Professional Documents
Culture Documents
ّا را که از لاظ دینی هیچ وقت نی توانستند در معرض تمت قرار بگیند (چون
افراد احب
عقایدشان از لاظ دینی صاف و صریح و برمل بود و معارض هیچ کدام از تعالیم الی آسانی هم
نبود) از لاظ سیاسی در معرض تعقیب قرار بدهند… ما نسبت به سرنوشت ملکت بی اعتنا
نیستیم .ما خودمان را از کاری که مربوط به ملکت است کنار نی گیی .ما کارهای فرهنگی را
که از جله ی ضروری ترین خدمات در یک ملکت است به جان پذیره می شوی ،کارهای علمی را به
صحیح و مطابق قوانی را که منجر بشود به تقدی مالیات به خزانه ی دولت تا آخرین دیناری
از لاظ اصول تعالیم بائی صحیح باشد ،قبول می کنیم…خدمت فقط از طریق سیاست نیست…علی
”.فرهنگ ایران ،قومیت ایران ،اسم و رسم ایران و منافع ایران در سراسر جهان است
دکت علیمراد داوودی در سال 1300و در یکی از توابع شهرستان خلخال تولد یافتند .ایشان
به خاندانی ارجند و سرشناس که در دوران قاجار فرمانداری گرجستان را عهدهدار بوده و پس
از شکست ایران از روسیه مبور به ترک قفقاز شدند ،تعلق داشتند .استاد پس از اخذ لیسانس
مدتی در دبیستانهای زنان و کردستان به تدریس ادبیات فارسی مشغول گردیدند و بعد آن با
ادامه تصیلت خود ،در 33سالگی به درجه دکتی فلسفه نایل آمدند و سپس مقام استادی
دانشگاه تران را احراز کردند .ایشان در سال 1353به عضویت مفل ملی باییان ایران انتخاب
شدند و مدتها به عنوان منشی آن مفل به خدمت پرداختند .دکت داوودی سوای تالیف و ترجه
مقالت و آثار متعدد فلسفی به زبانهای فارسی و فرانسه که بسیاری از آنا پیش و پس از
انقلب اسلمی بارها به چاپ رسیده است ،در زمینه عقاید بایی نیز پژوهشهای ارزشندی را از
خود به یادگار گذاشتهاند .مقاله متصری که در اینجا انتشار می یابد در اواخر دهه پنجاه
و در دورانی که باییستیزان برای پیشبد اهداف سیاسی خود خصمانتین حلت را علیه پیوان این
آیی آغاز کرده بودند به نگارش درآمده است .استاد داوودی در بیستم آبان ماه 1358توسط
اشخاصی مهولالویه ربوده شدند ،حادثهای که در دوره زمانی کوتاهی برای 12شخصیت مشهور
بایی دیگر نیز تکرار گردید( 8نفر سایر اعضای مفل روحانی ملی و 2نفر از مشاورین
قارهای) .علیرغم اطلعاتی که از افراد و منابع غیرسی ولی موثق به دست می آمد مسئولی
نادهای حکومتی مدعی هرگونه ارتباطی با این حوادث شده ،تا امروز سخنی از سرنوشت این
یکی از دوستان بائی ما تعلیم عدم مداخله در امور سیاسی را به نام « تعلیم حرز» تسمیه
وردی است ،ذکری است ،دعایی است که یا می خوانند یا می نویسند و به بازو می بندند برای
اینکه حافظ انسان باشد .این تعلیم را به این دلیل که حرز امر بوده است و حافظ جامعه ی
ّا بوده است به این عنوان تسمیه کرده و انصافا حسن ذوق نشان داده است۱[.
]احب
سیاست چندین معنی دارد در لغت ،در عرف و در استعمال .از جله معانی سیاست مازات و تنبیه
است .سیاست کردن یعنی به تنبیه رساندن ،مازات کردن ،جزا دادن و به هی سبب مموعه ی حدود
شرعی را که اقسام مازات هایی است که در مقابل کارهای خلف و جرم ها و گناه ها وجود دارد
.در شرع اسلم « سیاسات» می گویند .البته به این معنا این کلمه فعل
ً مورد توجه ما نیست
یک معنی دیگر سیاست تدبی و یا اراده کردن کار است .تدبیی است که هر کاری لزم دارد برای
طوری تطبیق بر عمل بشود که بتواند نتیجه ی مطلوبه را حاصل کند .برای اینکه صح
ّت خود
فکر ،کافی نیست برای اینکه بشود آن را عمل کرد و به نتیجه رساند .مکن است فکر مقد
ّماتش
ّی ارتباط دقیق ریاضی داشته باشد ،ولی در عمل شکست بورد.
ً مربوط باشد ،حت
با نتایش کامل
ّی بر جزئیات
ّمات عملی به آن می گویند و از تطبیق مطلب کل
ّمات دیگری که مقد
برای اینکه مقد
اینکه خوب به کار بسته نشده است .ما اهل باء سیاست را به این معنی کلیش حکمت می گوییم
و حکمت اصطلح می کنیم .وقتی که می گوییم این امر مالف حکمت است یعنی تدبیی در آن به
ّه سیاست به معنی حکمت را هم در این مورد اراده نی کنیم ،یعنی وقتی می گوییم عدم
البت
مداخله در امور سیاسی ،سیاست را به این منظور و معنا در نظر نی گیی چون به این معنا هر
ّ به
پدر در اداره ی خانه و خانواده باید سیاستی داشته باشد یا حکمتی را مراعات کند و ال
صرف اینکه مقاصد و مآربش صحیح باشد کافی نیست برای اینکه بتواند آن خانواده را بگرداند
.و مساعی خود را درباره ی تسی امور و ترفیه اعضای خانواده ی خود به نتیجه برساند
ّت
تبلیغ امرال سیاستی و یا حکمتی دارد که اگر مراعات نشود ،اگرچه خود امر در غایت صح
است و اگرچه فکری که برای تبلیغ آن می شود در عی متانت است ،ولی اگر مراعات آن سیاست
پس وقتی می گوییم منع مداخله در امور سیاسی منظورمان سیاست به این معنا هم نیست بلکه
سیاستی که ما اراده می کنیم سیاست به معنی اخص آن است یعنی هان کلمه ای که در یونان «
گفته شده یعنی به کلمه ای ادا شده است که بعدا در زبان های ] » [Politiqueپولیتیک
به هی جهت سابقا در عرف اهل علم در ایران به آن سیاست مدن گفته می شد تا با سیاست به
معنی اعم خودش که سیاست هه ی اعمال و احوال و افعال است تفاوت پیدا کند .سیاست مدن
کشورگردانی و اداره ی مموعه ی اموری است که مربوط به راه انداخت و پیش بردن امور ملکت
است ،برای وصول به غایت مطلوبه .سیاست به این معنی را که معنی اخص سیاست است ،ما اهل
باء بر طبق تعلیمات حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرال و بیت العدل اعظم الی کنار می
هم برای دوستان خود که به حکم تعلیمات قلم اعلی عادت کرده اند که هر مطلبی را به حکم
می دانیم که اساس تعلیمات بائی جنبه ی اخلقی و روحانی و وجدانی دارد ،به این معنا که
ظهور امر بائی برای تکمیل روح ،تسی معنویات ،تعدیل اخلقیات و تقویت وجدانیات است .برای
اصلح عال و به اصطلح قلم اعلی برای عمار عال و ترفیه بنی آدم است .هه ی مبادی و احکام
و اصولی که پیش بینی کرده است هه بر این اساس است که از راه تقویت اخلق ،تکیم وجدان و
اعلء شأن فضائل اخلقی به این اصلح و عمار و ترفیه برسد .هرگونه راه دیگری را یا راه
ّت می داند ،یا راه ناصواب می داند و یا راه غی مطمئن می داند .به این معنا که ما
موق
ّه به ملکوت پیدا نکند و تا انسان اعلء شأن معنوی خود را به عمل نیاورد هرگونه کوشش
توج
ّن و
ّت و مسک
و اقدام دیگری برای وصول به سعادت دنیوی او اگر مضر نباشد لاقل جنبه ی موق
ناقص و سطحی خواهد داشت و در ضمن آن اکتفا به یک جنبه و به یک حیث خواهد شد .جامع،
ّی ،دقیق ،و عمیق و مطمئن نواهد بود .واقعا نی توان با افراد نوع انسان که اشخاصی
کل
باشند از لاظ اخلقی غی مطمئن ،از لاظ وجدانی متزلزل ،از لاظ روحانی بی اعتبار ،از لاظ
انسان است و به هی جهت است که تقوی رکن رکی حیات بائی است .قبل از هه چیز شخص بائی
ّقی باشد ،باید پرهیزگار باشد ،باید خداشناس و خدادوست و خداترس باشد .البت
ّه این باید مت
ّت دارد .جای آن نیست که به شرح این مطلب بپردازم ولی هی قدر اشاره می
ترس هم نشان از مب
کنم که بائی از خدا به این عنوان می ترسد که حبیبی از مبوب خود .می ترسد که مبادا از
او برند و آزرده شود .به این معنا است که می گوییم بائی خداترس است یعنی مت
ّقی است و
ّل برای ما مهم است تقوی و حفظ تقوی و تقویت تقوی است .بنابراین هر
آنچه در درجه ی او
ّد و
عاملی که با تقوی مالف و معارض باشد بائی آن را به کنار می گذارد و هر امری که مؤی
ّک می کند
ّ تقوی باشد بائی به آن تس
.مد
چون اصل هدف این است که باید مفوظ باند .اگر ما روزی به جایی برسیم که هه ی افراد دنیا
کاری نکرده ای بلکه دنیا را یا آن ملکت را به عقب برده ای و خلف مقصود خود عمل کرده
ای .به هی جهت است که اصل برای ما فقط تقوی است و چگونه می توان غافل از این نکته بود
ً هم در اجتماعات به صورت ضرب الثل درآمده است و آن اینکه :تقوی در جایی تام می
که قبل
شود که سیاست از آنا شروع می شود .پس وقتی به این صورت است ما ناگزیر باید سیاست را
ّق می کند
.نیست در حال حاضر عیب سیاست نیست برای اینکه سیاست را موف
قبل از اینکه مطلب را بسط بیشتی بدهم اجازه بفرمایید قولی از امی الؤمنی علی بن ابی
ّناء روایت کنم .بر او خرده می گرفتند که اهل سیاست نیست یا
ّة و الث
ّحی
طالب علیه آلف الت
به اصطلح آن روز دهاء و یا هوشیاری و زیرکی و کیاستی که لزم است ندارد .به هی جهت با
بدهد ،چنی امری که لزمه ی هرگونه سیاستی است .علی این حرف را شنید و در جواب گفت« :
لول التقی لکنت ادهی العرب ]۲[».و تقی هان تقوی است .اگر تقوی نبود من سیاست مدارترین
مرد عرب بودم .یعنی نه اینکه نی دان ،نه اینکه نی توان ،ولی چون می خواهم تقوی را حفظ
اختصاص به ما ندارد یعنی اختصاص به اهل باء در این دور ندارد که برای حفظ تقوی از
سیاست کناره می گیند بلکه یک امر عام دینی و وجدانی است که هر بار که اولیای ادیان
خواسته اند تأکید در حفظ تقوی بکنند گفته اند که آن دهاء به آن معنا که لزمه ی موفقیت
در آن میدان است با این تقوی منافات پیدا می کند .در این میدان باید موف
ّق شد و برای
ّت باید با رقیب و حریف رقابت کرد .امکان ندارد کسی وارد سیاست بشود و رقیب پیدا
موفقی
نکند .وقتی پای رقابت به میان آمد ناگزیر باید بند و بست به میان بیاید ،ناگزیر باید
توطئه و زد و بند به میان بیاید ،ناگزیر باید وعده داد و دروغ گفت ،هو کرد و جنجال به
راه انداخت .اگر بواهیم نکنیم چون طرف ما و حریف ما می کند موف
ّق نی شوی ،شکست می خوری،
ّا اگر
پس این چه نوع مداخله در سیاستی است اگر بواهیم شکست را بر خود هوار کنیم؟ ام
بواهیم بند و بست کنیم ،توطئه کنیم ،زیر پای حریف را خالی کنیم و از پشت به مردم خنجر
بزنیم ،دروغ بگوییم و هو و جنجال کنیم ،تقوی به کنار می رود ،دیگر چیزی از ما به عنوان
ّک به روحانیات و وجدانیات باقی نی ماند .در واقع مداخله در سیاست ما
ّن ،به عنوان تس
تدی
را از لاظ وجدانی و روحانی تضییع می کند و تباه می سازد و اگر از لاظ روحانی و وجدانی
justifie les moyens ّه وسایل است .به این معنا که وسیله هرچه باشد ما می
یعنی هدف موج
ّل بشوی برای اینکه به هدفی که خوب است برسیم ولو این وسایل بد باشد.
توانیم به آن متوس
وسایل بد را انتخاب کنیم برای اینکه به هدف خوب برسیم ،چون اصل آن هدف است .هر سیاستی
ناگزیر این اصل را باید بپذیرد زیرا اگر قبول نکند شکست خواهد خورد .برای اینکه وقتی
صورت ایده آل ،نظی علی بن ابی طالب هی کار را در پیش بگید و شکست را بپذیرد برای اینکه
ّا اگر بتواند ایده آلی در عال معنا باقی باند .برای نوع بشر البت
ّه آن مطلب دیگری است ام
ّه مداخله در این کار بکند و شکست را به جان برد آن وقت دیگر
بواهد مدام و به طور روزمر
به هدفی که آن را خوب می داند برسد ،آن هدف بعد از رسیدن به هدف تضییع شده ،و پیداست
که کسانی که ضایع می شوند چگونه می توانند هدفی را که خوب است به دست بیاورند یا وقتی
به دست آوردند نگه دارند .هدف خوب وقتی به دست شخص ضایع و شخص فاسد افتاد خود آن هدف
خوب هم آلوده می شود .پس به این جهت است که ما این اصل را هم قبول نی کنیم که « وسیله
هدف را توجیه می کند ».یک نفر بائی برای وصول به هدفی که امر خیی است و در جهت موافق
تعالیم بائی است هرگز به کسی رشوه نی دهد .به کسی رشوه نی دهد برای اینکه او را به
ّق کند .چرا؟ برای اینکه درست است که هدف را خوب می داند ولی با هی
خدمت به امر بائی موف
رشوه دادن هان نیکی را که اساس مقصد اوست از دست داده است .بنابراین اصولی را که به آن
ّل جسته بود زیر پا ناده و تضییع کرده و دیگر چه از امر بائی گذاشته است باند تا به
توس
آن خدمت کند؟ به این ترتیب چون اساس امر ما تقوی است ،هدف ما تقوی است و تقوی معارضه
پیدا می کند با مداخله در امور سیاسی به این فحوا که معنی شد ،به هی جهت شخص بائی خود
عنوان فرد ،یعنی شخصی منفردا قیام به فعالیت سیاسی بکند و تنها بواهد سیاستی را پیش
ببد و یا حرکت سیاسی کند چنی چیزی علی الصوص در دنیای ما دیگر معنی ندارد .یعنی در
ّ مداخله در سیاست بی معنی است .اگر هم معنی پیدا بکند در حدود مداخله ای در
کنند و ال
خواهد آمد که مکوم به شکست است .به هی جهت است که ناگزیر برای مداخله در سیاست به امید
ّب بود ،باید به یک مرام حزبی پیوست و با فرقه ای دمساز بود .پس
موفقیت باید متحز
بنابراین شخص بائی در هان حال که بائی است اگر بواهد مداخله در سیاست بکند باید مثل
ً
ً عضو حزب کمونیست باشد و غیذلک .به عنوان مثال اینها را عرض کردم و البت
ّه هر باید مثل
کدام از این احزاب مرامی و اصولی دارند که ارتباط پیدا می کند با عقایدشان درباره ی
خدا ،درباره ی جهان دیگر ،درباره ی زندگی و درباره ی هدف حیات .پس به این ترتیب شخص
بائی در عی حال باید از یک طرف اصول تعالیم بائی را بپذیرد و صحیح بداند ،از طرفی دیگر
باید اصول تعالیم یک مرام حزبی را بپذیرد و صحیح بداند .در حالی که امکان ندارد که
اینها بتواند باهم یکی باشد .اگر واقعا یک شخص بائی بتواند مرامی را بپذیرد که آن مرام
ّی از لاظ ارتباط با خدا و اعتقاد به ظهور مظاهر امر و از لاظ تعالیم مظهر
از هر جهت ،حت
امر و نوه ی این تعالیم و غیذلک مطابق دیانت بائی باشد در واقع او بائیت را ترک نکرده
و به حزب دیگری نپیوسته و در داخله ی امر بائی مفوظ مانده است ولی اگر بواهد این کار
را نکند قبول آن مرام معارضه پیدا خواهد کرد با قبول دیانت بائی و پیداست که شخص بائی
در عی حفظ بائیت نی تواند این کار را بکند ،می تواند بپذیرد حزبی را ،می تواند بپیوندد
ّقش به دیانت بائی .در واقع دیانت بائی خود یک حزب است و
به حزبی ولی به قیمت ترک تعل
عنوانش را هم دارد « :حزب ال » .حزب الی بارها در آثار حضرت باءال و آثار حضرت
عبدالبهاء آمده است ]۳[.این حزب ،در جایی فرموده اند ،در ملکت هر دولتی باشند مطیع
]حکومت آن ملکتند۴[.
حزب ال حزبی است با تعالیم خودش ،با مموعه ی احکام و اصول و فروع خودش که از جله ی آنا
هم در حال حاضر اجتناب از مداخله در امور سیاسی است .پس به این ترتیب در واقع کسی که
عضو حزب الی است ،عضو جامعه ی بائی است .اگر بواهد عضو حزب سیاسی دیگری بشود مثل کسی
می ماند که در عی حال هم عضو حزب لیبال باشد ،هم عضو حزب نازی باشد .دوتا مثال عرض
نداری .به این جهت است که شخص بائی خود را وقتی متمس
ّک به دیانت بائی می داند از قبول
هر گونه مرام حزبی ،از پیوست به هرگونه فرقه ی سیاسی معذور می بیند ،هیچ فرقی ندارد با
اینکه شخصی هم بائی باشد و هم بتواند خودش را بی دین بداند .شخصی هم مسلمان باشد و هم
برهائی باشد ،شخصی هم مسیحی باشد و هم مسلمان باشد .هان طور که نی شود تس
ّک به این
ادیان را باهم جع کرد چون هرکدام دین مستقلی است (مگر با نظر بسیار کل
ّی و در اصول و
مبادی که آن مطلب دیگری است) به هی جهت شخصی هم نی تواند در عی حال بائی باشد و در هان
ّق به یکی از احزاب سیاسی هم داشته باشد ،این کار امکان ندارد .یعنی مانع
ّک و تعل
حال تس
عقلی دارد ،یک نوع اجتماع متقابلن است که از لاظ عقلی صحیح نیست .البت
ّه این به آن معنا
ّت،
ّت و ام
نیست که اهل باء تعلیمی در مورد اداره ی عال ،نوه ی خدمت به ملکت ،هدایت مل
وظایف ارباب حکومت نداشته باشند ،و این به این معنا نیست که دیانت بائی یک دیانت
خانقاهی و بریده و گسسته از دنیا باشد .برعکس ،دیانت بائی تعالیم اقتصادی و اجتماعی
ّک به حیات اخروی برای هه ی اینها هم اصول و فروعی دارد .منتهی مطلب این
دارد و در عی تس
است که برای وصول به این هدف از راه سیاست پیش نی رود برای اینکه به هدف وحدت عال
انسانی که اساس تعالیم بائی است برسد .درباره ی بسیاری از ایده ئولوژی های غی دینی در
تاریخ این مطلب دیده شده است که کسانی که اساس معتقدات خودشان را گذاشته اند بر روی بی
رقابت پیش بیاورند ( و برای رقابت می بایست غلبه پیش بیاورند و برای غلبه می بایست
تهید وسیله بکنند) بالکل عملشان مالف نظرشان درآمد و ناگزیر به خط
ّ هان استعمار و
ً نی خواستند وارد شوند وارد شدند .این نشانه ای است از اینکه اگر وسیله
استثماری که قبل
با هدف منافات داشته باشد آن وسیله هدف را تضییع می کند و از میان می برد و دیانت بائی
نی خواهد تضییع شود .آنچه دیانت بائی وجهه ی نظر دارد این است که به تألیف قلوب ،تبیب
منظور حاصل شد خود به خود مصالی در اختیار دارد که با آن مصال می تواند کاخ سعادت نوع
بشر را به نو مطمئن و مستحکم بنا کند .عینا مثل کسی که می خواهد بنای رفیعی را
باز فرو خواهد ریت و از میان خواهد رفت .دیانتی که هدف آن وحدت عال انسانی است ،هدف آن
که باک از تضییع شدنشان در راه رقابت ،در راه توطئه ،در راه بند و بست ،در راه تنازع
حیاتی نداشته باشند آن وقت هرگز بنایی که می خواهد برافرازد و هدفی که در نظر دارد به
دست نی آورد و می پیوندد به هه ی مرام هایی که در دنیا به وجود آمدند ،هدفی داشتند و
سرانام هم به آن هدف نرسیدند .این سؤال را احب
ّا کرده اند و از مرکز امر هم جواب شنیدند
که پس تکلیف امور سیاسی عال چه می تواند باشد؟ امور سیاسی اموری است که از آن نی توان
ّا صرف نظر کرد .تکلیف امور سیاسی عال چیست؟ مرکز امر الی در این مورد توج
ّه داده است احب
را به بیانی از حضرت ولی امرال که بر اساس تعلیمات قلم اعلی و در تبیی این تعلیمات
صادر شده و آن اینکه در عال دو حرکت وجود دارد یکی حرکت باطنی ،ذاتی ،جوهری که خود عال
که هم اکنون حرکتی جامعه ی بائی به اراده و به قصد تنفیذ تعالیم حضرت باءال می کند
برای اینکه عال را برساند به وحدت عال انسانی .از طرفی دیگر حرکتی هم به طور طبیعی و
فطری ،به اقتضای روابط ضروری منبعث از حقایق اشیاء ،در عال جاری است که به طور طبیعی
واقع می شود .یعنی عال با هه ی قوایی که در کمون او مودوع است از هر لاظ به آن سو می
رود و اهل باء به این حقیقت وقوف و اعتقاد دارند .هدف یکی است منتهی به طور طبیعی از
یک طرف عال با حرکت ذاتی به سوی آن می رود و از طرفی دیگر با حرکت ارادی از طرف جامعه
ی بائی برای سعی در تبلیغ امر الی ،از آن طرف ذاتی و طبیعی امور سیاسی در آن مدخلی
دارد که خور به خود جریانش را طی می کند ،از این طرف که اهل باء به اراده و با تبلیغ
امر جال ابی عال را به سوی آن هدف می برند سیاست را دخالت نی دهند .بنابراین معنی
اجتناب از مداخله در امور سیاسی این است که ما که تبلیغ امر بائی می کنیم ،سعی در
نزدیک ساخت قلوب و ارواح به هدیگر می کنیم .سعی در بسط و نشر وحدت عال انسانی از طریق
تعالیم بائی می کنیم .در نشر و تبلیغ این تعالیم امور سیاسی را دخالت نی دهیم و چون
حیات فردی ما هم در خدمت این حیات اجتماعی است و اگر فردا تضییع بشوی نی توانیم جعا در
سبیل وصول به این هدف سالک باشیم ،به هی جهت در حیات خودمان هم مداخله در امور سیاسی
را کنار می گذاری تا بتوانیم بالنفراد از آفات اخلقی ،از آنچه معارض تقوای الی است
مفوظ بانیم ،و جعا عضو جامعه ای باشیم که از چنی افرادی تشکیل شده است و بنابراین می
.تواند متناسب با هدفی که دارد به راه بیافتد و کار کند و به مقصد برسد
سیاسی چه نفعی به جامعه ی بائی رسانیده و چه فایده ای در حفظ امر الی داشته است .اگر
ّای الی در این یکصد و سی و پنج سال که امر بائی ظهور کرده و از ده ها
بنا بود افراد احب
عقبه و مرحله گذشته و اقسام پیچ و خم ها را در حیات فردی و اجتماعی خود دیده ،در امور
سیاسی مداخله کنند یعنی در احزاب و فرقه ها و دسته بندی هایی که در طی این تاریخ به
تعداد بسیار زیاد متواترا و متوالیا به وجود آمده شرکت نایند هر کدام به جعی می
ّتی می کردند و شا مطمئن باشید که الن خبی و اثری به حسب ظاهر از امر
پیوستند و فعالی
بائی باقی نانده بود .چرا؟ برای اینکه هرکس از گوشه ای فرا رفته بود ،هر کسی به جعی
جاعتی به نام بائی وجود داشتند فقط به صورت فرقه های موجود در تاریخ که نظائرش کم نیست
بودند .یعنی فقط عنوانی و اسی داشتند و یک نوع تعص
ّبی در خانواده ها باقی مانده بود
ّصی و استقللی داشته باشد ،با تشکیلت ،تعالیم ،و با اهداف خاص خود .در
بدون اینکه تشخ
حرکات بابیه ،جعی که به حضرت باء ال نپیوستند و ناقض عهد حضرت نقطه ی اولی شدند ،اتباع
میزا ییی ازل ،در امور سیاسی مداخله کردند و نشانش این است که به عنوان شخص بابی یا
شخص ازلی از میان رفتند و اگر هم نامی مانده باشد خودشان عمدا این نام را مستور نگه می
تربه ای خیلی روشن بود که به دست آمد .یعنی مداخلتشان در امور سیاسی در واقع به منزله
ّه دلیلی نداشت که اهل باء هم از هی راه بروند و به این نتیجه نرسند .کم در این
البت
ّا هم به مناسبت
زمان مرام ها و فرقه های سیاسی در این ملکت فعالیت نکردند و افراد احب
اینکه هیشه اکثرشان جزو اشخاص تصیل کرده و اشخاص با ایان و اشخاص با لیاقت مسوب بودند
خیلی آسان می توانستند به اینها بپیوندند و فعالیت کنند و این نتیجه اش این بود که
زوال می شدند و از میان می رفتند و امکان نداشت کار به جایی یرسد که امروز دیانت بائی
ّی تشکیل بدهد ،یا در هزاران نقطه ی عال مرکز بائی به
در اقصی نقاط دنیا مفل روحانی مل
وجود بیاورد .کسانی که خودشان را مالف ما می دانند ،نی گوییم دشنان ما ،برای اینکه ما
برای دشن معنی قائل نیستیم و هیچکس را هم دشن خودمان نی دانیم بنابراین می گوییم کسانی
که خودشان را مالف ما می دانند (که نباید بدانند ،چون ما مالف هیچکس نیستیم) هیشه
منتظر فرصت بودند که بانه ای سیاسی از جع اهل باء به دست بیاورند و به آن مناسبت افراد
ّا را که از لاظ دینی هیچ وقت نی توانستند در معرض تمت قرار بگیند (چون عقایدشان از
احب
لاظ دینی صاف و صریح و برمل بود و معارض هیچ کدام از تعالیم الی آسانی هم نبود) از لاظ
سیاسی در معرض تعقیب قرار بدهند .از عجایب امر یک نکته را در نظر بیاورید :جامعه ی
بائی را از یک طرف ملمت می کنند که چرا در امور سیاسی مداخله نی کنیم ،از طرف دیگر تمت
می بندند که در امور سیاسی مداخله می کنند ،جنبه ی سیاسی دارند .جع نقیضی را باید تاشا
داری که ما در سیاست مداخله نی کنیم .تمت است و خودشان هم می دانند که تمت است و هیچ
وقت هم نتوانستند سندی یا مدرکی در این صد و سی و پنج سال ارائه کنند که به موجب آن
ّد سیاسی کرده باشد ،ولی جامعه ی بائی هیشه این قبیل
باء کار سیاسی کرده باشد ،یا تعه
اشخاص را از خود کنار گذاشته ،به اصطلح ما طرد و منفصل کرده تا جامعه را مفوظ نگه
دارد .اگر چنی مدارکی و چنی دلیلی به دست می آورند مبنی بر اینکه ما در امور سیاسیه
در واقع مشروطه که در ایران پیش آمد عدم مداخله در امور سیاسی به دستور حضرت عبدالبهاء
هم جامعه ی بائی را مفوظ نگه می داشت (برای اینکه معلوم نبود احب
ّا با پیوست به این
جریان های متلف و مالف و معارض کارشان به کجا می کشید و امر را به کجا می بردند) و هم
به اصطلح یکی از معاریف بائی مشروطه ایران را مفوظ نگه داشت ]۶[.چرا؟ برای اینکه مالفی
مشروطه نتوانستند بانه پیدا کنند و بگویند که مشروطه خواهان بائی هستند و از هی لاظ
مشروطه در جریان طبیعی ،قهری ،ذاتی ناشی از حقایق اشیا که عرض کردم مفوظ باند و هم اهل
باء و دیانت بائی در جریان ارادی روحانی خود مفوظ باند .در یکی از آثار ،حضرت ولی
ّه دقیق است .در سال های گذشته اهل باء را
امرال مطلبی را فرمودند که این مطلب شایان توج
ِرق
در یکی از مالک ماور ایران تت تعقیب قرار دادند و به آنا مظنون شدند که مبادا از ف
طریقت باشند (چون فرق طریقت در آن ملکت منوع هستند) و آنا را به ماکمه کشیدند و مورد
تقیق قرار دادند .هه چیزشان را در حظیة القدس ها ،در مافل روحانی ضبط کردند و بساط
تفتیش بسیار گستده ای را پن نودند .حضرت ولی امرال می فرمایند شا ملحظه کنید اگر در
جریان این تقیقات مدرکی ،نشانه ای ،سندی به دست می آمد بر اینکه اهل باء مداخله در
امور سیاسی داشته اند ،ارتباط با سیاستی در داخل یا با خارج داشته اند ،وضع به چه صورت
دادند سرمشق ما است ،درسی برای ما است که هیشه در هر مورد ،در هر ملکت ،در هر زمان ،در
هر وضع و در هر حالی که باشیم مداخله در امور سیاسی و تشیت امور سیاسی را به کسانی که
بائی نیستند واگذار می کنیم .اگر بگویند چرا نی کنید جواب ما روشن است ،کاری که ما می
کنیم کار تألیف قلوب و تذیب اخلق و تقریب وجدان ها است .این کار ضرورت دارد یا خی؟ این
انام بگید و دیگران نی کنند ما بر عهده گرفتیم .کارهای سیاسی را هم دیگران بر عهده
بگیند .مطلب خیلی روشن است .اگر واقعا کار روحانی ،و سعی در حفظ تقوای اخلقی و به هم
نزدیک ساخت دل ها و جان های دور افتاده ی نوع بشر از هدیگر واقعا مفید و ضروری است .پس
ّه در مقابل جوانان دام زیاد می گستند و دانه های زیاد در این دام ها می پاشند برای
البت
اینکه آنان را نسبت به مداخله در امور سیاسی ترغیب و تشویق کنند .منتهی جوانان بائی
بیدارند ،هشیارند ،هیشه می دانند که در این موارد آنچه به زبان گفته می شود غی از آن
است که در دل پرورده می شود .معمول
ً می گویند که مگر می توان نسبت به سرنوشت ملکت بی
ّ وطن را به خود اطلق کرد؟ یعنی کسی که وطن پرست است و علقه به
اعتنا بود و باز عنوان مب
جواب خیلی روشن است ،ما نسبت به سرنوشت ملکت بی اعتنا نیستیم .ما خودمان را از کاری که
مربوط به ملکت است کنار نی گیی .ما کارهای فرهنگی را که از جله ی ضروری ترین خدمات در
یک ملکت است به جان پذیره می شوی ،کارهای علمی را به جان پذیره می شوی ،در کارهای
ّه و مقبول قبول می کنیم ،سعی در تصیل ثروت از طریق صحیح و مطابق قوانی را که منجر
توج
بشود به تقدی مالیات به خزانه ی دولت تا آخرین دیناری که مکن است بدون اینکه کسی بکوشد
ّ از این امر معارف کند و این کار از لاظ اصول تعالیم بائی صحیح
ً و کل
تا خود را جزء
بنابراین چه کسی است که می تواند بگوید بائی خود را از سرنوشت ملکت برکنار می دارد؟
می توانند خود را نسبت به مصال ملکت بی اعتنا بدانند یا کناره بگیند یا شخص بی ثر و بی
اثری باشند ]۹[.منتهی خدمت فقط از طریق سیاست نیست .اگر خدمت منحصرا باید از طریق
انصار به این خدمت ندارد .این خدمت که تؤام با یک نوع جاه طلبی و ارضای یک نوع حس
ّ
خودخواهی و تؤام با به دست آوردن مزایا و منافع هست ارزانی دیگران باشد .بگذارید آن
خدماتی را که تؤام با ایثار و نثار و فداکاری و گذشت و انقطاع و کار کردن و کوشیدن و
تسلیم حاصل دستنج به ملکت است بر عهده ی اهل باء باشد و این کار را خیلی خوب انام می
دهند و باید بدهند .بائیان نسبت به مصال ملکت بی اعتنا نیستند .علی الصوص در مورد
ایران ،اسم و رسم ایران و منافع ایران در سراسر جهان است .مردم این ملکت هه ی ایران را
ظهور دیانت بائی ،به عنوان قربانگاه شهدای بائی ،به عنوان خاکی که با خون عزیزترین
نفوس بائی آمیخته و آغشته است ،خاکی که خون نقطه ی اولی را در آن ریتند ،خاکی که به
ّف شده است ،تقدیس می کنند .صحبت تقدیس است ،صحبت ستایش نیست .صحبت پرستش
قدم باء ال مشر
است ،صحبت سر به خاک گذاشت و سجده کردن است ،صحبت دور خاک گشت و طواف کردن و اشاعه ی
سراسر دنیا ،در بی میلیون ها نفوس ،در بی ده ها ملکت ،در چندین ده هزار شهر و قریه اسم
ایران ،رسم ایران ،فرهنگ ایران ،شیاز و طهران ایران تقدیس می شود .ما کم نداری بائیانی
را که از سراسر دنیا روی به ایران می آورند برای اینکه در شیاز جبی بر خاکی بالند که
نقطه ی اولی از آنا برخاست و در تبیزی اشک به چشم بیاورند که خون نقطه ی اولی در آنا
بر خاک ریت .منتهی هی زیارت را که آرزوی دل و جانشان است که بیایند و ایران را ببوسند
و برگردند ،بیایند شیاز را بپرستند و طهران را بستایند و خاک تبیز را توتیای چشم خود
اینکه نه تنها به مصال ملکت مطابق تشخیص خودشان عمل می کنند بلکه تشخیص دولتشان و
ّتشان را هم قبول دارند و اطاعت می کنند .بنابراین چگونه می توان یک چنی جعی را نسبت
مل
به سرنوشت ملکت ،نسبت به خدمت به این ملکت بی اعتنا دانست؟ این امر ظلم صریح هست که در
یک مطلب دیگر که گاهی بانه می گیند و عنوان می کنند و جوان های بائی را به دام می کشند
این است که به آنا می گویند مداخله در سیاست برای استقرار عدالت است بنابراین چگونه می
تواند جعی خود را نسبت به استقرار عدالت بی اعتنا بداند؟ ولی ما می دانیم که این فقط
ظاهر امر است .مداخله در امور سیاسی فقط برای جانشی کردن طبقه ای نسبت به طبقه ی دیگر،
شخصی نسبت به شخص دیگر ،مقامی نسبت به مقامی دیگر و امثال ذلک است .وقتی در جایی به
در واقع اهل باء که خود را کنار می گیند نی خواهند آلت شوند ،نردبان شوند برای اینکه
قبیل اشخاص و کم نبوده است از این قبیل وقایع که چنی نتایی را داده است .بنابراین اهل
باء خوب می دانند که خدمت به عدالت از آن طریق مکن است که خدمت به وحدت عال انسانی و
ّه روحانی شود .جز به این ترتیب عدالت در عال استقرار پیدا نی کند .البت
ّه از لاظ توج
نسبت به جنبه های دیگر فعالیت بشری بدبی نیستیم ،منتهی آن جنبه های دیگر را از قبیل
هان حرکت ضروری ،قهری و ذاتی عال می دانیم که به طرف هدف اصلی و نایی باید حاصل بشود.
ّه به تبلیغ امر حضرت باء ال است که اساس آن چیزی جز وحدت عال ،چیزی جز
بائی است ،متوج
تذیب امم و چیزی جز نزدیک ساخت عال ادنی به ملکوت ابی نیست و تا ما چنینیم و از وسایلی
از این قبیل بره بر می داری ،هدف خود را با خود دست ناخورده ،فاسد نشده نگه می داری و
به آن هدف می رسیم اگرچه در آتیه ی بعیدی باشد .چون آنچه برای ما مطرح است این نیست که
خود طرفی بربندی ،خود به انفراد به جایی برسیم ،بلکه منظور این است که عال انسانی به
جایی برسد ،چه رسیدن او را ما به چشم خود ببینیم و چه موقف به آتیه ای باشد که نبینیم.
ّم است در این راه کار می کنیم و در این کار کوتاه نی آییم و سعی هم نی کنیم که
آنچه مسل
برای کوتاه کردن راه ،خود را تباه کنیم ،برای زود رسیدن ،خودمان را بد برسانیم یا
اینکه هدف حضرت باءال را از اظهار امر خودش با فهم ناقص بشری خودمان به صورتی
برگردانیم که جز آن باشد که او خواسته بود .مداخله ی ما در امور سیاسی واقعا امر بائی
را به هی صورت درمی آورد .به هی جهت است که نه تنها در عمل چنی نی کنیم بلکه حت
ّی دعای
ما هم این است که اهل باء هیشه از چنی خطری برکنار بانند هان طوری که تا امروز هیشه بر
یادداشت ها
لغت حرز (به کسر حاء و سکون راء) به معنی پناه ،پناهگاه و جای استوار و مکم است[۱]- ،
هچنی به معنی تعویذ است و آن دعایی است که برای حفظ از بلیات به خود می بندند و یا می
.آویزند
« ّه یغدر و یفجر .و لول کراهیة الغدر لکنت من ادهی
و ال ما معاویة بادهی منی ،و لکن
برای مثال ن ک به کتاب مموعه ی الواح مبارکه ،ص ۲۸۸و ۲۹۰و نیز به کتاب منتخباتی [۳]-
عبارت نقل شده مأخوذ از بیان حضرت عبدالبهاء است که در کتاب امر و خلق ،ج ،۳ص [۴]-
۲۷۴نقل شده است .برای مطالعه ی نصوص دیگر درباره ی عدم مداخله در امور سیاسیه ن ک به
نکاتی که دکت داودی به آنا اشاره فرموده مأخوذ است از فصل « چگونگی مشروطیت ایران [۶]-
)هی سایت
حضرت ولی امرال توصیه فرموده اند که بائیان برای معافیت از خدمات نظامی که [۸]-
معافیت از داشت چنی وظائفی نگردد از حکومت اطاعت خواهند نود .برای ملحظه ی دستورات
،۵۳شاره ی ( ۱۹شهر العلء [9]- ّ بیت العدل اعظم مندرجدر اخبار امری ،سال
ن ک به دستخط
————
منبع :دکت علی مراد داوودی،جلد سوم صفحه ، ۶۵تیه و تنظیم وحید رافتی