You are on page 1of 405

‫هي‌‬

‫جهان در سای ‌‬
‫عقب ماندگی مسلمانان‬
‫ترجمه‪:‬‬
‫»ماذا خسر العالم بانحطاط‬
‫المسلمين«‬

‫تألیف‪:‬‬
‫ابوالحسن علی الحسنی الندوی‬

‫ترجمه‪:‬‬
‫عبدالحکیم عثمانی‬
‫﴿‪﴾2‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فهرست مطالب‬
‫صفح‬ ‫موضوع‬ ‫ش‬
‫ه‬
‫‪11‬‬ ‫‪ 1‬پیشگفتار مترجم‬
‫‪13‬‬ ‫‪ 2‬سخنی در معرفی کتاب به قلم سید‬
‫عبدالماجد غوری‬
‫‪20‬‬ ‫ههایی از مطالب شگرف کتاب‬ ‫‪ 3‬گوش ‌‬
‫‪21‬‬ ‫فترین انقلبی که در تاریخ بشریت پدید‬‫‪ 4‬شگر ‌‬
‫آمد‬
‫‪21‬‬ ‫هی اسلمی‬ ‫‪ 5‬جامع ‌‬
‫‪24‬‬ ‫‪ 6‬اسلم و رهبری جهان‬
‫‪25‬‬ ‫‪ 7‬به نظر شما راه حل این بحران چیست؟‬
‫‪28‬‬ ‫‪ 8‬سرگذشت کتاب به قلم نویسنده‬
‫‪38‬‬ ‫‪ 9‬پیشگفتار چاپ چهارم‬
‫‪40‬‬ ‫‪ 1‬پیشگفتار چاپ هشتم‬
‫‪0‬‬
‫‪42‬‬ ‫‪ 1‬پیشگفتار به قلم پژوهشگر اسلمی‪ ،‬استاد‬
‫‪ 1‬سید قطب ‪/‬‬
‫‪48‬‬ ‫‪ 1‬پیش درآمد به قلم استاد دکتر محمد یوسف‬
‫‪ 2‬موسی‬
‫‪55‬‬ ‫‪ 1‬تصویری توصیفی‪ ،‬برادرم ابوالحسن‬
‫‪3‬‬
‫‪64‬‬ ‫‪ 1‬با انحطاط مسلمانان‪ ،‬جهان متحمل چه‬
‫نهایی شد؟‬ ‫‪ 4‬زیا ‌‬
‫‪74‬‬ ‫‪ 1‬با انحطاط مسلمانان‪ ،‬جهان متحمل چه‬
‫نهایی شد؟‬ ‫‪ 5‬زیا ‌‬
‫‪77‬‬ ‫باب اول‪ :‬دوران جاهلی‬ ‫‪1‬‬
‫‪6‬‬
‫‪77‬‬ ‫‪ 1‬فصل اول‪ :‬بشریت در آستانه مرگ‬
‫‪7‬‬
‫‪78‬‬ ‫تهای دنیا‬
‫‪ 1‬نگاهی به ادیان و مل ‌‬
‫‪8‬‬
‫‪79‬‬ ‫‪ 1‬مسیحیت در قرن ششم میلدی‬
‫‪9‬‬
‫‪80‬‬ ‫تهای رومی‬‫گهای داخلی دینی در دول ‌‬ ‫‪ 2‬جن ‌‬
‫‪0‬‬
‫‪82‬‬ ‫‪ 2‬اوضاع نابسامان اجتماعی و مشکلت‬
‫‪ 1‬اقتصادی‬
‫﴿‪﴾3‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪83‬‬ ‫‪ 2‬اوضاع دینی و اقتصادی مصر در دوران‬
‫‪ 2‬حکومت روم‬
‫‪85‬‬ ‫‪ 2‬حبشه‬
‫‪3‬‬
‫‪85‬‬ ‫تهای شمال و غرب اروپا‬ ‫‪ 2‬مل ‌‬
‫‪4‬‬
‫‪87‬‬ ‫‪ 2‬یهود‬
‫‪5‬‬
‫‪87‬‬ ‫شهای یهودیان و مسیحیان‬ ‫‪ 2‬تن ‌‬
‫‪6‬‬
‫‪89‬‬ ‫شهای آن‬ ‫‪ 2‬ایران و جنب ‌‬
‫‪7‬‬
‫‪92‬‬ ‫‪ 2‬تقدیس کسراها‬
‫‪8‬‬
‫‪92‬‬ ‫تهای نژادی و طبقاتی‬ ‫‪ 2‬تفاو ‌‬
‫‪9‬‬
‫‪94‬‬ ‫یگرایی پارسی‬ ‫‪ 3‬تمجید از مل ‌‬
‫‪0‬‬
‫‪95‬‬ ‫شپرستی و آثار آن در زندگی‬ ‫‪ 3‬آت ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪96‬‬ ‫مهای آن‬‫نها و نظا ‌‬ ‫‪ 3‬چین‪ :‬آیی ‌‬
‫‪2‬‬
‫‪97‬‬ ‫‪ 3‬آیین بودا و تحولت آن‬
‫‪3‬‬
‫‪99‬‬ ‫تهای آسیای میانه‬ ‫‪ 3‬مل ‌‬
‫‪4‬‬
‫‪99‬‬ ‫‪ 3‬وضعیت هند از نظر دینی‪ ،‬اجتماعی و اخلقی‬
‫‪5‬‬
‫‪100‬‬ ‫تپرستی‬ ‫‪ 3‬افراط در ب ‌‬
‫‪6‬‬
‫‪102‬‬ ‫یمهار جنسی‬ ‫‪ 3‬شهوت ب ‌‬
‫‪7‬‬
‫‪103‬‬ ‫هی طبقاتی‬ ‫‪ 3‬نظام ظالمان ‌‬
‫‪8‬‬
‫‪104‬‬ ‫هی برهمنان‬ ‫‪ 3‬امتیازات طبق ‌‬
‫‪9‬‬
‫‪105‬‬ ‫سهای بدبخت‬ ‫‪ 4‬نج ‌‬
‫‪0‬‬
‫﴿‪﴾4‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪106‬‬ ‫هی هندی‬ ‫‪ 4‬جایگاه زن در جامع ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪107‬‬ ‫بها‪ :‬خصوصیات و استعدادهایشان‬ ‫‪ 4‬عر ‌‬
‫‪2‬‬
‫‪107‬‬ ‫تپرستی در جاهلیت‬ ‫‪ 4‬ب ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪108‬‬ ‫بها در جاهلیت‬ ‫تهای عر ‌‬ ‫‪ 4‬ب ‌‬
‫‪4‬‬
‫‪109‬‬ ‫بها‬ ‫‪ 4‬خدایان عر ‌‬
‫‪5‬‬
‫‪110‬‬ ‫‪ 4‬یهودیت و مسیحیت در سرزمین عرب‬
‫‪6‬‬
‫‪110‬‬ ‫‪ 4‬رسالت و ایمان به رستاخیز‬
‫‪7‬‬
‫‪111‬‬ ‫یهای اجتماعی و اخلقی‬ ‫‪ 4‬ناهنجار ‌‬
‫‪8‬‬
‫‪116‬‬ ‫هی جاهلی‬ ‫‪ 4‬زن در جامع ‌‬
‫‪9‬‬
‫‪118‬‬ ‫بها‬
‫های در بین عر ‌‬ ‫‪ 5‬تعصبات خونین قبیل ‌‬
‫‪0‬‬
‫‪120‬‬ ‫‪ 5‬همه گیرشدن فساد‬
‫‪1‬‬
‫‪120‬‬ ‫‪ 5‬فروغی در تاریکی‬
‫‪2‬‬
‫‪124‬‬ ‫‪ 5‬فصل دوم‪ :‬نظام سیاسی و مالی در‬
‫‪ 3‬دوران جاهلیت‬
‫‪124‬‬ ‫‪ 5‬سلطنت مطلق‬
‫‪4‬‬
‫‪125‬‬ ‫‪ 5‬حکومت روم در مصر و شام‬
‫‪5‬‬
‫‪127‬‬ ‫‪ 5‬نظام مالیات و خراج در ایران‬
‫‪6‬‬
‫‪127‬‬ ‫ههای پادشاهان‬ ‫هها و خزان ‌‬ ‫‪ 5‬گنجین ‌‬
‫‪7‬‬
‫‪127‬‬ ‫هی ایران‬
‫هی عمیق طبقاتی در جامع ‌‬ ‫‪ 5‬فاصل ‌‬
‫‪8‬‬
‫‪128‬‬ ‫‪ 5‬وضعیت کشاورزان در ایران‬
‫‪9‬‬
‫﴿‪﴾5‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪129‬‬ ‫‪ 6‬ظلم و استبداد سیاسی‬
‫‪0‬‬
‫‪129‬‬ ‫‪ 6‬تمدن جعلی و زندگی تجملی‬
‫‪1‬‬
‫‪133‬‬ ‫تها‬‫مآور مالیا ‌‬
‫‪ 6‬افزایش سرسا ‌‬
‫‪2‬‬
‫‪134‬‬ ‫هی بدبخت‬ ‫‪ 6‬تود ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪134‬‬ ‫‪ 6‬دارایی طغیانگر و فقر خطرناک‬
‫‪4‬‬
‫‪135‬‬ ‫‪ 6‬تصویری از جاهلیت‬
‫‪5‬‬
‫‪137‬‬ ‫باب دوم‪ :‬از جاهلیت به اسلم‬ ‫‪6‬‬
‫‪6‬‬
‫‪138‬‬ ‫هی انبیاء † در اصلح و‬ ‫‪ 6‬فصل اول‪ :‬شیو ‌‬
‫‪ 7‬دگرگونی‬
‫‪138‬‬ ‫‪ 6‬جهانی که محمد ص با آن مواجه شد‬
‫‪8‬‬
‫‪139‬‬ ‫ههای فاسد زندگی‬ ‫‪ 6‬جنب ‌‬
‫‪9‬‬
‫‪141‬‬ ‫های یا رهبری ملی نبود‬ ‫‪ 7‬پیامبر ص فردی منطق ‌‬
‫‪0‬‬
‫‪142‬‬ ‫‪ 7‬پیامبر مبعوث نشد تا باطل را با باطل بزداید‬
‫‪1‬‬
‫‪143‬‬ ‫‪ 7‬قفل و کلید طبیعت بشری‬
‫‪2‬‬
‫‪145‬‬ ‫‪ 7‬فصل دوم‪ :‬سفر مسلمان از جاهلیت‬
‫‪ 3‬به اسلم‬
‫‪145‬‬ ‫یپردازد‬
‫‪ 7‬جاهلیت به دفاع از خویش م ‌‬
‫‪4‬‬
‫‪146‬‬ ‫‪ 7‬در راه دین جدید‬
‫‪5‬‬
‫‪148‬‬ ‫‪ 7‬تربیت دینی‬
‫‪6‬‬
‫‪149‬‬ ‫‪ 7‬در شهر پیامبر‬
‫‪7‬‬
‫‪150‬‬ ‫‪ 7‬گره کور گشوده شد‬
‫‪8‬‬
‫﴿‪﴾6‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪152‬‬ ‫هها‬‫‪ 7‬تأثیر ایمان صحیح در اخلق و خواست ‌‬
‫‪9‬‬
‫‪154‬‬ ‫‪ 8‬تلنگر وجدان‬
‫‪0‬‬
‫‪156‬‬ ‫هها‬
‫‪ 8‬ثبات در برابر شهوات و خواست ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪157‬‬ ‫‪ 8‬بزرگمنشی و به خود بالیدن‬
‫‪2‬‬
‫‪157‬‬ ‫یاعتنایی به تجملت و مظاهر توخالی‬ ‫‪ 8‬ب ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪158‬‬ ‫ینظیر‬ ‫یاعتنایی به زندگی و شجاعت ب ‌‬ ‫‪ 8‬ب ‌‬
‫‪4‬‬
‫‪161‬‬ ‫‪ 8‬از خودپرستی تا خداپرستی‬
‫‪5‬‬
‫‪162‬‬ ‫‪ 8‬محکمات و دلیل روشن در باب الهیات‬
‫‪6‬‬
‫‪164‬‬ ‫هی اسلمی‬ ‫‪ 8‬فصل سوم‪ :‬جامع ‌‬
‫‪7‬‬
‫‪164‬‬ ‫‪ 8‬یک دسته گل‬
‫‪8‬‬
‫‪165‬‬ ‫‪ 8‬کسی که دیگران را به عصبیت فرا خواند از‬
‫‪ 9‬ما نیست‬
‫‪166‬‬ ‫یتان مسؤولید و هرکدام پاسخگوی‬ ‫‪ 9‬همگ ‌‬
‫تتان‬
‫‪ 0‬مسؤولی ‌‬
‫‪167‬‬ ‫‪ 9‬در معصیت خالق از هیچ مخلوقی‬
‫‪ 1‬فرمانبرداری جایز نیست‬
‫‪167‬‬ ‫هی روح و روان جامعه‬ ‫‪ 9‬پیامبر به مثاب ‌‬
‫‪2‬‬
‫‪169‬‬ ‫ههای عشق و فداکاری‬ ‫‪ 9‬نادر ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪171‬‬ ‫یهایی از اطاعت و فرمانبرداری‬ ‫‪ 9‬شگفت ‌‬
‫‪4‬‬
‫‪176‬‬ ‫‪ 9‬فصل چهارم‪ :‬پیامبر ص چگونه مواد‬
‫ههای‬ ‫‪ 5‬خام جاهلیت را تبدیل به اعجوب ‌‬
‫انسانی کرد‬
‫‪179‬‬ ‫‪ 9‬تشکلی همآهنگ از بشریت‬
‫‪6‬‬
‫‪181‬‬ ‫باب سوم‪ :‬دوران اسلمی‬ ‫‪9‬‬
‫﴿‪﴾7‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪182‬‬ ‫‪ 9‬فصل اول‪ :‬دوران زمامداری اسلمی‬
‫‪8‬‬
‫‪182‬‬ ‫تشان‬‫‪ 9‬زمامداران مسلمان و خصوصیا ‌‬
‫‪9‬‬
‫‪188‬‬ ‫هی یک تمدن صالح‬ ‫‪ 1‬دوران خلفت راشده‪ ،‬نمون ‌‬
‫‪0‬‬
‫‪0‬‬
‫‪190‬‬ ‫‪ 1‬تأثیرات رهبری اسلم در زندگی عمومی‬
‫‪0‬‬
‫‪1‬‬
‫‪195‬‬ ‫‪ 1‬تمدن اسلم و تأثیر آن در جهتگیری بشر‬
‫‪0‬‬
‫‪2‬‬
‫‪204‬‬ ‫‪ 1‬فصل دوم‪ :‬انحطاط در زندگی اسلمی‬
‫‪0‬‬
‫‪3‬‬
‫‪204‬‬ ‫‪ 1‬حد فاصل دو عصر‬
‫‪0‬‬
‫‪4‬‬
‫‪204‬‬ ‫‪ 1‬نگاهی به عوامل خیزش اسلم‬
‫‪0‬‬
‫‪5‬‬
‫‪205‬‬ ‫‪ 1‬شرایط رهبری اسلمی‬
‫‪0‬‬
‫‪6‬‬
‫‪208‬‬ ‫‪ 1‬انتقال امامت از گروهی به گروهی دیگر‬
‫‪0‬‬
‫‪7‬‬
‫‪209‬‬ ‫‪ 1‬پدیدآمدن انحرافات در زندگی اسلمی‬
‫‪0‬‬
‫‪8‬‬
‫‪209‬‬ ‫‪ 1‬جدایی دین از سیاست‬
‫‪0‬‬
‫‪9‬‬
‫‪210‬‬ ‫شهای سیاسی زمامداران حکومتی‬ ‫‪ 1‬گرای ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪0‬‬
‫﴿‪﴾8‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪212‬‬ ‫تشان از اسلم‬ ‫‪ 1‬نمایندگی نادرس ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪1‬‬
‫‪212‬‬ ‫شهای مفید و عملی‬ ‫‪ 1‬نپرداختن به دان ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪214‬‬ ‫تها و خرافات‬ ‫‪ 1‬بدع ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪3‬‬
‫‪214‬‬ ‫‪ 1‬نکوهش دین از مسلمانان‬
‫‪1‬‬
‫‪4‬‬
‫‪216‬‬ ‫نآمدن جهان اسلم در‬ ‫‪ 1‬از آزمایش پیروز بیرو ‌‬
‫‪ 1‬قرن ششم‬
‫‪5‬‬
‫‪220‬‬ ‫‪ 1‬فقر رهبری در جهان اسلم بعد از صلح الدین‬
‫‪1‬‬
‫‪6‬‬
‫‪221‬‬ ‫مگستگی‬‫ههای از ه ‌‬ ‫‪ 1‬دستاوردهای سد ‌‬
‫‪1‬‬
‫‪7‬‬
‫‪221‬‬ ‫‪ 1‬فروریزی بنای شکوهمند قدرت اسلمی‬
‫‪1‬‬
‫‪8‬‬
‫‪222‬‬ ‫‪ 1‬فصل سوم‪ :‬نقش رهبری عثمانیان‬
‫‪1‬‬
‫‪9‬‬
‫‪222‬‬ ‫هی تاریخ‬
‫‪ 1‬عثمانیان در عرص ‌‬
‫‪2‬‬
‫‪0‬‬
‫‪222‬‬ ‫‪ 1‬برتری محمد فاتح در فنون نظامی‬
‫‪2‬‬
‫‪1‬‬
‫‪223‬‬ ‫یها و خصوصیات ملت ترک‬ ‫‪ 1‬ویژگ ‌‬
‫‪2‬‬
‫‪2‬‬
‫‪225‬‬ ‫کها در اخلق و ایستایی آنان در‬ ‫‪ 1‬انحطاط تر ‌‬
‫‪ 2‬علم و فنون نظامی‬
‫﴿‪﴾9‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪226‬‬ ‫‪ 1‬رکود علمی در ترکیه‬
‫‪2‬‬
‫‪4‬‬
‫‪229‬‬ ‫هی علمی و فکری‬ ‫‪ 1‬انحطاط گسترد ‌‬
‫‪2‬‬
‫‪5‬‬
‫‪230‬‬ ‫‪ 1‬معاصران عثمانیان در شرق‬
‫‪2‬‬
‫‪6‬‬
‫‪231‬‬ ‫‪ 1‬نوزایی اروپا و حرکت شتابان آن در صنعت و‬
‫‪ 2‬علوم طبیعی‬
‫‪7‬‬
‫‪234‬‬ ‫سماندگی مسلمانان در امور زندگی‬ ‫‪ 1‬واپ ‌‬
‫‪2‬‬
‫‪8‬‬
‫‪234‬‬ ‫سماندگی مسلمانان در فنون نظامی‬ ‫‪ 1‬واپ ‌‬
‫‪2‬‬
‫‪9‬‬
‫‪235‬‬ ‫‪ 1‬خلیی که امپراتوری عثمانی بر جای گذاشت‬
‫‪3‬‬
‫‪0‬‬
‫‪237‬‬ ‫باب چهارم‪ :‬عصر اروپا‬ ‫‪1‬‬
‫‪3‬‬
‫‪1‬‬
‫‪238‬‬ ‫‪ 1‬فصل اول‪ :‬اروپای مادی‬
‫‪3‬‬
‫‪2‬‬
‫‪238‬‬ ‫‪ 1‬طبیعت و تاریخ تمدن اروپا‬
‫‪3‬‬
‫‪3‬‬
‫‪239‬‬ ‫یهای تمدن یونان‬ ‫‪ 1‬ویژگ ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪4‬‬
‫‪245‬‬ ‫یهای تمدن روم‬ ‫‪ 1‬ویژگ ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪5‬‬
‫‪249‬‬ ‫‪ 1‬انحطاط اخلقی در جمهوری روم‬
‫﴿‪﴾10‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪250‬‬ ‫یشدن روم‬ ‫‪ 1‬مسیح ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪7‬‬
‫‪251‬‬ ‫تداری‬
‫نهای مسیحیت از حکوم ‌‬ ‫‪ 1‬زیا ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪8‬‬
‫‪252‬‬ ‫‪ 1‬رهبانیت ویرانگر‬
‫‪3‬‬
‫‪9‬‬
‫‪252‬‬ ‫یهای راهبان‬ ‫‪ 1‬شگفت ‌‬
‫‪4‬‬
‫‪0‬‬
‫‪254‬‬ ‫‪ 1‬تأثیر رهبانیت در اخلق اروپاییان‬
‫‪4‬‬
‫‪1‬‬
‫‪255‬‬ ‫‪ 1‬ناتوانی رهبانیت از کنترل مادیت افسار‬
‫‪ 4‬گسیخته‬
‫‪2‬‬
‫‪257‬‬ ‫‪ 1‬رهبانیت تند و مادیت سرکش‬
‫‪4‬‬
‫‪3‬‬
‫‪257‬‬ ‫‪ 1‬فساد در مراکز دینی‬
‫‪4‬‬
‫‪4‬‬
‫‪258‬‬ ‫‪ 1‬رقابت بین پاپیسم و امپراتوری‬
‫‪4‬‬
‫‪5‬‬
‫‪259‬‬ ‫‪ 1‬بدبختی اروپا از رهبران دینی‬
‫‪4‬‬
‫‪6‬‬
‫‪260‬‬ ‫بهای دینی‬ ‫‪ 1‬جنایت روحانیت بر کتا ‌‬
‫‪4‬‬
‫‪7‬‬
‫‪261‬‬ ‫‪ 1‬ستم کلیسا نسبت به علم‬
‫‪4‬‬
‫‪8‬‬
‫‪262‬‬ ‫‪ 1‬انقلب نوگرایان‬
‫﴿‪﴾11‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪262‬‬ ‫قشان‬ ‫‪ 1‬اشتباه انقلبیون و عدم تحقی ‌‬
‫‪5‬‬
‫‪0‬‬
‫‪263‬‬ ‫یگری‬ ‫تگیری غرب به سوی ماد ‌‬ ‫‪ 1‬جه ‌‬
‫‪5‬‬
‫‪1‬‬
‫‪264‬‬ ‫یگری در واپسین مرحله‬ ‫‪ 1‬رسوایی ماد ‌‬
‫‪5‬‬
‫‪2‬‬
‫‪265‬‬ ‫یگری و دعوتگران آن‬ ‫‪ 1‬سپاهیان ماد ‌‬
‫‪5‬‬
‫‪3‬‬
‫‪266‬‬ ‫های راستین از تمدن یونانی‬ ‫‪ 1‬نسخ ‌‬
‫‪5‬‬
‫‪4‬‬
‫‪267‬‬ ‫یگری است نه‬ ‫‪ 1‬دیانت اروپای امروز ماد ‌‬
‫‪ 5‬مسیحیت‬
‫‪5‬‬
‫‪272‬‬ ‫‪ 1‬مظاهر طبیعت مادی در اروپا‬
‫‪5‬‬
‫‪6‬‬
‫‪277‬‬ ‫فهای مادی برای حرکات معنوی و علمی‬ ‫‪ 1‬هد ‌‬
‫‪5‬‬
‫‪7‬‬
‫‪278‬‬ ‫‪ 1‬تصوف مادی غرب و وحدة الوجود اقتصادی‬
‫‪5‬‬
‫‪8‬‬
‫‪280‬‬ ‫هی داروین و تأثیر آن بر افکار و تمدن‬ ‫‪ 1‬نظری ‌‬
‫‪5‬‬
‫‪9‬‬
‫‪282‬‬ ‫هی تکامل‬‫هی مردم به نظری ‌‬ ‫ن تود ‌‬‫یآورد ِ‬ ‫‪ 1‬رو ‌‬
‫‪6‬‬
‫‪0‬‬
‫‪283‬‬ ‫یگری‬‫تهای ماد ‌‬ ‫‪ 1‬جنای ‌‬
‫‪6‬‬
‫‪1‬‬
‫‪285‬‬ ‫نپرستی‬ ‫یگرایی و میه ‌‬ ‫‪ 1‬فصل دوم‪ :‬مل ‌‬
‫﴿‪﴾12‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫در اروپا‬
‫‪285‬‬ ‫‪ 1‬فروپاشی و شکست کلیسای غرب‪ ،‬عامل‬
‫نپرستی‬ ‫یگرایی و میه ‌‬ ‫‪ 6‬تقویت عنصر مل ‌‬
‫‪3‬‬
‫‪286‬‬ ‫ههایی از تعصب ملی در اروپا‬ ‫‪ 1‬گون ‌‬
‫‪6‬‬
‫‪4‬‬
‫‪288‬‬ ‫نهای اسلمی‬ ‫یگرایی به سرزمی ‌‬ ‫‪ 1‬سرایت مل ‌‬
‫‪6‬‬
‫‪5‬‬
‫‪292‬‬ ‫یگرایی در جنگ‬ ‫هی مل ‌‬ ‫‪ 1‬اندیش ‌‬
‫‪6‬‬
‫‪6‬‬
‫‪296‬‬ ‫‪ 1‬دینداری ملی اروپا و ارکان آن‬
‫‪6‬‬
‫‪7‬‬
‫‪299‬‬ ‫‪ 1‬راه حل اسلمی برای مشکل جنگ و درگیری‬
‫‪ 6‬مردمی‬
‫‪8‬‬
‫‪303‬‬ ‫نهایشان بر‬ ‫یگرایان و زیا ‌‬‫‪ 1‬تبلیغات مل ‌‬
‫تهای کوچک‬ ‫‪ 6‬مل ‌‬
‫‪9‬‬
‫‪303‬‬ ‫تهای بزرگ‬ ‫یهای دول ‌‬ ‫هطلب ‌‬ ‫‪ 1‬جا ‌‬
‫‪7‬‬
‫‪0‬‬
‫‪305‬‬ ‫‪ 1‬رقابت استعمارگران بر سر مستعمرات و‬
‫‪ 7‬بازارها‬
‫‪1‬‬
‫‪308‬‬ ‫‪ 1‬حکومت باجگیر یا حکومت رهگشا‬
‫‪7‬‬
‫‪2‬‬
‫‪311‬‬ ‫‪ 1‬فصل سوم‪ :‬اروپا به سوی خودکشی‬
‫‪7‬‬
‫‪3‬‬
‫‪311‬‬ ‫هی کشف و نوآوری‬ ‫‪ 1‬دور ‌‬
‫‪7‬‬
‫‪4‬‬
‫‪311‬‬ ‫یها و موضع اسلم در‬ ‫‪ 1‬غایت صنایع و نوآور ‌‬
‫﴿‪﴾13‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫این زمینه‬
‫‪315‬‬ ‫‪ 1‬از شماست که بر شماست‬
‫‪7‬‬
‫‪6‬‬
‫‪316‬‬ ‫مآمیختگی وسایل و اهداف‬ ‫‪ 1‬به ه ‌‬
‫‪7‬‬
‫‪7‬‬
‫‪317‬‬ ‫‪ 1‬نابرابری قدرت و اخلق در اروپا‬
‫‪7‬‬
‫‪8‬‬
‫‪318‬‬ ‫‪ 1‬قدرت خدایان و خرد کودکان‬
‫‪7‬‬
‫‪9‬‬
‫‪319‬‬ ‫یآموزند‬‫نآور است م ‌‬ ‫‪ 1‬آنچه را زیا ‌‬
‫‪8‬‬
‫‪0‬‬
‫‪323‬‬ ‫هی خودکشی‬ ‫‪ 1‬اروپا در آستان ‌‬
‫‪8‬‬
‫‪1‬‬
‫‪324‬‬ ‫‪ 1‬بمب اتم و پیامدهای وحشتناک آن‬
‫‪8‬‬
‫‪2‬‬
‫‪326‬‬ ‫‪ 1‬از کوزه همان تراود که در اوست‬
‫‪8‬‬
‫‪3‬‬
‫‪330‬‬ ‫تهای معنوی‬ ‫‪ 1‬فصل چهارم‪ :‬مصیب ‌‬
‫‪ 8‬انسانیت در دوران استعمار اروپا‬
‫‪4‬‬
‫‪331‬‬ ‫نرفتن شعور دینی‬ ‫‪ 1‬از بی ‌‬
‫‪8‬‬
‫‪5‬‬
‫‪332‬‬ ‫‪ 1‬مرده از زخم وارده برآن هرگز متأثر‬
‫یشود‬ ‫‪ 8‬نم ‌‬
‫‪6‬‬
‫‪336‬‬ ‫هی دینی‬ ‫نرفتن عاطف ‌‬ ‫‪ 1‬از بی ‌‬
‫‪8‬‬
‫‪7‬‬
‫‪344‬‬ ‫وران ماده و شکم‬ ‫‪ 1‬فَ َ‬
‫﴿‪﴾14‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪362‬‬ ‫باب پنجم‪ :‬اسلم و رهبری جهان‬ ‫‪1‬‬
‫‪8‬‬
‫‪9‬‬
‫‪363‬‬ ‫فصل اول‪ :‬خیزش جهان اسلم‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬
‫‪0‬‬
‫‪363‬‬ ‫رویکرد تمام جهان به سوی جاهلیت‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬
‫‪1‬‬
‫‪364‬‬ ‫هی مادی اروپا بر جهان‬
‫تسلط فلسف ‌‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬
‫‪2‬‬
‫‪365‬‬ ‫تها و کشورهای آسیایی‬
‫مل ‌‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬
‫‪3‬‬
‫‪367‬‬ ‫نهای جهان‬
‫تنها راه حل بحرا ‌‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬
‫‪4‬‬
‫‪368‬‬ ‫حرکت جهان اسلم به دنبال اروپا‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬
‫‪5‬‬
‫‪369‬‬ ‫یهایشان‪ ،‬پناهگاه‬
‫مسلمانان با تمام کاست ‌‬ ‫‪1‬‬
‫بشریت و آرزوی آینده هستند‬ ‫‪9‬‬
‫‪6‬‬
‫‪372‬‬ ‫رسالت جهان اسلم‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬
‫‪7‬‬
‫‪375‬‬ ‫آمادگی روحی‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬
‫‪8‬‬
‫‪379‬‬ ‫آمادگی نظامی و تکنیکی‬ ‫‪1‬‬
‫‪9‬‬
‫‪9‬‬
‫‪380‬‬ ‫رهبری در علم و تحقیق‬ ‫‪2‬‬
‫‪0‬‬
‫‪0‬‬
‫‪382‬‬ ‫ساماندهی علوم جدید‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾15‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪384‬‬ ‫‪ 2‬نقش رهبری جدید‬
‫‪0‬‬
‫‪2‬‬
‫‪386‬‬ ‫‪ 2‬فصل دوم‪ :‬رهبری جهان عرب‬
‫‪0‬‬
‫‪3‬‬
‫‪386‬‬ ‫‪ 2‬اهمیت جهان عرب‬
‫‪0‬‬
‫‪4‬‬
‫‪386‬‬ ‫‪ 2‬محمد‪ ،‬رسول الله ص روح جهان عرب‬
‫‪0‬‬
‫‪5‬‬
‫‪388‬‬ ‫‪ 2‬ایمان‪ ،‬تنها نیروی جهان عرب‬
‫‪0‬‬
‫‪6‬‬
‫‪389‬‬ ‫‪ 2‬فداکاری جوانان عرب پلی است فراسوی‬
‫‪ 0‬شادکامی بشر‬
‫‪7‬‬
‫‪396‬‬ ‫‪ 2‬توجه به سوارکاری و زندگی نظامی‬
‫‪0‬‬
‫‪8‬‬
‫‪398‬‬ ‫‪ 2‬مبارزه با اسراف و تفاوت عمیق بین دارا و‬
‫‪ 0‬نادار‬
‫‪9‬‬
‫‪398‬‬ ‫‪ 2‬رهایی از انواع تبعیضات‬
‫‪1‬‬
‫‪0‬‬
‫‪402‬‬ ‫‪ 2‬گسترش بیداری و آگاهی در امت‬
‫‪1‬‬
‫‪1‬‬
‫‪404‬‬ ‫‪ 2‬استقلل مالی و بازرگانی کشورهای عربی‬
‫‪1‬‬
‫‪2‬‬
‫‪405‬‬ ‫‪ 2‬امید جهان اسلم به جهان عرب‬
‫‪1‬‬
‫‪3‬‬
‫‪406‬‬ ‫ینظیر جهان‬‫‪ 2‬رهبری ب ‌‬
‫﴿‪﴾16‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫﴿‪﴾17‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پیشگفتار مترجم‬
‫بسم الله الرحمن الرحیم‬
‫الحمد لله وكفى والصلة والسلم على عباده‬
‫الذين اصطفى‪ .‬أما بعد‪:‬‬
‫قععععال اللععععه تعععععالى‪ ﴿ :‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪.﴾   ‬‬
‫ههایی که به قلم دانشمندان و‬ ‫با توجه به مقدم ‌‬
‫هوران و دعوتگران مشهور جهان اسلم بر کتاب ما‬ ‫اندیش ‌‬
‫ذا خسر العالم بانحطاط المسلمين نوشته شده‬
‫است‪ ،‬بنده نیازی نمی بینم بیش از این بر حجم کتاب‬
‫هی تألیف‪ ،‬استقبال از‬ ‫بیفزایم؛ زیرا کتاب‪ ،‬نویسنده‪ ،‬انگیز ‌‬
‫ههایی از‬ ‫کتاب‪ ،‬آثار آن در جوامع اسلمی و حتی گوش ‌‬
‫هها بیان شده است‪ .‬آنچه از نظر‬ ‫مطالب آن در این مقدم ‌‬
‫هی ترجمه است‪.‬‬ ‫هی گفتن است‪ ،‬انگیز ‌‬ ‫مترجم بایست ‌‬
‫بهای ادبیات‬ ‫چندین سال پیش زمانی که داشتم کتا ‌‬
‫عرب را نزد استاد بزرگوارم مولنا محمد قاسم قاسمی‬
‫یخواندم‪ ،‬ایشان بر فراز متون عربی را‬ ‫حفظه الله م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬اگر متنی به فارسی برگردانده‬ ‫معرفی و توصیه م ‌‬
‫شده است‪ ،‬شما آن را با اصل عربی تطبیق دهید تا از این‬
‫هی ترجمه آشنا شوید‪.‬‬ ‫طریق با شیو ‌‬
‫ههای از کتاب »ما ذا‬ ‫نهای مورد نظر گوش ‌‬ ‫یکی از مت ‌‬
‫هی کتاب در زاهدان پیدا‬ ‫خسر العالم ‪ «...‬بود‪ ،‬اما ترجم ‌‬
‫یشد‪ ،‬سرانجام با انتشارات پیام اسلم در قم تماس‬ ‫نم ‌‬
‫گرفتم و بعد از چند روزی‪ ،‬کتاب حدود خسارت جهان‬
‫هی مصطفی زمانی به دستم‬ ‫و انحطاط مسلمین ترجم ‌‬
‫رسید‪.‬‬
‫هنگامی که به تطبیق ترجمه با اصل کتاب پرداختم‪ ،‬از‬
‫یهای موجود‬ ‫یهای ترجمه و بعضا ً تغییرات و کاست ‌‬ ‫نارسای ‌‬
‫در ترجمه متأسف شدم‪ ،‬از آن روز همواره آرزو داشتم‬
‫این کتاب باری دیگر با قلمی توانا‪ ،‬توسط کسی که با‬
‫نویسنده همسو و در صدد ادای حق کتاب باشد و در هردو‬
‫زبان عربی و فارسی توانایی لزم را داشته باشد – چنانچه‬
‫هی آقای زمانی به‬ ‫حضرت استاد ندوی ‪ /‬خود در پاسخ نام ‌‬
‫این شرط اشاره کرده است – به فارسی برگدرانده شود‪.‬‬
‫یهایی که خود‬ ‫هها و بازنگر ‌‬ ‫از طرفی وجود برخی از مقدم ‌‬
‫پها انجام داده است‪ ،‬مستلزم آن بود تا‬ ‫در آخرین چا ‌‬
‫آخرین چاپ کتاب ترجمه شود‪ ،‬به ویژه در شرایط فعلی‬
‫﴿‪﴾18‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫جهان اسلم فارسی زبانان همانند سایر امت اسلم نیاز‬
‫دارند با دیدگان استاد ندوی ‪ /‬در مورد شایستگی و لیاقت‬
‫یکفایتی و ناتوانی‬ ‫اسلم در رهبری بشر آشنا شوند و از ب ‌‬
‫غرب در رهبری بشر آگاهی یابند و بر این حقیقت اذعان‬
‫شبینی استاد ندوی ‪ /‬سعادت انسانیت‬ ‫کنند که طبق پ ‌‬
‫منوط به از خودگذشتگی و فداکاری امت به ویژه جوانان‬
‫یباشد‪.‬‬
‫عرب م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬با در نظرداشتن تازگی مطالب کتاب و آثار آن‬
‫در شرایط کنونی بنده با اقدامی متهورانه و جسورانه‬
‫ترجمه اش را آغاز کردم و از بیم که کسی پیشنهاد منفی‬
‫دهد و مأیوسم گرداند‪ ،‬با افراد محدودی تبادل نظر کردم‬
‫و این اقدام را به فال نیک گرفتم‪ ،‬زیرا اصل کتاب نیز با‬
‫هی تحریر درآمده است‪.‬‬ ‫چنین اقدامی به رشت ‌‬
‫یهای زیادی در قلم خویش‬ ‫فها و کاست ‌‬‫هرچند به ضع ‌‬
‫معترفم‪ ،‬اما سعی کردم حق کتاب و حق نویسنده که‬
‫هی امت اسلم هستند و شیفتگان و عاشقان زیادی‬ ‫سرمای ‌‬
‫در سراسر جهان اسلم دارند‪ ،‬ادا شود‪ .‬در پایان از برادر‬
‫عزیزم جناب آقای داود ناروئی که در ادبیات عربی و‬
‫فارسی تسلط کامل دارند و در ویرایش ترجمه سنگ تمام‬
‫نهادند‪ ،‬کمال تشکر دارم و امیدوارم که خدای منان ایشان‬
‫را مشمول الطاف و احسانات خویش گرداند‪.‬‬
‫هی‬‫از خوانندگان محترم نیز درخواست دعای خیر و خاتم ‌‬
‫نیک برای مترجم دارم‪.‬‬
‫ما توفيقي إل بالله عليه توكلت وإليه أنيب‬
‫عبدالحکیم عثمانی مقیم زاهدان‬
‫‪ 8‬رجب ‪ 1424‬هع ‪ .‬ق‪.‬‬
‫﴿‪﴾19‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سخنی در معرفی کتاب به قلم سید عبدالماجد غوری‬
‫بها و تألیفات‬ ‫کتاب حاضر یکی از مشهورترین کتا ‌‬
‫هی‬‫استاد سید ابوالحسن ندوی است که از نظر دامن ‌‬
‫هترین‪ ،‬از نظر ترجمه به‬ ‫انتشار در جهان اسلم گسترد ‌‬
‫نهای شرقی و غربی بیشترین و از نظر چاپ و نظر‬ ‫زبا ‌‬
‫ههای جهان اسلم‬ ‫بالترین کتابی است که تاکنون از چاپخان ‌‬
‫درآمده و تاکنون بیش از ‪ 50‬نوبت به صورت رسمی وغیر‬
‫رسمی چاپ شده است‪.‬‬
‫حکایت این کتاب‪ ،‬چنانچه استاد ندوی خود در صفحات‬
‫یگوید‪ ،‬حکایت وجدان و ضمیر است‪ ،‬در تاریخ‬ ‫آینده باز م ‌‬
‫هی نوزدهم مقطعی حساس بود؛ اروپا بر‬ ‫بشری اواخر سد ‌‬
‫تهای‬ ‫تهای اسلمی که مد ‌‬ ‫جهان تسلط یافته بود؛ قدر ‌‬
‫طولنی در برابر تهاجم نیروهای اروپایی سد محکمی ایجاد‬
‫یشان را برای نفوذ به قلمرو اسلم به یأس‬ ‫و آرزوها ‌‬
‫تبدیل کرده بودند‪ ،‬رو به فروپاشی گذارده بودند‪ ،‬سقوط‬
‫ن شکاف در سد مأرب‬ ‫خلفت اسلمی عثمان که به سا ِ‬
‫بود‪ ،‬در این برهه اتفاق افتاد‪ ،‬در پی آن نیز مسلمانان‬
‫ههایشان سقوط کرد‪.‬‬ ‫متفرق شدند و آخرین قلع ‌‬
‫ی قدرتی که داشت از بقایای‬ ‫هگیری از فروپاش ِ‬ ‫اروپا بهر ‌‬
‫یکرد‪ ،‬توانست خود را به مصر‪ ،‬شام‪،‬‬ ‫ت اسلم دفاع م ‌‬ ‫قدر ِ‬
‫ههای اعزام سپاهیان‬ ‫عراق و مناطقی که قبل ً اردوگا ‌‬
‫هی عرب که‬ ‫پیروزمند اسلم بود‪ ،‬برساند و در شبه جزیر ‌‬
‫تهای اسلمی‬ ‫ههای دعوتگر و مؤسسان حکوم ‌‬ ‫خروج گرو ‌‬
‫بود‪ ،‬جای پایی جهت تأثیر و نفوذ سیاسی خویش پیدا کند‪.‬‬
‫هی مزبور که دژهای مسلمانان را تکان داده و در‬ ‫فاجع ‌‬
‫ههای تسبیح یکی پس‬ ‫تهای اسلمی چون دان ‌‬ ‫اثر آن حکوم ‌‬
‫از دیگری فرو افتادند و در پی آن دشمنان اسلم گستاخ‬
‫های بود که تمام معادلت در آن تغییر یافت‪،‬‬ ‫شدند‪ ،‬فاجع ‌‬
‫لها مضطرب و آشفته شد‪ ،‬ذوق شاعران به هیجان‬ ‫د ‌‬
‫هی اسلم و مسلمانان به‬ ‫درآمد و بر مجد از دست رفت ‌‬
‫هی‬‫مرثیه سرایی پرداختند و همگان را از خطر غافلگیران ‌‬
‫ی اروپاییان و تخریب بنای تمدن‬ ‫تهامجات فکری و نظام ِ‬
‫هی ظهور‬ ‫ن جهانی و بشری که اسلم به منص ‌‬ ‫موزو ِ‬
‫رسانده بود‪ ،‬هشدار دادند‪.‬‬
‫تصوری که از اینگونه تغییرات یعنی فروپاشی قدرت‬
‫یآمد‪ ،‬باور‬ ‫هی دشمنان‪ ،‬در ذهن پدید م ‌‬ ‫مسلمانان و غلب ‌‬
‫تشان در علم و‬ ‫ت فاتحان و پیشرف ‌‬ ‫پذیرفتن به عظم ِ‬
‫بهایی که در آن برهه از تاریخ نگاشته‬ ‫تمدن بود‪ ،‬کتا ‌‬
‫سماندگی و‬ ‫یشد و نویسندگانشان مسلمانان را به واپ ‌‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪﴾20‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکردند‪ ،‬همین ذهنیت را‬ ‫دیگران را به پیشرفت وصف م ‌‬
‫یکردند‪،‬‬ ‫یکردند و راه حلی که اغلب پیشنهاد م ‌‬ ‫تقویت م ‌‬
‫پیروی مسلمانان از دیگران و اتخاذ وسایل و ابزارهایی بود‬
‫تشان انتخاب کرده بودند‪ ،‬این‬ ‫که دیگران جهت پیشرف ‌‬
‫یآمد‪ ،‬اما راه حلی نبود‬ ‫راه حل اگرچه طبیعی به نظر م ‌‬
‫که با روح اسلم و مسلمانان سنخیت داشته باشد‪ ،‬مؤلف‬
‫یبرد؛ یعنی‬ ‫این کتاب در چنین اوضاع نابسامانی به سر م ‌‬
‫هی اروپا و شکست قدرت مسلمانان‪ .‬وی دقیقا ً‬ ‫اوضاع غلب ‌‬
‫هی معاصر عرضه‬ ‫هکارهایی که اندیش ‌‬ ‫لها و را ‌‬ ‫از راه ح ‌‬
‫های اینگونه راهکارها این‬ ‫یداشت اطلع داشت‪ ،‬فشرد ‌‬ ‫م ‌‬
‫بود که مسلمانان به دلیل امتناع از ابزارهایی که دیگران‬
‫به کار بسته اند از کاروان زندگی واپس مانده اند؛‬
‫هشان را در جهان از دست داده اند و جهان در اختیار‬ ‫جایگا ‌‬
‫دیگران قرار گرفته است و تا زمانی که مسلمانان ابزار‬
‫جدید را مورد استفاده قرار ندهند‪ ،‬ممکن نیست که دوباره‬
‫به مجد و عظمت خویش دست یابند‪.‬‬
‫هوران در دوران‬ ‫از آنجایی که این نویسندگان و اندیش ‌‬
‫غلبه و تسلط تمدن اروپا قلم به دست گرفته بودند‪،‬‬
‫همواره این تمدن را بزرگداشت‪ ،‬و دستاوردهایش را‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫تمجید م ‌‬
‫هی خاص و‬ ‫اما مؤلف کتاب با توجه به تربیت ویژه‪ ،‬روحی ‌‬
‫هی‬ ‫های متفاوت‪ ،‬به دور از تأثیرات اندیش ‌‬ ‫تحقیقاتش از زاوی ‌‬
‫هگیری مزبور در شرایط کنونی‬ ‫غربی‪ ،‬پی برد که نتیج ‌‬
‫مورد قبول نیست‪ ،‬وی با تحقیقات آزاد خویش در مورد‬
‫تمدن اروپایی‪ ،‬اعم از اهداف‪ ،‬روکردها‪ ،‬ابهامات و‬
‫یهایش‪ ،‬به این نتیجه رسیده است که تمدن‬ ‫تگیر ‌‬ ‫جه ‌‬
‫مزبور شایستگی آن را ندارد که مورد تقلید قرار گیرد؛‬
‫تآور برای بشر نیست‪.‬‬ ‫زیرا تمدنی سازنده و سعاد ‌‬
‫جهان باری نخستین بار به شکل جنگ جهانی اول در بین‬
‫هی جهان را تغییر‬ ‫لهای )‪ 1918 – 1914‬م( که نقش ‌‬ ‫سا ‌‬
‫داد‪ ،‬ثمره ی تلخ این تمدن را چشید‪ ،‬آتش برافروخته شده‬
‫ی آن هنوز خاموش نشده بود و همچنان سرنوشت بشری‬
‫لهای )‪– 1941‬‬ ‫یکرد که چند دهه بعد در سا ‌‬ ‫را تهدید م ‌‬
‫هی انسانی دیگری رخ داد‪،‬‬ ‫‪ 1945‬م( برای بار دوم فاجع ‌‬
‫لهای رشد فکری و عاطفی مؤلف را در تألیف این‬ ‫اگر سا ‌‬
‫موضوع ملحظه کنیم پی خواهیم برد که مربوط به‬
‫ههای بیست و چهل بوده است)‪.(1‬‬ ‫ده ‌‬
‫)(‪ -‬مؤلسسف‪ ،‬متولسسد سسسال ‪ 1914‬میلدی اسسست و تسسألیف کتسساب در‬ ‫‪1‬‬

‫سال ‪ 1944‬میلدی انجام پذیرفته است‪.‬‬


‫﴿‪﴾21‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫دید بسیاری از مؤلفان و نویسندگان در این موضوع‪،‬‬
‫هی این تمدن مادی و‬ ‫چنین بود که جهان اسلم در سای ‌‬
‫عنان گسیخته که با کنارزدن تمدن اسلمی و بشری‬
‫جهایی را متحمل‬ ‫انسانیت را به دام انداخته است‪ ،‬چه رن ‌‬
‫ً‬
‫یشود‪ ،‬اما آنان از زرق و برق تمدن غربی شدیدا حیرت‬ ‫م ‌‬
‫تهای استبدادی و طاغوتی‬ ‫زده شده بودند‪ ،‬در برابر قدر ‌‬
‫مغلوب بودند و احدی جرأت نداشت این چنین اظهار نظر‬
‫کند که جهان با تسلط این عناصر که رهبری اسلم را کنار‬
‫زدند‪ ،‬دچار زیان گردید و انسانیت برای نخستین بار در‬
‫هی اسلم به سعادت دست یافت و جز با بازگشت به‬ ‫سای ‌‬
‫اسلم هرگز به سعادت نخواهد رسید‪.‬‬
‫این احساس دوگانه که زیان پدید آمده تنها منوط به‬
‫مسلمانان نیست و تمدن غربی تمدنی نیست که‬
‫یدوام‪،‬‬ ‫هی تمجید و تقلید باشد‪ ،‬بلکه تمدنی است ب ‌‬ ‫شایست ‌‬
‫و راه حل اساسی نه تقلید از این تمدن است‪ ،‬بلکه راه‬
‫تشان‬ ‫حل اساسی در بازگشت مسلمانان به خود و حقیق ‌‬
‫نهفته است و حقیقتی است که موضوع و محور این کتاب‬
‫است و مؤلف آن را کشف نموده است و این اکتشاف‬
‫سبب شگفتی خیلی از خوانندگان گردید‪ ،‬عنوان کتاب‬
‫همچنان برای تعدادی زیادی‪ ،‬به خصوص کسانی که از‬
‫غرب متأثر بودند و به اروپا و تمدنش باور داشتند و این‬
‫تیافتن به رفاه‬ ‫تمدن را مربی و مرشد انسانیت جهت دس ‌‬
‫یکردند‪ ،‬سؤال برانگیز بود‪ ،‬زمانی که‬ ‫و سعادت معرفی م ‌‬
‫هی شصت‪ ،‬زمان اوج قدرت و عظمت‬ ‫کتاب در اوایل ده ‌‬
‫ف مؤلف بسیار عمیق و‬ ‫اروپا انتشار یافت‪ ،‬آثار این اکتشا ِ‬
‫هدار بود و بسیاری از مردم با عنوان و موضوع کتاب‬ ‫ریش ‌‬
‫غافلگیر شدند‪.‬‬
‫با این عنوان غیر منتظره هرکس کتاب مزبور را‬
‫یکند‪ ،‬زیرا‬ ‫یخواند‪ ،‬ناگزیر به حقیقت موجود اعتراف م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی علمی و‬ ‫هی نگارش خویش روحی ‌‬ ‫مؤلف در شیو ‌‬
‫یکند و در یک آن‪،‬‬ ‫هی یک دعوتگر توانا را یکجا جمع م ‌‬ ‫روحی ‌‬
‫هم ادیب است و هم مؤرخ‪ ،‬هم پزوهشگر است و هم‬
‫معلم واقع بین و بدین طریق در دل طبقات مختلف و‬
‫یگذارد‪ ،‬محقق توانای‬ ‫افکار گوناگون تأثیرش را بر جای م ‌‬
‫جهان اسلم‪ ،‬شهید سید قطب ‪ /‬در مقدمه اش بر این‬
‫یهای متعدد در‬ ‫ینظیر بین توانای ‌‬ ‫کتاب‪ ،‬به این وحدت ب ‌‬
‫یگوید‪:‬‬‫یکند و م ‌‬ ‫ساختار وجودی مؤلف‪ ،‬اشاره م ‌‬
‫یکند‪،‬‬ ‫»مؤلف صرفا ً به تحریک وجدان دینی اکتفا نم ‌‬
‫بلکه حقایق عینی را انتخاب و آنها را بر نظر و حس‪ ،‬عقل‬
‫﴿‪﴾22‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ینماید و عادلنه و روشنگرانه‬ ‫و وجدان همزمان عرضه م ‌‬
‫یپردازد و‬ ‫به بررسی رخدادهای تاریخی و ابهامات حاضر م ‌‬
‫هی مورد بحث خویش‪ ،‬حق و واقعیت‪ ،‬منطق و‬ ‫در قضی ‌‬
‫یاید که بدون‬ ‫یدهد‪ ،‬چنین به نظر م ‌‬ ‫ضمیر را حاکم قرار م ‌‬
‫هر نوع توجیه و تأویل و زور یا تزویر در مقدمات یا نتایج‪،‬‬
‫یکند‪ ،‬و‬ ‫هی نظرش جانبداری م ‌‬ ‫تمام شواهد از وی و قضی ‌‬
‫این است مزیت و ویژگی این کتاب«‪.‬‬
‫این کتاب ضمن این که نخستین تألیف مؤلف بوده و تا‬
‫آن زمان جهان از وی شناخت نداشته است‪ ،‬بعد از‬
‫نخسین چاپش توسط انجمن نشر و ترجمه در قاهره‪،‬‬
‫بزرگترین نویسندگان و ادیبان جهان غرب به تمجید کتاب و‬
‫گترین دلیل بر‬ ‫معرفی مؤلف پرداختند‪ ،‬و این خود بزر ‌‬
‫تأثیر عمیق موضوِع کتاب و شایستگی آن است‪ ،‬سپس‬
‫ییابد که از‬ ‫پهای قانونی و غیر قانونی چنان افزایش م ‌‬ ‫چا ‌‬
‫نهای پیشرفته‬ ‫یگذرد و به تمام زبا ‌‬ ‫مرز پنجاه نوبت هم م ‌‬
‫هها در جهان‬ ‫یشود‪ ،‬اساتید دانشگا ‌‬ ‫هی دنیا ترجمه م ‌‬ ‫و زند ‌‬
‫یدهند‪ ،‬و در‬ ‫عرب و غرب کتاب را مورد توجه قرار م ‌‬
‫یکنند‪.‬‬‫هی آن اظهار نظر م ‌‬ ‫بار ‌‬
‫هی‬‫استاد دکتر محمد یوسف موسی استاد دانشکد ‌‬
‫اصول دین در دانشگاه الزهر در مقدمه اش بر کتاب‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫»زمانی که اولین چاپ کتاب به باز آمد‪ ،‬در کمتر از یک‬
‫هی آن شدم که در‬ ‫روز آن را به پایان رساندم و چنان شیفت ‌‬
‫هی پایانی آن بعد از این که از خواندنش فارغ شدم‬ ‫صفح ‌‬
‫چنین نوشتم‪ :‬خواندن این کتا بر هر مسلمانی که در‬
‫یکند‪ ،‬فرض‬ ‫راستای بازگشت عظمت اسلم تلش م ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫دکتر بکنگهام رییس بخش خاورمیانه در دانشگاه لندن‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫»این کتاب برای نسل جدید مسلمانان بهترین نمونه و‬
‫سند تاریخی است«‪.‬‬
‫پروفسور سارجنت از دانشگاه کمبریج در ییک از‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫ههای انگلیسی م ‌‬ ‫مجل ‌‬
‫یبود‪،‬‬‫بها م ‌‬ ‫»اگر در بریتانیا جهت ممانعت از چاپ کتا ‌‬
‫یکردم جلوی چاپ این کتاب گرفته شود‪ ،‬زیرا‬ ‫پیشنهاد م ‌‬
‫یبرد«‪.‬‬ ‫این کتاب تمدن غرب را زیر سؤال م ‌‬
‫یگذرد‪،‬‬ ‫لهاست از چاپ کتاب م ‌‬ ‫با وجود این که سا ‌‬
‫یکند و دردمند‬ ‫یخواند احساس حسرت م ‌‬ ‫هرکس آن را م ‌‬
‫یکند که چندین‬ ‫یشود‪ ،‬و در عین حال احساس نیاز م ‌‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪﴾23‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ی توأم با درد و‬ ‫مرتبه کتاب را بخواند‪ ،‬علت این شیفتگ ِ‬
‫ههای حساس انگشت‬ ‫حسرت این است که مؤلف بر نکت ‌‬
‫های که جهان اسلم با گذشت‬ ‫گذاشته و برای آن مرحل ‌‬
‫نهایی که‬ ‫نهای مختلف گذرانده‪ ،‬تمد ‌‬ ‫هی تمد ‌‬ ‫تاریخ در سای ‌‬
‫سالیانی طول کشیدند و سپس فرو پاشیدند و مجددا ً‬
‫نهای دیگری روی کار آمدند و دوباره سقوط نمودند‪،‬‬ ‫تمد ‌‬
‫نها برای انسانیت‬ ‫یای که این تمد ‌‬ ‫ضمن برملنمودن بدبخت ‌‬
‫شهای‬ ‫ً‬
‫به ارمغان آورده بودند‪ ،‬و شدیدا به اخلق و ارز ‌‬
‫یکند‪ ،‬زیرا‬ ‫انسانی نیاز داشتند‪ ،‬درد و راه علج را بیان م ‌‬
‫یشود که انسان شدیدا ً‬ ‫نها مشاهده م ‌‬ ‫در پرتو اینگونه تمد ‌‬
‫مورد ستم قرار گرفته‪ ،‬حقوقش پایمال گردیده و آزادی‬
‫اش سلب شده است و بسا اوقات به اسم دین‪ ،‬یا خدایان‬
‫های در خدمت آقایان‬ ‫و یا قدرت آتش و آهن‪ ،‬به سان برد ‌‬
‫کترین جایگاه انسانی محروم گردیده‬ ‫درآمده و از کوچ ‌‬
‫است‪ ،‬زیرا انسان در برخی از مراحل تاریخ چنان دچار‬
‫هی‬ ‫غرور و سرکشی گردیده است که خودش را به مثاب ‌‬
‫خدایی قرار داده که جهت مصلحت فردی یا افرادی به‬
‫یپردازد‪.‬‬‫تشریع قوانین م ‌‬
‫هی‬‫لهای متمادی گذشت و انسان زیر سلط ‌‬ ‫سا ‌‬
‫یزد و او هروقت و به هر شکل که‬ ‫همنوعش دست و پا م ‌‬
‫یگرفت‪ ،‬اینجا بود که این نوع‬ ‫یخواست از وی کار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫مها به سبب وجود مشکلت و‬ ‫نها و سیست ‌‬ ‫تمد ‌‬
‫یهایی که در ساختارشان بود و به سبب ظلمی که‬ ‫ناهنجار ‌‬
‫هی‬‫فشد ‌‬ ‫یکرد و از قوانین حری ‌‬ ‫انسان بر برادر خویش م ‌‬
‫آسمانی فاصله گرفته بود‪ ،‬یکی بعد از دیگری سقوط‬
‫کردند‪.‬‬
‫سرانجام اسلم با فرامین انسانی و قوانین آسمانی و‬
‫شها و اصول اخلقی اش توسط رسول خدا ص‪،‬‬ ‫ارز ‌‬
‫هی بشریت از لجنزاری که در آن سقوط کرده‬ ‫تدهند ‌‬ ‫نجا ‌‬
‫بود‪ ،‬آمد‪.‬‬
‫محمد ص به نشر پیامش پرداخت‪ ،‬او را جوانانی مؤمن‪،‬‬
‫یکردند‪ ،‬کسانی که مرگ را در‬ ‫مجاهد و غیور همراهی م ‌‬
‫راه حق دوست داشتند و در راه نشر رسالتی که به آن‬
‫ایمان آورده بودند و در راه نشر تعالیم‪ ،‬سنن و مبادی که‬
‫یداد‪ :‬انسان هرکجا باشد انسان است‪ ،‬این‬ ‫اینگونه پیام م ‌‬
‫و آن در حقوق و تکالیف هیچ تفاوتی ندارد‪ ،‬خون‪ ،‬رنگ و‬
‫جنس هیچ امتیازی را در بر ندارد‪ ،‬همگی فرزندان آدم‬
‫لشان را فدا‬ ‫هستیم و آدم از خاک هست‪ ،‬جان و ما ‌‬
‫کردند‪.‬‬
‫﴿‪﴾24‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫اینجا بود که انسان به ارزشش پی برد و جهت گسترش‬
‫عدالت و از بین رفتن ظلم و این که انسان اقای خودش‬
‫باشد‪ ،‬رسالتی را آغاز کرد که انجام آن بر عهده اش‬
‫واجب بود‪.‬‬
‫دعوت اسلمی به رهبری جوانانی با ایمان انتشار یافت‪،‬‬
‫شرق و غرب را در نوردید‪ ،‬اسلم با انتشار عدل در گوشه‬
‫تهایی که مغلوب‬ ‫و کنار جهان به حرکت درآمد و مل ‌‬
‫جاهلیت محض گردیده بودند‪ ،‬به سوی اسلم دویدند و با‬
‫پذیرفتن دین خدا گروه گروه به صف مسلمانان پیوستند‪.‬‬
‫تمدن اسلمی به پیشرفت قابل توجهی دست یافت و‬
‫نهای متوالی تحت‬ ‫هی خویش قر ‌‬ ‫جهان را با اصول پسندید ‌‬
‫پوشش قرار داد‪ ،‬آسایش و امنیت‪ ،‬عدالت و انصاف‪،‬‬
‫برابری و برادری به خاطر رضای خدا همه جا را فرا‬
‫گرفت و همه در راستای یک هدف واضح و روشن که به‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫اهتزاز در آوردن پرچم اسلم بود‪ ،‬انجام وظیفه م ‌‬
‫سپس مؤلف در این کتاب به بیان کیفیت شکست‬
‫لانگاری و‬ ‫یپردازد که بر اثر سستی و سه ‌‬ ‫مسلمانان م ‌‬
‫هگرفتن از دین و منهج درست اسلمی و تقلید از‬ ‫فاصل ‌‬
‫دیگران و کنارگذاشتن اصول و مبادی اسلمی‪ ،‬چگونه‬
‫طشان را بر جهان از دست دادند و قلمرو‬ ‫تسل ‌‬
‫تشان به مرور زمان رو به کاهش رفت‪.‬‬ ‫حکوم ‌‬
‫بعد از آن مؤلف با سوز و گداز به بیان خسارتی‬
‫یپردازد که با سکوت مسلمانان دچار آن شد‪ ،‬با این‬ ‫م ‌‬
‫توضیح که اصل سقوط و حرکت در زندگی طبیعی است‪،‬‬
‫هرگاه امتی از صحنه کنار رفت‪ ،‬امتی دیگر جای آن را‬
‫یگیرد و اگر فرمانروایی سقوط کرد‪ ،‬کسی دیگر جایش‬ ‫م ‌‬
‫یکند و همینطور اگر تمدنی فرو پاشید تمدنی دیگر‬ ‫را پر م ‌‬
‫یکند‪ ،‬اما فروپاشی تمدن اسلمی‬ ‫به جایش قد علم م ‌‬
‫ً‬
‫مصیبتی است که هرگز قابل جبران نیست و دقیقا از آن‬
‫روز است که جهان غرب سرگردان شد و بشریت همچنان‬
‫یبرد‪ ،‬بعید نیست که به سبب تعصب‬ ‫در بدبختی به سر م ‌‬
‫اروپایی و به سبب انحطاط اخلقی و فقدان الگوهای‬
‫بشری که در اسلم وجود داشت‪ ،‬بشریت همچنان در‬
‫بدبختی و فلکت باقی ماند‪ ،‬اکنون ما شاهد تمدن اروپایی‬
‫و مادی محض هستیم که چشم انسان را با درخشش خود‬
‫خیره گردانیده است‪ ،‬اما چون فاقد اخلقیات و روحیات‬
‫یافزاید‪ :‬مسلمانان اگر‬ ‫است‪ ،‬تهی از روح است‪ .‬مؤلف م ‌‬
‫هی حرکت داشته باشند‪ ،‬مشروط به بازگشت به منابع‬ ‫اراد ‌‬
‫اصیل‪ ،‬بازگشت به دین خدا‪ ،‬اعتماد به نفس‪ ،‬بازگشت به‬
‫﴿‪﴾25‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سیرت پیشگامان نخستین تحت رهبری محمد ص‪،‬‬
‫بازگشت به سیرت مؤمنان مجاهد بعد از یاران رسول‬
‫الله‪ ،‬کسانی که به دین‪ ،‬میراث فرهنگی و به خویشتن‬
‫یکردند‪ ،‬مسلمانان با چنین بازگشتی‬ ‫خویش افتخار م ‌‬
‫یروید‪ ،‬منبعی که در آن‬‫هی در آن م ‌‬ ‫توانایی دارند از عهد ‌‬
‫عزت‪ ،‬جهاد و عمل وجود دارد‪ ،‬منبعی که همواره‬
‫نآوری‪ ،‬پیشرفت‪ ،‬اعتماد‬ ‫ههای جهادی‪ ،‬حب عمل‪ ،‬ف ‌‬ ‫انگیز ‌‬
‫به خود و میراث فرهنگی‪ ،‬سیرت مردان بزرگ اسلمی‪،‬‬
‫فرماندهان‪ ،‬حاکمان و مجاهدان برحق‪ ،‬از آن تراوش‬
‫یکند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫ههای زیبایی از آثار اسلم حقیقی در‬ ‫مؤلف به بیان گوش ‌‬
‫یپردازد‪،‬‬
‫وجود اصحاب‪ ،‬مسلمانان و تمام جهان م ‌‬
‫همینطور مؤلف از جاهلیت که در برابر تربیت دینی و نبوی‬
‫ینویسد‪.‬‬‫به دفاع از خویش پرداخت م ‌‬
‫﴿‪﴾26‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ههایی از مطالب شگرف کتاب‬ ‫گوش ‌‬
‫گره بزرگ باز شد )گره شرک و کفر(‪:‬‬
‫هها گشوده شد‪ ،‬پیامبر نخستین‬ ‫»در پی آن تمام گرو ‌‬
‫جهادش را با آنها انجام داد و بعد از آن برای هر امر و‬
‫نهیی نیاز به جهاد جدیدی نبود‪ ،‬در اولین معرکه اسلم بر‬
‫هها پیروزی‬ ‫جاهلیت پیروز گردید و بعد از آن در تمام صحن ‌‬
‫از آن اسلم بود‪ ،‬آنها همگی با تمام وجود با ظاهر و باطن‪،‬‬
‫نشدن هدایت‪،‬‬ ‫دل و جان به اسلم گرویدند‪ ،‬با روش ‌‬
‫هیچگاه به مخالفت پیامبر نپرداختند‪ ،‬هرگاه پیامبر امر و‬
‫یکرد‪ ،‬آنان از خود اختیار نداشتند و از‬ ‫نهیی را صادر م ‌‬
‫تهایی‬‫یگرفتند‪ ،‬خیان ‌‬ ‫قضاوت رسول خدا در تنگنا قرار نم ‌‬
‫یکردند‪،‬‬ ‫را که احیانا ً مرتکب شده بودند‪ ،‬به پیامبر بازگو م ‌‬
‫یشدند که موجب حدی گردیده بود‪،‬‬ ‫اگر مرتکب لغزشی م ‌‬
‫نهایشان را جهت اجرای حد خدمت پیامبر عرضه‬ ‫بد ‌‬
‫مهای لبریز‬ ‫ینمودند‪ ،‬آیات تحریم شراب نازل گردید‪ ،‬جا ‌‬ ‫م ‌‬
‫مهای لبریز‬ ‫فشان بود‪ ،‬دستور خدا بین جا ‌‬ ‫از شراب در ک ‌‬
‫از شراب و لبهای مشتاق و جگرهای افروخته‪ ،‬حایل‬
‫ههای مدینه‬ ‫مهای شراب شکسته شد و در کوچ ‌‬ ‫گردید‪ ،‬خ ‌‬
‫شراب جاری گردید‪.‬‬
‫هنگامی که از وجودشان برای شیطان و حتی برای‬
‫های نماند و چنان از خود داد کشیدند که با‬ ‫سشان بهر ‌‬ ‫نف ‌‬
‫یکردند و در دنیا مردان آخرت و در این‬ ‫دیگران چنین م ‌‬
‫روز مردان فردا گردیدند‪ ،‬نه مصیبتی آنان را سراسیمه‬
‫یداشت‪ ،‬نه فقر‬ ‫یکرد و نه نعمتی آنان را به غرور وام ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگردانید و نه توانگری آنان را سرکش‬ ‫آنان را مشغول م ‌‬
‫یگردانید و نه قدرت‬ ‫ینمود‪ ،‬نه تجارت آنان را غافل م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی فساد و غرور‬ ‫ینمود‪ ،‬و در زمین اراد ‌‬ ‫آنان را سبک م ‌‬
‫نداشتند و برای مردمان معیار درست سنجش قرار‬
‫گرفتند‪ ،‬برپاکنندگان عدل و شهادت دهندگان حق بودند‪،‬‬
‫اگرچه علیه خودشان و علیه پدران و مادران یا‬
‫یشد‪ ،‬آنگاه بود که پهنای زمین را زیر‬ ‫نشان تمام م ‌‬ ‫بستگا ‌‬
‫هی عصمت بشریت‬ ‫مهای آنان مسخر گردانید و آنان مای ‌‬ ‫گا ‌‬
‫و حفاظت جهان و دعوتگران به سوی دین خدا گردیدند و‬
‫پیامبر خدا آنان را جهت انجام وظیفه اش جانشین خود‬
‫گردانید و خود با چشمی روشن از جانب امت و رسالتش‪،‬‬
‫به رفیق اعلی پیوست«‪.‬‬

‫فترین انقلبی که در تاریخ بشریت پدید آمد‬


‫شگر ‌‬
‫﴿‪﴾27‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫استاد ندوی از وجود انقلبی که رسول خدا ص در آن‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫جامعه پدید آورد‪ ،‬چنین م ‌‬
‫تانگیز بود‪ ،‬در‬
‫»این انقلب در تمام ابعادش شگف ‌‬
‫سرعتش‪ ،‬عمقش‪ ،‬فراگیری و وسعتش‪ ،‬همینطور در‬
‫وضوح و روشنی اش«‪.‬‬
‫سپس استاد تأثیرات ایمان صحیح را در اخلق و‬
‫ههایی از‬‫یدهد و به این منظور نمون ‌‬ ‫شها توضیح م ‌‬ ‫گرای ‌‬
‫نکوهش وجدان را که به شهادت علم اخلق و روانشناسی‬
‫شها و خطاهای انسانی‬ ‫یترین عامل در بازآمدن از لغز ‌‬ ‫قو ‌‬
‫ینماید‪.‬‬
‫است‪ ،‬بیان م ‌‬
‫زن غامدیه خدمت رسول خدا ص آمد و همینطور ماعز‬
‫اسلمی‪ ،‬هردو به گناهی که مرتکب شده بودند اعتراف‬
‫کشدن از لوث گناه خواستار‬ ‫داشتند و هریکی جهت پا ‌‬
‫اجرای حد الهی بود‪ ،‬سپس مؤلف به بیان استقامت در‬
‫یتوجهی به‬‫برابر شهوات و امیال نفسانی‪ ،‬بزرگ منشی‪ ،‬ب ‌‬
‫ینظیر و حقیرداشتن زندگی‪ ،‬و‬ ‫مظاهر پوچ دنیا‪ ،‬شجاعت ب ‌‬
‫این که چگونه این جامعه توانست از خودخواهی به بندگی‬
‫یپردازد‪.‬‬‫متحول گردد‪ ،‬م ‌‬

‫هی اسلمی‬ ‫جامع ‌‬


‫یگوید‬ ‫های اسلمی سخن م ‌‬ ‫استاد ندوی از چنان جامع ‌‬
‫که رسول خدا ص آن را با تربیت حیکانه اش پدید آورده و‬
‫انحرافات زندگی را در این جامعه چنان از بین برده است‬
‫که مردم همه اعضای یک خانواده گردیدند‪ ،‬پدرشان آدم و‬
‫آدم از خاک است‪ ،‬نه عربی بر عجمی و نه عجمی بر‬
‫عربی برتری دارد‪ ،‬جز با تقوا‪ .‬از اصول مشهور در این‬
‫ت‬
‫ما َ‬‫ن َ‬‫م ْ‬‫مّنا َ‬ ‫هی نوپای اسلمی است که »ل َي ْ َ‬
‫س ِ‬ ‫جامع ‌‬
‫ة«؛ »کسی که به خاطر عصبیت قومی بمیرد‬ ‫صب ِي ّ ٍ‬
‫ع َ‬
‫عِلى َ‬ ‫َ‬
‫هی اسلمی مسؤول است‬ ‫از ما نیست«‪ .‬هر فرد در جامع ‌‬
‫و در برابر مسؤولیتش پاسخگوست‪ .‬در جهت معصیت‬
‫خالف از هیچ مخلوقی هرچند حاکم و سلطان باشد‬
‫یهایی که تاکنون‬ ‫اطاعت جایز نیست‪ ،‬اموال و دارای ‌‬
‫هی گوارای ملوک و امرا بود و در بین سرمایه داران‬ ‫لقم ‌‬
‫در حال چرخش بود‪ ،‬مال خدا گردید که جز در جهت‬
‫یشوند‪ ،‬در این جامعه جایگاه‬ ‫مشروع جای یدگر هزینه نم ‌‬
‫پیامبر در جان و دل قرار گرفت‪ .‬همینطور مؤلف‬
‫یهایی‬‫ههایی نادر از محبت و از خودگذشتگی و شگفت ‌‬ ‫نمون ‌‬
‫از اطاعت و فرمانبرداری و این که پیامبر چگونه مواد خام‬
‫یکند‪.‬‬‫جاهلی را به عجایب انسانی تبدیل کرد‪ ،‬بیان م ‌‬
‫﴿‪﴾28‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یهای حکام‬ ‫مؤلف از دوران زعامت اسلمی و از ویژگ ‌‬
‫یگوید که آنها دارای کتابی آسمانی و‬ ‫مسلمانان سخن م ‌‬
‫شریعتی الهی بودند‪ ،‬آنها به هیچ وجه خدمتگزاران نژاد‪،‬‬
‫های خاص نبودند که صرفا ً جهت مصلحت و‬ ‫ملت و منطق ‌‬
‫هی‬ ‫آسایش آن نژاد و ملت و منطقه تلش کنند‪ ،‬در سای ‌‬
‫تها توانستند از دین‪ ،‬علم‪ ،‬فرهنگ‬ ‫چنین حکامی بود که مل ‌‬
‫یافزاید‪ :‬انسان دارای‬ ‫همند شوند‪ ،‬مؤلف م ‌‬ ‫و حکومت بهر ‌‬
‫جسم و روح‪ ،‬عل و قلب‪ ،‬عواطف و جوارح است‪ ،‬هرگز‬
‫یرسد‪ ،‬مگر این که‬ ‫موزون و همآهنگ به رشد و تعالی نم ‌‬
‫تمام این نیروها به رشد درخورِ خودشان دست یابند و‬
‫ق تمدنی صالح ممکن خواهد بود که محیطی‬ ‫زمانی تحق ِ‬
‫دینی‪ ،‬اخلقی‪ ،‬عقلی و جسمانی پدید آید که انسان با‬
‫سهولت تمام بتواند به کمال انسانی خویش برسد‪ ،‬سپس‬
‫نویسنده به بیان دوران خلفت راشده و تأثیر زعامت‬
‫اسلمی در زنگی و همینطور به بیان تمدن اسلمی و تأثیر‬
‫یافزاید‪ :‬عقل و‬ ‫یپردازد و م ‌‬ ‫عمیق آن در تمایلت بشری م ‌‬
‫سرشت مردمان آگاهانه و غیر آگاهانه متحول و از اسلم‬
‫لها و‬ ‫یشد‪ ،‬مبادی و حقایق اسلم به اعماق د ‌‬ ‫متأثر م ‌‬
‫ینمود و ارزش اشیا در نظر مردم‬ ‫نها نفوذ م ‌‬ ‫درون انسا ‌‬
‫یشان را به‬ ‫یگشت و معیارهای قدیمی جا ‌‬ ‫متغیر م ‌‬
‫یداد‪.‬‬‫معیارهای جدید م ‌‬
‫سپس مؤلف از وقوع انحطاط در حیات اسلمی بحث‬
‫یپردازد که در زندگی‬ ‫یکند و به تشریح تحفریفاتی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫اسلمی پدید آمد؛ از آن جمله جدایی دین از سیاست‪،‬‬
‫ههای سیاسی در وجود حکمرانان‪ ،‬نمایندگی نادرست‬ ‫انگیز ‌‬
‫حکام از اسلم‪ ،‬عدم توجه به علو تجربی مفید‪،‬‬
‫تها‪ ،‬خرافات شایع در جامعه‪ ،‬و سپس به‬ ‫یها‪ ،‬بدع ‌‬ ‫گمراه ‌‬
‫بیان نپذیرفتن مسلمانان این وضعیت نابسامان را و‬
‫بهبودیافتن اوضاع جهان اسلم در قرن ششم و بعد از آن‬
‫عدم رهبری صحیح در جهان اسلم بعد از صلح الدین‬
‫یپردازد‪.‬‬‫ایوبی و فروپاشی کاخ قدرت اسلمی‪ ،‬م ‌‬
‫سپس استاد ندوی نقش حکومت عثمانی در زندگی‬
‫یدهد‪ ،‬اینجاست که ملحظه‬ ‫اسلمی را مورد بحث قرار م ‌‬
‫صها و آثار‬‫نبردن شاخ ‌‬ ‫یکنیم استعمار جهت از بی ‌‬ ‫م ‌‬
‫یبندد و این حکومت را‬ ‫حکومت عثمانی‪ ،‬چگونه کمر م ‌‬
‫بها حکومتی استعماری‬ ‫برای مسلمانان به خصوص عر ‌‬
‫ینماید‪،‬‬ ‫شبیه استعمار انگلیس‪ ،‬فرانسه و ایتالیا معرفی م ‌‬
‫استعمار به این منظور دست به شایعه پراکنی زد و هرجا‬
‫بها تبلیغات کرد‪ ،‬این در حالی‬ ‫یها علیه عر ‌‬ ‫از ظلم عثمان ‌‬
‫﴿‪﴾29‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یها پرچمدار خلفت اسلمی بودند و در‬ ‫بود که عثمان ‌‬
‫مقاطع طولنی از اسلم دفاع کردند‪ ،‬البته در اواخر برخی‬
‫از حکام عثمانی به ظلم روی آورد بودند‪ ،‬اما بدیهی بود که‬
‫کها هم ظلم‬ ‫بها تحت ظلم بودند‪ ،‬بلکه بر تر ‌‬ ‫نه تنها عر ‌‬
‫یشد‪ .‬استاد ندوی هنگامی که از دوران حکومت عثمانی‬ ‫م ‌‬
‫ششان در زندگی اسلمی به خصوص از پیشرفت‬ ‫و نق ‌‬
‫یهای ملت‬ ‫چشمگیر محمد فاتح در فنون نظامی و ویژگ ‌‬
‫ینماید‪ ،‬نهایت انصاف را‬ ‫یشود‪ ،‬بحث م ‌‬ ‫ترک که ذیل ً بیان م ‌‬
‫یکند‪.‬‬ ‫قشان ادا م ‌‬ ‫در ح ‌‬
‫یگوید‪ :‬آنها ملتی بودند‬ ‫کها م ‌‬‫استاد ندوی در مورد تر ‌‬
‫پرجنب و جوش و حماسی‪ ،‬دارای روح جهادی‪ ،‬سالم از‬
‫تهای‬ ‫هر نوع بیماری اخلقی و اجتماعی که معمول ً ام ‌‬
‫اسلمی در شرق و غرب به آن مبتل شدند‪ ،‬آنها از چنان‬
‫قدرت نظامی برخوردار بودند که یقینا ً توان تمکین‬
‫هی مادی و روحی اسلم را بر جهان داشتند و بهترین‬ ‫سلط ‌‬
‫مرکز رهبری اسلمی را در اختیار داشتند و بر آسیا و اروپا‬
‫کامل ً اشراف داشتند‪ ،‬استاد ندوی در مورد آنها حق انصاف‬
‫را ادا کرده و جایگاه حقیق آنها را نسبت به جهان الم‬
‫دقیقا ً روشن نموده است‪ ،‬استاد ندوی در پی آن به توضیح‬
‫کها در اخلق‪ ،‬علم‪ ،‬صنعت و اساسا ً‬ ‫هی انحطاط تر ‌‬ ‫مرحل ‌‬
‫سماندگی مسلمانان در امور زندگی و فنون نظامی‬ ‫واپ ‌‬
‫یپردازد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫سپس استاد ندوی به تشریح طبیعت تمدن غربی و‬
‫صهای تمدن یونانی و رومی‪ ،‬انحطاط‬ ‫تاریخش‪ ،‬شاخ ‌‬
‫یها و خسارت مسیحیت در‬ ‫اخلقی در روم‪ ،‬پیروزی روم ‌‬
‫بها‪ ،‬تأثیر‬‫حکومتش‪ ،‬رهبانیت لگام گسیخته و عجایب راه ‌‬
‫یها‪ ،‬ناتوانایی رهبانیت از ایجاد‬ ‫رهبانیت در اخلق اروپای ‌‬
‫یبند و بار‪ ،‬فساد در مراکز دینی‪،‬‬ ‫اصلحات در مادیت ب ‌‬
‫پها و امپراتورها‪ ،‬بدبختی اروپا توسط علمای‬ ‫رقابت پا ‌‬
‫بهای دینی‪ ،‬ستم کلیسا بر‬ ‫دینی‪ ،‬خیانت علمای دین بر کتا ‌‬
‫علم و دانشمندان‪ ،‬تمایل غرب به مادیت محض و رسوایی‬
‫مادیت در دوران اخیر‪ ،‬مظاهر طبیعت مادی در اروپا‪،‬‬
‫هی داروین‬ ‫تهای روحی و علمی‪ ،‬نظری ‌‬ ‫اهداف مادی حرک ‌‬
‫و آثار آن در فرهنگ و افکار و تعصبات نژادی و ملی در‬
‫یگوید‪ :‬شکست کلیسا سبب تقویت‬ ‫یپردازد و م ‌‬ ‫اروپا م ‌‬
‫تعصبات نژادی و ملی در اروپا شد‪.‬‬
‫یگرایی به کشورهای اسلمی بحث‬ ‫سپس از سرایت مل ‌‬
‫یآورد و به توضیح راه حل اسلمی جهت‬ ‫به میان م ‌‬
‫یپردازد و‬ ‫شهای نژادی م ‌‬ ‫فکردن مشکل جنگ و تن ‌‬ ‫برطر ‌‬
‫﴿‪﴾30‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تهای غرب در کشورهای اسلمی بحث‬ ‫از چشمداش ‌‬
‫یگوید‪ :‬اروپا به سوی خودکشی در حرکت‬ ‫یکند و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫است‪.‬‬
‫آری‪ ،‬اروپا اختراعات و اکتشافات را یاد گرفت‪ ،‬اما‬
‫وسایل و اهداف را باهم درآمیخت و قطعا ً قدرت و اخلق‬
‫تهایی‬‫در اروپا هماهنگ نیستند‪ ،‬اروپاییان دارای قدر ‌‬
‫لهایی کودکانه هستند و دارند اموری را فرا‬ ‫خداگونه و عق ‌‬
‫یگیرند که برایشان خسارت بار است نه سودمند‪ ،‬و‬ ‫م ‌‬
‫یدهد‬‫های را توضیح م ‌‬ ‫بهای هست ‌‬ ‫سپس پیامدهای سوء بم ‌‬
‫یگوید‪ :‬آنچه اصالتا ً خبیث باشد ثمره اش نیز همانگونه‬ ‫وم ‌‬
‫دا«‪.‬‬‫ج ِإل ن َك ِ َ‬
‫خُر ُ‬‫ث ل يَ ْ‬
‫خب ُ َ‬
‫ذي َ‬ ‫ن ال ّ ِ‬
‫خواهد بود‪» :‬إ ِ ّ‬
‫تهایی که استعمار اروپایی به‬ ‫استاد ندوی از مصیب ‌‬
‫انسانیت و معنویت وارد کرده و در پی آن احساسات و‬
‫عواطف دینی مسلمانان از بین رفته و جایش را طغیان‬
‫یبند و باری در اخلق گرفته است‪ ،‬بحث‬ ‫ماده و معده و ب ‌‬
‫هی کنونی خودش را از ارتباطات‬ ‫یگوید‪ :‬جامع ‌‬ ‫یکن و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تهای خونی و اصول اخلقی با جایگزین‬ ‫خانوادگی و قراب ‌‬
‫کردن تنظیمات اجتماعی و ملی که بر خطوط سیاسی‪،‬‬
‫ینیاز گردانیده است و‬ ‫صنعتی و اقتصادی استوار است‪ ،‬ب ‌‬
‫هی مدنی که توسط جامعه افراد‬ ‫تا زمانی که افراد در دایر ‌‬
‫را محصور کرده است‪ ،‬قرار داشته باشند در چنین‬
‫های چگونگی برخورد فرزند با پدر یا زن با شوهر هیچ‬ ‫جامع ‌‬
‫اهمیتی ندارد‪.‬‬

‫اسلم و رهبری جهان‬


‫در عصر فعلی‪ ،‬جهان بنابر عواملی قهری به سوی‬
‫جاهلیت در حرکت است؛ نخست این که اروپای مسیحی‬
‫تبدیل به جاهلیت مادی محض شده و از هر نوع تعلیمات‬
‫روحبخش‪ ،‬فضایل اخلقی و اصول انسانی درآمده است و‬
‫جز به ذلت و منفعت مادی‪ ،‬در زندگی سیاسی به زور و‬
‫غلبه‪ ،‬در زندگی اجتماعی به نژادپرستی بیش از حد و‬
‫یاندیشد و تنها به سبب‬ ‫قومیت ظالمانه به چیزی دیگر نم ‌‬
‫قدرت مادی اش به فیلی خشمگین تبدیل گردیده است که‬
‫نها و محصولت را نابود‬ ‫ضعیفان را پایمال و انسا ‌‬
‫هی‬‫یگرداند‪ ،‬از طرفی با کنار رفتن مسلمانان از صحن ‌‬ ‫م ‌‬
‫نشان از رهبری جهان و امامت‬ ‫زندگی و با فروگذارکرد ‌‬
‫یشان در امر دین و دنیا‪ ،‬اروپا‬‫تها و همینطور با کوتاه ‌‬‫مل ‌‬
‫تها را به دست گرفته و در رهبری جهان جانشین‬ ‫مهار مل ‌‬
‫مسلمانان گردیده و بدین طریق جهان به صورت قطاری‬
‫﴿‪﴾31‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ت مادی آن‬‫سریع السیر درآمده است که لوکوموتیوِ جاهلی ِ‬
‫را به سوی مقصدی نامعلوم به حرکت درآورده است و‬
‫تهای دیگر سوار بر این قطارند و از‬‫مسلمانان همانند مل ‌‬
‫هی اروپایی‬‫خود هیچ اختیاری ندارند‪ ،‬و به این شکل فلسف ‌‬
‫بر کل جهان حاکم گردیده است‪.‬‬

‫به نظر شما راه حل این بحران چیست؟‬


‫پرسشی است که حضرت استاد ندوی پاسخش را‬
‫یدهد‪:‬‬‫اینگونه م ‌‬
‫نامدن از این بحران وجود‬ ‫تنها راه حلی که جهت بیرو ‌‬
‫لکردن زمام زندگی‬ ‫دارد‪ ،‬تحول رهبری جهانی و منتق ‌‬
‫است‪ ،‬از دست ناتوان و گنهکار‪ ،‬دستی که شدیدا ً وظیفه‬
‫یگناه‪ .‬شکی‬ ‫اش را بد انجام داده است‪ ،‬به دستی توانا و ب ‌‬
‫نیست که مسلمانان با تمام کمبودهایی که دارند بازهم‬
‫پناهگاه بشریت و امت آینده هستند‪ ،‬امتی که دینش او را‬
‫تها را‬ ‫واداشته است تا بر حرکت جهان نظارت کند و مل ‌‬
‫تشان محاسبه کند و آنها را به‬ ‫بر اخلق‪ ،‬اعمال و تمایل ‌‬
‫طرف فضیلت‪ ،‬تقوا‪ ،‬سعادت دنیا و آخرت رهنمون شود و‬
‫بین آنها و جهنمی که ناگزیر به سوی او درحرکتند‪ ،‬حایل‬
‫گردد‪.‬‬
‫جهان اسلم هرگز به نخواهد خاست‪ ،‬مگر با رسالتی که‬
‫مؤسس آن رسول خدا ص به وی سپرده است و با ایمان‬
‫به آن رسالت و فداکاری در راه آن‪ .‬و آن رسالتی است‬
‫لتر‪،‬‬‫توانا‪ ،‬روشن و درخشان‪ ،‬جهان تاکنون رسالتی عاد ‌‬
‫شتر از آن برای جهانیان ندیده است‪ ،‬آن‬ ‫بهتر و امنیت بخ ‌‬
‫رسالت‪ ،‬دعوت به سوی خدا و رسول و ایمان به روز‬
‫آخرت است و در این مسیر آمادگی کامل روحی‪ ،‬حتمی‬
‫والزامی است‪ ،‬نباید فراموش کنیم که رمز قدرت مؤمن‪،‬‬
‫هگرفتن دنیا‪ ،‬اجتناب از شهوات‪،‬‬ ‫کگرفتن از ایمان‪ ،‬نادید ‌‬ ‫کم ‌‬
‫شوق به شهادت و عشق به بهشت است‪.‬‬
‫قرآنکریم و سیرت رسول خدا ص دو نیروی بزرگ‬
‫یتوانند شعله ی حماسه و ایمان را در جهان‬ ‫هستند که م ‌‬
‫اسلم برافروزند و علیه عصر جاهلی انقلبی بس بزرگ‬
‫هی مسلمان‪ ،‬امتی‬ ‫پدید آورند و از امت شکست خودر ‌‬
‫نوپا‪ ،‬سراسر حماسه و غیرت و خشمگین بر جاهلیت و‬
‫مهای ستمگر‪ ،‬به وجود آورند‪.‬‬ ‫نظا ‌‬
‫بر جهان اسلم است که در آمادگی رزمی و صنعتی‪،‬‬
‫تگرفتن رهبری جهان و‬ ‫یهای لزم را جهت به دس ‌‬ ‫برتر ‌‬
‫تحقق بخشیدن رسالت خویش در این جهان سرگردان‬
‫﴿‪﴾32‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی تازه و علمی‪ ،‬سازگار‬ ‫کسب کند‪ .‬بنابراین‪ ،‬وجود برنام ‌‬
‫یباشد‬ ‫با رسالت اسلم و استقلل آموزشی‪ ،‬از مهمات م ‌‬
‫ن غیر عرب همواره‬ ‫و قابل ملحظه است که مسلمانا ِ‬
‫ششان در زندگی مسلمانان و‬ ‫بها را جهت ادای نق ‌‬ ‫عر ‌‬
‫یخوانند‪ .‬استاد در این‬ ‫یشان به راه راست فرا م ‌‬ ‫راهنمای ‌‬
‫یفرمایند‪:‬‬ ‫مورد م ‌‬
‫تهایی است که‬ ‫جهان عرب از آنجایی که موطن ام ‌‬
‫بزرگترین نقش را در تاریخ بشر داشتند‪ ،‬از اهمیتی بزرگ‬
‫هی سیاسی جهان برخوردار است‪ ،‬از طرفی محمد‬ ‫در نقش ‌‬
‫ی‬
‫ت جهان عرب و فداکار ِ‬ ‫ص روح جهان عرب‪ ،‬ایمان قدر ِ‬
‫جوانان عرب‪ ،‬پلی است که بشریت را به سعادت‬
‫یرساند‪ .‬مبارزه با اسراف و تفاوت عمیق بین غنی و‬ ‫م ‌‬
‫فقیر‪ ،‬درآمدن از انواع تبعیضات‪ ،‬ایجاد بیداری و آگاهی در‬
‫تمام افراد امت مسلمان‪ ،‬از مواردی است که ناگزیر باید‬
‫تحقق یابند‪.‬‬
‫صها‪ ،‬موقعیت‬ ‫جهان عرب با توجه به استعدادها و شاخ ‌‬
‫مهم جغرافیایی و اهمیت سیاسی اش توان آن را دارد که‬
‫رهبری جهان اسلم را به عهده گیرد‪.‬‬
‫یفرماید‪ :‬این است‬ ‫در پایان این کتاب استاد ندوی م ‌‬
‫بها‬
‫رهبری جهان که با بعثت محمد ص فراهم گردید و عر ‌‬
‫باید شدیدا ً از آن محافظت کنند و در هیچ شرایطی از آن‬
‫بها و‬ ‫هی این رهبری بیشتر بر قل ‌‬ ‫فاصله نگیرند‪ ،‬سلط ‌‬
‫ارواح است نه بر اجسام و این خود نیازمند اخلص در‬
‫شگرفتن و مبنا قراردادن آن و از‬ ‫دعوت اسلمی‪ ،‬به آغو ‌‬
‫خود گذشتگی در راه آن است و همینطور ترجیح منهج‬
‫اسلمی بر تمام مناهج زندگی‪ ،‬توأم با یقین کامل که این‬
‫منهج‪ ،‬منهج الهی است و با پیشرفت زمان و تحولت‬
‫علمی هرگز قابل تغییر و تبدیل نیست و به هیچ وجه‬
‫ضعف و فروپاشی در آن راه ندارد‪.‬‬
‫آنچه گذشت جملتی بود نارسا‪ ،‬جهت معرفی این کتاب‬
‫ارزشمند که بعد از کسب اجازه از استاد و مربی ام‪،‬‬
‫مؤلف این کتاب حضرت استاد سید ابوالحسن علی‬
‫الحسنی الندوی برای چاپ در سرزمین شام نوشتم؛‬
‫سرزمینی که همواره مورد محبت استاد بوده و بهترین و‬
‫نترین روزها از ایام عمرش را در آن سرزمین‬ ‫شیری ‌‬
‫یکرد‪،‬‬‫گذرانده است و همیشه از آن ایام ذکر خیر م ‌‬
‫شهای استاد‬ ‫خداوند‪ ،‬بنده و تمام مسلمانان را از کوش ‌‬
‫پکننده‪،‬‬‫همند گرداند‪ .‬و چا ‌‬ ‫بزرگ و مربی جلیل القدر بهر ‌‬
‫ناشر و مصحح را در راه خدمت به اسلم و مسلمانان‬
‫﴿‪﴾33‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫دشدن‬ ‫همن ‌‬
‫موفق گرداند و بر طول عمر مؤلف جهت بهر ‌‬
‫اسلم و مسلمانان از فضایل‪ ،‬کمالت و آثارش بیفزاید‪:‬‬
‫ولله الحمد والمنة وصلى الله على سيدنا محمد‬
‫خاتم النبيين وعلى آله وأصحابه أجمعين‪.‬‬
‫عبدالماجد غوری فارغ التحصیل دارالعلوم ندوة‬
‫العلماء‬
‫‪ 5‬ذیقعده ‪ 1419‬هع‪.‬‬
‫‪ 12‬فوریه ‪ 1999‬م‪.‬‬
‫﴿‪﴾34‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سرگذشت کتاب به قلم نویسنده‬
‫الحمد لله رب العالمين والصلة والسلم على‬
‫رسوله المين وعلى آله وصحبه أجمعين ومن‬
‫تبعهم بإحسان إلى يوم الدين‬
‫باری‪ ،‬شاید تعداد زیادی از خوانندگان اطلع نداشته‬
‫هی آغاز آثار قلمی‬ ‫باشند که این کتاب نختین تأۀیف و نقط ‌‬
‫من بوده است‪ ،‬زمانی دست به نگارش این کتاب زدم که‬
‫یسالگی را پشت سر گذاشته بودم)‪.(1‬‬ ‫تازه سن س ‌‬
‫متر از آن بود که فردی چون‬ ‫یقینا ً کتاب به مراتب مه ‌‬
‫من در چنین سنی‪ ،‬در کشوری دور از مرکز ادبیات و‬
‫فرهنگ زبان عربی‪ ،‬به تألیف آن اقدام نماید؛ زیرا من در‬
‫هند به دنیا آمده بودم‪ ،‬در هند بزرگ شده بودم و در هند‬
‫تحصیلتم را سپری نموده بودم و تا آن وقت به هیچ‬
‫سفری خارج از هند موفق نشده بودم‪ .‬نخستین سفر‬
‫مبارکی که خداوند به من توفیقش را عنایت فرمود‪ ،‬سفر‬
‫هی حج بود که سه سال بعد از تألیف کتاب در‬ ‫ادای فریض ‌‬
‫سال ‪ 1366‬هس‪ 1947) .‬م( انجام گرفت‪ .‬در حقیقت تألیف‬
‫این کتاب یک تهور علمی بود که من نه نامزد آن بودم و نه‬
‫هم آمادگی قبلی اش را داشتم‪ ،‬پرداختن من به چنین‬
‫موضوعی نوعی جسارت بود و شایسته بود این موضوع با‬
‫عتر و‬‫های وسی ‌‬ ‫قلمی رساتر از قلم من و با اندیشه و تجرب ‌‬
‫هی من بررسی شود‪ ،‬اما آنچه‬ ‫یتر از اندیشه و تجرب ‌‬‫طولن ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫را خداوند متعال بخواهد‪ ،‬ناگزیر همان م ‌‬
‫یکردم و‬ ‫در درونم رغبتی مبهم و سمج احساس م ‌‬
‫یتوانستم برآن چیره شوم‪ ،‬گویی فردی داشت برای‬ ‫نم ‌‬
‫یکرد‪ .‬اگر از خردم‬ ‫تألیف این موضوع وادارم م ‌‬
‫تهایی‬ ‫یها و کفای ‌‬ ‫یکردم و بر تجارب‪ ،‬توانای ‌‬ ‫نظرخواهی م ‌‬
‫ً‬
‫یکردم‪ ،‬حتما از اقدام به‬ ‫که نویسندگان دارند اعتماد م ‌‬
‫یکردم و به کلی از چنین‬ ‫چنین عملی خودداری م ‌‬
‫یشدم‪ ،‬شاید اگر موضوع را با یکی‬ ‫های منصرف م ‌‬ ‫اندیش ‌‬
‫از علمای اندیشمند و نویسندگان بزرگوار در میان‬
‫یکرد که از فرورفتن در چنین‬ ‫یگذاشتم‪ ،‬قطعا ً پیشنهاد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫کارزاری علمی و فکری خودداری کنم‪ ،‬اما خیر این بود که‬
‫یگوید‪:‬‬‫با کسی تبادل نظر نکردم‪ .‬علمه اقبال ‪ /‬م ‌‬
‫»خیر در این نیست که همواره با عقلت مشورت کنی‪،‬‬
‫در بعضی از موارد عقل را کنار بگذار؛ زیرا عقل در‬

‫لهای ‪ 1363 – 1364‬هس‪ 1944 – 1945) .‬م(‬


‫)(‪ -‬کتاب حدود سا ‌‬ ‫‪1‬‬

‫به نگارش درآمده است‪.‬‬


‫﴿‪﴾35‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگرداند و‬ ‫ههای خطرناک‪ ،‬ترس و خوف را مجسم م ‌‬ ‫صحن ‌‬
‫یدهد«‪.‬‬ ‫در تجارب تلخ‪ ،‬مشورت اجتناب م ‌‬
‫منابع عربی که در این موضوع باید مورد توجه قرار‬
‫یگرفتند‪ ،‬بسیار نادر و اندک بودند‪ ،‬زیرا آن برهه از‬ ‫م ‌‬
‫تاریخ‪ ،‬تقریبا با جنگ جهانی دوم نزدیک بود و روابط هند با‬ ‫ً‬
‫کشورهای عربی تا حدودی از هم گسسته بود‪ ،‬واردات هند‬
‫از منابع علمی‪ ،‬تاریخی و فرهنگی موجود در کشورهای‬
‫عربی به ویژه مصر‪ ،‬بسیار اندک بود‪ ،‬البته مانع علمی به‬
‫نهای انگلیسی و اردو فراوان وجود داشت و در‬ ‫زبا ‌‬
‫ههایی غنی‬ ‫اختیارم بود‪ .‬لکهنو‪ ،‬شهر علم و فرهنگ‪ ،‬کتابخان ‌‬
‫ههای چاپی‬ ‫هها جدیدترین فراورد ‌‬ ‫داشت‪ ،‬در این کتابخان ‌‬
‫انگلیسی و دایرة المعارف های علمی فراهم بود‪ ،‬من‬
‫هها در ارتباط بودم و از آنها کتاب‬ ‫همواره با این کتابخان ‌‬
‫ههای شخصی‬ ‫یگرفتم‪ ،‬از تعداد زیادی از کتابخان ‌‬ ‫عاریه م ‌‬
‫یکردم‪ .‬از عنایات و توفیقات خداوند متعال‬ ‫نیز استفاده م ‌‬
‫در تألیف این کتاب‪ ،‬این بود که به تازگی تاریخ سیاسی‪،‬‬
‫اجتماعی‪ ،‬دینی‪ ،‬اخلق‪ ،‬فرهنگی و تمدنی اروپا را با دقت‬
‫فراوان و به طور گسترده و عمیق مطالعه کرده بودم و‬
‫موضوع تنش علم و دین‪ ،‬کلیسا و دربار و همچنین تاریخ‬
‫اخلق و تحولت آن در اروپا و عواملی که اروپا را به‬
‫شکلی خاص درآورد و به این سرنوشت مادی دچارش‬
‫تگیری و رویکرد کشورهای‬ ‫کرد‪ ،‬سرنوشتی که در جه ‌‬
‫شرقی و غربی آثاری گسترده و عمیق بر جای گذاشته‬
‫است‪ ،‬به طور تخصصی مورد تحقیق و بررسی قرار داده‬
‫بودم‪.‬‬
‫این اطلعات علوه بر معلومات وسیعی بود که پیرامون‬
‫شها‪،‬‬‫کشورهای اسلمی در شرق و در باب ادیان‪ ،‬جنب ‌‬
‫ههای حاکم بر این مناطق و همینطور تاریخ اسلم و‬ ‫فلسف ‌‬
‫بهای‬ ‫مسلمانان‪ ،‬تاریخ عرب در جاهلیت‪ ،‬از خلل کتا ‌‬
‫مخصوص این موضوع و از خلل اشعار و ادبیات‪ ،‬داشتم و‬
‫به ویژه در اثر تحصیلت دینی‪ ،‬ادبی و تاریخی خودم و‬
‫هی بزرگ ندوة العلماء و‬ ‫مبودن منابع آن در کتابخان ‌‬ ‫فراه ‌‬
‫هی‬ ‫ههای شخصی و با توجه به ارتباط پیوست ‌‬ ‫دیگر کتابخان ‌‬
‫هی هند داشتم و‬ ‫که با جنبش ترجمه و نشر در شبه قار ‌‬
‫مطالعاتی که حاصل ارتباط با مجلت و نشریات پژوهشی‬
‫و علمی روز بود‪ ،‬نسبتا ً این کار برایم آسان شده بود‪.‬‬
‫همینطور ساختار فکری و روحی متماییز‪ ،‬ایمان به‬
‫جاودانه بودن رسالت اسلم و قیادت و پیشوایی محمد ص‬
‫لهای بشری در طول تاریخ و اعتقاد به‬ ‫در تمام نس ‌‬
‫﴿‪﴾36‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نارسایی جدایی ناپذیر در ساخت تمدن غرب و طبیعت‬
‫جوامع غربی به ویژه تجسم این نارسایی در رهبری غرب‪،‬‬
‫هی‬‫افزون بر معلومات فوق بود‪ ،‬تمام این امتیازات نتیج ‌‬
‫تربیت و زحمات برادر بزرگوارم‪ ،‬دکتر »سید عبدالعلی‬
‫حسن«‪ ،‬مدیر ندوه العلماء بود‪ ،‬کسی که ر تحصیل‬
‫مزمان علوم اسلمی و علوم غربی روز‪ ،‬فهم عمیق‬ ‫ه ‌‬
‫اسلم و توازن و اعتدال فکری و دوری از هر نوع افراط و‬
‫ینظیری بود‪.‬‬‫تفریط‪ ،‬الگوی ب ‌‬
‫تمام این عوامل باعث شد تا بتوانم از معلومات متنوع‬
‫بخوانان که‬‫و گاه متناقض خویش که برای بسیاری از کتا ‌‬
‫یبرند موجب تشویش‬ ‫هی فکری به سر م ‌‬ ‫در دوران مراهق ‌‬
‫همند شوم و به نتایج مثبت و مشخصی‬ ‫یشود‪ ،‬بهر ‌‬ ‫ذهنی م ‌‬
‫دست یابم‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪] ﴾‬النحل‪.[66 :‬‬
‫ینوشانیم که از میان‬ ‫»شیر خالص و گوارایی به شما م ‌‬
‫یتراود و نوشندگان را خوش‬ ‫تفاله و خون بیرون م ‌‬
‫یآید«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫از سوی دیگر این عوامول سبب شد تا اعتمادم به‬
‫نها‬
‫هی زما ‌‬ ‫صلحیت اسلم در پیشوایی و رهبری در هم ‌‬
‫افزایش یابد و ایمانم به این که محمد ص خاتم النبیین‪،‬‬
‫پیشوای همگان و روشنگر راه است‪ ،‬استوار گردد‪.‬‬
‫جای تردید نیست که من اهمیت و خطیربودن موضوع‪،‬‬
‫هی کافی‪،‬‬ ‫بضاعت علمی اندک‪ ،‬جوانی و عدم تجرب ‌‬
‫ماندیشان و ظرافت و تازگی‬ ‫نادربودن دوستان و ه ‌‬
‫یکردم؛ اما در حقیقت‬ ‫موضوع کتاب را عمیقا ً احساس م ‌‬
‫من نه تنها آزاد نبودم‪ ،‬بلکه مجبور بودم‪ ،‬گویی نجواگری‬
‫یگفت‪ :‬باید در این موضوع‬ ‫یکرد و م ‌‬‫همواره زمزمه م ‌‬
‫کتابی تدوین شود‪.‬‬
‫یکی از علل جلب توجه تعداد زیادی از خوانندگان به این‬
‫تانگیزبودن آن برای بسیاری از آنان‪،‬‬ ‫کتاب و شگف ‌‬
‫موضوع تازه و ابتکاری آن بود‪ :‬جهان با انحطاط‬
‫نهایی شد؟‬ ‫مسلمانان متحمل چه زیا ‌‬
‫مگر مسلمانان دارای چنان ارتباطی عمیق با سرنوشت‬
‫بشر و اوضاع جهانی هستند که بتوان گفت‪ :‬جهان با‬
‫نها و ضایعاتی‬ ‫انحطاط مسلمانان دچار چه زیا ‌‬
‫تگرفتن‬ ‫شد؟ یا این که با پیشرفت مسلمانان و به دس ‌‬
‫رهبری بشر چه سودی عاید جهانیان خواهد شد؟‬
‫﴿‪﴾37‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫مردم قبل از زمان تألیف این کتاب عادت داشتند‪،‬‬
‫مسلمانان را از حلل تاریخ جهان بنگرند‪ ،‬یا این که‬
‫مسلمانان را به عنوان یک ملت معمولی و امتی چون‬
‫هی کتاب به خود‬ ‫تهای دیگر ارزیابی کنند؛ اما نویسند ‌‬ ‫ام ‌‬
‫هی پیشین فراتر‬ ‫مشد ‌‬ ‫جرأت داد تا از خط و خطوط ترسی ‌‬
‫هی سنتی تحمیل شده بر اغلب نویسندگان و‬ ‫رود و از دایر ‌‬
‫مؤلفان عرب و عجم درآید و برآن شود تا جهان را از‬
‫خلل تاریخ مسلمانان بررسی کند‪ ،‬باید توجه داشت که‬
‫ینهایت عمیق و ژرف‬ ‫تفاوت این دو نگرش با یکدیگر ب ‌‬
‫است‪ ،‬یک نگرش‪ ،‬مسلمانان را از خلل تاریخ جهان‪ ،‬از‬
‫خلل حوادثی که در جهان روی داده و از خلل تحولتی که‬
‫یکند‪ ،‬در این نگرش‬ ‫در تاریخ پدید آمده است بررسی م ‌‬
‫یآیند که‬ ‫تهای دیگر به شمار م ‌‬ ‫مسلمانان ملتی بسان مل ‌‬
‫در چارچوبی گسترده‪ ،‬تابع جریانات جهانی هستند‪ .‬معمول ً‬
‫فرایند عام فکری و روشن همیشگی تحقیق در گذشته به‬
‫این شکل بوده که مثل ً مسلمانان به سبب فلن حادثه یا‬
‫انقراض فلن حکومت متحمل چه ضررهایی شدند؟ یا این‬
‫که مسلمانان به سبب خیزش نوین عرب چه قدر متضرر‬
‫گردیدند؟ با انقلب صنعتی بزرگ در غرب‪ ،‬مسلمانان‬
‫چقدر زیان دیدند؟ با فروشی خلفت عثمانی مسلمانان‬
‫هشدن غرب بر اکثر دژها‪،‬‬ ‫چقدر متضرر شدند؟ با چیر ‌‬
‫اسلم و مسلمانان چقدر متضرر گشتند‪ ،‬و اساسا ً‬
‫مسلمانان با فقر اقتصادی‪ ،‬سیاسی و نظامی خویش‬
‫چقدر زیان دیدند؟‬
‫هی مرسوم و تقلیدی که اغلب به آن عادت داشتند‪،‬‬ ‫شیو ‌‬
‫اینگونه بود؛ اما خداوند متعال الهام گ ََرم شد و شرح‬
‫تهایی که جهان به سبب‬ ‫صدرم داد تا پیرامون خسار ‌‬
‫انحطاط مسلمانان دیده است بنویسم‪ ،‬انگار مسلمانان نه‬
‫هی‬ ‫هی محدود جغرافیایی و نه در یک منطق ‌‬ ‫در یک منطق ‌‬
‫سیاسی خاص‪ ،‬بلکه در سطح جهان‪ ،‬تنها عامل مؤثر و بین‬
‫المللی در رویدادهای تمام جهان هستند‪.‬‬
‫یتوان گفت که با انحطاط‬ ‫اما این نکته که آیا واقعا ً م ‌‬
‫نها و تلفاتی پدید آمد و آیا‬ ‫مسلمانان‪ ،‬در جهان زیا ‌‬
‫بگرد و‬ ‫مسلمانان واقعا ً در چنین سطحی هستند که با عق ‌‬
‫هی رهبری جهان‪ ،‬خسارتی متوجه‬ ‫نشان از صحن ‌‬ ‫بازماند ‌‬
‫یترسم که بسیاری از‬ ‫جهان شود؟ من بیم دارم و م ‌‬
‫ههای‬ ‫نویسندگان مسلمان و دارای مواضع مهم و پیشین ‌‬
‫گوناگون‪ ،‬چنین نیندیشیده باشند‪ .‬جای تردید نیست که‬
‫های تنگ و به‬ ‫تحریف تاریخ اسلم و بررسی آن از زاوی ‌‬
‫﴿‪﴾38‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ویژه خود باختگی حاکم بر نسل جدید‪ ،‬مانع از آن شده تا‬
‫هی مسلمانان را با مسایل‬ ‫بسیاری از پژوهشگران‪ ،‬قضی ‌‬
‫جهان و کل بشر پیوند دهند و در نتیجه چنین گفتند که‬
‫چگونه امکان دارد مسلمانان توانایی رهبری جهان را‬
‫داشته باشد؟ مسلمانان فقیر اند‪ ،‬ضعیف اند‪ ،‬در برابر‬
‫غرب محکوم اند و در برابر انقلبات جدید به زانو درآمده‬
‫اند‪ ،‬آیا با چنین وضعیتی درست است که سرنوشت جهان‬
‫و انجام بشر‪ ،‬با سرنوشت و وضعیت مسلمانان گره‬
‫خورده باشد؟ نه‪ ،‬چنین نیست‪.‬‬
‫در آن زمان اکثر مردم باور نداشتند که مسلمانان دارای‬
‫اهمیت و مقامی متناسب با چنین بحث و پژوهشی هستند‬
‫های به خود اجازه دهد تا در چنین موضوعی‬ ‫و یا نویسند ‌‬
‫کتابی بنویسد و طی آن میزان خسارت جهان بشری و‬
‫جهان معاصر را به سبب انحطاط مسلمانان ارزیابی کند‪.‬‬
‫یقینا ً موضوع از اهمیت و حساسیت خاصی برخوردار بود و‬
‫کاوش در باب آن نوعی ماجراجویی و تهور علمی بود‪ ،‬اما‬
‫خداوند متعال نصرتش را دریغ نفرمود‪.‬‬
‫یا بیم و دلهره دست به تألیف این کتاب زدم؛ چرا که در‬
‫هکار بودم)‪ (1‬و‬ ‫هی تألیف به خصوص در زبان عربی تاز ‌‬ ‫زمین ‌‬
‫شآموزی دور افتاده بود که‬ ‫ارتباطم با این زبان ارتباط دان ‌‬
‫هی زیاد از مرکز تمدن عربی و علوم اصیل‬ ‫با فاصل ‌‬
‫اسلمی به دنیا آمده بود‪ .‬گاهی این بیم و تردید به من‬
‫یداد که آیا این کتاب در محافل دور دست جهان‬ ‫دست م ‌‬
‫مسلمان عرب مورد قبول واقع خواهد شد یا نه؟‬
‫فهرست مندرجات کتاب را برای دکتر احمد امین‬
‫هی‬ ‫زئیس انجمن ترجمه و تألیف در مصر و نیز رئیس ادار ‌‬
‫بهای‬ ‫هی کشورهای عربی فرستادم‪ ،‬کتا ‌‬ ‫فرهنگی اتحادی ‌‬
‫هی فجر السلم و ضحی السلم‬ ‫وی به ویژه سلسل ‌‬
‫توجه اغلب خوانندگان و پژوهشگران را به خود جلب‬
‫نموده بود و در محافل علمی انعکاس به سزایی یافته بود‪.‬‬
‫بهایش متأثر و عمیقا ً آنها را مطالعه کرده‬ ‫من نیز از کتا ‌‬
‫ههای وی‪،‬‬ ‫های از دیدگا ‌‬‫بودم‪ ،‬در کنار اختلف نظر و نقد پار ‌‬
‫با اغلب آنها اظهار توافق نموده بودم و به ویژه سبک‬
‫متمرکز روان و همساز آن با طبیعت‪ ،‬سخت مرا تحت‬

‫هی »قصص النبیین للطفسسال‬ ‫)(‪ -‬البته پیش از این نویسنده سلسل ‌‬ ‫‪1‬‬

‫‪» ،«1 – 2‬القراءة الراشدة ‪،1‬س ‪،2‬س ‪ «3‬و »مختسارات مسن الدب‬
‫بهسسایی درسسسی‬
‫العربی ‪ 1‬و ‪ «2‬را نگاشته بود‪ ،‬اما تمسسام اینهسسا کتا ‌‬
‫بودند که بسسرای فرزنسسدان مسسسلمان در مسسدارس دینسسی هنسسد جهسست‬
‫فراگرفتن زبان عربی‪ ،‬به نگارش درآمده بودند‪.‬‬
‫﴿‪﴾39‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تأثیر قرار داده بود‪ .‬بدین جهت ترجیح دادم کتابم از چنین‬
‫های علمی که آثار منتشره از آن در خاورمیانه‬ ‫مؤسس ‌‬
‫ارزش فراوان علمی داشت‪ ،‬انتشار یابد و بدین جهت‬
‫جوانان تحصیل کرده و کسانی که به مباحث علمی و‬
‫تحقیقات موضوعی علقمند هستند‪ ،‬کتاب را مورد توجه‬
‫قرار دهند‪ ،‬این در حالی بود که من از سرانجام این چند‬
‫صفحه که بیانگر صورت اجمالی کتاب آن هم از‬
‫های ناشناخته بود که نه پیش از این از وی اثری‬ ‫نوینسد ‌‬
‫منتشر شده بود و نه کسی سفارش وی را کرده بود‪،‬‬
‫یخبر بودم‪.‬‬‫ب ‌‬
‫های به دستم رسید‪ .‬دکتر احمد امین‬ ‫روزی ناگهان نام ‌‬
‫های از کتاب را خواسته بود‪ ،‬من نیز‬ ‫در این نامه نمون ‌‬
‫بلفاصله بخشی از آن را فرستادم‪ .‬موضوعات کتاب و‬
‫عناوین جانبی آن که بیانگر محتویات مباحث و مواد کتاب‬
‫بود‪ ،‬توجه دکتر را به خود جلب نموده بود‪ ،‬اما از آنجایی‬
‫که کتاب از قلم عالمی دینی تراوش کرده بود که به دور‬
‫از جهان غرب رشد و ترقی نموده بود‪ ،‬دکتر احتمال داده‬
‫بود که شاید بر نویسنده رنگ دینی و لغوی غالب شده‬
‫باشد؛ درست مثل وضعیت علمای الزهر و دیگر مراکز‬
‫دینی سنتی‪ .‬به این منظور وی پرسید که آیا مؤلف از منابع‬
‫خارجی هم استفاده کرده است یا خیر؟ چون پاسخ مثبت‬
‫بود و مؤلف نیز فهرست منابع را فرستاد‪ ،‬دکتر اطمینان‬
‫هی خویش نسبت به‬ ‫قلبی حاصل کرد و ضمن اظهار علق ‌‬
‫هی معنوی‪ ،‬اعلم‬ ‫هی ادبی و چه از جنب ‌‬ ‫کتاب‪ ،‬چه از جنب ‌‬
‫نمود که انجمن چاپ کتاب را تصویب کرده است‪.‬‬
‫هی دکتر را دریافت کرد‪ ،‬یکی از‬ ‫روزی که مؤلف این نام ‌‬
‫شترین روزهای عمرش بود که تا‬ ‫شادترین و مسرت بخ ‌‬
‫امروز آن را فراموش نکرده است‪.‬‬
‫چند ماهی از این موضوع گذشت و من از انجام کتاب‬
‫اطلعی نداشتم‪ ،‬در اثانی این مدت در سال ‪ 1369‬هس‬
‫‪.‬ق ‪ 1950) .‬م( برای بار دوم به حجاز مسافرت نمودم‪،‬‬
‫آنجا نزد استاد جواد مرابط سفیر سوریه و عضو‬
‫های چاپی از کتاب‬ ‫فرهنگستان علمی دمشق‪ ،‬با نسخ ‌‬
‫مواجه شدم‪ ،‬سفیر کتاب را از قاهره به همراه خود‬
‫آورده بود‪ ،‬وی با استناد به کتاب که طی مسافرتی تازه از‬
‫مصر به دستش افتاده بود‪ ،‬علقه اش را به عمق و‬
‫یداشت‪ ،‬بدون این که‬ ‫هی علمای هند ابراز م ‌‬ ‫اصالت اندیش ‌‬
‫یگوید‪ ،‬عمق‬ ‫متوجه باشد که دارد با مؤلف کتاب سخن م ‌‬
‫هی جوان و غیر معروف را که‬ ‫مسرت و خوشحالی نویسند ‌‬
‫﴿‪﴾40‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ناگهان با نخستین اثر علمی و تألیفی خویش مواجه‬
‫هی چاپ و نشر انتشار‬ ‫یشود که از بزرگترین مؤسس ‌‬ ‫م ‌‬
‫یتوان درک کرد‪.‬‬ ‫یافته‪ ،‬به خوبی م ‌‬
‫نویسنده‪ ،‬کتاب را برای مطالعه به طور عاریتی از‬
‫سفیر گرفت تا دوباره به وی برگرداند‪ ،‬اما به ناگاه‬
‫هی کوتاه دکتر احمد امین بر کتاب بار دیگری وی‬ ‫مقدم ‌‬
‫را غافلگیر کرد‪ ،‬چرا که در آن روح و قدرتی را که مؤلف‬
‫های اسلمی در سطح احمد امین انتظار‬ ‫از نویسند ‌‬
‫یدید؛ زیرا وی در اظهار نظرش نسبت به کتاب‬ ‫داشت‪ ،‬نم ‌‬
‫نداری نموده‬ ‫و نویسنده اش به شدت احتیاط و خویشت ‌‬
‫بود‪.‬‬
‫هی بسیار مهمی‬ ‫اگرچه بر مؤلف سنگین بود‪ ،‬اما مسئل ‌‬
‫نبود؛ آخر چنان نیست که هرکس کتابی را معرفی کند‪،‬‬
‫ماحساس خواهد‬ ‫لزوما ً با موضوع مندرجاتش ه ‌‬
‫مآوا و ه ‌‬
‫هی مؤلف همسو و همنظر‬ ‫بود‪ ،‬مگر کسی که با اندیش ‌‬
‫های بزرگ‪،‬‬ ‫باشد و از طرفی هر محقق علمی و نویسند ‌‬
‫ً‬
‫اگرچه در سطح دکتر احمد امین هم باشد‪ ،‬لزوما بر این‬
‫نشان از‬ ‫باور نیست که با انحطاط مسلمانان و کنار رفت ‌‬
‫هی قیادت و ارشاد جهانی جهان بشریت با مصیبتی‬ ‫صحن ‌‬
‫بزرگ دچار شده باشد‪ ،‬بلکه این یک برداشت خاص و‬
‫تحلیل ویژه از تاریخ است و لزم نیست تمام نویسندگان و‬
‫پژوهشگران در این نظریه اتفاق نظر داشته باشند‪ ،‬اما‬
‫خدمت بزرگ دکتر احمد امین در نشر کتاب از چنین‬
‫های بزرگ‪ ،‬نباید ندیده گرفته شود‪ .‬باید توجه‬ ‫مؤسس ‌‬
‫های کتاب‪ ،‬دکتر چندان مقصر‬ ‫داشت که در مورد مقدم ‌‬
‫نیست و این مؤلف کتاب است که نباید از وی چنین‬
‫یداشت و نباید چیزی را که وی از نظر فکری و‬ ‫انتظاری م ‌‬
‫علمی آمادیگ آن را نداشت و شرایط تربیتی و تحصیلی‬
‫خاصش وی را بر اتخاذ این تفکر کمک ننموده بود‪ ،‬بر وی‬
‫یکرد‪ .‬شاید هم دکتر که از استادان و‬ ‫تحمیل م ‌‬
‫پیشکسوتان نسل جدید و از بزرگترین ادیبان و نویسندگان‬
‫یشود‪ ،‬به خود اجازه نداده بود که برای‬ ‫محسوب م ‌‬
‫یشناسد و سطح علمی اش هنوز‬ ‫های که وی را نم ‌‬ ‫نویسند ‌‬
‫ممیهنان‬ ‫کامل ً مشخص نیست‪ ،‬جایگاهی برتر از آنچه نزد ه ‌‬
‫نسان‬ ‫و دانشمندان کشور خویش دارد‪ ،‬قایل شود و بدی ‌‬
‫های‬ ‫فردا مورد انتقاد قرار گیرد و بگویند که دکتر جام ‌‬
‫بلندتر و ارزشمندتر از قد و قامتش‪ ،‬بر وی پوشانده‬
‫است‪.‬‬
‫﴿‪﴾41‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫خداوند از وی بگذرد و از جانب مؤلف و خوانندگان به‬
‫وی بهترین پاداش را عنایت فرماید‪ ،‬چون او سبب شد که‬
‫کتاب به آن دسته از محافل علمی‪ ،‬فرهنگی و روشنفکری‬
‫بهای منتشرشده از مؤسسات‬ ‫برسد که اصول ً به کتا ‌‬
‫یکنند‪.‬‬ ‫دینی چندان توجه نم ‌‬
‫هی ‪ 1951‬م‪ .‬دو ماه یا بیشتر از چاپ کتاب‬ ‫در ژانوی ‌‬
‫نگذشته بود که برای مؤلف سفری به مصر اتفاق افتاد‪،‬‬
‫مؤلف در آنجا پی برد که کتاب مسیرش را در محافل‬
‫علمی و دینی گشوده و چنان مورد قبول قرار گرفته که‬
‫یکرد که‬ ‫نویسنده هرگز انتظارش را نداشت و فکر هم نم ‌‬
‫در سطح وسیعی اینگونه بین تحصیل کردگان و کسانی که‬
‫قضایای اسلم و نهضت اسلمی را مورد توجه قرار‬
‫یدهند‪ ،‬خوانده شود و بررسی گردد‪ .‬در آن زمان حرکت‬ ‫م ‌‬
‫یگرفت و تا‬ ‫اخوان المسلمین داشت دوباره جان م ‌‬
‫حدودی از فشارها کاسته شده بود‪ ،‬انتشار کتاب در چنین‬
‫شرایطی‪ ،‬حسن اتفاق جالبی بود‪ ،‬گویا کتاب درست به‬
‫موقع به بازار آمده بود و همنوا با عواطف‪ ،‬احساسات و‬
‫دعوت اخوان‪ ،‬راهش را گشوده بود‪ .‬انحلل حرکت‬
‫اخوان و شهادت امام حسن البنا ‪ /‬زخمی عمیق و‬
‫خونین بود و این کتاب نه تنها باعث تسکین خاطر و تقویت‬
‫هی سلحی‬ ‫هی شان گردید‪ ،‬بلکه برای آنان به مثاب ‌‬ ‫روحی ‌‬
‫ینمودند و برای‬ ‫علمی بود که با آن از افکار خویش دفاع م ‌‬
‫منبع انرژی شان نیرویی جدید و باری تازه بود‪ ،‬بدین جهت‬
‫یخواندند و گذشته‬ ‫هها م ‌‬
‫بود که آنان کتاب را در بازداشتگا ‌‬
‫ههای تربیتی و مطالعاتی خویش گنجاندند‪،‬‬ ‫از این در برنام ‌‬
‫ههای‬ ‫یخواندند و گذشته از این در برنام ‌‬ ‫هها م ‌‬ ‫در دادگا ‌‬
‫هها نیز به‬ ‫تربیتی و مطالعاتی خویش گنجاندند‪ ،‬در دادگا ‌‬
‫هی‬ ‫یکردند‪ ،‬طبیعی بود که از نویسند ‌‬ ‫عباراتش استناد م ‌‬
‫هی شدید و محبت زیاد استقبال نمودند‪،‬‬ ‫کتاب نیز با علق ‌‬
‫هی‬‫هی مهمان‪ ،‬بهترین معرف بود و زمین ‌‬ ‫کتابر برای نویسند ‌‬
‫ً‬
‫اعتماد و تبادل نظر با وی را کامل فراهم ساخته بود‪.‬‬
‫هی بزرگ جهان اسلم‪ ،‬استاد سید قطب ‪ /‬در‬ ‫نویسند ‌‬
‫پیشاپیش کسانی بود که از کتاب استقبال نمودند و آن را‬
‫مورد توجه قرار دادند‪ .‬سید قطب به دوستان و‬
‫)‪(1‬‬
‫یکرد که کتاب را بخوانند‪ ،‬روزی‬ ‫شاگردانش توصیه م ‌‬
‫های از استاد سید قطب دریافت نمود‬ ‫تنام ‌‬ ‫نویسنده دعو ‌‬
‫های که هر جمعه‬ ‫که طی آن وی را برای شرکت در جلس ‌‬

‫)(‪ -‬آن روز ‪ 3‬ژوئن ‪ 1951‬م بود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾42‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشد فرا خوانده بود‪،‬‬ ‫در منزلش در »حلوان« برگزار م ‌‬
‫در این جلسه اغلب مباحث اسلمی مورد بحث و بررسی‬
‫یگرفت و یا این که به تلخیص کتابی به قلم یکی از‬ ‫قرار م ‌‬
‫یدادند‪ ،‬آن روز موضوع مورد‬ ‫تکنندگان‪ ،‬گوش فرا م ‌‬ ‫شرک ‌‬
‫بحث‪ ،‬کتاب »ما ذا خسر« بود که یکی از فارغ‬
‫التحصیلن دانشگاه فؤاد اول خلصه اش کرده بود‪.‬‬
‫تداشتنی را که نمادی‬ ‫نویسنده این دعوت عزیز و دوس ‌‬
‫یداشت تلش ناچیز علمی اش بود‪ ،‬پذیرفت و در‬ ‫از گرام ‌‬
‫شهایی که از وی به‬ ‫این جلسه شرکت کرد و به پرس ‌‬
‫هی کتاب مورد بحث پاسخ‬ ‫عمل آمد به عنوان نویسند ‌‬
‫گفت‪.‬‬
‫اینجا بود که این اندیشه در قلب نویسنه جرقه زد که از‬
‫استاد سید قطب بخواهد با قلم قوی و ایمانی خویش و‬
‫های بر کتاب بنویسد‪.‬‬ ‫فمندش‪ ،‬مقدم ‌‬ ‫سبک علمی و هد ‌‬
‫استاد نیز با کمال میل و اشتیاق این دعوت را پذیرفت و‬
‫هی قوی را که به ارزش و قدرت کتاب افزود‪ ،‬به‬ ‫ان مقدم ‌‬
‫هی تحریر درآورد‪.‬‬ ‫رشت ‌‬
‫در همان زمان استاد بزرگوار و عالم مؤمن‪ ،‬دکتر‬
‫هی اصول دین در‬ ‫محمد یوسف موسی استاد دانشکد ‌‬
‫همندان و‬ ‫الزهر و رئیس انجمن نشر و تألیف و از علق ‌‬
‫شیفتگان کتاب درخواست کرد که چاپ دوم و اصلح‬
‫هی کتاب از انجمن الزهر انتشار یابد‪ ،‬مؤلف با کمال‬ ‫شد ‌‬
‫سپاس و مسرت با درخواستش موافقت کرد‪ ،‬وی در‬
‫ضمن موافقت دکتر احمد امین را نیز جلب نمود و در‬
‫های بر کتاب نوشت که حاکی از اخلص‪،‬‬ ‫همان حال مقدم ‌‬
‫محبت و همفکری با مؤلف بود‪.‬‬
‫روزی نویسنده ناگهان با دوستش دکتر احمد‬
‫شرباصی یکی از علما و استادان الزهر مواجه شد‪.‬‬
‫شرباصی معلوماتی در مورد خاندان‪ ،‬محیط‪ ،‬تربیت‪،‬‬
‫تحصیل و زندگی نویسنده از وی گرفت‪ .‬در این میان‬
‫یدانست که وی با آن اطلعات چه خواهد‬ ‫نویسنده نم ‌‬
‫هی نویسنده‬ ‫های در بار ‌‬ ‫کرد‪ ،‬اما وی از آن معلومات مقال ‌‬
‫ترتیب داد که تحت عنوان‪» :‬برادرم ابوالحسن« ‪-‬‬
‫تصویری توصیفی – با کتاب همراه ساخت‪ .‬مؤلف‬
‫زمانی از موضوع اطلع یافت که چاپ دوم کتاب در سال‬
‫پهای متعدد و‬ ‫‪ 1951‬م انتشار یافت‪ .‬بعد از این چاپ‪ ،‬چا ‌‬
‫نهای شرقی و غربی انجام گرفت و‬ ‫ههایی به زبا ‌‬ ‫ترجم ‌‬
‫اکنون این چاپ‪ ،‬سیزدهمین چاپ قانونی کتاب است که‬
‫یگیرد‪.‬‬
‫فراروی خوانندگان قرار م ‌‬
‫﴿‪﴾43‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی کتاب است که با‬‫این سرگذشت صادقانه و خالصان ‌‬
‫شفافیت و اختصار کامل بیان شد‪ .‬فضل و احسان در ابتدا‬
‫ن خداست‪.‬‬
‫و انتها از آ ِ‬
‫ابوالحسن علی الحسنی الندوی‬
‫ندوه العلماء‪ ،‬لکهنؤ‬
‫‪ 20‬رجب ‪ 1401‬هع‪ .‬ق‪.‬‬
‫‪ 25‬می ‪ 1981‬م‪.‬‬
‫﴿‪﴾44‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پیشگفتار چاپ چهارم‬
‫الحمد لله والسلم على عباده الذين اصطفى‪.‬‬
‫باری‪ ،‬چاپ اول کتاب »ما ذا خسر العالم بانحطاط‬
‫المسلمین« در سال ‪ 1369‬هس‪ 1950) .‬م( انجام گرفت و‬
‫چنان مورد استقبال گرم خوانندگان واقع شد که هرگز‬
‫هی کتاب‬ ‫نویسنده انتظارض را نداشت‪ ،‬صرفا ً موضوع تاز ‌‬
‫و مطالب مندرج در آن بود که توجه خوانندگان را جلب‬
‫کرده بود‪ ،‬نه شهرت و شخصیت نویسنده‪ ،‬زیرا آن زمان‬
‫از وی هیچ اثری در جهان عرب انتشار نیافته بود و مردم‬
‫یشناختند‪.‬‬
‫این سرزمین وی را نم ‌‬
‫صرفا ً کتاب و موضوع آن بود که توجه خالصانه و‬
‫هی مردم را بدان جلب کرده بود و در این میان‬ ‫صادقان ‌‬
‫شخصیت و آوازه ی نویسنده در آن هیچ سهمی نداشت‪،‬‬
‫جز لطف و فضل الهی چیزی دیگر نبود که کتاب با این‬
‫ینظیر مواجه شد و درست در زمان لزم در‬ ‫استقبال ب ‌‬
‫دسترس عموم قرار گرفت‪ .‬کتاب با اشتیاقی گنگ و‬
‫یزد‪ ،‬همساز بود و‬ ‫لها موج م ‌‬‫گرایشی مبهم که در د ‌‬
‫گذشته از این با احساس بسیاری از متفکران و‬
‫هها‪،‬‬‫لکردگان جهان عرب همسو بود و با اندیش ‌‬ ‫تحصی ‌‬
‫یکرد‪.‬‬‫تشان تلقی حاصل م ‌‬ ‫هها و مطالعا ‌‬ ‫نظرگا ‌‬
‫هی انتشار کتاب در مراکز عربی و‬ ‫به هر ترتیب دامن ‌‬
‫فهای مختلف امت‬ ‫محافل علمی بسیار گسترده بود و طی ‌‬
‫و برخی از رهبران فکری به مطالعه و بررسی آن روی‬
‫هی‬ ‫آوردند و مربیان و آموزگاران‪ ،‬جوانان را به مطالع ‌‬
‫کتاب توصیه کردند و سپاس خدای عزوجل را که به عزت‬
‫یگیرد‪.‬‬
‫و جلل او کارهای نیک انجام م ‌‬
‫انجمن تألیف و ترجمه در قاهره چاپ اول کتاب را‬
‫انجام داد و یقینا ً در چاپ‪ ،‬زیبایی کتاب و نفوذ آن در‬
‫محافل علمی و ادبی نقش به سزایی ایفا کرد‪.‬‬
‫انجمن نشر و تألیف الزهر نیز که دوستان نویسنده در‬
‫آن وجود داشتند‪ ،‬علقمند به تجدید چاپ کتاب بود که من‬
‫نیز موافقت کردم‪ .‬استاد بزرگوار‪ ،‬محترم دکتر احمد‬
‫امین هم موافقتش را اعلم کرد و چاپ دوم در سال‬
‫‪ 1370‬هس )‪ 1951‬م( با پیشگفتارهایی از دکتر محمد‬
‫یوسف موسی و دوست نویسنده شیخ احمد‬
‫شرباصی انتشار یافت که بر ارزش کتاب افزود‪.‬‬
‫چاپ دوم در حالی انتشار یافت که من هنوز در سفر‬
‫خاورمیانه بودم و نتوانستم اضافاتی را که اندیشه ام را به‬
‫﴿‪﴾45‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکردم‪ ،‬با‬ ‫نها احساس نیاز م ‌‬ ‫خود مشغول کرده بود و بدا ‌‬
‫این چاپ همراه کنم‪.‬‬
‫سرانجام خداوند متعال اسباب چاپ سوم را فراهم‬
‫هها و‬
‫ساخت و منابع جدیدی به دستم رسید و به نظرگا ‌‬
‫های دست یافتم که آنها را به کتاب افزودم‪،‬‬ ‫مطالب تاز ‌‬
‫این چاپ بنابر عواملی تا سال ‪ 1379‬هس )‪ 1959‬م( به‬
‫تعویق افتاد که بازهم در مدت کوتاهی بعد از چاپ تمام‬
‫شد و اکنون چاپ چهارم با اضافات و ویرایش جدید انجام‬
‫یگیرد‪.‬‬‫م ‌‬
‫از خداوند مسألت دارم‪ ،‬این چاپ را نیز همانند‬
‫هی بیداری جدید و‬ ‫پهای گذشته مفید گرداند و وسیل ‌‬ ‫چا ‌‬
‫های که جهان اسلم شدیدا ً بدان نیازمند است‪،‬‬ ‫ایمان تاز ‌‬
‫قرار دهد! همانا خداوند بر هرچیز تواناست‪.‬‬
‫ابوالحسن علی حسنی ندوی‬
‫لکهنؤ – هند‬
‫﴿‪﴾46‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پیشگفتار چاپ هشتم‬
‫الحمد لله رب العالمين والصلة والسلم على‬
‫سيد المرسلين وخاتم النبيين محمد وعلى آله‬
‫وصحبه أجمعين ومن تبعهم بإحسان إلى يوم‬
‫الدين‪.‬‬
‫من نیز مثل هر نویسنده و دعوتگری که در صدد‬
‫هی خویش است‪ ،‬شاد و خرسندم از این‬ ‫گسترش اندیش ‌‬
‫ینویسم‪ ،‬بعد‬ ‫هی چاپ هشتم این کتاب را م ‌‬ ‫که دارم مقدم ‌‬
‫از چاپ نخست کتاب امید این همه چاپ مکرر بعدی را‬
‫یکردم تا این حد مورد استقبال جهان‬ ‫نداشتم و فکر نم ‌‬
‫اسلم و جهان عرب واقع شود و بدین سرعت دست به‬
‫ههای متعددی در‬ ‫دست گردد‪ ،‬انتظار نداشتم که مؤسس ‌‬
‫چاپ و نشر کتاب با یکدیگر به رقابت بپردازند و به‬
‫پهای پی در پی از آن‬ ‫نهای متعدد ترجمه شود و چا ‌‬ ‫زبا ‌‬
‫انتشار یابد و این خود دلیلی است بر نصرت و تأیید الهی و‬
‫مقبولیت کتاب و همخوانی روحی با اندیشه و هدفی که‬
‫کتاب حامل آن است‪.‬‬
‫بهای نویسنده‬ ‫هی کتا ‌‬ ‫جالب توجه است که برخلف بقی ‌‬
‫و با وجود این که نخستین اثر وی به زبان عربی است‪،‬‬
‫پهای پی در پی جز اضافات اندکی که در‬ ‫علی رغم چا ‌‬
‫چاپ سوم انجام گرفت‪ ،‬آنطور که باید و شاید بازبینی‬
‫نشد و در آن اصلحات و اضافات لزم انجام نپذیرفت‪،‬‬
‫کتاب به صورت متوالی بدون هر نوع تعدیل و اضافاتی‬
‫یشد‪ ،‬نه برای نویسنده‬ ‫تجدید چاپ و با سرعت تمام م ‌‬
‫هها و‬
‫یآمد که نظرگا ‌‬ ‫فرصت تجدید نظر به دست م ‌‬
‫ههای‬ ‫معلومات تازه اش را در آن بگنجاند و نه مؤسس ‌‬
‫ههای‬ ‫چاپ به علت کثرت متقاضیان و سرعت اتمام نسخ ‌‬
‫یماندند‪ .‬بدین جهت‬ ‫کتاب‪ ،‬منتظر تجدید نظر نویسنده م ‌‬
‫های برابر با‬ ‫پهای کتاب تصویری واحد و نسخ ‌‬ ‫تمام چا ‌‬
‫چاپ سوم بود‪.‬‬
‫سرانجام خداوند متعال در محرم سال ‪ 1380‬هس‬
‫)مارس – آوریل ‪ 1969‬م( زمانی که دارالقلم کویت‬
‫قصد تجدید کتاب را داشت‪ ،‬فرصتی را فراهم آورد و‬
‫نویسنده جهت بازخوانی و بررسی نصوص و منابع‪ ،‬مدتی‬
‫روی کتاب کار کرد‪ ،‬برخی از اشتباهات را تصحیح کرد‪ ،‬به‬
‫تخریج آیات و احادیث موجود در کتاب پرداخت و اضافاتی‬
‫نه چندان زیاد در آن گنجاند‪ ،‬این اضافات هرچند زیاد نبود‪،‬‬
‫اما به ارزش و قدرت کتاب افزود و خلیی را که نویسنده‬
‫ینمود پر کرد‪ .‬بهاین ترتیب چاپ کنونی با دقتی‬ ‫احساس م ‌‬
‫﴿‪﴾47‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یتر عرضه‬
‫بیشتر و ویرایشی زیباتر و از نظر مواد غن ‌‬
‫یشود‪.‬‬‫م ‌‬
‫ولله المر من قبل ومن بعد وله الحمد في‬
‫الولى والخرة‪.‬‬
‫چهارشنبه ‪ 28‬محرم الحرام ‪ 1389‬هع‪/ 4 / 16 .‬‬
‫‪ 1969‬م‪.‬‬
‫ابوالحسن علی حسنی ندوی‬
‫ندوه العلماء – لکهنؤ‬
‫﴿‪﴾48‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پیشگفتار به قلم پژوهشگر اسلمی‪ ،‬استاد سید قطب ‪/‬‬
‫به راستی که امروز مسلمانان چقدر نیازمند کسی‬
‫هستند که باورشان را به خویشتن‪ ،‬اعتمادشان را به‬
‫گذشته و امیدشان را به آینه باز گرداند‪ ...‬و چقدر نیازمند‬
‫نشان را به دینی که تنها نامی از آن‬ ‫کسی هستند که ایما ‌‬
‫یدانند و به جای شناخت و‬ ‫دارند و از حقیقتش چیزی نم ‌‬
‫تحقیق از طریق ارثی بدان گرویده اند‪ ،‬به آنان باز گرداند‪.‬‬
‫کتابی که اکنون پیش رویم قرار دارد »ما ذا خسر‬
‫العالم بانحطاط المسلمين« اثر علمه سید‬
‫بهایی‬‫ابوالحسن علی الحسنی الندوی از بهترین کتا ‌‬
‫است که در گذشته و حال در این موضوع خوانده ام‪.‬‬
‫هی تفوق و برتری است‪ ،‬یکی از‬ ‫یقینا ً اسلم عقید ‌‬
‫یهای خاص آن این است که در روح مؤمن‪ ،‬احساس‬ ‫ویژگ ‌‬
‫ن بدون‬ ‫ت عاری از تکبر‪ ،‬اعتمادِ بدون غرور و اطمینا ِ‬ ‫عز ِ‬
‫یدارد تا نسبت به‬ ‫یدمد و مسلمانان را وا م ‌‬ ‫غفلت را م ‌‬
‫های که در قبال بشریت دارند‪ ،‬احساس مسؤولیت‬ ‫وظیف ‌‬
‫کنند‪ ،‬این وظیفه عبارت است از کفالت و قیومت‬
‫ههای‬ ‫نهای مشرق زمین و مغرب زمین‪ ،‬رهبری تود ‌‬ ‫انسا ‌‬
‫نشدن آدمیان به سوی دین‬ ‫هگم کرده در زمین رهنمو ‌‬ ‫ر ‌‬
‫یها به‬ ‫استوار و راه راست و بیرون آوردن آنان از تاریک ‌‬
‫سوی نور هدایت و فرقان‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾   ‬آل‬
‫»شما )ای پیروان محمد( بهترین امتی هستید که برای‬
‫مردم پدید آورده شده است که به کار شایسته فرمان‬
‫یدارید و به خدا ایمان‬
‫یدهید و از کار ناشایست باز م ‌‬
‫م ‌‬
‫دارید«‪.‬‬
‫﴿‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾ ‬البقرة‪.[143 :‬‬
‫»و بدین گونه شما را امتی میانه گرداندیم تا گواهانی بر‬
‫مردم باشید‪ ،‬و پیغمبر ]نیز[ بر شما گواه باشد«‪.‬‬
‫کتابی که اینک پیش رویم قرار دارد‪ ،‬تمام این مفاهیم را‬
‫یکند و در دلش تمام این‬ ‫در ضمیر خواننده اش ایجاد م ‌‬
‫یدمد‪ .‬البته صرفا ً به برانگیختن احساسات‬ ‫خصوصیات را م ‌‬
‫یکند‪ ،‬بلکه حقایق عینی را‬ ‫درونی و عصبیت دینی اکتفا نم ‌‬
‫﴿‪﴾49‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگیرد و بر حس‪ ،‬مشاهده‪ ،‬عقل و‬ ‫به عنوان ابزار برم ‌‬
‫یکند و همینطور با کمال روشنگری و‬ ‫وجدان عرضه م ‌‬
‫عدالت به بررسی وقایع تاریخی و شرایط کنونی‬
‫یپردازد و موضوع مورد بحث را در معرض حقیقت‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫یگذارد و سرانجام بدون هر‬ ‫واقعیت‪ ،‬منطق و وجدان م ‌‬
‫یانصافی‪ ،‬در مقدمات و نتایج چنین به نظر‬ ‫نوع توحیه و ب ‌‬
‫هی مورد‬ ‫یآید که تمام دلیل در کنار وی و در کنار قضی ‌‬ ‫م ‌‬
‫بحث وی قرار دارند و این نخستین ویژگی کتاب است‪.‬‬
‫مؤلف‪ ،‬کتاب را با رسم تصویری هرچند کوچک و‬
‫شتابان‪ ،‬اما روشن و تابان از جهان قبل از درخشش‬
‫یکند‪ .‬او تصویر این جهان را از شرق تا‬ ‫اسلم آغاز م ‌‬
‫غرب‪ ،‬شمال تا جنوب و از هند و چین تا فارس و روم‪،‬‬
‫تصویر جامعه و ودان را در این دنیای پهناور در قالب‬
‫تهایی که ادیان آسمانی مانند یهودیت و‬ ‫جماع ‌‬
‫مسیحیت و یا ادیان شرکی مانند بودیسم‪ ،‬زرتشتی‪،‬‬
‫یکند‪.‬‬ ‫هندوییسم و غیره برآنها حاکم بودند‪ ،‬ترسیم م ‌‬
‫تصویر نویسنده از جهان قدیم تصویری است جامع و‬
‫یانصافی بر نظر‬ ‫کامل ً گویا که مؤلف در عین پرهیز از ب ‌‬
‫یفشارد‪ ،‬بلکه پژوهشگران و‬ ‫شخصی خویش نیز پای نم ‌‬
‫خنگاران گذشته و حال و حتی غیر مسلمان را نیز با‬ ‫تاری ‌‬
‫یماند که‬ ‫های باقی نم ‌‬ ‫یسازد‪ ،‬پس جای شبه ‌‬ ‫خود همگام م ‌‬
‫منظر‬ ‫آنها هم با وی در تصویر جهان قدیم همسو و ه ‌‬
‫هستند‪.‬‬
‫یکند که روح جاهلیت بر آن‬ ‫او جهانی را وصف م ‌‬
‫مسلط است‪ ،‬ضمیرش متعفن و روحش بدبوست‪،‬‬
‫شها و معیارهای آن به هم ریخته و ظلم و بردگی برآن‬ ‫ارز ‌‬
‫حاکم است و امواج تند خوشگذرانی و محرومیت مرگبار‬
‫یکند‪ ،‬با وجود ادیان آسمانی تحریف‬ ‫هکن م ‌‬ ‫دارد او را ریش ‌‬
‫نها که اینک تبدیل به‬ ‫شده و زبون و فاقد تسلط بر جا ‌‬
‫یروح شده بودند‪ ،‬به ویژه مسیحیت‪،‬‬ ‫موجودی خشک و ب ‌‬
‫ههای کفر‪ ،‬گمراهی و تاریکی آن را پوشانده است‪.‬‬ ‫پرد ‌‬
‫هنگامی که نویسنده از به تصویرکشیدن جهان با چنین‬
‫جاهلیتی فارغ می شود‪ ،‬به بیان نقش اسلم در زندگی‬
‫آدمیان نقش اسلم در نجات روح بشر از اوهام‪ ،‬خرافات‪،‬‬
‫بردگی‪ ،‬بندگی‪ ،‬فساد‪ ،‬تعفن‪ ،‬پستی و فرومایگی‬
‫یپردازد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫هی بشری از‬ ‫همینطور نقش اسلم را در نجات جامع ‌‬
‫ظلم و طغیان‪ ،‬تجزیه و فروپاشی‪ ،‬تبعیضات طبقاتی و‬
‫ههای عفت و نظافت‪،‬‬ ‫استبداد حکام و ساختن جهان بر پای ‌‬
‫﴿‪﴾50‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تاندیشی‪ ،‬آزادی و تجدد‪ ،‬شناخت و یقین‪،‬‬ ‫سازندگی و مثب ‌‬
‫ایمان و اعتماد‪ ،‬عدالت و کرامت و عمل پیوسته جهت‬
‫رشد و ترقی زندگی و رسیدن حق به حق دار‪ ،‬تبیین‬
‫یکند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫های بود که رهبری از آن اسلم‬ ‫تمام این موارد در دور ‌‬
‫فعالیت داشت‪ .‬بدیهی است که اسلم زمانی در زندگی‬
‫یآید که زمام رهبری در دست او باشد؛ زیرا‬ ‫عملی پدید م ‌‬
‫های است برتر‪ ،‬روشی است برای‬ ‫اسلم طبعا ً عقید ‌‬
‫رهبری و آیینی است نوآور نه دنباله رو‪.‬‬
‫یرسد که به سب انحطاط‬ ‫های فرا م ‌‬ ‫سپس مرحل ‌‬
‫یشان از رهبری و قیمومت بشیت‬ ‫هگیر ‌‬ ‫مسلمانان و کنار ‌‬
‫که از لحاظ دینی بدان مکلف شده بودند و نادیده گرفتن‬
‫یشود‪،‬‬ ‫وظایف متعددی که در زندگی به آنان مربوط م ‌‬
‫یدهد‪.‬‬ ‫اسلم زمام امور را از دست م ‌‬
‫اینجاست که نویسنده به بررسی عوامل این انحطاط‬
‫یدهد که چون‬ ‫یپردازد‪ ،‬نویسنده شرح م ‌‬ ‫روحی و مادی م ‌‬
‫مسلمانان مبانی دین خود را نادیده گرفتند و از وظایف‬
‫خود دست شستند برآنان چه گذشت و جهان با از‬
‫تدادن این رهبری رشید و برگشتن آن به جاهلیت‬ ‫دس ‌‬
‫اولیه‪ ،‬با چه مسایلی روبرو شد‪ ،‬وی خط خوفناک تنزل‬
‫تانگیز علم‬ ‫قهای شگف ‌‬ ‫انسانیت را که همزمان با آن اف ‌‬
‫یکشد‪ .‬نویسنده این خط را نه‬ ‫نمایان گردید‪ ،‬به تصویر م ‌‬
‫های‬‫ضآلود‪ ،‬بلکه با اندیش ‌‬ ‫با جملتی آتشین و تعبیراتی غر ‌‬
‫یکند‪.‬‬ ‫ژرف و عمیق ترسیم م ‌‬
‫در خلل این بررسی‪ ،‬خواننده به میزان نیاز شدید‬
‫آدمیان به تغییر رهبری بشر و بازگرداندن آن به منبع‬
‫یها به نور و از‬ ‫هدایتی که بر جهیده تا مردمان را از تاریک ‌‬
‫یبرد و اینجاست که‬ ‫جاهلیت به معرفت برساند‪ ،‬پی م ‌‬
‫ارزش کلی وجود این رهبری را در زمین و میزان زیان و‬
‫نها‬‫آسیبی را که نه تنها مسلمانان بلکه تمام انسا ‌‬
‫هی نزدیک و دور با آن دچار شده‬ ‫درگذشته و حال و در آیند ‌‬
‫یکند‪.‬‬‫اند‪ ،‬درک م ‌‬
‫هی ندامت‬ ‫با مرور این بخش‪ ،‬در دل مسلمان روحی ‌‬
‫هی افتحار به آنچه به وی‬ ‫برآنچه از دست داده و روحی ‌‬
‫هشدن به رهبری از‬ ‫موهبت شده است و آزمندانه خیر ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫دست رفته‪ ،‬ایجاد م ‌‬
‫شاید یکی از موارد جالب توجه این باشد که نویسنده از‬
‫مصیبتی که در زمان درماندگی مسلمانان از رهبری جهانی‬
‫هی »جاهلیت«‬ ‫بر تمام انسانها گذشته است‪ ،‬همواره با واژ ‌‬
‫﴿‪﴾51‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکند‪ .‬این تعبیر برداشت نویسنده را از تفاوت‬ ‫تعبیر م ‌‬
‫های روح اسلم و روح مادی حاکم بر جهان پیش از‬ ‫ریش ‌‬
‫اسلم و نیز روح کنونی حاکم بر جهان پس از کنار رفتن‬
‫یکند‪.‬‬‫اسلم از رهبری‪ ،‬با دقت و ظرافت بیان م ‌‬
‫آری‪ ،‬جاهلیت در سرشت اصلی اش ظهور نموده است‪،‬‬
‫جاهلیت مقطع زمانی مشخصی نیست‪ ،‬بلکه رنگ و قالب‬
‫ن‬
‫روحی و فکری خاصی است که به محض فروریخت ِ‬
‫شهای اساسی زندگی بشری و مورد خواست خداوند‬ ‫ارز ‌‬
‫ی متکی بر‬ ‫شهای ساختگ ِ‬ ‫یکند و به جای آنها ارز ‌‬ ‫بروز م ‌‬
‫ینشیند‪ ،‬آنچه امروز آدمیزاد در‬ ‫تهای عارضی م ‌‬ ‫شهو ‌‬
‫یبرد‪ ،‬همین است و‬ ‫وضعیت نهایی پیشرفت از آن رنج م ‌‬
‫یبرد‪ ،‬نیز‬ ‫آنچه دیروز در وضعیت اولیه جاهلی از آن رنج م ‌‬
‫همین بود‪.‬‬
‫رسالت جهان اسلم دعوت به سوی خدا و رسول و‬
‫نآمدن از‬ ‫ایمان به روز بازپسین است‪ ،‬پاداشش نیز بیرو ‌‬
‫یها به سوی نور‪ ،‬از عبادت مردمان به عبادت خدای‬ ‫تاریک ‌‬
‫یکتا‪ ،‬از تنگنای دنیا به فراخنای آن‪ ،‬از جور ادیان به عدالت‬
‫یباشد‪.‬‬‫اسلم م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫هی بزرگوار در پایان کتاب م ‌‬ ‫چنانچه نویسند ‌‬
‫برتری این رسالت اکنون نمایان شده است و درک آن در‬
‫نتر شده است‪،‬‬ ‫این زمان بیش از هر زمان دیگر آسا ‌‬
‫بها و‬‫جاهلیت افتضاح و رسوایی بار آورده است‪ ،‬عی ‌‬
‫یهایش بر همگان عیان شده است و اکنون مردم به‬ ‫کاست ‌‬
‫هی‬ ‫سختی از آن گله و شکوه دارند‪ ،‬اینک جهان در آستان ‌‬
‫گذار از رهبری جاهلیت به رهبری اسلم قرار گرفته است‪،‬‬
‫البته مشروط بر این که جهان اسلم به پا خیزد و به یگانه‬
‫یتواند جهان را از نابودی و فروپاشی نجات‬ ‫رسالتی که م ‌‬
‫دهد سر تسلیم فرود آورد‪.‬‬
‫در پایان ویژگی بارز در کتاب این است‪ :‬درک عمیق‬
‫هی کامل آن‪ ،‬این شیوه نه تنها‬ ‫کلیات روح اسلمی در دایر ‌‬
‫هی مباحث دینی و اجتماعی نمونه محسوب‬ ‫در حیط ‌‬
‫هی اسلمی نیز‬ ‫یشود‪ ،‬بلکه در بازنگاری تاریخ از زاوی ‌‬ ‫م ‌‬
‫الگوست‪.‬‬
‫اروپاییان با متأثرشدن از فرهنگ و فلسفه ی مادی‬
‫خویش و با تعصب غربی و دینی خود آگاهانه یا ناآگاهانه از‬
‫یپردازد‪ ،‬بدین‬ ‫هی دید غربی به نوشتن تاریخ جهان م ‌‬ ‫زاوی ‌‬
‫شهای زندگی که‬ ‫هگرفتن بسیاری از رز ‌‬ ‫جهت به علت نادید ‌‬
‫تاریخ و تفسیر رخدادهای زندگی بدون درنظر داشتن آنها‬
‫نادرست خواهد بود ونیز علت تعصب خاصی که بر اروپا‬
‫﴿‪﴾52‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یبینند و نیز‬ ‫هی جهان را بر مدار اروپا م ‌‬ ‫محوری دارند و هم ‌‬
‫شکردن دیگر عواملی که در تاریخ بشر‬ ‫به سبب فرامو ‌‬
‫مگرفتن آن‬ ‫مؤثر بوده است و یا حد اقل به خاطر دست ک ‌‬
‫عوامل مرتکب اشتباهات و انحرافاتی شدند‪.‬‬
‫متأسفانه ما مسلمانان همانگونه که هرچیز دیگر را با‬
‫یقاپیم‪ ،‬به‬ ‫یدرنگ از دست اروپاییان م ‌‬ ‫تمام اشتباهاتش ب ‌‬
‫فراگرفتن تاریخ از آنان روی آوردیم‪ ،‬باید دقت داشت که‬
‫شها و عوامل‬ ‫یتوجهی به ارز ‌‬ ‫این اشتباهات به علت ب ‌‬
‫متعدد‪ ،‬اشتباهاتی است ساختاری و روش شناختی‪ ،‬به‬
‫علت نگریستن از یک زاویه به زندگی بشر‪ ،‬اشتباهات پدید‬
‫شگذاردن‪ ،‬و‬ ‫آمده اشتباهاتی است در ترسیم و به نمای ‌‬
‫ت روش شناختی و ترسیمی‪،‬‬ ‫نهایتا ً به خاطر وجود اشتباها ِ‬
‫هگیری‪.‬‬‫اشتباهاتی است پدید آمده در نتیج ‌‬
‫های است تاریخی که تمام امور‬ ‫کتاب مورد بحث نمون ‌‬
‫شهای متفاوت را مورد توجه قرار داده‬ ‫عوامل و ارز ‌‬
‫است‪.‬‬
‫شاید خواننده از یک مسلمان قاطع‪ ،‬مطمئن به قدرت‬
‫هی بازگشت رهبری جهان به اسلم‬ ‫روح اسلم و شیفت ‌‬
‫تهای رهبری‪،‬‬ ‫انتظار نداشته باشد که هنگام بحث از قابلی ‌‬
‫ننمودن آمادگی روحی‪ ،‬بر آمادگی صنعتی‬ ‫ضمن خاطرنشا ‌‬
‫و نظامی استقلل تجاری و مالی و سازماندهی نوین‬
‫علمی تأکید ورزد‪.‬‬
‫ههای‬ ‫این خود احساسی است منسجم با تمام مؤلف ‌‬
‫بشری و نویسنده همواره با این احساس هماهنگ در‬
‫ارزیابی تاریخی خویش و توجیه امت اسلم‪ ،‬حرکت نموده‬
‫است‪ .‬بدین جهت است که این کتاب در بررسی تاریخ‬
‫یشود‪ ،‬و سخت ضروری است که‬ ‫الگو محسوب م ‌‬
‫مسلمانان این کتاب را به دست گیرند و استقلل و عدم‬
‫ی فاقد هماهنگی عدلت و‬ ‫تأثر خویش را از روشهای اروپای ِ‬
‫ش موجود در روش کتاب ابراز دارند‪.‬‬ ‫پژوه ِ‬
‫شاد و خرسندم از این که دارم با همان احساس از این‬
‫یکنم‪،‬‬ ‫یگویم و این واقعیت را ثبت م ‌‬ ‫کتاب سخن م ‌‬
‫خرسندم از فرصتی که فراهم گردید تا کتاب را به زبان‬
‫عربی بیابم‪ ،‬زبانی که نویسنده برای تألیف کتابش برگزیده‬
‫یرساند‪.‬‬ ‫و برای بار دوم آن را در مصر به چاپ م ‌‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪] ﴾    ‬ق‪.[37 :‬‬
‫]شهید[ سید قطب ‪/‬‬
‫﴿‪﴾53‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پیش درآمد به قلم استاد دکتر محمد یوسف موسی‬
‫ارتباط آسمان با زمین جهت ادای رسالتی از جانب‬
‫خدای یکتا در عظمت و مقامش به بندگان نیازمند به‬
‫هدایت و ارشاد‪ ،‬رویدادی است از رویدادهای بزرگ و‬
‫نقضی است در قوانین طبیعت که هیچگاه از مدار‬
‫یشود‪ ،‬مگر هنگام نیاز شدید و‬ ‫نشده اش منحرف نم ‌‬ ‫تعیی ‌‬
‫در راستای هدفی که خداوند وقار مقدر کرده باشد‪.‬‬
‫یدهد‪ ،‬مگر این که‬ ‫های رخ نم ‌‬ ‫در این جهان هیچ حادث ‌‬
‫تحقق و وجودش را سببی اقتضا کرده باشد و یا هدفی در‬
‫پی آن دنبال شده باشد‪ .‬ظهور اسلم یکی از بزرگترین‬
‫حوادثی است که جهان شاهد آن بوده است و ناگزیر‬
‫مستلزم اسباب و مقدماتی است از قبل آماده و دارای‬
‫یرود‪.‬‬‫هدفی است که از آن انتظار م ‌‬
‫اکنون در صدد آن نیستیم که – هرچند به اختصار – از‬
‫یشدن‬ ‫هها و مقدماتی سخن بگوییم که پس از ته ‌‬ ‫خاستگا ‌‬
‫هی نیک و آیین‬ ‫هی آن روزگار از جامع ‌‬ ‫ن شناخته شد ‌‬ ‫جها ِ‬
‫درست زمینه را برای پیدایی اسلم فراهم کرد‪ ،‬همینطور‬
‫در صدد بیان هدفی که اسلم به خاطر آن آمد و پیامبر و‬
‫مردان نخست این امت با جهاد و مبارزه جهت رسیدن به‬
‫تها سعادتمند‬ ‫آن هدف قدعلم نمودند و جهان را مد ‌‬
‫کردند‪ ،‬نیستیم؛ زیرا این مطالب روشن است و‬
‫نگفتن در این باب تکراری و در این مقدمه بنا به‬ ‫سخ ‌‬
‫یمان استاد‬ ‫هی کتاب‪ ،‬دوست گرام ‌‬ ‫درخواست نویسند ‌‬
‫بزرگوار سید ابوالحسن علی حسنی ندوی یکی از‬
‫دعوتگران جهان اسلم و از علمای طراز اول عصر کنونی‪،‬‬
‫افتخار تحریر آن را دارم‪ ،‬جایی برای مباحث فوق وجود‬
‫ندارد‪.‬‬
‫هی هیچکس‬ ‫حقیقت این است که این کتاب نیاز به مقدم ‌‬
‫ندارد‪ ،‬زیرا خوانندگان چنان از این کتاب استقبال و تجلیل‬
‫مشناسی‬ ‫به عمل آوردند که در این ایام کتابی در باب اسل ‌‬
‫به چنین مقبولیتی دست نیافته است‪ ،‬یقینا ً این حالی از‬
‫هی با ایمان است که این‬ ‫فروتنی و بزرگواری نویسند ‌‬
‫یدهم هنگامی‬ ‫یکند‪ ،‬من شهادت م ‌‬ ‫درخواست را از من م ‌‬
‫که چاپ اول کتاب به بازار آمد‪ ،‬در مدت کمتر از یک روز‬
‫هی آن شدم‪ ،‬تا آنجا که پس‬ ‫کتاب را خواندم و شدیدا ً شیفت ‌‬
‫های که در پیش رویم بود‬ ‫هی کتاب در پایان نسخ ‌‬ ‫از مطالع ‌‬
‫نوشتم‪» :‬خواندن این کتاب بر هر مسلمانی که جهت‬
‫یکند‪ ،‬فرض است«‪.‬‬ ‫بازگشت عظمت اسلم فعالیت م ‌‬
‫﴿‪﴾54‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تا آن زمان هنوز با نویسنده آشنا نشده بودم‪ ،‬هنگامی‬
‫که از نزدیک موفق به دیدارش شدم و چندین بار با وی به‬
‫گفتگو پرداختم‪ ،‬فهمیدم که چرا و چگونه به کتابش‬
‫هام‪ .‬دریافتم که علوه بر فراگیرندگی مباحث‬ ‫علقمند شد ‌‬
‫کتاب و جستجوی حق علت چیزی دیگر است و آن‬
‫شناخت واقعی نویسنده از اسلم‪ ،‬تطبیق اسلم در زندگی‬
‫خویش و اخلص در دعوت صحیح به اسلم است‪.‬‬
‫آنچه را ما همه با حسرت عمیق و درد و اندوه فراوان‬
‫یکنیم‪ ،‬دوست دانشمندمان استاد ندوی نیز‬ ‫احساس م ‌‬
‫تهای اسلمی‬ ‫بدان پی برده است‪ ،‬و آن این که دول ‌‬
‫پذیرفته اند که باید همیشه در آخر کاروان حرکت کنند و‬
‫یشان در راستای‬ ‫تگیر ‌‬‫هرو غرب باشند‪ ،‬جه ‌‬ ‫دنبال ‌‬
‫شها و معیارهای خاصی را که‬ ‫تگیری غرب باشد و ارز ‌‬ ‫جه ‌‬
‫یکنند‪ ،‬بپذیرند‪.‬‬ ‫غربیان تأیید م ‌‬
‫هی این حرکت بود که عرب و مسلمانان عموما ً‬ ‫نتیج ‌‬
‫شهای‬ ‫اعتمادش را به خویشتن‪ ،‬نژاد‪ ،‬دین‪ ،‬معیارها و ارز ‌‬
‫یدادند و‬ ‫والیی که اجداد و پدرانش مورد توجه قرار م ‌‬
‫دارای جایگاه خاصی در نظر آنها بود‪ ،‬از دست بدهد و در‬
‫واقع این است دردی که باید درمانش کنیم و تمام‬
‫تمان که باید از ژرفنای دین تاریخ ومیراث روحی و‬ ‫مشکل ‌‬
‫یمان دنبال راه حل مناسب آن باشیم‪ ،‬اینجا‬ ‫عقلی ابد ‌‬
‫هی کتاب »ما ذا خسر العالم بانحطاط‬ ‫نهفته است‪ .‬نویسند ‌‬
‫المسلمین« این نکته را مورد توجه قرار داده و از هیچ‬
‫کوششی دریغ نورزیده است‪.‬‬
‫یقینا ً امروز مشکل جهان اسلم نبود ِ دعوتگران اسلمی‬
‫در جوامع غیر مسلمان و یا نبود ِ تازه مسلمانان نیست‪،‬‬
‫بلکه مشکل اساسی انصراف مسلمانان از اسلم و به‬
‫ن فرهنگ‪ ،‬اصول و‬ ‫جای شرق پرداختن به غرب و پذیرفت ِ‬
‫یها در سنجش امور خویش آنها را‬ ‫معیارهایی که غرب ‌‬
‫یباشد‪ .‬بدین جهت است که‬ ‫یدهند‪ ،‬م ‌‬ ‫مورد توجه قرار م ‌‬
‫ما صرفا ً از لحاظ نام‪ ،‬ولدت و موقعیت جغرافیایی‬
‫مسلمان هستیم و عمل ً از اسلم روی برتافته ایم‪ ،‬به‬
‫ممان که خود را‬ ‫های که در قوانین و آداب و رسو ‌‬ ‫گون ‌‬
‫یدانیم‪ ،‬از اسلم خبری نیست‪ .‬در این‬ ‫نها پایبند م ‌‬ ‫بدا ‌‬
‫مورد نیازی نیست به ذکر نمونه هایی که همیشه در‬
‫یمان به خصوص در بین دولتمردان و نمایندگان‬ ‫زندگ ‌‬
‫کشورهای اسلمی در شرق و غرب و کسانی که با توجه‬
‫مهای دینی خود در مصر و دیگر کشورها باید الگو‬ ‫به مقا ‌‬
‫باشند‪ ،‬بپردازیم‪.‬‬
‫﴿‪﴾55‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫مهای خود را به جهانیان به‬ ‫خداوند متعال با اسلم پیا ‌‬
‫پایان رساند‪ .‬بنابراین‪ ،‬نباید منتظر بود تا با ارتباط جدیدی‬
‫یهای فراگیر زمین اعم از شرک‬ ‫از آسمان به زمین‪ ،‬آلودگ ‌‬
‫یبند و باری زدوده شود و یا این که‬ ‫و گمراهی فساد و ب ‌‬
‫بعد از رسول اسلم پیامبری دیگر با پیامی جدید جهت‬
‫یها به سوی نور مبعوث شود و یا‬ ‫درآوردن جهان از تاریک ‌‬
‫قرآنی جدید به خاطر هدایت انسانیت سرگردان‪ ،‬به سوی‬
‫ل بخشنده و‬ ‫سعادت و هدایت نازل شود؛ اما خداوند متعا ِ‬
‫مهربان به برکت اسلم کتابی در بین ما گذاشت که‬
‫یشود و شریعتی‬ ‫هرکس از آن پیروی کند هرگز گمراه نم ‌‬
‫در اختیار ما گذاشت که هرکس بدان عمل کند‪ ،‬هیچگاه‬
‫یشود‪.‬‬ ‫نبخت نم ‌‬ ‫نگو ‌‬
‫آنچه ما باید انجامش دهیم تاهم خودمان و هم تمام‬
‫جهان را از جاهلیتی که از همه جوانب ما را به کام خود‬
‫فرو برده است بیرون آوریم‪ ،‬بازگشت اعتماد و باور به‬
‫یمان دین‬ ‫هی زندگ ‌‬ ‫های که در شالود ‌‬ ‫نمان است‪ ،‬به گون ‌‬ ‫دی ‌‬
‫اساس باشد‪ ،‬تا زمانی که ما خود نخست به این دین کامل ً‬
‫اعتقاد پیدا نکرده ایم‪ ،‬جایز نیست که دیگران را به‬
‫هی الگوی‬ ‫پذیرفتن آن فرا خوانیم و این اعتقاد جز با ارائ ‌‬
‫پاک و مصالح به مردم تحقق نخواهد یافت‪.‬‬
‫های که از طریق ارتباط با اروپا لمس کرده ایم‪ ،‬این‬ ‫نکت ‌‬
‫ههای‬ ‫است که جهان شکست مسلمانان را در عرص ‌‬
‫سیاسی و اقتصادی بزرگترین دلیل بر عدم شایستگی‬
‫یداند‪ ،‬اما‬ ‫اسلم جهت رهبری مسلمانان و کل جهان م ‌‬
‫آنان کور خوانده اند‪ ،‬زیرا همین جهان مسیحیت زمانی‬
‫که مسلمانان از نظر عقیده و عمل به معنای واقعی‬
‫ینظیر‬ ‫یهای چشمگیر و ب ‌‬ ‫مسلمان بودند و با دیدن پیروز ‌‬
‫مسلمانان بنیان مسیحیت به لرزه درآمد‪ ،‬آن وقت‬
‫صادقانه اظهار داشتند که اگر خدا جز بندگان برگزیده اش‬
‫یکند‪ ،‬پیروزی مسلمانان دلیلی است قطعی بر‬ ‫را یاری نم ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫تشان ‪.‬‬ ‫صداقت و حقانی ‌‬
‫کسیرت در تبلیغ‬ ‫یگوییم‪ :‬نیروهای پاک و نی ‌‬ ‫این که ما م ‌‬
‫و ترویج اسلم چه تأثیر ژرفی دارند‪ ،‬سخنی نیست که‬
‫مستند به دلیل و شواهد درست تاریخی نباشد‪ ،‬بلکه‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫هی کتاب الدعوة إلی السلم م ‌‬ ‫نویسند ‌‬
‫یآید که اخلق صلح الدین و زندگی‬ ‫»چنین به نظر م ‌‬
‫ن‬‫سراسر حماسه و قهرمانی وی‪ ،‬در اذهان مسیحیا ِ‬
‫)(‪ -‬در این بسساب رک‪ :‬ارنولسسد‪ ،‬تومسساس‪ ،‬الدعوة إلععی السععلم‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫ترجمه )به عربی( حسن ابراهیم و دیگران‪ ،‬ص ‪.7‬‬


‫﴿‪﴾56‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫زمانش آثار سحرآمیزی بر جای گذاشته است‪ ،‬تا آنجا که‬
‫هی‬ ‫شماری از دلوران و جنگجویان مسیحی به قدری شیفت ‌‬
‫مشان‬ ‫وی شدند که از آیین مسیحیت دست کشیدند‪ ،‬قو ‌‬
‫را ترک کردند و به مسلمانان پیوستند‪ ،‬همین وضعیت بود‬
‫زمانی که یکی از نظامیان انگلیسی به نام »روبرت اف‬
‫سانت البانس« ‪ Robert of st Albans‬در سال ‪ 1185‬م‬
‫مسیحیت را رها کرد و به اسلم پیوست و سپس با یکی‬
‫ن ازدواج کرد‪ ،‬دوس ال بعد صلح‬ ‫ههای صلح الدی ‌‬ ‫از نو ‌‬
‫الدین به فلسطین حمله کرد و سپاه مسیحیت را به‬
‫هی حطین شکست داد‪ ،‬پادشاه‬ ‫عترین شکل در واقع ‌‬ ‫فجی ‌‬
‫بیت المقدس »جوی« ‪ gvy‬در بین اسیران بود‪ ،‬در شب‬
‫نبرد شش تن از گارد پادشاه‪ ،‬وی را رها کردند و با‬
‫)‪(1‬‬
‫هی خویش به سوی سپاه صلح الدین گریختند« ‪.‬‬ ‫اراد ‌‬
‫یشمار و فراوانی است که‬ ‫این یکی از شواهد ب ‌‬
‫بهای قدیم و جدید از آن آکنده است‪ ،‬از این‬ ‫کتا ‌‬
‫لها و حتی در‬ ‫رویدادهاست که به تأثیر الگوهای پاک در د ‌‬
‫لهای غیر مسلمانانی که ما آنان را دشمن و خصم‬ ‫د ‌‬
‫یبریم و یکی از عوامل مهم و مؤثر‬ ‫یدانیم‪ ،‬پی م ‌‬ ‫خویش م ‌‬
‫تهای چشمگیر در‬ ‫در فتوحات اسلمی را که سبب موفقی ‌‬
‫یکنیم‪.‬‬
‫مبارزات مسلمانان بود‪ ،‬درک م ‌‬
‫یگیرد که دیروز‬ ‫امروز اسلم تنها با آن چیزی سامان م ‌‬
‫سبب اصلح وی شد‪ :‬نخست ایمان ایمانی که در‬
‫ههای قلب مؤمن جای گیرد‪ ،‬سپس لذت فداکاری در‬ ‫ریش ‌‬
‫یها اعم از جان و مال افتخار‬ ‫زترین دارای ‌‬ ‫راه اسلم با عزی ‌‬
‫به اصول و مبانی و آداب مناسب جهت بیداری و سعادت‬
‫جهان دعوت مستمر با عمل صالح و الگوهای نستوه‪،‬‬
‫نپذیرفتن دستوری جز دستور اسلم و نهایتا ً تحکیم اسلم‬
‫در تمام جوانب زندگی‪.‬‬
‫یخواهیم دوباره جایگاه خویش را در رهبری‬ ‫اگر م ‌‬
‫بشریت به دست آوریم‪ ،‬بر ماست که اعتقادمان را چنان‬
‫هدار کنیم که تأثیرش در گفتار و کردار ما‬ ‫تعمیق و ریش ‌‬
‫روشن گردد‪ ،‬چنانچه شاعر اسلم دکتر محمد اقبال‬
‫اعتقاد دارد که مسلمان آفریده نشده است تا هماهنگ با‬
‫جریان اب شنا کند‪ ،‬و با کاروان بشری همگام باشد‪ ،‬به هر‬
‫سویی که کاروان روی آورد او نیز در همان جهت حرکت‬
‫کند‪ ،‬بلکه مسلمان آفریده شده تا جهان جامعه و تمدن را‬
‫جهت دهد‪ ،‬نظر خویش را بر بشریت تحمیل و اراده اش‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪ ،‬صص ‪.83 – 82‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾57‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫را به وی دیکته کند‪ ،‬زیرا مسلمان دارای رسالت‪ ،‬علم و‬
‫تگیری آن‬ ‫یقین است و نسبت به جهان و حرکت و جه ‌‬
‫مسؤولیت دارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬مسلمان در مقام تقلید و پیروی‬
‫نیست‪ ،‬بلکه مقام امامت و رهبری ارشاد و راهنمایی و‬
‫امر ونهی از آن اوست‪ .‬هرگاه زمان با وی بستیزد و یا‬
‫جامعه از وی روی برتابد و به انحراف گراید‪ ،‬برای‬
‫مسلمان شایسته نیست که تسلیم شود و دست روی‬
‫دست بگذارد و با زمان از در مسالمت درآید‪ ،‬بلکه باید بر‬
‫جامعه بشورد و به مبارزه به پا خیزد)‪ (1‬و چنان به پیکار و‬
‫ستیزش ادامه دهد‪ ،‬تا خداوند یکتا خودش داوری کند‪.‬‬
‫هدادن در برابر اوضاع و‬ ‫مشدن‪ ،‬سستی به خود را ‌‬ ‫تسلی ‌‬
‫شرایط سخت و دشوار و تقدیر و سرنوشت را بهانه قرار‬
‫دادن‪ ،‬درخور انسانی ضعیف و فرومایه است‪ ،‬نه مؤمن‬
‫تناپذیر خدای‬ ‫نیرومند که خود قضا و قدر غالب و برگش ‌‬
‫یکتاست)‪.(2‬‬
‫هی ان از هرگونه‬ ‫در آغاز گفتیم که این کتاب و نویسند ‌‬
‫ینیاز هستند؛ امام پس از این همه سخن که‬ ‫معرفی ب ‌‬
‫هی کتاب مقداری به درازا کشید‪ ،‬چه‬ ‫یکنم مقدم ‌‬ ‫حس م ‌‬
‫یداند که من کتابی متعلق به‬ ‫یخواهم بگویم؟! خدا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫گذشته و حال سراغ ندارم که مثل این کتاب حاوی خیر‬
‫یمان آشنا گرداند‬ ‫باشد و اینگونه ما را به امراض و دردها ‌‬
‫– کاری که این کتاب از عهده اش برآمده است – و نه هم‬
‫های که اینگونه به روح اسلم دست یافته باشد و‬ ‫نویسند ‌‬
‫در دعوت به اسلم این چنین خالص و مخلص باشد و تمام‬
‫هی این‬ ‫تلشش را در این مسیر به کار گیرد‪ ،‬مانند نویسند ‌‬
‫کتاب ندیده ام‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬بر ماست که از این کتاب و ابزارهایی که‬
‫نویسنده جهت رسیدن به نهضت مورد نظر و کرامت و‬
‫هی کامل‬ ‫یکند‪ ،‬بهر ‌‬
‫عزت در دنیا و آخرت پیشنهاد م ‌‬
‫بگیریم‪.‬‬
‫ییابد‪ ،‬مگر این که شرایط‪،‬‬ ‫این مهم نیز تحقق نم ‌‬
‫یمان را تغییر دهیم و تربیت نسل‬ ‫شها و اهداف تربیت ‌‬ ‫رو ‌‬
‫)(‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫منظران است تو با‬ ‫حدیث ک ‌‬


‫زمسسسسسسسسسسسسانه بسسسسسسسسسسسسساز‬
‫زمسسانه بسسا تسسو نسسسازد تسسو بسسا‬
‫زمسسسسسسسسسسسسانه سسسسسسسسسسسسستیز‬

‫)(‪ -‬برگرفته از‪ :‬ندوی‪ ،‬شاعر اسلم دکتر محمد اقبال‪ ،‬صص‬ ‫‪2‬‬

‫‪.68 – 66‬‬
‫﴿‪﴾58‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫جدید را بر اصول صحیح اسلمی دنبال کنیم و نهضت‬
‫هی آن در‬ ‫جهان اسلم را جهت رسیدن به جایگاه شایست ‌‬
‫تیافتن به تجهیزات لزم در این مسیر از‬ ‫جهان و دس ‌‬
‫اهداف تعلیم و تربیت قرار دهیم‪.‬‬
‫اگر خواست الهی باشد و امت اسلم از خواب غفلت‬
‫بیدار شود‪ ،‬و به خود آید و این مهم عملی شود‪ ،‬شاگردان‬
‫امروز برمردان آینده خواهند شد؛ افرادی که اگر امر امت‬
‫به آنان واگذار شود‪ ،‬به بهترین شیوه انجام وظیفه خواهند‬
‫تشان‬ ‫کرد و افرادی شجاع و امانتدار نسبت به دین و ام ‌‬
‫خواهند بود که جز بازگشت عظمت اسلم و مسلمانان‬
‫های دیگر ندارند‪ .‬ساز و کارها و ابزارهای مفید جهت‬ ‫اندیش ‌‬
‫رسیدن به اهداف والی تعلیم و تربیت زیاد و مشهورند‪.‬‬
‫های از سخنان خود استاد‬ ‫بهتر است این مطلب را با گوش ‌‬
‫یگوید‪ :‬قرآن و سیرت محمد‬ ‫ندوی به پایان رسانیم که م ‌‬
‫یتوانند در‬‫رسول الله ص دو نیروی بزرگ هستند که م ‌‬
‫جهان اسلم آتش حماسه و ایمان را برافروزند و در هر‬
‫زمان انقلبی بزرگ علیه جاهلیت پدید آورند و از امت‬
‫سازشکار و خوابیده‪ ،‬امتی جوان‪ ،‬برافروخته از حماسه و‬
‫مهای‬ ‫غیرت‪ ،‬خشمگین از جاهلیت و غضبناک از نظا ‌‬
‫پوشالی به وجود آورد‪.‬‬
‫لبستن به زندگی دنیا‪،‬‬ ‫امروز در اساسی جهان اسلم د ‌‬
‫هی اوضاع فاسد و اسراف بیش از حد در‬ ‫آرمیدن در سای ‌‬
‫یکند و نه‬ ‫زندگی است‪ ،‬نه فسادی وی را پریشان م ‌‬
‫یآورد و نه منکری برانگیخته‬ ‫انحرافی او را به حرکت درم ‌‬
‫هی خوراک و پوشاک چیزی دیگر‬ ‫یکند‪ .‬جز مسئل ‌‬ ‫اش م ‌‬
‫برایش اهمیت ندارد‪.‬‬
‫بدیهی است که تأثیر قرآن و سیرت نبوی اگر به دل راه‬
‫یابند‪ ،‬نبردی بین ایمان و نفاق‪ ،‬یقین و شک‪ ،‬منافع زودگذر‬
‫دنیا و آخرت‪ ،‬و بین آسایش جسم و تن و زندگی قهرمانانه‬
‫یشود‪ .‬این نبرد را هر پیامبری‬ ‫و مرگ با شهادت‪ ،‬آغاز م ‌‬
‫ً‬
‫در زمان خویش به وجود آورده است‪ ،‬و یقینا جهان نیز به‬
‫های دیگر اصلح نخواهد شد‪ ،‬اگر چنین شود‪ ،‬در هر‬ ‫شیو ‌‬
‫های‬
‫ههای جهان اسلم و در هر خانواد ‌‬ ‫های از کران ‌‬‫گوش ‌‬
‫مسلمان افرادی این چنین به پا خواهند خاست‪:‬‬
‫﴿‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫﴿‪﴾59‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾    ‬الکهف‪:‬‬
‫‪.[14 – 13‬‬
‫»جوانانی بودند که به پوردگارشان ایمان داشتند و ما بر‬
‫لهایشان را استوار‬ ‫تشان افزودیم‪ ،‬ما د ‌‬ ‫]یقین و[ هدای ‌‬
‫ساختیم‪ ،‬آنگاه که به پا خاستند و گفتند‪ :‬پروردگار ما‪،‬‬
‫نها و زمین است‪ ،‬ما هرگز غیر از او‬ ‫پروردگار آسما ‌‬
‫معبودی را نخواهیم پرستید‪] .‬اگر چنین بگوییم و کسی را‬
‫جز او معبود بدانیم[ در این صورت سخنی ]گزاف و[ دور‬
‫از حق گفته ایم«‪.‬‬
‫آن وقت است که بوی عطرآگین بهشت به مشام‬
‫مهای قرن اول‪ ،‬وزیدن خواهد گرفت و‬ ‫خواهد رسید و نسی ‌‬
‫در دامن اسلم جهانی تازیه که با جهان قدیم هیچ شباهتی‬
‫ندارد زاده خواهد شد‪.‬‬
‫ثمان برگرفته ایم‪،‬‬ ‫با جملت فوق که از کتاب مورد بح ‌‬
‫یبریم چه روح بزرگی این کتاب را بر مؤلف دیکته‬ ‫پی م ‌‬
‫همند‬‫نموده است‪ .‬خداوند متعال با آثار وی همه را بهر ‌‬
‫گرداند‪.‬‬
‫جزاه الله عن السلم وأمته خير الجزاء‪.‬‬
‫محمد یوسف موسی‬
‫﴿‪﴾60‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تصویری توصیفی‬
‫برادرم ابوالحسن‬
‫برادرم ابوالحسن را نخستین بار در زمستان ‪1951‬‬
‫میلدی در انجمن الشبان المسلمین در قاهره بعد از پایان‬
‫هشنبه‪ ،‬ملقات نمودم‪.‬‬ ‫بهای س ‌‬ ‫یهای ش ‌‬ ‫یکی از سخنران ‌‬
‫وی مؤدبانه و فروتنانه درخواست نمود تا در یکی از‬
‫جلسات‪ ،‬بحثی پیرامون »جهان بر سر دوراهی« ارائه‬
‫دهد‪ .‬ایشان را فردی لغراندام و ضعیف دیدم‪ ،‬دارای‬
‫نقیمت‪،‬‬ ‫سهای ساده و ارزا ‌‬ ‫محاسنی گندمگون‪ ،‬با لبا ‌‬
‫ههایی عمیق و ژرف و سخنانی دقیق و گیرا بود‪ ،‬اما‬ ‫نگا ‌‬
‫همراه با گرفتگی صدا‪ .‬بعدا ً متوجه شدم به علت تلش‬
‫مستمر و خستگی زیاد‪ ،‬این ناراحتی همیشه با وی همراه‬
‫هی اخوت و‬ ‫است‪ .‬پس از نخستین ملقات گذارا رشت ‌‬
‫دوستی در بین ما استحکام یافت‪ .‬بنابراین‪ ،‬مطالب ذیل را‬
‫ینویسم‪.‬‬
‫بر مبنای آگاهی و اطلعات م ‌‬
‫دانشمند مؤمن‪ ،‬دعوتگر و انسان مخلص‪،‬‬
‫هی حسن بن‬ ‫سیدابوالحسن علی حسنی ندوی از سلل ‌‬
‫یباشد‪ .‬پدر بزرگوارش علمه عبدالحی بن‬ ‫علی ‪ ‬م ‌‬
‫فخرالدین بن عبدالعلی است که نسبش به عبدالله اشتر‬
‫بن محمد ذی النفس الزکیه بن عبدالله بن المحض بن‬
‫حسن المثنی بن حسن السبط بن علی بن ابی طالب‬
‫بهای متعددی است که برخی‬ ‫یرسد‪ .‬وی دارای کتا ‌‬ ‫م ‌‬
‫خطی اند و برخی به زیور طبع اراسته شده اند‪.‬‬
‫مشهورترین کتابش نزهة الخواطر)‪ (1‬در هشت جلد است‪،‬‬
‫ایشان در سال ‪ 1341‬هس چشم از جهان فروبستند‪.‬‬
‫هی تکیه واقع در‬ ‫استاد ابوالحسن در رای بریلی قری ‌‬
‫‪ 70‬کیلومتری لکهنؤ در محرم ‪ 1332‬هجری قمری چشم‬
‫به جهان گشود‪ ،‬خداوند عمرش را طولنی کند و اسلم و‬
‫همند گرداند!‬ ‫مسلمانان را از وجودش بهر ‌‬
‫ً‬
‫هی استاد ندوی اصالتا عربی است وتا امروز‬ ‫خانواد ‌‬
‫هی نسبی خویش را حفظ نموده است‪ .‬این خانواده‬ ‫رشت ‌‬
‫یکند و به زبان‬ ‫نهاست که در هند زندگی م ‌‬ ‫اگرچه قر ‌‬
‫یگوید‪ ،‬اما پیوندش را با اصل و تبار خود‬ ‫هندی سخن م ‌‬
‫حفظ نموده است‪ ،‬مواظبت بر توحید و سنت‪ ،‬اجتناب از‬

‫)(‪ -‬هفت جلد این کتاب از دایسسرة المعسسارف حیسسدرآباد هنسسد انتشسسار‬ ‫‪1‬‬

‫هی چاپ است‪ ،‬این کتاب حاوی ضرح‬ ‫یافته و جلد هشتم در آستان ‌‬
‫یباشسسد‪ .‬کتسساب دیگسسری از‬ ‫حسسال پنسسج هسسزار تسسن از بزرگسسان هنسسد م ‌‬
‫نویسنده تحسست عنسسوان الثقافة السععلمية فععي الهنععد چسساپ‬
‫المجمع العلمی العربی در دمشق‪ ،‬نیز انتشار یافته است‪.‬‬
‫﴿‪﴾61‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تها‪ ،‬دعوت به سوی خدا و جهاد در راه خداوند از‬ ‫بدع ‌‬
‫امتیازات این خانواده است‪.‬‬
‫استاد ابوالحسن برادری بزرگتر از خود به نام دکتر‬
‫سید عبدالعلی)‪ (1‬دارد‪ .‬وی علوه بر این که پزشک است‬
‫از دار العلوم ندوة العلماء و دارالعلوم دیوبند با رتبه و‬
‫امتیاز بال فارغ التحصیل شده است‪ .‬وی برخوردار از دو‬
‫فرهنگ دینی و عصری است و در تربیت و آموزش استاد‬
‫ندوی نقش مهمی داشته و ضمن این که ندوة العلماء را‬
‫یکند‪ ،‬برادر یتیمش را که‬ ‫به جانشینی پدر فقیدش اداره م ‌‬
‫در نه سالگی پدرش را از دست داده است‪ ،‬چون پدری‬
‫یدهد‪.‬‬‫مهربان و دلسوز مورد توجه قرار م ‌‬
‫استاد ندوی فراگیری قرآنکریم را در منزل به کمک‬
‫مادر بزرگوارش آغاز کرد‪) .‬مادرش یکی از زنان فاضل و‬
‫کسیرت است که قرآن را حفظ نموده و علوه بر این‬ ‫نی ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یگوید ( استاد‬ ‫یکند‪ ،‬شعر هم م ‌‬ ‫ینویسد و تألیف م ‌‬
‫که م ‌‬
‫هسالگی همزمان به فراگیری زبان انگلیسی و‬ ‫در دوازد ‌‬
‫عربی پرداخت‪ ،‬آموز زبان عربی را نزد شیخ خلیل بن‬
‫محمد یمانی)‪ (3‬آغاز کرد‪ ،‬دو سال کامل فقط در تحصیل‬
‫بهای ادبی را‬ ‫ادبیات عربی گذراندند و بسیاری از کتا ‌‬
‫خواندند و برخلف معمول آن روزگار که در هند نسبت به‬
‫یدادند‪ ،‬ایشان شدیدا ً‬ ‫ادبیات عرب رغبتی نشان نم ‌‬
‫بهای زیادی از ادیبان دارای‬ ‫علقمند ادبیات شدند و کتا ‌‬
‫کهای مختلف و نوابغ قدیم و جدید را مطالعه نمودند و‬ ‫سب ‌‬
‫با منابع کهن ادبیات عرب آشنا شدند و چهار کتاب را‬
‫شدیدا ً مورد توجه قرار دادند‪ -1 :‬کلیه و دمنه‪ ،‬اثر ابن‬
‫مقفع‪ -2 ،‬نهج البلغه از شریف رضی‪ -3 ،‬دلئل‬
‫یتمام‪ .‬سپس‬ ‫العجاز‪ ،‬ایر جرجانی‪ -4 ،‬حماسه‪ ،‬اثر اب ‌‬
‫به دانشگاه لکهنؤ پیوست‪ ،‬در این دانشگاه علوم جدید به‬
‫یشد و در آن بخشی مخصوص‬ ‫زبان انگلیسی تدریس م ‌‬
‫)(‪ -‬وی در ‪ 21‬ذیقعده ‪ 1380‬هجری برابر با ‪ 1961‬میلدی وفات‬ ‫‪1‬‬

‫نمود‪.‬‬
‫)(‪ -‬از او چند کتاب و دو مجموعه شعر کسسه همسسه مناجسسات‪ ،‬دعسسا و‬ ‫‪2‬‬

‫مدح پیامبر است‪ ،‬انتشار یافته و مورد استقبال خواننسسدگان واقسسع‬


‫شده است‪ ،‬وی در ششم جمادی الثسسانی ‪ 1388‬هجسسری برابسسر بسسا‬
‫‪ 31‬آگست ‪ 1968‬میلدی درگذشت‪.‬‬
‫هی محسسدث جلیسسل القسسدر‪ ،‬شسسیخ حسسسین بسسن محسسسن‬ ‫)(‪ -‬ایشان نو ‌‬ ‫‪3‬‬

‫ً‬
‫یباشد‪ .‬ایسسن خانسسدان اصسسالتا از‬
‫انصاری یمانی مقیم بهوفال هند م ‌‬
‫هی راسسخی در تعلیسسم زبسسان و ادبیسسات‬ ‫یمسسن هسسستنأ‪ ،‬وی دارای مک ‌‬
‫عربی بود و از ذوق عربی اصیل برخسسوردار بسسود‪ .‬در نهسسم جمسسادی‬
‫الثانی ‪ 1386‬هس ‪ .‬ق در کراچی وفات نمود‪.‬‬
‫﴿‪﴾62‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ادبیات عربی بود‪ ،‬استاد ندوی در آن روز از نظر سنی‬
‫کوچکترین دانشجو بود‪ ،‬نخست دروس قواعد برایش‬
‫سنگین بود و این چیز سبب شد تا از بقیه مقداری عقب‬
‫افتد‪ ،‬اما سپس با تفوق و امتیاز تحصیلش را ادامه داد‪،‬‬
‫های ادبیات نزد شیخ‬ ‫نهایتا ً تحصیلت خویش را در رشت ‌‬
‫تقی الدین هللی مراکشی)‪ (1‬رئیس بخش ادبیات‬
‫عربی در ندوة العلماء به پایان رساند‪.‬‬
‫استاد ندوی سپس به ندوة العلماء پیوست و دو سال در‬
‫آنجا ماند و علوم حدیث را فرا گرفت‪ ،‬در این مدت از‬
‫شیخ الحدیث‪ ،‬شیخ حیدر حسن خان)‪ (2‬کامل ً استفاده‬
‫نمود و چند ماهی نیز در دارالعلوم دیوبند اقامت گزید و در‬
‫دروس حدیث علم بزرگوار و مجاهد نستوه‪ ،‬شیخ حسین‬
‫احمد مدنی)‪ (3‬شرکت نمود‪.‬‬
‫های بود‬ ‫نخستین اقدام ادبی استاد به شکل نگارش مقال ‌‬
‫در شرح حال امام سید احمد بن عرفان شهید امام‬
‫دعوت به توحید‪ ،‬سنت و جهاد در راه خدا‪ .‬استاد این مقاله‬
‫را به سفارش برادر بزرگش دکتر سید عبدالعلی نوشت و‬
‫استادش دکتر تقی الدین هللی آن را برای علمه‬

‫هدار نهضت ادبیات عرب در هند اسسست کسسه خواسسستار‬ ‫)(‪ -‬وی طلی ‌‬ ‫‪1‬‬

‫شهسسای آمسسوش زبسسان عربسسی بسسود‪ ،‬در مغسسرب‬ ‫تعسسدیلتی در رو ‌‬


‫)مراکش( متولد شد‪ ،‬دروس ابتسسدایی را در آنجسسا فسسرا گرفسست‪ .‬بسسه‬
‫مصر‪ ،‬عراق و سعودی مسسسافرت نمسسود و زمسسان ملسسک عبسدالعزیز‬
‫مدتی در سعودی به تدریس مشغول شد‪ .‬سپس بنسسابر مشسسکلتی‬
‫ه بین ایشان و مقامات سعودی پیش آمد‪ ،‬به هند عزیمت نمود و‬
‫در مبسسارکپور اقسسامت گزیسسد و حسسدیث را از علمسسه عبسسدالرحمن‬
‫مبارکپوری صاحب کتاب تحفة الخسوذی شسرح سسنن ترمسذی فسرا‬
‫گرفت و شدیدا ً مورد محبت وی قسسرار گرفست‪ .‬در سسال ‪ 1930‬م‬
‫در یکی از سفرهایش به شهر بنارس شیخ خلیل بن محمد یمسسانی‬
‫با وی آشنا شد و بسسه مقسسام و مهسسارت وی در علسسوم و ادبیسسات پسسی‬
‫برد‪ .‬بدین جهت شیخ خلیل از ایشان خواست تا در نسسدوة العلمسساء‬
‫به عنوان استاد ادبیات مشغول خدمت باشسسند‪ ،‬شسسیخ تقسسی السسدین‬
‫این دعوت را پذیرفت و چهار سال در ندوة العلماء مانسسد و چنسسان‬
‫خدماتی بر جای گذاشت کسسه افسسراد متعسسدد در سسسالیان دراز از آن‬
‫عاجزند‪ .‬با حضور ایشان گروهی از ادبیان فسسارغ التحصسسیل شسسدند‬
‫که در رأس شان استاد مسعود ندوی‪ ،‬استاد محمد ناظم نسسدوی و‬
‫یباشند‪.‬‬‫استاد ابوالحسن ندوی م ‌‬
‫)(‪ -‬جهت اطلع کامل از شرح حال ایشان مراجعه شود به کتسساب‬ ‫‪2‬‬

‫العلم بمن في الهند من العلم في القرن العشرين‪،‬‬


‫چاپ دار ابن کثیر‪ ،‬دمشق‪.‬‬
‫)(‪ -‬رک‪ :‬منبع پیشین‪.‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾63‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی مشهور المنار فرستاد و‬ ‫رشید رضا صاحب مجل ‌‬
‫هی مزبور منتشر کرد‪.‬‬ ‫رشید رضا نیز آن را در مجل ‌‬
‫های تحت‬ ‫سپس استاد ندوی این مقاله را به شکل رسال ‌‬
‫عنوان ترجمة السید المام احمد بن عرفان الشهید در‬
‫سال ‪ 1350‬هس ‪ .‬ق به چاپ رساند‪ ،‬این نخستین کوشش‬
‫ادبی استاد در زبان عربی بود‪ ،‬در آن زمان عمرش از‬
‫یکرد‪.‬‬‫هفده و هیجده سال تجاوز نم ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫استاد ندوی سپس به لهور مسافرت نمود و تفسیر‬
‫را نزد مصلح کبیر و داعی بزرگ شیخ احمد علی)‪،(2‬‬
‫مفسر مشهور خواند‪ ،‬تحصیلت استاد ندوی اغلب به سبک‬
‫دانشگاهی و همراه با مدارک تحصیلی نبوده است‪ ،‬بلکه‬
‫تحصیلتی آزاد بوده است‪.‬‬
‫استاد بعد از اتمام تحصیلتش به لکهنؤ برگشت و در‬
‫آنجا در سمت استادی مدت ده سال مشغول تدریس‬
‫هی الضیاء به‬ ‫علوم مختلف بود‪ ،‬در کنار تدریس در مجل ‌‬
‫مدیریت استاد مسعود ندوی)‪ (3‬منشتره از ندوة العلماء‬
‫ینوشت‪ .‬همینطور به تألیف کتاب به زبان اردو نیز‬ ‫مقاله م ‌‬
‫مشغول بود‪ ،‬نخستین کتابش سیرت سید احمد شهید‬
‫در حالی به چاپ رسید که استاد ‪ 25‬سال بیش نداشت و‬
‫به قدری مورد استقبال قرار گرفت که در مدت زمان‬
‫کمی چهار مرتبه تجدید چاپ شد‪.‬‬
‫استاد ندوی سپس به دهلی عزیمت کرد و با داعی‬
‫بزرگ شیخ محمد الیاس ملقات نمود‪ ،‬این ملقات‬
‫هی تحولی در زندگی ابوالحسن بود؛ زیرا شیخ محمد‬ ‫نقط ‌‬
‫هی عمیقی با اغلب مردم‬ ‫الیاس از طریق دعوت رابط ‌‬
‫داشت و استاد ندوی با توجه به پرداختن به تحقیق و تألیف‬
‫هی چندانی با اغلب مردم نداشت‪ ،‬از آن به بعد‬ ‫رابط ‌‬
‫ایشان به برقرارنمودن ارتباط با مردم روستایی پرداخت‬
‫و به قصد انتشار دعوت در روستاها و شهرهای هند‪ ،‬به‬
‫)(‪ -‬لهور قبل از تقسیم هند شهر علم و فرهنگ و مرکسسز چسساپ و‬ ‫‪1‬‬

‫نشر بود‪ ،‬استاد ندوی از این فرصت ارزشمند بهره برد و با اکسسثر‬
‫مردمان و استادان و مشهورترین ادیبان و شسساعران بسسه خصسسوص‬
‫شاعر اسسسلم محمسسد اقبسسال ملقسسات کسسرد و در برخسسی مجالسسسش‬
‫شرکت نمود‪ ،‬شاعر بسسزرگ بسسا وجسسود جسسوان بسسودن اسسستاد و عسسدم‬
‫شهرتش از وی خوشش آمد و بسسا او انسسس گرفسست‪ .‬بسسرای توضسسیح‬
‫بیشتر رک‪ :‬استاد نسسدوی‪ ،‬روائع اقبسسال‪ ،‬و همینطسسور ابوالحسن‬
‫علي الحسني المام المفكر الداعية الكبير‪ ،‬چاپ دار ابسسن‬
‫کثیر‪ ،‬دمشق‪.‬‬
‫)(‪ -‬در رمضان ‪ 1381‬هس ‪ .‬ق وفات نمود‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬در رجب ‪ 1373‬هس )‪ 16‬مارس ‪ 1945‬م( وفات نمود‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾64‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تهایی پرداخت که احیانا ً هرکدام یک ماه طول‬ ‫مسافر ‌‬
‫یکشید‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫شیخ محمد الیاس در حکمت عمیق دینی و قوت ایمان‬
‫مثل ابی الحسن‪ ،‬علی بن ابی طالب بود و چنانچه برادر‬
‫یفرماید‪ :‬وی تصویری صادق از‬ ‫بزرگوارمان استاد ندوی م ‌‬
‫سلف صالح و انسانی غیور و مخلص بود که از وضعیت‬
‫یشد وتلش و حرکتش به‬ ‫مسلمانان دچار درد و اندوه م ‌‬
‫هی خویش‬ ‫خاطر امور مسلمانان بود و با روح قوی و تپند ‌‬
‫یسوخت)‪.(1‬‬ ‫در راه اسلم م ‌‬
‫استاد ندوی تربیت روحی خویش را از عارف جلیل‬
‫)‪(2‬‬
‫القدی و مربی بزرگ شیخ عبدالقادر رائی پوری فرا‬
‫گرفت و از صحبت و مجالست وی استفاده نمود‪.‬‬
‫هی الندوه را که به زبان اردو‬ ‫استاد ندوی سردبیری مجل ‌‬
‫یشد و ارگان ندوه بود‪ ،‬به عهده گرفت‪ .‬دانشگاه‬ ‫منتشر م ‌‬
‫های‬‫اسلمی علیگره نیز از استاد درخواست نمود تا برنام ‌‬
‫هی علوم دینی برای دانشجویان مقطع لیسانس‬ ‫در رشت ‌‬
‫طرح نماید که استاد هم کتابی به نام اسلمیات تألیف‬
‫نمود و مورد قبول دانشگاه نیز قرار گرفت‪.‬‬
‫داشنگاه ملی اسلمی دهلی در سال ‪ 1361‬هس ‪ .‬ق )‬
‫‪ 1942‬م( از استاد جهت ایراد سخنرانی دعوت به عمل‬
‫آورد‪ ،‬استاد در این دانشگاه پیرامون »دین و تمدن«‬
‫سخنرانی نمود و مورد قبول همه قرار گرفت و در سطح‬
‫وسیعی انتشار یافت‪.‬‬
‫بهایی برای طلب مدارس عربی‬ ‫در این مدت استاد کتا ‌‬
‫هند تألیف نمود‪ ،‬مانند کتاب مختارات فی الدب‬
‫ههای‬‫العربی که دارالعلوم ندوه و برخی از دانشگا ‌‬
‫یشان گنجاندند و‬ ‫هی درس ‌‬‫اسلمی کتاب مزبور را در برنام ‌‬
‫همینطور کتاب قصص النبیین للطفال در سه جلد و‬
‫بهای دیگر‪.‬‬ ‫کتا ‌‬
‫هی التعمیر را که دو هفته یک بار به زبان‬ ‫استاد مجل ‌‬
‫یشد‪ ،‬راه انداخت و همینطور انجمنی جهت‬ ‫اردو منتشر م ‌‬
‫)(‪ -‬جهت اطلع کامسسل از شسسرح حسسال ایشسسان‪ ،‬رک‪ :‬اسسستاد نسسدوی‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫الدعوة السلمية وتطورها فععي الهنععد‪ ،‬الداعيععة الكععبير‬


‫الشيخ محمد إلياس الكاندهلوي و کتاب العلم بمن فععي‬
‫هی فارسسسی‬ ‫الهند من العلم في القرن العشععرين‪ ،‬تسسرجم ‌‬
‫دو کتسساب نخسسست بسسه قلسسم اسسستاد بزرگسسوار مولنسسا محمسسد قاسسسم‬
‫قاسمی در ایران منتشر شده است‪.‬‬
‫)(‪ -‬شرح حال کامل ایشان را در کتاب العلم بمن في الهند‬ ‫‪2‬‬

‫من العلم في القرن العشرين‪ ،‬چاپ دار ابن کثیر‪ ،‬دمشق‬


‫ملحظه فرمایید‪.‬‬
‫﴿‪﴾65‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫گسترش اسالم در بین هندوها تأسیس نمود‪ ،‬این انجمن‬
‫اسلمی چندین رساله و مباحث علمی را به زبان‬
‫انگلیسی‪ ،‬زبان رایج در هند پیرامون الم منتشر نمود‪.‬‬
‫در اواخر سال ‪ 1378‬هس )‪ 1959‬م( انجمن علمی –‬
‫نهای‬ ‫اسلمی در لکهنؤ تأسیس نمود‪ ،‬این انجمن به زبا ‌‬
‫تهای چشمگیر‬ ‫انگلیسی‪ ،‬هندی‪ ،‬اردو و عربی دارای فعالی ‌‬
‫و نتایج علمی باارزشی است‪.‬‬
‫استاد کتاب ما ذا خسرالعالم بانحطاط مسلمین را در‬
‫سال ‪ 1364‬هس )‪ 1945‬م( در سن ‪ 32‬سالگی تألیف نمود؛‬
‫اما چاپ آن به علت ویرایش و اضافاتی که در آن در حال‬
‫انجام بود‪ ،‬تا سال ‪ 1369‬هس )‪ 1950‬م( به تعویق افتاد‪.‬‬
‫برادر بزرگوار ابوالحسن به نگهداری کتاب و استفاده از‬
‫آن شدیدا ً علقمند است‪ ،‬در بین متاع دنیا تنها چیزی که‬
‫برایش عزیز و گرانبهاست‪ ،‬کتاب مفید است و بهترین‬
‫هدیه برای او کتابی است که دوستش دارد و تغذیه اش‬
‫بها را صرفا ً جهت تزیین منزلش‬ ‫یکند‪ ،‬وی هرگز کتا ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬بلکه کتاب را چنان مورد مطالعه و نقد‬ ‫عآوری نم ‌‬ ‫جم ‌‬
‫یکند و‬ ‫ً‬
‫یدهد که کامل آن را هضم م ‌‬ ‫و بررسی قرار م ‌‬
‫بهایش بهترین‬ ‫ههای گوناگون داخل کتا ‌‬ ‫تها و نوشت ‌‬ ‫یادداش ‌‬
‫دلیل بر این موضوع است‪.‬‬
‫مطالعات و تحقیقات وسیع همراه با تجربه و‬
‫نگفتن به زبان عربی‬ ‫تهای خاص وی را به سخ ‌‬ ‫موهب ‌‬
‫های که در‬ ‫بدون آمادگی قبلی قادر ساخته است‪ ،‬به گون ‌‬
‫زبان عربی با به کارگیری واژگان فصیح و تعابیر زیبا چون‬
‫یگوید‪.‬‬ ‫سیلی خروشان سخن م ‌‬
‫یکند‬‫یهایش را از قبل آماده م ‌‬ ‫استاد ندوی اکثر سخنران ‌‬
‫های است که‬ ‫ینویسند‪ ،‬سبک وی به گون ‌‬ ‫و اغلب آنها را م ‌‬
‫ً‬
‫عنصر عاطفی شدیدا برآن غالب است‪ ،‬با وجود این هرگاه‬
‫یگشاید‪ ،‬شنوندگان را کامل ً مستفید و‬ ‫باب بحث را م ‌‬
‫یگرداند‪ ،‬تا جایی که سراغ دارم و بارها برایم‬ ‫همند م ‌‬‫بهر ‌‬
‫گفته است استاد هرگز دوست ندارد در موضوعی بدون‬
‫آمادگی سخن گوید‪ .‬البته این آمادگی جهت کمبود بضاعت‬
‫علمی نیست‪ ،‬بلکه به خاطر دقت و تحقیق است که یک‬
‫عالم دینی باید داشته باشد‪.‬‬
‫ذوق نثرگویی بر استاد ندوی غالب است و هیچگاه طبع‬
‫ههای‬ ‫وی را یاری نکرده که شعر بسراید‪ .‬استاد ندوی رشت ‌‬
‫مختلف ورزش را تمرین نموده است‪ ،‬مانند فوتبال‪ ،‬شنا‪،‬‬
‫شها دست‬ ‫هی این ورز ‌‬ ‫شکار و تنیس‪ .‬و نهایتا ً از هم ‌‬
‫یهای گوناگونی مبتل‬ ‫کشیده است‪ ،‬با وجود این به بیمار ‌‬
‫﴿‪﴾66‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تها در بستر بیماری مانده است‪ ،‬به خصوص‬ ‫شده و مد ‌‬
‫ً‬
‫ناراحتی سینه که اخیرا خداوند متعال وی را از آن شفا‬
‫یشود‪.‬‬ ‫ههایی دچار م ‌‬ ‫عنایت فرمود و فقط احیانا ً با سرف ‌‬
‫یداند و با دشت‬ ‫استاد تمام انواع عکس را نادرست م ‌‬
‫یکند‪ ،‬باری به اتفاق‬ ‫های بر خودش تحریم م ‌‬ ‫قابل ملحظ ‌‬
‫ههای بزرگ چاپ و نشر قاهره دیدن‬ ‫وی از یکی از مؤسس ‌‬
‫نمودیم‪ ،‬عکاس مؤسسه علقمند بود که عکسی جهت‬
‫یادگاری از ما بیندازد؛ اما استاد علی رغم اصرار زیاد‬
‫درخواستش را رد نمود و خاطرنشان کرد که مسلمانان‬
‫هند بر حرمت عکس اتفاق نظر دارند‪.‬‬
‫تهای گذشته که از آنها‬ ‫باری از وی در مورد شخصی ‌‬
‫متأثر شده پرسیدم‪ ،‬اینگونه پاسخ داد‪ :‬امام احمد بن حنبل‬
‫عگیری اش در محنت خلق قرآن مشهور است‪،‬‬ ‫که موض ‌‬
‫شیخ السلم ابن تیمیه‪ ،‬مجدد بزرگ شیخ امد سرهندی‬
‫)متوفای سال ‪ 1304‬هس ‪ .‬ق( صاحب مکتوبات ماندگار در‬
‫تها‪ ،‬علمه شاه ولی‬ ‫شریعت و حقیقت و در مبارزه با بدع ‌‬
‫الله دهلوی )متوفای ‪ 1176‬هس ‪ .‬ق(‪ ،‬محقق بزرگ جهان‬
‫)‪(1‬‬
‫اسلم و صاحب کتاب حجة الله البالغة سید احمد شهید‬
‫نخستین مؤسس دولت دینی و اسلمی در هند در قرن ‪13‬‬
‫هس ‪ .‬ق این دولت چند ماهی استمرار یافت اما نهایتا ً‬
‫ههای خود بر وی شوریدند و راه را‬ ‫یها با توطئ ‌‬ ‫انگلیس ‌‬
‫برآن بستند‪.‬‬
‫بزرگترین آرزوی ابوالحسن این است که اسلم را در‬
‫تهای تجاوزگر را معذب و‬ ‫هی یتی حاکم ببیند و دول ‌‬ ‫گسترد ‌‬
‫مغلوب مشاهده کند‪ ،‬تا از این طریق تسکین یابد و به‬
‫خویش بشارت دهد‪ .‬همینطور آرزو دارد که انتقام الهی را‬
‫زا کسانی که با اسلم مبارزه نمودند و مسلمانان را به‬
‫خاک مذلت کشاندند‪ ،‬با چشم سر مشاهده کند‪.‬‬
‫هی‬ ‫وی معتقد است بقای اقلیت مسلمان در هند‪ ،‬مای ‌‬
‫خیر است و وجود آن برای هند مفید است‪ ،‬شاید اسلم در‬
‫هی درخشانی داشته باشد‪.‬‬ ‫هند آیند ‌‬
‫لهای ‪ 1367‬هس و ‪ 1369‬هس‬ ‫استاد ندوی دو مرتبه در سا ‌‬
‫) ‪ 1950 – 47 19‬م( به حجاز عزیمت نمود و سپس‬
‫تهای متعددی به این دیار داشته است‪.‬‬ ‫مسافر ‌‬

‫)(‪ -‬وی از خاندان استاد ندوی و از مشهورترین افراد این خانسسدان‬ ‫‪1‬‬

‫و تمام دیار هند است‪ .‬در سسسال ‪ 1201‬هس س در رائی بریلسسی متولسسد‬
‫هی بسسالکوت واقسسع در پاکسسستان کنسسونی در سسسال‬
‫شسسد و در منطق ‌‬
‫‪ 1346‬هس به شهادت رسید‪.‬‬
‫﴿‪﴾67‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫در سال ‪[ 1370‬ت )‪ 1951‬م( به مصر آمد‪ ،‬از اغلب‬
‫کشورهای جهان اسلم دیدن نموده است‪ .‬در سال ‪1375‬‬
‫هس )‪ 1956‬م( نیز به ترکیه مسافرت نمود‪.‬‬
‫تهای بزرگ اروپا و از آن جمله مشهورترین‬ ‫از پایتخ ‌‬
‫شهرهای اندلس اسلمی‪ ،‬نخستین بار در سال ‪ 1382‬هس‬
‫دیدن نمود و بار دوم در سال ‪ 1383‬هس )‪1963 – 1962‬‬
‫تها‬‫م( به این کشورها عزیمت نمود‪ ،‬در تمام این زیار ‌‬
‫مراکز دینی را از نزدیک مشاهده نموده و به ایراد‬
‫سخنرانی و درس پرداخته است‪ ،‬قابل توجه است که در‬
‫شها و نتایجی‬ ‫هر سرزمینی قدم گذاشته است در آنجا تل ‌‬
‫را به جای گذاشته است‪.‬‬
‫در سال ‪ 1380‬هس )‪ 1962‬م( بعد از درگذشت برادر‬
‫بزرگش دکتر سید عبدالعلی حسنی ‪ /‬به عنوان مدیر کل‬
‫ندوة العلماء انتخاب شد‪ ،‬همینطور به عضویت فرهنگستان‬
‫دمشق در سال ‪ 1957‬درآمد و به عنوان استاد مهمان در‬
‫دانشگاه دمشق جهت ایراد سخنرانی و مباحث علمی از‬
‫وی دعوت به عمل آمد‪.‬‬
‫در سال ‪ 1380‬هس )‪ 1961‬م( به عنوان یکی از اعضای‬
‫هی مکرمه‬ ‫شورای مؤسس رابطة العالم السلمی در مک ‌‬
‫انتخاب شد و همچنین به عضویت شورای عالی دانشگاه‬
‫هی منوره درآمد و در سال ‪ 1959‬م به‬ ‫اسلمی مدین ‌‬
‫عنوان رئیس هیأت تعلیمات دینی ولیت شمالی هند‪،‬‬
‫انتخاب شد‪.‬‬
‫یها و‬ ‫زمانی که استاد در مصر حضور داشت‪ ،‬از خوب ‌‬
‫محاسن مصر از وی پرسیدم‪ ،‬به اختصار چنین گفت‪:‬‬
‫ایمان به خدا‪ ،‬دین‪ ،‬محبت با مسلمانان به خصوص اگر‬
‫غریب باشد‪ ،‬نرم دلی‪ ،‬شرح صدر‪ ،‬کثرت کارهای تولیدی‪.‬‬
‫یها و معایب مصر از وی پرسیدم‪ ،‬ابتدا طفره‬ ‫سپس از بد ‌‬
‫یحجابی و عدم پوشش درست‪،‬‬ ‫رفت‪ ،‬سپس پاسخ داد‪ :‬ب ‌‬
‫هها و مجلت نادیده گرفتن‬ ‫سهای مبتذل در روزنام ‌‬ ‫عک ‌‬
‫بعضی از محرمات از سوی علما‪ ،‬عدم محافظت بر‬
‫نمازهای جماعت در مساجد علی رغم مساجد زیاد‪ ،‬پیروی‬
‫ناآگاهانه از تمدن غرب‪.‬‬
‫برادرم‪ ،‬ابوالحسن دشمن مظاهر دروغین است‪ ،‬در‬
‫یکند‪ ،‬تکلف و‬ ‫لباس‪ ،‬خوراک و پوشاک سادگی را رعایت م ‌‬
‫تشریفات زیاد را دوست ندارد‪ ،‬در زندگی به مال و دنیا‬
‫هیچ ارزشی قایل نیست‪ ،‬اعتمادش بر پروردگار بالتر از‬
‫هرچیز است‪ ،‬پایداری اش در راه باورها ضرب المثل‬
‫﴿‪﴾68‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یورند‪ ،‬اخلص‬
‫است و در شرایطی که دیگران شکست م ‌‬
‫عمیق رمز پیروزی اوست‪.‬‬
‫سخن به درازا کشید‪ ،‬اما هنوز از برادرم‪ ،‬ابوالحسن‬
‫یها را نگفتم‪.‬‬
‫تمام گفتن ‌‬
‫احمد شرباصی‬
‫استاد الزهر شریف‬
‫﴿‪﴾69‬‬
‫)‪(1‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نهایی شد؟‬ ‫با انحطاط مسلمانان‪ ،‬جهان متحمل چه زیا ‌‬
‫الحمد لله رب العالمين والصلة والسلم على‬
‫رسوله الكريم وعلى آله وصحبه وبارك وسلم‪ ،‬أما‬
‫بعد‪:‬‬
‫در اینجا مناسبت گرامی خوشحال و خرسندم از این که‬
‫یمان مطرح نمود‪ ،‬جواب دهم‪.‬‬ ‫پرسشی را که برادر گرام ‌‬
‫طبیعی است هنگامی که یک مؤلف مردم را مشاهده‬
‫یگویند‪،‬‬ ‫یکند که از کتاب و از تلش علمی اش سخن م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگیرد‪،‬‬ ‫یگوید و این امر را به فال نیک م ‌‬ ‫خدا را سپاس م ‌‬
‫بنده نیز به عنوان یک مؤلف ناچیز که در فعالیت بزرگ‬
‫مشدن چنین فرصتی و‬ ‫اسلمی سهیم بوده است‪ ،‬از فراه ‌‬
‫یشوم‪ ،‬به خصوص عنایت‬ ‫طرح چنین پرسشی خوشحال م ‌‬
‫نهای آگاه به مباحث علمی و‬ ‫قشرِ فرهنگی و انسا ‌‬
‫هی علمی آنهم مرکز علمی و‬ ‫گردآمدنشان در یک مؤسس ‌‬
‫فرهنگی بزرگی مانند دانشگاه ملک عبدالعزیز در جده در‬
‫یام‬‫این سرزمین مقدس‪ ،‬طبیعی است که باثع خرسند ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫شاید بسیاری از حاضران در این جلسه اطلع نداشته‬
‫باشند که این کتاب آغاز تاریخ تألیفاتم بوده و تنها سی‬
‫متر از‬ ‫سال را پشت سر گذاشته بودم‪ ،‬موضوع خیلی مه ‌‬
‫آن وبد که فردی چون من در چنین سّنی در سرزمینی دور‬
‫از مرکز اسلم و دور از فرهنگ اسلمی و همینطور دور از‬
‫زبان عربی به بررسی آن بپردازد‪ ،‬من در هند به دنیا آمدم‬
‫و در آن جا بزرگ شدم‪ ،‬هیچ سفری خارج از هند نداشتم‪،‬‬
‫اولین سفر مبارکی که خداوند متعال توفیق عنایت فرمود‪،‬‬
‫سفر حج در سال ‪ 1947‬یعنی سه یا چهار سال تقریبا ً بعد‬
‫از تألیف کتاب بود‪ .‬تألیف این کتاب در واقع یک‬
‫ماجراجویی علمی بود که آمادگی آن را نداشتم و حقیقتا ً‬
‫اگر وقاحت علمی نبود‪ ،‬جسارت علمی حتما ً بود؛ زیرا باید‬
‫های‬ ‫چنین موضوعی با قلمی بزرگتر از قلم من و با اندیش ‌‬
‫یتر‬ ‫های طولن ‌‬ ‫هی من و با تجرب ‌‬ ‫عتر از اندیش ‌‬
‫به مراتب وسی ‌‬
‫یشد‪ ،‬اما خداوند متعال آنچه را‬ ‫هی من نوشته م ‌‬ ‫از تجرب ‌‬
‫یدهد‪.‬‬ ‫خواسته باشد انجام دهد‪ ،‬ناگزیر آن را انجام م ‌‬

‫)(‪ -‬این سخنرانی مهم را استادندوی در مسساه مسسارس ‪ 1987‬م در‬ ‫‪1‬‬

‫دانشگاه ملک عبسسدالعزیز در جسسده حضسسور دانشسسجویان و اسسستادان‬


‫ایراد نمود‪ ،‬آنان موضوع سخنرانی اش را از قبل پیرامسسون کتسساب‬
‫مشهورش‪ ،‬ما ذا خسر العالم بانحطععاط المسععلمین تعییسسن‬
‫تشان را پذیرفت و ایسسن سسخنرانی بسا‬ ‫کرده بودند‪ ،‬استاد نیز دعو ‌‬
‫ارزش را که از نوار پیاده شده است ایراد نمود‪.‬‬
‫﴿‪﴾70‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکردم کسی ارد مرا بر انجام این مهم‬ ‫همواره فکر م ‌‬
‫یراند‪ ،‬احساس پیچیده و مصر داشتم که نتوانستم‬ ‫جلو م ‌‬
‫یکردم و تجارب و‬ ‫بر آن غلبه یابم‪ ،‬اگر با عقلم مشورت م ‌‬
‫یگرفتم‪،‬‬ ‫میزان و جایگاه علمی نویسندگان را در نظر م ‌‬
‫یآمدم و این اندیشه را رها‬ ‫حتما ً از این کار باز م ‌‬
‫ینمودم‪ ،‬حتی اگر موضوع را با علمای بزرگ و‬ ‫م ‌‬
‫یگذاشتم‪ ،‬حتما ً‬ ‫نویسندگان صاحب نظر در میان م ‌‬
‫یدادند و بنده را از ورود به چنین‬ ‫مشورت منفی م ‌‬
‫یداشتند‪ ،‬اما خیر چنین بود‬ ‫هی علمی و فکری باز م ‌‬ ‫معرک ‌‬
‫که با کسی مشورت نکردم و چنانچه دکتر محمد اقبال‬
‫یگوید‪» :‬خیر در آن نیست که همیشه با‬ ‫شاعر معروف م ‌‬
‫عقلت مشورت نمایی‪ ،‬در بعضی از موارد عقل را کنار‬
‫ههای خطرناک عقلت ترس را مجسم‬ ‫گذار؛ زیرا در صحن ‌‬
‫یدهد«‪.‬‬ ‫ینماید و در تجارب خطرناک مشورت منفی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنم صلح در این بود که پیرامون این موضوع با‬ ‫فکر م ‌‬
‫علما و نویسندگان بزرگ هند تبادل نظر نکردم‪.‬‬
‫در این موضوع منابع مورد نیاز اندک بود؛ زیرا آن زمان‬
‫با جنگ جهانی دوم نزدیک بود و ارتباط هند با کشورهای‬
‫عربی تا حدودی قطع شده بود و به مقدار اندکی از‬
‫مباحث علمی و منابع تاریخی و فرهنگی که در کشورهای‬
‫عربی و به خصوص در مصر به وفور وجود داشت‪،‬‬
‫دسترسی داشت‪ ،‬اما با این وصف بنده در اقدام به این‬
‫مهم اختیاری از خود نداشتم‪ ،‬بلکه وادار بودم و گویا از‬
‫یشد‪ :‬باید در این موضوع کتابی‬ ‫درون به من گفته م ‌‬
‫نوشته شود‪.‬‬
‫تزدگی بسیاری از‬ ‫یکی از عوامل جلب توجه و شگف ‌‬
‫مردم نسبت به این کتاب‪ ،‬موضوع تازه و ابتکاری آن بود‪:‬‬
‫نهایی دید؟« آیا‬ ‫»با انحطاط مسلمانان‪ ،‬جهان چه زیا ‌‬
‫مسلمانان در سرنوشت و اوضاع جهانی دارای چنان‬
‫ارتباط عمیقی هستند که بشود چنین گفت‪ :‬جهان در‬
‫انحطاط مسلمانان متحمل چه ضررهایی شده است؟ و یا‬
‫این که جهان با پیشرفت مسلمانان به چه نتایجی دست‬
‫ییابد؟‬ ‫م ‌‬
‫در آن زمان و قبل از آن مردم عادت داشتند مسلمانان‬
‫تها‬
‫تها و ام ‌‬ ‫را صرفا ً چون ملتی و امتی مثل دیگر مل ‌‬
‫بنگرند‪ ،‬آن هم با پذیرفتن این که آنها دارای رسالت و‬
‫هی مؤخان نویسندگان و محققین‬ ‫دعوتی هستند‪ ،‬زیرا شیو ‌‬
‫برآن بوده است که مسلمانان را عنصری چون عناصر‬
‫متعدد بنی نوع بشر بدانند‪ ،‬اما مؤلف این کتاب به خود‬
‫﴿‪﴾71‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫جرأت داد تا از حدود مرسوم ِ گذشته فرا بگذرد و از‬
‫چارجوب تقلیدی که بر کتاب و نویسنده در بین عرب و‬
‫عجم تحمیل شده بود‪ ،‬درآید و جهان را از خلل مسلمانان‬
‫ارزیابی نماید‪ ،‬این دو نظریه خیلی باهم متفاوتند‪ ،‬یک دید‬
‫آن است که مسلمانان از خلل جهان‪ ،‬از خلل رویدادها و‬
‫یآید‪ ،‬نگریسته شوند‪ ،‬در این‬ ‫تحولتی که در جهان پدید م ‌‬
‫تهای دیگر و همواره‬ ‫دید مسلمانان ملتی هستند‪ ،‬چون مل ‌‬
‫یافتد‪ ،‬اثر‬ ‫های در جهان اتفاق م ‌‬ ‫از آنچه در سطح گسترد ‌‬
‫یپذیرند‪ .‬محققانی که با این دید مسلمانان را ارزیابی‬ ‫م ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬همواره در جستجوی آن هستند که مسلمانان به‬ ‫م ‌‬
‫سبب فلن حادیثه متحمل چه زیانی شدند؟ مثل ً با‬
‫پدیدآمدن فلن تحول‪ ،‬با انقراض فلن حکومت با نهضت‬
‫جدید غرب مسمانان متحمل چه زیانی شدند؟ مسلمانان‬
‫به سبب فقر اقتصادی‪ ،‬سیاسی و نظامی چقدر متضرر‬
‫هی مرسوم و سنتی که همواره محققان از آن‬ ‫شدند؟ شیو ‌‬
‫ینمودند‪ ،‬چنین بود‪ ،‬اما خداوند متعال به حقیر‬ ‫استفاده م ‌‬
‫الهام نمود و انشراح صدر یافتم بر این که کتابی بنویسم‬
‫تحت این عنوان »جهان با انحطاط مسلمانان متحمل چه‬
‫زیانی شده است؟« گویا مسلمانان به عنوان یک عامل‬
‫جهانی مؤثر در امور تمام جهان هستند نه محدود به‬
‫هی خاص جغرافیایی و سیاسی‪ .‬این موضوع کشف‬ ‫منطق ‌‬
‫جدید بود و به نظر من علتی که توانست توجه بسیاری از‬
‫یبضاعتی و کم تجربگی مؤلف جلب‬ ‫مردم را با وجود ب ‌‬
‫نماید‪ ،‬نه به این خاطر بوده است که دست به تألیف‬
‫های زده است که در مصر و در جاهای دیگر نظیرش‬ ‫تاز ‌‬
‫نگاشته نشده است‪ ،‬بلکه رمز مقبولیت کتاب و جلب‬
‫اهتمام خوانندگان به این دلیل است که مولف موضوع را‬
‫های دیگر بررسی نموده است؛‬ ‫از افق و سطحی بال و زاوی ‌‬
‫از سطح امت اسلم‪ ،‬امتی که تاریخ را به تغییر مسیر‬
‫یدارد‪ .‬من با اعتراف به فقر و بضاعت ناچیزم در علم‬ ‫وام ‌‬
‫و فرهنگ‪ ،‬خدا را سپاسگزارم که بنده را به تألیف چنین‬
‫کتابی در چنین سنی و زمانی توفیق داده و لطف نمود تا‬
‫های »جهان‬ ‫هی جدیدی و با سبک تاز ‌‬ ‫این موضوع را از ناحی ‌‬
‫در انحطاط مسلمانان متحمل چه ضررهایی شده است؟«‬
‫مورد بحث قرار دهم‪.‬‬
‫آیا مسلمانان در وضعیتی هستند که بتوان چنین گفت‪:‬‬
‫یدهد و آیا‬ ‫جهان با انحطاط آنها چیزی را از دست م ‌‬
‫مسلمانان در سطحی هستند که بتوان گفت‪ :‬جهان با‬
‫هی‬ ‫نشان از عرص ‌‬ ‫هگرفت ‌‬
‫بنشینی‪ ،‬شکست و کنار ‌‬ ‫عق ‌‬
‫﴿‪﴾72‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫رهبری جهانی متحمل خسارتی شده است؟ من بیم دارم‬
‫یترسم که بسیاری از نویسندگان مسلمان کسانی که‬ ‫وم ‌‬
‫دارای مواضع مهم و سوابق متعددی بودند‪ ،‬چنین‬
‫گهایی که با شروع تاریخ اسلم بر‬ ‫نیاندیشند‪ .‬در واقع جن ‌‬
‫یای که نسل جدید و‬ ‫مسلمانان تحمیل شده و ناخودباور ‌‬
‫نسل تحصیلکرده دچار آن گردیده است‪ ،‬بسیاری از‬
‫هی‬ ‫هی مسلمانان را به قضی ‌‬ ‫محققان را نگذاشته بود‪ ،‬قضی ‌‬
‫یپنداشند که مسلمانان‬ ‫انسانیت مرتبط نمایند‪ ،‬چنین م ‌‬
‫کجا و رهبری جهانی کجا‪ ،‬مسلمانان فقیر اند و ضعیف اند‪،‬‬
‫بهای جدید متأثر‬ ‫همواره محکوم غرب هستند‪ ،‬از انقل ‌‬
‫اند‪ ،‬مگر امکان دارد سرنوشت جهان و یا سرنوشت‬
‫بشریت به سرنوشت وکیان مسلمانان ارتباط داشته‬
‫باشد؟‬
‫آری‪ ،‬بسیاری از مردم در آن زمان باور نداشتند که‬
‫مسلمانان دارای این اهمیت‪ ،‬مقام و شایستگی باشند که‬
‫های‬ ‫چنین بحثی پیرامون آنان دنبال شود و یا برای نویسند ‌‬
‫امکان داشته باشد که از میزان خسارت جهان بشریت و‬
‫جهان معاصر به سبب انحطاط مسلمانان بحث نماید‪.‬‬
‫موضوع از اهمیت خاصی برخوردار بود و تحقیق در آن‬
‫نوعی ماجراجویی علمی بود‪ ،‬اما خداوند متعال کمک نمود‬
‫هی‬ ‫و کتاب را با خوف و دو دلی تألیف نمودم‪ ،‬زیرا در زمین ‌‬
‫هی چندانی نداشتم‪،‬‬ ‫تألیف به خصوص به زبان عربی تجرب ‌‬
‫قبل از تألیف این کتاب به هیچ کشور عربی سفر ننموده‬
‫بودم‪ ،‬بلکه چهار یا پنج سال بعد از تألیف این کتاب‬
‫هی‬‫هام با زبان عربی رابط ‌‬ ‫مسافرت نمودم‪ ،‬رابط ‌‬
‫های بود که از مرکز علوم اصیل‬ ‫شآموز و جویند ‌‬ ‫دان ‌‬
‫اسلمی و فرهنگ عربی خیلی فاصله داشته و در‬
‫های دور دست به دنیا آمده بود‪.‬‬ ‫منطق ‌‬
‫اما وقتی خداند‪ ،‬انجام چیزی را اراده نماید‪ ،‬اسبابش را‬
‫یفرماید‪ .‬بنابراین‪،‬‬ ‫یکند و برآن قدرت عنایت م ‌‬ ‫فراهم م ‌‬
‫دوردست به دنیا آمده بود‪.‬‬
‫یشدم‪ ،‬ایا کتاب مورد قبول‬ ‫تها متردد م ‌‬ ‫بعضی وق ‌‬
‫یشود یا خیر؟ و آیا مورد استقبال‬ ‫خوانندگان واقع م ‌‬
‫محافل عربی علی الخصوص و محافل دورست اسلمی‬
‫قرار خواهد گرفت؟ بخشی از کتاب را جهت معرفی آن‬
‫خدمت دکتر احمد امین رئیس انجمن نشر و تألیف در‬
‫مصر فرستادم‪ ،‬شدیدا ً آرزو داشتم که مورد قبول‬
‫هی بزرگ اسلمی‪ ،‬نویسندهة مشهور مصری که‬ ‫نویسند ‌‬
‫هی فجر السلم و ضحی‬ ‫بهایش به خصوص سلسل ‌‬ ‫کتا ‌‬
‫﴿‪﴾73‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫السلم در محافل علمی دارای اهمیت خاصی بود‪ ،‬قرار‬
‫گیرد‪.‬‬
‫هاسی از ایشان دریافت نمودم که در‬ ‫ناگهان روزی نام ‌‬
‫های از کتاب را‬ ‫آن ضمن تشویق و ترغیب حقیر نمون ‌‬
‫های از کتاب را فرستادم و‬ ‫درخواست نموده بود‪ ،‬نمون ‌‬
‫ایشان نی بر محتوای کتاب و چاپ آن توسط انجمن تألیف‬
‫و ترجمه که انجمنی مهم و مؤّقر بود‪ ،‬موافقت نمود و‬
‫های بر کتاب نوشت که متأسفانه دارای چنان قدرتی‬ ‫مدقم ‌‬
‫که بنده از فردی مثل ایشان‪ ،‬در مقام محقق بزرگ‬
‫اسلمی انتظار داشتم‪ ،‬نبود‪ .‬اما چاپ و نشر کتاب از‬
‫انجمن تألیف و ترجمه باعث شد تا کتاب به محافل علمی‬
‫راه یابد و استقبال از آن چنان بود که هرگز تصور و امید‬
‫آن را نداشتم‪.‬‬
‫یماند‪ :‬جهان با‬ ‫اکنون جواب این پرسش باقی م ‌‬
‫انحطاط مسلمانان متحمل چه ضررهایی گردیده است؟‬
‫یدانید یکی از کارهای مشکل برای یک‬ ‫چنانچه م ‌‬
‫نویسنده این است که کتابی را تألیف کرده و برای آن‬
‫شبها بیداری کشیده و وقت مدیدی را روی آن صرف‬
‫نموده است و منابع بزرگی را مورد توجه قرار داده است‪،‬‬
‫یکوشم‬ ‫در چند دقیقه خلصه نماید‪ ،‬بنده در حد توانم م ‌‬
‫پاسخ پرسش فوق را ارائه دهم و حق هم چنین است که‬
‫هی موضوع‪ ،‬به این پرسش پاسخ دهد‪ .‬در حقیقت‬ ‫نویسند ‌‬
‫جهان با انحطاط مسلمانان جوهرش را بهترین دارایی اش‬
‫را آنچه که شدیدا ً به آن نیازمند است و ارزشش را از‬
‫دست داده است؛ زیرا مسلمانان تنها کسانی هستند که‬
‫ارزش معنوی لیاقت زندگی بقا و هدف مهمی که جهان به‬
‫سوی آن در حرکت است‪ ،‬به این جهان عرضه نمودند‪.‬‬
‫هدف نهایی زندگی چیست؟ این هستی برای چه آفریده‬
‫شده است؟ این وسایل زیاد و متعدد را خداوند به چه‬
‫منضوری در فضا منتشر گردانیده و آفریده است؟ چرا‬
‫خداوند این قدرت بزرگ را در عقل انسانی به ودیعه‬
‫گذاشته است؟ چرا خداوند این نیروهای مهم بشری را در‬
‫طبیعت انسان به جای گذاشته است؟ تمام اینها‬
‫شهایی است موجه و مسلمانان تنها کسانی هستند‬ ‫پرس ‌‬
‫یوانند تفسیر و تحلیل‬ ‫که این خصوصایت بشری را م ‌‬
‫نمایند‪ .‬مسلمانان تنها کسانی هستند که حامل رسالت‬
‫الهی هستند‪ ،‬رسالتی که خاتم النبیاء † به مسلمانان‬
‫یتوانند این‬‫ارزانی داشت و یقینا ً مسلمانان هستند که م ‌‬
‫طرح دقیق‪ ،‬وسیع و فراگیر را که خداوند جهان را‬
‫﴿‪﴾74‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫براساس آن آفریده است و انسان را جهت استفاده از آن‬
‫خلق کرده و او را در زمین جانشین خود قرار داده است‪،‬‬
‫تفسیر و تجزیه نمایند‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪﴾  ‬‬
‫هی‬‫هها ]و هم ‌‬
‫نها و زمین و کو ‌‬ ‫»ما امانت را بر آسما ‌‬
‫جهان خلقت[ عرضه داشتیم‪] ،‬جملگی آنها[ از پذیرش‬
‫امانت خودداری کردند و از آن ترسیدند و ]حال این که [‬
‫هی جهان[ زیر بار آن رفت«‪.‬‬ ‫انسان ]این اعجوب ‌‬
‫چسسرا انسسسان حامسسل ایسسن امسسانت گردیسسد؟ و چسسرا خداونسسد‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫یفرمایسسسسسسسد‪﴿ :‬‬ ‫متعسسسسسسسال م ‌‬
‫‪ ﴾ ‬و چسسسسسسسسرا فرشسسسسسسسستگان را‬
‫خدادن به سؤال الهی که از آنان نمود‪ ،‬اعراض نمودنسسد‬ ‫پاس ‌‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪] ﴾‬البقرة‪.[33 – 32 :‬‬
‫های‬‫»منزهی تو! ما چیزی جز آنچه به ما آموخت ‌‬
‫یدانیم‪ ،‬و تو دانا و حکیمی‪] .‬خداوند[ فرمود‪ :‬ای آدم!‬ ‫نم ‌‬
‫هها آگاه کن«‪.‬‬ ‫مها ]و خواص و اسرار این[ پدید ‌‬
‫آنان را از نا ‌‬
‫هدف از خلفت الهی خلفت انسان از جانب خداوند‬
‫متعال چیست؟ اینها همه اسرارند‪ ،‬سؤالتی هستند‬
‫های و خیلی مهم سؤالتی هستند خطاب به تمام‬ ‫ریش ‌‬
‫جهانیان‪.‬‬
‫محققان بزرگ‪ ،‬اندیشمندان‪ ،‬فیلسوفان و مؤرخان‪ ،‬باید‬
‫به این سؤالت پاسخ دهند‪ ،‬اما هرگز توان پاسخگویی را‬
‫ندارند‪ ،‬مگر این که رسالت آسمانی را درک کنند و هدف‬
‫مهمی را که انسان برای آن خلق شده است‪ ،‬بفهمند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫]المؤمنون‪.[115 :‬‬
‫هاید ما شما را بیهوده آفریده ایم و به‬
‫»آیا گمان برد ‌‬
‫یشوید؟!«‪.‬‬ ‫سوی ما ]برای حساب و کتاب[ باز گردانده نم ‌‬
‫﴿‪﴾75‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ن این معمای بشری‪ ،‬معمای هستی‪ ،‬معمایی که‬ ‫گشود ِ‬
‫قتر و بزرگتر از آن وجود ندارد‪ ،‬ممکن نیست‪ ،‬مگر با‬ ‫دقی ‌‬
‫درک رسالت و قیادتی که مسلمانان برای آن برگزیده‬
‫شدند‪ ،‬هرگاه هدف از آفرینش مسلمانان را درک کردیم‪،‬‬
‫هدف از خلقت جهان را نیز درک خواهیم کرد‪ ،‬و هرگاه‬
‫فهمیدیم چرا زمین به آسمان یا آسمان به زمین از طریق‬
‫وحی مرتبط شده است‪ ،‬رمز خلفت انسانی و هدفی را‬
‫لهای بشری در هر زمان و مکان باید به سوی آن‬ ‫که نس ‌‬
‫روی آورند‪ ،‬خواهیم فهمید‪.‬‬
‫یبودند جهان چه وضعیتی‬ ‫اری‪ ،‬اگر مسلمانان نم ‌‬
‫داشت؟ این جهان و تمام اسرار طبیعی‪ ،‬این فضای وسیع‬
‫تانگیز و‬ ‫تها و تحرکات شگف ‌‬ ‫و هستی پربار‪ ،‬این حرک ‌‬
‫یبودند‪ ،‬تمام‬ ‫قدرت کیهانی‪ ،‬اگر رسالت اسلمی و انبیا نم ‌‬
‫لهای بشری پیمودند‪،‬‬ ‫این مظاهر و مسیری که تاکنون نس ‌‬
‫یبود‪ .‬همه حیرت و‬ ‫یهدف و سخنی پوچ م ‌‬ ‫سفری ب ‌‬
‫یبود‪ .‬این‬ ‫گمراهی‪ ،‬سرگردانی و فساد‪ ،‬عبث و بیهودگی م ‌‬
‫ینماید‪ ،‬رسالت اسلمی‬ ‫اسلم است که هستی را تفسیر م ‌‬
‫که به مسلمانان ارزانی داشته شده است و وصایت‬
‫جهانی که مسلمانان برای آن انتخاب شدند‪ ،‬تنها چیزی‬
‫یواند این مسیر بشری و هدفی را که جهان به‬ ‫است که م ‌‬
‫سوی ان در حرکت است‪ ،‬تفسیر نماید‪ .‬هنگامی که‬
‫هی رهبری‬ ‫بنشینی نمودند و از عرص ‌‬ ‫مسلمانان عق ‌‬
‫هگیری کردند و نقش رهبری و ارشادی خویش را ترک‬ ‫کنار ‌‬
‫نمودند‪ ،‬جهان تبدیل به جنگلی وحشی گردید که از‬
‫گهای‬ ‫حیوانات درنده و وحشی‪ ،‬شیران خطرناک و پلن ‌‬
‫گهای هار‪ ،‬پر است‪.‬‬ ‫گهای زوزه کش و س ‌‬ ‫کشنده‪ ،‬گر ‌‬
‫تها در این‬ ‫جنگلی که در آن قانون جنگل حاکم است‪ ،‬ام ‌‬
‫ههای گوسفندی هستند که چوپان و‬ ‫جهان شبیه به گل ‌‬
‫یآورند‪،‬‬‫راهنما ندارند‪ ،‬هرجا خواسته باشند روی م ‌‬
‫انسانیت در این جهان با تجهیزاتی که در اختیار دارد‪،‬‬
‫همانند فیلی است خشمگین که هرچه را بخواههد پایمال‬
‫یکشد و‬ ‫یگناه را م ‌‬ ‫ینماید‪ ،‬با تجهیزات پیشرفته اطفال ب ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشماری را نابود‬ ‫نهای ب ‌‬ ‫یکند و انسا ‌‬‫هها را تخریب م ‌‬ ‫قری ‌‬
‫یگرداند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫غرب چنین وضعیتی دارد‪ .‬هنگامی که مسلمانان از‬
‫هگیری نمودند‪ ،‬غرب چون فیلی‬ ‫رهبری جهان کنار ‌‬
‫خشمگین گردید‪ ،‬مانند انسانی مدهوش که شمشیری‬
‫یداند این‬ ‫برنده و یا چاقوی تیزی را در دست دارد و نم ‌‬
‫سلح برنده را در جهت نفع انسانیت‪ ،‬آبادانی این هستی و‬
‫﴿‪﴾76‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫خدمت بشریت‪ ،‬چگونه استعمال نماید؟ تمام این بدبختی‬
‫بدان جهت است که مسلمانان از نقش رهبری خویش و‬
‫مشان در قبال بشریت فاصله گرفتند‪:‬‬ ‫مسؤولیت مه ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾  ‬آل‬
‫عمران‪.[115 :‬‬
‫نها‬
‫»شما ]ای محمد[ بهترین امتی هستید که برای انسا ‌‬
‫آفریده شده اید ]مادام که[ امر به معروف و نهی از منکر‬
‫ینمایید و به خدا ایمان دارید«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫من در سخنرانی خویش که به نیابت از اعضا و‬
‫نمایندگان حاضر در کنفرانس دعوت در دانشگاه اسلمی‬
‫مدینه ایراد کردم‪ ،‬گفتم‪ :‬بعثت پیامبران گذشته بعثتی یک‬
‫جانبه بوده است‪ ،‬اما بعثت رسول خدا ص بعثتی دوجانبه و‬
‫مقرون بوده است‪ :‬بعثت پیامبر همزمان با بعثت است‪،‬‬
‫پس دو بعثت صورت گرفته است‪ -1 :‬بعثت پیامبر به‬
‫تهای دیگر‪.‬‬‫سوی امت‪ -2 ،‬بعثت امت به سوی ام ‌‬
‫ینماید‪:‬‬
‫خداوند متعال نیز به این نکته اشاره م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪.﴾  ‬‬
‫هریزی‬‫این امتی است که دراورده شده از قبل برنام ‌‬
‫شده با هدف‪ ،‬هرگز وجودش تصادفی نبوده و نهضت و‬
‫ی محض نبوده‬ ‫خروجش به هیچ وجه یک رخداد تاریخ ِ‬
‫هریزی شده و تقدیری است الهی‪.‬‬ ‫است‪ ،‬بلکه برنام ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند متعال م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫]النساء‪:‬‬ ‫‪﴾‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪.[135‬‬
‫»ای کسانی که ایمان آورده اید! دادگری پیشه سازید و‬
‫هی عدل و داد بکوشید«‪.‬‬ ‫در اقام ‌‬
‫حتر‬‫بنابراین‪ ،‬مسلمانان قائمین به عدالت هستند و صری ‌‬
‫آنچه در حدیث صحیح است که رسول خدا ص خطاب به‬
‫های از‬ ‫افرادی که آنان را به یمن فرستاد یا به سوی قبیل ‌‬
‫ن«‬‫ري َ‬‫س ِ‬
‫ع ّ‬ ‫عُثوا ُ‬
‫م َ‬ ‫ول َ ْ‬
‫م ت ُب ْ َ‬ ‫ن َ‬
‫ري َ‬
‫س ِ‬
‫مي َ ّ‬ ‫عث ْت ُ ْ‬
‫م ُ‬ ‫قبایل فرمود‪» :‬ب ُ ِ‬
‫تگیر«‪.‬‬
‫نگیر فرستاده شده اید نه سخ ‌‬ ‫»شما آسا ‌‬
‫﴿‪﴾77‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بنابراین‪ ،‬بعثت محمدی تنها بعثت دوجانبه است‪ :‬بعثت‬
‫پیامبر و بعثت است‪ .‬صحابه ‪ ‬عمیقا ً این حقیقت را درک‬
‫نهایشان جاری بود‪،‬‬ ‫کرده بودند و بدون تکلف بر زبا ‌‬
‫چنانچه عربعی بن عامر خطاب به رستم فرمانده قشون‬
‫عث ََنا« خداوند ما را مبعوث نموده‬ ‫ه اب ْت َ َ‬ ‫فارس گفت‪» :‬الل ّ ُ‬
‫است و نگفت ما در آمدیم‪ ،‬یا قیام کردیم‪ ،‬خیر! »الل ّ ُ‬
‫ه‬
‫ة‬
‫عَبادَ ِ‬ ‫عَباِد ِإلى ِ‬ ‫ة ال ِ‬
‫عَبادَ ِ‬‫ن ِ‬‫م ْ‬
‫شاءَ ِ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫ج َ‬‫ر َ‬ ‫عث ََنا ل ِن ُ ْ‬
‫خ ِ‬ ‫اب ْت َ َ‬
‫ه ألخ«‪.‬‬ ‫حدَ ُ‬ ‫و ْ‬
‫ه َ‬ ‫الل ّ ِ‬
‫با این وصف چون مسلمانان مبعوث هستند‪ ،‬و امت‪،‬‬
‫امتی است فرستاده شده جهت ارشاد و هدایت بشر‪ ،‬و‬
‫هدف از بعثتش رهبری جهان به سوی خیر است‪ ،‬پس‬
‫تشان‪ ،‬این مسؤولیت‬ ‫طفره رفتن مسلمانان از مسؤولی ‌‬
‫مهم و بزرگ که از طرف خداوند به آنها ارزانی داشته‬
‫یای است‬ ‫های است بزرگ‪ ،‬و تراژد ‌‬ ‫شده است‪ ،‬فاجع ‌‬
‫سهای ساختگی هرگز قابل درک نیست‪،‬‬ ‫جهانی که با مقیا ‌‬
‫ههای سیاسی و‬ ‫بدلیل است که جهان در گمراهی‪ ،‬مخمص ‌‬
‫یزند‪:‬‬‫هریزی دست و پا م ‌‬ ‫عقیدتی‪ ،‬مدنی و برنام ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾   ‬النور‪.[40 :‬‬
‫»تاریکی یکی برفراز دیگری جای گرفته‪ ،‬هرگاه دست‬
‫خود را به درآورد‪ ،‬ممکن نیست که آن را ببیند‪ ،‬و کسی که‬
‫خدا نوری برای او قرار نداده باشد‪ ،‬او نوری ندارد«‪.‬‬
‫برای نور هیچ نیروگاهی و منبعی نیست جز یک منبع‪ ،‬و‬
‫تهای‬‫آن منبع وحی است‪ ،‬منبع هدایت الهی و رسال ‌‬
‫آسمانی‪ .‬مسلمانان تنها کسانی هستند که این منبع به آنها‬
‫اختصاص دارد‪ ،‬خداوند صرفا ً آنان را به این منابع اصیل‬
‫دینی مشرف گردانده است‪ ،‬اما هنگامی که مسلمانان از‬
‫هی شان شانه خالی کردند و سهل انگاری نمودند و‬ ‫وظیف ‌‬
‫باهم درگیر شدند و به خود مشغول گردیند )که این خود‬
‫های است طولنی( مؤرخان آن را حکایت نمودند و‬ ‫قص ‌‬
‫بنده نیز در کتاب »ما ذا خسر« در باب دوم »اسباب تأخر‬
‫المسلمین« مفصل ً بیان نمودم‪ ،‬خداوند رهبری را از آنان‬
‫ن بندگان نیک و امین خداست‪ ،‬و‬ ‫ستاند‪ ،‬زیرا زمین از آ ِ‬
‫اینجا بود که بدبختی بشریت آغاز گردید‪.‬‬
‫﴿‪﴾78‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫روزی را که مسلمانان از رهبری روی برتافتند‪ ،‬نباید‬
‫کترین‪،‬‬
‫ن تاری ‌‬ ‫جهان فراموش نماید و باید به عنوا ِ‬
‫هترین روز از آن یاد کند‪.‬‬ ‫سترین و سیا ‌‬ ‫نح ‌‬
‫این بود حکایت خسارت جهان با انحطاط مسلمانان با‬
‫یخواهم کامل ً کتاب را برایتان‬ ‫اختصار و اجمال‪ .‬من نم ‌‬
‫خلصه نمایم؛ چون این خود ظلمی است بر کتاب‪ ،‬تا شما‬
‫مستقیما ً از کتاب استفاده نمایید‪ .‬هرچند سخنم در این‬
‫بحث به درازا کشید‪ ،‬بدیهی است که به هیچ وجه‬
‫یتوانم موضوعی را که حدود چهارصد صفحه است در‬ ‫نم ‌‬
‫سخنرانی چند دقیقه و یا یک ساعت خلصه نمایم‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬این شما و این هم کتاب‪.‬‬
‫این بود نهایت سخن‪ ،‬از خسارت جهان با انحطاط‬
‫مسلمانان شروع نمودیم و با سود جهان در پیشرفت‬
‫مسلمانان به پایان رساندیم‪ ،‬خداوند متعال قدرت دارد‬
‫ینماید و آنچه را مردم از آن‬ ‫آنچه را بعید و ناممکن م ‌‬
‫دست کشیدند و ناامید شدند‪ ،‬ممکن گرداند‪.‬‬
‫سب ِي ْ َ‬
‫ل‬ ‫دي ال ّ‬ ‫ه ِ‬
‫و يَ ْ‬
‫ه َ‬‫و ُ‬
‫ق َ‬ ‫ل ال ْ َ‬
‫ح ّ‬ ‫عاَلى ي َ ُ‬
‫قو ُ‬ ‫والل ّ ُ‬
‫ه تَ َ‬ ‫َ‬
‫﴿‪﴾79‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نهایی شد؟‬ ‫با انحطاط مسلمانان‪ ،‬جهان متحمل چه زیا ‌‬
‫انزوا و ناکامی مسلمانان در رهبری و سپس‬
‫های از نوع‬ ‫هی کار و زندگی پدید ‌‬ ‫بنشینی شاناز صحن ‌‬ ‫عق ‌‬
‫تها‬ ‫تها و دول ‌‬ ‫تها انقراض حکوم ‌‬ ‫تها و ام ‌‬ ‫انحطاط مل ‌‬
‫نها و فراز و‬ ‫هشدن تمد ‌‬ ‫شکست شاهان و فاتحان‪ ،‬برچید ‌‬
‫فرودهای سیاسی‪،‬نیست‪.‬‬
‫در تاریخ هر امتی امثال اینونه تحولت به کثرت اتفاق‬
‫یافتد و در تاریخ جهان بشریت به مراتب بیشتر‪ ،‬اما این‬ ‫م ‌‬
‫ههای زیادی از‬ ‫حادثه )انحطاط مسلمانان( علی رغم نمون ‌‬
‫تانگیز بود‪.‬‬ ‫ینظیر و شگف ‌‬ ‫های ب ‌‬ ‫این نوع حوادث‪ ،‬حادث ‌‬
‫بها اختصاص داشت و نه هم‬ ‫هی تلخ نه به عر ‌‬ ‫این حادث ‌‬
‫تهایی که اسلم را پذیرفته بودند‪ ،‬اگرچه‬ ‫تها و ام ‌‬ ‫به مل ‌‬
‫نهای‬ ‫لهای متعددی‪ ،‬کشورها و سرزمی ‌‬ ‫نها و نس ‌‬ ‫خاندا ‌‬
‫هی بشری‬ ‫خویش را از دست دادند‪ ،‬اما این حادثه یک فاجع ‌‬
‫ختر و فراگیرتر از آن هرگز در‬ ‫بود که تاکنون ناگوارتر‪ ،‬تل ‌‬
‫تاریخ تکرار نشده است‪.‬‬
‫یبرد‪ ،‬میزان زیان‬ ‫اگر جهان به حقیقت این فاجعه پی م ‌‬
‫هی تعصب از برابر‬ ‫یکرد و پرد ‌‬ ‫و مصیبت را درک م ‌‬
‫یشد‪ ،‬این روز نحس را که این حادثه در‬ ‫دیدگانش دور م ‌‬
‫ینمود و نوحه و‬ ‫آن رخ داد‪ ،‬روز عزا و سوگواری اعلم م ‌‬
‫تهای دنیا به یکدیگر تسلیت‬ ‫یداد و مل ‌‬ ‫گریه سر م ‌‬
‫یکرد‪.‬‬ ‫هی سوگ بر تن م ‌‬ ‫یگفتند و جهان جام ‌‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫البته این حادثه در یک روز اتفاق نیفتاد‪ ،‬بلکه تدریجا در‬
‫مدت چندین دهه تحقیق یافت‪ ،‬جهان تاکنون به طور‬
‫شایسته و بایسته این فاجعه را مورد توجه قرار نداده و‬
‫دقیقا ً آن را ارزیابی نکرده است‪ ،‬جهان همواره از داشتن‬
‫معیار درستی که با آن بدبختی و محرومیتش را بسنجد‪،‬‬
‫محروم بوده است‪.‬‬
‫البته این نکته را نباید فراموش کرد که جهان با کنار‬
‫نها و‬‫رفتن حکومتی که زمانی دارای قدرت بوده و سرزمی ‌‬
‫نها را به‬ ‫کشورهایی را فتح کرده و طوایفی از انسا ‌‬
‫بردگی کشانده‪ ،‬و نهایتا ً به بهای محرومیت ضعیفان و‬
‫تنگدستان به رفاه و آسایش دست یافته است‪ ،‬چیزی را از‬
‫یدهد‪ ،‬انسانیت با انتقال قدرت و حکومت و رفاه‬ ‫دست نم ‌‬
‫و آسایش از فردی به فرد دیگر از همان جنس و یا زا‬
‫جماعتی به جماعت دیگر که در ظلم و استبداد شبیه‬
‫یشود‪ ،‬این‬ ‫جماعت پیشین است‪ ،‬به بدبختی کشانده نم ‌‬
‫جهان با انحطاط امتی که به پیری دچار گردیده و سستی‬
‫در آن رخنه کرده است و یا با فروپاشی دولتی که‬
‫﴿‪﴾80‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ههایش خشکیده و بندبندش از هم گسسته است‪،‬‬ ‫ریش ‌‬
‫یشود‪ ،‬بلکه برعکس‪ ،‬سنت و‬ ‫متألم و مصیبت زده نم ‌‬
‫همندی هستی خدا مقتضی چنین تحولتی است‪ ،‬یقینا ً‬ ‫قاعد ‌‬
‫شتر از آن است که‬ ‫کهای انسانی به مراتب با ارز ‌‬ ‫اش ‌‬
‫هرروز برای رفتن سلطنتی و فروپاشیدن حکومتی ریخته‬
‫ینیاز و بالتر از آن است‪ ،‬تا برای کسی که‬ ‫شود و انسان ب ‌‬
‫های به‬ ‫روزی در مسیر سعادتش قدم برنداشته و لحظ ‌‬
‫سودش رنج نکشیده‪ ،‬سوگواری کند‪ .‬زمین و آسمان در‬
‫یافتد و هزاران بار‬ ‫برابر چنین خوادثی که هرروز اتفاق م ‌‬
‫در تاریخ اتفاق افتاده است‪ ،‬سخت سنگدل شده اند‪:‬‬
‫﴿﴾ ]الدخان‪.[29 – 25 :‬‬
‫هسارهای زیادی از خود به جای‬ ‫غها و چشم ‌‬ ‫»چه با ‌‬
‫ههای جالب و گرانبهایی‬ ‫تگا ‌‬ ‫گذاشتنأ‪ ،‬و کشتزارها و اقام ‌‬
‫تهای فراوان ]دیگری[ که در آن شادان و با ناز‬ ‫را‪ .‬و نعم ‌‬
‫یکردند‪ ،‬این چنین بود ]ماجرای آنان[ و‬ ‫و نعمت زندکی م ‌‬
‫تها را به قوم دیگری دادیم ]بدون‬ ‫هی این نعم ‌‬ ‫ما هم ‌‬
‫دردسر و خون جگر[‪ .‬نه آسمان بر آنان گریست و نه‬
‫زمین‪ ،‬و نه بدیشان مهلتی داده شد ]تا چند صباحی بمانند‬
‫هها بپردازد[«‪.‬‬ ‫و توبه کنند و به جبران گذشت ‌‬
‫تها باری بر دوش زمین‪،‬‬ ‫بسیاری از این حکام و ام ‌‬
‫تهای ضعیف و‬ ‫مصیبتی بر بنی نوع بشر‪ ،‬عذابی بر ام ‌‬
‫هی بشری‬ ‫کوچک و منبع فساد و بیماری در کالبد جامع ‌‬
‫هی بشری‪ ،‬مواد سمی‬ ‫گهای جامع ‌‬ ‫بودند‪ ،‬در اعصاب و ر ‌‬
‫یکردند و از این طریق کالبدهای سالم نیز‬ ‫را تزریق م ‌‬
‫یشد‪ .‬اینجا بود که ضرورت یک عمل‬ ‫دچار بیماری م ‌‬
‫یشد‪ .‬قطع این عضو قاسد و‬ ‫جراحی‪ ،‬سخت احساس م ‌‬
‫جداکردنش از جسم سالم‪ ،‬نمایی از ربوبیت رب العالمین‬
‫هی بشری‪،‬‬ ‫و مقتضی رحمت وی بود و تمام اعضای خانواد ‌‬
‫بلکه تمام افراد هستی‪ ،‬لزوما ً باید از این بابت به سپاس و‬
‫یپرداختند‪:‬‬‫ستایش م ‌‬
‫﴿ ‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾ ‬النعام‪.[45 :‬‬
‫هی گروه ستمکاران برکنده شد‪ ،‬و ستایش‬ ‫»پس ریش ‌‬
‫خدای راست‪ ،‬پروردگار جهانیان«‪.‬‬
‫ت پیامبرانند‪ ،‬و‬
‫در این میان مسلمانان حاملن رسال ِ‬
‫هی عامل تندرستی برای کالبد‬ ‫برای تمام جهان به مثاب ‌‬
‫یروند‪ ،‬این است که انحطاط آنان و‬ ‫انسان به شمار م ‌‬
‫تشان همسان با انحطاط‬ ‫زوال قدرت و ایستایی شوک ‌‬
‫﴿‪﴾81‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ملت‪ ،‬نژاد و ملیتی دیگر نبود‪ ،‬اگر چنین بود موضوعش‬
‫بسیار آسان و ضربه اش بسی سبک بود؛ اما انحطاط‬
‫هی‬
‫مسلمانان به معنای انحطاط رسالتی بود که برای جامع ‌‬
‫یداد‬ ‫های را نشان م ‌‬ ‫هی روح بود و نابودی پای ‌‬ ‫بشری به مثاب ‌‬
‫که نظام دین و دنیا برآن استوار بود‪.‬‬
‫اکنون با این وصف آیا انحطاط و در واقع بر کناری‬
‫یشدن‬ ‫مسلمانان موضوعی است که باید پس از سپر ‌‬
‫چندین قرن‪ ،‬مردمان مشرق زمین و مغرب زمین‪ ،‬برآن‬
‫تدسف بخورند؟‬
‫تهاست‪ ،‬با‬ ‫تها و مل ‌‬ ‫و آیا واقعا ً جهان که آکنده از ام ‌‬
‫انحطاط این امت چیزی را از دست داده است؟‬
‫تهای دنیا‬ ‫های رسیده است؟ مل ‌‬ ‫دنیا اکنون به چه نتیج ‌‬
‫یشان به دست اروپاییان افتاد و آنها‬ ‫بعد از این که رهبر ‌‬
‫نیز مسلمانان را از نفوذ جهانی برکنار نمودند و بر‬
‫هی خویش را‬ ‫ههای دولت اسلمی حکومت گسترد ‌‬ ‫ویران ‌‬
‫تأسیس کردند‪ ،‬به چه سرنوشتی دچار شدند؟‬
‫تها و رهبری جهان‪ ،‬چه‬ ‫این تحول بزرگ در قیادت ام ‌‬
‫اثری در دین‪ ،‬اخلق‪ ،‬سیاست‪ ،‬زندگی عمومی و‬
‫سرنوشت انسانیت داشته است؟‬
‫اگر جهان اسلم بار دیگر به پا خیزد و از غفلت درآید و‬
‫زمام زندگی را به دست گیرد‪ ،‬چه خواهد شد؟‬
‫شها و مباحثی است که در صفحات آینده‬ ‫اینها پرس ‌‬
‫خشان بپردازیم‪.‬‬ ‫کوشش خواهیم کرد‪ ،‬به بررسی و پاس ‌‬
‫ابوالحسن علی حسنی ندوی‬
‫﴿‪﴾82‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬

‫باب اول‬
‫دوران جاهلی‬

‫* فصل اول‪ :‬بشریت در آستانه‬


‫مرگ‬
‫* فصل دوم‪ :‬نظام سیاسی و‬
‫مالی در دوران جاهلیت‬
‫﴿‪﴾83‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل اول‬
‫بشریت در آستانه مرگ‬
‫تترین‬‫بدون تردید در قرن ششم و هفتم میلدی از پس ‌‬
‫ادوار تاریخ بود‪ ،‬از چندین قرن پیش انسانیت رو به سقوط‬
‫و تنزل نهاده بود و در روی زمین هیچ نیرویی وجود‬
‫نداشت که دستش را بگیرد و از فروافتادنش جلوگیری‬
‫یشدن سقوطش‬ ‫کند‪ ،‬گذشت روزها بر شدت ذلت و حتم ‌‬
‫افزوده بود‪ .‬در این قرن انسان خالقش را فراموش نموده‬
‫هی آن از خویش و سرنوشتش نیز غافل‬ ‫بود و در نتیج ‌‬
‫شده بود و قدرت تشخیص خیر و شر و خوب و بد را از‬
‫تها بود که دعوت انبیاء † فروکش‬ ‫دست داده بود‪ ،‬مد ‌‬
‫غهایی را که آنها روشن کرده بودند با‬ ‫نموده بود‪ .‬چرا ‌‬
‫وزیدن گردبارهای سنگین بعد از آنان خاموش شده بودند‬
‫مسو‬ ‫و اگر نوری هم باقی مانده بود‪ ،‬آن قدر ضعیف و ک ‌‬
‫بها را روشن نماید؛‬ ‫یتوانست برخی از قل ‌‬ ‫بود که فقط م ‌‬
‫هها و شهرها را‪ .‬دینداران و رجال دین جهت‬ ‫نه خان ‌‬
‫حشان و یا به‬ ‫مماندن رو ‌‬ ‫هها و سال ‌‬
‫حفاظت خود از فتن ‌‬
‫خاطر رسیدن به آرامش و سکون و فرار از مشکلت‬
‫زندگی یا به علت ترس از نبردی که بین دین و سیاست و‬
‫هی زندگی فرار نموده‬ ‫روح و ماده پدید آمده بود‪ ،‬از عرص ‌‬
‫هها روی آورده بودند‪.‬‬ ‫و به دیرها‪ ،‬کلیساها و خلوتکد ‌‬
‫های هم از آنها در بنی این امواج سهمگین زندگی‬ ‫اگر عد ‌‬
‫باقی مانده بودند‪ ،‬لبد با فرمانروایان و اهل دنیا سازش‬
‫یکردند و آنان را در ارتکاب گناه‪ ،‬تجاوز و خوردن اموال‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬
‫مردم به ناحق یاری م ‌‬

‫تهای دنیا‬ ‫نگاهی به ادیان و مل ‌‬


‫یبند و باران و دستخوش‬ ‫هی ب ‌‬ ‫نهای بزرگ بازیچ ‌‬ ‫آیی ‌‬
‫فگران و منافقان شده بودند‪ ،‬تا آنجا که روح و‬ ‫تحری ‌‬
‫شکلشان را از دست داده بودند و اگر صاحبان‬
‫یکردند‪ ،‬یقینا ً از‬
‫نشان از قبرها سر بلند م ‌‬ ‫نخستی ‌‬
‫یماندند‪ ،‬مراکز تمدن و فرهنگ و‬ ‫تشان عاجز م ‌‬ ‫شناخ ‌‬
‫یبند و باری‪،‬‬
‫هی هرج و مرج‪ ،‬ب ‌‬ ‫حکومت و سیاست به صحن ‌‬
‫ینظمی و ظلم حکام تبدیل و به خود سرگرم‬ ‫اختلل‪ ،‬ب ‌‬
‫شده بودند‪ ،‬نه پیامی برای جهان داشتند و نه دعوتی برای‬
‫جهانیان‪ ،‬از لحاظ معنوی به فقر مطلب دچار شده بودند‪،‬‬
‫یشان خشکیده بود‪ ،‬نه آبشخوری زلل‬ ‫هسار زندگ ‌‬‫و چشم ‌‬
‫از دین آسمانی داشتند و نه نظامی ثابت از حکومت‬
‫بشری‪.‬‬
‫﴿‪﴾84‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫مسیحیت در قرن ششم میلدی‬
‫در طول تاریخ هیچگاه مسیحیت دارای چنان وضوح و‬
‫شفافیتی نبود و در حل مشکلت انسان از چنان قدرتی‬
‫برخوردار نبود که بتوانند مبنای تمدنی قرار گیرد و یا در‬
‫ههای‬ ‫پرتو آن دولتی شکل گیرد‪ ،‬البته بقایایی از اموز ‌‬
‫هی توحیدی در آن‬ ‫حضرت مسیح و نشانی از آیین ساد ‌‬
‫یشد‪ ،‬اما بولس)‪ (1‬با آمدن خود نور آن را از بین‬ ‫دیده م ‌‬
‫برد و آن را با خرافات جاهلیتی که از آن درآمده بود و‬
‫شرکی که در آن به سر برده بود‪ ،‬درهم آمیخت‪ .‬آنچه هم‬
‫باقی مانده بود‪ ،‬کنستانتین از بین برد و نهایتا ً مسیحیت به‬
‫صورت معجونی از خرافات یونانی‪ ،‬شرک رومی‪،‬‬
‫هی‬
‫افلطونی مصری و رهبانیت درآمد که تعالیم ساد ‌‬
‫های در دریا متلشی‬ ‫حضرت مسیح در کنار آن همانند قطر ‌‬
‫شد‪.‬‬
‫تها تبدیل‬ ‫های خشک از باورها و سن ‌‬ ‫مسیحیت به بافت ‌‬
‫یکرد و نه عقل و عاطفه را‬ ‫شد که نه روح را تغذیه م ‌‬
‫یکرد و نه هم‬ ‫یشوراند و نه مشکلت زندگی را حل م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ههای تحریفگران‬ ‫هگشا بود‪ ،‬و علی رغم آن به سبب پیرای ‌‬ ‫را ‌‬
‫و تأویلت جاهلن‪ ،‬بین انسان‪ ،‬علم و اندیشه حایل شد‪ ،‬و‬
‫به مرور زمان تبدیل به آیین شرکی گردید‪.‬‬
‫مترجم ِ قران به زبان انگلیسی آقای )‪ (SALE‬در مورد‬
‫یگوید‪ :‬مسیحیان در‬ ‫مسیحیان قرن ششم میلدی م ‌‬
‫پها و تصویرهای مسیح چنان مبالغه ورزیدند‬ ‫پرستش پا ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫کهای امروز نیز جلوتر بودند ‪.‬‬ ‫که در این مورد از کاتولی ‌‬

‫تهای رومی‬ ‫گهای داخلی دینی در دول ‌‬ ‫جن ‌‬


‫دیری نپایید که پیرامون بنیاد آیین مسیحیت مجادلت‬
‫هی امت را‬ ‫یسود‪ ،‬اندیش ‌‬‫ههای عقیم و ب ‌‬‫کلمی و سفسط ‌‬
‫چنان به خود مشغول گردانید که ذکاوت و هوشیاری اش‬
‫را از بین برد‪ ،‬قدرت عملش را فرو بلعید و در موارد‬
‫گهای خونی‪ ،‬قتل و کشتار‪ ،‬شکنجه و‬ ‫متعددی تبدیل به جن ‌‬
‫هها و‬
‫نابودی و غارت و چپاول شد‪ .‬مدارس‪ ،‬کلیساها و خان ‌‬

‫تترین دشسسمنان‬ ‫)(‪ -‬بولس شاُول اصالتا ً یهودی بسسود و از سرسسسخ ‌‬ ‫‪1‬‬

‫یرفت‪ ،‬بعد از ناپدیدشسسدن حضسسرت عیسسسی‪،‬‬ ‫مسیحیان به شمار م ‌‬


‫وی ناگهان پیوستن خویش را بسسه مسسسیحیت اعلم نمسسود و از ایسسن‬
‫قترین تحریفات را در آیین مسیحیت ایجاد نمسود‪ .‬رک‪:‬‬ ‫طریق عمی ‌‬
‫حبنکة‪ ،‬حسن‪ ،‬کواشف زیوف‪) .‬مترجم(‪.‬‬
‫)(‪(SALE'S TRANSLATION. P. 62 (1896 -‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾85‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ههای نظامی دینی رقیب یکدیگر تغییر شکل دادند و‬ ‫پایگا ‌‬
‫تمام شهرها در جنگ داخلی شدیدی فرو رفتند‪.‬‬
‫یتوان در‬ ‫شدیدترین مظاهر این اختلفات دینی را م ‌‬
‫شهای موجود بین مسیحیان شام و دولت روم از یک‬ ‫تن ‌‬
‫سو و مسیحیان مصر از سوی دیگر مشاهده نمود‪ ،‬یا به‬
‫تها‪.‬‬‫حتر در بین ملکانیه و مونوفیزی ‌‬ ‫تعبیری صحی ‌‬
‫شعار ملکانیه باور به ترکیب طبیعت حضرت مسیح بود‪،‬‬
‫تها نیز عقیده داشتند که حضرت مسیح دارای‬ ‫مونوفیزی ‌‬
‫یک طبیعت و آن هم طبیعت الهی است که طبیعت بشری‬
‫های سرکه که در دریابی‬ ‫حضرت مسیح در آن چون قطر ‌‬
‫یافتد‪ ،‬از هم پاشیده است‪.‬‬ ‫بیکران و مواج م ‌‬
‫شهای بین دو گروه‪ ،‬به‬ ‫نهای ششم و هفتم تن ‌‬ ‫در قر ‌‬
‫اوج خود رسید‪ ،‬گویا جنگی تمام عیار بین دو آیین رقیب در‬
‫گرفته بود‪ ،‬و یا هم چون اختلفات یهودیان و مسیحیان بود‬
‫یانگاشت‪.‬‬ ‫که هر گروه دیگری را هیچ م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫دکتر آلفرد‪ .‬ج‪ .‬بتلر م ‌‬
‫یامان بین مصریان و‬ ‫»این دو قرن‪ ،‬زمان مبارزه ی ب ‌‬
‫رومیان بود‪ ،‬آتش این مبارزه را اختلفات نژادی و دینی‬
‫یافروخت‪ ،‬اما اختلفات دینی از شدت بیشتری‬ ‫برم ‌‬
‫برخوردار بود‪ ،‬زیرا در آن زمان‪ ،‬عامل اصلی بروز‬
‫تهایی بود که بین ملکانیه و‬ ‫یها‪ ،‬خصوم ‌‬ ‫درگیر ‌‬
‫تها وجود داشت‪ .‬گروه اول‪ ،‬چنانچه از اسمش‬ ‫مونوفیزی ‌‬
‫پیداست‪ ،‬حرب مذهب دولت امپراتوری و پادشاه و تمام‬
‫ی مبتنی بر ترکیب‬ ‫ملت بود‪ ،‬این گروه به باور موروث ِ‬
‫طبیعت مسیح پایبند بود‪ ،‬در حالی که گروه دوم یعنی‬
‫یهای مونوفیزیت )اهل مصر( کامل ً از این عقیده‬ ‫قبط ‌‬
‫منتفر بودند و با دشت تمام با این عقیده مبارزه‬
‫تها و پی بردن به‬ ‫یکردند‪ ،‬تصور حقیقت این خشون ‌‬ ‫م ‌‬
‫ماهیت آنها‪ ،‬آن هم در مورد مردمانی خردمند و مؤمن به‬
‫انجیل‪ ،‬برای ما مشکل است«)‪.(1‬‬
‫هراکلیوس‪ ،‬امپراتور روم )‪ (641 – 610‬بعد از این که‬
‫در سال ‪ 628‬م بر ایرانیان غلبه یافت‪ ،‬جهت وحدت و‬
‫هی‬ ‫یکی کردن مذاهب درگیر دولت تلش نمود‪ ،‬شکل اولی ‌‬
‫ثهای مربوط‬ ‫توافقنامه بدینگونه تأیید شد که مردم از بح ‌‬
‫به حضرت مسیح که دارای یک صفت است یا دو صفت‪،‬‬
‫خودداری کنند‪ ،‬اما این که خداوند متعال خودش دارای یک‬
‫اراده و فیصله است‪ ،‬باید به آن اذعان داشته باشند‪ ،‬در‬
‫)(‪ -‬رک‪ :‬فتععح الععرب لمصععر‪ ،‬ترجمسسه بسسه عربسسی محمسسد فریسسد‬ ‫‪1‬‬

‫ابوحدید‪ ،‬صص ‪.38 – 37‬‬


‫﴿‪﴾86‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ابتدای سال ‪ 631‬م این موضوع مورد توافق همه قرار‬
‫گرفت و مذهب مونوتیلی به عنوان مذاهب رسمی دولت‬
‫و هم پیمانان مسیحی اش اعلم شد‪.‬‬
‫هراکلیوس با توسل به ابزارهای مختلف کوشید مذهب‬
‫یها‬
‫جدید را بر اتباع مذاهب دیگر تحمیل کند‪ ،‬اما قبط ‌‬
‫سرسختانه در مقابلش ایستادند و از این بدعت و تحریف‬
‫هی خویش با‬ ‫هی دیرین ‌‬
‫اظهار برائت نمودند‪ ،‬و در راه عقید ‌‬
‫تمام وجود استقامت کردند‪ ،‬امپراتور باری بار دوم جهت‬
‫هکن کردن اختلفات شانس خویش‬ ‫وحدت مذاهب و ریش ‌‬
‫را آزمود‪ .‬این بار فقط به اعتراف مردم‪ ،‬مبنی بر این که‬
‫هی واحدی است بسنده کرد‪ ،‬اما‬ ‫خداوند متعال دارای اراد ‌‬
‫هی دیگر قضیه را که این اراده‪ ،‬بالفعل‬ ‫بحث در مورد جنب ‌‬
‫نافذ است یا خیر‪ ،‬به تعویق انداخت و مردم را نیز از بحث‬
‫در این موضوع منع کرد و این قضیه را به عنوان قانونی‬
‫رسمی به تمام جهان شرق آن روزگار فرستاد‪ ،‬اما این‬
‫تهای موجود در مصر را نکاست و‬ ‫قانون نیز خشون ‌‬
‫مهای شدیدی به مدت ده سال در مصر‬ ‫توسط قیرس ست ‌‬
‫اعمال شد که در خلل آن‪ ،‬فجایع خطرناکی به وقوع‬
‫پیوست‪ ،‬افرادی را بعد از شکنجه‪ ،‬دست جمعی به دریا‬
‫یگذاشتند که‬ ‫ههای آتش م ‌‬ ‫یریختند‪ ،‬و برخی را روی شعل ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشد‪ .‬زندانیان‬ ‫نشان آب م ‌‬ ‫یهای بد ‌‬ ‫از حرارت آن چرب ‌‬
‫یدادند و به‬
‫ههای پر از ریگ قرار م ‌‬ ‫بدبخت را داخل کیس ‌‬
‫یشمار دیگر‪.‬‬ ‫یانداختند‪ ،‬و فجایع ب ‌‬ ‫دریا م ‌‬
‫﴿‪﴾87‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫اوضاع نابسامان اجتماعی و مشکلت اقتصادی‬
‫در دولت روم شرقی وضعیت نابسامان اجتماعی به اوج‬
‫هی مردم با آن‬ ‫خود رسیده بود‪ ،‬علی رغم مشکلتی که تود ‌‬
‫هها نیز چند برابر شده بود‪،‬‬ ‫تها و رشو ‌‬ ‫دچار بودند‪ ،‬مالیا ‌‬
‫مصادره و ضبط اموال مصیبتی دیگر بود که مردم را‬
‫تها متنفر و خشمگین کرده بود‪ ،‬به‬ ‫شدیدا ً از حکوم ‌‬
‫های که پذیرفتن هر حکومت اجنبی را برآنها ترجیح‬ ‫گون ‌‬
‫یدادند‪.‬‬‫م ‌‬
‫های به این منظور انجام‬ ‫برخوردها و اعتصابات گسترد ‌‬
‫گرفت‪ ،‬در سال ‪ 532‬م در یک زد و خورد سه هزار نفر در‬
‫پایتخت کشته شدند)‪.(1‬‬
‫ههای زندگی‪،‬‬ ‫هجویی در هزین ‌‬ ‫با وجود نیاز شدید به صرف ‌‬
‫مردم سخت دست به اسراف زده بودند و به آخرین درجه‬
‫تآوردن مال از هر طریق‬ ‫از ولخرجی رسیده بودند‪ ،‬به دس ‌‬
‫جکردن آن در راه خوشگذرانی و شهوترانی‬ ‫ممکن و خر ‌‬
‫یگانه آرزوی هر فرد بود‪.‬‬
‫ههای فضیلت و اصول اخلقی از بین رفته و نابود‬ ‫پای ‌‬
‫شده بود‪ ،‬مردم با هدف رهایی از قید و بندها در ارضای‬
‫غرایز جنسی خویش زندگی مجردی را بر زندگی‬
‫یدادند)‪.(2‬‬ ‫زناشویی‪ ،‬ترجیح م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫سیل )‪ (3‬م ‌‬ ‫چنانچه َ‬
‫یشد و‬ ‫»عدالت چون کالیی در بازار خرید و فروش م ‌‬
‫هی آن روز مورد‬ ‫هخواری از طرف جامع ‌‬ ‫خیانت و رشو ‌‬
‫یگرفت«‪.‬‬ ‫تشویق قرار م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫گیبون م ‌‬
‫»در اواخر قرن ششم‪ ،‬دولت ر آخرین نقطه از سقوط‬
‫رسیده بود«)‪.(4‬‬
‫»دولت روم شرقی در واقع چون در ختی بود که‬
‫یشدند و‬ ‫همند م ‌‬ ‫هی فراخ آن بهر ‌‬ ‫روزگارانی مردم از سای ‌‬
‫های خشک‪ ،‬چیزی از آن باقی نمانده بود که‬ ‫اکنون جز تن ‌‬
‫یشد«‪.‬‬ ‫هتر م ‌‬ ‫آن هم روز به روز پژمرد ‌‬
‫یگویند‪:‬‬‫نویسندگان تاریخ العالم للمؤرخین م ‌‬

‫)(‪Enceyclopeadia Britanica See Justin -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪Edward Gibbon: The History Of Decline And Fall Of The -‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪roman Empire, V.3.P 327‬‬


‫)(‪(Sale's Translation,P. 72 (1896 -‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪The History Of Decline And Faal Of The Roman -‬‬ ‫‪4‬‬

‫‪Empire.V.V. P. 31‬‬
‫﴿‪﴾88‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫»کشورهای بزرگی که به سرعت رو به ویرانگی رفتند‬
‫و عظمت و طراوت خویش را هرگز باز نیافتند‪ ،‬شاهد‬
‫مصیبتی بوده اند که دولت روم در دوران فروپاشی خویش‬
‫تهای سنگین‪ ،‬انحطاط در تجارت‪،‬‬ ‫به علت تحمیل مالیا ‌‬
‫اهمال کشاورزی‪ ،‬کوتاهی در عمران و آبادی شهرها‪ ،‬به‬
‫آن دچار شد«)‪.(1‬‬

‫اوضاع دینی و اقتصادی مصر در دوران حکومت‬


‫روم‬
‫نهای‬ ‫مصر با وجود برخورداری از نیل پربرکت و زمی ‌‬
‫هی مسیحیت و‬ ‫سرسبز و پهناور‪ ،‬در قرن هفتم در سای ‌‬
‫تترین کشورها بود‪ ،‬از مسیحیت‬ ‫دولت روم یکی از بدبخ ‌‬
‫جز اختلفات و مناضرات پیرامون طبیعت حضرت عیسی‬
‫های دیگر‬ ‫هی الهی‪ ،‬بهر ‌‬ ‫هی ماوراء الطبیعه و فلسف ‌‬ ‫و فلسف ‌‬
‫نداشت‪ .‬در قرن هفتم این اختلفات به بدترین شکل‬
‫یهای فکری و عملی مردم را از‬ ‫درآمده بود و تمام توانای ‌‬
‫بین برده بود‪ ،‬اما در مورد دولت روم‪ ،‬مردم مصر جز‬
‫خشونت فجیع دینی و استبداد قبیح سیاسی چیز دیگری‬
‫ندیدند‪ .‬ملت مصر طی ده سال آن قدر تلخکامی چشید‬
‫که اروپا طی چندین دهه‪ ،‬در دوران تفتیش عقاید با آن‬
‫روبرو شد‪.‬‬
‫ههای خویش در زندگی و از‬ ‫نهایتا ً مصر از تمام خواست ‌‬
‫رسالت دینی و روحی اش غافل شد‪ ،‬با وجود این که‬
‫ی سیاسی برخوردار نبود و با‬ ‫هی روم بود‪ ،‬از آزاد ِ‬ ‫مستعمر ‌‬
‫وصف این که کیش مسیحی داشت از آزادی دینی و فکری‬
‫محروم بود‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫دکتر گوستاولوبون در کتاب حضارة العرب م ‌‬
‫»مصر به اجبار تن به مسیحیت داد‪ ،‬با این عمل به‬
‫هی فروپاشی رسید‪ ،‬تنها فتوحات‬ ‫یترین درج ‌‬ ‫نهای ‌‬
‫مسلمانان بود که از این فلکت نجاتش داد‪ ،‬مصر که در‬
‫هی دینی بود از بدبختی‬ ‫هی اختلفات گسترد ‌‬ ‫آن روزار صحن ‌‬
‫یبرد‪ ،‬به موجب این اختلفات‬ ‫و بیچارگی شدیدی رنج م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬چند‬ ‫یکشتند و نفرین م ‌‬ ‫مصریان یکدیگر را م ‌‬
‫یهای دینی و استبداد زمامداران تمام نیروهای مصر‬ ‫دستگ ‌‬
‫را به تحلیل برده بود‪ ،‬بدین جهت مردم مصر نسبت به‬
‫زمامداران رومی خویش سخت کینه و نفرت داشتند و‬

‫)(‪Historian,s History Of World V. VII p. 175-‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾89‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫منتظر لحظات آزادی خویش از چنگال قیصرهای ظالم‬
‫قسطنطنیه بود«)‪.(1‬‬
‫دکتر آلفرد‪ .‬ج‪ .‬بتر در کتاب فتح العرب لمصر‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫‌م ‌‬
‫»در قرن هفتم میلدی برای مردم مصر مسایل دینی‬
‫بیش از مسایل سیاسی از اهمیت و حساسیت برخوردار‬
‫هها و اختلفات موجود میان آنها‬ ‫بود‪ ،‬چرا که احزاب و دست ‌‬
‫براساس مسایل حکومتی شکل نگرفته بود‪ ،‬بلکه امور‬
‫دینی و عقیدتی بود که مبنای تمام اختلفات بود و مردم به‬
‫دین به عنوان مبدأیی که آنها را به عمل صالح وادارد‪،‬‬
‫ینگریستند‪ ،‬بلکه دین در نظرشان باور محض به اصولی‬ ‫نم ‌‬
‫مشخص بود‪.‬‬
‫اغلب‪ ،‬اختلفات و مباحث تندشان‪ ،‬براساس خیالتی‬
‫تهایی دقیق و ریز‪ ،‬بین‬ ‫ظاهری بود که برآمده از تفاو ‌‬
‫یشان را به خاطر اموری‬ ‫تشان بود‪ ،‬آنان زندگ ‌‬ ‫معتقدا ‌‬
‫هی‬‫ههایی که در اصل دین و فلسف ‌‬ ‫یارزش و تفاوت دیدگا ‌‬ ‫ب ‌‬
‫ماوراء الطبیعة وجود داشت و فهم و درکش برای عموم‬
‫یانداختند«)‪.(2‬‬ ‫خیلی مشکل بود‪ ،‬به خطر م ‌‬
‫با این وصف رومیان‪ ،‬مصر را به عنوان گوسفندی‬
‫ههایش را تماما ً‬ ‫شیرده انتخاب کرده بودند که فراوارد ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫یمکیدند‪ ،‬آلفرد م ‌‬ ‫یبلعیدند و خونش را م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تهای کلنی را بر‬ ‫هی سنگین و مالیا ‌‬ ‫»دولت روم جزی ‌‬
‫مردم مصر تحمیل کرده بود‪ ،‬و شکی نیست که‬
‫نفرسا و دور از انصاف اجار‬ ‫تهای روم خیلی توا ‌‬ ‫مالیا ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫یشد« ‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یگویند‪:‬‬ ‫نویسندگان کتاب تاریخ العالم للمؤرخنی م ‌‬
‫ههای خویش سهم کلنی‬ ‫»مصر از محصولت و فرآورد ‌‬
‫یافزود‪ ،‬طبقات مختلف‬ ‫هی دولت روم م ‌‬ ‫به بودج ‌‬
‫کشاورزان مصری با وجود محرومیت از هر نوع قدرت‬
‫هی اراضی‬ ‫سیاسی و نفوذ‪ ،‬جز پرداخت مالیات و کرای ‌‬
‫مجبور به پرداخت خراج به دولت نیز بودند و در این زمان‬
‫بود که دارایی و ثورت مصر رو به کاهش و نابودی نهاده‬
‫بود‪.‬‬
‫بدین طریق مصر بر اثر ظلم و ستم دینی استبداد‬
‫هکشی اقتصادی‪ ،‬کامل ً سرگرم مشکلت‬ ‫سیاسی و بهر ‌‬
‫)(‪ -‬رک‪ :‬حضارة العرب‪ ،‬فصل چهارم‪ ،‬العرب فسسی مصسسر‪ ،‬ترجمسسه‬ ‫‪1‬‬

‫به عربی عادل زعیتر‪ ،‬ص ‪.336‬‬


‫)(‪ -‬فتح العرب لمصر‪ ،‬ص ‪.47‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾90‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫خویش بود و صفای زندگی بروی تیره شده بود و از هر‬
‫نوع ارزشی غافل گشته بود«)‪.(1‬‬

‫حبشه‬
‫هی مصر نیز دارای مذهب مونوفیزیت بود‪،‬‬ ‫حبشه همسای ‌‬
‫تهای زاید را که از دوران بربریت و‬ ‫با این وصف ب ‌‬
‫یگری به عاریه گرفته بودند مورد پرستش قرار‬ ‫وحش ‌‬
‫تپرستی پیشرفته‬ ‫یدادند‪ ،‬توحید در نزد آنان نوعی از ب ‌‬
‫م ‌‬
‫بود که لباس علم و اصطلحات مسیحی را بر خود‬
‫پوشانده بود‪ .‬آنان نه در دین دارای روحیه بودند و نه در‬
‫دنیا دارای اراده و آرمان‪ .‬اجلس نقیه )‪ (2‬در مورد حبشه‬
‫تصمیم گرفته بود که این کور در امور دینی خویش‬
‫مستقل نباشد‪ ،‬بلکه باید تابع کرسی اسکندریه باشد‪.‬‬

‫تهای شمال و غرب اروپا‬ ‫مل ‌‬


‫یهای‬ ‫ی ساکن شمال و غرب در تاریک ‌‬ ‫تهای اروپای ِ‬‫مل ‌‬
‫گهای خونین دست و‬ ‫یسوادی گسترده و جن ‌‬ ‫جهل کامل‪ ،‬ب ‌‬
‫هی آنان‬‫یزدند‪ ،‬تا آن زمان نور تمدن و علم در جامع ‌‬ ‫پا م ‌‬
‫ندرخشیده بود‪ ،‬هنوز اندلس مسلمانان‪ ،‬جهت ادای رسالت‬
‫خویش در علم و تمدن به صحنه نیامده بود و این سرزمین‬
‫ههای حوادث گداخته نشده بود‪ ،‬بدین‬ ‫تا آن هنگام در کو ‌‬
‫جهت از کاروان تمدن بشری به دور بود‪ ،‬نه از جهان خبری‬
‫داشت و نه جهان متمدن – جز به مقدار اندکی – از آن‬
‫خبر داشت‪.‬‬
‫یداد هیچ‬ ‫اروپا در جریاناتی که در شرق و غرب رخ م ‌‬
‫نقشی نداشت‪ ،‬بلکه در بین مسیحیت تازه تولد و الحاد‬
‫یبرد‪ ،‬نه در دین رسالتی داشت و نه‬ ‫دیرینه پا به سر م ‌‬
‫پرچمدار سیاستی خاص بود‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫اچ‪.‬ج‪ .‬ویلز م ‌‬
‫ههایی از وحدت و‬ ‫ی آن دوران نشان ‌‬ ‫»در اروپای غرب ِ‬
‫)‪(3‬‬
‫انسجام وجود نداشت« ‪.‬‬
‫)(‪Histotians History Of The Word V.VIIP. 173 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬نام شهری باستانی جزء امپراتوری بیزانس که در حدود ‪316‬‬ ‫‪2‬‬

‫ق ‪ .‬م به دست انتیگونوس بنیاد نهاده شد‪ ،‬اکنسسون شسسهر ایسسستیک‬


‫به جای آن است‪ ،‬هنگامی که قسطنطنیه پایتخت امپراتسسوری روم‬
‫شرق شد‪ ،‬بر اهمیسست ایسسن شسسهر افسسزوده شسسد‪ .‬نخسسستین شسسورای‬
‫کلیسا‪ ،‬معروف به شورای نیقیسسه‪ ،‬بسسه سسسال ‪ 325‬م در ایسسن شسسهر‬
‫تگذاری آریسسان محکسسوم شسسد و‬ ‫برپا شد‪ .‬در این شورا بود که بدع ‌‬
‫هی نیقیه انتشار یافت‪) .‬د‪.‬ن‪(.‬‬‫اعتقادنام ‌‬
‫)(‪H.G. wells: Ashrt History Of Word p.170 -‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾91‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫)‪ (Robert Brif Fault‬م ‌‬
‫»از قرن پنجم تا قرن دهم شبی تاریک بر اروپا سایه‬
‫افکنده بود و هر روز بر تاریکی و تیرگی آن افزوده‬
‫یگری آن دوران به مراتب‬ ‫یشد‪ ،‬بربریت و وحش ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگری دوران قدیم‬ ‫شدیدتر و خطرناکتر از بربریت و وحش ‌‬
‫بود‪.‬‬
‫های از یک تمدن بزرگ بود که اینک متعفن شده بود‬ ‫لش ‌‬
‫و آثارش رو به زوال نهاده بود‪ ،‬مناطق بزرگی مانند ایتالیا‬
‫و فرانسه که منبع رشد این تمدن بود و این تمدن‬
‫درگذشته در دامن آن به اوج رسیده بود‪ ،‬رو به نابودی و‬
‫فروپاشی نهاده بود«)‪.(1‬‬
‫اوضاع اروپای غربی به مراتب بدتر از اروپای شمالی‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫بود‪ ،‬پروفسور تیلی در کتاب تاریخ فلسفه م ‌‬
‫کترین دوران‬ ‫»به احتمال زیاد قرن هفتم و هشتم تاری ‌‬
‫تاریخ تمدن اروپای غربی بود‪ ،‬این دوران سرتاسر بربریت‬
‫و جهالت کامل بود‪ ،‬فجایع و اعمال خرابکارانه تمام‬
‫دستاورهای ادبی و هنری کلسیک زمان گذشته را تحت‬
‫الشعاع قرار داده بود«‪.‬‬
‫های از جهالت و‬‫کخان ‌‬‫اروپا در آن دوران تاری ‌‬
‫بماندگی بود‪.‬‬ ‫عق ‌‬
‫یدهد‪:‬‬‫دریبر وضعیت نابسامان را اینگونه شرح م ‌‬
‫هی‬ ‫نگفتن از این که ساکنان قدیم اروپا‪ ،‬مرحل ‌‬ ‫»سخ ‌‬
‫یگری را پشت سر گذارده ند‪ ،‬دشوار‬ ‫بربریت و وحش ‌‬
‫یشان مملو از خیالت‬ ‫مشان پلید و مغزها ‌‬ ‫است‪ .‬اجسا ‌‬
‫س متعلق به کرامات‬ ‫یاسا ِ‬ ‫هها و حکایات ب ‌‬ ‫بود‪ ،‬به افسان ‌‬
‫هی‬ ‫هها و ادعاهای پوچ قدیسان‪ ،‬عقید ‌‬ ‫مردگان و آرامگا ‌‬
‫راسخ داشتند«‪.‬‬

‫یهود‬
‫در اروپا‪ ،‬افریقا و آسیا ملتی وجود داشت که از لحاظ‬
‫محتوای دینی و درک مصطلحات و مفاهیم دین‪ ،‬یکی از‬
‫تها بود‪ ،‬آن امت‪ ،‬امت یهود بود‪ ،‬البته با این‬‫یترین مل ‌‬
‫غن ‌‬
‫وصف یهودیان از عوامل تأثیرگذار در تمدن‪ ،‬سیاست و‬
‫نها بود که دیگران بر آنها‬
‫دین دیگران نبودند‪ ،‬بکه قر ‌‬
‫تسلط داشتند و همواره در معرض ستم‪ ،‬استبداد‪ ،‬آوارگی‪،‬‬
‫دربدری و بل و مصیبت بودند‪ ،‬تاریخ ویژه و خصوصیات‬
‫مهای‬
‫منحصر به فرد خودشان‪ ،‬مانند بردگی درازمدت‪ ،‬ست ‌‬

‫)(‪Robert Briffault: The Making Of humanity. P.164 -‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾92‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فجیع‪ ،‬تکبر قومی‪ ،‬فخرفروشی به نسب‪ ،‬حرص و شهوت‬
‫مال‪ ،‬رباخواری و غیره آنان را از نظر روحی و روانی به‬
‫تهای دیگر کامل ً تفاوت‬
‫شکل خاصی درآورده بود که با مل ‌‬
‫یهایی بودند که با گذر‬‫داشتنأ‪ ،‬یهودیان برخوردار از ویژگ ‌‬
‫لها تبدیل به شعار آنها شده بودند‪ ،‬این‬‫عصرها و نس ‌‬
‫یها عبارتند از‪ :‬ذلت هنگام‪ ،‬ضعف‪ ،‬گرفت قهرآمیز و‬ ‫ویژگ ‌‬
‫برخورد شدید هنگام غلبه‪ ،‬مکاری و نفاق در عموم حالت‬
‫گدلی‪ ،‬خوردن اموال مردم به ناحق‪ ،‬زاداشتن از راه‬ ‫سن ‌‬
‫خدا‪.‬‬
‫قرآنکریم توصیفی دقیق و ژرف از سقوط‬
‫اخلقی‪،‬انحطاط روحی و فساد اجتماعی آنها در قرن‬
‫یدلیل که آنها همواره از زمامداری‬ ‫شش و هفت دارد‪ ،‬و ب ‌‬
‫و رهبری جهان به دور مانده بودند‪.‬‬

‫شهای یهودیان و مسیحیان‬ ‫تن ‌‬


‫در اوایل قرن هفتم حوادثی به قوع پیست که نزد‬
‫تانگیز کرد و‬‫هی یهود را سخت نفر ‌‬ ‫مسیحیان چهر ‌‬
‫بالعکس مسیحیان نیز تنفر یهود قرار گرفتند‪ ،‬در آخرین‬
‫سال فرمانروایی فوکاس )‪ 610‬م( یهود در قتل عام‬
‫هروی کردند‪ ،‬به دنبال آن‬ ‫مسیحیان در انطاکیه‪ ،‬شدیدا ً زیاد ‌‬
‫امپراتور‪ ،‬فرمانده اش‪ ،‬ابنوس را برای کنترل اوضاع‬
‫هی مزبور مأموریت خویش را با خشونتی‬ ‫فرستاد‪ ،‬فرماند ‌‬
‫ینظیر اجرا کرد و همه را با شمشیر‪ ،‬اعدام‪ ،‬انداختن به‬ ‫ب ‌‬
‫دریا‪ ،‬شکنجه و جلو درندگان انداختن‪ ،‬از بین برد‪.‬‬
‫اینگونه برخوردها بین یهودیان و مسیحیان بارها و بارها‬
‫یپیوست‪.‬‬ ‫به وقوع م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬‫مقریزی در کتاب الخطط م ‌‬
‫»در زمان فوقا پادشاه روم‪ ،‬پادشاه ایران سپاهیانش را‬
‫به شام و مصر فرستاد‪ ،‬آنها کلیساهای قدس‪ ،‬قلسطین و‬
‫تمام شهرهای شام را تخریب و تمام مسیحیان را قتل عام‬
‫یشماری‬ ‫بشان به مصر آمدند و تعداد ب ‌‬ ‫کردند و در تعقی ‌‬
‫را کشتند و اسیر کردند‪ ،‬در این فاجعه یهودیان همدست و‬
‫هی‬‫همکار ایرانیان بودند‪ ،‬و از طبریه و کوه الجلیل و قری ‌‬
‫الناصریه و شهرهای قدس به سوی سرزمین فارس‬
‫آمدند‪ ،‬تا آخرین حد به مسیحیان ستم کردند و زخم‬
‫هی آنان وارد ساختند‪ .‬دو کلیسا را در قدس‬ ‫عمیقی بر پیکر ‌‬
‫﴿‪﴾93‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫لشان را سوزاندند‪ ،‬صلیب را ربودند و‬ ‫تخریب کردند‪ ،‬مناز ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫رک قدس و تعداد زیادی از یارانش را اسیر کردند« ‪.‬‬ ‫ِبط ِ‬
‫یدهد و بعد از ذکر فتح مصر به دست‬ ‫مقریزی ادامه م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫ایرانیان م ‌‬
‫»در این اثنا یهودیان به شهر صور یورش بردند و جهت‬
‫هی نهایی و نابودکردن مسیحیان‪ ،‬از گوشه و کنار یکجا‬ ‫حمل ‌‬
‫جمع شدند‪ ،‬جنگی سخت بین یهودیان و مسیحیان‬
‫هی‬ ‫یرسید‪ ،.‬هم ‌‬ ‫درگرفت‪ ،‬تعداد یهودیان به بیست هزار م ‌‬
‫کلیساهای مسیحیان را در خارج از شهر صور تخریب‬
‫نمودند‪ ،‬اما دیری نگذشت که مسیحیان تقویت شدند و‬
‫تعدادشان بر یهودیان افزوده شد‪ ،‬یهودیان متحمل‬
‫شکست سنگینی شدند و تعداد زیااز آنها کشته شدند‪.‬‬
‫هراکلیوس در قسطنطنیه به فرمانروایی روم رسیوده‬
‫کهایی توانسته بود بر‬‫بود‪ ،‬وی با به کارگرفتن تاکتی ‌‬
‫نهای شام‪،‬‬ ‫ایرانیان غلبه یابد و سپس جهت تسخیر سرزمی ‌‬
‫مصر و بازسازی آنچه ایرانیان تخریب کرده بودند‪ ،‬از‬
‫قسطنطنیه رهسپار آنجا گردید‪ ،‬یهود با هدایای زیادی از‬
‫طبریه و مناطق دیگر به استقبالش بیرن آمدند و از وی‬
‫امان خواستند و سوگندش دادند‪ ،‬هراکلیوس نیز بنابر‬
‫نشان را پذیرفت‪.‬‬ ‫درخواست آنها تأمی ‌‬
‫لها‪،‬‬‫هراکلیوس وارد قدس شد و مسیحیان با انجی ‌‬
‫بها‪ ،‬شمع و بخور به استقبالش آمدند‪ ،‬اما او شهر و‬ ‫صلی ‌‬
‫بشده را دید‪ .‬این منظره سخت‬ ‫ههای تخری ‌‬ ‫کلیساها و قب ‌‬
‫وی را غمگین و ناراحت کرد‪ .‬مسیحیان وی را از عملکرد‬
‫تتر بودند و در‬ ‫یشان با ایرانیان نیز سرسخ ‌‬ ‫یهود و همکار ‌‬
‫یشان بیشتر نقش داشتند‪ ،‬آنان به‬ ‫کشتار و نابود ‌‬
‫شهای گوناگون هراکلیوس را به انتقام گرفتن و‬ ‫رو ‌‬
‫خونخواهی از یهود تحریک و تشویق کردند‪ ،‬هراکلیوس‬
‫های را که به یهود هیچ ممنوعیتی وجود‬ ‫موضوع سوگندنام ‌‬
‫ندارد؛ زیرا آنها با مکر و حیله از وی امان گرفته اند و‬
‫پادشاه از عملکرد آنها اطلعی نداشته است‪ ،‬گفتند‪ :‬ما‬
‫سمت خود و تمام مسیحیان را ملزم‬ ‫هی قَ َ‬ ‫برای ادای کفار ‌‬
‫یکنیم که در طول تاریخ در هر سال یک روز جمعه را‬ ‫م ‌‬
‫هی‬ ‫روزه گیرند‪ ،‬هراکلیوس پیشنهاد آنها را پذیرفت و ضرب ‌‬
‫سختی بر یهود وارد ساخت و همگی را از دم تیغ گذراند‪،‬‬
‫تا آنجا که در قلمرو رومیان در مصر و شام‪ ،‬کسی از یهود‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬مقریزی‪ ،‬الخطط‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.392‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾94‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫باقی نماند‪ ،‬مگر کسی که فرار کرده یا پنهان شده‬
‫بود‪.«...‬‬
‫هی یهودیان و‬ ‫یتوان به عمق علق ‌‬
‫از این روایات م ‌‬
‫تطلبی جهت انتقام‬ ‫مسیحیان به ریختن خون انسان فرص ‌‬
‫ّ‬
‫از دشمن و عدم رعایت حدود در این موارد پی برد‪ ،‬مسلم‬
‫یارزش شمردن‬ ‫است که با این اخلق پست و خوار و ب ‌‬
‫یتواند رسالت حق‪،‬‬ ‫زندگی انسان هیچ امت و گروهی نم ‌‬
‫هی حکومت آن‬ ‫عداقت و صلح را ادا کند و بشریت در سای ‌‬
‫سعادتمند گردد‪.‬‬

‫شهای آن‬ ‫ایران و جنب ‌‬


‫ایران که در آن زمان با روم در حکومت بر جهان‬
‫ههای قدیم فعالیت‬ ‫متمدن شریک بود‪ ،‬یکی از حوز ‌‬
‫بزرگترین خرابکارانی بود که تا به آن زمان جهان شناخته‬
‫ههای اخلق در آن متزلزل و‬ ‫بود‪ ،‬از زمانهای قدیم پای ‌‬
‫تشان‬ ‫مضطرب بود‪ ،‬محارم نسبی که بر حرمت و قباح ‌‬
‫تمام طبایع مناطق معتدل جهان اتفاق دارند‪ ،‬در نزد آنها‬
‫هنوز مورد بحث و تبادل نظر بود‪ ،‬تا آنجا که یزدگرد دوم‬
‫که در اواسط قرن پنجم میلدی بر مسند قدرت نشسته‬
‫)‪(1‬‬
‫بود‪ ،‬با دخترش ازدواج کرد و سپس او را به قتل رساند ‪.‬‬
‫هی قدرت نشسته‬ ‫بهرام گور که در قرن ششم بر اریک ‌‬
‫بود‪ ،‬با خواهرش ازدواج کرد)‪.(2‬‬
‫نهای‬ ‫پروفسور آرتو‪.‬ج‪ .‬کریستین سین‪ ،‬استاد زبا ‌‬
‫شرقی در دانشگاه کوپنهاگسن دانمارک و کارشناس در‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫تاریخ ایران در کتاب ایران در عهد ساسانیان م ‌‬
‫»مؤرخان معاصر دوران ساسانیان‪ ،‬مانند جاتهیاس و‬
‫غیره عادت ایرانیان را در مورد ازدواج با محارم تأیید‬
‫ههایی از چنین‬ ‫یکنند‪ ،‬در تاریِخ این دوران نمون ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ .‬بهرام چوبین و گشتاسب قبل‬ ‫جهایی یافت م ‌‬‫ازدوا ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫از این که به آیین مسیحیت درآید‪ ،‬با محارم ازدواج‬
‫کردند‪ ،‬این نوع ازدواج در نزد آنها نه این که گناهی‬
‫یشد‪ ،‬بلکه آن را علمی صالح جهت تقرب به‬ ‫محسوب نم ‌‬
‫یدادند‪ ،‬شاید جهانگرد چینی »هوئن سونگ«‬ ‫خدا انجام م ‌‬

‫)(‪Historans History of the world v.g p.84 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬تاریخ طبری‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.138‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬ایران در عهسسد ساسسسانیان‪ ،‬ترجمسسه از فرانسسسه بسسه اردو‪ ،‬دکسستر‬ ‫‪3‬‬

‫محمد اقبال‪ ،‬ص ‪.429‬‬


‫﴿‪﴾95‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫به چنین ازدواجی در کلمش اشاره دارد‪» :‬ایرانیان بدون‬
‫یکنند«)‪.(1‬‬ ‫استثنا با هرکس ازدواج م ‌‬
‫مانی در قرن سوم میلدی ظهور نمود‪ ،‬ظهورش در‬
‫واقع واکنشی شدید و غیر طبیعی در برابر خوی‬
‫هی رقابت خیالی نور‬ ‫تپرستی حاکم بر جامعه و نتیج ‌‬ ‫شهو ‌‬
‫هی فساد و شر‬ ‫ن ماد ‌‬‫نکرد ِ‬ ‫هک ‌‬‫و ظلمت بود‪ ،‬وی جهت ریش ‌‬
‫از جهان‪ ،‬مردم را به زندگی مجردی فرا خواند و اعلن‬
‫کرد که اختلط نور و ظلمت‪ ،‬شّری است که باید از آن‬
‫دوری جست‪ ،‬و به خاطر فنای زودرس و یاری نور بر‬
‫ظلمت نکاح را تحریم نمود‪ ،‬بهرام در سال ‪ 279‬م به دلیل‬
‫یخواند و باید‬ ‫این که مانی مردم را به تخریب جهان فرا م ‌‬
‫یشد‪ ،‬قبل از این که وی به‬ ‫قبل از هرچیز خودش نابود م ‌‬
‫اهدافش برسد‪ ،‬او را به قتل رساند‪ .‬اما با مرگ وی‬
‫تعالیمش از بین نرفت‪ ،‬بلکه تا بعد از فتوحات اسلمی نیز‬
‫باقی ماند‪.‬‬
‫مدتی بعد روح طبیعت ایرانی بر تعالیم سخت مانی‬
‫شورید و دعوت مزدک را که در سال ‪ 87‬م متولد شده‬
‫بود‪ ،‬پذیرفت‪ ،‬وی اعلن کرد که مردم در دنیا باهم برابرند‪،‬‬
‫هیچ تفاوتی ندارند و در زندگی نیز باید باهم برابر باشند‪ ،‬و‬
‫چون مال و زن در رأس اموری بود که معمول ً نفوس‬
‫انسانی بر حفظ و نگهداری اش حرص بسیار دارند‪ ،‬در نزد‬
‫مترین مواردی بود که باید در آنها‬ ‫مزدک این دو مه ‌‬
‫یشد‪.‬‬ ‫مساوات اجرا م ‌‬
‫‪(2‬‬
‫یگوید‬ ‫شهرستانی م ‌‬
‫»مزدک زنان را حلل و اموال را مباح گردانید‪ .‬وی‬
‫مردم را همانطور که در استفاده از آب‪ ،‬آتش و هیزم باهم‬
‫شریک اند‪ ،‬در این دو مورد نیز شریک دانست«‪.‬‬
‫هداران و‬ ‫این فراخوان از طرف جوانان سرمای ‌‬
‫خوشگذرانان مورد استقبال قرار گرفت و در دلشان جای‬
‫باز کرد‪ ،‬از طرف دربار نیز مورد حمایت قرار گرفت و‬
‫قباد به نشر و تأیید آن پرداخت‪ ،‬تا آنجا که ایران در اثر این‬
‫یبند و باری اخلقی و طغیان‬ ‫فراخوان در لجنزاری از ب ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫شهوت فرو رفت‪ .‬طبری م ‌‬
‫هی‬ ‫نهای فرومایه‪ ،‬عمل به این دعوت را وظیف ‌‬ ‫»انسا ‌‬
‫خویش قرار دادند و از این فرصت استفاده نمودند‪ ،‬مزدک‬
‫ههای مردم‬ ‫و همراهانش را شدیدا ً حمایت نمودند‪ ،‬به خان ‌‬
‫یبردند‪،‬‬ ‫یبردند و زن و دارایی آنها را به یغما م ‌‬ ‫یورش م ‌‬
‫)(‪ -‬منع پیشین‪ ،‬ص ‪.430‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬شهرستانی‪ ،‬الملل والنحل‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.861‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾96‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بدون آن که آنان بتوانند هیچ عکلس العملی از خود نشان‬
‫دهند‪ ،‬آنان قباد را واداشتند که از این موضوع حمایت کند‬
‫و در غیر این صورت برکنار خواهد شد‪ .‬مدت کوتاهی‬
‫یشناخت و فرزند پدرش‬ ‫نگذشت که پدر فرزندش را نم ‌‬
‫را‪ ،‬و هیچکس مالک چیزی نبود«‪.‬‬
‫یدهد‪:‬‬ ‫طبری ادامه م ‌‬
‫»قباد یکی از بهترین پادشاهان بود‪ ،‬اما مزدک وی را‬
‫وادار به امری نمود که در نتیجه اش شر و فساد گوشه و‬
‫کنار مملکت را فرا گرفت«)‪.(1‬‬
‫تقدیس کسراها‬
‫کسراها‪ ،‬پادشاهان ایران چنین ادعا داشتند که در‬
‫گهایشان خون الهی جریان دارد و ایرانیان نیز به آنها‬ ‫ر ‌‬
‫ینگریستند و اعتقاد داشتند که در‬ ‫مانند خدایان م ‌‬
‫های آسمانی و مقدس وجود دارد و به‬ ‫تشان ماد ‌‬ ‫سرش ‌‬
‫یکردند و در برابرشان خم‬ ‫هیمن دلیل به آنان تعظیم م ‌‬
‫ً‬
‫یشدند و آنها را مافوق قانون نقد و اساسا بالتر از‬ ‫م ‌‬
‫مشان خودداری‬ ‫یداستند‪ ،‬از به زبان آوردن نا ‌‬ ‫جنس بشر م ‌‬
‫ینشستند و اعتقاد داشتند که‬ ‫سشان نم ‌‬ ‫یکردند‪ ،‬در مجل ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی هر انسانی حق دارند و هیچکس برآنها حق‬ ‫آنها بر ذم ‌‬
‫یشان به‬ ‫ههایشان یا از دارای ‌‬ ‫ندارد و اگر تکه نان از سفر ‌‬
‫های است که هیچکس‬ ‫کسی دادند‪ ،‬احسان و صدق ‌‬
‫استحقاق آن را نداشته است‪ ،‬مردم در برابر آنها جز‬
‫هی دیگری ندارند‪ ،‬خاندانی‬ ‫تکردن وظیف ‌‬ ‫شنیدن و اطاع ‌‬
‫نکیا تعیین کردند و معتقد بودند که تاج‬ ‫مشخص را با عنوا ‌‬
‫و تخت و گرفتن خراج مخصوص آنهاست‪ .‬این حق نسل‬
‫اندر نسل باید در بین آنان انتقال یابد و هیچکس حق‬
‫دخالت ندارد‪ ،‬هرکس هم با آن به کشمکش بپردازد‪ ،‬آدمی‬
‫ستمگر خواهد بود و هرکس با آن به رقابت بپردازد‪،‬‬
‫موجودی پست و فرومایه خواهد بود‪ .‬به انتقال ارثی‬
‫هی سلطنتی شدیدا ً اعتقاد داشتند و‬ ‫پادشاهانی در خانواد ‌‬
‫حتی اگر شخص بزرگی از این خاندان را برای پادشاهی‬
‫یگماشتند‪ ،‬اگر‬ ‫ییافتند‪ ،‬کودک خردسالی را بر خویش م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫ییافتند‪ ،‬زنی را به پادشاهی‬ ‫از آن خاندان مردی نم ‌‬
‫یگزیدند‪ ،‬بعد از شیرویه فرزند هفت ساله اش را‬ ‫برم ‌‬
‫خزاد‪ ،‬فرزند خسرو پرویز را‪.‬‬ ‫پادشاه کردند و همینطور فر ‌‬
‫پوران دخت را نیز به پادشاهی برگزیدند و به دنبال او آذر‬
‫میدخت دختران خسرو)‪ .(2‬هرز در فکر این نبودند که‬
‫)(‪ -‬منبع پیشین‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬طبری‪ ،‬ج ‪2‬؛ مکاریوس‪ ،‬تاریخ ایران‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾97‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پیشوایی بزرگ یا رئیسی از رؤوساء مانند رستم و گابان و‬
‫غیره را انتخاب کنند‪ ،‬چون آنها از خاندان سلطنتی نبودند‪.‬‬

‫تهای نژادی و طبقاتی‬ ‫تفاو ‌‬


‫نهای اشرافی و روحانی نیز چنین‬ ‫آنان در مورد خاندا ‌‬
‫نهایی را از نظر سرشت‬ ‫باورهایی داشتند‪ ،‬این چنین خاندا ‌‬
‫یدانستند و در عقل و ساختار‬ ‫و طبیعت بالتر از عموم م ‌‬
‫یپنداشتند و‬ ‫نقس انسانی نیز از سطح مردم ِ دیگر بالتر م ‌‬
‫قدرتی نامحدود برای آنها قایل بودند‪ ،‬و در برابرشان از‬
‫یدادند‪ ،‬پروفسور‬ ‫خود فروتنی بیش از حد نشان م ‌‬
‫آرتورسین‪ ،‬مؤفف تاریخ ایران در عهد ساسانیان‬
‫هگذاری‬ ‫هی ایرانی براساس نژاد و حرفه پای ‌‬ ‫یگوید‪ :‬جامع ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی بین طبقات جامعه خیلی زیاد بود‪ ،‬هیچ‬ ‫شده بود‪ ،‬فاصل ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫های جهت برقراری ارتباط وجود نداشت ‪ .‬حکومت‬ ‫وسیل ‌‬
‫عموم مردم را از خریدن زمینی که مربوط به یکی از‬
‫یداشت)‪ .(2‬این از‬ ‫نهای بزرگ یا از امرا بود‪ ،‬باز م ‌‬ ‫خاندا ‌‬
‫تهای کلن ساسانیان بود که هرکس به مرتبه و‬ ‫سیاس ‌‬
‫مقامی که از نظر نژادی دارد‪ ،‬باید اکتفا کند و به بالتر از‬
‫های که‬ ‫آن چشم ندوزد)‪ .(3‬هیچکس حق ندارد‪ ،‬غیر از حرف ‌‬
‫های دیگر‬ ‫خداوند‪ ،‬وی را برای آن خلق نموده است‪ ،‬حرف ‌‬
‫تها را‬‫انتخاب نماید)‪ .(4‬شاهان ایران به هیچ وجه مسؤولی ‌‬
‫یسپردند)‪.(5‬‬ ‫به افراد پست از نظر نژادی نم ‌‬
‫عموم مردم نیز دارای طبقاتی متمایز از یکدیگر بودن و‬
‫هریکی دارای اختیاراتی محدود در آن جامعه بود)‪.(6‬‬
‫این تفاوت فاحش بین طبقات ملت یکی از عوامل‬
‫هی آن در‬ ‫خواری و ذلت برای بشریت بود‪ ،‬که نمون ‌‬
‫یشود‪ ،‬آنجا که‬ ‫مجالس امرا و اشراف کامل ً نمایان م ‌‬
‫یحرکت‪،‬‬ ‫یجان و ب ‌‬ ‫بهایی ب ‌‬ ‫برخی از مردم همانند چو ‌‬
‫یایستادند‪ ،‬به همین علت بود که‬ ‫بالی سر پادشاهان م ‌‬
‫ً‬
‫پیک مسلمانان این وضعیت را شدیدا نکوهش کرد‪ ،‬از آنچه‬
‫یای که ایرانیان‬ ‫یکند واقعیت ذلت و خوار ‌‬ ‫طبری روایت م ‌‬
‫نشان‬ ‫به موجب رسم و عادت خویش در برابر بزرگا ‌‬
‫یشود‪:‬‬ ‫یداشتند‪ ،‬کامل ً روشن م ‌‬ ‫اظهار م ‌‬

‫ایران در عهد ساسانیان‪ ،‬ص ‪.590‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫مرجع پیشین‪ ،‬ص ‪.402‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫مرجع پیشین‪ ،‬ص ‪.418‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫مرجع پیشین‪ ،‬ص ‪.418‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫مرجع پیشین‪ ،‬ص ‪.23‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪5‬‬

‫مرجع پیشین‪ ،‬ص ‪.421‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪6‬‬


‫﴿‪﴾98‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگوید‪:‬‬‫از ابی عثمان روایت است که م ‌‬
‫»هنگامی که مغیره جهت ورود به سرزمین فارس از پل‬
‫گذشت‪ ،‬ایرانیان وی را نشاندند و از رستم اجازه گرفتند و‬
‫از تزئینات و رسم و رسوم خویش چیزی را تغییر ندادند‪،‬‬
‫جهای‬ ‫ههای زربافت و تا ‌‬ ‫آنها لباس مخصوص‪ ،‬پارچ ‌‬
‫س جایگاه‬ ‫هی تیرر ِ‬ ‫گرانبهایی بر سر و تن داشتند و تا فاصل ‌‬
‫شهای گرانقیمت فرش کرده بودند‪ ،‬و‬ ‫امیر زمین را از فر ‌‬
‫یتوانست به جایگاه‬ ‫یپیمود نم ‌‬ ‫تا کسی این فاصله را نم ‌‬
‫برسد‪ ،‬مغیره با چهار گیسوی به هم بافته جلو رفت و در‬
‫کنار رستم بر تخت و متکای وی نشست‪ .‬افراد به سرعت‬
‫یآن که‬ ‫هلش دادند و زدند‪ ،‬اما ب ‌‬ ‫به طرف وی برجهیدند و ُ‬
‫درد بیگرد‪ ،‬مغیره گفت‪ :‬چه رؤیاهایی از شما به ما‬
‫هام‪ ،‬ما‬ ‫نتر از شما ندید ‌‬ ‫یرسید‪ ،‬در حالی که قومی نادا ‌‬ ‫م ‌‬
‫بها همگی باهم برابریم‪ ،‬کسی از ما دیگری را به‬ ‫عر ‌‬
‫یکشد‪ ،‬مگر کیس را که با وی سرِ جنگ داشته‬ ‫بردگی نم ‌‬
‫متان‬‫یپنداشتم مثل ما مددکار و غمخوار قو ‌‬ ‫باشیم‪ ،‬من م ‌‬
‫یدادید که برخی از شما‬ ‫هستید‪ ،‬بهتر بود به من خبر م ‌‬
‫ارباب برخی دیگر هستند‪ ،‬این کار در میان شما سامان‬
‫هام‪ ،‬شما مرا فرا خوانده اید‪،‬‬ ‫یگیرد‪ .‬من خودم نیامد ‌‬ ‫نم ‌‬
‫امروز فهمیدم که کار شما زار است و شما مغلوبید و به‬
‫لهایی‬ ‫هیچ وجه حکومتی بر فراز چنین کردار و چنین عق ‌‬
‫استوار نخواهد ماند«)‪.(1‬‬

‫یگرایی پارسی‬ ‫تمجید از مل ‌‬


‫هروی‬‫فگویی و زیاد ‌‬ ‫آنان در تمجید از قومیت پارسی گزا ‌‬
‫تها و‬‫هی فضل و برتری بر سایر مل ‌‬ ‫کردند و آن را مای ‌‬
‫یپنداشتند که خداوند اختصاصا ً‬ ‫یدانستند و چنین م ‌‬ ‫نژادها م ‌‬
‫تها و الطافی به این قوم ارزانی داشته که دیگر‬ ‫موهب ‌‬
‫تهای مجاور خویش را‬ ‫تها از آنها محروم اند‪ ،‬آنان مل ‌‬ ‫مل ‌‬
‫ینگریستند و اغلب آنها را با‬‫هی تحقیر و خفت م ‌‬ ‫با دید ‌‬
‫یکردند‪.‬‬
‫رآمیز و تحقیرکننده صدا م ‌‬ ‫عناوین تمسخی ‌‬

‫)(‪ -‬طبری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.108‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾99‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫شپرستی و آثار آن در زندگی‬ ‫آت ‌‬
‫نهای قدیم خدا را پرستش و سجده‬ ‫ایرانیان در زما ‌‬
‫یکردند‪ ،‬اما رفته رفته همانند دیگر جوامع به تمجید و‬ ‫م ‌‬
‫تقدیس خورشید‪ ،‬ماه‪ ،‬ستارگان و سایر اجرام آسمانی‬
‫روی آوردند‪.‬‬
‫نگذار آیین ایرانیان‪ ،‬نخست‬ ‫نقل است که زرتشت‪ ،‬بنیا ‌‬
‫تها را‬ ‫یخواند‪ ،‬پرستش ب ‌‬ ‫مردم را به سوی توحید فرا م ‌‬
‫یگفت‪ :‬نور خدا در هر چیز درخشنده‬ ‫یدانست و م ‌‬ ‫باطل م ‌‬
‫یتابد‪ ،‬به این منظور وی دستور داد‬ ‫و نورانی در جهان م ‌‬
‫که هنگام نماز به طرف خورشید و آتش روی آورند‪ ،‬زیرا‬
‫نور نماد خداست‪ .‬در ضمن دستور داد که عناصر چهارگانه‬
‫)آتش‪ ،‬هوا‪ ،‬خاک و آب( را آلوده نکنند‪.‬‬
‫پس از زرتشت افرادی آمدند و برای زرتشتیان اصول‬
‫مختلفی وضع نمودند که به موجب آنها به کارگرفتن‬
‫موادی را که مستلزم آتش بود‪ ،‬تحریم نمودند‪ ،‬به ایل دلیل‬
‫هفعالیت آنها در امر کشاورزی و تجارت محدود شد‪،‬‬ ‫دایر ‌‬
‫به تدریج مردم از تقدیس ظاهری آتش به پرستش عینی‬
‫هها‬ ‫آن روی آوردند و به قصد عبادت آتش معبدها و آتشکد ‌‬
‫هی تقدیس آتش‬ ‫ساختند‪ ،‬سرانجام حقیقت و اصل فلسف ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫شپرستی باقی ماند ‪.‬‬ ‫به فراموشی سپرده شد و صرفا ً آت ‌‬
‫از آنجا که آتش برای عبادتگران خود هیچ آیین‬
‫یانگیزد‪ ،‬در امور زندگی‬ ‫یفرستد‪ ،‬هیچ پیامبری برنم ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یدهد‪،‬‬ ‫یکند و مجرمان و تبهکاران را کیفر نم ‌‬ ‫دخالت نم ‌‬
‫تها و رسومی‬ ‫برای مجوسیان دین عبارت از مجموعه سن ‌‬
‫ههایی مشخص‬ ‫شد که مردم در جاهایی خاص و در لحظ ‌‬
‫هها و‬ ‫یپرداختند‪ ،‬اما در بیرون از معبدها‪ ،‬در خان ‌‬ ‫بدان م ‌‬
‫ادارات حکومتی و در سیاست و جامعه‪ ،‬آزاد بودند و طبق‬
‫مل و هوا و هوس خود و براساس مصالح و منافع خویش‬
‫– درست مثل مشرکان هر زمان و هر مکان – حرکت‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫هی ایرانی در زندگی خویش از وجود‬ ‫بدین سان جامع ‌‬
‫دینی عمیق و ژرف که تربیت نفس و تهذیب اخلق را‬
‫نبردن شهوات و عامل ایجاد‬ ‫هدار باشد و باعث از بی ‌‬ ‫عهد ‌‬
‫تقوا و کارهای خیر بادش‪ ،‬و همینطور از وجود‬
‫دستورالعملی در زندگی خانوادگی و سیاست مدنی و‬
‫های را داشته باشد و بین‬ ‫قانونی که توان سازماندهی جامع ‌‬
‫مردم و ظلم حکام حایل باشد‪ ،‬و بتواند ظالم را از ظلم‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬مکاریوس‪ ،‬شاهین‪ ،‬تاریخ ایران‪ ،‬صص ‪.224 -221‬‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾100‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫باز دارد و مظلوم را به دادرسی وا دارد‪ ،‬محروم ماند‪،‬‬
‫های از انحطاط اخلقی رسیدند که با‬ ‫نهایتا ً ایرانیان به درج ‌‬
‫یدین چندان فرقی در رفتار و کردار‬‫تهای ملحد و ب ‌‬ ‫مل ‌‬
‫نداشتند‪.‬‬

‫مهای آن‬ ‫نها و نظا ‌‬‫چین‪ :‬آیی ‌‬


‫در مقطع زمانی فوق سه آیین در چین وجود داشت‪-1 :‬‬
‫آیین لئتسه)‪ -2 .(1‬آیین کنفوسیوس)‪ -3 .(2‬آیین بودایی‪.‬‬
‫تپرستی انجامید‪،‬‬ ‫آیین نخست‪ ،‬گذشته از این زود به ب ‌‬
‫بیشتر تئوریک بود تا عملی‪ .‬پیروانش زندگی سخت و‬
‫یکردند‬ ‫تفرسایی داشتند‪ ،‬به هیچ وجه به زن نگاه نم ‌‬ ‫طاق ‌‬
‫یکردند‪ ،‬قبل‬ ‫های با وی نداشتند و هیچگاه ازدواج نم ‌‬‫و رابط ‌‬
‫از این که این آیین مبنای حکومت و یا زندگی سالمی قرار‬
‫لهای بعدی به مخالفت با مؤسس نخستین آن‬ ‫گیرد‪ ،‬نس ‌‬
‫برخاستند و از احکام وی سرپیچی نمودند‪ ،‬اما کنفوسیوس‬
‫برعکس آیین قبل به امور عملی بیشتر اهتمام داشت تا‬
‫امور نظری‪ .‬تمام دستوراتش بیشتر در امور دنیا و تدبیر‬
‫یشد و در مراحلی‬ ‫امور مادی‪ ،‬سیاسی و اداری خلصه م ‌‬
‫ً‬
‫از تاریخ پیروانش به وجود الهی معین اصل اعتقاد نداشتند‬

‫)(‪ -‬دین تائو )تائوئیسم( که عموما ً با نام بنیانگذار آن لئوتسسسه )از‬ ‫‪1‬‬

‫نبودن آن از‬ ‫یشود‪ ،‬دی ‌‬ ‫‪ 504 – 512‬پیش از میلد( باز شناخته م ‌‬


‫هی شسسرح‬ ‫جانب محققان مورد تردیسسد قسسرار گرفتسسه اسسست‪ ،‬در بسسار ‌‬
‫زندگی لئوتسسسه مطسسالب نسساچیزی در دسسست اسسست‪ .‬وی در ایسسالت‬
‫هونان )‪ (Honan‬در بخش مرکزی چین و در حدود ‪ 50‬سال پیسسش‬
‫هی ادبی دین تائو سندی است که‬ ‫از کنفوسیوس متولد شد‪ .‬ذخیر ‌‬
‫یدهند‪.‬‬‫معمول ً آن را به خود لئوتسه بنیانگذار این مکتب نسبت م ‌‬
‫عنوان کتسساب تائو – تعه – کینعگ اسسست‪ .‬اکنسسون مسسدتی طسسولنی‬
‫است که دین تائو رو به افوال گذارده اسسست‪ .‬برآوردهسسا حسساکی از‬
‫آن است که پیروان آن را در چین رقمی بالی پنجاه میلیسسون نفسسر‬
‫یدهند‪) .‬د‪.‬ن‪(.‬‬
‫تشکیل م ‌‬
‫)(‪ -‬دین تائو )تائوئیسم( که عموما ً با نام بنیانگذار آن لئوتسسسه )از‬ ‫‪2‬‬

‫نبودن آن از‬ ‫یشود‪ ،‬دی ‌‬ ‫‪ 504 – 512‬پیش از میلد( باز شناخته م ‌‬


‫هی شسسرح‬ ‫جانب محققان مورد تردیسسد قسسرار گرفتسسه اسسست‪ ،‬در بسسار ‌‬
‫زندگی لئوتسسسه مطسسالب نسساچیزی در دسسست اسسست‪ .‬وی در ایسسالت‬
‫هونان )‪ (Honan‬در بخش مرکزی چین و در حدود ‪ 50‬سال پیسسش‬
‫هی ادبی دین تائو سندی است که‬ ‫از کنفوسیوس متولد شد‪ .‬ذخیر ‌‬
‫یدهند‪.‬‬ ‫معمول ً آن را به خود لئوتسه بنیانگذار این مکتب نسبت م ‌‬
‫عنوان کتسساب تائو – تعه – کینعگ اسسست‪ .‬اکنسسون مسسدتی طسسولنی‬
‫است که دین تائو رو به افوال گذارده اسسست‪ .‬برآوردهسسا حسساکی از‬
‫آن است که پیروان آن را در چین رقمی بالی پنجاه میلیسسون نفسسر‬
‫یدهند‪) .‬د‪.‬ن‪(.‬‬‫تشکیل م ‌‬
‫﴿‪﴾101‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هها‬‫و طبق تمایل خویش به پرستش درختان و رودخان ‌‬
‫یپرداختند‪ ،‬در این آیین نه نوری از یقین و نه شریعتی از‬
‫م ‌‬
‫آسمان وجود داشت‪ .‬فقط تجربیات یک کارشناس و‬
‫یخواستند‬ ‫لهای یک دانشمند بود که هروقت م ‌‬ ‫دستورالعم ‌‬
‫یخواستند از آن سرباز‬ ‫یکردند و هر وقت م ‌‬‫به آن عمل م ‌‬
‫یزدند‪.‬‬‫م ‌‬

‫آیین بودا و تحولت آن‬


‫یبودن را به‬ ‫آیین بودا‪ ،‬قبل از هرچیز سادگی و حماس ‌‬
‫یدرنگ در کام آیین برهمایی که‬ ‫سرعت از دست داد و ب ‌‬
‫در این زمان سخت برآشفته و تحریک شده بود‪ ،‬فرو رفت‬
‫تپرستی محض تبدیل شد‪ .‬هرجا قدم‬ ‫و نهایتا ً به ب ‌‬
‫تها را با خود به همراه داشت و هرجا رحل‬ ‫یگذاشت ب ‌‬ ‫م ‌‬
‫لهای‬ ‫هها و هیک ‌‬ ‫یافکند‪ ،‬انواع و اقسام مجسم ‌‬ ‫اقامت م ‌‬
‫تها زندگی دینی و‬ ‫لها و ب ‌‬‫یکرد‪ .‬این تمثا ‌‬ ‫بودا)‪ (1‬را نصب م ‌‬
‫مدنی دوران شکوفایی آیین بودایی را کامل ً تحت پوشش‬
‫قرار داده بود‪.‬‬
‫ایشوارا توبا‪ ،‬استاد تاریخ تمدن هند در یکی از‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫ههای هند م ‌‬ ‫دانشگا ‌‬
‫هی آیین بودا حکومتی به وجود آمد که به‬ ‫»در سای ‌‬
‫یداد و در‬ ‫هها اهمیت م ‌‬ ‫مظاهر خدایان و پرستش مجسم ‌‬
‫هی آن روابط اخوت بودایی دستخوش تغییر گردید و‬ ‫نتیج ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫تها در آن رواج یافت« ‪.‬‬ ‫انواع و اقسام بدع ‌‬
‫یکی از نویسندگان معاصر و سیاستمداران بزرگ هند‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫»نهرو« نیز به این نکته پی برده است‪ ،‬او چنین م ‌‬
‫»آیین برهمایی بودا را مظهر خدایان قرار داد و خود‬
‫هی اخوت‬ ‫بوداییان نیز از این شیوه تقلید کردند‪ ،‬رابط ‌‬
‫هی هنگفتی شد و مرکز مصالح‬ ‫بودایی مالک سرمای ‌‬
‫تهای خاصی گردید‪ .‬نظم و انسجام خویش را از‬ ‫جماع ‌‬
‫شهای عبادت آن سحر و امور واهی‬ ‫دست داد و در رو ‌‬
‫بسیارری رسوخ نمود و سرانجام آیین که هزارن سال در‬
‫هند حاکمیت داشت و درخشیده بود‪ ،‬رو به زوال و‬
‫انحطاط گذارد‪.‬‬

‫هی تکسسسل واقسسع در غسسرب پنجسساب پاکسسستان‬


‫)(‪ -‬کسی کسسه از مسسوز ‌‬ ‫‪1‬‬

‫ههای بودا که از حفاری شهرهای پیسسرو‬ ‫دیدن کند‪ ،‬از کثرت مجسم ‌‬
‫یبرد که این آیین‬
‫یکند و پی م ‌‬ ‫بودا به دست آمده است‪ ،‬تعجب م ‌‬
‫تپرستی محض شده است‪.‬‬ ‫و تمدن تبدیل به ب ‌‬
‫)(‪ -‬رک‪ :‬ایشواراتوبا‪ ،‬الهند القدیمة‪ ،‬به زبان »اردو«‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾102‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫)‪ (Mrs. Rhys Davids‬رخوت و سستی و بیماری آیین‬
‫بودا را در آن مقطع یادآور شده و طوری که راها کریشنان‬
‫یگوید‪ :‬افکار‬ ‫هی هند از وی نقل کرده‪ ،‬م ‌‬ ‫در کتاب فلسف ‌‬
‫نادرست و پوچ تعلیمات اخلقی بودا را چنان تحت تأثیر‬
‫قرار داده است که کامل ً در لبلی تخیلت و خرافات ناپدید‬
‫لهای‬ ‫گردید‪ ،‬و جای آن را آیین دیگر گرفت و مدتی بر د ‌‬
‫مردم چیره شد‪ ،‬اما دیری نگذشت که آیین جدید رو به‬
‫اضمحلل گذارد و جایش را آیینی دیگر گرفت و همچنان با‬
‫دامدن شکلی دیگر اوهام و خرافات زیاد‬ ‫رفتن شکلی و پدی ‌‬
‫های که فضای تاریک و‬ ‫روی هم انباشته گردید‪ ،‬به گون ‌‬
‫سیاهی بر همه جا گسترده شده و دستورات و فرامین‬
‫هی مؤسس نخست این آیین به علت‬ ‫ارزشمند و ساد ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫لهای کلمی از بین رفت« ‪.‬‬ ‫یها و قیل و قا ‌‬ ‫موشکاف ‌‬
‫نهای برهمایی و بودایی رو به انحطاط نهادند و‬ ‫»آیی ‌‬
‫رسوم نادرست در آنها سرایت نمود‪ .‬بازشناختن آیین‬
‫بودایی از آیین برهمایی بس دشوار بود‪ ،‬چرا که آیین‬
‫بودایی در آیین برهمایی کامل ً ذوب شده بود«)‪.(2‬‬
‫در بودیسم وجود »اله« و ایمان به آن همواره مورد‬
‫اختلف مؤرخان و نویسندگان شرح حال مؤسس این آیین‬
‫بوده است‪ .‬تا آنجا که بعضی با سردرگمی از خود‬
‫های‬ ‫یپرسند‪ :‬چگونه امکان دارد این آیین بزرگ بر پای ‌‬ ‫م ‌‬
‫سست از آدابی پدید آمده که ایمان به خدا در آنها وجود‬
‫ندارد؟)‪.(3‬‬
‫ههایی جهت ریاضت نفس‪،‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬بودیسم جز را ‌‬
‫هشدن به فضایل‪ ،‬نجات از درد و‬ ‫سرکوب شهوات‪ ،‬آراست ‌‬
‫رنج و حصول علم نیست‪.‬‬
‫یها برای جهان حامل رسالتی و دینی که‬ ‫بنابراین‪ ،‬چین ‌‬
‫مشکلت آن را حل نماید نبودند‪ ،‬آنها در دورترین نقطه از‬
‫شرق جهان متمدن بر میراث دینی و علمی خویش چنگ‬
‫یافزودند و نه به ثروت‬ ‫یزدند‪ ،‬نه به ثروت خویش م ‌‬ ‫م ‌‬
‫دیگران‪.‬‬

‫تهای آسیای میانه‬ ‫مل ‌‬


‫تهای دیگر شرق و آسیای میانه مانند مغولن‪ ،‬ترکان‬ ‫مل ‌‬
‫بپرستی‬‫یها‪ ،‬دارای آیین مخلوط از بودیسم و ت ‌‬
‫و ژاپن ‌‬
‫بودند‪ ،‬نه ثروتی علمی داشتند و نه هم دارای نظام‬
‫)(‪Jawahar lal Nehru: the Discovery of India p.201,202 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬مرجع پیشین‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫هی بودا‪.‬‬
‫)(‪ -‬رک‪ :‬دائرة المعارف بریتانیا‪ ،‬مقال ‌‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾103‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی گذار از دوران‬
‫هی سیاسی بودند‪ ،‬بلکه در مرحل ‌‬ ‫پیشرفت ‌‬
‫یبردند‪ ،‬برخی از این‬‫یگری به وران تمدن به سر م ‌‬ ‫وحش ‌‬
‫هی ابتدایی و طفولیت عقلی را‬ ‫تها هنوز مرحل ‌‬
‫مل ‌‬
‫یگذراندند‪.‬‬
‫م ‌‬

‫وضعیت هند از نظر دینی‪ ،‬اجتماعی و اخلقی‬


‫خنگاران‪ ،‬اتفاق نظر دارند‬ ‫در مورد تاریخ هند تمام تاری ‌‬
‫نترین دورانش از نظر دینی‪ ،‬اخلقی و‬ ‫که نابساما ‌‬
‫اجتماعی دورانی است که از آغاز قرن ششم میلدی‬
‫هی خویش در فروپاشی‬ ‫یشود‪ ،‬هند نیز به نوب ‌‬ ‫شروع م ‌‬
‫اخلقی و اجتماعی حاکم بر جهان در آن برهه از تاریخ با‬
‫کشورهای همجوار خویش شریک بود و از این تاریکی‬
‫های نه چندان اندک به خود اختصاص داده بود و‬ ‫فراگیر بهر ‌‬
‫تهای‬‫افزون برآن‪ ،‬هند در برخی از مظاهر و رسوم تفاو ‌‬
‫یشود آنها را تلخیص‬ ‫خاصی داشت که در سه مورد م ‌‬
‫نمود‪:‬‬
‫‪ -1‬کثرت فاحش خدایان‪.‬‬
‫یمهار جنسی‪.‬‬ ‫‪ -2‬شهوت ب ‌‬
‫هی اجتماعی‪.‬‬ ‫تهای طبقاتی و تبعیضات ظالمان ‌‬ ‫‪ -3‬تفاو ‌‬
‫﴿‪﴾104‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تپرستی‬ ‫افراط در ب ‌‬
‫تپرستی در هند به اوج خود رسیده‬ ‫در قرن ششم ب ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫بود‪ ،‬شمار خدایان در »ودا« ‪ 33‬تا بود که در همین قرن‬
‫این رقم به ‪ 330‬میلیون رسید‪.‬‬
‫تانگیز و جذاب و به طور کلی هرآنچه در‬ ‫هرچند شگف ‌‬
‫مصالح زندگی نقشی داشت‪ ،‬به عنوان خدا مورد پرستش‬
‫لها و‬‫تها‪ ،‬تمثا ‌‬ ‫یگرفت‪ ،‬به نحوی که تعداد ب ‌‬ ‫قرار م ‌‬
‫تهای‬ ‫هها از شمارش گذشت‪ .‬برخی از آنها شخصی ‌‬ ‫مجسم ‌‬
‫تاریخی بودند و برخی دیگر قهرمانانی بودند که به گمان‬
‫آنان در شرایط و رخدادهایی مشخص خدا خود را در آنان‬
‫ههایی بودند که‬ ‫تها کو ‌‬
‫باز نمایانده بود‪ .‬برخی از این ب ‌‬
‫نشان در آنها تجلی کرده بودند‪ .‬برخی‬ ‫تعدادی از خدایا ‌‬
‫یدگر هم معادنی مثل طل و نقره بودند که خدایی در آن‬
‫خود را آشکار کرده بود‪ ،‬از جمله رود گنگ که از سر‬
‫تها به شمار‬ ‫خدایی به نام »مهادیو« برآمده بود‪ ،‬از این ب ‌‬
‫یرفت‪ .‬ابزارآلت جنگی‪ ،‬ابزارهای نوشتن‪ ،‬آلت تناسلی‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫هی‬ ‫حیواناتی همچون گاو‪ ،‬اجرام فلکی و‪ ...‬نیز از زمر ‌‬
‫تهای مردم هند بودند‪.‬‬ ‫ب ‌‬
‫هها‪،‬‬‫بدین ترتیب آیین هندوها معجونی از خرافات‪ ،‬افسان ‌‬
‫هها‪ ،‬باورها و عباداتی بود که فاقد هرنوع مبنا و‬ ‫سرود ‌‬
‫دلیلی استوار بوده و هیچگاه مورد تأیید عقل سلیم قرار‬
‫یگرفت‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫تتراشی ترقی نموده ودر قرن‬ ‫در ایندوران صنعت ب ‌‬
‫های که در‬ ‫ششم و هفتم به اوج خود رسیده بود‪ .‬به گون ‌‬
‫نهای گذشته هیچگاه به چنین پیشرفتی دست‬ ‫طول زما ‌‬
‫نیافته بود‪.‬‬
‫تپرستی را‬ ‫تمام طبقات کشور از شاه گرفته تا گدا ب ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫هی خویش تعیین کرده بودند‪ ،‬نه آیین جاینی از آن‬ ‫وظیف ‌‬

‫بهسسای‬ ‫بهای مقدس دین هندویی‪ ،‬بسسه معنسسای »کتا ‌‬ ‫)(‪ -‬ودا نام کتا ‌‬ ‫‪1‬‬

‫دانش« است‪ .‬مکاتب مختلف دین هندویی‪ ،‬وداهای خاص خسسود را‬
‫یتر عبارت انسسد از‪ :‬ودای مزامیسسر یسسا ریسسگ‬ ‫دارند‪ .‬چهار ودای قدیم ‌‬
‫لهسسای مقسسدس یسسا یسساجورودا )‪(Yajur veda‬؛ ودای‬ ‫ودا؛ ودای فرمو ‌‬
‫نها یسسا‬‫آوازها یسسا سساماودا )‪(sama veda‬؛ و سسرانجام ودای افسسسو ‌‬
‫متر است‪ .‬در حقیقت‬ ‫آتاراودا‪ .‬نخستین این چهار کتاب از همه مه ‌‬
‫هی جهسسان اسست‪.‬‬ ‫ن دینسسی در بیسسن ادیسسان زنسسد ‌‬
‫مترین مت ِ‬ ‫ریگ ودا قی ‌‬
‫)د‪.‬ن‪(.‬‬
‫هی ششم پیش از میلد به‬ ‫)(‪ Jainism -‬نام آیینی است که در سد ‌‬ ‫‪2‬‬

‫دست مهاویرا )‪ 599 – 527‬پیش از میلد( بنیان گذارده شد‪ .‬این‬


‫آیین در متن آیین هندویی و با هدف رشد و ارتقای آن پدیسسد آمسسده‬
‫نهی شرقی است که چندان شسسناخته‬ ‫است‪ ،‬این آیین از جمله آیی ‌‬
‫﴿‪﴾105‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫های داشت و نه بودیسم)‪ .(1‬و این دو آیین بدین وسیله‬ ‫چار ‌‬
‫هی خویش را در کشورها تضمین‬ ‫توانستند زندگی و توسع ‌‬
‫کنند‪.‬‬
‫مطالبی که هون سونگ‪ ،‬جهانگرد معروف چینی بین‬
‫لهای ‪ 630‬و ‪ 644‬م از جشن بزرگ هرش‪ ،‬پادشاه‬ ‫سا ‌‬
‫یکند‪ ،‬بیانگر میزان رشد‬ ‫هند )از ‪ 647 – 606‬م( نقل م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫هپرستی درآن مقطع است‪ .‬م ‌‬ ‫تپرستی و مجسم ‌‬ ‫ب ‌‬
‫»پادشاه در قنوج جشن بزرگی برگزار نمود‪ ،‬تعداد‬
‫نهای موجود در هند‪ ،‬در این جشن‬ ‫زیادی از علمای آیی ‌‬
‫شرکت کردند‪ .‬پادشاه تمثال طلیی بزرگی از بودا را روی‬
‫های ‪ 50‬متری و تمثالی دیگر کوچکتر از نخستین‬ ‫گلدست ‌‬
‫طی کاروانی باشکوه آورده شد‪ .‬هرش‪ ،‬پادشاه هند با‬
‫مپیمان‬‫سایبانی در کنارش ایستاده بود‪ ،‬کامروب‪ ،‬پادشاه ه ‌‬
‫سها را از کنار تمثال دور‬ ‫نیز ایستاده بود و مگ ‌‬
‫یکرد«)‪.(2‬‬ ‫م ‌‬
‫این جهانگرد در مورد خاندان پادشاه و در بارباریان‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫یپرستیدند و برخی پیرو آیین‬ ‫»برخی زا انها »شو« را م ‌‬
‫یپرستیدند و برخی هم‬ ‫بودایی بودند و برخی خورشید را م ‌‬
‫یداشت و یا‬ ‫»وشنو« را‪ .‬باید هرکدام خدایی مستقل م ‌‬
‫یپرستید«)‪.(3‬‬ ‫هی خدایان را م ‌‬ ‫این که هم ‌‬
‫یمهار جنسی‬ ‫شهوت ب ‌‬
‫نهای خیلی دور در‬ ‫هی آن از زما ‌‬ ‫آیین هند و جامع ‌‬
‫ترانی و کامجویی جنسی مشهور بود‪ ،‬شاید هم‬ ‫شهو ‌‬
‫هی جنسی در‬ ‫ککنند ‌‬
‫دلیلش این بوده باشد که عوامل تحری ‌‬
‫وجود هیچ آیین و در هیچ سرزمینی چنان رسوخ نکرده بود‬

‫شسسده نیسسست‪ ،‬طسسی آمسساری کسسه در سسسال ‪ 1941‬م گرفتسسه شسسده‪،‬‬


‫پیسسروان ایسسن آییسسن کمسستر از نیسسم درصسسد جمعیسست هنسسد را تشسسکیل‬
‫ههسسای‬‫یدهند‪ ،‬ناگفته نماند که پیروان این آییسسن علسسی رغسسم آموز ‌‬ ‫م ‌‬
‫بنیانگذار آن پس از مرگ وی به عبادت آتش پرداختند )د‪.‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬بودیسم عنسسوانی اسست کسسه بسسر یسسک نظسسام اخلقسسی و فلسسسفی‬ ‫‪1‬‬

‫های از زنسسدگی اسسستوار شسسده‬ ‫اطلق شده و بر مبنای نگرش بدبیان ‌‬


‫لهای ‪ 580 – 560‬پیش از میلد( خود قصسسد آن‬ ‫است‪ ،‬بودا )سا ‌‬
‫نداشت که یک مذهب جدید تأسیس کند‪ ،‬بودیسسم مثسل جساینی از‬
‫فسسروع یسسا انشسسعابات آییسسن هنسسدویی اسسست کسسه سسسمت و سسسویی‬
‫ن آیین مادر داشت‪ .‬بنا به گسسزارش آمسسار سسسال‬ ‫حطلبانه در مت ِ‬ ‫اصل ‌‬
‫‪ 1951‬م جمعیت پیروان بودیسم‪ ،‬نزدیک به نیم میلیون نفسسر بسسود‪.‬‬
‫)د‪.‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬سفرنامه هوئن سونگ »فوکوی کی« دولت غربی‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾106‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بهای هندی و‬ ‫که در آیین هندی رسوخ نموده بود‪ ،‬کتا ‌‬
‫محافل دینی آن از تجلی صفات اله و وقوع حوادث بزرگ‬
‫نهایی از اختلط دو جنس‬ ‫تها و داستا ‌‬ ‫و توجیه اکوان‪ ،‬روای ‌‬
‫ههای شریف نقل‬ ‫هی برخی از آنها بر خانواد ‌‬ ‫خدایان و حمل ‌‬
‫هی شنیدن آنها را به انسان‬ ‫کره اند که شرم و حیا اجاز ‌‬
‫یدهد‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫ن مخلص و سپس‬ ‫نها در ذهن دیندارا ِ‬ ‫تأثیر اینگونه داستا ‌‬
‫هی دینی‬ ‫تکرار و نقل این حکایات آنهم با ایمان و حماس ‌‬
‫کامل ً روشن است‪.‬‬
‫گشان‬ ‫افزون برآن پرستش آلت تناسلی خدای بزر ‌‬
‫»مهادیو« و درآوردن تصویر آن به شکلی خیلی زشت و‬
‫ن زنان و مردان و کودکان و دختران برای‬ ‫مآمد ِ‬ ‫گرده ‌‬
‫هی آنچه بعضی از‬ ‫پرستش آلت تناسلی به اضاف ‌‬
‫ههای‬ ‫یکنند که علما و بعضی از فرق ‌‬ ‫خنگاران نقل م ‌‬ ‫تاری ‌‬
‫یکردند و زنان مردان‬ ‫دینی آنها زنان لخت را پرستش م ‌‬
‫یگذارد‪.‬‬ ‫برهنه را)‪ ،(1‬یقینا ً تأثیرات نادرستی بر جای م ‌‬
‫کاهنان فاسق و خیانتکار عبادتگاه‪ ،‬همواره زنان زائر و‬
‫یدادند‪ ،‬بسیاری از این‬ ‫هها در مورد تجاوز قرار م ‌‬ ‫راهب ‌‬
‫ههایی شده بود که افراد‬ ‫هخان ‌‬ ‫هها تبدیل به فاحش ‌‬ ‫عبادتگا ‌‬
‫هی خویش را دنبال‬ ‫فاسق و فاجر در آنها مطلبو و خواست ‌‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫هها‬
‫یشود وقتی که وضع عبادتگا ‌‬ ‫با این توضیح روشن م ‌‬
‫و اماکنی که جهت عبادت و دین ساخته شده اند‪ ،‬اینگونه‬
‫باشد‪ ،‬مسّلم است که وضع درباریان و قصرهای اشراف‬
‫نها در انجام منکرات و‬ ‫چگونه خواهد بود‪ ،‬این خاندا ‌‬
‫فواحش باهم رقابت داشتند‪ ،‬مجالسی با شرکت مردان و‬
‫مهای شراب در‬ ‫یگردید و هنگامی که جا ‌‬ ‫زنان برگزار م ‌‬
‫هی ادب و حشمت کنار‬ ‫یآمد‪ ،‬پرد ‌‬ ‫مجلس به گردش درم ‌‬
‫یکشید و حیا و آزرم در‬ ‫یشد‪ ،‬ادب سر در نقاب م ‌‬ ‫زده م ‌‬
‫تهای‬ ‫یشد‪ ،‬بدین طریق امواج شهو ‌‬ ‫پس پرده نهان م ‌‬
‫یبند و باری تمام این سرزمین را فرا گرفته بود‬ ‫جنسی و ب ‌‬
‫نترین درجه رسدیه‬ ‫و زن و مرد از نظر اخلقی به پایی ‌‬
‫بودند‪.‬‬

‫هی طبقاتی‬ ‫نظام ظالمان ‌‬


‫)‪(2‬‬
‫در مورد نظام طبقاتی )کاست( باید اذعان داشت که‬
‫هتری‬
‫تها‪ ،‬نظام طبقاتی ظالمان ‌‬
‫در تاریخ هیچ ملتی از مل ‌‬
‫)(‪ -‬ستیارانه برکاش‪ ،‬دیانند سرسوتی هندو‪ ،‬ص ‪.344‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪caste system -‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾107‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی بین طبقاتش با این وسعت باشد و مقام و‬ ‫که فاصل ‌‬
‫شرف انسانیت را اینگونه مورد اهانت قرار داده باشد‪،‬‬
‫چنانچه در نظام دینی و مدنی هند وجود داشت‪ ،‬به چشم‬
‫یخورد‪ .‬نظامی که هزاران سال این سرزمین به آن تن‬ ‫نم ‌‬
‫یکند‪.‬‬ ‫در داده است و تاکنون نیز از آن اطاعت م ‌‬
‫مقدمات نظام طبقاتی در اواخر دوران ودا تحت تدثیر‬
‫تهای موروثی و همچنین بر اثر محافظت‬ ‫هها و صنع ‌‬ ‫حرف ‌‬
‫شدید بر خصوصایت و نجابت نژاد آریایی پدید آمد‪.‬‬
‫سه قرن قبل از میلد مسیح تمدن برهمائی در هند به‬
‫اوج پیشرفت و شکوفایی رسید‪ ،‬در آن تمدن فرمانی‬
‫ن‬
‫هی هندی در نظر گرفته شد‪ .‬در فرما ِ‬ ‫جدید برای جامع ‌‬
‫مزبور قانونی مدنی و سیاسی تدوین شد که مورد تأیید‬
‫تمام ملت قرار گرفت و به عنوان قانون رسمی و مرجِع‬
‫دینی در زندگی و تمدن کشور پذیرفته شد‪ .‬این قانون‬
‫امروز نیز تحت عنوان »مانو« مشهور است‪.‬‬
‫هی متمایز‬ ‫قانون فوق مردم کشور را به چهار طبق ‌‬
‫یکند‪:‬‬ ‫مبندی م ‌‬ ‫تقسی ‌‬
‫هی کاهنان و رجال دینی‪-2 .‬‬ ‫‪ -2‬برهمنان‪ :‬طبق ‌‬
‫کشاتریاها‪ (1‬نظامیان و جنگجویان‪-3 .‬‬
‫هها‪ (2‬کشاورزان و صنعتگران و بازرگانان‪.‬‬ ‫وایشی ‌‬
‫‪(3‬‬
‫هی پایین‬ ‫‪ -4‬شودارها خدمتکاران )که طبق ‌‬
‫هی هند بودند(‪.‬‬ ‫جامع ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫مانو مؤلف این قانون م ‌‬
‫»آن قادر مطلق جهت مصلحت جهان برهمنان را از‬
‫دهانش آفرید‪ ،‬کشاتریا را از بازوانش وایشیه را از‬
‫نهایش و شودرا را از پاهایش‪ .‬برای اصلح جهان برای‬ ‫را ‌‬
‫هی‬‫هرکدام تکالیف و وظایفی در نظر گرفت‪ .‬وظیف ‌‬
‫برهمنان آموزش ودا یا تقدیم نذورات برای آللهه و‬
‫هی کشتاتریاها حفاظت‬ ‫لگرفتن صدقات است‪ .‬وظیف ‌‬ ‫تحوی ‌‬
‫از مردم‪ ،‬دادن صدقات و نذورات و خواندن ودا و‬
‫هها چرانیدن‬ ‫هی وایشی ‌‬ ‫تهاست‪ .‬وظیف ‌‬ ‫هگیری از شهو ‌‬ ‫کنار ‌‬
‫هی‬ ‫حیوانات و تلوت ودا و تجارت و کشاوزی است‪ .‬طبق ‌‬
‫هی دیگری‬ ‫هگانه وظیف ‌‬ ‫تردن طبقات س ‌‬ ‫شودرا جز خدم ‌‬
‫ندارد«)‪.(4‬‬

‫‪kshatriyces‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪vaisyas‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪sudras‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫مانو شاستر‪ ،‬باب اول‪.‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪4‬‬


‫﴿‪﴾108‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی برهمنان‬ ‫امتیازات طبق ‌‬
‫هی برهمنان‬ ‫امتیازات و حقوقی که این قانون به طبق ‌‬
‫داده‪ ،‬سبب شده که آنان در ردیف خدایان قرار گیرند‪ .‬در‬
‫این قانون آمده است‪ :‬برهمنان برگزیدگان خداوند و‬
‫شاهان مخلوقات اند‪ ،‬هرچه در جهان وجود دارد ملک‬
‫آنهاست‪ .‬آنها بهترین مخلوقات و سروران روی زمین‬
‫هستند)‪.(1‬‬
‫یتوانند بدون چون و چرا هر مقدار که بخواهند از‬ ‫آنها م ‌‬
‫هی شودرا را بگیرند؛ زیرا غلم هیچگاه مالک‬ ‫اموال طبق ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫چیزی نیست و هرچه دارد از آن آقای اوست ‪.‬‬
‫یکند‪،‬‬ ‫برهمنی که از کتاب مقدس ریگ ودا پاسداری م ‌‬
‫اگر سه جهان )سه کاست دیگر( را به سبب گناهان و‬
‫کردارهایش نابود کند‪ ،‬بازهم آمرزیده خواهد شد)‪ .(3‬پادشاه‬
‫یترین‬ ‫تترین شرایط و دشوارترین و قحط ‌‬ ‫وقت در سخ ‌‬
‫یتواند از برهمنان مالیات بگیرد‪ .‬به هیچ وجه‬ ‫اوضاع نیز نم ‌‬
‫درست نیست که برهمنی در سرزمین خویش از گرسنگی‬
‫بمیرد)‪ .(4‬اگر برهمنی مرتکب قتل شد حاکم وقت اجازه‬
‫ندارد از وی قصاص بگیرد‪ ،‬مگر این که سرش را بتراشد‪،‬‬
‫اما دیگران از قصاص معاف نیستند)‪.(5‬‬
‫هی و شودرا مقامی بالتر‬ ‫کشاتریا اگرچه از دو طبق ‌‬
‫دارد‪ ،‬اما مقام آن به مراتب از برهمنان فروتر است‪ .‬مانو‬
‫یگوید‪ :‬برهمنی که ده سال سن دارد از یک کشاتریای‬ ‫م ‌‬
‫)‪(6‬‬
‫صدساله مقامی بالتر دارد‪ ،‬درست مانند پرد و فرزند ‪.‬‬

‫سهای بدبخت‬ ‫نج ‌‬


‫سها(‬
‫ی فوق‪ ،‬شودارها )نج ‌‬ ‫ن مدنی – دین ِ‬
‫براساس قانو ِ‬
‫هی هندی از جانوران‪ ،‬فروتر و از سگان‪،‬‬ ‫در جامع ‌‬
‫یکند‪:‬‬
‫خوارترند‪ .‬قانون مزبور تصریح م ‌‬
‫هی شودراست که به‬ ‫»از سعادت و خوشبختی طبق ‌‬
‫خدمت برهمنان درآیند و جز یان دیگر هیچ مزد و پاداشی‬
‫ندارند)‪.(7‬‬

‫اول‪.‬‬ ‫پیشین‪ ،‬باب‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫هشتم‪.‬‬ ‫پیشین‪ ،‬باب‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫نهم‪.‬‬ ‫پیشین‪ ،‬باب‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫نهم‪.‬‬ ‫پیشین‪ ،‬باب‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫دوم‪.‬‬ ‫پیشین‪ ،‬باب‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪5‬‬

‫یازدهم‪.‬‬ ‫پیشین‪ ،‬باب‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪6‬‬

‫منبع پیشین‪.‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪7‬‬


‫﴿‪﴾109‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫آنها حق ندارند باری خویش مال و دارایی ذخیره کنند‪،‬‬
‫یگردد)‪ .(1‬اگر‬ ‫چون این امر موجب ناخشنودی برهمنان م ‌‬
‫سها( جهت زدن برهمنی‪ ،‬دست یا‬ ‫کسی از شودراها )نج ‌‬
‫چوبدستی خود را دراز کند‪ ،‬دستش باید قطع شود و اگر با‬
‫ت خشم وی را لگد زند پایش باید شکسته شود)‪ .(2‬اگر‬ ‫حال ِ‬
‫ممجلس‬ ‫فردی از شودارها خواست با یکی از برهمنان ه ‌‬
‫ن وی را داغ و از‬‫هی پادشاه است که نشی ِ‬ ‫شود‪ ،‬وظیف ‌‬
‫شهر تبعیدش کند‪ .‬اگر با دست‪ ،‬برهمنی را لمس کرد یا‬
‫دشنامش داد‪ ،‬زبانش بریده شود و اگر ادعا نمود که‬
‫یدهد‪ ،‬روغن داغ به حلقش ریخته‬ ‫برهمنی را تعلیم م ‌‬
‫شود)‪.(3‬‬
‫هی کشتن سگ‪ ،‬گربه‪ ،‬قورباغه‪ ،‬مارمولک‪ ،‬کلغ‪،‬‬ ‫کفار ‌‬
‫هی شودرا )نجس( باهم برابر‬ ‫جغد و فردی از طبق ‌‬
‫است«)‪.(4‬‬

‫هی هندی‬ ‫جایگاه زن در جامع ‌‬


‫مقام زن در این جامعه به مقام کنیزان تنزل یافته‬
‫یباخت و بسا‬ ‫بود)‪ .(5‬گاه یک مرد زنش را در قماربازی م ‌‬
‫اوقات یک زن چندین همسر داشت)‪ .(6‬اگر شوهرش‬
‫یتوانست ازدواج کند و همواره آماع‬ ‫یمرد دوباره نم ‌‬
‫م ‌‬
‫هی‬‫نها بود و زن تبدیل به کنیزِ خانواد ‌‬ ‫تها و زخم زبا ‌‬‫اهان ‌‬
‫یشد‪ ،‬گاه نیز زن‬ ‫ن وی م ‌‬ ‫شوهر متوفا و خدمتکارِ بستگا ِ‬
‫جهت نجات خویش از عذاب زندگی و بدبختی دنیا‪ ،‬پس از‬
‫یزد)‪.(7‬‬
‫مرگ شوهر خودش را آتش م ‌‬

‫)(‪ -‬پیشین‪ ،‬باب دهم‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬مانوشاستر‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪R.C.Dutt. 342 - 343 -‬‬ ‫‪4‬‬

‫گ‬
‫ِ‬ ‫سزر‬‫س‬ ‫ب‬ ‫هی‬
‫‌‬ ‫س‬ ‫)حماس‬ ‫سا‬‫س‬ ‫ماهابهارات‬ ‫ت‬
‫ِ‬ ‫سرگذش‬ ‫)(‪ -‬در این باره سرآغاز‬ ‫‪5‬‬

‫هند( خواندنی است‪.‬‬


‫)(‪R.C.Dutt -‬‬ ‫‪6‬‬

‫ت پر ارج و رایسسع میسسان طبقسسات اشسسرافی و‬ ‫)(‪ -‬عمل فوق یک سن ِ‬ ‫‪7‬‬

‫یشسسد‪ ،‬سسسنت فسسوق‬ ‫جوامع اریستوکرات بود و »سسستی« نامیسسده م ‌‬


‫ت او بسسود‪ .‬بسسا دخسسالت‬ ‫بیسسانگر وفسساداری زن بسسه شسسوهر و شسسراف ِ‬
‫تهسسای اسسسلمی از شسسمار‬ ‫ن مسسسلمان و تأثیرگسسذاری دول ‌‬‫زمامدارا ِ‬
‫یزدنسد‪ ،‬کاسسته شسد‪ .‬جهسانگرد‬ ‫زنسانی کسه دسست بسه ایسن عمسل م ‌‬
‫فرانسوی دکتر برنیر‪ ،‬به صراحت این مطلب را ذکر کرده اسسست‪.‬‬
‫یها سسسنت مزبسسور را بسسه کلسسی لغسسو و غیسسر‬‫هی اخیر انگلیس ‌‬ ‫در دور ‌‬
‫قانونی اعلم کردند‪.‬‬
‫﴿‪﴾110‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫لخیز و سرشار از اندیشه‬ ‫بدین سان این سرزمین حاص ‌‬
‫خنگاران عرب‬ ‫و خرد و این ملت – ملتی که برخی از تاری ‌‬
‫هسارِ داد و عدل و سیاست و‬ ‫وی را معدن حکمت و پشم ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫هی محترم دانسته اند – در‬ ‫صاحب خرد بزرگ و اندیش ‌‬
‫ن‬‫فشد ِ‬‫ل دین‪ ،‬تل ‌‬‫ف رجا ِ‬ ‫اثر دوری از دین صحیح‪ ،‬انحرا ِ‬
‫یها و امور خیالی و‬ ‫هزن ‌‬
‫منابع آن‪ ،‬فرورفتن مردم در گمان ‌‬
‫شهای شهوانی‪ ،‬جولنگاه‬ ‫سهای درونی و کش ‌‬ ‫پیروی از هو ‌‬
‫تپرستی و ستم اجتماع شده بود؛ وضعیتی که در‬ ‫جهل‪ ،‬ب ‌‬
‫بین هیچ ملتی و در هیچ مقطعی از تاریخ نظیر نداشته‬
‫است‪.‬‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬اندلسی‪ ،‬صساعد )متوفسای ‪ 462‬هسس(‪ ،‬طبقسات المسم‪ ،‬ص‬ ‫‪1‬‬

‫‪.11‬‬
‫﴿‪﴾111‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫دهایشان‬ ‫بها‪ :‬خصوصیات و استعدا ‌‬ ‫عر ‌‬
‫بها بودند‬ ‫تهای دنیا در عصر جاهلی تنها عر ‌‬ ‫در بین مل ‌‬
‫که دارای اخلق و استعدادهای منحصر به فردی بودند و در‬
‫واقع از همه یک قامت بالتر بودند‪ ،‬مانند فصاحت‪ ،‬قدرت‬
‫یخواهی‪ ،‬غررو‪ ،‬شهسواری‪ ،‬شجاعت‪ ،‬حماسه‬ ‫بیان‪ ،‬آزاد ‌‬
‫در راه عقیده‪ ،‬صارحت لهجه و قدرت حافظه‪،‬‬
‫تداری‪.‬‬ ‫تطلبی‪ ،‬قدرت اراده‪ ،‬وفا به عهد و امان ‌‬ ‫مساوا ‌‬
‫هشان از عهد نبوت و انبیا‬ ‫اما در دوران اخیر در اثر فاصل ‌‬
‫هجزیره و نیز در اثر تمسک شدید به‬ ‫محبوس ماندن در شب ‌‬
‫تپرستی غیر منطقی که‬ ‫پیروی از آبا و اجداد‪ ،‬دینی و ب ‌‬
‫یشود و به‬ ‫تهای معاصر پیدا م ‌‬ ‫نظیرش کمتر در مل ‌‬
‫ناهنجاری های وناگون اخلقی و اجتماعی مبتل شدند‪.‬‬
‫یهای‬ ‫سخت سست و لرزان پدید آید که بدترین ویژگ ‌‬
‫زندگی جاهلی را دربر داشت و از محاسن موجود در ادیان‬
‫کامل ً به دور باشد‪.‬‬

‫تپرستی در جاهلیت‬ ‫ب ‌‬
‫هی رایج و آیین عمومی عرب شرک بود‪ ،‬در مورد‬ ‫عقید ‌‬
‫خداوند متعال معتقد بودند که او خدای بزرگ‪ ،‬خالق تمام‬
‫هی زمین و آسمانی است و تمام‬ ‫کاینات و گردانند ‌‬
‫موجودات تحت قدرت اویند‪ ،‬اگر از آنها در مورد‬
‫یشد پاسخ‬ ‫نها و زمین پرسیده م ‌‬ ‫هی آسما ‌‬ ‫آفرینند ‌‬
‫یدادند‪ :‬خداوند توانا و آگاه آنها را آفریده است‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪.(1)﴾    ‬‬
‫یشان ظرفیت توحید انبیا را با‬ ‫هی جاهل ‌‬‫اما اندیش ‌‬
‫تها‬‫نشان که مد ‌‬ ‫خلوص و صفا و شکوهش نداشت و اذها ‌‬
‫از دوران نبوت و رسالت و مفاهیم دینی فاصله گرفته بود‪،‬‬
‫یتوانست درک کند که دعای یک انسان توان شکافتن‬ ‫نم ‌‬
‫یتواند بدون شافعت و‬ ‫نها را دارد و م ‌‬
‫ههای آسما ‌‬ ‫درواز ‌‬
‫واسطه مورد قبول حق واقع گردد‪ .‬آنان مسایلی فوق را‬
‫ن محدود و اوضاع و احوال نظام سلطنتی فاسد‬ ‫با این جها ِ‬
‫یسنجیدند‪ .‬بدین جهت در جستجوی‬ ‫و روندِ کارهای آن م ‌‬
‫ههایی برآمدند که برای رسیدن به خدا به آنها‬ ‫واسط ‌‬
‫یشدند و آنها را در دعاهای خویش شریک خدا‬ ‫متوسل م ‌‬

‫هی ‪» :87‬و اگر از آنان بپرسی‪ ،‬چه کسی‬ ‫هی زخرف‪ ،‬آی ‌‬‫)(‪ -‬سور ‌‬ ‫‪1‬‬

‫آنان را آفریده؟ به یقین گویند‪ :‬خدا«‪.‬‬


‫﴿‪﴾112‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یدادند‪.‬‬
‫یکردند و برخی از عبادات را برای آنها انجام م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫هی شفاعت در باور آنان ریشه دواند و نهایتا تبدیل‬ ‫اندیش ‌‬
‫هها مالک نفع و ضرر هستند‪،‬‬ ‫به این عقیده گردید که واسط ‌‬
‫آنان به مرور در باب شرک گامی فراتر نهادند و خدایانی‬
‫برای خویش درنظر گرفتند و چنین عقیده داشتند که این‬
‫یتوانند به‬‫خدایان در چرخاندن هستی دست دارند و م ‌‬
‫دیگران سود و زیان و خیر و شر برسانند و به کسی‬
‫ببخشند یا محرومش کنند‪.‬‬
‫به این ترتیب اگر مشرکان پیشین به الوهیت و ربوبیت‬
‫برتر خداوند متعال اعتقاد داشتند و در کنار آن شفاعت‬
‫یها خدایان‬ ‫هها و اولیا را نیز پذیرفته بودند‪ ،‬بعد ‌‬
‫واسط ‌‬
‫خویش را با ذات باری تعالی شریک قرار دادند و در مورد‬
‫خدایان خویش این باور را پذیرفتند که آنها نیز دارای‬
‫قدرتی ذاتی بر رساندن خیر و شر سود و زیان و به وجود‬
‫آوردن و فناکردن هستند و نسبت به ذات باری تعالی نیز‬
‫ل‪ :‬او را اله أعظم‬ ‫باوری مبهم و غیر شفاف پیدا کردند‪ ،‬مث ً‬
‫ورب الرباب نامیدند)‪.(1‬‬

‫بها در جاهلیت‬ ‫تهای عر ‌‬ ‫ب ‌‬


‫کبودن‬ ‫هی جاهلیت و نزدی ‌‬ ‫با فرورفتن مردم در ورط ‌‬
‫تپرستی به حواس و محسوسات و همسازی آن‬ ‫رویکرد ب ‌‬
‫با سستی و رخوت اندیشه رفته رفته کار گروه دوم بال‬
‫گرفت و قدرت یافت‪ ،‬سرانجام این اعتقاد یعنی‬
‫هی ریج در آن جامعه قرار گرفت و شمار‬ ‫تپرستی عقید ‌‬ ‫ب ‌‬
‫هها تفاوت قایل بودند و از‬ ‫کسانی که بین خدایان و واسط ‌‬
‫ینهایت کاهش‬ ‫یشدند‪ ،‬ب ‌‬ ‫هی تحصیلکرده مسحوب م ‌‬ ‫طبق ‌‬
‫تپرستی‬ ‫یافت‪ ،‬به این ترتیب امت به بدترین شکل در ب ‌‬
‫های و حتی هر‬ ‫فرو رفت‪ .‬هر قبیله یا شهری یا منطق ‌‬
‫های بت مخصوصی داشت‪.‬‬ ‫خان ‌‬
‫های بتی در منزلش‬ ‫یگوید‪ :‬در مکه هر خانواد ‌‬ ‫کلبی م ‌‬
‫یکرد و هرکس آهنگ سفر‬ ‫داشت که آن را عبادت م ‌‬
‫یداد‪،‬‬‫داشت‪ ،‬آخرین کاری که قبل از سفر انجام م ‌‬
‫یگشت‪،‬‬ ‫تکشیدن به بت بود و هر وقت از سفر باز م ‌‬ ‫دس ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫تکشیدن به بت بود ‪.‬‬ ‫اولین کارش نیز دس ‌‬
‫یباک بودند‪ ،‬برخی‬ ‫تها سخت ب ‌‬ ‫بها در عبادت ب ‌‬ ‫عر ‌‬
‫های و برخی بتی را انتخاب کرده بودند و کسی هم که‬ ‫خان ‌‬
‫ت خانه یا بتی را نداشت‪ ،‬سنگی را جلوی‬ ‫توانایی ساخ ِ‬
‫)(‪ -‬رک‪ :‬دروزه‪ ،‬محمد عزت‪ ،‬بیئة النبی من القرآن‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬کتاب الصنام‪ ،‬ص ‪.33‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾113‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکرد و به طواف آن مشول‬ ‫حرم یا جای دیگر نصب م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یگذاشتند ‪.‬‬ ‫تها را انصاب م ‌‬ ‫یشد‪ ،‬نام این نوع ب ‌‬ ‫م ‌‬
‫های که برای عبادت خداوند یگانه‬ ‫در دل کعبه )خان ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫ساخته شده بود( و در صحنش ‪ 360‬بت وجود داشت ‪.‬‬
‫هها به عبادت‬ ‫تها و مجسم ‌‬ ‫آنها به مرور از عبادت ب ‌‬
‫سنگ روی آوردند‪.‬‬
‫یکند‪ :‬ما سنگ را‬ ‫امام بخاری از ابورجاء عطاردی نقل م ‌‬
‫ییافتیم اولی را‬ ‫یکردیم و چون سنگی بهتر م ‌‬ ‫پرستش م ‌‬
‫یداشتیم و هنگامی که‬ ‫یانداختیم و دومی را برم ‌‬ ‫دور م ‌‬
‫یکردیم و‬ ‫ییافتیم مقداری خاک جمع م ‌‬ ‫هیچ سنگی نم ‌‬
‫یدوشیدیم‬ ‫کها ان را م ‌‬ ‫یآوردیم و روی آن خا ‌‬ ‫گوسفندی م ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫یپرداختیم ‪.‬‬ ‫و سپس به طواف آن م ‌‬
‫یرفت و جایی‬ ‫یگوید‪ :‬چون فردی به مسافرت م ‌‬ ‫کلبی م ‌‬
‫یداشت و بهترین آنها را به‬ ‫یکرد‪ ،‬چهار سنگ برم ‌‬ ‫منزل م ‌‬
‫یگرفت و سه سنگ دیگر را به عنوان‬ ‫عنوان رب خود برم ‌‬
‫یکرد و چون از آن منزل کوچ‬ ‫ههای دیگش استفاده م ‌‬ ‫پای ‌‬
‫)‪(4‬‬
‫یکرد ‪.‬‬ ‫یکرد‪ ،‬رّبش را آنجا رها م ‌‬ ‫م ‌‬

‫بها‬
‫خدایان عر ‌‬
‫بها مانند مشرکان هر دور و زمانی خدایان متعددی‬ ‫عر ‌‬
‫نها و ستارگان داشتند‪ ،‬معتقد بودند که‬ ‫از فرشتگان‪ ،‬ج ‌‬
‫ملیک‪ ،‬دختران خدا هستند‪ .‬بنابراین‪ ،‬آنها را به نزد خدا‬
‫یکردند و نزد‬ ‫یدانستند و پرستش م ‌‬ ‫شفیع و واسطه م ‌‬
‫نها را نیز با‬‫یجستند‪ ،‬همینطور ج ‌‬ ‫خداوند به آنها توسل م ‌‬
‫ینمودند و به قدرت و تأثیرشان ایمان‬ ‫خدا شریک م ‌‬
‫)‪(5‬‬
‫یدادند ‪.‬‬‫داشتند و آنها را مورد پرستش قرار م ‌‬
‫نها را‬
‫هی خزاعه ج ‌‬ ‫یگوید‪ :‬بنوملیح از طایف ‌‬ ‫کلبی م ‌‬
‫)‪(6‬‬
‫یکردند ‪.‬‬ ‫پرستش م ‌‬
‫یپرستیدند‪،‬‬ ‫هی حمیر خورشید را م ‌‬ ‫یگوید‪ :‬قبیل ‌‬ ‫صاعد م ‌‬
‫کنانه ماه را‪ ،‬تمیم دبران )یکی از منازل ماه( را‪ ،‬لخم و‬

‫)(‪ -‬کتاب الصنام‪ ،‬ص ‪.43‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬بخاری‪ ،‬الجامع الصحیح‪ ،‬کتاب المغازی‪ ،‬باب فتح مکه‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬بخسساری‪ ،‬الجامع الصععحیح‪ ،‬کتسساب المغسسازی‪ ،‬بسساب وفسسد بنسسی‬ ‫‪3‬‬

‫حنیفة‪.‬‬
‫)(‪ -‬کتاب الصنام‪.‬‬ ‫‪4‬‬

‫)(‪ -‬کتاب الصنام‪ ،‬ص ‪.44‬‬ ‫‪5‬‬

‫)(‪ -‬کتاب الصنام‪ ،‬ص ‪.34‬‬ ‫‪6‬‬


‫﴿‪﴾114‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫جذام مشتری را‪ ،‬بنی طی سهیل را و بنی قیس شعری را‬
‫یپرستیدند)‪.(1‬‬
‫و بنی اسد عطارد را م ‌‬

‫یهودیت و مسیحیت در سرزمین عرب‬


‫یهودیت و مسیحیت در سرزمین عرب پراکنده شده‬
‫بها از مفاهیم دینی آنها چندان بهره نبردند‪ ،‬آنها‬‫بودند‪ ،‬عر ‌‬
‫در واقع دو نسخه از یهود شام و مسیحیت روم و شام‬
‫بودند که از تحریف و گمراهی – چنانچه قبل ً توضیح دادیم‬
‫– در امان نمانده بودند‪.‬‬

‫رسالت و ایمان به رستاخیز‬


‫بها نسبت به پیامبر تصویری‬ ‫در مورد رسالت عر ‌‬
‫خیالی داشتند‪ ،‬پیامبر را در ذاتی قدسی نمود یافته‬
‫یآشامد‪ ،‬نه ازدواج‬‫یخورد‪ ،‬نه م ‌‬‫یدانستند که نه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآید و نه در بازارها‬
‫یکند‪ ،‬نه فرزند از وی به وجود م ‌‬ ‫م ‌‬
‫لهای تنگ و قاصرشان قادر به درک‬ ‫یکند‪ .‬عق ‌‬‫حرکت م ‌‬
‫حشر بعد از مرگ و زندگی بازپسین بعد از زندگی دنیا که‬
‫در آن حساب و ثواب و عقاب وجود داشته باشد‪ ،‬نبود‪.‬‬
‫یگفتنسسسسد‪  ﴿ :‬‬ ‫بسسسسه تعسسسسبیر قسسسسرآن م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪.(2)﴾‬‬
‫یگفتنسسد‪   ﴿ :‬‬‫همینطسسور م ‌‬
‫‪  ‬‬
‫‪.(3)﴾    ‬‬
‫بها منکر معاد بودند و قایل‬ ‫یگوید‪ :‬عموم عر ‌‬ ‫صاعد م ‌‬
‫یپنداشتند که جهان هرچند‬ ‫به روز جزا نبودند‪ ،‬چنین م ‌‬
‫یشود و نه از بین‬‫های نوپدید است‪ ،‬نه خراب م ‌‬ ‫آفرید ‌‬
‫یرود‪ .‬البته برخی هم معاد را باور داشتند و بر این باور‬ ‫م ‌‬
‫بودند که اگر شترشان بر سر قبرشان نحر شود‪ ،‬روز‬
‫یشوند و اگر نحر نشود پیاده‬ ‫قیامت سواره حشر م ‌‬
‫یشوند)‪.(4‬‬‫محشور م ‌‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬صاد‪ ،‬طبقات المم‪ ،‬ص ‪.43‬‬ ‫‪1‬‬

‫هی ‪» :24‬آن زندگی جز زندگانی این جهسسان‬ ‫هی جاثیه‪ ،‬آی ‌‬ ‫)(‪ -‬سور ‌‬ ‫‪2‬‬

‫یشسسویم و جسسز زمسسانه مسسا را هلک‬


‫یمیریسسم و زنسسده م ‌‬ ‫ما نیست‪ .‬م ‌‬
‫یکند«‪.‬‬‫نم ‌‬
‫نهایی ]چند[ و‬‫هی ‪» :49‬ایا چون استخوا ‌‬ ‫هی السراء‪ ،‬آی ‌‬ ‫)(‪ -‬سور ‌‬ ‫‪3‬‬

‫پوسیده شدیم‪ ،‬آیا به آفرینش نوین برانگیخته خواهیم شد؟«‪.‬‬


‫)(‪ -‬کتاب الصنام‪ ،‬ص ‪.44‬‬ ‫‪4‬‬
‫﴿‪﴾115‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یهای اجتماعی و اخلقی‬ ‫ناهنجار ‌‬
‫یهای‬‫یها و بیمار ‌‬‫بها از لحاظ اخلقی دچار ناهنجار ‌‬ ‫عر ‌‬
‫ههای این‬ ‫هداری شده بودند‪ ،‬عوامل و خاستگا ‌‬ ‫ژرف و ریش ‌‬
‫یخوارگی سخت‬ ‫یها نیز همه جا وجود داشت‪ ،‬م ‌‬ ‫بیمار ‌‬
‫هدار بود‪.‬‬
‫رواج داشت و در پهنایی وسیع و ژرف ریش ‌‬
‫نها گفته اند‪ ،‬این پدیده‬ ‫یگساری سخ ‌‬ ‫شاعران از محافل م ‌‬
‫قسمتی از ادبیات‪ ،‬تاریخ و شعرشان را به خود اختصاص‬
‫یهای شرب در زبان عرب و‬ ‫مها و ویژگ ‌‬
‫داده است‪ .‬نا ‌‬
‫بها از‬‫فاندیشی و شرح و بسط دادن آن در بین عر ‌‬ ‫ژر ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یکند ‪.‬‬ ‫بس که زیاد بود‪ ،‬آدمی را دچار حیرت و شگفتی م ‌‬
‫هها با نصب پرچمی به نام »غایة« هواره باز بود‪.‬‬ ‫میکد ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫لبید شاعر نامدار عرب م ‌‬
‫ت سامرها‬ ‫قد ب ّ‬
‫وغاية تاجر‬
‫وافيت إذ رفعت‬
‫وعّز مدامها‬

‫بنشینی گذراندم و هنگامی‬ ‫»شب را پیوسته با او به ش ‌‬


‫یفروشی رسیدم که پرچمش برافراشته شده بود و‬ ‫به م ‌‬
‫هی او گران شده بود«‪.‬‬ ‫شراب کهن ‌‬
‫هی تجارت‬‫تجارت شراب به قدری شایع بود که کلم ‌‬
‫بفروشی شده بود‪ ،‬لبید در شعر فوق با‬ ‫مترادف با شرا ‌‬
‫یگفت‪.‬‬‫هی »وغاية تاجر« همین مقصود را باز م ‌‬ ‫واژ ‌‬
‫مَئه م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫)‪(2‬‬
‫عمرو بن َ‬
‫ق ِ‬
‫إذا سحب الريط‬
‫والمروط إلى‬
‫أدني تجاري‬
‫وانقض اللمها‬

‫یآید آن زمانی که ]جوان بودم و[ خودم را با‬‫»یادم م ‌‬


‫بفروش )با‬ ‫چادرهایی که به تن داشتم به نزدیکترین شرا ‌‬
‫غررو و تکبر[ که با حرکت سرم موهای پشت گردنم تکان‬
‫یرساندم«‪.‬‬‫یخورد‪ ،‬م ‌‬‫م ‌‬
‫قماربازی یکی از افتخارات زندگی جاهلی بود‪.‬‬

‫)(‪ -‬در این زمینه رک‪ :‬ابن سیده‪ ،‬المخصص‪ ،‬ج ‪ ،11‬صص ‪– 82‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪.101‬‬
‫)(‪ -‬دیوان الحماسه‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾116‬‬
‫در( اوضاع جهان و انحطاط‬
‫)‪3‬‬
‫کندوکاوی‬
‫یگوید‪:‬‬
‫م ‌‬ ‫شاعر جاهلی‬
‫أعيرتنا ألبانها‬
‫ولحومها‬
‫وذلك عار يا بن‬
‫ريطة ظاهر‬
‫نحابي بها أكفاءنا‬
‫ونهينها‬
‫ونشرب في‬
‫أثمانها ونقامر‬

‫»ای ابن رایطه! ما را در مورد گوشت و شیر‬


‫یزنی؟ بدان که‬ ‫نمان ]که سخاوت نداریم[ طعنه م ‌‬ ‫شترا ‌‬
‫های است‬ ‫]اگر وجوه مصرف آن را بیان کنم[ این طعن ‌‬
‫زدودنی‪ .‬ما گوشت و شیر شتران را به دوستان و‬
‫یزدن و کشتن شتران[ به‬ ‫یدهیم و ]با پ ‌‬ ‫نمان م ‌‬
‫همردیفا ‌‬
‫یکنیم و پول گوشت و شیرشان را صرف‬ ‫آنها اهانت م ‌‬
‫ینماییم«‪.‬‬ ‫شراب نوشی و قماربازی م ‌‬
‫یگساری عیب محسوب‬ ‫عدم شرکت در محافل م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫یشد‪ .‬چنانچه شاعر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ت فل‬ ‫إذا هلك ُ‬
‫تريدي عاجزا ً‬
‫غسا ً ول برما ً ول‬ ‫ُ‬
‫ً)‪(2‬‬
‫معزال‬

‫گ ]ازدواج با[ مردی ناتوان‪،‬‬‫مردم‪ ،‬آهن ِ‬


‫»هرگاه من ُ‬
‫یگساوی شرکت‬ ‫هگیر را ]که در م ‌‬‫پست‪ ،‬درمانده و گوش ‌‬
‫یکند[ مکن!«‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫یگوید‪ :‬بسا اوقات در جاهلیت یک فرد تمام‬ ‫قتاده م ‌‬
‫یباخت‪ ،‬سپس با غم و‬ ‫اهل و مالش را در قماربازی م ‌‬
‫یگرفت و به ثروتش‬‫اندوه و دست خالی زانوی غم بغل م ‌‬
‫ینگریست‪ .‬این عمل‬ ‫که در دست کسی دیگر بود‪ ،‬م ‌‬
‫سرانجام در بین آنها اسباب عداوت و دشمنی را فراهم‬
‫یآورد)‪.(3‬‬
‫م ‌‬

‫)(‪ -‬دیوان الحماسه‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬دیوان الحماسه‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫هی‪  ﴿ :‬‬


‫‪‬‬ ‫)(‪ -‬رک‪ :‬تفسیر طبری‪ ،‬ذیسسسل آی ‌‬ ‫‪3‬‬

‫‪     ‬‬


‫‪.﴾  ‬‬
‫﴿‪﴾117‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫مردم حجاز‪ ،‬اعم از عرب و یهود معاملت ربوی را به‬
‫یدادند و در این زمینه بسا اوقات به‬ ‫کثرت انجام م ‌‬
‫یرسیدند‪.‬‬ ‫هروی و اجحاف نیز م ‌‬ ‫زیاد ‌‬
‫یگوید‪ :‬در جاهلیت ربا به دو شیوه انجام‬ ‫طبری م ‌‬
‫دین در صورت تأخیر در‬ ‫یگرفت‪ -1 :‬چند برابرشدن َ‬ ‫م ‌‬
‫یبود(‬
‫ادای آن‪ -2 .‬بالرفتن سن حیوان‪) ،‬اگر دین‪ ،‬حیوان م ‌‬
‫با تأخیر در تحویل آن‪.‬‬
‫یخواست و زمان پرداخت‬ ‫هرگاه کسی از دیگری پول م ‌‬
‫یگفت‪ :‬دوست داری‬ ‫یرسید‪ ،‬طلبکار به بدهکارش م ‌‬ ‫فرا م ‌‬
‫یواهی در ادایش‬ ‫قرضم را الن پرداخت کنی و یا اگر م ‌‬
‫یداشت‪،‬‬ ‫تأخیر کنی باید اضافه بدهی؟ اگر بدهکار چیزی م ‌‬
‫یداشت پرداخت‬ ‫یکرد و اگر نم ‌‬ ‫بدهی اش را پرداخت م ‌‬
‫یانداخت؛ به عنوان مثال به جای این که‬ ‫دین را به تأخیر م ‌‬ ‫َ‬
‫یداد‪ ،‬یک سال بعد بچه شتر دو ساله‬ ‫کساله م ‌‬ ‫بچه شتر ی ‌‬
‫یافتاد یک‬ ‫یگرفت‪ .‬همینطور هرسالی که به تأخیر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگردید‪ .‬اگر قرض‬ ‫سال بر عمر شتر مورد نظر اضافه م ‌‬
‫یبود‪ ،‬نیز به همین شکل در ازای هر سال‬ ‫مورد نظر نقد م ‌‬
‫یشد؛ به عنوان مثال اگر طلبش صد درهم‬ ‫تأخیر دوبرابر م ‌‬
‫یافتاد‪ ،‬باید‬ ‫یبود و از مدت معین یک سال به تأخیر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یداد و همینطور با هر سال تأخیر صد‬ ‫دویست درهم م ‌‬
‫یشد تا به سیصد و چهارصد درهم‬ ‫درهم اضافه م ‌‬
‫یرسید)‪.(1‬‬ ‫م ‌‬
‫هی جاهلی ربا چون امور طبیعی و عادی جریان‬ ‫در جامع ‌‬
‫داشت و به هیچ وجه بین تجارت طبیعی و ربا تفاوتی قایل‬
‫یگفتنسسد‪  ﴿ :‬‬ ‫نبسسود و م ‌‬
‫‪. ﴾ ‬‬
‫)‪(2‬‬

‫هی ربوی‬ ‫یگوید‪ :‬در جاهلیت کسانی که معامل ‌‬ ‫طبری م ‌‬


‫دین یکی از آنان‬ ‫ینمودند‪ ،‬هنگامی که مدت پرداخت‪َ ،‬‬ ‫م ‌‬
‫یگفت‪» :‬در مهلت‬ ‫یرسید‪ ،‬بدهکار به صاحب حق م ‌‬ ‫سر م ‌‬
‫باز پراخت بیفزا‪ ،‬تا در مالت بیفزایم«‪ ،‬اگر به آنان که‬
‫لتان‬
‫یشد‪ :‬این عم ‌‬ ‫یشدند‪ ،‬گفته م ‌‬ ‫مرتکب چنین عملی م ‌‬
‫یگفتند‪ :‬چه تفاوتی دارد که در‬ ‫رباست و ناجایز‪ ،‬در پاسخ م ‌‬
‫ابتدای معامله پول را اضافه کنیم با در انتهای آن زمانی‬
‫یرسید)‪.(3‬‬ ‫که وقت باز پرداخت فرا م ‌‬

‫)(‪ -‬تفسیر طبری‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.59‬‬ ‫‪1‬‬

‫هی ‪» :275‬بیع مانند رباست«‪.‬‬


‫هی بقره‪ ،‬آی ‌‬
‫)(‪ -‬سور ‌‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر طبری‪ ،‬ص ‪.69‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾118‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی جاهلی نادر نبود و زیاد مورد‬ ‫زنان نیز در جامع ‌‬
‫جشان این بود‬ ‫یگرفت‪ ،‬یکی از عادات رای ‌‬ ‫نکوهش قرار نم ‌‬
‫که مردان خارج از چارچوب ازدواج همواره دارای‬
‫ههایی از زنان بودند و همچنین زنان دارای‬ ‫معشوق ‌‬
‫دوستانی از مردان بودند‪ ،‬در برخی موارد نیز زنان را به‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫ارتکاب زنا اجبار م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬در جاهلیت جهت کسب‬ ‫ابن عباس ‪ ‬م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یکردند ‪.‬‬ ‫نشان را به ارتکاب زنا اجبار م ‌‬ ‫درآمد‪ ،‬کنیزا ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫حضرت عایشه ل م ‌‬
‫»در جاهلیت ازدواج به چهار شیوه وجود داشت‪:‬‬
‫‪ -1‬ازدواجی که امروز در بین مردم رایج است‪ .‬مردی‬
‫یرفت و با پرداخت‬ ‫جهت خواستگاری نزد ولی دختر م ‌‬
‫یآورد‪.‬‬
‫مهریه‪ ،‬دخترش را به عقد خویش درم ‌‬
‫یشد‪،‬‬ ‫‪ -2‬هنگامی که زن از دوران قاعدگی اش پاک م ‌‬
‫یگفت‪ :‬فلنی را طلب کن و از وی جهت‬ ‫شوهرش به او م ‌‬
‫ً‬
‫هشدن نطفه بگیر‪ .‬شوهر در این مدت کامل از زنش‬ ‫حامل ‌‬
‫ً‬
‫یجست‪ ،‬تا حمل این زن از آن فرد دقیقا روشن‬ ‫دوری م ‌‬
‫یشد‪ ،‬شوهرش‬ ‫هبودنش ثابت م ‌‬ ‫یشد‪ .‬هنگامی که حامل ‌‬ ‫م ‌‬
‫یتوانست از زنش کامجویی کند‪ ،‬این عمل را به خاطر‬ ‫م ‌‬
‫یدادند‪.‬‬‫تمایل به داشتن فرزند نجیب و مورد پسند انجام م ‌‬
‫یگفتند‪.‬‬ ‫این نوع ازدواج را »نکاح استبضاع« م ‌‬
‫‪ -3‬گروهی کمتر از ده نفر از مردان با یک زن تماس‬
‫یشد و فرزندی به دنیا‬ ‫یگرفتند‪ .‬هرگاه حامله م ‌‬ ‫جنسی م ‌‬
‫یخواند‪،‬‬ ‫یآورد‪ ،‬بعد از گذشت چند شبی همه را فرا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یتوانست از حاضرشدن امتناع ورزد‪ .‬زن به‬ ‫هیچکدام نم ‌‬
‫یگفت‪ :‬از موضوع کامل ً اطلع دارید‪ ،‬من فرزندی‬ ‫آنان م ‌‬
‫به دنیا آورده ام‪ ،‬این فرزند از آن توست فلنی‪ .‬او اختیار‬
‫داشت نام هرکس را بگوید‪ ،‬فرزند نیز به همان فرد نسبت‬
‫یتوانست نپذیرد‪.‬‬ ‫یشد و او هم به هیچ وجه نم ‌‬ ‫داده م ‌‬
‫یشدند و با یک زن تماس‬ ‫‪ -4‬افراد زیادی جمع م ‌‬
‫یگرفتند‪ .‬زن مورد نظر نیز از آمدن هیچکس جلوگیری‬ ‫م ‌‬
‫هها بودند که بر سر در‬ ‫یکرد اینگونه زنان همان فاحش ‌‬ ‫نم ‌‬
‫مهایی را جهت معرفی خود نصب‬ ‫لشان پرچ ‌‬ ‫منز ‌‬
‫یتوانست در چنین منازلی برای زنا و‬ ‫یکردند‪ ،‬هرکس م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآمد‪ ،‬همه‬ ‫فحشا وارد شود‪ .‬هنگامی که فرزندی به دنیا م ‌‬
‫یخواندند‪ ،‬آنان با‬ ‫هشناسان را فرا م ‌‬ ‫یشدند و قیاف ‌‬ ‫جامع م ‌‬

‫)(‪ -‬تفسیر طبری‪ ،‬ج ‪ ،18‬ص ‪.401‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾119‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تشخیصی که داشتند‪ ،‬فرزند را به یکی از آنان نسبت‬
‫یدادند و او نیز حق امتناع ورزیدن نداشت«)‪.(2‬‬
‫م ‌‬

‫)(‪ -‬بخاری‪ ،‬الجامع الصحیح‪ ،‬باب من قال‪ :‬ل نکاح إل بولی‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾120‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی جاهلی‬ ‫زن در جامع ‌‬
‫هی جاهلی در معرض هرگونه ظلم و ستم‬ ‫زن در جامع ‌‬
‫یشد؛‬ ‫قرار داشت‪ ،‬حقش حیف و میل و اموالش پایمال م ‌‬
‫از ارث محروم بود و بعد از طلق و یا فوت شوهر حق‬
‫ازدواج نداشت)‪ .(1‬و همانند سایر کالها و حیوانات به ارث‬
‫یآمد)‪.(2‬‬ ‫دیگران درم ‌‬
‫یفرماید‪ :‬اگر کسی پدر یا‬ ‫عبدالله بن عباس ‪ ‬م ‌‬
‫یرفت‪ ،‬زنش در اختیار او قرار‬ ‫برادرش از دنیا م ‌‬
‫یگرفت؛ دوست داشت آن را نگه دارد تا مهریه اش را‬ ‫م ‌‬
‫هی حیات دهد تا این که بمیرد‬ ‫به او ببخشد یا همچنان ادام ‌‬
‫و اموالش به او برسد‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬در جاهلیت وقتی کسی‬ ‫عطاء بن ابی رباح م ‌‬
‫هی متوفا زن‬ ‫یگذاشت‪ ،‬خانواد ‌‬ ‫یمرد و زنی را به جای م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی کوچکی که از میت باقی مانده بود‪ ،‬نگه‬ ‫را به خاطر بچ ‌‬
‫یداشتند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یگوید‪ :‬در جاهلیت وقتی که پدر‪ ،‬برادر و یا پسر‬ ‫سدی م ‌‬ ‫ُ‬
‫یگذاشت‪ ،‬هرکس از‬ ‫یمرد و زنی به جای م ‌‬ ‫کسی م ‌‬
‫یانداخت‪ ،‬زن از‬ ‫وارثان زن زودتر روی زن مزبور چادر م ‌‬
‫هی شوهر قبلی با وی ا‬ ‫ن او بود؛ او اختیار داشت با مهری ‌‬ ‫آ ِ‬
‫زدواج نماید و یا به عقد کسی درآورد و مهریه اش را‬
‫خودش بگیرد‪ .‬اگر زن به نحوی خودش را به خانواده اش‬
‫یرساند‪ ،‬از آن خودش بود و کسی بر وی تسلط نداشت‬ ‫م ‌‬
‫یشد؛ مرد از حقوقی‬ ‫)‪ .(3‬در جاهلیت حقوق زن پایمال م ‌‬
‫های که به وی‬ ‫برخوردار بود‪ ،‬اما زن حقی نداشت‪ ،‬مهری ‌‬
‫یشد و به خاطر اضرار و‬ ‫یشد از او پس گرفته م ‌‬ ‫داده م ‌‬
‫)‪(4‬‬
‫یشد ‪.‬‬ ‫تعدی بر حقش نگه داشته م ‌‬
‫یمهری و اعراض قرار‬ ‫از طرف شوهر مورد ب ‌‬
‫یگرفت و بسا اوقات به صورت معلق نگه داشته‬ ‫م ‌‬
‫)‪(5‬‬
‫یشد ‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫هی مردان بود و بر زنان حرام‬ ‫بعضی از غذاها ویژ ‌‬
‫یتوانست بدون هیچ محدودیتی با چندین‬ ‫بود)‪ .(6‬یک مرد م ‌‬
‫زن ازدواج نماید)‪.(7‬‬

‫هی ‪.232‬‬ ‫بقره‪ ،‬آی ‌‬ ‫هی‬‫سور ‌‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫هی ‪.19‬‬ ‫نساء‪ ،‬آی ‌‬ ‫هی‬ ‫سور ‌‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫طبری‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.308‬‬ ‫تفسیر‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫هی ‪.231‬‬ ‫بقره‪ ،‬آی ‌‬ ‫هی‬ ‫سور ‌‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫هی ‪.139‬‬ ‫نساء آی ‌‬ ‫هی‬ ‫سور ‌‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪5‬‬

‫هی ‪.140‬‬ ‫انعام‪ ،‬آی ‌‬ ‫هی‬


‫سور ‌‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪6‬‬

‫هی ‪.3‬‬ ‫نساء‪ ،‬آی ‌‬ ‫هی‬ ‫سور ‌‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪7‬‬


‫﴿‪﴾121‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی زنده به گور کردن آنها‬ ‫تنفر از دختران به درج ‌‬
‫رسیده بود‪.‬‬
‫هیم بن عدی چنانچه میدانی از او نقل کرده است‪،‬‬
‫یگوید‪ :‬زنده به گورکردن دختران عملی رایج در بین‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫تمام قبایل عرب بود‪ ،‬حداقل ز هر ده نفر یکی حتما چنین‬
‫یداد‪.‬‬ ‫عملی را انجام م ‌‬
‫بها در مورد زنده به گورکردن‬ ‫زمانی که اسلم آمد‪ ،‬عر ‌‬
‫ههای متفاوتی داشتند؛ برخی به خاطر غیرت‬ ‫دختران انگیز ‌‬
‫هی دختران به آنها برسد‪،‬‬ ‫و ترس از ننگی که شاید از ناحی ‌‬
‫یدادند‪ .‬برخی هم به خاطر شکل و‬ ‫این عمل را انجام م ‌‬
‫صورت دختران مثل ً تیره رنگ بودن‪ ،‬یا سیاه بودن‪ ،‬یا‬
‫ههای سفید روی پوست داشتن )برص( و یا فلج بودن‪،‬‬ ‫لک ‌‬
‫یدادند‪ ،‬چون آنها این صفات را به‬ ‫این عمل را انجام م ‌‬
‫یگرفتند‪.‬‬ ‫فال بد م ‌‬
‫برخی هم به خاطر ترس از فقر و نابودی دست به این‬
‫یزدند‪ ،‬این عده را فقیران و تنگدستان قبایل عرب‬ ‫کار م ‌‬
‫یدادند‪ ،‬برخی از سران و اشراف عرب فرزندان‬ ‫تشکیل م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یگوید‪ :‬هنگامی‬ ‫یخریدند ‪ .‬صعصعة بن ناجیه م ‌‬ ‫آنان را م ‌‬
‫که که اسلم آمد‪ ،‬من سیصد دختر را سربها دادم و از‬
‫زنده به گورشدن نجات دادم)‪.(2‬‬
‫نشان به‬ ‫یکردند هروقت تعداد فرزندا ‌‬ ‫بعضی هم نذر م ‌‬
‫ده تا رسید‪ ،‬یکی را قربانی کنند‪ ،‬کاری که عبدالمطلب هم‬
‫یدادند و‬ ‫انجام داد‪ ،‬برخی هم دختران را به خدا نسبت م ‌‬
‫یگفتند‪ :‬ملئکه دختران خدا هستند )العیاذ بالله(‪ .‬دختران‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬آخر خدا به دختران‬ ‫را هم به خدا ملحق م ‌‬
‫سزاوارتر است!‬
‫ینظیری زنده به‬ ‫بسا اوقات‪ ،‬دختران را با سنگدلی ب ‌‬
‫یکردند‪ .‬چه بسا کشتن نوزاد دختر به خاطر سفر یا‬ ‫گور م ‌‬
‫یافتاد و زمانی وی‬ ‫مشغولیتی که پدر داشت‪ ،‬به تأخیر م ‌‬
‫یسپرد که بزرگ شده بود و همه چیز را‬ ‫را زنده به خاک م ‌‬
‫تهای تلخ و گریه‬ ‫یکرد‪ ،‬از این قبیل موارد حکای ‌‬ ‫درک م ‌‬
‫هی کوه پرت‬ ‫آور نقل کرده اند‪ ،‬بعضی دخران را از قل ‌‬
‫یکردند)‪.(3‬‬ ‫م ‌‬

‫بها‬
‫های در بین عر ‌‬
‫تعصبات خونین قبیل ‌‬
‫)(‪ -‬برای آگاهی بیشتر رک‪ :‬آلوسسسی‪ ،‬بلوغ الرب فععی أحععوال‬ ‫‪1‬‬

‫العرب‪.‬‬
‫)(‪ -‬الغانی‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾122‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫دت تمام وجود‬ ‫های با شدت و ح ّ‬ ‫تعصبات خونین قبیل ‌‬
‫یداد که در‬ ‫داشت‪ .‬اساسش را جهالت و نادانی تشکیل م ‌‬
‫صْر‬
‫یشود‪» :‬ان ْ ُ‬ ‫هی نقل شده از آنها نمایان م ‌‬ ‫این جمل ‌‬
‫ما« »برادرت را چه ظالم باشد‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ك َ‬‫خا َ‬‫أَ َ‬
‫مظلو ً‬ ‫و َ‬
‫ما أ ْ‬‫ظال ِ ً‬
‫چه مظلوم‪ ،‬یاری کن«)‪.(1‬‬
‫این بود که آنان در هر صورت به یاری همدیگر‬
‫یخاستند‪ ،‬چه ستمگر بودند چه ستمدیده‪.‬‬ ‫برم ‌‬
‫نهایی بودند که نسبت‬ ‫هی عرب طبقات و خاندا ‌‬ ‫در جامع ‌‬
‫یهایی قایل بودند‪ ،‬به‬ ‫به دیگران برای خود امتیازات و برتر ‌‬
‫یدانستند و در‬ ‫این دلیل از عموم مردم خود را بالتر م ‌‬
‫مها و کارهای حتی در مناسک حج با آنها‬ ‫بسیاری از رس ‌‬
‫ینمودند‪ ،‬از‬ ‫یکردند‪ ،‬در عرفات وقوف نم ‌‬ ‫مشارکت نم ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫ههای حرام را‬ ‫یافتادند ‪ .‬ما ‌‬ ‫عرفات زودتر از دیگران راه م ‌‬
‫مهای عالم در خاندان‬ ‫یانداختند‪ ،‬مناصب و مقا ‌‬ ‫به تأخیر م ‌‬
‫ییافت؛ در بنی آنها همواره‬ ‫آنها نسل به نسل انتقال م ‌‬
‫طبقاتی فرو دست بودند‪ ،‬همینطور طبقاتی بازاری و‬
‫عمومی وجود داشتند که از موقعیت چندانی برخوردار‬
‫هی‬‫نبودند‪ ،‬اساسا ً تفاوت طبقاتی یکی از مسلمات جامع ‌‬
‫عربی بود‪.‬‬
‫یشان بود؛‬ ‫جنگ و درگیری از خصوصایت طبیعت عرب ‌‬
‫زندگی صحرانشینی این خصوصیت را در وجودشان کاشته‬
‫هی سرگرمی‬ ‫بود؛ تا آنجا که جنگ برایشان تبدیل به وسیل ‌‬
‫شده بود‪.‬‬
‫‪(3‬‬
‫یگوید‬‫یکی از آنها چنین م ‌‬
‫وأحيانا ً على‬
‫بكر أخينا‬
‫إذا ما لم نجد‬
‫إل أخانا‬

‫یشویم‪،‬‬ ‫هور م ‌‬‫»بعضی اوقات به برادرمان‪ ،‬بنی بکر حمل ‌‬


‫اگر کسی جز برادرمان را ]برای تهاجم و ستیز[نیابیم«‪.‬‬
‫جنگ و خونریزی چنان برایشان سهل شده بود که‬
‫یتوانست موجب بروز جنگی‬ ‫های نه چندان مهم م ‌‬
‫حادث ‌‬
‫تمام عیار شود‪ .‬در بنی بنی بکر و بنی تغلب دو تیره از‬

‫)(‪ -‬حافظ ابن حجسسر در کتسساب مشسسهور فتح البععاری بسسه نقسسل از‬ ‫‪1‬‬

‫مفضل ضسّبی آورده اسسست‪ :‬نخسسستین کسسسی کسسه ایسسن جملسسه را در‬
‫زمان جاهلیت گفت‪ ،‬جندب بن عنبر بود‪.‬‬
‫هی ‪.199‬‬‫هی بقره‪ ،‬آی ‌‬
‫)(‪ -‬سور ‌‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬دیوان الحماسه‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾123‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫وائل جنگی دررگفت که چهل سال به طول انجامید و‬
‫نهای زیادی ریخته شد‪ ،‬علتش این بود که کلیب –‬ ‫خو ‌‬
‫هی بسوس بنت منقذ را با تیر زده‬ ‫رئیس معد – پستان ناق ‌‬
‫بود که خون و شیر شتر باهم مخلوط گردیده بود‪ .‬جساس‬
‫بن مره به خاطر این جسارت کلیب را کشت‪ .‬به دنبال آن‬
‫ههای بنی بکر و بن تغلب جنگ در گرفت و نتیجه‬ ‫بین قبیل ‌‬
‫یگوید‪ :‬هردو قبیله خود را‬ ‫چنان شد که مهل برادر کلیب م ‌‬
‫نابود کردند؛ مادران داغدیده شدند؛ فرزندان یتیم گردیدند‪،‬‬
‫ههایی که دفن‬ ‫کهایی که هیچگاه نخشکید و لش ‌‬ ‫اش ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫نشدند ‪.‬‬
‫همینطور عامل درگرفتن جنگ داحس و غبراء این بود‬
‫های بی قیس‬ ‫که داحس‪ ،‬اسب قیس بن زهیر که در مسابق ‌‬
‫بن زهیر و حذیفه بن بدر گذاشته شده بود‪ ،‬سبقت گرفت‪.‬‬
‫هی بنی اسد در برابر قیس قرار‬ ‫در این اثنا یک نفر از قبیل ‌‬
‫گرفت و به او یک سیلی زد و بدین صورت وی را سرگرم‬
‫بهای دیگر از آن سبقت بگیرند‪ .‬به‬ ‫کرد و سبب شد تا اس ‌‬
‫دنبال آن قتلی اتفاق افتاد و سپس دو قبیله به نصرت‬
‫مگیری از طرف مقابل پرداختند و در نتیجه‬ ‫فرزندان و انتقا ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫هزاران انسان به قتل رسید ‪.‬‬
‫های‬‫هی جاهلی عرب‪ ،‬تبدیل به شبک ‌‬ ‫زندگی در بنی جامع ‌‬
‫یها شده بود که‬ ‫مجوی ‌‬‫یها و انتقا ‌‬ ‫درهم تنیده از خونخواه ‌‬
‫نشان‬ ‫هها گسترده بود و پردان‪ ،‬فرزندا ‌‬ ‫تورش بر تمام قبیل ‌‬
‫یکردند‪ .‬زندگی صحرایی کمبود‬ ‫را بدان سفارش م ‌‬
‫هها و ارزش قایل نبودن‬ ‫امکانات زندگی‪ ،‬حرص و آز‪ ،‬کین ‌‬
‫به زندگی انسان‪ ،‬آنها را به دریدن‪ ،‬چاپیدن و ربودن‬
‫های که سرزمین شبه جزیره تبدیل به‬ ‫واداشته بود؛ به گون ‌‬
‫های‬‫یدانست در چه لحظ ‌‬ ‫دامی شده بود که انسان نم ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫ربوده و یا ترور م ‌‬
‫یشدند‪،‬‬ ‫نها ربوده م ‌‬ ‫نشان در کاروا ‌‬ ‫مردم از میان خاندا ‌‬
‫تهای قدرتمند نیاز به حراست و حفاظت‬ ‫تا جایی که دول ‌‬
‫شدید پیدا کردند‪ .‬کاروان خسرو جهت رسیدن به نعمان‬
‫یشد‪.‬‬ ‫بن منذر در حیره‪ ،‬با حراست شدید فرستاده م ‌‬
‫نعمان نیز به کمک پاسبانانی از بنی ربیعه کاروان را به‬
‫یسپرد‪ .‬هوذه نیز تحت‬ ‫هوذه بن علی حنفی در یمامه م ‌‬
‫حراست شدید‪ ،‬کاروان را از سرزمین بنی حنفیه بیرون‬
‫یها نیز کار مزدی‬ ‫یسپرد و برای تمیم ‌‬ ‫یکرد و به تمیم م ‌‬ ‫م ‌‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬أیام العرب‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬همان‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾124‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشد تا آنها با حراست به مأموران خسرو‬
‫در نظر گرفته م ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫در یمن تحولیش دهند ‪.‬‬

‫همه گیرشدن فساد‬


‫کوتاه سخن آن که در روی زمین امتی با طبیعت سالم‬
‫های براساس اخلق و فضیلت حکومتی بر مبنای‬ ‫جامع ‌‬
‫هی علم و حکمت‪ ،‬و دینی‬ ‫عدالت و رحمت قیادتی بر پای ‌‬
‫صحیح و منقول از انبیاء † وجود نداشت‪.‬‬

‫فروغی در تاریکی‬
‫هها‬‫مسو از برخی کلیساها و صومع ‌‬ ‫فروغی ضعیف و ک ‌‬
‫یخورد که بیشتر شبیه کرم‬ ‫در این تاریکی به چشم م ‌‬
‫یدرخشد‪ ،‬اما‬ ‫بهایی بس تاریک م ‌‬ ‫بتابی بود که در ش ‌‬ ‫ش ‌‬
‫نکردن راه را‬ ‫یبرد و نه توان روش ‌‬ ‫نه تاریکی را از بین م ‌‬
‫دارد‪.‬‬
‫اگر کسی در طلب علم صحیح و دین حق بیرون‬
‫یشد؛‬ ‫نهای مختلف سرگردان م ‌‬ ‫یآمد‪ ،‬ناگزیر در سرزمی ‌‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫یشد و نهایتا به‬ ‫با فراز و فرودهای بسیاری روبرو م ‌‬
‫تها و جوامع پناه‬ ‫تشمار و نادر در مل ‌‬ ‫کسانی انگش ‌‬
‫ههای‬ ‫های که به تخت ‌‬ ‫یبرد؛ درست مثل کشتی شکست ‌‬ ‫م ‌‬
‫یبرد‪.‬‬‫یزند و پناه م ‌‬ ‫ی خرد شده در طوفان چنگ م ‌‬ ‫کش ِ‬
‫هدار دینی در‬ ‫ماجرای سلمان فارسی بزرگترین طلی ‌‬
‫قرن ششم م که در جستجوی چنین افرادی بود‪ ،‬بیانگر‬
‫کمبود و ندرت آنان است؛ وی نه شرق را گذاشت و نه‬
‫غرب را‪ ،‬و همواره در راه انتقال از شام به مصول و از‬
‫موصل به نصیبین و از نصیبین به عموریه بود و ییک وی را‬
‫ینمود و نهایتا ً به آخرین فرد رسید و‬ ‫به دیگری سفارش م ‌‬
‫نتوانست فرد پنجمی را پیدا کند‪ .‬در این تاریکی بود که‬
‫اسلم به سراغش آمد‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬وقتی به شام آمدم از مردم پرسیدم‪:‬‬ ‫سلمان م ‌‬
‫بهترین فرد در دین کیست؟‬
‫گفتند‪ :‬فلن اسقف است در کلیسا‪ .‬خدمتش آمدم و‬
‫گفتم‪ :‬به دین شما علقمند هستم‪ ،‬دوست دارم با تو در‬
‫کلیسا باشم و تو را خدمت کنم؛ از تو علم فرا بگیرم و با‬
‫هی ورود داد‪ ،‬من هم‬ ‫تو به راز و نیاز بپردازم‪ .‬وی اجاز ‌‬
‫وارد شدم‪ ،‬مردِ خیلی بدی بود‪ .‬مردم را به دادن صدقه‬
‫یشد‪،‬‬ ‫عآوری م ‌‬ ‫یداد؛ چون مقداری صدقه جم ‌‬ ‫دستور م ‌‬
‫یکرد و به مساکین چیزی‬ ‫همه را برای خودش ذخیره م ‌‬
‫)(‪ -‬تاریخ طبری‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.133‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾125‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یداد‪ ،‬نهایتا ً اموال زیادی از طل و نقره برای خود‬ ‫نم ‌‬
‫ً‬
‫عآوری نمود‪ .‬به سبب این عملکردش شدیدا از وی‬ ‫جم ‌‬
‫مرد‪ ،‬مسیحیان جمع شدند تا او را‬ ‫متنفر شدم‪ .‬هنگامی که ُ‬
‫به خاک بسپارند‪ ،‬قضیه را برای همه باز گفتم که وی شما‬
‫هی اموال را برای‬ ‫یداد‪ ،‬اما هم ‌‬ ‫را به دادن صدقه دستور م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬آنها از من دلیل خواستنأ‪ ،‬من هم‬ ‫خودش ذخیره م ‌‬
‫ههای وی راهنمایی کردم‪.‬‬ ‫بشان آنها را به خزان ‌‬ ‫در جوا ‌‬
‫اموال زیادی از طل و نقره از خزانه اش درآوردند و‬
‫یکنیم‪ ،‬او را به دار‬‫گفتند‪ :‬به هیچ وجه وی را دفن نم ‌‬
‫آویختند و سنگباران کردند‪.‬‬
‫سپس مردی دیگر را جانشین وی کردنأ‪ ،‬من کسی را‬
‫زاهدتر در دنیا و علقمندتر به آخرت از او سراغ ندارم؛‬
‫یگذراند‪ ،‬به این دلیل‬ ‫شب و روزش را به عبادت م ‌‬
‫محبتش خیلی در دلم جای گرفت‪ .‬مدتی در خدمتش بودم‪،‬‬
‫تها با‬‫سرانجام هنگام مرگش فرا رسید‪ ،‬به او گفتم‪ :‬مد ‌‬
‫یبینی که‬ ‫تو بودم و خیلی تو را دوست داشتم‪ ،‬اکنون م ‌‬
‫خواست خداوند به سراغت آمده است‪ ،‬مرا به چه کسی‬
‫یدهی؟ گفت‪ :‬پسرم!‬ ‫یکنی و به چه دستور م ‌‬ ‫سفارش م ‌‬
‫های که من بودم‪ ،‬سراغ‬ ‫امروز کسی را بر آیین و عقید ‌‬
‫ندارم؛ مردم نابود شدند و همه چیز را تبدیل نمودند و‬
‫یکردند‪ ،‬رها‬ ‫نها عمل م ‌‬ ‫بسیاری از چیزهایی را که بدا ‌‬
‫ساختند‪ .‬اکنون فقط یک مرد در موصل سراغ دارم‪ ،‬پیش‬
‫مکیش است‪.‬‬ ‫او برو‪ .‬او با من ه ‌‬
‫مرد و به خاک سپرده شد‪ ،‬خود را به موصل‬ ‫چون او ُ‬
‫رساندم و به اسقف موصلی گفتم‪ :‬فلنی هنگام مرگش‬
‫مرا سفارش کرد که به تو بپیوندم‪ ،‬او نیز پذیرفت‪ .‬این‬
‫فرد را نیز مانند راهب قبلی یافتم؛ انسان خیلی‬
‫های بود‪ .‬دیری نگذشت که مرگش فرا رسید؛ به‬ ‫شایست ‌‬
‫وی گفتم‪ :‬فلنی هنگام مرگش من را به تو راهنمایی و از‬
‫یخواست که به تو بپیوندم؛ و اکنون تو نیز با امر‬ ‫من م ‌‬
‫یکنی؟‬ ‫خدا مواجه هستی‪ ،‬مرا به چه کسی سفارش م ‌‬
‫هی خویش سراغ ندارم‪،‬‬ ‫گفت‪ :‬پسرم! کسی را بر عقید ‌‬
‫مگر فردی در نصیبین‪ ،‬خودت را به او برسان‪ .‬هنگامی که‬
‫مرد و دفن گردید‪ ،‬خودم را به نصیبین رساندم‪ ،‬موضوع را‬
‫برای راهب آنجا بازگو نمودم‪ ،‬او نیز موافقت نمود‪ .‬مدتی‬
‫را نزد او ماندم‪ ،‬او را نیز انسانی شریف همانند راهب‬
‫قبلی یافتم‪ .‬مدتی نگذشت که مرگ این یکی نیز فرا‬
‫رسید‪ .‬هنگام وفات به وی گفتم‪ :‬فلن کس مرا سفارش‬
‫کرد که نزد فلنی بروم‪ ،‬او نیز از من خواست که به تو‬
‫﴿‪﴾126‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پیوندم‪ ،‬اکنون تو چه سفارشی داری و چه دستوری به من‬
‫یدهی؟‬‫م ‌‬
‫او گفت‪ :‬پسرم! سوگند به خدا! کسی را که بر آیین ما‬
‫باشد سراغ ندارم‪ ،‬جز فردی در عموریه‪ ،‬اگر دوست داری‬
‫خودت را به او برسان‪.‬‬
‫هنگامی که مراسم تدفین و تکفینش تمام شد‪ ،‬خودم را‬
‫به عموریه رساندم و جریان را برای آن راهب نیز بیان‬
‫کردم‪ ،‬او نیز موافقت نمود‪ .‬این راهب را نیز در سیره و‬
‫یها یافتم‪ ،‬در این مدت که در خدمتش‬ ‫روش مانند قبل ‌‬
‫بودم مقداری درآمد داشتم و چند تا گاو و گوسفند برای‬
‫خودم فراهم آوردم‪ .‬مدتی نگذشت که اجل این یکی نیز‬
‫فرا رسید‪ .‬در آخرین لحظات به وی گفتم‪ :‬فلن کس مرا‬
‫نزد فلنی فرستاد‪ .‬او نیز مرا سفارش کرد که به فلن‬
‫کس بپیوندم‪ ،‬این یکی هم مرا پیش تو راهنمایی کرد‪،‬‬
‫یدهی؟‬ ‫یکنی و به من چه دستور م ‌‬ ‫اکنون چه سفارش م ‌‬
‫یکنم کسی وجود داشته باشد‬ ‫او گفت‪ :‬پسرم! گمان نم ‌‬
‫که عقیده و آیینش مثل ما باشد‪ ،‬تا من تو را پیش او‬
‫راهنمایی کنم‪ ،‬اما اکنون زمان بعثت پیامبری فرا رسیده‬
‫یشود و از سرزمین‬ ‫است که بر دین ابراهیم معبوث م ‌‬
‫یکند که از دو‬ ‫یکند و به سرزمینی هجرت م ‌‬ ‫عرب ظهور م ‌‬
‫گهای آتشفشانی پوشیده شده است )حرتین(‬ ‫طرف با سن ‌‬
‫و نخلستان دارد‪ ،‬آن پیامبر علیمی دارد که پوشیدنی‬
‫یپذیرد و در بین دو‬
‫یکند؛ صدقه نم ‌‬ ‫نیست؛ هدیه قبول م ‌‬
‫یتوانی خود را به این‬‫کتفش مهر نبوت است‪ .‬اگر م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫سرزمین برسانی‪ ،‬پس دریغ نکن« ‪.‬‬

‫)(‪ -‬مطلب فوق را امام احمد بن حنبل با سندی از ابن عبسساس از‬ ‫‪1‬‬

‫سلمان روایت کرده است‪ ،‬حاکم نیسسز در مسععتدرک آن را آورده‬


‫اسسست‪ ،‬روایسست از لحسساظ اتصسساف سسسند و عسسدالت روایسسانش از‬
‫هی جسساهلیت و اوضسساِع دینسسی‬
‫ههای تاریخی در بار ‌‬
‫حترین و ثیق ‌‬
‫صحی ‌‬
‫آن زمان است‪.‬‬
‫﴿‪﴾127‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل دوم‬
‫نظام سیاسی و مالی در دوران جاهلیت‬
‫سلطنت مطلق‬
‫دوران جاهلیت نمایی از حکومت استبدادی و ظالمانه‬
‫بود؛ سیاست در این دوران براساس سلطنت‬
‫نهای ویژه بود‪ ،‬در‬ ‫نگسیخته و مطلق و تقدیس خاندا ‌‬ ‫عنا ‌‬
‫قشان در‬ ‫بین ایرانیان خاندان ساسانی معتقد بودند که ح ‌‬
‫حکومت یک حق خدایی است و از جانب خداوند به آنان‬
‫داده شده است‪ ،‬آنان جهت تحکیم باور در اذهان رعیت‬
‫یبردند‪ ،‬تا رعیت به عنوان‬ ‫تمام تلش خویش را به کار م ‌‬
‫ن آنهاست‪،‬‬ ‫یک عقیده به حق مقدس پادشاهی که از آ ِ‬
‫اذعان کنند‪.‬‬
‫یدانستند و بر این‬ ‫یها امپراتورها را فرزند آسمان م ‌‬ ‫چین ‌‬
‫باور بودند که آسمان مذکر و زمین مونث است و از‬
‫هی ازدواج آسمان و زمین کاینات به وجود آمده است‬ ‫نتیج ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫و امپراتور نخستین فرزند این زوجین است ‪.‬‬
‫به اعتقاد آنان امپراتور به عنوان یگانه پرد ملت اجازه‬
‫داشت طبق میل خویش هرکاری را انجام دهد‪ ،‬خطاب به‬
‫یگفتند‪» :‬تو نسبت به امت هم پدری و‬ ‫امپراتور چنین م ‌‬
‫هم مادر«‪.‬‬
‫ییان یا تای تسونگ وفات یافت‪،‬‬ ‫زمانی که امپراتوری ل ‌‬
‫در سرتاسر چین مردم لباس سوگ بر تن کردند و ملت‬
‫ههای خود را‬ ‫سخت در غم فرو رفت‪ .‬شمار زیادی چهر ‌‬
‫خونین کردند‪ ،‬برخی موهای خود را کندند و برخی هم‬
‫یشان را در کنار نعش چسباندند‪.‬‬ ‫شها ‌‬
‫گو ‌‬
‫تها سیاست براساس تقدیس ملت و‬ ‫در برخی از مل ‌‬
‫وطن بود؛ مانند دولت روم که بزرگداشت میهن و ملت‬
‫تهای دیگر جز‬ ‫روم را ملک قرار داده بود و کشورها و مل ‌‬
‫نهایی که خون را به مرکز‬ ‫خدمتگزار مصالح وی و شریا ‌‬
‫یدهند‪ ،‬جایگاه دیگری نداشتند‪ .‬در این راستا‬ ‫انتقال م ‌‬
‫دولت به هیچ مبدأ و اصلی احترام قایل نبود‪ ،‬هر شرف و‬
‫یکرد‪ ،‬هر ظلم و ستمی را روا‬ ‫ارزشی را پایمال م ‌‬
‫مکیشی و اشتراک در عقیده‬ ‫یداشت؛ هیچ کشوری را ه ‌‬ ‫م ‌‬
‫قکشی‬ ‫یا اخلص و وفاداری به دولت‪ ،‬از این ستم و ح ‌‬
‫یداد‪ ،‬در هیچ شرایطی حاضر نبودند بپذیرند که‬ ‫نجات نم ‌‬
‫آنها حق حاکمیت بر خویش را داشته باشند و در سرزمین‬
‫هی شتری‬ ‫همند شوند‪ ،‬انها به مثاب ‌‬ ‫خود از حقوق خویش بهر ‌‬
‫)(‪ -‬تاریخ چین از جیمز کارکردن‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾128‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگیرد‪،‬‬ ‫بودند که گاه برای سواری مورد استفاده قرار م ‌‬
‫یدوشند و صرفا ً به انداز ‌‬
‫هی‬ ‫گاه نیز شیرش را م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫هماندن و شیردادن جلویش علق گذاشته م ‌‬ ‫زند ‌‬
‫روبرت بری فلت )‪ (Robert Briffault‬در مورد دولت روم‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫یهای فراوان مانند رشوه و غیره‬ ‫»مفاسد و نابهنجار ‌‬
‫عامل اصلی فروپاشی و سقوط دولت روم نبود‪ ،‬بلکه‬
‫قناپذیری با واقعیت مواردی بود‬ ‫فساد و شرارت و انطبا ‌‬
‫که از آغاز ظهور این دولت وجود داشت و در تمام ابعاد‬
‫آن ریشه دوانده بود‪.‬‬
‫شگفته‬‫هر نهادی بشری که بر بنیادی سست از موارد پی ‌‬
‫استوار باشد‪ ،‬قطعا ً نخواهد توانست با هوشیاری و‬
‫کوشش خود را رهایی بخشد‪ .‬دولت روم نیز از آنجایی که‬
‫بر چنین مفاسدی استوار بود‪ ،‬ناگزیر باید روزی فرو‬
‫یپاشید‪ ،‬از طرفی دیگر دولت روم ابزاری بود جهت‬ ‫م ‌‬
‫های کوچک‪ ،‬به‬ ‫مشدن رفاه و آسایش برای طبق ‌‬ ‫فراه ‌‬
‫یشد و‬ ‫نشان مکیده م ‌‬ ‫هی ملت‪ ،‬کسانی که خو ‌‬ ‫حساب تود ‌‬
‫یگردید‪ .‬در‬ ‫هبرداری م ‌‬ ‫هی کوچک از آنها بهر ‌‬ ‫به نفع طبق ‌‬
‫دولت روم تجارت با امنیت و عدالت تمام در حال انجام‬
‫بود‪ ،‬این دولت در قدرت اجرایی و قانونمندبودن و‬
‫شایستگی سرآمد تمام کشورها بود‪ ،‬اما تمام این محاسن‬
‫یها و اشتباهات‬ ‫نتوانست آن را از عواقب نابسامان ‌‬
‫اساسی نجات دهد«)‪.(1‬‬

‫حکومت روم در مصر و شام‬


‫دکتر آلفرد‪ .‬ج‪ .‬بتلر در مورد حکومت رومیان در مصر‬
‫یگوید‪:‬‬
‫م ‌‬
‫»حکومت رومیان در مصر جز یک هدف‪ ،‬چیزی دیگر‬
‫یکرد و آن قاپیدن اموال رعیت و در اختیار‬‫دنبال نم ‌‬
‫زمامداران قراردادن بود؛ هیچگاه نیندیشید که هدف از‬
‫حاکمیت را رفاه رعیت و بهبود وضعیت مردم پیشرفت در‬
‫ندهی وضعیت اقتصادی مردم‬ ‫زندگی تهذیب اخلق و ساما ‌‬
‫قرار دهد‪ .‬با این توضیح حاکمیتی که وجود داشت حاکمیت‬
‫بیگانگان بود که صرفا ً متکی بر زور و قدرت بود و هیچ‬
‫نوعی شفقت و ترحمی بر ملت تحت سلطه اش‬
‫نداشت«)‪.(2‬‬
‫)(‪Robert Briffault .the making of Hummahity. p. 159 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬بتلر‪ ،‬ج‪ ،‬آلفرد‪ ،‬فتح العرب لمصععر‪ ،‬ترجمسسه بسسه عربسسی‬ ‫‪2‬‬

‫محمد فرید ابوحدید‪.‬‬


‫﴿‪﴾129‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یک مؤرخ عرب شامی در مورد حکومت روم در شام‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫»برخورد رومیان حاکم بر شام با وجود مشکلت و‬
‫نهای داخلی که داشتند‪ ،‬با شامیان عادلنه و نیکو‬ ‫بحرا ‌‬
‫تشان پیر و فرسوده شد‪ ،‬به بدترین‬ ‫بود‪ ،‬زمانی که دول ‌‬
‫وضعیت از بردگی و زبونی دچار شدند‪ ،‬مردم شام به‬
‫نشان به عنوان‬ ‫عنوان شهروندان رومی و سرزمی ‌‬
‫یشد‪ ،‬بلکه آنها رعیتی غریب و‬ ‫سرزمین رومی تلقی نم ‌‬
‫نشان را جهت پرداخت‬ ‫بیگانه بودند‪ ،‬بسا اوقات فرزندا ‌‬
‫یفروختند‪.‬‬ ‫ینمود‪ ،‬م ‌‬ ‫ششان سنگینی م ‌‬ ‫مالیاتی که بر دو ‌‬
‫ینمود‪ ،‬با همان بازوهای‬ ‫هگیری و ظلم و ستم بیداد م ‌‬ ‫برد ‌‬
‫ههای بزرگی را‬ ‫ناتوان و ضعیف دولت روم مراکز و کارگا ‌‬
‫در شام احداث نمود«)‪.(1‬‬
‫»رومیان هفت صد سال بر شام حکومت کردند‪ ،‬با آغاز‬
‫تشان جنگ و درگیری استبداد و خودخواهی و قتل‬ ‫حکوم ‌‬
‫و کشتار نیز شروع شد‪ ،‬یونیان نیز سیصد و شصت و نه‬
‫گهای‬ ‫سال بر شام حکومت کردند‪ ،‬در دوران آنان نیز جن ‌‬
‫نسوز مظالم و مفاسد وحرص و آز یونیان به آخرین‬ ‫خانما ‌‬
‫مترین‬
‫تترین و شو ‌‬ ‫درجه رسیده بود‪ ،‬دوران آنها سخ ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫دورانی بود که ملت شام آن را پشت سر گذرانده بود« ‪.‬‬
‫ط‬
‫نهای تحت تلس ِ‬ ‫یتوان گفت که سرزمی ‌‬ ‫به اختصار م ‌‬
‫رومیان و ایرانیان به هیچ وجه از حکومت بیگانگان راضی‬
‫نبودند و اوضاع سیاسی و اقتصادی آنها حتی در مراکز‬
‫دولت نیز نابسامان بود‪.‬‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬کردعلی‪ ،‬خطط الشام‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.101‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬پیشین‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.103‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾130‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نظام مالیات و خراج در ایران‬
‫نظام مالی و سیاست اقتصادی در ایران ثابت و عادلنه‬
‫نبود‪ ،‬بلکه اکثرا ً ظالمانه و نابسامان و در بسیاری موارد‬
‫تگیر و اوضاع سیاسی و نظامی بود‪.‬‬ ‫تهای مالی ‌‬ ‫تابع سن ‌‬
‫یگوید‪:‬‬‫هی کتاب ایران در عهد ساسانیان م ‌‬ ‫نویسند ‌‬
‫هی مالیات از‬ ‫عآوری مالیات در محاسب ‌‬ ‫ن جم ‌‬‫»کارگزارا ِ‬
‫یکردند‪ ،‬از آنجا که‬ ‫خیانت و غصب اموال مردم اجتناب نم ‌‬
‫یکرد دخل و خرج دولت ثابت نبود‪،‬‬ ‫هر سال مالیت تغییر م ‌‬
‫یکرد که دولت جهت‬ ‫گهای ناگهانی بروز م ‌‬ ‫در مواردی جن ‌‬
‫تها را‬‫های نداشت و ناگزیر مالیا ‌‬ ‫هی آنها هزین ‌‬‫تأمین بودج ‌‬
‫لخیز غربی به‬ ‫یداد و بیشتر مناطق حاص ‌‬ ‫افزایش م ‌‬
‫تهای سنگین قرار‬ ‫خصوص بابل هدف این مالیا ‌‬
‫یگرفت«)‪.(1‬‬ ‫م ‌‬

‫ههای پادشاهان‬ ‫هها و خزان ‌‬‫گنجین ‌‬


‫های ناچیز صرف آبادانی‬ ‫هی دولت هزین ‌‬ ‫در ایران از بودج ‌‬
‫یشد‪ ،‬از رزوگاران کهن پادشاهان ایران عادت‬ ‫کشور م ‌‬
‫داشتند نقدینگی و اشیای گرانقیمت و نایاب را برای خود‬
‫ذخیره کنند)‪.(2‬‬
‫زمانی که خسرو دوم در مداین دارایی اش را به قصری‬
‫جدید که در سال ‪ 608 – 607‬م ساخته بود‪ ،‬انتقال داد‪،‬‬
‫یرسید‪ .‬این‬ ‫هی طاهایش به ‪ 468‬میلیون مثقال م ‌‬ ‫ذخیر ‌‬
‫رقم معادل ‪ 375‬میلیون فرانک طل است‪ ،‬در سیزدهمین‬
‫سال حکومتش موجودی طل در خزانه اش ‪ 800‬میلیون‬
‫مثقال بود)‪.(3‬‬

‫هی ایران‬ ‫هی عمیق طبقاتی در جامع ‌‬ ‫فاصل ‌‬


‫ن افراد معدودی بود؛ در مقابل‬ ‫سرمایه و توانگری از آ ِ‬
‫فقر و بدبختی نصیب اکثر شهروندان ایرانی بود‪.‬‬
‫هی کتاب ایران در عهد ساسانیان از‬ ‫نویسند ‌‬
‫لترین پادشاه آن یعنی‬ ‫پربارترین دوران ایران و از عاد ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫خسرو انوشیروان م ‌‬
‫»اصلحاتی که خسرو در نظام مالی مملکت ایجاد کرد‪،‬‬
‫هی‬‫در راستای مصالح مالی دولت بود نه ملت‪ ،‬بلکه تود ‌‬
‫مردم مثل گذشته همچنان در بدبختی و فقر به سر‬
‫یبردند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫)(‪ -‬ایران در عهد ساسانیان‪ ،‬ص ‪.106‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬ایران در عهد ساسانیان‪ ،‬ص ‪.162‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬ایران در عهد ساسانیان‪ ،‬ص ‪.611‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾131‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ههای زیاد و‬ ‫تبعیضات نسبی در بین طبقات جامعه فاصل ‌‬
‫جآور بود که‬ ‫بدبختی مردم طبقات پایین به قدری رن ‌‬
‫هی یونانی را سراسیمه کرد و آنان را واداشت که‬ ‫فلسف ‌‬
‫ینمودند‪:‬‬ ‫به انتقاد از جامعه بپردازد‪ .‬آنان اظهار م ‌‬
‫هی ایران‪ ،‬قدرتمندان‪ ،‬ضعیفان را پایمال و با‬ ‫در جامع ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یکنند« ‪.‬‬ ‫ظلم و سنگدلی تمام با آنان برخورد م ‌‬
‫لها ثروتمند و‬ ‫نها ونس ‌‬ ‫تهای دولتی به بعضی خاندا ‌‬ ‫پس ‌‬
‫با نفوذ در دستگاه حکومتی اختصاص یافته بود‪.‬‬
‫)‪ (Robert Briffault‬از نظام طبقاتی موجود در دولت‬
‫یگوید‪:‬‬‫روم م ‌‬
‫های اجتماعی به زوال و‬ ‫»معمول ً اگر دولت یا مؤسس ‌‬
‫فروپاشی دچار شود‪ ،‬مسؤولن امر جز این که آن دولت یا‬
‫هی دیگری‬ ‫مؤسسه را از حرکت و تحول باز دارند‪ ،‬چار ‌‬
‫ندارند‪ ،‬دولت روم نیز در دوران انحطاط خویش تابع نظام‬
‫هی طبقاتی بود‪ .‬در این جامعه هیچکس حق نداشت‬ ‫جائران ‌‬
‫هی‬‫هی خویش را تغییر دهد‪ ،‬پسر ناگزیر باید حرف ‌‬ ‫حرف ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یگرفت« ‪.‬‬ ‫پدرش را در پیش م ‌‬

‫وضعیت کشاورزان در ایران‬


‫هی مردم سخت‬ ‫تهای جدید و متنوع بر دوش تود ‌‬ ‫مالیا ‌‬
‫یکرد‪ ،‬به همین دلیل بسیاری از کشاورزان از‬ ‫سنگینی م ‌‬
‫یشان دست کشیده بودند و بسیاری به خاطر‬ ‫کشاورز ‌‬
‫فرار از مالیات و فرار از خدمت سربازی برای دولتی که‬
‫هشان نبود و هدفی که اصل ً به آن‬ ‫به هیچ وجه مودر علق ‌‬
‫هها پناه برده بودند‪ ،‬بیکاری و‬ ‫یورزیدند‪ ،‬به صومع ‌‬ ‫عشق نم ‌‬
‫لهای کاذب به کثرت رایج شده بود‪.‬‬ ‫جنایات و شغ ‌‬
‫»کشاورزان در بدبختی و فلکت سختی به سر‬
‫یبردند؛ آنان جزیی از زمین و وابسته به آن بودند؛ بسا‬ ‫م ‌‬
‫یشد و به هرکاری‬ ‫اوقات بدون دستمزد آنها کار گرفته م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫یشدند‪ .‬امیان مارسیلینوس م ‌‬ ‫نیز مجبور م ‌‬
‫ن بیچاره پشت سر سپاهیان پیاده حرکت‬ ‫کشاورزا ِ‬
‫یکردند؛ گویا برگی ابدی نصیب آنها بود‪ .‬هیچگاه توقع‬ ‫م ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫دریافت مزد و حقوق و یا پاداش و تشویق را نداشتند ‪.‬‬
‫هی‬‫هی کشاورزان با صاحبان اراضی مانند رابط ‌‬ ‫رابط ‌‬
‫)‪(4‬‬
‫نشان بود« ‪.‬‬ ‫غلمان با آقایا ‌‬
‫ایران در عهد ساسانیان‪ ،‬صص ‪.590 ،589‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪the Making of hummanity . p. 160‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫منبع پیشین‪ ،‬ص ‪.324‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫منبع پیشین‪ ،‬ص ‪.424‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪4‬‬


‫﴿‪﴾132‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ظلم و استبداد سیاسی‬
‫یهود در شام و عراق و یعقوبیان در مصر سخت مورد‬
‫ستم و فشار قرار گرفتند‪ ،‬حکام‪ ،‬استبداد خطرناکی را‬
‫یکردند‪ .‬خون‪ ،‬مال‪ ،‬حیثیت و آبروی مردم را‬ ‫اعمال م ‌‬
‫هی دست خویش قرار داده بودند‪ ،‬مسؤولن و‬ ‫بازیچ ‌‬
‫صاحبان حل و عقد‪ ،‬برای شنیدن شکایات مردم گوش‬
‫شنوا نداشتند‪ ،‬تا آنجا که مردم این اوضاع نابهنجار را‬
‫یکردند‪ ،‬و بسا‬‫های حتمی و مصیبتی ماندگار تلقی م ‌‬ ‫فیصل ‌‬
‫یدادند‪.‬‬
‫اوقات مرگ را بر زندگی ترجیح م ‌‬

‫تمدن جعلی و زندگی تجملی‬


‫زندگی توأم با رفاه و آسایش بر مدرم دو دولت ایران و‬
‫روم سخت چیره شده بود؛ امواج سهمگین تمدن جعلی و‬
‫زندگی پرزرق و برق آنها را از پای درآورده بود و همگی تا‬
‫گلو در آن غرق شده بودند؛ پادشاهان ایران و روم و‬
‫یبردند؛ جز‬ ‫امرای این دو دولت در غفلت عمیقی به سر م ‌‬
‫هگیری از دنیا آرزویی دیگر نداشتند‪ ،‬به‬ ‫لذت و بهر ‌‬
‫خوشگذرانی و عیاشی ببدون حد و مرز روی آورده بودند و‬
‫یها از حد گذشته‬ ‫در استفاده از امکانات زندگی و ولخرج ‌‬
‫بودند‪.‬‬
‫خسرو پرویز ‪ 12‬هزار زن‪ 50 ،‬هزار اسب و تعداد‬
‫بیشماری از امکانات رفاهی و قصرهای مجلل و مظاهر‬
‫ثروت را در اختیار داشت‪ ،‬کاخ وی نمودگاری از شکوه و‬
‫ثرت بود)‪.(1‬‬
‫یگوید‪:‬‬
‫مکاریوس م ‌‬
‫»در تاریخ نقل نشده که هیچ پادشاهی مانند خسروان‬
‫ایران‪ ،‬عیاش و خوشگذران بوده باشد‪ ،‬از خاور دور گرفته‬
‫ههای گرانقیمت‬ ‫تا خاور نزدیک از تمام شکورها هدایا و تحف ‌‬
‫یشد )‪ .(2‬زمانی که بر اثر‬ ‫برای خسروان ایران فرستاده م ‌‬
‫فتوحات اسلمی از عراق بیرون رانده شدند‪ ،‬در‬
‫یشان آن قر لباس‪ ،‬ظروف‪ ،‬وسایل قیمتی و‬ ‫هها ‌‬
‫خزان ‌‬
‫نایاب کالهای لوکس و قیمتی لوازم آرایشی و غیر به جای‬
‫گذاشتند که قیمتش قابل برآورد و سنجش نبود«‪.‬‬
‫ههاییی پر از سبد یافتند که مهر و‬ ‫بها در پی فتح قب ‌‬ ‫عر ‌‬
‫یگویند‪ :‬ما گمان کردیم که خوراکی‬ ‫موم شده بودند‪ ،‬م ‌‬

‫)(‪ -‬مکاریوس‪ ،‬شاهین‪ ،‬تاریخ ایران )چاپ ‪ ،(1898‬ص ‪.90‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬پیشین‪ ،‬ص ‪.211‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾133‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫است‪ ،‬اما هنگامی که بازش کردیم‪ ،‬دیدیم ظروف طل و‬
‫نقره است)‪.(1‬‬
‫خنگاران عرب فرش بهارستان خسرو را که در فتح‬ ‫تاری ‌‬
‫مداین به غنیمت درآمد‪ ،‬اینگونه توصیف کرده اند‪:‬‬
‫»فرش مزبور ‪ 60×60‬متر بود؛ فروشی به مساحت‬
‫یک جریب زمینه اش از طل‪ ،‬تزییناتش با نگین‪ ،‬تصیر‬
‫ههای‬ ‫گها از حریر بود؛ آب طل را ‌‬ ‫هها با جواهر و بر ‌‬ ‫میو ‌‬
‫هی جویبارها‬ ‫نها به مثاب ‌‬‫یداد و نگی ‌‬‫تصویر مانند را نشان م ‌‬
‫هی آن بنایی شبیه صومعه بود؛ حواشی اش‬ ‫بودند و در میان ‌‬
‫ههای طل‪ ،‬زمینه اش را به صورت زمینی‬ ‫از حریر و شاخ ‌‬
‫مزروعی و سرسبز در ایام بهار درآورده بودند‪ ،‬آنها از این‬
‫فرش در ایام زمستان و فصل خزان هنگامی که از گل و‬
‫یکردند‪ .‬هنگامی که‬ ‫سبزه خبری نبود‪ ،‬استفاده م ‌‬
‫یآمدند؛‬‫هنوشی کنند‪ ،‬روی این فرش م ‌‬ ‫یخواستند باد ‌‬ ‫م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫گویی در باغ سرسبز نشسته اند« ‪.‬‬
‫این نمونه بیانگر میزان رفاه و آسایشی است که‬
‫ن ایران به آن رسیده بود‪.‬‬ ‫سرزمی ِ‬
‫شام نیز تحت سیطره ی روم چنین وضعیتی داشت‪.‬‬
‫دو تمدن ایران و روم مانند دو اسبی بودند که در‬
‫عیاشی و امکانات خوشگذرانی با همدیگر رقابت داشتند؛‬
‫نشان در شام به میزان وصف ناپذیری‬ ‫قیصرها و نمایندگا ‌‬
‫از رفاه و آسایش رسیده بودند‪ ،‬در بار‪ ،‬قصرها و محافل‬
‫شرب و نوش مقدار زیادی از آلت رفاه و اسباب آسایش‬
‫را در خود جای داده بود‪ .‬حسان بن ثابت شاعر‬
‫مخضرمی)‪ (3‬حفل جبله بن أیهم غسانی را اینگونه وصف‬
‫نموده است‪ :‬پنج کنیزک آوازخوان رومی را دیدم که با‬
‫یخواندند و پنج‬ ‫لحن رومی با ابزار موسیقی رومی آواز م ‌‬
‫کها‬‫یخواندند‪ .‬این کنیز ‌‬ ‫تای دیگر با لحن مردم حیره آواز م ‌‬
‫را ؛یاس بن قبیصه به وی اهدا کرده بود‪ ،‬کنیزهای زیادی را‬
‫از سرزمین مکه و اطرافش نیز به مجلس وی‬
‫یفرستادند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫ینشست‪ ،‬مجلسش را‬ ‫ّ‬
‫وقتی که جبله برای میگساری م ‌‬
‫یکردند و در‬ ‫لهای یاس‪ ،‬یاسمین و غیره تزیین م ‌‬ ‫با انواع گ ‌‬
‫تابستان و زمستان مشک و عنبر مخصوص آن فص را در‬
‫یچرخاندند‪.‬‬‫یهای طلیی م ‌‬ ‫سین ‌‬
‫)(‪ -‬طبری‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬طبری‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.178‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬آن دسسته از شساعران کسه هسم اسسلم و هسم جساهلیت را درک‬ ‫‪3‬‬

‫یشوند )د‪.‬ن‪(.‬‬
‫کرده باشند‪ ،‬مخضرم نامیه م ‌‬
‫﴿‪﴾134‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سهای تابستانی و در‬ ‫در تابستان وی و همراهانش لبا ‌‬
‫نهایی از پوست گورخر و پلنگ‬ ‫زمستان پوستی ‌‬
‫یپوشیدند)‪.(1‬‬ ‫م ‌‬
‫نهای اشراف و افراد طبقات‬ ‫هداران‪ ،‬خاندا ‌‬ ‫امرا‪ ،‬سرمای ‌‬
‫متوسط اغلب در پی پیروی از عملکرد ِ شاهان بودند و‬
‫ششان از‬ ‫یکوشیدند در لباس‪ ،‬خوراک‪ ،‬مجالس و آسای ‌‬ ‫م ‌‬
‫آنها تقلید کنند و زندگی خویش را بر عادت و رسوم آنها‬
‫یدادند‪ ،‬به همین دلیل سطح زندگی بسیار بال رفته‬ ‫وفق م ‌‬
‫نشان سخت پیچیده شه بود‪ ،‬بسا اوقات تنها یک‬ ‫بود و تمد ‌‬
‫یکرد و یا‬ ‫های را که مردم یک قریه را سیر م ‌‬ ‫نفر هزین ‌‬
‫یپوشاند‪ ،‬صرف لباس و خوراک‬ ‫مردم یک قریه را م ‌‬
‫ینمود‪ ،‬باید هر انسانی شریف و دارای مقم‪،‬‬ ‫خویش م ‌‬
‫یزد؛ در غیر این صورت‬ ‫یهایی م ‌‬ ‫دست به چنین ولخرج ‌‬
‫یگرفت و انگشت نمای عام‬ ‫حتما ً ورد طعنه و کنایه قرار م ‌‬
‫یشد‪.‬‬ ‫و خاص م ‌‬
‫یگوید‪ :‬مردم ایران به میزان اصل و نسب‬ ‫شعبی م ‌‬
‫یدیدند‪،‬‬ ‫خویش در بین طایفه برای خود کله تدارک م ‌‬
‫یرسید‪ ،‬قیمت کلهش‬ ‫کسی که در شرف به حد اعلی م ‌‬
‫صد هزار درهم بود‪ ،‬هرمز چون از این دسته بود‪ ،‬قیمت‬
‫کلهش که نگین از جواهر داشت صد هزار درهم بود )‪.(2‬‬
‫هی آنها منوط به‬ ‫لبودن شرف و بزرگی در جامع ‌‬ ‫کام ‌‬
‫تگانه بود‪.‬‬
‫نهای هف ‌‬ ‫متعلق بودن به یکی از خاندا ‌‬
‫ُازاریه در زمان خسرو حکمران حیره بود‪ ،‬وی به نصف‬
‫شرف رسیده بود و به همین جهت کلهش نیز پنجاه هزار‬
‫سهایی که رستم به تن داشت‬ ‫درهم قیمت داشت)‪ .(3‬لبا ‌‬
‫به ‪ 70‬هزار درهم فروخته شد و تنها کلهش صد هزار‬
‫درهم قیمت داشت)‪.(4‬‬
‫مردم با این تمدن مرفه و عادات فاسد آن زندگی را به‬
‫های که‬ ‫سر نموده بودند و به آن خوی کرده بودن‪ ،‬به گون ‌‬
‫مشان قرار گرفته بود‪ .‬بنابراین‪ ،‬برای آنها‬ ‫طبیعت دو ‌‬
‫تترین شرایط فقر و اضطرار‬ ‫مشکل بود که حتی در سخ ‌‬
‫های هم که شده از این خوشگذرانی و عیاشی فاصله‬ ‫لحظ ‌‬
‫بگیرند و با زندگی ساده و طبیعی دمی بگذرانند‪،‬‬
‫یگویند‪ :‬هنگامی که یزدگرد آخرین پادشاه ایرانیان از‬ ‫م ‌‬
‫مداین گریخت‪ ،‬با خود هزار آشپز‪ ،‬هزار خواننده‪ ،‬هراز‬
‫رک‪ :‬اصفهانی‪ ،‬ابوالفرج‪ ،‬الغانی‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.2‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫طبری‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.6‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫پیشین‪ ،‬ص ‪.11‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫پیشین‪ ،‬ص ‪.134‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪4‬‬


‫﴿‪﴾135‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫مربی پلنگ و هزار مربی شاهین همراه نمود و هنوزهم‬
‫یشمرد)‪.(1‬‬ ‫این تعداد را کم م ‌‬
‫هرمزان پادشاه اهواز در خدمت حضرت عمر ‪ ‬آب‬
‫خواست؛ در لیوانی زبر و چوبی برایش آب آوردند‪ ،‬چون‬
‫چشمش به لیوان افتاد‪ ،‬گفت‪ :‬اگر از تشنگی بمیرم‬
‫یتوانم در چنین لیوانی آب بنوشم‪ ،‬دوباره در ظرفی که‬ ‫نم ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫مرود پسندش بود برایش آب آوردند ‪.‬‬
‫تها‬ ‫مآور مالیا ‌‬ ‫افزایش سرسا ‌‬
‫یها چند‬ ‫یها و عیاش ‌‬ ‫نتیجه ی طبیعی این خوشگذران ‌‬
‫برابرشدن مالیت و وضع قوانینی بود که جهت حیف و میل‬
‫هوران‪،‬‬ ‫اموال کشاورزان‪ ،‬صنعتگران‪ ،‬بازرگانان و پیش ‌‬
‫تها تا مرز به ستوه درآوردن‬ ‫یشد‪ .‬این مالیا ‌‬ ‫اعمال م ‌‬
‫یکرد و‬ ‫ههای مردم سنگینی م ‌‬ ‫مردم بال رفته بود‪ ،‬بر شان ‌‬
‫کمرها را خم کرده بود‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫هی کتاب ایران در عهد ساسانیان م ‌‬ ‫نویسند ‌‬
‫»پادشاهان ایران به پذیرفتن هدیه و تحفه از رعیت‬
‫ینامیدند‪ ،‬آیین چیزی‬ ‫عادت کرده بودند‪ ،‬این عمل را آیین م ‌‬
‫غیر از مالیت رسمی بود‪ ،‬در ایام نوروز و جشن مهرگان‬
‫ن طل در ارمنستان‪،‬‬ ‫یگرفتند‪ ،‬معاد ِ‬ ‫به زور از مردم هدیه م ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫هی وی بود« ‪.‬‬ ‫ههای ویژ ‌‬ ‫ملک خصوصی پادشاه و هزین ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫مؤرخ عرب شامی م ‌‬
‫»ملت شام موظف بود که جزیه‪ ،‬عشر حبوبا‪،‬ت مالیت‬
‫اموال و مالیت سرانه را بپردازد‪.‬‬
‫ملت روم دارای درآمدهای مهمی از قبیل گمرکات‪،‬‬
‫هها بود که‬ ‫نهای کاشت گندم و چراگا ‌‬ ‫معادن‪ ،‬مالیت زمی ‌‬
‫یداد‪ ،‬و‬ ‫تهایی به نام »عشارین« اجاره م ‌‬ ‫آنها را به شرک ‌‬
‫ینمود‪ ،‬در هر ولیتی‬ ‫از دولت هم حق مالیات را بازخرید م ‌‬
‫چندین شرکت بود؛ هر شرکت دارای کارمندانی از قبیل‬
‫عآوری مالیت بود که در لباس بزرگان‬ ‫کاتبان و مأموران جم ‌‬
‫هشان بود از‬ ‫یشدند و اغلب بیشتر از آنچه وظیف ‌‬ ‫ظاهر م ‌‬
‫هها‬‫یگرفتند‪ ،‬بسا اوقات شهروندان را همانند برد ‌‬ ‫مردم م ‌‬
‫یفروختند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یک نفر‪ ،‬سیاست امپراتوری روم را به اختصار اینگونه‬
‫بیان نموده است‪:‬‬
‫یچیند‪ ،‬نه این که از‬ ‫چوپان خوب پشم گوسفندش را م ‌‬
‫د(‬
‫ریشه بکند؛ امپراتوران روم دو قرن تمام به چیدن )زوای ِ‬
‫)(‪ -‬رک‪ :‬کریستین‪ ،‬آرتو‪ ،‬ایران در عهد ساسانیان‪ ،‬ص ‪.681‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬تاریخ طبری‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.161‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬کریستین‪ ،‬آرتو‪ ،‬ایران در عهد ساسانیان‪ ،‬ص ‪.161‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾136‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکردند؛ اموال فراوانی از‬ ‫ن قلمرو خویش بسنده م ‌‬ ‫ساکنا ِ‬
‫ً‬
‫یکردند و متقابل آنها هواره امپراتوران را‬ ‫آنان را چاپول م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یکردند« ‪.‬‬ ‫از دشمنان خارجی حمایت م ‌‬
‫هی بدبخت‬ ‫تود ‌‬
‫هی‪ ،‬کامل ً‬ ‫بدینگونه شهروندان دو مملکت به دو طبق ‌‬
‫متفاوت تقسیم شده بودند‪:‬‬
‫هداران‪ ،‬درباریان و‬ ‫هی پادشاهان‪ ،‬امرا‪ ،‬سرمای ‌‬ ‫‪ -1‬طبق ‌‬
‫فشان و کسانی که با آنها ارتباط‬ ‫هها و طوای ‌‬ ‫خانواد ‌‬
‫داشتند؛ این دسته در کمال رفاه و آسایش در بین گلزارها‬
‫بهایشان از طل و‬ ‫یکردند؛ نعل اس ‌‬ ‫و چمنزارها زندگی م ‌‬
‫ههایشان از دیبا و ابریشم فرش بود‪.‬‬ ‫نقره بود و خان ‌‬
‫هی کشاورزان‪ ،‬صنعتگران‪ ،‬خرده بازرگنان‪،‬‬ ‫‪ -2‬طبق ‌‬
‫یبردند؛‬ ‫هوران و کارگران‪ ،‬در بدبختی تمام به سر م ‌‬ ‫پیش ‌‬
‫نشان‬ ‫تهای کمرشکن توا ‌‬ ‫زیر بار مشکلت زندگی و مالی ‌‬
‫لها و زنجیرها دست و پا‬ ‫را از دست داده بودند‪ ،‬در غ ‌‬
‫یکردند؛ در زندگی جز‬ ‫یزدند؛ همانند حیوانات زندگی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫مآوردن‬ ‫کارکردن برای دیگران و بدبختی به خاطر فراه ‌‬
‫آسایش دیگران نصیبی دیگر نداشتند و هر وقت از این‬
‫یشدند‪ ،‬با مسکرات و ابزار لهو و لعب‬ ‫زندگی تلخ خسته م ‌‬
‫یکشیدند‪،‬‬ ‫یکردند و هروقت نفس راحتی م ‌‬ ‫خود را آرام م ‌‬
‫یآوردند‪ ،‬علی رغم این زندگی‬ ‫به محرمات روی م ‌‬
‫یکوشیدند در شیوه های زندگی از طبقات‬ ‫نفرسا‪ ،‬م ‌‬ ‫توا ‌‬
‫یهایی‬ ‫جآورتر از سخت ‌‬ ‫بال تقلید کنند‪ ،‬این موضوع خیلی رن ‌‬
‫بود که در راه زندگی ساده و توأم با قناعت‪ ،‬متحمل آن‬
‫یشان را تیره و تار‬ ‫یشدند‪ ،‬این پدیده بود که زندگ ‌‬ ‫م ‌‬
‫صفایشان را آلوده و خاطرشان را به خود مشغول‬
‫یکرد‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫دارایی طغیانگر و فقر خطرناک‬


‫بدین طریق رسالت انبیاء † اخلق برتر و مبادی وال‪ ،‬در‬
‫هی طغیانگر و‬ ‫جهان آباد و متمدن در بین دو قطب‪ ،‬سرمای ‌‬
‫فقر خطرناک از دست رفت‪.‬‬
‫انسان توانگر با اشتغال به رفاه و آسایش خویش از‬
‫هی مرگ و پس‬ ‫دین پرداختن به آخرت و اندیشیدن در بار ‌‬
‫از مرگ‪ ،‬کامل ً غافل شده بود‪ ،‬همینطور کشاورز یا کارگر‬
‫به خاطر مشکلت و هموم زندگی نیز از دین فراموش‬

‫)(‪ -‬کر‪ :‬کردعلی‪ ،‬خطط الشام‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.47‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾137‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ههای آنها تنها آرزوی فقیر و‬
‫شده بود‪ ،‬زندگی و خواست ‌‬
‫توانگر بود‪.‬‬
‫یچرخید‪ ،‬مردم به دین و‬ ‫چرخ زندگی با قدرت تمامی م ‌‬
‫ً‬
‫یکردند و اصل فرصتی برای امور‬ ‫آخرت هیچ توجهی نم ‌‬
‫مربوط به روح‪ ،‬قلب و مفاهیم والی انسانی نداشتند‪.‬‬

‫تصویری از جاهلیت‬
‫یکی از دانشمندان بزرگ اسلم با مهارت کامل تصویر‬
‫‪(1‬‬
‫جالبی از جاهلیت به دست داده است‬
‫نهای طولنی وارث‬ ‫مها قر ‌‬ ‫»زمانی که رومیان و عج ‌‬
‫تهای دنیا فرو رفتند‪ ،‬آخرت را به‬ ‫خلفت شدند‪ ،‬در لذ ‌‬
‫فراموشی سپردند‪ ،‬شیطان بر آنان غلبه نمود‪ ،‬در‬
‫ن امکانات زندگی فرو رفتند و بدان فخرجویی‬ ‫مآورد ِ‬ ‫فراه ‌‬
‫نهای دور جهت استخراج و‬ ‫کردند‪ ،‬دانشمندان از سرزمی ‌‬
‫غشان‬ ‫بیان شیوه های دقیق زندگی و امکانات آن به سرا ‌‬
‫یبستند و‬ ‫یآمدند‪ ،‬آنان همواره آن امکانات را به کار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬این‬ ‫یافزودند و به خود مباهات م ‌‬ ‫نها م ‌‬ ‫بدا ‌‬
‫وضعیت تا جایی رسیده بود که اگر کسی از رؤسا کمربند‬
‫یپوشید که قیمتش از صدهزار درهم کمتر بود‪،‬‬ ‫یا تاجی م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬همینطور اگر قصر باشکوه‪،‬‬ ‫وی را نکوهش م ‌‬
‫بهای تیزتک‪ ،‬غلمان‬ ‫غهای متنوع‪ ،‬اس ‌‬ ‫حمام‪ ،‬استخر‪ ،‬با ‌‬
‫یها متنوع‬ ‫سهای گرانقیمت و خوراک ‌‬ ‫زیباروی‪ ،‬لبا ‌‬
‫ههای سرزنشگر اطرافیان مواجه‬ ‫یداشت )با نگا ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یشد(‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫آنچه امروز در زندگی مقامات کشوری مشاهده‬
‫یکنید‪ ،‬برای مقایسه کافی است‪ ،‬تمام این موارد در‬ ‫م ‌‬
‫یشان ریشه دوانده بود و تنها زمانی از‬ ‫بنیاد زندگ ‌‬
‫بشان پاره شود‪ .‬در اثر‬ ‫یگذارد که قل ‌‬ ‫بشان پا بیرون م ‌‬ ‫قل ‌‬
‫یدرمان سراسر اندام‬ ‫هها آفتی بزرگ و دردی ب ‌‬ ‫این پدید ‌‬
‫مدنیت آن روز را فرا گرفته بود‪ .‬روستایی و شهری و‬
‫توانگر و بینوا‪ ،‬همه و همه زیر چنگال این آفت درآمده‬
‫جها و‬ ‫بودند و دست به گریبانش شده بودند و با رن ‌‬
‫مشکلت بیکرانی مواجه شده بودند‪.‬‬
‫هی‬‫بدیهی است که امکانات مزوبر‪ ،‬جز با سرمای ‌‬
‫تآمدن‬ ‫یآمد‪ ،‬به دس ‌‬ ‫هنگفت‪ ،‬هرگز به دست نم ‌‬
‫تها بر‬ ‫ههای کلن هم جز با چند برابرنمودن مالیا ‌‬ ‫سرمای ‌‬
‫کشاورزان و تاجران و فشارآوردن برآنها ممکن نبود‪.‬‬
‫)(‪ -‬ایشان شیخ السلم احمد بن عبدالرحیم معروف به شاه ولی‬ ‫‪1‬‬

‫یباشند‪.‬‬
‫الله دهلوی )م – ‪ (1176‬م ‌‬
‫﴿‪﴾138‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یورزیدند‪ ،‬مورد شکنجه و قتل قرار‬ ‫اگر امتناع م ‌‬
‫هی الغ و گاوی‬ ‫یکردند‪ ،‬به منزل ‌‬
‫یگرفتند و اگر اطاعت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫یآمدند که صرفا جهت کوفتن دروکردن و کشیدن آب‬ ‫درم ‌‬
‫ییابد‪،‬‬
‫یشود و به این منظور نیز پرورش م ‌‬ ‫به کار گرفته م ‌‬
‫های از رنج و زحمت رهایی نداشتند‪.‬‬ ‫و آنگاه لحظ ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬آنها برای سعادت اخروی هیچ توجهی نداشتند‪،‬‬
‫و اساسا ً قدرت آن را نیز از دست داده بودند و بسا اوقات‬
‫هی وسیع‪ ،‬یک نفر هم نبود که دینش را مورد‬ ‫در یک منطق ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫توجه قرار دهد« ‪.‬‬

‫)(‪ -‬حجة الله البالغة‪ ،‬باب أقامة الرتفاقات و اصلح الرسوم‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾139‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬

‫باب دوم‬
‫از جاهلیت به اسلم‬

‫هی انبیا † در‬‫* فصل اول‪ :‬شیو ‌‬


‫اصلح و دگرگونی‬
‫* فصل دوم‪ :‬سفر مسلمان از‬
‫جاهلیت به اسلم‬
‫هی اسلمی‬ ‫* فصل سوم‪ :‬جامع ‌‬
‫* فصل چهارم‪ :‬پیامبر ص چگونه‬
‫مواد خام جاهلیت را تبدیل به‬
‫ههای انسانی کرد‬ ‫اعجوب ‌‬
‫﴿‪﴾140‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل اول‬
‫هی انبیا † در اصلح و دگرگونی‬
‫شیو ‌‬
‫جهانی که محمد ص با آن مواجه شد‬
‫در شرایطی که محمد بن عبدالله ص مبعوث شد‪ ،‬جهان‬
‫های قوی سخت تکان خورده‬ ‫همچون بنایی بود که با زلزل ‌‬
‫نها و کالهایش‬ ‫بود‪ ،‬هیچ چیز سر جایش نبود؛ برخی از بنیا ‌‬
‫شکسته و برخی دیگر خمیده شده بود؛ برخی نیز جایگاه‬
‫اصلی اش را رها و جای دیگری را اشغال کرده بود؛ برخی‬
‫هم انباشته و تلنبار شده بود‪.‬‬
‫او از نگاه پیامبران جهان را برانداز نمود؛ انسانی را دید‬
‫که انسانیتش برای وی اهمیت خود را از دست داده بود‪،‬‬
‫وی انسانی را دید که سنگ‪ ،‬درخت‪ ،‬دریا و هرآنچه را که‬
‫یپرستد‪.‬‬ ‫توان نفع و ضرر برای خویش ندارد‪ ،‬م ‌‬
‫انسان دیگری را دید که کامل ً واژگون شده و عقلش را‬
‫یتواند امور بدیهی و‬ ‫از دست داده است؛ این است که نم ‌‬
‫روشن را هضم و درک کند‪ .‬سیستم اندیشه اش درهم‬
‫ریخت است؛ نظریات را بدیهی و بدیهیات را نظری‬
‫یپندارد‪ .‬آنجا که باید جزم داشته باشد‪ ،‬دچار تردید‬ ‫م ‌‬
‫یشود و آنجا که تردید و احتیاط درکار است‪ ،‬باورمند و‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ .‬ذایقه اش فاسد شده است؛ اشیای تلخ را‬ ‫معتقد م ‌‬
‫یپندارد‪ .‬چیزهای پلید را‬ ‫شیرین و اشیای شیرین را تلخ م ‌‬
‫یانگارد‪.‬‬ ‫پاکیزه و چیزهای آلوده و ناسالم را گوارا م ‌‬
‫احساسش را نیز از دست داده است؛ با دشمن ستمگر‬
‫یکند‪.‬‬
‫یورزد و با دوست خیرخواه محبت نم ‌‬ ‫کینه نم ‌‬
‫های از کل جهان بود‪.‬‬ ‫های را دید که مدل کوچک شد ‌‬ ‫جامع ‌‬
‫در آن هرچیز شکل اصلی اش را از دست داده بود و‬
‫محلش را رها کرده بود‪ ،‬در آن جامعه گرگ‪ ،‬چوپان گله‪ ،‬و‬
‫دشمن ظالم به عنوان قاضی تعیین شده بود؛ مجرم‪،‬‬
‫خوشبخت و سعادتمند بود و انسان صالح محروم و‬
‫جتر‬
‫بتر از معروف و رای ‌‬ ‫بدبخت‪ .‬در آن جامعه هیچ چیز نایا ‌‬
‫از منکر نبود‪.‬‬
‫محمد ص رسم و رسوم فاسدی را دید که داشت‬
‫بشریت را با سرعت تمام به سوی هلکت و نابودی سوق‬
‫هگساری را تا مرز اعتیاد و فس و فجور را تا‬ ‫یداد‪ ،‬باد ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی عنان گسیختگی و مهار نشدنی مشاهده نمود‪،‬‬ ‫آستان ‌‬
‫داد و ستد به ربا تا مرز غصب و چپاول دارایی دیگران‬
‫عکاری‬ ‫هی طم ‌‬ ‫لپرستی تا آستان ‌‬ ‫پیش رفته بود‪ .‬آزمندی و ما ‌‬
‫های‬ ‫صورزی رسیده بود‪ ،‬سنگدلی و ظلم را به گون ‌‬ ‫و حر ‌‬
‫﴿‪﴾141‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫دید که به کشتن فرزندان و زنده به گورکردن آنها منجر‬
‫شده بود‪.‬‬
‫یدانستند‬‫شاهانی را دید که سرزمین خدا را ملک خود م ‌‬
‫شها و‬
‫و بندگان خدا را به بردگی گرفته بودند‪ ،‬کشی ‌‬
‫راهبانی را دید که به جای خدا خود را به عنوان رب مردم‬
‫یخوردند و آنان ار‬‫لشان را به ناحق م ‌‬ ‫جا زده بودند و اموا ‌‬
‫یداشتنداو با چشمان خود دید که مواهب‬ ‫از راه خدا باز م ‌‬
‫و استعدادهای بشری یا تلف شده اند‪ ،‬یا به بیراهه‬
‫یروند‪ .‬نه مورد استفاده قرار گرفته اند و نه درست‬ ‫م ‌‬
‫ن انسانیت‬ ‫توجیه شده اند‪ .‬این است که تبدیل به وبال گرد ِ‬
‫نشان شده اند‪ .‬شجاعت به درندگی و‬ ‫و صاحبا ‌‬
‫یگری‪ ،‬سخاوت به اسراف و ولخرجی‪ ،‬غرور به‬ ‫وحش ‌‬
‫حیمت جاهلی‪ ،‬ذکاوت به حماقت و مکاری تبدیل شده بود‬
‫شهای ارضای‬ ‫هی ابتکار جنایت و ابداع رو ‌‬ ‫و عقل وسیل ‌‬
‫شهوات شده بود‪.‬‬
‫تهای انسانی را چون مواد خامی دید که از‬ ‫افرادِ هیأ ‌‬
‫وجود صنعتگری ماهر که در ساختار یک تمدن عظیم از‬
‫آنها استفاده کند‪ ،‬محرومند‪ .‬آنها را چون الوارها و تخته‬
‫بهایی یافت که تاکنون موفق به وجود نجاری که از‬ ‫چو ‌‬
‫آنها کشتی بسازد‪ ،‬تا بتوان با آن امواج زندگی را شکافت‪،‬‬
‫یچوپان یافت‪،‬‬ ‫ههای ب ‌‬ ‫تها را چون گل ‌‬‫نشده بوودند‪ .‬مل ‌‬
‫سیاست را مثل شتری افسار گسیخته و خشمگین قدرت‬
‫را همانند شمشیری در دست زنگی مستی که خود و‬
‫یکرد‪ ،‬یافت‪.‬‬‫فرزندان و برادرانش را مجروح م ‌‬

‫ههای فاسد زندگی‬ ‫جنب ‌‬


‫حگر‬‫ههای این زندگی نابسامان توجه اصل ‌‬ ‫هریک از جنب ‌‬
‫یکند‪ ،‬اگر مصلح مورد نظر فردی‬ ‫را به خویش جلب م ‌‬
‫یبود‪ ،‬باید تمام عمرش را صرف‬ ‫حگران م ‌‬ ‫چون عموم اصل ‌‬
‫ً‬
‫اصلح یک جنبه از جوانب این زندگی و درمان صرفا یک‬
‫ینمود‪.‬‬
‫عیب از عیوب آن جامعه م ‌‬
‫ن انسان دارای ساختاری پیچیده و بافتی دقیق‬ ‫یقینا ً روا ِ‬
‫هها و منفذهای زیادی است و رهاشدن و درآمدنش‬ ‫و روزن ‌‬
‫ً‬
‫نیز شدیدا پنهان و مخفی است‪.‬‬
‫ً‬
‫اگر این روال مقداری مایل و کج شود‪ ،‬صرفا اصلح یک‬
‫ت آن تأثیر نخواهد داشت‪ ،‬مگر این‬ ‫عیب یا تغییر یک عاد ِ‬
‫که کامل ً جهتش از شر به خیر و از فساد به نیکی تغییر‬
‫هی فساد از روان انسان که گاه بر اثر فساد‬ ‫یابد‪ ،‬جرثوم ‌‬
‫یروید‪ ،‬از‬
‫فهای هرز م ‌‬‫جامعه و تربیت نادرست مانند عل ‌‬
‫﴿‪﴾142‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ریشه کنده شود و به جای آن نهال خیر و فضیلت و ترس‬
‫از خدا کاشته شود‪.‬‬
‫هی کنونی و نسل حاضر را در نظر بگیرید‪،‬‬ ‫اگر جامع ‌‬
‫اصلح هر عیب و نقص آن مدت زمانی به درازای عمر یک‬
‫یطلبد و بسا اوقات عمر تعدادی از‬ ‫انسان را م ‌‬
‫یآن که عیب و نقص زدوده‬ ‫یشد‪ ،‬ب ‌‬ ‫حگران صرف م ‌‬ ‫اصل ‌‬
‫شود‪.‬‬
‫به عنوان مثال‪ :‬اگر کسی خواسته باشد علیه شراب و‬
‫میگساری آنهم در سرزمینی که مردم آن به عیاشی و‬
‫خوشگذرانی خو کرده اند‪ ،‬مبارزه کند‪ ،‬حتما ً از پا درم ‌‬
‫یآید‬
‫یدهد؛ زیرا نوشیدن شراب‬ ‫های نم ‌‬‫شهایش نتیج ‌‬ ‫و تل ‌‬
‫یورزد‪ ،‬هرچند‬ ‫های است که به ذلت عشق م ‌‬ ‫هی روحی ‌‬ ‫نتیج ‌‬
‫م باشد‪ ،‬سرمستی و شوریدگی را حتی از‬ ‫این لذت در س ّ‬
‫یجوید‪ .‬مسّلم است که به مجرد تبلیغات‪،‬‬ ‫طریق ناه نیز م ‌‬
‫انتشار کتاب‪ ،‬سخنرانی‪ ،‬بیان مضرات طبی و مفاسد‬
‫اخلقی و وضع قوانین سخت و مجازات قاطع‪ ،‬حاضر به‬
‫تکشیدن از آن نخواهد شد‪ .‬چنین انسانی‬ ‫ککردن و دس ‌‬ ‫تر ‌‬
‫یشود که تغییری عمیق‬ ‫تنها در صورتی حاضر به ترک آن م ‌‬
‫و روحی ایجاد شود‪ ،‬در غیر این صورت هرچند هم به‬
‫فشار و زور وادار به ترک شود‪ ،‬نهایتا ً از طریقی دیگر‬
‫جایگزینش را پیدا خواهد کرد و با تغییر نام آن را برای‬
‫خویش تجویز خواهد کرد)‪.(1‬‬
‫های یا رهبری مّلی نبود‬ ‫پیامبر ص فردی منطق ‌‬
‫های و عملکردش مانند‬ ‫اگر پیامبر ص فردی منطق ‌‬
‫رهبران سیاسی و مّلی بود‪ ،‬زمینه نیز کامل ً برایش فراهم‬
‫یتوانست به نام ملت عرب پرچمی را علم کند و‬ ‫بود‪ ،‬او م ‌‬
‫قریش و تمام قبایل عرب را زیر آن گرد آورد و یک امارت‬

‫)(‪ -‬امریکا شسراب را ممنسسوع اعلم نمسسود و بسسه ایسن منظسسور تمسام‬ ‫‪1‬‬

‫سها و‬‫یها‪ ،‬عک ‌‬ ‫هها‪ ،‬سخنران ‌‬


‫وسایل موجود اعم از مجلت‪ ،‬روزنام ‌‬
‫سینماها را در بیان مضرات و مفاسد آن به کار برد‪ .‬در بسسرآوردی‬
‫هی مبسسارزه بسسا شسسراب شسسده اسسست‪ ،‬بسسه ‪ 60‬میلیسسون‬ ‫کسسه از هسسزین ‌‬
‫های کسسه جهسست اجسسرای قسسانون‬ ‫یرسسسد‪ .‬در مسسدت ‪ 14‬سسسال هسسزین ‌‬ ‫م ‌‬
‫تحریم صرف شد‪ ،‬کمتر از ‪ 25‬میلیون جنیه نبود‪ 300 .‬نفر به این‬
‫منظور اعدام شدند و ‪ 532335‬نفر نیز باداشت گردیدند‪ ،‬و مبلسغ‬
‫هها به ‪ 18‬میلیسسون رسسسید‪ ،‬حسسدود ‪ 404‬میلیسسون جنیسسه ارزش‬ ‫جریم ‌‬
‫املکی بود که به این منظور مصادره گردید‪ .‬با تمام این اوصسساف‬
‫ملت امریکا بیشتر شسیفته و علقمنسد شسراب گردیسد‪ ،‬تسا ایسن کسه‬
‫دولت امریکا در سال ‪ 1933‬م مجبور شد این قانون را لغسسو کنسسد‬
‫و شسسراب را آزاد اعلم نمایسسد‪ ،‬اقتبسساس از کتسساب تنقیحععات اثسسر‬
‫استاد ابوالعلی مودودی‪.‬‬
‫﴿‪﴾143‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫عربی قوی و مستقل تشکیل دهد و خودش در رأس قرار‬
‫گیرد‪ .‬بدیهی بود که افرادی چون ابوجهل بن هشام و عتبه‬
‫بن ربیعه)‪ (1‬در پیشاپیش کسانی بودند که به این پرچم‬
‫یجنگیدند و رهبری را به‬ ‫یپیوستند و زیر آن م ‌‬ ‫قوی م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫محمد واگذار م ‌‬
‫تداری و صداقتش باور نداشند؟ مگر آن‬ ‫مگر به امان ‌‬
‫زمان که داوری گذاشتن حجر السود را در محل مخصوص‬
‫آن به او واگذاشتند‪ ،‬وی را در بزرگترین رخداد زندگی‬
‫کی خویش داور ننمودند و بزرگترین ارزش را به وی‬ ‫م ّ‬
‫یدانیم که آنان با تطمیع و اغواگری‬ ‫قایل نشدند؟ م ‌‬
‫سیاسی آشنایی نداشتند‪ ،‬مگر همانان نبودند که از زبان‬
‫یخواهی‪ ،‬تا زمانی‬ ‫عتبه به وی گفتند‪ :‬اگر پست و مقام م ‌‬
‫که زنده هستی تو را به عنوان رئیس و سردار انتخاب‬
‫یکنیم؟)‪.(2‬‬ ‫م ‌‬
‫یپذیرفت‪ ،‬برایش ممکن‬ ‫مسلما اگر چنین موقعیتی را م ‌‬‫ً‬
‫بود که با قهرمانان و جنگجویان عرب به دولت ایران‬
‫یورش برد و به نام ملیت عرب آنها را شکست دهد و‬
‫پرچم پیروزی و فخر ملی را بر دشت و دمن ایران و روم‬
‫به اهتزاز درآورد‪ .‬حداقل اگر از نظر بینش سیاسی در آن‬
‫یبود‪،‬‬‫زمان مصلحت درگیرشدن با یکی از دو امپراتور نم ‌‬
‫یتوانست به همسایگان دور و نزدیک خویش یمن یا‬ ‫م ‌‬
‫های دیگر یورش برد و آن را تحت‬ ‫حبشه و یا همسای ‌‬
‫هی امارت تازة تأسیس عربی درآورد‪.‬‬ ‫سیطر ‌‬
‫بها‬
‫ههای متعدد اجتماعی و اقتصادی در زندگی عر ‌‬ ‫جنب ‌‬
‫وجود داشت که به درایت یک سیاستمدار‪ ،‬لیاقت یک مدیر‪،‬‬
‫عزم یک فرد خودساخته و ابتکار یک نابغه نیازمند بود و‬
‫یشد و زمام امورشان را‬ ‫اگر چنین فردی برآنها گماشته م ‌‬
‫یگرفت‪ ،‬حتما ً تاریخی جدید و موقعیتی مهم‬ ‫به دست م ‌‬
‫یشد‪.‬‬‫بها در تاریخ ثبت م ‌‬ ‫برای عر ‌‬

‫پیامبر مبعوث نشد تا باطل را با باطل بزداید‬


‫)(‪ -‬ابوجهل بن هشام و عتبه بن ربیعسسه از بزرگسسترین سسسردمداران‬ ‫‪1‬‬

‫هی مسسسلمانان دسسستی‬ ‫قریش بودند که بسسه ویسسژه در آزار و شسسکنج ‌‬


‫شفکری و نظسسرورزی‬ ‫دراز داشتند‪ ،‬ابوجهل قبل از اسسسلم در خسسو ‌‬
‫آدمی نامدار بود‪ ،‬اما چون اسلم آمد‪ ،‬سر به لجسساجت برداشسست و‬
‫کینه را به جای هدایت پیشه کرد‪ .‬این بود کسسه بیسسن مسسسلمانان بسسه‬
‫هی‬ ‫ابوجهل معروف شد‪ .‬ابوجهسسل در سسسال ‪ 2‬هس س ‪ 624‬م در غسسزو ‌‬
‫بدر به وضعی فجیع کشته شد‪ ،‬عتبه نیز پسسدر هنسسد – مسسادر معسساویه‬
‫هی بدر شته شد‪) .‬د‪.‬ن‪(.‬‬ ‫بن ابی سفیان – بود‪ .‬وی نیز در غزو ‌‬
‫)(‪ -‬البدایه و النهایه‪ ،‬ابن کثیر دمشقی‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.43‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾144‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پیامبر مبعوث تا باطلی را با باطلی دیگر بزداید و یا‬
‫تجاوزی را جایگزین تجاوزی دیگر کند‪ ،‬چیزی را در جایی‬
‫حرام گرداند و در جایی دیگر حلل‪ ،‬انانیت امتی را با‬
‫انانیت امتی دیگر توجه قرار دهد و مردم را از زیر‬
‫)‪(1‬‬
‫هی عدنان و قحطان‬ ‫هی ایران و روم به سلط ‌‬ ‫سلط ‌‬
‫درآورد‪ ،‬مبعوث نشد؛ بلکه به سوی تمام انسانیت فرستاده‬
‫شد تا همه را مژده دهد و بترساند‪ ،‬به دستور خدا همه را‬
‫به سوی او بخواند و برای همه چراغی فروزان باشد‪،‬‬
‫خداوند او را فرستاد تا بندگان خدا را از عبادت مخلوق به‬
‫عبادت خالق فرا خواند و از جور ادیان به عدالت اسلم و‬
‫از تنگی دنیا به فراخی دنیا و آخرت بکشاند‪ ،‬آنان را به‬
‫کارهای معروف فرمان دهد و از منکرات بازدارد‪ ،‬چیزهای‬
‫پاکیزه را برایشان حلل و چیزهای پلید را حرام کند و تمام‬
‫قهای گریبانگیر آنان را بردارد‪.‬‬ ‫زنجیرها و طو ‌‬
‫هرگز مرود خطابش امت و سرزمین خاصی نبود‪ ،‬بلکه‬
‫روان انسانی و وجدان بشری مورد خطابش بود‪ ،‬امت‬
‫یای که در آن به سر‬ ‫عربی با توجه به انحطاط و بدبخت ‌‬
‫هی اصلحی و جهاد سترگ‬ ‫یبرد‪ ،‬سزاوارتر بود که وظیف ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی‬‫م القری و شبه جزیر ‌‬ ‫خویش را با آن آغاز کند‪ ،‬ا ّ‬
‫عربستان به خاطر موقعیت جغرافیایی و استقلل سیاسی‬
‫خویش‪ ،‬بهترین مرکز برای رسالتش بود و امت عرب تیز‬
‫یهای ادبی که‬ ‫با توجه به خصوصیات روحی و ویژگ ‌‬
‫مترین عنصر‬ ‫داشتند‪ ،‬بهترین محل برای دعوت و مه ‌‬
‫دعوتگری برای رسالتش بود‪.‬‬

‫قفل و کلید طبیعت بشری‬


‫پیامبر مثل عموم اصلحگران نبود که اغلب از پشت‬
‫یشوند – و از ورودی‬‫هها وارد منزل م ‌‬
‫دیوارها یا از دریچ ‌‬
‫یشوند تا حالت طبیعی داشته باشد و به‬ ‫اصلی وارد نم ‌‬
‫نهای‬
‫هدف برسد – و با برخی از مشکلت و بحرا ‌‬
‫یکنند و در این راستا برخی‬
‫اجتماعی و اخلقی مبارزه م ‌‬
‫تهای موّقتی در بعضی از نواحی کسب م ‌‬
‫یکنند و‬ ‫موفقی ‌‬

‫)(‪ -‬عسسدنان و قحطسسان نیسسای اصسسلی تمسسام قبایسسل عسسرب بسسه شسسمار‬ ‫‪1‬‬

‫یها شامل آن دسته از قبایل عسسرب هسسستند کسسه از‬ ‫یروند‪ ،‬عدنان ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬قحطان نیز بسسه آن‬ ‫هی حضرت اسماعیل محسوب م ‌‬ ‫سلل ‌‬
‫بها گفته می شود که از تبار یعسرب بسسن یشسجب بسسن‬ ‫دسته از عر ‌‬
‫قحطان بودند و بیشتر در یمن و نواحی آن ساکن بودند‪ ،‬از لحاظ‬
‫بهسسای‬‫بهای مستعربه و بسسه عر ‌‬ ‫بهای عدنانی‪ ،‬عر ‌‬ ‫تاریخی به عر ‌‬
‫یشود )د‪.‬ن‪(.‬‬ ‫بهای عاربه اطلق م ‌‬ ‫قحطان‪ ،‬عر ‌‬
‫﴿‪﴾145‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫برخی هم بدون موفقیت در انجام وظیفه دنیا را ترک‬
‫کنند)‪.(2‬‬
‫پیامبر خدا ص از در اصلی وارد پایگاه دعوت و تبلیغ‬
‫گردید‪ ،‬برای گشودن قفل طبیعت بشری از کلید خودش‬
‫های که در زمان فترت‬ ‫استفاده نود؛ همان قفل پیچید ‌‬
‫حگران و کسانی را که‬ ‫)انقطاع نبوت( تمام اصل ‌‬
‫یخواستند بدون کلیدش آن را بگشایند‪ ،‬خسته کرده بود‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫تها و‬
‫مردم را به ایمان به خدای یگانه رها نمودن ب ‌‬
‫هی معناهایی که‬ ‫عبادت غیر الله و کفر به طاغوت با هم ‌‬
‫هی طاغوت دربر دارد‪ ،‬فرا خواند‪ ،‬در بین مردم به پا‬ ‫واژ ‌‬
‫خاست و فریاد برآورد‪ :‬ای مردم! بگویید ل إله إل الله تا‬
‫رستگار شوید و همه را به ایمان به رسالت خویش آخرت‬
‫دعوت نمود‪.‬‬

‫‪ -() 2‬گاند‪ ،‬رهبر بزرگ هندی در زندگی سیاسی و روحی خویش دو‬
‫اصل بزرگ را هدف قرار داده بود؛ رهسسبری سیاسسسی و شخصسسیت‬
‫ینظیر بود‪ ،‬در راسسستای تحقسسق‬ ‫روحی خویش را که در این عصر ب ‌‬
‫این دو اصل منحصر کرده بود‪:‬‬
‫اصل اول‪ :‬عدم خشونت و عدم مقاومت‪ ،‬مردم را بسسه ایسسن اصسسل بسسه‬
‫عنسسوان یسسک فلسسسفه و آییسسن فسسرا خوانسسد و سسسالیان متسسوالی بسسا‬
‫یکسسرد و‬ ‫ههسسا مسسردم را دعسسوت م ‌‬ ‫یها‪ ،‬مقسسالت و روزنام ‌‬
‫سسسخنران ‌‬
‫یبسرد‪ .‬امسا چسون‬ ‫شهای خویش را در این مسیر بسه کسار م ‌‬ ‫تمامتل ‌‬
‫این دعوت از طریق تغییر روحی و دعوت بنیسسادین دینسی نبسسود‪ ،‬در‬
‫بین پیروانش تأثیر عمیقی به جای نگذاشت‪ ،‬زد و خوردهای شدید‬
‫قومی که در پنجاب شرقی و دهلی در سال ‪ 1947‬اتفاق افتسساد و‬
‫بیش از نیم میلیون مسلمان کشته شسسد‪ ،‬و بزرگسسترین فسساجعه بسسود‬
‫که در طی آن به طرز باور نکردنی‪ ،‬زنان‪ ،‬اطفال و اموال مردم‪،‬‬
‫یارزش‬ ‫مورد تعسسرض قسسرار گرفسست‪ ،‬کسسامل ً دعسسوت وی را پسسوچ و ب ‌‬
‫یها نهایتا ً به ترور خودش کسسه پیروانسسش وی را‬ ‫ساخت‪ ،‬این درگیر ‌‬
‫به حد تقدیس و اله رسانده بودند‪ ،‬انجامید‪.‬‬
‫سها بود‪ ،‬در این مهم‬ ‫سکردن نج ‌‬ ‫اصل دوم‪ :‬نسخ تماس گرفتن و لم ‌‬
‫نیز چندان موفقیتی نداشت‪ ،‬این خسسودش دلیلسسی اسسست کسسه روش‬
‫انبیا روش طبیعی و درست در ایجاد اصلح و تغییر است‪.‬‬
‫﴿‪﴾146‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل دوم‬
‫سفر مسلمان از جاهلیت به اسلم‬
‫یپردازد‬ ‫جاهلیت به دفاع از خویش م ‌‬
‫هی جاهلی در فهم دعوت و مقاصد آن دچار اشتباه‬ ‫جامع ‌‬
‫نگردید و موضوع از وی پنهان نماند‪ ،‬هنگامی که فریاد‬
‫پیامبر به گوش مردمان آن جامعه رسید‪ ،‬کامل ً درک‬
‫نمودند که دعوت ایمان به خدای یگانه‪ ،‬تیری است که‬
‫قلب جاهلیت را نشانه گرفته و فاتحه اش را خوانده‬
‫است‪ ،‬اینجا بود که جاهلیت از کوره در رفت و یکپارچه‬
‫آتش شد و به آخرین دفاع از میراث خویش پرداخت و در‬
‫راه حفاظت از آن فداکارانه مبارزه نمود و با تمام‬
‫یهایش به داعی خدا هجوم آورد‪:‬‬ ‫تجهیزات و توانا ‌‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾‬ص‪.[6 :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»سرکردگان ایشان راه افتادند ]و به یکدیگر گفتند[ که‬
‫بروید ]و محکم به بتان خویش بچسبید[ و بر ]عبادت[‬
‫خدایان خود ثابت و استوار باشید‪ ،‬این همان چیزی است‬
‫یشود«‪.‬‬‫که خواسته م ‌‬
‫هر پایه و اساس زندگی جاهلیت خودش را مورد تهدید‬
‫یدید‪ ،‬اینجا بود که‬
‫و زندگی اش را در شرف نابودی م ‌‬
‫حوادث تلخ شکنجه و فشار که تاریخ آنها را نقل نموده‬
‫هی موفقیت رسول خدا ص‬ ‫است‪ ،‬تحقق یافت و این نشان ‌‬
‫بود؛ زیرا دقیقا ً هدف را زده و بر شاهرگ اصلی ضربه‬
‫وارد نموده بود و گیجگاه و اندام حیاتی اش را مورد ضربه‬
‫تقدم ماند‬ ‫قرار داده بود‪ ،‬پیامبر بر دعوت خویش چنان ثاب ‌‬
‫ککشیده نیز چنان ثباتی نداشتند؛ نه‬ ‫ههای سر به فل ‌‬‫که کو ‌‬
‫ینمود و نه کینه‬ ‫آزار و شکنجه وی را از دعوت منصرف م ‌‬
‫یکرد‪ .‬به‬
‫هی کسی توجه م ‌‬ ‫و مکر و نه هم به اغوا و توطئ ‌‬
‫یگوید‪ :‬عمو جان! اگر خورشید در دست‬ ‫عمویش چنین م ‌‬
‫راستم گذاشته و ماه در دست چپم‪ ،‬هرگز این امر را رها‬
‫نخواهم نمود‪ ،‬تا این که خداوند آن را چیره و پیروز گرداند‬
‫و یا این که در راهش هلک شوم)‪.(1‬‬

‫در راه دین جدید‬

‫)(‪ -‬البدایه و النهایه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.63‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾147‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫رسول خدا ص سیزده سال با صراحت تمام‪ ،‬به سوی‬
‫خدای یگانه و ایمان به رسالت و روز آخرت دعوت کرد؛ نه‬
‫یگفت‪ ،‬نه از خود نرمش نشان‬ ‫به کنایه و رمز سخن م ‌‬
‫ینمود و نه‬‫یکرد‪ ،‬نه جانبداری م ‌‬ ‫یداد‪ ،‬نه کرنش م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یها‬‫یکرد‪ .‬این صراحت گفتار را علج تمام بیمار ‌‬ ‫سازش م ‌‬
‫یدانست‪ ،‬قریش به پا خاستند‪ ،‬از هرسو بر سرش فریاد‬ ‫م ‌‬
‫تجمعی وی را مورد هدف قرار دادند و به‬ ‫کشیدند‪ ،‬و دس ‌‬
‫خاطر این که دیگران را از وی متنفر گردانند‪ ،‬تمام شهرها‬
‫هور نمودند تا آنجا که ایمان به‬ ‫را علیه او شوراندند و شعل ‌‬
‫رسول الله و درآمدن به جمع وی دشوارترین عمل بود و‬
‫جز انسانی مخلص و جدی که از جانش گذشته و به خاطر‬
‫پیامبر حاضر بود در آتش بیفتد و پا بر خارهای مغیلن‬
‫یپویست‪.‬‬ ‫بگذارد‪ ،‬کسی دیگر به صف وی نم ‌‬
‫کسری جوانی آنها‬ ‫جماعتی از جوانان قریش که نه سب ‌‬
‫را واداشته بود‪ ،‬و نه هم فریب حرص و طمع را خورده‬
‫هی آخرت و آرزوی بهشت هدفی‬ ‫بودند و جز اندیش ‌‬
‫نداشتند‪ ،‬ندای انسانی را شنیدند که مردم را به ایمان به‬
‫یخواند؛ زندگی جاهلیت با تمام‬ ‫پروردگارشان فرا م ‌‬
‫وسعتش برآنان تنگ شد‪ ،‬از جان خویش بیزار شدند‪،‬‬
‫خواب از سرشان پرید‪ ،‬گویا پا بر خار واخگر داشتند‪ ،‬آنان‬
‫هی دیگری‬ ‫درک کردند که جز ایمان به خدا رسولش چار ‌‬
‫ندارند‪ .‬بنابراین‪ ،‬پا پیش نهادند و به پیامبر که در شهرشان‬
‫یشنیدند‪ ،‬ایمان‬ ‫یدیدند و از او م ‌‬‫بود و همواره او را م ‌‬
‫آوردند‪.‬‬
‫سفری بس دراز و دشوار در پیش بود؛ به خصوص آنگاه‬
‫که قریش دست به ایجاد موانع زدند‪ ،‬اما آنان با تمام‬
‫مشکلت‪ ،‬دست در دست پیامبر گذاشتند و روح و روان‬
‫خویش را نثار وی کردند در حالی که زندگی شان را خطر‬
‫ینمود – و یقین داشتند که دچار بل و مصیبت‬ ‫تهدید م ‌‬
‫یفرمود‪:‬‬ ‫خواهند شد – ندای دلنواز قرآن را شنیدند که م ‌‬
‫‪     ‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪     ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫]العنکبوت‪.[3 – 1 :‬‬
‫»آیا مردمان گمان بردند همین که بگویند ایمان آورده‬
‫یشوند‪ ،‬و ایشان آزمایش‬ ‫ایم‪ ،‬به حال خود رها م ‌‬
‫﴿‪﴾148‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگردند؟ ما کسانی را که قبل از ایشان بوده اند ]با‬
‫نم ‌‬
‫انواع تکالیف[ آزمایش کرده ایم‪ ،‬باید خدا بداند چه کسانی‬
‫یگویند«‪.‬‬
‫یگویند و چه کسانی دروغ م ‌‬ ‫راست م ‌‬
‫یشنیدند‪:‬‬
‫همینطور کلم الهی را م ‌‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪] ﴾      ‬البقرة‪.[214 :‬‬
‫»آیا گمان برده اید که وارد بهشت شوید‪ ،‬بدون آن که‬
‫به شما همان برسد که به کسانی که پیش از شما‬
‫نهای مالی و جانی به آنان‬ ‫درگذشته اند رسیده است؟ زیا ‌‬
‫دست داده است و پریشان گشته اند تا آن که پیغمبر و‬
‫یگفتند‪:‬‬‫مصدا[ م ‌‬‫کسانی که به او ایمان آورده بودند ]ه ‌‬
‫یگمان یاری خدا‬ ‫پس یاری خدا کی ]و کجا[ است؟ ب ‌‬
‫نزدیک است«‪.‬‬
‫قریش همان واکنشی را نشان دادند که از آنها انتظار‬
‫یرفت؛ تمام تجهیزات خود را به کار بستند و آخرین‬ ‫م ‌‬
‫یشان را رها نمودند‪ ،‬اما جز افزایش اعتماد و‬ ‫تیرها ‌‬
‫شکیبایی تأثیری دیگر بر مؤمنان نداشت و در پاسخ فشار‬
‫آنها چنین گفتند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾  ‬الحععزاب‪:‬‬
‫‪.[22‬‬
‫»این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده‬
‫فرموده بودند و خدا و پیغمبرش راست فرموده اند‪ .‬این‬
‫یها جز بر ایمان ]به خدا[ و تسلیم ]قضا و قدرشدن[‬ ‫سخت ‌‬
‫یافزاید«‪.‬‬‫نم ‌‬
‫هها و فشارها در راه دین‪ ،‬جز متانت در عقیده‬ ‫شکنج ‌‬
‫هورشدن‬ ‫حمیت برای دین تنفر شدید از کفر و اهل آن شعل ‌‬
‫هی دیگری‬ ‫لها نتیج ‌‬‫هی کامل د ‌‬
‫احساسات دینی و تصفی ‌‬
‫های صاف‬ ‫نداشت‪ ،‬آنان همانند طلیی گداخته و نقر ‌‬
‫هی رنج و مصیبت‪ ،‬چنان درآمدند که‬ ‫گردیدند‪ ،‬و از کور ‌‬
‫یآید‪.‬‬
‫شمشیر بعد از صیقل دادن درم ‌‬
‫﴿‪﴾149‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تربیت دینی‬
‫حهایشان را با قرآن‬ ‫از سوی دیگر پیامبر داشت رو ‌‬
‫یکرد‪،‬‬ ‫نهایشان را با ایمان تربیت م ‌‬ ‫ینمود و جا ‌‬ ‫تغذیه م ‌‬
‫آنان را در برابر رب العالمین با طهارت بدن‪ ،‬خشوع قلب‪،‬‬
‫خضوع جسم و حضور ذهن‪ ،‬روزانه پنج مرتبه به فروتنی و‬
‫یداشت‪ .‬به این طریق هر روز‪ ،‬تعالی روح‪،‬‬ ‫کرنش وا م ‌‬
‫هی مادیات‬ ‫پاکی قلب‪ ،‬نزاکت اخلق و آزادشدن از سیطر ‌‬
‫و مقاومت در برابر شهوات و کشش به سوی پروردگار‬
‫ییافت‪ .‬پیامبر آنان را به‬ ‫جهانیان در آنان افزایش م ‌‬
‫شکیبایی در برابر آزارها‪ ،‬گذشت نیکو و سرکوب امیال‬
‫ینمود‪ ،‬به جنگ چنان خوی کرده بودند که‬ ‫نفس تربیت م ‌‬
‫گویا با شمشیر زاده شده اند‪ ،‬بعید هم نبود؛ زیرا آنان از‬
‫گهایی چون بسوس‪،‬‬ ‫نسلی بودند که در تاریخش جن ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫داحس و غبراء گذشته بود و نبرد الفجار هنوز در‬
‫هها بود‪.‬‬ ‫خاطر ‌‬
‫گطلبانه و غرور عربی‬ ‫امار سول خدا ص طبیعت جن ‌‬
‫یکرد‪:‬‬‫شان را سرکوب نمود و آنان را اینگونه راهنمایی م ‌‬
‫ة« »از جنگ دست‬ ‫صلو َ‬ ‫موا ال ّ‬
‫قي ْ ُ‬‫وأ َ ِ‬
‫م َ‬‫دي َك ُ ْ‬‫فوا أي ْ ِ‬ ‫»ك ُ ّ‬
‫کشید و به سوی نماز بشتابید«‪.‬‬
‫دستور رسول خدا ص را پذیرفتند و از جنگ دست‬
‫کشیدند و بدون بزدلی و درماندگی از جانب قریش‬
‫یکرد‪ .‬با‬ ‫ههایی را تحمل کردند که جان همه را آب م ‌‬ ‫شکنج ‌‬
‫ههای طبیعی فراوان و قوی‪ ،‬تاریخ‬ ‫وجود عوامل و انگیز ‌‬
‫های را ثبت نکرده است که در مکه مسلمانی‬ ‫هرگز حادث ‌‬
‫ت دفاع از خویش شمشیر کشیده باشد‪ .‬این اوج‬ ‫جه ِ‬
‫اطاعت و فروتنی است که در تاریخ نقل شده است‪.‬‬
‫هروی کرد و آب از سر‬ ‫هنگامی که قریش در طغیانش زیاد ‌‬
‫هی‬ ‫گذشت‪ ،‬خداوند متعال به رسول ص و یارانش اجاز ‌‬
‫هجرت داد و آنان به یثرب مکانی که اسلم جلوتر آنجا را‬
‫فتح نموده بود‪ ،‬هجرت کردند‪.‬‬

‫هسسساله‬‫)(‪ -‬نبرد الفجار زمانی رخ داد که حضسسرت محمسسد ص پانزد ‌‬ ‫‪1‬‬

‫بود‪ ،‬در این نبرد یک طرف قریش و کنانه بودند و در طرف دیگسسر‬
‫قیس عیلن‪ .‬در نسسبرد الفجسسار حسسرب بسسن امیسسه فرمانسسده قریسسش و‬
‫کنانه بسسود‪ .‬در آغسساز نسسبرد پیسسروزی از آن قیسسس عیلن بسسود‪ ،‬امسسا در‬
‫نهایت قریش و کنانه بر خصم خود پیروز شدند‪ .‬پیامبر ص در این‬
‫نسسبرد شسسرکت جسسست و در تیرانسسدازی بسسه عموهسسایش کمسسک کسسرد‪.‬‬
‫)د‪.‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾150‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫در شهر پیامبر‬
‫مردم مکه با مسلمانان یثرب یکجا فراهم آمدند‪ ،‬جز‬
‫های‬‫تانگیزترین صحن ‌‬ ‫دین جدید پیوند دیگری نداشتند‪ ،‬شگف ‌‬
‫بود که تاریخ از قدرت و توانایی دین مشاهده کرده بود‪.‬‬
‫ههای‬ ‫گرد و غبار جنگ بعاث را هنوز از جام ‌‬ ‫اوس و خزرج َ‬
‫یچکید‪،‬‬ ‫یشان خون م ‌‬ ‫خود نتکانده بودند و از شمشیرها ‌‬
‫لهایشان را با یکدیگر پیوند داد‪ ،‬اگر کسی‬ ‫اسلم ناگهان د ‌‬
‫یکرد‪،‬‬ ‫ههای زمین را به این قصد هزینه م ‌‬ ‫تمام سرمای ‌‬
‫بهای آنان ایجاد کند‪،‬‬ ‫یتوانست این چنین پیوندی بین قل ‌‬ ‫نم ‌‬
‫رسول خدا ص برادری و اخوت را در بین آنان و مهاجران‬
‫برقرار نمود؛ این اخوت چنان بود که اخوت برادران تنی‬
‫یهای دوستان که‬ ‫ینمود و تمام درست ‌‬ ‫مبها م ‌‬ ‫در برابرش ک ‌‬
‫در طول تاریخ نقل شده است‪ ،‬در برابر آن در هم‬
‫یشد‪.‬‬‫یریخت و آشفته م ‌‬ ‫م ‌‬
‫این گروه نوظهور متشکل از مهاجران مکه و انصار‬
‫ت بزرگ اسلمی را تشکیل‬ ‫ت ام ِ‬‫هی نخس ِ‬ ‫ه‪ ،‬هست ‌‬
‫مدین ‌‬
‫یدادند؛ امتی که برای مردمان‪ ،‬خلق شده و جوهر و‬ ‫م ‌‬
‫دورنمای اسلم است‪.‬‬
‫هی سخت تاریخ سبب‬ ‫پیدایش این گوره در آن بره ‌‬
‫یای شد که وی را تهدید‬ ‫مصونیت جهان از فروپاش ‌‬
‫هها و خطرهایی‬ ‫ینمود و موجب حفاظت انسانیت از فتن ‌‬ ‫م ‌‬
‫شد که بدان چشم دوخته بود‪ ،‬بدین جهت است که خداوند‬
‫متعال هنگامی که بر اخوت و الفت بین مهاجران و انصار‬
‫یفرماید‪:‬‬‫ینماید‪ ،‬م ‌‬ ‫تأکید م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬
‫‪] ﴾   ‬النفال‪.[73 :‬‬
‫»اگر چنین نکنید‪ ،‬فتنه و فساد عظیمی در دنیا روی‬
‫یدهد«‪.‬‬
‫م ‌‬

‫گره کور گشوده شد‬


‫پیامبر همچنان به تربیت دقیق آنان مشغول بود و قرآن‬
‫یداد و اخگر‬‫همچنان داشت آنان را به ملکوت بال صعود م ‌‬
‫یافروخت‪ ،‬مجالس پیامبر آنان را به‬ ‫یشان را برم ‌‬‫لها ‌‬
‫د ‌‬
‫هگیری از شهوات فن‌اشدن در راه‬ ‫ژرفکاوی در دین کنار ‌‬
‫رضای خدا اشتیاق به بهشت حرص و طمع در فراگیری‬
‫ینمود‪.‬‬‫هی نفس تشویق م ‌‬ ‫علم و فقاهت در دین و محاسب ‌‬
‫﴿‪﴾151‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫در شرایط عادی و اضطراری از پیامبر اطاعت‬
‫یکردند و در راه خدا سبک دوش و گران بار بیرون‬ ‫م ‌‬
‫یرفتند‪.‬‬‫م ‌‬
‫در طول ده سال ‪ 27‬بار در رکاب رسول خدا ص برای‬
‫جنگ با دشمن بیرون رفتند و به دستور پیامبر بیش از صد‬
‫بار به قصد جنگ با دشمن اعزام شدند‪ ،‬این بود که اجتناب‬
‫از دنیا برایشان آسان گردید‪ .‬رنج و مشقتی را که زنان و‬
‫هشدن و نابودی آنان متحمل‬ ‫نشان در صورت کشت ‌‬ ‫فرزندا ‌‬
‫یشدند‪ ،‬به آسانی پذیرفتند‪ ،‬با آیات بسیاری از احکام‬ ‫م ‌‬
‫فرو فرستاده شد که هیچگاه با آنها انس نگرفته بودند و‬
‫هی مال و جان و خانواده‬ ‫خو نکرده بودند‪ ،‬احکامی در بار ‌‬
‫که انجامش بر نفس بسیار دشوار بود‪ ،‬فرو فرستاده شد‬
‫کبار به امتثال آنها پرداختند‪ ،‬اینجا بود‬ ‫و آنان با نشاط و سب ‌‬
‫که گره بزرگ یعنی گره شرک و کفر گشوده شد و با‬
‫هها گشوده شد‪ .‬پیامبر اولین‬ ‫هشدن آن تمام گر ‌‬ ‫گشود ‌‬
‫مجاهده اش را به انجام رساند و بعد از ان برای هر امر و‬
‫هی جدید نبود‪.‬‬ ‫نهی نیاز به مجاهد ‌‬
‫در نخستین نبرد اسلم بر جاهلیت پیروز شد‪ .‬بعد از آن‬
‫هها پیروزی از آن اسلم بود‪ ،‬آنان با دل و‬ ‫در تمام صحن ‌‬
‫جان و ظاهر و باطن به اسلم درآمده بودند‪ .‬بعد از آن که‬
‫هدایت برایشان روشن گردید‪ ،‬هرگز به مخالفت با پیامبری‬
‫ینمود‪،‬‬‫روی نیاورند‪ ،‬در آنچه پیامبر داوری و قضاوت م ‌‬
‫یکردند و بعد از امر و نهی پیامبر‬ ‫احساس ناخشنودی نم ‌‬
‫هیچ اختیاری از خود نداشتند‪.‬‬
‫نهای خویش نموده بودند‪،‬‬ ‫ظلم و خیانتی را که بر جا ‌‬
‫یزد‬‫یگفتند‪ ،‬هرگاه از آنان لغزشی سر م ‌‬ ‫برای پیامبر باز م ‌‬
‫که موجب اجرای حد بود‪ ،‬پیکرهای خویش را در معرض‬
‫یگذاشتند‪.‬‬‫هر نوع شکنجه و حد شدیدی م ‌‬
‫مهای لبریز از‬ ‫آیات تحریم شراب که نازل شد‪ ،‬جا ‌‬
‫مهای شراب و‬ ‫شراب در کفشان بود؛ دستور خدا بین جا ‌‬
‫بهای عطشناک شراب و جگرهای برافروخته حایل‬ ‫ل ‌‬
‫ههای مدینه‬ ‫مهای شراب شکسته شد و در کوچ ‌‬ ‫گردید‪ ،‬خ ‌‬
‫شراب جاری شد‪.‬‬
‫هی شیطان از درون آنان‬ ‫سرانجام نه تنها حظ و بهر ‌‬
‫سشان نیز از آنان بیرون‬ ‫هی نف ‌‬ ‫خارج شد‪ ،‬بلکه حظ و بهر ‌‬
‫شد‪ .‬درست همانگونه که از دیگران حق ]خود[ را‬
‫یستاندند‪ ،‬در‬ ‫یستاندند‪ ،‬از خود نیز حقّ ]دیگران[ را م ‌‬ ‫م ‌‬
‫دنیا مردان آخرت و امروز مردان فردا شدند‪ ،‬نه مصیبتی‬
‫یگردانید‪،‬‬ ‫یکرد‪ ،‬نه نعمتی مغرورشان م ‌‬ ‫آنان را آشفته م ‌‬
‫﴿‪﴾152‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ینیازی آنان را به‬ ‫یداشت و نه ب ‌‬‫نه فقر آنان را به خود وام ‌‬
‫یکرد و نه‬ ‫لشان م ‌‬ ‫یداشت؛ نه تجارت غاف ‌‬‫سرکشی وا م ‌‬
‫یآورد‪ .‬در دنیا تصمیم فساد و‬ ‫قدرت آنان را به هیجان م ‌‬
‫بزرگنمایی نداشتند‪ ،‬برای مردمان تبدیل به معیاری‬
‫راستین شدند‪ ،‬به داد برخاستند و برای خدا گواهی دادند‪،‬‬
‫نشان تمام‬ ‫هرچند به زیان خودشان یا والدین و یا بستگا ‌‬
‫یشد‪ ،‬آن وقت بود که خداوند متعال پهنای زمین را‬ ‫م ‌‬
‫هی‬‫هشان ساخت و آنان را برای بشریت و جهان مای ‌‬ ‫قدمگا ‌‬
‫عصمت و حفاظت و دعوتگر به طرف خدا گردانید و‬
‫پیامبر خدا ص با چشمانی روشن و دلی شاد از امت و‬
‫رسالتش به رفیق اعلی پیوست و آنان را در کار خویش‬
‫جانشین خود ساخت‪.‬‬

‫تترین انقلب رخ داده در تاریخ جهان‬ ‫شگف ‌‬


‫انقلبی که رسول خدا ص در درون مسلمانان و از‬
‫بترین‬‫هی بشری پدید آورد‪ ،‬عجی ‌‬ ‫ق آنان در جامع ‌‬‫طری ِ‬
‫انقلب در تاریخ بشر بود‪ ،‬این انقلب در تمام جوانبش‬
‫عجیب بود؛ در سرعتش‪ ،‬در عمقش‪ ،‬در وسعت و‬
‫کپذیر بودن و شفاف‬ ‫فراگیری اش؛ همینطور در در ‌‬
‫بودنش نیز عجیب بود‪ .‬مانند بسیاری از رخدا‌دهای‬
‫تانگیز و غیر طبیعی‪ ،‬پیچیده و معماگونه نبود‪ ،‬اکنون‬ ‫شگف ‌‬
‫یجوییم و میزان اثرگذاری اش را‬ ‫این تحول را عمل ً پی م ‌‬
‫یکنیم‪.‬‬‫هی بشری و تاریخ انسانی بررسی م ‌‬ ‫در جامع ‌‬

‫هها‬‫تأثیر ایمان صحیح در اخلق و خواست ‌‬


‫مردم اعم از عرب و عجم یک زندگی جاهلی داشتند‪،‬‬
‫هرچیزی را که برایشان آفریده شده و تحت اراده و‬
‫یشدند‪ .‬انسان مطیع‬ ‫رفتارشان درآمده بود‪ ،‬مرتکب م ‌‬
‫یگرفت و انسان گنهکار سرزنش‬ ‫مورد تشویق قرار نم ‌‬
‫یشد و اساسا ً هیچ امر و نهی در آن وجود نداشت‪ ،‬دین‬ ‫نم ‌‬
‫یشان خیلی سطحی و جزیی بود و بر روح و‬ ‫در نزدگ ‌‬
‫یشان هیچ نقش و‬ ‫ه ‌‬
‫روان‪ ،‬جان و دل‪ ،‬و اخلق و جامع ‌‬
‫تأثیری نداشت‪.‬‬
‫تگری ایمان داشتند که‬ ‫ً‬
‫به خداوند صرفا در حد صنع ‌‬
‫کارش را به پایان رسانده است و اکنون کناره گرفته و به‬
‫نفع گروهی از مردم از قدرت کنار رفته و خلعت ربوبیت‬
‫خویش را بر آنان پوشانده است‪ .‬آنان نیز زمام امور را به‬
‫هی مملکت و تدبیرِ امور و تقسیم‬ ‫دست گرفته اند و ادار ‌‬
‫نشان‬ ‫یدهند‪ ،‬ایما ‌‬
‫ارزاق و مصالح اداری دیگر را انجام م ‌‬
‫﴿‪﴾153‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نشان به خدا و این‬ ‫به خدا در حد شناختی تاریخی بود‪ .‬ایما ‌‬
‫که خالق آسمان و زمین است‪ ،‬چندان تفاوتی با پاسخ‬
‫هی تاریخ نداشت که اگر از وی پرسیده‬ ‫شآموز رشت ‌‬ ‫دان ‌‬
‫یشد‪ :‬چه کسی این قصر بزرگ را ساخته است؟ او‬ ‫م ‌‬
‫بدون ترس و اظهار فروتنی در پاسخ نام یکی از پادشاهان‬
‫یبرد‪.‬‬ ‫گذشته را م ‌‬
‫تشان‬ ‫دین آنان نیز از کرنش و نیایش تهی بود‪ .‬شناخ ‌‬
‫از خداوند در حدی نبود که او برایشان دوست داشتنی‬
‫ینهایت ناقص و‬ ‫تشان مبهم و پیچیده و ب ‌‬ ‫کند‪ .‬شناخ ‌‬
‫یکرد و نه‬ ‫مجمل بوأ‪ ،‬نه هیبتی در دل شان ایجاد م ‌‬
‫محبتی‪.‬‬
‫هی یونان واجب الوجود را در امور‬ ‫همینطور فلسف ‌‬
‫سلبی شناخته است‪ .‬در این فلسفه هیچ صفتی مثبت از‬
‫ت قدرت‪ ،‬ربوبیت‪ ،‬دادن و ندادن‪ ،‬رحمت و شفقت‬ ‫صفا ِ‬
‫وجود ندارند‪ .‬جز آفرینش نخست‪ ،‬صفتی دیگر برای خدا‬
‫ثابن نشده است؛ اختیار‪ ،‬علم‪ ،‬اراده و تمام صفات از وی‬
‫سلب شده است و کلیاتی ثابت شده که همه حاکی از‬
‫کاستن مقام خالق و قیاس وی با مخلوق است‪ .‬سلبیات‬
‫هرچند هم زیاد باشند وقتی که یکجا جمع شوند کارآیی یک‬
‫های‪ ،‬نظامی‬ ‫صفت ایجابی را هم ندارند‪ .‬هیچ تمدنی‪ ،‬جامع ‌‬
‫و بنایی وجود ندارد که صرفا ً بر سلبیات استوار شده‬
‫باشد‪ .‬در محافل فلسفی یونان دین کامل ً از روح خشوع و‬
‫رجوع به خدا در هنگام بروز حوادث و محبت با وی با تمام‬
‫وجود تهی گردیده بود‪ .‬بدین طریق آیین حاکم بر جهان‬
‫روحش را از دست داده بود و تبدیل به برخی از عادات و‬
‫ههایی از ایمان شده بود‪.‬‬ ‫رسوم و سای ‌‬
‫بها و کسانی که به اسلم پیوستند‪ ،‬از این‬ ‫بنابراین‪ ،‬عر ‌‬
‫شناخت بیمارگونه‪ ،‬پیچیده و مرده به شناختی ژرف و‬
‫شفاف که بر روح و روان و قلب و جوارح تسلط داشت‪،‬‬
‫انتقال یافتند‪ ،‬شناختی اثرگذار بر اخلق و اجتماع و دارای‬
‫نفوذ بر زندگی و آنچه با آن ارتباط داشت‪.‬‬
‫حسنی و مثال‬ ‫به خدایی ایمان آوردند که دارای اسمای ُ‬
‫برتر است‪ .‬به ذاتی ایمان آوردند که پروردگار جهانیان و‬
‫مِلک است و قدوس‪ ،‬مؤمن است و‬ ‫رحمن و رحیم است‪َ .‬‬
‫مهیمن‪ ،‬عزیز است و جّبار و متکبر‪ ،‬خالق است و باری و‬
‫ور‪ ،‬عزیز است و حکیم‪ ،‬غفور است و ودود‪ ،‬رؤوف‬ ‫مص ّ‬
‫است و رحیم‪ ،‬خلق و امر به دست اوست و ملکوت همه‬
‫یدهد و با جهنم‬ ‫چیز در اختیار اوست‪ .‬با بهشت پاداش م ‌‬
‫یگستراند و بر‬ ‫عذاب‪ .‬برای هرکس بخواهد رزقش را م ‌‬
‫﴿‪﴾154‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یآورد‪ ،‬هرچه را در آسمان و زمین‬ ‫هرکس بخواهد تنگی م ‌‬
‫یداند و از خیانت چشمان و راز دلها آگاه‬ ‫نهان است م ‌‬
‫است‪ ،‬و دیگر صفاتی که در باب قدمت‪ ،‬رفتار و علم خدا‬
‫در قرآن آمده است‪.‬‬
‫با این ایمان فراگیر‪ ،‬عمیق و شفاف‪ ،‬در وجودشان‬
‫تحولی شگرف پدید آمد‪ .‬هرگاه یکی از آنان به خدا ایمان‬
‫یداد‪ ،‬زندگی اش‬ ‫یآورد و به »ل إله إل الله« شهادت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکرد و از‬ ‫یشد؛ ایمان در درونش رخنه م ‌‬ ‫کامل ً دگرگون م ‌‬
‫ینمود و همانند‬ ‫مهایش سرایت م ‌‬ ‫گها و اندا ‌‬ ‫آنجا به تمام ر ‌‬
‫ییافت‪ ،‬آثار جاهلیت و‬ ‫خون و روح در بدنش جریان م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬سیل آسا عقل و‬ ‫ههای آن را ریشه کن م ‌‬ ‫جرثوم ‌‬
‫یداد و از وی انسانی جز‬ ‫قلب را تحت پوشش قرار م ‌‬
‫یساخت‪.‬‬ ‫انسان گذشته م ‌‬
‫یهای ایمان‪ ،‬یقین‪،‬‬ ‫اینجا بود که از چنین فردی شگفت ‌‬
‫ینمود‪ ،‬و چنان اخلق و افعالی‬ ‫صبر و شجاعت بروز م ‌‬
‫یزد که توجیه و تبیین‬ ‫دی از وی سر م ‌‬ ‫شگرف و غیر عا ّ‬
‫یکرد و تا ابد‬‫آن‪ ،‬عقل‪ ،‬فلسفه و تاریخ اخلق را متحیر م ‌‬
‫تزا و شگرف خواهد نمود و جز ایمان‬ ‫نیز برایش حیرا ‌‬
‫ن توجیه و تفسیری دیگر‬ ‫تداد ِ‬ ‫کامل و ژرف علم از به دس ‌‬
‫از آن درمانده و عاجز خواهد بود‪.‬‬

‫تلنگر وجدان‬
‫ایمان‪ ،‬مکتبی اخلقی‪ ،‬تربیتی و روحی بود‪ .‬فضایل و‬
‫شهای اخلقی مانند قدرت اراده‪ ،‬نیروی درون‪،‬‬ ‫ارز ‌‬
‫قستاندن از آن را بر مؤمن القاء‬ ‫هی نفس و ح ‌‬ ‫محاسب ‌‬
‫های بود که تا به حال تاریخ‬ ‫یترین انگیز ‌‬
‫یکرد‪ ،‬ایمان قو ‌‬‫م ‌‬
‫شهای اخلقی و‬ ‫اخلق و علوم روانشناسی در مورد لغز ‌‬
‫اشتباهات بشری سراغ دارد‪.‬‬
‫هرگاه شدت بهیمیت اوج گیرد و انسان مرتکب لغزشی‬
‫هگر‬ ‫گردد‪ ،‬آنهم در شرایطی که نه چشمی وی را نظرا ‌‬
‫است و نه قانونی به وی دسترسی دارد‪ ،‬این ایمان تبدیل‬
‫تگر)‪ (1‬وجدانی زننده و سرکو ‌‬
‫بگر‬ ‫به نفسی خشن و ملم ‌‬
‫یشود که صاحبش تنها‬ ‫سآور م ‌‬‫و خیالی بیم دهنده وتر ‌‬
‫یگیرد که در برابر قانون به گناهش اعتراف‬ ‫زمانی آرام م ‌‬
‫تترین کیفر عرضه نماید‬ ‫کند و جانش را برای اجرای سخ ‌‬
‫ً‬
‫و عقوبت را با دلی آرام و مطمئن تحمل کند‪ ،‬صرفا به‬
‫خاطر رهیدن از خشم و عذاب آخرت‪ .‬مؤرخان مورد‬

‫)(‪ -‬نفس لوامه‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾155‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫اعتماد در این زمینه حکایاتی عجیب و دلپذیر نقل کرده اند‬
‫که نظیرش جز در تاریخ اسلم جایی دیگر تحقق نیافته‬
‫است‪.‬‬
‫از این حکایات موردی است که امام مسلم بن حجاج‬
‫قشیری صاحب صحیح مسلم با سندی متصل از عبدالله‬
‫بن بریده از پدرش نقل کرده است که ماعز بن مالک‬
‫اسلمی خدمت رسول خدا ص آمد و گفت‪» :‬ای رسول‬
‫هام؛‬ ‫هام و مرتکب زن شد ‌‬ ‫خدا ص! من بر خودم ظلم کرد ‌‬
‫یخواهم مرا پاک گردانی«‪ .‬رسول خدا او را‬ ‫اکنون م ‌‬
‫برگرداند‪ .‬فردای آن روز دوباره آمد و گفت‪» :‬ای رسول‬
‫هام«‪ .‬دوباره پیامبر وی را‬ ‫خدا! من مرتکب زنا شود ‌‬
‫برگردند‪ .‬کسی را نزد قومش فرستاد که آیا ماعز را از‬
‫یکنند یا خیر؟ آنها جواب دادند‪:‬‬ ‫نظر عقل و هوش تأیید م ‌‬
‫ماعز از نظر عقل مشکلی ندارد و از افراد سالم است‪،‬‬
‫ماعز بار سوم آمد‪ .‬این دفعه نیز پیامبر خدا کسی را نزد‬
‫قومش فرستاد و از آنها در مورد عقل وی توضیح‬
‫خواست‪ ،‬آنها جواب دادند‪ :‬ماعز از نظر عقل و فکر‬
‫مشکلی ندارد‪.‬‬
‫هی چهارم آمد‪ ،‬رسول خدا ص دستور داد تا‬ ‫چون مرتب ‌‬
‫کنند‪ .‬سپس طبق دستور پیامبر سنگسار شد‪.‬‬ ‫های ب َ‬‫چال ‌‬
‫یگوید‪ :‬زن غامدیه آمد و گفت‪ :‬ای رسول‬ ‫امام مسلم م ‌‬
‫هام؛ مرا پاک گردان‪ .‬پیامبر‬ ‫خدا ص! من مرتکب زنا شد ‌‬
‫خدا وی را رد کرد‪ .‬چون فردای آن روز فرا رسید‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫یخواهی مرا هم‬ ‫ای پیامبر! چرا مرا رد کردی؟ حتما ً م ‌‬
‫مانند ماعز برگردانی‪ .‬سوگند به خدا که من از این عمل‬
‫حامله هستم‪.‬‬
‫پیامبر فرمود‪ :‬پس برو تا فرزندت به دنیا بیاید‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬چون فرزندش متولد شد‪ ،‬فرزندش را‬ ‫راوی م ‌‬
‫های پیچید و خدمت پیامبر رسید و گفت‪ :‬این است‬ ‫در پارچ ‌‬
‫فرزندم‪ ،‬اکنون به دنیا آمده است‪.‬‬
‫پیامبر به وی گفت‪ :‬برو فرزندت را شیر بده‪ .‬هرگاه‬
‫دوران شیرخوارگی اش تمام شد و از شیردادن او را‬
‫گرفتی بیا‪ .‬زمانی که دوران شیرخوارگی فرزندش تمام‬
‫شد‪ ،‬در حالی که تکه نانی در دست کودک بود‪ ،‬وی را‬
‫خدمت پیامبر آورد و گفت‪ :‬این است ای رسول خدا!‬
‫هام و اکنون خودش غذا‬ ‫فرزندم را از شیر باز گرفت ‌‬
‫یخورد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪﴾156‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پیامبر فرزند را به یکی از مسلمانان سپرد و سپس‬
‫هن‬‫هی سنی ‌‬‫های به انداز ‌‬
‫های حفر کنند‪ .‬چال ‌‬ ‫دستور داد تا چال ‌‬
‫زن حفر شد و مردم را دستور داد تا سنگسار کنند‪.‬‬
‫ت جلو سنگی به پیشانی‬ ‫حضرت خالد بن ولید از قسم ِ‬
‫هی خالد فوران نمود‪ ،‬خالد آن زن را‬ ‫اش زد‪ .‬خون بر چهر ‌‬
‫دشنام داد‪ ،‬رسول خدا ص دشنام خالد را شنید و فرمود‪:‬‬
‫خالد! خودت را کنترل کن‪ .‬قسم به ذاتی که جانم در‬
‫های نموده است که هر‬ ‫هی قدرت اوست‪ ،‬این زن توب ‌‬ ‫قبض ‌‬
‫های کند‪ ،‬مورد مغفرت قرار‬ ‫جگیری اگر چنان توب ‌‬ ‫با ‌‬
‫یگیرد‪ .‬سپس دستور داد تا بر وی نماز خوانده شود و‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫دفن گردد ‪.‬‬

‫)(‪ -‬صحیح مسلم‪ ،‬کتاب الحدود‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾157‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هها‬
‫ثبات در برابر شهوات و خواست ‌‬
‫این ایمان‪ ،‬نگهبان امانت‪ ،‬عفت و کرامت انسان بود‪ .‬در‬
‫تهای مخرب خود را‬ ‫هها و شهو ‌‬ ‫هنگام تمایل به خواست ‌‬
‫یکرد‪ .‬در خلوت و تنهایی که از دید همه پنهان بود‬ ‫کنترل م ‌‬
‫و در هنگام قدرت و نفوذ که از کسی بیمی نداشت‪ ،‬بر‬
‫خود مسلط بود‪ .‬در تاریخ فتوحات اسلمی رویدادهایی‬
‫نداری در اموال غنیمت و‬ ‫حاکی از رعایت امانت و خویشت ‌‬
‫ادای امانت و اخلص برای خدا رخ داده است که تاریخ‬
‫هی نظیرش عاجز است‪ .‬مسلما ً چنین‬ ‫بشری از ارائ ‌‬
‫هی رسوخ ایمان مراقبت و استحضار‬ ‫ماجراهایی جز نتیج ‌‬
‫الله و علم وی در هر زمان و هر مکان چیزی یدگر نیست‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫طبری م ‌‬
‫»وقتی مسلمانان به مدائن یورش بردند و غنایم را‬
‫های آورد و به تحویلدار‬ ‫عآوری کردند‪ ،‬مردی صندوقچ ‌‬ ‫جم ‌‬
‫داد‪ .‬کسانی که آنجا حاضر بودند گفتند‪ :‬ما تا به حال چنین‬
‫مال باارزشی ندیده ایم‪ ،‬آنچه در نزد ماست به هیچ وجه با‬
‫این مال برابر ندارد‪ ،‬از وی سؤال کردند‪ :‬آیا چیزی از ان‬
‫های؟ او گفت‪ :‬سوگند به خدا! اگر ذات او را حاضر‬ ‫برداشت ‌‬
‫یآوردم‪،‬‬ ‫یدانستم‪ ،‬هرگز این مال را نزد شما نم ‌‬ ‫و ناظر نم ‌‬
‫ً‬
‫آنها در موردش کنجکاو شدند و گفتند‪ :‬حتما فردی است‬
‫دارای شأن و مقام‪ .‬بنابراین‪ ،‬از وی پرسیدند‪ :‬تو کیستی؟‬
‫او گفت‪ :‬سوگند به خدا! هرگز خودم را برای شما معرفی‬
‫یکنم‪ ،‬تا مرا ستایش کنید و همچنین خود را به دیگران‬ ‫نم ‌‬
‫یستایم‬ ‫یکنم‪ ،‬تا مرا تشویق کنند‪ .‬من خدا را م ‌‬ ‫معرفی نم ‌‬
‫و به ثواب و پاداش او راضی ام‪ .‬کسی را دنبالش‬
‫فرستادند‪ ،‬چون نزد یارانش رسید‪ ،‬از آنان در مورد وی‬
‫سؤال کرد‪ ،‬و مشخص شد که این شخص‪ ،‬عامر بن‬
‫یباشد«)‪.(1‬‬ ‫عبدقیس م ‌‬

‫)(‪ -‬تاریخ طبری‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.16‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾158‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫گمنشی و به خود بالیدن‬ ‫بزر ‌‬
‫گویا این ایمان به خدا آنان را سربلند و گردن فراز‬
‫نشان خم‬ ‫گردانیده بود‪ ،‬دیگر هرگز در برابر غیر خدا گرد ‌‬
‫نخواهد شد‪ ،‬نه در برابر جباری از جباران‪ ،‬نه در برابر‬
‫کشیشی از کشیشان و نه در برابر زمامداری دینی یا‬
‫دنیوی‪.‬‬
‫لشان را از عظمت و شکوه خدا‬ ‫ایمان چشم و د ‌‬
‫سرشار کرده بود‪ ،‬مظاهر شکوه و جلل و زرق و برق و‬
‫ههای مخلوق چندان ارزشی برایشان نداشت‪.‬‬ ‫دنیا و چهر ‌‬
‫نشان و رفاه و آسایش‬ ‫هنگامی که به پادشاهان و درباریا ‌‬
‫هها و‬
‫ینگریستند‪ ،‬گویا مجسم ‌‬ ‫گشان م ‌‬ ‫و ساز و بر ‌‬
‫یدیدند که لباس آدمی پوشانده شده‬ ‫کهایی را م ‌‬ ‫عروس ‌‬
‫اند‪.‬‬
‫یفرماید‪ :‬نزد نجاشی رفتیم‪ ،‬وی بر‬ ‫ابوموسی ‪ ‬م ‌‬
‫کرسی اش نشسته بود و عمرو بن عاص در سمت راست‬
‫شها در دو‬ ‫ماره در سمت چپش نشسته بود‪ ،‬کشی ‌‬ ‫وع ّ‬
‫ً‬
‫صف در مقابلش نشسته بودند‪ .‬عمرو و عماره قبل به او‬
‫یکنند‪ ،‬وقتی ما آمدیم‪،‬‬‫گفته بودند‪ :‬اینها تو را سجده نم ‌‬
‫شها و حاضران از ما خواستند پادشاه را سجده‬ ‫کشی ‌‬
‫بشان فرمود‪ :‬ما جز خدا‬ ‫کنیم‪ ،‬حضرت جعفر در جوا ‌‬
‫یکنیم)‪.(1‬‬
‫کسی را سجده نم ‌‬

‫یاعتنایی به تجملت و مظاهر توخالی‬ ‫ب ‌‬


‫)‪(2‬‬
‫قبل از رویارویی در جنگ قادسیه حضرت سعد بن‬
‫ابی وقاص ‪ ‬ربعی بن عامر را به عنوان نماینده ی‬
‫خویش نزد رستم فرمانده لشکر فارس فرستاد‪ ،‬ربعی بن‬
‫شها و‬‫عامر بر رستم وارد شد‪ ،‬جایگاه رستم را با فر ‌‬
‫متکاهای ابریشمی آراسته بودند و انواع و اقسام‬
‫تهای بزرگ و گرانبها را در معرض دید‬ ‫مرواریدها و یاقو ‌‬
‫قرار داده بودند و خودش نیز تاجی بر سر نهاده بود و از‬
‫دیگر وسایل گرانبها استفاده کرده بود و بر تخت طلیی‬
‫سهایی زبر و خشن‪ ،‬یک‬ ‫نشسته بود‪ ،‬ربعی بن عامر با لبا ‌‬
‫ههای‬‫سپر و اسبی کوتاه وارد شد‪ .‬سوار بر اسب‪ ،‬کنار ‌‬
‫مهای آن لگد کرد‪ .‬سپس از اسبش فرود‬ ‫فرش را با س ‌‬
‫یها بست و با سلح زره و کله‬ ‫آمد و آن را به یکی از پشت ‌‬
‫)(‪ -‬البدایه و النهایه‪ ،‬ج ‪.3‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬جنگ قادسیه در سال ‪ 14‬هس در زمان خلفت عمر بن خطسساب‬ ‫‪2‬‬

‫‪ ‬به فرماندهی سعد بن ابی وقاص رخ داد و با شکست ایرانیان‬


‫و پیروزی مسلمانان پایان یافت‪) .‬د‪.‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾159‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫خودش جلو آمد‪ ،‬حاضران بر وی فریاد زدند‪ :‬سلحت را‬
‫هام‪،‬‬ ‫کنار بگذار‪ ،‬او در پاسخ گفت‪ :‬من به میل خودم نیامد ‌‬
‫هام‪ ،‬اگر به همین وضعیت راضی‬ ‫به درخواست شما آمد ‌‬
‫یگردم‪.‬‬‫یپذیرید‪ ،‬برم ‌‬
‫هستید‪ ،‬خوب و اگر نم ‌‬
‫های که‬ ‫رستم گفت‪ :‬بگذاریدش‪ .‬ربعی با تکیه بر سر نیز ‌‬
‫یکرد‪،‬‬ ‫شها را با نوک آن پاره م ‌‬
‫در دست داشت و اکثر فر ‌‬
‫جلو آمد‪.‬‬
‫خطاب به وی گفتند‪ :‬چه چیزی شما را به آمدن در این‬
‫سرزمین وادار نمود؟‬
‫ربعی گفت‪ :‬خداوند ما را فرستاده است‪ ،‬تا کسی را که‬
‫او بخواهد از عبادت بندگان به عبادت الله و از تنگنای دنیا‬
‫به فراخنای آن و از جور و ستم ادیان به عدالت اسلم‬
‫درآوریم‪.‬‬

‫ینظیر‬‫یاعتنایی به زندگی و شجاعت ب ‌‬ ‫ب ‌‬


‫ینظیر‪،‬‬‫ایمان به آخرت در قلوب مسلمانان شجاعتی ب ‌‬
‫یسابقه به‬
‫یاعتنایی ب ‌‬
‫اشتیاقی شگفت به بهشت و ب ‌‬
‫نشان مجسم و‬ ‫زندگی)‪ (1‬ایجاد نمود‪ .‬آخرت جلو دیدگا ‌‬
‫تهایش برایشان نمایان شد و آنان‬ ‫بهشت با تمام نعم ‌‬
‫ینگرد‪ ،‬به سوی‬ ‫هبر که اطرافش را نم ‌‬ ‫همانند کبوتری نام ‌‬
‫آن پر گشودند‪.‬‬
‫در نبرد احد انس بن نضر جلو آمد‪ ،‬مسلمانان شکست‬
‫خورده بودند‪ ،‬سعد بن معاذ با وی روبرو شد‪ .‬خطاب به‬
‫سعد گفت‪ :‬ای سعد! قسم به پروردگار کعبه که بهشت‬
‫آنجاست‪ ،‬من بوی بهشت را از طرف کوه احد حس‬
‫یگوید‪ :‬بعد از جنگ هشتا و چند‬ ‫یکنم‪ .‬انس بن مالک م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی شمشیر و اثر سرنیزه بر بدنش دیدیم‪ ،‬مشرکان‬ ‫ضرب ‌‬
‫وی را کشته و مثله نموده بودند‪ ،‬جز خواهرش که از‬

‫یاعتنایی به زنسسدگی بسسه معنسسی‬ ‫)(‪ -‬لزم به یادآوری است که این ب ‌‬ ‫‪1‬‬

‫متبادرِ آن که مسؤولیت گریزی و نپرداختن بسسه وظسایف زیسسستن و‬


‫یرسسساند‪ ،‬نیسسست؛ بلکسسه‬ ‫عدم کوشش بسسرای سسساختن زنسسدگی را م ‌‬
‫یاعتنسسایی ]یسسا اسسستهانت کسسه در متسسن اصسسلی‬ ‫مقصود نویسنده از ب ‌‬
‫هی شسسجاعت اسسست‪،‬‬ ‫آمسسده[ وابسسسته نشسسدن بسسه زنسسدگی کسسه لزم ‌‬
‫تبسسار بسسر مسسرگ شسسرافتمندانه‬‫دلبستگی به دنیا و ترجیح زندگی ذل ‌‬
‫های بایسسد چنیسسن باشسسد‪ .‬دوران‬ ‫است‪ .‬پیداست کسسه هسسر انسسسان آزاد ‌‬
‫ههسسای‬‫یدهد که مسسسلمانان از لحظ ‌‬ ‫شکوفایی تاریخ اسلم نشان م ‌‬
‫نکردن جهسسان بهسره‬ ‫زندگی چگونه بسسرای سساختن تمسسدن و دگرگسسو ‌‬
‫برده اند و طرحی بزرگ در تاریخ بشر افکنده اند‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾160‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫طریق بندهای انگشتانش او را شناخت‪ ،‬کسی دیگر‬
‫نتوانست او را بشناسد)‪.(1‬‬
‫در جنگ بدر پیامبر ص فرمود‪ :‬به سوی بهشتی بشتابد‬
‫نها و زمین است‪.‬‬ ‫هی آسما ‌‬ ‫که پهنای آن به انداز ‌‬
‫عمیر بن حمام انصاری ‪ ‬گفت‪ :‬ای پیامبر! بهشتی که‬
‫نها و زمین است؟‬ ‫هی آسما ‌‬ ‫پهنای آن به انداز ‌‬
‫پیامبر ص فرمود‪ :‬آری‪ ،‬عمیر گفت‪َ :‬به َبه!‬
‫پیامبر ص فرمود‪َ :‬به َبه برای چه؟ عمیر گفت‪ :‬ای‬
‫رسول خدا! به خدا قسم هدفی دیگر نداشتم‪ ،‬جز این که‬
‫آرزو دارم بهشت نصیبم شود‪ ،‬پیامبر فرمود‪ :‬تو از اهل‬
‫بهشتی‪.‬‬
‫عمیر مقداری خرما از جیبش درآورده بود و داشت‬
‫یخورد‪ ،‬ناگهان گفت‪ :‬اگر بنا باشد تا زمانی که خرماها‬ ‫م ‌‬
‫یخورم‪ ،‬زنده بمانم‪ ،‬پس این حیاتی است طولنی‪.‬‬ ‫را م ‌‬
‫یدرنگ خرماها را دور انداخت و به سپاه دشمن حمله‬ ‫ب ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫برد و جنگید تا این که به شهادت رسید ‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬من از پدرم‬ ‫ابوبکر بن ابی موسی اشعری م ‌‬
‫ابوموسی اشعری در هنگام رویارویی با دشمن شنیدم که‬
‫هی‬‫یگفت‪ :‬پیامبر خدا ص فرمود‪ :‬درهای بهشت زیر سای ‌‬ ‫م ‌‬
‫شمشیرهاست‪ .‬مردی ژنده پوش بلند شد و گفت‪ :‬ای‬
‫ابوموسی! تو خودت از پیامبر چنین سخنی را شنیدی؟‬
‫ابوموسی گفت‪ :‬آری‪.‬‬
‫آن مرد نزد همراهانش رفت و گفت‪ :‬سلم بر شما باد!‬
‫نیام شمشیرش را شکست و دور انداخت‪ ،‬سپس به صف‬
‫دشمن یورش برد و جنگید تا این که سرانجام به شهادت‬
‫رسید)‪.(3‬‬
‫یلنگید‪ .‬دارای چهار‬ ‫عمرو بن جموح شدیدا ً از پایش م ‌‬
‫هها در رکاب رسول‬ ‫فرزند جوان بود که همواره در غزو ‌‬
‫خدا ص بودند‪ ،‬زمانی که پیامبر ص خواست به جنگ احد‬
‫برود‪ ،‬عمرو نیز تصمیم گرفت در رکاب رسول خدا ص در‬
‫جنگ شرکت نماید‪ ،‬فرزندانش به وی گفتند‪ :‬خداوند تو را‬
‫معذور شمرده و جهاد را بر تو فرض نکرده است‪ ،‬بهتر‬
‫یکنیم‪.‬‬‫است که تو در خانه بمانی‪ ،‬ما به جای تو جهاد م ‌‬
‫عمرو بن جموح خودش را به پیامبر رساند و گفت‪ :‬ای‬
‫یگذارند تا در رکابت جهاد‬ ‫رسول خدا ص! فرزندانم مرا نم ‌‬
‫کنم‪ .‬من آرزو دارم که شهید شوم و با این پای لنگم در‬
‫)(‪ -‬متفق علیه‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬روایت مسلم‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬روایت مسلم‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾161‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بهشت قدم بزنم‪ ،‬پیامبر به وی گفت‪ :‬البته خداوند جهاد را‬
‫بر تو فرض نکرده است‪ .‬به فرزندانش نیز گفت‪ :‬او را‬
‫بگذارید‪ ،‬شاید خداوند شهادت را نصیبش کند‪ ،‬عمرو با‬
‫رسول خدا ص در جنگ شرکت نمود و در جنگ احد به‬
‫شهادت رسید)‪.(1‬‬
‫یگوید‪ :‬یک اعرابی خدمت رسول خدا‬ ‫شداد بن الهاد م ‌‬
‫ص آمد‪ ،‬به وی ایمان آورد و به اطاعت پرداخت‪ ،‬سپس‬
‫یکنم‪ ،‬پیامبر بعضی از یارانش را در‬ ‫گفت‪ :‬با تو هجرت م ‌‬
‫هی وی سفارش کرد‪.‬‬ ‫بار ‌‬
‫هی خیبر پیش آمد‪ ،‬رسول خدا ص غنایم به‬ ‫غزو ‌‬
‫تآمده را بین یارانش تقسیم نمود‪ ،‬سهم آن اعرابی را‬ ‫دس ‌‬
‫به دست برخی از یاران داد‪ ،‬اعرابی داشت گوسفندان آنها‬
‫یچرانید‪ .‬چون اعرابی آمد‪ ،‬آنها سهمش را به وی‬ ‫را م ‌‬
‫دادند‪ .‬او گفت‪ :‬این چیست؟ گفتند‪ :‬سهمی است که‬
‫رسول خدا ص برایت درنظر گرفته است‪ .‬او اموال را‬
‫برداشت و خدمت رسول خدا ص آمد و گفت‪ :‬ای رسول‬
‫خدا! این چیست؟ پیامبر فرمود‪ :‬سهمی بود که برایت‬
‫درنظر گرفته بودم‪ ،‬اعرابی گفت‪ :‬برای این منظور از تو‬
‫هام‪ ،‬بلکه صرفا ً به خاطر این که به این جای‬ ‫اطاعت نکرد ‌‬
‫بدنم )به گلویش اشاره نمود( تیری اصابت کند و بمیرم‪،‬‬
‫هام‪.‬‬
‫سپس به بهشت روم‪ ،‬اطاعتت را پذیرفت ‌‬
‫پیامبر فرمود‪ :‬اگر با خدا صادق باشی‪ ،‬خداوند تو را‬
‫تأیید خواهد کرد‪ .‬سپس به چنگ دشمن رفتند‪ ،‬بعد از جنگ‬
‫جسد اعرابی را در حضور پیامبر آوردند‪ ،‬حضرت فرمود‪:‬‬
‫این همان اعرابی است؟ گفتند‪ :‬آری‪ ،‬فرمود‪ :‬با خدا صادق‬
‫بود‪ ،‬خداوند نیز تصدیقش کرد)‪.(2‬‬

‫از خودپرستی تا خداپرستی‬


‫آنان قبل از چنین ایمانی از نظر اخلق‪ ،‬کردار‪،‬‬
‫معاشرت‪ ،‬امر و نهی‪ ،‬سیاست و اجتماع کامل ً در هرج و‬
‫یآمدند و نه‬‫های درم ‌‬‫یبردند‪ ،‬نه تحت سلط ‌‬
‫مرج به سر م ‌‬
‫یپذیرفتند و نه هم خط و مشی روشنی‬ ‫نظامی را م ‌‬
‫داشتند‪ ،‬سر به خود حرکت‪ ،‬و کورکورانه و بدون درک و‬
‫یکردند‪.‬‬
‫شعور مسیر را طی م ‌‬
‫اینک در چارچوب ایمان و بندگی قرار گرفته اند و از آن‬
‫یکنند‪ ،‬به امر و نهی و ملک و قدرت خداوند تن‬ ‫طی نم ‌‬ ‫تخ ّ‬
‫تبودن خویش و اطاعت‬ ‫در داده اند و به بندگی و رعی ‌‬
‫)(‪ -‬زاد المعاد‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.135‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬زاد المعاد‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.190‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾162‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بدون چون و چرا‪ ،‬اقرار کرده اند‪ ،‬در برابر دستور الهی‬
‫کامل ً و سراپا گردن هاده اند و از گناهان خویش دست‬
‫سهایشان فرو گذار‬ ‫یها و هو ‌‬ ‫کشیده اند‪ ،‬از خودخواه ‌‬
‫کرده اند‪ ،‬اینک در زندگی تبدیل به بندگانی شده اند که نه‬
‫مالک مال‪ ،‬نه مالک جان و نه هم مالک کوچکترین حرکتی‬
‫در زندگی هستند‪ ،‬مگر آنچه مورد رضا و نظر الهی است‪.‬‬
‫یکنند‪ ،‬نه‬‫یجنگند و نه صلح م ‌‬ ‫بدون دستور خدا نه م ‌‬
‫یدهند و نه‬ ‫یشوند و نه خشمگین‪ ،‬نه م ‌‬ ‫خشنود م ‌‬
‫یکنند و نه قطع رابطه‪ .‬از‬ ‫یدارند‪ ،‬نه رابطه برقرار م ‌‬ ‫بازم ‌‬
‫آنجایی که این جماعت از زبان قرآن و زبانی که پیامبر با‬
‫یگفت آگاهی داشتند و از جاهلیتی که در آن به‬ ‫آن سخن م ‌‬
‫سر برده بودند نیز اطلع داشتند و همینطور از اسلم نیز‬
‫شناخت کاملی داشتند‪ ،‬پی برده بودند که اسلم یعنی‬
‫انتقال از حیاتی به حیات دیگر و از قلمرویی به قلمرو‬
‫دیگر و از حکمی به حکم دیگر از هرج و مرج به پذیرفتن‬
‫قدرت‪ ،‬از جنگ به تسلیم و فروتنی‪ ،‬از خودپسندی به‬
‫هی اسلم درآمدند‪،‬‬ ‫عبودیت‪ .‬فهمیده بودند که چون به دایر ‌‬
‫کروی در اندیشه خبری نیست‪ ،‬نباید با قانون الهی‬ ‫از ت ‌‬
‫درگیر شد‪ ،‬بعد از صرور امر اختیار وجود ندارد‪،‬‬
‫تکردن با رسول‪ ،‬داوری کسی را جز خدا پذیرفتن‬ ‫مخالف ‌‬
‫و از طرف خود نظردادن جایز نیست‪ ،‬به عادت رسوم‬
‫تکردن ممنوع است‪،‬‬ ‫کجستن و از نفس اطاع ‌‬ ‫تمس ‌‬
‫یپذیرفتند‪ ،‬از زندگی جاهلی با تمام‬ ‫هنگامی که اسلم را م ‌‬
‫یکشیدند و‬ ‫تهایش دست م ‌‬ ‫هها‪ ،‬عادات و سن ‌‬ ‫مشخص ‌‬
‫تهایش‬ ‫هها و سن ‌‬ ‫یها‪ ،‬برنام ‌‬ ‫اسلم را با تمام ویژگ ‌‬
‫یدرنگ پس از پذیرفتن‬ ‫یپذیرفتند‪ .‬این تحول بزرگ‪ ،‬ب ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآمد‪.‬‬
‫اسلم پدید م ‌‬
‫فضاله بن عمیر بن ملوح تصمیم گرفت رسول خدا ص‬
‫را در هنگام طواف به قتل رساند‪ ،‬چون به پیامبر نزدیک‬
‫شد‪ ،‬پیامبر به وی گفت‪ :‬فضاله‪ ،‬تو هسیت! او گفت‪ :‬آری‪،‬‬
‫ای رسول خدا! منم فضاله‪.‬‬
‫یپنداشتی؟ فضاله گفت‪:‬‬ ‫پیامبر گفت‪ :‬با خود چه م ‌‬
‫یکردم‪.‬‬ ‫چیزی نبود‪ ،‬داشتم خدا را ذکر م ‌‬
‫پیامبر ص خندید و گفت‪ :‬استغفرالله‪ .‬سپس دستش را‬
‫هی فضاله گذاشت‪ ،‬قلب فضاله آرام گرفت‪.‬‬ ‫بر سین ‌‬
‫یگفت‪ :‬سوگند به خدا! هنوز دستش را از‬ ‫همواره م ‌‬
‫بترین مخلوق در قلبم قرار‬ ‫هام برنداشته بود که محبو ‌‬ ‫سین ‌‬
‫هام رهسپار شدم‪ ،‬در‬ ‫یگوید‪ :‬به سوی خان ‌‬ ‫گرفت‪ .‬فضاله م ‌‬
‫مسیر با زنی برخورد کردم که معمول ً با وی مراوده و‬
‫﴿‪﴾163‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫گفتوگو داشتم‪ ،‬آن زن به من اشاره کرد و مرا به سوی‬
‫خویش دعوت کرد‪ ،‬من در جوابش گفتم‪ :‬خدا و اسلم‬
‫یپذیرند)‪.(1‬‬
‫چنین چیزی را نم ‌‬

‫محکمات و دلیل روشن در باب الهیات‬


‫انبیا † را از ذات و صفات و افعال الهی و از آغاز و‬
‫فرجام جهان و از آنچه انسان پس از مرگ با آن دچار‬
‫یشود‪ ،‬خبر داده بودند‪ ،‬خداوند متعال از طریق پیامبران‬ ‫م ‌‬
‫علم این مسایل را بدون هیچگونه تلش و زحمتی به آنان‬
‫ارزانی داشته بود و آنان را از رنج تحقیق و پژوهش در‬
‫همند بودند و نه از مقدمات‬ ‫علومی که نه از مبانی آن بهر ‌‬
‫ثشان را جهت رسیدن به مجهول برآنها‬ ‫آن علوم که مباح ‌‬
‫هخاطر و فارغ البال گردانیده بود؛‬ ‫هگذاری نمایند‪ ،‬آسود ‌‬ ‫پای ‌‬
‫سشان‬ ‫زیرا این علوم فراتر از حس و طبیعت بودند‪ ،‬حوا ‌‬
‫در این علوم کارگر نبود‪ ،‬فکرشان آنها را به جایی‬
‫هی آن نیز محروم‬ ‫ههای اولی ‌‬ ‫یرساند و اساسا ً از داد ‌‬ ‫نم ‌‬
‫بودند‪.‬‬
‫اما مردمان شکر این نعمت را به جای نیاوردند‪ ،‬کار را‬
‫دوباره آغاز و بحث را از نو شروع کردند‪ ،‬بدون هیچ همراه‬
‫نهای ناشناخته آغاز‬ ‫و راهنمایی سفرشان را از در سرزمی ‌‬
‫هتر از آن کاشفی‬ ‫کردند‪ .‬آنان در این سفر به مراتب گمرا ‌‬
‫بودند که به دستاوردهای علوم انسانی در مورد جغرافیا و‬
‫هها ثبت و ضبط شده است‪،‬‬ ‫آنچه در طول تاریخ در نقش ‌‬
‫قانع نبود و با وجود عمر کوتاه کمبود ابزار و قدرت‬
‫هها و‬‫ناچیزش در صدد برآمد که عمق دریاها ارتفاع کو ‌‬
‫تهای طولنی را دوباره خودش از نو‬ ‫کویرها و مساف ‌‬
‫بررسی نماید‪ ،‬اما طولی نکشید که سواری اش از پا‬
‫تهای‬ ‫درآمد و با شکست مواجه شد و با مشتی از یادادش ‌‬
‫نامفهوم برگشت‪.‬‬
‫همینطور کسانی که بدون بصیرت و هدایت درالهیات‬
‫ههایی نارسا‪ ،‬خیالتی گذرا‬ ‫فرو رفتند‪ ،‬با نظریاتی پوچ‪ ،‬داد ‌‬
‫و آرایی عجولنه بازگشتند‪ ،‬در نتیجه هم خود گمراه شدند‬
‫و هم دیگران را گمراه نمودند‪.‬‬
‫همچنین انبیاء † مبادی ثابت و اصول استواری که‬
‫هی فاضله و زندگی توأم با سعادت در هر‬ ‫اساس مدین ‌‬
‫زمان و مکان بود‪ ،‬به مردم ارزانی داشتند؛ اما آنان‬
‫نشان را‬ ‫خودشان را به مرور زمان محروم کردند و تمد ‌‬

‫)(‪ -‬زاد المعاد‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.332‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾164‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سست و لرزان و‬ ‫هی پرتگاه سقوط و بر بنیانی ُ‬ ‫بر لب ‌‬
‫یریزی کردند که در نتیجه‬ ‫براساس سنجش و آزمون پ ‌‬
‫هی فروریختم شد و ناگهان‬ ‫اساس خمید و ساختمان آماد ‌‬
‫سقف روی سرشان فرود آمد‪.‬‬
‫یاران پیامبر یقینا ً سعادتمند و موفق بودند؛ زیرا در تمام‬
‫یکردند‪ ،‬و بدون‬‫این موارد به رسول خدا ص مراجعه م ‌‬
‫یشدند‪ .‬در نتیجه‬ ‫رنج و زحمت‪ ،‬موفق به کسب نتیجه م ‌‬
‫ذکاوت‪ ،‬قدرت و جهاد خویش را ذخیره و در اوقات خویش‬
‫یکردند و در راستایی که به نفع دین و‬ ‫هجویی م ‌‬ ‫صرف ‌‬
‫یکردند و از دین آنچه را مغز و‬ ‫یشان بود استفاده م ‌‬ ‫دنیا ‌‬
‫یگرفتند‪.‬‬
‫حقیقت بود‪ ،‬برم ‌‬
‫﴿‪﴾165‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل سوم‬
‫هی اسلمی‬
‫جامع ‌‬
‫یک دسته گل‬
‫ایمان به خدا‪ ،‬پیامبر و روز آخرت و سر تسلیم‬
‫شهای زندگی را‬ ‫فرودآوردن در برابر خدا و فرامینش‪ ،‬چال ‌‬
‫هی اسلمی به جایگاه‬ ‫هموار ساخت و هر فرد را در جامع ‌‬
‫ینمود و نه هم از‬ ‫اصلی اش باز گرداند که نه آن را رها م ‌‬
‫هی انسانی تبدیل به دسته گلی‬ ‫یکرد‪ ،‬جامع ‌‬ ‫آنجا تجاوز م ‌‬
‫یخار گردید‪.‬‬ ‫ب ‌‬
‫مردم همه تبدیل به اعضای یک خانواده شدند‪ ،‬پدرشان‬
‫آدم بود و آدم نیز از خاک‪ ،‬نه عرب بر عجم برتری داشت‬
‫و نه عجم بر عرب‪ ،‬مگر براساس تقوا و پرهیزگاری‪.‬‬
‫م‬ ‫وآدَ ُ‬ ‫م‪َ ،‬‬ ‫م ب َن ُععو آدَ َ‬ ‫یفرمایسسد‪» :‬ك ُل ّك ُع ْ‬ ‫پیسسامبر خسسدا ص م ‌‬
‫و‬ ‫َ‬ ‫م يَ ْ‬ ‫ن َ‬ ‫َ‬
‫مأ ْ‬ ‫ه ْ‬ ‫ن( ِبآَبععائ ِ ِ‬ ‫خُرو َ‬ ‫ف َ‬ ‫و ٌ‬ ‫ق ْ‬ ‫هي َ ّ‬ ‫ب ‪ ،‬لي َن ْت َ ِ‬ ‫ن ت َُرا ٍ‬ ‫م ْ‬ ‫ق ِ‬ ‫خل ِ َ‬ ‫ُ‬
‫َ‬
‫ن« ‪.‬‬ ‫)‪1‬‬
‫عل ِ‬ ‫ج ْ‬ ‫ن ال ْ َ‬ ‫م َ‬ ‫ه ِ‬ ‫عَلى الل ِ‬ ‫ن َ‬ ‫و َ‬‫ه َ‬‫نأ ْ‬ ‫كون َ ّ‬ ‫ل َي َ ُ‬
‫»شما همه فرزندان آدم هستید‪ ،‬آدم نیز از خاک آفریده‬
‫شده است‪ ،‬آن قومی که به آباء و اجدادشان فخر‬
‫یکنند‪ ،‬یا از این عمل بازآیند‪ ،‬یا این که این چنین قومی‬ ‫م ‌‬
‫شتر خواهند بود«‪.‬‬ ‫یارز ‌‬ ‫از سرگین غلطان نیز نزد خدا ب ‌‬
‫هععا‬ ‫َ‬
‫یفرمسسود‪» :‬ي َععا أي ّ َ‬ ‫یشسسنیدند کسسه م ‌‬ ‫مسسردم از پیسسامبر م ‌‬
‫ْ‬ ‫َ‬
‫ة‬
‫هل ِي ّ ع ِ‬ ‫جا ِ‬ ‫ة ال َ‬ ‫عب ّي ّ ع َ‬ ‫م ُ‬ ‫عن ْك ع ْ‬ ‫ُ‬ ‫ب َ‬ ‫هع َ‬ ‫ق عد ْ أذ ْ َ‬ ‫ه َ‬ ‫ن الل ّ ع َ‬ ‫س إِ ّ‬ ‫الن ّععا ُ‬
‫ى‬ ‫قع ّ‬ ‫ل ب َعّر ت َ ِ‬ ‫جع ٌ‬ ‫ن َر ُ‬ ‫جل َ ِ‬ ‫س َر ُ‬ ‫فالن ّععا ُ‬ ‫هععا َ‬ ‫هععا ِبآَبائ ِ َ‬ ‫م َ‬ ‫عاظُ َ‬ ‫وت َ َ‬ ‫َ‬
‫ه« ‪.‬‬‫)‪(2‬‬ ‫ّ‬
‫على الل ِ‬ ‫َ‬ ‫ن َ‬ ‫ٌ‬ ‫ّ‬ ‫ي‬ ‫ه‬‫َ‬ ‫ى‬ ‫ّ‬ ‫ق‬
‫ِ‬ ‫ش‬‫َ‬ ‫ر‬ ‫ِ ٌ‬‫ج‬ ‫َ‬
‫فا‬ ‫و‬‫َ‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ال‬ ‫لى‬ ‫َ‬ ‫ع‬
‫َ‬ ‫م‬
‫ِ ٌ‬ ‫ري‬ ‫َ‬ ‫ك‬
‫»ای مردم! خداوند فخرجویی جاهلیت و نازیدن به‬
‫پدران را از جمع شما برچیده است‪ .‬مردمان بر دو نوع‬
‫است‪ -1 :‬آدم نیکو و پرهیزگار که نزد خدا گرامی است‪.‬‬
‫‪ -2‬آدم فاجر و بدبخت که نزد خداوند ذلیل است«‪.‬‬
‫َ‬
‫ت‬ ‫سعع ْ‬ ‫ه ل َي ْ َ‬ ‫ذ ِ‬ ‫هعع ِ‬‫م َ‬ ‫ساب َك ُ ْ‬ ‫ن أن ْ َ‬ ‫یفرماید‪» :‬إ ِ ّ‬ ‫در جای دیگر م ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫م‬ ‫ع لع ْ‬ ‫ِ‬ ‫صعا‬ ‫ف ال ّ‬ ‫م طع ّ‬ ‫م ب َن ُععو آدَ َ‬ ‫ُ‬
‫د كلكع ْ‬ ‫ُ‬ ‫حع ٍ‬ ‫عل َععى أ َ‬ ‫ة َ‬ ‫سب ّ ٍ‬ ‫م َ‬ ‫بِ َ‬
‫و‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ضعع ٌ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫نأ ْ‬ ‫دي ٍ‬ ‫ل إ ِل ِبعع ِ‬ ‫دف ْ‬ ‫حعع ٍ‬ ‫علععى أ َ‬ ‫د َ‬ ‫حعع ٍ‬ ‫سل َ‬ ‫ملععؤهُ لْيعع َ‬ ‫تَ ْ‬
‫)‪(3‬‬
‫وى« ‪.‬‬ ‫ت َق َ‬ ‫ْ‬
‫بهایتان به هیچ وجه سبب طعنه و ایراد بر هیچیک‬ ‫»نس ‌‬
‫از شما نیست‪ ،‬شما همه فرزندان آدم هستید‪ ،‬به مانند‬
‫کلیلی ناتمام )یعنی همه دارای نقص و کمبود هستید( یکی‬
‫بر دیگری جز به دین و تقوا برتری ندارد«‪.‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر ابن کثیر‪ ،‬سورة حجرات‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬روایت ابن ابی حاتم‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬روات امام احمد‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾166‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یفرماید که رسول خدا ص فرمود‪:‬‬ ‫حضرت ابوذر م ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫»أ ُن ْظُْر َ‬
‫ن‬ ‫ّ‬
‫ودَ إ ِل أ ْ‬‫س َ‬ ‫ول أ ْ‬‫َ‬ ‫مَر َ‬ ‫ح َ‬
‫نأ ْ‬ ‫م ْ‬‫ر ِ‬‫خي ْ ٍ‬ ‫ك ل َي ْ َ‬
‫س بِ َ‬ ‫فإ ِن ّ َ‬
‫وى«‪.‬‬ ‫ق َ‬ ‫ه ب ِت َ ْ‬‫ضل َ ُ‬‫ف ُ‬‫تَ ْ‬
‫هپوست بهتر نیستی‬ ‫خپوست و سیا ‌‬ ‫»بنگر! تو از آدم سر ‌‬
‫مگر با تقوا«‪.‬‬
‫یشنیدند که در پاس آخر شب با پروردگارش‬ ‫مردم م ‌‬
‫م‬‫ه ْ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬
‫عبادَ كل ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫ن ال ِ‬ ‫هي ْدٌ أ ّ‬ ‫یکرد‪» :‬وأَنا َ‬
‫ش ِ‬ ‫چنین نجوا م ‌‬
‫ة«‪.‬‬ ‫و ٌ‬
‫خ َ‬‫إ ْ‬
‫»من گواهم که تمام بندگان باهم برادرند«‪.‬‬

‫کسی که دیگران را به عصبیت فرا خواند‪ ،‬از ما‬


‫نیست‬
‫ههای آن را‬ ‫ههای جاهلیت و جرثوم ‌‬ ‫رسول خدا ص ریش ‌‬
‫هکن کرد و تمام‬ ‫کند و ماده اش را ریش ‌‬ ‫از بیخ و بن بر َ‬
‫ههای نفوذ آن را مسدود نمود‪.‬‬ ‫را ‌‬
‫مّنععا‬ ‫س ِ‬ ‫ولي ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ة َ‬ ‫صب ِي ّ ٍ‬ ‫ع َ‬ ‫عا إ ِلى َ‬ ‫َ‬ ‫ن دَ َ‬ ‫م ْ‬ ‫مّنا َ‬ ‫س ِ‬ ‫َ‬
‫فرمود‪» :‬لي ْ َ‬
‫علععى‬ ‫َ‬ ‫ت َ‬ ‫مععا َ‬ ‫ن َ‬ ‫مع ْ‬ ‫من ّععا َ‬ ‫س ِ‬ ‫ولي ْع َ‬ ‫َ‬ ‫ة َ‬ ‫صب ِي ّ ٍ‬‫ع َ‬ ‫عَلى َ‬ ‫ل َ‬ ‫قات َ َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫َ‬
‫)‪(1‬‬
‫ة« ‪.‬‬ ‫صب ِي ّ ٍ‬‫ع َ‬ ‫َ‬
‫»کسی که مردم را به تعصبات قومی فرا خواند‪ ،‬از ما‬
‫نیست‪ ،‬کسی هم که در راه عصبیت قومی بجنگد از ما‬
‫نیست و کسی هم که با عصبیت قومی بمیرد از ما‬
‫نیست«‪.‬‬
‫های بودیم‪ ،‬مردی از‬ ‫یگوید‪ :‬در غزو ‌‬ ‫جابر بن عبدالله م ‌‬
‫های زد‪ .‬انصاری جهت‬ ‫مهاجرین به فردی از انصار ضرب ‌‬
‫کمک‪ ،‬انصار را صدا زد‪ ،‬و مهاجر‪ ،‬مهاجرین را‪ .‬پیامبر‬
‫فرمود‪ :‬این سخن را رها کنید که سخنی بدبو و زشت‬
‫است)‪.(2‬‬
‫حمیت جاهلی را حرام اعلم کرد و حمایت بسسدون قیسسد و‬
‫هی جاهلی رواج داشت و به صورت‬ ‫شرطی را که در جامع ‌‬
‫مععا‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫خاك ظال ِ ً‬ ‫صْر أ َ‬ ‫ضرب المثل مشهوری درآمده بود‪» :‬ان ْ ُ‬
‫َ‬
‫ما« »برادرت را چه ظالم باشسسد و چسسه مظلسسوم‪،‬‬ ‫مظُْلو ً‬ ‫و َ‬ ‫أ ْ‬
‫یاری کن«‪ .‬و یکی از اصول ثابت جسساهلیت بسسود‪ ،‬پیسسامبر ص‬
‫ر‬
‫غ(ْيعع ِ‬ ‫عَلععى َ‬ ‫ه َ‬ ‫م ُ‬ ‫و َ‬
‫ق ْ‬ ‫صَر َ‬ ‫ن نَ َ‬ ‫م ْ‬‫آن را مقید نمود و فرمود‪َ » :‬‬
‫ه« ‪.‬‬ ‫)‪3‬‬
‫ع ب ِذَن َب ِ ِ‬ ‫و ي ُن َْز ُ‬ ‫ه َ‬‫ف ُ‬ ‫ى َ‬ ‫ذى ُردّ َ‬ ‫ر ال ّ ِ‬ ‫عي ِ‬‫كال ْب َ ِ‬
‫و َ‬ ‫ه َ‬ ‫ف ُ‬‫ق َ‬ ‫ح ّ‬ ‫ال ْ َ‬

‫)(‪ -‬روایت ابوداود‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر ابن کثیر‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر ابن کثیر‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾167‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫»کسی که قومش را به ناحق یاری نماید‪ ،‬مانند شتری‬
‫است که به علت افتادن در چاه در حالت هلکت است و با‬
‫یشود«‪.‬‬ ‫دمش از چاه بیرون آورده م ‌‬ ‫کشیدن ُ‬
‫ً‬
‫به این ترتیب روحیه و ذهنیت عرب کامل دگرگون شد‪.‬‬
‫از ان بس دگیر ذوق و طرز فکر انسان مسلمان آن ضرب‬
‫یتافت‪ ،‬هنگامی که رسول خدا‬ ‫المثل رایج عرب را برنم ‌‬
‫صْر‬
‫ص یک بار این ضرب المثل را بر زبان آورد‪» :‬ان ْ ُ‬
‫َ‬ ‫أَ َ‬
‫ما« مسلمان عرب نتوانست‬ ‫مظُْلو ً‬
‫و َ‬
‫ما أ ْ‬
‫ظال ِ ً‬‫ك َ‬
‫خا َ‬
‫یدرنگ پرسید‪ :‬ای رسول خدا!‬ ‫خودش را کنترل کند و ب ‌‬
‫یکنیم‪ ،‬اما اگر‬ ‫این درست که اگر مظلوم بود نصرتش م ‌‬
‫ظالم بود چگونه نصرتش کنیم؟ رسول خدا ص فرمود‪:‬‬
‫)‪(1‬‬
‫نصرت ظالم بدینگونه است که وی را از ظلم باز دارید ‪.‬‬

‫یتان مسؤولید و هرکدام پاسخگوی‬ ‫همگ ‌‬


‫تتان‬‫مسؤولی ‌‬
‫هی اسلمی طبقات و نژادهای مختلف همکار و‬ ‫در جامع ‌‬
‫یکردند‪،‬‬‫مددکار یکدیگر گردیدند و به همدیگر تجاوز نم ‌‬
‫یای که خداوند به آنان عنایت‬ ‫مردان به سبب برتر ‌‬
‫هی زنان از اموال خویش‬ ‫فرموده و نیز به علت تأمین نفق ‌‬
‫سرپرست و قّیم آنها هستند و زنان نیز صالح‪ ،‬فرمانبردار‬
‫هی آنان هستند‪ ،‬درست‬ ‫و در غیاب شوهران محافظ خان ‌‬
‫همان قدر که مسؤولیت و تکلیف دارند‪ ،‬همان قدر نیز حق‬
‫و حقوق دارند‪ .‬در این جامعه هرکس در برابر مسؤولیتش‬
‫پاسخگو بود‪.‬‬
‫پیشوا‪ ،‬مسؤول و پاسخگوی ملت خویش بود‪ ،‬مرد در‬
‫خانه مسؤول بود و در برابر مسؤولیتش پاسخگو زن در‬
‫هی شوهرش مسؤول بود و در برابر مسؤولیتش‬ ‫خان ‌‬
‫پاسخگو‪ ،‬خدمتگزار در اموال آقایش مسؤول بود و‬
‫هی اسلمی‬ ‫پاسخگوی مسؤولیتش)‪ .(2‬بدین ترتیب جامع ‌‬
‫های سنجیده و آگاه و در برابر تمام کارهایش‬ ‫جامع ‌‬
‫مسؤول و پاسخگو بود‪.‬‬
‫در معصیت خالق از هیچ مخلوقی فرمانبرداری‬
‫جایز نیست‬
‫مسلمانان در اجرای حق مددکار یکدیگر بودند و تمام‬
‫یپذیرفت‪،‬‬ ‫یشان با شور و تبادل نظر انجام م ‌‬ ‫کارها ‌‬
‫یکردند که وی در جمع آنان از‬ ‫مادامی از خلیفه اطاعت م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬حق‬ ‫یکرد‪ ،‬اگر خدا را نافرمانی م ‌‬ ‫خدا اطاعت م ‌‬
‫)(‪ -‬حدیث متفق علیه‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬حدیث متفق علیه‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾168‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشد‪ ،‬شعار‬ ‫اطاعت و فرمانبرداری از وی سلب م ‌‬
‫ة‬
‫صي َ ِ‬‫ع ِ‬‫م ْ‬
‫في َ‬ ‫خُلو ٍ‬
‫ق ِ‬ ‫م ْ‬‫ة لِ َ‬
‫ع َ‬
‫طا َ‬‫تشان این بود‪» :‬ل َ‬ ‫حکوم ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫ق« ‪.‬‬ ‫ال ْ َ‬
‫خال ِ ِ‬
‫»در معصیت خالق از هیچ مخلوقی اطاعت جایز‬
‫نیست«‪.‬‬
‫های گوارا بای‬ ‫یها که قبل از این لقم ‌‬ ‫اموال و دارای ‌‬
‫هداران بود‪ ،‬اکنون‬ ‫هی سرمای ‌‬ ‫پادشاهان و امرا و مال التجار ‌‬
‫یرفت و جز در راه خدا‪ ،‬جایی دیگر‬ ‫مال خدا به شمار م ‌‬
‫یها‬ ‫هی خدا بر این دارای ‌‬ ‫مصرف نمی شد‪ .‬مسلمانان خلیف ‌‬
‫یآمدند‪.‬‬‫به شمار م ‌‬
‫ینیاز بود از‬ ‫خلیفه نیز مثل سرپرست یتیم بود؛ هرگاه ب ‌‬
‫یکرد‪ ،‬و هرگاه نیازمند بود‪ ،‬در حد‬ ‫خوردنش خودداری م ‌‬
‫یکرد‪.‬‬ ‫متعارف و معمول استفاده م ‌‬
‫زمینی که قبل ً فرمانروایان و امرا آن را غصب کرده‬
‫یکردند و‬ ‫یخواستند آن را فراخ م ‌‬ ‫بودند‪ ،‬برای هرکس م ‌‬
‫ینمودند و چون‬ ‫یخواستند‪ ،‬تنگش م ‌‬ ‫برای هرکس که م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬این زمین‪،‬‬ ‫های در بین خودشان تقسیم م ‌‬ ‫پارچ ‌‬
‫زمین خدا شد؛ زمینی که هرکس یک وجب از آن را به‬
‫ظلم تصرف نماید روز قیامت این وجب چون طوقی از‬
‫یشود‪.‬‬ ‫هی زمین بر گردنش آویخته م ‌‬ ‫هفت طبق ‌‬

‫هی روح و روان جامعه‬ ‫پیامبر به مثاب ‌‬


‫هی بشری‪ ،‬نشاط‪ ،‬مردانگی و‬ ‫قبل از این جامع ‌‬
‫بخشایندگی را در زندگی و در تمام امور ایجابی و سلبی‬
‫های خسته و توأم با خفقان‬ ‫خویش از دست داده بود‪ ،‬جامع ‌‬
‫بود‪ ،‬بدون نشاط و دلگرمی طبق خواست امرا به میدان‬
‫یشد‪ ،‬و هنوز جنگ را تمام نکره و به هدف‬ ‫جنگ کشانده م ‌‬
‫یشد‪ .‬در این جامعه‬ ‫نرسیده بود که صلح بر وی تحمیل م ‌‬
‫یاراده و عاطفه و وجدان به فداکاری و ایثار‬ ‫مردان ب ‌‬
‫یها‪،‬‬‫تحمل مشکلت دست و پنجه نرم کردن با سخت ‌‬
‫نشان را دوست داشتند و‬ ‫یشدند؛ نه آنان رهبرا ‌‬ ‫واداشته م ‌‬
‫نه رهبران آنها را‪ .‬مجبور بودند از کسانی فرمان ببرند که‬
‫لشان را فدای‬ ‫قلبا ً آنها را دوست ندارند و جان و ما ‌‬
‫کسانی کنند که قلبا ً از آنان متنفرند‪.‬‬
‫لها به خاموشی گراییده بود و‬ ‫هی آتش د ‌‬ ‫شعل ‌‬
‫احساسات و عواطف مرده بودند‪ ،‬مردم‪ ،‬نفاق‪ ،‬ریا و‬

‫)(‪ -‬متفق علیه‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾169‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی خویش کرده بودند و نهایتا ً به ذلت و‬ ‫مکاری را پیش ‌‬
‫تحمل ظلم و خواری خو گرفته بودند‪.‬‬
‫عاطفه ی قوی یعنی عشق که اغلب در طول تاریخ‬
‫نها‬
‫یشد‪ ،‬قر ‌‬ ‫موجب بروز عجایب روزگار و آثار ماندگار م ‌‬
‫بود که سرگردان و از کار افتاده بود و کسی نبود که آن را‬
‫به کار بندد و محصولی از آن به دست آورد‪ ،‬این بود که در‬
‫گهای زیبا و مظاهر فانی و فریبنده که در گذشته‬ ‫لبلی رن ‌‬
‫و حال مورد توجه شعرا بوده است‪ ،‬ضایع و تباه شده بود‪.‬‬
‫هی ستمدیده و سرگردان رسول خدا ص به‬ ‫در این جامع ‌‬
‫هی روح و‬ ‫پا خاست‪ ،‬قید و بند آن را گشود و سپس به مثاب ‌‬
‫روان و چشم و قلب آن جامعه تلقی شد‪ .‬او انسانی بود‬
‫یترین‬ ‫که خداوند والترین صفات جمال و کمال و نهای ‌‬
‫مفاهیم حسن و احسان را به وی عنایت فرموده بود‪،‬‬
‫یدید از هیبتش لرزه بر اندام‬ ‫هرکس ناگهانی او را م ‌‬
‫یشد و چون دمی با او آرام گرفت‪ ،‬از محبتش سیر‬ ‫م ‌‬
‫یگوید‪ :‬قبل از او و بعد‬ ‫فکننده اش چنین م ‌‬ ‫یشد‪ .‬توصی ‌‬ ‫نم ‌‬
‫هام‪ ،‬چون عشق راستین به‬ ‫از او هرگز مانند او را ندید ‌‬
‫سوی او روان شد‪ ،‬درست همانگونه که آب به سوی‬
‫نها به سوی او‪ ،‬چون‬ ‫لها و روا ‌‬‫یشود‪ ،‬د ‌‬ ‫سراشیبی روان م ‌‬
‫بها و‬‫آهن به سوی مغناطیس جذب گردید‪ ،‬گویا این قل ‌‬
‫های‬‫حها از قبل در انتظارش بودند‪ ،‬رجال امتش به گون ‌‬ ‫رو ‌‬
‫های از وی اطاعت‬ ‫یورزیدند و به گون ‌‬ ‫به وی عشق م ‌‬
‫شاق و دلدادگان نگذشته‬ ‫یکردند که نظیرش در تاریخ ع ّ‬ ‫م ‌‬
‫است‪.‬‬
‫تهای نادر و خودگذشتگی در راه اطاعت از او و‬ ‫از محب ‌‬
‫ترجیح وی بر جان‪ ،‬اهل‪ ،‬مال و فرزند مواردی پدید آمده‬
‫است که نه در گذشته چنین شده است ونه در آینده‬
‫خواهد شد‪.‬‬

‫ههای عشق و فداکاری‬ ‫نادر ‌‬


‫ابوبکر بن ابی قحافه ‪ ‬پس از این که اسلم آورده‬
‫بود‪ ،‬روزی در مکه سخت لگدمال شد و به شدت کتک‬
‫شهای خود‬‫خورد‪ .‬عتبه بن ربیعه بر وی پرید و با کف ‌‬
‫صورتش را له کرد‪ ،‬به نحوی که بینی اش از صورتش‬
‫یشد‪ .‬بنوتمیم‪ ،‬قوم ابوبکر‪ ،‬وی را در‬
‫تشخیص داده نم ‌‬
‫چادری گذاشتند و به منزلش رساندند‪ ،‬در مرگش هیچ‬
‫تردیدی نداشتند‪ ،‬ابوبکر در آخر روز به سخن درآمد‪.‬‬
‫نخستین سخنی این بود‪ :‬پیامبر در چه حالی است؟ افراد‬
‫حاضر سخت او را ملمت و سرزنش کردند و سپس‬
‫﴿‪﴾170‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫برخاستند و در همان حال به مادرش ام الخیر سفارش‬
‫کردند که حتما ً به وی آب و نان دهد‪.‬‬
‫چون مادر با وی تنها شد‪ ،‬مادر اصرار به خوردن غذا‬
‫یکرد‪ :‬پیامبر در چه‬ ‫ینمود‪ ،‬اما ابوبکر همچنان سؤال م ‌‬ ‫م ‌‬
‫حالی است؟ مادرش سوگند خورد‪ ،‬من از دوستت خبری‬
‫ندارم‪.‬‬
‫ابوبکر گفت‪ :‬نزد ام جمیل‪ ،‬دختر خطاب برو و از او در‬
‫هی پیامبر سؤال کن‪.‬‬ ‫بار ‌‬
‫مادر ابوبکر نزد ام جمیل رفت و گفت‪ :‬ابوبکر از تو در‬
‫یکند‪.‬‬‫مورد محمد بن عبدالله سؤال م ‌‬
‫یشناسم و نه محمد‬ ‫ام جمیل گفت‪ :‬من نه ابوبکر را م ‌‬
‫بن عبدالله را‪ .‬ولی اگر دوست داری با تو نزد پسرت‬
‫بروم‪ ،‬حاضرم‪ .‬مادر ابوبکر پذیرفت‪ .‬ام جمیل به اتفاق ام‬
‫الخیر به منزل ابوبکر رفت که ناگاه چشمش به جسد‬
‫گ ابوبکر افتاد‪ ،‬جلوتر رفت و فریاد‬ ‫افتاده و در شرف مر ِ‬
‫کشید‪:‬‬
‫سوگند به خدا! آن قومی که اینگونه با تو برخورد نموده‬
‫اند‪ ،‬شکی نیست که کافر و فاسقند و امیدوارم خداوند‬
‫انتقامت را از آنان بگیرد‪.‬‬
‫ابوبکر سؤال را تکرار کرد‪ :‬پیامبر در چه حالی است؟‬
‫یشنود‪.‬‬ ‫ام جمیل اشاره کرد‪ :‬مادرت اینجاست و دارد م ‌‬
‫ابوبکر گفت‪ :‬از مادرم بیم نداشته باش‪ ،‬ام جمیل گفت‪:‬‬
‫پیامبر صحیح و سالم است‪.‬‬
‫ابوبکر گفت‪ :‬الن کجاست؟‬
‫ام جمیل گفت‪ :‬در دار ارقم‪.‬‬
‫هام‪،‬‬‫ابوبکر گفت‪ :‬سوگند به خدا! تا نزد رسول خدا نرفت ‌‬
‫لب به آب و غذا نخواهم زد‪ ،‬آنها لحظاتی درنگ کردند‪،‬‬
‫ههای ابوبکر را گرفتند‬ ‫چون رفت و آمد مردم کم شد‪ ،‬شان ‌‬
‫و نزد پیامبر آوردند)‪.(1‬‬
‫زنی از انصار که پدر‪ ،‬برادر و شوهرش در رکاب رسول‬
‫خدا ص در جنگ احد به شهادت رسیده بودند‪ ،‬چون از‬
‫مدینه به سوی احد حرکت نمود‪ ،‬نخستین سؤال این بود‪:‬‬
‫پیامبر ص در چه حالی است؟ در پاسخش گفتند‪ :‬محمد‬
‫ص‪ ،‬پیامبر خدا در عافیت است‪ .‬او گفت‪ :‬پیامبر را به من‬
‫نشان دهید تا ببینم‪.‬‬

‫)(‪ -‬البدایه و النهایه‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.30‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾171‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هنگامی که پیامبر را دید‪ ،‬گفت‪ :‬بعد از این که تو در‬
‫عافیت باشی‪ ،‬هر مصیبتی سهل است)‪.(2‬‬
‫هی دار قرار دادند و سوگندش‬ ‫خبیب ‪ ‬را روی چوب ‌‬
‫یبود؟‬ ‫دادند که آیا دوست داری محمد به جای تو م ‌‬
‫گفت‪ :‬هرگز‪ ،‬قسم به خدا راضی نیستم خاری به پایش‬
‫فرو رود‪ ،‬آنها از این سخنش خندیدند)‪.(2‬‬
‫یگوید‪ :‬رسول خدا ص روز احد مرا به‬ ‫زید بن ثابت م ‌‬
‫جستوی سعد بن ربیع فرستاد و به من گفت‪ :‬اگر وی را‬
‫دیدی‪ ،‬از طرف من به او سلم برسان و به او بگو‪ :‬رسول‬
‫خدا ص از تو پرسید که اکنون در چه حالی هستی؟‬
‫یزدم‪ ،‬هنگامی که به او‬ ‫من در بین شهیدان گشت م ‌‬
‫هی‬ ‫یکشید‪ ،‬هفتاد ضرب ‌‬ ‫سها را م ‌‬‫رسیدم‪ ،‬آخرین نف ‌‬
‫یشد‪ ،‬گفتم‪ :‬ای‬ ‫شمشیر‪ ،‬سرنیزه و غیره در بدنش دیده م ‌‬
‫یپرسد که در‬ ‫یگوید و از تو م ‌‬ ‫سعد! پیامبر به تو سلم م ‌‬
‫چه حالی هستی؟‬
‫سعد گفت‪ :‬سلم بر رسول خدا ص! به پیامبر بگو‪ :‬ای‬
‫یکنم‪ ،‬به‬ ‫رسول خدا ص! دارم بوی بهشت را احساس م ‌‬
‫قومم »انصار« بگو‪ :‬اگر دشمن به پیامبر دسترسی پیدا‬
‫کند و شما زنده باشید‪ ،‬در نزد خدا هیچ عذری ندارید‪،‬‬
‫سپس همان لحظه درگذشت)‪.(3‬‬
‫ابوجانه ‪ ‬در جنگ احمد کمرش را برای رسول الله‬
‫سپر قرار داد‪ ،‬تیرها یکی بعد از دیگری بر کمرش فرود‬
‫یخورد)‪.(4‬‬ ‫یآمد و او هیچ تکانی نم ‌‬
‫م ‌‬
‫یمکید‪ ،‬پیامبر به‬ ‫مالک خون زخم پیامبر را با دهانش م ‌‬
‫او گفت‪ :‬آب دهانت را تف کن‪ .‬او گفت‪ :‬قسم به خدا! آب‬
‫یاندازم)‪.(5‬‬ ‫دهانم را به هیچ وجه بیرون نم ‌‬
‫ابوسفیان به مدینه آمد‪ :‬نزد دخترش‪ ،‬ام حبیبه )همسر‬
‫رسول خدا ص( رفت‪ .‬چون ابوسفیان خواست روی تشک‬
‫پیامبر بنشیند‪ ،‬ام حبیبه ل گفت‪ :‬این تشک‪ ،‬تشک رسول‬
‫خدا ص است‪ ،‬و تو فردی مشرک و نجس هستی)‪.(6‬‬
‫عروه بن مسعود ثقفی وقتی که از حدیبیه برگشت‪ ،‬به‬
‫یارانش گفت‪ :‬سوگند به خدا‪ ،‬من نزد شاهان کسری‪،‬‬

‫)(‪ -‬روایت فوق را ابن اسسسحاق‪ ،‬امسسام مغسسازی ذکسسر کسسرده اسسست‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫بیهقی نیز به صورت مرسل آن را روایت کرده است‪.‬‬


‫)(‪ -‬البدایه و النهایه‪ ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.83‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬زاد المعاد‪ ،‬ج ‪ ،2‬ص ‪.134‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪ ،‬ص ‪.130‬‬ ‫‪4‬‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪ ،‬ص ‪.136‬‬ ‫‪5‬‬

‫)(‪ -‬ابن هشام‪ ،‬ذکر السباب الموجبة للمسير إلى مکة‪.‬‬ ‫‪6‬‬
‫﴿‪﴾172‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هام که‬‫هام‪ .‬اما هیچ پادشاهی را ندید ‌‬ ‫قیصر و نجاشی رفت ‌‬
‫هوادارانش او را چنان تعظیم کنند‪ ،‬چنان که اصحاب‬
‫یکنند‪ .‬سوگند به خدا! تا آب‬
‫محمد‪ ،‬محمد را تعظیم م ‌‬
‫یدرنگ در کف یکی از آنها قرار‬ ‫یاندازد‪ ،‬ب ‌‬
‫دهانش را م ‌‬
‫یمالد‪ .‬هرگاه آنان را‬
‫یگیرد و آن را به چهره و بدنش م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنند‪،‬‬
‫یدرنگ دستورش را اجرا م ‌‬ ‫به چیزی دستور دهد‪ ،‬ب ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬نزدیک است برای آب وضویش‪،‬‬ ‫هنگامی که وضو م ‌‬
‫خودشان را به کشتن دهند‪ ،‬هنگامی که لب به سخن‬
‫یشوند و برای تعظیمش‬ ‫یگشاید‪ ،‬همه ساکت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یدوزند ‪.‬‬ ‫مستقیما ً به وی چشم نم ‌‬

‫یهایی از اطاعت و فرمانبرداری‬ ‫شگفت ‌‬


‫هی عشق و محبت‬ ‫اطاعت و فرمانبرداری همواره نتیج ‌‬
‫بوده است‪ ،‬از آنجایی که اصحاب از صمیم دل به وی‬
‫یورزیدند‪ ،‬با تمام قدرت و توان نیز ازاو اطاعت‬ ‫عشق م ‌‬
‫یتوان‬‫هی این عشق و اطاعت را م ‌‬ ‫ینمودند‪ ،‬بهترین نمون ‌‬ ‫م ‌‬
‫از سخنان سعد بن معاذ قبل از جنگ بدر از جانب خود و‬
‫انصار دریافت‪:‬‬
‫یگویم و از جانب آنها هم‬ ‫»من از جانب انصار سخن م ‌‬
‫هی‬
‫یدهم‪ :‬هرجا دوست داری سفر کن‪ ،‬رشت ‌‬ ‫پاسخ م ‌‬
‫هی هرکس را که‬ ‫یواهی برقرار کن و رشت ‌‬ ‫هرکس را که م ‌‬
‫یخواهی بردار و‬ ‫لمان آنچه م ‌‬ ‫یخواهی قطع کن‪ ،‬از اموا ‌‬ ‫م ‌‬
‫یخواهی برای خودمان بگذار‪ .‬سوگند به خدا! آنچه‬ ‫آنچه م ‌‬
‫بتر است از آنچه برجای گذاری‪.‬‬ ‫را برداری برا ما محبو ‌‬
‫هرچه تو دستور دهی ما تابع دستور تو هستیم‪ ،‬سوگند به‬
‫خدا! اگر به سفر ادامه دهی تا به »برک غمدان« برسی‬
‫ما در رکاب تو خواهیم بود و اگر از ما بخواهی که به دریا‬
‫برویم در رکاب تو در آن فرو خواهیم رفت«)‪.(2‬‬
‫ههای اطاعت شدیدشان از رسول خدا ص این‬ ‫از نمون ‌‬
‫نگفتن با سه نفری که‬ ‫بود که پیامبر مردم مدینه را از سخ ‌‬
‫از جنگ تبوک )‪ (3‬بازمانده بود‪ ،‬نهی فرمود‪ .‬مردم مدینه نیز‬
‫)(‪ -‬زاد المعاد‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪.135‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪ ،‬ص ‪.130‬‬ ‫‪2‬‬

‫هی تبوک در ماه رجب سال ‪ 9‬هس به وقوع پیوست‪ ،‬هسسدف‬ ‫)(‪ -‬غزو ‌‬ ‫‪3‬‬

‫از این غزوه مرزهسسای دولسست روم و جلسسوگیری از تهسساجم ناگهسسانی‬


‫رومیان به مدینه بود‪ ،‬سپاه مسلمانان از ‪ 30‬هزار جنگجو تشکیل‬
‫گهسسای نظسسامی‬‫یشد که عموما ً از لحسساظ تجهیسسزات و سساز و بر ‌‬ ‫م ‌‬
‫کمبود داشتند‪ ،‬پیامبر ص از همه مردم خواسته بود در این غسسزوه‬
‫شرکت کنند‪ ،‬همه شرکت کردنسسد‪ ،‬جسسز افسسراد بیمسسار‪ ،‬منسسافق و آن‬
‫مهای کعب بن مالک‪ ،‬مراره بن ربیع و هلل بن امیسسه‬ ‫سه تن به نا ‌‬
‫﴿‪﴾173‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫از پیامبر اطاعت نمودند‪ ،‬مدینه برای آن سه نفر تبدیل به‬
‫شهر مردگان شده بود که هیچ صدایی در آن به گوش‬
‫هی‬‫یگوید‪ :‬از بین کسانی که از غوز ‌‬ ‫یرسید‪ .‬کعب م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫نگفتن با‬ ‫ً‬
‫تبوک بازمانده بود؛ پیامبر مردم را صرفا از سخ ‌‬
‫یگوید‪ :‬مردم از ما دوری‬ ‫ما سه نفر منع نموده بود‪ ،‬وی م ‌‬
‫جستند‪ ،‬و یا بنابر روایتی‪ :‬مردم با ما چنان تغییر روش‬
‫دادند که زمین برای ما ناآشنا گردید‪ .‬گویا این آن‬
‫یشناختیم‪ ،‬ادامه‬ ‫های نبود که تا به حال آن را م ‌‬ ‫منطق ‌‬
‫یدهد‪ :‬چون جفای مسلمانان بر من به طول انجامید‪ ،‬به‬ ‫م ‌‬
‫منزل پسر عمویم ابوقتاده که خیلی دوستش داشتم رفتم‬
‫و از دیوارش پریدم‪ .‬به او سلم گفتم‪ :‬قسم به خدا! جواب‬
‫سلمم را نداد‪ ،‬به او گفتم‪ :‬ای ابوقتاده! تو را به خدا‬
‫یدانی که من خدا و رسول را دوست دارم؟‬ ‫سوگند! آیا نم ‌‬
‫او جوابی نداد‪ ،‬دوباره قسمش دادم‪ ،‬بازهم جواب نداد‪ ،‬بار‬
‫سوم او را سوگند دادم‪ ،‬گفت‪» :‬الله ورسوله اعلم« اشک‬
‫از چشمانم سرازیر شد و بازگشتم و از دیوار پریدم و‬
‫رفتم)‪.(1‬‬
‫یرساند‪ ،‬این که وی در‬ ‫آنچه شدت اطاعت کعب را م ‌‬
‫عین حالی که مورد سرزنش و جفای مسلمانان قرار‬
‫داشت‪ ،‬قاصد رسول خدا ص پیام حضرت را مبنی بر این‬
‫یگوید‪ :‬ایا‬
‫یرساند‪ ،‬او م ‌‬ ‫که از زنت فاصله بگیر‪ ،‬به او م ‌‬
‫یگوید‪ :‬فعل ً از‬ ‫طلق بدهم یا دستور دیگری است؟ قاصد م ‌‬
‫زنت فاصله بگیر و با وی مقاربت نکن‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬به خانواده ات بپیوند‪ ،‬تا ببینم‬ ‫کعب به زنش م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یکنند؟ ‪.‬‬ ‫خدا و رسول چگونه قضاوت م ‌‬
‫هی وی نسبت به پیامبر خدا و ترجیح‬ ‫این موضوع نشان ‌‬
‫سان نسبت به وی‬ ‫حضرت بر دیگران بود که فرمانروای غ ّ‬
‫یخواهد که به وی‬ ‫یکند و از کعب م ‌‬ ‫اظهار محبت م ‌‬
‫بپیوندند‪.‬‬
‫در شرایط جفا و سرزنش این آزمایش بزرگی بود‪ ،‬اما‬
‫یکند‪،‬‬ ‫کعب به شدت تمام تمایل فرمانروای غسان را رد م ‌‬
‫یرفتم که یکی‬ ‫یگوید‪ :‬داشتم در بازار مدینه راه م ‌‬ ‫کعب م ‌‬
‫یهای شام که جهت فروش کالیش به مدینه آمده‬ ‫از قبط ‌‬
‫یگفت‪ :‬چه کسی مرا‬ ‫یگرفت و م ‌‬ ‫بود‪ ،‬داشت سراغ مرا م ‌‬
‫یکند؟ مردم به من اشاره‬ ‫به کعب بن مالک راهنمایی م ‌‬
‫که در متن کتاب به ماجرای آنان اشاره شسسده اسسست‪ ،‬ایسسن غسسزوه‬
‫بدون رویارویی با دشمن پایان رفت )د‪.‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬متفق علیه‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬متفق علیه‪.‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾174‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی از پادشاه غسان به من‬ ‫کردند‪ ،‬او نزد من آمد و نام ‌‬
‫داد‪ .‬نامه را خواندم‪ ،‬در آن چنین آمده بود‪:‬‬
‫اما بعد‪ ،‬به ما خبر رسدیه است که دوستت )محمد ص(‬
‫بر تو جفا نموده است‪ ،‬خداوند تو را در سرای ذلت و‬
‫زبونی نگذاشته است‪ ،‬به ما پیوند تا تو را یاری کنیم‪ ،‬کعب‬
‫یگوید‪ :‬هنگامی که نامه را خواندم با خودم گفتم‪ :‬این‬ ‫م ‌‬
‫هم مصیبتی است‪ ،‬سپس به سوی تنور حرکت کردم و‬
‫نامه را در آن سوزاندم)‪.(1‬‬
‫تانگیز اطسسسساعت و سسسسسرعت‬ ‫از جملسسسسه انسسسسواع شسسسسگف ‌‬
‫فرمانبرداری موضوع نزول تحریم شراب بسسود‪ ،‬ابوبریسسده از‬
‫هنوشسسی نشسسسته‬ ‫یکنسسد‪ :‬مسا در محفسسل باد ‌‬
‫پسسدرش روایسست م ‌‬
‫بودیم و شراب هنوز تحریسسم نشسسده بسسود‪ ،‬مسسن برخاسسستم تسسا‬
‫خدمت رسول خدا ص سلمی عرض کنم‪ ،‬متوجه شدم کسسه‬
‫هی تحریم شراب نازل شده است‪         ﴿ :‬‬ ‫آی ‌‬
‫‪                    ‬‬
‫‪             ‬‬
‫‪            ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪     ‬‬
‫یفرماید‪﴿ :‬‬ ‫‪ ﴾‬تا آنجا که خداوند م ‌‬
‫‪.﴾        ‬‬
‫من نزد یارانم آمدم و آیه را تا اینجا برآنها تلوت کردم‪.‬‬
‫﴿‪.﴾    ‬‬
‫بعضی از حاضران جام شراب را در دست داشتند‪،‬‬
‫مقداری نوشیده و مقداری هم باقی مانده بود‪ ،‬همه گفتند‪:‬‬
‫هي َْنا َرب َّنا«)‪» (2‬پروردگارا! باز آمدیم‪،‬‬
‫هي َْنا َرب َّنا‪ ،‬ان ْت َ َ‬
‫»ا ِن ْت َ َ‬
‫پروردگارا! باز آمدیم«‪.‬‬
‫تانگیز و شگرف اطاعت از‬ ‫یکی دیگر از انواع شگف ‌‬
‫رسول و ترجیح وی بر خاندان و عشیره‪ ،‬ماجرایی است‬
‫که از عبدالله بن عبدالله بن ا ُّبی نقل شده است؛ ابن‬
‫یکند‪ :‬پیامبر خدا ‪ ‬عبدالله بن‬ ‫جریر از ابن زید ورایت م ‌‬
‫یبینی‬‫عبدالله بن ا ُّبی را فرا خواند و به وی گفت‪ :‬نم ‌‬
‫یگوید؟ عبدالله گفت‪ :‬پدر و مادرم فدایت باد!‬ ‫پدرت چه م ‌‬
‫یگوید‪ :‬هرگاه به‬‫یگوید؟ پیامبر فرمود‪ :‬پدرت م ‌‬ ‫چه م ‌‬
‫نهای عزیز‪ ،‬افراد ذلیل را ]از شهر[‬ ‫مدینه بازگشتیم انسا ‌‬
‫)(‪ -‬متفق علیه‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬روایت ابن جریر‪ ،‬ج ‪ 7‬در تفسیر ایسسن آیسسه‪        ﴿ :‬‬ ‫‪2‬‬

‫‪.                     ‬الخ﴾‪.‬‬


‫﴿‪﴾175‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بیرون خواهند کرد‪ .‬عبدالله گفت‪ :‬ای رسول خدا! سوگند‬
‫به خدا! راست گفته است‪ .‬تو عزیز هستی و او ذلیل‬
‫است‪ .‬سوگند به خدا! چون به مدینه برسم – و اهل یثرب‬
‫یدانند که کسی مانند من نسبت به پدرش فرمانبردارتر‬ ‫م ‌‬
‫نیست – اگر خدا و رسولش راضی باشند‪ ،‬سرش را از تن‬
‫جدا خواهم کرد و تقدیم خدا و رسول خواهم نمود‪.‬‬
‫پیامبر فرمود‪ :‬خیر‪.‬‬
‫ُ‬
‫هنگامی که به مدینه رسیدند‪ ،‬عبدالله بن عبدالله بن ابی‬
‫هی پدرش ایستاد و مانع از ورود وی‬ ‫با شمشیر جلو درِ خان ‌‬
‫نهای‬ ‫گردید و گفت‪ :‬تو گفتی هرگاه به مدینه برگدیم انس‌ا ‌‬
‫یکنند؟ سوگند به خدا!‬ ‫نهای ذلیل را بیرون م ‌‬ ‫عزیز‪ ،‬انسا ‌‬
‫ن‬‫ن توست‪ ،‬یا از آ ِ‬ ‫اکنون متوجه خواهی شد که عزت از آ ِ‬
‫پیامبر ص‪.‬‬
‫هی این خانه پناه‬ ‫سوگند به خدا! به هیچ وجه به سای ‌‬
‫هی خدا و رسول‪.‬‬ ‫نخواهی برد‪ ،‬مگر به اجاز ‌‬
‫پدرش‪ ،‬ابن ابی فریاد برآورد‪ :‬ای مردم خزرج! فرزندم‬
‫یدارد؛ ای مردم خزرج‪...‬‬ ‫هام باز م ‌‬ ‫را ببینید‪ ،‬مرا از خان ‌‬
‫هی پیامبر هرگز‬ ‫فرزند دوباره سوگند خودر‪ :‬بدون اجاز ‌‬
‫یتوانی وارد منزل شوی!‬ ‫نم ‌‬
‫مردم جمع شدند و با عبدالله صحبت کردند؛ اما عبدالله‬
‫هی خدا و رسول به هیچ وجه‬ ‫بازهم گفت‪ :‬بدون اجاز ‌‬
‫ممکن نیست‪ ،‬مردم خدمت رسول خدا ص رسیدند و وی‬
‫را از ماجرا مطلع کردند‪.‬‬
‫پیامبر فرمود‪ :‬بروید و به او بگویید‪ :‬بگذار تا به منزلش‬
‫درآید‪.‬‬
‫آمدند و دستور پیامبر را به عبدالله رساندند‪ .‬او گفت‪:‬‬
‫حال که دستور رسول خدا ص رسید‪ ،‬مشکلی نیست‪،‬‬
‫یتواند وارد منزل شود)‪.(1‬‬ ‫م ‌‬

‫)(‪ -‬تفسیر طبری‪ ،‬ج ‪.28‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾176‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل چهارم‬
‫ههای‬‫پیامبر ص چگونه مواد خام جاهلیت را تبدیل به اعجوب ‌‬
‫انسانی کرد‬
‫ههای پایدار نبوی‪،‬‬ ‫با این ایمان عمیق و فراگیر‪ ،‬آموز ‌‬
‫ینظیر و به لطف کتاب‬ ‫تربیت دقیق و حکیمانه‪ ،‬شخصیت ب ‌‬
‫یهایش تمام شدنی نیست و‬ ‫اعجازآمیز آسمانی که شگفت ‌‬
‫کهنگی و فرسودگی به تازگی و طرواتش راه ندارد‪ ،‬پیامبر‬
‫ت در شرف مرگ‪ ،‬حیاتی جدید بدمد‪.‬‬ ‫توانست در انسانی ِ‬
‫ههای بشری پرداخت که اینک به صورت‬ ‫نخست به گنجین ‌‬
‫ششان را‬ ‫های از مواد خام درآمده بود و کسی ارز ‌‬ ‫تود ‌‬
‫لشان نیز اطلعی نداشت و جاهلیت‪،‬‬ ‫یدانست و از مح ‌‬ ‫نم ‌‬
‫کفر و وابستگی به زندگی دنیا آنها را از بین برده بود‪،‬‬
‫حضرت به فرمان خداوند در آنها ایمان و باور پدید آورد و‬
‫هها را از زیر خاک‬ ‫های در آنها دمید‪ ،‬این گنجین ‌‬ ‫روح تاز ‌‬
‫هور ساخت‪ .‬سپس‬ ‫درآورد و استعدادهایشان را شعل ‌‬
‫هریکی را در جای مناسبش گذاشت‪ ،‬گویی برای همان‬
‫جایگاه آفریده شده‪ .‬گویی جایگاه خالی پیوسته انتظار او‬
‫ینگریسته است‪ .‬انگار‬ ‫یکشیده و کنجکاوانه به او م ‌‬ ‫را م ‌‬
‫های جامد و بدون تحّرک بود‪ ،‬اما‬ ‫آن انسان تاکنون لش ‌‬
‫اکنون تبدیل به جسمی جاندار و انسانی با اراده گردید‪،‬‬
‫یتحریک بود‪ ،‬اما اکنون‬ ‫یجان و ب ‌‬‫های ب ‌‬ ‫گویا تا کنون مرد ‌‬
‫زنده شده و بر جهان اراده و خواست خویش را تحمیل‬
‫یدید‪ ،‬اما اکنون‬ ‫یکند‪ ،‬گویا تانون کوری بود که راه را نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند‪:‬‬
‫فرماندهی بینا شده که جهانیان را رهبری م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬النعام‪.[122 :‬‬
‫های بوده است و ما او را ]با اعطای‬ ‫»آیا کسی که مرد ‌‬
‫قرآن و در پرتو قرآن[ زنده کرده ایم و نوری فرا راه او‬
‫یرود‪ ،‬مانند‬ ‫داشته ایم که در پرتو آن میان مردمان راه م ‌‬
‫یها فرو رفته و از آن‬ ‫کسی است که گویا در تاریک ‌‬
‫یواند بیرون بیاید؟«‪.‬‬‫یها نم ‌‬
‫تاریک ‌‬
‫هشدن‬ ‫هی تبا ‌‬‫حضرت به امت عرب – که اینک در آستان ‌‬
‫بود – و نیز به دیگر مردمان پرداخت دیری نپایید که از‬
‫میان آنان جهان شاهد نوابغی شد که از عجایب روزگار و‬
‫برکات تاریخ بودند‪.‬‬
‫﴿‪﴾177‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یچراند و احیانا ً‬ ‫ن پدرش‪ ،‬خطاب را م ‌‬ ‫عمر ‪ ‬که شترا ِ‬
‫ً‬
‫یگرفت و ظاهرا از نظر‬ ‫مورد سرزنش نیز قرار م ‌‬
‫بردباری و صلبت از طبقات متوسط قریش بود و جایگاه‬
‫خاصی نداشت و از نگاه همتایانش نیز چندان اهمیتی‬
‫ییابد که جهان را‬ ‫نداشت‪ ،‬ناگهان به چنان عظمتی دست م ‌‬
‫یکند‪ ،‬کسری و‬ ‫تزده م ‌‬ ‫با شخصیت و تدبیر خویش شگف ‌‬
‫یکشاند و چنان دولتی‬ ‫هی قدرت پایین م ‌‬ ‫قیصر را از اریک ‌‬
‫ن‬
‫یگذارد که در کنارِ در اختیار دشت ِ‬ ‫اسلمی بنیان م ‌‬
‫یهای آنها و برخورداری از مدیریت و‬ ‫متصرفات و دارای ‌‬
‫ندهی و انضباط بال‪ ،‬تقوا‪ ،‬پرهیزگاری و دادگری –‬ ‫سازما ‌‬
‫امری که زبانزد همگان است – را نیز در خود دارد‪.‬‬
‫صلحیت و استعداد جنگی خالد بن ولید ‪ ‬که یکی از‬
‫هی محدود محّلی‬ ‫سوارکاران جوان قریش بود‪ ،‬به دایر ‌‬
‫های از وی‬ ‫گهای قبیل ‌‬ ‫یشد‪ ،‬بزرگان قریش در جن ‌‬ ‫منحصر م ‌‬
‫یگرفتند و در مقابل او را مورد ستایش و اعتماد‬ ‫کار م ‌‬
‫یدادند و هیچگاه به چندان چشمگیری در نواحی‬ ‫قرار م ‌‬
‫شبه جزیره دست نیافته بود که ناگاه به عنوان شمشیر‬
‫یگیرد‬ ‫یدرخشد‪ ،‬هرچه در مسیرش قرار م ‌‬ ‫خدا در زمین م ‌‬
‫های بر رومیان فرود‬ ‫یشود و چون صاعق ‌‬ ‫قلع و قمع م ‌‬
‫یکند‪.‬‬ ‫یآید و نام خودش را در تاریخ ماندگار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫مخوی‪،‬‬ ‫حطلب‪ ،‬درستکار و نر ‌‬ ‫ابوعبیده ‪ ‬مردی بود صال ‌‬
‫ههای اعزامی مسلمانان را برای‬ ‫بعد از اسلم غلب دست ‌‬
‫یکرد که ناگهان فرماندهی کل سپاه‬ ‫جهاد فرماندهی م ‌‬
‫ههای‬ ‫یگیرد و هرقل را از دامن ‌‬ ‫اسلم را به دست م ‌‬
‫های که‬ ‫یراند؛ به گون ‌‬ ‫ههای زیبای شام بیرون م ‌‬ ‫سرسبز و تپ ‌‬
‫یشود در آخرین دیدارش از این سرزمین‬ ‫وی مجبور م ‌‬
‫سرسبز چنین بگوید‪ :‬بدورد سوریه! بدرودی که پس از آن‬
‫دیداری نخواهد بود‪.‬‬
‫نهای روشن و خردمند‬ ‫عمرو بن عاص ‪ ‬یکی از انسا ‌‬
‫قریش بود‪ ،‬قریش وی را به عنوان سفیر خویش جهت‬
‫یفرستد و‬ ‫مستردنمودن مسلمانان مهاجر به حبشه م ‌‬
‫یگردد؛ اما در اسلم به ناگاه فاتح مصر‬ ‫ناموفق برم ‌‬
‫ییابد‪.‬‬ ‫یگردد و به این مقام بزرگ دست م ‌‬ ‫م ‌‬
‫در مورد سعد بن ابی وقاص ‪ ‬در تاریخ عرب هیچگاه‬
‫هسالر لشکری بوده‬ ‫سراغ نداریم که وی فرمانده و سپ ‌‬
‫باشد؛ اما به ناگاه کلیدهای مداین به گردن او آویخته‬
‫یشود و فتح ایران و عراق به نام او در تاریخ ثبت‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪﴾178‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سلمان فارسی ‪ ‬فرزند یک موبد‪ ،‬در یکی از‬
‫تها از بردگی به بردگی‬ ‫روستاهای سرزمین ایران بود‪ ،‬مد ‌‬
‫دیگر و از جفا به جفای دیگری در حال انتقال بود؛ اما‬
‫ناگهان به عنوان فرمانروای پایتخت امپراتوری ایران که تا‬
‫یدرخشد‪ .‬شگفت اینجاست‬ ‫دیروز یکی از اتباع آن بود م ‌‬
‫های از تقوا و سادگی وی‬ ‫که با وجود این سمت مهم‪ ،‬ذر ‌‬
‫در زندگی فرونکاست و با وجود فرمانروابودن مردم وی‬
‫یکند و بارهای‬ ‫های معمولی زندگی م ‌‬ ‫یدیدند که در کلب ‌‬ ‫را م ‌‬
‫سنگینش را جهت انتقال از جایی به جایی خودش حمل‬
‫یکند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫یرسد که‬ ‫های از فضل و برتری م ‌‬ ‫بلل حبشی ‪ ‬به درج ‌‬
‫یکند‪.‬‬‫امیرالمؤمنین‪ ،‬عمر ‪ ‬از وی به عنوان »سّید« یاد م ‌‬
‫یرسد که‬ ‫سالم مولی ابی حذیفه ‪ ‬به مقامی م ‌‬
‫یداند و‬ ‫هی خلفت م ‌‬ ‫حضرت عمر ‪ ‬وی را شایست ‌‬
‫یبود‪ ،‬او را به عنوان‬ ‫یفرماید‪ :‬اگر سالم زنده م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردم‪.‬‬ ‫جانشینم تعیین م ‌‬
‫زید بن حارثه ‪ ‬سپاه اسلم را به طرف مؤته‬
‫یکند‪ ،‬در این سپاه افرادی چون جعفر بن ابی‬ ‫فرماندهی م ‌‬
‫طالب ‪ ‬و خالد بن ولید ‪ ‬وجود دارند‪ .‬فرزندش اسامه‬
‫یگیرد که در آن‬ ‫‪ ‬نیز فرماندهی سپاهی را به عقیده م ‌‬
‫افرادی چون ابوبکر و عمر ب وجود دارند‪.‬‬
‫ابوذر‪ ،‬مقداد‪ ،‬ابودرداء‪ ،‬عمار بن یاسر‪ ،‬معاذ بن جبل و‬
‫اّبی بن کعب ‪ ‬وقتی نسیمی از صبای اسلم برآنها‬
‫یگردند‪.‬‬ ‫یوزد‪ ،‬از معدود زهاد و علمای راسخ م ‌‬ ‫م ‌‬
‫علی بن ابی طالب‪ ،‬عایشه‪ ،‬عبدالله بن مسعود‪ ،‬زید بن‬
‫می ص از‬ ‫ثابت و عبدالله بن عباس ‪ ‬در آغوش پیامبر ا ّ‬
‫یگردند که از سراسر وجودشان‬ ‫بزرگترین عالمان جهان م ‌‬
‫نشان حکمت جاری است‪،‬‬ ‫یکند و از زبا ‌‬ ‫علم فوران م ‌‬
‫فترین مردم‬ ‫یتکل ‌‬ ‫فترین‪ ،‬دانشمندترین و ب ‌‬ ‫لترین‪ ،‬ژر ‌‬ ‫پاکد ‌‬
‫یبندد و‬ ‫یگویند‪ ،‬زمان لب فرو م ‌‬ ‫بودند‪ .‬سخن که م ‌‬
‫یگویند‪ ،‬قلم تاریخ به‬ ‫یشود و خطبه که م ‌‬ ‫خاموش م ‌‬
‫یپردازد‪.‬‬ ‫نگاشتن م ‌‬

‫کلی هماهنگ از بشریت‬ ‫تش ّ‬


‫های‬ ‫یگذرد که جهان متمدن‪ ،‬مواد ّ خام پراکند ‌‬ ‫مدتی نم ‌‬
‫را که در نظر مردم آن عصر چندان ارزشی نداشتند و‬
‫ینگریستند‪ ،‬به‬ ‫کشورهای مجاور به آنها با دید تحقیرآمیز م ‌‬
‫یبیند که تاریخ بشری‬ ‫صورت تشکلی و اردویی م ‌‬
‫لتر از آنها را هرگز سراغ ندارد؛ گویا‬ ‫گتر و متعاد ‌‬
‫هماهن ‌‬
‫﴿‪﴾179‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ف آن تشخیص‬ ‫های به هم پیوسته هستند که هیچ طر ِ‬ ‫حلق ‌‬
‫یتوان‬ ‫یشود‪ ،‬و یا بسان بارانی هستند که نم ‌‬ ‫داده نم ‌‬
‫حدس زد‪ ،‬آغازش بهتر است یا پایانش‪ .‬تشکلی که در هر‬
‫جنبه از جوانب زندگی شری‪ ،‬دارای لیاقت و شایستگی‬
‫ینیاز از جهان است و جهان بدان‬ ‫هستند‪ ،‬تشکلی که ب ‌‬
‫یتجربگی‪ ،‬تمدن و حکومت‬ ‫سخت نیازمند‪ .‬در عین ب ‌‬
‫هی‬‫نگذارد و هرگز مجبور نشد‪ ،‬جهت ادار ‌‬ ‫خویش را بنیا ‌‬
‫تهای دیگر کارشناس‬ ‫تها و مل ‌‬ ‫حکومت خویش از حکوم ‌‬
‫بخواهد‪.‬‬
‫این تشکل به تأسیس حکومتی پرداخت که پرده اش بر‬
‫هی بزرگ گسترانده شده بود‪.‬‬ ‫نهای پهناورِ دو قار ‌‬ ‫سرزمی ‌‬
‫ل توانست با دست توانای مردی که دارای‬ ‫این تشک ّ‬
‫شایستگی و دیانت و قدرت و امانت بود‪ ،‬هر شکافی را در‬
‫این حکومت پر کند و هر کمبودی را جبران نماید‪.‬‬
‫این حکومت وسیع و پهناور تأسیس شد و این امت تازه‬
‫تولد یافته‪ ،‬امتی که چند دهه از عمرش نگذشته بود – آنهم‬
‫پیوسته در جهاد‪ ،‬مبارزه‪ ،‬مقاومت و ستیز – با فردی از‬
‫افرادکاردان و شایسته اش به یاری آن شتافت‪ .‬تمام افراد‬
‫هی حکومت اعم از امیر عادل‪،‬‬ ‫مورد نیاز برای ادار ‌‬
‫هی عبادتگزار‪ ،‬والی‬ ‫هدار امین‪ ،‬قاضی دادگر‪ ،‬فرماند ‌‬ ‫خزان ‌‬
‫پرهیزگار و سرباز متقی‪ ،‬از بطن این امت بودند‪.‬‬
‫در طول تاریخ اسلم به برکت تربیت مستمر دینی و‬
‫هسار‬ ‫هی اسلمی و گوهر ابدی و چشم ‌‬ ‫دعوت پیوست ‌‬
‫نناپذیر آن همواره حکومت اسلمی به افرادی سپرده‬ ‫پایا ‌‬
‫یدادند و دارای‬ ‫یشد که جانب هدایت را ترجیح م ‌‬ ‫م ‌‬
‫صلحیت و شایستگی بودند‪ ،‬به این نحو بود که تمدن‬
‫حترین مظهر خویش نمایان شد و زندگی‬ ‫اسلمی در صحی ‌‬
‫های از تاریخ‬ ‫دینی با تمام خصوصایتش که در هیچ بره ‌‬
‫بشری به این نحو تکامل نیافته بود‪ ،‬تبلور یافت‪.‬‬
‫محمد ص کلید نبوت را بر قفل طبیعت بشری گذاشت‪،‬‬
‫هها و عجائب‪ ،‬استعدادها و‬ ‫هشدن این قفل گنجین ‌‬ ‫با گشود ‌‬
‫یها گشوده شدند‪ ،‬گیجگاه جاهلیت را مرود هدف‬ ‫توانمند ‌‬
‫هی الهی‬ ‫قرار داد‪ ،‬جهان خودسر و لجوج را به حول و قو ‌‬
‫های را‬ ‫واداشت که مسیر جدیدی انتخاب و دوران خجست ‌‬
‫آغاز کند‪ ،‬این دوران همان دوران اسلمی است که برگی‬
‫است زّرین بر تارک تاریخ‪.‬‬
‫﴿‪﴾180‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬

‫باب سوم‬
‫دوران اسلمی‬

‫* فصل اول‪ :‬دوران زمامداری‬


‫اسلمی‬
‫* فصل دوم‪ :‬انحطاط در زندگی‬
‫اسلمی‬
‫* فصل سوم‪ :‬نقش رهبری‬
‫عثمانیان‬
‫﴿‪﴾181‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل اول‬
‫دوران زمامداری اسلمی‬
‫تشان‬ ‫مداران مسلمان و خصوصیا ‌‬ ‫زما ‌‬
‫مسلمانان به صحنه آمدند‪ ،‬رهبری جهان را به دست‬
‫تهای بیمار را از پیشوایی بشر – که همواره از‬ ‫گرفتند‪ ،‬مل ‌‬
‫یشان را در قبال آنان به‬ ‫ه ‌‬
‫یکردند و ظیف ‌‬‫هکشی م ‌‬ ‫آن بهر ‌‬
‫یدادند – بر کنار کردند‪ .‬انسانیت را‬‫خوبی انجام نم ‌‬
‫شتابان‪ ،‬هماهنگ و موزون به حرکت درآوردند‪ ،‬آنان خود‬
‫دارای صفاتی بودند که شایستگی رهبری جهان را‬
‫یکرد و شادکامی و رستگاری جهانیان را‬ ‫برایشان فراهم م ‌‬
‫ینمود‪:‬‬ ‫تشان تضمین م ‌‬ ‫تحت قیاد ‌‬
‫نخست؛ آنان دارای کتابی فرو فرستاده شد و آیینی‬
‫یساختند؛ زیرا‬ ‫الهی بودند‪ ،‬سر خود‪ ،‬قانون و آیین برنم ‌‬
‫قوانین وضعی خود منبِع جهل اشتباه و ستم اند‪ ،‬به همین‬
‫جهت آنان در برخوردشان با مردم و در سیاست و‬
‫بکور‪ ،‬کورمال کورمال‬ ‫تشان همچون شتر ش ‌‬ ‫معاشر ‌‬
‫یکردند‪ ،‬خداوند بدانان فروغی تابان بخشید تا‬ ‫حرکت نم ‌‬
‫در پرتو آن در میان آدمیان گام بردارند‪ ،‬شیعتی نیز بدانان‬
‫ارزانی داشت تا براساس آن بر مردم حکم برانند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬النعام‪.[122 :‬‬
‫های بوده است و ما او را ]با اعطای‬ ‫»آیا کسی که مرد ‌‬
‫قرآن و در پرتو قرآن[ زنده کرده ایم و نوری فرا راه او‬
‫یرود‪ ،‬مانند‬
‫داشته ایم که در پرتو آن میان مردمان راه م ‌‬
‫یها فرو رفته و از آن‬
‫کسی است که گویا در تاریک ‌‬
‫یتواند بیرون بیاید؟«‪.‬‬‫یها نم ‌‬
‫تاریک ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪] ﴾    ‬المائدة‪.[8 :‬‬
‫»ای مؤمنان! بر ادای واجبات خدا مواضبت داشته‬
‫باشید و از روی دادگری گواهی دهید و دشمنی مردمی‪،‬‬
‫﴿‪﴾182‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫شما را برآن ندارد که ]با ایشان[ دادگری نکنید‪ ،‬دادگری‬
‫کنید که دادگری ]به ویژه با دشمنان[ به پرهیزگاری‬
‫کتر است‪ .‬از خدا بترسید که خدا آگاه از هرآن چیزی‬ ‫نزدی ‌‬
‫یدهید«‪.‬‬ ‫است که انجام م ‌‬
‫ی گذشته‬ ‫تها و رجال سیاس ِ‬ ‫دوم؛ آنان همچون اغلب مل ‌‬
‫هی درونسسی‪ ،‬حکسسومت و‬ ‫و حال بدون تربیت اخلقسسی و تسسزکی ‌‬
‫رهبری را به دست نگرفتند‪ ،‬بلکسسه مسسدتی طسسولنی را تحسست‬
‫تربیسست رسسسول خسسدا ص و نظسسارت دقیسسق وی گذراندنسسد‪،‬‬
‫ینمود و آداب را بسسه آنسسان آمسسوزش‬ ‫حضرت آنان را تزکیه م ‌‬
‫تداری‪ ،‬از‬ ‫یداد‪ .‬آنسسان را بسسه زهسسد‪ ،‬تقسسوا‪ ،‬عفسست‪ ،‬امسسان ‌‬ ‫م ‌‬
‫مداشسست بسسه جسساه و‬ ‫خودگذشتگی‪ ،‬ترس از خدا و عسسدم چش ‌‬
‫یفرمسسود‪:‬‬ ‫یکرد و بارهسسا خطسساب بسسه آنسسان م ‌‬ ‫مقام تشویق م ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ول َ‬ ‫س عأل َ ُ‬
‫ه َ‬ ‫دا َ‬‫حع ً‬
‫لأ َ‬ ‫م ِ‬
‫ع َ‬ ‫ذا ال ْ َ‬ ‫عَلى َ‬
‫ه َ‬ ‫وّلى َ‬ ‫والل ّ ِ‬
‫ه ل َ نُ َ‬ ‫»إ ِّنا َ‬
‫َ‬
‫)‪(1‬‬
‫ه« ‪.‬‬ ‫عل َي ْ ِ‬
‫ص َ‬ ‫حَر َ‬ ‫دا َ‬‫ح ً‬ ‫أ َ‬
‫»ما ین مسؤولیت را به کسی که آن را درخواست کند‬
‫یسپاریم«‪.‬‬ ‫و یا به آن حرص داشته باشد‪ ،‬نم ‌‬
‫یرساند‪:‬‬ ‫عشان م ‌‬ ‫به کثرت این آیات را به سم ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪] ﴾  ‬القصص‪.[83 :‬‬
‫یگردانیم‬‫هی کسانی م ‌‬ ‫»ما آن سرای آخرت را تنها بهر ‌‬
‫که در زمین خواهان تکبر و استکبار نیستند و فساد و‬
‫ن پرهیزگاران است«‪.‬‬ ‫یجویند‪ ،‬و عاقبت از آ ِ‬ ‫تباهی نم ‌‬
‫به این دلیل بود که آنان چون پروانه بر نور شمع بر‬
‫یآوردند‪ ،‬بلکه در پذیرفتن‬ ‫مها هجوم نم ‌‬ ‫تها و مقا ‌‬ ‫پس ‌‬
‫ینمود و خودش را‬ ‫تها هریکی دیگری را تعارف م ‌‬ ‫مسؤولی ‌‬
‫یورزید‪ ،‬چه رسد به‬ ‫یزد و از پذیرفتنش امتناع م ‌‬ ‫کنار م ‌‬
‫این که کاندیدای مسؤولیتی شود و از خود ستایش کند و‬
‫هی هنگفتی به این‬ ‫تبلیغات وسیعی راه اندازد و سرمای ‌‬
‫منظور هزینه کند‪.‬‬
‫یشد‪،‬‬ ‫هرگاه مسؤولیتی از امور مردم به آنان سپرده م ‌‬
‫های چرب‪،‬‬ ‫هرگز آن را به عنوان یک فرصت طلیی یا لقم ‌‬
‫تهایی که در این‬ ‫های برای جبران مخارج و فعالی ‌‬ ‫یا سرمای ‌‬
‫یدانستند‪ ،‬بلکه آن را امانتی در‬ ‫میر نموده اند‪ ،‬نم ‌‬
‫یکردند و باور‬ ‫نشان و آزمایشی از جانب خدا تلقی م ‌‬ ‫گرد ‌‬
‫یشوند‬ ‫داشتند که روزی در پیشگاه پروردگارشان حاضر م ‌‬
‫)(‪ -‬متفق علیه‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾183‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫و از ریز و درشت باید حساب پس دهند‪ ،‬این آیه را دایما ً‬
‫ششان داشتند‪:‬‬
‫هی گو ‌‬‫آویز ‌‬
‫﴿‪      ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪] ﴾  ‬النساء‪.[58 :‬‬
‫یدهد که‬‫یگمان خداوند به شما )مؤمنان( دستور م ‌‬ ‫»ب ‌‬
‫تها را به صاحبان امانت برسانید‪ ،‬هنگامی که در میان‬ ‫امان ‌‬
‫مردم به داوری نشستید‪ ،‬این که دادگرانه داوری کنید‪،‬‬
‫یگمان‬‫یدهد‪ ،‬ب ‌‬
‫خداوند شما را به بهترین اندرز پند م ‌‬
‫خداوند همواره شنوا و بینا بوده و هست«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪  ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫]النعام‪.[165 :‬‬
‫»خداست که شما را جانشینان زمین گردانید و برخی را‬
‫بر برخی درجاتی بالتر برد تا شما را در آنچه به شما داده‬
‫است بیازماید«‪.‬‬
‫سوم؛ آنان خدمتگزاران نژادی خاص و نمایندگان ملت و‬
‫میهنی مخصوص نبودند که صرفا ً به تأمین رفاه و مصلحت‬
‫آن نژاد و وطن بیاندیشند و آنان را بر سایر نژادها و‬
‫ن آنها بدانند و‬ ‫نها ترجیح دهند و حاکمیت را از آ ِ‬ ‫سرزمی ‌‬
‫ن دیگران‪ .‬آنان قیام نکرده بودند تا به‬ ‫محکومیت را از آ ِ‬
‫هی آن به‬ ‫تأسیس امپراتوری عربی بپردازند که در سای ‌‬
‫عیش و نوش و خوشگذرانی برسند و با حمایتش به فخر و‬
‫هی‬ ‫غرور دست یابند و بدین طریق مردمان را از سلط ‌‬
‫هی خویش‬ ‫ایران و روم بیرون بکشند و تحت سلط ‌‬
‫نها‬ ‫بها( درآورند‪ ،‬آنان به پا خاستند تا انسا ‌‬ ‫هی عر ‌‬ ‫)سلط ‌‬
‫را از عبادت بندگان به عبادت خدای یگانه درآورند‪ .‬چنانچه‬
‫هی مسلمانان در مجلس یزدگرد‬ ‫ربعی بن عامر نمایند ‌‬
‫عَباِد‬ ‫ْ‬
‫ة ال ِ‬‫عَبادَ ِ‬‫ن ِ‬ ‫م ْ‬ ‫س ِ‬ ‫ج الّنا َ‬ ‫ر َ‬ ‫عث ََنا ل ِن ُ ْ‬
‫خ ِ‬ ‫گفت‪» :‬الل ّ ُ‬
‫ه اب ْت َ َ‬
‫ق الدّن َْيا ِإلى‬ ‫ِ‬ ‫ضي ْ‬
‫ن َ‬
‫م ْ‬‫و ِ‬‫ه‪َ ،‬‬ ‫حد َ ُ‬‫و ْ‬‫ه َ‬ ‫ة الل ّ ِ‬ ‫عَبادَ ِ‬‫إ َِلى ِ‬
‫سلم ِ«)‪.(1‬‬ ‫ن إ َِلى َ‬ ‫َ‬
‫ل ال ِ ْ‬ ‫عدْ ِ‬ ‫ر الدَْيا ِ‬ ‫و ِ‬‫ج ْ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬‫و ِ‬ ‫ها‪َ ،‬‬ ‫عت ِ َ‬
‫س َ‬
‫ِ‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬ابن کثیر‪ ،‬البدایة و النهایة‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾184‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫»خداوند ما را مبعوث کرده‪ ،‬تا مردمان را از عبادت‬
‫بندگان به عبادت خدای یگانه و از تنگنای دنیا به فراخنای‬
‫آن و از جور ادیان به عدالت اسلم درآوریم«‪.‬‬
‫نها در نزد آنان برابر بودند‪،‬‬
‫تها و تمام انسا ‌‬
‫تمام مل ‌‬
‫مردم همه از نسل آدم و آدم نیز از خاک است‪ ،‬هیچ عربی‬
‫بر عجمی و هیچ عجمی بر عربی برتری ندارد‪ ،‬مگر با‬
‫تقوا‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫﴿‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)‪(1‬‬
‫‪﴾    ‬‬
‫]الحجرات‪.[13 :‬‬
‫»ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفردیه ایم و شما‬
‫ههایی گردانده ایم تا همدیگر را‬ ‫هها و قبیل ‌‬ ‫را به صورت گرو ‌‬
‫یترین شما در نزد خداوند‪،‬‬ ‫بشناسید‪ ،‬همانا گرام ‌‬
‫پرهیزگارترین شماست«‪.‬‬
‫حضرت عمر بن خطاب ‪ ‬خطاب به عمرو بن عصا‬
‫والی مصر که فرزندش یک مصری را سیلی زده بود و با‬
‫فخر و غرور گفته بود‪» :‬این ضربه را از طرف بزرگان‬
‫م‬
‫ه ْ‬ ‫ول َدَت ْ ُ‬ ‫قد ْ َ‬ ‫و َ‬ ‫س َ‬ ‫م الّنا َ‬ ‫عِبدت ُ ُ‬ ‫ست َ ْ‬ ‫مَتى ا ِ ْ‬ ‫بگیر« فرمود‪َ » :‬‬
‫ً )‪(2‬‬
‫حَرارا « ‪.‬‬ ‫ُ‬
‫مأ ْ‬ ‫ه ْ‬ ‫هات ُ ُ‬ ‫م َ‬ ‫أ ّ‬
‫هاید‪ ،‬در حالی‬ ‫هی خویش ساخت ‌‬ ‫»از کی مردمان را برد ‌‬
‫نشان آزاد به دنیا آمده اند«‪.‬‬ ‫که از مادرا ‌‬
‫آنان از نشر دین‪ ،‬علم و تهذیبی که در اختیار داشتند به‬
‫هیچکس دریغ ننمودند و در زمامداری خویش‪ ،‬رنگ‪ ،‬نژاد و‬
‫وطن را درنظر نگرفتند؛ بلکه بسان ابرای بودند که تمام‬
‫شهرها و بندگان خدا را تحت پوشش داشت و بر هر دشت‬
‫همند نمود‪.‬‬ ‫و دمن و فراز و فرود بارید و همگی را بهر ‌‬
‫ى – صععلى اللععه عليععه‬ ‫َ‬
‫ن الن ّب ِ ع ّ‬ ‫ع ِ‬ ‫سى َ‬ ‫مو َ‬ ‫ن أِبى ُ‬ ‫ع ْ‬ ‫» َ‬
‫دى‬ ‫هع َ‬ ‫ن ال ْ ُ‬ ‫مع َ‬ ‫ه ِ‬ ‫ه ب ِع ِ‬ ‫عث َن ِععى الل ّع ُ‬ ‫ما ب َ َ‬ ‫ل َ‬ ‫مث َ ُ‬ ‫ل‪َ :‬‬ ‫قا َ‬ ‫وسلم – َ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ها‬‫من ْ َ‬ ‫ن ِ‬ ‫كا َ‬‫ف َ‬ ‫ضا‪َ ،‬‬ ‫ب أْر ً‬ ‫صا َ‬ ‫رأ َ‬ ‫ث ال ْ َك َِثي ِ‬ ‫غي ْ ِ‬ ‫ل ال ْ َ‬ ‫مث َ ِ‬ ‫عل ْم ِ ك َ َ‬ ‫وال ْ ِ‬ ‫َ‬
‫ب ال ْك َِثي عَر‪،‬‬ ‫َ‬ ‫ع‬ ‫ش‬‫ْ‬ ‫ع‬ ‫ْ‬
‫َ ُ‬ ‫ل‬ ‫وا‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫َ‬ ‫ك‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ت‬
‫ْ َ َ ِ‬ ‫ب‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫ع‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫ء‪،‬‬
‫َ َ‬ ‫عا‬ ‫ع‬ ‫م‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫َ‬
‫نَ ِ ّ ٌ ِ ِ‬
‫ل‬ ‫ب‬‫ق‬ ‫َ‬ ‫ة‬ ‫ي‬ ‫ق‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫هععا‬‫ه بِ َ‬ ‫ع الل ّع ُ‬ ‫فع َ‬ ‫فن َ َ‬ ‫ء‪َ ،‬‬ ‫ما َ‬ ‫ت ال ْ َ‬ ‫سك َ ِ‬ ‫م َ‬ ‫بأ ْ‬ ‫جاِد ُ‬ ‫ها أ َ‬ ‫من ْ َ‬ ‫ت ِ‬ ‫كان َ ْ‬ ‫و َ‬ ‫َ‬
‫هععا‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫من ْ َ‬‫ت ِ‬ ‫صععاب َ ْ‬ ‫وأ َ‬ ‫عععوا‪َ ،‬‬ ‫وَزَر ُ‬ ‫وا َ‬ ‫س عق ْ‬ ‫و َ‬ ‫رُبوا َ‬ ‫س‪ُ ،‬فش ع ِ‬ ‫الّنا َ‬
‫ول َ‬ ‫ء‪َ ،‬‬ ‫مععا ً‬ ‫س عك َ‬ ‫ُ‬ ‫م ِ‬ ‫َ‬
‫ن ل تُ ْ‬ ‫عععا ٌ‬ ‫قي َ‬‫ى ِ‬ ‫ه َ‬ ‫ما ِ‬ ‫خَرى‪ ،‬إ ِن ّ َ‬ ‫ةأ ْ‬ ‫ف ً‬ ‫طائ ِ َ‬ ‫َ‬

‫هی پیامبر در حجة الوداع‪.‬‬‫)(‪ -‬از خطب ‌‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬بسسرای آگسساهی بیشسستر رک‪ :‬ابسسن جسسوزی‪ ،‬تاریععخ عمععر بععن‬ ‫‪2‬‬

‫الخطاب‪.‬‬
‫﴿‪﴾185‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬ ‫ت ُن ْبت ك َ ً‬
‫ه‬
‫عع ُ‬ ‫ف َ‬ ‫ون َ َ‬
‫ه َ‬ ‫ن الل ّ ِ‬ ‫فى ِدي ِ‬ ‫ه ِ‬ ‫ق َ‬ ‫ف ِ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫ل َ‬ ‫مث َ ُ‬ ‫ك َ‬ ‫فذَل ِ َ‬ ‫ل‪َ ،‬‬ ‫ِ ُ‬
‫ع‬ ‫َ‬
‫م ي َْرفعع ْ‬ ‫نل ْ‬ ‫َ‬ ‫م ْ‬ ‫ل َ‬ ‫َ‬
‫مث ُ‬ ‫و َ‬
‫م‪َ ،‬‬ ‫ّ‬
‫عل َ‬ ‫و َ‬ ‫م َ‬ ‫عل ِ َ‬ ‫َ‬
‫ه‪ ،‬ف َ‬ ‫ه بِ ِ‬ ‫ّ‬
‫عثِنى الل ُ‬ ‫َ‬ ‫ما ب َ َ‬
‫َ‬
‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬
‫م ي َقب َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ه«‪.‬‬ ‫ت بِ ِ‬ ‫سل ُ‬ ‫ذى أْر ِ‬ ‫ه ال ِ‬ ‫دى الل ِ‬ ‫ه َ‬‫ل ُ‬ ‫ول ْ‬ ‫سا‪َ ،‬‬ ‫ب ِذَل ِك َرأ ً‬
‫)رواه البخاري في الجامع الصحيح‪ ،‬كتاب العلم(‬
‫نگونه‬ ‫نها و در پرتو زمامداری ای ‌‬ ‫هی چنین انسا ‌‬ ‫در سای ‌‬
‫تهای‬ ‫تها و جوامع مختلف – حتی مل ‌‬ ‫افرادی بود که مل ‌‬
‫های از دین‪ ،‬علم‪ ،‬تهذیب‬ ‫تحت ستم در زمان قدیم – به بهر ‌‬
‫بها در ساختن جهانی جدید‪،‬‬ ‫و حکومت دست یابند و با عر ‌‬
‫بها نیز‬ ‫شریک شوند‪ ،‬حتی افراد زیادی از آنان از عر ‌‬
‫برتری یافتند‪ ،‬و از بین آنان امامانی در جمع فقیهان و‬
‫بها بوند‪ ،‬بلکه‬ ‫محدثان ظهور کردند که نه تنها سر تاج عر ‌‬
‫بر سایر مسلمانان سروری داشتند‪ ،‬تا آنجا که ابن خلدون‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫»شگفت اینجاست که در اسلم اکثر حاملن علم‪ ،‬اعم‬
‫مها هستند‪ ،‬به جز‬ ‫از علوم شرعی و علوم عقلی‪ ،‬عج ‌‬
‫شماری اندک و اگر بر فرض هم از لحاظ نسب عرب‬
‫هستند‪ ،‬از لحاظ زبان‪ ،‬تربیت و استادان‪ ،‬عجم اند‪ .‬این در‬
‫حالی است که اصل آیین عربی است و صاحب شریعت‬
‫مها‬ ‫ههای اسلمی در بین عج ‌‬ ‫نیز عرب است‪ .‬در دور ‌‬
‫رهبران‪ ،‬فرمانروایان‪ ،‬وزیران و فاضلنی ظهور نمودند که‬
‫از نظر فضیلت‪ ،‬جوانمردی‪ ،‬نبوغ‪ ،‬دین و عمل‪ ،‬ستارگان‬
‫زمین‪ ،‬نجیبان انسانیت و حسنات جهان بودند و تعدادشان‬
‫یداند«)‪.(1‬‬ ‫را نیز جز خدا کسی نم ‌‬
‫چهارم؛ انسان دارای جسم و روح‪ ،‬قلب و عقل و‬
‫عواطف و جوارح است‪ .‬این انسان به سعادت‪ ،‬موفقیت‪،‬‬
‫ییابد‪ ،‬مگر این که‬ ‫رشد و ترقی موزون و متعادل دست نم ‌‬
‫تمام قوای موجود در وجودش رشدی هماهنگ و متناسب‬
‫و در خور و خوراک مناسب داشته باشد‪ ،‬هرگز ممکن‬
‫نیست تمدنی صالح تحقق یابد‪ ،‬مگر این که فضایی دینی‪،‬‬
‫اخلقی‪ ،‬فکری و طبیعی پدید آید که انسان بتواند با‬
‫سهولت تمام به کمال انسانی خویش دست یابد‪ ،‬تجربه‬
‫یشود‪ ،‬مگر این که‬ ‫ثابت کرده که این مهم فراهم نم ‌‬
‫هی زمام تمدن به دست افرادی باشد‬ ‫رهبری زندگی و ادار ‌‬
‫که به روح و ماده ایمان داشته باشند‪ ،‬در زندگی دینی و‬
‫اخلقی الگوهایی کامل باشند و خردهایی سالم و متین و‬
‫شهایی صحیح و مفید داشته باشند‪ .‬بدیهی است اگر‬ ‫دان ‌‬
‫تشان کاستی و نقص وجود داشته باشد‪ ،‬این‬ ‫عقیده یا تربی ‌‬

‫)(‪ -‬رک‪ :‬ابن خلدون‪ ،‬مقدمه‪ ،‬ص ‪.499‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾186‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگردد و در مظاهر متعدد و اشکال‬ ‫نشان برم ‌‬ ‫نقص به تمد ‌‬
‫یکند‪ ،‬اگر گروهی زمام‬ ‫گوناگون پررنگ و درشت بروز م ‌‬
‫تها و‬ ‫امور را به دست گیرند که جز پرستش مادیات و لذ ‌‬
‫منافع محسوس هم و غمی ندارند و جز به این زندگی و‬
‫ّ‬
‫آنچه محسوس است به چیزی دیگران ایمان ندارند‪ ،‬مسلم‬
‫است که طبیعت‪ ،‬مبادی و تمایلت آن در وضع و‬
‫یگذارد و تمدن مزبور را به رنگ‬ ‫لگیری تمدن تأثیر م ‌‬ ‫شک ‌‬
‫یآورند‪ ،‬اینجاست که ابعادی از زندگی‬ ‫و قالب خویش درم ‌‬
‫یشود‪.‬‬‫متر مختل م ‌‬ ‫ییابد و ابعادی مه ‌‬ ‫انسان تکامل م ‌‬
‫از یک سو چنین تمدنی در زمینه ی گچ و آجر‪ ،‬ورق و‬
‫پارچه‪ ،‬آهن و گلوله ترقی و پیشرفت نموده و در میان‬
‫جنگ و آدمکشی‪ ،‬محافل سیاسی و مجالس لهو و فحشا‬
‫به پیشرفت نازل شده است و از سوی دیگر از لحاظ‬
‫قلب و روح ارتباط زن و شوهر‪ ،‬پدر و فرزند‪ ،‬برادر با‬
‫برادر و دوست با دوست‪ُ ،‬تهی شده و مرده است و تمدن‬
‫هی جسمی ضخیم و آماسیده شده که هیبت و‬ ‫به منزل ‌‬
‫یکند و در قلبش از‬ ‫مها را به خود خیره م ‌‬ ‫زیبایی اش چش ‌‬
‫ینالد و از لحاظ بهبودی و سلمت از‬ ‫جها م ‌‬ ‫دردها و رن ‌‬
‫یها در عذاب است‪.‬‬ ‫انحرافات و پریشان ‌‬
‫اگر گروهی زمام امور را به دست گیرند که مادیات را‬
‫زیر پا گذارند و ابعاد مادی را نادیده گیرند و جز روح و‬
‫ماوراء حس و طبیعت به چیزی دیگر نیاندیشند و با زندگی‬
‫یشود‬ ‫به ستیز درآیند‪ ،‬شادابی زندگی به پژمردگی تبدیل م ‌‬
‫یشوند؛ مردم‬ ‫یهای انسانی به نابودی کشیده م ‌‬ ‫و توانمند ‌‬
‫هها‬ ‫نها و خلوتگا ‌‬ ‫نیز با تأسی از چنین قیادتی فرار به بیابا ‌‬
‫را بر زندگی شهری و تجرد را بر زندگی زناشویی ترجیح‬
‫هی جسم و تقویت روح و‬ ‫یدهند و به قصد تضعیف سلط ‌‬ ‫م ‌‬
‫یپردازند و در نتیجه‬ ‫مها و اجسادشان م ‌‬ ‫هی اندا ‌‬ ‫شکنج ‌‬
‫جهت انتقال از قلمرو مادیات به اقلیم ارواح و دست‬
‫یافتن به کمالت مورد نظرشان مرگ را بر زندگی ترجیح‬
‫یتوان به‬ ‫هی آنان در جهان مادی نم ‌‬ ‫یدهند؛ زیرا در اندیش ‌‬ ‫م ‌‬
‫کمال رسید‪.‬‬
‫پیامد این تفکر این است که تمدن فرو خواهد پاشید و‬
‫نظام زندگی مختل و شهرها به ویرانه تبدیل خواهند شد‪،‬‬
‫اما از آنجایی که این شیوه با فطرت در تضاد است دیری‬
‫یشورد و با مادیتی حیوانی‬ ‫یگذرت که فطرت برآن م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫که هیچ سازگاری با روحانیت و اخلق ندارد‪ ،‬از وی انتقام‬
‫یگردد و بهیمیت‬ ‫یگیرد و بدین طریق انسانیت وارونه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ ،‬یا‬ ‫ت مسخ شده جایگزینش م ‌‬ ‫و بربریت و انسانی ِ‬
‫﴿‪﴾187‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫این که بر این گروه عزت نشین‪ ،‬جماعتی مادی و توانمند‬
‫های که آنها به خاطر ضعف‬ ‫غلبه خواهند کرد‪ ،‬به گون ‌‬
‫یای که دارند از مقاومت‪ ،‬عاجز و تسلیم آنها‬ ‫طبیع ‌‬
‫شهایی‬ ‫یگردند و یا این که بدون رویارویی به سبب چال ‌‬ ‫م ‌‬
‫که در زندگی با آنها روبرو هستند‪ ،‬دست کمک به سوی‬
‫ینمایند و امور سیاسی را به آنها‬ ‫ماده و رجال آن دراز م ‌‬
‫یکنند‪،‬‬‫واگذار و خود به عبادات و مراسم دینی اکتفا م ‌‬
‫یشود و روحانیت و‬ ‫اینجاست که دین از سیاست جدا م ‌‬
‫یشود و قدرتش‬ ‫اخلق مضمحل و سایه اش کم کم جمع م ‌‬
‫یدهد؛‬ ‫هی بشری و حیات علمی آن از دست م ‌‬ ‫را در جامع ‌‬
‫هی علمی فاقد‬ ‫به نحوی که نهایتا ً به شبح و خیالی یا نظری ‌‬
‫یگردد و زندگی به مادیات‬ ‫هرگونه تأثیر در زندگی تبدیل م ‌‬
‫یشود‪.‬‬‫محض منتهی م ‌‬
‫ههایی که اغلب قیادت همنوعان خود را به عهده‬ ‫گرو ‌‬
‫گرفته اند‪ ،‬خیلی کم بوده اند که این کمبود را نداشته‬
‫باشند‪ .‬به همین جهت بوده که تمدن همواره بین این دو‬
‫قطب بوده‪ :‬یا با مادیت و بهیمیت و یا با روحانیت و‬
‫رهبانیت‪.‬‬
‫یاران پیامبر ص دارای این امتیاز بودند که جامع دین‪،‬‬
‫اخلق‪ ،‬قدرت و سیاست بودند و در زمامداری جهان‪،‬‬
‫انسانیت در وجودشان به تمام معنا شامل تمام ابعاد و‬
‫جوانب مختلف نمایان بود‪ ،‬این امکان برایشان فراهم‬
‫آمده بود که به برکت تربیت اخلقی‪ ،‬روح بلند‪ ،‬تعادل‬
‫یافتد‪ ،‬و جمع‬ ‫تانگیزی که کمتر برای انسان اتفاق م ‌‬ ‫شگف ‌‬
‫صالح روح و جسم و آمادگی مادی کامل و عقل وافر‪،‬‬
‫جوامع بشری را به اهداف متعالی روحی‪ ،‬اخلقی و مادی‬
‫سوقی دهند‪.‬‬

‫هی یک تمدن صالح‬ ‫دوران خلفت راشده‪ ،‬نمون ‌‬


‫لتر‪،‬‬
‫های را کام ‌‬
‫این چنینب ود که در ادوار تاریخ هیچ دور ‌‬
‫زیباتر و شکوفاتر در تمام ابعاد از این دوره سراغ نداریم‪،‬‬
‫دوران خلفت راشده‪ ،‬دورانی است که قدرت روح و‬
‫اخلق‪ ،‬دین و علم و تجهیزات مادی برایت تربیت انسان و‬
‫ظهور تمدن صالح‪ ،‬دست به دست هم دادند‪ .‬حکومتی پدید‬
‫تهای جهان‪ ،‬و قدرتی سیاسی و‬ ‫آمد از بزرگترین حکوم ‌‬
‫تهای آن زمان برتر‬‫مادی شکل گرفت که از تمام قدر ‌‬
‫نهای والی اخلقی برآن حاکم بود و در زندگی‬ ‫بود‪ ،‬آرما ‌‬
‫مردم و سیستم حکومتی معیارهای فضیلت و اخلق مورد‬
‫توجه قرار داشت‪ ،‬اخلق و فضیلت همزمان با صنعت و‬
‫﴿‪﴾188‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تجارت دل حال رشد و شکوفایی بود‪ ،‬به هر میزانی که‬
‫هی فتوحات گسترده می شد به همان میزان‬ ‫دامن ‌‬
‫ییافت‪ ،‬از‬ ‫تهای روحی و اخلقی نیز گسترش م ‌‬ ‫پیشرف ‌‬
‫این رو بود که جنایات به حداقل رسید و جرایم به نسبت‬
‫وسعت مملکت و تعداد شهروندان و وجود عوامل و‬
‫مقتضیانش به ندرت اتفاق افتاد‪ ،‬ارتباط افراد با یکدیگر‬
‫افراد با جماعت و جماعت با افراد نیکو بود‪.‬‬
‫های بود کامل که انسان دوباره هرگز نظیرش را‬ ‫دور ‌‬
‫های شکوفاتر‬ ‫هی خیالبافان هم مرحل ‌‬ ‫ندید و حتی در فرضی ‌‬
‫از آن خطور ننمود‪.‬‬
‫بدیهی است که این دوران طلیی با سیرت و منش‬
‫افرادی تحقق یافت که زمام امور را به دست گرفته بودند‬
‫و بر تمدن اشراف و نظارت داشتند‪ .‬عقیده‪ ،‬تربیت و‬
‫تشان برگزیده بودند‪ ،‬نیز‬ ‫روشی که در حکومت و سیاس ‌‬
‫در تحقق این مقوله نقش داشت‪ .‬آنان دین و اخلقی وال‬
‫یگذاشتند‪ ،‬پاکدامن‪،‬‬ ‫داشتند و در هر مکانی که قدم م ‌‬
‫امین‪ ،‬کرنشگر و فروتن بودند؛ چه در هنگام زمامداری و‬
‫چه در هنگام فرمانبرداری‪ .‬یکی از بزرگان روم سپاه‬
‫مسلمانان را اینگونه توصیف کرده است‪» :‬إنهم‬
‫يقومون الليل ويصومون النهار ويوفون بالعهد‬
‫ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر‬
‫)‪(1‬‬
‫ويتناصفون بينهم«‬
‫یگیرند‪ ،‬به‬‫یدارند‪ ،‬روزها روزه م ‌‬ ‫بها را زنده م ‌‬ ‫»ش ‌‬
‫یکنند‪ ،‬امر به معروف و نهی از منکر‬ ‫عهدشان وفا م ‌‬
‫یکنند«‪.‬‬‫ینمایند و انصاف را در بین یکدیگر اجرا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫دیگری گفته است‪» :‬هم فرسان بالنهار‪ ،‬رهبان‬
‫بالليل‪ ،‬ل يأكلون في ذمتهم غل بثمن ول يدخلون‬
‫إل بسلم‪ ،‬يقضون على من حاربوا حتى يأتوا‬
‫عليه«)‪.(2‬‬
‫هداران شب اند‪ ،‬جز با پرداخت‬ ‫»شهسواران روز و زند ‌‬
‫یشوند و‬ ‫یخورند‪ ،‬سلم بر یکدیگر وارد نم ‌‬ ‫قیمت چیزی نم ‌‬
‫یکنند«‪.‬‬ ‫هکن م ‌‬ ‫کسانی را که با آنان سرِ جنگ دارند‪ ،‬ریش ‌‬
‫ن وأما النهار‬ ‫سومی گفته است‪» :‬أما الليل فرهبا ٌ‬
‫ففرسان‪ ،‬يريشون النبل ويبرونها ويثقفون‬
‫القنا‪ ،‬لو حدثت جليسك حديثا ما فهمه عنك‪ ،‬لما‬
‫عل من أصواتهم بالقرآن والذكر«)‪.(3‬‬
‫)(‪ -‬روایت احمد بن مردوان المالکی در کتاب المجالسة‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬البدایه و النهایه‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص ‪.53‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬البدایه و النهایه‪ ،‬ج ‪ ،7‬ص ‪.16‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾189‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یتراشند‬‫هداران شب و شهسواران روزند‪ ،‬تیر را م ‌‬ ‫»زند ‌‬
‫یگردانند‪ ،‬چنان به تلوت و ذکر‬ ‫نها را راست م ‌‬ ‫و کما ‌‬
‫مشغولند که اگر در جمع آنان با همنشین خویش سخن‬
‫یشنود«‪.‬‬ ‫بگویی‪ ،‬سخنت را نم ‌‬
‫سپاهیان اسلم تاج و تخت کسری را که صدها هزار‬
‫یگیرند‪ ،‬اما مورد هیچ‬ ‫دینار ارزش داشت به غنیمت م ‌‬
‫گآوردن‬‫یگیرد و هیچکس به طمع به چن ‌‬ ‫دستبردی قرار نم ‌‬
‫یسپارند‪ ،‬امیر نیز آن را نزد‬ ‫یافتد و آن را به امیر م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یگوید‪» :‬إن الذين‬ ‫یفرستد‪ ،‬خلیفه از تعجب م ‌‬ ‫خلیفه م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫أدوا هذا لمناء« ‪.‬‬
‫نهای‬ ‫»کسانی که این چیز را رساندند‪ ،‬قطعا ً انسا ‌‬
‫درستکاری هستند«‪.‬‬

‫تأثیرات رهبری اسلم در زندگی عمومی‬


‫این دسته از پیروان محمد ص لیاقت دارند که بشریت‬
‫مهایی‬ ‫تشان به سعادت برسد و با گا ‌‬ ‫در سایه ی حکوم ‌‬
‫یشان‬ ‫استوار و هدفی صحیح و مسیری درست تحت رهبر ‌‬
‫یزیبد که در دوران این رهبری آباد‬ ‫حرکت کند‪ ،‬جهان را م ‌‬
‫گردد‪ ،‬آرامش یابد‪ ،‬سرسبز شود و زمین نیز به نوبه اش‬
‫به خود ببالد؛ زیرا آنان بهترین و متولیان و حافظان گیتی‬
‫ینگریستند که‬ ‫بودند‪ ،‬آنان به زندگی مانند قفسی آهنین نم ‌‬
‫در تلش شکستنش برآیند‪ ،‬همینطور زندگی را فرصتی‬
‫یدانستند که با‬ ‫برای لهو و لعب خوشگذرانی و عیاشی نم ‌‬
‫ترفتن دوباره هرگز به دست نیاید‪ ،‬به این دلیل‬ ‫از دس ‌‬
‫فرصت را غنیمت شمارند و زمان را از دست ندهند‪،‬‬
‫هی عذاب و عقوبت برای خویش‬ ‫همینطور دنیا را مای ‌‬
‫یدانستند که در صدد خلصی یافتن از آن برآیند‪ ،‬آنان به‬ ‫نم ‌‬
‫ینگریستند که بر سر آن‬ ‫های پهن شده نم ‌‬ ‫دنیا چون سفر ‌‬
‫تها‪ ،‬منابع و برکات زمین را‬ ‫خود را به هلکت رسانند‪ ،‬نعم ‌‬
‫یدانستند که در تصرف آن یکدیگر‬ ‫یصاحب نم ‌‬ ‫نیز مالی ب ‌‬
‫را به قتل رسانند‪.‬‬
‫یکردند‬ ‫تهای ضعیف را مانند شکاری تصور نم ‌‬ ‫آنان مل ‌‬
‫که در صیدش با یکدیگر به رقابت بپردازند‪ ،‬بلکه زندگی را‬
‫هگیری از آن به‬ ‫یدانستند که با بهر ‌‬ ‫نعمتی از جانب خدا م ‌‬
‫یجستند و از این طریق به کمالت‬ ‫پروردگارشان تقرب م ‌‬
‫ییافتند‪ ،‬همینطور‬ ‫انسانی که برایشان مقدر بود دست م ‌‬
‫یدانستند‪.‬‬ ‫زندگی را تنها فرصتی برای جهاد و عمل م ‌‬

‫)(‪-‬‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾190‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند متعال م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪] ﴾   ‬الملک‪.[2 :‬‬
‫»خداوند ذاتی است که موت و حیا را پدید آورد‪ ،‬تا شما‬
‫متان‪ ،‬کارتان بهتر و نیکوتر خواهد بود«‪.‬‬
‫را بیازماید که کدا ‌‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪﴾       ‬‬
‫]الکهف‪.[7 :‬‬
‫هی چیزهای روی زمین را زینت آن قرار دادیم‪،‬‬ ‫»ما هم ‌‬
‫تا ایشان را بیازماییم که کدام یک کار نیکوتر انجام‬
‫یدهد«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫یدانستند که آنان را در آن‬‫آنان این جهان را ملک خدا م ‌‬
‫جانشین کرده است‪ ،‬البته نخست از این نظر که خداوند‬
‫هی خویش در زمین تعیین نمود‪:‬‬ ‫در اصل انسان را خلیف ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪] ﴾‬البقرة‪.[30 :‬‬
‫یدهم«‪.‬‬
‫»من در زمین جانشینی قرار م ‌‬
‫﴿‪       ‬‬
‫‪] ﴾ ‬البقرة‪.[29 :‬‬
‫»خداوند ذاتی است که تمام آنچه را در زمین است‬
‫برای شما آفرید«‪.‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪﴾    ‬‬
‫»ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و‬
‫دریا حمل کردیم و از چیزهای پاکیزه و خوشمزده‬
‫یشان‬‫یشان دادیم و بر بسیاری از آفریدگان خود برتر ‌‬ ‫روز ‌‬
‫دادیم«‪.‬‬
‫و ثانیا ً از این نظر که وی انسانی است که در برابر حکم‬
‫الهی تسلیم شده و خداوند نیز او را در زمین جانشین خود‬
‫کرده و زمینیان را به وی سپرده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫﴿‪﴾191‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾ ‬النور‪.[55 :‬‬
‫»خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردند و عمل‬
‫یدهد که قطعا ً آنان را‬ ‫شایسته انجام دادند وعده م ‌‬
‫جایگزین ]پیشینیان[ در زمین خواهد کرد‪ ،‬همانگونه که‬
‫پیشینیان ]دادگر[ را جایگزین ]باغیان[ قبل از خود کرده‬
‫یپسندد حتما ً‬‫است‪ .‬همچنین آیین ایشان را که برای آنان م ‌‬
‫پابرجا و برقرار خواهد ساخت‪ .‬و نیز خوف و هراس آنان‬
‫یپرستند و‬‫یسازد‪ ،‬مرا م ‌‬ ‫را به امنیت و آرامش مبدل م ‌‬
‫یدهند«‪.‬‬
‫چیزی را با من شریک قرار نم ‌‬
‫خداوند متعال حق استفاده از برکات زمین را بدون‬
‫اسراف و ولخرجی به آنان عنایت فرمود‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪] ﴾‬البقرة‪.[29 :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪] ﴾ ‬العراف‪.[31 :‬‬
‫﴿ ‪    ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾  ‬العراف‪.[32 :‬‬
‫تهای روی زمین و‬ ‫خداوند متعال مسؤولیت ام ‌‬
‫ههای بشری را به آنان سپرده و تا آنان حرکت و‬ ‫دست ‌‬
‫نها را زیرنظر گیرند و هر‬ ‫سیرت و اخلق و تمایلت انسا ‌‬
‫هگم کرده را به راه بیاورند و هر فاسد و فاسق را اصلح‬ ‫ر ‌‬
‫فها را پر کنند‪ ،‬انتقام‬
‫یها را راست گردانند‪ ،‬شکا ‌‬‫کنند‪ ،‬کج ‌‬
‫ضعیفان را از قدرتمندان بگیرند‪ ،‬حق مظلومان را از‬
‫ظالمان بازستانند‪ ،‬عدالت را در زمین برپا کنند و امنیت را‬
‫در جهان حاکم گردانند‪:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫﴿‪﴾192‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫]آل‬ ‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫عمران‪.[110 :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿ ‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪] ﴾ ‬النساء‪.[135 :‬‬
‫یهای یک مسلمان‬ ‫یک دانشمند مسلمان آلمانی‪ ،‬ویژگ ‌‬
‫را بسیار دقیق‪ ،‬اینگونه شرح داده است‪:‬‬
‫»اسلم مانند مسیحیت با عینکی دودی به جهان‬
‫یآموزد که در ارج گذاردن به‬ ‫ینگرد‪ ،‬بلکه به ما م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫زندگی دنیای زیاده روی نکنیم و آنگونه که تمدن معاصر‬
‫غربی در تجلیل دنیا غلو و افراط کرده‪ ،‬ما مرتکب چنین‬
‫افراطی نشویم‪ ،‬مسیحیت زندگی دنیا را شدیدا ً مذمت و‬
‫یکند و برعکس آن غرب به زندگی چنان اهتمام‬ ‫نکوهش م ‌‬
‫ماع به خوردن علقمند‬ ‫یورزد که انسان پرخور و ط ّ‬ ‫م ‌‬
‫است‪ .‬در عین حالی که چندان ارزشی برایش ندارد‪ ،‬آن را‬
‫یبلعد‪ .‬اسلم بر خلف آن با آرامش و احترام خاصی به‬ ‫م ‌‬
‫یپرستد‪ ،‬بلکه آن را‬ ‫ینگرد‪ ،‬زندگی را نم ‌‬ ‫زندگی م ‌‬
‫یداند که جهت رسیدن به زندگی ابدی‬ ‫های م ‌‬ ‫مرحل ‌‬
‫نها باید از آن عبور کرد‪ ،‬از آنجایی که زندگی دنیا‬ ‫انسا ‌‬
‫های است که ناگزیر انسان باید آن را پشت سر‬ ‫مرحل ‌‬
‫گذارد‪ ،‬نباید به تحقیرش بپردازد و ارزشش را نادیده گیرد‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬گذرمان به این جهان‪ ،‬در این سفر ضروری‬
‫است و تقدیر الهی چنین بوده است‪ ،‬به همین جهت است‬
‫که زندگی بشری ارزش والی خودش را دارد؛ ولی نباید‬
‫هی واسطه و ابزاری بیش‬ ‫فراموش کرد که دنیا به منزل ‌‬
‫نیست و به این دلیل ارزشش بیشتر از وسایط و ابزار‬
‫نخواهد بود‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬‫هی مادی نیست که م ‌‬ ‫اسلم قایل به این نظری ‌‬
‫»جز این جهان میهنی دیگر ندارم« و نه هم قایل به نظریه‬
‫یگوید‪:‬‬‫یگیرد و م ‌‬‫ی مسیحی است که زندگی را نادیده م ‌‬
‫»این جهان میهن من نیست«‪ ،‬بلکه اسلم در بین این دو‬
‫نظریه راه میانه را در پیش گرفته است‪ .‬قرآن ما در‬
‫دعاها راهنمایی نموده است که اینگونه دعا کنیم‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬البقرة‪.[201 :‬‬
‫شهای‬
‫تجلیل از این جهان به هیج وجه مانعی در راه تل ‌‬
‫یمان نیست‪ ،‬پیشرفت مادی در عین حالی که‬ ‫پربار روح ‌‬
‫﴿‪﴾193‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هدف نیست‪ ،‬امری است مطلوب‪ .‬باید تمام‬
‫یمان برای ایجاد اوضاع و احوال شخصی و‬ ‫شها ‌‬
‫کوش ‌‬
‫یهای‬‫های باشد که پیشرفت توانمند ‌‬ ‫اجتماعی به گون ‌‬
‫اخلقی انسان را مطابق با اصلی که بیان شد‪ ،‬تضمین‬
‫کند‪.‬‬
‫اسلم مردم را در هر عملی کوچک یا بزرگ به سمت‬
‫یسازد‪ ،‬نظام دینی‬ ‫تعهد به مسؤولیت اخلقی رهنمون م ‌‬
‫اسلم هرگز به آنچه انجیل دستور داده است اجازه‬
‫یدهد‪» :‬آنچه را به قیصر تعلق دارد به قیصر بدهید‪ ،‬و‬ ‫نم ‌‬
‫آنچه را به خدا تعلق دارد به خدا بدهید«‪.‬‬
‫اسلم قایل به این نیست که نیازها را به نیاز اخلقی و‬
‫نیاز عملی تقسیم کند‪ ،‬جز انتخاب چیز دیگری وجود ندارد؛‬
‫هی سومی وجود‬ ‫انتخاب حق یا باطل‪ .‬جز حق و باطل گزین ‌‬
‫ندارد‪ ،‬به همین دلیل است که اسلم بر عمل پای‬
‫یفشارد؛ چون عمل بخشی جدایی ناپذیر از اخلق‬ ‫م ‌‬
‫است‪ ،‬هر فرد مسلمان بایستی خود را نسبت به محیطی‬
‫هی حق‬ ‫یکند مسؤول بداند و برای اقام ‌‬ ‫که در آن زندگی م ‌‬
‫و نابودی باطل در هر شرایطی خودش را موظف به جهاد‬
‫یفرماید‪:‬‬‫بداند‪ .‬قرآن م ‌‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾  ‬آل‬
‫عمران‪.[110 :‬‬
‫»شما بهترین امت برای مردمان در نظر گرفته شده‬
‫یکنید و به خداوند‬‫اید که امر به معروف و نهی از منکر م ‌‬
‫ایمان دارید«‪.‬‬
‫این است توجیه اخلقی حرکت جهادی و فتوحات‬
‫نخستین اسلم و استعمار اسلمی‪ ،‬از یک لحاظ اگر‬
‫های از به کاربردن این تعبیر نیست‪ ،‬اسلم نیز نوعی‬ ‫چار ‌‬
‫هطلبی‬ ‫استعمار است‪ .‬البته این نوع استعمار با جا ‌‬
‫زراندوزی و تبعیضات نژادی کامل ً متفاوت است‪،‬‬
‫ههای خوشگذرانی‪ ،‬عیاشی و دستیابی به زندگی‬ ‫انگیز ‌‬
‫مرفه به حساب سایر مردم به هیچ وجه مجاهدان نخستین‬
‫یداد‪.‬‬
‫را به میادین جنگ سوق نم ‌‬
‫یکرد‪ ،‬فراهم نمودن‬ ‫تنها هدفی که جهاد آن را دنبال م ‌‬
‫های جهانی بود که یک انسان به نحو احسن بتواند در‬ ‫زمین ‌‬
‫آن به رشد روحی و معنوی خویش دست یابد‪ ،‬چنانچه به‬
‫﴿‪﴾194‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫حسب فرامین اسلم‪ ،‬درک فضیلت باید انسان را وادار به‬
‫عمل کند‪.‬‬
‫اسلم هرگز موافق با تقسیم افلطونی در باب فضیلت‬
‫هی نظری دارد نیست‪ ،‬بلکه اسلم‬ ‫و رذیلت که صرفا ً جنب ‌‬
‫این بینش انسان را که فقط به جدایی فضیلت و رذیلت از‬
‫یکدیگر اکتفا نماید و در صدد ارتقای حق و نابودی باطل‬
‫یشمارد‪ ،‬بلکه‬ ‫نباشد‪ ،‬آن را یک نوع رذیلیت و وقاحت م ‌‬
‫یگوید‪ :‬فضیلت زمانی احیا می شود که‬ ‫چنانچه اسلم م ‌‬
‫هی گیتی و تحکیم آن‬ ‫انسان جهت گسترش آن در گسترد ‌‬
‫بکوشد و اگر فضیلت را رها کند و برای یاری اش به پا‬
‫نخیزد‪ ،‬ناگزیر فضیلت از بین خواهد رفت«)‪.(1‬‬

‫تگیری بشر‬ ‫تمدن اسلم و تأثیر آن در جه ‌‬


‫پیدایش تمدن اسلمی با روح و مظاهرش و تأسیس‬
‫هی‬ ‫حکومت اسلمی با شکل و نظام خاص خود در سد ‌‬
‫نخست هجرت محمد ص فصلی نو در تاریخ ادیان و اخلق‬
‫های جدید در جهان سیاست و اجتماع بود؛ با پیدایش‬ ‫و پدید ‌‬
‫آن جریان تمدن دگرگون شد و جهان به سمت و سویی‬
‫جدید روی آورد‪ ،‬هرچند همواره این پیامبران بوده اند که‬
‫یپرداخته اند‪ ،‬مبشران آن را تبلیغ‬‫به دعوت اسلمی م ‌‬
‫یکرده اند و مخلصان و پاکدلن در راه آن به جهاد‬ ‫م ‌‬
‫یپرداخته اند‪ ،‬اما آنگونه که این بار توانستند‪ ،‬هیچگاه‬‫م ‌‬
‫برای دعوتگرانش این زمینه فراهم نشده که بتوانند‬
‫حکومتی بر بنیاد و روش دعوت و سرشار از مبانی آن‬
‫تشکیل دهند و تمدنی ایجاد کنند که سراپا تحت تأثیر‬
‫هها و دستورات آن استوار‬ ‫دعوت باشد و براساس آموز ‌‬
‫باشد؛ دعوت و تلش آن پیامبران و مبشران در این راه‬
‫موفقیتی که در دستان محمد و خلفای او حاصل شد‪،‬‬
‫هیچگاه نایل نشده بود‪.‬‬
‫فتح و پیروزی بزرگ اسلم برای جاهلیت وبالی تازه بود‬
‫که نه در گذشته با نظیر آن دچار شده بودند و نه هم راه‬
‫یدانست‪ ،‬شناخت جاهلیت از‬ ‫رهایی خویش را از آن م ‌‬
‫اسلم به عنوان دعوتی دینی و روحی بود که ناگهان به‬
‫صورت راه نجات و سعادت روح و ماده‪ ،‬حایت و قدرت‪،‬‬
‫تمدن و جامعه و حکومت و سیاست درآمد‪ .‬دینی معقول و‬
‫گوارا و سراسر با حکمت و شفافیت در برابر خرافات‪،‬‬
‫هها؛ قانونی الهی و وحیی آسمانی در برابر‬ ‫خیالت و افسان ‌‬
‫)(‪Mohammad Asad, Leopold, Islam at the Cross Roads, fifth -‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪edition, p.29‬‬
‫﴿‪﴾195‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫شها و تجربیات بشری؛ تمدنی آرمانی‪ ،‬محکم و‬ ‫سنج ‌‬
‫استوار که روح تقوا‪ ،‬عفت و امانت برآن حاکم است و‬
‫اخلق وال در آن بیشتر ارزش دارد تا مال و منال و روح‬
‫برتر از مظاهر پوچ است‪ ،‬مردم باهم برابرند و جز به تقوا‬
‫از یکدیگر برتری ندارند‪ ،‬مردمان به آخرت اهتمام‬
‫نها آرام اند‪،‬‬
‫بها خاشع و جا ‌‬‫یورزند و در نتیجه قل ‌‬
‫م ‌‬
‫مکردن اسباب و کالی زندگی رو به کاهش‬ ‫رقابت در فراه ‌‬
‫است و از کینه و عداوت کاسته است‪ ،‬اینها همه در برابر‬
‫مدنیتی است جنجال برانگیزه و مضطرب درگیر و در‬
‫یکند‪ ،‬قوی‬ ‫شرف نابودی که در آن بزرگ به کوچک ستم م ‌‬
‫یکند‪ .‬در فسق و فجور مال و‬ ‫حق ضعیف را پایمال م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬تا‬
‫منال و اسباب رفاه و آسایش با یکدیگر رقابت م ‌‬
‫گهای متوالی است و‬ ‫جایی که ]تاریخ[ دنیا سرشار از جن ‌‬
‫تمدن برای مردم تبدیل به دوزخ شده است‪:‬‬
‫‪  ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪] ﴾   ‬السجده‪.[21 :‬‬
‫کتر )دنیا( را پیش از عذاب‬ ‫»ما قطعا ً عذاب نزدی ‌‬
‫یچشانیم‪ ،‬شاید برگردند«‪.‬‬ ‫بزرگتر )آخرت( بدیشان م ‌‬
‫حکومتی دادگر پدید آمد که در بین ملت مساوات را‬
‫یگیرد‪ ،‬از اخلق‬ ‫یکند‪ ،‬حق ضعیف را از قوی م ‌‬ ‫اجرا م ‌‬
‫یآورد که از دارایی محل‬ ‫مردم چنان حفاظت به عمل م ‌‬
‫یکند‪ ،‬کارگزاران و‬ ‫نشان مراقبت م ‌‬ ‫سکونت‪ ،‬ناموس و خو ‌‬
‫نشان هستند‪ ،‬آن کس که بیشتر از‬ ‫فرماروایان از بهترینا ‌‬
‫همه به امکانات زندگی دسترسی دارد و قدرت بیشتری‬
‫دارد‪ ،‬از همه بیشتر از آنها رویگردان است‪ .‬اینها همه در‬
‫مقابل حکومتی است که ظلم و تعدی در آن فراگیر است‪،‬‬
‫هی خود دارند و افراد‬ ‫رجال سیاسی‪ ،‬خاینت و ظلم را پیش ‌‬
‫حکومت در حیف و میل اموال مردم و هتک عرض و آبرو‬
‫هی‬ ‫نها با یکدیگر رقابت دارند‪ ،‬با ارائ ‌‬ ‫و ریختن خون انسا ‌‬
‫یکنند‪،‬‬‫چنین الگویی اخلقی‪ ،‬اخلق مردم را تباه و نابود م ‌‬
‫نشان هستند‪ ،‬ستوران و‬ ‫امرا و فرمانروایان‪ ،‬بدتری ‌‬
‫تشهات گرسنه است‪.‬‬ ‫یشان سیر‪ ،‬اما مل ‌‬ ‫کها ‌‬‫س ‌‬
‫ههایشان پوشیده است‪ ،‬اما مردم برهنه و لخت اند‪.‬‬ ‫خان ‌‬
‫مردم در شرایطی قرار گرفتند که در پذیرفتن اسلم‬
‫یدیدند و در راه قبول اسلم با هیچ مشکل و‬ ‫هیچ مانعی نم ‌‬
‫یشدند‪ ،‬از سوی دیگر برای تداوم جاهلیت‬ ‫چالشی دچار نم ‌‬
‫هیچ مجوز و دلیلی نمی یافتند‪ ،‬یک فرد که به اسلم‬
‫﴿‪﴾196‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشود و یا چیزی را از‬ ‫یگرود‪ ،‬متحمل هیچ زیانی نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫خنکای یقین‪ ،‬حلوت ایمان‪ ،‬عزت‬ ‫یدهد؛ تازه به ُ‬
‫دست نم ‌‬
‫هی عزت است‪ ،‬انصار و‬ ‫اسلم‪ ،‬دولت قدرتمندی که مای ‌‬
‫یکنند‪ ،‬نفسی‬ ‫یارانی که با جان و دل خود را فدایش م ‌‬
‫مطمئن و آرام و اعتماد به زندگی بعد از مرگ دست‬
‫ییابد‪ ،‬بدین ترتیب مردم طبق خواست و انتخاب خویش‬ ‫م ‌‬
‫یشدند‪،‬‬‫از اردوی جاهلیت به اردوی اسلم منتقل م ‌‬
‫یشد و اسلم‬ ‫گتر م ‌‬
‫سرزمین جاهلیت روز به روز تن ‌‬
‫ییافت‪ ،‬تا این‬‫یکرد و سایه اش گسترش م ‌‬ ‫داشت ترقی م ‌‬
‫که بساط فتنه و فساد برچیده شد و دین از آن خدا گردید‪.‬‬
‫تأثیرات این تحول بس چشمگیر بود‪ ،‬قبل از این در‬
‫زمان غربت اسلم و دولت جاهلیت پیمودن راه خدا سخت‬
‫نفرسا و خطرناک بود و انسان به سختی‬ ‫دشوار‪ ،‬توا ‌‬
‫یتوانست در محیط جاهلی خدایش را بندگی کند‪ ،‬اما‬ ‫م ‌‬
‫یتواند نافرمانی خدا‬ ‫اکنون در محیط اسلمی به سختی م ‌‬
‫را انجام دهد‪ ،‬قبل از این دعوت به سی آتش و جهنم‬
‫غالب و پیروز بود‪ ،‬اما اینک شکست خورده و ذلیل است‪.‬‬
‫موجبات خشم خدا و عصیان وی آشکار و وافر بود‪ ،‬اما‬
‫اکنون نادر و پنهان است‪ .‬دعوت به سوی خدا در زمین‬
‫یشد که باید به صورت مخفی و‬ ‫خدا جرم محسوب م ‌‬
‫یگرفت‪ ،‬اما اکنون علنی‪ ،‬آشکار‪ ،‬آزاد و در‬ ‫سری انجام م ‌‬
‫امان است‪ .‬از هیچ جهتی با خطری جدی مواجه نیست و‬
‫دعوتگران در راه دعوت و عقیده بیم فشار و خفقان را‬
‫ندارند‪:‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫﴿‪  ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬النفال‪.[26 :‬‬
‫یترسیدید که مردم شما را بربایند‪ ،‬ولی خدا شما را‬ ‫»م ‌‬
‫پناه و ماوا داد و با معونت و یاری خویش شما را نیرو‬
‫بخشید و روزی پاکیزه نصیب شما گردانید«‪.‬‬
‫افکار و سرشت مردمان خواسته و ناخواسته تغییر‬
‫یپذیرفت؛ درست همانگونه که‬ ‫یکرد و از اسلم اثر م ‌‬‫م ‌‬
‫یکند‪،‬‬‫معمول ً طبیعت انسان و نبات در بهاران تغییر م ‌‬
‫بهای عاصی و خشک‪ ،‬نرم و قانع شدند‪ .‬مبادی اسلم‬ ‫قل ‌‬
‫نها‬‫لها نفوذ کرد و در درون انسا ‌‬ ‫و حقایقش در اعماق د ‌‬
‫جای گرفت‪ ،‬ارزش اشیا در چشم مردمان تغییر کرد‪،‬‬
‫معیارهای قدیم متحول گردید و معیارهای جدید‬
‫نشان شد‪ .‬از این پس جاهلیت حرکتی ارتجاعی‬ ‫جانشی ‌‬
‫﴿‪﴾197‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشد که محافظت برآن نوعی جمود و کودنی‬ ‫محسوب م ‌‬
‫یآمد که‬ ‫های عصری و پیشرفته به شمار م ‌‬ ‫بود‪ ،‬اسلم پدید ‌‬
‫انتساب به آن و پذیرفتن مظاهرش نوعی هوشیاری و‬
‫تها و بلکه جهان رفته رفته‬ ‫یشد‪ ،‬مل ‌‬ ‫زیرکی شمرده م ‌‬
‫یشد؛ اما همانگونه که ساکنان‬ ‫داشت به اسلم نزدیک م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬جهان نیز‬ ‫هی زمین چرخش زمین را احساس نم ‌‬ ‫کر ‌‬
‫یکرد‪ ،‬این حرکت‬ ‫حرکتش را به سوی اسلم احساس نم ‌‬
‫نشان به چشم‬ ‫به سوی اسلم در فلسفه و تمدن و دی ‌‬
‫ینمایاند و‬ ‫یخورد‪ .‬درون و وجدانش همین موضوع را م ‌‬ ‫م ‌‬
‫حتی جنبش اصلحی که پس از انحطاط مسلمانان به آنر‬
‫وی آوردند‪ ،‬حاکی از همین تأثیرات است‪.‬‬
‫تپرستی را خواند‪ ،‬از آن‬ ‫هی شرک و ب ‌‬ ‫اسلم آمد و فاتح ‌‬
‫روز به بعد شرک از چشم مشرکان افتاد و به خاک مذلت‬
‫کشان اظهار برائت‬ ‫کشیده شد‪ ،‬صاحبان شرک از شر ‌‬
‫یزدند‪ ،‬این در حالی‬ ‫یکردند و از اعتراف به آن سرباز م ‌‬ ‫م ‌‬
‫بود که قبل از این در اظهار شرک و دفاع از آن خود را به‬
‫یدادند‪ ،‬پیروان تمام ادیان‪ ،‬شرک و مظاهر‬ ‫کشتن م ‌‬
‫تپرستی و رسوم و عادات شرکی خویش را که در نظام‬ ‫ب ‌‬
‫یکردند و‬‫یشان وجود داشت توجیه و تأویل م ‌‬ ‫دین ‌‬
‫های آن را بازگویند و شرح دهند که‬ ‫یکوشیدند به گون ‌‬ ‫م ‌‬
‫هرچه بیشتر با توحید اسلمی قرابت و همگونی حاصل‬
‫کند‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫استاد احمد امین م ‌‬
‫شهایی پدید آمد که در آن تأثیر‬ ‫»در بین مسیحیان گرای ‌‬
‫اسلم نمایان بود؛ مثل ً در قرن هشتم میلدی یعنی در دو‬
‫قرن دوم و سوم هجری در »سپتیمانیا«)‪(Septimania) (1‬‬
‫حرکتی ظهور کرد که اعتراف در برابر کشیش را رد‬
‫یکرد و برای کشیش هیچ حقی قایل نبود و مردم را‬ ‫م ‌‬
‫نشان فقط به خدای‬ ‫یکرد که جهت مغفرت گناها ‌‬ ‫دعوت م ‌‬
‫یکتا رجوع کنند‪ ،‬طبیعی است از آنجایی که در اسلم احبار‬
‫و کشیش وجود ندارد‪ ،‬اعترافی هم وجود ندارد«‪.‬‬
‫لهای‬ ‫همینطور حرکتی دیگر جهت نابودی تصاویر و تمثا ‌‬
‫دینی ظهور کرد‪ ،‬در قرن هشتم و نهم میلدی یا سوم و‬
‫چهارم هجری‪ ،‬مذهبی مسیحی پدید آمد که تجلیل از‬
‫لها را شدیدا ً رد م ‌‬
‫یکرد‪.‬‬ ‫تصاویر و تمثا ‌‬
‫لویی سوم‪ ،‬امپراتور روم در سال ‪ 729‬م دستوری‬
‫لها‬‫صادر کرد که براساس آن تجلیل از تصاویر و تمث‌ا ‌‬
‫)(‪ -‬اسسستانی قسسدیمی در جنسسوب غربسسی فرانسسسه واقسسع در سسسواحل‬ ‫‪1‬‬

‫مدیترانه‪.‬‬
‫﴿‪﴾198‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ممنوع بود‪ ،‬در سال ‪ 730‬دستور دیگری صادر کرد که‬
‫ینمود‪ ،‬کنستانتین پنجم و‬ ‫چنین عملی را شرک محسوب م ‌‬
‫لویی چهارم نیز دستورات مشابهی صادر کردند‪.‬‬
‫البته این در حالی بود که پاپ گریگوری)‪ (1‬دوم و سوم و‬
‫جرمانیوس‪ ،‬پطریک قسطنطنیه و امپراتریس ایران)‪ (2‬از‬
‫لها و تصاویر بودند‪.‬‬ ‫تأییدکنندگان پرستش تمثا ‌‬
‫شهایی شدید به وقوع پیوست که در‬ ‫در بین دو گروه تن ‌‬
‫این کتاب جای بیان جزئیات آن نیست‪ ،‬نتیجه این که برخی‬
‫تهای تحریم پرستش‬ ‫از مورخان بر این باورند که حرک ‌‬
‫لها از اسلم اثر پذیرفته بودند‪ ،‬مورخان‬ ‫تصاویر و تمثا ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫یگوید‪ :‬کلدیوس )‪ (Claadius‬اسقف تورن )که در سال‬ ‫م ‌‬
‫‪ 838‬م حدود ‪ 213‬هس به این مقام رسیده( کسی که‬
‫یکشید و در دوران‬ ‫لها را به آتش م ‌‬ ‫بها و تمثا ‌‬‫صلی ‌‬
‫ینمود‪ ،‬خود در‬ ‫اسقفی خویش پرستش آنها را منع م ‌‬
‫اندلس اسلمی به دنیا آمد‪ ،‬تنفر اسلم نسبت به تصاویر و‬
‫لها نیز روشن است‪ .‬بخاری و مسلم از حضرت‬ ‫تمثا ‌‬
‫عایشه ل روایت کرده اند‪:‬‬
‫هها‬‫هی یکی از خان ‌‬ ‫»پیامبر ص از سفر برگشت‪ ،‬بر دریچ ‌‬
‫های که در آن تصاویر بود پوشانده شده بود‪ ،‬چون‬ ‫پرد ‌‬
‫چشم پیامبر ص برآن پرده افتاد چهره اش دگرگون شد و‬
‫آن را پاره کرد و فرمود‪ :‬ای عایشه! در روز قیامت‬
‫یبینند که برای‬‫هی مردم عذاب م ‌‬ ‫کسانی بیش از هم ‌‬
‫یکنند‪ ،‬حضرت عایشه فرمود‪:‬‬ ‫مخلوق خدا شبیه درست م ‌‬
‫پرده را قطعه قطعه نمودیم و یکی دو تا بالشت از آن‬
‫درست کردیم«‪ .‬احادیث در این مودر به کثرت وجود دارد‪.‬‬

‫پهای مسسسیحی بسسوده اسسست‪ ،‬گریگسسوری‬ ‫)(‪ -‬نام شماری زیاد از پا ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هدار بسسود‪ .‬گریگسسوری‬ ‫دوم از ‪ 715‬م تا ‪ 731‬م مقام پسساپی را عهسسد ‌‬


‫سوم از سال ‪ 731‬م تا ‪ 741‬م مقام پاپی داشسست‪ ،‬گفتنسسی اسسست‬
‫هی‬ ‫که مرحوم محمد معین ضبط عنوان فوق را با ارجاع بسسه ریش س ‌‬
‫فرانسوی آن گرگوار دانسته است‪) .‬د‪.‬ن‪(.‬‬
‫هی امپراتسسوری روم شسسرقی )‪ 790 – 780‬م( و )‬ ‫)(‪ -‬ایران‪ ،‬ملک ‌‬ ‫‪2‬‬

‫‪ 802 – 792‬م( وی به سبب فداکاری در راه اعتقاد خسسویش بسسه‬


‫ارتودوکس شهرت داشته است‪ ،‬ایران بسسه سسال ‪ 803‬م در تبعیسسد‬
‫درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬شهری در ایتالیا‪ ،‬پایتخت قدیم سارونی‪ ،‬و بعسد پسایتخت ایتالیسا‬ ‫‪3‬‬

‫تا سال ‪ 1866‬م‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬


‫﴿‪﴾199‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫همینطور گروهی از مسیحیان)‪ (1‬ظهور کردند که‬
‫یکردند و‬ ‫هی تثلیث را نزدیک به توحید تشریع م ‌‬ ‫عقید ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یکردند« ‪.‬‬ ‫الوهیت حضرت مسیح را سخت انکار م ‌‬
‫کسی که تاریخ دینی اروپا و تاریخ کلیسای مسیحی را‬
‫یتواند آثار عقلی‬ ‫مورد مطالعه قرار دهد به وضوح م ‌‬
‫شهای مصلحان و انقلبیون علیه نظام‬ ‫اسلم را در گرای ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫کشیشی حاکم درک نماید‪ ،‬دعوت بزرگ اصلحی لوتر با‬
‫وجود معایبی که داشت‪ ،‬بارزترین نمونه از اثرپذیری از‬
‫اسلم و عقاید اسلمی بود‪ ،‬مؤرخان به این موضوع‬
‫اعتراف دارند‪.‬‬
‫همینطور تأثیر تفکر اسلمی و شریعت اسلمی رادر‬
‫تها و قوانین موجود در اروپای مسیحی و هند‬ ‫اخلق مل ‌‬
‫)‪(4‬‬
‫شهای‬ ‫تپرست بعد از فتوحات اسلمی در گرای ‌‬ ‫ب ‌‬
‫توحیدی‪ ،‬احترام به زن و حقوق آن‪ ،‬پذیرفتن اصل‬
‫مساوات بین طبقات مختلف بشری که از امتیازات اسلم‬
‫یتوان مشاهده‬ ‫و شریعت غرای آن است‪ ،‬به وضوح م ‌‬
‫کرد‪.‬‬
‫پژوهشگر هندی )‪ (K.m.panikkar‬و سفیر سابق هند در‬
‫هی توحید اسلمی در تفکر ملت هند‬ ‫مصر که از تأثیر عقید ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫یکند م ‌‬ ‫نهای آنها صحبت م ‌‬ ‫و آیی ‌‬
‫هی‬ ‫»کامل ً روشن است تأثیر اسلم در آیین هند در دور ‌‬
‫هی پرستش‬ ‫اسلمی شدیدا ً عمیق بوده است‪ ،‬اندیش ‌‬
‫خداوند در بین هندوها مرهون اسلم است‪ ،‬رهبران دینی و‬
‫مهای‬ ‫نشان را به نا ‌‬ ‫فکری در این عصر اگرچه خدایا ‌‬
‫یخواندند‪ ،‬مردم را به پرستش خداوند نیز فرا‬ ‫مختلف م ‌‬
‫یکردند که خدا یکی است‪ ،‬تنها او‬ ‫یخواندند‪ ،‬و تصریح م ‌‬ ‫م ‌‬
‫مستحق پرستش است و سعادت و نجات از او خواسته‬
‫نهایی که در‬ ‫تها و آیی ‌‬ ‫یشود‪ ..‬این تأثیرات در دعو ‌‬ ‫م ‌‬

‫)(‪Haine's Christianity of Islam in Spain p. 116 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬ضحی السلم‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪.164 – 65‬‬ ‫‪2‬‬

‫حطلب مسسذهبی آلمسسانی )‪ 1483‬م – ‪1546‬‬ ‫)(‪ -‬مارتلین لوتر‪ ،‬اصل ‌‬ ‫‪3‬‬

‫نزاده بسسود‪ ،‬بعسسد بسسه مقسسام کشیشسسی رسسسید و سسسپس‬ ‫م( وی دهقا ‌‬
‫هی دانشسسگاه در فسسورت شسسد‪ ،‬لسسوتر بسسانی آییسسن جدیسسد‬‫استاد فلسف ‌‬
‫پروتستان در دین مسیح است‪ ،‬لسسوتر بسسا پسساپ و کشیشسسانی کسسه از‬
‫یگرفتند‪ ،‬به مخالفت برخاست و بسسرخلف‬ ‫مردم اعتراف و پول م ‌‬
‫دستور پاپ انجیل را به زبسسان آلمسسانی ترجمسسه کسسرد‪ .‬پیسسروان او را‬
‫یگویند‪ ،‬آیین لوتر بیشتر در آلمان و اتریسسش‬ ‫پروتستان یا لوتری م ‌‬
‫رایج است‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪Haine's Christianity of Islam in Spain, p.116 -‬‬ ‫‪4‬‬
‫﴿‪﴾200‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی اسلمی در هند ظهور کردند‪ ،‬واضح است‪ ،‬مانند‬ ‫دور ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫آیین )‪ ،(Bhagti‬و دعوت کبیره« ‪.‬‬
‫جواهر لعل نهرو)‪ (2‬نخست وزیر سابق هند در کتاب )‪of‬‬
‫یگوید‪:‬‬‫‪ (India Discovery‬م ‌‬
‫»ورود مجاهدان از شمال غرب هند و دخول اسلم‬
‫هی‬‫اهمیتی فوق العاده در تاریخ هند دارد‪ ،‬فساد در جامع ‌‬
‫هی پلید و‬ ‫هندی به اوج رسیده بود‪ ،‬تقسیم نژادی‪ ،‬طبق ‌‬
‫یزیست‪ ،‬نمایان بود‪.‬‬ ‫انزوا از جهانی که هند در آن م ‌‬
‫هی اخوت اسلمی و مساواتی که مسلمانان به آن‬ ‫نظری ‌‬
‫یکردند‪ ،‬در‬ ‫باور داشتند و در پرتو آن زندگی را به سر م ‌‬
‫اذهان هندوها تأثیر عمیقی به جای گذاشت‪ ،‬کسانی که‬
‫هی هندی آنان را از مساوات و حقوق انسانی محروم‬ ‫جامع ‌‬
‫کرده بود‪ ،‬بیشتر تأثیر اسلم را پذیرفته بودند«‪.‬‬
‫هی فاضل معاصر )‪ (n.c. Mehta‬در کتاب تمدن‬ ‫نویسند ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫هند و اسلم )‪ (Indian civilization and Islam‬م ‌‬
‫»اسلم بر سرزمین هند مشعلی از نور به ارمغان آورد‬
‫یهایی که زندگی انسانی را پوشانده بود‪ ،‬از‬ ‫که با آن تاریک ‌‬
‫نهای قدیم رو به فروپاشی‬ ‫بین رفت؛ در شرایطی که تمد ‌‬
‫بود و اهداف والی انسانی فقط به صورت عقایدی نظری‬
‫درآمده بود‪ ،‬فتوحات اسلم در عالم افکار به مراتب‬
‫هی سیاست تحقق‬ ‫عتر از آن چیزی بود که در دایر ‌‬ ‫وسی ‌‬
‫یافت‪ ،‬از بخت بد بود که تاریخ اسلم در این سرزمین‬
‫)هند( با حکومت گره خورده بود؛ به همین دلیل حقایق‬
‫یهای آن از‬ ‫یها و برتر ‌‬‫هی خفا ماند و زیبای ‌‬ ‫اسلم در پرد ‌‬
‫انظار مخفی گردید«‪.‬‬
‫نهایی که در انی جهان‬ ‫هیچ دین و تمدنی از ادیان و تمد ‌‬
‫یتواند ادعا کند که وی از اسلم و‬ ‫وجود دارد‪ ،‬نم ‌‬
‫مسلمانان کم و زیاد اثر نپذیرفته است‪.‬‬
‫)‪ (Robert Briffault‬در کتاب )‪(the making of humanity‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫)(‪Asurvey of Indian History p.192 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬پاندیت جواهسسل لعسسل نهسسرو )‪ 1964 – 1889‬م( سیاسسستمدار‬ ‫‪2‬‬

‫هآبسساد بسسه دنیسسا‬


‫های از اشسسراف برهمسسن هنسسد در الل ‌‬ ‫هندی‪ ،‬در خانواد ‌‬
‫ههای هاروارد و کمبریج انگلستان به تحصسسیل‬ ‫آمد‪ ،‬نهرو در دانشگا ‌‬
‫علم حقوق پرداخت‪ ،‬وی پس از بازگشت به میهن در سلک مردم‬
‫مبارز درآمد و بسسا گانسسدی نیسسز آشسسنا شسسد‪ .‬نهسسرو چنسسد بسسار بسسه جسسرم‬
‫فعالیت سیاسی به زندان رفت‪ .‬در سال ‪ 1929‬به ریاست حسسزب‬
‫کنگره انتخاب شد‪ .‬پسسس از اسسستقلل هنسسد‪ ،‬وی در سسسال ‪ 1946‬م‬
‫نخست وزیر هندوستان شد‪ ،‬وی در سسسال ‪ 1964‬م در حسسالی کسسه‬
‫هنوز نخست وزیر بود‪ ،‬درگذشت‪) .‬د‪.‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾201‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫»در هرکدام از جوانبی که اروپا در آن به پیشرفت‬
‫دست یافته‪ ،‬قطعا ً اسلم و تمدن اسلمی در آن دارای‬
‫تأثیری عمیق و مهم است«)‪.(1‬‬
‫یگوید‪:‬‬
‫در جایی دیگر م ‌‬
‫»تنها علوم طبیعی )علومی که مرهون خدمات‬
‫بهاست( نبود که زندگی را به اروپا بازگرداند‪ ،‬بلکه‬ ‫عر ‌‬
‫هی نخستینش بر اروپا‬ ‫تمدن اسلمی از آن روز که اشع ‌‬
‫تابید‪ ،‬در زندگی اروپا تأثیرات بزرگ و گوناگونی به جای‬
‫گذاشت«)‪.(2‬‬
‫ییافت و جوامع بشری‬ ‫اگر مسایل به این نحو تداوم م ‌‬
‫یشان خلق شده اند‪،‬‬ ‫از رهبری گروهی که برای پیشوای ‌‬
‫همند شوند‪ ،‬کمان به کماندار سپرده شود و هرچیزی‬ ‫بهر ‌‬
‫طبق روال طبیعی اش به حرکت درآید‪ ،‬ناگزیر جهان‬
‫یخوانیم که حاکی از‬ ‫بشری‪ ،‬تاریخی غیر از آنچه اکنون م ‌‬
‫یامان انسان است‪ ،‬خواهد داشت و‬ ‫جهای ب ‌‬
‫تها و رن ‌‬
‫مصیب ‌‬
‫به تاریخی زیبا که هر چشمی را روشن کند و همگان را به‬
‫غبطه وا دارد‪ ،‬دست خواهند یافت‪ ،‬اما تقدیر بر خلف این‬
‫جریان رقم خورد و انحطاط مسلمانان آغاز شد‪.‬‬

‫)(‪p.190 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪p.202 -‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾202‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل دوم‬
‫انحطاط در زندگی اسلمی‬
‫حد فاصل دو عصر‬
‫یشود‬‫یگوید‪ :‬دو مورد هستند که نم ‌‬ ‫یکی از ادیبان م ‌‬
‫دقیقا ً برایشان وقتی را درنظر گرفت؛ ‪ -1‬خواب در زندگی‬
‫فرد‪ -2 .‬انحطاط در زندگی ملت‪ .‬این دو مورد درک‬
‫یشوند که تحقق و غلبه یابند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫تها این سخن قرین به صواب است‪،‬‬ ‫در مورد اکثر ام ‌‬
‫اما انحطاط و فروپاشی در زندگی امت اسلم به مراتب‬
‫تهای دیگر بود‪ ،‬اگر خواسته‬ ‫نتر از ام ‌‬
‫حتر و نمایا ‌‬
‫واض ‌‬
‫باشیم روی حد فاصل عروج و زوال انگشت بگذاریم‪،‬‬
‫قطعا ً روی خطی تاریخی که خلفت راشده را از ملوکیت‬
‫یکند انگشت خواهیم‬ ‫عربی یا سلطنت مسلمانان جدا م ‌‬
‫گذارد‪.‬‬

‫نگاهی به عوامل خیزش اسلم‬


‫زمام رهبری اسلمی و بتالبع رهبری جهان به دست‬
‫افرادی بود که هرکدام در نوع خود از نظر ایمان و عقیده‪،‬‬
‫عمل و اخلق‪ ،‬تربیت و تزکیه‪ ،‬کمال و اعتدال و‪...‬‬
‫های بزگر از معجزات محمد ص بودند‪.‬‬ ‫معجز ‌‬
‫ً‬
‫رسول خدا ص آنان را کامل ساخته و در قالب اسلم‬
‫های در آمده بودند که جز از نظر‬ ‫ریخته بود‪ ،‬آنان به گون ‌‬
‫هها هیچ‬ ‫تها و خواست ‌‬ ‫شها و رغب ‌‬ ‫جسم در امیال و کش ‌‬
‫یشان را‬‫هی خود نداشتند‪ ،‬اگر کسی زندگ ‌‬ ‫شباهتی با گذشت ‌‬
‫قشان‬ ‫یکرد‪ ،‬در سیرت و اخل ‌‬ ‫با ذره بین موشکافی م ‌‬
‫موردی از جاهلیت که منافی با روح اسلم و شخصیت‬
‫ییافت و اگر اسلم به صورت انسان‬ ‫اسلمی باشد‪ ،‬نم ‌‬
‫یکرد‪،‬‬‫یآمد‪ ،‬ناگزیر به شکل یکی از آنان ظهور م ‌‬ ‫درم ‌‬
‫ههایی کامل از جمع‬ ‫همانگونه که قبل ً بیان کردیم‪ ،‬آنان نمون ‌‬
‫دین و دنیا بودند‪ ،‬از یک سو امامانی بودند که با مردم نماز‬
‫یگزاردند و از آن سو قضایانی بودند که در دعاوی مردم‬ ‫م ‌‬
‫ینمودند‪ ،‬امانتدارانی بودند بر اموال‬ ‫با عدل و علم قاوت م ‌‬
‫ههانی بودند جهت‬ ‫یهای مسلمانان‪ ،‬فرماند ‌‬ ‫و دارای ‌‬
‫فرماندهی سپاهیان و رموز جنگ و جهاد و امرایی بودند که‬
‫امور شهرها را شخصا ً اداره و حدود الهی را اجار‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫هریکی از آنان در یک آن متقی و پرهیزکار‪ ،‬مجاهد و‬
‫قهرمان‪ ،‬قاضی فهمیده و فقیه مجتهد‪ ،‬امیر با اراده و‬
‫﴿‪﴾203‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سیاستمدار با تجربه بود‪ ،‬اطرافیان خلیفه گروهی بودند که‬
‫هی‬ ‫– اگر تعبیر درست باشد – از این مدرسه یعنی مدرس ‌‬
‫نبوت یا مسجد نبوی فارغ التحصیل شده بودند‪ ،‬همه در‬
‫یک قالب ریخته شده بودند و همه یک روحیه داشتند‪ ،‬از‬
‫یک نوع تربیت برخوردار بودند‪ ،‬خلیفه با آنان مشورت و‬
‫یبست‪،‬‬ ‫ههایشان را به کار م ‌‬‫یکرد و نظرگا ‌‬‫کنکاش م ‌‬
‫خلیفه جز در حضور آنان هیچ تصمیم مهم و قطعی‬
‫یگرفت‪ ،‬بدین ترتیب روح آنان در تمدن‪ ،‬سیستم‬ ‫نم ‌‬
‫حکومتی‪ ،‬زندگی مردم‪ ،‬جامعه و اخلق شان جریان یافت‪،‬‬
‫یشان در تمدن مورد نظر‬ ‫هها ‌‬ ‫تمام تمایلت و خواست ‌‬
‫تشان در آن بروز کرد‪ ،‬نه بین‬ ‫بازتاب یافت و خصوصای ‌‬
‫روح و ماده تضادی بود و نه بین دین و سیاست تنشی‪ ،‬نه‬
‫دین و دنیا از هم جدا بود و نه بین مصالح و اصول‬
‫درگیری‪ ،‬نه بین اهداف و اخلق کشمکشی بود و نه‬
‫طبقات مختلف با یکدیگر در ستیز بودند و نه در شهوات و‬
‫یها رقابت وجود داشت‪.‬‬ ‫خوشگذران ‌‬

‫شرایط رهبری اسلمی‬


‫یطلبد‪،‬‬‫رهبری اسلمی صفات و مختصات دقیقی م ‌‬
‫یتوان آنها را‬
‫هی این صفات وسیع است‪ ،‬اما م ‌‬ ‫هرچند دامن ‌‬
‫هی »جهاد« و »اجتهاد« خلصه کرد‪ ،‬این دو واژه‬ ‫در دو واژ ‌‬
‫ضمن این که خیلی سبک و بسیط هستند‪ ،‬اما بسیار جامع‬
‫و دارای معانی فراوان ند‪.‬‬

‫جهاد‬
‫جهاد عبارت است از صرف تمام توان و نهایت کوشش‬
‫مترین نیاز یک‬‫تیافتن به بزرگترین هدف مه ‌‬ ‫برای دس ‌‬
‫تآوردن رضایت وی‪،‬‬ ‫مسلمان اطاعت از خداوند و به دس ‌‬
‫مشدن در برابر امر‬ ‫فروتنی در برابر حکم خدا و تسلی ‌‬
‫یوقفه و‬ ‫اوست‪ .‬رسیدن به این هدف نیازمند جهادی ب ‌‬
‫دشوار در مقابل هر مانعی است‪ ،‬چه آن مانع عقیدتی‬
‫هها و‬
‫باشد یا تربیتی‪ ،‬اخلق و اهداف باشد یا خواست ‌‬
‫سها و یا خدایان آفاقی وانفسی که در برابر حکم و‬ ‫هو ‌‬
‫عبادت الهی قد علم کرده اند‪.‬‬
‫اگر مسلمانان با چنین مانعی مواجه شد‪ ،‬لزم است‬
‫جهت تنفیذ حکم خدا و اوامر وی در جهان و بر بنی نوع‬
‫انسان به جهاد بپردازد‪ ،‬در چنین مواردی جهاد به عنوان‬
‫هی الهی و با هدف شفقت و ترحم بر بندگان خدا‬ ‫فریض ‌‬
‫باید انجام پذیرد؛ زیرا احیانا ً اطاعت انفرادی بدون جهاد با‬
‫﴿‪﴾204‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشود‪ .‬قرآن وجود این گونه موانع را‬ ‫مشکل مواجه م ‌‬
‫ینامد‪.‬‬
‫»فتنه« م ‌‬
‫از طرفی روشن است که جهان با تمام موجوداتش‪:‬‬
‫نها در برابر مشیت و‬ ‫جمادات‪ ،‬نباتات‪ ،‬حیوانات و انسا ‌‬
‫احکام تکوینی و قوانین طبیعی خداوند تسلیم اند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪] ﴾ ‬آل عمران‪.[83 :‬‬
‫نها و زمین اند از روی اختیار یا از‬
‫»آنان که در آسما ‌‬
‫روی اجبار در برابر او تسلیم اند و به سوی او باز گردانده‬
‫یشوند«‪.‬‬‫م ‌‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾‬الحج‪.[18 :‬‬
‫های که تمام کسانی که در‬ ‫های و ندانست ‌‬ ‫»آیا ندید ‌‬
‫نها هستند و همه کسانی که در زمین اند‪ ،‬خورشید و‬ ‫آسما ‌‬
‫هها و درختان و جانوران و بسیاری از‬ ‫هها و کو ‌‬
‫ماه و ستار ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و بسیاری )از مردمان‬ ‫مردمان برای خدا سجده م ‌‬
‫بشان‬ ‫یکنند( عذا ‌‬‫هم که غافل اند و برای خدا سجده نم ‌‬
‫حتمی است«‪.‬‬
‫ً‬
‫با این وصف روشن شد که جهاد مسلمانان صرفا جهت‬
‫اجرای شریعتی است که انبیاء † آن را آورده اند و به‬
‫خاطر اعلی کلمة الله و اجرای حکم خداست‪ ،‬هیچ حکمی‬
‫جز حکم خدا نیست و همه چیز از آن اوست‪ ،‬این جهاد تا‬
‫روز قیامت پیوسته ادامه دارد و دارای انواع و اقسامی‬
‫بیشمار و نامحدود است‪ .‬قتال یکی از آن انواع و چه بسا‬
‫والترین آن است‪ .‬هدف قتال آن است که در دنیا دو‬
‫نها را به سوی‬ ‫سها و جا ‌‬
‫دشمن مساوی و رقیب که هو ‌‬
‫خود بکشند‪ ،‬باقی نمانند‪:‬‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫]البقرة‪.[193 :‬‬
‫های باقی نماند و دین از آن خدا‬
‫»با آنان پیکار کنید تا فتن ‌‬
‫گردد«‪.‬‬
‫﴿‪﴾205‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫از مقتضیات این جهاد آن است که انسان نسبت به‬
‫یکند و همینطور نسبت به‬ ‫اسلمی که برای آن جهاد م ‌‬
‫یورزد‪ ،‬آگاهی کامل‬ ‫کفر و جاهلیتی که در مقابلش جهاد م ‌‬
‫داشته باشد‪ .‬از اسلم شناخت درستی داشته باشد و کفر‬
‫و جاهلیت را نیز دقیقا ً تشخیص دهد و فریب مظاهر و‬
‫گهای ظاهری آن را نخورد‪.‬‬ ‫رن ‌‬
‫حضرت عمر ‪ ‬فرمود‪» :‬کسانی اسلم را حلقه حلقه‬
‫یگسلند که در اسلم زیسته اند و از جاهلیت‬ ‫از هم م ‌‬
‫شناختی ندارند« البته لزم نیست که هر مسلمانی نسبت‬
‫به کفر و جاهلیت و اشکال و انواع آن شناخت دقیق‬
‫داشته باشد؛ اما کسی که رهبری امت اسلم و فرماندهی‬
‫مسلمانان را در مقابل کفر و جاهلیت به عهده دارد‪ ،‬حتما ً‬
‫باید شناختش از کفر و الحاد به مراتب بیشتر از شناخت‬
‫عموم مسلمانان باشد‪.‬‬
‫همینطور مسلمانان همواره باید آهن را با آهن و یا با‬
‫نها‬ ‫یتر از آن بکوبند و بادهای مخالف را با طوفا ‌‬ ‫چیزی قو ‌‬
‫پاسخ دهند و جهان کفر را با تمام قدرت و تمام امکانات‬
‫هها و اکتشافاتی که انسان و علم در‬ ‫موجود و با تمام یافت ‌‬
‫عصر حاضر به آن دست یافته است‪ ،‬اعم از سلح و‬
‫یهای رزمی پاسخ دهند و در این مسیر‬ ‫تجهیزات و آمادگ ‌‬
‫هیچ کوتاهی و ناتوانی از خود نشان ندهند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫]النفال‪.[60 :‬‬
‫یتوانید نیروی‬
‫»جهت ]مبارزه با آنان[ تا آنجا که م ‌‬
‫بهای ورزیده آماده سازید‪،‬‬‫]مادی و معنوی[ و از جمله اس ‌‬
‫تا بدان ]آمادگی و ساز و برگ جنگی[ دشمن خدا و دشمن‬
‫خویش را بترسانید«‪.‬‬
‫﴿‪﴾206‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫اجتهاد‬
‫منظورمان از اجتهاد این است که فردی که رهبری‬
‫مسلمانان را به عهده دارد باید توانایی حل و فصل حوادث‬
‫و رویدادهای پدید آمده در زندگی مسلمانان و در کل‬
‫تهایی که در قلمروش وجود دارند و یا‬ ‫جهان و در بین مل ‌‬
‫یپیوندد‪ ،‬مسایلی که در‬ ‫ً‬
‫در مسایلی که جدیدا به وقوع م ‌‬
‫های منقول یا فتاوای تهیه‬‫مورد آنها فقهی مدون و نظری ‌‬
‫شده‪ ،‬وجود ندارد‪ ،‬داشته باشد و دارای چنان شناختی از‬
‫اسلم و اسرار و رموز شریعت و اصول و قوانین اسلمی‬
‫هجمعی باشد‬ ‫و قدرت استنباط به صورت انفرادی یا دست ‌‬
‫که بتواند مشکل را حل کند و امت را از مصیبت نجات‬
‫دهد‪.‬‬
‫باید رهبر مسلمان از چنان ذکاوت‪ ،‬نشاط‪ ،‬جدیت و‬
‫هها و‬‫دانشی برخوردار باشد که بتواند منابع طبیعی سرمای ‌‬
‫نیروهایی را که خداوند در هستی خلق نموده و یا در زمین‬
‫به ودیعه نهاده‪ ،‬جهت مصالح اسلم و مسلمانان به کار‬
‫گیرد و نگذارد پیروان باطل این منابع را در مسیر‬
‫ههای خویش و اظهار برتری در زمین استفاده کنند‪،‬‬ ‫خواست ‌‬
‫یا این که شیطان جهت تحقق اهداف خود و ترویج فساد‬
‫در زمین آنها را به کار بندد‪.‬‬

‫انتقال امامت از گروهی به گروهی دیگر‬


‫متأسفانه و از بخت بد جهان بشری این مقام مهم را از‬
‫افرادی به دست گرفتند که نه آمادگی لزم را داشتند و نه‬
‫واجد شرایطش بودند‪ ،‬ه چون پیشینیان و نه چون بسیاری‬
‫از کسانی که همزمان و معاصر آنان بودند‪ ،‬تربیت دینی و‬
‫اخلقی استوار و ژرفی دریافت کرده بودند و نه هم دارای‬
‫هی جهاد در راه اسلم بودند‪ ،‬وانگهی در مسایل دینی‬ ‫روحی ‌‬
‫هی جهاد در راه اسلم و قدرت‬ ‫و دنیوی از چنان روحی ‌‬
‫اجتهاد برخوردار نبودند که بتوانند مسؤولیت خلفت‬
‫اسلمی را به دوش گیرند‪ ،‬این حکم شامل تمام خلفای‬
‫﴿‪﴾207‬‬
‫اوضاع( جهان و انحطاط‬
‫)‪2‬‬
‫کندوکاوی در‬
‫)‪(1‬‬
‫هی راشد‪ ،‬عمر‬
‫به استثنای خلیف ‌‬ ‫بنی امیه و بنی عباس‬
‫یشود‪.‬‬‫بن عبدالعزیز)‪ (3‬م ‌‬
‫پدیدآمدن انحرافات در زندگی اسلمی‬
‫فهایی پدید آمد‬
‫بدین ترتیب در سد بزرگ اسلم شکا ‌‬
‫که تا امروز نیز هموار نشده است و همینطور در زندگی‬
‫اسلمی انحرافاتی به وجود آمد‪.‬‬

‫جدایی دین از سیاست‬


‫عمل ً جدایی دین و سیاست تحقق یافت‪ ،‬زیرا حکمرانان‬
‫مزبور از لحاظ دین و دانش در چنان موقعیتی نبودند که‬
‫ینیاز باشند‪ ،‬آنان مستبدانه‬
‫از دیگر علما و دینداران ب ‌‬
‫حکومت و سیاست را به خود اختصاص دادند‪ ،‬هر وقت‬
‫یکرد از فقها و رجال‬ ‫حشان ایجاب م ‌‬‫یخواستند یا مصال ‌‬‫م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬و‬‫دین به عنوان مشاور و اهل تخصص استفاده م ‌‬
‫یگرفتند و‬ ‫اغلب آنان را در اجرای مصالح خویش به کار م ‌‬

‫)(‪ -‬خلفسسای بنسسی امیسسه یسسا امویسسان )‪ 132 – 40‬هس س ‪ .‬ق ‪– 660 /‬‬ ‫‪1‬‬

‫های اسلمی از خاندان بنی امیه که پس از خلفسسای‬ ‫‪750‬م( سلسل ‌‬


‫راشدین در سال ‪ 40‬هس ‪ .‬ق زمام حکومت کشورهای اسسسلمی را‬
‫ترسیدن بنی امیه روش انتخابی‬ ‫به دست گرفتند‪ .‬پس از به قدر ‌‬
‫خلیفه به انتقال موروثی قدرت تبدیل شد‪ ،‬معاویه بن ابی سفیان‬
‫نخسسستین و در عیسسن حسال بهسترین خلیفسسه در دولست امولیسسان بسسود‪،‬‬
‫آخرین آنان مروان دوم‪ ،‬به دسسست ابومسسسلم خراسسسانی در غسسرب‬
‫ایران به قتل رسید‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫های از خلفای اسلمی از‬ ‫)(‪ -‬خلفای بنی عباس یا عباسیان سلسل ‌‬ ‫‪2‬‬

‫فرزندان عباس بسسن عبسسدالمطلب هسسستند‪ ،‬بنیانگسسذار ایسسن سلسسسله‬


‫عبسسدالله سسسفاح اسسست کسسه بسسه سسسال ‪ 132‬بسسه کمسسک ایرانیسسان بسسه‬
‫فرماندهی ابومسلم خراسانی به خلفسست رسسسید‪ .‬از خانسسدان بنسسی‬
‫عباس ‪ 36‬تن به خلفت رسیدند و از سسسال ‪ 132‬هس س ‪ .‬ق تسسا ‪656‬‬
‫هی ایسسن‬ ‫هس ‪ .‬ق )‪ 1358 – 750‬م( حکومت کردنسسد‪ ،‬آخریسسن خلیف ‌‬
‫سلسله مستعصم بود که از سال ‪ 640‬هس س ‪ .‬ق تسسا ‪ 656‬هس س ‪ .‬ق )‬
‫‪ 1258 – 1242‬م( خلفت کرد‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬عمر بن عبدالعزیز بن مروان به سال ‪ 61‬هس یسسا ‪ 63‬هسس چشسسم‬ ‫‪3‬‬

‫به جهان گشود و از محضسسر دانشسسمندان آن زمسسان علسسم و دانسسش‬


‫آموخت‪ ،‬وی به سسال ‪ 99‬هسس ‪ .‬ق ‪ 717 /‬م بسسه خلفست رسسید‪ ،‬در‬
‫ت پاکی داشسست‪،‬‬ ‫یتکلف بود و طینت و سیر ِ‬ ‫زندگی بسیار قانع و ب ‌‬
‫ت او دوس ال و پنج مسساه بسسود‪ ،‬سسسرانجام وی بسسه سسسال‬ ‫مدت خلف ِ‬
‫‪ 101‬هسسس ‪ .‬ق ‪ 720 /‬م چشسسم از جهسسان فسسرو بسسست‪ ،‬در میسسان‬
‫فرمانروایسان بنسی امیسه عمسر بسن عبسدالعزیز تنهسا کسسی بسود کسه‬
‫دادگری و انصاف داشت و در حکومت و سیاست تنهسا بسه آخسسرت‬
‫یکسسرد و حقسسوق‬ ‫یاندیشید‪ ،‬بدین جهت بسسه ملسست بیشسستر تسسوجه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یپرداخت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬ ‫تها را م ‌‬
‫اقلی ‌‬
‫﴿‪﴾208‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ینیازی‬‫یخواستند از آنان نافرمانی و اظهار ب ‌‬ ‫هر وقت م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬‫م ‌‬
‫بدترین سیاست از کنترل دین بیرون شد و در موارد‬
‫زیادی تبدیل به ملوکیت ظالمانه گردید‪ ،‬دست به سان‬
‫جدوگاهش‬ ‫شتری مست و خروشان بود که مهار را بر ُ‬
‫انداخته بودند‪.‬‬
‫برخی از علما و دینداران در برابر خلفت موضعگیری‬
‫یطرفی‬ ‫نمودند و از اطاعتش سر بر تافتند؛ برخی هم ب ‌‬
‫هگیری کردند و به مسایل خصوصی‬ ‫در پیش گرفتند و گوش ‌‬
‫نشان رخ‬ ‫خویش مشغول شدند‪ ،‬اینان از آنچه در پیرامو ‌‬
‫یگرفتند‪ ،‬چون امیدی به اصلح آن‬ ‫یداد چشم فرو م ‌‬ ‫م ‌‬
‫نشان انجام‬ ‫نداشتند‪ ،‬برخی هم از آنچه در برابر دیدگا ‌‬
‫یآمد سخت آزرده‬ ‫تشان برنم ‌‬ ‫یگرفت و کاری از دس ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫یشدند و با حسرت و اندوه صرفا ً انتقاد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫برخی هم بنابر مصلحت دینی یا شخصی که داشتند با‬
‫یکردند‪ ،‬اینجا بود که دین از سیاست‬ ‫حکومت همکاری م ‌‬
‫یپر و بال‬ ‫ً‬
‫جدا شد‪ .‬از یک سو دین کامل دست بسته و ب ‌‬
‫ً‬
‫شد و از سوی دیگر سیاست دستش باز و کامل آزاد و‬
‫صاحب امر و نهی گردید‪ .‬به این دلیل بود که علما و‬
‫های جدا را تشکیل دادند و سردمداران دنیا‬ ‫دینداران طبق ‌‬
‫هی بین این دو طبقه بس زیاد و‬ ‫های دیگر را‪ .‬و فاصل ‌‬ ‫طبق ‌‬
‫نشان حاکم بود‪.‬‬ ‫بسا اوقات تنش و درگیری در بی ‌‬

‫شهای سیاسی زمامداران حکومتی‬ ‫گرای ‌‬


‫بسیاری از رال حکومتی‪ ،‬حتی خلفا‪ ،‬الگوهای کاملی در‬
‫دین و اخلق نبودند‪ ،‬بلکه در وجود برخی از آنان هنوز‬
‫هها و تمایلت جاهلی وجود داشت‪ .‬اینجا بود که روح و‬ ‫رگ ‌‬
‫طبیعت آنان در حیات عمومی و اجتماعی مرم سرایت‬
‫یشان الگوی مردم‬ ‫شها ‌‬
‫نمود و در اخلق و عادات و گرای ‌‬
‫شدند‪ ،‬کنترل دین و اخلق زایل شد‪ ،‬محاسبه و نظارت‬
‫برچیده شد و حرکت امر به معروف و نهی از منکر‬
‫قدرتش را از دست داد؛ زیرا نه به قدرتی تکیه داشت و نه‬
‫هم از جانب حکومت مورد حمایت بود‪ ،‬صرفا ً افرادی‬
‫داوطلب که نه قدرتی داشتند و نه اجرای عقاب و کیفر در‬
‫یدادند‪.‬‬
‫تشان بود‪ ،‬این مهم را انجام م ‌‬‫دس ‌‬
‫جاهلیت در سرزمین اسلم نفس راحتی کشید و قد‬
‫یشماری از مردم به عیاشی و‬ ‫علم کرد‪ ،‬تعداد ب ‌‬
‫تها و‬
‫خوشگذرانی و لهو و لعب روی آوردند و در شهو ‌‬
‫﴿‪﴾209‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫)‪(1‬‬
‫تها شدیدا ً فرو رفتند‪ ،‬نگاهی گذرا به کتاب الغانی‬ ‫لذ ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یدهد که چه اشتیاق‬ ‫و کتاب الحیوان از جاحظ‪ ،‬نشان م ‌‬
‫شدیدی به هلو و لعب وجود داشته و مردم چگونه بر‬
‫یبرده اند‪ ،‬و چه حرص و‬ ‫یها هجوم م ‌‬ ‫تها و خوشگذران ‌‬ ‫لذ ‌‬
‫آزی بر زندگی دنیا در بسیاری از طبقات وجود داشته‬
‫است‪.‬‬
‫با این سیرت و اخلق پست و با فرورفتن در امور لغو و‬
‫یتواند رسالتش را انجام دهد و در دنیا‬ ‫بیهوده هیچ امتی نم ‌‬
‫جانشین انبیاء † باشد؛ مردم را به خدا و آخرت متذکر‬
‫شود و آنان را به تقوا و دین تشویق کند و در اخلق‬
‫یتواند از‬‫خویش الگوی دیگران باشد‪ ،‬لزوما ً چنین امتی نم ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫همند گردد ‪.‬‬‫زندگی و آزادی مدت زمانی طولنی بهر ‌‬

‫)(‪ -‬الغانی کتابی است در بسساب سسسرودها و تصسسانیف خنیسساگران‬ ‫‪1‬‬

‫هی هسارون الرشسید و اشسعاری کسه بسه‬ ‫خلفا‪ ،‬خصوصا ً مغنیسسان دور ‌‬
‫هی احسوال خنیساگران و شساعران‪ ،‬تسألیف‬ ‫یخواندند و تسرجم ‌‬ ‫آواز م ‌‬
‫ابسسوالفرج اصسسفهانی )‪ 356 – 284‬هسسس ‪ .‬ق ‪ 967 – 897 /‬م(‬
‫هی چهارم‪ .‬وی در ادبیات عرب شسساگرد ابسسن‬ ‫نویسنده و ادیب سد ‌‬
‫درید‪ ،‬ابن النباری و محمد بن جریر طبری بود‪ .‬جز الغانی آثسسار‬
‫دیگری نیز از وی برجای مانده است‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫هی دوم و سسسوم هجسسری‪ ،‬تسسألیف‬ ‫)(‪ -‬از آثسسار ادبسسی معسسروف سسسد ‌‬ ‫‪2‬‬

‫ابوعثمان عمرو بن بحر معروف به جاحظ )‪ 255 – 260‬هس ‪ .‬ق(‬


‫یزیست و بسسا بسسیاری از نویسسسندگان و مترجمسسان‬ ‫وی در بصره م ‌‬
‫فارسسسی و سسسریانی آمیسسزش داشسست‪ .‬وی بسسه بغسسداد بسسسیار سسسفر‬
‫یکرد‪ ،‬جسساحظ از لحسساظ شسسکل بسسدقیافه و بدصسسورت بسسود‪ ،‬ولسسی‬ ‫م ‌‬
‫هی معسسروف‬ ‫شخط و نیکوسخن بسسود‪ .‬وی ریاسسست فسسرق ‌‬ ‫بسیار خو ‌‬
‫ههای معتزله را داشت‪ ،‬جاحظ سرانجام به سسسال‬ ‫جاحظیه از فرق ‌‬
‫‪ 255‬هس ‪ .‬ق در بصره چشم از جهان فرو بست‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫هی اسلمی‬ ‫هآمیز و نادرست خواهد بود که بگوییم‪ :‬جامع ‌‬ ‫)(‪ -‬مبالغ ‌‬ ‫‪3‬‬

‫یهای روحی‪ ،‬اخلقی‪ ،‬حقسسوقی و شسسعایر اسسسلمی و‬ ‫از تمام ویژگ ‌‬


‫تاریخی خویش تهی گشته و همانند سسسایر جوامسسع بشسسری معاصسسر‬
‫هی مزبور همچنان به‬ ‫شده باشد‪ ،‬بلکه واقعیت این است که جامع ‌‬
‫خصوصسسیات اسسسلمی خسسویش پایبنسسد بسسود‪ ،‬ایسسن خصوصسسیات را از‬
‫هدار‬‫اسلم به ارث برده بود‪ ،‬خلفای راشدین آنهسسا را ژرف و ریش س ‌‬
‫کرده بودند و علمای رّبانی و مبلغیسسن امسسر بسسه معسسروف و نهسسی از‬
‫منکر که هیچ مکسسان و زمسسانی از وجسسود آنسسان خسسالی نبسسوده‪ ،‬مسسورد‬
‫یها نسل بسسه نسسسل انتقسسال یسسافته بسسود‪،‬‬‫توجه قرار دادند‪ .‬این ویژگ ‌‬
‫هی اسلمی قطعا ً از تمام جوامع معصر این زمان برتر بوده‬ ‫جامع ‌‬
‫است؛ زیرا اکثر حدود الهی تعطیل نبوده و بیشتر احکام اسسسلمی‬
‫هی اسسسلمی در معسسرض انحسسراف قسسرار‬ ‫نافسسذ بسسوده اسسست‪ ،‬جسسامع ‌‬
‫داشسست نسسه تحریسسف؛ برعکسسس جوامسسع دیگسسر ماننسسد مسسسیحیت‪،‬‬
‫مجوسیت و غیسسره کسسه دسسستخوش تحریسسف و نسسسخ و مسسسخ قسسرار‬
‫گرفند‪.‬‬
‫﴿‪﴾210‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫﴿‪        ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪] ﴾ ‬الحزاب‪.[62 :‬‬
‫»این سنت الهی است که در مورد پیشینیان جاری بوده‬
‫است و در سنت خدا دگرگونی نخواهی یافت«‪.‬‬

‫تشان از اسلم‬ ‫نمایندگی نادرس ‌‬


‫یدادند و چه‬‫لشان چه آنچه انجام م ‌‬ ‫آنان در تمام اعما ‌‬
‫هی خود و سیاست خود بودند‪،‬‬ ‫یدادند‪ ،‬نمایند ‌‬
‫آنچه انجام نم ‌‬
‫نه از طرف اسلم نماینده بودند و نه سیاست مشروع‬
‫اسلم و نه قانون نظامی و نه نظام مدنی و نه تعالیم‬
‫یکردند‪ ،‬جز به ندرت و در مواردی‬ ‫اسلم را نمایندگی م ‌‬
‫خاص‪ .‬بنابراین‪ ،‬رسالت اسلم تأثیر و قدرت خویش را در‬
‫قلوب غیر مسلمانان از دست داد و اعتماد آنان نسبت به‬
‫هی مؤرخی اروپایی‪:‬‬ ‫اسلم به سستی گرایید‪ ،‬نا به گفت ‌‬
‫انحطاط اسلم آغاز گردید؛ زیرا بشریت در صداقت‬
‫متولیان آیین جدید‪ ،‬شک داشتند‪.‬‬

‫شهای مفید و عملی )دانش‬ ‫نپرداختن به دان ‌‬


‫تجربی(‬
‫علما و اندیشمندان این دوره به علوم طبیعی و تجربی‬
‫و علوم مفید و عملی نپرداختند و آن اهتمامی را که به‬
‫هی الهی برگرفته شده از‬ ‫علوم مابعدالطبیعی و فلسف ‌‬
‫یها داشتند‪ ،‬به این علوم نداشتند‪ ،‬علوم فلسفی‬ ‫یونان ‌‬
‫نهای‬ ‫تپرستی و گمان و افسو ‌‬ ‫یونانی نیز جز شرک و ب ‌‬
‫لفظی و بدون حقیقت بود‪ ،‬خداوند مسلمانان را زا چنین‬
‫لها پیرامون ذات و‬ ‫یها و تجزیه و تحلی ‌‬‫مباحث و موشکاف ‌‬
‫ینیاز کرده بود‪ ،‬اما مسلمانان این نعمت‬ ‫صفات الهی ب ‌‬
‫نهای متوالی با چنین‬‫بزرگ را سپاس نگزاردند و قر ‌‬
‫علومی سر و پنجه نرم کردند و استعدادهای خویش را در‬
‫مباحثی فلسفی و کلمی که هیچ نفعی نداشت و در دنیا و‬
‫آخرت هیچ نقشی نداشت ضایع نمودند و در عوض از‬
‫یکرد و‬ ‫علومی که نیروهای طبیعی را برایشان مسخر م ‌‬
‫یتوانستند در جهت مصالح اسلم آنها را به کار برند و از‬ ‫م ‌‬
‫هی مادی و روحی اسلم را گسترش دهند‪،‬‬ ‫آن طریق سلط ‌‬
‫هی‬ ‫ً‬
‫واپس ماندند‪ .‬همینطور شدیدا به مباحث روح‪ ،‬فلسف ‌‬
‫اشراق)‪ (1‬و مسایل وحدة الوجود سرگرم شدند و بخش‬
‫هی‬
‫های اسسست کسسه منشسسأ آن فلسسسف ‌‬ ‫هی اشسسراق‪ ،‬فلسسسف ‌‬
‫)(‪ -‬فلسسسف ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هی علمسسی اسسکندریه اسست‪.‬‬ ‫افلطون و حکمت نوافلطونی حسسوز ‌‬


‫﴿‪﴾211‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫مهمی از وقت‪ ،‬تلش و استعداد خویش را در راه آن‬
‫صرف کردند‪ .‬اما در بخش علوم طبیعی و تجربی آنچه‬
‫ههای‬ ‫مسلمانان به آن دست یافتند‪ ،‬اگرچه نسبت به دور ‌‬
‫عشان در‬ ‫گذشته پربارتر بود‪ ،‬اما نسبت به فتوحات وسی ‌‬
‫دیگر دوایر علمی چندان تناسبی نداشت و به خصوص‬
‫نسبت به مدت زمانی طولنی که در تاریخ قدرت را به‬
‫تها و‬ ‫دست داشتند‪ ،‬آنگونه که در موضوعات دیگر شخصی ‌‬
‫مغزهایی بروز نمود‪ ،‬در این بخش خبری نمود‪.‬‬
‫هی طبیعیات‪،‬‬ ‫بهایی در زمین ‌‬
‫جای تردید نیست که کتا ‌‬
‫یشناسی و تجارب عملی از خود به جای گذاشتند و‬ ‫هست ‌‬
‫ت علمی خویش آنها را به کار بست‬ ‫اروپا نیز در تجدید حیا ِ‬
‫و به این چیز اعتراف هم دارد اما با این وصف‪ ،‬این‬
‫هی علمی در برابر دستاوردهای فراوان علمی اروپا‬ ‫ذخیر ‌‬
‫ینماید‪.‬‬ ‫فقط در دو قرن هفده و هیجده بسیار ناچیز م ‌‬
‫هرچند آثار دانشمندان اندلس و حکمای شرق‬
‫افتخارآمیزند‪ ،‬اما در برابر تولیدات فراوان غرب در‬
‫هی علم‪ ،‬فلسفه‪ ،‬تجربه و آزمایش از لحاظ کمیت و‬ ‫زمین ‌‬
‫کیفیت‪ ،‬نوآوری و ابتکار‪ ،‬ژرفکای علمی و مهارت فنی‪،‬‬
‫یخواهید دقیقا ً میزان توجه شرق‬ ‫چیزی نیست‪ .‬اگر م ‌‬
‫هی‬ ‫هی روحی و تناسب آن را با جنب ‌‬ ‫اسلمی را به جنب ‌‬
‫عملی و تجربی درک کنید کافی است کتاب الفتوحات‬
‫المکیة)‪ (1‬ابن عربی را با بزرگترین کتاب فلسفه و‬
‫طبیعیات مقایسه کنید‪ ،‬اینجاست که تفاوت چشمگیر‬
‫های‬‫یشود که ذوق غالب شرق در چه زمین ‌‬ ‫برایت روشن م ‌‬
‫بوده است؟‬

‫تها و خرافات‬ ‫بدع ‌‬


‫ههای شرک‪ ،‬جهالت و گمراهی‪،‬‬ ‫چیزی نمانده بود که پرد ‌‬
‫تهایی‬
‫توحید خالص اسلم را بپوشاند‪ ،‬در نظام دینی بدع ‌‬
‫احیاگر و مروج این فلسفه در اسلم‪ ،‬شیخ شهاب الدین سهوردی‬
‫یرود‪ .‬اساس این طریقسسه وصسسول بسسه‬ ‫متوفای ‪ 632‬هس به شمار م ‌‬
‫حقایق از راه کشف و شهود و اشراق است‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫هی عرفسسان اسسست‪،‬‬ ‫)(‪ -‬الفتوحات المکیة از آثار ابن عربی در زمین ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هی این کتاب محیی الدین ابوبکر محمد بسسن علسسی حسساتمی‬ ‫نویسند ‌‬
‫طایی اندلسی معروف به ابسسن عربسسی از عارفسسان مشسسهور اسسسلم‬
‫اسسست‪ ،‬وی بسسه سسسال ‪ 560‬هس س ‪ .‬ق در مدرسسسیه چشسسم بسسه جهسسان‬
‫گشود‪ ،‬فقه و حسسدیث را در اشسسبیلیه و سسسبته فسسرا گرفسست‪ .‬سسسپس‬
‫سفری به تونس رفت‪ ،‬آنگاه به کشورهای مشرق سفر کرد و دو‬
‫بار به مکه و بغسسداد رفسست‪ ،‬سسسرانجام در دمشسسق مقیسسم شسسد و بسسه‬
‫سال ‪ 638‬هس ‪.‬ق همانا درگذشت )د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾212‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سرایت نمود که بخش بزرگی از زندگی مسلمانان را تحت‬
‫پوشش قرار داده و آنان را از دین و حتی دنیا باز داشته‬
‫بود‪.‬‬
‫روشن است که امتیاز و برتری مسلمانان بر دیگر‬
‫تها‪ ،‬در دینی نهفته است که محمد ص آن را آورده‬ ‫مل ‌‬
‫است‪ ،‬امتیاز این دین و اعجازگری اش در مصون و‬
‫محفوظ ماندن نهفته است؛ زیرا این دین‪ ،‬وحی‪ ،‬شریعت و‬
‫قانون معجز ذات باری تعالی است‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪] ﴾‬الفصلت‪.[42 :‬‬
‫هی یزدان است که با حکمت و ستوده‬ ‫»قرآن فرستاد ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫مسلم است که هرگاه افکار مردمان و اعمال و‬
‫کردارشان در این دین دخال کند‪ ،‬چندان برتری و امتیازی‬
‫مهایی‬
‫نشان آنها را تحریف کردند و نظا ‌‬ ‫بر ادیانی که پیروا ‌‬
‫نها ساخته و پرداخته اند ندارد‪ ،‬مگر در آن‬ ‫که انسا ‌‬
‫شهایی که محفوظ و مصون مانده باشد‪ ،‬چنین دینی‬ ‫بخ ‌‬
‫ضامن سعادت دنیا وآخرت نیست و لیاقت آن را ندارد که‬
‫افکار مردمان به آن گرایش پیدا کند‪.‬‬

‫نکوهش دین از مسلمانان‬


‫باید توجه داشت که در طول این مدت دین از تحریف و‬
‫تبدیل هچنان محفوظ مانده بود و مسلمانان را از این که‬
‫یداد و‬
‫در مسیرشان منحرف شوند‪ ،‬همواره هشدار م ‌‬
‫یشد و همیشه مناره اش بلند و نورش تابان بوده‬‫متذکر م ‌‬
‫است‪:‬‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾   ‬المائدة‪.[16 :‬‬
‫ههای امن و امان‬ ‫»خداوند با آن ]کتاب[ کسانی را به را ‌‬
‫یکند که جویای خشنودی او باشند و با مشیت و‬ ‫هدایت م ‌‬
‫یهای ]کفر و جهل[ بیرون‬ ‫فرمان خود آنان را از تاریک ‌‬
‫یبرد و ایشان را‬
‫یآورد و به سوی نور ]ایمان و علم[ م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند«‪.‬‬
‫به راه راست هدایت م ‌‬
‫کتاب و سنت در هرا شرایطی در دل خوانندگان انقلبی‬
‫علیه شرک‪ ،‬بدعت‪ ،‬جهالت‪ ،‬گمراهی‪ ،‬اخلق جاهلی و‬
‫﴿‪﴾213‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکند و علیه عیاشی عیاشان و استبداد‬ ‫عادات آن ایجاد م ‌‬
‫یشوراند‪ ،‬به همین دلیل بود که در‬ ‫فرمانروایان آنان را م ‌‬
‫های از جهان‬‫های از ادوار تاریخ اسلم و در هر گوش ‌‬ ‫هر دور ‌‬
‫اسلم متأثر از قرآن و سنت افرادی از این امت بر‬
‫یکردند‬‫یخاستند‪ ،‬دین را تجدید م ‌‬ ‫هی انبیاء † به پا م ‌‬‫طریق ‌‬
‫ههای اجتهاد را‬‫یدمیدند‪ ،‬درواز ‌‬
‫و روح جهاد را در امت م ‌‬
‫یگشودند و جهت تشکیل حکومت اسلمی طبق روش‬ ‫م ‌‬
‫یپرداختند؛ برخی در این مسیر به‬ ‫خلفت راشد به جهاد م ‌‬
‫یتوانستند در‬‫یگشتند و برخی هم م ‌‬ ‫شهادت نایل م ‌‬
‫های هرچند کوتاه که ید خلفت راشد را تداعی‬ ‫دور ‌‬
‫ینمود حکومت اسلمی تأسیس کنند‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪       ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪] ﴾  ‬الحزاب‪.[23 :‬‬
‫»در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بودند‬
‫در پیمانی که با او بسته اندف برخی پیمان خود را به سر‬
‫بره اند ]و شربت شهادت سر کشیدند[ و برخی نیز در‬
‫انتظارند‪ ،‬آنان هیچگونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود‬
‫نداده اند«‪.‬‬
‫ن‬
‫مع ْ‬ ‫ة ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫آنان مصداق این حدیث بودند‪» :‬ل َتعَزال طائ ِفع ٌ‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫م‬ ‫خعذَل ُ‬
‫ه ْ‬ ‫ن َ‬ ‫مع ْ‬‫م َ‬ ‫ه ْ‬ ‫ق ل َ يَ ُ‬
‫ض عّر ُ‬ ‫حع ّ‬ ‫عَلى ال ْ َ‬ ‫ن َ‬‫ري َ‬ ‫ِ‬ ‫ه‬
‫ظا ِ‬‫مِتى َ‬ ‫أ ّ‬
‫َ‬ ‫ْ‬
‫ك«)‪.(1‬‬ ‫م ك َذَل ِ َ‬
‫ه ْ‬ ‫و ُ‬ ‫مُر الل ّ ِ‬
‫ه َ‬ ‫ىأ ْ‬ ‫حّتى ي َأت ِ َ‬‫َ‬
‫»همچنان گروهی از امتم بر حق ثابتند که رهاکردن‬
‫یگرداند‪ ،‬آنان بر این وضعیت‬ ‫مردمان آنها را متضرر نم ‌‬
‫خویش تا زمانی که دستور الهی فرا رسد باقی خواهند‬
‫ماند«‪.‬‬
‫تاریخ جهاد و تجدید در اسلم پیوسته وجود داشته و‬
‫لهای اصلحی همواره و‬ ‫منقطع نگردیده است‪ ،‬مشع ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫نهای دوران نتوانسته‬ ‫پیوسته برافروخته بوده و طوفا ‌‬
‫آنها را خاموش گرداند‪.‬‬

‫ن جهان اسلم در‬


‫نآمد ِ‬
‫از آزمایش پیروز بیرو ‌‬
‫قرن ششم‬

‫)(‪ -‬روایت مسلم در کتاب الجهاد‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬برای آگاهی بیشسستر رک‪ :‬نگارنسسده‪ ،‬رجسسال الفسسر و السسدعوة فسسی‬ ‫‪2‬‬

‫السلم‪ ،‬چاپ دمشق‪.‬‬


‫﴿‪﴾214‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی ششم هجری خداوند متعال بر جهان اسلم‬ ‫در سد ‌‬
‫که بعداز دوران سلجوقیان‪ ،‬علیم ضعف و پیری در آن به‬
‫یخورد و در بین فرمانروایان و امرا در گوشه و‬ ‫چشم م ‌‬
‫ن رهبرانی بزرگ‬ ‫کنار تقسیم شده بود با فراهم کرد ِ‬
‫احسان نمود‪ ،‬خداوند با آنان عزت و شرف اسلم را‬
‫حفاظت نمود و حیات را به جهان اسلم که در شرف‬
‫مرگ بود‪ ،‬باز گرداند‪.‬‬
‫طیافتن بر اماکن مقدس‬ ‫گهای صلیبی با هدف تسل ‌‬ ‫جن ‌‬
‫آغاز گردید‪ ،‬اسلم و مسلمانان را در سطح جهان به‬
‫هی عرب مرکز اسلم و‬ ‫مبارزه طلبیدند و شبه جزیر ‌‬
‫تهای مجاور شام را تهدید نمودند‪ ،‬صلیبیان اروپایی‬ ‫دول ‌‬
‫عمل ً بر قدس و اکثر شهرهای شام تسلط یافتند و به شهر‬
‫پیامبر )مدینه( چشم دوختند‪ ،‬این مصیبت بزرگترین خطر‬
‫هی ار تداد بود‪.‬‬ ‫بعد از حادث ‌‬
‫اینجا بود که خداوند متعال شخصی به نام عماد الدین‬
‫اتابک زنگی )م ‪ 541‬هس( را نصیب مسلمانان نمود‪ ،‬او بود‬
‫ههای متعدد صلیبیان را سخت شکست داد‪ ،‬بعد‬ ‫که در صحن ‌‬
‫از وی پسر بزرگش نورالدین محمد زنگی )م ‪ 569‬هس( به‬
‫پا خاست و تصمیم گرفت صلیبیان را از شام بیرون کند و‬
‫قدس را به مسلمانان باز گرداند‪ ،‬وی قبل از این که به‬
‫آرزویش برسد درگذشت و یکی از رجالش به نام صلح‬
‫الدین یوسف بن ایوب جانشین او گردید‪ ،‬او همان فردی‬
‫بود که خداوند متعال وی را برای انجام این امر مهم‬
‫تهایی مانند‬ ‫)نجات قدس( آماده کرده بود‪ ،‬خداوند خصل ‌‬
‫عزم و اراده‪ ،‬اخلص و یک سو بودن برای هدف حرص بر‬
‫جهاد و از خودگذشتگی در راه آن همت وال در یاری اسلم‬
‫و نابودی کفر و طغیان‪ ،‬رهبری سنجیده‪ ،‬صلح و دیانت‪،‬‬
‫جوانمردی کامل و انسانیت وال و اخلق نیکو را در وجود‬
‫ینظیر جهان در‬ ‫نهای نمونه و ب ‌‬ ‫او گذاشته بود‪ ،‬جز انسا ‌‬
‫یشود‪.‬‬‫وجود کسی دیگر چنین صفاتی جمع نم ‌‬
‫به این ترتیب سلطان صلح الدین یکی از معجزات‬
‫اسلم و دلیلی بود بر این که روزگار اسلم سپری نشده و‬
‫تولید و نشاط خویش را از دست نداده است‪ ،‬وی برای‬
‫نخستین بار بعد از مدتی طولنی توانست جهان اسلم را‬
‫هی فرات گرفته تا نیل متحد کند و در برابر‬ ‫از رودخان ‌‬
‫یشان به حرکت درآمده و‬ ‫اروپاییان که لشکرها ‌‬
‫گشان جهت یورش‬ ‫فرمانروایان و امرا و فرماندهان بزر ‌‬
‫بر جهان اسلم به پیش آمده بودند‪ ،‬به قیام او دارد‪.‬‬
‫﴿‪﴾215‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نژادهای مختلفی از مسلمانان که قبل از این هیچ جا‬
‫جمع نشده بودند‪ ،‬زیر پرچم صلح الدین گرد آمدند‪ ،‬بعد از‬
‫هی جهاد و غیرت اسلمی‬ ‫دورانی طولنی باری دیگر شعل ‌‬
‫برافروخته شد؛ صلح الدین نیز در جهاد خویش تمام‬
‫امکاناتی را که جهان اسلم از علم‪ ،‬اختراع و ابزار نظامی‬
‫در آن روز به آن دست یافته بود‪ ،‬به کار گرفت‪.‬‬
‫نهایتا ً در سال ‪ 583‬در حطین‪ ،‬صلیبیان را سخت‬
‫هشان را به خاک مالید و در همان سال‬ ‫شکست داد و پوز ‌‬
‫قدس را فتح نمود‪ ،‬صلح الدین بر سراسر فلسطین‬
‫تسلط یافت و صلیبیان فقط در صور محصور شده بودند‪.‬‬
‫اروپا با تمام امکاناتش و با سربازان انبوه خویش به‬
‫فرماندهی ریچارد )‪ (Rechard‬فرمانروای انگلیس در برابر‬
‫مسلمانان قرار گرفت؛ جنگ بین مسلمانان و صلیبیان‬
‫همچنان ادامه داشت تا این که در سال )‪ 588‬هس( )‪2‬‬
‫سپتامبر ‪ 1192‬م( آتش بس اعلم شد و اکثر فرماندهان‬
‫صلیبی از فلسطین رفتند و ریچارد نیز به وطنش بازگشت‬
‫و یک سال بعد سلطان صلح الدین ‪ /‬نیز چشم از جهان‬
‫فرو بست‪.‬‬
‫هی مورخ انگلیسی )‪Stanley lane‬‬ ‫چه نیکوست که نظری ‌‬
‫‪ (poole‬در مورد آتش بس مزبور‪ ،‬در کتابش پیرامون صلح‬
‫الدین نقل شود تا به قدرت جهان اسلم و وحدت آن تحت‬
‫قیادت سلطان صلح الدین پی ببریم‪:‬‬
‫»جنگی که پنج سال به طول انجامید سرانجام خاتمه‬
‫هی حطین در‬ ‫یشان در واقع ‌‬‫یافت‪ ،‬مسلمانان قبل از پیروز ‌‬
‫هی سال )‪ 1188‬م( در غرب رود اردن یک قطعه‬ ‫ژوئی ‌‬
‫زمین نداشتند‪ ،‬اما در سپتامبر سال ‪ 1199‬وقتی که در‬
‫رمله صلح اعلم گردید تمام شهرها را به تصرف درآوردند‪،‬‬
‫جز بخشی از صور تا یافا که مسیحیان در آن سرزمین‬
‫سکونت داشتند‪ ،‬این صلح چنان نبود که باعث سرافکندگی‬
‫و تأسف صلح الدین باشد‪ ،‬اروپا سرتاسر به تحریک پاپ‬
‫گهای صلیبی به سرزمین مقدس یورش آوردند؛‬ ‫در جن ‌‬
‫قیصر فریدریک و فرمانروایان انگلیس و فرانسه و صقلیه‬
‫و لیوپولد اتریشی و دوک پورگندی و کنت فنلندی و‬
‫قهرمانان آنها همگی نهایت تلش خویش را جهت‬
‫تیافتن بر قدس و ترقی حکومت مسیحی که مرکزش‬ ‫دس ‌‬
‫در قدس بود و از طرفی در شرف نابودی قرار گرفته بود‬
‫هی این همه تلش چه بود؟‬ ‫به کار بستند‪ ،‬اما نهایتا ً نتیج ‌‬
‫قیصر فریدریک در این مدت مرد‪ ،‬فرمانروایان انگلیس و‬
‫یشان برگشتند‪ ،‬بسیاری از‬ ‫نها ‌‬ ‫فرانسه به سرزمی ‌‬
‫﴿‪﴾216‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نشان از امرا و فرماندهان در سرزمین ایلیا دفن‬ ‫همراها ‌‬
‫گردیدند و قدس همچنان در اختیار صلح الدین باقی ماند‪.‬‬
‫چهان مسحیت یکپارچه در برابر مسلمانان ایستادند‪ ،‬اما‬
‫به هیچ وجه نتوانستند صلح الدین را به تکان درآورند‪ ،‬با‬
‫این که سپاه صلح الدین بر اثر جهاد طولنی و مشکلت‬
‫جهای فراوان شده بود و سالیان متمادی‬ ‫بزرگ متحمل رن ‌‬
‫هباش دایم به سر‬ ‫در برابر دشمنی قدرتمند به حالت آماد ‌‬
‫های شنیده نشد‪.‬‬ ‫برده بود‪ ،‬از یک سرباز هم شکایت و نال ‌‬
‫یخواند یک روز‬ ‫هرگاه صلح الدین آنان را به جهاد فرا م ‌‬
‫یانداختند و از هست و‬ ‫هم حضورشان را به تأخیر نم ‌‬
‫یگذاشتند‪ ،‬شاید بسا اوقات برخی از‬ ‫نیست خویش مایه م ‌‬
‫نهای اطراف دجله از اعزام‬ ‫امرای رده پایین در سرزمی ‌‬
‫یرسید‪ ،‬اظهار شکایت‬ ‫نیروی کمکی که هیچگاه به پایان نم ‌‬
‫نموده باشند‪ ،‬اما با این وضع نیز همواره نیروهای خویش‬
‫یفرستادند‪.‬‬ ‫را در صورت نیاز به کمک صلح الدین م ‌‬
‫در جنگ اخیر در ارسوف سپاه موصل با شهامت و‬
‫فداکار تمام مشغول نبرد بود و سلطان به نیروهای کمکی‬
‫که از مصر و عراق و شام شمالی و مرکزی بنا بود اعزام‬
‫بها و‬
‫نها‪ ،‬عر ‌‬ ‫شوند‪ ،‬کامل ً اطمینان داشت‪ .‬ترکم ‌‬
‫تگزاران باوفای صلح‬ ‫یها مسلمان بودند و خدم ‌‬ ‫مصر ‌‬
‫یخواند همانند غلمان به‬ ‫الدین بوند‪ ،‬هرگاه آنها را فرا م ‌‬
‫یشدند‪ .‬صلح الدین این عناصر مختلف‬ ‫دربارش حاضر م ‌‬
‫تهای نژادی در قومی و اختلفات و‬ ‫را علی رغم تفاو ‌‬
‫های عجیب و غریب مثل یک‬ ‫تهای بین یکدیگر به گون ‌‬ ‫رقاب ‌‬
‫پیکر باهم ترکیب نموده بود‪.‬‬
‫البته بسا اوقات سلطان جهت ایجاد وحدت بین این‬
‫یشد‪ ،‬در بعضی از‬ ‫نژادها تا حدودی متحمل رنج هم م ‌‬
‫یگردید؛ چنانچه باری در‬ ‫تها آثار اختلف نمایان م ‌‬ ‫مناسب ‌‬
‫ً‬
‫یافا سپاه مسلمانان کامل سرکشی کرد‪ ،‬اما با این وصف‬
‫تهای مختلف در برابر‬ ‫نیز تا پاییز سال ‪ 1192‬م تمام ملی ‌‬
‫دستور سلطان گردن نهادند و از سال ‪ 1187‬م )سالی که‬
‫تقدم‬ ‫سلطان برای جهاد آنها را فرا خواند( همچنان ثاب ‌‬
‫بودند‪ ،‬در خلل این مدت زمان طولنی در تاریخ یک حادثه‬
‫تهای تابع یا‬ ‫هم ثبت نشده است که ایالتی یا یکی از امار ‌‬
‫رئیسی از رؤسا سر به شورش بردارد و نقض عهد کند‪.‬‬
‫گفته اند‪ :‬یکی از بستگان نزدیکش علیه وی قیام نمود؛‬
‫اما سلطان او را مورد عفو قرار داد و به این ترتیب فرد‬
‫یگردد که‬ ‫مزبور آرام گرفت‪ ،‬با این توضیح روشن م ‌‬
‫سلطان در دولت و رعیتش چقدر نفوذ داشته است‪.‬‬
‫﴿‪﴾217‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫جنگی که پنج سال به طول انجامید سرانجام با تمام‬
‫رنج و مصیبتش به پایان رسید‪ ،‬سلطان صلح الدین تنها‬
‫ههای کردستان گرفته تا صحران‬ ‫فرمانروایی بود که از کو ‌‬
‫یکرد‪ ،‬پادشاه سرزمین کرد‪ ،‬پادشاه‬ ‫نوبه حکومت م ‌‬
‫ارمنستان و پادشاه قونیه و قیصر قسطنطنیه از پشت‬
‫مرزها همواره جهت برقراری دوستی و همکاری با‬
‫سلطان علقمند بودند؛ اما سلطان هیچ وقت نخواست‬
‫کسی از این فرمانروایان بر او منتی داشته باشد‪ ،‬آنان نه‬
‫تنها هیچگاه برای کمک و یاری اش نیامدند‪ ،‬بلکه صرفا ً‬
‫زمانی آمدند که او پیروز شده بود و پیروزی را به وی‬
‫تبریک گفتند‪.‬‬
‫سلطان صلح الدین قهرمان این نبرد و مرکز این دایره‬
‫هی‬ ‫بود‪ ،‬برادرش‪ ،‬عادل شخصیت دومی بود که در صحن ‌‬
‫مبارهز ظهور نمود‪ ،‬هرگز از فرماندهان یا امرا کسی نبود‬
‫که بر صلح الدین غلبه کند‪ ،‬وی شورایی نظامی داشت که‬
‫یپرداخت‪ ،‬به‬ ‫همواره در امور جنگ با آنها به تبادل نظر م ‌‬
‫یافتاد که نظر نادرست این مجلس بر نظر‬ ‫ندرت اتفاق م ‌‬
‫درست سلطان تحمیل شود‪ .‬چنانچه در صور و عکه اتفاق‬
‫افتاد‪ .‬احدی از اعضای مجلس نبود که کسی دیگر را بر‬
‫صلح الدین ترجیح دهد‪ ،‬همگی برادران و فرزندان‪،‬‬
‫برادزادگان و همراهان قدیمی و والیان جدید دانشمندان و‬
‫قاضیان باهوش و معتمدان باوفا و منصف‪ ،‬واعظان و علم‬
‫هی جنگ اتفاق نظر داشتند و تحت لوای‬ ‫همه بر ادام ‌‬
‫سلطان شانه به شانه جنگیدند و با قدرت‪ ،‬شایستگی‪،‬‬
‫خیرخواهی و هرچه در اختیار داشتند وی را کمک کردند و‬
‫هریکی باور داشت که صلح الدین سرور و امیر همه‬
‫است‪.‬‬
‫گها‬ ‫تفرسا و جن ‌‬ ‫نهای مختلف و شرایط طاق ‌‬ ‫در بحرا ‌‬
‫بر همه یک قلب و یک اراده حاکم بود و او قلب قدرتمند و‬
‫هی آهنین صلح الدین بود«‪.‬‬ ‫اراد ‌‬

‫فقر رهبری در جهان اسلم بعد از صلح الدین‬


‫صلح الدین بعد از این که وظیفه اش را انجام داد چشم‬
‫از جهان فرو بست‪ .‬خطر جدی که کیان و مرکز اسلم را‬
‫ل خروشان صلیبیان در‬ ‫یکرد در حال بروز بود‪ .‬سی ِ‬ ‫تهدید م ‌‬
‫سهای قدیمی را فرا گرفته و نکات ضعف و‬ ‫حالی که در ‌‬
‫قوت مسلمانان را درک کرده بودند جهت تجدید بنای‬
‫صلیبیت در قرن نوزدهم میلدی‪ ،‬دوباره سرازیر گردید‪ .‬از‬
‫یشان از قبیل‬ ‫طرفی مسلمانان نیز به رفتار قبل ‌‬
‫﴿‪﴾218‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫دودستگی‪ ،‬رقابت‪ ،‬غفلت و ستیز با یکدیگر برگشته بودند‪،‬‬
‫این بار جهان اسلم از وجود رهبری مخلص برای اسلم‬
‫ههای خویش ترجیح‬ ‫فردی که مصلحت اسلم را برخواست ‌‬
‫دهد‪ ،‬از همه چیز بریده برای جهاد باشد‪ ،‬محبوب همه‬
‫بها به اطرافش همانند صلح الدین جمع شوند‬ ‫باشد و قل ‌‬
‫که با تلش و قدرت و استعدادهای بزرگ خویش توانست‬
‫تمام اروپا را عقب راند و عزت و شرف اسلم را حفاظت‬
‫نماید‪ ،‬محروم گردیده بود‪ ،‬بعد از این ا نحطاط و‬
‫فروپاشی در جهان اسلم گسترش یافت و به مرور زمان‬
‫مگیر شد‪.‬‬‫چش ‌‬
‫﴿‪﴾219‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ههای از هم‌گسستگی‬ ‫دستاوردهای سد ‌‬
‫در ادوار انحلل نیز کندوی جهان اسلم خالی از عسل‬
‫هی فاتحان و ملوک افرادی ظهور‬ ‫نبود‪ ،‬گهگاه از زمر ‌‬
‫های از‬‫یکردند که در سیرت‪ ،‬اخلق‪ ،‬دین و تقوا نمون ‌‬ ‫م ‌‬
‫صحابه و سلف صالحب ودند و در جهان اسلم رجالی به پا‬
‫مشان آراسته است‪.‬‬ ‫خاست که تاریخ با نا ‌‬
‫مسلمانان با وجود انحراف از عملکرد و رفتار نخستین‬
‫تهای جاهلی موجود‬ ‫هی خویش نسبت به مل ‌‬ ‫و روش نمون ‌‬
‫هی انبیا و اطاعت از خدا بودند‪ ،‬به‬ ‫نزدیکترین ملت به شیو ‌‬
‫تشان سدی محکم در‬ ‫همین دلیل وجودشان و وجود دول ‌‬
‫یها و‬ ‫برابر انتشار و رشد جاهلیت بود‪ ،‬با وجود کاست ‌‬
‫نقایصی که داشتند‪ ،‬بزرگترین قدرت در جهان بودند که‬
‫یبردند‪.‬‬
‫تها همواره از آنها بیمناک بودند و حساب م ‌‬ ‫دول ‌‬

‫فروریزی بنای شکوهمند قدرت اسلمی‬


‫بدون این که بیگانگان پی ببرند‪ ،‬این قدرت بزرگ داشت‬
‫یشد‪ ،‬تا این که سرانجام در قرن هفتم شوکت‬ ‫ضعیف م ‌‬
‫مسلمانان درهم شکست و هنگامی که مغولن حکومت‬
‫خوارزمشاه آخرین امپراتوری اسلمی را ویران نمودند و‬
‫فشان درآمد‪ ،‬شبح خوفناک از بین رفت و‬ ‫بغداد به تصر ‌‬
‫مترسک به زمین افتاد‪ ،‬آنگاه بود که پرندگان و درندگان بر‬
‫کشت و زراعت هجوم آوردند و مردمان علیه مسلمانان‬
‫جسور و گستاخ شدند‪.‬‬
‫مغولن میراث مسلمانان را تصرف کردند و در‬
‫نبختی و بیچارگی‬ ‫زمامداری جانشین آنان شدند‪ ،‬برای نگو ‌‬
‫بشر و تباهی جهان همین بس که رهبری جهان را ملتی‬
‫نادان و وحشی و فاقد دین‪ ،‬دانش‪ ،‬فرهنگ به دست گیرد‪.‬‬
‫﴿‪﴾220‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل سوم‬
‫نقش رهبری عثمانیان‬
‫هی تاریخ‬ ‫عثمانیان در عرص ‌‬
‫هی تاریخ ظهور‬‫در این زمان ترکان عثمانی در عرص ‌‬
‫کردند‪ ،‬محمد بن مراد دوم در سن ‪ 24‬سالگی‬
‫تهای روم را در سال )‬ ‫قسطنطنیه‪ ،‬پایتخت مقتدر دول ‌‬
‫‪ 857‬هس ‪ 1453‬م( فتح کرد‪ ،‬با این فتح مسلمانان باری‬
‫لهایشان زنده شد‪ ،‬ترکان‬ ‫یدگر امیدوار شدند و آرزو در د ‌‬
‫سشان عثمانیان در رهبری امت اسلم و‬ ‫و در رأ ‌‬
‫سگرداندن قدرت و جایگاه مسلمانان در جهان مورد‬ ‫بازپ ‌‬
‫اعتماد بودند‪ ،‬فتح قسطنطنیه توسط آنها که هشت قرن‬
‫کامل)‪ (1‬در برابر مسلمانان سرسختی م ‌‬
‫یکرد‪ ،‬دلیل‬
‫هی اجتهاد در فنون‬‫شایستگی و قدرت‪ ،‬رسیدن به درج ‌‬
‫نظامی و فرماندهی صحیح نظامی‪ ،‬برتی در تجهیزات‬
‫هگیری از نیروی علم و عمل‬ ‫تهای معاصر و بهر ‌‬ ‫جنگی مل ‌‬
‫یشان بود‪ .‬تمام آنچه ذکر شد مواردی است که‬ ‫ه ‌‬‫در وظیف ‌‬
‫ینیاز نیست‪.‬‬
‫هرگز امت از آنها ب ‌‬

‫برتری محمد فاتح در فنون نظامی‬


‫یگوید‪ :‬محمد فاتح با علوم ریاضی‬ ‫چنانچه دریبر م ‌‬
‫یدانست که چگونه آنها را بر‬ ‫آشنایی داشت و به خوبی م ‌‬
‫فنون نظامی منطبق کند‪ ،‬به همین جهت آمادگی لزم را‬
‫برای این فتح تدارک دید و از تمام تجهیزات جنگی موجود‬
‫در آن زمان استفاده کرد‪.‬‬
‫بارون کارادووکس )‪ (Baron carra de vaux‬در جلدو اول‬
‫هوران مسلمان در ذیل شرح حال محمد‬ ‫کتاب اندیش ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫فاتح م ‌‬
‫»این فتح به صورت اتفاقی یا به علت ضعف دولت‬
‫روم‪ ،‬برای محمد فاتح تحقق یافت‪ ،‬بلکه سلطان مزبور‬
‫تدابیر لزم را از قبیل برای آن چیده بود و تمام‬
‫یهای علمی موجود در آن زمان را به کار گرفت‪،‬‬ ‫توانای ‌‬
‫پاندازها در آن زمان تازه به صحنه آمده بودند‪ ،‬وی به‬ ‫تو ‌‬
‫پاندازها پرداخت‪ ،‬به این منظور‬‫ن بزرگترین تو ‌‬ ‫ساخت ِ‬

‫)(‪ -‬ناوگان عربی به فرماندهی ُبسسسر بسسن ارطسساة در سسسال ‪ 44‬هس س‬ ‫‪1‬‬

‫مطابق با ‪ 664‬م قسطنطنیه را مورد حمله قرار داده و یزید بسسن‬


‫معاویه در سال ‪ 52‬هس مطابق با ‪ 72‬م این شهر را محاصره کرد‪،‬‬
‫بها آن را محاصره کردند‪ ،‬اما به سسسبب‬ ‫از آن به بعد چهار بار عر ‌‬
‫استحکامی که داشت موفق به فتح آن نشدند‪.‬‬
‫﴿‪﴾221‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پاندازی ساخت که‬ ‫کارشناسی قوی را انتخاب کرد‪ ،‬وی تو ‌‬
‫وزن گلوله اش ‪ 300‬کیلو و مسافت پرتابش بیش از یک‬
‫ن این توپ حدود ‪ 700‬نفر‬ ‫یگویند برای کشاند ِ‬ ‫میل بود‪ ،‬م ‌‬
‫یگرفت‪ ،‬هنگامی‬ ‫لزم بود‪ ،‬پرکردنش نیز ‪ 2‬ساعت وقت م ‌‬
‫که محمد فاتح به فتح قسطنطنیه رهسپار شد‪000/300 ،‬‬
‫لپیکر را همراه‬
‫پانداز غو ‌‬‫سرباز در رکابش بود و تو ‌‬
‫هی قسطنطنیه از‬ ‫داشت‪ ،‬ناوگان دریایی اش جهت محاصر ‌‬
‫طریق دریا حامل ‪ 120‬کشتی بود‪ ،‬او بود که با ابتکارش‬
‫پهای لغزان شده با روغن‬ ‫کشتی را در خشکی روی چو ‌‬
‫به حرکت درآورد)‪.(1‬‬

‫یها و خصوصیات ملت ترک‬ ‫ویژگ ‌‬


‫ملت مسلمان ترک تحت رهبری عثمانیان در آن زمان‬
‫دارای خصوصیاتی منحصر به فرد بودند که آنها را جهت‬
‫رهبری مسلمانان از دیگران متمایز گردانیده بود‪:‬‬
‫هی‬ ‫ملتی بودند کوشا‪ ،‬حماسی و بلندپرواز و دارای روحی ‌‬
‫هزیستی و فطرت سالمی که‬ ‫جهاد که به سبب سازد ‌‬
‫تهای‬ ‫ی اغلب مل ‌‬ ‫داشتند از امراض اخلقی و اجتماع ِ‬
‫یهای نظامی‬ ‫مسلمان شرقی مصون بودند‪ ،‬دارای توانای ‌‬
‫هی مادی و روحی‬ ‫یتوانستند سیطر ‌‬ ‫های که م ‌‬‫بودند‪ ،‬به گون ‌‬
‫تهای‬ ‫اسلم را گسترش دهند و دشمنی و خصومت مل ‌‬
‫دیگر ار دفع کنند و رهبری جهان را به عهده گیرند‪،‬‬
‫تشان قبل از هرچیز به استفاده‬ ‫عثمانیان در ابتدای حکوم ‌‬
‫حهای گرم پرداختند و‬ ‫از تجهیزات جنگی به خصوص سل ‌‬
‫هترین‬ ‫پاندازها را بیشتر مورد توجه قرار دادند‪ ،‬تاز ‌‬ ‫تو ‌‬
‫اختراعات جنگی را به دست آوردند‪ ،‬به فنون نظامی و‬
‫تنظیم لشکر و ارتش چنان اهمیت دادند که در این‬
‫موضوع بدون هیچگونه اختلف نظری‪ ،‬الگوی کامل‬
‫هی اروپا‪ ،‬آسیا و افریقا‬ ‫اروپاییان گردیدند‪ .‬در سه قار ‌‬
‫یکردند‪ ،‬کشورهای شرق اسلمی رااز فارس تا‬ ‫حکومت م ‌‬
‫مراکش به تصرف درآوردند‪ ،‬آسیای صغیر را نیز به زانو‬
‫درآوردند و در اروپا نفوذ کردند تا آنجا که به دیوارهای وین‬
‫رسیدند‪ ،‬فرمانروای بلمنازع دریای مدیترانه بودند‪ ،‬آنان‬
‫های عثمانی کرده بودن که هیچ‬ ‫مدیترانه را تبدیل به دریاچ ‌‬
‫های در آن حضور نداشت‪.‬‬ ‫بیگان ‌‬
‫هی کنسولگری بطرس کبیر در باب عالی عثمانی‬ ‫نمایند ‌‬
‫های به قیصر نوشت به این مضمون‪ :‬سلطان دریای‬ ‫نام ‌‬
‫تهای امیر شکیب ارسلن بر کتاب حاضععر‬
‫)(‪ -‬برگرفته از پانوش ‌‬ ‫‪1‬‬

‫العالم السلمی‪ ،‬ج ‪ ،1‬ص ‪ ،220‬چاپ دوم‪.‬‬


‫﴿‪﴾222‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یداند که هیچ‬ ‫سیاه را مانند منزل شخصی خویش م ‌‬
‫های در آن حق تردد ندارد‪.‬‬ ‫بیگان ‌‬
‫ناوگانی خیلی بزرگ فراهم آوردند که هرگز اروپا‬
‫یتوانست با آن مقابله کند‪ ،‬برای مقابله با این ناوگان‪،‬‬ ‫نم ‌‬
‫پاپ‪ ،‬ایتالیا‪ ،‬اسپانیا‪ ،‬پرتغال و مالطه )در سال ‪ 945‬هس ‪/‬‬
‫های نگرفتند‪.‬‬ ‫‪ 1457‬م( به پا خاستند؛ اما هیچ نتیج ‌‬
‫در دوران سلیمان قانونی بزرگ‪ ،‬امپراتوری عثمانی بر‬
‫خشکی و دریا گسترده بود و قدرت سیاسی و روحانی را‬
‫در اختیار داشت‪ ،‬مرزهای دولت عثمانی در زمان سلیمان‬
‫از شمال به تونس‪ ،‬از جنوب به نیل و اقیانوس هند‪ ،‬از‬
‫ههای‬ ‫ههای قفقاز و از غرب به کو ‌‬ ‫شرق به سلسله کو ‌‬
‫یرسید که مساحتی بالغ بر ‪ 400‬هزار میل مربع‬ ‫اطلس م ‌‬
‫بود‪ ،‬ناوگان عثمانی متشکل از ‪ 2000‬کشتی جنگی بود و‬
‫سواحل شرقی دریای سفید‪ ،‬دریای آدریاتیک‪ ،‬دریای مرمر‪،‬‬
‫هی‬ ‫دریای اژه‪ ،‬دریای سیاه‪ ،‬دریای احمر و فارس در سیطر ‌‬
‫آن بود‪.‬‬
‫)‪(1‬‬
‫خلصه تمام شهرهای مشهور قدیم غیر از روم در‬
‫هی حکومت عثمانی درآمده بود‪.‬‬ ‫حوز ‌‬
‫سرتاسر اروپا از حکومت عثمانی لرزه بر اندام بود‪،‬‬
‫هی شاهان عثمانی‬ ‫گشان در معاهد ‌‬ ‫فرمانروایان بزر ‌‬
‫یرفتند مردم آن‬ ‫کها به سرزمینی م ‌‬ ‫یآمدند‪ ،‬هرگاه تر ‌‬ ‫درم ‌‬
‫سهای کلیسا را به صدا‬ ‫مشان ناقو ‌‬ ‫منطقه به احترا ‌‬
‫یآوردند‪ ،‬هنگامی که خبر درگذشت محمد فاتح را به‬ ‫درنم ‌‬
‫یآوردند‪ ،‬هنگامی‬ ‫سهای کلیسا را به صدا درنم ‌‬ ‫پاپ ناقو ‌‬
‫که خبر درگذشت محمد فاتح را به پاپ رساندند‪ ،‬دستور‬
‫داد تا مدت سه روز مردم نماز شکر بخوانند و جشنی‬
‫بزرگ برپا کنند‪.‬‬
‫برای رهبری جهان در بهترین موقعیت قرار داشتند؛ در‬
‫هی بالکان ساکن بودند و از آنجا بر آسیا و اروپا‬ ‫شبه جزیر ‌‬
‫تشان واقع در بین دو دریای سیاه و‬ ‫اشراف داشتند‪ ،‬پایتخ ‌‬
‫سفید و متصل به دو خشکی آسیا و اروپا بود‪ ،‬برای‬
‫بزرگترین دولتی که بر آسیا و افریقا حکومت داشت این‬
‫موقعیت بهترین پایتخت بود‪ ،‬به همین دلیل ناپلئون گفته‬
‫یبود‪ ،‬قسطنطنیه‬ ‫بود‪ :‬اگر تمام دنیا به صورت یک دولت م ‌‬
‫بهترین مکان برای پایتخت آن بود‪.‬‬
‫هی مهم‬ ‫هی نزدیک‪ ،‬اروپا بزرگترین خطر و سوژ ‌‬ ‫در آیند ‌‬
‫یآمد که عوامل ترقی و پیشرفت در وجودش‬ ‫به نظر م ‌‬
‫هی تاریععخ عثمععانی‪ ،‬ص‬
‫)(‪ -‬رک‪ :‬بیهسسم‪ ،‬محمسسد جمیسسل‪ ،‬فلسف ‌‬ ‫‪1‬‬

‫‪.281 – 280‬‬
‫﴿‪﴾223‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یداد‪،‬‬
‫کها را اگر خداوند توفیق م ‌‬
‫یزد‪ .‬تر ‌‬
‫موج م ‌‬
‫یتوانستند در میدان فکر و علم از اروپاییان مسیحی‬ ‫م ‌‬
‫سبقت گیرند و رهبری جهان را به دست گیرند و آن را به‬
‫سوی حق و هدایت سوق دهند‪ ،‬قبل از این که اروپا به این‬
‫زمامداری برسد و جهان را به سوی نابودی و آتش کاشند‪.‬‬

‫کها در اخلق و ایستایی آنان در علم‬ ‫انحطاط تر ‌‬


‫و فنون نظامی‬
‫کها این قوم‬
‫اما از بخت بد مسلمانان و به ویژه خود تر ‌‬
‫تهای‬‫نیز به انحطاط و سقوط دچار شدند‪ ،‬بیماری مل ‌‬
‫گذشته یعنی حسد و کینه‪ ،‬استبداد و ظلم فرمانروایان‪،‬‬
‫دشان‪ ،‬خیانت و مکاری امراء‬ ‫تربیت نادرست و اخلق فاس ‌‬
‫نسبت به ملت‪ ،‬دچار شدن ملت به رفاه و آسایش و‬
‫تهای اقوام پست و زبون چنانچه در‬ ‫مواردی دیگر از عاد ‌‬
‫کها ثبت است به آنان نیز سرایت کرد؛‬ ‫بهای تاریخ تر ‌‬
‫کتا ‌‬
‫اگرچه در این کتاب جای تفصیل این مباحث نیست‪ ،‬اما‬
‫بدترین عیبی که به آن دچار شدند جمود و ایستایی علمی‬
‫و رکود در تکنیک نظامی و لشکرداری بود‪ ،‬و این کلم‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫الهی را فراموش کردند که م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾  ‬النفال‪.[60 :‬‬
‫یتوانید‪ ،‬نیروی‬ ‫»برای ]مبارزه با آنان[ تا آنجا که م ‌‬
‫بهای ورزیده آماده‬ ‫]مادی و معنوی[ و ]از جمله[ اس ‌‬
‫بسازید تا بدان دشمن خدا و دشمن خویش را برسانید و‬
‫کسان دیگری جز آنان را نیز به هراس اندازید که ایشان را‬
‫یشناسید«‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫ة‬
‫مع ُ‬ ‫ْ‬
‫حك َ‬ ‫ْ‬
‫ة ال ِ‬ ‫م ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫همینطور سخن رسسسول خسسدا ص را‪» :‬الكل ِ َ‬
‫فه َ‬
‫ها« »حکمت‬ ‫ق بِ َ‬‫ح ّ‬‫وأ َ‬ ‫ها َ ُ َ‬
‫جدَ َ‬
‫و َ‬
‫ث َ‬
‫حي ْ ُ‬
‫ف َ‬‫ن َ‬
‫م ِ‬
‫ؤ ِ‬ ‫ة ال ْ ُ‬
‫م ْ‬ ‫ضال ّ ُ‬
‫َ‬
‫هی مسسؤمن اسسست‪ ،‬هرجسسا آن را بیابسسد وی بسسه آن‬ ‫گمشسسد ‌‬
‫قتر است«‪.‬‬ ‫مستح ‌‬
‫از طرفی جای آن داشت تا آنان به سبب مرکزیت‬
‫سیاسی و جغرافیایی که داشتند و از این که کامل ً در‬
‫ت‬‫هی کشورهای اروپایی قرار داشتند‪ ،‬این وصی ِ‬ ‫احاط ‌‬
‫هی بزرگ اسلم عمرو بن عاص ‪ ‬را خطاب به‬ ‫فرماند ‌‬
‫یدادند‪:‬‬ ‫مسلمانان مصر‪ ،‬نصب العین خویش قرار م ‌‬
‫﴿‪﴾224‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫»واعلموا أنكم في رباط إلى يوم القيامة لكثرة‬
‫العداء حولكم وتشوف قلوبهم إليكم وإلى‬
‫داركم«‪.‬‬
‫هباش هستید‪،‬‬‫»آگاه باشید‪ ،‬شما تا قیامت در حال اماد ‌‬
‫فتان و به سبب‬ ‫به سبب کثرت دشمنان در اطرا ‌‬
‫یتان«‪.‬‬ ‫نها ‌‬
‫تشان به شما و سرزمی ‌‬ ‫مداش ‌‬ ‫چش ‌‬
‫اما ترکان باز ایستادند و زمان جلو رفت‪ ،‬آنان واپس‬
‫ماندند و اروپاییان سبقت گرفتند‪.‬‬

‫رکود علمی در ترکیه‬


‫بناو خالده ادیب رکود علمی در تریکه را دقیق توصیف‬
‫نموده است‪ ،‬جای آن دارد تا در اینجا ذکر شود‪:‬‬
‫هی متکلمان در دنیا حاکم بود‪،‬‬ ‫»تا زمانی که فسلف ‌‬
‫علمای اسلم در ترکیه همواره به بهترین نحو‬
‫هی سلیمانیه و‬ ‫یدادند‪ ،‬مدرس ‌‬ ‫یشان را انجام م ‌‬
‫ه ‌‬ ‫وظیف ‌‬
‫هی فاتح دو مرکز مهم علوم و فنون موجود در آن‬ ‫مدرس ‌‬
‫هی الهی و‬ ‫زمان بود؛ اما زمانی که غرب از بند فلسف ‌‬
‫مباحث دینی و کلمی خود را رها ساخت و اساس علوم‬
‫جدید و حکمت نوین را گذاشت‪ ،‬انقلبی در دنیا پدید آورد‬
‫هی تعلیم و برآوردن نیاز‬ ‫که علما توان انجام وظیف ‌‬
‫شآموزان را نداشتند‪ ،‬این دسته از علما اعتقاد داشتند‬ ‫دان ‌‬
‫که همان علمی که در قرن سیزدهم میلدی بود‪ ،‬همواره‬
‫در جای خویش باقی است و جلوتر نرفته است‪ ،‬این‬
‫ذهنیت اشتباه در سیستم تعلیمی آنان تا قرن نوزدهم‬
‫میلدی ادامه داشت‪ ،‬باید توجه داشت که این ذهنیت‬
‫نهای اسلمی استناد دینی‬ ‫علمای ترکیه و سایر سرزمی ‌‬
‫هی الهی با علم کلم که در اختیار‬ ‫نداشت‪ ،‬فلسف ‌‬
‫هی یونانی‬ ‫مسلمانان یا مسیحیان بود‪ ،‬بنیان آن را فلسف ‌‬
‫تشکیل داده بود و بیشتر افکار ارسطو که خود فیلسوفی‬
‫غیر دینی بود برآن غالب بود‪.‬‬
‫هی‬ ‫ً‬
‫یآید‪ ،‬اجمال اندیش ‌‬ ‫در این بخش مناسب به نظر م ‌‬
‫علمای مسیحی و اسلمی باهم مقایسه شود‪ :‬قرآنکریم از‬
‫موضوع آفرینش جهان طبیعی به تفصیل سخن نگفته‬
‫است‪ ،‬بخش اعظم تعلیمات قرآن را مباحث اخلقی و‬
‫اجتماعی به خود اختصاص داده است‪ ،‬هدف مهم قرآن‬
‫تفکیک خیر و شر و حسن و قبح است‪ ،‬قرآن برای کل‬
‫جهان یک آیین آورده است‪ ،‬هرگاه از مسایل ماوراء‬
‫الطبیعه یا معارف روحی سخن به میان آمده است‪ ،‬کمتر‬
‫یتوان در آن پیچیدگی یا اشکالی مشاهده کرد‪ ،‬اساس‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪﴾225‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تعلیمات قرآن توحید است‪ ،‬اصول ً اسلم دینی است ساده‬
‫هی نظریات‬ ‫و گسترده و به مراتب‪ ،‬وسعت نظرش در بار ‌‬
‫جدید پیرامون طبیعت‪ ،‬بیشتر است تا ادیان دیگر‪ ،‬اما این‬
‫هی صدر و سادگی که در تحقیقات جدید علمی مؤثر‬ ‫سع ‌‬
‫بود‪ ،‬در زندگی مسلمانان چندان به طول نیانجامید‪ ،‬در‬
‫قرن نهم هجری علما و متکلمان الهیات و فقه را در قید و‬
‫بندهای تنگ منحصر کردند و باب تحقیق و اجتهاد را کامل ً‬
‫مسدود کردند‪ ،‬در این برهه از زمان افکار ارسطو)‪ (1‬در‬
‫هی اسلمی نفوذ کرد‪.‬‬ ‫فلسف ‌‬
‫برعکس اسلم‪ ،‬آیین مسیحیت که بهتر است بگوییم‬
‫دین بولس قدیس‪ (2)،‬مباحث مفصلی پیامون جهان طبیعت‬
‫دارد‪ ،‬به خصوص در سفر پیدایش‪ .‬چون مسیحیان ایمان‬
‫داشتند که این مباحث کلم خداست‪ ،‬ناگزیر باید درستی و‬
‫یکردند؛ اما از طرفی چون تجربه و‬ ‫حقانیت آن را تأیید م ‌‬
‫ظاهر امر با آن مباحث در تضاد بود ناگزیر به تأویل و‬
‫توجیه روی آوردند‪ ،‬در این باب دست به دامن ارسطو‬
‫شدند؛ چون نظریاتش مانند سحر تأثیر داشت‪.‬‬
‫هنگامی که غرب به تحقیق طبیعت براساس آزمایش و‬
‫تجربه و تجزیه و تحلیل علمی پرداخت‪ ،‬رجال کلیسا شدیدا ً‬
‫متحیر شدند و چون دانشمندان از طرق عملی به‬
‫اکتشافات مهمی دست یافتند‪ ،‬علمای مسیحی از این که‬
‫مناک شدند و تنش‬ ‫مبادا قدرت کلیسا از بین برود بی ‌‬
‫شدیدی بین دین و علم اتفاق افتاد و بسیاری از‬
‫دانشمندان علوم طبیعی که در تحقیق و پژوهش خویش‬
‫مشان گردیدند‪.‬‬ ‫استقامت ورزیدند‪ ،‬قربانی عل ‌‬

‫)(‪ -‬حکیسسم نامسسدار یونسسانی‪ ،‬بسسه سسسال ‪ 374‬پیسسش از میلد در شسسهر‬ ‫‪1‬‬

‫استاگیرا متول شد‪ ،‬پزشک پارت پادشاه مقدونیه بود‪ ،‬ارسطو که‬
‫در کودکی از پدر یتیم ماند به آتن رفت و در محضر افلطسسون بسسه‬
‫کسب علم پرداخت‪ ،‬پس از مرگ استاد‪ ،‬وی مسسدتی در شسسهرهای‬
‫مختلف گشت و گذار کرد و سرانجام به مقدونیه رفسست و تربیسست‬
‫اسسسکندر مقسسدونی بسسدو سسسپرده شسسد‪ ،‬پسسس از مسسرگ اسسسنکندر وی‬
‫ناگزیر آنجا را ترک کرد و در خالکیس سسسکونت گزیسسد و چنسسد مسساه‬
‫بعد به سال ‪ 32‬پیش از میلد همانجا درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬بولس قدیس ملقب بسسه حسسواری نجبسسا‪ ،‬وی پسسس از مسسسیح بسسه‬ ‫‪2‬‬

‫ظاهر به آیین عیسی مسیح پیوسسست و بسسه تبلیسسغ آن پرداخسست‪ ،‬وی‬


‫یکی از نخستین پدیدآورندگان نظم کلیسایی و معتقدات مسسسیحی‬
‫یرود‪ ،‬مکساتیب متعسددی از وی بسر جسای مانسده کسه در‬ ‫به شمار م ‌‬
‫تهای متعسسدد بسسه‬ ‫عهععد جدیععد موجسسود اسسست‪ ،‬وی طسسی مسسسافر ‌‬
‫انطاکیه‪ ،‬آتن‪ ،‬افس‪ ،‬کرفت‪ ،‬مقدونیه و اورشلیم مبادی مسسسیحیت‬
‫را تبلیغ و ترویج کرد‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾226‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سرانجام بعد از برخوردهای خونین بین دین و علم‪،‬‬
‫کلیسا مجبور شد‪ ،‬واقعیت را بپذیرد‪ ،‬به این منظور آنان‬
‫ههای خود‬ ‫ههای مدارس و دانشگا ‌‬ ‫علوم طبیعی را در برنام ‌‬
‫یشان که تا دیروز‬ ‫هها ‌‬
‫گنجاندند و بدین ترتیب دانشگا ‌‬
‫چندان تفاوتی با مدارس مسلمانان نداشت‪ ،‬اکنون تبدیل‬
‫ههای جدید گردیدند‪ ،‬با این‬ ‫به مراکز علوم طبیعی و یافت ‌‬
‫هی خویش را کامل ً رها نکردند‪.‬‬ ‫وصف نیز فلسف ‌‬
‫هی این تحول این بود که کلیسا توانست بر گروهی‬ ‫نتیج ‌‬
‫شهای کاتولیک و‬ ‫از طبقات روشنفکر تسلط پیدا کند‪ .‬کشی ‌‬
‫پروتستان در علوم جدید مشارکت داشتند و بسا اوقات‬
‫یتوانستند با نسل جدید در موضوعات مختلف به مباحثه‬ ‫م ‌‬
‫بپردازند‪.‬‬
‫هی عثمانی‪ ،‬علما وضعیت متفاوتی با آنچه‬ ‫اما در ترکی ‌‬
‫بیان شد‪ ،‬داشتند‪ .‬به فراگیری علوم جدید نپرداختند و‬
‫نشان جلوگیری‬ ‫شدیدا ً از ورود افکار جدید در سرزمی ‌‬
‫کردند‪ ،‬از آنجا که زمام تعلیم امت اسلم را به دست‬
‫یدادند‪،‬‬‫هی ورود نم ‌‬ ‫هی علمی اجاز ‌‬ ‫داشتند و به هیچ یافت ‌‬
‫یشان را تحت‬ ‫بدیهی بود که رکود علمی‪ ،‬نظام آموزش ‌‬
‫الشعاع قرار دهد‪.‬‬
‫یشان به‬ ‫همینطور در دوران انحطاط‪ ،‬مشاغل سیاس ‌‬
‫جهای آزمایش و‬ ‫یتوانستند رن ‌‬ ‫حدی تراکم یافته بود که نم ‌‬
‫یدادند‪،‬‬‫تجربه را تحمل کنند‪ ،‬تنها همتی که از خود نشان م ‌‬
‫هی یونانی بود و این که دانش خویش‬ ‫اصرار بر لزوم فلسف ‌‬
‫را بر استدلل استوار سازند‪ ،‬مدارس اسلمی در قرن‬
‫نوزدهم میلدی‪ ،‬همان وضعیت را داشتند که در قرن‬
‫سیزدهم میلدی داشتند)‪.(1‬‬

‫هی علمی و فکری‬ ‫انحطاط گسترد ‌‬


‫لمی و فکری تنها در محافل ترکیه حاکم نبود‪ ،‬بلکه‬
‫جفکری‬ ‫جهان اسلم از شرق تا غرب به قحطی علمی و فل ‌‬
‫یاراده‬‫مبتل شده بود‪ ،‬این قحطی وی را از پا درآورده و ب ‌‬
‫و سست همت گردانیده بود‪.‬‬
‫اگر نگوییم قرن هشتم شاید قرن نهم از نظر نشاط‪،‬‬
‫تولید و ابتکار در دین‪ ،‬علم‪ ،‬ادب‪ ،‬شعر و حکمت آخرین‬
‫قرن بود و قرن دهم‪ ،‬آغاز رکود‪ ،‬تقلید و اطاعت از‬
‫دیگران بود‪.‬‬
‫)(‪ -‬رویععارویی شععرق و غععرب در ترکیععه‪ ،‬سسسخنرانی دوم‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫انحطاط عثمانیان‪ ،‬ص ‪conflict of East and weast in 43 – 40‬‬


‫‪turkey by Halide Edib p.40-4‬‬
‫﴿‪﴾227‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫این رکود جوانب مختلف علمی اعم از علوم دینی و‬
‫فنون درسی‪ ،‬معانی شعری‪ ،‬انشاء‪ ،‬تاریخ و مناهج‬
‫بهای مربوط‬ ‫آموزشی را شامل بود‪ ،‬به این دلیل در کتا ‌‬
‫یتوان کسی را دید که‬ ‫به شرح حال علما در این قرون نم ‌‬
‫لقب نابغه یا حداقل محقق برآن اطلق شود؛ یا این که‬
‫های عرضه‬ ‫سی ظهور کند که در فنی از فنون چیز تاز ‌‬
‫ههای جدیدی نایل شده باشد‪ ،‬به‬ ‫نموده و در علم به یافت ‌‬
‫جز افراد محدودی در اقصی نقاط جهان اسلم مانند شیخ‬
‫احمد بن عبدالحد سرهندی )متوفای ‪ 1034‬هس ‪ .‬ق(‬
‫صاحب مکتوبات ماندگار و با ارزش در شریعت و معارف‬
‫الهی و شیخ ولی الله بن عبدالرحیم دهلوی )متوفای‬
‫بهای حجة الله البالغة‪،‬‬ ‫‪ 1176‬هس ‪ .‬ق( نویسنده ی کتا ‌‬
‫هی النصاف‪ ،‬و فرزندش‬ ‫إزالة الخفاء‪ ،‬الفوز الکبیر و رسال ‌‬
‫رفیع الدین )متوفای ‪ 1233‬هس( صاحب کتاب تکمیل‬
‫الذهان و اسرار المحبة‪ ،‬و شیخ اسماعیل بن عبدالغنی بن‬
‫بهای منصب‬ ‫ولی الله )متوفای ‪ 1243‬هس( صاحب کتا ‌‬
‫المامة‪ ،‬العبقات والصراط المستقیم)‪.(1‬‬
‫در باب شعر علی رغم اشعاری که در این دوره به‬
‫ننشین و گیرا و‬ ‫هی تحریر درآمده است‪ ،‬نظمی که ذه ‌‬ ‫رشت ‌‬
‫یخورد‪ ،‬اغلب ابیاتی‬ ‫یا انشایی که روان باشد‪ ،‬به چشم نم ‌‬
‫شهای لفظی‪،‬‬ ‫است مرده و سرد که بر اثر گرای ‌‬
‫ههای لفظی و معنوی‪ ،‬ستایش و تملق‬ ‫گزا‌رگویی‪ ،‬مبالغ ‌‬
‫لسرایی نسبت به جنس مذکر در شعر‪،‬‬ ‫بیش از حد غز ‌‬
‫ههای دوستانه و اهداف طبیعی‪،‬‬ ‫تکلفات حتی در نام ‌‬
‫بهای تاریخ و زندگی‬ ‫یهای سرد حتی در کتا ‌‬ ‫عبند ‌‬
‫مسج ‌‬
‫هها‪ ،‬به کلی روح خود را از دست داده است‪.‬‬ ‫نام ‌‬
‫بهای متأخران‬ ‫بهای پیشینیان‪ ،‬جایشان را به کتا ‌‬ ‫کتا ‌‬
‫بهایی که سرشار از‬ ‫اهل تکلف واگذار نموده؛ کتا ‌‬
‫نشان به‬ ‫حواشی‪ ،‬تقریرات و تلخیصات است و مؤلفا ‌‬
‫قصد اعمال تعقید و اغماض‪ ،‬در استفاده از کاغذ هم‬
‫هنویسی‬ ‫هی خلص ‌‬ ‫یکردند‪ ،‬گویا داشتند شیو ‌‬ ‫هجویی م ‌‬ ‫صرف ‌‬
‫یدادند‪ ،‬تمام این موارد حاکی از‬ ‫و اختصار را ترویج م ‌‬
‫انحطاط فکری و علمی بود که بر جهان اسلم حاکم شده‬
‫و در درونش نفوذ نموده بود‪.‬‬

‫معاصران عثمانیان در شرق‬

‫)(‪ -‬جهت اطلع بیشتر از ششرح حال این بزرگان رک‪ :‬الحسسسنی‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫عبدالحی‪ ،‬نزهة الخواطر‪ ،‬ج پنجم‪ ،‬ششم و هفتم‪.‬‬


‫﴿‪﴾228‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی عثمانیان دو دولت قدرتمند در شرق وجود‬ ‫در دور ‌‬
‫داشت‪:‬‬
‫‪ -1‬دولت مغولی که بنیانگذارِ آن بابر تیموری )‪ 933‬هس‬
‫‪ 1526‬م( بود و با سلطان سلیم اول معاصر بود‪ ،‬بر‬
‫هی قدرت این دولت بزرگترین فرمانروایان مسلمان‬ ‫اریک ‌‬
‫از نظر شوکت و ابهت قدرت نظامی و وسعت قلمرو یکی‬
‫نشان اورنگ زیب بود‪،‬‬ ‫متری ‌‬
‫بعد از دیگری نشستند که مه ‌‬
‫او آخرین فرمانروای تیموری و قدرتمندترین آنها بود‪ ،‬وی‬
‫هترین قلمرو را داشت و از نظر‬ ‫از نظر فتوحات گسترد ‌‬
‫نترین و از نظر شناخت از کتاب و سنت‬ ‫دیانت متدی ‌‬
‫نشان بود‪ ،‬بیش از نود سال عمر کرد و پنجاه سال‬ ‫هتری ‌‬ ‫آگا ‌‬
‫هی قدرت بود‪ ،‬وی در سال ‪ 1118‬هس یعنی در آغاز‬ ‫بر اریک ‌‬
‫قرن هیجدهم میلدی چشم از جهان فرو بست‪ .‬این قرن‬
‫در تاریخ اروپا دارای اهمیت خاصی بود‪ ،‬متأسفانه سلطان‬
‫اورنگ زیب و هیچکدام از گذشتگانش هیچ ارتباطی با آنچه‬
‫یگذشت و رویدادهای مهمی که در حال انجام‬ ‫در اروپا م ‌‬
‫یای که در قلب اروپا موج‬ ‫بود و عوامل پیشرفت و ترق ‌‬
‫یزد‪ ،‬نداشتند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫تهای اروپایی که‬ ‫آنان به تجار‪ ،‬پزشکان و سفیران دول ‌‬
‫یافتاد‪،‬‬
‫آنهم به ندرت گذرشان بر این سرزمین دوردست م ‌‬
‫ینگریستند‪.‬‬ ‫با دیدی تحقیرآمیز م ‌‬
‫‪ -2‬دولت صفوی در ایران که دولتی پشیرفته و متمدن‬
‫بود‪ ،‬اما با توجه به اعتقادات مذهبی خاصی که داشت‪،‬‬
‫یشورید و یا به دفاع از‬ ‫تهای عثمانی م ‌‬ ‫اغلب یا بر دول ‌‬
‫یپرداخت‪.‬‬ ‫خویش م ‌‬
‫این دو دولت هموراه در سرزمین خویش محصور بودند‬
‫یخبر بودند‪،‬‬ ‫یافتاد ب ‌‬
‫و حتی از آنچه در خاور نزدیک اتفاق م ‌‬
‫چه رسد به آنچه در غرب در حال انجام بود‪ ،‬از آنچه در‬
‫یخبر بودند‪ ،‬چه رسد‬ ‫یداد نیز ب ‌‬ ‫کشورهای اسلمی روی م ‌‬
‫یداد‪.‬‬‫به آنچه در کشورهای بیگانه رخ م ‌‬
‫اما این که این دو دولت باهم توافق و ائتلف کنند‪،‬‬
‫یکرد؛ گویا‬‫امری بود که اصل ً در ذهن احدی خطور نم ‌‬
‫تهای موروثی و‬ ‫تهای شرقی و حکوم ‌‬ ‫ت دول ‌‬ ‫سرش ِ‬
‫خاندانی چنین است و نسل اندر نسل‪ ،‬یکدیگر را بدان‬
‫سفارش کرده اند‪ ،‬همینطور تحقیق و بررسی وضعیت‬
‫علمی و نظامی اروپا و استفاده از صنایع خارجی در آن‬
‫یکرد‪.‬‬ ‫زمان به ذهن کسی خطور نم ‌‬
‫﴿‪﴾229‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نوزایی اروپا و حرکت شتابان آن در صنعت و‬
‫علوم طبیعی‬
‫مترین ادوار‬ ‫ههای شانزدهم و هفدهم میلدی از مه ‌‬ ‫سد ‌‬
‫ن خود حامل پیامدهای خاصی‬ ‫تاریخ بشری بود و در بط ِ‬
‫بود‪ ،‬در این برهه از تاریخ اروپا از خواب طولنی خود بیدار‬
‫هوار به جبران دوران غفلت و جهالتش پرداخت‬ ‫شد و دیوان ‌‬
‫و به سوی هدف خویش به جای این که دوان دوان حرکت‬
‫یهای طبیعت‬ ‫کند‪ ،‬با تمام پر و بالش به پرواز درآمد‪ ،‬توانای ‌‬
‫ههایی‬‫را تسخیر و اسرارهستی را برمل کرد‪ ،‬دریاها و قار ‌‬
‫را کشف کرد که تا آن زمان گمنام بودند‪ ،‬در هر علم و‬
‫فنی و در هر بعدی از ابعاد زندگی به فتوحات جدیدی‬
‫دست یافت‪ .‬در این مدت زمان کوتاه در علوم مختلف‬
‫افرادی نابغه و مبتکر مانند کپرنیک)‪ ،(copernicus) (1‬برونو )‬
‫‪B‬‬
‫﴿‪﴾230‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪ ،(runoe‬گالیله)‪ ،(galiolio) (1‬کپلر)‪ ،(Kepler) (2‬نیوتن)‪Ne) (3‬‬
‫‪ (wton‬و کسانی که نظام قدیم را منسوخ کردند و نظام‬
‫جدیدی را بنیان گذاردند و جهانی از علم گشودند‪ ،‬پا به‬
‫نگردان مکتشف افرادی امثال‬ ‫عرصه گذاشتند‪ ،‬از جها ‌‬
‫کلمب)‪ ،(columbus) (4‬واسکودوگاما )‪ (uasscodagama‬و‬
‫)‪(5‬‬

‫ماژلن)‪ (maglin) (6‬ظهور کردند‪.‬‬


‫لگرفتن و به‬ ‫تها در حال شک ‌‬ ‫در این زمان تاریخ مل ‌‬
‫هی بعضی در حال غروب و‬ ‫قالب درآمدن بود‪ ،‬ستار ‌‬
‫هی برخی دیگر هم در حال طلوع بود‪ ،‬آنچه تا به حال‬ ‫ستار ‌‬

‫کدان ایتالیایی‪ ،‬به سال ‪ 1564‬م چشسسم بسسه‬ ‫یدان و فیزی ‌‬ ‫)(‪ -‬ریاض ‌‬ ‫‪1‬‬

‫جهان گشود‪ ،‬در فلورانس به تحصیل پرداخت و علسسوم پزشسسکی و‬


‫ریاضیات آموخت و سپس بسسه نجسسوم روی آورد‪ ،‬یکسسی از نخسسستین‬
‫هی مسساه دارای‬ ‫نها را او اختراع کرد و با آن ثابت کرد که کر ‌‬ ‫دوربی ‌‬
‫ههای متعدد است و بسسر مطالعسات کپرنیسک در مسورد حرکست‬ ‫کوش ‌‬
‫زمین و‪ ...‬اطلعساتی افسسزود‪ ،‬پسساپ او را بسسه رم خواسسست و اظهسسار‬
‫هی حرکت زمین به دور آفتاب کفر شسسمرد و‬ ‫هی او را در بار ‌‬ ‫عقید ‌‬
‫مجبورش کرد که به زانو درآید و از آن عقیده توبه کند‪ ،‬گالیله بسسه‬
‫سال ‪ 1642‬م چشم از جهان فرو بست‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫هشناس آلمانی به سال ‪ 1571‬م از پسسدر و مسسادری فقیسسر‬ ‫)(‪ -‬ستار ‌‬ ‫‪2‬‬

‫به دنیا آمد‪ ،‬وی دوران کسسودکی را بسسا تنگدسسستی گذرانسسد‪ ،‬کپلسسر بسسه‬
‫تسسدریس ریاضسسیات مشسسغول شسسد‪ ،‬آنگسساه ازدواج کسسرد‪ ،‬از فشسسار‬
‫یرفسست‪ ،‬در ایسسن میسسان تمسسام‬ ‫تنگدستی از شهری به شسسهر دیگسسر م ‌‬
‫ههای‬ ‫هی نوشسست ‌‬ ‫یهای آسسسمانی و مطسسالع ‌‬ ‫فکسسرش متسسوجه بررسسس ‌‬
‫دیگران بسسود‪ ،‬وی بسسه سسسال ‪ 1609‬م بسسه قسسوانین حرکسست سسسیارات‬
‫دست پیدا کرد و در کتاب نجوم نوین آنها را چسساپ و پخسسش کسسرد‪،‬‬
‫در سال ‪ 1618‬م قانون سوم خود را کشف کرد‪ .‬در پایان زندگی‬
‫های چشسسم از جهسسان‬ ‫با بدبختی و گمنامی به سال ‪ 1630‬در گوش س ‌‬
‫فرو بست‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫یان و فیلسسسوف انگلیسسسی بسسه‬ ‫)(‪ -‬اسحاق نیوتن‪ ،‬فیزیکدان‪ ،‬ریاض ‌‬ ‫‪3‬‬

‫سال ‪ 1642‬م به دنیا آمد‪ ،‬در دانشگاه کمبریج تحصسسیل کسسرد‪ .‬وی‬
‫در سنین ‪ 23‬و ‪ 24‬سالگی قوانین اساسی مکانیک را تنظیم کسسرد‬
‫و در مورد اجرام آسمانی آنها را به کار بست‪ .‬ضمنا ً قانون اصلی‬
‫جاذبه را کشف و روش حساب جسسامعه و فاضسسله را ابسسداع کسسرد و‬
‫یریزی کسسرد‪ ،‬نیسسوتن بسسه سسسال‬ ‫یها را پ ‌‬
‫اساس کشفیات مهم عدس ‌‬
‫‪ 1727‬م چشم از جهان فرو بست‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬کریستف کلمب دریانورد معسسروف و کاشسسف امریکسسا بسسه سسال‬ ‫‪4‬‬

‫‪ 1451‬م بسسه دنیسسا آمسسد‪ ،‬وی بسسا حمسسایت ملکسسه ایزابسسل موفسسق شسسد‬
‫هی امریکا را کشف کند‪ .‬وی چهار بار برای این منظسسور سسسفر‬ ‫قار ‌‬
‫دریایی کرد‪ ،‬سسسرانجام وی در حسسال تنگدسسستی بسسه سسسال ‪ 1506‬م‬
‫درگذشت )د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬دریانورد پرتغالی به سال ‪ 1469‬م به دنیا آمد‪ ،‬وی از راه دریا‬ ‫‪5‬‬

‫هی هندوستان رسید‪ ،‬این سفر دریایی‬ ‫)جنوب افریقا( به شبه قار ‌‬
‫ثروت هندوستان را در دسترس اروپاییان گذاشت‪ ،‬وی در دومیسسن‬
‫﴿‪﴾231‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ینمود و آنچه تا به حال‬
‫غروب کرده بود‪ ،‬داشت طلوع م ‌‬
‫یکرد‪ .‬یک ساعت در‬ ‫در حال طلوع بود‪ ،‬داشت غروب م ‌‬
‫آن تاریخ مساوی با یک روز و بلکه چندین روز بود و یک‬
‫روز مساوی با یک سال و بلکه چندین سال بود؛ هرکس‬
‫یکرد در واقع زمانی را ضایع کرده بود‪.‬‬
‫ساعتی را تلف م ‌‬

‫سفر خود قدرت پرتغالیان را در هند و سواحل افریقا با توسل به‬


‫زور مستقر ساخت‪ .‬وی به سال ‪ 1524‬درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬دریانورد پرتغسسالی حسسدود سسسال ‪ 1480‬م بسسه دنیسسا آمسسد‪ ،‬وی بسسه‬ ‫‪6‬‬

‫منظور پیداکردن راه دریایی نزدیک به جزایر ملوک با پنسسج کشسستی‬


‫از پرتغسسال در اقیسسانوس اطلسسس بسسه راه افتسساد‪ ،‬وی در ایسسن سسسفر‬
‫هی زمیسسن را دور بزنسسد و ایسسن نخسسستین گسسردش دور‬ ‫موفق شد کر ‌‬
‫دنیا بود‪ ،‬خود ماژلن و ‪ 160‬تن از همراهانش در این سفر از بین‬
‫رفتند‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾232‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سماندگی مسلمانان در امور زندگی‬ ‫واپ ‌‬
‫مسلمانان نه این که چند ساعت و چند روز را تلف‬
‫کردند‪ ،‬بلکه چندین سال و چندین نسل را ضایع گرداندند‪،‬‬
‫برعکس در این مدت کشورهای اروپایی هر دقیقه و هر‬
‫ثانیه را غنیمت شمردند و مسیرشان را در میادین مختلف‬
‫زندگی به سرعت پیمودند و در مدت چند سال‪ ،‬مسافت‬
‫چندین قرن را طی کردند‪.‬‬
‫یتوان میزان کرود ترکیه را‬ ‫یکی از مواردی که با آن م ‌‬
‫هی علم و صنعت تشخیص داد‪ ،‬این است که‬ ‫در عرص ‌‬
‫یسازی تنها در قرن شانزدهم میلدی در ترکیه‬ ‫صنعت کشت ‌‬
‫ههای بهداشتی تنها در قرن‬ ‫هها و قرنطین ‌‬
‫راه افتاد‪ ،‬چاپخان ‌‬
‫هیجدهم در این دولت قابل استفاده گردید‪ ،‬همینطور‬
‫هی اروپا در همین زمان دایر‬ ‫مراکز آموزش نظامی به شیو ‌‬
‫هی صنعت و‬ ‫شد‪ ،‬در اواخر این قرن ترکیه از عرص ‌‬
‫اکتشافات کامل ً دور بود؛ حتی زمانی که بالونی را در‬
‫فضای پایتخت در حال پرواز دیدند‪ ،‬گفتند‪ :‬حتما ً سحر و‬
‫کیمیاگری درکار است‪.‬‬
‫تهای کوچک اروپایی در اقتباس از تجهیزات تمدن‬ ‫دول ‌‬
‫نو و اسباب رفاه عام‪ ،‬از ترکیه سبقت گرفته بودند؛ تا آنجا‬
‫که مصر نیز در استفاده از راه آهن و قطار چهار سال و‬
‫در استفاده از تمبرهای پستی چند ماه از ترکیه پیشگام‬
‫بود‪.‬‬

‫سماندگی مسلمانان در فنون نظامی‬ ‫واپ ‌‬


‫سماندگی مسلمانان صرفا ً در علوم نظری و مدنی‬ ‫واپ ‌‬
‫بماندگی بسی فراگیر و گسترده بود‪،‬‬ ‫نبود‪ ،‬بلکه این عق ‌‬
‫اروپا در فنون نظامی که مدتی قبل ابتکار خویش بر ترکیه‬
‫سبقت گرفت و در سال ‪ 1774‬م اروپاییان سربازان‬
‫عثمانی را شکست سختی دادند که در پی آن تا حدودی‬
‫دولت عثمانی به خود آمد و آن وقت بود که مهندسان‬
‫اروپایی را جهت ساماندهی نیروهای نظامی و آموزش‬
‫افسران خود فرا خواند‪ ،‬سلطان سلیم سوم در آغاز قرن‬
‫نوزدهم که خود فردی روشن بود و خارج از دربار علم‬
‫آموخته بود‪ ،‬اصلحات را موردتوجه قرار داد‪ ،‬به این‬
‫ً‬
‫منظور مدارس جدیدی تأسیس رد و خودش شخصا در‬
‫ینمود‪ ،‬سپاهی به سبک‬ ‫یکی از مدارس هندسه تدریس م ‌‬
‫جدید تشکیل داد و در سیستم سیاسی برخی اصلحات و‬
‫تعدیلت را اعمال کرد‪ ،‬چون ملت به مقدار زیادی بر جمود‬
‫و محافظت بر هرچیز قدیمی عادت کرده بود‪ ،‬سپاهیان‬
‫﴿‪﴾233‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫قدیمی بر وی شوریدند و او را ترور کردند و محمد دوم‬
‫جانشین وی تعیین گردید و از سال ‪ 1807‬تا سال ‪1839‬‬
‫بر مسند قدرت نشست‪ ،‬بعد از او عبدالمجید اول ‪1839‬‬
‫م تا ‪ 1851‬فرمانروا بود‪ ،‬این دو‪ ،‬جانشینان سلطان سلیم‬
‫دوم در وظیفه و مسئولیتی که داشت‪ ،‬شدند و ترکیه به‬
‫هی‬
‫های که ترکی ‌‬ ‫تها دست یافت‪ ،‬اگر مرحل ‌‬ ‫برخی از پیشرف ‌‬
‫هی پیشرفت و ترقی طی کرد با مراحلی‬ ‫اسلمی در عرص ‌‬
‫ههای هیجدهم و نوزدهم طی کرده‪،‬‬ ‫که اروپا در سد ‌‬
‫مقایسه شود‪ ،‬تفاوت عمیقی به چشم خواهد خورد‪،‬‬
‫هی‬ ‫حرکت ترکیه و اروپا در این میدان بیشتر شبیه مسابق ‌‬
‫کپشت و خرگوش بود؛ فقط با این تفاوت که خرگوش‬ ‫ل ‌‬
‫کپشت علوه بر‬ ‫در حرکتش خیلی آگاه و بیدار بود و ل ‌‬
‫یرفت‪.‬‬ ‫های که خود داشت‪ ،‬بعضی اوقات به خواب م ‌‬ ‫کند ‌‬

‫خلیی که امپراتوری عثمانی بر جای گذاشت‬


‫یهایی که برای بیان واقعیت و ادای امانت‬ ‫با وجود کاست ‌‬
‫تاریخی از دولت عثمانی بیان شد‪ ،‬شکی نیست که دولت‬
‫های بزرگ و وسیع‬ ‫مزبور دژ محکمی برای اسلم و قلع ‌‬
‫تهای عرب مسلمان واقع در خاورمیانه‪ ،‬اعم از‬ ‫برای مل ‌‬
‫حجاز و فلسطین و غیره بود که از دخالت نیروهای‬
‫نها و این که به تاخت و تاز‬‫هی غربی در این سرزمی ‌‬ ‫بیگان ‌‬
‫یکرد‪ .‬تا‬
‫بپردازند و به مقدسات اهانت کنند‪ ،‬جلوگیری م ‌‬
‫دوران سلطان عبدالحمید خان)‪ ،(1‬علی رغم آنچه از وی‬
‫گفته شد و نسبت به او شایعه پراکنی شد‪ ،‬این وضعیت‬
‫ادامه داشت‪.‬‬
‫ههای یهودی ضد‬‫شهای مسیحی و توطئ ‌‬ ‫تمام کوش ‌‬
‫اسلم در زمان سلطان عبدالحمید نافرجام ماند؛ تا این که‬
‫جنگ جهانی اول ‪ 1914 – 1918‬م آغاز شد‪ .‬متفقین‬
‫بها را به اردوی خویش درآورند و آنها را‬ ‫موفق شدند عر ‌‬
‫هی قومیت عربی بروز‬ ‫ً‬
‫علیه ترکان بشورانند‪ ،‬نهایتا اندیش ‌‬
‫کرد و کشورهای عربی از امپراتوری عثمانی فاصله‬
‫تهای کوچک و بزرگ درآمدند‪،‬‬ ‫گرفتند و به شکل امار ‌‬

‫)(‪ -‬آخرین سلطان عثمانیان‪ ،‬پس از خلع براردش‪ ،‬مراد خسسان بسسه‬ ‫‪1‬‬

‫تخت نشست‪ .‬در ایران با ناصسسرالدین شساه و مظفسر السدین شساه‬


‫قاجار معاصر بود‪ .‬در سسسال ‪ 1909‬م حسسزب جوانسسان تسسرک انقلب‬
‫کرد و غلبسسه یسسافت و حکسسومت مشسسروطه در عثمسسانی اعلم کسسرد‪،‬‬
‫سسسلطان عبدالحمیسسد معسسزول و در سسسالونیک تبعیسسد شسسد‪ .‬شسسهر‬
‫سسسالونیک در سسسال ‪ 1330‬هسسس ‪ .‬ق بسسه دسسست یونانیسسان افتسساد‪.‬‬
‫عبدالحمید به اروپا گریخت و همانجا درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾234‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫مدتی را تحت حمایت دیگران گذراندند و سرانجام به‬
‫استقلل رسیدند‪ .‬دیگر دستی قدرتمند نبود که از آنان‬
‫حمایت کند و قدرتی جهانی وجود نداشت که دیگران از‬
‫وی حساب ببرند‪ .‬اینجا بود که اسراییل با تکیه برقدرت و‬
‫حمایت کشورهای اروپایی‪ ،‬در قلب جهان عرب قد علم‬
‫نمود و اخیرا ً در ژوئن سال ‪ 1967‬م توانست کرانه ی‬
‫هی سینا را به تصرف خویش درآورد و‬ ‫غربی و شبه جزیر ‌‬
‫قدس شریف را برای اولین بار در تاریخ غصب کند‪ .‬جهان‬
‫غرب که توانایی هیچ تحرکی را نداشت‪ ،‬این ضرب المثل‬
‫ُ‬
‫م‬ ‫ما أك ِل ْ ُ‬
‫ت َيو َ‬ ‫یکرد‪» :‬إ ِن ّ َ‬
‫قدیم عربی را با خود زمزمه م ‌‬
‫ض«)‪.(1‬‬ ‫َ‬
‫ل الث ّ ْ‬
‫وُر الب ْي َ ُ‬ ‫أ ُك ِ َ‬
‫»روزی که گاو سفید خورده شد‪ ،‬از آن روز به بعد من‬
‫نیز خورده شدم«‪.‬‬
‫پایان امپراتوری عثمانی به خصوص در شرق‪،‬‬
‫گترین پیروزی برای اروپای صلیبی و یهود جهانی بود و‬ ‫بزر ‌‬
‫خلیی را بر جای گذاشت که هرگز پر نشد‪.‬‬

‫)(‪ -‬منظور امپراتوری عثمسانی اسست‪ .‬سسخنی منقسول از حضسرت‬ ‫‪1‬‬

‫علی ‪ ‬که به قتل حضرت عثمان ‪ ‬اشسساره دارد‪ .‬رک‪ :‬میسسدانی‪،‬‬


‫مجمع المثال‪ ،‬ص ‪.25‬‬
‫﴿‪﴾235‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬

‫باب چهارم‬
‫عصر اروپا‬

‫* فصل اول‪ :‬اروپای مادی‬


‫یگرایی و‬‫* فصل دوم‪ :‬مل ‌‬
‫نپرستی در اروپا‬ ‫میه ‌‬
‫* فصل سوم‪ :‬اروپا به سوی‬
‫خودکشی‬
‫تهای‬
‫* فصل چهارم‪ :‬مصیب ‌‬
‫معنوی انسانیت در دوران‬
‫استعمار اروپا‬
‫﴿‪﴾236‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل اول‬
‫اروپای مادی‬
‫طبیعت و تاریخ تمدن اروپا‬
‫قبل از این که آثار انتقال رهبری جهان از مسلمانان به‬
‫تها‪،‬‬ ‫ههای تغییر در نگرش جهان‪ ،‬اخلق مل ‌‬ ‫اروپا در زمین ‌‬
‫نهای بشر بررسی گردد و‬ ‫تمدن و اجتماع و هدف و آرما ‌‬
‫قبل از این که معلوم شود برای آدمیان از این تحول چه‬
‫چیز عاید شده است و سودش بیشتر بوده است یا‬
‫زیانش؟ لزم است تمدن غرب و وضع این تمدن و روح و‬
‫تهای اروپایی را بشناسیم و بدانیم که‬ ‫هی زندگی مل ‌‬ ‫فلسف ‌‬
‫از کجا نشأت گرفته است؟‬
‫هی بسیاری از‬ ‫تمدن قرن بیستم غرب برخلف عقید ‌‬
‫نهای اخیری که بعد از‬ ‫هی قر ‌‬ ‫مردم تمدنی جدید و زایید ‌‬
‫نهای تاریک اروپا آمده نیست‪ ،‬بلکه تاریخ این تمدن به‬ ‫قر ‌‬
‫هی‬ ‫یردد؛ زیرا این تمدن سلل ‌‬ ‫چندین هزار سال پیش برم ‌‬
‫تمدن روم و یونان است و جانشین آن دو در میراث‬
‫سیاسی‪ ،‬عقلی و مدنی است و وارث آن دو در تمام‬
‫ههای اجتماعی و میراث‬ ‫یها‪ ،‬نظام سیاسی‪ ،‬فلسف ‌‬ ‫دارای ‌‬
‫یای که به جای گذاشتند‪ ،‬هست‪.‬‬ ‫علمی و فرهنگ ‌‬
‫ههای آن دو تمدن‬ ‫یها‪ ،‬تمایلت و انگیز ‌‬ ‫تها‪ ،‬ویژگ ‌‬ ‫خواس ‌‬
‫گذشته در وجود این تمدن جای گرفته و در خونش به‬
‫یدهد‬ ‫گردش درآمده است‪ ،‬تا آنجا که تاریخ به ما نشان م ‌‬
‫نخستین مظهر باشکوه برای عقلنیت اروپایی تمدن یونان‬
‫بده است‪ .‬به طوری که تاریخ ثبت کرده‪ ،‬تمدن یونان‬
‫هی اروپا به وجود‬ ‫نخستین تمدن بوده که براساس فلسف ‌‬
‫هی اروپایی در آن تجلی یافته است‪ ،‬بر فراز‬ ‫آمده و روحی ‌‬
‫آوارهای تمدن یونان‪ ،‬تمدن روم پا گرفته است‪ .‬این تمدن‬
‫نهای‬ ‫دارای روحی واحد یعنی روح اروپایی بود‪ ،‬پس از قر ‌‬
‫یها و اساس تغییر نکرده است و ملت‬ ‫طولنی هنوز ویژگ ‌‬
‫اروپا همچنان وارث و حافظ اخلق‪ ،‬فلسفه‪ ،‬علوم‪ ،‬آداب و‬
‫افکار روم و یونان است‪ ،‬سرانجام این تمدن در قرن‬
‫نوزدهم میلدی در لباسی درخشنده خود را نمایاند‪ ،‬گرچه‬
‫گهای این لباس‪ ،‬این پندار را ایجاد‬ ‫زیبایی و درخشندگی رن ‌‬
‫یکند که این لباس تازه یافته شده‪ ،‬ولی باید دانست که‬ ‫م ‌‬
‫هی روم و یونان است‪.‬‬ ‫تار و پود آن از رشت ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬شایسته است که نخست تمدن یونان و روم و‬
‫حقیقت و روح آن دو را درک کنیم‪ ،‬تا با بینایی کامل‪،‬‬
‫﴿‪﴾237‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫اشکالت تمدن غرب را نقد و بررسی کنیم و در قرن‬
‫هی آن قضاوت کنیم‪.‬‬‫بیستم میلدی بتونیم در بار ‌‬

‫یهای تمدن یونان‬ ‫ویژگ ‌‬


‫تهای‬ ‫بترین مل ‌‬ ‫ملت یونان ملتی با استعداد و از نجی ‌‬
‫ظ هوش‪ ،‬استعداد‪ ،‬علم و‬ ‫یرفتند‪ .‬از لحا ِ‬ ‫عالم به شمار م ‌‬
‫های در‬ ‫ادب سرآمد جهانیان بودند‪ ،‬در جهان نقش جاودان ‌‬
‫فلسفه و ادب داشتند‪ ،‬آثار دانشمندان‪ ،‬حکما و نوابغ آنان‪،‬‬
‫ههای جهان است و روی این جهات‬ ‫بخان ‌‬‫زینت بخش کتا ‌‬
‫ملتی شاخص بودند‪ ،‬آن چه در این بحث برای ما اهمیت‬
‫دارد‪ ،‬درک حقیقت و طبیعت تمدنی است که آنها آن را به‬
‫وجود آوردند‪ ،‬اگر ما به تمدن یونان با دید نقد و بررسی‬
‫نهای دیگر از لحاظ‬ ‫بنگریم و از مشترکات آن با تمد ‌‬
‫یها و‬ ‫نها‪ ،‬ویژگ ‌‬ ‫مظاهر و ظواهر روی برتابیم و نیز بنیا ‌‬
‫یها و‬ ‫سرشت آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم‪ ،‬برتر ‌‬
‫نهای‬ ‫نهای دیگر خصوصا ً تمد ‌‬ ‫مزایایی که آن را از تمد ‌‬
‫یها‬‫یگردد‪ ،‬این ویژگ ‌‬ ‫یکند‪ ،‬کامل ً مشخص م ‌‬ ‫شرق جدا م ‌‬
‫عبارتند از‪:‬‬
‫‪ -1‬اعتقاد به محسوسات و ارج نگذاردن به آنچه با حس‬
‫قابل درک نیست‪.‬‬
‫‪ -2‬دینداری اندک و کرنش نکردن در مقابل خدای یکتا‪.‬‬
‫هی شدید به زندگی دنیا و اهتمام به منافع و‬ ‫‪ -3‬علق ‌‬
‫یهای آن‪.‬‬ ‫یها و کامجوی ‌‬ ‫شادکام ‌‬
‫نپرستی‪.‬‬ ‫‪ -4‬گرایش ملی و میه ‌‬
‫یتوان این مظاهر پراکنده را در یک کلمه یعنی‬ ‫البته م ‌‬
‫یگری خلصه کرد‪ ،‬با این بیان که شعار تمدن یونان‬ ‫ماد ‌‬
‫یگری بود‪ ،‬هرچه در یونان وجود داشت از جمله‬ ‫ماد ‌‬
‫یگری منتهی‬ ‫فرهنگ‪ ،‬علم‪ ،‬فلسفه‪ ،‬شعر و دین به ماد ‌‬
‫یشد‪ ،‬حتی یونیان نتوانستند صفات و قدرت خدا را بدون‬ ‫م ‌‬
‫ماده درک کنند‪ ،‬بلکه برای صفات خدا اشکال مختلف‬
‫ههایی ساختند و معبدهای‬ ‫مادی ترسیم کردند و مجسم ‌‬
‫فراوانی برپا کردند‪ ،‬برای رزق‪ ،‬خدایی و باری رحمت‬
‫یگرفتند‪،‬‬ ‫خدایی دیگر و برای خشم نیز یک خدا درنظر م ‌‬
‫یهای‬ ‫های جدا تراشیدند و ویژگ ‌‬ ‫برای هرکدام مجسم ‌‬
‫نهایی از‬ ‫اجسام مادی را به آنان نسبت دادند و پرچی ‌‬
‫هها پیرامون آنها فراهم آوردند‪ ،‬آنان‬ ‫هها و افسان ‌‬ ‫اسطور ‌‬
‫مفاهیم مجرد را مجسم نمودند و آنها را در قالب اجسام و‬
‫اشکال تصور کردند؛ مثل ً برای عشق خدایی ساختند و‬
‫برای زیبای خدایی دیگر!‬
‫﴿‪﴾238‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی »عقول عشره«)‪ (1‬و‬ ‫مطالب فلسفی ارسطو در بار ‌‬
‫های از افکار مادی یونیان نیست‬ ‫»افلک تسعه« جز چکید ‌‬
‫که بیانگر طبیعت و سرشت یونان است‪.‬‬
‫یگری بر تمدن یونان‬ ‫دانشمندان اروپا به چیرگی ماد ‌‬
‫یشان بدان‬ ‫ثهای علم ‌‬ ‫بها و بح ‌‬ ‫اعتراف کرده اند و در کتا ‌‬
‫اشاره نموده اند‪.‬‬
‫دانشمند آلمانی‪ ،‬دکتر هاس )‪ (hass‬در ژنو پیرامون این‬
‫که »تمدن اروپا چیست؟« سه سخنرانی ایراد کرد‪ ،‬دکتر‬
‫هاس از دانشمندانی است که معتقدند تمدن غرب از‬
‫شرق اقتباس نشده‪ ،‬بلکه تمدن مستقلی است‪ ،‬چکیده ی‬
‫یگذرانیم‪:‬‬‫سخنان دکتر هاس را از نظر شما م ‌‬
‫»تمدن یونان مرکز تمدن کنونی غرب است‪ ،‬مردان‬
‫یونانی به پرورش اندام و تناسب بدن و زیبایی آن اهتمام‬
‫یورزیدند‪ ،‬به همین سبب برای آنان الگوی کامل‪،‬‬ ‫زیادی م ‌‬
‫جسم زیبا و متناسب بود و این جز بیانگر پرداخت بسیار‬
‫شهای بدنی‬ ‫به امور محسوس نیست‪ ،‬از همین رو به ورز ‌‬
‫یهای ورزشی و رقص و امثال آن سخت علقمند‬ ‫و باز ‌‬
‫بودند و در ُبعد پرورش ذهن که شامل شعر‪ ،‬آواز‪ ،‬نمایش‪،‬‬
‫های اهتمام‬ ‫مجسمه‪ ،‬فلسفه و علوم طبیعی است‪ ،‬به انداز ‌‬
‫یورزیدند که از تربیت جسم برتری پیدا نکند‪ ،‬دین )در‬ ‫م ‌‬
‫نزد آنها( از روحانیت و معنویت خالی بود‪ ،‬در یونان‬
‫تحصیلت دینی و یا رجال دینی وجود نداشت‪ ،‬گرچه گاهی‬
‫تهای »ِازوپس«)‪ (2‬و دیگران‬ ‫رنگ روحی و معنوی در سن ‌‬
‫یشود‪ ،‬ولی برای این آثار روحی از شرق کسب‬ ‫دیده م ‌‬
‫یتوان آن را منتسب به تمدن یونان‬ ‫شده بود و نم ‌‬
‫دانست«‪.‬‬
‫هبودن دین در یونان‬ ‫بسیاری از دانشمندان اروپا‪ ،‬کم مای ‌‬
‫و کمبود کرنش و فروتنی و کمبود تلش در اعمال آنها و‬

‫)(‪ -‬ارسسسطو و پیروانسسش بسسرای حسسل اشسسکال صسسدور موجسسودات از‬ ‫‪1‬‬

‫خالق‪ ،‬بین خالق و مخلوق وسایطی قایل شسسده انسسد در ده مرتبسسه‬


‫ینامند‪ ،‬هریک از این عقسول‪ ،‬از بسال بسه‬ ‫که آنها را عقول عشره م ‌‬
‫یشسسود و بسسه‬ ‫پایین‪ ،‬بسسه تدریسسج از روحسسانیت و بسسساطتش کاسسسته م ‌‬
‫یشود‪ ،‬تا عقل دهسسم کسسه بسسا هسسان مسادی‬ ‫کثرت و مادیت نزدیکتر م ‌‬
‫سنخیت دارد‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫ههای ‪ 6‬و ‪7‬‬ ‫هگوی یونسسانی در سسسد ‌‬
‫)(‪ِ -‬ازوپسسس )‪ (EZOPOS‬افسسسان ‌‬ ‫‪2‬‬

‫پیش از میلد‪ .‬وی نخست بسسرده بسسوده و سسسپس آزاد شسسد و نهایتسا ً‬
‫های اسسست‪.‬‬ ‫مردم دلف او را کشتند‪ِ ،‬ازوپس شخصیتی نیمه افسان ‌‬
‫ههای ِازوپس به نثر یونسسانی و بسسسیار‬ ‫های به نام افسان ‌‬ ‫مجموع ‌‬
‫ن پلنسسود‬ ‫یگوینسسد‪ :‬در اصسسل از آ ِ‬‫خشک به وی منسوب است کسسه م ‌‬
‫کشیش است‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾239‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هگری در زندگی آنان را‬ ‫فراوانی لهو و لعب و عشو ‌‬
‫ملحظه و به آن اقرار کرده اند‪.‬‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫ِلکی در کتاب تاریخ اخلق اروپا م ‌‬
‫»حرکت یونانی صرفا ً حرکتی عقلی و ذهنی بود‪ ،‬ولی‬
‫حرکت مصریان برعکس آن یک حرکت روحی و باطنی‬
‫یگوید‪» :‬مصریان خدایان‬ ‫هی رومی م ‌‬ ‫بود‪ ،‬ابولیس‪ ،‬نویسند ‌‬
‫ینمودند‪ ،‬ولی‬ ‫خود را با کرنش و گریه و زاری تعظیم م ‌‬
‫یکردند«‪.‬‬ ‫یونانیان با رقص و آواز خدایان خود را تعظیم م ‌‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫ِلکی پس از نقل کلم ابولیس م ‌‬
‫هی ابولیس را‬ ‫»شکی در این نیست که تاریخ یونان گفت ‌‬
‫یکند؛ زیرا ما دینی ندیده ایم که با عادات یونیان در‬ ‫تأیید م ‌‬
‫هگری و ترس‬ ‫کثرت اعیاد‪ ،‬شهوترانی‪ ،‬خوشگذرانی‪ ،‬عشر ‌‬
‫نداشتن از خدا برابری کند‪ ،‬یونانیان درست به سان‬
‫یکردند‪ ،‬در تمجید و‬ ‫بزرگان و شیوخ خود‪ ،‬خدا را تعظیم م ‌‬
‫تهای جاری بسنده‬ ‫تعظیم خدا به رسوم رایج و سن ‌‬
‫یکردند«)‪.(1‬‬ ‫م ‌‬
‫هی خداشناسی و حایز عقایدی بودند‬ ‫یونیان دارای فلسف ‌‬
‫هبردن به خدا‪،‬‬ ‫که کرنش برای خدا‪ ،‬عبادت‪ ،‬نیایش‪ ،‬پنا ‌‬
‫یآمد؛‬‫تضرع به درگاهش در زندگی آنان عجیب به نظر م ‌‬
‫زیرا کسی که صفات خدا را نفی‪ ،‬و اختیار‪ ،‬افعال‪ ،‬خلق و‬
‫ینماید و این جهان را‬ ‫امر در جهان هستی را از آن سلب م ‌‬
‫یداند که آن را عقل فعال و‬ ‫مربوط به دستگاهی م ‌‬
‫هی این‬ ‫ً‬
‫ینامد‪ ،‬طبعا چنین فردی در نتیج ‌‬ ‫حرکات افلک م ‌‬
‫عقیده و باور اعتقاد صحیحی در زندگی عملی خود نسبت‬
‫به خداوند ندارد‪ ،‬مگر از روی تقلید‪ ،‬همچنین به خدا امید‬
‫یترسد‪ ،‬خدا را دوست ندارد‪ ،‬در برابر‬ ‫ندارد‪ ،‬از او نم ‌‬
‫یها از او کمک‬ ‫یساید‪ ،‬در سخت ‌‬ ‫شکوه او سر بر خاک نم ‌‬
‫یآورد و طوری زندگی‬ ‫یخواهد‪ ،‬تسبیحش را به جای نم ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یکند که گویا خدایی و پروردگاری وجود ندارد‪ .‬بنابراین‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫اگر بگویند یونیان نسبت به خداوند خاشع نبودند‪ ،‬عبادات و‬
‫ههای بدون روح بود و خدا را‬ ‫اعمال دینی آنان همانند لش ‌‬
‫ً‬
‫یکردند‪ ،‬قطعا برایمان‬ ‫نشان تعظیم م ‌‬ ‫مانند شیوخ و بزرگا ‌‬
‫جای تعجب نخواهد بود‪ ،‬بلکه شگفت زمانی است که‬
‫هی بسیار زیاد یونانیان به دنیا و‬ ‫عکس آن را بشنویم‪ ،‬علق ‌‬
‫هها‪ ،‬اشکال‪ ،‬آواز و‬ ‫یشان به مجسم ‌‬ ‫همچنین دلباختگ ‌‬
‫موسیقی که یونانیان آنها را فنون جملیه یعنی هنرهای زیبا‬
‫ینامیدند و نیز اهتمام زیاد شعرا و نویسندگان به آزادی‬ ‫م ‌‬
‫)(‪w. e. h. lecky . history . European . marals London 1869 . . -‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪.vol.Ipp .344.5‬‬
‫﴿‪﴾240‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشناخت‬ ‫فردی – که بدون قید و بند بود و هیچ حدی را نم ‌‬
‫هی آنان‬ ‫– تأثیر بسیاری بدی در اخلق یونانیان و جامع ‌‬
‫گذاشت‪ .‬در پی آن هرج و مرج در اخلق گسترش یافت و‬
‫مها برانگیخته شد‪ .‬شعار مرد‬ ‫انقلبی بر ضد تمام نظا ‌‬
‫جمهوری – که کنایه از آزاد اندیشی و روشنفکری بود –‬
‫یها و نیز‬ ‫تشمردن شادکام ‌‬ ‫رفتن به دنبال شهوات و غنیم ‌‬
‫هی حریص بود‪.‬‬ ‫ن گرسن ‌‬ ‫چپاول دنیا مانند چپاول انسا ِ‬
‫افلطون)‪ (1‬در کتاب جمهور از زبان سقراط مرد‬
‫)‪(2‬‬

‫یکند که گویا یکی از نقادان‬ ‫جمهوری را چنان توصیف م ‌‬


‫این قرن دارد یکی از جوانان قرن بیستم را در یکی از‬
‫یکند‪:‬‬ ‫مراکز تمدن غرب توصیف م ‌‬
‫یها از آرزوهای‬ ‫»و اگر کسی چنین گوید که فلن خوش ‌‬
‫یهای دیگر ناشی از آرزوهای‬ ‫شریف و نیکو و فلن خوش ‌‬
‫ناشایسته است و بنابراین‪ ،‬باید از آن گروه اول استقبال و‬
‫تجلیل نمود و از گروه دوم پرهیز و جلوگیری کرد‪ ،‬وی‬
‫یاعتنایی تلقی خواهد نمود و‬ ‫هی این سخنان را با اب ‌‬ ‫هم ‌‬
‫یها همه از نوع واحدند و‬ ‫چنین خواهد گفت که این خوش ‌‬
‫در خوبی میان آنها تفاوتی نیست‪ .‬گفت‪ :‬آری‪ ،‬کسی که‬
‫دارای چنین خصلتی باشد البته همینطور رفتار خواهد کرد‪،‬‬
‫گفتم‪ :‬بنابراین‪ ،‬وی همه روز را به انجام آروزیی که پیش‬
‫ینوشد‪ ،‬فردا از‬ ‫یگذراندف امروز به نوایی باده م ‌‬ ‫آید م ‌‬
‫شهای سخت را‬ ‫یپرهیزد تا لغر شود‪ ،‬یک روز ورز ‌‬ ‫می م ‌‬
‫یفکری‬ ‫یکند‪ ،‬روز دوم را به تنبلی و ب ‌‬ ‫به خود هموار م ‌‬
‫های اصسیل در‬ ‫)(‪ -‬افلطون به سال ‪ 428‬پیسش از میلد در خسانواد ‌‬ ‫‪1‬‬

‫تسسسالگی‬ ‫آتن زاده شد‪ ،‬در کودکی تربیتی اشرافی یافت‪ ،‬در بیس ‌‬
‫به سقراط پیوست و مدت هیجده سسسال ملزم او بسسود‪ ،‬سسسپس از‬
‫هی کرت و جنوب ایتالیسسا و سیسسسیل و مصسسر دیسسدن کسسرد‪ .‬در‬ ‫جزیر ‌‬
‫های گشسسود و بسسه تعلیسسم‬ ‫سسسال ‪ 387‬پیسسش از میلد در آتسسن مدرس س ‌‬
‫شروع کرد‪ .‬وی سرانجام به سال ‪ 348‬پیسسش از میلد درگذشسست‪.‬‬
‫بهای زیادی از خود برجای گذاشسته کسه از آن جملسه‬ ‫افلطون کتا ‌‬
‫یتوان نام برد‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬ ‫نوامیس و جمهور را م ‌‬
‫)(‪ -‬فیلسسسوف معسسروف یونسسانی بسسه سسسال ‪ 470‬پیسسش از میلد زاده‬ ‫‪2‬‬

‫شد‪ .‬از زندگی او در کودکی و جوانی اطلعی در دست نیسسست و‬


‫آثسسار از او نیسسز نمانسسده اسسست‪ ،‬زیسسرا وی همسسواره عقایسسد خسسدا را از‬
‫یکرد‪ .‬معسسروف اسسست کسسه گفتسسه‬ ‫طریق بحث و گفت و گو تبلیغ م ‌‬
‫اند سقراط را از آسمان بسسه زمیسسن آورد؛ یعنسسی ادعسسای معسسرف را‬
‫کوچک کرد و جوینسسدگان را متنبسسه سسساخت کسسه بلنسسدپروازی را رهسسا‬
‫کنند‪ ،‬در خود فرو روند و تکلیف زندگی را بفهمند‪ ،‬وی را به جرم‬
‫این که به آیین رسمی و دولتی اعتقسساد نسسدارد و پرسسستش خسسدایان‬
‫یکند‪ ،‬به مسسرگ محکسسوم کردنسسد‪ .‬وی بسسا نوشسسیدن‬ ‫جدید را ترویج م ‌‬
‫جام شوکران به سال ‪ 399‬پیش از میلد درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾241‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگردد‪،‬‬ ‫یگذراند‪ ،‬روز سوم در دریای فلسفه سرنگون م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یپردازد و از جای خود برخاسته‬ ‫غالبا به کارهای سیاسی م ‌‬ ‫ً‬
‫یگوید‪ ،‬یا کاری که به‬ ‫آنچه به خاطرش خطور کند م ‌‬
‫یکند‪ ،‬یک روز به حال لشکریان غبطه‬ ‫فکرش برسد م ‌‬
‫یشود؛ روز دیگر عاشق‬ ‫هی کار جنگ م ‌‬ ‫یخورد و دلباخت ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگردد و سودای تجارت در سر‬ ‫هی صنعتگران م ‌‬ ‫پیش ‌‬
‫های نیست و‬ ‫یپروراند‪ ،‬خلصه رفتارش تابع نظم و قاعد ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی زندگی را دلپذیر و قرین آزادی و‬ ‫چون این شیو ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یآید« ‪.‬‬ ‫یپندارد‪ ،‬هرگز در صدد تغییر آن برنم ‌‬ ‫کامروایی م ‌‬
‫نپرستی در‬ ‫نپرستی از لوازم طبیعت اروپاست‪ ،‬میه ‌‬ ‫میه ‌‬
‫یتر است؛ زیرا طبیعت‬ ‫اروپا از آسیا آشکارتر و قو ‌‬
‫یکند؛ چون مناطق آسیا‬ ‫جغرافیای اروپا این را ایجاب م ‌‬
‫وسعت فراوانی دارد و شامل آب و هواهای مختلف و‬
‫نهاست؛ همینطور در‬ ‫ههای متنوعی از انسا ‌‬ ‫گون ‌‬
‫ً‬
‫مبودن ابزار زندگی‪ ،‬اسیا کامل غنی و پربار است‪ ،‬با‬ ‫فراه ‌‬
‫هی‬ ‫هی آسیا از جهات طبیعی آماد ‌‬ ‫این بیان سرزمین قار ‌‬
‫عترین‬ ‫توسعه و گسترش است‪ ،‬در این سرزمین وسی ‌‬
‫تهایی که تا به حال تاریخ شناخته است‪ ،‬ظهور کرده‬ ‫مملک ‌‬
‫یبرد و به طور‬ ‫است‪ .‬اروپا در تنازع شدید بقا به سر م ‌‬
‫دایم و مستمر برای بقا و زندگی در ستیز است؛ زیرا اروپا‬
‫برای عمران سرزمین خود با محدودیت وسعت مناطق و‬
‫نها و‬ ‫هی زندگی روبروست‪ .‬کوهستا ‌‬ ‫کمبود وسایل اولی ‌‬
‫دریاها نژادهای اروپایی را پیوسته در نقاط تنگ طبیعی‬
‫هی غرب و‬ ‫محصور کرده است؛ مخصوصا ً بخش میان ‌‬
‫قسمت جنوبی اروپا‪.‬‬
‫یدهد که اروپا به یک‬ ‫اینگونه نواقص طبیعت اجازه نم ‌‬
‫سرزمین وسیع و بزرگ تبدیل شود‪ ،‬طبیعت این قاره‬
‫لگیری کشورهای کوچک و‬ ‫مستلزم آن است که محل شک ‌‬
‫هی سیاسی‬ ‫کم مساحت باشد‪ .‬بدین سبب بود که گمان ‌‬
‫یشد که‬ ‫اروپایی قدیم از دولت – شهرهایی تشکیل م ‌‬
‫یرفت و به طور کامل از‬ ‫قلمرو آنها از چند میل فراتر نم ‌‬
‫هی این گمانه‬ ‫استقلل برخوردار بود‪ ،‬بزرگترین نمون ‌‬
‫هها شهر کوچک و‬ ‫سرزمین یونان است که از آغاز تاریخ د ‌‬
‫مستقل به خود دیده است‪.‬‬
‫با این وصف جای تعجب نیست که یونانیان به‬
‫نپرستی روی آوردند‪» .‬لکی« خود پذیرفته است که‬ ‫میه ‌‬
‫هی‬ ‫نپرستی تنها تفکر حاکم بر یونان بود‪ ،‬اندیش ‌‬ ‫تفکر میه ‌‬
‫هی فارسی کتاب‬ ‫)(‪) Republic , book VII -‬این بخش از ترجم ‌‬ ‫‪1‬‬

‫جمهور افلطون به قلم فؤاد روحانی نقل شد‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬


‫﴿‪﴾242‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی آنان مانند سقراط و آناک‬ ‫جهانی که بعضی از فلسف ‌‬
‫غورس)‪ (1‬به آن معتقد بودند در یونان حامی و پشتیبان‬
‫نداشت‪ .‬نظامی اخلقی ارسطور مبنی بر جدایی یونانی از‬
‫نپرستی بر تمام‬ ‫ندوستی و میه ‌‬ ‫غیر یونانی بود‪ ،‬مهی ‌‬
‫فضایل اخلقی که حکمای یونان آنها را قبول داشتند‪،‬‬
‫نپرستی و‬ ‫مقدم بود‪ .‬به طوری که ارسطور نه تنها به میه ‌‬
‫ندوستی اکتفا نکرد‪ ،‬بلکه پا را فراتر گذاشت و گفت‪:‬‬ ‫میه ‌‬
‫باید یونیان با غیر یونانیان همانند حیوانات رفتار کنند‪ .‬این‬
‫نپرستی چنان در محافل یونانی رواج پیدا‬ ‫ی میه ‌‬
‫تنگ نظر ِ‬
‫کرد و در وجود آنان رسوخ یافت که اگر فیلسوفی‬
‫یگفت‪ :‬من صرفا ً هموطنانم را به اعمال خیر اختصاص‬ ‫م ‌‬
‫یدهم‪ ،‬آنان با‬
‫یدهم‪ ،‬بلکه کل جهان را هدف قرار م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یکردند‪.‬‬‫تعجب و حقارت به وی نگاه م ‌‬

‫یهای تمدن روم‬ ‫ویژگ ‌‬


‫رومیان جانشین یونانیان شدند و از نظر قدرت‪ ،‬نظم‬
‫مملکت و وسعت آن و خصوصیت لشکری از یونیانیان‬
‫برتری حاصل کردند‪ ،‬ولی رومیان از لحاظ علم‪ ،‬فلسفه‪،‬‬
‫آداب‪ ،‬شعر‪ ،‬تهذیب و نزاکت و تمدنی که مخصوص یونان‬
‫نهای معاصر خویش برتری و‬ ‫بود و در آن بر تمام سرزمی ‌‬
‫تقدم داشتند‪ ،‬به آنها نرسیدند‪ .‬رومیان همواره در برابر‬
‫یآوردند و نیازمند آنان بودند و‬‫علم آنان سر تسلیم فرود م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬‫از علوم‪ ،‬فلسفه و افکار آنان استفاده م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫ِلکی )‪ (lecky‬م ‌‬
‫»یونان دارای ثروت علمی فراوانی بود که آن را در اثر‬
‫نها و عصرها به دست آورده و بر آن افزوده‬ ‫گذشت قر ‌‬
‫هی نظامی سرگرم بود و‬ ‫بود‪ ،‬ولی روم همچنان در مرحل ‌‬
‫یبهره بود و حتی زبان رومیان از‬ ‫از آثار ادبی و علمی ب ‌‬
‫بازگویی و بازآفرینی افکار و مفاهیم عالی قاصر بود‪ .‬لذا‬
‫یشان در علم مغلوب‬ ‫سماندگی و کوتاه ‌‬ ‫به سبب واپ ‌‬
‫یونان شدند و زبونانه در برابر تمدن یونان که مردمش در‬
‫سیاست برتری داشتند‪ ،‬سر تسلیم فرود آوردند و تاکنون‬
‫در هر بخش علم مسحور آنان هستند‪.‬‬
‫ن اشعارِ خویش را به زبان لتین آغاز‬ ‫رومی سرورد ِ‬
‫ن زبان علم و زبان تألیف تداوم‬ ‫کردند‪ ،‬زبان یونانی به عنوا ِ‬
‫)(‪ -‬فیلسوف مکتب یونانی که حدود ‪ 500‬پیش از میلد زاده شسسد‬ ‫‪1‬‬

‫هی یسسک اصسسل و منشسسأ‬


‫و ‪ 428‬پیش از میلد درگذشت‪ .‬وی اندیشس ‌‬
‫حاکم بسسر همسسه – یعنسسی هسسوش – را وارد فلسسسفه کسسرد‪ .‬پریکسسس و‬
‫سقراط از منحضر او استفاده کرده اند‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾243‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ن اشعارِ خویش را به زبان لتین آغاز‬ ‫یافت«برومی سرورد ِ‬
‫ن زبان علم و زبان تألیف تداوم‬ ‫کردند‪ ،‬زبان یونانی به عنوا ِ‬
‫یافت«)‪.(1‬‬
‫هی تألیف و ادبیات‬ ‫اینگونه کرنش و زبونی صرفا ً در حوز ‌‬
‫نبود‪ ،‬بلکه تمدن یونان در اخلق‪ ،‬سرشت‪ ،‬معاشرت‪،‬‬
‫جامعه و حتی در عواطف و تمایلت‪ ،‬بر تمدن رومی چیره‬
‫شد‪ .‬بدینگونه فلسفه و فرهنگ یونانی و حتی اصل و‬
‫سرشت یونانی در روم نفوذ کرد و این نفوذ به جایی رسید‬
‫که مانند خون و روح در وجود آنان جاری شد‪ .‬ناگفته نماند‬
‫که رومیان با توجه به طبیعت اروپایی‪ ،‬از یونانیان به لحاظ‬
‫یهای فطری بسیار متفاوت نبودند و تازه شباهت‬ ‫ویژگ ‌‬
‫بسیار زیادی نیز بین آنان وجود داشت؛ چرا که هردو‬
‫جنهادن به زندگی و‬ ‫معتقد به محسوسات بودند و در ار ‌‬
‫ن‬
‫یکردند‪ .‬در داشت ِ‬ ‫هروی م ‌‬ ‫ککردن در دین‪ ،‬غلو و زیاد ‌‬ ‫ش ‌‬
‫ضعف در یقین‪ ،‬اضطراب در عقیده و حقیرشمردن نظام‬
‫گشمردن قومیت و تعصب‬ ‫و آداب و روش دینی و بزر ‌‬
‫ورزیدن برآن و افراط در وطن دوستی‪ ،‬با یکدیگر شباهت‬
‫فراوان داشتند‪ ،‬افزون برآن اهمیت قایل بودن به قدرت و‬
‫احترام فوق العاده به آن‪ ،‬چنان بود که در حد عبادت و‬
‫تقدیس رسیده بود‪.‬‬
‫در تاریخ نمایان است که رومیان ایمان راسخی در‬
‫نشان نداشتند‪ ،‬در این مورد من آنان را مقصر‬ ‫دی ‌‬
‫تپرستی و‬ ‫یدانم؛ زیرا سرشت نظامی دینی ب ‌‬ ‫نم ‌‬
‫هپرستی حاکم بر روم مقتضی شک و تردید و ضعف‬ ‫خراف ‌‬
‫یکردند‬ ‫ایمان بود و هر اندازه رومیان در علم پیشرفت م ‌‬
‫یشد‪ ،‬استخفاف آنان نسبت به دین‬ ‫افکارشان بازتر م ‌‬
‫ییافت‪ ،‬حتی رومیان از آغاز پیدایش‪ ،‬معتقد‬ ‫افزایش م ‌‬
‫بودند که خدایان دخالتی در امور سیاست و دنیای آنان‬
‫ندارند‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬
‫سیسرو )‪ (cicero‬م ‌‬
‫»موقعی که بازیگران نمایش اشعاری را در‬
‫یسرودند مبنی بر این که خدایان‬ ‫ههای خود م ‌‬ ‫تماشاخان ‌‬
‫دخالتی در دنیا ندارند‪ ،‬ردم با کمال میل و رغبت به آن‬
‫یدادند«)‪.(2‬‬‫گوش فرا م ‌‬

‫)(‪lecky. op. cit. p. 243 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪ ،‬ص ‪.178‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾244‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫)‪(1‬‬
‫)‪ (AUgUOSTiNe‬قدیس در این باره‬ ‫اگوستین‬
‫یگوید‪:‬‬‫م ‌‬
‫نشان را در معابد عبادت‬ ‫تپرست خدایا ‌‬ ‫»رومیان ب ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یکردند« ‪.‬‬ ‫نهای نمایش مسخره م ‌‬ ‫یکردند و در سال ‌‬ ‫م ‌‬
‫لذا آیین رومی قدرت روحی خویش را بر پیروانش از‬
‫نها سرد‬ ‫بهای انسا ‌‬‫دست داده و احساسات دین در قل ‌‬
‫شده بود‪ ،‬این سردی به جایی رسیده بود که مردم نسبت‬
‫یکردند و بعضی اوقات به آنها اهانت‬ ‫به خدایان گستاخی م ‌‬
‫یگوید که چون ناوگان جنگی‬ ‫یکردند‪ ،‬تاریخ به بازم ‌‬ ‫م ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫امپراتور اگوستوس در دریا غرق شد‪ ،‬وی سخت‬
‫هی نپتون )‪ (4)(neptone‬خدای دریا را‬ ‫خشمناک شد و مجسم ‌‬
‫شکست‪ .‬موقعی که گرمانیکوس )‪ (Germanicus‬از دنیا‬
‫)‪(5‬‬
‫رفت‪ ،‬مردم جایگاه قربانی خدایان را سنگ باران کردند ‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬دین در اخلق‪ ،‬سیاست و اجتماع مردم روم‬
‫یتوانست بر شعور و امیال آنان چیره‬ ‫اثری نداشت و نم ‌‬
‫شود و اخلق و حرکات آنان را کنترل کند؛ زیرا در آن‬
‫حها حکومت کند و از اعماق‬ ‫عصر دین عمیقی که بر رو ‌‬
‫قلب سرچمه گیرد وجود نداشت‪ ،‬بلکه دین یک عمل‬
‫ت‬
‫تقلیدی همانند اعمال تقلیدی دیگر بود که خواس ِ‬
‫سیاست بقای آن بود‪ ،‬هرچند در حد اسم و رسم‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫ِلکی در این باره م ‌‬
‫»اساس دین رومیان بر تبعیض و قومیت استوار بود و‬
‫تها و‬‫هدفی جز رفاه افراد و سلمت آنان از مصیب ‌‬
‫یها نداشت‪ .‬شاهد این مطلب این است که در روم‬ ‫سخت ‌‬
‫ن قدیس؛ روحسساین مسسسیحی انگلسسستان‪ ،‬وی‬ ‫)(‪ -‬اگوستین یا اوستی ِ‬
‫‪1‬‬

‫مقر روحانیت کنسستربوری را ایجسساد و در حسسدود ‪ 605‬م درگذشسست‪.‬‬


‫)د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬منبع پیشین‪ ،‬ص ‪.179‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬کایوس یولیوس کیزر اکتاویسسانوس اگوسسستوس؛ امپراتسسور روم‪،‬‬ ‫‪3‬‬

‫بسسه سسسال ‪ 63‬پیسسش از میلد زاده شسسده و بسسه سسسال ‪ 14‬میلدی‬


‫درگذشسست‪ ،‬وی پسسساز فتسسح آکسستیوم و غلبسسه بسسر آنتونیسسوس صسساحب‬
‫اختیار مطلق شد‪ .‬وی تعداد اعمال دولتی را در رم افزایسسش داد‪،‬‬
‫گهسا پیسروز شسد‪.‬‬ ‫هی ایالت را نظمی جدید داد و طی اکثر جن ‌‬ ‫ادار ‌‬
‫نترین اعصسسسار تاریسسسخ روم‬‫سسسسلطنت اگوسسسستوس را از درخشسسسا ‌‬
‫یدانند‪ ،‬به هنگام مرگ مانند خدایی معبود رومیان بود‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬ ‫م ‌‬
‫)(‪ -‬در اسسساطیر رومسسی خسسدای دریاهسسا‪ ،‬پسسسر پرسسساتورن و بسسرادر‬ ‫‪4‬‬

‫یکند‪ ،‬او‬‫ژوپیتر و پلوتون که در قصری در اعماق دریاها زندگی م ‌‬


‫بهای دریسسایی او را روی امسسواج‬ ‫های است که اس ‌‬ ‫سوار بر کالسک ‌‬
‫یکشند‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬ ‫دریا م ‌‬
‫)(‪ -‬تاریخ اخلق اروپا‪History of European morals (the Pagah :‬‬ ‫‪5‬‬

‫‪empire). P. 178‬‬
‫﴿‪﴾245‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫صدها انسان پهلوان و قوی هیکل تربیت شد‪ ،‬ولی یک نفر‬
‫تهای زندگی‬ ‫زاهد که از دنیا چشم پوشیده باشد و از لذ ‌‬
‫های در تاریخ روم از‬ ‫یشد‪ .‬حتی نمون ‌‬ ‫بیزار باشد‪ ،‬پیدا نم ‌‬
‫یشود که دین در آن تأثیر داشته‬ ‫قربانی و ایثار شنیده نم ‌‬
‫باشد‪ .‬اگر هم یافت بشود به سبب دین نیست‪ ،‬بلکه‬
‫نپرستی تشکیل داده است«)‪.(1‬‬ ‫اساس آن را وط ‌‬
‫تهای‬ ‫ویژگی بسیار مشخصی که روم را از دیگر مل ‌‬
‫یسازد و حتی به‬ ‫زمین در آن عصر و بعد از آن متمایز م ‌‬
‫صورت دین و شعاری برایش شده است که با آن شناخته‬
‫یشود‪ ،‬روح استعمارگری و دید مادی محض به زندگی‬ ‫م ‌‬
‫است و این همان چیزی است که اروپای کنونی آن را از‬
‫هرو آنها شده است‪.‬‬ ‫رومیان قدیم به ارث برده و دنبال ‌‬
‫دانشمند مسلمان آلمانی‪ ،‬استاد محمد اسد در کتاب با‬
‫ارزش اسلم بر سر دو راهی این مطلب را به خوبی‬
‫یگوید‪:‬‬‫توصیف کرده و م ‌‬
‫»تفکری که بر امپراتوری روم سیطره انداخته بود‪ ،‬این‬
‫تهای‬ ‫عآوری کند و مل ‌‬ ‫بود که قدرت را به نفع خویش جم ‌‬
‫دیگر را فقط به نفع مصالح وطن خود به زنجیر بشکد‪.‬‬
‫مردان و رهبران از انجام هیچگونه ظلم و سنگدلی در راه‬
‫هی ممتاز دریغ‬ ‫تآوردن یک زندگی راحت برای طبق ‌‬ ‫به دس ‌‬
‫یکردند‪ ،‬اما آنچه در مورد عدالت روم شهرت یافته‬ ‫نم ‌‬
‫ً‬
‫است‪ ،‬درست نیست؛ چرا که عدالت مزبور صرفا به‬
‫رومیان اختصاص داشت‪ .‬بدیهی است که این روش به‬
‫تخواهانه ممکن نیست‪ ،‬مگر براساس درک‬ ‫ظاهر عدال ‌‬
‫یگری آنان اگرچه با‬ ‫مادی محض از زندگی و فرهنگ‪ .‬ماد ‌‬
‫ذوق عقلی پیراسته شده بود‪ ،‬اما از هر نوع ارزش روحی‬
‫خالی بود؛ چرا که روم به طور صحیح هرگز با دین کنار‬
‫ههای‬ ‫نیامد و خدایان سنتی آنان بیش از خرافات و افسان ‌‬
‫یونان نبود‪ .‬آنان به این ارواح صرفا ً برای محافظت بر‬
‫هی اجتماعی که آنان را به یکدیگر مرتبط و یکپارچه‬ ‫رابط ‌‬
‫یساخت‪ ،‬ایمان داشتند‪ .‬همچنین به این خدایان هرگز‬ ‫م ‌‬
‫یشان دخالت کننند‪،‬‬ ‫یدادند که در زندگی عمل ‌‬ ‫اجازه نم ‌‬
‫یدادند که غیب را – زمانی که از آنها‬ ‫البته به آنها اجازه م ‌‬
‫بخواهند – به زبان کاهنان پیشگویی کنند‪ ،‬ولی هرگز اجازه‬
‫یدادند که قوانین اخلقی را بر مردم تحمیل کنند«)‪.(2‬‬ ‫نم ‌‬
‫انحطاط اخلقی در جمهوری روم‬

‫)(‪ -‬همان منبع‪ ،‬ص ‪.177‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪Islam at the CrossC Roads. P.38 - 39 -‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾246‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگری در اواخر‬ ‫سیل انحطاط اخلقی و حیوان ‌‬
‫هی[ جمهوری روم‪ ،‬رومیان را فرا گرفته بود و‬ ‫]سلط ‌‬
‫دریای خودپرستی و خوشگذرانی را سخت خروشان کرده‬
‫بود؛ به طوری که رومیان تا چانه در آن غرق شدند‪،‬‬
‫ساختارهای اخلقی مثل رقص و آواز که رومیان به آنها‬
‫شهرت داشتند؛ در آن به جریان افتادند و بنای اجتماعی‬
‫هی انهدام قرار گرفت‪.‬‬ ‫آنها به لرزه درآمد و در آستان ‌‬
‫یبند و باری را به‬ ‫درابر امریکایی با قلم شیوایش این ب ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫تصویر کشیده و م ‌‬
‫»هنگامی که دولت روم از نظر قدرت جنگی و نفوذ‬
‫سیاسی به اوج رسید و در تمدن به برترین درجه دست‬
‫یافت‪ ،‬به فساد اخلقی و انحطاط در دین و فرهنگ به‬
‫نترین درجه سقوط کرد‪ .‬رومیان در زندگی خویش به‬ ‫پایی ‌‬
‫بدترین شکل دچار غرور و خودپسندی شدند و شدیدا ً‬
‫هی آنان این بود‬ ‫سنام ‌‬‫دنبال هوی و هوس رفتند؛ زیرا اسا ‌‬
‫که زندگی فرصتی است برای خوشگذرانی و باید از‬
‫هی‬‫تها حد اکثر استفاده را کرد‪ ،‬زهد و روز ‌‬ ‫تها و لذ ‌‬ ‫نعم ‌‬
‫یدادند‪ ،‬جز به عنوان رژیم غذایی که‬ ‫آنها که گاهی انجام م ‌‬
‫تهای آنها را برای غذا زیاد کند‪ ،‬نبود‪ .‬اعتدال و‬ ‫اش ‌‬
‫یشان‬ ‫تها ‌‬ ‫یشدن لذ ‌‬ ‫ً‬
‫هروی آنها نیز صرفا جهت طولن ‌‬ ‫میان ‌‬
‫هی‬ ‫فهای طل و نقر ‌‬ ‫ههای آنان با ظر ‌‬ ‫بود‪ .‬سفر ‌‬
‫یکرد و خدمتگذاران در‬ ‫جواهرنشان‪ ،‬خودنمایی م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬کنیزان دلربا‪،‬‬ ‫سهای زیبا برای آنها خدمت م ‌‬ ‫لبا ‌‬
‫جوان و بسیار زیبایی رومی و زنان زیبا و عریان و یا‬
‫پوشیده که از عفت بویی نبرده بودند‪ ،‬برای آنان‬
‫یهای آنان حتی‬ ‫یکردند‪ ،‬در خوشگذران ‌‬ ‫هگری م ‌‬ ‫عشو ‌‬
‫نهای بازی و‬ ‫منقش داشتند‪ ،‬میدا ‌‬ ‫هگر ه ‌‬ ‫کبوتران عشو ‌‬
‫ییافت و پهلوانان در آنها با‬ ‫سرگرمی گسترش م ‌‬
‫یگرفتند‪ ،‬تا این که‬ ‫همردیفان خود و یا با حیوانات کشتی م ‌‬
‫یغلتید و‬ ‫یافتاد و در خون خویش م ‌‬ ‫یکی از آنان به زمین م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬اگر چیزی‬ ‫اینگونه قهرمانان و فاتحان تصور م ‌‬
‫قابل پرستش باشد‪ ،‬صرفا ً قدرت است؛ زیرا آنان با همین‬
‫نشان با عرق پیشانی‬ ‫تهای ملت را که صاحبا ‌‬ ‫قدرت ثرو ‌‬
‫یگرفتند‪ .‬زمانی‬ ‫و با زحمت بازو به دست آورده بودند‪ ،‬م ‌‬
‫که با قدرت و نیروی خویش در میدان کارزار بر انسان‬
‫یآمد که املک‬ ‫ییافتند‪ ،‬این امکان برایشان پیش م ‌‬ ‫غلبه م ‌‬
‫نهای وسیعی را به خود‬ ‫و اموال آنها را مصادره کنند و زمی ‌‬
‫اختصاص دهند‪.‬‬
‫﴿‪﴾247‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫رأس حکومت روم خود رمزی از این قدرت بیکران بود‪،‬‬
‫نظام مدنی روم بیانگر عظمت پادشاه بود‪ ،‬با وجود این‬
‫وی نمادی بیش نبود؛ درست مانند آنچه در زمان انحطاط‬
‫یشود«)‪.(1‬‬
‫تمدن یونان دیده م ‌‬

‫یشدن روم‬ ‫مسیح ‌‬


‫در اینجا رخدادی بزرگ هست که جای دارد تا تاریخ آن‬
‫را ثبت کند و به آن بها دهد؛ این رخداد عبارت از استیلی‬
‫تپرست است‪ .‬این حادثه با‬ ‫مسحیت بر حکومت روم ب ‌‬
‫جلوس قسطنطین)‪ (2‬بر تخت اباطره در سال ‪ 306‬میلدی‬
‫که خود به نصرانیت گروید‪ ،‬رخ داد‪ .‬اینجا بود که مسیحیت‬
‫تپرستی پیروز شد و ناگهان مسیحیت به سرزمینی‬ ‫ب ‌‬
‫یزد و‬‫هدار که حرف آخر را م ‌‬ ‫وسیع و دولتی با قلمرو دامن ‌‬
‫یدید‪ ،‬دست یافت‪ .‬قسطنطین‬ ‫هرگز در خواب هم آن را نم ‌‬
‫برای رسیدن به تخت سلطنت‪ ،‬از اجساد سربازان‬
‫نهای کسانی که به کمک او‬ ‫مسیحی و جویبارهایی از خو ‌‬
‫قیام کرده بودند و او را یاری کرده بودند‪ ،‬بهره جسته بود‪.‬‬
‫لذا قسطنطین برای این پشتیبانی ارزش قایل شد و‬
‫حکومت را به دست مسیحیان سپرد و رومیان را دست به‬
‫سینه در اختیار آنها گذاشت و کلیدهای حکومتش را به آنها‬
‫واگذار کرد‪.‬‬

‫)(‪History of the Conflict berween Religion and Scince, -‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪London 1927. p.312‬‬


‫)(‪ -‬قسطنطین اول‪ ،‬کایوس فلویوس اورلیوس بسسه سسسال ‪ 274‬م‬ ‫‪2‬‬

‫زاده شسسد‪ .‬بسسه سسسال ‪ 306‬م بسسه قسسدرت رسسسید‪ ،‬چیرگسسی وی بسسر‬
‫ماکسانس در کنسسار دیوارهسسای شسسهر رم بسسه سسسال ‪ 312‬م مسسوجب‬
‫شناسایی دین مسیح به عنسسوان دیسسن رسسسمی امپراتسسوری شسسد‪ .‬در‬
‫سال ‪ 313‬م فرمان میلن آزادی دینی را برقرار کسسرد و بسسه سسسال‬
‫‪ 323‬م خسسود بسسه مسسسیحیت گرویسسد و پسسایتخت امپراتسسوری را بسسه‬
‫بیزانس – که به نام قسطنطنیه نامیده شد – منتقل کسسرد‪ .‬وی بسسه‬
‫سال ‪ 337‬م درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾248‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تداری‬ ‫نهای مسیحیت از حکوم ‌‬ ‫زیا ‌‬
‫مسیحیت در میدان جنگ پیروز شد‪ ،‬ولی در جنگ ادیان‬
‫تآوردن یک پادشاهی بزرگس سود‬ ‫شکست خورد‪ .‬به دس ‌‬
‫برد‪ ،‬ولی در مورد دین بسیار آسیب دید؛ چرا که‬
‫تپرستان رومی دین مسیح و پیروانش را مسخ کردند و‬ ‫ب ‌‬
‫بیشترین مسخ و تحریف قسطنطین‪ ،‬کسی که حامی‬
‫هی پرچم آن بود‪ ،‬باعث شد‪.‬‬ ‫شرافت مسیحیت و فرازند ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫درابر م ‌‬
‫تپرستی و شرک وارد مسیحیت شد‪ ،‬آن هم به‬ ‫»ب ‌‬
‫سبب تأثیر منافقانی بود که وظایف بسیار مهم و مناصب‬
‫عالی را در دولت روم بر عهده داشتند وتظاهر به‬
‫یکردند و هرگز برای دین اهمیت قایل نبودند و‬ ‫مسیحیت م ‌‬
‫حتی یک روز را هم خالصانه عمل نکرده بودند و حتی‬
‫شخص قسطنطین که عمرش را در ظم و بیدادگری‬
‫سپری کرده بود هرگز مقید به اوامر کلیسا و دین نبود‪ ،‬جز‬
‫در اواخر عمرش )‪ 337‬میلدی( که مقدار کمی پایبند شد‪.‬‬
‫گرچه مسیحیان از لحاظ قدرت به حدی رسیده بودند‬
‫که سلطنت را به قسطنطین سپرده بودند‪ ،‬ولی هرگز‬
‫هی آن را‬ ‫تپرستی را نابود کنند و اصل و ریش ‌‬ ‫نتوانستند ب ‌‬
‫یهای و ستیزها این بود‬ ‫های این درگیر ‌‬ ‫از بیخ برکنند‪ ،‬نتیج ‌‬
‫ی آنها درهم آمیخت و از‬ ‫تپرست ِ‬ ‫ههای مسیحیت و ب ‌‬ ‫که ریش ‌‬
‫تپرستی‬ ‫آن یک دین جدید نشأت گرفت که مسیحیت و ب ‌‬
‫یکرد‪ .‬اینجاست که اسلم‬ ‫در آن به یک میزان تجلی پیدا م ‌‬
‫یشوند؛ زیرا اسلم برخلف‬ ‫و مسیحیت از هم جدا م ‌‬
‫تپرستی( را کامل ً‬ ‫مسیحیت‪ ،‬رقیبش )یعنی نظام ب ‌‬
‫هکن کرد و عقایدش را ناب و خالص و بدون هیچگونه‬ ‫ریش ‌‬
‫غل و غشی منتشر کرد‪.‬‬
‫هی دنیا بود و عقاید دینی‬ ‫این امپراتوری که برده و بند ‌‬
‫اش پوچ بود‪ ،‬به خاطر مصلحت شخصی و مصلحت دو‬
‫تپرستی( تشخیص داد که آنها‬ ‫حزب درگیر )مسیحیت و ب ‌‬
‫را با یکدیگر متحد سازد و بین آنها الفت اندازد‪ ،‬به طوری‬
‫طمشی خودداری‬ ‫که مسیحیان راسخ نیز از پذیرش این خ ‌‬
‫نکردند‪ .‬حتی آنها اعتقاد داشتند که این دین جدید زمانی‬
‫یشود‬ ‫تپرستی قدیم آمیزش یابد‪ ،‬شکوفا م ‌‬ ‫که با عقاید ب ‌‬
‫تهای‬ ‫تها و نجاس ‌‬ ‫و دین مسیحیت در پایان از کثاف ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یشود« ‪.‬‬ ‫تپرستی پالوده و پاک م ‌‬ ‫ب ‌‬

‫)(‪ -‬همان مبنع‪ ،‬ص ‪ 40‬و ‪.41‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾249‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫رهبانیت ویرانگر‬
‫تپرستی که روح‬ ‫ت تباه شده و آمیزش یافته با ب ‌‬ ‫مسیحی ِ‬
‫و جمالش را از دست داده بود‪ ،‬نتوانست راه و روش روم‬
‫را که اینک رو به افول گذراده بود‪ ،‬تغییر دهد و رد آن یک‬
‫زندگی نو‪ ،‬دیندار‪ ،‬پاک و پالوده برانگیزاند و دوران‬
‫شکوفایی را در تاریخ روم بگشاید‪ ،‬بلکه رهبانیتی را پدید‬
‫تپرستی روم برای انسان و‬ ‫یگری و ب ‌‬‫آورد که از وحش ‌‬
‫تمدن بدتر بود‪ .‬این رهبانیت در جهان مسیحیت سخت‬
‫دچار جنون شد و از حدود قیاس نیز فراتر رفت‪ ،‬ما برای‬
‫نمونه از کتاب تاریخ اخلق اروپا مقدار بسیار اندکی از‬
‫یکنیم‪:‬‬
‫آن را بیان م ‌‬
‫»تعداد راهبان بسیار زیاد شد و مقام و منزلت آنان بال‬
‫هها را به خود‬ ‫گرفت و اعمال آنان بسیار خطیر گردید‪ ،‬نگا ‌‬
‫یتوان‬ ‫دوختند و مردم را مشغول کردند‪ ،‬اگرچه اکنون نم ‌‬
‫تعداد آنان را به دقت برشمرد‪ ،‬ولی بنابر آنچه مؤرخان‬
‫)‪(1‬‬
‫روایت کرده اند‪ ،‬مبنی بر این که در روز عید »فصح«‬
‫پنجاه هزار راهب جمع شده بودند و تنها زیر نظر راهب‬
‫یتوان به کثرت آنها و‬ ‫یشد‪ ،‬م ‌‬ ‫سرابین ده هزار نفر اداره م ‌‬
‫گسترش حرکت رهبانیت پی برد‪ ،‬خلصه شمار راهبان‬
‫هی چهارم میلدی‪ ،‬به تعداد اهالی‬ ‫هگیر در پایان سد ‌‬
‫گوش ‌‬
‫یرسید«‪.‬‬‫مصر‪ ،‬حدود بیست میلیون م ‌‬

‫یهای راهبان‬ ‫شگفت ‌‬


‫آزار جسم برای دین و اخلق تا دو سده به عنوان الگوی‬
‫کامل ادامه داشت‪ .‬مؤرخان از آن رخدادهایی شگفت‬
‫روایت کرده اند؛ از راهب ماکاریوس )‪ (makaruis‬نقل‬
‫یداد‪ ،‬تا‬
‫یکنند‪ :‬او شش ماه خود را در لجنزاری قرار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ههای سمی نیش بزنند و‬ ‫هی او را پش ‌‬ ‫این که جسم برهن ‌‬
‫یکرد‪ .‬رفیق‬ ‫ههایی از آهن را با خود حمل م ‌‬ ‫همیشه میل ‌‬
‫راهب او یوسیبیس )‪ (eusebius‬مقدار دو بار آهن را حمل‬
‫معمقی زندگی‬ ‫لآلود و ک ‌‬‫یکرد و سه سال در چاهِ گ ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکر د‪ .‬راهب یوحنا )‪ (st. Jhon‬سه سال روی یک پا‬ ‫م ‌‬
‫یخوابید و در این مدت هرگز ننشست‪.‬‬ ‫ایستاده بود و نم ‌‬
‫های تکیه‬‫یشد پشتش را به صخر ‌‬ ‫هرگاه خیلی خسته م ‌‬
‫یپوشیدند و‬ ‫یداد‪ ،‬حتی برخی از راهبان هرگز لباس نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یپوشاندند و مانند‬ ‫فقط با موهای بلندشان خود را م ‌‬
‫یرفتند‪ ،‬اغلب آنان در‬ ‫حیوانات چهار دست و پاه راه م ‌‬
‫)(‪ -‬در نزد یهودیان جشن یادبود خروج بنی اسرایل از مصر است‬ ‫‪1‬‬

‫و نزد مسیحیان جشن یادبود صعود عیسی ‪ ‬است‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬


‫﴿‪﴾250‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫معمق و یا گورها‬ ‫لآلود و ک ‌‬ ‫ههای گ ‌‬ ‫غارهای درندگان و چا ‌‬
‫یخوردند‬ ‫یکردند‪ ،‬بسیاری از آنان گیاه و علف م ‌‬ ‫زندگی م ‌‬
‫ونیز معتقد بودند‪ ،‬پاکی جسم با پاکی روح منافات دارد و‬
‫یشمردند‪ ،‬پاکترین و پرهیزگارترین‬ ‫شستن بدن را گناه م ‌‬
‫هی‬‫نها در نزد آنان کسی بود که از پاکیزگی فاصل ‌‬ ‫انسا ‌‬
‫یها فرو رفته باشد‪.‬‬ ‫بیشتری داشته باشد و بیشتر در آلودگ ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫راهب اتهینس م ‌‬
‫»راهب انتونی در طول عمرش هرگز گناه شستن‬
‫پاهای خود را قبول نکرد و راهب آبراهام صورت و پاهای‬
‫شست و آب با آنها تماس پیدا نکردم‪.‬‬ ‫خود را پنجاه سال ن ُ‬
‫تها با نهایت تأسف‬ ‫راهب اسکندری پس از مد ‌‬
‫یگفت‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫تها شستن صورت را حرام‬ ‫»افسوس! ما مد ‌‬
‫یرویم«‪.‬‬ ‫یدانستیم‪ ،‬ولی اکنون به حمام م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یربودند و به‬‫هها را م ‌‬ ‫یگشتند‪ ،‬بچ ‌‬‫راهبان در شهرها م ‌‬
‫یبردند‪ ،‬کودکان را از آغوش‬ ‫صحراها و دیرها م ‌‬
‫یکندند و براساس رهبانیت آنان را تربیت‬ ‫نشان م ‌‬ ‫مادرا ‌‬
‫یتوانست از روش آنان‬ ‫یکردن‪ ،‬دولت و حکومت نیز نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی مردم و عوام ضمن سیید این دسته از‬ ‫جلوگیری کند‪ .‬تود ‌‬
‫نشان فاصله‬ ‫راهبان کسانی را که از پدران و مادرا ‌‬
‫یکردند تا رهبانیت را برگزینند‪.‬‬ ‫یگرفتند‪ ،‬تشویق م ‌‬ ‫م ‌‬
‫راهبان بزرگ و مشاهیر تاریخ مسیحیت در ربودن و دزدی‬
‫افراد مهارت زیادی داشتند؛ نقل شده‪ :‬زمانی که مردم‬
‫نشان‬ ‫یدیدند‪ ،‬مادران فرزندا ‌‬ ‫راهب امبروز )‪ (ambrose‬را م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬پدران و اولیا نسبت به‬ ‫هها پنهان م ‌‬ ‫را در خان ‌‬
‫نشان هیچ تسلطی نداشتند و نفوذ و سرپرستی‬ ‫فرزندا ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫آنها در دست راهبان و روحانیان بود ‪.‬‬

‫تأثیر رهبانیت در اخلق اروپاییان‬


‫هی رهبانیت این شد که جوانمردی و مروت که جزء‬ ‫نتیج ‌‬
‫یها جانشین آن‬ ‫فضایل بود‪ ،‬متزلزل شد و رذایل و زشت ‌‬
‫گشت‪ .‬مردم‪ ،‬شادابی‪ ،‬سخاوت‪ ،‬صراحت لهجه‪ ،‬گذشت‪،‬‬
‫مترین نتایج آن‬
‫شجاعت و جرأت را کنار گذاشتند‪ ،‬از مه ‌‬
‫نهای خانوادگی متزلزل گردید و ناسپاسی‬ ‫این بود که کانو ‌‬
‫و سنگدلی نسبت به نزدیکان رواج یافت‪ ،‬راهبان‪ ،‬کسانی‬
‫نشان‬‫بهایشان از رحم و شفقت مالمال و جشما ‌‬ ‫که قل ‌‬
‫نشان‬ ‫بهایشان سنگ شد و چشما ‌‬ ‫از اشک لبریز بود‪ ،‬قل ‌‬
‫‪Lecky:‬‬ ‫‪History‬‬ ‫یژ‪ ،‬تاریعععخ اخلق اروپعععا‪of .‬‬
‫)(‪ -‬رک‪ِ :‬لک ‌‬ ‫‪1‬‬

‫‪.European morals chapter IV‬‬


‫﴿‪﴾251‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫از فروچکاندن اشک نسبت به پدران و مادران و فرزندان‬
‫خشکید‪ .‬به دنبال آن بسیاری از مادران را داغدار‪،‬‬
‫یزن و فرزندان را یتیم کردند‪ .‬اینان جهت‬ ‫شوهران را ب ‌‬
‫هی حیات خویش به سوی مردم دست نیاز دراز‬ ‫ادام ‌‬
‫یآوردند‪ ،‬تنها تلش و‬ ‫نها روی م ‌‬ ‫یکردند و به بیابا ‌‬ ‫م ‌‬
‫کوشش آنان این بود که خودشان را در آخرت نجات دهند‪.‬‬
‫هیچ توجهی به مرگ یا زندگی نداشتند‪ِ .‬لکی در این مورد‬
‫کآلود و قلب‬‫یکند که چشم را اش ‌‬ ‫نهایی را بیان م ‌‬ ‫داستا ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫هی زنان فرار‬ ‫یسازد ‪ .‬راهبان از سای ‌‬ ‫را غمناک م ‌‬
‫یشمردند‬ ‫یکردند و نزدیکی و همنشینی با آنها را گناه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هرفتن و صحبت با زنان هرچند که‬ ‫و معتقد بودند که را ‌‬
‫مادر یا همسر یا خواهر حقیقی انسان باشند‪ ،‬باعث‬
‫شهای روحی از‬ ‫یشود که اعمال انسان نابود شود و تل ‌‬ ‫م ‌‬
‫هآور و غمناک‬ ‫نهای خند ‌‬ ‫بین برود‪ِ ،‬لکی در این باره داستا ‌‬
‫بسیاری روایت کرده است‪.‬‬

‫)(‪History of Europea morals. Part II chapter IV. From -‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪.Constantine to Charlemeagne‬‬
‫﴿‪﴾252‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ناتوانی رهبانیت از کنترل مادیت افسار گسیخته‬
‫مبادا کسی چنین تصور کند که این رهبانیت مفرط‬
‫توانست شرارت مادیت را تعدیر کند و از افسار گسیختی‬
‫ترانی جلوگیری کند؛ چون‬ ‫یگری و شهو ‌‬ ‫آن در وحش ‌‬
‫عموما ً چنین تحولی ممکن نیست صورت بگیرد و فطرت‬
‫یکند‪،‬‬ ‫یپذیرد و تاریخ نیز آن را تکذیب م ‌‬ ‫انسان آن را نم ‌‬
‫ت سرکش را‬ ‫یتواند اعتدال ایجاد کند و مادی ِ‬ ‫بلکه آنچه م ‌‬
‫فرو نشاند و از آن یک زندگی معتدل به وجود آورد‪،‬‬
‫نظامی است روحی‪ ،‬دینی‪ ،‬اخلقی و حکیمانه که با‬
‫فطرت سلیم انسانی همگام است‪ ،‬این نظام نیز عبارت‬
‫یآید فطرت انسان را به‬ ‫از دینی است که در صدد برنم ‌‬
‫کلی نابود کند؛ چون فطرت نابودشدنی نیست‪ ،‬بلکه آن را‬
‫یکند و از شر به سوی خیر‬ ‫های مفید توجیه م ‌‬ ‫به گون ‌‬
‫یکند‪ .‬اسلم چنین عمل کرد و پیامبر اکرم ص‬ ‫متمایل م ‌‬
‫بها در‬‫نیز چنین کاری انجام داد‪ .‬وی شجاعت عر ‌‬
‫یها و‬ ‫مجوی ‌‬
‫های و کشتارها و انتقا ‌‬ ‫تهای قبیل ‌‬ ‫رقاب ‌‬
‫یهای قدیمی را به جهاد در راه خدا و اعلی کلمة‬ ‫هتوز ‌‬‫کین ‌‬
‫بها را به انفاق در راه‬ ‫الله تبدیل کرد‪ .‬تبذیر و سخاوت عر ‌‬
‫خدا تغییر داد و آنها را به جای پرداختن به جاهلیت به‬
‫طرف دین برگرداند و هرچیز را با چیز دیگری جایگزین‬
‫کرد‪ .‬به نفس نیز حق داد که به نشاط و سرگرمی و‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫شادکامی بپردازد‪ ،‬یکی از دانشمندان اسلم م ‌‬
‫یکند که چیز دیگری‬ ‫نفس انسان وقتی چیزی را رها م ‌‬
‫جای آن را بگیرد؛ زیرا نفس انسان برای عمل آفریده‬
‫شده نه برای ترک عمل)‪ .(1‬جای تردید نیست که بعثت انبیا‬
‫برای تکمیل فطرت بشر و تثبیت آن بوده است؛ نه برای‬
‫تبدیل و تغییر آن)‪.(2‬‬
‫هنگامی که رسول خدا ص وارد مدینه شد مردم دارای‬
‫دو رزو مهم بودند‪ ،‬در این دو روز مشغول شادکامی و‬
‫یشدند‪ .‬رسول خدا ص فرمود‪:‬‬ ‫خوشگذرانی م ‌‬
‫آن دو روز چه روزهایی هستند؟‬
‫گفتند‪ :‬ما در آن دو روز در جاهلیت لهو و لعب‬
‫یکردیم‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫رسول الله فرمود‪ :‬خداوند به جای آن دو‪ ،‬چیزی بهتری‬
‫)‪(3‬‬
‫را برای شما برگزیده است‪ :‬روز عید قربان و عید فطر ‪.‬‬
‫از حضرت عایشه ل نقل شده است که فرمود‪:‬‬
‫)(‪ -‬از گفتار شیخ السلم حافظ ابن تیمیه ‪) /‬م ‪ 728‬هس( در کتاب‬ ‫‪1‬‬

‫اقتضاء الصراط المستقیم و مخالفة أصحاب الجحیم‪ ،‬ص ‪.143‬‬


‫)(‪ -‬رک‪ :‬ابن تیمیه‪ ،‬النبوات‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾253‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫»حضرت ابوبکر وارد منزل من شد‪ .‬نزد من دو کنیز‬
‫انصاری بودند که مشغول خواندن اشعار جنگ ُبعاث بودند‪،‬‬
‫هخوان نبودند‪ .‬حضرت ابوبکر ‪ ‬فرمود‪:‬‬ ‫ولی آواز ‌‬
‫یخوانید؟‬ ‫ایا در منزل رسول خدا ص اشعار شیطانی م ‌‬
‫آن روز‪ ،‬روز عید بود‪.‬‬
‫رسول خدا ص فرمود‪:‬‬
‫ای ابوبکر! هر ملتی عیدی دارد و امروز عید ماست‪ .‬در‬
‫روایتی نقل شده است که حضرت فرمود‪ :‬آن دو را بگذار‬
‫که امروز عید است«)‪.(1‬‬
‫مسیحیت روم بدون جهت به تغییر فطرت و نابودی آن‬
‫کوشید و نظامی به ارمغان آورد که فطرت انسان آن را‬
‫تفرسا‬ ‫یپذیرفت‪ ،‬و بر نفس تکالیفی گماشت که طاق ‌‬ ‫نم ‌‬
‫بود‪ ،‬در آغاز امر نفوس مردمان به عنوان واکنش‬
‫ندادن به مادیت سرکش‪ ،‬با دلی ناخواسته آن را‬ ‫نشا ‌‬
‫پذیرفتند‪ ،‬اما دیری نگذشت که خود را از چنگ آن نظام‬
‫نجات دادند و شدیدا ً علیه آن شوریدند‪ .‬نصرانیت با وجود‬
‫غلوش در رهبانیت و زهد و رویارویی اش با فطرت و‬
‫واقعیت‪ ،‬نتوانست اخلق و عادات فاسد مردم را اصلح‬
‫نماید و تمدن در حال سقوط را از افتادن باز دارد‪ .‬از این‬
‫رو بود که حرکت فساد و اباحیت و حرکت غلو در زهد و‬
‫یکردند‪ .‬صحیح آن است‬ ‫رهبانیت‪ ،‬شانه به شانه حرکت م ‌‬
‫هها منزوی بود و در‬
‫تکد ‌‬‫نها و خلو ‌‬ ‫که رهبانیت در بیابا ‌‬
‫زندگی عملی هیچ نقشی نداشت و عکس آن حرکت‬
‫یبندوباری در شهرها و مراکز به کثرت وجود‬ ‫اباحیت و ب ‌‬
‫داشت‪.‬‬

‫)(‪ -‬به روایت ابوداود با سندش از طریق انسسس‪ ،‬همچنیسسن احمسسد و‬ ‫‪3‬‬

‫نسایی‪.‬‬
‫)(‪ -‬حدیث متفق علیه است‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾254‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫رهبانیت تند و مادیت سرکش‬
‫ِلکی وضیعت جهان نصرانیت را در آن زمان که در بین‬
‫یکشد‪:‬‬ ‫رهبانیت و عصیان قرار داشت‪ ،‬اینگونه به تصویر م ‌‬
‫»خوشگذرانی و پستی در اخلق مردم و جامعه به اوج‬
‫نآسایی‪ ،‬تملق و‬ ‫خود رسیده بود‪ .‬شهوترانی‪ ،‬عیاشی‪ ،‬ت ‌‬
‫چاپلوسی در مجالس پادشاهان و ثروتمندان‪ ،‬و لخرجی‬
‫ت‬‫فرماندهان و مسابقه در زیبایی لباس و زینت‪ ،‬در نهای ِ‬
‫شدت وحدتش رسید و دنیا در برهه زماین بین رهبانیت‬
‫شدید و فسادنهایی قرار داشت‪ .‬شهرهایی که بیشتر از‬
‫نهای تارک دنیا بودند‪ ،‬بیشتر از‬‫هرچیز دارای انسا ‌‬
‫شهرهای دیگر در فساد و هرزگی‪ ،‬گناه و معصیت فرو‬
‫رفته بودند‪ .‬در این عصر فساد و خرافات که دو دشمن‬
‫برای شرف و کرامت انسانیت هستند‪ ،‬با یکدیگر جمع‬
‫گردیده بودند تا آنجا که مردم از کردار بد و رسواگری در‬
‫بین دیگران شرم نداشتند‪ .‬گویا باطن انسان که درگذشته‬
‫یترسید اکنون به خاطر اعتقاد و باور به‬ ‫از این وعیدها م ‌‬
‫هی تمام اعمال‬ ‫یتواند سبب کفار ‌‬ ‫این که دعاهای انسان م ‌‬
‫یبرد‪.‬‬ ‫ناشایسته اش شود‪ ،‬کامل ً در آرامش خاطر به سر م ‌‬
‫های که این عصر‬ ‫بازار مکر و حیله و دروغ داغ بود؛ به گون ‌‬
‫در این موارد‪ ،‬از عصر قیاصره سبقت گرفته بود‪ .‬اگرچه‬
‫ظلم‪ ،‬سرکشی و قساوت نیز کم شده بود‪ ،‬اما در آزادی‬
‫هی وطن دوستی‪ ،‬انحطاط به وجود آمده‬ ‫اندیشه و حماس ‌‬
‫بود«)‪.(1‬‬

‫فساد در مراکز دینی‬


‫رهبانیت و نظام دینی منفی جز عامل لطمه زدن و‬
‫مبارزه با فطرت نبود‪ .‬بنابراین‪ ،‬فطرت بر اثر آیین جدید و‬
‫صلبت روحی آن و عوامل مختلف دیگر مقهور باقی ماند‪،‬‬
‫اما دیری نپایید که فطرت و سرشت انسان بر رهبانیت‬
‫غالب گردید و ضعف و انحراف در مراکز دینی چنان نفوذ‬
‫نمود که این مراکز در فساد اخلقی و فجور با مراکز‬
‫دنیایی به رقابت پرداخت و از آنها سبقت گرفت‪.‬‬
‫بدین جهت بود که حکومت‪ ،‬محافل دینی را که برای‬
‫الفت و برادری بین مسیحیان و تجلیل از شهیدان و اولیا‬
‫نآسایی و فسق و‬ ‫یگردید‪ ،‬اما به اماکنی جهت ت ‌‬
‫بزرگوار م ‌‬
‫فساد گردیده بود‪ ،‬ممنوع گردانید و روحانیان مذهبی به‬
‫ارتکاب گناهان کبیره و منکرات متهم شدند‪.‬‬

‫)(‪History of Europeahn morals vol. II. pp. 162 - 3 -‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾255‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگوید‪:‬‬
‫راهب جروم )‪ (Jarum‬م ‌‬
‫»زندگی روحانیون و عیاشی آنها از خوشگذرانی و‬
‫بولهوسی امراء و ثروتمندان سبقت گرفته بود‪ ،‬اخلق‬
‫پها رو به انحطاط بزرگی نهاده بود‪ ،‬حرص و دنیاطلبی‬ ‫پا ‌‬
‫چشم آنان را پر کرده و آنها را از حدود خود متجاوز‬
‫پها به جایی رسید که‬ ‫ساخته بود‪ ،‬به طوری که کار پا ‌‬
‫مهای روحانیت و وظایف ]خویش[ را مانند کال‬ ‫مقا ‌‬
‫یفروختند و گاهی به طور علنی در معرض مزایده قرار‬ ‫م ‌‬
‫طهای‬‫یدادند و زمین بهشت را با وثیقه و سند و با بلی ‌‬ ‫م ‌‬
‫غفران‪ ،‬به اجاره می دادند‪ ،‬نقض قانون را مجاز‬
‫لبودن‬‫کهای نجات و مجوزهای حل ‌‬ ‫یدانستند‪ ،‬مدر ‌‬ ‫م ‌‬
‫محرمات و ممنوعات را مانند اوراق نقد به مردم‬
‫یحساب و‬ ‫یکردند‪ ،‬اموال ب ‌‬ ‫یدادند‪ ،‬رشوه و رباخواری م ‌‬ ‫م ‌‬
‫مآوری مصرف‬ ‫کتاب را به صورت اسراف سرسا ‌‬
‫یکردند‪ ،‬به طوری که پاپ اینوسان هشتم تاجشن راگرو‬ ‫م ‌‬
‫یکنند که وی آنچه‬ ‫گذاشته بود و نیز از پاپ لو دهم نقل م ‌‬
‫را که از پاپ سابق از مال به جا مانده بود‪ ،‬و درآمده و‬
‫سهم خودش و تمام ثروت جانشین آینده اش را گرفت و‬
‫مصرف نمود‪ .‬حتی روایت کرده اند که تمام فرانسه برای‬
‫پها کافی نبود«)‪.(1‬‬ ‫خرج و ارضای شهوات پا ‌‬

‫رقابت بین پاپیسم و امپراتوری‬


‫نزاع‪ ،‬درگیری و رقابت بین پاپیسم و امپراتوریسم‪ ،‬در‬
‫هی یازدهم آغاز شد‪ .‬این نزاع بسیار سخت‪،‬‬ ‫سد ‌‬
‫تکننده و وحشتناک شدت گرفت‪ .‬در این جدال‬ ‫ناراح ‌‬
‫نخست پیروزی از آن پاپیسم بود‪ ،‬تا جایی که امپراتور‬
‫هانوری چهارم ناگزیر شد در سال ‪ 1077‬میلدی با کمال‬
‫هی کانوسا راه یابد؛ اما پاپ تنها‬‫ذلت به دربار پاپ در قلع ‌‬
‫هی ورود داد که شمار زیادی از درباریان‬ ‫زمانی به وی اجاز ‌‬
‫سفارش وی را کردند‪ ،‬اینجا بود که پاپ به وی اجازه داد‬
‫که به دربار راه یابد‪ ،‬امپراتور با ذلت تمام پا برهنه و با‬
‫لباس پشمینه به دربار پاپ راه یافت و به دست وی توبه‬
‫کرد و پاپ گناهانش را بخشید‪ .‬این مبارزات بین پاپیسم و‬
‫امپراتوری ادامه داشت تا این که نهایتا ً پاپیسم ضعیف شد‪.‬‬
‫در این مدت طولنی مردم در بین دو عامل دینی و دنیوی‬
‫دو دسته شده بودند و در زیر یوغ امپراتوری و پاپیسم از پا‬
‫درآمدند‪ ،‬پاپ در قرون وسطی قدرت و نفوذ فوق‬

‫)(‪Conflict of Religion and Science. P.230 -‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾256‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫های پیدا کرده بود که پادشاهان و امپراتوران چین‬ ‫العاد ‌‬
‫هی دین‪ ،‬اروپا‬ ‫یتوانستند در زیر سای ‌‬
‫قدرتی نداشتند‪ ،‬آنان م ‌‬
‫را در علم و تمدن به پیشرفت صحیح و چشمگیری نایل‬
‫گردانند؛ چرا که جانشینان و نمایندگان آنان در کشورهای‬
‫یکردند و در نزد مردم‬ ‫اروپایی بسیار گشت و گذار م ‌‬
‫بسیار مورد احترام بودند‪ ،‬مردم یکدل از آنان پشتیبانی‬
‫یکردند و با زبان واحد با مردم به تبادل نظر‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬در‬‫یپرداختند و در امور مهم سیاسی دخالت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هر روستا و هر ده و شهری طرفداران بسیار فراوان از‬
‫هوران و سیاستمداران داشتند که با آنان با زبان‬ ‫اندیش ‌‬
‫یکردند و در امور دولتی و اداری به آنان‬ ‫واحدی صحبت م ‌‬
‫یکردند‪.‬‬
‫کمک م ‌‬

‫بدبختی اروپا از رهبران دینی‬


‫تهایی که به‬ ‫از بدشانسی مسیحیت و بدشناسی مل ‌‬
‫مسیحت گرویده بودند‪ ،‬این بود که رهبران دینی از تسلط‬
‫نفوذ و جایگاه خویش به بدترین وجه استفاده کردند‪ ،‬در‬
‫پی آن اروپا نیز در وادی جهل‪ ،‬خرافات و انحطاط‬
‫سرگردان شد و با حکومت و رهبانیت آنان تمدن نیز‬
‫سخت آسیب دید‪.‬‬
‫هی اروپا‬‫در طول هزار سال بر شمار جمعیت قار ‌‬
‫افزوده نشد و در مدت پانصدسال جمعیت انگلستان نیز به‬
‫خاطر ترک دنیا افزوده نشد؛ زیرا شکی نیست که یکی از‬
‫دلیل عدم افزایش جمعیت تجرد و عدم رغبت به ازدواج‬
‫بود که روحانیان و راهبان این عمل را برای مردم خوب‬
‫یکردند‪ ،‬کاهنان و‬ ‫یدادند و به آن ترغیب م ‌‬
‫جلوه م ‌‬
‫روحانیان دینی به یاری و مراقبت پزشکان نشتافتند‪.‬‬
‫هی اروپا منتشر‬ ‫بیماری وبا و امراض دیگر در سراسر قار ‌‬
‫شد‪ .‬ابنیسیس سلوئیس که بعدا ً به لقب پوئیس دوم‬
‫مشهور شد در حدود سال ‪ 1430‬میلدی سفری به جزایر‬
‫هی آنچه که وی در آنجا‬ ‫بریتانیا انجام داد و از ملحظ ‌‬
‫یتوان به بدبختی و انحطاط تمدن‬ ‫مشاهده کرده است‪ ،‬م ‌‬
‫و فقر مهلک که در این جزایر وجود داشته است‪ ،‬پی برد‪.‬‬

‫بهای دینی‬ ‫جنایت روحانیت بر کتا ‌‬


‫بزرگترین اشتباه زمامداران کلیسا در اروپا و نیز‬
‫بزرگترین جنایت آنان بر خودشان و بر دینی که از آن‬
‫بهای مقدس دینی را با‬ ‫یکردند‪ ،‬این بود که کتا ‌‬
‫پیروی م ‌‬
‫معلومات بشری و علوم عصری مانند تاریخ‪ ،‬جغرافیا و‬
‫﴿‪﴾257‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫علوم طبیعی آمیختند‪ .‬چه بسا این مطالب علمی در آن‬
‫ههایی بود که به آن دست یافته بودند و‬ ‫عصر‪ ،‬آخرین یافت ‌‬
‫در واقع حقایق موجود آن زمان بود که مردم در آنها تردید‬
‫ههای علمی نبودند که‬ ‫نداشتند؛ اما یقینا ً آنها برترین دانست ‌‬
‫علم انسانی به آن دست یافته بود‪ .‬این بدیهی است که‬
‫هها‪ ،‬علم بشر به آخرین حد خود‬ ‫های از دور ‌‬ ‫اگر در دور ‌‬
‫ههای بعدی از ایجاد دگرگونی و‬ ‫ً‬
‫برسد‪ ،‬قطعا در دور ‌‬
‫تعارض در امان نخواهد بود؛ چرا که دانش انسانی گام به‬
‫گام در حال پیشرفت است و هرکس دین خود را بران‬
‫ههای‬ ‫دانش بنیان نهد‪ ،‬مانند کاخی خواهد بود که بر پای ‌‬
‫شنی بنا شه است‪ ،‬شاید چنین اشخاصی این عمل را با‬
‫نیت نیک انجام داده باشند‪ ،‬ولی چنین عملی بزرگترین‬
‫نشان بود؛ چرا که این عمل‬ ‫جنایت بر خودشان و دی ‌‬
‫موجب ستیز شومی بین دین و علمی گردید که نهایتا ً به‬
‫شکست نافرجام دین انجامید؛ دینی که با دانش بشری که‬
‫در آن حق و باطل و خالص و ناخالص وجود داشت خلط‬
‫شده بود‪ ،‬بعد از آن روحانیون مسیحی چنان سقوط کردند‬
‫متر از آن‪،‬‬
‫که دیگر هرگز برنخاستند و بدتر و شو ‌‬
‫سرنوشت اروپا بود که کامل ً از قید دین رها شد‪.‬‬
‫بهای مقدس‬ ‫خیانت روحانیون فقط در مطالب کتا ‌‬
‫یشد‪ ،‬بلکه آن مطالبی که دهان به دهان‬ ‫خلصه نم ‌‬
‫یگشت و در بین مردم مشهور بود و بعضی از‬ ‫م ‌‬
‫تفسیرهای تورات و انجیل و معلومات جغرافیایی و‬
‫تشناسی که مفسران تورات و انجیل‬ ‫تاریخیی و زیس ‌‬
‫هی اینها را مقدس شمردند‪ ،‬به آنها‬ ‫برآنها افزوده بودند‪ ،‬هم ‌‬
‫رنگ دینی دادند و آنها را در ردیف تعالیم و اصول دین که‬
‫اعتقاد به آن واجب بود برشمردند و هرگونه مطالب‬
‫بها نوشتند واین‬ ‫مخالف آن را رد کردند‪ ،‬در این زمینه کتا ‌‬
‫بها را که هرگز مورد تأیید خداوند نبود‪،‬‬ ‫نوع کتا ‌‬
‫ننگاری مسیحی )‪ (Christian topography‬نامیدند و‬ ‫مکا ‌‬
‫شدیدا به آنها تمسک جستند و هرکس را که به آنها باور‬ ‫ً‬
‫نداشت تکفیر کردند‪.‬‬

‫ستم کلیسا نسبت به علم‬


‫نها همه درست در عصری رخ داد که آتشفشان عقل‬ ‫ای ‌‬
‫هی اروپا منفجر شد و دانشمندان علوم طبیعی‬ ‫و اندیش ‌‬
‫زنجیرهای تقلید دیین را شکستند‪ ،‬نظریات جغرافیایی‬
‫یپرده‬
‫بهایشان بود‪ ،‬با صراحت و ب ‌‬
‫کلیسا را که در کتا ‌‬
‫مورد انتقاد قرار دادند و از این که به صورت غیبی و چشم‬
‫﴿‪﴾258‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بسته به آنها ایمان و باور ندارند‪ ،‬پوزش طلبیدند و‬
‫ههای علمی و تجربیات خویش را علنی کردند‪ .‬اینجا‬ ‫یافت ‌‬
‫بود که کلیسا قیامتش برپا شد و مردان صاحب نفوذ آن‬
‫که زمام امور را در دست داشتند به تکفیر دانشمندان‬
‫پرداختند‪ ،‬خون و اموال آنان را در راه دین مسیح حلل‬
‫ههای تفتیش عقاید را برپا کردند تا به قول‬ ‫دانستند و دادگا ‌‬
‫هها‪،‬‬
‫یدینان را که در شهرها‪ ،‬خان ‌‬ ‫پاپ آن ملحدان و ب ‌‬
‫لها‪ ،‬غارها و کشتزارها پراکنده شده اند‪،‬‬ ‫تها‪ ،‬جنگ ‌‬‫دش ‌‬
‫عکردن‬ ‫کیفر دهند‪ .‬کلیسا در این مسیر برای قلع و قم ‌‬
‫یزد‪،‬‬‫هرکس که در جهان مسیحیت بر ضد کلیسا نبضش م ‌‬
‫نهایت کوشش خود را به کار برد‪.‬‬
‫جاسوسان کلیسا در طول و عرض کشور پراکنده‬
‫یشمردند و کنترل‬ ‫نها را برم ‌‬‫سهای انسا ‌‬ ‫شدند‪ ،‬نف ‌‬
‫یکردند‪.‬‬‫تشان را تعقیب م ‌‬ ‫یکردند و افکار و خیال ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫دانشمندی مسیحی م ‌‬
‫یشد که مسیحی باشد و به مرگ‬ ‫»کسی یافت نم ‌‬
‫طبیعی بمیرد«‪.‬‬
‫هها‬
‫یشود که شمار کسانی که این دادگا ‌‬ ‫نزده م ‌‬ ‫تخمی ‌‬
‫کیفر کردند سی صد هزار تن بوده است‪ .‬از میان این‬
‫تعداد سی و دو هزار تن زنده زنده سوزانده شدند‪،‬‬
‫دانشمند معروف علوم طبیعی‪ ،‬برونو‪ ،‬نیز جزو آنان بود‪،‬‬
‫کلیسا از وی انتقام گرفت‪ ،‬آن هم به جرم این که این‬
‫نها بود و به این دلیل حکم‬ ‫دانشمند معتقد به کثرت جها ‌‬
‫های از خون او بر‬ ‫قتلش را صادر کرد و دستور داد که قطر ‌‬
‫زمین نچکد‪ ،‬یعنی این که زنده زنده سوزانده شود‪.‬‬
‫همچنین دانشمند مشهور علوم طبیعی‪ ،‬گالیله )‪(Galileo‬‬
‫به قتل رسید؛ چون معتقدب ود که زمین به دور خرشید‬
‫یگردد‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫انقلب نوگرایان‬
‫هی صبر نوگرایان و‬ ‫در چنین شرایطی بود که کاس ‌‬
‫روشنفکران لبریز شد و به پا خاستند و علیه روحانیون و‬
‫هکاران قدیم قیام کردند و‬‫نمایندگان کلیسا و محافظ ‌‬
‫عقیده‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬علم‪ ،‬اخلق و ادب را که به آنها نسبت‬
‫یشد‪ ،‬شدیدا ً مورد تنفر قرار دادند‪ ،‬نتیجه این شد‬ ‫داده م ‌‬
‫هی نخست با مسیحیت به ستیز برخاستند و در‬ ‫که در مرحل ‌‬
‫هی دوم با خود دین مبارزه کردند‪.‬‬ ‫مرتب ‌‬
‫رهبران و دانشمندان علوم طبیعی و عقلی در یک جبهه‬
‫حتر زمامداران‬‫و رهبران دین مسیح و یا به عبارت صحی ‌‬
‫﴿‪﴾259‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫های دیگر متشکل شدند که این به‬ ‫دیانت بولس در جبه ‌‬
‫طور مطلق جنگی تمام عیار بین علم و دین بود‪ .‬انقلبیون‬
‫های نشان دادند که علم و دین مانند دو زن یک‬ ‫به گون ‌‬
‫شوهر هستند که باهم سازش ندارند و عقل و نظام دینی‬
‫یشوند و هرکس‬ ‫متضاد یکدیگرند که با یکدیگر جمع نم ‌‬
‫یکی از آن دو را بپذیرت‪ ،‬باید به دیگری پشت کند و‬
‫هرکس که به اولی ایمان آورد باید به دومی کفر ورزد‪،‬‬
‫نهای پاکی را که در راه علم و تحقیق‬ ‫زمانی که آن خو ‌‬
‫یگناهی را که به سبب‬ ‫نهای ب ‌‬
‫ریخته شده بود و آن جا ‌‬
‫ههای روحانیون قربانی شدند‪ ،‬به یاد‬ ‫سنگدلی و وسوس ‌‬
‫یآوردند‪ ،‬در پی آن روحانیون کلیسا در نزد آنان به‬ ‫م ‌‬
‫یشدند که از‬ ‫های تبدیل م ‌‬ ‫ههای عبوس‪ ،‬تیره و چروکید ‌‬ ‫چهر ‌‬
‫یشان تنگ و خفه‬ ‫هها ‌‬‫یبارید و سین ‌‬ ‫یشان اخگر م ‌‬ ‫مها ‌‬‫چش ‌‬
‫لهایشان سبک و خوار بود‪ ،‬این جا بود که‬ ‫بود و عق ‌‬
‫یگردید و با خود عهد‬ ‫بهایشان سخت از آنان بیزار م ‌‬ ‫قل ‌‬
‫یبستند که برای همیشه از آنان و آنچه را که آنان‬ ‫م ‌‬
‫هی آن هستند‪ ،‬متنفر باشند و این توصیه را به‬ ‫نمایند ‌‬
‫نشان باقی گذاشتند‪.‬‬ ‫های جاودانه باری آیندگا ‌‬ ‫صورت کلم ‌‬

‫قشان‬ ‫اشتباه انقلبیون و عدم تحقی ‌‬


‫هی خردورزی و مطالعه‪،‬‬ ‫انقلبیون روشنفکر در زمین ‌‬
‫صبور و باپشتکار نبودند و آن قدر فروتن و متین و خردمند‬
‫و کوشا نبودند که بتوانند دین را از زمامداران انحصار‬
‫تطلب آن بازشناسند و تعهد و مسؤولیتی که‬ ‫طلب و قدر ‌‬
‫کاندیشی‪ ،‬جهالت‪ ،‬خودرأیی و‬ ‫ناشی از دین است و خش ‌‬
‫یگشت‪،‬‬ ‫یای که به زمامداران کلیسا باز م ‌‬ ‫الگوپرداز ‌‬
‫هی‬‫تفاوت قایل شوند‪ ،‬بدین سبب دین را همچون هست ‌‬
‫خرما به دور نیاندازند‪ ،‬اما شتابزدگی‪ ،‬عداوت و دشمنی با‬
‫روحانیون دینی فرصت مطالعه در امور دینی و تحقیق در‬
‫شأن و منزلت آن را مانند اکثر انقلبیون در عصرها و‬
‫تشان گرفت‪.‬‬ ‫شهرهای مختلف از دس ‌‬
‫اشتباه دیگر مخالفان کلیسا این بود که آنان در جستن و‬
‫خواستن آن قدر صداقت نداشتند و آن قدر خیرخواه ود و‬
‫خاندیش نبودند که به دین اسلم‬ ‫امت خویش و آن قدر فرا ‌‬
‫تهای هم عصر آنان از آن پیروی‬ ‫بنگرند؛ دینی که مل ‌‬
‫یتوانست آنان را از این بحران برهاند‪:‬‬ ‫یکردند و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫﴿‪﴾260‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬العراف‪.[157 :‬‬
‫یدهد و از کار زشت باز‬ ‫»آنان را به کار نیک دستور م ‌‬
‫یها را‬‫یکند و ناپاک ‌‬
‫هها را برایشان حلل م ‌‬‫یدارد و پاکیز ‌‬‫م ‌‬
‫یسازد«‪.‬‬ ‫برآنان حرام م ‌‬
‫گهای صلیبی بین‬ ‫ولی تعصب جاهلی و موانعی که با جن ‌‬
‫مسیحیان در غرب و مسلمانان در شرق به وجود آمده بود‬
‫و همینطور تبلیغات کاهنان و مردان کلیسا بر ضد اسلم و‬
‫صاحب رسالت آن علیه الصلوة والسلم‪ ،‬و عدم تحمل‬
‫یها و تحقیقات و کمبود اشتیاق به نجات اخروی و‬ ‫ساخت ‌‬
‫تهای‬ ‫نپرداختن به زندگی بعد از مرگ و نیز کمبود فعالی ‌‬
‫مسلمانان در تبلیغات اسلمی و نشر اسلم در اروپا‪،‬‬
‫هی اینها عواملی بود که مانع پیوستن اروپاییان به دین‬ ‫هم ‌‬
‫اسلم و تمسک به آن شد؛ آن هم در شرایطی که نیازشان‬
‫به اسلم مانند نیاز انسان مارگزیده به پادزهر بود‪.‬‬

‫یگری‬ ‫تگیری غرب به سوی ماد ‌‬ ‫جه ‌‬


‫یداد‪ ،‬تحقق یافت و غرب با‬ ‫به هرحال آن چه نباید رخ م ‌‬
‫تمام وجود اعم از عقیده‪ ،‬هدف‪ ،‬روح‪ ،‬عقل‪ ،‬اخلق‪،‬‬
‫یگری‬ ‫اجتماع‪ ،‬علم‪ ،‬ادب‪ ،‬سیاست و حکومت به سوی ماد ‌‬
‫تگیری آرام آرام بود‪،‬‬ ‫روی آورد‪ ،‬هرچند در ابتدا این جه ‌‬
‫هدار و ژرف‬ ‫ولی این حرکت تدریجی‪ ،‬بسیار قوی‪ ،‬ریش ‌‬
‫بود‪ .‬دانشمندان فلسفه و علوم طبیعی به پا خاستند و به‬
‫های نگریستند که هیچ خالق و مدبری وجود‬ ‫جهان به گون ‌‬
‫یگفتند‪ :‬نیرویی ماورای طبیعت و ماده وجود‬ ‫ندارد‪ .‬م ‌‬
‫هی مکانیکی محض جهان طبیعی‬ ‫ندارد‪ .‬دانشمندان از دید ‌‬
‫یکردند‪ ،‬این‬ ‫تجویی م ‌‬ ‫هها و آثارش را عل ‌‬ ‫را تفسیر و پدید ‌‬
‫یخواندند و هرگونه پژوهش‬ ‫روش را نگاه محض علمی م ‌‬
‫های را که معتقد به وجود خدا و ایمان به آن بود‪،‬‬ ‫و اندیش ‌‬
‫یدانستند که از نگاه آنان براساس علم و‬ ‫روشی تقلیدی م ‌‬
‫حکمت استوار نبود‪ .‬بدین سبب آن را به ریشخند‬
‫یدادند‪ ،‬در نتیجه‬ ‫یگرفتند و سخت مورد تمسخر قرار م ‌‬ ‫م ‌‬
‫شها و‬‫تفکر و روشی که آنان برگزیده بودند و پژوه ‌‬
‫شهای ایشان به جایی رسید که هرچیزی را که‬ ‫نگر ‌‬
‫یپذیرفتند و از ایمان به‬ ‫ماورای حرکت و ماده بود نم ‌‬
‫هی حس و آزمایش خارج بود و‬ ‫چیزی که از دایر ‌‬
‫یزدند‪.‬‬‫شپذیر‪ ،‬شمردنی و دارای ابعاد نبود‪ ،‬تن م ‌‬ ‫سنج ‌‬
‫پس بنابر حکم طبیعت و به طریق لزوم‪ ،‬ایمان به خدا و‬
‫ماورای طبیعت جزء فرضیاتی قلمداد شد که عقل‬
‫﴿‪﴾261‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی آن ناتوان‬ ‫یتوانست آن را در کند و علم از مشاهد ‌‬ ‫نم ‌‬
‫تهای بسیار مدیدی وجود‬ ‫بود‪ .‬ناگفته نماند که آنان تا مد ‌‬
‫خدا را انکار نکردند و علنا ً به دشمنی با دین نپرداختند و‬
‫همگی آنان در مقابل دین قیام نکردند‪ ،‬ولی روش تفکری‬
‫شها و تحقیقات‬ ‫که برگزیده بودند و موضعی که در پژوه ‌‬
‫یکرد که‬‫شان اتخاذ کرده بودند‪ ،‬این امکان را فراهم نم ‌‬
‫هی ایمان به غیب استوار‬ ‫این نوع تفکر و دینی که بر پای ‌‬
‫بود و اساس آن وحی و نبوت و دعوت و سخنش زندگی‬
‫آخرت بود‪ ،‬با یکدیگر توافق پیدا کنند‪ .‬هیچکدام از این‬
‫یگرفتند و‬ ‫موارد در قلمرو حس و آزمایش قرار نم ‌‬
‫شپذیر‪ ،‬شمردنی و دارای مساحت نبود‪ ،‬به این دلیل‬ ‫سنج ‌‬
‫بود که آنان همواره در عقاید دینی دچار شک و تردید‬
‫بودند‪.‬‬

‫یگری در واپسین مرحله‬ ‫رسوایی ماد ‌‬


‫هی‬‫رهبران نهضت علمی اروپا تا چندین سده نظری ‌‬
‫هجو و حیات مادی و رسوم دین مسیح را‬ ‫یگرایی ستیز ‌‬ ‫ماد ‌‬
‫با تقلید یا با اثر پذیری از محیط حاکم در جهان مسیحیت و‬
‫یا به سبب رعایت مصالح مردم و اجتماع که متقضی بقای‬
‫یکردند‪ .‬در‬ ‫نظام دنی هرچند به صورت ظاهری بود جمع م ‌‬
‫عصر اخیر این دانمشند رسوا شدند و به سبب شتاب‬
‫تها و‬ ‫سماندگی دین و سن ‌‬‫حرکت تمدن مادی و واپ ‌‬
‫یگرایی‬ ‫درماندگی آن از همگامی با تمدن‪ ،‬جمع بین ماد ‌‬
‫محض و رسوم دینی مسیح سخت دشوار شد‪ ،‬و از آنجایی‬
‫یها و اتلف‬ ‫تها‪ ،‬دشوار ‌‬
‫که جمع بین آن دو مستلزم مشق ‌‬
‫ینیاز از تحمل چنین مشکلتی بودند‪،‬‬ ‫وقت بود‪ ،‬و آنها ب ‌‬
‫یشان برداشتند و از هرنوع‬ ‫ه ‌‬‫نهایتا ً نقاب نفاق را از چهر ‌‬
‫نزاکت و ادبی درآمدند‪.‬‬

‫یگری و دعوتگران آن‬ ‫سپاهیان ماد ‌‬


‫هشناسان و‬‫نویسندگان‪ ،‬مؤلفان‪ ،‬ادیبان‪ ،‬معلمان‪ ،‬جامع ‌‬
‫سیاستمداران در تمامی اروپا به پا خاستند و به دمیدن در‬
‫ن زهر آن در عقل و قلب ملت‬ ‫یگری و پاشاند ِ‬‫صور ماد ‌‬
‫یگری تفسیر کردند گاه‬ ‫پرداختند و اخلق را از نگاه ماد ‌‬
‫تجویی‬ ‫هی لذ ‌‬
‫هی منفعت طلبی و گاه فسف ‌‬ ‫فلسف ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یکردند و سیاستمدارانی همچون‬ ‫)اپیکوری( را تزریق م ‌‬
‫هی اپیکسوری‪ ،‬بسه‬‫)(‪ -‬اپیکسور‪ ،‬فیلسسوف یونسانی و بینانگسذار طسریق ‌‬ ‫‪1‬‬

‫سال ‪ 341‬پیش از میلد زاده شد‪ .‬وی شاگرد اکسنوکراتس بسسود‪،‬‬


‫یگفسست‪ :‬لسسذت‬‫یدانسسست و م ‌‬‫اپیکور لذت را غایت مطلوب بشر م ‌‬
‫﴿‪﴾262‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ماکیاول فلرنساوی )‪ 1527 – 1469‬م()‪ (2‬از ابتدا برای‬
‫جدایی دین از سیاست و تقسیم اخلق به اخلق شخصی و‬
‫یگفتند‪ :‬اگر وجود دین‬ ‫یکردند‪ ،‬و م ‌‬‫اجتماعی دعوت م ‌‬
‫هی شخصی باشد و شایسه و‬ ‫ضروری است‪ ،‬باید یک قضی ‌‬
‫لزم نیست که دین در امور سیاسی و دولتی دخالت داده‬
‫متر از هرچیزی بود و‬ ‫شود‪ .‬دولت در نزد آنان برتر و مه ‌‬
‫نهای متدین و‬ ‫موضوع مسیحیت زندگی آخرت بود و انسا ‌‬
‫صالح هرچند برای کلیسا مفید هستند‪ ،‬اما وجودشان برای‬
‫دولت هیچ نفعی ندارد‪ ،‬چرا که آنان مقید به احکام دینی‬
‫یتوانند احکام دینی و مبادی اخلقی را زمانی‬ ‫هستند و نم ‌‬
‫که مصلحت جز آن را اقتضا کند‪ ،‬کنار بگذارند‪ .‬پادشاهان و‬
‫فرمانروایان باید مزین به اخلق روباهان باشند و در‬
‫یکرد‪ ،‬نباید‬
‫صورتی که کوچکترین مصحلت دولت ایجاب م ‌‬
‫نشکنی‪ ،‬دروغ‪ ،‬خیانت‪ ،‬مکر و نفاق‪ ،‬واهمه و‬ ‫از پیما ‌‬
‫ً‬
‫پروایی داشته باشند‪ .‬نهایتا عوامل بسیاری از جمله‬
‫نپرستی و نژادگرایی که میراث دیانت قدیم بود‪ ،‬در‬ ‫وط ‌‬
‫موفقیت این دعوت تأثیر داشت‪ .‬ادیبان‪ ،‬مؤلفان و صاحبان‬
‫ذوق و قریحه و تیزهوشان خصوصا ً در انقلب فرانسه و‬
‫بعد از آن‪ ،‬انقلبی بر ضد اخلق قدیم و نظم اجتماعی پدید‬
‫آوردند‪ ،‬گناه را برای مردم زینت بخشیدند‪ ،‬دعوت به سوی‬
‫تها از هرگونه قید و بند و‬ ‫نآمدن سرش ‌‬ ‫یبندوباری و بیرو ‌‬‫ب ‌‬
‫درآمدن فرد از هرگونه مسؤولیتی را همه جا گسترش‬
‫دادند‪ ،‬زندگی حیوانی محض و ارضای شهوات و تاراج‬
‫مسرات و شتاب به سوی طیبات را ترویج کردند و در‬
‫ارزش نهادن به این زندگی مادی و تلش برای هرگونه آنی‬
‫هروی‬ ‫و نفع مادی ظاهر و محسوس‪ ،‬بیش از حد زیاد ‌‬
‫کردند‪.‬‬

‫های راستین از تمدن یونانی‬ ‫نسخ ‌‬


‫های‬
‫ههای نوزدهم و بیستم نمون ‌‬‫زندگی اروپا در سد ‌‬
‫تپرست و جاهلی است و‬ ‫حقیقی از زندگی یونان و روم ب ‌‬

‫خیر مطلق است و تمام کارهای ما باید متسسوجه کسسسب آن باشسسد‪.‬‬


‫اپیکو به سال ‪ 270‬یا ‪ 272‬پیش از میلد درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫خدان و سیاستمدار ایتالیایی‪ ،‬وی در امسسور‬ ‫)(‪ -‬ماکیاول نیکول‪ ،‬تاری ‌‬ ‫‪2‬‬

‫سیاسی معتقد بود که باید تنها رسیدن به هدف را در نظر گرفت‬


‫و رعایت اصول اخلقی در این مرد ضروریت ندارد‪ ،‬روش وی به‬
‫مهسسای تیتلو‪،‬‬‫نام ماکیاولیسسسم معسسروف شسسد‪ .‬از وی آثسساری بسسه نا ‌‬
‫شاهزاده و هنرجنگ باقی مانده است‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾263‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سرشت اروپا که مسیحیت شرقی آن را مغلوب کرده بود‬
‫دوباره تازه شد‪.‬‬
‫هیچ شکی در این زمینه وجود ندارد که وجود اروپاییان‬
‫لهای اروپایی‬ ‫امروز‪ ،‬از یونانیان و رومیان آن موقع و نس ‌‬
‫یگیرد که معتقد به دینی خالی از‬ ‫دیگر سرچشمه م ‌‬
‫معنویت بودند؛ چنانچه دکتر هاس در شرح تمدن یونان این‬
‫نکته را مورد توجه قرار داده است‪.‬‬
‫یگفت‪ ،‬در اروپای‬ ‫هی یونانیان م ‌‬ ‫همانگونه که ِلکی در بار ‌‬
‫یدینی و کمبود خشوع و تلش برای انجام‬ ‫امروزی نیز ب ‌‬
‫اعمال دینی و کثرت لهو و لعب و خوگشذرانی در زندگی‬
‫هی وضعیت دینی است که اروپا‬ ‫هگر است و این نتیج ‌‬ ‫جلو ‌‬
‫به آن گرفتار شده است‪ .‬این وضعیت به هیچ وجه با‬
‫کرنش و نیایش برای خدا و تلش برای عبادت او سازگار‬
‫هی نظریات و اهافی است‬ ‫نیست‪ ،‬این وضعیت دینی نتیج ‌‬
‫که دانشمندان علوم طبیعی و حکمت به آن دست یافتند و‬
‫هی مردم نیز آن را‬ ‫آن را به عموم مردم اعلن کردند و تود ‌‬
‫پذیرفتند و جایگزین دین کردند‪.‬‬
‫سرانجام اروپاییان همانند هجوم تشنگان به آب و‬
‫تهای زندگی شتافتند و‬ ‫هها به آتش‪ ،‬به سوی لذ ‌‬ ‫پروان ‌‬
‫ههای آن با‬‫حرص برچیدن محصولت زندگی و کندن ثمر ‌‬
‫نشان‪ ،‬به همان اوصافی که سقراط از جمهوری‬ ‫دستا ‌‬
‫یگف‪ ،‬رسیدند‪ .‬همچینن شک در‬ ‫یونان در عصر خویش م ‌‬
‫دین‪ ،‬اضطراب در عقیده‪ ،‬استخفاف به نظام دینی و‬
‫احکام و رسوم آن‪ ،‬در اروپا محرز است‪ ،‬همانگونه که در‬
‫روم بعد از روشنفکری و پیشرفت دیده شد‪.‬‬

‫یگری است نه‬ ‫دیانت اروپای امروز ماد ‌‬


‫مسیحیت‬
‫هیچ کشی در این نیست که دین امروز اروپاییان که بر‬
‫قلب و احساسات آنان چیره و بر ارواح شان حاکم است‪،‬‬
‫یگری است نه مسیحیت‪ .‬هرکس روح اروپایی را‬ ‫ماد ‌‬
‫یداند و هرکس که از نزدیک و‬ ‫شناخته باشد این نکته را م ‌‬
‫بها به اروپا رسیده باشد و فریب مظاهر‬ ‫از طریق کتا ‌‬
‫یافزاید و ملت جهت آرامش‬ ‫دینی را که بر ابهت دولت م ‌‬
‫یدهد‪ ،‬نخورده باشد و همینطور‬ ‫و تنوع آنها را انجام م ‌‬
‫نهای‬ ‫فریب دایدار آنان از کلیساها و حضورشان در مکا ‌‬
‫یکند‪.‬‬‫مقدس را نخروده باشد‪ ،‬حتما ً این نکته را درک م ‌‬
‫﴿‪﴾264‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫این حقیقت را به طور و واضح استاد آلمانی تازه‬
‫مسلمان‪ ،‬محمد اسد در کتاب اسلم بر سر دو راهی‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫یکند و م ‌‬‫بیان م ‌‬
‫»شکی در این نیست که در غرب بعضی از افراد‪ ،‬طبق‬
‫یورزند و‬‫یکنند و اندیشه م ‌‬ ‫راه و روش دینی زندگی م ‌‬
‫نشان سازش دهند‪،‬‬ ‫یکوشند عقاید خود را با روح تمد ‌‬ ‫م ‌‬
‫این دسته بسیار اندک هستند‪ ،‬زیرا در اروپا یک فرد چه‬
‫مادی گرا باشد‪ ،‬چه دمکرات و چه فاشیست باشد‪ ،‬چه‬
‫امپریالیست و چه کمونیست‪ ،‬کارگر عادی باشد یا فردی‬
‫روشنفکر‪ ،‬متوجه یک هدف است و آن پیشرفت مادی‬
‫است‪ ،‬اعتقاد دارند که هیچ هدفی در زندگی جز این که‬
‫انسان در نهایت راحتی قرار داشته باشد وجود ندارد‪ .‬به‬
‫تعبیر امروزی در جستجوی آزادی مطلق از قید و بندهای‬
‫طبیعت هستند؛ اما کلیساهای این دین‪ ،‬در حقیقت همان‬
‫ههای شیمیایی‪،‬‬ ‫ههای بزرگ‪ ،‬سینماها‪ ،‬آزمایشگا ‌‬ ‫کارخان ‌‬
‫ههای رقص و مراکز تولید برق است‪ .‬علمای این‬ ‫خان ‌‬
‫کها‪ ،‬مهندسان‪ ،‬نمایندگان‪ ،‬ستارگان‬ ‫کلیساها‪ ،‬رؤسای بان ‌‬
‫تهای تجاری و صنعتی‪ ،‬خلبانان و‬ ‫سینما‪ ،‬مدیران شرک ‌‬
‫های هستند که همواره دارای رکودهای‬ ‫اشخاص برجست ‌‬
‫هی این حرص بر قدرت و آز بر‬ ‫جهانی هستند‪ ،‬نتیج ‌‬
‫فهای رقیب‬ ‫تجویی مشخص است؛ یعنی پدیدآمدن طی ‌‬ ‫لذ ‌‬
‫و غرق در سلح و تجهیزات نظامی که آماده برای از‬
‫نبردن و نبرد با یکدیگر هستند؛ به ویژه زمانی که هواها‬ ‫بی ‌‬
‫سها و مصالح آنان با یکدیگر اصطکاک پیدا کند‪ ،‬اما‬ ‫و هو ‌‬
‫های از انسانیت است‬ ‫هی آن ظهور طبق ‌‬ ‫در بعد تمدن نتیج ‌‬
‫یداند و الگوی کامل و‬ ‫که فضیلت را در سود عملی م ‌‬
‫فارق بین خیر و شر در نزد او فقی پیروزی مادی است و‬
‫بس«)‪.(1‬‬
‫»تمدن غرب با شدت و صراحت منکر خدا نیست‪ ،‬ولی‬
‫ههای فکری آن جایی برای خدا وجود ندارد‪ ،‬و‬ ‫در برنام ‌‬
‫های از شناخت الهی نیست و اروپاییان‬ ‫معتقد به هیچ فاید ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یدانند« ‪.‬‬ ‫خود را نیازمند به خدا نم ‌‬
‫ممکن است بگویید‪ :‬چون محمد اسد تازه مسلمان‬
‫است و چون از مسیحیت به اسلم و از اروپا به شرق‬
‫اسلمی انتقال یافته‪ ،‬با چشم حقارت به مسیحیت‬
‫تها که او در مورد جایگاه دین در‬ ‫ینگرد‪ ،‬پس این شهاد ‌‬ ‫م ‌‬
‫زندگی اورپاییان بیان کرده است‪ ،‬ارزش چندانی ندارد‪،‬‬
‫)(‪Islam at the cross roads p.50 fifth Edition -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪Islam at the cross Roads, p.40 -‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾265‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫حتر از یکی از بزرگترین و‬ ‫ولی شهادتی گویاتر و صری ‌‬
‫هترین نویسندگان انگلیسی در دست است که ثابت‬ ‫برجست ‌‬
‫یکند دین الهی در اکثر مراکز رو به افول است و‬ ‫م ‌‬
‫مردمانش حاضر نیستند خود را مسیحی بدانند‪.‬‬
‫هی فلسفه و‬ ‫استاد جود )‪ (Joad‬رییس دانشکد ‌‬
‫روانشناسی در دانگاه لندن در کتاب )‪Cuide to modern‬‬
‫‪ (wickedness‬گفته است‪:‬‬
‫شآموز پسر و دختری‬ ‫»من از بیست نفر دانشجو و دان ‌‬
‫که کمتر از ‪ 20‬سال داشتند سؤال کردم‪ :‬چند نفر از شما‬
‫به معنای کامل مسیحی هستید؟ جز سه نفر کسی دیگر‬
‫پاسخ مثبت نداد و هفت نفر گفتند‪ :‬ما هرگز تاکنون به این‬
‫مسئله فکر نکرده ایم‪ ،‬ده نفر باقی با کمال صراحت‬
‫گفتند‪ :‬ما دشمن مسیحیت هستیم‪ ،‬من معتقدم که این‬
‫نسبت در بین کسانی که به مسیحیت ایمان دارد و متدین‬
‫هستند و کسانی که در مورد آن هیچ ادعایی ندارند‪،‬‬
‫بآور نیست‪ .‬آری‪ ،‬اگر ‪ 30‬یا ‪ 50‬سال‬ ‫استثنایی و تعج ‌‬
‫خها‬‫یشد‪ ،‬پاس ‌‬ ‫پیش این پرسش در مورد چنین جماعتی م ‌‬
‫یکرد‪ .‬بنابراین‪ ،‬کسانی که با کنون‬ ‫متفاوت بود و فرق م ‌‬
‫یکنند که یک‬ ‫منظرند و گمان م ‌‬ ‫باری )‪ (Canon Barry‬ه ‌‬
‫یتواند جهان را نجات دهد‪ ،‬بسیار‬ ‫نهضت بزرگ مسیحی م ‌‬
‫هی وی‬ ‫اندک و رو به کاهش اند و من طرفداری برای عقید ‌‬
‫یبینم که او را تأیید و تصدیق کند‪ ،‬جز این که نظریه‬ ‫نم ‌‬
‫ههای خود اوست‪ .‬و‬ ‫اش صرفا ً براساس رغبت و خواست ‌‬
‫یشوند‪ ،‬اما مدرک و‬ ‫هها موجب ایجاد افکار م ‌‬ ‫اغلب خواست ‌‬
‫یآورند‪ .‬حالت و آثاری که اکنون در اروپا‬ ‫سند پدید نم ‌‬
‫هی آن است که کلیسا در قرن‬ ‫حاکم است نشان دهند ‌‬
‫یرود‪ ،‬برای شاهد مطلب این خبر‬ ‫یمیر و از بین م ‌‬ ‫آینده م ‌‬
‫یکنم‪:‬‬ ‫را از یک روزنامه برای شامل نقل م ‌‬
‫مردی در سن ‪ 77‬سالگی دستگاهی اختراع کرد که با‬
‫قهایی لطیف و‬ ‫تهای کهنه را به اورا ‌‬ ‫آن کاغذهای تورا ‌‬
‫یکند‪ .‬این دستگاه را در‬ ‫اوراق بهادار از آن تهیه م ‌‬
‫هی‬ ‫هی کردیف )‪ (Cardiff factory‬و هشت کارخان ‌‬ ‫کارخان ‌‬
‫هی‬‫ههای قدیمی تورات‪ ،‬اسلح ‌‬ ‫دیگر کار گذاشت و با نسخ ‌‬
‫یها و‬ ‫یساخت‪ ،‬این مخترع پس از این که سخت ‌‬ ‫جنگی م ‌‬
‫تهایی را در زندگی تحمل کرده بود توانست ثروت‬ ‫مشق ‌‬
‫سرشاری از این راه به دست آورد‪.‬‬
‫شها و روحانیونی‬ ‫استا مقاله اش را با خطاب به کشی ‌‬
‫های زیبا از تورات به‬ ‫مانند کانون باری و دیگران با جمل ‌‬
‫﴿‪﴾266‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یبرد‪» :‬این گوشزدی باشد برای کسانی که گوش‬ ‫پایان م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫شنوا دارند« ‪.‬‬
‫استاد در کتاب دیگر خود )‪(Philosophy for our Times‬‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫های که پول و آز بر عقلنیت انگلستان استیل‬ ‫»چند سد ‌‬
‫یترین‬ ‫تآوردن ثروت قو ‌‬ ‫یافته است؛ چون رغبت به دس ‌‬
‫عامل برای آبادی شهرها و به کارگماردن مردم است و‬
‫یشود‪ ،‬زیادبودن‬ ‫نیز ثورت با تملک و استیلیافتن حاصل م ‌‬
‫و کثرت آن نیز مقیاسی برای برتری است و برای به‬
‫تآوردن آن باید از راه سیاست‪ ،‬ادبیات‪ ،‬نمایش‪،‬‬ ‫دس ‌‬
‫لپرستی آن قدر واج‬ ‫هبرداری کرد‪ ،‬پو ‌‬ ‫سینما و رادیو بهر ‌‬
‫ههای کلیسا در هر‬ ‫پیدا کرده که گاهی در منبرها و خطاب ‌‬
‫عآوری‬ ‫یشود که مردم را برای جم ‌‬ ‫سال و ماهی شنیده م ‌‬
‫هشان –‬ ‫یکنند؛ چرا که – از دیدگا ‌‬ ‫مال و حفظ آن ترغیب م ‌‬
‫لپرستی و‬ ‫تهای متمدن کسانی هستند که حس پو ‌‬ ‫مل ‌‬
‫تاندوزی آنان ترقی کرده باشد‪.‬‬ ‫ثرو ‌‬
‫لپرستی با عقاید دینی ما سازگار‬ ‫ناگفته پیداست که ما ‌‬
‫نیست؛ زیرا دین فقر را ستایش و ثروت را نکوهش‬
‫حشدن از ثروتمند‬ ‫یگوید‪ :‬فقیر برای صال ‌‬ ‫یکند‪ ،‬و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تواناتر است‪ .‬حکمت و دین متفق اند که فقر با عبادت‬
‫خدا و ورود به بهشت سازگارتر است‪ ،‬ولی مردم این‬
‫یپذیرند و رغبتی نشان‬ ‫حقیقت دینی و عمل به آن را نم ‌‬
‫تهای بهشت‬ ‫یدهند و همیشه ثروت حاضر را بر نعم ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یبرند که اگر آنان‬ ‫یدهند و گاهی گمان م ‌‬ ‫موعود ترجیح م ‌‬
‫در آخر عمرشان در دنیا توبه کنند‪ ،‬همانند اکنون که از‬
‫یهایشان‬ ‫ساندازکردن دارای ‌‬ ‫تهای دنیا با پ ‌‬ ‫یها و لذ ‌‬ ‫خوش ‌‬
‫یهای آخرت‬ ‫یتوانند از خوش ‌‬ ‫یجویند‪ ،‬م ‌‬ ‫کها کام م ‌‬ ‫در بان ‌‬
‫همند شوند‪.‬‬ ‫نیز بهر ‌‬
‫هی این دسته را سموئیل بتلر )‪(Sammuel Burler‬‬ ‫اندیش ‌‬
‫در کتاب خود چنین مجسم کرده است‪:‬‬
‫یتوانیم خداپرستی‬ ‫یگویند‪ :‬ما نم ‌‬ ‫بعضی از نویسندگان م ‌‬
‫لپرستی را با یکدیگر جمع کنیم‪ ،‬من قبول دارم که‬ ‫و پو ‌‬
‫این کار آسان نیست‪ ،‬اما کدام یک از کارهای این جهان‬
‫ساده و آسان است که جمع بین پول و عبادت خدا آسان‬
‫باشد؟!‬
‫هرچند در اصول باهم تفاوت داریم‪ ،‬اما حقیقت روشن‬
‫هی بتلر و از‬ ‫این است که به راستی ما پیرو عقید ‌‬

‫)(‪Guide to modern Wickedness p.114 – 115 -‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾267‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی‬ ‫طرفداران او هستیم؛ زیرا ما از ژرفای دورن دلباخت ‌‬
‫مال شده ایم و عقیده داریم که ثروت مقیاس عظمت‬
‫تهاست و همین توجه شدید به ثروت‬ ‫اشخاص و حکوم ‌‬
‫موجب ظهور دو عقیده که اهمیت تاریخی بزرگی دارند‪،‬‬
‫شده است‪:‬‬
‫هی‬ ‫نخست؛ عدم دخالت اقتصادی‪ :‬این عقیده در سد ‌‬
‫نوزدهم میلدی رواج یافت‪ .‬پیروان آن معتقد بودند که بشر‬
‫هگذاری کند و به‬ ‫تها پای ‌‬‫باید کردار خود را بر بالترین منفع ‌‬
‫فکر جلب نفع باشد؛ زیرا مقصود از زحمت و کارهای دنیا‬
‫لذت و عواطف روحی و قلبی نیست‪ ،‬بلکه هدف اصلی از‬
‫کار و کوشش‪ ،‬لذت از ثورت است‪.‬‬
‫هی بیستم‬ ‫دوم؛ ساماندهی اقتصادی‪ :‬این عقیده در سد ‌‬
‫رواج داشت و منتسب به مارکس)‪ (1‬است‪ .‬این باور بر این‬
‫مبنا استوار است که نظام اقتصادی انسان براساس‬
‫احتیاج مادی اوست و همین نظام اقتصادی است که‬
‫یآورد‬ ‫اخلق‪ ،‬ادبیات‪ ،‬دین‪ ،‬منطق و حکومت را به وجود م ‌‬
‫و اگر علقه به مال در نهاد مردم نبود‪ ،‬این دو مبدأ مورد‬
‫عآوری ثروت زحمت‬ ‫یشد و برای جم ‌‬ ‫قبول واقع نم ‌‬
‫یشدند و به آن اهتمام‬ ‫هی آن نم ‌‬‫یکشیدند و دلباخت ‌‬ ‫نم ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یورزیدند« ‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫در جای دیگر از این کتاب م ‌‬
‫هی زیستی که در این عصر سر برافرشته و‬ ‫»نظری ‌‬
‫های است که هر مسئله و موردی را از‬ ‫حاکم است‪ ،‬نظری ‌‬
‫یکند«‪.‬‬‫هی شکم و جیب ارزیابی م ‌‬ ‫ناحی ‌‬
‫هنویس مشهور‬ ‫نگندر )‪ (John Gunther‬روزنام ‌‬ ‫جو ‌‬
‫امرکایی در کتاب در درون اروپا )‪ (Inside Europe‬این‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫روحیه را مجسم کرده و به شیوایی این چنین م ‌‬

‫)(‪ -‬کسسارل مسسارکس‪ ،‬فیلسسسوف و اقتصسسادادن آلمسسانی و بنیانگسسذار‬ ‫‪1‬‬

‫مکتب مارکسیسم‪ ،‬سوسیالیسم و کمونیسم علمی‪ ،‬وی به سسسال‬


‫‪ 1818‬م زاده شد‪ ،‬پدرش یک یهودی بود‪ ،‬پس از پایان تحصسسیلت‬
‫هنگساری پرداخست‪ .‬پسسس از‬ ‫در دانشگاه شهر بن‪ ،‬نخست به روزنام ‌‬
‫هی فلسفه و اقتصاد روی آورد و افکار و عقاید خسسود‬ ‫آن به مطالع ‌‬
‫هی ماتریالیسم‬ ‫را انتشار داد‪ .‬مارکس سه مبنای کمونیسم‪ :‬فلسف ‌‬
‫هشناسسسی را مسسدون کسسرد‪ ،‬وی بسسر اثسسر‬‫دیالکتیسسک‪ ،‬اقتصسساد و جامع ‌‬
‫مطالعه در تاریخ تحول و عروج و زوال جوامع‪ ،‬جوامسسع بشسسری را‬
‫بسسه شسسش دوره تقسسسیم کسسرد‪ :‬اجتمسساع اشسستراکی اولیسسه‪ ،‬بردگسسی‪،‬‬
‫هداری‪ ،‬سوسیالیسسسم و کمونیسسسم‪ .‬مسسارکس‬ ‫فئودالیتسسه‪ ،‬سسسرمای ‌‬
‫سرانجام به سال ‪ 1883‬درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪Philosophy for Times pp 338 - 40 -‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾268‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫کهای انگلیس )‪Bank of‬‬‫یها شش روز بان ‌‬‫»انگلیس ‌‬
‫یروند«‪.‬‬
‫یپرستند و روز هفتم به کلیسا م ‌‬
‫‪ (England‬را م ‌‬

‫مظاهر طبیعت مادی در اروپا‬


‫کسانی که به روز قیامت ایمان ندارند و ورای لذت و‬
‫کامجویی و دستیابی به بلندمرتبگی در زمین به چیزی دیگر‬
‫یکنند و با متانت به‬
‫معتقد نیستند‪ ،‬خدا را بسیار کم یاد م ‌‬
‫او امیدوار نیستند‪ ،‬چگونه ممکن است در مشکلت و‬
‫یها متوجه خدا گردند؟ به او تمسک جویند و زمانی‬ ‫ناراحت ‌‬
‫یکند او را یاد کنند؟ همانگونه که‬
‫که خطر آنها را تهدید م ‌‬
‫خداوند از مشرکان که به خداوند ایمان داشته اند بیان‬
‫یکند‪:‬‬
‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾   ‬لقمان‪.[32 :‬‬
‫یگیرد‪،‬‬‫جهای همچون کوه آنان را فرا م ‌‬ ‫»هنگامی که مو ‌‬
‫یخوانند و عبادت را خاص او‬ ‫خالصانه خدا را به فریاد م ‌‬
‫یدانند«‪.‬‬‫م ‌‬
‫با توجه به دلباختگی اروپاییان به مادیت و تمسک و‬
‫ینیازی از خدا‪ ،‬در‬‫نشان در اسباب ظاهری و ب ‌‬ ‫قشد ‌‬‫غر ‌‬
‫هی‬ ‫سنگدلی و غفلت به جایی رسیده اند که این فرمود ‌‬
‫یکند‪:‬‬‫الله در مورد آنان صدق م ‌‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪] ﴾    ‬النعام‪42 :‬‬
‫– ‪.[43‬‬
‫تهایی که پیش از تو بوده اند پیغمبران‬ ‫»ما به سوی مل ‌‬
‫نها‬‫یها و زیا ‌‬
‫زیادی گسیل داشته ایم‪ ،‬آنان را به سخت ‌‬
‫گرفتار و به شداید و بلیا دچار ساخته ایم‪ ،‬تا بلکه خشوع و‬
‫خضوع کنند‪ ،‬آنان چرا نباید هنگامی که به عذاب ما‬
‫لهایشان‬ ‫یآیند[ خشوع و خضوع کنند؟ ولی د ‌‬ ‫]گرفتار م ‌‬
‫یدهند‬
‫سخت شده است و شیطان اعمالی را که انجام م ‌‬
‫برایشان آراسته و پیراسته است«‪.‬‬
‫هی خداوند عزوجل‪:‬‬ ‫و نیز فرمود ‌‬
‫﴿‪﴾269‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾  ‬المؤمنون‪.[76 :‬‬
‫»ما ایشان را به عذاب گرفتار کردیم‪ ،‬اما آنان در برابر‬
‫پرودگارشان سر فرود نیاوردند و کرنش و تضرع و زاری‬
‫نکردند«‪.‬‬
‫یهای سران و وزیران‬ ‫هها و سخنران ‌‬ ‫هیچگاه در موعظ ‌‬
‫های از‬ ‫در اروپا‪ ،‬در بدترین شرایط جنگ و مصیبت‪ ،‬ذر ‌‬
‫یکنید‪،‬‬ ‫رقت قلب و رجوع به سوی خدا ملحظه نم ‌‬
‫هی مردم نیز‬ ‫یهای تود ‌‬‫همینطور در اخلق‪ ،‬کردار و خوش ‌‬
‫هوران غرب و‬ ‫یبینید و تازه اندیش ‌‬ ‫چنین چیزی را نم ‌‬
‫هی استحکام و قوت‬ ‫نشان این سنگدلی را از زمر ‌‬ ‫ادیبا ‌‬
‫یدانند یکی از رهبران بزرگ سیاسی‬ ‫منپذیری م ‌‬ ‫قلب و ظل ‌‬
‫یکند که ملت‬ ‫انگلستان در پارلمان انگلیس افتخار م ‌‬
‫یشود و‬ ‫یهای زندگی نم ‌‬ ‫انگلستان تسلیم حوادث و سخت ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫برای شاهد سخن خود چنین م ‌‬
‫»مردان و زنان سنگاپور مشغول رقص و لهو بودند که‬
‫یریختند‪ ،‬آنان بدون این‬ ‫هواپیمای ژاپنی روی شهر بمب م ‌‬
‫که از مکان خودشان تکان بخورند و رقص و آواز و‬
‫پایکوبی را ترک کنند‪ ،‬همچنان به لهو و لعب خود ادامه‬
‫دادند«‪.‬‬
‫یای که خود در آن حضور داشته‬ ‫بنشین ‌‬ ‫یک هندی از ش ‌‬
‫یکند‪:‬‬‫نقل م ‌‬
‫»موقعی که ما مشغول رقص و آواز بودیم‪ ،‬فریاد‬
‫نها را تهدید‬ ‫هولناک آزیر خطر‪ ،‬سکونت منازل و مکا ‌‬
‫بنشینی گفت‪ :‬تکلیف چیست؟‬ ‫یکرد‪ ،‬یکی از رفقای ش ‌‬ ‫م ‌‬
‫آیا به رقص ادامه دهیم و یا آن که چلسه را ختم کنیم؟‬
‫بنشینی خود را در حال رقص ادامه‬ ‫های گفت‪ :‬ش ‌‬ ‫دوشیز ‌‬
‫نسان گذشته از آن باشگاه شبانه در تمام‬ ‫یدهیم و بدی ‌‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫محله صدای آهنگ و آواز پیچید« ‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫این هندی م ‌‬
‫»از عادات روزانه این بود که موقع شروع فیلم در‬
‫یکردند که حملت هوایی شروع شده‬ ‫سینما اعلم م ‌‬
‫یرسد‪،‬‬ ‫است‪ ،‬ولی این فیلم ادامه دارد و به پایان م ‌‬
‫هگاه استفاده کند‪ ،‬از سمت چپ به‬ ‫یخواهد از پنا ‌‬ ‫هرکس م ‌‬

‫)(‪ -‬دهلوی‪ ،‬آغامحمد اشرف‪ ،‬حملت هوایی‪ ،‬ص ‪.71‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾270‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫زیر زمین برود‪ ،‬مردم همان طور نشسته بودند و هیچکس‬
‫یشد«)‪.(1‬‬ ‫یکرد و فیلم شروع م ‌‬ ‫از جای خود حرکت نم ‌‬
‫هی عکسی که در‬ ‫هی انگلیسی در بار ‌‬ ‫یک نویسند ‌‬
‫هی بزرگ انگلیسی زبان هند‪ ،‬استیتزمن )‬ ‫روزنام ‌‬
‫هی ‪ 1942‬میلدی منتشر شده‬ ‫‪ (Statesman‬که در ‪ 24‬ژانوی ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫است م ‌‬
‫شها در روزهای‬ ‫تآور است که بهترین نمای ‌‬ ‫»شگف ‌‬
‫سخت جنگ به نمایش درآمده است‪ ،‬امروز در بریتانیا نیز‬
‫چنین است‪ ،‬در سینماها‪ ،‬محلت خوشگذرانی‪،‬‬
‫یها‪ ،‬بیننده بهترین و برتریت‬ ‫بنشین ‌‬
‫هها و ش ‌‬ ‫تماشاخان ‌‬
‫یکند‪،‬‬ ‫تصویرها را که قبل از جنگ ندیده بود مشاهده م ‌‬
‫یروند از اسباب‬ ‫آنان که برای خوشگذرانی به لندن م ‌‬
‫سرگرمی و ارضای ذوق هرچه بخواهند‪ ،‬موجود است«‪.‬‬
‫هی دیگر در ‪ 15‬دسامبر ‪ 1943‬میلدی نوشته‬ ‫در شمار ‌‬
‫بود‪:‬‬
‫»صنعت فیلم در لندن و مسکو رو به ترقی و شکوفایی‬
‫است«‪.‬‬
‫ههای تاریخی این نوع پایبندی و اعتیاد به‬ ‫شما نمون ‌‬
‫تترین ساعات و لحظات‬ ‫خوشگذرانی و لذت را در سخ ‌‬
‫پایانی عمر جز در یونان و روم باستان‪ ،‬جای دیگری سراغ‬
‫ندارید‪.‬‬
‫)‪(2‬‬
‫خبرگزاری رویتر داستان استقبال چرچیل ‪ ،‬نخست‬
‫وزیر انگلیسان را از سال جدید و خداحافظی با سال‬
‫گذشته را آنهم در روزهایی دشوار از جنگ که اصول ً انسان‬
‫یآید و سنگدل‬ ‫یبرد‪ ،‬آدم مست به هوش م ‌‬ ‫به خدا پناه م ‌‬
‫یشود‪ ،‬چنین نقل کرده است‪:‬‬ ‫فروتن م ‌‬
‫»واشنگتن – اول ژانویه ‪ 1942‬م دیشب که سال‬
‫تحویل شد و سال جدید سال گذشته را به جا گذاشت‪،‬‬
‫چرچیل در قطار رسمی خود که از کانادا به ایلت متحد‬
‫عازم بود‪ ،‬صبحگاه با حالت سرور و مستی با سر چارلز‬
‫های نویشد و‬ ‫بورتل برخورد کرد‪ .‬چرچیل شراب را با خند ‌‬
‫)(‪ -‬همان‪ ،‬ص ‪.70‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬سروینستون چرچیل‪ ،‬سیاستمدار انگلیسی‪ ،‬به سال ‪ 1874‬م‬ ‫‪2‬‬

‫زاده شد‪ .‬وی در مصر با کیچنسسر همسسراه بسسود و سسسپس بسسه عنسسوان‬
‫هی‬‫هنگسسار بسسه ترانسسسوال رفسست‪ .‬در سسسال ‪ 1900‬م نماینسسد ‌‬
‫روزنام ‌‬
‫مجلس شد‪ .‬دو بار نیز به نخست وزیری رسید‪ ،‬بار اول ‪– 1945‬‬
‫‪ 1940‬و بسسار دوم ‪ 1955 – 1951‬م وی همچنیسسن رهسسبر حسسزب‬
‫هکسسار بسسود‪ ،‬وی در پیسسروزی متفقیسسن در جنسسگ جهسسانی دوم‬
‫محافظ ‌‬
‫نقش به سزایی داشت‪ .‬چرچیسسل بسسه سسسال ‪ 1965‬درگذشسست‪) .‬د‪.‬‬
‫ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾271‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫گفت‪» :‬به نام و یاد سال ‪ 1941‬م که ما را به سختی و‬
‫پیروزی کشانید‪ .‬در آن لحظه سال کهنه تمام شد و سال‬
‫هنگاران و رؤسای قطار‪ ،‬سال‬ ‫جدید تحویل شد‪ ،‬روزنام ‌‬
‫جدید را به چرچیل تبریک گفتند‪ .‬چرچیل دست چارلز‬
‫بورتل را با یک دست و با دست دیگر دست کاربورل هارنر‬
‫را گرفت و همه دست در دست یکدیگر مشغول رقصیدن‬
‫هخوانی شدند‪ .‬چرچیل در را باز کرد و گفت‪ :‬سال‬ ‫و آواز ‌‬
‫جدید بر شما مبارک باد! خداوند پیروزی را به ما عنایت‬
‫فزدن بودند‪.‬‬
‫کند! جمع به تندی مشغول آوازخوانی و ک ‌‬
‫چرچیل حرف )‪ (V‬را نوشت و با شادی و سرور رهسپار‬
‫هی خود گردید«‪.‬‬ ‫درشک ‌‬
‫یگری را با روح دینی و تعالیم آن و عمل‬ ‫این روش ماد ‌‬
‫گها و لحظات مهم مقایسه کنید‪،‬‬ ‫و سیرت دینداران در جن ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫خداوند در قرآن م ‌‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾   ‬النفال‪.[45 :‬‬
‫»ای مؤمنان! هنگامی که با گروهی ]از دشمنان در‬
‫میدان کارزار[ رو به رو شدید پایداری کنید و بسیار خدا را‬
‫یاد کنید ]در دنیا[ پیروز و ]در آخرت[ رستگار شوید«‪.‬‬
‫شآمدن مشکلی مشغول نماز‬ ‫پیامبر اکرم ص موقع پی ‌‬
‫هجنگ بدر به نقل‬ ‫هخود در بار ‌‬ ‫یشد)‪ (1‬ابن هشام در سیر ‌‬ ‫م ‌‬
‫از ابن اسحاق نوشته است‪:‬‬
‫فهای مجاهدان را منظم کرد و به‬ ‫رسول خدا ص ص ‌‬
‫خیمه بازگشت‪ .‬فقط حضرت ابوبکر صدیق ‪ ‬با او همراه‬
‫بود و مشغول مناجات با خدای خود گردید و از او طلب‬
‫م‬‫ه ّ‬‫یفرمود‪» :‬الل ّ ُ‬ ‫پیروزی نمود‪ ،‬در ضمن مناجات خود م ‌‬
‫د« »بار خدایا! اگر‬ ‫ة ال َْيوم ل ت ُ ْ‬
‫عب َ ْ‬ ‫صاب َ َ‬ ‫ه ال ْ ِ‬
‫ع َ‬ ‫ذ ِ‬‫ه ِ‬
‫ك َ‬ ‫هل ِ ْ‬‫ن تُ ْ‬‫إِ ْ‬
‫امروز این لشکر خداپرست از بین روند‪ ،‬دیگر‬
‫های وجود نخواهد داشت که تو را عبادت کند«‪.‬‬ ‫تکنند ‌‬ ‫عباد ‌‬
‫بنابر عوامل جبری‪ ،‬طبیعی‪ ،‬تاریخی و علمی از دوران‬
‫یگری شعار تمدن و حیات غرب بوده‬ ‫قدیم تاریخ‪ ،‬ماد ‌‬
‫تهای جدید علمی و سیاسی در اروپا جز این‬ ‫است و نهض ‌‬
‫که بر حدت و شدت این شعار بیافزایند تأثیر دیگری‬
‫نداشته اند‪ .‬بسیاری از دانشمندان شرق و غرب به این‬
‫م پی برده اند؛ از جمله علمای شرق‪ ،‬استاد‬ ‫حقیقت مه ّ‬
‫)(‪ -‬عن حذيفه ‪ ‬قال‪» :‬كان رسععول اللععه ص إذا حزبععه‬ ‫‪1‬‬

‫أمر صلى«‪ .‬رواه أبو داود‪.‬‬


‫﴿‪﴾272‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫دانشور و جهانگرد‪ ،‬صاحب نظر و بافراست‪ ،‬عبدالرحمن‬
‫کواکبی)‪ (1‬در آغاز این سده در کتاب طبائع الستبداد‬
‫ینویسد‪:‬‬‫چنین م ‌‬
‫»فرد غربی دارای زندگی مادی‪ ،‬نفس سرکش‪ ،‬مال‬
‫مجوست‪ .‬گویا نزد غربیان از‬ ‫اندوز‪ ،‬استعمارگر و انتقا ‌‬
‫مبادی عالی و عواطف شریفی که مسیحیت شرق به آنان‬
‫منتقل ساخته بود‪ ،‬چیزی باقی نمانده است؛ برای نمونه‬
‫فرد آلمانی با قساوت قلب شدیدی معتقد است که عضو‬
‫ضعیف جامعه مستحق مرگ است و فرد آلمانی فضیلت‬
‫یداندغ علم را دوست‬ ‫را در قدرت و قدرت را در مال م ‌‬
‫یدارد‪ ،‬ولی برای اندوختن ثروت؛ مجد و بزرگواری را‬ ‫م ‌‬
‫یدارد‪ ،‬ولی به خاطر مال‪ .‬فرد انگلیسی‬ ‫دوست م ‌‬
‫خودپسند و سبکسر است و معتقد است که عقل در‬
‫آزادی‪ ،‬زندگی در نابودی حیا‪ ،‬شرافت در زینت و لباس‪ ،‬و‬
‫عزت در خدعه و تزویر به مردم است«‪.‬‬
‫ی سرشت و اساس اروپا و تحلیلی‬ ‫این تصویر حقیق ِ‬
‫یکنیم که مرحوم‬ ‫درست از اخلق غرب است‪ ،‬گمان نم ‌‬
‫کواکبی جز به سبب اجتناب از فروافتادن در دشواری و‬
‫هی کلم‪ ،‬جز آلمان و انگلیس به کشورهای دیگر‬ ‫اطال ‌‬
‫هی خروار‬ ‫نپرداخته است و از آلمان و انگلیس مشتی نمون ‌‬
‫از تمام اروپاییان نشان داده است‪.‬‬

‫)(‪ -‬عبدالرحمن بن احمد کواکبی‪ ،‬دانشسسمند و روشسسنفکر معسسروف‬ ‫‪1‬‬

‫سوری‪ ،‬به سال ‪ 1265‬هس ‪ .‬ق زاده شسسد‪ .‬پسسدر وی مسسدرس جسسامع‬
‫امسوی بسود‪ ،‬کواکسبی در مسدارس محلسی تحصسیل کسرد‪ .‬سسپس در‬
‫هی کواکسسبیه بسسه تحصسسیل علسسوم دینسسی پرداخسست و بسسه سسسبب‬
‫مدرس ‌‬
‫کگسسویی و ظلسسم سسستیزی او را بسسه زنسسدان افکندنسسد و‬
‫صسسراحت و ر ‌‬
‫دارایی اش را مصادره کردند‪ .‬کواکبی پس از آن از سوریه خسارج‬
‫شد و از بسسسیاری کشسسورها دیسسدن کسسرد و پسسس از چنسسدی دوری از‬
‫سرزمین خود‪ ،‬درگذشت‪ .‬افکار کواکبی در بیسسدارگری مسسسلمانان‬
‫تأثیری ژرف داشت‪ .‬دو کتاب طبائع الستبداد و ام القری از‬
‫شهرتی فراوان برخوردارند‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾273‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هدف‌های مادی برای حرکات معنوی و علمی‬
‫روح مادیت در تمام امور سیاسی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬و اخلقی‬
‫های‬‫اروپا که ملت آن در این عصر آن را تجدید کرده و جام ‌‬
‫نوبدان بخشیده بود رسوخ کرده بود؛ تا آنجا که هدف‬
‫اصلی در عصر اخیر که بسیاری از مردم به آن سرگرم‬
‫شده اند‪ ،‬دارای روحی مادی است و آن را به عنوان پیشه‬
‫یکنند و‬ ‫لها و فنون در اروپا تلقی م ‌‬ ‫و فنی مانند دیگر شغ ‌‬
‫هی عجایب عالم ارواح و اطلع از اسرار‬ ‫هدف آن مشاهد ‌‬
‫نگفتن ارواح مردگان و بازی و سرگرمی با‬ ‫آنها و سخ ‌‬
‫شها هیچ پیوندی با‬ ‫ارواح است‪ ،‬این حرکت و این پژوه ‌‬
‫هی قلب‪ ،‬کرنش برای خدا‪ ،‬عمل‬ ‫هی نفس‪ ،‬تصفی ‌‬ ‫تزکی ‌‬
‫صالح‪ ،‬آماده شدن برای مرگ‪ ،‬بردباری در برابر‬
‫یهای زندگی و سرکوب نفس ندارد؛ درست برخلف‬ ‫سخت ‌‬
‫یگری در شرق اسلمی‪.‬‬ ‫حرکت معنوی و صوف ‌‬
‫همینطور در غرب کارهایی که مردم در انجام آن جان و‬
‫یکنند‪ ،‬در نهایت به اهداف مادی مانند‬ ‫حشان را فدا م ‌‬ ‫رو ‌‬
‫ماجراجویی و انتشار شهرت و نام و آوازه جاودانگی نام‬
‫در تاریخ‪ ،‬نمایان و برترشدن در میان مردم و مورد‬
‫تکردن‬ ‫عشدن و مباها ‌‬ ‫بزرگداشت و نکوداشت ملت واق ‌‬
‫یشود؛ درست برخلف کارهایی که‬ ‫میهن به وی ختم م ‌‬
‫یگیرد و مسلمان در‬ ‫جهت جلب خشنودی خداوند انجام م ‌‬
‫هراس است که مبادا عملش با ریا و خودنمایی‪ ،‬مخلوط‬
‫شود و در نتیجه حبط و نابود شود‪ .‬مسلمانان همواره این‬
‫یشنود‪:‬‬ ‫هی الهی را م ‌‬ ‫فرمود ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪﴾   ‬‬
‫]الکهف‪.[105 – 103 :‬‬
‫»بگو‪ :‬ایا شما را از زیانکارترین مردم آگاه کنیم؟ آنان‬
‫یرود و‬‫کسانی اند که تلش و تکاپویشان در زندگی هدر م ‌‬
‫یبرند که بهترین وجه کار نیک‬
‫حال آن که خود گمان م ‌‬
‫یکنند‪ .‬اینان اند که به آیات پروردگارشان و دیدار او کفر‬
‫م ‌‬
‫﴿‪﴾274‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یرود و‬
‫لشان باطل و هدر م ‌‬‫ورزیدند؛ پس در نتیجه اعما ‌‬
‫یشویم«‪.‬‬‫در روز رستاخیز ارزشی برایشان قایل نم ‌‬
‫هی خداوند عزوجل‪:‬‬ ‫نیز این فرمود ‌‬
‫‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿ ‪   ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪       ‬‬
‫‪] ﴾        ‬الفرقان‪.[23 :‬‬
‫»ما به سراغ تمام کارهایی که آنان در دنیا کرده اند‬
‫یرویم و همه را همچون ذرات غبار پراکنده در هوا‬ ‫م ‌‬
‫یسازیم«‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫از رسول الله ص در مورد مردی که شجاعانه بجنگد و‬
‫دیگری که ریاکارنه بجنگد‪ ،‬سؤال شد که کدام یک در راه‬
‫خدا خواهد بود؟ رسول الله ص فرمود‪:‬‬
‫فى‬ ‫و ِ‬ ‫ه َ‬ ‫علَيا َ‬
‫ف ُ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬
‫ى ال ُ‬ ‫ه َ‬ ‫ه ِ‬ ‫ة الل ّ ِ‬ ‫م ُ‬ ‫ن ك َل ِ َ‬ ‫كو َ‬ ‫ل ل ِت َ ُ‬ ‫قات َ َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫)‪(1‬‬
‫ل« ‪.‬‬ ‫ج ّ‬ ‫و َ‬‫عّز َ‬ ‫ه َ‬ ‫ّ‬
‫ل الل ِ‬ ‫سِبي ِ‬ ‫َ‬
‫هرکس برای کلمة الله بجنگد در راه خداست«‪.‬‬
‫یفرمود‪:‬‬ ‫حضرت عمر بن خطاب ‪ ‬در دعایش م ‌‬
‫هك‬ ‫ج ِ‬
‫و ْ‬ ‫عل ْ ُ‬
‫ه لِ َ‬ ‫ج َ‬ ‫وا ْ‬ ‫حا َ‬ ‫صال ِ ً‬ ‫ه َ‬ ‫مِلي ك ُل ّ ُ‬ ‫ع َ‬ ‫ل َ‬ ‫ع ْ‬ ‫ج َ‬ ‫ما ْ‬ ‫»الل ّ ُ‬
‫ه ّ‬
‫شي ًْئا«‪.‬‬‫ه َ‬ ‫في ِ‬‫ك ِ‬ ‫ر َ‬ ‫غي ْ ِ‬ ‫ل لِ َ‬ ‫ع ْ‬ ‫ج َ‬‫وَل ت َ ْ‬ ‫صا َ‬ ‫خال ِ ً‬ ‫َ‬
‫هی آن را به‬ ‫هی عمل مرا صالح فرما و هم ‌‬ ‫»بار الها! هم ‌‬
‫خاطر خود خالص گردان‪ ،‬و در آن چیزی برای غیر خود‬
‫قرار مده«‪.‬‬
‫ن عبادت و‬ ‫هداشت ِ‬ ‫تلش صالحان این امت برای نهان نگت ‌‬
‫بهای تاریخ و سیره مشهور است‪.‬‬ ‫تشان‪ ،‬در کتا ‌‬ ‫صداق ‌‬

‫تصوف مادی غرب و وحدة الوجود اقتصادی‬


‫هی‬‫نظر و تفکر مادی اروپا تا حدی پیش رفت که به درج ‌‬
‫استغراق و فنا و فراموشی غیر مادیات رسید؛ برای نمونه‬
‫هی کارل مارکس )‪– 1883‬‬ ‫شاهدی از روش و عقید ‌‬
‫یآوریم‪:‬‬
‫هی کمونیسم م ‌‬ ‫‪ 1818‬م( بنیانگذار فلسف ‌‬
‫مارکس معتقد است که نظام اقتصادی روح و بنیان هر‬
‫هی زندگی و هنرهای‬ ‫اجتماعی است و دین و تمدن و فلسف ‌‬
‫یگوید‪:‬‬‫زیبا همه برخلف این نظام اقتصادی است‪ ،‬وی م ‌‬
‫در هر عصر و دورانی از تاریخ روشی خاص برای تولیدات‬
‫ت اجتماعی نیز شکل‬ ‫صنعتی وجود دارد و طبق آن مناسبا ِ‬
‫یگیرد‪ ،‬ولی بعد از مدت اندکی این ارتباطات اجتماعی‬ ‫م ‌‬
‫هماهنگی و تناسب خود را با راه های تولید اقتصادی از‬
‫یدهند‪ .‬اینجاست که بعضی از مردم تلش‬ ‫دست م ‌‬

‫بهای صحیح‪.‬‬
‫)(‪ -‬روایت شده در کتا ‌‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾275‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکنند‪ ،‬برای ایجاد این ارتباط یک سازمان و نظام‬ ‫م ‌‬
‫هریزی کنند و این همان چیزی است که در تاریخ‬ ‫جدیدی پای ‌‬
‫یشود‪ .‬این در حالی است‬ ‫به انقلب و تحولت شناخته م ‌‬
‫یشناسد‪ .‬عدم شناخت وی نیز‬ ‫که مؤرخ ماهیت آنها را نم ‌‬
‫بها شرکت‬ ‫عجیب نیست؛ زیرا کسانی که در این انقل ‌‬
‫یکنند غافلند‪.‬‬ ‫یکنند خود از هدفی که برای آن مبارزه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکنند خود از‬ ‫بها شرکت م ‌‬ ‫زیرا کسانی که در این انقل ‌‬
‫یکنند غافلند‪ .‬ولی این امکان‬ ‫هدفی که برای آن مبارزه م ‌‬
‫برای ما وجود دارد که این معماها را حل کنیم و بشناسیم‬
‫که ارتقای سیاسی و ایجاد اصلحات و تعدیلت در‬
‫یشود و‬ ‫مهای سیاسی و تغییراتی که بر آنها وارد م ‌‬ ‫نظا ‌‬
‫تهایی‬ ‫یگیرد‪ ،‬چیزی جز به صور ‌‬ ‫تهایی که انجام م ‌‬ ‫پیشرف ‌‬
‫جدید برای اجرای ارتباط اجتماعی نیست که به سبب‬
‫ایجاد تناسب و سازگاری بین این ارتباط اجتماعی و‬
‫یکند‪ .‬چون تفاوت‬ ‫هی جدید بروز م ‌‬ ‫ههای تولید به شیو ‌‬ ‫را ‌‬
‫شهای تولیدات صنعتی و ارتباطات اجتماعی که‬ ‫بین رو ‌‬
‫براساس تولیدات صنعتی استوار است همواره وجود دارد‪.‬‬
‫شهای گسترده جهت تطبیق بین آن دو‬ ‫بنابراین‪ ،‬تل ‌‬
‫همواره برپاست و زمانی که اختلف شدید شود و به اوج‬
‫یکند‪ ،‬ولی در‬ ‫خود برسد‪ ،‬به صورت انقلب ظهور م ‌‬
‫صورت عدم شفافیت اختلفات برای ما شایسته نیست‬
‫وجود آنها را نفی و انکار کنیم‪ ،‬باید توجه داشت که اختلف‬
‫شهای تولید صنعتی و ارتباطات اجتماعی در جنگ‬ ‫بین رو ‌‬
‫یشود؛ چرا که تمام طبقات اجتماعی‬ ‫طبقاتی ظاهر م ‌‬
‫اجزای نظام اقتصادی هستند‪.‬‬
‫یگیرد که تاریخ بشر‬ ‫کار مارکس از این سخنان نیتجه م ‌‬
‫هی طفولیت به سر‬ ‫جز زمانی که حیات بشری در مرحل ‌‬
‫ی‬‫یبرد‪ ،‬چیزی جز سرگذشت جنگ طبقات اجتماع ِ‬ ‫م ‌‬
‫مختلف نیست‪.‬‬
‫هی اقتصادی‪ ،‬تمام نواحی‬ ‫مارکس اینگونه جز ناحی ‌‬
‫یکند و هیچگونه توجهی به غیر آن‬ ‫زندگی بشر را انکار م ‌‬
‫یکند و برای دین‪ ،‬اخلق‪ ،‬روح‪ ،‬قلب و حتی عقل هیچ‬ ‫نم ‌‬
‫یکند که هیچکدام‬ ‫ارزش و بهایی قایل نیست و اعتراف نم ‌‬
‫بها و‬ ‫از اینها عاملی از عوامل تاریخ اند و تمامی انقل ‌‬
‫گها در تاریخ جز انتقام ِ شکمی از شکمی دیگر و نیز‬ ‫جن ‌‬
‫جز جهاد و تلش در راه تنظیم نظام اقتصادی جدید و‬
‫گهای دینی‬ ‫ههای پیشرفت صنعت نبوده است‪ .‬حتی جن ‌‬ ‫را ‌‬
‫گهای طبقاتی اقتصادی‬ ‫نیز از نگاه مارکس چیزی جز جن ‌‬
‫ههای تولید‬ ‫که یکی به مراکز ثروت و ابزارهای آن و را ‌‬
‫﴿‪﴾276‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫دست یافته است و دیگری به رقابت به آن پرداخته و‬
‫یخواهد به سهم خویش دست یابد و اصلحاتی به وجود‬ ‫م ‌‬
‫یکند‪ ،‬چیزی دیگر نیست‪.‬‬ ‫آورد و در نتیجه جنگ بروز م ‌‬
‫گهای بدر‪ ،‬احد‪ ،‬احزاب‪ ،‬قادسیه‪،‬‬ ‫هی مارکس جن ‌‬ ‫بنابر نظری ‌‬
‫گهایی که تاریخ آنها را حفظ کرده‪،‬‬ ‫یرموک و وقایع و جن ‌‬
‫باید مشمول همین انگیزه باشد‪ .‬این بود تصوف مادی‬
‫هی وحدة‬ ‫غرب چنانچه مشاهده نمودید و این است فلسف ‌‬
‫الوجود مادی در نز آنها‪ ،‬یعنی وحدة الوجود اقتصاد‪ .‬از‬
‫نهای‬ ‫آنجایی که روح دینی بر شرقیان غالب است‪ ،‬انسا ‌‬
‫وارسته و مغلوب وجود هرچیزی جز الله را نفی کرده اند‬
‫یدادند که ل مجود إل‬ ‫یخودی شعار م ‌‬ ‫و در موقع سکر و ب ‌‬
‫الله؛ »هیچ موجودی جز الله وجود ندارد«‪ .‬و هنگامی که‬
‫متفکران اروپایی تفکر مادی برآنان غلبه یافت وجود‬
‫هرچیزی را به جز ناحیه ی اقتصادی نفی کردند و شعار‬
‫دادند‪ :‬ل مجود إل البطن والمعدة؛ »هیچ موجودی جز شکم‬
‫یگری شرق انسان‬ ‫هی صوف ‌‬ ‫و معده وجود ندارد«‪ .‬فلسف ‌‬
‫یکرد‪ ،‬در صورتی‬ ‫را موجودی ملکوتی و آسمانی معرفی م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬جز‬ ‫ن غرب هیچ توجهی به انسان نم ‌‬ ‫یگرایا ِ‬ ‫که ماد ‌‬
‫یدانستند‪.‬‬ ‫مپرست م ‌‬ ‫آن که او را موجودی حیوانی و شک ‌‬

‫های داروین و تأثیر آن بر افکار و تمدن‬ ‫نظری ‌‬


‫هی سیر تکامل‬ ‫های که در قرن نوزدهم در بار ‌‬
‫نظری ‌‬
‫انسان ظهور یافت و انسان را حیوانی تکامل یافته نسبت‬
‫هشان‬ ‫به حیوانات دیگر معرفی کرد‪ ،‬اروپاییان را در دیدگا ‌‬
‫نسبت به مسایل انسان تقویت کرد و بر مشکل افزود‪ .‬در‬
‫این نظریه انسان مراحل مختلف حرکت نوعی خویش را‬
‫پشت سر گذاشته است؛ از یک حیوان تک سلولی )‬
‫‪ (Amoeba‬به میمون و از میمون به ا نسان‪ ،‬تا این که به‬
‫کمال نوعی خود رسیده است‪ .‬پیشوا و قهرمانان این‬
‫نظریه داروین)‪ (1‬است؛ کسی که کتابش اصل انواع )‪Ori‬‬
‫‪ (gin of Species‬در سال ‪ 1895‬م انتشار یافت و به زودی‬
‫سخن روز مجالس و مجامع قرار گرفت‪ .‬این نظریه توجه‬
‫هی آن‬‫جدیدی بود که در مسایل بشری و زیرمجموع ‌‬

‫عدان و بیولوژیسسست معسسروف‬ ‫)(‪ -‬چسسالرز رابسسرت دارویسسن‪ ،‬طسسبی ‌‬ ‫‪1‬‬

‫انگلیسسسی بسسه سسسال ‪ 1809‬م زاده شسسد‪ .‬نظریسسات وی در کتسساب‬


‫بهسسا آمسسده اسسست‪ .‬طبسسق دیسسدگاه‬‫معروف اصل انواع و دیگر کتا ‌‬
‫داروین تمام موجودات هسستی نخسست شسکل و وضسعیت دیگسری‬
‫داشته اند و به مرور زمان تکامل یافته اند و به شسسکل و وضسسعیت‬
‫فعلی رسیده اند‪ ،‬وی به سال ‪ 1882‬م درگذشت‪) .‬د‪.‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾277‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫سابقه نداشت؛ سیر تفکر را واژگون کرد و نظر و توجه‬
‫انسان را در مورد خودش و سرگذشتش از انسانیت به‬
‫یدارد‬‫سمت حیوانیت برگرداند‪ .‬این نظریه انسان را وا م ‌‬
‫که معتقد شود‪ ،‬در حرکت این هستی عنایت الهی وجود‬
‫ندارد و در این آفرینش هیچ علتی جز قوانین طبیعی‬
‫نیست و ارتقای موجودات از مراتب زندگی اولیه به‬
‫مراتب عالیه‪ ،‬یک عمل فطری تدریجی و عاری از عقل و‬
‫حکمت است‪ .‬انسان و سایر حیوانات در اثر آفرینش ذاتی‬
‫هی قانن‬ ‫صانع و حکیم به وجود نیامده اند‪ ،‬بلکه نتیج ‌‬
‫طبیعی بوده است که در اثر تنازع بقا و قانون انتخاب‬
‫اصلح که در آفرینش حاکم است‪ ،‬منجر به وجود انسان‬
‫ناطق و دارای اراده شده است‪ ،‬ناگفته پیداست که تناقض‬
‫این نظریه با عقل و دین در مبادی‪ ،‬غایات و نتایج فکری و‬
‫اخلقی و آثار عملی کامل ً روشن است و اساسا ً این‬
‫فرضیه آیین جدید بود که آیین قدیم را از ریشه و اسا‬
‫یگرداند‪ .‬با پیدایش این‬ ‫یکرد و جایگزین آن م ‌‬ ‫منهدم م ‌‬
‫هی‬ ‫افکار جدید اگر روحانیون آشفته شوند و باری نظری ‌‬
‫داروین حسابی خاص بازکنند و از سرانجام دین در اوپا‬
‫مناک شوند‪ ،‬تعجبی ندارد‪.‬‬ ‫بی ‌‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫استاد جود )‪ (Jood‬در کتابش م ‌‬
‫»در حال حاضر بسیار برای ما سخت است که حیرت و‬
‫تجب اجداد خویش را در موقع انتشار کتاب اصل انواع و‬
‫نتایجی که دربر داشت‪ ،‬درک کنیم؛ هنگامی که داروین‬
‫یکرد ثابت کرده است که‬ ‫ثابت کرد یا این که گمان م ‌‬
‫هی زمین همیشه و به‬ ‫عمل تکامل حیات بر روی این سیار ‌‬
‫طور مستمر و متوالی از زمان پیدایش آمیب )‪ (Amoeba‬و‬
‫لهای‬ ‫لهای اولیه تا شک ‌‬ ‫هی دریایی )‪ (Jelly fish‬از شک ‌‬‫ستار ‌‬
‫تکامل یافته که برترین و بالترین اشکال زندگی هستند‪،‬‬
‫نها پیوسته‬ ‫این پیشرفت و تکامل از آمیب تاز مان ما انسا ‌‬
‫و لینقطع ادامه داشته است‪ .‬برعکس‪ ،‬کسانی که در‬
‫یکردند‪ ،‬پذیرفته بودند که انسان‬ ‫عصر ویکتوریا)‪ (1‬زندگی م ‌‬

‫هی معسسروف انگلسسستان‪ ،‬بسسه سسسال ‪ 1819‬م زاده شسسد‪ .‬از‬ ‫)(‪ -‬ملک ‌‬ ‫‪1‬‬

‫هی انگلسستان بسود‪ ،‬وی بسا پسسر‬ ‫سال ‪ 1837‬تسا هنگسام مسرگ ملک ‌‬
‫عموی خود‪ ،‬پرنس آلسسبرت ازدواج کسسرد‪ .‬وصسسلت او مسسوجب اتحسساد‬
‫خاندان انگلیس با روسیه‪ ،‬آلمان‪ ،‬یونان‪ ،‬دانمارک و رومسسانی شسد‪.‬‬
‫وی از جنگ کریمه پشتیابین کرد و چون شوهرش مرد مدت سسسه‬
‫سال در انسسزوا بسسه سسر بسسرد و سسسپس از انسسزوا خسسارج شسسد‪ ،‬دوران‬
‫یترین و بهترین ادوار حیسسات سیاسسسی و‬ ‫سلطنت او یکی از طولن ‌‬
‫یرود‪.‬‬‫اجتماعی انگلستان به شمار م ‌‬
‫﴿‪﴾278‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫های‬
‫نوع مستقلی است و معتقد بودند که انسان فرشت ‌‬
‫است از مقام خود فرود آمده است‪ ،‬ولی زمانی که در‬
‫یگفت‪ :‬انسان چیزی‬ ‫مقابل تفکر داروین قرار گرفتند که م ‌‬
‫جز میمونی که ترقی کرده‪ ،‬نبوده است مردمان عصر‬
‫ویکتوریا نتوانستند تحمل کنند که انسان به جای این که‬
‫هی داروین(‬‫هی منزل باشد‪ ،‬این نظریه )نظری ‌‬ ‫فرشت ‌‬
‫برایشان خوشایند نبود‪ ،‬از این رو تلش کردند انسان را از‬
‫توهینی که براساس این عقیده به وی نموده بودند نجات‬
‫دهند و به این منظور پیشنهاداتی مطرح کردند«)‪.(1‬‬

‫هی تکامل‬ ‫هی مردم به نظری ‌‬ ‫ن تود ‌‬ ‫یآورد ِ‬‫رو ‌‬


‫یهایی که این نظریه از لحاظ‬ ‫فها و کاست ‌‬ ‫علی رغم ضع ‌‬
‫هی مردم – فهمیده یا نفهمیده – آن را‬ ‫علمی داشت‪ ،‬تود ‌‬
‫هی چنین نظریه بودند‪ .‬انگار‬ ‫پذیرفتند‪ .‬گویی اذهان‪ ،‬آماد ‌‬
‫های را رقیب دین و رجال دین یاقتند‪،‬‬ ‫مردم چنین نظری ‌‬
‫برای رجال دین بسیار مشکل و سنگین بود که با این‬
‫ههای مردم و یان سیل‬ ‫جریان خطرناک از افکار و سلیق ‌‬
‫ثها معارضه کننند‪.‬‬ ‫هها و بح ‌‬ ‫بها‪ ،‬نشری ‌‬ ‫انبوه از کتا ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬کلیسا در این جنگ وارد نشد؛ حتی موقعی که‬
‫داروین در سال ‪ 1883‬م مرد‪ ،‬کلیسای انگلیس بزرگترین‬
‫یدهد‪ ،‬به وی داد؛ بدین معنا که‬ ‫افتخار را که به انسان م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫اجازه داد وی در وست مینسترابی محل دفن رهبران‬
‫هی داروین تأثیر ژرفی در اندیشه‪،‬‬ ‫دینی دفن شود‪ .‬نظری ‌‬
‫ههای‬ ‫فرهنگ‪ ،‬ادب‪ ،‬سیاست‪ ،‬اخلق و آداب مردم و انگیز ‌‬
‫بازگشت به فطرت و دورانی که انسان آزاد و عریان‬
‫شهای کامل‬ ‫زندگی کرده است‪ ،‬گذاشت و در تعیین ارز ‌‬
‫انسان و تمامی اعمال و اخلق که منشأ آن پذیرش این‬
‫دیدگاه است که انسان حیوانی است تکامل یافته‪ ،‬و در‬
‫هکردن زندگی خانوادگی‪ ،‬نقشی اساسی داشت‪ ،‬تا آنجا‬ ‫تبا ‌‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫که اشبرد‪ ،‬از دانشمندان انگلیسی‪ ،‬چنین م ‌‬
‫»در انگلیس نسلی از مردم پیدا شده است که از‬
‫یداند و جز زندگی حیوانی‬ ‫زندگی خانوادگی هیچ چیز نم ‌‬
‫یشناسد«‪.‬‬ ‫چیزی دیگر نم ‌‬

‫یگری‬
‫تهای ماد ‌‬
‫جنای ‌‬
‫)(‪Guide to modern wickedness, pp.235 - 36 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫هی رجسسال‬
‫های در لنسسدن کسسه مقسسبر ‌‬
‫)(‪ West minsterabbey -‬صومع ‌‬ ‫‪2‬‬

‫هی‬
‫بزرگ انگلسسستان اسسست‪ ،‬سسساختمان آن مربسسوط بسسه اوایسسل سسسد ‌‬
‫هفتم میلدی است‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾279‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یدینی که در آن‬ ‫یگری و تربیت ب ‌‬ ‫از نتیاج ویرانگر ماد ‌‬
‫اخلق و ترس از خداوند عزوجل و ایمان به آخرت جایی‬
‫ندارد‪ ،‬این بود که صاحبان مراکز بزرگ و رجال سیاست و‬
‫تهایی را مرتکب‬ ‫ن مردم در بعضی مواقع جنای ‌‬ ‫مسؤول ِ‬
‫یشوند که بزرگترین جنایتکاران جهان از انجام آنها تن‬ ‫م ‌‬
‫هی خود را به نام مصاحل‬ ‫یزنند‪ .‬آنان این اعمال وحشیان ‌‬ ‫م ‌‬
‫پوچ سیاسی کشور و ملت و به خاطر ریاست شخصی یا‬
‫تهایی‬ ‫یشوند‪ .‬یکی از بزرگترین جنای ‌‬ ‫سود مالی مرتکب م ‌‬
‫که در تاریخ بشر از سنگدلی و ظلم ثبت شده این است‬
‫هی بنگال هند کار را به جایی رساند که‬ ‫که انگلیس در بار ‌‬
‫مردم آن را در یک گرسنگی و قحطی ساختگی و غیر‬
‫یها برای فشار به مردم هند از‬ ‫معمولی فرو برد‪ .‬انگلیس ‌‬
‫قهای کوچکی که در شالیزارها به کار‬ ‫استفاده از قای ‌‬
‫یرفت‪ ،‬جلوگیری کردند‪ .‬به دنبال آن چون خوراک‬ ‫م ‌‬
‫عآوری‬ ‫عمومی بنگال برنج بود‪ ،‬نتوانستند محصول را جم ‌‬
‫کنند و دچار قحطی سختی شدند‪ ،‬مقدار انبوهی از حبوبات‬
‫را برای سربازان خود ذخیره کردند و چیزی از آنها در‬
‫اختیار مردم نگذاشتند تا این که سرانجام همه فاسد شدند‬
‫و از بین رفتند‪ ،‬صدها هزار انسان نیز از گرسنگی مردند؛‬
‫ههای رفت و آمد‬ ‫در حالی که حبوبات در کشور بسیار و را ‌‬
‫یکردند‪ ،‬هند‬ ‫باز بود و قطارها صبح و عصر حرکت م ‌‬
‫یتوانست کشورهای‬ ‫لخیزی بود که حتی م ‌‬ ‫شکور حاص ‌‬
‫هی این فشارها به خاطر این بود‬ ‫دیگر را نیز سیر کند‪ .‬هم ‌‬
‫یگردان بودند و تا نشان‬ ‫که مردم از خدمت سربازی رو ‌‬
‫هی کشور ناکام است‪.‬‬ ‫دهند که دولت خودگردان در ادار ‌‬
‫ُلرد ماونت لتین‪ ،‬حاکم انگلیسی هند در سال ‪ 1947‬م‬
‫نسبت به اعمال فشارهایی که بر مسلمانان دهلی و‬
‫هها‬‫یکرد‪ .‬اخبار توطئ ‌‬ ‫یشد توجهی نم ‌‬ ‫پنجاب شرقی وارد م ‌‬
‫ههایی که بر ضد مسلمانان این ناحیه تدارک دیده‬ ‫و نقش ‌‬
‫یشد و او را از وقوع یک آشوب‬ ‫یشد‪ ،‬به او گوشزد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یتوجه بود و‬ ‫یکردند‪ ،‬اما او همچنان ب ‌‬ ‫خطرناک خبردار م ‌‬
‫خود را به خواب غفلت زده بود؛ چون مسلمانان به او رأی‬
‫نداده بودند و مثل مردم هند او را به عنوان حاکم پاکستان‬
‫انتخاب نکرده بودند‪ ،‬از طرف دیگر چون خود عامل‬
‫شها عمل ً‬ ‫یها و اغتشا ‌‬ ‫یخواست با این ناامن ‌‬ ‫استعار بود‪ ،‬م ‌‬
‫ثابت کند که این ملت شایستگی استقلل ندارد و باید در‬
‫هی انگلیس باشد‪ .‬چنین شد که آن‬ ‫نظم و امنیت زیر سلط ‌‬
‫هی خطرناک بشری که تاریخ نظیرش را به خود‬ ‫فاجع ‌‬
‫ندیده است‪ ،‬پدید آمد‪ .‬تأیید واشنگتن و رئیس جمهور‬
‫﴿‪﴾280‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫امریکا نسبت به صهیونیسم و دولت اسرائیل در فلسطین‬
‫های‬‫خرد ‌‬
‫تهای عربی که هیچ ُ‬‫هی دول ‌‬ ‫و رویارویی با قضی ‌‬
‫یشد آنهم جهت کسب عطوفت یهودیان و‬ ‫برآن گرفته نم ‌‬
‫استفاده از نفوذ سیاسی‪ ،‬مالی و فرهنگی آنها و همچنین‬
‫تهای بزرگ غربی بر تجاوز و دشمنی‪،‬‬ ‫همکاری قدر ‌‬
‫های است که بیانگر ضعف اخلق بزرگان اروپا و‬ ‫قضی ‌‬
‫هی این است که چرخش زندگی‬ ‫ندهند ‌‬‫امریکاست و نشا ‌‬
‫سیاسی در این کشورها براساس منافع است نه اصول و‬
‫مبانی‪.‬‬
‫﴿‪﴾281‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل دوم‬
‫نپرستی در اروپا‬
‫یگرایی و میه ‌‬
‫مل ‌‬
‫فروپاشی و شکست کلیسای غرب‪ ،‬عامل تقویت‬
‫عنصر‬
‫نپرستی‬ ‫یگرایی و میه ‌‬ ‫مل ‌‬
‫یگرایی و‬ ‫نپرستی‪ ،‬مل ‌‬ ‫پیش از این بیان کردیم که میه ‌‬
‫یهای‬ ‫توجه زیاد به مردم و موقعیت جغرافیایی از ویژگ ‌‬
‫سرشت اروپایی است که در مجرای روح اروپایی ساری و‬
‫جاری شده و چون خون در رگ و پوستش جریان پیدا‬
‫کرده است و سرشت دوم اروپا شده است‪ ،‬اما مسیحیت‬
‫این سرشت را شکست داد؛ چون مسیحیت به رغم‬
‫یهایش تا به امروز ردپایی از تعالیم به‬ ‫انحرافات و ناهنجار ‌‬
‫وجود آمده‪ ،‬هیچگونه تفاوت و تمایزی بین نوع بشر قابل‬
‫یگنگرد و‬ ‫هی تعصب به افراد جامعه نم ‌‬ ‫یشود و با دید ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یگذارد‪.‬‬ ‫نها هیچ فرقی نم ‌‬ ‫گها و سرزمی ‌‬ ‫تها‪ ،‬رن ‌‬‫بین ملی ‌‬
‫تهای اروپایی‬ ‫این نگرش باعث شد که مسیحیت تمام مل ‌‬
‫را در زیر سایه ی دین گرد آورد و از تمام جهان مسیحیت‪،‬‬
‫یک امت و قوم متحد به وجود آورد؛ مردمان بسیاری را به‬
‫فرمانبرداری از کلیسای لتین واداشت و در نتیجه بر‬
‫نپرستی چیره شد و مردمان را برای‬ ‫تعصب ملی و میه ‌‬
‫نپرستی روگردان کرد‪ .‬اما‬ ‫مدت درازی از ملیت و میه ‌‬
‫زمانی که لوتر )‪ 1546 – 1483‬م( به پا خاست و حرکت‬
‫اصلح دینی علیه کلیسای لتین را به راه انداخت و به‬
‫هاندیشی در این زمینه افتاد که برای نجات ملتش از‬ ‫چار ‌‬
‫یها کمک بگیرد و در این کار خود به چنان‬ ‫خود آلمان ‌‬
‫یتوان دست کم‬ ‫موفقیت و پیروزی دست یافت که نم ‌‬
‫هی‬ ‫گرفت؛ در نهایت کلیسای لتین شکست خورد و حلق ‌‬
‫پیوند آن را از هم گسست و مردمان مستقل و جدا شدند‬
‫و هیچ ارتباطی باهم نداشتند و روز به روز در امور خود‬
‫ییافتند؛ تا آنجایی که‬ ‫به استقلل و جدایی بیشتری دست م ‌‬
‫مسیحیت در اروپا به کلی از بین رفت و جای آن را تعصب‬
‫نپرستی گرفت‪.‬‬ ‫ملی و میه ‌‬
‫هی ترازو بودند‪ ،‬به‬ ‫دین و تعصب ملی به سان دو کف ‌‬
‫یشد‬ ‫کتر م ‌‬ ‫یشد دیگری سب ‌‬ ‫نتر م ‌‬
‫هراندازه که یکی سنگی ‌‬
‫هی دین هرروز سبک و‬ ‫و آنچه بدیهی است این که کف ‌‬
‫نتر‪.‬‬‫هی رقیب سنگی ‌‬ ‫یشد و کف ‌‬ ‫کتر م ‌‬ ‫سب ‌‬
‫ُ‬
‫دانشمند انگلیسی‪ ،‬لرد لوتین )‪ ،(Lord lothian‬سفیر‬
‫یای که در مراسم‬ ‫پیشین بریتانیا در امریکا در سخنران ‌‬
‫﴿‪﴾282‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی سال ‪ 1938‬ایراد کرده به این‬ ‫دانشگاه علیگره در ژانوی ‌‬
‫حقیقت تاریخی اشاره کرده است‪:‬‬
‫ن جنبش اصلح دینی‪،‬‬ ‫»زمانی که جنبش لوتر با عنوا ِ‬
‫وحدت فرهنگی و دینی اروپا را از بین برد‪ ،‬این قاره به‬
‫یها و‬
‫تهای مردمی مختلف تقسیم شد و درگیر ‌‬ ‫حکوم ‌‬
‫تهای به وجود آمده در آن تبدیل به خطری همیشگی‬ ‫رقاب ‌‬
‫و ابدی برای امنیت جهانی شد«‪.‬‬
‫هی سقوط منزلت دینی و فروکش مبانی دین و‬ ‫ثمر ‌‬
‫ُ‬
‫یگرایی بود‪ ،‬لرد‬‫نپرستی و مل ‌‬ ‫هی میه ‌‬‫اخلق‪ ،‬برتری کف ‌‬
‫یگوید‪:‬‬‫لوتین در این سخنرانی م ‌‬
‫هی انحطاط حاکمیت دینی که راهنمای ضروری‬ ‫»نتیج ‌‬
‫انسان‪ ،‬تنها عامل رسیدن به اهداف اخلقی و افتخار و‬
‫اصالت معنوی در زندگی بشر است‪ ،‬این بود که جهان‬
‫ب سیاسی شود که بر‬ ‫هی آن دسته از مکات ِ‬ ‫غرب شیفت ‌‬
‫هی تفاوت نژادها و طبقات استوار بود و با اثرپذیری از‬ ‫پای ‌‬
‫علوم طبیعی چنین اطمینان یابد که ترقی و پیشرفت‬
‫مادی‪ ،‬هدف وال و خواسته و آرزویی بس بزرگ است‪ ،‬این‬
‫یها و‬
‫امر است که همواره بر مشکلت‪ ،‬گرفتار ‌‬
‫یافزاید‪ ،‬از دیگر نتایج آن این بود که‬ ‫یهای زندگی م ‌‬ ‫سنگین ‌‬
‫ایجاد هماهنگی و توافق بین روح و زندگی در اروپا بتواند‬
‫یگرایی این بل و بدبختی بزرگ‬ ‫آن را از موفقیت و مل ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫عصر برهاند‪ ،‬مشکل شد« ‪.‬‬

‫ههایی از تعصب ملی در اروپا‬ ‫گون ‌‬


‫هی فروپاشی نظام دینی و تقویت و رشد‬ ‫نتیج ‌‬
‫یگرایی‪ ،‬این بود که‪:‬‬‫هآمیز مل ‌‬
‫مبالغ ‌‬
‫اروپا تبدیل به پایگاهی نظامی در مقابل تمام شرق شد‬
‫و خط فاصلی بین غرب و شرق یا به عبارت دیگر بین‬
‫نها پدید آمد‪ ،‬نژاد آریایی و‬
‫هها و سرزمی ‌‬
‫اروپا و سایر قار ‌‬
‫نژادهای دیگر بشری از هم جدا شدند و اعتقاد به این که‬
‫هرآنچه در دورن این خط قرار دارد بر هر نسل و مردم‪،‬‬
‫فرهنگ‪ ،‬تمدن‪ ،‬علم و ادبی که در ورای آن قرار دارد‬
‫برتری دارد و این که نژاد آریایی برای حاکمیت و برتری‬
‫آفریده شده و غیر آریایی برای تبعیت و پیروی کردن‪.‬‬
‫آریایی پابرجا و ماندنی است و باید شکوفا شود و دومی‬
‫باید بمیرد و از بین برود‪.‬س‬

‫)(‪Convocation address of lord Lothian at muslim university -‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪.Aligrah‬‬
‫﴿‪﴾283‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫این عینا ً همان امری است که یونان و روم در عصر خود‬
‫یپنداشتند‬ ‫بدان اعتقاد داشتند؛ تنها خود را پاک و آراسته م ‌‬
‫یشمردند‪ ،‬به ویژه‬ ‫و هرچیزی دیگر جز خود را بیگانه م ‌‬
‫ینامیدند‪.‬‬ ‫هرچه را که در شرق دریای آتلنتیک بود‪ ،‬بربر م ‌‬
‫یگرایی و تعصب علیه هرآنچه از بیرون‬ ‫هی این مل ‌‬ ‫نتیج ‌‬
‫یشد‪ ،‬این بود که برخی‬ ‫یآمد و به اجانب نسبت داده م ‌‬ ‫م ‌‬
‫حبودن به سان یک امر‬ ‫مردمان اروپا به مسیحیت و مسی ‌‬
‫نراندن آن‬ ‫عارضی وگذرا نگریستند و در صدد طرد و بیرو ‌‬
‫یشان و رهایی از دست آن برآمدند‪ .‬موضوع‬ ‫از کشورها ‌‬
‫هی دانشمند آلمانی‪ ،‬پروفسور اترنی‪،‬‬ ‫فوق با این گفت ‌‬
‫یگوید‪:‬‬‫مطابقت دارد که م ‌‬
‫تهای بیگانه را مطالعه‬ ‫»برای چه فرزندان ما تاریخ مل ‌‬
‫نهای ابراهیم و‬ ‫یخوانند و به چه منظور داستا ‌‬ ‫یکنند و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یمان نیز‬ ‫یشود؟ باید خدا ‌‬ ‫اسحاق برایشان حکایت م ‌‬
‫آلمانی باشد«‪.‬‬
‫در آلمان تشکلی فکری رشد کرد که از حضرت مسیح‬ ‫ّ‬
‫یجستند و‬ ‫‪ ‬به سبب بنی اسرائیل بودنش دوری م ‌‬
‫کسانی هم که مدام دوستداری وی بودند و او را گرامی‬
‫یبودن وی را ثابت‬ ‫یکردند که آریای ‌‬ ‫یداشتند‪ ،‬تلش م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هکردن خدایان مردمی‬ ‫کنند‪ ،‬در آلمان گرایش احیا و زند ‌‬
‫قدیم که ملت آلمان در روزگاران گذشته آنها را‬
‫یپرستید‪ ،‬ظهور کرد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫نپرستی‬ ‫روسیه نیز در بازآفرینی تعصب نژادی و میه ‌‬
‫هی خود‪ ،‬آلمان نداشت‪ .‬در‬ ‫دست کمی از رقیب دیرین ‌‬
‫ر‬
‫گ عص ِ‬ ‫یهای بزر ِ‬ ‫روسیه مردم معتقدند که تمام نوآور ‌‬
‫جدید‪ ،‬ریشه در برتری روسیه دارد و برتری نهایتا ً به آنها‬
‫یگردد‪.‬‬
‫باز م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫پس لوازیه ‪ ،‬در مورد ترکیب مواد‪ ،‬قانون جدیدی را‬
‫نکار‬ ‫هگذاری نکرده است‪ ،‬بلکه او مدیون و مرهو ‌‬ ‫پای ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫دانشمند روسی‪ ،‬میشل لوموتسف است‪ .‬یا ادیسون این‬
‫که برق را اختراع کرد‪ ،‬جای برتری جستن برای وی‬
‫)(‪ -‬آنتوان لوران دولوازیه‪ ،‬کاشسسف و دانشسسمند شسیمی‪ ،‬فیزیسک و‬ ‫‪1‬‬

‫اقتصاددان فرانسوی‪ ،‬وی به سال ‪ 1743‬م زاده شسسد‪ .‬لوازیسسه از‬


‫ینوین اسسست‪ .‬او هسسوا را تجزیسسه کسسرد‪ ،‬عناصسسر‬‫بنیانگسسذاران شسسیم ‌‬
‫نسان گاز اکسسسیژن را کشسسف‬ ‫هی آن را شناخت و بدی ‌‬ ‫لدهند ‌‬
‫تشکی ‌‬
‫هی آن موفسسق شسسد‪ .‬ایسسن‬‫بکردن هوا از عناصسسر اولی ‌‬‫کرد و به ترکی ‌‬
‫کشف لوازیه دانش ترموشیمی را پایه گذاشت‪ .‬لوازیه در زمان‬
‫هی سسلطنتی‬ ‫انقلب کبیر فرانسه بسسه هسواداری از رژیسم مشسروط ‌‬
‫برخاست و به همین جهت به دست انقلبیون دستگیر شد و پسسس‬
‫از محاکمه به سال ‪ 1794‬م باگیوتین اعدام شد‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾284‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نیست‪ ،‬چرا که شش سال قبل از او لووجین‪ ،‬دانشمند‬
‫روسی‪ ،‬دست به چنین نوآوری زده بود‪ ،‬در همین راستا‬
‫یدهد که دانشمندان روسی به‬ ‫هی پراوادا خبر م ‌‬
‫روزنام ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫مرس و به حرکت ماشین‬ ‫اختراع و ابداع تلگرف‪ ،‬قبل از ُ‬
‫بخار قبل از استفان سن دست یافته اند‪ ،‬و مواردی دیگر‬
‫شهای تاریخی که همگی برگرفته از‬ ‫از این قبیل چال ‌‬
‫تعصب نژادی و بزرگنمایی روسیه است‪.‬‬

‫نهای اسلمی‬ ‫یگرایی به سرزمی ‌‬ ‫سرایت مل ‌‬


‫هی تأسف و نگرانی است‪ ،‬این که این‬ ‫آنچه مای ‌‬
‫یهای قومی به برخی سرزمین های اسلمی که‬ ‫درگیر ‌‬
‫یبایست رهبری دعوت جهان اسلم را متولی شوند‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫یگرایی و‬ ‫مآور امنیت و آرامش باشند و در مقابل مل ‌‬ ‫پیا ‌‬
‫عگیری کنند‪ ،‬رسوخ کرده و حکمفرما‬ ‫نپرستی موض ‌‬ ‫میه ‌‬
‫مرنگ شدن‬ ‫تشدن و ک ‌‬ ‫شده است‪ .‬این امر به سبب سس ‌‬
‫نها بوده است‪ .‬با اثرپذیری از‬ ‫مسایل دینی در این سرزمی ‌‬
‫فرهنگ اروپایی و تمدن غربی است که در ترکیه گرایش‬
‫هکردن‬ ‫به تورانیسم »توران زمین« و فراخوان به زند ‌‬
‫یهای گذشته و رسوم و فرهنگ آن و نگریستن به دین‬ ‫نادان ‌‬
‫بها انتشار یافت‪ ،‬و‬ ‫ن دینی که با تلش عر ‌‬ ‫اسلم به عنوا ِ‬
‫شریعت اسلم‪ ،‬فرهنگ و زبان آن با نگاهی شبیه به آنچه‬
‫در آلمان نسبت به ادیان الهی که توسط پیامبران غیر‬
‫یها‬‫آریایی آورده شد و نسبت به رسوم و فرهنگ سام ‌‬
‫هی‬ ‫وجود داشت‪ ،‬به وجود آمد‪ .‬برخی نواندیشان در ترکی ‌‬
‫جدید معتقد شدند که دین اسلم یک دین عارضی و بیگانه‬
‫است که شایسته و دردبخور ملت ترک نیست‪ ،‬بلکه آنچه‬
‫هی خود‪،‬‬ ‫سزاوار ملت ترک است‪ ،‬این که به دین اولی ‌‬

‫کدان معروف امریکایی به سال ‪ 1847‬م زاده شسسد‪ .‬وی‬ ‫)(‪ -‬فیزی ‌‬ ‫‪2‬‬

‫بسرق و بسسیاری از ابزارهسای برقسی را اخستراع کسرد‪ .‬وی بسود کسه‬


‫نخستین فنوگراف را – که اساس آن را طرح کرده بود – اخسستراع‬
‫کرد‪ .‬ادیسون به سال ‪ 1931‬م درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬ساموئل فینلی بریزمرس‪ ،‬نقاش امریکایی و مخترع تلگسسراف‬ ‫‪1‬‬

‫الکترومغناطیسی‪ ،‬بسسه سسسال ‪ 1791‬زاده شسسد‪ .‬در سسسال ‪ 1385‬م‬


‫نخستین ایستگاه تلگراف را سسساخت و الفبسسای مخصوصسسی را کسسه‬
‫یشسسود بسسرای مخسسابره‬ ‫هنوزهم به نا او »الفبای مسسرس« نامیسسده م ‌‬
‫ترتیب داد‪ .‬وی در سال ‪ 1844‬م خط تلگراف واشسسنگتن بسسالتیمور‬
‫را دایر کرد و نخستین پیامی که از آن دستگاه فرسسستاد ایسسن بسسود‪:‬‬
‫»چنیسسن بسسود خواسسست خسسدا«‪ .‬وی سسسرانجام بسسه سسسال ‪ 1872‬م‬
‫درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾285‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نشان پیش از دین اسلم داشتند‪،‬‬ ‫تپرستی‪ ،‬دینی که پدرا ‌‬ ‫ب ‌‬
‫باز گردند‪.‬‬
‫بانوی دانشمند خالده ادیب هانم از ضیاء کوک آلپ که‬
‫هی جدید است‬ ‫از بنیانگذاران بزرگ تعلیم و تربیت در ترکی ‌‬
‫یگوید‪:‬‬‫چنین سخن م ‌‬
‫های جدید که ارتباطی‬ ‫یخواست ترکی ‌‬ ‫»ضیاء کوک آلپ م ‌‬
‫بین ترکان عثمانی و تورانیان گذشته باشد‪ ،‬به وجود بیاورد‬
‫یهایی که از لبلی تشکلت سیاسی و‬ ‫و با اطلعات و آگاه ‌‬
‫عآوری کرده‬ ‫کشورداری دوران ترکان قبل از اسلم جم ‌‬
‫بود‪ ،‬اصلحاتی مدنی به وجود بیاورد‪ .‬ضیاء اعتقاد داشت‬
‫بها آن را به وجود آوردند در شأن و‬ ‫که اسلمی که عر ‌‬
‫ن جاهلی خویش‬ ‫منزلت ما نیست و اگر نخواهیم به دورا ِ‬
‫های جز اصلح مذهبی که با طبیعت و‬ ‫بازگردیم راه چار ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫سرشت ما سازگار باشد نداریم« ‪.‬‬
‫بدون تردید این گرایش و تمایل در میان ترکان و‬
‫ایرانیان نیز در عصر حاضر پدید آمده است‪.‬‬
‫مرحوم شکیب ارسلن علوه بر تسلط زیادی که بر‬
‫بها دارد‪ ،‬به دلیل ساکن بودنش در‬ ‫اوضاع و احوال عر ‌‬
‫ترکیه و عضویت مجلس ملی‪ ،‬در مورد ترکان و آنچه‬
‫یشود دانشمندی قابل اعتماد است‪،‬‬ ‫بدانان مربوط م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫»اینجا )در ترکیه( گروه دومی وجود دارد که برخلف‬
‫گروه اول که در تمام آرای خود بر قومیت ترکان عثمانی‬
‫یکنند‪ .‬از مشهورترین‬ ‫یبودن م ‌‬‫تأکید دارند‪ ،‬ادعای توران ‌‬
‫ههای این گروه ضیاء کوک آلپ‪ ،‬احمد آغایف و یوسف‬ ‫چهر ‌‬
‫آقشورا – که این دو نفر اخیر از روسیه آمده اند‪ ،‬جلل‬
‫ساهر‪ ،‬یحیی کمال‪ ،‬حمدالله صبحی رئیس‪ ،‬تورک بوردی‪،‬‬
‫محمد امین بگ‪ ،‬شاعر مردمی‪ ،‬و بسیاری از ادیبان و‬
‫اندیشمندان و جمع کثیری از دانشجویان و نسل جدید‬
‫هترین و‬‫هستند‪ ،‬اینان مدعی اند که ترکان از با سابق ‌‬
‫لترین و پیشروترین مردمان در تمدن هستند و در‬ ‫اصی ‌‬
‫اصل با قوم مغول یکی هستند وب اید که به اصل واحد‬
‫ینامند‪ ،‬آنان در‬ ‫هی تورانی م ‌‬ ‫خود باز گردند که آن را جامع ‌‬
‫نسبت دادن خود تنها به ترکان سیبری‪ ،‬ترکستان‪ ،‬چین‪،‬‬
‫ایران‪ ،‬قفقاز‪ ،‬آناتولی و روم ایلی بسنده نکردند‪ ،‬بلکه‬
‫یها و‬ ‫طبق اصل آنان این پیوند تا مغولن چین و مجارستان ‌‬
‫یهای اروپا و به هرجایی که به تبار تورانی نسبت‬ ‫فنلند ‌‬

‫)(‪ -‬مباحث خالدة ادیب هانم‪ ،‬دانشگاه ملی دهلی‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾286‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫داشت‪ ،‬گسترش یافت‪ .‬ولی اینان برخلف آنچه که قدما‬
‫یگویند‪ :‬آنها اول ً ترک اند و ثانیا ً مسلمان اند‪،‬‬ ‫گفته اند م ‌‬
‫هی‬ ‫یبند و باری و زیر پاگذاردن جامع ‌‬ ‫یدینی و ب ‌‬ ‫شعارشان ب ‌‬
‫هی اسلمی در خدمت‬ ‫اسلمی است‪ ،‬مگر این که جامع ‌‬
‫یگرایی تورانی قرار بگیرد که در این صورت‬ ‫انتشار مل ‌‬
‫واسطه و وسیله خواهد بود نه هدف و غیات‪ .‬بسیاری از‬
‫هواداران این گروه در مورد تورانی بودن افراط و‬
‫هگویی کرده اند تا جایی که گفته اند‪ :‬ما ترک هستیم‬ ‫مبالغ ‌‬
‫هی ما توران است‪.‬‬ ‫و کعب ‌‬
‫یکنند‪ ،‬به جهانگشایی‬ ‫هسرایی م ‌‬ ‫اینان برای چنگیز مدیح ‌‬
‫یکنند و چیزی از کارهای مغول )جور و‬ ‫مغول افتخار م ‌‬
‫یکنند و برای نوسالن و کودکان‬ ‫ستم( را انکار نم ‌‬
‫یکنند تا‬ ‫سرودهایی در وصف رویدادهای چنگیزی تنظیم م ‌‬
‫هی‬ ‫هی شگفت وانمود کنند و به واسط ‌‬ ‫کارهای وی را مای ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫کار آنان استعدادهای وجودی کودکان را ارتقا دهند« ‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬‫در جایی دیگر م ‌‬
‫تهاست و پیروی و‬ ‫»از آنجایی که این عصر‪ ،‬عصر ملی ‌‬
‫متابعت مردمان مختلف از اروپاییان در این عصر قابل‬
‫یگرایی در‬ ‫انکار نیست‪ ،‬بر کسی پوشیده نیست که مل ‌‬
‫ایران بیش از پیش رشد نموده است و این شبیه همان‬
‫چیزی است که برای ترکان اتفاق افتاده‪ ،‬بسیاری از مردم‬
‫ایران در جستجوی دین قدیمی ایران هستند‪ ،‬درست نظیر‬
‫آنچه در میان ترکان پدید آمد‪ ،‬ترکان نیز به جستجوی‬
‫یپرستیدند‬ ‫نشان و گرگ سفیدی که م ‌‬ ‫نهای گذشتگا ‌‬ ‫آیی ‌‬
‫بهای جدیدشان این گرگ را‬ ‫افتادند و حتی در برخی از کتا ‌‬
‫به تصویر کشیدند‪.‬‬
‫مرحوم موسی کاظم شیخ السلم – که خود آن را برای‬
‫بها‬‫من بازگو کرده است – به این دسته گفته است‪ :‬عر ‌‬
‫شهای آنچنانی داشتند که بدن از شنیدن‬ ‫عبادات و پرست ‌‬
‫شها را با اسلم‬ ‫یافتد‪ ،‬ولی آنان آن پرست ‌‬ ‫آنها به لرزه م ‌‬
‫هکن کردند و به این که خداوند در حق آنان لطف و‬ ‫ریش ‌‬
‫تپرستی(‬ ‫احسان کرده و آنان از آن گرداب )گرداب ب ‌‬
‫هی وال و‬ ‫رهانیده و از آن فرومایگی و خواری به این درج ‌‬
‫یخواهید‬ ‫یکنند؛ اما شما‪ ،‬آیا م ‌‬ ‫عالی رسانیده‪ ،‬افتخار م ‌‬
‫ایمان به خداوند باری تعالی را فراموش کنید و پرستش‬
‫گرگ سفید را یادآور شوید؟! واقعا ً متأسفم‪ .‬آنچه در نزد‬
‫ترکان به وجود آمد‪ ،‬در میان خویش پرداختند‪ ،‬یکی از این‬
‫تهای امیر شکیب ارسلن بر کتاب حاضععر العععالم‬
‫)(‪ -‬از پانوش ‌‬ ‫‪1‬‬

‫السلمی‪ ،‬جزء اول‪ ،‬صص ‪.159 – 158‬‬


‫﴿‪﴾287‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ادیان‪ ،‬دین کیومرئی است‪ ،‬دین بزرگداشت نور و رهایی و‬
‫شپرستی در این دین ریشه دارد‪ .‬یکی‬ ‫پرهیز از تاریکی‪ ،‬آت ‌‬
‫هی زرتشت است که به یگانگی و توحید خداوند‬ ‫دیگر فرق ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫یخواند؛ و زرتشت م ‌‬ ‫فرا م ‌‬
‫هی روشنی )نور( و تاریکی است‬ ‫»همانا او )خدا( آفرییند ‌‬
‫مآمخیتن این دو )نور و تاریکی( حاصل‬ ‫و خیر و شر از به ه ‌‬
‫یآمیختند‪ ،‬جهان امکان‬
‫یشود و اگر آن دو به هم نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫ییافت‪«...‬‬ ‫وجود نم ‌‬
‫های دیگر از اینگونه اعتقادات و آدابی که گذشتگان‬ ‫و پار ‌‬
‫ایرانیان داشته اند؛ ثنویت )اعتقاد به دو خدا(‪ ،‬زرتشتی‪،‬‬
‫مانوی‪ ،‬مزدکی که به کفر و انکار هستی دعوت‬
‫یکرد«)‪.(1‬‬ ‫م ‌‬

‫یگرایی در جنگ‬ ‫هی مل ‌‬ ‫اندیش ‌‬


‫هی‬‫هی این مسایل بیشتر تلخ و مای ‌‬ ‫اما آنچه از هم ‌‬
‫هی‬‫مگرایی در اواخر سد ‌‬ ‫ههای قو ‌‬ ‫بدبختی است‪ ،‬این کین ‌‬
‫بهایی که‬ ‫بها اثر گذاشت؛ عر ‌‬ ‫نوزدهم میلدی در میان عر ‌‬
‫ههای دینی که‬ ‫در طول سیزده قرن به سبب احکام و آموز ‌‬
‫خداوند آنان را برای این امر برگزیده بود و آن دستورات و‬
‫ههای دینی با خون و گوشت ایشان آمیخته بود و‬ ‫آموز ‌‬
‫سرشت جدانشدنی آنان گردیده بود و مردم را به برادری‬
‫هی‬ ‫یکردند‪ ،‬اما اندیش ‌‬ ‫و برابری انسانی و بشری دعوت م ‌‬
‫یگرایی به دلیل وجود عوامل داخلی و خارجی روی داد‪.‬‬ ‫مل ‌‬
‫مترین عوامل داخلی عبارتند از‪:‬‬ ‫مه ‌‬
‫‪ -1‬نخوت و خودبینی ملی‪ ،‬برخی از فرمانروایان ترک به‬
‫این بیماری مبتل بودند و غرور و خودستایی در رفتار و‬
‫بها که دارای‬ ‫هگر بود‪ ،‬بیشتر عر ‌‬ ‫کردارشان جلو ‌‬
‫یکردند که آنان‬ ‫حساسیتی زاید بودند‪ ،‬چنین برداشت م ‌‬
‫یآیند و از طرفی بوی استعمار‬ ‫ملتی درجه دو به شمار م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬به خصوص‬ ‫را نیز از رفتار ترکان احساس م ‌‬
‫یتوجهی آنان به زبان عربی و نگریستن به زبان ترکی به‬ ‫ب ‌‬
‫عنوان زبان رسمی و زبان رایج‪ ،‬و اشتباهات سیاسی دیگر‬
‫که تأثیرات مهمی برجای گذاشت‪.‬‬
‫هی اسلمی‬ ‫در دوران اخیر هنگامی که ترکان ندای جامع ‌‬
‫را سر دادند‪ ،‬کینه و نخوت عربی سخت برافروخته و‬
‫لکردگان بزرگ مسیحی در‬ ‫مشتعل شد‪ ،‬برخی از تحصی ‌‬
‫ن این نفرت و کینه کوشیدند‪ .‬اینان طبعا ً‬ ‫هدارکرد ِ‬‫اره ریش ‌‬
‫تهای حاضر العالم السلمی‪ ،‬جلسسد ‪ ،1‬ص ‪– 164‬‬
‫)(‪ -‬پانوش ‌‬ ‫‪1‬‬

‫‪.165‬‬
‫﴿‪﴾288‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ظ عقیدتی و دینی و اخوت اسلمی‪ ،‬هیچ پیوندی با‬ ‫از لحا ِ‬
‫هی کافی از فرهنگ غربی داشتند؛‬ ‫ترکان نداشتند و بهر ‌‬
‫های که بزرگداشت نژاد و ملیت در‬ ‫یعنی همان پدید ‌‬
‫ت آن سخت جریان داشت‪.‬‬ ‫ادبیات‪ ،‬شعر‪ ،‬فلسفه و سیاس ِ‬
‫‪ -2‬عامل دوم که خارجی است اینگونه تحقق یافت‪:‬‬
‫دعوتگران و رهبران سیاسی غرب فرصت را غنیت‬
‫هی خود‬ ‫شمردند و دست به اقدامات از یش طراحی شد ‌‬
‫زدند‪ ،‬اینان از دیرباز رؤیای فروپاشی امپراتوری عثمانی‪،‬‬
‫نرفتن حاکمیت و نفود‬ ‫مگسستن استحکام‪ ،‬از بی ‌‬ ‫از ه ‌‬
‫یدیدند‪ .‬آنان این تفکر و‬ ‫روحی و سیاسی آن را از شرق م ‌‬
‫مگرایی( که در رگ بعضی از جوانان‬ ‫اندیشه را )قو ‌‬
‫بلندپرواز عرب راه یافته بود‪ ،‬به عنوان ابزاری به دست‬
‫بها و تألیفات و‬ ‫هی جوانان با کتا ‌‬ ‫گرفتند و شروع به تغذی ‌‬
‫سیاحت و گردش در شهرهای بزرگ عربی و ارتباط با‬
‫رهبران فکری و صاحبان قلم و سران قبایل و ایلت در‬
‫جهان عربی نمودند‪ ،‬و به آنان از روی تظاهر به دوستی‬
‫عرب و دفاع از حق ایشان پیشنهاد انتقال مرکزِ حکومت و‬
‫خلفت از آستانه که در قرن دهم هجری فتح شده بود‪ ،‬به‬
‫محل شرعی و طبیعی خود در یکی از دو حرم شریف‬
‫نهای عربی‬ ‫تهای سرزمی ‌‬ ‫)مکه و مدینه( یا یکی از پایتخ ‌‬
‫یدادند‪.‬‬ ‫اسلمی‪ ،‬م ‌‬
‫بها راه یافته‬ ‫اما این که چگونه این اندیشه به اذهان عر ‌‬
‫هوران غربی در‬ ‫و چگونه شروع به کار کرده و نقش اندیش ‌‬
‫ایجاد‪ ،‬پرورش و تغذیبه و انتقال آن از جایی به جای دیگر‬
‫یهایی است که پاسخ آنها را‬ ‫نها پرسش ‌‬ ‫چه بوده است؟ ای ‌‬
‫هی اسلم ‪ ،Future Of Islam‬اثر مستر‬ ‫در کتاب آیند ‌‬
‫ییابیم‪ .‬این‬ ‫ولفرد بلنتی که در سال ‪ 1882‬م نوشته‪ ،‬م ‌‬
‫کتاب از لحاظ دارا بودن مطالب آموزنده‪ ،‬آوازه و شهرت‬
‫های در محافل عربی و اسلمی پیدا کرده و به‬ ‫گسترد ‌‬
‫نهای عربی و اردو ترجمه شده و چندین نوبت به چاپ‬ ‫زبا ‌‬
‫رسیده است‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫هی کتاب چنین م ‌‬ ‫مستر بلنتی در مقدم ‌‬
‫هی خلفت‪ ،‬راه معتدل و‬ ‫»رهبران مصری در مقابل قضی ‌‬
‫هی‬‫یهای خود را بر مسأل ‌‬ ‫های را برگزیدند و توانای ‌‬ ‫میان ‌‬
‫تگیری کردند و در‬ ‫آزطادی متمرکز و در برابرِ آن سخ ‌‬
‫مقام مقابله و برخورد با خلفت برنیامدند‪.‬‬
‫های ایجاد نکردند و خواستار‬ ‫آنان در اسلم شکاف و رخن ‌‬
‫چنین امری هم نبودند‪ ،‬به همین دلیل است که از سلطان‬
‫عبدالحمید خان به عنوان امیرالمؤمنین )رهبر مسلمانان(‬
‫﴿‪﴾289‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بترین فرد‬ ‫یشود؛ چرا که وی بهترین و مناس ‌‬ ‫نام برده م ‌‬
‫برای چنین منصب و مقامی است‪ ،‬مصر همچنین از‬
‫لگیری دوم خلفت تجلیل کرد و تا زمانی که خلفت‬ ‫شک ‌‬
‫عثمانی خود بمیرد به این کار ادامه خواهد داد‪ .‬چنین‬
‫یهاست و‬ ‫برخوردی با خلفت‪ ،‬موضع وزین و متین مصر ‌‬
‫هی آنان بود که چنین کاری انجام‬ ‫به راستی که شایست ‌‬
‫دهند«‪.‬‬
‫یدهد‪:‬‬‫وی ادامه م ‌‬
‫»امکان دارد که این پیروزی البته با بردباری و شکیبایی‬
‫چندساله‪ ،‬به پیروزی چشمگیرتری تبدیل شود‪ .‬شکی‬
‫نیست که مرگ سلطان عبدالحمید یا برکناری وی از‬
‫فرمانروایی حکومت‪ ،‬منجر به انتقال مرکز خلفت به‬
‫بها فراهم خواهد‬ ‫قاهره خواهد شد و فرصتی برای عر ‌‬
‫هی دینی خود را دوباره بازیابند«‪.‬‬ ‫هرفت ‌‬‫کرد تا رهبری از دست ‌‬
‫در جای دیگری از کتاب‪ ،‬در بخش »مکه‪ ،‬پایتخت‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫حقیقی« م ‌‬
‫هوران مسلمان به صورت روشن و آشکار‬ ‫»برای اندیش ‌‬
‫نمایان شده است که اگر به گذشته بازگردیم ناچار از‬
‫های بسیار خواهیم بود که مرکز دین و‬ ‫پیمودن فاصل ‌‬
‫هی‬ ‫پایتخت آن در جزیرة العرب است و آنجا مهد و گهوار ‌‬
‫اسلم‪ ،‬مکان فرود وحی و الهام الهی است و تنها‬
‫سرزمینی است که از تمام صفات حکومت دینی برخوردار‬
‫است و توانایی گسترش آن به دورترین مرزها را دارد‪ .‬در‬
‫یشوند که نیاز‬ ‫آن دیار پیروان مسیحیت و یهودیت یافت نم ‌‬
‫به مخالفت و مبارزه با آن پیش آید‪ ،‬این در حالی است که‬
‫لخیز و ثروتمند نیست تا‬ ‫جزیرة العرب‪ ،‬سرزمینی حاص ‌‬
‫تهایی غربی برای آن سرازیر شود‪ .‬آنجا‬ ‫ن دول ‌‬ ‫آب دها ِ‬
‫دهای‬ ‫خلیفه از هشدارهای سفیر انگلیس یا فرانسه و تهدی ‌‬
‫یتواند‬‫های بیگانه هم در امان است و آزادانه م ‌‬ ‫فرستاد ‌‬
‫مقام جانشینی رسول خدا ص را انجام دهد و اسلم در‬
‫چنین وضعیتی‪ ،‬اسلمی صاف و پاک و به دور از هرگونه‬
‫لوث و آلودگی خواهد بود‪ ،‬از این رو ممکن است که‬
‫خلفت به صاحبان خود در مکه یا مدینه بازگردد«‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫هی سخن م ‌‬ ‫در ادام ‌‬
‫»جابجایی پایتخت روحی و معنوی از قسطنطنیه به‬
‫مکه‪ ،‬امری بدیهی و آسان است که در اذهان و افکار‬
‫یکند‪ ،‬بلکه با آرا‪،‬‬‫عمومی کنونی هیچ تغییری ایجاد نم ‌‬
‫شهای علما کامل ً همگام است‪ ،‬چون مکه و‬ ‫نظرات و گرای ‌‬
‫هگاه شرعی و روحی برای اهل حل و عقد‬ ‫مدینه دو پنا ‌‬
‫﴿‪﴾290‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هستند و دو مرکز توانمند روحی خواهند بود‪ ،‬تمام کسانی‬
‫هی آن‬ ‫که در این زمینه با آنان گفت و گو کردم‪ ،‬در بار ‌‬
‫هی توافق و همفکری همگی‬ ‫اتفاق نظر دارند و از ناحی ‌‬
‫ن آن اطمینان دارند‪ .‬من خود نیز‬ ‫علما‪ ،‬جز ترکیه و هوادارا ِ‬
‫معتقدم که مکه پایگاه اصلی خلفت است‪ ،‬دیر زمانی بود‬
‫یشندیم که »روم‬ ‫نها را م ‌‬ ‫هی جاری بر زبا ‌‬ ‫که این جمل ‌‬
‫هی »مکه پایختخ است« بر‬ ‫پایخت است« همانطور جمل ‌‬
‫هی‬‫یگذارد‪ .‬اگر بدان‪ ،‬جمل ‌‬ ‫افکار و اذهان تأثیر بسزایی م ‌‬
‫ن قریش است« افزوده شود‪ ،‬کمترین تأثیری‬ ‫»خلفت از آ ِ‬
‫بها شور و‬ ‫یتواند داشته باشد‪ ،‬این است که در عر ‌‬ ‫که م ‌‬
‫هی‬ ‫حماسه ایجاد خواهد کرد‪ ،‬این حرکت در محدود ‌‬
‫جغرافیایی از مراکش تا بوشهر ادامه خواهد داشت‪.‬‬
‫مسلمانان هند و مالیو در این منطقه قرار دارند و گذشته‬
‫از آن هر عنصری اسلمی هرجا که باشد بر محور این‬
‫دایره گردش خواهد نمود‪ ،‬جز ترکانی که با گذشت هرچه‬
‫بیشتر زمان اعتبار و ارزش ذاتی خود را از دست‬
‫یدهند«)‪.(1‬‬
‫م ‌‬
‫لهای ‪ 1914‬تا ‪ 1918‬رخ‬ ‫جنگ جهانی اول که بین سا ‌‬
‫نهای عربی از‬ ‫داد‪ ،‬فرصت مناسبی برای جدایی سرزمی ‌‬
‫امپراتوری عثمانی فراهم کرد‪ .‬در این میان‪ ،‬متفقین‪ ،‬این‬
‫فرصت طلیی را غنیمت شمردند و شعار نژادپرستی سر‬
‫دادند‪ ،‬در این میان لورنس )‪ (2‬نیز غوغا بپا کرد و تاب وتب‬
‫نژادی را برافروخت و اعراب را بر ترکان شورانید‪ .‬به‬
‫عنوان مثال شریف حسین )‪ (3‬در حجاز و مردمان شام در‬
‫شامات علیه ترکان شوریدند و پیوستن به متفقین را بر‬
‫ماندن در کنار ترکان مسلمان که رمز پیروزی و بزرگی و‬
‫مجد اسلم بودند‪ ،‬ترجیح دادند‪ ،‬آنان متون قرآن و حدیث‬

‫)(‪Future of Islam -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬لسسسورنس تومسسساس ادوارد‪ ،‬معسسسروف بسسسه لسسسورنس عربسسسستا‪،‬‬ ‫‪2‬‬

‫هی انگلیسی‪ ،‬به سال‬ ‫نشناس‪ ،‬افسر‪ ،‬سیاستمدار و نویسند ‌‬ ‫باستا ‌‬


‫‪ 1888‬م زاده شسسد‪ .‬در دانشسسگاه اکسسسفورد تحصسسیل کسسرد و بسسه‬
‫هی بریتانیسسا‪ ،‬کنسسار‬
‫همراهی هیأت باستانشناسسسی و اکتشسسافی مسسوز ‌‬
‫لهای‬ ‫رود فرات و کشورهای عرارق‪ ،‬سوریه و فلسطین طی سا ‌‬
‫‪ 1910‬تسسا ‪ 1914‬بسسه کسسار اکتشسساف پرداخسست‪ ،‬اواخسسر عمسسرش در‬
‫گمنامی و تهیدستی گذشت و سسسرانجام در سسسال ‪ 1935‬در سسسن‬
‫‪ 47‬سالگی در یک تصادف موتورسیکلت درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬حسین بن علی معروف به شریف مکه به سسسال ‪ 1916‬م بسسه‬ ‫‪3‬‬

‫قدرت رسید و در سال ‪ 1924‬درگذشت‪ ،.‬وی پسسدر امیسسر فیصسسل‪،‬‬


‫پادشاه عراق و امیر اردن بود‪ ،‬ابسسن سسسعود در مکسسه جانشسسین وی‬
‫شد‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾291‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ههای فریبنده‬ ‫را در مورد نژاد پرستی از یاد بردند و به وعد ‌‬
‫و دلربا و سیاست دروغینی که جز رعایت مصالح و منافع‬
‫آنان چیزی نبود و بر زور و قدرت پایدار بود‪ ،‬اعتماد کردند؛‬
‫هی این امر شورش و برپایی حکومت عربی‬ ‫هی زند ‌‬ ‫نمون ‌‬
‫نها از جانب متفقین‬ ‫هاشمی در سوریه بود‪ .‬شکستن پیما ‌‬
‫و زیرپا گذاردن کامل آنها و فروپاشی شتابناک این‬
‫هی دیگر آن است‪.‬‬ ‫حکومت نمون ‌‬
‫پس از جنگ جهانی اول مفهوم جدیدی نقش بازی کرد‪:‬‬
‫یگرایی عربی که مفهومی کامل ً غربی و تفکری‬ ‫مفهوم مل ‌‬
‫یهای حمیت‬ ‫های خودبنیاد بود‪ ،‬تمام ویژگ ‌‬ ‫مستقل و فلسف ‌‬
‫نها و مقدساتی را که دین داشت‪ ،‬دارا‬ ‫و حرارت و آرما ‌‬
‫لکرده – به ویژه‬ ‫بهای تحصی ‌‬ ‫بود‪ .‬به همین سبب عر ‌‬
‫یشان به دلیل‬ ‫جوانان – که ارتباط و وابستگی دین ‌‬
‫فراوانی سست شده بود‪ ،‬در برابر آن سر اطاعت فرود‬
‫آوردند و علقه و اشتیاق شدیدی برای رسیدن به بزرگی و‬
‫تهای آزاد و پیشرفته در میادین‬ ‫مشدن با مل ‌‬ ‫مجد و همگا ‌‬
‫تمدن و پیشرفت‪ ،‬در آنان رشد کرد و برای رسیدن به‬
‫یگرایی‬ ‫چنین هدفی – به گمان خویش – راهی جز مل ‌‬
‫عربی نیافتند‪ ،‬آنان از اوضاع حاکم بر جامعه احساس‬
‫تهای غربی که دولت‬ ‫آشفتگی و نارضایتی داشتند و از دول ‌‬
‫اسراییل را به وجود آوردند و همواره وی را فرزند خویش‬
‫ینمودند‪ ،‬ناامید شدند‪.‬‬ ‫ینامیدند و بر وی شفقت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی‬ ‫یگرایی عربی به مثاب ‌‬ ‫بها ناچار به مل ‌‬ ‫بنابراین‪ ،‬عر ‌‬
‫واکنشی شدید و انقلبی فکری پناه بردند‪ ،‬برخی از افراد‬
‫افراطی در این راه دچار افراط شدند و سرانجام بدانجا‬
‫یگرایی عربی‪ ،‬همه چیز را انکار کردند‬ ‫رسیدند که جز مل ‌‬
‫و به مقاومت پرداختند‪.‬‬
‫یترین سلح در مقابل‬ ‫اما این اندیشه که به عنوان قو ‌‬
‫دشمن و بزرگترین ابزار برای بازیافت و استرداد شرف و‬
‫بها برگزیده بودند‪ ،‬و چون حاصلی‬ ‫ترفتهِ عر ‌‬ ‫ت از دس ‌‬ ‫عز ِ‬
‫بها و اسراییل به سال ‪1967‬‬ ‫به بار نیاورد در جنگ عر ‌‬
‫هی پیشین خود را نیز از‬ ‫معجزه نکرد‪ ،‬آن شور و حماس ‌‬
‫دست داد‪.‬‬

‫دینداری ملی اروپا و ارکان آن‬


‫تهای‬ ‫گام دوم در این راه این بود که مردمان و دول ‌‬
‫کوچک و بزرگ اروپا‪ ،‬هرکدام دنیای مستقلی شدند که‬
‫جهان خارج از مرزهای طبیعی یا مرزهای سیاسی را که با‬
‫یدیدند و در غیر از‬
‫اهداف استعماری کشیده بودند نم ‌‬
‫﴿‪﴾292‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ههای جغرفیایی خود به وجود آدمی در جای دیگر‬ ‫محدود ‌‬
‫یگذاشتند و نه او را‬ ‫یکردند و نه به وی احترام م ‌‬ ‫اذعان نم ‌‬
‫یشناختند‪ ،‬نفس خود را مترادف با معبودی انگاشتند که‬ ‫م ‌‬
‫عابدان پاکدل و مخلص به عبادت و تقدیس وی‬
‫یپردازند‪ ،‬این نگرش بود که برای انسان‪ ،‬ریختن خون و‬ ‫م ‌‬
‫یکرد‪،‬‬ ‫گرفتن جان و مال و سرزمین دیگران را مباح م ‌‬
‫یطلبید که مرگ و زندگی باید‬ ‫مبارزه در این مسیر‪ ،‬م ‌‬
‫یگرایی حاوی دو‬ ‫برای این هدف انجام گیرد‪ ،‬آیین مل ‌‬
‫هی ایجابی و سلبی است‪:‬‬ ‫جنب ‌‬
‫هی ایجابی یعنی ایمان و باور به این که مردم و ملت‬ ‫جنب ‌‬
‫بالتر و برتر از هر موجودی است و خداوند نیز – در‬
‫صورتی که مردم به خداوند ایمان و اعتقاد اشته باشند یا‬
‫این که مردم بخواهند از ایمان به خدا به نفع خویش‬
‫شتر‪،‬‬ ‫بتر‪ ،‬باهو ‌‬ ‫لتر و نجی ‌‬ ‫هبرداری کنند – برتر‪ ،‬اصی ‌‬ ‫بهر ‌‬
‫هتر از این مردم برای حکومت و‬ ‫قدرتمندتر و شایست ‌‬
‫بداری‬ ‫سرداری و سرپرستی مردمان و یا پاسداری و جان ‌‬
‫تدار و‬ ‫از جهان‪ ،‬نیافرده است‪ .‬این ملت )اروپایی( امان ‌‬
‫جانشین و وصی خداوند در زمین است‪ .‬خداوند سرزمینی‬
‫کتر از‬‫یتر از این سرزمین )اروپا( و خاکی پا ‌‬ ‫تداشتن ‌‬ ‫دوس ‌‬
‫خاک آن نیافریده‪ .‬این دین ملی است که تا بدان ایمان‬
‫نیاوری نخواهی توانست در دیارش زیست کنی‪ .‬و جزد در‬
‫قپیشگی‪ ،‬در مورد این دین نژادی هیچکدام‬ ‫کگویی و نفا ‌‬ ‫ر ‌‬
‫تهای آن اختلفی ندارند؛‬ ‫از مردمان اروپای کنونی و دول ‌‬
‫یکنند و برخی دیگر‬ ‫یگویند عمل م ‌‬ ‫مثل ً بعضی بدان چه م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬از زمانی که‬ ‫بدون این که شعاری سر دهند عمل م ‌‬
‫نپرستی در زمین افشانده شود‪،‬‬ ‫یگرایی و میه ‌‬ ‫بذر مل ‌‬
‫ههایش در‬ ‫یپاید که بزرگ و بزرگتر شود و ریش ‌‬ ‫دیری نم ‌‬
‫زمین جای گیرند و پس از چندی تبدیل به درختی تنومند‬
‫شود و بر مردم سایه افکند‪ ،‬برای هیچ ملتی نیست ه نژاد‬
‫پرست باشد و طغیان و سرکشی نکند و یا هوای طغیان‪،‬‬
‫سرکشی و زور را در سر نپروراند‪ ،‬از دیگران بیزاری‬
‫نجوید و آنان را تحقیر و خوار نگرداند؛ همانطور که برای‬
‫یکند‪ ،‬امکان ندارد‬ ‫هروی م ‌‬ ‫بخوردن زیاد ‌‬ ‫فردی که در شرا ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫هگویی نکند‪ ،‬شاعر م ‌‬ ‫که مست نشود‪ ،‬و یاو ‌‬
‫ألقاه في البحر‬
‫مكتوفا وقال له‬
‫إياك إياك أن تبتل‬
‫بالماء‬
‫﴿‪﴾293‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫»او را دست و پا بسته در دریا انداخت و بدو گفت‪:‬‬
‫مواظب باش خیس نشوی«‪.‬‬
‫به ویژه زمانی که دانش‪ ،‬ادبیات‪ ،‬شعر‪ ،‬فلسفه‪ ،‬تاریخ و‬
‫حتی علوم طبیعی در پرورش احساسات نژادی و‬
‫مگرایی با نوعی استبداد و خودبینی و فخرجوی و‬ ‫مرد ‌‬
‫مباهات به نیاکان و پیشینیان‪ ،‬همکار و همدست باشند و‬
‫هیچگونه مانع اخلقی و دینی هم نباشد و رهبری این‬
‫هدار باشند که جز نژادپرستی و‬ ‫اندیشه را کسانی عهد ‌‬
‫یشناسند‪ ،‬بیزاری و‬ ‫افتخارات نژادی‪ ،‬هدف و مرامی نم ‌‬
‫یهای بارز این زندگی نژادپرستانه که‬ ‫ترس از ویژگ ‌‬
‫هی‬‫هدار چیزی جز نژادپرستی نیست‪ ،‬هست و این جنب ‌‬ ‫عهد ‌‬
‫یگرایی است‪ ،‬چون شور و هیجان ملی‬ ‫سلبی در دین مل ‌‬
‫ییابد که ملت از چیزی تنفر داشته‬ ‫تنها زمانی نموّ و بقا م ‌‬
‫باشد و از آن بترسد و نژادی نمایان و ماندگانر نخواهد بود‬
‫های ماورایی وجود داشته‬ ‫مگر این که برای آن مردم‪ ،‬پدید ‌‬
‫باشد که از آن بیزاری و ترس به دل داشته باشند؛‬
‫رهبران‪ ،‬احساسات پنهانی و درونی آن ملت را برانگیزند و‬
‫آن غیرت آرام و ساکت را یادآور شوند و همواره روی‬
‫هی حساس نفرت و ترس‪ ،‬انگشت بگذارند‪ .‬مسلما ً‬ ‫نقط ‌‬
‫اگر این الگوی بیزاری و ترس نبود نژادپرستی کنار‬
‫یکاست‪.‬‬ ‫یرفت و سیلب آن فرو م ‌‬ ‫م ‌‬
‫استاد جود تحلیلی فلسفی و روانی از این مسأله ارائه‬
‫یگوید‪:‬‬‫کرده است و م ‌‬
‫»از احساساتی که بین مردم‪ ،‬عمومی و مشترک است‬
‫یتوان آنها را برانگیخت‪ ،‬احساس بیزاری و‬ ‫و به آسانی م ‌‬
‫ترس است که به جای مهربانی‪ ،‬بخشش و محبت‪ ،‬با‬
‫ههای بزرگی از مردم را‬ ‫تحریک آنها می توان دست ‌‬
‫یخواهند برای هدفی خاص بر‬ ‫برانگیخت‪ .‬پس کسانی که م ‌‬
‫مردم حکومت کنند‪ ،‬جز با یافتن پدیدهایی که مردم از آن‬
‫مناکند‪ ،‬پیروز و موفق نخواهند شد‪ ،‬اگر من‬ ‫بیزار و بی ‌‬
‫های دیگر‬ ‫خواستار اتحاد مردم باشم باید دشمنی در سیار ‌‬
‫هی ماه – برایشان اختراع کنم که مردم از آن‬ ‫– مثل ً کر ‌‬
‫تهای ملی و‬ ‫تآور نیست که امروزه حکوم ‌‬ ‫بترسند‪ ،‬شگف ‌‬
‫تهای همسایه با‬ ‫طشان با دول ‌‬ ‫نژادی در رفتار و رواب ‌‬
‫استفاده از چنین عواطفی )بیزاری و ترس( مردم را‬
‫یکنند؛ با‬ ‫یکنند و مردمانی که برآنان حکومت م ‌‬ ‫رهبری م ‌‬
‫﴿‪﴾294‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکنند و براساس همین عواطف‬ ‫چنین عواطفی زندگی م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫نیز همبستگی مردمی تقویت خواهد شد« ‪.‬‬
‫راه حل اسلمی برای مشکل جنگ و درگیری‬
‫مردمی‬
‫تها و معضل‬ ‫آن راه حلی که استاد جود برای مشکل مل ‌‬
‫یهای مردم پیشنهاد کرده است‪ ،‬راه حلی‬ ‫جنگ و درگیر ‌‬
‫یهای مردم با‬ ‫عادلنه بود و رویکردی عاقلنه دارد‪ .‬دشمن ‌‬
‫یرود که دشمنی خارجی و‬ ‫یکدیگر تنها زمانی از بین م ‌‬
‫بیگانه که در دشمنی و بیزاری و ترس از وی مشترک‬
‫باشند‪ ،‬وجود داشته باشد و در مبارزه علیه ونی باهم‬
‫همکاری کنند‪ ،‬این امر نیاز به ابداع و نوآوری و پردازش‬
‫ذهنی ندارد که دشمنی فرضی برای وی از کرات دیگر‬
‫هی ماه و مریخ در نظر گرفته شود‪ ،‬مگر امکان‬ ‫مانند کر ‌‬
‫دارد که بر چنین دشمنی دسترسی داشته باشند؟ بلکه‬
‫یدهد به این که چنین دشمنی برای نوع بشر‬ ‫دین هشدار م ‌‬
‫یشود و انسان‬ ‫و فرزندان آدم در خود زمین نیز یافت م ‌‬
‫مکلف است که با وی دشمنی کند و از خود در مقابل وی‬
‫حفاظت و پاسداری و در مبارزه و دشمنی با وی با‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫همنوعان خود همکاری کند‪ ،‬قرآنکریم م ‌‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪﴾   ‬‬
‫]فاطر‪.[6 :‬‬
‫یگمان اهریمن دشمن شماست‪ ،‬پس شما هم او را‬ ‫»ب ‌‬
‫یخواند تا از‬
‫به دشمنی بگیرید‪ ،‬او پیروان خود را فرا م ‌‬
‫صاحبان آتش سوزان جهنم شوند«‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫هی دیگری م ‌‬ ‫در آی ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪﴾        ‬‬
‫]البقرة‪.[208 :‬‬
‫»ای کسانی که ایمان آورده اید! یکدست به اسلم‬
‫یگمان او‬
‫مهای اهریمن پیروی نکنید؛ ب ‌‬
‫درآیید و از گا ‌‬
‫دشمن آشکار شماست«‪.‬‬
‫اسلم جهان بشری را به دو قسمت تقسیم کرده است‪:‬‬

‫)(‪Guide to Modern Wickedness p.150 -‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾295‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪ -1‬دوستان و یاران خدا و حق‪.‬‬
‫‪ -2‬دوستان و حامیان شیطان و باطل‪.‬‬
‫اسلم هیچگونه جنگ و جهادی تحت هیچ عنوانی‪ ،‬مگر‬
‫علیه یاران باطل و دوستداران شیطان در هر مکانی و‬
‫هرکسی که باشند‪ ،‬دستور نداده است‪ ،‬در همین راستا‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪  ‬‬‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾     ‬النساء‪:‬‬
‫‪.[76‬‬
‫یجنگند و‬ ‫»کسانی که ایمان آورده اند در راه یزدان م ‌‬
‫یجنگند؛ پس با‬ ‫کسانی که کفرپیشه اند در راه شیطان م ‌‬
‫یگمان نیرنگ شیطان همیشه‬ ‫یاران شیطان بجنگید‪ ،‬ب ‌‬
‫ضعیف بوده است«‪.‬‬
‫گهایی که در صدر اسلم رخ داده‪،‬‬ ‫تمامی جن ‌‬
‫تترین رویدادهایی است که تاریخ به‬ ‫یترین و درس ‌‬ ‫واقع ‌‬
‫خود دیده است و از لحاظ خونریزی و تلفات جانی در‬
‫گها در راستای مصلحت‬ ‫کمترین درجه قرار دارند‪ ،‬این جن ‌‬
‫عمومی خیر مشترک و خوشبختی همگانی بوده اند و رقم‬
‫هشدگان دو طرف )مسلمان و کافر( در تمام غزوات‬ ‫کشت ‌‬
‫و سرایا و زد و خوردهایی که از سال دوم هجری شروع‬
‫)‪(1‬‬
‫شده و تا سال نهم ادامه یافته‪ ،‬بیش از ‪ 1018‬نفر‬
‫نیست؛ از این تعداد‪ 259 ،‬نفر مسلمان و ‪ 759‬نفر کافر‬
‫یهای جنگ جهانی‬ ‫بودند‪ ،‬این در حالی است که شمار زخم ‌‬
‫اول )‪ 1914 – 1918‬م( دقیقا ً بالغ بر ‪ 21‬میلیون نفر بود‬
‫هشدگان ‪ 7‬میلیون نفر بودند)‪.(2‬‬ ‫و کشت ‌‬
‫مستر مکستن‪ ،‬عضو پارلمان انگلستان ارزیابی کرده که‬
‫در جنگ جهانی دوم )‪ (1939‬حدود ‪ 50‬میلیون نفر مجروح‬
‫)(‪ -‬ارقام فوق برگرفتسسه از کتسساب سيرة رحمععة للعععالمين اثسسر‬ ‫‪1‬‬

‫سیرت نگار مشهور‪ ،‬قاضی محمد سلیمان منصسسور پسسوری اسسست‪،‬‬


‫های را فرو نگذاشته‪ ،‬در حالی که‬ ‫هنگار هیچ غزوة و سری ‌‬ ‫این سیر ‌‬
‫مؤرخان دیگر ارقام کمتری را بیان کرده اند‪.‬‬
‫هی انگلیسسسی زبسسان‬ ‫های که در روزنام ‌‬‫)(‪ -‬ای‪ ،‬اچ‪ ،‬تاونسند در مقال ‌‬ ‫‪2‬‬

‫هندو در ‪ 31‬ژانویه ‪ 1943‬م منتشر کرده‪ ،‬تحقیق کرده که شسسمار‬


‫کسسسسانی کسسسه در جنسسسگ جهسسسانی اول از جنسسسگ آسسسسیب دیدنسسسد از‬
‫‪ 37513886‬تسسن کمسسر نیسسست کسسه از ایسسن میسسان شسسمار کشسستگان‬
‫‪ 8543515‬است‪.‬‬
‫﴿‪﴾296‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی کشتن هر فرد در جنگ جهانی اول ده هزار‬ ‫شدند‪ ،‬هزین ‌‬
‫هی جنگ جهانی‬ ‫جنیه )یک میلیون تومان( بود و در کل‪ ،‬هزین ‌‬
‫اول بالغ بر ‪ 37‬میلیارد جنیه )‪ 370‬میلیارد تومان( و‬
‫ههای جنگ جهانی دوم در هریک ساعت یک میلیون‬ ‫هزین ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫جنیه بوده است ‪.‬‬
‫نها‪،‬‬‫گهای دینی اسلمی‪ ،‬پاسدار خو ‌‬ ‫گذشته از آن‪ ،‬جن ‌‬
‫لها و فاتح و سرآغاز روزگار خوشبختی‬ ‫نها و ما ‌‬‫حامی جا ‌‬
‫و شادمانی در جهان بودند‪ ،‬ولی جنگ رقابت و غیرت‬
‫جاهلی که منجر به جنگ بزرگ جهانی شد‪ ،‬دریچه و‬
‫گهای پیاپی‪ .‬حال آنچه را که مستر‬ ‫های بود برای جن ‌‬ ‫مقدم ‌‬
‫لوید جورج‪ ،‬قهرمان جنگ جهانی دوم و نخست وزیر وقت‬
‫یکنیم‪:‬‬‫انگلستان در این زمینه گفته است ذکر م ‌‬
‫»اگر سرور ما‪ ،‬حضرت مسیح ‪ ‬به دنیا بازگردد‪ ،‬چند‬
‫یتواند زندگی کند‪ ،‬چرا که او خواهد دید‬ ‫صباحی بیشتر نم ‌‬
‫که انسان بعد از گذشت ‪ 2000‬سال هنوزهم درگیر و‬
‫ی‬
‫نآشام ِ‬ ‫مشغول تبهکاری‪ ،‬بزهکاری‪ ،‬کشتار‪ ،‬خونریزی‪ ،‬خو ‌‬
‫فرزندان همنوع خویش و تاراج و چپاول است‪ .‬از طرفی‬
‫بزرگترین جنگ که در تاریخ رخ داده خون از جسد آدمی‬
‫مکیده و آبادانی و آدمیان را به بدبختی و هلکت و قحطی‬
‫و خشکسالی دچار کرده است‪.‬‬
‫راستی‪ ،‬عیسی مسیح ‪ ‬چه خودهد دید؟ آیا مردم را‬
‫خواهد دید که مانند برادر و دوست دست در دست هم‬
‫نهاده اند؟‬
‫او قطعا ً آنان را در حالی خواهد دید که مشغول‬
‫تتر از نخستین و ویرانگرتر و‬ ‫هشدن برای جنگی سخ ‌‬ ‫آماد ‌‬
‫هتر از آن هستند و در ساختن ابزار و آلت آتشین و‬ ‫کشند ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫بآور باهم رقابت دارند« ‪.‬‬ ‫عذا ‌‬
‫گهای داخلی‬ ‫مکردن این مردمان به دشمنی و جن ‌‬ ‫سرگر ‌‬
‫نپرستی و‪...‬‬ ‫بر سر مسایل موجود و نژادپرستی و میه ‌‬
‫لکردن ایشان از‬ ‫نکردن و غاف ‌‬ ‫یگردا ‌‬
‫چیزی نیست جز رو ‌‬
‫نبردن آن‪ .‬آتش‬ ‫دشمنی و ستیز با دشمن واقعی و از بی ‌‬

‫هی هندو‪.‬‬‫هی تاونسند در روزنام ‌‬


‫)(‪ -‬از مقال ‌‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬فراست و دوراندیشی وی بسه حقیقست پیوسست و آنچسه را وی‬ ‫‪2‬‬

‫شبینی کرده بود با چشمان خسسویش مشسساهده کردیسسم؛ چسسرا کسسه‬ ‫پی ‌‬
‫جنگ جهانی دوم چه خونریزی و عسسذابی و چسسه ویرانسسی کسسه روح و‬
‫جان کشورها از آن در امان نبوده اند به راه انداخت‪ ،‬رخسسدادهایی‬
‫تها بال رفت‪ ،‬تسسورم‬ ‫که جوانان از ترس شروع آن پیر شدند‪ ،‬قیم ‌‬
‫یهسسای‬‫نهای مختلسسف بسسه قحط ‌‬ ‫اقتصادی پیش آمد و مردم سرزمی ‌‬
‫شدید دچار شدند‪.‬‬
‫﴿‪﴾297‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یخورد‪ ،‬همانطور که شاعر‬ ‫اگر چیزی نیافت خود را م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬
‫جاهلی م ‌‬
‫ً‬
‫وأحيانا على‬
‫ر أخيَنا‬ ‫ب َك ْ ٍ‬
‫جدْ إل‬
‫م نَ ِ‬ ‫إذا مال َ ْ‬
‫أخانا‬

‫یآوریم اگر غیر‬ ‫»بسا اوقات بر برادرمان‪ ،‬بکر حمله م ‌‬


‫از برادرمان کی دیگر را نیابیم«‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬ارگ این ملت دشمن و ضرر و زیان آن و خطر‬
‫و توانایی او را بشناسد‪ ،‬یک نوع اشتغال فکری برای وی‬
‫لها‪،‬‬‫به وجود خواهد آمد که وی را از تمام جنگ و جد ‌‬
‫یاساس و‬ ‫یهای ب ‌‬‫هتوز ‌‬‫تها‪ ،‬کین ‌‬ ‫یها و رقاب ‌‬ ‫گنظر ‌‬‫تن ‌‬
‫بها در ضرب‬ ‫یدارد‪ .‬عر ‌‬‫یهای ساختگی باز م ‌‬ ‫تبهکار ‌‬
‫یگویند‪:‬‬ ‫المثلی چنین م ‌‬
‫یها‬
‫»هنگام نیاز جهت محافظت ناموس و غیره‪ ...‬دشمن ‌‬
‫یرود«‪.‬‬‫از بین م ‌‬
‫بدین سان است که پیامبر اسلم‪ ،‬حضرت محمد‬
‫ههای عرب که دشمن سرسخت هم‬ ‫مصطفی ص از قبیل ‌‬
‫یچکید؛ مانند‬ ‫یشان م ‌‬ ‫نشان از نوک شمشیرها ‌‬ ‫بودند و خو ‌‬
‫اوس و خزرج در مدینه‪ ،‬بنی عدنان و بنی قحطان در‬
‫جزیره و اقوام مختلفثی در جهان آن روزگار امتی متحد و‬
‫یکپارچه و پایگاهی منسجم در برابر کفر و جاهلیت به‬
‫وجود آورد؛ چون حضرت برای این قبایل در خارج از‬
‫یترسیدند‪،‬‬ ‫وجودشان دشمنی که از آن بیزار بودند و م ‌‬
‫)این دشمن همان طاغوت و پاسداران و یاوران آن بودند(‬
‫یخواند که‬ ‫مردم را با خواندن این آیه به جنگ فرا م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫‪  ‬‬‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾   ‬النساء‪:‬‬
‫‪.[76‬‬
‫یجنگند‪ ،‬و‬
‫»کسانی که ایمان آورده اند در راه یزدان م ‌‬
‫یجنگند‪ ،‬پس با‬
‫کسانی که کفرپیشه اند در راه طاعوت م ‌‬
‫یگمان نیرنگ شیطان همیشه‬ ‫یاران شیطان بجنگید‪ ،‬ب ‌‬
‫ضعیف بوده است«‪.‬‬
‫﴿‪﴾298‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫امت تا زمانی که از دشمنی و مبارزه با دشمن غافل‬
‫یهایش را به‬‫یهای بیهوده و تبهکار ‌‬‫هها و دشمن ‌‬‫نبود کین ‌‬
‫دست فراموشی سپرد‪ ،‬اما به محض غفلت از دمشن‬
‫بهای داخلی‬‫گها و آشو ‌‬ ‫واقعی و مبارزه با وی جن ‌‬
‫درگرفت که همه برآن واقفند‪.‬‬

‫تهای‬ ‫نهایشان بر مل ‌‬ ‫یگرایان و زیا ‌‬‫تبلیغات مل ‌‬


‫کوچک‬
‫یگرایان در داخل و خارج کشورها پیوسته برای‬ ‫مل ‌‬
‫یدهند‬‫یگرایی از زیبا جلوه م ‌‬ ‫تهای کوچک قومیت و مل ‌‬ ‫مل ‌‬
‫و ادبیات‪ ،‬زبان‪ ،‬فرهنگ و آموزش و تربیت هر ملت را‬
‫یکنند‪ ،‬تا این که آن‬ ‫یستایند و تاریخ آن را ستایش م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ملت سرمست احساسات و عواطف ملی و غرور و نخوت‬
‫و تکبر شود و به خود ببالد و گمان برد که دارای دژهای‬
‫تسخیرنشدنی و ابزارهای فراوان جنگی است‪ .‬لذا از‬
‫یگسلد و بسا اوقات از روی خودبینی و غرور به‬ ‫جهان م ‌‬
‫یکند‪ ،‬یا آن کشورها بر وی‬ ‫تهای بزرگ تعرض م ‌‬ ‫دول ‌‬
‫یرود و‬‫یشوند که در اندک زمانی از بین م ‌‬ ‫هور م ‌‬ ‫حمل ‌‬
‫های تنگ‬‫یگرایی محبوس مانده در دایر ‌‬ ‫قربانی مل ‌‬
‫یشود‪ ،‬مسؤولن این قربانی توان هیچ دفاعی از وی را‬ ‫م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫ندارند‪ .‬قرآنکریم م ‌‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪] ﴾    ‬الحشععر‪:‬‬
‫‪.[16‬‬
‫»]داستان منافقان با یهودیان[ همچون داستان اهریمن‬
‫یگوید‪ :‬کافر شو‪ .‬اما هنگامی که‬ ‫است که به انسان م ‌‬
‫یگوید‪ :‬من از تو بیزار و‬
‫یشود اهریمن م ‌‬ ‫کافر م ‌‬
‫گریزانم!«‪.‬‬
‫این بل بر سر بولندا‪ ،‬بلژیک‪ ،‬هلند‪ ،‬یونان‪ ،‬دانمارک‪،‬‬
‫ایران و عراق نیز آمد‪.‬‬

‫تهای بزرگ‬ ‫یهای دول ‌‬ ‫هطلب ‌‬ ‫جا ‌‬


‫هی خویش را در‬ ‫تهای بزرگ بسط و گسترش سلط ‌‬ ‫دول ‌‬
‫هی پهناوری از جهان و به اهتزاز درآوردن‬ ‫گسترد ‌‬
‫نهای وسیعی حتی اگر صحراها‬ ‫مهایشان را بر سرزمی ‌‬ ‫پرچ ‌‬
‫یشان‬ ‫هی نژادپرست ‌‬‫نهای خالی بیش نباشند‪ ،‬از لزم ‌‬ ‫و بیابا ‌‬
‫تهای‬ ‫ههای مختلف مستعمرات و ثرو ‌‬ ‫یدانند‪ ،‬تا در قار ‌‬ ‫م ‌‬
‫هنگفتی داشته باشند؛ هرچند این مستعمرات جهت‬
‫﴿‪﴾299‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫شهای زیادی‬ ‫ههای هنگفت و ارت ‌‬ ‫نگهداری و پاسداری‪ ،‬هزین ‌‬
‫بطلبد و در عین حال سود و منفعتی آنچنانی عایدشان‬
‫یگرایی‬ ‫هطلبانه را نظام مل ‌‬ ‫هی توسع ‌‬ ‫نکند‪ ،‬تمام این اندیش ‌‬
‫هی ادبی‬ ‫یکند و هیچ هدف اخلقی و نتیج ‌‬ ‫بر آنان تحمیل م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫جز شرف و بزرگی قومی ندارند ‪.‬‬
‫یدهد‪:‬‬ ‫استاد جود عّزت و افتخار ملی را چنین شرح م ‌‬
‫»عّزت قومی و ملی یعنی این که آن ملت دارای چنان‬
‫سها و‬ ‫توانی باشد که هروقت احساس نیاز رکد هو ‌‬
‫ههای خود را بر دیگران تحمیل کند‪ .‬برای قباحت‬ ‫خواست ‌‬
‫ینامند‪ ،‬همین‬ ‫ل امت یا افتخار ملی م ‌‬ ‫ل کام ِ‬‫هآ ِ‬
‫آنچجه اید ‌‬
‫بس که با فضایل اخلقی و صفات نیکو در تضاد است‪.‬‬
‫هها‬
‫بنابراین‪ ،‬اگر مردم کشوری‪ ،‬در گفتار راستگو و به وعد ‌‬
‫پایبند باشند و با متسضعفان به عنوان انسان برخورد و‬
‫نترین‬ ‫رفتار کنند‪ ،‬از این نگاه سطح عزت آنان در پایی ‌‬
‫درجه خواهد بود‪ .‬شرافت و بزرگی – همانطور که مستر‬
‫بلدون گفته است – عبارت است از چنان قدرت و توانی‬
‫که ملت بدان وسیله به بزرگی‪ ،‬عزت و افتخار برسد و‬
‫مها بدان خیره شوند و اذهان بدان مشغول شوند‪.‬‬ ‫چش ‌‬
‫روشن است این توانایی که مردم بدان‪ ،‬به این درجه از‬
‫بهای آتشین‪،‬‬ ‫ن بم ‌‬‫یرسند منوط به داشت ِ‬ ‫مجد و عزت م ‌‬
‫هی‬ ‫نپرستان ‌‬ ‫ههای فروزان و عشق و اشتیاق میه ‌‬ ‫شعل ‌‬
‫بها بر‬ ‫جوانانی خواهد بود که خواستار افکندن این بم ‌‬
‫دیگر شهرها هستند‪ .‬بنابراین‪ ،‬عزت و افتخاری که با آن‬
‫یها و خصوصیات‬ ‫یشود‪ ،‬با ویژگ ‌‬ ‫یک ملت ستایش م ‌‬
‫اخلقی و ستایش برانگیز افراد در تضاد است‪ .‬ولی من‬
‫معتقدم که هر قومی به هر میزان از این شرف برخوردار‬
‫یتمدن و آموزش نیافته )وحشی( به شمار‬ ‫باشد‪ ،‬باید ب ‌‬
‫آید؛ زیرا شرفی که انسان یا قومی با حیله و فریب و ستم‬
‫بدان دست یابد‪ ،‬شرف نیست«)‪.(2‬‬
‫یافزاید‪:‬‬ ‫در قسمتی دیگر م ‌‬
‫هی‬ ‫»کبر و خودپسندی – بیش از حرص و آز – طبق ‌‬
‫ههای خطرناک‬ ‫حاکم دولت بریتانیا را واداشته تا نقش ‌‬
‫هها با شعار صلحخ و دوستی که به‬ ‫جنگی بکشند‪ ،‬این نقش ‌‬
‫یدهند‪ ،‬همخوانی و سازگاری ندارد‪ ،‬فردی را در‬ ‫ریا سر م ‌‬
‫یخوهد‬ ‫نظر بگیرید که از زمامداران و حاکمان بریتانیایی م ‌‬
‫نهایی ار که‬ ‫مختصری از ثروت و مستعمرات و سرزمی ‌‬
‫لهای بارز آن دخالت امریکا در جنسسگ ویتنسسام اسسست کسسه‬
‫)(‪ -‬از مثا ‌‬ ‫‪1‬‬

‫ههای هنگفت جانی و مالی به همراه داشت‪.‬‬ ‫هزین ‌‬


‫)(‪Guide To Modern Wickedness p.153 -‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾300‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نهای‬
‫نها و زمی ‌‬‫اندازه و حدود مشخصی ندارد و بیابا ‌‬
‫یآب و علفی بیش نیست فرو گذارند‪ ،‬خواهی دید که‬ ‫ب ‌‬
‫هکار‪ ،‬از خشم و نفرت‪ ،‬زمین و زمان را‬ ‫قهرمانان محافظ ‌‬
‫هروِ انگلیسی نیز از‬ ‫ههای میان ‌‬
‫یزنند و روزنام ‌‬
‫به هم م ‌‬
‫هکاران نه‬
‫یلولند‪ .‬با این وصف این محافظ ‌‬ ‫خشم درهم م ‌‬
‫تنها حریص و آزمندند‪ ،‬بلکه مستکبر و معاند نیز‬
‫هستند«)‪.(1‬‬

‫رقابت استعمارگران بر سر مستعمرات و بازارها‬


‫تهایی پیشقدم و‬ ‫تهای ضعیف‪،‬دول ‌‬ ‫در استعمارِ مل ‌‬
‫تهای به‬ ‫بمانده اند‪ .‬بعدها این دول ‌‬ ‫تهایی دیگر عق ‌‬ ‫دول ‌‬
‫جامانده از قافله با هدف قرارگرفتن در ردیف‬
‫هی سهام و رقابت با‬ ‫یهای بزرگ به مطالب ‌‬ ‫امپراتور ‌‬
‫تهای بزرگ پیشین به پا خاستند و در جستوجوی‬ ‫دول ‌‬
‫ههایی جهت‬ ‫لهایشان و تپ ‌‬ ‫مستعمرات و بازارهایی برای کا ‌‬
‫تهای پیشرو برای‬ ‫یشان برآمدند‪ .‬دول ‌‬ ‫مها ‌‬ ‫برافراشتن پرچ ‌‬
‫تهای به جا مانده با کارهای‬ ‫هی دول ‌‬ ‫یکردن این خواست ‌‬ ‫خنث ‌‬
‫ریاکارانه در قالب بشردوستی و پشتیانی از مظلومان‪ ،‬به‬
‫دفع آنها پرداختند‪ ،‬ولی عموم مردم‪ ،‬چه از خودشان و چه‬
‫از بیگانگان به سوء نیست و اهداف شوم و شیطانی این‬
‫تها پی برده اند‪.‬‬ ‫دول ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫استاد جود م ‌‬
‫یها آگاه یا ناآگاه از مسایلی که منجر به‬ ‫»انگلیس ‌‬
‫یتوجه به نارضایتی‬ ‫هی عمران شد و ب ‌‬ ‫تقسیم ناعادلن ‌‬
‫تها نظیر ژاپن‪ ،‬بر این باورند که مردم انگلیس‬ ‫برخی مل ‌‬
‫گطلبی و‬ ‫یها را به جن ‌‬ ‫حطلب هستند و ژاپن ‌‬ ‫مهایی صل ‌‬ ‫آد ‌‬
‫یکنند‪ ،‬این درست است که‬ ‫آتش افروزی نبرد متهم م ‌‬
‫حطلبی آنان‬ ‫حطلب هستند ولی صل ‌‬ ‫یها مردمی صل ‌‬ ‫انگلیس ‌‬
‫حطلبی دزدی است که از شغل قدیمی خود‬ ‫مانند صل ‌‬
‫هی‬‫تهای دزید ‌‬ ‫هی ثرو ‌‬ ‫)دزدی( دست شکیده و در سای ‌‬
‫ً‬
‫ینماید و از این که جدیدا کسانی‬ ‫سابق‪ ،‬عربت و بزرگی م ‌‬
‫یخواهند به شغل قدیمی وی )دزدی( بپردازند‪ ،‬خشمناک‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ ،‬او خود سرمایه و غنایم انبوهی در اختیار دارد که‬ ‫م ‌‬
‫یخواهند در‬ ‫یزند ولی کسانی را که م ‌‬ ‫از مصرف آنها تن م ‌‬
‫تها و املک با وی شریک شوند‪ ،‬جنگجو و‬ ‫این ثرو ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یخواند« ‪.‬‬ ‫گطلب م ‌‬ ‫جن ‌‬

‫)(‪Guide To Modern Wickedness p.180 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬همان‪ ،‬ص ‪.180‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾301‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ن‬‫بسا بین آن استعمارگران قدیمی و این استعمارگرا ِ‬
‫تازه از راه رسیده بر سر حکمفرمایی و استعمار هرچه‬
‫یها با‬‫یدهد‪ ،‬ولی این درگیر ‌‬ ‫بیشتر‪ ،‬جنگ و درگیری رخ م ‌‬
‫گهایی که به منظور مقابله با ظالم و ستمگر و دفاع از‬ ‫جن ‌‬
‫یگیرد قابل‬ ‫حقوق مظلومان و برپایی عدل و داد انجام م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫مقایسه نیست‪ ،‬در این باره خداوند م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪] ﴾     ‬الحجععرات‪:‬‬
‫‪.[9‬‬
‫»هرگاه دو گروه از مؤمنان باهم بسسه جنسسگ پرداختنسسد‪ ،‬در‬
‫میان آنان صلح براقرا کنید‪ ،‬اگر یکی از آنان در حق دیگری‬
‫یکنسسد و‬
‫های کسسه سسستم م ‌‬ ‫ستم کند و تعددی ورزد‪ ،‬با آن دست ‌‬
‫یروزد بجنگید تسسا زمسسانی کسسه بسسه سسسوی اطسساعت از‬ ‫تعدی م ‌‬
‫فرمسسان خسسدا بسساز گسسردد و حکسسم او را پسسذیرا شسسود‪ .‬هرگسساه‬
‫نشسسان دادگرانسسه‬ ‫بازگشت و فرمان خدا را پذیرا شد در میا ‌‬
‫صلح برقرار کنید و عدالت به کار برید؛ چرا که خدا عادلن‬
‫را دوست دارد«‪.‬‬
‫امسسا ایسسن جنسسگ و درگیسسر جنسسگ رقسسابت و تنسسگ نظسسری و‬
‫هی ملسسل‬ ‫آزمندی‪ ،‬جنگ غیسسرت و حسسسادت اسسست کسسه جسسامع ‌‬
‫قسسدیم و جانشسسین‪ ،‬سسسازمان ملسسل جدیسسد‪ ،‬برآنهسسا نظسسارت و‬
‫یکند‪ ،‬همانطور که شکیب ارسلن گفته‪:‬‬ ‫سرپرستی م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫هی ملل شبیه بحسسور اوزان عروضسسی اسسست‬ ‫»این جامع ‌‬
‫که خالی از آب است‪ .‬این سازمان جز بسسه خسساطر پوشسسش‬
‫یهایشان با تغییر‬ ‫هددن کشورگشای ‌‬ ‫قانون دادن تجاوز و جلو ‌‬
‫نام آن به دفاع از خود به منظور دیگسسری بسسه وجسسود نیامسسده‬
‫است‪ .‬تنها قشر مستمند و ستمیدیده و ناتوان از آن پیروی‬

‫هی »بحسسسر« همچنسسسان کسسسه بسسسه معنسسسای‬


‫)(‪ -‬در زبسسسان عربسسسی واژ ‌‬ ‫‪1‬‬

‫»دریا«ست‪ ،‬اصطلحی است که اوزان عروضی و شعری را با ن‬


‫یسنجند و شامل ‪ 19‬بحر است‪ .‬در اینجا تشسسابه صسسرفا ً لفظسسی‬ ‫م ‌‬
‫اسسست و از لحسساظ معنسسایی همگسسونی بیسسن آنهسسا نیسسست‪ .‬نویسسسنده‬
‫هی ملسسل را بسسه همسسان »بحسسر« کسسه اصسسطلحی خسساص بسسرای‬ ‫جسسامع ‌‬
‫یکند‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬ ‫سنجش اوزان عروضی است تشبیه م ‌‬
‫﴿‪﴾302‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تهسسای قدرتمنسسد و زورمنسسد هیسسچ‬ ‫یکننسسد و گرنسسه بسسر دول ‌‬
‫م ‌‬
‫تسلطی ندارد«‪.‬‬
‫یا به قول دانشمند بزرگ اسلم‪ ،‬دکتر محمد اقبال‪:‬‬
‫برفتد تا روش رزم درین بسسزم‬
‫کهسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسن‬
‫دردمنسسسدان جهسسسان طسسسرح نسسسو‬
‫انسسسسسسسسسسسسسسداخته انسسسسسسسسسسسسسسد‬
‫من بیش از این ندانم که کفن‬
‫دزدی چنسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسد‬
‫بهسسسر تقسسسسیم قبسسسور انجمنسسسی‬
‫)‪(1‬‬
‫سسسسسسسسسسسسسساخته انسسسسسسسسسسسسسد‬

‫یگوید‪:‬‬‫استاد جود انگلیسی م ‌‬


‫»جنگی که با نظارت و سرپرستی سسسازمان ملسسل متحسسد‬
‫هی عسسدالت نیسسست کسسه‬ ‫یپسسذیرد در راسسستای اقسسام ‌‬ ‫صورت م ‌‬
‫تحت نر پلیس بیسسن الملسسل بسسرای گرفتسسن حسسق سسستمدیده از‬
‫ستمگر و مجازات آن و در نهایت برپایی عدالت وارد عمل‬
‫شسسده باشسسد‪ ،‬بلکسسه ایسسن جنسسگ و درگیسسری چیسسزی جسسز ایجسساد‬
‫تهای رقیب بسسر سسسر زور و قسسدرت‬ ‫دشمنی بین اقوام و مل ‌‬
‫تهای جهسسانی‬ ‫نیست‪ ،‬یکی برای حفظ سهم بیشتری از ثرو ‌‬
‫نهای بیشسسستر( و دیگسسسری بسسسرای بسسسه‬ ‫)اسسسستعمار سسسسرزمی ‌‬
‫یکند‪.‬‬‫تآوردن آنها تلش م ‌‬ ‫دس ‌‬
‫تهسسای‬ ‫گهسسایی کسسه میسسان مل ‌‬ ‫در حقیقت ایسسن جنسسگ بسسا جن ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫گهایی کسسه بیسسن اتریسسش و آلمسسان و‬ ‫رقیب درگذشته یا جن ‌‬
‫گهایی که در طول هفسست سسسال بیسسن فرانسسسه‪ ،‬روسسسیه‪،‬‬ ‫جن ‌‬
‫گهسسای نسساپلئون‬‫سسسوئد‪ ،‬آلمسسان و ایتالیسسا روی داده و بسسا جن ‌‬
‫بناپسسارت و جنسسگ جهسسانی اول‪ ،‬جسسز در اسسسم تفسساوتی دیگسسر‬
‫گهسسا بسسه خسساطر دفسساع از‬ ‫ندارنسسد‪ ،‬امسسا ایسسن کسسه ایسسن جن ‌‬
‫دموکراسسسی‪ ،‬دفسساع از سسسازمان ملسسل و بسسرای مبسسارزه بسسا‬
‫فاشیسسسم و یورشسسگری بسسه وجسسود آمسسده اسسست‪ ،‬ادعسسایی‬
‫یاساس بیش نیست«)‪.(3‬‬ ‫ب ‌‬
‫)(‪ -‬کلیات اقبال‪ ،‬ص ‪.260‬‬ ‫‪1‬‬

‫تسسساله‪ ،‬رقسسابت و حسسرص و آز بسسود‪ .‬در‬ ‫گهای هف ‌‬‫)(‪ -‬خاستگاه جن ‌‬ ‫‪2‬‬

‫تآوردن غنایم‬ ‫گها‪ ،‬فرانسه‪ ،‬اسپانیا و انگلیس برای به دس ‌‬ ‫این جن ‌‬


‫گهسسا قلمسسرو و املک اتریسسش کسساهش‬ ‫شسسرکت کردنسسد‪ ،‬در ایسسن جن ‌‬
‫گهای مزبور پس از مرگ فردریک‪ ،‬پادشاه اتریش و بسسر‬ ‫یافت‪ .‬جن ‌‬
‫ن دخترش ماریا ژوزفا )مهندوشس( به وصیت پسسدر و‬ ‫تخت نشست ِ‬
‫موافقت دولت‪ ،‬به سال ‪ 1740‬م آغاز شد و به سال ‪ 1748‬پایان‬
‫پذیرفت‪.‬‬
‫)(‪Guide to Modern Wickidness, p.191 -‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾303‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫حکومت باجگیر یا حکومت رهگشا‬
‫هی‬‫روایت شده است که عمر بن عبدالعزیز‪ ،‬خلیف ‌‬
‫مسلمانان به عامل خود چنین فرمود‪» :‬وای بر تو! حضرت‬
‫محمد ص برای هدایت و راهنمایی مردم برانگیخته شده‬
‫عآوری باج و مالیات«)‪.(1‬‬ ‫نه برای جم ‌‬
‫هی حقیقی حکومت‬ ‫هی عمر بن العزیز‪ ،‬چهر ‌‬ ‫این جمل ‌‬
‫دینی را که طبق روش پیامبر بنیان گذارده شده و بر آثار‬
‫طمشی سایر پیامبران در حرکت است‪ ،‬نمایان‬ ‫وخ ‌‬
‫یکند‪ ،‬توجه و اهتمام این حکومت به دین‪ ،‬اصلح اخلق‬ ‫م ‌‬
‫ملت‪ ،‬منافع و مضرات اخروی‪ ،‬بیشتر است تا توجه به‬
‫امور باجگیری‪ ،‬خراج و انواع درآمدها‪ .‬این نوع حکومت به‬
‫تمام مسایل سیاسی و اقتصادی ریوکرد دینی دارد و‬
‫اصول دین و اخلق را بر منافع و مصالح مادی برتری‬
‫هکاری و‬ ‫یدهد‪ ،‬پس خوردن شراب‪ ،‬زنا و هر نوع هرز ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی فاسدی که عفت جامعه را‬ ‫ترانی و هر معامل ‌‬ ‫شهو ‌‬
‫تهدید کند و به زیان جامعه و نفع شخصی باشد ممنوع‬
‫های سودآورد‬ ‫کرده است‪ ،‬گرچه قماربازی و ربا برای عد ‌‬
‫است و در عین حال ممانعت از آنها در ظاهر به حکومت‬
‫یرساند‪ ،‬ولی حکومت دینی‬ ‫خسارت مالی فاحشی م ‌‬
‫یدهد و از آن‬ ‫اینگونه کارهای را به زیان جامعه تشخیص م ‌‬
‫یکند و راهکارهای اصلح و مراقبت اخلقی‬ ‫ممانعت م ‌‬
‫یکند؛ هرچند‬ ‫یعنی تزکیه و تهذیب نفس را ارائه م ‌‬
‫هی زیادی‬ ‫هی هنگفت و پشتوان ‌‬ ‫یکردن این امور هزین ‌‬ ‫عمل ‌‬
‫تها به دست‬ ‫های که از این نوع حکوم ‌‬ ‫یطلبد‪ ،‬نتیج ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآید اگر در سرزمین نافذ شوند‪ ،‬چنان است که قرآن‬ ‫م ‌‬
‫خود بیان نموده و مهاجرین نخستین را از آن خبر داده‬
‫یفرماید‪:‬‬‫است‪ .‬آنجا که م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾‬الحج‪.[41 :‬‬
‫»کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت‬
‫یپردازند و امر‬
‫یدارند و زکات را م ‌‬
‫بخشیم‪ ،‬نماز را برپا م ‌‬
‫هی‬‫یکنند‪ .‬و سرانجام هم ‌‬
‫به معروف و نهی از منکر م ‌‬
‫یگردد«‪.‬‬
‫کارها به خدا باز م ‌‬
‫)(‪ -‬ويحك إن محمدا ً بعث هاديا ً ولم يبعث جابيا ً‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾304‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تهای مادی که برای باجگیری نه برای‬ ‫اما حکوم ‌‬
‫ترسانی‬ ‫راهنمایی و برای سودبردن نه برای سود و منفع ‌‬
‫تشکیل شده اند‪ ،‬طبیعی و بدیهی است که هدف این نوع‬
‫عآوری مالیات‪ ،‬محصولت و غلت است و‬ ‫تها جم ‌‬ ‫حکوم ‌‬
‫چه بسا این اهداف پوچ به قیمت اخلق‪ ،‬فضایل و نظام‬
‫خانوادگی تمام شود و به این نحو بسیاری از کارهای‬
‫یشوند؛ مثل ً به خاطر‬ ‫زشت و ناپسند و غیر اخلقی مباح م ‌‬
‫یکنند و بسیاری از‬ ‫ترانی را مباح م ‌‬ ‫سودجویی‪ ،‬شهو ‌‬
‫تآوردن‬ ‫جنایات و جرایم اخلقی را با تغییر نام برای دس ‌‬
‫مصالح و منافع خویش تجویز و برخی دیگر را که در تضاد‬
‫یکنند‪.‬‬
‫یبینند‪ ،‬محدود م ‌‬ ‫با منافع خویش م ‌‬
‫تهای مالیاتی تنها به جایزشمردن و رواج شراب‬ ‫حکوم ‌‬
‫یکنند‪ ،‬بلکه‬ ‫خواری و مصرف مشروبات الکلی بسنده نم ‌‬
‫یشوند و‬ ‫خود متصدی خرید و فروش و تجارت آن م ‌‬
‫هرکس اعتراض کند شدیدا ً مورد بازخواست و مجازات‬
‫یگیرد‪ .‬گاهی اوقات برخی از کشورها را مجبور به‬ ‫قرار م ‌‬
‫خرید مواد مخدر )تریاک‪ ،‬هرویین‪ ،‬دخانیات و غیره که خود‬
‫تهای‬ ‫یکنند‪ .‬چنانچه برخی از دول ‌‬ ‫هی آنند( م ‌‬ ‫صادرکنند ‌‬
‫اروپایی در چین چنین رفتار کردند‪.‬‬
‫تهای محکوم‪ ،‬از لحاظ دین‬ ‫بدیهی است که این نوع مل ‌‬
‫یشوند و از نظر روحی و قلبی‬ ‫و اخلق دچار تباهی م ‌‬
‫ً‬
‫یخورند‪ ،‬مردمان این کشورها صرفا به سبب‬ ‫شکست م ‌‬
‫معاشرت و رفت و آمد با کشورهای حاکم از نظر اخلقی‬
‫یهای اخلقی‬ ‫یکنند‪ .‬تمام بیمار ‌‬ ‫نترین درجه تنزل م ‌‬ ‫به پایی ‌‬
‫یشان‬ ‫رایج در کشورهای اروپایی که دستاورد تمدن ماد ‌‬
‫یکند‪ .‬این‬ ‫است در این کشورهای محکوم‪ ،‬سرایت م ‌‬
‫چیزی است که خود بدان اقرار و از آن شکوه دارند‪.‬‬
‫یهای‬‫یها و هرزگ ‌‬ ‫یها‪ ،‬تباه ‌‬‫مهای اروپایی‪ ،‬ناهنجار ‌‬ ‫حکو ‌‬
‫تها‬
‫تمدن غربی را با خود به همراه دارند‪ .‬از این دول ‌‬
‫چگونه انتظار و چشمداشت شکوفایی اخلق و اعمال‬
‫یخورد و در اصل این امور برای آنها‬ ‫پسندیده چشم نم ‌‬
‫فاقد اهمیت هستند و در قبال آن احساس مسؤولیت‬
‫یکنند و جزو امور اعتقادی و ارزشی آنان نیست‪،‬‬ ‫نم ‌‬
‫استعداد و سطح اخلقی مردم پیشرفت خواهد کرد؟! چرا‬
‫ه همان تراود که در اوست‪.‬‬ ‫که از کوز ‌‬
‫یگیریم که همیشه راه و روش پادشاهان و‬ ‫نتیجه م ‌‬
‫جهانگشایان جدای از سیره و روش پیامبران‪ ،‬هدایتگران و‬
‫مصلحان بوده و این حقیقتی است که قرآن از زبان‬
‫﴿‪﴾305‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکند؛ حقیقتی است که همیشه تازه‬ ‫پادشاه سبا بازگو م ‌‬
‫یکند‪:‬‬
‫است و زمان و مکان در آن تغییر ایجاد نم ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾  ‬النمل‪.[34 :‬‬
‫»پادشاهان هنگامی که وارد منطقه و آبادی شوند‪ ،‬آن‬
‫یکشانند و عزیزا اهل آنجا را خوار‬
‫را به تباهی و ویرانی م ‌‬
‫یکنند«‪.‬‬
‫و پست م ‌‬
‫﴿‪﴾306‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل سوم‬
‫اروپا به سوی خودکشی‬
‫هی کشف و نوآوری‬ ‫دور ‌‬
‫مبندی‬ ‫ً‬
‫یهایش دقیقا تقسی ‌‬ ‫ههای تاریخی با ویژگ ‌‬ ‫اگر دور ‌‬
‫هی کشف و نوآوری و نبوغ‬ ‫یتوان دور ‌‬
‫شود‪ ،‬این دوره را م ‌‬
‫و تخصص دانشمندان اکتشاف و نوآوری و اختراع آنان‪،‬‬
‫امری است بدیهی و غیر قابل افکار‪.‬‬
‫قامیز از‬
‫شهای اغرا ‌‬ ‫اما با وجود تمجید و ستای ‌‬
‫تزدگی‬ ‫تهای غرب و اختراعات جدید در اروپا و شگف ‌‬ ‫صنع ‌‬
‫ما و ستایش از مخترعان و مکتشفان‪ ،‬این نکته نباید‬
‫یها‪ ،‬خود هدف‬ ‫تها و نوآور ‌‬‫فراموش شود که این صنع ‌‬
‫اصلی و مقود به ذات نسیتند‪ ،‬بلکه وسایل و دستاویزهایی‬
‫برای رسیدن به اهداف دیگری است که ما با خوب یا‬
‫یسنجیم؛‬ ‫بدبودن و سود و زیان اهداف‪ ،‬آن وسایل را م ‌‬
‫فها‪ ،‬عالی و خوب بوده باشد‪ ،‬آن وسایل نیز‬ ‫اگر این هد ‌‬
‫عالی خواهند بود و با در نظر داشتن مطابقت این وسایل‬
‫با اهدافی که رای تحقق آنها درنظر گرفته شده اند و با‬
‫توجه به دستاوردهایی که از آن ابزارها حاصل آمده و‬
‫نقشی که در زندگی مردم‪ ،‬جامعه‪ ،‬اخلق و امور سیاسی‬
‫قبودن و ناکامی این ابزار‬ ‫آنان بازی کرده است‪ ،‬به موف ‌‬
‫یکنیم‪.‬‬‫حکم م ‌‬

‫یها و موضع اسلم در این‬ ‫غایت صنایع و نوآور ‌‬


‫زمینه‬
‫هی من – پیروزی‬ ‫یها – به عقید ‌‬ ‫هدف اختراعات و نوآور ‌‬
‫یهای ناشی از نادانی و ضعفی‬ ‫سماندگ ‌‬ ‫بر مشکلت و واپ ‌‬
‫هبرداری از‬ ‫که درگذر زندگی به وجود آمده و بهر ‌‬
‫لهای موجود در طبیعت و استفاده از‬ ‫یها و پتانسی ‌‬‫توانمند ‌‬
‫هی زمینی و کاربست آنها برای‬ ‫ههای سرشار و نهفت ‌‬ ‫گنجین ‌‬
‫اهدافی است که به دور از اخللگری و فساد در روی‬
‫زمین باشند‪.‬‬
‫نهای قدیم با پای پیاده‬ ‫برای نمونه آدمی در زما ‌‬
‫یکرد‪ ،‬سپس به فکر آن افتاد که برای این کار‬ ‫مسافرت م ‌‬
‫ههایی را با‬‫از حیوانات استفاده کند‪ .‬پس گاوی و کالسک ‌‬
‫مکردن حیوانات به کار گرفت و بعدا ً به فکر استفاده از‬ ‫را ‌‬
‫ماشین و اتومبیل افتاد؛ آنگاه به تدریج به فکر استفاده از‬
‫یهای بادی و بخاری افتاد که در این امور‬ ‫هواپیما‪ ،‬کشت ‌‬
‫جای نگرانی و مشکل نیست‪.‬‬
‫﴿‪﴾307‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یها و اختراعات در راستای‬ ‫هی نوآور ‌‬‫ای کاش! هم ‌‬
‫یشد و انسان‬ ‫اهداف درست و صحیحی به کار گرفته م ‌‬
‫برای رسیدن به آن اهادف با آنها از جایی به جای دیگر‬
‫یکرد و بارهای سنگینی را که در سابق جز با‬ ‫مسافرت م ‌‬
‫یها امکان جابجایی و انتقال آنها نبود با آن وسایل‬ ‫سخت ‌‬
‫یرساند و با این کار در‬ ‫جدید از شهری به شهر دیگر م ‌‬
‫هجویی بهره‬ ‫یکرد و از این صرف ‌‬ ‫هجویی م ‌‬ ‫وقت و نیرو صرف ‌‬
‫یبرد‪ .‬همینطور سایر امور و نیروهای طبیعی و‬ ‫م ‌‬
‫هی مشروع و‬ ‫یهای جدید که آدمی از آنها استفاد ‌‬ ‫نوآور ‌‬
‫یکند و آنها را برای رسیدن به اهداف والی خود به‬ ‫مفید م ‌‬
‫یبرد‪ ،‬از این دسته اند‪.‬‬‫کار م ‌‬
‫موضع اسلم در مقابل نوآوری آشکار است‪ .‬اسلم از‬
‫یدهد و خداوند‪،‬‬ ‫جانشینی انسان در روی زمین خبر م ‌‬
‫جهان را برای اهداف صحیح و سالم آدمی‪ ،‬چه به تصرف‬
‫انسان و چه بدون تصرف وی مهیا کرده است و‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪     ‬‬
‫‪] ﴾ ‬البقرة‪.[29 :‬‬
‫»اوست که هرچه در زمین است برای شما آفریده‬
‫است«‪.‬‬
‫هی ابراهیم چنین‬
‫و یا در آیات ‪ 32‬تا ‪ 34‬سور ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪﴾    ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫]إبراهيم‪.[34 – 32 :‬‬
‫نها و زمین را آفرید و از‬‫»خداوند همان است که آسما ‌‬
‫هها و محصولت مختلفی‬ ‫آسمان آب فرستاد و با آن از میو ‌‬
‫برای شما روزی ایجاد کرد و کشتی را برایتان رام ساخت‬
‫﴿‪﴾308‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تا به حکم او در دریا روان با شد‪ .‬و همچنین خورشید و‬
‫ماه را که پویسته دوانند برایتان رام کرد و روز و شب را‬
‫برای شما مسخر گرداند‪ ،‬و از هرچه از او خواسته بودید‬
‫تهای خداوند را بشمارید‪،‬‬
‫به شما داد و اگر بخواهید نعم ‌‬
‫نخواهید توانست‪ .‬به راستی که انسان ستمگر و ناسپاس‬
‫است«‪.‬‬
‫یفرمایسسسسسسسد‪ ﴿ :‬‬ ‫در جسسسسسسسایی دیگسسسسسسسر م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪  ‬‬
‫)‪(1‬‬
‫‪﴾    ‬‬
‫هی این آیه توجه کند که این قول مطلق خداوند‬
‫باید خوانند ‌‬
‫مطلسسسسق اسسسسست‪ ﴿ :‬‬
‫‪ ﴾  ‬و یسسا ﴿‪‬‬
‫‪ ﴾  ‬و نیسسسسسسسسسسسسز‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫م ‌‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪﴾   ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫]النحل‪.[8 – 5 :‬‬
‫»و چهارپایان را آفریده است؛ در آنها برای شما‬
‫هی گرما و سودهایی دگیر است و برخی از آنها را‬ ‫وسیل ‌‬
‫هی زیبایی است بدانگاه که‬ ‫یخورید‪ ،‬و برایتان در آنها مای ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآوردی و آنگاه که آنها را‬‫آنها را شامگاهن از چرا باز م ‌‬
‫یکنید‪ ،‬آنها بارهای سنگین شما را‬ ‫بامدادان به چرا روانه م ‌‬
‫یکنند که جز با رنج فراوان‬ ‫به سرزین و دیاری حمل م ‌‬
‫یگمان پروردگارتان دارای رأفت‬ ‫یرسیدند‪ ،‬ب ‌‬ ‫خود بدان نم ‌‬
‫و رحمت زیادی است‪ ،‬و خدا اسبان و قاطران و خران را‬
‫هی ‪.70‬‬
‫هی اسراء‪ ،‬آی ‌‬
‫)(‪ -‬سور ‌‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾309‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫آفردیه است تا برآنها سوار شوید و نیز زینتی باشند‪ ،‬و‬
‫خداوند چیزهایی را برای حمل و نقل و طی مسافت‬
‫یدانید«‪.‬‬
‫یآفریند که شما ]هم اینک[ چیزی از آنها نم ‌‬‫م ‌‬
‫خداوند در این آیه بر انسان منت نهاده تا این که‬
‫رسیدن به هدف برایش بدون سختی و مشقت ممکن‬
‫باشد و از این آیه به رأفت و ترحم خویش استدلل‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫یکند‪ ،‬در جایی دیگر م ‌‬‫م ‌‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪] ﴾ ‬الزخرف‪12 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫– ‪.[14‬‬
‫هها اعم از‬ ‫هها ]نرها و ماد ‌‬
‫هی گون ‌‬‫»و همان کسی که هم ‌‬
‫نها و حیوانات و گیاهان[ را آفرید‪ .‬و برایتان از کشتی‬ ‫انسا ‌‬
‫و چهارپایان چیزی تهیه دیده است که ]برآنها[ سوار‬
‫بها را آفریده است[ تا بر‬ ‫یشوید‪] .‬خداوند این مرک ‌‬ ‫م ‌‬
‫پشت ‌آنها قرار گیرد و هنگامی که برآنها سوار شدید‬
‫نعمت پرودرگار خویش را یاد کنید و بگویید‪ :‬پاک و منزه‬
‫خدایی است که این ها را به زیر فرمان ما درآورد‪ ،‬و گرنه‬
‫مکردن و نگهداری[ آنها تواناهایی نداشتیم‪ ،‬و ما‬ ‫ما بر ]را ‌‬
‫به سوی پروردگارمان باز خواهیم گشت«‪.‬‬
‫چه نیکو و شایسته است که امروزه انسان هنگام‬
‫سوارشدن ماشین یا هواپیما بگوید‪» :‬سبحان الذي‬
‫سخرلنا هذا وما كنا له مقرنين« بعید به نظر‬
‫یرسد که انسان این وسایل یا قطعات آلومینیوم و آهن‬ ‫م ‌‬
‫یحرکتند‪ ،‬رام کرده باشد و آنها‬ ‫را که اجسام غیر زنده و ب ‌‬
‫را به هر شکلی که دوست دارد مورد استعمال قرار دهد‪.‬‬
‫یگردد‬ ‫وی نباید فراموش کند که روزی به سوی خدا باز م ‌‬
‫و براساس استعداد و قدرتی که خدا به وی عطا کرده‪،‬‬
‫محاصبه و بازپرسی خواهد شد و اگر استعمال این قدرت‬
‫و امکان را در راه و راستای هدفی ناصالح وناشایست به‬
‫کار گیرد‪ ،‬کیفر و بازجویی خواهد شد‪.‬‬
‫یکند که وی بنده ی گوش به‬ ‫همچنین فراموش نم ‌‬
‫فرمان خدا و پیرو حکم اوست که نه مالک مرگ است و‬
‫﴿‪﴾310‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نه حیات و مبادا طغیان و سرکشی کند؛ چرا که انسان‬
‫یکند‪.‬‬
‫ینیازی و غنا کند‪ ،‬سرکشی م ‌‬
‫زمانی که احساس ب ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫خداوند چنین م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪] ﴾‬الحديد‪.[25 :‬‬
‫نمان را با دلیل روشن فرستادیم و با آنان‬ ‫»ما پیامبرا ‌‬
‫کتاب ]آسمانی[ و میزان ]و مقیاس[ فرو فرستادیم تا‬
‫مردم به داد ]و عدالت[ بپردازند و ]همچنین[ آهن پدید‬
‫ههایی‬ ‫آوردیم که در آن ]ابزار[ جنگ و ستیز و ]نیز[ بهر ‌‬
‫برای مردم است تا خداوند بداند چه کسانی او را و‬
‫یگمان خداوند‬ ‫یکنند‪ ،‬ب ‌‬‫فرستادگانش را در نهان یاری م ‌‬
‫هدست است«‪.‬‬ ‫نیرومند و چیر ‌‬
‫ههای فراوانی است‬ ‫پس با این توضیح آهن دارای فاید ‌‬
‫مترین و بزرگترین آن به کارگیری آن برای یاری و‬ ‫که مه ‌‬
‫یجهت نیست که در این‬ ‫کمک خدا و پیغمبرش است‪ ،‬و ب ‌‬
‫بهای آسمانی آمده‬ ‫آیه بعد از ذکر رسالت پیامبران و کتا ‌‬
‫است‪.‬‬
‫در نتیجه انسان مسلمان باید از هرآنچه خداوند آفریده‬
‫و از قدرت و استعدادی که خداوند در وجود وی به ودیعه‬
‫نهاده‪ ،‬در رساتای جهاد در راه خدا و نشر و گسترش دین‬
‫یکردن آن – به معنای عام کلمه – او اعتلی‬ ‫او و همگان ‌‬
‫هی )ل إله إل الله( به کارگیرد و از تجارت و کسب‬ ‫کلم ‌‬
‫نها ترغیب و‬ ‫حلل‪ ،‬سفر نیک و مصالح روا که خداوند بدا ‌‬
‫تشویق نموده‪ ،‬بهره گیرد‪.‬‬

‫از شماست که بر شماست‬


‫ههای صنعتی هیچ گناهی ندارند؛ چرا که آنها تحت‬ ‫فرآورد ‌‬
‫فرمان و اراده و اسیر و فرمسسانبر عقسسل و اندیشسسه و اخلق‬
‫انسان هستند؛ آنها ذاتا ً نه خیرند نه شر‪ .‬این انسسسان اسسست‬
‫که با به کارگیری آنها در راستای اهداف خود آنها را به خیر‬
‫یکند‪ .‬چه بسا که در وجود این دسسستاوردهای‬ ‫و شر تبدیل م ‌‬
‫هبسرداری‪،‬‬
‫صنعتی خیر و جسود دارد‪ ،‬امسا آدمسی بسا سسوء بهر ‌‬
‫﴿‪﴾311‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکند‪ ،‬این‬ ‫بداندیشی و تربیت منفی‪ ،‬آنها را به بدی تبدیل م ‌‬
‫دسسستاوردها و اختراعسسات بسسه خسسودی خسسود دارای مقسسام و‬
‫اهمیتی نیستند‪ ،‬بلکه اهمیت آنها مربوط بسسه افسسرادی اسسست‬
‫هها‪ ،‬روسسستاها و‬ ‫نهایی که خان ‌‬ ‫بافک ‌‬
‫که این دستاوردها و بم ‌‬
‫یهایی کسسه‬ ‫یکنند و از زیر دریای ‌‬ ‫شهرها را ویران و منفجر م ‌‬
‫یکننسسد و از‬ ‫یهای تجسسارتی و مسسسافرتی را نسسابود م ‌‬ ‫کشسست ‌‬
‫یکننسسد و مفاسسسد‬ ‫مهایی کسسه دروغ و افسسترا پخسسش م ‌‬ ‫یسسسی ‌‬ ‫ب ‌‬
‫یدهنسسد‪ ،‬بایسسد خطسساب بسسه‬ ‫یآبرویی را گسترش م ‌‬ ‫اخلقی و ب ‌‬
‫چنیسسن کسسسانی کسسه از ایسسن ابزارهسسا شسسکایت دارنسسد‪ ،‬آنهسسا را‬
‫یکننسسد و نسسسبت بسسه آنهسسا احسسساس بدشسسگونی‬ ‫ملمسست م ‌‬
‫یکننسسسسسسسد‪ ،‬چنیسسسسسسسن بگسسسسسسسوییم‪﴿ :‬‬ ‫م ‌‬
‫‪﴾‬؛ بدفالی با خود شماست؛ از شماست که‬
‫بر شماست‪.‬‬
‫چرا که علوم طبیعی قدرت مادی را برای انسان فراهم‬
‫هی به کارگیری قدرت و توانایی را بسسه‬ ‫یسازند‪ ،‬ولی شیو ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی ایجسساد‬ ‫یآموزند؛ برای مثسسال کسسبریت کسسه وسسسیل ‌‬ ‫انسان نم ‌‬
‫های را با سسساکنانش آتسسش‬ ‫یتوانی با آن خان ‌‬ ‫آتش است تو م ‌‬
‫بزنی و بسوزانی‪ ،‬یا این که از آن برای پختن غسسذا اسسستفاده‬
‫کنی‪ ،‬یا این که از آتش برای ایجاد گرما و حسسراررت‪ ،‬بهسسره‬
‫هبرداری و بسسه کسسارگیری ایسسن‬ ‫هی بهر ‌‬‫بگیری‪ ،‬اما آن که شیو ‌‬
‫یآموزد‪ ،‬دین و علوم دینی است‪.‬‬ ‫قدرت را به انسان م ‌‬
‫ی درسسست و مفیسسد از‬ ‫هگیر ِ‬‫دین در راستای استفاده و بهر ‌‬
‫یکند کسسه شسسکر‬ ‫این توانایی و قدرت‪ ،‬انسان را راهنمایی م ‌‬
‫قسسدرت دهنسسده را بسسه جسسای آورده و وی را از ایسسن کسسه ایسسن‬
‫قدرت را برای کمسسک و مسسساعدت سسستم‪ ،‬تبهکسساری‪ ،‬گنسساه و‬
‫یدارد‪ .‬همانطور کسسه موسسسی‬ ‫دشمنی به کار گیرد‪ ،‬برحذر م ‌‬
‫گفت‪:‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾  ‬القصص‪.[17 :‬‬
‫های هرگسسز‬
‫»پروردگسسارا! اکنسسون کسسه بسسه مسسن نعمسست داد ‌‬
‫پشتیبان جنایتکاران نخواهم شد«‪.‬‬
‫سلیمان نیز چنین گفت‪:‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾‬النمل‪.[40 :‬‬
‫﴿‪﴾312‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫»این ]امر[ از لطف خدای من است‪ ،‬تا مرا امتخان کنسسد‬
‫یکنسسم و یسسا آن‬
‫که آیا ]در برابر این نعمسست[ سپاسسسگزاری م ‌‬
‫یکنسسم‪ ،‬آن کسسه شسسکر ]خسسدا را[ بسسه‬‫که ناسپاسی ]نعمسست[ م ‌‬
‫جای آورد به نفسسع خسسود شسسکر نمسسوده‪ ،‬و هرکسسس ناسپاسسسی‬
‫ینیاز و بزرگوار است«‪.‬‬ ‫کند‪ ،‬به راستی خدای من ]از او[ ب ‌‬

‫مآمیختگی وسایل و اهداف‬ ‫به ه ‌‬


‫یبهره کردند؛ هیچ‬‫اروپاییان خود را از دین و امور دینی ب ‌‬
‫هی دینی و اخلقی از گناه و فساد در بین‬ ‫هی بازدارند ‌‬‫وسیل ‌‬
‫آنان باقی نمانده است‪ .‬راهنما و ارشادگری خدایی که آنها‬
‫را به خوبی و مسیر درست رهنمون شود نیز وجود ندارد‪.‬‬
‫پس هدف آفرینش منشأ و سرنوشت و مأوای خویش را‬
‫فراموش کردند و گفتند‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾ ‬النعام‪.[29 :‬‬
‫»بیش از این زندگانی دنیای‪] ،‬امری[ وجود ندارد و ما‬
‫]پس از مرگ[ برانگیخته نخواهیم شد«‪.‬‬
‫طبعا ً چنین پنداشتند که غیر از لذت‪ ،‬خوشگذرانی‪،‬‬
‫همندی مادی و فساد و تبهکاری در جهان چیزی وجود‬ ‫بهر ‌‬
‫یصاحب و سرپرست است‬ ‫ندراد و جهان مانند مملکتی ب ‌‬
‫تهای‬ ‫که حکمرانی برآن‪ ،‬سودجویی از امکانات و ثرو ‌‬
‫نهفته در آن‪ ،‬مقصد است و هدف دیگری در کار نیست‪.‬‬
‫ن‬
‫تآرود ِ‬‫پس این قدرت و علم و دانش را در جهت به دس ‌‬
‫تها‪ ،‬حکمرانی و غلبه بر مردم و شکست رقیبان به کار‬ ‫لذ ‌‬
‫ههای صنعتی که بدان وسیله به‬ ‫ی فرآورد ‌‬‫بردند و در نورآور ِ‬
‫هها و آرزوهایشان برسند و دیگران را تابع خود‬ ‫خواست ‌‬
‫بکنند با یکدیگر به رقابت پرداختند‪.‬‬
‫یکردند‪ ،‬تا این که‬ ‫اروپاییان پیوسته این چنین فکر م ‌‬
‫نها یکی پنداشتند و معتقد‬ ‫وسایل را با اهداف و آرما ‌‬
‫هی مخترعات و‬ ‫شدند که وسایل همان اهداف اند و شیفت ‌‬
‫اکتشافات شدند‪ ،‬بدین تصور که آنها ذاتا ً هدف اند‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬سرگرم و مشغول آنها شدند؛ همانطور که‬
‫ببازی‬
‫ههای کوچک سرگرم بازی و عروسک اسبا ‌‬ ‫بچ ‌‬
‫یشوند‪ ،‬اروپاییان معتقد شدند که تمدن یعنی آسایش و‬ ‫م ‌‬
‫رفاه‪ ،‬ولی بعدها که پیشرفت کردند تغییر عقیده دادند و‬
‫معتقد شدند که تمدن یعنی سرعت‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬‫در این زمینه استاد جود م ‌‬
‫﴿‪﴾313‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی عصر او‬ ‫یگوید‪ :‬جامع ‌‬
‫»دیسراییلی )‪ (Disraeli‬م ‌‬
‫معتقد است تمدن یعنی آسایش و رفاه‪ ،‬ولی ما معتقدیم‬
‫که تمدن یعنی سرعت‪ ،‬پس در این عصر‪ ،‬سرعت‪ ،‬خدای‬
‫جوانان ماست و آسایش‪ ،‬آرامش‪ ،‬صا‪ ،‬امنیت و دستگیری‬
‫یکنند«)‪.(1‬‬
‫از دیگران را معبد سرعت قربانی م ‌‬

‫نابرابری قدرت و اخلق در اروپا‬


‫اروپا توان و برابری بین قدرت و اخلص و دانش و دین‬
‫نها پیش فراموش کرده است‪ ،‬در اروپا پس از‬ ‫را از قر ‌‬
‫نهضت جدید قدرت و دانش به حساب دین و اخلق رشد‬
‫نموده اند‪ ،‬سیر قدرت و دانش‪ ،‬صعودی و دین و اخلق‪،‬‬
‫نزولی بوده و این سیر شکاف عمیقی بین این دو دسته‬
‫انداخته است و نسلی رشد کرده که بسان ترازویی است‬
‫هی قدرت و‬ ‫ههای آن به زمین چسبیده )کف ‌‬ ‫که یکی از کف ‌‬
‫ینهایت‬ ‫هی دین و اخلق( ب ‌‬ ‫هی دیگر آن )کف ‌‬ ‫دانش( و کف ‌‬
‫سبک شده و بال ا«ده است‪ ،‬این نسل در عین حال که در‬
‫یهای جدید و تسخیر‬ ‫هی ابتکارات تکنولوژی و نوآور ‌‬ ‫زمین ‌‬
‫ماده و نیروهای طبیعی در راستای پیشبرد مصالح و منافع‬
‫ینماید‪ ،‬اما در اهداف و‬ ‫خود در نگاه شخص‪ ،‬فرا انسانی م ‌‬
‫ینزاکتی اش و‬ ‫کعقلی و ب ‌‬ ‫اعمالش‪ ،‬طمع و آزش‪ ،‬سب ‌‬
‫سنگدلی و ستمش‪ ،‬با حیوانات و درندگان چندان تفاوتی‬
‫هی امکانات و لوازم زندگی زیر‬ ‫ندراد‪ ،‬و با این که هم ‌‬
‫یشناسد و‬ ‫فرمان و نظر اوست‪ ،‬راه چگونه زیستن را نم ‌‬
‫با این که در اسباب رفاه و آسایش و وسایل لوکس و‬
‫زینتی به آخرین درجه رسیده است‪ ،‬ولی اصول اولیه و‬
‫اساسی انسانیت‪ ،‬بدیهیات زندگانی و اخلق را از یاد برده‬
‫یداند‪.‬‬ ‫یا اصل ً نم ‌‬
‫وی که هنوز آنچه را مربوط به زمین است یاد نگرفته و‬
‫یخواهد گنبد مینا‬ ‫زیر پاهایش را اصلح نکرده است‪ ،‬م ‌‬
‫)آسمان( را بخراشد و در آن نفوذ کند و ستارگان و کرات‬
‫دیگر آسمانی را تحت کنترل خود آورد‪ .‬با وجود دستیابی‬
‫تهای زیاد به کودکی کوچک‪ ،‬دیوانه و‬ ‫یها و قدر ‌‬ ‫به توانمند ‌‬
‫هها در دست‬ ‫یماند که زمام کارها و کلیدهای گنجین ‌‬ ‫نادان م ‌‬
‫هبرداری و استفاده از‬ ‫اوست‪ ،‬ولی بدیهی است راه بهر ‌‬
‫یداند و فقط با جواهر گرانبها و کالهای نفیس و‬ ‫آنها را نم ‌‬
‫یکند و به خونریزی و کشتن مردم سرگرم‬ ‫قیمی بازی م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫)(‪Guide to modern Wickedness p.241 -‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾314‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫قدرت خدایان و خرد کودکان‬
‫یگوید‪:‬‬
‫استاد جود انگلیسی م ‌‬
‫تهای خدایان را به ما داده‪ ،‬ولی ما‬ ‫»علوم طبیعی قدر ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یکنیم« ‪.‬‬ ‫هبرداری م ‌‬ ‫با خرد کودکان و درندگان‪ ،‬از آنها بهر ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫استاد جود در ای دیگر کتاب خود چنین م ‌‬
‫تانگیز‬ ‫»ما با این تفاوت چشمگیر بین دستاوردهای حیر ‌‬
‫ههای‬ ‫یمان‪ ،‬در تمام زمین ‌‬ ‫مآور اجتماع ‌‬ ‫علمی و کودکی شر ‌‬
‫یتوانیم از فراسوی‬ ‫یمان‪ ،‬رویاروی هستیم‪ .‬ما م ‌‬ ‫زندگ ‌‬
‫هها و دریاهای دوردست جهان‪] ،‬با دیگران[ سخن‬ ‫قار ‌‬
‫یسیم‬ ‫هیمان ب ‌‬ ‫بگوییم‪ .‬با تلگراف عکس بفرستیم و در خان ‌‬
‫]و تلفن[ نصب کنیم‪ ،‬و در سیلن صدای زنگ زدن ساعت‬
‫بزرگ لندن )‪ (Big BEN‬را بشنویم‪ .‬روی دریا و زمین و زیر‬
‫مهای تلگرافی و‬ ‫آن دو مسافرت کنیم‪ ،‬فرزندان ما با سی ‌‬
‫نها بدون‬ ‫ابزارهای نوشتاری با همدیگر سخن گویند‪ ،‬دندا ‌‬
‫نها‬‫درد پر شوند و کشاورزی به کمک برق رشد کند‪ ،‬خیابا ‌‬
‫هی ایکس داخل‬ ‫با آسفالت و‪ ...‬فرش شوند‪ .‬ما با اشع ‌‬
‫سها و تصاویر متحرک ]کارتون[‬ ‫یبینیم‪ ،‬عک ‌‬ ‫بدن خود را م ‌‬
‫یخوانند‪ ،‬از طریق بی سیم‬ ‫یگویند و آواز م ‌‬ ‫ما با سخن م ‌‬
‫یها‪،‬‬ ‫یشوند‪ ،‬زیردریای ‌‬ ‫جنایتکاران و جاسوسان شناسایی م ‌‬
‫یپیمایند؛ اما با‬ ‫قطب شمال و هواپیماها قطب جنوب را م ‌‬
‫این که شرق و غرب را تسخیر کرده ایم و از تمام‬
‫یکنیم‪ ،‬قادر به ساختن‬ ‫موجودات به نفع خود استفاده م ‌‬
‫ههای تهیدست و فقیر نیستیم که با‬ ‫میدانی برای بچ ‌‬
‫آسایش و امنیت بازی کنند‪ .‬در نتیجه سالیانه دو هزار نفر‬
‫یدهیم و نود هزار نفر از آنها را‬ ‫از آنها را به کشتن م ‌‬
‫یکنیم‪.‬‬ ‫مجروح و زخمی م ‌‬
‫یک فیلسوف هندی با انتقاد شدید از سخنان من در‬
‫نمان که برخی از رانندگان اتومبیل‬ ‫یهای تمد ‌‬ ‫مورد شگفت ‌‬
‫توانستند مسافت ‪ 300‬تا ‪ 60/...) 400‬تا ‪ 801/...‬متر( را‬
‫در یک ساعت بر روی ریگزارهای )‪ (Pendine‬بپیمایند و‬
‫هواپیمایی از مسکو تا نیویورک به مدت ‪ 20‬یا ‪ 50‬ساعت‬
‫یتوانید‬ ‫)به خاطر ندارم( پرواز کند‪ .‬گفت‪ :‬آری‪ ،‬شما م ‌‬
‫مانند پرندگان در هوا پرواز کنید و بسان ماهی زیر دریا‬
‫هرفتن بر روی زمین را‬ ‫بروید‪ ،‬ولی تاکنون آداب و رسوم را ‌‬
‫نیاموخته اید«)‪.(2‬‬

‫)(‪Guide To Modern Wickedness p.261 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪.293Guide To Modern Wickednessp -‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾315‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یآموزند‬‫نآور است م ‌‬ ‫آنچه را زیا ‌‬
‫یهای امروزی با‬ ‫ن اختراعات و نوآور ‌‬‫هکنندگا ِ‬ ‫اگر استفاد ‌‬
‫خیر و نیکی آشنایی داشتند و راه خیر را در پیش‬
‫یرسید؛ اما‬‫هی زیادی به انسانیت م ‌‬‫یگرفتند‪ ،‬قطعا ً بهر ‌‬ ‫م ‌‬
‫نشان از سودشان به‬ ‫های شده است که زیا ‌‬ ‫امروزه به گون ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫مراتب بیشتر است‪ .‬چنانچه قرآن در مورد سحر م ‌‬
‫﴿‪  ‬‬
‫‪‬‬
‫‪] ﴾ ‬البقرة‪.[102 :‬‬
‫یرساند و به‬ ‫یآموختند که به آنان زیان م ‌‬ ‫»و آنچه را م ‌‬
‫یبخشید«‪.‬‬ ‫آنان سود نم ‌‬
‫به عنوان بهترین شاهد از خودشان یعنی استاد جود که‬
‫قبل ً ذکر گذشت و شدیدا ً اختراعات جدید را مورد انتقاد‬
‫قرار داده و حقیقت را آشکار کرده است‪ ،‬توجه کنید‪:‬‬
‫»ما با سرعت زیادی توانستیم از جایی به جای دیگر‬
‫یکنیم‬‫نها سفر م ‌‬ ‫مسافرت کنیم‪ ،‬ولی جاههایی که ما بدا ‌‬
‫شایستگی سفر را ندارند‪ .‬زمین برای جهانگردان جمع‬
‫شده است‪ ،‬مردمان به هم نزدیک شده اند و به‬
‫یکنند‪ ،‬ولی این آمد و‬ ‫نهای یکدیگر رفت و آمد م ‌‬ ‫سرزمی ‌‬
‫طها و پیوندها را محکم و‬ ‫شدها به جای این که ارتبا ‌‬
‫مردمان را باهم صمیمی کند به عکس‪ ،‬موجب آشفتگی‬
‫هها شده و بدتر از پیش شده است‪ .‬ابزارها و‬ ‫رابط ‌‬
‫نمان ارتباط‬ ‫امکاناتی که با آنها توانستیم با همسایگا ‌‬
‫برقرار کنیم‪ ،‬موجب ایجاد آشوب و تخریب عالم شده اند‪.‬‬
‫نهای همسایه و دوست‬ ‫رادیو را کشف کردیم و با سرزمی ‌‬
‫یگوییم‪ ،‬ولی نتیجه این شد که پس از‬ ‫خود با آن سخن م ‌‬
‫ههای هوایی برای سرکوب همدیگر‬ ‫چندی از همین اشع ‌‬
‫استفاده کردیم و مردم را آزردیم؛ زیرا هر کشوری‬
‫یخواهد دیگری را تسلیم نظام و سیستم سیاسی خود‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫گرداند« ‪.‬‬
‫»نگاهی به پرواز هواپیماها بیافکن که به ما گوشزد‬
‫یکنند که سازندگان آنها از دانش و مهارت بالیی‬ ‫م ‌‬
‫برخوردار بوده اند و قدرت توانایی فوق بشری داشته اند‪،‬‬
‫شکی نیست آنان که نخستین بار در هواپیما نشستند و‬
‫های‬ ‫یسابق ‌‬‫پرواز کردند دارای جرأت زیاد و شجاعت ب ‌‬
‫بودند‪ ،‬ولی اگر امروزه هدف استفاده از هواپیما را بنگرید‬
‫مافکنی و نابودی آدمی به‬ ‫یبینید برای بم ‌‬‫و بررسی کنید م ‌‬
‫بها را انتشار دهد‬ ‫یرود تا بسوزاند‪ ،‬خفه کند‪ ،‬میکرو ‌‬ ‫کار م ‌‬

‫)(‪Guide To Modern Wickednessp.247-‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾316‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هنظران‪،‬‬ ‫یپناهان را تکه تکه کن‪ ،‬آیا این اهداف کوت ‌‬ ‫وب ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫کسران و اهریمنان نیست؟!« ‪.‬‬ ‫سب ‌‬
‫ن طل‬ ‫عنگاران در مورد معاد ِ‬ ‫خنویسان و وقای ‌‬ ‫»فردا تاری ‌‬
‫و‪ ...‬چه خواهند نوشت؟ یادآور خواهند شد که ما با وسایل‬
‫یسیم‪ ،‬معادن طل را کشف و شناسایی‬ ‫جدید مانند ب ‌‬
‫کردیم‪ .‬آنها تصاویری را که بیانگر مهارت و شایستگی‬
‫بانکداران در شمارش و وزن طل بود‪ ،‬بررسی خواهند‬
‫کرد‪ ،‬و خاطر نشان خواهند نمود که ما چگونه در انتقال‬
‫طل از پایتختی به پایتخت دیگر‪ ،‬قانون جاذبه را هم زیرپل‬
‫گذاشتیم‪ ،‬آنان ثبت خواهند کرد که وحشی صفتانی که در‬
‫فتوحات صنعتی ماهر و گستاخ بودند‪ ،‬چگونه از همکاری‬
‫ت طبیعی کشف و استخراج طل و‬ ‫بین المللی که خواس ِ‬
‫تقسیم درست آن بود‪ ،‬عاجز بودند و جز به دفن و‬
‫نکردن معادن با سرعت هرچه بیشتر به چیز دیگری‬ ‫نها ‌‬
‫نهای جنوب‬ ‫یاندیشیدند؛ طل و معادن را از سرزمی ‌‬ ‫نم ‌‬
‫کهای لندن‪ ،‬نیویورک و‬ ‫یکردند و در بان ‌‬ ‫افریقا استخراج م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫ینمودند« ‪.‬‬ ‫پاریس ذخیره م ‌‬
‫دکتر آلکسیس کارل )‪ (Alexis Carrel‬دانشمندی که با‬
‫علوم فلسفی و علوم طبیعی کامل ً آشناست‪ ،‬در تحلیلی‬
‫دقیق و با سبکی عمیق‪ ،‬در کتاب انسان‪ ،‬موجود‬
‫ناشناخته ضمین بیان تفاوت بین دانش و تکنولوژی و بین‬
‫اخلق انسانی و ناتوانی و عدم موفقیت تمدن جدید در‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫ت خود‪ ،‬م ‌‬ ‫ادای مأموری ِ‬
‫یتواند مردان نابغه و‬ ‫»بدیهی است که تمدن عصر ما نم ‌‬
‫با شجاعتی بپروراند‪ .‬در هرجا که بنگرید افرادی که‬
‫هی امور هستند از لحاظ اندیشه و‬ ‫هکنند ‌‬‫زمامدار و ادار ‌‬
‫یبینیم که‬ ‫یبرند‪ ،‬ما م ‌‬‫اخلق در انحطاط شدیدی به سر م ‌‬
‫هی‬ ‫این تمدن نتوانسته به آرزوهای بزرگ انسانیت جام ‌‬
‫عمل بپوشاند و در پرورش افراد با هوش و با جرأتی که‬
‫بتوانند در این مسیر پرخطر و لغزان‪ ،‬تمدن را همراهی‬
‫کنند‪ ،‬ناکام مانده است‪ ،‬و یقینا ً انسانیت هرگز به آن‬
‫هی‬‫ههای برآمده از اندیش ‌‬ ‫مآوری که مؤسس ‌‬ ‫سرعت سرسا ‌‬
‫انسانی بدان دست یافته اند‪ ،‬نرسیده است و این خود‬
‫دلیلی است بر کمبودهای فکری و اخلقی رهبران سیاسی‬
‫یشان که جهان را در معرض خطر قرار داده است‪.‬‬ ‫و نادان ‌‬
‫فضایی که علوم طبیعی و تکنولوژی برای انسان فراهم‬
‫نها‬ ‫آورده است با حالت و اخلقیات و روحیات انسا ‌‬
‫)(‪Guide To Modern Wickedness p.262-‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪Guide To Modern Wickedness p.262-‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾317‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تها خرسند و‬ ‫سازگار نیست؛ چرا که این جنبش و پیشرف ‌‬
‫دلخوش نیستیم؛ زیرا در یک فرومایگی اخلقی و فکری‬
‫افتاده ایم‪ ،‬و بدون تردید مردمانی که در تمدن فعلی به‬
‫یهایی دست یافته اند‪ ،‬از لحاظ‬ ‫تها و شکوفای ‌‬ ‫پیشرف ‌‬
‫تترند و با‬ ‫فتر و پس ‌‬ ‫ً‬
‫اخلقی از آنچه قبل بوده اند ضعی ‌‬
‫هخویی‬ ‫یگری و درند ‌‬ ‫تانگیزی به سوی وحش ‌‬ ‫شتاب شگف ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یدانند« ‪.‬‬ ‫در حرکتند و خود نم ‌‬
‫تها از اقیانوس خروشانی که علوم طبیعی‬ ‫»این مل ‌‬
‫نشان پدید آورده است‪ ،‬هیچ امنیت و اطمینانی‬ ‫پیرامو ‌‬
‫ندارند‪ ،‬حقیقت امر این است که تمدن امروزها – مانند‬
‫تهایی بر زندگی‬ ‫دهای کهن – شرایط و محدودی ‌‬ ‫سایر تمن ‌‬
‫تحمیل کرده که زندگی را بنا به دلیلی که همچنان‬
‫یسازد‪ ،‬ما در عین‬ ‫ناشناخته اند مشکل و غیر ممکن م ‌‬
‫هی‬‫حالی که در مادیات و تکنولوژی پیش رفته ایم‪ ،‬در نحو ‌‬
‫سماندگی ما‬ ‫یکردن بس عقب مانده ایم و همین واپ ‌‬ ‫زندگ ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یخانمان کرده است ‪ .‬کثرت و فراوانی‬ ‫را بیچاره و ب ‌‬
‫یهای اتوماتیکی هیچ سودی به‬ ‫شمار اختراعات و نوآور ‌‬
‫یدهد‪ ،‬این که برای اکتشافات و اختراعات در‬ ‫دست نم ‌‬
‫علوم طبیعی‪ ،‬نجوم و علم شیمی اهمیت فوق العاده قایل‬
‫شویم‪ ،‬هیچ سودی دربر ندارد«‪.‬‬
‫هنگامی که در اثر ضعف و ناتوانی خویش نتانیم از این‬
‫هی بهینه کنیم و در جهت مصلحت خویش‬ ‫امکانات استفاد ‌‬
‫سوق دهیم‪ ،‬آسایش و عزت فراوان‪ ،‬زیبایی‪،‬‬
‫نمان چه‬ ‫ههای لوکس تمد ‌‬ ‫شسیمایی و تجملت و پدید ‌‬ ‫خو ‌‬
‫سودی خواهد داشت؟! یقینا ً تحکیم راهی که در آن عنصر‬
‫تهای بزرگ نادیده‬ ‫اخلقی کنار زده شود و عناصر مهم ام ‌‬
‫گرفته شود‪ ،‬هیچ خیری برای آدمی ندارد«‪.‬‬
‫»آنچه سزاوار حال ماست‪ ،‬این که به روح و وجود خود‬
‫یهای سریع‬ ‫توجه کرده و بیش از آن که به ساختن کشت ‌‬
‫نهای خوش سفر‪ ،‬رادیوهای ارزان و‬ ‫السیر و ماشی ‌‬
‫پهایی که برای بررسی و جستجوی شکل و‬ ‫تلسکو ‌‬
‫یرود‬
‫ساختمان »سدیم« از مسافت دور به کار م ‌‬
‫بپردازیم‪ ،‬به افکار و درون خود مشغول شویم‪ ،‬مگر میزان‬
‫پیشرفت و ترقی واقعی چیست که در کمترین زمان‬
‫یکند؟ آیا حتما ً‬ ‫هواپیمایی ما را از اروپا به چین منتقل م ‌‬
‫ههای تولیدی را بدون توقف‬ ‫لزم است که فروآورد ‌‬
‫همچنان ادامه دهیم تا انسان بتواند حجم بیشتری از کالها‬
‫)(‪Man the unknown p.33 -‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪ ،‬ص ‪.38‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾318‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یفایده را مصرف کند؟ آیا جای شک است که‬ ‫و چیزهای ب ‌‬
‫یتوانند به ما‬
‫علوم مکانیک‪ ،‬علوم طبیعی و شیمی نم ‌‬
‫هوش‪ ،‬نظام اخلقی‪ ،‬تندرسی و سلمتی‪ ،‬تعادل عصبی و‬
‫امنیت و صلح و آرامش بدهند؟«)‪.(1‬‬

‫هی خودکشی‬ ‫اروپا در آستان ‌‬


‫ف صنعتی و‬ ‫هی این همه نوآوری و اختراع و اکتشا ِ‬ ‫نتیج ‌‬
‫عدم به کارگیری صحیح آنها این شد که اروپاییان بعد از‬
‫این که گرایش به درستی و علقه به نیکی را از دست‬
‫دادند‪ ،‬مبانی اخلقی و فاضیل انسانی را زیرپا گذاشتند‪،‬‬
‫افکار و عقایدشان دستخوش تغییر و فساد شد و‬
‫یشان از کار افتاد و بیمار شد‪ ،‬دانش و پیشرفت آن‬ ‫ه ‌‬ ‫ذایق ‌‬
‫در غرب جز زیان و بدبختی مردم‪ ،‬چیز دیگری دربر‬
‫نداشت؛ مانند بیمار مبتل به وبا که غذاهای سالم در‬
‫یبخشد‪ ،‬امکانات و‬ ‫بدنش‪ ،‬مرض و فسادش را ازدیاد م ‌‬
‫اختراعات‪ ،‬جز قدرت و سرعت در نابودی و خودکشی‪،‬‬
‫های دیگر برایشان نداشت‪.‬‬ ‫نتیج ‌‬
‫ایدن‪ ،‬نخست وزیر پیشین انگلستان در یکی از‬
‫یهای خود در سال ‪ 1938‬م این وضعیت را به‬ ‫سخنران ‌‬
‫بهترین وجه بیان کرده است‪:‬‬
‫یبرند در‬ ‫»مردمانی که امروزه در اروپا به سر م ‌‬
‫هی آن قرار دارند که به‬ ‫ههای پایانی این سده در آستان ‌‬ ‫ده ‌‬
‫یای – از لحاظ‬ ‫یگری باز گردند و زندگ ‌‬ ‫ن وحش ‌‬ ‫دورا ِ‬
‫هنشینان داشته‬ ‫اخلقی – مشابه زندگی غارنشینان و زاغ ‌‬
‫تهای حاکم‬ ‫هآور است که کشورها و دول ‌‬ ‫باشند‪ .‬بسی خند ‌‬
‫هی حفاظت خود از‬ ‫نها دلر خر و هزین ‌‬ ‫بر زمین میلیو ‌‬
‫یکنند؛ این در حالی‬ ‫های خونریز که خود ساخته اند م ‌‬ ‫وسیل ‌‬
‫یکنند‪.‬‬‫است که برای کنترل آن هزینه نم ‌‬
‫یگویم‪ :‬اگر مسافری از یکی‬ ‫تزده با خود م ‌‬ ‫گاهی وحش ‌‬
‫هی زمین آید چه خواهد دید؟ ما‬ ‫از ستارگان آسمان به کر ‌‬
‫را در حالی خواهد دید که به فکر نابودی همدیگریم و‬
‫یبریم و‬‫تهای کشنده را علیه یکدیگر به کار م ‌‬ ‫قدر ‌‬
‫همواره از چگونگی نابودی همدیگر و به کارگیری این‬
‫یدهیم«‪.‬‬ ‫نسوز به همدیگر خبر م ‌‬ ‫ابزارهای جهنمی و خانما ‌‬

‫بمب اتم و پیامدهای وحشتناک آن‬

‫)(‪ -‬منبع پیشین‪ ،‬صص ‪.51 – 50‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾319‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یدانست که‬ ‫شاید آقای ایدن هنگام سخنرانی خود نم ‌‬
‫زنده خواهد بود دید که جهان متمدن و در رأس آن‪ ،‬امریکا‬
‫هدار تمدن – در‬ ‫هتاز جهان و طلی ‌‬ ‫مآور امنیت و یک ‌‬ ‫– پیا ‌‬
‫یزند که در‬ ‫بحران جنگ دست به استعمال ابزاری م ‌‬
‫ویرانگری‪ ،‬کشتار و تشویش اذهان انسان و به‬
‫تانداختن آن روی هر وسیله و اسباب جنگی را‬ ‫وحش ‌‬
‫یکند‪.‬‬ ‫سفید م ‌‬
‫این ابزار جنگی‪ ،‬بمب اتم بود که امریکا بار اول آن را‬
‫در بیابان نیو مکزیکو‪ ،‬و بار دوم بر سر مردمان شهر‬
‫هیروشیما و آخرین بار بر ناکازاکی که دو شهر ژاپن اند‪،‬‬
‫آزمایش کرد‪.‬‬
‫شهردار هیروشیما در ‪ 20‬اگوست ‪ 1949‬خبری انتشار‬
‫ی کشته شده در روز ‪ 16‬اگوست‬ ‫داد که شمار افراد ژاپن ِ‬
‫‪ 1949‬م بین ‪ 210‬تا ‪ 240‬هزار نفر در نوسان است )ب –‬
‫های در‬ ‫ت(‪ .‬استوارت گیلدر )‪ (Stuart Gilder‬در مقال ‌‬
‫هی روز‬ ‫هی انگلیسی زبان هند)‪ (States man‬در شمار ‌‬ ‫روزنام ‌‬
‫نهای بهداتشی بمب اتمی‬ ‫‪ 16‬سپتامبر ‪ 1945‬راجع به زیا ‌‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫از پروفسور پلچ )‪ (Plesch‬نقل کرده چنین م ‌‬
‫هی صد میلی )‪ 20‬کیلومتری(‬ ‫»مردمانی که در فاصل ‌‬
‫یکنند از تأثیر آن ایمن نیستند‬ ‫ل انفجارِ بمب زندگی م ‌‬ ‫مح ِ‬
‫و باید از آنها آزمایش طبی به عمل آید؛ زیرا دور از انتظار‬
‫نیست که مردم روزی در روزنامه بخوانند که ابتلء به‬
‫بیماری طاعون اتمی در کسانی که در هزاران میلی ژاپن‬
‫یکرده اند بروز کرده است‪ ،‬پروفسور م‪.‬ی‪ .‬اولی‬ ‫زندگی م ‌‬
‫فنیت‪ ،‬استاد دانشگاه پیر منگهام و عضو هیأت صنعتی‬
‫یاساس این‬ ‫یگوید‪ :‬یکی از امور خرافاتی و ب ‌‬ ‫بمب اتم م ‌‬
‫یها معتقدند انگلستان یا دولت دیگری‬ ‫است که برخ ‌‬
‫یتواند راز بمب اتم را مخفی نگه دارد؛ زیرا اصول‬ ‫م ‌‬
‫ههای پیشینیان‪ ،‬استفاده کردند و در‬ ‫ساخت بمب اتم تجرب ‌‬
‫ساخت بمب اتم به آخرین حد از پیشرفت رسیدند‪ ،‬ولی‬
‫هیچگاه این رمز‪ ،‬جز برای مدتی کوتاه‪ ،‬پنهان نخواهد ماند؛‬
‫یتوانند طی‬ ‫هی کشورهای صنعتی و پیشرفته م ‌‬ ‫چرا که هم ‌‬
‫پنج سال مقدمات ساختن آن را تهیه کنند و در مدت ‪2‬‬
‫تهای لزم آن را در‬ ‫شها و زحم ‌‬ ‫سال دیگر بعد از تل ‌‬
‫هترین صورتش بسازند«‪.‬‬ ‫پیشرفت ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫وی همچنین م ‌‬
‫هی من بعد از گذشت مدت زمانی کوتاه‪ ،‬در‬ ‫»به عقید ‌‬
‫بهایی تهیه و ساخته خواهد شد‬ ‫هی نمایش جهانی‪ ،‬بم ‌‬ ‫صحن ‌‬
‫بهای اولیه‬ ‫که از لحاظ قدرت انفجار ده هزار تن از بم ‌‬
‫﴿‪﴾320‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بهایی ساخته خواهد شد که‬ ‫برتری دارند و به دنبال آن بم ‌‬
‫دارای قدرت یک میلیون تن باشند و آن زمان است که‬
‫دیگر احتیاط و دفاع جهت حفاظت سودی نخواهد داشت و‬
‫برای نابودی تمام انگلستان فقط شش بمب کافی خواهد‬
‫هی‬ ‫بود‪ ،‬دانشمندان روسی در مدت کوتاهی موفق به تهی ‌‬
‫بهای اتمی خواهند شد«‪.‬‬ ‫بم ‌‬
‫امریکا نوع دیگری از بمب را ساخته که از لحاظ قدرت‬
‫و نیروی تخریبی بر بمم اتم برتری دارد‪ ،‬این همان بمب‬
‫هیدروژنی )‪ (Hydrogen Bomb‬است که برای دومین بار آن‬
‫را در ‪ 26‬مارس ‪ 1954‬میلدی در اقیانوس آرام آزمایش‬
‫کرد‪.‬‬
‫آقای جالرز‪ .‬ای‪ .‬ویلسون )‪(Charles .E. Wilson‬‬
‫سخنگوی وزرات دفاع یادآور شد که نتایج این بمب غیر‬
‫قابل باور بده است‪ ،‬آقای لویس استراس )‪(Lewis Strauss‬‬
‫هی انرژی اتمی در امریکا نیز گفته که یک بمب‬ ‫رئیس کمیت ‌‬
‫یتوان مساحت شهر بزرگ نیویورک را نابود‬ ‫هیدروژنی م ‌‬
‫کند‪.‬‬
‫دانشمند نامدار علوم طبیعی و رئیس شورای امنیت‪،‬‬
‫بهای‬ ‫سرهنگ سینگ در دهلی نو گفت‪ :‬چهار عدد از بم ‌‬
‫یتوانند‬ ‫هیدروژنی که هرکدام صد تن وزن داشته باشد م ‌‬
‫تمام افراد روی زمین را بکشند و از بین ببرند‪ .‬اخیرا ً‬
‫شایعه شده که روسیه بمب نیتروژنی )‪ (Nitrogen Bomb‬را‬
‫کشف کرده است که به مراتب از بمب هیدروژنی‬
‫کتر است‪.‬‬ ‫هولنا ‌‬

‫از کوزه همان تراود که در اوست‬


‫از آنچه به تفصیل گفته شد روشن شد که اساس تمدن‬
‫اروپا متزلزل و سست شده است و ساختمان تمدن اروپا‬
‫به رغم افزایش شکوه و زیبایی خود در حال ریزش و‬
‫های که ناپاک است به‬‫فروریختن است‪ ،‬زیرا تخم و دان ‌‬
‫هی آن نیز فاسد و ناپاک خواهد بود‪،‬‬‫هدهی‪ ،‬میو ‌‬‫هنگام میو ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫خداوندنیز در این باره م ‌‬
‫﴿ ‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾ ‬العراف‪.[58 :‬‬
‫یآید‪،‬‬
‫»رستنی زمین خوب به فرمان پروردگارش برم ‌‬
‫یآید«‪.‬‬
‫هزار[ جز بد برنم ‌‬
‫ی[ زمین بد ]شور ‌‬
‫اما ]رستن ِ‬
‫﴿‪﴾321‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫حقیقت این مطلب را استاد ابوالعلی مودودی به‬
‫لهای کتاب تنقیحات به‬ ‫صورت مختصر در یکی از فص ‌‬
‫زبان اردو اینگونه توضیح داده است‪:‬‬
‫های از‬ ‫»تمدن غرب در میان ملتی پیدا شد که هیچ بهر ‌‬
‫های شیرین از حکمت الهی‬ ‫منبعی شفاف و سرچشم ‌‬
‫نداشتند‪ ،‬گرچه در میان آنان رهبران دینی وجود داشتند‪،‬‬
‫ولی آنها دارای حکمت‪ ،‬علم و شریعت الهی نبودند و از‬
‫یخواست بشریت را در‬ ‫دین شبحی وجود داشت که اگر م ‌‬
‫عمل و اندیشه به راه راست هدایت کند‪ ،‬توانایی نداشت‪.‬‬
‫هی عطف و‬ ‫و قدرت و توانایی آن را نداشت که نقط ‌‬
‫عاملی برای پیشرفت دانش و حکمت باشد‪ ،‬در نتیجه‬
‫کسانی که خواهان پیشرفت علمی بودند دین و مسایل‬
‫دینی را کامل ً کنار زدند و راهِ آمایش و تجربه و استقرا را‬
‫ن آزمایشگاهی که خود‬ ‫در پیش گرفتند و به دلیل و قرای ِ‬
‫نیازمند نور و راهنمایی هستند‪ ،‬اطمینان کردند و برای به‬
‫ههای فکری‪ ،‬پژوهشی‪ ،‬اکتشاف‪،‬‬ ‫کاربردن آن در زمین ‌‬
‫هریزی سخت به تلش افتادند‪ ،‬اما‬ ‫ساخت و ساز و برنام ‌‬
‫نخستین گام آنان در هر جهت و هر زمینه اشتباه برداشته‬
‫تشان در میادین علم و تحقیق و‬ ‫شد و تمام فتوحا ‌‬
‫شهایشان در راه فکر و اندیشه به هدفی نادرست‬ ‫کوش ‌‬
‫هی الحاد و مادیت‬ ‫تشان را از نقط ‌‬ ‫انجامید‪ ،‬آنان حرک ‌‬
‫شروع کردند و با دید منکر به جهان هستی نگریستند؛ به‬
‫ت‬‫طوری که قایل به خدایی برای جهان هستی و حقیق ِ‬
‫آفاق و انفس نبودند و چیزی غیر از مشاهده و تجربه را‬
‫نپذیرفتند‪.‬‬
‫اروپاییان از راه آزمایش و استقرا‪ ،‬قوانین فطرت را‬
‫درک کردند‪ ،‬اما به آفریدگار فطرت دست نیافتند‪ ،‬آنان‬
‫موجودات را در تسخیر داشتند و از موجودات برای‬
‫رسیدن به آرزوهای مادی خود استفده کردند‪ ،‬اما نفهمیدند‬
‫که آنان خدا و مدبر موجودات نیستند‪ ،‬بلکه جانشین وی‬
‫هستند و مالک اصلی خداست‪ .‬از این رو خود را نسبت به‬
‫موجودات موظف ندانستند و هیچ نوع تعهد و مسؤولیتی‬
‫را متوجه خویش ندانستند‪.‬‬
‫هی این تصورِ اشتباه بود که اساس تمدن‪،‬‬ ‫در نتیج ‌‬
‫فرهنگ و اخلق آنان در هم فرو ریخت و از خداپرستی به‬
‫خودپرستی روی آوردند و هواهای نفسانی خویش را به‬
‫هی خویش‬ ‫خدایی بر گرفتند‪ .‬این خدای جدید آنان را شیفت ‌‬
‫ههای فکری و عملی به‬ ‫کرد‪ ،‬عبادت این خدا در تمام زمین ‌‬
‫هی نادرست‪ ،‬منحرف‪ ،‬فریبنده و جذاب رسوخ کرد و‬ ‫شیو ‌‬
‫﴿‪﴾322‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نهایتا ً آنان را به سوی هلکت و نابودی کشاند‪ .‬همین‬
‫خودپرستی و هواهای نفسانی بود که اهداف علوم طبیعی‬
‫هی هلکت و نابودی بشر‬ ‫را دگرگون کرد و آنها وسیل ‌‬
‫یبند و‬
‫گردیدند و اخلق در قالب شهوات‪ ،‬ریا‪ ،‬مکر و ب ‌‬
‫باری درآمد و در زندگی‪ ،‬شیطان‪ ،‬خودخواهی‪ ،‬بخل و از‬
‫نبردن همنوع‪ ،‬مسلط شد و این بیشن نادرست در رگ‬ ‫بی ‌‬
‫سپرستی‪ ،‬خودخواهی‪،‬‬ ‫و پوست جامعه‪ ،‬سم نف ‌‬
‫تطلبی را تزریق کرد و سیاست را با‬ ‫خوشگذرانی و راح ‌‬
‫تپرستی‬ ‫یگرایی‪ ،‬تبعیض نژادی و قدر ‌‬ ‫نژادپرستی‪ ،‬مل ‌‬
‫آلوده کرد و بزرگترین مصیبت را برای انسانیت به ارمغان‬
‫آورد‪.‬‬
‫در نتیجه دیری نپایید که تخم ناپاکی در خاک اروپا در‬
‫هی نهضت دومش افشانده شد و درختی خبیث از آن‬ ‫دور ‌‬
‫لهایش زیبا‬ ‫رویید که میوه اش شیرین اما زهرآگین بود‪ ،‬گ ‌‬
‫ههایش سرسبز بود اما گاز سمی از‬ ‫ولی خاردار بود‪ ،‬شاخ ‌‬
‫یشد ولی خون بنی نوع‬ ‫یجهید که با چشم دیده نم ‌‬ ‫آن برم ‌‬
‫یساخت‪.‬‬ ‫انسان را زهرآلود م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬غربیان که خود این درخت بدسرشت را کاشته‬
‫هی آن نالن و گریزانند؛ چون این درخت‬ ‫اند‪ ،‬اینک از ثمر ‌‬
‫یهایی به‬ ‫در گوشه و کنار زندگی‪ ،‬چنان مشکلت و گرفتار ‌‬
‫بار آورد که هنوز یکی را حل نکرده اند‪ ،‬مشکلی دیگر‬
‫های را هرس نکرده اند که‬ ‫یکند‪ ،‬هنوز شاخ ‌‬ ‫جایش را پر م ‌‬
‫یآورند‪.‬‬
‫ههای خاردار بسیار دیگری سر برم ‌‬ ‫شاخ ‌‬
‫آنان در حل مشکالت و اصلح امورشان به پزشکی‬
‫یکند و خار را با خار‬ ‫یمانند که درد را با درد درمان م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هداری را از بین ببرند که‬ ‫یکشد؛ خواستند سرمای ‌‬ ‫م ‌‬
‫هکن‬ ‫کمونیسم از آن زاده شد‪ .‬خواستند دموکراسی را ریش ‌‬
‫کنند که دیکتاتوری سربرآورد‪ .‬خواستند مشکلت تمام‬
‫جامعه را حل کنند که ناگهان فمینیسم )‪ (1)(feminism‬پدید‬
‫)(‪ -‬فمینیسم جنبشی است که برای استقلل و تساوی اقتصسسادی‪،‬‬ ‫‪1‬‬

‫یکنسسد‪» ،‬مسسوج اول«‬ ‫سیاسسسی و جنسسسی زن بسسا مسسرد فعسسالیت م ‌‬


‫هی‬‫شهسسای فمینیسسستی اواخسسر سسسد ‌‬‫فمینیسم بسسرای اشسساره بسسه جنب ‌‬
‫یرود که کارشسسان کسسسب‬ ‫نوزدهم و اوایل سده ی بیستم به کار م ‌‬
‫حقوق مساوی برای زنان‪ ،‬به ویژه حقّ رأی بوده است‪ ،‬فمینیسم‬
‫هی‬ ‫»موج دوم« به از سسسرگیری فعسسالیت فیمینسسستی در اواخسسر ده ‌‬
‫هی ‪ 70‬اشسساره دارد‪ ،‬در ایسسن مسسوج نیسسز پیرامسسون‬ ‫‪ 60‬و تمسسام ده ‌‬
‫ههای‬ ‫ق سیاسسی‪ ،‬عرصس ‌‬ ‫ن حقسو ِ‬‫هی عدم تساوی زنان و فقدا ِ‬ ‫مسأل ‌‬
‫خسسانواده‪ ،‬مسسسایل جنسسسی و کسسسب و کسسار اعسستراض شسسده اسسست‪.‬‬
‫شهای فمینیستی به سر گسسروه نامنسسسجم‪ :‬فمینیسسسم لیسسبرال‪،‬‬ ‫جنب ‌‬
‫فمینیسسسم مارکسیسسستی یسسا سوسیالیسسستی‪ ،‬و فمینیسسسم رادیکسسال‬
‫﴿‪﴾323‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫آمد‪ .‬خواستند قوانین و مقرراتی بگذارند که مفاسد‬
‫هکن کند که به طغیان‪ ،‬سرکشی و تبهکاری‬ ‫اخلقی را ریش ‌‬
‫منتهی شد‪ ،‬خلصه این که هر منکری به کار بدتر و‬
‫تتر از آن تبدیل شد‪ ،‬و از فساد‪ ،‬فسادی بزرگتر زایید‪.‬‬ ‫زش ‌‬
‫تها و‬ ‫های از مصیب ‌‬ ‫ت از ریشه فاسد‪ ،‬هر روز میو ‌‬ ‫این درخ ِ‬
‫های زخمی‬ ‫یآورد و جامعه غرب را به لش ‌‬ ‫مفاسد به بار م ‌‬
‫و نمک به زخم پاشیده تبدیل کرده که هر عضو و اندامی‬
‫ینالد‪ ،‬پزشکان از درمان درد عاجز ماندند‪ ،‬آب‬ ‫از دردی م ‌‬
‫از سرگذشت و مردمان غربی از این ناکامی و بدفرجامی‬
‫سخت در رنج و زحمتند‪.‬‬
‫تفرسا قرار گرفته‬ ‫تهای اروپایی در یک زندگی طاق ‌‬ ‫مل ‌‬
‫اند که درد از هرگوشه در آن آشکار است‪ .‬این درد‪،‬‬
‫دانشمندان و معاجلن را به ستوده آورده است‪.‬‬
‫حشان تشنه است‪ .‬آنان در‬ ‫بهایشان پریشان و رو ‌‬ ‫قل ‌‬
‫یگردند ولی از این منبِع حیاتی‬ ‫ب حیات م ‌‬ ‫جستجوی آ ِ‬
‫یافتند که‬ ‫س آنان به گمان م ‌‬ ‫یخبرند‪ .‬گاهی افراد سرشنا ِ‬ ‫ب ‌‬
‫ههای این درخت‬ ‫یها در شاخ ‌‬‫هی بدبخت ‌‬ ‫هی هم ‌‬ ‫سرچشم ‌‬
‫یکنند‬ ‫تها را قطع م ‌‬ ‫تمدن نهفته است‪ .‬بنابراین‪ ،‬آن قسم ‌‬
‫شهای خود را‬ ‫ینمایند و وقت و کوش ‌‬ ‫و از درخت جدا م ‌‬
‫یرسند؛ چرا که از این‬ ‫های نم ‌‬ ‫یکنند‪ ،‬اما به نتیج ‌‬ ‫تلف م ‌‬
‫هی درخت نهفته‬ ‫غافل اند که منبع فساد در اصل و ریش ‌‬
‫است‪.‬‬
‫هی فاسد‬ ‫نهایت نادانی و کودنی است که انسان از ریش ‌‬
‫های پاک و مفید انتظار داشته باشد‪ .‬تنها‬ ‫و پلید‪ ،‬رشد شاخ ‌‬
‫گروه اندکی از عالمان و آگاهان اروپا هستند که به فسادِ‬
‫هی این تمدن پی برده اند‪ ،‬ولی چون این تمدن جدید‬ ‫ریش ‌‬
‫یتوانند‬ ‫و آثارش با پوست و گوشت آنان آمیخته است نم ‌‬
‫قایل به وجود اصلی دیگر غیر از تمدن اروپا باشند که‬
‫بتواند مردم را راهنمایی و هدایت کند‪ .‬بنابراین‪ ،‬آنان که‬
‫یکنند با‬ ‫یدانند مشکل و گیر کار کاست ولی اقدام نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدانند یکسانند؛ زیرا هر دو گروه به دنبال‬ ‫آنان که نم ‌‬
‫هحلی هستند که در‌دهایشان را درمان کند و آنان را از‬ ‫را ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫ییابند« ‪.‬‬ ‫این بیچارگی و درماندگی برهاند ولی آن را نم ‌‬

‫تقسیم شده اند‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬


‫تهای بیمار عصر‪ ،‬صص ‪.26 – 24‬‬
‫هی مل ‌‬‫)(‪ -‬تنقیحات‪ ،‬مقال ‌‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾324‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل چهارم‬
‫تهای معنوی انسانیت در دوران استعمار اروپا‬ ‫مصیب ‌‬
‫در صدد بحث از مصایب شرق و آسیا که از غرب‬
‫یخواهیم از این‬ ‫متوجه ما شده است نیستیم و نم ‌‬
‫یهای سیاسی‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬تجاری و صنعتی سخن‬ ‫ناگوار ‌‬
‫نهای آسیا‬ ‫نهای کشورها و سرزمی ‌‬ ‫یخواهیم زیا ‌‬ ‫بگوییم‪ .‬نم ‌‬
‫و شرق را بنویسیم و شکست پی در پی آنان را منعکس‬
‫یهای سیاسی و مادی‬ ‫هی پیروز ‌‬
‫یخواهیم در بار ‌‬ ‫کنیم‪ ،‬نم ‌‬
‫یورد بحثی‬ ‫اروپا که به دنبال آن آسیا و شرق شکست م ‌‬
‫ثها مفصل است و این کتاب‬ ‫به میان آوریم؛ زیرا این بح ‌‬
‫یتواند حق آن مطالب را ادا ند‪ ،‬دانشمندان‬ ‫مختصر نم ‌‬
‫بها نوشته و در‬ ‫هی این موضوعات کتا ‌‬ ‫شرق و غرب در بار ‌‬
‫بهای کوچک و بزرگ داد سخن داده اند‪.‬‬ ‫کتا ‌‬
‫هی ضعف‬ ‫مقصود من این است که زیان جهان را از ناحی ‌‬
‫و انحطاط مسلمانان و پیشرفت اروپا باز بتابانم؛ زیرا‬
‫ف مسلمانان متوجه جهان بشریت است‪ .‬چون‬ ‫زیان ضع ِ‬
‫ههای بشری و آنچه‬ ‫روح و معنویات بشر و خلصه سرمای ‌‬
‫از ماده و مادیات فراتر است‪ ،‬در برابر سیل خانمانسوز‬
‫ض خطر قرار گرفته است‪.‬‬ ‫تمدن و نفوذ اروپا در معر ِ‬
‫یها مصیبتی نیست که با تسلیت تسکین‬ ‫این بدبخت ‌‬
‫پذیرد‪ ،‬زخمی نیست که با مداوا و معالجه بهبود یابد‪،‬‬
‫کسانی که این مصیبت را درک کرده اند معدودند و‬
‫کسانی که از این مصیبت سخن گفته اند به مراتب‬
‫کمترند‪.‬‬
‫با توجه به این که نظام اسلم و نظام جاهلیت باهم‬
‫رقیبند‪ .‬بنابراین‪ ،‬اگر روزی نظام و احکام جاهلیت به‬
‫تها‬‫قدرت رسد‪ ،‬مصیبت مسلمانان بیش از سایر مل ‌‬
‫نتر‬‫هی جهانی افزو ‌‬ ‫خواهد بود و سهم آنان از این فاجع ‌‬
‫هی ترازو هستند‬ ‫خواهد بود‪ .‬اسلم و جاهلیت مانند دو کف ‌‬
‫که هرکدام سنگینی کند‪ ،‬به همان نسبت‪ ،‬دیگری سبک‬
‫یها را‬ ‫خواهد شد‪ .‬اکنون یکایک این مفاسد و بدبخت ‌‬
‫یکنیم‪:‬‬ ‫بررسی م ‌‬
‫﴿‪﴾325‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نرفتن شعور دینی‬ ‫از بی ‌‬
‫یشود؟ فرجام ِ آن چه خودهد بود؟‬ ‫دنیا به کجا منتهی م ‌‬
‫آیا بعد از زندگی این جهان‪ ،‬زندگی دیگری هست؟ و اگر‬
‫هها و‬
‫باشد چگونه خواهد بود؟ آیا در زندگی دنیا آموز ‌‬
‫رهنمودهای مربوط به مسایل آخرت موجود است؟ راه‬
‫صحیحی که انسان را به زندگی رضایت بخش و ابدی‬
‫هی شروع این راه کدام‬ ‫آخرت برساند چیست؟ و نقط ‌‬
‫تهای ابدی و‬ ‫است؟ بهترین راه برای رسیدن به نعم ‌‬
‫یپایان آن جهان‪ ،‬کدام است؟ این راه از کجا به دست‬ ‫ب ‌‬
‫آوریم؟‬
‫شهاست که شرقیان فرزند از پدر به ارث‬ ‫اینگونه پرس ‌‬
‫برده اند و خاطر آنان را به خود متوجه داشته و‬
‫یشان را در طول قرون متمادی به خود مشغول‬ ‫ه ‌‬‫اندیش ‌‬
‫شها را‬ ‫کرده است‪ ،‬شرقیان هیچگاه قادر نبودند این پرس ‌‬
‫فراموش کنند‪ ،‬حتی در حالت خوشگذرانی و غم‪ ،‬لهو و‬
‫لعب و اندوه‪ ،‬همیشه و همه جا با این افکار دست به‬
‫گریبان بوده اند‪.‬‬
‫شها در روح مردم شرقی جای مهمی برای‬ ‫این پرس ‌‬
‫خود باز کرده است‪ .‬آنان از هزاران سال قبل در حال رد و‬
‫یا تأیید این موضوعات بوده اند‪ .‬هیچگاه نتوانسته اند آنها‬
‫از نادیده گیرند‪ ،‬بلکه با میل و رغبت به آنها روی آورده‬
‫شها مکان اول را در‬ ‫اند‪ .‬از هزاران سال قبل اینگونه پرس ‌‬
‫زندگی آنان داشته است‪ ،‬آنچه را که ما به نام‬
‫»متافیزیک«‪» ،‬ماوراء الطبیعه«‪ ،‬الهیات«‪» ،‬اشراق«‪،‬‬
‫ینامیم‬ ‫»ریاضت نفس«‪» ،‬علم«‪» ،‬حکمت« و امثال آن م ‌‬
‫شهایی است که خواسته اند‬ ‫فقط عکس العمل چنین پرس ‌‬
‫پاسخی برای آنها مهیا سازند و در این راه تاریک و طولنی‬
‫هی شرق شاهد گویایی است که‬ ‫قدم گذارند‪ ،‬تاریِخ فلسف ‌‬
‫یدهد‪.‬‬ ‫شرق به این مسأله چقدر اهمیت م ‌‬
‫ن غرب‪ ،‬در‬ ‫این روحیات به تمام معنا قبل از ظهورِ تمد ِ‬
‫نهای معتدل‬ ‫شرق و در بین اکثر افراد بشر از سرزمی ‌‬
‫رواج دشته است‪ ،‬اگر این رویه را در قالب اصطلحات‬
‫فلسفی بریزیم باید بگوییم‪ :‬شرق غیر از حواس پنجانه‬
‫دارای حس ششمی است به نام »حس دینی«؛ زیرا همان‬
‫هی کاری‬ ‫طوری که سایر حواس انسان دارای محدود ‌‬
‫های از آن حاصل‬ ‫ت ویژ ‌‬ ‫خاصی است که طی آن محسوسا ِ‬
‫ی خاصی‬ ‫هی کار ِ‬ ‫یشوند‪ ،‬این حس نیز دارای محدود ‌‬ ‫م ‌‬
‫یبوید و‬ ‫یشنود‪ ،‬بینی م ‌‬ ‫یبیند‪ ،‬گوش م ‌‬‫است‪ .‬اگر چشم م ‌‬
‫یدهد‪ ،‬حس دینی‬ ‫دهان تلخی و شیرینی را به ما اطلع م ‌‬
‫﴿‪﴾326‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نیز آثار مخصصو به خود دارد که هیچگاه شرق آن را رها‬
‫نکرده است‪.‬‬
‫همانطوری که چشم‪ ،‬شعاع فعالیتی دارد و اگر انسان‬
‫یتواند آن منافعی را که از دست‬ ‫آن را زا دست داد نم ‌‬
‫داده از سایر حواس خود تأمین کند‪ ،‬جز از طریق معجزه‪،‬‬
‫همچنین اگر کسی در اثر امری عارضی یا کمبودی فطری‪،‬‬
‫حس دینی اش را از دست داد‪ ،‬از تمام نتایج مخصوص به‬
‫یتواند آنها را تصور‬
‫یشود و هیچگاه نم ‌‬ ‫آن حس محروم م ‌‬
‫و یا تصدیق کند‪.‬‬
‫گها را ندیده و چه بسا در‬
‫مانند کوری که اجرام و رن ‌‬
‫یورزد و یا مانند کرِ مادرزادی که‬ ‫انکار آنها لجاجت نیز م ‌‬
‫دنیای پرهیاهو در گوش او شهر مردگان است و گویا‬
‫سخنگویی وجود ندارد‪.‬‬
‫به همین شکل آنان که حس دینی ندارند منکر غیب اند؛‬
‫مسایل مربوط به مارواء الطبیعه را قبول ندارند و مفاهیم‬
‫یتوانند علل مهربانی قلب و‬ ‫یکنند و نم ‌‬ ‫دینی را درک نم ‌‬
‫یشدن اشک را بفهمند‪.‬‬ ‫جار ‌‬

‫یشود‬ ‫مرده از زخم وارده برآن هرگز متأثر نم ‌‬


‫بزرگترین مشکلی که پیامبران و داعیان دین با آن‬
‫روبرو بوده اند و با دعوت و سخنرانی و پند و اندرزهای‬
‫هی مردمی‬ ‫یکرده است‪ ،‬مبارز ‌‬‫آنان مبارزه و کارشکنی م ‌‬
‫بوده است که از حس دینی محروم و یا این که آن را به‬
‫طور کامل از دست داده بودند‪.‬‬
‫یشان حالت جمود به خود گرفته‬ ‫ه ‌‬‫آنان که مغز و اندیش ‌‬
‫و حس دینی نداشتند و تصمیم گرفته بودند که در امور‬
‫دینی و اخروی فکر نکنند‪ ،‬مصیبت بزرگی برای رهبران‬
‫الهی بوده اند‪ ،‬آنان که وقتی سخنان امثال رسول خدا ص‬
‫یشد‪ ،‬قلب‬ ‫یشنیدند و با این که قلوب دیگران نرم م ‌‬ ‫را م ‌‬
‫یافزودند‬‫یشد‪ ،‬بلکه به سرپیچی خود م ‌‬ ‫آنان نه تنها نرم نم ‌‬
‫یگفتند‪:‬‬‫یاعتنایی م ‌‬‫و با کمال ب ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪   ‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫]المؤمنون‪.[37 :‬‬
‫یمیریم و زنده‬‫»زندگی منحصر به همین دنیاست‪ ،‬م ‌‬
‫یشویم و قیامتی وجود ندراد«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫هی رسول خدا ص‬ ‫هنگامی که بیان شیرین‪ ،‬رسا و ساد ‌‬
‫را که از نظر سادگی برای کودکان خردسال نیز قابل درک‬
‫﴿‪﴾327‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشنیدند‪،‬‬
‫بود و به زبان فصیح خودشان نیز بود‪ ،‬م ‌‬
‫یگفتند‪:‬‬‫م ‌‬
‫﴿‪    ‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫]هود‪.[91 :‬‬
‫یفهمیم و ما تو را در‬
‫»ما بسیاری از سخنان تو را نم ‌‬
‫یبینیم«‪.‬‬
‫میان خود ضعیف م ‌‬
‫﴿ ‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾ ‬فصلت‪.[5 :‬‬
‫‪ ‬‬
‫یخوانی در‬ ‫لهای ما زا آنچه ما را به آن م ‌‬ ‫»و گفتند‪ :‬د ‌‬
‫شهایمان سنگین است و میان من و‬ ‫ههایی است و گو ‌‬ ‫پرد ‌‬
‫تو حجابی است‪ ،‬پس ]به روش خود[ رفتار کن که ما نیز‬
‫یکنیم«‪.‬‬ ‫هی خود[ کار م ‌‬ ‫]به شیو ‌‬
‫جای تردید نیست که در آغاز نهضت جدید علمی اروپا‬
‫شها و مطالب معنوی‪ ،‬موضوع مطالعه و‬ ‫اینگونه پرس ‌‬
‫هوران و دانشوران بوده است‪ ،‬ولی‬ ‫مورد توجه اندیش ‌‬
‫یشد‪ ،‬یک گام‬ ‫هرگامی که به سمت تمدن جدید برداشته م ‌‬
‫یزد‬‫شها که بر محور معنویات دور م ‌‬ ‫از این مباحث و پرس ‌‬
‫ن تمدن جدید کامل ً‬ ‫ت نها ِ‬ ‫یشدند‪ ،‬وقتی خصوصیا ِ‬ ‫دور م ‌‬
‫خودنمایی کرد‪ ،‬این صدا که از اعماق قلب و وجدان‬
‫یگرفت‪ ،‬خاموش شد‪.‬‬ ‫هی بشر سرچشمه م ‌‬ ‫زند ‌‬
‫جای انکار نیست که این مطالب اکنون نیز در‬
‫هی فلسفه و علوم‬ ‫هها و مراکز علمی‪ ،‬در رشت ‌‬ ‫دانگشا ‌‬
‫یشود و متخصصان و فلسفه در‬ ‫ماوراء الطبیعه تدریس م ‌‬
‫ینویسند ولی حکومت و‬ ‫یکنند و کتاب م ‌‬ ‫هی آنها بحث م ‌‬ ‫بار ‌‬
‫لها از دست داده اند و مانند‬ ‫قدرت خود را بر افکار و د ‌‬
‫شهای‬‫گذشته نیست که هر فرد انسانی در برابر پرس ‌‬
‫هها و‬ ‫پیش گفته – همانطور که قطار در برابر اشار ‌‬
‫هی آنها بیاندیشد‪،‬‬ ‫یایستد – بایستد‪ ،‬تا در بار ‌‬ ‫تها م ‌‬ ‫علم ‌‬
‫نها را همچون‬ ‫شها ذهن و قلب انسا ‌‬ ‫دیگر این پرس ‌‬
‫یکند و از روی ایمان‪،‬‬ ‫نشان به خود مشغول نم ‌‬ ‫پدرا ‌‬
‫های صحیح‬ ‫تیافتن به نیتیج ‌‬ ‫انشراح صدر‪ ،‬آرامش دل و دس ‌‬
‫یشوند‪.‬‬ ‫و قطعی طرح نم ‌‬
‫باید قبول کرد که امروز این مسایل فلسفی و الهی‬
‫جای خود را به مسایل علمی و مادی داده است و‬
‫هی‬ ‫هی خود را در بار ‌‬ ‫فرزندان قرن نوزدهم و بیستم اندیش ‌‬
‫﴿‪﴾328‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکنند و کاری به این که آیا جهان‬ ‫مسایل مادی صرف م ‌‬
‫دیگری هست یا نیست ندارند؛ زیرا انسان امروزی نسبت‬
‫یطرفی اختیار کرده و زندگی‬ ‫به این مسایل کامل ً ب ‌‬
‫دوباره‪ ،‬بهشت و جهنم‪ ،‬ثواب و عقاب و نجات و هلکت‬
‫برایش مهم نیست‪ ،‬چون این امور به مسایل روزانه و آخر‬
‫هی وی متعلق نیست‪ ،‬اصل ً برای آنها وقت‬ ‫ماه و خانواد ‌‬
‫یکند‪ .‬امروزه طرز تفکر مردم این است که نقد‬ ‫صرف نم ‌‬
‫را نباید به نسیه تبدیل کرد و این مباحث و موضوعات را‬
‫باید به دانشمند ِ فلسفه و فیلسوف واگذاشت که او خود‬
‫بیاندیشد‪ ،‬فکر کند و کتاب بنویسد‪.‬‬
‫آری‪ ،‬جوان امروز مرد کار و کوشش است‪ .‬زندگی را‬
‫نها و‬‫هها‪ ،‬ادارات و به کارانداختن ماشی ‌‬ ‫جز در کارخان ‌‬
‫گرفتن سود و یا حقوق آخر هفته و ماه و سلمتی و‬
‫نآسایی در‬ ‫یداند و فقط به ت ‌‬
‫زندگی خوش چیز دیگری نم ‌‬
‫آخر روز و خواب آرام در آخر شب و مزد آخر هفته یا‬
‫ق آخرِ ماه و سود آخر سال و بازگرداندن جوانی در‬ ‫حقو ِ‬
‫یانیشد؛ اما جهان دیگر از نظر او معلوم‬ ‫آخر عمر م ‌‬
‫هی‬‫نیست و شاید از وهم و خیال فرا نگذرد‪ .‬خدا در بار ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫این دسته م ‌‬
‫﴿ ‪   ‬‬
‫‪      ‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬النمل‪.[66 :‬‬
‫هی[ قیامت آرام آرام ته کشید‪،‬‬ ‫ششان در ]بار ‌‬ ‫»بلکه دان ‌‬
‫ن[ آن در تردید هستند‪ .‬بلکه آنان از‬ ‫خداد ِ‬
‫بلکه آنان از ]ر ‌‬
‫ن[ آن کورند«‪.‬‬ ‫]پذیرفت ِ‬
‫ن غرب در هر‬ ‫ت تمد ِ‬ ‫این دسته از مردم به سبب تأثیرا ِ‬
‫ییابند‪ .‬ولع و‬
‫ملت و کشوری افزایش و اهمیت م ‌‬
‫یدهد که به سراغ دین‬ ‫یهای مادی آنان‪ ،‬اجازه نم ‌‬ ‫سرگرم ‌‬
‫بروند‪ ،‬کسی که بخواهد آنان را به سوی دین و زندگی‬
‫آخرت فرا بخواند‪ ،‬مانند سندبار سرگردان خواهد شد‪.‬‬
‫یشود‬ ‫همانطوری که سندباد چون با تخم سیمرغ مواجه م ‌‬
‫یکند‪ ،‬یک بنای سنگی است‪ ،‬چندین مرتبه دور‬ ‫و تصور م ‌‬
‫یکند‪ ،‬مبلغان‬ ‫لشدن پیدا نم ‌‬ ‫یچرخد و راهی برای داخ ‌‬ ‫آن م ‌‬
‫یچرخند و‬ ‫لهای دنیازدگان م ‌‬ ‫دینی هم اطراف مغزها و عق ‌‬
‫تآوردن راه نفوذ هستند‪ ،‬تا بتوانند به مغزها‬ ‫به فکر به دس ‌‬
‫بها جای دهند‪،‬‬ ‫وارد شوند و افکار دینی و الهی را در قل ‌‬
‫یهای اندیشه را‬ ‫ولی زندگی مادی درهای عقل و ورد ‌‬
‫مسدود کرده است‪ .‬همانطوری که اگر کسی ذوق ادبی‬
‫﴿‪﴾329‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نداشته باشد‪ ،‬اشعار خوب و اوزان بلغی را صرفا ً‬
‫یداند‪ ،‬همچنین کسانی که‬ ‫صداهایی بدون فن و هنر م ‌‬
‫حسس ششم دینی را از دست داده اند دعوت انبیا و‬
‫بهای آسمانی برای‬ ‫یهای گویندگان مذهبی و کتا ‌‬ ‫سخنران ‌‬
‫آنان اثری ندارد و سخنان بزرگان نسبت به آنان مانند‬
‫یگوید‪:‬‬
‫دمیدن در خاکستر و فریاد در بیابان است‪ ،‬شاعر م ‌‬
‫ت لو‬ ‫َ‬
‫ع َ‬
‫م ْ‬ ‫س َ‬
‫لقد أ ْ‬
‫حّيا‬‫ت َ‬ ‫نادي َ‬
‫ولكن ل حياة‬
‫من ُتناِدي‬ ‫لِ َ‬

‫یکردی‪ ،‬قطعا ً او را‬ ‫های را صدا م ‌‬‫»اگر زند ‌‬


‫یکنی زنده‬‫یشنواندی‪ ،‬ولی کسی را که فریاد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫نیست«‪.‬‬
‫لهای آنان‬
‫مها و عق ‌‬ ‫شها‪ ،‬چش ‌‬‫بها‪ ،‬گو ‌‬
‫خلصه‪ ،‬قل ‌‬
‫یکننند و سخن‬ ‫تسخیر شده و مطالب دین را درک نم ‌‬
‫پیامبران و رهبران دینی و گویندگان مذهبی در مغز آنان‬
‫یداند که‬
‫اثری ندارد‪ .‬شرح این نوع آیات در قرآن کسی م ‌‬
‫اینگونه اشخاص را دیده باشد و در تفسیر این آیات‬
‫نها دچار نشده اند‪،‬‬ ‫مفسرانی که با این دسته از انسا ‌‬
‫یتوانند به تجزیه و تحلیل بپردازند‪:‬‬
‫نم ‌‬
‫﴿ ‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪] ﴾ ‬البقرة‪.[7 :‬‬
‫یشان مهر زده است و بر‬
‫شها ‌‬
‫لها و گو ‌‬‫»خداوند بر د ‌‬
‫های است«‪.‬‬ ‫نشان پرد ‌‬ ‫چشما ‌‬
‫﴿ ‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪] ﴾   ‬الفرقععان‪:‬‬
‫‪.[44‬‬
‫یشنوند یا‬
‫یبری که بیشتر آنان م ‌‬
‫»آیا گمان م ‌‬
‫یفهمند؟ ]نه[ ایشان همچون چهارپایان هستند بلکه‬ ‫م ‌‬
‫هتر«‪.‬‬
‫گمرا ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾‬البقرة‪.[171 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫﴿‪﴾330‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ر[ کسانی که کفر ورزیده اند ]و راه‬ ‫»مثال ]دعوتگ ِ‬
‫حقیقت و هدایت را ترک گفته اند[ همچون مثال کسی‬
‫یشنود‪ ،‬بانگ‬ ‫است که چیزی را که جز صدا و ندایی نم ‌‬
‫یورزند«‪.‬‬ ‫زند‪ .‬کر‪ ،‬گنگ و کورند؛ چرا که آنان خرد نم ‌‬
‫یدرمان این عصر‪ ،‬بیماری‬ ‫یهای سخت و ب ‌‬ ‫یکی از بیمار ‌‬
‫جهایی که مردان الهی و‬ ‫ینیازی از دین« است‪ ،‬رن ‌‬ ‫»ب ‌‬
‫دعوتگران دینی امروز از دعوت این دسته از مردم‬
‫های از ادوار فسق و فجور و در‬ ‫یکشند‪ ،‬در هیچ دور ‌‬ ‫م ‌‬
‫نهای معصیت و غفلت نکشیده اند؛ زیرا‬ ‫کترین زما ‌‬‫تاری ‌‬
‫نها چنان غافلند که نسبت به مسایل‬ ‫این دسته از انسا ‌‬
‫کلمی هیچ توجهی سلبی یا ایجابی ندارند‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬‫هی این دسته به پیامبرش م ‌‬ ‫خداوند در بار ‌‬
‫﴿ ‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾  ‬النمل‪.[80 :‬‬
‫هدلن[ را بشنوانی‬ ‫یتوانی مردگان ]مرد ‌‬ ‫یگمان تو نم ‌‬ ‫»ب ‌‬
‫و ندای ]دعوت خود[ را به گوش کران برسانی‪ ،‬وقتی که‬
‫یگریزند«‪.‬‬‫یکنند و م ‌‬‫پشت م ‌‬
‫ههای‬‫یکی از دانشمندان غرب که در یکی از دانشگا ‌‬
‫یکند‪ ،‬به این تفاوت‬ ‫اروپا فلسفه و روانشناسی تدریس م ‌‬
‫هی بشر عصر حاضر و بشر قدیم پی‬ ‫اساسی بین روحی ‌‬
‫برده است و به طور اختصار آن را بیان کرده است‪:‬‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫س‪.‬م‪ .‬جود م ‌‬
‫شهای دینی‬ ‫هی پرس ‌‬ ‫»درگذشته اعتراض و تردید در بار ‌‬
‫لکنندگان به پاسخ‪ ،‬ها‪ ،‬قانع‬ ‫یآمد و گاهی سؤا ‌‬ ‫به میان م ‌‬
‫شهایی اهمیت‬ ‫یشدند‪ ،‬ولی نسل جدید به چنین پرس ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یکند«‪.‬‬ ‫یدهد و در ذهنش نیز خطور نم ‌‬ ‫نم ‌‬

‫هی دینی‬ ‫نرفتن عاطف ‌‬ ‫از بی ‌‬


‫اخیرا ً هنگامی که دریای مادیات طغیان کرد و کشورهای‬
‫اسلمی نیز در امواج آن فرو رفتند‪ ،‬دعوتگران دینی‬
‫ههای کوچکی در این اقیانوس مادی تدارک دیدند تا‬ ‫جزیر ‌‬
‫نهای خداجو و گریزان از مادیات و غفلت‪ ،‬به آنها پناه‬ ‫انسا ‌‬
‫نهای قوی بشریت را از تاریکنای‬ ‫برند‪ ،‬آنها مانند نورافک ‌‬
‫یبخشیدند و مردم را با‬ ‫مادیت و فرورفتن در آن‪ ،‬نجات م ‌‬
‫بهای آنان را روشن‬ ‫تهای دینی و اخلقی آشنا و قل ‌‬ ‫تربی ‌‬
‫یساختند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یشد‬ ‫آری‪ ،‬در جهان اسلم حرکتی مستمر مشاهده م ‌‬
‫ههای نجات در حال سفر بود‪ ،‬این‬ ‫که به سمت این جزیر ‌‬
‫﴿‪﴾331‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تآوردن راه نجات و تربیت‬ ‫نها به منظور به دس ‌‬ ‫کاروا ‌‬
‫ب‬‫ههای شمال و جنو ِ‬ ‫دینی از شرق و غرب و دوترین نقط ‌‬
‫ن الم به این نقطه درآمد و رفت بودند و برای رسیدن‬ ‫جها ِ‬
‫هها از سرحدات و مرزهای سیاسی و‬ ‫به این جزیر ‌‬
‫جغرافیایی در حال عبور بودند‪.‬‬
‫یشدند‪.‬‬ ‫هها مستعمرات دینی مسحوب م ‌‬ ‫تنها این جزیر ‌‬
‫یشد و در حقیقت‬ ‫اختلفات نژادی و ملی در آنها نابود م ‌‬
‫های انسانی بودند که شرقی و غربی‪ ،‬بخارایی‪،‬‬ ‫موز ‌‬
‫مرکشی‪ ،‬اهل ترکیه و اندونزی همه و همه در آن جمع‬
‫ههای اجتماع گریخته و به پروردگار خود‬ ‫بودند‪ ،‬همه از فتن ‌‬
‫پناهنده شده بودند‪ ،‬بامدادان و شامگاهان خدا را‬
‫تهای‬ ‫یخواندند و فقط منتظر رضایت او بودند‪ ،‬آنها تربی ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگرفتند و در گوشه و کنار جهان پخش‬ ‫دینی را فرا م ‌‬
‫یشدند‪ ،‬تا مردم را به سمت سعادت و نجات رهبری‬ ‫م ‌‬
‫لها‬‫هی د ‌‬ ‫ن مرد ‌‬ ‫کنند‪ ،‬و تا این که مردان خدا را بیابند و زمی ِ‬
‫را زنده کنند و در آن تخم دین و تقوا بپاشند‪.‬‬
‫تها‪ ،‬آنها‬ ‫تها و دول ‌‬ ‫گترین قدر ‌‬ ‫بدین ترتیب در کنار بزر ‌‬
‫تهایی روحی بودند که از قدرتی به مراتب بیشتر از‬ ‫دول ‌‬
‫تهای‬ ‫تها برخوردار بودند‪ ،‬در این دول ‌‬ ‫قدرت مادی دول ‌‬
‫روحی افرادی بودند که دنیا با ذلت تمام و شاهان و‬
‫یآمدند‪.‬‬ ‫ت فروتنی به سوی آنان م ‌‬ ‫فرمانروایان با نهای ِ‬
‫ً‬
‫تهای روحی ]مخصوصا در هند[ طوری‬ ‫تشکیلت این دول ‌‬
‫تهای مادی‪ ،‬نمایندگان خود را به مراکز‬ ‫بود که همانند دول ‌‬
‫یکردند‪ ،‬عزل و نصب در دست خودشان‬ ‫مختلف اعزام م ‌‬
‫بود و دارای کنسولگری و سفیر بودند‪.‬‬
‫هی جهان اسلمی در دست آنان بود‪ ،‬هرگاه‬ ‫گویی نقش ‌‬
‫یماند‪،‬‬ ‫یدفاع م ‌‬ ‫یشد و ب ‌‬ ‫یکی از مرزهای اسلمی خالی م ‌‬
‫یگماردند تا آنجا را از‬ ‫یدرنگ مجاهدی دینی در آنجا م ‌‬ ‫ب ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫غفلت و گناه و جهل و طغیان حراست کند ‪.‬‬

‫)(‪ -‬شسسیخ سسسید ابوالحسسسن علسسی هجسسویری )مسسدفون در لهسسور(‬ ‫‪1‬‬

‫یگوید‪ :‬شیخم مرا بسسه لهسسور اعسسزام کسسرد و دسسستور داد تسسا آنجسسا‬ ‫م ‌‬
‫اقامت کنسم‪ ،‬مسسن معسذرت خواسسستم؛ زیسسرا دوسستم‪ ،‬شسسیخ حسسسین‬
‫زنجانی در آنجا بود‪ ،‬اما شسسیخ دسسستور داد بایسسد حتم سا ً آنجسسا بسسروی‪.‬‬
‫سرانجام من دستور شیخ را پذیرفتم و عازم لهور شسسدم و شسسب‬
‫هها بسته بود‪ ،‬شسسب را بیسسرون از قلعسسه سسسپری‬ ‫آنجا رسیدم‪ .‬درواز ‌‬
‫هی شسسیخ‬ ‫کردم‪ .‬چون صبح شد‪ ،‬متوجه شدم که مردم دارند جنسساز ‌‬
‫یکنند‪ ،‬آنگاه بود که دستور شیخ را درک کردم‪.‬‬ ‫حسین را تشییع م ‌‬
‫هی کسسار شسسیخ یعنسسی دعسسوت إلسسی اللسسه‬ ‫وارد شسسهر شسسدم و بسسه ارائ ‌‬
‫پرداختم‪ .‬رک‪ :‬هجویری‪ ،‬کشف المحجوب‪.‬‬
‫﴿‪﴾332‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تهای روحی‬ ‫هی داخلی این دول ‌‬ ‫تشکیلت و ادار ‌‬
‫»مخصوصا ً در هند[ به هیچ مقامی وابسته نبود‪ .‬شاهان و‬
‫یهای‬ ‫یکردند و دگرگون ‌‬ ‫فرمانروایان در آن دخالت نم ‌‬
‫های هیچ تأثیری در آن نداشت؛‬ ‫سیاسی و رخدادهای منطق ‌‬
‫هی غیاث پور که به دست‬ ‫برای نمونه چند جمله در بار ‌‬
‫شیخ نظام الدین بدوانی هندی )متوفی ‪ 725‬هجری( در‬
‫یشود‪:‬‬ ‫پایتخت هند بنا شده است نقل م ‌‬
‫شیخ با هفت نفر از پادشاهان هند از زمان غیاث الدین‬
‫بلبن )‪ (684 – 664‬تا غیاث الدین تغلق )‪(725 – 720‬‬
‫معاصر بود‪ .‬وی در طول این مدت استقلل این بنا را‬
‫حفظ کرد و هرگز نگذاشت این مرکز عظیم تربیتی مورد‬
‫دستبرد حکام قرار گیرد‪ .‬در این پایگاه تربیتی اشخاصی از‬
‫رجال دولت سنجر ایران تا رجال دولت اوره در شرق هند‬
‫مشغول بودند‪ ،‬مراکز دینی و افراد وابسته به آن در نظر‬
‫یبهره بودند‪،‬‬ ‫مردم محترم بودند‪ ،‬با این که از ثروت ب ‌‬
‫های برای آنان قایل بودند‪ ،‬گاهی‬ ‫مردم احترام فوق العاد ‌‬
‫یرسید که مورد حسادت‬ ‫این احترام به جایی م ‌‬
‫یگرفتند‪ .‬برای نمونه‪:‬‬ ‫ریاستمداران وقت قرار م ‌‬
‫سید آدم بنوری )متوفی ‪ 1053‬هس( که در بقیع دفن‬
‫شده است همه روزه هزار نفر بر سر خوان طعاماو غذا‬
‫یخوردند و هزاران نفر از مردان با شخصیت و صدها‬ ‫م ‌‬
‫نفر از دانشمندان‪ ،‬ملتزم رکاب او بودند‪ .‬موقعی که سید‬
‫در سال ‪ 1053‬وارد لهور گردید هزاران نفر از اشراف و‬
‫دانشمندان در رکاب او بودند‪ .‬وقتی شاه جهان‪ ،‬سلطان‬
‫هند این وضعیت را دید‪ ،‬از موقعیت سید ترسید؛ لذا از در‬
‫خدعه وارد شد و مقداری پول برای او فرستاد و گفت‪:‬‬
‫هی خدا بر شما واجب گردیده‪ ،‬عازم مکه شوید‪.‬‬ ‫حج خان ‌‬
‫سید مقصود پادشاه را درک کرد و عازم حجاز شد و آنجا‬
‫را از دنیا رفت)‪.(1‬‬
‫شیخ محمد معصوم )‪ 1079‬هس( فرزند شیخ بزرگ امام‬
‫احمد سرهندی نه صد هزار نفر با او بیعت کردند و به‬
‫ت‬‫دستش توبه کردند و هفت هزار نفر در دعوت و تربی ِ‬
‫دینی مردم جانشین وی شدند)‪.(2‬‬

‫)(‪ -‬التذكرة الدمية )فارسي(‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬نزهة الخواطر‪ ،‬ج ‪ ،5‬س اثسسر علمسسه عبسسدالحی حسسسنی‪ ،‬والسسد‬ ‫‪2‬‬

‫بزرگوار مصنف ‪./‬‬


‫﴿‪﴾333‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫شیخ سیف الدین سرهندی )م ‪ 1096‬هس( همیشه بر سر‬
‫یخوردند و‬ ‫هی او هزار و چهار صد نفر غذا م ‌‬ ‫سفر ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫یدادند ‪.‬‬ ‫خودشان غذا سفارش م ‌‬
‫شیخ محمد زبیر سرهندی )م ‪ 1151‬هس( هرگاه از منزل‬
‫ههای خود را زیر پاهای‬ ‫یشد مردم شال و حل ‌‬ ‫خود خارج م ‌‬
‫یانداختند که پایش را روی زمین نگذارد و هرگاه به‬ ‫شیخ م ‌‬
‫یرفت و سوار‬ ‫ت مریضان یا برای کار دیگری بیرون م ‌‬ ‫عیاد ِ‬
‫یشد‪ ،‬ثروتمندان و سیاستمداران ملتزم رکاب او بودند‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫تهای سلطنتی‬ ‫خلصه تشریفات حرکت وی مانند اسکور ‌‬
‫بود)‪.(2‬‬
‫هها فقط عظمت دین و احترام‬ ‫مقصود از ذکر این نمون ‌‬
‫دانشمندان در نظر مردم بود‪ ،‬آن قدر رفت و آمد بر در‬
‫منازل علمای دینی زیاد بود که ماند آن بر در منازل‬
‫یشد‪.‬‬ ‫سلطین دیده نم ‌‬
‫ً‬
‫ههایی بود که صرفا جهت بیان‬ ‫آنچه بیان شد نمون ‌‬
‫عظمت‪ ،‬جایگاه و مقام دین در نظر عموم مردم تقدیم‬
‫حضورتان شد و این که رجال دینی و نمایندگان دین تا چه‬
‫میزانی مورد توجه مردم بودند و مردم به جای قدرتمندان‬
‫هی امور دینی‬ ‫یکردند و چقدر شیفت ‌‬ ‫چقدر از دین اطاعت م ‌‬
‫ههای آن بودند‪.‬‬ ‫و برنام ‌‬
‫ً‬
‫ههای فوق صرفا از تاریخ‬ ‫باید توجه داشت که نمون ‌‬
‫دوران اسلم هند به صورت گذرا‪ ،‬اقتباس شده است و‬
‫اگر از سیرت علما و رجال تاریخ عمومی اسلم مانند‬
‫ههایی‬ ‫رجال سرزمین شام‪ ،‬مصر‪ ،‬مغرب دور و عراق نمون ‌‬
‫یآمد‪ ،‬اما در‬ ‫یآوردیم‪ ،‬لزوما ً کتابی بزرگ پدید م ‌‬ ‫را درم ‌‬
‫اینجا فقط به ذکر شیخ خالد شهرزوری )م ‪ 1242‬هس(‬
‫کسی که در بغداد مورد استقبال مردم قرار گرفت و از‬
‫گوشه و کنار‪ ،‬مردم جهت استفاده و توبه بروی هجوم‬
‫یآوردند‪ ،‬اکتفا می کنیم‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫ینویسد چنین خبر‬ ‫های که به استادش م ‌‬ ‫وی در نام ‌‬
‫همند‬ ‫یدهد که صد تن از علمای بزرگ از محضرش بهر ‌‬ ‫م ‌‬
‫شدند‪ 500 ،‬نفر از علما با وی بیعت نمودند و تعداد عوام‬
‫و خواص که به وی مراجعه کردند‪ ،‬قابل شمارش‬
‫نیست)‪.(3‬‬
‫هی استعمارِ اروپا‪ ،‬این گرایش دینی‪ ،‬هجرت‬ ‫تا اوایل دور ‌‬
‫در طلب علم نافع و عمل صالح تحمیل دشواری سفرها و‬
‫)(‪ -‬ذيل الرشحات )فارسي(‪.‬‬ ‫‪3‬‬

‫)(‪ -‬دار المعارف )فارسي(‪ ،‬نزهة الخواطر )عربي(‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬دار المعارف‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾334‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ب اخلق و رسیدن به‬ ‫هی نفس و تهذی ِ‬ ‫خطرها‪ ،‬جهت تزکی ‌‬
‫هدایت و آمادگی برای آخرت‪ ،‬ادامه داشت‪ .‬در هر‬
‫ههای روحی‬ ‫هگا ‌‬
‫های از جهان اسلم مراکز دینی و پنا ‌‬ ‫گوش ‌‬
‫وجود داشت که جویندگان از گوشه و کنار به آنها پناه‬
‫تها بدانان روی‬ ‫ی حکوم ‌‬ ‫تهای عال ِ‬ ‫یآوردند‪ ،‬دنیا و پس ‌‬ ‫م ‌‬
‫هآوردن به این‬ ‫یکرد‪ ،‬اما آنان جز گریز از آن و پنا ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردند و به اصلح‬ ‫اقیانوس آرام روحی‪ ،‬کار دیگری نم ‌‬
‫باطن خویش و مبارزه با وسواس شیطان مشغول‬
‫یگردیدند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫هی سیزدهم‪،‬‬ ‫ش تمدن یعنی اواسط سد ‌‬ ‫هنگام ِ پیدای ِ‬
‫زمانی که انگلیس هند را به تصرف خویش آورده بود و‬
‫هی مردم‬ ‫یشان در زندگی تود ‌‬ ‫هی زندگ ‌‬ ‫هنوز تمدن و فلسف ‌‬
‫یکنیم‪.‬‬‫اثر نگذاشته بود‪ ،‬بقایای زندگی دین را مشاهده م ‌‬
‫یکی از مؤرخان)‪ (1‬از خانقاه شیخ غلم علی دهلوی )م‬
‫یگوید‪:‬‬‫‪ (1240‬چنین م ‌‬
‫»در این خانقاه با چشم سر افرادی از روم‪ ،‬شام‪،‬‬
‫یکردند و‬ ‫بغداد‪ ،‬مصر و حبشه دیدم که با شیخ بیعت م ‌‬
‫زانوزدن در برابر وی را برای خویش سعادت و از بهترین‬
‫یدانستند‪ ،‬زایران از کشورهای مجاور مانند هند‬ ‫حسنات م ‌‬
‫و افغانستان چون مور و ملخ سرازیر بودند‪ .‬کسانی که در‬
‫این خانقاه مقیم بودند از ‪ 500‬نفر کمتر نبودند که خانقاه‬
‫یکرد«)‪.(2‬‬ ‫مزبور مخارج آنها را تأمین م ‌‬
‫شیخ رؤوف احمد مجددی در تاریخ ‪ 28‬جمای الول‬
‫یکند و افرادی را‬ ‫‪ 1213‬هس ‪ .‬ق از خانقاه مذکور دیدن م ‌‬
‫ینماید‪ .‬سمرقند‪ ،‬بخارا‪،‬‬ ‫از شهرهای ذیل در آن مشاهده م ‌‬
‫تاشکند‪ ،‬حصار‪ ،‬قندهار‪ ،‬کابل‪ ،‬پیشاور‪ ،‬کشمیر‪ ،‬ملتان‪،‬‬
‫لهور‪ ،‬سرهند‪ ،‬امروهه‪ ،‬سنبهل‪ ،‬رامپور‪ ،‬بریلی‪ ،‬لکهنؤ‪،‬‬
‫مآباد‪ ،‬دهاکه‪ ،‬حیدرآباد‪،‬‬ ‫جایس‪ ،‬بهرایج‪ ،‬کرو کهبور‪ ،‬عظی ‌‬
‫بونه و غیره)‪.(3‬‬
‫ههای دور و دراز در‬ ‫فراموش نکنید که این سفر ‌‬
‫ههای ارتباطی جدید وجود‬ ‫شرایطی بوده است که را ‌‬
‫نها انجام‬ ‫نداشته است و مسافرت پیاده و در رکاب کاروا ‌‬
‫یگرفته است‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫)(‪ -‬مؤرخ مزبور سیر سید احمد خان است؛ کسی که مردم را به‬ ‫‪1‬‬

‫یخواند و دانشسسگاه مشسسهور‬


‫سبک آموزش انگلیسی در هند فرا م ‌‬
‫علیگره را تأسیس کرد‪.‬‬
‫)(‪ -‬آثار الصنادید )اردو(‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬دار المعارف )فارسی(‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾335‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ههای اخیر این دوران در حال اتمام‪ ،‬در زمان‬ ‫منظر ‌‬
‫مصلح بزرگ هند و مجاهد مشهور‪ ،‬امام احمد بن عرفان‬
‫یشود‪ ،‬اگر تاریِخ این‬ ‫شهید ‪ 1224) /‬هس( نمایان م ‌‬
‫گمرد و سفرهای وی در هت جهت انتشار دعوت به‬ ‫بزر ‌‬
‫سوی توحید و پیروی از سنت و جهاد مورد مطالعه قرار‬
‫گیرد‪ ،‬روشن خواهد شد که چگونه هزاران انسان به دست‬
‫های‬ ‫یکنند؛ به گون ‌‬ ‫تها توبه م ‌‬‫وی از گناهان‪ ،‬شرک و بدع ‌‬
‫یشود و برای پذیرایی‬ ‫هها تعطیل و مساجد پر م ‌‬ ‫که مغاز ‌‬
‫از او و همراهانش که صدها تن بودند‪ ،‬مردم با یکدیگر به‬
‫یپردازند‪ ،‬تا آنجا که بسا اوقات جهت کسب نوبت‬ ‫رقابت م ‌‬
‫یکنند و بدین ترتیب اموال‬ ‫هکشی م ‌‬ ‫اول‪ ،‬بین یکدیگر قرع ‌‬
‫و دارایی خویش را با طیب خاطر در راه خدا خرج‬
‫یکنند‪ ،‬در این زمان است که مسلمانان از شهامتف‬ ‫م ‌‬
‫دینی‪ ،‬همت بال و مردانگی برخوردارند که بعد از آن تاریخ‪،‬‬
‫دوباره به چنین صفاتی دست نیافتند‪.‬‬
‫در سال ‪ 1236‬هس هنگامی که سید به اتفاق یارانش‬
‫عازم حج شد و تعدادشان ‪ 700‬نفر بود‪ ،‬از رایی بریلی‪،‬‬
‫یها شدند‪،‬‬ ‫محل سکونتش‪ ،‬تا کلکته که از آنجا سوار کشت ‌‬
‫یگذشتند‪ ،‬مورد پذیرایی مسلمانان‬ ‫های که م ‌‬ ‫از هر منطق ‌‬
‫هآباد اقامت نمودند‪،‬‬ ‫یگرفتند‪ ،‬هنگامی که به ادل ‌‬ ‫قرار م ‌‬
‫شیخ غلم علی از آنها به مدت پانزده روز پذیرایی نمود‪،‬‬
‫هها و اطراف آنجا جمع شده بودند و‬ ‫مردم از تمام قری ‌‬
‫یکردند‪ ،‬این‬ ‫هی شیخ تناول م ‌‬ ‫بهترین غذا را بر سفر ‌‬
‫پذیرایی جدا از هدایا‪ ،‬توشه و لباس بود که به اهل کاروان‬
‫یداد‪.‬‬
‫م ‌‬
‫کاروان مزبور هنگام برگشت از سفر چون در مسیر‬
‫کلکته و رای بریلی به شهر مرشدآباد رسید‪ ،‬غلم علی‬
‫مرتضی پذیرایی آنها را به عهده گرفت و اعلن کرد‪:‬‬
‫یخرد و نیازی‬ ‫هرکس از افراد کاروان چیزی از بازار م ‌‬
‫یپردازم‪ .‬چون سید در این مورد با‬ ‫دارد‪ ،‬پولش را من م ‌‬
‫وی صحبت کرد‪ ،‬گفت‪ :‬برای من جای بسی شکر و افتخار‬
‫است که در خدمت حجاج هستم‪ ،‬در این سفر هزاران‬
‫انسان توبه کردند و رقت قلب‪ ،‬اطاعت از حق و خضوع‬
‫فناپذیر نمایان بود‪ ،‬مردم از‬ ‫های وص ‌‬ ‫در برابر شرع به گون ‌‬
‫یآمدند و در راه خیر داخل‬ ‫هی دسته دسته م ‌‬ ‫هر ناحی ‌‬
‫ن بیمارستان بنارس به سید چنین‬ ‫یشدند‪ ،‬حتی بیمارا ِ‬ ‫م ‌‬
‫هنشین و افتاده در بستر بیماری‬ ‫پیام فرستادند‪ :‬ما خان ‌‬
‫هستیم‪ .‬اگر سید صلح بداند‪ ،‬سری به ما بینوایان بزند تا‬
‫﴿‪﴾336‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫به دست وی توبه کنیم‪ ،‬سید در پاسخ آنان به بیمارستان‬
‫تشریف برد و آنان با وی بیعت کردند‪.‬‬
‫یشود که‬ ‫دو ماه در کلکته اقامت گزید‪ ،‬چنین محاسبه م ‌‬
‫یکردند کمتر از ‪1000‬‬ ‫کسانی که روزانه با وی بیعت م ‌‬
‫نفر نبودند‪ ،‬و بیعت تا نصف شب ادامه داشت‪ .‬ازدحام‬
‫تنمودن‬ ‫زایران به حدی زیاد بود که جداگانه با هر نفر بیع ‌‬
‫یکردند و مردم‬ ‫ممکن نبود‪ ،‬آنان ‪ 7‬الی ‪ 8‬عمامه را پهن م ‌‬
‫یکردند و با خدا‬ ‫یانداختند و توبه م ‌‬ ‫هها دست م ‌‬ ‫به عمام ‌‬
‫یبستند‪ .‬هر روز ‪ 17‬یا ‪ 18‬مرتبه این عمل تکرار‬ ‫عهد م ‌‬
‫یشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫مدت ‪ 15‬یا ‪ 20‬روز سید در کلکته مردم را ارشاد‬
‫هی مردم حدود ‪ 2000‬تن از علما‬ ‫ینمود و علوه بر تود ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشدند‪ .‬همینطور شیخ‬ ‫ههایش حاضر م ‌‬ ‫و شیوخ در موعظ ‌‬
‫عبدالحی برهانوی همراه سید روزهای جمعه و سه شنبه‬
‫یپرداخت‪ ،‬و‬ ‫بعد از نماز ظهر تا عصر به ارشاد مردم م ‌‬
‫یشدند‪.‬‬ ‫روزانه ‪ 10‬الی ‪ 15‬نفر مسلمان م ‌‬
‫هها و توجه مردم به دین و‬ ‫از تأثیرات این موعظ ‌‬
‫تشان از شریعت‪ ،‬بازار تجارت شراب در کلکته که‬ ‫اطاع ‌‬
‫گترین شهرهای هند و مرکز انگلیس بود‪،‬‬ ‫یکی از بزر ‌‬
‫هها کاسد شد و‬ ‫یها و شرابخان ‌‬ ‫تعطیل شد‪ .‬بازار می فروش ‌‬
‫به سبب کساد بازار و تعطیل شدن بازر شراب‪،‬‬
‫فروشندگان از پرداخت مالیات به حکومت امتناع ورزیدند‪.‬‬
‫ت‬‫زمانی که سید مردم را به جهاد فرا خواند‪ ،‬مردم ِ طبقا ِ‬
‫مختلف با نشاط و حماسه دعوتش را لبیک گفتند و به وی‬
‫یشان را رها کردند‪ ،‬بازرگان‬ ‫پیوستند‪ .‬کشاورزان کشاورز ‌‬
‫ههایشان را ترک کردند‬ ‫ههایشان را بستند و مردم خان ‌‬ ‫مغاز ‌‬
‫و غربت در راه خدا را برگزیدند و به پست سرشان هرگز‬
‫ننگریستند و تا آنجا پیش رفتند که سرانجام در سال‬
‫‪ 1246‬هس در وادی بالکوت در سنگرهای جهاد به شهادت‬
‫هها پناه‬
‫ههای کو ‌‬ ‫هی شان نیز به قل ‌‬ ‫رسیدند‪ ،‬باقی ماند ‌‬
‫بردند و به جهاد خویش ادامه دادند‪.‬‬
‫سهای‬ ‫این در حالی بود که تمدن اسلمی در هند نف ‌‬
‫یکشید و حکومت اسلمی در حال فروپاشی‬ ‫اخیرش را م ‌‬
‫بود‪ .‬اما هنوز در بین مردم غیرت اسلمی و شعور دینی‪،‬‬
‫انابت به سوی خدا و گریختن به سوی او شتاب به سوی‬
‫هگرفتن زندگی دنیا و گذشتن از جان و‬ ‫داعی خدا‪ ،‬نادید ‌‬
‫مال وجود داشت‪.‬‬
‫سرانجام جای پای انگلیس در این سرزمین محکم شد و‬
‫حشان بود‪ ،‬داشت‬ ‫سیستم آموزشی اش که بزرگترین سل ‌‬
‫﴿‪﴾337‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یداد‪ .‬افکار و تمایلت انگلیس در بنی مردم‬ ‫نتایجش را م ‌‬
‫سرایت نمود و بدون این که خود احساس کنند‪ ،‬نظام‬
‫تها در‬ ‫زندگی و نظام فکری در هند کامل ً تغییر کرد‪ .‬هم ‌‬
‫لها خاموش شد‪،‬‬ ‫ههای د ‌‬ ‫باب دین فرو نشست‪ ،‬شعل ‌‬
‫تها و‬ ‫تها‪ ،‬خواس ‌‬ ‫ی دینی سرد شد‪ ،‬رغب ‌‬ ‫گرمای زندگ ِ‬
‫مترین انگیزه در راستای پیشرفت و‬ ‫ت طبیعی که مه ‌‬ ‫رقاب ِ‬
‫ابتکار است‪ ،‬از دین و روحانیت به سوی زندگی و مادیت‬
‫ههای کوشش در باب دین‪ ،‬علم و آنچه‬ ‫برگشت‪ ،‬از انگیز ‌‬
‫مربوط به روح و قلب است کاسته شد و در عوض موانع‬
‫هها افزوده شدند‪ ،‬و اسباب و عوامل ضد دین و‬ ‫و بازدارند ‌‬
‫معنویت افزایش یافت‪ .‬موج نبوغ‪ ،‬نواوری‪ ،‬ذکاوت و‬
‫تیزهوشی که تا به حال به سوی علوم مربوط به دین و‬
‫روح متوجه بود‪ ،‬به سوی علوم مربوط به زندگی و‬
‫ب رفاه و آسایش متوجه شد‪.‬‬ ‫مکردن اسبا ِ‬ ‫فراه ‌‬
‫با این وصف این دوران در حال اتمام‪ ،‬اندک رمقی‬
‫یکرد‪ ،‬مردانی که‬ ‫داشت و با مرگ دست و پنجه نرم م ‌‬
‫ب اخلق و‬ ‫همچنان به سوی دین‪ ،‬اصلح نفس‪ ،‬تزکیه‪ ،‬تهذی ِ‬
‫یکردند و یادگاران گذشتگان در‬ ‫آراستن آن دعوت م ‌‬
‫یرغبتی به دنیا و توجه به آخرت و اخلص و اتباع سنت‬ ‫ب ‌‬
‫بودند‪ ،‬وجود داشتند‪ .‬آنان همچنان در بین مردم دارای‬
‫دعوت بودند و مسلمانان ارتباط با آنان و تمسک به‬
‫ق دین خویش‬ ‫ت زندگی و حقو ِ‬ ‫تشان را از واجبا ِ‬ ‫سیر ‌‬
‫هداران و‬ ‫یدانستند‪ ،‬حتی برخی از فرمانروایان و سرمای ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی خویش‪ ،‬امرو‬ ‫صاحبان دنیا‪ ،‬نسبت به حسن خاتم ‌‬
‫آخرت‪ ،‬اصلح قلب و عمارت باطن توجه زیادی داشتند‪،‬‬
‫اما تمام این موارد در این برهه از زمان چیزی شبیه‬
‫هی‬ ‫ششدن بود؛ زیرا ریش ‌‬ ‫هکشیدن چراغ قبل از خامو ‌‬ ‫شعل ‌‬
‫درخت دین خکشیده بود‪ ،‬آب زندگی از آن قطع شده بود‬
‫و گردبادی آتشین برآن وزیه بود‪.‬‬
‫نهای اصیل در دین و‬ ‫متأسفانه در مراکزِ دینی و خاندا ‌‬
‫ههای انگلیسی‪ ،‬تردید‬ ‫علم به سبب تأثیرات محیط و آموخت ‌‬
‫و بدگمانی سرایت نمود‪ ،‬اعتماد به خدا‪ ،‬اعتماد به صفات و‬
‫نشان را‬ ‫ههایش ضعیف شد‪ .‬پدران از این که فرزندا ‌‬ ‫وعد ‌‬
‫به تحصیل علوم دینی بفرستند‪ ،‬تن زدند و به آنان علوم‬
‫نهای غربی را آموختند‪ ،‬آنهم نه به‬ ‫مربوط به زندگی و زبا ‌‬
‫ب تحصیل یک علم و فن مفید و نافع و یا به سبب دفاع‬ ‫سب ِ‬
‫یرغبتی در دین و فرار از‬ ‫از اسلم‪ ،‬بلکه به خاطر ب ‌‬
‫ههایشان از فقر و ناداری‬ ‫خطرات آینده که مبادا جگرگوش ‌‬
‫ضایع شوند‪ ،‬این علوم را آموختند‪.‬‬
‫﴿‪﴾338‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫به این شکل این نسل مبارک منقرض و بساطش جمع‬
‫سهایش را کشید و پشت‬ ‫شد‪ .‬این دوران روحی آخرین نف ‌‬
‫یگری پدید آمد و دنیا چون بازاری شد‬
‫سرش دوران ماد ‌‬
‫که جز خرید و فروش چیزی دیگر در آن نیست‪.‬‬

‫وران ماده و شکم‬ ‫َ‬


‫ف َ‬
‫روایت کرده اند که کبشه بنت معدیکرب برادرش‪،‬‬
‫عمرو بن معدیکرب را به سبب پذیرفتن خونبهای برادِر‬
‫تشده اش مورد سرزنش قرار داد و چنین گفت‪:‬‬ ‫کش ‌‬
‫ن‬ ‫ً‬
‫ع عنك عمرا أ ّ‬ ‫ود َ ْ‬
‫َ‬
‫عمرا ً مسالم‬
‫ن عمرو‬ ‫وهل بط ُ‬
‫ر لمطعم‬ ‫غير شب ٍ‬

‫شکار است‪ ،‬مگر شکم‬ ‫»عمرو را بگذار که وی ساز ‌‬


‫عمرو بیش از یک وجب برای خوراک است؟«‪.‬‬
‫یدید که چقدر‬ ‫هی انسان قرن بیستم را م ‌‬ ‫اگر وی معد ‌‬
‫بزرگ و وسیع شده است‪ ،‬زمین را در خود جای داده‬
‫یکند‪ ،‬چه‬‫ک ]گور[ چیز دیگری آن را پر نم ‌‬ ‫است و جز خا ِ‬
‫هی آز و ولع انسان به قدر بزرگ‬ ‫یکرد؟ آری‪ ،‬معد ‌‬ ‫تصور م ‌‬
‫یشود و به‬ ‫شده است که با مقدار اندکی از مال سیر نم ‌‬
‫چنان حرص و عطشی دچار شده است که به سادگی‬
‫یشود‪ ،‬هر انسان در وجود خویش‬ ‫سیراب و قانع نم ‌‬
‫جهنمی دارد که همواره فریاد »هل من مزید« سر‬
‫ف مردم شیطانی از حرص و‬ ‫یدهد‪ ،‬بر اقشارِ مختل ِ‬ ‫م ‌‬
‫نطلبی مسلط شده است؛ گویا جن زده شده اند‪ ،‬و‬ ‫فزو ‌‬
‫یخواهد دنیا‬ ‫انسان چنان حریص و آزمنده شده است که م ‌‬
‫را فرو ببلعد و از هر طریقی که شده – چه حلل چه حرام‬
‫یشود و‬ ‫– زراندوزی کند‪ ،‬اما هرگز نه نیازهایش برآورده م ‌‬
‫ت اساسی‪ ،‬طبیعت و‬ ‫ییابد‪ .‬عل ِ‬‫نه به آرامش دست م ‌‬
‫ی مادی کنونی است که به آخرت باور ندارد‪.‬‬ ‫ساختارِ زندگ ِ‬
‫بدیهی است کسی که جز دنیا به زندگی دیگری اعتقاد‬
‫ندارد و اولین و آخرین زندگی اش دنیای کنونی است‪ ،‬این‬
‫یترین‬‫مترین هدف و خواسته و نهای ‌‬ ‫زندگی را سرمایه‪ ،‬مه ‌‬
‫یدهد و از لذت ‌ها و منافع آن چیزی را‬ ‫دستاوردش قرار م ‌‬
‫یدهد‪ .‬کسی‬ ‫یاندازد و فرصتی را از دست نم ‌‬ ‫به تعویق نم ‌‬
‫که به جهانی دیگر غیر از این جهان ایمان ندارد‪ ،‬برای چه‬
‫سانداز کند؟‬ ‫یخواهد پ ‌‬ ‫جهانی م ‌‬
‫﴿‪﴾339‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫طرف بن عبد‪ ،‬شاعر جوان دوران جاهلی با صراحت و‬
‫سادگی تمام از این روحیه اینگونه تعبیر نموده است‪:‬‬
‫تل‬ ‫فإن كن َ‬
‫ع‬
‫دف َ‬‫ع َ‬ ‫تستطي ُ‬
‫منيتي‬
‫عني أبادرها‬ ‫فد ْ‬
‫ت يدي‬ ‫بما ملك ْ‬
‫وي نفسه‬ ‫م ير ّ‬ ‫كري ٌ‬
‫في حياته‬
‫م إن متنا‬ ‫ستعل ُ‬
‫صدي‬ ‫غدا ً أّينا ال ّ‬

‫یتوانی مگر را از من دور کنی‪ ،‬مرا بگذار تا با‬ ‫»اگر نم ‌‬


‫آنچه دارم با مرگ مقابله نمایم‪ ،‬انسان بزرگوار خود را در‬
‫یکند‪ ،‬فردا که مردیم خواهی دانست‬ ‫زندگی سیراب م ‌‬
‫کدام یک از ما تشنه است«‪.‬‬
‫نهای متمدن‪ ،‬جز کسانی که مورد‬ ‫امروزه تمام انسا ‌‬
‫لطف خداوند قرار گرفته باشد و به نعمت ایمان از اینگونه‬
‫های دارند؛‬ ‫نگرش مصون مانده باشند‪ ،‬چنین تصور و نظری ‌‬
‫فقط با این تفاوت که برخی شهامت آن را دارند که‬
‫آشکارا از آن سخن بگویند و برخی هم دارای زبان بلیغی‬
‫یشان باشد‪ ،‬نیستند‪.‬‬ ‫تهای درون ‌‬ ‫هی خواس ‌‬ ‫که بازگوکنند ‌‬
‫علت دیگر ادبیات معاصر است که جز از ماده و‬
‫یگوید؛ ادبیاتی که در‬ ‫صاحبان آن از چیزی دیگر خسن نم ‌‬
‫هداران‪ ،‬محتکران و تولیدکنندگان‪ ،‬ذلیل شده‬ ‫برابر سرمای ‌‬
‫هی ادبیات گرانقدر نیست‪،‬‬ ‫است؛ ذلتی که هرگز زیبند ‌‬
‫هی تحریر‬ ‫جزئیات زندگی اینگونه افراد را به رشت ‌‬
‫مهای عریض و‬ ‫یشان را با قل ‌‬ ‫یآورد‪ ،‬القاب و اسام ‌‬ ‫درم ‌‬
‫یکند و نهایتا این که ستایش و تمجید و‪...‬‬ ‫ً‬ ‫درشت منتشر م ‌‬
‫های مادی یا به قهرمانی از‬ ‫هر فصل از داستان به نتیج ‌‬
‫یشود و برای خواننده گاهی‬ ‫یگری ختم م ‌‬ ‫قهرمانان ماد ‌‬
‫یکند‪،‬‬ ‫ب اپیکوری را تزیین م ‌‬ ‫آشکارا و گاهی به اشاره مکت ِ‬
‫و ادبیات با نثر و نظمش‪ ،‬فلسفه و داستانش‪ ،‬تجزیه و‬
‫تهای زندگی و‬ ‫تحلیلش‪ ،‬جوانان را به دست یافتن به لذ ‌‬
‫یکند و خوانندگان در‬ ‫یهای زودگذر ترغیب م ‌‬ ‫خوشگذران ‌‬
‫یگری‪ ،‬به‬ ‫هی مادی و تقدیس رجال ماد ‌‬ ‫پایان جز به روحی ‌‬
‫هداِر‬ ‫های که جز سرمای ‌‬ ‫ییابند‪ ،‬جامع ‌‬ ‫چیزی دیگر دست نم ‌‬
‫کطبیعت‪ ،‬به کسی دیگر ارج قایل نیست و از رذایل‬ ‫ناز ‌‬
‫مپوشی‬ ‫ت آن چش ‌‬ ‫ق نادرس ِ‬ ‫اخلقی و تبار پست و اخل ِ‬
‫﴿‪﴾340‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکند و در عین حال انسانی که هرچند دارای استعداد‪،‬‬ ‫م ‌‬
‫خلقیت‪ ،‬اصالت و جوهر باشد‪ ،‬اما چون با معیارهای او‬
‫یگیرد و از طرفی‬ ‫یمهری قرار م ‌‬ ‫منطبق نیست‪ ،‬مورد ب ‌‬
‫به اشاره و چه بسا اوقات به صراحت حق حیات را از‬
‫یگیرد و چون سگان‪ ،‬ستوران و چهارپایان با وی‬ ‫فقیر م ‌‬
‫یکند‪ .‬بدیهی است که اگر انسان بر چنین‬ ‫برخورد م ‌‬
‫های نشورد‪ ،‬ناگزیر خودش را با معیارهایش تطبیق‬ ‫جامع ‌‬
‫یده‪ ،‬از طرفی معیارهای ارزش و ظرافت در چنین‬ ‫م ‌‬
‫هها و‬ ‫های همواره در حال تغییر است و خواست ‌‬ ‫جامع ‌‬
‫های که انسان چنان‬ ‫مطالباتش متنوع و زیاد است؛ به گون ‌‬
‫یشود جهت به‬ ‫یگیرد که مجبور م ‌‬ ‫در تنگنا قرار م ‌‬
‫جها‬‫ههای نادرست روی آورد و با رن ‌‬ ‫تآوردن مال به را ‌‬ ‫دس ‌‬
‫مهای‬ ‫تها و غ ‌‬ ‫و مشقات دست و پنجه نرم کند که مصیب ‌‬
‫یشماری به دنبال دارد‪.‬‬ ‫ب ‌‬
‫هها‪ ،‬تولیدگران و سازندگان‪،‬‬ ‫هی کارخان ‌‬ ‫یوقف ‌‬‫رقابت ب ‌‬
‫مشکل را چند برابر کرده است‪ ،‬هر صبح در هر شهر‬
‫نهای مدل بال‪،‬‬ ‫هترین تولیدات‪ ،‬ماشی ‌‬ ‫سیلی جدید از تاز ‌‬
‫شها‪ ،‬وسایل بهداشتی و آرایشی‪ ،‬ابزار‬ ‫انواع سیگارها‪ ،‬کف ‌‬
‫ههای مدرن سرازیر است که هیچکدام‬ ‫آلت زینتی و دستگا ‌‬
‫ً‬
‫نیز جزء ضروریات و لوازم اولیه نیست و صرفا جهت‬
‫یشوند‪ ،‬اما دیری‬ ‫منفعت صنعتی و احتکار تجاری تولید م ‌‬
‫ت غیر ضروری در ردیف نیازهای‬ ‫یگذرد که این ابزار آل ِ‬ ‫نم ‌‬
‫یآیند و هرکس به آنها دسترسی نداشت گویا از‬ ‫اولیه درم ‌‬
‫مردگان است‪.‬‬
‫با توجه به این عوامل و عوامل دیگر‪ ،‬ارزش مال و دنیا‬
‫در نظر مردم خیلی بال رفته – در حالی که درگذشته چنین‬
‫های رسیده است که در هیچ‬ ‫نبوده است – و به درج ‌‬
‫های از ادوار مدون تاریخ تا آنجا که ما سراغ داریم‪،‬‬ ‫دور ‌‬
‫ن روحی شده است که در کالبدِ‬ ‫نرسیده است‪ .‬مال به سا ِ‬
‫هی‬ ‫مترین انگیز ‌‬ ‫هی بشری جاری و ساری است و مه ‌‬ ‫جامع ‌‬
‫تهای مدنی به شمار‬ ‫مردم در راستای اعمال و فعالی ‌‬
‫یدارد و‬ ‫یرود‪ .‬پول است که مخترع را به اختراع وام ‌‬ ‫یم ‌‬ ‫م ‌‬
‫سازنده را به سازندگی‪ ،‬پول است که شخص سیاسی را‬
‫یدارد و نماینده را به کاندیدا شدن‪،‬‬ ‫به ایراد سخنرانی وام ‌‬
‫یدارد و فرماندهان نظامی را به‬ ‫عالم را به نوشتن و‌ام ‌‬
‫شورش‪ .‬خلصه این که تنها محوری است که مرکز تمام‬
‫حرکات زندگی کنونی قرار گرفته است‪ .‬چنانچه استاد‬
‫جول‪ ،‬معلم فلسفه و روانشناسی در دانشگاه لندن‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪﴾341‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی اقتصادی‬ ‫هی حاکم بر عصر کنونی‪ ،‬نظری ‌‬ ‫»نظری ‌‬
‫است؛ شکم و جیب میزان هر حرکتی است که با توجه به‬
‫میزان ارتباط آن حرکت با جیب و شکم‪ ،‬به همان اندازه‬
‫یدهند«‪.‬‬ ‫آن حرکت را مورد توجه قرار م ‌‬
‫هگرفتن زندگی و بر مبنای تألیفات و‬ ‫اگر بخواهید با نادید ‌‬
‫هها نگاشته شده است‪ ،‬در‬ ‫مقالتی که در زوایای کتابخان ‌‬
‫سرشت و افکار عصر خویش داوری کنید‪ ،‬سخت در‬
‫بهای فلسفی و مقالت‬ ‫اشتباه خواهید بود؛ زیرا در کتا ‌‬
‫یشود که انسان فکر‬ ‫تحلیلی و علمی مطالبی دیده م ‌‬
‫یکند؛ عصری‬ ‫یکند در عصری خیلی پیشرفته زندگی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫شهای والی‬ ‫که معیارهای اخلقی در آن حاکم است‪ ،‬ارز ‌‬
‫انسانی در آن رواج دارد‪ ،‬ابرهای فضیلت و بزرگواری برآن‬
‫یچرخد‪.‬‬ ‫سایه افکنده است و روح علم و دیانت در آن م ‌‬
‫بها در عالم‬ ‫اما واقعیت چیزی دیگر است؛ زیرا این کتا ‌‬
‫یکنند –‬‫خیال – که اغلب نویسندگان در آن زندگی م ‌‬
‫نوشته شده است؛ آخر نویسندگان همواره دارای عالمی‬
‫یگیرد‬‫تشان شکل م ‌‬ ‫خیالی هستند که از تصورات و خیال ‌‬
‫یکنند‪.‬‬ ‫و آنان همواره آن عالم خیالی را توصیفل م ‌‬
‫بها‪ ،‬با زندگی در‬ ‫اما اگر از نزدیک‪ ،‬نه از لبلی کتا ‌‬
‫ارتباط باشید و با مردم نشست و برخاست داشته باشید و‬
‫نشان در خانه و قطار‪ ،‬باغ و بستان و در سفر و‬ ‫به سخنا ‌‬
‫حضر گوش داده باشید‪ ،‬متوجه خواهید شد که سخن‬
‫لها و آغاز و فرجام ِ‬ ‫نها‪ ،‬خواست د ‌‬ ‫هی زبا ‌‬ ‫مجالس و مشغل ‌‬
‫یچرخد‪،‬‬ ‫هر موضوع و مرکزی که زندگی به گردن آن م ‌‬
‫پول است‪.‬‬
‫شاعری عرب‪ ،‬فقیری را که جز لباس و طعام به چیزی‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫یکند و م ‌‬ ‫یاندیشد‪ ،‬سرزنش م ‌‬ ‫دیگر نم ‌‬
‫ً‬
‫لحا الله صعلوكا مناه‬
‫وهمه‬
‫من العيش أن يلق‬
‫لبوسا ً ومطعها‬

‫»خدا لعنت کند مسکینی را که آرزویش در نزدگی فقط‬


‫لباس و غذاست!«‪.‬‬
‫یآورد و تمدن‬
‫چگونه بود اگر این شاعر سر از خاک درم ‌‬
‫یکرد؟ فیلسوفان و سیاستمداران‪،‬‬ ‫کنونی را مشاهده م ‌‬
‫هداران و مستمندان‪ ،‬همه و همه‬‫هها و اشراف‪ ،‬سرمای ‌‬‫نابغ ‌‬
‫یگذرد‪،‬‬
‫در پی هدفی هستند که از لباس و غذا فرا نم ‌‬
‫﴿‪﴾342‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشود؛ گویی‬
‫لها و القاب مختلف یاد م ‌‬
‫هرچند هم به شک ‌‬
‫یامان در راه خوراک و پوشاک‪.‬‬
‫زندگی پیکاری است ب ‌‬

‫فروریختن اخلق و جامعه‬


‫شرق اسلمی را بیگانگان در حالی مورد تجاوز قرار‬
‫هی اسلمی شرق در اخلق و امور اجتماعی‬ ‫دادند که جامع ‌‬
‫دچار انحطاط شدید شده بود‪ ،‬امراض اخلقی و اجتماعی‬
‫مترین عامل در‬ ‫دامنگیرش شده بود‪ ،‬این پدیده مه ‌‬
‫تهای شرقی‬ ‫فروپاشی کشورهای اسلمی و شکست مل ‌‬
‫یشد‪.‬‬ ‫محسوب م ‌‬
‫هی اسالمی در شرق با تمام‬ ‫اما با این وصف نیز جامع ‌‬
‫یهایش هنوز به برخی از اصول والی اخلقی و‬ ‫کاست ‌‬
‫یهای برتر اجتماعی که نظیرش در جوامع دیگر یافت‬ ‫ویژگ ‌‬
‫یشود‪ ،‬پایبند بود‪ .‬هنرِ اخلق در نزد شرقیان چنان پخته‬ ‫نم ‌‬
‫های از ظرافت‪ ،‬دقت و لطافت‬ ‫و کامل شده بود و به درج ‌‬
‫یکنند و‬ ‫رسیده بود که مغزهای کنونی تصورش را هم نم ‌‬
‫لشان هم خطور‬ ‫غربیان جز در شعر و ادبیات به خیا ‌‬
‫یکند‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫بسا اوقات انسان داستانی از استحکام روابط اجتماعی‬
‫و روابط بین افراد یک خانواده و استمرار این روابط تا‬
‫نهای متمادی به دور از هر نوع مصلحت و منفعت‬ ‫قر ‌‬
‫لهای کنونی هرگز‬ ‫یشنود که برای نس ‌‬ ‫یخواند یا م ‌‬ ‫مادی م ‌‬
‫ت پدران بر فرزندان‪،‬‬ ‫قابل تصور نیست؛ همچون شفق ِ‬
‫احسان فرزندان به پدران‪ ،‬احترام کوچکان نسبت به‬
‫ت بزرگان بر کوچکان‪ ،‬عفت و پاکدامنی‬ ‫بزرگان و شفق ِ‬
‫تداری خدمتگزاران‪ ،‬پایداری جوانان‬ ‫زنان‪ ،‬وفای زنان‪ ،‬امتن ‌‬
‫ت اخلق‬ ‫بر اخلق نیکو‪ ،‬برخورد اشراف با یکدیگر‪ ،‬محافظ ِ‬
‫و عادات خودب‪ ،‬رعایت پوشش‪ ،‬شعایر و برخورد‬
‫اسلمی‪ ،‬ایثار و خیرخواهی نسبت به دوستان‪.‬‬
‫محبت فرزندان با پدران و نیکی به آنان و تلش در ادای‬
‫یشد‪ ،‬بلکه بعد‬ ‫تشان خلصه نم ‌‬ ‫حقوق آنان به دوران حیا ‌‬
‫گشان با حفظ ارتباط با دوستان پدر و مادر و ادن‬ ‫از مر ‌‬
‫هی آنان‪ ،‬این محبت و احسان‬ ‫هدایا به اولد و خانواد ‌‬
‫ن‬
‫ییافت؛ زیرا پیامبر خدا ص فرموده بود‪» :‬إ ِ ّ‬ ‫استمرار م ‌‬
‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ى‬
‫ول َ‬ ‫ن يُ َ‬
‫عدَ أ ْ‬
‫ه بَ ْ‬
‫ودّ أِبي ِ‬‫ل ُ‬ ‫ه َ‬
‫لأ ْ‬ ‫ج ِ‬‫ة الّر ُ‬‫صل َ‬ ‫ن أب َّر ال ْب ِّر ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ِ‬
‫)‪(1‬‬
‫« ‪.‬‬

‫)(‪ -‬روایت مسلم از طریق ابن عمر ‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾343‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫»بهترین نیکی به پدر بعد از مرگش‪ ،‬ارتباط برقرارکردن‬
‫با دوستان وی است«‪.‬‬
‫مال ُكَ‬ ‫َ‬
‫و َ‬‫ت َ‬ ‫با توجه به این حدیث رسول خدا ص‪» :‬أن ْ َ‬
‫ك«)‪» (1‬تو با آنچه داری مال پدرت هستی«‪ .‬احسان‬ ‫د َ‬‫وال ِ ِ‬ ‫لِ َ‬
‫تشان از پدران به حد از خودگذشتگی‬ ‫به فرزندان و اطاع ‌‬
‫هی‬ ‫و جان نثاری رسیده بود‪ ،‬محبت خالصانه و خیرخواهان ‌‬
‫نشان ضرب المثل بود‪ ،‬پدر و مادر‬ ‫پدران نسبت به فرزندا ‌‬
‫هها‪،‬‬ ‫نشان تمام خواست ‌‬ ‫جهت تربیت‪ ،‬اصلح و تعلیم فرزندا ‌‬
‫یکردند‪،‬‬ ‫تمایلت‪ ،‬راحت و لذت مادری و پدری را فدا م ‌‬
‫یسواد در این مسیر‪ ،‬ظلم معلمان‬ ‫حتی پدران و مادران ب ‌‬
‫هی آنان بر بدن فرزندان را‬ ‫و ضررهای واردشده از ناحی ‌‬
‫نشان‬ ‫یکردند و به خاطر رشد و نبوغ فرزندا ‌‬ ‫حیانا ً تحمل م ‌‬
‫یشدند‪ ،‬تا آنجا که‬ ‫هر نوع سختی و رنج را تمحل م ‌‬
‫نهای شریف و طبقات متوسط و پایین بر این نکته‬ ‫خاندا ‌‬
‫یکرد‪،‬‬ ‫اتفاق نظر داشتند و کسی که برخلف این عمل م ‌‬
‫یدانستند‪.‬‬ ‫او را پست و فرومایه م ‌‬
‫تنبیه و وصیت هارون الرشید به دو فرزندش‪ ،‬امین و‬
‫مأمون در مورد خدمت به استادشان‪ ،‬کسائی‪ ،‬در تاریخ‬
‫مشهور است‪.‬‬
‫یکنند‬ ‫یکی از موارد عجیبی که در این موضوع روایت م ‌‬
‫و بیانگر طبیعت شرقی در این زمینه است این که تاج‬
‫الدین آلدز‪ ،‬فرمانروای افغانستان بعد از شهاب الدین‬
‫یسپارد‪ ،‬معلم پسر را‬ ‫غوری‪ ،‬فرزندش را به معلمی م ‌‬
‫یمیرد‪ .‬چون تاج الدین از این‬ ‫یزند که م ‌‬ ‫چنان کتک م ‌‬
‫یدهد تا‬ ‫یکند‪ ،‬به معلم دستور م ‌‬ ‫موضوع اطلع حاصل م ‌‬
‫هی مادر پسر‬ ‫یگوید‪ :‬از ناحی ‌‬ ‫فرار کند و به وی چنین م ‌‬
‫یتوانم امنیت تو را تضمین کنم‪ ،‬امکان دارد باعث‬ ‫نم ‌‬
‫رنجش تو شود‪.‬‬
‫هی اسلمی براساس‬ ‫هی کوچک و بزرگ در جامع ‌‬ ‫رابط ‌‬
‫غيَرَنا‬ ‫ص ِ‬‫م َ‬ ‫ح ْ‬ ‫م ي َْر َ‬ ‫َ‬
‫نل ْ‬ ‫م ْ‬ ‫هی شریعت بود‪َ » :‬‬ ‫تعالیم ارزند ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫مّنا« ‪.‬‬ ‫س ِ‬‫فلي ْ َ‬‫َ‬ ‫رَنا َ‬ ‫َ‬
‫ق كِبي ِ‬ ‫ح ّ‬ ‫ف َ‬ ‫ر ْ‬ ‫ع ِ‬ ‫وي َ ْ‬‫َ‬
‫»هرکس بر کوچک ما رحم نکند و هرکس حق بزرگ را‬
‫رعایت نکند‪ ،‬از ما نیست«‪.‬‬
‫یهای تمدن شرق‪ ،‬یکنواختی در زندگی و‬ ‫یکی از ویژگ ‌‬
‫محافظت از یک رنگ و یک شکل است‪ .‬هرکس کاری را‬
‫یکرد و یا در شکل و قالبی خاص در برابر‬ ‫شروع م ‌‬
‫)(‪ -‬روایت ابوداوود از طریق عمرو بن شعیب عن ابیه عسسن جسسده‬ ‫‪1‬‬

‫به صورت مرفوع‪.‬‬


‫)(‪ -‬روایت ابوداوود از طریق عبدالله بن عمر‪.‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾344‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشد‪ ،‬به همان نحو تا پایان آن را ادامه‬ ‫دیگران نمایان م ‌‬
‫یداد‪ ،‬اگر عادتی یا هیأت خاصی از پوشش را انتخاب‬ ‫م ‌‬
‫یکرد و یا این که با کسی به روش خاصی برخورد‬ ‫م ‌‬
‫یماند‪،‬‬‫تقدم م ‌‬ ‫یکرد‪ ،‬تا آخرین لحظات عمر برآن ثاب ‌‬ ‫م ‌‬
‫تها‪ ،‬تغییرات جوی و‬ ‫بدون این که رویدا‌دها‪ ،‬مصلح ‌‬
‫یهای جسمی‪ ،‬برآن اثر گذارد‪.‬‬ ‫بیمار ‌‬
‫نها‪ ،‬معیار شرف و احترام‪،‬‬ ‫در زندگی قبایل و خاندا ‌‬
‫داشتن ثروت زیاد نبود‪ ،‬در یک خاندان‪ ،‬سطح مالی اختلف‬
‫فاحشی داشت؛ اعضای یک قبیله یا طایفه از لحاظ ثروت‬
‫و مقام بسیار باهم تفاوت داشتند؛ مثل ً یکی بسیار ثروتمند‬
‫یتوانست بین‬ ‫ینهایت بینوا بود؛ اما کسی نم ‌‬ ‫بود و دیگری ب ‌‬
‫ت اقتصادی‬ ‫آنان تفاوت قایل شود و برخی را به سبب تفاو ِ‬
‫نها و رسومات‪،‬‬ ‫هها‪ ،‬خاندا ‌‬ ‫بر دیگران بال برد‪ .‬در خانواد ‌‬
‫چنین چیزی وجود نداشت‪ .‬هرگاه کسی از جانب فردی‬
‫بوی تبعیض و تفاوت و یا برخوردی تحقیرآمیز را حس‬
‫یشورید‪ ،‬و یا اگر مهمانی‬ ‫یکرد‪ ،‬چون شیرِ خروشان م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ییافت‪،‬‬ ‫از صاحب خانه و میزبان به چنین واکنشی دست م ‌‬
‫هی خود را‬ ‫یکشیدند و رابط ‌‬ ‫همگی از آن ضیافت دست م ‌‬
‫یکردند‪ ،‬آنان در کنار برادر مظلوم و‬ ‫با میزبان قطع م ‌‬
‫هی خویش یک دست بودند‪.‬‬ ‫ستمدید ‌‬
‫فقیرِ درمانده از یک قبیله با جرأت تمام در حالی که به‬
‫یبالید‪ ،‬با ثروتمندان همان قبیله رو به رو‬ ‫وجود خویش م ‌‬
‫یشد و به سبب فقر خویش احساس هیچ نوع ضعف و‬ ‫م ‌‬
‫ینمود؛ از سوی دیگر ثروتمند و حتی حاکم‪،‬‬ ‫حقارتی نم ‌‬
‫یدادند و جایگاهی که‬ ‫فقیر مزبور را مورد اکرام قرار م ‌‬
‫مناسب با شرف‪ ،‬نسب و فضیلت ذاتی اش بود؛ قطع نظر‬
‫هی درهم ریخته‪ ،‬بحران عارضی‬ ‫از ظاهر ژولیده‪ ،‬قیاف ‌‬
‫یآلیش‪ ،‬رویشگاه‬ ‫هی ب ‌‬ ‫اقتصادی که بر اصالت بزرگ‪ ،‬ذخیر ‌‬
‫پاک‪ ،‬دین متین و علم وافرش سایه افکنده بود‪ ،‬برایش‬
‫هداشتن تنگدستی و تنگی‬ ‫قایل بودند‪ ،‬فقیر نیز در پناه نگ ‌‬
‫یکرد و صبر و پایداری‬ ‫معیشت خویش فوق العاده تلش م ‌‬
‫یگرفت و حتی از این که کسی متوجه وضعیت‬ ‫در پیش م ‌‬
‫ن آزاده وجدانش چون‬ ‫یشد‪ .‬انسا ِ‬ ‫وی بشود‪ ،‬ناراحت م ‌‬
‫دین و ناموسش عزیز و محترم بود؛ به هیچ قیمتی فروخته‬
‫یگرفت‪.‬‬ ‫یشد و هرگز در معرض فروش قرار نم ‌‬ ‫نم ‌‬
‫افرادی بودند که با گفتن یک دروغ و خیانتی جزیی‬
‫یتوانستند خود را از مرگ حتمی نجات دهند‪ ،‬اما مرگ‬ ‫م ‌‬
‫مکردند‪ ،‬تاریخ هند‬ ‫یگزیدند و چنین حرکتی نی ‌‬ ‫سرخ را برم ‌‬
‫در این مورد مطالب دلپذیری را نقل کرده است که قطعا ً‬
‫﴿‪﴾345‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫امثالش در تاریخ تمام کشورهای اسلمی به کثرت وجود‬
‫دارد‪:‬‬
‫شیخ رضی الدین بدوانی در سال ‪ 187‬م به جرم‬
‫شرکت در شورش علیه حکومت انگلیس بازداشت و در‬
‫ههای انگلیس که حاکم آن شاگردش بود‪،‬‬ ‫یکی از دادگا ‌‬
‫ن شیخ به وی‬ ‫ق دوستا ِ‬‫محاکمه شد‪ .‬حاکم مزبور از طری ِ‬
‫اشاره نمود که اکر شیخ اتهمان مرود نظر را انکار کند‪،‬‬
‫یشود‪ .‬اما شیخ خودداری کرد و چنین گفت‪ :‬من در‬ ‫آزاد م ‌‬
‫یتوانم این‬ ‫هام‪ ،‬چگونه م ‌‬‫شورش علیه انگلیس شرکت کرد ‌‬
‫واقعیت را انکار کنم‪ ،‬سرانجام حاکم ناگزیر حکم اعدام‬
‫شیخ را صادر نمود‪ ،‬هنگامی که شیخ را برای اجرای‬
‫مروی سکوی اعدام بردند‪ ،‬حاکم گریست و گفت‪ :‬اگر‬ ‫حک ‌‬
‫اکنون هم ادعا کنی که اتهام من کذب و دروغ بوده است‪،‬‬
‫یکنم‪ .‬استاد خشمگین‬ ‫یات تلش م ‌‬ ‫من برای نجات و آزاد ‌‬
‫یخواهی علمم را با گفتن دروغ‪ ،‬محو‬ ‫شد و گفت‪ :‬آیا م ‌‬
‫هام و هم اعمالم از بین‬ ‫کنم؟ در این صورت هم زیان دید ‌‬
‫رفته است‪ .‬آری‪ ،‬من در شورش شرکت داشتم‪ ،‬هرچه‬
‫یخواهد انجام دهید‪ ،‬وی سرانجام اعدام شد‪.‬‬ ‫لتان م ‌‬‫د ‌‬
‫تشان‬ ‫فشان در کردار و معتقدا ‌‬ ‫صداقت و اعترا ‌‬
‫یشد‪ ،‬بلکه‬ ‫منحصر به چیزی نبود که مربوط به خودشان م ‌‬
‫در برابرِ امت و ملت نیز صداقت داشتند‪ ،‬آنان از تعصبات‬
‫نژادی‪ ،‬قومی و ملی که امروز ترویج یافته است‪ ،‬کامل ً به‬
‫دور بودند‪ ،‬آنان شهادت دروغ را به نفع امت‪ ،‬ملت و‬
‫یدانستند و باور داشتند که‬ ‫وطین رذیلت و گناه بزرگ م ‌‬
‫احکام شرع‪ ،‬فرد‪ ،‬امت‪ ،‬امور شخصی و مسایل اجتماعی‬
‫یشود و همواره بر این آیه متمسک بودند‪:‬‬ ‫را شامل م ‌‬
‫‪‬‬ ‫﴿ ‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬النساء‪.[135 :‬‬
‫‪  ‬‬
‫»ای کسانی که ایمان آورده اید! به عدل و داد استوار‬
‫تتان[ به زیان‬
‫]و[ برای خدا گواه باشید‪ ،‬و هرچند ]شهاد ‌‬
‫خودتا یا پدر و مادر و خویشاوندان بوده باشند‪ .‬اگر ]کسی‬
‫یشود[ دارا یا نادار باشد‬
‫که به زیان او شهادت داده م ‌‬
‫﴿‪﴾346‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫]رغبت به دارا یا شفقت به نادار شما را از ادای شهادت‬
‫حق منصرف نکند[ که ]در هرحال[ خداوند به آنان‬
‫نتر است‪ .‬پس از هوا و هوس پیروی نکیند که ]از‬ ‫مهربا ‌‬
‫حق[ بگذرید‪ .‬و اگر زبان ]از ادای شهادت[ بپیچانید یا ]از‬
‫یکنید آگاه است«‪.‬‬ ‫آن[ روی بگردانید‪ ،‬خداوند به آنچه م ‌‬
‫﴿‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾ ‬المائدة‪.[8 :‬‬
‫»دشمنی قومی شما را برآن ندارد که دادگری نکنید‪،‬‬
‫کتر است«‬‫دادگری کنید که آن به پرهیزگاری نزدی ‌‬
‫﴿‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪] ﴾ ‬النساء‪.[58 :‬‬
‫»و هنگامی که در میان مردم به داوری نشستید‪ ،‬این که‬
‫دادگرانه داوری کنید«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪] ﴾   ‬النعام‪.[152 :‬‬
‫»و هنگامی که سخنی در کار داوری یا شهادت گفتید‬
‫دادگری کیند‪ ،‬هرچند محکوم علیه از خویشاوندان باشد«‪.‬‬
‫یکنند‪ :‬باری اختلفی بین‬ ‫چنانچه بزرگان ما نقل م ‌‬
‫هی کاندهله از‬ ‫مسلمانان و هندوها در مورد زمینی در قری ‌‬
‫توابع مظفرنگر در هند به وقوع پیوست‪ .‬هندوها ادعا‬
‫داشتند که این زمین مربوط به معبد آنهاست و مسلمانان‬
‫مدعی بودند که مربوط به مسجد آنهاس‪ .‬جهت حل و‬
‫فصل قضیه به دادگاهی که حاکمش انگلیس بود رفتند‪،‬‬
‫حاکم‪ ،‬قضیه و دلیل طرفین را استماع نمود‪ ،‬اما به‬
‫های دست نیافت‪ .‬حاکم از هندوها سؤال کرد‪ :‬آیا در‬ ‫نتیج ‌‬
‫این قریه مسلمانی را سراغ دارید که صداقت و امانتش‬
‫مورد اعتماد باشد و طبق نظر وی حکم صادر نمایم؟ آنها‬
‫جواب دادند‪ :‬آری‪ ،‬اسم یکی از علما و نیکان مسلمان را‬
‫ذکر کردند‪ ،‬قاضی فردی را دنبال عالم مورد نظر فرستاد‪،‬‬
‫تا در دادگاه حاضر شود‪ ،‬هنگامی که قاصد پیام قاضی را‬
‫هی‬ ‫به وی داد‪ ،‬او گفت‪ :‬من سوگند یاد کرده ام که به چهر ‌‬
‫انگلیسی نگاه نکنم‪.‬‬
‫قاصد قاضی برگشت و موضوع را به وی اطلع داد‪،‬‬
‫قاضی گفت‪ :‬اشکالی ندارد فقط حاضر شود و نظرش را‬
‫بیان کند‪ ،‬کافی است‪.‬‬
‫﴿‪﴾347‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫عالم مزبور به دادگاه آمد و در حالی که صورتش را از‬
‫حاکم برگردانیده بود‪ ،‬گفت‪ :‬در این قضیه‪ ،‬حق با‬
‫هندوهاست و زمین از آن آنهاست‪.‬‬
‫قاضی نیز طبق نظر وی فیصله کرد و در این قضیه‬
‫مسلمانان متضرر شدند‪ ،‬اما از طرفی این قضیه بر‬
‫هندوها تأثیرات عمیقی بر جای گذاشت و گروهی از آنان‬
‫های مقدس‬ ‫به اسلم گرویدند‪ ،‬مردم علم را امانت و عاری ‌‬
‫یدانستند و چون سایر کالها آن را در بازار‬ ‫از جانب خدا م ‌‬
‫مشان را در خدمت گناهکاران و‬ ‫یفروختند‪ ،‬هرگز عل ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یدادند و هیچگاه راضی نبودند که حکام‬ ‫متجاوزان قرار نم ‌‬
‫تهای غیر اسلمی از علم آنان به نفع‬ ‫ظالم و یا حکوم ‌‬
‫خویش کار گیرند‪.‬‬
‫یکی از مواردی که افراد مرد اعتماد برای ما حکایت‬
‫کرده اند و در تاریخ خوانده ایم‪ ،‬ماجرای ذیل است‪ :‬شیخ‬
‫عبدالرحمین رامپوری )م ‪ 1234‬هس( در شهر رامپو در‬
‫برابر حقوقی خیلی ناچیز که از طرف امارت اسلمی‬
‫ینمود و بیش از ‪ 10‬روپیه نبود‪ ،‬مشغول تعلیم‬ ‫دریافت م ‌‬
‫بود‪ ،‬حاکم انگلیس مستر هاکنس با حقوقی خیلی بال یعنی‬
‫هی بریلی به وی پیشنهاد تدریس‬ ‫‪ 250‬روپیه در دانشکد ‌‬
‫داد‪ .‬این مبلغ در آن زمان مساوی با ‪ 50‬جنبه بود و در‬
‫هی افزایش حقوق بعد از گذشت مدتی از‬ ‫ضمن وعد ‌‬
‫کارش را هم به وی داد‪.‬‬
‫شیخ از پذیرفتن پیشنهاد مستر هاکنس عذرخواهی نمود‬
‫یکنم و اگر پیشنهاد‬ ‫و گفت‪ :‬من اکنون ‪ 10‬روپیه دریافت م ‌‬
‫ق کنونی خویش نیز محروم خواهم‬ ‫شما را بپذیریم از حقو ِ‬
‫شد‪.‬‬
‫حاکم انگلیسی تعجب نمود و گفت‪ :‬عجیب است من‬
‫یدهم‪ ،‬تو از این مبلغ‬ ‫چندین برابر حقوقت را به تو م ‌‬
‫یکنی و به حقوق ناچیز خودت اکتفا‬ ‫صرف نظر م ‌‬
‫یکنی؟‬ ‫م ‌‬
‫شیخ عذرخواهی و اظهار تعلل نمود‪ ،‬مبنی بر این که در‬
‫هی آن‬ ‫منزلش درخت سدری دارد که شدیدا ً به میو ‌‬
‫علقمند است و اگر پیشنهاد حاکم را بپذیرد و در بریلی‬
‫یشود‪.‬‬‫اقامت گزیند از این نعمت محروم م ‌‬
‫حاکم انگلیس متوجه منظور شیخ نشد و گفت‪ :‬من‬
‫هی درختت هستم که از رامپور به بریلی برایت‬ ‫متکفل میو ‌‬
‫بفرستم‪ .‬شیخ برای بار سوم عذر آورد مبنی بر این که‬
‫یآیند و از او علم‬ ‫شاگردانی دارد که در این شهر نزد وی م ‌‬
‫﴿‪﴾348‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یگیرند‪ ،‬اگر پیشنهاد حاکم را بپذیرد درس آنان‬ ‫فرا م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫تعطیل م ‌‬
‫هی‬ ‫حاکم انگلیسی ناامید نشد و گفت‪ :‬من ترتیب ادام ‌‬
‫سهایشان به تعویق‬ ‫یدهم که در ‌‬ ‫درس آنان را در بریلی م ‌‬
‫نیافتد‪.‬‬
‫اینجا بود که شیخ آخرین تیرش را به هدف زد و گفت‪:‬‬
‫فردای قیامت پروردگارم را چه پاسخ دهم‪ ،‬اگر از من‬
‫سؤال نماید که چگونه در برابر علمت اجرت گرفتی؟‬
‫هی‬‫حاکم انگلیسی مبهوت شد و خود را باخت و به روحی ‌‬
‫عالم مسلمان پی برد‪ ،‬سرانجام شیخ خویش را با همان‬
‫‪ 10‬روپیه سپری نمود‪.‬‬
‫هی وال و قلب بزرگ را که حاضر نیست علم‬ ‫این روحی ‌‬
‫چون کالیی به معرض فروش گذاشته شود و غیرتش‬
‫یدهد تا عقیده و کرامتش با مال و منفعت مبادله‬ ‫اجازه نم ‌‬
‫شود‪ ،‬با پستی و فرومایگی امروز اهل علم و دانش و‬
‫صنعت مقایسه کن که چگونه بسیاری از آنان علم‪ ،‬عقل و‬
‫دستاوردهای خویش را چون کالیی در بازارها به معرض‬
‫یگذارند تا با بیع مزایده به هرکس که آن را‬ ‫فروش م ‌‬
‫گران بخرد‪ ،‬بفروشند و در این معامله عقیده و هدف و‬
‫نتیجه برایشان اهمیت ندارد‪ ،‬آنچه برایشان مهم است‬
‫یپردازد‪.‬‬
‫پولی است که مشتری م ‌‬
‫هآور‬‫هآور و گری ‌‬‫هرروز در این زمینه به خبرهای خند ‌‬
‫ییابیم‪ ،‬استادی که دیروز در یک مرکز اسلمی‬ ‫دست م ‌‬
‫مشغول تدریس تاریخ و علوم اسلمی بوده است‪ ،‬امروز‬
‫های بیشتر به‬ ‫هی کاتولیکی با پرداخت شهری ‌‬ ‫فلن دانشکد ‌‬
‫ینموده‪ ،‬وی را به آنجا‬ ‫وی از آنچه تا به حال دریافت م ‌‬
‫کشانده است‪ .‬فلن آقا که سابقا ًَ در بخش آموزش و‬
‫پرورش مشغول بوده و جوانی روشن‪ ،‬عالم و علقمند به‬
‫تحقیق و پژوهش بوده و در مجلت زنده دارای مقالت و‬
‫هی صدا و‬ ‫یرسد که در ادار ‌‬ ‫ثهایی بوده‪ ،‬ناگهان خبر م ‌‬ ‫بح ‌‬
‫سیما یا دفتر هواپیمایی استخدام شده است‪ ،‬سؤال‬
‫یکنیم چه شده است فلنی را که اینگونه مسیر زندی‬ ‫م ‌‬
‫یدهند که وی در شغل‬ ‫اش را عوض کرده است؟ خبر م ‌‬
‫یگیرد‪ .‬فلن محقق و پژوهشگر‬ ‫جدید ‪ 10‬روپیه بیشتر م ‌‬
‫هی تصوف اسلمی نوشته بود و از‬ ‫های در زمین ‌‬ ‫که مقال ‌‬
‫هوران مورد تقدیر قرار گرفته بود‪ ،‬اکنون در‬ ‫طرف اندیش ‌‬
‫تهای‬ ‫وزارت خارجه استخدام شده و مترجم یکی از دول ‌‬
‫اروپایی شده است‪ ،‬آنهم صرفا ً به سبب دریافت چند درهم‬
‫اضافه از کارمزد سابقش‪.‬‬
‫﴿‪﴾349‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫آیا جز این است که پول همه چیز شده است؟ و پول‬
‫است که در تمام ابعاد زندگی نقش دارد و بر روح و‬
‫روانی مردمان حاکم گشته است؟‬
‫هی‬‫در تاریخ اسلمی خوانده ایم که منصور‪ ،‬خلیف ‌‬
‫مشهور عباسی از ابن طاووس در مجلس خود خواست تا‬
‫هی دوات را به وی بدهد که مطلبی بنوسید‪ .‬ابن‬ ‫شیش ‌‬
‫طاووس از دادن دوات امتناع ورزید‪ .‬خلیفه از وی علت‬
‫امتناع و عدم امتثال دستور خلیفه را پرسید‪ .‬او پاسخ داد‪:‬‬
‫ترسیدم مبادا گناهی را ثبت کنی و در نتیجه شریک جرمت‬
‫شوم و مددکارت در اثم و عدوان باشم‪.‬‬
‫یکردند‪:‬‬
‫آنان تا این حد به این آیات عمل م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫]المائدة‪.[2 :‬‬
‫»به نیکی و تقوا همکاری کنید و در گناه و تجاوز‬
‫همکاری نکنید«‪.‬‬
‫مهای قضایی‬ ‫نشان از پذیرفتن مقا ‌‬ ‫عورزید ‌‬
‫موارد امتنا ‌‬
‫لشان نبود به قدری زیاد است‬ ‫مهایی که مورد قبو ‌‬ ‫در نظا ‌‬
‫ههای نخستین زندگی‬ ‫که به حد تواتر رسیده و در تمام دور ‌‬
‫اسلم نمایان است‪.‬‬
‫این نوع احتیاط و اجتناب از همکاری در گناه و تجاوز و‬
‫یهای نادرست و‬ ‫هگیری از مشارکت در نظام ‌‬ ‫این نوع کنار ‌‬
‫کترین مساعدت در راستای اهدافی که با‬ ‫نپذیرفتن کوچ ‌‬
‫مصالح امت اسلمی سازگار نیست و یا به زیان امت تمام‬
‫یشود و یا در آن خدعه و نیرنگ علیه امت نهفته است‬ ‫م ‌‬
‫نگویا‬‫مرسا و زبا ‌‬ ‫را مقایسه کنید با ذکاوت‪ ،‬زبان چرب‪ ،‬قل ‌‬
‫که در راستای اهداف و مصالح بیگانگان در اختیارشان‬
‫قرار گرفته است‪.‬‬
‫هها‬
‫جوانانی مسلمان و نویسندگانی ماهر تحریر روزنام ‌‬
‫تهای اجنبی جهت نشر‬ ‫و مجلتی را عهده دارند که حکوم ‌‬
‫تشان در کشورهای اسلمی و اثر گذاشتن بر روحیه‬ ‫تبلیغا ‌‬
‫و تفکر مسلمانان و تحریف حقایق‪ ،‬آنهم با استفاده از‬
‫یدهند‪.‬‬ ‫یهای خود مسلمانان انتشار م ‌‬ ‫تونای ‌‬
‫ظ نسب از‬ ‫های از فاضلن هستند که از لحا ِ‬ ‫دست ‌‬
‫نهایی نسبت دارند‬ ‫بهای اصیل و خالص اند و به خاندا ‌‬ ‫عر ‌‬
‫نشان در‬ ‫که در عظمت‪ ،‬اخلص و اسلم ریشه دارند‪ ،‬پدرا ‌‬
‫تهایی که در‬ ‫راه حق و نابودی باطل پیکار کرده اند‪ ،‬نسب ‌‬
‫اسامی این فاضلن است برای ما یادآورد تاریخی است با‬
‫﴿‪﴾350‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نشان که سرشار از شاهکارهاست‪،‬‬ ‫شکوه از پدرا ‌‬
‫یشان سرایت‬ ‫ه ‌‬‫عزیزانی که خون این پدران در رگ و ریش ‌‬
‫هی این فاضلن‬ ‫کرده و اکنون آثار آن در سیما و چهر ‌‬
‫تهای‬ ‫نمایان است‪ ،‬اما این عزیز ان امروز در حکوم ‌‬
‫اجنبی مشغول خدمت هستند و به زبان فصیح مضری‬
‫یگویند؛ زبانی که قرآن به آنازل شده است و‬ ‫سخن م ‌‬
‫کهای مسلمان در محافل شاهان ایران و روم به آن‬ ‫پی ‌‬
‫ینمودند و در دل‬ ‫یگفتند و رسالت اسلم را ادا م ‌‬ ‫سخن م ‌‬
‫یانداختند‪ ،‬زبانی که فرماندهان و‬ ‫دشمن وحشت و رعب م ‌‬
‫ههای جهاد را‬ ‫هها و خطب ‌‬ ‫حشوران مسلمان با آن حماس ‌‬ ‫سل ‌‬
‫ینمودند‪ .‬آری‪ ،‬با این زبان پرافتخار که جز دلوری‬ ‫ایراد م ‌‬
‫یزیبد و با این‬ ‫و شجاعت اسلمی برای بیان چیزی دیگر نم ‌‬
‫واژگان رسا و دلکش که جز برای بیان حق و جهاد رد‬
‫تهای‬ ‫جایی دیگر شایسته نیست‪ ،‬اینها دارند برای حکوم ‌‬
‫هی خویش قرار داده اند و‬ ‫اجنبی که مسلمانان را بازیچ ‌‬
‫سیاست‪ ،‬استقلل‪ ،‬ایمان‪ ،‬فکر و اقتصادشان ضربه وارد‬
‫یکنند‪.‬‬‫نمودهاند و چه کارهای دیگر که نکرده اند تبلیغات م ‌‬
‫هی‬ ‫بارها از چنین افرادی شنیده ایم که در بار ‌‬
‫یگویند‪ :‬آنها در راه مصالح عربیت و‬ ‫تهای اجنبی م ‌‬ ‫حکوم ‌‬
‫شهای قابل تقدیری را انجام‬ ‫اسلم و ترقی آن دو تل ‌‬
‫تها‪» :‬در جهانی که تاریکی مطلق‬ ‫یدهند‪ .‬این نوع حکوم ‌‬ ‫م ‌‬
‫برآن حاکم است‪ ،‬نور آزادی و آزادگی هستند‪ .‬بارها شنیده‬
‫ههای‬ ‫یهای قابل توجه رسان ‌‬ ‫ایم که خدمات مهم و همکار ‌‬
‫بریتانیایی در جهت نهضت کشورهای عربی‪ ،‬وحدت افکار‬
‫و فرهنگ آنان‪ ،‬تحکیم روابط متقابل‪ ،‬نشر فرهنگ عربی و‬
‫هنمودن مسلمانان از تاریخ با عظمت و تمدن‬ ‫اسلمی‪ ،‬آگا ‌‬
‫عرسانی به جهان عرب از جریانات و‬ ‫شکوهمندشان و اطل ‌‬
‫رویدادهای موجود با صداقت و خلوص تقدیر و بزرگداشت‬
‫یخوانیم که این‬ ‫یشنویم یا م ‌‬ ‫یکنند«)‪ .(1‬و بسا اوقات م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تها را نسبت به دموکراسی صحیح و‬ ‫افراد باور این حکوم ‌‬
‫تلش آنان را در راه تحقق امنیت عمومی‪ ،‬صلح جهانی‪،‬‬
‫تهای مستضعف و کشورهای محکوم به‬ ‫آزادی مل ‌‬
‫یکنند و به این که نان پرچمدار عدالت و‬ ‫شکست‪ ،‬تأیید م ‌‬
‫قطلبی هستند‪ ،‬کامل ً باور دارند‬ ‫مستیزی و ح ‌‬ ‫مساوات‪ ،‬ظل ‌‬
‫و‪...‬‬
‫ههایشان همسویی‬ ‫واقعا اگر وجدان این افراد با گفت ‌‬ ‫ً‬
‫عشان‬ ‫یدانند که چنین کلماتی در غیر موض ‌‬ ‫ندارد و م ‌‬

‫)(‪ -‬جملت داخل پرانتز عینا ً نقل شده است‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾351‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫استعمال شده است و صرفا ً در جهت منافع مادیشان بوده‬
‫است‪ ،‬پس ای وای بر شرافت انسانی‪ ،‬ای وای که‬
‫کالهای گرانبها چه ارزان شده اند‪ ،‬ای وای که واژگان‬
‫سرشار از مفاهیم چه زود از دست رفتند و ای وای بر‬
‫نبختی زبان عرب و مردمان عرب؟!‬ ‫نگو ‌‬
‫ً‬
‫و اگر واقعا با اعتقاد و اعتماد و از روی درک و فهم‬
‫اظهار شدهاست پس این چه جهالتی است نسبت به‬
‫حقایق و این چه انکاری است نسبت به مشاهدات عینی و‬
‫بها به آن دچار شده اند؟‬ ‫این چه مسخی است که قل ‌‬
‫ضگویی است‪ .‬بسا اوقات ادیب یا‬ ‫امروز عصر تناق ‌‬
‫یشود که در مورد یکی از‬ ‫هنگاری مشاهده م ‌‬ ‫روزنام ‌‬
‫قهرمانان جهاد اسلمی یا یکی از مجددان اسامی‬
‫ههایش‬ ‫ینویسد‪ ،‬اما هنوز جوهر نوشت ‌‬ ‫موضوعی حماسی م ‌‬
‫نخشکیده است که با همان قلم به تقدیر و ستایش یکی از‬
‫یپردازد و یا به خاطر مصالح سیاسی‬ ‫خائنان به این امت م ‌‬
‫و منافع مادی به تأیید موردی از عملکردهای اجانب روی‬
‫یداند‪.‬‬
‫یآورد‪ ،‬و این عملش را نیز تناقض نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکی از پادشاهان عرب اسبی از یک شاعر عربی‬
‫خواست‪ .‬شاعر مزبور از دادن اسب خودداری ورزید‪،‬‬
‫لگزافی پرداخت شود و چنین‬ ‫هرچند که در مقابل پو ‌‬
‫گفت‪:‬‬
‫أبيت اللعن إن‬
‫سكاب علق‬
‫نفيس ل ُتعار‬
‫ول ُتباع‬

‫»از لعن و نفرین به دور باش‪ ،‬سکاب گوهری است‬


‫یشود و نه فروختنی است«‪.‬‬ ‫گرانبها که نه عاریه داده م ‌‬
‫تهای‬‫گویا وجدان اینگونه افراد که در خدمت حکوم ‌‬
‫هی‬‫تهای ملی و ظالم که برگرد ‌‬ ‫بیگانه و یا حکوم ‌‬
‫ههای آنها‬‫مسلمانان حاکمند‪ ،‬درآمده اند و از رسان ‌‬
‫نشان راضی است‬ ‫یکنند که نه وجدا ‌‬‫موضوعاتی منتشر م ‌‬
‫یکند و در برابر دریافت کارمزد‬ ‫مشان آن را تأیید م ‌‬ ‫ون عل ‌‬
‫یکنند‪ ،‬گویا‬ ‫هنگاری م ‌‬‫ینویسند و روزنام ‌‬ ‫ماهیانه کتاب م ‌‬
‫وجدان این افراد از اسب آن شاعر جاهلی به مراتب‬
‫یشود و‬ ‫نتر است که وجدان اینها فروخته م ‌‬ ‫تتر و ارزا ‌‬‫پس ‌‬
‫یشد و‬ ‫یشود‪ ،‬آما آن اسب نه فروخته م ‌‬ ‫به عاریه داده م ‌‬
‫یشد‪.‬‬ ‫نه عاریه داده م ‌‬
‫﴿‪﴾352‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یها بر بنیانی غیر‬ ‫طها و وابستگ ‌‬ ‫در شرق اغلب ارتبا ‌‬
‫مادی استوار بود؛ بنیانی عقلی‪ ،‬یا روحی و یا وجدانی که‬
‫خودخواهی و خودپرستی در این ارتباطات جایی نداشت‪.‬‬
‫یآمد که‬ ‫یهایی پدید م ‌‬ ‫به همین دلیل ارتباط و وابستگ ‌‬
‫یتوان آنها را مادی یا منفعت طلبی‪ ،‬تحلیل کرد‪ .‬این‬ ‫نم ‌‬
‫هدار بود؛ به عنوان مثال ارتباط شاگرد‬ ‫روابط سخت ریش ‌‬
‫و اخلصش نسبت به استاد چنان بود که امروز ارتباط‬
‫فرزند با پدر چنین نیست‪ .‬خبر وفات استاد مشهور‪ ،‬علمه‬
‫هی‬ ‫نظام الدین لکهنوی )متوفای ‪ 1161‬هس( صاحب برنام ‌‬
‫درسی مدون که در حالی حاضر در مدارس هند و‬
‫یشود انتشار یافت‪ .‬هنگامی که خبر‬ ‫خراسان)‪ (1‬اجرا م ‌‬
‫مآبادی‬ ‫درگذشت او به شاگردش‪ ،‬سید کمال الدین عظی ‌‬
‫رسید‪ ،‬از ثروت شدت غم و اندوه در جا وفات نمود و‬
‫مآبادی از شدت گریه بینایی‬ ‫شاگرد دیگرش‪ ،‬ظریف عظی ‌‬
‫اش را از دست داد‪ .‬مدتی نگذشت که معلوم شد‪ ،‬انتشار‬
‫خبر وفات استاد نادرست بوده است)‪.(2‬‬
‫شاید ذهنیت معاصر وجود چنین روایتی را نپذیرد؛ اما‬
‫هی عمیق شاگرد با‬ ‫کی که از طبیعت شرقیان و رابط ‌‬
‫استاد و محبت آن اطلع دارد‪ ،‬چنین روایتی را نه عجیب‬
‫یپندارد‪.‬‬
‫یداند و نه دروغ م ‌‬‫م ‌‬
‫یدانند که چهار‬ ‫هی اخلق م ‌‬ ‫افراد آگاه به تاریخ و فلسف ‌‬
‫هی‬ ‫قرن قبل از مسیح در اروپا مکتبی پدید آمد که تا سد ‌‬
‫هی‬‫نوزدهم میلدی دارای طرفداران و هوادارنی از فلسف ‌‬
‫بزرگ و دانشمندان اخلق بود‪ .‬این مکتب با اعتقاد به لذت‬
‫جسمی‪ ،‬آن را میزان اخلق و معیار تمام اعمال‬
‫تها را‬ ‫ینمود تا فرص ‌‬ ‫یدانست و به پیروانش تأکید م ‌‬ ‫م ‌‬
‫غنیمت شمارند و حد اکثر لذت و بهره را از زندگی دنیا‬
‫ببرند‪.‬‬
‫هی‬ ‫پیروان این مکتب به دو دسته تقسیم شدند‪ :‬دست ‌‬
‫نخست؛ لذت طلبان‪ ،‬معتقد بودند که باید بین انسان و‬
‫تهایش هیچ مانعی وجود نداشته باشد تا انسان‬ ‫خواس ‌‬
‫تهای مورد نظرش برسد‪.‬‬ ‫تها و لذ ‌‬ ‫بتواند به تمام شهو ‌‬
‫تها‪ ،‬برآوردن نیازهای‬ ‫یگفتند‪ :‬سعادت یعنی اشباع شهو ‌‬ ‫م ‌‬
‫نفس و رسیدن به لذت و خوشی‪.‬‬
‫هی درسی اکنون در هند و پاکستان‪ ،‬بلوچستان ایسسان‬ ‫)(‪ -‬این برنام ‌‬ ‫‪1‬‬

‫و در برخی از مدارس دینی اهسل سسنت خراسسان همچنسان مسورد‬


‫هی درسی نظامی به ایشان منسسسوب‬ ‫توجه و عملی است و برنام ‌‬
‫است‪.‬‬
‫)(‪ -‬رک‪ :‬الحسنی‪ ،‬عبدالحی‪ ،‬نزهة الخواطر‪ ،‬ج ‪.6‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾353‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی دوم؛ نفع طلبان بودند‪ .‬آنها معتقد بودند که‬ ‫دست ‌‬
‫هی زیادی‬ ‫رسیدن به منفعتی که سبب لذت و خوشی تود ‌‬
‫هی ماست‪ .‬به همین دلیل از نظر آنان‬ ‫از بشر بشود‪ ،‬وظیف ‌‬
‫منمودن‬ ‫اخلقا تنها زمانی ارزش داشت که سبب فراه ‌‬
‫یپنداشتند که‬ ‫نها باشد‪ ،‬آنها چنین م ‌‬‫منافع و خوشی انسا ‌‬
‫منمودن شادی و لذت برای بشریت و‬ ‫سعادت یعنی فراه ‌‬
‫زدودن رنج و درد از آنان‪.‬‬
‫هی لذت و‬ ‫هی محترم روح مادی و روح شیفت ‌‬ ‫خوانند ‌‬
‫شهای این مکتب‬ ‫آسایش را کامل ً در پیکر‪ ،‬تمایلت و گرای ‌‬
‫یکند‪،‬‬‫یترین آن مشاهده م ‌‬ ‫تترین دسته تا مترق ‌‬ ‫اعم از پس ‌‬
‫این روحیه با طبیعت شرق و ادیان آسمانی آن کامل ً‬
‫تفاوت دارد‪ .‬این گرایش مادی در فلسفه‪ ،‬اخلق‪ ،‬ادبیات و‬
‫تمدن غرب عمیقا ً تأثیر گذاشته و همواره بر زندگی غربی‬
‫و معاشرت آن حاکم بوده است‪.‬‬
‫گذشته از آن غربیان برای شناخت منفعت و ارزیابی آن‬
‫یآورند‪ ،‬زیرا آنها با به‬‫قبل از هرچیز به مادیت روی م ‌‬
‫لهای مادی محض خویش به‬ ‫ینشاندن اذهان و عق ‌‬ ‫داور ‌‬
‫هیچ حقیقتی که ماورای حس‪ ،‬اندازه‪ ،‬شمارش و وزن‬
‫باشد اعتقاد ندارد و هرگز به نیرویی که سبب جلب لذت و‬
‫آسایش نباشد باور ندارند‪ ،‬ابیقور )‪) (1‬متوفای ‪ 271‬ق ‪ .‬م(‬
‫تصریح نموده است که منفعت اساس شناخت اعمال‬
‫است و منفعتی که سبب جلب لذت و سرور نباشد‪،‬‬
‫ارزشی ندارد‪ .‬بدین ترتیب طبیعت و عقل غربی با گذشت‬
‫شهای مادی روی آورد‪ ،‬نهایتا ً‬ ‫لها به گرای ‌‬ ‫نها و سا ‌‬ ‫قر ‌‬
‫های که پدید آمد این بود که ذهنیت غربی و منطق‬ ‫نتیج ‌‬
‫تهای غیر محسوس که‬ ‫نشدن به منفع ‌‬ ‫معاصر از رهنمو ‌‬
‫هی لذت و سرور ظاهری نیست‪ ،‬عاجز ماند و‬ ‫بکنند ‌‬ ‫جل ‌‬
‫عقلیت اروپایی به مقام دفاع از مادیت برخاست و معیار‬
‫حسن و صحت اخلق را وابسته به میزان جلب منافع‬
‫تیافتن‬ ‫مادی و رسیدن جامعه به لذت و آسایش و دس ‌‬
‫افراد به خوشی و شادی‪ ،‬دانست‪ .‬سود مادی معیار‬
‫تشخیص اخلق و بازشناسی خیر از شر شد و اخلق که در‬
‫میزان مادیت جایگاهی ندارد‪ ،‬ارزش خود را از دست داد و‬
‫فقط ارزش دینی و اخلقی آنهم به اصطلح قدیم باقی‬

‫)(‪ -‬فیلسوف یونانی و بنیانگذار مکتب ابیقوری‪ ،‬به سال ‪ 341‬ق ‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫م زاده شسسد و بسسه سسسال ‪ 270‬یسسا ‪ 272‬درگذشسست‪ ،‬وی شسساگرد‬


‫اقسسسنوقراطیس و پیسسرو ذیمقراطیسسس بسسود‪ .‬او لسسذت را غسسایت‬
‫یگفت‪ :‬لذت خیر مطلسسق اسسست‪) .‬د‪.‬‬ ‫یدانست و م ‌‬ ‫مطلوب بشر م ‌‬
‫ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾354‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫لها‬
‫بها و عق ‌‬‫هی سلطه اش در قل ‌‬ ‫ماند که هر روز دایر ‌‬
‫یدهد و صرفا ً‬ ‫یشود و هوادانش را از دست م ‌‬ ‫محدودتر م ‌‬
‫یگیرد‪.‬‬
‫در ردیف خاطرات گذشته و شعایر قدیم قرار م ‌‬
‫آدابی مانند شفقت و محبت پدران به فرزندان‪ ،‬وفای‬
‫همسران و حفاظت از ناموس شوهر در غیاب وی و یره‪،‬‬
‫یگرایی و نژاد‬ ‫جایش را به صنت‪ ،‬اختراع‪ ،‬تولید‪ ،‬مل ‌‬
‫یکند و‬
‫یدهد و اصطلحات جدید روز به روز رشد م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ییابد‪.‬‬
‫ارزش م ‌‬
‫لهای اجتماعی و ملی که‬ ‫هی معاصر با تشک ‌‬ ‫جامع ‌‬
‫براساس خطوط سیاسی‪ ،‬صنعتی و اقتصادی طرح شده‬
‫ههای قرابت‬ ‫است‪ ،‬روز به روز از روابط خانوادگی و رشت ‌‬
‫هی کنونی چگونگی برخورد فرزند‬ ‫یکاهد‪ ،‬در جامع ‌‬ ‫خونی م ‌‬
‫هی مدنیت وجود‬ ‫با پدر و زن با شوهر تا زمانی که در دایر ‌‬
‫دارد و سبب آشفتگی اوضاع و شورش علیه نظام و ایجاد‬
‫مشکل در مسیر مدنیت نشود‪ ،‬اهمیتی ندارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬در‬
‫یعفتی زن‪ ،‬فساد‬ ‫این جامعه نافرمانی پدر‪ ،‬ظلم شوهر‪ ،‬ب ‌‬
‫مرد و خیان همسر‪ ،‬امری عادی است‪.‬‬
‫﴿‪﴾355‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬

‫باب پنجم‬
‫اسلم و رهبری جهان‬

‫* فصل اول‪ :‬خیزش جهان‬


‫اسلم‬
‫* فصل دوم‪ :‬رهبری جهان عرب‬
‫﴿‪﴾356‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل اول‬
‫خیزش جهان اسلم‬
‫رویکرد تمام جهان به سوی جاهلیت‬
‫شگفته‪،‬‬ ‫ی پی ‌‬
‫بنابر عوامل تاریخی‪ ،‬عقلی‪ ،‬طبیعی و جبر ِ‬
‫اروپای مسیحی به جاهلیت مادی تبدیل شده است‪ .‬از‬
‫ههای روحی‪ ،‬فضایل اخلقی و اصول انسانی باز‬ ‫آموز ‌‬
‫ً‬
‫مانده‪ ،‬از پیامبران کامل دست شسته و اینک در زندگی‬
‫انفرادی جز لذت و منفعت مادی‪ ،‬در زندگی سیاسی جز‬
‫یگرایی و‬ ‫قدرت و غلبه و در زندگی اجتماعی جز مل ‌‬
‫نژادپرستی ظالمانه‪ ،‬به چیزی دیگر باور ندارد‪ .‬در برابر‬
‫طبیعت انسانی و اصول اخلقی سر به عصیان برداشته‬
‫است‪ ،‬به ابزار ]وماشینیزم[ سخت دل بسته و از اهداف و‬
‫مقصاد روی رتافته است و به کلی هدف زندگی را به‬
‫فراموشی سپرده است‪.‬‬
‫اروپا با تلش مستمر در زندگی و کوششش‬
‫نآوری و تکنولوژی و در عین‬ ‫یناپذیر در راستای ف ‌‬ ‫خستگ ‌‬
‫هی روح‪ ،‬انکار‬ ‫هگرفتن تربیت اخلقی‪ ،‬تغذی ‌‬ ‫حال با نادید ‌‬
‫دستاوردهای پیامبران و پرداخت بیش از حد به مادیات و با‬
‫هی دینی و حصار اخلقی‪،‬‬ ‫یهای هولناک فاقد انگیز ‌‬ ‫توانای ‌‬
‫تبدیل به فیلی خشمگین شده است که ضعیفان را پایمال‬
‫یکند‪ ،‬از یک سو با‬ ‫یکند و آبادانی و نسل بشر را نابود م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هخالی کردن‬ ‫هی زندگی‪ ،‬شان ‌‬ ‫هگیری مسلمانان از صحن ‌‬ ‫کنا ‌‬
‫یشان در امر‬ ‫تها و کوتاه ‌‬ ‫از رهبری جهان و پیشوایی مل ‌‬
‫دین و دنیا و جنایتی که در حق خود و بنی نوع انسان‬
‫تها به‬‫ن زمام مل ‌‬ ‫مرتکب شده اند‪ ،‬و از سوی دیگر‪ ،‬افتاد ِ‬
‫نشدن اروپا به جای مسلمانان در‬ ‫دست اروپا و جانشی ‌‬
‫رهبری جهان و به حرکت درآوردن کشتی زیستی و مدنی‬
‫کان دار حقیقی اش کنار رفته‪ ،‬اینک جهان با تمام‬ ‫که س ّ‬
‫نهایش به سان قطاری است که جاهلیت و‬ ‫تها و تمد ‌‬ ‫مل ‌‬
‫مادیت‪ ،‬لکوموتیوِ آن است و با سرعت تمام دارد آن را به‬
‫یکشاند‪ ،‬این در حالی است که‬ ‫سوی هدفی نامعلوم م ‌‬
‫تهای دیگر‪ ،‬سرنشینان این کشتی‬ ‫مسلمانان مثل مل ‌‬
‫هستند و هیچ اختیاری از خود ندارند‪.‬‬
‫اروپا از لحاظ قدرت و سرعت به هر میزانی پیشرفت‬
‫کند و تجهیزات و وسایلش افزایش یابد‪ ،‬به همان میزان‬
‫سرعت قطار بشری به سوی هدف جاهلی‪ ،‬آنجا که آتش‬
‫و نابودی و اضطراب و قتل و کشتار‪ ،‬هرج و مرج‬
‫﴿‪﴾357‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫اجتماعی‪ ،‬نابهنجاری اخلقی‪ ،‬بحران اقتصادی و فقر روحی‬
‫ییابد‪.‬‬
‫در انتظار اوست‪ ،‬افزایش م ‌‬
‫اکنون اروپا سرعت سریع السیرترین قطارها را کند‬
‫یخواهد به سوی هدف خویش نه با سرعت‬ ‫یداند و م ‌‬
‫م ‌‬
‫هواپیما بلکه با سرعت اتم جلو رود‪.‬‬

‫هی مادی اروپا بر جهان‬ ‫تسلط فلسف ‌‬


‫امروز در روی زمین اعم از اروپا‪ ،‬امریکا‪ ،‬افریقا و آسیا‬
‫یخورد که با عقاید و‬ ‫امت و یا جماعتی به چشم نم ‌‬
‫نظریات غربیان مخالفت ورزد و با روند حرکت و‬
‫هی جاهلی و‬ ‫ههای آنها مبارزه کند و اصول فلسف ‌‬ ‫دیدگا ‌‬
‫سیستم زندگی آنها را مورد بررسی قرار دهد‪.‬‬
‫شهایی که احیانا ً مشاهده‬ ‫اختلفات سیاسی و تن ‌‬
‫یشود صرفا ً از نوع رقابت بر سر قدرت است و این که‬ ‫م ‌‬
‫چه کسی باید در دنبال کردن هدف مشترک مورد نظر‪،‬‬
‫رهبری را ر عهده داشته باشد‪ .‬بدین جهت بود که ابر‬
‫تها از یرباز دوست نداشتند که هم پیمانان و متحدان‬ ‫قدر ‌‬
‫به تنهایی افتخار رهبری جهان و درآمدها‪ ،‬منابع‪ ،‬بازارها و‬
‫مستعمرات آن را در دست داشته باشند؛ نظر به این که‬
‫تها از لحاظ قدرت‪ ،‬دانش‪ ،‬تکنولوژی‪،‬‬ ‫این ابر قدر ‌‬
‫یدهی‪ ،‬نبوغ و هوشیاری‪ ،‬نه تنها از آن متحدان‬ ‫سازمان ‌‬
‫تها‬‫کمتر نبودند‪ ،‬بلکه برتر نیز بودند‪ .‬ولی این که ابر قدر ‌‬
‫در صدد آن باشند که به سوی هدفی دیگر گام نهند و کاری‬
‫یداد اینان نیز انجام دهند‪ ،‬در‬ ‫را که عیسی مسیح انجام م ‌‬
‫تها را به‬ ‫زمین عدل و داد را استوار و برقرار کنند‪ ،‬مل ‌‬
‫یگری به سوی‬ ‫سوی دین و تقوا سوق دهند و از ماد ‌‬
‫نگرایی و اخلق برگردانند‪ ،‬کاری بس بعید بود!‬ ‫درو ‌‬
‫هی تمدن‬ ‫نظام کمونیستی روسیه نیز چیزی جز ثمر ‌‬
‫غربی نیست که اینک به حد کمال و پختگی خویش رسیده‬
‫است‪ .‬تنها تفاوتی که نظام کمونیستی روسیه با دیگر‬
‫تهای اروپایی دارد‪ ،‬این است که روسیه‬ ‫کشورها و دول ‌‬
‫هی نفاق و تزویر را کنار زده است و آنچه را غربیان‬ ‫پرد ‌‬
‫تها پنهان نموده بودند و در اخلق و اجتماع خویش‬ ‫مد ‌‬
‫بدان اعتقاد داشتند اجرا نموده است‪ .‬روسیه حرکت‬
‫یبند و باری‪،‬‬ ‫یدینی‪ ،‬ب ‌‬ ‫کشورهای غربی را به سوی الحاد‪ ،‬ب ‌‬
‫یدانست‪ .‬بنابراین‪ ،‬اینک با‬ ‫یگری و بهیمیت کند م ‌‬ ‫ماد ‌‬
‫شتاب و صراحت تمام به سوی هدف مشترک‪ ،‬حرکت‬
‫یخواهد بشر را به آنجا برساند که خود رسیده‬ ‫یکند و م ‌‬ ‫م ‌‬
‫است‪.‬‬
‫﴿‪﴾358‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تها و کشورهای آسیایی‬ ‫مل ‌‬
‫تهای آسیایی و شرقی در حال حرکت‬ ‫تها و دول ‌‬ ‫اما مل ‌‬
‫تهای اروپایی در تمدن و‬ ‫به سوی هدفی هستند که مل ‌‬
‫سیاست خویش بدان رسیده اند و در اخلق‪ ،‬آداب و‬
‫اجتماع خویش به چیزهایی باور دارند که اروپاییان به آنها‬
‫روی آورده اند‪ .‬در مورد زندگی و هستی نیز باورهایی‬
‫شبیه باروهایی اروپاییان دارند‪ .‬در بعد اخلق‪ ،‬سیرت و‬
‫یآرایند که اروپاییان به آن خود‬ ‫تهذیب به چیزی خود را م ‌‬
‫را آراسته نموده اند‪ .‬البته یک نکته هست و آن این که‬
‫کشورهای آسیایی و شرقی حاضر نیستند بیگانگان‬
‫نهای‬ ‫فرومایه برآنها مسلط باشند و آنها را به سان انسا ‌‬
‫تشان باز دارند‪ ،‬و یا این که اروپاییان‬ ‫سفیه از تصرفا ‌‬
‫یهای خویش از آنچه اروپاییان‬ ‫تها و امپراتور ‌‬ ‫برآنها دول ‌‬
‫تها در خارج از کشورهایشان به آن دست یافته بودند‪،‬‬ ‫مد ‌‬
‫یها و شرقیان‬ ‫محروم بمانند‪ .‬اما این مطلب که آسیای ‌‬
‫یبودن اخلق و رفتار اروپاییان را نکوهش کنند و از‬ ‫ماد ‌‬
‫یشان ایراد بگیرند‪ ،‬موضوعی است که نه‬ ‫فلسفه و مبان ‌‬
‫یکنند‪ ،‬بلکه صفات اروپاییان به‬ ‫تنها هیچگاه تصورش را نم ‌‬
‫های برایشان آراسته شده است که آنها را با دید تقدیر‬ ‫گون ‌‬
‫ینگرند‪.‬‬ ‫و تمجید م ‌‬
‫هرگاه این دسته از کشورها به استقلل دست یافتند و‬
‫زمام امور خویش را به دست گرفتند‪ ،‬آن وقت است که‬
‫یشود و سیرت جاهلی آنها‬ ‫لشان نمایان م ‌‬ ‫اخلق و اصو ‌‬
‫یکند و معلوم‬ ‫در شکلی طبیعی و حقیقی خویش بروز م ‌‬
‫عترین شکل از سنگدلی‪،‬‬ ‫یشود که بدترین و فجی ‌‬ ‫م ‌‬
‫ن اموال‪،‬‬ ‫نها‪ ،‬هتک ناموس‪ ،‬ربود ِ‬ ‫یکردن با خون انسا ‌‬ ‫باز ‌‬
‫قتل‪ ،‬کشتار و نابودی در تاریخ است‪.‬‬
‫در برخی از کشورهای آسیایی در پی استقلل از‬
‫هی بیگانگان‪ ،‬جنایات و فجایعی رخ داده است که‬ ‫سلط ‌‬
‫شها حاضر به‬ ‫یکنند و گو ‌‬ ‫حیوانات و درندگان نیز چنین نم ‌‬
‫شنیدن نیستند‪ ،‬با برخی از شهروندان و همطونان خویش‬
‫چنان برخورد کردند که نظیرش در تاریخ تکرار نشده‬
‫ن شیرخوار کشته و تکه تکه شدند‪ ،‬زنان‬ ‫است؛ فرزندا ِ‬
‫هتک حرمت شدند و با سنگدلی تمام به قتل رسیدند‪،‬‬
‫هها ویران گردیدند‪،‬‬ ‫هها آب‪ ،‬زهرآلود شدند‪ ،‬خان ‌‬ ‫قنوات و چا ‌‬
‫هور گردیدند‪ ،‬به هر‬ ‫شها شعل ‌‬ ‫بها فرو ریخته و آت ‌‬ ‫بم ‌‬
‫های که درآمدند ساکنانش را به خاک سیاه نشاندند و‬ ‫قری ‌‬
‫همه را از دم تیغ گذراندند‪.‬‬
‫﴿‪﴾359‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نهای وحشی با خون و حرمت مردم بازی کردند و‬ ‫انسا ‌‬
‫هها از زنانی که مرگ را بر هتک حرمت خویش ترجیح‬ ‫چا ‌‬
‫داده بودند‪ ،‬پر شد‪ .‬این علوه بر زنانی است که با‬
‫یسابقه در تاریخ کشته‬ ‫یگری و به طرزی فجیع و ب ‌‬ ‫وحش ‌‬
‫شدند‪ ،‬جنایاتی که شاید کشورهای اسلمی و کشورهای‬
‫متمدن دنیا در مورد وقوع آنها دچار شک و تردید شدند‪،‬‬
‫مهای اجتماعی‬ ‫دردآورتر از آن فشارهای دینی و تحری ‌‬
‫ههای فوق در داخل کشورهایشان از دست‬ ‫است که گرو ‌‬
‫تشان مورد‬ ‫یکنند و فرنگ و دیان ‌‬ ‫صاحبان قدرت تحمل م ‌‬
‫یگیرد و اغلب از آزادی فرهنگی و حتی زبان‬ ‫تهاجم قرار م ‌‬
‫یشوند و وادار به پذیرفتن زبانی‬ ‫باستانی خویش محروم م ‌‬
‫یشوند‪ ،‬در این کشورهای تازه به‬ ‫پوسیده و ساختگی م ‌‬
‫یکوشند هر نوع اثری از‬ ‫دوران رسیده‪ ،‬زورمندان م ‌‬
‫ههای ضعیف را محو کنند و با جعل‬ ‫فرهنگ و تمدن گرو ‌‬
‫یاعتبار سازند‪ ،‬هر روز‬ ‫اکاذیب و جنایات‪ ،‬فرهنگشان را ب ‌‬
‫یکنند‪ ،‬کارمندان را از کار‬ ‫حکایت گرگ و بره را تکرار م ‌‬
‫ههای تجارت و کسب درآمد را بر‬ ‫یکنند و را ‌‬ ‫برکنار م ‌‬
‫یشان را تعطیل‬ ‫هها و اماکن تجار ‌‬ ‫یبندند‪ ،‬مغاز ‌‬ ‫رویشان م ‌‬
‫یهایشان را‬ ‫و با دلیل مضحک و واهی املک و دارای ‌‬
‫یکنند‪.‬‬ ‫مصادره م ‌‬
‫تهای فوق از نظر دین و اخلق شدیدا ً‬ ‫از طرفی مل ‌‬
‫ن منیت و‬ ‫هی مال و ماده شده اند و شیطا ِ‬ ‫تهی و شیفت ‌‬
‫تها‬‫های که حکوم ‌‬ ‫حرص برآنها تسلط یافته است؛ به گون ‌‬
‫خها به‬ ‫را نیز خسته کرده اند و به فریاد واداشته اند‪ .‬نر ‌‬
‫تها به‬ ‫مآور بال رفته است؛ هرگاه حکوم ‌‬ ‫شکل سرسا ‌‬
‫یآورند‪ ،‬کالها و مواد از بازار ناپدید‬ ‫خگذاری روی م ‌‬ ‫نر ‌‬
‫کشان چیزی‬ ‫یشود و مردم برای خوراک و پوشا ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشوند به همان قیمتی که مورد نظر‬ ‫ییابند و مجبور م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫فروشندگان است تن در دهند و آنگاه است که بازار سیاه‬
‫هخواری و قاچاق‬ ‫یکند و خیانت‪ ،‬جنایت‪ ،‬رشو ‌‬ ‫رواج پیدا م ‌‬
‫یشود و حکومت و تجار به مانند دو اسب و یا دو‬ ‫شایع م ‌‬
‫یمانند که در میدان مسابقه قرار گرفته اند و‬ ‫قهرمان م ‌‬
‫یکردن‬ ‫هی فن ‌‬ ‫هریکی در صدد استفاده از فرصت و ضرب ‌‬
‫حریف خویش است‪ .‬در این میان مردم بیچاره مانند‬
‫های هستند که بین دو سنگ آسیاب قرار گرفته است و‬ ‫دان ‌‬
‫در زندگی خویش سرگردان و پریشان اند‪.‬‬
‫اصلحگران و دینداران بارها کوشیدند تا در کالبد چنین‬
‫امت‪ ،‬هایی‪ ،‬حیاتی جدید بدمند و روح اخلق‪ ،‬فضیلت‪،‬‬
‫امانت و اقتصاد صالح را در آنها ایجاد نمایند‪ ،‬اما با‬
‫﴿‪﴾360‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫شکست مواجه شدند و چنین نتیجه گرفتند که ایجاد امتی‬
‫نتر است از اصلح و تهذیب چنین‬ ‫مستقل و جدید آسا ‌‬
‫مشان به‬‫لشان فرا رسیده و مدت دوا ‌‬ ‫تهایی که اج ‌‬
‫مل ‌‬
‫سر رسیده است‪.‬‬

‫نهای جهان‬ ‫تنها راه حل بحرا ‌‬


‫تنها راه حل‪ ،‬انتقال رهبری جهان و انتقال سکان زندگی‬
‫هکار و خاین که وظیفه اش را بد انجام‬ ‫از آن دست گن ‌‬
‫داده‪ ،‬به دست پاک و ماهر است‪.‬‬
‫زیرا انتقال رهبری انگلیس به امریکا و یا از هردو به‬
‫های ندارد و در اوضاع هیچ تغییری به وجود‬ ‫روسیه هیچ نتیج ‌‬
‫یآید‪ .‬این نوع تحول مانند انتقال پارویی ا ست که از‬ ‫نم ‌‬
‫یشود و یا برعکس‪.‬‬ ‫دست راست به دست چپ سپرده م ‌‬
‫تهای یک فرد هستند‬ ‫امریکا‪ ،‬انگلیس و روسیه همه دس ‌‬
‫یکنند و در حرکت‬ ‫نداری زندگی متناوبا ً عمل م ‌‬ ‫که در سکا ‌‬
‫دادن کشتی بر یک خط و به سوی یک هدف‪ ،‬یکی بعد از‬
‫یگیرند‪.‬‬‫دیگری پارو را به دست م ‌‬
‫تحول اساسی و مؤثر‪ ،‬انتقال رهبری است از اروپا به‬
‫معنای وسیع کلمه یعنی امریکا‪ ،‬انگلیس‪ ،‬روسیه در تمام‬
‫یاندیشند و‬ ‫تهای آسیایی و شرقی که مانند اروپاییان م ‌‬ ‫مل ‌‬
‫یگری‪ ،‬رهبری آنها را به دست دارد‪ ،‬به‬ ‫جاهلیت و ماد ‌‬
‫جهان اسلم که سیدنا محمد مصطفی ص با رسالت ابدی‬
‫و دین فرزانه اش رهبری آن را به دست دارد‪.‬‬
‫یتواند جهت تاریخ را عوض‬ ‫این است تنها تحولی که م ‌‬
‫کند و مسیر تمام امور را تغییر دهد و جهان را از آن‬
‫هی خطرناکی که در انتظارش هست‪ ،‬نجات دهد‪.‬‬ ‫لحظ ‌‬
‫به راستی که جهان اسلم باید در انتظار و آرزوی در‬
‫اختیارگرفتن این مقام بزرگ باشد‪ ،‬باید هر کشور و ملت‬
‫اسلمی برای چنین مهمی کمر همت را ببندد و هر‬
‫مسلمانی باید در راه چنین هدفی با جان و مالش پیکار‬
‫هی مبارکی است که از روز‬ ‫کند؛ زیرا این همان وظیف ‌‬
‫هی روزگار و از روز‬ ‫پیدایش امت اسلم در صحن ‌‬
‫ههای امت اسلم در شبه‬ ‫نشدن نخستین هست ‌‬ ‫نمایا ‌‬
‫هی عربستان بر دوشش گذاشته شده است‪.‬‬ ‫جزیر ‌‬

‫حرکت جهان اسلم به دنبال اروپا‬


‫تانگیز این که در دوران اخیر‬
‫تهای شگف ‌‬
‫از واقعی ‌‬
‫مسلمانان در گوشه و کنار جهان حتی در مراکز و‬
‫نهای اسلمی‪ ،‬تبدیل به هواداران جاهلیت اروپایی‬‫سرزمی ‌‬
‫﴿‪﴾361‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫و سپاهیان داوطلب آن شده اند‪ ،‬تا آنجا که برخی از‬
‫تهای اروپایی را که از‬ ‫تهای اسلمی‪ ،‬مل ‌‬ ‫تها و دول ‌‬‫مل ‌‬
‫چندین سده رهبری حرکت جاهلیت را به عهده دارند و‬
‫مهای‬ ‫احیاگر جاهلیت جدید هستند و در شرق و غرب پرچ ‌‬
‫الحادی خویش را برافراشته اند‪ ،‬آنها را مددکار مسلمانان‬
‫و حامی اسلم‪ ،‬حامل پرچم عدالت در جهان و‬
‫یدانند‪.‬‬
‫برپادارندگان عدالت‪ ،‬م ‌‬
‫عموم مسلمانان به جای این که فرماندهان سپاه اسلم‬
‫هروان لشکر‬ ‫باشند‪ ،‬به این دلخوش داشتند که دنبال ‌‬
‫هی اروپایی به‬ ‫جاهلیت باشند‪ ،‬اخلق جاهلی و اصول فلسف ‌‬
‫مهای‬ ‫گهای درخت و الکتریسته در سی ‌‬ ‫ن آب در بر ‌‬ ‫سا ِ‬
‫برق‪ ،‬در وجودشان راه یافت‪ .‬از این رو در کشورهای‬
‫یگری‬ ‫اسلمی در بسیاری از مظاهر و آثار مسلمانان‪ ،‬ماد ‌‬
‫یآوردن به‬ ‫غربی نمایان است؛ از آن جمله است رو ‌‬
‫ن کسی‬ ‫شهوات‪ ،‬حرص و آز برای زندگی‪ ،‬درست به سا ِ‬
‫که جز زندگی دنیا به زندگی دیگر و به آخرت ایمان ندارد‬
‫هی هیچ خیر و عملی نیک نیست‪ .‬در جاه‬ ‫و به فکر ذخیر ‌‬
‫ن کسانی که فقط به دنیا‬ ‫طلبی و زراندوزی درست به سا ِ‬
‫و اسباب آن ارزش قایل هستند‪ ،‬رقابت وجود دارد‪ .‬در‬
‫ترجیح مصالح و منافع شخصی بر اصول و اخلق‪ ،‬مانند‬
‫کسی هستند که به هیچ پیامبر و کتابی ایمان و به آخرتی‬
‫مناک نیستند‪ ،‬حب دنیا و‬ ‫امید ندارند و از هیچ حسابی بی ‌‬
‫فرار از مرگ‪ ،‬همانند کسی که دنیا تنها سرمایه و آخرین‬
‫هشدن به‬ ‫هی درک اوست‪ ،‬شفت ‌‬ ‫یترین درج ‌‬ ‫آرزو و نهای ‌‬
‫تهای مادی که‬ ‫یهای پوچ مانند مل ‌‬ ‫مظاهر توخالی و زیبای ‌‬
‫یبهره هستند‪،‬‬ ‫تهای زنده و اصول اخلقی ب ‌‬ ‫از واقعی ‌‬
‫کرنش در برابر انسان‪ ،‬ذلت در برار حکام‪ ،‬رجال حکومت‬
‫تپرستان‬ ‫تهای دولتی و تقدیس و تمیجدشان مانند ب ‌‬ ‫و پس ‌‬
‫تهای مشرک‪ ،‬همه جا نمایان است‪.‬‬ ‫و مل ‌‬

‫یهایشان‪ ،‬پناهگاه‬ ‫مسلمانان با تمام کاست ‌‬


‫بشریت و آرزوی آینده هستند‬
‫یهایی که مسلمانان‬ ‫فها و نارسای ‌‬‫علی رغم تمام ضع ‌‬
‫به آن دچار هستند‪ ،‬آنها تنها امت روی زمین هستند که‬
‫تهای جهان محسوب‬ ‫طرف و رقیب غربیان در رهبری مل ‌‬
‫نشان آنها را موظف‬ ‫یشوند و تنها امتی هستند که دی ‌‬‫م ‌‬
‫نموده تا حرکت جهان را زیر نظر داشته باشند و جهانیان‬
‫تشان محاسبه نمایند و به‬ ‫را بر اخلق‪ ،‬کردار و تمایل ‌‬
‫سوی فضلیت‪ ،‬تقوا‪ ،‬سعادت و رستگاری در دنیا و آخرت‬
‫﴿‪﴾362‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نها و جهنم‬ ‫سوق دهند‪ ،‬و تا آنجا که توانایی دارند بین انسا ‌‬
‫فاصله ایجاد کنند‪ .‬آری‪ ،‬مسلمانان تنها امتی هستند که‬
‫نشان به انان اجازه‬ ‫نشان و ساختار و فطرت آیی ‌‬ ‫دی ‌‬
‫تهای دیگر به سوی جاهلیت‬ ‫یدهد تا تماشاگر انتقال مل ‌‬ ‫نم ‌‬
‫باشند‪.‬‬
‫این است تنها امتی که هرآن احتمال دارد برای نظام‬
‫جاهلیت‪ ،‬نظامی که اروپا آن را در شرق و غرب‬
‫مترین خطر باشد؛ خطری که‬ ‫گسترانیده است‪ ،‬مه ‌‬
‫شهای جاهلیت را نابود سازد‪.‬‬ ‫یتواند تمام تل ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی‬‫شاعر اسلم‪ ،‬دکتر محمد اقبال ‪ /‬در قصید ‌‬
‫ینظیرش تحت عنوان »پارلمان ابلیس« این خطر را از‬ ‫ب ‌‬
‫زبان ابلیس باز گفته است‪ .‬وی در این قصیده آورده است‬
‫های‬‫که شیاطین و شاگردان و همکاران ابلیس در جلس ‌‬
‫مشورتی یکجا جمع شدند و در مورد سیر جهان‪ ،‬خطرها و‬
‫یکند‪ ،‬و‬ ‫ههای آینده و آنچه نظام اهریمنی را تهدید م ‌‬ ‫فتن ‌‬
‫همینطور پیرامون وظایف شیطانی شان به مذاکره‬
‫هها و خطرات زیادی را که نظام‬ ‫پرداختند‪ ،‬فتن ‌‬
‫ینمود‪،‬‬ ‫یشان را دربر گرفته بود و آن را تهدید م ‌‬ ‫شیطان ‌‬
‫مشان هشدار دادند‪.‬‬ ‫یادآوری کردند و از عواقب نافرجا ‌‬
‫یکی از آنها نظام جمهوری را متذکر شد و مورد تأکید‬
‫قرار داد‪.‬‬
‫دومی گفت‪ :‬از جمهوری زیاد بیم نداشته باشید؛ زیرا‬
‫جمهوری فقط پوششی است بر ملوکیت و این ما بودیم‬
‫که ملوکیت رادر لباس جمهوری درآوردیم‪ .‬هنگامی که پی‬
‫بردیم اکنون انسان آگاه شده و به ارزش و کرامتش پی‬
‫برده است و امکان دارد علیه نظام ما دست به شورش‬
‫برند و پیامدهای ناگواری را به بار آورد‪ ،‬وی را با جمهوری‬
‫سرگرم نمودیم‪ ،‬مسّلم است که صرفا ً نام ملک یا امیر‬
‫چندان اهمیتی ندارد‪ .‬از طرفی ملوکیت در وجود شخصی‬
‫مستبد ّ منحصر نیست‪ ،‬بلکه ملوکیت آن است که انسان در‬
‫زندگی خویش نیازمند دیگران باشد‪ ،‬این نیازمند چه فرد‬
‫باشد یا ملت‪ ،‬تفاوتی ندارد‪ .‬مگر نظام جمهوری غرب‬
‫ظاهرش درخشان و روشن نیست‪ ،‬در حالی که باطنش از‬
‫کتر است؟‬ ‫باطن چنگیز هم تاری ‌‬
‫دیگری گفت‪ :‬چندان مهم نیست‪ ،‬مشروط بر این که‬
‫های‬‫روح ملوکیت باقی ماند‪ .‬اما جناب رییس! در مورد فتن ‌‬
‫خطرناک که کارل مارکس یهودی به وجود آورده است‪،‬‬
‫این فرد باهوش که نبی نیست‪ ،‬اما در بین هوادارانش‬
‫یگویید؟‬‫دارای کتابی مقدس است‪ ،‬چه م ‌‬
‫﴿‪﴾363‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫آیا جناب رییس در جریان امر قرار دارد که این فرد‬
‫نشان‬ ‫جهان را تکان داده است و بردگان را علیه مالکا ‌‬
‫شورانده است و اساس امارت و اقایی را متزلزل نموده‬
‫است؟ دیگری خطاب به رییس مجلس گفت‪ :‬عالی جناب!‬
‫نگران اروپایی‪ ،‬هرچند مریدان مخلص شما هستند‪،‬‬ ‫افسو ‌‬
‫تشان اعتماد ندرا‪ .‬سامری‬ ‫اما من به هوش و فراس ‌‬
‫یهودی‪ ،‬مارکس مزبور که کپی مزدک است‪ ،‬با اصول‬
‫کمونیستی خویش‪ ،‬نزدیک است بر جهان چیره شود‪ .‬همه‬
‫یکنند‪ .‬ما‬ ‫زبان درآورده اند‪ ،‬مستمندان با آقایان رقابت م ‌‬
‫در بدو امر این حرکت را چندان اهمیت ندادیم و اکنون به‬
‫جایی رسیده است که در آینده امکان دارد‪ ،‬بر زمین و بر‬
‫جهانی که جنابعالی حکومت داشتید مسلط شود‪ ،‬شاید‬
‫علیه شما قیام نماید و نظام دنیا واژگون شود‪.‬‬
‫نگفتن نمود و‬ ‫رییس مجلس‪ ،‬ابلیس‪ ،‬شروع به سخ ‌‬
‫چنین گفت‪ :‬من زمام امور دنیا را به دست دارم و هرگونه‬
‫ینمایم‪ .‬جهان شگفت زده خواهد شد‪،‬‬ ‫بخواهم تصرف م ‌‬
‫یاندازم و چون سگ‬ ‫آنگاه که اروپاییان را به جان یکدیگر م ‌‬
‫هور شوند و چون گرگان درنده یکدیگر را پاره‬ ‫برهم حمل ‌‬
‫کنند‪ ،‬زمانی که در گوش رهبران سیاسی و پیشوایان‬
‫لشان را از دست خواهند داد و‬ ‫مسیحی زمزمه نمایم‪ ،‬عق ‌‬
‫دیوانه خواهند گردید‪.‬‬
‫اما در مورد نظام کمونیستی که بر اصل اشتراک‬
‫هی‬ ‫استوار است‪ ،‬مطمئن باشید که منطق مزدکی و فلسف ‌‬
‫های را که فطرت‬ ‫یتواند‪ ،‬فاصل ‌‬ ‫اشتراکی به هیچ وجه نم ‌‬
‫نها ایجاد نموده است‪ ،‬از بین ببرد‪ .‬من از این‬ ‫بین انسا ‌‬
‫تهای کودن و بیچاره هیچ بیمی ندارم‪ ،‬واقعا ً اگر‬ ‫کمونیس ‌‬
‫من هراس دارم‪ ،‬هراسم از امتی است که تا هنوز‬
‫شرارهای حیات و بلندپروازی در خاکسترش وجود دارد‪،‬‬
‫امتی که دارای افرادی است که شبانگاهان از‬
‫یگیرند و سحرگاهان اشک بر‬ ‫بهایشان فاصله م ‌‬ ‫رختخوا ‌‬
‫رخسارشان سرازیر است‪.‬‬
‫بر کارشناسان باهوش مخفی نیست که خطر آینده و‬
‫یدانم که‬ ‫مصیبت فردا‪ ،‬اسلم است؛ نه کمونیسم‪ .‬من م ‌‬
‫تهای دیگر‬ ‫این امت قرآن را ترک نموده است و چون ام ‌‬
‫یدانم‬ ‫عآوری دنیا شیفته شده است‪ ،‬م ‌‬ ‫به زراندوزی و جم ‌‬
‫که اکنون شب شرق تاریک و ظلمانی است و علما و‬
‫یها را بزداید و‬ ‫شیوخ اسلم دارای ید بیضایی که تاریک ‌‬
‫جهان را منور گرداند‪ ،‬نیستند؛ اما با این وصف من بیم‬
‫هی این‬ ‫ههای تکان دهند ‌‬ ‫یها و صحن ‌‬ ‫دارم از این که نابسامان ‌‬
‫﴿‪﴾364‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫عصر‪ ،‬امت مزبور را بیدار کند و آن را به سوی شریعت‬
‫محمد ص متوجه گرداند‪.‬‬
‫یدهم از دین محمد ص دین حامی‬ ‫من شما را بیم م ‌‬
‫شها‪ ،‬دین کرامت‬ ‫نها و محافظ نوامیس و ارز ‌‬ ‫حقوق انسا ‌‬
‫و شرف‪ ،‬دین امانت و عفت‪ ،‬دین جوانمردی و قهرمانی‪،‬‬
‫دین مبارزه و جهاد‪ ،‬دینی که تمام انواع بردگی و آثار به‬
‫یکند‪ ،‬بین مالک و‬ ‫نها را لغو م ‌‬
‫بردگی کشاندن انسا ‌‬
‫مملوک فرق قایل نیست‪ ،‬پادشاه و فقیر را در یک صف‬
‫یدهد‪ ،‬اموال را از هر نوع پلیدی و آلودگی پاک‬ ‫قرار م ‌‬
‫لشان‬ ‫یگرداند و صاحبان ثروت و دارایی را بر اموا ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند و آنها را امانتداران و وکلء بر مال قرار‬ ‫مسلط م ‌‬
‫یدهد‪:‬‬
‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪] ﴾ ‬الحديد‪.[7 :‬‬
‫»از آنچه خداوند شما را در آن جانشین دیگران نموده‬
‫است‪ ،‬انفاق کنید«‪.‬‬
‫کتر از انقلبی‬‫کدام نهضت و انقلب شدیدتر و خطرنا ‌‬
‫است که این دین در عالم انیدشه و عمل به وجود آورد‪.‬‬
‫زمانی که فریاد برآورد‪ :‬زمین از آن خداست؛ نه از آن‬
‫پادشاهان و سلطین‪.‬‬
‫شهایتان را به کار گیرید‪ ،‬تا این دین از چشم‬ ‫تمام تل ‌‬
‫مردمان پنهان بماند‪ .‬از این که مسلمان اعتمادش به‬
‫پروردگارش ضعیف است و ایمانش به دینش نارساست‪،‬‬
‫شادمان باشید‪ .‬به نفع ماست اگر مسلمان به مسایل علم‬
‫کلم‪ ،‬الهیات‪ ،‬تأویل کتاب خدا و آیات قرآن‪ ،‬مشغول باشد‪.‬‬
‫بانگ اذان مسلمان را مورد تهاجم قرار دهید که وی‬
‫مهای جهان را درهم‬ ‫یتواند با اذان و تکبیرش طلس ‌‬ ‫م ‌‬
‫شکند و افسون ما را باطل نماید‪.‬‬
‫بکوشید تا شب مسلمان طولنی شود و سحرش به‬
‫تعویق افتد‪.‬‬
‫برادران! مسلمان را از جدیت و کوشش باز دارید تا در‬
‫هی رقابت جهانی‪ ،‬بازنده باشد‪ .‬بازهم به نفع ماست‬ ‫صحن ‌‬
‫هی دیگران گردد‪ ،‬دنیا را رها کند و از‬ ‫اگر مسلمان برد ‌‬
‫فاصله گیرد و به قصد زهد و اجتناب از خطرات دنیا‪ ،‬دنیا‬
‫را به دیگران واگذارد‪ .‬افسوس از آن روزی که این امت‬
‫بیدار شود و دینش وی را وادارد تا جهان را مورد مراقبت‬
‫شدید قرار دهد‪.‬‬
‫﴿‪﴾365‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫رسالت جهان اسلم‬
‫یتواند با همان رسالت خویش که‬ ‫جهان اسلم تنها م ‌‬
‫بنیانگذرش به وی سپرده است و با ایمان و از‬
‫خودگذشتگی در راه آن رسالت‪ ،‬به پا خیزد‪ .‬رسالتی است‬
‫لتر‪ ،‬برتر و‬ ‫بس نیرومند‪ ،‬روشن وتابناک که جهان عاد ‌‬
‫هتر از آن را برای بشریت سراغ ندارد‪.‬‬ ‫خجست ‌‬
‫این درست همان رسالتی است که مسلمانان در‬
‫فتوحات نخست خویش حامل آن بودند‪ ،‬یکی از مسلمانان‬
‫در مجلس یزدگرد‪ ،‬پادشاه ایران اینگونه آن را خلصه‬
‫نموده است‪:‬‬
‫»الله ابتعثنا لنخرج مععن شععاء مععن عبععادة العبععاد‬
‫إلععى عبععادة اللععه وحععده ‪ ،‬ومععن ضععيق الععدنيا إلععى‬
‫سعتها ‪ ،‬ومن جور الديان إلى عدل السلم«‪.‬‬
‫»الله ما را فرستاده است تا کسی را که بخواهد از‬
‫عبادت بندگان به عبادت خدای واحد واز تنگنای دنیا به‬
‫فراخنای آن و از جور ادیان به عدالت اسلم‪ ،‬درآوریم«‪.‬‬
‫رسالتی که به هیچ نوع فزونی و کاهشی نیاز ندارد و بر‬
‫قرن بیستم چنان انطباق دارد که بر قرن ششم مسیحی‬
‫انطباق داشته است‪ ،‬گوی تاریخ برگشته است و به مانند‬
‫آن روزی شده که مسلمانان جهت نجات جهانیان از چنگال‬
‫هی خویش بیرون آمدند‪.‬‬ ‫تپرستی و جاهلیت از جزیر ‌‬ ‫ب ‌‬
‫بهایی که خود تراشیده‬ ‫امروز نیز مردمان به پرستش ت ‌‬
‫اند و یا در قبر هستند و یا نصب شده اند‪ ،‬دل بسته اند‪،‬‬
‫هها‬‫عبادت خدای یگانه هنوز غریب و مغلوب است‪ ،‬فتن ‌‬
‫ن خدا‬ ‫ههای نفسانی به سا ِ‬ ‫همچنان پابرجاست‪ ،‬خواست ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬راهبان و دانشمندان‪،‬‬ ‫مورد پرستش قرار م ‌‬
‫پادشاهان و فرمانروایان‪ ،‬صاحبان قدرت و ثروت‪ ،‬رهبران‬
‫و احزاب سیاسی به جای خدا مورد تعظیم و تمیجد قرار‬
‫یها در برابرشان به خاک گذاشته‬ ‫یگیرد و پیشان ‌‬‫م ‌‬
‫یشود‪.‬‬‫م ‌‬
‫امروز جهان با وجود وسعت و وفور اسباب سفر و‬
‫هی ارتباطات کشورها و‬ ‫حمل و نقل و گسترش شبک ‌‬
‫گتر است‪.‬‬ ‫تها‪ ،‬به مراتب از دیروز بر جهانیان تن ‌‬ ‫مل ‌‬
‫یگری تنگ نظر که جز سود صاحبش‬ ‫جهان امروز را ماد ‌‬
‫تها‬ ‫یاندیشد و جز شهوت و پرستش لذ ‌‬ ‫به چیزی دیگر نم ‌‬
‫یشناسد‪ ،‬تنگ کرده است‪ .‬جهان امروز را‬ ‫چیزی دیگر نم ‌‬
‫یدهد و در اقلیمی وسیع‬ ‫خودخواهی و انانیت که اجازه نم ‌‬
‫یگرایی به‬ ‫دو انسان بگنجد‪ ،‬خفه کرده استا‪ ،‬همینطور مل ‌‬
‫﴿‪﴾366‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ینگرد و از هر حق و فضیلتی آن‬ ‫بیگانه با چشم حقارت م ‌‬
‫یگرداند‪.‬‬ ‫را محورم م ‌‬
‫از طرفی سیاستمداران مسلط بر این زندگی مادی که‬
‫ابزار حیات و رزق را احتکار نموده اند‪ ،‬برای هرکس که‬
‫یکنند و برای هرکس که‬ ‫خود بخواهند زندگی را تنگ م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬به خیال خود برای برخی روزی را‬ ‫بخواهند فراغ م ‌‬
‫یکنند و برای برخی دیگر اندک‪.‬‬ ‫فراوان م ‌‬
‫بدین ترتیب شهرهای وسیع و بزرگ تبدیل به سوراخ‬
‫حشرات شدند و مردم مانند کودکان و نادانان از تصرف‬
‫هی فراخی اش‬ ‫لشان بازداشته شدند‪ ،‬زمین با هم ‌‬ ‫در اموا ‌‬
‫بر مردم تنگ گردید و مردم نیز از زندگی خویش بیزار‬
‫هی تمدن و پیشرفت در بندها و‬ ‫شدند‪ ،‬مردم در سای ‌‬
‫یهای‬ ‫زنجیرها درآمدند و همواره مورد تهدید قحط ‌‬
‫گهای خارجی و داخلی‪ ،‬اعتصابات‬ ‫ساختگی و حقیقی‪ ،‬جن ‌‬
‫هفتگی و روزانه شدند‪.‬‬
‫آری‪ ،‬اسلم مردمان را از ظلم ادیان به عدالت اسلم‬
‫نهایی وجود‬ ‫کشاند‪ .‬در عصر پیشرفته و متمدن کنونی آیی ‌‬
‫نها را بازیچه قرار داده است و چون‬ ‫دارد که افکار انسا ‌‬
‫ستوران و حیوانات مسخر خویش نموده است‪ ،‬بسا اوقات‬
‫یدهد تا صدها نفر را به خاطر‬ ‫به پیروانش اجازه م ‌‬
‫حشدن گاوی در روز عید قربان و یا به خاطر شکستن‬ ‫ذب ‌‬
‫درختی مقدس‪ ،‬بکشند‪.‬‬
‫اکنون نیز ادیانی‪ ،‬البته بدون نام دین‪ ،‬در دنیا وجود دارد‬
‫که در نفود و قدرت‪ ،‬جور و تعدی‪ ،‬بازیچه قراردادن افکار‬
‫پیروان و داشتن عجایب‪ ،‬از ادیان قدیمی کمتر نیستند‪ ،‬این‬
‫مهای سیاسی و نظریات اقتصادی است‬ ‫ادیان همان نظا ‌‬
‫که مردم چون دین و رسالت به آنها ایمان دارند؛ مانند‬
‫یگرایی‪ ،‬دمکراسی‪ ،‬کمونیسم‪ ،‬دیکتاتوری‬ ‫نژادپرستی‪ ،‬مل ‌‬
‫و‪...‬‬
‫بهای فوق در برابر رقیبان و کسانی‬ ‫اگر دقت شود مکت ‌‬
‫تتر و شدیدتر‬ ‫که به آنها باور نداشته باشند‪ ،‬به مراتب سخ ‌‬
‫از ادیان جاهلی قدیمی هستند‪.‬‬
‫عتر از فشارهای‬ ‫فشارهای سیاسی امروز به مراتب فجی ‌‬
‫سیاسی قرون وسطی است‪ ،‬اگر یکی از احزاب ملی بر‬
‫رقیبانش پیروز شود و یا اصلی از اصول سیاسی روی کار‬
‫یاد و یا در انتخابان کاندیدای گروهی بر گروه دیگر فایق‬
‫یکند و شدیدا ً او را مورد‬ ‫آید‪ ،‬رقیبش را کامل ً حذف م ‌‬
‫تها‬
‫گهای داخلی اسپانیا که مد ‌‬ ‫یدهد‪ .‬جن ‌‬ ‫شکنجه قرار م ‌‬
‫نهای زیادی ریخته شد و همینطور‬ ‫به طول انجامید و خو ‌‬
‫﴿‪﴾367‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫گهای‬‫یخواه و کمونیست‪ ،‬و جن ‌‬ ‫یهای جمهور ‌‬ ‫گهای چین ‌‬ ‫جن ‌‬
‫هی شمالی و جنوبی و جنگ ویتنام‪ ،‬همه جز اختلف‬ ‫دوکر ‌‬
‫هی چیز دیگری نیست‪.‬‬ ‫سیاسی و نظریات اقتصادی نتیج ‌‬
‫رسالت جهان اسلم‪ ،‬دعوت به سوی خدا و پیامبر و روز‬
‫های که جهان اسلم در این راستا‬ ‫آخرت است‪ ،‬جایز ‌‬
‫یها به‬‫یکند‪ ،‬عبارت است از‪ :‬درآمدن از تاریک ‌‬ ‫دریافت م ‌‬
‫سوی نور‪ ،‬از عبادت مردمان به سوی عبادت خدای یگانه‪،‬‬
‫از تنگنای دنیا به فراخنای آن و از ظلم ادیان به سوی‬
‫عدالت اسلم‪.‬‬
‫نتر و‬‫امرو از هر روزی دیگر عظمت این رسالت نمایا ‌‬
‫نتر گردیده است و برعکس‪ ،‬جاهلیت رسوا‬ ‫درکش آسا ‌‬
‫یهایش عیان گشته و تنفر مردم از آن‬ ‫گردیده‪ ،‬نارسای ‌‬
‫افزایش یافته است‪.‬‬
‫اکنون هنگام آن رسیده است که رهبری جهان از‬
‫جاهلیت به اسلم انتقال یابد مشروط بر این که جهان‬
‫اسلم به پا خیزد و با اخلص و عزم راسخ و شجاعت تمام‬
‫این رسالت را به آغوش گیرد و آن را به عنوان تنها‬
‫یتواند جهان را از فروپاشی و نابودی نجات‬ ‫رسالتی که م ‌‬
‫دهد‪ ،‬بپذیرد‪.‬‬

‫آمادگی روحی‬
‫جهان اسلم هرگز رسالتش را بامظاهر تمدنی که اروپا‬
‫نها و آداب‬‫بر جهان عرضه داشته است و با فراگرفتن زبا ‌‬
‫زندگی آنها به انجام نخواهد رساند؛ بلکه جهان اسلم‬
‫رسالتش را با روح و قدرت معنوی به انجام خواهند‬
‫های که هر روز فقر و محرومیت اروپا از آن‬ ‫رساند؛ پدید ‌‬
‫رو به افزایش است‪.‬‬
‫هگرفتن زندگی‪ ،‬اجتناب از‬ ‫جهان اسلم با ایمان‪ ،‬نادید ‌‬
‫شهوات‪ ،‬شوق شهادت‪ ،‬اشتیاق به بهشت‪ ،‬روی برتافتن از‬
‫هها در راه خدا با صبر و احتساب‪،‬‬ ‫کالی دنیا و تحمل شکنج ‌‬
‫یتواند به پیروزی رسد‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫﴿ ‪   ‬‬
‫‪    ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪] ﴾ ‬النساء‪.[104 :‬‬
‫»در جستجوی قوم سستی نکنید‪ ،‬اگر از جنگ و‬
‫یکشند و‬
‫یکشید آنان هم مثل شما درد م ‌‬
‫جراحات درد م ‌‬
‫﴿‪﴾368‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یبرند‪ ،‬ولی فرق شما با آنان این است که شما‬ ‫رنج م ‌‬
‫جیزی از خدا امید دارد که آنان امید ندارند«‪.‬‬
‫قدرت انسان مؤمن و راز پیروزی او در ایمان و امید به‬
‫اجر الهی نهفته است‪ .‬اگر جهان اسلم جز به آن نیاندیشد‬
‫یاندیشد و دل نبندد جز به‬ ‫که اروپا در مورد دنیای نقد م ‌‬
‫آن کالی دنیا که اروپا بدان دل بسته و چشم ندوزد جز به‬
‫آن امور حسی و مادی که اروپا بدان باور دارد و به چیز‬
‫دیگری ایمان ندارد‪ ،‬در این صورت شکی نیست که اروپا با‬
‫یای که دارد بر جهان اسلم که از نظر قدرت‬ ‫قدرت ماد ‌‬
‫بمانده است‪،‬‬ ‫مادی و بدنی از اروپا به مراتب عق ‌‬
‫هتر به پیروزی و رهبری است‪.‬‬ ‫سزاوارتر و برازند ‌‬
‫بر جهان اسلم تاریخی گذشت که مسلمانان نسبت به‬
‫قدرت معنوی توجه نکردند و بقایای این قدرت را نیز‬
‫بهایشان‬ ‫تقویت ننمودند‪ ،‬تا این که به مرور آثار آن در قل ‌‬
‫ههای تکان دهنده‬ ‫خشکید‪ .‬زمانی که جهان اسلم با صحن ‌‬
‫ههایی که نیاز به ایمان‪ ،‬صبر‪ ،‬استقامت‪،‬‬ ‫دچار گردید‪ ،‬صحن ‌‬
‫تها داشت و مسلمانان تا حدی‬ ‫تحمل مشکلت و مصیب ‌‬
‫لرزه بر اندام شدند و جهان اسلم به قدرت پنهان معنوی‬
‫در وجود مسلمانان روی آورد‪ ،‬آن قدرت چون آبنمایی بود‬
‫یپندارد و چون به آن نزدیک‬ ‫که انسان تشنه آن را آب م ‌‬
‫ییابد‪ .‬آنگاه بود که جهان اسلم به‬ ‫یشود چیزی را نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫عنودن قدرت روحی‬ ‫هگرفتن و ضای ‌‬ ‫جنایت بزرگی که با نادید ‌‬
‫مرتکب شده بود‪ ،‬پی برد‪ .‬در تیر دانش هرچه جستوجو‬
‫کرد چیزی نیافت که جای آن قدرت معنوی را بگیرد و وی‬
‫ینیاز کند‪.‬‬‫را از آن ب ‌‬
‫ن نبردهای سخت و‬ ‫جهان اسلم در میدا ِ‬
‫یپنداشت مسلمانان‬ ‫تسازی قدم گذاشت؛ چه م ‌‬ ‫سرنوش ‌‬
‫نهای‬ ‫یآشوبند‪ ،‬برای دفاع از اسلم و نجات سرزمی ‌‬ ‫برم ‌‬
‫یخیزند و به خاطر اسلم و حریم آن‬ ‫سشان به پا م ‌‬ ‫مقد ‌‬
‫هور‬
‫یشوند‪ ،‬کشورهای اسلمی یکپارچه شعل ‌‬ ‫خشمگین م ‌‬
‫یآیند‪ ،‬اما با‬
‫یشوند و از غیرت و حماسه به جوش م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یرفت‪ ،‬تحقق نیافت و فجایع دردناک‬ ‫کمال تأسف انتظار م ‌‬
‫در جهان اسلم تأثیر مطلوبی بر جای نگذاشت و‬
‫تها و شهوات سرگرم‬ ‫مسلمانان طبق معمول‪ ،‬در لذ ‌‬
‫بودند؛ گویی چیزی نشده است و رویداد مهمی به وقوع‬
‫نپیوسته است‪ .‬اینجا بود که پی برد غیرت دینی در جهان‬
‫اسلم سست گردیده است و آتش جهاد به خاموشی‬
‫گراییده است‪ ،‬آن وقت بود که جهانیان به ضعف و زبونی‬
‫جهان اسلم پی بردند‪.‬‬
‫﴿‪﴾369‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی مهم رهبران جهان اسلم‬ ‫در شرایط کنونی وظیف ‌‬
‫تهای اسلمی‪ ،‬کاشتن ایمان در قلوب‬ ‫نها و دول ‌‬ ‫سازما ‌‬
‫مسلمانان‪ ،‬برافروختن عواطف ایمانی‪ ،‬گسترش دعوت به‬
‫سوی خدا و رسول و ایمان به آخرت با همان روش‬
‫نخستین دعوت اسلمی است‪ .‬در این مسیر از هیچ تلشی‬
‫هی ابزارهای جدید و قدیم‬ ‫نباید دریغ ورزند‪ ،‬باید از کلی ‌‬
‫ههای نشر و تعلیم‪ ،‬مانند دید و بازدید دعوتگران دینی از‬ ‫را ‌‬
‫یها‪ ،‬انتشار‬ ‫سها وسخنران ‌‬ ‫شهرها و روستاها‪ ،‬ترتیب در ‌‬
‫بهای سیره‪ ،‬اخبار صحابه‪،‬‬ ‫بها و مقالت‪ ،‬بازخوانی کتا ‌‬ ‫کتا ‌‬
‫غزوات پیامبر و فتوحات اسلمی‪ ،‬شرح حال شهیدان و‬
‫قهرمانان اسلم‪ ،‬بررسی مسایل جهاد و فضایل شهیدان و‬
‫ههای گروهی مانند صدا و سیما‪،‬‬ ‫همینطور از رسان ‌‬
‫هها و تمام تجهیزات جدید استفاده شود‪.‬‬ ‫روزنام ‌‬
‫قرآن و سنت پیامبر اسلم ص دو نیرو عظیمی هستند‬
‫یتوانند در جهان اسلم آتش حماسه و ایمان را‬ ‫که م ‌‬
‫برافروزند و در هر شرایطی علیه دوران جاهلی انقلبی‬
‫بزرگ به راه اندازند و از امت زبون و خوار‪ ،‬امتی بیدار‪،‬‬
‫سلحشور‪ ،‬برافروخته و سراپا خشم و غضب علیه‬
‫مهای ظالم پدید آورند‪.‬‬ ‫نظا ‌‬
‫مگرفتن‬ ‫ششدن و آرا ‌‬ ‫لخو ‌‬ ‫امروز مشکل جهان اسلم د ‌‬
‫به زندگی دنیا و استراحت در کنار اوضاع فاسد و‬
‫یکند و نه‬ ‫نابسامان است‪ ،‬نه فسادی وی را نگران م ‌‬
‫یانگیزد و جز خوراک و‬ ‫انحراف و منکرات وی را برم ‌‬
‫یاندیشد‪.‬‬ ‫پوشاک به چیزی دیگر نم ‌‬
‫لها باز شود‪ ،‬با تأثیری که‬ ‫اگر راه کتاب و سنت به د ‌‬
‫یگذارند تنشی بین ایمان و نفاق‪ ،‬یقین و شک‪ ،‬منافع‬ ‫م ‌‬
‫زودگذر و زندگی آخرت‪ ،‬استراحت جسم و شادی قلب‪،‬‬
‫زندگی بطالت و مرگ با شهادت به وجود خواهد آمد؛‬
‫تنشی که هر پیامبری در زمان خویش به وجود آورد و یقینا ً‬
‫یشود‪ ،‬آنگاه‬ ‫جهان نیز بدون ایجاد چنین تنشی اصلح نم ‌‬
‫های از جهان اسلم و بلکه در هر‬ ‫است که در هر گوش ‌‬
‫هی مسلمان‪ ،‬چنین افرادی قیام خواهند کرد‬ ‫شهر و خانواد ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫که قرآن در مورد آنها م ‌‬
‫﴿‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫﴿‪﴾370‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪] ﴾    ‬الکهف‪:‬‬
‫‪.[14 – 13‬‬
‫»آنان جوانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند و‬
‫لهایشان قدرت و‬ ‫تشان افزودیم‪ .‬ما به د ‌‬ ‫ما بر هدای ‌‬
‫شهامتی ددیم‪ ،‬آنگاه که به پا خاستند و گفتند‪ :‬پروردگار ما‬
‫نها و زمین است‪ .‬ما هرگز غیر از او‬ ‫پروردگار آسما ‌‬
‫معبودی را نخواهیم پرستید‪ .‬اگر چنین بگوییم در این‬
‫صورت سخنی گزاف و دور از حق گفته ایم«‪.‬‬
‫)‪(4‬‬
‫اینجاست که یاد بلل‪ (1)،‬عمار‪ (2)،‬خباب‪ُ (3)،‬‬
‫خبیب‪،‬‬
‫صهیب‪ (5)،‬مصعب بن عمیر‪ (6)،‬عثمان بن مغطون)‪ (7‬و انس‬
‫)(‪ -‬بلل بن رباح حبشی‪ ،‬موذن‪ ،‬خسسازن و از یسساران نزدیسسک پیسسامبر‬ ‫‪1‬‬

‫ت قبل از هجرت‪ ،‬اسلم را پسسذیرفت‬ ‫لهای نخس ِ‬ ‫ص‪ ،‬در همان سا ‌‬


‫هها دیسسد‪ .‬وی بسسه سسسال ‪ 18‬یسسا ‪ 20‬هس س ‪ .‬ق در‬ ‫و از مشرکان شکنج ‌‬
‫دمشق درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬عمار بن یاسر از یسساران نزدیسسک پیسسامبر بسسود کسسه در جسسوانی در‬ ‫‪2‬‬

‫هی مشسسرکان از‬ ‫مکه مسلمان شد و پدر و مادرش را زیسسر شسسکنج ‌‬


‫دسسست داد‪ .‬وی در جنسسگ صسسفین در کنسسار نیروهسسای علسسی بسسن ابسسی‬
‫طالب به شهادت رسید‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬خباب بن ارت‪ ،‬از پیشکسوتان اسسسلم بسسود‪ .‬وی در راه اسسسلم‬ ‫‪3‬‬

‫گهسسای بسسدر‪ ،‬احسسد‪ ،‬خنسسدق و دیگسسر‬‫ههای بسسسیار دیسسد‪ ،‬در جن ‌‬ ‫شسسکنج ‌‬


‫گها حضور داشت‪ .‬وی به سسسال ‪ 37‬هس س رد کسسوفه درگذشسست و‬ ‫جن ‌‬
‫همان جا به خاک سپرده شد‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫لهای نخست هجرت به اسلم‬ ‫خَبیب بن عدی انصاری‪ ،‬در سا ‌‬ ‫)(‪ُ -‬‬ ‫‪4‬‬

‫درآمسسد و در جنسسگ بسسدر حضسسور یسسافت‪ .‬پسسس از آن وی بسسه همسسراه‬


‫های بسسه فرمانسسدهی عاصسسم بسسن ثسسابت انصسساری در مسسأموریتی‬ ‫دسسست ‌‬
‫شرکت کرد و اسیر شد و در مکه به دار آویخته شد‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬ابسسویحیی صسسعیب بسسن سسسنان بسسن مالسسک‪ ،‬صسسحابی پیسسامبر واز‬ ‫‪5‬‬

‫تیرانسسدازان معسسروف عسسرب‪ ،‬وی بسسه سسسال ‪ 36‬قبسسل از هجسسرت در‬


‫موصل به دنیا آمد‪.‬در همان آغاز اسلم را پذیرفت و به حبشه نیز‬
‫گهسسا شسسرکت کسسرد و در زنسسدگی راه زهسسد و‬ ‫هجسسرت کسسرد و در جن ‌‬
‫پارسایی در پیش گرفت‪ .‬وی به سال ‪ 32‬هس ‪ .‬ق چشسسم از جهسسان‬
‫فرو بست‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫میر قریشی‪ ،‬در آغاز بعثسست اسسسلم را‬ ‫ُ َ‬ ‫ع‬ ‫بن‬ ‫عب‬ ‫مص َ‬ ‫)(‪ -‬ابوعبدالله ُ‬ ‫‪6‬‬

‫پذیرفت‪ .‬خانواده اش که اطلع یافتند مدتی او را زندانی کردنسسد‪،‬‬


‫سرانجام به حبشه هجرت کرد‪ ،‬مدتی بعد از بازگشسست و پیسسش از‬
‫پیامبر ص به مدینه جرت کرد تا به تسسازه مسسسلمانان مسسدینه قسسرآن‬
‫بیاموزد و با آنان نماز بگزارد‪ .‬شماری زیسسادی از مسسردم مسسدینه بسسه‬
‫هی او مسلمان شسسدند‪ ،‬معصسسب در جنسسگ احمسسد بسسه شسسهادت‬ ‫وسیل ‌‬
‫رسید‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫)(‪ -‬عثمان بن مغطون قریشی‪ ،‬در همان آغاز بعثت مسلمان شسسد‬ ‫‪7‬‬

‫و پس از چندی به حبشه هجرت کرد و آنگسساه بسسه مکسسه بازگشسست‪.‬‬


‫گهسا شسرکت کسرد‪ ،‬او‬ ‫پس از مدتی به مدینه هجرت کسرد و در جن ‌‬
‫هگرفتن بسیار کوشسسا و پایسسدار بسسود‪ .‬وی بسسه سسال‬ ‫در عبادت و روز ‌‬
‫﴿‪﴾371‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یشود و بوی بهشت و نسیم قرن اول‬ ‫بن نضر)‪ (8‬زنده م ‌‬
‫یگیرد و برای اسلم جهانی جدید که با جهان‬ ‫وزیدن م ‌‬
‫یآید‪.‬‬
‫قدیم هیچ شباهتی ندارد‪ ،‬پدید م ‌‬

‫آمادگی نظامی و تکنیکی‬


‫یشود؛ اگر‬ ‫هی جهان اسلم بدین جا تمام نم ‌‬ ‫وظیف ‌‬
‫یخواهد پرچمدار رسالت اسلم باشد و رهبری جهان را‬ ‫م ‌‬
‫به عهده گیرد‪ ،‬باید توانایی لزم و آمادگی کامل درعلوم‪،‬‬
‫صنعت‪ ،‬تجارت و فنون نظامی را داشته باشد و در تمام‬
‫ینیاز باشد‪ ،‬خوراک و پوشاکش را خود‬ ‫هها از غرب ب ‌‬ ‫زمین ‌‬
‫تهیه کند‪ ،‬تسیحاتش را خودش بسازد‪ ،‬امور زندگی اش را‬
‫خودش بچرخاند‪ ،‬منابع زمینی خویش را خودش استخراج‬
‫یهای خودش‬ ‫هبرداری کند‪ ،‬با افراد و دارای ‌‬ ‫و بهر ‌‬
‫یهای‬ ‫نها و کشت ‌‬ ‫تهایش را اداره کند‪ ،‬با ناوگا ‌‬ ‫حکوم ‌‬
‫کها و‬‫کها‪ ،‬موش ‌‬ ‫بهای اطرافش را بشکافد‪ ،‬با تان ‌‬ ‫خویش آ ‌‬
‫سلیحات ساخت خودش با دشمنش مبارزه کند‪ ،‬صادراتش‬
‫بر وارداتش افزایش داشته باشد و مجبور نباشد تا از‬
‫ههای غربی بپیوندد‪.‬‬ ‫غرب درخواست وام کند و به اردوگا ‌‬
‫باید اذعان داشت تا زمانی که جهان اسلم در علم‪،‬‬
‫سیاست‪ ،‬صنعت و تجارت به غرب متکی است‪ ،‬غرب نیز‬
‫یکند و آب‬ ‫یمکد‪ ،‬زمینش را حفر م ‌‬ ‫ناگزیر خونش را م ‌‬
‫یکند‪ ،‬و هرروز دستاوردهای غرب‬ ‫حیاتش را استخراج م ‌‬
‫یکند و تمام‬ ‫ههای جهان اسلم را فتح م ‌‬ ‫بازارها و خان ‌‬
‫یبرد‪.‬‬
‫دارایی اش را به یغما م ‌‬
‫یکند‬‫تا زمانی که جهان اسلم از غرب درخواست وام م ‌‬
‫و باری چرخاندن امور کشوری و آموزش سپاهیانش از‬
‫یطلبد و کال و صنایعش را از غرب‬ ‫غرب کارشناس م ‌‬
‫یداند و‬ ‫یخواهد و غرب را به عنوان استاد و مربی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫هی آن به هیچ کاری‬ ‫هی غرب و بدون مشور ‌‬ ‫بدون اجاز ‌‬
‫یتواند با غرب‬ ‫یکند‪ ،‬باچنین وصفی هرگز نم ‌‬ ‫اقدام نم ‌‬
‫روبرو شود‪ ،‬چه رسد به آن که بر غرب پیروز شود‪.‬‬
‫هی علمی و تکنیکی که جهان اسلم در‬ ‫این بود از ناحی ‌‬
‫گذشته نسبت به آن توجه نکرد و با بردگی درازمدت و‬
‫زندگی پست روبرو شد‪ .‬اکنون جهان اسلم به رهبری‬

‫‪ 21‬هجری در مدینه درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬


‫)(‪ -‬انس بن نضر انصسساری‪ ،‬در روزهسسای آغسسازین هجسسرت مسسسلمان‬ ‫‪8‬‬

‫شد‪ .‬در جنگ بدر نتوانست شسسرکت کنسسد‪ .‬بسسرای شسسرکت در جنسسگ‬
‫تها کسسرد و‬
‫احد شور و هیجان بسیاری داشت‪ .‬در این جنگ رشاد ‌‬
‫مهای بسیار برداشت و سرانجام جام شهادت نوشید‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬ ‫زخ ‌‬
‫﴿‪﴾372‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫هی اروپا که جهان را به سوی خودکشی‪ ،‬آتش و‬ ‫ستمگران ‌‬
‫یکشاند‪ ،‬دچار شده است‪ .‬اگر برای دومین بار‬‫نابودی م ‌‬
‫جهان اسلم در آمادگی علمی‪ ،‬نظامی و استقلل در امور‬
‫زندگی اش کوتاهی کند‪ ،‬بدبختی جهان ثبت و انسانیت به‬
‫مصیبت و بلی طولنی گرفتار خواهد شد‪.‬‬

‫رهبری در علم و تحقیق‬


‫تهاست که از‬ ‫جهان اسلم و از جمله جان غرب مد ‌‬
‫جایگاه خویش یعنی مقام رهبری در علم‪ ،‬توجیه و استقلل‬
‫بنشینی نموده است و شدیدا ً نیازمند غرب و‬ ‫فکری‪ ،‬عق ‌‬
‫هخوار وی حتی در ادبیات عرب و علوم عربی و علوم‬ ‫جیر ‌‬
‫دینی مانند تفسیر‪ ،‬حدیث و فقه شده اس‪ .‬مستشرقان در‬
‫تحقیق و تفحص تألیف و بررسی به عنوان مربی و راهنما‬
‫پذیرفته شده اند و در استدلل و نظریات مربوط به اسلم‬
‫یشود‪.‬‬ ‫و تاریخ‪ ،‬نظر آنان به عنوان مرجع و حجت تلقی م ‌‬
‫در نقد و یا تأیید نظریات‪ ،‬سخن آنان ملک قرار داده‬
‫یشود‪ .‬این در حالی است که تعداد زیادی از آنان‬ ‫م ‌‬
‫کشیش و مبلغ متعصب یهودی و مسیحی هستند که نسبت‬
‫به اسلم و صاحب رسالت آن‪ ،‬رسول خدا ص بغض و‬
‫عداوت و دشمنی دارند؛ فرهنگ اسلم را مورد تمسخر و‬
‫یدهند و در نصوص و منقولت خیانت‬ ‫استهزا قرار م ‌‬
‫یزنند‪ .‬برخی از آنان نیز‬ ‫یکنند و دست به تحریف م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدانند و در آن‬ ‫کسانی هستند که زبان عربی را کامل نم ‌‬
‫هی‬ ‫مهارت ندارند و به همین دلیل در فهم نصوص و ترجم ‌‬
‫تشان‬ ‫یشوند‪ ،‬افکار و تبلیغا ‌‬ ‫آنها دچار اشتباهات فاحش م ‌‬
‫در مراکز جدید علمی جهان اسلم شدیدا ً نفوذ نموده‬
‫تشان در موضوع جدایی دین از سیاست و‬ ‫است و تبلیغا ‌‬
‫هی شخصی است و با اجتماع ارتباطی‬ ‫این که دین یک قضی ‌‬
‫ندارد و دین صرفا ً عبارت از عقیده‪ ،‬عبادت و اخلق است‬
‫های ندارد و همینطور در فهم‬ ‫و با حکومت و سیاست رابط ‌‬
‫هی غرب و‬ ‫دین و احکام شریعت براساس تمدن و فلسف ‌‬
‫افکار گوناگون دیگر که مستشرقان و شاگردان شرقی و‬
‫یخوانند‪ ،‬کامل ً روشن و‬ ‫نشان به آن فرا م ‌‬ ‫به ظاهر مسلما ‌‬
‫واضح است‪.‬‬
‫متأسفانه نویسندگان مسلمان و متفکران در شرق‪ ،‬از‬
‫نها‬ ‫ت بنیا ‌‬
‫رویارویی با فرهنگ غرب و نقد آزادانه و با جرأ ِ‬
‫شهای آن‪ ،‬عاجز ماندند‪ .‬برخی نیز در ضعف فکری و‬ ‫و ارز ‌‬
‫هی خویش از غرب‪ ،‬به جایی‬ ‫فرورفتن در تقلید کورکوران ‌‬
‫﴿‪﴾373‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫رسیدند که فرهنگ غرب را واپسین دستاورد عقل بشری‬
‫یدانند که ما ورای آن برتری وجود ندارد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یهایی که تمدن و‬ ‫یها و نارسای ‌‬ ‫برخی نیز با تمام کاست ‌‬
‫گ غربی دارد‪ ،‬خواستار تطبیق آن در شرق به تمام و‬ ‫فرهن ِ‬
‫کمال هستند‪ ،‬برخی از کشورهای عربی نیز خود را جزیی‬
‫یدانند و فرهنگ‬ ‫هی اروپا م ‌‬‫یناپذیر از اجزای قار ‌‬ ‫جدای ‌‬
‫هی فرهنگ اروپایی است با کمال افتخار‬ ‫یونانی را که ریش ‌‬
‫پذیرفته اند)‪.(1‬‬
‫متأسفانه به استثنای افرادی نادر‪ ،‬در این طبقه‬
‫نویسندگان اسلمی‪ ،‬ابرمردی به صحنه نیامده است که‬
‫شهایش را با علم‪،‬‬ ‫هی حیات و ارز ‌‬ ‫فرهنگ غربی‪ ،‬فلسف ‌‬
‫بصیرت‪ ،‬اعتماد و عزت کامل ً تشریح کند‪.‬‬
‫یخواهد با عقل خویش بیاندیشد و‬ ‫اگر جهان اسلم م ‌‬
‫روی پای خود بایستد‪ ،‬باید با این ذلت مبارزه کند و دارای‬
‫تها‪ ،‬مغزها و نوینسدگانی باشد که فرهنگ غرب را‬ ‫شخی ‌‬
‫ههای خورشناسان و‬ ‫مورد نقد و بررسی قرار دهند و نوشت ‌‬
‫تشان را جرح و تعدیل کنند و در علوم اسلمی‬ ‫نظریا ‌‬
‫چنان مهارت داشته باشند که خاورشناسان بزرگ از آنان‬
‫تشان را‬ ‫استفاده کند و به مدد آنان نظریات و اشتباها ‌‬
‫تصحیح نمایند و تشنگان علم و دانش و تحقیقات عالی اگر‬
‫قبل ً به مراکز علمی اروپا و امریکا روی م ‌‬
‫یآوردند‪ ،‬از این‬
‫پس به کشورهای عربی و مراکز علمی جهان اسلم روی‬
‫آورند‪.‬‬
‫هی آن هستند تا مراکز‬ ‫یقینا ً کشورهای اسلمی شایست ‌‬
‫فرهنگ اسلمی‪ ،‬علوم دینی و ادبیات عرب باشند؛ نه‬
‫هها و مراکز اروپایی‪ .‬واقعا ً ذلت و زبونی است که‬ ‫دانشگا ‌‬
‫هدار در علم و دین از رهبری علمی و‬ ‫اینگونه مراکزِ ریش ‌‬
‫بنشینی کنند‪.‬‬ ‫جایگاه اصلی خویش عق ‌‬

‫ندهی علوم جدید‬ ‫ساما ‌‬


‫ندهی‬‫های ساما ‌‬
‫باید جهان اسلم علوم جدید را به گون ‌‬
‫کند که با روح و رسالت وی همنوا و هماهنگ باشد‪ ،‬جهان‬
‫اسلم در گذشته با زعامت علمی خویش بر جهان قدیم‬
‫تسلط داشته و به همین دلیل بود که در اندیشه و فرهنگ‬
‫جهان نفوذ نمود و در دورن ادبیات و فلسفه اش راه‬
‫تها بود که جهان متمدن آن روز با عقل اسلمی‬ ‫یافت‪ .‬مد ‌‬

‫)(‪ -‬در این زمینسسه رک‪ :‬حسسسین‪ ،‬طسسه‪ ،‬مستقبل الثقافة فععی‬ ‫‪1‬‬

‫مصر‪.‬‬
‫﴿‪﴾374‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ینوشت و با زبان اسلمی‬ ‫یاندیشید‪ ،‬با قلم اسلمی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ینمود‪ ،‬تا آنجا که نویسندگان در ایران‪ ،‬ترکستان‪،‬‬ ‫تألیف م ‌‬
‫افغانستان و هند‪،‬کتابی را که دارای اهمیت بود‪ ،‬به زبان‬
‫ینوشتند‪ ،‬برخی هم اصل کتاب را به زبان عربی و‬ ‫عربی م ‌‬
‫ینوشتند‪ ،‬چنانچه امام‬ ‫تلخیصش را به زبان فارسی م ‌‬
‫غزالی)‪ (1‬احیاء علوم الدین را به زبان فارسی تحت‬
‫ت تلخیص نمود‪.‬‬ ‫عنوان کیمیای سعاد ‌‬
‫اگرچه این حرکت علمی در ابتدای زمامداری عباسیان‬
‫مها متأثر بود و بر تفکر‬ ‫یها و عج ‌‬ ‫ظهور نمود و از یونان ‌‬
‫سگذاری نشده بود و دارای‬ ‫پاک و روح اسلمی اسا ‌‬
‫فهایی از نظر علمی و دینی بود‪ ،‬اما بر جهان آن روز‬ ‫ضع ‌‬
‫مهای علمی قدیم‬ ‫با تمام قدرت و نشاط سایه افکند و نظا ‌‬
‫در برابرش فرو ریختند‪.‬‬
‫سرانجام نهضت علمی اروپا به میدان آمد و با‬
‫شها و نقد علمی خویش‪ ،‬نظام قدیم را منسوخ‬ ‫آزمای ‌‬
‫اعلم کرد و سبکی جدید برای علم و تحقیق وضع نمود‪،‬‬
‫هی مادی آن‬ ‫این سبک‪ ،‬کپی برابر با اصل از روح و اندیش ‌‬
‫ینمود‪،‬‬‫بود‪ ،‬هیچ دانشجویی براساس این سبک تحقیق نم ‌‬
‫یگشت‪.‬‬ ‫های مادی باز م ‌‬ ‫مگر این که با روحی ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬جهان برای بار دوم تسلیم چنین آموزشی شد‬
‫تها دچار ضعف‬ ‫و بالطبع جهان اسلم نیز از آنجایی که مد ‌‬
‫فکری و انحطاط علمی شده بود و جز اروپا مددکار و‬
‫یاوری نداشت‪ ،‬این نظام آموزشی را با تمام‬
‫یهایش پذیرفت و امروز در سطح جهان اسلم‪ ،‬این‬ ‫نارسای ‌‬
‫نظام حاکم است‪.‬‬
‫هی طبیعی این نظام ایجاد تنشی بود که بین‬ ‫نتیج ‌‬
‫هی جدید‪ ،‬بین اخلق اسلمی و‬ ‫هی اسالمی و روحی ‌‬ ‫روحی ‌‬
‫اخلق اروپایی‪ ،‬بین معیارهای گذشته در ارزشیابی اشیا و‬
‫معیارهای جدید به پا خاست‪ ،‬و علوه برآن سبب شد تا در‬
‫)(‪ -‬حجسسة السسسلم ابوحامسسد محمسسد بسسن محمسسد بسسن احمسسد غزالسسی‬ ‫‪1‬‬

‫هی سلجوقی‪ ،‬به سال ‪ 450‬هس ‪ .‬ق‬ ‫طوسی‪ ،‬دانشمند معروف دور ‌‬
‫)‪ (1058‬در طابران طوس زاده شد‪ .‬وی در فقه‪ ،‬حکمت‪ ،‬کلم و‬
‫عرفان سرآمد دوران خود بود‪ .‬غزالسی پسسس از مسدتی تحصسسیل در‬
‫طسسوس و گرگسسان بسسه نیشسسابور رفسست و از محضسسر امسسام الحرمیسسن‬
‫هها برد‪ .‬سپس با نظام الملک ارتباط یافت و منصب تدرسسسی‬ ‫بهر ‌‬
‫هی نظامیه را از وی دریافت کرد و در پایان نیز بسسه تصسوف‬ ‫مدرس ‌‬
‫بهای احیاء علععوم الععدین‪،‬‬ ‫روی آورد و به طوس بازگشت‪ .‬کتا ‌‬
‫تهافت الفلسفة‪ ،‬المنقععذ مععن الضععلل والمستصععفی‬
‫من علم الصول از جمله آثار وی اسسست‪ .‬غزالسسی سسسرانجام بسسه‬
‫سال ‪ 505‬هس ‪ .‬ق ‪ 1111 /‬م درگذشت‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾375‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بین طبقات فرنگی و تحصیل کرده شک و نفاق به وجود‬
‫یصبری‪ ،‬حرص زندگی‪ ،‬ترجیح دنیا بر آخرت و غیره‬ ‫آید و ب ‌‬
‫– که نتایج طبیعی تمدن اروپایی است – ظهور کند‪.‬‬
‫یخواهد زندگی اش را دوباره‬ ‫بنابراین‪ ،‬اگر جهان اسلم م ‌‬
‫شروع کند و از قید بردگی درآید و آرزوی رهبری جهان را‬
‫در سر دارد‪ ،‬باید دارای استقلل آموزشی باشد و بالتر از‬
‫هدار باشد‪ .‬این کار زیاد‬ ‫آن باید رهبری علمی را عهد ‌‬
‫های ژرف‪ ،‬حرکت‬ ‫مشکل نیست اگرچه نیاز به اندیش ‌‬
‫هی تدوین و تألیف و مهارت تاحد تحقیق و نقد‬ ‫گسترد ‌‬
‫علوم عصری همراه با فراگیری روح اسلم و ایمان راسخ‬
‫به اصول و فرامینش دارد‪ ،‬مسؤولیتی است که باید چیره‬
‫تهای‬ ‫هی حکوم ‌‬ ‫دست آن را به عهده گیرند‪ .‬در واقع وظیف ‌‬
‫نهایی را‬ ‫تها و انجم ‌‬ ‫اسلمی است که در این زمینه جمعی ‌‬
‫ههای مختلف انتخاب‬ ‫تشکی دهند و استادانی ماهر در رشت ‌‬
‫نمایند و طبق اسلوب آموزشی خاصی که محکمات کتاب‬
‫و سنت و حقایق ثابت دین و علوم مفید عصری و تجربیات‬
‫جدید را در خود فراهم آورند و علوم عصری را برای‬
‫های‬‫جوانان مسلمان براساس اسلم و روح اسلمی به گون ‌‬
‫تدوین کنند که تمام نیازهای نسل جدید مسلمان را‬
‫لهایی‬ ‫برآورده نماید و آنان براساس چنین دستورالعم ‌‬
‫تشان را‬ ‫یشان را منظم نمایند و هوی ‌‬ ‫جامع بتوانند زندگ ‌‬
‫ساس‬ ‫ینیاز گردند‪ ،‬در موارد ح ّ‬ ‫حفظ کنند و از غرب کامل ً ب ‌‬
‫آمادگی نظامی داشته باشند‪ ،‬منابع زیرزمینی خویش را‬
‫یشان‬ ‫ههای کشورها ‌‬ ‫خودشان استخراج کنند و از سرمای ‌‬
‫همند شوند‪ ،‬امور مالی کشورهای اسلمی را‬ ‫خودشان بهر ‌‬
‫تهایشان را براساس اسلم‬ ‫خودشان تنظیم کنند و حکوم ‌‬
‫مهای‬ ‫چنان اداره کنند که برتری نظام اسلمی بر نظا ‌‬
‫اروپایی روشن شود و مشکلت اقتصادی که اروپا در حل‬
‫آنها عاجز مانده است‪ ،‬به سهولت حل شود‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬با آمادگی روحی و آمادگی تکنیکی و نظامی و‬
‫یتواند به پا‬ ‫استقلل آموزشی است که جهان اسلم م ‌‬
‫خیزد‪ ،‬رسالتش را ادا کند و جهان را از نابودی تهدید کننده‬
‫هی رهبری جهان امری ساده نیست‪ ،‬بلکه‬ ‫نجات دهد‪ .‬مسأل ‌‬
‫خیلی جدی است و نیازمند تلش و کوشش گسترده‪،‬‬
‫مبارزه و جهاد و آمادگی کامل است‪.‬‬
‫كل امريء‬
‫يجري إلى‬
‫يوم الهياج بما‬
‫﴿‪﴾376‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫استعدا‬

‫»در روز نبرد هرکس با آمادگی خود وارد صحنه‬


‫یشود«‪.‬‬‫م ‌‬

‫نقش رهبری جدید‬


‫هی‬ ‫هی رهبری غرب بر دهان ‌‬ ‫اکنون جهان در نتیج ‌‬
‫یرود این‬ ‫آتشفشان قرار گرفته است‪ .‬هرآن احتمال م ‌‬
‫هی پرتگاهی قرار‬ ‫آتشفشان منفجر شود‪ .‬یا حداقل بر لب ‌‬
‫دارد که نزدیک است فرو ریزد‪ .‬تا زمانی که غرب در‬
‫وضعیت کنونی باشد‪ ،‬یعنی بر زندگی جهانیان مسلط‬
‫هها و‬ ‫باشد‪ ،‬منبع ارشاد‪ ،‬توجیه و اراده در تمام قار ‌‬
‫نها باشد‪ ،‬نه‬ ‫نها و حتی در وجود انسا ‌‬ ‫تها و سرزمی ‌‬ ‫حکوم ‌‬
‫جهان اصلح خواهد شد و نه انسانیت تداوم خواهد یافت‪.‬‬
‫هی‬‫های است بدخیم در پیکر مارگزید ‌‬ ‫ن غد ‌‬
‫غرب به سا ِ‬
‫انسانی‪ .‬این‪ ،‬منبِع هر نوع اضطراب‪ ،‬پریشانی و تمام‬
‫بها در خاور دور و گوشه و کنار جهان اسلم است‪،‬‬ ‫انقل ‌‬
‫ینتیجه خواهد بود‪،‬‬ ‫تهای اصلحی ب ‌‬ ‫با چنینی وضعیتی حرک ‌‬
‫یهای صالح برخلف اراده و‬ ‫تهای درست و نظام ‌‬ ‫حکوم ‌‬
‫ً‬
‫مصالح آن باقی نخواهند ماند‪ ،‬و اساسا هیچ نوع سعادتی‬
‫ممکن نخواهد بود‪ ،‬مگر با جابجایی رهبری و قدرت از‬
‫غرب مادی و خودخواه که قادر به سعادتمند نمودن‬
‫بشریت نیست و چنین تمایلی نیز ندارد‪ ،‬به دست کسی که‬
‫برای جهان و بشریت حامل روحی جدید و تصمیمی نوین‬
‫است‪ ،‬کسی که در این امر خود را در برابر خداوند‬
‫یدارد‪ ،‬آن فرد جز انسان مسلمان که‬ ‫مسؤول و مکلف م ‌‬
‫جهان در انتظار اوست‪ ،‬کسی دیگر نخواهد بود‪ .‬شاعر‬
‫اسلم دکتر محمد اقبال ‪ /‬به این نکته اشاره دارد که‬
‫یگوید‪:‬‬‫م ‌‬
‫ناموس ازل را تو امینی تو‬
‫امینی‬
‫دارای جهان را تو یساری تو‬
‫یمینی‬
‫هی خاکی تو زمانی تو‬ ‫ای بند ‌‬
‫زمینی‬
‫صهبای یقین درکش و از دیر‬
‫گمان خیز‬
‫بگران‬ ‫بگران خوا ‌‬ ‫از خوا ‌‬
‫بگران خیز‬ ‫خوا ‌‬
‫﴿‪﴾377‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بگران خیز‬ ‫از خوا ‌‬
‫فریاد ز افرنگ و دلویزی افرنگ‬
‫فریاد ز شیرینی و پرویزی‬
‫افرنگ‬
‫عالم همه ویرانه زچنگیزی‬
‫افرنگ‬
‫معمار حرم باز به تعمیر جهان‬
‫خیز‬
‫بگران‬
‫بگران خوا ‌‬ ‫از خوا ‌‬
‫بگران خیز‬ ‫خوا ‌‬
‫بگران خیز‬ ‫از خوا ‌‬

‫کلیات اقبال‪ ،‬زبور عجم‪ ،‬ص ‪.141‬‬


‫﴿‪﴾378‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فصل دوم‬
‫رهبری جهان عرب‬
‫اهمیت جهان عرب‬
‫هی سیاسی جهان‪ ،‬جهان عربی از اهمیت فوق‬ ‫در نقش ‌‬
‫های برخودارد است‪ .‬علتش هم آن است که جهان‬ ‫العاد ‌‬
‫عرب مسکن امتی است که بزرگترین نقش را در تاریخ‬
‫بشری ایفا کرده است و منابع عظیم ثروت و از همه‬
‫متر انرژی نفت‪ ،‬این طلی سیاه‪ ،‬را در اختیار دارد که‬ ‫مه ‌‬
‫امروزه در کالبد صنعت و جنگ نقش خون را دارد‪ .‬از‬
‫طرفی جهان عرب پل ارتباط است بین اروپا و امریکا و‬
‫هی قلبی است تپنده که‬ ‫خاور دور و در جهان اسلم به مثاب ‌‬
‫یآورند‪.‬‬ ‫مسلمانان از نظر روحی و دینی به آن روی م ‌‬
‫هی جنگ جهانی سوم‬ ‫شاید در آینده )خدا چنان نکند!( صحن ‌‬
‫نهای‬‫باشد و تمام بازوان توانگر‪ ،‬مغزهای متفکر‪ ،‬انسا ‌‬
‫نهای زراعی‪ ،‬در این خطه از‬ ‫مبارز‪ ،‬بازارهای تجاری و زمی ‌‬
‫هها‪،‬‬ ‫جهان نهفته اند‪ .‬مصر با نیلش و با تمام فرآورد ‌‬
‫نهای سرسبز‪ ،‬ثروت‪ ،‬پیشرفت و‬ ‫محصولت‪ ،‬سرزمی ‌‬
‫تمدنش در آنجاست‪ .‬همینطور سوریه‪ ،‬فلسطین و‬
‫کشورهای مجاورشان با آب و هوای معتدل و دارای‬
‫اهمیت و استراتژیک و عراق با دجله و فراتش و منابع‬
‫هی عربستان با‬ ‫نفت و مردم غیورش‪ ،‬و همچنین شبه جزیر ‌‬
‫هی حج که‬ ‫مرکز روحی و قدرت دینی اش و همایش سالن ‌‬
‫ینظیر است و ذخایر فراوان نفتی اش در‬ ‫در دنیا ب ‌‬
‫یها سبب شده است تا جهان‬ ‫آنجاست‪ .‬تمام این ویژگ ‌‬
‫هی رقابت آنان باشد‪ ،‬از‬ ‫عرب مورد توجه غربیان و صحن ‌‬
‫آن طرف واکنشی که در جهان عرب به وجود آمد‪ ،‬نمایان‬
‫یگرایی عربی‪ ،‬شعار وطن‬ ‫شد احساسات شدید مل ‌‬
‫ی بود‪.‬‬
‫عرب و مجد عرب ‌‬

‫محمد‪ ،‬رسول الله ص روح جهان عرب‬


‫نباید فراموش کرد که مسلمان‪ ،‬جهان عرب را با دید‬
‫نپرستی بدان‬ ‫متفاوت از آنچه یک اروپایی یا یک عرب میه ‌‬
‫یکند‪ .‬مسلمان‪ ،‬جهان عرب را به عنوان‬ ‫ینگرد‪ ،‬نگاه م ‌‬
‫م ‌‬
‫هی نور اسلم‪ ،‬پناهگاه بشریت و مرکز‬ ‫مهد اسلم‪ ،‬سرچم ‌‬
‫ینگرد و معتقد است که محمد ص‪ ،‬رسول‬ ‫رهبری جهان م ‌‬
‫الله روح‪ ،‬اساس و علت عظمت آن است و جهان عرب با‬
‫تمام منابع ثروت و قدرتی که دارد و با تمام خیرات و‬
‫برکاتی که از آن برخوردار است )خدا نکند!( اگر از رسول‬
‫﴿‪﴾379‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫خدا ص راهش را جدا کند و ارتباطش را با وی تعلیمات و‬
‫یروح و خطی‬ ‫دینش ببرد‪ ،‬شکی نیست که کالبدی ب ‌‬
‫نامشخص خواهد بود؛ زیرا رسول خدا ص بود که جهان‬
‫بها‬‫هی ظهور رساند و قبل از آن عر ‌‬ ‫عرب را به منص ‌‬
‫ههایی جدا جدا‪ ،‬قبایلی متخاصم و ملتی استعمار شده‪،‬‬ ‫گرو ‌‬
‫هور در‬ ‫عشدن و سرزمینی غوط ‌‬ ‫استعدادهایی در حال ضای ‌‬
‫یکردند که با‬ ‫یها و جهالت بودند‪ ،‬آنان هرگز گمان نم ‌‬ ‫تاریک ‌‬
‫امپراتوری روم و فارس درگیر شوند‪ ،‬اگر کسی چنین‬
‫یکردند‪ .‬سوریه که در آن‬ ‫ینمود‪ ،‬تکذیبش م ‌‬ ‫شبینی م ‌‬ ‫پی ‌‬
‫هی روم بود و‬ ‫های از جهان عرب بود‪ ،‬مستعمر ‌‬ ‫زمان پار ‌‬
‫یکشید‬ ‫همواره از نظام ظالمانه و استبدادی روم عذاب م ‌‬
‫و از آزادی و عدالت‪ ،‬محروم بود‪ .‬عراق نیز تحت‬
‫تهای سنگین و‬ ‫هی دولت اشرافی ایران مالیا ‌‬ ‫سیطر ‌‬
‫یها‬‫یکرد‪ ،‬مصر هم تحت تسلط روم ‌‬ ‫کمرشکن را تحمل م ‌‬
‫یکردند و‬ ‫بود که چون شتری شیرده از وی استفاده م ‌‬
‫یکردند و شدیدا ً‬ ‫یکندند و علوفه اش را کم م ‌‬ ‫پشمش را م ‌‬
‫از ظلم دینی و استبداد سیاسی در رنج بود‪.‬‬
‫دیری نپایید که در جهان از هم گیسخته و در حال‬
‫فروپاشی‪ ،‬جهان مظلوم و تحت فشار‪ ،‬نسیمی از اسلم‬
‫به دست محمد ص رسول خدا‪ ،‬وزید‪ .‬رسول خدا ص این‬
‫عشدن و هلکت بود کامل ً درک‬ ‫جهان را که در حال ضای ‌‬
‫نمود‪ ،‬دستش را گرفت و به اذن خدا وی را زنده گردانید‪.‬‬
‫نوری به وی ارزانی داشت که توانست با آن در دنیا به‬
‫حرکت درآید و آن کتاب و حکمت آموخت و تزکیه اش‬
‫گردانید‪.‬‬
‫جهان عرب بعد از بعثت پیامبر ص‪ ،‬سفیر اسلم‪،‬‬
‫مآور صلح و امنیت‪ ،‬پیش قراول علم و دانش‪،‬‬ ‫پیا ‌‬
‫تها و باران رحمت‬ ‫لدار فرهنگ و تمدن‪ ،‬دادرس مل ‌‬ ‫مشع ‌‬
‫برای جهانیان بود‪ ،‬آنگاه بود که شام‪ ،‬عراق‪ ،‬مصر و جهان‬
‫عرب مورد نظر پدید آمد‪.‬‬
‫یبود‪ ،‬نه‬ ‫یقینا ً اگر پیامبر اسلم‪ ،‬رسالت و یا ملتش نم ‌‬
‫های وجود داشت و نه عراقی و نه مصری و نه‬ ‫سوری ‌‬
‫اساسا جهان عربی و تازه نه دنیا وضعیتی داشت که اکنون‬ ‫ً‬
‫از نظر تمدن‪ ،‬عقل‪ ،‬دیانت و اخلق دارد‪ .‬هرکدام از‬
‫ینیاز از اسلم بداند و به‬ ‫کشورهای عربی خودش را ب ‌‬
‫سوی غرب یا جاهلیت نخستین عربی بازگردد‪ ،‬یا این که‬
‫اصول زندگی و سیاستش را از غرب و فرامینش دریافت‬
‫نماید‪ ،‬یا این که زندگی اش را برا ناسیونالیسم عربی و‬
‫یریزی نماید‬ ‫ملیت عربی که هیچ ارتباطی با اسلم ندارد‪ ،‬پ ‌‬
‫﴿‪﴾380‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫و پیامبر اسلم را به عنوان الگو‪ ،‬رهبر‪ ،‬امام و پیشوا‬
‫تهای باید نعمتی را که پیامبر به‬‫نپذیرد‪ ،‬پس چنین دول ‌‬
‫آنان ارزانی داشته به وی باز گردانند و به زندگی جاهلیت‬
‫نخستین خویش برگردند و یا این که به نظام رومی و‬
‫ایرانی که سراپا استبداد و بردگی‪ ،‬ظلم و ستم‪ ،‬جهل و‬
‫گمراهی‪ ،‬غفلت و بطالت‪ ،‬انزوا از جهان‪ ،‬جمود و‬
‫کاندیشی است‪ ،‬تن در دهند؛ زیرا این تاریخ با عظمت‬ ‫خش ‌‬
‫ً‬
‫و این تمدن شکوهمند و این ادبیات غنی و اساسا این‬
‫کشورهای عربی‪ ،‬جز برکتی از برکات محمد ص رسول‬
‫خدا‪ ،‬چیز دیگری نیستند‪.‬‬

‫ایمان‪ ،‬تنها نیروی جهان عرب‬


‫اسلم‪ ،‬ملیت جهان عرب است و محمد ص روح جهان‬
‫عرب و امام و پیشوایش‪ .‬ایمان‪ ،‬قدرت جهان عرب است‬
‫که با اتکا به آن با جهان بشریت به مبارزه پرداخت و‬
‫پیروز گردید‪ .‬امروز نیز چون دیروز‪ ،‬ایمان‪ ،‬قدرت و سلح‬
‫یتواند دشمنانش را مغلوب کند‪،‬‬ ‫آن است که با آن م ‌‬
‫کیانش را مصون دارد و رسالتش را ادا کند‪ .‬جهان عرب‬
‫یتواند با صهیونیسم‪ ،‬کمونیسم و هر دشمنی‬ ‫هرگز نم ‌‬
‫دیگر با ثروتی که از جانب امریکا و روسیه به وی صدقه‬
‫یدهند‪،‬‬‫یشود و یا در عوض طلی سیاه به وی م ‌‬ ‫داده م ‌‬
‫مبارزه کند؛ بلکه جهان عرب‪ ،‬با ایمان و قدرت معنوی با‬
‫روحی که در یک آن با دو امپراتور بزرگ یعنی فارس و‬
‫یتواند با دشمنانش‬ ‫روم جنگید و برآنها پیروز شد‪ ،‬م ‌‬
‫یتواند با دشمنانش با قلبی که‬ ‫مقابله کند‪ ،‬او هرگز نم ‌‬
‫یترسد‪ ،‬جسمی که به‬ ‫زندگی را دوست دارد و از مرگ م ‌‬
‫رفاه و آسایش تمایل دارد‪ ،‬عقلی که شک و تردید آن را‬
‫فرا گرفته است‪ ،‬دستی لرزان و قلبی متردد و ضعیف‬
‫هی جنگ حاضر شود‪.‬‬ ‫الیمان‪ ،‬به صحن ‌‬
‫هی حکام‪ ،‬رهبران و مسؤولن آموزشی عرب‬ ‫وظیف ‌‬
‫هی مردم‪ ،‬مسؤولن‬ ‫است که نهال ایمان را در قلب تود ‌‬
‫امر‪ ،‬سپاهیان و فرماندهان‪ ،‬کشاورزان و بازرگانان و در‬
‫هی جهاد و‬ ‫تمام طبقات غرس نمایند و در وجود آنان شعل ‌‬
‫اشتیاق به بهشت را برافروزند و نابودی دنیا و پوچی‬
‫مظاهر توخالی آن را آشکار نمایند و به آنها تعلیم دهند که‬
‫یهای زندگی چیره‬ ‫ههای نفس و وابستگ ‌‬ ‫چگونه برخواست ‌‬
‫تها را در راه خدا چگونه تحمل کنند‪ ،‬و‬ ‫شوند و مصیب ‌‬
‫هها‬‫چگونه از مرگ با لب خندان استقبال کنند و چون پروان ‌‬
‫که عاشق شمع اند‪ ،‬چگونه به مرگ روی آورند‪.‬‬
‫﴿‪﴾381‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫فداکاری جوانان عرب پلی است فراسوی‬
‫شادکامی بشر‬
‫پیامبر اسلم ص در شرایطی مبعوث شد که انسانیت‬
‫به آخرین درجه از بدبختی رسیده بود‪ ،‬مشکل انسانیت به‬
‫نهای خوشگذران و‬ ‫قتر از آن بود که انسا ‌‬ ‫مراتب عمی ‌‬
‫نها و مشکلت دچار نشده اند‪ ،‬هم در دنیا‬ ‫کسانی که با زیا ‌‬
‫هی ایشان تضمین شده‪،‬‬ ‫آسایش داشته اند و هم آیند ‌‬
‫بتوانند جهت حل آن به پا خیزند؛ بلکه این موضوع نیاز به‬
‫هی خویش را در راه‬ ‫نهایی داشت که امکانات و آیند ‌‬ ‫انسا ‌‬
‫سشان فدا کنند و‬ ‫خدمت به بشریت و ادای رسالت مقد ‌‬
‫جان و مال و زندگی و تمام منافع دنیایی خود را در‬
‫نرفتن قرار دهند‪ ،‬و کسب و‬ ‫معرض خطر و از بی ‌‬
‫تشان را در معرض کساد قرار دهند و آرزوهای‬ ‫تجار ‌‬
‫دوستان و پدران خویش را به یأس تبدیل کنند و از طرف‬
‫قوم خویش چنان مورد خطاب قرار گیرند که قوم صالح‬
‫ینمودند‪:‬‬ ‫وی را خطاب م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪] ﴾‬هود‪:‬‬
‫‪     ‬‬
‫‪.[62‬‬
‫هی امید ما بودی«‪.‬‬ ‫»گفتند‪ :‬ای صالح! پیش از این مای ‌‬
‫قطعسسا ً بسسدون وجسسود ایسسن مجاهسسدان و بسسدون دعسسوتی‬
‫ارزشمند‪ ،‬انسانیت صلحیت بقا ندارد‪ ،‬با بدبختی یک مشت‬
‫نشسسان در دنیسسا‪،‬‬ ‫نها بسسه بسساور بسسسیاری از معاصرا ‌‬ ‫از انسسسا ‌‬
‫یرسسسند و بسسرای ایسسن کسسه‬ ‫تها و انسسسانیت بسسه سسسعادت م ‌‬ ‫ام ‌‬
‫جهان از شر به سوی خیر متحول شود‪ ،‬جای بسی سعادت‬
‫خواهد بسسود کسسه افسسرادی چنسسد بسسا بسسدبختی دچسسار شسسوند‪ ،‬امسسا‬
‫تهسسا بسسه سسسعادت برسسسند‪ ،‬تجسسارت و دارایسسی‬ ‫های از مل ‌‬ ‫تسسود ‌‬
‫حهسایی کسه‬ ‫نها و رو ‌‬‫برخی از افراد کاسسد شسسود‪ ،‬امسسا انسسا ‌‬
‫یدانسسد‪ ،‬از عسسذاب خسسدا و عسسذاب‬ ‫شمارشان را فقسسط خسسدا م ‌‬
‫جهنم نجات یابند‪.‬‬
‫یدانسسسته‬ ‫خداونسسد متعسسال هنگسسام بعثسست پیسسامبرش ص م ‌‬
‫تهسسای متمسسدن و حسساکم بسسر‬ ‫است که رومیسسان‪ ،‬ایرانیسسان‪ ،‬ام ‌‬
‫جهسسان‪ ،‬بسسا تسسوجه بسسه زنسسدگی سسساختگی و مرفسسه خسسویش‪،‬‬
‫یتوانند در راه دعوت‪ ،‬جهاد و خدمت به بشریت بیچسساره‬ ‫نم ‌‬
‫تها را‬ ‫خود را معرض خطر قرار دهند و مشکلت و مصسسیب ‌‬
‫تهسسای تمسسدن خسسود‬ ‫تحمل کنند و اصول ً حاضر نیستند ظراف ‌‬
‫تها و‬ ‫را در پوشسسساک و خسسسوراک از دسسسست دهنسسسد و از لسسسذ ‌‬
‫﴿‪﴾382‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یهای خسود کنساره گیرنسسد‪ ،‬چسه رسسد بسسه ایسن کسه از‬ ‫کامجوی ‌‬
‫یدانسسسته‬ ‫هی خسسویش دسسست کشسسند‪ .‬خداونسسد م ‌‬ ‫نیازهای اولی ‌‬
‫تهسایی افسرادی کسه بسر شسهوات‬ ‫است که در بین چنیسن مل ‌‬
‫یهسسای خسسود بکاهنسسد و از‬ ‫خسسود غسسالب شسسوند‪ ،‬از بلنسسد پرواز ‌‬
‫تجملت زنسسدگی و آرزوهسسی دنیسسوی دسسست بشسسویند‪ ،‬یسسافت‬
‫یشود‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬خداوند متعال برای رسسساندن رسسسالت اسسسلم و‬
‫ت پیامبرش‪ ،‬امتی را برگزید که مسؤولیت دعوت و‬ ‫مصاحب ِ‬
‫جهاد را به عهده گیرند و توانایی فداکاری و ایثار را داشسسته‬
‫باشند و این امت جز امت عسسرب چیسسزی دیگسسر نبسسود؛ امسستی‬
‫نها قرار نگرفته بود و‬ ‫نیرومند و سالم که مورد هجوم تمد ‌‬
‫رفاه و آسایش در آن شکاف ایجاد ننموده بود‪.‬‬
‫نها از لحسساظ‬ ‫کترین انسسسا ‌‬ ‫اینانند یاران رسول الله ص پا ‌‬
‫فتریسسن‬ ‫یتکل ‌‬ ‫نها از نظسسر علسسم و ب ‌‬ ‫قتریسسن انسسسا ‌‬ ‫قلسسب‪ ،‬عمی ‌‬
‫نها در زندگی‪.‬‬ ‫انسا ‌‬
‫پیسسامبر اسسسلم جهسست ادای ایسسن دعسسوت بسسه پسسا خاسسست و‬
‫حقوقش را که عبارت از جهاد در راه اسلم‪ ،‬ترجیح آن بسسر‬
‫هها و شهوات بود‪ ،‬ادا نمود‪.‬‬ ‫تمام موانع و اجتناب از خواست ‌‬
‫او در این بساره بسسرای تمسام جهانیسان بهسسترین الگسو و نمسونه‬
‫است‪ ،‬نمایندگان قریش با وی مذاکره نمودند و تمام آنچسسه‬
‫یتواند جوانان را فریب دهد و دلسسدادگان را راضسسی‬ ‫اغلب م ‌‬
‫گردانسسد‪ ،‬ماننسسد مقسسام‪ ،‬ثسسروت و زن زیبسسا‪ ،‬بسسه وی پیشسسنهاد‬
‫کردند؛ اما او با قاطعیت و صراحت تمام کلمات زیبایش را‬
‫یکوشید او را راضی گرداند‪ ،‬ایسسراد‬ ‫در جواب عمویش که م ‌‬
‫ميِنععي‪،‬‬ ‫في ي َ ِ‬ ‫س ِ‬‫م َ‬ ‫ش ْ‬ ‫عوا ال ّ‬ ‫ض ُ‬
‫و َ‬‫و َ‬ ‫ه لَ ْ‬
‫وَالل ّ ِ‬ ‫م َ‬ ‫ع ّ‬ ‫نمود‪َ» :‬يا َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫حت ّععى‬‫م عَر َ‬ ‫ذا اْل ْ‬ ‫ه َ‬
‫ك َ‬ ‫ن أت ُْر َ‬ ‫عَلى أ ْ‬ ‫ري َ‬ ‫سا ِ‬ ‫في ي َ َ‬ ‫مَر ِ‬ ‫ق َ‬‫وال ْ َ‬
‫َ‬
‫ْ‬
‫ما ت ََركته«‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬
‫ه َ‬ ‫في ِ‬ ‫هل ِك ِ‬ ‫وأ ْ‬ ‫هأ ْ‬ ‫هَرهُ الل ُ‬ ‫ي ُظ ِ‬
‫»قسم به خدا ای عمر! اگر خورشید را در دست راستم‬
‫و ماه را در دست چپسسم بگذارنسسد‪ ،‬تسسا دسسست از ایسسن دعسسوت‬
‫بکشم‪ ،‬هرگز چنین نخسسواهم کسسرد‪ ،‬تسسا ایسسن کسسه خداونسسد ایسسن‬
‫دعوت را پیروز گرداند یا این که من در راهش بمیرم«‪.‬‬
‫رسول خدا ص با داشتن سسسهم بسسسزایی از جهسساد‪ ،‬ایثسسار‪،‬‬
‫زهد و زندگی سسخت‪ ،‬در زمسان خسویش و بعسد از آن بسرای‬
‫نها اسسسوه و الگوسسست‪ .‬او بسسا دعسسوتش در را بسسر‬ ‫تمام انسسسا ‌‬
‫هها را مسدود نموده بود و نه تنها‬ ‫روی خود بسته و تمام را ‌‬
‫خودش چنین وضعیت سختی داشت‪ ،‬بلکه این وضسسعیت بسسه‬
‫خاندان و تمام کسانی که با وی ارتباط داشتند نیز سسسرایت‬
‫نها بسسا وی‬ ‫طتریسسن انسسسا ‌‬ ‫کتریسسن و مرتب ‌‬ ‫نمسسوده بسسود‪ .‬نزدی ‌‬
‫کمترین بهره را از دنیا و بیشترین بهسسره را از جهسساد و ایثسسار‬
‫﴿‪﴾383‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یخواسسست چیسسزی را تحریسسم کنسسد‪ ،‬قبسسل از‬ ‫داشتند‪ ،‬هرگاه م ‌‬
‫ینمود‪.‬‬‫همه از خانواده و اهل بیتش شروع م ‌‬
‫خواست ربسسا را تحریسسم کنسسد‪ ،‬قبسسل از همسسه متسسوجه ربسسای‬
‫عمویش‪ ،‬عباس بن عبدالمطلب شد و با تحریسسم آن کسسار را‬
‫یهسسای جسساهلیت‬ ‫نخواه ‌‬ ‫مها و خو ‌‬‫شروع نمود‪ ،‬خواست انتقا ‌‬
‫را تحریسسم کنسسد‪ ،‬قبسسل از همسسه خسسون ربیعسسه بسسن حسسارث بسسن‬
‫عبدالمطلب را باطل کرد‪.‬‬
‫هنگامی که زکات را کسه منفعست عظیسم مسالی بسود و تسا‬
‫قیسسامت ادامسسه دارد‪ ،‬مشسسروع گردانیسسد‪ ،‬بسسر خانسسدان خسسویش‬
‫یعنی بنی هاشم تا قیامت تحریم کرد‪.‬‬
‫روز فتسسح مکسسه حضسسرت علسسی ‪ ‬از وی خواسسست تسسا‬
‫هی حرم را به بنسی هاشسم واگسذار نمایسد‪،‬‬ ‫هداری و سقای ‌‬
‫پرد ‌‬
‫اما رسول خدا ص عثمان بن طلحسسه را خواسسست و کلیسسد را‬
‫به وی سپرد و به او گفت‪ :‬کلیدت را بگیر‪ .‬امسسروز روز وفسسا‬
‫و نیکی است‪ .‬کلید را برای همیشه بگیسسر‪ ،‬هرکسسس آن را از‬
‫شما بگیرد‪ ،‬قطعا ً ستمگر خواهد بود‪.‬‬
‫ازواج مطهراتش را به تقوا و زندگی سسسخت واداشسست و‬
‫به آنها اختیار داد تا با وی با سختی وا فقر زندگی کننسسد‪ ،‬یسسا‬
‫بدون وی زندگی راحت و مرفهی داشته باشند و این آیسسات‬
‫را برآنها تلوت نمود‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪    ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾   ‬الحزاب‪:‬‬
‫‪.[29 – 28‬‬
‫»ای پیغمبر! به همسران خود بگو‪ :‬اگر شما دنیا و‬
‫های مناسب‬ ‫یخواهید‪ ،‬بیایید تا به شما هدی ‌‬
‫تجمل آن را م ‌‬
‫بدهم و شما را به طرز نیکویی رها سازم و اما اگر شما‬
‫یخواهید‪ ،‬خداوند‬ ‫خدا و پیغمبرش و سرای آخرت را م ‌‬
‫برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی را آماده ساخته‬
‫است«‪.‬‬
‫آنان خدا و رسول را برگزیدند‪.‬‬
‫یآید‪ ،‬از‬
‫حضرت فاطمه ل روزی خدمت پیامبر خدا م ‌‬
‫لهای دستانش که بر اثر استعمال آسیب‌ادستی‬ ‫هها و تاو ‌‬
‫آبل ‌‬
‫﴿‪﴾384‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکند‪ ،‬او قبل ً از رسیدن بردگان‬ ‫به وجود آمده‪ ،‬شکایت م ‌‬
‫غنائم اطلع یافته بود‪ ،‬اما رسول خدا ص وی را به تسبیح‪،‬‬
‫یفرماید‪ :‬اینها از خادم‬ ‫یکند و م ‌‬ ‫تمجید و تکبیر توصیه م ‌‬
‫برای شما بهتر است‪.‬‬
‫اینگونه بود رفتارش با اهل بیت و بستگان نزدیکش‪.‬‬
‫در مکه تعدادی از مردمان قریش به پیامبران ایمان‬
‫آورده بودند و بر اثر آن امور اقتصادی آنان شدیدا ً متزلزل‬
‫گردیده و بازارشان سقوط نموده بود و حتی برخی از‬
‫های را که سال ها با مشکلت فراوان تهیه‬ ‫آنان‪ ،‬سرمای ‌‬
‫لشان‬ ‫نموده بودند‪ ،‬از دست دادند‪ ،‬برخی نیز بر اثر اشتغا ‌‬
‫یهای خویش‬ ‫تشان کاسد شد و مشتر ‌‬ ‫به امر دعوت‪ ،‬تجار ‌‬
‫را از دست دادند و تعدادی نیز از ثروت پدر محروم شدند‪.‬‬
‫هنگامی که رسول خدا ص به مدینه هجرت نمود و‬
‫عشان تأثیر‬ ‫غها و مزار ‌‬‫انصار از وی پیروی کردن‪ ،‬بر با ‌‬
‫گذاشت و تا حدودی از زندگی خویش عقب ماندند و چون‬
‫غهای خود بپردازند و‬ ‫خواستند به اصلح اراضی و با ‌‬
‫تشان را به این منظور صرف کنند‪ ،‬رسول‬ ‫مقداری از وق ‌‬
‫خدا ص به آنان اجازه نداد‪ .‬خدوند اینگونه آنان را هشدار‬
‫داد‪:‬‬
‫﴿ ‪     ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬البقرة‪.[195 :‬‬
‫»در راه خدا انفاق کنید و با ترک انفاق‪ ،‬خود را با دست‬
‫خویش به هلکت نیافکنید«‪.‬‬
‫بها و کسانی که مسؤولیت این‬ ‫اینگونه بود که عر ‌‬
‫یهای جهاد‬‫دعوت را به عهده گرفتند‪ ،‬سهم آنان از دشوار ‌‬
‫نهای انسانی و مالی بیش از هر امتی دیگر در جهان‬ ‫و زیا ‌‬
‫بوده است‪ ،‬آنها را خداوند متعال اینگونه مورد خطاب قرار‬
‫داده است‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪     ‬‬
‫﴿‪﴾385‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪﴾ ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫]التوبة‪.[24 :‬‬
‫»اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و‬
‫هی شما و اموالی که فراچنگ آورده اید و بازرگانی و‬ ‫قبیل ‌‬
‫یترسید و منازلی‬‫یرونقی آن م ‌‬ ‫یبازاری و ب ‌‬
‫تجارتی که از ب ‌‬
‫هی شماست‪ ،‬اینها در نظرتان از خدا و‬ ‫که مورد علق ‌‬
‫بتر باشد‪ ،‬در انتظار‬
‫پیغمبرش و جهاد در راه او محبو ‌‬
‫یکند و عذابش را‬‫باشید که خداوند کار خود را م ‌‬
‫یکند«‪.‬‬‫یفرستد‪ .‬خداوند کسان نافرمان را هدایت نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫یفرمایسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسد‪   ﴿ :‬‬
‫وم ‌‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪﴾    ‬‬
‫]التوبة‪.[120 :‬‬
‫هنشینان دور و بر‬
‫»درست نیست که اهل مدینه و بادی ‌‬
‫آنان از پیغمبر خدا جا بمانند و مبادا جان خود را از جان‬
‫پیغمبر بیشتر دوست داشته باشند«‪.‬‬
‫یقینا ً سعادت بشریت وابسته به ایثار‪ ،‬فداکاری و تحمل‬
‫نها بود‪:‬‬
‫تها و زیا ‌‬
‫مصیب ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬البقرة‪.[155 :‬‬
‫»و قطعا ً شما را با برخی از امور همچون ترس و‬
‫هها آزمایش‬
‫نها و میو ‌‬
‫لها و جا ‌‬‫گرسنگی و کمبودی در ما ‌‬
‫یکنیم«‪.‬‬
‫م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫در جایی دیگر م ‌‬
‫‪  ‬‬ ‫﴿‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬العنکبوت‪.[2 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»آیا مردمان گمان برده اند همین که بگویند‪ :‬ایمان‬
‫یشوند و ایشان آزمایش‬ ‫آورده ایم‪ ،‬به حال خود رها م ‌‬
‫یشوند؟«‪.‬‬‫نم ‌‬
‫بها و تردیدشان‬‫یکردن عر ‌‬ ‫شکی نیست که شانه خال ‌‬
‫هی اوضاع‬ ‫در این مهم‪ ،‬امتداد بدبختی بشریت و ادام ‌‬
‫یبود‪:‬‬
‫نابسامان در جهان‪ ،‬م ‌‬
‫﴿‪﴾386‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫‪] ﴾ ‬النفال‪.[73 :‬‬
‫»اگر چنین نکیند فتنه و فساد عظیمی در روی زمین‬
‫یدهد«‪.‬‬ ‫روی م ‌‬
‫در قرن ششم میلدی‪ ،‬جهان بر سر دو راهی قرار‬
‫یآمدند و جان‪،‬‬ ‫بها بایستی جو م ‌‬ ‫داشت‪ :‬یا این که عر ‌‬
‫مال‪ ،‬فرزندان و عزیزان خویش را در معرض خطر قرار‬
‫یکندند و‬ ‫تهای دنیایی دل بر م ‌‬ ‫یداند و از چشمداش ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکردند‪،‬‬ ‫خودخواهی خویش را در راه منافع اجتماعی فدا م ‌‬
‫تا این که جهان به سعات برسد‪ ،‬بشریت اصلح شود‪ ،‬بازار‬
‫بهشت گرم شود و کالی ایمان رواج پیدا کند و یا این که‬
‫هها‪ ،‬شهوات و منافع فردی خود را بر‬ ‫آنان باید خواست ‌‬
‫یدادند و در نتیجه‬ ‫سعادت بشریت و صلح جهان ترجیح م ‌‬
‫تهای طولنی‬ ‫جهان در باتلق گمراهی و بدبختی تا مد ‌‬
‫یزد‪.‬‬ ‫دست و پا م ‌‬
‫بها‬‫اما خداوند متعال خیر انسانیت را فیصله کرد و عر ‌‬
‫با روحی که رسول خدا ص از ایمان و ایثار‪ ،‬در آنان دمید‬
‫تهای آن شیفته گردانید‪ ،‬شجاع‬ ‫و آنان را به آخرت و نعم ‌‬
‫و دلیر شدند تا آنجا که جان خویش را برای بشریت فدا‬
‫کردند و به قصد یافتن بر پاداش الهی و سعادتمندشدن‬
‫بنی نوع انسانی از دنیا بریدند‪ ،‬با مال و جان خویش در‬
‫راه خدا جهاد کردند و تمام آنچه را که مردمان نسبت به‬
‫هها‪ ،‬شهوات‪ ،‬آرزوها و‬ ‫آنان حرص دارند از قبیل خواست ‌‬
‫آمال را فدا کردند و از آن طرف خداوند نیز پاداش دنیا و‬
‫اجر نیک آخرت را به آنان ارزانی داشت‪ ،‬و خداوند‬
‫نیکوکاران را دوست دارد‪.‬‬
‫امروز نیز باری دیگر چون زمان بعثت پیامبر ص تاریخ‬
‫تکرار شده است و جهان بر سر دو راهی قرار گرفته‬
‫بها که امت رسول و خاندان وی‬ ‫است‪ :‬یا این که عر ‌‬
‫هستند باید وارد میدان شوند و امکانات‪ ،‬تمایلت و‬
‫نهای خویش را به خطر اندازند و از دنیای وسیع‪،‬‬ ‫جا ‌‬
‫تهای طلیی‬ ‫تهای فراوان‪ ،‬فرص ‌‬ ‫زندگی مرقه‪ ،‬ثرو ‌‬
‫هی خویش دست‬ ‫زندگی و ابزار و سامان مورد استفاد ‌‬
‫کشند‪ ،‬تا به این ترتیب جهان به پا خیزد و زمین دگرگون‬
‫بها در آروزها و تمایلت‪ ،‬رقابت در‬ ‫شود‪ ،‬و یا این که عر ‌‬
‫تها و کارمزدها‪ ،‬اندیشیدن در افزون واردات و‬ ‫پس ‌‬
‫تیافتن بر‬ ‫تها و دس ‌‬ ‫صادرات‪ ،‬ازدیار درآمدها‪ ،‬سود تجار ‌‬
‫﴿‪﴾387‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ابزار رفاه و آسایش دادمه دهند و جهان در لجنزاری که‬
‫نهاست در آن سقوط نموده‪ ،‬بماند‪.‬‬ ‫قر ‌‬
‫یرسد‪ ،‬در حالی که بهترین‬ ‫جهان هرگز به سعادت نم ‌‬
‫جوانان عرب در کشورهای عربی در شهوات غرق اند و‬
‫یچرخد و جز آن دو به‬ ‫یشان بر محور ماده و شکم م ‌‬ ‫زندگ ‌‬
‫یاندیشند‪.‬‬
‫چیزی دیگر نم ‌‬
‫تهای جاهلی‬‫این در حالی است که برخی از جوانان مل ‌‬
‫در راه مبانی و اصولی که به آن باور داشتند‪ ،‬به مراتب‬
‫یکردند و افق‬
‫بیشتر از جوانان کنونی عرب‪ ،‬فداکاری م ‌‬
‫دیدشان به مراتب بالتر بود؛ به عنوان مثال امرء‬
‫القیس‪ ،‬شاعر جاهلی خیلی همتش بالتر از این دسته‬
‫جوانان است‪.‬‬
‫یگوید‪:‬‬‫آنجا که م ‌‬
‫ولو أّني أسعي‬
‫لدني معيشة‬
‫كفاني ولم أطلب‬
‫قليل َ من المال‬
‫ولكنما أسعي‬
‫لمجد مؤثل‬
‫وقد يدرك المجد‬
‫المؤثل أمثالي‬

‫ینود و‬‫»اگر برای مختصری از زندگی بکوشم‪ ،‬کفایتم م ‌‬


‫یکنم‪ ،‬ولی کوشش من برای به‬ ‫مال کم را جستجو نم ‌‬
‫تآورد عظمت اصیل است که امثال من این عظمت‬ ‫دس ‌‬
‫ییابند«‪.‬‬‫را م ‌‬
‫برای جهان هرگز ممکن نیست به سعادت برسد‪ ،‬مگر با‬
‫یهایی که جوانان مسلمان باید‬
‫عبور از پل جهاد و فداکار ‌‬
‫تقدیم کنند‪.‬‬
‫زمین سخت نیازمند کود است و کود زمین بشریت که‬
‫با آن اصلح شود و کشت با عظمت اسلم درآن جوانه‬
‫هها و تمایلت فردی است‪ ،‬باید جوانان عرب‬ ‫زند‪ ،‬خواست ‌‬
‫آنها را در راه سربلندی اسلم‪ ،‬گسترش امنیت و صلح در‬
‫جهان و انتقال مردمان از مسیر منتهی به جهنم به مسیر‬
‫منتهی به بهشت فدا کنند‪.‬‬
‫تآوردن چنین کالیی با ارزش‪ ،‬پول‪ ،‬قیمت‬ ‫یقینا ً به دس ‌‬
‫ناچیزی است‪.‬‬

‫توجه به سوارکاری و زندگی نظامی‬


‫﴿‪﴾388‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫تهای عرب‬ ‫تهای دردناک این است که مل ‌‬ ‫از واقعی ‌‬
‫یهای نظامی خود را از دست داده اند‪،‬‬ ‫بسیاری از ویژگ ‌‬
‫سوارکاری را که در جهان به آن شهرت داشتند‪ ،‬نادیده‬
‫گرفتند‪ ،‬این بزرگترین زیانی است که به آن دچار شدند و‬
‫ههای‬ ‫از جمله نکات ضعف و عدم توانایی آنان در صحن ‌‬
‫جهاد است‪.‬‬
‫یگری از هم گسیخته است‪ ،‬اندام جوانان‬ ‫روح نظام ‌‬
‫ضعیف و ناتوان گردید و مردم در رندگی مرفه رشد نودند‪،‬‬
‫بها را گرفته و نزدیک است که‬ ‫وسایل نقلیه جای اس ‌‬
‫بهای عربی از جزیره العرب منقرض شود‪.‬‬ ‫نسل اس ‌‬
‫بدوانی و انواع و اقسام‬ ‫مردم از کشتی‪ ،‬تیراندازی‪ ،‬اس ‌‬
‫شهای بدنی و تمرینات نظامی دست کشیدند و به‬ ‫ورز ‌‬
‫یهایی روی آوردند که هیچ سوید برای آنان ندارد‪.‬‬ ‫باز ‌‬
‫مسؤولن آموزش و مربیان و رهبران کشورهای عرب باید‬
‫جوانان عرب را بر اسب سواری‪ ،‬امور نظامی‪ ،‬سادگی در‬
‫زندگی‪ ،‬عدم ظرافت در خوراک و پوشاک‪ ،‬تحمل رنج و‬
‫یها‪ ،‬تربیت کنند‪.‬‬ ‫مصیبت و صبر در برابر نابسامان ‌‬
‫امیرالمؤمنین و مربی بزرگ‪ ،‬عمر بن خطاب ‪ ‬خطاب‬
‫به بعضی از کارمندان عربش در سرزمین عجم نوشت‪:‬‬
‫»إياكم والتنعم وزي العجم‪ ،‬وعليكم بالشمس‬
‫فإنها حمام العرب‪ ،‬وتمعددوا اخشوشنوا‪،‬‬
‫واخشوشبوا‪ ،‬واخلوقوا وأعطو الركب أسنتها‪،‬‬
‫وأنزوا نزوا ً وارموا الغراض«)‪.(1‬‬
‫مها اجتناب کنید‪ ،‬از‬ ‫»از خوشگذرانی و پوشش عج ‌‬
‫حرارت خورشید استفاده کنید که خورشید حمام‬
‫بهاست‪ ،‬در زندگی شن و درشت باشید‪ ،‬در خوراک و‬ ‫عر ‌‬
‫پوشاک درشت و زبر را انتخاب کنید‪ ،‬همانند چوب سفت و‬
‫سها را کامل ً کهنه کنید )زود بیرون‬ ‫سخت باشید‪ ،‬لبا ‌‬
‫نیاندازید(‪ ،‬بر پشت حیوانات سوار شوید‪ ،‬در هنگام‬
‫فها را نشانه بگیرید«‪.‬‬ ‫سوارشدن بپرید و هد ‌‬
‫موا ب َِنى‬ ‫پیامبر اسلم ص فرموده است‪» :‬اْر ُ‬
‫م َ‬ ‫َ‬
‫ن أَباك ُ ْ‬ ‫ل‪َ ،‬‬ ‫عي َ‬
‫)‪(2‬‬
‫مًيا« ‪.‬‬ ‫ن َرا ِ‬ ‫كا َ‬ ‫فإ ِ ّ‬ ‫ما ِ‬ ‫س َ‬ ‫إِ ْ‬
‫»ای فرزند اسماعیل! تیراندازی کنید که پدرتان تیرانداز‬
‫بوده است«‪.‬‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ن‬‫ى‪ ،‬أل َ إ ِ ّ‬ ‫م ُ‬‫وةَ الّر ْ‬‫ق ّ‬ ‫ن ال ُ‬ ‫در جای دیگری فرمود‪» :‬أل َ إ ِ ّ‬
‫ى«)‪.(3‬‬ ‫م ُ‬ ‫وةَ الّر ْ‬ ‫ق ّ‬ ‫ال ْ ُ‬
‫)(‪ -‬روایت از ابوعثمان نهدی‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬روایت بخاری‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬روایت مسلم‪.‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾389‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫»هان! قدرت در تیراندازی است«‪.‬‬
‫تاندرکاران نظام آموزشی‬ ‫از وظایف مسؤولن و دس ‌‬
‫است که با تمام قوت با هرآنچه باعث تضعیف روح‬
‫یشود و با هر آنچه موجب ایجاد‬ ‫مردانگی و قدرت م ‌‬
‫یشود اعم از آب و عادات‪،‬‬ ‫هی نامردی و پستی م ‌‬
‫روحی ‌‬
‫ً‬
‫مطبوعات و آموزش شدیدا مبارزه کنند‪ ،‬با مطبوعات‬
‫یبندوبار و ادبیات نادرست و الحادی که نفاق‪ ،‬فساد‪،‬‬ ‫ب ‌‬
‫یکنند‪ ،‬برخورد کنند و‬ ‫تپرستی و شهوترانی را ترویج م ‌‬‫لذ ‌‬
‫به هیج وجه به این دسته از بازرگانان که در صدد گسترش‬
‫فحشا در صفوف مؤمنان هستند‪ ،‬اجازه ندهند تا در‬
‫اردوگاه پیامبر اسلم‪ ،‬محمد ص نفوذ کنند؛ پیامبری که‬
‫جهت تکمیل مکارم اخلق مبعوث شده است‪ ،‬با چنین‬
‫یخواهند قلب و‬ ‫تاجرانی که جهت دریافت جند ریالی م ‌‬
‫اخلق نسل جدید مسلمان را فاسد گردانند و فسق و‬
‫عصیان وفحشا را در نظرشان زیبا جلوه دهند‪ ،‬باید با‬
‫قاطعیت برخورد شود‪.‬‬
‫تاریخ شاهد است که هرگاه مردان امتی در مردانگی و‬
‫غیرت دچار ضعف شوند و زنانش در خوی و خصلت‬
‫یحجای‪،‬‬ ‫زنانگی و مادربودن دچار مشکل شوند و به ب ‌‬
‫رقابت با مردان در تمام امرو‪ ،‬ترک خانه و نازایی روی‬
‫آورند‪ ،‬چنین امتی بختش نگون شده و خورشید آن غروب‬
‫کرده و تباه شده است‪.‬‬
‫سرانجام یونیان‪ ،‬رومیان و ایرانیان‪ ،‬چیزی جز آنچه بیان‬
‫شد نبود‪ .‬اروپا نیز در همین مسیر و به سوی نابودی در‬
‫حرکت است و باید جهان عرب از این فرجام وخیم سخت‬
‫مناک باشد‪.‬‬‫بی ‌‬
‫﴿‪﴾390‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫مبارزه با اسراف و تفاوت عمیق بین دارا و نادار‬
‫بها به‬‫بنابر عوامل متعدد و تأثیرات فرهنگ غربی‪ ،‬عر ‌‬
‫تطلبی و آسایش توجه زیاد به وسایل لوکس‪ ،‬و‬ ‫راح ‌‬
‫ههای خدادادی در راه‬ ‫جکردن سرمای ‌‬ ‫لخرجی‪ ،‬اسراف‪ ،‬خر ‌‬
‫تطلبی عادت‬ ‫تجویی و شهوت‪ ،‬فخرفروشی و زین ‌‬ ‫ذل ‌‬
‫کرده اند‪.‬‬
‫از طرفی در کنار عیاشی و خوشگذرانی و ولخرجی و‬
‫اسراف‪ ،‬گرسنگی‪ ،‬برهنگی و فقر کمرشکن وجود دارد که‬
‫های در مراکز کشورهای‬ ‫مظاهر ننگین آن را هر بینند ‌‬
‫ههایی که چشم را‬ ‫یتواند مشاهده کند؛ صحن ‌‬ ‫عربی م ‌‬
‫اشکبار و قلب را اندوهگین و انسان را سرافکنده و‬
‫یگرداند‪.‬‬
‫شرمنده م ‌‬
‫در شرایطی که در چنین کشورهایی برخی از مردمان‬
‫از چنان دارایی فراوان و خوراک و پوشاک زیاد بروردارند‬
‫یهایی وجود دارند‬ ‫یدانند چگونه مصرف نمایند‪ ،‬بدو ‌‬ ‫و نم ‌‬
‫هی ستر‬ ‫که قوت و غذای روزانه و پوشش به انداز ‌‬
‫مشان را هم ندارند‪ ،‬در حالی که در یک سو امرا و‬ ‫جس ‌‬
‫نهای آخرین سیستم را سوار‬ ‫هداران عرب‪ ،‬ماشی ‌‬ ‫سرمای ‌‬
‫یکنند‪ ،‬در سوی دیگر‬ ‫یشوند و گرد و غبار در فضا بلند م ‌‬ ‫م ‌‬
‫سهای سیاه دنبال یک‬ ‫ههایی از زنان و فرزندان‪ ،‬با لبا ‌‬ ‫گرو ‌‬
‫یدوند‪.‬‬‫ریال و یک درهم م ‌‬
‫تا زمانی که در کشورهای عربی در کنار قصرهای سر‬
‫ههایس محقر‬ ‫نهای آخرین مدل‪ ،‬کلب ‌‬ ‫به فلک کشیه و ماشی ‌‬
‫کهای تنگ و تاریک وجود دارد و تا زمانی که در یک‬ ‫و آلون ‌‬
‫شهر مریضی ثقل معده از پرخوری و گرسنگی شدید‬
‫وجود دارد‪ ،‬مسیر ورود کمونیسم‪ ،‬اضطرابات و‬
‫یها کامل ً باز خواهد بود و هیچ قدرتی و ابزاری‬ ‫پریشان ‌‬
‫تبلیغاتی نخواهد توانست آن را جلوگیری نماید‪.‬‬
‫اگر نظام اسلم با عدالت و زیبایی خویش نتواد از این‬
‫های با ظلم و‬ ‫مشکلت جلوگیری کن‪ ،‬ناگزیر نظام ظالمان ‌‬
‫خشونت به عنوان عذابی از جانب خدا به صورت واکنشی‬
‫شدید‪ ،‬جایگزین خواهد شد‪.‬‬

‫رهایی از انواع تبعیضات‬


‫های گذشته است که طی‬ ‫در تاریخ‪ ،‬بر جهان عرب دور ‌‬
‫آن دوره یک فرد معین یعنی خلیفه یا پادشاه یا مشتی از‬
‫افراد که وزرا و فرزندان پادشاه باشند‪ ،‬محور زندگی‬
‫بودند؛ تمام کشور ملک شخصی و تمام مردمان جمعی از‬
‫یها‪،‬‬
‫بردگان آن فرد خوشبخت بودند‪ ،‬او در اموال‪ ،‬دارای ‌‬
‫﴿‪﴾391‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یکرد و ملت تحت سلطه و‬ ‫سشان تصرف م ‌‬ ‫وجود و نامو ‌‬
‫هی آن شخص حاکم و‬ ‫حکومت وی چیزی جز سای ‌‬
‫یشان چیزی جز امتداد زندگی آن مستبد‪ ،‬نبودند‪.‬‬ ‫زندگ ‌‬
‫در آن دوره‪ ،‬زندگی با تاریخ‪ ،‬علوم‪ ،‬ادبیات‪ ،‬شعر و تمام‬
‫یگوید و یک فرد را مورد‬ ‫تولیداتش از یک فرد سخن م ‌‬
‫یدهد‪ ،‬اگر کسی تاریخ آن دوره و ادبیات آن‬ ‫توجه قرار م ‌‬
‫یبرد که شخص مزبور‬ ‫برهه از زمان را بررسی کند‪ ،‬پی م ‌‬
‫لهای کوچک سایه‬ ‫فها و نها ‌‬ ‫مانند درختی بلند که بر عل ‌‬
‫افکنده و آنها را از رسیدن نور و هوا محروم گردانیده‬
‫است‪ ،‬بر جامعه و امت مسلط شده است و بدین ترتیب‬
‫یشود‬ ‫این امت در وجود شخص مزبور ذوب و مضمحل م ‌‬
‫یشخصیت و‬ ‫و سرانجام تبدیل به امتی ناکارآمد‪ ،‬ب ‌‬
‫یگردد‪.‬‬ ‫یارزش م ‌‬ ‫یاراده‪ ،‬گرفتار و ب ‌‬ ‫ب ‌‬
‫آن فرد تنها کسی است که چرخ زندگی به خاطر او‬
‫یشود‪ ،‬تاجر به‬ ‫یچرخد‪ ،‬کشاورز به خاطر او خسته م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکوشد‪،‬‬ ‫یکند‪ ،‬صنعتگر به خاطر او م ‌‬ ‫خاطر او تجار م ‌‬
‫ینویسد‪ ،‬شاعر به خاطر او‬ ‫نویسنده به خاطر او م ‌‬
‫یزایند‪ ،‬مردان به خاطر‬ ‫یسراید‪ ،‬مادران به خاطر او م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬سپاهیان به خاطر او‬ ‫او خود را به کشتن م ‌‬
‫ههایش را و دریا مواد‬ ‫یرزمند و حتی زمین ذخایر و گنیجن ‌‬ ‫م ‌‬
‫یاندازد‪.‬‬ ‫با ارزشش را به خاطر او بیرون م ‌‬
‫از آن سو امتی که صاحب تولیدات و صاحب فضل در‬
‫تمام این امکانات است‪ ،‬همانند مستمندان و غلمان در‬
‫هی‬‫یکند و گاه گاهی که از سفر ‌‬ ‫بند‪ ،‬زندگی به سر م ‌‬
‫یشود‪،‬‬ ‫همند م ‌‬‫هی اطرافیانش بهر ‌‬ ‫یماند ‌‬‫پادشاه و باق ‌‬
‫یکند‪ ،‬در‬‫یشود صبر م ‌‬ ‫یگزارد و هرگاه محروم م ‌‬ ‫سپاس م ‌‬
‫یشود‪ ،‬اما لب به انکار‬ ‫این میان چه بسا انسانیت نابود م ‌‬
‫تطلبی با یکدیگر رقابت‬ ‫یگشاید و در تملق و فرص ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یکنند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫لها در شرق شکوفا بود‬ ‫این همان دورانی است که سا ‌‬
‫و در زندگی این امت و روانش‪ ،‬ادب و شعرش‪ ،‬اخلق و‬
‫امور اجتماعی اش‪ ،‬رسوباتی را بر جای گذاشته است و‬
‫آثاری ماندگار را در ادبیات عرب ثبت نموده است‪ ،‬از این‬
‫یتوان کتاب هزار و یک شب )‪ (1‬اشاره کرد‬ ‫آثار گویا م ‌‬

‫)(‪ -‬هزار و یسسک شسسب‪ ،‬هسسزار افسسسانه‪ ،‬یسسا ألسسف لیلسسة ولیلسسة‪ ،‬دوران‬ ‫‪1‬‬

‫نهایی از منسسابع عربسسی‪ ،‬ترکسسی و‪ ...‬درهسسم‬ ‫ساسسسانی را بسسا داسسستا ‌‬


‫آمیختند و هزار و یسسک شسسب را پدیسسد آوردنسسد‪ .‬در ایسسن کتسساب ملکسسه‬
‫شهرزاد هر شب بسسه درخواسسست خسسواهر خسسود‪ ،‬دینسسارزاد داسسستانی‬
‫یسراید‪ ،‬این کتاب در دوران قاجار بسه فارسسسی ترجمسسه و چسساپ‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪﴾392‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫که با مهارت تمام تصویر جالبی از آن دوران را عرضه‬
‫ینماید؛ روزی که شخص خلیفه در بغداد و یا پادشاه در‬ ‫م ‌‬
‫دمشق و قاهره‪ ،‬قهرمان نمایش زندگی و مرکز دایره و‬
‫هکاره بوده است‪ .‬دورانی را که کتاب هزار و یک‬ ‫هم ‌‬
‫نهایش و یا کتاب اغانی با تاریخ‬ ‫هها و داستا ‌‬ ‫شب با افسان ‌‬
‫هی اسلمی نبوده است‬ ‫یگذارد‪ ،‬دور ‌‬ ‫و ادبش به نمایش م ‌‬
‫و همچنین دورانی طبیعی و معقول و مورد تأیید اسلم و‬
‫نبردن‬ ‫خرد نبوده است؛ بلکه اسلم برای نابودی و از بی ‌‬
‫چنین عهدی آمده است‪ .‬در واقع این همان دورانی است‬
‫که رسول خدا ص در آن مبعوث شد و آن را دوران‬
‫جاهلیت نامید و شدیدا ً نقادی اش کرد و شاهان آن دوره‬
‫یعنی کسری و قیصر و همینطور تبعیضات و عیاشی آنها را‬
‫شدیدا ً نکوهش کرد‪.‬‬
‫چنین دولتی هرگز قابل بقا و دوام نیست‪ ،‬در هر زمان‬
‫یآید که‬‫و مکانی که باشد‪ .‬چنین دورانی تنها زمانی پدید م ‌‬
‫یاحساس‪،‬‬ ‫سمانده‪ ،‬ب ‌‬‫آن امت دارای نارسایی عقلی‪ ،‬واپ ‌‬
‫غافل و از نظر جسمی و روحی‪ ،‬مرده باشد‪.‬‬
‫یکند‪ .‬واقعا ً چه کسی‬ ‫هیچ عقلی وضعیتی را تأیید نم ‌‬
‫حاضر است تأیید کند که فردی یا جماعتی از خوردن انواع‬
‫یها به مریضی پرخوری مبتل‬ ‫یها و نوشیدن ‌‬ ‫و اقاسم خوراک ‌‬
‫شود و در کنارش هزارن انسان از گرسنگی و تنگدستی‬
‫جان دهند؟‬
‫یداند که پادشاه و یا فرزندانش با‬ ‫چه کسی جایز م ‌‬
‫هی مردم قوت‬ ‫هوار بازی کنند و تود ‌‬ ‫دارایی مردم دیوان ‌‬
‫لیموت و پواشک در حد ستر نداشته باشند؟‬
‫هی یک طبقه که‬ ‫یداند که وظیف ‌‬ ‫چه کسی جایز م ‌‬
‫اکثریت هستند فقط تولید‪ ،‬تحمل رنج و کار کمرشکن‬
‫هی دیگر تعدادشان از‬ ‫هی طبق ‌‬ ‫بدون وقفه باشد و وظیف ‌‬
‫یکردن با‬ ‫انگشتان دست هم بیشتر نیست‪ ،‬سرگرمی و باز ‌‬
‫دسترنج گروه اول باشد‪ ،‬آن هم بدون هیچ نوع تقدیر و‬
‫تشکر؟‬
‫یداند که صنعتگران‪ ،‬باهوشان‪،‬‬ ‫چه کسی جایز م ‌‬
‫مجتهدان و صاحبان استعداد و اهل صلح در بدبختی باشند‬
‫یخوارگی‬ ‫و کسانی که جز اسراف و فسق و فجور و م ‌‬
‫چیزی بلد نیستند‪ ،‬در رفاه و آسایش باشند؟‬
‫یدارد که صاحبان لیاقت و شایستگی‪،‬‬ ‫چه کی روا م ‌‬
‫نهای امانتدار و نابغه مورد جفا قرار گیرند و چون‬ ‫انسا ‌‬
‫شد‪ .‬به زبسسان فرانسسسه نیسسز بسه قلسسم گسالن ) ‪ 1704‬م( و بسسه زبسان‬
‫انگلیسی به قلم ماردروس )‪ 1900‬م( ترجمه شد‪) .‬د‪ .‬ن‪(.‬‬
‫﴿‪﴾393‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫پلیدان از صحنه کنار زده شوند و در عوض گروهی از‬
‫یاحساس که هم و غمی جز‬ ‫نهای خسیس‪ ،‬نادان و ب ‌‬ ‫انسا ‌‬
‫اسراف اموال و ارضای شهوات ندارند و از هنرهای دنیا‬
‫اهل هیچ هنر نیستند و جز چاپلوسی‪ ،‬خودنمایی و توطئه‬
‫یحیایی‬ ‫یشعوری و ب ‌‬ ‫یگناهان کاری ندارند و جز ب ‌‬ ‫علیه ب ‌‬
‫صفتی دیگر ندراند‪ ،‬اطراف شاه و امیر جمع شوند؟‬
‫یقینا ً چنین وضعیتی صلحیت یک روز ماندن را ندارد‪ ،‬چه‬
‫لها ادامه داشته باشد‪.‬‬ ‫رسد به این که سا ‌‬
‫های از ادوار تاریخ گذشته‬ ‫اگر چنین وضعیت در دور ‌‬
‫است و مدت زمانی طولنی نیز ادامه داشته است‪ ،‬ناگریز‬
‫ت امت‪ ،‬ضعف اسلم و قدرت جاهلیت بوده‬ ‫به سبب غفل ِ‬
‫است‪ .‬ولی چنین وضعیتی بدون تردید‪ ،‬در اسرع وقت با‬
‫تابیدن خورشید اسلم‪ ،‬بیداری امت و زمانی که امت به‬
‫هی خود و افرادش بپردازد‪ ،‬باید فرو پاشد‪ .‬کسانی‬ ‫محاسب ‌‬
‫یکنند‪،‬‬ ‫ن هزار و یک شب زندگی م ‌‬ ‫که تا هنوز در جها ِ‬
‫های‬ ‫یبرند‪ ،‬آنان در خان ‌‬ ‫آنها در جهان خیالت به سر م ‌‬
‫های‬ ‫یکنند‪ ،‬در خان ‌‬ ‫هی عنکبوت زندگی م ‌‬ ‫تتر از خان ‌‬ ‫سس ‌‬
‫هستند که هرآن با خطرات فروریختن مواجه است و‬
‫یشان در فرو‬ ‫ههای فروپاش ‌‬ ‫یدانند چه زمانی تیش ‌‬ ‫نم ‌‬
‫ریختن آنها به کار گرفته شود‪ ،‬اگر از تمام این تهدیدات در‬
‫امان باشند‪ ،‬اما از این که چه زمانی سقف خانه بر سر‬
‫هی آنان اساسی‬ ‫آنان فرو ریزد اطلعی ندارند؛ زیرا خان ‌‬
‫محکم و قوی ندارد‪.‬‬
‫آری‪ ،‬دوران هزار و یک شب گذشت‪ .‬هیچ گروه‬
‫خهای شکسته و از هم گسیخته وصل‬ ‫خودشان را به چر ‌‬
‫یکند‪ ،‬دوران استبداد و ملوکیت‪ ،‬فانوسی بود که‬ ‫نم ‌‬
‫سوختش به پایان رسید و فتیله اش کامل ً سوخت و اگر‬
‫گردبادی هم نوزد‪ ،‬بازهم اکنون رو به خاموشی است‪ .‬در‬
‫اسلم هیچ نوع تبعیضی جایگاهی ندارد‪ ،‬نه تبعیضات فردی‬
‫تهای‬ ‫های نظیر آنچه در برخی از مل ‌‬ ‫و نه تبعیضات قبیل ‌‬
‫شرق و کشورهای اسلمی وجود دارد‪.‬‬
‫همینطور در اسلم تبعیضات مکتبی و سازمانی نظیر‬
‫آنچه دراروپا‪ ،‬امریکا و رسویه هست‪ ،‬وجود ندارد‪ .‬در اروپا‬
‫هداران بر‬ ‫برخی از احزاب سیاسی و در امریکا سرمای ‌‬
‫دیگران برتری دارند‪ ،‬در روسیه اقلیت تندرو کمونیست که‬
‫وجودش را بر اکثریت مطلق تحمیل نموده است و با‬
‫یکند که در تاریخ‬ ‫هی کارگر چنان وحشیانه برخورد م ‌‬ ‫طبق ‌‬
‫﴿‪﴾394‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ینظیر است‪ ،‬بر دیگران ترجیح داده‬ ‫ظلم و ستم ب ‌‬
‫یشود)‪.(1‬‬‫م ‌‬
‫لهایش به زودی به پایان خواهد‬ ‫تبعیضات با تمام شک ‌‬
‫رسید و بشریت برآن خواهد شورید و انتقام سختی از آن‬
‫های جز نظام عادلنه‪،‬‬ ‫خواهد گرفت‪ .‬برای هان‪ ،‬آیند ‌‬
‫متوسط و فراگیر اسلم وجود ندارد‪ ،‬هر چند تبعیضات‬
‫کنونی مدت زمانی به سرکشی و گمراهی خویش ادامه‬
‫دهند‪.‬‬
‫تبعیضات چه فردی‪ ،‬چه قومی‪ ،‬حزبی و طبقاتی باشد‪،‬‬
‫در زندگی امت غیر طبیعی است و امت در اولین فرصت‪،‬‬
‫خودش را از آن نجات خواهد داد‪ ،‬تبعیض در اسلم و در‬
‫های در حال رشد توان بقا ندارد‪.‬‬ ‫هیچ جامع ‌‬
‫بها‪ ،‬رهبران و‬‫بنابراین‪ ،‬به نفع مسلمانان‪ ،‬عر ‌‬
‫مها‬
‫زمامداران آنان است که قبل از فروپاشی این نوع نظا ‌‬
‫که آنها را نیز نابود خودهد کرد‪ ،‬خودشان را نجات دهند‪.‬‬

‫گسترش بیداری و آگاهی در امت‬


‫یکند و در‬
‫مترین خطری که یک امت را تهدید م ‌‬ ‫مه ‌‬
‫یدهد و همینطور آن را شکار‬ ‫معرض هر خطری قرار م ‌‬
‫یگرداند‪ ،‬عدم آگاهی آن‬ ‫هی بازیگران م ‌‬ ‫مافقان و بازیچ ‌‬
‫هشدن به هر فراخوانی‪ ،‬همسوشدن با هر‬ ‫امت‪ ،‬شیفت ‌‬
‫های و‬ ‫هگری‪ ،‬سکوت بر هر فاجع ‌‬ ‫موجی‪ ،‬پیروی از هر سلط ‌‬
‫تحمل هر ستمی است و این که امرو خویش را درک نکند‪،‬‬
‫هرچیزی را سر جایش نگذارد‪ ،‬دوست را از دشمن و‬
‫خیرخواه را زا فریبکار تشخیص ندهد‪ ،‬از یک سوراخ چندین‬
‫هها‬‫مرتبه گزیه شود‪ ،‬از رویدا‌دها درس نگیرد‪ ،‬از تجرب ‌‬
‫هها پند نگیرد‪ ،‬زمامش را به‬ ‫گشفت زده نشود‪ ،‬از فاجع ‌‬
‫کسانی بسپارد که همواره شاهد فریبکاری‪ ،‬خیانت‪،‬‬
‫تبعیض‪ ،‬خودخواهی‪ ،‬ناتوانی‪ ،‬بزدلی‪ ،‬حماقت و کودنی آنها‬
‫بوده و به کثرت سبب شکست و ذلت وی گردیده اند‪ ،‬با‬
‫وجود این نسبت به چنین کسانی اعتماد کند و جان‪ ،‬مال‪،‬‬
‫ناموس و کلیدهای مملکت خویش را به آنان بسپارد و به‬
‫تهایی را که از دست آنان متحمل‬ ‫نها و مصیب ‌‬ ‫سرعت زیا ‌‬
‫شده است به فراموشی بسپارد‪.‬‬
‫یای‪،‬‬
‫هلوح ‌‬‫هی چنین ساد ‌‬ ‫شکی نیست که در نتیج ‌‬
‫های و زمامداران خائن جرأت پیدا‬ ‫سیاستمداران حرف ‌‬
‫ینمایند‬ ‫یکنند و از خشم و تعقیب امت احساس امنیت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫)(‪ -‬در ایسسن زمینسه رک‪Forced Labour in Russia by Professor :‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪Ernest Tallgren‬‬
‫﴿‪﴾395‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫و از سادگی‪ ،‬عدم آگاهی و جهالت امت سوء استفاده‬
‫یدهند‪.‬‬ ‫نها و جنایات خویش ادامه م ‌‬ ‫یکنند و به خیا ‌‬ ‫م ‌‬
‫تهای مسلمان و کشورهای عربی – اگر‬ ‫متأسفانه مل ‌‬
‫نگوییم کامل ً آگاهی ندارند ‪ ،-‬یقینا ضعف آگاهی درند‪ ،‬آنان‬
‫یدهند‪ ،‬با دوست و‬ ‫دو دست را از دشمن تشخیص نم ‌‬
‫دشمن برخورد مساوی دارند و چه بسا با دشمن برخورد‬
‫بهتری دارند‪ ،‬تا با دوست خیرخواه‪ ،‬در مواردی دوست در‬
‫یشود‪ ،‬اما با‬ ‫طول زندگی با آنان دچار خستگی و مبارزه م ‌‬
‫دشمن چنین نیستند‪ ،‬از یک سوراخ هزار مرتبه گزیده‬
‫یگیرند‪،‬‬‫هها عبرت نم ‌‬ ‫یشوند‪ ،‬از رویدادها و تجرب ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشان ضعیف و فراموشکار است‪ ،‬رهبران و‬ ‫ه ‌‬‫حافظ ‌‬
‫زمامداران گذشته و حوادث دور و نزدیک را‪ ،‬خیلی زود‬
‫فراموش نموده اند‪ ،‬در آگاهی دینی و اجتماعی ضعیف اند‬
‫فهای مزبور سبب‬ ‫فتر‪ .‬یقینا ً ضع ‌‬ ‫و در آگاهی سیاسی ضعی ‌‬
‫یهای بزرگ شده است و رهبری‬ ‫تها و بدبخت ‌‬ ‫مصیب ‌‬
‫های آنان را ناکام‬ ‫نادرست را برآنها مسلط و در هر صحن ‌‬
‫نموده است‪.‬‬
‫ت روحی و اخلقی و به‬ ‫اما اروپاییان به رغم محرومی ِ‬
‫فهای زیادی که دارند – و در این‬ ‫یها و ضع ‌‬ ‫رغم نارسای ‌‬
‫کتاب نیز به آنها اشاره شده است – از آگاهی قوی‬
‫برخوردارند‪ ،‬به خصوص آگاهی مدنی و سیاسی‪ .‬آنان‬
‫عشان را از ضررشان باز‬ ‫دارای رشد سیاسی هستند‪ ،‬نف ‌‬
‫یشناسند‪ ،‬بین خیرخواه و فریبکار‪ ،‬مخلص و منافق و‬ ‫م ‌‬
‫یشان را صرفا ً‬ ‫یشوند‪ ،‬رهبر ‌‬ ‫یکفایت فرق قایل م ‌‬ ‫همتا و ب ‌‬
‫یسپارند‪ ،‬زمامداران‬ ‫به افراد با کفایت‪ ،‬قوی و امانتدار م ‌‬
‫یدهند‪،‬‬ ‫نیز رهبری آنان را با کمال دقت و ترس انجام م ‌‬
‫نشان پی بردند‪ ،‬یا‬ ‫آنان هرگاه به عجز و خیانت زمامدارا ‌‬
‫نشان نقش خود را‬ ‫این که تشخیص دادند که زمامدارا ‌‬
‫نشان به پایان رسیده است‪ ،‬به‬ ‫بازی کرده اند و دیگر زما ‌‬
‫تتر‬‫یتر‪ ،‬با کفای ‌‬ ‫یزنند و افرادی قو ‌‬ ‫سرعت آنان را کنار م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و‬ ‫نشان م ‌‬ ‫هتر را به رهبری اوضاع‪ ،‬جایگزی ‌‬ ‫و شایست ‌‬
‫یهای‬ ‫هی بزرگ‪ ،‬پیروز ‌‬ ‫هی درخشان‪ ،‬کارنام ‌‬ ‫هرگز گذشت ‌‬
‫تشان در قضایای خاصی‪ ،‬مانع برکناری و‬ ‫نظامی و موفقی ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫عزل آنان نم ‌‬
‫های و زمامداری‬ ‫بدین ترتیب آنان از سیاستمداران حرف ‌‬
‫ضعیف و خیانتکار‪ ،‬محفوظ ماندند و زمامداران و مقامات‬
‫هی مردم‪ ،‬بیمناک و با حذر‬ ‫نیز از نظارت ملت و گرفت تود ‌‬
‫شدند‪.‬‬
‫﴿‪﴾396‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫بنابراین‪ ،‬بزرگترین خدمت برای این مت که در پی آن از‬
‫یکند‪ ،‬در‬‫نهایی که هر روز وی راتهدید م ‌‬ ‫هها و بحرا ‌‬
‫فاجع ‌‬
‫امان خواهد شد‪ ،‬ایجاد بیداری و آگاهی در طبقات مختلف‬
‫هی مردم آن است‪.‬‬ ‫و تربیت فکری‪ ،‬مدنی و سیاسی تود ‌‬
‫نباید فراموش کرد که بیداری و آگاهی چیزی جز‬
‫یسوادی است‪ ،‬اگر چه‬ ‫گسترش آموزش و رفع ب ‌‬
‫یسوادی نیز از مسایل مهم و اساسی است‪.‬‬ ‫ب ‌‬
‫فرماندهان و رهبران سیاسی باید توجه داشته باشند‪،‬‬
‫یواند مورد‬ ‫امتی که فاقدی بدیاری و آگاهی باشد‪ ،‬نم ‌‬
‫مشان‬ ‫اعتماد قرار گیرد و به هیچ وجه تقدیس و احترا ‌‬
‫نسبت به رهبران و مسؤولن‪ ،‬در حالی که فاقد آگاهی‬
‫هستند‪ ،‬نباید امیدوارکننده باشد؛ زیرا تا زمانی که از‬
‫بیداری لزم برخوردار نیستند‪ ،‬در معرض هر نوع تبلیغات‪،‬‬
‫یثبات در‬ ‫هی ب ‌‬
‫تحریک و استهزا قرار دارند؛ مانند ریش ‌‬
‫فلتی که در معرض وزیدن بادها قرار داشته باشد‪.‬‬

‫استقلل مالی و بازرگانی کشورهای عربی‬


‫جهان غرب چون جهان اسلم باید در تجارت‪ ،‬دارایی‪،‬‬
‫هی مردم و‬ ‫تکنیک و آموزش دارای استقلل باشد‪ ،‬تود ‌‬
‫تیافتن بافت خودش بپوشاند و‬ ‫ملتش را از محصول و دس ‌‬
‫در تمم شئون زندگی و در تمام نیازهایش اعم از پوشاک‬
‫ههای‬ ‫و خوراک‪ ،‬وسایل صنعتی‪ ،‬تسیحات نظامی و دستگا ‌‬
‫ینیاز باشد و به هیچ‬ ‫اتوماتیکی و داروجات از غرب ب ‌‬
‫هخوار آنان نباشد‪.‬‬ ‫عنوان جیر ‌‬
‫یتواند با غرب وارد جنگ شود )اگر‬ ‫جهان عرب قطعا ً نم ‌‬
‫هی درگیری پیش آید( تا زمانی که در مال‪،‬‬ ‫شرایط و زمین ‌‬
‫پوشاک و وسایل مورد نیاز‪ ،‬متکی به غرب باشد و تا‬
‫یواند قراردادهای خود را با غرب جز با قلمی‬ ‫زمانی که نم ‌‬
‫یتواند جز با‬ ‫که در غرب ساخته شده است امضا کند و نم ‌‬
‫های با غرب بجنگد که در غرب پر شده است‪.‬‬ ‫گلول ‌‬
‫واقعا ننگ و عار است برای جهان عرب که خودش به‬ ‫ً‬
‫یتواند از منابع ثروت و انرژی خویش استفاده‬ ‫تنهایی نم ‌‬
‫گهای آن جریان دارد به‬ ‫نها و ر ‌‬‫کند‪ ،‬آب حیات که در شریا ‌‬
‫یریزد‪ ،‬نیروهای نظامی اش را افسران‬ ‫اجسام بیگانگان م ‌‬
‫یدهند و غربیان امور و مصالح کشوری‬ ‫غربی آموزش م ‌‬
‫یچرخانند‪.‬‬ ‫اش را م ‌‬
‫باید جهان عرب‪ ،‬خودش تمام امورش – اعم از امور‬
‫تجاری و بازرگانی‪ ،‬واردات و صادرات‪ ،‬صنعت‪ ،‬تکنیک‪،‬‬
‫هها و تجهیزات –‬ ‫آموزش‪ ،‬خدمات نظامی‪ ،‬ساخت دستگا ‌‬
‫﴿‪﴾397‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫را به عهه گیرد و به تربیت و پرورش افرادی همت گمارد‬
‫که بتوانند تمام مهمات کشورداری و وظایف اداری را با‬
‫کارشناسی دقیق مهارت فنی و امانتداری و خیرخواهی‬
‫انجام دهند‪.‬‬

‫امید جهان اسلم به جهان عرب‬


‫یها‪ ،‬موقعیت‬ ‫تها‪ ،‬ویژگ ‌‬
‫جهان عرب با استعدادها‪ ،‬موهب ‌‬
‫یتوان‬
‫جغرافیایی و اهمیت سیاسی اش به بهترین شکل م ‌‬
‫ت اسلم را به آغوش گیرد و رهبری جهان‬ ‫ت رسال ِ‬
‫مسؤولی ِ‬
‫اسلم را به عهده گیرد و بعد از آمادگی کامل با اروپا به‬
‫رقابت بپردازد و با تکیه بر ایمان‪ ،‬قدرت رسالت و نصرت‬
‫الهی‪ ،‬بر اروپا غلبه کند و جهان را از شر به سوی خیر و‬
‫از نابودی و آتش به سوی آرامش و سلمتی رهنمون‬
‫شود‪.‬‬
‫﴿‪﴾398‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ینظیر جهان‬ ‫رهبری ب ‌‬
‫چه تحول عظیمی با بعثت رسول خدا ص در تاریخ عرب‬
‫هی اسراء و داستان‬ ‫به وقوع پیوست! این تحول در سور ‌‬
‫معراج با کلمی صریح و بلیغ و اسلوبی واضح و روشن‬
‫بیان شده است)‪ .(1‬چه نعمت بزرگی را خداوند متعال به‬
‫بها عنایت فرمود!‬ ‫عر ‌‬
‫های که آن با یکدیگر درگیر بودند‪ ،‬به‬ ‫آنان را از جزیر ‌‬
‫سوی جهانی وسیع که رهبری اش را به دست گرفتند‪ ،‬و‬
‫های که در آن به تنگ آمده بودند به‬ ‫از زندگی محدود قبیل ‌‬
‫هدار‬‫سوی انسانیت گسترده که توجیه وارشاد آن را عهد ‌‬
‫بودند‪ ،‬منتقل گردانید‪.‬‬
‫بها به جایی رسیدند که به فضل و برکت این تحسسول‬ ‫عر ‌‬
‫بها و جهان را در نورید‪ ،‬بسسا شسسجاعت‬ ‫عظیم که ناگهان عر ‌‬
‫و صراحت تمام خطاب به امپراتوری بزرگ ایران و ارکسسان‬
‫دولت ایرانی گفتند‪» :‬الله ابتعثنا لنخرج من شاء مععن‬
‫عبادة العبععاد إلععى عبععادة اللععه وحععده‪ ،‬ومععن ضععيق‬
‫الدنيا إلى سعععتها‪ ،‬ومععن جععور الديععان إلععى عععدل‬
‫السلم«‪.‬‬
‫»خداوند ما را مبعوث گردانید‪ ،‬تا با کسی را که بخواهد‬
‫از عبادت بندگان به سوی عبادت خدای یگانه و از تنگنای‬
‫دنیا به فراخنای آن و از ظلم ادیان به عدالت اسلم‬
‫درآورد«‪.‬‬
‫آری‪ ،‬آنان نسخت خودشان از تنگنای دنیا به فراخنای آن‬
‫درآمدند و سپس جهانیان را از تنگنای دنیا به فراخنای آن‬
‫درآوردند‪.‬‬
‫ختر از زندگی‬ ‫های و نژادی و فرا ‌‬ ‫گتر از زندگی قبیل ‌‬ ‫آیا تن ‌‬
‫هی بشری‪ ،‬زندگی دیگری وجود دارد؟‬ ‫گسترد ‌‬
‫آیا حیاتی که در آن فقط به مادیات ناپایدار و حیات‬
‫یشود و از حیات ایمانی آن تنگنای‬ ‫فانی اندیشیده م ‌‬
‫هجویی‪ ،‬تنگنای رقابت برکالی اندک و‬ ‫ت سلط ‌‬ ‫مبارزا ِ‬
‫تبار آن به سوی جهانی جدید‬ ‫هی ناپایدار و زندگی ذل ‌‬ ‫سلط ‌‬
‫از قدرت روحی‪ ،‬اخلقی‪ ،‬علمی و سیاسی درآمدند‪.‬‬
‫در این دنیای جدید‪ ،‬رود دنواب خروشان‪ ،‬نیل با برکت‪،‬‬
‫ههایی کوچک و جویبارهای‬ ‫فرات شیرین‪ ،‬سند دراز‪ ،‬برک ‌‬
‫ناچیز‪ ،‬بیش نیستند‪.‬‬

‫هی اسراء اعلن شده است که محمد ص نبی قبلتین‪،‬‬ ‫)(‪ -‬در سور ‌‬ ‫‪1‬‬

‫لهای آینسسده‬
‫امام مشرق و مغرب‪ ،‬وارث انبیای گذشته و امام نس ‌‬
‫است‪.‬‬
‫﴿‪﴾399‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ههای هیمالیا‪،‬‬ ‫ههای آلپ و البرز‪ ،‬عقاب لبنان و قل ‌‬ ‫کو ‌‬
‫ههایی کوچک و بندهایی حقیر‪ ،‬نیستند‪.‬‬ ‫بیش از ت ‌‬
‫همینطور کشورهای بزرگی مانند هند‪ ،‬چین و ترکستان‬
‫در این دنیای جدید‪ ،‬بیش از مناطقی کوچک و روستاهایی‬
‫هی‬ ‫فشرده و نقاطی مجهول نیستند و اساسا ً تمام کر ‌‬
‫هی این سروری به آن بنگرد‪،‬‬ ‫زمین از دید کسی که از قل ‌‬
‫هی در حال‬ ‫های کوچک و رنگی که پرند ‌‬ ‫بیش از نقش ‌‬
‫چرخش در آسمان به آن بنگرد‪ ،‬نیست‪ .‬همینطور جوامع‬
‫بشان چون‬ ‫بزرگ‪ ،‬ساکنان با فرهنگ و تمدن آن و آدا ‌‬
‫ههایی کوچک در جمع امتی بزگر هستند‪ ،‬جهان‬ ‫خانواد ‌‬
‫هی واحد‪ ،‬ایمان عمیق و ارتباط‬ ‫بزرگ جدید براساس عقید ‌‬
‫عترین جهانی بود‬ ‫قوی روحانی برپا گردید‪ .‬این جهان وسی ‌‬
‫تهای‬‫که تاریخ تا به حال آن را شناخته است‪ ،‬مل ‌‬
‫یترین خانواده در تاریخ بوده‬ ‫هی این جهان‪ ،‬قو ‌‬ ‫لدهند ‌‬ ‫تشکی ‌‬
‫گهای مختلف و استعدادهای‬ ‫های که فرهن ‌‬ ‫است‪ ،‬خانواد ‌‬
‫ً‬
‫گوناگون در آن ذوب گردید و نهایتا تمدنی واحد که تمدن‬
‫یشمار اسلم‬ ‫ههای ب ‌‬ ‫اسلمی باشد و همواره در وجود نابغ ‌‬
‫هی اسلمی چه علمی و چه عملی مرتبا ً‬ ‫و آثار گرانمای ‌‬
‫ظهور نموده است‪ ،‬به وجود آمد‪.‬‬
‫در تاریخ رهبری‪ ،‬رهبری این جهان جدید از نظر لیاقت و‬
‫یترین و بزرگترین رهبری بود‪،‬‬ ‫شایستگی‪ ،‬بهترین و قو ‌‬
‫بها در راه رساندن دعوت اسلمی‪ ،‬خالصانه‬ ‫زمانی که عر ‌‬
‫حرکت نمودند و در این مسیر فنا شدند‪ ،‬خداوند متعال‬
‫آنان را به این رهبری برگزید‪ .‬مردم دنیا چنان نسبت به‬
‫های از آنان تقلید نمودند که‬ ‫آنان محبت ورزیدند و به گون ‌‬
‫نشان‪،‬‬ ‫نها در برابر زبا ‌‬ ‫ینظیر است‪ ،‬تمام زبا ‌‬ ‫در جهان ب ‌‬
‫نشان سر تسلمی‬ ‫گشان و تمد ‌‬ ‫گها در برابر فرهن ‌‬ ‫فرهن ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫فرود آوردند‪ ،‬در جهان متمدن آن روز از کران تا کرانش‬
‫بها زبان علم و نویسندگی بود‪ ،‬زبانی مقدس و‬ ‫زبان عر ‌‬
‫یشان آن را ترجیح‬ ‫نهای مادر ‌‬ ‫محبوبی که مردمان بر زبا ‌‬
‫تشان را به این زبان‬ ‫گترین و بهترین تألیفا ‌‬ ‫یدادند‪ ،‬بزر ‌‬ ‫م ‌‬
‫ینگاشتند و چون صاحبان آن و بلکه بهتر آن را یاد‬ ‫م ‌‬
‫یگرفتند‪ .‬در این زبان چنان ادیبان و نویسندگان به‬ ‫م ‌‬
‫یآمدند که بزرگان جهان عرب به‬ ‫میدان علم و ادب م ‌‬
‫تشان اعتراف و ادیبان و نقادان جهان عرب‪ ،‬به‬ ‫عظم ‌‬
‫ینمودند‪.‬‬ ‫تشان اقرار م ‌‬ ‫فضل و امام ‌‬
‫های بود که مردمان‬ ‫بها تنها تمدن نمون ‌‬ ‫ن عر ‌‬ ‫آری‪ ،‬تمد ِ‬
‫یکردند و به تقلیدش افتخار‬ ‫از آن به بزرگی یاد م ‌‬
‫نها‬ ‫ینمودند‪ ،‬علمای دین این تمدن را بر سایر تمد ‌‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪﴾400‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫نهای منافی با آن را به نام جاهلیت‬ ‫یدادند و تمد ‌‬
‫ترجیح م ‌‬
‫یکردند و از تقلید شاعران و آثار آنان‬ ‫و عجمیت یاد م ‌‬
‫یداشتند‪.‬‬‫مردم را برحذر م ‌‬
‫تهای طولنی ادامه‬ ‫این رهبری کامل و فراگیر مد ‌‬
‫داشت و مردم به فکر هیچ نوع انقلب و شورش جهت‬
‫تهای مغلوب در‬ ‫رهایی از آن نبودند‪ ،‬نظیر آنچه در ام ‌‬
‫هی مردم با این رهبری‪،‬‬ ‫تاریخ وجود دارد؛ زیرا رابط ‌‬
‫های امتی مغلوب با غالب‪ ،‬محکوم با حکم و غلم با‬ ‫رابط ‌‬
‫هی‬‫هی دیندار با دیندار و رابط ‌‬
‫آقای خشن‪ ،‬نبود‪ .‬بلکه رابط ‌‬
‫هی تابع و متبوع‬‫مؤمن با مؤمن بود‪ .‬نهایت از این که رابط ‌‬
‫بود؛ متبوعی که قبل از وی به شناخت حق و ایمان‪،‬‬
‫دعوت و از خودگذشتگی دست یافته بود‪ .‬بنابراین‪ ،‬دلیلی‬
‫برای انقلب‪ ،‬انزجار و ناسپاسی از خیر نبود‪ ،‬بلکه شایسته‬
‫بود مردمان به فضل آنان اعتراف کنند و بر زبان‪،‬‬
‫ههای شکر و دعا را برانند و چنین دعا کنند‪:‬‬ ‫صیغ ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪﴾   ‬‬
‫‪ ‬‬
‫]الحشر‪.[10 :‬‬
‫»پروردگارا! ما و برادرانمان را که ایمان آوردن بر ما‬
‫های نسبت به مؤمنان در‬ ‫پیشی گرفته اند بیامرز و کین ‌‬
‫لهایمان جای مده‪ ،‬پروردگارا! تو دارای رأفت و رحمت‬ ‫د ‌‬
‫فراونی هستی«‪.‬‬
‫حشده چنان بودند که‬ ‫تهای فت ‌‬ ‫و چنین نیز شد‪ .‬مل ‌‬
‫تپرستی‪،‬‬ ‫هی خویش از جاهلیت و ب ‌‬ ‫بها را نجات دهند ‌‬
‫عر ‌‬
‫تدهنده به سوی دارالسلم‪ ،‬راهنما به سوی بهشت و‬ ‫دعو ‌‬
‫یدانستند‪.‬‬ ‫معلم و استاد در ادب‪ ،‬م ‌‬
‫یای که با بعثت محمد‬ ‫این بود رهبری جهانی‪ ،‬رهبر ‌‬
‫های اسراء اعلم گردیده است‪،‬‬ ‫فراهم گردید و در سور ‌‬
‫بها باید شدیدا ً آن را مورد توجه‬ ‫این قیادتی است که عر ‌‬
‫تهایی که خداوند به آنان عنایت‬ ‫قرار دهند و از تمام موهب ‌‬
‫کرده است در این مسیر دریغ نورزند و نسل اندر نلس‬
‫این رهبری را سفارش کنند‪.‬‬
‫از نظر عقل‪ ،‬دین و غیرت‪ ،‬هرگز برای آنن جایز نیست‬
‫که در هیچ زمانی از این رهبری شانه خالی کنند‪ ،‬این‬
‫رهبری جایگزین هر رهبری دیگری و بلکه افزون از آن‬
‫یتواند جای این رهبری را پر نماید‪،‬‬ ‫است و هیچ رهبری نم ‌‬
‫﴿‪﴾401‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫یها را دربر گرفته و‬ ‫این رهبری است که تمام انواع رهبر ‌‬
‫بها و ارواح است تا‬ ‫در این رهبری بیشتر تسلط بر قل ‌‬
‫بها‬ ‫هرسین به این رهبری برای عر ‌‬ ‫اجسام و اشباح‪ .‬را ‌‬
‫ساده و آسان است؛ چون‪ ،‬همان راهی است که در‬
‫هی نخست آن را تجربه نمودند و عبارت است از‪:‬‬ ‫دور ‌‬
‫ت اسلمی‪ ،‬فداکاری در این مسیر و‬ ‫اخلص در راه دعو ِ‬
‫هگرفتن مسؤولیت آن و‬ ‫اساس قراردادن و به عهد ‌‬
‫نهای زندگی‪.‬‬ ‫حدادن آیین زندگی اسلم بر تمام آیی ‌‬ ‫ترجی ‌‬
‫تها و‬‫ن تسلط بر مل ‌‬ ‫بدین ترتیب بدون در نظرداشت ِ‬
‫تهای اسلمی در گوشه و کنار جهان به‬ ‫منصب رهبری‪ ،‬مل ‌‬
‫یشان اعتراف خواهند کرد و در محبت و تعظیم و‬ ‫رهبر ‌‬
‫دشان خود را به کشتن خواهند داد و آنگاه است که‬ ‫تقلی ‌‬
‫ب زمین که در‬ ‫های در شرق و غر ِ‬ ‫درهای جدید و میادین تاز ‌‬
‫برابر فاتحان و استعمارگران غرب سرسختی نمودند‪ ،‬در‬
‫تهای جدیدی به اسلم‬ ‫مقابل آنان گشوه خواهد شد و مل ‌‬
‫تهایی جوان در استعداد و انرژی و‬ ‫خواهند گروید‪ ،‬مل ‌‬
‫تهایی که به ایمان جدید‪ ،‬دین جدید‪ ،‬روح جدید و‬ ‫منابع‪ ،‬مل ‌‬
‫یتوانند با اروپا در تمدن و‬ ‫رسالت جدید دست یابند‪ ،‬م ‌‬
‫علومش مقابله نمایند‪.‬‬
‫بها! تا کی نیروهای عظیم خویش را که جهان‬ ‫ای عر ‌‬
‫قدیم را با آنها فتح نمودید‪ ،‬در میادین تنگ و محدود صرف‬
‫یکنید؟‬ ‫م ‌‬
‫تها را از‬‫نها و حکوم ‌‬ ‫ل خروشان که دیروز تمد ‌‬ ‫این سی ِ‬
‫یشود و‬ ‫پای درآورد‪ ،‬تا کی در این وادی تنگ محصور م ‌‬
‫یبلعد؟‬‫امواجش یکدیگر را م ‌‬
‫این جهان وسیع بشری را دریابید؛ جهانی که خداوند‬
‫شما را جهت رهبری و هدایت آن برگزید‪ ،‬در تاریخ امت‬
‫شما و تاریخ کل جهان و در سرنوشت شما و سرنوشت‬
‫کل جهان بعثت محمدی آغاز این دوران جدید بود‪ .‬بار دیگر‬
‫دعوت اسلمی را به آغوش بگیرید و در راه آن از جان‬
‫یامان روی‬ ‫خویش بگذرید و در این مسیر به جهادی ب ‌‬
‫آورید‪:‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪ ‬‬‫‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫﴿‪﴾402‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫‪ ‬‬ ‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪﴾    ‬‬
‫]الحج‪.[78 :‬‬
‫هی‬‫»در راه خدا جهاد و تلش کنید آنگونه که شایست ‌‬
‫جهاد در راه اوست‪ .‬خداوند شما را برگزیده است و در‬
‫دین‪ ،‬کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته‬
‫است‪ ،‬آیین پردتان‪ ،‬ابراهیم است‪ .‬خداوند شما را قبل ً ]در‬
‫بهای پیشین[ و در این ]آخریت کتاب[ مسلمانان‬ ‫کتا ‌‬
‫نامیده است‪ .‬تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه‬
‫بر مردمان باشید‪ .‬پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید‬
‫ن[ خداوند متعال چنگ زنید که سرپرست و‬ ‫و به ]ریسما ِ‬
‫یاور شما اوست‪ .‬و چه سرور و یاوری نیک و چه مددکار و‬
‫هی خوبی است!«)‪.(1‬‬ ‫ککنند ‌‬‫کم ‌‬

‫عبدالحکیم عثمانی ‪ /‬مقیم زاهدان‬


‫شب شنبه ‪ / 7‬محرم الحرام ‪ 1423‬هع ‪ .‬ق‬

‫)(‪ -‬بسسازنگری‪ ،‬ویرایسسش و حسسذف و اضسسافات در ‪ 19‬محسسرم ‪1389‬‬ ‫‪1‬‬

‫هس ‪ .‬ق )‪ 7‬آوریل ‪ 1969‬م( در قطسسار رائی بریلسسی – لکهنسسو انجسسام‬


‫پذیرفت‪ .‬والحمد لله أول ً وآخرا ً‪.‬‬
‫﴿‪﴾403‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫منابع عربی‬
‫‪ -‬طبری ‪ ،‬ابوجعفر محمد بن جریر‪ ،‬جامع البیان فی تأویل‬
‫القرآن‬
‫‪ -‬الجوزیه‪ ،‬ابن القیم‪ ،‬زاد المعارفی فی هدی خیر العباد‬
‫‪ -‬ابن کثیر الدمشقی‪ ،‬ابوالفداء اسماعیل بن عمر‪ ،‬البدایة‬
‫و النهایة‬
‫‪ -‬دهلوی‪ ،‬ولی الله احمد بن عبدالرحیم‪ ،‬حجة الله البالغة‬
‫‪ -‬طبری‪ ،‬ابوجعفر محمد بن جعفر‪ ،‬تاریخ الرسل والملوک‬
‫‪ -‬شهرستانی‪ ،‬ابوالفضل‪ ،‬الملل والنمل‬
‫‪ -‬الوسی‪ ،‬محمود شکری‪ ،‬بلوغ الرب فی معرفة أحوال‬
‫العرب‬
‫‪ -‬اندلسی‪ ،‬صاعد‪ ،‬طبقات المم‬
‫‪ -‬أیام العرب‬
‫‪ -‬کردعلی‪ ،‬محمد‪ ،‬خطط الشام‬
‫‪ -‬مقریزی‪ ،‬ابوالعباس احمد بن علی‪ ،‬الخطط‬
‫‪ -‬دروزه‪ ،‬محمد عزت‪ ،‬بیئة النبی من القرآن‬
‫‪ -‬کواکبی‪ ،‬عبدالرحمن‪ ،‬طبائع الستبداد‬
‫تها بر( حاضر العالم السلمی‪،‬‬ ‫‪ -‬ارسلن‪ ،‬شکیب‪) ،‬پانوش ‌‬
‫تألیف لوترب‪ ،‬ترجمه عربی عجاج نویهض‬
‫‪ -‬بیهم‪ ،‬محمد جلیل‪ ،‬فلسفة التاریخ‬
‫‪ -‬امین‪ ،‬احمد‪ ،‬ضحی السلم‬
‫‪ -‬حسین‪ ،‬طه‪ ،‬مستقبل الثقافة فی مصر‬
‫هی عربی عادل زعیتر‬ ‫‪ -‬لوبون‪ ،‬گوستاو‪ ،‬تمدن غرب‪ ،‬ترجم ‌‬
‫‪ -‬بتر‪ ،‬الفرد‪ .‬ج‪ ،‬فتح العرب لمصر‪ ،‬ترجمه به عربی محمد‬
‫فرید ابوحدید‬
‫‪ -‬آرتور کریستن سن‪ ،‬ایران در عهد ساسانیان‪ ،‬ترجمه از‬
‫فرانسه به اردو دکتر محمد اقبال‬
﴾404﴿
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫منابع غیر عربی‬

- The history of decline and fall of the Roman Empire . by


Edward Gibbon.
- A short history of world. by H. G. Wells.
- The Making of hamanity. By Robert Briffault.
- The discovery of India. By Jawahar lal Neru.
- Islam at the cross roads. By Mohammad asad (Leapold
weiss)
- Indian civilization and Islam . by N. C. Mehtd.
- Influence of iscam on Indian culture. By Dr. Tara chand.
- A survey of Indian history . by K. M. panikkar.
- Conflict of East and west in turkey. By Khalid a edib.
- History of european merals. By W. E. H. Lecky.
- Histoty of the conflict between religion and science. By
Darabar.
- Guide to modern wickedness. By Joad.
- Philosophy fot out times. By Joad.
- Man the unknown. By Alexis carrel.
- Historians History of world.
- Encycloppeadia Britahicd.
‫﴿‪﴾405‬‬
‫کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط‬
‫ن رسالت پیامبرانند و برای تمام‬ ‫مسلمانان حامل ِ‬
‫هی عامل تندرستی برای کالبد‬ ‫جهان به مثاب ‌‬
‫یروند‪ ،‬این است که انحطاط‬ ‫انسان به شمار م ‌‬
‫تشان‬ ‫آنان و زوال قدرت و ایستایی شوک ‌‬
‫همسان با انحطاط ملت‪ ،‬نژاد و ملیتی دیگر‬
‫نخواهد بود‪ .‬اگرچنین بود‪ ،‬موضوعش بسیار‬
‫آسان و ضربه اش بسی سبک بود؛ اما انحطاط‬
‫مسلمانان به معنای انحطاط رسالتی بود که‬
‫هی روح بود و‬ ‫هی بشری به مثاب ‌‬ ‫برای جامع ‌‬
‫یداد که نظامی دین و‬ ‫های را نشان م ‌‬ ‫نابودی پای ‌‬
‫دنیا برآن استوار بود‪ .‬اینک آیا انحطاط مسلمانان‬
‫یشدن‬ ‫موضوعی است که باید پس از سپر ‌‬
‫بزمین‬ ‫قزمین و مغر ‌‬ ‫چندین قرن‪ ،‬مردمان مشر ‌‬
‫برای آن تأسف بخورند؛ و آیا واقعا ً جهان که‬
‫تهاست‪ ،‬با انحطاط این امت چیزی‬ ‫آکنده از مل ‌‬
‫را از دست داده است؟ دنیا اکنون به چه‬
‫تهای دنیا پس از این‬ ‫های رسیده است؟ مل ‌‬ ‫نتیج ‌‬
‫یشان به دست اروپاییان افتاد و آنها نیز‬ ‫که رهبر ‌‬
‫مسلمانان را از نفوذ جهانی برکنار کردند و بر‬
‫هی‬ ‫ههای دولت اسلمی حکومت گسترد ‌‬ ‫ویران ‌‬
‫خویش را تأسیس کردند‪ ،‬به چه سرنوشتی دچار‬
‫تها و‬
‫شدند؟ این تحول بزرگ و رهبری مل ‌‬
‫جهان‪ ،‬چه اثری در دین‪ ،‬اخلق‪ ،‬سیاست‪ ،‬زندگی‬
‫عمومی و سرنوشت انسانیت داشته است؟ اگر‬
‫جهان اسلم بار دیگر بپا خیزد و از غفلت درآید و‬
‫زمام زندگی را به دست گیرد‪ ،‬چه خواهد شد؟‬
‫شها و مباحثی است که در نوشتار‬ ‫‪ ...‬اینها پرس ‌‬
‫پیش رو به بررسی و پاسخگویی آنها کوشش‬
‫شده است‪.‬‬

You might also like