Professional Documents
Culture Documents
269 ص
فصل نهم ـ سخني با مجاهدين ،همراه با يك تعهد مشخ
275 يك تعهد مشخص
279 فصل دهم ـ شناخت و تعريف رژيم دجال و ضدبشري واليت فقيه
282 مبارزه چيست
286 سازمان مخفي
287 درس اول
289 شناسايي دشمن
290 ويژگي تاريخي و طبقاتي رژيم
294 رژيم دجال و ضدبشري واليت فقيه
298 كودتاي نظامي در رژيم واليت
298 صدور ارتجاع وجنگ باعراق
300 ابزارسرنگوني
اينكه دفعه بعد هم يك صفحه نشريه مجاهد به نمايندگان ما ارائه كرده بودند كه تمامًا
ساختگي بود .وقتي همان صفحه از نشريه مجاهد اصلي به آنها نشانداد ه شد ه بود از
فرط دغلكاريهاي رژيم و اينكه چگونه يك صفحه مشابه اما تمامًا جعلي ارائه كرده
است ،مات و مبهوت شدهبودند.
شوراي ملي مقاومت ايران به همين خاطر در بيانيه سالگرد شورا در مرداد1383
خاطرنشان كرد« :همزمان آخوندها ،پولهاي كالني براي انتشار صدها گزارش مجعول
و مقاله و كتاب و نشريه عليه مجاهدين خرج كردند .آنقدر كه نايب رئيس فدراسيون
بينالمللي حقوقبشر و رئيس جامعه حقوقبشر فرانسه ،رژيم آخوندها را دولتي توصيف
كرد كه عليه مجاهدين «تلي از مدارك مختلف تبليغاتي توسط سفارت ايران در فرانسه
(((
پخش ميكند»
در تير 1386نيز يكبار ديگر در اطالعيه اجالس مياندورهيي شوراي ملي مقاومت
يادآوري شده است« :استبداد ديني كه بهوضوح در برابر اين اعتالي مبارزاتي هار و
هراسان شده ،از يكسو به سركوب و ضرب و جرح و شكنجه وحشيانه جوانان در خيابانها و
اعدام در مألعام براي ارعاب جامعه روي آورده و از سوي ديگر دجالگريهاي شناختهشده
تبليغاتي خود را عليه مقاومت سازمانيافته به شكل ديوانهواري در رسانههاي حكومتي
افزايش داده است .نمونهيي از اين تالشها ،رويآوردن مجدد به سريالسازيهاي مجعول
و مزورانه تلويزيوني است كه حكومت آخوندي از سال 1382تدارك ديده و آنها را به بازار
مكاره اهريمنسازي از مقاومت نيز عرضه كرده و مفتضح شده بود .رژيم آخوندها بيهوده
ميكوشد تا بدينوسيله موج گرايش جوانان به سوي مقاومت سازمانيافته را به زعم خود
متوقف يا كند سازد ،بحران فزاينده درونياش را تحتالشعاع قرار دهد و با روشنگريهاي
مقاومت در عرصه جهاني در مورد جنايتهاي ضدانساني و پنهانكاريهاي اتمي و افشاي
دخالتهاي گستردهاش در عراق ـ به ويژه برمالشدن ليست 32هزار حقوقبگيرانش
در اين كشورـ مقابله كند .اما اين قبيل تشبثات براي مخدوشكردن چهره مقاومت
سابقهيي پر از ناكامي و رسوايي دارد .دعاوي شيادانه خميني در منتسبكردن مجاهدين
و متحدانشان به شرق و غرب يا متهمكردنشان به دزدي و آتشزدن خرمنها ،و دروغهاي
- 3نشريه مجاهد شماره -683فوق العاده سهشنبه 3شهريور1383
6
چند نمونه از كتابهاي منتشر شده
توسط وزارت اطالعات
به زبانهاي فارسي و انگليسي
و فرانسوي و آلماني براي تبليغات
عليه سازمان مجاهدين خلق ايران
ARTE TV - France
September 27،2005
Iranian Amassador offered Iraqi
Tribunal to implicate PMOI for
chemical bombing of Halabja
During a program on the chemical bombing
of Halabja،Emmanuel Ludot،French jurist and
member of Saddam Hussein’s legal team،told ARTE
that he had been invited to the embassy by the
Iranian Ambassador (in France). He explained his امانوئل لودو حقوقدان فرانسوي
visit as follows:
Asharq Al-Awsat
February 26،2006
9
استراتژي قيام و سرنگوني
خامنهاي و رفسنجاني در نسبتدادن انفجار حرم امام رضا و قتل روحانيان مسيحي به
آنها ،جز رسوايي خود آخوندها نتيجهيي نداشت« .صنعت» مونتاژ و سرهمبندي جعليات
تلويزيوني عليه ارتش آزاديبخش و شورا و مجاهدين و «هنر» تحريف و چسباندن
صحنههاي ديدارهاي اعالمشده مسئوالن مقاومت با مقامهاي دولت پيشين عراق به
صحنههاي ساختگي و مصرف دروغهاي تكراري درباره كشتار كردها و شيعيان عراق
و رديفكردن اجيرشدگان اطالعات آخوندي بهعنوان اعضاي سابق مجاهدين يا شورا
نيز ،چاره درماندگي و رسوايي رژيم قرون وسطايي نيست .رژيم آخوندها آب در هاون
ميكوبد و با اين تالشهاي مذبوحانه نميتواند جنبشي را كه در آزاديخواهي و استقالل،
نمونهيي نادر در جهان معاصراست ،عامل استكبار و صهيونيسم يا زائده جنگ آخوندها
با دولت سابق عراق و مجري حمله هوايي و شيميايي به حلبچه قلمداد كند؛ هرچند كه
سفارتخانهها و مأموران اطالعات آخوندها براي واژگونه جلوهدادن واقعيت ،رشوههاي
كالن 50ميليون دالري و 120ميليون دالري به وكالي فرانسوي و عراقي پيشنهاد
كنند .اين تالشهاي سراسيمه ،قبل ازهرچيز ترس و تزلزل يك رژيم درمانده را در
مقابل مقاومتي كه “به سوي پيروزي” پيش ميرود ،بازميتابد»(14تير -1386اطالعيه
دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران)(((.
دوم اينكه ،جواب سؤالهاي تاكتيكي و اجرايي و جزيي را از من انتظار نداشته باشيد.
الزمه جوابدادن به اين قبيل سوالها ورود و اشراف به جزئيات است .بنابراين اگر امكان
دسترسي و ارتباط با ستاد اجتماعي مجاهدين در داخل كشور را نداريد ،بايد خودتان با
مشورت جمعي راهحل پيدا كنيد .در مورد راهحلهاي مختلف تابلونويسي كنيد و پس از
بحث و مشورت كافي مناسبترين آن را انتخاب كنيد .منظور راهحلي است كه كمترين
ضرر و بيشترين فايده را داشته باشد .راهحلي كه طبعًا باالترين ضربه را به دشمن
ضدبشري بزند.
سوم اينكه ،در پاسخ به سؤالهاي استراتژيك مربوط به قيام و سرنگوني هم ،از
اول روشن باشد كه از بسياري وجوه ،درحالحاضر نميتوان و نبايد به آنها جواب داد
يا بيهوده به دنبال جوابهاي موهوم و ذهني گشت كه پاسخدادن به آنها موكول به
- 4نشريه مجاهد شماره 860دوشنبه 18تير1386ـ صفحه3
10
چند نكته و يادآوري
واقعشدن و تحقق چيزهايي است كه هنوز واقع نشده است .ميخواهم بگويم كه كار
تحليل و تفكر منطقي اين نيست كه غيبگويي يا طالعبيني كند ،بلكه بر اساس شرايط
مشخص ،تحليل مشخص ارائه ميدهد .يعني اگر شرايطي هنوز مشخص نيست يا
ما نميتوانيم مشخصبودن آنها را فهم كنيم ،بايد قبل از هرچيز به فهم آن شرايط و
خاصهها بپردازيم .چنانكه ميدانيد در جريان شناخت علمي ،بايد گامبهگام از مشاهده
واقعيات و تجربه(يعني آزمون و خطا) ،به فرضيه(همان تابلونويسيهاي مختلف) و سپس
به قانونمنديها و اصول اساسي و درنهايت به يك تئوري فراگير علمي راه برد .در تئوري
جاذبه عمومي كه نيوتون كاشف آن است ،نقطه عزيمت ،مشاهده افتادن يك سيب از
درخت بود .ميگويند از همينجا بود كه براي نيوتون اين سؤال پيش آمد كه چرا سيب
(((
از باال به پايين افتاد؟
از همين سرنخ ،سرانجام به قوانين جاذبه و در نهايت به تئوري جاذبه عمومي راه برد.
در مورد تئوري نسبيت عمومي هم ،اينشتين همين راه را با گذار از نسبيت خاص و
قانونمنديهاي مربوط به سرعت نور ،طي كرد(((.
نكته چهارم كه بايد با صراحت با شما در ميان بگذارم ،اين است كه به برخي سؤالها
هم ،نميتوان و نبايد بهطور عام و علني جواب داد .مالحظات و محدوديتهاي اطالعاتي
و امنيتي و دستبستگيهاي سياسي ،آنهم براي جنبش و سازماني كه از همهسو زير
1727 -1642( Sir Isaac Newton -5ميالدي) ،يكي از برجستهترين دانشمندان تاريخ
جهان،كيهانشناس ،فيزيكدان ،رياضيدان و فيلسوف قرن 71و 18انگلستان .كاشف قانون جاذبه
عمومي يا نيروي گرانش زمين( )universal gravitationكه عصر نويني را در تاريخ علم
گشود .مخترع تلسكوپ انعكاسي ،بنيانگذار مطالعات جديد درباره حركت(قوانين سهگانه) و
حساب انتگرال(ديفرانسيل).
1955-1879( Albert Einstein -6ميالدي)دانشمند آلمانياالصل آمريكايي كه خود را شهروند
جهان ميدانست .برنده جايزه نوبل(مشترك با ماكس پالنك) و صاحب تئوري نسبيت()relativity
و فرضيه سرعت و حركت نور .يكتنه با كشفها و تئؤريها و تحقيقهايش ،در علم فيزيك انقالب
كرد و رشتههاي نويني در پژوهش و دانش گشود .معروفترين دانشمند قرن بيستم و تاريخ علم،
انساندوستي بزرگ و صلحخواهي شجاع و بيپروا كه در6(1939سال قبل از انفجار اولين بمب اتمي
در هيروشيما) به رئيس جمهور وقت آمريكا(روزولت) درباره عواقب ساخت آن هشدار داد و تا
پايان عمرش ،از صريحترين مبلغان خلع سالح جهاني بود.
11
استراتژي قيام و سرنگوني
ضرب است براي همه قابلفهم است .زيرا بر سر همه جادههاي تاريك «شبپرستان
همگي تيغ بهكف» در كميناند تا «بكشانندش و در لجه خون اندازند».
خامنهاي كه در راس يك رژيم حاكم است و از هيچ جرم و جنايت و دروغي ابا ندارد،
يك بار بهصراحت گفت:
«اگر بهداليلي ازجمله آگاهشدن دشمن ،مصلحت نباشد كه سخني بيان شود ،طبعا نه آن حرف و
نه خالف آن گفته نخواهد شد»(راديو و تلويزيون و خبرگزاري رسمي رژيم17-مهر.)1386
در مورد مجاهدين و مقاومت ايران بهگواهي تاريخچه 30ساله در رژيم خميني ،ما
تا فراسوي تيغ و طاقت ،معكوس عمل كردهايم .آنچنان كه بسياري اسناد و حقايق
يا اسامي و آماري كه منتشر شده ،موجب پيگردهاي گوناگون و قيمتهاي سنگين
و خونين شده است .همچنين برعهده گرفتهايم «رودرروي مردم ايران از جواديه تا
نازيآباد و از كرانههاي ارس و خزر تا خليج فارس ،درباره جزءبهجزء ،نكتهبهنكته،
ديناربهدينار و موبهموي هرآنچه در مبارزات چهلودوساله انجام داده يا ندادهايم حساب
پس بدهيم»(((.
من اين نكته را در تيرماه 1386در مورد تبليغات ديوانهوار رژيم و رويآوردن آن به
توليد سريالهاي مجعول و مهوع تلويزيوني عليه مجاهدين و مقاومت ايران خاطرنشان
كردم و باز هم بر آن تأكيد ميكنم ،حتي وقتي اباطيل و برچسبهاي رژيم و مزدوران
و متحدان و همسويان و پشتيبانان اين رژيم ارزش پاسخگويي ندارد ،در هر مورد و در
هر زمينه و درباره هر فرد يا موضوعي كه الزم باشد ،ميتوانيم با داليل و شهود و اسناد
و مدارك الزم و كافي ،حق مطلب را در محضر خلق و در برابر هر دادگاه بيطرف ،ادا
كنيم .تا سيهروي شود هركه در او غش باشد.
منظورم اين نيست كه در كارنامه مجاهدين خطا و اشتباهي نيست ،منظورم اين است
كه ميتوانيم هر پروندهيي را از ابتدا تا انتهاي آن ،روز به روز ،برگبه برگ ،مورد به
مورد و بدون هر مالحظهيي در معرض قضاوت مردم ايران و وجدانهاي بيدار و منصف
قرار دهيم و نتيجه آن را هرچه باشد بيمحابا بپذيريم .بيم و باك در اين زمينهها
-7نشريه مجاهد شماره 860دوشنبه 18تير -1386صفحه -3پيام تهنيت و تقدير رهبر مقاومت به
هموطنان خارج كشور
12
چند نكته و يادآوري
متعلق به كساني است كه در گذشته ريگي به كفش داشتهاند يا براي حال و آينده خود،
كيسهيي دوختهاند .اگر كسي در گذشته و در آرماني كه بهخاطر آن دهههاي متوالي
طي طريق كرده است ،ريگي به كفش نداشته و براي آينده هم كيسه طمع و جاه و
مقام ندوخته ،ديگر چه باك؟
اين رژيم منفور واليت است كه جز با دجالگري و صنعت تزوير و ريا و روايات مجعول
آخوندي بر سر پا نيست .سرلوحه و سرمايه ما ،اما ،بهدليل نبرد بياماني كه 45سال
است با ديكتاتوريهاي شيخ و شاه ادامه دارد ،بهدليل خصومتهاي بيانتهاي ارتجاعي و
استعماري و اپورتونيستي و بهدليل اينكه پشت و پناهي جز خدا و خلق نداريم ،صدق
است و فدا .در غيراينصورت تاكنون دهها و صدها بار نيست و نابود شده بوديم .اگر
رژيم شاه فقط با ظرفيت سركوبگرانه خودش درصدد نابودي و انهدام ما بود ،آخوندها
امكانات و سرويسهاي 12دولت ديگر را هم عليه مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران
بهكار گرفتند تا آنها را متالشي و منهدم كنند.
تشريح اين موضوع و ارائه اسناد و نمونهها و گواهي شهود ،نيازمند تحرير كتاب قطور
و جداگانهيي است .بهراستي در اين ساليان كسي خبردار نشد كه در اين خصوص بر
مجاهدين و مقاومت ايران چه گذشت؟ باشد تا روزگاري فرصت كنم و چندصد و يا
الاقل چندده نمونه را با جزئيات و اسامي و زمان و مكان و شرح وقايع به اطالعتان
برسانم.
ال به ذكر همين نكته كه اميدوارم آن را بهخاطر بسپاريد بسنده ميكنم كه دربنابراين فع ً
مورد مجاهدين و ارتش آزاديبخش و مقاومت ايران ،و سيالب چركين ادعاها و اتهامات
و شبهاتي كه رژيم و عوامل و همسويان و پشتيبانان نثارمان كردهاند ،برعهده ميگيرم
كه اگر عمري باقي بود در برابر مردم ايران از ريز تا درشت را پاسخگو و روشنگر باشم.
بههمينخاطر در مورد هر فرد يا جريان يا موضوع يا اتهام و ادعايي كه خودتان نتوانيد
جوابگو باشيد ،تمامي اين قبيل موارد را به من ارجاع بدهيد .فقط نگذاريد كسي كه
يكصدم يا يكهزارم يا يكدههزارم و يكصدهزارم مجاهدين ،بها و خونبهاي آزادي
و رنج و شكنجه دموكراسي را نپرداخته است ،براي ما ابوعطا و لغز دموكراتيك بخواند
و بهجاي درسگرفتن ،به ما درس آزادي عقيده و بيان يا حقوق زنان بدهد!
13
استراتژي قيام و سرنگوني
موضوعات و موارد عيانشده هم كه حاجت به بيان و شرح و تفصيل مجدد ندارد .از
برچسب تروريستي و بمباران و خلع سالح و كودتاي 17ژوئن تا استرداد و اخراج و
تبعيد پناهندگان و از بستن حسابها و توقيف بيدريغ اموال تا شاخكردن بريدهمزدوران
و فرستادن آنها براي ايفاي نقش در نمايشهاي روحوضي مبتذل و مهوع ،تحت عنوان
بنيانگذار و رهبري يا مسئوالن و اعضاي سابق و الحق مجاهدين…
ال همه مطلعان سياسي ،خواندهاند و ميدانند كه بهگفته خاتمي و خرازي ،آقاي جك مث ً
استرا (دالل بمباران قرارگاههاي مجاهدين در عراق) بهدارآويختن 20تن از 65تن
رهبران مجاهدين را «قابل قبول» خواند درحاليكه به نوشته ديليتلگراف(16تير
)1383براي خوشآمد آخوندها ،ليست اسامي 12امام شيعيان را هم در سفر به تهران در
جيب داشت و وقتي اسم پيغمبر اسالم ميآمد ،صلوات هم ميفرستاد!
بهتر از اين نميشد بر سر و ريش آخوند خاتمي و بر پشت خرازي دست استمالت
كشيد.
كساني كه اسالفشان مصدق را «ديوانه و آميزهيي از كاهلي و حقهبازي و سوءظن»
ميخواندند (سفير انگليس) و كساني كه مصدق را «جانوري درمانناپذير» ميخواندند
كه «در آپارتمان ادرار ميكند» (يكي از نظريهپردازان جنگ سرد در آمريكا) پرواضح
است كه با مجاهدين خلق و حاكميت و آزادي مردم ايران تا كجا خصومت دارند.
گفتگوها و معامالت پنهان آقاي دوويلپن ،وزير خارجه شيراك با خرازي در مورد
سركوب مجاهدين در فرانسه و دستگيريها و خودسوزيهاي ناشي از آن نيز با جزئيات
افشا شده و سردبير وقت ژورنالدوديمانش كه در آوريل 2003در تهران در اين مالقات
حضور داشت ،كتاب مبسوطي در اين زمينه منتشر كرده است(((.
با اينهمه مجاهدين به يمن مريم و انقالب دروني مجاهدين ،در مقاومتي سترگ و
هفتساله ،در زير باالترين فشارها و توطئهها و ضربهها مقاومت بينظيري را در تاريخ
معاصر ايران و جهان عرضه كردند .شگفتي ،نه در حملهها و توطئههاي ارتجاعي و
استعماري و خنجرهاي اپورتونيستي ،بلكه در ماندگاري و پايداري پرشكوهي است
-8كتاب با عنوان «اگر تكرار كني ،تكذيب ميكنم» نوشته ژان كلود موريس ،سردبير هفتهنامه
ژورنال دوديمانش در زمان حمله 17ژوئن (انتشارات پلون ،پاريس ـ )2008
14
چند نكته و يادآوري
كه برگ درخشان و زرين تاريخ ايران است7 .سال پيش ،در آخرين اجتماع مجاهدين
در اشرف قبل از شروع جنگي كه از قبل مشخص بود رژيم چه بهرهبرداريهايي از
آن خواهد كرد ،و در شرايطي كه از چپ و راست ،بسياري ما را به خاليكردن ميدان
فراميخواندند ،گفتم:
«وقتي ديو تنوره ميكشد ،وقتي كه دژخيم سر از پا نميشناسد ،رمز ماندگاري و اعتال ،كلمه
فداست» و «مجاهدين هم از بنيانگذارانشان تا اعضا و هوادارانشان در تمام ايران و در سراسر
جهان با همه رزمآوران ارتش آزادي اين درس را بهخوبي آموختهاند كه تاريخ خلق و ميهن
خود را چگونه بنويسند .هيچكس بيش از ما به خطراتي كه از هر سو ما را دربرگرفته احاطه و
اشراف ندارد .اما عزم جزم كردهايم تا اگر زمانه صدبار از اين هم خطيرتر و پرفتنهتر باشد ،با
تأسي به پيشواي آرمانيمان (پيامبر جاودان آزادي حسين بن علي) درسهاي جديدي از مقاومت
و ايستادگي عرضه كنيم .ارتش آزاديبخش ،اين سرمايه عظيم ملت ايران چون كوه ،استوار و
سرفراز ايستاده است»(نشريه مجاهد شماره27 -622اسفند.)81
بيچاره رژيم و گلههاي مزدوران دور و نزديك ،چه خيال كردهاند؟ مريم و اشرف ثابت
كردند كه زمانه صدبار هم اگر خطرناكتر و پرفتنهتر باشد ،تا پاي جان ايستادهاند .تا
آخرين نفس…
بله اكنون پس از 45سال كه بر مجاهدين در ميدان نبرد گذشته ،به قطع و يقين
ميتوان گفت كه اين عاليترين ثمره تكامل مبارزات مردم ايران از مشروطه بهبعد در
103سال گذشته است.
از همين جا ميتوان به پيروزي محتوم خلق قهرمان يقين كرد .به اذن تو خدايا ،بهسوي
تو خدايا و به طرف كوي خلق در زنجير…
16
مقدمـه
در علوم اجتماعي و دانش سياسي هم مانند علوم طبيعي ،كلمات و اصطالحات ،اگر
نخواهيم ديمي و بيحساب و كتاب حرف بزنيم ،معاني و مفاهيم و معيارهاي شناختهشده
خود را دارند .هميشه گفتهايم كه خميني در دنياي دجالگري و واليت مطلقه فقيه ،قبل
از هر چيز «كلمه» را ذبح و قرباني ميكرد .كلمه ،سنگ بناي تكلم و فهم و آگاهي
انسان است .پس «كلمه» ،دارايي و ويژگي ذاتي نوع انسان است .به همين خاطر در
قرآن آمده است كه خدا ابتدا اسمها را به آدم آموختَ :و َعلَّ َم آ َد َم َ
األ ْس َماء (((...يعني كه
به او آگاهي و شناخت داد.
اگر ما اسم كسي را ندانيم ،معني آن اين است كه او را نميشناسيم .احراز هويت فرد
با شناسنامهاش بهعمل ميآيد .در اينصورت ما اين فرد را ميشناسيم كه كيست و در
چه زماني و در كجا و از چه مادر و پدري به دنيا آمده است .يعني فرد را با خانوادهاش
شناختهايم.
به همين ترتيب همه پديدهها و اشياء هم شناسنامه و اسم خاص خود را دارند كه به آن
شناخته ميشوند و با فرد و يا شيء ديگر قاطي و مشتبه نميشوند.
از طرف ديگر ،هر كلمه و اسم آثار و خصوصيات و تاريخچه خودش را دارد .واژهها و
كلماتي مانند درد ،رنج ،فدا ،قيام ،مقاومت ،انقالب ،آزادي ،عدالت ،صلح ،برابري ،عشق
و يگانگي خلقالساعه نيستند ،بلكه محصول هزاران سال تجربه و تاريخ بشريت هستند.
با اين كلمات بسيار بازي شده و باز هم بازي خواهد شد .شيادان مثل هميشه مار
ميكشند و هركس را كه بتواند «مار» را بنويسد و سر آن را به سنگ بكوبد ،بهسخره
ميگيرند يا تكفير ميكنند.
اما اگر اسمها و كلمات و شناسنامه آنها را بدانيم ،ديگر آخوندهاي حاكم نخواهند
توانست «ارتجاع» خلص را «انقالب» و آنهم تحت نام اسالم ،قالب كنند.
31سال پيش در 4بهمن 1357كه سه روز بود از زندان شاه ،در بحبوحه قيام مردم ،آزاد
شده بوديم ،من در اولين سخنراني در دانشگاه تهران حرفم و شعارم از جانب مجاهدين
اين بود كه «پيروز باد انقالب دموكراتيك ايران» .در آن ايام جماعت خميني بهتازگي
شعار «انقالب اسالمي» ميدادند .يكي از حاضران سؤال كرد «انقالب دموكراتيك
يعني چه؟» جواب دادم «يعني انقالبي با شركت مردم يعني با شركت و حاكميت تمام
طبقات و اقشار خلق كه يك نظام مردمي شورايي را تداعي ميكند».
در همين سخنراني به صراحت گفتم:
«من نيامدم اينجا كه روند خودبهخودي قضايا را فقط ستايش كنم ،ما نيامديم كه آن چه
را هست ،و فقط هست ،تأييد كنيم .لختي هم بايد به آن انديشيد كه چه چيز بايد باشد ،و
چه چيز هم نبايد باشد .آيا ما ميخواهيم نسل ملعوني باشيم ،نسل نفرينشدهيي باشيم كه
فرصتها را ازدست دادند… من و برادرانم نيامديم به اين دانشگاه ،به اين شهادتگاه و به اين
زيارتگاه ،كه هرچه را هست ،هرچه را خودبهخود اتفاق ميافتد ،بيعيب بدانيم .زيرا آنها تنها با
عملكردن بر روي اختالفهاي دروني ما ،روي تعارضات حتي دروني ما ،امكان پيدا ميكنند كه
دستاوردهايمان را بگيرند ،اختناق را تكرار كنند و آزادي را به عقب بيندازند».
سپس بالفاصله اضافه كردم:
«صبر و تحمل ،شكيبايي (صبر بهمعناي انقالبيش) بلندنظري و احساس مسئوليت ،نخستين
وظايف و نخستين ويژگيهاي يك انقالبي يا يك گروه انقالبي است .اگر اين را نداريم ،يا
نيست و يا نميتوانيم كسب كنيم ،بهتر است كه خداخافظي كنيم .زيرا مردم زبان حالشان اين
خواهد بود كه “مرا به خير تو اميد نيست شر مرسان“ .تازه اول كار است .هنوز آنقدر زمان
20
استراتژي قيام و سرنگوني
هست ،هنوز آنقدر نشيب و فراز هست و هنوز آنقدر شكست و پيروزي هست .برادران و
خواهران ،رزمندگان و مبارزين ،ما سر نداده بوديم كه بهجايش زر بگيريم .مگر جانمان را براي
اين داده بوديم كه بجايش جاه بگيريم؟ از جا برنخاسته بوديم ،قيام نكرده بوديم كه در جاهاي
بهتر و صندليهاي بهترو مقامهاي بهتري قعود كنيم».
يك ماه بعد در 4اسفند 1357در گردهمايي بعدي در دانشگاه تهران خطاب به مدعيان
گفتم:
«صحبت از انقالب نكنيد ،بهخصوص صحبت از انقالب اسالمي نكنيد ،خود انقالب بهاندازه
كافي مسئوليت دارد ،چه رسد به انقالب تراز اسالم».
فكر نكنيد اين حرفها كه گفتم فقط حرفهاي من يا مجاهدين در آن روزگار بوده است.
نه ،همه آزاديخواهان ايران ،همه اعضاي كنوني شوراي ملي مقاومت كه بر اصول خود
پايدار ماندهاند ،و همه مخالفان ديكتاتوري و حاكميت آخوندي در آن زمان در سراسر
ايران ،حرفشان در بهار آزادي همين بود .زمستان تيره و تار اختناق را نميخواستند و
از آن بيم داشتند .من فقط يكي از سخنگويان آنها بودم .همانها كه يكسال بعد ،در
ديماه 1358در نخستين انتخابات رياست جمهوري ،با هر گرايش و مرام و مليتي كه
داشتند ،از كرد و ترك و فارس تا بلوچ و عرب و تركمن و از شيعه و سني و ماركسيست
تا مسيحي و كليمي و زردشتي از كانديداي مجاهدين حمايت كردند .آنقدر كه خميني
سرانجام با فتواي حذف من ،بهخاطر رأيندادن به واليتفقيه ،به ميدان آمد .علت همه
حمايتها هم همين بود .ما مخالفت خودمان را از آغاز با رژيم واليتفقيه اعالم نموده و
رفراندوم قانون اساسي واليتفقيه را تحريم كرده بوديم .فقط همين!
البته بايد قيمت آن را هر روز با سر و دستهاي شكسته و چشمهاي از حدقه درآمده
و پاهاي تازيانهخورده در نماز جمعه از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب ايران،
ميپرداختيم.
22
فصل اول
Aristoteles - 1فيلسوف شهير يوناني(از322تا384قبل از ميالد مسيح) .او را معلم اول و نخستين پيشواي
فالسفه «مشائي» شناختهاند كه به مشي تفكر معتقدند و تعقل بشري را براي شناخت كافي ميدانند.كتابهاي
چهارگانه منطق ،طبيعت(فيزيك) ،متافيزيك(الهيات)و فلسفه عمل ،معروفترين آثار اويند .كتاب منطق وي در
8بخش ،قديمترين منبع مدون درباره اسلوبهاي گوناگون تفكر(منطق) است( .سير حكمت در اروپا …)
استراتژي قيام و سرنگوني
البته ماركس بعدها از بهكاربردن كلمات ذات و طبيعت انساني پرهيز ميكرد ،تا به
مفاهيم انتزاعي و غيرتاريخي راه نبرد .ولي تأكيد داشت كه خصايص ويژه يك نوع ،در
كاركردهاي ويژه آن نوع منعكس است و از اينرو ،سادهترين و بهترين راه براي تعريف
انسان ،پيداكردن كاركردهاي ويژهيي است كه انسان دارد و حيوانات ندارند.
عالوه بر اين ،در ديدگاه ماركس نسبت به انسان ،مهمترين نكته اين است كه گفت
شناختن و «تفسير جهان كافي نيست بلكه بايد آن را تغيير داد»((( .طبعًا ماركس اين
«بايد» و اين «ضرورت» تغييردادن را از تكامل اجتماعي و ديالكتيك تاريخ استنتاج
كرده است .اما در هر حال ما را به مفهوم «وظيفهمندي» انسان نزديك ميكند.
من االن متن مكتوب در اختيار ندارم ،اما اگر از 40سال پيش درست به يادم مانده
باشد ،اوج تجليل چهگوارا((( از ماركس در همين نقطه است .چهگوارا گفت اين همان
نقطهيي است كه ديگر بايد قلم را زمين گذاشت و براي تغيير جهان تفنگ بهدست
اثر اريك فروم،گزيده تحليلي ارزندهيي از نظرهاي ماركس درباره انسان ارائه ميكند.
ماركس در باره انسان شناسي فوئرباخ نوشته است«:اين اصل ماترياليستي ،...فراموش ميكند كه همين
انسانها هستند كه شرايط و محيط را تغيير ميدهند و اين كه مربي خود به تربيت نياز دارد» يا «فرد
مجردي كه فوئرباخ تحليل ميكند در واقع به شكل خاصي از جامعه تعلق دارد»يا«ديدگاه ماترياليسم
قديم“ ،جامعه مدني” است .ديدگاه نو عبارت است از اجتماع انساني يا انسانيت اجتماعي»(تزهايي
درباره فوئرباخ شمارههاي3و7و .)10انگلس اين متن ماركس را كه كمتر از 500كلمه است« ،نطفه
نبوغآساي جهانبيني نوين» ناميد .وي هم چنين نقد هگل و فوئرباخ را تصفيه حسابي با آگاهي
پيشين فلسفي خودمان» مينامد(پيشگفتار انگلس بر جزوه لودويگ فوئرباخ و پايان فلسفه كالسيك
آلمان).
- 8تزهايي در باره [فوئرباخ] شماره « :11فيلسوفان تنها جهان را بهشيوههاي گوناگون تعبير كردهاند،
ولي مقصود تغييردادن آن است».
1928 Ernesto Guevara -9تا -1967معروف به ،Cheپزشك آرژانتينياالصل ،نظريهپرداز
انقالبي و رهبر جنگهاي چريكي آمريكاي التين در دهه 60قرن بيستم .افكار و بهويژه زندگي و
شهادتش بر جنبشهاي آزاديبخش دهههاي پاياني قرن بيستم تأثيري عميق گذاشت .وي از آرژانتين
به مكزيك رفت و از آن جا به كوبا شتافت و در رهبري انقالب كوبا نقشي مهم ايفا نمود .پس از
انقالب در كوبا وزير اقتصاد اين كشور شد .اما شغل وزارت را رها كرد و براي برافروختن شعله
انقالبهاي بيشتر به بوليوي رفت و به دست نيروهاي نظامي آن كشور به شهادت رسيد.
29
استراتژي قيام و سرنگوني
گرفت…
انسان موحد
اما در انسانشناسي يكتاپرستانه و فرهنگ قرآن ،آگاهي و اختيار ،خصوصيتهاي ويژه
انسان اجتماعي است .انسان موجوديست آگاه و آزاد (بهمعني صاحب اراده و صاحب
انتخاب) .در چارچوب آگاهيهاي خود وظيفهمند و مسئول است .صاحب و مسئول و
پاسخگوي كردار و اعمال خويشتن است .بنابراين تعهد و مسئوليتپذيري در فطرت و
سرشت اوست .آنقدر كه اين مسئوليت و پاسخگويي ،حتي به اين جهان و دنياي مادي
و اين مقطع تاريخي و صورتبندي اقتصادي و اجتماعي كه در آن بهسر ميبرد محدود
و منحصر نميشود ،بلكه صحبت از معاد و آخرت و دنياي ديگري هم هست .بهعبارت
ديگر ميگويد كه قدر انسان بسا فراتر است .محدود به دنياي كنوني و همين مرحله از
(((1
اها… تكامل نيست .فرجامي خداگونه دارد :إلَى َرب َ
ِّك مُن َت َه َ ِ
پيوسته ،و صرفًا ،بند و بنده خدايگان و وجود يكتا و يگانهيي است در وراي زمان و
َ لِِهّ
عون)( .((1در مسيري پر فراز اج َ مكان ،كه از او آمده و به او بازميگردد(إِنَّا ل َوإِنَّـا إِل ْي ِه َر ِ
ان إِنَّ َك َكا ِد ٌح
نس ُ َ إْ
و نشيب و پر رنج و زحمت به او ميرسد و با او ديدار ميكندَ « :يا أ ُّي َها ِ
ال َ
(((1
ِّك َك ْدحاً َف ُملاَ ِقي ِه»
إلَى َرب َ
ِ
بيشتر از اين را از من نپرسيد .نه ميدانم و نه ميتوانم بدانم .ذهن و تفكر من و شما
بهواقع در يك دنياي مادي و ديالكتيكي محاط شده است .اين يك دنياي آنتروپيك
يعني كهولتبار است .بههمين دليل همه ميميريم به جز اوّ ،
كل شي ٍء هالك اّإل وجهه...
(((1
دنيايي كه در آن كهولت و آنتروپي وجود ندارد ،در تصور و تفكر من و شما نميگنجد.
آسن) و
دنيايي كه بهگفته قرآن ،آب در آن نميگندد و شير تغيير رنگ نميدهد(ماء غير ٍ
(((1
طعم شير در اثر مرور زمان هيچگاه عوض نميشود(لّبٍن لّم يتغير طعمه)
پس بياييد به تغيير در دنياي خودمان بپردازيم .من فقط ميدانم بحث بر سر اين است
كه در تعريفي كه از انسان ميكنيم ،آيا اين انسان ،مومي در چنگال تاريخ و جامعه
و شرايط اقتصادي و اجتماعي و سياسي است ،يا ميتواند و بايد ،و وظيفه و تعهد و
مسئوليت دارد كه چيزي را در مسير تكامل تغيير بدهد و مسخر كند.
-طبيعت را با دانش و ابزار و تكنيك.
-خويشتن خودبهخودي و غريزي را با تقواي رهاييبخش كه همان جهاد اكبر
باشد.
-جامعه اسير و ستمزده ،رژيم واليت و دنياي جهل و جنايت را با قيام و انقالب...
بايد «فلك» جبري خود و پيرامون خود را ،آگاهانه و آزادانه «سقف» بشكافد و
«طرحي نو» دراندازد .كون و مكان اينچنين درهمنورديده ميشود.
آس ٍن َوأَ ْن َه ٌ
ار ِمن ار مِّن مَّاء َغي ِ
ْر ِ ون ِفي َها أَ ْن َه ٌُع َد ْالمُتَّ ُق َ - 14سوره محمد( )47آيهَ «.15م َث ُل ْال َجنَّ ِة الَِّتي و ِ
َّ
ُّص ًّفى َولَ ُه ْم ِفي َها ِمن ُك ِّل الث َم َر ِ
ات ِّن َع َس ٍل م َ ار م ْ ين َوأَ ْن َه ٌ
ار ِب َ ِّن َخم َّ َّ ِّ َّ
ْر لذ ٍة للش ِ ٍ َّر َط ْع ُم ُه َوأَ ْن َه ٌ
ار م ْ َن لَّ ْم َي َت َغي ْ َّ
لب ٍ
ُ َ َّ َ َ ً
ار َو ُسقوا َماء َح ِميما فقط َع أ ْم َعاءه ْم». ُ َّ ٌ َ ُ ْ َ ٌ ْ
ِّه ْم ك َمن ه َو خالِد ِفي الن ِ َو َمغ ِف َرة مِّن َّرب ِ
31
استراتژي قيام و سرنگوني
دجالگري
به اينترتيب هيچكس نميتواند چوبپنبه را با رنگآميزي بهجاي فوالد آبديده عرضه كند.
هيچكس نميتواند ارتجاع خلص را انقالب ناب جا بزند و مثل ابتداي انقالب ضدسلطنتي،
خميني را در جهل مر ّكب «انقالبيترين مرد جهان» بخواند.
هيچكس نخواهد توانست خميني و خامنهاي را از شجره و جنس پيامبر اكرم
و حضرت علي بخواند.
هيچكس نخواهد توانست نه در جنس و نه در فصل ،نه در عموميات و نه در خصوصيات،
واليت يزيدي و خميني و خامنهاي را با حكومت عدل علي و با سرپرستي رحمهلّلعالمين
بر اجتماع انساني مقايسه كند.
دقت كنيد كه رحمهلّلعالمين خصلت ويژه سرچشمه عشق و معرفت ،پيامبر رحمت
و رهايي است :آيت رحمت است بر همه جهانيان و نه فقط بر مسلمانان و اعراب
يا قوم و طايفه خودش…
15ـ ابوالفتوح شهاب الدين يحيي بن حبش ابن اميرك سهروردي معروف به شيخ شهيد يا شيخ
اشراق ،در سال 586يا 588هجري در سن 36سالگي يا 33سالگي به حكم شرعي و با نقش مستقيم
فقيهان زمانه اعدامش كردند .كتاب «حكمت اشراق» اثر خاص فلسفي اوست .معاصرانش او را در
فقه و فلسفه و دانشهاي مهم روز و فصاحت ادبي بينظير ميشمردند ،اما از تهور و جسارتش در بيان
حقايق بيمناك بودهاند .از اشعار فارسي اوست« :رهرو تويي و راه تويي ،منزل تو /هشدار كه راه
خود به خود گم نكني».
32
تعريف چند كلمه
خميني 40روز قبل از 30خرداد در سال 1360خطاب به مجاهدين گفت« :من اگر در هزار
احتمال ،يك احتمال ميدادم كه شما دستبرداريد از آن كارهايي كه ميخواهيد انجام بدهيد
حاضر بودم با شما تفاهم كنم».
سهماه قبل از آن ،من با صراحتي كه بعدًا فهميدم واكنشي جنونآميز از سوي خميني
برانگيخته ،خطاب به خميني نوشتم كه اسالم ما با شما سراپا متفاوت است .اسالم ما
با شما در مورد آزادي و حق حاكميت مردم و استثمار و مقوالت تكامل و ديالكتيك و
بهرهكشي و حقوق مليتها بهويژه مردم كردستان و منطق «يا روسري يا توسري» در
دوطرف طيف قراردارد.
حرف خميني هم روشن بود كه كسي كه امامت و واليت او را نپذيرد و درعينحال
ادعاي اسالم داشته باشد ،منافق است.
حتمًا حديث مشهور ثقلين را شنيدهايد كه بر طبق آن پيامبر اكرم قبل از رحلت گفت
در ميان شما دو چيز باقي ميگذارم و ميروم :كتاب خدا و عترتم را .منظور از «عترت»
همان دودمان عقيدتي و خاندان آرماني و همان نواميس و گوهران مجسم ايدئولوژيك
او بودند .از فاطمه زهرا تا زينب كبري و از حضرت علي تا امام حسن و امام حسين و
راه و رسمشان در برابر جباران و مرتجعان زمان.
سوال ما هميشه از خميني و بقاياي او و هر كه با خميني و خامنهاي و رژيم واليت
است ،اين بوده و هست و خواهد بودكه اگر شاخص و راهنما طبق نص صريح ثقلين،
كتاب خدا (قرآن) و عترت پيامبر خداست ،لطفًا به ما بگوييد كه قرآن كتاب علم و
انقالب است يا جهل و ارتجاع؟ كتاب آزادي است يا استبداد و خودكامگي؟ كتاب
راهنماي دزد و دد و دژخيم است يا منادي عدل و قسط و رحمت؟ اجتهاد و ديناميسم و
محكم و متشابه و ثابت و متغير دارد يا ندارد؟ بهرهكش است يا ضدبهرهكشي؟
لطفًا به ما بگوييد كه روش و كردار و سمتگيري پيامبر و عترتش بهخصوص ائمه
هدي در همين مقوالت ،چگونه بود؟
و سرانجام اگر باعث زحمت نميبينيد! اين را هم به ما بگوييد كه اگر آنها امروز در برابر
شما بودند چه ميكردند؟
شما را استمالت ميكردند؟ با شما مماشات ميكردند؟ شما را استحاله و اصالح ميكردند؟
33
استراتژي قيام و سرنگوني
34
فصل دوم
مسير طي شده
براي ورود به بحث قيام و انقالب ،بايد مدتي صبركنيد تا درباره سراب اصالحات و
اصالحطلبي در اين رژيم يا دست كم ،نرمشدن و ميانهروشدن اين رژيم صحبت كنيم
و همچنين نگاهي به مسير طيشده بيندازيم.
داستان ميانهروشدن (مدراسيون)((( و استحاله و اصالحطلبي (رفرم)((( در اين رژيم،
يك سراب و قصه 30ساله است .در خرداد 1387حتي وزير خارجه آمريكا هم اذعان
كرد كه در رژيم ايران آدم مدره(ميانهرو) پيدا نميشود و ما ديگر دنبال چنين چيزي
نميگرديم:
«زيرا هر سياست خارجه بد آمريكا در 30سال گذشته با اين شروع شده كه بگذاريد مدرههاي
رژيم ايران را پيداكنيم»(والاستريت ژورنال19ژوئن .)2008
دو سال قبل از آنهم ،خانم رايس گفته بود:
«معتقد نيستم كه ما ميتوانيم در (رژيم) ايران مدره (ميانهرو) پيدا كنيم .سؤال اينجاست كه
ال ما ايرانيهاي معقول(در اين رژيم) پيدا ميكنيم… ،هرآنچه كه در اين 25سال براي آيا اص ً
يافتن چنين نفراتي بهكار رفت ،معمو ًال به يك شكست بزرگ در سياست خارجي آمريكا منتهي
شد .من فكر نميكنم شما آنها را پيداكنيد»(والاستريت ژورنال 25سپتامبر .)2006
راستي اگر اين رژيم قابليت نرمش و ميانهروي و استحاله و اصالح ميداشت ،چيز بدي
بود؟ خير هرگز.
واقعيت اين است كه ما در مرحله مبارزات افشاگرانه سياسي(كه مجاهدين به آن فاز
سياسي ميگويند) به مدت 28ماه از 22بهمن 1357كه خميني قدرت را قبضه كرد تا
30خرداد 1360كه رژيمش را يكپايه كرد و سركوب و اختناق مطلق برقرار نمود ،همين
را آزمايش ميكرديم .با وجود اين كه قانون اساسي واليت فقيه را تحريم كرده بوديم،
اما در نهايت مدارا و خويشتنداري و در منتهاي مسالمت ،امكان نرمش و ميانهروي و
اصالح همين رژيم را از طرق قانوني آزمايش كرديم .فكر ميكنم كمترين احتمالي را
هم ناديده نگرفتيم.
اتاق خصوصي در جنب اتاق ديدارهاي عمومي او ديدار كرديم .احساس كردم از اين كه
دستش را نبوسيدم و به روبوسي معمول اكتفا كردم ،جاخورد .چون طبق روال آن روزگار
هركس به او مي رسيد ،اول دستش را مي بوسيد .اما همين كه خواستم صحبتهاي
جدي را شروع كنم ،بهانه آورد كه نماز مغرب دارد دير ميشود و به من تكيه داد و از
جا بلند شد .گفتم آقا ،حرفهاي ما چه ميشود ،با اشاره به احمد گفت :احمد كه هست،
بنويسيد به او بدهيد من ً
حتمًا ميخوانم .من هم بالدرنگ در سالن پاييني همين مدرسه
رفاه چند صفحه نوشتم و به احمد دادم .حرفهايم در مورد تغيير رژيم ،روند انقالب،
دولت بازرگان و ضرورت تضمين آزاديها و حقوق مردم و همچنين اعتراض به رفتار
كميتههاي ارتجاعي با نيروهاي انقالبي بود.
به قم رفته بود ،در حومه قم پيدا كرديم و بهديدارش شتافتيم .معلوم شد كه از هر سو
فشارهاي طاقتفرسايي بر او وارد ميشود كه در برابر انحصارطلبي خميني تسليم شود.
اما پدر برافروخته بود و به ما گفت تا از خميني موافقت تشكيل شوراها در سراسر كشور
را نگيرد ،ايستادگي خواهد كرد و همينطور هم شد.
خميني در روز 30فروردين 58براي پاياندادن به بحران بهدرخواست آيتاهلل طالقاني به
تشكيل شوراها تن داد و آن را اعالم كرد .هرچند در عمل هيچگاه به اين يكي قولش
هم وفا نكرد .البته در همين سخنراني بهشدت به توطئه «گروهكها» به بهانه دفاع از
آيتاهلل طالقاني حمله كرد و اين آشوبگري و توطئه را حسبالمعمول به خارجي نسبت
داد و گفت مردم بايد با اينها مقابله كنند…
در حقيقت به اين وسيله ميخواست امتيازي را كه پدرطالقاني از او گرفته بود اينچنين
از گلوي ما بيرون بكشد و تالفي كند .پس از پخش سخنان خميني ،فضاي شهرها
ملتهب شد و چماقداران و كميتهچيها در بيش از 200نقطه كشور قصد تعرض به دفاتر
مجاهدين را داشتند.
درست در همين روز 30فروردين ،من در قم با احمد خميني در حال ديدار و گفتگو بودم.
هدف ،بيان اعتراضمان به رفتار با آيتاهلل طالقاني و درخواستهاي برحق ايشان درباره
شوراها و حقوق دموكراتيك مردم و همچنين بيان شكايتهاي خودمان از رفتار جنونآميز
پاسداران و كميتهچيها و حزباللهيها در سراسر كشوربود.
در اثناي همين بحث ،احمد خميني كه ادارهكننده امور خميني و درعين حال رابط ما بود،
گفت شما چرا معطليد و چرا مباني اعتقادي خودتان را كه امام به برادرتان هم گفتهاند،
نمينويسيد و منتشر نميكنيد تا اين ضديتها تمام شود؟ چندي قبل از اين برادرم(كاظم
شهيد) قبل از اينكه بهعنوان اولين سفير ايران بعد از انقالب ضدسلطنتي در مقر
اروپايي ملل متحد به ژنو برود ،با خميني در قم ديدار كرده بود .در اين ديدار خميني به
او گفتهبود به برادرتان بگوييد ،مباني اعتقادي خودشان را بنويسند و منتشركنند .و حاال
احمد همان را يادآوري ميكرد .من ميدانستم كه هدف او و پدرش ،اذعان ما به واليت
و رهبري سياسي و ايدئولوژيك خميني است .بهدليل اينكه وقتي چندماه بعد كالسهاي
تبيين جهان را براي بيان و انتشار عقايد و جهانبيني مجاهدين تشكيل داديم ،تاب
44
مسير طي شده
بسياري از دفاتر و ستادهاي مجاهدين بهدنبال سخنراني روز قبل خميني شروع شده
بود ،در بعدازظهر 31فروردين با احمد خميني تلفني تماس گرفتم و گفتم آيا روشن
شد كه دعوا بر سر اركان عقيدتي و توحيد و نبوت و معاد نبود؟ و آيا روشن شد كه
هدف بهراهانداختن جنگ و خونريزي است و اينكه ما هم مجبور به دفاع از خودمان
بشويم؟ احمد ابتدا خود را به نفهمي زد و گفت موضوع چيست؟ گفتم همه ميگويند
كه فرمايشات ديروز امام مبني بر «طرد مجاهدين و تعرض بهآنها» در حقيقت فرمان
حمله و جنگ با ما بوده است .بنابراين ميخواهم از طريق شما ايشان را مطلع كنم
كه هر چه پيش بيايد ما مسئول آن نيستيم .احمد گفت صبركنيد بروم به اتاق امام و
از خودشان بپرسم .من چنددقيقه منتظر شدم .احمد برگشت و بالكل تكذيب كرد كه
منظور خميني در سخنراني ديروزش مجاهدين بودهاند .بالدرنگ به احمد گفتم بسيار
خوب در اينصورت ما همين االن اطالعيه ميدهيم و عين همين سؤال و جوابي را كه
در همين تماس با يكديگر داشتيم ،نقل ميكنيم و ميگوييم كه احمدآقا از امام پرسيدند
و ايشان تكذيب كردند كه چنين قصد و غرضي داشتهاند .احمد گفت فقط اسم من را
نياوريد ،اما بقيهاش را ميتوانيد بگوييد .ما هم همين كار را در اطالعيهيي كه به فوريت
صادر و منتشر شد ،انجام داديم و نوشتيم كه:
«عصر امروز با اعضاي خانواده امام تماس گرفته و حقيقت امر را جويا شديم كه پس از
سؤال از حضرت ايشان روشن گرديد كه منظور ايشان چنين نبوده و ايشان چنين نظري
نداشتهاند .همينطور راجع به مجعوالتي از قول ايشان مبني بر “طرد مجاهدين و تعرض
بهآنها“ كه عدهيي در گوشهوكنار كشور مدعي آن بودند ،سؤال كرديم كه فرموده بودند بههيچ
وجه منظوري نداشته و چنين چيزي نگفته اند»(اطالعيه 31فروردين -1358مجاهدين خلق
.
ايران)
بهنظر ميرسيد كه خميني كه تازه توانسته بود بحران بستن دفاتر پدر طالقاني و موج
اعتراضهاي مربوطه را با قبول تشكيل شوراها از سر بگذارند ،ناگزير به يك عقبنشيني
تحميلي در برابر مجاهدين هم تن داده است تا بحران ديگري عليه انحصارطلبي او در
بيش از 200نقطه كشور ايجاد نشود.
البته ما در اين تاريخ نميدانستيم كه توطئه و برگ ديگري در دست اجرا دارد كه
46
مسير طي شده
همان دستگيري مجاهد خلق محمدرضا سعادتي است كه هفته بعد انجام شد.
47
اين عكس كه تنها در اختيار خانواده خميني بوده ،اولين بار بعد از
مرگ خميني در يكي از مطبوعات رژيم منتشر شد.
منظور خميني از مردم و اسالم واضح بود .گردنگذاشتن به واليت و هژموني خودش
را ميخواست كه طبعًا مرز سرخ ايدئولوژيك ما با ارتجاع بود.
منهم گفتم :ما اسالممان را ساده پيدا نكردهايم بلكه اعتقاد به آن را از البالي رنج و
خون مردم ايران و جوخههاي اعدام و اتاقهاي شكنجه بهدست آوردهايم .از شما هيچ
درخواست دنيوي و مادي نداريم .در راه آزادي و استقالل ايران ،ما را بدون كمترين
چشمداشت دنيوي و مادي ،كمترين سربازان خود بدانيد .اكنون قدرت سياسي و قدرت
مذهبي در شما متمركز شده و اگر در راه خدا و خلق از آن استفاده شود ميتواند كون
و مكان را تغيير دهد(نقل به مضمون) .سپس خطبه حضرت علي در نهجالبالغه در
مورد حق مردم بر والي و حاكميت و حق والي و حاكميت بر مردم را برايش خواندم
و نتيجه گرفتم كه محور و كانون همه مسائل و خواستها كه انقالب ضدسلطنتي هم
اساسًا براي آن بهپا شد ،مسأله آزادي است .خميني اين نتيجهگيري را تمامًا تأييد كرد
و گفت«:اسالم بيش از هرچيز به آزادي عنايت دارد و در اسالم خالف آزادي نيست اال
در چيزهايي كه مخالف با عفت عمومي است».
دو روز بعد همين حرف خميني در مطبوعات آن زمان بهتاريخ 8ارديبهشت 1358تيتر
شد كه«اسالم بيشتر از هر چيز به آزادي عنايت دارد».
در زيرش هم از قول من نوشته بودند« :ما مكتب اسالم را از البهالي جوخههاي اعدام
و شكنجهها كسب كردهايم» .همزمان دفتر خميني اعالن كرد كه مالقاتهاي او به
مدت 6روز متوقف ميشود .جالب است بدانيد كه در بازگشت از همين مالقات مطلع
شديم كه اطالعات سپاه جديدالتأسيس پاسداران در آن روزگار(غرضي و آالدپوش از
بريدهمزدوران پيشين) همراه با اداره هشتم ساواك كه اكنون اسم جديدي پيداكرده
بود ،به اتفاق ماشاءاهلل قصاب ،كميتهچي مستقر در جنب سفارت آمريكا ،مجاهد خلق
محمدرضا سعادتي را دستگير كرده و به نقطه نامعلومي بردهاند.
51
استراتژي قيام و سرنگوني
برخاستيد ،نيازي به سايرين نبود .البته من اعتنايي نكردم تا ذرهيي گمان نكند كه
ميتواند ما را با خودش عليه كسي همراه كند .اين ،رسم مروت نبود…
يكبار هم همين خامنهاي كه در آن زمان زير دست رفسنجاني بود ،در محل «شوراي
انقالب» كه همان كاخ سناي شاه بود و براي شكايت پيش او رفتهبوديم به من گفت،
وقتي شما حرف مي زنيد ،انگار صوت مالئكه است اما از عملتان آدم آتش ميگيرد…
بعد بالفاصله يك نسخه نشريه مجاهد از جيب قبايش بيرون آورد و گفت دو روز است
من دارم ميسوزم كه كدام پدرسوخته اين سند را كه فقط پيش خودم بوده به شما
رسانده است!؟
من در ابتدا واقعًا نفهميدم كه منظورش چيست ولي وقتي توضيح داد فهميدم كه سندي
از اسناد ساواك شاه كه آن موقع در مركز اسناد ملي كه مسئولش خامنهاي بود نگهداري
ميشده در نشريه روزانه مجاهد چاپ شده كه واقعًا فرصتنكرده بودم ببينم و بخوانم.
تا وقتي كه خامنهاي خودش گفت ،اين را هم نميدانستم كه ساواك قبلي و مركز اسناد
مربوطه در حيطه مشاغل او در درون رژيم است.
ماحصل اينكه در ديدار و بحث و گفتگو و آزمايش براي اينكه اين رژيم جايي براي
نرمش و اصالحپذيري دارد يا ندارد ،از هيچ كار و تالشي كوتاهي نكرديم .اما خميني در
مقام وليفقيه با حذف ما از انتخابات رياست جمهوري و انتخابات مجلس و با چماقداري
و سركوب و شكنجه و كشتار هيچ راهي براي مسالمت باقي نگذاشت و حتي قوانين
خودش را هم به محض اينكه با منافع روزمره او در تعارض بود ،زير پا ميگذاشت.
واضح است كه همه تالشهايي كه گفتم در عين حفظ شرف سياسي و ميهني و
آرمانيمان بود .و اال اگر از ترس چوب و چماقها و برچسبها و گلوله و رگبار جا ميزديم
يا به واليت فقيه تسليم ميشديم و به درون اين رژيم فروميرفتيم كه ديگر بحثي نبود.
همه مطلعين ميدانند كه بهشتي يكبار با مركزيت فداييان نشست و ضبط هم گذاشت
و بعد هم پخش كرد و جريان اكثريت را به درون رژيم فرو بلعيد .مجاهدين اما اينكاره
نبودند و به عكس اين ما بوديم كه با حمايت از اولين رئيسجمهور همين رژيم و بعد
هم با پخش نوارهاي حسن آيت از اركان حزب جمهوري اسالمي و يكي از كانديداهاي
آن براي رياست جمهوري ،رژيم ارتجاعي خميني را شقه و منشعب كرديم.
52
مسير طي شده
دومين شقه بزرگ رژيم در جريان عزل آقاي منتظري نيز اساسًا معطوف به قتل عام
زندانيان ما بود .آيتاهلل منتظري نوشته بود«مجاهدين خلق اشخاص نيستند ،يك
سنخ فكر و برداشت است .يك نحو منطق است… با كشتن حل نميشود بلكه
ترويج ميشود» .منتظري همچنين نوشته بود كه بازجويان و اطالعاتيهاي شما روي
شكنجهگران شاه را سفيد كردند.
بههرحال به گواهي همه وقايع و شواهد و اسناد ،ما در فاز سياسي و همان 28ماه
تالشي نبود كه براي برجاماندن فضاي مسالمت و برجاماندن يك قطره آزادي و يك
گرم قانون ،نكرده باشيم.
درگذشت پدرطالقاني
قبل از وفات پدرطالقاني در 19شهريور 58پشتمان به او گرم بود .پدرطالقاني بهراستي
روح راستين انقالب ضدسلطنتي بود .خميني از اينكه آقاي طالقاني را در سخنراني
بهمناسبت 4خرداد 58كه در ترمينال خزانه در جنوب شهر تهران برگزار شد ،كانديداي
رياست جمهوري كرده بوديم بهشدت گزيده و پركينه بود ،اگر چه من در اين سخنراني
منتهاي احترام را براي شخص خميني قائل شدم و از خود او خواستم كه خودش تكليف
شرعي كند تا آيتاهلل طالقاني مسئوليت رياست جمهوري را بپذيرند .بگذريم كه خميني
بهشدت از اين بابت بهقول خودش «سيلي خورده» و زخم خورده بود .چرا كه خوب
ميفهميد هدف ما از رياست جمهوري آقاي طالقاني محدودكردن قدرت انحصاري او و
در يك كالم رفرم و اصالح در حكومت ديني و رژيم ولي فقيه است.
از لحظهيي كه شبانگاه همان روز نام پدر طالقاني را بهعنوان كانديداي رياست جمهوري
اعالن كردم تا زمان وفات ايشان ،ذوق و شوق فوقالعاده را در قشرهاي مختلف مردم
ديده يا ميشنيدم .از كارگران بندرعباس تا زنان رشت و جوانان تبريز و طالب مترقي
در مشهد و همچنين اغلب گروههاي سياسي و مذهبي و ملي و مترقي كه از سلطه
آخوندهاي همجنس خميني به ستوه آمده بودند.
در اعالم نام پدرطالقاني به عنوان كانديداي رياست جمهوري ،با تشكر از استقبال پرشور
جمعيت گفتم:
53
استراتژي قيام و سرنگوني
«بله ،بله ،متشكرم ،پس ما حضرت آيتاهللالعظمي طالقاني را به عنوان نخستين ،به عنوان
نامزد نخستين رياست جمهوري اسالمي ايران معرفي ميكنيم.
نكته ديگري هم هست كه بشارت بزرگي براي تمام ما يعني شرط ديگري در ايشون هست،
مضافا بر سوابق چهلساله مبارزاتي ايشون عليه طاغوتهاي زمان كه بخش اعظمش در زجر و
حبس و تبعيد گذشته يك نكته مهمتر هم هست و اون اينكه ما كسي را انتخاب ميكنيم كه
معلم كبير قرآن است .مبارك باد براي شما…(شعار جمعيت درود بر طالقاني)
و بگذاريد مجددًا از همين جا از تمام گروهها بهخصوص گروههاي مسلمان در گوشه و كنار
ايران تقاضا بكنيم اگر با اين انتخاب موافقت دارند موافقت خودشون را اعالم بكنند (جمعيت:
صحيح است).
انشاءاهلل كه خواسته تمام مردم ايران همين باشد…».
بعد از اين معرفي ،يكبار كه به ديدار پدرطالقاني در محل اقامتش كه يك طبقه از آپارتمان
پدر رضاييهاي شهيد در خيابان تختجمشيد بود ،رفتيم ،پدر با عتاب و تغير به من گفت
چرا اينكار را كرديد؟ شما كه بهمن نگفته بوديد… اما اينها (اشاره اش به جماعت خميني
بود) كه باور نميكنند و بر سر من ميريزند…
من گفتم :اگر از قبل به شما ميگفتيم ،برايمان روشن بود كه مخالفت خواهيدكرد ،اما حاال
ديگر فايده ندارد چون مردم باالترين مژدگاني را دريافت كردهاند و دستبردار نخواهند
بود.
54
استراتژي قيام و سرنگوني
حزباللهيها تقريبًا تمام همان حرفهايي را كه عليه مجاهدين يك سال بعد در تير59
علني كرد و در راديو و تلويزيون و مطبوعات پخش شد ،حتي با لحن تند و تيزتر ،بيان
كرده بود.
بهواقع اين يك اعالم جنگ غيررسمي بود .هرچند كه من در 4خرداد به هنگام
نامزدكردن پدرطالقاني براي رياست جمهوري ،آگاهانه و بهعمد از هيچ مايهگذاري
براي خميني فروگذار نكرده بودم .واقعا ميخواستم حسن نيت خودمان را نشان بدهم
كه قصد نداريم زيرآب او را بزنيم ،بلكه قصد اصالح امور را داريم .واقعًا هم اگر خميني
به رياست جمهوري آقاي طالقاني تن ميداد ،مطمئنًا نقشة مسير ،متفاوت ميشد.
همچنين ميخواستم كينه شتري و احساس «هووگري» سياسي خميني با پدرطالقاني
برانگيخته نشود.
وقتي در سال ،57قبل از سقوط شاه ،پدرطالقاني از زندان آزاد شد ،بيش از يك ميليون
تن از مردم تهران به در خانه پدر رفتند و از او استقبال كردند .در انتخابات خبرگان
هم ،با بيش از دوميليون رأي نماينده اول تهران و در حقيقت تمام ايران بود .خميني
چشم ديدن پدرطالقاني را نداشت و حتي بعد از وفات پدر ،در پيام تسليتش هم ،او
ال ارتقاي منتظري به منصب جانشيني را حجتاالسالم طالقاني خطاب ميكرد .اصو ً
خميني كه در مراسم رژيم تحت عنوان«اميد امت و امام» معرفي ميشد ،علتش
حسادت و كينتوزي خميني نسبت به آيتاهلل طالقاني بود.
اينكه گفتم اگر خميني رياست جمهوري آقاي طالقاني را مي پذيرفت ،نقشه مسير
تفاوت ميكرد و رژيم خميني اصالح ميشد ،در قياس معالفارق ،مثل تابستان همين
امسال( )1388است كه باز هم براي آزمايش به خبرگان رژيم اندرز داديم ،تا ديرنشده
بهخاطر نجات خودشان هم كه شده خامنهاي را عزل و آقاي منتظري را موقتًا جايگزين
كنند تا مقدمات انتخابات آزاد تحت نظر سازمان ملل متحد بر اساس اصل حاكميت
مردم(و نه واليت فقيه) فراهم شود.
برميگردم به ادامه بحث درباره اعالم جنگ غيررسمي خميني به مجاهدين در
تيرماه 1358پس از اينكه پدرطالقاني را نامزد رياست جمهوري كرديم.
پس از توزيع نوار خميني بهصداي خودش ،هيستري پاسداران و چماقداران و
56
استراتژي قيام و سرنگوني
حزباللهيها عليه مجاهدين باالگرفت .هيچ روزي نبود كه زخمي و مجروح و مضروب
و مصدوم و حمله به دفاتر و ستادهايمان در نقاط مختلف نداشته باشيم .تحريكات و
اذيت و آزار و حملهها براي بيرونكردن ما از دفتر مركزيمان در ساختمان 9طبقه بنياد
علوي(بنياد پهلوي سابق) در خيابان مصدق كه در جريان قيام آن را تسخير كرده بوديم،
باال گرفت .مثل همين امروز و بهانههايي كه بخش واليت فقيه در دولت عراق عليه
اشرف ميگيرد ،آن زمان هم حرف اصلي اين بود كه حكومت ميخواهد حاكميتش را
اعمال كند! سپس چماقداران و حزباللهيهاي آن روزگار تحت عنوان «امت هميشه
در صحنه» سررسيدند .اما فايده نكرد چون ما عهد كرده بوديم كه بدون حكم رسمي
حكومتي مقرمان را تخليه نكنيم و قيمتي را كه بايد ،از خميني وصول كنيم.
همزمان از مجاري رسمي دولت بازرگان هم وارد شدند .در آن زمان ،مهندس سالور از
طرف بازرگان سرپرستي ادارات و تمام مايملك بنياد پهلوي سابق را بهعهده داشت كه
بعدًا تبديل به بنياد باصطالح مستضعفان شد و آخوندها آن را تسخير كردند .من بارها
ساعت 6صبح ،قبل از وقت اداري به خانه مهندس سالور ميرفتم و مداركمان را در
مورد بنياد علوي و اينكه چه كردهايم و چه ميكنيم و اموال و پولها و خودروهاي آن
چه شد؟ ارائه ميدادم .او هم با دقت موضوع را پيگيري ميكرد تا اينكه هرآن چه را
برگرداندني بود ،برگردانديم و تسويهحساب گرفتيم .بعد هم به ديدن مهندس بازرگان
در مقام نخست وزير رفتم و گزارش كاملي ارائه كردم كه همزمان در نشريه مجاهد هم
منتشر شد .به اين ترتيب دولت بازرگان و مهندس سالور در طرف ما قرارگرفتند .چون
اعالم كرديم كه حاضريم اين ساختمان را بخريم يا اجاره كنيم .حتي آقاي صدر وزير
دادگستري بازرگان شخصًا 50هزارتومان كمك مالي فرستاد .دكتر سامي هم كه وزير
بهداري بود در ائتالف سياسي با جنبش ملي مجاهدين بود و اذيت و آزارهايي را كه
جماعت خميني به مجاهدين وارد ميكردند ،قويًا محكوم ميكرد .دكتر سامي را بعدها
همين خامنهاي ،در قتلهاي زنجيرهيي بهقتل رساند.
سرانجام وقتي برگ «امت هميشه در صحنه» سوخت ،دادستان ارتجاع (آذري قمي)
حكم رسمي را تخليه صادر كرد ،پس از چندين هفته كه هزاران تن از دانشجويان
و هواداران بهطور شبانهروزي دورتادور ستاد زنجير بسته بودند ،خواهش كرديم كه
58
استراتژي قيام و سرنگوني
كنار بروند و حكم رسمي تخليه را پذيرفتيم .بهنظر ميرسيد خميني و دارودستهاش
بهقدركافي در اين جريان رسوا شده باشند.
اما مهمترين نكته ،اين بود كه با خويشتنداري و تحمل همه لطمات و صدمات ،جنگ
غيررسمي را كه خميني اعالم كرده بود تا اعالن جنگ رسمي كه در تير 59انجام داد،
به مدت يكسال بهعقب انداختيم.
در مرداد 58خميني تهاجم و جنگ ضدمردمي در كردستان و اعدامهاي سبعانه آنجا را
با خلخالي شروع كرده بود و فضاي اختناق و سركوب گامبهگام چيره ميشد .يك نمونه
آن قتل عام اهالي بيگناه دهكده قارنا بود كه داستان جداگانه خود را دارد.
60
صحنه هايي از كشتار مردم و مبارزان كردستان
توسط رژيم خميني در شهريور 1358
استراتژي قيام و سرنگوني
74
مسير طي شده
واقعًا سرم سوت كشيد كه چگونه در يك رايگيري مخفي برگههاي رأي ما هم از كشو
ميز وزير كشور رژيم سر درميآورد!
داستان اين بود كه در تهران كه 30نماينده بايد انتخاب ميشدند ،هر رأيدهنده حق
داشت اسم 30نفر را بنويسد.
مجاهدين و ائتالف انتخاباتي آنها ،اسم 24كانديدا را براي انتخابات مجلس اعالمكرده
بودند و جا را براي 6اسم خالي گذاشته بودند كه هركس خودش 6نفر ديگر را انتخاب
كند و بنويسد .من و اشرف در برگه رأي خودمان اسامي 6تن از انقالبيون فدايي همبند
خودمان از سازمان چريكهاي فدايي خلق را عالوه بر 24اسم اعالم شده از جانب ائتالف
انتخاباتي خودمان نوشته بوديم كه «شوراي معرفي كانديداهاي انقالبي و ترقيخواه»
نام داشت.
به مهدوي كني گفتم :قبل از هرچيز نميفهمم كه آراي مخفي ما نزد شما چه ميكند؟
بعد هم آيا بهنظر شما رايدادن به 6انقالبي كه سالها در زندان بودهاند و آنها هم مثل
ما مبارزه ميكردند و شكنجه شدند و شركتكردن آنها در حيات سياسي كشور دليل بر
التقاط است؟(نقل به مضمون)
مهدوي كني با وقاحت گفت:
چرا به روحانيت و مسلمين راي نداديد؟
گفتم ،راستش نميدانستم كه روزي در وزارت كشور جمهوري اسالمي كه بهطور
معمول بايد مجري يك انتخابات آزاد با رايگيري مخفي باشد ،مورد چنين مواخذهيي
قرار خواهم گرفت كه تفتيش عقيده را تداعي ميكند(نقل به مضمون).
و حقيقي كه با جناحهاي مختلف رژيم كاركرده بوديم ،حزب حاكم كه متعلق به
خميني بود بهكلي منزوي شد .شعار ما در برابر تماميت حاكميت ارتجاعي ،شعار آزادي
بود و بهاي آن را هم هر روز درخيابانها و شهرهاي مختلف كشور ميداديم .با دهها
كشته ،صدها مجروح و نقص عضو جدي و هزاران زنداني .من بارها گفتهام كه :بدون
مبالغه مجاهدين و هوادارانشان ميليونها چماق خوردند آن هم در فضاي شعبدهبازي
و گروگانگيري كه جبهه متحد ارتجاع يعني خميني و بهشتي و حزب توده كيانوري
و اكثريت فرخ نگهدار و امت پيمان و امثال اينها ،فضايي درست كردهبودند كه كلمه
آزادي ،شعار آزادي و مشي آزاديخواهي ،همسويي با امپرياليسم و بسيار مخدوش و
در يك كالم باعث خجالت بود! ميخواستند از اساس كلمه آزادي را لجنمال كنند.
از اينرو آزاديكشي و چماقداري ارتجاع را تئوريزه و توجيه و مشروع ميكردند .بسا
گفتارها و نوشتارها و مصاحبهها عليه كلمه آزادي كه جابهجا با نيش و نيشتر به
مجاهدين همراه بود ،منتشر كردند.
حزب توده در ارگان خود دوماه قبل از 30خرداد ،خطاب به خود من نوشت «دموكراسي
كه اينهمه مورد عشق و پرستش شماست» در مقايسه با «امپرياليسمستيزي چهبسا
نقش درجه دوم هم احراز نكند»! بعد از 30خرداد سال 60هم ً
رسمًا و علنًا و عم ً
ال در
سركوب مجاهدين مشاركت كردند و خواهان استرداد و اعدام خود من هم بودند .شگفتا،
كساني كه در داخله دشنه خميني را عليه ما تيز ميكردند ،همينكه پايشان به خارجه
رسيد ،چرخشمداري پيشه كردند ،و بهناگهان به موازات نرمتنان درون نظام ،كشف
كردند كه مجاهدين يك «فرقه استبدادي» هستند.
شهادت شهيد نوجوان ما مصطفي ذاكري را تسليت گفت و براي از حدقهدرآوردن چشم
يك برادر ديگرمان ابراز تاسف كرد و ما را «عزيزاني» خواند كه در زندانهاي شاه مخلوع
بوده ايم…
بهنظر ميرسد كه حتي احمد هم پدرش را خوب نميشناخت و نميدانست كه چگونه
توسط خميني گوشمالي خواهد شد و در هفته بعد در ضدحمله خميني و اعالن جنگ
رسمي و آشكار ،او(احمد) نيز چه لگدي از خميني دريافت خواهد كرد؟
ابتدا اجازه بدهيد قسمتهايي از موضعگيري احمد خميني را بعد از ميتينگ امجديه
بخوانيم .اينطوري فضا دستتان ميآيد كه در آن روزگار چه خبر بود و امجديه چه
تاثيراتي حتي در خانه و خانواده خميني برجاي گذاشته بود؟ بهنحوي كه اگر خميني
نميجنبيد و اعالن جنگ رسمي و آشكار نميكرد ،به قطع و يقين عمامهاش پس
معركه بود و بايد بساطش را جمع ميكرد و همه راهبندهاي ارتجاعي را از جلو راه
مجاهدين برميداشت .گوش كنيد .از صفحه اول مجاهد 26خرداد 59كه 4روز بعد از
ميتينگ امجديه منتشر شده است ،ميخوانم:
«نظر حاج سيد احمد خميني درباره حادثه امجديه:
من حمله به اين اجتماعات را خيانت به اسالم ميدانم.
تهران -خبرگزاري پارس -حجتاالسالم سيد احمد خميني پيرامون درگيري و حوادث روز
پنجشنبه گذشته امجديه در گفتگويي با خبرنگار خبرگزاري پارس اظهار داشت :خيلي دردناك
است ،واقعا چه بايد كرد؟
اين موضوع صحبت آن روز بوده است و بهجا هم هست.
آخر شرم ندارد كه عدهيي كه اكثرًا هم افرادي هستند كه آدم دلش برايشان ميسوزد ،توسط
عدهيي تحريك شوند و بهجان عدهيي كه ميخواهند به يك سخنراني گوش كنند هجوم كنند.
اين با چه منطقي ميخواند و قابلتوجيه است .آخر مگر وزارت كشور اجازه نداده است ،مگر تمام
مسئولين و غيرمسئولين حملههاي سابق را به اين اجتماعات محكوم نكردهاند .آيا واقعا محركين
را نميشود شناسايي كرد كه قطعًا نظر سوئي دارند؟ چطور اگر مث ً
ال به نماز جمعه حمله شود فورًا
شناسايي ميشود و ميدانيد چه كساني هستند و منزلشان كجاست و چند گربه هم در منزلشان
دارند و يكي از آنها هم دم ندارد ،ولي يك واقعه به اين مهمي و دردآوري و شرم و خجالتآوري
78
مسير طي شده
را اگر تحت تعقيب قرار دهند ممكن است تحريك احساسات شود.
مگر نميگوييد كه از خودشان هم دخالت دارند ،خوب بگوييد چه كسي است؟ يا مجاهدين كه
ميگويند ما طرف را ميشناسيم ،بگذاريد بيايند در تلويزيون بگويند و اگر ثابت شد ،شما هم او
را بگيريد و خون آن جوان ناكام و كوري آن شخص و زخميشدن بقيه را بدهيد «حزب فقط
حزباهلل» اگر معنايش زدن است كه آبروي اهلل را بردند ،مرگ بر اين تفكر ،من نميشناسم اما
حتمًا تحريك ميشوند وگرنه بيخود به اجتماعات ميدانم كه اين عده انسانهاي خوب ،اكثرًا عوامً ،
حمله نميشود .آيا امام در اكثر مصاحباتشان نفرمودهاند كه اظهار عقيده آزاد است .اگر حرف شما
حق است از چه ميترسيد و اگر حرف مجاهدين خلق حق است خوب گوش كنيد .من با اين كه بعد
از آن صحبت «امام تنهاست» كه همهگونه تفسير شد و همهگونه تحريف .با اينكه واقعا روشن
بود ،ديگر ميخواستم حرفي نزنم و گوشهيي خزيده باشم .ولي واقعًا متأثرم ،آيا امام از اين حملهها
ناراحت نميشوند .راستي چرا مسئولين ساكتند؟
خبرنگار خبرگزاري پارس در اقامتگاه امام از حجتاالسالم سيد احمد خميني سؤال كرد آيا راست
است كه حزب جمهوري اسالمي در اين موضوع دخالت دارد… … …
ايشان پاسخ دادند دوباره رفتيد سراغ اين مسائل ،مگر مؤسسين حزب اين موضوع را محكوم
نكردند ،مگر آقاي خامنهاي محكوم نكرد پس چگونه در اين مسائل دست دارند .از حجتاالسالم
سيد احمد خميني سؤال شد شما معتقديد چه بايد كرد كه ديگر اينگونه حوادث اتفاق نيفتد… ؟
ايشان در پاسخ اظهار داشتند به عقيده من در صورت برپايي اين سخنرانيها دولت از شهرباني و
سپاه استفاده نمايد و افرادي را كه حمله ميكنند ،دستگير كند و به اشد مجازات برساند .برادران
پاسدار بهجاي تيراندازي همه كوشش خودشان را در دستگيري سران حزباللهي كه آبروي اسالم
و مسلمين و اهلل را بردهاند ،بنمايد .تا اسالم از لوث وجود اين خائنين پاك شود و غير از اين هم
راهي ندارد .من بارها گفتهام كه انديشه را نه تنها با چماق نميشود تغيير داد ،كه جايش را براي
صاحب انديشه محكمتر ميكند .انديشه را با انديشه بايد پاسخ داد .بارها گفتهام كه اگر زور كار
ميكرد شاه ،شاه بود .اگر زور ميتوانست حكومت كند هنوز تمام عزيزان ما در زندانهاي شاه
مخلوع بودند .برخورد اينچنيني ،چنان عكسالعمل كوبندهيي دارد كه هركس را نسبت به صاحبان
عمل منزجر ميكند .برادران و خواهران عزيزم حرف حق داريد بياييد و بگوييد و بحث كنيد و اگر
حرف ديگران حق است آن را ببوسيد و روي چشمتان بگذاريد و اگر باطل بود نپذيريد .اين ديگر
79
استراتژي قيام و سرنگوني
دعوا ندارد .تحريك عوامل داخلي و خارجي نشويد ،شما مسئول حداقل خون اين جوان شهيد
هستيد .من به پدر و مادرش صميمانه تسليت ميگويم .راستي چه كسي باعث كوري چشم يك
جوان شده است .من حمله به اين اجتماعات را خيانت به اسالم ميدانم.
در پاسخ آخرين سؤال ما درباره رئيس مجلس و نخست وزير ،حجتاالسالم حاج احمد خميني
گفت من چه ميگويم ،و شما چه ميپرسيد؟ من از چه رنج ميبرم و شما ميخواهيد چه مسائلي را
مطرح كنيد .اميدوارم هركس هست ،داراي تفكري باشد كه جلو اينگونه رفتار را بدون هيچگونه
اغماضي بگيرد و عامليناش را به شديدترين وجه مجازات كند».
محكوميتهاي گسترده سياسي و اجتماعي در سراسر كشور در مورد چماقداري و جنايت
و تيراندازي در مراسم امجديه به مجلس رژيم هم راه برد .در نخستين موضعگيري
جمعي در اولين مجلس رژيم كه با حذف همه نيروهاي اپوزيسيون در 7خرداد افتتاح
شده بود ،گروهي از نمايندگانش ،بيانيهيي صادر كردند كه آن را ميخوانم:
«20نفر از نمايندگان مجلس شوراي ملي حمله به اجتماع امجديه را محكوم كردند و خواستار
مجازات عاملين آن شدند
بهنام خدا
با توجه به اصل آزادي بيان در قانون اساسي جمهوري اسالمي ايران و با توجه به توصيههاي
مكرر امام مبني بر لزوم حفظ وحدت و يكپارچگي اقشار ملت و با توجه به اينكه منطق
چماق و چماقداري و برهمزدن اجتماعات قانوني به هرشكل محكوم است ،ما نمايندگان
مجلس شوراي ملي اسالمي حمالتي را كه در روز 59 -3 -22به شركتكنندگان در مراسم
امجديه شد ،شديدًا محكوم ميكنيم و اعالم ميداريم كه اينگونه كارها عالوه بر پيامدهاي
تأسفبار ،ضديت با انقالب اسالمي ايران و تجاوز به قانون و حريم جمهوري اسالمي ايران
تلقي ميگردد ،و بايد هرچهزودتر عاملين و محركين اينگونه اعمال در هر مقام و موقعيتي كه
باشند ،بهكيفر برسند.
رضا اصفهاني ،رحمان استكي ،محمدرضا امين ناصري ،مصطفي تبريزي ،محمدعلي تاتاري،
ابوالقاسم حسين جاني ،سيد محمد مشهدي جعفري ،نظرمحمد ديدگاه ،رضا رمضاني ،كاظم
سامي ،محمدامين سازگارنژاد ،عزتاهلل سحابي ،لطيف صفري ،اعظم طالقاني ،علي گلزاده
غفوري ،حسن الهوتي ،سيد محمد ميالني ،محمد محمدي ،محمد نصراللهي نژاد ،عطاءاهلل
80
مسير طي شده
مهاجراني».
تصميمگيري خميني
همچنانكه گفتم در اين نقطه ديگر ارتجاع يا بايد بساطش را بالكل جمع ميكرد و
از جلو راه مجاهدين و انقالب دموكراتيك مردم ايران كنار ميكشيد يا بايد جنگ
غيررسمي را كه يكسال قبل با صداي خودش در نوارهاي كاست اعالم و توزيع كرده
بود ،اكنون علني و آشكار ميكرد.
خميني تصميمش را گرفت و در روز 4تير 59حرفهايش را زد .قبل از اينكه به حرفهاي
او بپردازيم دو خاطره را بهاختصار نقل ميكنم:
ـ يكي اينكه پس از كنارهگيري از انتخابات رياست جمهوري ،چند روز بعد ،براي
عيادت همين خميني كه ما را از انتخابات محرومكرده بود ،بههمراه سردار خياباني به
بيمارستان قلب تهران كه آن موقع مهدي رضايي نام داشت ،رفتيم .در آنجا معلوم شد
كه پزشكان او را ممنوعالمالقات كردهاند .احمد از ما استقبال كرد و ضمن ديدهبوسي
بسيار گرم و مشتاقانه اولين جملهيي كه به من گفت اين بود كه ،واقعًا خيلي نجيب
و شريف هستيد .گفتم احمدآقا چهشده كه اين حرف را ميگوييد؟ گفت :بر سر قضيه
رياست جمهوري ما انتظار شلوغي و درگيري داشتيم…
ـ خاطره ديگر از هانيالحسن ،نخستين سفير فلسطين در تهران است .در اوايل
سال 1360در يك پايگاه مخفي ما در تهران به ديدارم آمد و شبانه ساعتها راجع به
اوضاع و احوال صحبت كرديم .هاني در ضمن گفتگوهايش گفت كه يكبار كه نزد
خميني بودم عكس يكي از مالقاتهاي علني من و تو را كه باهم گرفتهبوديم ،جلوم
گذاشت و گفت اين چه مالقاتهايي است كه شما با اينها (مجاهدين) ميكنيد؟ من(هاني
الحسن) گفتم آخر اي امام ،اينها از 1970با ما دوست بودهاند… خالصه اينكه خميني
از روابط ما فلسطينيها با شما خيلي خشمگين است .هاني ادامه داد كه يك روز هم
به رفسنجاني بهطور خصوصي گفتم ،شما كه از ما (فلسطينيها) خيلي بيشتر به ابعاد و
تواناييهاي مجاهدين آشنا هستيد ،آيا نميترسيد كه اينقدر آنها را تحت فشار ميگذاريد
و هر روز از آنها كشته و مجروح ميگيريد؟ آيا از واكنش آنها نگران نيستيد؟ رفسنجاني
81
استراتژي قيام و سرنگوني
به من(هاني الحسن) گفت :نگران نباشيد ،ما اينها را آزمودهايم خيلي سربهزير و معقول
هستند .در اين باره هم زياد توي خودمان صحبت كردهايم و بعيد ميدانيم كه چنان
واكنشهايي نشان بدهند…
82
مسير طي شده
«توانستند كه جوانهاي پاك و صاف و صحيح ما را گول بزنند با تبليغاتي كه بلدند و خوب هم
بلدند .بايد توجه داشته باشد اين ملت كه گول نخورد از اينهايي كه براي اسالم دارند سينه
ميزنند ،ببينند اعمالشان چيست ،ببينند اينهايي كه ميگويند اسالم ،آيا در عمل هم اينطوري
هستند يا يك سنگربندهايي هستند كه با اسم اسالمي ميخواهند از بين ببرند اسالم را و
دزدهاي سرگردنه هم اسم اسالم روي خودشان ميگذارند .الكن دزدي ميكنند .بايد ما با اسم
گول نخوريم بلكه ببينيم چه ميكنند ،ببينيم سابقه اينها چي هست ،ببينيم كتابهايي كه اينها
مينويسند محتوايش چي هست ،ببينيم تبليغاتي كه ميكنند چه تبليغ ميكنند ،به مجرد اينكه
بگويند من مسلم هستم كه فايده ندارد».
«حاال من آمدهام مينشينم ميگويم من رهبر شما .تو غلط ميكني! كه هستي؟ يا آن ميگويد
كه نه ،ما اين كار را كرديم آخر كجا اين كار را كرديد؟ اگر يك دزدي را يك جايي كشتند و
از طايفه شما بود ،آنوقت شما ميشويد انقالبي؟!»
«معاالسف بعضي از اشخاص هم كه متوجه اين مسائل نيستند ،يكوقت آدم ميبيند كه
طرفداري از اينها كردند يا يك چيزي گفتند كه آنها از آن طرفداري استفاده كردند .اينها گول
ميزنند ،همه را گول ميزنند .اينها ميخواستند من را گول بزنند ،من نجف بودم ،اينها آمده
بودند كه من را گول بزنند ،بيستو چند روز ـ بعضيها ميگفتند بيستوچهار روز… بعضي
از اين آقاياني كه ادعاي اسالمي ميكنند ،آمدند در نجف ،يكيشان بيستوچند روز آمد در
يكجايي ،من فرصت دادم به او حرفهايش را بزند ،او به خيال خودش كه حاال من را ميخواهد
اغفال كند ،معاالسف از ايران هم بعضي از آقايان كه تحت تأثير آنها واقعشدهبودند… آنها
هم اغفال كردهبودند آنها را [منظورش ازجمله آقاي منتظري بود] آنها هم به من كاغذ سفارش
نوشته بودند.
بعضي از آقايان محترم .بعضي از علما ،خدا رحمتشان كند[منظورش پدرطالقاني بود] آنها هم
به من كاغذ نوشته بودند كه اينها «انهّم فتيه» همانا كه آنان جوانمرداني هستند[آيه13سوره
كهف] قضيه اصحاب كهف ،من گوش كردم به حرفهاي اينها كه ببينم اينها چه ميگويند؟
تمام حرفهاشان هم از قرآن بود و از نهجالبالغه».
«اين كه آمد بيستو چند روز آنجا و تمامش از نهجالبالغه و تمامش از قرآن صحبت ميكرد،
من در ذهنم آمد كه… تو اعتقاد به خدا و اعتقاد به چيزي داري؟ چرا ميآيي پيش من؟ من
83
استراتژي قيام و سرنگوني
كه نه خدا هستم ،نه پيغمبر ،نه امام ،من يك طلبهام در نجف .اين آمده بود كه من را بازي
بدهد .من همراهي كنم با ايشان .من هيچ راجع به اينها حرف نزدم ،همهاش را گوش كردم.
فقط يك كلمه را كه گفت ما ميخواهيم قيام مسلحانه بكنيم ،گفتم نه ،شما نميتوانيد قيام
مسلحانه بكنيد ،بيخود خودتان را به باد ندهيد .اينها با خود قرآن ،با خود نهجالبالغه ميخواهند
ما را از بين ببرند و قرآن و نهجالبالغه را از بين ببرند».
«ما در هر قصهيي كه وارد ميشويم ميبينيم كه روحانيت هدف است… االن هم ما ارتجاعي
هستيم ،االن هم روحانيان ما ارتجاعياند ،روشنفكرها آنها هستند…»
«منافقها هستند كه بدتر از كفارند .آني كه مسلمان ميگويد هستم و به ضداسالم عمل ميكند
و ميخواهد به ضداسالم عمل بكند ،آن است كه در قرآن بيشتر از آنها تكذيب شده تا ديگران.
ما سوره منافقين داريم اما سوره كفار نداريم»(((.
در همين سخنراني خميني صريحًا گفت :دشمن ما نه در آمريكا ،نه در شوروي و نه در
كردستان است ،بلكه در همينجا در مقابل چشمهاي ما در همين تهران است»(راديو تهران،
4تير .)1359
-4برخالف دجالگري جاهالنه خميني ،سوره مربوط به كفار در قرآن ،سوره «الكافرون» سوره شمارة109
قرآن و شامل 6آيه است.
84
مسير طي شده
صدهاهزار نفر از هواداران هم كه امكان مخفيكردن آنها وجود نداشت شيوههاي كار
خود را عوض كردند و به گستردهترين صورت در تمامي شهرها و روستاهاي كشور به
پهنكردن بساطهاي ثابت يا سيار خياباني همت گماشتند .خميني فكر ميكرد اگر از
مقرها و ستادهايمان بيرون برويم ديگر كار تمام است اما نتيجه معكوس شد و پيوند
هرچه بيشتري بين خلق و مجاهدخلق برقرار گرديد .درعينحال سركوب و دستگيري
و شكنجه و قتل مجاهدين نيز همچنانكه حاكمان شرع خميني ميگفتند و مينوشتند
بيدريغ ادامهداشت.
بهراستي كه كنترل نيروي عظيم مجاهدين بهنحوي كه در برابر آن همه جنايتها
عكسالعمل نشان ندهند ،يك گلوله از جانب ما شليك نشود و حتي يك نفر هم
بهدست ما سهوًا كشته نشود ،كار شگفت و بيمانندي بود كه با انضباط فوق تصور نسل
انقالب محقق شد.
اينها را از اينبابت ميگويم كه معلوم باشد ما براي ادامه زندگي مسالمتآميز ،همه
آزمايشها را ازسر گذرانديم .تا اگر ذرهيي هم امكان رفرم و اصالح در اين رژيم باشد،
ناديده نگيريم.
گواهي اضداد
13سال پيش در سالگرد 30خرداد در سال ،1375در همين رابطه من قسمتهايي از
كتابي به نام «مجاهدين ايران» را قرائت كردم كه در آمريكا منتشر شده و نويسنده آن
در زمره اضداد شناختهشده مجاهدين است.
امروز هم براي يادآوري وثبت در سينه تاريخ ،درباره وقايع آن روزگار ترجيح ميدهم كه
از همان كتاب استفاده كنم .نوشته است:
«مجاهدين پيوسته بهخط عدم درگيري خود با رژيم ادامه ميدادند ،درحاليكه مراكز و دفاترشان
در شهرهاي مختلف پيوسته در معرض اشغال و تهاجم بود و “آنها حتي سعي كردند مركز
مجاهدين را در تهران اشغال كنند“ ولي بهدليل حمايتهاي مردمي مجاهدين ،موفق نشدند.
« -حزباللهيها،بدون شك با تحريك ازسوي حزب جمهوري،جنگ عليه مجاهدين را بهراه
انداختند .آنها به دفاتر مجاهدين ،چاپخانه آنها ،بسيج انتخاباتي آنها در شهرهاي تهران ،رشت،
87
استراتژي قيام و سرنگوني
گرگان ،همدان ،ميانه ،مشهد ،شيراز ،اصفهان ،كرمانشاه ،خمين،مالير و قائمشهر حملهكردند.
اين حملهها منجر به سهكشته و هزار زخمي شد .حمله به تظاهرات تهران ،كه 200هزار نفر در
آن شركتكرده بودند ،منجر به مجروحشدن شديد 23هوادار سازمان گرديد.
رژيم تنها بهتبليغات بسنده نكرد و اهرمهاي ديگر را نيز مورد استفاده قرارداد .دادستان كل در
روز 11آبان ،59نشريه مجاهد را بهجرم دروغپراكني ممنوع كرد .نشريه آنها تا اواسط آذرماه،
زماني كه سازمان يك چاپخانه زيرزميني تأسيس نمود ،بهطورمرتب منتشر ميشد .كميتههاي
محلي تالش كردند كه رهبران مجاهدين را دستگير كنند .اكثر آنها مخفي شده بودند ،اما
بسياري از هواداران و كادرها ،بازداشت شده و بعداز خرداد 60اعدام شدند .پاسداران دفاتر
مجاهدين را بسته و تظاهرات آنان را با آتشگشودن به سمت جمعيت و دستگيريهاي گسترده
مختل ساختند» و «از آنگذشته ،حزباهلل ،بهاحتمال قوي بهدستور حزب جمهوري اسالمي،
يك موج ترور را شروع كرد .آنها روزنامهفروشهايي كه نشريه مجاهد را ميفروختند بهگلوله
بستند ،افرادي را كه مظنون بههواداري از مجاهدين بودند كتك ميزدند ،خانهها را با بمب
مورد حمله قرارميدادند (از جمله خانه خانواده رضايي) ،به دفاتر انجمنهاي دانشجويان مسلمان
حمله ميكردند ،كنفرانسها را بههم ميزدند ،بهخصوص كنفرانس اتحاديههاي كارگري ،و
بهطور فيزيكي به جلسهها حمله ميكردند و فرياد ميزدند “منافقين بدتر از كفار هستند“ .تا
30خرداد ،60اين حملههاي حزباللهيها به همراه تيراندازيهاي پاسداران ،منجر به كشته شدن
71تن از مجاهدين شده بود.
در 7ارديبهشت ،60مجاهدين يك تظاهرات بزرگ ترتيب دادند كه نسبت به بستن روزنامه
بنيصدر و شهادت 4تن از تظاهركنندگان در قائمشهر اعتراض كنند .در اين راهپيمايي كه
بيشاز 150هزار نفر در آن شركت داشتند ،پالكاردهايي كه خواستار اجراي عدالت در مورد
قاتالن قربانيان قائمشهر ميشد ،را حمل ميكردند [منظور 4شهيد تظاهرات قائمشهر است]
رژيم بهروشني در حال از دست دادن كنترل در خيابانها بود .روز بعد ،دادستان كل هرگونه
تظاهرات آتي از جانب مجاهدين را ممنوع كرد» .سپس «مجاهدين در يك نامه سرگشاده به
آيتاهلل خميني ،شكايتهاي قبلي خود را تكرار كردند ،كساني را كه بهوسيله حزباهلل كشته
شده بودند ،ليست كردند ،به اين نكته اشاره كردند كه حتي يكي از قاتالن د ر مقابل عدالت
قرار نگرفته است و اخطار كردند كه اگر همه راههاي مسالمتآميز بسته شود ،آنها هيچ راهي
88
استراتژي قيام و سرنگوني
90
استراتژي قيام و سرنگوني
92
تظاهرات تاريخي نيم ميليون تن از مردم در تهران
بعدازظهر 30خرداد 1360
استراتژي قيام و سرنگوني
قيام 30خرداد
چندروز بعد خميني مجددًا به صحنه آمد و با تهديد و خط ونشانكشيدن بيشتر گفت
كه الزم نيست به ديدن من بياييد ،من خدمت ميرسم!
سپس توقيف الباقي روزنامهها و عزل رئيسجمهور رژيم ،كه مورد حمايت مجاهدين
بود ،صورت گرفت و رژيم بهصورت خلص ،يكپايه و ارتجاعي گرديد .خميني حاكميت
ارتجاعي مطلقه خود را به تمام و كمال مستقر كرد و ديگر هرگونه اميد براي اصالحپذيري
رژيمش همراه با آخرين قطرههاي آزاديهاي سياسي ،بيشكاف و علياالطالق از بين
رفت.
در آستانه 30خرداد ،عالوه بر آن همه شهيد ،ما بدون اينكه حتي يك گلوله شليك
كردهباشيم ،چندهزار زنداني شالقخورده داشتيم .در نمايشهاي جمعه ،در راديو و
تلويزيون و مطبوعات رژيم ،در مجلس ارتجاع و حتي در جلسات هيأت دولت و در
94
مسير طي شده
سخنرانيهاي خميني در جماران ،همه ميديدند و ميشنيدند كه شعار اصلي مرگ بر
مجاهدين بود.
خميني ميگفت خودشان خودشان را شكنجه ميكنند و رسانههاي او بهصورت
شبانهروزي از هيچ لجنپراكني بهما فروگذار نميكردند .آنها از فساد دروني مجاهدين،
وضعيت زنان و مردانشان و از وابستگيشان در آنواحد به آمريكا ،شوروي ،اسرائيل و
عراق ،داستانها بههم ميبافتند.
بگذاريد روز 30خرداد را ـ بازهم از همان كتاب كه گفتمـ بخوانم« :در روز 30خرداد،
جمعيت زيادي در بسياري از شهرها ظاهر شد ،بهخصوص در تهران ،تبريز ،رشت ،آمل ،قائمشهر،
گرگان ،بابلسر ،زنجان ،كرج ،اراك ،اصفهان ،بيرجند ،اهواز و كرمان .در تظاهرات تهران بيشاز
500هزار نفر مصمم شركتكرده بودند .اخطار عليه تظاهرات بهطور مستمر از شبكه راديو و
تلويزيون پخش ميشد .حاميان دولت به مردم توصيه ميكردند كه در خانههايشان بمانند.
بهعنوان مثال سازمان مجاهدين انقالب اسالمي از جوانان خواست كه جان خود را بهخاطر
ليبراليسم و كاپيتاليسم ازدست ندهند .آخوندهاي عاليرتبه اعالم كردند كه تظاهركنندگان بدون
توجه بهسنشان به عنوان “محارب با خدا“ محسوب ميشوند و درنتيجه در همان محل اعدام
ميشوند .حزباللهيها مسلح شده و با كاميونها آورده شده بودند تا خيابانهاي اصلي را ببندند.
به پاسداران دستور شليك دادهشده بود .تنها در محدوده دانشگاه تهران 50تن كشته200 ،تن
زخمي و 1000نفر دستگير شدند .اين فراتر از همه درگيريهاي انقالب اسالمي بود .مسئول
زندان اوين(الجوردي)با خوشحالي اعالم كرد كه جوخههاي اعدام 23تظاهركننده ،ازجمله چند
دختر نوجوان ،را اعدام كردهاند .دوران ترور آغاز شده بود»(از همان كتاب).
بله ،اين هم از «سال قانون و برادري و عطوفت» در قاموس خميني!
در سرفصل 30خرداد سال 1360زمان تصميمگيري قطعي فرارسيده بود .دربرابر ارتجاع
مهيب و قهاري كه ميرفت خود را يكپارچه و يكپايه كند و سلطنت مطلقه فقيه را
مستقر سازد ،ديگر جاي مانور و تحرك سياسي باقي نمانده بود .يا بايد تسليم ميشديم
و به «حيات خفيف و خائنانه» رضا ميداديم و مانند حزب توده در كودتاي 28مرداد،
بهمسئوليتمان پشت ميكرديم و در تاريخ ايران نفرين ميشديم ،يا ميبايد دست از
همهچيز ميشستيم و ،ولو با سنگينترين بهاي خونين و با الهام از سيدالشهدا حسينبن
95
مسير طي شده
«در مقاطعي در كشور در يك روز نزديك به 200ترور داشتيم و ايران توانست چنين فضاهايي
را كنترل كند»(خبرگزاري ايسنا.)85/2/10 -
98
فصل سوم
اصالحات
و سوابق آن
در رژيم واليت فقيه
چه خوب بود اگر خميني پدرطالقاني را پس نميزد و رياست جمهوري ايشان را
ميپذيرفت .اما حتي ما بهدرستي نفهميديم چه شد كه آقاي طالقاني سهماهونيم پس
از اينكه ما او را نامزد رياست جمهوري كرديم ،بهطور ناگهاني درگذشت .من دليلي
ندارم كه بگويم اين درگذشت مشكوك است .اما توده مردم در آن زمان شعار ميدادند
«بهشتي ،بهشتي ،طالقاني را تو كشتي».
در هر حال ،پدرطالقاني كه در آبان 57از زندان آزاد شده بود ،در بيرون زندان فقط
10ماهونيم بهسربرد و هر روز هم از جانب دارودسته خميني تحت فشار و در معرض
جنگ اعصاب و بحران قرارداشت.
رفتار خميني با آيتاهلل طالقاني ،مفسر بزرگ قرآن ،كه ديگر نميشد به او هم برچسب
التقاطي و منافق زد ،نشان داد كه رژيم خميني ظرفيت اصالحشدن ندارد .هركس
اندك آشنايي با قران و تفسير داشته باشد ،ميداند كه خميني در تفسير قران نه فقط
به گردپاي پدرطالقاني هم نميرسيد ،بلكه سراپا غرق در منطق صوري و اسلوب
اسكوالستيكي و جهانبيني قرون وسطايي بود .تنها نقطهقوت خميني مبارزهجويي
او در زمان شاه البته از موضع مادون سرمايهداري بود .مطلعان ميدانند كه خميني
بعد از كودتاي ننگين سال ،1332همكاسه كاشاني و سپهبد زاهدي بود كه اعدام
مصدق را ميخواستند .خميني تا زمان فوت آقاي بروجردي بزرگ((( در ابتداي،1340
-1آيتاهلل حاجآقا حسن طباطبايي بروجردي (1250-1340شمسي) از سال 1324تا زمان وفاتش
در 10فروردين 1340پرنفوذترين مرجع مذهبي شعيان بود.
103
استراتژي قيام و سرنگوني
«حاجآقا روحاهلل» ناميده ميشد .سپس در جريان «انقالب سفيد» كه شاه براي حفظ
رژيمش به اصالحات ارضي و شركت زنان در انتخابات روي آورد ،به مخالفت برخاست.
قدعلمكردن او در برابر كاپيتوالسيون بودكه شهرت و مقبوليت او را به اوج رساند.
پس از 15خرداد 1342شاه قصد دستگيري و زندانيكردن او را داشت .اما سهتن از
مراجع شناختهشده آن زمان(شريعتمداري و ميالني و مرعشي) بهاتفاق گروه ديگري
از روحانيان شناختهشده از تبريز و ساير نقاط در شهرري در جوار حرم شاه عبدالعظيم
جمع شدند و گويا اعالميهيي صادر كردند كه مضمون آن ارتقاي «حاجآقا روحاهلل» به
رتبه آيتاللهي و مرجعيت بود تا خميني بدينوسيله از پيگيرد و دستگيري مصونيت پيدا
كند .هرچند خميني در منتهاي ناجوانمردي حتي شريعتمداري را هم كه باعث نجات
او شدهبود ،تحمل نكرد و به رذيالنهترين صورت ،كاري را كه شاه نكرده بود انجام داد
و آيتاهلل شريعتمداري را در عين كهولت و بيماري و كبر سن ،حبس خانگي كرد و به
تلويزيون كشاند.
راستي كه خميني به هيچكس وفا نكرد .حتي از اعدام قطبزاده هم كه در هواپيمايي
كه از فرانسه به تهران آمد ،در كنارش نشسته بود ،صرفنظر نكرد .يكي از زندانيان
دهه 60نقل ميكرد كه وقتي قطبزاده را نيمهشب براي اعدام ميبردند ،چندين بار
شعار درود بر مجاهدين داده بود…
عزل بازرگان اولين نخستوزير خميني كه خودش دولت و نخستوزيري او را به امام
زمان منسوب ميكرد ،عزل بنيصدر اولين رئيسجمهور رژيم كه خودش ميگفت
نويسنده اصل واليتفقيه در خبرگان بوده ،و سپس عزل منتظري جانشين اعالمشده
خميني ،جاي ترديد باقي نگذاشت كه رژيم واليتفقيه هيچگونه قابليت استحاله و
اصالح ندارد .گفته بوديم كه افعي هرگز كبوتر نميزايد.
24آذر 1361يك حكم 8مادهيي خطاب به قوهقضاييه و تمام ارگانهاي رژيم صادر كرد.
اين حركت در آن زمان سروصداي زيادي بهپا كرد و به آغاز رفرم و اصالحات در رژيم
خميني تعبير شد ،هرچند كه خميني ،در سراپاي همين حكم ،مجاهدين و هر فرد و
گروه برانداز را مستثني كرده بود.
مهمترين نكات حكم 8مادهيي خميني بهشرح زير بود:
«ـ رسيدگي به صالحيت قضات و دادستانها و دادگاهها با بيطرفي كامل بدون مسامحه و
بدون اشكالتراشيهاي جاهالنه كه گاهي از تندروها نقل ميشود.
ـ احدي حق ندارد با مردم رفتار غيراسالمي داشته باشد.
ـ هيچكس حق ندارد كسي را بدون حكم قاضي كه از روي موازين شرعيه بايد باشد ،توقيف
كند يا احضار نمايد.
ـ هيچكس حق ندارد در مال كسي دخل و تصرف كند يا توقيف و مصادره نمايد مگر به حكم
حاكم شرع.
ـ هيچكس حق ندارد به خانه يا مغازه يا محل كار كسي بدون اذن صاحب آنها وارد شود يا
كسي را جلب كند يا به نام كشف جرم يا ارتكاب گناه تعقيب و مراقبت نمايد يا نسبت به فردي
اهانت نموده يا به تلفن يا نوار ضبطصوت ديگري به نام كشف جرم يا كشف مركز گناه گوش
كند و يا براي كشف گناه ،شنود بگذارد.
ـ آن چه ذكر شد و ممنوع اعالم شد ،در غيرمواردي است كه در رابطه با توطئهها و گروهكهاي
مخالف اسالم و نظام جمهوري اسالمي است كه براي براندازي نظام جمهوري اسالمي و افساد
فياالرض اجتماع ميكنند و محارب خدا و رسول ميباشند ،كه با آنان در هرنقطه كه باشند
و همچنين در جميع ارگانهاي دولتي و دستگاههاي قضايي و دانشگاهها و دانشكدهها و ديگر
مراكز با قاطعيت و شدت عمل ولي با احتياط كامل بايد عمل شود.
ـ اگر براي كشف خانههاي تيمي و مراكز جاسوسي و افساد عليه نظام جمهوري اسالمي از
روي خطا و اشتباه به منزل شخصي يا محل كار كسي وارد شدند و در آن جا با آلت لهو يا
آالت قمار و فحشا و ساير جهات انحرافي مثل مواد مخدره برخورد كردند حق ندارند آن را
پيش ديگران افشا كنند.
ـ هيچيك از قضات حق ندارند ابتدائًا حكمي صادر نمايند كه به وسيله آن مأموران اجرا اجازه
105
استراتژي قيام و سرنگوني
داشتهباشند به منازل يا محلهاي كار افراد وارد شوند كه نه خانه امن و تيمي است و نه محل
توطئههاي ديگر عليه نظام جمهوري اسالمي است.
ـ جناب حجتاالسالم آقاي موسوي اردبيلي ،رئيس ديوانعالي كشور و جناب آقاي
نخستوزير(ميرحسين موسوي) موظفند شرعًا از امور مذكوره با سرعت و قاطعيت جلوگيري
نمايند.
ـ بايد ملت از اين پس كه در حال استقرار و سازندگي است ،احساس آرامش و امنيت نمايند و
آسودهخاطر و مطمئن از همه جهات به كارهاي خويش ادامه دهند».
موضع مجاهدين
مجاهدين در همان زمان «دعوي رفرم! در اوج خفقان بازگشتناپذير» از سوي وليفقيه
ارتجاع را بهسخره گرفتند.
سرمقاله نشريه مجاهد بهتاريخ 9دي 1361در اينباره نوشت:
«ـ مشكل مردم و انقالب ايران با رژيم خميني از همان روز نخست ،نه در بدعملي اين يا
آن پاسدار يا حاكم ضدشرعي بلكه در بنياد رهبري غاصبانه خميني و رژيم قرون وسطايي،
ضدبشري و دجالگونه اوست… پس مشكل رژيم يك مشكل سياسي مربوط به حاكميت و
قدرت حاكم است و الغير…
ـ در شرايطي كه بهگفته ناطق نوري وزير كشور رژيم تنها در آبانماه 1600نفر فقط در تهران
به اتهام هواداري از مجاهدين دستگير شدهاند… خطر “رفرم“ براي آنهايي كه آب از سر
رژيمشان گذشته در اين است كه بهقول توكويل (نويسنده و متفكر سياسي فرانسوي قرن
نوزدهم) دستزدن به رفرم ،همانا دستزدن به انقالب(بهمعني واژگوني) ميباشد و بهناگهان
(((
همه رشتههاي ديكتاتوري را پنبه ميكند.
« -اگر خميني تظاهرات اواخر شهريور و اوايل مهر 60را با قساوت بيحد و حصر و غيرقابلتصور،
سركوب نميكرد از جرقه حريق برميخاست.
-اين رژيم نه امكان رفرم دارد و نه آلترناتيوي در داخلش شانس وجود دارد.
-بنابراين ،جاي اين دارد كه به خميني بگوييم ،تو مسأله مردم را حل كن ،مسأله مجاهدين
پيشكش و از اين بابت هيچ غم مخور! زيرا چنانچه فيالواقع بتواني به درد مردم برسي،
مجاهدين هر كه باشند و به هر پايهيي هم رسيده باشند ،خودبهخود ديگر موضوعيتي نخواهند
داشت .اما واي بر تو اگر همچنانكه تاكنون در سركوب و خفقان افزودهاي ،باز هم به آن ادامه
بدهي…»
27سال پيش ،سرمقاله «مجاهد» با قطعه زير از جمعبندي سال اول مقاومت از قول
خود من ،اينچنين خاتمه مييافت:
« ...به خميني بايد گفت :مگر تو مدعي نيستي كه همه امت پشت سر تو هستند؟ مگر به قول
دجاالنه خودت ،همه نيروهاي معنوي كائنات را هم پشت سر خودت نداري؟ مگر بر اساس
دعاوي كذب خودت ،خدا و پيغمبر و اسالم و ملتهاي اسالم و امام زمان و امثالهم را پشت
سرت نداري؟ مگر رهبر مستضعفان جهان نيستي؟
مگر پايه طبقاتي مكفي(به قول برخي مدعيان) نداري؟
مگر توان بسيج بهاندازه كافي نداري؟
گيريم كه توان سازماندهي و قدرت تاكتيكي و همه اين چيزها را هم داري ،خوب ،باركاهلل!
بنابراين ،از ماده و معنا كه چيزي كم نداري!
پس بيزحمت ،يك مرحمتي بفرما و به قصد شستوشوي چهره رذل و پليد خودت هم كهشده،
سر مشك ديكتاتوريات را بازكن و از شكنجه و اعدام دستبردار…
خوب ،كسي كه چنان پايههايي دارد ،ديگر چرا ميترسد؟ مگر از پاريس ،يك جمبوجت حامل
خبرنگار و مفسر و تحليلگر با خودش نبرد به ايران؟ حاال چطور شد كه همه خبرنگاران جهان،
جاسوس شدند!؟
خوب تو كه ميگويي ساواك 36ميليوني داري ،پس ترس از جاسوس ديگر چرا؟ بگذاريد بيايند
ببينند…
108
سرنوشت «رفرم خميني» به فاصله چند ماه!
استراتژي قيام و سرنگوني
خوب ،مگر ما يك “گروهكي“ بيش نيستيم؟! خودت 24ساعته داري ميگويي… خوب چه
خبر است؟ اينقدر فشار براي چي؟ اينقدر كشتار براي چي؟ اينقدر شكنجه و دار و اعدام
براي چي؟ مگر دنيا نگفت و نميگويد كه زندانهايت را بازكن ببينيم؟ خوب بپذير .اگر شكنجه
نيست ،بگو آقا بياييد ببينيد .اگر دستبريدن و پابريدن نيست ،بگو آقا بياييد ببينيد .ديگر چه
لزومي هست كه مجروح را از تخت بيمارستان ببري اعدام بكني؟ ديگر چه لزومي هست كه
زن باردار را اعدام بكني؟
خوب ،اقال بگذاريد وضع حمل كند .دوماه ،سهماه ،چهارماه ،مهلت بده تا بچه را بهدنيا بياورد
و بعد بكش…!»
اصالحات خاتمي
دود و دم «2خرداد» و شعبده اصالحطلبي خاتمي را ً
حتمًا بهياد داريد .بهقول خودش
آمده بود تا «معاند نظام را به منتقد و منتقد را به موافق» تبديل كند .حرف از قانون و
جامعه مدني و گفتگوي تمدنها و حتي حقوق بشر و آزادي احزاب هم ميزد.
در روز 3خرداد ،1376بهمحض اعالم نتيجه اوليه انتخابات رژيم در آن زمان ،من در
پيامي بههمين مناسبت بهاطالع هموطنانمان رساندم كه آخوند خاتمي كيست و چه
سوابقي در اشغال موسسه كيهان در سال 1359و چه كارنامهيي در سانسور و خفقان و
كوبيدن بر طبلهاي جنگ و صدور ارتجاع و تروريسم در 10سالي كه وزير ارشاد خميني
بوده است ،دارد(((.
ـ «مطابق بيوگرافي منتشرشده در روزنامه ابرار(مورخ 29مرداد ،)1368طلبهيي بوده كه «در
قم مقدمات و قسمتهايي از سطح»را حين تحصيالت دبيرستاني فراگرفته و بعد هم بهخدمت
سربازي رفته و «بين سالهاي 50تا 57نيز چندبار به قم» رفته است .در ابتداي 57بهدعوت
بهشتي سري به هامبورگ زده و سپس در زمان خميني بهعنوان نماينده اردكان ،به مجلس
ارتجاع رفته است».
-او «از خطاماميهاي دوآتشه بود كه اكنون به مقتضاي زمان ،لباس «اعتدال» بهتن كرده و
غافل از اين است كه مردم ايران بهخوبي ميدانند كه سگ زرد برادر شغال است!»
-3هفتهنامه ايران زمين شماره 141بهتاريخ 5خرداد1376
110
اصالحات و سوابق آن در رژيم واليتفقيه
با اين حال در همين پيام به صراحت گفتم كه «در هر حال مبارك است!… ولو بهاندازه
يك قطره ،آزادي و قانون و حقوق بشر در رژيم واليت وارد نمايد و از اعدام و شكنجه و
زندان و قلمشكستن و لبدوختن و دستبريدن و چشم از حدقهدرآوردن فقط يك قدم عقب
بنشيند ،تا ببيند مردم چه به روز “نظام مقدس جمهوري اسالمي“ ميآورند .مقاومت ايران هم
دقيقًا همين را ميخواهد و از هر قطره آزادي و از هر قدم عقبنشيني جالدان بهغايت استقبال
ميكند ،چرا كه بالمآل موجب سرنگوني رژيم در تماميت آن» ميشود.
-4مشروح اين گفتگو ابتدا در نشريه مجاهد شماره 367در تاريخ 10آذر 1376و شمارههاي بعدي
اين نشريه و سپس به صورت جزوه مستقلي با عنوان «تحليل وضعيت رژيم و موقعيت مقاومت» در
سال 77منتشر شده است.
111
استراتژي قيام و سرنگوني
اما باالترين دستاورد آخوندخاتمي براي وليفقيه چشمك و چراغهايش با اروپا و آمريكا
بود كه به نامگذاري تروريستي مجاهدين و به بمباران و خلع سالح آنها و كودتاي
نافرجام 17ژوئن منجر شد .هنوز هم وقتي خاتمي و شركا ميخواهند فايده خود را به
رخ وليفقيه بكشند در صدر دستاوردهايشان به همين استناد ميكنند.
خرازي ،وزير خارجه خاتمي در 18اسفند 1377رسمًا«خاتمهدادن» به فعاليتهاي
مجاهدين و مقاومت ايران را «يكي از معيارهاي جدي ارزيابي ميزان صداقت كشورهاي
اروپايي»و عامل «تعيينكننده» در «مناسبات آتي»رژيم با آنها اعالم كرد.
اين بحثها يك بحثهاي نظري نيست .براي مردم ايران بهمعناي طوالنيكردن عمر
همين رژيم است .بهمعني ادامه فقر ،بدبختي ،فحشا ،خودسوزي ،خودكشي و جرم و
جنايت است .يك مشت آخوند جاني و شياد در منتهاي رذيلت يكمرتبه چرخشمداري
پيشه كردهاند ،بدون آنكه ملت ايران را شايان آن بدانند كه يككالم توضيح بدهند
كه از كي قانون و جامعه مدني را كشف كردند! و از كي بهوجود “دولت و ملت برادر و
مسلمان عراق“ پيبردند .بهناگهان سرتيپـ پاسدارها و شكنجهگران وزارت اطالعات
و كميته و نيروي انتظامي ،روزنامهنويس و اهل كار فرهنگي شدند .و چون با سركوب
نتوانستند ملت ايران و مقاومتش را از پاي دربياورند ،حاال ميخواهند با فريب و نيرنگ
(((
مقابله كنند».
خاتمي ،واليتفقيه را با شرك آشكار «اراده برتر منتسب به وحي» ميخواند و بهطرز
مضحكي رژيم را «دموكراسي وحياني» توصيف ميكرد .دست آخر هم بدون هيچ
رودربايستي«هرگونه سخني از تغيير قانون اساسي» رژيم واليتفقيه را «خيانت به
ملت ايران» اعالم كرد و همه را به ايستادگي در برابر«كساني كه به شورش»و«نفي
و براندازي ميخوانند»،دعوت كرد(آذر.)1379
-5اين مصاحبهها ابتدا از «سيماي مقاومت» برنامه تلويزيوني مجاهدين خلق ايران پخش شد ،سپس
طي چند شماره در پاييز1377در نشريه مجاهد و به صورت جزوه مستقلي به نام«كدام فضاي باز
سياسي» در بهار 1378منتشر گرديد.
« -6استحاله= استحالت :از حاليبهحالي گرديدن ،تغيير در كيفيات ،خلع چيزي
صورت خود را به صورت عنصري ديگر (»...لغتنامه دهخدا) .معادل انگليسي و فرانسه
Transmutabity=Transmutabiliteقابليت تحول و و تحولپذيري« :تغيير كامل چيزي به
خصوص تبديل به يك چيز ديگر يا بهتر .مثل تبديل سرب به طال ...يا تبديل پلوتونيوم به اورانيوم در
تكنولوژي هستهيي»(فرهنگ كمبريج).
113
استراتژي قيام و سرنگوني
از لحاظ فقهي و شرعيات ،اين دگرگوني اسباب تطهير و پاككننده هم هست يعني شئ نجس
و ناپاك(مانند سگ مردهيي كه پس از ساليان در نمكزار به نمك تبديل شده باشد) بر اثر
استحاله و تغيير بنيادين و ماهوي ،پاك ميشود(((.
اما از نظر سياسي ،كلمه استحاله را مترادف با رفرم و اصالحپذيري بهكار ميبريم…
-حال اگر بشود يك شئ قراضه و فرسوده را بهنحوي تعمير و اصالح كرد كه حداقل
كاركردهاي مطلوب را داشته باشد ،كدام عقل سالم ميتواند مخالف تعميركردن و اصالح آن
باشد؟
بر اين اساس اگر بشود يك رژيم را هم طوري اصالح كرد كه با منافع اساسي مردم حداقل
سازگاري را داشته باشد ،در اين صورت بنا را بر اصالح آن ميگذاريم ،نه بر دورانداختن و
براندازي.
-اما الزام استحاله رژيم آخوندي مشخصًا كنارگذاشتن و از دور خارجكردن بالفعل واليتفقيه
است .يعني دستكم براي پرش از مادون سرمايهداري به سرمايهداري ميبايد وليفقيه بالفعل
كنار زده بشود .فراموش نكنيم كه در رژيم واليت و سلطنت مطلقه فقيه ،مهاركردن هيوالي
واليت بهمثابه خنثيسازي و سپس دفع و كنارزدن آن است.
بنابراين ،در جنگ جناحهاي رژيم ،پيشرفت جريان استحالهطلب به اينمعني است كه خاتمي
بايد خامنهاي (يعني وليفقيه و همهكاره رژيم) را بالفعل از دور خارج كند.
اگر بتواند اين اخراج را محضري و قانوني بكند ،يعني قانون اساسي را عوض كند ،كمال
مطلوبش است .اگر هم نتواند ،دستكم بايد در عمل و بالفعل ،دست وليفقيه را كوتاه كند تا
ديگر نتواند همهكاره باشد و حرف آخر را بزند.
اما كسي كه ميگويد استحاله واقعي نيست ،مضمون حرفش اين است كه جريان شبهبورژوايي
استحالهطلب نميتواند وليفقيه را با اختيارات گستردهيي كه دارد كنار بزند .چرا؟ چون شوراي
نگهبان دست اوست ،نيروهاي مسلح دست اوست ،انواع و اقسام بنيادها دست اوست ،قوه
قضاييه دست اوست ،بنياد بهاصطالح مستضعفان دست اوست ،و خالصه ،قدرت بالمنازع
سياسي و اقتصادي و مذهبي و قانوني است ،سياستهاي نظام را تعيين ميكند و ناظر بر اجراي
- 7نشريه مجاهد شماره 427سهشنبه20بهمن1377متن پيام مسئول شوراي ملي مقاومت به مناسبت
سالگرد انقالب ضدسلطنتي و دودهه حكومت آخوندي
114
اصالحات و سوابق آن در رژيم واليتفقيه
آنهاست .جنگ و صلح را او اعالن ميكند .رئيس راديو و تلويزيون را او منصوب ميكند
و…
-مالحظه ميكنيد كه فرق حرف ما با استحالهطلبان در اين است كه آنها بهجاي راهحل،
سراب نشان ميدهند و با توهمپراكني حول خاتمي ميخواهند رژيم را در تماميتش حفظ و از
سرنگوني در امان نگهدارند».
سوم -خاتمي ،الجوردي را «خدمتگزار مردم» و صياد شيرازي را «سرباز فداكار اسالم
و فرزند برومند ايران» مينامد؛ در تمامي زمينههاي اساسي سرسپردگي خود را به
واليت خامنهاي اعالم ميكند و بر قتلهاي سياسي و كشتار نويسندگان و روشنفكران
سرپوش ميگذارد.
چهارم -همچنانكه مسئول شورا به كرات اعالم كرده است ،اگر آخوندهاي حاكم
بر ايران و همدستانشان و همه آنهايي كه به اين رژيم نامشروع چشم دوختهاند ،منكر
حمايت اكثريت عظيم مردم ايران از اين مقاومت هستند ،ميتوانند بخت رژيم را در
برابر شوراي ملي مقاومت ايران در يك انتخابات آزاد براي رياستجمهوري ،بر اساس
اصل حاكميت ملت(و نه واليتفقيه) يا در انتخابات مؤسسان ،با تضمينهاي كافي و
تحتنظر ملل متحد ،به آزمايش بگذارند .بنابراين باز هم تكرار ميكنيم كه اين مقاومت
خونبار توان و ظرفيت آن را هم دارد كه براي اثبات مشروعيت خود و تعيينتكليف
نهايي با دشمن ،به هر نوع آزمايش مسالمتآميز از قبيل همهپرسي يا انتخابات آزاد
با تضمينهاي محكم بينالمللي تن دهد تا عدم مشروعيت رژيم ضدبشري را در
تماميتش به همگان اثبات كند.
پنجم -شوراي ملي مقاومت ايران معيار تشخيص استحالهطلبان قالبي از اصالحطلبان
واقعي را تحميلكردن انتخابات آزاد بر اساس اصل حاكميت مردم به رژيم ميداند.
پس خاتمي يا هر كس ديگري كه مدعي اصالحطلبي است ،بايد در سرلوحه برنامه
خود بر نفي واليت فقيه و ضرورت برگزاري انتخابات آزاد تكيه كند .كساني كه با
شيادي ،اعتراضهاي سياسي و حركات نظامي جنبش مقاومت را همسويي با «انصار
حزباهلل» و در جهت تقويت جناح غالب رژيم اعالم ميكنند ،رذيالنه در پي كتمان
همين حقيقتاند.
ششم -بنا بر همه تجارب جهاني ،رفرم و اصالح واقعي در هماهنگي با اپوزيسيون
انقالبي و با تكيه به اين نيرو صورت ميگيرد .رفرميست واقعي ،در مبارزه عليه استبداد
مذهبي ،با شوراي ملي مقاومت همسوست .وگرنه ادعاي اصالحطلبي ،گشايش يا طلب
«جامعه مدني» حرفي پوچ و ادعايي ميانتهي خواهد بود.
هفتم -آخوند خاتمي هم اگر رفرميست واقعي ميبود ميتوانست از حركات سياسي
116
اصالحات و سوابق آن در رژيم واليتفقيه
و نظامي جنبش مقاومت و حركات راديكال مردمي ،بهترين استفاده را براي كنارزدن
واليتفقيه و پيشبردن اصالحات ببرد.
هشتم -اما فرصتطلبان و فرومايگان دنياي سياست با مخدوشكردن مرز بين
رفرميستهاي قالبي و اصالحطلبان واقعي و با جازدن خاتمي بهعنوان اصالحطلب ،اين
ادعاي سخيف را مطرح ميكنند كه گويا جنبش مقاومت بازنده اول تحقق يك رفرم
سياسي است و به اينخاطر دست به مبارزه انقالبي زده است .در حالي كه مقاومت ايران
كه براي خواستهاي اساسي مردم ايران يعني استقالل ،آزادي ،دموكراسي ،پيشرفت،
صلح و عدالت مبارزه ميكند ،از رفرم و اصالح و هرگونه گشايش سياسي استقبال
ميكند و با ايمان به حقانيت راهي كه انتخاب كرده است ،برنده اول چنين روندي
خواهد بود كه الجرم به سرنگوني رژيم استبداد مذهبي منتهي ميشود.
نهم -خواست مقدم و عاجل مردم ايران آزادي و حاكميت مردمي است و اين جز از
طريق طرد كامل رژيم واليتفقيه و تمامي دستهبنديها و باندهاي دروني آن صورت
نخواهد گرفت .اين خواست به همانگونه كه در بيانيه ملي ايرانيان آمده است« ،خط
قرمز پيكار آزادي به شمار ميرود .عبور از اين خط قرمز كه حصار حياتي و مرزبندي
ملي ايرانيان در برابر حاكميت آخوندي است ،هر فرد يا جريان سياسي را ،هرچند سابقه
يا داعيه مخالفت با رژيم داشته باشد ،از جرگه مخالفان رژيم خارج و به ورطه خيانت
ميكشاند».
دهم -بيانيه ملي ايرانيان ،كه مصوبه شوراي ملي مقاومت ايران است ،از ارزشمندترين
سندها و مصوبات مقاومت شمرده ميشود كه يكايك حروف و كلمات آن با رنج و خون
شهيدان و رزم پيگير و استوار رزمآوران و اعضا و پشتيبانان اين مقاومت سرشته شده است.
از اينرو بيانيه ملي ،كه با مرزبنديهاي اساسي خود هويت سياسي ايرانيان ميهندوست و
آزاديخواه را تعريف و مشخص كرده است ،معيار تشخيص دوست از دشمن و مبناي قابل
اتكاي تنظي م رابطه با همه افراد و جريانهاي سياسي و جذب و دفع نيروهاست.
در 8سال رياست جمهوري ،در رأس بوروكراسي عظيمالجثه دولتي در ايران ،با
دريايي از امكانات ،درصدد نفي واليتفقيه يا خلع يد و كوتاهكردن دست آن بود،
چه ميشد؟
اگر «هرگونه سخني از تغيير قانون اساسي» رژيم واليتفقيه را «خيانت به ملت ايران»
نميدانست ،اگر از برگزاري انتخابات آزاد دفاع ميكرد و اگر تمام هم و غم خود را براي
ليستگذاري و بمباران و انهدام نيروي محوري اپوزيسيون ،آن هم با ميلياردها دالر رشوه،
صرف نميكرد ،چه ميشد؟
جواب بهسادگي اين است :صرفنظر از گذشته ننگيناش ،صرفنظر از همه جنايتهايي كه
مرتكب شده بود ،صرفنظر از مسئوليتش در قتلعام زندانيان سياسي و صرفنظر از شراكت
و تبليغ براي فرستادن 450هزار دانشآموز زير 18سال به جبهههاي جنگ ضدميهني
در مقام رئيس ستاد تبليغات جنگ ،كه خودشان اكنون ميگويند 36هزار نفر از آن
دانشآموزان در ميدانهاي مين يا بهطرق ديگر قرباني شدند ،بله صرفنظر از همه اينها:
الـ ميتوانست خط اصالحات واقعي را با استفاده از همه امكانات بالفعل و بالقوه او ً
داخلي و بينالمللي پيش ببرد.
ثانيًاـ ميتوانست توده مردم را بسيج كند ،به ميدان بياورد و پيشروي خود را تضمين
كند .اما همه ديدند كه بهعكس ،قيام دانشجويان در تير 1378را كه بهترين فرصت بود،
جريان انحرافي خواند .راه سركوب آن را هموار كرد و با وليفقيه همدست شد.
ثالثًاـ به هرميزان كه از واليتفقيه فاصله ميگرفت و در مقابل وليفقيه ميايستاد،
شوراي ملي مقاومت ،همين مجاهدين خلق و همين خلق ستمديده ،بدون هرگونه
چشمداشت به اضعاف به حمايت و تقويت او ميشتافتند .تجربهيي كه سيسال پيش
در رياست جمهوري بني صدر همگان بهچشم ديدند .در مورد موسوي و فاصلهگرفتن
خواسته يا ناخواسته و فهميده يا نفهميده او از واليتفقيه هم ،همينطور است و بعدًا
توضيح خواهم داد.
جمهوري رژيم را تحريم كردند ،اما باز هم به اميد مسالمت و براي اصالح اين رژيم
يا دستكم آزمايشي ديگر در همين مسير ،در حمايت و تقويت بنيصدر ،صميمانه و
صادقانه از چيزي فروگذار نكردند .براي بنيصدر ،چه در مقام رئيسجمهور و چه بعد از
عزل او توسط خميني ،تا پاي جان مايه گذاشتند .اما افسوس كه عاقبت به ورطه خيانت
درغلتيد و نشريهاش هم در خارجه ،طابقالنعلبالنعل ،به رلهكننده اطالعات آخوندها
عليه مجاهدين تبديل شد.
عكس مالقاتهاي او با ماموران پيشاني سياه اطالعات آخوندها بعد از شبهكودتاي
17ژوئن در فرانسه ،شهادتدادن در برابر سرويس اطالعات فرانسه عليه مريم ،شركت
در 2دادگاه مأموران اطالعات آخوندها در فرانسه براي شكايت و شهادتدادن دروغين
عليه مجاهدين و ارتزاق ننگين از فيلترينگ و سانسور اينترنتي كه تجهيزات و آموزش
آن را گرداننده نشريه بنيصدر براي مأموران وزارت اطالعات كه به آلمان ميآمدند،
تأمين ميكرد ،بهراستي منزجركننده است .آن هم براي كسيكه مدعي آزادي بيان
است و روزگاري در كنار مقاومت ايران بود و از 30تير سال 1360تا پايان سال1362
در جايگاه رئيسجمهور شوراي ملي مقاومت قرارداشت .عالوه بر اين ،ملتزم به حفظ
حرمت اين جايگاه بود ،چرا كه «مشروعيت خود را تمامًا از مقاومت عادالنه مردم ايران
عليه رژيم ارتجاعي خميني و خونبهاي رشيدترين فرزندان مجاهد و مبارز اين ميهن
عليه ديكتاتوري و وابستگي كسب ميكند»(ماده 2فصل اول -برنامه شوراي ملي
مقاومت و دولت موقت جمهوري دموكراتيك اسالمي ايران).
شگفتا كه مجاهدين جان او را از چنگال خميني و الجوردي و از ندامت تلويزيوني نجات
دادند .وقتي كه او در تهران به پايگاه ما آمد ،من اشرف را موظف كردم كه اگر حملهيي
براي دستگيري بنيصدر صورت بگيرد ،پاسداران خميني ابتدا بايد از روي جسد او و
طفل شيرخوارش و جسد تمام برادران و خواهرانمان كه در اين پايگاه بودند ،بگذرند…
اما بنيصدر پس از 17ژوئن ،فرصت را براي خنجرزدن به مريم كه در زندان فرانسه بود
و براي خنجرزدن به مجاهدين ،با پيكرهاي سوخته در خارجه و پايگاههاي بمبارانشده
در عراق ،از دست نداد.
بهراستي كه همخطي و اشتراك عمل با مزدوران اطالعات آخوندي و سرويس ذيربط
119
اصالحات و سوابق آن در رژيم واليتفقيه
فرانسوي عليه مريم و اقامتگاه رئيسجمهور برگزيده مقاومت و پناهندگان مجاهدين ،با
آن همه پروندهسازي و احكام اخراج و تبعيد ،زشتترين و شنيعترين كار است .بهويژه
كه رژيم و مزدورانش بهصراحت ميگويند كه در فرانسه هم خواستار بستن مقر شوراي
ملي مقاومت ايران و اقامتگاه رئيسجمهور برگزيده آن و تكرار همان جنايتها و فشار و
سركوبي هستند كه در قرارگاه اشرف از طريق دولت عراق انجام شد.
123
استراتژي قيام و سرنگوني
اخراج من از فرانسه به برخي اقدامات مشابه با آنچه اكنون مأموران اطالعات رژيم
(((
عليه مريم و اقامتگاه او در اورسورواز انجام ميدهند ،دست ميزدند
به قسمتهايي از واكنش و اطالعيه شوراي ملي مقاومت ايران در اول ارديبهشت
سال 1365در همين باره كه من خالصه ميكنم ،توجه كنيد:
«باند تبهكار معروف به اقليت… طي روزهاي 28اسفند 64تا 25فروردين 65به نمايشهاي
نفرتانگيز و اقدامات ضدانقالبي ديگري عليه مقاومت مردم ايران در مقر شوراي ملي مقاومت
و محل اقامت مسئول اين شورا دست يازيد كه انزجار عميق عموم هموطنان شرافتمند و آگاه
ما را برانگيخته است…
ـ شورا حركات تبهكارانه اين باند در شهرك اورـ سوراوآز را در رديف تمهيدات و توطئههاي
رژيم خميني دانسته و آن را در راستاي اعمال تروريستي پاسداران جنايتپيشه خميني (كه
تاكنون خود آنها قادر به انجام آن نبودند) تلقي ميكند .حركات مزبور موجب تشنج در اين
شهرك شده و راه را براي اقدامات تروريستي و بمبگذاري بعدي هموار نموده است… بدين
ترتيب باند نامبرده در شرايط كنوني به مناسبترين وسيله و آلت دست جريانات ارتجاعي و
استعماري عليه مقاومت دوران ساز مردم ايران تبديل شده است…
-اين باند براي رسيدن به هدف ناپاك خود حاضر است به هر شيوه ضدانقالبي و ضدبشري
دست بزند و در صف عامالن و مجريان جريانهايي عمل كند كه رشد و اعتالي داخلي
و بينالمللي مقاومت مردم ايران براي آزادي و صلح و استقالل ،مانع تحقق مقاصد شوم
آنهاست.
ـ خواست جلوگيري از فعاليت مبارزاتي مسئول شوراي ملي مقاومت در فرانسه ،سلب حفاظت
يا اخراج او ،خواست رژيم خميني ،خواست ضدانقالب مغلوب و خواست حاميان بينالمللي آنان
ميباشد كه اكنون توسط اين باند منحط عنوان ميشود.
-نبايد از ياد برد كه حركات مشمئزكننده باند مزبور تجاوز آشكار به حقوق همميهنان پناهنده
ماست و بازتاب آن حريم پناهندگي سياسي را نيز در تماميتش مخدوش ميكند.
ـ شوراي ملي مقاومت ايران… اطمينان دارد كه مردم ايران هيچگاه تشبثات جنايتكارانه باند
-9اخبار و موضعگيريهاي مربوط به اين ماجراجوييهاي باند اقليت در نشريه مجاهد شمارههاي
285تا 289در فروردين و ارديبهشت سال 1365منتشر شده است.
124
استراتژي قيام و سرنگوني
مزبور را برآنان نخواهند بخشيد و اينان بايستي در برابر مردم محروم و ستمديده ما پاسخگو
باشند و در معرض داوري قرارگيرند.
ـ شوراي ملي مقاومت سقوط اين باند توطئهگر به ورطه اينگونه اعمال ضدبشري و موضعگيري
در برابر آن را يك سرفصل كيفي در روابط نيروهاي سياسي ايران ميشناسد و از اينرو وظيفه
كليه نيروها و شخصيتهاي معتقد به آزادي و استقالل ايران ميداند تا به منظور تأمين سالمت
و روابط انساني ايرانيان در خارج كشور و تضمين حداقل حقوق پناهندگي سياسي ،اعمال اخير
اين باند خائن و ضدانقالبي را محكوم نمايند»(.((1
و اين هم خالصه پيام خودم به تاريخ 4ارديبهشت سال:65
«با قدرداني از هوشياري سياسي و تشكر از توجهات و عواطف پاك كليه رفقا ،دوستان و
خواهران و برادران عزيزمان ،نكات زير را بهمثابه وظيفه ايدئولوژيك و اخالقي خود بهعرض
عموم همميهنان گرامي ميرسانم:
تا آنجا كه به اينجانب مربوط ميشود ،نه در حال حاضر و نه در آينده ،شخصًا هيچ شكوه و
شكايتي از عامالن فرومايگيهاي اخير در حوالي محل سكونت خود نداشته و نخواهم داشت.
بهخصوص از خواهران و برادران مجاهدم در اتحاديه انجمنهاي دانشجويان مسلمان خارج
كشور و عموم حمايتكنندگان ارجمند مجاهدين درخواست و استدعا ميكنم در برابر تحريكات،
توهينها و تعرضهاي باند تبهكار حداكثر بردباري و خويشتنداري را بهخرج داده و تا آنجا كه
امكانپذير است از هرگونه مقابلهبهمثل اجتناب ورزند.
به تبهكاران نيز توصيه ميكنم بيشتر از اين در كام دشمن ضدبشري فرونرفته و با تبري و
دستشستن از اقدامات جنايتكارانه گذشته و حالشان و با قطع مشتركات سياسي و اتحاد عمل
عيني خود با ديكتاتوري خونآشام خميني ،از پيشگاه خلق قهرمان ايران عذر تقصير بخواهند
و به جبهه خلق و مقاومت بازگردند .در اين صورت البته بديهي است كه عاري از پيوندها و
مشتركات ارتجاعي و استعماري ،ابراز مخالفت و هرگونه شعر و شعار عليه شوراي ملي مقاومت،
عليه مجاهدين و شخص اينجانب حق مسلم و غيرقابلانكار آنهاست و حتي مجاز خواهند بود
با هر تعداد كه ميخواهند نه فقط به حوالي محل سكونت بلكه به “داخل“ خانه ما نيز بيايند و
هرچه ميخواهند تظاهرات كنند.
-10نشريه مجاهد شمارههاي287و 288فروردين و ارديبهشت1365
126
اصالحات و سوابق آن در رژيم واليتفقيه
آيا خفت و خواري بيشتر از اين متصور است كه كسي به جاي مردم و زحمتكشان و كارگران
وطن خودش ايران ،از كشور خارجي و باالخص از محافل افراطي دستراستي و نژادپرست
آن بخواهد كه از “تكرار دراماتيك تاريخ در ايران“ جلوگيري كنند آن هم با درخواست بيرون
راندن مسئول مقاومتي با دهها هزار شهيد و بيش از يكصد هزار اسير(و نه درخواست قطع رابطه
با رژيم خميني و اخراج چماقداران و تروريستهاي رژيم او).
به آنها توصيه ميكنم بهجاي درخواست جلوگيري از “تكرار دراماتيك تاريخ در ايران“ از
اجنبي و دخيلبستن خود به درخت و نيمكت شهرداري محل ،چنين درخواستهايي را تنها از
مردم ميهن خود بهعمل آورند .كمااينكه اينجانب از سوي مقاومت سراسري و از سوي عموم
شهيدان و اسيران و رزمندگان مجاهد خلق با وثيقه خون و شرف و مبارزه مسلحانه انقالبي
سوگند ميخورم كه “تاريخ دراماتيك“ دجاليت و جنايت (چه تحت نام اسالم و چه تحت نام
ماركسيسم و پرولتاريا يا هر دستاويز ديگر) هرگز در ايران تكرار نخواهد شد .مقاومت تاريخي
و غرقهبخون خلق در زنجير ايران ،راه خود را پيوسته از ميان آتش و دسيسه و خون به سوي
قله رهايي باز نموده و حقانيت و اصالت خود را دقيقًا در مقابله با سلسلهيي مستمر از توطئههاي
ارتجاعي و استعماري به اثبات رسانده است .از اين حيث ،خميني و متحدان رنگارنگ او و
ديگر دشمنان صلح و آزادي و استقالل ايران بدانند كه هرگاه الزم باشد من نيز همانند ساير
رزمندگانمان در داخل كشور كه هرگز در يك جا ساكن نيستند ،كوچه به كوچه و شهر بهشهر
بهدنبال مقصد بزرگ مردم ايران كه همانا كسب آزادي و استقالل و حاكميت مردمي است،
طي طريق خواهم نمود .و اين مسير جز بر اعتالي باز هم بيشتر مقاومت و افشاي بيش از پيش
(((1
ماهيتها و جز بر تعميق مرزبنديهاي انقالب نوين خلق قهرمان ايران نخواهد افزود».
9سال بعد در سال 1374سخنگوي سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران ،آقاي مهدي
سامع در اطالعيه 20آذر 1374به نقل از جزوهيي از جانب جداشدگان از همان باند
تبهكار ،درباره سردسته همين باند اعالم كرد كه فرد مزبور «با مأموران ساواما در
ارتباط بوده» و داراي «رابطه صميمانه با افراد ساواما ،مسئول خانه ايران و مسئوالن
بانك سپه و ملي در پاريس» بوده است .همچنين يكي از افراد گوش بهفرمان او «يكي
-11كتاب «دگرديسي ضدانقالبي ـ جريان انحطاط همهجانبه و عبرتانگيز باند تبهكار اقليت» از
انتشارات سازمان مجاهدين خلق ايران1365 -
129
اصالحات و سوابق آن در رژيم واليتفقيه
از عوامل اطالعات سپاه در شهر سقز را از ايستگاههاي بازرسي تحت كنترل ارتش
عراق عبور داده و به كركوك آورده…» و باالخره اينكه خود او «در يكي از هتلهاي
پاريس ،با يكي از مسئوالن ساواما ،حدود يكسال پيش ،مالقات و به مذاكره پرداخته»
و «نقش پاككردن» دالرها را براي يكي از دالالن اسلحه رژيم مالها برعهده داشته
است(.((1
سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران همچنين در اطالعيه بعدي خود در 7دي1374
بر زدوبندهاي سردسته باند مزبور «با عوامل اطالعاتي رژيم و سرويسهاي جاسوسي
خارجي» تأكيد كرد(.((1
به اين ترتيب ،بار ديگر روشن شد كه اقدامات كثيف سال 1365عليه مسئوالن و مقر
مقاومت ايران «في سبيلاهلل» يا از سر «عزم و عرق پرولتاريايي» آن هم در حومه
پاريس نبوده و نيست!
- 12نشريه نبردخلق شماره 127و نشريه ايران زمين شماره77به تاريخ 72آذر1374با عنوان«:پيرامون
ادعاي يك تبهكار» اطالعيه سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران
-13نشريه نبرد خلق شماره 128و نشريه ايران زمين شماره 78به تاريخ18دي 1374با عنوان:
«تبهكاري كه خود را افشا ميكند» اطالعيه سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران.
131
فصل چهارم
گريزي به اشرف
در صحاري عراق
وقايعي را كه يادآوري كردم از اين بابت بود كه بدانيد وقتي قوانين بينالمللي و حقوق
مسلم انساني و پناهندگي در اشرف يا در فرانسه يا هركجاي ديگر زير پا گذاشته
ميشود ،عينًا مانند نقض حقوقبشر در داخل ايران ،چه كسي فايده ميبرد و به جيب
چهكسي ميريزد .منظورم وقايعي است كه اشاره كردم:
ـ در مورد اخراج «بيشرفانه» پناهندگان به گابن بهنقل از ليبراسيون.
ـ در مورد خنجرزدن بنيصدر عليه مريم و پناهندگان مجاهدين در ماجراي 17ژوئن
در فرانسه.
ـ در مورد قول و قرار ننگين فرستادگان شيراك به تهران «كه اگر بخواهيد ميتوانيد
اشخاصي از مخالفانتان را هركجا كه خواستيد و توانستيد برباييد و ما چشمانمان را
خواهيم بست» بهنقل از اريك رولو.
ـ و همزمان نمايشهاي باند تبهكار اقليت در برابر اقامتگاهمان در سال 1365در پاريس
كه 9سال بعد سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران منشأ رژيمي آنرا روشن ساخت.
ـ و اينكه شوراي ملي مقاومت در همان زمان در خود تصريح كرد «حركات مشمئزكننده
باند مزبور تجاوز آشكار به حقوق همميهنان پناهنده ماست و بازتاب آن حريم پناهندگي
سياسي را نيز در تماميتش مخدوش ميكند».
ـ و اينكه شوراي ملي مقاومت در همان زمان تأكيد كرد «وظيفه كليه نيروها و
شخصيتهاي معتقد به آزادي و استقالل ايران ميداند تا به منظور تأمين سالمت و روابط
135
استراتژي قيام و سرنگوني
انساني ايرانيان در خارج كشور و تضمين حداقل حقوق پناهندگي سياسي ،اعمال اخير
اين باند خائن و ضدانقالبي را محكوم نمايند».
-و سرانجام اينكه كشتار و سركوب و محاصره اشرف را يادآوري كردم.
بله ،همه اينها را از اين جهت يادآوري كردم تا بدانيد وقتي قوانين و حقوق شناختهشده
انساني و بينالمللي اينچنين زيرپاگذاشته ميشود ،وقتي خشونت و جنايت و كشتار و
سركوب ،انجام ميشود ،سر منشأ و آبشخور و پشت اين شناعت و كسي كه از آن فايده
ميبرد ،بدون شك ،خواه و ناخواه ،مستقيم يا غيرمستقيم ،رژيم است ،رژيم است ،رژيم
است.
موضوع اشرف و مسأله مجاهدين باشد .آنقدر كه والاستريت ژورنال پارسال از قول
چندين ديپلمات كه درگير گفتگوها بودهاند ،نوشت:
«مقامهاي ايراني سالهاست كه سركوب سازمان مجاهدين را به يك اولويت در مذاكراتشان بر
سر مسأله هستهاي يا موضوعات ديگر با كشورهاي غربي تبديل كردهاند .اين موضوع بر اساس
اظهارات چندين ديپلوماتي است كه درگير در اين گفتگوها بودهاند»( 7مه .)2008
من در اين باره ،در ادامه بحثهايمان ،توضيح خواهم داد ،اما در همينجا ميخواهم
بگويم:
كسانيكه در دهه 60عليه محل اقامت خود من ،و در دهه 70و 80عليه اقامتگاه
رئيسجمهور برگزيده اين مقاومت و اكنون عليه اشرف كه محل اقامت مجاهدين است،
چنگ و ناخن ميكشند؛
كسانيكه خواستار برچيدن و تعطيل اشرف هستند؛
كسانيكه بهجاي جالد با پستي و دنائت بر سر قرباني ميكوبند؛
بهجاي ظالم ،يقه مظلوم زير تيغ را ميگيرند ،بهجاي سركوبگر ،بهعمد به آنكه ايستادگي
و مقاومت ميكند ضربه ميزنند؛
كسانيكه به اشرفيان خرده ميگيرند كه چرا مانند آنها به سواحل امن و عافيت
نميگريزند؛
كسانيكه بهجاي دفاع از حقوق مسلم و انكارناپذير اشرفيان كه در همه قوانين و
كنوانسيونهاي بينالمللي بهرسميت شناختهشده است ،خواهان تسليم و زانوزدن
مجاهدان اشرف در برابر واليتفقيه و عوامل آن در عراق هستند؛ تمامي آنها ،بدون
شك ،در خدمت همين رژيم و جبهه متحد ارتجاع و بخش واليتفقيه در عراق ،عمل
ميكنند.
چنانكه گفتم ،اين فرومايگيها نه «فيسبيلاهلل» است و نه از سر «عرق پرولتاريايي»
يا غيرت ملي.
سراپا بيغيرتي و بيشرافتي است .دستتكاندادن و عشوه سياسي براي ارتجاع هار و
وحشي است.
ناديدهگرفتن مرزبندي سرخ و خونين با دشمن ضدبشري است .مخدوشكردن مرز
137
استراتژي قيام و سرنگوني
مقاومت با تسليم است .كه از ابراهيم بتشكن تا اسپارتاكوس و زاپاتا ،و از امام حسين
تا مقاومت يونان و اسپانيا ،و از بابك خرمدين و سربداران تا دليران تنگستان و ستارخان
و اميرخيز ،از برجستهترين دستاوردهاي بشريت است ،از سوي هر كس كه باشد ،خائنانه
و مشمئزكننده و دقيقًا در خدمت بقاي رژيم و بر ضد قيام و سرنگوني است.
با هر بهانه و تحت هر عنوان و هر پوششي كه در جبهه ارتجاع و بخش واليتفقيه و
پشتيبانان و دمو دنبالچههاي آن در سراسر جهان ،ارائه شود ،فرقي نميكند و مضمونش
همين است .در خدمت بقاي رژيم و بر ضد قيام و مقاومت براي رهايي است.
اين داستان مكرر تاريخ است:
وقتي مسيح را پاسداران امپراتوري رم در اتحاد عمل با آخوندهاي زمان با همكاري
خائنانه يهودا به پاي صليب ميبرند ،جز اشقياي زمانه چه كسي از او ميپرسد :بگو
ببينيم مادرت ترا چگونه بهدنيا آورد؟! اين سؤال در اين هنگام ،چيزي جز ترغيب و
تشويق جالد بركوبيدن ميخ شقاوت بر دست و پاي مسيح نيست .اين سؤال را 33سال
پيش از آن ،الت و لومپنهاي زمان از مريم عذرا پرسيده بودند اما او فقط نگاه كرد و
سكوت…
هيچ گواه و شاهد و پشتيباني هم جز طفل شيرخواري كه بر خالف رسم زمانه ،بهنام
مادرش ناميده شد و عيسيبنمريم نام گرفت ،نداشت.
راستي آنكس كه بهداركشيدن حالج را نظاره كند و سنگ كوچكتري بزند و بعد بگويد،
من سنگ نزدم و فقط ريگي پرتاب كردم ،چنين كس را چه ميناميد ،چگونه تعريف
(((
ميكنيد و در كدام جبهه قرار ميدهيد؟
گمان ميكنند كه ما معني و تعريف و شاخص و فرق انتقاد جدي مبارزاتي؛ با وادادگي
و تسليم ،با ارتجاع و افتضاح ،با خوشرقصي براي رژيم واليتفقيه ،و با ويراژهاي
دموكراتيك! را نميدانيم و نيازمودهايم.
-1حسين بن منصور بيضاوي معروف به حالج ،عارف شهير قرن سوم هجري ،در 259هجري
قمري(922ميالدي) به حكم شرعي فقيهان زمانه و امر دربار خليفه عباسي به قتل رسيد .در علت قتل
او همه با حافظ هم عقيدهاند كه :گفت آن يار كزو گشت سردار بلند /جرمش اين بود كه اسرار
هويدا ميكرد!
138
گريزي به اشرف در صحاري عراق
گمان ميكنند ما نميدانيم كه وزارت بدنام ،سربازان گمنام را موظف كرده است قبل از
هرچيز و مهمتر از هرچيز ديگر ،شايع كنند و جا بيندازند كه :مجاهدين به هركس به آنها
انتقاد دارد برچسب رژيمي و وزارت اطالعات ميزنند .همانطور كه يك بار يونسي وزير
اطالعات خاتمي در 5شهريور 1379در رسانههاي رژيم آمار داد .اين نخستين وظيفه
همان «هزاران كارمند رسمي و صدهاهزار خبرچين .مخبر ،همكار در سراسر كشور و
در سراسر دنيا» و «صدهاهزار پرسنل رسمي و غيررسمي» و «هزاران كارشناس مقتدر
(بخوانيد دژخيم) اطالعاتي» است.
گمان ميكنند آجيل مشكلگشاي «بيست-هشتاد» وزارت بدنام از يادها رفته است كه
دستورالعمل داده بود براي موجهكردن 20درصد تاخت و تاز به مجاهدين80 ،درصد هم
به رژيم بزنند(((.
گمان ميكنند كه ما چند دهه پيش ،خوشرقصي براي رژيم تحت عنوان «تمرين
دموكراسي» با شروعكردن از مجاهدين را نيازمودهايم.
نميدانند كه هم اكنون در اشرف ،نزديك به هزار زنداني سياسي شكنجه شده در
رژيمهاي شيخ و شاه ايستادگي ميكنند .بيش از 10درصد آنها زندانيان زمان شاه و
بقيه از شيخ ،كه از چند سال تا 10سال و 12سال و 13سال و 16سال و 17سال حبس
كشيدهاند و اسامي و مشخصات همه آنها در اختيار ارگانهاي بينالمللي است.
گمان ميكنند كه برجستهترين انقالبيون دنياي معاصر در اشرف كه كوهها جنبيدند اما
آنان 7سال است از جاي خود تكان نخوردند و خم به ابرو نياوردند ،نيازمند درسگرفتن
از روضهخوانيهاي امام جمعهها و «جفتك چاركش»((( انجمنهاي «نجات» وليفقيه
-2درسال 1377يكي از مأموران اطالعاتي رژيم آخوندها كه بعد از يك دهه فعاليت عليه مجاهدين
در اروپا ،طي نامهيي به گزارشگر حقوق بشر ملل متحد ،گوشههايي از شبكه وزارت اطالعات
رژيم در خارج كشور و شيوههاي اطالعاتي و تبليغاتي آن عليه مجاهدين را فاش كرده ازجمله به
نقل از رهنمودهايي كه سعيد امامي ،معاون امنيتي فالحيان وزير وقت اطالعات و مسئول مستقيم
قتلهاي زنجيرهيي ،به اين مزدوران داده بود نوشته است :سعيد اماميگفت« :شما نشريه منتشر كنيد،
هرچه ميخواهد باشد 80 .بهرژيم بزنيد و 20بهمجاهدين80 .بهرژيم مشكلي نيست ،ولي حتمًا آن 20
بهمجاهدين خيلي مهم است»(نشريه مجاهدشماره.)532
چاركش ،يا خرپشتك يا پكپي و دوپي از بازيهاي كودكان است. -3جفتك ُ
139
±≥∂∞sLNбπ tÏÝULŠ Xý«bÖ—eÐ Ê«—Ëœ È—Uł tAOL¼ Êuš ¨ bLŠ«
ł— ·dý« b¼U−� vÐÅöI½Å « Ê“ q³LÝ ÅœÅUNý v¹U?{— bLŠ« dO³� b¼U−� œU¹
ÊU�“UÝ bONý sO�Ë«
v½ÅUÐÅ UOš vÝu� oKš bONý —Å«ÅœdÝ Ë Ê«d¹« oKš s¹b¼U−�
—uA� qš«œ —œ s¹b¼U−� v¼b½U�d� œU²Ý œd~�UÝ sOLN½ÅËÅX�OÐ —œ
s¹b¼U−� Ê«—«œ«u¼ œUÐ v�«dÖ gðœUNý
vK� g�³¹œ«“¬ gð—« ÁÏdOš– ÈU¼ËdO½ Ë œuF�� ÊUГ “« bLŠ« œUNý ●
sLNÐ≤≥ Uð ±∑ “« «— dOÝ« sNO� qš«œ —œ È“U³½Uł Ë È—U�«b� XO�dþ ●
XŽUÝ sO�Ä«Ë —œ ●
«ušÅv� «d� åvÝu� Ë ·dý« tϲH¼ò È—«eÖdÐÅ tÐ —Ëôœ dOý ʬ bLŠ« ●
AHED NO.532Tuesday, 23Jan. 2001 (04/2001) µ≥≤ ÁÏ—ULý ±¥≤±‰«uý ≤∏ ‡ ±≥∑π sLNÐ ¥ t³MýÅtÝ
M - 20 AST - 2US$ - 3000 Lier - 1.5 Pounds - 60 BFr - 3 Sfr - 15 SKr - 15 DKr - 3 C$ - 10 FFr - 15 NKr - 4 FI
∫È—«bL²F¹dý sO�Š
ý Ê«—UÐdOð sO~?LAš Âœd� —uCŠ —œ ÁœuŽÅvMÐ ÊöŽ Ë ÈËUJ� bL×� Èb−� r¼ dš¬ Uð ‰Ë« “« 廫œd�ò ÂU½ÅtÐ «— ÈdzUŠ fLý bLŠ« »U²� ÂËœ bKł «ÎdOš« U�● sOH�U�� Ë «—uý Ë ÊU�“UÝ “« U¼ÅÁbý«bł ULý ÂU½ÅtÐ e�d� p¹ UÎF�«Ë ÊuM�« U� ●
● rO²ÝdHР×Uš tÐ t�Ås¹« “« q³� Ë r¹œd� ÛUÇ ÊU�œuš r¼ Ë rO²ýu½ ÊU�œuš ‰UÝ—« Ë »U²� Ë t¹dA½ ÛUÇ Uð ôUI� s¹Ëbð Ë tONð tÏKŠd� “« t� r¹—«œ ÊU�“UÝ
r¹œd� l¹“uð Ê«d¹« qš«œ —œ b¼œÅv� ÂU−½« «— ×Uš tРʬ
Uð Ëœ r¼ «—Åʬ ÈU¼—uð—UJ¹—U� Ë b½œd� tONð ÊU�œuš ÈU¼ÅtâÐ r¼ «— vÝ—UÄ bM� ● h�ý UÐ ¨X�¼ s� XÝËœ s� sLýœ sLýœ ÏÁbý t²�d¹cÄ Ë ·ËdF� eð ”UÝ« dÐ U� ●
b½œd� rOÝdð ÊU�œuš X�¹—uðUJ¹—U� ÈU¼ÅtâÐ “« È—UJL¼ ÊULOÄ p¹ X�ËUI� vK� È«—uý Ë ÊU�“UÝ “« U¼ÅÁbý«bł d¹UÝ Ë v�UFÐUMł
U¹dA½ s²ý«œ t� «dÇ rOýUÐ t²ý«œ ‰d²M� X×ð ˛«dOð dÄ U¹dA½ t� X�¼ rN� —UO�Ð U� È«dÐ ● tAOL¼ t�Ås¹«ÅUL� ¨r¹œdJ½ ‰ULŽ« r¼ «— v�Uš ÈbMГd� êO¼ Á«— s¹« —œìr¹«Åt²�Ð
ÆbMýUÐ ÊU�œuš ‰d²M� X×ð t� ◊dý p¹ tÐ v�Ë ¨XÝU� ÈUN²Ý«uš “« ÂUE½ n�U�� bO½eÐ r¼ bMð vKOš Ë bO½eÐ ÂUE½ tÐ t� r¹«ÅÁœd� tO�uð
«— g½U�œ —œ b¹UÐ v½UNH�« e¹ËdÄ ¨rM� lD� «— “ËdLO½ Èd³š tϹcGð dÖ« ÊuM�« s� ● U¼ÅtâÐ “« d~¹œ ÈUðbMÇ Ë Ë« ÂU½ÅtÐ «— b½uOÄ ¨r¹—«b½ vKJA� vIŠ r¹d� UÐ Êô« U� ●
Ë rO²�O½ l½U� UNM¹« tÐ U� “UÐ v�Ë Æ —u� sOL¼ tÐ ÊbM� ÊUNO� U¹ ¨bM� t²�ð bMÇ UÐ XÝ« —«d� ©ZKš s�Š® s�Š ¨rOM�Åv� dA²M� ˛Ëd½ Ë bzuÝ Ë ÊUL�¬ “«
bMýUÐ ÊU�œuš ‰d²M� —œ d²AOÐ rO¼«ušÅv� ìœd� rO¼«uš dA²M� UN½¬ ÂU½ÅtÐ r¼ t¹dA½ p¹ ¨bM¹UOÐ —œ ÁËdÖ —u�ÅtÐ d~¹œdH½
bý —Ëdð u~?M� —uNLłÅfOz— öOÐU� Ê«—u� sO�uÝÅËÅqNÇ Ê«uMŽÅtÐ ¨‘uÐ uOKÐœ Ãdł
X�dÖ XÝœÅtÐ «— —u�« ÂU?�“ ‘—bÄ ÈUłÅtÐ öOÐU� ·“uł œd� œU¹ bMÖuÝ UJ¹d�¬ —uNLłÅfOz—
●
«— qO?¹«dÝ« —UJL¼ ÈU¼ÅvMOD�K� ¨s?OD�K� X�Ëœ
~¹œ U×H�—œ Êu¹e?¹uKð u?¹œ«— fOz— ¨v?J� ÂUA?¼ —Ëdð V³?�� ●
●
œd� ÂöŽ« ¨sOD�K� ●
Êu¹e¹uKð Ë u¹œ«— fOÝQð ÊU�“ “« ¨ t�UÝ µ¥ ¨vJ� ÂUA¼
Xý«œ ÁbNŽdÐ «— ʬ XO�u¾�� ±ππ¥‰UÝ —œ sOD�K�
vJ� ÂUA¼ —ËdðÅtÐ ÷«d²Ž« —œ Áež sO~LAš Âœd� «d¼UEð
●
● åv¹Åt×H�∏∞ tÏ�UM³ýò
sOD�K�ÅtÐ XAÖ“UÐ oŠ t�UÝ∏ ¨v{«— bLŠ« ÊU²Ýœ Êœd�Å„UÄ È«dÐ t½UŠuÐc� ‘öð
● Ë t½UO�—ËUš —œ vM?OD�K� ÊuOKO�∏/∂ ÈeG� —u�uð tÐ ö²³� v¹ÅÁdO−½“ ÈUNK²� “« r¹˛— Ê«dÝ œu�¬ÅÊuš
b½«ÅÁ—«Ë¬ ÊUNł dÝ«dÝ ÈË«b� bM¹uÖÅv� ÊUJýeÄ
±/µ∑∞/±π≤ ∫Êœ—« XÝ« Áb¹U�ÅvÐ Ë«
≥∑∂/¥∑≤ ∫ÊUM³�
≥∏≥/±ππ∫t¹—uÝ
ÁdBÐ ÊU²Ý—ULOÐ —œ Êuš ÊUÞdÝÅtÐ ö²³� ¨t�UÝ∑ ¨¬u� d¹b¼ Èb‡‡½u‡‡š¬ rM‡Nł “« vFLł —«d‡‡�
Ë v¹UJ¹d�¬ ÈU¼ULOÄ«u¼ tÏKLŠ —œ
b½bý t²A� dH½∂ ‚«dŽ »uMłÅtÐ v�OK~½« X�ËUI� b¹bAð Ë XAŠË Ë VŽ— uł
±± t?
Ï ×H?� ±≥∑π sLNÐ ¥ t³MýÅtÝ ‡ µ≥≤ Á—ULý
Ï vÝUOÝ
©µ®bM�Åv� UA�« «— —uA� ×Uš —œ Ê«d¹« X�ËUI� Ë s¹b¼U−� tOKŽ UŽöÞ« —«“Ë ÈU¼Åt¾ÞuðÅ X�ËUI� vK� È«—uý r�¹—ËdðÅb{ Ë XOM�« ÊuO�OL�
Ê«dNðÅtÐ dHÝ
MI6
C.I.A.
∫v�U�« bOFÝ
©∑µ Èœ -Ê«bL¼ ÁU~A½«œ —œ v½«dM�Ý —œ®
—œ oKš s¹b¼U−� ÊU�“UÝ q� r¼ Êô«ò
s¹b¼U−� UOKLŽ tOKŽ UŽöÞ« —«“Ë UOÐœ« “« v¹Åt½uL½
“« ¨gOÄ U¼Åt²H¼ Èuł— r¹d� Á“Uð t� œ«bGÐ
«— ÊUýœuš t� XÝ« Áb�¬ œ«bGÐ tÐ t�½«d�
v²�¹—Ëdð ÈUNLOð »U�²½« È«dÐ bMM� ÁœU�¬
åXÝ« dH½ ±∏≤µ ¨bM²ÝdHÐ —uA� qš«œ tÐ t�
žƿŹŚě ƵŚĭŵřŵ Źŵ ƽŶƳƺųō ƮƿĥŹ Ţƀƨƃ
ÎÐÕÔŢƄƸŞƿŵŹř ÑƶŞƴƃŹŚƸģ ºÖÍÐ ƵŹŚưƃ ÎÍ ƶŰƠƇ
ƱřźºƿřŢƯƹŚºƤƯƹƲºƿŶºƷŚºŬƯŚŝŹŶºƇƾƴºŝƾƗŚŬţŹřƽŻƺţƲǀƧ
ƺĮƛƹŹŵƵŵřŻnƭŚƯř~ƾƗŚŬţŹřŜƀƳƹƪƇřƹƲƿŶƷŚŬƯźŝƾƴǀưųŮǀūźţ
ŢſŚƣōźƀě ƮƄưƄƣřŻźǀƯ ŶƿźǀĭźſŻřƾĭŹżŝÎÐÓÐŵřŵźƯŹŵƾƴǀưųƶŝśŚƐųŹŶƇƾƴŝ
Ʈǀƈƣ ƮƿźƧ źŤƧŵƶƫŚƤƯ Żř ƾŤưƀƣ ÏÎÓƵŹŚưƃ ŶƷŚŬƯƶƿźƄƳŻř ƪƤƳƶŝ
ÎÐÓÒźǀţƹ ŵřŵźų ÏÎƹÏÍƵŹŚưƃ ŢƯƹŚƤƯ ƾƬƯ ƽřŹƺƃ ƶƯŚƴƷŚƯ Żř ƪƤƳ
ŚƸƳŚŝŻ źſ řŹ ƽŶƿŶū ƙƹŹŵ ƹ ŵŚƸƳ ƩŚſ ƱŶƿźŝ Żř žě ƾŤů ƹ ŵƺŝ nŚƣō~ Ʊřżǀų ƹƱŚŤƟř ƶƴǀƯŻ Ʋƿř Źŵ ƹŶƴƴƧ Źƹŵ ƾſŚǀſ ƮƸƯƶŧŵŚů ƦƿƶƧ ŹŚŝźƷ þ
šŚƠƬţ ƶƧ ŵřŵ ŵŚƿ ƮƿĥŹ ƶŝ ŢųřŶƳř ŢƃŹŵ ƁŵřźƯƶŝƶưƬƧ Ʀƿ ƮƷÓÍ Żř ŹŶƇƾƴŝ ƭŚŬƳřźſ ŶƴŤƟŚƿ ƢǀƟƺţ ŶƿŶū Źƹŵ Ʀƿ Źŵ ŶƿōƾƯ Ƃǀě
ƱŶƃƶŤƄƧ ƶŝŚŨƯƶŝ řŹ śƺƧźſ ƪƯřƺƗ ƭŚǀěƱřŹŚưū ƶŝ ƦƯźƳƭźƳ ŵƺŝƶŤƠĮƳ ƹ ŶƳŵźƧ ƂƫƹżƘƯ ƾƴƘƿ Ŷƿźŝ ƵŚĮŤſŵ ŻŚŝ Ɲřżĭ ƹ ƝLJ ƽŚƸŤſŵ ƶưƷ
ƾƟźƘƯ ƪŰƯźſ ƽŻŚǀě ƹƁƹźƟƾƴŤƀŝ ƶƧ ƩŚů ƲǀƗ Źŵ ŵŚŤſźƟƾƯ Ǝų ƹ ƲƿŶƷŚŬƯ ƶŝ ƹ ŵřŵ ƱŚƄƳ šŏźū ƮƷ ƹř ŶƴƿōƾƯ ƹŹ ƶŤƠƸƳ ƽŚƷŻřŹ ŶƳƺƃƾƯ
řŹ ƶƳŚŰƬƀƯ ŢƯƹŚƤƯ ƱŚƀƴƿŶŝ ƹ ŶƴƧ řŹƺƃ ŮƬƇ ŭźƏƽŚěƹ ŵƺŝ řŹƺƃ Źŵ ƹř ƽřźŝ ŹƺūƶưƷ ŚƸƴƿř ŵźƧ ƶǀƨţ ŚƷƶŤƃƺƳ ƹ ŚƷƶŤƠĭ Żř ƽŹŚǀƀŝ ƶƴƧ ƹ
ƮƷ ŶǀƸưţ Ʋƿř ŶƷŵ ƵƺƬū ƕƹźƄƯŚƳ ƶƯŚƳŻƹŹ śŚƤƳ Śŝ ŢƃřŸĭƾƯ ŚƌƯřřŹ ŢǀŨǀů ƶưŤţ ƹ ƱŚū ŶƴŤƃřŸĭ ƶƿŚƯ ƩƹřŹƹŵ Źŵ ŹŶƇƾƴŝ ŵƺƃƾƯƲƃƹŹ
Ʊō Żř žě ŵŚŤƟř ŹŚƧ Żř ƽŵƹŻƶŝ ƽŹŚƨŝřźų ŜţźƯ ƾƯLjſř śLjƤƳř ŹřżƷ Śŝ ƹ ŶƳŵřŵ šŚŬƳ řŹ ƁřƾſŚǀſ ŮƬƈƯšƺƀƧ Źŵ ƾƴǀưųŢƯƺƨů
ƲƿŶƷŚŬƯ ƶƧ ŵřŵźſřŹ ƾƿƶƴƸƧ ƶưƜƳ ƭřƹŵ ƪŝŚƣ ƶŤŞƫř ƶƐŝřŹ ŹƺūƲƿř ŵźƧƾƯ ƂƸĮƳ ƱŚƃŵƺųƮƄģ ƽƹŹ ŢưůŻ ƹř ŢƃřŸĭ ƱřŶǀƯ ƶŝ ƽŚě ƾƯLjſř
Ɓŵƺų ƹ ƱŚƴģƹ Ʋǀƴģƹ ŶƳźŤǀƫŚţƺţ ƹř ƾƫƹ ŶǀƄƧ ƾƿřŶū ƶŝ ŹŚģŚƳ ƹ ŵƺŞƳ ƾſŚĜſŚƳƑŚŰƫƶŝnŚƣō~źƀěƾƫƹŶƴŤƃřŵ Ʊƺģ ƾƯŚƃōƱƺų ƁŚƠų ƩŚŝ ƽƹŹ
ƹnƖūźƯ ƱřŹƹŵ~ƹ nƖūźƯ źƨƟ~Ŷƃ Żř řŹ ƂƿŚƌƯř ĹƴƬƗ Å ƹ ŚưſŹ ƵŚĭĢǀƷ ƹ ƮŴţ ƶƧ ƢŰƫř ƾƿƹŹ ƹƮƄģƾŝ ƹ šźƸƃƹ ƭŚƤƯ ƹŶƯōŹŵŻřƹźěƶŝƾƴǀưų
Śě ŢƃřŶƴě ŵƺų ƩŚŞƳŵƶŝ řŹ ƾưƫŚƗ ơřźƗ ƩƺŞƣ ŵŹƺƯƶƧ řŹƺƃ ŮƬƇ ŭźƏ ƹř ŵƺŝ ƁřnƾƳŚůƹŹ ŹŶě~ ƱŚưƷ ƶƧźţ ƱƺƳŚƣ ƲƿƹŶţ ƂƿŚƯŻō ƩLjų ŹŵŢƟŚƿ
Ǝų~ ƶŝ ƍƺŝźƯ šLJŚƘƟřƹ ƪƘƟƽŚěƶŝ ƭŵźƯ ƭƺưƗ ƩŚŞƣř Żř ƹ ŵƺŝ ƵŶƃ Ɩƣřƹ ŢƿŚƴū ŜƐƣ Żř ƲƿŶƷŚŬƯ ŢưƷ ƶŝ ŵźƧ ƂƳźƧ nƶǀƤƟŢƿLJƹ~ƶŝ ƾſŚſř
ƾƫƹ ŵźƧƽŻŚŝ ƾĮƳŹ ŻƹŹ źƷnƶƫŚŰŤſř ŢƟźĮƳ žě ŵƺŝ ŹřŵŹƺųźŝ Ʊřźƿř ƶŤųŚŞƧŚě ƱƺǀŝLjƤƳř ŹŚƴƧ Źŵƹ Ŷƃ Źƹŵ ƽŚƗŵř ŵŹƺƯ Źŵ ƾƿƶƯŚƳŜƿŸƨţ ƹ
ŢƟźĭ ƖƋƺƯ ƹ ŢƃƺƳ ƱŚƴģ ŹŚŝ źƷ ƾƿƵŻŚţ Źƹŵ řŹƺƃ Żř ƾƿřŶū Żř ŶƘŝ Żř żƿźŞƫ ƽŚƌƟ ƾƫƹ Ŷƿŵźĭ ƵŶƴƷŚƴě ŢƃřŸĭ ŹŚĭŵŚƿƶŝŵƺų nƾŞƬƏŵŶŬţ~
ƶŤŞƫřŶƃŚŝ ƪƿƹŐţ ƪŝŚƣ ŹƺūŢƄƷ ƶƧ Ƃǀě ƹř ƖƋřƺƯ ƱƺƯŻō ƹ ƶŝźŬţ Żř ŚƷŵřŶƿƹŹ ƹř ƾƴǀŝīŹżŝŵƺų ƭŚƷƹř ƾƴƬƗ ƭƺŬƷ ŻŚƛōº ƽŶƘŝ ƱƺƯŻō Źŵ
Śŝ ŵƺŝ ƵźŞų ƹ ƶƤŝŚſ Śŝ ŹŚƧ Ʋƿř Źŵ ƾƀƿƺƳŻŹŶƳř ƹŶƴěƽƹŹ ƁŹŚƧ ŶƯō ƾƴƘƿº ƂƳƹŹŵ ŻŚǀƳ ŵŹƺƯ ŹƺŰƯźŝ řŹ ƹ ƦǀţřźƧƺƯŵ ƽŚƸƿŵřŻō ƶŝ ƮƿĥŹ
ƾƣŚŝ nƾŝLjƤƳř~ ƮƷ ŶǀƃƺƧ źŰŞţƲǀưƷ ŹŚŞū ƆŴƃ Żř ƾƿƺŬƫŵ ƹ ƮƿĥŹ ƶŝ ƶǀūƺţ ƹźǀƀƠţ º ƁŵƺųƱŶƿŵ ŜƐƣ ƽƹŚƗŵ ƾƘƣřƹ ŹŚǀƗº ƱŚŤſŵźƧ ƶŝ ƶƬưů
ƅŚų ƾŤƿřƹŹ ƲǀƀƿŹƺŘţ ƮƷ ŶƳŚưŝ Żř ƹ ŹřźƇř ƹř Żř Ŷƿŵźĭ żƧźưŤƯ ƾƘƟř ƶŝ ŵƺŝ ƵŵźƧ ƩŚǀų Lj Å ŞƣŵźƧƾƯ Śŝ ŢƿŶƋ śŚŝ Źŵ ƁřƾưƬƣ ºƽźƨƟ
ƽřŶǀƃ ƹ ƶƫřƹ ƮƷ ƹ ŶƃŚŝ ƶƫŚŰŤſř Żř ŵLjū ƶŝ ƹř ƢƄƗ ŹŚƨƳř ƾƴǀưų >ƱŵŹƺų@ śLjƤƳř ƵŚģ ƹ ƵřŹ ƱřŹŚưū ƽŚƷŶƳƺųō ƶƧ ƲǀưƷ Ŷƃ LjƯźŝ nŹƹŻ~
ƶŝ ƁřƶƿźƄƳ Źŵ nƾƴǀưų ƾĭŹżŝ~ Źŵ ƶƧřźģƭřƹŵźě ƾƫƹŵƺŝƶƟźƐƨƿ º ŵźŝƾƯ ƱŚưĭ LJŚů ƹ Ƶŵřŵ ƱŚƄƳ řŹ šŹŶƣƽŻŚŝ Źŵ ƾŤƄƸŝ ƱƺģƽŹřźū
ƾƳŚŝŻ Ŷŝ ƲƿŶƷŚŬƯƶŝ ƶƧ ƵŻřŶƳř ƱŚưƷ ƹ ŵƺŝ řŵƺſƲƿř ũŚŤŰƯŵƺūƹ ƽŚƟŹĥ ƽƹŵŹřŹLJŚſƶƬƟŚƣ º nƮŤſŹ~ ƂƤƳ Źŵ ƢǀưƗƵŶƤƗ ƶŝ ƱŚƴģŶƳŵŻ ƺƬūƹř Żř
Ɖźƣ ƶŰƠƇƶƫŚŰŤſř Ǝųƶŝ ŵźƧƾƯ ŢſřƺųƾƯ řŹ nƾƴǀưų ƾĭŹżŝ~ źĭř ŹŚƧ Ţƃřŵ ƶƬŬƗ Ţſř ƵŶƃ śLjƤƳř ƶŝ źƿżĭŚƳ ƶƧ ŵŹƺųźŝ ƂţŹŚƤů
ƝŹŚƘţŻŹŶƳř ƹ Ŷƴě ƮƿĥŹ ƶŝ ƹŵřŵƾƯ šŹŚƤů ƽřźŝ ƾŤŗřźŝ ƶŝŚŨƯƶŝ řŹƱō Ƶźƀƨƿ ƲƿŶƷŚŬƯ ƱŚƯŻŚſ Ţſŵƶŝ řŹ ƪſƺŤƯ nƱŚŞƬƏŹŚƈŰƳř~ Żř ƽźǀĭƵŵźų
ƽřźŝ řŹ ŵƺų ƁƹŹ Ʋƿř Śŝ ŵźƧƾƯ ƾŤůŻŚǀƳ Ʋƿř źſ źŝ ŢƀūƾƯƂƿƺų ƵźƸŝŚŝ řŹ ƶŤƟŹ Ţſŵ Żř ƭŚƤƯƹ ŶƴƧ ƶŝ ƶŤſƺǀě ƹř ƵŹƹŵ Ʋƿř Źŵ Ŷƿŵźĭ
LJŚů Śţ ŢƃřŶƸĮƳ nƵżǀƧŚě~ řŵŚŞƯ ŻƹŹ śLjƤƳř ƶŝ ŢƳŚǀų źƐų ƥŚƴƄƿŶƳř ŹŚƧƶŝ ƾƫƹƶƳŚƯŻ ŵźǀĮŝžě ŚƴƸěLJƹŵ ŶǀƯř ƮƄģ ƹř Żř ƾƿƺŬƫŵ ƹ ƾƴǀưų
ƮƸƯ ƽŚƷŵřŶƿƹŹ Żř ƾƿƵŻŚţ Źƹŵ ŻŚŝ ƶƧ řŹ źƐų ŹŚĭŻƹŹ ƵźƏŚų ƽřŶƳ ŵƺŞƳ ƽźţƢǀƣŵ śŚŤƧ ƹ śŚƀů ƹ ŵƺŝ źĮƿŵ Źŵ ƹř ƽƹŚƗŵ ƹŹ Ʋƿř Żř ŵƺŝ ƶŤųƹŵ
ƶƧźǀųřƵŚƯ Ƃƃ Źŵ ŢſřƵŶƯōƂǀě ƱŵŹƹōŢſŵƶŝ ơŚǀŤƃř ƶŝ ƹ ŵźƧ ƶƠų ŵřŶŞŤſř Śŝ ƽŵřŻō Ĭƴū ŵƺŝ ƵŶƃ ŻŚŝ źǀƜŤƯ Żř Ŷƃ ƾƘŝŚţnƾƷřƺŴƿŵřŻō~ ƶƴǀƯŻ
ƶǀƬƗ ƶŘƏƺţ ƶƯŚƳźŝ ƂƳŚǀƯŚů ƹ ƮƿĥŹ Śŝ ƽŻƺţƶƴǀƧ ƶŝ źưƧ ƾƴǀưų Ʃŵ ŢƣŚƏ ƽřŶƬƿ Ŝƃ ƹ ŶǀƄƧ řŻřŹŵ ƶŝ nŵřźƯ~ řŹ ƾƴǀưų ƹř ŵŚǀƃ ƾƴǀưų ŹŚŤƟŹ
ƖƋƹƽŚƌŤƣř ƶŝ ŶƴŤƃřŵ ƽƺūŹƽŚƣō ƾƴǀưų ƱřŹřŶſŚě Ţƀŝ ƲƿŶƷŚŬƯ ƶŤƟŹ ŹŶƇƾƴŝ ŶǀſŹ řźƟ ƾŝLjƤƳř ŽƺƫŚſ źǀĭŹŚƯ Ʊō ƹ ŵźưƃƾƯ Ɓŵƺų
Ƃǀě řŹ ŵƺų ŢƟźĭƾƯ ƖƋƺƯ ŻƹŹ ŹŚŤƄƧ ƹ Ʊřźƿř ƭŵźƯ śƺƧźſ ƱřŹƺƯŐƯ šźƀů Źŵƹ Ŷƃ ƵŹŚě ƂƫŵŶƴŝ ƶŤƟŹ ƱƺŤƠƯ ŶƿźƯ Śŝ ŢƀƳřŵƾƯ śƺų ƮƷ
ƮƴƯ ƮƴƯ ƩƺưƘƯ ƢŞƏ ƹ ŢųřŶƳřƾƯ ƕƹźƃ ŹŶƇƾƴŝƾƫƹŶƳŵƺŝ ƲƿŶƷŚŬƯ Ŷƿŵźĭ źţƢƬųŶŝ ƹ źţźǀĭƶƳŚƸŝ ŹŚŝźƷ žě ŶƴƧ ƽŻŚŝ ƶƳƺĮģ Ƃƿƺų
ŹŚƧ ťŵřƺů ŹŚƄƟƶƧ ƲǀưƷ ŵźƧƾƯ Ĭƴū ƱŵźƧ ŵŚƿƱŚƳōŻř ƾƨǀƳƶŝ ŵźƧ ƽŚƸƿŹřƺƃŵ Ūƴƨƃ ƹ ŪƳŹ ƲƿŶƷŚŬƯ nƱŚŞƬƏŹŚƈŰƳř~ ƾƴǀưų ƵŹŚƃř ƶŝ ƶƧ
żū ƽƺūŹ ƽřźŝ ƶƧŶƳŚƄƧ ƾƿŚūƶŝ řŹ ŻƺſŢƬƯ ŹƺƴţơřźƗŚŝ ƾƴǀưų ƮƿĥŹ ƾƴǀưų ƮƿĥŹ ƮǀƔƗ ŹŚŤƄƧ ƹ ŶƿŶū ŶƳŵřŵƾƯ ƾŤųŚě ƹ ŢųŚſ ŵŚƸƴƄǀě
ƽƺſ ƶŝ ƾƄƸū ŚƿŚƷŹŚƄƟ ƶŝ Ʋǀƨưţ ơřźƗ ƾĭŵŚƯō ƹ ŹřźƇř ƮƛŹƶŝ ƹ Ŷƃ ƮƄưƄƣ řŻźǀƯ ƹ ŶƳŶƃƾƯ ƪưŰŤƯ řŹ ƮƄưƄƣřŻźǀƯ ŵŚƿ Żř ƾƷřƺŴƿŵřŻō
ŶƳŚưƳ ƾƣŚŝ ƽźĮƿŵ ƵřŹ śLjƤƳřŢƿƺƤţ ƖūřźƯ ƭŚưţ ƽźĮǀŬƳŚǀƯ ƹ ŮƬƇ ƽřźŝ nƾƳƺƯĦƷƭŶƗ~ ƱřƺƴƗ ŢŰţ ƶƴţƦƿ ŵźƧƾƯ Ʋǀƨưţ ƹ ŶƯōƾƯ ƵřŹ ŢƟŹƾƯ
ƹ ŵźŝƂǀě řŹ śLjƤƳřƎų ƽƺūŹƹ Ţſřƺų ƹ ŢǀƷŚƯ ƶŝ Śƴŝ ƾƬƬưƫřƲǀŝ ŢſřƺųƾƯ śLjƤƳř Żř řŹ ƁŹŶě ťŹř řŹ ƂŤſƺě ŢŝƺƳ ƶŝ ŢŝƺƳ ŹƺƏƲǀưƷ
ŶƳŶƃ šŚƯ ƂƿŚƸǀƨƫŚĜưƷ ƹ ƮƿĥŹ ŢƟŚƿ ƶƯřŵř ƁŹŚŞū ƵŚĮŤſŵ ƹ ƾƴǀưų Śŝ ŵƺŝƾţŹřźƯźƷŚŝřŹƺƃ ƹƲƿŶƷŚŬƯ ƶŤŞƫřŶƃƾƯ źţƞǀƘƋ ƶģźƷŶƳŶƴƧ
Ʊƺģ žƿŹŚě Źŵ ƾƴǀưų ƽźƨƟ Ƶźǀųŷ ƮƿĥŹ ƾƬųřŵ Ĭƴū ƶƧ ŹŶƇƾƴŝ šřŹƹŶƤƯ Ŷů ŹŵřŹƹřƹ ŶƳŶƯō ƵřŹ ƹř ŢǀƫƺŘƀƯ ŵƺưƳƾƯ nźţƵřƺŴƿŵřŻō~
ŶƯō ƶƴŰƇ ƶŝ ŜſŚƸưƏ ƵŚƃ ƪŞƬŝ ƲƿŶƷŚŬƯ ƱŚƯŻŚſƹƱřźƿř ƭŵźƯ ƶǀƬƗ ƶǀƬƗ ŹŚƨǀě ƽŚƷŹřŶƯ ƹ Źřźƣ ƶŝ ƽźƄŝ Ʋƿř Żř ƶƧ ŵźƧƾƯ śŚŬƿř ƾſŚǀſ
ŵƺųŚƨƿźƯōƺƿŵřŹ ŚŝƶŞůŚƈƯƲǀưƷ ƾūŹŚų Ĭƴū Źŵ ŵźƧƾƯ ŹŚƨƳř řŹ ƖƋƹ Ʋƿř ŶƴŤƃřŶƸĮƳ ŶƸƘŤƯ ƮƿĥŹ ƖƠƳƶŝ ƹř ŢǀƘƣƺƯ ƹ ŢǀƈŴƃ ƊƣŚƴţ
śŚŴŤƳř Ʊō Żř Ţſř ƽŻŹŚŝ ơřŶƈƯ ƶƳŚƴŗŚų ƹ ŶǀŞƀģřŹƽŻƹźǀě ƵŶƿř ƮƿĥŹ ƶƧŹƹŻ ŚŝŵƺŞƳ ƽŹřƺŤſřŢǀƘƣƺƯŚƯř ƭŵźƯ ƂŞƴū Ūǀƀŝ ƹ ƮƿĥŹ ƞǀƘƌţ
ƹ ƮƫŚƓ ƱŚǀƯ nŚƣō źƀě~ ƶƧ ƾſŚſř ŢƳŚǀų řŹ nƶƸŞū ƞǀƘƌţ~ ƶƳƺĭźƷ ŹřŵŚƟƹ śLjƤƳř ƶŝ ƾƀƧ ŵƺŞƳ Źřźƣ ŶƿŚƃ Śţ ŵƺƃ ƵŵŚƠŤſř ŵŚǀƃ ƾƴǀưų ƶǀƬƗ
ƪưƗƶŝ ƾƳŚŝźƣ ƹ Ʈǀųĥŵ ƱŚǀƯ ƭƺƬƔƯ ƹ ŹŚŤƄƧ ƲƿŶƷŚŬƯ ƾŤƣƹ ŚƯř ŵźưƃ řŹ ƥźţ ƦƿŵƺŞƳƾƳŶƃƲƿř ŶƳŚưŝ ƱřŵŚǀƃ ƭŚƯř Ʊō Żř ƮƷ ŹŶƇƾƴŝ ŵƺų
ƽřźŝ ƶƧ Ţſř ƾƿŚū ƶƳŚƄƳ ƹ ƵŵŹƹō ƶƳŚŰƬƀƯ ŢƯƹŚƤƯŚŝřŹ ƾƴǀưų ơŚƴŤųř ƽźĮƿŵ ŻŹŵ ƾŤƀŝƾƯ ƽŹřŶƴŤƄƿƺų Śŝ ƂƳŚŤſŶưƷ ƹ ƹřŻřƹ ŶƴƧ ŶǀƯř ƖƐƣ
ƾĮƴƷŚưƷźŤƟŵ Ţſř ƵŶƃƪŗŚƣ ŵƺų śřƺū śƺƧźſ ƪƯřƺƗ šřŻŚŬƯ ƹ ƹř ƪǀƬƗ ƹ ƶŤƠǀƃŵƺų ŢƬƈų Żř ŶƳŶƃ Ʊōźŝ ƢƬų ƲƿŶƷŚŬƯŵƺƃ řŶū
þƾƴǀưųƽřźŝšŚƜǀƬŞţ ƭŚƳ nƮƀƿŹƹźţ~ řŹ ŢƯƹŚƤƯ ŶƴŤƠĭ ŶƿźƯ ŻƺƴƷ ƹř ŵźƧƾƯ ƾƿŚưƳŵƺų ƁřƾƿŚƐſƹƱƹźƣ ŜƐƣ Żř řŹ ƹř ƶƧ
ƲƿŶƷŚŬƯƶǀƬƗnƾƯLjſřśLjƤƳřƲƿŶƷŚŬƯ~ƾŤƀǀƃŚƟŶƳŚŝƽŻřŶƳřƵřŹ
Ʋƿř ƱŚĭŶƴƷŵƪǀƨƄţ ƶƧ ŵźƧ Źřźƣř ÎÐÓÒźƸƯ ƾƏŚƤŤƫř řŹ ƲƿŶƷŚŬƯ ƶƧ ŹŶƇƾƴŝ ƱŚƯŻ Ʊō Źŵ ƽŹŚưƃƽŚƷƶŞůŚƈƯ ŹŶƇƾƴŝ ƶƯŚƳŻƹŹ źƿŻƲŤƯ Źŵ
ƶŝ ŲſŚěŹŵ ƹ ŢƟźƿŸě Źƺƌůƶŝ ƾƴǀưų~řŹ ƱŚƿźū Śŝ Śţ ŵźƧ ƦưƧ źĮŝƺƧźſ ŶƳŚŝ Ʋƿř ƶŝ ŶǀƯŚƳƾƯ Żř řŹ nƾƯLjſřśLjƤƳř ƲƿŶƷŚŬƯ~ ŶƳŚŝ ƶǀƫƹř Ʊřźſ Żř
ƹ ŹŶƇƾƴŝ ƽŚƣō ŵżƳ Ŷƿƹźŝ ŢƠĭ ŚƸƳō ƞǀƬƨţƲǀǀƘţ ƹŚƸƳōŢǀŝƺŞŰƯŚŝƶƬŝŚƤƯƽřźŝƲƿŶƷŚŬƯƭŚƳŢƣźſ Ʋƿř ƶŝ ŚƸƳō Ţſř ƵŵźƧƪƤƳ ƾŤƯƺƨů ƽŚƷƶƯŚƳŻƹŹ
nŶƿƺƃ ƾƨƿ ŶǀƴƧ ƾƘſ ŶƴƴƧŢǀƫŚƘƟ ƱŚƳřƺū ƱŚǀƯ Źŵ ƱŚƄŝŚŤƃźěƁźŤƀĭ ƂƤƳ ŶƳŚŝƲƿř Ʊŵřŵƪƨƃ Źŵ ŹŶƇƾƴŝƶƧ ŢǀƘƣřƹ
Żř ƶƧ ƾŤƠĮƃ ƾĭŶƿŹŵƮƄģ Śŝ ƽƹ ŵƺų ŻƹźƯř ÒÕŢƄƸŞƿŵŹř ÎÓ Źŵ ŶƳŚŝ Ʋƿř žǀſŐţ ŻƹŹ Źŵ ƽźƈŤŴƯƵƹLjƗƶŝ ŶƴƴƧƾƯ ƵŹŚƃřƶŤƃřŵ ƾƿƵĦƿƹ
ƶģ Śưƃ ƶŝ~ ŶſźěƾƯŢſƹř ƵŶưƗ ƽŚƷƶƈŴƄƯ ŚƷŶƘŝ ŵźƧ ƾƳřźƴŴſ ƹ ŢƧźƃ ĹƈŴƃ ŹŶƇƾƴŝ śƺƧźſ Źŵ ŢƧŹŚƄƯ źǀƔƳ ŵƺų ƞǀŨƧ Ƣŝřƺſ Żř
ŵřŶŞŤſř įŚƷƶƿŚě ƱƺŤſþ ŵƺŝ Ƶŵřŵ ŢƿŹƺƯŐƯ İƀĩ ŹŶƇƾƴŝŵźƧ ŹŵŚƇ řŹƱōƩLjŰƳř ŹƺŤſŵ ƾƴǀưų ƶƧ ƺĭŻŚŝ řŹ Ʋƿƹř ƵŚĭƶŬƴƨƃ ƽŚǀůř ƹ ƱŚŤſŵźƧ
nŶƿŻŚƀŝ řŹ įŹŚĪƸŞţ ÎÖ ºÎÐÒƵŹŚưƃ ƾƯLjſř śLjƤƳř ŵƺųƶƯŚƳŻƹŹ Źŵ ŶƴƴƧƾƯ
ƶŝ ŹřŵŚƟƹ İƬŰƯ įŚƷƹźǀƳ ŶƿŚŝ ŜƬƏƶƿżŬţ źƇŚƴƗ Śŝ ũřżưŤſř żǀƳřŹ ƭŚƯř źƔƳ ƶĩ Ʈƿŵźĩ ƁLjţ ƱŚƯŻŚſ ƪǀĪƄţ ÕÓƲưƸŝçíŚţæéŻřëîåƵŹŚưƃ nƾƯLjſř śLjƤƳř~
Ʈǀƴĩ ƮŬƀƴƯ ƹİƷŶƳŚƯŻŚſ řŹİƯLjſř śLjƤƳř ƶŝ ƮǀưƈţƵŶƯōƪƇŚů ŢŞŨƯ ŪƿŚŤƳ ƶŝ ƶūƺţŚŝ ƹ Ʈǀƴĩ ƭŚƯř ƱŚƯźƟ ƶŝ ƶĩ ŵƺŝ ƵŶƄƳ ƶƷŚƯ Ĩƿ śLjƤƳř ŻƺƴƷ~
ƮǀŤƟźĭ śLjƤƳř ƲƿŶƷŚŬƯ ƱŚƯŻŚſ žǀſŐţ ŹřźƣśLjƤƳř įŚƷƹźǀƳ įŚƷƶƯŚƳźŝ Ţƀǀƫ Źŵ ƵŚĜſ ƪǀĪƄţ
Ʋƿƹř ƽŻřŶƳřƵřŹ Ĩƿ ƱŚƯźƟ Ʋƿř ŹƹŶƇŻřžěŻƹŹ Ŷƴģ ŢſŹŵ ŢƟźĭ
ŶƴĩİƯ ŶǀĩŐţ ƵŹŚŝ Ʋƿř Źŵ İųźſ śźƗ ĽřƊǀƟ ƱřŹřŶſŚě ƵŚĜſ Śŝ ƾĮŤŴǀƯō śLjƤƳř Żř Ƃǀ쯏ŚŞƯƵƹźĭ ŢƠƷƭŚƛŵřŻř İſŚǀſ ƪĪƄţ
ƭŚƔƳ Ʊřźſ Śŝ İĮƴƷŚưƷ ƱƹŶŝ ƵŚĭĢǀƷ ƱŚƯŻŚſ ƶĩ žǀſŐţ įŚƷŻƹŹ ƲǀŤƀŴƳ ƶŝ ƵŹŚƃř Śŝ żǀƳ įŻƹŹƺƳ þ ƞƇ įŶǀůƺţ ƱƹŹƺƈƴƯ ƵŶůřƹ ŢƯř įŚƸƯŚƳ Śŝ
įƹ Ţſř ƶŤųřŵźĜƳ İŤǀƴƯř ƹ İƯŚƔƳ įŚƸŤǀƫŚƘƟƶŝ ÒÕŢƄƸŞƿŵŹř Śƿ ƲƿŵŹƹźƟ Źŵ ŶƿƺĭİƯ ƵŚĜſ ƱŚƯŻŚſ ƱřƺƴƗ Śŝ ŭLjƟ ƹŹŶŝ įŶǀůƺţ ƲƿŶůƺƯ ƢƬƟ
ƹ ŵƺŝ ƶƳƺĭƲǀưƷƶŝ ƮƷ ŚƸŤƃřŵŻŚŝ ƶƴǀƯŻ Źŵ ŶƿřżƟřİƯ ƹ įźƿƺƫř ƱŚƿŚƣō ƹ Ŷƃ ƪǀĪƄţ ƵŚĜſ ƶǀƫƹř įřŹƺƃ ŵźĩ ŢƿŵƺūƺƯ ƭLjƗř İƯLjſř śLjƤƳř ƲƿŶƷŚŬƯ
įŚƸŤǀƫŚƘƟ įŻŚſİŨƴų ƹ İƿŚſŚƴƃƶƠǀƓƹ ŚƸƴţ ƱŚƯŻŚſ řŹƺƃ Ʋƿř Źŵ ƱŚƯŻŚſ ƱŚĭŶƴƿŚưƳ ƱřƺƴƗƶŝ İƿŚƋŹ Ƶŵźĩ ƞƿźƘţ ŵƺųįřźŝ ƱŚƯŻŚſ Ʋƿřƶĩ İŤƿŹƺƯŐƯ ƕƺƳ
İƿŚƳřƺţ ƭŶƗ Śƿƹ ŢŞǀƛ ƱŚƯŻ ŹŵƮƷƱō śLjƤƳřŶƋ ƶŝ żǀƳ ƲţƹźƟ įŚƣō įŶƴģ Żř žě ŶƴŤƟŚƿ Źƺƌů ƱřŹřŶſŚě ƵŚĜſ ƶŝ ƶĩ İŤƿŹƺƯŐƯ ƶŝ įŵŚƿŻ šŚƸū Żř żǀƳ ŵƺŝ
řŹ ƵŶƃźǀĮŤſŵ ŵřźƟř ƹŢƃřŵƵŶƸƗźŝ řŹ ƶŤǀưĩ ƹ ƵŚĜſ İųźŝ ƵŚĜſ įŚƸŤǀƫŚƘƟƂƿřżƟřŚŝ Ŷƃ ƶƟŚƋř Ɩưū Ʋƿř Ʋƿř ƭŹō İŤů ŵƺŝ ƶǀŞƃ ŵƺŝ ƵŶƃ ƵŵźĜſ İƯLjſř śLjƤƳř
ŵřŵİƯ ƪƿƺŰţ İƿŚƌƣ ƖūřźƯ ƶŝ żǀƳ ƹźǀƳ Ţſřƺų Źŵ ƱŚƯŻŚſŻřŵŚƸƳ Ʋƿř ƱŚƷŶƳŚƯźƟ Żř ƵŶƃ İůřźƏ ƮƷ źƠƳ Ĩƿ Ǝſƺţ ĹƣŚƠţř ƶĩŚěƺƳ ŵŚƸƳ ƹŵ
żǀƳ Ʋƿƹř ƱřŶƳŻ įŻŚſƵŵŚƯō ƵŹŚŝŹŵ İųźſ śźƗ ŶǀƸƃƹİųźſ śźƗ ƵŵřŻŹƺěŚƃ ƱŚƿŚƣōƹŶƳŵźĩ ƹŵźƷ ƭŹō Źŵ Ţƃřŵ ƮƷ ŚŝįŹŚĪƳřƪŝŚƣźǀƛ ŢƷŚŞƃ ŵƺŝ
ƵĦƿƹƶŝ ƹ ƲƿƹřƱřŶƳŻśLjƤƳř Żř žě ƶĩ ŵŹřŵİƯ ƱŚǀŝ ŶƳŶƃ ŵŹřƹƵŚĜſ ƶŝżǀƳ įŵźūƹźŝ żǀƳřŹnLJ~ ƱŚƯżưƷ ƶĩ ƶŰƬſř Śŝ İŤſŵ ŵŚưƳ Żř ƪĪƄţ
ŵŶŬƯ İƷŶƳŚƯŻŚſ ƶŝ ũŚǀŤůř Ʊō įŹřŵř įŚƸƄŴŝ Ƶźĩ Żř ƭŹō ƹŵźƷ Źŵ ŵƺŝ ƵŶƃ Ƶŵźŝ ƵźƸŝ ŶƴĩİƯ İƗřŶţ
Źŵ ƶĩ Ŷƃ ƶŤƃřŸĭ ƵŚĜſ ƵŶƸƗ źŝ źƯř Ʋƿř ƶĩ Ţƃřŵ ƱŚŤſŵźƧ ƭŵźƯ śƺƧźſ źŤŞƫŚū ƶưƷŻř ŵƺŝ ƵŶƃ ƵŵŚƠŤſř żǀƳ ƱōźƣšŚƿō ƹ ƲǀƯŻ
ƵŚĜſ Źŵ ƩŚƘƟ ƱŚƯŻŚſ įŚƌƗř Żř İųźŝ żǀƳ ƂŴŝ Ʋƿř ƢƏŚƴƯ ƵŹƹŵ Ʊō İƳřźŰŝ įŚƌƟ ŮƿźƄţ Śŝ ƽŻƹŹƺƳ żǀƳ ƵŚĜſ Źŵ śLjƤƳř ƲƿŶƷŚŬƯ įŚƷƹźǀƳ Żř įŹŚǀƀŝ ƶĩƲƿř
ƎſƺţƶĩƱō ƩƺŘƀƯ ƲǀŤƀŴƳ ƶŝ Ƶŵźĩ ƵŵŚƯōřŹƱřŶƳŻ ŜƬƏƶƿżŬţįŚƸƷƹźĭƵŵŚƠŤſřŌƺſƹŹƺƄĩƲǀƄƳŵźĩ nŶƴŤƃřŵ Źƺƌů
nŵřŵ ƪƿƺŰţ ŵƺŝ ƵŶƃ śƺƈƴƯ İƿŚƌƣ ƭŚƤƯ Ţƫƹŵ ƢǀƟƺţƭŶƗ ƲǀƴģƮƷ ƹ ŹƺƄĩ ƶŤƠƃō ŢǀƘƋƹ Żř ƱŚƯŻ śLjƤƳřƲƿŶƷŚŬƯ ƱŚƯŻŚſ ƺƌƗįŻƹŹƺƳơŵŚƇ
ƶƷŵ ƶſ ŢƃŸĭ Żř ŶƘŝ ŻƹźƯř~ İƯLjſř śLjƤƳř ŭźƏƶŝ ƢƏŚƴƯ Ʋƿř ƶŝ ƱŶǀƄŴŝƂƯřŹō įřźŝŢƣƺƯ ƎƤƟ ƵŚĜſ ŻřÒÕƲƿŵŹƹźƟ Ô Źŵ ƱŚƯŻŚſ ŢƿŵƺūƺƯ ƭLjƗř
ƹ ŶƳŹřŵ řŹ ƶƳřŹřŶƯŹƹŻ Ŷƿŵ ƱŚưƷ ƱŚĭŶƴƴĩƶŞůŚƈƯ İƯŚů İƬŰƯ įƹźǀƳ Ĩƿ ƪǀĪƄţ įřźŝ ƱŚƯŻŚſ İƿƵŵźŤƀĭ šřŶƿŶƸţŚŝ śLjƤƳř ƹ Ţƃřŵ ŵƺūƹ ƭŚƳ Ĩƿ
Ƶŵřŵ ŢƿŹƺƯŐƯ İƀĩƶģŚưƃƶŝŶƴſźěİưƳ ŵƺų Żř Źŵ ŵƹżƟřƹ ŵźĩƵŹŚƃř ƲǀƄƳŵźĩƢƏŚƴƯŹŵ śLjƤƳř įřźŝ ŚƯ ƱŚƯŻƱōŹŵ ŵƺŝ ƹŹƶŝƹŹƞƬŤŴƯ šŚƸū Żř
ƵřŹ Żř ƂŝLjƤƳř ƒƠůįřźŝ ƹ Ŷƿƺƃ ƭŵźƯ Ʈǀƣŵƺŝ İƳŚƿŶƣ ƱŚƿŚƣō Źƺƌů Śŝ ƱŚŤſŵźĩ ƶŤǀưĩ ƱŚƯŻŚſ ŭźƐƯįŚƷƵźƸģ Śŝ įŵŶƘŤƯ šŚƀƬū ƱŚƯŻŚſƪǀĪƄţ
ŵřŶŞŤſř įŚƷƶƿŚě ƱƺŤſ śLjƤƳřƵŚĭŵřŵ ƹ ƶŤǀưĩ ƹ ƵŚĜſ
nŶǀƳō ƱŚǀƳŚŝźƣ żǀƳ ŵƺų ŻƹźƯř ƶĩ ŶƿŻŚƀŝ řŹ įŹŚĪƸŞţ
Ƣǀƣŵ İſŹźŝ Żř žě ƹ Ŷƃ ƪǀĪƄţ İƴǀſŚƿ ƹ İŤƯLjſ ŹŶƇİƴŝ İſŹŚƟ ƲƿŶƫřƩLjū ƶƬưūŻř śLjƤƳřƱŚƯŻ Ʊō
ƵŹŚŝŹŵ ƲǀƴģƮƷ ƹ Ʈƿŵźĩ Źřżĭźŝ þƹ įźƸƐƯ ŶǀƸƃ ƭŵƺŝ ƲƯ ŵƺų ƾƨƿ ŢƃƺƳ řŹ ƶǀƤƟ ŢƿLJƹ ƪƇř ƶƧ ƽźƠƳ Ô Żř ŹŶƇƾƴŝ
ƵŻŹŚŞƯ įřźŝ ƶĩ Ŷƃ Ʋƿřźŝ Ʈǀưƈţ ƱŚŤſŵźĩ ƱřźŰŝ
ÎÓÕƵŹŚưƃÎÐÒÕƵŚƯ ƽŵÏÓ nƾƯLjſřśLjƤƳř~
ƾƨƿ ŢƃƺƳ řŹ ƪƇř Ʋƿř ƶƧ ƽźƠƳ ŢƠƷŻř ŶƳřƶŤƠĭ ƙƹŹŵ Śưƃ ƶŝ ƶƧ ƮƿƺĮŝ ŶƿŚŝ ƭŵƺŝ ƵŵřŶƳ ƽŏŹƲƯ ŵƺƃƾƯ ƶŤƠĭ ƱŚĭźŞų žƬŬƯ Źŵ ƶƧÎÎÍ ƪƇř ƶŝ~
ƮƿĥŹ ƽŚƸţƹŚƤƃ ƶǀūƺţ ƽřźŝƮƧŚů ƽŚƷŶƳƺųōƹ ƲƿŶƷŚŬƯ ƱŚǀƯ ƽŻŚſƶǀŞƃ ƭŚƯř ŵƺų ƶƧŢſř ƽŶƴŝ ƱŚưƷ ƮƷ Ŷƴŝ ƱōƭŵƺŞƳ ƢƟřƺƯ Ŷƴŝ ƱōŚŝƲƯƹ Ŷƃ ƶƟŚƋřƱōƶŝžƬŬƯ Źŵ ŶƘŝ ƶƧ ŢƀƷƪƇř Ʋƿř Źŵ ƽŶƴŝ Ʀƿ ƶƬŝƭŵƺŝ ƲƯ ŵƺų
nƱŚŞƸĮƳƽřŹƺƃ ŚŝŶƘŝ ƽŚƷŹƹŵ Źŵ ƹŢſř ƭŚƯř Śŝ Ʃƹř ŹƹŵŹŵ ƽŹƺƸưū ŢſŚƿŹŜƬƏƹřŵ ŢǀůLjƇ ƆǀŴƄţ ƶƧŵƺŝ Ʋƿř Ʊō ƹ ŵźƨƳ ƪưƗ Ʊō ƶŝ ƮƷ
ارتجاع در داخل ايران ،يا نيازمند آموزشگرفتن از «هوالهوپ»((( عمامهيي از راه دور
در خارج ايران هستند!
hula hoop -4يا = hoopla hoopنوعي بازي ،معمولتر براي دختربچگان .حلقه رنگارنگ
معموالً پالستيكي را دور ميانتنهشان با چرخاندن بدن معلق نگهميدارند.
- 5نشريه مجاهد شماره216بهتاريخ26مرداد1363صفحه اول
144
گريزي به اشرف در صحاري عراق
مذهبي و تروريستي به هرعنوان و بهانهيي كه باشد ،در نهايت حاصلي جز ادامه حيات رژيم
ارتجاعي نخواهد داشت»(((.
در هفتم آذر 1377شوراي ملي مقاومت ،بيانيه ملي ايرانيان را تحت عنوان «دفاع
از دموكراسي يا توجيه همكاري بارژيم؟» تصويب و منتشر كرد .قسمتهايي از آن را
ميخوانم:
«تكليف كارگزاران و همدستان رژيم ،كه از مدتها پيش زره “البته خميني“ بهتنكردهاند تا به
ال روشن است .آنها به وظيفهيي كه بهعهده گرفتهاند عمل جنگ جنبش مقاومت بروند ،كام ً
ميكنند .اما آن عده از فضال و مدرسين حوزه دموكراسي ،كه از روي خودنمايي يا براي اظهار
فضل حاضرند با آنها همصدا شوند تا نقش «ناصحين» بسيجي را بازي كنند و به ديگران درس
ادب و اخالق يا عبرتآموزي از تاريخ بدهند ،بهتر است اول مراقب جلو پاي خودشان باشند تا
در چاهي كه رژيم براي «تبديل معاند به منتقد» برايشان كنده است ،نيفتند .در ضمن پرسيدني
است كه چرا اين مدعيان دفاع از آزادي و دموكراسي همه حساسيت خود را در مورد «خطر»
مجاهدين و شوراي ملي مقاومت بروز ميدهند و در قبال ترفندهاي تروريستي و جاسوسي
رژيم در داخل و خارج كشور كه بهطور روزمره ادامه دارد ،وظيفه خود را در امر به معروف و
نهي از منكر مدام فراموش ميكنند».
«سنت مبارزات آزاديخواهانه ايرانيان و نيز حداقل شرافت اخالقي و احساس همبستگي با مردم
سمتديده ميهن حكم ميكند كه عمال اين رژيم و همدستانشان را بهنحوي قاطع تحريم كرد
و در انزواي كامل قرار داد .ما مرزبندي قاطع با رژيم ضدبشري واليتفقيه را عمدهترين معيار
براي ارزيابي ادعاهاي افراد و گروهها و شناسايي دوست و دشمن تلقي ميكنيم.
بنابراين تأكيد ميكنيم كه هركس حق دارد مخالف شوراي ملي مقاومت ايران يا سازمان
مجاهدين خلق باشد و انتقاداتش را آزادانه ابراز كند .اما بهانهكردن اين مخالفت براي
مخدوشكردن مرزبندي با رژيم يا مشروعيتبخشيدن به يكي از جناحهاي دروني آن را خيانت
به مصالح ملت ميدانيم».
«… از اينرو افشاي اين شگردهاي موذيانه را -كه در پوشش تمرين دموكراسي ،راهگشاي
- 1هفته نامه ايران زمين شماره 156به تاريخ 21مهر 1376قطعنامه شوراي ملي مقاومت ايران
147
استراتژي قيام و سرنگوني
-2اقليدس( - Euclid -رياضيدان يوناني قرن سوم قبل از ميالد) او واضع اصل پايه هندسه
مسطحه(اصل اقليدس) است كه ميگويد« :از يك نقطه در خارج يك خط فقط يك خط ديگر
به موازات آن ميتوان رسم كرد» .همه قوانين و اصول ديگر هندسه مسطحه از همين اصل ناشي
شدهاند.
149
استراتژي قيام و سرنگوني
حاال بيايد ببينيم تعريف «قانون» بهلحاظ علمي چيست؟ قانون «رابطه» ضروري ناشي
ال ميگوييم آب در شرايط متعارف در 100درجه از ماهيت يك شيئ را بيان ميكند .مث ً
ميجوشد و اين يك قانون است .پس اگر چيزي را هرچه حرارت داديم و ديديم كه
نجوشيد ،آب نيست و چيز ديگري است .زيرا آنچه را كه جوشانديم پايبند به اين رابطه
ضروري نبوده است.
بر همين سياق ،قوانين مكانيك نيوتوني ،بيان بسيار فشرده «روابط» حاكم در دايره
حركات مكاني است و ضرورتهاي موجود در اين دايره را برمال ميكند .ضرورتها و
ال از اراده و خواست ما مستقلند و ما تنها با «شناختن» و پذيرشقوانين و اصولي كه كام ً
آنها ،ميتوانيم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بهكارشان بيندازيم.
در قلمرو علوم اجتماعي و دانش مبارزاتي ،وضع البته بسيار پيچيدهتر است .اما معني
آن ،اين نيست كه قاعده و قانون و اصولي وجود ندارد .بسته به مرحله هر انقالب ،يعني
هدف يا هدفهايي كه دارد ،در اينجا هم اصول و قوانيني حاكم هست.
دوباره يادآوري ميكنم كه اصل ،بهطور ساده همان قانون بنيادي يا قانون مادر است.
در علم حقوق هم ،قانون اساسي ،قانون مادر و بنيادي محسوب ميشود و بقيه قوانين،
مبتني بر آن هستند و از آن ناشي ميشوند.
پس در بحث ما كه يك بحث سياسي و مبارزاتي است ،اصولي وجود دارد كه:
الـ از ماهيت همين مرحله ميجوشد و رابطه ضروري و همبسته ميان پيشرفتهاي او ً
مختلف در آن مرحله را عيان ميكند.
ثانيًاـ پايه و سنگ بناي بقيه قوانين و كاركردها و تاكتيكهاي همين مرحله محسوب
ميشود و در قبال آنها داراي نقش محوري و مركزي است.
ثالثًاـ مستقل از خواستها ،تفكرات ،بينشها ،عقايد اختصاصي و آرمانهاي تاريخي و
فلسفي اين يا آن فرد ،و اين يا آن گروه است .چنين اصولي خود را به كل مرحله(تا
رسيدن به هدف آن مرحله) تحميل ميكند و از پذيرش آن گريزي نيست واال باعث
شكست و ناكامي نظري و عملي منكران خود ميشود.
نتيجه اينكه در يك مبارزه علمي و قانونمند و با حساب و كتاب ،اصولي حاكم است كه
همه بايد به آنها گردن بگذاريم تا آن تضاد اصلي كه ميخواهيم حل شود .تا آن هدفي
150
گريزي به اشرف در صحاري عراق
جنگ با استبداد مذهبي هستند ،عدم خصومت و عدم تعرض پيشه مينمود و براي
نابودي اشرف ،گلو پاره و قلم فرسوده نميكرد.
آخر مگر نه اين است كه مجاهدين خلق هر ايرادي هم كه داشتهباشند ،در برابر
يكي از وحشيانهترين سركوبيهاي تاريخ بشري ،عظيمترين و شكوهمندترين مقاومت
سازمانيافته تمامي طول تاريخ ايران را عرضه كرده و در برابر استبداد ديني ايستادهاند.
آخر مگر نه اين است كه شوراي ملي مقاومت ايران ،هر ايرادي هم كه داشته باشد،
نزديك به 29سال است كه تنها جايگزين و آلترناتيو جدي را در برابر رژيم واليتفقيه
عرضه و حفظ و نگاهباني كرده است؟
ارائه جايگزين،
مرحله عالي تكامل وحدت و همبستگي نيروها
بحث ما فع ً
ال در مراحل اوليه بود .اما اگر به تكامل وحدت و همبستگي نيروها بينديشيم ،سرانجام
شما بايد بهجاي آنچه ميخواهيد نفي و سرنگون كنيد ،مابهازاي آن را اثبات و سرپا كنيد .در
ديالكتيك سياسي و اجتماعي هم تز و آنتيتز يعني اثبات و نفي الزم و ملزوم يكديگر هستند.
در انقالب ضدسلطنتي مردم ميدانستند كه چه نميخواهند اما بهوضوح روشن نبود كه
چه ميخواهند .در اثر سركوبگري شاه و از دورخارج شدن نيروهاي اصالحطلب ملي يا
رفرميست بهدنبال «انقالب سفيد» و يكپايهشدن رژيم شاه از يك رژيم بورژواـمالك
به يك رژيم يكدست سرمايهداري وابسته ،در اثر سركوب و سربريدن نيروهاي انقالبي
و بهخصوص در اثر متالشيشدن سازمان مجاهدين خلق ايران بهخاطر كودتاي
اپورتونيستي(در سال ،)1354سرانجام خميني خالء را پركرد كه بحث جداگانهيي است.
در يك كالم ارتجاع رهبري انقالب را ربود و بعد حق حاكميت مردم را به واليتفقيه
يعني حاكميت آخوندهاي فوق ارتجاعي همجنس خودش ،تبديل كرد.
حاال 31سال گذشته و مردم بايد اين بار بدانند كه چه ميخواهند؟ منظورم فرد يا شخص نيست.
منظورم جايگزين مشخص با برنامه مشخص است بهشرط اينكه انشانويسي و لفاظي نباشد.
ما شوراي ملي مقاومت ايران را پيشنهاد كردهايم و نزديك به 29سال است كه با
همسنگران شورايي ،با همه مشكالت و ورود و خروجهايش ،با تالشي فوق سنگين،
152
گريزي به اشرف در صحاري عراق
153
استراتژي قيام و سرنگوني
مجاهدين و مقاومت ايران و موضعگيري عليه آنها ،از تيغ آخته واليت در امان خواهند بود.
تالش ميكنند مانند الريجاني رئيس مجلس ارتجاع آنها را قدم به قدم ،به همسفري و
همسفرگي مجدد در همين راستا بكشانند».
استدالل من در آن پيام اين بود كه موسوي خودش بهصراحت اذعان كرده است كه
هدفش از شركت در انتخابات بازگرداندن «عقالنيت ديني به فضاي مديريت کشور»
بوده است .بهعبارت ديگر هدف سياسي نداشته و هدف اداري ،آن هم در چارچوب
«عقالنيت ديني» داشته است .اگر درست فهميده باشم منظور اين است كه مديريت
شلتاق و پلتاق و حركات مضحك و بيدنده و ترمز احمدينژاد مورد پسند او نبوده
است.
اگر سخنراني رئيسجمهور برگزيده مقاومت ايران را در 30خرداد امسال خوانده باشيد،
در فرداي انتخابات رژيم گفت كه در مناظرههاي انتخاباتي ،همه شركتكنندگان «به
دقت مراقب خطوط قرمز رژيم بودند كه مبادا ذرهيي از آنها عدول كنند… به همين
دليل در مناظرهها هم:
هيچكس! حتي براي يكبار از حاكميت مردم و تعارض ماهوي آن با واليتفقيه صحبت
نكرد و قانون اساسي و سلطنت مطلقه فقيه را زير سؤال نبرد!
هيچكس ،حتي براي يكبار از آزادي و اينكه مردم ايران ،تشنه آزادي هستند حرفي
نزد.
هيچكس ،حتي براي يكبار از اينكه در اين رژيم و قانون اساسي آن ،زنان حق رهبري
و رياست و قضاوت ندارند ،و از نابرابري و تبعيض جنسي رنج ميبرند صحبت نكرد،
از قتلعام زندانيان سياسي و اعدامشدگان در اين رژيم حرفي نزد.
هيچكس! حتي براي يكبار به قانون ضدانساني قصاص و سنگسار و دستوپابريدن و
اعدام 150زنداني سياسي در 4سال اخير تحت عنوان محارب و مفسد اعتراض نكرد» و
«اين آغاز پايان رژيم واليتفقيه است».
حاال سؤال اين است كه آيا بهراستي اين موسوي ميتواند ،سري براي تغيير و سرنگوني
اين رژيم يا حتي استحاله و اصالح آن باشد كه الزمهاش پسزدن خامنهاي است؟ كاش
اينطور بود كه در اينصورت كار ما آسانتر و بارمان سبكتر ميشد .اما واقعيتها ،هميشه
154
گريزي به اشرف در صحاري عراق
روز بعد من به ديدن بهشتي رفتم .آنقدر گرم گرفت كه حد نداشت و گفت از پاريس
به ما هم ابالغ شده كه مجاهدين بايد حفاظت ايشان را بهعهده بگيرند و ما را براي
ترتيبات اجرايي اين كار به «كميته استقبال امام» احاله داد .سردار خياباني از جانب
مجاهدين به اين كميته رفت و مخاطب او هم هاشم صباغيان و جمعي از آخوندها بودند.
وقتي موسي از آن مالقات برگشت ،ديدم كه بسيار عصباني است .در حاليكه ساليان سال
در زندان از نزديك ديده بودم كه تا كجا خويشتنداري ميكند.
بهطعنه گفتم :چهشده ،نتوانستي خودت را كنترل كني؟!
گفت :اصال با اينها نميشود كار كرد .انگار منطق و زبان آدميزاد ندارند و هرچه برايشان از
حفاظت و نكات آن و شرايط خودمان گفتم ،زيربار نميرفتند…
با توضيحات موسي براي من و ساير برادرانمان روشن شد كه اين كار عملي نيست و قبل از
هرچيز حاال كه خود خميني هم چنين چيزي را خواسته ،البد عده ديگري از اساس مخالف
هستند يا هم كه خودش پشيمان شده است.
29سال بعد ،در بهمن 1386در خاطرات ناطق نوري ،چنين خواندم:
«در نوفللوشاتو برنامهريزي كرده بودند كه اداره مراسم به دست مجاهدين خلق باشد و آنها
تريبوندار باشند و مادر رضايي و پدر ناصر صادق و حنيفنژاد نيز به امام خيرمقدم بگويند
و صحبت كنند .وقتي از اين برنامه خبردار شديم در تلفنخانه مدرسه رفاه ،آقاي مطهري و
كروبي و انواري و معاديخواه و بنده جمعشديم .همه عصباني بوديم كه اگر فردا اينها بهشت
زهرا بيايند و تريبون دست اينها بيفتد چه ميشود؟ آقاي كروبي تلفن زد به احمدآقا در پاريس
و با احمدآقا با عصبانيت صحبت كرد و نسبت به اين كار اعتراض كرد و تلفن را با عصبانيت
پرت كرد و قهر كرد .سپس آقاي معاديخواه گوشي تلفن را برداشت و با حاج احمدآقا صحبت
كرد .ايشان هم عصباني شد و گوشي را زمين زد .توي اينها تنها كسي كه عصباني نميشد،
بنده بودم .گوشي را برداشتم و يك خرده صحبت كردم كه اگر اينها بخواهند با آن سوابق و
اعالن مواضع داخل زندانشان ،اداره امور را بگيرند ،ديگر نميشود جلو آنها را گرفت .در همين
لحظه ،آقاي مطهري فرمود« :تلفن را بهمن بده» ايشان تلفن را گرفت و با عصبانيت(عالمت
عصبانيت مرحوم مطهري حركت زياد سر ايشان بود) به حاج احمدآقا گفت« :آقاي حاجاحمدآقا
اين كه من ميگويم ضبط كن و ببر به آقا بده» .احمدآقا گويا بهايشان گفته بود ما داريم حركت
156
گريزي به اشرف در صحاري عراق
ميكنيم .امام هم راه افتاده و سوار ماشين شده است .مرحوم مطهري گفت« :من نميدانم،
اين جملهيي را كه من ميگويم را به امام بگو» .احمدآقا گفت« :چيست؟» گفت« :به امام
بگو مطهري ميگويد اگر فردا شما بياييد و تريبون بهشت زهرا دست مجاهدين خلق باشد،
من ديگر با شما كاري نخواهم داشت» .تا اين جمالت را شهيد مطهري گفت ،حاج احمدآقا
جا خورد و ايشان خطاب به مرحوم مطهري گفت« :آقا هركاري شما كرديد قبول است .فردا
تريبون را خود شما اداره كنيد» .بعد از اين ماجرا تمام بساط مجاهدين خلق را بههم ريختيم
و تريبون را از دست آنان گرفتيم و آقاي بادامچيان و معاديخواه جزو گردانندگان تريبون
شدند و آقاي مرتضاييفر هم قرارشد شعار بدهد .من جزو برنامة آنجا نبودم و بعدًا در آنجا
قرارگرفتم»(خبرگزاري فارس 14بهمن.)86
واضح است كه خميني به مقتضاي زمان و مصلحت خودش ،در پاريس كه بود ،ميخواست
هرطورشده مجاهدين را حتي بهعنوان وزنه تعادل در برابر ساير آخوندها به سود خودش
داشته باشد.
اخيرًا هم در جايي خواندم كه يكي ديگر از نزديكان خميني گفته است كه در آن روزگار :آقا،
در پاريس مصلحت را در اين ديدند ،او ًال ـ بهجاي حكومت اسالمي كه سابق بر اين ميگفتند،
بگويند ما جمهوري اسالمي ميخواهيم .ثانيًاـ كاري بكنند كه مقبول جوانهاي دانشگاهي باشد
و جذب شوند(نقل به مضمون).
157
فصل پنجم
همسويي
اصالحطلبان واقعي
با مقاومت
در بيانيه شورا در فروردين سال 1378در مورد معيار تشخيص استحالهطلبان قالبي
از اصالحطلبان واقعي ديديم كه «بنا بر همه تجارب جهاني ،رفرم و اصالح واقعي
در هماهنگي با اپوزيسيون انقالبي و با تكيه به اين نيرو صورت ميگيرد .رفرميست
واقعي ،در مبارزه عليه استبداد مذهبي ،با شوراي ملي مقاومت همسوست .وگرنه ادعاي
اصالحطلبي ،گشايش يا طلب «جامعه مدني» حرفي پوچ و ادعايي ميانتهي خواهد
بود»(((.
حاال ميخواهم بهموازات بحث اشرف و مجاهدين و تنظيم رژيم و ضدرژيم با آنها ،يك
نمونه از نحوه برخورد مهندس بازرگان با مجاهدين را بگويم .اما مقايسه بين بازرگان و
موسوي را بهعهده خودتان ميگذارم:
با وجود اينكه در سال 57و ،58ما همه اختالفهايمان را با بازرگان علنًا ميگفتيم و
مينوشتيم ،با وجود اينكه او بعد از عزل از نخستوزيري ،بسيار تحت فشار خميني بود،
در عين حال در دور دوم انتخابات مجلس بهصراحت از من حمايت كرد و براي خودش
دردسر زيادي هم خريد.
قبل از اينكه موضوع را شرح بدهم ،بايد اين نكته را خاطرنشان كنم كه وقتي بازرگان
روي كار آمد ،در همان اسفند 57من بهطور علني ،انتقادهاي صريح و جدي را عليه
سياستهاي دولت او عنوان كردم كه روز بعد تيتر اول مطبوعات آن زمان هم شد .چندي
-1نشريه مجاهد شماره 436به تاريخ 31فروردين 1378قطعنامه شوراي ملي مقاومت ايران
161
همسويي اصالح طلبان واقعي با مقاومت
بعد كه با او در دفتر نخستوزيري ديدار داشتم ،گلهگزاري كرد كه چرا اينقدر تند
به دولت من حمله كرديد؟ برايش شرح دادم ما كه مواضع خودمان را گفتيم ،اما اگر
شما عنايت ميكرديد از قضا به بهترين صورت ميتوانستيد ،از حمله و انتقادي كه از
موضع چپ به دولتتان كردم ،در برابر «علما» بهرهبرداري كنيد .بعد هم مثال مصدق
و هندرسون و هريمن را زدم كه وقتي از آمريكا آمدند و او را براي گرفتن امتياز نفت
تحت فشار گذاشتند ،موضعگيريهاي جناح چپ جبهه ملي و از جمله سرمقالههاي دكتر
فاطمي در باختر امروز را جلو آنها گذاشت ،تا زيادهخواهي آنها را مهار كند…
وقتي اين مثال را براي بازرگان زدم ،به فكر فرورفت و بعد از چند لحظه گفت ،درست
ميگوييد ولي كاش قبلش اين را به من گفته بوديد…
حاال برميگردم به دور اول و دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي در زمان
خميني و مواضع بازرگان:
در دور اول انتخابات مجلس شوراي ملي ،بازرگان و نهضت آزادي گروه انتخاباتي
خودشان را داشتند و تعدادي از آنها هم در همان دور اول وارد مجلس شدند .خميني در
حد مجلس (و نه دولت) ميخواست آنها را داشته باشد.
حدس ميزنم كه بازرگان در دور اول يقين داشت كه ما هم وارد مجلس خواهيم شد
ال گفتم) با شراكت ما تشكيل و در آنجا ميتواند همان جبهه مورد نظرش را(كه قب ً
بدهد .سرمقالههاي آن روزگار حزب خميني(جمهوري اسالمي) را اگر ببينيد با وحشت
و نگراني بسيار اين ارزيابي را ارائه ميدادند كه بين 80تا 120كرسي مجلس را ممكن
است مجاهدين ببرند .نميدانستند كه خميني شخصًا نخواهد گذاشت ،حتي پاي يك
مجاهد هم به مجلس برسد! اما بازرگان وقتي كه ديد در دور اول ،مجاهدين عمدتًا
حذف شدند و چند ده نفر هم مثل خود من به دور دوم رفتند ،بايد شوكه شده باشد.
چون خوب ميفهميد كه حضور مجاهدين در مجلس شوراي ملي دست كم وزنه
تعادلي براي افسارزدن به نفرات خميني خواهد بود .از طرف ديگر حمايتهاي اجتماعي
و سياسي از مجاهدين براي اينكه الاقل چند نفر از آنها به مجلس راه پيدا كنند خيلي
باال گرفته بود.
در روز 16ارديبهشت 59چند روز مانده به دور دوم انتخابات ،در حاليكه خميني در اين
163
استراتژي قيام و سرنگوني
فاصله دانشگاهها را تحت عنوان «انقالب فرهنگي» سركوب كرده و بسته بود ،بازرگان
با اعالم حمايت علني از من همه را غافلگير كرد:
«بسمه تعالي
خواهران و برادران همشهري تهران و حومه .در اين موقع كه ملت شرافتمند و قهرمان عزيز
براي دور دوم انتخابات به پاي صندوقها ميروند ،براي تامين وحدت و حقوق گروههاي اقليت
اميدواريم آقاي “مسعود رجوي“ كه معرف جناح پرشوري از جوانان با ايمان ميباشد نيز به
مجلس راه يافته ،موفق به همكاري صادقانه با گروههاي با حسننيت و در خدمت به خدا و
خلق بشود.
– 1359/2/16مهدي بازرگان»
به اين ترتيب ،در صحنه سياسي چيزي ورق خورد و با حمايت بازرگان از كانديداي
مجاهدين ،خميني و حزبش در قبال مجاهدين در انزواي كامل قرار گرفتند چون اغلب
جريانات و گروههاي سياسي ،بهطور يكدست از ما حمايت كرده بودند و بازرگان آخرين
و مهمترين وزنهيي بود كه در اين رابطه وارد شد و آرايش سياسي ما را در برابر خميني
كامل كرد.
اما اشتباه دردناك بازرگان كه بهقول خودش از سنخ تندادن به «حيات خفيف و خائنانه»
بود در سال 1364با كانديداتوري در انتخابات رياست جمهوري صورت گرفت .از پيش
روشن بود كه خميني دوباره خامنهاي را به همين منصب خواهد گماشت و اصو ً
ال روزگار
اين قبيل مانورها سپري شده است .خميني از اوايل خرداد تا روز 7مرداد ،1364به مدت
دو ماه بازرگان را در جريان انتخابات رياست جمهوري رژيمش بازي داد .به اين وسيله
هم بازرگان را در برابر مقاومت قرار داد تا به آن برچسب «تخريب و ترور» بزند ،هم
تنور انتخابات را گرم كند ،هم دهان استحالهطلبان داخلي و بينالمللي را عليه ما آب
بيندازد و هم صفوف ديگر نيروهاي اپوزيسيون را متزلزل كند .شوراي ملي مقاومت
سفت و سخت ايستاد و در بيانيه11تير 1364خود اعالم كرد:
«نخستين نتيجه عيني ،عملي و قابل لمس نامزدشدن بازرگان صرفنظر از بزككردن اين
نامزدي به انحاء مختلف ،تائيد مشروعيت نظام ضدمردمي و ضدملي خميني در تماميت آن
است كه خيانت به عاليترين مصالح مردم ايران و آرمانهاي آزاديخواهانهطلبانه آنها محسوب
164
همسويي اصالح طلبان واقعي با مقاومت
ميشود».
همچنانكه شورا در بيانيه خود خاطرنشان كرده بود ،بازرگان براي اينكه كانديداتوري
او رد نشود و مقبول خميني واقع شود ،با برچسب«تخريب و ترور» ،از كيسه مقاومت
ايران و رنج و خون بيكران مردم ايران ،به خميني پرداخت كرد .اما در روز7مرداد1364
ناگهان شوراي نگهبان ارتجاع بهدستور خميني بازرگان را حذف كرد .يعني نخستوزير
دولت «امام زمان» را هم كه خود خميني به آن عنوان داده بود ،داراي شرايط الزم،
محسوب نكرد .ساعتي بعد من ضمن يك اطالعيه از آقاي بازرگان خواستم كه:
«اميدوارم كه باندازه كافي درس گرفته باشند و به مردم بپيوندند و بهجاي پشتكردن
به مقاومت ،به خميني پشت كنند .به جالدان و شكنجهگران او پشت كنند».
آخرين فرصت
يك ماهونيم بعد ،بازرگان به خارج كشور آمد .من فرصت را مغتنم شمردم .به داليل
متعدد بسيار دوست داشتم و عالقمند بودم كه ديگر به نزد خميني بازنگردد و در كنار
ما باشد .عالوه بر داليل سياسي ،آخر او از «نياكان» سياسي و ايدئولوژيك خودمان
در دهه 40بود و مجاهدين از سال 42به بعد از او جدا شدند .جدًا دوست داشتم كه
«راه طيناشده» عمر خود را دور از خميني و رژيمش ،جداي از خميني و رژيمش و
بدناميهاي آن بگذراند .جدًا خواهان عاقبتبهخيرشدن و موضعگيريها و طنز جانانه او
عليه خميني و رژيمش بودم .تقريبًا تمام كتابهاي او را خوانده بودم .وقتي در زندان
شاه بود جزوهيي نوشت با عنوان «اسالم مكتب مولد و مبارز» كه اوج سياسي او بود.
در تاريخ معاصر ايران نخستين پرچمدار و روشنفكري است كه رابطه علم و اسالم را
دوباره كشف نمود ،و بههميندليل نيز مدتها ملعون و منفور بسياري از حوزهنشينان
واقع شد .هرچند كه هيچگاه از علوم طبيعي فراتر نرفت و به علوم اجتماعي كه رسالت
ال هم نوشته و گفتهام،اخص مجاهدين بود ،راه نبرد .اما در هرحال همچنانكه قب ً
افتخار پيشگامي او از نظر ما چيز كمي نبود و از اين لحاظ به او مديون بوديم .در
سالهاي 46تا 50در سازمان مجاهدين كتاب «راه طيشده» او را ـ كه در سال1327
نوشته بود ـ به استثناي قسمت اجتماعياش ميخوانديم و سه دور سؤال و جواب
165
استراتژي قيام و سرنگوني
داشت .من پاراگراف دوم صفحه « 96راه طي شده» را دهها و دهها بار ضمن بحثهاي
ايدئولوژيك خوانده بودم و تقريبًا حفظ بودم .زير نظر حنيف بنيانگذار آن سه دور سؤال
و جواب را كه آن زمان هم مرحله يك و دو و سه ميگفتيم ،خودم نوشته بودم و
وقتي كه حنيف شهيد به بازرگان ـ پس از آزادي بازرگان از زندان ـ نشان داده بود،
خودش هم تعجب كرده بود كه چه كارهايي بر روي كتابش صورت گرفته است .بعد
كه ما از زندان آزاد شديم ،و او در خانه رضاييهاي شهيد به ديدنمان آمد ،با يكديگر
به اتاق خصوصي رفتيم .من بعدها فهميدم كه او براي تشكيل دولتش در حال تست
من بوده است .پرسيد حاال كه ديگر رژيم شاه نيست و مخفيكاري نداريد ،به من
بگوييد كه سؤال و جوابهاي راه طيشده را در سازمان چه كسي نوشته بود؟ گفتم:
من كه االن در خدمتتان هستم… بعد هم وقتي كه به مجموعه آثار و كتابهايش و
مفاد آنها اشاره كردم تعجب كرد .با اين همه پس از عزل از نخستوزيري كه آخرين
بار در مرداد 59به ديدنمان آمد و ميخواستيم شكايتهايمان از خميني را با او در ميان
بگذاريم و درد دل كنيم ،ماه رمضان و نزديك غروب بود .پرسيد ،روزهايد؟ گفتم ,بله.
گفت تا افطار مينشينم .يك خرما بخوريد ،افطار شما را ببينم بعد بروم… گفتم آقاي
مهندس علتش چيست؟ گفت ميخواهم پيش امام و علما شهادت بدهم كه خودم
ديدم كه روزه است و افطار كرد! به شوخي گفتم آقاي مهندس اگر اينطوري چيزي
حل ميشود ،ما هر روز در خدمتيم و روزه ميگيريم و شما موقع افطار ما را هر كجا
خواستيد ببريد تا معاينه و چك كنند بعد افطار ميكنيم ،تا ببينيم مشكل حل ميشود؟
و آيا مشكل در نماز و روزه و خدا و نبوت است؟!
وقتي در شهريور 1364مهندس بازرگان به آلمان آمد من معطل نكردم .چون هيچ
دسترسي به او نداشتيم ،شخصًا خواهر مجاهدمان شهرزاد صدر را كه با مهندس
بازرگان آشنايي ديرينه خانوادگي داشتند توجيه كردم و نامه را بهدست او سپردم تا به
آلمان برود و هرطور شده مهندس را پيدا كند و آن را همراه با يك نسخه از ليست
شهيدان ،از جانب من به او تقديم كند .اين كار انجام شد ،اما دريغ و افسوس كه 3روز
بعد از دريافت نامه از آلمان به تهران بازگشت .نامه را عينًا از روي نشريه مجاهد به
تاريخ 18مهر 1364ميخوانم:
166
همسويي اصالح طلبان واقعي با مقاومت
167
استراتژي قيام و سرنگوني
168
همسويي اصالح طلبان واقعي با مقاومت
169
فصل ششم
قيام و انقالب
«قيام» را خروج جمعي توده مردم براي انهدام دستگاههاي حاكميت در شرايطي كه
ديگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نيستند ،تعريف ميكنند .خصوصيت ويژه قيام حالت
شورش و عصيان است .در اين حالت تودهها حداكثر تفوق روحي را با حداكثر تهور و
آمادگي در هم ميآميزند .براي دادن همهگونه قرباني ،بدون هراس از مرگ آمادهاند و
تا از بينبردن شبكه پليسي و نظامي دشمن از پا نمينشينند .طبق تجربههاي تاريخي،
قيامهاي تودهيي در قله و نوك پيكان خود با شعار «مرگ يا پيروزي» به حسابرسي
بالواسطه از جنايتكاران و عناصر خائن روي ميآورند .اگر شرايط عيني براي انقالب
مهيا باشد ،قيام ميتواند بسته به هدفها و ماهيت دستگاه و عنصر رهبريكنندهاش به
انقالب اجتماعي بالغ شود .همچنانكه ميتواند ،در يك مسير خودبهخودي شيب نزولي
طي كند يا حتي مهار و سركوب و خاموش شود .هر قيامي الزامًا استمرار ندارد و الزامًا
به انقالب منجر نميشود ،اما هر انقالب واقعي ،قيام يا سلسلهيي از قيامها را در خود
دارد.
« -انقالب» بهطور خيلي خالصه «دگرگوني جهشوار و تكاملي جامعه از طريق (((
سقوط طبقه حاكم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههاي مردم»
تعريف ميشود .حكومتكننده ديگر نميتواند مثل سابق حكومت كند ،طلسم حاكميت
درهمشكسته و با انحالل و ريزش و گسستگي شتابان مواجه است .از طرف ديگر
تنگدستي و نارضايتي و بدبختيهاي جامعه به آنجا رسيده است كه ديگر تحملپذير
نيست و حكومتشوندگان براي تغييرات بنيادين به ميدان ميآيند .اينجاست كه حداكثر
پيوستگي در صفوف مردم ايجاد ميشود و پيشروترين قشرها و طبقات مردم در صف
مقدم قرار ميگيرند.
وقتي چنين شرايطي آماده باشد ما با يك وضعيت عيني انقالبي روبهرو هستيم كه
خصوصيت ويژه آن ،بحرانهاي فراگير و پايانناپذير در هيأت حاكمه است.
اما از اين پس ،ديگر همهچيز بسته به عامل ذهني ،يعني عنصر هدايتكننده و دستگاه و
تشكيالت رهبريكننده است كه سيل خروشان را چگونه و به كجا ميبرد؟ اينجا ديگر
سؤال اين است كه راننده كيست و بهكجا ميبرد؟ سمتگيري او به كدام جانب است؟
بالدرنگ بايد توجه بدهم كه منظور از عنصر جهتياب و هدايتكننده و دستگاه و
تشكيالت رهبريكننده ،اسم و نام نيست ،بلكه راه و رسم است .صورت ظاهر نيست،
بلكه خط مشي عملي و واقعي است.
بهعنوان مثال :ما با عبا و عمامه و شخص خميني ،دعوا نداشتيم .دعواي ما با خط
ارتجاعي حاكميت آخوند زير عنوان «واليت فقيه» ،به جاي حاكميت مردم است.
با كت و كاله و كراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتيم ،دعواي ما با خط ديكتاتوري و
وابستگي بود.
حاال هم كه به بحث قيام اشتغال داريم ،با هيچكس در داخل يا خارج رژيم واليتفقيه،
دعوايمان فردي و شخصي و شكلي و ظاهري نيست.
صورت مسأله اين است كه كدام عنصر و خط مشي هدايتكننده ميتواند ،شر رژيم
واليتفقيه را از سر مردم ايران كم كند.
همچنانكه در بحثهاي قبلي گفتيم ،سرنگوني ديكتاتوري واليتفقيه ،اصول خود را
دارد .از يكطرف بايد مشي و روش الزم براي اين كار را دريافت كه همان استراتژي و
تاكتيكي است كه بايد متناسب و مبتني بر قانونمنديهاي اين رژيم باشد و خصايص ويژه
رژيم واليتفقيه و «رابطه»هاي ضروري ناشي از ماهيت آن را در نظر بگيرد .از طرف
176
قيام و انقالب
خميني و مجاهدين
هركدام با انقالب ضدسلطنتي چه كردند؟
گفتم دعوا با خميني ،بر سر حاكميت آخوند ارتجاعي بهجاي حاكميت مردم بود.
در همين راستا خميني ،با مهيبترين نيروي ارتجاعي تاريخ ايران ،سر برداشته از
دورانهاي كهن ،بر آن بود تا انقالب ايران را بميراند و بسوزاند و خاكستر كند .او
نيروهاي آزادشده در اين انقالب ضدسلطنتي را يا سر بريد و سركوب كرد يا به تنور
جنگ ريخت .او بهخاطر ماهيت ارتجاعي قادر نبود اين نيروها را بهجانب آزادي و
توسعه و پيشرفت اقتصادي و اجتماعي هدايت كند .پس ،بايد هر طور شده آنها را به
بند ميكشيد و نابود ميكرد.
در چنين وضعيتي ،چندميليون ايراني كه در ميان آنها ،بسياري از دانشمندان ،استادان،
متخصصان ،كارشناسان ،اطبا ،هنرمندان و قهرمانان ورزشي هم بودند ،ناگزير جالي
177
استراتژي قيام و سرنگوني
وطن كردند و مصيبت آوارهشدن در اينسو و آنسوي جهان را بهجان خريدند .بهراستي
بيش از اين نميشد آن تكان عظيم انقالبي را تا اين حد عقيم و بيبهره كرد و به عقب
برد .اگر انقالب و دين و مذهب و اسالم و مسلماني ،همين است كه خميني يا خامنهاي
در اين 30سال به ما نشان دادند ،نخواستيم ،نميخواهيم و هرگز نخواهيم خواست.
حاال اگر از من بپرسيد كه مجاهدين چه كردند؟ در يك كالم ميگويم ،انقالب را ،نه
بهمعني واژگونه و مجازي آن ،بلكه بهمعني حقيقي آن ،با مقاومت و ايستادگي خودشان
و با ضرباتي كه از هر سو به اين رژيم زدند ،با رزم و رنج و رود خروشان خون شهيدان،
با تشكيالت مجاهدين خلق ايران و با برپايي ارتش و جايگزين سياسي ،زنده و رويان
نگهداشتند و اال مانند حمله مغول ،با يك دوران طوالني ازخودبيگانگي مواجه بوديم كه
سدههاي متوالي به طول ميانجاميد((( آخر اينهمه كشتار و اعدام و شكنجه و دجالگري
و ابتذال و ريا و ذبح همه كلمات و ارزشها و رجالهگري كه چيز كمي نيست .همه چيز
دروغ و پوچ و واهي ميشود .همه معيارها در هم ميشكند .شرايطي ايجاد ميشود كه
حضرت علي(ع) آن را درباره امثال معاويه و يزيد و همين خميني و خامنهاي ،چنين
توصيف كرده است:
«هيچ خانه گلين و هيچ خيمه پشمينهيي باقي نميماند مگر آنكه ستم ايشان وارد آن شده و
فساد و تباهكاريشان آن را فراگرفته و سوءرفتارشان اهل آنرا پراكندهسازد .آنقدر كه مردم به
دو دسته گريان تقسيم ميشوند .يكي بهخاطر وضعيتش در دنيا ميگريد و گريندهيي بهخاطر
دين و مرامش.
خدمتگزاري براي آنان ،همچون رابطه برده با ارباب است كه در حضور ارباب ،اطاعتش ميكند،
و در غياب او به بدگويي ميپردازد.
در چنين حكومتي ،برترين شما در تحمل رنج و سختي ،كسي است كه بيشترين حسن ظن
و اميد را به خدا دارد .پس اگر خدا عافيت عنايت كرد ،به ديده منت داريد ،و اگر دچار حادثه
-2در حمله مغولها که در تاريخ و فرهنگ ايران باالترين مثال ويرانگري است(از616هـ .ق)،
بزرگترين شهرهاي ايران ازجمله نيشابور و طوس ويران شد .مغولها سراسر ايران ،گرجستان،
ارمنستان ،آسياي صغير(تركيه امروز) و بينالنهرين(عراق امروز) را گرفتند و خالفت پانصدساله
عباسيان را هم برانداختند .سلسله ايلخانان مغول بيش از150سال(تا657هـ.ق) در ايران حاكم بود.
178
قيام و انقالب
ضدخلقي خميني كه حياتيترين حق مشروع مردم ايران يعني «حق حاكميت مردم»
را غصب نموده… مجلس مؤسسان منتخب مردم را از طريق انتخابات آزاد (با هرگونه
نظارت و تضمين الزم) براي تعيين نظام قانوني جديد و تدوين قانون اساسي آن دعوت
بهكار ميكند.
در ماده اول هم گفته شده است مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي حداكثر تا 6ماه پس
از سرنگوني رژيم خميني… از طريق انتخابات آزاد ،با رأي عمومي ،مستقيم ،مساوي
و مخفي تشكيل خواهد شد.
-پس حرف ما اين بوده و هست كه مشروعيت خود را از مقاومت ميگيريم و در دوراني
كه دسترسي به رأي آزادانه مردم و صندوق انتخابات آزاد امكانپذير نيست ،منشأء و
شاخص مشروعيت ،مقاومت است و بس ،ايستادگي در برابر اين رژيم است و بس،
وگرنه هر كس ميتواند اليغيرالنهايه حرف بزند ،ادعا كند و اين رشته سر دراز دارد.
راستي بدون مقاومت و ايستادگي ،در روزگار اختناق و استبداد ،چه معيار ديگري ميتوان
يافت كه اصالت و حقانيت داشته باشد؟
دقيقًا بر همين اساس ،پيوسته گفتهايم و باز هم من تكرار ميكنم ،اگر كسي بيشتر از ما
مقاومت كند و در مقابل اين رژيم بايستد ،هر كه ميخواهد باشد ،وظيفه خود ميدانيم
كه در مقابل او زانو بزنيم ،ايدئولوژي ما سر جاي خودش ،اما از نظر سياسي هژموني او
را ميپذيريم و بايد هم بپذيريم و گرنه معلوم ميشود كه در سرنگوني اين رژيم صداقت
نداريم و بيشتر به فكر منافع گروهي خودمان هستيم و به اين ميگويند اپورتونيسم.
همان خطي كه حزب توده قبل از 30تير 1331با تخطئه مصدق و از دور خارجكردن
او رفت .همان خطي كه در سال 1354تا 1357اپورتونيستهاي چپنما در تخريب و
متالشيكردن مجاهدين رفتند.
180
قيام و انقالب
181
قيام و انقالب
من از اين هم فراتر رفتهام .گفتهام و تكرار ميكنم كه اگر براي پيشرفتن انقالب دموكراتيك
نوين ايران و براي سرنگوني استبداد ديني ضروري باشد ،ما آمادگي داريم ،شورا و سازمان
مجاهدين و ارتش آزاديبخش را هم منحل كنيم.
183
استراتژي قيام و سرنگوني
184
قيام و انقالب
هستيم.
در مرحله دوم كه مرحله رشد اپورتونيسم و بارزشدن خصايص اپورتونيستي است،
اپورتونيسم زبان باز ميكند ،پرخاشگر ميشود ،به هزل و هجو رو ميآورد و زيرآب
مقاومت تمامعيار در برابر اين رژيم را ميزند ارزشها و مناسبات و سياستها و افتخارات
يك مقاومت اصولي و انقالبي و تمامعيار را يكي پس از ديگري به باد طعنه و سخره
و حمله ميگيرد.
در مرحله سوم كه مرحله بلوغ اپورتونيسم و بروز ماهيت ارتجاعي است ،ديگر مبارزهكردن
و نبرد تمامعيار با اين رژيم ،به بهانههاي مختلف و با عناوين و پوششهاي گوناگون
نفي ميشود .همجبهگي و همكاسگي با ارتجاع يا بخشهايي از آن ديگر قبحي ندارد و
مستقيم يا غيرمستقيم تبليغ هم ميشود .اينجا ديگر ،طرف هر كه باشد ،بيتعارف در
موضع دم و دنبالچه رژيم حاكم عمل ميكند.
دارد ،دنبالهروي و پربها دادن به شقه در باال و به كساني است كه از درون رژيم به
مخالفت برخاسته يا داعيه مخالفت دارند .بنابراين ،اگر فكر كنيم كه شقه در باالي رژيم،
كه بديهي است ،محصول فشار از پايين است ،بهخوديخود ،به تغيير يا حتي اصالح اين
رژيم منجر ميشود نادرست ،و مصداق انحراف و اپورتونيسم راست است كه از نقض
اصول مبارزاتي شروع ميشود و درنهايت به طعمه ارتجاع تبديلشدن و خارجشدن از
جبهه مردم ايران منجر ميشود كه خواهان سرنگوني اين رژيم هستند .از اينرو در
سلسله مراتب تضادها ،بين رژيم واليتفقيه(با همه جناحهايش) و ضدرژيم(همين
اشرف و مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران)؛ هر عنصر انقالبي و ملي و ميهني و
دموكرات و هر اصالحطلب واقعي ،بايد ضد رژيم و مقاومت را ياري و تقويت كند .اگر
آگاهانه عكس آن را انجام بدهد ،اين خيانت است .مانند كساني كه در طرف خاتمي،
8سال بر سر مجاهدين و مقاومت ايران ريختند و راه بمباران و خلع سالح مجاهدين و
شبهكودتاي 17ژوئن را هموار كردند و امروز هم براي زدن و بستن و كشتن اشرف و
اشرفيان جاده صاف ميكنند.
تهديد اصلي
در سال 1354اپورتونيستهاي چپنما ،سازمان مجاهدين را متالشي كردند .همچنانكه
دو سال بعد در بيانيه تعيين مواضع سازمان مجاهدين خلق ايران اعالم كرديم:
«جريان اپورتونيستي چپنما ،موجب بروز زودرس يك جريان راست ارتجاعي شده است كه
در مرحله كنوني تهديد اصلي دروني مجموعه نيروهايي است كه تحت عنوان اسالم مبارزه
ميكنند ،و ما با آن هم مبارزه ميكنيم .جريان فوق از ضديت با نيروهاي انقالبي بهويژه
مجاهدين شروع شده و سپس در مسير رشد خود با نفي مشي مسلحانه به سازشكاري و
تسليمطلبي و سرانجام خروج از جبهه خلق و تغيير تضاد اصلي منجر ميشود .اين جريان
اپورتونيستي خطر بروز و رشد خصايص ارتجاعي را در درون نيروهاي مترقي مسلمان پيش
ميآورد».
همچنين در مورد اپورتونيستهاي چپ نما اعالم كرديم كه اين جريان هرچند كه
سردمدارانش به مجاهدين و در نتيجه به جنبش خيانت كردهاند ،اما هيچگونه تغييري
186
قيام و انقالب
قضيه فتوا از اين قرار بود که مذهبيان از همزيستي بسيار شديد منافقين و
چپيها زجر ميکشيدند ،وقتي فتواي علماي مبني بر تحريم اين افراد(چپيها)
صادر شد ،مذهبيان تصميم گرفتند به فتوا عمل کنند .بنابراين ما اعالم کرديم
ال غذايي که اين افراد به آن دست ميزنند نميخوريم يا لباسهايي که که مث ً
ما ميشوييم و آنها دست ميزنند نجس ميشود و از آنها هم ميخواستيم
اين مسائل را رعايت کنند.
منافقين براي اين که ما را اذيت کنند مسئول تقسيم غذا را از ميان يکي
از چپيها انتخاب ميکردند ،آنها هم مثالً وقتي ظرف غذا را ميآوردند
اصرار ميکردند که دستهايشان را در غذا فرو کنند يا اگر غذايمان مرغ بود
برميداشتند و با دستهايشان آن را تکه تکه ميکردند .وقتي ما اين صحنهها
را ميديديم و ميفهميديم که غذا در اثر تماس با دست آنها (چپيها) نجس
شده غذا نميخورديم و اصرار ميکرديم که غذاي ما را جدا بدهند.
يا خود مأموران غذاي ما را بدهند که البته هفت ،هشت روز طول کشيد تا
مسئوالن زندان با درخواست ما موافقت کردند ....وقتي مأموران غذاي ما را
ميدادند چپيها ميگفتند که شما از دست دژخيمان و مأموران رژيم غذا
ميگيريد ،ولي از دست ما که با رژيم در حال مبارزه هستيم نميگيريد ،ما هم
ميگفتيم که براي ما مهم فتواي علماست که صادر کردهاند که کمونيستها
نجس هستند .ما اغلب صبحها براي ورزش به محوطه زندان ميرفتيم و اوايل
با چپيها ورزش ميکرديم ،اما بعد از جريان فتواي علما ديگر با آنها ورزش
نميکرديم ... .قرار گذاشتيم با مجاهدين خلق بحث اعتقادي کنيم ...مجاهدين
ميگفتند که شرط بحث ما با شما اين است که قبول کنيد سران مجاهدين و
ديگر افراد سازمان مجاهدين خلق که کشته شدهاند شهيدند ،ما هم ميگفتيم
که " و امرهم الي اهلل " يعني اين مسئله با خداست ....مهمترين اختالف ما در
اين بحثها ،بحث تقليد بود ،مجاهدين خلق معتقد بودند که چطور انساني که
در ميدان عمل است و به صورت مخفي زندگي مي کند ،مسائلش را از کسي
ال بحث تقليد تقليد کند که در گوشهيي از شهر قم نشسته است؟ بنابراين اص ً
را جايز نميشمردند .وقتي که ما به اينجا رسيديم ديگر بحثهايمان را قطع
کرديم و گفتيم که در اينجا اختالف مبنايي داريم ،چون ما عقيده داشتيم به
زندان افتادنمان در رابطه با تقليدمان است ،نه در رابطه با مبارزهمان .ما مدام
استدالل ميکرديم که اين عقايد شما منجر به چپي شدن و انحرافتان از اسالم
ميشود ... ،وقتي که ما در زندان قصر بوديم عده زيادي از دستگيرشدگان را
که بيشتر از مبارزان جوان مجاهدين خلق بودند به بند ما ميآوردند ...،غيوران
و عزت شاهي ميرفتند و با آنها صحبت ميکردند ،به خصوص عزت شاهي...
غيوران ...وقتي که فرد تازهواردي را ميديد بالفاصله با صداي بلند ميگفت که
طرف آنها(مجاهدين خلق) نرويد که "آنها کمونيست هستند
استراتژي قيام و سرنگوني
را تحت لواي ماركسيسم پنهان ميكردند ،در كنش و واكنشهاي سياسي ،به همان
دستراستيهاي مرتجع ،نزديكتر از مجاهدين بودند و با تعجب در بسياري موارد
ميديديم كه همخط و همجبهه ميشوند .مخالفت ريشهيي هر دو دسته ،خيلي بيش
از اينكه با يكديگر باشد ،با مجاهدين بود .جريان راست ارتجاعي به ظاهر دعوايش با
مجاهدين اين بود كه چرا كساني را كه به خدا و رسول اعتقاد ندارند «نجس عيني»
نميدانيد و ميگفتند مگر همين «خدانشناسها» نبودند كه شما را كشتند و سازمانتان
را متالشي كردند .اما در عمل «خدانشناسي» را كه مخالف مشي مبارزاتي و سياسي
مجاهدين بود ،صدبار بر مجاهد خداشناس نمازخوان و روزهگير ،ترجيح ميدادند.
آخر مجاهدين ،مالك و معيار تنظيم رابطه با هر شخص يا نيروي سياسي را ،عمل و
مرزبنديهاي سياسي او ميدانستند .چرا كه عقايد فلسفي و مواضع طبقاتي ،در نهايت در
مرزبنديها و عمل سياسي تبلور و فعليت پيدا ميكند .بنيانگذار مجاهدين ،حنيف شهيد كه
بسيار خداشناس و مؤمن بود ،گفته بود كه مرز اصلي ،نه بين خداشناس و خدانشناس ،بلكه
بين استثماركننده و استثمارشونده كشيده ميشود .اين درست همان چيزي است كه خميني
هرگز نميتوانست بفهمد و به آن تن بدهد .همان مرزبندي اصلي كه اسالم مجاهدين را
از اسالم خميني و آخوندهاي ارتجاعي سراپا متمايز ميكند.
اما پس از ضربه اپورتونيستي ،خميني هم كه تا آن زمان در برابر مجاهدين سكوت پيشه
كرده بود ،فرصت را مغتنم يافت و بهطرق مختلف دقدل خالي ميكرد .در مهر سال،1356
همزمان با رياستجمهوري كارتر در آمريكا و ايجاد فضاي باز سياسي در رژيم شاه زمان را
پس از سالها بريدگي و افول در برابر شاه ،براي تصفيه حساب با مجاهدين مناسب يافت و
در مجلس درس خود در نجف گفت« :يك دستهيي پيدا شده كه اصل تمام احكام اسالم
را ميگويند براي اين است كه يك عدالت اجتماعي بشود .طبقات از بين برود .اص ً
ال اسالم
ديگر چيزي ندارد ،توحيدش هم عبارت از توحيد در اين است كه ملتها همه بهطور عدالت و
بهطور تساوي با هم زندگي بكنند .يعني ،زندگي حيواني عليالسواء .يك علفي همه بخورند
و عليالسواء با هم زندگي كنند و بههم كار نداشته باشند ،همه از يك آخوري بخورند…
ال مطلبي نيست ،اسالم آمدهاست كه آدم بسازد ،يعني يك آدمي كه طبقه مي گويند :اص ً
نداشته باشد ديگر ،همين را بسازد ،يعني حيوان بسازد .اسالم آمدهاست كه انسان بسازد،
191
استراتژي قيام و سرنگوني
(((
اما انسان بيطبقه…»
حاال برميگردم به داخل مجاهدين و اعضا و هوادارانشان پس از ضربه اپورتونيستي بعد
از سال.1354
در آن زمان ،چون ما ضربه را از چپ نماها خورده بوديم پس بهطور خودبهخودي تهديد
اصلي ميبايد آنها باشند .همانها كه مجاهد خلق مجيد شريف واقفي و شماري ديگر را
كشته و حتي جسد مجيد را هم سوزانده بودند .من مجيد را از اواخر سال 1347ميشناختم.
فاميلش را نميدانستم اما با يكي ديگر از همشهريانش كه هر دو دانشجوي «دانشگاه
صنعتي آريامهر» بودند ،تحت مسئوليت خودم بود .او را خيلي دوست داشتم .هفتهيي يكي
دو بار به تك اتاقي كه آنها در حوالي همان دانشگاه اجاره كرده بودند ميرفتم و نشست
آموزشي و تشكيالتي داشتيم كه از صبح تا شب يا از شب تا صبح طول ميكشيد.
در سال 1353هم در زندان قصر ،يك تابستان را صرف نوشتن كتاب تبيين جهان كردم.
همزمان چند تيم با مسئوليت مجاهدشهيد ،فرمانده كاظم ذواالنوار ،آن را روي كاغذ سيگار
ريزنويس ميكردند و كاظم آنها را در جاسازي مناسب ،از طريق قهرمان شهيد مراد َ
نانكلي
به بيرون از زندان و بهدست مجيد ميرساند .مراد اين كار را با شيوههاي مختلف از طريق
خواهرش ،كه گاه به مالقات او ميآمد انجام ميداد .مراد ،شمالي و بسيار رشيد و درشت اندام
بود .عاقبت هم بر سر همين ارتباطات با بيرون از زندان ،جان باخت و در زير شكنجه در كميته
به شهادت رسيد .فكر ميكنم كه شهادتش در اواخر سال 53بود .مدتي پس از اينكه كتاب
تبيين را فرستاديم ،كاظم بمن گفت مجيد پيام داده كه مثل اين است كه براي ما «تانك»
فرستاده باشيد .يكي دو سال بعد ،كه جريان اپورتونيستي برمال شد ،من تازه معني حرف مجيد
را فهميدم كه بچههاي آن روزگار ،در فقدان آموزش ،آن هم در شرايط دربدري ،تاكجا زير
ضربات و حملههاي تئوريك اپورتونيستها ،نيازمند اين بحث و اين كتاب بودهاند.
در حملههاي بعدي پليس به زندان ،تنها نسخه ريزنويس اين كتاب از دست رفت تا وقتي
كه دوباره همين بحث را ،در سال 58در دانشگاه صنعتي شريف ،در كالسهاي «تبيين
جهان» ،از نو شروع كرديم .اولين بار كه براي اين بحث ،وارد همان دانشگاهي شدم كه
مجيد دانشجوي آن بود و حاال دانشگاه به نام او «دانشگاه صنعتي شريف» نامگذاري شده
-6سخنان خميني به تاريخ 6مهر ( 1356صحيفه نور جلد )1
192
قيام و انقالب
بود ،در همه لحظات تصويرش جلويم بود و در ذهن و قلبم موج ميزد .انگار كه همانجا
حي و حاضر و ناظر است و ميخواهد شاهد انتقال آن «تانك» ايدئولوژيكي كه گفته بود
به نسل انقالب باشد.
نحوه كشتن و سوزاندن مجيد توسط اپورتونيستهاي چپ نما ،طوري بود كه خون آدم
بجوش ميآمد و واكنش خودبهخودي آن هم نيازمند ذكر نيست .مثل همين امروز كه
ميگوييم اگر دين و مذهب و اسالم و مسلماني ،همين است كه خميني يا خامنهاي
در30سال گذشته به ما نشان دادند ،نخواستيم ،نميخواهيم و هرگز نخواهيم خواست،
آن روز هم حرف اين بود كه اگر سوسياليسم و ماركسيسم و پرولتاريا همين است كه
اپورتونيستها به ما چشاندند ،نخواستيم و نميخواهيم … واقعًا در آن فشار سهجانبه و
هماهنگ از سوي ساواك و آخوندها و اپورتونيستها عليه مجاهدين پس از متالشيشدن
سازمان ،شرايط ما بسيار سخت و طاقتفرسا بود.
وقتي در سال 55يعني پنجسال بعد از دستگيري ،براي سومين بار به شكنجهگاه
كميته(كميته مشترك ضدخرابكاري) رفتم و دوباره به اوين برگشتم ،به جاي اينكه
به طبقه باال نزد برادران خودمان بروم ،مرا به عمد براي اذيتكردن به طبقه پايين
فرستادند تا در جمع مجاهدين نباشم .تعدادي از اپورتونيستها و مدافعان آنها هم در
همين طبقه پايين بودند .همين قبيل افراد ،گاه وقتي كه نماز ميخواندم پشت سرم
شكلك در ميآوردند .تا اينكه بعد از 6ماه در شب ماه رمضان ،بازجويان ،ناگزير قبول
كردند كه بهخاطر روزه و سحري و افطار نزد برادران خودمان برگردم.
در آنجا تقريبًا يكسال طول كشيد تا همه مجاهدين و هوادارانشان در اوين و ساير
زندانها ،كه بهطرق مختلف ارتباط برقرار ميكرديم ،قانع شوند كه هرچند ضربه را از
چپنمايان خوردهايم ولي برايمان در چنين شرايطي بهطور قانونمند تهديد اصلي از
راست ،از جانب ارتجاع و همين آخوندهايي است كه بعدًا سران و سردمداران رژيم
خميني شدند.
اين خاطرات و يادآوريها را از اين بابت ميگويم كه روشن باشد:
اوالً -تهديدها يكسان نيستند و در هر شرايط مشخص بسته به اوضاع و احوال يك تهديدي
هست كه وجه عمده و غالب دارد .مثل اينكه در يك روز يخبندان تهديد اصلي براي يك
193
استراتژي قيام و سرنگوني
خودرو و سرنشينانش ،يخزدن و لغزندگي جاده است .درحاليكه در يك روز آفتابي چنين
نيست.
ثانيًا -امروز هم تهديد اپورتونيسم چپ و راست يكسان نيست و به اقتضاي شقه
دروني رژيم و شكستن طلسم و هژموني وليفقيه ارتجاع و آثار و امواج آن ،تهديد
اصلي و خودبهخودي براي نيروهايي كه در بيرون از رژيم ،خواهان تغيير و سرنگوني
آن و مبارزه قاطع به اين منظور بودهاند ،اپورتونيسم و انحراف به راست است .عملكرد
اين تهديد ،مهاركردن و متوقفكردن قيام و قيامآفرينان است .از تعميق و راديكالشدن
قيام ميترسد .به موسوي و امثال او پر بها ميدهد و به همين خاطر وقتي كه آنها در
برابر خامنهاي تنازل و تنزل ميكنند ،دلسرد و گيج و گم ميشود .گمان ميكند كه
تهديد عمقپيداكردن قيام و شلوغكاري بيش از حد دانشجويان است .انتظار پيروزي
سهل و سريع و ارزان دارد .گمان ميكند كه با ممانعت از شدت يافتن قيام و مهاركردن
آن ،خامنهاي و نيروهاي سركوبگر عقب مينشينند و به فضاي باز سياسي رضايت
ميدهند .گوييا كه وليفقيه رنگ ميشود(!) و اين حقيقت ساده را نميداند كه «هرگونه
عقب نشيني… زنجيره تمامنشدني از فشارها و عقبنشينيهاي ديگر را بهدنبال خواهد
داشت»(خامنهاي23 -اسفند .)84
بهجاي اينكه بهگونه ديالكتيكي و قانونمند ،سير تحوالت رژيم و ضدرژيم را
از30خرداد 60تا 30خرداد ،88يا بهدرستي از بهمن 57تا بهمن 88ببيند ،بهجاي اينكه
پروسه تغيير و حركت و تحول و تكامل سيساله را بنگرد ،واقعيت را مثله و مجزا و
ايستا ميبيند و عمدتًا بر روي تضادهاي بااليي رژيم متمركز ميشود و به آن چشم
دوخته است .طبعًا اين هم كه چرا رژيم هر روز به ترتيبي يقه مقاومت ايران و اشرف و
مجاهدين را ميگيرد برايش مفهوم نيست و جاي چنداني ندارد.
و بيرون كه بحث جداگانه ميطلبد ،وضعيت بسيار بغرنج است .شگفتا كه در اينجا هم
بمباران را آمريكا كرده اما از روز بعد ،تضاد اصلي كماكان رژيم و مزدورانش بوده و
ال اين موضوع را كنار ميگذاريم و به اصول حاكم بر سلسله هستند و خواهند بود .فع ً
مراتب تضادها اكتفا ميكنم:
اصل اول ـ بين حق و باطل و بين انقالب و ارتجاع بايد از حق و انقالب دفاع كرد و
طرف آن را گرفت و آن را تقويت كرد .بايد باطل و ارتجاع را تضعيف كرد و نه بالعكس.
واضح است كه منظور از حق و باطل نسبي است و نه مطلق.
ال بين دو نيروي مبارز و مترقي ،بايد طرف آناصل دوم ـ در تضاد دو نيروي برحق مث ً
را كه موضعش حقتر و مبارزتر و مترقيتر است گرفت .واضح است كه باز هم منظور
از برحق و مترقيبودن ،نسبي است.
اصل سوم ـ در تضاد دو باطل و دو نيروي ارتجاعي ،تا آنجا كه به ما مربوط ميشود
و در حيطه ما ميگنجد ،بايد ضعيفتر را عليه قويتر تقويت كرد .البته حدش اين است
كه نيروي برحق كه در اصل اول گفتيم تخطئه و تضعيف نشود وگرنه نقض غرض
ميشود.
بهطور خالصه اين يك دستگاه منطقي است كه از شاخص حقانيت و ترقي و انقالب
چيده ميشود و با آن محك ميخورد .بر اين اساس تا وقتي كه استبداد ديني و
رژيم واليتفقيه در كشور ما حاكم است ،همه تضادها عليه آن و بهسود تغييردادن و
سرنگونكردن آن بايد حل شود .اعم از تضادهاي واقعي در درون رژيم ،يا تضادهاي
بيرون رژيم و همچنين تضادهاي بينالمللي .الزام مبارزه بر حق و عادالنه براي رهايي
از َشر استبداد ديني و حاكميت مطلقه آخوندي و الزمه دستيابي به آزادي و حاكميت
مردم ،همين است.
195
فصل هفتم
درسهاي قيام
در روز عاشورا
پس از آگاهي و اشراف نسبت به انحراف و اپورتونيسم راست بهعنوان تهديد اصلي قيام،
اكنون بايد يكبار ديگر درسهاي قيام در روز عاشورا(6دي )1388را مرور كنيم.
در پيام هشتم دي ،به اختصار گفتم:
«استمرار و سرعت پيشروي و درجه تعميق و گسترش نيروهاي قيام در ششماه گذشته و
مخصوصا انبار باروتي كه در ايام تاسوعا و عاشورا در ايران سر باز كرد ،به همگان نشان داد
كه آنچه مقاومت ايران درباره وضعيت جامعه ايران و درباره رژيم ميگفت ،حقيقت داشته و
در آن مبالغهيي نبوده است».
ـ كسي منكر استمرار قيام در 6ماه گذشته نيست.
ـ كسي منكر سرعت پيشروي قيام هم نيست .بسيار ميگويند و مينويسند كه ،بحث در
خيابانهاي تهران و سراسر ايران و در دانشگاهها و مجادالت و زدوخوردهاي سياسي ،در
بيرون رژيم و در درون ،ديگر انتخابات نامشروع رياست جمهوري در رژيم واليتفقيه
نيست .شعارها هم اين نيست .خواستهها هم ،اين نيست .مشكل هم اين نيست .زيرا
بهمحض اينكه در مناظرههاي انتخاباتي روزني باز شد ،همه ديدند كه چه خبر است و
چه ظرفيت انفجاري و بخارات متراكمي در ايران زير عمامه و نعلين واليتفقيه فشرده
شده است .نقطه عزيمت البته انتخابات و مناظرههاي 4نفري بود كه از همان فيلتر
شوراي نگهبان ارتجاع عبور كرده بودند و از همين جا بود كه حتي قبل از انتخابات،
رفسنجاني به خامنهاي نامه نوشت و هشدار داد« :من ادامه وضع موجود را به صالح
199
استراتژي قيام و سرنگوني
جنايت سياسي و در ضمن آن ساير جنايتها ،از باند غالب وصول كند ،نه فقط اين امر را
با ظاهر فروتنانه به حداقل ممكن تخفيف ميدهد و از كنارش ميگذرد و فع ً
ال به باند
غالب ميبخشد ،بلكه به جاي اين ،درست بهعكس ،بر «جنايتها و خيانتهاي مجاهدين»
انگشت ميگذارد .تازه در مورد مجاهدين روي دست حريف هم بلند ميشود كه مطمئن
باشيد من خودم از شما دلسوزترم و از پس مجاهدين ،بهتر برميآيم .ميگويد:
«من بهعنوان يک دلسوز ميگويم منافقين با خيانتها و جنايتهاي خود مردهاند ،شما براي کسب
امتيازهاي جناحي و کينهورزي آنها را زنده نکنيد».
فراتر از اين ،بار ديگر بر وفاداري به قانون اساسي واليتفقيه از جانب خودش و جنبش
سبز مهر تأكيد ميگذارد:
«الزم ميدانم قبل از آنکه راهحل خودم را براي خروج از بحران مطرح سازم ،برهويت اسالمي
و ملي و مخالف سلطه بيگانگان و وفادار به قانون اساسي ما و جنبش سبز ،تاکيد نمايم».
از دعاوي پيشين ،درباره نامشروعبودن رياستجمهوري و دولت احمدينژاد هم خبري
نيست بلكه خواستار «اعالم مسئوليتپذيري مستقيم دولت در مقابل ملت و مجلس و
قوه قضاييه» ميشود!
4خواسته ديگرش هم عبارتند از :تدوين قانون شفاف انتخابات ،آزادي زندانيان سياسي،
آزادي روزنامههاي توقيف شده(يعني روزنامههاي جناح مغلوب رژيم و نه آزادي همه
روزنامهها و مطبوعات) ،و همچنين اجتماعات قانوني و تشکيل احزاب (آن هم طبق
قانون اساسي واليتفقيه و نه آزادي بيقيد و شرط احزاب و اجتماعات تا مرز قيام
مسلحانه).
آقاي موسوي به همين بسنده نميكند و چون خوب ميداند كه اين خواستهها يا
پوشالبافي است يا طبق «مر قانون» واليت ،مشروط به «اعتقاد قلبي و التزام عملي»
به واليت فقيه است ،بالدرنگ اعالم ميكند كه حتي در همين موارد هم حاضر به
نسيهكاري است و مينويسد« :ضرورتي ندارد همه بندها با هم شروع شود .مشاهده عزم
در اين راه بهروشني افق کمک خواهد کرد»!
اما اين چيزها براي معده و روده سيريناپذير مقام واليت ،كفايت نميكند و «هل من
202
درسهاي قيام در روز عاشورا
«بهرغم هرآنچه موسوي يا ديگران عليه مجاهدين و مقاومت ايران گفته باشند يا بگويند،
هرگونه تعرض به آنها و خانواده و اطرافيانشان را قويًا محكوم ميكنيم و به وليفقيه ارتجاع
اخطار ميكنيم كه مسئوليت دستگيري و محاكمه و مجازات موسوي و هرگونه اقدام تروريستي
مشخصًا و مستقيمًا برعهده شخص خامنهاي است .عالوه بر اين ،در پي صدور پنجاهوششمين
قطعنامه مللمتحد درباره نقض وحشتناك حقوقبشر در ايران ،از دبيركل سازمان ملل متحد
و كميسر عالي حقوق بشر باز هم ميخواهيم كه در همين خصوص يك هيأت ثابت نظارت
بينالمللي براي نگهباني از حقوقبشر و بهويژه آزادي بيان و اجتماعات در تهران مستقر
كند».
از اينرو تنها نكتهيي كه بايد اضافه كنم و البته خاص موسوي و كروبي و امثالهم
نيست ،نفرت و اشمئزاز از هرگونه چراغ سبزدادن و همواركردن راه و صافكردن جاده
و توجيه مستقيم يا غيرمستقيم اعدام و كشتار مجاهدين و غيرمجاهدين در داخل ايران
و بهويژه در اشرف است .اين كار از جانب هركس با هر تفكر و عقيده و مرام و ادعايي
كه باشد ،با هر شكل و توجيهي هم كه ارائه شود ،با هر جملهبندي و عبارتي هم كه
براي دمبهتلهندادن باالنس شود ،يك اقدام خائنانه ضدانساني است و در اين مورد با
احدي شوخي و نرمش و انعطاف نداريم و نخواهيم داشت.
چه آقاي موسوي كه قبل از روي كارآمدن خميني هوادار مجاهدين بوده ،چه آنها كه
بعد از رويكارآمدن خميني عضو يا هوادار مجاهدين يا پشتيبان و عضو شوراي ملي
مقاومت ايران بودند يا هستند و خواهند بود و چه خود اين حقير كه ارادتمند و در خدمت
مجاهدين و مقاومت ايران بوده و هستم و خواهم بود و دقيقًا هم به همين خاطر
است كه خواهان سالمتي و امنيت و آزادي بيان و اجتماعات و آزادي آقاي موسوي
و خانواده و دوستان و اطرافيان ايشان در مخالفت با وليفقيه ارتجاع بوده و هستم و
خواهم بود .كما اينكه در پيام 8ديماه از بابت اينكه خامنهاي كمترين بهانهيي عليه
ايشان پيدا نكند ،خودم را سپر بال نموده ،به عرض رساندم كه آقاي موسوي چنانكه
ال هدفش از شركت در انتخابات ،مقدمتًا نه يك هدف خود بهصراحت گفته است اص ً
سياسي رودرروي قدرت حاكم يا باند حاكم واليت ،بلكه يك هدف اداري و برگرداندن
«عقالنيت ديني به فضاي مديريت کشور» بوده است.
204
درسهاي قيام در روز عاشورا
گمان نكنيد كه اين تفسير را من از خودم درآوردهام .اگر غلط است يا من درست
نفهميدهام تقصير خودم نيست! 43سال پيش ،روز اولي كه ما به دانشكده حقوقدانشگاه
تهران رفتيم ،چون در رشته سياسي قبولمان كرده بودند ،استادمان فرق مديريت را با
سياست توضيح داد و گفت :سياست و امور سياسي در رابطه با قدرت حاكم است.
بعد هم نميدانم دكتر حميد عنايت بود يا دكتر محمدعلي حكمت كه هر دوشان با
بزرگواري به سواالت كالفهكننده حقير هميشه جواب ميدادند ،گفتند :برو كتاب «دو
چهره ژانوس» درباره علم سياست را بخوان تا بهتر بفهمي.
منهم حرف استاد را اطاعت كردم و رفتم از كتابخانه اين كتاب را قرض نموده و
عجوالنه خواندم .ولي نميدانم كه آيا درست تفاوت «مديريت» و «سياست» را
فهميدهام يا خير؟
از شما چه پنهان معني «عقالنيت ديني» را هم نميدانم و لذا نفهميدم كه منظور از
برگرداندن عقالنيت ديني به فضاي مديريت در رژيم واليتفقيه چيست؟
كلمه عقل و عقالنيت بهمعني خرد و خردورزي را ميدانم كه معطوف به خصلت تفكر
و انديشمندي انسان است و پايگاه فيزيولوژيك آن قشر فوقاني مغز ميباشد كه از لحاظ
كاركردي به آن سيستم عالئم ثانويه ميگويند(فقط خواهشمندم با احكام ثانويه كه امام
راحلتان ميگفت ،اشتباه نشود!).
كلمه دين را هم كه چهار دهه پيش خيلي دنبالش بودم ،باالخره فهميدم كه يك
دستگاه اعتقادي و ايدئولوژيك است كه در آن يك ارزش متعالي فراتر از زمان و مكان
وجود داشته باشد كه در اينصورت به چنين دستگاه اعتقادي ،دين ميگويند.
با اينحال بايد با كمال احترام! اذعان كنم كه معنا و مفهوم «عقالنيت ديني» مورد نظر
آقاي موسوي و تزريق آن به «مديريت نظام واليت» را باز هم نميفهمم و از درك
آن عاجزم! مگر اينكه منظور ايشان را بايد از همان تجربه عملي نخستوزيري 8ساله
مس َتفاد نمود.
يادم هست كه در روز 11ديماه 1366خامنهاي كه در منصب رئيسجمهور هيچكاره بود،
در رقابت شخصي با ايشان ،نافهميده به وضعيت و سياست اقتصادي دولت موسوي كه
البته توسط خميني ديكته ميشد ،حمله كرد .تا آنجا كه ميدانم در آن زمان هم آقاي
205
استراتژي قيام و سرنگوني
موسوي نقشي در سياست نداشت و مدير و مجري واليت مطلقه بود .عينًا همچنانكه
اعليحضرت همايوني ،هويداي بيچاره را از هرگونه دخالت در سياست منع كرده بود،
خميني هم علي االطالق اجازه دخالت در سياست به موسوي بيچاره نميداد.
آقاي موسوي در عينحال ،براي خامنهاي كه رئيسجمهورش بود ،تره خورد نميكرد
و خامنهاي هم ناگزير بود به سفرهاي خارجي يا نماز جمعه يا روضهخواني درباره اشعار
حافظ شيراز در كنگرههاي مضحكي كه رژيم به همين مناسبتها برگزار ميكرد ،بسنده
كند .آخوندها ميخواستند نشان بدهند كه همهفنحريف هستند و از جنگ(به شيوه
پتوپيچكردن دانشآموزان نوجوان بر روي ميدانهاي مين) تا ساختن زيردريايي (به شيوه
حجتاالسالم بحرالعلوم!) و شعر حافظ با تفسير خامنهاي ،سر در ميآورند .تا اينكه
كسي فكر نكند فقط بريدن دست راست و پاي چپ و محاكمه و تيرباران 5دقيقهيي
جوانان اين مرز و بوم را ،حتي بدون احراز هويت و دانستن اسم آنها ،خوب ميتوانند
انجام بدهند.
الغرض ،در زمستان سال 6 ،1366ماه قبل از آتشبس تحميلي ،وضع رژيم از هر
بابت خراب بود .در جنگ به ته خط رسيده بود و آنچنانكه خميني 6ماه بعد در نامه
25تير 67نوشت« :گزارشهاي نظامي-سياسي» متعدد در اين خصوص دريافت ميكرد.
در اين زمان ارتش آزاديبخش در كمتر از يكسال ،در بيش از 90رشته عمليات ،صدها
ميليون دالر سالحهاي جنگي به غنيمت گرفته و بيش از 2000نفر هم از خميني اسير
گرفته بود و ميرفت تا براي عمليات بزرگ و متمركز از قبيل «آفتاب» و «چلچراغ» و
جاروكردن تيپها و لشكرهاي واليتفقيه خيز بردارد.
خميني در همان نامهيي كه اشاره كردم بعد از آفتاب و چلچراغ و شكستهاي فجيع در
جنگ 8ساله نوشته ،به خط خودش ،اذعان ميكند كه:
«مسئولين جنگ ميگويند تنها سالحهايي را كه در شكستهاي اخير از دست دادهايم بهاندازه
تمام بودجهيي است كه براي سپاه و ارتش در سال جاري درنظرگرفتهايم».
در عرصه بينالمللي هم ما با تمام قوا جنبش صلح و آزادي براي ايران را پيش
ميبرديم .از طرف ديگر افشاي افتضاح ايرانگيت يكسال و اندي قبل ،رژيم خميني را
بهكلي بيآبرو كرده بود.
206
نامه خميني ـ 25تير1367
استراتژي قيام و سرنگوني
208
درسهاي قيام در روز عاشورا
ميتواند برخالف احكام اسالمي شرط بگذارد ،امام ميفرمايند“ :اين شايعه است“ ،ببينيد قضيه
چقدر روشن و جامعاالطراف است».
از آن سو سردمداران و مهرههاي باند غالب ،با نامههاي شديداللحن ،به مقابله با
خامنهاي آمدند و حرفشان اين بود كه اين چه رئيسجمهوري است كه در مورد «دولت
اسالمي» و «اختيارات حكومتي» چنين و چنان ميگويد.
بيچاره خامنهاي هم كه حسابگري و رياضيات ضعيفي دارد! ناپرهيزي كرد و با نوشتن
رسمًا به ميان كشيد و از خميني خواست نظرش را درباره يك نامه به خميني ،پاي او را ً
حرفهايي كه در نماز جمعه راجع به «اختيارات دولت» گفته بود ،اعالم كند.
اما خميني كه به وضوح ميديد و در خشت خام خوانده بود كه اگر در برابر چنين شكافي
در رژيمش ساكت بنشيند ،شقه و بعد هم قيام در تقدير خواهد بود و خطرناكتر اينكه
ارتش آزاديبخش سر ميرسد ،لحظه را براي شديدترين گوشماليدادن به خامنهاي و
بستن شكاف رژيم ،شكار كرد.
شيطان جماران در جوابيهيي كه روز 17دي 1366از راديو و تلويزيون رژيم پخش شد،
ال آببندي كرد بلكه ،بسانه فقط اختيارات دولتي و حكومتي را سفت و سخت و كام ً
فراتر از آن ،بدون هيچ رودربايستي و بدون كمترين شرم و حيايي ،پرده را كنار زد و
رژيم «واليت مطلقه فقيه» را ضمن يك نامه پر توپ و تشر خطاب به «حجتاالسالم
خامنهاي» اعالم كرد.
دارودسته خميني گويا خودشان همچنين انتظاري نداشتند ،بعدها منابع رژيم نوشتند:
«اين سخنان (سخنان خامنهاي) سبب خير شد و باعث شد حضرت امام خميني(ره) طي
(((
نامهيي تاريخي پرده از “ابتكار واليت مطلقه فقيه“ بردارند».
حاال به نامه بهتانگيز خميني به خامنهاي گوش كنيد:
«از بيانات جنابعالي در نمازجمعه اين طور ظاهر ميشود كه شما حكومت را بهمعناي واليت
مطلقهيي كه از جانب خداوند به نبي اكرم واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع
احكام فرعيه الهيه تقدم دارد صحيح نميدانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفتهام “حكومت در
چهارچوب احكام الهي داراي اختيار است“ به كلي برخالف گفتههاي اينجانب است.
-2روزنامه رسالت
209
استراتژي قيام و سرنگوني
اگر اختيارات حكومت در چهارچوب احكام فرعيه الهيه است ،بايد عرض حكومت الهيه و
واليت مطلقه مفوضه به نبي اكرم يك پديده بيمعنا و محتوا باشد .اشاره ميكنم به پيامدهاي
آن كه هيچكس نميتواند ملتزم به آنها باشد…
حكومت كه شعبهيي از واليت مطلقه رسولاهلل است ،يكي از احكام اوليه است و مقدم بر تمام
احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است.
حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است ،در مواقعي كه آن قرارداد
مخالف مصالح كشور و اسالم باشد ،يكجانبه لغو نمايد.
حكومت ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غيرعبادي ،كه جريان آن مخالف مصالح اسالم
است ،از آن ،مادامي كه چنين است ،جلوگيري كند.
آنچه گفته شده است كه شايع است مزارعه و مضاربه و امثال آن با اين اختيارات از بين خواهد
رفت ،صريحًاعرض ميكنم كه فرضًا چنين باشد ،اين از اختيارات حكومت است و باالتر از آن
(((
هم مسايلي است كه مزاحمت نميكنم».
و اين هم جواب من از جانب شوراي ملي مقاومت ايران در فرداي اعالم رژيم واليت
مطلقه فقيه كه بعدها توسط همين آخوندها «سلطنت مطلقه» هم گفته ميشد:
«در شرايطي كه رژيم خميني بنا به تصريحات نخستوزيرش در موقعيت اقتصادي وخيمي
قرارگرفته ،بار ديگر دعواي دروني گرگهاي گرسنه و هار ،اوج ميگيرد و در همين راستا پيوسته
از خميني تازهتر از تازهتري ميرسد!…
خميني در جوابيه علني خود به خامنهاي نامبرده را شالقكش نموده و او را از “تخطئه
يك هديه الهي“ كه همان “حكومت… بهمعناي مطلقه“ باشد برحذر ميدارد… بهرغم
آنهمه شاگردي در مكتب امام رذيلتپيشهاش هنوز ،آنچنانكه بايد ،خوب شيرفهم نشده كه
“حكومت مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است“.
پيركفتار فرتوت كه در حضيض فالكت و بدنامي بهسر ميبرد… بهنحو بيسابقهيي طينت
وحشي استبدادي ،و شهوت افسارگسيخته خود به قدرت و حكومت را برمال نموده و تصريح
ميكند كه حتي “حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته“ ،هرآنگاه
مخالف مصالحش باشد“ ،يكجانبه لغو كند و ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غيرعبادي
-3راديو رژيم 17دي 1366
210
درسهاي قيام در روز عاشورا
-4نشريه اتحاديه انجمنهاي دانشجويان مسلمان خارج كشور -شماره -125صفحه -2پاسخ مسئول
شورا به سوال خبرنگار صداي مجاهد-دي ماه 1366
-5راديو رژيم 21دي 1366
211
استراتژي قيام و سرنگوني
«از شوراي نگهبان و از آقاياني كه منصوب حضرت امام هستند ،تقاضا ميكنم كه نظرات امام
(((
را جدي گرفته و نظرات خود و ديگران را مانع اجراي نظرات امام نكنند».
اين «فقها» هم ،مانند خامنهاي كه در آن زمان رئيسجمهور بود حاليشان نبود كه اگر
قرار بود خميني حتي به قاعده و قانوني كه خودش نوشته و امضا كرده پايبند باشد ،كه
ديگر اين همه اختناق و زنجير و دهها هزار اعدام الزم نبود!
خميني براي دفع شر آن آخوندهاي كودن شوراي نگهبان كه همين حقيقت ساده را
نميفهميدند و گاه نفهميده به مخالفتهاي «طلبگي» و «حوزوي» مبادرت ميكردند
ابتدا صحبت از تشكيل كميسيون كنترل تصميمات شوراي نگهبان توسط خودش را
به ميان كشيد تا «خفه» شوند .هر چند كه طبق قانون اساسي ،آن 6آخوند را خودش
مستقيمًا منصوب ميكند و 6حقوقدان را هم از طريق رئيس قوه قضاييه كه منصوب
خودش است به مجلس معرفي ميكند.
بعد هم ،بهطور غيرقانوني ،يعني برخالف همان قانون خودش ،حكم به تشكيل يك
چيز عجيبالخلقه بهنام «مجمع تشخيص مصلحت نظام» داد كه در هنگام بازنويسي
قانون اساسي آن را برايش نوشتند و بردند و ديد و پسنديد .اما خودش مرد ولي همين
چيز عجيبالخلقه بعدًا وارد قانون اساسي جديد رژيم شد.
حاال تو را به خدا اگر از اين معماي واليت سر درآورديد ما را هم خبر كنيد! يك وليفقيه
است ،يك مجلس ،يك شوراي نگهبان دوزيست ،يعني نيمهآخوند ـ نيمهحقوقدان ،كه
معني همه اينها بهطور سرجمع ميشود« :هيچ ـ هيچ» به نفع مقام واليت!
در بازنويسي قانون اساسي رژيم در سال 68مجمع تشخيص مصلحت هم بهصورت
اصل 112وارد اين معما و «چيستان» شگفت آخوندي گرديد:
« -اصل يكصد و دوازدهم:
مجمع تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص مصلحت در مواردي كه مصوبه مجلس شوراي
اسالمي را شوراي نگهبان خالف موازين شرع و يا قانون اساسي بداند و مجلس با درنظرگرفتن
مصلحت نظام نظر شوراي نگهبان را تأمين نكند و مشاوره در اموري كه رهبري به آنها ارجاع
ميدهد و ساير وظايفي كه در اين قانون ذكر شده است بهدستور رهبري تشكيل ميشود.
-7سخنان رفسنجاني درجلسه مجلس رژيم پنجشنبه 17دي 1366
213
استراتژي قيام و سرنگوني
اعضاي ثابت و متغير اين مجمع را مقام رهبري تعيين مينمايد .مقررات مربوط به مجمع توسط
خود اعضا تهيه و تصويب و به تأييد مقام رهبري خواهد رسيد».
چنين بود كه شوراي ملي مقاومت اعالم كرد:
«تشديد مداوم تضادهاي درون حاكميت طي سال ،1366كه خميني را به دخالت مستقيم و
مكرر براي حل و فصل مشكالت روزمره رژيم وادار كرده بود ،در نيمه دوم سال به جايي
رسيد كه خميني مجبور به دستبردن رسمي و علني در بنيادهاي حقوقي رژيم شد و اين امر
معنايي جز اعالم بياعتباري قانون اساسي ساخته و پرداخته خودش نداشت .اعالم “واليت
مطلقه“ و انتصاب “مجمع“ نوظهوري براي “تشخيص مصلحت نظام“ ،در واقع تتمه اعتبار
صوري ارگانهاي “انتخابي“ و “شوراي نگهبان قانون اساسي“ رژيم را از ميان برد و صورت
حقوقي نظام استبداد ديني را با ماهيت آن هماهنگ كرد»(بيانيه شوراي ملي مقاومت ايران-
16ارديبهشت.)1367
بگذاريد ،براي كاملكردن مطلب ،اين را هم بگويم كه مبادا فكر كنيد ،آنچه بر قانون
اساسي افزودند ،و آنچه خميني توانست انجام بدهد ،برايش كافي و كفايت بود.
خير ،حرفهاي خودش (و طبعًا هر كه بر مسند وليفقيه بنشيند) منحصر به مواردي كه
تا اينجا گفتيم نيست .گوش كنيد:
بر خالف قوانين خودش ،بهمحض اينكه براي سركوب دانشگاهها ،ضروري ديد حكم
به تشكيل يك ارگان غيرقانوني بهنام «شوراي عالي انقالب فرهنگي» داد.
بر خالف قوانين خودش ،بهمحض اينكه ،براي سركوب روحانيان مخالف ،ضروري
ديد ،حكم به تشكيل يك دادگاه غيرقانوني بهنام «دادگاه ويژه روحانيت» داد كه مورد
گاليه نمايندگان مجلس شوراي اسالمي خودش هم واقع شد.
برخالف قوانين خودش حكم به عزل منتظري داد و بهصراحت در اين باره نوشت:
«مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر هر چيز است».
بهصراحت ميگفت:
«آحاد مردم يكييكيشان تكليف دارند براي حفظ جمهوري اسالمي كه يك واجب عيني و
اهم مسائل واجبات دنيا و از نماز اهميتش بيشتر است براي اين كه اين حفظ اسالم است نماز
فرع اسالم است».
214
درسهاي قيام در روز عاشورا
هر وقت هم كه «فقها»ي خودش و حقوقدانان خودش ميگفتند كه فالن مطلب با
قانون اساسي سازگار نيست ،ميگفت :اينها «نقض ظاهري» است .و اشكالي ندارد.
از جمله در ديماه 67در تذكر به مجمع تشخيص مصلحت نظام گفت:
«اين بحثهاي طلبگي مدارس كه در چهارچوب نظريههاست ،نه تنها قابل حل نيست ،بلكه ما
را به بنبستهايي ميكشاند كه منجر به “نقض ظاهري“ قانون اساسي ميگردد».
جالبتر اينكه طلبكار هم درميآمد كه:
«اين كه در قانون اساسي است بعضي شئونات وليفقيه است نه همه شئون واليتفقيه».
و ميگفت:
«روحانيت بيشتر از اين در اسالم اختيارات دارند و آقايان براي اينكه با اين روشنفكرها مخالفت
نكنند ،يك مقدار كوتاه آمدند .اينكه در قانون اساسي است ،اين بعضي شئون واليتفقيه است
نه همه شئون آن… مسأله باالتر از اين است».
خميني حتي اعتبار وكالت نمايندگان را به رضايت وليفقيه ميداند و خطاب به خبرگان
گفت:
«همهتان هم اگر چنانچه يك چيزي بگوييد برخالف مصالح اسالم باشد ،وكيل نيستيد ،از شما
قبول نيست ،مقبول نيست ،ما به ديوار ميزنيم حرفي را كه برخالف مصالح اسالم باشد».
«رئيسجمهور منتخب مردم ،اگر از طرف وليفقيه نصب نشود طاغوت است».
«من به واسطه واليتي كه از طرف خدا دارم شما را منصوب ميكنم».
«من كه ايشان را حاكم كردم يك نفر آدمي هستم كه به واسطه واليتي كه از شارع مقدس
دارم ايشان را قرار دادم».
« “واليت“ مورد بحث ،يعني حكومت و اجرا و اداره ،بر خالف تصوري كه خيلي از افراد دارند،
امتياز نيست بلكه وظيفهيي خطير است…
ال يكي از اموري كه فقيه متصدي واليت آن است ،اجراي حدود است .آيا در اجراي … مث ً
حدود بين رسول اكرم(ص) و امام و فقيه امتيازي است؟ يا چون رتبه فقيه پايينتر است بايد
كمتر بزند؟».
نتيجه اينكه طبق صورت جلسات شوراي بازنگري قانون اساسي:
«واليت مطلقه نه در چارچوب احكام فرعيه اوليه و ثانويه الهيه محصور است و نه در محدوده
215
استراتژي قيام و سرنگوني
216
درسهاي قيام در روز عاشورا
و مفهوم و علت بنيادين استمرار و سرعت پيشروي و درجه تعميق و گسترش نيروهاي
قيام در 6ماه گذشته و آن انبار باروتي كه در روز عاشورا جرقه زد ،روشن است؟
آيا اپورتونيسم و انحراف راست را چنانكه بايد و شايد دريافتيد؟
آيا قيام در اين نقطه ،پردهيي را كنار زد يا نزد؟ ضرورت و حقانيت استراتژي سرنگوني
اين رژيم را ثابت كرد يا نكرد؟
اگر چنين باشد مقاومت و ايستادگي و جانبازي در برابر چنين رژيمي ،از همان روز
30خرداد تا همين امروز ،براي آزادي خلق و ميهن ،عادالنه و برحق و ضروري بوده
است يا خير؟
اگر جوابتان مثبت است خوشا بهحال زحمتكشان و رزمآوران آزادي ملت ايران!
و تا كجا سنگدل و نابينا هستند نشستگاني كه بهجاي رژيم بر سر و روي ايستادگان و
مجاهدان ميكوبند.
فضلاهلل المجاهدين على القاعدين اجراً عظيما…
217
فصل هشتم
جبهه خلق
و استراتژي سرنگوني
بر اساس آنچه تاكنون گفتيم ،از 30خرداد ،1360استراتژي جبهه خلق ،تغيير و سرنگوني
رژيم واليتفقيه براي آزادي و جايگزينكردن حاكميت جمهور مردم ،يعني توده مردم
ايران است.
فصل مشترك جبهه خلق ،تعارض و تضاد آشتيناپذير با ديكتاتوري واليت فقيه و
غصب حاكميت مردم ايران است .استراتژي سرنگوني از همين جا حقانيت و ضرورت
پيدا ميكند.
از اينروست كه از 30خرداد سال 60تا همين امروز ،از اين اصل بنيادين در هيچ
شرايطي كوتاه نيامده و پيوسته بر آن تأكيد كردهايم.
رژيم واليت فقيه حاكميت مردم را در جريان انقالب مردم ايران برضد ديكتاتوري
سلطنتي ،ربوده و آن را با شرك و ارتجاع ،به مايملك خداگونه و انحصاري خود تبديل
كرده است .حق حاكميت مردم ايران را غصب كرده است« .واليت» و حكومت و
حاكميت آن،مطلقًا نامشروع و سراپا باطل است.
خواست مقدم و عاجل مردم ايران ،آزادي و حاكميت مردم است و اين جز از طريق
سرنگوني رژيم واليت فقيه بهدست نميآيد .نفي كامل رژيم واليت فقيه ،مرز متمايز
و خط قرمز پيكار آزادي مردم ايران ،معيار تشخيص دوست از دشمن ،مبناي تنظيم
رابطه با همه افراد و جريانهاي سياسي و شاخص جذب و دفع نيروهاست .هويت سياسي
ايرانيان ميهندوست و آزاديخواه بر همين اساس تعريف و مشخص ميشود.
221
استراتژي قيام و سرنگوني
بنابراين «جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران» ،بهمعني علمي ،دربرگيرنده تمام طبقات
و اقشار و جريانها و نيروها و افراد ايراني است كه خواستار تغيير و سرنگوني ديكتاتوري
واليتفقيه و برقراري دموكراسي و در يك كالم ،خواستار حاكميت جمهور مردم ايران
هستند.
«جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران» ،دربرگيرنده مجموعه نيروهايي است كه بهطور
مشترك تحت ستم و سركوب رژيم ضدبشري واليت فقيه قرار دارند و به همين خاطر
ميتوانند بهطور مشترك و همبسته و متحد در سرنگوني اين رژيم شركت و آن را
محقق كنند.
معيار عمده براي شناخت و تعيين اعضا و اجزاي «جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران»
در برابر رژيم واليت فقيه ،منافع مشخص عيني آنها ،پيشرفت جامعه و توانايي آنها براي
شركت در بهانجامرساندن وظيفه سرنگوني است.
سرنگوني اين رژيم ،وظيفه هر ايراني آزاديخواه و ميهنپرست و هويت سياسي هر
نيروي ملي و انقالبي و مردمي است.
براي همسويي و اشتراك و اتحاد عمل در همين خصوص ،شوراي ملي مقاومت ايران
طرح «جبهه همبستگي ملي براي سرنگوني استبداد مذهبي» را ارائه كرده است.
همچنانكه در بيانيه ملي ايرانيان يادآوري شده:
«بعد از جنگ جهاني دوم ،اغلب كشورهاي جهان ،نازيسم و فاشيسم را مرامهايي ضدبشر
شناختند و در قوانين خود هرگونه تبليغ و ترويج آنها را جرم و مستوجب كيفر اعالم كردند»(بيانيه
ملي ايرانيان).
اكنون پس از 30سال تجربه ،هر ايراني آگاه و آزاديخواه به روشني ميداند كه واليت
فقيه ،از نظر ماهيت جنايتهايش در مورد مردم ايران ،بسا فراتر از آن مرامهاي ضدبشر
رفته است.
كلمات ضدخلق و ضدخلقي ،ضدمردم و ضدمردمي ،از همين جا و در تضاد با آزادي و
حاكميت مردم معنا و مفهوم پيدا ميكند .در زمان شاه با ديكتاتوري سلطنتي ميجنگيديم
و اكنون طرف جنگ ما و مردم ما استبداد مذهبي ،همين رژيم واليت فقيه ،است.
بههمينخاطر شالوده شوراي ملي مقاومت ايران از روز نخست« ،نه شاه ،نه شيخ» بوده
222
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
است .نفي ديكتاتوري الزمه برقراري دموكراسي و اثبات حاكميت مردم است.
«انقالب دموكراتيك» آن روي سكه استراتژي سرنگوني براي آزادي و حاكميت مردم
ايران در اين مرحله تاريخي است.
ال دگرگوني جهشوار و تكاملي از طريق سقوط طبقه حاكم و انهدام «انقالب» را قب ً
نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههاي مردم تعريف كرديم.
«دموكراتيك» بهمعني «مردمساالرانه» ،برگرفته از كلمه «دموكراسي» يك واژه
يوناني ،مركب از كلمه «دموس» بهمعني مردم و «كراسي» بهمعني حكومت است كه
آن را به فارسي« ،مردمساالري» ترجمه ميكنند.
اكنون روشن ميشود كه همه مدافعان ديكتاتوري ،باالخص مدافعان و مأموران و
قدارهبندان و قلمزنان و مداحان و روضهخوانان رژيم واليتفقيه و اصل واليتفقيه كه
عصاره و «عمود خيمه» استبداد مذهبي و قانون اساسي آن است از جبهه خلق خارج و
در جبهه ضد مردم ايران قرارميگيرند .همچنين همه خيانتكاراني كه بهجاي سرنگوني
اين رژيم درصدد سربريدن و نابودي و متالشيكردن اشرف و مجاهدين هستند ،هر
كس و در هر كجا و تحت هر عنوان و پوششي كه باشد ،ادامه و امتداد همين رژيم در
داخل يا خارج كشور است.
از آنجا كه استراتژي نفي و سرنگوني واليتفقيه ،حقانيت و ضرورت دارد و مهمترين
و باالترين اصل و فصل مشترك جبهه خلق است ،شوراي ملي مقاومت ،طبق ماده1
اساسنامهاش ،از همان سال« 1360براي سرنگوني رژيم خميني و استقرار دولت موقت
تشكيل شده است».
ـ طبق ماده 1برنامه شورا ،دولت موقت «اساسا وظيفه انتقال “حاكميت“ به مردم ايران
و مستقر ساختن حاكميت جديد ملي ومردمي را بهعهده دارد».
ـ طبق ماده 3برنامه شورا« ،پس از خلع يد و سلب حاكميت از رژيم ضدخلقي خميني،
كه حياتيترين حق مشروع مردم ايران يعني “حق حاكميت مردم“ را غصب نموده»
است ،اين دولت بايد «حداكثر تا 6ماه» «مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي» را «از
طريق انتخابات آزاد ،با رأي عمومي ،مستقيم ،مساوي و مخفي» با «هرگونه نظارت و
223
استراتژي قيام و سرنگوني
تضمين الزم» تشكيل بدهد و بالفاصله استعفاي خود را به اين مجلس تقديم كند.
نخستين وظيفه مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي« ،تدوين قانون اساسي و تعيين
نظام جمهوري جديد» است.
ـ طبق ماده 5برنامه شورا،
«كليه مقامات ،مسئوليتها و نهادهاي دوران انتقال ،صرفًا جنبه موقتي داشته و فقط تا استقرار
مقامات ،مسئوليتها و نهادهاي جديد بر طبق قانون اساسي جديد معتبر است».
ـ عالوه بر اين ،شوراي ملي مقاومت براي رفع هرگونه سوءتفاهم پيرامون موقعيت و
اختيارات خود پس از سرنگوني رژيم واليتفقيه ،با صراحت و به اتفاق آرا اعالم كرده
است:
«هيچيك از مصوبات شوراي ملي مقاومت ،بخشي از قانون اساسي نظام جمهوري آينده كشور
كه توسط مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي تدوين خواهد شد تلقي نميشود».
224
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
اين هم نه يك امر دلبخواه ،بلكه يك وظيفه ملي و ميهني و انقالبي ،بر اساس همان
تعاريف و شاخصها و معيارهايي است كه در اثبات صداقت نسبت به استراتژي سرنگوني
و مباني آن ،بحث كرديم.
وقتي آيتاهلل منتظري كه در اعلميت او بر سايرين جاي ترديد نبود ،به عدم صالحيت
و عزل خامنهاي از واليت جائرانهاش حكم داد ،من در 19تير همين امسال ،خاضعانه
اين حكم را «شايان تقدير» خواندم و يادآوري كردم:
«باالترين سرمايه دنيوي و اخروي منتظري در پيشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط خميني
دجال از منصب جانشيني ،بهخاطر اعتراض به قتلعام زندانيان مجاهد است».
در عين حال با صراحت به استحضار رساندم:
«جاي آن دارد كه آقاي منتظري كه اكنون در 87سالگي بهسرميبرد ،براي خير دنيا و آخرت
خود و جبران مافات ،قبل از ممات ،تمامي حق و حقيقت را خالصانه و لوجهاهلل با مردم ايران
در ميان بگذارد .حق و حقيقت همانا غصب حاكميت حقوق مردم ايران و سرقت انقالب
ضدسلطنتي تحت عنوان واليتفقيه است .لكه ننگ و رژيمي كه بايد بالكل از تاريخ ايران و
از دامن مطهر اسالم علوي زدوده شود…
اميدواريم كه آقاي منتظري در همين رابطه ،هرگونه “ترس از مخلوق“ و كفار و مشركان
آزادي و حقوق ملت ايران از قبيل خامنهاي و احمدينژاد را به كناري بگذارد و به اين وسيله
دين خود را به ايران و اسالم و بهويژه به ائمه تشيع ،ادا كند .در راستاي اداي همين وظيفه،
براي او آرزوي سالمت و توفيق و طول عمر ميكنم».
در 13تير همين امسال گزارش کميته صيانت از آراي موسوي با ذكر موارد جديدي از
دجالگري و تقلبات نجومي در انتخابات رژيم آخوندي منتشر شد .در اين گزارش از جمله
فاش شده بود كه وزارت كشور و 25استاندار نظامي آن در مجموع 22تا 32ميليون برگه
رأي مازاد بر نياز ،مورد استفاده قراردادهاند و عالوه بر آن در اتاق «تجميع آراء» ،كه
همان تاريكخانه وزارت كشور نظام باشد ،هر طور خواستهاند رقمسازي كردهاند.
در همان روز سيزدهم تير ،وليفقيه ارتجاع در ارگان اخص خود (كيهان آخوندي)،
موسوي را به ارتكاب «جنايت» ،انجام «مأموريت ديكتهشده بيروني» و ايفاي نقش
«ستون پنجم» دشمن متهم كرد كه يا بايد «توبه» كند و «عذر تقصير» بخواهد يا
225
استراتژي قيام و سرنگوني
«مجازات قطعي (را) به جرم قتل انسانهاي بيگناه ،برپايي آشوب و بلوا ،اجيركردن
اراذل و اوباش براي تعرض بهجان و مال و ناموس مردم ،همكاري آشكار با بيگانگان
و ايفاي نقش ستون پنجم آمريكا» بپذيرد.
من بالدرنگ ،اعالم كردم كه بهدور از هرگونه «نكوهش و بستانكاري» از موسوي،
«وظيفه و اصول ما اقتضا ميكند كه در برابر ياوهها و تهديدها و تيغكشي پررذيلت
سردمدار واليت» ،نكات زير را خاطرنشان كنيم:
« -1محكومكردن هرگونه تعرض و ستمي كه بر موسوي و خانواده و اطرافيان او در چارچوب
همين رژيم جريان دارد .همچنين اخطار به رژيم در مورد محاكمه و مجازات وي با تأكيد
بر اينكه مسئوليت هرگونه تعرض ،دستگيري يا اقدام تروريستي برعهده شخص خامنهاي
است.
-2هشدار نسبت به امنيت و سالمت آقاي موسوي و درخواست از دبيركل و شوراي امنيت
مللمتحد براي اعزام بالدرنگ يك هيأت نظارت بينالمللي به تهران در همين خصوص و
واداركردن رژيم به ابطال انتخابات نامشروع و پذيرش انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد بر
اساس حق حاكميت مردم ايران.
-3فراخوان به سازمان ملل متحد ،به كميسيون حقيقتياب بينالمللي ،به حقوقدانان و
سازمانهاي جهاني مدافع حقوقبشر ،و به همه دولتهايي كه نتيجه انتخابات قالبي در ايران را
بهرسميت نشناختهاند؛ براي ارجاع پرونده اين انتخابات و سركوب مردم ايران و كشتار بيگناهان
به شوراي امنيت سازمان ملل متحد.
بيگمان بازگشودن پرونده انتخابات ايران در شوراي امنيت ،در خدمت صلح جهاني است .زيرا
به ممانعت از تسليح اتمي و صدور تروريسم و دستاندازي فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران به
عراق و لبنان و فلسطين هم منجر ميشود».
226
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
نظام واليت فقيه اشتغال داريد .مخاطب قراردادن حضرات براي اينجانب بسيار دردناك و
پرصعوبت است چرا كه مجلس خبرگان در اين رژيم،نماد غصب و سرقت حق حاكميت مردم
ايران و از اينرو مصداق بارز مغضوب عليهم از جانب خلق و خالق است .ليكن اميد است در
بحبوحه قيام ملت ،برخي آقايان صداي انقالب نوين مردم را شنيده باشند.
مطمئنًا همه حضرات در شرايط و سن و سالي هستيد كه مانند حقير بهياد ميآوريد كه مجلس
خبرگان ،از اساس محصول خيانت خميني به مردم ايران و خلف وعده او درباره تشكيل مجلس
مؤسسان با انتخاب آزاد ملت ايران است.
از جانب مردم ايران و نسل انقالب (انقالب ضدسلطنتي) كه خميني را به قدرت رساند و براي
او فرش خون گسترد سخن ميگويم ،از جانب محكومان به اعدام ،از جانب شكنجهشدگان،
از جانب زندانيان سياسي و همه آنها كه حاصل رنج و خونشان براي آزادي را خميني ربود و
واليتش را در نهادي نامشروع به نام خبرگان ،نهادينه كرد.
اما هدف از تحرير اين سطور ،طعن و لعن نيست .هدف من يك اندرز و دو پيشنهاد است،
اصحين” نصحيت كنندگان راَ هرچند بيم آن دارم كه به مصداق آيه شريفه “ال تحبّوَن النَّ
خوش نداريد .با اينهمه ،از بابت اتمام حجت و ثبت در سينه تاريخ ،بهعنوان اندرز درباره
“استبداد زير پرده دين“ كه تعبير پدرطالقاني است ،به عرض ميرسانم :باوركنيد كه آب از سر
اين رژيم و سلطنت مطلقه ديني ،همچون سلطنت شاهنشاهي ،گذشته و بهتر است آقايان در
فكر كاستن از بار تقصيرات خود در محضر عدل الهي و پيشگاه ملت ايران باشند و بدنامي و
نفرت و انزجاربيشتر بهجان نخرند .پيشنهاد اين است كه :با توجه به حكم اخير آقاي منتظري
درباره عزل تلويحي خامنهاي ،كه تالي تلو((( حجاج بن يوسف در روزگار ماست((( ،براي ممانعت
از خونريزي و بغي و فساد هر چه بيشتر از سوي نامبرده:
او ًالـ با تشكيل جلسه فوقالعاده خبرگان ،خامنهاي را بركنار و موقتًا آقاي منتظري را كه اَعلَم
همه شمايان است ،جايگزين كنيد تا مقدمات انتخابات آزاد تحت نظارت بينالمللي براساس
-1تالي تلو= همانند ،پيرو (لغتنامه دهخدا)
-2حجاج بن يوسف ،در زمان خالفت عبدالملك مروان(پنجمين خليفه اموي)سركوب شبهجزيره عربستان
و واليت عراق و خراسان را به عهده داشت .در سال73هجري براي سركوب قيام مكه و تحكيم سلطه
اموي خانه كعبه را به منجنيق بست .تا هنگام مرگش در 53سالگي ،در قلمرواش 120هزارتن را كشته بود
و50هزارتن در زندانهايش اسير بودند.
227
استراتژي قيام و سرنگوني
228
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
خود انجام بدهيد ،وجود ندارد .با آرزوي توفيق براي پذيرش رأي و حاكميت مردم ايران و جلب
رضايت خلق و خالق».
همچنين وقتي كه كروبي هم به تنگ آمد و 21سال بعد از منتظري و با همان توصيف منتظري
پس از قتلعام زندانيان در سال 1367نوشت:
«اتفاقي در زندانها رخ داده است كه چنانچه حتي اگر يك مورد نيز صدق داشته باشد،
فاجعهيي است… كه روي بسياري از حكومتهاي ديكتاتور از جمله رژيم ستمشاهي را سفيد
خواهد كرد».
در 18مرداد نوشتم:
«اي كاش كه آقايان منتظري و كروبي و ديگراني كه از اين پس به آنان ميپيوندند ،از سي
سال پيش نسبت به همين شقاوتها و شناعتها بيدار و هشيار شده بودند .افسوس… اما باز هم
دير نيست و بني بشر براي جبران مافات تا لحظه وفات فرصت و امكان بازگشت دارد .توبوا
الل َتو َب ًة نَّ ً
صوحا .به خدا و خلق باز گرديد و توبه بازگشت نا پذير نصوح به جاي آوريد. إلَى هَّ
آخر در زندانها و شكنجهگاههاي خميني و الجوردي و در واحدهاي مسكوني قزلحصار از اول
همين بساط بود.
فتواي خون كشيدن از زندانيان قبل از اعدام براي جبهههاي جنگ ضدميهني را به ياد داريد؟
فتواي تجاوز به دختران قبل از اعدام براي اينكه به بهشت نروند را به ياد داريد؟
گمان ميكنيد پاسدار شكنجهگر احمدينژاد يا پاسدار شكنجهگر حسين شريعتمداري از كجا و
طي چه پروسهيي به قعر جنايت و رذيلت و وقاحت درغلتيدند؟ بسياري شاهدان ،هنوز حي و
حاضرند هر چند كه هزاران و هزاران تن ديگر از آنان تيرباران يا بهدار كشيده شدند.
نگاهي هم به صحنههاي جنايت دستآموزان رژيم واليت در اشرف بيندازيد .باور كنيد كه
ميليونها نفر در سراسر جهان به خود لرزيدند ،اشك ريختند و خونشان به جوش آمده است .در
عين حال در برابر پايداري شگفت فرزندان رشيد ايران براي آزادي ،سر تعظيم فرود ميآورند
و به حتميت پيروزي مردم ايران يقين ميكنند».
من در همين پيام خاطرنشان كردم:
«واضح است كه تا همين جا هم كه كروبي قدم برداشته ،بهاي سنگيني دارد .تا همين جا هم
شايسته و ارزشمند است و خدا از معاصي كبيره در خدمت به يزيديان و فرعون و طاغوتهاي
229
استراتژي قيام و سرنگوني
عمامهدار زمان مانند خميني و خامنهاي ،ميكاهد .اين البته به رابطه او و هركس ديگر ،با
آفريدگارش برميگردد .آنچه من ميخواهم با آرزوي در امان ماندن كروبي از گزند خامنهاي
و دژخيمان و جالدانش بگويم ،تنها يك نكته است .نه فقط به او ،بلكه خطاب به همه آنهايي
كه در درون يا حاشيه همين رژيم بهستوه آمده و از كثرت و غلظت فاجعهها و ستم اكنون به
خود ميلرزند.
چه خوب كه بخشي از حقيقت تكاندهنده را بيان ميكنيد و به همين ميزان نزد خلق و خالق
مأجوريد .اما باوركنيد كه خانه از پايبست ويران است و خشت واليت از روز اول كج و
برخالف رأي و حاكميت ملت و با خنجر و خيانت نسبت به انقالب ضدسلطنتي كار گذاشته
شده است.
جرثومه و امالفساد ،همين رژيم واليت و حاكميت آخونديست .در اوين يا كهريزك يا هزاران
زندان و شكنجهگاه و خانههاي امن اطالعات و سپاه هيچ فرقي نميكند .از كوزه همان برون
تراود كه در اوست .دادگاهها و تبليغات و اتهامات و برچسبهاي اين رژيم ،از ابتدا ،همين بود.
كدام كلمه بود كه خميني آن را ذبح نكرده باشد؟ مگر نميگفت كه مجاهدين خرمنهاي
روستاييان را آتش ميزنند؟ مگر به تناوب نميگفت جاسوس شوروي و عامل آمريكا و اسرائيل
و بعث عراق هستند؟
بله ،اين رژيم ،همان است كه بود .تنها راه ،آزادي و حاكميت مردم است .اين تمامي حقيقت
است.
بهخدا سوگند كه در بيان اين حقيقت بهاندازه دانه ارزني هم ،منفعت شخصي يا گروهي را در
نظر ندارم .با اشرفيان خونفشان و با اشرفنشانان در ايران و سراسر جهان ،براي چادر زدن در
خاوران هم اعالم آمادگي و ثبتنام كردهايم .اگر خواستار آسودگي و خالصي خود و رهاشدن
مردم ايران از اين همه ظلم و ستم هستيد ،اين تمامي حقيقت است .تنها راه ،آزادي و حاكميت
مردم ايران است.
درست به همين دليل ،بهخاطر عصمت جسم و جان ،و روح و روان مردم ايران ،و همان پسران،
و همان دختران ،و بهخاطر سعادت و حق حاكميت يك خلق در محنت و زنجير ،با تمام وجود
فرياد بزنيد:
مرگ بر ديكتاتور
230
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
مرگ بر خامنهاي
حكومت آخوندي ،سرنگون ،سرنگون ،سرنگون».
اما متأسفانه بعد از قيام عاشورا و راديكالشدن اوضاع ،كروبي هم چهار روز بعد از
موسوي ،عينًا با همان الگو ،براي درامانماندن از تيغ آخته واليت ،به خواسته اصلي
خامنهاي كه با قاضي صلواتياش در پي زمينهسازي براي اعدامها بود تن داد و گفت:
«با دست خودشان بهزور دلسوزان را به مجاهدين وصل ميکنند و يک سازمان مرده
منافقصفت را زنده ميکنند».
كروبيگمان كرد به اين وسيله توپ را به زمين باند غالب مياندازد در حاليكه فيالواقع
به دروازه خودش شليك كرد!
البته آقاي كروبي يك چيز را واقعًا درست ميگويد ،نبايد فرق «دلسوزان» رژيم واليت
فقيه را با مجاهديني كه ميخواهند ريش و ريشه اين رژيم را بسوزانند ،ناديده گرفت!
كروبي همچنين به باند غالب ايراد گرفت كه «منتقدان خود را منافق مينامند» .و
افزود:
«خدايا تو شاهد باش که چگونه يک جدال سياسي را به يک جنگ مذهبي تبديل کردند».
بهنظر من حاجآقا كروبي درست ميگويد .اين وليفقيه است كه در تنگناي قيام به آنجا
رسيده كه منتقد و به گفته الريجاني «برادر همسفر و همسفره» خودش را هم حاال به
مجاهدين ميچسباند و ادعا ميكند كه موسوي و كروبي راه مجاهدين را ميروند .هر
چقدر هم ما تكذيب ميكنيم فايده ندارد!
بهخصوص در مورد تبديل «جدال سياسي» به «جنگ مذهبي» هم ،من به حرف حاج
آقا كروبي اكتفا ميكنم و ميگويم :خدايا تو شاهد باش كه از روز اول هم در رژيم
واليت به انحصارطلبي و استبداد ديني و تمام جرم و جنايتهاي سياسي لباس دين و
جنگ مذهبي پوشاندند .بر مجاهدين نام منافقين گذاشتند .جنگ هشتساله ضدميهني
را هم كه از روز اول با دست برداشتن از صدور ارتجاع و تروريسم ،قابلاجتناب بود و
بهخصوص بعد از عقبنشيني نيروهاي عراقي در خرداد ،1361ديگر هيچ عذر و بهانهيي
براي ادامهدادن آن وجود نداشت ،شش سال ديگر با صدها هزار كشته و ميليونها آواره
و معلول و مجروح و با بيش از 700ميليارد دالر هزينه و خسارت اضافه براي ملت ايران
231
استراتژي قيام و سرنگوني
ادامه دادند .به آن لباس «دفاع مقدس» پوشاندند ،نعرههاي «قدس قدس از طريق
كربال» سردادند .براي روحيهدادن به پاسداران و بسيجيها انبوهي امام زمان قالبي بر
روي اسب سفيد ،به جبههها فرستادند و هزاران كليد حلبي بهشت توزيع كردند .البته
امام ملعون ،در عين دريافت كلت و كيك و انجيل از آقاي ريگان و دريافت سالحهاي
اسرائيلي ،خودشان فرمودند كه« :صلح با صدام دفن اسالم است» .البته در سال1365
هم كه خودشان آن را «سال تعيين سرنوشت» اعالم نمودند ،از طريق رفسنجاني
بهصراحت اعالم كردند كه آمادگي دارند با هر حكومت ديگري در عراق ولو كام ً
ال
«آمريكايي» باشد ،قرارداد صلح امضا كنند.
تعجب من فقط از فراموشكاري آقاي كروبي است كه شايد هم سهوًا باشد واهلل اَعلَم!
آخر مگر يادتان رفته است كه امام ملعون ،خودشان به لسان و قلم نامبارك گفتند و
نوشتند كه آنچه بر همه چيز اولويت دارد حفظ نظام است و دين و شريعت و بقيه
چيزها فرع است .براي همين چنانكه شما هم فرمودهايد مصلحت نظام هميشه در
پوشاندن لباس مذهبي بر جنگ و جدال سياسي بوده است و تازگي ندارد .حاال هرچقدر
هم شما قسم و آيه بخوريد كه دلسوزتر هستيد و ميخواهيد نظام را اصالح كنيد ،اينها
باور نميكنند! فقط يك اشكال مختصر در محاسبات سياسي جنابعالي بهچشم ميخورد
كه عنايت نداريد« .فضولتًا»! عرض ميكنم كه «اصالح» اين نظام ،در باب «اسقاط»
صرف ميشود! از دود و دم هشتساله آقاي خاتمي در باب آرايش و اصالح نظام عبرت
بگيريد و اجازه بدهيد از قول رودكي اضافه كنم:
نيز ناموزد ز هيچ آموزگار آن كه نامخت از گذشت روزگار
ŢƌƸƳ ƶǀƬƗ ƾƳƺƳŚƣźǀƛ šŚƯřŶƣř ŵŹƺƯ Źŵ śLjƤƳř źŞƷŹ ƶŝ ƪƧźǀŝŵ ƵŵŚƄĭźſ ƶƯŚƳ
ƲǀƘŤƀƳ ƶŝ ƹ Ʈǀůźƫř Ʋưůźƫř Ľř Ʈƀŝ
Ʊřźƿř ƾƯLjſř ƽŹƺƸưū ŹřżĮƳŚǀƴŝ ƹ śLjƤƳř źŞƷŹ ƭźŤŰƯ ƭŚƤƯ
ƱŚƸū ƲǀƯƹźŰƯ ƶŝ ƹ Ʊřźƿř ŢƬƯ ƹ ƭLjſř ƶŝ ŢƯŶų Źŵ śŚƴūƱō ƢǀƟƺţ ƹ ŢƯLjſ ƽŚƗŵ ƹ ƭLjſ ƉźƗ Śŝ
.ƭƺƃƾƯ řżƟř ŢưůŻ Ţſř ƲưůŹ ŶƳƹřŶų ƽŵƺƴƄų ƹ Ţſřƺų ƶĤƳō Źŵ
ƹ ƾƸŤƴƯ źƯřƹř ƹ ŹƺƯř ƶưƷ ƶŤƃŹźſ ƶƧ Ţſř ƵŶƃ ƮſŹ Ʋǀƴģ ƱŚƯŹƺƄƧ źŝ ƮƧŚů Ǝƿřźƃ Źŵ ƶƧ ŚŬƳō Żř
Ţſř ƽŵřŻō ŢƌƸƳ źǀųř ƱŚƿźū ƶŝ ƍƺŝźƯ ƶƧ řŹ ŵƺų ƾţŚǀů ŜƫŚƐƯ ŹŚģŚƳ ƶŝ ŶƃŚŝ ƽźŞƷŹ ƭŚƤƯ Żř ŦƘŞƴƯ
ŜƬſ ƹ "šŚƿƺƴƯ Żř ƽƹźǀě" ƾƷŚƄƴƷŚƃ Ţƴſ ŹƺƯř ƱŚƿŶƈŤƯ źĭř ƶŤŞƫř .ƭŹřŸĭƾƯ ƱŚǀƯ Źŵ ƾƫŚƘŝŚƴū Śŝ
ŢƌƸƳ ŵŚƸƴƄǀě Śƿ ŢƿŚƨƃ ŚƷŶƇ Żř ƾƨƿ ƶŝ ƪƣřLJ ƹ ŶƳŵƺŝ ƵŶǀƄŴŞƳ ƭƹřŶţ řŹ ŵƺų Żř ŢǀƫƺŘƀƯ ƹ ŢǀƈŴƃ
.ŵźƧƾưƳ řŶǀě ŵŹƺƯ ƶƘūřźƯ ƹ ŢưůřżƯ Ʋƿř ŶƳŵřŵƾƯ śřƺū ƹ źŧř Ŝǀţźţ
ŢƬƯ ƹ ƽŹƺƸưū ƭŚƔƳ Śŝ ƦƿŵżƳ ƍŚŞţŹř ƩŎưƫŚŝ ƹ ƮǀƤŤƀƯźǀƛ ŹƺƏ ƶŝ ƶģ źĭř ŶƿŚưƳƾƯ ƶƋźƗ ƶƧ ƾŞƬƐƯ
ƾƇŚƈŤųř źƷŚƓ šŹƺƇ ƶŝ ƾƫƹ ŵƺƃƾƯ ƶƋźƗ ŚƸƳō źƏŚų ƶŝ ƹ ŵŹřŵ ƱŚƯŹƺƄƧ Ʋǀŗō ƹ ƵŶƴƿō Śŝ ƹ Ʊřźƿř
ƹ šŹƹźƋ Śŝ ƶūřƺƯ ƵŶƯŚǀƳ Ʊƹźǀŝ Ĭƴū ƮƴƸū Żř ŻƺƴƷ ƶƧ ŢƨƬưƯ Źřŵ ƹ źǀĭŹŵ ƶƧ ƮƠſŐŤƯ .Ţſř ŢƌƸƳ
Ʊō ƞƿŚƓƹ ƽŚƠƿř ƹ ŢƌƸƳ ŵƺŞƳ ƹ ŵƺŝ Żř ƶƧ ŶƳřƵŵźƧ ƱŚƯŹŚģŚƳ ƮƿřƵŶƿŵźĭ ƾĭŶƳŻŚſ ƹ ƽŻŚſŻŚŝ šLjƨƄƯ
.ŶƃŚŝƾƯ żǀƳ ŵŹŶưƷ ƱŚƴƏƺưƷ ƹ Ʊřźƿř żƿżƗ ŢƬƯ ƶŝ ƾƃŹřżĭ ƹ Ʃŵ ŵŹŵ ƶƯŚƳ Ʋƿř ƶƨƳō ƲưƋ .ƮǀƳżŝ Ɲźů
ƶŝ ƶƧ ƾƇLjųř Śŝ Ʊřźƿř ƽŵřŻō ŢƌƸƳ ƶƧ ŶǀŤƀƷ ƱŚƿźū Źŵ ƱřźĮƿŵ Żř źŤƸŝ ƾƫŚƘŝŚƴū ƹ ŶƴƳřŵƾƯ ƶưƷ
ƹ ƾƯLjſř ŢƫřŶƗ ƾƬƯ ŢǀưƧŚů ƾſŚſř ƱƺƳŚƣ ƽřźūř ƶŝ ƶƧ ƽŹřźƇř ƹ Ţſř ƶŤƃřŵ śLjƤƳř ƽŚƸƳŚƯŹō
ƹ ŚƷƾƴƨƃŹŚƧ ŚƸƿźƸƯƾŝ ŵŹƺƯ ŢƣƺƯ Ţƫƹŵ ƪǀƨƄţ ƹ śLjƤƳř ƽŻƹźǀě ƱŚưƷ Żř ŵŻŹƹƾƯ Ʊřźƿř ƽŶƴƬŝźſ
ƦƿźƄţ ƹ ƮƷŚƠţ Ʋƀů ƾŤƀƿŚŝƾƯ žƧ źƷ Żř Ƃǀŝ ƶƧ Ţƃřŵ Źřźƣ ƾƳŚƀƧ ƶǀůŚƳ Żř ŽŚſřƾŝ ƽŚƸŤưƸţ
Żř ƾƫŚƘŝŚƴū ƶƴƿźƿŵ ŵŚưŤƗř ƹ ŵŚƤŤƗř ƹ ƝźƏƦƿ Żř ƹř ƶŝ ƪƧƺţ ƹ řŶų ƶŝ ƶūƺţ źĭř .ŶƳŵřŵƾƯ ƱŚƄƳ ƾƗŚƀƯ
ƱŚĭŶƴƿƺě ƹ ƱŚǀƫƺŤƯ ƖƳŚƯ ƾſŚǀſ ƽŚƷƾƄƿŶƳřŢŰƬƈƯ ƹ ƾţŚƜǀƬŞţ šŚƔůLjƯ ƹ ŢƃřŶƳ ŵƺūƹ źĮƿŵ ƝźƏ
.ŶƳŵƺŝ ƵŶƳřƺų řźƳō ƱřŹřżĭ ƶƿŚě ƹ Ʊřźƿř ƽŵřŻō ŢƌƸƳ ƶŰţŚƟ ŹŚŝ Ƶŵ Żř Ƃǀŝ ƩŚů ƶŝ Śţ ŢƄĭƾưƳ šŹŶƣ
śŹŚŬţ ƶŝ Śƴŝ Ʊřźƿř ƽŵřŻō ŢƌƸƳ ŶƴŤƀƷ ƖƬƐƯ ƾŝƺų ƶŝ ŚƯ ƱŚǀƗŶƯ ƹ ŶƿŹřŵ ŹŚƌŰŤſř ƶƧ ŹƺƐƳŚưƷ
śLjƤƳř ŢƫŚƇř ƹ ŢƘſƹ ƹ ƢưƗ ƶŝ ƶūƺţ Śŝ ƹ ŚƸƳō ƩƹřŶŤƯ ƽŚƸƟřźŰƳř ƹ ŚƸƿƹŹŶƴţ ƹ ŚǀƳŵ ƽŚƷśLjƤƳř źƿŚſ
ƶŝ ƪſƺţ Żř Ƶŵƺŝ ƾƯLjſř ƽŹƺƸưū ƭŚƔƳ ƽŻřŶƳřźŝ ƽřźŝ ŢƳƺƄų ƹ ƾƠŴƯ ƵŻŹŚŞƯ Śŝ ƞƫŚŴƯ ľřŶƿŶƃ ƱŚƯŵƺų
ƽŚƸƳŚƯŹō Żř ƕŚƟŵ ƹ ƢƤŰţ ƽřźŝ źĮƿŵ ƝźƏ Żř .Ţſř ƵŶƿŻŹƹƾƯ ƕŚƴŤƯř żǀƳ ƱŚƳō ƪưƗ ŹŚƔŤƳř ƹ ƱŚĮƳŚĮǀŝ
ƹ ƕƹźƄƯ ƪů ƵřŹ ŚƸƴţ ŚƸǀŝřźų ƹ ŚƐų Żř ƽźǀĭƺƬū ƽřźŝ ƹ ŶƳŵƺŝ ƵŵźƧ śLjƤƳř Ʊō źƏŚų ƶŝ ƭŵźƯ ƶƧ ƾƿLJřƹ
ƶƧ ƾƯŚǀƣ ƹ ƵŻŹŚŞƯ .Ţſř ƵŵźƧƾƯ ƺŬŤƀū ƾƴƬƗ żǀƯōŢưƫŚƀƯ ƹ ƾƯŵźƯ ƾſŚǀſ ƵŻŹŚŞƯ Źŵ řŹ źŧƺƯ ƵŶƳŻŚſ
ƾƫƹ .ŵźǀĮŝ šŹƺƇ ŢŞŨƯ ƾƤƐƴƯ ƽŚƸƬǀƬŰţ ƹ ƽŵŚƤŤƳř ƽŚƷźƧŸţ ƢƿźƏ Żř ƾſŚſř ƱƺƳŚƣ ƹ Ʊōźƣ śƺģŹŚģ Źŵ
ŽŚƀůř ŢƬƯ ƹ ƭŚƔƳ ƶŝ ŢƯŶų ƽřźŝ ƶƧ ƾƬƯ ƹ ƾƴƿŵ ƶƠǀƓƹ ƹ ƶƳŚƣŵŚƇ ŢǀƳ Ʋƀů ƮƛźǀƬƗ ƹ ƶƳŚƠſŐŤƯ
استراتژي قيام و سرنگوني
را نميپيچاند .رك و روشن و صريح ميگفت كه :من انقالبي نيستم ،اگر بولدوزر
ميخواهيد ،من «فولكس واگن» هستم!
صريح ميگفت كه:
تا استقرار نظام جديد به همان نظام قبلي ،ولي بدون شاه و سلطنت ،عمل ميكند و خارج از
آن وظيفهيي براي خودش قائل نيست.
هيچوقت هم برخالف آخوندها از استكبار و استكبارستيزي حرفي نزد و صرفًا استبداد
را هدف قرار ميداد.
يكبار با طنز جالبي در سخنراني درگذشت پدر طالقاني گفت:
نميدانم چرا براي پيغمبر يك صلوات ولي براي امام خميني سه صلوات ميفرستند؟!
در مورد مجلس رژيم هم گفت كه:
تا نمايندگانش را از «شير امامت» نگيرند ،مجلس نخواهد شد!
درباره استفادههاي عوامفريبانه مرتجعين از مفهوم شهادت هم گفت:
«تا وقتي كه نوشيدن شربت شهادت مجاني است ،اوضاع به همين ترتيب باقي خواهد ماند»!
مهمترين نكته اما ،در همين اواخر صراحت بازرگان در اذعان به دو حقيقت بود:
ـ يكي اينكه بيرودربايستي ميگفت:
«ما موافقين غيرحاكم رژيم هستيم».
ـ نكته ديگر ،همچنانكه در فصول قبلي هم اشاره كردم اين بود كه با صراحت بر
«حيات خفيف خائنانه» در اين رژيم انگشت ميگذاشت.
حاال من ميخواهم بهطورمشخص به سخنراني او بعد از 5مهر در مجلس رژيم بپردازم
تا هركس كه ميخواهد درس و عبرت بگيرد.
234
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
بهاي خونين را هم پرداختند تا هرچند الگوي سقوط رژيم شاه را قابلتكرار نميدانستند
اما ميخواستند بهميدانآوردن عنصر اجتماعي را يك بار ديگر بيازمايند.
ـ نخستين هدف مطرحكردن شعار «مرگ بر خميني» و بردن آن به ميان مردم بود.
اين شعار را تا آنموقع هيچكس در عرصه اجتماعي نداده بود و جرات و جسارت
فوقالعادهيي ميخواست .خميني در آن زمان پشت افراد ديگري مانند بهشتي سنگر
ميگرفت كه براي او نقش فيلتر و عايق داشتند و انزجار اجتماعي مردم بر روي آنها
متمركز و كاناليزه ميشد .مثل همين حاال كه خامنهاي تا مجبور نشده بود ،احمدينژاد
را جلو صحنه ميفرستاد تا ضربهگير او باشد .در آن زمان «كاريسما» يا هيبت و جاذبه
خميني بر دوش جامعه و بهخصوص اقشار عقبمانده بسيار سنگيني ميكرد .مجاهدين
بايد پا پيش ميگذاشتند و «بت» را با عبور از آتش و خون با سنگينترين بها درهم
ميشكستند.
پيام قشر پيشتاز جوان و دانشجويان و دانشآموزان اين بود« :مرگ بر خميني ،زندهباد
آزادي»« ،شاه سلطان خميني ،مرگت فرارسيده»« ،شاه سلطان واليت ،مرگت فرا
رسيده» ،خميني حيا كن ،سلطنت را رها كن»« ،اي جالد ننگت باد».
ـ دومين هدف بهميدانكشيدن عنصر اجتماعي و مردمي بود تا اگر از اين طريق هم
كاري ميتوان كرد ،آيندگان گواهي بدهند كه مجاهدين مضايقه نكردند اما در اثر شدت
و حدت سركوب ،جواب منفي بود.
من در همان زمان نوشتم كه:
«زبان من از توصيف صحنههاي سراسر شور و ايمان و سراسر پاكباختگي و فدا در آن ايام
قاصر است .چيزهائي را كه در اين باره خوانده و شنيدهام ،نه ميتوانم بگويم و نه ميتوانم
بنويسم .از من بر نميآيد .كار شعراست ،كار استادان نقاشي و موسيقي است .كار معلمان
سخنوري و كتابت است.
فقط ميگويم كه خدايا تو گواه باش كه در آن روزها و بهخصوص در جنگهاي خياباني و در
تظاهرات مسلحانه روز 5مهر ،1360مجاهدين حق تو و حق خلق تو را به كمال و در حد توان
خود ادا كردند .گواه باش كه براي تو ،براي خلق تو و براي آزادي و براي ايران چه گلهاي
نازنيني در دستههاي 50تايي100 ،تايي و 200تايي با فرياد “مرگ بر خميني ،زندهباد آزادي“
235
استراتژي قيام و سرنگوني
236
استراتژي قيام و سرنگوني
و اجرا ميگردد.
آخوند محمدي گيالني:
اينها را كه در خيابان تظاهرات مسلحانه ميكنند در كنار ديوار همانجا آنها را گلوله بزنيد.
بدن مجروح اينگونه افراد باغي نبايد به بيمارستان برده شود ،بلكه بايد تمام كشته شوند…
كشتن به شديدترين وجه ،حلقآويزكردن به فضاحتبارترين حالت ممكن و دست راست و پاي
چپ آنها بريده شود.
آخوند مشكيني:
هركس در خيابان يا هرجاي ديگر عليه حكومت اسالمي قيام كرد ،همانجا بايد حكم اعدامش
صادر شود (نگاه كنيد به نشريه مجاهد شماره 407مورخ 31شهريور.)77
صداقت مجاهدي
من اخيرًا پس از روز 24آذر(15دسامبر) كه دولت عراق آن نمايش مسخره را براي
جابهجاكردن مجاهدان اشرف بهراه انداخت ،بهطور تصادفي در گفتگو با يكي از زندانيان
مجاهد كه در 5مهر 1360در اوين خودش شاهد برخي صحنهها بوده است ،تصوير
جديدي از 5مهر و ابعاد آن پيدا كردم .توجه شما را به همين قسمت از مكالمه جلب
ميكنم.
اما قبل از آن براي اينكه حساب همهچيز براي مردم ايران روشن باشد بگويم كه وقتي
از زندانيان سياسي مجاهدين صحبت ميكنيم ،بهخصوص آنان كه در اشرف هستند،
چه آنان كه مقاومت كردهاند ،چه آنان كه بهتصادف جان بهدر بردهاند و چه شماري
كه كم و كسري داشته و در زير شكنجه يا در برابر جوخه اعدام ،نقطه ضعف داشتهاند،
هم در بدو ورود و هم در نشستهاي انتقادي و «عمليات جاري» بيمحابا صداقت پيشه
ميكنند و هر آنچه را كه حتي از ترس يا تشويش در برابر مرگ در ذهنشان هم
گذشته ،براي همرزمانشان ،در جمع بر روي دايره ميريزند.
فراتر از بزرگداشت قهرمانان و ياران مقاوم ،هدف از اين صداقت بيمنتها ،تجديد عهد
با خلق اسير و در زنجير براي جبرانكردن كميها و كاستيها و ضعفهاست .رو بهجلو
است ،نه رو بهعقب .باالكشيدن و فرارفتن و رستن از بندهاي روحي و رواني است كه از
238
استراتژي قيام و سرنگوني
زندان خميني و خاطرات دردناكش بر دست و پايشان پيچيده است و نه صرفًا يك انتقاد
ازخود صوري و سطحي .شاخص اين است كه در تشعشع اين صداقت شگفت و بيكران
در جمع ياران ،شنوندگان نه فقط سر تعظيم و تكريم فرود ميآورند ،بلكه راه مقابله و
درهمشكستن كابوس خميني و راه غلبه و مسخركردن آثار او را هم در گرههاي كوري
كه دژخيمان خميني در اعماق ذهن و ضمير ايجاد كردهاند ،ميآموزند .در برابر آن
آسيبناپذير ميشوند .در يك كالم ،نه فقط تتمه آثار آن كابوس خونسرشته را از خود
ميزدايند ،بلكه مهمتر از اين دهبار و صدبار و هزاربار بيشتر ،جنگاور ميشوند و از شيب
نزولي و از انفعال و پاسيويسم و بريدگي و رويآوردن به معيشت و زندگي كه مطلوب
خميني و دژخيمانش بوده ،فاصله ميگيرند .تقدير كور و خودبهخودي اينچنين با «جهاد
اكبر» و صدق و فداي مجاهدي ،مغلوب و محو و نابود ميشود .چنين مواردي اگر با
نگاهباني و حفاظت مستمر سياسي و ايدئولوژيك فرد از خودش همراه باشد ،آنچنان
كه هرگز رو بهعقب و رو بهخميني بازنگردد ،و به هرچه خمينيگرايي و شيطانصفتي
و نامردمي و معيشت مطلوب خميني است ،تف كند ،به سند افتخار و حماسه ماندگار
مقاومت ما تبديل ميشود .هم فرد و هم جمع را احيا ميكند .اين يك كارزار پرشكوه با
ايدئولوژي ذلت و تسليم و با شيوه شناختهشده خميني براي به «قبر»بردن روانشناسانه
زندگان است .اين بخشي از مقاومت ماست كه با هرگونه گرد و غبار و آثار كاهنده
خميني و فرهنگ و ايدئولوژي او بستيزيم و از آن پاكيزه شويم.
240
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
241
استراتژي قيام و سرنگوني
ال ظهر يا صبح كه ديگه ما را برده بودند در يك اتاق ولي ميشنيدم تا صبح يكسره صداي مث ً
تيرباران بود و اصال قطع نشد تا صبح ،يكسره قطع نشد ،آن جا ده ـ دوازدههزار نفر دستگير
ال يك فضايي بود. شده بودند ،خيلي ،اص ً
• ده دوازدههزار نفر؟
محمدزند :بله ،ده-دوازدههزار نفر دستگير شده بودند ،شما كه ميدونيد ،اوين و دادسراي
اوين توي مهرماه سرد است.
• آره.
محمدزند :تمام سه طبقه پر شده بود .بهطوري كه اصال جا نبود و ماها رو كه قديميتر بوديم
بردند توي يك اتاق .حاال داستانهايي دارد كه توي اون اتاق خواهري را ديديم كه وحشتناك
شكنجه شده بود كه آن يك داستان جداست .ولي در تمام آن سه طبقه آدم بود ،طوري كه
گرم شده بود ،در جايي كه هميشه سرد ا ست.
• خوب؟
محمدزند :ديگر نميتوانستند آدم بياورند ،آدمها را بيرون نشانده بودند كه داد ميزدند داريم
از سرما ميميريم .نميدانم چقدر آن جا آدم ميتواند جا بگيرد ،توي فضاي بيرون كلي آدم
نشانده بودند.
• پس اي خواهران و اي برادران! مجاهدي دارد حرف ميزند كه در سال ،1360بيستوهشت
سال پيش ،شاهد چنين صحنههايي بوده در يك قسمت از اوين! فقط در يك قسمت زندان
اوين ،نه كل زندانهاي رژيم! آمار سازمان ميگويد 1400تاست .آمار سازمان كه كامل نيست.
چون معلوم است كه خيلي از اسامي را ما نداريم ،يا فقط اسم كوچك داريم ،چون آن موقع در
سازمان رسم نبود كه اسم كسي را بپرسند .با يك اسم مستعار همهچيز حل و فصل ميشد،
فرم پرسنلي و ارتش آزاديبخش و اينطور چيزها نبود .اصال قرارگاهي وجود نداشت ،هر كسي
ال همين اسامي مستعار در خونه خودش بود و حداكثر مخفيكاري بود حتي در فاز سياسي ،مث ً
اكثر خواهران و برادران مثل احمد واقف از آن جا و آن زمان آمده است.
معلوم است كه آمار تو(محمد) درستتر و دقيقتر است .چون شاهد صحنه بودي .محمد
ميگويد تا صبح روز بعد ،از بعدازظهر اين رژيم 1810اعدام كرده! اي خدا! اي خدا! اللهم
فاشهد! ميگويد ده تا دوازدههزار دستگيري بوده است .شعار «مرگ بر خميني» و «شاه سلطان
242
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
خميني مرگت فرا رسيده» اينطوري وارد شدهها! واال ،چه كسي ميتوانست به خميني چپ
نگاه كند .عكسش را توي ماه ميديدند .نگو كه جواب تاريخيش مجاهدين بودهاند و انقالب
مريم .آيا در سؤالي كه از اين محمد -كه خودش شاهد اين صحنهها بوده و برايش خيلي جدي
است -كردم دقت كرديد؟ دقت كرديد كه در پرداخت وروديه و بيابيا جديتر و بيشتر ميشود يا
كمتر؟ اي برادران و اي خواهران ،او چه جواب داد؟
جمعيت :بيشتر
• بله بله ،بسا بيشتر!
درست به اين دليل ،همچنانكه قبل از جنگ گفتيم ،شرايط صدبار هم كه پرفتنهتر بشود؛
همچنانكه شما خودتان در اول اين بهار يك به من گفتيد و قراردادمان بود و الحمدهلل كه به
آنجا نرسيد؛ علف بيابان ،ريشه گياهان ،برگ درختان؛ اما ،اين رژيم را اين مجاهدين بر زمين
ميزنند و سرنگون ميكنند ،حاال صبر كنيد و ببينيد!»
243
استراتژي قيام و سرنگوني
246
استراتژي قيام و سرنگوني
خارج از مجلس ،انعکاسي پيدا نميکرد .در مطبوعات هم ماجرا کم و بيش از همين قرار بود.
از جمله در کيهان و جمهوري اسالمي ،مقالهها و مطالبي بر ضد بازرگان ،نوشته ميشد ولي
پاسخهاي وي را هرگز چاپ نميکردند.
ظاهرًا فقط يک مورد بود که روزنامه کيهان ،پاسخ بازرگان را چاپ کرد .البته طبق معمول،
در کنار متن نطق و جوابيه بازرگان ،مطالب ديگري به قلم آقاي سيدمحمد خاتمي ،سرپرست
کيهان ،در نقد مطالب مهندس بازرگان ،درج شده بود»(يوسفي اشكوري -در تکاپوي آزادي،
جلد دوم صفحه 507 ، 503و .)508
در آن روزگار همين آخوند خاتمي بهجاي دژخيم حسين شريعتمداري بهعنوان نماينده
وليفقيه موسسه كيهان را اشغال كرده بود .خاتمي كه يك خطامامي «هفتخط»
دوآتشه بود ،سه روز پياپي در روزهاي 16و17و18مهر در سرمقاله كيهان به قلم
خودش بازرگان را شالقكش كرد كه چرا از مجاهدين دفاع كرده است؟ خاتمي نوشت
كه بازرگان بهخاطر ترور انورالسادات ناراحت بوده ،همچنين ادعا كرد مسعود رجوي
براي هماهنگي تظاهرات 5مهر سفري از پاريس به آمريكا داشته و با اشاره به اينكه
مجاهدين بازرگان را نماينده بورژوازي و در نتيجه آمريكايي ميدانند ،بر آن بود كه
بازرگان را عليه مجاهدين تحريك كند و ندامتنامه بگيرد.
رفسنجاني در خاطراتش درباره سخنراني بازرگان و آنچه رژيم يك هفته بعد از
سخنراني بازرگان براي قطع حملهها به نهضت آزادي و «بهتر»شدن وضع ،به آنها
پيشنهاد ميداد ،به اجمال اشاره كرده است .گوش كنيد:
19مهر« :امروز تومارهای پنجاهمتری در سالن مجلس آوردهاند که مردم به دنبال سخنان
آقای بازرگان ،خواستار اخراج ليبرالها از مجلس شدهاند و اينها خيلی ناراحتند و از من گله دارند
ال از آنها حمايت نمیکنم». که چرا کام ً
23مهر « :60اول شب ،جلسهيی طوالنی با سران نهضت آزادی ،آقايان بازرگان ،سحابی،
يزدی ،صدر و صباغيان داشتيم .از اينکه از سوی حزباللهيها و رسانههای جمعی تحت
فشارند ،شکايت داشتند و چارهجويی میکردند .گفتم ،اگر موضع صريح در مقابل ضدانقالب
بگيرند ،وضع ممکن است بهتر شود»(خاطرات رفسنجاني -جلد اول ،صفحه323و .)239
اين هم قسمتي از جواب خاتمي به بازرگان در سرمقاله كيهان:
247
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
«آقاي بازرگان ،آنجا که از انتساب آشوبگران به آمريکا برمي آشوبند ،خود حکايتگر نوعي
نگرش آمريکايي به مسائل است… بدين ترتيب تشخيص درست امام و امت را که دشمنان
داخلي… را آمريکايي ميخوانند و اعمال و مواضع آنان را به نفع آمريکا ميدانند ،به تمسخر
ميگيرند… آيا شاه مخلوع که گوي سبقت را از همه حکمرانان جهان سوم در سوقدادن
کشور به سوي وابستگي تام به غرب و خصوصًا آمريکا… ربوده بود ،در خانواده آمريکاييزاده
شده يا از آمريکا برگشته بود؟ …
آيا آقاي بنيصدر که… آمريکا همه اميدهايش را براي بازگشت به ايران ،به وي بسته بود،
ازخانواده آمريکايي بود؟…
آيا آقاي رجوي که روز و روزگاري ،آقاي بازرگان را نماينده بورژوازي که طبق تحليلهاي
ماترياليستي حضرات ماهيتًا آمريکايي است ميدانست ،و امروز که به منظور رهبري مقاومت
ضدامپرياليستي در ايران به دامن فرانسه آويخته است! و براي تکميل مبارزات ضدآمريکايي،
اين اواخر سفري به آمريکا کرده است ،باکمال شهامت! به تمجيد از بورژوازي ملي برخاسته
248
استراتژي قيام و سرنگوني
و براي سرنگوني جمهوري اسالمي پيشنهاد اتحاد با بورژواها را ميدهد… و “جرج بال“ به
سياستمداران آمريکا اکيدًا توصيه ميکند که مجاهدين خلق! را بهعنوان جناح نيرومند مخالف
با رژيم ارتجاعي! ايران مورد حمايت و تقويت قرار دهند و باالخره مورد تمجيد و ستايش
فراوان راديوها و سخنپراکنيهاي آمريکا و اسرائيل و بي.بي.سي است ،آيا آقاي مسعود رجوي
از خانواده آمريکايي است؟ …
و امروز همان جوانان پاکباز! که شما به دفاع از آنان برخاستهايد ،چشم و گوش بسته به فرمان
آقاي رجوي و همپالگيهاشان و به کمک بازماندههاي رژيم شاه ،و هنگامي که نيروهاي رزمنده
جمهوري اسالمي درگير دفن تجاوز رژيم آمريکايي صدام هستند ،به کشتار و تخريب دست
ميزنند.
مراد از آمريکاييبودن ،نحوهيي از ديد و بينش است که بهسادگي ،ابزار دست سياستهاي
توسعهطلبانه آمريکا ميشود ،و بهخاطر برخورداري از همين ديد و بينش ،جرياني که شما
در رأس آن قرار داريد همواره از مواضع ضدآمريکايي جمهوري اسالمي البته با توجيهات
گوناگون اظهار نارضايتي و حتي مخالفت قولي و عملي کرده است… امروز اين آمريکاست
که پندارگرايانه براي سرنگوني جمهوري اسالمي به مجاهدين خلق! دل بسته است و از آنان
حمايت ميکند»(کيهان18مهر -1360يادداشت روز خاتمي).
249
مهندس يداهلل سحابي ،پدر طالقاني ،مهندس مهدي بازرگان
و مجاهد شهيد بنيانگذار اصغر بديع زادگان
استراتژي قيام و سرنگوني
و اجرا ميگردد».
اين حرفهاي خاتمي دوباره مرا بهياد بازرگان انداخت .بازرگان در دفاعيات خود در
بيدادگاه نظامي شاه در تيرماه 1342ميگفت:
«ما آخرين سنگر دفاع از سلطنت مشروطه و قانون اساسي هستيم .بعد از اين اگر دادگاهي
تشكيل شود ،با جمعيتي س روكار خواهد داشت كه واقعًا مخالف اين رژيم است» .راست گفته
بود15 .خرداد 1342بهراستي گورستان رفرميسم و «دفاع از سلطنت مشروطه» و «مخالفت
قانوني» با ديكتاتوري دستنشانده شاه بود.
-ميگفت:
«نسل حاضر كه ما مؤسسين نهضت آزادي ايران متعلق به آن ميباشيم ،در حكم نسل لوال يا
مفصل تاريخ ايران بهشمار ميرود .واسطي هستيم مابين نسلهاي قديم ايران كه قرنها بهيك
منوال و افكار ،راكد و ساكت بودهاند و نسل آيندهيي كه بايد انشاءاهلل استقرار و استقالل و
عظمت پيدا كند».
-اما نقطه اوج بازرگان در اين دادگاه كه ربط آن را به خاتمي بعد خواهم گفت آنجا
بود كه مهندس بازرگان گفت:
«پساز واقعه 16آذر 1332در دانشگاه تهران ،نامه اعتراضي نوشتيم و بهقرارداد كنسرسيوم
نفت هم اعتراض كرديم .رئيس وقت دانشگاه ،دكتر علياكبر سياسي ،مرا خواست و خصوصي
گفت نامه و اعتراض شما و ساير اساتيد چهفايده داشت؟ در جواب رئيس دانشگاه گفتم ،خوب
ميدانستم كه نتيجه عملي ندارد و جلو قرارداد كنسرسيوم را نخواهد گرفت .اما اين كار را
كردم براي آنكه بعدها پسرم كه بزرگ شد نگويد پدرم مرد پفيوز و بيغيرتي بود .نسلهاي بعد
ايران نيز وقتي بهتاريخ گذشته نگاه ميكنند،مأيوس از نژاد و خون خود نباشند… ما اينكار
را كرديم كه در آن روزگار ،كه نميدانم 10سال ديگر100 ،سال ديگر ،ايراني اميدي به خود
داشته باشد و شايد حركتي بكند».
البد ميپرسيد كه حاال بگو ربط اين موضوع با خاتمي چيست؟ جواب را از پسر خاتمي
وقتي كه بزرگ شد بپرسيد …
در بحثهاي قبلي ،حمايت قوي بازرگان را ،در دور دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي
ملي در رژيم خميني از خودم يادآوري كردم .دو روز بعد خميني او را بهشدت زير ضرب
251
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
گرفت .خميني در سخنراني 18ارديبهشت سال 59كه از تمام رسانههاي رژيم پخش
شد ،در اين باره گفت:
«… بايد به اشخاصی که احتمال انحراف در آنان میرود رأی ندهند…آنکه گفته شود ،خوب
است به همه گروهها چه چپی و چه انحرافی رأی دهيد که مجلس شورا… جامع همه گروهها
باشد ،اين يک مطلب غلطی است که منحرفين درست کردهاند تا در مجلس با خدعه شرکت
کنند ...ملت به اين مطالب انحرافی گوش فرا ندهد».
اما بازرگان جا نزد و حرفش را پس نگرفت.
-ولي در آستانه 30خرداد ،قبل از تظاهرات روز 25خرداد كه جبهه ملي اعالم كرده بود
و ضمنًا همزمان با سالروز شهادت مجاهد بزرگ رضا رضايي بود؛ خميني به تيغكشي و
هياهوي شگفتي براي ممانعت از اين تظاهرات در آستانه يكپايهكردن رژيمش پرداخت.
راديو و تلويزيون ،خطدرميان از مسئوالن جريانهاي سياسي كشور ميخواستند كه بيايند
در تلويزيون و در برابر درخواست و حكم صريح امام امت! خودشان را تعيين تكليف كنند
واال هرچه ديدند از چشم خودشان است .اينجا بود كه متأسفانه بازرگان شايد تحت
فشار دوستان ناباب از قبيل همين ابراهيم يزدي ،طاقت و قرار از كف داد و به تلويزيون
رفت و چيزهايي گفت كه نبايد ميگفت .افسوس…
-آخرين نكته كه نبايد از ذكر آن فروگذار كنم اين است كه بازرگان با همه اينها،
و با همه دعواها و اختالفهايي كه داشتيم ،تا دي ماه 1360به مجاهدين كمك مالي
هم ميكرد اما نميخواست احدي بفهمد .سردار شهيد خلق موسي خياباني در آخرين
نامهيي كه قبل از شهادتش به من نوشت به كمك مالي بازرگان و پسر ايشان(عبدالعلي)
كه در زندان قصر در سال 52و 53با مجاهدين بسيار نزديك و صميمي بود ،اشاره كرده
است.
مدتها گذشت تا اينكه همين مطلب را در كتاب يكي از اعضاي نهضت آزادي هم
خواندم .نوشته بود:
«سالها بعد -و بعد از پيروزي انقالب اسالمي -از خود مهندس بازرگان و ديگران شنيدم که ايشان
به مجاهدين در مقاطع گوناگون کمک میکردهاند ،خصوصًا کمكهای مالی بسيار ،اما به هيچ وجه
تظاهری به اين کار نمیکردند»(محمدمهدي جعفري -كتاب سازمان مجاهدين خلق.)...
252
استراتژي قيام و سرنگوني
تفاوت انتقاد با ضديت و خصومت هم بر همگان واضح است يكي پيشبرنده ،تقويتكننده
و احياگر است ،اما ديگري كاهنده ،تضعيفكننده و امحاگر .در بحثهاي بعدي راجع به
اين موضوع صحبت خواهيم كرد.
انتقاد و انتقاد از خود كه توسط انقالبيون و نيروهاي ترقيخواه در قرن نوزدهم ،رايج و
فرموله شد ،يك اصل مسلّم است كه اكنون مجاهدين آن را در مناسبات خود بهعنوان
جهاد اكبر به حد «عمليات جاري» ارتقاء دادهاند .هيچ بيم و باكي هم از آن ندارند،
نيازمند آن هستند و از آن استقبال ميكنند .از طرف ديگر ،در عصر ارتباطات كه
ظرفيتها و راهكارهاي آزادي بيان و انتقاد ،پيوسته افزايش مييابد چه كسي ميتواند يا
جرات ميكند اين اصل مسلّم را به زير عالمت سؤال بكشد؟
پس صورت مسأله ،همچنانكه مقاومت ايران يك دهه قبل در بيانيه ملي خاطرنشان
كرده است« ،بهانهكردن» انتقاد و مخالفت ،براي ايجاد «جبهههاي فرعي مقابله با
جنبش مقاومت ،از جمله از طريق نفوذ در محافل رنگارنگ موسوم به «اپوزيسيون» و
برانگيختن آنها به لجنپراكني عليه مقاومت» است.
در ابتداي فصل حاضر ،همچنين اشاره كرديم كه استحكام و عزم راسخ در آزادي و
حاكميت مردم ،اقتضا ميكند كه از فاصلهگرفتن از ديكتاتوريهاي شيخ و شاه و نهايتًا
از بازگشت به جبهه خلق ،بهطور مضاعف استقبال و حمايت كنيم .اين امر نه فقط در
مورد ديكتاتوري واليتفقيه و جناحهاي آن و كساني مانند موسوي و كروبي ،بلكه در
مورد ديكتاتوري سلطنتي و جناحها و افراد آن هم صدق ميكند .با اين تفاوت كه رژيم
شاه در انقالب ضدسلطنتي سرنگون شده و حاكميت ندارد.
درباره سلطنتطلبي
طبق اصل سي و پنجم متمم قانون اساسي رژيم سلطنتي« :سلطنت وديعهيي است كه
به موهبت الهي از طرف ملت به شخص پادشاه مفّوض شده» است.
در سال ،1304رضاخان سردارسپه ،پس از تقريبًا 5سال كشاكش در پي كودتاي انگليسي
سوم اسفند ،1299احمدشاه قاجار را خلع و سلطنت را از آن خود كرد.
طبق اصل سيوششم« ،موهبت الهي» بازنگري شد و مقرر گرديد سلطنت «به شخص
254
استراتژي قيام و سرنگوني
ال -سلطنت ،نه در تعريف ملوكانه آن ،نه در عملكرد و نه در سابقه تاريخي ،هيچگاه او ً
امري طلبيدني و موكول به خواسته و رأي مردم نبوده است .بنابراين چيزي بهنام
سلطنتطلبي از اساس موضوعيت ندارد .انگليسيها هم اول ميخواستند ،سلسله قاجار
را منقرض كنند و رضاخان را با الگوبرداري از تركيه بهعنوان رئيسجمهور روي كار
بياورند .اما مخالفت نيروهاي ملي و رجال بزرگي مثل مدرس و مصدق اين برنامه را
به شكست كشاند و آن را به بايگاني سپرد .اما از بد روزگار و تحت حمايت انگليسيها،
مدتي بعد پروژه به سلطنترساندن رضاخان سردار سپه به اجرا درآمد كه جزييات آن در
كتابهاي تاريخ آن روزگار نوشته شده است.
ثانيًا -جبهه مردم ايران ،همچنانكه نميپذيرد خميني و خامنهاي نمايندگان و ولي امر
خدا باشند ،نخواهد پذيرفت كه سلطنت وديعه و موهبتي الهي است .وانگهي چگونه
ميتوان رأي نسلهاي آينده را هم پيشفروش نمود كه بايد سلطنت «اعقاب ذكور
ايشان نس ً
ال بعد نسل» را هم بپذيرند .آخر چرا؟
و اگر اين منطق درست است چرا هيچكدام از سلسلههاي سلطنتي ايران كه يكي پس
از ديگري ماقبل خود را با زور شمشير و با عسكر و لشگر برميانداختند « ،موهبت
الهي» در «اعقاب ذكور» ،يعني فرزندان پسر سلسله قبلي را نپذيرفتند .حتي طبق اصل
سيوهفتم باال ،شرط هم گذاشتند كه مبادا وليعهد و نايبالسلطنه از سلسله قبلي باشد.
كما اينكه احمدشاه قاجار تا سال 1308كه در 33سالگي در پاريس درگذشت ،خود را
شاه قانوني مشروطه ميدانست و بعد از او هم برادرش محمدحسنميرزا ،كه وليعهد
احمدشاه بود ،و در سال 1321در لندن درگذشت خود را پادشاه قانوني مشروطه و
صاحب قانوني همان «موهبت الهي» ميدانست.
ثالثًا -قياس بين اسپانيا و انگلستان با ايران در امر سلطنت ،به گواهي تاريخ و همه
واقعيات ،قياس معالفارق است .زيرا آنها كشورهاي صنعتي جهان اوّل هستند .با
اقتصادهاي شناختهشده و نه ايران شاهزده و خمينيگزيده با سوابقي كه هر دانشآموز
دبيرستاني ميداند .قصد ورود به مباحث تئوريك از قبيل «شيوه توليد آسيايي» و علل
ديكتاتورخيزي اين منطقه از جهان را هم ندارم و به همين ميزان كفايت ميكنم.
رابعًا -به حكم عقل سليم و وجدان منصف ،چرا «سلطنتطلبان» بايد با دستاويزقراردادن
256
استراتژي قيام و سرنگوني
جنايتها و تبهكاري مضاعف دارودسته خميني ،در مورد پرونده مختومه سلطنت در ايران
دچار توهم باشند؟ دفاع از گذشته و رژيم سلطنتي سابق ،قبل از هر چيز به زيان آينده
و به سود وضعيت موجود است.
چرا نبايد بهجاي دفاع از ديكتاتوري نامشروع پيشين ،طريقي پيشه كرد كه عليه رژيم
واليت فقيه و بهسود دموكراسي و آزادي ايران ،و حاكميت جمهور مردم ايران باشد.
راه درست و نتيجهبخش و آيندهدار ،راه بازگشت به جبهه مردم ايران و خدمت به مردم
ايران است .همچنانكه ضرورت فاصلهگرفتن و طرد و نفي و سرنگوني رژيم واليت
فقيه را به موسوي و كروبي ميگوييم و به موازات همين ،من آنچه را كه مقتضي
وضعيت و شرايط «سلطنتطلبان» است ،ميگويم .هدف اين است كه بهجاي اينكه
سرنگوني رژيم واليتفقيه را از موضع ديكتاتوري نامشروع سلطنتي طلب كنند ،بهجاي
بازگرداندن چرخ تاريخ به عقب كه البته غيرممكن است ،اگر خواستند و توانستند ،در
ساختن آينده شركت كنند.
همينجا بايد متذكر شوم كه «رسيدگي به جرايم مسئوالن رژيم خميني (و همچنين
رژيم شاه) و آمران و عامالن شكنجه و كشتار و غارت و تجاوز به حقوق مردم در
دادگاههاي علني با حضور هيئت منصفه و پذيرش ناظران بينالمللي (همراه با) تأمين
اصل آزادي دفاع و حق فعاليت كانونهاي وكال» كه از مصوبات شوراي ملي مقاومت
ايران است،بحث جداگانهيي است و ربطي به بحث كنوني ما ندارد .منظورم از اين تذكر،
ممانعت از َخلطمبحث است .در يك جمهوري دموكراتيك با يك نظام قضايي مستقل
و عادالنه ،هرگاه كه شكايتي از كسي وجود داشته باشد ،ترتيبات و پروسدور(((قضايي
خود را طي ميكند .بنابراين ميخواهم روشن باشد كه من در اين بحث در موضع
رسيدگي به شكايت يا قضاوت در مورد جرم هيچكس نيستم و صالحيت آن را هم
ندارم .من در اين بحث بهدنبال سرنگوني فاشيسم ديني و آزادي خلق و ميهن از چنگال
استبداد و حاكميت جمهور مردم ايران هستم و دقيقًا به همين خاطر است كه ميخواهم
بهصراحت درباره آقاي رضا پهلوي هم صحبت كنم.
=perucedor -3طرز كار ،روش كار ،دستورالعمل ،رويه ،شيوه ،آيين كار
257
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
هر چند كه بهوضوح ميدانم بهلحاظ سياسي و در تعادل سياسي روز ،بسياري به من
ال سلطنت و سلطنتطلبي ،ثقلي شايان اين بحث ،كه خودم انتقاد خواهند كرد كه اصو ً
28سال از ورود به آن پرهيز كردهام ،ندارد .در پاسخ به اين قبيل انتقادات برحق،
پيشاپيش بهعرضتان ميرسانم كه ما مشغول يك سلسله بحث آموزشي هستيم و اجازه
بدهيد كه من براي نسل جوان و نسل قيام ،اين قبيل مباحث را به قدر توان محدود و
ناچيز خود ،بازكنم.
همچنين ميدانم مورد انتقاد قرارخواهمگرفت كه اگرچه از بحث موسوي بهخاطر اينكه
روي «اكران» است ناگزير بودي ،ولي در بحث سلطنت ،بهخصوص در حال حاضر،
چنين ضرورتي نيست .جوابم اين است كه :اين انتقاد بهلحاظ سياسي درست است
اما اگر باور كنيد ،حركتكردن با «موج» و «اكران» شرط انصاف و سزاوار ما نيست.
بگذاريد مسأله را تا عمق آن برويم و اگر ضرري هم بهلحاظ سياسي دارد ،تقبل كنيم
تا نسل قيام بداند و مردم ايران قضاوت كنند.
همه حرف را هم رك و روشن و عاري از هرگونه ابهام براي ثبت در سينه تاريخ به
مسئوليت خودم ميگويم .ميدانم كه پيشنهاد مشخصي كه ارائه خواهم كرد ،براي
مجاهدين و ديگر اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران غيرمترقبه و گزنده است .از نظر
سياسي باعث بلگرفتن رژيم و لجنپراكنيها و بهانهگيريهاي بسيار عليه ما خواهد شد.
صراحتًا ميگويم كه پشتكردن به ديكتاتوري و بازگشت به جبهه مردم ايران براي
سرنگوني استبداد مذهبي و استقرار حاكميت مردم ايران ،بهجاي حاكميت شيخ و شاه،
نه فقط آقايان موسوي و كروبي و امثال آنها ،بلكه آقاي رضا پهلوي را هم اگر بخواهد
و اراده كند و اگر بتواند موانع اين امر را كنار بزند ،شامل ميشود .هرچند كه به ما ربطي
ندارد و به ميل و خواست خود او مربوط ميشود .اما من حرف را ميگويم ،خواه از سخنم
پند گيرد يا مالل…
اول نكات الزم را رو به همين مجاهدين و ديگر اعضاي شوراي ملي مقاومت ايران و
هواداران و پشتيبانان آنها و هموطنان ميگويم:
اول اينكه ،رضا در زمان انقالب ضدسلطنتي 18سال داشته و تا آنجا كه من ميدانم
شخصًا مرتكب جرم و جنايتي از نوع كارهاي پدر و پدربزرگش در داخل ايران نشده
258
استراتژي قيام و سرنگوني
است .وانگهي گناه پدر را كه به پاي پسر و همچنين گناه پسر را كه به پاي پدر
نمينويسند .مگر اينكه كسي اعالم جرم مشخص كند و دادگاه قضاوت كند .آخر مگر
ما بايد گناهان رضاخان سردار سپه و گناهان خميني را به پاي نوههاي آنها بنويسيم؟
دوم اينكه ،برخالف مجاهدين و برخي اعضاي شوراي ملي مقاومت كه از كپيبرداري
سهل و آسان رضا پهلوي در مطبوعات و رسانههاي غربي يا فارسي زبان از برخي
مواضع و تعابير مقاومت ايران ،مانند راهحل سوم بدون ذكر منبع و مرجع ناراحت
ميشوند ،من نه فقط بدم نميآيد ،بلكه خوشم ميآيد .يك ضربالمثل عربي ميگويد:
ببين چه ميگويد ،نبين كه ميگويد…
بههمين خاطر در مورد خودم چنانچه حرف مثبت و مفيد و قابلاستفاده گفته باشم ،ذكر
بدون منبع آن را براي همه نه فقط مجاز ،بلكه موجب سپاس و قدرداني ميدانم.
آخر مگر تقليد از كار خوب و تكرار حرف درست ،بد است كه ناراحت بشويم؟ اگر نظر
مرا بخواهيد من دلم ميخواهد كه ايشان ،از ساير كارهاي مجاهدين در قبال خميني و
خامنهاي و حتي پدر خودشان هم سرمشق ميگرفتند .چنانكه بعدًا خواهم گفت ،دلم
ميخواهد برچسب تروريستي عليه مجاهدين را هم كه همه ميدانند در حمايت از رژيم
واليتفقيه بوده است ،قويًا و قاطعانه محكوم ميكردند .دلم ميخواهد كه ً
رسمًا و علنًا
هرگونه داعيه سلطنت را هم كنار ميگذاشتند و همه موانع و كاسههاي داغتر از آش
سلطنتطلب را كنار زده و در خدمت و ياري به جبهه مردم ايران ،اعالم ميكردند كه
خواهان يك جمهوري دموكراتيك و مستقل مبتني بر جدايي دين از دولت و نفي تام
و تمام رژيم واليت فقيه و سرنگوني آن هستند .در اينصورت بهراستي چه نام نيكي
از خود بهجا ميگذاشت.
سوم اينكه ،اگر نظرمرا بپذيريد ،درست اين است كه او را در اين مقطع تاريخي در برابر
وظايفش قرار بدهيم و اينكه چه بايد بكند و چه ميتواند بكند كه تاكنون نكرده است.
بگذاريد او هم آزمايش خودش را از سر بگذراند .همچنانكه در مورد موسوي و كروبي و
سايرين هم بدون استثنا همين را ميگوييم .همچنانكه در مورد وظايف همه آنهايي كه
در داخل يا خارج اين رژيم و در داخل يا خارج ايران هستند نيز همين را ميگوييم.
اما پيشنهاد مشخص من به آقاي رضا پهلوي ،اگر مانند برخي جناحهاي رژيم واليت
259
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
فقيه گمان نكنيد كه سوداي فردي و گروهي يا قصد سوء دارم ،اين است كه اگر
بخواهيد ميتوانيد در اين مقطع حساس و تاريخي ،خدمت بزرگي به آزادي وطنتان
بكنيد .اعالم كنيد:
داعيه سلطنت نداريد و آن را بر هيچكس ديگر هم نميپسنديد و خود را ملتزم به يك
جمهوري دموكراتيك و مستقل و مبتني بر جدايي دين از دولت با نفي كامل نظام واليت
فقيه و ضرورت سرنگوني آن ميدانيد .رو در رو و برخالف فاشيسم ديني حاكم بر ايران،
برچسب ناحق تروريستي بر مبارزان راه آزادي وطن خود ،بهويژه سازمان مجاهدين خلق
ايران و مجاهدان اشرف را محكوم ميكنيد .عالوه بر اين عموم هموطنان خود را به
همبستگي ملي براي سرنگوني استبداد مذهبي و بهدورماندن از هرنوع استبداد ديگر
تحت هر عنواني ،فرا ميخوانيد…
من بهخوبي بهياد دارم كه روزي خميني با اهانت به شما گفت :برو درست را بخوان و
منظورش اين بود كه گرد سياست نچرخيد .حرف من معكوس خميني است .از قضا با
اعالم آنچه گفتم ،من خواهان حداكثر فعاليت شما عليه رژيم واليتفقيه البته در جاده
جمهوري و آزادي و استقالل مردم ايران و خواهان بازگشت شما از جبهه ديكتاتوري
سلطنتي به جبهه مردم ايران هستم .در آنصورت اگر مايل باشيد ،خواهيد توانست
در انتخابات رياست جمهوري هم شركت كنيد .اما الزمه آن ،كه به سود خود شما
هم هست ،قبل از هر چيز كسب مشروعيت براي َكندهشدن از گذشته و گامنهادن و
حركت بهسوي آينده از طريق پيشنهاد مشخصي است كه ارائه كردم و گرنه چيزي جز
درجازدن در گذشته باقي نميماند.
مجاهدين و مقاومت ايران و رئيسجمهور برگزيده مقاومت ،بارها قدرداني خود را از
همدردي و تالش عموم هموطنان و جريانها و گروهها و شخصيتها در قبال حمله و
كشتار و گروگانگيري 6و7مرداد در اشرف ،ابراز كردند.
چندي بعد از وقايع اشرف و تحصن و اعتصاب هموطنانمان ،مطلع شدم آقاي رضا
پهلوي چندين نوبت ،به طرق مختلف ابراز همدردي كرده و در محكومكردن اين كشتار
و جنايت ،اطالعيه هم صادر نموده كه شايان تشكر است.
واقعيت اين است كه بهخاطر دستبستگيها و همچنين سوءاستفادههاي سياسي طرفهاي
260
استراتژي قيام و سرنگوني
اما شاه توانست در معاملهاش با آمريكا از دست اميني خالص شود و او را در تير1341
بركنار كرد و اسداهلل علم را نخستوزير كرد .بعد هم خودش همان اصالحات ارضي
را كه اميني و وزير پرسروصداي كشاورزي او ،ارسنجاني ،شروع كرده بودند ،بهدست
گرفت و با بوق و كرناي زياد ،تحت عنوان «انقالب شاه و مردم» و «انقالب سفيد»
ادامه داد و در روز 6بهمن 1341با صحنهسازيهاي بسيار به رفراندوم گذاشت .در همين
حال ،فضاي خفقان را دوباره چيره كرد و همه احزاب سياسي آنروز را از دور خارج
ساخت.
بهنظر ميرسد خميني «انقالبي»شدن را از شاه ياد گرفته باشد! و گرنهخميني خودش
در سال 1323در كتاب كشفاالسرار نوشته است كه:
«ترس ما از انقالب سياه و از پايين است».
همچنين نوشته است كه آخوندهايي مانند او «هيچوقت با نظام مملكت… مخالفت
نكردند» .و حتي اگر «حكومت را جائرانه تشخيص دهند ،باز مخالفت با آن نكرده و
نميكنند» و «لهذا حدود واليت و حكومت را كه تعيين ميكنند بيشتر از چند امر نيست؛
از اين جهت فتوا و قضاوت و دخالت در حفظ مال صغير و قاصر و در بين آنها هيچ
اسمي از حكومت نيست و ابدًا از سلطنت اسمي نميبرند» و «هيچ فقيهي تاكنون نگفته
و در كتابي هم ننوشته كه ما شاه هستيم يا سلطنت حق ماست» و «هيچگاه مخالفت
نكرده و اساس حكومت را نخواستهاند بههم بزنند» و «با اصل اساس سلطنت تاكنون
از اين طبقه مخالفتي ابراز نشده»است.
خميني در كودتاي 28مرداد سال 1332هم با كاشاني و دربار در يك جبهه بود .حتي
بعداز انقالب ضدسلطنتي علنًا از اينكه مصدق از استعمار و ارتجاع «سيلي» خورده،
ابراز خرسندي ميكرد.
حاال بنگريد كه در سال ،1360فداكاريهاي مجاهدين و تأثير شهادت اشرف و موسي
و رود خوني كه در آنزمان خميني بهراه انداخته بود ،بايد به كجا رسيده باشد ،كه حتي
كسي با سوابق دكتر اميني را ،به نگارش چه تسليتي و اداكردن چه گواهي و شهادتي
واداشته است .در اينجا خوب ميتوان حتي در قياس با اميني ،درجه سبعيت و سنگدلي
رژيم واليت و كارگزارانش را هم دريافت .گوش كنيد:
262
استراتژي قيام و سرنگوني
اين هم نامه تسليت دريادار مدني وزير دفاع بازرگاني و يكي از كانديداهاي دور اول
رياست جمهوري در سال 58كه اگر درست بهيادم مانده باشد4-3 ،ميليون رأي آورد.
قبل از ارائه اين نامه ،كه باز هم گواهي ميدهد ،مجاهدين تا كجا در آرمان خود صدق
و فدا داشتهاند ،يادآوري ميكنم كه نامهنگاريهاي مخفيانه بنيصدر به خميني ،و مدني
به رفسنجاني در سال ،63و بيانيه شوراي ملي مقاومت در اينباره ،در فصلهاي قبلي از
نظرتان گذشت .باز هم دقت كنيد كه تفاوت بين همين دريادار مدني با رژيم و جناحين
آن تا كجاست .اين نامهها را از اين بابت ارائه ميكنم كه نسل جوان در ماهيت و
عملكرد رژيم واليتفقيه ،به جد تحقيق و تدقيق كند.
«19بهمن1360
برادر گرامي آقاي مسعود رجوي
از خبر َ
جانگزاي حمله به يكي از مراكز سازمان مجاهدين خلق اطالع حاصل و بينهايت متأثر
شدم .شهادت مجاهدين اليق موسي خياباني و همسرشان و خانم اشرف ربيعي همسر رزمنده
شما و گروهي از اعضاي سازمان مجاهدين بهدنبال ديگر شهداي راه وطن بهدست مزدوران
263
جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
266
فصل نهم
سخني با مجاهدين
همراه با يك تعهد مشخص
حاال روي سخنم بهويژه با مجاهدين و ديگر اعضاي مقاومت ايران و با هواداران و
پشتيبانان آنهاست .سپس تعهد مشخص را بهداليلي كه خواهم گفت به اطالع عموم
ميرسانم:
ال و ابدًا از آزمايش درباره هيچكس بيم نداشته باشيد .چه خودمان و چه ديگران. اص ً
بگذاريد ما در راستاي سرنگوني رژيم واليت فقيه و در راستاي آزادي و حاكميت مردم
و برقراري نظام جمهوري مورد نظر مردم ايران با همه اتمام حجت كنيم .فقط به يك
شرط .به شرط اينكه كسي ،و اول از همه خود من ،در فكر خودش نباشد .به فكر رود
خروشان خون شهيداني همچون اشرف و موسي و شهيدان قتلعام و جاودانهفروغها و
شهيدان اشرف و شهيدان قيام ،و به فكر بهبارنشاندن و به مقصدرساندن اين خونها و
اين رنج و رزمها باشد.
همه امتحان ميدهيم و مردم و تاريخ ايران داوري ميكنند« .بيا كاين داوريها را به
اكمين» و
الح َ«خير َپيش داور اندازيم» چرا كه اگر معتقديد ،آن داور نهايي وجود ،كه َ
اكمين» است در روز بازپسين به قضاوت مينشيند ،پس ديگر چه جاي بيم الح َ
حكم َ«أَ َ
و باك.
همان كه برخالف خميني ،كه هيچ قاعده و قانوني نميشناخت ،خود را متعهد و ملتزم
كرده است كه حتي بهاندازه «رشته مياني هسته خرما» به هيچكس و هيچ چيز ستم
تيال … چرا كه متاع دنيا گذرا واندك است و دستاورد آخرت براي مون َف ً
ال تظلَ َ
نكند َو َ
271
استراتژي قيام و سرنگوني
آنكس كه پرهيزكاري پيشه كند و بر اصول و مرزبنديهاي ضروري استوار بماند ،بسا
بهتر است.
وانگهي مگر مجاهدين حتي به فرزندان خودشان و شهيدانشان نميگويند كه افتخارات
و خوب و بد آنها به يكديگر ربطي ندارد .مگر نميگويند هركس تنها صاحب و مالك و
پاسخگو و در گرو كردار و عمل خويشتن است.
خواهش ميكنم در همين زمينه به قسمتي از پيامي كه براي اعضا و كانديداهاي
عضويت مجاهدين در ماه رمضان سال 86فرستادم توجه كنيد:
«حرف من با شما ،در آستانه رمضان و در چهلوسومين سال حيات سازمانتان ،يك يادآوري
ايدئولوژيك درباره خودتان است .درباره زندگي وحيات و ممات هر مجاهد خلق ،بدون استثنا…
دلم ميخواست شرايطي بود كه ميتوانستم«چهره به چهره ،رو به رو» و «نكته به نكته ،مو
به مو» با اعضاي جديد مجاهدين و كانديداهاي عضويت آنها صحبت كنم .مخصوصًا دلم
ميخواست در ماه رمضان ،مثل گذشته ،با اعضا و كانديداها و با رزمآوران جديدالورود ارتش
آزادي ،شبزندهداري ميكرديم.
آن وقت من سؤالهايم را با تكتك شما در ميان ميگذاشتم تا خاطرم جمع شود كه مثل
مجاهدان استوار و رزمآوران قديمي ،همگي شيرزنان و كوهمردان رشيدي شدهايد .معني
كلمات ،معني عهد و پيمان و معني سوگندهايتان را با پوست و گوشت و استخوان فهم كردهايد
و حاضر به پرداخت بهاي آن هستيد.
همان مسيري كه در 42سال گذشته طي كرديم :در بحرانها و توفانها ،در زندانها و شكنجهگاهها،
در بيدادگاهها ،در برابر جوخههاي اعدام شيخ و شاه ،در نبردهاي ديرين سياسي و نظامي ،و
بهخصوص در پهنهها و قلههاي ايدئولوژيك…
برايتان از فرازونشيبهاي 40سال گذشته ،و از درهها و دشتها و قلههايش ميگفتم.
از روزگاري ميگفتم كه در ميدان مبارزه نشاني از آخوندها و مدعيان كنوني نبود ،تا زماني كه
ارتجاع در كسوت انقالب ،بر اريكه قدرت نشست .به الف و گزاف و به هالك حرث و نسل
پرداخت .با دجاليت و شقاوتي مافوق تصور ،كه هنوز هم ادامه دارد…
همچنين برايتان ميگفتم كه وقتي ديو تنوره ميكشد و چاه باطل بسيار عميق است ،چگونه
ميتوان با باالبردن قله حق و باالتربردن ستيغ صدق و فدا ،دجاليت و ارتجاع را پس زد و در
272
سخني با مجاهدين همراه با يك تععهد مشخص
273
استراتژي قيام و سرنگوني
هدايت كند و با انبيا و اوليا ،با صديقين ،با شهيدان و با بندگان صالح خود ،همراه نمايد .راه
كساني كه به آنها نعمت داده است صراطالذين انعمت عليهم .سپس ،هر 10بار ،بالفاصله
به مرزبندي با «مغضوب عليهم» و «ضالين» ميپردازيم و اينكه در شمار آنها قرار نگيريم
غيرالمغضوب عليهم و ال الضالين:
آنهايي كه مثل شجره خبيثه خميني بهخاطر حقكشيهايشان ،مورد خشم خدا هستند و آنها كه
از راه حق ،از صراط مستقيم منحرف و گمراه شده و مورد نفرت خدا هستند .افراد و گروهها
و جريانهايي كه بهعذر و بهانههاي مختلف به همين غضبشدگان رضا داده يا به آنها امداد
ميرسانند.
-حاال به من بگوييد كه آيا شما سوره حمد را با خلوص و با فهم معناي آن ميخوانيد؟
-آيا در هر كجا كه باشيد ،در روز عاشورا آماده جنگ و بهميدانرفتن در خاكپاي امام حسين
هستيد يا نيستيد؟
-آيا پاي پياده به زيارت مزار شهيدان و به مسجد فاطمه زهرا ،بزرگ مادر آرمانيمان ميرويد
و تجديد عهد ميكنيد؟
هواي توست در جانم كه ميدارد مرا زنده
ندارم در همه عالم هوايي جز هواي تو
دلم خلوت سراي توست ،خوش بنشين بهجاي خود
كه غير تو نميزيبد كسي ديگر بهجاي تو
دعاي دولتت گفتيم و رفتيم ازسر كويت
به هرجايي به صدق دل بهجان گوييم دعاي تو
راستي يادتان هست يكبار در يكي از نشستها پرسيدم ،آيا به نسبتهاي موروثي و خانوادگي
خودتان و اينكه پدر و مادرتان اين و آن است چه بهترين فرد روزگار باشد چه بدترين آن
متكي هستيد يا به آنجا رسيدهايد كه از اين قبيل ارث و ميراثها ،بالكل قيچي كنيد؟ پدر و
مادر يا خويشاوندانتان را هر كه هستند مبادا وارد دستگاه محاسبه مجاهد خلق كنيد .در همان
نشست گفتم كه حساببازكردن براي اين نسبتها را چه مثبت و چه منفي ،قيچي كنيد و دور
بريزيد .چه برجستهترين شهدا و مجاهدين باشند و چه جنايتكاراني از قبيل محمدي گيالني
حاكم شرع خميني ،پدر سه مجاهد شهيد كه خودش اعدام پسر را دستور داد ،يا همين آخوند
274
سخني با مجاهدين همراه با يك تععهد مشخص
275
استراتژي قيام و سرنگوني
276
فصل دهم
انقالب و ترقي رهنمون شدهبود .در آن روزگار مرسوم بود كه براي مبارزه عظيم
سوسيالدموكراسي دو شكل سياسي و اقتصادي قايل شوند .اما اين انگلس بود كه
براي مبارزه با اپورتونيسم و انحراف« ،مبارزه تئوريك» را هم در رديف مبارزه سياسي
(((
و اقتصادي زحمتكشان و سركوبشدگان قرار داد.
مبارزه چيست؟
مجاهدين در ايران ،نخستين گروه سياسي مسلماني بودند كه 60سال پس از انقالب
مشروطه ،در پي سلسله شكستهاي اين انقالب كه پياپي مقهور ارتجاع و ديكتاتوري
ميشد ،بهمبارزه انقالبي و علمي و مكتبي روي آوردند .محمد حنيف بنيانگذار مجاهدين
از اينجا آغاز كرد .در سال ،1344مبارزه مكتبي مترادف همان مبارزه تئوريك و
ايدئولوژيك بود .بگذريم كه كلمه مكتب را هم بعدًا خميني مانند بسياري كلمات ديگر
از مجاهدين دزديد و لوث و ذبح كرد.
من در ارديبهشت 1346به عضويت مجاهدين درآمدم ،كه در آن زمان هيچ نامي
نداشتند و در محاورات ،در مورد خودشان فقط از كلمه «سازمان» استفاده ميكردند.
دوستي داشتم به نام حسين روحاني كه در دانشكده كشاورزي كرج درس ميخواند.
او هم در تهران و هم در مشهد ،به من سرميزد و گاه هردو در يك محفل سياسي و
مذهبي آن روزگار شركت ميكرديم كه در شبهاي جمعه از دانشجويان و دانشآموزان
مبارز تشكيل ميشد.
بعدها فهميدم كه او قصد عضوگيري مرا داشته و از مدتي قبل بهعنوان «رابط» عمل
ميكرده است .البته من نميدانستم بهدنبال چيست چون گاهي وقتها سؤالهاي خيلي
ريزي از من ميكرد يا به خانهمان ميآمد تا خوب مرا بشناسد.
در آن زمان محافل گوناگوني در همهجاي ايران ازجمله شهر مشهد وجودداشت .قبل
از عضويت در مجاهدين ،عمده وقت ما در همين محافل يا بهخواندن كتابهاي مختلف
ميگذشت .منظورم اساسًا محافل روشنفكري است كه مضمون مشترك همة آنها
مخالفت با حكومت و ديكتاتوري شاه بود.
از سال 42و 43در كانون نشر حقايق اسالميكه آقاي محمدتقي شريعتي پدر دكتر علي
شريعتي آن را اداره ميكرد ،با شهداي بزرگ فدايي ،مسعوداحمدزاده و اميرپرويز پويان
آشنا شدهبودم و تقريبًا همدوره بوديم .پويان در دبيرستان فيوضات تحصيل ميكرد
كه ديواربهديوار دبيرستان ما(دبيرستان شاهرضا) بود .بعدها مسعود احمدزاده و پويان
قهرمانان خلق و پرچمداران پيشتاز سازمان چريكهاي فدايي شدند.
دوستي ما تا اواخر سال 1348در زمان دانشجويي در دانشگاه تهران ادامه يافت .ساعتها
قدم ميزديم و بحث و گفتگو ميكرديم و گاهي هم بحث را در چايخانه دانشكده علوم
ادامه ميداديم .فدايي بزرگ مسعود احمدزاده ،دانشجوي رياضي در دانشكده علوم
بود .بعد از سال 48ديگر يكديگر را نديديم .بهنظرم اشتغاالت طرفين در سازمانهايشان
فرصتي براي اينكار باقي نميگذاشت .آخرين بار مسعود احمدزاده را در اواخر سال1350
در مينيبوسي ديدم كه مشتركًا ما و او را از سلولهاي اوين با دستهاي بسته به دادرسي
ارتش براي محاكمه ميبرد .ديدم كه همچنان فكور و سرفراز در رديف اول نشسته و
در محاصره ماموران ساواك فقط ميتوانستيم با نگاه و تكاندادن سر با هم صحبت
كنيم…
جوانان مبارز آن روزگار ،در نخستين سالهاي دهه 40بهراستي تشنهكام مبارزة انقالبي
بودند .تشنهكام سرنگونكردن رژيم شاه بودند .از سالهاي1335تا 1345وقايع زيادي
در ايران و جهان اتفاق افتادهبود .جنگ سوئز و پيروزي جمال عبدالناصر ،انقالب
الجزاير ،كودتاي عبدالكريم قاسم و واژگوني سلطنت در عراق ،انقالب كوبا و ويتنام و
نهضتهاي آزاديبخش از آمريكاي التين تا آفريقا ،هر يك تاثيرات خود را در بيداري و
برانگيختگي نسل بعد از مصدق در ايران داشتند .رژيم شاه هم جز در روزهاي 28مرداد
ال خوش نداشت اسمي از مصدق كه ميخواست شكست مصدق را يادآوري كند ،اصو ً
ببرد تا نسل ما چيزي از مصدق نداند .سياست روز به فراموشيسپردن مصدق بود.
يك روز كه پدرم در خانه نبود من پوشه اوراق و اسناد اختصاصي او را كه دور از دسترس
ما در باالترين طبقه قفسه كتابهايش ،البته پشت كتابها ميگذاشت و كنجكاوي مرا
283
استراتژي قيام و سرنگوني
جلب كرده بود ،با استفاده از يك چارپايه كه زيرپايم گذاشتم ،برداشتم .توي اين پوشه
انواع و اقسام نامهها بود كه يكي از آنها خيلي توجه مرا جلب كرد .تاريخش فروردين
سال1331يا 1332بود .يك كارت بهامضاي دكتر محمد مصدق بود كه در آن از اينكه
پدرم 50تومان پول خريد لباس عيد برادران بزرگتر مرا براي مصدق فرستاده ،تقدير و
تشكر كرده بود و اولش هم نوشته بود :نامه گرامي ع ّز وصول بخشيد…
از ديدن اين كارت و مفاد آن مثل برقگرفتهها شدهبودم و انگار بهراز بسيارمهمي
پيبرده باشم ،در پوست نميگنجيدم اما اين دستبردزدن به پوشة اختصاصي پدرم را
هيچوقت از ترس جرأت نكردم به خودش بگويم!
منظورم از نقل اين خاطرات براي شما اين است كه فضاي بچههاي آن روزگار را
دريابيد كه دربهدر دنبال يك چيزي ميگشتند كه خودشان هم نميدانستند چيست؟
ولي گمشدهيي داشتند كه بعدها فهميدم اسمش ايران و آزادي است.
شهيد بزرگوار خودمان منصور بازرگان ،برادر بزرگتري بهنام ناصر داشت كه بعد از وقايع
15خرداد 42از تهران برگشته بود و براي ما گفتني زياد داشت .از طريق او فهميدم كه
يك مهندس بازرگان هست كه مخالف رژيم است و يك آيتاهلل طالقاني ،كه ارادتمند
هردو آنها شدم .خودم هم نميدانم به چهدليل از آنروز بهخودم ردة عضويت در نهضت
آزادي ايران دادم! بعد هم عكسها و جزوات آنها را پيداكردم و مخفيانه در دبيرستانها
بهطرق مختلف پخش ميكردم تا روزي كه رئيس دبيرستان بو برد و گوشم را كشيد.
وقتي در سال 43دكتر شريعتي از فرانسه برگشت ،نميدانيد كه براي ما چه ارمغاني بود
و ساعتها و ساعتها كالسهاي درس شريعتي در دانشكده ادبيات درمشهد ميرساندم.
اما باز هم يك چيز كم بود كه بعدها فهميدم اسمش سازمان و تشكيالت است.
خانه شاعر ،نعمت ميرزازاده م.آزرم كه شهرت سراسري پيدا كرد ،در كوچه يداهلل شهر
مشهد ،يكي ديگر از محافل دايمي ما در آن زمان بود .همه زحمات پذيرايي اين خانه
هم از شب تا صبح بهعهدة «رؤياخانم» همسرمرحوم او بود« .رؤياخانم» در همان حال
درس هم ميخواند تا دوره متوسطه را تمام كند و من درحاليكه خودم مشغول آمادگي
براي كنكور ورود بهدانشگاه بودم بهخواست شاعر ،به ايشان رياضيات دبيرستاني درس
ميدادم.
284
شناخت و تعريف رژيم دجال و ضد بشري واليت فقيه
شاعر نامدار ،اسماعيل خويي را هم اولين بار در همين سالها كه تاريخ آن يادم نيست ،در
خانة ميرزازاده ديدم .تازه دكتراي فلسفهاش را از انگلستان گرفته و برگشته بود .با پويان
و شماري ديگر از دوستان ،شب تا صبح در خدمت اسماعيل خويي بوديم و من كه قصد
تلمذ داشتم ،سؤالم اين بود كه «آقاي دكتر ،تعريف خوب و بد چيست؟».
(((
خويي گفت :كانت در اين زمينه ميگويد «تنها ارادة نيك ،نيك است».
در دو سال آخر دبيرستان ،در دبيرستان دانش بزرگنيا ،يك معلم ادبيات داشتيم به نام
آقاي بازرگاني ،كه انسان بسيار شريف و معتقدي بود .كتابهاي رسمي درس فارسي
را قبول نداشت و بهجاي آن به ما گلستان و بوستان تدريس ميكرد و از همانها هم
امتحان ميگرفت .هر ماه هم يك ليست از كتابهاي خواندني در زمينههاي مختلف به
ما ميداد كه خودمان برويم آنها را پيداكنيم و بخوانيم .از آقاي بازرگاني بسياري چيزها
آموختم .انشاي بچهها را هم شب به خانه ميبرد و تصحيح ميكرد و هركدام را با يك
زيرنويس به ما برميگرداند .يكبار زير انشاي من نوشت :اميدوارم نمونهيي از مردان
راه حق بشويد…
از اينكه آقاي بازرگاني چنين چيزي نوشته بود تكان خوردم .بههمين خاطر در ماه
رمضان سال 1343دعايم پيوسته اين بود كه :خدايا مرا وارد يك جمع ذيصالحي بكن
كه بتوانم كاري بكنم و وظيفهيي انجام بدهم .خدا اين خواسته را دوسالونيم بعد اجابت
كرد و وارد «سازمان» حنيف شدم و بعدها فهميدم نقشش «رهبري» است .بهراستي او
برجستهترين رجل انقالبي معاصر بود.
اما در مشهد بهتوصيه آقاي بازرگاني ،دبير ادبيات مدرسه علوي بهنام آقاي دكتر ركني
هم قبول كرد كه من هفتهيي يك ساعت بهخانة ايشان بروم و در خدمتش قرآن و
مقداري تاريخ اسالم بياموزم .نميدانيد كه اين يكساعت در هفته چقدر برايم مغتنم
بود .ازطرفديگر ،آقاي بازرگاني مرا موظف كرد كه بايد براي دبيرستانهاي ديگر هم
كه ايشان ادبيات تدريس ميكرد «كنفرانس» بدهم .از آقاي بازرگاني پرسيدم كنفرانس
يعني چي؟ گفت يعني اينكه اول خودت ميروي و خوب مطالعه ميكني و خوب
1724( Immanue Kant - 3تا )1804فيلسوف ،رياضيدان ،طبيعيدان و كيهانشناس آلماني ،از
برجستهترين متفكران عصر روشنگري اروپا.
285
استراتژي قيام و سرنگوني
ميفهمي كه موضوع چيست و بعد در مورد همان موضوع ،من دو ساعت زمان تدريس
خودم را به تو ميدهم كه بيايي در دبيرستانهاي فردوسي و ابومسلم ،همان موضوع را
براي بچهها سخنراني كني .بهشرط اينكه هرچه را كه ميگويي كتاب و منبع آن را
هم نشان بدهي .عين آنچه را هم كه ميتواني استناد و ثابت كني بگو و كم و زياد
نگو…
گفتم آقاي بازرگاني ،من ميترسم ،بچهها ميخندند و هيچكس گوش نميكند .آقاي
بازرگاني گفت ،نترس من خودم ته كالس مينشينم و اگر هم ايراد و اشكالي در كار
شما بود بعدًا ميگويم.
در جريان همين چيزهايي كه اسمش را آقاي بازرگاني كنفرانس گذاشته بود ،دوستان
زيادي در ساير دبيرستانها پيداكردم و فهميدم كه آنها هم عينًا مثل خودم هستند.
ميخواهند يككاري بكنند ولي نميدانند چطور و چگونه؟
سازمان مخفي
در ارديبهشت سال 46در دانشگاه تهران ،تظاهرات اعتراض به شهريه شروع شد و
منهم خودم را قاطي كردم .چند روز كه گذشت ،يك شب كه به كوي دانشگاه برگشتم،
يادداشت همان «رابط» را ديدم كه از زير در داخل اتاق انداختهبود و ميگفت كه امروز
سهبار به دنبال من آمده و نبودم و فرداظهر در ميدان فوزيه در انتظارم است.
روز بعد 7-6ساعت راه رفتيم و قدم زديم و او ميخواست مرا قانع كند كه توي تظاهرات
زياد خودم را نشان ندهم تا شناسايي نشوم .ولي من قانع نميشدم .آخرسر گفت پس
چنددقيقه صبركن ،من بايد زنگي بزنم و برگردم .احساس كردم ناگفتهيي دارد و شايد
ميخواهد از كسي اجازه بگيرد .مدتي بعد برگشت و با لحني كه بسيار جدي شدهبود،
موضوع «سازمان» را با من درميانگذاشت .از اين لحظه بهبعد ديگر هيچ چيز يادم
نيست ،فقط ميدانم كه انگار بالدرآوردهباشم .احساسم اين بود كه همان چيزي را كه
ميخواستم و براي آن دعا ميكردم خدا پذيرفته است.
فقط يك سؤال كردم كه آيا «مهندس»بازرگان و آقاي طالقاني هم هستند؟
او كه خودش هم نميدانست ،گفت :ببين ،از حاال بهبعد ديگر يك عضو «سازمان» از
286
شناخت و تعريف رژيم دجال و ضد بشري واليت فقيه
درس اول
اولين آموزش ما در سازمان مجاهدين مقالهيي بود تحت عنوان «مبارزه چيست؟»
پاسخ اين بود كه مبارزه قبل از هر چيز يك علم است .دانش تغيير سياسي و اجتماعي
است .بايد آن را با قانونمنديهايش آموخت وگرنه اظهارنظركردن بيحساب و كتاب،
موضعگيري ديمي((( يا عكسالعملي راه بهجايي نميبرد.
مانند علم طب ،كه البته هركسي ميتواند در مورد هر بيماري و عارضهيي اظهارنظر
كند .ميتواند دارو و درماني را تجويز كند .اما طبيب عمومي بايد پس از دوره ابتدايي و
متوسطه ،هفتسال پزشكي بخواند .طبيب متخصص ،بسته بهنوع تخصص ،چندسال
اضافه هم الزم دارد .بعد تازه نوبت تجربهاندوزي عملي است.
كسي كه پزشكي نخوانده و تخصص الزم را ندارد ،چه بسا بيماري را تشخيص ندهد
يا تشخيص او سراپا اشتباه باشد .چيزي را بزرگ كند و چيزي را كه خطرناك است
ناديده بگيرد .در هر قدم در معرض اين است كه دچار اشتباه شود و تشخيصي بدهد
كه مشابه او را ديده اما در واقع مشابه نيست و چيز ديگري است .پزشكان متخصص
به تشخيص فردي خودشان هم اكتفا نميكنند بلكه در موارد خطرناك شوراي پزشكي
است كه تعيين تكليف ميكند.
ميبينيد ،بهمحض اينكه موضوع خطير و حساسي مانند جراحي قلب يا مغز يا
جراحيكردن يك غدة سرطاني مطرح ميشود ،آنوقت ديگر همه ميدانند كه
همينطوري نميشود دارو و درمان تجويز كرد يا به جراحي پرداخت .طبيب متخصص
خودش هم بهسادگي دستبهكار نميشود ،ابتدا انواع و اقسام آزمايشها و عكسبرداري
را انجام ميدهد .بارها معاينه ميكند .قبل از عمل جراحي آمادهسازيهاي همهجانبه آن
را انجام ميدهد و بعد از آن هم بيمار را تحت نظر دارد و بسته به وضعيت تدابير و
درمانهاي مختلف را بهكار ميگيرد.
تازه اينها همه براي مراقبت از جان يك بيمار است ،چه رسد به جامعه با همه
پيچيدگيها و مشكالت و طرفهاي متعدد و مختلف و خون و خونريزي و شكنجه و
سركوب…
هرچند كه بهعمد سادهسازي و مقايسه ميكنم اما ميخواهم بگويم كه مبارزه هم
مثل علوم پزشكي ،نفرات حرفهيي و سازمان كار تخصصي خود را ميخواهد .آيا كسي
ميتواند بدون اينكه دانشجوي حرفهيي پزشكي باشد ،دكتر بشود؟ خير .دانشجوي
غيرحرفهيي طب مفهومي ندارد و از او طبيب متخصص ساخته نميشود .مگر ميشود
كه اگر من دانشجوي پزشكي هستم ،هرازگاهي كه وقت كردم ،سري به دانشكده بزنم
و كتابي را ورق بزنم و بعد بتوانم دكتر حاذقي بشوم؟ نه ،اين نميشود.
بنابراين مبارزه سياسي ،يك علم است ،افراد حرفهيي و سازمان كار حرفهيي خودش را
ميخواهد تا بههدف مورد نظر دستپيداكند .بهعنوان مثال يك وقت هست كه ما فقط
ميخواهيم يك مقاله انتقادي بنويسيم ،يا يك نشريه منتشر كنيم ،يا در انتخاباتي در
فضاي دموكراتيك شركت كنيم .اما يك وقت هست كه ميخواهيم رژيم واليتفقيه را
288
شناخت و تعريف رژيم دجال و ضد بشري واليت فقيه
سرنگون كنيم .در اين صورت همهچيز فرق ميكند از افرادش تا آموزش و آمادهسازي
آنها ،از نوع و جنس تشكيالتش تا مناسبات اعضاي اين تشكيالت با يكديگر براي
انجام اين ماموريت ،از شعارها و برنامهشان گرفته تا آلترناتيو و استراتژي و تاكتيكهايي
كه ارايه ميدهند…
شناسايي دشمن
براي سرنگونكردن رژيم واليتفقيه ،قبل از هرچيز بايد آن را شناخت و تعريف كرد
و كاركردها و خصوصيات ويژه آنرا دريافت .اگر اين كار را نكنيم معلوم نيست چگونه
بايد با او برخورد كرد؟
حاال در نظر بگيريد كه با يك آدم مرضداري مواجه هستيم كه ادعا دارد:
ـ سالمترين و آزادترين و با ثباتترين و «انقالبيترين فرد جهان است ،آيتاهلل خميني»!
ـ قولنج «اسالم» گرفته و ميگويد فقط دردش ،اسالم است!
ـ مستمر جيغهاي ضداستكباري و ضدامپرياليستي ميكشد و هر كس را كه به سراغش
ميآيد ،يا خردهيي بر او ميگيرد متهم ميكند كه عامل آمريكاست.
ـ سالها نعره «قدس قدس از طريق كربال» سر ميدهد اما سر از «ايرانگيت» در
ميآورد!
ـ ميگويد «اقتصاد مال خر است» اما در همان سال اول بازاريهاي باند او باالترين
سود نامشروع تاريخ ايران را بهمبلغ 120ميليارد تومان بهپول آن زمان يعني بيش از
12ميليارد دالر باال ميكشند.
ـ بهنحوي مافوق تصور ،دروغ ميگويد ،تقلب ميكند ،و همه كلمات و مفاهيم را از
انقالب و مستضعفين گرفته تا انقالب فرهنگي و دفاع مقدس و انتخابات ،قلب و
واژگونه ميكند .آنقدر كه حتي همسفرها و همسفرههاي قبلي خودش هم ميگويند
بين 22تا32ميليون برگه رأي مازاد بر نياز در انتخاباتش چاپ زده است.
ـ از زيرزمين ادارات تا مساجد و طلبهخانهها را به زندان و شكنجهگاه تبديل ميكند.
ـ بسا فراتر از هر ديوانهيي كه در ديوانهخانههاي زمين و زمان يافت شود ،ميگويد:
داراي واليت مطلقه «بر دنياست و آنچه در دنياست ،اعم از موجودات زميني و آسماني
289
استراتژي قيام و سرنگوني
افرادي مثل كيانوري با اجداد مرتجعين امروزي عليه مجاهدين ،عليه مشروطهخواهان
و عليه آزاديخواهان متحد بودند .يعني آنها هميشه يك جريان و در يك طرف طيف
بودند .ما و اجداد مبارزاتيمان صرفنظر از پاية طبقاتي و چتر ايدئولوژيكيخاصمان نظير
مصدق ،كوچكخان،ستارخان،باقرخانو مجاهدين صدر مشروطه و همه آزاديخواهان
آن دوره،در طرف ديگر طيف قرارداشتهايم.
پس اين يك رژيم ارتجاعي ،كهنه ،روبهعقب ،واپسگرا ،ازدورخارج و ضدتاريخي است.
ال بر روي محور فلسفي از تبيين آن درميگذريم و بهتشريح موقعيت اقتصادي- فع ً
اجتماعي و به جايگاه سياسي آن كه الجرم ناشي از موقعيت اقتصادي-اجتماعي آن
است اكتفا ميكنيم.
ال به كمدي-درام تناقض سر و بدنه آن هم از لحاظ سياسي و از لحاظ اقتصادي -اجتماعي فع ً
كاري نداريم كه ميخواهد يك سر مادون سرمايهداري بهنام واليت فقيه را با انواع
سريشمها((( به بدنه مناسبات سرمايهداري بچسباند و تحميل كند.
منظور من اين است كه بتوانيم هر چه سادهتر كلمه ارتجاع و ارتجاعي را تعريف كنيم
تا روشن باشد كه هدف برچسبزدن نيست.
ال بردهداري و فئوداليسم عمرشان سرآمده بهلحاظ تاريخي ،برخي طبقات و نيروها مث ً
و هيچ عنصر نو و مترقي در آنها نيست و ديگر مطلقًا كهنه ،نفيشده و ارتجاعي يعني
متعلق بهگذشتهاند .در م َثل ،ميتوان آنها را به يك ارگانيسم و بدن مرده در مقابل
ارگانيسم زنده توصيف كرد .اين نيروها در يك نظام اجتماعي معين ،در ارتباط با سهمي
كه از ثروت اجتماعي ميبرند و نقشي كه در سازمان اجتماعي كار دارند و مالكيتهايي
كه از آن برخوردارند ،مناسباتي را به نفع خودشان و براي خودشان برقرار ميكنند.
برخي فقط بهرهكشي ميكنند ،برخي فقط مورد بهرهكشي قرار ميگيرند و برخي موضع
دوگانه دارند.
اين طبقات و نيروها در يك دوره معين تاريخي متولد ميشوند ،سپس مراحل كمي
وكيفي رشد خود را طي ميكنند و سرانجام به نفع نيروي نوتر نفي ميشوند و ميدان
-6سريشم= ماده چسبناک قديمي .از پوست گاوميش يا شکم ماهي تهيه ميشد ،براي چسباندن
قطعات کمان و االت ناهمگون ديگر.يا سريش از آرد گندم براي چسباندن مقوا.
291
استراتژي قيام و سرنگوني
داده و از جبهه خلق بهكلي خارج شده است .بههمينخاطر هرگز و هيچگاه حاضر نبوده
و نيست كه به انتخابات آزاد ،بدون صافيهاي شناختهشده از قبيل شوراي نگهبان
ارتجاع و تاريكخانههاي «تجميع آرا» حتي در درون خودش ،تن بدهد.
اين رژيم بر ضد حاكميت جمهور مردم ايران است .بههمينخاطر بايد سرنگون گردد .راه
ديگري جز استراتژي سرنگوني وجود ندارد .جز اين ،هر چه هست ،موهوم و غيرواقعي
و بازيدادن و سردواندن است.
اين هم نتيجهگيري27سال پيش:
«آيا اين رژيم ،امكان رفرم دارد يا خير؟ جواب ما اين است كه مطلقا نه .يعني اين رژيم ،آب از
سرش گذشته ،امكان هيچ نوع سروساماندادن موضعي بهكار خودش هم ندارد .اينطور نيست
كه اگر جوخههاي اعدام و حاكمين ضدشرعي و كميتههاي ضداسالمي و امثالهم را جمع بكند،
بتواند سرپا بايستد .نه ،اين غيرممكن است.
ضمنًا معناي اين پاسخ منفي ما به امكان رفرم ،اين است كه رژيم آلترناتيوي در داخل خودش
ندارد.يكي از فرضياتاين است كه” :خوب اگر كار به خميني و به رژيمش زياد سخت بشود،
ميآيد و آدمهاي چندآب شستهتري رااز قبيل بعضي از آنهايي كه هنوز بهاميدهاي كاذبي در
داخل مجلسش بيتوته كردهاند ،درحاليكه اين مجلس ،صدبار ناحقتر از مجلس شاه است روي
كار ميآورد“ .يعني اشكالي نميبينند كه خميني ،جانورهاي خونآشام كنوني را با يك تيپهاي
ال ميگويند :همانطور كه شاه آمدقدري نرمتر عوض كرده و به امورش سروسامان بدهد .مث ً
هويدا را كنار گذاشت ،نصيري را كنار گذاشت… و يك عده ديگر را آورد ،خميني هم بيايد
يك قدري به اين ترتيب ،عمر خودش را طوالني كند.
اما ما به اين فرض ،پاسخ منفي ميدهيم .آنقدر قضيه براي ما مسجل است كه رژيم امكان
رفرم ندارد كه از قضا خيلي خوشمان ميآيد رفرم بكند .براي اينكه در چنين شرايطي،
همانطور كه گفتم ،همين كه سركيسه واليت سفياني خميني شل شد ،تماما پاره خواهد شد.
و خميني هم دقيقا اين نكته را ميداند .دقيقا ميداندكه فيالمثل اگر تظاهرات اواخر شهريور و
اوايل مهرماه در سال 06را با قساوت بيحدوحصر و غيرقابلتصور ،سركوب نميكرد ،از جرقه
حريق برميخاست .بنابراين ،رژيم نه امكان رفرم دارد و نه آلترناتيوي در داخلش شانس وجود
دارد.
293
استراتژي قيام و سرنگوني
ضمن اينكه از نظر سياسي ،ما نه تنها بدمان نميآيد ،خيلي هم از يك رفرم فرضي يا آلترناتيو
دروني رژيم سود خواهيم برد ،زيرا در فاز سقوط ،اين ،از قضا ،براي شكافبرداشتن هرچه
سريعتر تور اختناق ،به نفع خود ما خواهد بود .البته بعيد ميدانيم كه خميني و اين رژيم ،با
اين روحيات و با اين رهبريش ،از اين ناپرهيزيها بهسرش بزند .مگر اينكه در آخرين نفسها
چارهيي جز اين نبيند كه البته اين هم ،نَفَس خودش را هرچه زودتر در سينه پليدش حبس
(((
خواهد كرد»
ميشود.
چرا ميگوييم خصلت ضدبشري؟ بهخاطر اينكه در حقيقت كلمات ضدخلقي و ضدانقالبي
رسا نيستند .كلمه ضدخلقي و ضدانقالبي مال شاه است .اما از موضع مادون سرمايهداري ،از
موضعي كه خميني حركت ميكند ،با توجه به ابعاد جناياتش ،با توجه به اينكه واقعا عليالدوام
و از اساس كمر بههالك حرث و نسل بسته ،كلمه ”ضدبشري“ گوياتر است .از قضا آن
بازتابهايي را كه جنايتكاران اكثريتي و تودهيي و شركا اسمش را ميگذارند ”ضدامپرياليستي“،
در چهارچوب مقوله ضدبشري قابلفهمتر ميشود .خميني بههماناندازه ضدامپرياليست است
كه ضدبشر است!
خرابكردن ،بهمريختن ،شلوغكردن ،توي سر علوم و فنون زدن ،توي سر رشد توليد زدن،
ال براي رسيدن به سوسياليزم؟! نه! براي بازگشت به دوران ماقبلسرمايهداري، براي چي؟! مث ً
دوران بردهداري و توحش»
باز هم درباره خصلت و كاركرد ضدبشري رژيم واليتفقيه در 27سال پيش:
«اين رژيمي است كه خودش هم شكنجه و خونگرفتن قبل از اعدام و تجاوز به دختران
خردسال را اص ً
ال انكار نميكند.
قطعا حكم مكتوب دادستاني مستند به فتواي امام خونآشامشان را ديدهايد .شايد باور نكنيد كه
نسخهيي از اين حكم ،چند روز بعد از صدور ،در دست من بود ،اما باورم نميشد .برادرانمان از
”داخل“ فرستادهبودند تا افشا شود .شخصا چندماه مانع انتشار و افشاي آن شدم .چون وسواس
داشتم كه بهطور قطع و يقين بهرغم اشكاالت ارتباطي مجددا صحت آن از داخل كشور ،تأييد
شود .تأييد اول و دوم را هم باور نكردم.
تا اينكه چندماه گذشت و تاييد قاطع نهايي رسيد كه البته در اين فاصله مدرك مزبور از منابع
متعدد ديگري نيز پخش شده بود.
راستي چندنفر در تاريخ بشر مثل خميني بودهاند كه هم از محكوم به اعدام ،خونش را قبل
از اعدام بگيرند و هم بر سر اين مطلب فتواي رسمي و قابلاستناد كتبي بدهند ،بهطوري كه
دادستانشان همچنين احكامي را با مهر و امضاي خود ،مستند به آن فتوا نمايد؟ دروغهاي
تبليغاتي واقعا نجومي رژيم را هم كه خودتان بهتر ميدانيد .واقعا كه سيماي تمامعيار همه
سفلگي و دنائت و دريدگي بيحدومرز اين جاني شرورخميني است .بعضي وقتها اساسًا خبر جعل
295
بخشنامه دادستاني رژيم درسال 1360حاوي فتواي خميني براي كشيدن خون زندانيان
شناخت و تعريف رژيم دجال و ضد بشري واليت فقيه
ميكند! واقعا در اين موارد ،گاه بهاصطالح «شب را روز و روز را شب» منعكس ميكند! و در
هرلحظه هم براي توجيه شهوت شيطاني خود ،فتوايي در لبادهاش حاضر و آماده دارد! از فتواي
ازدواج اجباري زنان كشتهشدگان خودش تا فتواي حالليت روزهخواري براي شكنجهگران اوين
كه در رمضان سال 60به در و ديوارهاي شكنجهگاه نصب كرده بودند.
خوب ،تا اينجا گفتيم كه اين يك رژيم ديكتاتوري ديني و ضدبشري است.
«خصوصيت برجسته بعدي رژيم دجالگونگي است .عمدا نميخواهم شيادي يا عوامفريبي
بگويم .اينها كم است و رسا نيست .آخرين نمونهها را شما بهتر ميدانيد .استخدام امام زمان
قالبي براي فريب افراد ناآگاه در جبهههاي جنگ با عراق! همين تازگيها شخصًا در يكي از
روزنامههاي رژيم اعالميه تسليتي را ديدهام كه در آن اشاره بهديدن امام زمان توسط فرد
مربوطه داشت .شما هم كه تيتر روزنامه را البد ديدهايد كه بر حسب آن خود خميني تلويحا
به“عنايت امام زمان به جبههها” اشاره داشت .حالآنكه خود خميني خوب ميداند كه برحسب
اخبار متواتر شيعه ،هرموقع هم كه امام زمان بخواهد ظاهر شود نخستين كار او ،تطهير دين
از لوث وجود همه دينفروشهاي ريايي و گردنزدن همه ستمپيشگان و شيطانصفتاني چون
خميني است كه نام خدا را وسيل ه اسارت خلق ساختند.
ال خصيصه دجالگونگياش را برمال ميكند». بگذريم… تبليغات رژيم كام ً
در همان زمان راجع به سپاه پاسداران هم گفته بوديم:
«خوب سؤال اين بود كه آيا رژيم خميني هم مثل شاه يك رژيم پليسي-نظامي است؟ يعني
ابتدا به يك دستگاه اطالعاتي ،به يك دستگاه ساواكي مثل شاه بند است و مقدمتًا از اين
طريق اعمال ديكتاتوري ميكند؟
جوهر سؤال ما اين بود كه اساسًا از چه طريق ،مقدم بر هر طريق ديگر ،سوار كار است و تا
حاال سوار مانده؟ به عبارت ديگر ،آنچه كه جامعه را بهطور مشخص از حركت در قبال خميني
بازداشته ،چيست؟ ساواكي مثل شاه است؟ جواب اين است كه مسلما نه ،بلكه بازوي نظامي
آن است ،كميتهچي و پاسدارش است ،جوخههاي اعدام و حكام شرعش است .يعني قبل از هر
چيز دقيقا و مشخصا محملهاي عيني و عملي ديكتاتوري ،پاسداران ارتجاع هستند .پاسداران
هستند كه جامعه را باصطالح بسته و قفل كردهاند .اگر بهياد داشتهباشيد در اولين موضعگيري
رسمي سازمان پس از انقالب ،در روز 2اسفند 75در دانشگاه تهران اعالم كرديم -و در همه
297
استراتژي قيام و سرنگوني
روزنامهها هم منعكس شد -كه اين “پاسداران نهايتا شكارچي انقالب و انقالبيون و جامعه”
خواهند شد و اين در دومين هفته انقالب بود كه هنوز چندان صحبتي از “پاسدار” يا سپاه
پاسداران نبود و حتي هنوز بهروشني اسم رسمي هم براي سپاه در ميان نبود .اما حاال شما
بهوضوح ميبينيد كه در همهجا ،قبل از هرچيز ديگر ،حضور پاسدار ،حضور رژيم را محسوس
ميكند .تصورش را بكنيد اگر يكروز پاسدار نباشد چهخواهدشد».
298
شناخت و تعريف رژيم دجال و ضد بشري واليت فقيه
299
استراتژي قيام و سرنگوني
ال نبايد ازيادبرد كه اين جنگ كه بهطور مقطعي و موضعي فوايد زيادي براي است .اگر چه اص ً
خميني داشته ،بهطور استراتژيك شيرة رژيمش را هم كشيده است كه خود ،موضوع بحث
جداگانهيي است.
اما اگر مقاومت و مبارزهيي در كار نبود،البته ”صورت مسأله“ طور ديگري بود .ضمنًا نبايد فكر
كرد كه دشمن اينقدر احمق است كه نميفهمد اين جنگ بهطور استراتژيك شير ه رژيمش را
كشيده .نه ،ميفهمد ولي چنين رژيمي ناگزير است و بهناچار مسايلش را استراتژيك نميتواند
ببيند و حل كند .لذا در ”مقطع“ اين جنگ -همانطور كه خود خميني گفت -برايش مائدهيي
بود كه از آسمان رسيد…»
خالصه كنم :پيوسته بايد بهخاطر داشت و تذكر داد و بيان كرد كه اساسًا اين مقاومت
و مبارزه عادالنه انقالبي و گسترده و سراسري ماست كه در وجوه مختلف ،رژيم را
تضعيف كرده و بحران را به اعماق آن نفوذ دادهاست .اينها وقتي ميبينند يك چنين
مقاومتي هست كه بهرغم اينكه هر روز اعالم ميكنند 90درصدش ازبينرفته ،ولي
باز فردا ميبينند ”وجود دارد“ .طبعًا برخوردشان با همه مسايل؛ نسبت به موقعي كه
بالفرض همهچيز ساكت و با ثبات ميبود ،خيلي متفاوت ميشود.
ابزار سرنگوني
نكته بسيار مهم ديگري كه از همان زمان تا بهحال ما بر روي آن پافشاري كردهايم،
اين است كه نبايد انتظار سرنگوني خودبهخودي اين رژيم را داشت .ميگفتيم:
«سرنگوني رژيم ،يك امر خودبهخودي نيست .يعني نبايد انتظار داشت كه رژيم خودبهخود
بيفتد يا بيايد اعتراف و معذرتخواهي بكند كه زياد جنايت كرده و بعد هم خودش بگذارد برود!
پس وقتي صحبت از ”سرنگوني“ ميكنيم ،تا آنجايي كه به ما و به مردم ما مربوط است اين
امر مستلزم قيام است.
اما خود قيام ،مستلزم اين است كه امكان پاگرفتنش وجودداشتهباشد .بهعبارتديگر ،بايستي
موانع قيام،يعني چيزهايي كه دست و پاي تودة مردم را ميبندندكه نتوانند قيام كنند بركنار و
كنارزده بشوند .يعني فرصت و لحظة مناسب براي قيام ،در دسترس قرار بگيرد و ما در اين
مسير هستيم»
300
شناخت و تعريف رژيم دجال و ضد بشري واليت فقيه
حاال بيش از 27سال از روزگاري كه من مطالب فوق را در نوار صوتي براي مجاهدين
در داخل كشور ميفرستادم ،گذشته است .در سال 61و در همين جمعبندي ،و در
شرايطي كه هيچ امكان و فرصتي براي تشكيل ارتش آزاديبخش نبود ،مجاهدين در
پي استراتژي سرنگوني ،ميخواستند آن را با قيام شهري محقق كنند كه البته الزمهاش
اين بود كه ابتدا تور اختناق واليتفقيه ازهمبگسلد و پارهشود تا امكان تمركز و تجمع
نيرو براي قيام تودههاي شهري فراهم شود .اما جنگ ضدميهني مانع بود .سپس 4سال
طول كشيد تا به تأسيس ارتش آزاديبخش رسيديم كه جداگانه بايد به آن پرداخت.
آنچه در اين فصل ميخواهم توجهتان را بهآن جلب كنم ،شناخت و تعريف رژيم واليت
فقيه بهعنوان يك رژيم دجال ضدبشر با خصوصيت ويژه صدور ارتجاع و تروريسم است
كه در منتها درجه خود بهجنگ 8ساله ضدميهني منجر شد.
بحرانسازي و صدور ارتجاع و تروريسم الزمه حيات اين رژيم است و بعدًا دربارة آن
بيشتر صحبت خواهيم كرد.
پس تا اينجا حرفها را خالصه ميكنم:
اول اينكه ،ما با يك رژيم ارتجاعي و ضدتاريخي روبهرو هستيم كه تعاريف
ديكتاتوريهاي شناختهشده و كالسيك درباره آن صدق نميكند زيرا سر سياسي آن
مادون سرمايهداري است و بنابراين يك رژيم دجال و ضدبشري است.
دوم اينكه ،اصالحپذير نيست و بايد سرنگون شود.
سوم اينكه ،سپاه پاسداران ابزار اصلي حاكميت وليفقيه است.
چهارم اينكه ،اين رژيم كودتاپذير نيست .منظور كودتاي نظامي است مگر به انتهاي
خط رسيده و قبل از آن كودتاي مفروض ،امر سرنگوني بهطور عمده و محتوايي انجام
شده باشد.
پنجم اينكه ،صدور بحران و ارتجاع و تروريسم كه به جنگ ضدميهني 8ساله منجر
شد ،الزمه بقاي اين رژيم و بخش الينفك موجوديت آن است.
ششم اينكه ،سرنگوني چنين رژيمي خودبهخودي نيست و بهطور قانونمند بايد
سازمانيافته محقق شود.
هفتمين نكته كه بعدًا خواهم گفت ولي در همينجا نبايد از قلم بيفتد و ناگفته بماند،
301
استراتژي قيام و سرنگوني
ضعف مفرط ماهوي و شكنندگي حداكثر اين رژيم بهويژه در برابر مجاهدين و كساني
است كه در برابر آن محكم بايستند و در دهانش بكوبند در اينصورت هيچ غلطي
نميتواند بكند و هيچ سلطهيي بر آنان نخواهد يافت .خدا به شيطان گفته بود كه بر
َ ٌ (((
يس لَ َك َعلَيهم سلطان»
إن ع َبادي لَ َ
بندگان من سلطهيي نخواهي يافتَّ :
حتمًا بايد بگويم ،اين است كه اگر پس از 27سال از من آخرين نكته در اين فصل كه ً
بپرسيد در مورد دجاليت و خصلت ضدبشري رژيم واليتفقيه ،حاال چه ميگويي و چه
تصويري داري ،جوابم اين است كه در آن زمان كه عينًا همين حرفها را ميگفتم ،در
حيطه دجاليت و خصلت ضدبشري ،عشري از اعشار را هم نفهميده بودم و توان تصور
آن را هم نداشتم.
ـ من واقعًا در آن زمان تصوري از آنچه در «واحدهاي مسكوني» و «قفس»ها بر
سر خواهرانمان براي درهم شكستن آنها آوردهاند ،نداشتم .كتابهايي كه برادران و
خواهرانمان ،بهويژه اعظم حاجحيدري ،در اينباره نوشتهاند ،لرزه بر اندام ميافكند.
برادرش او را لوداده و همراه با پسرعمويش هر دو شكنجهگر او بودهاند .واي بر
سنگدالن و شقاوت پيشگان…
ـ در تابستان سال ،61من واقعًا تصوري از قتلعام زندانيان سياسي و گورهاي جمعي
نداشتم.
ـ تصوري از ابعاد فحشا و اعتياد كه رژيم خودش مروج آن است و فروش اجزاي بدن و
فروش دختران در رژيمي كه بر خود نام جمهوري اسالمي گذاشته است ،نداشتم.
ـ تصوري از اين نداشتم كه چگونه رژيم در پاكستان در روز روشن در كويته وكراچي
(((
و اسالمآباد 20پايگاه مجاهدين را ميتواند بهرگبار و موشك و «اس.پي.جي.ناين»
ببندد .نقدي را در روز روشن در رم و كاظم را در ژنو ترور كند و دولتهاي مربوطه
دمبرنياورند.
ـ تصوري از آدمربايي و شكنجه در روز روشن توسط سفير رژيم ،منوچهر متكي در
تركيه و همچنين ربودن و مثلهكردن يك مجاهد خلق در آنجا نداشتم.
- 8سوره15حجر آيه42
SPG9 - 9موشكانداز بردكوتاه نيروي رزمي پياده براي حمله به تانكها و ادوات زرهي است.
302
شناخت و تعريف رژيم دجال و ضد بشري واليت فقيه
ـ تصوري از طاهره طلوع سمبل شهيدان فروغ ،با دشنهيي در قلبش درحاليكه بر
فراز يك بلندي بهصورت واژگون با طناب واليت خميني از درختي آويزان شده ،هرگز
نداشتم.
ـ تصوري از اين نداشتم كه چگونه و با چه معامالت و زدوبندهايي ميتواند دولت
فرانسه و شيراك را به اخراج پناهندگان به گابن ،به چشمبستن بر ربودن و كشتن ما در
پاريس و به كودتاي ننگين 17ژوئن بكشاند .آنقدر كه در اعتراض به آن 25مشعلدار
فروزان آزادي ،خود را در10كشور به آتش بكشند.
-تصوري از اينكه اين رژيم چگونه و با چه ترفندي و با چند ميليارد دالر رشوه و
معامله ،مجاهدين را در ليست تروريستي اتحاديه اروپا وارد ميكند ،نداشتم.
-تصوري از اينكه آمريكا را چگونه بهدام برچسب تروريستي عليه مجاهدين ،به دام
جنگ در عراق و به بمباران يكصدباره پايگاههاي ارتش آزاديبخش ملي ايران خواهد
كشاند ،نداشتم .همچنانكه تصوري از باج سبيلي نداشتم كه آقاي جك استرا را
بهرضايت براي بهداركشيدن 65يا دستكم20تن از رهبران مجاهدين پس از استرداد
به تهران ،ميكشاند.
ـ تصوري از ابعاد دريدگي و كثافت و رذالت مزدوران عراقي رژيم نداشتم.
ـ تصوري از ابعاد مزدورسازي و نيرنگها و مجعوالت و لجنپراكنيهاي اين رژيم عليه
مجاهدين و شوراي ملي مقاومت و پولهاي حيرتانگيزي كه در اين خصوص حتي براي
َكندن يك نفر و براي يك دروغ و يك ناسزا از جانب مزدوران عليه ما خرج ميكند،
نداشتم.
سردار شهيد خلق ،موسي خياباني ،خميني را كه اسمش روحاهلل بود« ،روح پليد شيطان»
ميخواند .بهراستي درست گفته است .در قسمت بعد ،چند نمونه را بازگو ميكنم.
303
تعدادي از كتابهاي خاطرات زنان مجاهد خلق در زندانهاي رژيم
فصل يازدهم
دجاليت و تحريف
گفتيم كه رژيم واليت فقيه يك ديكتاتوري ديني دجال و ضدبشر با خصيصه صدور
ارتجاع و تروريسم تعريف ميشود.
با سرشت و كاركردهاي ضدبشري اين رژيم كموبيش آشنا هستيم .حاال ميخواهيم در
مورد ابعاد باورنكردني دجاليت خميني و تحريف و دروغ در رژيم واليت فقيه صحبت
كنيم .اما اول صبركنيد كمي راجع بهمعني و سابقه تاريخي كلمه دجال بگويم:
کلمه دجال در لغت ،صيغه مبالغه ،برگرفته از دجل بهمعني دروغ و خدعه و نيرنگ
است.
ميگويند «دجال» فردي است كه در آخر زمان ظهور ميكند .منتهاي فريب و رياكاري
و تزوير و دروغگويي است .بسياري مردمان را ميفريبد .حق را باطل و باطل را حق
جلوه ميدهد .جادوگر ماهري است كه با جنبل و جادو كار ميكند .يك چشم و
يكسويهنگر يعني بسيار قشري و دگم است .جلو او ديوارهيي از اوهام و دود و آتش
است و وعده ميدهد كه در پشت سر ،نان و بركت بسيار همراه دارد .بر خري سوار
است و واليت دارد كه از هر موي آن آوايي افسونكننده برميخيزد و سرگينش ،نقل
و نبات جلوه ميكند.
مسيحيان دجال را «مسيح دروغين» ميخوانند چرا كه دشمن و ضدمسيح است اما خود
را در جاي مسيح «روح خدا» معرفي ميكند .در رساله اول يوحنا «روح دجال» روحي
است كه عيساي مجسم ر انكار كند «و آن دجال است».
309
استراتژي قيام و سرنگوني
ماكياوليسم سياسي
حاال بگذاريد از روايات و اخبار به حيطه سياست برويم.
در بحثهاي قبلي ديديم كه سلطنت و واليت مطلقه فقيه كه در قانون اساسي اين رژيم
هم واردشده ،هيچ حد و مرزي نميشناسد.
خميني ميگفت اينكه در قانون اساسي واردشده تازه «بعضي شئونات وليفقيه است»
ال اكثريت مردم چه حقي دارند كه قانون اساسي را امضا و و خامنهاي ميگفت اص ً
الزماالجرا كنند؟ سرانجام آذري قمي هم واليت فقيه را براي ما تعريف كرد كه
حاكميت مطلق است بر دنيا و آنچه در دنياست «اعم از موجودات زميني و آسماني و
جمادات و نباتات».
خميني همچنين تصريح كرد كه حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را هم كه خودش
با مردم بسته است هرگاه بخواهد يكجانبه لغو كند و ميتواند از همه امور عبادي و
غيرعبادي نيز چنانچه بر خالف مصالح آن باشد ،ممانعت كند .چرا كه حفظ حكومت و
باقيماندن بر سرير قدرت «اَوجب واجبات» است.
واقعًا كه خميني و «اصل واليت فقيه» بهلحاظ سياسي يكصدبار روي دست ماكياولي
بلند شده است.
310
دجاليت و تحريف
312
دجاليت و تحريف
به عدل ،با من خودداري نكنيد .زيرا من خود را برتر از خطا نميدانم و از آن در كار خود ايمن
و مصون نيستم مگر آنكه خدا مرا از نفس خود در امان دارد و كفايت كند كه او بيش از خودم
بر من توانايي و مالكيت دارد.
جز اين نيست كه هم من و هم شما بندگان پروردگاري هستيم كه جز او خدايي نيست…
اوست كه مالك و حكمران وجود ماست در آنچه كه خود بر آن تملك و حاكميتي نداريم.
اوست كه مارا از دنياي جاهليت و ظلمت كه در آن بوديم بهجانب آنچه خير و صالح
ماست بيرون كشيد ،پس از گمراهي ،ما را هدايتكردو پس از نابينايي ،به ما چشم بصيرت
بخشيد» .
(((
عدل الهي
اكنون اجازه بدهيد از بابت روشنگري پيرامون دجاليت خميني و رژيم واليت فقيه كه
باالترين حق مردم ايران يعني حق حاكميت آنها را بهنام اسالم غصبكرده ،مقداري
هم وارد بحثهاي ايدئولوژيك اخص مجاهدين در برابر آنها بشوم و اميدوارم براي
هموطنانمان بهويژه پيروان ساير مكاتب و اديان كه اين بحثهاي اخص را در برابر
خميني و اسالم او ندارند ،خستهكننده نباشد.
ابعاد شرك و حقستيزي در دستگاه نظري و عملي رژيم واليت فقيه ،به آنجا ميرسد
است:
(((
َل أَش َهد أَنَّه َع ٌ
دل َعد َ
آنرا اقتضا ميكند ،كه اينطور بايد برخورد كرد .بهشرط اينكه اول اصول را بفهميم بعد سراغ
فروع برويم.
اصول ديناينها بودند .فروع دين قطعيت اصول را ندارند ،البته الزماالجرا هستند؛ ولي از اصول
بيرون آمدهاند.
بنابراين بايد جوهر اين احكام و دستورات را فهم كرد ،كه چه هستند ،چه چيز را ميخواهند
ارايه كنند و به چه راهميبرند؟»(((.
«بعدًا ديديم دو اصل ديگر در ”مذهب جعفري“ مورد تأكيد قرارگرفت ،البته در كنار اصول دين
و همان سه اصل پايهيي دين اسالم :عدل و امامت كه اولي مشتق از توحيد و دومي مشتق
از نبوت است.
مذهب جعفري چيز جديدي نيست جز همان اسالم واقعي و مبتني بر همان سه اصل پايهيي،
كه الزم ديدهاست براي ممانعت از انحراف افكار ،مشتقات توحيد و نبوت را هم بالصراحه
مورد تأكيد اصولي قرار بدهد و از اينرو آنرا اصول و پايههاي مذهب جعفري خواندهاند.يعني
رويكرد و نظرگاه امام جعفر صادق و همه پيشوايان تشيع در مورد توحيد و در مورد نبوت.
ن اصول توحيد و نبوت بيرون اگر در تاريخ هم مطالعه كنيد ،خواهيد ديد عدل و امامت از همي
آمده است و هيچ چيز جديدي نيست .از مشتقات و معاني همان اصول هستند.
«عدل» مشتق و معني بالفصل توحيد است و «امامت» هم بهمثابه پذيرش و ضرورت رهبري،
از نبوت بيرون ميآيد.
مسأله چه بود؟ بعد از رحلت پيغمبر(ص) ،كشمكش قدرت بين گروهها و طبقات مختلف شروع
شد و بهاوج رسيد .بازتاب اين كشمكشهاي عيني و سياسي طبيعتًا در سطوح روشنفكري،
كسوت و جامة تئوريك بهتن ميكند.
بهلحاظ تئوريك و ذهني ،موضوع بحث روشنفكران و حكماي زمان است .مسايل جديدي
پيش آمد.
تودة مردم ،خواستار عدالت و برابري يكتاپرستانه و امحاي نابرابري و ستم اجتماعي بودند؛اما
يزيد براي توجيه نابرابري و ستمگري،الجرم بايستي زيرآب عدالت خدا جبارانمانند معاويه و
را ميزدند .يعني وقتي دعوا از زمينه سياسي و عيني بهزمينه تئوريك منتقل شد ،از اينجاها
- 9درسهاي تبيين جهان ،سخنراني اول ،چاپ اول-1358 ،تهران
316
دجاليت و تحريف
سردرآورد،چرا؟
حكومتكننده ميخواست «فعال مايشاء» باشد ،هرچه خواست بكند و كسي هم پرسوجو
ال مردم رخصت سؤال و جواب نداشتهباشند.تئوريسينهايشان مسأله را بهاينترتيب نكند ،و اص ً
درآوردند كه الزم نيست خدا عادل باشد ،هركار كه خدا كرد ،همان عين عدل است».
حاال 30سال گذشته و تجربه خميني و رژيم واليت فقيه پيش چشم همه است.
مالحظه ميكنيد كه حكمران ستمگر ،در قدم اول ،ميخواهد آن چه را كه دلش
ميخواهد و به نفع نظام حاكم است ،انجام بدهد وكسي هم خردهنگيرد و مخالفت
نكند.
در قدم دوم ،خودش را خداگونه «فعال مايشاء» ميكند.
در قدم سوم ،خدا را مانند خودش ميكند ،بهحد خودش تنزل ميدهد و چنين جلوه
ميدهد كه خداي «فعال مايشاء» مثل خود اوست كه بدون حساب و كتاب و بدون
حكمت و قانونمندي ،عينًا مانند خود او هر كاري را ميكند و اصال نيازي به عادلبودن
ندارد بلكه مانند او ،هر آنچه بكند عين عدل است .به اين ترتيب عدل و عدالت هم
يكسره از مفهوم خود تهي ميشود .تبديل به واژه پوچ و بيمعنايي ميشود كه فقط
لقلق زبان است.
غافل از اينكه «فعال مايشاء» از مشتقات توحيد و منزهبودن خدا از هرگونه بيعدالتي
است .تجلي و جلوه عدالت مطلق است .بههمينخاطر در هر ركعت نماز دوبار بايد
سجده كرد و «سبحان ربي» گفت و خدا را منزه و برتر از اين الطالئات شمرد.
معني سبحان ربي دانيي در سجودت كاش رو گردانيي
برميگردم به امام صادق در همان درسهاي تبيين جهان:
«در يكطرف طبقات و حكما و روشنفكران وابسته بهآنها بودند ،كه دلشان ميخواست كارهاي
خدا مثل كارهاي خودشان ،بيحكمت و بيدليل و منطق باشد .در آنطرف ديگر ،مبلغين و
روشنفكران انقالبي تشيع بودند كه اين انديشه را نميپذيرفتند و زير بارش نميرفتند .هر
دعوايي بر سر مسايل تئوريك ،به يك جايي راه ميبرد،روي آسمان كه دعوا نميكنيم!
اين قضيه تئوريزه شد و باالخره از عدالت خدا سر در آورد؛ به اين ترتيب كه در فرهنگ آنها خدا
عادل نيست ،به ايننياز داشتند و اين نتيجه را ميگرفتند .انكار عدل خدا ،قدم بعدياش ،به
317
استراتژي قيام و سرنگوني
اين منجر ميشد كه حرف خليفه هم مثل حرف خدا احتياجي به پرسوجو و سؤال نداشتهباشد.
هراندازه پاي عدل خدا شل ميشد ،پاي جبر و اختناق اجتماعي محكمتر ميشد.
اين تمايل ،بعدًا مسير تدوين تئوريكش را طيكرد ،شكلگرفت و اشاعره(جبرگرايان يا جبريون
صرف) را نتيجهداد .در برابر اينها ،روشنفكران و انقالبيون و ائمه تشيع كه آبشخور پاك
توحيدي داشتند ،مطرح ميكردند كه خداي “واحد” و “صمد” بههيچوجه نميتواند ظالم بوده و
كارهايش از روي نابخردي و بيحكمتي باشد .چرا كه توحيد در معناي عميقش اصو ًال از عين
عدل و حكمت ،جدا نيست».
«در مقابل چنين اقدامات و چنين برخوردهايي بود كه حضرت صادق(ع) از شرايط بالنسبه
دموكراتيك يا نيمهدموكراتيك دوران گذار اموي به عباسي ،استفاده كرد و با يك كار عظيم
تئوريك بهنسبت آن دوره ،چهارهزار دانشجو را جمع كرد ،اصول اسالم را تدوين نموده و بهآنان
آموزش داد .بهاينترتيب ،اصول اسالم را از دستبرد غاصبين و منحرفين زمان مصوننگهداشت
و اصول مذهب جعفري ـشيعه جعفريـ كه اصول همان اسالم راستين است ،پرداخته شد.
يعني عدل ،مشتق از توحيد و امامت مشتق از نبوت .تا بهاينترتيب و با اين تأكيدات ،براي
فتنهجوها ديگر جايي براي ازكليتانداختن و ازشمولانداختن اين قواعد اساسي نماند .براي
چه؟ براي اينكه خلفا با نبوتي كه تعميم پيدانكند و بر سر حقوق ائمه پافشاري نكند ،درگيري
نداشتند .پيغمبر هم كه آمده و رفته است ،پس بگذار بهصورت يك اصل بيآزار ،باشد!
اين چنين بود كه اسالم راستين ،براي مشخصشدن مرزهايش با اسالم ستمكارها و اسالم
يزيدها ،و بهجهت تخصيص و مشخصشدن مرزهايش،شيعه «جعفري» نام گرفت.
كمااينكه امروز وقتي ما در اعالميههاي رسميمان ،بعد از نام خدا ،نام خلق را ميآوريم،
ال خلق را بهجاي خدا بنشانيم!به مفهوم اين نيست كه بخواهيم چيز جديدي آوردهباشيم و مث ً
تأكيد و تصريح بهاين خاطر است كه نشان بدهيم خداي مورد پرستش ما ،خداي خلقهاست،
خداي آزادي خلقها ،خدايي كه از قبل احقاق حقوق خلقها ميتوان بهآن رسيد؛ نه خداي
باسمهيي ،در آن دوردستها ،توي آسمان ،كه شاهان هم با همه شيطانصفتيهايشان مدعي
پرستش آن هستند.
ال در مسير يك نسبي ،در مسيري ما ميخواهيم بفهمانيم كه اين خداي مطلق ،امروز عم ً
كه همان راه خلقها و راه آزادي آنها ميباشد ،قابل حصول و وصول است .همانطور كه در
318
دجاليت و تحريف
عدالت اجتماعي
پس از آزادي ،عمده دعواي ما با خميني بر سر عدالت اجتماعي بود.
همچنان كه در پيامهاي پيشين گفتهام:
«از مهر 1344تا مهر 1357خميني بهمدت 13سال در عراق بود .اين 13سال را ميتوان
ال مشخص و متمايز تقسيم كرد: به3دوره كام ً
ـ روزگار بريدگي از 44تا 50بهمدت 6سال.
ـ روزگار افول پس از آغاز مبارزه مسلحانه از 50تا56
ـ روزگار سربرداشتن تحت تأثير كارتر و فضاي باز سياسي در رژيم شاه از 56تا 57و رسيدن
به قدرت.
خميني در سالهاي44و ،45دو سه نامه خصوصي به منتظري و نجفي مرعشي نوشته و يك
سخنراني هم ايراد كردهاست كه بدون پرداختن بهرژيم شاه يا كمترين مخالفت با آن ،سالطين
و رؤساي جمهور اسالم را نصيحت كردهاست كه “دست برادري بدهند!”
در سال 46بههويدا نخستوزير شاه تظلم كرده و مينويسد “آيا علماي اسالم كه حافظ
استقالل و تماميت كشورهاي اسالمي هستند ،گناهي جز نصيحت دارند؟”
از سال 1346تا سال 1350خميني فقط 6نامه خصوصي ،دو پيام كوتاه(يكي بهزايران حج و
ديگري بهدول و ملل اسالمي)و يك مصاحبه با نماينده الفتح درباره كمك بهمجاهدان الفتح
دارد و نسبت بهتمام مسايلي كه در اينفاصله در ايران اتفاقافتاده ،از اعدام عامالن ترور حسنعلي
منصور ،نخستوزير شاه گرفته تا مراسم تاجگذاري و تظاهرات دانشجويان و شهادت جهانپهلوان
تختي و تظاهرات دانشجويان در سال48؛ سكوت اتخاذ ميكند»(پيام 22بهمن .)1379
(((1
روزگار بريدگي و افول خميني از 1344تا ،1356دوازدهسال بهدرازا كشيد تا وقتي كه
كارتر در آمريكا رويكارآمد و فضاي باز سياسي را به رژيم شاه تحميل كرد .پس از
اينكه شاه ،اعدام و شكنجه سيستماتيك را زير فشار كارتر متوقف كرد ،فوران اجتماعي
و قيامهاي بالوقفهيي آغاز شد كه ضمن 27ماه از آبان 1355تا بهمن 1357به سرنگوني
رژيم سلطنتي راه برد .خميني نزديك به يكسال صبر كرد و اوضاع و احوال را سبك و
سنگين ميكرد و وقتي مطمئن شد كه ديگر كار رژيم شاه تمام است ،وارد گود شد .تا
آن زمان ،در برابر مجاهدين سكوت پيشه كرده بود.
اما همانطور كه در فصلهاي قبلي گفتيم ،حاال ديگر فرصت را براي تصفيهحساب با
مجاهدين و آرمان «جامعه بيطبقه توحيدي» كه بر سنگ مزار هر مجاهد خلق نقش
بسته ،مناسب يافت و در مهر 56در مجلس درس خود در نجف گفت:
«يك دستهيي پيداشده كه اصل تمام احكام اسالم را ميگويند براي اين است كه يك عدالت
ال اسالم ديگر چيزي ندارد ،توحيدش هم عبارت از اجتماعي بشود .طبقات از بين برود .اص ً
توحيد در اين است كه ملتها همه بهطور عدالت و بهطور تساوي با هم زندگي بكنند .يعني،
زندگي حيواني عليالسواء .يك علفي همه بخورند و عليالسواء با هم زندگي كنند و بههم كار
نداشته باشند ،همه از يك آخوري بخورند…
المطلبي نيست ،اسالم آمدهاست كه آدم بسازد ،يعني يك آدمي كه طبقه نداشته ميگويند ،اص ً
باشد ديگر ،همين را بسازد ،يعني حيوان بسازد .اسالم آمدهاست كه انسان بسازد ،اما انسان
بيطبقه…»
آيا ابعاد دجاليت و تحريف را ميبينيد؟ سطح درك و فهم و سواد و بيشعوري «امام
امت» و «واليت مطلقه فقيه» و بهاصطالح «انقالبيترين فرد جهان ،آيتاهلل خميني»
را چطور؟
آيا محض نمونه يك كلمه را از قول مجاهدين درست نقل كرده است؟ آيا حرف
مجاهدين زندگي حيواني عليالسواء بوده است و اينكه همه با هم يك علفي ,از يك
آخوري بخورند؟ آيا اين چيزي جز لجنپراكني است؟
- 11نشريه مجاهد شماره 535ـ سه شنبه 25بهمن -1379پيام مسئول شوراي ملي مقاومت
320
دجاليت و تحريف
خميني در شهريور 58هم افاضاتي درباره اقتصاد و كساني كه انسان را حيوان ميدانند
به اين شرح براي كاركنان راديو رژيم بيان كرد:
«من نميتوانم تصور کنم ،هيچ عاقلي نميتواند تصور کند که بگويند ما خونهايمان را داديم که
خربزه ارزان بشود ،ما جوانهايمان را داديم که خانه ارزان بشود ،اين منطق باطلي است که شايد
کساني انداختهباشند ،مغرضها انداختهباشند ،توي دهنهاي مردم که بگويند ما خونداديم که
ال کشاورزيمان چه بشود .آدم خودش را به کشتن نميدهد که کشاورزياش چه بشود. مث ً
همه ديديد که تمام قشرها ،خانمها ريختند توي خيابانها ،جوانان ريختند توي خيابانها ،در
پشت بامها در کوچه و برزن و همهجا ،فريادشان اين بود که اسالم ميخواهيم ،براي اسالم
است که انسان ميتواند جانش را بدهد ،اولياي ما هم براي اسالم جاندادند نه براي اقتصاد،
اقتصاد قابل اين نيست.
آنهايي که دم از اقتصاد ميزنند و زيربناي همهچيز را اقتصاد ميدانند از باب اينکه انسان را
نميدانند يعني چه ،خيال ميکنند انسان يک حيواني است که همان خورد و خوراک است.
منتها خورد و خوراک اين حيوان با حيوانات ديگر يک فرقي دارد .اين چلوکباب ميخورد ،او
کاه ميخورد .اما هر دو حيوانند ،اينهايي که زيربناي همهچيز را اقتصاد ميدانند ،اينها انسان
را حيوان ميدانند .حيوان هم همهچيزش فداي اقتصادش است .زيربناي همهچيزش ،االغ هم
زيربناي همهچيزش اقتصادش است».
30سال پيش باز هم من در همان درسهاي تبيين جهان در سال ،58جواب را چنين
دادم:
«هر عنصر انقالبي پذيرفته است كه مجموعه حركات جهان را بايستي تكاملي و رو بهباال
بررسي كرد ،يعني بااليي هست .اين يكي از مفاهيم توحيد در ابعاد وجودشناسانه و بهاصطالح
آنتولوژيك( ((1است .ابعاد جامعهشناسانه و تاريخي را هم كه نگاه كنيم ،دقيقًا وضع بههمين
منوال است.
توحيد اجتماعي ،محصول بالفصل توحيد وجودشناسانه است كه برحسب آن ،سمت رهاييبخش
و يگانهساز حركت اجتماعي ،نتيجهگيري ميشود .يعني حركت تاريخ و جامعه بهجانب امحاي
تضادهاي طبقاتي و وصول به جامعه “بيطبقه توحيدي” و دستيابي به عاليترين قلل “قسط”
=ontological -12هستيشناسانه
321
استراتژي قيام و سرنگوني
و “يگانگي” است .راستي چطور ميتوان بدون اعتقاد به چنين جامعهيي و به چنين سمتي ،خود
را موحد پنداشت؟ و از آرمان يگانگي انسان با جوهر هستي ،يعني خدا و اجتماع ،دم زد! به اين
ترتيب ،نفي حركت خودبهخودي و كور ،و كنارگذاشتن آن ،در كل جهان ،ما را به نتايج تبعي
عالي ديگري در امر حركت تاريخ و جامعه رهنمون ميشود… يعني مسأله نبوت!
“نبوت” :برحسب فلسفه اين اصل ،صرفنظر از مباني اقتصادي و اكونوميك ،تكامل جامعه و
تاريخ مستلزم حضور عنصر رهبريكننده ،عنصر آگاه و عنصري ايدئولوژيك و سياسي است.
يعني چه؟ يعني چنين نيست كه زيربنا به تنهايي ،تمام كارها و مسايل را حل كند.
تكامل تاريخ تمامًا جبري و غيرآگاهانه نيستبا مسامحه ،اگر كلمات زيربنا و روبنا را بهكار
ببريم ،ولو اينكه زيربنا جبري و غيرارادي باشد ،ولي روبنايش آگاهانه و ارادي است .و اين
همان رسالت و مسئوليت انسان است ،و از همينجاست كه رسالت انبيا و مسئوليت احزاب و
اقشار آگاه و پيشتاز مشخص ميشود»((1(.
«بسم اهلل الرحمن رحيم
رسل َنا رسلََنا بال َبيَّنات َوأَ َ
نزل َنا َم َعهم الك َت َ
اب َو َ
الميزان لَ َقد أَ َ
مشاهده ميكنيم كه در همين آيه به چه كلمات جالبي اشاره شده است:
ما رسوالن را با “بينات” و “نشانه”هاي الزم ـكه براساس آن نشانهها ،جمعبندي ،نتيجهگيري،
تبيين و تفسير بهعمل ميآيدـ فرستاديم ،و با ايشان “كتاب” و “ترازو” كتاب و ميزان
فرستاديم.
ل َيقو َم النَّاس بالقسط
تا مردم قيام كنند ،تا خلقها قيام كنند براي قسط كاركرد رسالت به “قسط”؛ كه معني آن روشن
است و در همين رابطه:
أس َشدي ٌد َو َم َنافع للنَّاس
(((1 َوأَ َ
نزل َنا َ
الحدي َد فيه َب ٌ
آهن سمبل سالح را فرو فرستاديم كه در آن استواري و سختي شديد است و منافعي براي مردم
دارد (از زاويه منفعت براي مردم به آن نگاه شده است).
بنابراين ،فقط با كتاب و معيار و ميزان است كه آدم از افراط و تفريط ،از راستروي و چپروي،
از “شلكن ،سفتكن”هاي نوساني و مقطعي برحذر خواهدماند؛ درست همانطور كه بدون
ترازو نخواهيم توانست دقيق بسنجيم ،وزن و ارزيابي كنيم .وگرنه بهقول قرآن:
اآلخره أَع َمي َوأَ َ
ض ّل َسبي ”
الً (((1
ان في َهـذه أَع َمي َفه َو في َ
“ َو َمن َك َ
اگر اين فهم و اين ترازو در كار نباشد ،آدم ناآگاهانه قدم برميدارد:
كسي كه در اين دنيا كور است ،در آن دنيا كور و گمراهتر خواهد بود ،البته نيازي به تذكر
نيست كه براساس عقيده زيستن ،حركتكردن و مردن واقعًا چقدر دشوار است .رنج امانت ـ
همان امانتي كه آسمانها ،زمين و كوهها از بهدوشكشيدنش ابا ميكردند ـ حقيقتًا ،رنجي است
كه براي تحملش ،دلها احتياج به سعه صدر ،تحمل و ظرفيت فراوان دارد .و از قضا ،درست
در همينجاست كه مسئوليت انساني ،خودش را خاطرنشان ميكند .جاذبه ثروت ،جاه ،مقام
و نام را بايستي كنار گذاشت ،و سختي ،بدنامي و مرگ را استقبال كرد؛ بهراستي هم كه كار
(((1
مشكلي است».
«پس با اين ديدگاه ،وقتي از عدل و قسط صحبت ميكنيم ،ديگر كار ذهني نكردهايم ،ديگر
واژهبازي نميكنيم ،ديگر كلمات را مفت و مسلم بهكار نميبريم.
در اين حالت ظالم معناي خاص خودش را دارد ،ستم و ستمگري ،معناي عيني خود را دارد؛
زيرا ضدتكاملي است ،زيرا مانع انطباق و وحدت و يگانگي است .ديكتاتوري ،انحصارطلبي و
خفقان هيچگونه تطابقي با ناموس آفرينش و با سرنوشت انساني ندارند و محكوم به نابودي
هستند .حركت بهسمت بروز هرچه بيشتر اصالت واالي انسان است .هرگونه بهبندكشيدن
انسان ،هرگونه تحقير انسان ،بر اساس اختالفهاي طبقاتي ،براساس اختالفهاي جنسيزن
و مرد ،براساس اختالفهاي نژاديافسانههاي مبتذل برتري نژادي و بر اساس استثمار؛ همه
و همه چون پوشال بايد فروبريزند ،چون ضدتكاملي هستند ،چون ضدانطباقي هستند ،چون
مانع گسترش روزافزون سلطه آدمي بر جهان هستند ،پس باطل هستند ،پس در مقابلشان
نبايد تزلزل نشان داد ،بهعكس بايد در مقابل آنها سفت و سخت ايستاد؛ به اين معني ،خدا با
ماست!
نظامها و حكومتهاي كهنه و ارتجاعي بايد بروند ،آنچه با ناموس جهان يگانهتر است ،آن بايد
باقي بماند .وقتي شما عكس مياندازيد ،از ميان همه تصاوير كدام را انتخاب ميكنيد؟ آن
يكي كه شبيهتر است ،يگانهتراست ،آنكه تطابق بيشتر دارد .كميت مهم نيست ،مهم نيست
كه عكس خيلي بزرگ باشد ،مهم شباهت آن است ،كيفيت آن به كيفيت شما نزديك باشد.
پس بگذاريد طغيانگرها ،عليه اصحاب تطابق و كمال ،هرتوطئهيي كه ميخواهند ،بكنند؛ در
حقيقت آنها گور خودشان را ميكنند ،محكوم هستند و در تاريخ بيامتدادند .زايندگي و بالندگي
از آن نيروهاي حقطلب است ،و چرا كه نباشد؟ مگر اينها صالحتر و اصلح نيستند؟ مگر اليقتر
نيستند؟ مگر در روند تكامل ،خواستنيتر نيستند؟»(((1
قاعده تطبيق
«در همينجا الزم است به كاربرد قاعده تطبيق در حل مسايل و تضادهاي اجتماعي اشاره
كنيم.
همزمان با پيچيدهترشدن روابط و تضادها ،شيوههاي حل و برخورد ما با مسايل هم بايستي
پيچيدهتر شوند .يعني درواقع ،راهحلهاي ما بايستي با سطح پيچيدگي آن مسًاله يا آن تضاد،
تطبيق پيدا كند .در برخوردهاي مشخص سياسيـاستراتژيك ،اين تطابق بايستي با درك
قانونمنديها ،تضادهاي اجتماعي ،ابعاد آنها در جامعه و درنظرگرفتن كشش عوامل عيني و ذهني
ال وقتي صحبت از يك انقالب است ،بايد ديد عوامل عيني و يا حد كشش آنها ،ايجاد شود .مث ً
ذهني ،يعني آگاهي تودهيي مردم و شدت تضادهاي اقتصاديـاجتماعي در چه سطحي است،
و از اين طريق راهحل مناسب و مطابق ارايه داد .هنگامي كه ميخواهيم خطمشي سياسي
طرح كنيم .حتي وقتي ميخواهيم شعار بدهيم ،بايد ببينيم چه شعاري يا چه برنامهيي مناسب
و مطابق است.
اگر ما قضايا و مسايل اجتماعي را صرفًا اقتصادي(اكونوميك) ببينيم ،و فكركنيم كه همة
تحوالت اجتماعي ،معلول و زاييدة بالفصل عوامل اقتصادي هستند ،همين والغير(كمااينكه
بهعكس ،اگر به عوامل اقتصادي ،به عوامل بنيادي و مبنايي توجه نكنيم و فقط چيزهاي آرماني
و ايدهيي را در نظر بگيريم)؛ آيا قادر خواهيم بود كه خطمشي درست و منطبقي پيشنهاد كنيم؟
برنامه درستي عرضه كنيم؟ بعد اقتصادي در جاي خود ،و بعد آرماني نيز در جاي خود درست
17ـ درسهاي تبيين جهان ،سخنراني هفتم ،چاپ اول-1358 ،تهران
324
دجاليت و تحريف
است ،ولي ما بايد همة اينها را باهم ببينيم .راهحلهاي صحيح از مطابقت تحليل با واقعيت
بيرون ميآيد .بههمين دليل بايستي دقيقًا توجه كرد كه پيادهكردن يك تز ،يا آرمان اجتماعي،
در هركشور و هرجامعة خاص ،بايستي با خصوصيات و ويژگي آن جامعه تطبيق دادهشود.
يعني پيادهكردن يك آرمان در هرجا ،روشهاي مناسب خودش را طلب ميكند .همچنين به
شرايط تاريخي هم بايستي توجه داشت ـ به مجموعه آن شرايط ـ و با آن منطبقش كرد .طرح
شعارهاي نادرست ،غيرمنطبق با زمان ،خواه جلوتر باشد يا عقبتر؛ چپروانه يا راستروانه
خواهد بود .همه برخوردهاي ما بايستي منطبق ،مطابق و متطابق با واقعيتهايي باشد كه در آن
محصور هستيم .رابطهمان با گروهها ،نيروها و احزاب مختلف ،بايد با درجه عيني وحدت يا
تضادي كه با ما دارند ،منطبق باشد .در يك چيزهايي ممكن است وحدت و در يك چيزهايي
اختالف داشتهباشيم؛ اگر مطلقًا اختالف داريم ،پس دشمنيم و اگر مطلقًا وحدت داريم ،پس در
يك تشكيالت و يك سازمان هستيم .آنچه مهم است ،اين است كه برخوردها و راهحلهايمان،
بايستي منطبق با واقعيت باشد و با آن تطابق كند .اگر در تشخيص تضاد اصلي اشتباه كنيم،
همه حسابها بههم ميريزد» .
(((1
معني اسالم
«پس اين ايدئولوژي ،ايدئولوژي تطبيق يا تسليم ،ديگر نه يك چيز مجازي ،بلكه چيزي
است كه از متن واقعيت ميجوشد ،واقعيتي كه با تمام طول و تفصيل به آن اشاره كرديم؛ و
اينچنين بايد باشد كه قدرت حل مسايل را داشته باشد .يعني براساس چنين جهانبينييي
خواهيم توانست همه مشكالتي كه در راه با آن مواجه ميشويم را در هر مقطع تاريخي
باالخره با شيوههاي تطبيق انقالبي و اسالمي حل كنيم .جامعه را بهسمت تسليم ،اسالم و
تطابق هرچه بيشتر ،يعني نفي استثمار ،يعني امحاي طبقات ،پيش ببريم .بنابراين با اسالم و
تسليم ما نميخواهيم ـ و هيچوقت هم چنين نبودهـ كه بهتودهها افيون تزريق كنيم ،هرگز!
نميخواهيم از تسليم تخديرآميز صحبت كنيم ،هرگز! به همان دليل كه از ابراهيم گفتيم و تا
همين امروز نيز ،ما ميخواهيم در اينها ،عنصر انقالبيبودن را ،قيام به قسط و شورش انقالبي
الغ”
(((2 “ َوإن َت َولَوا َفإ َن َما َعلَ َ
يك ال َب َ
اگر هم پشت كردند ،وظيفه تو فقط ابالغ پيام است.
خيلي خوب ،تو كه پيغمبر هستي! ابالغ و گفتنش با تو است؛ چون مكانيسم تطابقي و مكانيسم
تكاملي ،كار خود را خواهد كرد؛ طرد خواهد كرد ،لعنت خواهد كرد ،يعني پرت خواهد كرد،
نفرين خواهد كرد .از اين آيه ضمنًا اينهم برميآيد كه تطبيق انسان ،تطبيقي است آگاهانه
و ارادي ،يعني انسان ميتواند خود را تطبيق بدهد يا ميتواند ندهد ،و به سنن آفرينش پشت
كند؛ كه البته در اينصورت لعنت خواهد شد و اين لعنت ديگر يك دشنام نيست ،يك واقعيت
محض است.
لعنت يعني نفرين ،نفرين مخفف “نيافرين” ،يعني آفرينش آن نفي ميشود .ديگر استمرار
نخواهد داشت ،ديگر بقا نخواهد داشت.
خوب ،همانطور كه ميدانيم ،اين تطبيق از ديدگاه قرآن ،از نسبيترين صور ،از پايينترين
درجات شروع ميشود تا مالقات با خدا:
“إلَي َر َ
بك من َت َه َ
اها”
بهسوي پروردگار توست انتهاي آن
در همين جريان است كه انسان سيماي حيوانياش را روزبهروز از دست داده و سيماي خدايي
پيدا ميكند؛ مدلي در پيش رو داريم ،به همين دليل قرآن ميگويد رو به آنسوبگردان تا
هرچه به آن شبيهتر شوي .راستي كه سرنوشت فرزند انسان چقدر متعالي است((2(!».
محصول فرعونيت است ،محصول روش همانهايي است كه خود را بهجاي خدا ،به بشريت
تحميل كردهبودند؛ مثل خود فرعون .به قول قرآن:
األرض َو َج َع َل أَهلَ َها ش َيعاً”
اَ في َ فرع َ
ون َعل َ
“إن َ
همانا فرعون در زمين برتريجويي كرد و مردم را طبقهطبقه نمود.
بهدنبال آن توضيح داده است:
َ
المفسدين ”
(((2
ان َ
من يذبح أَب َناءهم َو َيس َتحيي َ
نساءهم إ َنه َك َ “ َيس َتضعف َطائ َفهً منهم َ
طبقهيي از ايشان را ضعيف ميداشت ،تحت ستم و بهرهكشي قرار ميداد ،پسران آنها را
ميكشت و از زنانشان بهرهكشي ميكرد ،همانا او از تباهكاران بود(انرژيها و استعدادها را تباه
ميكرد).
بنابراين بايد تأكيد كنيم كه جامعه توحيدي ،كه دقيقًا بر ضد معيارهاي فرعوني و فرعونيت
است ،بايستي بدون طبقات باشد واال چه يگانگي؟! چه وحدتي؟!
ما روي چنين جامعهيي زياد تأكيد ميكنيم .اين واژه «بيطبقه توحيدي» به همان مقدار براي
ما ضروري است كه امروز ميگوييم اسالم علوي ،و بهاينوسيله آن را متمايز ميكنيم وگرنه
در يك طيف گسترده و تعميميافته ،امروز كلمات ،آن معني را ندارند كه هزاروچهارصد سال
پيش ،در زمان خود پيغمبر يا در زمان حضرت علي داشتند .بسياري از مفاهيم معاني و محتواي
اوليهشان مسخ و تحريف شده است .درحاليكه در تاريخ شاهديم كه در آن زمان ،حول و حوش
پيامبران چه كساني بودند؛ مگر اين مذهب ،مذهب مستضعفين نبود؟ مگر مذهب “اراذل” يعني
مذهب فرودستان نبود؟ مگر همينها نبودند كه دور و بر پيامبر ما بودند؟
در ادامه آيه 3سوره قصص اين مسأله ب ه روشني بيان شده و مفهوم مستضعفين را دقيقًا روشن
كرده است.
نكتهيي كه ميخواهيم روي آن تأكيد كنيم ،و در سراسر قرآن هم بهطور واضح آمده ،اين است
كه در تمامي تاريخ اديان از نوح تا پيامبر خودمان ،هميشه اين آيين ،در مقابل گردنكشان و
ستمكاران قدبرافراشته و هميشه آنها بودند كه عليه انبيا به جنگ برميخاستند:
ال َب َشراً مثلََنا” ذين َك َفروا من قومه َما َن َر َ
اك إ َ ال ال َمأل الَ َ
“ َف َق َ
قدرتمندان روز ،صاحبان قدرت سياسي ،همينهايي كه كفر ميورزيدند از قومش ،جلو نوح
-26سوره القصص آيه4
329
استراتژي قيام و سرنگوني
صالحيت خيلي بيشتري احتياج دارد .ازجمله فهم قوانين هدايت يك مبارزه… مرز وحدت و
تضاد نيروهاست.
براي آنهايي كه دم از نفي استثمار ميزنند ،هنوز خيلي مانده است كه حتي به اين مرحله نازلتر
واقف باشند .حتي آنهايي كه اسالم بالنسبه ترقيخواهانهتري دارند؛ مسأله بسا فراتر از آن است
كه حتي تصور حل آنرا داشته باشند .بنابراين چه رسد به تسليح و مسلحشدن به يك اسالم
ضداستثماري ،آنهم نه در شعار و نه در حرف!»
331
استراتژي قيام و سرنگوني
332
دجاليت و تحريف
اجتماعي ميرسيم.
معيارهايي كه برحسب آنها ،در نهايت خوشبختي و مسرت انقالبي ،سرانجام آرمان انبيا به
تحقق خواهد پيوست؛ همان جامعهيي كه توصيفش را خوانديم و صحبت كرديم .جامعهيي كه
حتي ما فكرش را نميتوانيم بكنيم .براي اينكه ما در شب تيره و تار استثمار بهسر ميبريم،
در ماقبل تاريخ انسان ،بهسر ميبريم .همچنانكه در ادوار ماقبل تكامل ،فاز يا مرحله بعدي
را نميتوانستيم تصور كنيم ،در تصورمان هم نميگنجيد؛ چهبسا براي امروز ما هم ،جامعه
غيركااليي ،قابل بحث و قابل تصور نباشد .براي اينكه ما امروز در جامعهيي بهسر ميبريم كه
همهچيزش روي يك حسابها و انگيزههاي سودپرستانه و منفعتطلبانه است؛ در خيلي از موارد،
حتي سالمكردن ،حتي لبخندزدن! مگر اينكه بتوانيم خودمان را با استقالل و اختياري كه فرد
انساني دارد ،از چنين جامعهيي بيرون بكشيم ،از آن خارج شويم ،برآن بشوريم و در مسيري
قرار گيريم كه بتوانيم سيماي توحيد را در خودمان زنده كنيم».
توحيد بيمحتوا
«پس همينجا بايستي مرزهايمان را جدا كنيم .توحيد واقعي را ،توحيد اصيل را كه سرود تكامل
است ،اساسيترين نغمه هستي است ،از يك توحيد بيمحتوا باز بشناسيم .در شكل بله ،هرچه
بخواهيم ميتوان دم از اسالم و اسالم پناهي زد ،ولي در محتوا چطور؟ به قول قرآن:
ير َ
اؤن” “الَ َ
ذين هم َ
آنهايي كه ريا ميورزند ،دوگانهاند.
ريا هم فقط آگاهانه نيست .ريا اساسًا خبر ميدهد از يك دوگانگي بين شكل و محتوا ،بين زبان
و قلب در عامترين صورت .البته هيچ لزومي ندارد كه ريا آگاهانه باشد .ناآگاهانه هم ميتوان
ريا ورزيد ،ميتوان دوگانه بود و از چيزي حرف زد كه در ما نيست.
اعون”
(((2 يراؤنَ ،و َيم َن َ
عون ال َم َ “الَ َ
ذين هم َ
آنهايي كه ريا ميورزند و مانع ماعون ميشوند.
دوگانهاند؛ بارزترين خصوصيت اين دوگانگي و اين ريا در كساني كه دين را تكذيب ميكنند،
منع “ماعون” است“ .ماعون” را انحصارطلبانه به خودشان اختصاص ميدهند“ .ماعون”
-29سوره الماعون
333
استراتژي قيام و سرنگوني
چيست؟ در تفسير همين دو آيه كه خواندم “پدر طالقاني” اينطور نوشته است“ :اين دو آيه
عطف بيان و چون جواب از سؤال مقدري استعطف به آيات قبلي آنها كه نمازگزارند و از
روح نماز دور و غافلند ،چرا نماز ميخوانند؟ ـتا خود را به ظاهرالصالحي بيارايند و تا در صف
نمازگزاران وارد شوند و خود را بنمايانند و از بركات اجتماع آن پاكدالن بهرهمند گردندـبهگفته
يكي از مصلحين غرب درباره رياكاران كليسايي :انجيل مقدس ميدهند و منابع ثروت و
سرمايهها و طالها را ميبرند! اگر اينها نمازگزاران بااخالصند ،چرا مانع ماعون ميگردند؟ از
معاني لغوي و مورد استعمال لغت خاص ماعون كه شرح داده شد ،معلوم ميشود كه معناي
اصلي آن ،مطلق منابع فياض طبيعت است و سپس به آالت و وسايل عمومي توليد(تكرار
ميكنم ،آالت و وسايل عمومي توليد) و زندگي كه براي همه فراهم نميشود و بايد در دسترس
همه باشد ،نيز اطالق شده .آنچه مفسرين درباره لغت ماعون احتمال دادهاند“ :ديگ بزرگ،
تيشه ،دلو ،اثاث خانه ،آب ،نمك” ((3(.بيان مواردي است كه در زمانهاي گذشته مورد نظر بوده
و در دسترس عموم نبوده است و آنچه در بعضي از روايات آمده كه مقصود از ماعون زكات
يا قرض است گويا نظر به حق قانوني و عمومي است بر كساني كه ،بيشتر از سرمايههاي
عمومي بهرهمندند”»((3(.
« -30در حديث نبوي است که مراد از ماعون ،تبر و ديگ و دلو و اشباه آن است»(يادداشت
عالمه دهخدا)« /هرچه بدان سودي و نفعي باشد و همديگر را عاريت دهند»(منتهي االرب واقرب
الموارد)
-31درسهاي تبيين جهان سخنراني نهم ،چاپ اول-1358 ،تهران
334
دجاليت و تحريف
پس از 15جلسه كاسه صبر خميني از كالسهاي «تبيين جهان» در دانشگاه صنعتي
شريف در سال 58لبريز شد و بيشتر از اين طاقت نياورد .همين 15جلسه هم در اثناي
رفراندم قانون اساسي و نخستين انتخابات رياست جمهوري و نخستين انتخابات مجلس
شوراي ملي ،برگزار شد وگرنه اگر خميني دستبستگي نداشت ،يك جلسه آن را هم
اجازه نميداد.
اما منتهاي دجالگري در اين بود كه با حربه «انقالب فرهنگي» به يك كودتاي سياه
ضدفرهنگي عليه تماميت فرهنگ و دانشگاههاي ايران مبادرت كرد .بر اين پاتك
ارتجاعي بر ضد نيروي انقالبي ،لباس «انقالب فرهنگي» پوشاند كه انقالب فرهنگي
(((3
چين در زمان مائوتسهدون در دهه 1960را تداعي ميكرد.
اجازه بدهيد در همين باره پيام 16آذر امسال را يادآوري كنم:
«خميني كودتاي سياه ارتجاعي خود عليه دانشگاهها را هم با وقاحت و دجاليتي فوق تصور،
كاري ضداستعماري جلوه ميداد و در 4تير 1359در موضعگيري بغايت كين توزانه خود عليه
مجاهدين گفت“ :ميخواستند كه دانشگاههايي كه در خدمت استعمار بود و جزء مهمات اين
مملكت است كه بايد دانشگاهش اصالح بشود ،همين كه طرح اصالح دانشگاه شد ،سنگربندي
شد در دانشگاه كه نگذارند اين كار بشود….
از آنجا كه چنين رژيمي هيچ حقي براي مردم ايران قايل نبوده و نيست ،بهشدت نيازمند
نسبتدادن هر حركت و هر مخالفتي به “خارجي” و استعمار و “استكبار” است .نعرههاي
گوشخراش “مرگ بر ضد واليت فقيه” بههمين خاطر ادامه دارد .در مقابل ،شعار مردم و
مقاومت ايران و قيامي كه در 16آذر از دانشگاه شعلهور شد اين است كه“ :مرگ بر اصل واليت
فقيه” “ -زندهباد آزادي و حاكميت مردم ايران”.
از اينجا ميتوان علت تعارض آشتيناپذير و ماهوي ديكتاتوري جهل و جنايت را با علم و
دانش و با دانشجو و دانشگاه ،به روشني دريافت.
ـ خميني در سال 1358پس از آنكه نخستين انتخابات رياست جمهوري و نخستين انتخابات
1893-1976 ( Mao Zedong -32ميالدي) رهبر اصلي جنبش كمونيستي و بنيانگذار جمهوري
دموكراتيك خلق چين .تفسير او از ماركسيسم و نقش او در انطباق ماركسيسم با شرايط چين را،
مائوئيسم ناميدهاند.
335
استراتژي قيام و سرنگوني
مجلس شوراي ملي را با تغيير نام غيرقانوني آن به “مجلس شوراي اسالمي” براساس “اصل
واليت فقيه” شكل داد ،تنها سنگري را كه در مقابل خود تسخيرناشده ميديد ،دانشگاه بود”.
ـ در 9فروردين 1359لوموند كالسهاي تبيين جهان در دانشگاه صنعتي شريف را گزارش كرد
كه هرجمعه بعدازظهر در آن 10هزار نفر با كارت شركت ميكردند و متعاقبا درسهاي فلسفه
تطبيقي در اين كالسها ،بهصورت كتابهاي جيبي در صدهاهزار نسخه بفروش ميرسيد و
نوارهاي ويديويي آن را هم حدود يكصدهزار دانشجو در 35شهر بزرگ ايران ميديدند .لوموند
نوشت مجاهدين بهصورت يك حزب مردمي يكي از متشكلترين سازمانهاي ايران هستند و
اگر خميني نامزدي كانديداي آنها را در انتخابات رياست جمهوري با فتوا منتفي نميكرد “به
گفته شخصيتهاي متفاوت” آنها ميليونها رأي را بهخود اختصاص ميدادند و از حمايت اقليتهاي
قومي و مذهبي و همچنين از حمايت قسمت مهمي از زنان و جوانان كشور كه قيمومت
روحانيت ارتجاعي را نميخواستند ،برخوردار بودند.
-خميني از اواخر فروردين و در ارديبهشت 1359دانشگاهها و مدارس عالي را بهخاك و خون
كشيد و تعطيل كرد و اسم آن كودتاي سياه ضدفرهنگي را “انقالب فرهنگي” گذاشت!
خميني در روز اول ارديبهشت گفت:
“ما از حصر اقتصادي نميترسيم ،ما از دخالت نظامي نميترسيم…ما از دانشگاه استعماري
ميترسيم”“ .دانشگاههاي ما دانشگاههاي استعماري است… دانشگاههاي ما براي ملت ما
مفيد نيست .من آن تصميمي را كه شوراي انقالب و رئيسجمهور گرفتهاند راجع به تصفيه
دانشگاه… ،پشتيباني ميكنم” .
خميني“ :ما از حصر اقتصادي نميترسيم ،ما از دخالت نظامي نميترسيم ،اون چيزي كه ما را
ميترساند ،وابستگي فرهنگي است .ما از دانشگاه استعماري ميترسيم”.
-باندهاي فاشيستي در روز اول ارديبهشت در اطالعيههاي خود به دستور خميني ،اعالم
كردند“ :اصيلترين پايگاه فرهنگي امپرياليسم آمريكا ،دانشگاه است و تا زماني كه اين پايگاه
درهمكوبيده نشود ،نميتوان به عدم حضور آمريكا در درون ايران مطمئن بود .لذا با تمامي توان
سعي در انهدام اين پايگاه داخلي شيطان بزرگ خواهيم كرد”.
-خميني سپس در 23خرداد ،59بهزبان اشهدش اقرار كرد كه “دانشگاه در قبضه منافقين بود”
و افزود “هرچه برسر بشر ميآيد از علم ميآيد .علم بدون تهذيب”.
336
دجاليت و تحريف
-در 27آذر 59در بيرونريختن ماهيت فوق ارتجاعي خود ،گام شگفتانگيز ديگري برداشت
و گفت:
“تمام اين مصيبتهايي که براي بشر پيشآمده از دانشگاهها بوده است .ريشهاش از اين
تخصصهاي دانشگاهي بوده است .و اين همه ابزار فناي انسان و اين همه پيشرفتهايي كه به
خيال خودشان در ابزار جنگي دارند اساسش از دانشمنداني بوده كه از دانشگاهها بيرون آمدهاند.
دانشگاهي كه در كنار او اخالق نبوده است .در كنار او تهذيب نبوده است… دنيا را دانشگاه
به فساد كشانده و دنيا را دانشگاه ميتواند اصالح كند”(ديدار با اعضاي دفتر تحکيم وحدت
حوزه و دانشگاه– 27آذر.)1359
ـ دوسال بعد در پاييز ،61خميني باز هم نسبت به نفوذ مجاهدين در دانشگاهها هشدار ميداد
و ميگفت:
“انجمنهاي اسالمي بايد توجه كنند كه در بين اين انجمنها از اين منحرفين نفوذ نكنند .شما
مطمئن باشيد كه اين منحرفين و منافقين و آنهايي كه دستشان از اين كشور كوتاه شده است
با هر حيلهيي كه شده است ميخواهند در همهجاي كشور خصوصا در دانشگاه كه مركز علم
و مركز همه جهات كمالي انساني است ميخواهند نفوذ كنند”.
خميني“ :انجمنهاي اسالمي بايد توجه كنند كه در بين اين انجمنها از اين منحرفين نفوذ نكنند.
شما مطمئن باشيد كه اين منحرفين و منافقين و آنهايي كه دستشان از اين كشور كوتاه شده
است با هر حيلهيي كه شده است ميخواهند در همهجاي كشور خصوصا در دانشگاه كه مركز
علم و مركز همه جهات كمالي انساني است ميخواهند نفوذ كنند”.
ـ حتي 5سال بعد از كودتاي سياه فرهنگي و قلع و قمع دانشجويان و استادان دانشگاه ،خميني
در 27فروردين 1364باز هم از وضعيت دانشگاهها ناالن بود و ميگفت“ :همه دردهاي ايران
از دانشگاهها شروع شده است .دانشگاه تلخيهايي داشت كه به اين زودي رفع نميشود…
دانشگاهي كه تمام گرفتاريهاي ما منشأاش در آن بود”.
ن و اسالم ضربه مهلك ن اخير آنچ ه به ايرا
ـ خميني حتي در وصيت خود نوشت“ :در نيم قر
زده است قسمت عمدهاش از دانشگاهها بوده است”.
بهراستي كه ابعاد خصومت و كينتوزي سلطنت مطلقه واليت با دانش و دانشگاه حيرت انگيز
است».
337
فصل دوازدهم
نمونههاي دجالگري
چند نمونه بهيادماندني ديگر را ميگويم تا تفاوت دروغ و دغل و دنائت در رژيم مادون
سرمايهداري واليت فقيه با ديكتاتوريهاي كالسيك ،روشن شود:
-1سخنان خميني در جمع دانشجويان دانشكده ادبيات و فرهنگيان اهواز2 -خرداد -58صحيفه نور
جلد هفتم
341
استراتژي قيام و سرنگوني
منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زدهاند و بهاسم
”آيتاهلل“ توي خيابانها ميگردانند .من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص
نيست ،اين سيلي خواهد خورد .و طولي نكشيد كه سيلي را خورد و اگر مانده بود سيلي بر
اسالم ميزد».
خميني راست ميگفت ،مصدق هيچگاه آن «مسلم» مورد نظر خميني نبود .در بيدادگاه
نظامي شاه ميگفت ،مسلك من مسلك حضرت سيدالشهداست .ميگفت:
«چه از اين خوبتر كه من در راه ايران عزيز زجر بكشم ،و چه از اين باالتر كه من در دنيا
مظلوم واقع بشوم و چه افتخاري از اين باالتر كه با رأي اين دادگاه ازبينبروم؟ سيدالشهدا
عليهالسالم فرموده «وقتي انسان براي مرگ آفريده شده باشد ،با شمشير به مرگ برسد
ارزندهتر است»(مصدق در محكمه نظامي-كتاب اول جلد دوم) .
مصدق در مجلس چهاردهم در شهريور 1324خود را چنين معرفي كرد:
«من ايراني و مسلمانم و بر عليه هر چه ايرانيت و اسالميت را تهديد كند ،تا زنده هستم مبارزه
مينمايم»(كتاب سياست موازنه منفي در مجلس چهاردهم-جلد دوم).
در همين سخنراني بود كه مصدق حين تشريح سياست موازنه منفي رو در روي
صدراالشراف نخستوزير وقت كه مهره انگليس بود و رودرروي حزب توده كه منافع و
سياست روسيه شوروي را در ايران پيش ميبرد گفت:
«از نظر ما اجنبي اجنبي است ،شمال و جنوب فرق نميكند و موازنه بين آنها يگانه راه نجات
ماست… واضحتر بگويم ما بايد خود را به آن درجه استقالل واقعي برسانيم كه هيچ چيز جز
مصلحت ايران و حفظ قوميت و دين و تمدن خودمان محرك ما نباشد».
مصدق افزود:
«از مسلماني و آداب آن براي برحقبودن اسالم نه براي ميل اين و آن پيروي كنيم و به لوازم
آن فقط از ترس خدا و معاد ،نه مقتضيات دنيوي و سياسي ،عمل نماييم .باد شمال يا جنوب ما
را نلرزاند و در درجه ايمان ما تأثيري ننمايد».
اكنون حرامزادگي ايدئولوژيك و سياسي خميني را بنگريد كه چگونه بر نامسلماني
مصدق حكم ميكند .افتخار بر پيشواي نهضت ملي ضداستعماري مردم ايران كه
خميني او را مسلم نميداند.
342
نمونه هاي دجالگري
همه ميدانند كه شهادتينگفتن ،عالمت اسالم و مسلماني است .خدا خودش هم باصراحت
ميگويد مبادا بهخاطر منافع و غنايم دنيوي ،به كسي كه به شما سالم گفته و از در آشتي
ً
مؤمنا… (آيه94 ال َم لَ َ
ست و َال َتقولوا لمَن أَ َ
لقي إلَيكم َّ
الس َ درآمدهاست بگوييد مؤمن نيستي َ
سوره النساء) .پس اين چه مرجع تقليدي است كه در سال 1360يعني 28سال پس از
كودتاي 28مرداد و 15سال پس از درگذشت مصدق ،هنوز اين چنين با او كينه دارد.
بنابراين بهطريق اولي هرگز و هيچگاه نبايد انتظار داشت كه مجاهدين را مسلمان بداند.
بدون شك خميني و خامنهاي ،مانند همتاي سياسي و عقيدتيشان يزيد ،امام حسين را هم
«خارجي» و «قدرتطلب» ميخوانند .اين اقتضاي دستگاه دجاليت است.
بههمينخاطر در مهر ،1360در برنامه شورا و دولت موقت تحت عنوان «نجات ارزشهاي
اصيل و ترقيخواهانه ملي و ميهني» نوشتيم:
«در همينجا بسيار ضروري است كه به انهدام و سركوب ارتجاعي همه ارزشهاي اصيل و
ترقيخواهانه ملي از جانب خميني اشاره كنيم .چنانكه در عمل به ثبوت رسيد ،ارتجاع حاكم
بهرغم برخوردهاي رياكارانه پيشين ،هرگونه مليگرايي و ميهنپرستي را اساسًا مردود شمرد
و سركوب نمود .اين نحوه برخورد ،اگر چه به يك نوع جهانوطني و نفي مرزها و حدود
سرمايهداري تظاهر نموده ،و حسبالمعمول فرصتطلبان دستراستي را بهطمع ميانداخت،
اما در حقيقت آرزوهاي بربادرفته قرون وسطايي را نمايندگي ميكند كه متاسفانه تحت لواي
اسالم عرضه ميشود .پس هدف در يك كالم اين بود كه همه موانع ترقيخواهانه ملي و ميهني
بر سر راه ديكتاتور ارتجاعي منكوب شود .بارزترين نمود اين حقيقت را ميتوان در تخفيف و
توهين به پيشواي فقيد نهضت ملي ايران ،دكتر محمد مصدق ،و الگوسازي مرتجعين قهاري
چون شيخ فضلاهلل و كاشاني ،كه بهكرات از جانب خميني تكرارشده ،بازيافت».
سلطنتي نوشته شده ،آن هم يك دهه بعد از كودتاي 28مرداد ،توجه كنيد:
«بسم اهلل الرحمن الرحيم
حضور مبارك اعليحضرت همايوني
پس از اهداء تحيت و دعا ،بهطوري كه در روزنامهها منتشر است ،دولت در انجمنهاي ايالتي
و واليتي اسالم را در رأي دهندگان و منتخبين شرط نكرده و بهزنها حق رأي داده است و اين
امر موجب نگراني علماء اعالم و ساير طبقات مسلمين است .برخاطر همايوني مكشوف است
كه صالح مملكت در حفظ احكام دين مبين اسالم و آرامش قلوب است.مستدعي است امر
فرماييد مطالبي را كه مخالف ديانت مقدسه و مذهب رسمي مملكت است از برنامههاي دولتي
و حزبي حذف نمايند تا موجب دعاگويي ملت مسلمان شود.
(((
الداعي روحاهللالموسوي»
خميني همچنين در تلگرام 15آبان 1341بهشاه مينويسد:
«اينجانب بهحكم خيرخواهي براي ملت اسالم ،اعليحضرت را متوجه ميكنم بهاينكه اطمينان
نفرماييد بهعناصري كه با چاپلوسي و اظهار چاكري و خانهزادي ميخواهند تمام كارهاي
خالف دين و قانون را كرده بهاعليحضرت نسبت دهند و قانون اساسي را كه ضامن مليت و
سلطنت است با تصويبنامه خائنانه و غلط از اعتبار بيندازند».
شاه در اين هنگام بهطور موضعي از حق انتخابكردن و انتخابشدن زنان عقبنشيني
كرد .خميني اين را پيروزي بزرگي بهحساب آورد و در 11آذر 1341گفت:
«زنها را وارد كردهاند در ادارات ،ببينيد در هر ادارهيي كه وارد شدند آن اداره فلج شد… زن
اگر وارد هر دستگاهي شد اوضاع را بههم ميزند».
بعد از پيشروي شاه در رفراندم «انقالب سفيد» در 6بهمن ،1341خميني دوباره
نوشت:
«با اعالم تساوي حقوق زن چند حكم ضروري اسالم محو ميشود».
در خرداد 1342هم خميني ضمن سخنان شديداللحن خود عليه شاه ميگفت:
«آقاي شاه نفهميده ميرود باالي آنجا ،ميگويد تساوي حقوق زن و مرد .آقا اين را بهتو
تزريق كردهاند… من شنيدهام سازمان امنيت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بيندازد تا بيرونش
3ـ تلگراف خميني به شاه 17مهر-1341صحيفه نور ،جلد اول صفحه.78
345
استراتژي قيام و سرنگوني
كنند».
ميبينيد كه خميني تا چه حد غمخوار و نگران «آقاي شاه» بوده كه مبادا سازمان امنيت
او را با «تساوي حقوق زن و مرد» از نظر مردم بيندازد!
اما 15سال بعد وقتي خميني به قدرت رسيد ،اسالمش بهاقتضاي زمانه رنگ عوض كرد
و ديگر مخالفتي با حق انتخابكردن و انتخابشدن زنان بهنمايندگي مجلس نكرد و
ما نفهميديم كه آن احكام ضروري اسالم كه ميگفت با اين كار «محو» ميشود ،چه
شد و به كجا رفت؟!
346
نمونه هاي دجالگري
شكراهلل پاكنژاد حين خواندن دفاعيه معروفش در بيدادگاه نظامي شاه (سمت راست)
و (سمت چپ) در تنفس محكمه نظامي
347
استراتژي قيام و سرنگوني
الزم را با صنعت دستساز و ابتكارات برادرانمان تهيه ميكرديم و آنگاه خودمان را به
بيروت ميرسانديم و به رابطي كه الفتح معين كرده بود ،معرفي ميكرديم .اين رابط ما را
با برگههاي عبور الفتح از لبنان به سوريه عبور ميداد و به دفاتر فتح در اردن ميرساند.
در تمام طول اين مسير طوالني ،عالوه بر ايستگاههاي كنترل مرزي ،پاسگاههاي ويژه
جنبش فلسطين به نام «فرماندهي مبارزه مسلحانه» داير بود كه كنترل برگههاي عبور
و مرور همه نيروها و نفرات وابسته به جنبش را بهطور مستقل و جدا از ايستگاههاي
كنترل مرزي لبنان و سوريه و اردن ،انجام ميدادند .در حقيقت در سراسر اين مسير
حاكميت دوگانه برقراربود .جنبش فلسطين در آن زمان در اوج قرارداشت.
من در تابستان 1349همين مسير را طي كردم .در آن زمان همراه با يكي از برادرانمان
از تهران به شيراز و بندرعباس و سپس به كنگ رفتيم .در مسجدي لباس عوض كرديم
و بعد به خانه قاچاقچي رفتيم و دو روز در خانه او بوديم .در آنجا فهميدم كه عمده
مردم كنگ روزانه دو نوبت بيشتر غذا نميخورند .يكي صبحانه كه مقداري نان است
و ديگري هم شام كه چيزي شبيه به اشكنه بود .از كوزهيي كه به ما ميدادند ،يك
بار آب را در ليوان ريختم و ديدم مملو از كرمهاي ريز است و ديگر نخوردم .اين فرق
آب تصفيهشده و لولهكشي در تهران با آب نوشيدني در كنگ بود2 .روز طول كشيد تا
ترتيب سفر قاچاق ما با لنج داده شد .قاچاقچي با يك قايق كوچك توي دريا ميانبر
زد ،و ما را به لنج رساند و سوار شديم .قرار اوليه اين بود كه ما بعد از بازرسي لنج
توسط ژاندارمري محل سوار شويم اما در عمل معكوس شد و معلوم شد كه ژاندارمها
بعد از سوارشدن ما ميرسند .بههمين خاطر يكي از ما را توي مسافرين جا زدند و من
بايد توي موتورخانه قايم ميشدم تا ژاندارمها بيايند و بروند .براي همين صاحب لنج
در آخرين لحظه به من گفت كه بايد زير موتورخانه دراز بكشم و رويم مقدار زيادي
كاه و بوته ريخت و به زبان خودش به من فهماند كه اگر ژاندارمها به كاه و بوته چوب
و يا سر نيزه زدند كه ببينند چيزي هست يا نه ،نبايد بترسم .ژاندارمها آمدند و بازرسي
كردند و رفتند و چوبشان هم به من نخورد و ساعتي بعد مالحان آمدند مرا از موتورخانه
بيرون كشيدند و درحاليكه لباسها و سروصورتم پر از خاك و خاشاك بود به روي قايق
بردند .روز بعد در گمرك دبي هم يك كيسهگوني بار روي دوشم گذاشتند كه انگار
348
نمونه هاي دجالگري
كارگر حمل بار هستم و به سالمت گذشتم .چند روزي هم در دبي كه فوقالعاده گرم
بود ،پيش برادرانمان بوديم و از آنجا به ابوظبي و سپس بيروت و دمشق و عمان رفتيم
و خود را به يكي از دفاتر الفتح معرفي كرديم .چون به سؤالهاي آنها بهطور قانعكننده
نميتوانستيم جواب بدهيم و همه سؤالها را درباره هويت خودمان به يك رابط رسمي كه
هنوز سر نرسيده بود ارجاع ميداديم ،تا نيمهشب ما را در اتاقي بازداشت كردند تا رابط
از راه برسد .در هفتههاي بعد كه ديدارها و گفتگوهايمان در چندين نوبت انجام شد به
پايگاه شهيد حسن سالمه منتقل شديم و تا «سپتامبر سياه» در سال ,1970شهريور و
مهر ,1349در پايگاه فلسطينيها بوديم.
فرمانده پايگاه «اخ احمد الجزايري»(يعني برادر احمد الجزايري) بود كه در نبردهاي
استقالل مراكش و الجزاير شركت كرده بود .در شهريور 49جنگ شروع شد و ما يكي
دو هفته بهشدت زير آتش نيروهاي اردن بوديم .براي اولين بار بود كه من جنگ
ميديدم و داستانها داشت.
سرانجام بهاستثناي فرمانده پايگاه ،بقيه همگي با آتش تانكهاي اردن به شهادت
رسيدند .يكي دو روز قبل از آن ،بنا به تلگرامي كه فرماندهي كل انقالب فلسطين
فرستاده بود ما را از اين پايگاه بهطور قاچاق خارج كردند و به عمان برگرداندند .عمان
هم جنگزده و زير آتش شديد بود .در سه هفتهيي كه در يك هتل درجه چندم بوديم،
نه آب بود و نه برق و فقط گاهي وقتها براي بهدستآوردن چند قرص نان كه بين
تمام ساكنان اين هتل تقسيم ميكرديم ،از هتل خارج ميشديم .براي رسيدن به معدود
نانواييهايي كه در نقاط دوردست شهر نان پخت ميكردند بايد فاصله طوالني را طي
ميكرديم و ساعتها در صف انتظار ميايستاديم .اما در تمامي ساعتها تبادل آتش ادامه
داشت و صداي كركننده انواع و اقسام سالحها در تمام 24ساعت امان نميداد .وضعيت
الفتح هم بههم ريخته بود و ارتباط ما با مسئولينمان در الفتح قطع شده بود .فرمانده
و مسئول مستقيم دسته ما ،شهيد بنيانگذار اصغر بديع زادگان بود .او مستمرًا ما را به
صبر در برابر گرسنگي و ايستادگي در برابر ترس از دستگيري و شهادت فراميخواند.
عاقبت رفقاي فلسطيني ما يك نيمهشب سر رسيدند و ما را به مقر ابوجهاد(از رهبران
فلسطيني) بردند .بهدستور ابوجهاد همراه با دهها فلسطيني ديگر پشت يك كاميون
349
استراتژي قيام و سرنگوني
باري سوارمان كردند و از مسيرهاي خاكي و قاچاق در هواي فوقالعاده سرد تا روز بعد
ما را به بيروت رساندند .در حقيقت بهنحو تعجبآوري هم از پايگاه و هم از اردن خارج
شده بوديم و وقتي كه به بيروت رسيديم ،خودمان هم تعجب ميكرديم كه چگونه
در آن وانفسا زنده و سالم ماندهايم .من در اين سفر فهميدم كه مبارزهكردن قيمت
ميخواهد و شوخي بر نميدارد.
يك بار هم كه در بحبوحه جنگ در عمان خطر كرده و براي خريد نان به تنهايي از
هتل خارج شدهبودم ،صحنه عجيب و غريبي ديدم كه هيچگاه فراموش نميكنم .در
زير آتشباري ،از خرابهيي در انتهاي يك كوچه ميگذشتم كه هر روز خلوت بود .اما
در آن روز جمعيت قابلتوجهي جمع شده بودند .درحاليكه آتشباري ادامه داشت .در
وسط صحنه آتش و دود هم برپا بود و من نميفهميدم موضوع چيست؟ خريد نان براي
ساكنان گرسنه و آشفته هتل را از ياد بردم و كنجكاو شدم ببينم داستان چيست؟ از الي
جمعيت عبور كردم و جلو رفتم .معلوم شد ،جوانان محل ،مزدوري را كه مرتكب خيانت
و جنايت شده و تعدادي را به كشتن داده بود ،كشته و بعد جسد را هم به آتش كشيدهاند.
با يك فلسطيني جاافتادهتر با جمالت شكستهبسته انگليسي و عربي وارد جدل شدم .از
من پرسيد كه هستي و اينجا چه ميكني؟ طبق محملي كه داشتيم خودم را دانشجوي
پاكستاني طرفدار الفتح معرفي كردم…
وقتي اعتماد او جلب شد از من پرسيد ،حرفت چيست؟ گفتم چرا جوانهاي شما اين
كارها را ميكنند؟
خنديد و گفت :تو يك روشنفكر هستي! هنوز نميفهمي كه خائنها با مردم ما و جنبش
ما چه ميكنند و ما هيچ راه ديگري براي دفاع از خودمان در برابر آنها نداريم…
گفتم من در كتابهاي انقالب الجزاير خواندهام كه خائن را بيگفتگو مجازات ميكنند و
اين يك قرارداد بهرسميتشناختهشده الجزايريها بوده است .خشم وكين برحق مردم را
ميفهمم .اما اين يك واكنش و يك كار خودبهخودي است و شماها كه ميفهميد ،چرا
جلو آن را نميگيريد؟ …
در اين لحظه گلوله خمپارهيي در همان حوالي فروافتاد و دود و تركشهاي آن فضاي
اطراف را فراگرفت .مخاطب من با صداي بلند فرياد زد :ديگر بس است ،زود از اينجا
350
نمونه هاي دجالگري
در همين اثنا و پس از عبور دسته اول مجاهدين از دبي بهجانب فلسطين در تابستان،1349
نه نفر از برادرانمان ازجمله موسي در محل استقراري كه در دبي اجاره كرده بوديم ،مورد
شك قرار گرفته و دستگير شده بودند .در آن زمان ساواك شاه در دبي نفوذ قابل توجهي
داشت .از اينرو ما ميبايد هرطورشده مانع استرداد آنها به رژيم شاه ميشديم .عالوه
بر اين ،مسأله عكسها و پاسپورتها و مداركي بود كه پليس برده و در نزد قاضي ضميمه
پرونده شده بود.
در مهر 1349ما فعاالنه در بيروت در پي ديدار و گفتگو با رهبران فلسطيني بوديم
كه امكاناتشان را در شيخنشينها در اختيارمان قرار دهند تا بتوانيم براي مجاهدين
دستگيرشده و مداركي كه بهدست پليس افتاده بود ،كاري بكنيم .من يك بار ابونجار را
كه مسئول كل لبنان بود ديدم و ماجرا را به اختصار شرح دادم و او هم بسيار متأثر شد و
قول داد كه كاري خواهد كرد .بعد ،درست يك ساعت قبل از پرواز از بيروت به ابوظبي
مسئولمان در فتح به فرودگاه آمد و مرا پيدا كرد و دونامه به امضاي عرفات بهعنوان
فرمانده كل انقالب فلسطين يكي خطاب به قاضي فلسطيني كه پرونده برادرانمان در
دبي را در دست داشت و ديگري خطاب به معاون امير شارجه كه او هم فلسطيني بود
به دستم داد و من آن دو نامه را در تمام راه زير پيراهنم حفظ كردم و از خودم دور
نكردم.
در حقيقت عرفات براي ما سنگ تمام گذاشته بود .به اين ترتيب دو كانال مهم و مؤثر
از نفرات و امكانات مخفي خودشان را با اعتماد كامل در اختيار ما گذاشت .در دبي چند
هفته در محل ديگري كه اجاره كرده بوديم هر شب با برادرانمان در اين باره بحث و
گفتگو داشتيم كه چه بايد كرد؟ اين محل ،يك خانه كارگري بود داراي يك اتاق با كف
شني كه حصير كوچكي در وسط آن پهن كرده بودند .شبها روي شن ميخوابيديم و
خوراكمان هم ماهي آبپز بود .نزديك غروب هم براي شنا به دريا ميرفتيم .برادرانمان
كه در اين خانه بودند ارتباط همهجانبهيي با زندان و مجاهدان زنداني برقرار كرده بودند
و در جريان همه اوضاع و احوال بودند.
در آنجا فهميدم كه اين برادران ،به فرماندهي مجاهد شهيد رسول مشكينفام عزم
جزم كردهاند كه در صورت استرداد مجاهدان اسير از دبي به ايران ،هرطورشده بر همان
352
نمونه هاي دجالگري
هواپيما سوار شوند و مسير آن را بهجانب بغداد منحرف كنند تا سازمان لو نرود .همه
امكانات ،همه شقوق و راهحلها را هم با دقتي شگفتانگيز ارزيابي و شناسايي كرده
بودند .مسئوليت من ارتباط با همان مقامات فلسطينياالصل بود كه براي آنها از جانب
عرفات نامه آورده بودم .اما خود آنها هم تحت كنترل بودند و در تماس با ما احتياط
زيادي بهخرج ميدادند .من هر روز به دادگاه و زندان ميرفتم .معلوم شد كه ساواك از
طريق عوامل خودش در آنجا فشار زيادي ميآورد كه زندانيان ما هر چه سريعتر همراه
ال ما هم به پرونده دسترسي پيدا كرديم، با كليه مدارك به ايران مسترد شوند .متقاب ً
مشروط بر اينكه فقط آن را با مدارك ضميمهاش بخوانيم و ببينيم و چيزي را باخود
ال طرح ما اين بود كه مدارك يا دفترچههايي شبيه به نبريم يا جابهجا نكنيم .متقاب ً
همانچه قرار بود با زندانيان به ايران فرستاده شود و به دست ساواك برسد ،تهيه كنيم
و هر مقدار ميتوانيم در هنگام قرائت پرونده ،مدارك مشابه را با مدارك اصلي عوض
كنيم .با تالشهاي شبانهروزي برادرانمان ،به سرعت مدارك مشابه كه فقط ساواك را
ال دفترچه آدرسها و شماره تلفنها… فقط مانده بوديم گم و گيج ميكرد ،فراهم شد .مث ً
كه عكسهاي لورفته افراد را چه بايد كرد؟ اين مشكل هم با ابتكار يكي از برادرانمان
حل شد .به اين معني كه مقدار زيادي عكسهاي شش در چهار از عكاسيهاي مختلف
فراهم كرد .درنتيجه تا آنجاكه توانستيم مدارك جابهجا گرديد و مدارك جايگزين براي
تحويل به ساواك شاهنشاهي آماده شد! بعد از اين مأموريت بهمن گفتند كه سريعًا دبي
را ترك كنم و به همان ترتيبي كه آمدهبودم به تهران برگردم .تاريخها را دقيقًا بهخاطر
ندارم اما چندروز پس از بازگشت به تهران ،از طريق راديو و مطبوعات آن زمان خبردار
شديم كه هواپيمايي كه 9زنداني را از دبي به بندرعباس ميآورده به سمت بغداد تغيير
جهت داده و زندانيان و 3نفر ديگر با آنها در بغداد پياده شدهاند.
بهاينترتيب سازمان مجاهدين ،پس از 5سال كار مخفي ،كه تا آن زمان طوالنيترين
ركورد حفظ يك تشكيالت مخفي در 50سال(از 1299تا )1349بود ،باز هم از لورفتن
جان بهدربرد.
از آنطرف دولت عراق كه تا آن زمان هيچگونه آشنايي با سازمان مخفي مجاهدين
نداشت ،بهشدت بيمناك بود كه توطئهيي از جانب رژيم شاه و ساواك در كار باشد.
353
استراتژي قيام و سرنگوني
چندماه قبل از آن ساواك ،تيمور بختيار نخستين رئيس مغضوب خود را كه از دست شاه
به عراق گريخت ،در عراق ترور كرده بود .در سال 48هم دولت وقت عراق با كودتايي
از جانب رژيم شاه مواجه شده و آن را خنثي كرده بود .بنابراين در پاييز ،1349مجاهداني
را كه با آن هواپيما بدون اطالع قبلي سررسيده بودند ،جهت بازجويي و شكنجه شديد
برده بودند.
در اين هنگام سازماندر تهران ،بهدنبال اين بود كه چگونه اعتماد دولت عراق را جلب
كند كه اين افراد نفرات رژيم نيستند .بنيانگذاران سازمان ،محمد حنيف و سعيد محسن
موضوع را با پدرطالقاني درميان گذاشتند .پدرطالقاني يك شب با اتوموبيلي كه سعيد
كرايه كرده بود به «پارك وي» آمد و در همين خودرو در زير نور تير چراغ برق خيابان
در داخل يك تقويم با جوهر نامرئي نامهيي بهخميني نوشت تا نزد دولت عراق وساطت
كند و مجاهدين زنداني و تحت شكنجه آزاد شوند.
ولي خميني حتي از يك معرفي ساده و اطالع پيام مكتوب آيتاهلل طالقاني بهدولت
عراق خودداري كرد.آخوند دعايي كه در نجف همراه خميني بود در اين باره مينويسد
«اين نامه بهصورت نامرئي نوشته شده بود… وقتي بهخدمت امام رسيدم ،آن نوشته
را ظاهر كردند .آيتاهلل طالقاني براي اينكه امام اطمينان پيدا كند… بهعنوان نشانه
خاطرهيي را كه با امام و آقاي زنجاني داشتند براي او نقل كردند… منظور آقاي
طالقاني از اين پيغام اين بود كه امام از مسئوالن عراق بخواهند كه اين گروه را آزادكنند.
در هر صورت ،بعد از اين همه جريانها ،امام فرمودند :من بايد فكر كنم…» روز بعد
هم خميني بهدعايي ميگويد «اگر االن آقاي طالقاني و آقاي زنجاني هم اينجا نشسته
باشند و هر دو هم اين را بهمن بگويند ،من نميپذيرم».
آخوند دعايي درباره تعبير آيتاهلل طالقاني از مجاهدين مينويسد «مرحوم آيتاهلل
طالقاني… در نامهيي كه بهامام نوشتهبود ،تعبيرش اين آيه شريفه قرآن بود :انهم
فتيهآمنوا بربهم و زدناهم هديآنان جوانمرداني هستند كه بهپروردگارشان ايمان آوردند
و ما برهدايتشان افزوديم كه تعبير قرآن از جوانمردان اصحاب كهف است».
دليل خودداري خميني از انتقال ساده يك پيام به دولت عراق كه نمايندگان آن در
دسترس و در ارتباط دايمي با او بودند ،چيزي جز ترس و بزدلي در برابر رژيم شاه نبود.
354
نمونه هاي دجالگري
به نامه آقاي منتظري بهخميني در تاريخ 15صفر1392سال 1351شمسي توجه كنيد:
«حضرت آيتاهللالعظمي مد ظلهالعالي
پس از تقديم سالم و تحيت ،بهعرض عالي ميرساند چنانچه اطالع داريد عده زيادي از
جوانهاي مسلمان و متدين گرفتارند و عدهيي از آنان در معرض خطر اعدام قرارگرفتهاند.
تصلب آنان نسبت بهشعائر اسالمي و اطالعات وسيع و عميق آنان براحكام و معتقدات مذهبي
معروف و مورد توجه همه آقايان و روحانيين واقع شدهاست و بعضي از مراجع و جمعي از علماي
بالد اقدامهايي براي تخلص آنان كردهاند و چيزهايي نوشته شده.بهجا و الزم است از طرف
حضرتعالي نيز در تأييد و تقويت و حفظ دماء آنان چيزي منتشر شود.اين معني در شرايط فعلي
ضرورت دارد چون مخالفان سعي ميكنند آنان را منحرف قلمداد كنند.البته كيفيت آن بسته
بهنظر حضرتعالي است .در خاتمه از حضرتعالي ملتمس دعاي خير ميباشم .والسالم عليكم و
رحمهاهلل و بركاتهـ ح -ع -م» .
در اينجا بود كه خميني براي اينكه از قافله عقب نيفتد ،فتوا داد يك سوم سهم امام
بهخانواده زندانيان و جوانان مسلمان و ميهندوست ،كه كسي جز مجاهدين نبودند،
اختصاص يابد .قبال گفتم كه رفسنجاني وقتي در اواخر سال 50از زندان آزاد شد،
بههواداري از مجاهدين افتخار ميكرد و بهجمع كساني كه در خانه او در قلهك
بهديدارش رفته بودند آشكارا ميگفت در زندان سعي داشتيم از مجاهدين قرآن بياموزيم
و «اگر خداوند نمازي را از ما قبول كند همان نمازهايي است كه بهاينها در زندان
اقتداكردهايم».
مطهري صريحًا ميگفت كه «انسانسازي كار من نيست ،كار محمد حنيفنژاد است».
بهشتي و همين خامنهاي هم از ديدار با حنيفنژاد در سالهاي گذشته به سايرين فخر
ميفروختند.
تدوين و تصويب ميشود .خبري از ديكتاتوري و اعدام و شكنجه و زنداني سياسي در
كار نخواهد بود .شعار دجاالنه و ميانتهي او «همه با هم» بود.
البته معلوم نبود كه اين وحدت باسمهيي بر روي چه مشي و چه برنامه يا اصولي استوار
است .هركس تاريخچه انقالبها و جنبشهاي پايهدار و مايهدار را خوانده باشد ،بهخوبي
ميداند كه يك رهبري ترقيخواه و يك جنبش رهاييبخش جدي ،هيچگاه شعارهاي
شيادانه و توخالي وحدت نميدهد .وحدت ،اگر امري موهوم و ذهني و صرفًا بر روي
كاغذ و از راه دور نيست ،اساسًا در ميدان عمل عيني و واقعي عليه دشمن مشترك
محقق ميشود .اما اگر بههردليل ،وحدت در ميدان عمل ،حول مشي و برنامه و آلترناتيو
مشخص ،امكانپذير نيست يا برخي توان آن را ندارند ،آنچه باقي ميماند يك همبستگي
و همگرايي سياسي عام ،حول اصول عام و مورد توافق طبقات و اقشار و نيروهاي
گوناگون جبهه خلق است تا تضاد با دشمن را عمده و تضادهاي بين خود را فرعي
نمايند .در غير اينصورت حتي اگر در ارتباط و اتصال مستقيم با دشمن هم نباشند،
اپورتونيسم تار و پود آنها را درمينوردد و در عمل با عمدهشدن تضادهايشان با نيروي
محوري نبرد رهاييبخش ،به دشمن كمك ميرسانند .بگذريم كه اين رويكرد ،قبل
از هرچيز نشانه فقدان ثقل و وزن سياسي و دستنداشتن در آتش مبارزه آزاديبخش
است.
35سال پيش ،اپورتونيسم خائنانه چپنما در يك مقطع سازمان مجاهدين را متالشي كرد
و بر سر راه خميني سر بريد .امروز هم ،آنهايي كه درصدد متالشيكردن اشرف هستند
خائنانه به ذبح آن در آستان واليت مبادرت ميكنند .با اين تفاوت كه اپورتونيستهاي
چپنما 35سال پيش ،تا آنجا كه ما ميدانيم نقطه اتصال و ارتباطي با ساواك سلطنتي
نداشتند حال آنكه امروز اگر دقت كنيد عناصر و جريانهايي كه با اشرف در خصومت
و ستيز هستند با هزارو يك رشته مرئي و نامرئي و در مألهاي بسيار آلوده سياسي
با گشتاپوي آخوندي ،فهميده يا نافهميده و خواسته يا ناخواسته ،نقاط ارتباط و اتصال
مستقيم يا غيرمستقيم دارند.
برميگردم به دوران انقالب ضدسلطنتي كه جريانها و سياسيون فرصتطلب زمانه،
يعني همانها كه در سيسال اخير هزار و يك ايراد از مجاهدين و شوراي ملي مقاومت
358
نمونه هاي دجالگري
ايران و برنامه و مصوبات آن گرفتند ،حتي يك سؤال از خميني نكردند و يك ايراد هم
از او نگرفتند .پياپي به خدمتش شتافتند ،دست بوسيدند و بر شعار «همه با خميني»
صحه گذاشتند.
در آن روزگار همچنانكه قبال اشاره كردم ،خميني از طريق رفسنجاني ميدانست كه
مجاهدين در جزوهيي كه در اوين نوشتهاند به داليل مشخص تاريخي و ايدئولوژيك و
سياسي ،او ,خميني ,را ارتجاعي ميدانند.
يكدهه پيش ،بهمناسبت سالگرد 22بهمن در سال ،1379آنچه را در سال 1357گذشت
و به قدرتگرفتن خميني منجر شد به تفصيل شرح دادهام و در اينجا بخشي از آن را
براي اطالع نسل قيام بازگو ميكنم:
«لوموند ،اولين روزنامه غربي بود كه در چهارم ارديبهشت 57با خميني مصاحبه كرد.
خميني ضمن رد صريح واژه شاهساخته ”ماركسيستهاي اسالمي“ در مورد مجاهدين ،البته
اطمينان ميداد كه هيچگاه با افراطيون ضدشاه همكاري نخواهد كرد و براي كنارآمدن با قانون
اساسي رژيم شاه هم اعالم آمادگي ميكرد.
لوموند پرسيد :آيا خود شما در نظر داريد كه در رأس حكومت قرار گيريد؟
خميني در جواب گفت ”شخصًا نه ،نه من ،نه سن من و نه موقع و نه مقام من و نه ميل و
رغبت من متوجه چنين امري است“.
در اين اثنا ،قيام مردم در شهرهاي مختلف كشور باال ميگرفت و بادسنج خميني
بهصورت يوميه او را تنظيم ميكرد.
در 30تير دانشجويان قيام كردند .بعد اصفهان قيام كرد و در 22مرداد 57حكومت
نظامي برقرار شد .در 4شهريور آموزگار كنار رفت و شريف امامي آمد تا ”آشتي ملي“
ترتيب بدهد .كشتار 17شهريور هم فايده نكرد و موج قيامها و اعتصابها سراسر ايران
را دربرگرفت.
روشن بود كه پايان رژيم شاه فرارسيدهاست .لحن خميني هم تند و تيزترميشد و ديگر
در عراق كه بهتازگي قرارداد 1975را امضا كردهبود ،نميگنجيد و وقتي او را بهكويت
راه ندادند در 13مهر 57بهپاريس رفت.
در اينجا شاه برايش سنگ تمام گذاشت و چنانكه بعدًا رئيسجمهور وقت فرانسه
359
استراتژي قيام و سرنگوني
فاش كرد ،از فرانسه خواست تا بهاو ويزا بدهد ،و مراتب امنيتي و حفاظتي را براي او
تأمين كند.
ژيسكاردستن 20سال بعد در مصاحبهيي با روزنامه توس در 23شهريور 77گفت:
«بالفاصله من سفير خود در ايران را بهحضور شاه فرستادم و از او خواستم كه نظر شاه
را از او حضوري بپرسد و بهمن گزارش دهد و شاه براي من پيغام داد كه كوچكترين
مشكلي براي آيتاهلل خميني بهوجود نياوريم و حتي بهسفير من گفت اگر دولت فرانسه
مقدمات پذيرايي و آسايش او را فراهم نكند ،او دولت فرانسه را هرگزنخواهد بخشيد».
در اين ايام خميني و دارودستهاش بهشدت مشغول زدوبند براي «انتقال مسالمتآميز
قدرت» بودند .او سراپا بهبندوبستهاي پشتپرده چشمدوختهبود و حتي قانون اساسي
نظام سلطنتي را هم براي انتقال آرام قدرت ،و نه آنچه در روز 22بهمن رخ داد ،پذيرفته
بود.
بازرگان بعدها فاش كرد كه در سفرش بهپاريس ،كه حدود يكماه بعد از ورود خميني
بهپاريس انجام شد ،يعني حوالي نيمة آبان ،1357نخستوزيري آينده بازرگان و
تركيب شوراي انقالب خميني و وزيران اصلي دولت ،مشخص و تعيين تكليف شده
بود .بيجهت نبود كه در همان زمان بازرگان در مصاحبههاي خود از طرح ”قانون
اساسي(رژيم سلطنتي) ـ منهاي سلطنت“ دفاع ميكرد كه البته خليفهگري خميني هم
متمم آن بود.
بعدها در ارديبهشت 1360يكي از سردبيران فصلنامه واشنگتن بههمراه يك افسر
سرويس خارجي در كتاب ”شكست آمريكا در ايران“ كه بهدنبال گروگانگيري در
سفارت آمريكا در تهران نوشتهشدهبود ،فاش كرد سياستسازان آمريكايي ،از اينكه در
سطح باالي دولت جديد چندين اسم آشنا را ميديدند ،خشنود بودند :بازرگان خودش
كه طي ساليان با آمريكا در ارتباط بود ،يزدي مشاور خميني در ”امور انقالب“ كه وارن
زيمرمن با او از طرف دولت آمريكا يك رابطه مستمر در پاريس برقراركردهبود ،سنجابي
و فروهر جبههمليهاي بهخوبي شناختهشده ،دريادار مدني وزير دفاع ملي ،مردي با
دوستان سطح باال در واشينگتن…
همچنين ويليام سوليوان سفير آمريكا در تهران ،پيوسته «عالئم اطميناندهنده» از
360
نمونه هاي دجالگري
«بعضي آيتاهللها مثل بهشتي كه سوليوان با او قبل از انقالب در تالش براي دستيابي
بهسازش مالقات كردهبود» مخابره ميكرد.
سوليوان بعدها نوشت:
«اگر بهشتي بهعنوان قدرتمندترين چهره سياسي بعد از خميني و بهعنوان وليعهد پرقدرت
وي ،در ايران ظهور كردهبود ،جهان اين شانس را پيدا ميكرد كه اين مرد و صالحيتهايش را از
نزديك مورد ارزيابي قرار دهد .وي مردي بود كه صالبت حضورش محسوس بود و سخنگويي
بود مسحوركننده… در مناسباتي كه سفارت با او داشت ،ما نتيجهگرفتيم كه او مردي زيرك
و پراگماتيك است“نشريه سرويس خبري پاسيفيك“».
در 13آبان 57دانشآموزان و مردم تهران در صفوف انبوه بهدانشگاه ميرفتند تا همراه
با دانشجويان بهديدار آيتاهلل طالقاني بروند كه تازه از زندان آزاده شدهبود .حوالي ظهر
حمله نظاميان و مزدوران شاه بهدانشگاه آغاز شد و در آنجا كشتار كردند .فيلم مربوطه،
شبانگاهان از تلويزيون پخش شد و ايران را تكان داد .صبح فردا دانشجويان و مردم
تهران با دست خالي دانشگاه را تسخير و مجسمه شاه را بهزيركشيدند.
شريف امامي كه عمر دولتش به70روز هم نرسيد جاخالي كرد و شاه در نيمه آبان
براي اولينبار از ”انقالب ملت“ حرف زد و گفت ”من نيز پيام انقالب شما را شنيدم“.
اما درعين پوزشخواهي از ”خطاهاي گذشته و بيقانوني و ظلم و فساد“ بهحكومت
نظامي و نخستوزيري ارتشبد ازهاري توسل جست .اما آب در هاون ميكوبيد چرا كه
طلسم اختناق مدتها بود كه درهمشكستهبود و ديگر آب رفته را نميتوانست بهجوي
بازگرداند.
در حكومت نظامي دوماهه ازهاري ،بهرغم توپ و تانك و مسلسل و كشتارهاي يوميه،
بهدليل حضور مردم در خيابانها و درهمشكستهشدن طلسم اختناق ،باز هم فضاي
باز سياسي حاكم بود .مردم و جوانان انقالبي در همهجا فرياد ميزدند «توپ ،تانك،
مسلسل ،ديگر اثرندارد» …
عاقبت ازهاري بريد و سكته كرد و پس از انبوه قيامها و اعتصابها مردمي كه در سراسر
كشور گستردهبود ،در 16ديماه شاه بختيار را ب ه نخستوزيري منصوب كرد .راهحل
نظامي تجربهشده و شكستخوردهبود و شاه در جستجوي ديرهنگام راهحل سياسي
361
استراتژي قيام و سرنگوني
و تسهيالت الزم براي پرواز به تهران در روز 12بهمن 1357دادهشد .اطرافيان خميني
ازجمله خانم دباغ كه در پاريس با خميني بوده است در خاطرات و اظهارات خود منتهاي
احتياط و محافظهكاري خميني در فرانسه را ،البته در چارچوب حزم و تدبير «حضرت
امام» به طرق مختلف بيان كردهاند.
6روز بعد از مالقات با فرستادگان كارتر ،خميني در نوفللوشاتو سخنراني مفصلي داشت
كه در آن بدون اشاره بهمالقاتش ،نكات مهمي را در همان راستا مطرح كرد.
خميني گفت احتمال كودتا توسط ارتش با پشتيباني آمريكا را «بعيد» ميداند ،ولي براي
اولينبار با دجالگري تمام بهداستانسرايي درباره احتمال مداخله هولناك يك طرف
ثالث صحبت كرد تا آن را پيشاپيش خنثي كند.
خميني گفت:
«يك نقشه ثالثي ،كه شيطنتاش بيشتر است ،و احتمالش هم بيشتر است ،اين است كه
ميگويند اين طوري خيال كرده آمريكا ،باز طرح را داده كه اگر شاه برود يك دستهيي از
اين اشراري كه دارند اينها ،اينها را بياورند بهاسم ملت و هجوم كنند بهارتش و بهارتشيها
بگويند ملت ميخواهند شما را بكشند .ارتشيها را در مقابل اينها وادارند… مردم بازي بخورند
از اينها و دنبال كنند اينها را .آنها غيبشان بزند و مردم را بهمسلسل ببندند و كشتار زياد
بكنند… بهاسم اينكه اگر شاه برود ،ملت ارتش را خواهدازبينبرد و همه صاحبمنصبها را
خواهدقتلعامكرد… بياورند كه اينها هجوم كنند طرف شهربانيها و طرف پايگاهها و ستادها
(((
و طرف اينها هجوم كنند».
از پيام 22بهمن:1379
«اين چشمانداز كه خميني عمدًا آن را نقشه آمريكا و شركتكنندگان در آن را ”مردم
بازيخورده“ توصيف كرد ،روايت خمينيگونه از قيام مردم بهجان آمده و تهاجم جوانان انقالبي
بهپادگانها و مراكز نظامي و سركوبگر رژيم شاه است كه در 22بهمن همان سال برخالف
خواست خميني در صورت واقعي خود ،محقق شد .هرچند كه خميني نهايت تالش خود را براي
مهار و خنثيكردن آن بهكاربست.
راستي اين طرف سوم ،كه هم در آن زمان مشغله ارتجاع و استعمار بوده و هم در حال حاضر
-4سخنراني خميني در نوفل لوشاتو24،ديماه ،57صحيفه نور
363
استراتژي قيام و سرنگوني
باندهاي مختلف نظام آخوندي يكديگر را از آن پرهيز ميدهند كيست و چيست؟ خميني
خودش در پيام نوروز 1342اين طرف سوم را به قيد سوگند چنين معرفي كردهاست” :من
بهخداي تعالي از انقالب سياه و انقالب از پايين نگران هستم“.
خميني تا 22بهمن بهقول خود در مورد جلوگيري از انفجاريشدن اوضاع وفادار بود و هرگز
فتواي جهاد صادر نكرد .تظاهركنندگان كه در برابر قواي تا دندان مسلح شاه جنايتكار سينه
سپر كردهبودند ،فرياد ميزدند ”رهبران ما را مسلح كنيد“ !
خميني اكيدًا مراقب بود كه هيچ ميدان و زمينهيي براي نيروي انقالبي جامعه بازنكند و جريان
انتقال قدرت را بهنحوي پيش ببرد كه ساختار اقتصادي و اجتماعي و بوروكراسي پيشين در
هم نريزد.
خميني حتي بعد از معرفي بازرگان بهعنوان نخستوزير در روز 61بهمن 1357چارچوب قانون
اساسي رژيم سلطنتي را با تردستي ،بهشكل زير ميپذيرفت:
“سؤال :بهنظرشما قانون اساسي 1906آيا مورد قبول است و ميتواند چارچوبي باشد براي دوره
انتقالي؟
جـ بهجز در موارد بسياري كه بهزور وارد قانون اساسي شدهاست تا زماني كه ملت رأي مخالف
بهآن ندادهاست بهقوت خود باقي است”.
جالب توجه اينكه خميني تا بعدازظهر 21بهمن باز هم تأكيد ميكرد:
“ـ من هنوز دستور جهاد مقدس ندادهام.
ـ مايلم تا مسالمت حفظ و قضايا موافق آراي ملت و موازين قانون عمل شود”.
اما در روز 22بهمن ديگر مردم بهستوه آمدند و در آن روز ديگر كار از كنترل خميني خارج
شد».
تاريخنويس خميني(در كتاب موسوم بهكوثر) در اين باره مينويسد:
«ـ مردم مسلح گروه گروه در خيابانها بهراه افتادهاند و هر خيابان يك سنگر است.جبهه اصلي
معلوم نيست.همهجا جبهه است.
ـ نيروهاي ارتش از شهرها بهسوي تهران درحركتند ،افراد نيروي دريايي بهكمك نيروي هوايي
شتافتند.
ـ بسياري از نقاط تهران در تصرف مردم مسلح است.
364
نمونه هاي دجالگري
-در گرماگرم جنگهاي خونين بين مردم و نيروهاي مسلح ،مردم تانكها و هليكوپترها را از كار
انداختند».
يادآوري ميكنم كه از سال 1350تا مهر 1356كه خميني فرصت را براي موضعگيري
دجاالنه عليه مجاهدين و عدالتخواهي آنها مغتنم شمرد ،در عرض 7سال بهخود فشار
آورده و مجموعًا 11پيام داده بود .او درحقيقت از فرداي جشنهاي 2500ساله شاهنشاهي
كه عليه اين جشنها سخنراني داشت ،ديگر بهمدت 6سال اساسًا خاموش بود و فقط
لحن او تحت تأثير مجاهدين ،قدري عليه رژيم شاه تيزتر شدهبود.
اما وقتي كه طلسم اختناق شكست و شاه در نيمه مرداد ،1356هويدا را بعد از 13سال
نخست وزيري ،بهعنوان قرباني اول ،كنارگذاشت ،خميني 5ماه ديگر هم صبركرد
ال اطمينان پيدا كند كه سياست آمريكا فرق كرده است .سپس در سخنراني تا كام ً
بهمناسبت مرگ پسرش در 10ديماه ،1356آخوندها را بهبهرهبرداري از فرجهيي كه
ايجاد شده فراخواند و گفت:
«امروز يك فرجهيي پيداشده ،من عرض ميكنم بهشما يك فرجه پيدا شده .اگر اين فرجه پيدا
نشدهبود ،اين اوضاع امروز نميشد در ايران .اگر اين غنيمت بشمارند اين را ،اين فرصت است.
اين فرصت را غنيمت بشمارند آقايان .بنويسند ،اعتراض كنند .االن نويسندههاي احزاب دارند
مينويسند ،امضا ميكنند ،اشكال ميكنند… شما هم بنويسيد… امروز روزي است كه بايد
گفت و پيش ميبريد .و من خوف اين را دارم كه خداي نخواسته اين فرجه از دست برود» .بعد هم
با صراحتي فوق فرصتطلبانه بهآخوندها اطمينان داد كه «خوب ،ما ديديم كه چندين نفر اشكال
كردند… امضا كردند و كسي هم كارشان نداشت»!(صحيفه نور ،جلد اول ،صفحه .)266
سقف رهبري و فراخوان مبارزاتي خميني را ميبينيد؟! «اشكالكردن و امضاكردن»
بدون خطر ،با ضمانت اينكه «كسي هم كارشان نداشت» .اين است مفهوم موجسواري
فرصتطلبانه و ميوهچيني ازپي تودههاي مردم كه با دجاليت در «زير درخت سيب»
عجين و تكميل شده بود.
365
استراتژي قيام و سرنگوني
جمهوري و حاكميت جمهور مردم براي او بسيار نامأنوس بود .همچنانكه اشاره كرديم
شعار وحدتگرايانة او «همه باهم» نيز به دور از ميدان عمل مبارزاتي و عاري از ارائه
خطمشي و برنامه و آلترناتيو مشخص بود .از معرفي شوراي بهاصطالح انقالب و
دولتي هم كه دوماهونيم قبل از آن در نيمة آبان 1357مخفيانه تشكيل داده بود ،طفره
ميرفت و آن را از ميليونها مردمي كه در خيابانها براي او شعار ميدادند ،قويًا مخفي
نگهميداشت.
در سوم بهمن 1357روزنامههاي آن زمان نخستين گفتگوي او با خبرنگاران ايراني
را دربارة «حكومت اسالمي» و اينكه در آن «ديكتاتوري وجود ندارد» منتشر كردند.
به برخي سوال و جوابها و دجاليتي كه در آن موج ميزند ،توجه كنيد:
ال معرفي خواهد شد يا نه؟«سوال ...:آيا اعضاي كميته شوراي انقالب اسالمي و دولت قب ً
جواب ...:در بهشت زهرا راه خود را اعالم ميكنيم و حرفهايي را كه بايد مقدمتًا زد ،خواهيم
زد.
سؤال :حضرت آيتاهلل ممكن است بفرماييد شكل طبقاتي اين كميته اسالمي چگونه خواهدبود
و آيا نمايندهيي از طبقة كارگر و روشنفكر در آن خواهد بود يا اكثريت اعضاي كميته از
روحانيون خواهند بود؟
جواب :نخير از روحانيون نخواهد بود .روحانيون مثل ساير طبقات نماينده خواهند داشت.
سؤال :ممكن است خطوط اصلي اين حكومت اسالمي را در زمينههاي اقتصادي ،اجتماعي و
سياسي بفرماييد؟
جواب :اينها اموري نيست كه بتوانم آنرا براي شما تشريح كنم...
سؤال :منظورم اين است كه در حكومت اسالمي مليشدن صنايع قطعي خواهد بود يا هنوز
معلوم نيست و آيا ابزار توليد در دست دولت خواهد بود.
جواب :آنهم بايد مورد مطالعه قرارگيرد.
سؤال :در مورد آزادي بيان و عقيده شما چه حدودي را در نظر داريد و آيا فكر ميكنيد بايد
محدوديتهايي قايل شد؟
جواب :اگر چنانچه مضر به حال ملت نباشد ،بيان همهچيز آزاد است .چيزهايي آزاد نيست كه
مضر به حال ملت ما باشد.
366
نمونه هاي دجالگري
367
نمونه هاي دجالگري
يك دولتي را معرفي ميكنيم رئيس دولتي را معرفي ميكنيم موقتًا دولتي تشكيل ِبدد كه
هم به اين آشفتگيها خاتمه بِدد و هم يك مسألة مهمي كه مجلس مؤسسان است ،انتخابات
مجلس مؤسسان را درست كند و مقدمات او را درست كند و مجلس مؤسسان تاسيس بشد و
همينطور مجلس انتخابات هم درست بشد لهذا ما دولت موقت را تعيين كرديم و از خداي
تبارك و تعالي ميخوام كه توفيق بدد به آقاي مهندس بازرگان كه اين مأموريت را به وجه
احسن انجام بدهد»
روز بعد متن مكتوب حكم نخست وزيري بازرگان هم منتشر شد .در اين حكم كه
به تاريخ 6ربيعاالول سال 1399هجري قمري15بهمن 57يعني در سومين روز ورود
خميني به تهران نوشته شده است ،خميني خطاب به بازرگان كه او را «مأمور تشكيل
دولت موقت» كرده است ،ميگويد:
«ترتيب ادارة امور مملكت و خصوصًا انجام رفراندم و رجوع به آراي عمومي ملت در باره تغيير
نظام سياسي كشور به جمهوري اسالمي و تشكيل مجلس مؤسسان از منتخبين مردم جهت
تصويب قانون اساسي نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت بر طبق قانون اساسي
جديد را بدهيد».
بنابراين عالوه بر اداره امور جاري كشور ،دولت موقت سه وظيفه دارد:
-1انجام رفراندم دربارة تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسالمي
-2تشكيل مجلس مؤسسان جهت تصويب قانون اساسي
-3انتخاب مجلس نمايندگان ملّت
ميبينيد كه يك هفته قبل از سقوط رژيم شاه در 22بهمن ،هم رفراندم و هم «جمهوري
اسالمي» از پيش تعيين تكليف شده بود.
خميني:
«به مجرد اينكه اين نظام بههم بخورد جايگزين آن را ما داريم .و يك نظام اسالمي،
جمهوري اسالمي متكي به آراي عمومي و متكي بر قوانين اسالم».
دو هفته بعد از 22بهمن هم خميني در روز 9اسفند اعالم كرد:
«آن چه اينجانب به آن رأي ميدهم جمهوري اسالمي است ...نه يك كلمه زياد و نه يك
كلمه كم»!
369
نمونه هاي دجالگري
371
نمونه هاي دجالگري
است (((»...پدرطالقاني سپس به تفصيل توضيح داد كه چگونه شيطان و هواي نفس
باعث جداشدن كاشاني از مصدق گرديد و اين طبعًا براي دارودسته خميني بسيار
گزنده بود.
وقتي پس از پدرطالقاني نوبت به من رسيد ،از جانب مجاهدين در برابر يك ميليون نفر
از مردم تهران جواب «جمهوري اسالمي» مورد نظر خميني را دادم و گفتم:
«تصويب آن در شكل رفراندم پيشبينيشده از طرف دولت ،از پيش محرز است» .اما «ما
ميگوييم جمهوري اسالم بله ،ولي سوءاستفاده ارتجاعي از اسالم نه.
برهمين اساس فكر مي كنيم كه خصايص ضد استعماري ،ضد ديكتاتوري و ضد ارتجاعي
اين جمهوري ،كه بايستي حافظ حقّ و حقوق تمامي مردمي باشد كه در سراسر اين كشور
زندگي ميكنند ،مبرمترين خصايص اين جمهوري است ،كه اين جمهوري بهخصوص بايد
در نهايت عدل بلكه بيشتر ،و در نهايت قسط ،تمام آزاديهاي سياسي و اجتماعي را در مورد
طبقات و نيروهاي مختلف افاده كند .همچنين تأكيد بر نقش اجتماعي مستضعفين و طبقات
محرومكارگر و دهقان جامعه را در صدر برنامه خويش قرار بدهد .واال بديهي است كه بر حسب
بيان صريح سوره ماعون« :اگر منع ماعون نموده و يا باصطالح آالت و ابزار زندگي و توليد و
منافع آنها را منحصر به قشر و طبقه بخصوصي بكنيم .تكذيب دين و تكذيب اسالم است».
با توجه به سوءاستفاده خميني از كلمه اسالم و مترادفكردن آن با ارتجاع و ديكتاتوري
واليت فقيه و بهرهكشي ،ما در نقطه مقابل او عمد داشتيم كه بر محتواي واقعي و
روح اصيل اسالم تاكيد كنيم كه ضداستبدادي و ضداستثماري و مبشر آزادي است.
بهاينترتيب خميني را بهلحاظ ايدئولوژيك خلع سالح و دجاليت او را افشا ميكرديم و
او از همين بهغايت ميسوخت.
375
نمونه هاي دجالگري
377
استراتژي قيام و سرنگوني
شمسي تصويب كرد از 60نماينده تهران32 ،نفر پيشهور10 ،نفر زميندار و كشاورز10 ،نفر
بازرگان4 ،نفر علما و طالب و 4نفر هم شاهزادگان و قاجاريان بودند .در فهرست اسامي
نمايندگان اصناف و بازار« ،منجمله به يك سقطفروش ،يك بنكدار ،يك بلورفروش،
يك معمار ،يك بقال ،يك سمسار ،يك دالل ،يك ساعتساز ،يك پلوپز ،يك زرگر،
يك يخدانساز ،يك خياطباشي و ...برميخوريم».
در همين بيانيه خاطرنشان شده بود كه حتي حكومت پهلوي در عمر 57سالهاش
مجبورشد 4بار بهصورت ظاهري هم كه شده دست به تشكيل مؤسسان بزند ،پس حاال
بعد از انقالب ضدسلطنتي چه شده است كه 72سال بعد از مشروطه بايد به خبرگان
رضايت بدهيم؟ پس چه شد آن قول و قرارهاي پيشين؟!
جبهه ضد ارتجاع
يادآوري ميكنم كه در 29ارديبهشت 1358كه سالروز تولد دكتر مصدق بود ،مجاهدين
با جاما,جنبش انقالبي مردم مسلمان ايران كه دكتر سامي وزير بهداري بازرگان رياست
آن را برعهده داشت ،يك ائتالف سياسي را براي شركت در انتخابات بعدي پايهگذاري
كردند .اين ائتالف در قدم اول «مسلمانان ضداستبداد ،ضدارتجاع و ضداستعمار» را به
اتحاد عمل فراميخواند.
اينكه يك گروه مسلمان ديگر هم در آن زمان به خود جرأت بدهد كه با مجاهدين
بهطور علني و رسمي ائتالف كند و بهرغم خميني از«فرخنده زادروز دكتر محمد مصدق
پيشواي فقيد نهضت ملي ايران» سخن بگويد ،نشان از فروريختن خميني داشت و
واكنش جنونآميز خميني را برميانگيخت .بههمينخاطر چندروز بعد در اوايل خرداد،
چنانكه قبال گفتم ،چند لگد محكم نثار ما و ساير جريانهايي كرد كه سالروز تولد
مصدق را بزرگ داشته بودند.
سپس در آستانة 30تير 1358جاما و مجاهدين و جنبش براي آزادي و سازمان اسالمي
شورا ،خاطرة 30تير و قيام درخشان خلقمان در 30تير 1331را بهطورمشترك گرامي
داشتند.
همزمان در 27تير اين 4گروه باضافه «جنبش مسلمانان مبارز(حبيباهلل پيمان) و
379
استراتژي قيام و سرنگوني
«عليرغم ارائه نمونهها و مدارك از طرف گروههاي مترقي شركتكننده در انتخابات داير بر
تضييقات تبليغاتي و ضرب و جرح افراد و از بينبردن اوراق و پوسترهاي تبليغاتي گروههاي
ال هيچ نوع ممانعتي از طرف مقامات مسئول از گروههاي فشار و مرتجعين كه مذكور ،عم ً
بهطور سيستماتيك و برنامهريزي شده و با شيوههاي ضدانقالبي فضاي آزادي را ازبينميبرند،
تاكنون صورت نگرفته است.
درحاليكه انقالب خونبار مردم قهرمان ما اولين تجربيات دموكراسي را پشت سر ميگذارد ،بيم
آن ميرود كه لحظهيي غفلت ،نهال نورس آزادي را بهدست تندباد ارتجاع ريشهكن نمايد».
12-مرداد « :58موارد نقض آزادي انتخابات خيلي زياد است كه در اولين فرصت به اطالع
ملت ايران خواهيم رساند»
13-مرداد :58
«اعتراض به تقلبات گسترده در انتخابات :با كمال تاسف گروهها و سازمانهاي امضاكنندة
اطالعيه حاضر اعتراض اكيد خود را مبني بر تقلبات گسترده كه بهوفور در بسياري از حوزههاي
انتخاباتي تهران رواج داشت ،بهاطالع عموم مردم شريف تهران ميرسانند .تقلباتي كه از اعمال
نفوذ و تحميل يك صورت اسامي مشخص تحت نام امام و ممانعت از رايدادن به نامزدهاي
مطلوب ،تا ضرب و جرح و دستگيري هواداران ما و تقلب در صندوقها و قرائت آراء و حتي
دستگيري بازرسان وزارت كشور و غيره ،گسترش داشته و مدارك مستند آن به وزارت كشور
تسليم شده است .مداركي كه بهامضاي بازرسان خود اين وزارتخانه نيز رسيده و هر وجدان
منصف و بيطرفي را به مخدوشبودن آراي حوزههاي مذبور واقف ميسازد .اكنون با جلب
نظر مقامات مسئول خواستار رسيدگي فوري به موارد فوق گرديده و تامين حقوق آزاديخواهانة
سياسي و اجتماعي مردم قهرمانانمان را تقاضا ميكنيم»
17-مرداد :58نامة مشترك به خميني:
«گروههاي امضاكنندة نامه حاضر در پاسخ به دعوت شما مبني بر شركت در انتخابات مجلس
براي قانون اساسي ،فعاالنه در انتخابات مزبور شركت كرده و به معرفي كانديدا نيز اقدام
نمودند .اين درحالي بود كه فشارها و محدوديتهاي بسياري كه متاسفانه هنوز هم مستقيم و
غيرمستقيم تحت نام شما اعمال ميشود ،كمتر اميدي در جهت تاثيرگذاري انقالبي براي ما
برجاگذاشته بود .بههمين دليل نتوانستيم بسياري از هواداران خود را بهشركت در انتخابات
381
استراتژي قيام و سرنگوني
قانع كنيم .آنها بر اين عقيده بودند كه شركت ما در جو موجود ،مفيد هيچ فايدهيي نخواهد
بود».
«مسأله اساسي براي طرفداران ما اين است كه حزب برندة انتخابات كه چندماه از تأسيس
آن نيز بيشتر نميگذرد ،چگونه ميتواند بدون اينكه همه چيز خود را به شما منتسب سازد در
اكثر نقاط كشور حائز اكثريت آراء گردد و آيا اين استفاده شايسته يي از خون دهها هزار شهيد
انقالب ايران كه در اعتماد عمومي به شخص آن حضرت منعكس گرديده است محسوب
ميشود؟ وانگهي در شرايطي كه وزرا و معاونين آن بهخاطر مسئوليتهاي اجرايي خود از
نامزدي مجلس محرومند ،چگونه اعضاي شوراي انقالب كه هماكنون در دولت نيز ادغام شده
است ميتوانند بهرغم مسئوليتها و اقتدارات گسترده خود راهي مجلس شوند؟ از همة اينها
ناراحتكنندهتر اين بود كه عليرغم تكذيبهاي مكرر راديو در روز انتخابات ،قويًا در روزهاي
قبل از انتخابات شايع كرده بودند كه شخص آن حضرت فهرست بهخصوصي را امضا كردهايد
كه قابلانتشار نيز هست.
مجموعة اين دخالتها و محدوديتها هماكنون ما را با مجلسي مواجه ساخته است كه بهجز شمار
قليلي از علما و افراد شركتكننده در آن ،بهراستي فاقد نمايندگان طرز تفكر انقالبي نسل
جوان و روشنفكر مسلمان است .مجلسي كه طبعًا نخواهد توانست چنانكه بايد به حياتيترين
خواستهاي توده انقالبي مسلمان در چارچوب تدوين يك قانون اساسي و مردمي پاسخ دهد».
«از اين رو وظيفة خود ديديم كه مهمترين اصول و مواضعي را كه بايستي در قانون اساسي
آينده گنجانيده شود و در برنامه حداقل همه گروههاي امضاكننده حاضر از مدتها پيش عنوان
شده است تحت موارد ذيل به اطالع آن حضرت برسانيم».
« -1تاكيد و تصريح بر محتواي ضداستبدادي و ضداستعماري جمهوري اسالمي…
-2فرم حكومتي دولت اسالمي نظام شورايي است .شوراها در تمامي دواير و قسمتهاي
مملكت بايستي عهدهدار مسئوليتهاي مختلف گردند...
-3مبناي ارزش و حق بهرهوري و تصرف در نظام جمهوري اسالمي ،تنها و تنها كار است...
-4زمين و محصول از آن كسي است كه كاركرده و كشته است.
-5كارگران و دهقانان ايران بايد از هرگونه ماليات و پرداختهاي دولتي معاف بوده و از بيمه و
بهداشت و تحصيل رايگان بهرهمند باشند.
382
استراتژي قيام و سرنگوني
384
نمونه هاي دجالگري
اما خميني ،درست مثل انتخابات مجلس شوراي ملي ،نگذاشت كه از هيچ كجاي كشور
حتي پاي يك مجاهد خلق به اين مجلس برسد .از اين كه در داخل همين مجلس
بساطي را كه او ميخواست برهم بريزيم و درهم بشكنيم ،به شدت واهمه داشت.
چنانكه در فصلهاي قبل گفتم ،در تيرماه 58پس از اينكه پدر طالقاني را نامزد رياست
جمهوري كرديم .اعالم جنگ غير رسمي خميني به مجاهدين با نواري به صداي
خودش صورت گرفته بود و هيچ روزي نبود كه زخمي و مجروح و مضروب و مصدوم
و حمله به دفاتر و ستادهايمان در نقاط مختلف نداشته باشيم .تحريكات و اذيت و آزار
و حمالت براي بيرونكردن ما از دفتر مركزي مان در ساختمان بنياد علوي در خيابان
مصدق هم جاي خود را داشت .همزمان دادستان ارتجاع هم به سفارش شخص خميني
پرونده جاسوسي براي سعادتي ترتيب داده بود و آن را عليه ما علم ميكرد .چنانكه
در اطالعيه 15تير 58مجاهدين تحت عنوان «تحريكات گسترده برعليه مجاهدين»
آمده است ،پاسداران بهبهانة تيراندازي بهمقرشان از سوي مجاهدين نيمهشب به
دفتر مجاهدين حمله ميكنند و خواستار اعدام سعادتي ميشوند .بسياري را مجروح
ميكنند و پس از تصرف محل ،به رسم هميشگي به «كشف وسايل فساد و فحشا»
با صحنهسازيهاي بسيار وقيحانه و مبتذل نايل ميشوند! صبح روز بعد«امت هميشه
در صحنه» فرا ميرسند و يك تظاهرات مصنوعي عليه «مفسدين فياالرض» با
عكسبرداري و فيلمبرداري خبرنگاران «شير پاك خورده» از وسايل فحشا و فساد،
ترتيب داده ميشود .همچنانكه خميني در نوار صوتي گفته بود ،بهشدت در قم شايع
ميشود كه خرمنها و سيلوها را مجاهدين آتش ميزنند .همزمان در اصفهان شايع
ميشود كه قسمتي از ذوب آهن را مجاهدين آتش زدند و پالكاردهاي مربوط به ميالد
امام زمان را مجاهدين پاره ميكنند .مجاهدين در اطالعيه خود با لحني بسيار محترمانه
بهخميني مي نويسند:
«گزارشات و تحليلهاي ما نشان ميدهد كه در مرحله كنوني ،هدف تمامي اين توطئهها،
- 6مجموعه اعالميهها و موضعگيريهاي سياسي مجاهدين خلق ايران( -)1انتشارات سازمان مجاهدين
خلق ايران -تهران 1359
385
استراتژي قيام و سرنگوني
واداركردن ما به سكوت ،بهويژه در مقابل مسأله خطير و سرنوشتساز قانون اساسي است»....
در چنين فضايي انتخابات خبرگان در 12مرداد 1358درحاليكه حمالت هر روزه به
دفاتر ما در سراسر كشور جريان داشت برگزار گرديد و با لشكركشي به كردستان و
تيربارانهاي آنجا تكميل شد .خبرگان خميني در روز 28مرداد شروع بهكار كرد كه
همزمان با لشكركشي به كردستان و سركوب پيشمرگان و نيروهاي سياسي بهويژه
حزب دموكرات بود.
من با 297هزار رأي در تهران نفر دوازدهم شدم .اعتراضهايمان به تيراندازيها و تهاجمات
و درگيريها و تقلبات هم هيچ اثري بر روي خميني نداشت .او كه در«زير درخت سيب»
خود را از جهات مختلف از هرگونه شايبه قدرتطلبي مبرا نشان ميداد ،تصميم خود را
براي به كرسينشاندن سلطنت و واليت مطلقه فقيه در قانون اساسي به هرقيمت گرفته
بود .اما كار خبرگان بهجاي يكماه كه مدت اعتبار قانوني نمايندگان آن بود سهماه
بهدرازا كشيد و در 24آبان دستپخت خود را بر اساس اصل واليت فقيه به خميني
تحويل داد كه در 12آذر همان سال 58در رفراندمي ديگر به كرسي نشانده شد.
پس از تشكيل خبرگان خميني ،پدرطالقاني فقط سههفته در قيد حيات بود و در روز
19شهريور جان به جانآفرين تسليم كرد .بهراستي كه در آن سههفته بهشدت تحت
فشار و در معرض جنگ اعصاب خردكننده بود.
پدر طالقاني با 2ميليون و 17هزار رأي كه همين رژيم براي او در انتخابات مجلس
خبرگان بررسي قانون اساسي اعالم كرده بود ،نماينده اول استان تهران و تمام ايران
بود .عليالقاعده پدرطالقاني بايد رياست اين مجلس را برعهده ميگرفت .اما خميني
خوب ميدانست كه در اينصورت به خواستة خود نخواهد رسيد .ازاينرو از همهسو فشار
را بر پدر ميافزود .خميني حتي منتظري را در مسند رياست خبرگان نپسنديد و بهشتي
را ميخواست كه خط او را همچنانكه بعدًا در مورد اليحه ضد انساني قصاص در مقام
رياست قوه قضاييه پيش برد ،در خبرگان هم نكته به نكته پيش ببرد و«واليت فقيه»
و«امامت امت» را درباره خميني از تصويب بگذراند .تيغكشان و لومپنهاي نظام هم در
جايگاه تماشاچيان پيوسته آماده بودند تا با قمه و چاقو و با هوچيگري و شانتاژ و تهديد و
فحاشي هركس را كه قد ِم چپ بردارد و به بهشتي چپ نگاه كند ،بجاي خود بنشانند.
386
نمونه هاي دجالگري
387
استراتژي قيام و سرنگوني
هم در مجلس خبرگان بحث ميكنند ،در اين اصل اساسي قرآن كه به چه صورت پياده بشود.
بايد ،شايد ،يا اينكه ميتوانند ...نه ،اين اصل اسالميه .علي ميفرمود:
لك” هركه استبداد كند دركارهاي خود هالك ميشود.چرا نميشود؟ اس َت َب َّد ب َر ْأي ِه َه َ
“ َم ِن ْ ِ ِ
نميدانم؟ يعني گروههايي ،افرادي دستاندركار.شايد اينطور تشخيص بدهند اگر شورا باشد
ديگه ما چكاره هستيم ؟ شما هيچ ،برويد دنبال كارتان!»(سخنراني پدرطالقاني در آخرين خطبه
دردمندانهاش در بهشتزهرا دوروز قبل از وفات17 -شهريور.)58
من يكبار عصبانيت و جوش و خروش او را بهچشم ديده و از حالت پدر بهخاطر فشاري
كه به قلبش ميآمد ،نگران شدم و ميفهميدم كه در اينطور مواقع چه حالتي پيدا
ميكند .در ارديبهشت ،58چندي پس از بازگشت ايشان از قم در پي تعطيل دفاتر كه در
فصول قبل از آن صحبت كرديم ،روزي با برادرانمان مهدي ابريشمچي و عباس داوري
به ديدار ايشان رفتيم .عزت سحابي هم كه در كابينة بازرگان نقش وزير ارشد داشت و
با او بحث و گفتگوهاي بسيار داشتيم ،وقتي شنيد خدمت آقاي طالقاني ميرويم ،گفت
من هم با شما ميايم چون بعد از بازگشت آقا به تهران ايشان را نديدهام .اين مهندس
سحابي البته آن مهندس كه 7سال پيش از آن من در اقامت يك هفتهيي خود در
زندان قزلقلعه ديده بودم نبود و دچار يك دگرديسي و استحاله ارتجاعي شده بود .در
سال 50او را بهخاطر حمايت از مجاهدين گرفته بودند و من او را در قزلقلعه ديدم.
با ارادتي چشمگير نسبت به مجاهدين .روزي هم كه به دادرسي ارتش ميرفت ،نامه
ريزنويسي براي اينكه به برادر بنيانگذارمان سعيد محسن بدهد در جيبش گذاشتم كه
لورفت و اسباب دردسر شد .اما حاال بعد از رسيدن به حاكميت ،حتي با خود مهندس
بازرگان هم زاويه زيادي پيداكرده بود و گاه حرفهاي بيمقدار و خندهداري ميزد .از
قبيل اينكه حزب جمهوري اسالمي و جماعت خميني درست است كه مستبد هستند
اما مانند بلشويكها در مقابل منشويكها هستند ...و اينها هستند كه انقالب را پيش
ميبرند و انقالبي هستند!!
درهرحال ما آن روز از اينكه آقاي مهندس سحابي هم ما را در خدمت پدر طالقاني
همراهي ميكند خوشحال بوديم و انتظار ياري داشتيم .اما وقتي نزد آقاي طالقاني
رسيديم ،هنوز چاي اول را نخورده بوديم كه سحابي با پرخاش ،به حسابرسي از پدر
388
استراتژي قيام و سرنگوني
پرداخت و گفتُ :خب آقا ،بگوييد ببينيم اين مدت كجا بوديد و چرا رفتيد و اين چه كاري
بود كه كرديد و به ما هم نگفتيد...؟(نقل به مضمون).
پس از يكيدو دقيقه كه اين بحث جريان پيدا كرد ،من ديدم كه پدرطالقاني بهطرز
غيرمعمول سرخ و برافروخته شد و با عصبانيت فوقالعاده به او گفت :نگذاريد دهان
من باز شود و بگويم آنچه را نبايد بگويم .من سيد جوشي هستم .نگذار ديوانه شوم....
مگر من نميدانم كه اگر هنوز شماها و آنهايي كه توي آن شوراي انقالب هستيد كمي
مراعات ميكنيد ،بخاطر 4تا سالحي است كه در دست اين بچههاست و اال اگر اينها
نبودند و نميترسيديد هيچ خدايي را بنده نبوديد و اين آقايان دمار از روزگار اين مردم
بدبخت در ميآوردند(....نقل به مضمون)
هرلحظه كه ميگذشت رنگ پدرطالقاني سرختر ميشد و مانند آتشفشان حرفهايي به
عزت سحابي و شوراي ارتجاع خميني ميزد كه ما تا آن روز نشنيده بوديم و در همانجا
فهميديم كه ايشان ،نخستين رئيس شوراي انقالب بوده ،اما آن را ترك كرده و بهشتي
كار را بهدستگرفتهاست.
عجبا كه تا آن روز فكر ميكرديم بحث و جدلهاي عزت سحابي با ما دروني و دوستانه
است و حاال پيش آقاي طالقاني و در مجلس خصوصي در طرف ماست و غمخوار و
مويد پدر است تا در برابر خميني بيشتر بايستد و از اينكه پدر دفاتر خود را بهعنوان
اعتراض تعطيلكرده و امتياز تشكيل شوراها را هم از خميني گرفته قدرداني و تجليل
خواهد كرد .اما در عمل ديديم كه عزت سحابي خودش يكپا مدعي آقاي طالقاني
است .خود غلط بود آنچه ما پنداشتيم...
وقتي منقلبشدن پدر را به آنصورت ديدم ،ديگر بحث سياسي يادم رفت .نميدانم
چهگفتم يا چهكردم ولي بيهوده سعيكردم با انداختن خودم به وسط اين بحث ،حالت
پدر بهوضع اول برگردد .از حق نگذريم سحابي هم دستوپايش را جمع كرد و قدري
معقولتر شد .بعد هم پاكت سيگار آقا را كه همهاش را كشيده و خالي شده بود برداشتم
و گفتم ،آقا پس سهميه ما چه ميشود؟! شما كه همه را كشيديد و براي ما چيزي باقي
نماند ،از يتيمنوازي شما بهدور است!! حرفش را قطع كرد و گفت :سيگار آن باال پشت
قفسه كتابخانه است ،بلند شويد بياوريد ،هم براي خودتان ،هم براي من...
390
استراتژي قيام و سرنگوني
عرض كردم :اطاعت .اما شما امروز بهاندازة كافي عالوه بر سيگار ،از دست ما و از دست
اين آقاي سحابي كشيدهايد ،امروز بستان است .براي شما آب ميآورم و سيگار شما
را خودم ميكشم...
وقتي ليوان آب را تقديمش كردم و خواهش كردم بنوشد ،از نگاه پرمهرش پيدابود كه
عصبانيتش قدري فروكش كرده است .بعد هم موضوع صحبت را بهكلي عوض كرديم
و نيمساعت بعد همراه با آقاي مهندس سحابي رفع زحمت كرديم تا آقاي طالقاني روح
راستين انقالب ضدسلطنتي ،با 40سال رنج و زندان و تبعيد و بدتر از همه ،بنبست و
جنگ اعصاب فرسايندة روزگار خميني لعين ،نفسي بهراحتي بكشد .هرچند كه ميدانستم
بعد از ما عدة ديگري به مالقات پدر خواهند رفت كه چه بسا بهتر از ما نباشند.
اما در روز 19شهريور سال ،58پس از درگذشت نابهنگام پدر كه ايران يكپارچه در
سوگ او فرورفت ،همگان بزرگترين تشييع تاريخ ايران را بهچشم ديدند .وقتي پيكرش
را به بهشتزهرا بردند ،ميخواستم آنجا باشم .با يك تيم از برادرانمان در چند خودرو
6ساعت تالش كرديم كه از كوچه و پسكوچهها خودمان را به بهشتزهرا برسانيم،
اما همه راهها بسته بود .در تمام خيابانها و كوچههاي جنوب شهر ،درها باز و مردم
بهصورت خودجوش براي كاستن از فشار ترافيك و گرد و غبار و گرما در همه جا آب و
يا گالب ميپاشيدند .پدرطالقاني بود كه بيدريغ در بارة «استبداد زير پرده دين» هشدار
ميداد و بساط خميني را درهم ميپيچيد.
«ميدانيد بچهها ما يتيم شديم ،بيپدر ،بيزره و بيسپر ،حاال معلم ،رهبر و فرمانده ما
بهخاكافتاده و به خدا پيوسته.
َّربَّ َنا إنَّ َنا َس ِم ْع َنا ُم َنا ِدياً يُ َنا ِدي لِإلي َمان أَ ْن آ ِمنُ ْ
وا ِب َرب ُِّك ْم َفآ َمنا او ندادهنده ما بود ،منادي ايمان، ِ ِ ِ
معلم قرآن ،پس تعجبي نيست اگر مردم ما اينچنين از شمال تا جنوب در ماتم فرورفتند و بر
سروسينه ميكوبند.
بگذاريد بگريند ،همه بگريند ،گريهكن دشت كوير ،گريهكن بحرخزر ،گريهكن جنگل سرخ،
گريهكن مرد بلوچ.
بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران
392
نمونه هاي دجالگري
پيشواي خلق ،پيشواي آزادي ،اي يار بيپناهان ،پشتيبان ضعيفان ،مرد پيامبرتبار و پيامبرگونه،
درود بر طالقاني.
بله همه مردم يتيم شدند ،همة اقشار مردم با هرگرايش و هرمرام و هرمسلك ،ديديد كه
خواهران و برادران عزيز ارمني ما ،كليمي ما چه زار ميگريستند .بر اونها تسليت باد.مبادا به
بچهها ،به بچههاي همسايهها و به كوچكترها بگوييد پدر مرده ،نه ،بگوييد رفته سفر ،بگوييد
مسافرت است ،بگوييد برميگردد ،اگر كسي پرسيد كجا ميشود ديدش و كجا ميشود پيدايش
كرد ،از اونجا كه گفتيم روح مجسم انقالب ما بود ،بگوييد توي چشمهسارها ،آنجا كه
ماهيهاي سياه كوچولو ،گستاخي ميكنند و خالف جريان شنا مي كنند آنجا مي شود ديدش،
در هركجا كه ابوذري هست و اعتراض ،در هركجا كه مالكي هست و شمشير ،در هركجا كه
مالكي هست و شمشير از نيامكشيده ،در هركجا كه عليوار ،چهره راستين اسالم و تفسير
واقعي قرآن هست .وقتي كه ميخروشيم ،ميجنگيم ،و وقتي كه ميفهميم»(در رثاي پدر-
(((
دانشگاه تهران ،شهريور .)1358
بنبست قراردادن آنها در برابر دستپخت خبرگان در آستانة رفراندم قانون اساسي
واليت فقيه بود .خميني با دجاليت گروگانگيري را «انقالب دوم» خواند تا در زير
پوشش«ضد استكباري» و«ضدامپرياليستي» ،بهثبتدادن ديكتاتوري ديني در قانون
اساسي بعد از انقالب ضدسلطنتي ،تحتالشعاع قرار بگيرد و كسي نتواند در برابر آن ِ
به مخالفت برخيزد و سينه سپر كند .كاركرد دجالگرانة شعار«مرگ بر آمريكا» براي
فاشيسم ديني آنقدر حياتي و تعيينكننده بود كه حتي همين آقاي ميرحسين موسوي
در مقام نخستوزير خميني تا شهريور سال 67يعني پس از آتشبس و پس از قتل عام
زندانيان سياسي هشدار ميداد:
«در شرايط جديد و بعد از جنگ بايد بسيار دقت كنيم اهداف و شعارهاي انقالب نبايد تغيير
كند» .زيرا «شعار مرگ بر آمريكا … مهمترين ابزار براي مقابله با گروههاي كمونيستي،
مائوئيستي و منافقين بود و شعار مرگ بر آمريكا بيش از دستگاههاي اطالعاتي در از بين بردن
اين گروهها نقش داشته است»(جمهوري اسالمي 21 -شهريور .)67
اما مجاهدين بيدي نبودند كه به اين بادها بلرزند .درست10روز بعد از گروگانگيري و
يكروز قبل از پايان كار خبرگان ارتجاع در سال ،58مجاهدين در روز 23آبان در يك
تلگرام فوري ،با خبرگان ارتجاع اتمام حجت كردند و با مشخصكردن مواردي كه بايد
وارد قانون اساسي شود ،نوشتند:
«در اين ميهن نسل مشتاق و بهخون نشستهيي چشمانتظار است كه حتي با صرفنظركردن
از نحوة انتخاب و تركيب گروهي آقايان و طول مدت قانوني وكالتشانيكماه» چنانچه اين
موارد «در نص قانون مراعات نگردد ،از دادن راي مثبت به آن معذور» هستند .تحريم رفراندم
قانون اساسي واليت فقيه بهمثابه نفي آشكار اصل واليت فقيه از سوي مجاهدين به عنوان
نيروي اصلي اپوزيسيون و بهخصوص بهعنوان تنها نيروي جنگنده انقالبي با ايدئولوژي اسالم
در روزگار شاه ،براي خميني بسيار سوزناك و دردآور بود .مهمترين مواردي كه مجاهدين بر
آن انگشت گذاشتندكه بايد در قانون اساسي وارد شود و براي خميني تلخ و گزنده بود ،عبارت
بودند از:
«-تصريح حاكميت مردم كه جملگي خليفه و جانشين خدا در زميناند و اراده خود را تنها از
طريق يك مجلس و يك قانون واحد انقالبي و اسالمي بيان ميكنند»
395
استراتژي قيام و سرنگوني
396
نمونه هاي دجالگري
نظام امامت و واليت فقيه روشن نشود ،حكومت براساس طاغوت و ظالمانه است».
چنين بود كه خميني با دجاليت تمام ،به جاي مؤسسان منتخب مردم و بهجاي آن
اسالمي كه ميگفت در آن «ديكتاتوري وجود ندارد» ،به سلطنت مطلقة ديني روي
آورد.
اينكه گفتم خميني از ورود مجاهدين حتي به همين خبرگان ،به شدت ميترسيد ،اص ً
ال
مبالغه نبود ،چه رسد به مؤسسان.
گردانندگان خبرگان ارتجاع ،حتي از حضور خبرنگار نشريه مجاهد هم در جلسات
خبرگان وحشت داشتند و ما پيوسته با ضرب و شتم خبرنگاران مجاهد در خبرگان
مواجه بوديم.
ازجمله در 25مهر 1358خبرنگار «مجاهد» در مجلس خبرگان بهشدت توسط پاسداران
مورد ضرب و شتم قرارگرفت.
ساعتي بعد هم ،بهشتي در مقام رئيس مجلس ،با او ديدار و گفتگو كرد تا پيام خودش
را از اين طريق به ما برساند!
گوشكنيد از روي نشريه مجاهد در همانزمان برايتان ميخوانم:
«… يكي از اين برادران خبرنگار ،در دوران شاه نيز عالوه بر تحمل شكنجههاي چندينساله،
تا پاي اعدام هم رفتهاست .چيزي كه بهنظر نميرسد در سوابق افراد پاسدار و نمايندگان
خبرگان ،از صدر تا ذيل هيچكدام ،موجود باشد.
به هرصورت جاي بسي تاسف است كه در نظام حاكم چنين شيوههايي صريحًا محكوم
نميشود .در اينجا آنچه كه دستاندركاران چنين توطئههايي بايستي بدانند اين است كه
صبر ملت بيپايان هم نيست و براي هميشه در برابر تجاوز به حقوق خود دست روي دست
نخواهدگذاشت ،و اما شرح واقعه:
… چهارشنبه 58/7/25پس از پايان جلسه رسمي مجلس خبرگان ،هنگامي كه خبرنگاران
«مجاهد» طبق معمول و همراه ساير خبرنگاران بهقصد گفتگو با نمايندگان ،عازم طبقة پايين
شدهبودند ،پاسداران از ورود برادران ما به محوطه نمايندگان جلوگيري ميكنند .در اين هنگام
وقتي كه يكي از برادران ما علت را از پاسدار مسئول راهرو سؤال ميكند ،ناگهان پاسدار مزبور
بدون هيچ صحبتي بهشدت وي را با مشت و لگد و سيلي مورد ضرب و شتم قرارميدهد .در
397
استراتژي قيام و سرنگوني
398
نمونه هاي دجالگري
نكنيد ،حرف نزنيد ،اصال خفه بشويد! مواضع ضدديكتاتوري ،ضدارتجاعي و ضدانحصارطلبي
خود را ترك نماييد! بگذاريد ما هر كار دلمان خواست بر سر اين انقالب و اين خلق و مهمتر
از همه مكتب و ايدئولوژي اسالم بياوريم!
اگر به شما حمله كردند ،اگر مراكزتان مورد هجوم و محاصره قرارگرفت ،اگر شما را دستگير
و مضروب و شكنجه نمودند ،اگر به شما تهمت و افترا زدند ،هيچ نگوييد تا ”وحدت!“ حفظ
شود!
اين جوهر و مضمون تمام اين حركات و سخنان است .نتيجه تمام اين صحبتها هم اين است
كه :حال كه از مواضعتان كوتاه نميآييد ،ساكت و خفه نميشويد ،پس بخوريد! باز هم خواهيد
خورد! باز هم اگر از عقايدتان دست نشوييد ،ادامه دارد…!
اين نه اولين بار و نه آخرين باري است كه خواهران و برادران ما اينچنين مورد حمالت رذيالنه
و موهن مشتي عناصر مغرض و مرتجع فاشيست قرارميگيرند .ما از همان ابتدا دانستهبوديم
كه پاسداري از دستاوردهاي انقالب و خون شهدا و دفاع از ايدئولوژي و شرفمان همه اين
پيامدها و زجر و توهين را در پي خواهدداشت .اينها همه تاوان قاطعيتمان در مواضع سياسي-
ايدئولوژيك خود و درعينحال بهاي الزمي هستند براي حراست انقالب و سرفرازي اسالم
راستين .در نهايت هم حقانيت و آيندة تاريخي و سربلندي ما را در پيشگاه خدا و خلق تأمين
خواهد كرد.
اما مسأله مهمي كه در اينجا بايستي با كساني كه ما را به ”كوتاهآمدن“ و ”تخفيف“ در اصول
دعوت ميكنند ،مطرح نمود اين است كه ديگر چرا عوامفريبي ميكنيد و دم از ”وحدت“
ميزنيد؟ آخر ما كدام را باور كنيم ،نصايح و موعظههاي شما را يا مشت و لگد و چماق
را؟ چطور باوركنيم شما راست ميگوييد درحاليكه در همان موقع كه از ”وحدت“ با ”ديگر
گروههاي اسالمي برادر“ سخن ميگوييد چندلحظه قبلش برادرانمان مورد بيشرمانهترين
حمالت و فحاشيها قرارگرفتهاند؟
رسمًا محكوم نميكنيد؟ …چرا براي يكبار هم كه شده اين حركات را ً
بنابراين اگر مسئولين مجلس و مقامات محترم ،اين بار ديگر ضرب و جرح برادران ما را
بهحساب ”مردم!“ نميگذارند ،و اگر فيالواقع اين حركات را مضر براي وحدت ميدانند ،براي
399
استراتژي قيام و سرنگوني
ترجيح ميدهند و آنها را به خودشان از ما نزديكتر ميدانند .به چشم ديدم كه هم
اپورتونيستهاي چپنما و هم تودهايها را صدبار بر ما ترجيح ميدهند و سرانجام در 4تير
59خود خميني به زبان اشهدش گفت كه دشمن اصلي او مجاهدين هستند .او گفت:
«دشمن ما نه در آمريكا ،نه در شوروي و نه در كردستان بلكه همينجا…در همين تهران
است»(راديو و تلويزيون رژيم4،تير.)1359
اما در آن زمان كه اين جماعت بهاستثناي شخص خميني ،در بيرون و داخل زندان از
مجاهدين هواداري ميكردند ،تعدادي بودند كه بهراستي شيفته مجاهدين بودند.
يكي آيتاهلل انواري بود كه ميگفتند در سال 1343فتواي قتل حسنعلي منصور
گفت .در سال51
نخستوزير شاه را داده است كه البته خودش هيچگاه اينرا به ما نمي
در زندان قصر مراسمي بهمناسبت عاشورا داشتيم كه همه زندانيان شركتكردهبودند.
من هم يكي از سخنرانان بودم و تاريخچه صدر اسالم از رحلت پيامبر تا قيام عاشورا
را بازگو كردم .بعد ،همين آقاي انواري گفته بود كه ديدگاهش بالكل نسبت به اسالم
و مجاهدين عوض شده و تا بهحال در تمام عمر خود ،چنين درك و دريافتي از اسالم
نداشته است…
نمونه ديگر آيتاهلل رباني شيرازي بود .يك بار در زندان قصر به او گفته بودم كه قرآن را
بايد از نو به فارسي ترجمه كرد تا براي عموم قابل فهم شود .او بارها و بارها اين كار را
از من پيگيري ميكرد و ميگفت :آقا بياييد اين كار را با همديگر شروع كنيم و مشتركًا
به ترجمه فارسي قرآن بپردازيم .اما من طفره ميرفتم چون ترديدي نداشتم كه تضادها
و اختالفاتمان سرباز خواهدكرد .در سال 52هم بهاصرار ميخواست كه براي او كالس
اقتصاد از ديدگاه اسالم بگذارم و سرانجام من 10جلسه با او بحث اقتصاد گذاشتم كه در
حال قدمزدن در حياط بند 6زندان قصر برگزار ميشد .در پايان براي رباني هيچ سؤال
و ابهامي باقي نماند و طبق نصوص قرآن و نهجالبالغه و سيره پيامبر و ائمه ،مطلقًا به
حقانيت و اصالت اسالم ضدارتجاعي و ضدبهرهكشي قانع و متقاعد بود.
در آن سالها دو نفر ديگر هم بودند كه به راستي در زندان شيفته مجاهدين بودند .يكي
حاج عراقي بود و ديگري دكتر عباس شيباني.
حاج عراقي كه بعدًا در سال 58توسط گروه فرقان ترور شد و بعد از بازگشت خميني
401
استراتژي قيام و سرنگوني
از پاريس در بسياري از صحنهها با او بود ،در آن سالها جزييات روابط خميني با مظفر
بقايي و حسن آيت از زمان نخستوزيري مصدق به بعد را به تفصيل براي ما شرح
ميداد .او بهخصوص در برابر سردار خياباني و مجاهد خلق كاظم ذواالنوار بسيار خاضع
بود و حرفشنوي داشت.
از شگفتيهاي روزگار اين بود كه پس از ضربه اپورتونيستهاي چپنما به مجاهدين و
سربرداشتن جريان ارتجاعي راست كه عراقي و رباني و انواري را باخود برد و به ضديت
با مجاهدين درغلتيدند ،در زمستان 56روزي در اوين در اخبار تلويزيون بهچشم ديديم
كه انواري و عراقي و عسكراوالدي كه او هم قبال بهمجاهدين بسيار ابراز نزديكي و
ارادت ميكرد ،سهبار شاهنشاه آريامهر را سپاس گفته و با فضاحت بر سوابق زندان خود
مهر ندامت و پايان زدند .بعد هم كه خميني سر رسيد ،خمينيچي دوآتشه شدند.
اما دكتر عباس شيباني كه بعدًا عضو شوراي انقالب خميني ،وزير كشاورزي و از سران
حزب جمهوري اسالمي ازآبدرآمد ،از همه بهمجاهدين نزديكتر بود.
از زمان دانشجويي در سالهاي 1335بهبعد بسيار فعال بود ،بارها دستگير و زنداني شده
و فرد مشهوري بود .اگر درست يادم مانده باشد يكسال كنفدراسيون دانشجويان در
خارج كشور هم او را بهعنوان زنداني سياسي نمونه معرفي كرد.
شيباني از سال 48و 49بهخاطر عنصر مبارزهجويانهاش ،در ارتباط با بنيانگذاران شهيد
سازمان قرار داشت و سمپاتي فوقالعادهيي نسبت بهما پيداكردهبود.
در سال 51پس از دستگيري بهزندان قصر آمد .برادر همسرش ،مجاهد شهيد محمد
مفيدي هم از شهيدان تيربارانشده خودمان بود .در زندان شماره 3قصر با «صفرخان»
قديميترين زنداني سياسي ايران( ،بيژنجزني) و موسي و شيباني هماتاق بوديم .در
بند 6زندان شماره 1قصر نيز شيباني با بيژن و موسي و من در يك اتاق بود .در
سال 54و 55هم در اوين ،من و او هماتاق بوديم .يك نمونه ندارم كه حتي يكبار،
از ضوابط تشكيالت ما در داخل زندان تخطي كردهباشد .از آنجا كه از سالهاي قبل
سابقه مبارزاتي داشت و نهضت آزادي را هم كهنهكردهبود ،بهراستي شيفته مجاهدين
بود .او در زندان پزشك همه ما بود .بهخاطر رسيدگيهاي فوقالعاده پزشكي بهخود من
در زمان بيماري و بهخصوص هربار كه از بازجويي و شكنجهگاه كميته برميگشتم،
402
نمونه هاي دجالگري
هميشه خجلتزده و ارادتمندش بودم .در مقابل آخوندها هم سفت و سخت از مصدق
طرفداري ميكرد.
در سالهاي زندان كاري نبود كه شيباني و همسرش براي ما و خانوادههاي شهيدان
انجام ندهند .از رساندن پيامها و خبرها تا كمك مالي و دارو و نيازمنديهاي صنفي
زندانيان…
از بابت سياسي و خط مشي مبارزاتي با ما هيچ زاويه و اختالفي نداشت .اما دستگاه
ايدئولوژيك خودش را داشت كه در اين زمينه با او در آتشبس بوديم .مث ً
ال با وجود
آنكه خودش قهرمان شطرنج بود ،چون مراجع شطرنج را شرعًا حرام كرده بودند،
شطرنج بازي نميكرد.
بعد از ضربه اپورتونيستها يكبار در حالت عصبانيت بهمن گفت اگر كار با من باشد و تو
مانع نشوي ،همه ماركسيستها را ميگذارم سينه ديوار .بهاو گفتم :دكتر شوخي ميكنيد
و عصباني هستيد ،آخر ما كه نبايد در برابر شهادت شريف واقفي و ساير برادرانمان
توسط آنها ،عكسالعمل نشان بدهيم .اما او قسم خورد كه حرفش جدي است…
دو سه سال بعد ،در اواخر سال 57بعد از آزادي از زندان ،وقتي در خانهاش در تهران
بهديدار او رفتم و البته نميدانستم اكنون عضو شوراي انقالب خميني است .اين دكتر
شيباني ديگر آن همسلول سابق نبود .در حزب جمهوري اسالمي و تحت امر بهشتي،
در حاكميت غرق شده بود .گفتم دكتر ،شما از زمان دانشجويي مصدقي سفت و سخت
بوديد ،حاال چهشده كه به حزب جمهوري اسالمي رفتهايد؟!
خويشتن نشناخت مسكين آدمي
از فزوني آمد و شد در كمي
خويشتن را آدمي ارزان فروخت
بود اطلس خويشتن ،بر دلق دوخت
لعنت بر خميني كه رجال ما را اينچنين شكار و درو ميكرد…
405
استراتژي قيام و سرنگوني
قرآن دست از جنگ كشيده و فريب خوردند .حال اينكه علي عليه السالم با رسوخ و تفقهي كه
درايدئولوژي اسالم داشت فرمان داد تا قرآنها را بهزيرانداخته واز آلودهشدن آنها نهراسند…
از اين مثالها ميخواهيم نتيجه بگيريم كه فقيه واقعي كسي است كه با اشراف به جهانبيني
توحيد و مكتب اسالم بتواند الاقل در اصول وكليات ،اسالم را در زمان خود پياده كند .و
اينهم مستلزم برخورداري از ديدگاههاي واقعبينانه اجتماعي ،اقتصادي ،سياسي و روانشناسي
… است كه بسياري از مدعيان امروزي آن ازجمله بيخبرانند .وانگهي از اين مطلب صرفنظر
ميكنيم كه آيا يك فرد تنها ميتواند جامع تمام شرايط مذكور در زمان حاضر كه علوم اين
همه گسترش پيدا كردهاند باشد؟ …
بايد ديد محتوا و مضمون يك اصل در مرحله فعلي از انقالب در خدمت مبارزه رهاييبخش
مردم است يا نه؟
… واضحتر بگوييم ،بايد ديد كه آيا از آنچه در عمل از اين اصل بيرون ميآيد استبداد
تراوش ميكند يا آزادي؟
… بههرحال بر سر همين موضوعات است كه اين روزها موافق و مخالف درگير شدهاند.
موافقين واليت فقيه كه وضعشان روشن است .در شرايط كنوني جامعه ما بهرغم هرگونه
حسن نيتي هم كه در آنها متصور باشد بههرحال از حرفشان چيزي بيشتر از حاكميت سياسي
روحانيان بيرون نخواهد آمد…
ما با روحانيت مبارزمان هشداري تاريخي داريم ،هشداري كه بيگمان از عمق ضمير تمام
شهدا برميخيزد.
مسأله بر سر عملكرد تاريخي روحانيت شيعه و سرنوشت آن است .در پس پرده واليتفقيه،
حقيقت اين است كه روحانيت شيعه براي نخستينبار پس از هزاروچندصد سال به حاكميت
ال در اين بحث از نمونههايي نظير اينكه شاه طهماسب سياسي نزديك شده است .البته ما فع ً
اول نيز اختيار واليت را از مجتهد به اصطالح جامعالشرايط زمانش كسب نموده و قدرت
سياسي و مذهبي را يكجا حائز شد ،صرفنظر ميكنيم .آري مسأله اين است كه روحانيت شيعه
با همه سوابق مبارزاتي تاريخي خود اكنون بر سر دوراهي آزمايش ايستاده است راه اول همان
مذهب اعتراض و ناخرسندي تكاملي است كه روحانيت مبارز را از يك سو با تودههاي محروم
پيوند ميداد ،و از سوي ديگر با دوري از جاذبههاي قدرت در برابر ظلمه و حكام جور رو در
406
نمونه هاي دجالگري
رو مينمود .راه دوم همان مسلك شناختهشده رضا و سازش است كه با دورشدن از واقعيات
اجتماعي و خواستههاي انقالبي و مردمي آغاز شده و به بيعت با استعمارگران و جاذبههاي
قدرت منتهي ميشود .در رابطه با همين مسير دوم است كه ميبينيم زودتر از همه انقالبيون
كشور ما زير تيغ قرارگرفته و بايستي انواع فشارها و تهمتها و شكنجهها را تحمل كنند.
بگذاريد بپرسيم در مقابل اين تيغهاي آخته ارتجاعي پس كجايند آن روحانيان آزاده و فقيهي
كه تقيه را كنارگذاشته و زبان حقيقت از نيام بركشند؟ شما كه يك عمر خلوص و شهامت
عليعها و حسينعها را تبليغ ميكنيد آيا نميبينيد كه در اين مملكت بهنام اسالم چه ميكنند؟
پس چرا سكوت كردهايد؟ آيا نميبينيد كه نسل جديد انقالبي چگونه دارد به اسالمكه شما
هستيد بدبين ميشوند؟ شما چگونه ميتوانيد تضمين گوشت و پوستتان را هم مرهون آن
كنيد كه ازاينگونه واليتفقيه استبداد و انحصارطلبي بيرون نيايد؟ آيا حرف شما را باور كنيم
يا آن انتخابات كذايي و اين تركيب انحصاري شگفتانگيز خبرگان را؟ آيا بهراستي شما با
آن انتخابات و اين خبرگان براي اسالم آبرو خريديد؟ هيهات! البته روي سخن ما با كساني
است كه ميفهمند و درد مكتب و مردم هم دارند .واال حساب سوداگران دين و آنها كه از رنج
خردوري و تفكر آزادند ،جداست .اينجاست كه اين حرف پدرطالقاني كه گفتهبود ”ميترسم
در چنين مجالسي اسالم دفن شود“ پشت هر بيداردل و صاحبدردي را ميلرزاند .اينجاست
كه ما با روحانيت مبارزمان هشداري تاريخي داريم .هشداري كه بيگمان از عمق ضمير تمام
شهدا برميخيزد .پيام اين است :اگر سنت انقالبي و مردمي تشيع را ناديده بگيريد ،اگر پاس
شهداي تشيع و انقالبيون را نگاه نداريد ،واگر سرمست جاذبههاي قدرت شويد خود را بهدست
خويشتن نفي كرده و به دستياران درجه چندم حكام ظالمي كه مجددًا سرخواهند رسيد ،تبديل
خواهيد نمود…
اما حقيقت پرشكوهي كه فراتر از تمام اين كشوقوسها چون خورشيد ميدرخشد ،اصالت،
حقانيت و شكوفايي اسالم راستين ضدبهرهكشي است .كه پيشرفت آن هرگز مالزم با اين يا
آن قشر و يا اين لباس و آن لباس نيست .و تنها در پيشاني افراد يا گروههايي نوشته و مقرر
شدهاست كه در راه خدا ”بخل“ نورزند و پستي روا ندارند .برحسب اين قرار تكاملي همه انواع و
افراد و قشرها وگروههاي ناشايسته نسخ و نفي شده با انتخابي اصلح و انسب به انواع صالح و
ون لتنفقوا في َسبيل هَّ
الل َفمنكم مَّن شايسته ،جانشين و ”تبديل“ ميشوندَ :هاأَنتم َهؤلاَ ء َ
تدع َ
407
استراتژي قيام و سرنگوني
ني َوأَنتم َ
الفق َراء َوإن َت َت َولَّوا يَس َتبدل َقومًا َبخل َعن َّنفسه َو هَّ
الل َ َبخل َف َّإنمَا ي َ
َبخل َومَن ي َ
ي َ
الغ ّ
مث َالكم((( اكنون اينك شماييد كه خوانده ميشويد تا در راه خدا به انفاق ثم لاَ يَكونوا أَ ََغي َركم َّ
وفداكاريو درگذشتن از شهوات و جاهطلبيهاتان بپردازيد .پس كساني از شما بخل و دريغ
ميورزند .اين است و جز اين نيست كه اينان بر نفس خويشتن بخل ورزيدهاند و خدا بينياز
است .واين شماييد كه نيازمنديد واگر به راه خدا پشت كنيد خدا ”جانشين“ و ”تبديل“ ميسازد
.
گروهي غير از شما را كه همچون شما نيستند»
افول خميني
طبق آمار رسمي رژيم در آذر ،58با وجود تقلب و عددسازي ،و آن همه تمهيدات و
تيغكشي ،و غوغاي گروگانگيري ،طي 8ماه ،شركتكنندگان در رفراندم قانون اساسي
واليتفقيه4 ،ميليونو750هزار نفر كمتر از شركتكنندگان در رفراندم جمهوري اسالمي
بودنديعني بيش از 20درصد افت! اين براي ما يك پيشرفت چشمگير در مرزبندي با
ديكتاتوري ديني و آگاهكردن توده مردم و براي خميني ،يك پسرفت هشداردهنده بود.
از اينرو به صحنه آمد و به «غريب بازي» پرداخت:
«اسالم غريب است االن اسالم غريبه همانطوركه غربا را نميشناسند يك غريبي وارد يك
شهر باشه مردمش نميشناسند اسالم االن غريب است توي ملتها نميشناسند اسالم را ،چون
نميشناسند اسالم را ،احكام اسالم نميدانند اسالمشناسهاي ما هم اسالم را نميشناسند.
نميشناسند چيه؟
اينهايي كه ميگند ديكتاتوري ,اسالم را نميفهمند چي هست ،فقيه اسالم را نميگند ميگن
هرفردي هرفردي هرچه هم فاسد باشه اين حكومت ،فقيه اگر پاشه اينطور بگذاره اگر يك
گناه صغيره هم بكند از فقاهت… از واليت ساقط است مگر واليت يك چيز آسوني است
كه بدند دست هركس ،اينها كه ميگند كه ديكتاتوري پيش مياد و نميدونم اين مسايل
پيش مياد اينها نميدونند كه حكومت اسالمي حكومت ديكتاتوري نيست ،مذهب مقابل اينها
ايستاده اسالم مقابل ديكتاتورها ايستاده و ما ميخواهيم كه فقيه باشد كه جلوي ديكتاتورها را
بگيرد .نگذارد رئيسجمهور ديكتاتوري كند .نگذارد نخستوزير ديكتاتوري كند .نگذارد رئيس
-9سوره محمدآيه38
408
نمونه هاي دجالگري
ال لشگر ديكتاتوري بكند .نگذارد رئيس ژاندارمري ديكتاتوري بكند نه اينكه ميخواهيم مث ً
ديكتاتوري درست كنيم .فقيه ميخواد چهكند ديكتاتوري را .كسي كه زندگي يك زندگي عادي
دارد و نميخواد اين مسائل را ،ديكتاتوري براي چي ميخواهد بكنه .حكمفرمايي تو كار نيست
در اسالم .به عالوه ,حاال در اين قانون اساسي كه آنقدر احتياطكاري هم شده است آقايون
هم آنقدر احتياطكاري كردند كه يكدفعه مردم بياند خودشون تعيين كنند يك خبرههايي ره،
اين ديكتاتوري است؟
حاال ما يك جا 20ميليون رأي داشتيم يك جا هم كه يك دستهيي نيامدند قهركردند از بابي
كه اونها هم نميدونستند ما چي ميخواييم بگيم .قهر كردند رفتند كنار نشستند معذالك
16ميليون جمعيت تقريبا رأي داد و 90درصد مردم گفتند ما رأي ميديم االن هم بعدها خواهند
آنها هم گله كرد كه چرا ما نگذاشتند رأي بدهيم شايد اونها هم همين رأي را بدند و باز بشه
جمع كرد».
409
استراتژي قيام و سرنگوني
اين بود كه نشريات و مطبوعات نبايد به بيان مطالبي بپردازند كه «مخل به مبان
ي
ي باشد» .عالوه بر اين «كليه احزاب و گروههاي مسلح موظف» اسالم يا حقوق عموم
شناخته شدند «سالحهاي خود را به سپاه پاسداران انقالب اسالمي يا مقامات انتظاميبا
اخذ رسيد تحويل دهد» .احزاب و گروههايي هم كه «بر ضد جمهوري اسالمي ايران
اعالم مبارزه مسلحانه كردهاند ،چنانچه موضع قبل خود را رها كنند و سالحهاي خود
را تحويل سپاه پاسداران يا مقامات انتظامي دهند و موضع خود را ً
رسمًا اعالم نمايند،
ميتوانند در چهارچوب قانون ،فعاليت سياسي داشته باشند؛ در غيراينصورت ،طبق
قانون ،در دادگاههاي انقالب محاكمه ميشوند و بر اساس قوانين اسالمي مربوط به
”محارب“ با آنها رفتار خواهد شد» .جالبتر اينكه« :كليه احزاب و گروهها در بيان آرا و
افكار سياسي آزادند ،به شرط اينكه مشتمل بر دروغ ،تهمت وتحريك نباشد» .همچنين
نبايد «به تشويق و تحريك به اعتصاب ،كمكاري ،تحصن يا هرنوع اخالل در مؤسسات
مختلف كشور» بپردازند« .چنانچه مواردي مشاهده شود ،متخلفين تحت پيگرد قانوني
قرار ميگيرند» و «طبق موازين ،محاكمه و مجازات ميشوند».
در يك كالم ،ظرفيت خميني به انتها رسيده بود و حرفش اين بود كه واي بهحالتان
اگر به «تشويق» و «تحريك» و «تهمت» و «تحصن» و هرگونه اخالل در مؤسسات
كشور عليه واليت مطلقه ادامه بدهيد.
همزمان موج جديدي از حمله و تهاجم در سراسر كشور به مجاهدين و هوادارانشان
آغاز شد.
هفته بعد ،روزنامه ميزان متعلق به بازرگان هم توقيف شد .مجاهدين توقيف نشريه
بازرگان را به شدت محكوم كردند و آنرا «نشانه ديگري از اوجگيري افسارگسيخته
انحصارطلبي» خواندند.
پاسخ ما به موج تازه حمالت و آزاديكشي براي درهمشكستن فضاي اختناق،
راهپيماييهاي اعتراضي سراسري در شهرستانهاي مختلف و بهخصوص تهران بود.
در هفتم ارديبهشت در تظاهرات مادران بهخاطر اعتراض به كشتار مجاهدين بهويژه
خواهرانمان در قائمشهر ،بيش از 150هزار نفر از مردم تهران راهپيمايي كردند در اين
تظاهرات ما دو شهيد و 70مجروح داشتيم.
410
نمونه هاي دجالگري
روز بعد من ضمن سپاسگزاري از همدردي و استقبال هموطنانمان ،به نشانه حسن نيت،
بهطور سراسري دعوت به آرامش و خويشتنداري كردم و درعينحال از مقامات قانوني
رژيم درخواست قانوني راهپيمايي و ميتينگ اعتراضي سراسري بهعمل آوردم.
پس از تظاهرات سراسري و بهخصوص تظاهرات بزرگ تهران ،فضا بهطورنسبي تغيير
كرد و دوباره روح اميد در جامعه و نيروهاي سياسي دميده شد.
در همين اثنا اعتراضهاي سياسي و اجتماعي به تعطيل و توقيف روزنامه بازرگان هم
باالگرفته بود بهطوري كه دادستاني ارتجاع عقب نشست و چند روز بعد از توقيف ،اين
روزنامه دوباره منتشر شد.
بازرگان كه از حمايتها پشتگرم شده بود در سرمقاله روز نهم ارديبهشت تحت عنوان
«مبارزه قانوني و مبارزه مسلحانه» هشدار داد كه اتخاذ شيوههاي ديكتاتورمآبانه
چماقداري و سركوب و كشتار راه تحوالت مسالمتآميز جامعه را سد ميكند و آن را
به سوي قهر و خشونت ميراند .قهر و خشونتي كه بنابر سنن خدشهناپذير ،سرانجام
خود آنها ضمن آن ،منكوب مشيت قاهرانه الهي شده و در آتش خشم مردم ستمديده
خواهند سوخت.
بازرگان افزود:
«ساختمان بشر و سنت خدا چنين است كه وقتي ستم از حد گذشت ،مستضعفين مظلوم با همه
ضعف و ترس بهپا ميخيزند و خدا ياريشان ميكند تا متجاوزين استعالگر را به زمين بزنند…
سنت الهي اختصاص به گذشته ندارد ،تكرار ميشود».
خميني كه فضا را اينچنين در حال چرخش ميديد ،بالدرنگ در فرداي آن روز ،دهم
ارديبهشت ،1360بيپرده با مجاهدين اتمام حجت كرد و چون جرأت نداشت به ما
بگويد توبه كنيد گفت« :به آغوش ملت برگرديد» وگرنه «يك روز است كه پشيماني
ديگر سودي ندارد و آن روزي است كه به ملت تكليف شود ،تكليف شرعي الهي به
مقابله با اينها و تكليف آخري ،نسبت به اينها تعيين شود».
ماهم دو روز بعد ،در يك پاسخ مشروح ضمن افشاي جنايتها و چپاولها و دروغپردازيهاي
حكومتش در زمينههاي مختلف سياسي و اقتصادي و اجتماعي ،جواب داديم« :در
برابر ”تكليفي“ كه گوشزد فرموديد چه چارهيي جز نوشتن و تقديم ”وصيتنامهها“ باقي
411
استراتژي قيام و سرنگوني
ميماند؟»
و از او خواستيم با «كليه هوادارانمان در تهران… براي بيان مواضع و تشريح اوضاع
و عرض شكايات و اثبات مطالب فوق الذكر ،بدون هيچگونه تظاهر و در نهايت آرامش
بهحضورتان برسيم».
در همين نامه خاطرنشان كرديم «اليحه احزاب» كه در مجلس در دست تصويب است
«در يك كالم جز بهمعني تعطيل تمام آزاديهاي سياسي و پشتپازدن به گرانبهاترين
ارمغان انقالب نيست» .
(((1
خميني با اين جواب كه در آن زمان حمايت سياسي و اجتماعي قابل توجهي برانگيخت،
ال خلع سالح شده بود و بايد بهانه ديگري جستجو ميكرد كه در بهلحاظ سياسي كام ً
ادامه بحث به آن خواهيم پرداخت.
از طرف ديگر ،از جوانب مختلف بهخاطر همان سرمقاله بر سر بازرگان ريختند .او هم
جانب احتياط گرفت و در 12ارديبهشت بياحتياطي قبلي را با يك سرمقاله جديد ،جبران
و متوازن كرد .در اين سرمقاله ،تحت عنوان «فرزندان مجاهد و مكتبي عزيزم» در
نقش ميانجي و پدري نصيحتگر بين مجاهدين و ايادي خميني كه آنها را «مكتبي»
خواندهبود ،ظاهر شد و سعي كرد با يكي بهنعل و يكي به ميخ زدن ،كمر مار واليت را
بگيرد!
بازرگان نوشت:
«مجاهدين خلق ،شما فرزندان نهضت آزادي هستيد .در سال 1343كه در زندان بوديم بهدنيا
آمديد و راه خود را پيش گرفتيد ،بدون آنكه از خانه فرار كرده يا اخراج شده باشيد… اگر بعدًا
بهلحاظ ايدئولوژيك و تاكتيك فاصلهها و اختالفهايي پيش آمد و از خود شما كساني جدا و
مخالف شدند ،اينها مانع و منكر رابطه پدر و فرزندي نميتواند باشد
… مكتبيها نيز ،با همه تندي و تلخي و بدخلقي كه داريد از ما هستيد… چه آنجناب برادري
كه رئيس دولت است اعتراف و بهقول خود افتخار بهشاگردي يا فرزندي ما ميكند و تا قبل از
انتخاب رئيسجمهور عضو هيأت اجراييه نهضت آزادي بود و چه آن ديگري كه كانديد رياست
جمهوري شد و در هيچ گفتار و نوشتار از بيلطفي به ما كوتاهي نكرده است به زندان ميآمد
-10نشريه مجاهدپنجشنبه17ارديبهشت1360
412
شماره 421
استراتژي قيام و سرنگوني
براي اعالميهها و عمليات نهضت دستور نظر بگيرد و مالقات و مراجعه تيمسار مقدم(رئيس
ساواك) در خانهاش را به من گزارش ميداد تا وجدانش راحت باشد.
… نهادهايي كه در گوشتان چنين خواندهاند يا چنين تصور كردهاند كه دولت موقت منكر
ال سپاه انقالب را دكتر چمران مبتكر و مصمم و مخالفشان بود ،آنها نيز اوالد ما هستند ،مث ً
بود… سپس دكتر يزدي اساسنامه سپاه را تنظيم نموده ،دولت موقت به شوراي انقالب پيشنهاد
نمود… خالصه آنكه هر دوي شما ،مجاهد و مكتبي ،اگر مرا پدر خود ندانيد و پشتكنيد من
شما را فرزندان خود ميدانم .گوشتان را ميكشم و رويتان را ميبوسم… اگر به پدري قبولم
داريد ميخواهم كهاين مقاله را در روزنامههاي مجاهد و جمهوري اسالمي درج كنيد.
… مجاهدين عده قليلي نيستند و نفوذ عجيب در دختر و پسرهاي دانشآموز و دانشجو و در
مدارس دارند .مكتبيها نيز هم فراوانند ،هم فداكار ،متشكل و مجهز و ستون فقرات انقالب.
منحرف هستيد اما نه منافقيد ،نه مرتجع و نه مزدور اجانب…»
دست آخر هم بازرگان پيشنهاد كرده بود:
«بياييد او ًال همديگر را همكيش و برادر بدانيد .ثانيًا از برادركشي و پدركشي توبه كنيد ،دور
هم جمع شويم ،ميزگرد تشكيل بدهيم با اجازه رهبر انقالب و پايهگذار جمهوري اسالمي…
اعتقادها و ايرادها و اشكاالت را بررسي كنيم» .
)(11
نشريه مجاهد ،مقاله بازرگان را چاپ كرد اما روزنامه جمهوري اسالمي وقعي نگذاشت
و آن را چاپ نكرد.
ما هم در پاسخ به مهندس بازرگان در كمال احترام و با استقبال از ميانجيگري او به
عرض رسانديم كه بين ظالم و مظلوم ،در وسط نميايستند!
همچنين با ارائه فهرستي طوالني از جرم و جنايتهاي«مكتبيهاي نورسيده» افزوديم:
«شگفت است كه آقاي مهندس بازرگان در حالي اين حرفها را زده و اين قضاوتها را ميكند
كه در مقاله قبلي خود ”مبارزه قانوني و مبارزه مسلحانه“ ليستي از عملكردها و تعديات و
قانونشكنيهاي انحصارطلبان را رديف كرده و آنها را نسبت به عواقب جلوگيري از عدالت و
آزادي هشدار دادهاند .كمااينكه در آنجا مينويسد“ :توقيف ميزان و مدير مسئول آن حمالت
جسورانه غيرقانوني قبلي كه به ساير مطبوعات و دفترها شده است جريان محاكمه اميرانتظام،
-11نشريه مجاهد پنجشنبه17ارديبهشت.1360
414
نمونه هاي دجالگري
طرح قانوني محدوديت احزاب ،زمينهسازيهايي براي روزنامه انقالب اسالمي و رئيسجمهوري
بهرغم اطالعيه 25اسفندماه گذشته امام ،نمونههاي يادآور پايان مبارزه پارلماني گذشته است.
تحريم و تعطيل مبارزه كار را طبق سنت تاريخي و الهي و همانطور كه آثارش ظاهر شده به
مبارزه مسلحانه و آشوب داخلي ميكشاند ،كه وظيفه خود دانستم هشدار دهم“
در عمل هم ،همين چندي پيش بود كه خود آقاي مهندس بازرگان در قبال تعطيل و توقيف
روزنامه ميزان و زندانينمودن مدير مسئول آن ،آن همه اعتراض كردند ،ستاد حمايت از
مطبوعات تشكيل دادند و مردم را به حمايت و كمك طلبيدند.
راستي اگر آنموقع كسي آقاي بازرگان و ”متوليان و كسوتداران حزبي و مكتبي“ را مخاطب
قرار داده ،آنها را بالسويه مالمت و يا نصيحت نموده و ميگفت كه :آقايان پدران و مسئولين
عزيز ،اين همه ستيزه نكنيد و اين همه دعوا راه نيندازيد ،آقاي بازرگان اعتراض نميكرد كه
اينگونه برخورد ،رسم عدالت و انصاف نيست و ظالم و مظلوم را يكسان ديدن است».
415
استراتژي قيام و سرنگوني
جلسه ،در دهها جلسه با شما بنشينم و صحبت كنم .لكن من چه بكنم كه شما اسلحه را در
دست گرفتهايد و ميخواهيد ما را گول بزنيد .برگرديد و به دامن ملت بياييد… اذعان كنيد به
اينكه ما خالف كردهايم… دعوي اين را نكنيد كه ما از اول تا حاال هميشه طرفدار از اسالم
و يا طرفدار از مردم بوديم .اين را دعوي نكنيد».
جالبتر اين كه ،الگوي حزب توده و اكثريت را هم جلوي ما گذاشت و گفت« :شما االن
ميبينيد كه بعضي احزابي كه انحرافي هستند و ما آنها را جزء مسلمين هم حساب
نميكنيم ،معذالك ،چون بناي قيام مسلحانه ندارند و فقط صحبتهاي سياسي دارند ،هم
آزادند و هم نشريه دارند بهطور آزاد».
اما از آنجا كه خوب ميدانست كه مجاهدين نه «گردن فرو ميآورند» ،نه «اذعان به
خالف ميكنند» و نه تودهييمسلك و اكثريتي ميشوند ،خودش سريعًا حرفش را پس
گرفت و گفت:
«من اگر در هزار احتمال ،يک احتمال ميدادم كه شما دستبرداريد از آن كارهايي كه
ميخواهيد انجام بدهيد ،حاضر بودم كه با شما تفاهم كنم و من پيش شما بيايم ،الزم هم نبود
شما پيش من بياييد».
هفته بعد هم مجاهدين ،يك خبرچيني و «راپرت» رسمي حزب توده به نخستوزيري
خميني عليه مجاهدين را منتشر كردند .در اين خبرچيني با مهر حزب توده ،به دروغ
ادعا شده بود كه «از آشوبهايي كه در روزهاي اخير در شهرهاي مختلف ايران عمدتًا
بهوسيله مجاهدين خلق بوجود آمده است ،دو سه روز قبل ضدانقالب اطالع داشته
است»مجاهد31ارديبهشت.1360
يك روز قبل از افشاي اين سند حزب توده اعالم كرده بود:
«هيچگاه در مورد مجاهدين خلق راپرت نداده است .اين اتهامي بيپايه و دروغي زشت است
و قاطعانه تكذيب ميشود»(نامه مردم30ارديبهشت.)1360
اما بعد از افشاي سند نوشت:
«مجاهدين خلق ظاهرًا به اسناد محرمانهيي كه حزب توده ايران در اختيار مقامات مسئول
قرار داده است ،دسترسي پيدا كردهاند… ما ضمن اعتراض جدي به خروج اين اسناد و اخبار،
خواستار اتخاذ تدابير جدي از جانب مقامات مسئول براي ممانعت از تكرار اين قبيل حوادث و
416
نمونه هاي دجالگري
419
استراتژي قيام و سرنگوني
توقيف شده بود .در مهر و آبان 59همين كه خميني ديد ريگان رياست جمهوري
آمريكا را به عهده ميگيرد و سمبه خيلي پرزور است ،بهرغم همه الدرمبلدرمهاي(((1
قبلي خودش ،بهشدت ترسيد و جازد و با امضاي قرارداد الجزاير ،شعبده گروگانگيري در
سفارت آمريكا را جمع كرد و پايان نمايش را اعالم كرد .عقبنشيني آسانسوري خميني
بهقدري افتضاح بود كه بهجز جناح غالب ،حتي جناحها و گروهبنديهاي دروني رژيم،
اين قرارداد را «روي دست قرارداد تركمانچاي» توصيف ميكردند.
عينًا مانند جنگ ضدميهني ،در اين جا هم خميني بايد جواب ميداد كه چرا و به چه
خاطر و با چه نتايجي به گروگانگيري روي آورده است .اينها سؤالهايي بود كه در آن
رسمًا توقيف شده بود با تيراژي نزديك به 500هزار ايام نشريه مجاهد در شرايطي كه ً
نسخه وسيعًا به ميان مردم ميبرد و بههمينخاطر خميني ديگر تحمل آن را نداشت.
ابتدا دادستان ارتجاع با استفاده از فضاي جنگايران و عراق كه همهچيز را تحتالشعاع
قرارداده بود ،در روز 7آبان انتشار روزنامههاي«فرياد گودنشين» و «بازوي انقالب» را
كه روزنامههاي بخش اجتماعي و بخش كارگري مجاهدين بودند ،ممنوعه اعالم كرد.
بهانهاش اين بود كه:
«… اين گروهكها در روزنامهها و نشريات خود نهتنها اين جنگ تحميلي را محكوم نكردند،
بلكه به تضعيف روحيهٌ سپاهيان و رزمندگان دلير اسالم پرداختهاند…»
سپس در 11آبان ،دادستان ارتجاع نشريه مجاهد و ساير انتشارات مجاهدين را بالكل ممنوع
اعالم كرد .در همين روز مجلس رژيم بهدستور خميني با فوريت و در اجالسهاي سري،
طرح آزادي گروگانها را تدوين كرد و 2روز قبل از انتخابات آمريكا به تصويب رساند .در اين
ايام خميني از ترس ريگان يك روز و يك ساعت را هم نميخواست از دست بدهد.
روز بعد در 12آبان ،رژيم براي مشغولكردن مجاهدين بهطور ناگهاني اعالم كردكه
در فرداي همان روز يعني 13آبان دادگاه مجاهد اسير محمدرضا سعادتي بهصورت
غيرعلني و درخفا برگزار ميشود .يعني كه هيچ فرصتي براي حضور وكالي بينالمللي
او در اين دادگاه باقي نگذاشت.
« -13اُلدُرُم بلدُرم» تعبير ترکي(آذري) به معني «ميکشم و پارهميکنم» که در فارسي مصطلح
شده و به مفهوم تهديد و ارعاب سخت و بهخصوص تهديد به قتل است(لغتنامه دهخدا)
423
استراتژي قيام و سرنگوني
در 25آبان ،خميني حكم احضار و تعقيب رهبري سازمان مجاهدين خلق ايران را از
طريق دادستانش صادر كرد .بيچاره باز هم مجاهدين را نشناخته بود و گمان ميكرد جا
ميزنند .اما مجاهدين در اطالعيه خود جبران «بزرگترين خطاي شاه» از سوي ارتجاع
(.((1
حاكم را به سخره گرفتند
همزمان در روز 25آبان ،خميني از طريق دادستان ارتجاع در آبادان با صدور حكمي مقرر
كرد ،كه مجاهدين بايستي ظرف 24ساعت سنگرهاي جبهه و شهرهاي جنوبي را تخليه
كنند .اما قبل از خشك شدن مركب اين حكم ،تعقيب ،دستگيري و شكنجه صدها
مجاهد جان بر در آنجا آغاز شد .دو سه ماه بعد ،مجموعًااحكام 286سال زندان براي
مجاهدان دستگير شده در جبهههاي جنگ كه جدا از صفوف خميني به دفاع مشروع
از وطن و خاك خود اشتغال داشتند صادر شده بود .در همان زمان بهشتي در ديداري
با برادرمان مهدي ابريشمچي در خوزستان به او با صراحت حرفي با اين مضمون گفت
كه ،خوزستان را از ايران بگيرند بهتر از اين است كه شما حكومت را از ما بگيريد…
اما مجاهدين در زير تعقيب و كنترل دائمي كميتهچيها و پاسداران و البته با مشكالت
فراوان به انتشار مخفيانه مجاهد هفتگي ادامه دادند كه در فروردين 60در30نقطه
كشور چاپ يا تكثير ميشد و تيراژ آن به بيش از 500هزار نسخه رسيد و تا 30خرداد
به 600هزار افزايش يافت .تيراژ روزنامه حزب حاكمجمهوري اسالمي در اين زمان زير
30هزار بود .برخي منابع موثق تيراژ آن را در برخي ايام 18هزار گزارش ميكردند كه
بيشترش يا با بودجه دولتي خريداري شده و در ادارات و ارگانهاي حكومتي توزيع ميشد
يا به فروشنرفته به دفتر روزنامه برميگشت.
در ادامة بحث ،به وقايع و فضاي سياسي خرداد ،60بازهم اشاره خواهم كرد اما صبركنيد
تا ابتدا به تصفيهحساب خميني با جبهه ملي و اعالم ارتداد آن بپردازيم.
طلسم اختناق
در آستانة 30خرداد ،همچنانكه در قسمتهاي قبل اشاره كردم ،جبهة ملي براي روز
14ـ شاه ،پس از سقوط ،در خاطرات خود نوشت كه بزرگترين اشتباه او آزاد كردن «تروريستها» از
زندان بوده است.
424
نمونه هاي دجالگري
25خرداد كه مصادف با سالروز شهادت مجاهد بزرگ رضا رضاييدر سال 1352هم
بود ،اعالم تظاهرات و راهپيمايي بزرگ كرده بود و طبعًا از مجاهدين انتظار حمايت
داشت .در آن ايام مجاهدين هرروز در سراسر تهران تظاهرات پراكنده و موضعي
داشتند و بهشرحي كه خواهم گفت تالش ميكردند اين سلسله تظاهرات مسالمتآميز
به يكديگر متصل و تبديل به يك تظاهرات بزرگ مانند تظاهرات بزرگ مادران در
اوايل ارديبهشت بشود .اما بهداليلي كه خواهمگفت امكانپذير نبود .خميني ديگر جايي
براي يك تظاهرات كوچك مسالمتآميز چندهزارنفره و حتي چندصدنفره هم باقي
نميگذاشت .هر تظاهرات در هرگوشه شهر را ،ساعتي بعد به صحنة جنگ و شليك
هوايي و زميني با مجروحان و مصدومان بسيار تبديل ميكرد .با اين همه ما از تظاهرات
پراكنده در سراسر شهر در اعتراض به اختناق و ديكتاتوري و عزل بنيصدر دستبردار
نبوديم و نزديك به دوهفته هر روز در نقاط مختلف شهر با دست خالي ،با كميته و سپاه
درگير بوديم كه بهشدت سركوب ميكردند.
دكتر سنجابي كه رياست جبهة ملي را بهعهده داشت چندبار پيام فرستاد و خواستار
ديدار بود .ما ،برادرمان ،شهيد قهرمان علي زركشجانشين مسئول اول سازمان پس از
بهشهادترسيدن موسي را بهديدار ايشان فرستاديم.
دكتر سنجابي وزير خارجة بازرگان بود و او بود كه برادرم كاظم را كه در دهة1330
شاگرد قديمي خودش در دانشكدة حقوق دانشگاه تهران بود ،براي سفارت ايران در مقر
اروپايي سازمان ملل متحد انتخاب و به بازرگان و خميني معرفي كرد .سنجابي نخستين
وزير و شخصيت نامدار ملي بود كه حتي قبل از انتخابات خبرگان ،در فرداي راهپيمايي
يكصدهزارنفري مجاهدين براي مجاهد اسير محمدرضا سعادتي در اوايل،1358
بهعنوان اعتراض دست از همكاري با دولت بازرگان كشيد .من بعدًا با سنجابي در
خانهاش در شمال تهران ديدار كردهبودم و او نسبت به حمايت ما از مواضع مليگرايانه
و دموكراتيك ،اطمينان داشت .قبل از آن هم براي حفاظت خود تفنگ كالشنيكوف
خواسته بود كه تأمين كرديم.
425
استراتژي قيام و سرنگوني
با سنجابي برگشت ،خيلي تحت تاثير قرار گرفته بود و گفت آدم واقعًا از روي دكتر
سنجابي خجالت ميكشد كه با اين سن و سال ،هم از يكسو محذورات امنيتي ما را
درك ميكند و هم با فروتني به تشويق و رايزني با بچههاي مجاهدش ميپردازد .بعد
هم علي به من گفت فكر ميكنم بايد خودت در اين مالقات ميبودي…
علت را پرسيدم ،گفت :براي بحث و قانعكردن دكتر سنجابي ،چون برداشت من اين
است كه او «توي باغ» نيست و نميداند كه چه در پيش است و خيلي روي تظاهرات
25خرداد حساب باز كرده …
گفتم :مگر تو ارزيابي و جمعبندي خودمان از اوضاع را منتقل نكردي و مگر شرايط و
آنچه را كه اين روزها توي خيابانها در سطح شهر با آن مواجه هستيم ،و بهخصوص
اين را نگفتي كه خميني تصميمش را براي حذف و جراحي ،يكي پس از ديگري ،گرفته
است؟
گفت :من همهچيز را گفتم اما باز هم برداشتم اين است كه دوستان ما در جبهة ملي،
آنچه را كه ميگذرد دستكم گرفتهاند و بيشتر به فكر برگزاري تظاهرات بزرگي
هستند كه اعالم كردهاند و اينكه هرطور شده با كمك مجاهدين برگزار شود .منهم
گفتم ما همين حاال هم داريم تالشمان را براي برگزاري تظاهرات بزرگ انجام ميدهيم
اما شرايط مثل قبل نيست …
علي در پايان گفت ،با همة اين توضيحات فكر نميكند كه دكتر سنجابي متقاعد
شدهباشد.
رويارويي دو اسالم
در همين زمان جبهة ملي ،اليحة ضدانساني قصاص را بهباد حمله و انتقاد گرفته بود و
همين ،بهانة الزم را براي خميني فراهم كرد تا فرصت را براي حذف جبهه ملي مغتنم
بشمارد.
بگذاريد اول در باره موضوع قصاص و اليحه ضدانساني مربوطه كه دستپخت بهشتي
و قضاييه خميني بود ،توضيحاتي بدهم .در ادامه بحث ،دوباره به جبهة ملي و منتهاي
دجالگري خميني براي اعالم ارتداد و حذف آن از صحنه سياسي بر ميگرديم.
427
نمونه هاي دجالگري
موضوع «قصاص» ،از روز اول يكي از دعواهاي جدي ما با خميني بهلحاظ سياسي و
حقوقي و ايدئولوژيك بود .دعوا از اسفند 57شروع شده و دوسالوچندماه بود كه ادامه
داشت.
مجاهدين در فرداي انقالب ضدسلطنتي در اسفند ،1357با صدور اطالعيهيي «دربارة
پارهيي مجازاتهاي مجرمين عادي» به اعدام و شالقزدن اعتراض و اعالم كردند:
«صدور و اجراي اينقبيل احكام تحت عنوان جاريكردن حدود اسالم … منتزع از شرايط
اجتماعي ،سياسي و فرهنگي كه جرم در ظرف آن صورت گرفته ،روح قوانين جزايي اسالم
را كه جز از مواضع رأفت و رحمت و توبه و ازبينبردن عوامل و انگيزههاي جرم به مجازات
نمينگرد ،خدشهدار ساخته و آن را قسيالقلب و قشري جلوه ميدهد».
در خاتمة اطالعيه مجاهدين آمده بود:
«توجه دادگاهها را به بخشي از فرمان علي عليهالسالم به مالك اشتر حكمران مصر جلب
ميكنيم“ :قلبت را از مهر تودهها انباشته كن و محبت نسبت به آنها و لطف بهآنها .بر ايشان
سبع و چنانكه گويي خوردن آنها را غنيمت ميشمري مباش .پس ايشان دو دستهاند :يا برادر
ديني و عقيدتي تو هستند يا در خلقت و انسانيت با تو مشابهند كه از پيش گرفتار لغزش شده
و عوامل و شرايط بدكاري به آنها رويآورده و بهعمد يا سهو در دسترسشان قرارگرفتهاست.
پس با بخشش و گذشت خود آنان را عفو كن ،همچنانكه دوستداري خدا با بخشش و
(((1
گذشتش ترا بيامرزد…”.
بنابراين از حضرت آيتاهلل خميني و حضرت آيتاهلل طالقاني و دولت آقاي مهندس
بازرگان تقاضامنديم كه در جهت ممانعت از خدشهدارشدن چهرة پاك ايدئولوژي
اسالم ،هرچهسريعتر اقدام نموده و مجازات جرايم عادي را به مراجع ذيصالح قضايي
دادگستري واگذارند».
دعوا بر سر مجازاتهاي ضدانساني و اليحة قصاص بين ما و خميني الينقطع
ف ِب ِه ْمَّة لَ ُه ْم َو اللُّ ْط َ
لر ِعيَّ ِة َو ْال َم َحب َ - 15نهجالبالغه -نامه شمارهَ « :35و أَ ْش ِع ْر َق ْل َب َك َّ
الر ْح َم َة لِ َّ
ير لَكَ َ َ َ ارياً َت ْغ َت ِن ُم أَ ْكلَ ُه ْم َفإِنَّ ُه ْم ِ ْه ْم َسبُعاً َ َ ُ
ين َو إِمَّا َن ِظ ٌ الد ِان إِمَّا أ ٌخ لك ِفي ِّ ص ْن َف ِ ضِ َو اَل َتكو َن َّن َعلي ِ
يه ْم ِفي ْال َع ْم ِد َو ْال َخ َطإِ َفأَ ْع ِط ِه ْم َ َ
ُؤ َتى َعلى أ ْي ِد ِ ض لَ ُه ُم ْال ِعلَ ُل َو ي ْ ْر ُ َّ َ ُ ْ ْ ْ ُ ْ
ِفي ال َخل ِق َيف ُرط ِمن ُه ُم الزلل َو َتع ِ
ْ هَُّ
ْط َيك الل ِم ْن َعف ِو ِه» َ َ
ضى أ ْن يُع ِ َّ
ص ْف ِحك ِمث ِل ال ِذي تُ ِح ُّب َو َت ْر َْ َ ِم ْن َع ْف ِو َك َو َ
429
استراتژي قيام و سرنگوني
ادامهداشت.
در نخستين ماه رمضان پس از انقالب ضدسلطنتي در مرداد ،58من در دانشگاه تهران
گفتم:
اين از سنتهاي طاغوتي است كه ميخواهد «بهترتيبي صالحيتهاي دادگستري را خدشهدار
كند ،بهترتيبي تماميت قوه قضاييه را از آن بگيرد .اين بايد در قانون تصريح شود كه جز در
موارد جرايم حرفهيي نظاميها ،آنهم جرايم مربوط به حرفهشان ،همه جرايم ديگر ،محل طرح
و حلش ،دادگستري است .بهخصوص جرايم سياسي و مطبوعاتي كه دقيقًا بايستي با حضور
هيأت منصفه برگزار شود .در همين روزها ما نميتوانيم از ابرازتأسف خودداري كنيم ،وقتي
ميبينيم محاكم انقالب كه بايستي صرفًا به جرايم ايادي رژيم پهلوي بپردازند … وارد مسايل
ديگري هم ميشوند ،يعني جرايم عادي .در حالي كه هيچ لزومي ندارد… به مسأله فحشا يا
گرانفروشي يا فساد يا هرمسأله ديگري اين محاكم رسيدگي كنند.
در همينجا روي صالحيتهاي دادگستري بايد تاكيد بكنيم .از نظر ما پليس شهرباني و ژاندارمري
بايستي به عنوان ضابطين عدليه ،او ًال يكي شوند … ثانيا اين نيروي واحد پليس هم تحت
فرماندهي دادگستري است،آنهم بهعنوان ضابطين ،نه بهعنوان نيروهاي مسلح سركوبگر،كه
سرانجام به ستاد نيروهاي كل مسلح در رژيم قبلي تبديل شدند.
بهعكس اداره اينها كه افرادش بايستي در مناطق ،در هرمنطقهيي ،افراد محلي باشند و انتخاب
شوند ،ميبايست در دست محاكم دادگستري و قضات آنجا باشد» .
(((1
- 16کتاب «حکومت علي و قانون اساسي دولت اسالم» -انتشارات سازمان مجاهدين خلق ايران
-1358-تهران
430
نمونه هاي دجالگري
به آنها اضافه نميشود .اگر اجتهاد نبود ،ديگر چه نيازي به تقليد در فروع و شرايط متغير و
مرجع تقليد بود؟
در تشيع و اسالم انقالبي و در اسالم مجاهدين ،نخستين ويژگي پويايي و ديناميسم آن
است .اسالم يك شريعت خشك و منجمد نيست .اگر اين دين مربوط به هزارههاي پيشين
است ،خوب ديگر چرا بايد به آن چسبيد؟ ولش كنيد .بنابراين ،از مرتجعان بايد پرسيد چرا از
يكطرف نان اجتهاد را ميخوريد و ازطرف ديگر سنگسار ميكنيد و در مألعام تازيانه ميزنيد.
آخوندها جنايتهاي خود را بهنام اسالم به جهان معرفي ميكنند .درضمن همه ميدانند كه
اين كارها هدف غايياش ايجاد رعب اجتماعي سياسي است .عجبا ،اگر اسالم اين است،
پس بفرماييد ارتجاع و جاهليت چيست؟ پس قساوت و سنگدلي را تعريف كنيد .اگر راست
ميگوييد يك نمونه از حضرت علي يا پيغمبر بياوريد كه اين كار را كرده باشند ،چون سنگسار
ال مجازات اسالمي نيست .بسياري از مجازاتهاي آن روزگار ريشه در قوانين تلمود دارد اص ً
يا مثل اينيكي سوابقش بهيهوديت برميگردد .وانگهي ،چطور است كه آخوندها از آخرين
دستاوردهاي فني ،علمي و حرفهيي و تخصصي پايان قرن بيستم استفاده ميكنند ،اما جزاييات
و قصاص رژيمشان متعلق بههزارههاي پيشين است؟ از آخوندها بپرسيد چرا دنبال موشكهاي
ميانبرد و دوربرد و سالحهاي شيميايي و اتمي و ميكروبي هستيد و دنبال همان چرخ چاه و
اسب و منجنيق نيستيد؟ چرا از يكطرف ،براي بقاي رژيم خود از كيسة ملت ايران ،از آخرين
پيشرفتهاي فني و تخصصي مربوط بهفازهاي پاياني دوران رشد سرمايهداري استفاده ميكنيد؟
اما ازطرف ديگر تابع جزاييات هزارههاي پيشين مثل سنگسار هستيد و دستوپا ميبريد؟ يا
از روي بلندي پرتاب ميكنيد؟ كدام را باور كنيم؟
اين آخوندها تا دهة30و 40و سالهاي 1350ريشتراشيدن را هم حرام ميدانستند .خميني
بهصراحت اين را ميگفت .حتمًا يادتان هست برخي از آخوندها تلفن ،ماشين ،قطار و راديو و
تلويزيون را هم حرام ميدانستند .نهحرفهاي تلويزيون ،بلكه خود دستگاه تلويزيون را هم حرام
ميدانستند .درحاليكه اگر مالك حاللي و حرامي حرفهايي كه زده ميشود ،باشد؛ تلويزيون
رژيم از هر تلويزيوني حرامتر و ننگآلودتر است .چون لكهيي بر دامن قرآن و اسالم است،
ارتجاع و شرك و جاهليت را تبليغ ميكند.
مجاهدين براي همينها دربرابر آخوندها بهپاخاستهاند .در وراي همه داليل سياسي واجتماعي
431
استراتژي قيام و سرنگوني
دليل ُخلّص ايدئولوژيك براي مبارزة عنصر مجاهد خلق با حاكميت آخوندي همين است كه
خميني و رژيمش بدترين لكه بردامان اسالم است .دليلي افزون بر داليل سياسي و اجتماعي
كه به پليدي و نجسبودن اين رژيم در تماميتش مربوط ميشود .اين است مفهوم «كلسوء»
و «كلشر» .مجاهد از همه ميپرسد شاخص اسالم ،حضرت علي است يا مرتجعان خوارج؟
امام حسين است يا يزيد؟ ائمة اطهار هستند يا خلفاي جبار؟
ُخب ،حاال ما درمورد آخوندها كدام را باور كنيم؟ سطح توليد و قواي مولده يكهزاروچهارصدسال
پيش را باوركنيم يا اين روزگار را؟»(((1
در سال ،1376مجاهدين يك فيلم مستند سنگسار را از كشور خارج كردند كه در
بسياري از كشورهاي جهان منتشر شد و افكار عمومي را بهشدت تكان داد.
در همان سخنراني من گفتم:
«از ديد خميني و رژيمش و آخوندهاي خمينيصفت و همة اضداد اسالم انقالبي و مردمگرا،
اسالم يعني همين! بگذريم كه اين سنگسار در مقايسه با شكنجههاي مجاهدين و بهخصوص
زنان مجاهد خلق ،چيزي نيست .ولي كيست كه اين فيلم را ببيند و در خود نپيچد و نخواهد از
عمق جان و جگر فرياد بكشد .وايبر سنگدالن و سنگيندالن .اين تازه چيزي است كه رژيم
در مألعام انجام ميدهد .اما از شكنجههاي مجاهدين در شكنجهگاههاي رژيم كه نميشود
فيلم برداشت .با اينهمه ،همين فيلم سنگسار براي نشاندادن طينت اين رژيم پليد بهاندازة
كافي گوياست.
يادتان هست روزي كه خميني با قاضيالقضاتش پشت تصويب اليحة قصاص بودند ،نشرية
مجاهد آشكارا و با تيتر درشت آن را نهفقط ضداسالمي ،بلكه يك «اليحة ضدانساني» معرفي
كرد .در خرداد ،60خميني كه سخت از اين تيتر نشرية مجاهد گزيده شده بود در يكي از
سخنرانيهايش ,تكرار ميكرد كه بله اسالم را ضدانساني خطاب ميكنند .البته چون هنوز در
آن ايام از مجاهدين چشم ميزد ،در سخنراني از مجاهدين بهصراحت اسم نبرد و بهجاي آن
بهمصداق بهدر ميگويند كه ديوار بشنود ،بهجبهة ملي آنروزگار اشاره كرد .اما نشرية مجاهد
در سراسر ايران ،در ابعاد 600ـ500هزار نسخه ،توزيع ميشد و همه ميدانستند كه مجاهدين
اين اليحه را فراتر از ضداسالمي« ،ضدانساني» ميدانند .بله ،بههمين داليل ميگفتيم مرگ
-17سخنراني در مراسم عيد فطر 1376با عنوان دو اسالم سراپا متضاد -نشريه مجاهد شماره 673
432
نمونه هاي دجالگري
433
استراتژي قيام و سرنگوني
و اينك همين مرتجعين انحصارطلب براي مخفيكردن چهرة جنايتكار خود اليحهيي را تدوين
نمودهاند تا هر روز در گوشه و كنار اين مملكت از اين مردم محروم و مضطر و يا مجرمين
درجهچندم بهعنوان قصاص صحنههاي فجيع خلق نموده و اذهان تودهها را از اعمال خود
منحرف نمايند.
تشريح شنيع و چندشآور جرايم مطابق آنچه در مواد اليحة قصاص آمده است نيز جز
بهمنظور تحتالشعاع قراردادن جنايتها و غارتگريها و حقكشيهاي صاحبان قدرتهاي غصبي
نيست .چرا كه هم بر اساس فلسفة جزا در اسالم كه در آن قبح و تأثيرات اجتماعي جرم جاي
فوقالعاده مهمي دارد و هم بر اساس اخالق اجتماعي موجود ،اين تشريح و توضيحات ،اساسًا
(((1
نادرست است…».
شخص خميني اين حرفها را از سوي مجاهدين ،به دو دليل فرو ميخورد هرچند كه هر
عبارت و هر كلمة آن تيري به قلبش بود .يكي بهخاطر اينكه درافتادن با مجاهدين از
او قيمت زيادي ميگرفت و ديگري بهخاطر اين بود كه ما دقيقًا از زاويه ايدئولوژيك و
قرآني و با مستندات غيرقابلانكار اسالمي با او روبهرو ميشديم بهنحوي كه همزدن
آن بيشتر بهزيانش تمام ميشد .در عين اينكه ايادي او از هيچ چماق و سركوبي عليه
مجاهدين فروگذار نميكردند.
يكبار در 4اسفند 59بههمين مناسبت گفت:
«اين چماق زبان و چماق قلم ،باالترين چماقهاست كه فسادش صدها برابر چماقهاي ديگر
است … اونهايي كه ميخوان صحبت بكنن و خصوصًا در اين چندروز زياد هم هستند ،بايد
توجه بكنند به اينكه قبل از اينكه ميخوان صحبت بكنن ،بنشينن و با خودشون فكر بكنن
ببينن كه اين زبان چماق است و ميخواد به سر ،به دست ديگري كوبيده بشه ،يا اينكه اين
زبان ،زبان رحمت است و براي وحدت؟»
در همان ايام ،من تعارفات را كنارگذاشته و در مصاحبههايي كه به مناسبت سالگرد
انقالب ضدسلطنتي انجام دادم ،با اعتراض آشكار به اينكه بنيانگذاران شهيد مجاهدين
را در 4تيرماه گذشته دزد خطاب كرده بود و اين را ملت ايران نپذيرفتند ،بيپرده و با
صراحت در مورد خميني گفتم:
-18نشريه مجاهد شمارههاي123و 124در ارديبهشت و خرداد سال1360
434
نمونه هاي دجالگري
436
نمونه هاي دجالگري
ديگر تعبير اين بود كه اليحة غير انساني .ملت مسلمان را دعوت ميكنند كه در مقابل اليحة
قصاص راهپيمايي كنند ،يعني چه؟ يعني در مقابل نص قرآن كريم راهپيمايي كنند… من
كارندارم به جبهة ملي با اينكه بعضي افرادش شايد افرادي باشند كه مسلمان باشند .لكن من
كار دارم با اينهايي كه پيوندكردهاند ،با جبهه(ملي) ،پيوندكردهاند با منافقين … شمايي كه
متدين هستيد و مدعي تدين ،چه توجيهي از اين معنا داريد؟ … اين آقاياني كه با اين منافقين
ائتالف كردند ،ائتالف كردند كه مملكت را بههم بزنند .ائتالف كردند كه آشوب بهپا كنند…
حاال ائتالف كرديد كه به ضد رأي مردم عمل كنيد … بياييد حساب خودتان را جداكنيد.
آيا نهضت آزادي هم قبول دارد آن حرفي را كه جبهة ملي ميگويد؟…راديو بعدازظهر را باز
كنيم گوش كنيم ببينيم كه نهضت آزادي اعالم كردهاست كه اين اطالعيه جبهة ملي كفرآميز
است…متأثرم از اينكه با دست خودشان ،اينها گور خودشان را كندند .من نميخواستم
اينطور بشود .من حاال هم توبه را قبول ميكنم .اسالم توبه را قبول ميكند…»
به اين ترتيب تظاهرات جبهة ملي منتفي شد .پاسداران و بسيجيان و حزباللهيها
ميدان فردوسي تا ميدان انقالب را اشغال كردند و نعره ميكشيدند:
«فرمانده كل قوا ،خميني خميني»« .حزباهلل حزباهلل ،پيشمرگه روحاهلل»« .سكوت هرمسلمان،
خيانت است به قرآن»« .مرگ بر ضد واليت فقيه».
بعدازظهر 25خرداد اطالعية مهندس بازرگان از راديو و تلويزيون پخش شد كه «شايعة
دعوت نهضت آزادي» به راهپيمايي را تكذيب ميكرد .متعاقبًا نهضت آزادي يك اطالعية
توضيحي هم منتشر كرد كه همچنانكه خميني خواسته بود مشاركت در راهپيمايي و
ائتالف با هر حزب و گروهي را تكذيب ميكرد و اعتقاد خود را هم به حكم قصاص
اعالم نمود.
تاريخنويسان رژيم بعدًا سير وقايع را چنين رقم زدند:
«زمينة سقوط بنيصدر را سرانجام خود وي و رجوي فراهم كردند .حادثهآفرينيهاي “منافقين”
ادامهيافت .بهزاد نبوي سخنگوي دولت ،طي مصاحبهيي كه در ساعات آخر همان روز 25خرداد
با مطبوعات انجام داد ،اعالم كرد“ :اگر الزم باشد ،قواي انتظامي با مساله درگيريهاي خياباني
برخورد خواهندكرد…آقاي بنيصدر دقيقًا همچون مجاهدين خلق عمل ميكند… .تمام
درگيريهاي خياباني از ناحية سازمان مجاهدين طرحريزي و اجرا ميگردد ،آنها بهخاطر تشكل
437
استراتژي قيام و سرنگوني
نسبي خود قادرند اين درگيريها را بهطور درازمدت سازماندهي كنند”» .
(((2
امنيتي و نظامي جديد شهر امكان ندارد .البته از اين پيشتر نيز نه كسي به ما اجازة تظاهرات
ميداد و نه بهمحض تجمع دست از سرمان برميداشتند .اما با اينهمه ،مثال در 7ارديبهشت،
توانستهبوديم از نزديك به 4-3ساعت غفلت كميتهچيها و پاسداران ارتجاع كه روز قبل نيز در
جاهاي ديگر خستهشان كردهبوديم استفاده كرده و موتور محرك اولية تظاهرات عظيم آنروز را
در خيابان بهكاربيندازيم .آنگاه تا كميتهچي و پاسدارآمدند كه بهخود بجنبند ،دستههاي متشكل
و غيرمتشكل چندينهزارنفري و چنديندههزارنفري به موتور اصلي پيوسته وآنراحلقه كردند
و ديگر جمعيت كه تحت حمايت ميليشياي مردمي حركت ميكرد ،نفوذناپذير و ضربهناپدير
شده و تا مقصدكه منزل پدرطالقاني بود بيمحابا پيش رفت .از هرخطري نيز استقبال و مرز
150هزارنفر را هم پشت سرگذاشته و قدم در جادة 200هزار گذاشت … و گلوله و گاز اشكآور
و چماق هم ديگر اثر نميكردزيرا حمايت بيدريغ مردم امكان بروز يافته و همچون بسماهلل،
هرج ّني را فراري ميداد .مردم از طبقات مختلف ساختمانها حتي كاغذهاي ديواري و ميزهاي
چوبي را براي سوزاندن و خنثيكردن اثرات گاز اشكآور پايين ميريختند…
«اما اين بار تالش براي برگزاري تظاهرات بزرگ به نتيجه نرسيد.
پس از ناكامي و شكست 2روز اول ابتدا مسئولين ما فكركردهبودند كه پانگرفتن تظاهرات
بزرگ بهخاطر نقايص تداركاتي و تشكيالتي است .اما وقتي تمام جريان كار را از ابتدا تا انتها
دوباره بررسي كرديم و ديديم كه در تداركات تشكيالتي-تدافعي معمول ،هيچ نقص جدي
ال جديدي جلب توجه نمود .فضاي اجتماعي وسياسي آنقدر تنگ وجود ندارد و عنصركام ً
شدهبود كه امكان چنان حركت بزرگي را با تداركات معمولي مطلقًا و از اساس سلب ميكرد.
بله ،اين باربعد از بستن روزنامهها وآغاز سركوب مطلق ،تدارك متقابل ارتجاع –كه از اين
پيشتر نيز گزارشهايي راجع به آن داشتيم– كيفًا فرقكرده و هيچ واكنش بزرگي را براي جامعه
امكانپذير نميساخت.
مراكز متعددي را در تهران كشف كرديم كه دستههاي 100تا 500و حتي 1000نفري چماقداران
مسلح با تجهيزات كامل و بيسيم و وسايل موتوري در آن گوش بهزنگ و آماده نشسته بودند.
از طرف ديگر هر روز نيز ارباب چماقداران در جماران بهمنظور يك بسيج كامل ايدئولوژيك
و نظامي رجز ميخواند و تهديد ميكرد و به يكي گوشمالي ميداد تا از نظر رواني نيز قدرت
حركت را سلب كند ،پس گزارش مسئولين و فرماندهان سياسي و نظامي ما صحت داشت و
440
نمونه هاي دجالگري
441
استراتژي قيام و سرنگوني
ميزنند ،منافق و كافر و بدتر از كافر و هرزه و … خطابش ميكنند ،چهرهاش را كبود
ميكنند ،اوراقش را پاره ميكنند و ميسوزانند …
ولي چه باك خلق بايد آگاه بشود و آزاد .اگر اين كوچه فاالنژ و راست و حزباللهي دارد در آن
يكي زن خانهداري ،كارگري ،رفتگري و يا كارمندي … باالخره يك كسي پيدا ميشود كه
همدردي كند لبخند بزند ،استقبال كند ،دعا كند ،زخمها را مرهم بگذارد ،روزنامه پارهشده را
بچسباند ،پول بدهد و يا در برابر تعرض كميته چي و پاسدار بهدفاع برخيزد و حقانيت مجاهدين
و درخواستهاي عادالنه مردميشان عليه ارتجاع را گواهي دهد.
بله ،مجاهد خلق اينطور با خلقش جوش خورد و اصالت و صداقت خود را به اثبات رساند».
و من هرگز يادم نميرود كه در تابستان ،59بعد از اراجيف آن امام پليد چماقداران،
يكروز بر پاي يكي از خواهران كوچكم – كه نميدانم حاال شهيد شده است يا خير؟–
مارانداختند و آن وقت مزدوران و اوباش خميني خودشان كنار ايستادند تا عكسالعمل
ميليشياي مجاهد جوان را ببينند و بخندند .اما مجاهد قهرمان تكان هم نخوردهبود تا
يك لحظه تمسخر اوباش خميني را هم نبيند .دختر جوان حتي نشريههايي را هم كه
در دست داشت بر زمين نينداخته بود تا فاالنژها برندارند و پاره نكنند .بعد مار دور پاي
او حلقهزده و سپس بهآهستگي رفته بود .ايناست سيماي واقعي امام اوباشان و ايناست
گذشتة آنهايي كه امروز اينسان ميجنگند و اينسان در برابر جوخههاي اعدام رشادت
بهخرج ميدهند .منهاي عبور از اين پيچوخمها ،امروز هيچ نيروي سراسري نبود كه
اينسان به دفاع از شرف ملي خلق در برابر تجاوزكاران ارتجاعي برخيزد و بيدريغ خون
نثار كند …
داشتم ميگفتم كه حدود 27دسته يا گروهان و گردان مختلف داشتند در گوشه و كنار
تهران تدارك تظاهرات بزرگ را ميديدند.
برخي كشته ميشدند و عده زيادتري دستگير و بقيه نيز گرماگرم نبرد مشت و گلوله.
بسياري از اعدامهاي كنوني را نيز دستگيرشدگان همان ايام تشكيل ميدهند.
عصر 24خرداد ،تظاهرات در ميدان وليعصر به اوج رسيد و جنگ مغلوبه شد .يك
دسته ميليشياي خواهران با قدرت تمام محاصر ة فاالنژهاي مهاجم را شكافته و به
دسته هاي ديگر ملحق شده و درگيري و تيراندازي در تمام طول بلوار وخيابانهاي
442
نمونه هاي دجالگري
اطراف ميدان ادامه داشت .فاالنژها و كميتهچيهاي حمايتكنندة آنها فراركردند .واحد
ميليشياي خواهران 7موتورسيكلت از آنها را مصادره كرد .در گزارش مزبور خواندم كه
يكي از خواهران ،آنقدر جوان و ضعيفالجثه بود كه قدرت حركتدادن موتور را نداشت
و لذا دستفروش كنار خيابان را بهكمك طلبيدهبود .وقتي هم با فقر و بدبختي دستفروش
برخورد كردهبود ،موتورسيكلت را درجا بهخود او بخشيده و سبكبال به خانهشان رفته
بود.
بعد از آن دجالبازي مشهور خميني عليه جبهة ملي و بسيج سياسي -نظامي و
ايدئولوژيك نيروهاي ارتجاعي و شكست تظاهراتي كه قرار بود آنروز توسط جبهة ملي
صورت بگيرد گزارش مسئولين خود ما حاكي از آن بود كه اكنون بازهم بعد از آخرين
تعرض خميني ،فضاي حركت ،اكيدا و شديدا ،به نسبت روزهاي قبل بستهتر شده و
حتي تظاهرات موضعي و تاكتيكي نيز ديگر صرف نميكرد .چنانكه گفتم ،فرماندهان
ما از يكهفته پيش به اين نتيجه رسيدهبودند كه چنين تظاهراتي بدون تداركات كافي،
مطلقًا در شرايط جديد امكان ندارد و چهبسا نتايج معكوس نيز بدهد .بهخصوص اگر
زمان و مكان آن ،از قبل اعالم شده باشد.
روشن بود كه در منطق خميني ،تهديد و تير جبهة ملي ،ميبايست باعث عبرت خود
ما ،مجاهدين ميشد تا الاقل موقتا هم كهشده آرامگرفته و بگذاريم جريان عزل آقاي
بنيصدر بيسروصدا بهپايان برسد .چرا كه بخوبي و برحسب تمام اطالعات و تجارب
ميدانست كه تنها نيرويي كه قادر به سازماندادن و بهراهانداختن تظاهرات عظيم
سراسري و ايجاد دردسر جدي است ،مجاهدين هستند.
خوب ،حاال بعد از 25خرداد چهكنيم؟ اگر خميني بههمين ترتيب بتواند با اتكاي برادران
چماقدار ”حزب اهلل” !! رئيسجمهور را كنار بزند ،ديگر فردا واي بهحال ديگران .وانگهي
اين نحوه عمل خميني آيا مبين اين نيست كه ساعت آغاز قطعيترين نبرد براي هر
نيروي انقالبي كه نخواهد بهسرنوشت حزب توده بعد از 28مرداد و بعد از آن هم
سرنوشت فضيحتبار ضدانقالبي كنوني اين حزب دچار شود ،بهسرعت نزديك ميشود؟
ال جز به اين معني بود كه دشمن ،آخرين و آيا كنارزدن آقاي بنيصدر در آن شرايط عم ً
حايل ميان خود و خلق را نيز درهمشكسته و چه بخواهيم و چه نخواهيم هر نيروي
443
استراتژي قيام و سرنگوني
انقالبي و مردمي را بهمعارضة آشكار فرا ميخواند؟ حاال هرچند هم كه ميخواهيد با
ال جز اعالم جنگ آقاي بنيصدر اختالف داشتهباشيد ،كنارزدن او در آن شرايط عم ً
آشكار ارتجاع با انقالب و بهويژه با مجاهدين نبود .و ميدانيد كه وقتي دشمن اعالن
جنگ ميدهد ،بازنده خواهيد بود اگر حتي يك لحظه نيز سالحتان را ديرتر از او بيرون
بكشيد .چراكه در اين صورت جز دفاع محض ،كاري ازپيش نخواهيدبرد .آري اين قانون
جنگ است .و در جنگل ارتجاع خميني ،دفاع محض يعني شكست محض.
اين بود كه عاليترين ارگان سازماني ما از روز 26خرداد مستقيما خود وارد كار گرديد.
رهنمود اين بود” :ميبايست بههرترتيب و با هرقيمت ،يك تظاهرات بزرگ تودهيي
را بار ديگر آزمايش نمود .آخرين تجربة مسالمتآميز نيز حتي به منظور اتمام حجت
سياسي و تاريخي بايد از سر گذرانده شود .اگر خميني ميخواهد 15خرداد و يا 17شهريور
ديگري درست كند ،بگذار شهدايش را مجاهدين تقديم كنند .روز مناسب ،به داليل
سياسي و فني30 ،خرداد است .چهار روز براي آمادگي فرصت داريم .تظاهرات تاكتيكي
و هركار ديگري را تعطيل كنيد ،هرچقدر كه ميتوانيد براي 30خرداد آماده شويد .ما
به قربانگاه ميرويم تا نسلهاي آتي لعنتمان نكنند .تا اگر ذرهيي شرف و انصاف در
مجلس دستپخت خميني و ساير سردمداران رژيم موجود است ،به دوران مسالمت
پايان ندهند و الاقل راه باريكهيي براي تنفس سياسي مردم باقي بگذارند…سرانجام از
ميان طرحهاي مختلف ،پس از مباحثات بسيار ،ارجح آنها انتخاب شد .اين طرح ميبايد
به اين مسأله جواب ميداد كه :چگونه ميتوان در بحبوحة اختناق مطلق ،بدون اعالم
قبلي و بدون كمترين اطالع دشمن ،يك تظاهرات مسالمتآميز چندصدهزارنفري در
روز روشن در خيابانهاي تهران ترتيب داد؟ عجبا!
اما اگر مردم آمادهيي داشتهباشيد و بدانيد كه هركاري را چگونه و در چه لحظهيي بايد
سازمان بدهيد ،اين مسأله هم حلشدني است .شور و شوق زايدالوصف و ايمان و قوت
اراده و تصميم يارانتان نيز ،البته الزم است .از صبح 30خرداد درحاليكه تمامي پيكر
مجاهدين و ميليشيا در تهران مشتاقانه سرازپا نميشناخت و در هر پارك يا كوچه و
خيابان و خانهيي گروهگروه آماده ميشد ،مركز فرماندهي با نگراني در اطراف سيستم
ارتباطي گردآمده بود تا هيچ چيز خارج از كنترل ،خودبهخودي رها نشود .جزييات
444
دعوت دادستاني انقالب از اولياء دستگيرشدگان
صبح امروز ازسوي روابط عمومي دادستاني انقالب اسالمي مركز دررابطه با مجرميني
كه درجريانات ضداسالمي اخير دستگير شده وحكم دادگاه درباره آنها صادر وا جرا شده
اطالعيهاي بشرح زير صادرشد:
به اطالع خانوادههاي محترمي كه فرزندانشان درجريانات ضداسالمي اخيرتهران
دستگيرشده اند وحكم دادگاه درباره آنها صادر واجرا گرديده مي رساند لطفا با دردست
داشتن شناسنامه عكس دار خود وفرزندانشان كه عكس آنها دراين جا چاپ شده است به
دفتر مركزي زندان اوين مراجعه كرده وفرزندانشان را تحويل بگيرند
روابط عمومي دادستان انقالب اسالمي مركز
الزم به يادآوري است كه اسامي صاحبان عكس مشخص نشده است.
استراتژي قيام و سرنگوني
447
نمونه هاي دجالگري
تا آخرين مرحلة مبارزاتي را كه خود شما و امثال شما در كنار پيشواي فقيدمان مصدق آغاز
نموديد ،بهثمر بنشاند و تماميت و آزادي و استقالل ايران گراميمان را تا ابد در سينة تاريخ
بهثبت برساند؛ شهادت بدهم كه:
« -شما نخستين وزير و شخصيت نامدار ملي بوديد كه حتي قبل از انتخابات خبرگان ،در
فرداي راهپيمايي يكصدهزارنفري مجاهدين براي مجاهد اسير سعادتي ،دست از همكاري
با رژيمي كه ديگر ميدانستيد ايران را بهكجا ميبرد شستيد تا اينكه نهايتًا خميني در /25
خرداد 60/شما را آشكارا مرتد و طبعًا مهدورالدم شناخت…
استاد گراميام
با اين همه شما بهرغم كهولت سني و ضعف مزاجي ازپا ننشستيد و من خود گواهم كه
ازآنچه شخصًا درتوانداشتيد كوتاهي نكرديد .فيالمثل بهخوبي بهياد دارم كه در سال 59و
اوايل سال 60با فروتني و تواضع ،چندينبار عرقريزان بهديدار فرزندان مجاهد خود شتافتيد
تا مشتركًا چارهيي بينديشيم .گرچه متأسفم كه منكه در آن ايام در مخفيگاه بهسرميبردم،
اين فرصت را نيافتم كه در مالقاتهاي شما با برادران مسئولمان حضور پيداكنم .اما هرگز
يادم نميرود كه روزي كه شما در اوايل خرداد 60با برادرمان علي زركشكه حاال فرماندهي
مقاومت داخل كشور را بهعنوان قائممقام من بهعهده دارد در يكي از مخفيگاههاي ما در تهران
مالقات كرديد؛ او برگشت و گفت:
آدم واقعًا از روي دكتر سنجابي خجالت ميكشد ،كه مردي با اين سنّوسال ولي با روحيه
جوانان ،هم محذورات امنيتي ما را درك كند و هم با فروتني خاص خود بهتشويق و رايزني
با بچههاي مجاهدش بپردازد…كمااينكه برادراني كه در همين پاريس ضمن هفتههاي
گذشته بهديدارتان آمدند نيز ،سراپا غرق شادي و غرور بهنزد من بازگشتند و گفتند وقتي دكتر
سنجابي از شكنجه و اعدام و فداكاريها و عمليات مجاهدين صحبت ميكرد ،مثل باغبان پيري
كه از پرپرشدن گلهاي باغ خودش آتش گرفته باشد ،اشك در چشمانش حلقه ميزد و گاه
هم درست مثل چريك پيري كه با ميليشياي جوان مجاهد همسنگر است غرق در هيجان و
التهاب ميشد…».
من مجاهدبهعنوان
پدر عزيزم ،مرا ببخشيد كه اينطور صريح و بيپرده صحبت ميكنم .آخر ِ
شما تني دارم زخمخورده و مجروح و خسته .حراميخميني غارتم كرده و شحنه يك فرزند
449
استراتژي قيام و سرنگوني
هرروز برسر كويو برزن بهدار ميآويزدم ،دژخيم هر روز ناخن از دست و پايم ميكشد و
سپاهي خصم هرروز بر اجساد شهدايم اسب قساوت ميدواند و ،مهمتر از همه ،نادوستان و
رفيقان نيمهراه تنهايم گذاشتهاند…
بله ،درخواست نسل ما اين است كه مثل يك سردار سالخورده وقتي كه ايران سالخوردهتان
را درخطر ميبينيد بهميدان بياييد .بياييد و در برابر ايرانيان و جهانيان شهادت بدهيد .شهادتي
خالصًا لوجهاهلل ،براي رضاي خلق و خالق….
بله ،براي ما(مجاهدين) مهم است كه شما در انظار جهانيان شهادت بدهيد كه فيالمثل:
رژيم خميني اكنون ديگر هيچ مشروعيت و محبوبيت قانوني و ملّي و مردمي ندارد…(ايضًا
مجلس باصطالح شوراي اسالمي آن)
-رژيم خميني اسالم و خدا و قرآن را ملعبة دست خود قرارداده و دقيقًا ضداسالمي عمل
ميكند و جز به سركوب و ترور تكيهگاهي ندارد.
-رژيم خميني خود مقاومت مردمي و مشروع و مسلحانه را برانگيخت و بهرغم تمام صبر و
تحمل 2/5سالة مجاهدين ،اين خود رژيم خميني بودكه براي مجاهدين و براي مردم ايران
راهي جز قهر باقي نگذاشت و تمام مردم و منجمله مجاهدين مظلوم واقع شدهاند و بايستي
جهانيان به كمك مقاومت عادالنة مردم ايران بشتابند.
… فكر ميكنم پيشواي فقيد(مصدق) نيز همينگونه انتظارات را از شما دارد .فكر ميكنم او
هم بهميدانآمدن شما را ميطلبد .فكر ميكنم كه او هم وقتي شهادتهاي حقهي شما را براي
ايران امروز و ايران فردا بشنود ،لبخند رضايت خواهدزد و آفرين خواهد گفت.
استادعزيز
اما صرفنظر از اينكه آنچه را بهعرض رساندم صالح بدانيد يا ندانيد ،صرفنظر از اينكه به
امداد فرزندان مجاهد خود بشتابيد يا نشتابيد ،صرفنظر از اينكه در اين رابطه كلمهيي بگوييد
يا نگوييد؛ باز هم مؤكدًا و با همان گستاخي و جسارتي كه در بيان خواستهاي نسل مظلوم
و شكنجه شدهام بهعرض رسيد ،الزم ميدانم كه بهحرمت همة رنج و مرارتهايي كه در
طول ساليان دراز براي ايران و ايراني متحمل شدهايد ،تكرار كنم كه احترام و شأن ابوت و
پيشكسوتي شما براي هر مجاهد و هر انقالبي كه براي آزادي و استقالل ميهنش ميرزمد
پيوسته باقي و پايدار بوده و خواهد بود .تكرار اين مطلب را از آن حيث الزم شمردم كه از
450
نمونه هاي دجالگري
اين پس نيز در ديار غربت ،طعنولعن معاندين را بهخاطر ماجرايي كه با خميني داشتيد بهطور
مضاعف خواهيدشنيد و لذا وجدانًا و اخالقًا وظيفة ملي و ميهني و مبارزاتي خودم ديدم تا
شناسي مردم و انقالب و مجاهدين آزادي و استقالل اين خلقِ بهعنوان ”مسئول مقاومت“ حق
قهرمان را بهخاطر تكتك لحظات و ساعاتي كه براي ايران و ايراني رنج بردهايد ،اعالم كنم.
بارخدايا ،بهنسل ما فهم و درايت الزم براي حقشناسي نسبت به همة پيشكسوتان راه رهايي
ميهنمان را عطا كن.
با احترام و تشكر
يكي از برادران و فرزندان مجاهد شما
مسعودرجوي
/ 21شهريور.»61 /
451
استراتژي قيام و سرنگوني
452
نمونه هاي دجالگري
كردهام نه براي جلب رضايت شما بلكه براي بيان حقيقت بهعنوان تكليف ملي و ايماني به
مفاد التكتمو الشهاده و انتم تعلمون مينويسم و شهادت ميدهم كه ساليان قبل از انقالب و
در ايام انقالب مجاهدات و جانبازيها و ازخودگذشتگيهاي دالورانه مجاهدين توأم با مقاومت
و قيام عمومي بود كه پايگاه حكومت استبدادي و اركان سياست استعماري حامي آن را در
ايران متزلزل ساخت و بنابراين وظيفة حكومت انقالب بود كه مجاهدين را مانند فرزندان
برومند خود مورد نوازش و حمايت و همكاري قرار بدهد و همچنين شهادت ميدهم در
روزهاي اول انقالب و آشفتگيهاي ناشي از آن كه جمعيتهاي وابسته و سرسپرده به اجنبي
آشوبها و تجزيهطلبيها را در گرگان و كردستان و ديگر جاها دامن ميزدند ،مجاهدين به
هدايت روحاني مجاهد و عاليقدر مرحوم آيهاهلل طالقاني در فرونشاندن طغيانها و پيداكردن
راه حل مسالمتآميز براي توجه به خواستههاي حقة مردم ستمديده و زجركشيده با حفظ
يكپارچگي و وحدت ايران كوششها كردند ولي با كمال تأسف دولت موقت و كارگردانان
پشتپرده به آن كوششها و همچنين به نظريههاي صريح جبهة ملي كه در اين باره ضمن مواد
تكميلي براي قانون اساسي پيشنهاد شده بود ترتيب اثر ندادند .بالنتيجه نارضاييها و ناباوريها
و نوميديها را در آن داستانها شديدتر كردند .و نيز شهادت ميدهم كه در ماهها و سالهاي
اول انقالب مجاهدين با صبر و مداراي كامل در مقام همكاري بودند و توقعي جز آن نداشتند
كه به آنها اجازة فعاليت تشكيالتي و اجتماعات و انتشارات بدهند .بازهم با كمال تأسف در
حاليكه احزاب و دستهها و روزنامههاي وابسته به بعضي از سياستهاي اجنبي آزادانه در ايران
اجازه فعاليت و سمپاشي و تفرقهاندازي داشتند مجاهدين حتي نميتوانستند به آزادي و ايمني
انتشارات خود را در خيابانها بهفروش برسانند -بههنگام انتخابات نمايندگان مجلس شوراي
ملي كه من خود نيز در كرمانشاه نامزد بودم در دور اول انتخابات كه با آزادي نسبي برگزارشد
براي سهنفر نمايندة آن شهر نفرات دوم و سوم از مجاهدين بودند و به همين دليل و به سبب
انتخابشدن اينجانب دستگاه حكومت آن انتخابات را برخالف صريح قانون متوقف ساخت و
مانع از انتخاب نمايندگان واقعي مردم شد و نيز همة ما شاهد بوديم كه از همان روزهاي اول
انقالب كه مصدق و مليون را تخطئه ميكردند بر مجاهدين هم نقش التقاطي زدند .گويي
التقاط از عقايد و نظريه و مسلكهاي مختلف و برگزيدن قسمتهاي درست و معقول و سنجيده
از آنها رآميز باشد .مگر همين قانون اساسي جمهوري اسالمي التقاطي از تشكيالت و اصول
454
نمونه هاي دجالگري
متداول در غرب نيست و همچنين شاهد بوديم كه پس از انتخابشدن آقاي بنيصدر به
رياست جمهوري ظالمانه بهايشان و مجاهدين عنوان منافق دادند و حال آنكه آقاي بنيصدر
در تمام طول مدت خدمت خود صادقانه در دفاع از ميهن كوشش ميكرد و عملي بر خالف
قانون اساسي و دموكراسي و آزاديهاي عمومي انجام نميداد .از آنپس يعني بعد از توطئهها
و حادثهانگيزيها بعد از خرداد 1360ما و همة مردم ايران شاهدبوديم كه چه رودهاي خون در
ايران جاري شد .چه خانوادهها چه پدران و مادران در عزاي فرزندان خود نشستند كه بدون
محاكمه در زندانها و خيابانها به جوخههاي اعدام سپردهميشدند.
آري همانطور كه در سال 1357در اعالمية خود راجع به سلطنت استبدادي نوشتم اكنون نيز
وظيفة ملي و ديني خود ميدانم كه بار ديگر در حق اين حكومت اعالم نمايم كه به علت
نقض بديهيترين حقوق بشري؛ به علت زيرپاگذاشتن اغلب مواد همان قانون اساسي كه خود
را متكي به آن ميداند؛ به علت كشتار بيرحمانه و محاكمة فرزندان ايران ؛به علت سلب امنيت
از عموم طبقات؛ به علت نابودساختن صنايع نوزاد ملي و ويرانكردن كشاوزي ايران و ايجاد
مصنوعي فقر و گراني و اختناق عمومي و به علت نقض اصول عاليه برادري و برابري و حريت
و عدالت اسالمي ،اين حكومت فاقد پايگاه قانوني و مردمي و شرعي است و وظيفة مردم است
در برابر آن به همانگونه عمل كنند كه در برابر حكومت استبدادي شاه كردند…
باز وظيفه خود ميدانم از اين حسن ظن شما تشكر نمايم هرچند واقعًا خود را شايسته اين
توصيف و اين مقام نميدانم همانطوريكه ميدانيد و برادران ديگر به شما گفتهاند ،من بر اثر
سختيها و محروميتهاي چهاردهماه اختفا و بهسبب مشقات اين مهاجرت اضطراري و آسيبهايي
كه بر پشت و ستون فقراتم وارد شده بهسختي بيمار هستم .از روزي كه به پاريس آمدهام
تاكنون بيشتر اوقاتم در بيمارستانها و آزمايشگاهها به معاينات و مداوا و معالجه گذشته و اكنون
نيز براي پيگيري معالجات بايد بهآمريكا بروم .سن من اينك در حدود 87سال است .در اين
سن از افرادي مانند من توقع كار و فعاليت زياد نميتوان داشت .با وجود اين عرض ميكنم
كه من سرباز ايران و در سنگر دفاع از استقالل و آزادي آن هستم .اگر خدا عمري و سالمت
مختصري عنايت فرمايد باز بر سر وظيفه سربازي خود خواهم آمد به شرط آنكه بدانم خدمت
و كوشش من مفيد و مؤثر خواهد بود… »
دكتر سنجابي نامه خود را با چند اندرز به پايان برده بود:
455
اول اينكه:
«در مبارزة مردم ايران بايد همة دستههاي «ضدرژيم و ملي و غيروابسته به اجنبي» شركت
كنند.
دوم اينكه مبارزة مردم ايران:
«مغاير با هر نوع واليت و قيمومت ويژهيي از جانب هر فرد و عقيده و يا ايدئولوژي هر طبقه
و يا گروه ميباشد»
سوم اينكه:
«در اصول مربوط به خودمختاريهاي محلي بايد مراقب باشيد كه ايرادها و تهمتهاي نظير
آنچه شايسته پيشهوري و همدستان او بود بهشما و همرزمان شما زدهنشود .من ميدانم كه
شما ايراندوست و عاشق وحدت و عظمت و يكپارچگي اين ملت ميباشيد ،بنابراين در اين
رابطه بايد خواهان نظامي باشيم كه شامل تمام سرزمين ايران بشود و مردم تمام استانهاي
ايران از مزاياي آن يكسان بهرهمندگردند…
چهارم آنكه استقرار يك نظام عادله و سنجيدة اجتماعي و اقتصادي كه امروزه به سوسياليسم
نامدار شده و همه گروهها و جوانان پرشور ايدهآليست ميخواهند عنوان افتخارآميز چپگرايي
و سوسياليستي بهخود بدهند .اگر بخواهيم چنين نظامي بدون تحميل زور واستبداد متضمن
آبادي و آزادي و دموكراسي باشد ،ازجمله اموري نيست كه با يك حركت انقالبي و آني
امكانپذير و ثمربخش باشد كارها و نظامات انساني مثل كار و نظام خدا نيست كه بفرمايد
كنفيكون…
تذكر اين نكات را براي جوانان مجاهد كه بسيار پرشور و انقالبي و حساس و درعينحال
ازخودگذشته و فداكار هستند ،الزم دانستم هرچند ممكن است مرا كهنهپرست و محافظهكار
بنامند .اينها تجارب ساليان دراز عمر و مجاهدات و مطالعات من است كه دريغ دانستم آنها را
با فرزندان مجاهد و فداكار درميان نگذارم .خداوند بر همه مجاهدان خيرخواه پيروزي عنايت
فرمايد و ملت كهنسال پرافتخار ايران را از آزادي و آبادي بهرهمند سازد.
آمين يا ربالعالمين -دكتر كريم سنجابي
پاريس -شنبه 27شهريور»1360
واضح است كه تاريخ را اشتباهًا به جاي سال 61سال 1360نوشته بود.
نمونه هاي دجالگري
پس از آنكه دكتر سنجابي بهآمريكا رفت ،يكي دوبار براي احوالپرسي با او تماس تلفني
داشتم.
تلخكامي بزرگ اما ،بعد از عمليات فروغ جاويدان بود كه ديديم آقاي دكتر سنجابي
بهناگهان پس از سالها سكوت و خاموشي نسبت بهخطر «اشغال و تجزية ايران»
هشدارداده و بهتجليل از «نيروهاي رزمنده» خميني رويآورده است كه «با فداكاري و
جانبازي بارها امكان پايان مظفرانة جنگ» را پديد آوردهاند!
معلوم بود كه ماموران رژيم ،سنجابي را پيرانهسر در 84سالگي احاطه كرده و در منتهاي
دجالگري و با انبوهي اطالعات غلط يك چنين موضعگيري را از او بهدست آوردهاند.
در آن زمان در لندن روزنامهيي بهنام «جبهه» وجود داشت كه مدير آن(شخصي به نام
انواري) بهخدمت اطالعات آخوندها درآمد و بعدًا هم بهايران رفت.
افسوس كه دجال لعين توانست چنين لكة سياهي در قسمت پاياني دفتر عمر سنجابي
واردكند.
457