You are on page 1of 6

‫خانه ققنوسان‬ ‫دکتر بهرام گرامی‬

‫‪ghoghnoosan.com‬‬
‫قُقنُوس‬

‫ققنوس یمك اسمطوره ایرانمی نیسمت‪ .‬افسمانه ایمن پرنده كمه نماد عممر دگربار و حیات جاودان‬
‫است از مصر باستان برخاسته‪ ،‬به یونان و روم رفته‪ ،‬و هم سو با باورهای مسیحیت شاخ‬
‫و برگ بیشتر یافته است‪ .‬ققنوس در گستره شعر كهن فارسی هیچگاه جایی نداشته تا آن جا‬
‫كه طی هزار سال ‪ ،‬به جز یك مورد‪ ،‬مضمون قرار نگرفته است‪ .‬فقط عارف نامی عطار‪ ،‬در‬
‫برابر ایمن باور دیرینمه مکه ققنوس حیات جاودان دارد‪ ،‬بما صمراحت آنم را فانمی دانسمته و بر‬
‫همه گیر بودن مرگ تاكید ورزیده است ‪.‬‬

‫در فرهنگ زبان انگلیسی‪ ،‬ققنوس (‪" )Phoenix‬پرنده ای است افسانه ای و بسیار زیبا و منحصمر به فرد در نوع خود‬
‫كه بنا بر افسانه ها ‪ 500‬یا ‪ 600‬سال در صحاری عرب عمر می كند‪ ،‬خود را بر تلی از خاشاك می سوزاند‪ ،‬از خاكسترش‬
‫دگمر بار بما طراوت جوانمی سمر بر ممی آورد و دور دیگری از زندگمی را ممی گذرانمد و غالبما تمثیلی اسمت از فنما ناپذیری و‬
‫حیات جاودان" (‪ .)1‬طی هشت قرن قبل از میلد مسیح‪ ،‬رویهم در نه مرجع از پرنده ققنوس نام برده شده كه هشت مورد‬
‫آن از طریمق نقمل قول مولفان بعدی بمه مما رسمیده و فقمط یمك مورد اثمر هردوت مورخ یونانمی (‪ 484‬تما ‪ 424‬قبل از میلد) بما‬
‫شرح كامل محفوظ مانده كه برگردان آن از متن انگلیسی به فارسی در این جا آورده می شود (‪:)2‬‬
‫"مصبریان پرنده مقدس دیگری دارنبد ببه نام ققنوس كبه مبن آن را جبز در تصباویر ندیده ام‪ .‬ایبن پرنده ببه‬
‫راستی نادر است و به روایت مردم شهر ‪ ، Heliopolis‬هر ‪ 500‬سال یك بار آن هم پس از مرگ ققنوس‬
‫قبلی در مصر می آید‪ .‬آن طور كه از شكل واندازه اش در تصاویر بر می آید‪ ،‬بال و پرش بخشی قرمز و‬
‫بخشبی زرد طلیبی اسبت و اندازه و شكبل عمومبی آن ماننبد عقاب اسبت‪ .‬داسبتانی هبم از كار ایبن پرنده مبی‬
‫گویند كه به نظر من باور كردنی نیست و آن این كه این پرنده جسد والد خود را‪ ،‬كه با نوعی صمغ گیاهی‬
‫خوشبو (‪ )3‬اندود شده‪ ،‬همه ی راه از سرزمین عرب تا معبد آفتاب با خود می آورد و آن را در آن جا دفن‬
‫می نماید‪ .‬می گویند برای آوردن جسد ابتدا گلوله ای آن قدر بزرگ كه بتواند آن را حمل نماید از آن صمغ‬
‫گیاهی می سازد‪ ،‬بعد توی آن را خالی می كند و جسد را در آن می گذارد و دهانه آن را با صمغ تازه می‬
‫گیرد و گلوله را كبه درسبت همان وزن اولیبه خود را پیدا كرده ببه مصبر مبی آورد و در حالی كبه تمامبی‬
‫رویبه گلوله از صبمغ پوشانده شده آن را همان طور كبه گفتبم درون معببد آفتاب مبی گذارد‪ ،‬و ایبن داسبتانی‬
‫است كه درباره این مرغ و كارهایش می گویند‪".‬‬

‫طی نخستین قرن میلدی‪ ،‬روی هم ‪ 21‬بار توسط ده مولف از ققنوس یاد شده است (‪ .)2‬از مجموع این منابع چنین بر می‬
‫آید كه خاستگاه اسطوره ققنوس تمدن قدیم مصر بوده و بعدها به ترتیب در تمدن های یونانی‪ ،‬رومی و مسیحی درباره آن‬
‫سخن گفته اند‪ .‬در میان مصریان‪ ،‬اسطوره ققنوس در اصل اسطوره خورشید بوده كه بعد از هر شب دگر بار در سحرگاه‬
‫طلوع ممی كنمد و نام شهمر هلیوپولیمس در نوشتمه هردوت نیمز بایمد در همیمن ارتباط باشمد (‪ .)4‬واژه فنیكمس در زبان عمبری‬
‫شامل سه بخش ‪ fo-en-ix‬به معنی یك آتش بزرگ است ‪.‬‬

‫یونانی دیگری به نام ‪ Claudius Aelianus‬مشهور به ‪ Aelian 200‬سال بعد از میلد مسیح نوشت‪:‬‬
‫"ققنوس بدون كمك از علم حساب یا شمردن با انگشت‪ ،‬حساب ‪ 500‬سال را درست نگه می دارد زیرا او‬
‫از طبیعتبی كبه عقبل كبل اسبت همبه چیبز را مبی آموزد ‪ .‬ببا آن كبه اطلع در مورد ققنوس لزم ببه نظبر مبی‬
‫رسبد معهذا گمان نمبی رود در میان مصبریان ‪ -‬شایبد جز انگشت شماری از كشیشان ‪ -‬كسبی بدانبد كبه ‪500‬‬
‫سال چه وقت به سر می رسد‪ ،‬ولی دست كم ما باید بدانیم كه مصر كجاست و هلیوپولیس مقصد ققنوس در‬
‫كجا قرار دارد و این پرنده پدرش را درون چه نوع تابوت می گذارد و در كجا دفن می كند‪".‬‬

‫‪1‬‬
‫این مورخ‪ ،‬بر اساس متن انگلیسی‪ ،‬والد ققنوس را پدر می خواند ولی از ققنوس به صیغه خنثی (‪ )it‬نام می برد‪ .‬مولفان‬
‫بعدی برای ققنوس غالبا از صیغه تأنیث استفاده كرده اند‪ ،‬اما از آن جا كه این پرنده افسانه ای تك و منحصر به فرد بوده‬
‫و زاد و ولد آن از جفتگیری ناشی نمی شده‪ ،‬لذا بحث در مورد جنسیت آن چندان مهم به نظر نمی رسد‪.‬‬

‫از میان رومیان‪ Publius Ovidius Naso ،‬مشهور به ‪ Ovid )43‬قبل از میلد تا ‪ 18‬بعد از میلد) نخستین كسی بود‬
‫كه به زبان لتینی درباره ققنوس نوشت‪:‬‬
‫"چبه بسبیار مخلوقاتبی كبه امروزه بر روی زمیبن راه مبی رونبد ولی در ابتدا ببه شكبل دیگری بوده انبد‪ .‬فقبط‬
‫یبك موجود هسبت كبه تبا اببد همان طور باقبی مبی مانبد یعنبی طبی سبال هبا ببی آن كبه عمری بر او بگذرد ببه‬
‫همان شكبل اولیبه دگبر بار متولد مبی شود و آن پرنده ای اسبت كبه آشوری هبا ب(یاب ببه تعبیبر برخبی مناببع‬
‫احتمال سبوری هبا یبا فنیقبی هبا) آن را ققنوس مبی نامنبد‪ .‬دانبه و علف معمولی نمبی خورد‪ ،‬ولی از عصباره‬
‫میوه ها و از ادویه خوشبوی كمیاب می خورد‪ .‬وقتی ‪ 500‬ساله شد بر بالی نخل بلندی آشیان می سازد و‬
‫ببا چنگالش از مرغوب تریبن مواد‪ ،‬از پوسبت درخبت گرفتبه تبا دارچیبن و دیگبر ادویبه و صبمغ برای خود‬
‫بستر می سازد و بعد می میرد و روحش با دود و بخار معطر به دوردست می رود‪ ،‬و داستان چنین ادامه‬
‫مبی یاببد كبه سبپس از سبینه بدن ببی جان او ققنوس كوچكبی سبر بر مبی كشبد تبا آن طور كبه مبی گوینبد ‪500‬‬
‫سال دیگر زندگی كند و در آن زمان كه پس از سن و سالی شهامت لزم را پیدا كرد تخت و آشیانش را كه‬
‫مدفبن پدرش هسبت بر فراز نخلی رفیبع ببه حركبت در مبی آورد و سبفر ببه شهبر آفتاب را شروع مبی كنبد‪،‬‬
‫همان جایی كه در معبد آفتاب آشیان ققنوس خوش می درخشد"‪.‬‬

‫رومیان دیگمر از جمله ‪ Pliny )23‬متام ‪ 79‬ممیلدی)‪ Tactius )55 ،‬متا ‪ 117‬میلدی)‪( Solinus ،‬قرن سموم میلدی)‪ ،‬و‬
‫‪( Claudiun‬اواخر قرن چهارم تا اوایمل قرن پنجمم میلدی) همر یمك شرح مفصملی در مورد ققنوس نوشتمه اند‪ .‬روحانیون‬
‫مسمیحی نیمز افسمانه ققنوس را بمه اشكال مختلف و بما تعابیری در جهمت باورهایشان نوشتمه انمد و بمه آن شاخ و برگ داده‬
‫اند‪ .‬از جمله ‪ St. Clement‬در روم (حدود سال های ‪ 90‬تا ‪ 99‬میلدی) نوشت‪:‬‬
‫"از جسبد ققنوس كرمبی ببه وجود مبی آیبد كبه پبس از رشبد كردن بال در مبی آورد و آشیانبی را كبه اسبتخوان‬
‫های سلفش در آن است از سرزمین مصر به شهر آفتاب می آورد و كشیشان حساب سال ها را می كنند تا‬
‫آن پانصبدمین سال باشبد‪ .‬شگفتبا كبه خالق ایبن جهان به آنان كبه با ایمان راسبخ در خدمتبش بوده انبد‪ ،‬ولو یبك‬
‫پرنده‪ ،‬عمر دوباره می بخشد‪".‬‬

‫روحانی دیگر ‪( Tertullian‬متولد ‪ 150‬تا ‪ 160‬میلدی) با تاكید بر این كه در هر زمان فقط یك ققنوس وجود دارد و هم‬
‫اوسممت كممه مممی رود و باز مممی گردد‪ ،‬ایممن پرنده را شاهممد زنده برای رسممتاخیز جسمممانی نوع بشممر مممی دانسممت‪ .‬ممبعدا‬
‫‪( Lactantius‬متولد ‪ 250‬و متوفی بعد از ‪ 317‬میلدی)‪ ،‬كه معلم ‪ Cripsus‬پسر كنستانتین بود‪ ،‬ققنوس را اثباتی برای‬
‫زندگمی پمس از مرگ تلقمی ممی كرد‪ .‬لكتانتیوس مطالب بسمیار بمه افسمانه ققنوس افزود كمه در واقمع پایمه بسمیاری از داسمتان‬
‫های بعدی در مورد ققنوس گردید‪ .‬وی در پایان مقاله خود می نویسد‪:‬‬
‫"تنهببا دلخوشببی ققنوس مرگ اسببت‪ ،‬برای آن كببه بتوانببد زاده شود ابتدا مببی خواهببد كببه بمیرد‪ .‬او فرزنببد‬
‫خویشتبن اسبت‪ .‬هبم والد خویبش اسبت و هبم وارث خود‪ ،‬هبم دایبه اسبت و هبم طفبل‪ .‬در واقبع او خودش اسبت‬
‫ولی نه همان خود‪ ،‬زیرا او ابدیت حیات را از بركت مرگ به دست آورده است‪".‬‬

‫در زمان لكتانتیوس‪ ،‬بر روی سمكه های كنسمتانتین و پسمران او ققنوس نقمش گردیمد‪( Rufinus .‬متولد ‪ 344‬میلدی) مکه‬
‫یک روحانی مسیحی بود در سال ‪ 408‬میلدی نوشت‪:‬‬
‫"در حالی كه ققنوس بدون جفت گیری می زاید و زاده می شود‪ ،‬چرا باید آبستنی مریم باكره و بكرزایی او‬
‫برای ما شگفت انگیز باشد؟"‬

‫و بالخره روحانمی دیگری بمه نام سمن گریگوری (َ‪ 538‬تما ‪ 593‬میلدی) در كتابمی تحمت عنوان "عجایمب هفتگانمه" كمه در‬
‫آن ققنوس در مرتبه سوم قرار داشت نوشت‪:‬‬
‫"معجزه ققنوس را بایبد برهان روشنبی بر معاد جسبمانی انسبان دانسبت‪ ،‬انسبانی كبه از خاك ببه وجود آمده و‬
‫به ذرات خاك تبدیل می شود و با صور اسرافیل دوباره از همین ذرات بر خواهد خاست‪".‬‬

‫‪2‬‬
‫طول عمر ققنوس را در نخستین منابع ‪ 500‬سال گفته بودند در حالی كه لكتانتیوس و كلدین آن را هزار سال‪ ،‬سولینوس‬
‫حداكثر ‪ 12954‬سال‪ ،‬پلینی ‪ 540‬سال و تاكیتوس ‪ 1461‬سال دانسته اند‪ .‬ادبیات قرون وسطی‪ ،‬به ویژه متون كلیسا‪ ،‬نیز‬
‫سمرشار از اشارات و مضامیمن مربوط بمه ققنوس اسمت و طول وتفصمیلی كمه طمی قرون بمه آن داده انمد اصمل اسمطوره را دو‬
‫چندان شگفت آور جلوه می دهد‪ .‬آثار نویسندگان و شاعران قرون جدید و معاصر در مغرب زمین كه در آن ها به ققنوس‬
‫اشاره رفته نیز بسیار زیاد است (‪ .)5‬از مجموع این مطالب می توان دو روایت كلی برای ققنوس ارائه داد‪ :‬الف) یكی آن‬
‫كمه از بدن بمی جان والدش بمه وجود ممی آیمد و جسمد والدش را بمه شهمر هلیوپولیمس ممی برد و در قربانگاه معبمد آفتاب ممی‬
‫سموزاند ‪ ،‬ب)م دیگمر آن كمه ققنوس در تلی از چوب و خاشاك خوشبمو آتمش ممی افكنمد‪ ،‬بال ممی زنمد و شعله ممی افروزد‪ ،‬خود‬
‫در آتش می سوزد و از خاكسترش ققنوسی دیگر زاده می شود ‪ .‬بطور خلصه‪" ،‬ققنوس در آتش می سوزد و دیگر بار از‬
‫خاكستر خود زاده می شود"‪ .‬در زبان انگلیسی مثلی است كه " هر آتشی ممكن است ققنوسی در بر داشته باشد‪Any(".‬‬
‫‪ ، ).fire might contain a phoenix‬مشابه این بیت از سعدی که‪ :‬هر بیشه گمان مبر که خالیست‪/‬شاید که پلنگ خفته‬
‫باشد‪.‬‬

‫در خلل بحمث پیرامون اسمطوره ققنوس غالبما پای دو سهم واژه و مفهوم دیگمر نیمز بمه میان ممی آیمد كمه بمه جهمت تشابمه در‬
‫لفظ و ارتباط با موضوع به توضیح آن ها پرداخته می شود‪:‬‬

‫●نخل را در زبان یونانمیم ‪ Phoenix‬مو بمه عمبری ‪ Phenice‬ممی نامنمد‪ .‬اسمم جنمس ایمن درخمت در گیاهشناسمی ‪Phoenix‬‬
‫(نخل خرما = ( ‪ Phoenix dactylifera‬می باشد‪ .‬علوه بر تشابه اسمی‪ ،‬برگ نخل كه مستقیما از تنه درخت می روید‪،‬‬
‫كامل شبیممه بممه بادبزن اسممت و بمما بال و بال زدن ققنوس در برافروختممن آتممش بممی شباهممت نیسممت‪ .‬همچنینم برگ نخممل بممه‬
‫خورشید و اشعه آن شباهت دارد‪ .‬ضمنا نخل های جوان به طور طبیعی در پای نخلِ مادر ققنوس وار سر بر می آورند و‬
‫عمری طولنمی ممی كننمد‪ .‬متون مذهبمی قرون وسمطی غالبما ققنوس را بمه صمورت نشسمته بر روی نخمل نشان ممی ده ند‪ .‬بمه‬
‫درستی معلوم نیست كه درخت و پرنده كدام یك از دیگری نام گرفته است‪.‬‬

‫●هردوت به پرنده اسطوره ای دیگری در مصر باستان اشاره می كند به نام بنو كه امروزه آن را با الفبای لتین به اشكال‬
‫‪ bennu، benu، ben.w‬و ‪ bn.w‬می نویسند‪ .‬افسانه بنو كامل شبیه به ققنوس بوده است‪ :‬در آتش می سوخته‪ ،‬دگر‬
‫بار تولد می یافته‪ ،‬به شهر هلیوپولیس پرواز می كرده ومبدا سال و تاریخ جدید بوده است‪ .‬در یكی از نقوش مصر باستان‬
‫چنین آمده كه "من بنو هستم كه خودش را به وجود می آورد و عطر و بخور به الهه رستاخیز می دهد‪ " .‬بنو در مصر یك‬
‫اسمطوره خورشیدی بوده بما ایمن تفاوت بما مققنوس كمه بنمو در نقاشمی های مصمری بمه صمورت یمك پرنده آبمی و بمه شكمل مرغ‬
‫ماهیخوار نشان داده شده است و نكته جالب آن كه كلمه بنو نیز مانند ققنوس به هر دو معنی نام پرنده و نخل خرما بوده‬
‫است‪.‬‬

‫● ‪ Phoenicia‬یا فنیقیه نام كشوری باستانی بوده كه به صورت نواری باریك در ساحل مدیترانه‪ ،‬در غرب لبنان كنونی‪،‬‬
‫قرار داشتمه اسمت‪ .‬فنیقیمه معرب اسممی اسمت كمه یونانمی هما بمه ایمن سمرزمین داده بودنمد و بمه معنمی الهمه آفتاب سمرخ اسمت‪.‬‬
‫ققنوس در زبان یونانمی بمه معنمی رنمگ سمرخ یما ارغوانمی اسمت و فنیقمی هما را مبتكمر و سمازنده ایمن رنمگ ممی داننمد ‪ .‬کلمه‬
‫‪ Phoenicean‬مهمم بمه معنمی فنیقمی (اهمل فنیقیمه) و همم صمفت مربوط بمه رنمگ سمرخ یما ارغوانمی اسمت‪ .‬بنابراین‪،‬م نام ایمن‬
‫سمرزمین و معنمی آن‪ ،‬وجود شهمر آفتاب (بعلبمك) در آن جما‪ ،‬و بال و پمر سرخرنگ یما ارغوانمی ققنوس بما همم بمی ارتباط بمه‬
‫نظر نمی رسند‪ .‬برخی ققنوس را پرنده ارغوانی و پرنده فنیقیایی هم نامیده اند (‪.)6‬‬

‫در تاریمخ اسماطیر و ادبیات باسمتان‪ ،‬ایمن پرنده افسمانه ای بما قمو مشابهات و مشتركات بسمیار دارد (‪ .)7‬برخمی معتقدنمد كمه‬
‫اسمطوره ققنوس از قمو پدیمد آمده و نوای ققنوس را در زمان مرگ هماننمد سمرودی ممی داننمد كمه بنما بر اسماطیر یونانمی قمو‬
‫برای آپولون خوانده بود‪ .‬از سمقراط نقمل اسمت كمه "ممن از قمو كمتمر نیسمتم كمه چون از مرگمش آگاه شود‪ ،‬آوازهای نشاط‬
‫انگیز می خواند و با شادی و طرب می میرد"‪ .‬در زبان فرانسه‪ ،‬آخرین تالیف زیبای یك نویسنده را "آواز قو" می نامند‪.‬‬
‫شاید از همه چشمگیرتر تشابه لفظ ققنوس با نام علمی جنس قو در پرنده شناسی ( ‪ ،)Cygnus‬با نام قو در زبان یونانی‬
‫(‪ )koknus‬و با نام قو در فارسی باشد‪.‬‬

‫در ادبیات معاصر ایران چند باری به ققنوس اشاره شده است‪ ،‬از آن جمله نیمایوشیج با استعاره ققنوس حال و وضع خود‬
‫را بیان کرده است‪:‬‬
‫‪3‬‬
‫ققنوس‪ ،‬مرغ خوشخوان‪ ،‬آوازه جهان‬
‫آواره مانده از وزش بادهای سرد‬
‫بر شاخ خیزران‬
‫بنشسته است فرد‬
‫بر گِرد او‪ ،‬به هر سر شاخی‪ ،‬پرندگان‬
‫‪..‬‬
‫‪.‬‬
‫بانگی بر آرد از ته دل سوزناك و تلخ‬
‫كه معنیش نداند هر مرغ رهگذر‬
‫وانگه ز رنج های درونیش مست‬
‫خود را به روی هیبت آتش می افكند‬
‫باد شدید می دمد و سوخته ست مرغ‬
‫خاكستر تنش را اندوخته ست مرغ‬
‫پس جوجه هاش از دل خاكسترش به در‪.‬‬
‫در شعر نیما‪ ،‬خیزران یا نی کنایه از قلم است و فرد نشستن بر سر آن توصیف یكه و تنها بودن او در شعر نوست‪ .‬نیما به‬
‫اشاره می گوید که شعر نو برای بسیاری ناآشناست‪ .‬او سرانجام با رنج درون می سوزد‪ ،‬با این امید كه پویندگان راهش‬
‫ققنوس وار در آینده سر بر آورند و به كار او حیات جاوید بخشند‪.‬‬
‫از دکتر شفیعی كدكنی است که‪:‬‬
‫در آنجای كه آن ققنوس آتش می زند خود را‬
‫پس از آنجا كجا ققنوس بال افشان كند در آتشی دیگر‬
‫خوشا مرگی دگر‬
‫با آرزوی زایشی دیگر‪.‬‬
‫احمد شاملو دفتر شعری دارد با عنوان " ققنوس در باران" (‪ ،)1344-45‬ولی شعری با این عنوان در آن دفتر نیست و‬
‫در چاپ های موجود نیز مقدمه ای بر دفتر که تسمیه آن را توجیه کند وجود ندارد‪ ،‬و بالخره نمایشنامه ققنوس است از‬
‫محمود دولت آبادی‪ .‬مبه رغم این اشارات‪،‬م طمی هزار سمال شعمر فارسمی‪،‬م از رودكمی تما فروغمی بسمطامی‪،‬م ققنوس یما دیگمر‬
‫صمُور نگارش آن (ققنمس‪ ،‬قوقنمس‪ ،‬قوقنوس و قوقینوس( مفقط در یمك شعمر از عطار در منطمق الطیمر مضمون قرار گرفته‬
‫اسمت(‪ ، )8‬احتمال مبه این دلیل کهم ققنوس یمك اسمطوره ایرانمی نیسمت‪ .‬معبارات کوتاهی که در مورد ایمن مرغ افسمانه ای در‬
‫منابع مختلف (آنندراج‪ ،‬برهان قاطع‪ ،‬لغت نامه دهخدا‪ ،‬فرهنگ معین و ‪ )...‬آمده در لفظ و معنی به نقل از یكدیگرند و از‬
‫چند و چون این اسطوره و سابقه آن در تمدن های مصر و یونان و روم کمترین رد پایی بدست نمی دهند و شگفتا كه هیچ‬
‫یك از آنان به اثر منحصر به فرد فارسی از عطار اشاره ای ندارند‪.‬‬

‫عارف بزرگ و نامی فریدالدین عطار نیشابوری شعر عارفانه ای در منطق الطیر زیر عنوان حکایت مرگ ققنوس دارد كه‬
‫حتی مولفان خارجی از آن نام می برن د (‪ .)9‬ابتدا چکیده ای از این حکایت بصورت نثر آورده می شود‪" :‬ققنوس (یا به‬
‫شیوه نگارش در دیوان عطار ققنمس) مرغمی اسمت عجیمب از هندوسمتان (‪ ،)10‬دارای منقاری سمخت و دراز‪ ،‬بما تقریبما صمد‬
‫سموراخ (= ثقبمه) كمه همر سموراخ آن‪،‬م ماننمد نمی‪ ،‬آوایمی دگمر دارد‪ .‬ققنوس تنهما و بمی جفمت اسمت و نغممه حزیمن او حیوانات‬
‫دیگمر را بیخود و بمی قرار ممی كنمد‪ .‬دانشمندی علم موسمیقی را از آوای او فرا گرفمت‪ .‬نزدیمك بمه هزار سمال عممر ممی كنمد و‬
‫زمان مرگ خود را بمه خوبمی می دانمد‪ .‬در وقت مرگ هیزم فراوان گرد ممی آورد‪ ،‬آوازهای بسیار حزیمن از دل پر خون می‬
‫خواند‪ ،‬دیگر حیوانات به دورش جمع می شوند و برخی در برابرش جان می دهند‪ ،‬در دم آخر چنان سخت بال بر هم می‬
‫زند كه از آن آتش می جهد و او را با انبوه هیزم به آتش می كشد‪ ،‬بعد می سوزد و به كلی خاكستر می شود‪ ،‬و از میان‬
‫خاكستر بچه ققنوسی پدید می آید‪ ،‬و چه كس تا كنون زاییدن پس از مردن را دیده است ؟ ققنوس در پس عمری طولنی با‬
‫رنج و درد‪ ،‬بی یار و فرزند‪ ،‬تنها و بی پیوند‪ ،‬بالخره عمرش به سر می رسد و اجل او را می گیرد‪ .‬در سراسر عالم هیچ‬
‫كمس را از مرگ رهایمی نیسمت و عجیمب آن كمه هیمچ كمس را هم قصد و رغبتمی بمه آن نیسمت‪ .‬مرگ سمخت و قسمی اسمت ولی‬
‫باید با نرمی با آن رو به رو شد‪ ،‬و شاید در میان همه كارها از همه سخت تر همین باشد‪".‬‬

‫این نكته نیز درخور توجه است كه عطار بر مبنای این اعتقاد كه همگان طعم مرگ را می چشند (كل نفس ذائقة الموت)‪،‬‬
‫در مقابل این باور دیرینه اقوام و ملل مختلف كه طی قرون و اعصار ققنوس را نماد و نماینده حیات جاودان می دانستند‪،‬‬

‫‪4‬‬
‫تنها كسی است كه در آن زمان با صراحت و روشنی ققنوس را فانی و بچه ققنوس سر از خاكستر برآورده را زاده او ‪ ،‬نه‬
‫خود او‪ ،‬می داند و در ابیات آخر شعر بر همه گیر بودن مرگ و ضرورت آمادگی برای مقابله با مرگ تاكید می كند‪.‬‬

‫حكایت مرگ ققنس‬

‫موضع این مرغ در هندوستان‬ ‫هست ققنس طرفه مرغی دلستان‬


‫همچو نی در وی بسی سوراخ باز‬ ‫سخت منقاری عجب دارد دراز‬
‫نیست جفتش طاق بودن كار اوست‬ ‫قرب صد سوراخ در منقار اوست‬
‫زیر هر آواز او رازی دگر‬ ‫هست در هر ثقبه آوازی دگر‬
‫مرغ و ماهی گردد از وی بی قرار‬ ‫چون به هر ثقبه بنالد زار زار‬
‫در خوشی بانگ او بیهش شوند‬ ‫جمله پرّندگان خامش شوند‬
‫علم موسیقی ز آوازش گرفت‬ ‫فیلسوفی بود دمسازش گرفت‬
‫وقت مرگ خود بداند آشكار‬ ‫سال عمر او بُوَد قرب هزار‬
‫هیزم آرد گرد خود ده خرمه بیش‬ ‫چون ببُرّد وقت مردن دل ز خویش‬
‫در دهد صد نوحه خود زار زار‬ ‫در میان هیزم آید بی قرار‬
‫نوحه ای دیگر بر آرد دردناك‬ ‫پس بدان هر ثقبه ای از جان پاك‬
‫نوحه دیگر كند نوعی دگر‬ ‫چون كه از هر ثقبه هم چون نوحه گر‬
‫هر زمان بر خود بلرزد هم چو برگ‬ ‫در میان نوحه از اندوه مرگ‬
‫وز خروش او همه درندگان‬ ‫از نفیر او همه پرّندگان‬
‫دل ببرند از جهان یك بارگی‬ ‫سوی او آیند چون نظارگی‬
‫پیش او بسیار میرد جانور‬ ‫از غمش آن روز در خون جگر‬
‫بعضی از بی قوتی بی جان شوند‬ ‫جمله از زاری او حیران شوند‬
‫خون چكد از ناله جان سوز او‬ ‫بس عجب روزی بود آن روز او‬
‫بال و پر بر هم زند از پیش و پس‬ ‫باز چون عمرش رسد با یك نفس‬
‫بعد آن آتش بگردد حال او‬ ‫آتشی بیرون جهد از بال او‬
‫پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی‬ ‫زود در هیزم فتد آتش همی‬
‫بعد از اخگر نیز خاكستر شوند‬ ‫مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند‬
‫ققنسی آید ز خاكستر پدید‬ ‫چون نماند ذره ای اخگر پدید‬
‫از میان ققنس بچه سر بر كند‬ ‫آتش آن هیزم چو خاكستر كند‬
‫كو پس از مردن بزاید یا بزاد؟‬ ‫هیچ كس را در جهان این اوفتاد‬
‫هم بمیری هم بسی كارت دهند‬ ‫گر چو ققنس عمر بسیارت دهند‬
‫بی ولد بی جفت فردی فرد بود‬ ‫سال ها در ناله و در درد بود‬
‫محنت جفتی و فرزندی نداشت‬ ‫در همه آفاق پیوندی نداشت‬
‫آمد و خاكسترش بر باد داد‬ ‫آخرالمرش اجل چون یاد داد‬
‫كس نخواهد برد جان چند از حیل‬ ‫تا بدانی تو كه از چنگ اجل‬
‫وین عجایب بین كه كس را برگ نیست‬ ‫در همه آفاق كس بی مرگ نیست‬
‫گردن آن را نرم كردن لزم ست‬ ‫مرگ اگر چه بس درشت و ظالم ست‬
‫سخت تر از جمله این كار اوفتاد‬ ‫گر چه ما را كار بسیار اوفتاد‬
‫===============================================‬
‫‪Bahram Grami, 225 Oak Leaf Drive, Winona, MN 55987, USA )507( 457-9412, bgrami@yahoo.com‬‬

‫‪5‬‬
‫یادداشت های زیرنویس‬
‫=============‬
‫‪1. Webster’s Encyclopedic Unabridged Dictionary of the English Language, Portland‬‬
‫‪House, New York, 1989.‬‬

‫‪2. R. Van Den Broek, The Myth of the Phoenix, E. J. Brill, Leiden, Netherlands, 1972.‬‬
‫این کتاب‪ ،‬با ‪ 485‬صفحه و ‪ 40‬گراور و بیش از هزار زیرنویس‪ ،‬مشتممل بر توضیحات و منابمع‪،‬م رسماله دكترای مولف در‬
‫دانشگاه ‪ Utrecht‬در هلند بوده است‪ .‬نوشته های مورخان باستان در مورد ققنوس از این مأخذ نقل گردیده است‪.‬‬

‫‪ .3‬در متن انگلیسی‪ myrrh ،‬آمده که هم نام نوعی صمغ یا رزین است که با آن مواد خوشبو و بخور دهنده می سازند و‬
‫هم نام درخت یا درختچه ایست از جنس ‪ Commiphora‬که این صمغ را تولید می کند‪ .‬در مأخذ زیر‪ Mirrh ،‬درختی‬
‫بومی ایران دانسته شده که صمغی به رنگ سرخ مایل به سیاه تولید می کند‪:‬‬
‫‪[Laufer, Berthold. 1919. Sino-Iranica: Chinese contributions to the history of civilization in‬‬
‫‪ancient Iran. Field Museum of Natural History, Chicago. Publication 201, Anthropological‬‬
‫]‪Series, Vol. 15 )No. 3(, pp. 460-461.‬‬

‫‪ Helio .4‬ممبه معنی خورشید (جنسم مگل آفتابگردانم م=م ‪)Helianthus‬م مو ‪ Polis‬به معنی شهر (شهربانیم م= م ‪)Police‬‬
‫است‪ ،‬مانند پرسپولیس وم ممینیاپولیس‪ .‬خرابممه های شهممر قدیمممی هلیوپولیممس در شمال مصممر قرار دارد‪ .‬ضمنمما نام قدیمممی‬
‫بعلبمك در زبان یونانمی‪،‬م در شمال كشور لبنان‪ ،‬هلیوپولیمس بوده مو در نوشتمه هردوت و دیگران در مورد پرواز ققنوس از‬
‫مصر به شهر آفتاب‪ ،‬باید اشاره به شهر اخیر (بعلبك) باشد‪.‬‬

‫‪5. Lyna Montgomery, The Phoenix: Its use as a literary device in English from the 17th to‬‬
‫‪the 20th century, D. H. Lawrence Research, 1972, Vol. 5, pp 268-323.‬‬

‫‪ .6‬ضمنا ققنوس نام یك صورت فلكی در نجوم است كه در این جا مورد بحث قرار نمی گیرد‪.‬‬

‫‪ .7‬فرهنگنامه ادبی فارسی‪ ،‬دانشنامه ادب فارسی ‪ ،2‬به سرپرستی حسن انوشه‪ ،‬سازمان چاپ و انتشارات‪ ،‬تهران‪137 ،‬‬
‫‪ ،6‬صفحه ‪.458-9‬‬

‫‪ .8‬در قصیده معروف (روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست ‪ )...‬از ناصر خسرو ‪ ،‬در برخی نسخ‪ ،‬بیت زیر وجود دارد‬
‫که در آن از ققنس همراه با دیگر مرغان نام برده شده‪ ،‬بی آن که اشاره یا کنایه ای در بر داشته باشد‪:‬‬
‫از كركس و از ققنس و سیمرغ كه عنقاست‬ ‫چون من كه تواند كه پرد در همه عالم‬
‫در بیت زیر از قاسم انوار (متوفی ‪ 837‬قمری) نیز به نغمه ققنوس اشاره شده که مشخصه ی این مرغ افسانه ای نیست‪:‬‬
‫نغمه ققنوس را با جقجق عقعق چه کار‬ ‫لف عرفان می زند آن زاهد لغر شکار‬
‫جقجق = ناله و فریاد مرغان (زخمی)‪ .‬عقعق = نوعی زاغ‪.‬‬
‫فقط بیت زیر از میرزا محمد تقی حجّة السلم متخلص به نیّر‪ ،‬شاعر عهد قاجار ( ‪ 1248‬متام ‪ 1312‬مقمری)‪ ،‬به سوختن‬
‫ققنس اشاره دارد‪:‬‬
‫آن ققنسم کز آتش خود سوخت جان من‬ ‫از هوش جانگداز شد آب استخوان من‬

‫‪ .9‬مأخذ ‪ 2‬بال‪ ،‬صفحه ‪.481‬‬

‫‪ .10‬در متون مختلف طی قرون متمادی‪،‬م ققنوس را با مرغ افسانه ای ‪ Gardua‬در هند مرتبط و حتی آن را پیشینه ی‬
‫اسطوره ققنوس دانسته اند‪ .‬در مجلدات ‪ Bestiary‬یا ‪ Beast Book‬كه طی قرن ‪ 12‬و ‪ 13‬میلدی از سوی كلیسا منتشر‬
‫می شده نیز ققنوس رامرغی از هندوستان می دانستند كه با عصر عطار (متوفی ‪ 1229‬میلدی) مطابقت دارد‪ .‬ضمنا به‬
‫نقل از فرهنگ بزرگ سخن‪ ،‬ابن ایوب الحاسب الطبری از دانشمندان قرن پنجم قمری در کتاب تحفة الغرائب آورده که‬
‫"در هندوستان مرغی است که آنرا ققنس خوانند"‪.‬‬
‫‪6‬‬

You might also like