You are on page 1of 203

‫همه مردان شاه‬

‫نوشته استیون‬
‫کینزر‬

‫‪1‬‬
‫‪1‬‬
‫شب بخير‪ ،‬آقای روزولت‬
‫در نيمه شبب ‪ ۱۵‬باگوستب ‪ ، ۱۹۵۳‬وقتی که کاروانی غيرعادی در دل‬
‫تاريکی پيش می رفت‪ ،‬بيشترمردم تهران در خواب بودند‪ .‬پيشاپيش‬
‫کاروان‪ ،‬خودرويی زرهی با نشان نظامی و به دنبال آن‪ ،‬دو جيپ و‬
‫چند کاميون ارتشی پر از سرباز‪ ،‬در حرکت بود‪ .‬روز‪ ،‬استثنا داغ بود‬

‫‪2‬‬
‫اماب بفرارسيدنب بشب‪،‬ب بآرامشیب ببهب بهمراهب بآوردهب ببود‪.‬ب بهللب بماهب بمی‬
‫درخشيد‪ ،‬شب زيبائی برای سرنگونی يک دولت بود‪.‬‬
‫سرهنگب بنصيری‪،‬ب بفرماندهب بگاردب بسلطنتی‪،‬ب بباب بخاطریب بآسودهب بدر‬
‫خودروی زرهی نشسته بود و برای اين آسودگی خاطر دليل داشت؛‬
‫حکمی از شاه ايران‪ ،‬مبنی بر عزل نخست وزير‪ ،‬محمد مصدق‪ ،‬در‬
‫جيب داشت و در راه بود تا حکم را به مصدق ارائه دهد و در صورت‬
‫مقاومت‪ ،‬او را دستگير کند‪.‬‬
‫سرويس های اطلعاتی آمريکا و انگليس‪ ،‬طراحان کودتا‪ ،‬تصور می‬
‫کردند که ممکن است مصدق‪ ،‬بلفاصله ارتش را برای حمايت از خود‬
‫احضار کند‪ .‬از اين رو ترتيبی داده شده بود تا به هنگام تماس مصدق‬
‫با ارتش‪ ،‬کسی در آن سوی خط نباشد‪ .‬سرهنگ نصيری می بايست‬
‫ابتداب بمقابلب بخانهب برئيسب بستادب بارتشب بتوقفب بوب باوب براب بدستگيرب بکندب بو‬
‫سپس برای تسليم حکم سرنوشت ساز راهی شود‪ .‬سرهنگ همان‬
‫کاری را کرد که به او گفته شده بود اما وقتی به منزل رئيس ستاد‬
‫ارتش رسيد با وضعی غيرعادی روبرو شد با اين که نزديک نيمه شب‬
‫بود‪ ،‬رئيس ستاد ارتش‪ ،‬تيمسار رياحی‪ ،‬در خانه نبود هيچکس ديگر‬
‫هم‪ ،‬حتی يک مستخدم يا نگهبان‪ ،‬سرهنگ نصيری بايد متوجه می شد‬
‫که مشکلی پيش آمده است‪،‬ب اما نشد‪ .‬او به سادگی‪ ،‬به خودروی‬
‫زرهی بازگشت و به راننده دستور داد تا به سوی هدف اصلی‪ ،‬منزل‬
‫نخست وزير محمد مصدق براند‪ .‬نصيری آمال دو سرويس اطلعاتی‬
‫نخبه را نيز با خود می برد‪.‬‬
‫سرهنگ نصيری آن اندازه احمق نبود تا با مسئوليت خود به چنين‬
‫ماموريت جسورانه ای دست بزند‪ .‬مشروعيت حکمی که به همراه‬
‫داشت مورد ترديد بود‪ .‬زيرا در ايران دمکراتيک‪ ،‬نخست وزير منحصرا‬
‫باب باجازهب بمجلس‪،‬ب بنصبب بوب بعزلب بمیب بشد‪.‬ب باماب باينب بماموريتب بشبانه‪،‬‬
‫حاصلب بماهب بهاب ببرنامهب بريزیب بسازمانب باطلعاتیب بجاسوسیب بسياب بو‬
‫سرويس اطلعاتی مخفی انگليس بود‪ .‬کودتا به دستور رئيس جمهور‬
‫دولت آيزنهاور و نخست وزير چرچيل صورت می گرفت‪ .‬درب ‪،۱۹۵۳‬‬
‫ايالت متحده آمريکا‪ ،‬هنوز در ايران تازه وارد بود‪ .‬بيشتر ايرانيان‪،‬‬
‫آمريکايی ها را دوست خود و حاميان دمکراسی آسيب پذيری می‬
‫دانستند که استقرار آن نيم قرن به طول انجاميده بود‪ .‬ديو متجاوز‬
‫استعمارگری که آنها را استثمار می کرد انگلستان بود نه آمريکا‪.‬‬
‫از آغاز سال های اوليه قرن بيستم‪ ،‬همان زمان که بيشتر ايرانيان در‬
‫فقر به سرمی بردند‪ ،‬يک شرکت انگليسی که مالک عمده آن دولت‬
‫انگليسب ببود‪،‬ب بحقب بانحصاریب ببسيارب بسودآوریب بدرب بزمينهب باستخراجب بو‬
‫فروش نفت ايران داشت‪ .‬ثروتی که از زير خاک ايران جاری می‬
‫شد‪ ،‬نقش تعيين کننده ای در حفظ بريتانيا به عنوان قدرت جهانی‬
‫داشت‪ .‬اين بی عدالتی‪ ،‬ايرانيان را به سختی فرسود‪ .‬سرانجام در‬
‫‪،۱۹۵۱‬ب ببهب بمصدقب برویب بآوردندب بکهب ببيشب بازب بهرب برهبرب بسياسیب بديگر‪،‬‬
‫خشم شان را عليه شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬وحدت بخشيد و قول‬

‫‪3‬‬
‫داد شرکت را از ايران اخراج‪ ،‬ذخاير عظيم نفتی کشور را احياء و‬
‫ايران را از سلطه قدرت های بيگانه آزاد کند‪.‬‬
‫نخست وزير‪ ،‬مصدق‪ ،‬با شوری خالصانه به عهد خود وفا کرد‪ .‬برای‬
‫دلگرمیب بشادیب ببخشب بمردمب بخود‪،‬ب بشرکتب بنفتب بانگليس‪-‬ب بايران‪،‬‬
‫سودآورترين تجارت انگليسی ها درجهان‪ ،‬را ملی کرد‪ .‬پس از آن‪،‬‬
‫ايرانيان کنترل پاليشگاه عظيم آبادان را‪ ،‬در خليج فارس را به دست‬
‫گرفتند‪.‬‬
‫اين کار‪ ،‬ايران را در شوری ميهن پرستانه‪ ،‬غوطه ور و مصدق را‬
‫قهرمان ملی کرد‪،‬ب اما در عين حال انگليسی ها را برآشفت‪ .‬آنان‬
‫خشمگينانهب بمصدقب براب ببهب بدزدیب بدارايیب بخود‪،‬ب بمتهمب بکردند‪.‬ب بابتداب باز‬
‫دادگستریب ببينب بالمللیب بوب بسازمانب بمللب بمتحدب بدرخواستب بمجازات‬
‫مصد ق براب نمودندب سپسب کشت ی بجنگ ی ببه بخليجب فارسب اعزام بو در‬
‫نهايت تحريم خردکننده ای بر ايران تحميل کردند که اقتصاد آن را‬
‫نابودب بساخت‪.‬ب ببهب برغمب باينب باقدامات‪،‬ب ببيشترب بايرانيان‪،‬ب بازب بشجاعت‬
‫مصدق به هيجان آمده و به رهبران ضداستعماری در سراسر آسيا و‬
‫آفريقا تبديل شده بودند‪.‬‬
‫با اقدامات انگلستان‪ ،‬مصدق کامل درمانده شد‪ ،‬روزنامه ای اروپايی‬
‫نوشت که مصدق " ترجيح می دهد در نفت ايران بسوزد تا اين که‬
‫کوچکترينب بامتيازیب ببهب بانگستانب ببدهد‪".‬ب بانگليسیب بها‪،‬ب ببرایب ببازپس‬
‫گيری مناطق نفتی و پاليشگاه‪ ،‬ابتدا قصد تهاجم نظامی داشتند‪ ،‬اما‬
‫پس از اين که رئيس جمهور هری ترومن از حمايت آنها امتناع کرد‪،‬‬
‫از اين قصد منصرف شدند‪ .‬فقط دو راه ديگر باقی می ماند‪ :‬ابقاء‬
‫مصدقب بدرب بقدرتب بياب بکودتاب ببرایب ببراندازیب باو‪.‬ب ببرایب بنخستب بوزير‬
‫چرچيل‪ ،‬اين ثمره مغرور سنت امپراطوری‪ ،‬تصميم گيری در خصوص‬
‫کودتا دشوار نبود‪.‬‬
‫عوامل انگليسی‪ ،‬پس از ملی شدن شرکت نفت‪ ،‬بی قرار و بی پروا‬
‫برای حفظ منافع خود‪ ،‬شروع به توطئه برای براندازی دولت مصدق‬
‫کردند‪ .‬مصدق از آن آگاه شد و در اکتبرب ‪ ۱۹۵۳‬سفارت انگلستان را‬
‫تعطيل کرد‪ .‬همه ديپلمات های انگليسی در ايران‪ ،‬از جمله عواملی‬
‫کهب بتحتب بپوششب بديپلماتيک‪،‬ب بمخفيانهب بفعاليتب بمیب بکردند‪،‬ب بمجبورب ببه‬
‫خروج از ايران شدند و کسی نمانده بود تا کودتا را به مرحله اجرا‬
‫بگذارد‪.‬‬
‫انگليسی ها‪ ،‬بلفاصله از رئيس جمهور ترومن کمک خواستند‪ ،‬ترومن‪،‬‬
‫اما‪ ،‬که ذاتا با جنبش های ملی گرايانه‪ ،‬از آن نوع که مصدق رهبری‬
‫آنهاب براب ببهب بعهدهب بداشتب بهمدلب بوب بموافقب ببود‪،‬ب بجزب بتحقيرب بروش‬
‫امپرياليست ها‪ ،‬از آن نوع که شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران را اداره‬
‫می کردند کاری نکرد‪ .‬علوه بر آن سيا‪ ،‬تاکنون اقدام به سرنگونی‬
‫حکومت نکرده بود و ترومن نمی خواست در اين کار‪ ،‬پيشقدم باشد‪.‬‬
‫درنوامبر ‪،۱۹۵۲‬ب بپسب بازب بانتخابب بدوايتب بآيزنهاورب ببهب بمقامب برياست‬
‫جمهوری‪ ،‬آمريکا اساسا تغيير موضع داد و متقاعد به انجام کودتا شد‪.‬‬
‫درب بروزهایب بانتخابات‪،‬ب بجاسوسب بارشدب بسرويسب باطلعاتیب بانگليس‪،‬‬

‫‪4‬‬
‫کريستوفر مونتاگ وودهاوس‪ ،‬برای ملقات با اعضای رده بالی سيا و‬
‫مقاماتب بوزارتب بامورخارجه‪،‬ب ببهب بواشنگتنب بآمد‪.‬ب بوودهاوسب بتصميم‬
‫داشت به طريقی غير از روش معمول انگليسی ها‪ ،‬مذاکره کند‪ .‬اين‬
‫استدللب بکهب بمصدقب ببايدب ببرودب بچونب بدارايیب بانگلستانب براب بملیب بکرده‬
‫است‪،‬ب باحساساتب بچندانیب بدرب بواشنگتن‪،‬ب ببرنيانگيختهب ببود‪.‬ب بوودهاوس‬
‫می دانست چه بايد بکند‪.‬‬
‫وودهاوس بعدها نوشت " نمی خواستم متهم شوم که برای بيرون‬
‫کشيدن چوب بلوط انگلستان از درون آتش‪ ،‬از آمريکا استفاده می‬
‫کنم‪ .‬تصميم گرفتم بيشتر بر خطر کمونيسم در ايران تاکيد کنم تا‬
‫نيازبه بازپس گيری قدرت در صنعت نفت‪".‬‬
‫اين درخواست حساب شده‪ ،‬برای تهييج دو برادری بود که می بايست‬
‫بعد از شروع رسمی کار آيزنهاور در مقام رياست جمهوری‪ ،‬اداره‬
‫سياست خارجی کشور را به عهده بگيرند‪ .‬جان فاستردالس‪ ،‬وزير‬
‫خارجه آتی و الن دالس‪ ،‬رئيس آينده سيا‪ ،‬که از طرفداران جدی "‬
‫جنگ سرد" بودند‪ .‬آنها جهان را عرصه جنگ عقيدتی می دانستند و‬
‫هرتعارض و اختلف منطقه ای را از پس منشور تقابل بزرگ شرق‪-‬‬
‫غربب بمیب بديدندب بدرب بنظرآنان‪،‬ب بهرکشوریب بکهب ببهب بطورب بقطعیب بمتحد‬
‫ايالتب بمتحدهب بنبود‪،‬ب بدشمنب ببالقوهب بآنب ببود‪،‬ب بآنهاب ببهب بويژهب بايرانب برا‬
‫خطرناک می دانستند‪.‬‬
‫ايران‪،‬ب بثروتب بنفتیب بفوقب بالعاده‪،‬ب بمرزیب بطولنیب بباب باتحادب بجماهير‬
‫شوروی‪ ،‬حزب کمونيستی فعال و نخست وزيری ملی گرا‪ ،‬داشت‪ .‬به‬
‫اعتقاد برادران دالس‪ ،‬خطر سقوط ايران‪ ،‬به دامان کمونيسم‪ ،‬جدی‬
‫بود‪.‬ب بدورنمائیب بازب بچينب بدوم‪،‬ب بآنهاب براب بوحشتب بزدهب بکردهب ببود‪.‬ب بوقتی‬
‫انگليسیب بها‪،‬ب بپيشنهادب بخودب براب ببرایب بسرنگونیب بمصدقب بوب ببهب بروی‬
‫کارآوردنب بنخستب بوزيریب بقابلب باعتمادب بوب بطرفدارب بغربب بارائهب بدادند‪،‬‬
‫برادران دالس‪ ،‬بی درنگ موافقت کردند‪.‬‬
‫به محض اين که درب ‪ ۲۰‬بژانويهب ‪ ، ۱۹۵۳‬رئيس جمهور آيزنهاور رسما‬
‫آغاز به کار کرد‪ ،‬جان فاستر دالس و آلن دالس آمادگی خود را برای‬
‫سرنگونی دولت مصدق‪ ،‬به همتايان انگليسی شان اعلم کردند‪ .‬نام‬
‫رمزی کودتای آنان‪ ،‬می بايست‪ ،‬عمليات آژاکس يا به زبان نامفهوم‬
‫سيا‪،‬ب ‪ TPAJAX‬بباشد‪ .‬کرميت روزولت افسر سيا‪ ،‬با پشتوانه تجربه‬
‫قابل توجه در خاورميانه‪ ،‬و نوه رئيس جمهور تئودور روزولت‪ ،‬برای‬
‫سرپرستی عمليات انتخاب شد‪.‬‬
‫کرميتب بروزولت‪،‬ب بمانندب بديگرب باعضایب بخانوادهب باش‪،‬ب بميلب بوافریب ببه‬
‫رهبری عمليات داشت و به قاطع بودن در بحران ها‪ ،‬معروف بود‪ .‬او‬
‫‪ ۳۷‬ساله‪ ،‬رئيس بخش آسيا وخاورنزديک سيا‪ ،‬و استاد مسلم فعاليت‬
‫مخفيانه بود‪ .‬جاسوس شوروی‪ ،‬کيم فيلبی‪ ،‬او را نمونه يک آمريکايی‬
‫کامل توصيف کرده است؛ مودب‪ ،‬با صدای گرم اهالی شرق آمريکا‪،‬‬
‫دارای روابط اجتماعی خدشه ناپذير‪ ،‬بيشتر از آن که روشنفکر باشد‪،‬‬
‫تحصيلکرده و هم به عنوان ميهمان و هم به عنوان ميزبان‪ ،‬دلپذير و‬

‫‪5‬‬
‫فروتن بود‪ .‬او همسری استثنائی و در حقيقت آخرين نفری بود که‬
‫می شد تصور کرد‪ ،‬تا گردن در حيله های کثيف فرو رفته است‪.‬‬
‫آن روزها‪ ،‬ماموران سيا‪ ،‬در نوعی آرمان گرايی کامل بهب سر می‬
‫بردند‪ .‬آنها اعتقاد راسخ داشتند که کاری بسيار حياتی‪ ،‬برای آزادی‬
‫انجام می دهند‪ .‬بيشتر آنان آميزه ای از بهترين صفات انديشمندی و‬
‫ماجراجويی بودند‪ ،‬و هيچ يک کامل تر از کرميت روزولت‪ ،‬مظهر اين‬
‫آميزه نبود‪ .‬وی در ابتدای جولی‪ ،‬با ناديده گرفتن دستور پزشکان سيا‬
‫برایب بعملب بجراحیب بفوریب بکليه‪،‬ب بباب بهواپيماب ببرایب بانجامب بماموريت‬
‫محرمانه خود پرواز کرد‪ .‬در بيروت فرود آمد و از آنجا با اتومبيل‪ ،‬از‬
‫طريق بيابان های سوريه و عراق به راه خود به سوی تهران ادامه‬
‫داد‪.‬ب بوقتیب بواردب بمنطقهب بمرزیب بايرانب بشد‪،‬ب ببهب بسختیب بمیب بتوانست‬
‫هيجان خود را مهار کند‪:‬‬
‫آنچهب براب بکهب بپدرم‪،‬ب بدربارهب بورودب ببهب بآفريقا‪،‬ب ببهب بهمراهب بپدرشب بتئودور‬
‫روزولت‪ ،‬در ‪ ۱۹۰۹‬نوشته بود‪ ،‬به خاطر آوردم‪ " :‬ماجراجويی بزرگی‬
‫بود‪ ،‬گويی همه جهان‪ ،‬بکرب و دستب نخورده بود"‪ .‬احساس ام می‬
‫بايست همانی باشد که پدرم درآن زمان داشت‪ .‬اعصابم تحريک شده‬
‫بود و وقتی از جاده کوهستانی بال می رفتيم‪ ،‬نشاطم اوج گرفت‪...‬‬
‫در ‪ ۱۹‬جولی ‪ ،۱۹۵۳‬وقتی آن اتفاق افتاد‪ ،‬در خانقين‪ ،‬با مامور گمرک‬
‫مهاجرت نيمه باسواد و احمقی برخورد کرديم که به طور عجيبی‪،‬‬
‫سست و بی حال بود در آن روزها‪ ،‬گذرنامه های آمريکا‪ ،‬برخلف‬
‫امروز‪ ،‬حاوی توصيف مختصری از چهره دارنده آن بود‪ .‬با تشويق و‬
‫کمک من‪ ،‬مامور به سختی اسمم را نوشت‪ " :‬آقای زخم روی سمت‬
‫راست پيشانی" آن را به فال نيک گرفتم‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬در هفته اول اقامت در تهران‪ ،‬از ويليی که يکی از ماموران‬
‫آمريکای اجاره کرده بود‪ ،‬عمليات را رهبری می کرد‪ .‬چند دهه توطئه‬
‫چينیب بانگليسیب بهاب بدرب بايران‪،‬ب ببهب بانضمامب باقداماتب باخيرب بسيا‪،‬ب بزمينه‬
‫بسيارب بمساعدیب ببرایب باوب بفراهمب بکردهب ببود‪.‬ب بازب بجملهب باينب بکهب بچند‬
‫جاسوس مجرب و بسيار خلق ايرانی‪ ،‬در اختيار داشت که‪ ،‬سال ها‬
‫برای تشکيل يک شبکه زيرزمينی متشکل از سياستمداران همفکر‪،‬‬
‫امرای ارتش‪ ،‬روحانيون‪ ،‬استحقاق دريافت هر سنت آن را داشتند‪.‬‬
‫طی بهار و تابستانب ‪ ، ۱۹۵۳‬سردبيران روزنامه‪ ،‬سرکردگان باندهای‬
‫تبهکار خيابانی کوشش کرده بودند سيا‪ ،‬ماهانه ده ها هزار دلر به اين‬
‫جاسوسان می پرداخت و آنها نيز روزی نبود که حداقل يک روحانی‬
‫حقوق بگير‪ ،‬مفسراخبار يا سياستمدار‪ ،‬از نخست وزير مصدق انتقاد‬
‫نکند‪ ،‬اما نخست وزير که احترام زيادی برای آزادی مطبوعات قائل‬
‫بود‪ ،‬از سرکوب اين افراد امتناع می کرد‪.‬‬
‫ماموران ايرانی که به ويلی روزولت‪ ،‬رفت و آمد می کردند‪ ،‬او را‬
‫تنهاب بباب بنامب بمستعارش‪،‬ب بجيمزلکريجب بمیب بشناختند‪.‬ب بمدتیب ببعدب بکه‬
‫احساسب بنزديکیب ببيشتریب بباب باوب بکردند‪،‬ب ببعضیب بازب بآنان‪-‬ب ببيشترب ببرای‬
‫انبساطب بخاطرب بروزولت‪-‬ب باوب براب بجيمب بصداب بمیب بزدند‪.‬ب بتنهاب باوقاتیب بکه‬
‫نزديک بود روزولت نقابش را از چهره بردارد‪ ،‬زمان هايی بود که در‬

‫‪6‬‬
‫سفارتب ترکيهب بو بمحوطهب بدانشگاهب بفرانسوی‪،‬ب تنيسب ببازیب بمیب کرد‪.‬‬
‫وقتیب بضربهب باشتباهیب بمیب بزد‪،‬ب بفريادب بمیب بکشيد‪:‬ب ب"ب بلعنتب ببهب بتو‪،‬‬
‫روزولت"‪ .‬چند بار از او سوال شد‪ :‬چرا کسی که نامش لکريج است‪،‬‬
‫به اين اندازه به گفتن اين عبارت عادت کرده است و او جواب می‬
‫داد‪:‬ب بجمهورب بخواهب بپرحرارتیب باستب بوب بدرب بنظرب باوب بفرانکلين‪،‬ب بدی‪،‬‬
‫روزولت آن قدر فاسد است که از نام او به عنوان لعنت استفاده می‬
‫کند‪.‬‬
‫عمليات آژاکس‪ ،‬که در آن مبارزه روانی شديدی عليه نخست وزير‬
‫مصدق پيش بيني‪ -‬و تا آن وقت هم قسمتی از آن انجام شده بود‪ -‬با‬
‫اعلميه ای مبنی بر اين که شاه‪ ،‬مصدق را از نخست وزيری عزل‬
‫کرده است‪ ،‬شروع می شد‪ .‬اراذل و اوباش و واحدهايی از ارتش‪ ،‬که‬
‫روسایب بآنهاب بحقوقب ببگيرب بسياب ببودند‪،‬ب بمیب ببايستب بهرگونهب بکوشش‬
‫مصدقب براب ببرایب بمقاومتب بخنثیب بکنند‪،‬ب بسپسب باعلمب بشودب بکهب بشاه‬
‫تيمسار فضل الله زاهدی‪ ،‬افسر بازنشسته ارتش را به نخست وزيری‬
‫منصوب کرده است‪ .‬برای اين کار‪ ،‬به زاهدی بيش از صد هزار دلر‬
‫پرداخت شده بود‪.‬‬
‫با شروع اگوست‪ ،‬تهران در تب و تاب بود‪ .‬اراذل و اوباش که به‬
‫دستور سيا‪ ،‬به تظاهرات ضد مصدقی دست می زدند‪ ،‬به خيابان ها‬
‫ريختند‪ ،‬با در دست داشتن عکس هايی از محمد رضا شاه‪ ،‬شعارهايی‬
‫در حمايت از سلطنت می دادند‪ .‬ماموران بيگانه‪ ،‬به نمايندگان مجلس‬
‫و هرکس ديگری که می توانستب در کودتا مفيد باشد‪،‬ب رشوه می‬
‫پرداختند‪.‬‬
‫حمله مطبوعات به مصدق‪ ،‬به حد خشونت رسيد‪ .‬نه تنها او را به‬
‫داشتن گرايشب هایب کمونيستیب و چشم داشتن بهب سلطنت‪،‬ب که به‬
‫داشتن تبار يهودی و حتی همدلی مخفيانه با انگليسی ها‪ ،‬متهم می‬
‫کردند‪ .‬هرچند مصدق اطلع نداشت اما اکثر اين مطالب‪ ،‬يا با الهام‬
‫از سيا يا توسط تبليغات چی های سيا در واشنگتن نوشته می شد‪.‬‬
‫ريچارد کاتم‪ ،‬يکی از اين افراد‪ ،‬برآورد کرد که هشتاد درصد روزنامه‬
‫ها در تهران‪ ،‬تحت نفوذ سيا بودند‪.‬‬
‫کاتم بعدها به ياد آورد‪ " :‬هر مقاله ای که بايد می نوشتم تا چيزی‬
‫مثلب باحساسب بقدرتب براب بالقاب بکند‪،‬ب بتقريباب ببلفاصله‪،‬ب بروزب ببعدب بدر‬
‫مطبوعات ايران ظاهر می شد‪ ".‬آن مقالت‪ ،‬برای معرفی مصدق به‬
‫عنوان همدست کمونيست ها و يک متعصب‪ ،‬طراحی شده بودند‪.‬‬
‫همچنان که توطئه گسترش می يافت‪ ،‬روزولت با جدی ترين مانع‪-‬‬
‫محمدب برضاب بشاه‪-‬ب بروبروب بشد‪.‬ب بپادشاهب بسیب بوب بدوب بساله‪،‬ب بکهب بدومين‬
‫پادشاه از سلسله پهلوی بود‪ ،‬بزدل و مردد بود و به شدت از اين که‪،‬‬
‫واردب بچنينب بتوطئهب بجسورانهب بایب بشود‪،‬ب بامتناعب بمیب بکرد‪.‬ب بديپلماتی‬
‫انگليسی نوشت‪ " :‬او از تصميم گيری بيزار است و اطمينانی هم به‬
‫تصميمات گرفته شده ندارد‪ .‬فاقد شجاعت اخلقی است و به آسانی‬
‫تسليم ترس می شود‪".‬‬

‫‪7‬‬
‫خصوصيات فردی‪ ،‬بيشتر موجب ترديد شاه می شد‪ .‬مصدق به چهره‬
‫بسيار محبوبی در تاريخ نوين ايران تبديل شده بود و اگرچه اقدام‬
‫بريتانيا برای براندازی او و اخلل در وضعيت اقتصادی کشور‪ ،‬او را‬
‫تضعيف کرده بود‪ ،‬اما هنوز کامل بمورد تحسين و محبت مردم بود‪.‬‬
‫حتی معلوم نبود‪ ،‬که شاه حق برکناری او را داشته باشد‪ .‬بنابراين‪،‬‬
‫توطئه می توانست به آسانی نتيجه معکوس دهد و نه تنها جان شاه‪،‬‬
‫که سلطنت را به خطر بياندازد‪.‬‬
‫هيچب يکب از اينها روزولت را نگران نکرد‪ .‬او برای اجرای کودتا‪ ،‬به‬
‫احکام امضا شده شاه مبنی برعزل مصدق و نصب تيمسار زاهدی به‬
‫عنوان نخست وزير نياز داشت و هيچ گاه ترديد نکرد که سرانجام آنها‬
‫را بهب دستب خواهدب آورد‪.‬ب مبارزهب فهمب و درايتب اوب باب شاه‪،‬ب ازب ابتدا‬
‫نابرابر بود‪ .‬روزولت‪ ،‬زرنگ و کارآزموده و دارای حمايت قدرت بين‬
‫المللی بزرگی بود و شاه ضعيف‪ ،‬بی تجربه و تنها‪.‬‬
‫اولين حرکت حساب شده روزولت‪ ،‬فرستادن اشخاصی نزد شاه بود‬
‫که احتمال می توانستند‪ ،‬بر او تاثير بگذارند‪.‬‬
‫ابتدا خواهر دو قلوی شاه را انتخاب کرد که به اندازه کندذهنی شاه‪،‬‬
‫ستيزه جو و تيزهوش بود‪ .‬او ترتيبی داد تا اشرف با برادرش ديدار‬
‫کرده و سعی کند به او جرات و جسارت بدهد‪ .‬دعواهای اشرف با‬
‫برادرش‪ ،‬زبانزد بود‪ .‬از جمله اين که‪ ،‬يکبار در حضور ديپلمات های‬
‫خارجی‪،‬ب بازب باوخواستب بتاب بثابتب بکندب بکهب بيکب بمردب باست‪،‬ب بدرب بغيرب باين‬
‫صورت به همه ثاب خواهد شد که موش است‪ .‬اشرف از مصدق‬
‫نفرت داشت‪ ،‬چون او دشمن قدرت سلطنت بود‪ .‬حملت او به دولت‬
‫مصدق‪ ،‬آنچنان شدت يافت که شاه احساس کرد بهتر است اشرف‬
‫را به خارج از کشور بفرستد‪ .‬او‪ ،‬از تبعيدگاه طليی اش با همان‬
‫حرارت‪ ،‬ناظر اتفاقات کشور بود‪.‬‬
‫اشرف‪ ،‬مشغول خوش گذرانی در قمارخانه ها و کاباره های فرانسه‬
‫بودب بکهب بيکیب بازب بمامورينب بايرانیب بروزولت‪،‬ب باسداللهب برشيديان‪،‬ب باوب برا‬
‫دعوت به همکاری کرد‪ .‬اما اشرف تمايلی نشان نداد‪ .‬لذا روز بعد‬
‫هياتیب بازب بمامورانب بانگليسیب بوب بآمريکايیب بدعوتب بشانب براب بباب بلحن‬
‫شديدتری مطرح کردند‪ .‬رئيس هيات‪ ،‬يک جاسوس ارشد انگليسی‪ ،‬به‬
‫نام نورمن دربی شاير‪ ،‬مال انديشی کرد و يک کت خز و پاکتی پر از‬
‫پول نقد به همراه آورد‪ .‬وقتی اشرف اين دستمزدها را ديد‪ ،‬به گفته‬
‫دربی شاير" چشمانش برق زد" و مقاومت اش درهم شکست‪ .‬او‬
‫پيشنهاد همکاری را پذيرفت و به تهران پرواز کرد‪ .‬اشرف که در اين‬
‫سفرب بازب بنامب بخانوادگیب بشوهرش‪،‬ب ب"شفيق"‪،‬ب باستفادهب بکردهب ببود‪،‬ب ببا‬
‫مشکلیب بمواجهب بنشد‪.‬ب بابتداب ببرادرشب بازب بپذيرفتنب باوب بامتناعب بکرد‪.‬ب باما‬
‫بعضی از اطرافيان او‪ ،‬که با سيا در تماس بودند از وی خواستند اين‬
‫اندازه موشکافی نکند و نظرش را تغيير دهد‪ .‬شاه هم انعطاف نشان‬
‫داد‪ .‬برادر و خواهر در غروبب ‪ ۲۹‬بجولی با هم ديدار کردند‪ .‬ملقات‬
‫آنها تنش زا بود و اشرف نتوانست او را وادارد تا احکام سرنوشت‬
‫ساز را امضا کند‪ .‬بدتر از همه اين که‪ ،‬خبر حضورش در تهران‪ ،‬درز‬

‫‪8‬‬
‫کرد و موجب طوفانی از اعتراض شد‪ .‬برای راحتی خيال همه‪ ،‬به‬
‫سرعت به اروپا بازگشت‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬در مرحله بعد‪ ،‬منور من شوارتسکف را مد نظر قرار داد که‬
‫قسمت اعظم دههب ‪ ۱۹۴۰‬را درايران سپری کرده بود و رهبری هنگ‬
‫نظامی ويژه را برعهده داشت و شاه نيز عميقا نسبت به او‪ ،‬احساس‬
‫دينب بمیب بکرد‪.‬ب سياب ببهب شوارتسکفب "ب ماموريتب بجعلی"ب ببازرسیب در‬
‫لبنان‪،‬ب پاکستان و مصرب دادب کهب ديدارش از ايران‪،‬ب صرفا يکب توقف‬
‫جلوه کند‪ .‬شوراتسکف‪ ،‬طبق يک برآورد‪ ،‬با دو ساک بزرگ‪ ،‬حاوی‬
‫چند ميليون دلر پول نقد‪ ،‬وارد تهران شد‪ .‬ابتدا به ملقات روزولت‬
‫رفت و سپس با بازيگران اصلی ايرانی عمليات‪ ،‬ديدار و مقدار زيادی‬
‫پول بين آنان توزيع کرد‪ .‬روز اول آگوست نيز‪ ،‬با شاه در کاخ سعد‬
‫آباد ملقات کرد‪.‬‬
‫ديدار عجيبی بود‪ .‬ابتدا شاه در حالی که با ايما و اشاره نشان می داد‬
‫که به وجود ميکروفون های مخفی ظنين است‪ ،‬از گفتن حتی يک‬
‫کلمه به ميهمان اش امتناع کرد‪ .‬سپس او را به داخل سالن رقص‬
‫بزرگی هدايت کرد‪ ،‬ميزی را به وسط اتاق کشيد‪ ،‬روی آن نشست و‬
‫از ژنرال هم دعوت به نشستن کرد‪ .‬در آن سالن‪ ،‬شاه به نجوا گفت‪:‬‬
‫هنوز تصميم نگرفته است حکم مورد نياز روزولت را امضا کند؛ چرا‬
‫که در اطاعت ارتش ترديد دارد و نمی خواهد در اين عمل مخاطره‬
‫آميز‪ ،‬بازنده باشد‪.‬‬
‫وقتی شوارتسکف‪ ،‬به سخنان شاه گوش می داد‪ ،‬احساس کرد که‬
‫مقاومت شاه‪ ،‬کم شده است‪ .‬شايد يک ميهمان ديگر کافی بود تا‬
‫نتيجه مطلوب را فراهم کند‪ ،‬اما آن کس می بايست شخص روزولت‬
‫باشد‪ .‬پيشنهادب خطرناکی بود‪ ،‬اگرب روزولتب در قصر ديدهب می شد‪،‬‬
‫ممکن بود خبر حضورش در ايران درز کند و کل عمليات را به خطر‬
‫بياندازد‪.‬ب بشوارتسکف‪،‬ب ببهب بروزولتب بگفتب بکهب بجايگزينب بديگریب بوجود‬
‫ندارد‪.‬‬
‫روزولت اين پيشنهاد را پيش بينی می کرد‪ .‬چنانکه بعدها نوشت‪ " :‬از‬
‫ابتدا مطمئن بودم يک جلسه محرمانه لزم است‪ ".‬محرمانه و تنها‪،‬‬
‫شاه و من می توانستيم‪ ،‬بسياری از مسائل دشوار پيش روی مان را‬
‫حل کنيم‪ .‬فقط بايد رودررو با هم ملقات می کرديم‪ .‬به احتمال زياد‪،‬‬
‫می توانستيم نه يک بار‪ ،‬که چند بار با هم ديدار کنيم‪ .‬لذا هر چه‬
‫زودتر اين کار را می کرديم‪ ،‬بهتر بود‪.‬‬
‫روزولت به منظور پيدا کردن راهی برای ملقات با شاه‪ ،‬مامور مورد‬
‫اعتمادش‪ ،‬اسدالله رشيديان را‪ ،‬در دوم آگوست نزد شاه فرستاد‪.‬‬
‫پيغامب برشيديانب بسادهب ببود‪:‬ب بانگليسیب بهاب بوب بآمريکايیب بهاب بکودتايیب برا‬
‫طراحیب بکردهب باندب بوب بشاهب بچارهب بایب بجزب بهمکاریب بندارد‪.‬ب بشاهب بدر‬
‫موافقت‪ ،‬فقط سری تکان داد‪.‬‬
‫فقط روزولت می توانست کار را تمام کند‪ .‬او از يکی از جاسوسان‬
‫دربار که با نام رمزی روزن کرانتز شناخته می شد‪ ،‬خواست تا به‬
‫شاهب بنزديکب بشودب بوب ببگويدب ب"ب بيکب بآمريکايیب بتامب بالختيار‪،‬ب بازب بطرف‬

‫‪9‬‬
‫آيزنهاور و چرچيل‪ ،‬تقاضای شرفيابی محرمانه دارد"‪ .‬در ظرف چند‬
‫ساعت‪،‬ب تماسب گرفتهب شدب و شاهب آن را پذيرفتب و قرار شد‪،‬ب نيمه‬
‫شب‪ ،‬اتومبيلی به ويلی روزولت بفرستد‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬بعد از اين که پيغام را دريافت کرد‪ ،‬با خود انديشيد" دو‬
‫ساعت انتظار!‪..‬درفکرآن بودم که چه بپوشم‪ .‬لباس هايم می بايست‬
‫مناسب اين اوضاع و احوال عجيب باشد‪ ،‬حتی اگر برای شرفيابی‬
‫شاهانهب بمناسبب بنباشد‪.‬ب بلذاب بيکب بژاکتب بيقهب ببرگردانب بتيره‪،‬ب بشلوار‬
‫خاکستری گل و گشاد و يک جفت گيوه‪ -‬نوعی پای افزار ايرانی و‬
‫چيزی بين کفش و دمپايي‪ -‬پوشيدم‪ .‬لباس هايم‪ ،‬کامل شيک نبود‪ .‬اما‬
‫به نحو مناسبی ساده و بی پيرايه بود‪".‬‬
‫روزولت که يکبار شش سال پيش‪ ،‬به هنگام تحقيق برای تهيه کتابی‬
‫به نام اعراب‪ ،‬نفت و تاريخ‪ ،‬با شاه مصاحبه و هنگام ديدار بعدی از‬
‫ايران‪ ،‬با او ملقات کرده بود‪ ،‬با چند تن از همکاران اش‪ ،‬منتظر فرا‬
‫رسيدن ساعت ملقات بود‪ .‬فکر کرد بهتر است چيزی ننوشد‪ ،‬اما‬
‫همکاران او به اين اندازه دلهره نداشتند‪ .‬وقتی که بالخره‪ ،‬نيمه شب‬
‫فرا رسيد‪ ،‬او از در جلوئی ويل بوارد خيابان شد‪ .‬اتومبيلی منتظر او‬
‫بود‪ .‬به سمت اتومبيل رفت و در صندلی عقب آن نشست‪.‬‬
‫آن ساعت از شب‪ ،‬که اتومبيل حامل روزولت به طرف کاخ شاه می‬
‫رفت‪ ،‬در خيابان ها‪ ،‬پرنده پر نمی زد‪ .‬کاخ در مکان مرتفعی واقع‬
‫شده و هنگامی که اتومبيل سرباليی را طی می کرد روزولت به اين‬
‫نتيجه رسيد که بهتر است خود را پنهان کند‪ .‬ظاهرا ميزبان اش هم‪،‬‬
‫همين نظر داشتند‪ .‬پتويی تاشده روی صندلی اتومبيل بود‪ .‬روزولت‬
‫کف اتومبيل دراز کشيد و پتو را روی خود انداخت‪.‬‬
‫درب بقسمتب بنگهبانیب بدروازهب بکاخ‪،‬ب بمشکلیب بپيشب بنيامد‪.‬ب ببازرسی‬
‫سرسری بود‪ .‬سپس اتومبيل چند لحظه ای ديگر به راه خود ادامه داد‬
‫و پس از آن نزديک پلکان سنگی بين کاخ توقف کرد‪ .‬روزولت پتو را‬
‫از روی خود کنار زد و نشست‪ .‬شخص لغر اندامی از پله ها پائين‬
‫آمد و به سمت او روی صندلی خزيد‪ .‬راننده از روی احتياط به درون‬
‫تاريکی راند‪.‬‬
‫روزولتب ببهب بشاهب بگفتب بکهب بازب بطرفب بسرويسب بهایب بمخفیب بانگليس‬
‫وآمريکا به ايران آمده است و شاه می تواند تاييد اين امر را فردا‬
‫شبب بازب براديوب ‪ BBC‬ببشنود‪.‬ب بچرچيلب بترتيبیب بدادهب ببودب بکهب بدرب ببرنامه‬
‫شبانگاهی راديو بی بی سی به جای اين که مثل هرشب اعلم شود "‬
‫الن نيمه شب است"‪ ،‬گفته شود " الن دقيقا نيمه شب است‪ ".‬شاه‬
‫در پاسخ گفت که اين همه تضمين لزم نيست‪ .‬دو مرد‪ ،‬يکديگر را‬
‫درک می کردند‪.‬‬
‫شاه‪ ،‬اما هنوز در پيوستن به توطئه ترديد داشت‪ ،‬به روزولت گفت که‬
‫ماجراجو نيست و نمی تواند روی احتمالت حساب کند‪ .‬لحن روزولت‬
‫تندتر شد‪ .‬به شاه گفت باقی ماندن مصدق در قدرت‪ ،‬ايران را فقط‬
‫به سوی کمونيسم يا يک کره دوم می برد که رهبران غربی آمادگی‬
‫پذيرش آن را نداشتند و برای اجتناب از اين امر‪ ،‬نقشه سرنگونی‬

‫‪10‬‬
‫مصدق و درنتيجه افزايش قدرت شاه را طراحی کرده بودند‪ .‬شاه‪،‬‬
‫بايد ظرف همين چند روز نقشه را قبول کند؛ در غير اين صورت‪،‬‬
‫روزولت کشور را ترک و " نقشه ديگري" خواهد کشيد‪.‬‬
‫شاه جواب صريحی نداد و پيشنهاد کرد که فردا شب هم‪ ،‬با يکديگر‬
‫ملقات کنند‪ .‬سپس در اتومبيل را بازکرد و قبل از اين که پياده شود‬
‫به سوی روزولت چرخيد و گفت"خوشوقتم که دوباره ورود شما را به‬
‫کشورم خوش آمد بگويم‪".‬‬
‫از آن پس‪ ،‬روزولت تقريبا هرنيمه شب‪ ،‬با شاه ديدار می کرد‪ .‬به‬
‫همان ترتيب قبلی وارد قصر می شد‪ ،‬با همان اتومبيل و همان پتو‪،‬‬
‫قبل و بعد از هر جلسه‪ ،‬با جاسوسان ايرانی اش مشاوره می کرد‪.‬‬
‫کم کم‪ ،‬پليس محلی به ويلی روزولت ظنين شد‪ .‬روزولت نيز ديگر از‬
‫آن ويل برای رهبری عمليات استفاده نکرد و با تهيه يک تاکسی‪ ،‬راه‬
‫ديگری برای تبادل نظر با مشاوران اش پيدا کرد‪ .‬در ساعات ملقات‬
‫سوار تاکسی می شد و تابلوی " خارج از سرويس" را پشت شيشه‬
‫تاکسی قرار می داد و به گوشه خلوتی می رفت‪ ،‬تاکسی را همان جا‬
‫پارکب بوب بشروعب ببهب بقدمب بزدنب بمیب بکردب بتاب بيکیب بازب بماموران‪،‬ب بفعالب بو‬
‫پرانرژی‪ ،‬از راه می رسيد و او را سوار اتومبيل کرايسلر يا بيوک می‬
‫کرد‪.‬ب بآنب بدو‪،‬ب بهمچنانب بکهب بازب بناهمواریب بهایب بحومهب بشهرب بعبورب بمی‬
‫کردند‪ ،‬نقشه عمليات روزانه را می کشيدند‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬در مذاکرات اش با شاه‪ ،‬گفت که مبلغی معادل يک ميليون‬
‫دلر و چند نفر سازمان دهنده حرفه ای و بسيار ماهر در اختيار دارد‬
‫که برای پخش اعلميه‪ ،‬سازمان دهی اراذل و اوباش و يافتن سرنخی‬
‫از – بقول شما‪ -‬دشمنان‪ ،‬در نظر گرفته شده اند و اين کار را خواهند‬
‫کرد‪.‬ب باقدامب بازب بطريقب بمساجد‪،‬ب بمطبوعاتب بوب بخيابانب بهاب ببرایب بتقليل‬
‫محبوبيت مصدق؛ دوم‪ ،‬تحويل حکم عزل به مصدق توسط افسران‬
‫سلطنت طلب ارتش؛ سوم‪ ،‬کنترل خيابان ها توسط اراذل و اوباش؛‬
‫چهارم ظهور پيروزمندانه زاهدی و قبول نخست وزيری از سوی او‪.‬‬
‫نقشه خوشايندی بود‪ ،‬اما کامل بمتقاعد کننده نبود و شاه دوباره با‬
‫خود به کشمکش پرداخت‪ .‬دچار حالتی شده بود که روزولت آن را "‬
‫ترديدب بسرسختانه"ب بمیب بناميد‪.‬ب بروزولتب ببهب بمافوقب بهایب بخودب بدرب بسيا‬
‫تلگرام کرد که " بدون شاه‪ ،‬اميدی برای اجرای عمليات نيست" و لذا‬
‫شاه را همچنان تحت فشار قرار داد‪ .‬در نهايت و ناگزير‪ ،‬مقاومت‬
‫شاه در هم شکست‪ .‬و با امضای احکام‪ ،‬که فرامين ملوکانه ناميده‬
‫میب بشدند‪،‬ب بموافقتب بکرد؛ب بتنهاب ببهب باينب بشرطب بکهب ببلفاصلهب بپسب باز‬
‫امضای آنها‪ ،‬تهران را ترک و به جای امنی برود‪.‬‬
‫محمدرضا‪ ،‬هرگز به شجاعت معروف نبود و لذا اين نمايش احتياط‬
‫کاری‪ ،‬موجب تعجب روزولت نشد‪ .‬خانواده سلطنتی‪ ،‬نزديک رامسر‪،‬‬
‫واقع در سواحل دريای خزر‪ ،‬کلبه شکاری داشتند و دو مرد به اين‬
‫نتيجه رسيدند که امن ترين جا برای پنهان شدن شاه‪ ،‬آنجاست‪ .‬در‬
‫همان حوالی‪ ،‬باند موقت هواپيما هم وجود داشت که موجب اطمينان‬
‫بيشتر شاه شد‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫شاه‪ ،‬با بی نزاکتی به روزولت گفت‪ " :‬اگر به هر دليلی‪ ،‬حساب ها‬
‫غلط از آب درآيد‪ ،‬ملکه و من‪ ،‬با هواپيما مستقيم به بغداد خواهيم‬
‫رفت‪".‬‬
‫دو مرد‪ ،‬آخرين بار يکديگر را پيش از سحر ‪ ۹‬آگوست ملقات کردند‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬قبل از خداحافظی احساس کرد بهتر است از شاه به خاطر‬
‫تصميم به همکاري‪ -‬هرچند با اکراه‪ -‬تشکر کند‪ .‬لحظه ای تاريخی و‬
‫شايسته تر بود که فراتر از روش معمول‪ ،‬با آن برخورد شود‪ .‬راه‬
‫جالبی پيدا کرد تا به پيغام اش آب و تاب دهد‪:‬‬
‫"ب باعليحضرت"‪،‬ب بامروزب بعصرب بتلگرامیب بازب بواشنگتنب بدريافتب بکردم‪.‬‬
‫رئيس جمهور آيزنهاور‪ ،‬درخواست کرد تا اين پيغام را به شما ابلغ‬
‫کنم " اميدوارم دست خدا به همراه سلطنت شما باشد‪ .‬اگر پهلوی‬
‫ها و روزولت ها‪ ،‬با هم نتوانند اين مشکل کوچک را حل کنند‪ ،‬پس به‬
‫جای ديگر‪ ،‬اميدی نيست‪ .‬کامل ايمان دارم که درستی آن را درخواهيد‬
‫يافت‪".‬‬
‫توافق شده بود يک پيک سيا‪ ،‬صبح روز بعد‪ ،‬فرمان ها را به کاخ ببرد‪.‬‬
‫شاه آنها را امضا و فورا به پناهگاه اش در رامسر پرواز کند‪ .‬به نظر‬
‫می رسيد‪ ،‬همه چيز مرتب است‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬با خبر خوش به ويلی خود بازگشت‪ .‬او و همکاران اش‬
‫جش گرفتند و تا خرخره مشروب خوردند‪ .‬بالخره‪ ،‬ساعت ‪ ۵‬صبح به‬
‫رختخوابب رفتب و بچندب ساعتب بعد‪،‬ب ا ز بسروصداب بيدارب شد ‪ .‬بيک ی باز‬
‫همدستان اش به زمين و زمان لعنت می فرستاد‪ .‬چرا که در آخرين‬
‫لحظه‪ ،‬اشکالی پيش آمده بود‪ .‬پيکی که برای آوردن امضاء شاه به‬
‫کاخ رفته بود‪ ،‬دير رسيد‪ .‬زوج سلطنتی رفته بودند‪.‬‬
‫خواه‪ ،‬صرفا پيک دير رسيده بود و خواه شاه در آخرين لحظه‪ ،‬از‬
‫امضای فرمان ها سرباز زده بود‪ ،‬روزولت مصمم بود نگذارد فرمان‬
‫ها‪ ،‬نقشه او را عقيم کنند‪ .‬آنها نقش اساسی در کودتا داشتند‪ ،‬هم به‬
‫کودتا مشروعيت می دادند و هم‪ ،‬اصل سازنده عمليات بودند‪ .‬حال‬
‫که شاه‪ ،‬در تهران نبود تا آنها را امضاء کند‪ ،‬فرمان ها برای امضاء به‬
‫نزد شاه‪ ،‬هرجا که بود‪ ،‬فرستاده می شدند‪.‬‬
‫روزولت به سرعت دريافت که مناسب ترين شخص در اين لحظه‬
‫سرهنگب بنصيریب بازب بگاردب بشاهنشاهیب باست‪.‬ب باو‪،‬ب بسلطنتب بطلبب ببا‬
‫نفوذی بود و می توانست هواپيمايی تهيه و با آن به رامسر پرواز کند‪.‬‬
‫باب بشاهب بنيز‪،‬ب بروابطیب بصميمیب بداشت‪.‬ب بترتيبب بکار‪،‬ب بفوراب بدادهب بشد‪.‬‬
‫نصيری به رامسر پرواز کرد و امضای شتابزده شاه را روی هر دو‬
‫فرمان به دست آورد و چون هوا‪ ،‬برای بازگشتش با هواپيما‪ ،‬مساعد‬
‫نبود‪ ،‬آنها را با اتومبيل به تهران فرستاد‪.‬‬
‫روزولت و رفقای او با بی تابی‪ ،‬روز را به انتظار‪ ،‬کنار استخر سپری‬
‫کردند‪ ،‬نمی دانستند چرا نصيری اين همه تاخير کرده است‪ ،‬شب که‬
‫شدب بسيگارب بکشيدند‪،‬ب بورقب ببازیب بکردندب بوب بودکاب بوب بآبليموب بنوشيدند‪.‬‬
‫حکومت نظامی‪ ،‬در تهران از ساعت ‪ ۹‬شب شروع می شد‪ ،‬اما حتی‬
‫بعد از ساعت ‪ ۹‬نيز آنها اميدوار بودند که کسی بيايد‪ .‬تقريبا نيمه شب‬

‫‪12‬‬
‫بود که صدای هياهويی از پشت درويل بشنيدند‪ .‬به سرعت در را باز‬
‫کردند‪ .‬پشت در‪ ،‬چند نفر اصلح نکرده و هيجان زده‪ ،‬ايستاده بودند‬
‫که‪ ،‬روزولت بيشتر آنها را نمی شناخت‪ .‬آنان شتابزده پاکتی به دست‬
‫روزولت دادند‪ .‬روزولت‪ ،‬با احتياط پاکت را باز کرد‪ .‬درون آن‪ ،‬دو‬
‫فرمان بود که طبق قانون " به نام نامی اعليحضرت" امضا شده بود‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬پس از آن که با خوشحالی دوستان جديدش را در آغوش‬
‫گرفت‪ ،‬گمان کرد‪ ،‬که حال به سرعت می تواند کار را شروع کند‪ ،‬اما‬
‫ماموران اش از تاخير ديگری خبر دادند‪ .‬روزولت مضطرب شد‪ .‬علت‬
‫تاخير اين بود که تعطيل آخرهفته‪ ،‬به زودی شروع می شد‪ .‬ايرانيان‬
‫که پنجشنبه را علوه بر جمعه‪ ،‬جزو ايام تعطيلی محسوب می کنند‪،‬‬
‫درب باينب بروزب بحتیب بکارب بمعمولیب براب بشروعب بنمیب بکنند‪،‬ب بچهب برسدب ببه‬
‫براندازی حکومت‪ .‬روزولت با اکراه پذيرفت که کودتا را روز شنبه ‪۱۵‬‬
‫آگوست به تعويق بياندازد‪.‬‬
‫روزولت به نقشه اش مطمئن بود‪ ،‬اما می دانست که گذشت هر‬
‫ساعت‪ ،‬احتمال لو رفتن آن را افزايش می دهد‪ .‬او و همکاران اش ‪۳‬‬
‫روزب بغيرقابلب بتحملب براب بکنارب باستخرب بگذراندند‪.‬ب بتحملب بشنبهب بحتی‬
‫دشوارتر بود‪ ،‬چون لحظه سرنوشت ساز بسيار نزديک بود‪ .‬روزولت‬
‫بعدهاب بنوشتب ب"ب بدرب بطولب بعمرم‪،‬ب بهيچب بگاه‪،‬ب بزمانب ببهب بکندیب بآنب بروز‬
‫سپری نشده بود‪".‬‬
‫تاب باينب بزمان‪،‬ب بروزولتب بمقرب بفرماندهیب باشب براب ببهب بزيرزمينب بمحوطه‬
‫سفارت آمريکا منتقل کرده بود‪ .‬ماموران ايرانی اش به ندرت او را‬
‫می ديدند‪ ،‬اما خود نيز‪ ،‬به شدت مشغول انجام کارهای مربوط به‬
‫براندازی بودند‪ ،‬چنان که گزارش سيا در مورد کودتا روشن می کند‪:‬‬
‫درب بهمينب بزمان‪،‬ب بجنگب برواينب بعليهب بمصدقب ببهب باوجب بخودب برسيدهب ببود‪.‬‬
‫مطبوعات قابل کنترل‪ ،‬کامل عليه او انتشار می يافتند‪ ،‬در حالی که‬
‫‪ ...‬دستور پايگاه‪ ،‬اطلعاتی را که به تشخيص پايگاه مفيد می دانست‪،‬‬
‫چاپ می کرد‪ ،‬جاسوسان سيا‪ ،‬توجه خاصی داشتند که روحانيون را‬
‫درتهران‪ ،‬با صدور اعلميه های نوميد کننده‪ ،‬به نام حزب توده‪ ،‬به‬
‫وحشت بياندازند‪ .‬اين اعلميه ها‪ ،‬رهبران مذهبی را تهديد می کرد که‬
‫درصورت مخالفت با مصدق‪ ،‬مجازات شديدی در انتظار آن ها است‪.‬‬
‫تلفن های تهديدآميزی به نام حزب توده به آن ها می شد و حمله ای‬
‫ساختگی نيز يه خانه يکی از آنان صورت گرفت‪.‬‬
‫اين خبر که شاه‪ ،‬از اقدام مستقيم به نفع خود‪ ،‬حمايت می کند‪ ،‬به‬
‫سرعت در ميان عوامل " توطئه سرهنگ" شايع شد و پايگاه نيز به‬
‫آن بال وپر داد‪ .‬زاهدی‪ ،‬جاسوس اصلی پايگاه‪ ،‬سرهنگ ‪ ...‬را ديد و او‬
‫را به عنوان افسر رابط آمريکايی ها و نيز منتخب خود برای اجرای‬
‫نقشه های ستاد‪ ،‬برگزيد‪.‬‬
‫در ‪ ۱۴‬آگوست‪ ،‬پايگاه تلگرام کرد که پس از ختم عمليات ‪،TPAJAX‬‬
‫دولت زاهدی‪ ،‬با توجه به خالی بودن خزانه کشور‪ ،‬نياز مبرمی به پول‬
‫نقدب بخواهدب بداشت‪.‬ب بمبلغیب بحدودب ‪ ۵‬بميليونب بدلرب بپيشنهادب بوب بازب بسيا‬

‫‪13‬‬
‫خواسته شد که آن را تقريبا ظرف چند ساعت پس از ختم عمليات‪،‬‬
‫فراهم کند‪.‬‬
‫بنابراين طبق گزارش سيا‪ ،‬پايگاه يا فرماندهی کاری نمی توانستند‬
‫بکنند‪ .‬جز اين که منتظر شروع عمليات باشند‪ .‬وقتی که بالخره در‬
‫‪ ۱۵‬بآگوست‪،‬ب بغروبب بآفتابب ببرب بشهرب بتهرانب بسايهب بگستراند‪،‬ب بروزولت‬
‫سوار تاکسی اش شد‪ ،‬تابلو خارج از سرويس را بيرون انداخت و به‬
‫سوی خانه امنی رفت‪ ،‬که عوامل اش در آنجا‪ ،‬منتظر شنيدن اخبار‬
‫پيروزیب ببودند‪.‬ب بوقتیب بودکا‪،‬ب باثرب بکرد‪،‬ب بهمراهب بباب بترانهب بهایب بصفحه‬
‫گرامافون‪ ،‬به آوازخوانی پرداختند‪ .‬ترانه مورد علقه شان‪ " ،‬بخت‪،‬‬
‫امشبب بخانمب بباش"‪،‬ب بکاریب بازب بگروهب بگايزب بوب بدالز‪،‬ب ببودب بکهب ببهب بجهت‬
‫مطابقت با موضوع‪ ،‬آن را به عنوان ترانه رسمی عمليات آژاکس‬
‫پذيرفتند‪:‬‬
‫آنها تو را بانوی بخت صدا می زنند‪ ،‬اما جای ترديد است‬
‫وقت هايی که از من روی برمی گردانی‪ ،‬رفتار غيرخانمانه ای داری‬
‫امشب با من قرار داری‪ ،‬پول بادآورده هم فراوان است‬
‫اما با اين که هنوز شب تمام نشده‪ ،‬ممکن است با من نزاع کنی‬
‫شايد رسمت را فراموش کنی‪ ،‬شايد نمانی‬
‫بنابراين بهترين کاری که می توانم بکنم‪ ،‬دعاست‪:‬‬
‫ای بخت‪ ،‬امشب خانم باش‬
‫روزولت‪،‬ب ببعداب ببهب بسفارتب بآمريکاب ببرگشت‪.‬ب بدرب بطولب براه‪،‬ب بازب بمقابل‬
‫خانه تيمسار رياحی رئيس ستاد ارتش‪ ،‬عبور کرد‪ .‬آن را به فال نيک‬
‫گرفت‪ .‬اگر کارها مطابق نقشه پيش می رفت‪ ،‬تيمسار رياحی ظرف‬
‫چند ساعت آينده‪ ،‬می بايست پشت ميله های زندان باشد‪.‬‬
‫سرهنگب بنصيری‪،‬ب بافسریب بکهب بروزولتب ببرایب بدستگيریب برئيسب بستاد‬
‫ارتشب بوب بنخستب بوزير‪،‬ب بانتخابب بکردهب ببود‪،‬ب بازب بهرب بجهتب بمناسبب ببه‬
‫نظرمی رسيد‪ .‬او معتقد به برتری قدرت سلطنت و از مصدق متنفر‬
‫بود‪ .‬تسلط او بر هفتصد نفر اعضای گارد سلطنتی‪ ،‬قوه ابتکار قابل‬
‫توجهی به او داده بود‪ .‬به نظرمی رسيد که قابل اعتماد بودن خود را‬
‫با به دست آوردن پيروزمندانه " فرمان ها" در آن لحظه بحرانی‪،‬‬
‫ثابت کرده است‪.‬‬
‫درشبب ‪ ۱۵‬بآگوست‪ ،‬اما‪ ،‬نصيری تصميم درستی نگرفت‪ .‬ساعت از‬
‫‪ ۱۱‬هم گذشته بود که به خانه تيمسار رياحی رسيد و درب آن را بسته‬
‫يافت‪ .‬بدون نگرانی از اين امر به افرادش دستور داد تا به سمت‬
‫اقامتگاه مصدق پيش روند‪ .‬حال آنکه بدون اطلع او‪ ،‬ستون ارتشی‬
‫ديگری‪ ،‬عازم آنجا بود‪ .‬تيمسار رياحی‪ ،‬از کودتا مطلع شده و افرادش‬
‫را برای خنثی کردن آن فرستاده بود‪.‬‬
‫هويتب بدقيقب بخبرچين‪،‬ب بهرگزب بمعلومب بنشد‪،‬ب ببيشب بازب بهمه‪،‬ب بيکب بافسر‬
‫ارتش وابسته به هسته " کمونيستی مخفی‪ ،‬مورد سوء ظن بود‪ .‬حتی‬
‫احتمال داشت که‪ ،‬بيش از يک خبرچين وجود داشته باشد‪ .‬سرانجام‪،‬‬
‫دقيقاب بهمانب باتفاقیب بافتادهب ببودب بکهب بروزولتب بازب بآنب بوحشتب بداشت‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫بسياری از مردم‪ ،‬مدتی بود که از توطئه مطلع شده بودند‪ .‬درز خبر‪،‬‬
‫خطرآفرين اما غيرقابل اجتناب بود‪.‬‬
‫تهران‪،‬ب بدرب بحوالیب بنيمهب بشب‪،‬ب بناگهانب بصحنهب بتقابلب بدسيسهب بوب بضد‬
‫دسيسهب بشدهب ببود‪.‬ب ببعضیب بازب بافسرانب بشورشی‪،‬ب بازب بافشایب بکودتا‪،‬‬
‫مطلع شده و به به موقع‪ ،‬کار خود را متوقف کردند‪ .‬ديگران که از‬
‫خطرب باطلعیب بنداشتندب ببهب بکارب بخودب بادامهب بدادند‪.‬ب بيکیب بازب بآنهاب باداره‬
‫مخابرات در بازار را تصرف کرد‪ .‬ديگری‪ ،‬وزيرامور خارجه‪ ،‬حسين‬
‫فاطمی را بيدار و پابرهنه به بيرون کشيد‪.‬‬
‫آينده مشروطيت در ايران‪ ،‬در گرو اين بود که کدام يک از ستون‬
‫سربازان‪ ،‬زودتر به منزل دکتر مصدق برسد‪ .‬کمی پيش از ساعت يک‬
‫صبح‪،‬ب بستونب بشورش ی ببهب خيابانب کاخ برسيد ‪ .‬بازب پيچب بحشمتب بالدوله‬
‫گذشت و سپس توقف کرد‪ .‬در اينجا مصدق با همسرش‪ ،‬در يک خانه‬
‫کوچکب زندگیب میب کرد‪ .‬خانه‪،‬ب بخشی از مجموعه بزرگتری بودب که‬
‫خانواده مصدق‪ ،‬سالها مالک آن بودند‪ ،‬در ورودی‪ ،‬بسته بود‪ .‬سرهنگ‬
‫نصيری‪،‬ب بدرزد‪،‬ب بفرمانب بعزلب بمصدقب بدرب بدستب بوب بچندب بستونب بسرباز‬
‫پشت سرش بود‪.‬‬
‫سرهنگ نصيری‪ ،‬خيلی دير رسيده بود‪ .‬لحظاتی پس از آنکه او مقابل‬
‫دررسيد‪،‬ب بچندب بنفرب بفرماندهب بوفادارب ببهب بدولت‪،‬ب بازب بدلب بتاريکیب ببيرون‬
‫آمدند‪.‬اوب براب بدستگيرب بوب بداخلب بجيپب بهدايتب بکردندب بوب ببهب بستادب بکل‪،‬‬
‫فرماندهی بردند‪ .‬در آنجا تيمسار رياحی‪ ،‬او را خائن ناميد‪ ،‬دستور داد‬
‫که يونيفورم اش را از تن درآورد و او را به زندان فرستاد‪ .‬کسی که‬
‫می بايست مصدق را دستگير کند‪ ،‬اينک خود زندانی بود‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬که راهی برای اطلع از وقايع نداشت‪ ،‬در سفارت منتظر‬
‫تلفن سرهنگ نصيری بود‪ .‬چند بار سروصدا و هياهوی تانک را شنيد‬
‫اما تلفن هرگز زنگ نزد‪ .‬با طلوع سپيده‪ ،‬نگرانی روزولت عميق تر‬
‫شد‪ .‬راديو تهران‪ ،‬برخلف هميشه برنامه خود را راس ساعت ‪ ۶‬صبح‬
‫شروع نکرد بلکه‪ ،‬در ساعتب ‪ ۷‬بصبح‪ ،‬با خش خش شروع به پخش‬
‫موزيکب بنظامیب بوب ببدنبالب بآنب بقرائتب باطلعيهب برسمیب بکرد‪.‬ب بروزولت‬
‫فارسی نمی دانست اما همی که از گوينده کلمه مصدق را شنيد‪،‬‬
‫بسيار نگران شد‪ .‬سپس مصدق شخصا صحبت و اعلم کرد‪ ،‬کودتايی‬
‫که توسط " شاه و عناصر بيگانه" ترتيب داده شده بود‪ ،‬به نتيجه‬
‫نرسيد‪.‬‬
‫شاه هم‪ ،‬که در ويلی کنار دريای خود چندک زده بود‪ ،‬به اخبار گوش‬
‫می داد و به محض اين که فهميد چه اتفاقی افتاده است‪ ،‬همسرش‬
‫را بيدار کرد و به او گفت که وقت رفتن است‪ .‬آنها به سرعت ساک‬
‫های کوچک خود را بستند و چند دست لباس که با دست قابل حمل‬
‫باشد جمع کردند و به سرعت به سوی هواپيمای دو نفره شان رفتند‪.‬‬
‫شاه‪،‬ب خلبان ورزيده‪ ،‬هدايت هواپيما را به عهدهب گرفتب و به سوی‬
‫بغداد رفت‪ .‬پس از رسيدن به بغداد‪ ،‬به سفير آمريکا گفت که به‬
‫شدتب بمنتظرب باقدامب باست‪،‬ب بچونب بخانوادهب ببزرگیب بدرايرانب بوب بوسايل‬
‫بسيار اندکی در خارج از ايران دارد‪.‬‬

‫‪15‬‬
‫هم زمان با فرار شاه‪ ،‬واحدهای ارتشی وفادار به دولت‪ ،‬در سراسر‬
‫تهرانب بمستقرب بشدند‪.‬ب بزندگیب بشهریب ببهب بسرعتب ببهب بحالب بعادی‬
‫بازگشت‪.‬ب چندب تنب ا ز بخائني ن بدستگيرب بو ديگران بمخف ی بشدند ‪ .‬ببرای‬
‫دستگيری تيمسار زاهدی‪ ،‬جايزه تعيين شد‪ .‬جاسوسان سيا‪ ،‬با عجله‬
‫دست به کار شدند تا امنيت را به سفارت آمريکا و خانه های امن‬
‫خود برگردانند و مردم شادمان‪ ،‬به خيابان ها ريختند و شعارهای ملت‬
‫" پيروز است"‪ " ،‬مصدق پيروز است" سر دادند‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬در درون محوطه سفارت‪ ،‬احساس نااميدی می کرد و چاره‬
‫ای جز ارسال تلگرام باين مضمون نداشت‪ " :‬اوضاع و احوال به طرز‬
‫وحشتناکی خراب است‪ ".‬جان والر‪ ،‬رئيس بخش اطلعات ايران در‬
‫سيا‪ ،‬با تاسف بسيار‪ ،‬آن را خواند‪ .‬والر نگران جان جاسوسان اش در‬
‫ايران بود و به روزولت پيغام فوری تلگرام کرد‪ .‬متن اين پيام‪ ،‬به‬
‫دست نيامده است اما طبق اطلعات سيا‪ ،‬به روزولت دستور ترک‬
‫فوری ايران را می داد‪ .‬هرچند سال ها بعد‪ ،‬والر گفت اين دستور‬
‫چندان هم بی قيد و شرط نبوده است و پيام را به خاطر آورد‪ " :‬اگر‬
‫در مخمصه قرار گرفته ای‪ ،‬عجله کن تا کشتهب نشوی‪ ،‬اما اگر در‬
‫مخمصه نيستی‪ ،‬همان کاری را بکن که بايد"‪.‬‬
‫اوضاع و احوال برای توطئه گران‪ ،‬نااميد کننده به نظر می رسيد‪ ،‬آنها‬
‫موقعيت برتر خود را از دست داده بودند‪ .‬چند تن از ماموران اصلی‬
‫آنها خارج از عمليات‪ ،‬نخست وزير مورد نظرشان‪ ،‬تيمسار زاهدی‪،‬‬
‫مخفی و شاه فراری بود‪ .‬وزيرامور خارجه‪ ،‬فاطمی‪ ،‬که پس از چند‬
‫ساعت بازداشت‪ ،‬آزاد شده بود نطق های آتشينی عليه شاه ايراد و‬
‫شاه را بدليل همدستی با عوامل بيگانه تخطئه کرد‪.‬‬
‫فاطمی در مقابل جمعيت گفت ‪ " :‬ای خائن‪ ،‬وقتی از راديو تهران‬
‫شنيدیب بکهب بتوطئهب باتب بنافرجامب بماند‪،‬ب ببهب بنزديکترينب بکشوریب بکه‬
‫انگليسی ها در آن سفارت داشتند‪ ،‬فرار کردی‪".‬‬
‫عمليات آژاکس‪ ،‬با شکست مواجه شده بود‪ .‬راديو تهران گزارش داد‬
‫که همه چيز کامل تحت کنترل قرار دارد و همين طور هم به نظر می‬
‫رسيد‪ .‬امواج شگفتی‪ ،‬در سراسر ستاد فرماندهی سيا در واشنگتن‪،‬‬
‫منعکس شد‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬پس از آن‪ ،‬در حوالی نيمه شب‪ ،‬پيغام غيرمترقبه ای را‬
‫تلگرم کرد‪ :‬او تصميم گرفته بود که در تهران بماند و خنجر ديگری‪،‬‬
‫حواله مصدق کند‪ .‬سيا او را فرستاده بود تا دولت ايران را سرنگون‬
‫کند و او نيز مصمم بود تا قبل از انجام آن‪ ،‬ايران را ترک نکند‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫لعنت بر اين سرنوشت‬
‫‪16‬‬
‫ويرانه های ديدنی پرسپوليس‪ ،‬که به نحو شگفت انگيزی از صحرای‬
‫جنوبیب ايران سرازخاکب برآورده‪،‬ب با کوهب هايیب درب دوردست‪،‬ب کهب بر‬
‫شکوه آن می افزايد‪ ،‬شاهد عظمت گذشته ايران است‪ .‬اينجا پايتخت‬
‫رسمیب بوب بمعنویب بامپراطوریب بوسيعیب باستب بکهب بتوسطب بکوروش‪،‬‬
‫داريوش و خشاياربنا نهاده شده بود‪ .‬بزرگانی که نام آنها‪ ،‬هنوز از‬
‫درون تاريخ به گوش می رسد‪ ،‬مجسمه های غول پيکر گاوهای بالدار‪،‬‬
‫ازب بدروازهب بهمهب بملتب بها‪،‬ب بمحافظتب بمیب بکنند‪.‬ب بازب بميانب باينب بدروازه‪،‬‬
‫امرایب بحکومتب بهایب بدستب بنشانده‪،‬ب ببرایب بادایب باحترامب ببهب بسروران‬
‫ايرانب بشان‪،‬ب بسالیب بيکب ببارب بعبورب بمیب بکردند‪.‬ب بآپادانایب ببزرگب بياب بتالر‬
‫شرفيابی‪ ،‬که در آن امرا به اتفاق يکديگر در مقابل سلطان فقيدشان‬
‫زانو می زدند‪ ،‬به اندازهب ‪ ۳‬برابر زمين فوتبال وسعت داشت‪ .‬سقف‬
‫آنب ببرب بستونب بهایب بسربهب بفلکب بکشيده‪-‬ب بکهب ببعضیب بازب بآنهاب بهنوزب بهم‬
‫پابرجايند‪ -‬استوار بود‪ .‬دو پلکان عظيم‪ ،‬مزين به کنده کاريهای ظريف‬
‫که به تالر منتهی می شوند‪ ،‬نشان دهنده مراسم سالنه فرمانبرداری‬
‫است که در روز اعتدال ربيعی برگزار می شد‪ .‬اين پلکان ها‪ ،‬امروزه‬
‫تصوير جانداری از تسلط کامل امپراطوران ايرانی‪ ،‬بر ثروت مندترين‬
‫کشورهای روی زمين‪ ،‬ارائه می کنند‪.‬‬
‫کنده کاريها‪ ،‬رژه حکام دست نشانده‪ ،‬از مقابل رهبر عالی مقام شان‬
‫را نشان می دهند‪ .‬هريک از اين حکام‪ ،‬هدايائی به نشانه ثروت قلمرو‬
‫خودب ببهب بهمراهب بدارند‪.‬ب بباستانشناسان‪،‬ب ببسياریب بازب باينب بتمدنب بهاب برا‬
‫شناسائی کرده اند‪ .‬نام هريک از اين فرهنگ ها‪ ،‬غنای ديرينگی را به‬
‫خاطر می آورد‪ .‬ايلميان‪ ،‬جنگجو که در شرق رود دجله زندگی می‬
‫کردند‪،‬ب ببهب بنشانهب بسبعيت‪،‬ب بيکب بشير‪،‬ب بآراخوزيانب بازب بآسيایب بمرکزی‪،‬‬
‫شترها و خزهای گران قيمت‪ ،‬آرامی ها يک اسب و يک گلدان ظريف‬
‫کار دست‪ ،‬اتيوپی ها يک زرافه و عاج فيل‪ ،‬سومالی ها‪ ،‬يک آهو و يک‬
‫ارابه‪،‬ب بتراسيان‪،‬ب بسپرهاب بوب بنيزهب بهاب بوب بايونيان‪،‬ب بطاقهب بهایب بپارچهب بو‬
‫بشقاب های سراميک‪ ،‬عرب ها‪ ،‬يک شتر‪ ،‬آسوريان يک گاو نر‪ ،‬هندی‬
‫ها‪ ،‬الغی انباشته از زنبيلهای بافته‪ ،‬آورده بودند‪ ،‬که همه اين باج و‬
‫خراج ها در مقابل شاه شاهان قرار گرفته بود‪ .‬پادشاهی که سلطنت‬
‫او‪ ،‬قدرت ايرانيان را تا اقص نقاط دنيای شناخته شده می رساند‪.‬‬
‫کشورهایب بخاورميانه‪،‬ب باکثراب ببهب بطريقب بارادیب بايجادب بشدهب باند‪.‬‬
‫استعمارگران اروپائی‪ ،‬مرزهای ملی آنها را در قرن نوزدهم و بيستم‪،‬‬
‫اغلب با کمترتوجهی نسبت به تاريخ بومی و سنت آنان‪ ،‬ترسيم کرده‬
‫اند و از اين رو‪ ،‬فرمانروايان اين کشورها‪ ،‬برای دادن احساس ملی‬
‫گرائی به مردم شان‪ ،‬ناگزير از خلق اساطير عجيب و غريب بودند‪،‬‬
‫در مورد ايران اما‪ ،‬عکس موضوع صادق است‪ :‬ايران يکی از قديمی‬
‫ترين کشورهای جهان و وارث سنتی هزار ساله است‪ .‬هزارسالی که‪،‬‬
‫فاتحانب ببزرگب بقلمروشانب براب بوسعتب ببخشيدند‪.‬ب بشعراب بوب بهنرمندان‬
‫شاهکارهای زيبا خلق کردند و نيز يکی از عالی ترين سنن مذهبی‪،‬‬
‫ريشه زد و شکوفا شد‪ .‬حتی در دوران جديد که با برهه های طولنی‬

‫‪17‬‬
‫هرج و مرج‪ ،‬سرکوب و رنج مشخص شده است‪ ،‬ايرانيان‪ ،‬قويا تحت‬
‫تاثير ميراث شان قرار دارند‪.‬‬
‫تاريخب بايرانيان‪،‬ب بتاب ببهب بامروز‪،‬ب بازب بموضوعاتب بعمدهب بایب بتاثيرب بپذيرفته‬
‫است‪ .‬يک از آن ها‪ ،‬کوشش مداوم و غالبا ياس آور تلفيق بين اسلم‪،‬‬
‫توسط فاتحان غرب به کشور تحميل شد‪ -‬و ميراث غنی دوران پيش‬
‫ازب اسلمب است‪،‬ب بدوم‪،‬ب بعطشب بهرهب بمندیب بازب برهبرب عادلب باست‪-‬ب بکه‬
‫بسيار کم از آن برخوردار بودند‪ -‬و از مذهب تشيع‪ -‬که اينک بيشتر‬
‫ايرانيان بدان گرايش دارند‪ -‬مايه گرفته است‪ .‬سوم‪ ،‬که آن هم با‬
‫توجهب ببهب بباورهایب بشيعیب بتشديدب بشدهب باست‪،‬ب بنگرشیب بغمب بانگيزب ببه‬
‫زندگیب باستب بکهب بدرب بمفهومب بشهادتب بوب برنجب بمشترکب بريشهب بدارد‪.‬ب بو‬
‫بالخره اين که‪ ،‬ايران از دوران بسيار کهن‪ ،‬هدف مهاجمين بيگانه‪ ،‬و‬
‫قربانی موقعيت جغرافيائی بوده که او را از مسير يکی از مهم ترين‬
‫جاده های تجاری جهان و بر روی اقيانوسی از نفت‪ ،‬قرار داده است‪.‬‬
‫و همواره در جستجوی راهی برای زندگی با بيگانگان قدرت مند بوده‬
‫است‪ .‬مجموع اين فشارها‪ ،‬موجب ظهور و سپس نابودی شخصيت‬
‫برجسته محمد مصدق‪ ،‬در اواسط قرن بيستم گرديد‪.‬‬
‫مهاجرين‪ ،‬حدود چهار هزارسال پيش‪ ،‬به دليل تخليه منابع طبيعی و‬
‫قبايل مهاجم شمال و غرب‪ ،‬وارد ايران امروزی شدند‪ .‬در ميان آنها‬
‫آريائی ها بودند که واژه ايران از نام آنها اخذ شده است‪ .‬کوروش‪،‬‬
‫پادشاهیب بکهب ببرایب باولينب ببار‪،‬ب باينب بمهاجرينب براب بمتحدب بکرد‪،‬ب بيکیب باز‬
‫باهوشب بترينب بآنانب بدرب بطولب بتاريخب ببودب بکهب بنخستينب ببارب بايجاد‬
‫امپراطوری‪ ،‬در منطقه معروف به پارس را طرح ريزی کرد‪.‬‬
‫کوروش‪ ،‬بعد از رسيدن به قدرت در ‪ ۵۵۹‬قبل از ميلد‪ ،‬برای تسلط‬
‫بر ديگرحکام فلت پهناور ايران‪ ،‬ماهرانه اقدام کرد‪ .‬بعضی از اين‬
‫حکام را‪ ،‬در جنگ شکست داد اما بيشتر آنان را با اغوا و مصالحه به‬
‫سوی خود کشانيد‪ .‬امروزه‪ ،‬از او هم به دليل پيروزی های اش و هم‬
‫بهب بدليلب برفتارب بنسبتاب بمليمب بنسبتب ببهب باتباعب باش‪-‬ب بيادب بمیب بشود‪.‬ب باو‬
‫دريافته بود که برای ايجاد امپراطوری پايدار‪ ،‬اين روش‪ ،‬از ابزار رايج‬
‫تجاوز‪ ،‬تهديد و قتل عام‪ ،‬کارآمدتر است‪.‬‬
‫کوروش‪ ،‬در ‪ ۵۴۷‬قبل از ميلد‪ ،‬به آسيای صغير لشکر کشيد و ليديه با‬
‫شکوه‪ ،‬مرکز سارد را به تصرف درآورد‪ .‬هفت سال بعد‪ ،‬بر يکی ديگر‬
‫از قدرت های منطقه‪ ،‬بابل‪ ،‬غلبه يافت‪ .‬در طول دهه های بعد‪ ،‬او و‬
‫جانشينانب باشب بپيروزیب بهایب بديگریب بکسبب بکردند‪.‬ب بازب بجملهب باينب بکه‬
‫خشايار‪ ،‬با ارتش ‪ ۱۸۰۰۰۰‬بنفری‪،‬ب ‪ -‬بسيار بزرگترب از آنچه که تا آن‬
‫زمان ديده شده بود‪ ،-‬مقدونيه‪ ،‬ترموپيل و آتن را تسخير کرد‪ .‬اين‬
‫خاندان‪ ،‬معروف بهب هخامنشيان‪ ،‬بزرگترينب امپراطوری آنب عصرب را‬
‫ايجاد کردند‪ .‬که تا سال ‪ ۵۰۰‬قبل از ميلد‪ ،‬شامل شرق مديترانه‪ ،‬از‬
‫يونان تا ترکيه امروزی‪ ،‬لبنان‪ ،‬اسرائيل‪ ،‬مصروليبی و از جانب مشرق‬
‫به سمت قفقاز و سواحل ايندوس ادامه داشت‪ .‬کوروش آن را پرشيا‬
‫ناميد که از نام مقراصلی او در پارس نشات می گرفت‪.‬‬

‫‪18‬‬
‫شهرتب بهخامنشيان‪،‬ب ببهب برويکردب بآزادب بمنشانهب بوب بفراگيرب بنسبتب ببه‬
‫زندگی‪ ،‬تا حدودی ناشی از پای بندی آنان به دين زرتشتی بود که‬
‫مسئوليت دينی انسان را‪ ،‬کوشش به سوی ايجاد عدالت اجتماعی در‬
‫زمين می دانست‪ .‬به عقيده زرتشتيان بشر‪ ،‬در نزاع دائمی بين خير و‬
‫شر محبوس است‪ ،‬اين دين که اولين دين مبتنی بروحی خوانده شده‬
‫است‪ .‬انسان را با داوری پس از مرگ روبرو می داند که در نتيجه‪،‬‬
‫هر روح تا ابد دربهشت يا عذاب دائم به سر خواهد برد‪ .‬زيرا قضاوت‬
‫خداوند‪ ،‬بر مبنای ميزان درستکاری بشر در زندگی است که با پندار‪،‬‬
‫گفتار وکردار او سنجيده می شود‪.‬‬
‫زرتشت پيامبر‪ ،‬که بعدا در نزد اروپائيان به زراتوشترا‪ ،‬معروف شد‪،‬‬
‫در زمانی بين قرن دهم و هفدهم قبل از ميلد‪ ،‬و در محلی که اينک‬
‫شمالب بشرقیب بايرانب باست‪،‬ب بزندگیب بمیب بکردب بوب بپسب بازب بدريافتب بيک‬
‫رشته الهامات آسمانی‪ ،‬به تبليغ آئين خود پرداخت‪ .‬زرتشتی گرائی‪،‬‬
‫نفوذ عميقی در تاريخ ايرانيان داشته است‪ ،‬نه تنها بدين سبب که‬
‫کوروشب بباب باستفادهب بازب بآنب باقدامب بموفقيتب بآميزب بوب بجسورانهب بايجاد‬
‫امپراطوری را آغاز کرد‪ ،‬بلکه به اين جهت که‪ ،‬در طول قرون متمادی‬
‫قلوب بسياری از معتقدين را تسخيرکرد‪.‬‬
‫دين زرتشت به ايرانيان آموخت که شهروندان دارای حقی غيرقابل‬
‫واگذاری‪،‬ب ببرایب برهبریب بهستندب بوب بوظيفهب بپيروان‪،‬ب بتنهاب باطاعتب باز‬
‫پادشاهانب بخردمندب بنيست‪،‬ب ببلکهب بموظفندب بعليهب بپادشاهانب ببدکار‪،‬ب ببپا‬
‫خيزند‪ .‬اگرچه رهبران‪ ،‬از حمايت برخوردار خواهند بود که فره داشته‬
‫باشند‪ .‬فره نيز‪ ،‬موهبتی آسمانی است که با رفتار نيکو به دست می‬
‫آيد‪ .‬به همين دليل‪ ،‬نسل های رهبران پارسی‪ ،‬به منظور دعا برای‬
‫طلبب بفرهب ببهب بزيارتب بمعابدب بزرتشتیب بمیب برفتند‪،‬ب بکهب بدرب بآنجاب بآتش‬
‫مقدس‪ ،‬به نشانه اهميت بيداری و هوشياری‪ ،‬عليه ظلم و شرارت‪،‬‬
‫پيوسته روشن بود‪.‬‬
‫کوروش و ديگر پادشاهان سلسله او‪ ،‬نقاط مختلف امپراطوری وسيع‬
‫شان را با جاده ها‪ ،‬پل ها‪ ،‬پول يکسان‪ ،‬سيستم کارآمد ماليات گذاری‬
‫و اولين رشته طولنی حمل و نقل در جهان‪ ،‬به يکديگر متصل کردند‪.‬‬
‫اما عاقبت و ناگزير‪ ،‬جريان تاريخ عليه آنان چرخيد‪ .‬امپراطوری آنها‬
‫بعد از داريوش‪ ،‬آخرين پادشاه بزرگ ايرانی که در جنگ سرنوشت‬
‫ساز ماراتنب درب ‪ ۴۹۰‬بق‪.‬م شکستب خوردهب بود‪،‬ب متزلزل شد‪ .‬ضربه‬
‫نهائی‪ ،‬از جانب کسی وارد شده بود‪ ،‬که کمتر از اسکندر فاتح نبود‪.‬‬
‫همان که‪ ،‬درب ‪ ۳۳۴‬بقبل از ميلد به ايران لشکر کشی و در هجومی‬
‫مخرب و ويرانگر‪ ،‬پرسپوليس را غارت کرد و به آتش کشيد‪.‬‬
‫ايرانيان‪،‬ب بدرب بطولب بدهب بقرنب ببعدی‪،‬ب بوب بدرب بخللب بدورانب بحکومتب بسه‬
‫خاندان‪ ،‬احساسات غرور و عظمت را پروراندند و به آن غنا بخشيدند‬
‫و با جذب توانائی های ديگران در چهارچوب دين زرتشتی‪ ،‬آنها را‬
‫شکلی دوباره دادند‪ .‬در قرن سوم بعد از ميلد‪ ،‬با تسخير انطاکيه‪،‬‬
‫اورشليم‪ ،‬اسکندريه و حمله به حصارهای قسطنطنيه به اوج قدرت‬
‫جهانیب بخود‪،‬ب بدرب بمقياسیب بکهب بيادآورب بعظمتب بپادشاهانب بپيشينب ببود‪،‬‬

‫‪19‬‬
‫بازگشتند‪ .‬ارتش ايران‪ ،‬در ‪ ، ۶۲۶‬از وجود دشمنی نزديک‪ ،‬در بيزانتين‬
‫در عذاب بود‪ .‬اما شکست بزرگ‪ ،‬هنوز در راه بود‪ .‬چند سال بعد‪،‬‬
‫ارتشی در شبه جزيره لم يزرع عربی ظهور و به سوی ايران حرکت‬
‫کرد‪ .‬اين عرب ها نه تنها به اسلحه سنتی جنگی که به دين جديد‪،‬‬
‫اسلم‪ ،‬مسلح بودند‪.‬‬
‫هجوم عرب ها‪ ،‬که در مقايسه با ايرانيان فرهيخته‪ ،‬بيشتر از بربرها‬
‫نبودند‪،‬ب بنقطهب بعطفیب بدرب بتاريخب بکشورب ببود‪.‬ب بسرنوشتب بايران‪،‬ب بمانند‬
‫تقدير بسياری از امپراطوری ها بود‪ .‬ارتش آن‪ ،‬به سبب جنگ های‬
‫طولنی از پا افتاده و رهبرانش از آنچه که روحانيون زرتشتی‪ ،‬قلمرو‬
‫روشنی‪،‬ب بمیب بناميدندب ببهب بدرونب بتاريکیب بلغزيدهب ببودند‪،‬ب بروحانيون‬
‫زرتشتی خود نيز از توده ها جدا افتاده بودند‪ .‬مردم به دليل ماليات‬
‫های فزاينده که توسط دربار تحميل می شد‪ ،‬به بينوائی دچار شدند‪.‬‬
‫پيمان اجتماعی بين حکام و مردم که به موجب تعاليم زرتشتی‪ ،‬می‬
‫بايستب باساسب بزندگیب بسازمانب بيافته‪،‬ب بباشدب بازب بسویب بحکامب بمستبد‬
‫گسيخته شد‪ .‬ساسانيان‪ ،‬آخرين سلسله قبل از اسلم در ايران‪ ،‬از هر‬
‫دوب بجنبهب بسياسیب بو بمذهبیب بحکمرانیب براب بازب بدستب بدادند‪.‬ب ببهب بدستور‬
‫منطق بيرحم تاريخ‪ ،‬ايران می بايست مورد تاخت و تاز مردم سلطه‬
‫جوئی قرار گيرد که با عقيده پرشور در رهبران اش‪ ،‬هدف اش‪ ،‬دين‬
‫اش‪ ،‬تهيج شده بودند‪.‬‬
‫قدرتب بساسانيانب بدرب بتيسفون‪،‬ب بپايتختب بپرزرقب بوب ببرقب ببينب بالنهرين‪،‬‬
‫متمرکز بود‪ .‬تيسفون‪ ،‬نه مانند پرسپوليس‪ ،‬شهر ستون ها‪ ،‬که شهری‬
‫غوطه ور در افراط بود‪ .‬مجموعه های باورنکردنی جواهرات‪ ،‬در قصر‬
‫سلطنتی قرار داشتند و با مجسمه های زرين و سيمين محافظت می‬
‫شدند‪ .‬کانون اصلی‪ ،‬تالر پذيرائی غار مانند شاه بود و قالی ابريشمی‬
‫‪ ۹۰‬بفوتی آن‪ ،‬نقش باغ پرگلی را داشت که مجازا نشانگر ثروت و‬
‫قدرت شاه بود‪ .‬ياقوت ها‪ ،‬مرواريد ها و الماس ها با نخ های طلئی‬
‫بهب بآنب بدوختهب بشدهب ببودند‪.‬ب بفاتحانب بعربب بکهب بدر ب ‪ ۶۳۸‬بببهب بتيسفون‬
‫رسيدند‪ ،‬قصر را غارت و فرش با شکوه را به مکه فرستادند‪ .‬در آنجا‬
‫رهبرب بمسلمانان‪،‬ب ببهب بنشانهب بتحقيرب بثروتب بهایب بدنيویب بدستورب بقطعه‬
‫قطعه کردن آن را صادر کرد‪ .‬اعراب هم چنين خزائن بی شماری از‬
‫قبيل کتابخانه سلطنتی را از بين بردند‪ .‬در گزارشی از اين فتح که‬
‫توسط فردوسی شاعر قرن نوزدهم سروده شده‪ ،‬سرداری اين چنين‬
‫مويه می کند‪:‬‬
‫" لعنت به دنيا‪ ،‬لعنت به زمان‪ ،‬لعنت به سرنوشت که عرب های بی‬
‫تمدن آمده اند تا مرا به زور مسلمان کنند"‬
‫بعدها‪ ،‬فردوسی در شاهنامه‪ -‬که چهار برابر ايلياد است وسی سال‬
‫صرف سرودن آن شده است‪ ،‬رستم‪ ،‬فرمانده شکست خورده ايران‪،‬‬
‫را تصوير می کند که سوگوار اين بداقبالی است‪:‬‬
‫آه ايران‪ ،‬کجايند پادشاهانی که تو را می پرستيدند‬
‫با عدالت و انصاف خود‪ ،‬تو را زينت می دادند‬
‫تو با شکوه و جلل‪ ،‬رفته اي؟‬

‫‪20‬‬
‫از ان زمان که عرب های باديه نشين‪ ،‬بی تمدن و وحشی‬
‫دختر پادشاه تو را‪ ،‬در خيابان‪ ،‬در بازار چهار پايان‬
‫فروختند‪ ،‬تو يک روز خوش هم نديدی‬
‫و در سياهی‪ ،‬مانده ای‬
‫ايرانيان‪،‬ب تاب زمانب فتحب اعراب‪،‬ب تجربهب ایب طولنی‪،‬ب در جذبب فرهنگ‬
‫بيگانه داشتند‪ .‬آنان فرهنگ بيگانه را مطابق ذوق و سليقه خود تغيير‬
‫می دادندب يا آنکهب با پذيرشب بخشی از آن‪ ،‬در مقابل بخشی ديگر‪،‬‬
‫مقاومت می ورزيدند‪ .‬به هنگام پذيرش اجباری دين اسلم نيز‪ ،‬چنين‬
‫کردند‪ .‬آنها چاره ای جز قبول حضرت محمد (ص) به عنوان پيغمبر‪ ،‬و‬
‫قرآن‪ ،‬به عنوان کلم خداوند نداشتند‪ .‬اما طی چند قرن‪ ،‬اسلم را‬
‫چنان تفسير کردند که کامل با تفسير فاتحان عرب‪ ،‬متفاوت بود‪ .‬اين‬
‫تفسير‪ ،‬که تشيع ناميده می شود مبتنی بر قرائت خاصی از تاريخ‬
‫اسلمیب باستب بوب بتاثيرب باخلقیب بدرب باستفادهب بازب باسلمب ببرایب بتقويت‬
‫باورهای بلند مدت ايرانيان دارد‪.‬‬
‫حدود ‪ ۹۰‬درصد از يک بيليون مسلمان جهان‪ ،‬امروزه با سنت سنی‪،‬‬
‫شناخته می شوند مابقی بيشترشان شيعه هستند که تعداد بسياری از‬
‫آنان‪ ،‬در ايران زندگی می کنند‪ .‬شکاف بين اين دو گروه‪ ،‬از تفاسير‬
‫مختلف در زمينه جانشينی (حضرت) محمد (ص) ناشی می شود به‬
‫اين معنا که پس از رحلت (حضرت) محمد (ص) در سالب ‪ ۶۳۲‬بچه‬
‫کسی شايستهب جانشينی او به عنوانب خليفهب يا رهبر جهان اسلمی‬
‫است‪ .‬شيعيان معتقدند که جانشين مشروع او‪( ،‬حضرت) علی (ع)‬
‫است که از کودکی مورد توجه پيامبر قرار داشت و با يکی از دختران‬
‫وی ازدواج نمود‪( .‬حضرت) علی (ع)‪ ،‬يکی از کسانی بود که پيغمبر‪،‬‬
‫وحی ها را که به نام قرآن شناخته می شود‪ ،‬شفاها به او می گفت و‬
‫يکبار برای خنثی کردن توطئه قتل‪ ،‬در بستر پيغمبر خوابيد‪ .‬اما‪ ،‬مرد‬
‫ديگری به عنوان خليفه انتخاب شد‪ .‬به زودی (حضرت) علی (ع) خود‬
‫را در موضع مخالف با عقيده عمومی يافت‪ .‬او از تشکيلت مذهبی‪،‬‬
‫به دليل جستجوی قدرت جهانی و کاستن از خلوص ميراث معنوی‪،‬‬
‫انتقاد می کرد‪ .‬نارضائی اقتصادی بسياری ا زمردم را به جانب او‬
‫کشانيد و در نهايت‪ ،‬تعارض به خشونت تبديل شد‪.‬‬
‫(حضرت) علی (ع) بيش از دوبار‪ ،‬بعد از مرگ خلفا‪ ،‬ناديده گرفته شد‬
‫و خود را وقف تبليغ تقوی و عدالت اجتماعی کرد که موجب گرد‬
‫آمدن پيروان بسياری‪ ،‬خصوصا از طبقات پائين اجتماعی‪ ،‬گرديد‪ .‬او‬
‫بالخره در ‪ ۶۵۶‬به مقام خلفت دست يافت‪ ،‬اما فقط موجب تشديد‬
‫تعارض شد و کمتر از پنج سال بعد‪ ،‬به هنگام نماز در داخل مسجد‬
‫کوفه‪-‬ب بشهرب بنظامیب بعراقب بکهب بملغمهب بایب بازب بتعارضاتب بمذهبیب ببود‪-‬‬
‫کشته (شهيد) شد‪ .‬طبق روايت‪ ،‬او می دانست که در آن روز کشته‬
‫خواهد شد‪ .‬اما از گريختن امتناع کرد چرا که " هيچ کس نمی تواند‬
‫مرگ را متوقف کند"‪ .‬بعد از ضربتی که براو فرود آمد بانگ برداشت‪:‬‬
‫" خداوندا‪ ،‬چقدر سعادت مندم"‬

‫‪21‬‬
‫ردای مقاومتب به فرزند (حضرت) علی (ع)‪( ،‬حضرت) حسين (ع)‬
‫داده شد که او نيز درب ‪ ۶۸۰‬ب‪ ،‬در راسب ‪ ۷۲‬بنفر از پيروان اش و در‬
‫قيامی خودکشی گونه‪ ،‬عليه ارتش هزاران نفری در کربل کشته شد‪.‬‬
‫سپسب بقدرتمندان‪،‬ب ببرایب بپايمالب بکردنب بميراثب ب(امام)ب بحسينب ب(ع)‪،‬‬
‫دستور قتل بيشتر اعضای خانواده اش را صادر کردند‪ .‬بدن اش لگد‬
‫کوب و سر جداشده اش که به اعتقاد شيعيان‪ ،‬حتی وقتی خليفه با‬
‫چوب به آن ضربه می زد‪ ،‬به خواندن قرآن ادامه می داد به دمشق‬
‫فرستاده شد‪ .‬بازگوئی داستان هائی اين چنين در مورد (امام) حسين‬
‫(ع) " سالر شهيدان"‪ ،‬موجب غليان احساساتی می شود که هرساله‪،‬‬
‫قم و ديگر شهرهای مذهبی ايران را‪ ،‬در سالگرد مرگ وی فرا می‬
‫گيرد‪.‬‬
‫پذيرش مرگ (شهادت)‪ ،‬از سوی (امام) حسين (ع) به خاطر آرمانی‬
‫مقدس‪ ،‬به روان جمعی ايرانيان شکل داده است‪ ،‬در ديدار از قم به‬
‫هنگام سوگواری برای بزرگداشت شهادت اش‪ ،‬موجی از احساسات‬
‫بسيار قوی شخص را فرا می گيرد که درک آن‪ ،‬برای بيگانه دشوار‬
‫است‪ .‬صف های مردان و پسران سياهپوش‪ ،‬به آرامی – گوئی در يک‬
‫خلسه‪ -‬به طرف دروازه مرقد اصلی حرکت می کنند‪ .‬در تمام مدت‬
‫اشعارغم انگيزی می خوانند و بر سرنوشت (امام) حسين (ع) زاری‬
‫می کنند و با زنجيرهای کوچک آنقدر به خود ضربه می زنند تا از شانه‬
‫ها و پشت آنان‪ ،‬رگه های خون جاری می شود‪ ،‬درمساجد‪ ،‬روحانيون‬
‫اينب بماجرایب بغمب بانگيزب براب بباب بچنانب باحساسیب ببازگوب بمیب بکنندب بکهب ببه‬
‫محضب شروع‪،‬ب شنوندگان‪ ،‬بدونب ارادهب زاری کنان بهب رودرمی افتند‬
‫گوئیب کهب بغمب بانگيزترينب بحادثهب بزندگيشان‪،‬ب بآنهاب براب بخردب کردهب است‪.‬‬
‫اصالت خارق العاده اين صحنه‪ ،‬شاهدی بر موفقيت شيعيان ايران‪ ،‬در‬
‫جهت تدوين باورهای مذهبی در درون سنت اسلمی است‪ .‬اما اين‬
‫موفقيت هنوز آشکارا بومی است‪.‬‬
‫هرچند سنی ها‪ ،‬اهميت چندانی به مرگ خشونت بار(امام) علی (ع)‬
‫و (امام) حسين(ع) نمی دهند‪ ،‬اما برای شيعيان که نامشان برگفته از‬
‫عبارت " شيعه علي" يا " پيروان علي" است‪ ،‬اين وقايع‪ ،‬مصيبت بار‬
‫و فاجعه آميزند‪ ،‬در نظر آنان (حضرت) علی (ع) و (امام) حسين (ع)‬
‫هم معنويت اسرار آميز اسلم ناب را نشان می دهند و هم زندگی‬
‫ايثارگونه را که هر مسلمان راستين بايد آن را سرمشق خود قرار‬
‫دهد‪ .‬در اين نظر که توسط سنت زرتشتی شکل گرفته‪ ،‬دو قهرمان‬
‫عليه نهادی قيام کردند که فاسد شده‪ ،‬لذا فره خود را از دست داده‬
‫بود‪ .‬آنها خود را در محراب شيطان‪ ،‬قربانی کردند و هرمومن واقعی‬
‫بايد چنين کند‪ .‬با اين کار‪ ،‬آنها قالبی را پذيرفتند که هنوز خود آگاهی‬
‫ايران را شکل می دهد‪ .‬برای شيعيان ميراثی از شور مذهبی و نه‬
‫ميلب ببلکهب اشتياقب پذيرفت ن بشهادتب ا ز بسویب دشمنان بخداوند‪،‬ب بباقی‬
‫نهادند‪( .‬حضرت) علی (ع) به استثنای شخص پيغمبر‪ ،‬کامل ترين فرد‬
‫وب بروشنب ببينب بترينب برهبریب باستب بکهب بتاکنونب بوجودب بداشتهب باست‪.‬‬
‫شيعيان هنوز در سخنان وی تعمق و هزاران جملت قصار او را از بر‬

‫‪22‬‬
‫می کنند‪( .‬امام) حسين (ع) مظهر فداکاری است که سرنوشت گريز‬
‫ناپذير همه کسانی است که حقيقتا‪ ،‬به اسلم و بشريت عشق می‬
‫ورزند‪ .‬به طور کلی‪ ،‬شهادت او مهم تر از شهادت (حضرت) علی (ع)‬
‫پنداشته می شود چرا که‪ ،‬توسط سربازان حکومت و نه فقط توسط‬
‫يک متعصب‪ ،‬صورت گرفت‪ ،‬برای فهم ايران نوين‪ ،‬درک عميق اين‬
‫احساس‪ ،‬اساسی است‪.‬‬
‫شيعيان ايران‪( ،‬حضرت) علی (ع) را اولين امام برحق‪ ،‬از دوازده‬
‫امام يا جانشين (حضرت) محمد (ص) می دانند‪ .‬امام دوازدهم‪ ،‬هنوز‬
‫مرد جوانی بود که از نظرها پنهان شد‪ ،‬جدا از جهان اما آگاه از رنج‬
‫آن‪ ،‬در نظر مومنان ايرانی‪ ،‬او هنوز آشکارا‪ ،‬زنده است‪ .‬او را به‬
‫عنوان امام دوازدهم‪ ،‬امام غايب يا امام عصر‪ ،‬عزيز می داند و هر‬
‫روز برای بازگشت او به زمين دعا می کنند‪ .‬وقتی او بازمی گردد‪،‬‬
‫مهدی يا مسيح خواهد بود که همه کژی ها را اصلح و رهبر عصر‬
‫عدالت کامل‪ ،‬خواهد بود‪ .‬تا آن زمان‪ ،‬وظيفه حکام دنيوی‪ ،‬آن است‬
‫که خردمندی و عدالت او را سرمشق قرار دهند و با قصور در اين‬
‫کار نه تنها حقوق بشری که خواسته خداوند را هم زير پا نهاده اند‪.‬‬
‫علمه طباطبائی‪ ،‬دانشمند شيعی قرن بيستم‪ ،‬نوشته است‪ " :‬امام‬
‫باطنا مراقب شخص و با روح و جسم او در ارتباط است‪ ،‬اگر چه از‬
‫چشم وی غايب است‪ .‬وجود او‪ ،‬همواره ضروری است‪ ،‬هرچند زمان‬
‫ظهور و بازسازی جهانی به دست او‪ ،‬فرا نرسيده است"‬
‫نفوذب بعميقیب بکهب باينب بسنتب ب(تشيع)ب ببرب بروحب بشيعيانب بايرانب بدارد‪،‬‬
‫باورهایب آنانب راب ازب سطحب تعاليمب قديمیب تا آنجا بال ببردهب استب که‬
‫مايکل م‪.‬ج فيشر‪ ،‬مردم شناس‪ ،‬آن را " نمايشی از ايمان" ناميده‬
‫است‪ .‬آنها (حضرت) محمد (ص) را گرامی می دارند اما بسيار عميق‬
‫تر بر (حضرت) علی (ع) و (امام) حسين (ع) تمرکز می کنند‪ .‬آنچنان‬
‫که فيشر آن را " داستان قابل گسترشی می نامد که تاريخ‪ ،‬کيهان‬
‫شناختی و مسائل زندگی را در برمی گيرد" و آن را با " آداب و‬
‫نمايش عينی برای تجسم داستان و حفظ سطح عظيمی از سرمايه‬
‫های عاطفي" تقويت می کنند‪( .‬امام) علی و (امام) حسين‪ ،‬الگوهايی‬
‫بودندب بکهب بنهب بتنهاب بچگونهب بزيستن‪،‬ب بکهب بچگونهب بمردنب براب ببهب بمومنين‬
‫آموختند‪.‬‬
‫پس از پايان زندگی اين جهانی (حضرت) علی (ع) و (امام) حسين‬
‫(ع) در قرن هفدهم‪ ،‬امپراطوری عرب به اوج قدرت رسيد و سپس‬
‫شروع بهب سقوطب کرد‪.‬عرب ها کهب بر ايرانب تسلط يافتهب بودند‪،‬ب به‬
‫تدريج در جمعيت از پيش مختلط کشور‪ ،‬ذوب شدند‪ .‬همين که قدرت‬
‫اعراب کاهش يافت‪ ،‬شيعيان قدرت را به دست گرفتند‪ .‬تا حدودی به‬
‫اينب دليلب کهب هشدارهایب بآنانب بدربارهب بفسادب بحکومتب هایب بدنيوی‪،‬ب ببا‬
‫زياده طلبی های ترکان سلجوقی فاتح و وحشيگری ايل چنگيز خان‬
‫مغول‪ ،‬تائيد شد‪ .‬مغول ها ايران را در سالهای پس از هجوم خود‪ ،‬در‬
‫‪ ،۱۳۲۰‬ويران کردند و وقتی قدرت مغول ها رو به ضعف نهاد‪ ،‬سلسله‬
‫انقلبیب صفويهب اقتدارب يافتب بکهب ا ز بباورها ی بشيعیب الهام بگرفتهب بود‬

‫‪23‬‬
‫سرکرده صفويان‪ ،‬اسمعيل‪ ،‬شيعه ای افراطی بود که جنگجويان اش‬
‫را با اين شعار به جنگ می فرستاد‪ " :‬ما سربازان (امام) حسين (ع)‬
‫هستيم‪ ،‬اينک دوره ماست‪ .‬در ايثار‪ ،‬ما غلمان امام هستيم‪ .‬نام ما‬
‫فدائی و لقب ما‪ ،‬شهيد است"‬
‫اسمعيل‪ ،‬پس از کسب چند پيروزی به کمک شيعيانی که از کشورهای‬
‫ديگر‪ ،‬گرد او جمع شده بودند‪ ،‬درب ‪ ، ۱۵۰۱‬خود را شاه ناميد‪ .‬اولين‬
‫اقدام وی پس از رسيدن به سلطنت‪ ،‬اعلم تشيع به عنوان مذهب‬
‫رسمی کشور بود‪ .‬يک تابلو نقاشی مينياتوری معروف‪ ،‬اين صحنه با‬
‫اين زيرنويس را نشان می دهد‪ " :‬روز جمعه پادشاه عظيم الشان‪ ،‬به‬
‫مسجد جامع تبريز رفت‪ .‬به واعظ مسجد که يک از شيعيان عالی‬
‫مقام بود‪ ،‬دستور داد تا به بالی منبر برود‪ .‬شاه خود نيز تا مقابل منبر‬
‫پيش رفت‪ .‬شمشير را از غلف بيرون آورد و چون آفتاب درخشان‬
‫همانجا‪ ،‬ايستاد‪ .‬خدا او را سلمت بدارد‪".‬‬
‫اين کار‪ ،‬بيش از آنکه صرفا يک عمل مذهبی باشد‪ ،‬به تنهائی مهم‬
‫ترين گام بسوی ايجاد کشور ايران بود‪ .‬اسمعيل از تشيع برا ی ايجاد‬
‫امپراطوری‪ ،‬استفاده کرد‪ .‬امپراطوری که در ظرف ده سال پس از‬
‫تاجب بگذاریب بنهب تنهاب شاملب بقسمتب اعظمب ايرانب بامروزیب بود‪،‬ب کهب باز‬
‫آسيای مرکزی تا بغداد و از قفقاز بسيار سرد تا سواحل خليج فارس‬
‫ادامه داشت‪ .‬ايران‪ ،‬در دوران حکومت اسمعيل‪ ،‬هم از جهت سياسی‬
‫وب بهمب بازجهتب بمعنویب بشکلب بگرفت‪.‬ب بايرانيان‪،‬ب بپيشب بتر‪،‬ب ببهب بدليل‬
‫جغرافيای بی ثبات‪ ،‬زبان واحد‪ ،‬يک حافظه جمعی از افتخار باستانی‪،‬‬
‫بهب بيکديگرب بوابستهب ببودند‪.‬ب باماب بهيچب بيکب بازب باينب برشتهب بهاب بمانندب بشور‬
‫وحدت بخش تشيع نبود‪ .‬با پذيرفتن تشيع‪ ،‬ايرانيان اسلم را پذيرفتند‬
‫اما نه به طريقی که فاتحان سنی می خواستند‪ .‬آنها شورش کردند‪،‬‬
‫حال آنکه به نظر می رسيد تسليم شده اند‪.‬‬
‫شايد مهم تر از همه‪ ،‬اين بود که ايرانيان نهادی يافتند که می بايستی‬
‫در نهايت‪ ،‬آنها را لاقل از نظر روحی‪ ،‬از اقتدار دولت رهائی دهد‪،‬‬
‫اسمعيل و ديگر شاهان صفوی پس از او‪ ،‬تصور می کردند قدرت‬
‫تسلط بر تشيع را دارند و به مدت ‪ ۲۰۰‬سال بعدی‪ ،‬هم اين قدرت را‬
‫داشتند اما عنصر مکمل تشيع‪ ،‬همانند عنصر مکمل زرتشتی گری‪،‬‬
‫اين باور است که حکام فقط تا زمانی که عادل باشند می توانند‬
‫قدرت را در دست داشته باشند در نهايت اين باور به توده های شيعه‬
‫وب بنيزب ببهب برهبرانب بمذهبی‪،‬ب بقدرتب بسياسیب بوب بعاطفیب باعطاب بکردب بتا‬
‫حکومت های دنيوی را ساقط کنند‪.‬‬
‫هنگامی که اسمعيل به قدرت رسيد‪ ،‬ايرانيان به اوج فرهنگی رسيده‬
‫بودند‪.‬ب بدرب باوايلب بقرنب بنوزدهم‪،‬ب بروشنفکرانب بشانب بدرب بجستجوی‬
‫خردمندترين فيلسوفان‪ ،‬و دانشمند ترين علما به جهان اسلمی سفر‬
‫کرده‪ ،‬کتاب های افلطون‪ ،‬ارسطو‪ ،‬ارشميدس‪ ،‬اقليدس‪ ،‬بطلميوس‬
‫و ديگر متفکران ايرانی را مطالعه و ترجمه کرده بودند‪ .‬هنرمندان‪،‬‬
‫پيشرفت های فوق العاده ای‪ ،‬در زمينه معماری و هنر سفال گری‬
‫کردند‪.‬ب بمينياتوريستب بهایب بايرانی‪،‬ب بروشیب بابداعب بکردندب بکهب بتوسط‬

‫‪24‬‬
‫استادان‪ ،‬از قسطنطنيه تا جلگه های آسيای مرکزی‪ ،‬تقليد شد‪ ،‬اما‬
‫هرگز با آن برابری نکرد‪ .‬شعرای بزرگ‪ ،‬شعرهائی لبريز از شور و‬
‫احساس سرودند که هنوز در سراسر جهان خوانده می شود‪ .‬بيشتر‬
‫آنان‪ ،‬مانند جلل الدين رومی افسانه ای‪ ،‬هم عرف و سنتی را رد می‬
‫کنند‪:‬‬
‫من نه دينی دارم‪ ،‬نه آئينی‬
‫نه شرقی ام و نه غربی‬
‫مسلمان يا کافر‬
‫زرتشتی‪ ،‬مسيحی‪ ،‬يهودی‪ ،‬بی دين‬
‫نه از برم‪ ،‬به از بحرم‬
‫و يا هيچ چيز در پائين يا بال‪ ،‬پيوندی ندارم‬
‫نه در اين نزديکی ها به دنيا آمده ام‪ ،‬نه در دوردست ها‬
‫نه در بهشتم‪ ،‬نه در اين خاک‬
‫نه از نسل آدم و حوايم‪ ،‬نه از تبار فرشتگان بال‬
‫وطن من‪ ،‬فراتر از نام و نشان است‬
‫خانه من و معشوق‪ ،‬در جايی‪ ،‬ماوراء مکان است‬
‫من همه ام و جزئی از همه‬
‫اين دستاوردهای فرهنگی به اين معنا بود که ايرانيان وقتی‪ ،‬سرانجام‬
‫بهب بوحدتب بسياسیب بدستب بيافتند‪،‬ب بباب باطمينانب بازب بقدرتب بخلقب بوب بنيز‬
‫اقتدار نظامی و روحی‪ ،‬برای ورود به عصر جديد ثابت ماندند شاه‬
‫عباس‪ ،‬پادشاه صفوی که الهام بخش آنها برای بعضی از بزرگترين‬
‫دستاوردهای شان به عنوان يک ملت بود‪ ،‬هنوز مانند يک قهرمان‪،‬‬
‫گرامی داشته می شود‪ .‬او ا ز ‪ ۱۵۸۸‬تا ‪ ، ۱۶۲۹‬به مدت بيش از چهل‬
‫سال‪ ،‬سلطنت کرد‪ .‬موفقيت او در متحد کردن مردم اش و دادن‬
‫احساس سرنوشت مشترک به آنها‪ ،‬لاقل به اندازه عمق موفقيت هم‬
‫عصران او‪ ،‬اليزابت اول در انگلستان و فيليپ دوم در اسپانيا بود‪ .‬او‪،‬‬
‫جاده هائی احداث کرد که تجار اروپائی را به شهرهای ايران آورد‪.‬‬
‫کارگاه هائی برای توليد ابريشم‪ ،‬سفال و ديگر محصولت بنا کرد‪.‬‬
‫دستگاهب اداری او‪،‬ب ماليات ها را جمع آوری و دادگستری را تقويت‬
‫نمود و زندگی را چنان سامان بخشيد که از عصر کورش و داريوش‪،‬‬
‫يعنی بيش از دو هزار سال پيش‪ ،‬چنين سامانی نيافته بود‪.‬‬
‫عباس‪ ،‬نمونه آرمانی‪ ،‬حکام ايرانی را خلق کرد‪ .‬نه تنها به اين دليل‬
‫که متعهد به آوردن بهترين های جهان در داخل قلمرو پادشاهی اش‬
‫بود‪ .‬او نمونه آرمانی بود به دليل اين که‪ ،‬حکومت استبدادی جابرانه‬
‫ای تحميل کرد و اجازه مبارزه با استبداد و مطلق گرائی نداد‪ .‬شکنجه‬
‫و اعدام درب دورانب حکومتب اوب امری پيشب پاافتادهب و معمولیب بود‪.‬‬
‫سال ها پسران خودش را در داخل قصر سلطنتی محبوس کرد‪ .‬به‬
‫آنانب باجازهب ببرخورداریب بازب بزنب بوب بمتعهب براب بمیب بدادب باما‪،‬ب بآنانب براب باز‬
‫دستيابی به تحصيلت و تربيتی که می توانست آنها را برای رهبری‬
‫آينده آماده کند‪ ،‬محروم می کرد‪ .‬شايد هم عباس‪ ،‬از شورش عليه‬

‫‪25‬‬
‫حکومت خود می ترسيد‪ .‬او دو پسر بزرگترش را کشت و دو پسر‬
‫ديگر‪ ،‬دو برادر و پدرش را کور کرد‪.‬‬
‫بزرگترينب بميراثب بمادیب بعباسب ببرایب بآيندگان‪،‬ب بپايتختب بشکوهمند‬
‫اصفهان بود که به يکی از باشکوه ترين شهرهای جهان تبديل شد‪ ،‬تا‬
‫امروزب بگلدستهب بهایب بسربفلکب بکشيده‪،‬ب بکاخهایب بسلطنتیب بباب بطراحی‬
‫ماهرانه‪،‬ب بسالنب بهایب بعبادتب بکهب ببطرزب بخيرهب بکنندهب بایب بکاشیب بکاری‬
‫شده‪ ،‬در بيننده هيبت ايجاد و او همانند نسل هائی از ايرانيان تصديق‬
‫می کند که‪ ،‬اصفهان نصف جهان است‪ .‬عباس‪ ،‬صنعتگران ارمنی را‪،‬‬
‫برای ساختن شهر‪ ،‬بازرگانان آلمانی را برای افزايش دسترسی به‬
‫بازار بزرگ شهر‪ ،‬سياستمداران از اکناف جهان را برای بخشيدن حال‬
‫و هوای جهان وطنی به شهر‪ ،‬به اصفهان آورد‪ .‬نيم ميليون نفر‪ ،‬در آن‬
‫جا زندگی می کردند و تنها چند شهر در روی زمين می توانست با‬
‫عظمت آن‪ ،‬رقابت کند‪ .‬اصفهان هنوز نماد‪ ،‬نه تنها درخشندگی ايران‪،‬‬
‫که نماد جنبه تاريک حکومت عباس است‪.‬‬
‫نويسندهب بایب بمعاصرب بنوشتهب باست‪:‬ب بهرچيزی‪،‬ب بازب بکثرتب بتزئينات‬
‫کاشيهای مسجد گرفته تا حوض ها و باغچه های گل اطراف عمارت‬
‫کله فرنگی شاه‪ ،‬نشان از هنری دارد که هدف اش تنها زيبائی نبود‬
‫بلکهب بباب بقدرتب بوب بعظمتب بحکومت‪،‬ب بتقويتب بمیب بشد‪.‬ب بماب باينجاب بآميزه‬
‫عجيبب بآزادیب بخواهیب بوب ببیب برحمی‪،‬ب بتوحشب بوب بفرهيختگی‪،‬ب بجللب بو‬
‫شهوانيت را بهتر درک می کنيم‪ ،‬همه آنچه که تمدن ايران را پديد‬
‫آورده است‪.‬‬
‫با توجه به سبعيتی که شاه عباس‪ ،‬در مورد جانشينان بالقوه تاج و‬
‫تخت اش اعمال کرد‪ ،‬عجيب نيست که ايران بعد از مرگ او‪ ،‬دچار‬
‫آشفتگی شد‪ .‬همسايگان شروع به دست اندازی به آن کردند و در‬
‫‪ ، ۱۷۲۲‬مردان قبيله هجوم آوردند‪ .‬آن را اشغال و حتی اصفهان را‬
‫غارت کردند‪ ،‬افغان ها‪ ،‬در نهايت توسط يکی از آخرين رهبران بزرگ‬
‫ايران‪ ،‬نادرشاه يک سنی ترک‪ ،‬بيرون رانده شدند‪.‬‬
‫نادرشاه‪ ،‬سپس به دهلی لشکر کشيد و يکی از جواهراتی که از آنجا‬
‫بهب بغنيمتب بآورد‪،‬ب بتختب بطاووسب بوب بجواهرب بنشانب ببودب بکهب ببعدها‪،‬ب بنماد‬
‫پادشاهی ايران شد‪ .‬او در سالب ‪ ۱۷۴۸‬بترور شد و پس از يک رشته‬
‫مبارزه قدرت که تقريبا پنجاه سال به طول انجاميد‪ ،‬خاندانی جديد‪،‬‬
‫به نام قاجاريه به قدرت رسيد‪.‬‬
‫قاجار‪ ،‬قبيله ترک مستقر در نزديک دريای خزر‪ ،‬از اواخر قرن هجدهم‬
‫تا ‪ ۱۹۵۲‬بر ايران سلطنت کرد‪ ،‬پادشاهان فاسد و کوته بين اش‪ ،‬جدا‬
‫مسئول فقر و عقب ماندگی کشور هستند‪ .‬در حاليکه جهان با شتاب‬
‫بسویب بتجددب بگرائیب بپيشب بمیب برفت‪،‬ب بايرانب بزيرب بسلطهب بقاجارب بمی‬
‫پوسيد‪.‬‬
‫لرد کرزن سياستمدار انگليسی‪ ،‬مقارن انتهای دوره قاجار‪ ،‬نوشت‪" :‬‬
‫در کشوری چنين عقب افتاده از پيشرفت های اساسی‪ ،‬چنين تهی از‬
‫تشکيلت‪ ،‬قوانين و قراردادها و چنين قاطعانه در سنت زمان های‬
‫ديرين شرق‪ ،‬متحجرب شده‪،‬ب عنصرب انسانی هم چنان که انتظار می‬

‫‪26‬‬
‫رود‪ ،‬رو به رشد است‪ .‬حکومت ايران به هيچ وجه با به کار گيری‬
‫مستبدانه قدرت توسط يک مجموعه از واحدها‪ ،‬در مقياس نزولی از‬
‫پادشاه تا رئيس قبيله يک دهکده کوچک‪ ،‬تفاوتی ندارد"‪.‬‬
‫حکومت يک رژيم قوی و کارکشته بر ايران در طول قرن نوزدهم‪،‬‬
‫شايد به منظور فرار از جاه طلبی های قدرت های بيگانه بوده است‪.‬‬
‫فشارها‪،‬ب باماب بدرب بهرب بموردب بمیب بتوانستند‪،‬ب بشديدب بباشند‪.‬ب بموقعيت‬
‫جغرافيائی‪ ،‬ايران را در مسير دو قدرت امپراطوری بزرگ آن زمان‪،‬‬
‫بريتانيا و روسيه قرار داد‪ .‬وقتی انگليسی ها به ايران نگاه می کردند‪،‬‬
‫کشوری می ديدند که در سر راه زمينی به هند‪ ،‬ثروتمندترين و ارزنده‬
‫ترين مستعمره آنها قرار دارد‪ ،‬روس ها نيز اقبالی برای تسلط بر يک‬
‫نوار وسيع از خشکی به طرفب مرزهای جنوبی تحميلی شان‪ ،‬می‬
‫ديدند‪ .‬اين حقيقت که ايران توسط پادشاهان ضعيف النفس و خود‬
‫شيفته‪ ،‬اداره می شد‪ ،‬آن را در نظر دو امپراطوری‪ ،‬چنان وسوسه‬
‫انگيزب بکردب بکهب بنتوانستندب بمقاومتب بکنند‪.‬ب بهرب بدوب بحملهب بکردندب بتاب بخلء‬
‫قدرت به جا مانده از قاجاريه بی کفايت را پر کنند‪.‬‬
‫بهب بنظرب بنمیب برسيدب بپادشاهانب بقاجار‪،‬ب بنگرانب بلغزيدنب بايرانب ببسوی‬
‫سرسپردگی بودند‪ ،‬يا اگر هم نگران بودند‪ ،‬مصمم شدند تا آنجا که‬
‫می توانند از سرنوشت ظاهرا غيرقابل اجتناب آن‪ ،‬بهره برداری کنند‪.‬‬
‫آنها تصور می کردند که مردم ايران‪ ،‬هرچه را که حاکمان شان امر‬
‫کنند می پذيرند‪ ،‬که معلوم شد تصور اشتباهی بوده است‪ .‬قاجاريه به‬
‫دليل فساد و خصوصا تمايل به اين که ايران‪ ،‬تحت تسلط قدرت های‬
‫بيگانه قرار گيرد‪ ،‬همراه با مردم اش سقوط کردند و سرانجام‪ ،‬حق‬
‫حکومت را از دست دادند‪ ،‬فره را‪ .‬ايرانيان مسلح به اصول شيعی که‬
‫به شهروندان عادی‪ ،‬حق براندازی حکومت استبدادی را اعطای می‬
‫کند و با آرمان هائی از ظهور دنيای جديد‪ ،‬به طريقی قيام کردند که‬
‫پدران شان هرگز نکرده بودند درخواست های شان‪ ،‬به اندازه نفس‬
‫قيام‪ ،‬حيرت انگيز بود‪ :‬پايان بخشيدن به تسلط قدرت های بيگانه در‬
‫کشور‪ ،‬و تاسيس مجلس‪ ،‬برای بيان خواست عمومی‪ .‬اين افراطی‬
‫ترينب برنامهب ا ی ببودب کهب ايرانيان بتاکنونب بطراحیب کردهب بودندب و بمی‬
‫بايست‪،‬ب منجر به سرنگونی سلسله قاجار شودب و همه تاريخب بعدی‬
‫ايران را‪ ،‬مشخص کند‪.‬‬

‫‪3‬‬
‫آخرين قطره خون ملت‬
‫دمکراسی در ايران‪ ،‬در يکی از روزهای دسامبر سالب ‪ ۱۸۹۱‬بطلوع‬
‫کرد‪ ،‬همان هنگام که‪ ،‬همسران ناصرالدين شاه‪ ،‬قليان را به کناری‬
‫نهاده‪ ،‬عهد کردند ازآن پس ديگر قليان نکشند و اين از خود گذشتگی‬

‫‪27‬‬
‫ناچيزی نبود‪ .‬مصرف تنباکو‪ ،‬يکی از بزرگترين لذت های زندگی در‬
‫حرم بود‪ .‬متعه های زيبا و شاداب‪ ،‬در حالی که به مخده های مجلل‬
‫لمب بمیب بدادند‪،‬ب بهرب بروز‪،‬ب بساعتب بهاب بوقتب بصرفب بکشيدنب بقليانب بمی‬
‫کردند‪ .‬از اين رو با صرفنظر کردن از آن‪ ،‬از شاه‪ ،‬از نهاد سلطنت‬
‫مطلقه و از روش امپراطوری که قسمت اعظم جهان به آن روش‬
‫اداره می شد‪ ،‬نافرمانی می کردند‪.‬‬
‫زنانب بحرم‪،‬ب بهنگامیب باينب بگامب بسرنوشتب بسازب براب ببرداشتند‪،‬ب بکه‬
‫همسرشان‪ ،‬ناصرالدين شاه‪ ،‬مدت چهل سال بر تخت طاووس‪ ،‬تکيه‬
‫زدهب ببودب بوب بهمب بچونب بديگرشاهانب بقاجار‪،‬ب ببدليلب بافراطب بکاریب بهايش‬
‫زبانزدب ببود‪.‬ب بحرم‪،‬ب بجائیب بکهب بشاهب بقسمتب باعظمب باوقاتشب براب بدرب بآن‬
‫سپریب بمیب بکرد‪،‬ب ‪ ۱۶۰۰‬بهمسرب بعقدی‪،‬ب بصيغهب بوب بخواجهب براب بدربرمی‬
‫گرفت‪ .‬او‪ ،‬پدر صدها شاهزاده که آزادانه به خزانه دولتی دسترسی‬
‫داشتند‪ ،‬با جواهرات پرزرق و برق قصرهای خود را زينت می داد و‬
‫زمانی که از مصاحبت حرم کسل می شد‪ ،‬همراه با جمعيتی انبوه‪،‬‬
‫عازم سفر اروپا می گرديد‪ .‬او می خواست نه تنها شاه شاهان‪ ،‬که‬
‫پناهگاه جهان‪ ،‬مهار کننده اوضاع‪ ،‬قاضی مردم‪ ،‬نگاهبان مردم‪ ،‬فاتح‬
‫کشورها و سايه خدا بر زمين‪ ،‬ناميده شود‪ .‬کسانی که‪ ،‬القاب او را‬
‫گرامی نمی داشتند به شلق‪ ،‬قرار گرفتن در مقابل توپ‪ ،‬زنده بگور‬
‫شدن يا سوزانده شدن در ميدان های عمومی محکوم می شدند‪.‬‬
‫ناصرالدين شاه‪ ،‬برای تامين نيازهای پايان ناپذيرش‪ ،‬مشاغل حکومتی‬
‫را می فروخت مالياتهای طاقت فرسا تحميل و اموال تجار ثروتمند را‬
‫مصادره می کرد و وقتی که ديگر امکان اخذ پول فراهم نبود‪ ،‬طرح‬
‫فروش ثروت های ملی به دولت ها و شرکت های خارجی‪ ،‬به ذهنش‬
‫خطور کرد‪ .‬انگليسی ها‪ ،‬اولين مشتريان او بودند‪ .‬مقامات بريتانيائی‪،‬‬
‫کهب بازب بقيامب بهایب ببومیب بهندوستانب بنگرانب بوب بخواستارب بکشيدنب بخط‬
‫تلگرافب ببهب بمراکزب بفرماندهیب بشانب بدرب بهندب ببودند‪،‬ب بدرب ‪،۱۸۵۷‬ب بامتياز‬
‫کشيدنب باينب بخطب بتلگرافب براب بکهب بازب بايرانب بعبورب بمیب بکرد‪،‬ب بخريداری‬
‫نمودند‪ .‬گروه های آلمانی‪ ،‬فرانسوی‪ ،‬اتريشی‪ ،‬امتيازات متعدد ديگری‬
‫ازب بدولتب بايرانب بگرفتند‪.‬ب بيکب بانگليسیب بآلمانیب بتبار‪،‬ب ببهب بنامب ببارون‬
‫ژوليوس دوريتر‪ ،‬از بنگاه خبری معروف‪ ،‬صاحب مهم ترين امتياز شد‪.‬‬
‫در ‪ ، ۱۸۷۲‬دوريتر در قبال مبلغ ناچيزی و با وعده پرداخت حق امتياز‬
‫درب آينده‪،‬ب انحصارب اداره صنايع کشور‪ ،‬آبياریب زمينب های کشاورزی‪،‬‬
‫استخراج منابع معدنی آنها‪ ،‬توسعه راه آهن و جاده های شهری‪ ،‬ايجاد‬
‫بانک ملی و ضرب سکه را به دست آورد‪ .‬لردکرزون اين معامله را‬
‫چنين توصيف می کند" کاملترين و استثنائی ترين واگذاری کل منابع‬
‫صنعتی يک پادشاهی به يک نفر اجنبی در تاريخ‪ ،‬امری که به خواب‬
‫هم ديده نشد چه رسد به آنکه واقع شود"‪.‬‬
‫امتيازات شديدا يکسويه دوريتر‪ ،‬موجب خشم عده کثيری شد‪ .‬ميهن‬
‫پرستان ايرانی که تعداد قابل ملحظه ای هم بودند‪ ،‬تجار و کسبه که‬
‫میب بديدندب باينب بفرصتهاب بازب بآنانب بربودهب بشدهب باست‪،‬ب بطبيعتاب ببهب بخشم‬
‫آمدند‪ .‬روحانيون نيز‪ ،‬نگران موقعيت خويش در کشور شدند که اين‬

‫‪28‬‬
‫چنين تحت تسلط منافع بيگانگان درآمده بود‪ .‬روسيه‪ ،‬قدرتمندترين‬
‫همسايه ايران‪ ،‬از اين که‪ ،‬يک انگليسی درست نزديک مرزهای جنوبی‬
‫اش تا اين اندازه قدرت کسب کرده است‪ ،‬وحشت زده شدند‪ .‬حتی‬
‫دولت انگلستان که دورويتر در مذاکرات کسب امتياز‪ ،‬با آن مشورت‬
‫نکردهب ببود‪،‬ب بدرب بعاقلنهب ببودنب بمعاملهب بترديدب بکرد‪.‬ب بناصرالدينب بشاه‪،‬‬
‫سرانجام پی برد که پا را از حد خويش فراتر نهاده است‪ .‬لذا تمام‬
‫امتيازات اعطايی را‪ ،‬در حالی که کمتر از يک سال از عمر آن می‬
‫گذشت‪ ،‬لغو کرد‪.‬‬
‫حرصب بوب بطمعب بشاه‪،‬ب باماب بمانعب بمیب بشدب بکهب بدستب بازب باعطایب بامتياز‬
‫بشويد‪ .‬ظرف چند سال آتی‪ ،‬به کنسرسيوم انگليسیب ‪ ۳‬بامتياز بهره‬
‫برداری واگذار کرد که عبارت بودند از حق اکتشافات معدني‪ -‬که در‬
‫مدت کوتاهی به دوريتر تعلق داشت‪ -‬حق انحصاری تاسيس بانک و‬
‫حق انحصاری تجارت در طول رود کارون‪ ،‬تنها رود قابل کشتيرانی‬
‫ايران‪ ،‬روسيه اعتراض کرد‪ ،‬اما وقتی شاه انحصار شيلت خاويار به‬
‫بازرگانانب بروسیب بواگذارب بکرد‪،‬ب بآسودهب بخاطرب بگرديد‪.‬ب ببهب بدليلب باين‬
‫امتيازات و امتيازات ديگر‪ ،‬تسلط بر ارزشمندترين سرمايه های ملی‬
‫کشور‪ ،‬از دست ايرانيان خارج و در اختيار اجانب قرار گرفت‪ .‬درآمد‬
‫حاصل از فروش اين امتيازات‪ ،‬چندی موجب ادامه زندگی مسرفانه و‬
‫توام با عيش و نوش دربار شد‪ ،‬اما آن هم به پايان رسيد و شاه‪،‬‬
‫دريافت وام از بانک های انگليسی و روسی را‪ ،‬آغاز کرد‪.‬‬
‫هم چنانکه ايران در باتلق فقر و وابستگی فرو می رفت‪ ،‬عطش‬
‫تغيير‪ ،‬ملت را فراگرفت‪ .‬بازار‪ ،‬درشهرهای بزرگ کانون اعتراض شد‪.‬‬
‫اصلحب بگرانب بمذهبی‪،‬ب بفراماسونب بها‪،‬ب بوب بحتیب بسوسياليستب بهاب ببه‬
‫افشاندن بذر انديشه های نوين و انقلبی پرداختند‪ .‬اخبار مربوط به‬
‫منازعاتب بوب بدرگيرهایب بدرب بموردب بقانونب باساسیب باروپاب بوب بامپراطوری‬
‫عثمانی‪،‬ب بطبقهب بباسوادب بکشورب براب ببيدارب بکرد‪.‬ب بمقالتب بتحريکب بکننده‪،‬‬
‫کتابها و شب نامه ها به جريان افتاد‪.‬‬
‫ناصرالدينب بشاهب باما‪،‬ب بمحبوسب بدرب بجهانب بشخصیب بخويشب بدرب بدربار‬
‫قاجار‪ ،‬از نارضايتی روز افزون مردم بی خبر ماند‪ .‬درب ‪ ، ۱۸۹۱‬امتياز‬
‫صنعت تنباکوی ايران را به مبلغ ‪ ۱۵۰۰۰‬پوند به فروش رسانيده بود‪.‬‬
‫به موجب اين امتياز‪ ،‬هر کشاورزی که به کشت تنباکو اشتغال داشت‬
‫میب ببايستب بمحصولب بخودب براب ببهب بشرکتب بتنباکویب بپادشاهیب بانگليس‬
‫بفروشدب بوب بهرب بمصرفب بکنندهب بایب بمیب ببايستب بآنب براب بازب بفروشگاهی‬
‫خريداری کند که جزء شبکه خرده فروشی شرکت بود‪.‬‬
‫ايران آن روزگار‪ ،‬هم چون امروز‪ ،‬کشوری کشاورزی و نيز مصرف‬
‫کنندهب بمخدراتب ببود‪.‬ب بهزارانب بتنب بازب بکشاورزانب بخردهب بپاب بدرب بسراسر‬
‫کشور‪ ،‬در زمين های کوچک خود‪ ،‬تنباکو کشت می کردند و طبقه‬
‫متوسط آن را برداشت‪ ،‬خشک‪ ،‬بسته بندی و توزيع می کرد‪ .‬عده بی‬
‫شماری از ايرانيان نيز آن را به مصرف می رساندند‪ .‬اين امر که‬
‫محصولی بومی‪ ،‬از مردمی که آن را توليد می کردند‪ ،‬گرفته و ابزار‬
‫درآمد انحصاری بيگانگان شود‪ ،‬نشان دهنده اهانت بسيار بزرگی بود‪،‬‬

‫‪29‬‬
‫ائتلفیب بازب بروشنفکران‪،‬ب بکشاورزان‪،‬ب بتجارب بوب بروحانيون‪،‬ب بکهب بدرب بتاريخ‬
‫ايران بی سابقه بود‪ ،‬تصميم به مقاومت عليه واگذاری امتياز تنباکو‬
‫گرفتند‪ .‬روحانی با نفوذ کشور‪ ،‬شيخ شيرازی‪ ،‬اعتراض آنان را تائيد‬
‫کرد‪ ،‬در يک اقدام خردکننده‪ ،‬فتوی (يا دستور مذهبی) داد‪ ،‬مادام که‬
‫خارجی ها صنعت تنباکو را در اختيار دارند‪ ،‬مصرف تنباکو‪ ،‬نافرمانی‬
‫از امام زمان (ع) است‪ .‬خبر اين فتوا‪ ،‬توسط خطوط تلگرافی که‬
‫چند دهه پيش‪ ،‬انگليسی ها ايجاد کرده بودند‪ ،‬به تمام کشور مخابره‬
‫شد و تقريبا هرکس که ازآن آگاهی يافت‪ ،‬اطاعت کرد‪ .‬ناصرالدين‬
‫شاه‪،‬ب بابتداب بشگفتب بزدهب بوب بسپسب بمغلوبب بيکپارچگیب باعتراضب بشدب بو‬
‫آنگاه که همسران اش نيز‪ ،‬از کشيدن قليان خودداری کردند‪ ،‬دانست‬
‫که چاره ای جز لغو امتياز ندارد‪ .‬علوه بر اين بی آبروئی‪ ،‬ناچار شد با‬
‫دريافتب بوامب بيکب بميليونب بپوندیب بازب ببانکب بانگليسی‪،‬ب بخسارتب بشرکت‬
‫شاهی انگليس را جبران کند‪.‬‬
‫آن گاه که مردم به وجود روشی‪ ،‬جز اطاعت کورکورانه پی می برند‪،‬‬
‫تاريخ مسير خود را تغيير می دهد‪ .‬مبارزه با مسيحيت رسمی توسط‬
‫مارتين لوتر‪ ،‬هجوم به زندان باستيل در انقلب فرانسه‪ ،‬جشن چای‬
‫بوستون‪ ،‬از اين قبيل بودند‪ .‬در مورد ايران‪ ،‬پايان سلطنت مطلقه با‬
‫اعتراض به انحصار تنباکو آغاز شد که ايران را وارد عصر سياسی‬
‫جديدیب بکرد‪،‬ب بزمانیب بکهب بدولتب بقاجارب بمردمب براب بسرکوبب بمیب بکردب بو‬
‫ثروتب بملیب بآنانب براب ببهب ببيگانگانب بمیب بفروخت‪،‬ب بايرانيانب بديگرب بمنفعل‬
‫باقی نماندند‪.‬‬
‫ناصرالدين شاه که ازوظايف سلطنتی و نيز حقيقت سلطنت دور و‬
‫دورتر می شد‪ ،‬هنگامی که به زيارت مسجدی ( حرم حضرت شاه‬
‫عبدالعظيم (ع) در حوالی تهران رفته بود‪ ،‬مورد اصابت گلوله قرار‬
‫گرفت و کشته شد‪ .‬عده قليلی‪ ،‬سوگوار مرگ او شدند‪ .‬او پس از‬
‫خود‪ ،‬کشوری تحت سلطه اجانب‪ ،‬مبتل به بيکاری فراوان‪ ،‬با تورمی‬
‫فلج کننده و کمبود جدی مواد غذائی‪ ،‬باقی نهاد و پسرش مظفر که‬
‫پس ا زاو به تخت طاووس تکيه زد‪ ،‬نيازهای ضروری مردم اش را‬
‫ناديده گرفت و چنان در فسق و فجور غوطه ور شد که ايرانيان را از‬
‫قاجاريه بيزار کرد‪ .‬او پس از رسيدن به سلطنت و با دريافت وام از‬
‫دولت سوريه‪ ،‬عازم سفری پرخرج به اروپا شد و در بازگشت وام‬
‫ديگري‪ -‬اين بار از سرمايه گذاران انگليسي‪ -‬دريافت کرد‪ .‬و در عوض‬
‫سهمیب بازب بعوايدب بگمرکیب بخويشب برا‪،‬ب ببهب بآنانب بواگذارب بکرد‪.‬ب بايرانيان‬
‫منزجر و به جان آمده‪ ،‬در انظار عمومی او را تقبيح کردند و وقتی او‬
‫با دستگيری محرکين پاسخ داد‪ ،‬شورش های ضد دولتی در تهران و‬
‫ساير شهرها آغاز شد‪.‬‬
‫مظفرالدين شاه‪ ،‬به جای اين که مردم را به سوی خود جلب کند‪،‬‬
‫اقدامب بديگریب ببهب عملب آوردب کهب آنانب راب خشمگينب ترب کرد‪.‬ب درب بسال‬
‫‪،۱۹۰۱‬ب بامتيازب بويژهب بوب بانحصاریب بتحصيل‪،‬ب باستخراج‪،‬ب بتوسعه‪،‬ب بارائه‬
‫مناسب برای تجارت‪ ،‬انتقال و فروش گاز(و) نفت را به مدت شصت‬
‫سال‪ ،‬به ويليام ناکس دارسی سرمايه گذار مقيم لندن واگذار کرد‪.‬‬

‫‪30‬‬
‫اين واگذاری‪ ،‬يک دهه قبل از استخراج توسط دارسی و بيش از يک‬
‫دههب بقبلب بازب باينکهب بامتيازب بدارسیب ببهب بابزارب بسادهب بایب بازب بخطب بمشی‬
‫سياسیب امپراطوریب بريتانيا تبديلب شودب صورت گرفت‪.‬ب مظفرالدين‬
‫شاه‪ ،‬تنها با اعطای اين امتياز‪ ،‬همه تاريخ آينده ايران را شکل داد‪.‬‬
‫درب بدههب بپسب بازب بواقعهب بتنباکو‪،‬ب بشعورب بسياسیب بملتب بايرانب ببهب بطور‬
‫شگفت انگيزی رشد کردهب بود‪ .‬اعتقاد آنها به اين امر که خداوند‪،‬‬
‫رهبران را به حکومت عادلنه – يکی از اصول مسلم تعليمات شيعي‪-‬‬
‫ملزم کرده است‪ ،‬موجب شد که بسياری از آنان‪ ،‬آرمان های حکومت‬
‫جمعی را که درجامعه مطرح شده بود‪ ،‬بپذيرند‪ .‬با طلوع قرن بيستم‪،‬‬
‫عده ای حتی‪ ،‬به اصل سلطنت ترديد کردند‪ .‬انجمن های مخفی متعهد‬
‫بهب ببراندازیب بحکومتب بدرب بشهرهایب بمختلف‪،‬ب بتشکيلب بشد‪.‬ب بکتابب بهای‬
‫مربوط به انقلب فرانسه از جمله آنها که دانتون و روبسپير را می‬
‫ستودند‪،‬ب ببينب بمشتاقانب بدستب ببهب بدست‪،‬ب بمیب بشد‪.‬ب بمفهومب بامکانات‬
‫نامحدود که با خبر شکست انگلستان ظاهرا شکست ناپذير‪ ،‬توسط‬
‫بوئرهایب بنوخاستهب بدرب بآفريقایب بجنوبیب بافزايشب بيافته‪،‬ب بو بباب باغتشاش‬
‫‪ ۱۹۰۵‬بروسيه‪ ،‬تقويت شد‪ .‬در روسيه شکست ارتش به دست ژاپن‬
‫منجرب ببهب ببروزب بشورشیب بشدب بکه‪،‬ب بسزارب بنيکلسب بدومب براب بوادارب ببه‬
‫پذيرفتن مجلس نمود‪ .‬صحنه برای انقلب در ايران آماده گشت‪ ،‬تنها‬
‫جرقه ای لزم بود تا کشوررا مشتعل کند‪.‬‬
‫جرقهب بدرب ‪ ۱۹۰۵‬بزدهب بشد‪،‬ب بهنگامیب بکهب بتنیب بچندب بازب بتجارب بدرب بنزاعی‬
‫مربوط به بهای شکر دستگير و با چوب و فلک در انظار عمومی تنبيه‬
‫شدند‪ .‬چوب و فلک تنبه مورد علقه قاجار بود که در آن قربانيان‬
‫راازکمرآويزانب ببکرده ب ببوب ببباب ببچوبب بببهب ببکفب ببپايشانب ببمیب ببزدند‪.‬‬
‫بازارازاعتراضب بمنفجرب بشد‪.‬ب بدرآغاز‪،‬ب بمعترضينب بتنهاب بدرخواستب بعزل‬
‫فرماندار محلی را داشتند که فرمان چوب و فلک را صادر کرده بود‪.‬‬
‫اما مردم با درک قدرت فزاينده شان خواستار کاهش ماليات ها نيز‬
‫شدند‪،‬ب و سرانجام دريکی از تظاهرات اوج گيرنده‪ ،‬تقاضای حيرت‬
‫انگيزی جديدی به آن افزودند‪ " :‬به منظور انجام اصلحات در تمام‬
‫امور‪،‬ب بضروریب باست‪...‬ب بيکب بمجمعب بملیب بمشورتیب بايجادب بشودب ببرای‬
‫تضمين اين امر که قانون به طور يکسان در همه نقاط کشور اجرا‬
‫می شود‪ ،‬آنچنان که تفاوتی بين طبقات پائين و بالی جامعه نباشد و‬
‫همه امکان يابند تا به شکايت آنان رسيدگی شود"‪ .‬اين تقاضا‪ ،‬به‬
‫زودی تقاضاهای ديگر را تحت الشعاع خود قرار داد‪ .‬با اين مردم در‬
‫آستانه قيام‪ ،‬مظفرالدين شاه چاره ای جز‪ ،‬پذيرفتن ايجاد مجلس در‬
‫تهران نداشت‪ .‬پس از موافقت‪ ،‬اما‪ ،‬تعلل ورزيد و بمدت چند ماه‬
‫اقدامی جهت تحقق خواست ملت به عمل نياورد‪ .‬اعتراضات مجددا‬
‫شروعب بشدب بوب بروحانيونب برهبریب براب ببهب بدستب بگرفتندب بوب بباب باستنادب ببه‬
‫(حضرت) حسين بن علی (ع) عهد کردند با نثار خون خويش هم چون‬
‫امام حسين (ع) از محرومين جامعه حمايت کنند‪ .‬مردم به هيجان‬
‫آمده از لفاظی ها‪ ،‬در تابستانب ‪ ، ۱۹۰۶‬به خيابان ها سرازير شدند‪.‬‬
‫احساسات به اوج خود رسيد‪ ،‬چند صدتن از افراطيون‪ ،‬در جستجوی‬

‫‪31‬‬
‫محلی برای سازماندهی خود که از حمله ارتش هم در امان باشند‪،‬‬
‫تصميمب ببهب ببستب بنشينیب بياب بپناهندگیب بدرب بمقرهایب بهيئتب بنمايندگی‬
‫سياسی گرفتند‪ .‬آنها مقر هيئت نمايندگی انگليس را انتخاب کردند که‬
‫محوطه ای وسيع بود و زمين آنب ‪ ۱۶‬ساختمان را در بر می گرفت‪.‬‬
‫بيشتر اعضای سفارت در تعطيلت تابستانی به سر می بردند‪ .‬منشی‬
‫سفارت به آنان گفت‪ :‬هرچند اميدوار است که آنان محل ديگری برای‬
‫بن بست نشينی بيابند‪ .‬اما " با توجه به رسم پذيرفته شده در ايران و‬
‫حق قديمی بست نشينی‪ ،‬اگر آنها وارد مقر هيئت شوند‪ ،‬او نه آنها را‬
‫به زور اخراج خواهد کرد و نه موجب استفاده از زور در اخراج آنها‬
‫خواهد شد"‪ .‬طولی نکشيد کهب ‪ ۱۴۰۰۰‬بايرانی در داخل محوطه جای‬
‫گرفتند‪ .‬آنها متناسب با صنف ورسته خود در چادرها زندگی می کردند‬
‫و از غذايی می خوردند که در آشپزخانه عمومی تهيه می شد‪.‬‬
‫اين اجتماع به سرعت به مدرسه ای تبديل شد که اصول دمکراسی‪،‬‬
‫هسته اصلی برنامه آموزشی آن را تشکيل می داد‪ .‬هر روز مقالت‬
‫روزنامه های اصلح طلب‪ ،‬با صدای بلند برا ی مردم قرائت می شد‪.‬‬
‫مبارزانب بدرموردب بپيشرفتب بهایب باجتماعیب بسخنرانیب بمیب بکردندب بو‬
‫روشنفکران و آنان که در خارج از کشور تحصيل کرده بودند‪ ،‬آثار‬
‫فلسفهب باروپائیب براب ببهب بفارسیب بترجمهب بمیب بکردند‪.‬ب بشاه‪،‬ب بنگرانب باما‬
‫ناتوانب بازب بدرکب بعمقب بجنبش‪،‬ب ببهب بتشکيلب بهيئتیب بجهتب بادارهب بوزارت‬
‫دادگستری فرمان داد که به سختی معترضين را راضی می کرد‪ .‬آنها‪،‬‬
‫خواهان مجلسی با قدرتی واقعی بودند نه صرفا هيئتی مشورتی‪.‬‬
‫معترضين‪ ،‬در بيانيه ای اعلم کردند" قانون بايد آن باشد که مجلس‬
‫تصويب می کند و هيچکس حق دست کاری کردن قوانين مجلس را‬
‫ندارد"‪.‬‬
‫شاهب بدرب بنهايت‪،‬ب بباب باکراهب بوب بباب باينب بشرطب بموافقتب بکردب بکهب بقوانين‬
‫مصوب مجلس پيش از اين که قدرت قانونی بيابد‪ ،‬به امضا او برسد‪.‬‬
‫لحظه ای تاريخی بود‪ ،‬و قابل مقايسه با امضا مگنا کارتا در انگلستان‬
‫‪ ۷‬بقرن پيش بود‪ ،‬سياستمداری انگليسی‪ ،‬بهت و حيرت خود را اين‬
‫چنين به انگلستان مخابره کرد‪ " :‬خصيصه قابل توجه اين انقلب‪ -‬که‬
‫به راستی ارزش آن را دارد که انقلب ناميده شود‪ -‬اين است که‬
‫روحانيون‪ ،‬در جانب پيشرفت و آزادی قرار گرفته اند و به نظر من‬
‫اينب بامرب بدرب بتاريخب بجهانب بتقريباب ببیب بسابقهب باست‪.‬ب باگرب باصلحاتیب بکه‬
‫مردمب بباب بکمکب بروحانيونب ببرایب ببهب بدستب بآوردنب بآنب بهاب بجنگيدهب باند‪،‬‬
‫تحقق يابد‪ ،‬تمام قدرت آنها ( روحانيون) ازدست خواهد رفت"‪.‬‬
‫معترضين شادمان‪ ،‬با کسب رضايت اکراه آميز شاه‪ ،‬محوطه را ترک‬
‫و انجام کارهایب مقدماتی آنچهب راب که بسياریب عقيدهب داشتندب ايران‬
‫نوينی خواهد بود شروع کردند آنها پيش نويس قانون اساسی را بر‬
‫اساس قانون اساسی بلژيک‪ -‬يکی از پيشرفته ترين قوانين اساسی‬
‫درب باروپا‪-‬ب بتهيهب بوب بانتخاباتب بملیب ببراب بیب بانتخابب ‪ ۲۰۰‬بنمايندهب بمجلس‬
‫برگزارب بکردند‪.‬ب بعدهب بایب بازب بنمايندگانب بباب برایب بمستقيمب بمردمب بوب ببقيه‬
‫منتخب اصناف بودند‪ .‬برای هريک از اصناف‪ ،‬بقال‪ ،‬آهنگر‪ ،‬چاپچی‪،‬‬

‫‪32‬‬
‫قصاب‪ ،‬ساعت ساز‪ ،‬پزشک‪ ،‬خياط و غيره‪ ،‬يک نفر انتخاب و اولين‬
‫جلسه تاريخی مجلس در ‪ ۱۷‬اکتبر ‪ ۱۹۰۶‬تشکيل شد‪.‬‬
‫مجلس جديد‪ ،‬با مشکلت بسياری مواجه شد‪ .‬عجله ای که در طرح‬
‫نظام جديد به کار رفت و بی تجربگی کسانی که می خواستند در‬
‫حکومت ايران سودمند باشند‪ ،‬موجب بروز اختلف در مجلس شد‪.‬‬
‫بعضی از نمايندگان فاقد تحصيلت بودند‪ .‬فقدان احزاب سياسی نيز‪،‬‬
‫مانعب بتشکلب بآنهاب بدرب بگروههایب بمختلفب بمیب بشد‪.‬ب بمذاکراتب بدرب بمورد‬
‫قانونب باساسیب بپيشنهادی‪،‬ب بباب بشبههب بوب بترديدب بمواجهب بشد‪،‬ب بچراب بکه‬
‫هيچکس نمی دانست چگونه بايد قدرت حکومت را تقسيم کرد‪ .‬بدتر‬
‫آنکه‪ ،‬قانون اساسی می بايست با شتاب هر چه تمام تر تصويب می‬
‫شد‪ ،‬چون مظفرالدين شاه در حال احتضار و و ليعهد او محمد علی‪،‬‬
‫به انزجار از دمکراسی‪ ،‬معروف بود‪ .‬قانون اساسی سرانجام در ‪۳۰‬‬
‫دسامبرب ‪ ۱۹۰۶‬ببه تصويب رسيد و ايران را وارد قرنی کرد که می‬
‫بايستب بقرنب بپيشرویب بنابرابرب ببهب بسویب بدمکراسیب بباشد‪.‬ب بهفتهب ببعد‬
‫مظفرالدين شاه درگذشت‪.‬‬
‫محمد علی شاه‪ ،‬پادشاه جديد‪ ،‬مجلس را مورد تمسخر قرار داد و آن‬
‫را ناديده گرفت‪ .‬چند تن از نمايندگان‪ ،‬پيشنهاد کردند او در صورت‬
‫ادامهب بمقاومت‪،‬ب بازب بسلطنتب بخلعب بگردد‪.‬ب بضدب بحملهب بهایب بناخوشايند‬
‫سلطنتب بطلبان‪،‬ب بمذاکراتب بخشنب بکهب بگاهب بباب ببرخوردب بوب بکشمکش‬
‫خيابانی همراه بود‪ ،‬پايتخت را لرزاند‪ .‬گروه های قومی و منطقه ای‪،‬‬
‫با پشتگرمی رشوه و فساد برنامه ريزی شده‪ ،‬اعتراضاتی به عمل‬
‫آوردندب کهب شديداب موجبب تضعيف جنبشب مشروطيتب شد‪.‬ب به تدريج‬
‫مردم عادی‪ ،‬واژه قانون اساسی را تداعی کننده زدوخورد و اغتشاش‬
‫پنداشتند‪.‬ب بازب بهمهب ببدترآنکه‪،‬ب باتحادب بسستب بروحانيونب بوب باصلحب بگران‬
‫غيردينی‪ ،‬از هم گسيخته شد‪ .‬روحانيونی که از اصلحات حمايت کرده‬
‫بودند از اصرار افراطيون مبنی بر لغو قوانين شرعی و جايگزينی آن‬
‫با قوانين عرفی‪ ،‬هراسيدند و دربار قاجار با زيرکی از اين نگرانی به‬
‫نفع خود بهره برداری و بسياری از آنها را متقاعد کردند که منافع‬
‫واقعی شان‪ ،‬در حمايت از سلطنت قرار دارد‪.‬‬
‫يکی از درباريان در نطقی در مجلس‪ ،‬ادعا کرد‪ " :‬به صلح ايران‬
‫نيست که مشروطه شود زيرا در حکومت های مشروطه‪ ،‬بايد همه‬
‫چيز آزاد باشد و در اين صورت‪ ،‬آزادی مذهب هم جايز خواهد بود و‬
‫بعضی از اشخاص بر آزادی مذهب اصرار خواهند کرد که بر خلف‬
‫منافع اسلم است"‪.‬‬
‫بسياری از روحانيون در اين نگرانی‪ ،‬شريک بودند‪ .‬هنگامی که مجلس‬
‫در مورد ليحه قانونی کردن مدارس غير دينی‪ ،‬بحث و بررسی را‬
‫آغاز کرد يکی از آنان پرسيد‪ " :‬آيا ورود به اين مدارس به محو اسلم‬
‫نخواهد انجاميد؟ آيا دروس به زبان های بيگانه و مطالعه فيزيک‪ ،‬و‬
‫شيمی موجب تضيعف ايمان‪ ،‬دانش آموزان نخواهد شد؟" ديگران‪،‬‬
‫حتی درمبانی اوليه جنبش اصلحات ترديد کردند‪ " :‬آزادی طلبان‪ ،‬با‬
‫بکار بردن دو واژه وسوسه آميز عدالت و شورا‪ ،‬برادران ما را در‬

‫‪33‬‬
‫مشترکب بکردنب بآرمانب بباب بملحدين‪،‬ب بفريفتهب باند‪...‬ب باسلم‪،‬ب بکاملترينب بو‬
‫جامع ترين دين‪ ،‬جهان را با عدالت و شورا‪ ،‬تسخير کرده است‪ .‬ما را‬
‫چه رسيده که بايد‪ ،‬قواعد عدالت را از پاريس و مقررات شورا را‪ ،‬از‬
‫انگلستان وارد کنيم؟"‬
‫اين تنازع و کشمکش بين روحانيون و اصلح طلبان غيرمذهبی‪ ،‬در‬
‫سراسر تاريخ نوين ايرانيان بازتاب داشت‪ ،‬چرا که پس از آن جدال‬
‫ديگری‪ ،‬اين بار‪ ،‬در درون روحانيت آغاز شد و طبقه مذهبی را دوپاره‬
‫کرد‪ .‬نيمی بر اين باور بودند که مذهب اسلم قابل انطباق با انديشه‬
‫مدرن است و نيم ديگر اين دو را مغاير دانسته و از جنبش اصلحی‬
‫دستب بشستند‪.‬ب باينب بمجادله‪،‬ب باختلفاتب بديرينهب بايرانب براب بمنعکسب بمی‬
‫کرد‪ :‬قديم در مقابل جديد‪ ،‬مذهبی در مقابل غيرمذهبی و ايمان در‬
‫مقابل عقل‪ .‬به گفته مورخی " اين تقابل" خصلت ايرانی آزاد انديشی‬
‫و ادغام‪ ،‬را در مقابل خصلت اسلمی و سنت گرائی قرار داد‪.‬‬
‫محمد علی شاه‪ ،‬با اطمينان از همراهی اکثر روحانيون‪ ،‬مبارزه خشن‬
‫و رعب انگيزی را عليه مجلس آغاز کرد‪ .‬عوامل او در ژوئنب ‪،۱۹۰۸‬‬
‫گروهیب ا ز باراذلب و باوباش براب گردآوردهب وب ب ا بشعا ر ب"ب م ا بقرآن بمی‬
‫خواهيم‪ ،‬مشروطه نمی خواهيم" به خيابانهای تهران فرستادند‪ .‬سپس‬
‫به بريگاد قزاق دستور بمباران و غارت مجلس را داد‪ .‬مردم ايران در‬
‫شهرهای مختلف به اعتراض برخاستند‪ .‬عده زيادی در زد وخوردهای‬
‫خيابانیب بکشتهب بشدند‪،‬ب ببرایب بمدتیب ببهب بنظرب بمیب برسيدب بکهب بيکب بجنگ‬
‫داخلی تمام عيار در حال وقوع است و حتی شاه‪ ،‬مدتی در مقر هيئت‬
‫نمايندگی روسيه‪ ،‬بست نشست‪.‬‬
‫دوب بامپراطوریب ببريتانياب بوب بروسيهب بکهب بخواهانب بتسلطب ببرايرانب ببودند‬
‫دريافتند که جنبش اصلحات‪ ،‬اينک‪ ،‬موقعيت برتر آنها را در کشور‬
‫تهديدب می کندب و شاهب را به ادامه مقاومت تشويق کردند‪ .‬مجلس‪،‬‬
‫هنوزب ببهب بکارب بخودب بادامهب بمیب بداد‪.‬ب بيکیب بازب بلوايحیب بکهب بتصويبب بکرد‪،‬‬
‫استخدامب بيکب ببانکب بآمريکايیب ببنامب بمورگانب بشوسترب ببهب بعنوانب بوزير‬
‫دارايی ايران بود‪ .‬شوستر با انرژی فراوان وارد ايران شد و اولين‬
‫اقدامب باشب بلغوب بروشب بپيچيدهب بمعافيتب بهایب بمالياتیب بوب بنيزب بمعاملت‬
‫پشت پرده ای بود که توسط آنها‪ ،‬بريتانيا و روسيه به غارت ايران‬
‫مشغولب ببودند‪.‬ب بدولتب بهایب بامپراطوری‪،‬ب بتقاضایب بعزلب بشوسترب برا‬
‫کردند و در پائيز ‪ ،۱۹۱۱‬روسيه سربازان خود را به ايران اعزام کرد تا‬
‫خواستب بخودب براب بباب بتوسلب ببهب بزور‪،‬ب بمحققب بسازد‪.‬ب بوقتیب بمجلس‬
‫جسورانهب بازب بعزلب بشوسترب بخودداریب بکرد‪،‬ب بدربارب بقاجارب بکهب ببهب بدليل‬
‫حضورب بسربازانب ببيگانه‪،‬ب بقدرتب بفراوانیب بيافتهب ببود‪،‬ب بآنب براب بتعطيلب بو‬
‫بسياری از نمايندگان را دستگير کرد‪ .‬به اين ترتيب‪ ،‬پنج سال جنجالی‪،‬‬
‫انقلب مشروطه‪ ،‬اولين کوشش جمعی ايرانيان‪ ،‬برای تلفيق سنت‬
‫ايرانی با دمکراسی مدرن‪ ،‬سپری شد‪.‬‬
‫تجارب اين سالها‪ ،‬روانشناسی جمعی ايرانيان را شکل نوينی بخشيده‬
‫است‪ .‬برخلف جنبش تنباکو که هدفی محدود برای غلبه بر تنها يک‬
‫قانونب بخودسرانهب بداشت‪،‬ب بهدفب بانقلبب بمشروطيت‪،‬ب ببرقراریب بنظم‬

‫‪34‬‬
‫کامل بنوين اجتماعی و سياسی بود‪ .‬اگرچه اين انقلب با کمک جدی‬
‫قدرتب بهایب ببيگانه‪،‬ب ببهب بشکستب بانجاميدب باماب بتنهاب بپسب بازب بآنب ببودب بکه‬
‫ايرانی دمکراتيک پی ريزی شد‪ .‬قانون اساسی تدوين و تصويب شده‬
‫بود که به موجب آن انتخابات می بايستی قانونی‪ ،‬باشد‪ .‬اين امر به‬
‫معنای فعاليت های سياسی يا لاقل شبيه به مذاکره علنی بود‪ .‬در‬
‫سال های پسب از آن‪ ،‬حکام ايرانی‪ ،‬خواستندب و توانستندب که افکار‬
‫عمومی را ناديده بگيرند‪ ،‬نقض کنند و برخلف آن اقدام کنند‪ ،‬اما‬
‫هرگزب بنتوانستندب باينب باعتقادب براسخب بمردمب براب بازب ببينب بببرندب بکهب بواجد‬
‫حقوقی هستند و هيچ دولتی نمی تواند آنها را سلب کند‪ .‬درس هائی‬
‫که مردم در اين دوران انفجار شورب اصلح طلبی آموختند‪،‬ب موجب‬
‫انقلب صلح آميزی شد که نيم قرن بعد‪ ،‬محمد مصدق رهبری‪ ،‬آن را‬
‫به عهده داشت‪.‬‬
‫ايرانيان‪ ،‬زير پرچم دمکراسی گرد آمدند زيرا باور داشتند که حکومت‬
‫قانون در کشور‪ ،‬موجب نجات آنان از فقری خواهد شد که در آن می‬
‫زيستند‪ .‬با افزايش خشم؛ به سوی دو هدف سوق داده شدند‪ .‬يکی از‬
‫اين دو‪ ،‬دربار قاجار و مثال بارز در درجه اول محمد علی شاه ننگين‬
‫و در درجه دوم پسر چاق او احمد بود که در سال ‪ ، ۱۹۰۹‬در دوازده‬
‫سالگی به تخت سلطنت نشسته بود‪ .‬ديگری‪ ،‬نقش سرکوبگرانه ای‬
‫بود که قدرت های بيگانه‪ ،‬خصوصا بريتانيا و روسيه در ايران به عهده‬
‫داشتند‪.‬‬
‫اصلح طلبان‪ ،‬در خلل انقلب مشروطيت‪ ،‬بارها کوشيدند تا ايران را‬
‫از مدار قدرت های بيگانه خارج سازند‪ .‬مجلس تا آنجا پيش رفت که‬
‫ازب بقبولب بوامب بپيشنهادیب ببانکدارانب بروسی‪،‬ب بامتناعب بکرد‪.‬ب بپسب بازب بآن‪،‬‬
‫قانون تاسيس بانک ملی را تصويب کرد که اداره آن به عهده ايرانيان‬
‫قرا ر بداشت ‪ .‬باينب کوششب بها‪،‬ب باماب ب ی بثمر ببودب بو ايرانب همچنان بدر‬
‫اسارت ناشی از فروش ثروت های ملی توسط قاجاريه‪ ،‬فرو می‬
‫رفت‪.‬‬
‫بريتانيا و روسيه در سالب ‪ ، ۱۹۰۷‬قراردادی منعقد کرده بودند که به‬
‫موجب آن‪ ،‬ايران بين اين دو دولت تقسيم شد‪ .‬بريتانيا ايالت جنوبی‬
‫و روسيه‪ ،‬ايالت شمالی را تحت تسلط خود قرار دادند‪ .‬محدوده بين‬
‫اين دو منطقه‪ ،‬بی طرف اعلم شد‪ .‬به اين معنی که ايرانيان می‬
‫توانستندب بدرب بآن‪،‬ب بمادامب بکهب باقدامیب بمغايرب بمنافعب بميهمانانب بعالی‬
‫قدرشان به عمل نياوردند حکومت کنند‪ .‬ايران‪ ،‬در تنظيم اين معاهده‪،‬‬
‫موردب بمشورتب بقرارب بنگرفتب بوب بپسب بازب بآنکهب بمعاهدهب بدرب بسنب بپطرز‬
‫بورگ به امضای طرفين رسيد صرفا از آن‪ ،‬اطلع يافت‪ .‬آنچه که‬
‫تاکنون تسلط غيررسمی قدرت های جهانی بر ايران بود‪ ،‬اينک‪ ،‬به‬
‫پشتوانه حضور نيروهای نظامی بريتانيا و روسيه‪ ،‬به تقسيم آشکار و‬
‫صريح تبديل شد‪ .‬هنگامی که معاهده‪ ،‬جهت رسميت بخشيدن به آن‪،‬‬
‫برای تصويب به پارلمان انگلستان ارائه شد يکی از معدود مخالفين‪،‬‬
‫با تاسف اظهار داشت‪ :‬اين معاهده ايران را نيمه جان‪ ،‬تکه شده‪،‬‬
‫تقريبا مثله‪ ،‬درمانده و بی کس‪ ،‬در مقابل پای ما انداخته است‪.‬‬

‫‪35‬‬
‫هم چنان که روسيه‪ ،‬در اثر جنگ داخلی و انقلب تحليل می رفت‪،‬‬
‫نفوذش در ايران نيز روی به کاهش می نهاد‪ .‬پس از آنکه بلشويک ها‬
‫در ‪ ، ۱۹۱۷‬قدرت را به دست گرفتند از تمام امتيازات شان در ايران‬
‫صرف نظر و نيز بدهی دولت ايران به دولت روسيه تزاری را لغو‬
‫کردند‪ .‬بريتانيا‪ ،‬اينک در اوج قدرت امپراطوری اش برای پر کردن اين‬
‫خلء‪ ،‬بسرعت دست به کار شد‪ .‬نفت‪ ،‬کانون جديد توجه آنها بود‪.‬‬
‫شرکت نفتی تازه تاسيس انگليس‪ -‬پرشيا که از امتياز دارسی روئيده‬
‫بود‪ ،‬شروع به استخراج مقادير فراوانی نفت از خاک ايران کرد و‬
‫وينستون چرچيل آن را " جايزه ای از سرزمين افسانه ها و فراتر از‬
‫افسار گسيخته ترين روياهای مان" ناميد‪.‬‬
‫انگلستان‪ ،‬با علم به ارزش بسيار اين منبع جديد‪ ،‬درب ‪ ۱۹۱۹‬بقرارداد‬
‫بیب برحمانهب بایب ببهب برژيمب ببیب بصلحيتب باحمدب بشاهب بتحميلب بکردب بوب ببا‬
‫پرداخت رشوه به مذاکره کنندگان ايرانی‪ ،‬آن را به تصويب رسانيد‪.‬‬
‫به موجب مقررات اين قرارداد‪ ،‬بريتانيا‪ ،‬تسلط بر ارتش ايران‪ ،‬خزانه‬
‫داری‪ ،‬نظام حمل و نقل و شبکه ارتباطات را به دست آورد‪ .‬انگليسی‬
‫ها‪ ،‬ببرا ی بتضمي ن بقدرت بجديدشان‪،‬ب حکومتب نظامیب را بتحميلب و ببا‬
‫اقتدار شروع به حکومت کردند‪ .‬استدلل لرد کرزن‪ ،‬که در مقام وزير‬
‫امور خارجه‪ ،‬يکی از طراحان اصلی اين قرارداد بود‪ ،‬تبلور يک قرن‪،‬‬
‫خط مشی بريتانيا در مورد ايران بود‪:‬‬
‫" اگر سوال شود که ما اصول‪ ،‬چرا بايد وظيفه ای به عهده بگيريم و‬
‫چرا ايران نبايد به حال خودب گذارده شود تا در انحطاطب فرو رود‪،‬‬
‫جواب اين است که موقعيت جغرافيائی ايران‪ ،‬اهميت منافع ما در‬
‫کشور‪ ،‬امنيت آينده امپراطوری غربی ما‪ ،‬مانع از آن است که اينک‪،‬‬
‫درست مثل همه پنجاه سال گذشته‪ -‬از آنچه که در ايران اتفاق می‬
‫افتد‪ ،‬خود را محروم کنيم‪ .‬بعلوه اينک که تقريبا قيمومت عراق را به‬
‫عهده داريم که ما را دارای مرز مشترک با مرزهای غربی آسيا می‬
‫کند‪ ،‬نمی توانيم اجازه دهيم‪ ،‬اغتشاش ناشی از بی قانونی‪ ،‬توطئه‬
‫دشمن‪،‬ب بهرجب بومرجب بمالیب بوب ببیب بنظمیب بسياسی‪،‬ب ببينب بمرزهای‬
‫امپراطوری هندی ما و بلوچستان و آن کشورهای تحت الحمايه جديد‪،‬‬
‫وجود داشته باشد‪ .‬هم چنين‪ ،‬اگر ايران به حال خود گذاشته شود‪،‬‬
‫دليل بسياری وجود دارد که تحت نفوذ بلشويک ها از شمال قرار می‬
‫گيرد‪ .‬بالخره اين که‪ ،‬ما درجنوب غربی‪ ،‬منافع زيادی به شکل حوزه‬
‫های نفتی داريم که از آنها برای ناوگان انگليسی استفاده می شود و‬
‫به ما‪ ،‬نفوذ بسيار در آن بخش از دنيا می دهد‪".‬‬
‫قرارداد انگليس‪ -‬پرشيا‪ ،‬آخرين نشانه های استقلل و حاکميت ايران‬
‫را محو اما در عين حال شور تازه ای در جنبش ملی گرائی ايجاد‬
‫کرد‪ .‬ميهن پرستان ايرانی‪ ،‬تحت تاثير ظهور نيروهای ضد استعماری‬
‫سايرب بکشورها‪،‬ب بازب بجملهب بچندب بکشورب بتحتب بسلطهب بانگلستانب بقرار‬
‫گرفتند‪.‬ب بافراطيونب بدرب باستانهایب بشمالیب بايران‪،‬ب بحزبب بکمونيستب برا‬
‫تاسيس کردندب و پسب از آنکهب نيروهای شوروی‪ ،‬در حوالی سواحل‬
‫دريای خزر‪ ،‬مستقر شدند و مناطق اطراف را جمهوری سوسياليست‬

‫‪36‬‬
‫شورائیب بايران‪،‬ب بناميدند‪،‬ب ببهب بنظرب بمیب برسدب بکهب ببهب بزودیب بدوب بقدرت‬
‫جهانی در خاک ايران به جنگ خواهند پرداخت‪ .‬در اکثر نقاط کشور‪،‬‬
‫ميليون ها نفر در بدترين شرايط زندگی می کردند‪ .‬شرايطی که تا‬
‫بحال مانند آن را نديده بودند‪ .‬جنبش های تجزيه طلبانه‪ ،‬در بعضی از‬
‫استانهاب ببهب بقدرتب برسيدند‪.‬ب بايران‪،‬ب بدرب بآستانهب بنابودیب بقرارب بداشت‪،‬‬
‫شرايطب ببرایب بظهورب برهبریب بفرهيختهب بفراهمب ببود‪.‬ب بدر ‪،۱۹۲۱‬ب بمردی‬
‫خشن‪ ،‬سوار براسب‪ ،‬بنام رضا در انديشه ايرانيان ظهور کرد‪.‬‬
‫رضا‪ ،‬در يکی از کوهپايه های البرز‪ ،‬نزديک مرز روسيه بدنيا آمد‪ .‬در‬
‫اوان جوانی زادگاه اش را ترک کرد تا طبق سنت خانوادگی‪ ،‬به ارتش‬
‫ملحق شود‪ .‬به جای پيوستن به يک ارتش خصوصی محلی‪ ،‬دربريگاد‬
‫قزاق‪ ،‬تنها واحد نظامی سازمان يافته و منظم و مدرن‪ ،‬ثبت نام کرد‪.‬‬
‫اين واحد‪ ،‬توسط افسران روسی اعزامی از سوی سزار‪ ،‬پايه ريزی و‬
‫عمدتا حافظ منافع بيگانگان و شاهان قاجار بود‪ .‬رضا‪ ،‬به عنوان مهتر‬
‫استخدام شد اما‪ ،‬پس از مدت کوتاهی‪ ،‬يونيفورم نظامی به وی داده‬
‫شد و او شروع به طی مدارج ترقی تا پادشاهی کرد‪ .‬قامتی به طول‬
‫‪ ۶‬فوت و ‪ ۴‬اينج داشت‪ .‬مردی خشن‪ ،‬جنگ آزموده‪ -‬هم با شمشير و‬
‫هم با مسلسل‪ - ،‬بدزبان‪ ،‬فحاش و تند خو بود‪ .‬به جهت شهامت و‬
‫شجاعت مورد تحسين قرار گرفته بود‪ .‬ردپائی از آبله – که در کودکی‬
‫به آن مبتل بشده بود‪ -‬در صورتش ديده می شد که آن را مهيب و‬
‫ترسناک می کرد‪.‬‬
‫رضا‪ ،‬در خلل دوران سربازی‪ ،‬امکان يافت تا به گوشه و کنار کشور‬
‫سفر کرده و از نزديک شاهد بدبختی مردم اش باشد‪ .‬در بسياری از‬
‫عمليات سرکوبگرانه عليه قبايل‪ ،‬راهزنان و اشرار که بربخش عمده‬
‫ایب بازب بحاشيهب بايرانب بتسلطب بداشتند‪،‬ب بشرکتب بکرد‪.‬ب بسياستمداری‬
‫انگليسیب بگفتهب باستب ب"ب ببهب بنظرب بمیب برسدب بدرب بهرب باقدامیب بکهب ببرای‬
‫بازداشتب براهزنانب بياب بفرونشاندنب باغتشاشب – بدرب بهرب بنقطهب بکشور‪-‬‬
‫انجام شده‪ ،‬او شرکت کرده است‪ ".‬رضا به زودی‪ ،‬با مردم کشورش‬
‫در نفرت از حاکمان قاجار‪ ،‬همدل شد‪ .‬اين نفرت او را به ابزاری‬
‫برای انگليسی ها تبديل کرد که از سروکار داشتن با رهبران قبيله ای‬
‫دمدمی مزاج به ستوه آمده و نياز به دولت مرکزی قوی تر داشتند‪.‬‬
‫انگليسی ها‪ ،‬او را در بريگاد قزاق يافتند‪ ،‬برای ربودن قدرت بريگاد و‬
‫اخراج افسران روسی آن‪ ،‬تصميم گرفتند با کودتا‪ ،‬شخص مورد نظر‬
‫خود را‪ ،‬به جای نخست وزير شاه‪ ،‬به نخست وزيری منصوب کنند‪.‬‬
‫نامزد مورد نظر آنان‪ ،‬روزنامه نگاری آتشين مزاج‪ ،‬به نام سيد ضياء‬
‫بود‪ .‬برای تامين قدرت نظامی مورد نياز سيد ضياء به رضا‪ ،‬نزديک‬
‫شدند‪ .‬او نيز به اين نزديکی تمايل داشت‪ .‬رضا و جمعی از افسران‬
‫زير دست او‪ ،‬در عصر بيستم فوريه ‪ ۲۰۰۰ ، ۱۹۲۱‬سرباز را به حوالی‬
‫تهران فرستادند‪ .‬رضا با نطقی پرشور سربازان را تهيج کرد‪ " :‬هم‬
‫قطارانب بمن‪،‬ب بشماب ببرایب بدفاعب بازب بسرزمينب باجدادیب بتان‪،‬ب بهمهب بگونه‬
‫فداکاری کرده ايد‪ ...‬اما بايد اعتراف کنيم که فداکاری ما‪ ،‬صرفا برای‬
‫حفظ و حمايت مشتی دزد و خيانتکار در پايتخت بوده است‪ ...‬اين‬

‫‪37‬‬
‫اشخاص حقير همان عناصر خائنی هستند که آخرين قطره خون ملت‬
‫را مکيده اند"‬
‫هيجانب بدرب باردوب ببهب بنهايتب برسيد‪،‬ب بوب برضاب برسيد‪،‬ب بوب برضا‪،‬ب باينب بمرد‬
‫ناشکيبا‪ ،‬از فرصت بهره جست‪ .‬پيش از سحر روز بعد سربازان اش‬
‫وارد تهران شده و نخست وزير و ديگر اعضا هيئت دولت را دستگير‬
‫کردند‪ .‬رضا‪ ،‬از شاه فاسد احمد شاه‪ ،‬دو درخواست کرد‪ :‬سيد ضياء‬
‫بايد به سمت نخست وزير و شخص او به سمت فرمانده بريگاد قزاق‬
‫منصوب شود‪ .‬شاه‪ ،‬نه اراده و نه امکانی برای مقاومت داشت‪ .‬کودتا‬
‫در ظرف چند ساعت و تقريبا بدون هيچ مقاومتی‪ ،‬پيروز شده بود که‪،‬‬
‫شاهدیب ببرب بقدرتب بانگلستان‪،‬ب بضعفب بخاندانب بدرب بحالب باحتضارب بقاجار‬
‫واعتماد به نفس آشکار رضا خان بود‪.‬‬
‫هنگب بقزاق‪،‬ب بفوراب بعازمب بآرامب بکردنب بکشورب بوب بسرکوبب بارتشب بهاب بی‬
‫محلی شد‪ .‬قدرت به دست رضا خان افتاد‪ .‬او‪ ،‬درست ‪ ۳‬ماه بعد از‬
‫کودتا‪ ،‬سيد ضياء را عزل و وادار به ترک کشور و پس از چندی‪ ،‬شاه‬
‫را متقاعد به سفر به خارج از کشور‪ ،‬ظاهرا به بهانه بيماری‪ ،‬کرد‪.‬‬
‫اين سرباز جاه طلب‪ ،‬به سرعت نخست وزير‪ ،‬فرمانده ارتش و رهبر‬
‫واقعی حکومت احيا شده ايران شد‪.‬‬
‫رضا‪ ،‬خود را ملی گرا‪ ،‬اعلم کرد اما‪ ،‬هم به قدرت حاميان انگليسی‬
‫اش و هم به دينی که به آنها داشت‪ ،‬واقف بود‪ .‬در يک بررسی از‬
‫کودتا چنين نتيجه گيری شده است‪ " :‬در مداخله افسران انگليسی‪،‬‬
‫ترديدی نيست‪ ...‬روز قبل از ورود به تهران‪ ،‬سيد ضياء ‪ ۲۰۰۰‬تومان‬
‫به رضا خان وب ‪۲۰۰۰۰‬تومان بهب ‪ ۲۰۰۰‬سرباز زير دست اش پرداخت‬
‫کرد‪ .‬هيچ ايرانی نمی توانست در زمانی چنين کوتاه‪ ،‬اين مقدار پول‬
‫نقد فراهم کند"‪.‬‬
‫رضا خان‪ ،‬به محض اين که به انتهای پلکان قدرت رسيد‪ ،‬ناگزير از‬
‫انتخاب يک نظام سياسی شد که در قالب آن حکمروائی کند‪ .‬او که‬
‫به شدت کمال آتاتورک‪ ،‬اصلح گر ترک را‪ ،‬تحسين می کرد ابتدا در‬
‫نظر داشت که با تاسی از آتاتورک‪ ،‬ايران را جمهوری و خود را رئيس‬
‫جمهور اعلم کند‪ .‬اما اين امر موجب هراس طبقه مذهبی شد که از‬
‫تصميماتب بآتاتورکب بدرب بامحاءب بسلطنتب بوب بخلفتب باسلمی‪،‬ب بعميقا‬
‫وحشت زده بودند لذا‪ ،‬به رضا خان اصرار کردند تا رژيم سلطنتی را‬
‫حفظ کند و در نهايت نيز او را با خود همراه کردند‪.‬‬
‫رضاب بخان‪،‬ب بهرچندب بتحصيلتب بچندانیب بنداشتب بوب ببهب بسختیب بقادرب ببه‬
‫خواندن و نوشتن بود‪ ،‬اما درک عميقی از مصلحت انديشی ايرانی‬
‫داشت‪ .‬چند سال پس از کودتا‪ ،‬نمايش تصنعی طراحی کرد که به‬
‫درستی پيش بينی می کرد او را به اوج قدرت خواهد رسانيد‪ .‬به بهانه‬
‫انديشيدن و تعمق کردن‪ ،‬به دهکده کوچکی عزيمت کرد و از همه‬
‫مقام های دولتی خود استعفا داد‪ .‬پيش از عزيمت به دهکده‪ ،‬ترتيبی‬
‫دادهب ببودب بکهب بتوسطب بدوستدارانب باش‪،‬ب بدرخواستب بهایب بزيادیب ببرای‬
‫بازگشت او به قدرت به عمل آيد‪ .‬وی برای مدتی وانمود کرد که در‬
‫مقابل اين خواست ها‪ ،‬مقاومت می کند‪ .‬اما پس از آن‪ ،‬همچنان که‬

‫‪38‬‬
‫اميدوار بود‪ ،‬احمد شاه منفور اعلم کرد که قصد بازگشت به ايران را‬
‫دارد‪ .‬مجلس که پس از شکستب ‪ ، ۱۹۱۱‬خود را بازسازی کرده اما‬
‫هرگز قدرت واقعی نيافته بود‪ ،‬از اين خبر‪ ،‬وحشت زده شد و در‬
‫شورشی يکپارچه‪ ،‬دولت قاجار را ساقط و تخت طاووس را به رضا‬
‫پيشنهاد کرد‪ .‬رضا در ‪ ۲۵‬آوريل ‪ ۱۹۲۶‬آن را قبول و خود را رضا شاه‬
‫خواندب بوب باعلمب بکردب بکهب بسلسلهب بجديدب باوب بباب بنامب بخانوادگیب بپهلویب ب‪-‬‬
‫برگرفته از نام زبانی که ايرانيان‪ ،‬پيش از فتح اسلم به آن سخن می‬
‫گفتند ‪ -‬شناخته خواهند شد‪.‬‬

‫رضا شاه مخالف تحقير انگليسی ها در انظار نبود‪ ،‬اما آنها‪ ،‬با هم‬
‫منافع اساسی مشترک داشتند‪ .‬او همان ديکتاتوری بود که انگليسی‬
‫ها در جستجويش بودند‪ .‬شخصيتی قابل اعتماد که می توانستند با وی‬
‫وارد معامله شوند و در صورت ضرورت او را سرنگون سازند‪ .‬يک‬
‫سياستمدارب بهموارهب بهوشمندب بانگليسی‪،‬ب ببنامب بهارولدب بنيکلسونب بمی‬
‫گفت‪ " :‬ايران قديم‪ ،‬هرم نامتعادلی بود که وجوه آن با بی دقتی‪،‬‬
‫بيکديگر وصل شده و بر پايه اش قرار داشت‪ ،‬هرم ايران جديد نيز‪،‬‬
‫تقريبا به همان اندازه بی انسجام است‪ ،‬اما بر روی راسش قرار‬
‫دارد‪ ،‬لذا سرنگونی آن آسان تر است‪".‬‬
‫رضا شاه‪ ،‬به هيچ طريقی نمی توانست کشورش را از مدار نفوذ‬
‫قدرتب هایب بيگانه‪،‬ب بخصوص ا بدولتب بانگلستان بخارجب کند؛ب ام ا بپسب از‬
‫تحکيمب قدرت اش‪،‬ب مستمرا درب جهتب محدودب کردنب نفوذب آنها تلش‬
‫کرد‪ .‬هيچ وامی از سرمايه گذاران خارجی نگرفت‪ ،‬فروش اموال را‬
‫به غير ايرانی ممنوع و امتياز انحصار ضرب سکه بانک شاهی ايران‬
‫را که صاحبان واقعی آن انگليسی ها بودند‪ ،‬لغو کرد‪ .‬حتی مقامات‬
‫وزارتب بامورب بخارجهب براب بازب بحضورب بدرب بميهمانیب بهایب بسفارتب ببيگانه‪،‬‬
‫ممنوع ساخت‪ .‬وقتی انگليسی ها برای ساختن راه آهن‪ -‬که بزرگترين‬
‫آرزوی او بود ‪ -‬بر استخدام مهندسين اروپائی پافشاری کردند‪ ،‬با اين‬
‫شرط پذيرفت که مهندسين اروپائی و خانواده های شان زير هر پلی‬
‫که توسط آنان ساخته می شود و برای اولين بار قطار از آن عبور‬
‫می کند‪ ،‬بايستند‪.‬‬
‫مهار گسترده پنهاور ايران‪ ،‬با نيروی نظامی‪ ،‬نيازمند ارتش عظيمی‬
‫بود‪ .‬در فقدان آن‪ ،‬رضا شاه اراده خود را با ايجاد وحشتی عبرت‬
‫انگيزب باعمالب بمیب بکرد‪.‬ب بداستانب ببیب برحمیب بهایب باوب بابتداب بمردمب برا‬
‫ترسانيد و سپس آرام کرد‪.‬‬
‫روحانيون‪،‬ب بدرب ‪،۱۹۳۵‬ب بعليهب بکشفب بحجابب ببانوانب بوب بالزامب بمردانب ببه‬
‫پوشيدن کله ‪ -‬که مانع تماس پيشانی آنها با خاک به هنگام نماز می‬
‫شد‪ -‬اعتراض کردند‪ .‬صدها مومن در مسجد خراسان مقدس(مشهد‬
‫مقدس) اجتماع کردند‪ .‬به محض آنکه رضا شاه‪ ،‬از اين تجمع مطلع‬
‫شد‪ ،‬فرمان کشتار مردم جمع شده در مسجد را صادر کرد‪ .‬بيش از‬
‫صد تن کشته شدند و ديگر اعتراضی عليه اصلحات مذهبی او صورت‬
‫نگرفت‪.‬‬

‫‪39‬‬
‫رضا شاه‪ ،‬مشکلت را با چنين قاطعيت وحشيانه ای حل می کرد‪ .‬به‬
‫عنوان مثال‪ ،‬روزی هنگام بازديد از شهر همدان در غرب ايران‪ ،‬به او‬
‫گفته شد که مردم آنجا در گرسنگی بسر می برند چون نانوايان گندم‬
‫را به منظور افزايش قيمت‪ ،‬احتکار کرده اند‪ .‬شاه به محض ديدن‬
‫اولينب بنانوا‪،‬ب بفرمانب بدادب بتاب باوب براب بميانب بتنورب بانداختهب بوب بزندب بزنده‬
‫سوزانيدند‪ .‬صبح روز بعد‪ ،‬هرنانوائی در شهر‪ ،‬پر از نان ارزان قيمت‬
‫بود‪.‬‬
‫بعضی از ايرانيان‪ ،‬از حکايت هائی اين چنين‪ ،‬وحشتزده می شدند اما‬
‫بعضی ديگر‪ ،‬با به خاطر آوردن اين که کشورشان تنها هنگامی از‬
‫شکوه برخوردار می شد که مردی قدرتمند در راس آن قرار داشت‪،‬‬
‫سکوت يا او را تحسين می کردند‪ .‬کسی نمی تواند منکر دستاوردهای‬
‫رضا شاه شود‪ .‬او که اشرار را که در بيشتر نقاط ايران ناامنی ايجاد‬
‫می کردند‪ ،‬از بين برد‪ .‬برنامه عمرانی عظيمی را آغاز کرد که کشور‬
‫را‪ ،‬دارای خيابان ها ‪ -‬مراکز خريد‪ -‬بزرگراه ها‪ ،‬کارخانه ها‪ ،‬بنادر‪،‬‬
‫بيمارستان ها‪ ،‬ساختمان های دولتی‪ ،‬خطوط آهن‪ ،‬مدارس‪ -‬هم برای‬
‫پسرها و هم برای دخترها‪ -‬کرد‪ .‬اولين خدمات دولتی و ارتش ملی را‬
‫ايجاد و نظام متريک‪ ،‬تقويم جديد‪ ،‬استفاده از نام خانوادگی و ازدواج‬
‫و طلقی عرفی را باب کرد‪ .‬آماده برای محو سنت‪ ،‬پوشيدن لباس‬
‫هایب بسنتیب براب بمحدودب بوب بعبورب بکاراوانب بهایب بشترب براب بازميانب بشهرها‬
‫ممنوع کرد‪ .‬مجموعه های قوانين را منتشر و شبکه ای از محاکم‬
‫عرفی برای اجرای آنها‪ ،‬ايجاد کرد‪ .‬در ‪ ، ۱۹۳۵‬اعلم کرد بيش از اين‬
‫تحمل نمی کند که کشورش بنام پرشيا خوانده شود ‪ -‬واژه ای که‬
‫عمدتا توسط بيگانگان به کار می رفت‪ -‬و بر واژه ايران‪ -،‬کلمه ای‬
‫که هموطنان اش از آن استفاده می کردند‪ -‬تاکيد کرد و با قاطعيت‬
‫مخصوص به خود‪ ،‬فرمان داد که هر محموله ارسالی از خارج کشور‬
‫که به نشانی پرشيا فرستاده شود‪ ،‬ناگشوده‪ ،‬بازگردانيده شود‪.‬‬
‫رضاب بشاه‪،‬ب بباب بوجودب بشورب باصلحب بطلبانه‪،‬ب بهرگزنتوانستب بدگرگونی‬
‫واقعی ايجاد کند‪ .‬در حکومت او‪ ،‬روزنامه ها کامل بسانسور شدند‪،‬‬
‫تشکيلتب بکارگریب بممنوع‪،‬ب بشخصيتب بهایب بمخالفب بکشته‪،‬ب بحبسب بيا‬
‫مجبور به فرار از کشور شدند‪ .‬قبايل چادرنشين را که يادگار گذشته‬
‫و در تضاد با وضعيت جديد می دانست در مناطق لم يزرع اسکان داد‬
‫که در نتيجه‪ ،‬هزاران تن از آنان بيمار شدند و در گذشتند‪ .‬تجارت‪ ،‬در‬
‫دستهای دولت و عده قليلی از سرمايه گذاران وفادار‪ ،‬متمرکز بود‪.‬‬
‫ازب بطريقب باخذب برشوهب بازب بمعاملتب بخارجیب بوب باخاذیب بازب بسرکردگان‬
‫قبايل‪ ،‬شخصا فوق العاده ثروتمند شد‪ .‬آنقدر زمين ضبط و مصادره‬
‫کرد که در اوج قدرت اش‪ ،‬ثروتمندترين مالک کشور بود‪.‬‬
‫يکی از اعضای مجلس انگلستان اظهار کرد" رضا شاه‪ ،‬همه دزدان و‬
‫راهزنان را ريشه کن کرد تا مردم کشورش بدانند که ازآن پس فقط‬
‫يک دزد در ايران وجود دارد"‬
‫رضا شاه‪ ،‬در ‪ ۱۹۳۴‬به ترکيه سفر کرد تا با آتاتورک ديدار کند‪ .‬دو مرد‬
‫باب بيکديگرب ببهب بخوبیب بکنارب بآمدندب باماب بهمينب بکهب بازب بشهرکب بهایب بترکيه‬

‫‪40‬‬
‫بازديدب بکردند‪،‬ب بشاهب بازب بسرعتب بحرکتب بترکيهب ببهب بسویب بتجددب بگرائی‪،‬‬
‫افسرده و مايوس شد‪ .‬به کشور بازگشت و تصميم گرفت‪ ،‬کوشش‬
‫خود را برا ی دگرگونی جامعه ايران دوچندان کند‪ .‬با شورواشتياق و‬
‫بدون توجه به الگوهای اجتماعی درازمدت کشور يا باورهای مذهبی‬
‫آنان‪ ،‬به پيش تاخت‪ .‬اما از آنجا که از دولتمردی و مهارت سياسی‬
‫آتاتورک‪ ،‬برخوردار نبود‪ ،‬بيشتر جمعيت کشوررا عليه خود شوراند‪.‬‬
‫رضا شاه‪ ،‬شيفته جنبش های فاشيستی بود که در سالهای دهه ‪۱۹۳۰‬‬
‫در اروپا ظهور کرده بودند‪ .‬در نظراو موسولينی‪ ،‬فرانکو‪ ،‬هيتلر‪ ،‬همان‬
‫راهیب براب بدرب بپيشب بگرفتهب ببودندب بکهب باوب بانتخابب بکردهب ببود‪:‬ب بتصفيهب بو‬
‫يکپارچه کردنب ملتب هایب بیب نظم وب ضعيف‪ .‬او براب ی نابودب کردن‬
‫هويت اقليت ها‪ ،‬خصوصا کردها و آذری ها مبارزه بيرحمانه ای را آغاز‬
‫کرد‪.‬ب ببهب بمنظورب بهدايتب بافکارب بعمومیب بدرب بستايشب بخودب بو بعقايداش‬
‫انجمن تشکيل داد‪.‬‬
‫يکیب بازب بروزنامهب بهایب بطرفدارب بشاهب بنوشت‪:‬ب ب"ب بهدفب باصلیب بکشور‬
‫آلمان‪،‬ب بنيلب ببهب بافتخاراتب بگذشته‪،‬ب بباب بايجادب بغرورب بملی‪،‬ب بانزجارب باز‬
‫بيگانگانب بوب بجلوگيریب بازب باختلسب بوب بخيانتب بنسبتب ببهب بکشورب بتوسط‬
‫يهوديان و بيگانان است‪ ،‬اهداف ما نيز همان است‪".‬‬
‫رضا شاه‪ ،‬با آرمان آلمان همدلی قابل ملحظه ای احساس می کرد‪،‬‬
‫تا حدودی به اين دليل که نياز به يک دوست خارجی داشت تا دشمنی‬
‫فزاينده اش نسبت به انگلستان و روسيه را با او تقسيم کند‪ .‬در آغاز‬
‫جنگ جهانی دوم‪ ،‬سياست بی طرفی اتخاذ کرد و کامل بسوی آلمان‬
‫متمايل شد‪ .‬به صدها عامل آلمانی اجازه فعاليت در ايران داد‪ .‬برای‬
‫کسب حمايت جنگ سالران منطقه ای‪ ،‬کوشش بسيار کرد‪ .‬رهبران‬
‫غربی‪ ،‬از اين که نازی ها از ايران به عنوان سکوئی برای حمله از‬
‫طرفب بمرزب بجنوبیب باتحادب بجماهيرب بشورویب باستفادهب بکنندب بکهب بدرب باين‬
‫صورت‪ ،‬کار متحدين جنگ دشوارتر می شد‪ .‬به هراس افتادند‪ .‬برای‬
‫جلوگيری از آن‪ ،‬درب ‪ ۲۵‬بآگوستب ‪ ، ۱۹۴۱‬نيروهای انگليس و شوروی‬
‫وارد خاک ايران شدند‪ .‬هواپيماهای شان از آسمان اعلميه بر روی‬
‫تهرانب بمیب بريختند‪.‬ب باعلميهب بهاب بحاویب باينب بمطلبب ببود‪:‬ب ب"ب بماب بتصميم‬
‫گرفتهب بايمب بکهب بآلمانب بهاب ببايدب ببروند‪،‬ب باگرب بايرانب بآنهاب براب باخراجب بنکند‪،‬‬
‫انگليس ها و روس ها اين کار را خواهند کرد‪".‬‬
‫بعضی از ايرانيان‪ ،‬بايد بازی روزگار را در مورد اين دو کشور درک‬
‫کرده باشند که خود را دوست و حامی ايران وانمود می کردند‪ ،‬اما‬
‫نمی توانستند کاری بکنند‪ .‬ارتش ايران‪ ،‬ظرف چند روز تسليم شد‪.‬‬
‫بعد از تصرف نقاط حساس کشور‪ ،‬فرماندهان متحدين درخواست‬
‫کردند که رضا شاه‪ ،‬رشته پيوند حکومت اش با آلمان را قطع کند و‬
‫به نيروهای آنان اجازه استفاده از قلمروی خود را بدهد‪ .‬رضا شاه‬
‫چنانچه‪ ،‬خود را تقريبا از هر طبقه جامعه ايرانی‪ ،‬منزوی نمی کرد و‬
‫به جای اين که مشاورين خردمند را بکشد و يا تبعيد کند‪ ،‬گروهی از‬
‫آنان را در کنار خود نگه می داشت‪ ،‬شايد می توانست مقاومت کند‪.‬‬

‫‪41‬‬
‫اماب باوب بخودب براب بتنهاب بيافتب بوب بروياهایب باشب ببهب بدليلب بخودخواهیب بکوته‬
‫بينانه‪ ،‬فساد و خودبينی بی حدوحصرش‪ ،‬برباد رفت‪.‬‬
‫رضا شاه نمی خواست با متحدين همکاری کند‪ .‬آنها نيز به او نيازی‬
‫نداشتند‪،‬ب بلذاب بدرب ‪ ۱۶‬ببسپتامبر ‪،۱۹۴۱‬ب بازب بسلطنتب بکنارهب بگيریب بکرد‪.‬‬
‫فردای آن روز پسر ارشد او‪ ،‬محمدرضای بيست و يکساله‪ ،‬سوگند‬
‫ياد کرد که راه او را ادامه دهد‪ .‬خبر ديگری از رضا شنيده نشد‪ .‬او ‪۳‬‬
‫سال بعد‪ ،‬در ژوهانسبورگ درگذشت‪.‬‬
‫رضا شاه‪ ،‬اگرچه می پنداشت که شخص بصير و نوآوری است‪ ،‬اما‬
‫در واقع‪ ،‬سنت استبداد يا حاکميت مطلق را که قلب ايرانيان است‪،‬‬
‫تقويت کرد‪ .‬اصلحات او‪ ،‬سطحی بود و دليل آن که با خشونت اعمال‬
‫می شد‪ ،‬عميقا موجب بيزاری پيروان اش گرديد‪ .‬او‪ ،‬در جهت ايجاد‬
‫احساس مشترک و مسئوليت شهری که بمنزله قلب جوامع موفق‬
‫است‪ ،‬پيشرفتی نکرد‪ .‬کوشش او‪ ،‬در نجات ايران از نفوذ بيگانگان‪،‬‬
‫از جنبه نظری قابل تحسين اما از جنبه عملی ناموفق و مصيبت بار‬
‫است‪ .‬سرانجام‪ ،‬اميال مستبدانه اش‪ ،‬با کشاندن او به سمت اتحاد با‬
‫قدرت های فاشيستی‪ ،‬او را سرنگون کرد‪ .‬کناره گيری او‪ ،‬ايران را‬
‫در دست های بيگانگان و شاه جوان سردرگم و ضعيف النفس باقی‬
‫نهاد‪.‬ب بسلطنت‪،‬ب ببازهمب بازب بعهدهب بحلب ببحرانب بمداومب بتوسعهب بوب بهويت‬
‫کشور برنيامد‪ .‬با پايان جنگ جهانی دوم‪ ،‬ايرانيان‪ ،‬نيازمند رهبر ی از‬
‫نوع ديگر بودند‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫موج نفت‬
‫سال ها زندگی در بيابان های سنگی ايران‪ ،‬آن جا که آبله بيداد می‬
‫کرد‪ ،‬راهزنان و جنگ سالران حکمروايی می کردند‪ ،‬آب حياتی‪ ،‬اما‬
‫در دسترس نبود و درجه حرارت‪ ،‬اغلب از ‪ ۱۲۰‬درجه هم بيشتر می‬
‫شد‪ ،‬مکن است ممکن بود مردی ضعيف تر از جرج رينولدز را به‬
‫جنون يا بدتر از آن بکشاند‪ .‬رينولدز اما‪ ،‬از آن مردان افسانه ای بود‬
‫که پايداری و شجاعت اش تاريخ جهان را عوض کرده است‪ .‬او زمين‬
‫شناسی خود آموخته و مهندس نفت بود که ماموريت های متعددش‬
‫به جنگل های سوماتران به اعتبار او می افزود‪ .‬او در خلل دهه اول‬
‫قرن بيستم‪ ،‬در ابتدای پنجاه سالگی‪ ،‬زمين های خشک و لم يزرع‬
‫ايران را به جستجوی نفت در می نورديد‪ .‬گروهی از مردان لهستانی‬
‫و حفاران کانادايی‪ ،‬يک پزشک بی صلحيت هندی و چند ده نفر از‬
‫مردانب ببومي‪-‬ب بکهب بحتیب بنمیب بدانستندب بنفتب بچيست‪-‬ب ببراب بیب بحمل‬
‫تجهيزات حفاری و حفر چاه‪ ،‬او را همراهی می کردند او در نامه ای‬
‫به کشورش با تاسف نوشته بود‪ " :‬گروهی چنين ناتوان‪ ،‬به ندرت‬
‫ديده ام‪".‬‬

‫‪42‬‬
‫خانه‪ ،‬برای او لندن بود که در آنجا‪ ،‬حامی ميليونرش ويليام ناکس‬
‫دارسی مشتاقانه‪ ،‬منتظر اخبار خوش بود‪ .‬دارسی‪ ،‬ثروت اش را از‬
‫استخراج و اکتشاف طل بدر استراليا به دست آورده بود‪ ،‬اما به اين‬
‫مقدارب براضیب بنبود‪.‬ب باوب بمیب بدانستب بکهب بنفتب بمادهب بگرانبهاترب بو‬
‫پرارزشتریب بازب بطلستب بوب بايران‪،‬ب ببهب بگفتهب بزمينب بشناسیب بکهب بتقريبا‬
‫تمامیب بآنب براب بمساحیب بکردهب ببودب ب"ب ببیب بترديد‪،‬ب بسرزمينب بنفب بخيزی‬
‫است"‪.‬ب بدارسی‪،‬ب بدرب بسالب ‪،۱۹۰۱‬ب بباب بشاهب بايران‪،‬ب بمظفرالدينب بشاه‬
‫قراردادیب بمنعقدب بکردب بوب ببهب بموجبب بآن‪،‬ب بامتيازب بانحصارب بوب باکتشافب بو‬
‫استخراج نفت را در حوزه وسيعی از ايران‪ - ،‬وسيع تر از مجموع‬
‫تگزاس و کاليفرنيا‪ -‬به دست آورده بود و برای تضمين آن‪ ،‬به شاه که‬
‫به توصيف کاردار انگلستان در تهران " کودک سالخورده" ای بود‪،‬‬
‫‪ ۲۰۰۰‬پوند پرداخت و به همين ميزان‪ ،‬او را در سهام شرکت شريک‬
‫کرد‪ ،‬به انضمام اين که‪ ،‬وعده ‪ ۱۶‬درصد از عوايد آينده را داد‪.‬‬
‫دارسی‪ ،‬سبيلوی سرشناس طبقه ممتاز لندن‪ ،‬که به خاطر حرکات‬
‫مسرفانه‪ ،‬مانند دعوت از انريکو کارسوی آوازهب خوان در ميهمانی‬
‫های خصوصی اش‪ ،‬شهرت يافته بود‪ ،‬هرگز فکر سفر به ايران را‬
‫نکرد‪ .‬در عوض رينولدز را استخدام و با صدور چک‪ ،‬طی ماه ها و‬
‫سالب بهایب بمتمادی‪،‬ب بازب باينب بکسبب بمخاطرهب بآميز‪،‬ب بحمايتب بمیب بکرد‪.‬‬
‫نشاط او در ژانويه ‪ ۱۹۰۴‬وقتی که بالخره رينولدز به نفت رسيد‪ ،‬اوج‬
‫گرفت اما‪ ،‬چند ماه بعد که چاه خشک شد‪ ،‬سرزندگی او هم فروکش‬
‫کرد‪ .‬ذره ذره از ثروت اش کاسته می شد و در نهايت مجبور شد‬
‫قسمتب باعظمب بامتيازشب براب ببهب باتحاديهب بگلسکو‪-‬ب بکهب بحتیب بازب باوب بهم‬
‫ثروتمندتر بود‪ -‬واگذار کند‪.‬‬
‫سرمايهب بگذارب باسکاتلندیب بکهب بمسئولب باکتشافب بنفتب بدرب بايرانب ببود‪،‬‬
‫دريافت که تحولی اساسی‪ ،‬در شرف وقوع است و جهان و بريتانيا را‬
‫شکل تازه ای خواهد داد‪ .‬سوخت داخلی موتورها‪ ،‬به زودی تمام جنبه‬
‫هایب حياتب انسانی را دگرگونب خواهدب کرد و تسلطب برب نفت‪،‬ب برای‬
‫تامين سوخت آنها‪ ،‬کليدی برای به دست آوردن قدرت جهانی است‪.‬‬
‫نفت‪ ،‬پيش از آن در حوالی دريای خزر‪ ،‬هلند شرقی‪ ،‬هندوستان و در‬
‫ايالت متحده آمريکا کشف شده بود اما نه انگلستان و نه هيچ يک از‬
‫مستعمرات اش‪ ،‬موفق به استخراج نفت نشده بودند و اميدی نيز‬
‫برای استخراج آن در آينده نبود‪ .‬انگليسی ها اگر نمی توانستند نفت‬
‫را در جايی کشف کنند‪ ،‬بر امواج نيز نمی توانستند تسلط يابند‪.‬‬
‫دارسی و شرکاء اسکاتلندی اش‪ ،‬تا سالب ‪ ۱۹۰۸‬ببيش از نيم ميليون‬
‫پوند صرف اين سرمايه گذاری مخاطره آميز در ايران کرده اما چيزی‬
‫بهب بدستب بنياوردهب ببودندب بوب بدرب بنهايت‪،‬ب ببهب باينب بنتيجهب برسيدندب بکهب ببايد‬
‫عمليات اکتشافی شان را متوقف و در جای ديگر به جستجو بپردازند‪.‬‬
‫در آغاز ماه می‪ ،‬تلگرامی با اين مضمون به رينولدز مخابره کردند که‬
‫درب بمضيقهب بمالیب بقرارب بدارندب بوب بدستورب بدادند‪:‬ب ب"ب بکارب براب بمتوقف‪،‬‬
‫کارمندان را اخراج‪ ،‬هرچه از تجهيزات را که به هزينه انتقال آن می‬
‫ارزد‪ ،‬جهت بازپس فرستادن به ساحل منتقل کن و به خانه برگرد"‪.‬‬

‫‪43‬‬
‫می بايست لحظات توانفرسايی برای رينولدز بوده باشد‪ ،‬کسی که‬
‫سال ها در سخت ترين شرايط قابل تصور‪ ،‬برای يافتن گنجی زحمت‬
‫کشيدهب ببودب بکهب بمیب بدانستب بجهانب براب بتغييرب بخواهدب بداد‪.‬ب بباب بتلشی‬
‫نوميدانهب ببرایب ببهب بدستب بآوردنب بزمان‪-‬ب بهرچقدرب بکهب بممکنب ببود‪-‬ب ببه‬
‫مردان اش گفت که در چنين جای دور افتاده ای‪ ،‬به صحت تلگرام‬
‫ها‪ ،‬نمی توان اطمينان داشت لذا بايد به کارشان ادامه دهند تا متن‬
‫تلگرام بوسيله نامه تاييد شود‪.‬‬
‫رينولدز‪ ،‬در چادرش واقع درپايگاه عملياتی غرب ايران‪ ،‬به نام مسجد‬
‫سليمان‪ ،‬در خواب بود که صداهايی نامفهوم و فريادهايی وحشيانه‬
‫ساعتب ‪ ۴‬بصبحب ‪ ۲۶‬بمیب ‪ ، ۱۹۰۸‬او را از خواب پراند‪ .‬برخاست و به‬
‫سوی جلگه سنگی دويد و ديد که نفت‪ ،‬از يکی از چاه هايش در حال‬
‫فوران است‪ .‬در آنچه که شايد از آخرين تلشهايش محسوب شود‪،‬‬
‫بزرگترين حوزه نفتی آن زمان را‪ ،‬حفاری کرده بود‪.‬‬
‫رهبران بريتانيا‪ ،‬اين فرصت و پی آمدهای آن را به سرعت ربودند‪ .‬در‬
‫پائيزب ‪،۱۹۰۸‬ب بترتيبیب بدادندب بکهب بگروهیب بازب بسرمايهب بگذاران‪،‬ب بشرکت‬
‫جديدی‪،‬ب بشرکتب بنفتب بانگليس‪-‬ب بپرشياب براب بتاسيسب بکنندب بتاب بانحصار‬
‫دارسی و تسلط بر تحقيق و توسعه نفت در ايران را درخود جذب‬
‫کند‪ .‬پنج سال بعد به اصرار رئيس درياداری‪ ،‬وينستون چرچيل‪ -‬که‬
‫جنگ جهانی را پيش بينی کرده و برای تامين سوخت کشتی ها که‬
‫پيروزی در جنگ را در گرو آنها می دانست‪ ،‬به نفت احتياج داشت‪-‬‬
‫دولت بريتانياب ‪ ۲‬بميليون پوند برای خريدب ‪ ۵۱‬بدرصد از سهام شرکت‬
‫پرداخت‪ .‬از آن لحظه به بعد منافع بريتانيا و شرکت نفت انگليس‪-‬‬
‫پرشياب بمشترکب بوب بغيرقابلب بتفکيکب بشد‪.‬ب بچرچيلب باعلمب بکردب ب"ب بتفوق‪،‬‬
‫جايزه اين سرمايه گذاری مخاطره آميز بود"‪.‬‬
‫شرکت نفت انگليس‪ -‬پرشيا‪ ،‬در خلل سال های نخستين موجوديت‬
‫خود‪ ،‬چاه های متعدد حفر و بيش از صد مايل‪ ،‬خطوط نفتی ايجاد و‬
‫ميليون ها بشکه نفت استخراج کرد‪ .‬همچنين جايگاه های متعدد پمپ‬
‫بنزين در سراسر کشور شاهنشاهی انگلستان ساخت و نفت را به‬
‫کشورهایب باروپائیب بوب باسترالياب بفروخت‪.‬ب بمهمب بترب بآنب بکه‪،‬ب بشروعب ببه‬
‫ساختن پاليشگاهی در جزيره آبادان(!) در خليج فارس کرد که به‬
‫مدت نيم قرن بزرگترين پاليشگاه جهان بود‪.‬‬
‫آبادان‪،‬ب بواقعب بدرب بانتهایب بشمالیب بخليج‪،‬ب ببهب بتدريجب بوب بدرب بمدتب بزمانی‬
‫هزارساله به وجود آمد‪ .‬از گل و لی رودخانه هايی ساخته شد که به‬
‫هم پيوسته و آبراه شط العرب را تشکيل می دادند‪ .‬اولين مهندسی‬
‫کهب بشرکتب بنفتب بانگليس‪-‬ب بپرشياب ببهب بآنجاب بفرستاد‪،‬ب بمردیب ببيستب بو‬
‫هشت ساله به نام ار ار ديويد سون‪ ،‬در نامه ای به کشورش در سال‬
‫‪،۱۹۰۹‬ب بنوشت‪:‬ب بآبادانب بجايیب باستب بباب ب"ب بآفتابب بدرخشان‪،‬ب بلجن‪،‬‬
‫حشرات" کامل مسطح و بدون حتی يک سنگ بزرگتر از دست انسان‬
‫و يک از داغ ترين مکان های روی زمين‪ .‬با اين همه در طول چند‬
‫سال‪،‬ب بديويدب بسونب ببيشب بازب بهزارب بکارگرب ببومیب ببرایب بساختب بقايق‪،‬‬
‫اسکلهب بوب بساختمانب بهایب بآجریب بدرب باختيارب بداشت‪.‬ب بآبادانب ببهب بزودی‪،‬‬

‫‪44‬‬
‫دارای ايستگاه توليد برق‪ ،‬چندين فروشگاه‪ ،‬کارخانه‪ ،‬جايگاه تصفيه‬
‫آب و حتی خط آهن کوتاهی شد‪ .‬احداث اولين خط لوله نفت در‬
‫ميدانی که به ميدان توليد نفت معروف شد‪ ،‬در سال ‪ ۱۹۱۱‬به اتمام‬
‫رسيد و نفت‪ ،‬در سال بعد به جريان افتاد‪.‬‬
‫طولیب بنکشيدب بکهب بآبادان‪،‬ب بشهرب بشلوغیب بشدب بباب ببيشب بازب بيکصدب بهزار‬
‫سکنهب بکهب ببيشترب بآنان‪،‬ب بکارگرانب بايرانیب ببودند‪.‬ب بازب بباشگاهب بخصوصی‬
‫ايرانيان‪،‬ب بکهب بدرب بآنب بپيشخدمتب بهایب بيونيفورمب بپوشيدهب ببهب بمديران‬
‫انگليسی خدمت می کردند‪ ،‬تا اقامتگاههای پر ازدحام کارگران ايرانی‬
‫و منبع های آب با علمت " نه برای ايرانيان"‪ ،‬منطقه ای مستعمراتی‬
‫به شيوه قديمی بود‪ .‬تقريبا تمام تکنسينها و کارمندان‪ ،‬انگليسی بودند‬
‫و برای آن ها و خانواده شان که در خانه های آراسته با چمن های‬
‫اصلح شده و تراس های زيبا زندگی می کردند‪ .‬آبادان شهری با صفا‬
‫و بهشتی بود‪.‬‬
‫زندگی ده ها هزار کارگر ايرانی‪ ،‬اما بسيار متفاوت بود‪ .‬آنها در زاغه‬
‫ها و آلونک های باريک و دراز زندگی می کردند که دارای بهداشتی‬
‫ابتدايی بود‪ .‬مغازه ها‪ ،‬سينماها‪ ،‬اتوبوس ها و ديگر تسهيلت‪ ،‬برای‬
‫آنها ممنوع بود‪ .‬با اين همه‪ ،‬کارگران ايرانی زندگی را در ميان شبکه‬
‫ای از لوله های غول آسا‪ ،‬مخزن های غار مانند و در سايه دودکش‬
‫های بلند که تمام شبانه روز از آن دود بيرون می آمد‪ ،‬با کارفرمايان‬
‫شان تقسيم می کردند‪ .‬هوای سنگين از گاز سولفور‪ ،‬يادآور دائمی‬
‫ثروت عظيمی بود که اززير خاک ايران به خزانه شرکت انگليس‪-‬‬
‫پرشيا سرازير می شد‪.‬‬
‫هرگونه ترديد در مورد ارزش اين منبع جديد‪ ،‬با تجربه جنگ جهانی‬
‫اول از بين رفته بود‪ .‬در اين جنگ همچنانکه لردکرزن آن را توصيف‬
‫کرده بود متحدين " روی موجی از نفت‪ ،‬در پيروزی شناور شدند"‪.‬‬
‫طی سال های بعد‪ ،‬ميزان نفتی که از آبادان جاری شد به تدريج رو‬
‫به افزايش نهاد و از کمتر از ‪ ۳۰۰‬هزار تن در سال ‪ ،۱۹۱۴‬به پنج برابر‬
‫آن در سال ‪ ۱۹۲۰‬رسيد‪ .‬شرکت ‪ ،‬اولويت را به ناوگان سلطنتی داده‬
‫بود که نفت را با تخفيف زياد خريداری می کرد‪ .‬آنچه باقی می ماند‬
‫به مشتريان صنعتی و رانندگان در بريتانيا و سپس با افزايش مقدار‬
‫آن به ساير نقاط جهان فروخته می شد‪.‬‬
‫نفت‪ ،‬می توانست شاهان قاجار را مقتدر و ثروتمند سازد‪ .‬هرچند آنها‬
‫امکانیب ببرایب بکشفب بياب باستخراجب بمنابعب بشانب ببدونب بکمکب ببيگانگان‬
‫نداشتندب باماب بباب بدورب بانديشیب ببيشتر‪،‬ب بمیب بتوانستندب بمعاملهب ببهتریب ببا‬
‫شرکاء انگليسی شان کنند‪ ،‬حال آنکه حق مسلم خود را به پشيزی‬
‫فروختند پرداخت حق امتياز ايران در سال ‪ ۱۹۲۰‬بر اساس قرارداد‪،‬‬
‫‪ ۱۶‬درصد از منافع خالص شکت‪ ،‬يعنی ‪ ۴۷۰۰۰‬پوند بود‪ .‬احمد شاه آن‬
‫راب بمائدهب بآسمانیب بتلقیب بمیب بکرد‪،‬ب بحالب بآنکهب بدرب بمقايسهب بباب بآنچهب ببه‬
‫خزانه شرکت سرازير می شد مبلغ ناچيزی بود‪.‬‬
‫سال بعد‪ ،‬افول دولت قاجار و طلوع رضا خان را به همراه داشت‪.‬‬
‫رضا هم چنان که پايه های حکومت خود در ايران را استوار می کرد‬

‫‪45‬‬
‫نگاهی تحقير آميز به شرکت انگليس‪ -‬پرشيا و امتياز دارسي‪ -‬سرمايه‬
‫اصلیب بوب بمحوریب بشرکت‪-‬ب بداشت‪.‬ب بميزانب بدرآمدب بشرکت‪،‬ب بارقامی‬
‫نجومی بود و روشی که طبق آن سهم ايران ‪ ۱۶‬درصد محاسبه شده‬
‫بود‪ ،‬بيشتر مورد سوال قرار گرفت و شکاف بين زندگی انگليسی ها‬
‫و کارگران ايرانی به تدريج عميق تر شد‪ .‬رضا‪ ،‬که اکنون رضا شاه‬
‫ناميده می شد‪ ،‬در سالب ‪ ، ۱۹۲۸‬به وزرای دولت خود دستور داد تا‬
‫پيمان جديد و منصفانه تری با شرکت منعقد کنند‪ .‬انگليسی ها‪ ،‬رضا‬
‫شاهب براب بجدیب بنگرفتندب بوب ببهب بمدتب ‪ ۴‬بسالب بباب بامتناعب بوب بتاخيرب باوب برا‬
‫سردوانيدند‪ .‬زمانی که او‪ ،‬جوش و خروش می کرد‪ ،‬بحران جهانی‬
‫گسترشب بيافتب بوب بسودیب بکهب بشرکتب ببهب بدولتب بايرانب بمیب بپرداخت‪،‬‬
‫شروع به کاهش کرد‪ .‬رضا شاه‪ ،‬سرانجام از خشم منفجر شد‪ .‬در‬
‫جلسه هيات دولت درب ‪ ۲۶‬نوامبرب ‪ ، ۱۹۳۲‬به وزراء به دليل اين قصور‬
‫ناسزا گفت و دستور داد تا پرونده چهار ساله مذاکرات شان را حاضر‬
‫کنند‪.‬ب هنگامیب که بپروندهب ببه بحضورش بآوردهب شد‪،‬ب آنب را بدرب بخاری‬
‫انداخت و روز بعد به شرکت اعلم کرد که امتياز دادرسی را لغو‬
‫کرده است‪.‬‬
‫اين عمل‪ ،‬اگر امکان باقی ماندن می يافت‪ ،‬به معنای پايان عمليات‬
‫شرکتب بانگليس‪-‬ب بپرشياب بدرب بايرانب بوب بدرب بنتيجه‪،‬ب بمرگب بشرکتب ببود‪.‬‬
‫مقاماتب بانگليسی‪،‬ب بوحشتب بزدهب بوب بمضطربب بوب بدرماندهب ببودند‪.‬ب ببه‬
‫جامعه ملل شکايت بردند و درآنجا‪ ،‬با ادعای متقابل نمايندگان ايرانی‬
‫مواجه شدند که شرکت را متهم می کردند که به صورت ماهرانه ای‪،‬‬
‫درب بحسابب بهایب بشرکتب بدستب ببردهب بوب بباب بفريب‪،‬ب بايرانب براب بازب بسهم‬
‫قانونیب بخودب بمحرومب بکردهب باست‪.‬ب بسرجانب بکارمن‪،‬ب برئيسب بشرکت‬
‫انگليس‪ -‬پرشيا که هشت سال پيش در جشن تاجگذاری رضا شاه‬
‫شرکت کرده بود‪ ،‬دريافت که بايد مستقيما با او مذاکره کند‪ .‬کارمن‬
‫به تهران پرواز کرد‪ .‬فقط چند روز طول کشيد تا دو دوست قديمی با‬
‫يکديگر به توافق برسند‪ .‬به موجب اين مصالحه‪ ،‬منطقه ای که تحت‬
‫پوشش امتياز دارسی قرار داشت به هفتاد و پنج درصد آن تقليل‬
‫يافت‪ .‬تضمين شد که سهم ايران سالنه حداقل ‪ ۹۷۵۰۰۰‬پوند خواهد‬
‫بود و شرکت پذيرفت که‪ ،‬شرايط کار در آبادان را بهبود بخشد‪ .‬رضا‬
‫شاه نيز‪ ،‬مدت انحصار را که در سال ‪ ۱۹۶۱‬منقضی می شد‪ ،‬سی و‬
‫دوسالب بديگرب بتمديدب بکردب بوب بتوافقب بشدب بکهب بچونب بشاهب بنامب بپرشياب برا‬
‫دوست ندارد شرکت از آن پس‪ ،‬به نام شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‬
‫خواندهب بشود‪.‬ب بکارمن‪،‬ب بدرب بتلگرافیب ببهب بکشورشب بنوشتب ب"ب بشخصا‬
‫راضيم‪ ،‬امتياز جديد از هر نظر‪ ،‬دوره جديدی را در روابط ما با ايران‬
‫آغاز خواهد کرد‪".‬‬
‫پيمانب ‪ ، ۱۹۳۳‬موقعيت شرکت را در بقيه دوران حکومت رضا شاه‬
‫تثبيتب کرد‪ .‬هشتب سال بعد که انگليسی ها او را وادار به استعفا‬
‫نمودند‪ .‬رهبری را برکنار کردند که آنقدر قوی بود تا بتواند قوانين خود‬
‫راب ببهب بزورب ببرب بکشوریب بکهب ببهب بطورب بفزايندهب بناآرامب ببود‪،‬ب بتحميلب بکند‪.‬‬
‫نارضايتی از موقعيت ممتاز شرکت‪ ،‬به تدريج در طول سال های جنگ‬

‫‪46‬‬
‫رو به افزايش نهاد‪ .‬هم چنانکه ميزان نفت استخراجی شرکت از ‪۵/۶‬‬
‫ميليون تن در ‪ ۱۹۴۱‬به ‪ ۵/۱۶‬ميليون تن در ‪ ۱۹۴۵‬افزايش يافته بود‪.‬‬
‫کارگران در مارس ‪ - ۱۹۴۶‬در کمتر از يک سال پس از سکوت تفنگ‬
‫ها‪ -‬در آبادان دست به کاری زدند که در دوران رضا شاه‪ ،‬حتی تصور‬
‫آن را هم نمی کردند‪ .‬به اعتصاب دست زدند‪ ،‬در خيابان های شلوغ‬
‫آبادان راهپيمايی و شعارهايی را فرياد کردند که در آن ها‪ ،‬خواستار‬
‫خانه های بهتر‪ ،‬بهداشت جدی تر و تعهد کارفرمايان به رعايت حقوق‬
‫کار در ايران بودند‪ .‬انگلستان‪ ،‬با تجربه ای که در مبارزات بوميان‬
‫ناراضی داشت‪ ،‬نه تنها حاضر به مذاکره نشد که روش مقاومت فعال‬
‫را برگزيد‪ .‬عرب های بومی و قبايل جدايی طلب مناطق اطراف را‪،‬‬
‫در اتحادی ساختگی‪ ،‬سازمان دهی و آنها را جهت مقابله با اعتصاب‪،‬‬
‫راهی کرد‪ .‬هنگامه ای خونين به پا شد و دهها کشته و بيش از صد‬
‫نفرب بزخمیب ببهب بجایب بگذاشتب بوب بتنهاب بزمانیب بپايانب بيافتب بکهب بمديران‬
‫شرکت‪ ،‬با اکراه رعايت قوانين کار ايران را پذيرفتند و البته هرگز‬
‫بدان عمل نکردند و برای نشان دادن قدرت خود به ايرانيان‪ ،‬و البته‬
‫هرگز بدان عمل نکردند و برا ی نشان دادن قدرت خود به ايرانيان‪،‬‬
‫دوب بکشتیب بجنگیب براب بدرب باطرافب بآبادانب بباب بمانورهایب بتهديدب بآميزب ببه‬
‫نمايش گذاشتند و با اين قدرت نمايی‪ ،‬پنداشتند که بحران را رفع‬
‫کرده اند‪ .‬حال آنکه در حقيقت‪ ،‬افکار عمومی را بيشتر تهييج کردند و‬
‫گامی ديگر بسوی پرتگاه برداشتند‪.‬‬
‫جنبش کارگران ايرانی‪ ،‬تنها نهادی نبود که بعد از کناره گيری رضا‬
‫شاه و پس از سکوتی طولنی به زندگی خود بازمی گشت‪ .‬وضع‬
‫مجلس هم از همين قرار بود‪ .‬مجلس‪ ،‬با اين که موجوديت خويش را‬
‫از دست نداده بود اما رضا خان اجازه نمی داد که آزادانه عمل کند و‬
‫اينک که مانند ساير نهادهای ايران‪ ،‬بوسيله شورش آبادان به خشم‬
‫آمده بود شروع به ابراز وجود کرد‪ .‬در سالب ‪ ۱۹۴۷‬بقانونی متهورانه‬
‫تصويب کرد که به موجب آن اعطای هرگونه امتيازی به شرکت های‬
‫بيگانهب بممنوعب بمیب بشدب بوب ببهب بدولتب بدستورب بمیب بدادب بقراردادب بفعلی‬
‫انگليس‪ -‬ايران را مورد بررسی دوباره قرار دهد‪.‬‬
‫اين قانون‪ ،‬اولين ضربه در نبردی طولنی بود که ايران را در مواجهه‬
‫ای مصيبت بار با بريتانيا قرار داد‪ .‬نماينده ای که پيش نويس اين‬
‫قانون را تهيه کرد و آن را به تصويب مجلس رسانيد‪ ،‬ملی گرايی‬
‫فعال در اوايل قرن بيستم بود که توسط رضا شاه مجبور به کناره‬
‫گيری از سياست شده بود و مدت بيست سال در گمنامی زندگی می‬
‫کرد‪ .‬او اکنون بازگشته و مانند هميشه‪ ،‬مدافع پرشور منافع ايرانيان‬
‫بود‪.‬‬
‫دو باور اساسی‪ ،‬شعور مصدق را شکل می داد‪ ،‬اول ايمانی قوی به‬
‫حکومت قانون که او را دشمن خودکامگي‪ -‬خصوصا رضا شاه‪ -‬کرده‬
‫بود‪ .‬دوم اين که‪ ،‬ايرانيان خود بايد سرنوشت خود را به دست گيرند و‬
‫تسليمب اراده بيگانگان نشوند‪ .‬اين دو خصيصه‪،‬ب او را مايه عذاب و‬
‫دشمنب بآشتیب بناپذيرب بشرکتب بنفتب بانگليس‪-‬ب بايرانب بکردهب ببود‪.‬ب باوب بو‬

‫‪47‬‬
‫شرکت در اواسط قرن بيستم ايران‪ ،‬در نبردی حماسی در مقابل هم‬
‫قرار گرفتند‪ .‬داستان يکی‪ ،‬بدون داستان ديگری قابل گفتن نيست‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬از لحظه تولدش در ‪ ۹‬می ‪ ،۱۸۸۲‬از امتيازی برخوردار بود که‬
‫تنها عده کمی از هموطنان اش می توانستند چنين امتيازی داشته‬
‫باشند‪ ،‬مادر او شاهزاده قجری و از خانواده ای بود که فرماندار‪ ،‬وزير‬
‫کابينه و سفيران زيادی تربيت کرده بود‪ .‬پدرش‪ ،‬اهل قريه معروف‬
‫آشتيان و بيش از بيست سال در مقام وزير ماليه ناصرالدين شاه‬
‫خدمت کرده بود که در زمان خردسالی مصدق از دنيا رفت‪ .‬مصدق‬
‫جوان‪ ،‬مطابق رسم‪ ،‬در حرفه اش دست يافت که مقامی تشريفاتی‬
‫نبود ‪ .‬باوب بهب سمتب رئيسب حسابرس ی باداره بماليات بخراسان‪ ،‬باستان‬
‫زادگاهش منصوب شد‪ .‬اين شغل نه تنها او را با پيچيدگی مسائل‬
‫ماليه بلکه با فساد و هرج و مرجی آشنا کرد که خاندان قاجار را از‬
‫درونب بمیب بفرسائيد‪.‬ب بباب باينب بهمهب باوب بمسئوليتب بخويشب براب ببهب بنحو‬
‫درخشانی به انجام رسانيد‪ .‬توريستی که مصدق را بلفاصله پس از‬
‫انتصاب به اين مقام ديده بود در دفتر خاطراتش می نويسد‪:‬‬
‫" ميان مردان روشنفکر و تحصيل کرده‪ ،‬نزاکتش بی نظير است‪ .‬با‬
‫مردم محترمانه و از روی ادب رفتار می کند‪ ،‬بدون اين که از شان و‬
‫موقعيت خود بکاهد‪ .‬شايد گاهی با همقطارانش از قبيل مقامات بلند‬
‫پايه و وزرای ماليه از روی تحقير برخورد کرده باشد اما نشان داده‬
‫است که با ساير مردم صميمی و محترمانه رفتار می کند مقدر است‬
‫که چنين جوان شايسته ای يکی از مردان بزرگ شود‪".‬‬
‫مصدق‪،‬ب بدرب بزمانب بپرآشوبب بتاريخب بايران‪،‬ب ببهب ببلوغب برسيد‪.‬ب ببهب بهنگام‬
‫جنبش تنباکو هشت ساله بود و با توجه به بلوغ پيش رس و وابستگی‬
‫والدين اش به مسئوليت اجتماعی‪ ،‬حدس قريب به يقين اين بود که‬
‫او به دقت راه آنان را در پيش می گيرد‪ .‬چند تن از بستگان‪ ،‬از جمله‬
‫عمویب باو‪،‬ب بشاهزادهب بمقتدر‪،‬ب بفرمانب بفرما‪،‬ب بنقشب بمهمیب بدرب بانقلب‬
‫مشروطيت داشت‪ .‬وقتی که اولين انتخابات مجلس در ‪ ۱۹۰۶‬برگزار‬
‫شد‪ ،‬مصدق نامزد و از شهر اصفهان به نمايندگی انتخاب گرديد‪ ،‬اما‬
‫نتوانست به مجلس راه يابد‪ ،‬چون هنوز به سی سالگی نرسيده بود‪.‬‬
‫اما حيات سياسی او در راه بود‪.‬‬
‫مصدق‪،‬ب بدرب بدورانب بجوانی‪،‬ب ببهب بچيزیب ببيشترب بازب بيکب بديدگاهب بسياسی‬
‫دست يافته و ويژگی های عاطفی فوق العاده ای از خود نشان داده‬
‫بود‪ .‬اعتماد به نفس بی اندازه اش او را به مبارزه ای بی امان‪ ،‬در‬
‫راه اصول اعتقادی اش می شکاند‪ .‬اما وقتی ديگران را بی علقه می‬
‫يافت خشمگين می شد و در سکوتی مرگبار فرو می رفت‪ .‬اولين بار‬
‫در سالب ‪ ، ۱۹۰۹‬وقتی که محمد علی شاه مجلس را به توپ بست‪،‬‬
‫دست به اين کار زد‪ ،‬به جای ماندن و جنگيدن در کنار ياران دمکرات‬
‫خود‪ ،‬به اين نتيجه رسيد که ايران هنوز آمادگی روشنگری ندارد و‬
‫کشور را ترک کرد‪ .‬اومانند بيشتر ايرانيان هم طبقه اش‪ ،‬پاريس را‬
‫مرکزب بجهانب متمدنب میب دانست‪.‬ب ببهب آنجاب برفتب تاب بدرب بمدرسهب بعلوم‬
‫سياسی‪ ،‬تحصيل کند‪.‬‬

‫‪48‬‬
‫مصدق در خلل اقامت اش در فرانسه‪ ،‬از بيماری هايی رنج می برد‬
‫که در طول زندگی اش گرفتار آنها بود‪ ،‬کسی قادر به تشخيص دقيق‬
‫آنهاب بنشد‪.‬ب ببيماریب بهاب بالبتهب بواقعیب ببودندب بوب بگاهیب بعودب بمیب بکردندب بو‬
‫موجب زخم‪ ،‬خونريزی‪ ،‬ترشح معده و ديگر علئم می شدند‪ .‬اما رگه‬
‫ای عصبی نيز داشتند که منجر به حمله و آشفتگی های روانی می‬
‫شدند‪ .‬نه پزشکی محض و نه روان درمانی‪ ،‬اثری نبخشيد و بيماری‬
‫ها جزيی از وجود مصدق شدند‪ .‬او سياستمدار با احساسی بود که‬
‫کشوراش تا کنون به خود ديده بود‪ .‬بارها هنگام ايراد سخنرانی چنان‬
‫احساساتی می شد که اشک روی گونه هايش سرازير می گشت‪.‬‬
‫گاهي‪ -‬خواه در اثر حالت عاطفی و خواه به علت شرايط فيزيکي‪-‬‬
‫غش می کرد و تا پای مرگ پيش می رفت‪.‬‬
‫وقتی که چهره ای جهانی شد‪ ،‬دشمناش اش در پايتخت های بيگانه‬
‫اين جنبه از شخصيت اش را به باد استهزا گرفتند و او را تحقير می‬
‫کردند‪ .‬اما در ايران‪ ،‬جائی که قرن ها مراسم مذهبی شيعيان‪ ،‬همه را‬
‫به عمق احساسات جمعي‪ -‬چيزی که در غرب ناشناخته است‪ -‬فرو‬
‫برده بود‪ ،‬اين احساسات نه تنها باورنکردنی که قابل تحسين بود‪ .‬به‬
‫نظر می رسد که اين امر ثابت می کند مصدق تا چه اندازه عميق و‬
‫کامل‪ ،‬ناراحت و در رنج کشورش سهيم بود‪.‬‬
‫شروعب ببيماری‪،‬ب بمصدقب براب بواداشتب بتاب بپسب بازب بيکب بسالب بتحصيلب بدر‬
‫فرانسه‪ ،‬آن را رها کند و به ايران بازگردد‪ .‬در ايران می توانست‬
‫استراحت کند‪ ،‬تا حدودی به دليل آنکه حاکمی که ذاتا از او متنفر بود‪-‬‬
‫محمد علی شاه‪ -‬از سلطنت خلع شده بود‪ .‬پس ازبهبودی به همراه‬
‫همسرب بوب ‪ ۳‬بفرزندب بوب بمادرب بموردب بعلقهب باشب ببهب باروپاب بوب باينب ببارب ببه‬
‫نيوشاتل بازگشت‪ .‬در آنجا وارد دانشگاه و در سالب ‪ ۱۹۱۴‬بموفق به‬
‫اخذب بدرجهب بدکترایب بحقوقب بشد‪.‬ب باوب باولينب بايرانیب ببودب بکهب بموفقب ببه‬
‫دريافت چنين درجه ای از يک کشور اروپايی شده بود‪ .‬سپس تصميم‬
‫گرفتب بکهب بازب بسوئيسب بتقاضایب بشهروندیب بکند‪.‬ب بگوب باينب بکهب بابتداب ببه‬
‫کشورش بازگشت تا تحقيقات اش را برای نگاشتن کتابی در مورد‬
‫قوانين اسلم تکميل نمايد‪.‬‬
‫مصدق به کشوری بازگشته بود که در آتش درگيری و کشمکش می‬
‫سوخت‪،‬ب بانقلبب بمشروطيت‪،‬ب بطعمب بميوهب بممنوعهب بدموکراسیب براب ببه‬
‫ايرانيانب بچشاندهب ببودب بوب بآنهاب بمشتاقب بمقدارب ببيشتریب بازب بآنب ببودند‪.‬‬
‫حکومت قاجار‪ ،‬در حال سقوط بود‪ .‬مهم تر آن که شروع جنگ جهانی‬
‫اول همه امور مسلم سياسی را زير سوال برده بود و به نظر می‬
‫رسيد که هر چيزی احتمال وقوع دارد‪ .‬بريتانيا و روسيه که در سال‬
‫‪ ۱۹۰۷‬عمل ايران را بين خود تقسيم کرده بودند‪ ،‬هنوز قدرت واقعی‬
‫را در دست داشتند‪ .‬اما بيزاری و نفرت از آنان‪ ،‬تعدادی از ايرانيان را‬
‫با امپراطور آلمان همدل ساخت‪ .‬گروهی از ايرانيان‪ ،‬گرد شخصی به‬
‫نام حسن تقی زاده جمع شده بودند که در انقلب مشروطيت نقشی‬
‫اساسیب بداشتب بوب بتاب بآنجاب بپيشب برفتندب بکهب بدرب ببرلينب ب"کميتهب بآزادي"‬
‫تاسيس و روزنامه های افراطی منتشر کردند که اين کميته در نهايت‪،‬‬

‫‪49‬‬
‫قصد به دست گيری قدرت را در تهران داشت‪ .‬مصدق‪ ،‬دلگرم از اين‬
‫تحولت‪ ،‬به جای بازگشت به سوئيس‪ ،‬به هيئت علمی دانشکده حقوق‬
‫وب بعلومب بسياسیب بدانشگاهب بتهران‪-‬ب باولينب بدانشگاهب بمدرنب بدرب بايران‬
‫پيوست‪.‬ب باوب بدرب بکتابب بخودب ببهب بنامب ب"ب بايرانب بوب بموافقتنامهب بهای‬
‫کاپيتولسيون" استدلل کرده بود که ايران با برداشتن گامی حياتی‪،‬‬
‫می تواند متجدد‪ ،‬دارای نظام حقوقی اروپايی و سيستم های سياسی‬
‫باشد‪ :‬بايد قوانين را بر همه کس‪ ،‬ولو بيگانگان به طور عادلنه اعمال‬
‫کند و هرگز به هيچ کس امتيازات ويژه اعطا نکند‪.‬‬
‫کمتر از يک سال از بازگشت مصدق به کشور می گذشت که عموی‬
‫وی فرمان فرما‪ ،‬که به نخست وزيری رسيده بود از او‪ ،‬جهت تصدی‬
‫وزارت ماليه دعوت به عمل آورد‪ .‬مصدق برای آنکه متهم نشود که از‬
‫طريق روابط خانوادگی به قدرت رسيده است‪ ،‬از پذيرفتن اين مقام‬
‫امتناع کرد‪ .‬او در سالب ‪ ، ۱۹۱۷‬در باکو مورد عمل جراحی آپانديس‬
‫قرار گرفت و در خلل بهبودی اش‪ ،‬پيشنهاد ديگری‪ ،‬اين بار برای‬
‫پست معاونت وزارت دارايی دريافت کرد‪ .‬در اين زمان‪ ،‬عموی اش‬
‫ديگر نخست وزير نبود و به اصرار فساد و رشوه خواری و اصرار بر‬
‫تنبيه مقصرين آزرد و پس از کمتر از دو سال اشتغال‪ ،‬اخراج شد‪ .‬بار‬
‫ديگر به اين نتيجه رسيد که ايران‪ ،‬قدر زحمات او را نمی داند پس به‬
‫نيوشاتل بازگشت و با اين کار ثابت کرد بيشتر از آنکه واقع بين و‬
‫اهل عمل باشد‪ ،‬خيال پرداز و آرمانی است و مرگ افتخارآميز را به‬
‫مصالحه ننگين ترجيح می دهد‪.‬او در طول زندگيش بارها چنين کرد‪.‬‬
‫مصدقب بوقتیب بخبرب بانعقادب بقراردادب بننگينب ‪ ۱۹۱۹‬ببانگليس‪-‬ب بپرشياب برا‬
‫دريافت کرد که‪ ،‬عمل بايران را در حد کشوری تحت الحمايه بريتانيا‬
‫قرار می داد‪ ،‬در نيوشاتل به سر می برد‪ .‬او‪ ،‬از کوره دررفت و برای‬
‫اعتراضب بهب هرکاریب که بمیب توانست‪،‬ب دستب زد ‪ .‬بيک ی بازب زندگينامه‬
‫نويسان ايران می نويسد‪:‬‬
‫"ب باوب بباب بديگرب بشخصيتب بهایب ببرجستهب بايرانیب بمقيمب باروپاب بمکاتبهب بو‬
‫مذاکره کرد‪ .‬اعلميه منتشر کرد و به جامعه ملل در اعتراض به اين‬
‫قرارداد نامه نوشت‪ .‬حتی فقط برای ساختن مهری پلستيکی به برن‬
‫رفت‪ .‬مهری برای کميته مقاومت ملی که بيانه های ضد قرارداد به‬
‫نام آن صادر می شد‪ .‬خشم‪ ،‬درماندگی و تنهايی بايستی روی اعصاب‬
‫اوب باثرب بگذاشتهب بباشد‪،‬ب بچونب ببعيدب باستب بکهب بچنانکهب بتصورب بمیب بکرد‪،‬‬
‫توسط عناصر جاسوسی انگليسی تحت مراقبت قرار گرفته باشد‪...‬‬
‫يکی از آنها در قالب " زنی خوش پوش و زيبا و شادمان" که در‬
‫همسايگیب باوب بزندگیب بمیب بکردب باوب براب بازب ببالکنب بصداب بمیب بزد‪:‬ب بامشب‬
‫سيگارب بمیب بکشيد؟ب بوب بمصدقب بجوابب بمیب بداد‪،‬ب ب"ب بببخشيدب بخانم‪،‬ب بمن‬
‫خسته ام‪ ،‬سرم شلوغ است‪ ،‬بيمارم‪ ،‬مرا ببخشيد وقت ندارم"‪.‬‬
‫مصدقب بازب بقصورهموطنانب باشب بدرب باعتراضب بعليهب بقراردادب بانگليس‪-‬‬
‫پرشيا‪ ،‬مبهوت بود‪ .‬پس از چند ماه به اين نتيجه رسيد که آرمان ميهن‬
‫پرستیب بايرانی‪،‬ب ببرایب بهميشهب بباب بشکستب بمواجهب بشدهب باست‪.‬ب بوب بدر‬
‫سرزمينب بمادریب باشب ببرایب باوب بجايیب بنيستب بوب بتصميمب بگرفتب بکه‬

‫‪50‬‬
‫درخواست شهروندی از سوئيس را به جريان بياندازد و بقيه عمرش‬
‫راب بدرب بسوئيسب باشتغالب ببهب بوکالت‪،‬ب بسپریب بکند‪.‬ب بمتاسفانهب بقوانين‬
‫مهاجرت سوئيس‪ ،‬دشوارتر شده بود‪ .‬چون اقامت در سوئيس آخرين‬
‫انتخاب او بود و پرسشنامه با تاخير تسليم شده بود‪ ،‬به فکر تاسيس‬
‫شرکت واردات و صادرات افتاد و تصميم گرفتب به ايران سفر و‬
‫درآنجا با بازرگانان ايرانی قرار داد‪،‬ب منعقدب کند‪ .‬به محض ورود به‬
‫خاک ايران‪ ،‬دوباره درگير سياست شد‪ .‬در سفر به ايران از استان‬
‫فارس عبور کرد و وقتی مقامات محلی از حضور او آگاه شدند‪ ،‬با‬
‫پيشنهاد پول فراوان‪ ،‬از او خواستند که استاندار شود‪ .‬او پذيرفت‪،‬‬
‫هرچندب کهب پيشنهادهایب بمالیب راب ردب بو باصرارب کردب بکهب بدونب دريافت‬
‫حقوق خدمت کند‪.‬‬
‫رضا خان‪ ،‬پس از اين که در سال ‪ ۱۹۲۱‬به قدرت رسيد‪ ،‬کوشش کرد‬
‫تا از استعدادهای آشکار مصدق استفاده کند‪ .‬همکاری کوتاه مدت و‬
‫نااميدب کننده ای بود‪ .‬مصدق ابتدا‪ ،‬وزير دارايی شد‪ .‬مقامی که در‬
‫واقع شايسته آن بود‪ .‬اما به محض شروع کار دراين مقام‪ ،‬مبارزه با‬
‫فساد را آغاز کرد که رضا شاه و ياران اش را ترسانيد و مجبور به‬
‫استعفاب بشد‪.‬ب بسپسب باستاندارب بآذربايجان‪-‬ب بجايیب بکهب باتحادب بجماهير‬
‫شوروی سعی در ايجاد جنبش های جدايی طلبانه در آن داشت‪ -‬شد‪.‬‬
‫اما به دليل آنکه رضا خان از دادن اختيارات کافی به وی‪ ،‬نسبت به‬
‫يک پايگاه نظامی خودداری نمود‪ ،‬استعفا کرد‪ .‬چند ماهی در مقام‬
‫وزير امور خارجه فعاليت کرد و در نهايت به اين نتيجه رسيد که رضا‬
‫خانب ببرب بخلفب او‪،‬ب بفاقدب غرايزب دموکراتيکب بو بخویب بضدب بامپرياليستی‬
‫است‪.‬ب بازب بسمتب بوزارتب بخارجهب بنيزب باستعفاب بوب بدرب بانتخاباتب بمجلس‬
‫شرکت کردب و به سهولت به عنوان نماينده مجلس انتخاب گرديد‪.‬‬
‫اکنونب باوب بيکب بنمايندهب بمستقلب ببودب بوب ببهب بسرعتب ببهب بسرسختب بترين‬
‫مخالف شاه تبديل شد‪.‬‬
‫هنگامی که مصدق در سال ‪ ،۱۹۲۴‬به عنوان نماينده وارد مجلس شد‪،‬‬
‫سياستمداریب بتمامب بعياربودب بکهب بدرکب بعميقیب بازب بکشوراش‪،‬ب بنظام‬
‫سياسی اش و بالتر از همه عقب ماندگی اش داشت که آن را به‬
‫غارتگری اربابان بيگانه منسوب می کرد‪ ،‬اما هرگز واقعا عضو يک‬
‫نهاد سياسی نبود‪ .‬به جهت اصراری که بر اعمال يکسان قانون بر‬
‫مردم داشت‪ ،‬بسياری از ايرانيان ثروتمند و با نفوذ‪ ،‬او را خائن به‬
‫طبقه می دانستند‪ .‬حتی بعضی از حاميان او‪ ،‬از اعتماد به نفس بی‬
‫حدش که موجب می شد منتقدان خود را نادان و احمق دانسته و آنها‬
‫را ناديده بگيرد‪ ،‬آزرده بودند‪.‬‬
‫ظاهر مصدق‪ ،‬به نحو چشمگيری مانند شخصيت اش غير معمولی‬
‫بود‪ .‬قد بلندی داشت اما شانه های فرو افتاده و خميده اش‪ -‬که انگار‬
‫بار سنگينی را تحمل می کردند‪ -‬به او تصويری‪ ،‬چون يک محکوم می‬
‫داد که صبورانه به سوی محل اعدام می رفت‪ .‬صورت اش کشيده و‬
‫با چشمانی غمگين و بينی بلند و بسيار معروف که دشمنان اش اغلب‬
‫آنب براب بباب بمنقارکرکسب بمقايسهب بمیب بکردند‪،‬ب بازب بديگرانب بمتمايزب ببود‪.‬‬

‫‪51‬‬
‫پوستی نازک و گندم گون داشت و به طور کلی با چنان اراده ای‬
‫زندگی می کرد که بسياری از هموطنانش او را منبع الهام موثری‬
‫يافتند‪.‬‬
‫درتحصيلتب بروشنفکری‪،‬ب بيکب بسروگردنب بازب بديگرانب ببلندب بترب ببود‪.‬‬
‫چيزهاييی که در بعضی کشورها برای يک سياستمدار نقطه ضعف به‬
‫شمار می رود‪ ،‬اما در ايران مردم عادی‪ ،‬اغلب اشخاصی اين چنين را‬
‫تحسين می کنند‪ .‬ورود او به مجلس‪ ،‬معرف آغاز مرحله جديدی در‬
‫سمتب بنمايندگیب باوب ببود‪،‬ب بچنانکهب بيکیب بازب بعموزادهب بهايشب بدرب بدفتر‬
‫خاطرات خود می نويسد‪:‬‬
‫" با چشمانی فروافتاده و پيشانی بلند اشرافی‪ ،‬به نظر نمی رسيد‬
‫مصدقب بمردیب بباشدب بکهب بملتب براب بتکانب بخواهدب بداد‪.‬ب بازب بنظرب باو‪،‬ب بتنها‬
‫سخنگویب بمردم‪،‬ب بمجلسب ببود‪.‬ب بصرفنظرب بازب باينب بکهب بچهب باندازهب بدر‬
‫انتخابات تقلب شده و چه اندازه اعضای آن فاسد هستند‪ ،‬مجلس تنها‬
‫جايی بود که قدرت اش نه به نفوذ بيگانه‪ ،‬نه به خاندان سلطنتی بلکه‬
‫به اقتدار قانون اساسی‪ ،‬متکی بود‪ .‬مجلس سکوی خطابه او شد‪.‬‬
‫بارهاب بانتخابب بشدنب بتوسطب بمردمب بتهران‪،‬ب بموجبب بشدب بکهب بازب بتريبون‬
‫مجلس استفاده کند تا رفتار نادرست دولت های روسيه‪ ،‬انگليس و‬
‫بعدا آمريکا را محکوم کند‪ .‬وقتی می گفت‪ ،‬ايرانيان بهتر از هر کس‬
‫قادر به اداره امور خويشند‪ ،‬نه تنها يک عقيده که هدفی را اعلم می‬
‫کرد که می بايست با عزمی راسخ آن را دنبال کند‪ .‬تا اين که تصوير‬
‫او روی جلد مجله تايمز‪ ،‬ظاهر شد و پايه های نهاد نفتی جهان را‬
‫لرزاند‪.‬‬
‫اگرچه مصدق از خود تصميمی ايرانيان‪ ،‬دفاع می کرد اما به همکاران‬
‫اش‪ ،‬به نمايندگان مجلس ايمان اندکی داشت و تنها عده قليلی از‬
‫نيش زبان او در امان ماندند‪ .‬مصدق آنها را متهم می کرد که ترسو‪،‬‬
‫بی ابتکار و بدتر از همه فاقد عرق ميهن پرستی هستند‪.‬اعتراضات و‬
‫انتقادات او از پشت تريبون مجلس‪ ،‬هم تهديد کننده و هم نمايشی‬
‫بود‪.‬ب بحرکاتیب بخشمب بآگينب بوب بدستب بهائیب بکهب ببیب بارادهب بمشغولب بپاک‬
‫کردن اشکهای معروف او بود که به هنگام خشم يا عصبانيت سرازير‬
‫می شدند‪ .‬با صداقت يک کشيش که بهمراه قربانيانش رنج می برد‪-‬‬
‫حتی وقتی آنان را افشاء و بی نقاب می کند‪ -‬شنوندگانش را به باد‬
‫انتقاد می گرفت‪ ...‬متشخص‪ ،‬بسيار احساساتی و سرتا پا اشرافی‪،‬‬
‫آنچنان به کشورش ايمان داشت که سخنان اش به گوش مردم عادی‬
‫رسيد‪ .‬مصدق اولين رهبر واقعا محبوب ايران بود وخود اين را می‬
‫دانست‪".‬‬
‫اگر ايران تنها با مسائل و مشکلت داخلی روبرو بود مصدق ممکن‬
‫بود هنوز به عنوان حامی پرشور اصلحات تجدد گرايی تلقی شود‪.‬اما‬
‫مشکل اصلی کشور‪ ،‬در وابستگی آن به قدرت های بيگانه خصوصا‬
‫انگستانب بوب ببالخصب بشرکتب بنفتب بانگليس‪-‬ب بايرانب ببود‪.‬ب ببسياریب باز‬
‫ايرانيانب بخودب براب بتسليمب باينب بقدرتب بهایب بتحميلیب بکردندب باماب بمصدق‬
‫هرگز‪.‬‬

‫‪52‬‬
‫مصدق‪،‬ب بدرب بخللب بسالب بهایب باولب بنمايندگیب بدرب بمجلس‪،‬ب بغالباب ببرای‬
‫سخنرانی به پا می خاست‪ ،‬در موضوعات مختلف‪ ،‬از فساد ارتش‬
‫گرفته تا صنايع جديد در ايران به سخنرانی می پرداخت‪ ،‬اما محور‬
‫اصلیب بنطقب بهایب باوب باغلب‪،‬ب بدمکراسیب بوب باتکاءب ببهب بخودب ببود‪.‬ب بدرب بيک‬
‫سخنرانی گفته بود " اگر سعادت و رفاه کشور با کار ملت های بيگانه‬
‫تامين می شد‪ ،‬هر کشوری می بايست بيگانگان را به کشور خود‬
‫دعوت کند و اگر انقياد و تسليم سودمند بود‪ ،‬هيچ کشور تحت سلطه‬
‫ای برای استقلل خود به جنگ های خونين با خسارات سنگين متوسل‬
‫نمی شد‪".‬‬
‫در ‪ ۲۹‬اکتبر سال ‪ ،۱۹۲۵‬يکی از وسيع ترين و دامنه دارترين طرح ها‪-‬‬
‫کهب تاکنونب موردب بررسیب مجلسب قرارب گرفته بود‪ -‬از سویب حاميان‬
‫رضا به مجلس ارائه شد که مشتمل بر درخواست خلع قاجار و تعيين‬
‫رضاب ببهب بعنوانب بشاهب ببود‪.‬ب بمصدقب ببهب بهراسب بافتادب بوب بوقتیب بکهب بنوب‬
‫سخنرانی او فرا رسيد‪ ،‬همگان سکوت کردند‪ .‬ابتدا قرآن به دست‬
‫گرفت و از نمايندگان حاضر درخواست کرد تا اقرار کنند‪ ،‬به قرآن‬
‫سوگند خورده اند که از رژيم مشروطه دفاع کنند‪ .‬همه چنين کردند‪.‬‬
‫سپس در يکی از طولنی ترين و پرشورترين سخنرانی های اش‪ ،‬از‬
‫دستاوردهایب برضاب بقدردانیب بکردب باماب بگفت‪:‬ب باگرب برضاب بمیب بخواهدب ببر‬
‫کشور حکومت کند بايد نخست وزير شود نه شاه‪ ،‬تمرکز سلطنت و‬
‫قدرتب باجرايیب بدرب بدستب بهایب بيکب بنفرب ب"ب بارتجاعب بوب باستبدادب بمطلق"‬
‫خواهد بود‪ ،‬روشی آن چنان نا به هنجار که حتی در زنگبار هم امکان‬
‫اجرا ندارد‪ .‬مصدق‪ ،‬تلويحا نسبت به تمايلت استبدادی رضا هشدار‬
‫دادب بوب بپيشب ببينیب بکردب بکهب ببهب بسلطنتب برسيدنب باو‪،‬ب بکشورب براب ببهب بکام‬
‫استبداد و خودکامگی خواهد افکند‪.‬‬
‫مصدقب بپرسيد‪:‬ب ب"ب بآياب ببرایب برسيدنب ببهب بديکتاتوریب ببودب بکهب بمردمب بدر‬
‫انقلب مشروطيت جان خود را فدا کردند؟ اگر سرم را قطع و بدنم‬
‫را قطعه قطعه کنند با اين طرح موافقت نمی کنم‪".‬‬
‫مصدق دچار اين توهم نبود که می تواند مانع پادشاهی رضا شود‪.‬‬
‫رضا‪ ،‬قدرت رو به افزايشی بود در کشوری که در آستانه نابودی قرار‬
‫داشت و مجلس تنها دو روز پس از نطق آتشين مصدق تاجگذاری‬
‫رضا شاه را تصويب کرد‪ .‬رضا در مراسم تاجگذاری‪ ،‬مانند ناپلئون‪،‬‬
‫تاج مرصع را خود بر سرخود نهاد‪ ،‬به نشانه عزم راسخ اش برای‬
‫حکومت‪ ،‬آنچنان که خود می خواهد‪ .‬چند ماهی‪ ،‬به تنهايی حکمرانی‬
‫کرد و سپس مطمئن از قدرت خويش‪ ،‬نخست وزيری برگزيد و به او‬
‫دستور داد تا وزارت خارجه را به مصدق پيشنهاد کند‪ .‬حرکت زيرکانه‬
‫ای بود‪ .‬مصدق حمايت مردمی و اعتبار ملی خدشه ناپذيری داشت‬
‫که می توانست به خوبی به دولت نوپا خدمت کند‪.‬‬
‫مصدق اما پيشنهاد را رد کرد و تعجبی هم نداشت‪ .‬او علقمند بود که‬
‫نماينده ای مستقل باشد و بدون ترديد می دانست که بيزاری او از‬
‫ديکتاتوریب و بخودکامگی‪ ،‬ببه بزود ی باوب را بد ر بمقابلب شاهب بجديدب قرار‬
‫خواهد داد‪ .‬او به رد پيشنهاد الحاق به هيات دولت اکتفا نکرد و وقتی‬

‫‪53‬‬
‫بالخرهب بهياتب بدولتب بتشکيلب بشد‪،‬ب بآنب براب بمحکومب بکرد‪.‬ب بدرب بسخنرانی‬
‫اش‪ ،‬دو نفر از وزرای آينده را‪ ،‬به جهت نقش آنان در انعقاد قرار داد‬
‫انگليس‪ -‬پرشيا‪ ،‬خائن ناميد‪.‬‬
‫رضا شاه‪ ،‬طی ماه های بعد‪ ،‬چند بار به مصدق پيشنهاد مقام های‬
‫دولتیب بمانندب برئيسب بديوانعالیب بکشورب بوب بحتیب بنخستب بوزيریب بدادب بو‬
‫مصدق همه آنها را رد کرد‪ .‬وقتی که در پايان سال ‪ ، ۱۹۲۶‬دوباره به‬
‫عنوانب بنمايندهب بمجلسب بانتخابب بشدب بتاب بآنجاب بپيشب برفتب بکهب بازب بادای‬
‫سوگند خودداری کرد چرا که متضمن وفاداری به شاه بود‪ .‬اين عمل‬
‫می بايستی مانع از آن شودب که به مجلسب راهب يابد‪ .‬اما شخصيت‬
‫محکم و نيروی اراده اش‪ ،‬مانع از مخالفت با او شد‪.‬‬
‫مجلس مانند ديگر نهادهای ايران‪ ،‬خيلی زود در حد مهری لستيکی‬
‫برای رضا شاه تنزل کرد‪ .‬رضا شاه‪ ،‬احزاب را غيرقانونی اعلم و‬
‫رهبران شان را از خدمات اجتماعی محروم نمود‪ .‬به محض شروع‬
‫اين اقدامات سرکوبگرانه‪ ،‬ترديدی نماند که مصدق به زودی يکی از‬
‫قربانيان آن خواهد بود‪ .‬وقتی که موعد انتخاباتب ‪ ۱۹۲۸‬بنزديک شد‪،‬‬
‫رضا شاه دستور داد که شمارش آراء بايد به نحوی صورت گيرد که‬
‫هيچ يک از مخالفين او به مجلس راه نيابند‪ .‬مصدق جزء افرادی بود‬
‫که در انتخابات برنده نشد‪ .‬در سن ‪ ۴۵‬سالگی به نظر می رسيد که‬
‫حيات سياسی او به پايان رسيده است‪.‬‬
‫چند راه عملی و ممکن برای اين سياستمدار معزول وجود داشت‪.‬‬
‫می توانست از مخالفت با رضا شاه دست بردارد و در درون رژيم‬
‫مشغولب ببهب بکارب بشود‪،‬ب باماب باينب بامرب بباب بتوجهب ببهب باصولب باعتقادیب باو‬
‫غيرممکنب ببود‪.‬ب بمیب بتوانستب بباب باقدامب ببهب بفعاليتب بهایب ببراندازانه‪،‬ب ببا‬
‫رژيم مبارزه کند که ممکن بود موجب قتل او شود کما اين که‪ ،‬چند‬
‫تن از متحدين قديمی رضا شاه‪ ،‬هنگامی که شاه نسبت به وفاداری‬
‫آنان ترديد کرد‪ ،‬به چنين سرنوشتی دچار شدند‪ .‬انتخاب آخر‪ ،‬بهترين‬
‫انتخاب بود که نه تنها با زمان‪ ،‬بلکه با شخصيتب مصدق هماهنگی‬
‫داشت‪ .‬او به سادگی‪ ،‬از انظار مخفی شد و به ملک شخصی اش در‬
‫احمد آباد‪ -‬شش مايلی غرب تهران‪ -‬رفت و خود را وقف مطالعه و‬
‫کشاورزی تجربی کرد‪ .‬نام او از روزنامه ها و مباحث عمومی حذف‬
‫شد‪ .‬هم چنان که قدرت رضا شاه افزايش می يافت‪ ،‬تصوير مصدق‬
‫کمب برنگب بوب بسپسب بمحوب بگرديد‪.‬ب ببيشترب بايرانيانب بتصورب بمیب بکردندب بکه‬
‫زمان او به سرآمده است‪ ،‬خود مصدق هم‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬بعد از گذشت چند سال اوليه از تبعيد خود تحميلی‪ ،‬به جهت‬
‫مصائب تنهايی و انزوا‪ ،‬کاهش وزن يافت و از شنيدن اخبار پيمان‬
‫‪ ۱۹۳۳‬ببيمارب بشد‪،‬ب بپيمانیب بکهب ببهب بموجبب بآنب برضاب بشاه‪،‬ب بحقب بشرکت‬
‫انگليس‪ -‬ايران را برای اداره صنعت نفت کشور‪ ،‬تاييد کرد‪ .‬آنقدر از‬
‫دهان خونريزی کرد که در سالب ‪ ۱۹۳۶‬بناچار شد‪ ،‬جهت مشاوره با‬
‫متخصصين به آلمان سفر کند‪ .‬در آنجا علت بيماری را نيافتند‪ .‬رضا‬
‫شاه حتی در زمان بيماری مصدق را ترساند‪ .‬روزی در سالب ‪،۱۹۴۰‬‬
‫سربازان در مقابل خانه مصدق در احمد آباد ظاهر شدند‪ ،‬خانه را در‬

‫‪54‬‬
‫جستجویب بمدرکیب بدالب ببرب بدخالتب باوب بدرب ببراندازیب بحکومت‪،‬ب بزيرورو‬
‫کردند و سپس اگرچه مدرکی نيافتند‪ ،‬اما مصدق را توقيف کردند‪ .‬او‬
‫در کلنتری‪ ،‬با عصبانيت به رئيس اعتراض و به قانونی استناد کرد که‬
‫به موجب آن‪ ،‬اتهام هر زندانی بايد واضح باشد و در غير اين صورت‬
‫ظرف ‪ ۲۴‬ساعت آزاد گردد‪ .‬رئيس در پاسخ گفت‪ :‬تنها قانونی که می‬
‫شناسد خواست رضا شاه است که دستور حبس مصدق را بی هيچ‬
‫اتهامی صادر کرده است‪ .‬اين امر مصدق را از کوره بدر کرد‪ .‬او را‬
‫سوار اتومبيلی کردند که منتظر بود تا وی را به زندان ببرد‪ .‬در راه‪،‬‬
‫ظاهرا به قصد خودکشی‪ ،‬قرص آرام بخش زيادی مصرف کرد‪ -‬اما‬
‫فقط به حالت اغماء فرو رفت‪ .‬در سلول اش‪ ،‬يک بار سعی کرد با‬
‫تيغ‪ ،‬رگ دستش را قطع کند و بار ديگر‪ ،‬دست به اعتصاب غذا زد که‬
‫اين اعمال موجب شدند تا زندانبان اش آنها را نشانه جنون مزمن‬
‫بنامد‪ .‬پس از چند ماه‪ ،‬به وساطت ارنست پرون‪ ،‬دوست سوئيسی‬
‫شاه که در بيمارستان اهدايی مادر مصدق‪ ،‬بستری شده و بهبود يافته‬
‫بود‪،‬ب باجازهب ببازگشتب ببهب باحمدب بآبادب بيافتب بوب بدرب بآنجاب بتحتب بنظرب بقرار‬
‫گرفت‪.‬‬
‫مدت بيست سال که بخشی از آن در فعاليت های سياسی و بقيه در‬
‫گمنامیب بسپریب بشد‪،‬ب بمصدق‪،‬ب برضاب بشاهب بوب برژيمب باشب براب ببزرگترين‬
‫دشمن ايران می دانست و اينک ناگهان‪ ،‬رضا شاه رفته بود که به‬
‫معنی تغييرات زيادی‪ ،‬هم برای ملت و هم برای شخص مصدق بود‪.‬‬
‫انتخاباتب ‪ ، ۱۹۴۳‬اولين انتخابات آزاد پس از سال ها بود‪ .‬مصدق از‬
‫خلوتگاه اش بيرون آمد‪ ،‬در انتخابات مجلس شرکت کرد و بيشترين‬
‫رایب براب ببهب بخودب باختصاصب بداد‪.‬اماب بهرچندب بکهب بدشمنب بقديمیب باشب باز‬
‫سلطنت خلع شده بود‪ ،‬دشمن جديد و قدرتمندی ظهور کرده بود که‬
‫مانع تحقق روياهای او در مورد ايران بود‪ :‬انگلستان‪ ،‬به ويژه شرکت‬
‫نفت انگلي‪ -‬ايران که کشور را به نحو بی سابقه ای تحت سلطه خود‬
‫درآورده بودند‪ .‬مصدق اينک می بايست توجه خود را معطوف اين دو‬
‫کند‪.‬‬

‫‪5‬‬
‫فرامين اربابش‬
‫محمدب برضاب شاه‪،‬ب دراواخرب بدههب ‪،۱۹۴۰‬ب وقتیب ايرانب ببدليلب بقيامب بهای‬
‫تجزيه طلبانه تکه تکه می شد و شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬خون‬
‫ايران را می مکيد‪ ،‬توجهش معطوف اتومبيل های اسپورت‪ ،‬مسابقات‬
‫اسب دوانی و زن بود‪ .‬او پای ثابت ميهمانی های بين المللی و شيفته‬
‫کاباره های لندن بود و با هنرپيشه های درجه دو سينما‪ ،‬مانند جوان‬
‫دوکارلو‪،‬ب بجينب بتيرنیب بوب بسيلواناب بمنگانوب بروابطب بعاشقانهب بایب بداشت‪،‬‬

‫‪55‬‬
‫چندين بار طريق سرکوب مردم و تقلب آراء درصدد تحکيم موقعيت‬
‫متزلزل اش برآمد اما فقط موجب تمسخر خود گشت‪ .‬روزنامه ها او‬
‫را غلم حلقه بگوش انگليس می ناميدند و راهپيمايی های عمومی در‬
‫جهت انتقاد از او برگزارمی شد‪ .‬او‪ ،‬اگرجه از نفرت بيشتر ايرانيان‬
‫نسبت به خود بی خبر بود اما تصور نمی کرد با شرکت در جشن‬
‫ساليانه دانشگاه تهران‪ ،‬خطری متوجه او باشد‪.‬‬
‫روز ‪ ۴‬فوريه ‪ ، ۱۹۴۱‬برف می باريد‪ .‬همين که شاه از ماشين پياده و‬
‫به پلکان نزديک شد‪ ،‬مرد جوانی در هيات عکاس‪ ،‬تپانچه ای بيرون‬
‫کشيد و به سوی او تيراندازی کرد‪ .‬تنها شش فوت بين آن دو فاصله‬
‫بود‪ .‬مرد‪ ،‬اما‪ ،‬ناشيانه شليک کرد‪ ۳.‬بگلوله اول فقط به کله نظامی‬
‫شاهب اصابتب کرد‪ .‬در واکنشی غيرارادی‪،‬ب شاه بسوی او چرخيد که‬
‫گلوله چهارم‪ ،‬گونه راستش را خراشيد‪ .‬ظاهرا محافظان‪ ،‬و افسران‬
‫پليس‪ ،‬بدون توجه به وظيفه خود برای حفظ جان شاه‪ ،‬در جستجوی‬
‫پناهگاه گريخته بودند‪ .‬دقايقی دو مرد رو در روی هم‪ ،‬تنها ماندند‪ .‬با‬
‫شليک پنجم‪ ،‬شاه سرش را دزديد و گلوله شانه اش را زخمی کرد‪.‬‬
‫ضارب با تنها گلوله باقيمانده سينه شاه را نشانه گرفت و ماشه را‬
‫چکانيد‪ .‬صدای خفيفی شنيده شد‪ .‬گلوله در تفنگ گير کرده بود‪.‬‬
‫خطر که رفع شد‪ ،‬افراد امنيتی بيرون دويده و بسرعت ضارب را‬
‫دستگير و به او تيراندازی کردند تا جان داد‪ .‬محمد رضا شاه ‪ ۲۹‬ساله‬
‫دقايقی بعد خود را بازيافت‪ ،‬در حاليکه هنوز بسختی نفس می کشيد‬
‫اظهار کرد دستی غيبی او را نجات داده است‪ ،‬شايد هم به اين گفته‬
‫اعتقاد داشت‪ .‬روز بعد اونيفورم خونی را به باشگاه افسری فرستاد‬
‫و دستور داد که در معرض نمايش گذاشته شود‪ .‬و تصميم گرفت که‬
‫از اين پس‪ ،‬همچون پدرش‪ ،‬اراده خود را برايران تحميل کند‪.‬‬
‫ايران‪ ،‬با کناره گيری رضا شاه از سلطنت‪ ،‬در سال ‪ ،۱۹۴۱‬وارد عصر‬
‫جديدی شده بود‪ ،‬بسياری از فرمانبران پيشين از رفتن شاه مسرور‬
‫شدند هزاران خانوار عشاير‪ ،‬قرارگاه های فلکت بار را که به اجبار‬
‫در آنها اسکان يافته بودند‪ ،‬ترک کردند و به کوههای اجدادی و زندگی‬
‫چادرنشينی بازگشتند اما ديگران حتی آنها که تحت قوانين خشن رضا‬
‫شاه بودند‪ ،‬از اين که تنها حصار کشور در مقابل هرج و مرج‪ ،‬آشوب‬
‫و حاکميت بيگانگان‪ ،‬را از دست داده اند‪ .‬ناخشنود بودند احساس‬
‫بيشتر مردم‪ ،‬مانند بچه های بازيگوش مدرسه‪ ،‬وقتی که ناگهان معلم‬
‫سخت گيرب آنان بيمار می شود‪ ،‬آميزه يی از رهائی و نگرانی بود‬
‫روزنامهب بها‪،‬ب باحزابب بسياسی‪،‬ب باتحاديهب بهایب بکارگری‪،‬ب بوب بنهادهای‬
‫اجتماعی ناگهان سربرآوردند‪ .‬گروه های تبهکار هم‪ ،‬وحشتی که رضا‬
‫شاه در قلوب مردم ايجاد کرده بود ناگهان ذوب شد‪ .‬روزی خانمی‬
‫متشخص‪ ،‬راننده اش را توبيخ کرد که در خيابان يکطرفه در جهت‬
‫عکس‪ ،‬رانندگی کرده بود‪ ،‬راننده جواب داد‪ :‬مهم نيست‪ ،‬حال بديگر‬
‫رضا شاه رفته است‪.‬‬
‫انگليسی ها‪ ،‬بعد از اجبار ديکتاتور به کناره گيری‪ ،‬ابتدا در نظر داشتند‬
‫که خاندان بی اعتبار قاجار را به قدرت بازگردانند و فقط پس از آنکه‬

‫‪56‬‬
‫دريافتند که مدعی تاج و تخت مقيم لندن حتی به فارسی صحبت هم‬
‫نمی کند‪ ،‬به محمد رضا اجازه تاجگذاری دادند‪ .‬پس از تاجگذاری او را‬
‫واداشتند که محمد علی فروغی‪ ،‬سياستمدار طرفدار انگليس را‪ ،‬به‬
‫نخست وزيری منصوب کند‪ .‬و توسط فروغی بر ايران حکمرانی می‬
‫کردند‪ .‬انگليسی ها برای تثبيت قدرتشان‪ ،‬روش قديمی تقسيم ايران‬
‫بهب بسهب ببخشب براب باحياءب بکردند‪.‬ب بنيروهایب بشورویب بکنترلب بشمالب بو‬
‫انگليسیب بها‪،‬ب بکنترلب باستانب بهایب بجنوبیب بشاملب بحوزهب بهایب بنفتی‪،‬‬
‫پاليشگاه آبادان و راه زمينی که به هند می رفت را در دست گرفتند‬
‫ايرانيان نيز اجازه يافتند که بر تهران و نواحی تقسيم نشده‪ ،‬آن هم‬
‫زير نظر اشغالگران‪ -‬حکومت کنند‪.‬‬
‫متحدين‪،‬ب بدرب بطولب بجنگ‪،‬ب بکمالب باستفادهب براب بازب بايرانب بکردند‪.‬ب بنهب بتنها‬
‫مقادير متنابهی نفت استخراج کردند‪ ،‬که چند پايگاه عظيم ساختند و‬
‫از آن جا عمليات نظامی خود را به طرف خاورميانه و شمال آفريقا‬
‫هدايت نمودند‪ .‬توده مردم‪ ،‬اما‪ ،‬شاهد تنزل شديد سطح زندگی شان‬
‫بودند‪ .‬قسمت عمده خواروبار و مواد غذايی بجای مصرف شهری‪ ،‬به‬
‫مصرف نظامی می رسيد‪ .‬کاميون ها و خطوط راه آهن عمدتا برای‬
‫اهداف نظامی مورد استفاده قرار می گرفت‪ ،‬با اوج گرفتن دللی و‬
‫سفته بازی‪ ،‬قيمت ها افزايش يافت و در نتيجه کمی محصول‪ ،‬مردم‬
‫گرسنه ماندند خشم عمومی فروغی را نشانه گرفت و او از نخست‬
‫وزيری برکنار شد اما جانشين اش‪ ،‬از او بهتر نبود‪.‬‬
‫تاب بزمانيکهب بجنگب بادامهب بداشتب بوب بايرانب بتحتب باشغالب بنظامیب ببود‬
‫نارضايتی آرام و خفيف بود‪ .‬بتدريج‪ ،‬اما حيات سياسی مجددا رونق‬
‫گرفت‪ .‬همگان دريافتند که جنگ و اشغالگری شرايطی موقتی هستند‬
‫و پس از پايان آنها‪ ،‬کشور از نو‪ ،‬ساخته خواهد شد‪.‬‬
‫نه محمدرضا شاه جوان‪ ،‬نه نخست وزيران متعددش‪ ،‬درجهت جلب‬
‫افکار عمومی کاری نکردند اما يک کهنه سرباز متظاهر آمريکايی‪ ،‬به‬
‫نامب بژنرالب بنورمنب بشوارتسکف‪،‬ب بکهب ببهب بعنوانب بسرپرستب بمامورين‬
‫نظامی وارد ايران شده بود‪ ،‬موفق به جلب افکار عمومی به سوی‬
‫خود شد‪ .‬شوارتسکف‪ ،‬فارغ التحصيل وست پوينت‪ ،‬و رئيس پليس‬
‫ايالت نيوجرسی بود که در جريان بازجويی آدم ربايی ليندبرگ‪،‬ب به‬
‫اشتهار رسيده بود چند سالی نيز بازيگر نمايشنامه های راديويی "‬
‫گنگ بوستر" بود‪ .‬با شروع جنگ جهانی دوم مجددا به ارتش ملحق و‬
‫به ايران اعزام شد‪ .‬فرمانده متحدين‪ ،‬او را مامور تبديل نيروی پليس‬
‫نامنظم روستايی‪ ،‬به يک وحد ورزيده کرد که وی با شوروشوق اين‬
‫ماموريت را پذيرفت‪ .‬در طول ‪ ۶‬سال‪ ،‬در شرائط بحرانی مانند بلوای‬
‫نان يا اعتراضات ديگر او و ژاندارمری سلطنتی ايران برای سرکوبی‬
‫حضور می يافتند‪ .‬او هم چنين‪ ،‬به تربيت جوخه ای محرمانه پرداخت‬
‫که بلی جان چپ گرايان و ساير مخالفين گرديد‪ .‬وی در نظر ايرانيان‬
‫بيشتر از واقعيت خود جلوه کرد‪ ،‬انتقام جوی رعب انگيزی که قدرت‬
‫شاه را تا اقصی نقاط کشور توسعه داد‪ .‬از قضای روزگار‪ ،‬پسرش‬
‫ژنرال نورمن شوارتسکف‪ ،‬در مقام فرمانده عمليات طوفان صحرا‬

‫‪57‬‬
‫در سال ‪ ۱۹۹۰-۹۱‬به منطقه بازگشت و تاثيری ماندگار‪ ،‬بر تاريخ آن‬
‫منطقه باقی گذارد‪.‬‬
‫ايرانيان‪ ،‬دراواسط قرن بيستم‪ ،‬همچنان در جستجوی راه حلی برای‬
‫مشکلب بديرينهب فقرب وب توسعهب نيافتگیب بودندب بو مانندب بهمتايانشانب در‬
‫کشورهای ديگر‪ ،‬تحت تاثير ايدئولوژی در حال طلوع کمونيسم‪ ،‬قرار‬
‫گرفتند‪ .‬در دههب ‪ ، ۱۹۳۰‬رضا شاه چند ده تن از استادان چپ گرا و‬
‫سازمان دهندگان سياسی را راهی زندان کرده بود که آنان در طول‬
‫سالب بهایب اسارت‪،‬ب وقتب ببسياریب راب صرفب بمباحثاتب بسياسیب کرده‬
‫بودند‪ .‬بعد از کناره گيری رضا‪ ،‬آنها گروه ‪ ۵۳‬نفره را تشکيل دادند و‬
‫درب بجستجویب بخطب بمشیب بسياسیب بجديد‪،‬ب ببعضیب بازب بآنانب ببهب بگروه‬
‫نامتجانسی متشکل از آزاديخواهان‪ ،‬اصلح طلبان و فعالين اجتماعی‪،‬‬
‫ملحق شدند و اولين حزب واقعا سياسی‪ - ،‬حزب توده‪ -‬را تشکيل‬
‫دادند‪ .‬در اولين گردهم آيی حزب که در سال ‪ ۱۹۴۲‬برگزار شد‪ ،‬حزب‬
‫توده طرحی مترقی مبتنی بر حمايت دولت از مردم عادی در مقابل‬
‫استثمارب بثروتمندان‪،‬ب بتصويبب بکردب باينب ببرنامهب بمدافعب باصلحاتب بهمه‬
‫جانبه‪ ،‬و نه انقلب يا حکومت تک حزبی بود‪ .‬نوپا‪ ،‬ميهن پرستانه و‬
‫آرمان گرا‪ ،‬جنبش اميدوارکننده ای به نظر می رسيد‪ .‬انگليسی ها به‬
‫حزب اجازه فعاليت دادند و عوامل دولتی روسی خشنود از حضور‬
‫کمونيست ها در ليه های مختلف حزب‪ ،‬فعالنه از آن حمايت کردند‪.‬‬
‫حزب توده‪ ،‬با عقايد تجددگرايانه و اروپايی‪ ،‬برای مدتی رونق يافت‪.‬‬
‫اقليت طرفدار شوروی حزب‪ ،‬اما‪ ،‬بتدريج رشد بيشتری يافتند و نهايتا‬
‫در سالب ‪ ۱۹۴۴‬بکنترل را به دست گرفتند‪ .‬اين حزب کامل ببه سوی‬
‫مارکسيسمب بچرخيدب بوب ببهب باقداماتب بسازمانب بيافتهب بای‪،‬ب بدرب بميان‬
‫شهروندان فقير‪ ،‬دست زد‪ .‬موفقيت حزب در روز اول ماه می‪ ،‬برای‬
‫به خيابان کشاندن دهها هزار تظاهر کننده درتهران و آبادان چشمگير‬
‫بود‪.‬‬
‫آن سال‪ ،‬چند تن از رهبران حزب توده در انتخابات مجلس‪ ،‬پيروز‬
‫شدندب بوب ببهب بتصويبب بقوانينیب بمانندب بمحدوديتب بکارب باطفال‪،‬ب بتعيينب ‪۴۸‬‬
‫ساعت کار درهفته‪ ،‬لزوم مرخصی زايمان و تعيين حداقل دستمزد‬
‫کارگران همت گماشتند‪.‬‬
‫قدرت فزاينده حزب توده‪ ،‬اتحاد جماهير شوروی را وسوسه کرد تا‬
‫اقدامی جسورانه عليه ايران به عمل آورد‪ .‬در طول جنگ جهانی دوم‪،‬‬
‫سه قدرت متحد توافق کرده بودند که نيروهايشان را ظرف شش‬
‫ماه پس از پايان جنگ‪ ،‬از ايران خارج کنند‪ .‬اما در پايان مهلت شش‬
‫ماهه‪ -،‬اوايل سال ‪ -۱۹۴۶‬استالين آن را ناديده گرفت‪ .‬او به تهديدات‬
‫مبهم عليه امنيت شوروی و استناد و اعلم کرد ارتش سرخ دراستان‬
‫شمالی ايران‪ - ،‬آذربايجان‪ ،-‬باقی خواهد ماند‪ .‬و هنگامی که فعالين‬
‫حزب توده‪ ،‬در آنجا جمهوری خلق آذربايجان اعلم کردند‪ ،‬استالين به‬
‫نيروهايش دستور داد تا از ورود سربازان ايرانی به استان‪ ،‬برای احياء‬
‫قدرت خويش‪ ،‬جلوگيری کنند‪.‬‬

‫‪58‬‬
‫بهب بزودیب بنيرویب بمحلیب بشبهب بنظامیب بمجهزب ببهب بسلحهایب بمسکو‪،‬ب بدر‬
‫آذربايجان ظهور کرد‪ .‬مدتی چنين می نمود اين استان احتمال ازايران‬
‫جدا و به اتحاد جماهير شوروی ملحق و يا از آن به عنوان سکوی‬
‫پرشب بشوروی‪،‬ب عليهب بترکيه‪،‬ب باستفادهب بخواهدب شدب باماب بآذربايجانب برضا‬
‫شاه را به خاطر آورد وازتصور ديکتاتوری ديگر‪ ،‬شورش کرد‪ .‬نخست‬
‫وزيراحمد قوام‪ ،‬سياستمداراستثنائا با استعداد‪ ،‬به مسکو سفر کرد تا‬
‫استالين را به عقب نشينی از مرز درگيری متقاعد کند‪ ،‬و به محض‬
‫اينب بکهب بافرادب بژنرالب بشوارتسکفب بواردب بتبريز‪،‬ب بمرکزب باستان‪،‬ب بشدند‪،‬‬
‫استالين سربازان اش را از آذربايجان خارج کرد‪ ،‬و به اين ترتيب از‬
‫جمهوری خلق آذربايجان‪ ،‬تنها خاطره ای باقی ماند‪ .‬آذربايجانی های‬
‫شادمان‪ ،‬با اعدام شتابزده هر عضو حزب توده که نتوانستند بيايند‪،‬‬
‫جشن گرفتند‪.‬‬
‫محمد رضا شاهب از حزب تودهب که کامل بضدب سلطنتب بود‪،‬ب وحشت‬
‫داشت اما تا چند سال بعد از غائله آذربايجان‪ ،‬نتوانست بهانه ای برا‬
‫ی اقدام عليه آن‪ ،‬بيابد‪.‬سوء قصد‪ ، ۱۹۴۹ ،‬بهانه را فراهم کرد با اين‬
‫کهب بهمهب بشواهدب بحکايتب بازب بآنب بداشتب بکهب بضاربب بناکام‪،‬ب بيکب بمذهبی‬
‫افراطی بود اما شاه‪ ،‬شواهد را ناديده گرفت و با متهم کردن حزب‬
‫توده به سازماندهی سوء قصد آن را ممنوع اعلم و چند ده نفر از‬
‫رهبرانش را راهی زندان کرد‪.‬‬
‫شاه‪ ،‬با کسب همدلی عمومی ناشی از تيراندازی‪ ،‬گام هايی ديگر در‬
‫جهتب بافزايشب بقدرتشب ببرداشت‪،‬ب بابتداب بدستورب بتاسيسب بمجلس‬
‫قانونگذاری ديگری‪ " ،‬سنا" را صادر کرد که به رغم پيش بينی در‬
‫قانونب باساسیب ‪ ۱۹۰۶‬بهرگزب بتاسيسب بنشدهب ببود‪.‬ب باوب ببهب بمادهب بایب باز‬
‫قانونیب باساسیب بعلقمندب ببودب بکهب بحقب بانتصابب بنيمیب بازب بنمايندگان‬
‫مجلس سنا را به شاه می داد‪ .‬سپس مجلس را به تصويب قانونی‬
‫ترغيب کرد که در صورت تمايل او به اختيار انحلل هر دو مجلس و‬
‫برگزاری انتخابات ديگر را می داد‪ .‬بالخره و شايد مهمترين گام او‬
‫تصويبب بقانونب بتغييرب بنحوهب بانتصابب بنخستب بوزيرب ببود‪.‬ب بطبقب بقانون‬
‫اساسیب ‪،۱۹۰۶‬ب بابتداب بمجلسب بنخستب بوزيرب براب بانتخابب بوب بسپسب بشاه‬
‫رضايت خود را اعلم می کرد‪ .‬اينک به موجب قانون جديد بطريق‬
‫عکس آن عمل می شد‪ ،‬ابتدا شاه نخست وزير را معرفی و سپس‬
‫مجلس نامزد انتخابی او را تاييد يا رد می کرد‪.‬‬
‫محمد رضا شاه‪ ،‬اين اقدامات را طبق توصيه محرمانه و با حمايت‬
‫انگليسب بانجامب بداد‪.‬ب بمقاماتب ببريتانيايی‪،‬ب بسالب بهایب بمتمادیب بعقيده‬
‫داشتند که به دليل منافع حياتی خود در ايران‪ ،‬اين کشور بايد باثبات و‬
‫آرام باشد‪ .‬محمد رضا‪ ،‬هرگز بدون رضايت آنان‪ ،‬به سلطنت نمی‬
‫رسيد و به همين دليل از دين خود نسبت به آنان کامل آگاه بود‪ .‬در‬
‫سال ‪ ، ۱۹۴۶‬وقتی اعتراضات خشن در پاليشگاه انگليسی ها شروع‬
‫شد‪ ،‬برای وصول طلب خود آمدند‪.‬‬
‫شورشی که آبادان را تکان داد‪ ،‬بسياری از ايرانيان را واداشت تا در‬
‫جهت آرمان کارگران متحد شوند‪ .‬اين کار تا حدودی خارج از همدردی‬

‫‪59‬‬
‫ذاتی‪ ،‬و به دليل قرارداد آشکارا غيرمنصفانه ای بود که شرکت نفت‬
‫ايران‪ -‬انگليس تحت آن عمل می کرد‪ ،‬بود‪ .‬به عنوان مثال‪ ،‬در ‪۱۹۴۷‬‬
‫سودب بشرکتب ‪ ۴۰‬بميليونب بپوند‪،‬ب ببعدب بازب بکسرب بماليات‪،‬ب ب(معادلب ‪۱۱۲‬‬
‫ميليون دلر) بود که از اين مبلغ فقط ‪ ۷‬ميليون پوند به ايران پرداخت‬
‫شد‪ .‬بدتر آن که شرکت هرگز به تعهدات خود‪ - ،‬طبق موافقتنامه‬
‫‪ ۱۹۳۳‬بکهب بباب برضاب بشاهب بمنعقدب بکردهب ببود‪-‬ب بمبنیب ببرب بپرداختب بدستمزد‬
‫بيشترب ببهب بکارگرانب بوب بفراهمب بکردنب بامکانب بپيشرفتب ببرایب بآنان‪،‬ب بو‬
‫احداث مدارس‪ ،‬بيمارستان ها و جاده ها و يا سيستم مخابراتی عمل‬
‫نکرد‪ .‬منوچهر فرمانفرمائيان که در سالب ‪ ۱۹۴۹‬بمدير موسسه نفتی‬
‫ايران شد‪ ،‬از آنچه که در آبادان می گذشت هراسان شد‪.‬‬
‫"ب بدستمزدهاب بکمترب بازب ‪ ۵۰‬بسنتب بدرب بروزب ببودند‪.‬ب بنهب ببرایب بمرخصی‪،‬‬
‫پرداختی وجود داشت و نه برای ترک کار بعلت بيماری‪ ،‬خسارت از‬
‫کارافتادگی نيز پرداخت نمی شد‪.‬‬
‫کارگران در آلونک هايی بنام کاغذآباد‪ -‬يا شهر کاغذی‪ ،‬بدون داشتن‬
‫آبب بآشاميدنیب بياب ببرق‪-‬ب بچهب برسدب ببهب بتجملتیب بمانندب بيخچالب بوب بپنکه‪-‬‬
‫زندگی می کردند‪ .‬زمين در زمستان‪ ،‬زير آب فرو می رفت و تبديل‬
‫به درياچه مسطحی می شد که آب از آن می جوشيد گل و لی در‬
‫شهر تا به زانو می رسيد و بلم ها در طول جاده ها برای حمل و نقل‬
‫آماده می شدند وقتی باران فروکش می کرد ابری از حشرات کوچک‬
‫بالدار و گزنده‪ ،‬از آبهای راکد بيرون می آمد تا سوراخ بينی را پر کند‪،‬‬
‫دور لبه ظرفهای خوراک پزی جمع شود و چرب و چسبنده پنکه های‬
‫پاليشگاه را از کار بياندازد‪.‬‬
‫تابستان اما بدتر بود‪ .‬بدون نشانه ای از بهار‪ ،‬ناگهان نازل می شد‪.‬‬
‫گرما سوزان بود‪ .‬بدترين چيزی که ديده ام‪ -‬چسبنده و بی امان‪ -‬در‬
‫حاليکه باد و طوفان شن‪ ،‬بيابان داغ را تازيانه می زد‪ ،‬آلونک های‬
‫کاغذ آباد ساخته شده از بشکه های نفتب چکش خورده‪ ،‬تبديل به‬
‫اجاق داغ می شد‪ ...‬در هر سوراخی بوی تعفن‪ ،‬بوی گند سولفور‬
‫ناشی از نفت سوخته‪ ،‬می پيچيد که يادآور تلخ روزانه بيست هزار‬
‫بشکه‪ ،‬يا يک ميليون تن در سال بود که به مصرف پاليشگاه می‬
‫رسيد و شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬يک سنت هم از بابت آن به‬
‫دولت نمی پرداخت‪.‬‬
‫کارگران‪ ،‬در نظر مديران شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران با لباسهای اتو‬
‫کشيده زرد و اتاق های تهويه دار‪ ،‬طفيلی هايی بی هويت بودند‪...‬‬
‫بخش انگليسی آبادان‪ ،‬چمن کاری شده دارای باغچه های رز‪ ،‬زمين‬
‫های تنيس و استخر شنا بود‪ .‬کاغذآباد‪ ،‬اما‪ ،‬هيچ نداشت به چاپخانه‪ ،‬نه‬
‫حمام و نه حتی يک تکدرخت‪ .‬در اينجا از حوض های کاشی شده و‬
‫ميدان مرکزی پرسايه که جزيی از هر شهرايرانی است‪ -‬ولو فقير يا‬
‫کم آب‪ -‬خبری نبود‪ .‬کوچه های خاکی ناهموار‪ ،‬محل آمد وشد موشها‬
‫بود‪ .‬کسبه‪ ،‬در حاليکه برای فرار از گرما‪ ،‬بر بشکه های آب نشسته‬
‫بودند‪،‬ب بکاليشانب را بمیب فروختند‪.‬ب تنها‪ ،‬بمسجدب بخشتب بو گل ی بو نيم‬
‫ويرانب بمحلهب بقديمیب بشهر‪،‬ب برهايیب براب بنويدب بمیب بداد‪".‬ب بشرکتب بنفت‬

‫‪60‬‬
‫انگليس – ايران‪ ،‬به رهبری سرويليام فريزر‪ ،‬اسکاتلندی بسيار لجباز‪،‬‬
‫که از مصالحه متنفر بود‪ ،‬هر درخواست اصلحی را رد کرد‪ .‬سخت‬
‫گيری فريزر و دولت بريتانيا به سادگی قابل فهم بود‪ :‬بريتانيا‪ ،‬بدليل‬
‫موفقيت در استخراج منابع طبيعی کشورهای مستعمره اش‪ ،‬قدرتی‬
‫جهانیب بشدهب ببود‪.‬ب ببيشب بازب بنيمیب بازب بدرآمدب بشرکتب بانگليس‪-‬ب بايران‬
‫مستقيما به دولت بريتانيا پرداخت می شد که صاحب ‪ ۵۱‬درصد سهام‬
‫آنب ببودب بعلوهب ببرب بآنب بشرکتب بساليانهب بميليونهاب بپوندب بديگرب ببهب بعنوان‬
‫ماليات پرداخت و نفت مورد نياز ناوگان سلطنتی را به قيمت کمتر از‬
‫بازار‪ ،‬تامين می کرد‪ .‬ارنست بوين‪ ،‬وزير امور خارجه که می گفت‬
‫بدونب بنفتب بايران"ب باميدیب ببرایب بدستيابیب بماب ببهب بسطحب بزندگیب بمورد‬
‫نظرمان در بريتانيای کبير‪ ،‬وجود نخواهد داشت"‪ ،‬اغراق نمی کرد‪.‬‬
‫ايرانيان‪ ،‬البته به سختی می توانستند با انگليسی ها همدردی کنند‪.‬‬
‫اعضای مجلس اصرار داشتند که شرکت نفت پيشنهاد مناسب تری به‬
‫ايران‪ ،‬بدهد و در سالب ‪ ۱۹۴۹‬بده تن از آنان تا آنجا پيش رفتند که‬
‫ليحه لغو امتياز شرکت‪ ،‬را تقديم مجلس کردند‪ .‬فشار آنان و خطر‬
‫خشونتب بمداومب بدرب بآبادان‪،‬ب بآنب بچنانب بشدتب بيافتب بکهب بانگلستان‬
‫نتوانستب بآنب براب بناديدهب ببگيرد‪.‬ب بانگليسیب بهاب ببرایب بدادنب بمشروعيت‬
‫دوباره به موقعيت خود‪ ،‬به قالب جديدی نياز داشتند‪.‬‬
‫فريزر‪ ۳ ،‬ماه بعد از سوء قصد به جان شاه‪ ،‬برای ارائه پيشنهاد‪ ،‬وارد‬
‫ايران شد‪ .‬قرارداد پيشنهادی او به متمم قرارداد معروف شد‪ .‬زيرا‬
‫می بايست به قراردادی که رضا شاه در سال ‪ ،۱۹۳۳‬امضا کرده بود‪،‬‬
‫الحاقب بشود‪.‬ب باينب بمتممب بحاویب بچندب باصلحيهب ببود‪:‬ب بتضمينب بپرداخت‬
‫ساليانه حداقلب ‪ ۴‬بميليون پوند به عنوان حق امتياز‪ ،‬تقليل محدوده‬
‫مجا ز ببرا ی بحفاری‪،‬ب تعهدب ببه بتربيتب بتعدادب ببيشتریب ا ز بايرانيانب جهت‬
‫احراز پست های اداری‪ ،‬اما با اينهمه به ايرانيان قدرت بيشتری در‬
‫اداره شرکت يا حق حسابرسیب دفاترب شرکت را نمی داد‪ .‬نخست‬
‫وزير ايران‪ ،‬پيشنهاد را مبنای بحث و مذاکره تلقی و از فريزر برای‬
‫مذاکره در زمينه های مورد اختلف دعوت به عمل آورد‪ .‬فريزر او را‬
‫ناديدهب بگرفتب بوب باعلمب بکردب بپيشنهادشب بنهايیب باستب بوب بباب بهواپيمای‬
‫شخصی اش به لندن پرواز کرد‪.‬‬
‫عباسقلیب بگلشائيانب بوزيرب بدارايی‪،‬ب ببعدب بازب بخروجب بشتابزدهب بفريزرب باز‬
‫ايران اظهار داشت" انگليس ها‪ ،‬تمام جهان را می خواهند" اما محمد‬
‫رضا شاه‪ ،‬که می دانست بايد همان کاری را بکند که انگلستان می‬
‫خواهد‪ ،‬به هيئت دولت دستور داد تا متمم قرارداد را تائيد کند‪ .‬و در‬
‫‪ ۱۷‬بجولیب ‪ ۱۹۴۹‬بهيئتب بدولتب بنيزب باطاعتب بکرد‪.‬ب بنفوذب بقرارداد‪،‬ب باما‪،‬‬
‫منوط به تصويب مجلس و خارج از کنترل شاه بود‪.‬‬
‫بسياری از اعضای مجلس‪ ،‬پيش از اينکه هيئت دولت متمم قرارداد‬
‫را تائيد کند‪ ،‬آن را محکوم کردند وزير دارايی‪ ،‬گلشائيان‪ -‬که موقعيت‬
‫اش او را در مقام نوکر وفادار انگلستان قرار داده بود‪ -‬در اجرای‬
‫ماموريتی که گيلبرت گيدل‪ ،‬استاد معروف حقوق بين الملل به او‬
‫دادهب ببودب بگزارشیب بپنجاهب بصفحهب بایب بارائهب بکردب بکهب بشرکتب بانگليس‪-‬‬

‫‪61‬‬
‫ايران‪ ،‬با حيله های حسابداری‪ ،‬مبالغ عمده ای سر ايران کله گذاشته‬
‫بود‪ ،‬با اين گزارش بقيه اعضاء مجلس هم عليه متمم قرارداد موضع‬
‫گرفتند‪.‬ب بنمايندهب بایب بخشمگينب ببنامب بعباسب باسکندری‪،‬ب بسخنرانی‬
‫پرشوریب بدرب بمحکوميتب بمتممب بقراردادب بايرادب بوب بباب بهشداریب بآنچنان‬
‫گسترده ختم کرد که شايد حتی خود او هم نمی توانست پيامدهايش‬
‫را بدرکب کند ‪ .‬باسکندریب درخواستب کردب کهب شرکتب بانگليس ‪ -‬بايران‪،‬‬
‫همانند شرکتهای نفتی آمريکايی‪ ،‬در کشورهای ديگر منافعش را پنجاه‬
‫پنجاه با ايران تقسيم کند‪ ،‬و هشدار داد اگر شرکت از قبول آن امتناع‬
‫کند ايران صنعت نفت را ملی اعلم و راسا نفت خام را استخراج‬
‫خواهد کرد‪.‬‬
‫دوره مجلس در حال انقضاء بود و انتخابات نزديک می شد‪ .‬بسياری‬
‫از نمايندگان نمی خواستند با رای منفی به متمم قرارداد‪ ،‬شاه را به‬
‫خشم آورند اما با توجه به اضطراب افکار عمومی‪ ،‬به سختی می‬
‫توانستند در موافقت با متمم‪ ،‬رای دهند‪ .‬لذا روش اطاله کلم( برای‬
‫منعب بتصويبب بطرح)ب براب بدرب بپيشب بگرفتند‪،‬ب بمجلسب بچهارب بروزب بتمام‪،‬‬
‫انتقادات طولنی عليه قرارداد و نيز خيانت کلی انگلستان را منعکس‬
‫می کرد‪ .‬در نهايت زمان سپری و متمم قرارداد برای مجلس بعدی‬
‫باقی گذاشته شد‪.‬‬
‫محمد رضا شاه‪ ،‬ناخرسند از چرخش حوادث‪ ،‬تصميم گرفت که آنچه‬
‫ضروریب باستب بانجامب بدهدب بتاب بمجلسب ببعدیب بازب باوب باطاعتب بکند‪.‬ب ببا‬
‫استفاده از روشهای مختلف‪ ،‬از بسيج نامزدهای شاه پرست گرفته تا‬
‫رشوه و تقلب آشکار انتخاباتی‪ ،‬ترتيبی داد تا انتخابات را با حضور‬
‫نامزدهای انعطاف پذير‪ ،‬بيمه کند‪ .‬اما تصور او‪ ،‬که می تواند مانند‬
‫پدرشب بجعلب بآراءب بکند‪،‬ب بکامل بباشتباهب بازب بآبب بدرآمد‪.‬ب بايرانيانب بتشنه‬
‫دمکراسی بودند و بيش از اين نمی توانستند وحشت زده و مرعوب‪،‬‬
‫سکوت کنند‪ .‬چندين شهر از اعتراض منفجر شد‪ .‬شورش در تهران‬
‫که‪ ،‬نامزدهای ملی گرا و در راس آنان محمد مصدق بسيار محبوب‪،‬‬
‫بازنده اعلم شدند‪ ،‬شديدتر بود‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬با صدور بيانيه ای‪ ،‬از همه معتقدين به انتخابات آزاد‪ ،‬دعوت‬
‫کرد تا روزب ‪ ۱۳‬باکتبر را در مقابل خانه او اجتماع کنند‪ .‬هزاران نفر‬
‫حاضرب شدند‪ .‬مصدق آنها را با عبور از خيابان ها به کاخ سلطنتی‬
‫هدايتب بکرد‪.‬ب بمقابلب بدروازهب بکاخب بنطقب بآتشينیب بايرادب بوب باعلم بکردب بتا‬
‫زمانيکه شاه با انتخابات مجدد و منصفانه موافقت نکند از آنجا تکان‬
‫نخواهد خورد‪ .‬او به گفته اش وفادار ماند‪ ۳ ،‬شبانه روز با چند ده تن‬
‫از دمکرات ها‪ ،‬روی چمن های کاخ بست نشستند‪ .‬در نهايت‪ ،‬شاه که‬
‫آماده مسافرت به ايالت متحده و لذا علقمند به جلوگيری از شورش‬
‫بود‪ ،‬تسليم شد‪.‬‬
‫شاه‪،‬ب با انتخاب آمريکاب برای مسافرت‪ ،‬قدرت جهانی ديگری را به‬
‫رسميت می شناخت‪ ،‬که می بايست تاريخ ايرانيان را‪ -‬قاطعانه تر از‬
‫آنکه بتوان تصور کرد شکل دهد‪ .‬رئيس جمهور ترومن‪ ،‬اميدوار بود از‬
‫اينب بديدارب بکهب ببمدتب بچندب بهفته‪-‬ب بازب بنوامبرب بتاب بدسامبرب ‪-۱۹۴۹‬ب ببطول‬

‫‪62‬‬
‫انجاميد‪ ،‬استفاده و شاه جوان را متقاعد کند که پيش از هراقدامی‪،‬‬
‫بايد خود را وقف بهبود زندگی مردمش کند‪ .‬ترومن معتقد بود که تنها‬
‫اصلحات اجتماعی‪ ،‬و نه نيروی نظامی‪ ،‬ايران را از خطر کمونيسم‬
‫حفظ خواهد کرد‪.‬‬
‫ترومن‪،‬ب بهواپيمایب بشخصیب بخود‪،‬ب براب بفرستادب بتاب بشاهب براب ببهب بواشنگتن‬
‫بياورد‪ .‬و او را در هاوس بلر‪ ،‬جای داد‪ .‬پس از آن شاه به نيويورک‬
‫رفت و در موزه هنری متروپوليتن مورد استقبال قرار گرفت و هم‬
‫چنين از شهرهايی مانند آيداهو‪ ،‬کنتاکی‪ ،‬آريزونا و اوهايو ديدار کرد که‬
‫معمول بجزو برنامه مسافرت مقامات عاليرتبه نيستند‪ .‬شرکت هايی‬
‫مثل لک هيد‪ ،‬جنرال موتورز‪ ،‬به افتخار او ضيافتهای باشکوه شام برپا‬
‫کردند‪ .‬ادارات دولتی ترتيبی دادند که شاه در دانشگاه پرينستون و‬
‫ميشيگان‪ ،‬مورد تجليل قرار گيرد‪ .‬او در مسابقه فوتبال بين دو تيم‬
‫جرج تاون و جرج واشنگتن شرکت کرد و قبل از شروع بازی‪ ،‬کاپيتان‬
‫افتخاری تيم جرج واشنگتن شد‪ .‬در وست پاوند و آناپوليس با شليک‬
‫‪ ۲۰‬گلوله توپ مورد استقبال قرار گرفت‪.‬‬
‫پشت صحنه‪ ،‬اما‪ ،‬ديدار شاه از آمريکا به خوبی پيش نمی رفت‪ .‬در‬
‫ملقات با ترومن‪ ،‬دين چسن وزير کشور و ژنرال عمر برادلی‪ ،‬رئيس‬
‫مشاورانب بنظامیب برئيسب بجمهور‪،‬ب بشاهب بپیب بدرپیب بتاکيدب بمیب بکردب بکه‬
‫ايران بيش از هر چيز به ارتش بزرگتر و سلح های بيشتر نياز دارد‪ .‬و‬
‫درخواستب بتانک‪،‬ب باسلحهب بضدب بتانک‪،‬ب بکاميون‪،‬ب بانبارهایب ببزرگب بذخيره‬
‫مهماتب و بنيزب پولب برایب پرداختب بحقوقب دههاب هزا ر بسربا ز ببيشترب و‬
‫تعليم يافته تر‪ ،‬در واحد افسری بسيار گسترده می نمود‪ .‬طبق قانون‬
‫اساسی ايران‪ ،‬شاه منحصرا کنترل ارتش‪ ،‬را در اختيار داشت لذا يک‬
‫ارتش قوی‪ ،‬عامل مهمی برای حفظ قدرت اش محسوب می شد‪ .‬و‬
‫وقتیب بميزبانانب باشب بدرب بموردب بنيازهایب باجتماعیب بايرانب بمذاکرهب بمی‬
‫کردند او علقمندی اش را از دست داد‪ .‬اچسن به او هشدار داد تا به‬
‫آنچه که در چين روی داده بود‪ ،‬توجه کند‪ .‬همان جا که رهبر ملی گرا‪،‬‬
‫چيانگ کای شک‪ ،‬از تفوق عظيم نظامی خوشنود بود اما قدرت را به‬
‫کمونيست های ژنده پوش‪ ،‬باخت چرا که تنها در جستجوی راه حل‬
‫صرفا نظامی بود‪ .‬دو طرف به فهم مشترک دست نيافتند‪ .‬در پايان‪،‬‬
‫ترومن ميهمان اش را بدون کمک نظامی مورد نظر شاه به وطن‬
‫بازگردانيد‪ .‬هنگام عزيمت شاه‪ ،‬اطلعيه مشترکی صادر شد حاکی از‬
‫آن که آمريکا‪ ،‬تقاضای او را برای کمک های نظامی‪ ،‬مد نظر قرار‬
‫خواهد داد‪.‬‬
‫شاه‪،‬ب پسب ازب شکستب بدرب ترغيبب آمريکايیب هاب بهب بکمکب مالیب ببرای‬
‫تدارک نظامي‪ -‬که آرزوی قلبی او بود‪ ،-‬به ايران بازگشت تا دريابد‬
‫مخالفان او از هميشه سازمان يافته تر شده اند‪ .‬موافقت او برای‬
‫الغاء نتايج انتخابات تقلبی اش‪ ،‬نشان دهنده محدوديت های قدرتش‬
‫بود‪ .‬که البته اثر دوردست تری هم داشت‪ .‬بيست تن از معترضين‬
‫پيروز پس از ترک محوطه مقابل کاخ‪ ،‬با نتيجه تحصن موفقيت آميز‪،‬‬
‫در خانه مصدق با يکديگر ملقات کردند و تصميم گرفتند که پيروزی‬

‫‪63‬‬
‫خودب براب بباب بتشکيلب بائتلفیب بجديدب بازب باحزابب بسياسی‪،‬ب باتحاديهب بهای‬
‫تجاری‪،‬ب بگروههایب بشهریب بوب بديگرب بسازمانهایب بوفادارب ببهب بتقويت‬
‫دمکراسی و محدود کننده قدرتهای بيگانه در ايران افزايش دهند‪ .‬و‬
‫نام ائتلف را جبهه ملی گذاشتند و به اتفاق آراء محمد مصدق را به‬
‫عنوانب برهبرب بآنب بانتخابب بکردند‪.‬ب بريشب بسفيد ب ‪ ۶۷‬ببسالهب بباب بحمايت‬
‫سازمانی رسمي‪ -‬برای اولين بار‪ -‬و افکار عمومی تهييج شده موافق‪،‬‬
‫حال بهمهب بوسايلب بموردب بنيازب ببرایب بمبارزهب بایب بطاقتب بفرساب بباب بنظم‬
‫سياسی موجود را در اختيار داشت‪.‬‬
‫مصدق وب ‪ ۶‬ببنيانگذار ديگر جبهه ملی‪ ،‬در انتخابات جديد مجلس‪ ،‬که‬
‫شاه را وادار به برگزاری آن کرده بودند‪ ،‬پيروز شدند‪ .‬موفقيت آنها‪،‬‬
‫ورود عنصر جديدی را در سياست ايرانی اعلم می کرد‪ :‬يک جبهه‬
‫ملی مخالف سازمان يافته‪ ،‬آگاه‪ ،‬تهييج شده با ملی گرايان پرشور و‬
‫مطمئن از حمايت وسيع مردمی‪ .‬ظهور آن مانع قابل توجهی هم برای‬
‫هدفب آنی شاهب يعنی تصويب متممب قرارداد‪ ،‬و هم برای طرح بلند‬
‫مدت وی يعنی بازسازی قدرت سلطنت‪ ،‬بود‪ .‬دو ديدگاه مغاير آينده‬
‫ايران‪ ،‬اينک در تعارضی شديدتر از هميشه قرار گرفته بودند‪.‬‬
‫اگرچه شاه‪ ،‬نخست وزيران ضعيف النفس را ترجيح می داد چرا که‬
‫می توانست آنها را به سوی خود متمايل کند‪ ،‬اما در آغاز سال ‪،۱۹۵۰‬‬
‫او و انگليسی ها‪ ،‬بهب شخصی به اندازه کافی قوی‪ ،‬نياز داشتند تا‬
‫مجلس را وادار به تصويب متمم قرار داد کند‪ .‬محمد ساعد‪ ،‬انتخاب‬
‫اول شاه کامل نسبت به موافقت نامه بی علقه بود و حتی از اين که‬
‫آن را برای رای گيری ارائه کند‪ ،‬امتناع کرد‪ .‬شاه‪ ،‬پس از دو ماه علی‬
‫منصور‪،‬ب بشخصيتیب بآشکاراب بهوادارب بانگليسب برا‪،‬ب بجانشينب باوب بکرد‪.‬ب باما‬
‫علی منصور هم علقه چندانی به مبارزه برا ی موافقتنامه نداشت‪.‬‬
‫صبر انگليسی ها تمام شد‪ .‬در آوريل سفير جديدی بنام سرفرانسيس‬
‫شفرد‪ ،‬به تهران اعزام کردند که دارای تجارب سياسی در کشورهايی‬
‫بودب بکهب بتوسطب بديکتاتورهاب بياب بقدرتهایب ببيگانهب بادارهب بمیب بشدند‪:‬‬
‫السالوادور‪ ،‬هائيتی‪ ،‬پرو‪ ،‬کنگوی بلژيک و هلند شرقی هند‪ .‬شفرد در‬
‫يکی از اولين تلگرامهايش به وزارت امور خارجه انگلستان‪ ،‬گزارش‬
‫داد هر چند شاه به منصور دستور داده است که " متمم قرارداد را‬
‫هرچه سريعتر به تصويب مجلس برساند"‪ ،‬به نظر می رسد که وی "‬
‫توجهیب ببهب باجرایب بفرامينب باربابب باش"ب بندارد‪.‬ب بوزارتب بامورب بخارجه‬
‫انگلستانب بوب بشرکتب بانگليس‪-‬ب بايران‪،‬ب بدرب باندکب بمدتیب ببهب باينب بنتيجه‬
‫رسيدند که منصور مرد مورد نظر آنان نيست‪ .‬آنان به نخست وزير‬
‫قوی تر احتياج داشتند‪ .‬شخص مورد نظر آنان‪ ،‬بر خلف روش معمول‬
‫در ايران‪ ،‬غير نظامی نبود‪ .‬بلکه تيمسار رزم آرا‪ ،‬يکی از افسران‬
‫مورد اعتماد ژنرال شوارتسکف و رئيس ستاد ارتش بود‪ .‬به اعتقاد‬
‫انگليس ها‪ ،‬فقط نخست وزيری قاطع‪ ،‬قادر بود مصدق و جبهه ملی‬
‫را از بين ببرد‪.‬‬
‫مجلس‪ ،‬در ‪ ۲۰‬ژوئن تشکيل کميته ‪ ۱۸‬نفره ای را تصويب کرد تا متمم‬
‫قرارداد را مورد مطالعه و بررسی قرار دهد‪ .‬انگليسی ها اين عمل را‬

‫‪64‬‬
‫اقدامی اعتراض آميز تلقی و به شاه توصيه کردند در پاسخ نخست‬
‫وزير‪ ،‬منصور را عزل و ژنرال رزم آرا را به جانشينی او انتخاب کند‪.‬‬
‫چنين توصيه ای را نمی شد ناديده گرفت‪.‬‬
‫قامت باريک و لبخند چاپلوسانه رزم آرا‪ ،‬هوش و جاه طلبی او را‬
‫پنهان می کرد‪ .‬او سربازی حرفهب ای‪،‬ب ‪ ۴۷‬بسالهب و به بی رحمیب و‬
‫خونسردی معروف بود‪ .‬مثل بيشتر افسران ايرانی از موقعيت های‬
‫رشوهب بخواری‪،‬ب باستفادهب بکردهب ببود‪،‬ب باماب بدرب بعينب بحالب بمردیب ببودب ببا‬
‫استعدادی غير قابل ترديد‪ .‬قهرمانش رضا شاه پيشين و با او در اين‬
‫عقيده شريک بود که ايران‪ ،‬تنها تحت حکومت فرمانروايی خشن و‬
‫بی گذشت‪ ،‬به بزرگی دست خواهد يافت‪ .‬اما برخلف رضا‪ ،‬جهان‬
‫وطنی آگاه بود که در مدرسه نظامی فرانسوی تحصيل کرده و عميقا‬
‫آگاه بود که برای رهبران ايرانی‪ ،‬فرونشاندن خشم قدرتهای بيگانه‪ ،‬تا‬
‫چه اندازه مهم است‪ .‬به انگليسی ها‪ ،‬تصويب سريع متمم قرارداد‪ ،‬به‬
‫روس ها‪،‬ب آزادی رهبرانب حزب توده که پس از سوء قصدب به جان‬
‫محمد رضا شاه‪ ،‬به دستور وی زندانی شده بودند و به آمريکايی ها‬
‫که به خاورميانه علقمند شده بودند‪ ،‬گوشی شنوا و حمايت در مبارزه‬
‫عليه کمونيسم‪ ،‬وعده داد‪.‬‬
‫مجلس‪ ،‬برای مذاکره در مورد انتصاب رزم آرا‪ ،‬در پايان ژوئن تشکيل‬
‫جلسهب بداد‪.‬ب بهيچکسب بتعجبب بنکردب بوقتیب بمصدقب بسخنرانیب بنيشداری‬
‫ايراد و رزم آرا را به عنوان آلت دست قدرتهای بيگانه و مستعد برای‬
‫ديکتاتوری شدن‪ ،‬مورد انتقاد قرار داد هم چنين تعجبی نداشت که‬
‫انتصاب او پس از پايان سخنرانی ها‪ ،‬تصويب شد‪ .‬رزم آرا قدرتش را‬
‫در کمک به مبارزه انتخاباتی بيش از نيمی از نمايندگان به کار بسته‬
‫بود و اينک آنان بدهی شان را می پرداختند‪.‬‬
‫رزم آرا‪ ،‬به مسند قدرت نشست با اين اعتقاد که سرنوشت او را‬
‫برای بازگرداندن ايران به شکوه و عظمت گذشته‪ ،‬برگزيده است‪.‬‬
‫مصدق هم همين عقيده را در مورد خود داشت‪ .‬شاه هم‪ ،‬تنها يکی از‬
‫اين ‪ ۳‬نفردر رويارويی آينده می توانستند پيروز باشند‪.‬‬

‫‪6‬‬
‫داستان ترور رزم آرا‬
‫اولين روز رزم آرا در مقام نخست وزيری‪ ،‬در تابستانب ‪ ، ۱۹۵۰‬برای‬
‫مردیب بباب بقدرتیب بکمترب بازب باوب براب بنااميدب بکنندهب ببود‪.‬ب بورودب بسفيرب بجديد‬
‫آمريکا‪ ،‬هنری گريدی‪ ،‬موجب شروع شورشی شد که در آن چندين‬
‫نفر کشته شدند‪ .‬کسی چيزی عليه شخص گريدی نمی دانست اما‬
‫ايرانيانب بباب بسياستب بآميخته‪،‬ب بآنب بچنانب بازب بدخالتب ببيگانگانب بدرب بامور‬
‫کشورشانب بناخشنودب ببودندب بکهب بصرفب بحضورب بکسیب بدرب بمقامب بافسر‬
‫دارایب باختياراتب بکنسول‪،‬ب بکافیب ببودب بتاب بهزارانب بنفرب براب ببهب بخيابانب بها‬

‫‪65‬‬
‫بکشاند‪.‬ب بنخستب بوزيرب برزمب بآرا‪،‬ب ببهب بهنگامب ببرنامهب بريزیب بخطب بمشی‬
‫سياسی خود‪ ،‬می بايست اين ملی گرايی فزاينده را نيز به حساب‬
‫آورد‪ .‬او به حاميان انگليسی اش گفت که در صورت اصلح موافقت‬
‫نامه تکميلی‪ ،‬آن را به تصوی مجلس خواهد رسانيد و درخواست کرد‬
‫اجازهب بدهندب بتاب بشرکتب بانگليس‪-‬ب بايرانب بباب بموافقتب بدربارهب بگشودن‬
‫دفاترشب ببرب برویب بحسابرسانب بايرانی‪،‬ب بتربيتب بايرانيانب ببرایب بمشاغل‬
‫مديريتی و پيش پرداخت قسمتی از حق امتياز به نشانه حمايت از‬
‫توسعه ملی‪ ،‬پيشنهادش را دلچسب کند‪ .‬اظهار نظر زيرکانه ای بود‪.‬‬
‫با قبول آن‪ ،‬شرکت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬جبهه ملی را از بن برمی انداخت‬
‫و موقعيت خويش را در سالهای آينده تثبيت می کرد‪ .‬اما انگليسی‬
‫ها‪ ،‬برای ترساندن رزم آرا اين پيشنهاد را رد کردند‪ .‬سفير شفرد به‬
‫رزم آرا گفت که پيشنهاد شرکت‪ ،‬نهايی است و تنها دلچسب کننده‬
‫ای که مورد قبول اوست " درمان رايگان بعضی از نمايندگان ديوانه‬
‫است که به انتقاد از متمم قرارداد‪ ،‬ادامه ميدهند"‪ .‬انگليس ها‪ ،‬با‬
‫عدم تشخيص اين که عصر استعمار در حال پايان بود و آنها قدرت‬
‫جهانی شان را تنها با همکاری با نيروهای فزاينده ملی گرايی‪ ،‬می‬
‫توانستند حفظ کنند‪ ،‬فرصتی تاريخی را از دست دادند‪.‬‬
‫رزم آرا چاره ای جز انطباق خود با خواست شاه‪ ،‬وزارت امور خارجه‬
‫و شرکتب انگليس‪ -‬ايران نداشت‪ .‬او شخصی را به وزارت دارايی‬
‫گماشتب بکهب ببهب بطرفداریب بازب بانگليس‪،‬ب بشهرهب ببودب بوب بکوششب ببرای‬
‫تصويب متمم قرارداد را از سر گرفت‪ .‬يکی از متحدين اصلی او‪،‬‬
‫چهره معروف راديويی‪ ،‬بهرام شاهرخ بود که به عنوان تبليغ کننده‬
‫حزب نازی به شهرت رسيده بود‪ .‬او در طول اوايل دهه ‪ ،۱۹۴۰‬رئيس‬
‫بخشب بفارسیب براديوب ببرلينب ببود‪.‬ب بصدایب بپرشورب بوب بحرارتش‪،‬ب باخبار‬
‫روزانه را در موردب پيروزيهای کشورهای محور و آيندهب افتخار آميز‬
‫روابطب بايرانب بوب بآلمان‪،‬ب ببهب بگوشب بايرانيانب بمیب برسانيد‪.‬ب ببرنامهب بهای‬
‫راديويی او سرشار از فحاشی نسبت به انگليسی ها بود که به نفرت‬
‫از امپرياليسم انگليس منتشر شده در ايران‪ ،‬دامن ميزد‪ .‬او‪ ،‬با تغيير‬
‫مسير امواج جنگ به نحو اسرار آميزی‪ ،‬شغل خود را ازدست داد‪.‬‬
‫بعضیب بازب بافسرانب بامنيتیب بنازیب ببهب بتصورب باينب بکهب بعاملب بانگليسی‬
‫هاستب ببهب باوب بظنينب بشدهب ببودند‪.‬ب بطولیب بنکشيدب بکهب بدرب بکمالب بحيرت‬
‫شنوندگان اش‪ ،‬در راديو تهران حاضر شد و با دست و دلبازی شروع‬
‫به پخش گزارش هايی در حمايت از انگليس کرد‪ .‬رزم آرا‪ ،‬او را به‬
‫سمت مدير "راديو و تبليغات" گماشت‪ .‬و او با همان حرارتی که در‬
‫دههب پيش برای نازی ها به خرجب ميداد‪،‬ب به آرمان شرکتب انگليس‪-‬‬
‫ايران ايمان آورد و علوه بر اين که شخصا گزارش های پرشور تهيه‬
‫و پخش می کرد‪ .‬شرکت انگليس‪ -‬ايران را متمايز کرد و به مقاله‬
‫نويسان و سردبيرهای انعطاف پذير روزنامه‪ ،‬رشوه داد‪.‬‬
‫مجلس‪،‬ب بتاب باينب بزمانب باعضایب بکميتهب بنفتیب بخودب براب بتعيينب بکردهب ببود‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬البته در ميان آنان بود و در جلسه اول کميته‪ ،‬به عنوان رئيس‬
‫انتخاب شد‪ .‬کميته هفته ای دو روز تشکيل جلسه ميداد‪ .‬بسياری از‬

‫‪66‬‬
‫اعضایب بآن‪،‬ب ببيشترب بازب بشرکتب بانگليس‪-‬ب بايران‪،‬ب ببهب بمصالحهب بعلقه‬
‫نداشتند‪.‬ب بمنوچهرب بفرمانفرمائيان‪،‬ب بمديرب بموسسهب بنفتیب بايرانب بدر‬
‫بسياری از جلسات کميته شرکت کرده و درباره آنها نوشت‪:‬‬
‫" کميته ظاهرا برای تحقيق و بررسی در مورد موافقتنامه الحاقی و‬
‫پيدا کردن زمينه هايی برای مصالحه تشکيل می شد اما جنبه های‬
‫فنی و اقتصادی موافقتنامه به ندرت مطرح ميشد‪ .‬نمايندگان در نفت‬
‫مهارت نداشتند و به آن تا جايی علقمندی نشان می دادند که به‬
‫سياستب بمربوطب بمیب بشد‪.‬ب بدرب بعوضب بدلب ببستهب بارزشب بهایب بانسانی‬
‫بودند‪.‬‬
‫مصدق امور را تحت تسلط خود درآورده بود‪ .‬او از هر چيزی با گوشه‬
‫و کنايه انتقاد می کرد که در طول ‪ ۲۵‬سال در آن مهارت يافته بود‪.‬‬
‫‪ ۲۵‬ببسالیب بکهب بجزب بايرادب بگرفتنب بوب بسرزنشب بکردنب بکاریب بنکرده‬
‫بود‪.............‬مصدق به دلرها و سنت ها يا تعداد بشکه ها اهميتی‬
‫نمی داد‪ .‬او موضوع اساسی را حاکميت ملی می دانست‪ .‬و اينک‬
‫حاکميت ملی ايران توسط شرکتی که زندگی ايرانيان را فدای منافع‬
‫انگليسی ها کرده بود‪ ،‬زير قيمت به فروش می رفت‪ .‬اين‪ ،‬چيزی بود‬
‫که مصدق را از تمايل دولت برای مصالحه خشمگين می کرد‪ .‬و اين‬
‫بود آنچه که او را وادار کرد تا قاطعانه تصميم بگيرد که شرکت نفت‬
‫انگليس‪ -‬ايران بايد برود‪".‬‬
‫شور و حرارت افکار عمومی‪ ،‬با سرد شدن هوای تهران در آن پائيز‪،‬‬
‫به تدريج افزايش می يافت انگليس ها با امتناع از مصالحه‪ ،‬ترتيبی‬
‫دادهب بودندب گروهیب ازب فعالينب سياسیب راب عليه افکار عمومی متحد‬
‫کنند‪ .‬حتی گروههای مذهبی متعهد به قوانين اسلمی را برای ائتلف‬
‫با مصدق و ديگر آزاديخواهان غيرمذهبی‪ ،‬حتی تحت فشار قرار دادند‪.‬‬
‫چند تن از روحانيون‪ ،‬از جمله روح الله خمينی جوان‪ -‬که سی سال‬
‫بعد به عنوان رهبر کبير کشور ظهور کرد‪ -‬از پيوستن به اين ائتلف‬
‫امتناعب بکردندب بچراب بکهب بمعتقدب ببودندب بمصدقب بوب بمتحدينشب باسلمب برا‬
‫واگذاشته اند‪ .‬اما بعضی از روحانيون با نفوذ از سر مصلحت‪ ،‬با جبهه‬
‫ملیب بمتحدب بشدند‪.‬ب بيکیب بازب بمتنفذترينب بآنهاب بآيتب باللهب بکاشانیب بآتشين‬
‫مزاج و افراطی بود که هرگز به عنوان دانشمندی مذهبی مورد توجه‬
‫قرار نگرفته بود اما به شخصيتی اصلی جنبش ضد امپرياليستی ايران‬
‫تبديل شد‪.‬‬
‫پدر کاشانی‪ ،‬در طول جنگ جهانی اول هنگام مبارزه با انگليسی ها‬
‫در بين النهرين کشته شده بود‪ .‬و شخص کاشانی نيز در مدت اشغال‬
‫ايران در جنگ جهانی دوم‪ ،‬در زندان انگليسی ها بود‪ .‬او پس از آزادی‬
‫از زندان‪،‬ب بلفاصله چون رهبری محبوب و آتش افروز ظهور کرد‪.‬‬
‫محمد رضا شاه‪ ،‬با تبعيد او‪ ،‬کوشيد او را وادار به سکوت کند‪ .‬اما وی‬
‫ازب ببيروتب بدرب بانتخاباتب بمجلسب بشرکتب بوب ببهب بنمايندگیب بانتخابب بشد‪.‬‬
‫فشار افکار عمومی‪ ،‬شاه را واداشت تا به او اجازه بازگشت دهد‪.‬‬
‫صدهاب بهزارب بنفرب ببرایب باستقبالب بازب بکاشانیب بازدحامب بکردند‪.‬ب بوب باوب بدر‬

‫‪67‬‬
‫سخنرانی اش‪ ،‬مصدق و جبهه ملی را به عنوان ميهن پرستان واقعی‬
‫ايران‪ ،‬گرامی داشت‪.‬‬
‫کاشانیب بجداب بضدب بغربیب بوب ببيزارب بازب بعقايدب بآزاديخواهانهب ببودب بوعقيده‬
‫داشتب بمسلمانانب بتنهاب بدرب بصورتب بانطباقب بقوانينب بعرفیب بباب بسنت‬
‫قانونی اسلم‪ -،‬معروف به شرعيات‪ -‬بايد از آن اطاعت کنند‪ .‬او‪ ،‬اگر‬
‫ملی گرا هم بود فقط در اين مفهوم محدود بود‪ .‬کاشانی تصور می‬
‫کرد که ايران پس از اخراج کفار کشوری کامل اسلمی خواهد شد که‬
‫می بايست هم با کمونيست و هم با غرب‪ ،‬بجنگد‪ .‬با اينهمه مانند‬
‫روحانيونب حامیب انقلبب مشروطيتب د ر بنيمب قرنب پيش‪،‬ب مبارزهب بضد‬
‫انگليسیب براب بتکليفب بشرعیب بمیب بدانست‪.‬ب ببهب بدليلب بهمينب بتکليف‪،‬ب ببه‬
‫جانب سياسيون کشيده شد‪ .‬جناح خود را در مجلس تشکيل داد و به‬
‫طورب بخستگیب بناپذيرب بکوششب بکردب بتاب بگروههاب براب ببرایب بتحققب بآرمان‬
‫مصدق بسيج کند‪ .‬او در يک راهپيمايی اعلم کرد‪ " :‬اسلم مسلمانان‬
‫را برحذر ميدارد از اين که تسليم سلطه اجنبی شوند"‬
‫باب اقداماتب بکاشانیب روحانیب بريشو‪،‬ب وب مصدقب اشرافب مآبب تحصيل‬
‫کردهب بسوئيس‪،‬ب بکهب ببهب بآتشب بضدب بانگليسیب بسوختب بمیب برسانيدند‬
‫مخالفت افکار عمومی مجلس عليه موافقتنامه تکميلی‪ ،‬شديدتر شد‪.‬‬
‫نخست وزير رزم آرا‪ ،‬کوشيد نطقی مبنی بر درخواست تائيد موافقت‬
‫نامه در مجلس ايراد کند اما در سيلی از ناسزا غرق شد‪ .‬هنگامی که‬
‫بهب بجايگاهب بخودب ببازگشت‪،‬ب ببيشب بازب بچندب بدهب بنفرب ببرایب بپاسخگويی‬
‫برخاستند‪ .‬که همه آنان شرکت انگليس‪ -‬ايران را به عنوان هيوليی‬
‫طمع کار و رزم آرا را به عنوان نوکر آن محکوم کردند‪ .‬مصدق از‬
‫همهب بپرشورب بترب ببود‪.‬ب باوب بازب بموافقتنامهب بالحاقیب ببهب بدليلب باينکهب بابزار‬
‫بردگی بود انتقاد کردب و سپس در موخرهب ای هوشمندانه‪،‬ب به طور‬
‫نمايشی بسمت رزم آرا چرخيد و به او گفت " اگر از موافقتنامه‬
‫حمايت کنيد لکه ننگی از خود بجای گذاشته ايد که هرگز نمی توانيد‬
‫آن را محو کنيد"‬
‫مصدق‪،‬ب بدرب ‪ ۲۵‬بنوامبر‪،‬ب بموافقتنامهب بتکميلیب براب ببرایب برایب بگيریب بدر‬
‫مقابلب بکميتهب بپارلمانیب بارائهب بکرد‪.‬ب بجلسهب بکميتهب بمثلب بهميشهب بدرب بيک‬
‫پيش تالر در مجلس تشکيلب شدهب بود‪ .‬آفتاب درخشان روی برف‬
‫سبکی که بيرون را پوشانده بود‪ ،‬می تابيد‪ .‬مصدق و چهار نفر ديگر‬
‫از اعضای کميته که متعلق به جبهه ملی بودند شق افراطی ملی‬
‫کردن شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران را پيشنهاد کردند‪ .‬اما بقيه اعضای‬
‫کميته آمادگی نداشتند که تا آن حد پيش روند‪ .‬و اگر چه با ترديد‪ ،‬اما‬
‫مخالفتی ابراز نشد‪ .‬کميته باتفاق آراء رای به رد موافقت نامه داد‪.‬‬
‫سياسيون ايران بسوی قلمرويی ناشناخته حرکت می کردند و دست‬
‫قدرتب بمندیب ببرب بسکانب بحکومتب بنبود‪.‬ب بگوئیب بحوادثب بخودسرانهب ببه‬
‫وقوع می پيوستند هيچ اقليتی‪ ،‬نسبت به ديگری‪ ،‬حسن نيت نداشت‪.‬‬
‫هرب بروزب دوب بدستگیب ببيشتریب بايجادب وب بهرب گفتمانیب بباب باهانتب وب نطق‬
‫آتشين هدايت می شد‪.‬‬

‫‪68‬‬
‫در پايان دسامبر‪ ،‬به تهران خبر رسيد شرکت نفت عربي‪ -‬آمريکايی‪- ،‬‬
‫آرامکو‪ -‬قرارداد جديدی با عربستان سعودی منعقد کرده است که‬
‫بموجب آن منافعش را نسبت پنجاه‪ -‬پنجاه با سعودی ها تقسيم کند‪.‬‬
‫سفير شفرد‪ ،‬فورا تلگرامی به لندن مخابره و توصيه کرد که شرکت‬
‫انگليس‪ -‬ايران هم پيشنهاد مشابهی به ايران کند‪ .‬هم وزارت امور‬
‫خارجه انگلستان و هم شرکت‪ ،‬از پذيرفتن اين توصيه سرباززدند و با‬
‫اين کار‪ ،‬فرصت ديگری را جهت حل بحران‪ ،‬پيش از وقوع فاجعه‪ ،‬از‬
‫دستب بدادند‪.‬ب بمديرب بشرکتب بانگليس‪-‬ب بايرانب بدرب بتهران‪،‬ب بای‪.‬جی‪.‬ب بدی‪.‬‬
‫نورث کرافت به دفتر شرکت در لندن‪ ،‬توصيه کرد " اهميت زيادي"‬
‫برای جنبش ملی گرايی قائل نشود‪.‬‬
‫موضع انگليسی ها‪ ،‬چنان دور از واقعيت بود که معاون نورث اف‪،‬‬
‫مصطفی فاتح‪ ،‬بالترين مقام ايرانی شرکت و نوکر وفادار آن بمدت‬
‫چند دهه‪ ،‬اعتراض کرد‪ .‬او نامه بيست و سه صفحه ای پر احساسی‬
‫بهب بيکیب بازب باعضایب بهيئتب بمديرهب بشرکتب بانگليس‪-‬ب بايران‪،‬ب بادوارد‬
‫الکينگتون‪ ،‬نوشت چون او را از زمانی که در ايران مقامی در شرکت‬
‫داشت می شناخت‪ .‬نامه هشداری گويا بود که ضرورت دارد شرکت‬
‫برای جلوگيری از وقوع فاجعه " بيداری ملی گرايی و شعور سياسی‬
‫مردم آسيا" را دريابد و " سعه صدر‪ ،‬قدرت تحمل آراء ديگر مردم و‬
‫تفکری شفاف" نشان دهد همچنين اتحاد شرکت انگليس‪ -‬ايران را با‬
‫" طبقات حاکم فاسد" و " مقامات اداری زالو صفت"‪ " ،‬فاجعه آميز‪،‬‬
‫منسوخ و غير عملي" ناميد و پيشنهاد کرد اگر شرکت با قبول تقسيم‬
‫سود بميزان ‪ ۶۰-۵۰‬و تقبل دوره شرکت‪ ،‬موافقتنامه را اصلح نمايد‪،‬‬
‫هنوزب ببقدرب بکافیب بحامیب بدرب بمجلسب بوجودب بداردب بتاب بآنب براب ببهب بتصويب‬
‫برساند‪ .‬موافقتنامه از منظری ديگر هم محکوم به شکست است چرا‬
‫کهب بخطب بمشیب بهایب بشرکتب ب"ب بطبقاتب بآزاديخواهب بوب بپيشروب براب بدر‬
‫انگلستانب ببيزارب بکردهب باست"‪.‬ب بفريادب برسایب باوب بناشنيدهب بماند‪.‬‬
‫سياستمداری انگليسی هنگامی که نامه به او نشان داده شد‪ ،‬گفت‬
‫فاتح " چندان مورد اعتماد نيست"‪.‬‬
‫اينک به نظر می رسد که رويارويی اجتناب ناپذير است‪ .‬اميد موفقيت‬
‫ملیب بگرايانب براب بهيجانب بزدهب بکردهب ببود‪.‬ب بچراب بکهب بباورب بداشتندب بتاريخ‪،‬‬
‫سرانجامف به آنان امکان داده است تا کشورشان را از زير سلطه‬
‫امپرياليستب بهایب بانگليسیب بخارجب بکنند‪.‬ب بدرب بژانويهب ‪،۱۹۵۱‬ب بفراخوانی‬
‫برای راهپيمائی کردند تا مبارزه ای متکی بر توده مردم و با هدف‬
‫اجبارب ببهب بملیب بکردنب بشرکتب بانگليس‪-‬ب بايرانب براب بآغازب بکنند‪.‬ب بجمعيت‬
‫انبوهی حضور يافتند‪ .‬اولين سخنرانان از جبهه ملی بودند و همينکه‬
‫خواسته خود را مطرح کردند به نحو شايسته ای مورد تشويق قرار‬
‫گرفتند‪.‬ب باماب باينب بفقطب بآغازب ببود‪.‬ب بپسب بازب بسياستمداران‪،‬ب بچندب بتنب باز‬
‫روحانيون سخنرانی و اعلم کردند هر مسلمان شريفی شرعا مکلف‬
‫است از ملی کردن حمايت کند‪ .‬آخرين نفر آنها فتوايی را قرائت کرد‬
‫کهب ب(ب بحضرت)ب بمحمدب ب(ص)ب بازب ببهشت‪،‬ب بدولتب برزمب بآراب براب ببهب بجهت‬
‫فروختن حق مسلم ايران به اجانب کافر‪ ،‬لعنت کرده است‪ .‬هرچند‬

‫‪69‬‬
‫غيرمذهبیب بهایب بجبههب بملیب بوب ببنيادگرايانب بمذهبیب بکهب بپيروب بآيتب بالله‬
‫کاشانی بودند‪ ،‬در اتحاد با يکديگر احساس آرامش نمی کردند‪ ،‬اما به‬
‫خاطر هدفی بزرگ تر‪ ،‬اختلفات عميقشان را به کناری نهاده بودند‪.‬‬
‫رزم آرای بيچاره‪ ،‬در موقعيتی غيرقابل تحمل قرار داشت‪ .‬توده ها‪،‬‬
‫پيشب ا ز باينب اعلم بکردهب بودندب کهب ا و بد ر ببهترينب حالت‪،‬ب بآلتب بدست‬
‫انگليسی ها و در بدترين حالت خائن است‪ .‬او نيز به کرات پاسخ داده‬
‫بود که معترضين داخل يا خارج مجلس‪ ،‬رويايی جنون آميز را تعقيب‬
‫ميکنند و منفعت کشور اقتضاء معامله با انگليسی ها را دارد‪ .‬با اين‬
‫که او مصرانه کوشيد تا انگليسی ها را از اين وضعيت نجات دهد‪ ،‬نه‬
‫شرکت انگليس‪ -‬ايران و نه وزارت خارجه‪ ،‬سر سوزنی از او حمايت‬
‫نکردند‪ .‬سفير شفرد تا آنجا پيش رفت که با ارسال نامه ای به او‪،‬‬
‫توصيه کرد عليه ناسپاسانی که از " خدمت عظيم انگليسی ها به‬
‫بشريت" قدردانی نکردند‪ " ،‬موضع محکمي" اتخاذ کند‪.‬‬
‫رزم آرا‪ ،‬شجاعانه مقاومت کرد‪ .‬درب ‪ ۳‬بمارس در مقابل کميته نفتی‬
‫ظاهر شد و مجددا مخالفت خود را با طرح ملی کردن صنعت نفت‪،‬‬
‫ابراز کرد‪ .‬او ملی کردن را‪ ،‬غيرقانونی دانست که موجب خواهد شد‬
‫انگلستان مقابله به مثل کند و اين امر نابودی اقتصاد ايران را در پی‬
‫خواهد داشت‪ .‬سفير شفرد آن شب به انگلستان تلگرام کرد که او‪" ،‬‬
‫جان کلم" سخنرانی رزم آرا را نوشته بود‪.‬‬
‫ايرانيان‪ ،‬بيشتر ظنين شدند و با اعتراضی ديگر‪ ،‬واکنش نشان دادند‪.‬‬
‫در راهيپمايی ‪ ۷‬مارس‪ ،‬شعار " مرگ بر انگليس" جانشين‪ ،‬شعار ملی‬
‫کردن نفت شد‪ ،‬رزم آرا فرصتی نداشت حتی شاه هم آن را می‬
‫دانست‪ .‬شاه محرمانه از سياستمداران‪ ،‬پرسيد که چه کسی را برای‬
‫نخست وزيری پيشنهاد می کنند‪ .‬پاسخ همه يکسان بود‪ :‬مصدق‪.‬‬
‫همهب بمیب بدانستندب بکهب بشمارشب بمعکوسب ببرایب برزمب بآراب بشروعب بشده‬
‫استب باماب بکمترب بکسیب بپيشب ببينیب بمیب بکردب بکهب بدورهب باوب باينب بچنين‬
‫خشونت بار به پايان برسد‪ .‬روزی که هزارها تظاهرکننده در تهران‪،‬‬
‫گرد آمدند تا انزجارشان از انگلستان را فرياد کنند‪ ،‬رزم آرا و دوست‬
‫شاهب ببنامب باسداللهب بعلم‪،‬ب ببرایب بتشييعب بجنازهب بيکیب بازب بروحانيونب ببه‬
‫مسجدی در تهران رفته بودند‪ .‬مرد جوانی با طپانچه از ميان جمعيت‬
‫بيرون آمد و بسوی رزم آرا شليک کرد‪ .‬رزم آرا در دم جان سپرد‪.‬‬
‫افسران پليس ضارب را که نجاری بنام خليل تهماسبی و عضو گروه‬
‫مذهبی فدائيان اسلم بود دستگير کردند‪.‬‬
‫تهماسبی به بازپرسان گفت‪ " :‬اگر خدمت کوچکی انجام داده ام‪،‬‬
‫برای رضای خداوند متعال و در جهت رهايی مسلمانان محروم ايران‬
‫از بندگی اجنبی بوده است"‬
‫واقعيت ترور رزم آرا‪ ،‬هرگز آشکار نشد‪ .‬شواهد حاکی از اين بود که‬
‫شليکب بمهلکب بنهب ببوسيلهب بخليلب بتهماسبیب بکهب بتوسطب بيکب بسربازب ببه‬
‫دستور شاه يا اعضای باند مخفی او صورت گرفته و اسدالله علم‬
‫آگاهانه او را به سوی قرار شوم کشانده بود‪ .‬سالها بعد يک سرهنگ‬

‫‪70‬‬
‫بازنشستهب ايرانی‪،‬ب بدرب خاطراتب خودب بنوشتب بکهب بگلولهب مهلکب ازب يک‬
‫تپانچه کلت که تنها سربازان به آن دسترسی دارند‪ ،‬شليک شده بود‪.‬‬
‫اينب بسرهنگب ببازنشستهب بادعاب بکردب ب"ب بيکب بگروهبانب بارتشب بدرب بلباس‬
‫شخصی برای انجام اين کار انتخاب و به او گفته شده بود که با کلت‬
‫رزمب بآراب براب ببکشد‪،‬ب ببهب بمحضب باينب بکهب بتهماسبیب بشروعب ببهب بتيراندازی‬
‫کرد‪ ....‬آنها که زخمهای بدن رزم آرا را وارسی کرده بودند‪ ،‬ترديد‬
‫نداشتند که او در اثر اصابت گلوله کلت و نه گلوله تفنگی ضعيف‪،‬‬
‫کشته شده است"‬
‫آرمان رزم آرا‪ ،‬آخرين اميد مصالحه‪ ،‬حتی پيش از ترور او محکوم به‬
‫شکست بود و روز بعد از ترور کميته نفتی مصدق‪ ،‬گام سرنوشت‬
‫ساز را برداشت و به اتفاق آرا‪ ،‬پيشنهاد کرد‪ .‬مجلس‪ ،‬شرکت نفت‬
‫ايران – انگليس را ملی اعلم کند‪.‬‬
‫هزاران تن از مردم روز بعد با شرکت در تظاهراتی پرشور و نشاط‪،‬‬
‫سرور انگيز‪ ،‬شنيدند که آيت الله کاشانی ضمن تائيد رای کميته از‬
‫مجلسب بخواستب بکهب بسريعاب باقدامب بکند‪.‬ب باينکب بهيچب بچهرهب بملیب ببدون‬
‫ترس از برانگيختن خشم مردم نمی توانست با ملی کردن مخالفت‬
‫نمايد حتی نخست وزير جديد‪ ،‬حسين عل‪ ،‬سياستمدار تحصيل کرده‬
‫انگلستان‪ ،‬که از پی آمدهای ملی کردن مطلع بود‪ ،‬جرئت مخالفت با‬
‫آن را نداشت‪.‬‬
‫سفيرشفرد در سفارت انگليس‪ ،‬هنوز تصور می کرد قادر به مهار‬
‫سيل است و به عملياتی دست زد تا اعضای مجلس را ترغيب کند‬
‫روز رای گيری در مورد ملی کردن صنعت نفت‪ ،‬در خانه بمانند تا‬
‫تعداد اعضای مجلس به حد نصاب نرسد‪ .‬ابتدا به شاه پيغام فرستاد و‬
‫تاکيد کرد تا " از همه نفوذش" بر شاه دوستان و محافظه کاران‪،‬‬
‫استفاده کند‪ .‬سپس با نخست وزير عل بملقات و با خشونت او را‬
‫مطلع کرد که" قانونا‪ ،‬فعاليت شرکت با ملی کردن خاتمه نمی يابد"‬
‫و برای اولين بار پيشنهادب کردب شرکتب انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬اينکب ممکن‬
‫است برای پذيرفتن تقسيمب ‪ ۵۰‬بدرصدی سود‪ ،‬آماده باشد‪ .‬عل بپاسخ‬
‫داد " توافق پنجاه درصدی سود کمی پيش از اين ممکن بود‪ ،‬مورد‬
‫قبول قرار گيرد اما حال چيزی بيشتر مورد نياز است‪".‬‬
‫مجلس در ‪ ۱۵‬مارس تشکيل جلسه داد تا رای تاريخی خود را بدهد‪.‬‬
‫‪ ۹۶‬نماينده از جمله همان چند نفری که به شاه قول در خانه ماندن‬
‫داده بودند‪ .‬در مجلس حضور به هم رسانيدند همه در موافقت با ملی‬
‫کردن نفت رای دادند‪ .‬پنج روز بعد مجلس سنای تشريفاتی نيز‪ ،‬که‬
‫تنها چند سال از عمر آن می گذشت و نيمی از اعضايش توسط شاه‬
‫منصوب می شدند‪ ،‬باتفاق آرا‪ ،‬ملی کردن نفت را تصويب کرد‪.‬‬
‫مصدق‪،‬ب اينکب به‪،‬ب قهرمانیب بدرب مقياسب حماسیب بتبديلب شدهب ببود‪.‬ب ببه‬
‫محضب بخروجب بازب بخانهب بموافقانشب بدورب باوب بجمعب بمیب بشدند‪.‬ب بآيتب بالله‬
‫کاشانيف او را به عنوان منجی‪ ،‬قابل مقايسه با کوروش و داريوش‪،‬‬
‫تکريم کرد‪ .‬حتی کمونيستهای توده نيز او را تائيد کردند‪ .‬مجلس در‬
‫طول چند هفته بعد‪ ،‬همه لوايح تقديمی او را با اکثريت آراء تصويب‬

‫‪71‬‬
‫کرد‪ .‬او‪ ،‬آنچنان آشکارا مرد لحظه ها‪ ،‬شده بود که نخست وزير علء‬
‫دليلی برای ماندن در مقام نخست وزيری نمی ديد و در نيمه آوريل‬
‫استعفا کرد‪.‬‬
‫دولتب بانگلستان‪،‬ب باما‪،‬ب بسرتسليمب بشدنب بنداشت‪.‬ب بوب بباب باستعفایب بوزير‬
‫امور خارجه‪ ،‬بوين‪ ،‬به بهانه بيماری که با ايرانيان تقريبا همدلی نشان‬
‫داده بود‪ ،‬و جايگزينی هربرت موريسون بسيار ناآگاه‪ ،‬تصميم او راسخ‬
‫ترب شد‪ .‬موريسون سی سال صرف طی مدارج حزب کرده بود و‬
‫هرگزب بادعایب بتخصصب بدرب بامورب بجهانیب بنداشت‪.‬ب بغرورآفرينب بترين‬
‫دستاورد او‪ ،‬ساختن پل جديد واترلو و بازسازی سيستم ترابری لندن‬
‫بود‪ .‬او مبارزه مردم ايران را به سادگی شورش ملتی بی تمدن‪ ،‬عليه‬
‫نفوذب بدنيایب بمتمدن‪،‬ب بتلقیب بمیب بکرد‪.‬ب بدرب بيکیب بازب باولينب ببيانيهب بهای‬
‫عمومی اش‪ ،‬در مقام وزير امور خارجه‪ ،‬اعزام سربازان انگليسی را‬
‫به سوی ايران پيشنهاد کرد تا " آماده باشند در صورت لزوم وارد‬
‫حوزه های نفتی پرشيا شوند"‬
‫سياستب بسازانب بردهب ببالیب بوزارتب بامورب بخارجه‪،‬ب بدرياب بنوردی‪،‬ب ببانک‬
‫انگلستان‪ ،‬وزارت گاز و نيرو‪ ،‬به اصرار موريسون " گروه تحقيق بر‬
‫روی پارس" را تشکيل دادند‪ .‬گروه چند کار تحقيقی انجام داد تا به‬
‫عنوان پس زمينه‪ ،‬در مقابله با بحران مورد استفاده قرار گيرد‪ .‬يکی‬
‫ازب باينب بتحقيقات‪،‬ب ببررسیب ب"ب بروانشناسیب بايرانيان"ب ببود‪.‬ب بمحقق‪،‬‬
‫ديپلمات انگليسی‪ ،‬ادعا کرد که نوع ايرانی برانگيخته می شود با‪" :‬‬
‫نادرستیب ببیب بپروا‪،‬ب بديدگاهب بجبریب بوب ببیب بتوجهیب بنسبتب ببهب برنجب ب‪.....‬‬
‫پارسيان عادیب مغرور‪ ،‬نادرست‪،‬ب علقمندانب بهب دادنب قول درب مورد‬
‫آنچه که می دانند قدرت يا قصد انجام آن را ندارند‪ ،‬تعلل گر‪ ،‬فاقد‬
‫پايداری و انرژی‪ ،‬اما در مورد نظم اصلح پذير‪ ،‬هستند مهم تر آنکه از‬
‫توطئهب بلذتب بمیب ببرندب بوب بهرجاب بکهب بپایب بنفعب بشخصیب بدرب بميانب بباشد‬
‫بسرعت به سوی کلی بافی و نادرستی می چرخند‪ .‬اگرچه با مهارت‬
‫دروغ می گويند‪ ،‬انتظار ندارند که حرفشان باور شود‪ .‬آنها معلومات‬
‫سطحی و موضوعات فنی را به آسانی فرا می گيرند و خود را فريب‬
‫می دهند که موضوعی اساسی را دريافته اند‪".‬‬
‫با چنين اشخاصی‪ ،‬معامله برابر با شرافتمندانه‪ ،‬البته نامعقول‪ ،‬خواهد‬
‫بود‪.‬لذاب بوزارتب بخارجه‪،‬ب ببرایب بتسلطب بدوبارهب ببرب بآنانب بخطب بمشیب بسه‬
‫شاخه بایب طراحیب کردب باول‪ ،‬بمحمدب برض ا بشاهب بايدب متقاعدب شودب که‬
‫مجلس را منحل کند‪ .‬دوم سيد ضياء نورچشمی سالخورده انگليسی‬
‫ها‪ ،‬که سی سال پيش در به قدرت رساندن رضا شاه کمک کرده بود‬
‫به نخست وزيری انتخاب شود‪ .‬سوم به مسئولن اداری ترومن در‬
‫واشنگتن اکيدا توصيه شود که " لاقل به عدم توافق يا اختلف نظر‬
‫با ديدگاه ما اشاره نکنند"‪ .‬به محض تصويب اين خط مشی‪ ،‬شرکت‬
‫انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬مقرری کارگران ايرانی را تقليل داد هزاران کارگر‪،‬‬
‫در اعتراض‪ ،‬کار را رها کردند‪.‬‬
‫انگليسی ها‪ ،‬بلفاصله کشتی های جنگی را روانه آبهای آبادان‪ ،‬کردند‪،‬‬
‫نيمه آپريل‪ ۳ ،‬ناو محافظ و دو رزمناو‪ ،‬مخفيانه وارد محدوده ديدرس‬

‫‪72‬‬
‫پاليشگاهب بشدند‪.‬ب باينب بعملب بموجبب بکشمکشب ببيشترب بشد‪.‬ب بکارگران‬
‫نفتی‪ ،‬خودسرانه به خيابان های خاکی ريختند و در چند درگيری‪ ،‬شش‬
‫ايرانی‪ ،‬دو کارگر نفتی انگليسی و يک دريانورد انگليسی کشته شدند‪.‬‬
‫بعضی از ايرانيان معتقد بودند که انگليسی ها عمدا دست به عمل‬
‫تحريک آميز زدند تا بهانه ای برای دخالت نظامی فراهم کنند‪.‬‬
‫سفير شفرد می پنداشت اگر ايران نخست وزير قاطعی داشته باشد‪،‬‬
‫میب بتواندب بوضعب براب بتحتب بکنترلب ببرگرداند‪.‬ب بو ببرب بنخستب بوزيریب بسيد‬
‫ضياءب باصرارب بمیب بورزيدند‪،‬ب بشاهب بنيزب ببیب بچونب بوب بچراب باطاعتب بکرد‪.‬‬
‫مجلس رای گيری در مورد نامزد معرفی شده را‪ ،‬به روزب ‪ ۲۸‬بآپريل‬
‫موکول کرد‪ .‬شفرد در آن صبح‪ ،‬بيانيه ای صادر و اعلم کرد دولت‬
‫فخيمه بريتانيا‪ ،‬تحت تهديد ملی کردن‪ ،‬هيچ مذاکره ای انجام نخواهد‬
‫داد‪.‬ب بباب باينب بنمايشب بقدرتب بوب بحضورب بدوستشب بسيدب بضياء‪،‬ب بدرب براس‬
‫دولت‪،‬ب بپيشب ببينیب بمیب بکردب بکهب بجرياناتب بدرب بجهتب بمخالفب بحرکت‬
‫خواهند کرد‪ .‬اين طرح اما‪ ،‬بشدت غيرواقع گرايانه بود و يکبار ديگر‬
‫نشانب بدادب بکهب بانگليسیب بهاب بوضعيتب بايرانب براب بتاب بچهب باندازهب بنادرست‬
‫ارزيابی کرده بودند‪.‬‬
‫هنگامی که مجلس برای بحث و بررسی در مورد انتصاب سيد ضياء‬
‫بهب بعنوانب بنخستب بوزيرب بتشکيلب بجلسهب بدادب بحتیب ببيشترب بملیب بگرايان‬
‫پرشورب بهمب بقادرب ببهب بپيشب ببينیب باتفاقات‪،‬ب بنبودندب بچشمب بها‪،‬ب بالبتهب ببه‬
‫مصدق‪ ،‬قهرمان زمان‪ ،‬خيره شده بود‪ .‬همه انتظار داشتند که او با‬
‫يکی از آن نطقهای آتشين و خجل کننده‪ ،‬جبهه مخالف عليه انگلستان‬
‫و پادوهای خائنش را رهبری کند‪ ،‬اما وقتی رئيس مجلس پرسيد که‬
‫چه کسی مذاکره را شروع خواهد کرد مصدق عکس العملی نشان‬
‫نداد در عوض نماينده سرشناس جناح راست جمال امامی که جزو‬
‫حقوق بگيران دولت انگلستان بود‪ ،‬تالر مجلس را فتح کرد‪ ،‬امامی‬
‫حتی اسمی هم از سيد ضياء نياورد‪ .‬اما مصدق را به دليل کشاندن‬
‫مجلس به بی حرکتی و فلج کردن کشور با نق زدن های دائم مورد‬
‫استهزا قرار داد و با تحقير گفت که اگر پيرمرد قصد مبارزه دارد بايد‬
‫خود نخست وزير شود تا مشکلت اين مقام را دريابد و ادامه داد که‬
‫دليل رد پيشنهادات مکرر برای تصدی شغل دولتی‪ ،‬از طرف مصدق‬
‫را ميداند‪ ،‬او از آن روده درازان غير مسئولی است که از سخنرانی‬
‫درباره اشتباهات ديگران لذت می برد اما هرگز پيشنهاد سازنده ای‬
‫ارائه نمی کند‪.‬‬
‫مجلس در پايان سخنان امامی در سکوت فرو رفت‪ .‬مصدق دقايقی‬
‫درنگ کرد و سپس برخاست‪ .‬با آرامی و متانت گفت که از پيشنهاد‬
‫نخست وزيری خرسند است و افتخار می کند که نخست وزير شود و‬
‫در کمال تواضع‪ ،‬پيشنهاد را می پذيرد‪ .‬همه بهت زده شدند‪ .‬امامی‬
‫بيش از همه‪ ،‬بزودی بهت به غوغا و هياهو تبديل شد‪ ،‬رسما پيشنهاد‬
‫شدب بکهب بمصدقب ببايدب بنخستب بوزيرب بشود‪.‬ب بو برئيسب بمجلسب برایب برای‬
‫گيری فوری دعوت به عمل آورد‪ .‬پيشنهاد با تفاوت ‪ ۷۹‬رای موافق در‬
‫مقابلب ‪ ۱۲‬برایب به تصويبب رسيد‪.‬ب مصدقب اگاهب ازب قدرتی که درب آن‬

‫‪73‬‬
‫لحظه داشت اظهار کرد که نخست وزيری را می پذيرد مشروط بر‬
‫اينب بکهب بمجلسب بطرحب باجرایب بملیب بکردنب بشرکتب بانگليس‪-‬ب بايرانب برا‬
‫تصويب کند بموجب مواد اين قانون‪ ،‬کميته ای پارلمانی می بايست‬
‫دفاتر شرکت را حسابرسی کند‪ ،‬ادعای دو طرف در مورد غرامت را‬
‫بسنجد‪ ،‬ايرانيان را برای آموختن نحوه اداره صنعت نفت به خارج از‬
‫کشورب باعزامب بوب بطرحیب ببرایب بتشکيلب بشرکتب بنفتب بملیب بايرانب بتهيه‬
‫نمايد‪.‬ب بمجلسب بدرب ببعدازظهرب بهمانب بروز‪،‬ب بقانونب بملیب بکردنب بشرکت‬
‫انگليس‪ -‬ايران را تصويب کرد‪.‬‬
‫غيرممکن‪ ،‬اينک به وقوع پيوسته بود‪ .‬مصدق‪ ،‬نماد ملی گرايی ايران‬
‫و مقاومت در مقابل قدرت سلطنت‪ ،‬ناگهان به اوج قدرت رسيده‬
‫بود‪ .‬لحظه ای هيجان انگيز اما شديدا بی ثبات بود‪ .‬همه می دانستند‬
‫که نزاع غولها نزديک می شود‪ .‬اما کسی نمی دانست پيامد آن را‬
‫برای ايران و بقيه جهان پيش بينی کند‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫دشمنان نامرئی در همه جا‬
‫روزب ‪ ۲۶‬بژوئنب ‪ ، ۱۹۵۰‬ميليون ها ايرانی و آمريکايی‪ ،‬مشتاق و نگران‬
‫گرد راديوها جمع شدند‪ .‬همگی می دانستند به اخباری گوش خواهند‬
‫داد که برای هميشه قالب و شکل تازه ای به زندگی آنها می بخشد‪،‬‬
‫اکثراب باندوهگينب وب هراسناکب بودند‪.‬ب بهرچندب ببحرانیب کهب ايرانب براب بفرا‬
‫گرفته بود به هيچ روی با مشکلی که ناگهان آمريکا با آن مواجه شد‪،‬‬
‫ارتباطی نداشت‪.‬‬
‫در آن روز شاه ايران اعلم کرد که تيمسار علی رزم آرا‪ ،‬فرمانده بد‬
‫طالع ارتش را نامزد پست نخست وزيری خواهد کرد‪ .‬مردم در گوشه‬
‫و کنار کشور‪ ،‬از مغازه ها و کارخانه ها گرفته تا قهوه خانه ها گرد هم‬
‫جمع شده بودند و از يکديگر می پرسيدند‪ :‬اين انتخاب چه معنايی‬
‫دارد؟ آيا در آخرين دقايق رزم آرا قادر به انجام معامله با انگليسی ها‬
‫خواهدب ببود؟ب باگرب بنه‪،‬ب بچهب برخب بخواهدب بداد؟ب بآياب بامکانب بحملهب بنظامی‬
‫انگلستان به ايران وجود دارد؟ آيا انقلب خواهد شد‪ ،‬به راستی کشور‬
‫به سوی نجات و رستگاری روان است يا فاجعه و مصيبت؟‬
‫آمريکائيان اما‪ ،‬شيفته و مجذوب اخبار ديگری بودند‪ .‬سربازان سوی‬
‫مرزهای جنوبی در حال پيشروی بودند‪ .‬کمونيست وارد کره شده و به‬
‫شورای امنيت سازمان ملل‪ ،‬با انعقاد جلسه ای اضطراری هشدار‬
‫داد‪،‬ب بدرب بصورتیب بکهب بمتجاوزانب بعقبب بنشينیب بنکنند‪،‬ب بجنگب بدرخواهد‬
‫گرفت‪ ،‬به دليل دسترسی هر دو ابر قدرت‪ ،‬به مهمات اتمی‪ ،‬عده ای‬
‫از نزديک شدن آخر زمان هراسان شده بودند‪.‬‬
‫ميان آنچه ايرانيان را مجذوب و مشغول ساخته بود و آنچه آمريکائيان‬
‫در آن روز ماه ژوئن با آن مواجه بودند‪ ،‬تفاوتی عمده وجود داشت و‬

‫‪74‬‬
‫بازتاب وحشتی بود که دو کشور را در آغاز نيمه دوم قرن بيستم در‬
‫چنگال خود گرفته بود‪.‬‬
‫ايران در مواجهه ای هولناک با امپراطوری انگليس و شرکت نفتی‬
‫خود به سر می برد و آمريکا نيز چشم اندازی چندان روشن و آرام در‬
‫پيشب رو نداشت ‪ .‬بجنگب درب کرهب دليلب بقاطع ی ببرایب احتمال بدرگيری‬
‫کشورشان‪ ،‬آمريکا‪ ،‬در نزاعی جهانی عليه دشمنی ترسناک بود‪.‬‬
‫آن روزها‪ ،‬هيچ يک از اين دو ملت نمی دانست‪ ،‬که اين دو بحران در‬
‫نهايت يکی خواهد شد و يا بهم گره خواهد خورد‪ .‬ايالت متحده درگير‬
‫مبارزه ای که از نظر اکثريت ملت‪ ،‬توسط کمونيست های رعب انگيز‬
‫از پيش تجهيز و تدارک ديده شده بود‪ ،‬به آرامی از نگاه به ايران به‬
‫عنوان کشوری با تاريخی بی بديل که با رويارويی سياسی عجيب و‬
‫غريبی مواجه است‪ ،‬دست کشيد و بدين ترتيب چالش ميان ايران و‬
‫بريتانيا‪،‬ب بتابعیب بازب بمبارزهب بميانب بشرقب بوب بغربب بتلقیب بگرديد‪.‬ب بدرب باين‬
‫دوران‪ ،‬ذهن آمريکائيان را احساس عميقی از ترس و دلهره به ويژه‬
‫هراس از محاصره شدن‪ ،‬شکل داده بود‪ .‬هرچند رهبران دول متحد‪،‬‬
‫کسانی که دو ماه بعد از پايان جنگ دوم جهانی در پوتزدان با يکديگر‬
‫ملقات کرده بودند‪ ،‬متعهد به همکاری و مساعدت "بر اساس روشی‬
‫صلحب بآميزب بوب بدمکراتيک"ب بشدند‪،‬ب باماب بورایب باينب بواژگانب بفخيم‪،‬ب ببی‬
‫اعتمادی عميقی موج می زد‪ .‬قدرت شوروی‪ ،‬لتويا‪ ،‬ليتوانيا و استونيا‬
‫راب ببهب بانقيادب بدرآوردهب ببود‪.‬ب بحکومتب بهایب بکمونيستیب بدر ب ‪ ۱۹۴۶‬بببر‬
‫چکسلواکی تحميل شد‪ .‬آلبانی و يوگسلوی نيز به کمونيسم گرائيدند‬
‫وب بکمونيستب بهایب بيونانیب ببرایب ببهب بدستب بگيریب بقدرتب بدستب ببه‬
‫خشونت زدند‪.‬‬
‫سربازان روسی راه های زمينی را به مدت ‪ ۱۶‬ماه در برلين بستند‪.‬‬
‫روسيه شوروی درب ‪ ۱۹۴۸‬ببه آزمايشب موفقيت آميزب سلحهای اتمی‬
‫پرداخت‪ .‬در همان سال نيروهای طرفدار غرب در چين‪ ،‬در جنگ های‬
‫داخلی از کمونيست ها به رهبری مائوتسه تونگ شکست خوردند‪ .‬از‬
‫ديدگاه واشنگتن‪ ،‬دشمنان آماده در همه جا حضور داشتند‪.‬‬
‫رئيس جمهور ترومن‪ ،‬در ‪ ۱۹۴۷‬در پاسخ به شرايط متغير بين المللی‪،‬‬
‫ايجاد سازمان جاسوسی آمريکا را تصويب کرد‪ .‬تعهدات غير مشخص‬
‫و ابتدايی اين سازمان به منظور " تامين اهداف و اجرای وظايف‬
‫مشخص و ابتدايی اين سازمان به منظور " تامين اهداف و اجرای‬
‫وظايفب بمرتبطب بباب بتشکيلتب باطلعاتیب بوب بجاسوسیب بموثرب ببرب بامنيت‬
‫ملي"ب ببودب بکه‪،‬ب بسالب ببعد‪،‬ب بابعادب بتازهب بایب ببهب بخودب بگرفتب بوب بشاملب ب"‬
‫عملياتب بتخريبیب بوب بضدب بتخريبی‪،‬ب باقداماتب بموثرب ببراندازیب بوب بعقب‬
‫نشينی‪ ...‬اخلل در کمک به ‪ :‬جنبش های مقاومت زيرزمينی‪ ،‬فعاليت‬
‫هایب بآزادب بسازیب بآوارگانب بوب بچريکهاب بوب بحمايتب بازب بعناصرب ببومیب بضد‬
‫کمونيست در کشورهای مورد تهديد در جهان آزاد" شد‪ .‬در ژانويه‬
‫‪،۱۹۵۰‬ب بشورایب بامنيتب بملی‪،‬ب بسندیب بمعروفب ببهب بان‪.‬ب باس‪.‬سي‪ ۶۸-‬برا‬
‫جهت تامين نياز ايالت متحدهب آمريکا‪ ،‬برای مواجههب با جنبشب های‬

‫‪75‬‬
‫کمونيستیب بنهب بتنهاب بدرب بمناطقب بدارایب بمنافعب بحياتیب بوب بامنيتیب ببرای‬
‫آمريکا‪ ،‬بلکه در صورت وقوع در هرجای ديگر جهان‪ ،‬آماده کرد‪.‬‬
‫اين سند با تاکيد بر وجود حمله و تعرض به نهادهای آزاد‪ ،‬در همه‬
‫نقاط جهان نتيجه گيری کرد که " در چارچوب فعلی‪ ،‬يعنی قدرت‬
‫قطبی می شود‪ ".‬جنگ سرد موجب گرديد که آمريکا نه تنها به قدرت‬
‫دشمنان که به اهميت حياتی دوستان خود نيز پی ببرد‪ .‬از اين رو‪ ،‬در‬
‫بهارب ‪ ۱۹۴۹‬يازده کشور از دوستانش را به اتحادی نظامی فرا خواند‬
‫که‪ ،‬بستر اصلی و اساسی اين ائتلف‪ ،‬معاهده آتلنتيک شمالی ( ناتو)‬
‫يا همکاری بين دول ايالت متحده آمريکا و انگلستان بود و اختلف‬
‫نظر‪ ،‬بر سر چگونگی برخورد با کشوری مانند ايران‪ ،‬نمی بايست‬
‫موجبب بتضعيف بآنه ا بشود‪.‬ب رئيسب بجمهو ر بترومن‪،‬ب ا ز بکسان ی ببودب که‬
‫اعتقاد داشت روسيه بر آن است تا‪ ،‬ايران را در مدار خويش وارد‬
‫کند‪ .‬يک روز بعد از حمله کره شمالی به کره جنوبی‪ ،‬ترومن به يکی‬
‫از دستيارانش گفت‪ " :‬کره‪ ،‬تنها کشوری نيست که او را مضطرب و‬
‫نگران می سازد" وی قدم زنان به کره جغرافيايی کنار ميز کارش‬
‫نزديک شد و با گذاشتن انگشت بر روی نقطه ای که ايران را نشان‬
‫میب بدادب بگفت‪:‬ب ب"ب بدرب بصورتیب بکهب بمراقبب بنباشيم‪،‬ب بآغازب بمزاحمت‬
‫شوروی‪ ،‬از اينجا خواهد بود‪".‬‬
‫طی بيش از يک قرن‪ ،‬بريتانيا و روسيه با زير پا گذاشتن حق حاکميت‬
‫ايرانيان‪،‬ب بموجبب بنفرتب بو بانزجارب ببسياریب بازب بآنانب بشدند‪،‬ب بدرب بحاليکه‬
‫ايرانيان نسبت به ايالت متحده آمريکا‪ ،‬احساسی از تمجيد و ستايش‬
‫داشتند‪ .‬آمريکائيان تقريبا به ديده تحسين نگريسته می شدند‪ .‬اندک‬
‫آمريکائيانیب بکهب بشناختهب ببودند‪،‬ب بافرادیب ببخشنده‪،‬ب بازب بخودب بگذشتهب بو‬
‫فداکارب ببهب بنظرب بمیب برسيدندب بکهب ببیب باعتناب ببهب بقدرتب بوب بثروتب بشان‪،‬‬
‫علقمند کمک به آنها بودند‪.‬‬
‫معروفترينب بوب بشناختهب بشدهب بترينب بآمريکايیب بنزدب بمردمب بعادیب بايران‪،‬‬
‫معلمی جوان و جدی‪ ،‬به نام هوارد بسکرويل بود که در سال ‪،۱۹۵۹‬‬
‫در کنار دوستان ايرانی خود‪ ،‬در مبارزات انقلب مشروطه کشته شد‪.‬‬
‫وی همچون شهيد مورد احترام بود و از او به عنوان لفايت آمريکايی‬
‫ياد می شد‪ .‬از خود گذشتگی بسکرويل نزد ايرانيان‪ ،‬دليل واضحی‬
‫برای تمجيد و ستايش آنان‪ ،‬از آمريکائی ها نسبت به ديگر خارجی ها‬
‫بود‪.‬‬
‫همب بزمانب بباب ببهب بخونب بغلطيدنب ببسکرويلب بتوسطب بسربازانب بطرفدار‬
‫سلطنت معلمی دور انديش از اهالی آمريکا به نام ساموئل جوردن‬
‫اقامت چهل و سه ساله اش در تهران را آغاز کرد‪ .‬با تاسيس مدرسه‬
‫البرز‪ ،‬او يکی از مدرن ترين مدارس دوره متوسطه کشور را ايجاد‬
‫کرد که هزاران نفر از فارغ التحصيلن آن‪ ،‬در شکل دهی به زندگی‬
‫ايرانيان‪ ،‬نقشی عمده به عهده گرفتند‪ .‬اعضای کليسای پرسبيتری‪،‬‬
‫که جوردن برای آنها می کرد‪ ،‬يک بيمارستان و يکی از معدود مدارس‬
‫دخترانه کشور را اداره می کردند‪.‬‬

‫‪76‬‬
‫بعدها يکی از فارغ التحصيلن اين مدرسه نوشت " آمريکايی ها با‬
‫تحسين و علقه ای تقريبا جهانی نگريسته می شدند‪ ،‬سهم آنها در‬
‫بهبودب بغرورب بجريحهب بدارب بشدهب بکشورب بجنگب بزدهب بما‪،‬ب بفراترب بازب بشماره‬
‫اندکب بآنهاب ببود‪...‬ب بآمريکايیب بهاب ببدونب بهرگونهب بکوششیب ببرایب بتحميل‬
‫شيوه زندگی و دين خود برما‪ ،‬فارسی را آموختند و شروع به ايجاد‬
‫مدارس‪،‬ب ببيمارستانب بهاب بوب بدرمانگاهب بهایب بپزشکیب بدرب بنقاطب بمختلف‬
‫ايران کردند‪.‬‬
‫تنها دليل ستودن آمريکا توسط ايرانی ها نه فداکاری و حسن نيت‬
‫اينب بمردانب بوب بزنانب بنمونهب بکهب بانتقادب بموثرب بايالتب بمتحدهب بازب بقرارداد‬
‫‪ ۱۹۱۹‬ميان ايران و انگليس بود که بر اساس آن‪ ،‬بريتانيا توانست به‬
‫عنوانب بقدرتیب باستعماریب ببهب بايرانب براهب بپيداب بکند‪.‬ب برئيسب بجمهور‬
‫ويلسون‪ ،‬تنها رهبر جهان بود که در همان سال در ورسای‪ ،‬از ادعای‬
‫ناموفق ايران‪ ،‬برای جبران خسارت ناشی از اشغال کشور‪ ،‬توسط‬
‫روسيه و بريتانيا‪ ،‬در خلل جنگ جهانی اول‪ ،‬حمايت کرده بود‪ .‬از اين‬
‫رو‪ ،‬در اواسط دههب ‪ ، ۱۹۲۰‬سفير آمريکا در ايران می توانست چنين‬
‫گزارش دهد " ايرانيان از هر طبقه اجتماعی که باشند‪ ،‬هنوز اعتماد‬
‫بی اندازه ای به آمريکا دارند‪".‬‬
‫تا شروعب جنگب جهانی دوم‪ ،‬آمريکاب سياستب فعالیب نسبتب به ايران‬
‫نداشت‪ ،‬اما پس از جنگ‪ ،‬به عنوان يک " قدرت" پا به دنيا گذاشت و‬
‫سياست گذاران مقيم واشنگتن را برانگيخت تا با توجه به نقش قاطع‬
‫نفت در پيروزی دول متحد در جنگ‪ ،‬توجه خود را معطوف خاورميانه‬
‫سازند و با تشديد جنگ سرد به تقويت منافع خود بپردازند‪.‬‬
‫درب باينب بمقطع‪،‬ب بدينب بآچسنب بچهرهب بشاخصب بتاريخب بديپلماسیب بآمريکا‬
‫سياست آمريکا را در قبال ايران رهبری و با جنبش های ملی جهان‬
‫سوم‪ ،‬همدلی می کرد‪ .‬او با هيکل نحيف‪ ،‬کت و شلوار راه راه‪ ،‬کله‬
‫لبه دار و ريش تروتميز‪ ،‬از هر لحاظ وطن پرست به نظر می رسيد‪.‬‬
‫وی در جوانی‪ ،‬جمهوريخواهی بود که تئودور روزولت را تحسين می‬
‫کرد‪ ،‬بعدها به حزب دمکرات پيوست و در دوران فرانکلين روزولت‪،‬‬
‫به خدمت مشغول بود‪.‬‬
‫ترومن‪،‬ب بباب باحساسب بقرابتب بنسبتب ببهب بآچسن‪،‬ب بپسب بازب بپيروزیب بدر‬
‫انتخاباتب ‪ ، ۱۹۴۸‬او را به عنوان وزير خارجه برگزيد‪ .‬هر دو مصمم‬
‫بودند تا به مردم فقير و تهيدست جهان نشان دهند‪ .‬آمريکا‪ ،‬نه روسيه‬
‫ای ديگر‪ ،‬که دوست واقعی آنها است‪.‬‬
‫آچسنب بپسب بازب بتصدیب بپستب بوزارتب بخارجه‪،‬ب بجرجب بمکب بگیب بمردب بپر‬
‫انرژی و آزاد منش تگزاسی را به عنوان معاون وزير در امور خاور‬
‫نزديک‪ ،‬آسيای جنوبی و آفريقا‪ ،‬برگزيد‪ .‬وقتی مک گی مقام پراهميت‬
‫معاونت را احراز کرد‪ ،‬تنهاب ‪ ۳۸‬بسال داشت‪ .‬او در دانشگاه اوکلهما‬
‫زمين شناسی خوانده و با دريافت کمک هزينه مطالعاتی رودس از‬
‫دانشگاه آکسفورد‪ ،‬به انگلستان رفته بود‪ .‬پس از پايان تحصيلت‪ ،‬از‬
‫سوی شرکت نفت ايران‪ -‬انگليس به عنوان متخصص و ژئوفيزيک‪ ،‬به‬
‫کارب بدرب بايرانب بدعوتب بشد‪.‬ب باوب بباب بردب باينب بدعوت‪،‬ب ببهب بايالتب بمتحده‬

‫‪77‬‬
‫بازگشت و شرکت نفتی خويش را دائر نمود‪ .‬موفقيت وی در اداره‬
‫شرکت‪ ،‬چنان او را ثروتمند کرد که بدون دريافت حقوق‪ ،‬در وزارت‬
‫خارجه به خدمت مشغول شد‪ .‬زمينه مطالعاتی و دانش او در صنعت‬
‫نفت‪ ،‬موجب سوء ظن وزارت خارجه بريتانيا گشت‪ .‬به گمان آنها او‬
‫درصدد تضعيف شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران بود تا شرکت های نفتی‬
‫آمريکايی را‪ -‬که شايد منافع پنهانی در آنها داشت‪ -‬جايگزين آن سازد‪.‬‬
‫در اواخر سالب ‪ ، ۱۹۴۹‬مک گی در بسياری از نشت هايی که محمد‬
‫رضا پهلوی‪ ،‬طی ملقات هايش با مقامات عالی رتبه آمريکايی در آن‬
‫کشور داشت‪ ،‬شرکت کرده و از بلند پروازی های نظامی خود نمايانه‬
‫و غيرواقعی اين شاه جوان‪ ،‬آزرده و خشمگين شده بود‪ .‬اندکی پس‬
‫از آن‪ ،‬او از مقامات شرکتب نفتب انگليسب برای ديداری دعوت به‬
‫عمل بآوردب و بد ر بجلسهب بایب بهب آنان بگفتب بکه‪،‬ب باب مطالعه بتازهب ترين‬
‫گزارشب بسالنهب بشرکت‪،‬ب بازب بسودب بسرشاریب بکهب بعايدب بآنهاب بمیب بشود‪،‬‬
‫شگفت زده شده است‪ .‬سپس پيشنهاد کرد‪ ،‬شايد وقت آن رسيده‬
‫باشد که شرکت عوايدش را بگونه متعادل تری با ايران تقسيم کند‪.‬‬
‫ميهمانان اش اين نظر را در خور اعتنا نيافتند و حتی يکی از آنها تا‬
‫بدانجاب بپيشب برفتب بکهب بادعاب بکرد‪،‬ب باگرب بشرکتب بتسليمب بخواستهب بهای‬
‫ايرانيان شود به زودی‪ ،‬هيچ چيز برايش باقی نخواهد ماند‪.‬‬
‫اين بحث در ماه های آتی‪ ،‬حدت و شدت بيشتری يافت‪ .‬مک گی‪،‬‬
‫مکرراب ببهب بگردانندگانب بشرکت‪،‬ب بهشدارب بدادب بکهب باگرب بمیب بخواهندب باز‬
‫تيمسارب برزمب بآرا‪،‬ب بنخستب بوزيرب بايران‪،‬ب ببرایب بمتقاعدب بساختنب بمجلس‬
‫جهت تصويب قرارداد های بيشتر‪ ،‬حمايت کنند‪ ،‬بايد امتيازات بيشتری‬
‫بدهند‪ .‬وی خشمگين و برافروخته از پافشاری انگليس ها مبنی بر‪،‬‬
‫ناتوانیب بدرب بپرداختب بعوايدب ببيشترب ببهب بايران‪،‬ب بازب بريچاردب بفانب بخوزر‪،‬‬
‫متخصصب ببخشب بنفتیب بوزارتب بخارجهب بخواستب بتاب بگزارشیب بدرب بمورد‬
‫عملياتب بشرکتب بارائهب بدهد‪.‬ب ببرب بمبنایب باينب بگزارش‪،‬ب بشرکتب بنفت‬
‫انگليس نه تنها به گونه ای استثنايی سود آور بود و نفت را بين ‪ ۱۰‬تا‬
‫‪ ۳۰‬ببرابر هزينه توليد به فروش می رساند‪ ،‬بلکه بدليل نخوت و بی‬
‫اعتنايی‪ ،‬عميقا مورد انزجار و نفرت مردم ايران قرار داشت‪.‬‬
‫مک گی نگران از چشم اندازی چنين فاجعه آميز‪ ،‬تصميم گرفت به‬
‫لندن برود تا شخصا بر دعوی حقوقی خويش پافشاری کند‪ .‬او در‬
‫سپتامبر ‪ ،۱۹۵۰‬با سردی تمام در آنجا پذيرفته شد‪ .‬مقامات عالی رتبه‬
‫دولت انگلستان و شرکت نفتی‪ ،‬قاطعانه درخواست مصالحه وی را‬
‫ردب بکردند‪.‬ب بدرب بآنجاب ببهب باوب بگفتهب بشدب بکه‪،‬ب بشرکت‪.‬ب بتعدادب ببيشتریب باز‬
‫ايرانيان را برای مديريت‪ ،‬آموزش نخواهد داد‪ ،‬دفاتر خود را به روی‬
‫بازرسان ايرانی نخواهد گشود و به ايران سهم بيشتری از عوايد نفت‬
‫را پيشنهاد نخواهد کرد‪ .‬سرويليام فريزر‪ ،‬رئيس جلسه با گفتن اين‬
‫دروغب ببیب بشرمانهب بوب بحيرتب بانگيزب بکهب ب"ب بپرداختب بيکب بپنیب ببيشترب ببه‬
‫ايران‪ ،‬موجب ورشکستگی خواهد شد" روشن ساخت که گفتگوها بی‬
‫ثمر بوده است‪ .‬پس از آن‪ ،‬مک گی عازم آمريکا شد‪.‬‬

‫‪78‬‬
‫مقاماتب بانگليسیب بکهب بتاب بخرخرهب بدرب بآدابب بوب برسومب بدستب بوب بپاب بگير‬
‫استعماری‪،‬ب بفروب برفتهب بودندب بازب باينب بکهب دولتب بترومن‪،‬ب بحاضرب بنيست‬
‫ادامه بهره کشی انگلستان از کشورهای تحت الحمايه اش را‪ -‬که‬
‫ساليان دراز بر روی آنها کار کرده بود‪ -‬بپذيرد‪ ،‬شگفت زده بودند‪.‬‬
‫آنچهب بپيشب بازب باينب بها‪،‬ب بازب بديدب بايرانیب بهاب بوب بدرب بحالب بحاضرب بازب بنظر‬
‫آمريکايی ها‪ ،‬امپرياليسمی حريص و طماع جلوه می کرد‪ ،‬از سوی‬
‫انگليسی ها امری عادی و همه فهم انگاشته می شد‪ .‬آنها‪ ،‬بر اين‬
‫نکتهب پافشاری می کردندب کهب با حضورب و فعاليتب در ايران‪،‬ب خدمت‬
‫بزرگی به جهان می کنند‪ ،‬به طوری که سردونالد فرگسون‪ ،‬مشاور‬
‫دائمی وزير در وزارت سوخت و نيرو‪ ،‬در خاطرات خود نوشت‪:‬‬
‫" اين جسارت‪ ،‬مهارت و مساعی انگليسی ها بود که موجب کشف و‬
‫استخراجب بنفتب بازب بزمينب بهایب بايرانب بشد‪.‬ب بآنهاب بباب بتاسيسب بپاليشگاه‪،‬‬
‫تجهيز آن به تانکهای ذخيره و پمپهای بزرگ‪ ،‬جاده‪ ،‬وسائل توزيع و‬
‫ناوگانی از تانکر و ‪ ...‬در سی يا چهل کشور جهان‪ ،‬بازاری برای نفت‬
‫ايران ايجاد کردند که‪ ،‬دولت و مردم ايران قادر به انجام آن نبودند و‬
‫تمام اينها در زمانی صورت گرفت که‪ ،‬روزنه اميدی برای صنعت نفت‬
‫ايران در رقابت با صنعت پيشرفته آمريکا وجود نداشت‪".‬‬
‫اين شکاف عظيم‪ ،‬در برداشت آمريکايی ها و انگليسی ها از علت‬
‫وجود بحران ايران در ‪ ،۱۹۵۰‬با اعزام سفيرانی از دو کشور به ايران‪،‬‬
‫متبلور شد‪ .‬هنری گريدی سفير آمريکا‪ ،‬اقتصاد دانی با تجارب دست‬
‫اول در کشورهای هند و يونان بود‪ ،‬دو کشوری که سياستهای آنها از‬
‫طريق ملی گرايی شکلی نو به خود می گرفت‪ .‬گريدی معتقد بود‪،‬‬
‫اگر ايالت متحده آمريکا‪ ،‬خود را با نيروهای ملی گرا در جهان سوم‬
‫همگام نسازد‪ .‬آنها به سوی مارکسيسم و شوروی روی خواهند آورد‪.‬‬
‫او ضد کمونيستی دو آتشه و به همان ميزان مخالف امپرياليست ها‬
‫بود‪.‬‬
‫چهب بدرب بخویب بوب بمنشب بوب بچهب بدرب بسياست‪،‬ب بگريدی‪،‬ب بکامل بضدب بهمتای‬
‫انگليسیب بخودب بدرب بتهرانب بسرفرانسيسب بشفردب بآتشينب بمزاجب ببود‪.‬‬
‫گزارش هايی که اين دو‪ ،‬به کشور متبوع خود مخابره می کردند‪،‬‬
‫چندان با يکديگر مغاير بودند که به سختی می شد پذيرفت‪ ،‬کشور‬
‫واحدی را تصوير و توصيف می کنند‪ .‬از يک سو‪ ،‬گريدی‪ ،‬ايران را‬
‫غوطه ور در فقر و استثمار شده از جانب انگلستان‪ -‬کشوری که‬
‫خونب بوب بحياتب بملکب بوملتب براب بمکيدهب بوب بباب بشاهب بدرماندهب بهمچون‬
‫خدمتکاری رفتار می کند‪ -‬ترسيم می نمود و از سوی ديگر شفرد‬
‫انگليسی‪ ،‬بدون عنايتب به ايرانيان ناسپاس و سياستمداران فضول‬
‫آمريکايی‪ ،‬که طوری ديگر می انديشيدند‪ ،‬شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‬
‫راب بپدرمآبب بوب بخردمندیب بجلوهب بمیب بدادب بکهب بجزب بنيکی‪،‬ب بارمغانیب ببرای‬
‫ايران ندارد‪.‬‬
‫در فوريهب ‪ ، ۱۹۵۱‬جرج مک گی‪ ،‬تمام سفرای آمريکايی در خاورميانه‬
‫را‪ ،‬برای ملقاتی در استانبول احضار کرد‪ .‬يکی از موارد اصلی دستور‬
‫کار‪ ،‬در اين نشست‪ ،‬بررسی چالش و اصطکاک موجود بين دو کشور‬

‫‪79‬‬
‫انگلستان و آمريکا بر سر مسئله ايران بود‪ .‬ديپلمات های حاضر در‬
‫اين ملقات‪ ،‬نتيجه گرفتند که‪ ،‬يکی از بزرگترين موانع سياسی‪ ،‬نخوت‬
‫وب بغرورب بشرکتب بنفتب بانگليس‪-‬ب بايرانب باستب بکهب بموجباتب بتحريک‬
‫احساسات مردم را فراهم می آورد و منافع آنها‪ ،‬در خاورميانه را به‬
‫خطر می اندازد‪ .‬آنها در بيانيه ای سری اظهار داشتند" سياست های‬
‫مرتجعانه و واپس گرايانه شرکت‪ ،‬نه تنها موجد شرايط خطرناک و‬
‫انفجاری‪ ،‬بلکه مانع و رادعی جدی برای کنترل و مهار کمونيسم در‬
‫ايران است‪ ".‬در دوران حکومت ترومن اين اجماع عقيده‪ ،‬راهنمای‬
‫سياست های آمريکا‪ ،‬شد‪.‬‬
‫بحران ايران‪ ،‬ظرف چند هفته‪ ،‬عمق بيشتری يافت‪ .‬نخست وزير رزم‬
‫آرا‪ ،‬روز هفتم مارس ترور شد و مجلس رای تاريخی خود را‪ ،‬مبنی بر‬
‫پذيرش اصولی که براساس آن‪ ،‬نفت در تمام ايران ملی اعلم می‬
‫شدب بدرب بروزب بپانزدهمب بمارسب بصادرب بکرد‪.‬ب بهمانب بگونهب بکهب بوزيرب بامور‬
‫خارجه ارنست بوين با خود انديشيده بود " توانا به اقامه کدام برهان‬
‫عليه کشوری هستم که‪ ،‬حق خويش را برای ملی کردن منابع اش به‬
‫کار گرفته است؟ کاری که ما هم در کشور خود‪ ،‬در حال انجام آن‬
‫هستيم‪ :‬ملی کردن منابعی همچون زغال سنگ‪ ،‬برق‪ ،‬راه آهن‪ ،‬حمل‬
‫وب بنقلب بوب بفولد‪".‬ب ببعضیب بازب بنمايندگانب بنيزب بمعتقدب ببودند‪،‬ب بازب بآنجاب بکه‬
‫مجلس انگليس اخيرا برخی از صنايع کليدی خود را‪ ،‬ملی کرده است‪،‬‬
‫انگلستان در نهايت راهی برای تحمل اين رای خواهد يافت‪.‬‬
‫هرچند در زمان اوج بحران ايران‪ ،‬بوين از منصب خود برکنار شده‬
‫بود‪ ،‬اما کسانی که هم چنان در قدرت بودند‪ ،‬بر اين نکته که ملی‬
‫کردن در انگلستان‪ ،‬راهی خردمندانه و سياستی معقول و در خارج‬
‫ازمرزها غيرقابل تحمل است‪ ،‬اتفاق نظر داشتند‪.‬‬
‫درست پس از رای مجلس مبنی بر ملی کردن صنعت نفت‪ ،‬مک گی‪،‬‬
‫به تهران پرواز کرد و وقتی در هفدهم مارس به تهران رسيد‪ ،‬سفير‬
‫شفرد‪ ،‬را گرفته و مغموم يافت‪ .‬وی آمريکا‪ ،‬به ويژه آرامکو شرکت‬
‫نفت عربي‪ -‬آمريکايی را به خاطر اعلن تقسيم برابر عوايد حاصل از‬
‫فعاليت شرکت‪ ،‬بين دو کشور‪ ،‬سرزنش می کرد‪ .‬مک گی در پاسخ‬
‫گفت " قبل در مورد تقسيم مساوی عوايد‪ ،‬هشدار داده بود و گوشزد‬
‫کردب ب"ب بشرکتب بنفتب بانگليس‪،‬ب ببهب بوضعيتب بتازهب بايرانب بکهب بنيازمند‬
‫رويکردیب بتازهب بوب بجديدب ببود‪،‬ب بپیب بنبردب بوب بباب بانعطافب بناپذيری‪،‬ب بچنين‬
‫دردسری را برای خود ايجاد کرد‪".‬‬
‫مک گی‪ ،‬در غروب همان روز‪ ،‬به ملقات شاه رفت و در جلسه ای‬
‫مشوش و پرتنش حضور يافت‪ .‬وی بعدها چنين نوشت‪ " :‬من حدود‬
‫يکب بسالب بوب بنيمب بقبلب بازب باينب بملقات‪،‬ب بهنگامب بديدارب برسمیب بشاهب باز‬
‫آمريکا‪،‬ب باوب براب بديدهب ببودم‪،‬ب بمردب بمغروریب بکهب باصرارب بداشت‪،‬ب بخواسته‬
‫هايش جدی تر تلقی شوند‪ .‬اما وقتی وی را در سالن پذيرايی رسمی‬
‫و تاريک‪ -‬جايی که مرا پذيرفت‪ -‬ديدم‪ ،‬مردی مايوس و سرافکنده و‬
‫حتی شکست خورده به نظر می رسيد‪ .‬احساس می کردم از احتمال‬
‫ترور شدن خود هراسان شده است‪ ...‬آيا گمان می کرد که با حمايت‬

‫‪80‬‬
‫ما‪ ،‬می تواند مانع از ملی کردن نفت شود؟ شاه گفت‪ ،‬توانايی انجام‬
‫اينب بکارب براب بنداردب بوب بازب بماب بخواستب بتاب بچنينب بتقاضايیب بازب باوب بنداشته‬
‫باشيم‪ ،‬او‪ ،‬حتی قادر به تشکيل يک دولت نبود‪ .‬همه هراسان بودند‪،‬‬
‫دشمنی نامرئی در همه جا حضور داشت‪ ...‬شاه گنگ و سرگشته و‬
‫تمام امور نااميد کننده به نظر می آمد‪ .‬من او را‪ ،‬در آن اتاق تاريک‬
‫تنهاب بگذاشتمب باماب بهميشه‪،‬ب بصورتب باندوهگينب بوب بمغمومب باوب براب ببهب بياد‬
‫خواهم داشت‪ .‬شبح مرگ و هرج ومرج‪ ،‬همچون ابری سياه‪ ،‬تهران را‬
‫پوشانده بود‪ .‬من نيز هنگام خداحافظی غمگين بودم‪".‬‬
‫مک گی‪ ،‬در راه بازگشت‪ ،‬در لندن توقف و با ويليام فريزر‪ ،‬رئيس‬
‫شرکت و موريسون وزير امور خارجه ملقات کرد‪ .‬اين جلسه چنان‬
‫طوفانیب بوب بپرآشوبب بشدب بکه‪،‬ب بموريسون‪،‬ب بتصميمب بگرفتب ببرایب بارائه‬
‫ادعای حقوقی خود‪ ،‬يک هيات نمايندگی‪ ،‬روانه واشنگتن سازد‪ .‬طی‬
‫اينب بجلساتب بکهب ‪ ۹‬بروزب ببهب بطولب بانجاميد‪،‬ب بهيئتب بنمايندگیب ببريتانيا‬
‫استدلل می کرد که‪ ،‬دادن مجوز ملی کردن نفت به ايران‪ ،‬از منظر‬
‫بينب بالمللی‪،‬ب نهب بتنهاب بيکب پيروزیب برایب روسيهب بتلقیب میب شود‪،‬ب ببلکه‬
‫موجب وارد آمدن خسارتی حدود يک صد هزار ميليون پوند در تراز‬
‫پرداخت های دولت بريتانيا‪ ،‬خواهد شد و از اين رو بر هزينه زندگی و‬
‫برنامهب بتجديدب بتسليحاتب بآنها‪،‬ب بتاثيریب بجدیب بخواهدب بگذاشت‪.‬ب بفرانک‪،‬‬
‫مصر بود که ايران‪ ،‬شکايتی اساسی عليه انگلستان‪ ،‬و شرکت نفتی‬
‫ندارد اما انگستان جدا نگران از دست دادن مهم ترين نياز استراتژيک‬
‫خود است‪ .‬او شرکت نفت را نه تنها به عنوان عاملی موثر در تراز‬
‫پرداختها‪ ،‬بلکه از نظر قدرتی که برای کنترل و جابجايی مواد خام به‬
‫غرب ارزانی می کرد‪ ،‬سرمايه ای مهم تلقی می نمود‪ .‬او معتقد بود‪،‬‬
‫نفتب ايران نقشی حياتی برای دفاع مشترک آنان داردب و از دست‬
‫دادن آن‪ ،‬توانايی آنها را برای تجديد سلح از بين می برد‪.‬‬
‫مک گی‪ ،‬در سکوتی مايوسانه‪ ،‬برای چندين روز فقط شنونده بود و‬
‫آنگاه که نوبت به او رسيد‪ ،‬گفت‪ :‬بار ديگر بايد به انگلستان هشدار‬
‫داده شود که تنها دو راه پيش رو دارد‪ ،‬تن دادن به مصالحه با ايران يا‬
‫رويارويی با يک فاجعه! او تاکيد کرد‪ ،‬شرکت بايد عوايد را به مناصفه‬
‫يعنی سهمی برابر ‪ ۵۰‬درصد برای هريک از طرفين بپردازد تا از نظر‬
‫مردم عادی‪ ،‬منصفانه و قابل درک‪ ،‬تلقی شود‪ .‬مک گی‪ ،‬بعدها نوشت‬
‫" من با تاسف زياد‪ ،‬طی آخرين ملقاتمان در ‪ ۱۸‬آوريل‪ ،‬مجبور شدم‬
‫بهب بفرانکب بتذکرب بدهمب بکهب بطرحب بهایب بپيشنهادیب بآنها‪،‬ب ببرایب بسازشب بو‬
‫توافق با ملی کردن نفت‪ ،‬فاقد مواردی بود که ما‪ ،‬برای موفقيت‬
‫پيش بينی می کرديم‪".‬‬
‫با اتمام مذاکرات در واشنگتن‪ ،‬ايران مسير تازه و شجاعانه ای را در‬
‫پيشب بگرفت‪.‬ب بدرب باولب بماهب بمیب ‪،۱۹۵۱‬ب بمحمدب برضاب بشاه‪،‬ب بامتيازات‬
‫شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران را لغو و قانون خطير جايگزينی شرکت‬
‫ملیب بنفتب بايرانب برا‪،‬ب بتصويبب بنمود‪.‬ب بروزب ببعد‪،‬ب بانگلستانب بخواهانب ببه‬
‫تعويق افتادن اين قانون شد‪ .‬ششم ماه می‪ ،‬محمد مصدق‪ ،‬پس از‬

‫‪81‬‬
‫معرفی هيات دولت به مجلسب و کسب صلحيت آن‪ ،‬نخست وزير‬
‫ايران شد‪.‬‬
‫به دست گرفتن قدرت توسط مصدق‪ ،‬به همان اندازه که برای مردم‬
‫ايران لحظه ای تاريخی به حساب می آمد‪ ،‬برای انگليسی ها‪ ،‬لحظه‬
‫ای مبهوت کننده بود‪ .‬آنها که به تعويض نخست وزيران و تغيير آنها‬
‫همچون مهره های شطرنج‪ ،‬عادت کرده بودند‪ ،‬ناگهان با مردی روبرو‬
‫شدند که به نظر می رسيد از آنها نفرت دارد‪ .‬راديو تهران‪ ،‬بعد از‬
‫وزارت مصدق اعلم کرد " تمام بدبختی ها‪ ،‬بی قانونی ها و فساد‬
‫ايرانيان در ‪ ۵۰‬سال گذشته‪ ،‬ناشی از مسئله نفت و يغماگری شرکت‬
‫نفت بوده است‪".‬‬
‫برای لحظات کوتاهی‪ ،‬به نظر رسيد که آتلی‪ ،‬نخست وزير انگلستان‬
‫مايل به انجام مصالحه است‪ .‬وی سوسياليست و کسی بود که در‬
‫تهيه برنامه ملی کردن صنايع اصلی انگلستان‪ ،‬شرکت داشت‪ .‬آتلی‪،‬‬
‫در نشست هيئت دولت‪ ،‬پيشنهاد کرد که انگلستان می تواند‪ ،‬با صدور‬
‫بيانيه ای عمومی‪ ،‬ملی شدن شرکت نفت را بپذيرد و بدين وسيله‪،‬‬
‫فرصتی برای حفظ حيثيت خويش‪ ،‬به مصدق بدهد تا سپس‪ ،‬تحت‬
‫پوشش معامله ای پيچيده‪ ،‬بتواند تمامی امتيازات خود را ابقاء کند‪.‬‬
‫هربرتب بموريسون‪،‬ب بقوياب ببهب باينب بپيشنهادب باعتراضب بکرد‪.‬ب باوب ببهب بآتلی‬
‫هشدار دارد که دادن هرگونه امتياز به ايران‪ ،‬سنت و رويه غيرقابل‬
‫تحملی را به وجود می آورد و موجب ترغيب و تهييج ملی گرايان ديگر‬
‫ملل‪،‬ب بخواهدب بشد‪.‬ب آتلی‪،‬ب درب تلگراف ی ببه بفرانک‪،‬ب سفيرب انگلستانب در‬
‫واشنگتن‪ ،‬دستور داد تا به آچسن بگويد " نفت ايران از چنان اهميتی‬
‫برایب اقتصادب بانگليسب ببرخوردارب استب که بآمادهب هستندب بب ا بهر باتفاق‬
‫محتملی که مانع طفره رفتن ايرانيان از زير بار تعهدات و موجب‬
‫نقض پيمان آنان گردد‪ ،‬روبرو شوند"‬
‫با وجود اينکه آچسن‪ ،‬معتقد بود " مصدق‪ ،‬نماينده تحولی عميق‪ ،‬با‬
‫جوهره ملی گرايی است که نه تنها ايران بلکه تمام خاورميانه را در‬
‫کام خود کشيده است‪ ".‬او و ديگر سياستمداران و دولتمردان هيات‬
‫دولت ترومن‪ ،‬هرگز از تشويق و ترغيب همتايان انگليسی خود‪ ،‬مبنی‬
‫بر اجتناب از سياست مواجهه و پيشنهاد سازشی قانونی با مصدق‪،‬‬
‫دست نکشيدند‪ .‬ابرام آنها بر ارائه چنين پيشنهادی‪ ،‬به رغم آگاهی آنها‬
‫نسبت به اين نکته بود که معامله کردن با مردانی همچون مصدق کار‬
‫سادهب بایب بنيست‪،‬ب بهمانگونهب بکهب بروزنامهب بنيويورکب بتايمزب بدرب بتصوير‬
‫شخصيت مصدق نوشت‪:‬‬
‫" امواج تمايلت ملی گرايی که شرکت نفتی انگليس‪ -‬ايران را در‬
‫هفته های اخير در خود گرفته‪ ،‬اکنون به گونه ای غير منتظره‪ ،‬يکی از‬
‫رهبران عوام فريب و پر هيبت ايرانی‪ ،‬محمد مصدق سالخورده را‪ ،‬به‬
‫قله اقتدار برکشانده است‪ .‬از ديد اکثريت مردم‪ ،‬نخست وزير جديد‪،‬‬
‫نمايانگرب بعدالتب بتلفیب بجويانهب بایب باستب بکه‪،‬ب بمجلسب بتاثيرب بپذيریب برا‬
‫تحريکب بوب بپيروزیب بآنهاب ببرب باژدهای‪،‬ب بشرکتب بنفتب بانگليس‪-‬ب بايرانب برا‪،‬‬

‫‪82‬‬
‫رهبریب بکرد‪،‬ب باژدهايیب بکهب بازب بنظرب ببسياری‪،‬ب بساليانب بدراز‪،‬ب بهستب بو‬
‫نيست کشور را غارت کرد‪...‬‬
‫يک ديپلمات خارجی که موفق به ديدار مصدق شد‪ ،‬از وی خواست تا‬
‫توضيح دهد‪ ،‬چگونه مبادرت به سلب مالکيت از شرکت نفتی خواهد‬
‫کرد؟ب بدکترب بمصدق‪،‬ب بمدتب بنيمب بساعتب ببهب بتشريحب بناروايیب بهای‬
‫امپريالسم انگليس در صد سال اخير پرداخت و وقتی سخنانش را به‬
‫پايان برد‪ ،‬ديپلمات مذکور بار ديگر سوال خود را تکرار کرد‪ .‬اين بار‪،‬‬
‫مصدق به تقبيحب امپرياليسم پرداخت و مصاحبهب پايان پذيرفت‪ .‬اين‬
‫پرسش که گام بعدی مصدق چه خواهد بود؟ همچنان بی پاسخ باقی‬
‫ماند و هرکسی می توانست‪ ،‬در مورد آن گمانه زنی کند‪".‬‬

‫پيام هايی که در اواسط سال ‪ ، ۱۹۵۱‬ميان لندن و واشنگتن رد وبدل‬


‫می شد‪ ،‬هيچ تاثيری در نزديک ساختن اختلف نظرهای دو متحد‪ ،‬بر‬
‫سر چگونگی برخورد با مصدق‪ ،‬نداشت‪ .‬آمريکا در روز هجدهم ماه‬
‫می‪ ،‬طی بيانه ای رسمی و علنی‪ ،‬اعلم کرد که حق حاکميت ايران‬
‫را به رسميت می شناسد و با مردم ايران که خواهان افزايش درآمد‬
‫حاصل از توسعه صنعت نفت خود هستند‪ ،‬همدردی و همفکری می‬
‫کند‪ .‬موريسون‪ ،‬پس از خواندن بيانيه‪ ،‬در عصر همان روز با ارسال‬
‫تلگرامیب بهب بفرانک‪،‬ب بسفيرب انگلستانب بدرب آمريکا‪،‬ب ازب روشب بنسبتاب بی‬
‫تفاوت آمريکا نسبت به شرايطی چنين حياتی و مهم برای همه‪ ،‬ابراز‬
‫آزردگی کرد‪.‬‬
‫پس از آن‪ ،‬در پيامی به آچسن‪ ،‬تلش کرد تا موقعيت انگلستان را به‬
‫شفاف ترين نحو توصيف کند" کنترل نفت‪ ،‬عمده ترين سرمايه ای که‬
‫ماب بدرب بحوزهب بموادب بخامب بدرب بدستب بداريم‪،‬ب بازب باهميتیب بوال ببرخوردار‬
‫است‪ ...‬براساس احساسات عمومی و پارلمانی در کشور‪ ،‬انگلستان‬
‫در موقعيتی قرار ندارد که به راحتی‪ ،‬حق کنترل بر چنين سرمايه با‬
‫اهميتی را واگذار نمايد‪".‬‬
‫آمريکائيان نسبت به اين پيام‪ ،‬واکنشی نشان ندادند ولی در روز ‪۳۱‬‬
‫ماه می‪ ،‬ترومن‪ ،‬با ارسال يادداشتی برای آتلی‪ ،‬بار ديگر او را ملزم‬
‫به مذاکره فوری با ايران کرد تا از شرايط انفجار آميزی که هر دم‪،‬‬
‫ابعاد تازه ای می يافت‪ ،‬جلوگيری کند‪ .‬آتلی‪ ،‬در پاسخ گفت که‪ ،‬اجازه‬
‫به ايران برای محقق ساختن ملی کردن صنعت نفت‪ ،‬نگران کننده‬
‫ترينب ببازتابب بهاب براب بدرب تمامب جهانب آزادب خواهدب داشت‪.‬ب و ی بدرب قبال‬
‫پافشاری و اصرار ترومن‪ ،‬پذيرفت که انگلستان‪ ،‬دست کم برای جلب‬
‫و جذب محمد مصدق‪ ،‬نمايشی را به اجرا درآورد‪.‬‬
‫براساس پيشنهاد آتلی‪ ،‬شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬هياتی رسمی به‬
‫رياستب بباسيلب بجکسون‪،‬ب بقائمب بمقامب برئيسب بشرکتب برا‪،‬ب ببرایب بانجام‬
‫مذاکراتب ببهب بتهرانب بفرستاد‪.‬ب بمصدقب بدرستب بدرب بروزب بورودب بهياتب ببه‬
‫ايران‪ ،‬با اعزام ژاندارم های ايرانی‪ ،‬برای کنترل و اداره شرکت در‬
‫شهر غربی ايران ( کرمانشاه) به آنها خوشامد گفت‪ .‬از آنجا که اين‬
‫مقدمات‪ ،‬برای زمينه سازی کافی نبود‪ ،‬سفير گريدی‪ ،‬در مصاحبه ای‬

‫‪83‬‬
‫با روزنامه وال استريت ژورنال مواضع آمريکا را چنين تبيين کرد " با‬
‫توجه به اين که‪ ،‬مسئله ملی کردن نفت‪ ،‬عملی تحقق يافته است‪،‬‬
‫خرد چنين حکم می کند که انگلستان‪ ،‬موضعی مسالمت جويانه در‬
‫پيش گيرد‪ .‬حزب جبهه ملی مصدق‪ ،‬تبلور معتدل ترين و باثبات ترين‬
‫عناصر سياسی‪ ،‬در يک مجلس ملی است‪".‬‬
‫ايرانيانب ببرب بسرب بميزب بمذاکره‪،‬ب باعلمب بکردند‪،‬ب بدرب بصورتیب بمشتاقب بو‬
‫علقمند به گفتگو هستند که نمايندگان لندن‪ ،‬ملی شدن شرکت سابق‬
‫را‪،‬ب بامریب بمحققب بوب بغيرقابلب ببازگشتب بتلقیب بنمايند‪.‬ب بجکسون‪،‬ب ببا‬
‫پافشار ی ببر باينب نکتهب که بايران‪ ،‬ببرب اساس بتوافقنامهب ‪،۱۹۳۳‬ب متعهد‬
‫است و تا انقضای مدت زمانب ‪ ۶۰‬بساله قرارداد‪ ،‬نمی تواند آن را‬
‫ناديده بگيرد‪ ،‬از پذيرش پيشنهاد ايران‪ ،‬سرباز زد‪ .‬او با ارائه يک ضد‬
‫پيشنهاد‪ ،‬اعلم کرد " شرکت ‪ ۱۰‬ميليون پوند و علوه بر آن تا زمانی‬
‫که مذاکرات جريان دارد ماهانه نيزب ‪ ۳‬بميليون پوند به ايران خواهد‬
‫پرداخت‪.‬ب بشرکتب بهمب بچنين‪،‬ب بعلقمندب ببهب بانتقالب بتمامب بدارايیب بها‪،‬ب ببه‬
‫شرکت جديد است مشروط بر اين که بتواند با تاسيس يک شرکت‬
‫تازه‪ ،‬حق انحصاری استفاده از آن دارايی ها را‪ ،‬داشته باشد‪".‬‬
‫اين پيشنهاد نه تنها چندان زيرکانه نبود‪ ،‬تا عدم پذيرش واقعيت ملی‬
‫شدن نفت ايران توسط انگلستان را‪ ،‬کتمان کند‪ ،‬بلکه انعکاس موضع‬
‫تغيير نيافته وزارت خارجه بود که فقط نسبت به تقسيم سود‪ ،‬اداره‬
‫کردن يا شراکت انعطاف نشان می داد و‪ ،‬مسئله کنترل شرکت را‪،‬‬
‫نمی توانست بپذيرد‪ .‬بدون ترديد‪ ،‬مذاکره کنندگان ايران‪ ،‬اين پيشنهاد‬
‫را‪ ،‬رد کردند‪.‬‬
‫درب بروزب ‪ ۲۰‬بژوئن‪،‬ب بمصدق‪،‬ب بمهندسیب بتحصيلب بکردهب بفرانسه‪،‬ب ببهب بنام‬
‫مهدی بازرگان را‪ ،‬به عنوان مدير شرکت ملی نفت ايران برگزيد‪.‬‬
‫بازرگان‪،‬ب بفوراب ببهب بآبادان‪،‬ب بجايیب بکهب بمديرانب باداریب بانگلستان‪،‬ب باداره‬
‫پاليشگاه را به عهده داشتند‪ ،‬رفت و خود را رئيس جديد آنها معرفی‬
‫کرد‪ .‬اولين فرمان او‪ ،‬تسليم رسيدها‪ ،‬توسط فرماندهان نفتکش های‬
‫انگليسی‪ ،‬قبل از حرکت و هم چنين تهيه فهرستی از ميزان محموله‬
‫های نفتی بود‪ ،‬او قادر به تعيين مقدار نفت صادراتی‪ ،‬باشد‪.‬‬
‫انگليسیب بهاب باينب بفرمانب برا‪،‬ب بغيرقابلب بتحملب بيافتند‪.‬ب ببراساسب بادعای‬
‫سفير آنها در سازمان ملل‪ ،‬نفت به وضوح‪ ،‬دارايی قانونی شرکت‬
‫نفت انگليس‪ -‬ايران بود‪ .‬هنگامی که فرماندهان نفتکش ها‪ ،‬از ارائه‬
‫رسيدهاب بخودداریب بکردند‪،‬ب ببازرگانب بتهديدب بکردب بکهب باريکب بدريک‪،‬ب بمدير‬
‫عاملب بشرکتب بنفتب برا‪،‬ب ببهب بخاطرب بکارشکنیب بوب بخرابکاریب ببازداشت‬
‫خواهد کرد‪ .‬از آنجا که مجازات اين جرم‪ ،‬براساس ليحه تقديمی به‬
‫مجلس‪ ،‬مرگ بود‪ ،‬شفرد‪ ،‬سفير انگلستان در ايران‪ ،‬به او توصيه کرد‬
‫تا ايران را ترک کند‪ .‬اريک دريک‪ ،‬با قبول اين پند‪ ،‬اداره شرکت را از‬
‫بصره در آن سوی شط العرب به عهده گرفت و همچنان‪ ،‬از تسليم‬
‫رسيدها خودداری نمود‪ .‬با اصرار ايرانی ها‪ ،‬سرويليام فريزر‪ ،‬از لندن‬
‫فرمانیب بصادرب بکردب بکهب ببرمبنایب بآن‪،‬ب بفرماندهب بهانب بنفتکشب بهاب بمی‬
‫بايست‪ ،‬تمامی نفت ها را در انبارها تخليه و آبادان را ترک کنند‪.‬‬

‫‪84‬‬
‫با آنکه ايران‪ ،‬تا آن زمان چهارمين صادر کننده نفت در دنيا بود و نود‬
‫درصد نفت اروپا را تامين می کرد حتی يک نفتکش نداشت و قادر به‬
‫صدورب بقطرهب بایب بنفتب بنبود‪.‬ب بفريزر‪،‬ب بهمچنانب بمعتقدب ببود‪،‬ب بسرانجام‬
‫خواهد توانست ايرانيان را نرم و با خواسته خود همراه نمايد‪ .‬او پيش‬
‫بينی کرد " آنها وقتی به پول نياز پيدا کنند‪ ،‬در حال خزيدن بر شکم‬
‫هايشان به سوی ما خواهند آمد‪".‬‬
‫ازنظرفريزر و همکارانشب و حتیب مقامات رسمی دولتب انگلستان‪،‬‬
‫انديشه ملی کردن نفت‪ ،‬به رغم وقوع‪ ،‬پوچ و غيرممکن به نظر می‬
‫آمد‪.‬ب بآنهاب بايرانب براب بجدیب بنمیب بگرفتند‪،‬ب بازب بديدب بآنان‪،‬ب بتمامیب بمبارزه‬
‫احتمال بلوفی ساده لوحانه يا طرحی برای در مضيقه قرار دادن لندن‬
‫به منظور اخذ پول بيشتر بود و درغير اين صورت‪ ،‬چيزی نبود جز‬
‫طغيانیب بفضولنهب بوب بجسورانهب بکهب ببهب بمحضب بآشکارب بشدنب بنتايجب بو‬
‫تبعاتش‪ ،‬پايان می گرفت‪.‬‬
‫اريک دريک‪ ،‬بعدها به خاطر آورد که " تا يک يا دو سال قبل از ‪،۱۹۵۱‬‬
‫حتی تصور فرا رسيدن زمانی که ما در ايران نباشيم‪ ،‬باور کردنی‬
‫نبود‪ .‬حضور ما بر اساس قراردادی بين المللی‪ ،‬ميان دولت ايران و‬
‫شرکت نفتی بود‪ ،‬بنابراين‪ ،‬دليلی برای آنکه‪ ،‬روزی بيايد که ما ديگر‬
‫در ايران نباشيم‪ ،‬وجود نداشت‪".‬‬
‫مطبوعات انگليسی‪ ،‬مشتاقانه بر قطار ضد مصدق سوار شدند‪ .‬تايمز‬
‫لندن‪،‬ب بدولتمردانب ببیب بمسئوليتب براب بدرب بخورب بسرزنشب بيافت‪.‬ب بکه‪،‬‬
‫احساساتب بعوامب بوب بتودهب ببیب بسوادب برا‪،‬ب بتحريکب بکردهب ببودند‪.‬ب بمجله‬
‫اکونوميست‪ ،‬نوشت " شرکت‪ ،‬سپر بلی تاريخ شده است و گرنه‬
‫کدامب ايرانی‪،‬ب با اندکب بهرهب ایب ازب عقلب سليمب میب تواندب شرکتب را‬
‫عاملب بوب بعلتب بفقرب بتکانب بدهندهب بتودهب بمردمب بمعرفیب بنمايد‪".‬ب بمجله‬
‫ابزرور‪ ،‬مصدق را روبسپيری متعصب و يک " فرانکشتاين اندوه زاه"‬
‫کسی که انديشه بيگانه ستيزی او را مسخر نموده است‪ ،‬می نماياند‪.‬‬
‫اماب بدرب بآنب بسویب باقيانوسب باطلسب بحالب بوب بهواب بکامل بمتفاوتب ببود‪.‬‬
‫واشنگتنب بپستب بنوشتب ب"ب بکثيریب بازب بايرانيان‪،‬ب بشرکتب بنفتب بانگليس‪-‬‬
‫ايران را به ديده دولتی در حال رشد‪ ،‬در ميان دولتی غوطه ور در‬
‫فقر‪ ،‬می نگرند که مظهر و تجسم بدبختی و نکبت آنهاست‪ ".‬به گفته‬
‫نيويورک تايمز بعضی از کارشناسان خاورميانه‪ ،‬مصدق را منجی و‬
‫رهايی بخش در خور قياس با توماس جفرسون و توماس پين يافتند‪.‬‬
‫شيکاگو ديلی نيوز‪ ،‬گزارش داد " حتی عده ای از انگليسی ها‪ ،‬از‬
‫شيوه ای که دولت آنها‪ ،‬در برخورد با مسئله نفت به کار بسته است‪،‬‬
‫مضطرب و ناراضی هستند‪ ".‬خبرنگاری از لندن نوشت‪:‬‬
‫منتقدين بريتانيايی‪ ،‬مک گی‪ ،‬را مسئول واقعی بحران ايران نمی دانند‬
‫و بر اين نکته که کل قضييه به نحو بدی‪ ،‬توسط شرکت نفت انگليس‪-‬‬
‫ايران با همکاری وزارت خارجه صورت گرفته است‪ ،‬توافق دارند‪ .‬در‬
‫خود بريتانيا نيز اختلف عقيده وجود داشت‪ .‬مشاور کارگری شرکت‪،‬‬
‫پسرب فردريکب له گتب به يکیب ازب دوستانشب در وزارت امورب خارجه‬
‫نوشت " شرکت در وضعيت اسفناک و رقت انگيزی به سر می برد‪،‬‬

‫‪85‬‬
‫چراب بکهب بازب ببهب برسميتب بشناختنب بآرزویب بملیب بايرانيانب بغفلتب بورزيده‬
‫است" کنت يانگر‪ ،‬وزير امور خارجه‪ ،‬در يادداشتی به موريسون از‬
‫کوته نظری و فقدان آگاهی سياسی شرکت گله کرد و اظهار داشت‬
‫کهب بشرکتب بهرگزب ببهب بطورب بجدیب ببهب بارزيابیب بدرستب بموقعيتب بخود‬
‫نپرداخت‪ .‬ارل مانت باتن‪ ،‬به مافوق های خود در نيروی دريايی گفت‬
‫"ب بانگلستانب ببرایب بگوشب بدادنب ببهب بنصايحب بموريسونب بجنگب بطلب‪،‬ب بدر‬
‫مورد چگونگی ترسانيدن اين ملت گستاخ و متکبر‪ ،‬بايد اين واقعيت‬
‫را دريابد که تهديد های اقتصادی و نظامی‪ ،‬تنها‪ ،‬مسائل و اختلفات را‬
‫سخت و پيچيده می کند‪".‬‬
‫حتی برخی از سياستمداران انگليسی گزارش های ضد ونقيضی به‬
‫وزارت امور خارجه ارائه می کردند‪ .‬وابسته سياسی وزارت کار از‬
‫تهران‪ ،‬وضعيت کارگران در آبادان را‪ ،‬رقت انگيز و اسفناک خواند و‬
‫گفت‪ :‬آنها در کلبه های آجری و گلی‪ ،‬بدون آب و برق و امکانات‬
‫بهداشتی‪،‬ب ببهب بواقعب بدرب بآشغالدانیب بزندگیب بمیب بکنندب بوب بوزيرب بخارجه‬
‫انگليس‪ ،‬از تل آويو گزارشی از اورشليم پست ارسال کرد‪ ،‬مبنی بر‬
‫اين که متقاعد گشته که شرکت انگليس‪ -‬ايران استحقاق آنچه روی‬
‫داده است را دارد‪ .‬اين گزارش نوشته يک اسرائيلی بود که چندين‬
‫سال را در کنار ايرانی ها گذرانده بود‪ ،‬او ايرانی ها را‪ ،‬فقيرترين‬
‫موجودات روی زمين توصيف کرد‪:‬‬
‫" آنها ‪ ۷‬ماه گرم از سال را زير درختان زندگی می کنند‪ ...‬اين توده‬
‫مردم‪ ،‬در زمستان به سالن های بزرگ که توسط شرکت ساخته شده‬
‫و فاقد هرگونه ديواری مابين اين ‪ ۳‬تا ‪ ۴‬هزار نفر است‪ ،‬جای داده می‬
‫شوند‪ .‬هر خانواده فضايی به اندازه يک پتو را اشغال می کند‪ .‬در آنجا‬
‫دستشويی وجود ندارد‪...‬در گفتگو با همکاران انگليسی‪ ،‬ما غالبا تلش‬
‫می کرديم تا به آنها نشان دهيم که با کارگران ايرانی‪ ،‬مرتکب چه‬
‫اشتباهی می شوند و پاسخ آنها معمول باين بود‪ " :‬ما انگليسی ها‬
‫تجربه صد ساله رفتار با اهالی بومی را داريم‪ .‬سوسياليزم در داخل‬
‫کشور البته چيز جالبی است‪ ،‬اما خارج از مرزها بايد سروری کرد‪".‬‬
‫در روز ‪ ۲۸‬ژوئن‪ ،‬مصدق به مديران و فن سالران انگليسی در آبادان‬
‫اعلمب بکردب بکهب بايران‪،‬ب بمشتاقانهب بخواستارب ببهرهب بمندیب بازب بمهارتب بو‬
‫تجارب آنان است و چنانچه آنها به کار خود ادامه دهند‪ ،‬با شوق و‬
‫حرارت‪ ،‬پذيرای آنها خواهد بود‪ .‬فريزر‪ ،‬با اطمينان به اين که ايرانيان‬
‫بدون آنها‪ ،‬قادر به اداره پاليشگاه نيستند به اين درخواست با صدور‬
‫فرمان ترک ايران توسط کارمندان انگليسی‪ ،‬پاسخ داد‪.‬‬
‫در واپسين روزهای ماه ژوئن‪ ،‬گام بعدی ايرانی ها که کنترل دفاتر‬
‫شرکت در کرمانشاه را به دست گرفته بودند‪ ،‬کنترل دفاتر و مراکز‬
‫شرکت در آبادان وتهران بود‪ .‬مسئول دفاتر آبادان‪ ،‬زيرکانه مدارک‬
‫حساس را به کنسولگری محلی انگستان‪ ،‬که ايرانيان اجازه ورود به‬
‫آنجا را نداشتند‪ ،‬منتقل کرد‪ .‬اما ريچارد سدن‪ ،‬مسئول دفاتر تهران‪،‬‬
‫بدان سرعت عمل نکرد و هنگامی که يک هيات نمايندگی از ايران‪ ،‬به‬
‫منظورب بتحقيقاتب بوب بجستجوب بواردب بخانهب باشب بشد‪،‬ب بهنوزب بتعدادب بقابل‬

‫‪86‬‬
‫توجهی پرونده به علوه پرونده هايی که در بخاری ديواری در حال‬
‫سوختن بودند‪ ،‬در آنجا وجود داشت‪ .‬يکی از مسئولن وزارت خارجه‬
‫ايران که آن شب در خانه سدن حضور داشت‪ ،‬يافته های خود را‬
‫چنين تعريف می کند‪:‬‬
‫با وجود انتقال بخشی از مدارک رسوا کننده‪ ،‬اسناد فراوانی بجای‬
‫مانده بود که اثبات دخالت شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران را‪ ،‬در تمام‬
‫وجودب بوب بجنبهب بهایب بحياتب بسياسیب بايران‪،‬ب ببرایب بمصدقب بتسهيلب بمی‬
‫نمود‪ .‬اين اسناد‪ ،‬فاش می ساختند که شرکت‪ ،‬سناتورها‪ ،‬نمايندگان‬
‫مجلسب بوب بوزرایب باسبقب بهياتب بدولتب براب بتحتب بنفوذب بداشتب بوب بکليه‬
‫کسانی را که با او مخالفت ورزيده بودند با زيرکی و شيادی و زور‪ ،‬از‬
‫مقامشان خلع کرده بود‪ .‬به روزنامه ها‪ ،‬مبالغ هنگفتی پرداخت می‬
‫کرد تا در مقالت منتشره خود ادعا کنند‪ ،‬بسياری از رهبران جبهه‬
‫ملی آلت دست شرکت انگليس‪ -‬ايران هستند‪.‬‬
‫در ميان مدارک موجود‪ ،‬شواهدی دال بر اين مطلب وجود داشت که‬
‫علی منصور نخست وزير پيشين ايران‪ ،‬با الحاح و التماس از شرکت‬
‫نفت ايران و انگليس‪ -‬مشروط بر آن که وزير دارايی مقبول تری را‬
‫انتخابب نمايد ‪ -‬بخواستا ر بابقا ی بمقام بخود بشدهب بود‪.‬ب مجموعهب ا ی باز‬
‫نامه ها فاش می ساخت‪ ،‬شرکت‪ ،‬به بهرام شاهرخ کمک کرده بود تا‬
‫مديريت راديو ايران و بخش تبليغاتی آن را به دست گيرد و در سفری‬
‫به لندن او را به استخدام خود درآورد‪ .‬احکام و گزارش هايی مبنی‬
‫بر‪ ،‬نفوذ بر اصناف‪ ،‬از طرف شهردار تهران وجود داشت که‪ ،‬مقرر‬
‫می کرد آنها عليه کسانی که در بازار از جبهه ملی حمايت می کنند‪،‬‬
‫بپا خيزند‪.‬‬
‫دولت‪ ،‬سريعا اين مدارک را منتشر و علنی ساخت‪ ،‬عده ای آنها را‬
‫دليلی برای اثبات خيانت های شرکت قلمداد کردند‪ .‬مصدق گفت‪:‬‬
‫اين مدارک ثابت می کند که انگليسی ها درگير مبارزه ای شيطانی‪،‬‬
‫موذيانه و ناروا و در تلش برای سرنگونی مردم سالری در ايران‬
‫بوده اند‪ .‬نمايندگان مجلس نيز به اندازه مفسران خبر‪ ،‬به اوج خشم‬
‫و نفرت سوق داده شدند‪ .‬يکی از اين مفسران در روزنامه تهران‬
‫نوشت"ب باکنونب بکهب بپردهب ببال برفتهب بوب بهويتب بواقعیب بخائنانب بدرهيات‬
‫مطبوعاتی ها‪ ،‬نمايندگان مجلس‪ ،‬استانداران و حتی نخست وزيران‬
‫بر ما آشکار شده است‪،‬اين خيانتکاران بايد با گلوله سوراخ شده و‬
‫لشه کثيفشان به طرف سگها پرتاب شود‪".‬‬
‫رئيس جمهور ترومن‪ ،‬همچنان اميدوار به يافتن راه حلی برای بحران‪،‬‬
‫در پايان ماه ژوئن‪ ،‬اعضای شورای امنيت ملی کشور را به نشستی‬
‫فرا خواند‪ .‬واقعيت پيش روی او‪ ،‬هشداردهنده بود‪ .‬جرج مک گی‪ ،‬در‬
‫تلش بودب تاب وزارتب خارجهب و شرکتب نفتب انگليسي‪ -‬ايرانب را‪،‬ب که‬
‫کامل با شکست مواجه شده بودند‪ ،‬تحت تاثير و نفوذ قرار دهد‪.‬‬
‫شرکت‪،‬ب بآغازب ببهب بانتقالب بکارکنانشب بازب بآبادانب بکرد‪.‬ب بتوقفب بکامل‬
‫پاليشگاه قطعی به نظر می رسيد‪ .‬کشتی های جنگی انگليسی‪ ،‬در‬
‫سواحل کشور به گشت زنی پرداختند‪ .‬کارشناسان امور خاورميانه در‬

‫‪87‬‬
‫شورای امنيت ملی‪ ،‬در گزارشی هشدار دادند که" اگر مبارزه نفت به‬
‫طريقی سامان نيابد‪ ،‬متضررشدن دنيای آزاد‪ ،‬احتمالی مبرهن است"‪.‬‬
‫بنابه ادعای گزارشی‪ ،‬انگلستان به طور جدی در حال بررسی حمله و‬
‫تجاوز بهب ايران بود و در مورد چنين تهاجمی که موجب شقاق در‬
‫جهان آزاد‪ ،‬ايجاد وضعيتی پرآشوب و هرج و مرج در ايران و سبب‬
‫رويکرد احتمالی دولت ايران به شوروی جهت درخواست کمک گردد‪،‬‬
‫زنهار می داد‪.‬‬
‫اين مسئله‪ ،‬بيش از هر زمان ترومن را نگران می ساخت‪ .‬چند روز‬
‫بعد وحشت و نگرانی او با دريافت دو پيام‪ ،‬به اوج خود رسيد‪ .‬اولين‬
‫پيامب بازب بجانبب بمصدق‪،‬ب بروشنب بمیب بساختب بکهب بايرانب بوب بانگلستان‬
‫همچنانب برودررویب بهمب بقرارب بدارند‪.‬ب بمصدق‪،‬ب بازب بکوششب بهایب ببريتانيا‬
‫برایب باخللب بدرب بطرحب بملیب بسازیب بخود‪،‬ب بشکايتب بوب باضافهب بکردب بکه‬
‫هيچگونه خطر مالی و جانی‪ ،‬انگليسی های مقيم ايران را تهديد نمی‬
‫کند و تنها انتشار شايعات کذب از سوی عوامل شرکت سابق‪ ،‬موجب‬
‫بروز نگرانی ها ودلواپسی هايی می شود‪.‬‬
‫اخطاريه های مصدق‪ ،‬در قالبی تند و صريح‪ ،‬روز اول جولی توسط‬
‫سفيرب بگريدی‪،‬ب بدريافتب بشد‪.‬ب بویب بباب بارسالب بتلگرامیب بمضطربانهب ببه‬
‫ترومن‪ ،‬هشدار داد که ايران در آستانه انفجار است و برای اولين بار‬
‫گزارشب بکردب بکهب بانگليسیب بها‪،‬ب بدرب بجستجویب براهیب ببرایب ببراندازی‬
‫حکومت ايران هستند و به رهبری آقای موريسون برآنند که با پيروی‬
‫از شيوه های قديمی‪ ،‬که مشکلتی در پی دارد‪ ،‬حکومت جديد ايران‬
‫را سرنگون کنند‪ .‬در حالی که سقوط محمد مصدق که از حمايت ‪۹۵‬‬
‫تا ‪ ۹۸‬درصد مردم برخوردار است‪ ،‬کامل خطا است‪.‬‬
‫آنچه گريدی‪ ،‬خطای کامل می پنداشت همان بود که انگليسی ها در‬
‫حال انجام آن بودند‪ .‬آنها‪ ،‬اميد به متقاعد کردن مصدق را از دست‬
‫دادهب ببودندب بوب بآمادگیب بپذيرشب بامتيازاتیب براب بکهب باوب بخواستارشب ببود‪،‬‬
‫نداشتند‪ .‬سفير شفرد در تلگرامی به لندن نوشت " برای ما‪ ،‬لحظه‬
‫تلشب بجهتب ببراندازیب بمصدقب بفراب برسيدهب باست‪،‬ب بتاب بايرانب ببارب بديگر‬
‫نخستب بوزيریب بمعقولب بوب بصميمیب براب بجايگزينب بفردیب بنامعقولب بو‬
‫انعطاف ناپذير سازد‪".‬‬
‫در روز پنجم جولی‪ ،‬خبری از لهه مسائل را پيچيده تر کرد‪ .‬در حالی‬
‫کهب بدوب بکشورب بدرب بحالب بانجامب بمذاکراتب ببودند‪،‬ب بديوانب ببينب بالمللی‬
‫دادگستری که درخواستی از جانب بريتانيا را بررسی می کرد‪ ،‬طی‬
‫بيانيهب بایب ببهب بايرانب بتوصيهب بکرد"ب بتاب ببهب بشرکتب بنفتب بانگليس‪-‬ب بايران‬
‫اجازه فعاليت بدهد‪ ".‬ايران از قبول اين توصيه سرباز زد‪ .‬بنابه اظهار‬
‫ايرانی ها‪ ،‬دادگاه تنها اجازه قضاوت بين دولتها را داشت و از آنجا که‬
‫قراردادب ‪ ۱۹۳۳‬ميان يک شرکت خصوصی و دولت ايران منعقد شده‬
‫بود‪ ،‬حق دخالت در اين مورد را نداشت‪ .‬نماينده ايران در لهه با رد‬
‫اين توصيه‪ ،‬آن را از نظر حقوقی " بی اعتبار" و دخالتی آشکار در‬
‫امور داخلی کشورش دانست‪.‬‬

‫‪88‬‬
‫موريسون وزير خارجه آهنين اراده انگستان با عزمی جزم به مجلس‬
‫عوام رفت و اظهار داشت‪ :‬در ايران شرايط وخيم و غيرقابل تحمل‬
‫شده است و در صورتی که ايران از عهده انجام تعهدات خود برنيايد‬
‫برایب بدرکب بمصدقب بازب بميزانب بخشمب بآنها‪،‬ب بممکنب باستب بفرمانب بورود‬
‫ناوگان سلطنتی مستقر در آبهای سواحل ايران صادر شود‪.‬‬
‫ترومن اکنون خطر را سهمگين تر از هميشه احساس می کرد‪ .‬کنترل‬
‫نفت ايران برای او امری فرعی محسوب می شد‪ ،‬او بيشتر نگران‬
‫قراردادب بميانب بآمريکاب بوب بانگليسب ببودب بکهب بمیب بتوانستب ببرب بسرب باين‬
‫موضوع‪،‬ب بازب بکنترلب بخارجب بوب بموجبب بشکافب بوب بدوگانگیب بدرب باتحاديه‬
‫آتلنتيک شمالی گردد‪ .‬ترومن مصمم بر به کارگيری آخرين تلش ها‬
‫برای مصالحه و به منظور ميانجيگری آمريکا‪ ،‬در نامه ای به مصدق‬
‫نوشت‪:‬‬
‫" اين موضوعی پرمخاطره برای رفاه و سعادت کشورتان‪ ،‬انگلستان‬
‫و همه جهان آزاد است‪ .‬من بسيار مصمم و جدی‪ ،‬به اين مسائل‬
‫پيچيده و غامض انديشيده ام‪ ...‬من شاهد شکست مذاکرات و تعطيل‬
‫شرکت که متضمن خسارت فراوان به ايران و جهان است بوده ام‪.‬‬
‫اين فاجعه ای است که يقينا درايت سياسی می تواند راهی برای‬
‫اجتنابب بازب بآنب بپيداب بکند‪...‬ب بمنب ببرب باقامهب بدعویب بدرب بدادگاهب بتاکيدب بمی‬
‫کنم‪ ...‬از اين رو جدا به شما توصيه می کنم که پيشنهاد آن را به‬
‫دقت مورد توجه قرار دهيد و بر اين عقيده ام که به اظهارات و بيانيه‬
‫دادگاه نه به عنوان تصميمی که در چارچوب قوانين می گنجد يا نه‪،‬‬
‫بلکه پيشنهادی از سوی گروهی بی طرف و منصف که خود را وقف‬
‫برابری و عدالت جهانی صلح آميز کرده اند‪ ،‬تلقی کنيد‪.‬‬
‫آقای نخست وزير من صميمانه آرزو دارم تا آنجا که ممکن است در‬
‫اين اوضاع و احوال برای شما مفيد باشم‪ ،‬از اين رو در مورد اين‬
‫موضوع مفصل با آقای آورل هريمن که يکی از مشاوران نزديک و از‬
‫محترم ترين شهروندان ماست‪ ،‬بحث و تبادل نظر کرده ام‪ .‬اگر شما‬
‫مايل به پذيرش او باشيد‪ ،‬خوشحال خواهم شد او را به عنوان نماينده‬
‫شخصیب بخودب بروانهب بتهرانب بکنمب بتاب بدرب بموردب باينب بموقعيتب بفوریب بو‬
‫اضطراری با شما مذاکره کند‪".‬‬
‫اورل هريمن سياستمداری موفق بود که به عنوان سفير در انگلستان‬
‫روسيه و به عنوان مدير در طرح مارشال‪ ،‬در اروپا خدمت کرده بود‪.‬‬
‫او محمد رضا شاه را می شناخت و گفته می شد در مسائل ايران‬
‫دارایب بتجاربیب باست‪.‬ب بپسب بازب بآنکهب بترومنب باوب براب بازب بسفرشب بآگاه‬
‫ساخت‪ ،‬هريمن يک هيات نمايندگی مرکب از مقامات عاليرتبه را در‬
‫خانه اش واقع در واشنگتن پذيرا شد‪ .‬دين آچسن وزير امور خارجه‪،‬‬
‫جرج مک گی معاون وزير‪ ،‬دو نماينده ديگر از وزارت امور خارجه‪ ،‬و‬
‫سراوليور فرانک وزير امور خارجه انگلستان‪ ،‬همگی بر وضعيت بيش‬
‫از حد خطرناک ايران‪ ،‬صحه گذاشتند‪.‬‬
‫آنهاب بنگرانب باينب ببودندب بکهب ببروزب بيکب بحادثهب بکوچکب بدرب بآبادان‪،‬ب بموجب‬
‫دخالت نظامی انگلستان و به تبع آن سبب درخواست کمک مصدق از‬

‫‪89‬‬
‫روسيه گردد‪ .‬بدون اين اتفاق هم‪ ،‬تعطيلی پاليشگاه به تنهايی می‬
‫توانست موجد آشفتگی های سياسی و اجتماعی شود‪.‬‬
‫ماموريتب بهريمنب بپيشب بازب بشروعب بباب بمشکلتیب بمواجهب بشد‪،‬ب بزيرا‬
‫انگلستان با کل قضييه مخالف بود‪ .‬موريسون در يادداشتی عجولنه‬
‫به آچسن وزير امور خارجه نوشت" انگلستان با مشکل بزرگی مواجه‬
‫است و نه به مذاکرات بيشتر که به حمايت صميمانه آمريکا نيازمند‬
‫است" موريسون ادامهب دادب "ب بايد به شما بگويمب يکی از مشکلت‬
‫عمدهب بماب بدرب ببرخوردب بباب باينب بموضوعب ببغرنجب بوب بدشوارب بکهب بايرانيان‬
‫فراوانیب بهمب ببدانب باعتقادب بدارند‪-‬ب بناشیب بازب بوجودب باختلفب بعقيدهب ببين‬
‫آمريکاب بوب بانگلستانب ببرب بسرب بمسئلهب بنفتب باستب بوب باعزامب بيکب بهيات‬
‫نمايندگی از جانب رئيس جمهور آمريکا به ايران تنها موجب تقويت‬
‫اين انديشه و تشجيع دکتر مصدق خواهد شد‪".‬‬
‫اين پيام مويد نظر آچسن بود که اعتقاد داشت موريسون چيزی از‬
‫روابط خارجی نمی داند و وضعيت موجود را درک نمی کند‪ .‬آچسن او‬
‫را فاقد ابتکار و طرفدار مکتب قديمی ديپلماسی تلقی می کرد‪ ،‬اين‬
‫بیب بعلقگیب بدوب بطرفهب ببود‪.‬ب بشفردب ببهب بمجردب بآگاهیب بازب باعزامب بهيات‬
‫نمايندگی به منظور مداخله در ايران‪ -‬کاری که مربوط به خود می‬
‫دانست‪ -‬در يک مصاحبه خبری " حيرت و آزردگي" خود را نسبت به‬
‫اقدام متهورانه آمريکا‪ ،‬اظهار کرد‪ .‬او از شفرد پرسيد ‪ :‬ما از آنها‬
‫برای ميانجيگری دعوت نکرده ايم‪ ،‬رفتن هريمن به ايران چه سودی‬
‫برای ما دارد؟ اين برافروختگی بسيار غير سياستمدارانه بود‪ .‬وی روز‬
‫بعد با فشار وزارت خارجه‪ ،‬اظهارات خود را تکذيب کرد‪.‬‬
‫درب بچنينب بفضایب بسياسیب ببودب بکهب بسفيرب بگريدیب ببرایب بتسليمب بنامه‬
‫ترومن‪ ،‬به ملقات مصدق رفت‪ .‬او با لباسی سفيد بر تن و کلهی بر‬
‫سر‪ ،‬در حاليکه خندان و خوشحال برای عکاسان دست تکان می داد‪،‬‬
‫وارد ايران شد‪.‬‬
‫جلسات حضوری خوب پيش نرفت و به درخواست مصدق‪ ،‬گريدی‬
‫نامه را با صدای بلند قرائت کرد و وقتی به آنجا رسيد که ترومن از او‬
‫می خواست توصيه ديوان بين المللی دادگستری را بپذيرد‪ ،‬ناگهان‬
‫شروع به خنده ای تشنج زا کرد‪ .‬هنگامی که بالخره دست از خنده‬
‫کشيد‪ ،‬لحظاتی چند سکوت حکمفرما شد‪ .‬مصدق در نهايت اظهار‬
‫داشت " ايران معتقد است که ديوان بين المللی حق قضاوت در اين‬
‫پرونده را ندارد و سپس خشمگينانه آمريکا را مورد سرزنش و توبيخ‬
‫قرار داد و گفت اگر چه آمريکا زمانی به اصول و مسلمات سياسی‬
‫بين المللی معتقد بوده ولی در حال حاضر زير فشار انگلستان اين‬
‫گرايشب بو بعلقمندیب براب بازب بدستب بدادهب باست‪".‬ب بنطقب بآتشينب بمصدق‬
‫چنانب بخصمانهب ببودب بکهب بگريدیب بلزومیب ببراب بیب بديدارب باحتمالیب بهريمن‬
‫احساس نکرد‪ .‬آچسن پس از آگاهی از اين ديدار و گفتگوی طرفين‪،‬‬
‫آنقدر آزرده و خشمگين شد که در يادداشت تندی به گريدی گفت‬
‫ماموريت هريمن اين است ‪:‬‬

‫‪90‬‬
‫پيشنهاد رئيس جمهور نکته مثبت جديدی را دارد که او و من اهميت‬
‫بسياری به آن می دهيم‪ .‬از نظر من قابل قبول نيست که واکنش‬
‫نهايیب مصدقب پسب ازب تعقل وب تفکرب همچونب واکنشب اوليهب اوب باشد‪.‬‬
‫بديهی است که ملحظه ادب و خردمندی همراه با مساعدت و هم‬
‫فکری‪ ،‬او را به پذيرش پيشنهاد رئيس جمهور و نماينده ويژه اش‬
‫ترغيبب خواهدب کردف از همين رو ازشما می خواهم که مجددا در‬
‫ديداری فوری با مصدقف با به کارگيری شيوه ای مدبرانه او را به‬
‫بازنگری انديشه اش تشويق کنيد‪.‬‬
‫گريدی آنچه را او گفته بود انجام داد و اطمينان آچسن به قدرت اثر‬
‫گذاری او‪ ،‬حکايت از آن داشت که در اين مورد محق بوده است‪ .‬او‬
‫مصدق را متقاعد کرد ماموريت هريمن به نفع همه است‪ ،‬هريمن در‬
‫‪ ۱۵‬جولی ‪ ۱۹۵۱‬وارد تهران شد‪ .‬ده ها هزار ايرانی خشمگين با فرياد‬
‫" مرگ بر هريمن!" از او استقبال کردند‪.‬‬

‫‪8‬‬
‫شماب بنمیب بدانيدب بآنهاب بچقدر‬
‫شرورند!‬
‫ورود آورل هريمن به تهران‪،‬ب در ساعات اوليه موجب سوء ظن و‬
‫بدگمانی نشد‪ .‬تنها‪ ،‬ليموزين سياه رنگش می بايست برای اجتناب از‬
‫برخوردب بباب بجمعيتب بخشمگينب بايرانی‪،‬ب براهب بديگریب براب بازب بفرودگاهب بتا‬
‫مقصد انتخاب کند‪ .‬او به سلمت به کاخ ميهمان رسيد‪ ،‬اما شام را در‬
‫فضايی آکنده از صدای تيراندازی و پژواک گلوله ها صرف کرد‪ .‬پليس‬
‫و سربازان به حال آماده باش‪ ،‬مستقر در ماشين های زرهی به سوی‬
‫تظاهرکنندگان شليک می کردند‪ .‬نيمه های شب‪ ،‬شهر لبريز از خون و‬
‫گازهای اشک آور با بيش ازب ‪ ۲۰‬بکشته و نزديک بهب ‪ ۲۰۰‬بتن زخمی و‬
‫مجروح به خواب رفته بود‪.‬‬
‫چرا تظاهرات با چنين کشت و کار و حشتناکی به پايان رسيد؟ فردای‬
‫آن روز‪ ،‬روزنامه ها محمد رضا شاه و فضل الله زاهدی‪ ،‬وزيرکشور‬
‫ارتجاعی و سخت گير را برای آنکه به هريمن وانمود کنند‪ ،‬ايران دچار‬
‫آشوب و هرج و مرج است‪ ،‬متهم به تحريک عمومی‪ ،‬جهت دست‬
‫زدن به خشونت کردند‪ .‬مصدق خشمگين‪ ،‬قبل از پايان روز‪ ،‬زاهدی را‬
‫از وزارت عزل کرد‪.‬‬
‫هريمن‪ ،‬عصر همان روز به ديدارمصدق رفت‪ .‬اين ملقات با تمامی‬
‫ديدارهای عمر طولنی فعاليت سياسی اش کامل متفاوت بود‪ .‬او به‬
‫اتاقب بطبقهب ببال ی بخانهب بکوچکب بمصدقب بهدايتب بشد‪.‬ب بمصدقب بعبايیب باز‬

‫‪91‬‬
‫موی شتر به تن داشت و به تخت خواب تکيه داده بود‪ .‬او با بی حالی‬
‫به هريمن خوشامد گفت و اظهار اميدواری کرد‪،‬ب در خلل مذاکره‬
‫دريابدب بکهب بآياب بآمريکاب بواقعاب بدوستب بمردمب بستمديدهب بوب بمحرومب بايران‬
‫است يا عروسک خيمه شب بازی دولت فرومايه انگلستان؟ وقتی‬
‫هريمن پاسخ داد‪ :‬سال ها مقيم لندن بوده است‪ ،‬آنجا هم انگليسی‬
‫هایب خوبب داردب همب بد‪.‬ب مصد ق بگفت‪:‬ب بشم ا بآنه ا براب نمیب شناسيدب و‬
‫زمزمه وار تکرار کرد‪ ،‬شما آنها را نمی شناسيد‪.‬‬
‫مصدقب بهرگزب بمغايرتیب بميانب باحترامب ببیب بپايانب بخودب بنسبتب ببهب بعرف‬
‫مبتنی بر قانون اساسی انگلستان و تحقير آن به خاطر دولت و تاريخ‬
‫پادشاهی آنب نديد‪.‬ب طی يکیب ازب جلسات باب هريمن‪،‬ب پسب ازب صحبت‬
‫مصدق راجع به نوه مورد علقه اش‪ ،‬هريمن پرسيد نوه شما در کجا‬
‫تحصيلب بمیب بکند؟ب بمصدقب بپاسخب بداد‪:‬ب بچطور؟ب بچهب بجایب بديگریب بجز‬
‫انگلستان؟‬
‫هريمن در تلگرامی به واشنگتن‪ ،‬مصدق را مردی انعطاف ناپذير و‬
‫مصمم به انحلل فعاليت شرکت و پايان بخشيدن به نفوذ آن در ايران‬
‫توصيفب بکرد‪.‬ب ببناب ببهب بگزارشب بيکب بشرحب بحالب بنويس‪،‬ب ببرداشتب باوب باز‬
‫پيرمرد‪ ،‬بازتاب دلسردی و نوميدی او بود‪:‬‬
‫در ملقات های هريمن با مصدق‪ ،‬يک کارشناس امور نفتی به نام‬
‫والتر‪.‬ج‪.‬لوی او را همراهی می کرد‪ .‬لوی بارها و بارها تکرار کرد در‬
‫صورتی که دولت مصدق تصميم به اداره پاليشگاه آبادان بگيرد با‬
‫موانع بی شماری روبرو خواهد شد‪ .‬زيرا در ايران تقريبا هيچ فرد‬
‫آموزش ديده و تربيت شده ای برای تصدی پست های بالی اداری و‬
‫فنیب بوجودب بنداشت‪.‬ب بحتیب باگرب ببرب باساسب بمعجزهب بای‪،‬ب بايرانب بتوانايی‬
‫اداره پاليشگاه را پيدا می کرد‪ ،‬فاقد نفتکش هايی بود که بتواند نفت‬
‫استخراجی را روانه بازارهای بين المللی کند‪ .‬از دست دادن عوايد‬
‫حاصل از نفت که در سال ‪ ۱۹۵۰‬تقريبا به ‪ ۱۰‬ميليون پوند رسيده بود‪،‬‬
‫نه تنها ايران را به کشوری متزلزل و بی ثبات مبدل می ساخت بلکه‬
‫احتمال داشت دولت مصدق‪ ،‬سرنگون و دولتی وابسته به حزب توده‬
‫و مورد حمايت مسکو‪ ،‬جايگزين آن شود و طبيعتا چنين حمايتی به‬
‫نوبه خود‪ ،‬دخالت قدرت های بزرگ غربی را به دنبال داشت‪ .‬هيچ يک‬
‫ازب باينب بادله‪،‬ب بکوچکترينب بتاثيریب ببرب بمصدقب بنگذاشتب بوب باوب بمصرانه‬
‫دخالت بيگانگان را که ازب ‪ ۲۴‬بقرن پيش با حمله اسکندر مقدونی به‬
‫ايران و سوزاندن پرسپوليس آغاز شده بود‪ ،‬ريشه تمامی مشکلت‬
‫دانست‪ .‬هرگاه لوی بعد از بيان آنچه گمان می کرد نکته موثر و و يژه‬
‫ایب بدرب بموردب بلطماتیب بکهب بايرانب بازب بعدمب بتوافقب بباب بانگلستانب بخواهد‬
‫خورد‪ ،‬درنگ می کرد‪ ،‬مصدق چشمانش را می چرخاند و به سادگی‬
‫پاسخ می داد‪ :‬بسيار بد برای ما‪.‬‬
‫هريمن و دستيارانش به عرف سياسی بده و بستان عادت داشتند‪.‬‬
‫بعدها ورنون والترز يکی از مفسرين آمريکايی نوشت‪ " :‬دکتر مصدق‬
‫می دانست برای برداشتن يک گام به جلو‪ ،‬بايستی دو قدم به عقب‬
‫برود‪ .‬پس از يک روز مذاکره‪ ،‬هريمن‪ ،‬دکتر مصدق را به موضع تازه‬

‫‪92‬‬
‫ای می کشانيد‪ ،‬اما روز بعدف وقتی که مذاکرات از سر گرفته می‬
‫شد‪ ،‬وی نه تنها در موضع پايان روز قبل بلکه حتی در موقعيت دو روز‬
‫پيش هم نبود‪ .‬او به موضع اواسط دو روز قبل خود بازگشته بود‪".‬‬
‫در آن زمان والترز‪ ،‬ژنرال ارتش ايالت متحده بود که در مهارت های‬
‫کلمی اش توجه روسا را به همراه داشت و به پيشرفت او در طی‬
‫مسير شغلی اش کمک کرد و در نهايت منجر به کسب مقاماتی چون‬
‫قائم مقام رئيس سيا و سفير آمريکا در آلمان شد‪ .‬او ظرافت طبع و‬
‫شوخ طبعی بی ادبانه ای داشت‪ .‬يک بار با اشاره به بينی مصدق‬
‫گفت‪ " :‬دماغ جيمی دورانت در قياس با بينی مصدق مثل يک عضو‬
‫بريدهب شدهب باست!"ب بمهمب ترب بآنکه‪،‬ب ا و بمیب دانستب چه بزمانی بتعابير‬
‫اديبانه به کار برد و چه موقع به شايعات و خبرهای گستاخانه شکلی‬
‫تازه دهد‪ .‬به عنوان مثال‪ ،‬در يک مراسم خاص‪ ،‬همسر سفير گريدی‬
‫به رهبر ايرانی ها گفت" دکتر مصدق‪ ،‬شما چهره بسيار با احساس و‬
‫گويايی داريد‪ ،‬من از نگاه مات و خالی شما تشخيص می دهم به‬
‫چيزی فکر نمی کنيد‪ ".‬و والترز آن را به فرانسه چنين ترجمه کرد"‬
‫دکتر مصدق شما چهره بسيار با احساس و گويايی داريد‪ ،‬من با توجه‬
‫زياد به چهره شما‪ ،‬تشخيص می دهم و به انديشه ژرفی فرو رفته‬
‫ايد‪".‬‬
‫گفتگوهای مصدق با هريمن‪ ،‬به دليل روش مذاکره يا ناتوانی او در‬
‫درکب بموضوعب بپيچيدهب بصنعتب بنفت‪،‬ب بدچارب بتزلزلب بنشد‪،‬ب بدليلب باصلی‪،‬‬
‫تفاوت اساسی در شيوه برداشت از مباحثه بود‪ .‬برای هريمن‪ ،‬اين‬
‫موضوع عملی و مجموعه ای از چالش های فنی بود که از طريق‬
‫تجزيه و تحليل منطقی‪ ،‬مباحثه و مصالحه قابل حل بود‪ .‬اما مصدق از‬
‫منظری کامل متفاوت به آن می نگريست‪ .‬او يقين داشت که ايران‬
‫در لحظه متعالی آزادی قرار دارد و سرشار از آرمان تشيع بر آن بود‬
‫حتی تا مرز شهادت‪ ،‬به دنبال عدالت و نصفت باشد‪ .‬در اين لحظات‬
‫نابب بوب بحساس‪،‬ب بتوجهب ببهب بجزئياتیب بچونب بادارهب بپاليشگاهب بياب بظرفيت‬
‫نفتکش ها بيهوده و خنده آور به نظر می رسيدند‪.‬‬
‫هنگامیب بکهب بهريمنب ببهب بمصدقب باصرارب بمیب بکردب بتاب بجهتب ببرقراری‬
‫مناسبات جديد ميان ايران و انگليس راه حلی بيابد‪ ،‬پيرمرد با تکان‬
‫دادنب بسرب بمیب بگفتب ب‪:‬ب ب"ب بشماب بنمیب بدانيدب بآنهاب بچقدرب بموذیب بو بمحيل‬
‫هستند‪ ،‬نمی دانيد چقدر شرور و بدکارند و نمی دانيد چگونه با لمس‬
‫هر چيز‪ ،‬آن را ملوث می کنند‪".‬‬
‫بيشتر ايرانی ها نسبت به انگليسی ها‪ ،‬چنين نظری داشتند و اين‬
‫حقيقت‪ ،‬در گفتگوی لوی با گروهی از مردم دريکی از خيابان های‬
‫تهران بر او آشکار شد‪.‬‬
‫لوي‪ :‬آيا می دانيد که پس از رفتن متحصنين انگليسی از آبادان‪ ،‬شما‬
‫خود بايد صنعت نفت را اداره کنيد؟‬
‫ايرانی ها‪ :‬بله‪.‬‬
‫لوي‪ :‬آيا می دانيد بدون انگليسی ها قادر به اداره پاليشگاه نيستيد؟‬
‫ايرانی ها‪ :‬بله‬

‫‪93‬‬
‫لوي‪:‬ب بوب ببهب بهمينب بدليل‪،‬ب بنفتب بايرانب بديگرب ببرایب ببازارب بجهانیب بتوليد‬
‫نخواهد شد؟‬
‫ايرانی ها‪ :‬بله‪.‬‬
‫لوي‪ :‬آيا می دانيد که بدون درآمد نفت‪ ،‬به زودی با خزانه ی خالی‬
‫روبرو خواهيد شد؟‬
‫ايرانی ها‪ :‬بله‪.‬‬
‫لوي‪ :‬و می دانيد که يک خزانه خالی‪ ،‬سقوط مالی و اقتصادی را در‬
‫پی دارد و اين به نفع کمونيست ها خواهد بود؟‬
‫ايرانی ها‪ :‬بله‪.‬‬
‫لوي‪ :‬خوب‪ ،‬با وجود اين مشکلت قصد داريد چه کنيد؟‬
‫ايرانی ها‪ :‬هيچ!‬
‫هريمن‪ ،‬نا اميد از متقاعد ساختن مصدق‪ ،‬تصميم گرفت به گونه ای‬
‫غيرمستقيم راهی برای تحت تاثير قرار دادن او پيدا کند‪ .‬پس ابتدا از‬
‫شاه درخواست کمک کرد اما شاه صريحا پاسخ داد که با توجه به‬
‫افکار عمومی‪ ،‬قادر به ادای کلمه ای عليه ملی کردن نفت نيست‪.‬‬
‫وی پس از آن‪ ،‬خبرنگاران ايرانی را به يک کنفرانس خبری فرا خواند‬
‫و با ورود آنها‪ ،‬شروع به خواندن بيانيه کرد که از ايران می خواست‬
‫در رويارويی با بحران به همان اندازه که " احساسات به خرج می‬
‫دهد‪ ،‬منطقی هم باشد‪ ".‬به محض بيرون آمدن اين کلمات از دهان‬
‫او‪ ،‬يکی از خبرنگاران از جا جهيد و فرياد زد " ما و همه ملت ايران از‬
‫نخست وزير مصدق و ملی کردن نفت حمايت می کنيم!" با شنيدن‬
‫اين حرف‪ ،‬ديگر خبرنگاران شروع به ابراز احساسات و ترک اتاق‬
‫کردندب بوب بهريمنب براب بکهب بباب بتاسف‪،‬ب بسرب بخودب براب بتکانب بمیب بداد‪،‬ب بتنها‬
‫گذاشتند‪.‬‬
‫هريمن در انديشه اين که‪ ،‬چه کسی می تواند بر مصدق و توده ملت‬
‫تاثير بگذارد‪ ،‬به ايده عجيب و غريبی رسيد‪ .‬پس‪ ،‬به ملقات آيت الله‬
‫کاشانی‪،‬ب بروحانیب بآتشينب بمزاجب بکهب ببهب بچهرهب بایب بمردمیب بوب بقدرتمند‬
‫تبديل شده بود‪ ،‬شتافت‪ .‬تصور مردانی چنين متفاوت دشوار است‪:‬‬
‫هريمن فردی بود‪ ،‬برآمده از يکی از ثروتمندترين خانواده های جهان‪،‬‬
‫مرد هوش و فراست دانشگاه بيل‪ ،‬يک اسکی باز و دوستدار بازی‬
‫چوگانب بکهب بباب بطبقهب بممتازب بجامعهب بمراودهب بداشتهب باست‪.‬ب بدرب بمقابل‪،‬‬
‫کاشانی با ريشی بلند و سياه و عمامه ای مشکی‪ ،‬کسی بود که در‬
‫بيابان های خشک‪ ،‬با انگليسی ها جنگيده‪ ،‬توسط آنها زندانی شده و‬
‫بعد از آن‪ ،‬به حکم شاه به خارج تبعيد شده بود‪ .‬دنيای او‪ ،‬اتاق کوچک‬
‫مفروشی بود که ساعت ها به حال دعا‪ ،‬مراقبه و تدبير و تفکردر آن‬
‫می نشست‪ ،‬او چندين بار در هفته برای ايراد سخنرانی های آتشين‬
‫به ديدار جمعی از مومنان که او را موجودی نيمه الهی می پنداشتند‪،‬‬
‫به مسجد می رفت و به تقبيح امپرياليسم می پرداخت‪.‬‬
‫هريمن با ورود به منزل آيت الله کاشانی‪ ،‬به اتاقی تاريک با پرده های‬
‫کشيده که مرد روحانيف بی حرکت در آنجا نشسته بود‪ ،‬هدايت شد‪.‬‬
‫او با درآوردن کفش ها‪ ،‬روی قالی نشست و پس از ادای احترام‬

‫‪94‬‬
‫گفت‪ ،‬اميدوار است کاشانی با اين امر موافق باشد که بحران نفت‬
‫تنها با نوعی سازش بين ايران و انگليس قابل حل است‪ .‬او حتی به‬
‫خودب بجراتب بدادب بوب بازب بکاشانیب بخواستب بمصدقب براب ببرایب بپذيرشب بيک‬
‫فرستاده انگليسی متقاعد کند‪ .‬به محض ترجمه اين جملت‪ ،‬کاشانی‬
‫چون سيلی از توهين و ناسزا خروشيد و گفت‪ :‬کدام ايرانی محترم و‬
‫سربلندیب بحاضرب ببهب بملقاتب بباب بسگب بهایب بانگليسیب باست؟ب بآمريکاب ببا‬
‫چنينب بپيشنهادیب بخودب براب ببهب بدشمنب بايرانب بتبديلب بکردهب باست‪.‬ب باوب ببا‬
‫گوشزد کردن اين نکته که نفت ايران‪ ،‬می تواند به تمامی زيرزمين‬
‫باقی بماند‪ ،‬نتيجه گرفت‪ :‬خون مصدق‪ ،‬در صورت تسليم‪ ،‬همچون‬
‫رزم آرا ريخته خواهد شد‪.‬‬
‫علوه براين‪ ،‬آيت الله کاشانی‪ ،‬تهديدی برای خود هريمن نيز در چنته‬
‫داشت‪ .‬بنابراين از او پرسيد‪ :‬آيا چيزی در مورد سرگرد امبری شنيده‬
‫است؟ وقتی هريمن پاسخب منفی داد‪ ،‬کاشانی توضيح دادب " او يک‬
‫آمريکايی بود که درسال ‪ ۱۹۱۱‬يا ‪ ۱۹۱۲‬وارد ايران شد و از آنجا که در‬
‫مسائل صنعت نفت‪ ،‬بدون آنکه به او ربطی داشته باشد‪ ،‬دخالت می‬
‫کرد نفرت و دشمنی مردم را برانگيخت‪ .‬امبری‪ ،‬يک روز در حال قدم‬
‫زدن در يکی از خيابان های تهران‪ ،‬مورد اصابت گلوله قرار گرفت‬
‫ولی کشته نشد‪ .‬پس از انتقال به بيمارستان‪ ،‬مردم خشمگين‪ ،‬او را تا‬
‫بيمارستان بدنبال بو باب حمله ببهب آنجا‪،‬ب ا و براب رو ی بتختب بجراحی بمثله‬
‫کردند‪ ،‬آيا اين را می فهميد؟‬
‫هريمن که تلش می کرد تا بر غيظ و خشم خويش فائق شود‪ ،‬به‬
‫سردی پاسخ داد‪ :‬عاليجناب‪ ،‬شما قطعا درک می کنيد که من در طول‬
‫زندگی خويش‪ ،‬در موقعيت های خطرناک بسياری قرارگرفته ام و به‬
‫اينب بسادگیب بهاب بنمیب بترسم‪.‬ب بکاشانیب بشانهب ببال بانداختب بوب بگفت‪:‬ب ب"‬
‫خوب‪ ،‬امتحانش ضرری ندارد‪".‬‬
‫با آنکه تحقير ايده مصالحه از سوی کاشانی‪ ،‬شديدتر از مصدق بود‬
‫اما تنها چيزی نبود که هريمن را نااميد کرد‪ .‬زيرا‪ ،‬انگليسی ها هم‪ ،‬به‬
‫همان اندازه او را متنفر کردند‪ ،‬به طوری که در تلگرام به آچسن‬
‫نوشت‪:‬‬
‫" به رغم اين واقعيت که انگليسی ها منافع حاصل از نفت ايران را‪،‬‬
‫بزرگترين دارايی خارجی خود می دانند‪ ،‬تا آنجا که به ياد می آورم‪ ،‬به‬
‫استثنایب بچرچيلب بوب بادن‪-‬ب بآنب بهمب ببهب بخاطرب بمسائلب بزمانب بجنگ‪-‬ب بهيچ‬
‫وزيری از ايران بازديد نکرده است‪ .‬مديران شرکت نفت به ندرت به‬
‫ايران می آيند‪ .‬وضعيتی که در اينجا رخ داده است‪ ،‬نمونه غم انگيز‬
‫مديريتب بغيابی‪،‬ب بهمراهب بباب برشدب بجهانیب بملیب بگرايیب بدرب بکشورهای‬
‫توسعه نيافته است‪ .‬در اين ترديدی نيست که ايرانی ها برای رهايی‬
‫از قيد آنچه اعمال استعماری انگلستان می نامند‪ ،‬حتی آمادگی چشم‬
‫پوشی از درآمد نفتی خود را دارند‪ .‬گروه های زيادی برای نيل به اين‬
‫هدف‪،‬ب بحاضرب ببهب برويارويیب بباب بهرب بپيامدیب بهستند‪.‬ب ببديهیب باستب بکه‬
‫گزارش ها و توصيه های انگلستان در مورد‪ ،‬ايران واقع بينانه نيست‬

‫‪95‬‬
‫و بايسته است که دولتمردان انگليسی‪ ،‬خود به آنچه در ايران می‬
‫گذرد‪ ،‬واقف شوند‪".‬‬
‫تا مدت ها‪ ،‬دستيابی به يک راه حل‪ ،‬امکانپذير به نظر می رسيد‪ .‬در‬
‫نهايت‪ ،‬هريمن موفق به ترغيب مصدق به صدور بيانيه ای شد که طی‬
‫آن " در صورتی که دولت انگلستان به نمايندگی از طرف شرکت‬
‫سابقب بنفتب بانگليس‪-‬ب بايران‪،‬ب باصلب بملیب بشدنب بصنعتب بنفتب براب ببه‬
‫رسميتب بمیب بشناخت‪".‬ب بمصدقب بمذاکرهب بباب بنمايندهب بانگلستانب براب بمی‬
‫پذيرفت‪.‬ب ببهب بهرحال‪،‬ب بدرب بکمالب بعصبانيتب بوب بآزردگیب بهريمن‪،‬ب بوزارت‬
‫خارجهب باينب بپيشنهادب براب بردب بکرد‪.‬ب باوب بتصميمب بگرفتب ببرایب بدرخواست‬
‫دليل‪،‬ب شخصا بهب لندنب برود‪ .‬در آنجا او‪ ،‬مدت سهب ساعتب با هيات‬
‫دولت ملقات کرد‪ .‬آنها به دو دسته تقسيم شده بودند‪ .‬عده ای اعتقاد‬
‫داشتندب که نبايد‪ ،‬هيچب گونه انعطافی نسبتب به ايران نشان دهند و‬
‫دستهب بديگرب باعزامب بيکب بهياتب بنمايندگیب ببهب بتهرانب براب بعاقلنهب بمی‬
‫دانستند‪.‬ب بنخستب بوزيرب بآتلی‪،‬ب بتصميمب بگرفتب بلردب بپریب بویب بسيل‪،‬‬
‫سرريچارد استوکس و عضوی ثروتمند و بی تجربه در امور خاورميانه‬
‫را از ميان نخبگان انگلستان روانه ايران سازد‪.‬‬
‫استوکس می بايست به مصدق پيشنهاد کند که‪ ،‬شرکت نفت‪ ،‬اصل‬
‫تعلق نفت ايران به ايرانيان را می پذيرد و نيز خواستار تسليم عوايد‬
‫حاصلهب ببهب بصورتب بکامل ببمساویب ب(‪)۵۰-۵۰‬ب باست‪،‬ب ببهب بشرطب بآنکه‬
‫انگليسی ها‪،‬همچنان کنترل حفاری‪ ،‬تصفيه و عمليات صدور نفت را‬
‫به دست داشته باشند‪ .‬ماهيت اين پيشنهاد‪ ،‬با آنچه که شش هفته‬
‫قبلب بباسيلب بجکسونب ببهب بتهرانب بآوردهب ببودب بچندانب بتفاوتیب بنداشت‪.‬‬
‫هرچند به استوکس گفته شد تا اين مشابهت را نپذيرد‪ .‬اما او می‬
‫توانست باحفظ چارچوب پيشنهاد جکسون‪ ،‬نکات برجسته و مهم آن‬
‫را‪ ،‬در قالبی نو عرضه و تا آنجا که لزم است پيشنهاد را دلنشين و‬
‫آراسته ارائه نمايد‪.‬‬
‫در نخستين ملقات‪ ،‬اولين سوال مصدق‪ ،‬اين بود که آيا او کاتوليک‬
‫است يا خير؟ آنگاه که پاسخ مثبت شنيد به او گفت‪ :‬شما برای اين‬
‫ماموريت مناسب نيستيد زيرا کاتوليک ها به طلق اعتقاد ندارند‪ ،‬حال‬
‫آنکه ايران در آستانه طلق دادن شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران است‪.‬‬
‫اين حرف مايه انبساط خاطر استوکس نشد و در جواب گفت‪ :‬آنچه‬
‫مصدق در حق شرکت روا می دارد به قتل و جنايت نزديکتر است تا‬
‫طلق‪.‬‬
‫آن مشاجره کوتاه‪ ،‬لحن مذاکرات را تند کرد‪ .‬در روزب ‪ ۳۱‬بجولی‪ ،‬با‬
‫تصميم شرکت در روز ‪ ۳۱‬جولی‪ ،‬مبنی بر توقف فعاليت پاليشگاه‪،‬‬
‫مسائلب بشکلب بپيچيدهب بتریب ببهب بخودب بگرفتند‪.‬ب بمقاماتب بشرکتب باعلم‬
‫کردند‪،‬ب بچارهب بایب بجزب باينب ببرايشانب بباقیب بنماندهب ببود‪.‬ب بازب بآنجاب بکهب ببه‬
‫فرماندهانب بنفتکش‪،‬ب بدستورب بدادهب بشدهب ببودب بکهب بازب بامضایب برسيدهای‬
‫درخواستیب بايرانب بخودداریب بکنند‪،‬ب بمخازنب بذخيرهب بپرب بوب بنفتکشب بها‬
‫متوقف شده بودند‪ .‬اين گامی خرد کننده و بازتاب عمق بحران بود‪.‬‬

‫‪96‬‬
‫استوکس به خوبی می دانست چيزی را به مصدق پيشنهاد کرده‪ ،‬که‬
‫وی قبل آن را رد نموده است‪ .‬او در تلگرامی به لندن گفت که ماهيت‬
‫پيشنهادش‪ ،‬همچون گذشته‪ ،‬حفظ فعاليت شرکت تحت عنوانی تازه‬
‫بود و اظهار تاسف کرد که به رغم به کارگيری ترفندهايی برای کتمان‬
‫اين واقعيت سخت‪ ،‬نتوانست پيشنهاد را‪ ،‬چنان ارائه دهد که ماهيت‬
‫آن‪ ،‬کامل شفاف يا بسيار خطرناک نباشد‪ ،‬تا بتواند موافقت ايرانی ها‬
‫را جلب کند‪ .‬مصدق به سهم خود‪ ،‬اعلم کرد مايل به مذاکره بر روی‬
‫سهب بنکتهب باست‪:‬ب بادامهب بفروشب بنفتب بايرانب ببهب بانگليسب ببرایب بتامين‬
‫نيازهای داخلی‪ ،‬انتقال فن ورزان انگليسی برای خدمت در شرکت‬
‫ملی نفت ايران و تعيين ميزان تاوان ايران بابت دارايی های ملی‬
‫شده شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‪.‬‬
‫زمانی که گفتگوها به ورطه شکستگی ناگزير درغلطيد‪ ،‬استوکس و‬
‫هريمن برای بازديد و تحقيق به آبادان رفتند‪ .‬شيوه های متفاوتی که‬
‫آنها به کار گرفتند‪ ،‬بازتاب رويکردهای کامل بمتفاوت آنها‪ ،‬نسبت به‬
‫بحران بود‪ .‬وقتی که کنسول انگليس که در ابتدا سعی کرده بود تا‬
‫مقامات بلند مرتبه ايرانی را از آبادان اخراج کند و پس از آنکه‪ ،‬يک‬
‫اتومبيل ايرانی از کاروانی که استوکس را از فرودگاه همراهی می‬
‫کرد سبقت گرفت‪ ،‬به شدت خشمگين و برافروخته شد‪ .‬در اين زمان‬
‫بود که‪ ،‬استوکس سريعا خود را درگير جريانی سياسی ديد‪ .‬کنسول‬
‫نامه ای خشم آلود خطاب به حاکم محلی نوشت و اطمينان داد که‬
‫در آينده نماينده دولت فخميه انگلستان‪ ،‬چنين بی حرمتی هايی را‬
‫تحمل نخواهد کرد‪ .‬وزارت خارجه ايران با اخراج او از کشور‪ ،‬واکنش‬
‫نشان داد‪ .‬وی قبل از عزيمت‪ ،‬در تلگرامی به لندن پيشنهاد کرد‪ ،‬در‬
‫صورت بروز عمليات نظامی‪ ،‬می تواند برای کمک‪ ،‬در بصره منتظر‬
‫بماند‪.‬‬
‫هريمن از اوقات خود در آبادان شايان استفاده را کرد‪ .‬او در تلگرامی‬
‫به ترومن گزارش داد‪ " :‬آلونک هايی که يک شرکت نفتی بزرگ غربی‬
‫برای سکونت کارگرانش در نظر گرفته‪ ،‬تکان دهنده و شگفت آور‬
‫هستند‪".‬ب بدرب بتلگرامب ببعدیب باوب بازب برفتارب ب"ب بکامل باستعماریب بوب بقرن‬
‫نوزدهمي" انگليسی ها نسبت به ايران گله کرد و نوشت‪ ،‬آنها به جای‬
‫مذاکرات جدی و سازنده‪ ،‬تنها به صدور بيانيه های عجولنه و عبارات‬
‫حاکی از آزردگی درباره آنچه سرقت دارايی های خود درايران می‬
‫دانند‪ ،‬بسنده می کنند‪ .‬صادقانه بگويم‪ ،‬احساس می کنم‪ ،‬در صورت‬
‫عدمب بهمکاریب بدولتب بانگلستان‪،‬ب بتوفيقب بدرب بماموريتب بام‪،‬ب باگرب بنه‬
‫غيرممکن‪ ،‬که بی نهايت بعيد خواهد بود‪ .‬اعصاب هريمن به خاطر‬
‫ابتلء ناگهانی به بيماری روده ای و کلفگی از گرمای نيمه تابستان‪،‬‬
‫خراب تر شده بود‪ .‬کاخی که او در تهران در آن به سر می برد‪ ،‬اگر‬
‫چه وسيع بود اما تنها چند پنکه ضعيف برای به حرکت درآوردن هوای‬
‫خفقان آور داشت‪ .‬او که به شدت به استراحت وآرامش نياز داشت‪،‬‬
‫سوار بر هواپيمای متعلق به دولت که به دستگاه تهويه مجهز بود‪،‬‬
‫شروع به سفرهای هوايی طولنی به مراکز استانی کرد‪ .‬به دستور‬

‫‪97‬‬
‫هريمن‪،‬ب باتاقکب بهواپيماب بتاب بآنجاب بکهب بممکنب ببودب بسردب بمیب بشد‪،‬ب باوب بو‬
‫دستيارانشب بخودب براب بدرب بپتوب بمیب بپيچيدندب بوب بازب بسرماب بلذتب بمی‬
‫بردند‪.‬زمانی که ورنون والترز‪ ،‬استفاده از هواپيمايی را که بهب ‪۸۰۰‬‬
‫گالنب بسوختب بدرب بساعت‪،‬ب ببرایب بخنکب بشدنب بنيازب بدارد‪،‬ب بزيادهب بروی‬
‫دانست‪ ،‬او براق شد و پاسخ داد‪ :‬اگر شما ماليات بر درآمد مرا طی‬
‫اين سالها ديده بوديد‪ ،‬می دانستيد که تعدادی از اين هواپيماها را من‬
‫برای دولت ايالت متحده خريداری کرده ام‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬چند بار ديگر با استوکس ملقات کرد و همان زمان به او‬
‫نوشت" اگر انگلستان حق ايرانيان‪ ،‬بر کنترل صنعت نفت کشورشان‬
‫را بپذيرد‪ ،‬در مورد جبران خسارات و ادعاهای برحق شرکت‪ " ،‬کامل‬
‫و منصفانه" به مذاکره خواهد نشست‪ ".‬اين يادداشت‪ ،‬بارقه ای از‬
‫اميد در خود داشت‪ .‬استوکس شگفت زده از اين موضوع‪ ،‬با ارسال‬
‫تلگرامی به وزارت خارجه‪ ،‬درخواست تحقيق و تفحص در مورد اين‬
‫پيشنهادب بنويدب ببخشب براب بکرد‪.‬ب بجواب‪،‬ب بخشکب بو ببيرحمانهب بوب بشاملب بدو‬
‫دستور شتابزده و بی ادبانه بود‪ :‬اول‪ ،‬امتياز بيشتر از اين نه و دوم‪،‬‬
‫قطع مذاکرات و بازگشت فوری استوکس به لندن‪.‬‬
‫درب بروز ‪ ۲۲‬ببآگوست‪،‬ب بدولتب بانگليسب بمجموعهب بایب بازب بتحريمب بهای‬
‫اقتصادی را بر ايران تحميل کرد‪ .‬آنها صدور کالهای اساسی انگليس‬
‫از جمله شکر و فولد را به ايران ممنوع‪ ،‬دستور کناره گيری تمامی‬
‫کارکنان انگليسی در حوزه های نفتی ايران به استثنایب ‪ ۳۰۰‬بنفر از‬
‫اعضایب بهستهب باصلیب بکادراداریب بمستقرب بدرب بآبادانب براب بصادرب بوب براه‬
‫دسترسی ايران به حسابهای ارزی قوی خود را در بانک های انگليس‬
‫مسدود کردند‪ .‬روز بعد استوکس تهران را ترک کرد‪.‬‬
‫در يک همايش خبری‪ ،‬مصدق با پذيرش اين که " مذاکرات هيچ گونه‬
‫نتيجه ای نداشت"‪ ،‬گفت" اين خوب نيست و همه چيز پايان يافته‬
‫است"‪.‬‬
‫پس از عزيمت استوکس‪ ،‬نخست وزير آتلی در تلگرامی پيروزمندانه‬
‫به ترومن نوشت" گمان می کنم‪ ،‬شما هم با من هم عقيده هستيد که‬
‫شکستب بدرب بمذاکرات‪،‬ب بکامل ببهب بدليلب بعدمب بهمکاریب بايرانیب بهاب ببوده‬
‫است‪ .‬ما اميدواريم‪ ،‬تنها خط مشی دولت آمريکا‪ ،‬حمايت علنی و‬
‫همه جانبه از مواضع دولت فخميه انگلستان باشد‪".‬‬
‫درخواست کمک آتلی نشنيده گرفته شد‪ .‬ترومن از شکست ماموريت‬
‫هريمن که انگليسی ها را به خاطر سازش ناپذيری در اين مذاکرات‬
‫سرزنش می کرد‪ ،‬به شدت نااميد شده بود‪ .‬وی در تلگرامی به آتلی‬
‫تاکيد کرد‪ :‬نه انگليس و نه آمريکا‪ ،‬حق هيچگونه اقدامی عليه آرمان‬
‫های مشروع مردم ايران را ندارند‪.‬‬
‫هريمن قبل از ترک تهران به ديدار شاه رفت و با ارائه پيشنهادی‬
‫محتاطانه به او‪ ،‬گفت‪ :‬از آنجا که مصدق‪ ،‬يافتن راه حل مبتنی بر‬
‫اصولب بموردب بپذيرشب بغربب ببرایب باينب ببحرانب برا‪،‬ب بغيرممکنب بساخته‬
‫است‪ ،‬به احتمال زياد از ميان برداشته شود‪ .‬هرچند هريمن اشراف‬
‫داشت که شاه در آن لحظه‪ ،‬راهی برای برکناری مصدق‪ ،‬ندارد اما با‬

‫‪98‬‬
‫طرح اين موضوع‪ ،‬در واقع از مشارکت آمريکا‪ ،‬در کودتای دو سال‬
‫بعد خبر داد‪.‬‬
‫ورنون والترز بعدا نوشت" اين ماموريتی متفاوت با ديگر ماموريت ها‬
‫بود که ويژگی آليس در سرزمين عجايب را داشت و مرا واداشت‬
‫پس از سه روز به منشی آقای هريمن در واشنگتن نامه بنويسم و از‬
‫او بخواهم نسخه ای از آن کتاب را برای من ارسال کند‪ .‬بدين ترتيب‬
‫منب بمیب ببايستب ببدانم‪،‬ب بآيندهب ببرنامهب بچيست‪.‬ب ببهب باينب بمفهومب بکه‬
‫رويارويیب بباب بشکستب بدرب باينب بماموريت‪،‬ب بسايهب بایب ببلندب ببرب بمشکلت‬
‫مهمی گستراند که دنيای غرب مجبور بود تا دودهه و نيم بعد با آن‬
‫روبرو شود‪ ،‬و در آن زمان دکتر مصدق زنده نبود تا دريابد‪ ،‬خاستگاه‬
‫اصلی مشکلت به او برمی گردد‪".‬‬
‫پس ازآنکه آخرين کوشش ها برای مذاکره‪ ،‬شکست خورد‪ ،‬وزير امور‬
‫خارجهب بموريسونب بوب بسفيرب بشفرد‪،‬ب باقداماتب بخودب براب ببرایب ببرکناری‬
‫مصدق تشديد کردند‪ .‬شفرد اين موضوع را با دوستان ايرانی خود در‬
‫ميان گذاشت و مصدق تقريبا فوری از اين مذاکرات باخبر شد‪ .‬وی‬
‫درب ‪ ۶‬بسپتامبر طی نطقی در سنا با اعتراض به آنها هشدار داد که‪،‬‬
‫اگرب بانگليسب بدستب بازب بتوطئهب بچينیب ببرندارد‪،‬ب باوب بتمامیب بشهروندان‬
‫انگليسی را که در آبادان باقی مانده اند‪ ،‬ظرف دو هفته اخراج خواهد‬
‫کرد‪ .‬نخست وزير آتلی به نيروی دريايی سلطنتی دستور داد تا ناوتيپ‬
‫رزمناوها را برای پرسه زنی در سواحل ايران تقويت کنند‪.‬‬
‫انگليس‪ ،‬حداقل به مدت يک سال‪ ،‬به ارزيابی استقرار سربازان در‬
‫سواحل ايران پرداخته بود تا امنيت آنچه را که‪ ،‬پاليشگاه و حوزه‬
‫های نفتی خود به شمار می آورد‪ ،‬بررسی کند‪ .‬در پائيز ‪ ۱۹۵۰‬سفير‬
‫فرانکب ببهب بمقاماتب برسمیب بآمريکايیب بدرب بواشنگتنب باعلمب بکردب بکهب ببه‬
‫اعتقاد دولت او " اعزام يک نيروی کوچک بريتانيايی به جنوب ايران‪،‬‬
‫نهب بيکب باثرب تحريکب بکنندهب آنی‪،‬ب بکهب بتاثيریب دائمیب خواهدب داشت‪".‬ب بدر‬
‫آوريل بعد‪ ،‬سر جرج بولتون‪ ،‬مدير عامل بانک انگليسی با استناد به‬
‫گفتهب بهایب بمشاورب بخودب بدرب بامورب بخاورميانه‪،‬ب ببهب بوزارتب بخارجهب بچنين‬
‫گزارش داد‪ :‬با توجه به سرعت حوادث سياسی در ايران " امکان‬
‫مداخلهب بمستقيمب بازب بطريقب ببهب بکارگيریب بقهرب بوب بخشونتب بدرب باداره‬
‫پاليشگاه و حوزه های نفتی بايد مورد بررسی قرار بگيرد‪ ".‬امانوئل‬
‫شين ول وزير دفاع گفت هيات دولت با تن دردادن به ملی شدن‬
‫شرکت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬در واقع سنتب هولناکی را پايه گذاری می‬
‫کند‪،‬ب لذا " ما بايد نشان دهيم که ماموران ما تا مدت زيادی نمی‬
‫توانند سرگردان بمانند"‪ .‬مقامات شرکت انگليس‪ -‬ايران در نامه ای‬
‫غيررسمیب ببهب بوزارتب بامورب بخارجهب بپيشب ببينیب بکردندب بباب باستقرار‬
‫سربازان انگليسی در آبادان " شايد ايرانی ها از خر شيطان پائين‬
‫بيايند" و شرکت در صورت امتناع ايرانی ها از انجام کار‪ ،‬می تواند‬
‫هزاران رنگين پوست را از شرق آفريقا وارد کند‪.‬‬
‫دو ماه قبل از ورود هريمن‪ ،‬در می ‪ ،۱۹۵۱‬انگليس دو طرح تفصيلی‬
‫برای تهاجم و اشغال ايران کشيد‪ .‬طرح اول‪ ،‬شامل مراحل مختلفی‬

‫‪99‬‬
‫با اسامی رمز بوکائير وب ‪ ، y‬امکان حملهب ‪ ۷۰‬بهزار سرباز‪ ،‬از طريق‬
‫دريا و همزمان با آن‪ ،‬تعداد قابل ملحظه ای نيروی نظامی‪ ،‬از طريق‬
‫هوا را با هدف تصرف و حفاظت از پاليشگاه و حوزه های نفتی‪ ،‬به‬
‫دقت مورد بررسی قرار داده بود‪ .‬طرح دوم که عمليات ميدجت نام‬
‫داشت‪ ،‬تصرف پاليشگاه را برای دوهفته و يا مدت نامحدودی در نظر‬
‫داشت که پس از انتقال نفتکش ها‪ ،‬امکان تصفيه نفت‪ ،‬از هرجايی‬
‫درخليج‪ ،‬وجود داشته باشد‪ .‬استدلل طرفداران اين طرح ها‪ ،‬اين بود‬
‫که اين عمليات نه تنها موجب ادامه جريان نفتب به انگلستان می‬
‫شوند‪ ،‬شوری وطن پرستانه نيز درسراسر کشور به وجود می آورند‪.‬‬
‫لرد فريزر‪ ،‬اولين لرد نيروی دريايی گفت‪ :‬که يک حمله نظامی هوايی‬
‫جسورانه می تواند سکون و خمودی را برطرف نمايد و ثابت کند که‬
‫آنها امر و نهی ايرانيان تازه از تخم درآمده را تحمل نخواهند کرد‪.‬‬
‫برخی از مقامات انگليسی در عقليی بودن اين طرح ها ترديد داشتند‬
‫و اين نه‪ ،‬به دليل مخالفت سرسختانه دولت ترومن‪ ،‬بلکه به علت‬
‫وجود شور شديد تهاجم در کشور بود و بعيد نبود که بتواند مردم را‬
‫برایب بمبارزهب بتهييجب بکند‪.‬ب بدر ب ‪ ۱۶‬ببمی‪،‬ب بوالترب بگيفوردب بسفيرب بآمريکا‬
‫درانگلستان طی تلگرامی به آچسن هشدار داد " فضای بسيار جنگ‬
‫طلبانه لندن به شدت نگران کننده است" و" وزارت خارجه‪ ،‬با توجه‬
‫به عدم مخالفت جدی آمريکايی ها نسبت به تهاجم‪ ،‬غلبه بر آن را‬
‫امکانپذير می داند‪".‬‬
‫گيفورد نوشت‪ :‬موضوع نگران کننده در اين شرايط‪ ،‬اين است که اگر‬
‫بريتانيا تهديدی مستلزم استفاده از خشونت را به کار گيرد‪ ،‬خواه با‬
‫عملی ساختن تهديد و قبول مخاطره پيامدهای غيرقابل پيش بينی آن‬
‫و خواه با عملی نکردن تهديد‪ ،‬نه تنها‪ ،‬حيثيت خود را از دست می‬
‫دهد‪،‬ب بحتیب بممکنب باستب بکه‪،‬ب بموقعيتب بخويشب برا‪،‬ب ببهب بطرزب بوخيمی‪،‬‬
‫تضعيف نمايد‪ .‬در هر دو صورت‪ ،‬سرانجام بايستی‪ ،‬با زيان های ناشی‬
‫از اين انتخاب ها‪ ،‬روبرو شود‪ .‬بر اساس ارزيابی ما‪ ،‬تصميم نهايی‬
‫پادشاهی بريتانيا‪ -‬چه با استفاده از خشونت و چه بدون آن‪ -‬به ميزان‬
‫تمايل ايالت متحده در حمايت ازآنها‪ ،‬بستگی دارد‪.‬‬
‫آچسنب ببیب بدرنگ‪،‬ب بفوريتب باينب بپيامب براب بدرکب بکرد‪.‬ب باوب بفرانک‪،‬ب بسفير‬
‫انگلستان را احضار کرد و به او گفت ايالت متحده با " استفاده از‬
‫خشونت يا تهديد به استفاده از خشونت عليه ايران" قاطعانه مخالف‬
‫استب بوب بشخصب بترومنب ب"ب بقوياب بتاکيدب بکردهب باستب بکه‪،‬ب بتحتب بهيچ‬
‫شرايطی توسعه درگيری نظامی بين سربازان انگليسی و نيروهای‬
‫ايرانیب براب بمجازب بنمیب بداند‪.‬ب صراحتب اوب اثرب بمطلوبب ببهب ج ا بگذاشت‪.‬‬
‫فرانک‪،‬ب بفوراب بپيامیب ببهب بکشورشب بفرستادب بوب بهشدارب بدادب بدرب بصورت‬
‫اجرای طرح های تهاجمی‪ ،‬مخالفت های واشنگتن با انگليس ممکن‬
‫است از آنچه هست‪ ،‬شديدتر شود‪".‬‬
‫موضع ترومن در مطبوعات آمريکا بيشتر تقويت شد‪ .‬وال استريت‬
‫ژورنال‪،‬ب ازب توسلب انگليسیب هاب بهب ب"ب بتهديداتب قرنب بنوزدهي"ب باظهار‬
‫تاسف کرد‪ .‬فيلدلفيا اينکويرر‪ ،‬هشدار داد که حمله به ايران ممکن‬

‫‪100‬‬
‫است " يک جنگ جهانی فوري" را در پی داشته باشد‪ .‬هوارد‪ .‬ک‪.‬‬
‫اسميتب بيکب بمفسرب بسياسیب بپرطرفدارب بازب بسی‪.‬بی‪.‬ب باسب بادعاب بکرد‬
‫بسياری از کشورهای خاورميانه و ماورای آن از ايران حمايت می‬
‫کنند و اين حمله ممکن است " تمام کشورهای آسيای جنوبی را برای‬
‫شورشب بعليهب باجنبیب بهایب بغربیب بتهييجب بکندب بوب بموجبب ببروزب بمشکلت‬
‫جدی برای انگلستان و ايالت متحده هر دو شود‪".‬‬
‫موريسون‪،‬ب بوزيرب بخارجهب بوب بحزبب بجنگب بلندن‪،‬ب بخواستارب بتغييرب بموضع‬
‫آمريکايی ها شد‪ .‬او ضعيف و ناکارآمد جلوه کردن انگلستان در مقابل‬
‫مردی چون مصدق که " تعصب و جزم انديشی او به ديوانگی پهلو‬
‫می زند" را برای غرب مصيبت بار دانست‪ .‬پس از صدور حکم ديوان‬
‫بين المللی دادگستری از آچسن پرسيد‪ :‬اگر ايرانی ها از خر شيطان‬
‫پائين نيايند‪ ،‬آيا آمريکايی ها از حمله دفاع می کنند؟ آچسن پاسخ داد‪:‬‬
‫مطلقا نه‪ ،‬حمله انگليس عليه ايران تحت هر شرايطی " پيامدهای‬
‫سياسی فاجعه باري" خواهد داشت‪.‬‬
‫اين پاسخ‪ ،‬برای نخست وزير آتلی که هيچ گاه اشتياقی برای اجرای‬
‫طرح اشغال ايران نداشت‪ ،‬کافی بود‪ .‬در ‪ ۱۹‬جولی‪ ،‬هيات دولت وی‪،‬‬
‫تعويق گزينه حمله نظامی رای داد و جهت برقراری توازن در تصميم‬
‫خود‪ ،‬اعزام سه گردان نيروی زمينی به نزديکی عراق را تصويب کرد‪.‬‬
‫باب باينب بحالب بموريسونب بنااميدب بنشد‪.‬ب بدرب بماهب بسپتامبر‪،‬ب بپسب بازب باعلن‬
‫اخراج آخرين نفر از انگليسی ها از آبادان‪ ،‬مصدق به هيات دولت‬
‫گفت که‪ ،‬زمان حمله فرا رسيده است‪ .‬آتلی با نمايش قدرت نيروی‬
‫دريايیب بدرب بخليجب بفارسب بموافقتب بکردب باما‪،‬ب بانجامب بهرگونهب بعمليات‬
‫نظامی شديد را رد کرد‪.‬‬
‫آتلی به هيات دولت گفت " اشغال آبادان لزوما تغيير دولت ايران را‬
‫به دنبال نخواهد داشت و حتی ممکن است سبب اتحاد کامل مردم‬
‫ايران عليه کشور ما شود‪،‬ب نه چاه های نفتب و نه پاليشگاهب بدون‬
‫کمک کارگران ايرانی قادر به فعاليت نيستند‪ .‬اگر ما در تلش برای‬
‫استفادهب بازب براهب بحلیب بخشونتب بآميزب بباشيمب بدرب بحاليکهب بدولتب بهای‬
‫آمريکای جنوبی دنباله رو رهبری ايالت متحده و دولت های آسيايی‬
‫مخالف ما هستند‪ ،‬نمی توانيم انتظار جلب حمايت سازمان ملل را‬
‫داشته باشيم‪".‬‬
‫موريسون‪ ،‬پس از شکست در ترغيب اتلی به صدور دستور حمله‪،‬‬
‫تصميم گرفت تا عمليات مخفی را آغاز کند‪ .‬او ابتدا به دو محقق‬
‫سرشناس متوسل شد آنها‪ ،‬علوه بر اينکه‪ ،‬سالهايی را برای مطالعه‬
‫در ايران سپری کرده بودند‪ .‬با موضع انگليس نسبت به ايران نيز‬
‫همدلی داشتند‪.‬‬
‫اولين نفر‪ ،‬آن لمبتون‪ ،‬وابسته مطبوعاتی سفارت انگليس در تهران‪،‬‬
‫طی جنگ جهانی دوم بود که می رفت تا يکی از محققين برجسته‬
‫انگليسی در ايران شود‪ .‬به درخواست موريسون‪ ،‬او شروع به ارائه‬
‫پيشنهادهايیب بدرب بزمينهب ب"ب بخطب بمشیب بهایب بموثرب بتبليغاتي"ب بکردب بکه‬

‫‪101‬‬
‫انگليس برای تغيير افکار عمومی ايرانی ها عليه مصدق می بايست‬
‫به کار گيرد‪.‬‬
‫نقش لمبتون‪ ،‬منحصر به ارائه مشاوره به لندن بود‪ .‬محقق ديگری که‬
‫موريسون بنابه توصيه لمبتون استخدام کرد‪ ،‬شخصيتی افراطی تر‬
‫بود و موريسون چيزی بيشتر از مشاوره از او انتظار داشت‪ .‬روبين‬
‫زاينر يک مامور مخفی کارکشته قديمی با سابقه کار برای سيا در‬
‫ايران بود‪ .‬او به زبان فارسی تسلط کافی داشت و با چهره های‬
‫اصلیب بدرب بسياستب بايرانب بکامل بآشناب ببود‪.‬ب بيکب بيادداشتب بغيررسمی‬
‫وزارتب بخارجه‪،‬ب باوب براب ب"ب بمردیب ببسيارب بزيرک"ب بتوصيفب بمیب بکردب بکه‬
‫صدايی نازک و رفتاری نامتعارف داشت‪ .‬او به هيچ وجه يک جاسوس‬
‫معمولیب بنبود‪.‬ب بيکب بآمريکايیب بباب بمطالعهب بکارنامهب بشغلیب بزاينر‪،‬ب باوب برا‬
‫شخصيتی هيجان انگيز و چند بعدی تصوير کرد‪:‬‬
‫زاينر ظرفيت فوق العاده ای برا ی پيوند انديشه های بلند و زندگی‬
‫مبتذل داشت‪ .‬اوف از وجه تفننی کارهای خود لذت می برد‪ ،‬چه در‬
‫صحبت های دوستانه چه در بحث‪ ،‬خواه در مورد فلسفه و مذهب يا‬
‫ضعف اخلقی انسان‪ ،‬قادر به حفظ موقعيت خود بود‪ .‬به افراط می‬
‫نوشيدب بوب بنيزب بباب بتاسیب ببهب بروشب بآلدوسب بهاکسلیب ببرایب بتقويتب بقوه‬
‫ادراک حسی خود از حقايق سرمدی‪ ،‬مواد مخدر را تجربه می کرد‪...‬‬
‫به کسانی که علقمند به يادگيری در مورد عقايد سياسی ايرانی ها‬
‫بودند‪ ،‬کتاب " از ميان آينه" نوشته لويس کارول را توصيه می کرد‪.‬‬
‫او تمايل داشت تا به مافوق های خود بگويد آنچه او باور دارد‪ ،‬آنها‬
‫می خواستند که بشنوند‪ .‬خلق و خويش‪ ،‬او را به سوی وجه شرارت‬
‫بارب بعملياتب بجاسوسیب بنکشانيد‪،‬ب بزيراب بفاقدب بانضباطب بلزمب ببرای‬
‫پنهانکاری شديد بود‪ .‬زاينر از يک انسان خوب به ماموری نيمه مخفی‬
‫استحاله يافت‪.‬‬
‫موريسونب بدرب باواسطب ‪،۱۹۵۱‬ب بزاينرب براب ببهب بمقامب ب"ب بمشاورب بعملياتي"‬
‫سفارت انگليس در تهران منصوب کرد‪ .‬زاينر اگرچه از نظر فنی‪ ،‬يک‬
‫افسر اطلعاتی نبود اما بيشتر وقت خود را به ملقات با شخصيت‬
‫های جناح مخالف و پيشنهاد روشهايی به آنها‪ ،‬جهت تضعيف تدريجی‬
‫دولت مصدق‪ ،‬تخصيص می داد‪ .‬فعاليت اش‪ ،‬مخالفين را به شدت‬
‫تشويق کرد و گزارش های او به وزارت خارجه نيز اثر قابل توجهی‬
‫داشت‪ .‬او اولين فرد خارجی بود که با ماموريتی ويژه‪ ،‬برای اقدام‬
‫جهت براندازی دولت مصدق به ايران اعزام شد‪ .‬پيشرفت قابل توجه‬
‫اوب بدرب باينب بزمينه‪،‬ب بنظرب بآنب بکسانیب براب بکهب بدرب بلندنب بمعتقدب ببودندب بيک‬
‫مبارزه عملی پنهانی عليه مصدق می تواند توام با موفقيت باشد‪،‬‬
‫تقويت کرد‪.‬‬
‫رهبرانب بانگليسی‪،‬ب بدستورب بانجامب باقداماتب بنظامیب ببهب بمنظورب بارعاب‬
‫ايران را صادر و مبارزه مخفيانه عليه دولت مصدق را شروع کردند‪.‬‬
‫آنهاب بهمب بچنينب بمجموعهب بعملياتیب براب ببرایب بفلجب بکردنب باقتصادب بايران‬
‫طراحی نمودند‪ .‬از آنجا که درد و رنج نه تنها اراده ملت ها که اراده‬
‫موجودات انسانی را نيز درهم می شکند‪ ،‬همه اين اقدامات‪ ،‬راهبردی‬

‫‪102‬‬
‫منطقی به نظر می رسيد‪ .‬اما آنچه انگليسی ها از درک آن عاجز يا‬
‫غافل ماندند‪ ،‬اين بود که مصدق و اکثريت ايرانی ها برای دستيابی به‬
‫هدف مقدس خود‪ ،‬حاضر به پذيرش و حتی استقبال از درد و رنج‬
‫بيشتریب بنيزب بهستند‪.‬ب بسنتب بدينیب بشيعی‪،‬ب بهمراهب بباب بشورب بوب بهيجان‬
‫گسترده ملی گرايان در سراسر ايران‪ ،‬عزم ايرانيان را در اين راه‬
‫جزم کرده بود‪.‬‬
‫خواست انگليس غيرممکن ساختن فعاليت شرکت ملی نفت ايران‬
‫بود‪ ،‬از اين رو‪ ،‬روش اخلل و کارشکنی محتاطانه در پاليشگاه آبادان‬
‫را به کار گرفت‪ .‬اريک دريک‪ ،‬مدير کل شرکت نفت ملی شده در‬
‫آبادان‪ ،‬سال ها بعد به ياد آورد که مديران انگليسی هر آنچه توانستند‬
‫کردند تا ماشين آلت کارخانه را از کار بيندازند‪ .‬اما مديران جديد‬
‫نمی توانستند بفهمند چگونه آن را راه بيندازند اگرچه‪ ،‬خراب شدن‬
‫ماشين آلت و تجهيزات کارخانه درست در زمانی که قرار بود‪ ،‬آنها‬
‫کار کنند‪ ،‬عجيب به نظر می رسيد‪ ،‬اما امکان مخالفت خشونت آميز‬
‫هم‪ ،‬وجود نداشت‪.‬‬
‫درب بصورتب بوجودب بتکنسينب بهايیب ببرایب براهب باندازیب بپاليشگاه‪،‬ب باين‬
‫اقدامات نمی بايست مانع ادامه فعاليت آن شود‪ .‬شرکت ملی نفت‬
‫ايرانب بباب بدرجب بآگهیب بهايیب بدرب بروزنامهب بوب بمجلتب بتخصصیب باروپايی‪،‬‬
‫تمايلب بخودب براب ببرایب باستخدامب بتکنيسينب باعلمب بکردند‪.‬ب بسياستمداران‬
‫انگليسی می خواستند مطمئن شوند که هيچ کس در آبادان از عهده‬
‫اين کار برنمی آيد‪ .‬آنها سوئد‪ ،‬اتريش‪ ،‬فرانسه و سوئيس را متقاعد‬
‫کردند تا رواديد خروج متقاضيان علقمند به کار در شرکت نفت ايران‬
‫راب بردب بکنند‪.‬ب بازب بدولتب بآلمانب بکهب بهنوزب بتحتب باشغالب بمتحدينب ببود‪،‬‬
‫خواستند تا از " دادن گذرنامه به آلمانی های مايل به سفر به ايران‪،‬‬
‫درب بصورتیب بکهب بنتوانندب بثابتب بکنندب بکهب بمتخصصب بامورب بنفتیب بنيستند‪،‬‬
‫خودداری کنند‪ ".‬آلمان هم موقعيتی نداشت تا در مقابل اين خواست‬
‫مقاومت کند‪ .‬يک شرکت آمريکايی به طور علنی با " استخدام ‪۲۵۰۰‬‬
‫تکنيسين آمريکايی برای راه اندازی صنعت نفت" به ايران پيشنهاد‬
‫کمک داد‪ ،‬اما پس از دريافت اخطار وزارت امور خارجه مبنی بر اين‬
‫که‪،‬ب باينب بکارب ب"ب بمغايرب بباب بمنافعب بانگليسب بوب بمايهب بسرافکندگیب بايالت‬
‫متحدهب باست"‪،‬ب بپيشنهادب بخودب براب بپسب بگرفت‪.‬ب باونب بهريسب بيکیب باز‬
‫نمايندگان مجلس آمريکا‪ ،‬ليحه ای را تقديم مجلس کرد که به وزارت‬
‫کشور اجازه می داد تا در جستجوی متخصصين واجد شرايط باشد و‬
‫بهب بآنهاب ببرایب بسفرب ببهب بايرانب بکمکب بکند‪.‬ب باماب بپسب بازب باعتراض‬
‫سياستمدارانب بانگليسی‪،‬ب ببهب بکميتهب بامورب بخارجیب بمجلس‪،‬ب باينب بليحه‬
‫فراموش شد‪ .‬در خود انگليس نيز به بيست تن از کارکنان شرکت‬
‫نفتب بانگليس‪-‬ب بايرانب بکهب بايرانب براب بترکب بکردهب باماب بمايلب ببهب ببازگشت‬
‫بودند‪،‬ب بگفتهب بشد‪،‬ب ببرب باساسب بتحريمب بهایب بجديدب بحکومت‪،‬ب بآنهاب باجازه‬
‫تبديل حقوق دريافتی خود به پول انگليس را ندارند‪.‬‬
‫در مجموع‪ ،‬اين مبارزه کامل سازمان يافته‪ ،‬موفق شد تا ادامه توليد‬
‫نفت را برای ايران غيرممکن سازد‪ .‬انگليس که نگران بود مبادا ايران‬

‫‪103‬‬
‫راهیب ببرایب بحلب بمشکلب بخودب ببيابد‪-‬ب بخواهب بباب باستفادهب بازب بمتخصصين‬
‫ايرانی يا خارجی هايی که به رغم ممنوعيت رفت و آمد موفق می‬
‫شدند تا پنهانی وارد ايران شوند‪ -‬مصمم شد تا در صورت وقوع چنين‬
‫امری‪ ،‬کاری کند تا ايران برای نفت خود‪ ،‬مشتری پيدا نکند‪.‬‬
‫اگرچه شرکت های نفتی انگليسی و آمريکايی‪ ،‬مالک بيش از دو سوم‬
‫نفتکش های دنيا بودند‪ ،‬اما اين احتمال وجود داشت که نفتکش های‬
‫اتحاد جماهير شوروی با ديگر نقاط‪ ،‬شروع به حمل نفت ايران کنند‪.‬‬
‫به منظور ممانعت از اين امر‪ ،‬وزارت خارجه‪ ،‬تبعات اعلم " توقيف‬
‫نفتکش های خارجی به دليل حمل نفت های دزديده شده از ايران" را‬
‫مورد بررسی قرار داد اما زمانی که پی برد‪ ،‬چنين تهديدی تخطئی از‬
‫قوانينب ببينب بالمللیب بمحسوبب بمیب بشود‪،‬ب بروشب بديگریب باتخاذب بکرد‪.‬‬
‫شرکتب بنفتب بانگليس‪-‬ب بايرانب بباب بدرجب بآگهیب بدرب بدهب بهاب بروزنامهب بدر‬
‫سراسر دنيا‪ ،‬هشدار داد‪ " ،‬به هر اقدام لزم عليه هر کشوری که از‬
‫ايران نفت بخرد" دست خواهد زد‪ .‬شرکت‪ ،‬تهديد خود را بر اين ادعا‬
‫که نفت ايرانی ها بنابه " قرارداد ‪ ۲۹‬آوريل ‪"۱۹۳۳‬دارايی قانونی آنها‬
‫است‪،‬ب باستوارب بکرد‪.‬ب بلحنب باينب بتهديدب بگمراهب بکنندهب ببود‪،‬ب بزيراب باين‬
‫قراردادها ابزار بين دولت ها هستند در حاليکه اعطای امتيازب ‪،۱۹۳۳‬‬
‫موافقتنامهب بایب ببينب بيکب بدولتب بوب بيکب بشرکتب ببهب بحسابب بمیب بآمد‪.‬‬
‫مقاماتب بچندينب بکشورب باينب بواقعيتب براب بدريافتندب بوب ببرایب بخريدب بنفت‬
‫ذخيره شده يا توليدات آتی ايران‪ ،‬دست به کار شدند‪.‬‬
‫در تابستان ‪ ، ۱۹۵۱‬هنوز بيش از سيصد نفر از انگليسی ها‪ ،‬از جمله‬
‫آليک ماسون‪ ،‬قائم مقام مدير کل در آبادان بودند‪ .‬او روشی برای‬
‫بازبينی تلگرام های ارسال شده برای شرکت ملی نفت ايران داشت‬
‫و در ماه جولی‪ ،‬از دو پيشنهاد شرکت های نفتی آمريکايی در جهت‬
‫عرضه نفتکش های خود به ايران به شرط فروش ده ميليون تن از‬
‫نفت خام شرکت ملی نفت ايران به آنها اطلع يافت‪ .‬او به روسای‬
‫خود در لندن خبر داد و آنها نيز به نوبه خود از وزارت امور خارجه‬
‫درخواست کردند تا با روشی مشفقانه شرکت های مذکور را متقاعد‬
‫کنند تا پيشنهاد خود را پس بگيرند‪ .‬درخواست های مشابهی‪ ،‬معاملت‬
‫آغازين بين شرکت ملی نفت ايران و شرکت هايی در ايتاليا و پرتغال‬
‫را از ميان برد‪ .‬سپس‪ ،‬ايرانی ها برای معامله پاياپای با ترکيه و هند‪،‬‬
‫تلش کردند‪ ،‬اما فشار انگليس اين معاملت را نيز بی نتيجه گذاشت‪.‬‬
‫در حاليکه انگليس حلقه محاصره خود را تنگ تر می کرد‪ ،‬ايران دچار‬
‫آشوب و اغتشاش می شد‪ .‬ناگهان مباحثات ناخوشايندی در مجلس‬
‫درگرفت‪ .‬به طوری که يک نماينده مجلس‪ ،‬کيف خود را به طرف‬
‫يکی از اعضای هيات دولت پرتاب کرد‪ .‬ميانه روها هشدار می دادند‬
‫که مصدق‪ ،‬کشور را به مرز فاجعه و مصيبت کشانده است‪ .‬افراطی‬
‫ها نيز با همان شور و هيجان‪ ،‬در مورد اين که او‪ ،‬به اندازه کافی در‬
‫مقابلهب بباب بانگليسب بقویب بنبودهب باست‪،‬ب ببحثب بمیب بکردند‪.‬ب بمطبوعات‪،‬‬
‫آزادتر از آنچه تاريخ ايران آن زمان ديده بود‪ ،‬سرشار از انتقاد‪ ،‬افترا‬
‫و پيش بينی هايی از انواع سرنوشت محتمل بودند‪ .‬سفير گريدی در‬

‫‪104‬‬
‫مصاحبه هايی با روزنامه های تهران هشدار داد‪ ،‬جنگ با انگليس يا در‬
‫دست گيری قدرت توسط کمونيست ها‪ ،‬نزديک و محتمل است‪.‬‬
‫اين آخرين صحبت های گريدی به عنوان سفير بود‪ .‬حمايت صريح او‬
‫" از آرمان ملی گرايی ايراني" عميقا انگليسی ها را آزرد و سرانجام‬
‫آچسن به اين نتيجه رسيد که " برخورداری از شخصيت قوي"‪ ،‬او را‬
‫به مانع و شخصی دست و پاگير مبدل کرده است‪ .‬پس در سپتامبر‪،‬‬
‫گريدیب براب بعزلب بو بلویب بهندرسون‪،‬ب شخصیب بکهب بجهانب ببينیب باشب باز‪،‬‬
‫معارضهب ببينب بشرقب بوب بغربب بشکلب بگرفتهب ببودب بجايگزينب باوب بکرد‪.‬‬
‫هندرسون به زودی نتيجه گرفت که مصدق " مرد ديوانه ای است که‬
‫ترجيح می دهد خود را با روسيه متحد کند"‬
‫وقتی که آمريکايی ها سفير خود درتهران عوض کردند‪ ،‬انگليس نيز‪،‬‬
‫باب باستراتژیب بآنهاب بسازگارب بشد‪.‬ب بانگليسیب بهاب بباب باکراه‪،‬ب بگزينهب بحمله‬
‫نظامی را کنار گذاشتند و به اين اميد که با تصويب قطعنامه ای به‬
‫مصدق دستور داده شود تا شرکت نفتی آنها را از ايران بيرون نکند‪،‬‬
‫مصمم شدند تا دعوی حقوقی خود را به شورای امنيت سازمان ملل‬
‫متحد ببرند‪ .‬مذاکره به آنها فرصت می داد تا دعوی خود را‪ ،‬که يقين‬
‫داشتند در دادگاه افکار عمومی دنيا بسيار نافذ و موثر خواهد بود‪،‬‬
‫ارائه دهند‪.‬‬
‫آمريکايی ها نسبت به چنين اقدامی هشدار دادند‪ .‬هنری گريدی که در‬
‫اين زمان‪ ،‬سفير سابق خوانده می شد‪ ،‬به يک روزنامه در لندن گفت‬
‫که‪ :‬انگليسی ها جاهلنه " تريبون مهمی به ايرانيان می دهند تا به دنيا‬
‫بگويند که شرکت نفت انگليس چقدر به مردم ايران ظلم کرده است‬
‫و نشان دهند که سرمايه داری غربی‪ ،‬مايل به کنترل و احتمال انهدام‬
‫ديگر کشورها در بخش توسعه نيافته دنيا است‪ ".‬وزارت امور خارجه‪،‬‬
‫نگران بود که اتحاد جماهير شوروی هر راه حلی به نفع انگليس را‪،‬‬
‫رد کند و بدين وسيله وجهه خود‪ ،‬به عنوان حامی و پشتيبان مردم‬
‫سرکوب شده جهان را تقويت نمايد‪.‬آچسن در يادداشتی به هربرت‬
‫موريسون‪ ،‬هشدار داد که برپايی يک مناظره در سازمان ملل‪ ،‬ممکن‬
‫است به " فلج قطعی وضيت ايرانی ها" بيانجامد‪.‬‬
‫به هرحال موريسون کندذهن‪ ،‬بر آن شد تا با شتاب پيش برود وقتی‬
‫والتر گيفورد‪ ،‬سفير آمريکا در لندن برای تسليم يادداشت آچسن به‬
‫ديدار او رفت‪ ،‬با لحن بسيار خشنی روبرو شد و چنين گزارش داد‪:‬‬
‫من اين بعدازظهرب ‪ ۴۵‬بدقيقه با موريسون بودم و او را کج خلق و‬
‫خشمگين يافتم‪ ...‬او نطق آتشينی در مورد موضع ما نسبت به مسئله‬
‫ايرانی ها کرد‪ ،‬از ( پيشنهادهای آمريکا برای قطعنامه آبکی شورای‬
‫امنيت) راضی نبود و چندين بار تکرار کرد که " من و مصدق در يک‬
‫جايگاه قرار نمی گيريم"‪ ...‬او گفت که " ما‪ ،‬صديق و مصدق پسرکی‬
‫تخس و شرور است" او تاکيد کرد که نمی تواند موضع ايالت متحده‬
‫را درک کند‪ ،‬زيرا انتظار همکاری صددرصد داشت در حاليکه تنها از‬
‫بيستب بدرصدب بهمکاریب ببهرهب بمندب بشد‪...،‬ب بماب بمصرانهب ببهب بکارگيری‬
‫خشونت را مردود شمرديم و پس از آن‪ ،‬بريتانيا شکايت به ( سازمان‬

‫‪105‬‬
‫ملل) را جهت رعايت حکومت قانون پذيرفت‪ .‬ما در غيرعقلنی بودن‬
‫اين عمل ترديد نداشتيم‪ ،‬و برای تمايز ميان گناهکار و طرف بی گناه‬
‫طرحیب بارائهب بکرديمب بکهب بباب بشکستب بمواجهب بشد‪...‬ب بدرب بمدتب بگفتگو‪،‬‬
‫موريسونب ب(ب بيادداشتب بآچسن)ب براب بتاخوردهب بدرب بمقابلب بخودب بداشت‪،‬‬
‫سرانجام آن را برداشت و خواند‪ .‬سپس سرش را تکان داد و من من‬
‫کنان گفت " اين مايوس کننده است‪ ،‬مايوس کننده"‬
‫موريسون اطيمنان داشت که سرگلدوين جب‪ ،‬نماينده سخنور بريتانيا‬
‫در سازمان ملل‪ ،‬بر فضای مذاکره تسلط پيدا می کند و با لفاظی‪،‬‬
‫بهتر از همتای ايرانی خود‪ ،‬به موضوع سامان می دهد‪ .‬اما اگر او فکر‬
‫کرد‪ ،‬دورنمای مواجهه در چنين اتاق های با شکوهی‪ ،‬ممکن است‬
‫رهبران ايرانیب راب به وحشتب بياندازد‪،‬ب کامل بدر اشتباهب بود‪.‬ب مصدق‬
‫بيشتر علقمند بود در سازمان ملل حاضر شود تا اين که‪ ،‬به نيويورک‬
‫برود و شخصا دعوی خود را مطرح کند‪ .‬اين‪ ،‬شاهکاری استادانه بود‪.‬‬
‫زبان آورترين و فصيح ترين شخصيتی که ايران‪ ،‬طی قرنها پرورده‬
‫بود‪ ،‬می بايست‪ ،‬کانون توجه جهانيان قرار گيرد‪ .‬او نه فقط دعوی‬
‫حقوقی يک ملت کوچک عليه يک شرکت بزرگ‪ ،‬بلکه فلکت ساکنان‬
‫زمين را عليه ثروت و قدرت مطرح کرد‪ .‬مصدق می رفت تا کمابيش‬
‫بهب بسخنگویب ببرجستهب بشورب بملیب بگرايیب بکهب بدرب بسراسریب بدنيای‬
‫استعماری به غليان می آمد‪ ،‬بدل شود‪.‬‬

‫‪9‬‬
‫يک پيرمرد بسيار زيرک‬
‫فرودگاه تهران‪ ،‬مالمال از دوستداران مصدق بود که او را در سفر‬
‫تاريخی اش به نيويورکب بدرقه می کردند‪ .‬در اولين توقف در رم‪،‬‬
‫هواپيمايش توسط عکاسان خبری روزنامه ها محاصره شد‪ .‬افسران‬
‫پليسب بدرب تلشب بودندب بکهب ازدحامب پرشورب ايرانيانب بجل ی بوطنب بکرده‬
‫وديگر حاميان وی را کنترل کنند‪ .‬همان ها که بيش از نيم روز‪ ،‬انتظار‬
‫کشيدند تا تنها نگاهی بر او بياندازند‪ .‬اين صحنه شوريدگی‪ ،‬در توقف‬
‫بعدی او در آمستردام نيز‪ ،‬تکرار شد‪.‬‬
‫نيويورک که ساليان دراز به ديدن چهره های مهم جهانی خو کرده‬
‫بود‪ ،‬اکنون با کنجکاوی تمام در انتظار مصدق بود‪ .‬او نه تنها به نوشته‬
‫نيويورک تايمز" نماد ملی گرايی خروشان ايران"‪ ،‬بلکه رهبری جهانی‬
‫بود که داستانی طولنی برای گفتن و روش معروف نمايشی‪ ،‬برای‬
‫بيان آن داستان داشت‪ .‬همه‪ ،‬احتمال به استثنای نماينده انگلستان در‬
‫سازمان ملل‪ ،‬مشتاقانه منتظر اجرای نمايش بودند‪ .‬روزنامه " ديلی‬
‫نيوز" هشدار داد " مصدق خواه يک اشک ريز واقعی يا تصنعی‪ ،‬در‬

‫‪106‬‬
‫صورت ظاهر شدن در تلويزيون‪ ،‬بهتر می تواند نمايش خود را اجرا‬
‫کند‪".‬‬
‫مصدق‪ ،‬عصر روز هشتم اکتبر ‪ ، ۱۹۵۱‬به آرامی از هواپيما پياده شد‪.‬‬
‫پسر و طبيب شخصی اش غلمحسين‪ ،‬به او در پائين آمدن از پله ها‬
‫کمکب بمیب بکرد‪.‬ب بمصدقب بسخنرانیب بنکردب باماب ببيانيهب بمکتوبیب براب ببه‬
‫خبرنگاران منتظر داد‪ ،‬که در آن وعده می داد بزودی جهان داستان "‬
‫شرکت امپرياليستی بی رحمي" را خواهد شنيد که دارائی متعلق به "‬
‫مردم نيازمند و برهنه" را سرقت کرده و اينک در پی آنست که از‬
‫سازمان ملل برای توجيه جنايت خود استفاده کند‪.‬‬
‫مصدق‪،‬ب بازب بفرودگاهب بجهتب بمعايناتب بپزشکی‪،‬ب ببهب ببيمارستانیب بدر‬
‫نيويورک هدايت شد‪ .‬پزشکان او را سالم اعلم کردند‪ .‬و او به هتل‬
‫ريتز تاور واقع در نبش خيابان پارک‪ ،‬خيابان پنجاه و هفتم‪ ،‬پناه برد‪.‬‬
‫درب بآنجا‪،‬ب ببيشترب بوقتشب براب بصرفب بآمادهب بکردنب بنطقیب بکردب بکهب بمی‬
‫بايست در شورای امنيت ايراد کند‪ .‬اينک عصر پيش از کاسترو‪ ،‬پيش‬
‫از سوکارنو‪ ،‬پيش از نکرومه و لومومبا بود‪ .‬صدای کشورهای فقير‪،‬‬
‫بندرتب بدرب بچنينب باتاقب بهایب بدربستهب بایب ببلندب بشدهب ببود‪.‬ب بمصدقب بمی‬
‫بايستی اولين نفری باشد که بيشتر غربی ها‪ -‬تا آن زمان‪ -‬صدای او را‬
‫می شنيدند‪.‬‬
‫همچنان که مصدق در انتظار فرا رسيدن لحظه اش‪ ،‬همه آنچه را که‬
‫روزنامه های آمريکايی درباره اجرای نمايش اش نوشته بودند‪ ،‬فرو‬
‫خورد‪ .‬نمونه اين پيش گزارش ها‪ ،‬شماره ای از " نيوزويک" با عنوان‬
‫" مصدق‪ ،‬متعصب غشي" بود‪ .‬نيوزويک با ذکر اين که مصدق از قبول‬
‫ليموزين اداری و دريافت حقوق نخست وزيری امتناع کرده است‪،‬‬
‫صداقتب بشخصیب بمصدقب براب بستود‪.‬ب بخطب بمشیب باوب براب ب"ب ببهب بعنوان‬
‫استاندار فساد ناپذير‪ ،‬مبارزه ضد انگليسی‪ ،‬دشمن رضا خان قلدر و‬
‫موسس جبهه ملی تروريست" توصيف کرد و خاطرنشان ساخت که‬
‫اگرچه بسياری از غربيها در ابتدا او را به عنوان شخصی " نحيف‪،‬‬
‫فرتوت‪،‬ب باحتمال ببيمارب برواني"ب بناديدهب بمیب بگرفتندب باماب باينکب باوب براب ببه‬
‫عنوان " يک پيرمرد بسيار زيرک‪ ،‬با اراده ای آهنين و استعداد ذاتی‬
‫برای نمايش" تجربه می کنند و همانند بقيه مردم جهان نمی دانند که‬
‫اين " عليل افسانه اي" در روزهای آينده چه خواهد گفت و چه خواهد‬
‫کرد‪.‬‬
‫نيوزويک نوشت " صحنه برای يکی از عجيب ترين مبارزات‪ ،‬در تاريخ‬
‫عجيب سازمان ملل متحد‪ ،‬آماده شده است‪ ،‬نخست وزير ناتوان و‬
‫عجيب‪،‬ب بدرب بمقابلب بنمايندهب ببسيارب بمودبب بانگلستانب بآقایب بسرگلدوين‬
‫جب‪ ،‬و چه بسا اين نمايش سرنوشت ساز‪ ،‬نمايشی هيجان انگيز‪ ،‬غم‬
‫انگيز و حتی مضحک باشد که از پنج ماه پيش شروع شد‪ ،‬همان وقتی‬
‫که ايران شرکت نفتی انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬را ملی اعلم کرد‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬برای شرکت در مواجهه ای به نيويورک آماده بود که حتی‬
‫بيشب بازب بورودب اوب شروعب شدهب ببود‪.‬ب بگلدوينب بجب‪،‬ب بنمايندهب بانگليسی‪،‬‬
‫پيش تر گزارشی طولنی از وضعيت دولتش به شورای امنيت تسليم‬

‫‪107‬‬
‫کرده بود‪ .‬مصدق آن را به دقت خواند‪ .‬گزارش حاوی وضعيت دولت‬
‫ايران را به نحو تحقير آميزی‪ ،‬ناديده گرفته و اعلم می کرد که نفت‬
‫زير خاک کشور ايران‪ " ،‬آشکارا دارايی شرکت نفتی انگليس‪ -‬ايران"‬
‫است‪.‬‬
‫واقعيت اين است که‪ ،‬دولت ايران با يک سری اقدامات بيخردانه‪،‬‬
‫بنگاهب بعظيمیب برا‪-‬ب براب ببهب بتوفقیب بخردکنندهب بکشاندهب باستب بحالب بآنکه‬
‫عملکرد درست و مناسب اين بنگاه‪ ،‬نه تنها به سود ايران و انگليس‬
‫که به نفع تمامی جهان است‪ .‬در صورتی که اين امر به فوريت مورد‬
‫رسيدگیب بقرارب بنگيرد‪،‬ب بتمامب بجهانب بآزاد‪،‬ب بازب بجملهب بخودب بمردمب بفريب‬
‫خورده ايران‪ ،‬فقير تر و ضعيف تر خواهند شد‪...‬‬
‫دولت ايران به دليلی که برای خودش روشن است‪ ،‬همواره شرکت‬
‫نفت‪،‬ب بانگليس‪-‬ب بايرانب براب ببهب بعنوانب بگروهیب بخونب بآشامب ببیب بوجدان‬
‫معرفی کرده است که اولين هدف آن‪ ،‬غارت دارايی های ملت ايران‬
‫است‪ ...‬اين اتهامات تند‪ ،‬کامل نادرستند‪ ...‬سابقه فعاليت شرکت در‬
‫ايران‪،‬ب بصرفنظرب بازب بکمکب بهایب بمالیب ببهب باقتصادب بايران‪،‬ب باستحقاق‪،‬‬
‫بيشترين تحسين از نقطه نظر اجتماعی را طلب دارد و بايد به عنوان‬
‫الگوی روش توسعه قرار گيرد چرا که متضمن منافع اقتصادی برای‬
‫نواحی کمتر توسعه يافته جهان است‪ .‬برخلف اين ادعا که شرکت‬
‫سعیب بدرب بعقبب بنگهب بداشتنب بمردمب بايرانب بکردهب باست‪،‬ب بشرکتب ببرای‬
‫بهبود سطح زندگی و تحصيل کارمندان خود از هيچ کوششی فروگذار‬
‫نکرده است‪ .‬تا آنها بتوانند شرکت موثرتری در انجام کارهای بزرگ‬
‫باقی مانده در ايران داشته باشند‪ ...‬ناديده گرفتن کامل اين اعمال و‬
‫مسئول نشان دادن انگلستان در تجاوز‪ ،‬فساد و خيانت‪ ،‬اگر صرفا‬
‫مضحک نباشد‪ ،‬بيانگر ناسپاسی شرم آوری است‪".‬‬
‫جب‪ ،‬از شورای امنيت درخواست کرد تا قبل از ‪ ۴‬اکتبر‪ ،‬تاريخی که‬
‫مصدق برای اخراج آخرين انگليسی از ايران تعيين کرده بود‪ -‬اقدامی‬
‫به عمل آورد‪ .‬وقتی سخنان او به پايان رسيد‪ .‬نماينده ايران برخاست‬
‫و درخواست مهلت ده روز نمود تا مصدق بتواند خود را به نيويورک‬
‫برساند‪ .‬رئيس شورای امنيت موافقت کرد و زمانی که مصدق به‬
‫نيويورک رسيد‪ .‬وضعيت آبادان به طور کلی تغيير کرده بود‪ .‬روزب ‪۴‬‬
‫اکتبر‪،‬ب آخرينب انگليسیب هاب درب باشگاهب گيمب بخانا‪،‬ب يکیب بازب بپاتوقب های‬
‫موردب بعلقهب بشانب بگردب بآمدندب بوب بازب بآنب بجا‪،‬ب بسوارب بکشتیب بسلطنتی‬
‫انگلستان شدندب که منتظرب بودب تاب آنها را از مسيرب شطب العرب‪،‬ب به‬
‫بصره برساند‪ .‬با اين گام‪ ،‬يکی از بزرگترين بنگاههای اقتصادی در‬
‫تاريخ امپراطوری‪ ،‬تعطيل شد‪.‬‬
‫گزارشگرب بنيويورکب بتايمز‪،‬ب بکهب بچندب بروزب ببعدب بازب باينب بگسترهب بهولناک‬
‫بازديدب بکرد‪،‬ب بنوشتب ب"ب بوقتیب بازب بفاصلهب بایب بدرب بآنسویب بدشتب ببآن‬
‫نگريستهب بشود‪،‬ب بپنجاهب بوب باندیب بدودکشب بفولدیب بپاليشگاه‪،‬ب بشباهت‬
‫چشمگيریب ببهب ببازماندهب بهایب بهنوزب باستوارب بآپادانایب بخشايارشاب بو‬
‫ستونهای صدگانه پرسپوليس می يابند‪ ".‬اما همين که مسافر نزديکتر‬
‫میب بشود‪،‬ب بدرخششب بآهن‪،‬ب ببرجب بهایب بخاموشب بآبادانب ببيکارب برا‪،‬ب بمانند‬

‫‪108‬‬
‫مجسمه های غول پيکر عصر صنعتی‪ ،‬نه قرن پنجم قبل از ميلد‪ ،‬می‬
‫نماياند‪...‬ب باتومبيلب بهاب بو باتوبوسب بهایب بشرکتب بملیب بشدهب بنفت‪-‬ب بهمه‬
‫ساخته انگليسی ها‪ -‬در حال عبورند‪ .‬مردم در خيابان ها هستند‪ .‬اگر‬
‫کسی چهره عابران در اين شهر انگليسی واقع در جنوب ايران را‬
‫بدقت بررسی کند‪ ،‬حتی يک چهره انگليسی نخواهد ديد در واقع مردم‬
‫به هر اروپايی با شگفتی خيره می شوند‪".‬‬
‫وقتی شورای امنيت در ‪ ۱۵‬اکتبر تشکيل جلسه داد تا سخنان مصدق‬
‫را بشنود فضا لبريز از شور و هيجان شد‪ .‬با ورود مصدق به تالر‪،‬‬
‫نمايندگان سکوت کردند‪ .‬همگان به سياستمداران بلندقد و آراسته ای‬
‫خيره شدند که از همان شش ماه پيش که به قدرت رسيد‪ ،‬توجه‬
‫جهانيان را به خود جلب کرده بود‪ .‬مصدق کامل آرام و معقول به نظر‬
‫می رسيد‪ .‬او حقوقدانی کارآزموده‪ ،‬از خانواده ای متشخص بود که‬
‫در اروپا تحصيل کرده و استعداد مجاب گری اش را در محاکمات‬
‫بسيار و نطق های پارلمانی پرورانده بود‪ .‬مهم تر آنکه واقعا معتقد‬
‫بود ادعايش نه تنها به حق است که عنايت خداوند او را به اين لحظه‬
‫رسانيده است‪ .‬او به نيويورک آمده بود تا ماموريت اش را به انجام‬
‫برساند‪ .‬ماموريتی که زندگی اش را وقف آن کرده بود‪.‬‬
‫در آن دوشنبه‪ ،‬يک ديپلمات به نام جوآوکارلوس مونيز رياست شورای‬
‫امنيت را به عهده داشت که جلسه را دقيقا راس ساعت ‪ ۳‬آغاز کرد‪.‬‬
‫ابتدا از مصدق و الهيار صالح‪ -‬نمايند ايران در سازمان ملل‪ -‬دعوت‬
‫کرد تا پشت ميزی بنشيند که معمول ببرای اعضاء شورای در نظر‬
‫گرفتهب بمیب بشود‪.‬ب بسپسب بچپب بشروعب ببهب بصحبتب بکردب بوب ببهب بهيات‬
‫نمايندگی اش گفت که بريتانيا‪ ،‬ديگر اصرار ندارد که صرفا و کامل به‬
‫وضعيت قبل باز گردد " بلکه جدا عقيده دارد که با مذاکره‪ ،‬از زبان‬
‫بزرگی رهايی يابد که توسط دولت ايران نه تنها بر آنها بلکه بر تمام‬
‫جهان آزاد به عنوان يک " مجموعه" وارد شده است‪ .‬سپس‪ ،‬با روی‬
‫کردنب ببهب بنمايندهب بايران‪،‬ب بکهب بازب براهب بدورب بوب بدرب بچنينب بوضعيتیب ببرای‬
‫شرکت در اين مجلس آمده است‪ ،‬به سخنانش خاتمه داد و به مصدق‬
‫توصيهب بکردب ببدونب باتخاذب بموضعب بتهاجمیب بملیب بگرايانهب بکهب بدرب بواقع‪،‬‬
‫موضعیب بتقريباب بانزواگرايانهب باست‪،‬ب ببرب باشتباهاتب بواهیب ببيشب بازب بحد‬
‫تمرکز نکند و نشان دهد که او نيز از يک راه حل سازنده استقبال می‬
‫کند‪.‬‬
‫پسب بازب بآن‪،‬ب بنوبتب بمصدقب بفراب برسيد‪.‬ب باوب ببهب بزبانب بفرانسهب بفصيحی‬
‫صحبت و بی مقدمه اعلم کرد اعتراض بريتانيا بی اساس است و‬
‫شورا ی امنيت نيز حق قضاوت بر اين موضوع را ندارد‪ .‬زيرا ايران‬
‫محق است که از منابع طبيعی خود‪ ،‬به طريقی که خود مناسب می‬
‫داند‪ ،‬بهرهب برداری کند‪ .‬اما از آنجا که سازمان مللب متحد بالترين‬
‫پناهگاه ملل ضعيف و ستمديده است‪ ،‬او مصمم به حضور در اين‬
‫مجلس شده و با وضعيت جسمانی آسيب پذيرش‪ ،‬مسافتی طولنی‬
‫راب بجهتب بادایب باحترامب ببهب باينب بنهادب ببرجسته‪،‬ب بطیب بکردهب باست‪.‬‬
‫اظهاراتشب بطولنی‪،‬ب بوب بسرشارب بازب باحساساتب ببود‪.‬ب بازب بشوراب ببدليل‬

‫‪109‬‬
‫سلمتیب بآسيبب بپذيرش‪،‬ب بتقاضایب بعفوب بکردب بوب بگفت‪،‬ب بصالحب بقسمت‬
‫اعظم بيانيه او را قرائت خواهد کرد‪ .‬اما ابتدا‪ ،‬با دادن خلصه ای‬
‫خاطرهب بانگيزب بازب بادعايیب بکهب بدرب بمقابلب بجهانب بمطرحب بمیب بکرد‪،‬ب بخود‬
‫شروع به صحبت کرد‪:‬‬
‫"ب بمردمب بکشورم‪،‬ب بفاقدب بحداقلب بضرورياتب بزندگیب بهستندب بوب بسطح‬
‫زندگیب بآنانب باحتمال ببيکیب بازب بپائينب بترينب بسطوحب بدرب بجهانب باست‪.‬‬
‫بزرگترينب بثروتب بطبيعیب بمانب بنفتب باستب بکهب ببايدب بمنبعب بکارب بوب بتغذيه‬
‫جمعيت ايران باشد‪ .‬هرچند که تاکنون صنعت نفت عمل بگامی برای‬
‫بهبودب بزندگیب بمردمب بياب بپيشرفتب بفنیب بياب بتوسعهب بصنعتیب بکشورب بما‬
‫برنداشته است‪ .‬شاهد اين مدعا آنست که بعد از پنجاه سال استعمار‬
‫توسط شرکت بيگانه‪ ،‬ما هنوز تکنيسين ايرانی به اندازه کافی نداريم‬
‫و مجبور به استخدام متخصصين خارجی هستيم‪.‬‬
‫اگرچه ايران نقش قابل ملحظه ای در تامين نفت جهان ايفاء می‬
‫کندب وب جمعاب حدودب ‪ ۳۱۵‬بميليونب تنب درب بطولب ‪ ۵۰‬بسالب توليدب نموده‪،‬‬
‫مجموع درآمد نفتی اش‪ ،‬براساس محاسبات شرکت سابق‪ ،‬تنها ‪۱۱۰‬‬
‫ميليون پوند استرلينگ بوده است‪ .‬برای اين که شمه ای از ميزان‬
‫درآمد ايران از اين صنعت عظيم را بيان کنم‪ ،‬می توانم بگويم که در‬
‫سال ‪ ، ۱۹۴۸‬بر اساس محاسبات شرکت سابق نفت انگليس‪ -‬ايران‪،‬‬
‫سود خالص شرکت بالغ برب ‪ ۶۱‬بميليون پوند‪ ،‬و سهم ما از اين سود‬
‫کلن فقطب ‪ ۹‬بميليون پوند بوده است‪ .‬حال آنکه تنها از بابت ماليات‬
‫بردرآمد ‪ ۲۸‬ميليون پوند به خزانه انگلستان سرازير شده است‪.‬‬
‫بايد اضافه کنم‪ ،‬مردمی که در منطقه جنوبی ايران حوالی آبادان‪-‬‬
‫محل استقرار بزرگترين پاليشگاه نفتی جهان‪ -‬زندگی می کنند‪ ،‬از‬
‫فقر مطلق رنج می برند و فاقد حتی ابتدائی ترين ضروريات زندگی‬
‫هستند‪.‬ب اگرب بهرهب ببرداریب ازب صنعتب بنفتب بدرب آيندهب ببهب همانب بطريق‬
‫گذشته ادامه يابد و مجبور به تحمل وضعيتی شويم که در آن ايرانيان‪،‬‬
‫نقشب بکارگرب بسادهب بصرفب براب بدرب بمناطقب بنفتیب بمسجدب بسليمان‪،‬‬
‫آغاجاری‪ ،‬کرمانشاه و در پاليشگاه آبادان‪ ،‬ايفاء کنند و اگر استثمار‬
‫گران بيگانه‪ ،‬چون گذشته‪ ،‬عمل همه درآمد را به خود اختصاص دهند‪،‬‬
‫مردم ما همچنان در فقر و بدبختی باقی خواهند ماند‪ .‬اينها دليلی‬
‫هستند که مجلسب ايران را واداشتب تا به اتفاق آراء نفت را ملی‬
‫اعلم کند‪.‬‬
‫مصدق به جايگاهش بازگشت و متن بيانيه اش را به صالح داد‪ ،‬صالح‬
‫با خواندن آنچه که مصدق به عنوان استدلل قانونی و بنيادی ايران‬
‫روی آن انگشت گذاشتهب بود‪ ،‬آغاز کرد‪:‬ب "ب منابع نفتی ايران‪،‬ب مانند‬
‫خاک‪،‬ب برودخانهب بهاب بوب بکوهب بهاب بدارايیب بمردمب بايرانب باستب بوب بفقطب بآنها‬
‫اختيار دارند که تصميم بگيرند اين منابع را چگونه و توسط چه کسی‬
‫موردب ببهرهب ببرداریب بقرارب بدهند‪".‬ب بقرائتب ببقيهب ببيانيهب بمصدقب بتوسط‬
‫صالح‪ ،‬دو ساعت به طول انجاميد‪ .‬اين بيانيه‪ ،‬تاريخ مداخله بيگانگان‬
‫در ايران با عنايت مخصوص به اقدامات بريتانيا در جهت " تنزل ما به‬
‫حد بندگی اقتصادي" بود‪.‬‬

‫‪110‬‬
‫صالح‪ ،‬چنين خاتمه داد " سابقه پنجاه سال استثمار بيگانه در ايران‬
‫بسيار اسف انگيز است‪ ،‬تعجبی ندارد که نتيجه آن ملی کردن صنعت‬
‫نفت ما باشد"‬
‫پس از پايان قرائت نوشته مصدق‪ ،‬شورا جلسه بعدی را برای ادامه‬
‫بحث به فردای آنروز موکول کرد‪ ،‬عکاسان خبری که در بيرون تالر‬
‫منتظر بودند از طرفين مخاصمه دعوت کردند تا دست يکديگر را در‬
‫مقابل دوربين بفشارند‪ ،‬آنها نيز چنين کردند و زير نور قوی دوربين‬
‫چند کلمه ای ردوبدل کردند‪.‬‬
‫جبب ببهب بمصدقب بگفت‪:‬ب ب"ب باگرب بخداب ببخواهدب بدوبارهب بباب بيکديگرب بدوست‬
‫خواهيم شد"‬
‫مصدق پاسخ داد‪ " :‬ما هميشه با انگلستان دوست بوده ايم‪ ،‬شرکت‬
‫سابق نفت بی جهت کشورتان را به منازعه کشانده است"‪.‬‬
‫روزب ببعدب بتصويرب باينب بدو‪،‬ب بدرب بروزنامهب بهایب بجهانب بظاهرب بشد‪.‬ب بمصدق‬
‫بلندقد تر بود و خنده ای بر لب داشت‪ ،‬جب شگفت زده و ناباور به‬
‫نظر می رسيد‪.‬‬
‫جلسه روز سه شنبهب با بزرگداشت لياقتب علی خان‪ ،‬نخستب وزير‬
‫پاکستان شروع شد که اخيرا ترور شده بود‪ ،‬شخصيت لياقت‪ ،‬شباهت‬
‫بسياری به شخصيت مصدق داشت‪ .‬او يکی از رهبران جنبش پايان‬
‫بخشی به استعمار انگلستان در هند بود و با بنيانگذار پاکستان‪ ،‬محمد‬
‫علیب بجناحب ببرایب بايجادب بجمهوریب بدمکراتيکب باسلمیب بدرب باستانب بهای‬
‫شمالی هند‪ ،‬همکاری نزديک داشت‪ .‬پس از مرگ جناح‪ ،‬بقول جرج‬
‫مک گي‪ -‬که بارها با او ملقات کرده بود‪ " -‬رهبر بلمنازع" کشورش‬
‫شده بود‪ .‬او که‪ ،‬مانند مصدق سياستمداری آرمانی با تحصيلت عالی‬
‫وب بفرهيختهب ببود‪.‬ب باوب بدرب بنظرب بداشتب بکهب باسلمب براب بدنيویب بکندب بوب ببا‬
‫ارزشهای غربی همفکر بود‪ .‬اما در همان زمان با ديدن آثار فلج کننده‬
‫امپرياليسم که مانع کشورهای فقير در کسب استقلل واقعی بود‪،‬‬
‫مايوس شد‪ .‬پاکستان هرگز رهبری در اندازه او نيافت‪ ،‬درست مثل‬
‫ايران که هرگز نخست وزيری مانند مصدق نداشت‪.‬‬
‫لياقت‪ ،‬روح سازمان ملل متحد جوان را تجسد بخشيده و اخبار قتل‬
‫اوب ببسياریب بازب بنمايندگانب براب بتکانب بدادهب ببودب بوب بحال بهمگیب بخاطرات‬
‫بسياریب بازب باوب بداشتند‪.‬ب بمبارزهب بحماسیب بمصدقب بباب ببريتانياب بدرب بزمان‬
‫آشفتگی غيرعادی جهان‪ ،‬آغاز شد‪ ،‬اتحاد شوروی به دومين آزمايش‬
‫اتمی دست زده بود که آشکار می کرد خطر نابودی‪ ،‬تاريخ نسل های‬
‫آينده را شکل خواهد داد‪ .‬جنگ در کره شدت يافته بود‪ ،‬کشمير که‬
‫مورد ادعای هند و پاکستان هر دو بود در آتش جنگ می سوخت‪ .‬در‬
‫مصر بعد از شورش ضدانگليسی‪ ،‬وضعيت فوق العاده اعلم شده‬
‫بود‪.‬‬
‫مبارزهب انتخاباتی بريتانياب نيزب جزءب دستور کارب جهانیب بودب و آن پائيز‬
‫وينستون چرچيل‪ ،‬برای بازپس گيری شغل قديمی اش در مبارزات‬
‫انتخاباتی شرکت کرد و در سخنرانی هايش‪ ،‬نخست وزير آتلی را به‬
‫جهت کوتاهی در برخورد قاطعانه با مصدق به باد انتقاد گرفت او‬

‫‪111‬‬
‫خطابب ببهب بجمعيتیب بدرليورپولب بگفتب بکهب بآتلی‪،‬ب ببهب بتعهدب برسمیب باش‬
‫مبنی برعدم ترک آبادان‪ ،‬پشت پا زده است و غريد‪ " :‬من موردی را‬
‫بهب بخاطرب بندارمب بکهب بدرب بآنب بسياستمداریب بقولشب براب بچنينب بناگهانیب بو‬
‫بدونب بهيچب بتوضيحی‪،‬ب بزيرب بپاب ببگذارد‪".‬ب بهمچنانکهب بمبارزاتب بانتخاباتی‪،‬‬
‫ادامه می يافت چرچيل چنان موضع خصمانه ای عليه ايران اتخاذ کرد‬
‫که وزير خارجه‪ ،‬موريسون‪ ،‬دريکی از مذاکرات مجلس عوام با کنايه‬
‫از او پرسيد آيا او اصرار به جنگ دارد؟ چرچيل پاسخی نداد‪ ،‬اما هرگز‬
‫انکار نکرد به نظريه تجاوز به ايران متمايل است‪.‬‬
‫مصدق‪،‬ب بعلیب برغمب بهمهب بآنچهب بدرب بسراسرب بجهانب بدرب بحالب بوقوعب ببود‪،‬‬
‫مصدقب بهمچنانب بمردب بآنب بروزهاب بباقیب بماند‪،‬ب بدرب بادعاب بنامهب بکاملب بو‬
‫فراگيرش در برابر شورای امنيت‪ ،‬کلماتی بکار برد که موجب آزار‬
‫رقيب و خوشنودی تحسين گران بيشمارش شد‪ .‬دومين روز که پشت‬
‫ميکروفون قرار گرفت با تمسخر بريتانيا آغاز کرد که سعی می کند‬
‫جهان را متقاعد کند گوسفندی گرگی را بلعيده است"‪.‬‬
‫مصدق اعلم کرد" دولت پادشاهی انگلستان‪ ،‬به وضوح نشان داده‬
‫است که مايل به مذاکره نيست‪ ،‬در عوض از هر وسيله نامشروع‬
‫اقتصادی‪ ،‬روانی و فشار نظامی استفاده کند تا خواست ما را درهم‬
‫بشکند‪ ،‬توجه به کشتی های جنگی اش در طول سواحل و چتر بازان‬
‫اش در حوالی پايگاه های ما‪ ،‬تمايل او را به صلح نشان می دهد"‪.‬‬
‫سپس نوبت جب فرا رسيد‪ ،‬او اظهار تاسف کرد که سخنرانی " کامل‬
‫منفي" مصدق بيانگر موضع فکری است که‪ -‬متاسفانه بايد بگويم‪-‬‬
‫روش ايرانی را در طول تمام مذاکرات مان تاکنون مشخص کرده‬
‫است‪ .‬مصدق با " وضعيت نگران کننده ای روبروست که کامل ناشی‬
‫از حماقت خود اوست" از آغاز کارش در مقام نخست وزير جزبی‬
‫اهميت جلوه دادن دستاوردهای " معقول و بسيار مهم" شرکت نفت‬
‫انگليس‪ ،‬اصرار بر انتصاب ايرانيان بی صلحيت به مشاغل فنی و زير‬
‫پا گذاشتن حقوق بين المللی با دستور" مصادره دارايی بيگانه" کاری‬
‫نکردهب باست‪.‬ب ببهب باينب بترتيب‪،‬ب ببحرانب بازب بامتناعب بمقاومب بايران‪،‬ب ببرای‬
‫شناسايی حرمت قراردادها فراتر رفته بود‪.‬‬
‫در روز چهارشنبه‪ ،‬سومين جلسه‪ ،‬نمايندگان چند کشور به اختصار‬
‫صحبت کردند‪ .‬سپس مصدق اجازه سخنرانی خواست و فقط گفت‬
‫که " خيلی خسته" است و نوشته اش را به محمد صالح داد که کنار‬
‫ا و بنشسته ببود‪.‬ب مت ن بطولنیب و بپراحساسیب بودب بکه بمصدقب قسمت‬
‫اعظم بيست و چهار ساعت گذشته را‪ ،‬صرف نوشتن آن کرده بود‪:‬‬
‫" من‪ ،‬واژه های توهين آميزی را آقای گلدوين جب‪ ،‬در بيانيه های‬
‫مختلفب بهب کارب گرفتهب اند‪،‬ب بدقيق ا بنشمردهب بامب ام ا باگرب بشم ا بصفحات‬
‫مدارکب بموجودب براب بورقب ببزنيدب بلغاتب بموهنب ببهب بدنبالب بهمب ببچشمب بمی‬
‫خورند‪ .‬اعمال ما " نامعقول" و مردم ما " فريب خورده" توصيف‬
‫شده اند‪ .‬ما " شتاب زده" و " خودراي" بوده و زندگی را " غيرقابل‬
‫تحمل"ب بکردهب بايم‪.‬ب بمراحلب بقانونگذاریب بمانب بمانندب بيکب بمحلب ب"ب بخريد‬
‫وفروش" توصيف شده است‪ .‬به خاطر " سازش ناپذيري" انتقاد و‬

‫‪112‬‬
‫متهمب ببهب بارائهب ب"ب باولتيماتوم"ب بشدهب بايم‪.‬ب باعتراضب بمانب ببهب بعنوانب ب"‬
‫اتهامات نسنجيده" ناديده گرفته شده است‪ .‬ما " مضحک" بوده و "‬
‫ناسپاسیب بشرمب بآوري"ب براب ببهب بنمايشب بگذاشتهب بايم‪.‬ب ب"ب بافراطي"ب بوب ب"‬
‫استعمار گر" ملتمان هستيم و با برانگيختن مردم مان عليه بيگانگان‪،‬‬
‫خود را حفظ می کنيم‪ " .‬اهداف ما خيالي" و ابزار ما برای دستيابی‬
‫به آنها‪ " ،‬نابود کننده" است‪ ،‬دعوی ما مصداق لنگی است که کوری‬
‫را برای تعقيب يک شبح هدايت می کند‪...‬‬
‫ما مدتهاست که تشخيص داده ايم‪ ،‬آمال ما برای توسعه کشورمان‪،‬‬
‫بهبودب بوضعيتب بزندگیب بمردمب بمانب بوب بافزايشب بفرصتب بهایب بقابل‬
‫دسترسی برای آنها‪ ،‬به ميزان زيادی وابسته به اين منبع ملی فوق‬
‫العادهب بمهمب است ‪ .‬بميزان بکمکیب کهب نفتب ببرایب رفاهب بمل ی بماب کرده‬
‫است‪ ،‬به اندازه خرده نانی که ما اجازه داشته ايم از ميز شرکت‬
‫قبلی برداريم‪ ،‬رقت انگيز است‪...‬‬
‫من بی درنگ به درخواست نماينده بريتانيای کبير مبنی بر پذيرفتن‬
‫واقعيت های عملی اين وضعيت‪ ،‬پاسخ دادم‪ ،‬و کمتر از او مشتاق‬
‫مذاکره نيستم‪ ،‬با اين همه‪ ،‬شرکت سابق‪ ،‬در آينده در هرجايی ممکن‬
‫است فعاليت کند اما در ايران هرگز‪ ،‬ما حق استخراج منابع نفتی‬
‫مان نه از طريق قيموميت و نه به موجب قرارداد را به بيگانگان‬
‫واگذار نخواهيم کرد‪.‬‬
‫قطعنامه ای که بريتانيا به شورای امنيت پيشنهاد کرده و بيش از اين‬
‫باب باصرارب بدرب بآمريکاب بتعديلب بشدهب ببودب بباب باصلحاتب بهندب بوب بيوگسلوی‬
‫ضعيف تر شد و در نهايت چيزی در حد يک اخطار حسن نيت به هر‬
‫دو طرف بود‪ .‬که حتی آنهم برای مصدق قابل تحمل نبود‪ .‬مصدق‬
‫اصرار داشت که شورا ابدا حق تصويب هيچ قطعنامه ای را ندارد‪.‬‬
‫تاثير مصدق‪ ،‬چنان عميق و بنيادیب بود که ديگرب دولتب ها احساس‬
‫کردند چاره ای جز موافقت ندارند‪ .‬در ‪ ۱۹‬اکتبر شورا رای به " تعويق‬
‫بحث مورد سوال به روز معين يا نامحدود" داد‪ .‬بريتانيا و آمريکا رای‬
‫ممتنع دادند‪ .‬شکست سياسی خفت باری برای انگليس ها بود‪.‬‬
‫جميزب رستون‪،‬ب در شمارهب روز بعدب نيويورکب تايمزب نوشتب "ب اختلف‬
‫نفتی ايرانيان کاری کرده است که هيچ اختلفی در تاريخ سازمان ملل‬
‫متحد قادر به چنين کاری نبوده است" اين اختلف اصل خسارت کلی‬
‫را پايه گذاری کرده و آنچه را که پيشتر مورد ترديد بود‪ ،‬ثابت کرده‬
‫است‪،‬ب ببدينب بمعنیب بکهب بممکنب باستب بدرب بسازمانب بمللب بمتحدب بدعوايی‬
‫داشت که در آن هر کس‪ ،‬خواه قدرتهای کوچک‪ ،‬خواه قدرتهای بزرگ‬
‫و يا خود سازمان ملل متحد‪ ،‬بازنده شود‪.‬‬
‫حل و فصل اختلف نفتی‪ ،‬حال کمتر از هميشه محتمل بود‪ .‬مصدق به‬
‫شدت مصمم بود تا طرح ملی کردن را به پيش برد و انگليسی ها هم‬
‫به همان اندازه مصمم بودند تا مانع آن شوند‪ .‬رئيس جمهور ترومن‪،‬‬
‫تصميم گرفت که آخرين کوشش های خود را برای مصالحه بکار برد‬
‫و رهبر ايرانيان را به واشنگتن دعوت کرد‪.‬‬

‫‪113‬‬
‫مصدقب بپيشترب بثابتب بکردهب ببودب بکهب بدرب بجلبب بهمراهیب بمردمب بآمريکا‪،‬‬
‫موفق است‪ .‬او چند بار در تلويزيون ظاهر شد‪ ،‬منطق ظاهری دعوی‬
‫اش‪ -‬که هميشه آن را‪ ،‬با مبارزه برای استقلل آمريکائيان مقايسه‬
‫می کرد موجب همدلی قابل توجهی گشت‪ .‬خصلت عجيب شخصی‪،‬‬
‫صورت کشيده اشرافی که ناگهان از خنده منفجر می شد‪ ،‬روشی که‬
‫سر ظاهرا خسته اش را به عصايش تکيه می داد‪ ،‬حرکات سريع و با‬
‫شکوه بازوهای بلندش‪ -‬به شکايت اش اضافه شد‪ .‬اين کارها به او‬
‫ظاهرب بدلنشينیب بازب بيکب بعموب بياب بپدرب ببزرگب بمحبوب‪-‬ب بشايدب بکمی‬
‫نامتعارف‪ -‬می داد‪ .‬در نيويورک هرکجا که می رفت‪ ،‬دوربين ها او را‬
‫تعقيب می کردند‪.‬‬
‫پيش از عزيمت به سوی واشنگتن‪ ،‬مصدق برای دانشجويان دانشگاه‬
‫کلمبيا‪ ،‬سخنرانی کرد و گفت اگر می خواهند به کشورشان کمک کنند‬
‫بايد همه تلش خود را برای آموختن اداره صنعت نفت به کار گيرند‪.‬‬
‫صبح روز بعد با قطار رهسپار شد اما به جای اين که مستقيما به‬
‫واشنگتن سفر کند‪ ،‬در فيلدلفيا يک توقف برنامه ريزی شده بسيار‬
‫عالی ترتيب داد‪ .‬در آنجا از تالر استقلل بازديد کرد و گفت اينجا بر‬
‫آرمانهايی دللت دارد که آمريکايی ها و ايرانی ها را متحد می کند و‬
‫وقتی کنار ناقوس آزادی عکس انداخت صدها تماشاچی فرياد شادی‬
‫سردادند‪.‬‬
‫ترومن‪ ،‬توصيف مختصر و محرمانه ای درباره مصدق دريافت کرده‬
‫بود که انعکاس ديدگاه آمريکائيان در مورد او و حاکی از اين بود که‬
‫مورد حمايت اکثريت مردم است و او را شوخ‪ ،‬مهربان‪ ،‬شريف و‬
‫آگاهب بوصفب بمیب بکرد‪.‬ب باينب بمیب بتوانستب بباب بنظرب بانگليسیب بهاب بخيلی‬
‫متفاوتب بباشد‪.‬ب بدرب بنظرب بانگليسیب بها‪،‬ب بطبقب باخبارب بمتنوعب بسياسیب بو‬
‫يادداشت های غيررسمی‪ ،‬مصدق يک وحشی‪ ،‬نامتعادل‪ ،‬نا متعارف‪،‬‬
‫احمق‪،‬ب بتبهکارگونه‪،‬ب بافراطی‪،‬ب بمضحک‪،‬ب بخودکامه‪،‬ب بعوامب بفريب‪،‬ب بآتش‬
‫افروز‪ ،‬مکار‪ ،‬غيرقابل اعتماد‪ ،‬کامل ببی وجدان‪ ،‬آشکارا بی توازن و‬
‫موذی شرقی که به اسب درشکه می ماند و بوی خفيفی از ترياک‬
‫می پراکند" بود‪.‬‬
‫ورودب بمصدقب ببهب بايستگاهب بيونيونب بدرب بواشنگتنب بدرب ‪ ۲۳‬بباکتبرب ‪۱۹۵۱‬‬
‫فراموش نشدنی بود‪ .‬به سختی از قطار پياده شد در حاليکه از يک‬
‫سو به عصا تکيه داده و از سوی ديگر پسرش او را نگه داشته بود‪.‬‬
‫همهب چيزب حکايتب ا ز بآن بداشتب بکهب درب همان بنقطهب بهب زمي ن بخواهد‬
‫افتاد‪ .‬ناگهان وزير امور خارجه‪ -‬آچسن را ديد‪ -‬اگرچه دورادور او را‬
‫تحسين می کرد‪ -‬اما هرگز با او ملقات نکرده بود‪ .‬چهره اش از هم‬
‫بازب بشدب بوب ببهب بنظرب برسيدب بکهب بدرب بدمب بجوانب بشدهب باست‪،‬ب بعصايشب برا‬
‫انداخت‪ ،‬با عجله پسرش را به کناری زد و جمعيت را ناديده گرفت تا‬
‫ميزبان اش را در آغوش بکشد‪.‬‬
‫روز بعد‪ ،‬رئيس جمهور ترومن‪ ،‬از کاخ سفيد به " کاخ بلر" آمد تا با‬
‫مصدق ملقات کند‪ .‬بار ديگر مصدق‪ ،‬شخص عليل پژمرده ای بود که‬
‫اميدوارب ببودب بتاب بآخرينب بنفسب بازب بمردمب بمظلومب بکشورشب بدرب بمقابل‬

‫‪114‬‬
‫شيطان دفاع کند‪ .‬مصدق به سمت ترومن چرخيد و با ناتوانی گفت‪:‬‬
‫آقای رئيس جمهور‪ ،‬من از طرف کشور بسيار فقيری صحبت می‬
‫کنم‪،‬ب بکشوریب بکهب بسراسرب ببيابانب باستب بوب بفقطب بچندب بشترب بوب بچند‬
‫گوسفند‪...‬‬
‫آچسن اضافه کرد‪ " :‬بله‪ ،‬و با نفت مان درست مثل تگزاس " مصدق‬
‫در صندلی اش فرو رفت و از همان خنده هايی سرداد که به اندازه‬
‫گريه اش‪ ،‬معروف بود‪.‬‬
‫ترومن به مصدق گفت‪ :‬همدلی بسياری با آرمان ايران احساس می‬
‫کند اما عميقا نگران است که در صورت غيرقابل کنترل شدن بحران‬
‫نفت‪،‬ب بايرانب ببهب بدامنب بشوروي‪-‬ب بکهب بمانندب بلشخورب بدرب بکمينب باست‪-‬‬
‫سقوط کند و هشدار داد اگر شوروی ايران را تصرف کند‪ ،‬آنها در‬
‫موقعيتی هستند که به جنگ جهانی دست بزنند‪ .‬مصدق گفت‪ :‬که او‬
‫همين خطر را احساس می کند اما اصرار داشت که انعطاف ناپذيری‬
‫انگليسی عامل مناسب تری برای به آشوب کشاندن ايران است‪.‬‬
‫ب ا بتشخي ص باينب کهب درب آن بروز‪ ،‬بمصالحه بایب صورتب نخواهدب گرفت‬
‫ترومن از مصدق دعوت کرد تا مدتی در واشنگتن بماند و زمانی را با‬
‫آچسنب بوب بجرجب بمکب بگیب بسپریب بکند‪.‬ب ببرایب بافزايشب بجذابيتب بدعوت‪،‬‬
‫ترتيبی داد که مصدق در بيمارستان والترريد مستقر شود و بتواند در‬
‫آنجا استراحت کند برای مردمی که به بيمارهای زيادی مبتل ببود و‬
‫خودشب بعقيدهب بداشتب بکهب بهنوزب ببيماریب بهایب ببيشتریب بدارد‪،‬ب بدر‬
‫رختخوابب باحساسب براحتیب بمیب بکندب بوب بهرگزب بهشدارهایب بپزشکیب برا‬
‫ناديده نگرفته است‪ .‬پيشنهاد غيرقابل مقاومتی بود‪ .‬در آن بعدازظهر‪،‬‬
‫مصدقب ببهب ببيمارستانب ببردهب بشدب بوب بهنگامیب بکهب بديدب بآپارتمانب برئيس‬
‫جمهور را برای او آماده کرده اند‪ ،‬هيجان زده شد‪.‬‬
‫آچسنب بوب بمکب بگیب بروزب ببعدب بباب بمصدقب بديدارب بکردندب بتاب بشرايطیب برا‬
‫پيشنهاد کنند که به اعتقاد آنها موجب مصالحه منصفانه ای با انگليس‬
‫خواهد شد‪ .‬راه حل آنها‪ ،‬به توصيف نيويورک تايمز‪ ،‬تضمين نظارت‬
‫ايران بر منابع نفتی خود‪ ،‬با پيش بينی يک شرکت به اصطلح بی‬
‫طرفب بوب بدارایب باختياراتب بکاملب بدرب بفعاليتب بوب بادارهب بپاليشگاهب بهای‬
‫وسي ع بو بتوزي ع بتسهيلت بو باجازهب ببه ببريتاني ا ببرا ی بفروشب نفتب ببود‪.‬‬
‫مصدق کامل آن را رد کرد‪.‬‬
‫همين پيشنهاد‪ ،‬به انگليسی ها داده شد و آنها هم‪ ،‬حتی پيش از اطلع‬
‫از واکنش مصدق‪ ،‬آن را رد کردند‪ .‬سرويليام استرانگ‪ ،‬ديپلمات ارشد‬
‫وزارت خارجه آن را مصادره به قيمت منافع انگليس ناميد و گفت‬
‫که‪ ،‬پيشنهاد مطروحه قادر به تشخيص اين واقعيت اساسی نيست که‬
‫"ب بقابليتب برشدب باقتصادیب بماب بکهب ببسيارب بمهمب بترب بازب برشدب باقتصادی‬
‫ايرانيان است در خطر است‪".‬‬
‫در آنجا جلسات بيشتری تشکيل و مناقشات فراوانی شد‪ ،‬از جمله‬
‫مذاکراتب بدامنهب بداریب بدرب بموردب بنحوهب بقيمتب بگذاریب بنفتب ببعدب بازب ببه‬
‫جريان افتادن آن‪ ،‬صورت گرفت‪ ،‬اما پيشرفتی حاصل نشد‪ .‬پس از‬
‫گذشت يک هفته از اقامت مصدق در واشنگتن‪ ،‬جيمز رستون نوشت‪:‬‬

‫‪115‬‬
‫احساسب بهماهنگیب باينب باستب بکهب بآمريکاب ببسيارب بديرب بدرب باينب بمسئله‬
‫مداخلهب نمودهب است و حال بنمی توان توقع مصالحهب ای داشت که‬
‫آمريکا‪،‬ب بانگليسب بوب بايرانب براب براضیب بکند‪.‬ب بآمريکائيانب بدرب بواقعب بديرب ببه‬
‫خاورميانه آمده بودند‪ .‬انگليسی ها آنها را به دليل بی تجربگی و ساده‬
‫لوحی‪ ،‬مورد تمسخر قرار می دادند‪ .‬تا حدی هم اين چنين بودند‪ .‬آنها‬
‫بهب بجهتب بنخوتب بمستعمراتیب بانگليس‪،‬ب بخصوصاب بدرب بايران‪،‬ب ببهب بطور‬
‫غريزی رانده شده بودند و به حد کافی اعتماد به نفس نداشتند تا‬
‫واقعا قاطعانه دست به اقدام بزنند‪.‬‬
‫شکستب بآمريکاب بدرب برسيدنب ببهب بتوافقیب بباب بمصدق‪،‬ب بزمانیب بکهب باوب بدر‬
‫آمريکاب ببسرب بمیب ببرد‪،‬ب بنتيجهب بقصورب بجرجب بمکب بگیب بنبود‪.‬ب باوب بروزهای‬
‫متوالی ابتداء در بيمارستان و بعد از مرخصی از بيمارستان‪ ،‬در هتل‬
‫شورهام‪،‬ب بباب بمصدقب بملقاتب بکرد‪.‬ب باوب ببعدهاب بنوشتب بعلیب برغمب بتمام‬
‫کوشش هايم‪ ،‬نتوانستم واقعيات زندگی در مورد تجارت بين المللی‬
‫نفت را به او تفهيم کنم‪ .‬وقتی با او درباره قيمت نفت‪ ،‬تخفيف ها‪ ،‬يا‬
‫تکنسين ها صحبت می کردم او در انتها لبخند می زد و می گفت‪ :‬به‬
‫آن اهميتی نمی دهيم‪ ،‬شما درک نمی کنيد‪ ،‬اين يک مسئله سياسی‬
‫است‪.‬‬
‫در اواسط نوامبر‪ ،‬بعد از جلسات متعدد که جمعا هفتاد ساعت طول‬
‫کشيد‪ ،‬مک گی از تلش دست برداشت و وقتی به ديدار مصدق آمد تا‬
‫به او بگويد‪ ،‬پيرمرد از پيش می دانست او چه خواهد گفت و اظهار‬
‫کرد‪ " :‬شما آمده ايد تا مرا به کشورم باز گردانيد‪".‬‬
‫مک گی پاسخ داد‪ :‬بلی و متاسفم که بگويم ما نمی توانيم بين شما و‬
‫انگليسی ها پل بزنيم‪ .‬اين موجب نااميدی ماست هم چنانکه بايد برای‬
‫شما باشد‪.‬‬
‫مصدقب بخبرب براب ببهب بآرامیب بشنيد‪.‬ب بتصميمب بگرفتب بکهب بقبلب بازب بترک‬
‫واشنگتن‪،‬ب بدعوتب بانجمنب بملیب بمطبوعاتب براب ببرایب بسخنرانیب ببپذيرد‪.‬‬
‫سخنرانی وی انتقاد از انگليس بود اما به طرز ماهرانه ای با تحسين‬
‫و ستايش آمريکا و درخواست کمک مالی در آميخته بود‪ .‬سخنگوی‬
‫وزارت امور خارجه گفت که اين تقاضا‪ ،‬مورد بررسی قرار خواهد‬
‫گرفت اما محرمانه به مصدق گفته شد که‪ ،‬وام غيرممکن است چون‬
‫انگلستان قاطعانه اعتراض خواهد کرد‪.‬‬
‫آشکارتري ن بنظرب را بمصدقب قبلب ا ز بترکب واشنگتنب بدرب ‪ ۱۸‬بنوامبرب به‬
‫ورنون والترز داد‪ ،‬که به درخواست هريمن به تنهايی با مصدق ديدار‬
‫کرد تا مطمئن شود که در آخرين دقايق تغيير عقيده نداده است‪.‬‬
‫وقتیب کهب والترزب درب بمقابلب بدربب بمحلب باقامتب اوب ظاهرب بشدب مصدق‬
‫گفت‪ " :‬ميدانم که به چه علت در اينجا هستيد‪ ،‬پاسخ همچنان منفی‬
‫است‪".‬‬
‫والترز جواب داد‪ :‬دکتر مصدق‪ ،‬شما مدت طولنی در اينجا بوده ايد‪،‬‬
‫اميد زيادی می رفت که ديدار شما به نتايج ثمربخشی بيانجامد اما‬
‫اکنون‪ ،‬شما با دست های خالی‪ ،‬در حال بازگشت به ايران می باشيد‪.‬‬

‫‪116‬‬
‫باب باينب بحرف‪،‬ب بمصدقب بلحظاتیب ببهب بدوستب باشب بخيرهب بشدب بوب بسپس‬
‫پرسيد‪ :‬آيا تصور نمی کنيد بازگشت با دست خالی‪ ،‬بهتر از بازگشت‬
‫با قراردادی است که متضمن خيانت به طرفداران ام باشد‪.‬‬
‫در راه بازگشت به وطن‪ ،‬مصدق در مصر توقف کرد و با استقبال‬
‫پرشورب بوب باحساسیب بمواجهب بشد‪.‬ب بمصریب بهاب بدرب باوجب بمبارزهب بضد‬
‫امپرياليستی بودند که چند سال بعد موجب بحران کانال سوئز شد‪.‬‬
‫هرگاهب بمصدقب بدرب بانظارب بظاهرب بمیب بشد‪،‬ب باوب براب بتحسينب بمیب بکردند‪.‬‬
‫روزنامه ها او را مانند يک قهرمان می ستودند‪ ،‬کسی که تاريخ را فتح‬
‫کرد و " آزادی و شرف برای کشورش به ارمغان آورد" چند روز در‬
‫مصر اقامت کرد‪ .‬ملک فاروق او را به حضور پذيرفت و مصدق با‬
‫نخست وزير نحاس پاشا عهدنامه مودت امضاء کرد‪ .‬عهدنامه تضمين‬
‫می کرد که " اتحاد ايران و مصر‪ ،‬امپرياليسم بريتانيا را نابود خواهد‬
‫کرد‪".‬‬
‫در انگلستان تغييرات سياسی جدی روی داده بود‪ .‬وقتی که مصدق‬
‫در ايالت متحده بود‪ ،‬محافظه کاران به رهبری وينستون چرچيل‪ ،‬در‬
‫انتخاباتب بپيروزب بوب بجانشينب بدولتب بکارگریب بنخستب بوزيرب بآتلی‬
‫شدند‪.‬چرچيل هفتاد ساله‪ ،‬مانند بيشتر رهبران انگليسی هم نسل خود‬
‫حاضرب بنبودب باينب بنظرب براب برهاب بکندب بکهب بانگلستانب بقدرتیب بامپراطوری‬
‫است‪ .‬به عنوان يک سرباز جوان در سال ‪ ، ۱۸۹۸‬مسئول پياده نظام‬
‫درويش در نبرد سرنوشت ساز اوم دورمان بود که در نتيجه سودان‬
‫را مستعمره انگليس ساخت‪ .‬در طول جنگ جهانی اول به مبارزه‬
‫بدفرجامب بگالیب بپولیب بدرب بترکيه‪،‬ب بکمکب بکرد‪.‬ب ببعدهاب باوب بکوششب بهای‬
‫انگليس برای حفظ کنترل بر فلسطين و عراق را هدايت و شديدا به‬
‫اعطای استقلل به هند اعتراض کرد‪ .‬او در ايران‪ ،‬چيزی ديده بود که‬
‫چند دهه شاهد آن بود‪ ،‬منبع قابل اتکايی از نفت با بهايی نازل‪ .‬ايران‬
‫هم چنين‪ ،‬يکی از پايگاه های بزرگ بيگانه بود و چرچيل می دانست‬
‫که اگر از دست برود‪ ،‬اميد اندکی برای نگهداشتن سوئز يا بقيه آنچه‬
‫باقی مانده است وجود خواهد داشت‪.‬‬
‫حفظ خط مشی مقابله با ملی گرايی جهان سوم يکی از مبارزات‬
‫دائمی او بود و در غروب زندگی اش‪ ،‬مصمم بود که آخرين مقاومت‬
‫هايش را بکند‪.‬‬
‫چرچيل‪ ،‬مبارزه انتخاباتی اش را بر اتهام آتلی استوار کرده بود‪ .‬بدين‬
‫صورت که او از آبادان گريخت حال آنکه يک تيراندازی مختصر به‬
‫موضوع خاتمه می داد‪ .‬در يکی از اولين اقدامات اش پس از نخست‬
‫وزيری‪ ،‬آنتونی ادن‪ ،‬وزير جديد امور خارجه را برای ملقات با آچسن‬
‫فرستاد‪ .‬او ادن را راهنمايی کرد تا بر موضوع ايران تاکيد و حتی در‬
‫صورت شدت يافتن شور و هيجان سرسختی کند‪.‬‬
‫تغيير دولت انگلستان می توانست برای ايران سرنوشت ساز باشد‪.‬‬
‫آتلی هر اقدام ممکنی را که به فکرش می رسيد‪ -‬جز توسل به زور‪-‬‬
‫از طرف شرکت انگليس‪ -‬ايران انجام داد‪ .‬چرچيل که مصدق را "‬
‫ديوانه پيری می پنداشت که تمايل به نابودی کشورش و واگذاری آن‬

‫‪117‬‬
‫به کمونيست ها دارد" مايل و حتی مشتاق بود که از اين مرز فراتر‬
‫رود‪ ،‬شور و هيجانی که با آن مصدق در مصر مورد استقبال قرار‬
‫گرفت به چرچيل ثابت کرد که او نه تنها خطری برای تامين نفت‬
‫انگلستان‪ ،‬بلکه نماد غيرقابل تحمل احساسات ضد انگليسی در تمام‬
‫جهان است‪.‬‬
‫بی درنگ موضع سياسی انگليسی ها در مقابل مصدق خشن تر شد‪.‬‬
‫ادن‪ ،‬وزير امور خارجه به آچسن گفت که آمريکايی ها وقت زيادی‬
‫صرف خشنودی مصدق کرده اند و دعوت او به واشنگتن اشتباه بوده‬
‫است‪ .‬او اعلم کرد از اين پس بريتانيا تنها علقمند به عزل مصدق‬
‫است‪.‬‬
‫در ميان آمريکايی ها‪ ،‬رويکرد انگلستان به زور‪ ،‬بيش از همه موجب‬
‫بهتب و حيرت مکب گی شدب بهب نظر او‪،‬ب اينب ضربه نهايی‪،‬ب اقدام به‬
‫خودکشی دو جانبه و تقريبا پايان جهان بود‪ .‬دوست اش هنری گريدی‬
‫سفيرب بآمريکاب بدرب بايران‪،‬ب بچندهفتهب بپيشب ببرکنارب بشدهب بوب بحوالیب بزمان‬
‫خروج مصدق از آمريکا مک گی خودش مقام سفارت آمريکا در ترکيه‬
‫را پذيرفت‪ .‬هر دو نفر انرژی زيادی صرف ايده مصالحه در ايران‬
‫کرده بودند و اين ايده اکنون مرده بود‪.‬‬
‫در طول سال ‪ ،۱۹۵۱‬مصدق به صحنه جهانی گام نهاد و می رفت تا‬
‫برآن تسلط يابد‪ ،‬او چهره برجسته ای شده بود که نظرياتش‪ ،‬بد يا‬
‫خوب در حال شکل دادن به تاريخ جهان بود‪ .‬هيچ کس تعجبی نکرد‬
‫وقتی که مجله تايم‪ ،‬او و نه هری ترومن‪ ،‬دوايت آيزنهاور و وينستون‬
‫چرچيل را به عنوان مرد سال برگزيد‪.‬‬
‫مصدق پشت جلد مجله تايم موقر و باشکوه به نظر می رسيد مقاله‬
‫طولنی داخل مجله پراز اهانت های ناروا درباره اين رهبر گريان و‬
‫غشیب بيکب بکشورب بدرماندهب ببود‪.‬ب بفرصتب بطلبب بسرسختیب بکهب بمانند‬
‫پسرکی لجباز غيظ و خشم خود را آشکار کرد اما در عين حال او را‬
‫جرج واشنگتن ايران و مشهورترين مرد جهان که نژاد باستانی اش‬
‫طی قرن ها پرورده بود ناميد در جهت انعکاس دوگانگی ديده گاه‬
‫ايالت متحده به او‪ ،‬تايمز او را شخصيتی آزارنده و نابالغ تصوير کرد‬
‫که در عين حال دعوی مشروعی برای طرح داشت‪:‬‬
‫"ب بروزیب بروزگاریب بدرب بسرزمينیب بکوهستانیب ببينب ببغدادب بوب بدريايیب باز‬
‫خاويار نجيب زاده ای زندگی می کرد که بعد از عمری عيبجويی از‬
‫روش حکومت پادشاه‪ ،‬نخست وزير کشور شد‪ .‬در عرض چند ماه‪،‬‬
‫توجه همگان به گفتار‪ ،‬کردار‪ ،‬شوخی ها و اشک ها و کج خلقی های‬
‫او جلب شده‪ ،‬در پس لودگی های عجيب و غريب اش مسائل بزرگی‬
‫مانند صلح و جنگ قرار گرفته بود که می توانست بر سرزمين های‬
‫دور‪ ،‬ماورای کوه ها اثر بگذارد‪...‬‬
‫او‪،‬ب بمحمدب بمصدقب بنخستب بوزيرب بايران‪،‬ب بوب بمردب بسالب ‪ ۱۹۵۱‬ببود‪،‬ب بکه‬
‫شهرزادب بهزارويکب بشبب براب بباب بمعاملتب بنفتیب بآميختب بوب بچرخب بهای‬
‫ناآرامی را روغن کاری کرد‪ .‬گريه های تلخ او‪ ،‬يکی از ستون های‬
‫باقیب بماندهب بامپراطوریب براب بازب ببينب ببرد‪.‬درب بزيروبمب بمحزونب بصدايش‪،‬‬

‫‪118‬‬
‫مبارزه متهورانه ای را زمزمه کرد که موجب فوران نفرت و غبطه‬
‫ای شد که تقريبا برای غرب غيرقابل درک بود‪.‬‬
‫موقعيت انگليسی ها در سراسر خاورميانه‪ ،‬نااميد کننده است آنها‬
‫تقريبا در همه جا منفور و غيرقابل اعتماد هستند‪ .‬روابط استعماری‬
‫قديمیب ببهب بپايانب برسيدهب بوب بهيچب بقدرتب بديگریب بنمیب بتواندب بجايگزين‬
‫انگلستان شود‪ .‬ايالت متحده که خواهی نخواهی تعيين کننده خط‬
‫مشی غرب است‪ ،‬هنوز سياست مشخصی برای آنجا ندارد‪ ...‬آمريکا‬
‫در جهت رهبری جهان غيرکمونيست‪ ،‬مسئوليت های نگران کننده ای‬
‫دارد‪ .‬يکی از آنها‪ ،‬رويارويی با مبارزه اخلقی بنيادينی است که توسط‬
‫جادوگر اعجوبه پير‪ -‬که در سرزمينی کوهستانی زندگی می کند‪ -‬ايجاد‬
‫شده است و متاسفانه بايد گفت " مرد سال ‪ ۱۹۵۱‬است"‪.‬‬

‫‪10‬‬
‫انگليسی های کله پوک‬
‫يکیب بازب بروزهایب بآفتابیب بجولیب ‪،۱۹۵۱‬ب ‪ ۸‬بماهب بپسب بازب ببازگشتب باز‬
‫واشنگتن‪ ،‬نخست وزير مصدق با اتومبيلی در امتداد جاده ای با نارون‬
‫های سايه گستر‪ ،‬برای ديدار نهايی با محمد رضا شاه به سوی کاخ‬
‫سعدآباد می رفت‪ .‬ايران‪ ،‬برای هر دوی آنها به اندازه کافی بزرگ‬
‫نبود‪ .‬پشت درهای بسته کاخ‪ ،‬آنها در مبارزه ای ميان عقل و قدرت‪،‬‬
‫روياروی يکديگر قرار گرفتند و جلسه‪ ،‬با بيهوش شدن مصدق پايان‬
‫يافت‪.‬‬
‫گمانب بمیب برفتب باينب بملقات‪،‬ب بچيزیب ببيشب بازب بيکب بديدارب بتشريفاتی‬
‫نباشد‪.‬ب بمصدق‪،‬ب باخيراب بازب بطرفب بمجلسب ببهب بمدتب ‪ ۲‬بسالب ببهب بعنوان‬
‫نخستب بوزيرب بانتخابب بشدهب بوب ببنابهب بسنت‪،‬ب بدرب بحالب بتقديمب بفهرست‬
‫وزرای هيات دولت‪ ،‬به شاه بود‪ .‬او‪ ،‬با استفاده از فرصت‪ ،‬تقاضايی را‬
‫مطرح ساخت که هيچ نخست وزيری تا به حال جسارت درخواست‬
‫آن را نکرده بود‪ .‬وی از شاه خواست‪ ،‬تا تفوق و برتری دولت منتخب‬
‫را‪ ،‬با تفويض اختيار وزارت جنگ‪ ،‬به رسميت بشناسد‪ .‬شاه برآشفته‬
‫شد‪ .‬بدون وزارت جنگ‪ ،‬او کنترل بر ارتشی را که حافظ قدرتش بود‪،‬‬
‫از دست می داد و به مقامی تشريفاتی تنزل می کرد‪ .‬پس به مصدق‬
‫گفت‪ :‬ترجيح می دهد با از دست دادن ارتش‪ ،‬چمدانش را ببندد و‬
‫کشور را ترک کند‪.‬‬
‫مصدق که قبل از تولد شاه‪ ،‬در هنر نمايش سياسی مهارت يافته بود‪،‬‬
‫حتی کلمه ای نگفت‪ .‬او برای فکر کردن‪ ،‬چند دقيقه ای مکث کرد‪،‬‬
‫سپس برخاست و به حالت قهر و اعتراض‪ ،‬آنجا را ترک کرد‪ .‬شاه‪ ،‬از‬

‫‪119‬‬
‫اين که پيرمرد به خيابان ها رفته و مردم را عليه او بشوراند‪ ،‬ترسيده‬
‫بود‪ .‬پس از جا پريد‪ ،‬به سوی درشتافت و خود را به زمين انداخت‪.‬‬
‫مصدق پافشاری کرد که او برخيزد‪ .‬شاه پاسخ داد‪ :‬غيرممکن است‪،‬‬
‫بحثب بماب ببايدب بادامهب بپيداب بکند‪.‬ب باينب بکشمکشب بيکب بتاب بدوب بدقيقهب بطول‬
‫کشيد‪ .‬مصدق که به دشواری نفس می کشيد‪ ،‬به هن و هن افتاد‪ ،‬چند‬
‫قدم به عقب برداشت و بيهوش شد‪.‬‬
‫اگرچه‪ ،‬الحاقيهب ‪ ۱۹۰۶‬بقانون اساسی‪ ،‬شاه را فرمانده عالی ارتش‬
‫ايرانب ببهب بشمارب بمیب بآورد‪،‬ب باماب باوب براب بملزمب بمیب بساختب بتاب بباب بدولت‬
‫منتخب‪ ،‬در مسائل سيای همکاری کند‪ .‬نخست وزيران‪ ،‬به طور سنتی‬
‫اين امر را به اجازه شاه برا ی انتصاب وزير جنگ‪ ،‬تعبير کرده بودند‪.‬‬
‫مصدق با گسستن از اين سنت‪ ،‬يک بحران آفريد‪ .‬يعنی تصميم گرفت‬
‫تا اين مشکل کشور را به طوری غافلگيرانه حل کند‪ .‬بنابراين‪ ،‬اگرچه‬
‫در بستر بيماری بود و دوران نقاهت را می گذرانيد‪ ،‬صبح روز بعد ‪۱۷‬‬
‫جولی‪ ،‬از مقام خود استعفا داد‪.‬‬
‫او به شاه نوشت " تحت شرايط موجود‪ ،‬نتيجه گيری از مرحله نهايی‬
‫اينب بمبارزهب بملی‪،‬ب بغيرممکنب باستب بوب بمنب ببدونب بداشتنب باختيارب ببرای‬
‫انتخاب وزير جنگ‪ ،‬نمی توانم در مقام خود باقی بمانم‪ .‬با توجه به‬
‫اين که اعليحضرت اجازه اين انتخاب را نداده اند‪ ،‬احساس می کنم‪،‬‬
‫قادر به جلب اطمينان پادشاه نمی باشم‪ ،‬بنابراين‪ ،‬استعفای خود را‬
‫تقديم می کنم تا راه را برای دولت ديگری که ممکن است قادر به‬
‫انجام خواست های اعليحضرت باشند‪ ،‬هموار کنم‪".‬‬
‫آيا مصدق واقعا مشتاق رها کردن قدرت بود يا اين کار‪ ،‬تنها نمايش‬
‫سياسی برای کسب امتياز بود؟ او طی زندگی حرفه ای خود‪ ،‬در‬
‫مقاطعی حساس‪ ،‬کناره گيری از زندگی اجتماعی را به لکه دار شدن‬
‫دامان خود‪ ،‬ترجيح داده بود‪ .‬مصدق‪ ،‬با آزردگی بسيار‪ ،‬از موافقتنامه‬
‫‪ ۱۹۱۹‬انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬از سوئيس درخواست اقامت کرد و به خانواده‬
‫اشب بگفتب بکهب ببقيهب بعمرب براب بدرب بتبعيدب ببهب بسرب بخواهدب ببرد‪.‬ب بدرب بمدت‬
‫طولنی سلطنت رضا شاه‪ ،‬او کامل به دور از سياست و منزوی باقی‬
‫ماند‪.‬ب بدرب ‪،۱۹۴۷‬ب بپسب بازب بردب بليحهب باصلحیب بانتخاباتب بکهب ببهب بمجلس‬
‫پيشنهاد کردهب بود‪،‬ب استعفا داد‪،‬ب به ملکب شخصی خودب در احمد آباد‬
‫رفت و پايان قطعی زندگی سياسی خود را‪ ،‬اعلم کرد‪ .‬اين حوادث‪،‬‬
‫بازتابب بوجودب بخصلتب بايثارب بدرب بمصدقب ببودب بکهب بشايد‪،‬ب بباب بخداشناسی‬
‫شيعی تقويت شد و او را‪ ،‬در موقعيتی قرار داد تا‪ ،‬به جای سازش با‬
‫ظلم و بی عدالتی‪ ،‬رنج آدمی صبور را‪ ،‬انتخاب کند‪.‬‬
‫مصدق تا اواسطب ‪ ، ۱۹۵۲‬با مشکلت بسياری روبرو بود‪ .‬تحريم نفت‬
‫ايران توسط انگليس‪ ،‬اثر ويرانگری بر اقتصاد کشور‪ ،‬داشت‪ .‬او از‬
‫فعاليت عوامل انگليس در تهران‪ ،‬برای سرنگونی دولت خود‪ ،‬اطلع‬
‫داشت‪ .‬برای مدتی‪ ،‬اميدوار بود که با کمک آمريکا‪ ،‬از اين بحران‪،‬‬
‫جان سالم به در برد‪ .‬اما رئيس جمهور ترومن که تحت فشار سنگين‬
‫لندن قرار داشت‪ ،‬کمکی به او نکرد‪ .‬مصدق‪ ،‬درصدد درخواست کمک‬
‫از بانک جهانی‪ ،‬برآمد‪ ،‬اما اين تلش هم‪ ،‬به شکست انجاميد‪ .‬ايرانی‬

‫‪120‬‬
‫ها روز به روز‪ ،‬فقير تر و ناراضی تر می شدند و ائتلف سياسی‬
‫مصدق‪،‬ب بضعيفب بمیب بشد‪.‬ب بدرب بدورهب ببعد‪،‬ب باوب بمیب بتوانستب بدرب بانتظار‬
‫مبارزه با دشمنانی قسم خورده باشد‪.‬‬
‫به هرحال‪ ،‬شايد باور اين که مصدق‪ ،‬واقعا مشتاق رها کردن موقعيت‬
‫رفيعی که در برابر چشمان ايرانی ها و ميليون ها نفر‪ ،‬در اقصی‬
‫نقاط دنيا‪ ،‬بدان رسيده بود‪ ،‬ساده لوحانه باشد‪ .‬او نمی خواست اين‬
‫موقعيت را رها کند‪ ،‬اما تمايل داشت با اين کار‪ ،‬ايرانيان را وادارد تا‬
‫تصميمب ببگيرند‪،‬ب بآياب بواقعاب ببهب باوب ببهب بعنوانب برهبرب بنيازب بدارندب بياب بنه؟‬
‫استعفاء‪ ،‬قماری زيرکانه بود‪.‬‬
‫بيشتر بهار‪ ،‬مصدق‪ ،‬درگير انتخابات مجلس بود‪ .‬او کمترين ترسی از‬
‫رایب بگيریب بآزادانهب بنداشتب بوب ببهب برغمب بمشکلتب بکشور‪،‬ب بهمچنان‪،‬ب ببه‬
‫عنوان يک قهرمان‪ ،‬کامل بمورد تحسين بود‪ .‬اما‪ ،‬رای گيری آزادانه‪،‬‬
‫هدفیب بنبودب بکهب بديگران‪،‬ب ببرایب بآنب ببرنامهب بريزیب بکنند‪.‬ب بپس‪،‬ب بعوامل‬
‫انگليس‪،‬ب برشوهب بدهیب ببهب بنامزدهایب بانتخاباتیب بوب بحکامب بمحلیب براب بدر‬
‫سراسرب بکشور‪،‬ب بشدتب ببخشيدند‪.‬ب بآنهاب باميدوارب ببودندب بمجلسب براب ببا‬
‫نمايندگانی که می بايست به عزل مصدق‪ ،‬رای دهند‪ ،‬اشغال کنند‪.‬‬
‫اين امر کودتايی به نظر می رسيد که ظاهرا از راه های قانونی‪،‬‬
‫صورت می گرفت‪ .‬به دليل وجود مشکلت در شبکه حمل و نقل و‬
‫ارتباطات‪ ،‬تکميل انتخابات‪ ،‬چندين هفته طول کشيد‪ .‬نتايج اوليه در‬
‫شهرهای بزرگ‪ ،‬برای مصدق دلگرم کننده بود‪ .‬در تهران‪ ،‬تمامب ‪۱۲‬‬
‫نامزد جبهه ملی‪ ،‬انتخاب شدند‪ .‬اما نتيجه در ديگر نقاط کشور که‬
‫نحوه رای گيری در آنها‪ ،‬کنترل نمی شد‪ ،‬کامل متفاوت بود‪ ،‬از آنجا که‬
‫مصدقب بايمانب ببیب باندازهب بایب ببهب بمردمب بداشت‪،‬ب بنتايجب بانتخاباتب باوب برا‬
‫مشوشب بنکرد‪.‬ب ببلکه‪،‬ب بوقتیب بنگرانب بشدب بکه‪،‬ب بدرب بآبادانب بوب بديگرب بنقاط‬
‫کشور‪ ،‬که مبارزه انتخاباتی با حرارت دنبال می شد‪ ،‬ناگهان خشونت‬
‫درگرفت‪.‬ب بدستيارانب باش‪،‬ب ببهب باوب بخبرب بدادندب بکه‪،‬ب ببرخیب بازب بنمايندگان‬
‫انتخاب شده‪ ،‬تحت نفوذ مستقيم عوامل انگليسی هستند‪ .‬از آنجا که‬
‫مصدق‪ ،‬برای دفاع از ديگر دعوی حقوقی انگلستان عليه ايران در‬
‫ديوان بين المللی دادگستری‪ ،‬عازم لهه بود‪ ،‬احتمال می داد که غيبت‬
‫او‪ ،‬ممکن است آخرين موانع خدعه های انتخاباتی کشور را‪ ،‬از سر‬
‫راهب بدشمنانب ببردارد‪.‬ب بدرب بژوئن‪،‬ب بپسب بازب بآنکه‪،‬ب ببرندگانب بانتخابات‪،‬ب ‪۸۰‬‬
‫کرسی ازب ‪ ۱۳۶‬بکرسی مجلس را به دست آوردند و مورد تاييد قرار‬
‫گرفتند‪ ،‬هيات دولت‪ ،‬به توقف انتخابات رای داد‪ .‬مصدق در اطلعيه‬
‫ای اظهار کرد" عوامل بيگانه" از مبارزات انتخاباتی‪ ،‬برای بی ثباتی‬
‫ايران‪ ،‬سوء استفاده می کنند و " منافع عاليه ملی کشور‪ ،‬ايجاب می‬
‫کند که انتخابات‪ ،‬تا بازگشت هيات نمايندگی از لهه‪ ،‬متوقف شود‪".‬‬
‫مشروط بر عدم مخالفت صاحبان کرسی مجلس‪ ،‬چنين اقدامی‪ ،‬حق‬
‫قانونی مصدق بود‪ .‬و آنها نيز مخالفت نکردند‪ .‬اين اقدام‪ ،‬دفاع در‬
‫مقابل اخلل بيگانگان محسوب می شد و حتی می توانست‪ ،‬حائز‬
‫مشروعيتب باخلقیب بنيزب بباشد‪،‬ب باماب بباب باعلمب بآن‪،‬ب بباب بتصويرب بچهره‬
‫ناخوشايندیب بازب بمصدق‪،‬ب بمنتقدينب بفرصتب بپيداب بکردندب بتاب باوب براب بفردی‬

‫‪121‬‬
‫غيرمردمی و جاه طلب جلوه دهند‪ .‬مصدق‪ ،‬علوه بر اين چالش‪ ،‬با‬
‫مشکل ديگری روبرو بود که از نظر بيشتر ايرانی ها ضروری تر بود‪.‬‬
‫باب لغزشب بهب بسویب بورشکستگی‪،‬ب دهب هاب هزارب بتن‪،‬ب بشغلب خودب براب بدر‬
‫پاليشگاه آبادان از دست داده بودند‪ .‬اگرچه بسياری از آنان‪ ،‬برنامه‬
‫ملی سازی را درک و با حرارت از آن حمايت می کردند‪ ،‬طبيعتا اميد‬
‫داشتند تا مصدق‪ ،‬راهی برای بازگرداندن آنها به کار‪ ،‬پيدا کند‪ .‬تنها راه‬
‫پيش روی مصدق‪ ،‬فروش نفت بود‪.‬‬
‫طی نيمه های اول ‪ ،۱۹۵۲‬به رغم تحريم اقتصادی اعلم شده توسط‬
‫انگلستان‪،‬ب بنفتکشب بهايیب بازب بآرژانتينب بوب بژاپن‪،‬ب بموفقب بشدندب بتاب براهی‬
‫برای ورود و خروج از بنادر ايران‪ ،‬پيداب کنند‪ .‬نفتکشب های ديگری‪،‬‬
‫چهار هزار تن از نفت آبادان را به ونيز آوردند‪ .‬پس از آنکه‪ ،‬دادگاه‬
‫ايتاليا‪،‬ب باعتراضب بانگليسب براب بنپذيرفت‪،‬ب بوينستونب بچرچيل‪،‬ب بازب باينکه‬
‫ايتاليائیب بهاب بدوستانب بوب بهمب بپيمانانب بحقيریب بهستند‪،‬ب بشکوهب بکرد‪.‬ب ب"او‬
‫دريافت‪ ،‬اگر تحريم اقتصادی به نحو موثری اعمال نشود با شکست‬
‫مواجه خواهد شد‪.‬‬
‫در اواسط ژوئن‪ ،‬کارگران اسکله بندر ماهشهر در خليج فارس‪ ،‬از‬
‫نفتکش رزماری که توسط يک شرکت نفت خصوصی ايتاليايی اجاره‬
‫شده بود‪ ،‬استقبال کردند‪ .‬اين شرکت‪ ،‬مايل بود بيست ميليون تن از‬
‫نفت خام ايران را در طول دهه بعد‪ ،‬از ايران خريداری کند‪ .‬پس‪ ،‬اين‬
‫سفر آزمايشی را برای مبارزه با تحريم اقتصادی انگلستان‪ ،‬ترتيب‬
‫داد‪ .‬اگر رزماری می توانست به سلمت به ايتاليا بازگردد‪ ،‬ممکن بود‪،‬‬
‫تحريم اقتصادی شکسته شود و ايران در مسير بهبودی اقتصادی قرار‬
‫گيرد‪.‬بريتانيا و ايران علوه بر مواجهه در درياهای بين المللی‪ ،‬خود را‬
‫برای درگيری در ديوان بين المللی دادگستری نيز آماده می کردند‪.‬‬
‫انگليسیب بها‪،‬ب بخواستارب باعلمب بحکومتیب ببودندب بکهب بپاليشگاهب بآبادانب بو‬
‫حوزه های نفتی مجاور آن را‪ ،‬قانونا متعلق به آنها بداند‪ .‬اگرچه وکلی‬
‫انگليسی‪ ،‬با بلغت استدلل می کردند‪ ،‬اما با آمدن مصدق‪ ،‬اميد آنها‬
‫بر تسلط بر دادرسی‪ ،‬از ميان رفت‪ .‬مردم در کاخ صلح از او استقبال‬
‫و بيش از اندازه تشويقش کردند و‪ ،‬به گونه ای آهنگين‪ ،‬نام او را‬
‫خواندند‪ .‬در داخل دادگاه‪ ،‬او طی نطق کوتاهی از قضات درخواست‬
‫کرد تا جنبه های اخلقی و سياسی اين پرونده را همچون ابعاد کامل‬
‫قانونی آن در نظر بگيرند‪ .‬مصدق گفت که‪ ،‬ملی سازی شرکت نفت‬
‫انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬تنها پاسخ ممکن به اين وضعيت غيرقابل تحمل بود‪،‬‬
‫زيرا شرکت طی سال ها با کارگران ايرانی‪" ،‬مثل حيوانات وحشي"‬
‫رفتار می کرد و دولت های ايرانی را تحت نفوذ خود می گرفت تا‬
‫اطمينان يابد که می تواند به چپاول گرانبهاترين منبع طبيعی آن ادامه‬
‫دهد‪.‬‬
‫مصدق پس از نطق خود‪ ،‬به هتل بازگشت و مجددا در دادگاه حاضر‬
‫نشد‪.‬ب بادلهب بايران‪،‬ب بطیب بسهب بروزب بتوسطب بگروهیب بازب بوکلیب بايرانیب بو‬
‫هنریب برولينب باستادب بسرشناسب بحقوقب ببينب بالمللیب بوب برئيسب بپيشين‬
‫مجلس سنای بلژيک ارائه شد‪ .‬رولين‪ ،‬بارها و بارها‪ ،‬به بحث اصلی‬

‫‪122‬‬
‫خود بازگشت و اظهار داشت‪ :‬به دليل آنکه‪ ،‬دعوی بين يک کشور و‬
‫يک شرکت خصوصی مطرح است و نه بين دو کشور‪ ،‬دادگاه‪ ،‬فاقد‬
‫صلحيت داوری در مورد اين پرونده است‪.‬‬
‫زمانی که مصدق در هتل بود‪ ،‬مطلع شد که‪ ،‬رزمناوهای انگليسی‪،‬‬
‫رزماری را متوقف و وادار کرده اند تا در بندری در عدن‪ -‬کشور تحت‬
‫الحمايهب بانگليس‪-‬ب بلنگرب ببيندازد‪.‬ب بدرب بدادگاهب بعدن‪،‬ب بوکلیب بانگليسی‬
‫استدلل کردند که شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬مالک قانونی تمام‬
‫نفتب بايرانب باستب بوب ببنابراين‪،‬ب برزماریب بدرب بحالب بحملب بدارايیب بهای‬
‫مسروقه بوده است‪ .‬هرچند‪ ،‬حکم دادگاه‪ ،‬که بدون هيچ تعجبی به نفع‬
‫انگليس بود‪ ،‬برای چند ماه ارائه نشد‪ ،‬اما اخبار توقيف نفتکش های‬
‫حامل نفت ايران‪ ،‬برای ترساندن ديگر مشتريان‪ ،‬کافی بود‪ .‬مصدق‬
‫برای محکوم کردن اين اقدام يک کنفرانس خبری تشکيل داد و طی‬
‫آن‪ ،‬توقيف "رزماري" را نمونه ای واضح از تلش انگليس جهت ايجاد‬
‫محدوديت برای ايران خواند‪ .‬بسياری از اروپايی ها‪ ،‬با او همدردی‬
‫کردند‪ .‬سفير انگليس در تلگرامی به لندن نوشت " به نظر می رسد‪،‬‬
‫دکتر مصدق موفق شده است تا‪ ،‬تاثير مطلوب کلی‪ ،‬از خود در لهه‬
‫به جای بگذارد‪".‬‬
‫توقيف رزماری توسط انگليس‪ ،‬ضربه نابودکننده ای برمصدق و دولت‬
‫او وارد کرد‪ .‬حال ديگر‪ ،‬هيچ شرکت نفتی نمی بايست با ايران معامله‬
‫کند و به همين علت‪ ،‬منبع اصلی درآمد کشور از دست رفت‪ .‬ايران‬
‫در سال ‪ ۴۵ ، ۱۹۵۰‬ميليون دلر از صادرات نفت به دست آورده بود‬
‫که بيش از ‪ ۷۰‬درصد کل درآمدهای حاصل از صادرات بود‪ .‬اين مبلغ‬
‫در سال ‪ ۱۹۵۱‬به نصف‪ ،‬تقليل يافت و در سال ‪ ،۱۹۵۲‬تقريبا به صفر‬
‫رسيد‪.‬‬
‫مصدق گفت که‪ ،‬مبارزه ملت ايران برای حفظ حيثيت ملی‪ ،‬مستلزم‬
‫"ب بمحروميت‪،‬ب بايثارب بوب بوفاداري"ب باست‪.‬ب بهرچندب ببيشترب بمردمب بموافق‬
‫بودند‪ ،‬اما همگی رنج هم کشيدند‪ .‬او‪ ،‬درد آنها را با توسعه صدور‬
‫محصولتب بديگریب بغيرب بازب بنفتب ببهب بويژهب بمنسوجات‪،‬ب بموادب بغذايیب بو‬
‫مذاکره برای قرارداد های معاملت پاياپای با چند کشور‪ ،‬تسکين داد‪.‬‬
‫اگرچهب باينب باقدامات‪،‬ب بمانعب بازب بفروپاشیب بايرانب بگشت‪،‬ب باماب بهيچب بيک‪،‬‬
‫جانشين درآمد حاصل از صدور نفت نشد‪.‬‬
‫انتخابات منافقانه‪ ،‬تشديد تحريم اقتصادی انگليس و دعوی حقوقی در‬
‫ديوان بين المللی دادگستری‪ ،‬همگی‪ ،‬موجب نگرانی و دغدغه خاطر‬
‫مصدق شد‪ ،‬به طوری که در پايان ژوئن از لهه به وطن بازگشت‪ .‬دو‬
‫هفته بعد‪ ،‬در تالر پذيرايی شاه دچار ضعف شد و هفته پس از آن‪ ،‬از‬
‫مقام خود کناره گرفت‪ .‬استعفای او برای شاه و دشمنان انگليسی‬
‫اش‪ ،‬موهبتی الهی بود‪ .‬آنها‪ ،‬اميدوار بودند که با تقلب در مجلس‪،‬‬
‫مانع انتخاب مجدد او شوند‪ .‬و حال او به گونه ای غيرقابل تصور‪ ،‬با‬
‫ترک مقام خود‪ ،‬از روی طيب خاطر‪ ،‬اين کار را برای آنها انجام داده‬
‫بود‪.‬‬

‫‪123‬‬
‫مقاماتب بانگليسی‪،‬ب بکسیب براب بکهب بمايلب ببودند‪،‬ب بجانشينب بمصدقب بشود‪،‬‬
‫انتخاب کرده بودند‪ .‬او‪ ،‬احمد قوام‪ ،‬سياستمدار مکار و هفتاد و دو‬
‫سالهب ببودب بکهب بدرب باواسطب بسالب بهایب ‪ ۱۹۴۰‬ببهب بعنوانب بنخستب بوزير‬
‫خدمت کرده بود‪ .‬روبين زاينر‪ ،‬محقق و جاسوس انگليس در تهران‬
‫گزارش داد" احمد قوام‪ ،‬مايل به همکاری نزديک با انگليس و حفظ‬
‫منافع مشروع آنها‪ ،‬در ايران است‪ ...‬او‪ ،‬شديدا نفوذ انگيس را بر‬
‫ايران‪ ،‬به نفوذ آمريکايی ها( که از نظر ايران او‪ ،‬احمق و بدون تجربه‬
‫اند) يا نفوذ روس ها که دشمنان واقعی ايران هستند‪،‬ب ترجيحب می‬
‫دهد‪".‬‬
‫در ابتدا‪ ،‬شاه از حمايت قوام‪ ،‬اکراهب داشت‪ .‬تجربهب اش با مصدق‬
‫حاکی از شکست وی در برابر نخست وزيران قدرتمند بود و از اين‬
‫رو‪ ،‬در جستجوی فردی ضعيف و انعطاف پذير بود‪ .‬قوام‪ ،‬هيچ يک از‬
‫اين دو ويژگی را نداشت‪ .‬با وجود اين‪ ،‬انگليسی ها بر انتخاب قوام‪،‬‬
‫پافشاریب بکردند‪.‬ب بساعاتیب بپسب بازب بتسليمب باستعفایب بمصدقب بدرب ‪۱۷‬‬
‫جولی‪ ،‬شاه در اين فکر بود که چه اقدامی کند‪ .‬گروهی ‪ ۴۰‬نفره از‬
‫اعضایب بمجلس‪،‬ب بکهب بطرفدارب بانگليسب ببودند‪،‬ب بتشکيلب بجلسهب بدادندب بو‬
‫قوامب براب بنامزدب بنخستب بوزيریب بکردند‪.‬ب ببيستب بوب بهفتب بنفرب بديگر‪،‬ب بدر‬
‫همانب بنزديکیب بهاب بگردب بآمدندب بتاب بوفاداریب بجاودانهب بخودب براب بنسبتب ببه‬
‫مصدق‪ ،‬تنها شخصيتی که توانايی اداره ايران را " در اين لحظات‬
‫خطير تاريخ کشور" داشت‪ ،‬اعلم کنند‪.‬‬
‫شاه بنابه عادت‪ ،‬هميشگی در پايان‪ ،‬در مقابل فشار انگليس به زانو‬
‫درآمدب بوب بباب باينب بباورب باحمقانهب بکهب باختيارب بقطعیب بکسبب بکردهب باست‪،‬‬
‫نخست وزيری قوام را پذيرفت‪ .‬قوام‪ ،‬با اعلم اين که‪ ،‬زمان مکافات‬
‫فرا رسيده است‪ ،‬شروع به صدور اعلنيه ای تند کرد‪ .‬او‪ ،‬مصدق را‪،‬‬
‫به خاطر شکست در حل بحران نفت و شروع " مبارزه ای گسترده‬
‫عليه يک دولت خارجي" تحقير کرد‪ .‬و به صراحت گفت که‪ ،‬ايران در‬
‫مسير تغيير قرار دارد‪ .‬در اولين بيانيه خود‪ ،‬به عنوان نخست وزير‪،‬‬
‫اعلم کرد که " اين ناخدا را‪ ،‬سياستی ديگر است" و هرکس که با‬
‫سياست های جديد او مخالفت کند‪ ،‬دستگير و " به دستان بی عاطفه‬
‫و بی رحم قانون" سپرده می شود‪.‬‬
‫بسياری از ايرانيان‪ ،‬قبل از شنيدن بيانيه قوام از راديو‪ ،‬نمی دانستند‬
‫که مصدق‪ ،‬واقعا فاقد قدرت است‪ .‬مردم به خيابان های تهران و‬
‫ديگر شهرها‪ ،‬سرازير شدند و آواز " يا مرگ يا مصدق" سر دادند‪.‬‬
‫قوام‪ ،‬به پليس دستور حمله و سرکوب داد‪ ،‬اما بسياری از افسران‪،‬‬
‫زير بار نرفتند‪ ،‬حتی برخی به اعتراض کنندگان پيوستند و با شادی‬
‫آنها را در آغوش گرفتند‪.‬‬
‫اين جوش و خروش خودانگيخته‪ ،‬بيش از هر چيز‪ ،‬ابراز حمايت از‬
‫تصميم مصدق‪ ،‬جهت رويارويی با شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران بود‪.‬‬
‫بسياری از ايرانی ها‪ ،‬به خاطر تعهدش نسبت به اصلحات اجتماعی‪،‬‬
‫جذب او شدند‪ .‬مصدق‪ ،‬دهقانان را از کار اجباری بر روی زمين های‬
‫مالکين آزاد کرد‪ ،‬به کارخانه داران دستور داد تا به کارگران بيمار يا‬

‫‪124‬‬
‫مجروح‪ ،‬مقرری بپردازند‪ ،‬يک نظام پرداخت خسارت بيکاری برقرار‬
‫کرد‪،‬ب ‪ ۲۰‬بدرصدب بازب بدرآمدب بمالکانب براب ببهب بصورتب باجارهب بدريافتب بوب ببا‬
‫گذاشتن آن در يک صندوق‪ ،‬آن را صرف طرح های توسعه‪ ،‬همچون‬
‫کنترل آفت‪ ،‬مسکن روستايی و حمام های عمومی کرد‪ .‬او‪ ،‬از حقوق‬
‫زنان دفاع و از آزادی مذهب‪ ،‬حمايت کرد‪ .‬به دادگاه ها و دانشگاه ها‬
‫اجازه داد تا آزادانه عمل کنند‪ .‬مصدق‪ ،‬حتی از سوی دشمنان خود‪ ،‬به‬
‫عنوان فردی بی نهايت درستکار و شريف و مقاوم در برابر فساد‬
‫حاکم بر سياست های ايران‪ ،‬شناخته می شد‪ .‬چشم انداز از دست‬
‫دادنب باو‪،‬ب بآنب بهمب بچنينب بناگهانیب بوب بجايگزينیب بحکومتیب بکهب بآشکاراب باز‬
‫سویب بيگانگانب حمايتب میب شد‪،‬ب بيشب ازب تحمل مردم بهب پاب خاسته‬
‫کشور بود‪.‬‬
‫درب ‪ ۲۱‬بجولی‪ ،‬رهبران جبهه ملی از مردم خواستند‪ ،‬تا برای نشان‬
‫دادن مخالفت با قوام و حمايت از مصدق " تنها گزينه مردمی برای‬
‫رهبری مبارزه ملي" دست به يک اعتصاب عمومی بزنند‪ .‬در عرض‬
‫چند ساعت‪ ،‬بخش عمده ای از کشور فلج شد‪ .‬آيت الله کاشانی که‬
‫اطلع يافته بود‪ ،‬قوام‪ ،‬نقشه دستگيری او را دارد‪ ،‬با صدور فتوايی که‬
‫آن را " جهاد مقدس عليه امپرياليست ها" خواند‪ ،‬به سربازان دستور‬
‫داد تا به شورش بپيوندند‪ .‬مبارزان حزب توده‪ ،‬که هنوز از قوام به‬
‫خاطر طراحی عقب نشينی سربازان اتحاد جماهير شوروی در ‪۱۹۴۷‬‬
‫ازب بآذربايجان‪،‬ب بخشمگينب ببودند‪،‬ب بباب بفريادب ب"ب بمرگب ببرب بشاه‪،‬ب بماب بيک‬
‫جمهوری خلقی می خواهيم!" مشتاقانه به نزاع پيوستند‪.‬‬
‫قوام و شاه غافلگير از اين شورش‪ ،‬با احضار واحدهای ارتشی نخبه‪،‬‬
‫بهب بآنب بپاسخب بدادند‪.‬ب بسربازانب بدرب بچندب بنقطهب بتهران‪،‬ب ببهب بسوی‬
‫تظاهرکنندگان آتش گشودند‪ .‬ده ها تن کشته شدند‪ .‬افسران جوان‬
‫ارتش‪ ،‬بيزار از اين خونريزی‪ ،‬از تمرد سخن گفتند‪ .‬شاه کامل کنترل‬
‫اوضاع را از دست داد‪ .‬تنها انتخاب او‪ ،‬درخواست استعفای قوام بود‪.‬‬
‫قوامب بدرب بساعتب بچهارب ببعدازظهر‪،‬ب باستعفایب بخودب براب بتقديمب بکرد‪.‬ب ببه‬
‫محض دريافت آن‪ ،‬شاه به دنبال مصدق فرستاد‪.‬‬
‫ملقات آنها‪ ،‬برخلف انتظار‪ ،‬دوستانه بود‪ .‬شاه گفت‪ :‬اگر مصدق‪،‬‬
‫هنوز خواهان دوام سلطنت است‪ ،‬آمادگی دارد تا وی را به عنوان‬
‫نخستب بوزيرب ببپذيردب بوب باختيارب بوزارتب بجنگب براب ببهب باوب بدهد‪.‬ب بمصدق‪،‬‬
‫اطمينانب بدادب بکهب بچنينب بمیب بخواهدب بوب بالبتهب ببديهیب باستب بکهب بشاهان‬
‫بايستی‪ ،‬تفوق رهبران منتخب را بپذيرند‪.‬‬
‫او به شاه گفت‪ :‬اگر با نيروهای ملی گرا و آزاديخواه همکاری می‬
‫کرديد‪ ،‬می توانستيد به عنوان پادشاهی بسيار محبوب نام خود را در‬
‫تاريخ ثبت کنيد‪.‬‬
‫مجلس روز بعد‪ ،‬با اکثريت آراء به انتخاب مجدد مصدق به عنوان‬
‫نخست وزير‪ ،‬رای داد‪ .‬دوره قوام تنها چهار روز دوام آورد‪ .‬سقوط او‬
‫به " دوشنبه خونين"‪ ،‬پيروزی بزرگ و غيرقابل تصوری‪ ،‬برا ی ملی‬
‫گرايان ايران وبرای مصدق‪ ،‬حتی مهم تر از پيروزی شخصی او بود‪.‬‬

‫‪125‬‬
‫مصدق بدون ايراد حتی يک سخنرانی و يا تهييج مردم از خانه‪ ،‬توسط‬
‫ملتی سپاسگزار‪ ،‬به قدرت بازگشته بود‪.‬‬
‫روز بعد‪ ،‬خبر هيجان انگيز ديگری با خود به ارمغان آورد‪ .‬ديوان بين‬
‫المللیب بدادگستری‪،‬ب بباب بامتناعب بازب بکشاندهب بشدنب ببهب بمنازعهب بنفت‪،‬‬
‫اعتراضب بانگليسب براب بردب بکردهب ببود‪.‬ب بدرب بلندن‪،‬ب بعنوانب بديلیب باکسپرس‬
‫چنين بود " روز پيروزی مصدق" به واقع‪ ،‬همين بود و شايد بسيار‬
‫بيشتر از اين‪.‬‬
‫حمايت از مصدق‪ ،‬چنان گسترده و عميق بود که اگر می خواست‪،‬‬
‫می توانست شاه را برکنار و پايان سلسله پهلوی را اعلم کند و يک‬
‫جمهوری به رياست خود تشکيل دهد‪ .‬اما در عوض‪ ،‬او پيغام دوستانه‬
‫ای برای شاه فرستاد‪ ،‬قرآنی همراه با يک دست نوشته" مرا‪ ،‬دشمن‬
‫قرآنب ببدانيدب باگر‪،‬ب باقدامیب ببرخلفب بقانونب باساسیب بانجامب بدهمب بياب بدر‬
‫شرايطیب بکهب بديگرانب بدرب بصددب بلغوب بقانونب باساسیب بياب بتغييرب بشکل‬
‫حکومت کشورمان هستند‪ ،‬رياست جمهوری با بپذيرم‪".‬‬
‫اين چرخش حوادث‪ ،‬برای انگليس‪ ،‬عقب نشينی بسيار نااميد کننده‬
‫ای بود‪ .‬فقط در يک هفته‪ ،‬آنها از توطئه ای مبهم به پيروزی چشمگير‬
‫و سپس‪ ،‬به شکستی تمام عيار‪ ،‬رسيده بودند‪ .‬با اين وجود و با در‬
‫معرضب بخطرب بقرارب بگرفتنب بهمهب بمنافعب بخود‪،‬ب ببراب بیب بناب باميدیب باصل‪،‬‬
‫آمادگی نداشتند‪ .‬در عوض‪ ،‬شروع به مرور دقيق خطاهای صورت‬
‫گرفته‪ ،‬کردند و نتيجه گرفتند که مرتکب چندين اشتباه شده بودند‪.‬‬
‫افسران اطلعاتی و جاسوسی انگليس‪،‬ب بخش عمدهب ای از برنامه‬
‫ريزی و اجرا را به ايرانی ها سپرده و به جای اعتماد به يک افسر‬
‫نظامی‪،‬ب به قوام که يکب غيرنظامی بود‪ ،‬اعتماد کردهب بودند‪ .‬شايد‪،‬‬
‫مهم ترين اشتباه اين بود که‪ ،‬به تنهايی و بدون کمک آمريکا‪ ،‬اقدام‬
‫کردند ‪ .‬ببا ر ببعد‪-‬ب آنهاب تصميمب گرفتندب بکه ببا ر ببعدی‪،‬ب ببايدب بوجودب بداشته‬
‫باشد‪ -‬اين اشتباهات را تکرار نخواهند کرد‪.‬‬
‫دوربعدی توطئه چينی انگليس‪ ،‬با مجموعه ای از تلگرام های حکيمانه‬
‫جرج ميدلتون‪ ،‬کاردار سفارت انگليس در تهران‪ ،‬که در روزهای پس‬
‫از قيام جولی نوشت‪ ،‬شکل گرفت‪ .‬ميدلتون‪ ،‬قيام را " نقطه عطفی‬
‫در تاريخ ايران" توصيف کرده بود‪ ،‬چرا که با ظهور يک نيروی سياسی‬
‫جديد‪ ،‬يعنی عوام‪ ،‬متمايز شده بود‪ .‬طرح انگليس‪ ،‬به خاطر دخالت‬
‫عوام‪ ،‬شکست خورده بود‪ .‬بنابراين دفعه بعد‪ ،‬انگليس بايد عوام را‪،‬‬
‫در کنار خود داشته باشد‪.‬‬
‫ميدلتون مشاهده کرده بود که در طول قيام‪ ،‬تعداد قابل قبولی از‬
‫افسران ارتش نسبت به مصدق‪ ،‬وفاداری کمتری نشان داده اند‪ .‬در‬
‫شرايط مناسب‪ ،‬ممکن بود آنها به شورش بعدی بپيوندند‪ ،‬اما می‬
‫بايست توسط افسری که به او اعتماد دارند و او را تحسين می کنند‪،‬‬
‫تجديد سازمان بيابند‪ .‬ميدلتون‪ ،‬تيمسار زاهدی وزيرکشور سابق دولت‬
‫مصدق‪ ،‬را پيشنهاد کرد‪.‬‬
‫هرچند انتخاب جالبی بود اما اصل مطلوب نبود‪ .‬نيويورک تايمز او را‬
‫چنين توصيف کرد " يک ولگرد وقت گذران با علقه فراوان به قمار و‬

‫‪126‬‬
‫زنان زيبا" که با اين حال از ديگران بهتر بود‪ .‬زاهدی‪ ،‬بيشتر عمر خود‬
‫راب بدرب بلباسب بنظامیب بگذراندهب ببودب بوب بتقريباب بباب بتمامب بافسرانب بايرانی‪،‬‬
‫آشنايی داشت‪.‬‬
‫اوب بدرب ببيستب بوب بسهب بسالگیب ببهب بعنوانب بفرماندهب بگروهان‪،‬ب برهبری‬
‫سربازان را‪ ،‬در نبرد اعضای قبايل شورشی در استان های شمالی‬
‫کشور‪،‬ب ببهب بعهدهب بگرفت‪.‬ب بدوب بسالب ببعد‪،‬ب برضاب بشاه‪،‬ب باوب براب ببهب بدرجه‬
‫سرتيپیب بارتقاءب بدادب بوب بتحتب بتاثيرب بوفاداریب بو بوظيفهب بشناسیب باو‪،‬ب بدر‬
‫‪ ۱۹۲۶‬باو را‪ ،‬استاندار خوزستان‪ -‬استانی که پاليشگاه آبادان در آن‬
‫قرار داشت‪ -‬در ‪ ۱۹۳۲‬رئيس پليس تهران و در ‪ ۱۹۴۱‬فرمانده پادگان‬
‫مهم اصفهان کرد‪.‬‬
‫زاهدی با رضا شاه‪ ،‬در مورد آنچه ايران نياز داشت‪ ،‬هم عقيده بود‪.‬‬
‫هر دو سربازانی شجاع‪ ،‬قوی‪ ،‬سختگير و جاه طلب بودند‪ .‬با آغاز‬
‫جنگ دوم جهانی‪ ،‬هر دو‪ ،‬درصدد کمک به آلمان بودند‪ .‬انگليسی ها‬
‫پس از خلع رضا شاه و وادار به جلی وطن‪ ،‬توجه خود را معطوف‬
‫زاهدی کردند‪ .‬آنها‪ ،‬زاهدی را فردی سودجو که مبالغ کلنی از احتکار‬
‫غلت به دست می آورد‪ ،‬تشخيص دادند‪ .‬اگر به خاطر ارتباط نزديک‬
‫زاهدی به جاسوسان آلمانی نبود‪ ،‬آنها او را به حال خود می گذاشتند‬
‫ولی وقتی پی بردند که زاهدی همزمان با حمله احتمالی آلمان‪ ،‬در‬
‫حالب سازمانده ی بيک بشورشب قبيلهب بایب است‪،‬ب تصميمب گرفتند‪،‬ب وارد‬
‫عملب بشوند‪.‬ب بدرب بسپتامبربب ‪،۱۹۴۲‬ب بافسرانب بارشدب بسازمانب بمخفی‬
‫اطلعاتی و جاسوسی‪ ،‬جاسوس مشهور‪ ،‬فيتز روی مک لين را که‬
‫شاهکارهايشب باوب براب ببهب بميادينب بنبردب بمخفيانهب بازب بتريپولیب بتاب بتاشکند‪،‬‬
‫علقمند کرده بود‪ ،‬به جلسه ای در لندن‪ ،‬فرا خواندند‪ .‬آنها به او گفتند‬
‫که می خواهند زاهدی ربوده شد‪ .‬مک لين بعدها نوشت " آنها تصميم‬
‫گيری در مورد چگونگی انجام کار را" به شرط آنکه او را زنده و آرام‬
‫وب بیب بسروصداب ببدزدم‪،‬ب بهب بعهدهب منب گذاشتندب "ب سادهب ترينب بروش‪،‬‬
‫ربودن زاهدی از منزلش بود‪ .‬اما وقتی مک لين به اصفهان رسيد‪ ،‬پی‬
‫برد که خانه او کامل بتحت مراقبت است‪ .‬فکر بعدی‪ ،‬ربودن او‪ ،‬از‬
‫اتومبيلش بود‪ .‬اين بار هم معلوم شد که اين کار به دليل شديد بودن‬
‫امنيت نظامی‪ ،‬عملی نيست‪ .‬مک لين تصميم گرفت تا با طرح نقشه‬
‫ای‪ ،‬حضورا به زاهدی معرفی شود‪.‬‬
‫او نقشه اش را با پيام رمز‪ ،‬به لندن مخابره کرد‪ .‬طی اين نقشه‪ ،‬مک‬
‫لين خود را سرتيپ ارتش انگليس و مستقر در بغداد وانمود و تقاضا‬
‫می کرد تا برای ادای احترام‪ ،‬با يک يا دو تن از شخصيت های کاردان‬
‫وب بمدبر‪،‬ب ببهب بحضورب بزاهدیب ببرسد‪.‬ب بزمانیب بکهب بباب بتيمسار‪،‬ب بتنهاب بشدب ببا‬
‫کشيدن اسلحه او را وادار کند تا به اتومبيلی که منتظر است‪ ،‬برود‪.‬‬
‫دسته ای از پياده نظام می بايست " در شرايطی که کارها به خوبی‬
‫پيشب بنرفت‪،‬ب ببرایب بکمک"ب بدرب بهمانب بحوالیب بمنتظرب بباشند‪.‬ب بمقامات‬
‫مافوق‪ ،‬هرچه را که در خواست کرد‪ ،‬در اختيار او‪ ،‬قرار دادند‪ ،‬حتی‬
‫اجازه‪ ،‬کشتن زاهدی را در صورت لزوم‪ ،‬زيرا در آن موقعيت نمی‬
‫بايستب بتسليمب بشوندب بوب بهيچب بکسب بتحتب بهيچب بشرايطیب بمجازب بنبود‪،‬‬

‫‪127‬‬
‫وانمودب بکندب بکهب بيکب بسرتيپب بانگليسیب باست‪.‬ب بدرب بصورتب بنياز‪،‬ب بيک‬
‫سرتيپ واقعی در دسترس قرار می گرفت‪ .‬مک لين به قم‪ ،‬در ‪۱۵۰‬‬
‫مايلیب باصفهانب بسفرکرد‪،‬ب بجايیب بکهب بفرماندهب بمحلیب بانگليسب بدستور‬
‫داشت‪ ،‬تا هرچه را نياز دارد در اختيارش قرار دهد‪.‬او به گروه هائی‬
‫سرباز نياز داشت و پس از آن که‪ ،‬اجازه داد تا بفهمند‪ ،‬برای عمليات‬
‫تکاوریب بسيجب بمیب شوند‪،‬ب ببدونب مشکل‪،‬ب بآنه ا براب گردب بآورد ‪ .‬بد ر بقلعه‬
‫مخروبهب بایب بنزديکب ببيابان‪،‬ب بمکب بلينب بوب بافرادش‪،‬ب بچندينب بروز‪،‬ب بتمرين‬
‫کردند‪.‬ب بسپس‪،‬ب بروزب بقبلب بازب بآدمب بربايی‪،‬ب برهسپارب باصفهانب بشدند‪.‬ب بيک‬
‫سرتيپ واقعی‪ ،‬ازسوی کنسولگری انگليس در قم " افسر برجسته‬
‫ای که روحيه فرمانبرداری او‪ ،‬انگيزه پذيرش حضور در نقشی نسبتا‬
‫مبهم در اين عمليات بود"‪ ،‬با او همراه شد‪.‬‬
‫مقدماتب بملقاتب بباب بتيمسارب بزاهدی‪،‬ب بتکميلب بشد‪.‬ب بمکب بلينب بسوارب ببر‬
‫اتومبيلی که پرچم بزرگ ملی انگستان‪ ،‬بر فراز آن در اهتراز بود‪ ،‬از‬
‫راه رسيد‪ .‬نگهبان در ورودی‪ ،‬در حال گفتگويی جدی با يک مامور‬
‫انگليسي‪ -‬از اعضای گروه مک لين – بود و هنگام عبور مک لين‪ ،‬فقط‬
‫لحظهب بایب ببهب اوب نگاهب کرد‪.‬ب سربازانیب کهب بمکب لين‪،‬ب بهفتهب گذشتهب را‬
‫صرف آموزش آنها کرده بودند‪ ،‬زير پوشش برزنتی عقب دو کاميون‬
‫پارک شده در آن حوالی‪ ،‬منتظر بودند‪ .‬مک لين وارد ستاد فرماندهی‬
‫شد‪:‬‬
‫وقتیب بدقايقب ببعد‪،‬ب بتيمسارب بزاهدی‪،‬ب بشيکب بوآراسته‪،‬ب بدرب بلباسب بنظامی‬
‫چسبان و خاکستری و چکمه های براق‪ ،‬وارد اتاق شد‪ ،‬خود را با لوله‬
‫کلت اتوماتيک من روبرو ديد‪ .‬طولنی کردن عمليات‪ ،‬سودی نداشت‬
‫و حتی ممکن بود به سهولت‪ ،‬نگران کننده شود‪ .‬من‪ ،‬بی درنگ از‬
‫تيمسار خواستم‪ ،‬تا دستهايش را بال برد و به او اطلع دادم که حکم‬
‫دستگيری اش را دارم؛ اگر بخواهد کمترين سروصدايی کند يا دست‬
‫به مقاومت بزند‪ ،‬کشته خواهد شد‪...‬سپس اسلحه اش را گرفتم و او‬
‫را‪ ،‬از ميان پنجره به داخل اتومبيلی که با موتور روشن‪ ،‬در بيرون‬
‫منتظر بود‪ ،‬هل دادم‪...‬با رسيدن به محلی در بيابان‪ ،‬که شب قبل را‬
‫درآنب بسپریب بکردهب ببوديم‪،‬ب بزندانیب براب ببهب بيکب بافسرب بوب بششب بسرباز‪،‬‬
‫تحويل دادم‪ .‬آنها آماده بودند تا او را با اتومبيل‪ ،‬به نزديک ترين محلی‬
‫کهب بيکب بهواپيما‪،‬ب بمنتظرب ببودنب باوب ببهب بفلسطينب ببود‪،‬ب بببرند‪...‬ب بدرب باتاق‬
‫خواب تيمسار‪ ،‬مجموعه ای از اسلحه های اتوماتيک ساخت آلمان‪،‬‬
‫تعدادی لباس زير ابريشمی‪ ،‬کمی ترياک (و) يک آلبوم عکس‪ ،‬از زنان‬
‫روسپی اصفهان پيدا کردم‪.‬‬
‫زاهدی بقيه ايام جنگ را‪ ،‬درزندان اردوگاه انگليس گذراند‪ .‬او‪ ،‬پس از‬
‫آزادی‪،‬ب بگويیب بکهب باتفاقیب بنيفتادهب باست‪،‬ب بکارب بخودب برا‪،‬ب بازب بسرگرفت‪.‬‬
‫مدتیب ببهب بعنوانب بفرماندهب بنظامیب بدرب باستانب بفارس‪،‬ب بخدمتب بکردب بو‬
‫سپس به شغل قبلی خود‪،‬ب رئيس پليس تهران‪ ،‬بازگشت‪ .‬در سال‬
‫‪ ،۱۹۵۰‬محمد رضا شاه او را به عضويت مجلس سنا منصوب و سال‬
‫بعد‪ ،‬مصدق را متقاعد کرد تا او را‪ ،‬به عنوان وزير کشور‪ ،‬انتخاب‬
‫کند‪ .‬از آنجا که زاهدی‪ ،‬دستور کشتار شورشگرانی را که به ديدار‬

‫‪128‬‬
‫آورل هريمن از ايران‪ ،‬اعتراض کردند‪ ،‬صادر کرده بود‪ .‬مصدق‪ ،‬پس‬
‫از چند ماه‪ ،‬او را برکنار کرد‪ .‬هرچند زاهدی‪ ،‬بعدها اصل بدر ارتش‬
‫حضور نداشت‪ ،‬اما رئيس کانون افسران بازنشسته شده بود‪ .‬اعضای‬
‫اين کانون را عمدتا کسانی تشکيل می دادند که مصدق آنها را اخراج‬
‫کردهب ببودب بوب بآنهاب ببرایب بانتقامب بگيری‪،‬ب باشتياقب بداشتند‪.‬ب بشجاعتب بو‬
‫سنگدلی معروف زاهدی و همراهی اين گروه‪ ،‬انگليس را برآن داشت‬
‫تا او را به عنوان رهبر دست نشانده کودتای خود‪ ،‬انتخاب کنند‪ .‬آنها‬
‫علقمند بودند تا زاهدی‪ ،‬خاطره ناخوشايند گذشته را فراموش کند و‬
‫او هم چنين کرد‪.‬‬
‫هسته اصلی توطئه عليه مصدق‪ ،‬که هرگز تغيير نکرد‪ ،‬پيشنهاد مطرح‬
‫شده در تلگرام های جرج ميدلتون يعنی – ائتلف عوام و زاهدی بود‬
‫به هر حال‪ ،‬انگليس برای شروع جدی برنامه ريزی مجبور به جلب‬
‫همکاریب بآمريکاب ببود‪.‬ب بنخستب بوزيرب بچرچيل‪،‬ب بکهب ببهب بگفتهب بيکیب باز‬
‫جاسوسان خارجی خود" از عمليات مهيج لذت می برد و هيچ ارزشی‬
‫برای سياستمداران بزدل‪ ،‬قائل نبود"‪ ،‬نيمه دوم سال ‪ ۱۹۵۳‬را‪ ،‬صرف‬
‫تلش برای کسب مساعدت رئيس جمهور ترومن کرد‪.‬‬
‫در ماه آگوست‪ ،‬مصدق‪ ،‬مدير يک شرکت نفتی آمريکايی را‪ ،‬برای‬
‫بازديد از ايران دعوت کرد‪ .‬ترومن‪ ،‬اين بازديد را فرصت خوبی تلقی‬
‫و از آن حمايت کرد‪ .‬اما چرچيل با اطلع از آن‪ ،‬بسيار نگران شد‪ .‬او‬
‫اعتراضب بکردب بکهب ببرقراریب بهرب برابطهب بدوستانهب بایب بازب بسویب بايالت‬
‫متحده‪ ،‬مبارزه آنها برای منزوی کردن مصدق را‪ ،‬تضعيف می کند‪ .‬او‬
‫به ترومن يادآوری کرد‪ ،‬با توجه به حمايت انگليس از امريکا در کره‪،‬‬
‫به حق خواستار " اتحاد انگليسي‪ -‬آمريکايي" عليه ايران است‪.‬‬
‫هيچ چيز مهمی از ماموريت جونز حاصل نشد‪ ،‬اما اين امر‪ ،‬ترومن يا‬
‫مشاوران ارشد او را‪ ،‬از اظهار تمايل برای تقاضای سازش با مصدق‬
‫متزلزل نکرد‪ .‬به گفته آچسن‪ ،‬آنها نتيجه گرفتند " انگليسی ها بسيار‬
‫کارشکنب بوب بمصممب ببهب باتخاذب بسياستب بحکومتب بياب بويرانیب بدرب بايران‬
‫هستند بنا براين يا بايد با تمام نيرو به سوی سياستی مستقل‪ ،‬حرکت‬
‫کرد و يا خطر ناپديد شدن ايران‪ ،‬پشت پرده آهنين را پذيرفت‪ ".‬از‬
‫آنجا که به نظر ترومن می رسيد‪ ،‬ملی شدن نفت نزد ايرانيان" هم‬
‫چون قرآن قداست يافته است"‪ ،‬به اصرار از چرچيل خواست تا آن‬
‫را به عنوان يک واقعيت بپذيرد و هشدار داد که‪ ،‬ادامه مقاومت در‬
‫مقابل آن‪ ،‬می تواند موجب آشوب شود‪ ،‬ايران را به دامان کمونيسم‬
‫بيندازد و فاجعه ای برای جهان آزاد بيافريند‪.‬‬
‫چرچيل در پاسخ به ترومن پيشنهاد کرد تا تلگرام مشترک و محرمانه‬
‫ای برای مصدق ارسال کنند‪ .‬او‪ ،‬پيش نويسی تهيه کرد که هرچند‬
‫لحن دوستانه داشت اما فقط‪ ،‬تکرار پيشنهادهای قبلی انگليس در‬
‫قالبی تازه بود‪ .‬ترومن آن را امضا نکرد‪ .‬با اين حال چرچيل با عزم‬
‫راسخ‪ ،‬بحث خود را مبنی بر اين که بريتانيا و ايالت متحده بايد عليه‬
‫مصدق " با هم پيش روند" ادامه داد و به ترومن گفت" من درک نمی‬

‫‪129‬‬
‫کنم‪ ،‬چرا دو نفر که در پی انجام کاری درست و مشروع هستند‪ ،‬نبايد‬
‫عليه نفر سومی که زورگويی می کند‪ ،‬متحد شوند‪".‬‬
‫سرانجام ترومن موافقت کرد تا نسخه تعديل شده نامه چرچيل را‬
‫امضاء کند‪ .‬آنها از مصدق‪ ،‬دو کاری را خواستند که او سوگند خورده‬
‫بود‪،‬ب بهرگزب بانجامب بندهد‪:‬ب باجازهب ببازگشتب بشرکتب بانگليس‪-‬ب بايرانب ببه‬
‫موقعيتب بقبلیب بخودب بدرب بايرانب بوب بپذيرشب بحکميتب بديوانب ببينب بالمللی‬
‫دادگستریب ببراساسب بموقعيتب بشرکت‪،‬ب بقبلب بازب بآنکهب بملیب بشود‪.‬ب بدر‬
‫صورتب بتمکينب بمصدق‪،‬ب ببريتانياب ببهب بتحريمب باقتصادیب بپايانب بمیب بدادب بو‬
‫ايالت متحده نيز‪ ۱۰ ،‬ميليون دلر به ايران کمک می کرد‪.‬‬
‫چند روز پس از دريافت نامه‪ ،‬مصدق از سر استهزاء آن را‪ ،‬برای‬
‫مجلس قرائت کرد و گفت‪ :‬اين يک توهين است‪ ،‬زيرا از درک اين‬
‫مطلب که " شرکت سابق" سرانجام و به طور قطعی ملی شده‪،‬‬
‫عاجز است‪ .‬پيشنهاد کمک را‪ ،‬از آنجا که "رنگ و بوی صدق را دارد" و‬
‫ايرانب بخواستارب بآنب بنيست‪،‬ب بردب بکرد‪.‬ب بباب بشروعب بتحسينب بوب بتشويق‬
‫نمايندگان‪ ،‬مصدق اعلم کرد‪ ،‬بريتانيا " طی قرن ها به غارت و چپاول‬
‫ملل فقير عادت کرده است" و ايران بيش از اين‪ ،‬چنين " شرايط‬
‫ظالمانهب باي"ب براب بنمیب بپذيرد‪.‬ب بوی‪،‬ب بباب ببيانب باينب بنتيجهب باخلقیب بکهب ب"‬
‫اطاعت از قانون و رعايت حقوق ضعيفان‪ ،‬نه تنها بی ارزش نيست‬
‫بلکه‪ ،‬شان و حيثيت صاحبان قدرت را به شدت اعتلء می بخشد" به‬
‫سخنان اش خاتمه داد‪.‬‬
‫پس از آن‪ ،‬مصدق‪ ،‬موفق به کسب حمايت مجلس از ضد پيشنهاد‬
‫مورد تقاضای خود شد‪ .‬ايران ميانجيگری ديوان بين المللی دادگستری‬
‫را نمی پذيرد‪ ،‬مگر به دو شرط‪ :‬اول‪ ،‬ديوان بين المللی دادگستری در‬
‫مورد اين دعوی‪ ،‬می بايست بر اساس قانون ايران يا " هرقانونی در‬
‫هر کشوری که صنايع خود را در شرايط مشابه‪ ،‬ملی کرده است‪".‬‬
‫تصميمب ببگيرد‪.‬ب بدوم‪،‬ب باگرب بقرارب باستب بکهب بانگليس‪،‬ب بتقاضایب بجبران‬
‫خسارتب بکند‪،‬ب بايرانب بهمب ببايدب بمجازب ببهب بطرحب بدعویب بمتقابلب ببرای‬
‫درآمدهای از دست رفته خود باشد‪.‬‬
‫اين شرايط‪ ،‬برای نگران کردن چرچيل‪ ،‬به اندازه کافی معقول بود‪.‬‬
‫درهفته های بعد‪ ،‬او طی تلگرام هايی که برای ترومن ارسال می‬
‫کرد‪ ،‬مصرا از او می خواست تا در مقابل‪ ،‬وسوسه مذاکره‪ ،‬تسليم‬
‫نشود‪ ".‬با اطمينان از اينکه‪ ،‬دراين مقطع حساس‪ ،‬بيش از اين نمی‬
‫توان به منازعه ادامه داد" و در يکی از اين تلگرام ها‪ ،‬پافشاری کرد‬
‫که " اگر مصدق با همکاری مستمر ترومن و چرچيل روبرو شود‪ ،‬به‬
‫شرايط منطقی‪ ،‬تن خواهد داد‪".‬‬
‫در حالی که‪ ،‬اين تلگرام ها از فراز آتلنتيک‪ ،‬مخابره می شدند‪ ،‬آنتونی‬
‫ادن‪ ،‬وزير امور خارجه چرچيل‪ ،‬اخبار اميدوارکننده ای از سفارت خود‬
‫در تهران دريافت می کرد‪ .‬تيمسار زاهدی ثابت کرده بود که شديدا‬
‫مايل به برقراری رابطه با انگليسی ها است و اگر به عنوان جانشين‬
‫مصدق در نظر گرفته شود‪ ،‬آمادگی پيوستن به کودتايی عليه او را‬

‫‪130‬‬
‫دارد‪ .‬ادن‪ ،‬دلگرم از اين اتفاق‪ ،‬طی نامه ای سرد و محکم به مصدق‪،‬‬
‫شرايط پيشنهادی او را‪ ،‬رد کرد‪.‬‬
‫ادن‪،‬ب ببرخلفب بديگرب ببيگانگانیب بکهب ببهب بمداخلهب بغربب بدرب بايران‪،‬ب بشکل‬
‫دادند‪ ،‬با منطقه آشنا بود‪ .‬در آکسفورد‪ ،‬راجع به ايران‪ ،‬مطالعه کرده‬
‫بود و آنها را " ايتاليايی های شرق" می خواند‪ .‬او اشعار حماسی‬
‫شاهنامهب بمتعلقب ببهب بشاعرب بقديمیب بايرانب بوب بکتيبهب بهایب بدستب بنوشته‬
‫داريوش را خوانده بود‪ .‬وی پس از فارغ التحصيلی‪ ،‬به وزارت خارجه‬
‫پيوست‪ .‬در زمان انعقاد قرارداد ‪ ۱۹۳۳‬ميان ايران و مذاکره بريتانيا‪،‬‬
‫که مصدق و ديگر ملی گرايان ايرانی را بسيار برآشفت‪ ،‬مشاور وزير‬
‫بود‪.‬ب بادن‪،‬ب ببعدهاب بچندينب بديدارب بطولنیب بازب بايران‪،‬ب ببهب بعملب بآوردب باما‪،‬‬
‫ايرانی ها نظر خوبی نسبت به بومی ها در او ايجاد نکردند‪.‬‬
‫او‪ ،‬همچون چرچيل‪ ،‬مدافع پرحرارت نظام استعماری بود و با تحقير‬
‫آشکارب بدرکب بسياسیب بوب بعقلنیب بمردمب بدرب بکشورهایب بفقير‪،‬ب ببعضی‬
‫خارجی ها را شگفت زده کرد‪ .‬يکی از آنها‪ ،‬دين آچسن بود که از‬
‫عقيده ادن نسبت به ايرانی ها يکه خورد و اظهار تاسف کرد‪ .‬ادن‬
‫اعتقاد داشت که " ايرانی ها دللن فرش هستند‪ ،‬نه بيشتر از اين‪.‬‬
‫پس هرگز نبايد تسليم آنها شد‪ ،‬چون به سرعت تغيير مسير می دهند‬
‫و اگر محکم و استوار باشيد‪ ،‬معامله می کنند‪".‬‬
‫نامهب بکوتاهب بتحقيرآميزب بادن‪،‬ب ببراينب بباورب بمصدقب بکهب ببريتانياب بهرگز‬
‫پيشکشی جز خصومت ندارد‪،‬ب صحه گذاشتب و با اطلع از ملقات‬
‫های زاهدی و عوامل انگليس‪ ،‬باورش به يقين بدل شد‪ .‬زاهدی شروع‬
‫به ملقات با آيت الله کاشانی کرد‪ ،‬که به عنوان سخنگوی مجلس‬
‫انتخاب شده بود و به گونه فزاينده ای‪ ،‬مصدق را رقيب سياسی خود‬
‫می شمرد‪ .‬تهران‪ ،‬پراز شايعه کودتايی در شرف وقوع‪ ،‬بود‪ .‬مصدق‬
‫برای خلصی از دست جاسوسان انگليسی که در حال توطئه بودند‪،‬‬
‫تنها يک راه‪ ،‬پيش رو داشت‪ ،‬لذا در ‪ ۱۶‬اکتبر‪ ،‬قطع روابط سياسی با‬
‫انگليس را اعلم کرد‪.‬‬
‫قبل از پايان ماه‪ ،‬تمام ديپلماتها و ماموران اطلعاتی و جاسوسی‬
‫انگليسف از ايران رفته بودند‪ .‬مصدق با اين ضربه شديد و خطير‪،‬‬
‫اميدهای انگليس برای سازماندهی يک کودتا را‪ ،‬به باد داد‪ .‬از اين‬
‫پس‪ ،‬اگرقرار بود کودتايی صورت بگيرد‪ ،‬اين آمريکايی ها بودند که‬
‫می بايست آن را اجرا کنند‪.‬‬
‫مصدق و هم پيمانان او‪ ،‬پس از اخراج انگليسی ها و قبل از اقدام به‬
‫حمله ناگهانی آنها‪ ،‬دست به کار شدند تا زاهدی را دستگير و به جرم‬
‫خيانت‪،‬ب بمحاکمهب بکنند‪.‬ب باماب بباب بتوجهب ببهب بمصونيتب بپارلمانیب بزاهدیب ببه‬
‫عنوان يک سناتور‪ ،‬با مشکل مواجه شدند‪ .‬به رغم انقضای دوره دو‬
‫ساله مجلس سنا‪ ،‬سناتورها به ابقاء در مقام خود به مدت چهار سال‬
‫ديگرب برایب دادند‪.‬ب درب ‪ ۲۳‬باکتبرب بمجلسب شورا‪،‬ب باب توجهب ببهب غيرقانونی‬
‫بودنب بآشکارب باينب باقدام‪،‬ب بسناب براب بمنحلب باعلمب بکرد‪.‬ب بزمانیب بکهب باين‬
‫تصويب نامه‪ ،‬به قانون بدل شد‪ ،‬زاهدی در معرض خطر بازداشت‬
‫قرار گرفت و برای اجتناب از آن‪ ،‬مخفی شد‪.‬‬

‫‪131‬‬
‫حال ديگر‪ ،‬بريتانيا هيچ ماموری در ايران نداشت‪ .‬زاهدی از دور خارج‬
‫شد و دولت ترومن همچنان عليه طرح مداخله‪ ،‬انعطاف ناپذير باقی‬
‫ماند‪ .‬طرح های کودتا متوقف شدند و اين برای ترومن که عقيده‬
‫داشت‪ ،‬انگليس حداقل به اندازه مصدق‪ ،‬برای ايجاد اين " موقعيت‬
‫وحشتناک" قابل سرزنش است‪ ،‬خوب بود‪ .‬او در دست نوشته ای به‬
‫هنری گريدی‪ ،‬سفير سابق در تهران اظهار تاسف کرد" به رغم تلش‬
‫ما برای متقاعد ساختن انگليسی های کله پوک جهت انجام معامله‬
‫منصفانه تر ميان شرکت نفت و ايران‪ ،‬آنها چنين نکردند‪ ،‬زيرا اعتقاد‬
‫داشتند‪ ،‬اين ما هستيم که نمی دانيم چگونه رفتار کنيم و خود‪ ،‬همه‬
‫چيز را در اين باره می دانند‪".‬‬
‫دولتمردانب بانگليسی‪،‬ب بباب بنزديکب بشدنب بانتخاباتب برياستب بجمهوریب بدر‬
‫ايالت متحده‪ -‬که اين بار‪ ،‬ترومن در آن شرکت نکرده بود‪ -‬کورسويی‬
‫ازب باميدب براب بپيشب بروب بديدندب بوب ببهب بهمينب بخاطر‪،‬ب بنااميدب بنشدند‪.‬ب بدوايت‬
‫آيزنهاور‪،‬ب بباب بيکب بسياستب بشديدب بضدب بکمونيستی‪،‬ب بواردب بانتخاباتب بشد‪.‬‬
‫خطابه ها و لفاظی آيزنهاور‪ ،‬چرچيل و ادن را شديدا دلگرم کرد‪ .‬با‬
‫انتخاب آيزنهاور به عنوان رئيس جمهور‪ ،‬آنها از تلش برای تحت تاثير‬
‫قرارب بدادنب بترومنب بدستب بکشيدندب بوب بتوجهب بخودب براب ببهب بگروهب بجديد‪،‬‬
‫معطوف کردند‪ .‬کرميت روزولت‪ ،‬روز انتخابات‪ ،‬در تهران بود‪ .‬وظيفه‬
‫اداره عمليات سيا در خاورميانه‪ ،‬در روزولت علقه ای حرفه ای ايجاد‬
‫کرده بود‪ ،‬از اين رو‪ ،‬اخراج ناگهانی افسران اطلعاتی انگليس از‬
‫ايران‪ ،‬در دنيای او‪ ،‬حادثه مهمی محسوب می شد و اگرچه گاه به‬
‫گاه‪ ،‬از منطقه ديدار می کرد‪ ،‬توقف اين بار او را درايران‪ ،‬از دفعات‬
‫قبل متمايز می ساخت‪ .‬انگليسی ها‪ ،‬سالهای زيادی را صرف ايجاد‬
‫شبکه ای مخفی در ايران کرده بودند و حال‪ ،‬اين تشکيلت بدون سر‬
‫کرده‪،‬ب بفرصتیب بگرانبها‪،‬ب ببرایب بايالت بمتحدهب ببهب بشمارب بمیب بآمد‪.‬ب بپس‬
‫روزولت تصميم گرفت تا آنجا که توان دارد‪ ،‬از اين فرصت به بهترين‬
‫نحو‪ ،‬بهره برداری کند‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬نمونه کامل يک جاسوس اشراف زاده بود‪ .‬او در بوئنوس‬
‫آيرس‪ -‬جايی که پدرش منافع تجاری داشت‪ -‬به دنيا آمد‪ ،‬در لنگ آيلند‬
‫– ملک پدرش تئودور‪ -‬پرورش يافت و از هاروارد‪ ،‬فارغ التحصيل شد‪.‬‬
‫در آغاز جنگ دوم جهانی و در دهه بيست زندگی خود‪ ،‬عضو جوان‬
‫هيات علمی در بخش تاريخ هاروارد بود‪ .‬اشتياق به ماجراجويی‪ ،‬او را‬
‫بهب ب"ب بدفترب بخدماتب باستراتژيکب بکشاند‪.‬ب بتشکيلتیب ببسيارب بمخفيانهب بکه‬
‫حتی کسانی که از وجود آن مطلع بودند‪ ،‬نمی دانستند که حروف اول‬
‫آن به چه معناست‪ .‬از اين رو‪ ،‬آن را‪ ،‬اوه‪ ،‬بسيار محرمانه و يا به‬
‫خاطر آنکه‪ ،‬فارغ التحصيلن دانشگاههای شرق آمريکا‪ ،‬مقامات آن را‬
‫اشغال می کردند‪ ،‬اوه‪ ،‬بسيار اجتماعی می ناميدند‪ .‬اين که روزولت‬
‫به عنوان مامور دفتر خدمات استراتژيک چه می کرد‪ ،‬معلوم نيست‪،‬‬
‫اگرچه‪ ،‬ظاهرا مدت زيادی را در مصر و ايتاليا گذراند‪ ،‬هيچ کس‪ ،‬حتی‬
‫خانوادهب باشب بهرگزب بنفهميدند‪.‬ب بهمسرشب ببعدهاب بگفتب ب"ب باينب بحرف‬
‫محرمانه بود و او از مسائل محرمانه بامن صحبت نمی کرد‪".‬‬

‫‪132‬‬
‫عکسی که در ايران‪ ،‬از روزولت گرفته شد‪ ،‬او را لغر و قوی با قياقه‬
‫ای شاداب و لبخندی دلنشين نشان می دهد که عينکی با قاب تيره به‬
‫چشم دارد‪ .‬خانواده اش‪ ،‬او را فردی دست و پا چلفتی می دانستند‬
‫که حتی نمی توانست لمپ چراغ را عوض کند‪ .‬اما در محل کار‪،‬‬
‫احساس بسيار متفاوتی را القاء می کرد‪ .‬همکاران‪ ،‬او را‪ ،‬شخصی با‬
‫اعتماد به نفس فوق العاده ای که‪ ،‬سلطه جويانه نبود‪ ،‬توصيف می‬
‫کردند‪ .‬بعدها‪ ،‬نويسنده ای او را " مظهر خونسردی سهل انگارانه"‬
‫ناميد‪ .‬در نوامبر ‪ ،۱۹۵۲‬روزولت‪ ،‬طی ماموريت خود برای شناساسيی‬
‫اوضاع و احوال‪ ،‬به ايران سفر کرد‪ .‬با آنکه‪ ،‬با هيچ يک از ايرانی هايی‬
‫که می دانست از عوامل انگليس هستند‪ ،‬ملقات نکرد‪ ،‬اما آنقدر‪،‬‬
‫زيرک بود تا دريابد که‪ ،‬تعداد زيادی از آنها در همه جا‪ ،‬حضور دارند‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬در راه بازگشت به وطن‪ ،‬در لندن توقف کرد‪ .‬او دوستانی‬
‫درب رده های باليیب سازمان اطلعاتب مخفیب داشتب و بيشب ازب يک‬
‫سال‪ ،‬بود که با آنها در مورد روش های برخورد با مصدق مشورت‬
‫می کرد و حال‪ ،‬اين توصيه ها‪ ،‬واقع بينانه تر‪ ،‬به نظر می رسيدند‪.‬‬
‫دوستان اش گفتند که‪ ،‬تحت فشار ادن و چرچيل ( که خشم و غضبی‬
‫ويژه در اين مورد‪ ،‬نشان می دهد) از هر زمان ديگری برای انجام‬
‫کودتا‪ ،‬مصمم تر هستند‪ .‬روزولت شگفت زده شد‪:‬‬
‫آنچه آنها در سر داشتند‪ ،‬کمتر از سرنگونی مصدق نبود‪ .‬به علوه‪،‬‬
‫آنها نمی خواستند با تاخير‪ ،‬وقت را تلف کنند‪ ،‬بلکه‪ ،‬مايل بودند‪ ،‬فورا‬
‫دستب ببهب بکارب بشوند‪.‬ب بمن‪،‬ب ببرایب بآنهاب بتوضيحب بدادمب بکه‪،‬ب بچنينب بطرحی‬
‫مستلزم تاييد دولت متبوع من است و از نتيجه آن نيز مطمئن نيستم‪.‬‬
‫هم چنين تاکيد کردم که‪ ،‬شانسی برای حمايت از جانب دولت در حال‬
‫کناره گيری ترومن و آچسن وجود ندارد‪ ،‬هرچند‪ ،‬جمهوريخواهانی که‬
‫بر سر کار می آيند‪ ،‬ممکن است‪ ،‬کامل با آنها تفاوت داشته باشند‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫آستينب بهاب براب ببال بببزنب بو‬
‫شروع کن!‬
‫باب خبرب انتخابب بآيزنهاور‪،‬ب ببهب عنوانب برئيسب جمهورب بآمريکا‪،‬ب بهيجانب در‬
‫دالنهای قدرت انگليس‪ ،‬به اوج خود رسيد‪ .‬سردمداران انگليسی‪ ،‬ماه‬
‫های مايوس کننده ای را صرف ترغيب هری ترومن جهت پيوستن او‬
‫به مبارزه ای عليه دولت ايران کرده و ثبات قدم او در خودداری از‬
‫اين پيوستگی‪ ،‬آنها را عميقا متاثر کرده بود‪ ،‬اما در حال حاضر فضای‬

‫‪133‬‬
‫سياسی در واشنگتن از بنياد تغيير يافته و آنچه غيرممکن بود‪ ،‬ناگهان‬
‫امکان پذير شد‪.‬‬
‫انگلستان‪،‬ب بطیب بساليان‪،‬ب بشبکهب بمحکمب بوب بنفوذب بناپذيریب بازب بعوامل‬
‫مخفی‪،‬ب بدرب بايرانب بايجادب بکردهب ببود‪.‬ب بدرب بخللب بدههب بپنجاهب بتحتب بنظر‬
‫وودهاوس رئيس مرکز جاسوسی و اطلعاتی انگليس در ايران‪ ،‬اين‬
‫عوامل‪ ،‬در هرکاری از رشوه دادن به سياستمداران تا سازماندهی‬
‫بلوا و آشوب‪ ،‬بسيار کارآمد شده بودند‪ .‬وقتی نخست وزير مصدق‪،‬‬
‫سفارتخانهب بانگليسب بدرب بايرانب براب بتعطيلب بکرد‪،‬ب بوودهاوسب بوب بديگر‬
‫جاسوسان انگليسی کشور را ترک کردند اما دست پروردگان مجرب‬
‫خودب برا‪،‬ب بکهب بازب بمخالفانب بحکومتب ببودند‪،‬ب بباقیب بگذاشتند‪.‬ب ببرادران‬
‫استثنايی رشيديان‪ ،‬چهره های اصلی اين شبکه زيرزمينی‪ ،‬بودند‪ .‬پدر‬
‫آنها‪،‬ب بنهب بتنهاب بثروتیب براب بکهب بازب بطريقب ببانکداری‪،‬ب بکشتيرانی‪،‬ب باملکب بو‬
‫مستغلت به دست آورده بود بلکه‪ ،‬احساس تحسين و ستايش هر‬
‫چيزی را که انگليسی بود نيز‪ ،‬برای آنها به ارث گذاشت‪ .‬در اوائل‬
‫دههب ‪،۱۹۵۰‬ب بسرويسب بجاسوسی‪،‬ب بماهانهب ‪ ۱۰۰۰۰‬بپوندب بمعادلب ‪۲۸۰۰۰‬‬
‫دلرب بکهب بدرب بقياسب بباب بمعيارب بزندگیب بايرانيان‪،‬ب بمبلغب بهنگفتیب ببود‪،‬ب ببه‬
‫برادران رشيديان می پرداخت تا صرف تطميع و اغوای کسانی کنند‬
‫که‪ ،‬سيا آنها را‪ ،‬در عرصه هايی همچون‪ :‬نيروهای مسلح‪ ،‬مجلس‪،‬‬
‫رهبران ب ببمذهبی‪ ،‬ب ببمطبوعات‪ ،‬ب ببگروه ب ببهای ب ببخيابانی ب بباز ب بباشرار‪،‬‬
‫سياستمداران و ديگر چهره های بانفوذ و برجسته فعال می دانست‪.‬‬
‫يکی از مورخين‪ ،‬در مورد اين برادران نوشت‪ :‬سيف الله‪ ،‬بزرگترين‬
‫برادر‪ ،‬آهنگساز‪ ،‬فيلسوف‪ ،‬مغز متفکراين گروه سه نفری‪ ،‬ميزبان و‬
‫مصاحبیب ببیب بنظير‪،‬ب بدانشجویب برشتهب بتاريخب بوب بعلقمندب ببهب باستنادب ببه‬
‫سخنان بماکياول ی ببود‪.‬ب اسدالله‪،‬ب بسازمانب دهنده‪،‬ب يکب بفعال بسياسی‪،‬‬
‫محرم اسرار شاه و قدرت الله‪ ،‬يک تاجر و سرمايه گذار بود‪.‬‬
‫مسئولن سازمان جاسوسی‪ ،‬از به هرز رفتن چنين عوامل برجسته‬
‫ای در ايران زجر می کشيدند‪ .‬آن هم درست در زمانی که انجام‬
‫اقداماتی عليه دولت‪ ،‬از نظر آنها بسيار ضروری بود‪ .‬انتخاب آيزنهاور‪،‬‬
‫اميد آنچه مجبور به دست کشيدن از آن بودند‪ ،‬را به آنها می داد‪.‬‬
‫کرميتب بروزولتب بهنگامب بتوقفب بدرب بلندن‪،‬ب باميدب بآنهاب براب بافزونترب بکرد‪.‬‬
‫انگليسیب بهاب بآنچنانب بمشتاقب بازب بسرگيریب بتوطئهب بخودب ببودندب بکه‪،‬ب ببه‬
‫سختی می توانستند تا به دست گيری قدرت توسط آيزنهاور‪ ،‬صبر‬
‫کنند‪ .‬در اواسط نوامبر ‪ ،۱۹۵۲‬کمتر از دو هفته پس از انتخابات‪ ،‬آنها‬
‫وود هاوس را به واشنگتن فرستادند‪ .‬وود هاوس با همتای سياسی‬
‫خود در سازمان سيا و مقامات بلند پايه دولت آتی آيزنهاور‪ ،‬ديدار و‬
‫گفتگو کرد‪ .‬از آنجا که او هيچگونه علقه ای به شرکت نفتی ايران و‬
‫انگليس نداشت‪ ،‬مديران آن را نادان‪ ،‬کسالت آور‪ ،‬کله شق و اسباب‬
‫دردسر به حساب می آورد و چون می دانست مقامات آمريکايی به‬
‫هر حال توجهی به مشکلت او ندارند‪ ،‬درخواست خود را با فصاحت و‬
‫بلغت حول مطلب " ضدکمونيسم" شکل داد‪:‬‬

‫‪134‬‬
‫" من استدلل کردم‪ ،‬حتی در صورت برقراری مصالحه طی مذاکره‬
‫با مصدق‪ -‬که بسيار بعيد به نظر می رسد‪ -‬او قادر به مقاومت در‬
‫مقابلب بکودتايیب بازب بجانبب بحزبب بتوده‪-‬ب ببهب بويژهب باگرب بموردب بحمايت‬
‫شوروی قرار گيرند‪ -‬نخواهد بود‪ .‬بنابراين‪ ،‬بايد از مقامش عزل شود‪.‬‬
‫منب بباب بخودب بپيشب بنويسب بطرحیب ببرایب بنيلب ببهب باينب بهدف‪...‬دوب بجزء‬
‫مختلف در اين طرح با هم ادغام شده بودند‪ ،‬زيرا ما دو نوع مختلف‬
‫از منابع را در اختيار داشتيم‪ :‬راه اندازی يک تشکيلت شهری توسط‬
‫برادران رشيديان و تعدادی از رهبران قبايل جنوب‪ .‬ما قصد داشتيم‬
‫که‪ ،‬همزمان‪ ،‬هر دو طرح را فعال نمائيم‪ .‬تشکيلت شهری‪ ،‬افسران‬
‫ارتش‪،‬ب بپليس‪،‬ب بنمايندگانب بوب بسناتورها‪،‬ب بروحانيون‪،‬ب بتجار‪،‬ب بسردبيران‬
‫روزنامه ها و دولتمردان بزرگ به همراه رهبران عوام و اوباش را‬
‫شامل می شد‪ .‬اين نيروها‪ ،‬که توسط برادران رشيديان هدايت می‬
‫شدند‪ ،‬می بايست ترجيحا با حمايت شاه‪ ،‬کنترل تهران را به دست‬
‫گيرندب بوب بدرب بصورتب بلزوم‪،‬ب ببدونب بحمايتب باو‪،‬ب بمصدقب بوب بوزرايشب برا‬
‫دستگير نمايند‪ .‬در همان زمان‪ ،‬قرار بود که رهبران ايلت و قبايل‪ ،‬با‬
‫نمايش قدرت به سوی شهرهای اصلی جنوب‪...‬‬
‫من‪،‬ب موافقتب وزارتب امورب خارجهب راب برای تهيه فهرستیب ازب پانزده‬
‫سياستمدار و انتخاب يک نخست وزير از ميان آنها‪ ،‬که به يک اندازه‬
‫مورد قبول انگليس و آمريکا باشد‪ ،‬جلب کردم‪ .‬فهرست‪ ،‬با لحنی بی‬
‫ادبانه سه دسته " تبهکاران قديمي" ‪ " ،‬تبهکاران جديد" و " مياني" را‬
‫شامل می شد‪ .‬دسته سوم‪ ،‬مشتمل بر تيمسار فضل الله زاهدی بود‬
‫که به سرعت‪ ،‬مورد پذيرش سياستمداران آمريکايی و انگليسی قرار‬
‫گرفت‪ .‬من قبل از اخراج از تهران‪ ،‬با او در تماس بودم و به وضوح‬
‫پيدا بودب که پسب از ترکب ما‪ ،‬آمريکايی ها نيزب با او ارتباطب داشتند‪.‬‬
‫زاهد ی بانتخاب ی بريشخندب آميزب ببود‪،‬ب زيراب درب جنگب دوم بجهانی‪،‬ب عامل‬
‫آلمان به شمار می آمد‪ .‬عمليات ربودن و خارج نمودن او از جريان‬
‫توسط فيتز روی مک لين سازماندهی شده بود‪ .‬ما اکنون‪ ،‬به عنوان‬
‫ناجی آينده ايران‪ ،‬همگی به او رو کرده بوديم‪".‬‬
‫وود هاوس‪ ،‬در خلل ديدارهايش در واشنگتن به " گرايشی پيوسته رو‬
‫بهب بفزوني"ب بنسبتب ببهب بپيشنهادب بخودب ببرایب بآنچهب بانگلستانب ب"ب بعمليات‬
‫چکمه" ناميده بود‪ ،‬پی برد‪.‬اگرچه فرانک وايزنر‪ ،‬حقوقدان نيويورکی‬
‫که مسئوليت عمليات سيا را به عهده گرفته بود‪ ،‬قويا نظر مثبتی به‬
‫آن داشت‪ ،‬اما رئيس جديد وی‪ ،‬آلن دالس که يکی از مقامات رسمی‬
‫دولت آمريکا بود‪ ،‬به طور مشخص اشتياق کمتری نشان می داد‪ ،‬اما‬
‫به مجرد سوگند جان فاستر دالس‪ ،‬به عنوان وزير خارجه‪ ،‬وی بر‬
‫نارضايی آنها غلبه کرد‪.‬‬
‫تا زمان بازگشت وود هاوس به وطن‪ ،‬دولت آتي‪ -‬اگرچه غيررسمي‪-‬‬
‫خود را نسبت به عمليات محرمانه براندازی مصدق متعهد ساخته و‬
‫هم چنين داوطلبی بريتانيا را برای ايفای دو نقش کليدی پذيرفته بود‪:‬‬
‫انتخاب تيمسار زاهدی به عنوان ناجی ايران و کرميت روزولت به‬
‫عنوان فرمانده عمليات سيا که قرار بود زاهدی را به صدارت بنشاند‪.‬‬

‫‪135‬‬
‫بهب بمحضب بتصدیب بآيزنهاور‪،‬ب ببرنامهب بایب بآمادهب بمیب بشدب بوب بجانب بفاستر‬
‫دالس و آلن دالس پس از تاييد و تصويب طرح‪ ،‬انجام عمليات را به‬
‫عهده می گرفتند‪.‬‬
‫وجود برادران دالس‪ ،‬برای موفقيت عمليات آژاکس حياتی بود‪ .‬آنها‬
‫در تاريخ آمريکا‪ ،‬يگانه و بی همتا بودند‪ .‬اين دو برادر‪ ،‬هرگز پيش و‬
‫پس از آن‪ ،‬به طور همزمان‪ ،‬اداره سياست خارجی علنی و محرمانه‬
‫آمريکا را به عهده نداشتند‪ .‬در طول خدمتشان به عنوان وزير خارجه‬
‫وب برئيسب بسازمانب بسيا‪،‬ب ببرایب بدستيابیب ببهب باهدافب بمشترکب بخود‪،‬ب بدر‬
‫هماهنگی تقريبا کاملی‪ ،‬کار کردند‪ .‬اولين و مبرم ترين اين اهداف‪،‬‬
‫سرنگونی مصدق بود‪.‬‬
‫فاستروآلی‪ ،‬نامی که برادران به آن شناخته می شدند در خانواده ای‬
‫ممتازب بوب بثروتمندب ببهب بدنياب بآمدهب ببودند‪.‬ب بپدرب ببزرگشان‪،‬ب بجانب بواتسون‬
‫فاستر در زمان کودکی آنها‪ ،‬وزير خارجه بود و گه گاه به آن دو اجازه‬
‫می داد تا ميهمانان او را ملقات و در جلسات استراق سمع کنند‪ .‬در‬
‫دوران مک کينلی و روزولت‪ ،‬آنها ساعات سازنده ای را در محافل‬
‫واشنگتن گذراندند و آشنايی بی دردسری‪ ،‬با شيوه های قدرت پيدا‬
‫کردند‪ .‬چنانکه به گفته يکی از شرح حال نويسان آلي‪ :‬او از دوران‬
‫کودکی با کنجکاوی سيری ناپذير نسبت به مردم اطراف خود آنچه را‬
‫می شنيد به طور مخفيانه يادداشت می کرد‪ .‬هر دو برادر‪ ،‬با موفقيت‬
‫به دانشگاه پرينستون راه يافتند و فاستر‪ ،‬که پنج سال از آلی بزرگتر‬
‫بود با کسب مقام اول در کلس خود‪ ،‬فارغ التحصيل شد‪ .‬به رغم‬
‫نزديکی دائمی به يکديگر‪ ،‬آنها از شخصيتهای کامل متفاوتی برخوردار‬
‫بودند‪ .‬آلی‪ ،‬مهربان‪ ،‬خوش برخورد و بی قيد بود و از تنيس‪ ،‬شراب و‬
‫ميهمانی های باشکوه لذت می برد‪ ،‬وی مدتی معشوقه ای داشت که‬
‫تحت روانکاوی کارل گوستاويونگ بود‪ .‬فاستر‪ ،‬عبوس و خشن بود و‬
‫به اين شهرت داشت که در عوض بيان خوشامد و تشکر‪ ،‬در افتتاح و‬
‫اختتامب بجلسات‪،‬ب بشکوهب بوب بنالهب بمیب بکند‪.‬ب بگفتهب بمیب بشدب بکهب بحتی‬
‫دوستانش نيز او را زياد دوست نداشتند‪.‬‬
‫هنگامیب بکهب بدوب ببرادر‪،‬ب بازب بدانشگاهب بپرينسونب بفارغب بالتحصيلب بشدند‬
‫روبرت لسينگ يکی از دايی هايشان وزير دولت وود روويلسون بود‪.‬‬
‫تحت تاثير او‪ ،‬آنها به مسائل و امور جهان علقمند شدند‪ .‬آلی‪ ،‬در‬
‫آغاز جنگ جهانی اول‪ ،‬وارد تشکيلت دولتی شد و به برن پايتخت‬
‫کشور بی طرف سوئيسب که مرکزب زندگی تبعيديان سياسی بودب و‬
‫سپس به برلين و استانبول که کانون توطئه بودند‪ ،‬فرستاده شد‪ .‬در‬
‫هرب بمقامی‪،‬ب باوب بمشتاقانهب بواردب بکارب باطلعاتیب بشدب بوب بثابتب بکرد‪،‬ب بدر‬
‫استخدام جاسوسان‪ ،‬کسب خبر از مسافران‪ ،‬مشاهده و درک جنبش‬
‫های نظامی و ارزيابی نقاط قوت و ضعف دولت های خارجی‪ ،‬بسيار‬
‫ماهر است‪.‬‬
‫درحالیب بکهب بآلی‪،‬ب بمشغولب بفراگيریب بحرفهب بجاسوسیب ببود‪،‬ب بفاستر‪،‬‬
‫فعاليتب بحقوقیب بخودب بدرب بنيويورکب براب بشروعب بکرد‪.‬ب بپسب بازب بفارغ‬
‫التحصيلیب بازب بدانشکدهب بحقوق‪،‬ب بپدرب ببزرگشب بترتيبب بمصاحبهب بویب بدر‬

‫‪136‬‬
‫شرکتب بحقوقیب بمعروفب بسوليوانب بوب بکرامولب براب بداد‪.‬ب باوب ببهب بعنوان‬
‫کارمند جزء‪ ،‬آغاز به کار کرد و به زودی خود را در حال همکاری با‬
‫دسته ای از پرنفوذ ترين مردان جهان ديد‪ .‬سوليوان و کرامول‪ ،‬نه يک‬
‫موسسه حقوقی معمولی‪ ،‬بلکه مرکز تجاری و مالی بين المللی بود‪.‬‬
‫وکلی آن‪ ،‬واسطه معامله بين شاهان‪ ،‬روسای جمهور و اشراف و‬
‫نجبا بودند و مشتريان اش نيز‪ ،‬مهمترين بانک ها و کارتل های تجاری‬
‫جهان را شامل می شدند‪ .‬فاستر‪ ،‬با بعضی از آنها‪ ،‬از جمله جی‪.‬پی‪.‬‬
‫مورگانب بوب بشرکاء‪،‬ب بشرکتب ببينب بالمللیب بنيکلب بوب بشرکتب بسهامی‬
‫قندوشکر کوبا مستقيما معامله می کرد و به زودی خود را به عنوان‬
‫واسطهب بمعاملتب بسطحب ببال ببوب بمتخصصب بامورب بمالیب ببينب بالمللی‪،‬‬
‫شناساند‪ .‬در سالب ‪ ۱۹۲۶‬بپس از فوت يکی از اعضای هيات مديره‬
‫شرکت‪ ،‬اين شغل به او محول شد و يکی از اولين تصميم هايش‪،‬‬
‫استخدام برادرش‪ ،‬آلی بود‪ .‬آلن دالس‪ ،‬به تازگی از دانشکده حقوق‬
‫فارغ التحصيل شده و حتی امتحانات وکالت دعاوی را نگذرانيده بود‪،‬‬
‫اما به خاطر مهارت استثنايی و روابط گسترده اش‪ ،‬موهبت بزرگی‬
‫برای شرکت سوليوان و کرامول به شمار آمد و به عنوان شخصی‬
‫برخوردار از " وسايل استثنايی و متنوع برای کسب اطلعات" جلب‬
‫توجه کرد‪ .‬در واقع‪ ،‬او يک افسر اطلعاتی بود که علوه بر علقه به‬
‫کارش‪،‬ب مشتاقب هيجان بيشتریب بود‪.‬ب باب شروعب جنگب جهانی دوم‪،‬ب او‬
‫همچون کرميت روزولت‪ ،‬به اداره خدمات استراتژيک پيوست و به‬
‫اروپا‪ ،‬جايی که نظام اطلعاتی و جاسوسی نازی را فرا گرفته بود‪،‬‬
‫فرستاده شد و به نفوذ و تضعيف آن پرداخت‪.‬‬
‫فاستر‪ ،‬سال های جنگ را در وطن گذراند و به ايراد نطق و انتشار‬
‫مقالتی پرداخت که در آنها‪ ،‬نسبت به خطر توسعه طلبی شوروی‪،‬‬
‫برای " تمدن اندوخته طی قرنهای اخير" هشدار می داد‪ .‬او‪ ،‬مهم‬
‫ترينب بشخصيتب بحزبب بجمهوريخواهب بشدب بوب بدرب بسالب ‪ ۱۹۴۸‬ببهب بعنوان‬
‫مشاور ب ببسياست ب ببخارجی ب ببگاورنر ب ببتوماسب ببدویب ببنامزد ب ببانتخابای‬
‫جمهوريخواهان از نيويورک‪،‬ب خدمتب کرد‪ .‬بسياری تصور می کردند‪،‬‬
‫پسب بازب ببرندهب بشدنب بدویب بدرب بانتخابات‪،‬ب بفاسترب بوالس‪،‬ب بوزيرب بخارجه‬
‫دولت وی خواهد شد‪ ،‬اما پس از باخت شگفت انگيز دوی به ترومن‪،‬‬
‫او فعاليت های حقوقی خود را از سر گرفت و منتظر فرصت نشد‪.‬‬
‫آلن که پس از جنگ‪ ،‬مجددا به شرکت پيوسته بود‪ ،‬رويای سفارت‬
‫دولت دوی در فرانسه را داشت که اين خيال‪ ،‬نيز با مشخص شدن‬
‫نتيجه انتخابات‪ ،‬باطل شد‪.‬‬
‫برادرانب بدالس‪،‬ب بعلقهب بويژهب بایب ببهب بايرانب بپيداب بکردند‪.‬ب بفاستر‪،‬ب بدر‬
‫سخنرانی يا نوشته های خود‪ ،‬همواره از ايران به عنوان کشوری ياد‬
‫می کرد که به زودی به دامان کمونيسم خواهد افتاد‪ .‬آلن‪ ،‬درسال‬
‫‪ ۱۹۴۹‬ببهب بنمايندگیب بازب بسویب بيکیب بازب بمشتريانب بشرکتب بسوليوانب بو‬
‫کرامول‪ ،‬که شرکتی مهندسی و در پی قراردادهای ساختمانی بود‪ ،‬به‬
‫تهران سفر و فرصت ديدار دو نفر را پيدا کرد‪ .‬پادشاه بيست و نه‬
‫ساله که همسرش او را " شهريار غمگين" خطاب می کرد و محمد‬

‫‪137‬‬
‫مصدق‪ ،‬رهبر آتشين مزاج جناح مخالف حکومت‪ .‬چندی پس از آن‪،‬‬
‫هنگام بازديد شاه از نيويورک‪ ،‬آلن‪ ،‬برای او و يک صد نفر از اعضای‬
‫شورای روابط خارجی‪ ،‬ترتيب شام خصوصی کوچکی را داد‪.‬‬
‫زمانب بجنگ‪،‬ب بدرب بسالب ‪ ۱۹۴۷‬ببادارهب بخدماتب باستراتژيکب ببهب بسازمان‬
‫جاسوسی و اطلعاتی مرکزی (سيا) تغيير شکل داده بود‪ .‬آلن دالس‪،‬‬
‫در اين سازمان دوستان بسياری داشت و بنابه خواست آنها‪ ،‬مجموعه‬
‫گزارش هايی محرمانه به دليل نياز مبرم به شروع يک طرح جهانی‬
‫شاملب بمنازعهب بروانیب بمخفيانه‪،‬ب بفعاليتب بسياسیب بسری‪،‬ب بفعاليتهای‬
‫خرابکارانهب بوب بچريکی‪،‬ب بنوشت‪.‬ب ببهب بزودیب بپسب بازب بآن‪،‬ب بترومن‪،‬ب بژنرال‬
‫والتر بدل اسميت را‪ ،‬به عنوان مدير سيا انتخاب کرد‪ .‬اسميت‪ ،‬ابتدا‬
‫دالس را به عنوان مشاور و پس از آن به عنوان معاون‪ ،‬با خود به‬
‫سيا آورد‪ .‬آلن دالس‪ ،‬يکی از جاه طلب ترين متخصصين جاسوسی و‬
‫اطلعاتی کشور بود و جان فاستر دالس‪ ،‬کامل ببه عنوان يک وکيل‬
‫شناخته شده بين المللی در سطح جهان‪ ،‬به راحتی به محافل نخبگان‬
‫جمهوريخواه رفت و آمد می کرد‪ .‬وقتی آيزنهاور به عضويت هيات‬
‫دولت درآمد‪ ،‬هر دو آنها‪ ،‬به اوج قدرت رسيدند‪.‬‬
‫بدل اسميت‪ ،‬به طور موقت با آن دو بود تا از سيا رفت و معاون‬
‫وزير شد‪ .‬او در زمان جنگ‪ ،‬معاون آيزنهاور شده بود و پس از آن‪،‬‬
‫يکی از دوستان بسيار مورد اعتماد وی باقی ماند‪ .‬در مقام جديد‪ ،‬او‬
‫به خوبی اطمينان داشت که سيا‪ ،‬وزارت امور خارجه و کاخ سفيد‪ ،‬به‬
‫طرز ناپسندی بر روی طرح های حساسی نظير کودتا عليه مصدق‬
‫اقدام می کنند‪.‬‬
‫در يک روز سرد‪ ،‬کمی قبل از شروع رسمی کار آيزنهاور‪ ،‬اسميت‪،‬‬
‫برایب بمذاکرهب بیب بغيررسمیب بوب بخشنب بدربارهب بشاهب بايران‪،‬ب بکرميت‬
‫روزولت را احضار کرد‪ .‬اسميت در حکومت ترومن‪ ،‬از طرح کودتا‬
‫حمايت کرده بود ولی روسای او با آن مخالفت کردند و حال مشتاق‬
‫بود تا در اين مورد اقدام کند‪ .‬دو ماه به زمان مسافرت وود هاوس‬
‫به واشنگتن مانده و اسميت صبرش را از دست داده بود‪.‬‬
‫اسميتب بسوالب بکرد‪:‬ب بآنهايیب بکهب بدرب بانگليسب بهستند‪،‬ب بچهب بموقعب ببرای‬
‫مذاکره با ما می آيند؟ و اين عمليات لعنتی‪ ،‬قرار است کی به جريان‬
‫بيفتد؟ب بروزولتب ببهب باوب باطمينانب بدادب بکهب بهمهب بچيزب بآمادهب باست‪،‬ب بولی‬
‫اقدام‪ ،‬قبل از شروع رسمی کار آيزنهاور شايسته نيست‪ .‬اسميت به‬
‫او گفت" آستين ها را بال بزن و شروع کن!" شما در لندن مشکلی‬
‫نخواهيدب بداشت‪،‬ب بآنهاب ببهب بهرچهب بماب بپيشنهادب بکنيم‪،‬ب بدوب بدستیب بخواهند‬
‫چسبيد‪ .‬من يقين دارم شما می توانيد‪.‬‬
‫آيزنهاور‪ ،‬در روزب ‪ ۲۰‬بژوئنب ‪ ، ۱۹۵۳‬رسما شروع به کار کرد‪ .‬چند روز‬
‫بعد‪ ،‬لوی هندرسونب سفير آمريکاب در تهران با ايرانيانی که احتمال‬
‫علقمندیب بآنهاب ببهب بهمکاریب بدرب بعملياتب ببراندازیب بمصدقب بمیب برفت‪،‬‬
‫تماسب بگرفت‪.‬ب بویب بهمچونب برئيسب بجديدشب بدرب بواشنگتن‪،‬ب باميدیب ببه‬
‫مصالحه نداشت و در يکی از تلگرام های خود به واشنگتن‪ ،‬مصدق‬
‫را‪ ،‬مردی فاقد ثبات و مغلوب احساسات و پيش داوری و نه کامل‬

‫‪138‬‬
‫سالم و عاقل توصيف کرد‪ .‬بنابه اظهار او‪ ،‬در گزارشی ديگر‪ ،‬جبهه‬
‫ملیب باز‪:‬ب بمردمب بکوچهب بوب بخيابان‪،‬ب بچپب بهاب بوب بملیب بگراهایب بافراطی‪،‬‬
‫شماری از رهبران مذهبی بسيار متعصب و روشنفکران چپ گرا از‬
‫جمله تحصيل کردگان خارج از کشور که تشخيص نمی دهند ايران‬
‫آمادگی استقرار دمکراسی را ندارد‪ ،‬تشکيل می شد‪ .‬هندرسون و‬
‫همتای انگليسی اش‪ ،‬جورج ميدلتون‪ ،‬گام فوق العاده ای برای انشاء‬
‫پيامی مشترک‪ ،‬به دولت متبوع شان برداشتند و طی آن‪ ،‬به اين نتيجه‬
‫مشترکب برسيدندب بکه‪،‬ب بمصدقب بهرچهب ببيشترب ببرب بقدرتب بباقیب ببماند‪،‬‬
‫احتمال سقوط ايران به دامان کمونيسم نيز‪ ،‬بيشتر می شود‪.‬‬
‫هندرسون‪ ،‬از طريق يک فرستاده‪ ،‬حتی راهی برای تماس با تيمسار‬
‫زاهدی پيدا کرد‪ .‬زاهدی‪ ،‬طی تلگرامی به دالس گفته بود ‪ :‬اگر چه‬
‫فرد ايده آلی برای اداره و هدايت روزهای نگران کننده و پردردسر‬
‫پسب از سرنگونی مصدق‪ ،‬دارد‪ .‬وی به هندرسون اطمينان داد‪،‬ب در‬
‫صورت رسيدن به قدرت‪ ،‬موضعی سخت در قبال کمونيست ها اتخاذ‬
‫خواهد کرد بر اينکه به صورت ايرانيان به تنهايی‪ ،‬قادر به برکناری‬
‫دولت فعلی نيستند‪ ،‬تاکيد کرد‪.‬‬
‫هندرسون‪،‬ب بباب بارسالب بتلگرامیب ببهب بواشنگتن‪،‬ب ببرب باينب بديدگاهب بصحه‬
‫گذاشت‪ .‬اين پيام با اشتياق فراوان دريافت شد‪ ،‬به طوری که‪ ،‬بدل‬
‫اسميت‪،‬ب بباب بنوشتنب بتاييديهب ب"ب بکامل بصحيح"ب بآنب براب ببهب بآيزنهاورب بداد‪.‬‬
‫اسميت هم چنين‪ ،‬در پاسخ‪ ،‬به هندرسون گفت که‪ :‬آمريکا تصميم‬
‫دارد بيش از اين دولت مصدق را تاييد نکند و جايگزينی دولتی ديگر‬
‫را‪ ،‬ترجيح می دهد‪ .‬او‪ ،‬نسخه ای از تلگرام را‪ ،‬به اداره مرکزی سيا‬
‫در واشنگتن و مرکز سيا در ايران فرستاد که به مفهوم‪ ،‬اعلن جنگی‬
‫رسمی و مخفيانه‪ ،‬به دولت مصدق بود‪.‬‬
‫تنها‪،‬ب بيکب بشخصيتب بمهمب بدرب بدولتب بآيزنهاور‪،‬ب بهمچنانب ببهب بمصالحهب ببا‬
‫مصدق اميدوار بود‪ :‬شخص رئيس جمهور آيزنهاور‪ ،‬دو هفته قبل از‬
‫آغاز به کار رسمی آيزنهاور‪ ،‬او در نيويورک با چرچيل ملقات و زمانی‬
‫که چرچيل به ايران اشاره کرد‪ ،‬به هيچ وجه‪ ،‬علقمند به نظر نمی‬
‫رسيد‪.‬ب بدرب بواقعب باو‪،‬ب بازب بکوششب بهایب بانگلستانب ببرایب بدرگيرب بساختن‬
‫ايالت متحده در مشکلت خود با ايران گله مند بود و از اينکه‪ ،‬بدون‬
‫انجام هر کاری عليه ايران‪ ،‬از سوی مصدق‪ ،‬متهم به مشارکت در‬
‫تهديد ملتی ضعيف شده است‪ ،‬شکايت داشت‪.‬‬
‫چرچيل‪،‬ب ببهب بقدرب بکافیب بدرايتب بداشتب بکهب بدرب بآنب بلحظه‪،‬ب ببرب بسراين‬
‫موضوع پافشاری نکند‪ .‬او می دانست برنامه ريزی برای کودتا‪ ،‬از‬
‫پيش آماده شده است و برادران دالس‪ ،‬پشتيبان او هستند‪ .‬در ماه‬
‫فوريه‪ ،‬او سرجان سينکلر رئيس سازمان جاسوسی بريتانيا را جهت‬
‫اظهار علقمندی خود‪ ،‬به واشنگتن اعزام کرد‪.‬‬
‫زمانی که سينکلر‪ ،‬در ايران بود‪ ،‬رهبران قبايل ايرانی که حقوق بگير‬
‫انگليسب ببودندب بوب بباب بتيمسارب بزاهدیب بهمکاریب بمیب بکردند‪،‬ب بموجبات‬
‫شورشی کوتاه مدت‪ ،‬در استان های جنوبی کشور را فراهم آوردند‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬به دست داشتن شاه در اين شورش مظنون بود‪ ،‬از همين رو‬

‫‪139‬‬
‫به او پيشنهاد کرد تا زمان فرو نشستن هيجانات در کشور‪ ،‬به ترک‬
‫ايران فکر کند‪ .‬از قرار معلوم‪ ،‬شاه بيش از هرکس مايل به رفتن‬
‫بود‪ .‬وزير دادگستری‪ ،‬حسين علء شاه را در وضعيتی تقريبا عصبی و‬
‫متشنجب بوب بدرب بآستانهب بيکب بضعفب بکاملب بروانیب بوب باقدامیب ببیب بخردانه‬
‫توصيف کرد‪.‬‬
‫آن دسته از دشمنان مصدق‪ ،‬که مورد حمايت خارجی ها قرار داشتند‪،‬‬
‫از اخبار سفر برنامه ريزی شده شاه‪ ،‬زيرکانه به نفع خويش‪ ،‬بهره‬
‫برداری کردند‪ .‬آنها در خطابه ها‪ ،‬نطق های خيابانی و مقالت روزنامه‬
‫ها‪ ،‬مصدق را متهم می کردند که شاه را به اجبار و به رغم ميل‬
‫باطنی اش وادار به ترک ايران کرده است و يقينا‪ ،‬گام بعدی او الغاء‬
‫سلطنت خواهد بود‪ .‬آنها در شب ‪ ۲۸‬فوريه‪ ،‬گروهی از اراذل و اوباش‬
‫را برای جمع شدن گرد خانه مصدق‪ ،‬سازماندهی کردند‪ .‬با افزوده‬
‫شدن بر جمعيت‪ ،‬جيپی حامل يک سرهنگ ارتش و يکی از بدنام ترين‬
‫سرکردگان اوباش در تهران‪ ،‬به نام شعبان " بی مخ" جعفری‪ ،‬به‬
‫درخانهب بکوبيد‪.‬ب بمصدق‪،‬ب بباب بلباسب بخانه‪،‬ب بمجبورب ببهب بفرارب بازب بديوارب بباغ‬
‫پشتی شد‪ .‬يکب ديپلمات انگليسی‪،‬ب در تلگرامی به لندن نوشت‪ :‬به‬
‫طورب بقطع‪،‬ب بشورشب بتوسطب بکاشانیب بسازماندهیب بشدهب ببودب بوب بابراز‬
‫احساساتی خودجوش به منظور نشان دادن وفاداری عميق يا کامل‬
‫چشمگير برای تقويت شاه نبود‪.‬‬
‫بعدازظهر‪ ،‬تا حدودی به خاطر لغو برنامه سفر‪ ،‬توسط شاه‪ ،‬تهران‬
‫دوباره آرام شد‪ .‬حضور ناگهانی اوباش مزدور و تمايل آنها برای حمله‬
‫به نخست وزير‪ ،‬موجبات ايجاد محيط بی ثبات و متزلزلی را که رو به‬
‫گسترش داشت‪ ،‬فراهم آورد و هم چنين دستاويزی به طراحان کودتا‬
‫داد تا آيزنهاور را‪ ،‬متقاعد سازند که ايران به گونه ای خطرناک‪ ،‬در‬
‫حال لغزش به سوی آشوب و هرج ومرج است‪.‬‬
‫نه آيزنهاور و نه هيچ کس ديگری از محفل خصوصی او‪ ،‬هرگز در‬
‫مورد تغيير موضع و حمايت او از کودتا‪ ،‬چيزی ننوشتند‪ .‬بنابه شواهد‪،‬‬
‫به همين دليل‪ ،‬دو ماه بعد از آغاز به کارآيزنهاور‪ ،‬برادران دالس در‬
‫‪ ۲۸‬فوريه‪ ،‬به خشونتی دست زدند که تهران را تکان داد‪ .‬حتی سفير‬
‫هندرسون‪ ،‬تصديق کرد که اعتراض‪ ،‬بدون آنکه واقعی باشد‪ ،‬سازمان‬
‫داده شده بود‪ ،‬اما ظاهرا کسی آن را به آيزنهاور نگفت‪ .‬در عوض‪،‬‬
‫آلن دالس‪ ،‬در اظهار نظری زيرکانه به او هشدار داد که " ايران به‬
‫تدريج در حال تجزيه و فروپاشی است و به دست گيری زمام امور‬
‫توسط کمونيست ها‪ ،‬بيشتر و بيشتر به يک اتفاق محتمل‪ ،‬تبديل می‬
‫شود‪".‬‬
‫قبولندنب باينب بامرب بآسانب بنبود‪.‬ب بدرب بجلسهب بشورایب بامنيتب بملیب بدرب ‪۴‬‬
‫مارس‪ ،‬آيزنهاور با صدای بلند اظهار تعجب کرد‪ ،‬که چرا ممکن نيست‬
‫" مردم اين کشور لگدمال و پايمال شده‪ ،‬در عوض انزجار‪ ،‬ما را‬
‫دوستب بداشتهب بباشند‪".‬ب باگرچهب بدالس‪،‬ب بوزيرب بامورب بخارجه‪،‬ب بمستقيما‬
‫پاسخی نداد اما تحليلی هشدار دهنده از موقعيت ايران ارائه کرد‪.‬‬
‫گفته های او‪ ،‬براساس گزارش غيررسمی يک مقام بلند پايه‪ ،‬حکايت‬

‫‪140‬‬
‫از آن داشت که‪ ،‬آمريکا بيش از اين نمی توانست بدون ايفای نقش‪،‬‬
‫نظاره گر و بی تفاوت بماند و اظهار عقيده کرد‪:‬‬
‫" نتيجه احتمالی حوادث چند روز گذشته‪ ،‬به ديکتاتوری مصدق خواهد‬
‫انجاميد‪ .‬تا زمان حيات او‪ ،‬خطر چندان زياد نيست اما اگر قرار باشد‬
‫او ترور و يا از قدرت خلع شود‪ ،‬خلئی سياسی در ايران پيش می آيد‬
‫و ممکن است کمونيست ها‪ ،‬به آسانی قدرت را به دست گيرند‪ .‬در‬
‫نتيجه به دست گرفتن زمام امور‪ ،‬توسط آنها‪ ،‬نه تنها جهان آزاد‪ ،‬از‬
‫دارايی های نفتی و منابع ذخيره آن محروم خواهد شد بلکه روس ها‪،‬‬
‫اينب بدارايیب بهاب براب بدرب باختيارب بمیب بگيرندب بوب بازب بآنب ببهب ببعد‪،‬ب بخودب براب باز‬
‫هرگونه نگرانی بابت مسئله نفت‪ ،‬رها می سازند‪ .‬بدتر از آن‪ ،‬اگر‬
‫ايران‪ ،‬تسليم کمونيست ها شود‪ ،‬بدون شک در مدت کوتاهی‪ ،‬ديگر‬
‫مناطق نفتی خاورميانه‪ ،‬با در اختيار داشتن حدود شصت درصد از‬
‫ذخاير نفتی جهان نيز‪ ،‬تحت تسلط کمونيست ها قرار خواهند گرفت‪".‬‬
‫دراواخرهمانب بهفته‪،‬ب بادن‪،‬ب بوزيرب بامورب بخارجه‪،‬ب بازب بواشنگتنب بديدارودر‬
‫چندين جلسه با مقامات بلند مرتبه‪ ،‬موضوع ايران و کودتای مورد‬
‫نظر را مطرح کرد‪ .‬او همه را‪ ،‬به غير از آيزنهاور‪ ،‬همدل و هم رای‬
‫يافت‪ .‬آلتون جونز مدير اجرايی شرکت نفت‪ ،‬سال قبل به ايران سفر‬
‫کرده و از دوستان او بود‪ .‬آيزنهاور به ادن گفت که می خواهد جونز‬
‫را بازهم به ايران اعزام کند تا شرايط مناسب برای به جريان افتادن‬
‫دوباره نفت را فراهم آورد‪ .‬او‪ ،‬همچون ترومن‪ ،‬مصدق را تنها اميد‬
‫غرب در ايران می دانست‪.‬‬
‫آيزنهاور به ادن که متعجب شده بود گفت " مايل است که ده ميليون‬
‫دلر به مصدق پرداخت نمايد‪ ".‬ادن‪ ،‬با مليمت و نرمی تلش کرد تا‬
‫نظر آيزنهاور را تغيير دهد و لذا‪ ،‬به او گفت " بهتر است ما به جای‬
‫اينب بکهب بمصدقب براب بباب بپولب بوادارب ببهب بترکب بدعویب باشب بکنيم‪،‬ب بدرب بپی‬
‫جايگزينی برای او باشيم‪ ".‬با اين همه‪ ،‬او براساس عرف سياسی‪،‬‬
‫کار اصلی را به افسران اطلعاتی که به همراه آورده بود‪ ،‬واگذار‬
‫کرد‪ .‬زمانی که او‪ ،‬درکاخ سفيد‪ ،‬به نرمی با رئيس جمهور به گفتگو‬
‫نشسته بود‪ ،‬آنها با همکاران خود در سيا و وزارت امور خارجه‪ ،‬در‬
‫حال طراحی توطئه بودند‪.‬‬
‫برادران دالس‪ ،‬در اين که چگونه روسای خود را نسبت به عقايدشان‬
‫مجاب کنند‪ ،‬بسيار مهارت پيدا کرده بودند‪ .‬در ‪ ۷‬مارس‪ ،‬جان فاستر‬
‫دالس و ادن‪ ،‬با صدور بيانيه ای مشترک‪ ،‬برای ارائه پيشنهاد جديدی‬
‫بهب بايران‪،‬ب ببهب بتوافقب برسيدند‪.‬ب ببراساسب باينب ببيانيه‪،‬ب بايرانب باجازهب بمی‬
‫يافت‪ ،‬کنترل صنعت نفت و سياست های نفتی خود را به دست گيرد‪.‬‬
‫هرچندب ببهب بنظرب بآيزنهاور‪،‬ب باينب ببيانيهب ببسيارعالیب ببود‪،‬ب باماب ببهب بدرستی‬
‫نشان نمی داد که هم چون ديگر پيشنهادهای انگليسی ها‪ ،‬طی دو‬
‫سال گذشته بر همان چارچوب قبلی مبتنی است‪ ،‬يعنی اين که‪ :‬آنها‬
‫برایب ادارهب صنعتب نفتب بايران ببازخواهندب گشت ‪ .‬بمصدق‪،‬ب باب ردب اين‬
‫پيشنهاد‪،‬ب ببهب بسفيرب بهندرسون‪،‬ب بگفتب بازب باينب بکهب بدولتب بآيزنهاور‪،‬ب ببه‬
‫پادشاهی بريتانيا اجازه داده است تا سياست های آمريکا را نسبت به‬

‫‪141‬‬
‫ايران تنظيم کند‪ ،‬بسيار متاسف است‪ .‬او چندين ضد پيشنهاد ارائه‬
‫دادب بوب بحتیب باظهارب بکردب بکه‪،‬ب بايرانب بتسليمب بميانجيگریب بوب بوساطت‬
‫سوئيسب بياب بآلمانب بخواهدب بشد‪.‬ب باماب بانگليسب بوب بدوستانب بتازهب باشب بدر‬
‫واشنگتن‪ ،‬تمام پيشنهادها را نديده گرفتند‪.‬‬
‫زمانی که ادن‪ ،‬در واشنگتن بود‪ ،‬برادران رشيديان‪ ،‬تمامی کوشش‬
‫خويش را‪ ،‬برای ايجاد نفاق و آشفتگی در ايران به کار می بردند‪ .‬اين‬
‫تلش ها موجب شد تا شخصيت های برجسته ای که در ائتلف با‬
‫مصدق بودند‪،‬ب شروع به مخالفتب با او کنند‪ .‬آيتب الله کاشانی‪ ،‬بی‬
‫پرواترين مخالف حکومت‪ ،‬مصدق را با طعنه و لحنی تند‪ ،‬که قبل‬
‫عليه انگليسی ها به کار می برد‪ ،‬به باد انتقاد گرفت‪ .‬او برای مرعوب‬
‫کردن رقيبان خود‪ ،‬شروع به استفاده از آدم های شرور کرد و حتی با‬
‫اعلميه ای‪ ،‬مجلس را تحت فشار قرار داد تا خليل طهماسبی‪ ،‬ترور‬
‫کنندهب بنخستب بوزيرب برزمب بآراب براب بموردب بعفوب بقرارب بدهد‪.‬ب بمظفرب ببقايی‬
‫رهبرحزبب بکارگریب برنجبرانب بوب بحسينب بمکی‪،‬ب بکسیب بکهب ببهب بکنترلب بو‬
‫تسخير پاليشگاه آبادان کمک کرده بود و حتی زمانی جانشين مصدق‬
‫شمرده می شد از ديگر متحدين مصدق بودند که‪ ،‬برای نيل به اهداف‬
‫خود‪ ،‬به او پشت کردند روبين زاينر‪ ،‬در گزارشی به لندن نوشت‪:‬‬
‫" تلش موفقيت آميز برای دور کردن کاشانی‪ ،‬بقايی و مکی از جبهه‬
‫ملی‪ ،‬ساخته و پرداخته" برادران رشيديان است‪.‬‬
‫اين انشعاب ها‪ ،‬عميقا جبهه ملی را تضعيف نمود و مصدق را منزوی‬
‫و آسيب پذير به جای گذاشت‪ .‬اين امر موجب شد تا جدوجهد برادران‬
‫دالس‪،‬ب ببرایب بمتقاعدب بساختنب بآيزنهاور‪،‬ب ببهب باينکهب بديگرب بزمانب باقدام‬
‫آمريکا‪ ،‬فرارسيده است‪ .‬بی اندازه تقويت شود‪ .‬در جلسه شورای‬
‫امنيت ملی در ‪ ۱۱‬مارس‪ ،‬دالس‪ ،‬وزير امور خارجه اظهار داشت که‪،‬‬
‫آمريکايی ها بايد " شريک اصلی انگليسی ها در اين منطقه" شوند و‬
‫آيزنهاور هيچ مخالفتی نکرد‪.‬‬
‫منشیب بجلسهب بگزارشب بداد"ب برئيسب بجمهورب بگفت‪:‬ب بباب بوجودب بتلشب باز‬
‫سوی آنها‪ ،‬به موفقيت آميز بودن معامله با مصدق کامل ترديد دارد و‬
‫احساس می کند‪ ،‬پيداست که حتی ارزش نوشتن ندارد و حتی ممکن‬
‫است تاثيرات ناگواری بر امتيازات نفتی آمريکا در ديگر نقاط جهان‬
‫داشته باشد‪".‬‬
‫آيزنهاور به اين نتيجه رسيد که ايران در حال فروپاشی است و تا‬
‫زمانی که مصدق قدرت را به دست دارد‪ ،‬نمی توان مانع اين سقوط‬
‫شد‪ .‬او استفسار در مورد احتمال مصالحه با ايران را متوقف کرد‪.‬‬
‫اطرافيانشب باينب بتغييرب بلحنب برا‪،‬ب بدالب ببرب بعدمب بمقاومتب باوب بنسبتب ببه‬
‫نقشه کودتا دانستند‪ .‬در روز ‪ ۱۸‬مارس‪ ،‬فرانک وايزنر‪ ،‬طی پيامی به‬
‫همتای انگليسی خود گفت که ‪ :‬سيا اکنون آمادگی بحث و تبادل نظر‬
‫بر روی توطئه عليه مصدق را دارد‪ .‬دو هفته بعد‪ ،‬آلن دالس با ارسال‬
‫يک ميليون دلر برای مرکز سيا در تهران‪ ،‬جهت به کارگيری " هر‬
‫روشی که موجب سقوط مصدق شود"‪ ،‬موافقت کرد‪.‬‬

‫‪142‬‬
‫اين اتفاقات به شدت باعث دلگرمی انگليسی ها شد‪ .‬در خلل ماه‬
‫آوريل‪،‬ب بوزارتب بخارجه‪،‬ب برسماب بعملياتب بآژاکسب براب بپذيرفت‪.‬ب بسپس‬
‫ماموران انگليسی‪ ،‬با اعتراف صريح به اين که کنترل امور از دست‬
‫آنهاب بخارجب بشدهب بوب بدرب بدستب بآمريکايیب بهاب بقرارب بگرفتهب باست‪،‬‬
‫دستوردادند تا‪ ،‬برادران رشيديان با سيا‪ ،‬همکاری کنند‪.‬‬
‫ايرانيانی که‪ ،‬با شبکه برادران رشيديان در ارتباط بودند‪ ،‬به اين نتيجه‬
‫رسيدند که می توانند با گروگان گيری مقامات بلند پايه دولت‪ ،‬ايران‬
‫را به سوی آشفتگی و هرج و مرج بيشتر‪ ،‬سوق دهند‪ .‬اهداف مرجح‬
‫آنهاب بعبارتب ببودندب باز‪:‬ب بحسينب بفاطمی‪،‬ب بوزيرب بامورب بخارجهب بوب بتيمسار‬
‫رياحی‪ ،‬رئيس جديد ستاد ارتش که با محافظان زيادی رفت و آمد‬
‫می کردند‪ ،‬لذا‪ ،‬آنها تيمسار محمود افشار طوس رئيس پليس تهران‬
‫را‪ ،‬برای اين امر در نظر گرفتند‪ .‬از آنجا که‪ ،‬برخی از توطئه گران با‬
‫افشار طوس روابط دوستانه داشتند‪ ،‬يکی از آنها روز ‪ ۱۹‬آوريل‪ ،‬او را‬
‫به منزل خود دعوت کرد‪ .‬در آنجا او دستگير و با چشمان بسته‪ ،‬به‬
‫طور مرموزی به غاری خارج از شهر برده شد‪ .‬افسران پليس‪ ،‬آدم‬
‫ربايان را فورا شناسايی و محاصره کردند‪ .‬در همين وقت‪ ،‬يکی از‬
‫گروگان گيران‪ ،‬به افشار طوس شليک کرد و او را کشت‪.‬‬
‫اين جنايت‪ ،‬نتيجه مطلوب را بر جای گذاشت‪ .‬هم کشور را مبهوت و‬
‫غافلگير کرد و هم يکی از افسران محبوب و وجيه المله را‪ ،‬که می‬
‫توانست مانعی جدی بر سر راه موفقيت کودتای آتی باشد‪ ،‬از ميان‬
‫برداشت‪ .‬تيمسار زاهدی‪ ،‬که پس از خيانتب و وطن فروشی برای‬
‫دست داشتن در اين جنايت‪ ،‬کنار گذاشته شده بود‪ ،‬به مجلس پناه‬
‫برد‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬غافل از اين که آمريکايی ها تا چه با او به شدت مخالف‬
‫شده اند‪ ،‬تصميم گرفت برای فرجام خواهی‪ ،‬مستقيما به آيزنهاور‪،‬‬
‫روی آورد‪ .‬او در نامه ای به تاريخ ‪ ۲۸‬می نوشت‪ :‬ايرانيان در تنگنای‬
‫شديدب بمالیب بقرارب بدارندب بوب بدرب بحالب بمبارزهب بباب بتوطئهب بهایب بسياسی‬
‫شرکت نفت سابق و دولت بريتانيا هستند‪ .‬از همين رو‪ ،‬در صورت‬
‫دريافت " کمکهای فوری و موثر" ايالت متحده و يا حمايت آمريکا‪ ،‬از‬
‫اخذ وامب ‪ ۲۵‬بميليون دلری که از بانک واردات و صادرات درخواست‬
‫کرده اند‪ ،‬عميقا سپاسگزار خواهند بود و اميد دارند که حداقل اجازه‬
‫فروش نفت به شرکت های آمريکايی‪ ،‬را کسب نمايند‪ .‬پاسخ آيزنهاور‬
‫بهب باينب بنامه‪،‬ب بيکب بماهب بطولب بکشيدب بوب ببالخرهب بدرب بجواب‪،‬ب ببهب بمصدق‬
‫پيشنهاد کرد که بهترين راه برای ترميم اقتصاد کشور‪ ،‬حل منازعه با‬
‫بريتانيا است‪:‬‬
‫شکست ايران و پادشاهی بريتانيا‪ ،‬در دستيابی به توافقی مبنی بر‬
‫جبران خسارت شرکت نفت‪ ،‬موجب بروز مشکلتی‪ ،‬در راه کوشش‬
‫های دولت ايالت متحده‪ ،‬برای کمک به ايران شده است و به رغم‬
‫وجودب باحساساتب بشديدب بوب بهمدلیب بزيادب بنسبتب ببهب بايرانب بوب بايرانيان‬
‫درايالت متحده و حتی ميان شهروندان آن‪ ،‬از نظر ماليات دهندگان‬
‫آمريکايی‪ ،‬ادامه کمک های اقتصادی قابل توجه به ايران‪ ،‬منصفانه‬

‫‪143‬‬
‫نيست‪ .‬زيرا ايران می تواند به وجود مورد نياز خود از طريق فروش‬
‫نفتب بدستب بيابد‪...‬ب بمنب ببهب ببازتابب بنگرانیب بشماب بنسبتب ببهب بشرايط‬
‫خطرناک فعلی ايران در نامه تان توجه کردم و صميمانه اميدوارم‬
‫پيش از آنکه خيلی دير شود‪ ،‬دولت ايران‪ ،‬همه توان خود را برای‬
‫جلوگيری از وخامت بيشتر اوضاع به کار گيرد‪.‬‬
‫اينب بنامه‪،‬ب بهمهب بآنچهب برا‪،‬ب بنزديکانب بآيزنهاورب بازب بقبلب بمیب بدانستندب ببه‬
‫مصدق فهماند و آن تغيير سياست دولت جديد آمريکا‪ ،‬نسبت به ايران‬
‫بود‪ .‬براساس سياست جديد‪ ،‬امکان تلشی بيشتر از آنچه در زمان‬
‫دولتب بترومن‪،‬ب ببرایب ببهترب بشدنب بشرايط‪،‬ب بصورتب بگرفتهب ببود‪،‬ب بوجود‬
‫نداشت و بيش از اين نمی شد بريتانيا را برای حمايت از کودتا مورد‬
‫انتقاد قرار داد‪ .‬در واقع‪ ،‬زمانی که آيزنهاور‪ ،‬به نامه مصدق پاسخ داد‪،‬‬
‫هر دو مرد‪ ،‬به خوبی می دانستند‪ ،‬چه چيزی درشرف وقوع است‪.‬‬
‫آيزنهاور‪ ،‬قبل بموافقتب ضمنیب خودب راب نسبتب به اجرای طرحب کودتا‬
‫ابراز کرده بود‪ ،‬اما به دليل قلمرو بسيار حساس و خطير اين طرح‪،‬‬
‫تاييد ضمنی‪ ،‬کفايت نمی کرد‪ .‬درب ‪ ۱۴‬بژوئن‪ ،‬آلن دالس‪ ،‬برای توجيه‬
‫آيزنهاور به کاخ سفيد رفت‪ .‬دالس با توجه به اين که رئيس جمهور‪،‬‬
‫تمايلی به کسب اطلعات بيشتر ندارد‪ ،‬تنها آنچه را کرميت روزولت"‬
‫کلی ترين و موجزترين نکات مطروحه در پيشنهاد" می ناميد‪ ،‬به او‬
‫ارائهب بکرد‪.‬ب باين‪،‬ب بهمهب بآنب بچيزیب ببودب بکهب بآيزنهاورب بمیب بخواست‪،‬ب بپس‬
‫موافقت خود را اعلم کرد‪ .‬در همان زمان‪ ،‬چرچيل نيز محرمانه و‬
‫مشتاقانه‪ ،‬طرح را تصويب نمود‪.‬‬
‫قبل از پشتيبانی رسمی آيزنهاور و چرچيل‪ ،‬نقشه توطئه به آرامی‬
‫پيش می رفت‪ .‬دو افسر کارآزموده آمريکايی و انگليسی به منظور‬
‫ترسيم جزئيات طرح‪ ،‬يکديگر را در قبرس ملقات کردند‪ .‬هر دو آنها‪،‬‬
‫درب بمسائلب بايرانب بمجربب ببودند‪.‬ب بدونالدب بويلبر‪،‬ب بمامورب بسيا‪،‬ب بسالهاب ببه‬
‫عنوان باستان شناس و مهندس معمار در خاورميانه کار و طی جنگ‬
‫جهانی دوم به عنوان عامل اداره خدمات استراتژيک در ايران خدمت‬
‫کرده بود‪ .‬وی‪ ،‬پس از جنگ‪ ،‬اوقات خود را‪ ،‬ميان مطالعات نوين در‬
‫پرينستون و فعاليت در سيا‪ ،‬به عنوان مشاور و متخصص در امر جنگ‬
‫های روانی تقسيم کرده بود‪ .‬در ‪ ، ۱۹۵۲‬ويلبر‪ ،‬شش ماه را در مرکز‬
‫سيا در تهران گذراند و اين کار‪ ،‬فرصت کسب نظرات دست اول‬
‫خوبی را‪ ،‬نسبت به جناح های سياسی و نظامی موافق و مخالف‬
‫مصدق‪،‬ب ببهب باوب بداد‪.‬ب بنورمنب بداربیب بشايرب بهمتایب بانگليسیب باو‪،‬ب بدر‬
‫ماموريت های کاری طولنی‪ ،‬در ايران خدمت کرده بود و با رابين‬
‫زاينر‪ ،‬همکاری نزديک داشت‪ .‬پس از تعطيل اجباری مرکز جاسوسی‬
‫و اطلعاتی انگلستان در تهران‪ ،‬اين مرکز‪ ،‬با رياست داربی شاير‪ ،‬به‬
‫قبرس منتقل شد‪.‬‬
‫اين دو‪ ،‬با توجه به هدف مشترک دولتهای شان در ايران‪ ،‬روابط کاری‬
‫نزديک و صميمانه ای را شروع کردند‪ .‬در قالب تاريخچه کودتا‪ ،‬بعدها‬
‫چنين گزارش شد‪:‬‬

‫‪144‬‬
‫بهب بزودیب بآشکارب بشدب بکهب بدکترب بويلبرب بوب بآقایب بداربیب بشاير‪،‬ب بديدگاهی‬
‫مشابه در مورد چهره محبوب ايرانی ها دارند و به ارزيابی های کامل‬
‫يکسانی از عوامل درگير در صحنه سياسی ايران‪ ،‬دست يافته اند‪.‬‬
‫هيچ اصطکاک يا اختلف نظر مهمی در بحث های آنها وجود نداشت‪.‬‬
‫به سرعت مشخص شد که‪ ،‬داربی شاير‪ ،‬نسبت به پيروی از تمامی‬
‫دستوراتب بسازمان‪،‬ب برضايتب بکاملب بدارد‪.‬ب ببرایب بويلبر‪،‬ب بمسلمب ببودب بکه‬
‫بريتانياب بازب بکسبب همکاریب بفعالب سازمان‪،‬ب ببسيارب بخوشوقتب استب بو‬
‫کامل بآشکارب بودب که‪،‬ب نمیب خواهدب مرتکبب عملیب شودب کهب مشارکت‬
‫آمريکا را به خطر اندازد‪ .‬در عين حال‪ ،‬از اين واقعيت که‪ ،‬سازمان از‬
‫نظربودجه‪ ،‬کارکنان و امکانات‪ ،‬از آنها مجهزتر است‪ ،‬اندک حسادتی‬
‫نيز نشان می داد‪.‬‬
‫ويلبرب بوب بداربیب بشاير‪،‬ب ببرسرب باينب بکهب بتيمسارب بزاهدیب ببهب برغمب بنقطه‬
‫ضعفها‪ ،‬تنها ايرانی است که " قدرت و شهامت" سازماندهی نيروهای‬
‫مخالف را دارد‪ ،‬به توافق رسيدند‪ .‬نقشه آنها‪ ،‬برای به قدرت رساندن‬
‫او‪ ،‬که قبل از حمله نهايی چندين بار تعديل شده بود‪ ،‬کامل سنجيده و‬
‫صريح بود‪:‬‬
‫* ماموران مخفی‪ ،‬به انحاء مختلف‪ ،‬افکار عمومی را‪ ،‬در جهت منافع‬
‫خود تغيير دهند و تا آنجا که ممکن است تعداد بيشتری از ايرانيان را‪،‬‬
‫عليه مصدق بسيج کنند‪ .‬برای " ايجاد‪ ،‬بزرگنمايی و تقويت مخالفت‬
‫عمومیب بوب ببدگمانیب بوب بترسب بازب بمصدقب بوب بدولتب بوی‪،‬ب ‪ ۱۵۰۰۰۰‬بدلر‬
‫بودجه تخصيص يافت تا او‪ ،‬شخصی فاسد‪ ،‬طرفدار کمونيسم‪ ،‬دشمن‬
‫اسلم و مصمم به تخريب روحيه و آمادگی نيروهای مسلح‪ ،‬جلوه داده‬
‫شود‪".‬‬
‫* همزمان با دروغ پراکنی عوامل ايرانی‪ ،‬اراذل و اوباش مزدور‪ ،‬می‬
‫بايستب بدستب ببهب ب"حملتب بنمايشي"ب بعليهب برهبرانب بمذهبیب ببزنندب بو‬
‫وانمود کنند که اين اقدامات‪ ،‬به دستور مصدق و حاميان او صورت‬
‫می گيرد‪.‬‬
‫*ب بدرهمينب بحال‪،‬ب بتيمسارب بزاهدیب بمیب ببايستب ببهب باغوایب بافسرانب بو‬
‫همقطارانب بخودب ببپردازدب بتاب بجهتب باجرایب بکودتا‪،‬ب ببرایب بانجامب بهرگونه‬
‫عمليات نظامی مورد نياز‪ ،‬آمادگی داشته باشند‪.‬‬
‫به او‪ ،‬برای جلب و جذب دوستان بيشتر و نفوذ بر شخصيت های‬
‫مهم‪،‬ب بدرب بابتداب ‪ ۶۰۰۰۰‬بدلرب بپرداختب بشدب بکهب ببعداب ببهب ‪ ۱۳۵۰۰۰‬بدلر‬
‫افزايش يافت‪.‬‬
‫*ب اقدام مشابهی برایب اغوای نمايندگان مجلسب با بودجهب ایب برابر‬
‫‪ ۱۱۰۰۰‬دلر در هفته‪ ،‬در حال انجام بود‪.‬‬
‫* صبح روز کودتا‪ ،‬هزاران تظاهرکننده مزدور‪ ،‬گردهمايی ضد دولتی‬
‫گسترده ای را به نمايش می گذاشتند‪ .‬مجلس با آمادگی قبلی برای‬
‫خلع مصدق‪ ،‬با دادن يک رای "شبه قانوني" می بايست واکنش نشان‬
‫دهد‪.‬ب بدرب بصورتب بمقاومتب بمصدقب بواحدهایب بنظامیب بتحتب بفرمان‬
‫زاهدی‪،‬ب بايدب اوب وب طرفدارانب ببرجستهب باشب براب بدستگيرب میب کردندب بو‬

‫‪145‬‬
‫سپس به تسخير مراکز فرماندهی نظامی‪ ،‬پايگاه های پليس‪ ،‬ادارات‬
‫مخابرات و تلفن‪ ،‬ايستگاه های راديويی و بانک ملی می پرداختند‪.‬‬
‫با همکاری نزديک و دقيق دوستان مقيم واشنگتن و تهران‪ ،‬با کسانی‬
‫که از طريق شبکه راديويی مستقر در قبرس‪ ،‬با ويلبر و داربی شاير‬
‫در تماس دائمی بودند‪ ،‬نقشه کودتا درپايان ماه می‪ ،‬به اتمام رسيد‪.‬‬
‫درب ‪ ۳‬بژوئن‪،‬ب بسفيرب بهندرسون‪،‬ب ببرایب بآگاهیب بازب بجزئياتب بطرح‪،‬ب بوارد‬
‫واشنگتن شد و برای شرکت در جلسه ای مهم و حساس‪ ،‬که قرار‬
‫بود‪ ،‬طرح کودتا با تمامی جزئيات‪ ،‬مورد بررسی قرار گيرد‪ ،‬تاب ‪۲۵‬‬
‫ژوئن در آنجا ماند‪.‬‬
‫رئيسب بجمهورآيزنهاور‪،‬ب باشتياقیب ببرایب بشنيدنب بجزئياتب باينب بعمليات‬
‫محرمانه نداشت‪ ،‬لذا با وجود حضور نزديک ترين مشاوران سياست‬
‫خارجی اش در جلسه ای که در دفتر جان فاستر دالس در وزارت‬
‫خارجهب ببرگزارب بشد‪،‬ب بخود‪،‬ب بدرب بآنب بشرکتب بنکرد‪.‬ب بوقتیب بتمامب بدسيسه‬
‫چينان جمع شدند‪ ،‬دالس گزارشی را که ويلبر و داربی شاير نوشته‬
‫بودند‪ ،‬برداشت و گفت‪ :‬اين‪ ،‬آن چيزی است که می گويد‪ ،‬ما چگونه‬
‫از دست آن مرد ديوانه‪ ،‬مصدق‪ ،‬خلص خواهيم شد!‬
‫کرميت روزولت‪ ،‬چگونگی اجرای طرح کودتا را توضيح داد‪ .‬پس از‬
‫پايان سخنان او‪ ،‬دالس‪ ،‬از ديگران خواست تا نظر خود را در مورد‬
‫آن بگويند‪ .‬آلن دالس‪ ،‬بدل اسميت و چارلزويلسون وزير دفاع‪ ،‬بدون‬
‫قيدب بوب بشرط‪،‬ب بطرحب براب بتصويبب بکردند‪.‬ب بدوب بمقامب بارشدب بوزارتب بامور‬
‫خارجه‪ ،‬هنری بای رد معاون امور خاورميانه و روبرت بووين رئيس‬
‫سياست گزاری ارتش‪ ،‬با علم به اين که درصورت ابراز مخالفت با‬
‫طرح‪ ،‬مقام خود را ازدست خواهند داد‪ ،‬بدون کمترين ترديدی‪ ،‬در‬
‫همراهی با آنها اشتياق کمتری نشان دادند‪ .‬وقتی نوبت به هندرسون‬
‫رسيد‪ ،‬او با تاکيد بر اين نکته که‪ ،‬هيچ علقه ای به اين نوع کارها‬
‫ندارد‪ ،‬ادعا کرد که‪ ،‬اما در اين مورد خاص چاره ديگری نمانده است‪.‬‬
‫دالس‪ ،‬وزير امور خارجه با لبخندی غير مالوف گفت‪ :‬حال که چنين‬
‫است‪ ،‬اجازه دهيد شروع کنيم‪.‬‬
‫ايالتب بمتحدهب بآمريکا‪،‬ب بباب باکثريتب بآراء‪،‬ب باجازهب بشروعب بنهايیب بعمليات‬
‫آژاکسب بياب ببهب بقولب بانگليسیب بها"ب بعملياتب بچکمه"ب براب بصادرب بکرد‪.‬‬
‫سرانجام‪ ،‬دولت های لندن و واشنگتن‪ ،‬در شورواشتياق نسبت به اين‬
‫طرح‪ ،‬متفق شدند‪ .‬يکی در جستجوی بازپس گيری امتيازات نفتی‬
‫خود بود و ديگری‪ ،‬آن را فرصتی برای وارد کردن ضربه ای نابود‬
‫کننده بر کمونيسم تلقی می کرد‪ .‬نسبت به اين اتحاد جديد‪ ،‬مخالفت‬
‫هايی نيز ابراز می شد‪ .‬برخی از آنها از جانب سياستمداران حرفه ای‬
‫همچون چارلز بوهلن سفير پيشين آمريکا در شوروی صورت گرفت‬
‫که توانست‪ ،‬بر يک سياستمدار انگليسی در واشنگتن‪ ،‬که آن را "‬
‫نطقیب بآتشينب بوب باحساساتیب بعليهب بکودتایب ببرنامهب بريزیب بشده"ب بمی‬
‫ناميد‪،‬ب بغلبهب بکند‪.‬ب بچندينب بافسرب بسيا‪،‬ب بازب بجملهب بروجرگويرون‪،‬ب برئيس‬
‫مرکز سيا در تهران نيز با اين طرح‪ ،‬مخالفت کردند‪.‬‬

‫‪146‬‬
‫گويرون‪،‬ب بباب بايجادب بشبکهب بجاسوسیب بمستحکمیب بباب بنامب برمزب ببدامن‬
‫مشغول انجام فعاليت های تبليغاتی بود تا‪ ،‬تصوير تيره ای از اتحاد‬
‫جماهيرب بشوروی‪،‬ب بدرب بايرانب بارائهب بدهد‪.‬ب بویب بهمچنينب بآمادهب بمبارزه‬
‫براندازانهب بوب بخرابکارانه‪،‬ب بدرب بصورتب بوقوعب بکودتایب بکمونيستیب ببود‪.‬‬
‫شبکه بدامن‪ ،‬متشکل از صد مامور‪ ،‬با بودجه سالنه ای معادلب ‪۱‬‬
‫ميليون دلر بود که در مقايسه با بودجهب ‪ ۸۲‬بميليون دلری سيا برای‬
‫عمليات محرمانه در تمام جهان‪ ،‬مبلغ قابل توجه و گزافی به نظر می‬
‫رسيد‪ .‬حال از گويرون‪ ،‬خواسته می شد تا شبکه اطلعاتی خود را‪،‬‬
‫در کودتايی عليه مصدق به کار گيرد‪ .‬او يقين داشت که اين‪ ،‬اشتباه‬
‫فاحشی است و هشدار داد‪ ،‬اگر اين توطئه صورت بگيرد‪ ،‬ايرانيان‬
‫برای هميشه‪ ،‬ايالت متحدهب را به عنوان حامی و پشتيبان آنچه او‬
‫"استعمارب بانگليسي‪-‬ب بفرانسوي"ب بمیب بناميد‪،‬ب بقلمدادب بخواهندب بکرد‪.‬‬
‫مخالفت او‪ ،‬چنان جدی و قاطعانه بود که آلن دالس‪ ،‬مجبور به عزل‬
‫او از مقام اش شد‪.‬‬
‫زمانی که آلن دالس‪ ،‬منابع نظامی را برای عمليات آژاکس به کار‬
‫گرفت‪،‬ب جانب بفاسترب بدالس‪،‬ب بهب يکیب بازب بمشوقينب پرحرارتب بآنب بدل‬
‫شد‪ .‬او با شعف و بی صبری‪ ،‬تمام مقدمات کار را فراهم کرد و‬
‫وقتی در جلسه ای مهم‪ ،‬بدون ذکری از طرح کودتا‪ ،‬مسائل ايران‬
‫مورد بحث قرار گرفت‪ ،‬بسيار هراسان و برآشفته شد‪ .‬صبح روز بعد‪،‬‬
‫او با برادرش در سيا‪ ،‬تماس گرفت و با عصبانيت پرسيد‪ :‬آيا اشتباهی‬
‫صورت نگرفته است؟ براساس يادداشتی‪ ،‬مکالمه بين آنها چنين بود‪:‬‬
‫سکی تماس گرفت و گفت که‪ ،‬در جلسه ديروز در مورد ايران‪ ،‬شما‬
‫چيزی در مورد کودتا نگفتيد‪ ،‬آيا اين طرح منتفی شده است؟ آلن در‬
‫پاسخب بگفتب بکه‪:‬ب بدرب باينب بموردب بصحبتیب بنکردهب باستب باماب باينب بطرح‪،‬‬
‫مستقيما توسط رئيس جمهور تاييد شده و همچنان فعال است‪ ...‬و‬
‫ادامه داد مطمئن باشد که‪ ،‬آنها به گونه ای معقول‪ ،‬دست به کار می‬
‫شوند‪.‬ب بباب باطمينانب بازب باينب بکهب بتوطئهب بدرب بجريانب باست‪،‬ب بجانب بفاستر‬
‫دالس وزير امور خارجه‪ ،‬طی بيانيه های علنی خود در مورد روند‬
‫حوادث در ايران‪ ،‬به اظهار تاسفی کلی اکتفا کرد‪ .‬اظهار نظر او‪ ،‬در‬
‫يک کنفرانس خبری در ماه جولی‪ ،‬می توانست به عنوان هشداری‬
‫که به زبانی کامل بسياسی‪ ،‬بيان شده است‪ ،‬تلقی شود‪ .‬او گفت‪:‬‬
‫حوادثب باخيرب بدرب بايرانب ببهب بويژهب بفعاليتب بفزايندهب بحزبب بغيرقانونی‬
‫کمونيست‪ ،‬که به نظر می رسد دولت ايران نسبت به آن‪ ،‬تسامح به‬
‫خرج می دهد‪ ،‬موجبات نگرانی ما را فراهم آورده است بديهی است‪،‬‬
‫اين حوادث‪ ،‬تا زمانی که دولت‪ ،‬اين نوع فعاليت ها را مجاز بشمارد‪،‬‬
‫اعطای کمک ايالت متحده به ايران را‪ ،‬مشکل تر می کند‪.‬‬
‫وقتیب بروزبب ‪ ۱۹‬ببجولی‪،‬ب بکرميتب بروزولتب بواردب بايرانب بشد‪،‬ب بکشور‬
‫برافروخته و هيجان زده بود‪ .‬طرفداران مصدق درمجلس‪ ،‬به برکناری‬
‫آيتب باللهب بکاشانیب ببهب بعنوانب بسخنگویب بمجلسب برایب بدادهب ببودندب بو‬
‫برخوردهایب بحاصله‪،‬ب بمنجرب ببهب باستعفایب ببيشب بازب بنيمیب بازب بنمايندگان‬
‫مجلس‪،‬ب بشد‪.‬ب بتظاهراتب ببرایب بانحللب بمجلس‪،‬ب بتهرانب براب بتکانب بداد‪.‬‬

‫‪147‬‬
‫مصدق‪ ،‬اعلم کرد که يک همه پرسی برگزار خواهد کرد و قول داد در‬
‫صورتیب بکهب برایب بدهندگانب ببهب بخلعب بيدب بازب بمجلسب بفعلیب برایب بندهند‪،‬‬
‫استعفا می دهد‪ .‬همه پرسی‪ ،‬در اوايل اگوست‪ ،‬با شتاب و عجولنه‬
‫برگزار شد و تقليدی مسخره از دموکراسی بود‪ .‬جعبه های جداگانه‬
‫ای برای رای های آری و نه در نظر گرفته شد و نتيجه اعلم شده‪،‬‬
‫موافقت ‪ ۹۹‬درصد از مردم با انحلل مجلس بود‪ .‬بی عدالتی آشکار‬
‫اين همه پرسی‪ ،‬برای جمعيت مخالف مصدق‪ ،‬بسيار مفيد بود‪.‬‬
‫اواسط آگوست‪ ،‬روزولت و دارودسته ايرانی اش برای حمله‪ ،‬آمادگی‬
‫کاملب داشتند‪.‬ب بآنها‪،‬ب ايرانب براب ببهب مرزهرجب ومرجب بو بآشفتگیب بکشانده‬
‫بودند‪ .‬مطبوعات و رهبران مذهبی‪ ،‬بر سر مصدق فرياد می زدند‪.‬‬
‫اعتراض ها و شورش های سازمان يافته توسط سيا‪ ،‬خيابان ها را‬
‫تبديل به ميدان نبرد کرده بودند‪ .‬به گفته دونالد ويلبر‪ ،‬تبليغات ضد‬
‫دولتیب بموسساتب بخبری‪،‬ب بازب بطريقب ببرنامهب بهایب براديويیب ببهب بتهران‬
‫سرازير شد‪ .‬مصدق منزوی تر و ضعيف تر از هميشه بود‪ .‬در مقابل‬
‫چنين شرايطی‪ ،‬وقتی روزولت در روز ‪ ۱۵‬آگوست‪ ،‬سرهنگ نصيری را‬
‫به ميدان فرستاد برای اطمينان کردن به او‪ ،‬دليل فراوانی داشت‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬چنان با دقت نقشه های خود را پی ريزی کرده بود که‪،‬‬
‫وقتی صبح فردا‪ ،‬به خبر شکست کودتا پی برد‪ ،‬تصميم گرفت‪ ،‬بار‬
‫ديگر امتحان کند‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫منب بمیب بدانستم!آنهاب بمرا‬
‫دوست دارند!‬
‫ضربهب بایب بمحکم‪،‬ب ببرب بدرب بآپارتمانیب بواقعب بدرب بيکیب بازب بمناطقب بشمال‬
‫تهران‪ ،‬دو توطئه گر جسور و بی باک را برای اولين بار‪ ،‬به هم نزديک‬
‫ساخت‪ .‬يکی از آنها‪ ،‬کسی بود که در ايران‪ ،‬تقريبا همه در تعقيب‬
‫اش بودند و ديگری‪ ،‬اگر پليس می دانست که وجود دارد‪ ،‬می بايست‬
‫حتی بيشتر تحت تعقيب باشد‪.‬‬
‫کرميت روزولت‪ ،‬وقتی به در کوفت‪ ،‬بسيار نگران بود‪ .‬شب قبل‪ ،‬او‬
‫و نفراتش‪ ،‬در اقدام برای سرنگونی نخست وزير مصدق‪ ،‬با شکست‬
‫مواجه شده بودند‪ .‬روسا در مرکز سيا در واشنگتن‪ ،‬او را تشويق به‬
‫فرار می کردند‪ ،‬ولی با اين وجود‪ ،‬روزولت عزم خود را جزم کرده‬
‫بود تا‪ ،‬خطر اقدام مجدد را بپذيرد‪.‬‬
‫درآن صبح يکشنبهب ‪ ۱۶‬بآگوستب ‪ ، ۱۹۵۳‬تعداد زيادی از افسران پليس‬
‫در خيابان ها بودند‪ .‬وقتی ماموران امنيتی‪ ،‬به توطئه گران درگير و‬
‫کودتای نافرجام‪ ،‬حملهب کردند‪،‬ب آژيرها به صدا درآمدند‪ .‬روزولت‪ ،‬با‬

‫‪148‬‬
‫دقت و احتياط راند‪ ،‬پشت چراغ قرمز توقف کرد و بدون هرگونه‬
‫پيشامدی‪ ،‬به آپارتمان تيمسار زاهدی رسيد تا آن لحظه‪ ،‬زاهدی اميد‬
‫داشت که نخست وزير شود ولی در عوض‪ ،‬يک فراری تحت تعقيب‬
‫بود که برای جان به در بردن از اين ماجرا‪ ،‬به حمايت روزولت نياز‬
‫داشت‪.‬ب او‪،‬ب بحدسب میب زدب بچهب بکسیب ببايدب پشتب درب بباشد‪،‬ب ببهب همين‬
‫خاطر‪ ،‬خود را باز کرد‪.‬‬
‫روزولت از تعارفات صرفنظر کرد‪ .‬او‪ ،‬فقط آمده بود تا بپرسد‪ .‬آيا‬
‫زاهدی برای اقدام مجدد آمادگی دارد يا نه؟ و زاهدی بدون ترديد‬
‫پاسخ داد‪ :‬آماده است‪ .‬اين جوابی بود که روزولت‪ ،‬به آن نياز داشت‪.‬‬
‫درآن زمان‪ ،‬هر دو مرد موافق بودند که ادامه اقامت زاهدی درمکان‬
‫فعلی‪،‬ب ببسيارب بخطرناکب باست‪.‬ب بروزولت‪،‬ب بترتيبیب بدادب بتاب باوب ببتواندب بدر‬
‫ويلی يکی از دوستان‪ ،‬که سه ساختمان از سفارت آمريکا فاصله‬
‫داشت مخفی شود‪ .‬آنها‪ ،‬از پله های آپارتمان پائين آمدند و زاهدی‪ ،‬به‬
‫درون اتومبيل روزولت خزيد‪ .‬رهبر احتمالی ايران‪ ،‬در عقب ماشين‬
‫دراز کشيد‪،‬ب با پتويیب خودب راب پوشاندب و بهب مخفيگاهب جديدشب انتقال‬
‫يافت‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬پس از اختفای زاهدی‪ ،‬به جايی در محوطه سفارت که آن‬
‫را پايگاه جنگ ناميده بود‪ ،‬رفت‪ .‬درآنجا‪ ،‬با دو سياستمدار آمريکايی‪،‬‬
‫کهب ببرایب بنظارتب ببرب بطرحب بتعيينب بشدهب ببودند‪،‬ب بملقاتب بکرد‪.‬ب بهرب بدو‪،‬‬
‫صريحا به او گفتند که فکر می کردند بازی تمام شده است‪ .‬تنی چند‬
‫از مقامات رسمی واشنگتن‪ ،‬که از عمليات آژاکس مطلع بودند‪ ،‬برای‬
‫شکست آمادگی داشتند‪ .‬بدل اسميت‪ ،‬معاون وزارت امور خارجه‪ ،‬که‬
‫ازب بسرسختب بترينب بحاميانب بکودتاب ببود‪،‬ب بدرب بنامهب بایب بغيررسمیب بو‬
‫مايوسانهب ببهب برئيسب بجمهورب بآيزنهاورب بگفت‪:‬ب بشايدب بحال بديگر‪،‬ب بايالت‬
‫متحده " بايد به مصدق نزديک شود‪ ".‬به رغم اين شکست روزولت‪،‬‬
‫هنوز هم ازمنابع قابل توجهی برخوردار بود‪ .‬تيمسار زاهدی‪ ،‬يکی از‬
‫آنها بود که دوستان بسياری در جمع افسران داشت و برای رسيدن‬
‫به قدرت‪ ،‬به هرکاری دست می زد‪ .‬هم چنين شبکه ای بسيار پراکنده‬
‫از ماموران ايرانی و عوامل جزء که به همان اندازه نيرومند بودند‪ ،‬در‬
‫اختيار داشت‪ .‬اين شبکه‪ ،‬به بهای گزافی گرد آمده و توانايی خود را‪،‬‬
‫درب بانتشارب بشايعاتب بفتنهب بانگيز‪،‬ب بسفارشب بمقالتب بتحريکب بآميزب ببه‬
‫روزنامه ها‪ ،‬اغوای سياستمداران‪ ،‬و ايجاد جماعت مزدور‪ ،‬نشان داده‬
‫بودند‪ ،‬هرچند‪ ،‬به طور کامل‪ ،‬امتحان پس نداده بودند‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬دو فرمان ارزشمند هم داشت‪ .‬در فرمان اول‪ ،‬شاه‪ ،‬حکم‬
‫عزل مصدق را امضاء و در فرمان دوم‪ ،‬زاهدی را نامزد جانشينی او‬
‫کردهب ببود‪.‬ب باينب بفرامين‪،‬ب ببهب بکودتایب بطراحیب بشده‪،‬ب بمشروعيتب بمی‬
‫بخشيدند‪.‬ب بمعدودیب بازايرانيان‪،‬ب ببرب باينب بنکتهب بکهب بآياب بشاهب ببرایب بصدور‬
‫چنين حکمی‪ ،‬حق قانونی داشت يا نه‪ ،‬انگشت گذاشتند‪ .‬برای مردم‪،‬‬
‫احترام به قدرت پادشاهی‪ ،‬سنتی ديرينه بود‪ .‬اين فرامين به طراحان‬
‫عمليات آژاکس‪ ،‬روش پنهان کردن خود‪ ،‬در پس اين سنت را نشان‬
‫داد‪.‬‬

‫‪149‬‬
‫در ملقات عجولنه آنها در آن صبح‪ ،‬تيمسار زاهدی درخواست کرده‬
‫بود تا‪ ،‬فرمان نامزدی او را برای نخست وزيری‪ ،‬تکثير و در سراسر‬
‫شهر‪ ،‬به ويژه در جنوب شهر‪ ،‬که جماعت اوباش را از آنجا استخدام‬
‫کرده بودند‪ ،‬پخش کنند‪ .‬اين پيشنهاد زيرکانه ای بود و روزولت فورا‬
‫آن را پذيرفت‪ .‬در اواسط روز‪ ،‬او‪ ،‬يکی از معدود دستگاه های تکثير‬
‫را که در تهران وجود داشت‪ ،‬مصادره کرد‪ .‬وی نه تنها‪ ،‬رونوشت های‬
‫فرمانب براب بازب بطريقب بهريکب بازب بعواملب بخودب بکهب بمیب بتوانستب ببهب بآنها‬
‫دسترسی پيدا کند‪ ،‬بيرون فرستاد‪ ،‬بلکه‪ ،‬ترتيبی داد تا رونوشت ها‪ ،‬در‬
‫صفحات اول روزنامه های فردا منتشر شوند‪ .‬پس از آن‪ ،‬او پيک های‬
‫مورد اعتماد از جمله دو افسر ايرانی مسلح را‪ ،‬با اوراق شناسايی‬
‫جعلی‪ ،‬جهت ارائه رونوشت ها به فرماندهان ارتش در شهرهای دور‬
‫افتاده‪ ،‬روانه کرد‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬برای اطمينان از اين که فرمان به طور گسترده به دست‬
‫مخاطبينب برسيدهب باست‪،‬ب ببرایب بدوب بخبرنگارب بآمريکايیب بدرب بتهران‪،‬ب بکه‬
‫نماينده آسوشيتدپرس و نيويورک تايمز بودند‪ ،‬پيامی حاوی دعوت آنها‬
‫برای برگزاری جلسه ای محرمانه با تيمسار زاهدی فرستاد‪ .‬هر دو‬
‫خبرنگارب بباب باشتياقب باينب بدعوتب براب بپذيرفتند‪.‬ب باتومبيلیب ببهب بدنبالب بآنها‬
‫رفت‪ ،‬وقتی که به مکان امن مورد نظر رسيدند‪ ،‬نه با زاهدی‪ ،‬که با‬
‫اردشير‪،‬ب بپسرب بتيزهوشب باوب بملقاتب بکردند‪.‬ب باردشيرب بزاهدیب بباب بارائه‬
‫رونوشت فرمان به آنها‪ ،‬با انگليسی کامل و بی نقص‪ ،‬نطق پرشوری‬
‫درباره اهميت آن‪ ،‬ايراد کرد‪.‬‬
‫جلسه‪،‬ب باب توجهب بهب شرائطب ب‪ ،‬ببسيارب عجيبب بو غريبب بود‪.‬ب مرد ی بکه‬
‫خبرنگاران‪ ،‬از طرفب اوب فراخواندهب شدند‪،‬ب در جلسهب حضور نيافت‪.‬‬
‫امنيت جلسه را‪ ،‬همسر جوان ميزبان تامين می کرد که با تپانچه ای‬
‫مخفیب بدرب بزيرب ببافتنیب بخود‪،‬ب ببرب بيکب بصندلیب براحتیب بدرب بکنارب باردشير‬
‫زاهدیب بنشستهب ببود‪.‬ب ببرایب بدوب بخبرنگار‪،‬ب بوجودب باتومبيلیب ببزرگب بو‬
‫غيرمعمول که در همان حوالی‪ ،‬به طرزی زننده‪ ،‬صدا می کرد‪،‬عجيب‬
‫تر از همه بود‪.‬‬
‫کنت لو‪ ،‬خبرنگار نيويورک تايمز‪ ،‬بعدها به خاطر آورد " آنجا دستگاه‬
‫تکثيرغولب بپيکریب بوجودب بداشت‪.‬ب بدرب بسالب ‪،۱۹۵۳‬ب بيکب بدستگاهب بتکثير‪،‬‬
‫حدودا به اندازه دو يخچال بود‪ .‬کمابيش در آن زمان‪ ،‬نه من و نه‬
‫بيشتر روزنامه نگاران يا بيشتر مردم آمريکا‪ ،‬نمی توانستند به شما‬
‫بگويند که‪ ،‬حروف کلمه سيا چه معنايی دارد‪".‬‬
‫تاب ببعدازظهرب بيکشنبه‪،‬ب بروزولتب بطرحب بجديدب بخودب براب بآمادهب بکرد‪.‬ب بطی‬
‫روزهایب بدوشنبهب بوب بسهب بشنبه‪،‬ب بعواملب باو‪،‬ب ببرایب برشوهب بدادنب ببه‬
‫سياستمداران‪ ،‬و هرکس ديگری که ممکن بود بتواند مردم را در يک‬
‫لحظه سرنوشت ساز‪ ،‬گرد آورد‪ .‬در سراسر تهران پخش می شدند‪.‬‬
‫در همان دو روز‪ ،‬او اراذل و اوباش را به خيابان ها می فرستاد تا به‬
‫نامب بمصدق‪،‬ب بآشوبب بو ببلواب ببهب براهب ببيندازند‪.‬ب بسپسب بدرب بچهارشنبه‪،‬ب ببا‬
‫کشاندن آنها به خيابان ها‪ ،‬واحدهای ارتش و پليس را‪ ،‬جهت تسخير‬

‫‪150‬‬
‫ساختمان های دولتی به کار می گرفت و با دستگيری مصدق‪ ،‬ضربه‬
‫نهايی را وارد می کرد‪.‬‬
‫برای انجام تمام اين کارها‪ ،‬روزولت‪ ،‬تنها بر معدوی از عوامل ايرانی‬
‫مجرب متکی بود که مهمترين آنها‪ ،‬برادران رشيديان بودند‪ .‬او آنها را‬
‫ازب بچندب بسالب بپيشب بمیب بشناختب بوب بترتيبیب بدادهب ببودب بتاب ببرایب بآنچهب ب"‬
‫آزمونب بکاملب بوب بدقيقیب بازب بصداقت"ب بمیب بناميد‪،‬ب ببهب بمرکزب بسياب بدر‬
‫واشنگتنب ببروند‪.‬ب بروزولت‪،‬ب ببرادرانب برشيديان‪،‬ب بکهب بدرب باصل‪،‬ب بمنابع‬
‫انگليس به شمار می آمدند‪ ،‬روزولت چندين ايرانی را که توسط سيا‬
‫آموزش ديده بودند‪ ،‬نيز بکار گرفت‪ .‬دو تن از بهترين آنها‪ ،‬علی جليلی‬
‫و فرخ کيوانی‪ ،‬در اوايل ‪ ، ۱۹۵۱‬شروع به همکاری با سيا کردند و به‬
‫عنوانب بسازمانب بدهندگانب بشبکهب بتبليغاتب بوب بخرابکاریب ببدامنب بشناخته‬
‫می شدند‪ .‬آنها‪ ،‬اغتشاشاتی را سازماندهی کرده بودند و ديگر وظايف‬
‫مخفی خود را‪ ،‬چنان با موفقيت انجام داده بودند که‪ ،‬سيا از آنها به‬
‫عنوان "عوامل اصلی و بی نهايت مهم در مرکز تهران" ياد می کرد‪.‬‬
‫همچون برادران رشيديان‪ ،‬آنها نيز به واشنگتن برده شدند و روزولت‬
‫و ديگر جاسوسان سيا‪ ،‬به تفصيل از آنها تحقيق کردند‪ .‬آن دو‪ ،‬با‬
‫دريافتب اسمب بها ی برمزب ب( گاهیب اوقات بنوسیب و بکافب رونب و بديگر‬
‫اوقاتب بنرنب بوب بسیب بلی)ب ببهب بعنوانب بمامورانب بمخفیب بدرب بتوطئهب بعليه‬
‫مصدق‪ ،‬انتخاب شدند‪ .‬آن دو و برادران رشيديان‪ ،‬هرگز يکديگر را‬
‫ملقات نکردند‪ .‬روزولت‪ ،‬حتی هويت جاسوسان مهم ايرانی خود را‪،‬‬
‫از يکديگر مخفی نگه می داشت‪.‬‬
‫هنگامی که روزولت‪ ،‬خود را برای اقدام مجدد عليه مصدق آماده می‬
‫کرد‪ ،‬به ماموران خود دستور داد تا شروع به پخش نسخه ای جعلی‪،‬‬
‫از فرمان اول کنند‪ .‬بر اساس اين خبر‪ ،‬مصدق تلش کرده بود تا تاج‬
‫و تخت شاه را تصرف کند‪ ،‬اما اين کار توسط افسران وطن پرست‬
‫خنثیب بشدهب ببود‪.‬ب بسردبيرانب بفاسد‪،‬ب باينب بدروغب براب بدرب بصفحاتب باول‬
‫روزنامهب بهایب بخودب بدرجب بکردند‪.‬ب بتنها‪،‬ب بمعدودیب بازب بروزنامهب بها‪،‬ب باين‬
‫حقيقت را که مصدق‪ ،‬قربانی اين کودتا است نه مسبب آن‪ ،‬به اطلع‬
‫مردم رساندند‪.‬‬
‫با وجود اين‪ ،‬مصدق و دستيارانش توجه کمی به روزنامه ها نشان‬
‫دادند‪ .‬آنهاب عقيدهب داشتند‪،‬ب شاهب در شورش روز شنبهب دستب داشته‬
‫است‪ .‬اگر اين درست بود‪ ،‬پس سفر او برای جلی وطن به اين معنی‬
‫بود که اقدامات ديگری‪ ،‬آنچه فاطمی وزير خارجه آن را " سرقت‬
‫شاهانه حقوق مردم" می ناميد‪ ،‬صورت نخواهد گرفت‪ .‬آنها‪ ،‬هرگز‬
‫گمان نمی کردند‪ ،‬توطئه گرانی که کودتای شنبه را به راه انداختند‪،‬‬
‫به زودی‪ ،‬دست به اقدام مجدد خواهند زد‪.‬‬
‫وقتیب بخبرنگاری‪،‬ب بازب بفاطمیب بپرسيدب بکه‪،‬ب بدولتب باوب بچهب ببرخوردیب ببا‬
‫توطئه گران دستگير شده خواهد کرد‪ ،‬او فورا جواب داد‪ :‬که مقامات‬
‫در حال بررسی آنچه بايد بکنند‪ ،‬هستند‪ ،‬اما هنوز به مرحله تصميم‬
‫گيریب بنرسيدهب باند‪.‬ب بديگرب بوزرایب بهياتب بدولت‪،‬ب بازب بجملهب بمصدق‪،‬‬
‫محافظين خود را کاهش دادند‪ .‬آنها سربازان وفادار را از خيابان ها‬

‫‪151‬‬
‫بيرون کشيدند و ساعات سرنوشت سازی را‪ ،‬صرف طرح سوالت‬
‫ديگری در ارتباط با جلی وطن شاه کردند‪ .‬آيا او از سلطنت کناره‬
‫گيری کرده است؟ آيا بايد يک شورای نيابت سلطنت‪ ،‬در نظر گرفته‬
‫شود؟ آيا سلسله جديدی به وجود می آيد؟ آيا حکومت سلطنتی‪ ،‬از‬
‫بين می رود؟‬
‫وقتی مقامات دولتی‪ ،‬با شور و نشاط در مورد آينده بلند مدت کشور‬
‫خودب ببحثب بمیب بکردند‪،‬ب بکرميتب بروزولت‪،‬ب ببهب بشدتب بمشغولب بفعاليت‬
‫برای سروسامان دادن به اقدامات چند روز آينده بود‪ .‬او می دانست‬
‫که برای اجرای کودتا‪ ،‬به واحدهای ارتشی نياز دارد‪ ،‬پس‪ ،‬از ژنرال‬
‫روبرت مک کلور‪ ،‬وابسته نظامی سفارت آمريکا خواست تا برخی از‬
‫آنها‪ ،‬را پيدا کند‪ .‬مک کلور‪ ،‬که به خوبی با افسران ايرانی آشنا بود‪،‬‬
‫تصميم گرفت از بال و با رئيس ستاد ارتش‪ ،‬تيمسار رياحی‪ ،‬آغاز کند‪.‬‬
‫از آنجا که رياحی‪ ،‬به وفاداری شهرت داشت‪ ،‬او نمی توانست چندان‬
‫اميدوار باشد‪ .‬اگر رياحی تغيير موضع نمی داد و به توطئه گران نمی‬
‫پيوست‪ ،‬مک کلور انتظار داشت که‪ ،‬حداقل بی طرف باقی بماند‪.‬‬
‫اولين حرکت حساب شده او‪ ،‬پيشنهاد ترک شهر‪ ،‬به رياحی بود‪ .‬شايد‬
‫حتیب ببهب بخودب بجراتب بمیب بدادب بوب بازب باوب بمیب بخواستب بتاب بباب بهم‪،‬ب ببرای‬
‫ماهيگيری‪ ،‬سری به اطراف شهر بزنند‪ .‬رياحی‪ ،‬اما به سردی اين‬
‫دعوت را رد کرد‪.‬سپس مک کلور‪ ،‬که به نکته سنجی معروف بود‪،‬‬
‫ناگهان تغيير لحن داد و به رياحی گفت‪ :‬برای اين ماموريت‪ ،‬از شاه‬
‫استوارنامه دارد و هميشه مشروعيت شاه را به رسميت می شناسد‬
‫و به صراحت اضافه کرد که‪ :‬فرماندهان ايرانی نيز‪ ،‬بايد چنين کنند‪.‬‬
‫رياحی عصبانی شد و در خروجی را به او نشان داد‪.‬‬
‫پسب بازب بآنب بيکشنبه‪،‬ب بمکب بکلور‪،‬ب ببراب بیب بدومينب ببارب بشکستب بخورد‪.‬‬
‫روزولت‪،‬ب باوب براب ببرایب بتلشب بدرب بجهتب بدرخواستب بکمکب بازب بفرمانده‬
‫پادگان اصفهان‪ ،‬با هواپيما به آنجا فرستاد‪ .‬اما بار ديگر‪ ،‬شيوه تحکم‬
‫آميز و متفرعنانه اش‪ ،‬نتيجه عکس داد‪ .‬او رونوشتی از فرمان را‬
‫تکان داد و گفت‪ :‬فرمانده بايد سربازان اش را‪ ،‬برای جنگ با مصدق‬
‫اعزام کند‪ .‬فرمانده پادگان اصفهان پاسخ داد که‪ ،‬از ايرانی ها دستور‬
‫می گيرد نه از آمريکايی ها‪ .‬دو استنکاف در فاصله چند ساعت‪ ،‬مک‬
‫کلورب برا‪،‬ب بعصبانیب بکردب بوب بوقتیب بپادگانب براب بترکب بمیب بکردب ببهب بجانب‬
‫فرمانده برگشت و با عصبانيت سوگند خورد " من با لگد‪ ،‬مصدق را‬
‫از مسند قدرت بيرون می کنم!"‬
‫زمانی که هواپيمای مک کلور‪ ،‬در تهران به زمين نشست‪ ،‬او آرام‬
‫شده و برای آنچه بعدا می بايست اقدام کند‪ ،‬به نتيجه رسيده بود‪ .‬او‪،‬‬
‫همراهب با دو تن از دستياران خود‪،‬ب رهسپار بازديدب از پايگاه هب های‬
‫نظامی کوچک‪ ،‬در پايتخت شد‪ .‬در هر پايگاه‪ ،‬او در صورت موفقيت‬
‫کودتا‪،‬ب ببهب بفرماندهان‪،‬ب بپيشنهادب بپولب بوب بقولب بترفيعب بمیب بداد‪.‬ب باينب ببار‪،‬‬
‫اقبال بيشتر به او رو کرد‪ .‬چند افسر‪ ،‬از جمله دو تن که‪ ،‬کنترل هنگ‬
‫هایب بپيادهب بنظامب بوب بيکب بتنب بکهب بکنترلب بيکب بگردانب بتانکب براب ببهب بعهده‬

‫‪152‬‬
‫داشتند‪،‬ب بپيشنهادهاب براب بپذيرفتندب بوب بقولب بدادند‪،‬ب بدرب بصورتب بفراخوانده‬
‫شدن‪ ،‬آماده خواهند بود‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬اکنون واحدهايی نظامی را در اختيار داشت که‪ ،‬گوش به‬
‫زنگ حمله شديد و پيوستن به ناآرامی های خيابانی بودند‪ .‬اقدام بعدی‬
‫او‪ ،‬ترتيب دادن اغتشاشات بود‪ ،‬لذا دو مامور پرانرژی و متنفذ خود‪،‬‬
‫جليلی و کيوانی را فراخواند‪ .‬در ابتدا‪ ،‬از آنها خواست تا‪ ،‬جماعتی‬
‫عصبانیب بوب بخشمگينب براب بگردب بآورندب بکهب بافسارب بگسيختهب بدرب بسراسر‬
‫خيابانب بها‪،‬ب بآشوبب ببهب براهب ببياندازندب بوب بفريادب بحمايتب بازب بکمونيسمب بو‬
‫مصدق سر دهند‪ .‬آنها‪ ،‬می بايست پنجره ها را می شکستند‪ ،‬عابران‬
‫بيگناه را کتک می زدند‪ ،‬به سوی مساجد تيراندازی می کردند و به‬
‫طورب بکلی‪،‬ب بشهروندانب براب بموردب بتحقيرب بقرارب بمیب بدادند‪.‬ب بسپس‪،‬ب ببايد‬
‫جمعیب بازب باوباشب ببهب بظاهرب بميهنب بپرست‪،‬ب بترجيحاب بباب بکمکب بافسران‬
‫پليس موافق خود‪ ،‬آشوب گران را‪ ،‬سرکوب می کردند‪.‬‬
‫جليلی و کيوانی‪ ،‬نگران بودند‪ .‬آن دو‪ ،‬اگرچه قبل خدماتی از اين نوع‬
‫انجام داده بودند‪ ،‬اما خواست کنونی روزولت‪ ،‬افزون تر از مهمترين‬
‫عمليات آنها‪ ،‬بود و می توانست آنها را‪ ،‬به ويژه‪ ،‬در صورت شکست‬
‫عمليات‪ ،‬درب معرضب خطری بزرگ‪،‬ب قرار دهد‪.‬ب ازب همينب رو‪،‬ب تاب آنجا‬
‫پيش رفتند که بگويند‪ ،‬ترجيح می دهند کامل بخود را از توطئه کنار‬
‫بکشند‪ .‬روزولت با پيشنهاد يک گزينه ساده آنها را متقاعد کرد تا از‬
‫اين کار‪ ،‬سرباز نزنند‪ :‬در صورت همکاری ‪ ۵۰۰۰۰‬دلر نقد برای خود و‬
‫آشوبگرانب بدستمزدب بمیب بگرفتندب بوب بدرب بغيرب باينب بصورت‪،‬ب بکشتهب بمی‬
‫شدند‪.‬ب بآنهاب بپولب بنقدب براب بانتخابب بکردندب بوب بروزولت‪،‬ب ببلفاصلهب بپولب برا‬
‫پرداخت‪.‬‬
‫اگرچهب بآنب بيکشنبه‪،‬ب بباب بشکستیب بخفتب ببارب بآغازب بشدهب ببود‪،‬ب باماب ببا‬
‫فرارسيدن شب‪ ،‬روزولت احساس می کرد که اعتماد به نفس خود‬
‫راب ببازيافتهب باست‪.‬ب بقبلب بازب بخواب‪،‬ب بتلگرامیب ببهب بواشنگتنب بفرستادب بو‬
‫گفت‪ :‬هنوز ممکن است " شانس کمی برای موفقيت" وجود داشته‬
‫باشد‪.‬‬
‫در واشنگتن اما‪ ،‬کسی در خوش بينی روزولت شريک نبود‪ .‬او‪ ،‬کمی‬
‫پسب بازب ببيدارب بشدنب بازب بخواب‪،‬ب بتلگرامیب بازب بدفترب بمرکزیب بدرب بدست‬
‫داشت که اصرار می کرد تا آنجا که ممکن است‪ ،‬زودتر ايران را ترک‬
‫کند‪ .‬اين دومين بار‪ ،‬طیب ‪ ۳۶‬بساعت گذشته بود که‪ ،‬روسايش به او‬
‫توصيه کرده بودند از ايران بگريزد‪ .‬روزولت‪ ،‬اين بار مجبور به تهيه‬
‫نقشه فرار – پرواز او‪ ،‬زاهدی و چند تن ديگر‪ ،‬با هواپيمای متعلق به‬
‫وابسته هوايی آمريکا‪ -‬شد‪ ،‬اما فکر بيشتری برای نقشه نکرد‪.‬‬
‫اخبارب بنيمروزی‪،‬ب ببهب بخيابانب بهاب بدرزب بکرد‪.‬ب بهمهب بخبرهاب بخوبب ببود‪.‬‬
‫دارودستهب باوباش‪،‬ب بوانمودب بکردندب بازب بطرفدارانب بمصدقب بهستندب بوب باز‬
‫آلونک های جنوب تهران‪ ،‬به سمت مرکز شهر روانه شدند‪ .‬بعضی‬
‫ملی گرايان و کمونيست های واقعی‪ ،‬از روی سادگی به آنها پيوستند‪.‬‬
‫زمانی که اين جمعيت‪ ،‬به ميدان مجلس که‪ ،‬مجسمه سواره و بلند‬
‫رضا شاه‪ ،‬بر آن مشرف بود‪ ،‬نزديک شد‪ ،‬تعداد آنها‪ ،‬به ده ها هزار تن‬

‫‪153‬‬
‫می رسيد‪ .‬اين که‪ ،‬چه تعداد از آنها مبارز واقعی و چه تعداد تحريک‬
‫شده بودند‪ ،‬معلوم نيست‪ ،‬اما تعداد معتنابهی از هر دو دسته‪ ،‬در آنجا‬
‫حضور داشتند‪.‬‬
‫وقتی چند نفر‪ ،‬شروع به بال رفتن از مجسمه کردند‪ ،‬فرياد تشويق و‬
‫هلهله به اوج خود رسيد‪ .‬يکی از آنها‪ ،‬با نگه داشتن زنجير محکمی به‬
‫دور گردن خود‪ ،‬يک سر آن را دور گردن برنزی اسب پيچيد و سرديگر‬
‫آن را به زمين انداخت تا به سپر آنچه‪ ،‬کنت لو آن را " نوعی ماشين‬
‫ارتشي"ب بمیب بناميد‪،‬ب بقلبب بشود‪.‬ب بسپسب باينب بچندب بتن‪،‬ب بشروعب ببهب باره‬
‫کردنب بوب بتراشيدنب بپایب باسب‪،‬ب بکردند‪.‬ب بسرانجام‪،‬ب بمجسمهب بباب بصدايی‬
‫سهمگين‪،‬ب ببهب بزمينب بافتاد‪.‬ب باين‪،‬ب بموفقيتب بديگریب ببرایب باقدامات‬
‫روزولت‪ ،‬به منظور ايجاد دو دستگی و اختلف در ايران بود‪.‬‬
‫او بعدها نوشت " اين بهترين چيزی بود که ما می توانستيم انتظار‬
‫داشته باشيم‪ .‬هرچه آنها‪ ،‬بيشتر عليه شاه فرياد می کشيدند‪ ،‬ملت و‬
‫ارتشب ببيشترب بآنهاب براب بدشمنب بمیب بشناختند‪.‬ب باگرب بآنهاب بازب بشاهب بنفرت‬
‫داشتند‪ ،‬پس ارتش و مردم هم از آنها متنفر بودند و هرچه بيشتر‬
‫شهر را به آشوب می کشيدند‪ ،‬تعداد بيشتری از مردم را به خشم‬
‫می آوردند‪ ،‬هيچ چيز ديگری‪ ،‬نمی توانست موثرتر و سريع تر از اين‪،‬‬
‫بهب بجراتب بوب بارادهب بدرگيریب بمردم‪،‬ب بچنينب بشورب بوب بحالب بببخشد‪.‬ب بدر‬
‫يکشنبه‪ ،‬آشوب و غارت زيادی شده بود‪ ،‬اما دوشنبه قيامت واقعی‬
‫بود‪".‬‬
‫مصدق‪ ،‬ساده لوحانه به افسر پليس دستور داد تا در حق مردم برای‬
‫تظاهرات‪ ،‬دخالت نکنند‪ .‬به همين دليل‪ ،‬عوام قادر شدند کمابيش هر‬
‫طورب بکهب بمیب بخواستند‪،‬ب بشورشب بکنندب بوب باينب ببرایب بروزولت‪،‬ب بامتياز‬
‫بزرگی بود‪ .‬از اين رو هر يک از آشوبگران‪ ،‬حتی کسانی که تحت‬
‫کنترل او نبودند‪ ،‬به اين درد می خوردند تا ايرانيان را متقاعد کنند‪ ،‬که‬
‫کشور آنها در آشوب و هرج و مرج غرق می شود و به يک منجی نياز‬
‫دارد‪ .‬با وجود اين روزولت نگران بود که مبادا مصدق‪ ،‬تغيير عقيده‬
‫داده و از پليس بخواهد‪ ،‬شدت عمل به خرج دهد‪ .‬وقتی کودتا به اوج‬
‫خودب بمیب رسيد‪،‬ب حت ی بممکنب بودب پليسب برا ی بمبارزهب عليهب سربازان‬
‫متمرد جسارت ورزد‪ .‬از اين رو‪ ،‬روزولت به دنبال راهی‪ ،‬برای کاهش‬
‫قدرت آنها بود‪.‬‬
‫وقتیب بدرب بآنب ببعدازظهر‪،‬ب ببهب بطورغيرمنتظرهب بایب بسروکلهب بسفيرلويی‬
‫هندرسون‪ ،‬پيدا شد‪ ،‬روزولت آلت دست خود را پيدا کرد‪ .‬هندرسون‪،‬‬
‫پس از شرکت در جلسه ای در واشنگتن‪ ،‬که طی آن کودتا بالخره به‬
‫تاييد نهايی رسيده بود‪ ،‬بازگشت به محل ماموريت خود را‪ ،‬تا قبل از‬
‫سرنگونی مصدق‪ ،‬عاقلنه ندانست‪ .‬او به استراحتگاهی در آلپ سفر‬
‫کرد و منتظر اخبار ماند‪ .‬در ‪ ۱۴‬آگوست‪ ،‬هندرسون‪ ،‬ناتوان از انتظار‬
‫کشيدن و دورماندن از عمل‪ ،‬به بيروت رفت‪ .‬او‪ ،‬وقتی از راديو‪ ،‬خبر‬
‫شکست کودتا را شنيد‪ ،‬با هواپيمای متعلق به نيروی دريايی سفارت‬
‫آمريکا در بيروت‪ ،‬به سمت تهران پرواز کرد‪ .‬به محض رسيدن به‬

‫‪154‬‬
‫سفارت‪ ،‬مستقيما به ديدن روزولت رفت و به طور خلصه از جريان‬
‫امور‪ ،‬آگاه شد‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬اعتراف کرد که با قصور بيش از اندازه‪ ،‬در بيان حقيقت‪ ،‬با‬
‫دشواری های کوچکی مواجه شده است‪ .‬هندرسون‪ ،‬سوال کرد‪ :‬آيا‬
‫از دست او کاری برمی آيد؟ روزولت پس از لحظه ای تامل‪ ،‬به ايده‬
‫عجيب و غريبی رسيد‪ .‬او می توانست هندرسون را به آلت دست‬
‫خود‪ ،‬برای اقدام جهت عصبی کردن مصدق تبديل کند‪ .‬روزولت‪ ،‬می‬
‫دانست مصدق‪ ،‬مرد بسيار رقيق القلبی است که می تواند‪ ،‬با رنج‬
‫يک بيوه تنها يا يک يتيم‪ ،‬اشک بريزد‪ .‬از آنجا که مصدق‪ ،‬ذاتا توطئه گر‬
‫نبود‪ ،‬تقريبا ايمان معصومانه ای به صداقت اکثريت مردم داشت‪ .‬او‪،‬‬
‫هم چنين بسيار بانزاکت‪ ،‬مودب و جوانمرد بود و به آداب رسمی و‬
‫سياست و کاردانی ارج می نهاد‪ .‬به رغم مشکلت ماه های اخير‪ ،‬او‪،‬‬
‫همچنانب بنسبتب ببهب بآمريکايیب بها‪،‬ب بدلبستگیب بوب بکششب بداشت‪.‬ب باگر‬
‫روزولت‪ ،‬می توانست راهی برای سوء استفاده از خصلت های رقيب‬
‫خود بيابد‪ ،‬ممکن بود‪ ،‬اين " مزاحم پير" را گيج يا مجبور به انجام‬
‫حرکتی اشتباه کند‪ .‬اين‪ ،‬چالشی رايج در جنگهای روانی بود و می‬
‫توانست عجيب ترين نبرد‪ ،‬در عمليات آژاکس را‪ ،‬به وجود آورد‪.‬‬
‫وقتی روزولت از هندرسون خواست تا نزد مصدق برود‪ ،‬او پرسيد‪" :‬‬
‫به خاطر خدا بگو‪ ،‬من چه بايد بکنم؟" روزولت جواب داد‪ :‬توصيه می‬
‫کنم از کارهايی که آمريکائيان را به ستوه آورده است‪ ،‬از تلفن های‬
‫مشکوکیب بکهب بمیب بگويد‪:‬ب بيانکیب ببروب بگمشو‪،‬ب بياب بآنهاب براب بباب بنامب بهای‬
‫مستهجن صدا می زند‪ ،‬از اين که حتی‪ ،‬اگر يک بچه‪ ،‬گوشی تلفن را‬
‫بردارد‪ ،‬تلفن کننده‪ ،‬فقط حرفهايی رکيک را فرياد می کند‪ ،‬شکايت‬
‫کنی‪.‬‬
‫هندرسون‪ ،‬با خواست روزولت موافقت کرد و گفت‪ :‬اگر مصدق‪ ،‬از‬
‫اوب بدرب بموردب بحمايتب بآمريکايیب بها‪،‬ب بازب باخلل بدرب بايرانب بسوالب بکردب ببا‬
‫صراحت کامل خواهد گفت که " ما‪ ،‬قصد هيچ گونه دخالتی‪ ،‬در امور‬
‫داخلی يک کشور دوست را نداريم"‪ .‬اگر چه روزولت‪ ،‬آن را فکری‬
‫تحسين برانگيز دانست‪ ،‬اما چيزی نگفت‪.‬‬
‫بر اساس کالبد شکافی سيا از وقايع‪ ،‬عصر دوشنبه‪ " ،‬فعال ترين و‬
‫به ستوه آورنده ترين زمان" برای مرکز بود‪ .‬روزولت‪ ،‬چهار ساعت را‬
‫در يک جلسه برنامه ريزی شده فشرده‪ ،‬با ماموران اصلی خود‪ ،‬از‬
‫جمله برادران رشيديان‪ ،‬تيمسار زاهدی و پسرش اردشير و تيمسار‬
‫هدايتب باللهب بگيلنشاه‪،‬ب بفرماندهب بسابقب بنيرویب بهوايیب بکهب ببهب بتوطئه‬
‫پيوستهب ببود‪،‬ب بگذراند‪.‬ب بهمگیب بدرب بحاليکهب بزيرب بپتوب بوب بياب بصندوقب بعقب‬
‫اتومبيل مخفی شده بودند‪ ،‬به داخل و خارج محوطه سفارت آورده و‬
‫برده می شدند‪.‬‬
‫حال بديگر روزولت‪ ،‬راسا اقدام می کرد‪ .‬در صورت شکست نقشه‬
‫اصلی‪ ،‬هيچ نقشه جايگزينی وجود نداشت‪ .‬او‪ ،‬همان طور که پيش‬
‫می رفت‪ ،‬فی البداهه نقشه می کشيد‪ ،‬دائما در حرکت بود و نه وقت‬
‫و نه تمايل داشت که‪ ،‬تصميم های خود را‪ ،‬مورد تاييد روسايش قرار‬

‫‪155‬‬
‫دهد‪.‬ب بحتیب باگرب بمیب بخواستب بچنينب بکند‪،‬ب بفنب بآوریب بارتباطات‪،‬ب بفاقد‬
‫کارآيی و غيرقابل اعتماد بود‪ .‬لذا طی اين روزهای سرنوشت ساز‪،‬‬
‫کسی در واشنگتن يا لندن‪ ،‬از کارهای او اطلعی نداشت‪.‬‬
‫روزولت‪،‬ب بازب بابتداب بتشخيصب بدادهب ببودب بکهب بسرنوشتب بدولتب بمصدق‪،‬‬
‫سرانجام در خيابان ها تعيين می شود‪ .‬ماموران ايرانی او‪ ،‬تقريبا و‬
‫بدون معطلی‪ ،‬توانايی ايجاد ازدحام را داشتند‪ .‬او‪ ،‬نقشه کشيد تا از‬
‫هر دو دسته شورش های موافق و مخالف دولت‪ ،‬بهره ببرد‪ .‬هرچند‪،‬‬
‫در اصل ماهيت خواست های انبوه جمعيت‪ ،‬کامل بمتفاوت بود‪ .‬عده‬
‫ای برای عزل مصدق فرياد می کشيدند‪ ،‬که البته بسيار مطلوب بود‪،‬‬
‫اما گروه حاميان و طرفداران مصدق نيز‪ ،‬بسيار مفيد بودند چرا که‪،‬‬
‫به تقابل و اختلف افکار عمومی‪ ،‬کمک می کردند و شايد حتی باعث‬
‫می شدند تا سربازان شاه دوست‪ ،‬برای سرکوب و شورش‪ ،‬واکنش‬
‫نشانب بدهند‪.‬ب بآنچهب بکهب بواقعاب باهميتب بداشت‪،‬ب باينب ببودب بکه‪،‬ب بتهرانب بدر‬
‫آشوب و ناآرامی باشد‪.‬‬
‫بلوايی که تهران را در روز دوشنبه‪ ،‬به لرزه درآورد‪ ،‬در سه شنبه‬
‫تشديد شد‪ .‬هزاران تظاهر کننده‪ ،‬نادانسته‪ ،‬تحت کنترل سيا به خيابان‬
‫ها ريختند‪ ،‬مغازه ها را غارت کردند‪ ،‬تصاوير شاه را از بين بردند و‬
‫اداراتب بگروهب بهایب بسلطنتب بطلبب براب بزيروروب بکردند‪.‬ب بملیب بگرايانب بو‬
‫کمونيست های پرشور و شوق نيز‪ ،‬به اين اغتشاش و هرج و مرج‬
‫پيوستند‪ .‬پليس همچنان به دستور مصدق‪ ،‬حق مداخله نداشت و اين‬
‫امر‪ ،‬به آشوبگران اجازه داد که به کار خود ادامه بدهند و اين تصور‬
‫را ايجاد نمايند که ايران‪ ،‬در حال لغزش به سوی هرج و مرج است‪.‬‬
‫روزولت‪،‬ب بطیب بسفریب بکوتاهب بوب بمخفيانهب بپيرامونب بشهر‪،‬ب بباب بنگاهی‬
‫اجمالی به جمعيت‪ ،‬اين مطلب را درک کرد و گفت " آنها مرا وحشت‬
‫زده کردند‪".‬‬
‫حادثه تعيين کننده آن روز‪ ،‬نه در خيابان ها‪ ،‬که پشت درهای بسته‪،‬‬
‫رویب بداد‪.‬ب بهنگامب بعصر‪،‬ب بسفيرب بهندرسون‪،‬ب ببهب بملقاتب بمصدقب برفت‪.‬‬
‫پيرمرد‪ ،‬آشکارا وضعيت نامطلوبی داشت‪ .‬او‪ ،‬کوچک ترين اطلعی‬
‫نداشتب که عوامل مخفی‪،‬ب با اتکاء برب سفارت آمريکا‪ ،‬شبب و روز‬
‫برای سرنگونی دولت او‪ ،‬تلش می کنند‪ .‬از آنجا که تصور نمی کرد‪،‬‬
‫شخصی به نام کرميت روزولت وجود دارد‪ ،‬نمی توانست حدس بزند‬
‫کهب بروزولت‪،‬ب بسفيرب بهندرسونب براب بجهتب بنهادنب بدامیب بتازهب ببرایب باو‪،‬‬
‫بازيچه خود کرده است‪ .‬او می دانست‪ ،‬قدرت های بيگانه در کودتای‬
‫نافرجام يکشنبه‪ ،‬دست داشته اند‪ ،‬پس بهتر بود که مراقب باشد‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬سفير را‪ ،‬به نشانه اهميت ملقات شان‪ ،‬در لباس رسمی‬
‫پذيرفت‪ .‬او‪ ،‬به وضوح آرام و خونسرد بود‪ ،‬چيزی که هندرسون آن را‬
‫"خشمیب بفروخورده"ب بدرب بپسب بادبب بوب بنزاکتب باو‪،‬ب بناميد‪.‬ب بمصدق‪،‬ب ببه‬
‫موضع رسمی ايالت متحده مبنی بر قبول شاه به عنوان رهبر ايران‪،‬‬
‫کهب بحمايتب بازب ب"ب بمردیب بکهب بحال بچيزیب ببيشب بازب بيکب بياغیب بنيست"‪،‬‬
‫اعتراضب بکرد‪.‬ب بهندرسونب بپاسخب بداد‪:‬ب باگرچهب بشاهب بدرب بواقعب بازب بايران‬
‫گريخت‪ ،‬اما حضرت محمد (ص) هم‪ ،‬در زمان خود از مکه گريخت و‬

‫‪156‬‬
‫از آن به بعد‪ ،‬تنها نفوذ او‪ ،‬افزايش يافت‪ .‬مصدق‪ ،‬از اين اظهار نظر‬
‫شگفت زده شد و برای بررسی آن‪ ،‬درنگ کرد‪ .‬هندرسون‪ ،‬به اين‬
‫نتيجه رسيد که وقت آن است تا نطقی را که روزولت‪ ،‬برای او تهيه‬
‫کرده بود‪ ،‬ايراد کند او‪ ،‬با خشکی و خشونت شروع به صحبت کرد‪،‬‬
‫صدای او‪ ،‬به اوج خشمی تصنعی رسيد و گفت‪:‬‬
‫" بايد به شما بگويم که‪ ،‬همشهريان من‪ ،‬شديدا به ستوه آمده اند‪.‬‬
‫آنها‪ ،‬نه فقط تلفن های تهديد آميزی دريافت می کنند که غالبا توسط‬
‫کودکان پاسخ داده می شود و آنها را در معرض حرفهای رکيکی که‬
‫حتی نبايد بشنوند‪ ،‬قرار می دهد‪ ،‬بلکه زمانی که به آرامی در خيابان‬
‫ها‪ ،‬به دنبال کارهای خود می روند‪ ،‬مورد اهانت قرار می گيرند‪ .‬علوه‬
‫بر اين تعرضات لفظی‪ ،‬آنها بی پناه هستند‪ .‬اتومبيل های آنان‪ ،‬وقتی‬
‫آنب براب ببدونب بمراقب‪،‬ب بترکب بمیب بکنند‪،‬ب بصدمهب بمیب ببينند‪،‬ب بوسايلب بآن‬
‫سرقت‪،‬ب بچراغب بهایب بجلوب بخرد‪،‬ب بلستيکب بهاب بپنجرب بوب بدرب بصورتب بقفل‬
‫نبودن‪ ،‬روکش ها‪ ،‬تکه تکه می شوند‪ .‬عاليجناب‪ ،‬من قرار است از‬
‫دولتب بمتبوعب بخودب ببخواهمب بتاب بتمامیب بوابستگانب بوب بکسانیب براب بکه‪،‬‬
‫حضورشان در اينجا ضروری نيست‪ ،‬به خاطر منافع ملی کشورمان‬
‫فرا بخواند‪ ،‬مگر آن که اين نوع مزاحمت ها‪ ،‬متوقف شود‪".‬‬
‫ممکن است مصدق‪ ،‬کامل به اين تک گويی نادرست و کذب خنديده‬
‫باشد‪ .‬آمريکايی ها سازمان دهنده اين آشوب و بلوا در ايران بودند‪،‬‬
‫اماب باکنون‪،‬ب بهندرسون‪،‬ب بهموطنانب بخودب برا‪،‬ب بقربانيانب باينب باغتشاشب بو‬
‫آشفتگی توصيف می کرد و به عنوان يک مدرک‪ ،‬گزارشهای بسيار‬
‫اغراق آميزی از اهانت های خيالی ارائه می داد‪ .‬مصدق‪ ،‬اما به گونه‬
‫ای حيرت آور‪ ،‬از اين داستانهای موهوم‪ ،‬متالم به نظر رسيد و از‬
‫دورنمای خروج آمريکايی ها از ايران هراسان شد‪ .‬هندرسون گزارش‬
‫داد‪ ،‬او آشکارا به لرزه درآمد‪ ،‬سريعا آشفته و کمابيش شرمنده شد‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬بسيار خوب‪ ،‬روحيه‪ ،‬رقيب خود را تجزيه و تحليل کرده بود‬
‫مصدق‪ ،‬پرورده فرهنگ احترام و ميهمان نوازی‪ ،‬بدرفتاری با ميهمانان‬
‫درايران را‪ ،‬زشت و تکان دهنده يافت‪.‬اين ضربه روحی‪ ،‬قوه تشخيص‬
‫درست او را درهم شکست‪ ،‬به طوری که در مقابل هندرسون که‬
‫هنوزب بدرب باتاقب ببود‪،‬ب ببهب برئيسب بپليسب بتلفنب بکردب بوب بگفت‪:‬ب بمزاحمتب بو‬
‫ناآرامی در خيابان ها غيرقابل تحمل شده و وقت آن است که پليس‪،‬‬
‫به آن پايان دهد‪.‬‬
‫با اين فرمان‪ ،‬مصدق دستور حمله پليس به جمعيت را‪ ،‬که بسياری از‬
‫پرشورترين حاميان او نيز‪ ،‬در ميان آنان بودند‪ ،‬صادر کرد‪ .‬روز بعد‪،‬‬
‫برای اطمينان از اين که طرفداران دو آتشه اش‪ ،‬به خيابان ها برنمی‬
‫گردند دستور منع تظاهرات عمومی را نيز صادر کرد‪ .‬او‪ ،‬حتی به‬
‫رهبران حزب طرفدار دولت تلفن کرد و دستور داد تا‪ ،‬مردم را در‬
‫خانه نگه دارند‪ .‬مطابق يک گزارش منتشر شده در مجله تايم هفته‬
‫بعد‪ ،‬مصدق خود را خلع سلح کرد و اين " خطای مهلک" او بود‪.‬‬
‫ساعتب بهایب بعدب بنيز‪،‬ب مصدقب گامب بهایب اشتباهب ديگریب برداشت‪.‬ب باو‪،‬‬
‫برایب باثباتب بقاطعيتب بخودب بدرب بشدتب بعملب ببهب بخرجب بدادنب بنسبتب ببه‬

‫‪157‬‬
‫اعتراضات خيابانی‪ ،‬به فرماندهی تيمسار محمد دفتری‪ ،‬افسری که به‬
‫تعصب در فرونشاندن درگيری های غيرنظامی معروف بود‪ ،‬سربازان‬
‫را بسيج کرد‪ .‬دليل بسياری برای سوء ظن و بدگمانی وجود داشت‪.‬‬
‫دفتری نه تنها چندين سال پيش‪،‬ب تحتب نظرب رزم آرا‪ ،‬نخستب وزير‬
‫ترورب بشده‪،‬ب برئيسب بپليسب بتهرانب ببود‪،‬ب ببلکهب بيکب بشاهب بدوستب بصريح‬
‫اللهجه و نزديک به زاهدی بود و احتمال داشت‪ ،‬به هنگام عمليات‪،‬‬
‫دستور دهد‪ ،‬نفراتش به حمايت از توطئه گران برخيزند‪ ،‬اين‪ ،‬دقيقا‬
‫همان کاری بود که‪ ،‬او کرد‪ .‬روز بعد آنها نه برای دفاع از دولت‪ ،‬که‬
‫برای سرنگونی آن جنگيدند‪.‬‬
‫به زودی پس از صدور حکم سرنوشت ساز مصدق‪ ،‬سخت گيری ها‬
‫شروع شد‪ .‬کنت لو‪ ،‬در نيويورک تايمز گزارش داد " افسران پليس و‬
‫سربازان‪،‬ب بهنگامب بعملياتب بشبب بگذشته‪،‬ب بعليهب بآشوبب بطرفداران‬
‫متعصبب بحزبب بتودهب بوب بملیب بگرايانب بافراطی‪،‬ب بدستب ببهب بکارب بشدند‪.‬‬
‫سربازان از خود بی خود شده و در حالتی از جنون وارد عمل شدند‪،‬‬
‫به طوری که شورشگران را با چماق‪ ،‬تفنگب و باتوم‪ ،‬تارومار و با‬
‫گازهای اشک آور پراکنده کردند‪ ".‬يکی ا زکسانی که هيچ خبری از‬
‫تغييرب بجهتب باتفاقاتب بتهرانب بنداشت‪،‬ب بشخصب باعليحضرتب بمحمدب برضا‬
‫شاه بود‪ .‬او پس از رسيدن به بغداد‪ ،‬تاکيد کرده بود که در کودتای‬
‫انجام شده‪ ،‬دست نداشته‪ ،‬اما مصدق را به دليل " تخطي" غيرقابل‬
‫اغماض از قانون اساسي" برکنار کرده است‪ .‬شاه نيز‪ ،‬چون همه‬
‫دست اندرکاران توطئه می پنداشت‪ ،‬شکست آن يکشنبه‪ ،‬به معنای‬
‫پايانب بعملياتب بآژاکسب باست‪.‬ب بصبحب بسهب بشنبه‪،‬ب باوب بوب بملکهب بثرياب ببا‬
‫هواپيمای جت انگليسی‪ ،‬به رم پرواز کردند‪ .‬بنابه گزارش تايمز لندن‬
‫"ب بهرب بدو‪،‬ب بهنگامب بترکب بهواپيما‪،‬ب بافسردهب بوب بمضطربب ببهب بنظرب بمی‬
‫رسيدند‪".‬‬
‫شاه‪ ،‬ظاهرا به يک غيبت طولنی از ايران‪ ،‬تن در داده بود‪ .‬وقتی يک‬
‫خبرنگار آمريکايی از او پرسيد‪ :‬آيا هيچ اميدی برای بازگشت به ايران‬
‫داريد؟ جواب داد‪ " :‬احتمال‪ ،‬اما نه در آينده نزديک"‪ .‬يک گزارشگر‬
‫انگليسیب بپيشب ببينیب بکردب بکهب ب"ب باوب باحتمال‪،‬ب ببهب بمستعمرهب بکوچک‬
‫پادشاهان تبعيدی که پيش از اين در رم بود‪ ،‬می رود‪".‬‬
‫زمانیب بکهب بشاه‪،‬ب بورودب بخودب براب ببهب بهتلب بآکسلسيورب باعلمب بمیب بکرد‪،‬‬
‫روزولت در تلشی سخت‪ ،‬برای بازگرداندن او‪ ،‬به وطن بود‪.‬‬
‫روزبعد‪،‬ب بمیب بتوانستب بتوامب بباب بموفقيتب بباشدب بوب باگرب بهمهب بچيزب بطبق‬
‫نقشه پيش می رفت حتی ممکن بود نيمه های روز‪ ،‬خيابان ها لبريز‬
‫از شوروشوق تظاهرکنندگان طرفدار شاه شود‪ .‬شهروندان‪ ،‬به آنان‬
‫همچون مردمانی محترم که‪ ،‬از هرج و مرج روزهای اخير‪ ،‬بيزار شده‬
‫بودندب بوب بافسرانب بدلسوزیب بکهب بدرب بکارب بآنهاب بمداخلهب بنمیب بکردند‪،‬ب بمی‬
‫نگريستند‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬با کمک عوامل ارزشمند ايرانی خود‪ ،‬جماعتی از اراذل و‬
‫اوباش را همراه با آدم های شرور و ديگر افراد ناشايست‪ ،‬از جمله‬
‫تعدادیب بازب باعضایب بجمعيتب بپهلوانانب بسنتی‪،‬ب بسازماندهیب بکرد‪.‬ب باين‬

‫‪158‬‬
‫پهلوانان‪ ،‬نه تنها به قدرت بازو‪ ،‬بلکه بابت مهارت های کسب کرده‬
‫همچون تردستی و بندبازی‪ ،‬به خود غره بودند‪ .‬آنها‪ ،‬درمراسم جشن‬
‫و شادمانی‪ ،‬به رژه ها می پيوستند و يا نمايش اجرا می کردند‪ .‬اين‬
‫پهلوانان‪ ،‬افراد ثروتمندی نبودند و برخی از آنها‪ ،‬زندگی خود را از‬
‫طريق اخاذی و باج گيری در بازار تامين می کردند‪ .‬آنان‪ ،‬از رهبران‬
‫گروه خود انتظار داشتند که به زندگی و معيشت آنان کمکب کنند‪.‬‬
‫وقتی سيا‪ ،‬شروع به جستجوی شورشگران کرد‪ ،‬آنها آماده و مشتاق‬
‫بودند‪.‬‬
‫جانب والتر‪،‬ب رئيسب باطلعاتب ايرانب درب سيا‪،‬ب بپسب ا ز بآن‪،‬ب بباب خودب می‬
‫انديشيد‪.‬ب بدرب بايران‪،‬ب بشماب بمیب بتوانيدب بجمعيتیب بترسناکب بوب بمهيبب بوب بيا‬
‫صميمی و مهربان و يا چيزی بين اين دو را‪ ،‬پيدا يا يکی را به ديگری‬
‫تبديل کنيد‪.‬‬
‫روزولت‪ ،‬قبل باز حمايت چند واحد نظامی و نيروی پليس تحت نفوذ‬
‫تيمسارب بدفتری‪،‬ب باطمينانب بحاصلب بکردهب ببود‪.‬ب باوب باينکب بجمعيتیب ببسيار‬
‫مناسب گرد آورده بود‪ .‬با اين همه‪ ،‬اسدالله رشيديان شخصی که به‬
‫نظر روزولت نمی شد از او صرف نظر کرد‪ ،‬نگران از کمی تعداد‬
‫جمعيت‪ ،‬به روزولت اصرار کرد تا‪ ،‬اختيارات او را برای مصالحه در‬
‫آخرين لحظه با روحانيون افزايش دهد‪ ،‬زيرا بسياری از آنها‪ ،‬پيروان‬
‫زيادی داشتند و می توانستند به سرعت مردم را گرد خود جمع کنند‪.‬‬
‫چهارشنبهب ‪ ۱۹‬بآگوست و مطابق تقويم ايرانیب ‪ ۲۸‬بمرداد بود‪ .‬در آن‬
‫روز‪ ،‬روزولت اميد داشت تا مسير تاريخ ملتی را تغيير دهد‪ .‬وی پيک‬
‫های سياسی را به دنبال کار مقرر فرستاد‪ ،‬اما خود کار چندانی برای‬
‫انجام نداشت‪ .‬زمان عمل ديگران فرا رسيده بود‪ .‬روزولت تنها می‬
‫توانست منتظر بماند و گوش به زنگ باشد‪.‬‬
‫تمامب بخبرهايیب بکهب بماموران‪،‬ب بطیب بروزب بآوردند‪،‬ب باميدوارکنندهب ببود‪.‬‬
‫هزاران تن از مردم‪ ،‬در مساجد و ميادين جمع می شدند‪ .‬ورزشکاران‬
‫با ظاهری عجيب و غريب‪ ،‬در پيشاپيش جمعيت‪ ،‬به کل ماجرا‪ ،‬حال و‬
‫هوای جشن و سرور می بخشيدند‪ .‬برخی‪ ،‬ميل های زنگوله دار را‬
‫بالی سر خود تکان می دادند‪ .‬گروهی با تعدادی ميخ‪ ،‬شعبده بازی‬
‫می کردند‪ ،‬عده ای سينه های ستبر خود را برهنه کرده و آن را‪ ،‬با‬
‫سبيل های بلند عجيب و لنگ پوشانده بودند‪ .‬چند تن‪ ،‬چاقو و چماق‬
‫های ساخت وطن را‪ ،‬با خود حمل می کردند‪ .‬اين گروه‪ ،‬عجيب ترين‬
‫جماعتی بودند که تا به حال‪ ،‬برای سرنگونی دولتی راه پيمايی کردند‪:‬‬
‫" آنها همراه با پهلوان های زورخانه‪ -‬وزنه بردارانی که اندام خود را‬
‫بهب بورزشهایب بباستانیب بهمچونب ببرداشتنب بوزنهب بهايیب بکهب ببهب بتدريج‬
‫سنگين تر می شدند‪ ،‬پرورش می دادند‪ -‬به راه افتادند‪ .‬زورخانه ای‬
‫ها‪ ،‬شانه های پهن و عضلت قوی داشتند‪ .‬زمانی که به اتفاق‪ ،‬خيابان‬
‫ها را به هم می ريختند‪ ،‬صحنه ای تماشايی و ترسناک به وجود می‬
‫آوردند‪ .‬حدود دويست تن يا بيشتر‪ ،‬روز را با راه پيمايی در بازار و‬
‫فرياد " زنده باد شاه" شروع کردند‪ ،‬در حالی که چون دراويش‪ ،‬می‬
‫چرخيدند و می رقصيدند‪ .‬پيشاپيش اين جمعيت تحريک شده‪ ،‬مردانی‬

‫‪159‬‬
‫اسکناس های ده تومانی را دست به دست می کردند‪ ...‬با افزايش‬
‫جمعيت‪ ،‬فرياد " زنده باد شاه" گوش ها را کر می کرد‪ .‬هنگامی که‬
‫جمعيتب ببهب بسویب بدفاترب بروزنامهب بهایب بطرفدارب بمصدقب بحرکتب بکرد‪،‬‬
‫مردم پنجره ها را شکستند و آنجا را غارت کردند‪".‬‬
‫وقتیب بشورشيان‪،‬ب ببهب بسمتب بمرکزب بشهرب بمیب برفتند‪،‬ب بهيچب بکسب بتلش‬
‫نکردب بتاب بآنهاب براب بمتوقفب بکند‪.‬ب بافسرانب بپليس‪،‬ب بدرب بابتدا‪،‬ب بجمعيتب برا‬
‫تشويق و هنگام غروب‪ ،‬شروع به هدايت انها کردند‪ .‬هيچ تظاهرات‬
‫مخالفی انجام نشد‪ .‬طرفداران مصدق‪ ،‬با احترام نسبت به خواسته و‬
‫پيام او در مورد درگيری شب گذشته‪ ،‬در خانه ماندند‪.‬‬
‫تنها گروهی‪ ،‬که می توانست برای دفاع از دولت‪ ،‬نيرو بسيج کند‪،‬‬
‫حزب توده بود‪ .‬اما رهبران حزب‪ ،‬به رغم سپری کردن تمام روز در‬
‫جلسات در مورد اين که وارد عمل شوند يا نه‪ ،‬به نتيجه ای نرسيدند‪.‬‬
‫به هرحال‪،‬ب مصدق به آنها اعتماد نداشت و خواستار کمک آنها نيز‬
‫نبود‪ .‬روز قبل‪ ،‬يکی از رهبران حزب با او تماس گرفت و داوطلب‬
‫غافلگير کردن سربازان شد به شرط آنکه مصدق‪ ،‬نيروهای حزب را‪،‬‬
‫مسلح کند‪ .‬مصدق گفت‪ " :‬انشاء الله خدا دستم را بشکند اگر‪ ،‬با‬
‫تسليح يک حزب سياسی موافقت کنم‪".‬‬
‫دليل واقعی اين که رهبران حزب توده‪ ،‬از مبارزان خيابانی خود‪ ،‬در‬
‫آن روز سرنوشت ساز کمک نگرفتند‪ ،‬مخالفت با مصدق نبود‪ ،‬بلکه‬
‫همچون بيشتر حزب های کمونيستی دنيا‪ ،‬حزب توده هم‪ ،‬تحت تسلط‬
‫اتحادب بجماهيرب بشورویب ببودب بوب بدرب بمواقعب ببحرانب بازب بدستوراتب بمسکو‬
‫پيرویب بمیب بکرد‪.‬ب باستالين‪،‬ب بچندب بماهب بقبلب بفوتب بکردهب بوب بکرملينب بدر‬
‫آشوب بود‪ .‬توجه افسران اطلعاتی شوروی‪ ،‬که طبيعتا می بايست‬
‫بهب بمسائلب بايرانب بعلقمندب بباشند‪،‬ب بمعطوفب بمبارزهب بمهمب بترب بوب بفوری‬
‫تری‪ ،‬برای زنده ماندن خود‪ ،‬بود‪ .‬اين که‪ ،‬آيا برخی از آنها‪ ،‬تلش برای‬
‫دفاع از مصدق را مورد توجه قرار دادند يا نه‪ ،‬يکی از ابهامات به جا‬
‫مانده از عمليات آژاکس است‪ .‬محققين‪ ،‬خواستار دستيابی به اسناد‬
‫و مدارک موجود و احتمال بمفيد برای رفع اين ابهام‪ -‬که در مسکو‬
‫وجود دارد‪ -‬بوده اند‪ ،‬اما تقاضای آنها‪ ،‬مورد قبول واقع نشده است‪.‬‬
‫با فرارسيدن صبح‪ ،‬جمعيت از زاغه های جنوب شهر تهران جوشيد و‬
‫فضا را با آواز " مرگ بر مصدق" و " زنده باد شاه" پر کرد‪ .‬صدها‬
‫سرباز‪ ،‬برخی درون کاميون ها و برخی روی تانک ها‪ ،‬به آنها پيوستند‪.‬‬
‫از آنجا که روسای ايل‪ ،‬از عوامل روزولت پول گرفته بودند‪ ،‬مردان‬
‫ايلياتیب بخارجب بتهرانب بنيز‪،‬ب ببسيجب بشدند‪.‬ب بآشوبگران‪،‬ب ببهب ‪ ۸‬بساختمان‬
‫دولتی و دفاتر روزنامه های طرفدار دولت‪ ،‬از جمله " باختر امروز"‬
‫متعلق به فاطمی وزير امور خارجه‪ ،‬حمله کردند و آنجا را به آتش‬
‫کشيدند‪.‬ب بديگران‪،‬ب ببهب بوزارتب بخارجه‪،‬ب بستادب بکلب بفرماندهیب بوب بپايگاه‬
‫مرکزیب بپليسب بحملهب بکردندب بوب بهرب بسهب بساختمانب براب ببهب برگبارب بگلوله‬
‫بستند و در بازگشت با شليک همزمان شديدی روبرو شدند‪ .‬نزديک به‬
‫ده ها تن‪ ،‬به زمين افتادند‪.‬‬

‫‪160‬‬
‫مامورانب بروزولت‪،‬ب بدائماب ببرایب باوب بخبرهایب بخوبب بمیب بآوردند‪.‬ب باواخر‬
‫صبح يکی از آنها گزارش داد " انبوه جمعيت" تمام ميادين شهر را‬
‫اشغال کرده اند‪ .‬ديگری گفت که‪ ،‬فرماندهان پادگانی در کرمانشاه‪-‬‬
‫شهری در چهارصد مايلی غرب تهران‪ -‬به درگيری پيوسته اند و افراد‬
‫خود را‪ ،‬به سوی پايتخت هدايت می کنند‪ .‬يک دسته‪ ،‬به رهبری علی‬
‫جليلی‪ ،‬قرارگاه دژبان را تسخير و توطئه گران دستگير شده پس از‬
‫کودتای روز يکشنبه را‪ ،‬آزاد کردند‪ .‬سرهنگ نصيری در ميان زندانيان‬
‫بود و پس از آزادی‪ ،‬شروع به منظم کردن گارد شاهنشاهی‪ ،‬برای‬
‫کمک به آشوبگران کرد‪.‬‬
‫در آن روز‪ ،‬ده ها تن از مردمی که خيابان ها را در اختيار گرفتند به‬
‫دليل مختلف با مصدق مخالف بودند‪ .‬آنهايی که قبل از او طرفداری‬
‫می کردند‪ ،‬طی اختلف های سياسی ماه های اخير‪ ،‬مخالف او شده‬
‫بودند بسياری از کسانی که نيويورک تايمز آنها را " اشرار و قلدرهای‬
‫بازار" ناميد‪ ،‬هيچ گونه اعتقاد راسخ سياسی نداشتند و تنها‪ ،‬به خاطر‬
‫دريافت مبلغی نسبتا زياد برای يک روز کار‪ ،‬راهپيمايی کردند‪.‬‬
‫ريچارد کاتم‪ ،‬از کارکنان عمليات آژاکس در واشنگتن‪ ،‬قاطعانه اظهار‬
‫داشتب "ب بجمعيت ی بکه ببه بسویب شمال بتهرانب آمدندب و بد ر بسرنگونی‬
‫نقش تعيين کننده داشتند‪ ،‬جمعيتی مزدور و فاقد مکتب فکری بودند‬
‫که با دلرهای آمريکايی‪ ،‬خريداری شدند‪".‬‬
‫حتی اوباش هم‪ ،‬برای موفقيت در کارها‪ ،‬به رهبر نياز دارند‪ ،‬در حالی‬
‫که رهبران باند اراذل و اوباش‪ ،‬کسانی مثل شعبان بی مخ‪ ،‬بودند‪.‬‬
‫دارای جثه ای بزرگ و قوی و فاقد هرگونه‪ ،‬هوش و درايت‪ ،‬غالب‬
‫سردمداران آن چهارشنبه که به ميدان آمدند‪ ،‬در شمار افسران رده‬
‫ميانی ارتش بودند و آنها نيز‪ ،‬هم چون همکاران غير نظامی‪ ،‬خود از‬
‫دوب گروهب متعهدهاب و بتطميعب شدهب بهاب تشکيلب بمیب شدند‪.‬ب تعدادب قابل‬
‫توجهی‪ ،‬با فرمان نامزدی زاهدی برای نخست وزيری‪ ،‬برای پيوستن‬
‫به کودتا‪ ،‬ترغيب شده بودند‪ .‬آنها استدلل می کردند‪ ،‬اگر شاه فرمان‬
‫داده است‪ ،‬پس ارتش‪ ،‬ملزم به اطاعت است‪.‬‬
‫اين سربازان‪ ،‬علوه بر آنکه به شورش‪ ،‬ظاهری قانونی بخشيدند‪،‬‬
‫تسليحات قابل توجهی شامل تانک و توپخانه را با خود آوردند و حمله‬
‫بهب ببسياریب بازب بساختمانهایب بدولتیب براب بهدايتب بکردند‪.‬ب ببدونب بصلحيت‬
‫اخلقی و مهارتهای رزمی آنان‪ ،‬به احتمال زياد‪ ،‬کودتا شکست می‬
‫خورد‪.‬‬
‫به نظر می رسيد‪ ،‬همه چيز مطابق نقشه پيش می رود‪ ،‬درست قبل‬
‫از ظهور‪ ،‬ناگهان در اتاق محل فرماندهی روزولت باز شد‪ .‬او‪ ،‬به اميد‬
‫ديدن ماموری ديگر با گزارشهايی از خط مقدم‪ ،‬به در نگاه کرد‪ ،‬اما‬
‫به جای آن‪ ،‬متصدی بی سيم را آشفته و پريشان و در مرز گريستن‬
‫ديد‪،‬ب کهب پيام بفوریب بدلب اسميت‪،‬ب ا ز بواشنگتنب را بد ر بدستب بداشت‪.‬‬
‫اسميتب باينب بپيامب برا‪،‬ب ببيستب بوب بچهارب بساعتب بقبلب بفرستادهب ببود‪،‬ب باما‬
‫انتقال آن از ايستگاه رله در قبرس‪ ،‬با تاخير صورت گرفته بود‪ .‬پيام‪،‬‬

‫‪161‬‬
‫با لحنی زننده تر از دو دستورقبلی‪ ،‬از روزولت می خواست تا فورا‬
‫فرار کند‪.‬‬
‫زمانی مضحک تر و نامناسب تر از اين‪ ،‬برای دريافت چنين پيامی‬
‫نبود‪ .‬روزولت‪ ،‬که نزديک بودن پيروزی را احساس می کرد‪ ،‬ناگهان‬
‫خنده سر داد و به متصدی بی سيم که مبهوت شده بود‪ ،‬گفت" مهم‬
‫نيست رفيق‪ ،‬آنقدر غرق کاری که نمی توانی چيزی بدانی‪ .‬اما مسير‬
‫حوادث تغيير يافته است! همه چيز به نفع ماست! حق پيروز خواهد‬
‫شد!"‬
‫روزولت‪،‬ب بمتصدیب ببیب بسيمب براب بباب بجوابیب ببرایب بژنرالب باسميتب ببه‬
‫جايگاهش فرستاد‪ " :‬پيامب ‪ ۱۸‬بآگوست شما دريافت شد‪ .‬خوشحالم‬
‫گزارشب بدهم‪،‬ب بر‪.‬نب بزيگلر(زاهدی)ب ببدونب بخطرب بمنصوبب بشدب بو‬
‫ک‪.‬گ‪.‬س‪.‬او‪.‬و‪.‬یب ب(شاه)ب ببهب بزودی‪،‬ب بپيروزمندانهب ببازخواهدب بگشت‪.‬ب ببا‬
‫محبت و بوسه‪ ،‬از طرف تمام گروه‪".‬‬
‫اين پيام شتابزده‪ ،‬بازتاب احساس اطمينان خاطر بسيار زياد روزولت‬
‫بود‪ ،‬به گفته خود او"نيشش تا بناگوش باز بود" اين روزها‪ ،‬او حتی‬
‫غذای درست و حسابی نخورده بود و ناگهان احساس گرسنگی کرد‪.‬‬
‫يکی از آشنايان او‪ -‬مشاور سفير هندرسون‪ -‬جايی در حياط سفارت‬
‫آماده کرد و برای تهيه غذا و نوشيدنی‪ ،‬دربه در‪ ،‬به اين سو و آن سو‬
‫رفت‪.‬‬
‫درب ببيرونب اما‪،‬ب تهران‪،‬ب بدرب بشورشب بو باغتشاشب بود‪.‬ب بفريادب تشويقب بو‬
‫هلهلهب بوب بآوازهایب بموزونیب بکهب بدرب بسرتاسرب بفضاب بطنينب باندازب ببود‪،‬ب ببا‬
‫صدای شليک و انفجار گلوله های خمپاره انداز‪ ،‬پياپی قطع می شد‪.‬‬
‫هرچند دقيقه‪ ،‬دسته های سربازان و پليس‪ ،‬پشت در سفارت موج‬
‫می زدند‪ .‬ميزبان روزولت و همسرش‪ ،‬مظهر درک و شعور‪ ،‬در مورد‬
‫اتفاقات بيرون‪ ،‬يک سوال هم از او نکردند‪.‬‬
‫راديو روشن بود‪ .‬با آن که‪ ،‬گوينده نرخ حبوبات را می خواند که اصل‬
‫مطلب جذابی نبود‪ ،‬روزولت به دقت گوش می داد‪ .‬او‪ ،‬يکی از گروه‬
‫هایب بايرانیب بخودب برا‪،‬ب ببرایب بتسخيرب بادارهب براديوب باعزامب بکردهب ببودب بدر‬
‫صورتی که همه چيز‪ ،‬به خوبی پيش می رفت ‪ ،‬برنامه راديو‪ ،‬به زودی‬
‫تغيير می کرد‪.‬‬
‫هنگامی که سه آمريکايی‪ ،‬در سکوت غذا می خوردند‪ ،‬گوينده‪ ،‬آهسته‬
‫تر از هميشه‪ ،‬گويی که دارد به خواب می رود‪ ،‬شروع به صحبت و‬
‫پس از لحظه ای کامل بمکث کرد‪ .‬واضح بود‪ ،‬چيزی غيرمعمول در‬
‫ادارهب براديو‪،‬ب بدرب بشرفب بوقوعب باست‪.‬ب بروزولت‪،‬ب بزيرکانهب ببهب بميزبانان‬
‫متحير خود‪ ،‬لبخند زد‪ .‬پخش برنامه‪ ،‬با صدای بحث چند مرد متوقف‬
‫شد" مهم نيست چه کسی آن را بخواند‪ ،‬مهم آن است که خوانده‬
‫شود!"ب بسرانجام‪،‬ب بيکب بنفرب بباب بتحکمب بفريادب بزدب بوب بسپسب بصدايی‬
‫احساساتی‪ ،‬مطلبی را خواند که روزولت‪ ،‬آن را " دروغ های مصلحت‬
‫آميز يا قبل از وقوع" ناميد‪.‬‬

‫‪162‬‬
‫آنب بمردب بفريادب بزدب ب"ب بدولتب بمصدق‪،‬ب بشکستب بخوردهب بوب بنخستب بوزير‬
‫جديد‪ ،‬فضل الله زاهدی‪ ،‬هم اکنون در مسند قدرت‪ ،‬و اعليحضرت‬
‫شاهنشاه در راه بازگشت به وطن هستند!"‬
‫روزولتب بصداب براب بنشناخت‪-‬ب بيکب بافسرب بارتش‪،‬ب بزودترب بازب بماموراوب ببه‬
‫ميکروفون رسيده بود‪ -‬اما پيام‪ ،‬دقيقا همان بود که او می خواست‪.‬‬
‫دولت مصدق‪ ،‬که دولت بلوا و آشوب بود‪ ،‬اينک سقوط کرده است‪".‬‬
‫روزولت از پشت ميز بلند شد‪ ،‬از ميزبانان به خاطر ميهمان نوازی‬
‫آنها تشکر کرد و بيرون رفت‪.‬‬
‫هنگام بازگشت روزولتب به محل فرماندهی خود‪،‬ب ساعتب حدودب دو‬
‫بعدازظهر بود‪ .‬دوستان اش با شوروشعف‪ ،‬به راديو تهران گوش می‬
‫دادند با آمدن روزولت‪ ،‬برای لحظه ای همگی از اين که‪ ،‬ايام به کام‬
‫شان است‪ ،‬لذت بردند و دقايقی بعد‪ ،‬در آن اتاق کوچک مشغول‬
‫پايکوبی بودند‪ .‬روزولت به ياد می آورد که آنها " به معنای واقعی‬
‫کلمه با لذت در جوش و خروش بودند‪".‬‬
‫قدم بعدی چيست؟ يکی از ماموران پيشنهاد کرد‪ :‬بهترين وقت آوردن‬
‫زاهدی حال است‪ .‬حال که جمعيت در اوج احساسات قرار دارد‪ .‬اما‬
‫روزولت گفت‪ :‬هنوز خيلی زود است‪.‬‬
‫روزولتب بتاکيدب بکرد‪:‬ب ب"ب بعجلهب بکارب بشيطانب باست‪،‬ب ببگذاريدب بتاب برسيدن‬
‫جمعيت‪ ،‬به خانه مصدق‪ ،‬منتظر بمانيم‪ .‬آن موقع‪ ،‬برای آنکه قهرمان‬
‫ما خود را نشان دهد‪ ،‬زمان مناسبی است‪".‬‬
‫واحدهای نظامی‪ ،‬به رهبری افسران مخالف مصدق‪ ،‬در حال رسيدن‬
‫به يکديگر در نزديک خانه او‪ ،‬بودند‪ .‬در داخل خانه‪ ،‬سربازان وفادار‪،‬‬
‫استحکاماتی ايجاد کردند و آماده جنگ شدند‪ .‬آنها به تفنگ‪ ،‬مسلسل و‬
‫تانکب بهایب بشرمنب بباب بتوپهایب ‪ ۷۵‬ببميلیب بمتری‪،‬ب بمجهزب ببودند‪.‬ب باواخر‬
‫بعدازظهر‪ ،‬حملهب شروع شد‪ .‬مدافعين‪ ،‬با امواج گلوله در پاسخب به‬
‫يکديگر‪،‬ب بپيادهب بروهاب براب بمملوب بازب باجسادب بباقیب بگذاشتند‪.‬ب بپسب بازب بيک‬
‫ساعتب بنبردب بيکب بطرفه‪،‬ب بحملهب بکنندگان‪،‬ب بفريادب ببلندیب بازب بخوشحالی‬
‫کشيدند ‪ .‬بواحدهایب ارتشیب خودی‪،‬ب باب تانکب هايشان برسيدهب ببودند ‪ .‬ببا‬
‫آغازب بيکب بمبارزهب بتوپخانهب بایب بتنگاتنگ‪،‬ب بعملياتب بآژاکسب ببهب باوجب بخود‬
‫نزديک می شد‪.‬‬
‫زمانی که روزولت‪ ،‬از شروع حمله مطلع شد‪ ،‬تصميم گرفت تيمسار‬
‫زاهدی را‪ ،‬از مخفيگاه‪ -‬جايی که او برای دو روز پنهان شده بود‪-‬‬
‫بيرون بياورد‪ .‬قبل از عزيمت‪ ،‬تيمسار گيلنشاه را‪ ،‬که همچون زاهدی‬
‫در يک خانه امن متعلق به سيا‪ ،‬بی صبرانه منتظر دستور بود‪ ،‬احضار‬
‫کرد‪ .‬روزولت‪ ،‬از او خواست تا تانکی پيدا کند و به مخفيگاه زاهدی‬
‫بياورد‪ .‬او‪ ،‬نشانی را با خط بدی روی تکه کاغذی نوشت و خود با‬
‫اتومبيل رفت‪.‬‬
‫زاهدی با لباس خانه‪ ،‬هيجان زده از شنيدن اين خبر‪ ،‬که سرانجام‬
‫لحظه موعود فرا رسيده است‪ ،‬در اتاقی‪ ،‬در زيرزمين نشسته بود‪،‬‬
‫کهب بروزولتب برسيد‪،‬ب بهنگامیب بکهب بدکمهب بهایب بفرنچب بنظاميشب براب بمی‬

‫‪163‬‬
‫بست‪ ،‬از بيرون صدای غرش می آمد‪ .‬تيمسار گيلنشاه با دو تانک و‬
‫جمعيتی که هلهله می کردند‪ ،‬رسيده بود‪.‬‬
‫درب بسالب بهایب ببعد‪،‬ب بشايدب ببهب بدليلب بشهرتب بپدربزرگشب ببهب بعنوانب بيک‬
‫ماجراجو‪ ،‬اين داستان شايع شد که روزولت‪ ،‬پيروزمندانه روی تانکی‬
‫که غرش کنان‪ ،‬پيشاپيش همه‪ ،‬در خيابان های تهران حرکت می کرد‪،‬‬
‫نشستهب ببودب بوب ببهب بسویب بخانهب بمصدق‪،‬ب بپيشب بمیب برفت‪.‬ب بروزولت‪،‬ب ببه‬
‫محض شنيدن صدای جمعيت همراه تيمسار گيلنشاه‪ ،‬پی برد که نبايد‬
‫با زاهدی ديده شود‪ .‬وقتی‪ ،‬ناگهان در زيرزمين باز شد‪ ،‬او از جا پريد‬
‫و در سوراخ کوچکی پشت تنور‪ ،‬پنهان شد‪ .‬روزولت از آنجا ديد که‪،‬‬
‫جمعيت سرمست از باده پيروزی‪ ،‬زاهدی را در آغوش گرفتند‪ ،‬بلند‬
‫کردند و بيرون بردند‪.‬‬
‫پس از بازگشت جمعيت روزولت‪ ،‬از مخفيگاه خود بيرون خزيد‪ ،‬قدم‬
‫زنانب بهب سو ی باتومبيلب خودب برفتب بو ا ز بميان بخيابان بها ی بپرآشوب‪،‬‬
‫راهی سفارت شد‪ .‬در آنجا‪ ،‬به افتخار پيروزی قريب الوقوع‪ ،‬نوشيدند‪.‬‬
‫او‪،‬ب ببعدهاب بنوشتب ب"ب بدرب بواقعب بوب بعمل بزمانب بزيادیب ببهب بپيروزیب بقريب‬
‫الوقوعب بنماندهب ببود‪.‬ب بسرهنگب بما‪،‬ب بتاب بغروبب بنمیب بتوانستب بازب بغرب‬
‫(کرمانشاه) به تهران برسد‪ ،‬اما شايعه حرکت او‪ ،‬تمام آنچه را بدان‬
‫نياز داشتيم‪ ،‬به ما داده بود‪ .‬ورود واقعی سربازان‪ ،‬به شهری که هنوز‬
‫هيچ نشده‪ ،‬مست پيروزی بود‪ ،‬شور و حرارت بيشتری بخشيد‪.‬‬
‫تانکی‪ ،‬که زاهدی‪ ،‬بر آن سوار بود‪ ،‬ابتدا به سوی راديو تهران رفت و‬
‫در آنجا‪ ،‬توسط دوستداران هيجان زده‪ ،‬محاصره شد‪ .‬او به استوديو‬
‫درب بطبقهب ببال برفت‪.‬ب بقرارشدهب ببودب بقبلب بازب بصحبتب بباب بملت‪،‬ب بموزيک‬
‫نظامی پخش شود‪ .‬يکی از ماموران روزولت‪ ،‬از کتابخانه سفارت‪،‬‬
‫صفحه گرامافون نسبتا مناسبی آورده بود‪ .‬وقتی زاهدی نزديک شد‪،‬‬
‫يک تکنسين‪ ،‬اولين سرود را پخش کرد که با شرمساری همگان "‬
‫سرود ملی آمريکا" از آب درآمد‪.‬‬
‫سريعا‪ ،‬آهنگ گمنام تری انتخاب و پخش شد‪ .‬سپس زاهدی به طرف‬
‫ميکروفونب گامب ببرداشت‪.‬ب اوب خودب برا"ب نخستب بوزيرب قانونیب ببهب حکم‬
‫شاه"ب باعلمب بو بتعهدب بکردب بکهب بدولتب بجديدب بوی‪،‬ب بهمهب بچيزب برا‪،‬ب ببهب بنحو‬
‫مطلوب انجام دهد‪ .‬ساخت جاده ها‪ ،‬تامين بهداشت مجانی‪ ،‬افزايش‬
‫دستمزدها و تضمين آزادی و امنيت‪ .‬اما‪ ،‬از نفت‪ ،‬هيچ سخنی به ميان‬
‫نياورد‪.‬‬
‫واحدهای ارتش و پليس وفادار به زاهدی‪ ،‬کنترل تهران را به دست‬
‫گرفته بودند‪ .‬يکی با تصرف اداره مخابرات به سرتاسر کشور پيام‬
‫فرستادب بوب باعلمب بکردب بکهب بمصدقب بعزلب بشدهب باست‪.‬ب بديگری‪،‬ب بتيمسار‬
‫رياحی فرمانده ستاد ارتش را پيدا و دستگير کرد‪ .‬عده ای به درگيری‬
‫بيرون از خانه مصدق‪ ،‬پيوستند‪.‬‬
‫در اين زمان‪ ،‬محمد رضا شاه‪ ،‬مايوس وافسرده و کامل ببی خبر از‬
‫اينب باتفاقات‪،‬ب بدرب بهتلشب بواقعب بدرب برم‪،‬ب بهمراهب بباب بهمسرب بوب بدوب بتنب باز‬
‫دستيارانب بخود‪،‬ب بدرب بحالب بصرفب بناهارب ببود‪.‬ب بناگهان‪،‬ب بتعدادیب باز‬
‫خبرنگاران‪ ،‬شتابان وارد سالن غذاخوری شدند‪ ،‬با زور راه خود را به‬

‫‪164‬‬
‫سوی ميز شاه باز کردند و گزارش های مخابره شده از تهران را‪ ،‬در‬
‫دستهايش گذاشتند‪ .‬ابتدا باور نکرد و نسنجيده گفت " ممکن است‬
‫حقيقتب بداشتهب بباشد؟"ب برنگب بازب بصورتشب بپريد‪،‬ب بدستانشب ببهب بشدت‬
‫شروع به لرزش کرد و بالخره روی پاهايش بلند شد‪.‬‬
‫" من می دانستم!" او فرياد کشيد" من می دانستم! آنها مرا دوست‬
‫دارند!"‬
‫ملکه ثريا‪ ،‬که کمتر تحت تاثير قرار گرفته بود‪ ،‬بلند شد و دست خود‬
‫را روی بازوی شوهرش گذاشت تا او را محکم نگه دارد و زمزمه کرد‬
‫" چقدر هيجان انگيز"‬
‫پس از پايان اين غافلگيری‪ ،‬شاه آرامش خود را بازيافت‪ ،‬به سوی‬
‫خبرنگاران برگشت و گفت " اين يک شورش و طغيان نيست‪.‬ما حال‪،‬‬
‫يک دولت قانونی داريم و تيمسار زاهدی نخست وزير آن است‪ .‬من‪،‬‬
‫اوب براب بمنصوبب بکردم"ب بوب بپسب بازب بمکثیب باضافهب بکردب ب"ب بنودونهب بدرصد‬
‫مردم‪ ،‬طرفدار من هستند‪ ،‬من هميشه اين را می دانستم!"‬
‫شاه جوان‪ ،‬در بهت و ناباوری‪ ،‬به طرف سالن استراحت هتل‪ ،‬جایی‬
‫که جمع کثیری از گزارشگران و گردشگران کنجکاو‪ ،‬جمع شده بودند‪،‬‬
‫رفت‪ .‬وی به آنها گفت‪ ،‬اولین آرزوی او‪ ،‬بازگشت به وطن است "‬
‫این برای من باعث تاسف است که‪ ،‬نقش مهمی در مبارزه مردم و‬
‫ارتش ام‪ ،‬برای آزادی نداشتم و برعکس‪ ،‬دور از آنها و در امان بوده‬
‫ام‪ .‬اگر من‪ ،‬کشورم را ترک کردم فقط و فقط‪ ،‬به خاطر نگرانی و‬
‫اجتناب از خونریزی بود‪".‬‬
‫به رغم آنک کودتا‪ ،‬در آستانه موفقیت بود‪ ،‬مصدق‪ ،‬همچنان مقاومت‬
‫می کرد‪ .‬با این که در اطراف خانه اش درگیری و زدوخورد غوغا می‬
‫کرد‪ ،‬او با خونسردی قابل ملحظه ای‪ ،‬در اتاق خوابش نشسته بود‪.‬‬
‫محافظین‪ ،‬بیشتر پنجره ها را با ورقه های فولد پوشانده بودند‪ .‬او‪،‬‬
‫اگرچه صداها را می شنید ولی نمی دید که در بیرون خانه‪ ،‬چه رخ‬
‫می دهد‪ ،‬وقتی‪ ،‬دستیار شخصی او‪ ،‬علیرضا صائب‪ ،‬با اصرار از او‬
‫خواست تا فرار کند‪ ،‬مصدق سرش را تکان داد و گفت‪ " :‬اگر قرار‬
‫است این اتفاق بیافتد‪ ،‬اگر قرار است کودتا شود فکر می کنم بهتر‬
‫است در این اتاق بمانم و در همین اتاق بمیرم‪ ".‬حمله کنندگان بیرون‬
‫خانه‪ ،‬با شنیدن اعلم پیروزی زاهدی از رادیو و اطلع از نزدیک شدن‬
‫جمعیب بازب بسربازانب بخودیب بازب بکرمانشاهب بشورب بوب بجنبشیب بدرب بخود‬
‫احساس کردند‪ .‬در حالی که مهمات درون خانه‪ ،‬به تدریج کاهش می‬
‫یافت‪ ،‬حلقه محاصره آنان‪ ،‬تنگ تر می شد‪.‬‬
‫افسرانب بوفادارب بارتش‪،‬ب باگرب بمیب بدانستند‪،‬ب بچهب باتفاقیب بافتادهب باست‪،‬‬
‫ممکن بود برای دفاع از مصدق‪ ،‬با شتاب هجوم بیاورند‪ .‬آنها چنین‬
‫نکردند‪ ،‬به این دلیل که‪ ،‬تیمسار ریاحی‪ ،‬که می بایست آنها را برای‬
‫عمل فرا بخواند در بازداشت بود‪ .‬ریاحی‪ ،‬قبل از آنکه دستگیر شود‪،‬‬
‫موفقب بشدب بمعاونب بخودب بتیمسارب بعطااللهب بکیانی‪،‬ب بفرماندهب بپادگان‬
‫عشرت آباد‪ ،‬را که در آن ایام‪ ،‬محله دور افتاده ای در تهران بود‪ ،‬خبر‬
‫کند‪ .‬کیانی‪ ،‬فورا یک گردان پیاده نظام و تانک را برای رفتن به سوی‬

‫‪165‬‬
‫مرکزب بشهر‪،‬ب بجمعب بکرد‪.‬ب بقبلب بازب بآنکهب بزیادب بدورب بشود‪،‬ب بباب بصفیب باز‬
‫شورشیان به رهبری تیمسار دفتری‪ ،‬مصادف شد‪ .‬از این دو مرد‪،‬‬
‫دفتری به مراتب کارکشته تر و داری قدرت مجاب کنندگی بیشتری‬
‫بود‪.‬‬
‫دفتری به کیانی گفت‪ :‬ما همکاران و برادران یکدیگر و همگی نسبت‬
‫به شاه‪ ،‬وفادار هستیم‪ .‬ما‪ ،‬نباید به سوی یکدیگر شلیک کنیم" پس از‬
‫چند دقیقه ردوبدل شدن سخنان ملیم‪ ،‬نظر مساعد کیانی جلب شد‪.‬‬
‫دو تیمسار و معاونین آنها‪ ،‬یکدیگر را در آغوش گرفتند‪ ،‬به قول ایرانی‬
‫ها‪ ،‬همدیگر را بوسه باران کردند‪ .‬نفرات کیانی‪ ،‬که باید مصدق را‬
‫نجات می دادند‪ ،‬به پادگان خود برگشتند‪.‬‬
‫در خانه مصدق‪ ،‬نزاع تا مدت دو ساعت به شدت ادامه داشت‪ .‬پس‬
‫از توقف شلیک از داخل‪ ،‬دسته ای از سربازان به خانه حمله کردند‪،‬‬
‫ولی آنجا را خالی یافتند‪ .‬مصدق‪ ،‬لحظه ای پیش‪ ،‬با کمک دستیاران‬
‫خود‪،‬ب بازب بدیوارب بباغ‪،‬ب بفرارب بکردهب ببود‪.‬ب بافسران‪،‬ب ببیشب بازب بیکب بساعت‪،‬‬
‫گوشه و کنار خانه را کاویدند‪ ،‬بهترین لوازم خانه را در کامیون از‬
‫پیش آماده شده ای‪ ،‬بستند و بی درنگ حرکت کردند‪ .‬آنها موجب‬
‫گریز پیرمرد شدند و هرچند او را نیافته بودند‪ ،‬اما می دانستند که به‬
‫خوبی وظیفه شان را انجام داده اند‪.‬‬
‫وقتیب بسربازانب بدرب بدلب بشبب بفروب برفتند‪،‬ب بشورشگرانیب بکهب بآنهاب برا‬
‫تشویق کرده بودند‪ ،‬با هجوم به داخل خانه‪ ،‬آنجا را غارت و ویران‬
‫کردند‪ .‬برخی آتش سوزی به راه انداختند‪ .‬دیگران‪ ،‬درها و پنجره ها‬
‫را کندند و وسایل خانه را به پیاده رو بردند‪ .‬در حالی که شعله های‬
‫آتش در پشت سرشان‪ ،‬شب را روشن کرده بود‪ ،‬شروع به فروش‬
‫وسایل کردند و حتی روی قیمت اجناس‪ ،‬چک و چانه زدند‪ .‬یخچال‬
‫مصدق‪ ،‬تقریبا معادل ‪ 36‬دلر به فروش رفت‪.‬‬
‫پشت حیاط سفارت‪ ،‬تعدادی از ماموران مخفی‪ ،‬یعنی طراحان کودتا‪،‬‬
‫بهب بقولب بروزولت"ب بسرشارب بازب بشادمانیب بوب بشعف‪،‬ب بگاهب بگاهب ببهب بطور‬
‫غیرقابلب بانتظار‪،‬ب بمحکمب ببهب بپشتب بدیگریب بمیب بزدندب بوب ببرخیب بناگهان‪،‬‬
‫احساساتی می شدند" دیپلمات های سفارت کنجکاوانه به آنها نگاه‬
‫می کردند‪ ،‬اما چیزی نمی پرسیدند روزولت هم چیزی به آنها نگفت‪.‬‬
‫تقریبا در همان زمان که خانه مصدق‪ ،‬به آتش کشیده شده بود‪ ،‬یک‬
‫اتومبیل‪ ،‬نزدیک در سفارت آمریکا توقف کرد‪ .‬راننده به تندی بوق زد‬
‫و روزولت با عجله بیرون رفت تا ببیند چه کسی ممکن است‪ ،‬باشد‪.‬‬
‫اردشیر زاهدی بود که از اتومبیل پائین پرید‪ .‬دو مرد‪ ،‬صمیمانه یکدیگر‬
‫را در آغوش گرفتند‪.‬‬
‫اردشیر گفت " شما الن باید برای ادای احترام به نخست وزیر جدید‪،‬‬
‫نزد پدر من بیایید!"‬
‫روزولت جواب داد " اجازه بدهید قبل از رفتن‪ ،‬گفتگوی مختصری با‬
‫سفیر هندرسون داشته باشیم‪ .‬گمان می کنم‪ ،‬او استحقاق آن را دارد‬
‫کهب برسماب باینب بخبرب براب ببشنودب بوب بشما‪،‬ب بفردب بمناسبیب ببرایب باینب بکار‬
‫هستید‪".‬‬

‫‪166‬‬
‫دو توطئه گر پیشین‪ ،‬بازو در بازوی هم‪ ،‬تقریبا در حال رقص‪ ،‬راهی‬
‫کهب بآنهاب براب ببهب بحضورب بسفیرب بمیب ببرد‪،‬ب بطیب بکردند‪.‬ب بهندرسون‪،‬ب بکنار‬
‫استخر شنا نشسته و یک بطری شامپاین را‪ ،‬روی یخ گذاشته بود‪.‬‬
‫میهمانان اش رسیدند‪ ،‬او چوب پنبه را از سر شیشه درآورد‪ .‬آنها‪،‬‬
‫حامل خبرهای فوق العاده ای بودند‪ .‬از جمله این که‪ ،‬نخست وزیر‬
‫جدید‪ ،‬دو تن از ماموران ایرانی روزولت را‪ ،‬نامزد وزارت کرده است‪.‬‬
‫آنها‪،‬ب ببهب بافتخارب بدولتب بجدید‪،‬ب بشاه‪،‬ب بآیزنهاورب بوب بچرچیلب بوب ببالخرهب ببه‬
‫سلمتی یکدیگر‪ ،‬نوشیدند‪ .‬وقتی بطری خالی شد‪ ،‬اردشیر گفت‪ ،‬الن‬
‫وقت آن است که او‪ ،‬روزولت را به ملقات رهبر جدید کشور ببرد‪.‬‬
‫سپس به گرمی هندرسون را در آغوش گرفت و از او خداحافظی‬
‫کرد‪.‬‬
‫تیمسارب بزاهدی‪،‬ب ببهب بطورب بموقت‪،‬ب بستادب بکلب برا‪،‬ب بدرب بباشگاهب بافسران‬
‫نزدیک مرکز شهر‪ ،‬مستقر کرد‪ .‬او‪ ،‬روحیه بشاشی داشت و هنگام‬
‫رسیدن روزولت‪ ،‬در زیباترین رویاها فرو رفته بود‪ .‬روزولت‪ ،‬بیشتر‬
‫افسران را‪ ،‬نمی شناخت اما به نظر می رسید‪ ،‬بعضی ها او را می‬
‫شناسند‪.‬ب بهمه‪،‬ب بحتیب بکسانیب بکهب باو‪،‬ب بهرگزب بآنانب براب بندیدهب ببودب بمی‬
‫خواستندب باوب براب بدرب بآغوشب ببگیرندب بوب بهرب بدوب بگونهب باشب براب بببوسند‪.‬‬
‫سرانجام زاهدی با اعلم سکوت‪ ،‬او را نجات داد‪ ،‬خود نطق کوتاهی‬
‫ایراد کرد و سپس از روزولت خواست تا صحبت کند‪.‬‬
‫تحسین کنندگان هیجان زده‪ ،‬وقتی روزولت به جلو گام برداشت‪ ،‬به‬
‫سویب باوب هجومب آوردند ‪ .‬بتنهاب چندب ت ن بد ر بباشگاهب م ی بدانستندب که باو‬
‫ترتیب دهنده کودتا بوده است‪ ،‬بدون شک دیگران هم‪ ،‬بو برده بودند‪.‬‬
‫به هرحال‪ ،‬موقع غرور و تبخر نبود‪ .‬روزولت با ترجمه اردشیر‪ ،‬تنها‬
‫چند جمله ریاکارانه گفت‪.‬‬
‫او شروع به صحبت کرد " دوستان‪ ،‬ایرانیان‪ ،‬هم وطنان‪ ،‬به من گوش‬
‫کنید!" سروصدا فروکش کرد " من از شما‪ ،‬به خاطر صمیمیت‪ ،‬شور‬
‫و شوق و مهربانی تان‪ ،‬متشکرم‪ .‬لزم است یک نکته‪ ،‬صریحا توسط‬
‫همگی درک شود و آن این که‪ ،‬شما به من‪ ،‬ایالت متحده و انگلستان‬
‫اصل‪ ،‬بدهکار نیستید‪ .‬ما نمی خواهیم‪ ،‬نمی توانیم و نباید چیزی از‬
‫شما مطالبه کنیم‪ ،‬مگر تشکری کوتاه‪ ،‬آن هم در صورتی که خود‬
‫مایل باشید‪ .‬من‪ ،‬از طرف خودم‪ ،‬کشورم و متحدین با خشنودی‪ ،‬آن‬
‫را خواهم پذیرفت‪".‬‬
‫دورب بدیگریب بازب بدرآغوشب بکشیدنب بوب ببوسیدن‪،‬ب بآغازب بشد‪.‬ب بپسب بازب بآن‪،‬‬
‫روزولت با سرعت هرچه تمامتر‪ ،‬آنجا را ترک کرد‪ .‬روزهای زیادی‪،‬‬
‫بدون استراحت‪ ،‬در حالیکه سرنوشت ملتی را در دست داشت‪ ،‬کار‬
‫کرده بود و حال بخستگی داشت او‪ ،‬را از پای می انداخت‪ .‬او‪ ،‬یک‬
‫راننده و اتومبیل در اختیار گرفت تا او را به محوطه سفارت برساند‪.‬‬
‫از میان تاریکی‪ ،‬به سمت جایی که در آن به او غذا داده شده بود‪،‬‬
‫رفت و در زد‪ .‬لحظاتی بعد‪ ،‬در خوابی عمیق فرو رفته بود‪.‬‬
‫در درگیری های روز چهارشنبه‪ ،‬حدود سی صد نفر از مردم‪ -‬نیمی از‬
‫آنهاب بدرب بنبردب بنهاییب بدرب بخانهب بمصدق‪-‬ب بکشتهب بوب بتعدادیب بازب بقربانیان‬

‫‪167‬‬
‫غیرنظامی‪ ،‬با اسکناس هایب ‪ 500‬بریالی در جیب‪ ،‬پیدا شدند‪ .‬افراد‬
‫روزولت‪ ،‬آن روز صبح‪ ،‬اسکناس ها را بین ده ها تن از عوامل جزء‬
‫خود توزیع کرده بودند‪.‬‬
‫روز بعد‪ ،‬روزنامه ها در سراسر دنیا‪ ،‬سقوط مصدق را گزارش دادند‪.‬‬
‫بسیاری از گزارش ها‪ ،‬همانطور که انتظار می رفت‪ ،‬با دادن این خبر‬
‫که‪ ،‬داستان واقعی رازی است که به دقت محافظت می شود و می‬
‫تواند سال های سال همچنان مکتوم باقی بماند‪ ،‬زیرکانه عمل کردند‪.‬‬
‫کنت لو در نیویورک تایمز نوشت" تمرد سربازان صفر علیه افسران‬
‫طرفدار مصدق‪ ،‬یک بداقبالی ناگهانی بود‪ .‬چهارشنبه حدودب ‪ 9‬بصبح‪،‬‬
‫یک دسته از وزنه برداران و کشتی گیران‪ ،‬مسلح به میله های آهنی و‬
‫چاقو با شعارهایی به نفع شاه‪ ،‬شروع به راهپیمائی به سوی مرکز‬
‫شهر کردند‪ .‬این‪ ،‬همان چیزی بود که سربازان نیاز داشتند‪ .‬آنها‪ ،‬برای‬
‫برهمب بزدنب بتظاهرات‪،‬ب بدستورب بگرفتندب بوب باسلحهب بهایب بخودب براب بعلیه‬
‫افسرانب بمافوق‪،‬ب بنشانهب برفتند‪.‬ب بعوام‪،‬ب بخودب ببهب بخود‪،‬ب بازب بطرفداری‬
‫مصدق به طرفداری شاه تغییر موضع دادند‪".‬‬
‫دانب بشویند‪،‬ب بازب بآسوشیتدپرسب بکهب بهمچنانب بکنتب بلو‪،‬ب بدرب بخیابانب بها‬
‫حضور داشت و ناظر شکل گیری کودتا بود‪ ،‬یک گاه شمار از وقایع‬
‫روزب بتشکیلب بداد‪.‬ب ببراساسب بگزارشب باو‪،‬ب بکودتاب ب"ب بدرب بساعتب ‪ 9‬بصبح‪،‬‬
‫وقتی جمعیت مسلح به چماق و سنگ‪ ،‬با سربازان و افسران پلیس‪،‬‬
‫شروع به راهپیمائی به سمت مرکز شهر کردند‪ ،‬آغاز شد و در ساعت‬
‫‪ 7‬ببعدازظهر به وقت محلی‪ ،‬آخرین سنگر مقاومت در پایتخت‪ ،‬خانه‬
‫مصدقب بوب بحیاطب بمجاورب بآن‪،‬ب بدرب بدستب بنیروهایب بزاهدیب ببود‪.‬ب بآنهاب ببا‬
‫شکستن در اتاق مصدق‪ ،‬تنها‪ ،‬جسد محافظ شخصی او را پیدا کردند‬
‫ولی اثری از مصدق و همکاران او‪ ،‬درهیات دولت نیافتند‪".‬‬
‫براساس ریشه یابی سیا‪ ،‬آن روز‪ ،‬برای روزولت و همدستان توطئه‬
‫گرش " روزی بود که به نظر می رسید نباید پایانی داشته باشد‪ ،‬زیرا‬
‫با چنان حسی از هیجان‪ ،‬رضایت و شادمانی همراه بود که‪ ،‬وقوع‬
‫دوباره چنین روزی‪ ،‬ممکن به نظر نمی رسید‪ ".‬جشن و سرور‪ ،‬تا‬
‫پاسی از شب‪ ،‬در باشگاه افسران ادامه داشت‪ .‬زاهدی به گونه ای‬
‫غریزی احساس کرد‪ ،‬باید برای تحکیم قدرت به دست آمده اش‪ ،‬گام‬
‫های سریع و قاطعی بردارد‪ .‬از این رو‪ ،‬برای بازدید سریع از پایگاه‬
‫های پلیس‪ ،‬همراه با شاهزاده حمید رضا‪ -‬تا نشانه ای از پیوند زاهدی‬
‫بهب بخاندانب بسلطنتیب بباشد‪-‬ب بمخفیانهب ببیرونب برفت‪.‬ب باینب ببازدید‪،‬ب باوب برا‬
‫متقاعد ساخت که فرماندهان سپاه به دولت جدید او‪ ،‬وفادارند‪ .‬پس‬
‫با اطمینان خاطر به باشگاه افسران بازگشت و چند ساعتی خوابید‪.‬‬
‫زاهدی‪،‬ب بروزب بپنجشنبهب بپسب بازب ببرخاستنب بازب بخواب‪،‬ب بفوراب بتیمسار‬
‫نادرباتمانقلیج را‪ ،‬احضار کرد‪ .‬افسر کارکشته ای که در ازای قولی‬
‫مبنیب ببرب بانتخابب بشدنب ببهب بعنوانب بفرماندهب بستادب بارتشب بدرب بصورت‬
‫موفقیت کودتا‪ ،‬شب گذشته‪ ،‬کمک های ارزشمندی در اختیار گذاشته‬
‫بود‪ .‬وقتی باتمانقلیچ رسید‪ ،‬زاهدی به سرعت مراسم تحلیف او را‬
‫انجام داد و سپس اولین فرمان خود را‪ ،‬صادر کرد‪ .‬باتما نقلیج می‬

‫‪168‬‬
‫بایست‪،‬ب هرگونهب تظاهراتی را سرکوبب کند‪،‬ب تمام مرزهاب راب ببنددب و‬
‫افسران طرفدار مصدق را‪ ،‬در ارتش و پلیس تصفیه نماید‪.‬‬
‫زاهدی‪،‬ب ببهب بعنوانب بنخستب بوزیرب بدرب بساعاتب باولیه‪،‬ب بکارهایب بزیادی‬
‫داشت‪ .‬نخست‪ ،‬جلسه ای فوری با نامزدهای هیات دولت تشکیل داد‪.‬‬
‫سپسب بفرمانب بجایگزینیب بچندینب باستاندارب بمظنونب ببهب بحمایتب باز‬
‫طرفداری مصدق را‪ ،‬صادر کرد‪ .‬او دستور داد‪ ،‬بسیاری از زندانی ها‬
‫از جمله بیست نفر از کسانی که به قتل رئیس پلیس افشار طوس‬
‫در اوایل آن سال‪ ،‬متهم شده بودند‪ ،‬آزاد شوند‪ .‬تنها سفر کوتاهش به‬
‫خارج از باشگاه افسران‪ ،‬رفتن به رادیو تهران بود‪ ،‬جایی که او با‬
‫پخشب بنطقب بکوتاهی‪،‬ب ببهب بمصدقب ببرایب بتسلیمب بشدن‪،‬ب ببیستب بوب بچهار‬
‫ساعت مهلت داد‪.‬‬
‫این‪ ،‬چرخش صدوهشتاد درجه ای سریع نقش ها‪ ،‬بود‪ .‬چهار روز قبل‪،‬‬
‫زاهدیب بیکب بفراریب بمحسوبب بمیب بشدب بوب بنخستب بوزیرب بمصدق‪،‬ب بطی‬
‫برنامه ای از همان ایستگاه رادیویی‪ ،‬تقاضا کرده بود تا او خود را‪،‬‬
‫ظرف بیست و چهار ساعت تسلیم کند‪ .‬مصدق‪ ،‬جایزه ایب ‪100000‬‬
‫ریالی معادل ‪ 12000‬دلر‪ ،‬برای اطلعات در مورد محل اختفای زاهدی‬
‫درب بنظرب بگرفتهب ببودب بوب بحال ببزاهدی‪،‬ب بهمانب بمبلغب براب ببرایب بدریافت‬
‫اطلعاتی در مورد مخفیگاه مصدق‪ ،‬پیشنهاد می کرد‪.‬‬
‫دراواسطب بروز‪،‬ب بنخستب بوزیرب بجدید‪،‬ب بتلگرامیب ببرایب بمحمدب برضاب بشاه‬
‫ارسال کرد که می گفت ایرانیان " برای ورود او‪ ،‬لحظه شماری می‬
‫کنند‪ ".‬اما عزیمت شاه از رم‪ ،‬به موانع کوچکی برخورد‪ .‬ملکه ثریا‪،‬‬
‫تحتب بفشارهایب بماهب بهایب باخیرب بتابب بنیاوردهب ببود‪.‬ب بدرب بآخرینب بلحظه‪،‬‬
‫تصمیم گرفته شد که او‪ ،‬برای معالجه" فشار روحی و عصبی" در رم‬
‫اقامت کند‪ .‬سپس‪ ،‬کسی خاطرنشان کرد‪ ،‬اگرچه انگلیسی ها یک‬
‫خط هوایی به خاطر شاه سفارش داده اند تا در اختیار او باشد‪ ،‬اما‬
‫اگر با هواپیمایی که نشانه های انگلیس را دارد‪ ،‬به تهران برگردد‪،‬‬
‫اعتبارب وب وجهه بمل ی بخودب را بکهب قبل بتضعیفب شده‪،‬ب ممکنب استب باز‬
‫دست بدهد‪ .‬قرار شد شاه‪ ،‬در انتظار هواپیمای دیگری بماند‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬حتی اگر می خواست‪ ،‬نمی توانست مدتی طولنی مخفی‬
‫بماند‪ .‬بنابراین‪ ،‬وقتی ساعت ‪ 6‬بعدازظهر همان روز‪ ،‬به زاهدی تلفن‬
‫کرد تا خود را تسلیم کند‪ ،‬او شگفت زده نشد و از مصدق پرسید‪ :‬در‬
‫کجا مخفی شده است؟ مخفیگاه مصدق‪ ،‬خانه ای شخصی‪ ،‬در مرکز‬
‫شهرب ببود‪.‬ب بپس‪،‬ب بتیمسارب بباتمانقلیچب براب ببهب بدنبالب باوب بفرستاد‪.‬ب ببرای‬
‫پیشگیری از سوء قصد به مصدق از سوی دشمنان‪ -‬یا تلش برای‬
‫نجات او از سوی دوستان‪ -‬زاهدی دستور استقرار تانک ها در خیابان‬
‫ها و مسلسل ها بر بام خانه های مسیر را‪ ،‬صادر کرد‪.‬‬
‫ساعتیب ببعد‪،‬ب باتومبیلب بحاملب بمصدق‪،‬ب بواردب بمحوطهب بباشگاهب بافسران‬
‫شد‪ .‬زندانی‪ ،‬خسته‪ ،‬در لباس خانه و خم شده بر عصای زرد ملکی‪،‬‬
‫ظاهر شد‪ .‬محافظین‪ ،‬به او ادای احترام کردند‪ .‬او هم در پاسخ‪ ،‬چنین‬
‫کرد‪.‬ب بدرب بداخلب بساختمان‪،‬ب ببهب باوب بکمکب بشدب بتاب بباب بآسانسور‪،‬ب ببهب بدفتر‬
‫زاهدی در طبقه سوم برود‪.‬‬

‫‪169‬‬
‫این دو مرد‪ ،‬بیست دقیقه را پشت درهای بسته گذراندند‪ .‬بنابر قرائن‪،‬‬
‫آنها‪ ،‬بدون خصومت صحبت کردند‪ .‬وقتی بیرون آمدند‪ ،‬مصدق و سه‬
‫دستیارش که همراه با او‪ ،‬خود را تسلیم کرده بودند‪ ،‬به اتاق های‬
‫راحتی در طبقه بال انتقال یافتند‪ .‬زاهدی سپس به رادیو تهران دستور‬
‫داد تا‪ ،‬خطاب کردن آنها با نام های اهانت آمیز را متوقف کند و در‬
‫عوض به آنها‪ ،‬با عنوان "جناب" اشاره شود‪.‬‬
‫شاهب باما‪،‬ب بکمترب ببخشندهب ببود‪.‬ب بدرب بحالیکهب بمصدق‪،‬ب بخودب براب بدرب بتهران‬
‫تسلیمب بمیب بکرد‪،‬ب باو‪،‬ب بدرب ببغدادب ببهب بزمینب بنشستب بوب بازب بیکب بهواپیمای‬
‫هلندی‪ ،‬که بنابه گزارش‪ ،‬به مبلغب ‪ 12000‬بدلر اجاره شده بود‪ ،‬خارج‬
‫شد‪.‬ب ‪ 8‬ببجنگندهب بنیرویب بهواییب بعراق‪،‬ب بهواپیمایب باوب برا‪،‬ب بتاب بفرودگاه‬
‫همراهی کردند‪ .‬وقتی قدم به بیرون گذاشت‪ ،‬یک گروه نظامی از‬
‫نوازندگان‪ ،‬سرود ملی ایران را نواختند‪ .‬هنگامی که‪ ،‬خبرنگاران از او‬
‫پرسیدند‪ :‬برای نخست وزیر مخلوع چه خیالی دارد‪ ،‬جدی شد‪.‬‬
‫شاهب بباب بوقارب بتمامب بگفتب ب"ب بجنایاتب بمصدق‪،‬ب بمهمترب بازب بآنب باستب بکه‪،‬‬
‫شخصی بتواند مسئولیت آن را قبول کند‪ .‬وی‪ ،‬مرد شروری است که‬
‫در زندگی‪ ،‬تنها خواهان یک چیز است‪ :‬قدرت به هر قیمت‪.‬او‪ ،‬برای‬
‫نیل به این هدف‪ ،‬حاضر بود که مردم ایران را قربانی کند و تقریبا به‬
‫مقصودشب برسید‪.‬ب بخداب براب بشکرب بکهب بمردمب بمن‪،‬ب بسرانجامب باوب برا‬
‫شناختند‪".‬‬
‫اینب بششب بروزب بچهب بشدهب ببود!ب بشاه‪،‬ب بیکشنبهب بازب ببغدادب ببهب بعنوانب بیک‬
‫تبعیدی خشمگین‪ ،‬عبور کرده بود‪ .‬اما حال‪ ،‬به عنوان شهریار پیروز‪،‬‬
‫در راه بازگشت به وطن بود‪ .‬هواپیمایی که او با آن گریخته بود‪ ،‬هنوز‬
‫درباند فرودگاه بود‪.‬او‪ ،‬شخصا هواپیما را هدایت می کرد‪.‬‬
‫هواپیمایب بشاه‪،‬ب بساعتب بیازدهب بوب بهفدهب بدقیقهب بروزب بشنبهب ببهب بزمین‬
‫نشستب بوب بدرب بمقابلب بصفب بطولنیب بوب برسمیب بازب بسربازانب بگارد‬
‫شاهنشاهی‪ ،‬کامل توقف کرد‪ .‬او‪ ،‬در اونیفرم نیروی هوایی‪ ،‬که برای‬
‫این مناسبت خاص‪ ،‬به بغداد فرستاده شده بود‪ ،‬با شکوه تمام ظاهر‬
‫شد‪ .‬نخست وزیر زاهدی‪ ،‬اولین کسی بود که افتاده بر زانوان وبا‬
‫لبهای فشرده بر دست شاه‪ ،‬ادای احترام کرد‪ .‬وقتی زاهدی به عقب‬
‫برگشت‪ ،‬صدها تن از طرفداران‪ ،‬به سمت جلو هجوم بردند‪ .‬چند تن‬
‫از آنان‪ ،‬از جمله سرهنگ نصیری‪ ،‬تیمسار باتمانقلیچ‪ ،‬شعبان بی مخ و‬
‫سفیر هندرسون‪ ،‬کمک های بسیار مهمی‪ ،‬به عملیات آژاکس کرده‬
‫بودند‪ .‬شاه‪ ،‬به هر یک از آنان سلم کرد وسپس به سوی جمعیت‬
‫هیجان زده برگشت تا به آنها نگاه کند‪ .‬یکی از خبرنگاران گزارش داد‬
‫" چشمانش نمناک بودند و لبانش برای تلش‪ ،‬جهت مهار احساسات‪،‬‬
‫به هم فشرده شده بود‪".‬‬
‫شاه‪ ،‬طی یک پیام رادیویی در آن شب‪ ،‬قول داد " تمام خسارات‬
‫وارد برکشور را جبران کند" و تردیدی باقی نگذاشت که مصدق را‪،‬‬
‫برای این خرابی ها‪ ،‬سرزنش می کند‪ .‬او گفت " من هیچ کینه ای به‬
‫دل نمی گیرم و بخشش خود را‪ ،‬شامل حال همه می کنم‪ .‬اما وقتی‪،‬‬
‫موضوع تخطئی از قانون اساسی‪ ،‬که همه ما برای حراست از آن‬

‫‪170‬‬
‫سوگند خورده ایم‪ -‬سوگندی که توسط بعضی ها‪ ،‬فراموش شده بود‪-‬‬
‫انحلل مجلس‪ ،‬فروپاشی ارتش و اتلف سرمایه خزانه پیش می آید‪،‬‬
‫قانون‪ ،‬باید‪ ،‬آن چنانکه آرزوی مردم است‪ ،‬اجرا شود‪ .‬نخست وزیر‬
‫زاهدی‪ ،‬وقتی که شاه صحبت کرد‪ ،‬این خط مشی جدی را پذیرفت‪.‬‬
‫خبرنگاران از او پرسیدند‪ :‬حال بکه مصدق‪ ،‬متهم به چنین جرم های‬
‫سنگینیب باست‪،‬ب بچراب بدرب باتاقب بهایب بنسبتاب بمجللب بباشگاهب بافسران‬
‫نگهداری می شود؟ او پاسخ داد که‪ " :‬با این مرد فاسد‪ ،‬تا به حال‬
‫خوب رفتار شده است اما من‪ ،‬فردا او را به زندان خواهم فرستاد‪".‬‬
‫زاهدی‪ ،‬نه تنها به خاطر پیروزی‪ ،‬بلکه بابت اظهار حمایت واقعی‪-‬‬
‫هرچند پنهانی‪ -‬ایالت متحده آمریکا‪ ،‬دل و جرات پیدا کرده بود‪ .‬سیا‪،‬‬
‫از پیش تصمیم گرفته بود‪ ،‬طبق برنامه پیش بینی شده‪ ،‬به دولت‬
‫جدید‪ ،‬بلفاصله پس از به دست گیری قدرت‪ ،‬پنج میلیون دلر و به‬
‫شخص زاهدی‪ ،‬یک میلیون دلر بپردازد‪.‬‬
‫حال که دولت جدید‪،‬ب کامل ببه امور تسلط یافتهب بود‪،‬ب برای کرمیت‬
‫روزولت‪ ،‬زمان ترک ایران به همان آرامی که چهارهفته پیش وارد‬
‫شد‪ ،‬فرا رسیده بود‪ .‬به هرحال‪ ،‬علقمند بود تا قبل از عزیمت‪ ،‬شاه‬
‫را برای آخرین بار ملقات کند‪ .‬احتیاط حکم می کرد این ملقات‪،‬‬
‫همچونب بدیدارهایب بقبلی‪،‬ب بپنهانیب بصورتب ببگیرد‪.‬ب بروزولتب بوب بماهیت‬
‫فعالیتهایب باو‪،‬ب ببهب بجزب بتعدادب بکمیب بازب بایرانیب بها‪،‬ب بهنوز‪،‬ب ببرایب بهمه‬
‫ناشناخته بود‪ .‬او‪ ،‬پیغام فرستاد که ترجیح می دهد‪ ،‬بنابه جدول زمان‬
‫بندی هفته های گذشته‪ ،‬ملقات نیمه شب صورت بگیرد و یکشنبه‬
‫شب را پیشنهاد کرد‪.‬‬
‫آخرین دیدار‪ ،‬متفاوت از ملقات های قبلی بود‪ .‬اتومبیلی که روزولت‬
‫را به کاخ سعدآباد آورد‪ ،‬رسما‪ ،‬نشان ایالت متحده را داشت‪ .‬او‪ ،‬این‬
‫بار‪،‬ب ببهب بجایب بدرازب بکشیدن‪،‬ب بزیرب بپتوب بدرب بعقبب باتومبیل‪،‬ب ببرب بصندلی‬
‫نشست‪ .‬گارد شاهنشاهی به او که برای آخرین دیدار آمده بود‪ ،‬ادای‬
‫احترام کرد‪.‬‬
‫یکی از درباریان‪ ،‬از او استقبال و تا طبقه بالی کاخ که ‪ 29‬پله عریض‬
‫داشت‪ ،‬وی را همراهی کرد‪.‬سپس او را به اتاق نشیمن که مسرفانه‬
‫تزیین شده بود‪ ،‬برد‪ .‬شاه او را‪ ،‬دعوت به نشستن کرد‪ .‬ودکا تعارف‬
‫شد که هریک‪ ،‬یک گیلس برداشتند‪ .‬شاه‪ ،‬گیلس خود را بلند کرد و به‬
‫روزولت گفت" من تاج و تخت ام را‪ ،‬به خدا‪ ،‬مردم‪ ،‬ارتش و شما!‬
‫مدیونم‪ ".‬آنها به آرامی و محظوظ از پیروزی شان‪ ،‬نوشیدند‪.‬‬
‫شاه‪ ،‬پس ازآنکه گیلس خود را به افتخار روزولت سرکشید گفت "‬
‫خوب است که شما را‪ ،‬در اینجا می بینم نه در آن اتومبیل بی نام و‬
‫نشان‪ ،‬در خیابان ها"‬
‫روزولت پاسخ داد‪ " :‬اعلیحضرت‪ ،‬این بسیار خوب است"‬
‫شاهب بگفت‪:‬ب ب"ب بهمانطورب بکهب بمیب بدانید‪،‬ب بنخستب بوزیرب بجدیدب بکهب بحال‬
‫دوست خوب شماست‪ ،‬به زودی خواهد آمد‪ .‬آیا چیزی هست که مایل‬
‫باشید قبل از رسیدن او‪ ،‬درباره اش صحبت کنیم؟"‬

‫‪171‬‬
‫روزولت‪ ،‬پس از لحظه ای تردید‪ ،‬به خود جرات داد و گفت " بله‬
‫قربان‪ ،‬من نمی دانم آیا شما‪ ،‬فرصت داشته اید تا در مورد مصدق‪،‬‬
‫ریاحی و دیگران که علیه شما توطئه کردند‪ ،‬تصمیم بگیرید؟"‬
‫شاه پاسخ داد"من‪ ،‬زیاد در این مورد فکر کردم‪ .‬چنانکه می دانید‪،‬‬
‫مصدق‪،‬ب بقبلب بازب ببازگشتب بمن‪،‬ب بخودب براب بتسلیمب بکرد‪.‬ب بدرب بصورتیب بکه‬
‫دادگاه‪ ،‬پیشنهاد مرا بپذیرد‪ ،‬او‪ ،‬به سه سال حبس در خانه اش واقع‬
‫در روستایی متعلق به خود‪ ،‬محکوم خواهد شد‪ .‬پس از آن‪ ،‬او آزاد‬
‫خواهد بود تا در حوالی روستا‪ -‬و نه در خارج از آن‪ -‬آمد و شد کند‪.‬‬
‫ریاحی سه سال را در زندان خواهد گذراند‪ ،‬سپس آزاد است تا به‬
‫هرکاری که مایل است‪ -‬به شرط آنکه‪ ،‬آن کار قابل اعتراض نباشد‪-‬‬
‫بپردازد‪ .‬چند تن دیگر نیز‪ ،‬مجازات های مشابهی خواهند داشت‪ .‬تنها‬
‫یکب باستثناءب بوجودب بدارد‪،‬ب بحسینب بفاطمیب برا‪،‬ب بهنوزب بنتوانستهب بایمب بپیدا‬
‫کنیم‪ ،‬او را خواهیم یافت‪ .‬او از همه‪ ،‬گزنده تر بود‪ .‬او‪ ،‬اراذل و اوباش‬
‫حزب توده را ترغیب کرد تا مجمسه های من و پدرم را‪ ،‬پائین بکشند‪.‬‬
‫اگر او را پیدا کنیم‪ ،‬اعدام خواهد شد‪".‬‬
‫روزولت‪ ،‬در پاسخ چیزی نگفت‪ .‬لحظاتی بعد‪ ،‬نخست وزیر زاهدی‪،‬‬
‫وارد شد‪ .‬او به شاه تعظیم کرد و به روزولت لبخند زد‪ ،‬کسی که‪،‬‬
‫دائما تکرار می کرد‪ ،‬دولت جدید هیج دینی نسبت به ایالت متحده‪،‬‬
‫ندارد چون " نتیجه حاصله‪ ،‬خود‪ ،‬بازپرداخت این دین است‪".‬‬
‫زاهدی جواب داد‪ " :‬ما درک می کنیم‪ ،‬و همیشه از شما سپاسگزار‬
‫خواهیم بود‪".‬‬
‫این سه تن در کاخ‪ ،‬از معدود کسانی بودند که از چگونگی طرح ریزی‬
‫عملیات آژاکس‪ ،‬اطلع داشتند‪ .‬آنها برای ابراز رضایت خود‪ ،‬لحظاتی‬
‫سکوت کردند‪ .‬روزولت بعدها نوشت " ما همگی متبسم بودیم و فضا‬
‫آکنده از محبت و دوستی بود‪.‬‬
‫دقایقی بعد‪ ،‬شاه برخاست که روزولت را‪ ،‬تا نزدیک اتومبیل‪ ،‬همراهی‬
‫کند‪ .‬در راه‪ ،‬او از کت خود‪ ،‬یک جعبه طلیی سیگار بیرون آورد و به‬
‫میهمان خود هدیه کرد و گفت‪ " :‬این هم یک یادگاری از من‪ ،‬برای‬
‫ماجراجویی اخیرمان"‪ ،‬یک افسر ارتش‪ ،‬با سینه ای ستبر ظاهر شد‪.‬‬
‫او‪،‬ب بسرهنگب بنصیریب ببودب بکهب بدرب بهرب بدوب بکودتایب بنافرجامب بیکشنبهب بو‬
‫کودتای موفقیت آمیز چهار روز بعد‪ ،‬نقش های مهمی بازی کرده بود‪.‬‬
‫شاه گفت‪ " :‬من فقط‪ ،‬یک ترفیع برای شما در نظر گرفته ام و از‬
‫حال شما را به عنوان تیمسار نصیری معرفی می کنم"‬
‫ساعت از یک نیمه شب گذشته بود که‪ :‬روزولت به محوطه سفارت‬
‫بازگشت‪ .‬سفیر هندرسون‪ ،‬منتظرش بود و مقدمات پرواز روزولت‪،‬‬
‫برای پایان آن روز را با هواپیمای وابسته نیروی دریایی سفارت‪ ،‬به‬
‫بحرین فراهم کرده بود‪.‬‬
‫روزولتب ببسیارب بکمب بخوابید‪.‬ب ببهب بزودیب بپسب بازب بسپیدهب بدم‪،‬ب ببهب بآشیانه‬
‫دورافتاده هواپیمایی‪ ،‬در فرودگاه تهران برده شد‪ .‬چند تن از کسانی‬
‫که در کودتا با او همکاری کرده بودند‪ ،‬برای بدرقه وی حاضر شدند‪.‬‬
‫او‪ ،‬بعدها نوشت " من با چشمان اشک بار‪ ،‬به داخل هواپیما لغزیدم"‬

‫‪172‬‬
‫‪13‬‬
‫براق مثل يک گربه بزرگ‬
‫با تسليم شدن مصدق به دولت جديد‪ ،‬گروهی از سربازان‪ ،‬به محل‬
‫اقامت اش درباشگاه افسران رفتند‪ .‬نخست وزير جديد‪ ،‬فضل الله‬
‫زاهدی‪،‬ب بدستورب بانتقالب باوب ببهب بيکب بزندانب بنظامیب براب بصادرب بکردهب ببود‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬براساس کيفرخواست تنظيمی‪ ،‬به دليل مقاومت در مقابل‬
‫فرمان شاه‪ ،‬مبنی بر عزل وی و "تحريک مردم به قيام مسلحانه"‪،‬‬
‫متهم به خيانت شد‪ .‬او‪ ،‬در دادگاه به شدت از خود دفاع و ادعا کرد‬
‫که فرمان‪ ،‬جزيی از کودتای شبانه و به هر حال غيرقانونی بود‪ ،‬زيرا‬
‫نخست وزيران ايران را‪ ،‬بدون رای عدم اعتماد مجلس نمی توان‬
‫برکنار کرد‪.‬‬
‫وی به قضات دادگاه گفت‪ :‬تنها جرم من‪ ،‬اين است که صنعت نفت‬
‫ايران را ملی و شبکه استعماری را اخراج کرده و نفوذ سياسی و‬
‫اقتصادی بزرگترين‪ ،‬امپراطوری روی زمين را‪ ،‬از بين برده ام‪.‬‬
‫حکم دادگاه‪ ،‬مبنی بر مقصر شناختن مصدق‪ ،‬تصميمی از پيش تعيين‬
‫شده بود‪ .‬در آن حکم‪ ،‬او به سه سال زندان و بازداشت در خانه برای‬
‫بقيه عمر محکوم شد‪ .‬مصدق‪ ،‬تمام مدت زندان را سپری کرد و به‬
‫محض آزادی در تابستان ‪ ،۱۹۵۶‬به خانه اش در احمد آباد منتقل شد‪.‬‬
‫اندکیب بپسب بازب بورودب بمصدق‪،‬ب بساواک‪،‬ب بپليسب بمخفیب بجديد‪،‬ب ببرای‬
‫ترساندن او در مدت حبس‪ ،‬مانور خشنی ترتيب داد‪ .‬يک روز صبح‪،‬‬
‫سروکله گروهی از اشرار‪ ،‬در مقابل خانه مصدق پيدا شد‪ .‬آنها شروع‬
‫بهب بدادنب بشعارهایب بتند‪،‬ب ببرضدب بمصدقب بکردند‪.‬ب بسردستهب باينب بگروه‪،‬‬
‫کسی جز شعبان بی مخ‪ ،‬نبود که اينک‪ ،‬به يکی از عمال مورد علقه‬
‫حکومت تبديل شده بود‪ .‬برای لحظه ای به نظر رسيد که جمعيت‪،‬‬
‫آماده حمله به خانه است‪ .‬آنها‪ ،‬پس از شليک چند تير هوايی از داخل‬
‫خانه که توسط نوه مصدق صورت گرفته بود‪ ،‬عقب نشينی کردند‪.‬‬
‫چند دقيقه بعد‪ ،‬دو مامور ساواک از راه رسيدند و درخواست ملقات‬
‫با زندانی را کردند‪ .‬براساس نامه ای که به همراه داشتند‪ ،‬حفاظت از‬
‫مصدق‪ ،‬به عهده ماموران ساواک گذاشته شده بود‪ .‬او که ذات قدرت‬
‫را درک می کرد‪ ،‬بدون اعتراض‪ ،‬نامه را امضاء کرد‪ .‬در خلل يک‬
‫ساعت‪ ،‬ماموران ساواک‪ ،‬در داخل و خارج محل زندگی او‪ ،‬مستقر‬
‫شدند‪ .‬ماموريت ثابت آنها‪ ،‬که تا آخر عمر مصدق نيز تغيير نکرد اين‬
‫بودب که‪ ،‬به هيچب کسی جز بستگان و چند تن از دوستان نزديک او‬
‫اجازه ملقات ندهند‪.‬‬
‫بيشتر وزرای دولت مصدق و طرفداران شناخته شده اش‪ ،‬در هفته‬
‫های پس از کودتا‪ ،‬دستگير و تعدادی از آنها آزاد شدند‪ .‬عده ای ديگر‪،‬‬
‫پس از مقصر شناخته شدن‪ ،‬به زندان محکوم گشتند‪.‬ب ‪ ۶۰۰‬بنفر از‬

‫‪173‬‬
‫افسرانب نظامی وفادارب به مصدق‪ ،‬دستگيرب و حدودب ‪ ۶۰‬بتن از آنان‬
‫کشته شدند که چند تن‪ ،‬از رهبران دانشجويی دانشگاه تهران نيز در‬
‫ميان آنها بودند‪ .‬فعاليت حزب توده و جبهه ملی ممنوع و برجسته‬
‫ترين طرفداران آنها‪ ،‬زندانی يا کشته شدند‪.‬‬
‫حسين فاطمی‪ ،‬وزير خارجه مصدق‪ ،‬مهمترين شخصيتی بود که به‬
‫دليلب بمجازاتب بعبرتب بانگيزش‪،‬ب بازب ببقيهب بمتمايزب بشد‪.‬ب بفاطمی‪،‬ب بضد‬
‫سلطنتی دو آتشه بود که طی روزهای پرآشوب آگوست ‪ ، ۱۹۵۳‬شاه‬
‫را به باد انتقاد گرفته بود و با نفرت خاصی او را " فراری بغداد" می‬
‫خواند‪ .‬فاطمی‪ ،‬در همان زمان ادعا کرد " از آنجا که‪ ،‬طی ده سال‬
‫گذشته‪،‬ب بيکب بدربارب بکثيف‪،‬ب بنفرتب بانگيزب بوب بشرمب بآور‪،‬ب بنوکرب بسفارت‬
‫انگليس بوده‪ ،‬ايران به فلکت و بدبختی دچار شده است‪ ".‬او در يک‬
‫نطق‪ ،‬خطاب به پادشاه غايب گفت " ای شاه خود فروخته‪ ،‬تو شخص‬
‫بی شرمی هستی که تاريخ جنايت بار حکومت پهلوی را تکميل کرده‬
‫ای‪ .‬مردم می خواهند‪ ،‬انتقام بگيرند‪ .‬آنها می خواهند تو را به پای‬
‫چوبه دار بکشند‪ " .‬حال که ورق برگشته و شاه برای انتقام گيری‬
‫فرصت به دست آورده بود‪ ،‬آن را از دست نداد‪ .‬بنابه قولی که به‬
‫کرميت روزولت داده بود‪ ،‬برای فاطمی محاکمه شتابزده ای ترتيب‬
‫داد و با اتهام خيانت به کشور‪ ،‬او را اعدام کرد‪.‬‬
‫فاطمی‪ ،‬يک بار شاه را با مار‪ ،‬مقايسه کرده بود که " هر وقت مجال‬
‫می يابد‪ ،‬به طرز مهلکی نيش می زند‪ " .‬سرانجام‪ ،‬او از کسانی بود‬
‫که از اين نيش مهلک‪ ،‬جان به در نبرد‪ .‬از بازی سرنوشت‪ ،‬او که از‬
‫سلله حضرت محمد (ص) بود‪ ،‬تنها فرد‪ ،‬از محفل خصوصی مصدق‬
‫است که در ايران امروز‪ ،‬يادش گرامی داشته می شود و يکی از‬
‫خيابانب بهایب باصلیب بتهرانب بنيزب ببهب بنامب باوست‪.‬ب بدرب بسالب بهایب بپسب باز‬
‫سقوط دولت مصدق‪ ،‬محمد رضا شاه‪ ،‬او را به فردی بدل کرد‪ ،‬که‬
‫گويی هيچ گاه‪ ،‬وجود نداشته است‪ .‬کسی که کمابيش‪ ،‬تصور می شد‪،‬‬
‫صحبت از او‪ ،‬خلف مصالح کشور است‪ .‬کمتر چيزی در مورد مصدق‬
‫منتشر می شد و هر چه بود‪ ،‬به هيچ وجه در حسن او‪ ،‬نبود‪ .‬شاه در‬
‫سالب ‪ ، ۱۹۶۲‬پس از تحکيم قدرت بيش از پيش سرکوبگرش‪ ،‬اجازه‬
‫داد تا‪ ،‬جبهه ملی از حالت غيرقانونی‪ ،‬خارج شود و يک گردهمايی‪،‬‬
‫برگزار کند به شرط آنکه‪ ،‬هر سخنران فقط يک بار از مصدق نام‬
‫ببرد‪ .‬صدها هزار تن از مردم جمع شدند‪ .‬آنها از شرطی که شاه برای‬
‫سخنرانان گذاشته بود‪ ،‬اطلع داشتند و وقتی هر يک از آنان‪ ،‬يک بار‬
‫نام مصدق را می برد‪ ،‬فرياد رعدآسای تشويق آنها بلند می شد‪ .‬اين‪،‬‬
‫آخرين باری بود که شاه‪ ،‬اجازه داد تا طرفداران جبهه ملی به طور‬
‫علنی‪ ،‬گرد هم جمع شوند‪.‬‬
‫همسرب بمصدقب بدر ب ‪ ۱۹۶۵‬ببفوتب بکرد‪.‬ب بهرچند‪،‬ب بطیب بسالهایب باقامت‬
‫مصدقب درب باحمدب آباد‪،‬ب بهمسرشب درب تهرانب سکونتب داشت‪،‬ب اماب آنها‬
‫همچنان‪ ،‬بسيار صميمی باقی ماندند‪ .‬مرگ همسر‪ ،‬به شدت مصدق‬
‫را متاثر کرد وی‪ ،‬در نامه ای به يک دوست نوشت" عميقا از اين‬
‫مصيبت رنج می برد‪ ...‬و حال دعا می کند تا خدا او را نيز‪ ،‬نزد خود‬

‫‪174‬‬
‫ببردب بوب بازب باينب بزندگیب بغمب بانگيزب بنجاتب بدهد‪".‬ب بچندب بماهب ببعدب ببيمارب بو‬
‫بيماريش‪ ،‬سرطان حنجره تشخيص داده شد‪ .‬محمد رضا شاه‪ ،‬برای‬
‫او پيغام فرستاد و پيشنهاد کرد‪ ،‬درصدد معالجه در خارج از کشور‬
‫باشد‪ .‬اما مصدق‪ ،‬نپذيرفت و در عوض‪ ،‬يک گروه پزشکی ايرانی را‬
‫انتخاب و تحت نظر پليس‪ ،‬به تهران سفر کرد وی‪ ،‬چند ين ماه تحت‬
‫درمان قرار گرفت‪ .‬پزشکان با موفقيت‪ ،‬غده را بيرون آوردند‪ .‬سپس‬
‫برای ادامه درمان‪ ،‬مقدار زيادی کبالت تجويز کردند‪ .‬اين کار‪ ،‬پيش از‬
‫آنکه مفيد باشد‪ ،‬آسيب زننده بود‪ .‬سلمتی او به تدريج تحليل می‬
‫رفت و در ‪ ۵‬مارس ‪ ، ۱۹۶۷‬در سن ‪ ۸۵‬سالگی درگذشت‪ .‬اجازه هيچ‬
‫گونه تشييع جنازه يا مراسم سوگواری علنی‪ ،‬داده نشد‪.‬‬
‫شرکتب بنفتب بانگليس‪-‬ب بايرانب بکهب ببعداب بنامب بخودب براب ببهب بشرکتب بنفت‬
‫انگليس تغيير داد‪ ،‬تلش کرد تا به موقعيت قبلی خويش دست يابد‪،‬‬
‫اما افکار عمومی‪ ،‬چنان مخالف بود که دولت جديد هم نمی توانست‬
‫چنين اجازه ای دهد‪ .‬به علوه‪ ،‬منطق قدرت‪ ،‬حکم می کرد‪ ،‬چون‪،‬‬
‫ايالت متحده‪ ،‬کار کثيف سرنگونی مصدق را انجام داده است‪ ،‬پس‬
‫بهره گيری از غنايم‪ ،‬حق شرکت های آمريکائی باشد‪ .‬سرانجام‪ ،‬يک‬
‫کنسرسيوم بين المللی‪ ،‬جهت اعطای امتيازات تشکيل شد‪ .‬شرکت‬
‫نفت انگليس‪ -‬ايران‪ ۴۰ ،‬درصد سهام و ‪ ۵‬شرکت آمريکايی‪ ،‬مجموعا‬
‫‪ ۴۰‬بدرصد سهام را در اختيار گرفتند و مابقی‪ ،‬بين شرکت های شل‬
‫هلندی و شرکت نفت فرانسه توزيع شد‪ .‬شرکت های غيرانگليسی‪،‬‬
‫يک بيليون دلر برای ‪ ۶۰‬درصد از امتياز خود به شرکت نفت انگليس‪-‬‬
‫ايرانب بپرداختب بکردند‪.‬ب باگرچهب بکنسرسيوم‪،‬ب براب بخارجیب بهاب بادارهب بمی‬
‫کردند‪،‬ب باماب بنامیب براب بکهب بمصدقب ببهب بآنب بدادهب ببود‪-‬ب بشرکتب بملیب بنفت‬
‫ايران‪ -‬به منظور حفظ ظاهر‪ ،‬تغيير ندادند‪ .‬کنسرسيوم‪ ،‬پذيرفت که‬
‫مناف ع بخود براب باب ايران بنصفب کند‪،‬ب باماب هيچب بيکب ا ز بدفاتر بحسابداری‬
‫خويش را در اختيار بازرسان ايرانی قرار نداد و عضويت ايرانی ها را‪،‬‬
‫در هيات مديره نپذيرفت‪.‬‬
‫طیب بسالهایب ببعد‪،‬ب بمحمدب برضاب بشاهب ببهب بطورب بفزايندهب بایب بمنزویب بو‬
‫ديکتاتور مآب شد‪ .‬او‪ ،‬به هر وسيله ای که لزم بود‪ ،‬ابراز مخالفت ها‬
‫را سرکوب و منافع هنگفتی صرف تسليحات‪ -‬تنها بين سالهای ‪۱۹۷۲‬‬
‫و ‪ ۱۰ ، ۱۹۷۶‬بيليون دلر در ايالت متحده‪ -‬کرد‪ .‬او اين مبالغ پول نقد‬
‫را‪،‬ب ببهب بدليلب بافزايشب بناگهانیب ببهایب بنفتب بدرب بآنب بسالب بها‪،‬ب بدرب باختيار‬
‫داشت‪ ۴ .‬بيليون دلری که ايران در سال ‪ ،۱۹۷۳‬دريافت کرد‪ ،‬ظرف‬
‫دو سال به ‪ ۱۹‬بيليون دلر رسيد‪.‬‬
‫درب بمواقعب بنادریب بکهب بشاه‪،‬ب بازب بمصدقب بنامب بمیب ببرد‪،‬ب "ب ببيگانهب بستيزی‬
‫کودکانه" و " ملی گرايی ناهنجار" او را تحقير می کرد‪ .‬او به دوستی‬
‫گفتب ب"ب ببدترينب بسالب بهایب بسلطنتب بمن‪،‬ب بدرب بواقعب ببدترينب بسالهای‬
‫زندگی ام‪ ،‬زمان نخست وزيری مصدق بود‪ .‬آن نابکار‪ ،‬تشنه خون بود‬
‫و من هر روز صبح‪ ،‬با اين احساس بيدار می شدم که امروز ممکن‬
‫است‪ ،‬آخرين روز سلطنت من باشد‪".‬‬

‫‪175‬‬
‫وقتیب بدراواخرب بدههب ‪،۱۹۷۰‬ب بخشمب بايرانيانب ببال بگرفت‪،‬ب بشاهب بدريافت‬
‫چون تمام احزاب سياسی قانونی و ديگر گروه های مخالف را از بين‬
‫برده و کسی باقی نمانده است تا برای حفظ حکومت خود‪ ،‬با آنها از‬
‫در سازش درآيد‪ ،‬پس از سر استيصال‪ ،‬شاپور بختيار را که در دولت‬
‫مصدقب بمعاونب بوزيرب بکارب ببود‪،‬ب بنامزدب بنخستب بوزيریب بکرد‪.‬ب بوقتیب بکه‬
‫بختيار پس از به دستگيری قدرت‪ ،‬فورا به زيارت آرامگاه مصدق در‬
‫احمدآبادب برفتب بوب بباب بايرادب بنطقی‪،‬ب بنسبتب ببهب ب"ب بآرمانب بهایب بمصدق"‬
‫سوگند وفاداری ياد کرد‪ ،‬شاه می بايست سنگينی دست تاريخ را بر‬
‫شانه خود حس کرده باشد‪ .‬او‪ ،‬دولتی متشکل از همفکران خود در‬
‫جبهه ملی‪ ،‬تشکيل داد و هنگام سخنرانی برای مطبوعات‪ ،‬عکسی از‬
‫مصدق را بر ديوار پشت سر خود‪ ،‬نصب کرد‪ .‬در آن زمان‪ ،‬احتمال‬
‫نابودی چنان نزديک بود که شاه‪ ،‬چاره ای جز پذيرش اين گستاخی ها‬
‫نداشت‪.‬‬
‫آيت الله روح الله خمينی‪ ،‬روحانی جوان که شديدا با مصدق مخالف‬
‫بود‪ ،‬در اواخر ‪ ، ۱۹۷۰‬به عنوان قدرتمندترين مخالف محمد رضا شاه‬
‫ظاهر شد‪ .‬اگرچه او به دستور شاه در سال ‪ ۱۹۶۴‬تبعيد شد‪ ،‬اما از‬
‫ترکيه‪ ،‬عراق و سرانجام پاريس‪ ،‬اهداف بنيادگرايانه خود را پی می‬
‫گرفت‪ .‬زمانی که بختيار‪ ،‬نخست وزير شد‪( ،‬آيت ا‪ )...‬خمينی در يک‬
‫نطق راديويی از او انتقاد کرد" چرا از شاه‪ ،‬مصدق و پول صحبت می‬
‫کني؟ همه اينها گذشته است و آنچه باقی می ماند‪ ،‬اسلم است"‬
‫ژانويهب ‪،۱۹۷۹‬ب بدرب بيکیب بازب بمبهوتب بکنندهب بترينب بفروپاشیب بهایب بقرن‬
‫بيستم‪ ،‬شاه مجبور به فرار از ميهن خود شد‪ .‬اين بار‪ ،‬سيا قادر نبود‬
‫که او را به سلطنت بازگرداند‪ .‬سال بعد‪ ،‬او در مصر‪ ،‬در حالی از دنيا‬
‫رفت که همه از او منزجربودند‪ .‬آيت الله خمينی‪ ،‬به عنوان صاحب‬
‫اختيار سرنوشت ايران‪ ،‬جانشين او شد‪.‬‬
‫مردانی که يادآور مصدق و آرمان هايش بودند‪ ،‬در اولين دولت ( آيت‬
‫ا‪ )...‬خمينی‪ ،‬قدرت را به درست گرفتند‪ .‬مهدی بازرگان‪ ،‬کسی که‬
‫مصدق او را در سالب ‪ ، ۱۹۵۱‬پس از خروج انگليسی ها‪ ،‬برای اداره‬
‫پاليشگاه آبادان اعزام کرده بود‪ ،‬نخست وزير شد‪ .‬ابراهيم يزدی‪،‬‬
‫رهبر يک گروه کوچک سياسی که خود را وقف حراست از ميراث‬
‫مصدق کرده بود‪ ،‬معاون نخست وزير و سپس وزيرخارجه شد‪ .‬در‬
‫اولين انتخابات پس از انقلب‪ ( ،‬آيت ا‪ )...‬خمينی به ابوالحسن بنی‬
‫صدر‪،‬ب بيکیب بديگرب بازب بدوستدارانب بمصدقب باجازهب بدادب بتا‪،‬ب بدرب بمبارزات‬
‫انتخاباتی شرکت کند و مقام رياست جمهوری را به دست آورد‪.‬‬
‫برای مدت کوتاهی‪ ،‬پس از انقلب‪ ،‬به نظر می رسيد که مصدق از‬
‫آرامگاه به قدرت بازگشته است‪ .‬دبيرستانی به اسم او نامگذاری شد‬
‫و هم چنين خيابان اصلی تهران که قبل خيابان پهلوی نام داشت‪ ،‬نام‬
‫او را به خود گرفت‪ .‬تمبر يادبودی نيز به افتخار او چاپ شد‪ .‬درب ‪۵‬‬
‫مارس ‪ ، ۱۹۷۹‬دوازدهمين سالگرد مرگ او‪ ،‬جمعيت انبوهی‪ ،‬به سوی‬
‫احمدب بآبادب بسرازيرب بشدند‪.‬ب باين‪،‬ب بيکیب بازب ببزرگترينب بتجمعاتب بدرب بتاريخ‬
‫معاصر ايران بود مردم‪ ،‬اتومبيل های خود را چندين کيلومتر‪ ،‬دورتر‬

‫‪176‬‬
‫گذاشتند و بقيه راه را پياده طی کردند‪ .‬رئيس جمهور بنی صدر‪ ،‬در‬
‫مراسم گراميداشت مصدق‪ ،‬طرح انتقال پيکرش را به آرامگاهی در‬
‫تهران اعلم کرد‪ .‬خانواده اش به درستی‪ ،‬از روی عقل و با گمان‬
‫احتمالب ببیب بحرمتیب بنسبتب ببهب بآرامگاهب بدرب بصورتب بتغييرب بجريانات‬
‫سياسی‪ ،‬با اين امر مخالفت کردند‪ .‬اين تجليل ها‪ ،‬بخشی از تلش و‬
‫هم پيامی به آيت الله خمينی و ملهايش بود‪ .‬با گراميداشت مصدق‪،‬‬
‫ايرانيان آرزوی خود را برای برخورداری از حکومتی مانند او‪ :‬ملی‬
‫گرا‪ ،‬مردم سالر ومبتنی بر حکومت قانون اعلم می کردند به زودی‬
‫آشکار شدب که خمينی‪،‬ب کمترين تمايلی برای تشکيل چنين حکومتی‬
‫ندارد‪ .‬او در ابتدا با پذيرش طرفداران جبهه ملی‪ ،‬جنايت مردمی خود‬
‫را گسترش داد اما پس از تحکيم قدرتش‪ ،‬آنها را به کناری نهاد و در‬
‫اندک زمانی‪ ،‬شروع به دستگيری آنها کرد‪ .‬هدايت الله متين دفتری‬
‫تنها نوه مصدق که جسارت پذيرفتن مخاطرات سياسی را داشت‪ .‬از‬
‫کسانی بود که برای نجات جان خود‪ ،‬از کشور گريخت‪.‬‬
‫دريچه ای که برای طرفداران مصدق‪ ،‬گشوده شده بود‪ ،‬حال ديگر‪،‬‬
‫بسته شدن خيابان اصلی تهران‪ ،‬اين بار به احترام دوازدهمين امام‪،‬‬
‫تغيير نام داد‪ .‬بينش غيردينی مصدق برای حکومت جديد‪ ،‬به اندازه‬
‫بينشب بدمکراتيکب باوب ببرایب بحکومتب بقبلی‪،‬ب بنفرتب بانگيزب ببود‪.‬همچون‬
‫محمد رضا شاه‪ ،‬ملها نيز پی بردند که اجازه به مردم برای ادای‬
‫احترامب ببهب بمصدق‪،‬ب بسرانجامب ببهب بخواستیب ببرایب بيکب بدولتب بمبتنیب ببر‬
‫اصول او‪ ،‬منجر خواهد شد و اين چيزی بود که تاب تحمل را نداشتند‪.‬‬
‫پس آنچه در توان داشتند برای سرکوب ياد و خاطره او‪ ،‬انجام دادند‪.‬‬
‫به زودی‪ ،‬کسانی که کودتای ‪ ۱۹۵۳‬را سازمان داده و اجرا کرده بودند‬
‫پراکنده شدند‪ .‬تيمسار زاهدی‪ ،‬نخست وزير جانشين مصدق‪ ،‬اگرچه با‬
‫عمليات سرکوبگرانه عليه ملی گراها و چپ گراها‪ ،‬شاه را راضی‬
‫نمود‪ ،‬اما پس از اندک زمانی‪ ،‬با او اختلف پيدا کرد‪ .‬زاهدی نيز مثل‬
‫مصدق دارای شخصيتی قوی بود که اعتقاد داشت‪ ،‬نخست وزيران‪،‬‬
‫بايد برای اداره دولت های خود آزاد باشند و شاه جاه طلب‪ ،‬چنين‬
‫چيز ی براب برنمیب تافت ‪ .‬بتنهاب دوب سال بپسب ا ز بکودتا‪،‬ب شاهب زاهد ی برا‬
‫مجبور به کناره گيری از قدرت کرد و کمی بعد‪ ،‬او را به عنوان سفير‪،‬‬
‫بهب بدفترب بسازمانب بمللب بدرب بژنو‪،‬ب بفرستادب بزاهدیب بدرب بسالبب ‪۱۹۶۳‬‬
‫درگذشت‪.‬‬
‫اردشيرب بزاهدی‪،‬ب بباب بذکاوتب بوب بتسلطب ببهب بزبانب بانگليسی‪،‬ب بخودب براب ببه‬
‫سرمايه گرانبهايی برای طراحان توطئه تبديل و دوران کاری طولنی‪،‬‬
‫توام با موفقيتی را طی کرد‪ .‬وقتی پدرش نخست وزير شد‪ ،‬به رغم‬
‫جوانی‪ ،‬به سرعت‪ ،‬به عنوان شخصيتی بسيار نافذ و موثر ظاهر شد‪.‬‬
‫او همزمان‪ ،‬نزديک ترين مشاور پدرش و رئيس تشريفات شاه بود‪.‬‬
‫نفوذ او پس از برکناری پدرش‪ ،‬کاهش پيدا نکرد‪ .‬وی در سال ‪،۱۹۵۷‬‬
‫با شاهدخت شهناز‪ ،‬بزرگترين دختر شاه ازدواج کرد‪ .‬شاه نگران از‬
‫قدرتب بروبهب برشدب باردشيرب بزاهدی‪،‬ب باوب براب ببهب بعنوانب بسفيرب بايرانب بدر‬
‫بريتانيای کبير‪ ،‬جايی که از نقش او در کودتا اطلع داشتند و با آغوش‬

‫‪177‬‬
‫با ز باوب را بپذيرفتند‪،‬ب بهب تبعيدیب بطليیب فرستاد‪.‬ب اردشيرب زاهدیب بعدا‪،‬‬
‫برای مدتی به عنوان وزير امورخارجه‪ ،‬به تهران بازگشت و سپس‪،‬‬
‫سفير ايران در ايالت متحده شد‪ .‬در آن مقام‪ ،‬تا آخرين لحظه از‬
‫شاه دفاع کرد‪ .‬پس از انقلب اسلمی‪،‬ب ‪ ۱۹۷۹‬ببه خانه ای ييلقی در‬
‫سوئيس رفت‪ .‬او‪ ،‬هرگز نقش خود را در کودتا نپذيرفت و حتی در‬
‫مقالهب بایب ببیب بربطب بوب بنامنسجم‪،‬ب بادعاب بکردب بکه‪،‬ب بسياهمب بدرب باينب بامر‬
‫دخالتی نداشت‪.‬‬
‫او نوشت‪ " :‬سرنگونی مصدق‪ ،‬در نتيجه نيرنگ های کثيفی که ممکن‬
‫بود‪،‬ب بسياب ببهب بکارب بگرفتهب بباشد‪،‬ب بصورتب بنگرفتب بوب بپدرب بمن‪،‬ب بهرگزب ببا‬
‫ماموران سيا ملقات نکرد‪".‬‬
‫اسداللهب برشيديان‪،‬ب بکهب بشبکهب بمخالفب بحکومتب باوب بشامل‪:‬ب بروزنامه‬
‫نگاران‪،‬ب بسياستمداران‪،‬ب بوب بسرکردگانب باراذلب بوب باوباش‪،‬ب بنقشب ببسيار‬
‫مهمی‪ ،‬در موفقيت عمليات آژاکس ايفاء کرد درسالهای پس از کودتا‪،‬‬
‫شخصیب بپولسازب بشد‪.‬ب باوب بوب ببرادرانش‪،‬ب بدرب بتهرانب بماندند‪.‬ب بمعاملت‬
‫تجاری او‪ ،‬تحت حمايت شاه رونق گرفت‪ .‬خانه اش‪ ،‬محفلی شد که‬
‫سياستمداران و ديگر چهره های متنفذ‪ ،‬بسياری از شب ها را به بحث‬
‫در مورد آينده کشور می پرداختند‪ .‬شاه چندين بار از او‪ ،‬به عنوان‬
‫پيکب بمخفی‪،‬ب ببرایب باعزامب ببهب بکشورهایب بخارجیب باستفادهب بکرد‪.‬ب بدر‬
‫اواسط دهه ‪ ،۱۹۶۰‬شاه از حضور چنين شخصيت کارکشته و با نفوذی‬
‫معذب شد‪ ،‬به ويژه آنکه از بسياری از رازها‪ ،‬مطلع بود‪ .‬رشيديان‪ ،‬با‬
‫احساس اين مطلب‪ ،‬به انگليس مورد علقه خود نقل مکان کرد تا‬
‫بقيه سال های زندگی را‪ ،‬در آسايش به پايان برساند‪.‬‬
‫همه کسانی که به اجرای کودتا کمک کردند‪ ،‬آنقدر خوشبخت نبودند‬
‫که تا زمان بازنشستگی زندگی کنند‪ .‬يکی از آنها‪ ،‬تيمسار نصيری بود‪،‬‬
‫افسریب کهب بکودتایب بنافرجامب باولب براب بعليهب مصدقب رهبریب کردب وب در‬
‫کودتای موفق دوم‪ ،‬نقش مهمی داشت‪ .‬شاه‪ ،‬به ويژه نسبت به او‪،‬‬
‫ناسپاس بود سال ها بعد از شکست مصدق‪ ،‬نصيری وفادارانه‪ ،‬به‬
‫عنوان فرمانده گارد شاهنشاهی خدمت کرد‪ .‬او‪ ،‬چنان مشتاقانه و‬
‫محتاطانه‪،‬ب بامرب بشاهب براب باطاعتب بمیب بکردب بکهب بشاهب باوب برا‪،‬ب بسرپرست‬
‫ساواک سرکوبگر کرد‪ .‬در اين مقام او بيش از يک دهه‪ ،‬کثيف ترين‬
‫خواسته های شاه را انجام داد‪ .‬وقتی دشمنان شاه‪ ،‬برای به دست‬
‫گيری قدرت در اواخر دهه ‪ ، ۱۹۷۰‬آخرين تلشهای خود را به کار می‬
‫بردند‪،‬ب بنصيریب براب ببهب بجناياتب بهولناکب بمتهمب بکردند‪.‬ب بشاه‪،‬ب ببرای‬
‫فرونشاندن خشم آنها‪ ،‬او را از مقامش عزل کرد‪ .‬سپس‪ ،‬ادعا کرد از‬
‫به کارگيری شکنجه توسط ساواک‪ ،‬اطلع نداشته و از گزارش های‬
‫مربوط به آن‪ ،‬شگفت زده شده است‪ .‬شاه‪ ،‬دوست قديمی خود را‬
‫به زندان انداخت‪ .‬کمی پس از انقلبب ‪ ، ۱۹۷۹‬او را به جوخه آتش‬
‫سپردندب بوب بروزنامهب بهایب بتهران‪،‬ب بتصاويرب بجسدب بخونينب باوب براب بمنتشر‬
‫کردند‪ .‬تيمسار رياحی‪ ،‬رئيس ستاد ارتش که به مصدق وفادار بود‪،‬‬
‫پس از کودتا‪ ،‬يک سال را در زندان گذراند و پس از آن به حرفه‬
‫اصلی خود‪ ،‬مهندسی بازگشت‪ .‬بعد از انقلب ‪ ،۱۹۷۹‬وزير دفاع شد و‬

‫‪178‬‬
‫تا زمانی که امواج بنيادگرايی‪ ،‬دولت مهدی بازرگان را درهم شکست‪،‬‬
‫خدمت کرد‪ .‬رياحی تا زمان مرگش‪ -‬که چند سال بعد در تهران اتفاق‬
‫افتاد‪ -‬به يک زندگی آرام بازگشت‪.‬‬
‫شاه‪،‬ب ببهب بشعبانب ببیب بمخ‪،‬ب بمعروفب بترينب بسرکردهب باوباش‪،‬ب بکهب بطی‬
‫روزهای سرنوشت ساز آگوست ‪ ،۱۹۵۳‬در سراسر تهران‪ ،‬بلوا به راه‬
‫می انداخت‪ ،‬يک کاديلک روباز هديه داد‪ .‬شعبان‪ ،‬چهره آشنای خيابان‬
‫های تهران شد‪ .‬او‪ ،‬در حالی که دو تپانچه در دو طرف کمر داشت‪،‬‬
‫به آرامی در گوشه و کنار شهر‪ ،‬می راند و برای هجوم و حمله‪ ،‬به‬
‫هرکسی که طرفدار مصدق يا مخالف شاه به نظر می رسيد‪ ،‬آماده‬
‫بود‪ .‬ماموران ساواک‪ ،‬هرگاه که می خواستند‪ ،‬کسی را کتک بزنند يا‬
‫بهب بنحویب ببترسانند‪،‬ب باوب براب بخبرب بمیب بکردند‪.‬ب ببعدب بازب بانقلبب باسلمی‪،‬‬
‫شعبان‪ ،‬به لوس آنجلس نقل مکان کرد‪ .‬او‪ ،‬با انتشار خاطرات خود‪،‬‬
‫بيشتر آنچه را که کرده بود‪ ،‬تکذيب کرد‪.‬‬
‫شاهزاده اشرف‪ ،‬خواهر دوقلو و با اراده شاه‪ ،‬در سال های پس از‬
‫بازگشت برادر به سلطنت‪ ،‬به چهره سرشناس بين المللی بدل شد‪.‬‬
‫برای مدتی‪ ،‬به عنوان رئيس کميسيون حقوق بشر به سازمان ملل‬
‫رفت و در آنجا از حکومت برادرش‪ ،‬عليه آنچه " اتهامات بی پايه و‬
‫اساس در مورد شکنجه و کشتار توسط ساواک" می خواند‪ ،‬دفاع می‬
‫کرد‪ .‬بنابه اظهار وی‪ ،‬زندگيش‪ ،‬آشکارا‪ ،‬با سه ازدواج ناموفق و ضربه‬
‫روحی قتل پسرش‪ ،‬بعد از انقلب در پاريس‪ ،‬غم انگيز و ناگوار بود‪.‬‬
‫پس از انقلب‪ ،‬او با سهم خود از ميليون ها دلری که خانواده اش‪،‬‬
‫طی سالها به طور مرموزی از ايران خارج کرده بودند‪ ،‬به راحتی در‬
‫نيويورک اقامت کرد‪ .‬اشرف در خاطرات خود‪ ،‬وجود چيزی به نام‬
‫عمليات آژاکس را تائيد کرد و حتی گفت که‪ ،‬يک ميليون دلر‪ ،‬برای‬
‫آن خرج کرده است‪ ،‬اما گزارش های ديگر در مورد نقش خود را‬
‫تکذيب کرد‪.‬‬
‫مانتی وود هاوس‪ ،‬مامور انگليسی که در ژانويهب ‪ ، ۱۹۵۲‬مخفيانه به‬
‫واشنگتن رفت و زمينه را برای آنچه بعدا‪ ،‬عمليات چکمه نام گرفت‪،‬‬
‫فراهم کرد‪ .‬پس از بازگشت موفقيت آميز‪ ،‬گفتگوی دوستانه ای با‬
‫آلن دالس داشت‪ .‬دالس به او گفت " بار قبل وقتی اينجا بوديد‪،‬‬
‫حسابیب کارب را بخرابب کرديد" ‪ .‬بوودب هاوس‪،‬ب پسب بازب مدتی‪،‬ب ببه بمقام‬
‫رفيع‪،‬ب بلردترينگتونب بارتقاءب بيافت‪.‬ب باو‪،‬ب بيکیب بازب باعضایب بمحافظهب بکار‬
‫مجلس و سردبير انتشارات پنگوئن شد‪ .‬دلبستگی بزرگ او در اواخر‬
‫عمر‪ ،‬تاريخ يونان و بيزانس بود‪ ،‬به طوری که مفصل بدر آن مورد‬
‫مطالبی به رشته تحرير درآورد‪ .‬او هم چنين‪ ،‬خاطراتی نوشت که در‬
‫آن‪ ،‬صريحا درباره هر دو نقش خود‪ ،‬در کودتا و پس از آن‪ ،‬صحبت‬
‫کرده بود‪.‬‬
‫وود هاوس نتيجه گرفت " به سهولت می توان درک کرد که‪ ،‬عمليات‬
‫چکمه‪ ،‬اولين گام به سوی انقلب ‪ ۱۹۷۹‬در ايران است‪ .‬زمانی که ما‪،‬‬
‫نسبت به رفع تهديد از منافع انگلستان‪ ،‬آسوده خاطر بوديم‪ ،‬پيش‬
‫بينی نمی کرديم که شاه‪ ،‬نيروی نظامی تازه نفسی گرد آورد و به‬

‫‪179‬‬
‫گونه مستبدانه ای از آن‪ ،‬استفاده کند‪ .‬ايالت متحده و وزارت خارجه‪،‬‬
‫هر دو در نگاه داشتن او در مسيری معقول‪ ،‬به طرز رقت آوری‪،‬‬
‫شکست خوردند‪".‬‬
‫هربرت موريسون‪ ،‬وزير امور خارجه انگلستان که جنگ طلبی او‪ ،‬به‬
‫قرار گيری کشورش در مسير درگيری با ايران‪ ،‬کمک کرده بود‪ ،‬سال‬
‫‪ ۱۹۵۹‬در سن ‪ ۷۱‬سالگی از سياست کناره گرفت و مقامی اشرافی‬
‫برا ی او در نظر گرفته شد‪ .‬ظاهرا در اواخر عمر‪ ،‬به سختی به ياد‬
‫می آورد که مصدق را‪ ،‬تحقير و از شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬دفاع‬
‫می کرد‪ .‬اگرچه شرح احوالش‪ ،‬شامل گزارش های مفصلی از نقش‬
‫وی در ايجاد خدمات ملی آتش نشانی و تصويب قانون حمل و نقل‬
‫جاده ای در سال ‪ ۱۹۳۰‬است‪ ،‬اما‪ ،‬تنها کمتر از يک صفحه را به ايران‬
‫تخصيص داد‪ .‬وی اظهار کرد که به " اقدامات شديد و سخت" عليه‬
‫مصدق علقمند بود اما‪ ،‬نخست وزير آتلی‪ ،‬به دليل آنکه " اين کار‬
‫وقت زيادی می گرفت و ممکن بود به شکست بيانجامد"‪ ،‬از تصويب‬
‫آن امتناع کرد‪.‬‬
‫آتلی‪ ،‬در خاطراتش نوشت که‪ ،‬انتخاب موريسون به عنوان وزير امور‬
‫خارجه‪ "،‬بدترين گزينش عمرش" بود‪ .‬او‪ ،‬هرگز‪ ،‬از اين که تصميم‬
‫گرفت به جنگ ايران نرود‪ ،‬پشيمان نشد و نوشت " بدون شک‪ ،‬در‬
‫زمانب بهایب بقبلب بچنينب باقداماتیب بصورتب بمیب بگرفت‪،‬ب باماب بدرب بدنيای‬
‫مدرن‪ ،‬افکار عمومی را‪ ،‬در داخل و خارج کشور برمی آشفت‪ .‬به‬
‫نظرب بمن‪،‬ب بدورهب بتعهداتب بتجاریب بازب بسویب بکشورهایب بصنعتی‪،‬ب بجهت‬
‫کسبب بامتيازب بوب بفعاليتب بدرب بآنب بکشورها‪،‬ب ببدونب بتوجهب ببهب باحساسات‬
‫مردم‪ ،‬گذشته بود‪ ...‬شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬نشان داد که فاقد‬
‫حساسيت‪ ،‬برای درک اين موضوع بود‪".‬‬
‫زندگينامه نويس وينستون چرچيل‪ ،‬به نقش عمده او در کودتا عليه‬
‫مصدق‪ ،‬تقريبا هيچ اهميتی نداده است‪ .‬بيشتر کتاب های نوشته شده‬
‫در مورد چرچيل‪ ،‬حتی ذکری از اين موضوع نکردند‪ .‬او خود‪ ،‬يک بار‬
‫به طور خصوصی گفت که‪ ،‬کودتا را" بهترين اقدام پس از جنگ" به‬
‫شمار می آورد‪ ،‬اما هرگز آن را‪ ،‬چيزی بيش از حاشيه ای بی اهميت‬
‫در مسير شغلی خود‪ ،‬به حساب نياورد‪.‬‬
‫قهرمان يا مقصر اصلی‪ ،‬کرميت روزولت‪ ،‬پس از کودتا‪ ،‬حرفه ای را‬
‫که به طور عجيبی‪ ،‬معمولی بود‪ .‬دنبال کرد‪ .‬او در راه بازگشت به‬
‫وطن‪ ،‬در لندن توقف و به طور خصوصی‪ ،‬چرچيل را از جريان امر‪،‬‬
‫آگاه کرد‪ .‬پس از پايان سخنان اش‪ ،‬چرچيل به او گفت " مرد جوان‪،‬‬
‫اگر کمی جوان تر بودم هيچ چيز را بيشتر از اين دوست نداشتم که‬
‫تحت فرمان شما‪ ،‬در اين کار مخاطره آميز مهم‪ ،‬شرکت کنم‪ ".‬چند‬
‫روز بعد‪ ،‬روزولت‪ ،‬در کاخ سفيد‪ ،‬برای رئيس جمهور آيزنهاور‪ ،‬جان‬
‫فاستر دالس‪ ،‬آلن دالس و تعدادی از مقامات رسمی بلند پايه‪ ،‬اين‬
‫توضيحات را تکرار کرد‪ .‬کمی بعد‪ ،‬طی يک مراسم محرمانه‪ ،‬آيزنهاور‬
‫نشان امنيت ملی را به او‪ ،‬اعطا کرد‪.‬‬

‫‪180‬‬
‫روزولت‪ ،‬از توضيحات خود در کاخ سفيد‪ ،‬با اين هشدار‪ ،‬نتيجه گيری‬
‫کرد که‪ ،‬سيا نبايد موفقيت در ايران را‪ ،‬به توانايی در سرنگونی هر‬
‫دولتی که مايل است‪ ،‬تعبير کند‪ .‬اگرچه برادران دالس‪ ،‬معنی اين‬
‫هشدار را دريافتند اما‪ ،‬از آنجا که از قبل‪ ،‬در حال توطئه چينی برای‬
‫تهاجمب بعليهب بحکومتب بچپب بگرایب بگواتمال ببودند‪،‬ب بازب باوب بخواستند‪،‬ب بتا‬
‫کودتایب بموردب بنظرب بآنهاب براب برهبریب بکند‪.‬ب بروزولت‪،‬ب باينب بدرخواستب برا‬
‫نپذيرفت‪ .‬وی در سالب ‪ ، ۱۹۵۸‬سيا را ترک کرد و پس از گذراندنب ‪۶‬‬
‫سالب د ر بشرکتب بنفتب خليجب ببه بمجموعه بایب ا ز بمشاوره بها ی بنسبتا‬
‫موفق و کارهای دللی سياسی پرداخت‪ .‬روزولت‪ ،‬در سال ‪ ۲۰۰۰‬در‬
‫حالی که هنوز هم آگوستب ‪ ۱۹۵۳‬برا‪ ،‬نقطه عطف زندگی خود‪ ،‬به‬
‫شمار می آورد از دنيا رفت‪ .‬او‪ ،‬تا روز مرگ‪ ،‬اعتقاد داشت کودتايی‬
‫که طراحی کرد درست و ضروری بود‪.‬‬
‫آيا چنين بود؟ البته‪ ،‬برای چنين سوال حساسی‪ ،‬نمی توان پاسخی‬
‫يافت ‪ .‬بروندب بتاريخ‪،‬ب متاثرب ا ز بعوامل ی بچندب استب بکه‪ ،‬بنتيجهب بگيریب در‬
‫مورد اهداف و نتايج آن‪ ،‬هميشه خطرناک است‪ .‬با وجود اين‪ ،‬عده‬
‫کمی می توانند‪ ،‬مجموعه پيامدهای ناخواسته ای را که کودتای ‪۱۹۵۳‬‬
‫به دنبال داشت‪ ،‬انکار کنند‪ .‬صريح ترين نتيجه کودتا اين بود که‪ ،‬به‬
‫محمد رضا شاه‪ ،‬فرصت مستبد شدن را داد‪ .‬او‪ ،‬مبالغ هنگفتی به‬
‫عنوان کمک‪ ،‬از ايالت متحده دريافت کرد‪ -‬بيش از يک بيليون دلر در‬
‫دههب بپسب بازب بکودتا‪-‬ب باماب بحکومتب بجابرانهب باش‪،‬ب بايرانيانب براب بعليهب باو‬
‫شورانيد‪.‬ب بدرب ‪،۱۹۷۹‬ب بخشمب بمردمب بدرب بانقلبیب بتکانب بدهندهب ببهب برهبری‬
‫بنيادگرايان اسلمی‪ ،‬شکل انفجار آميزی به خود گرفت‪.‬‬
‫اندکی پس از سرنگونی شاه‪ ،‬رئيس جمهور جيمی کارتر‪ ،‬به او‪ ،‬اجازه‬
‫ورود به ايالت متحده را داد‪ .‬اين کار‪ ،‬تندروهای ايرانی را دچار خشم‬
‫و جنون کرد‪ .‬آنها‪ ،‬به سفارت آمريکا در تهران حمله کردند و ‪ ۵۲‬نفر‬
‫از ديپلمات های آمريکايی را‪ ،‬بيش ازب ‪ ۱۴‬بماه‪ ،‬به گروگان گرفتند‪.‬‬
‫غربیب بهاب بوب بهب بويژهب آمريکايیب بها‪،‬ب باينب بقانونب شکنیب (!)ب براب بنهب تنها‬
‫وحشيانه‪ ،‬بلکه غير قابل توجيه يافتند‪ ،‬زيرا تقريبا هيچ يک ازآنان‪ ،‬از‬
‫مسئوليت ايالت متحده در تحميل يک حکومت سلطنتی‪ ،‬که ايرانيان‬
‫راب ببهب بانزجاریب بچنينب بشديدب بدچارب بکرد‪،‬ب بهيچب بگونهب باطلعیب بنداشتند‪.‬‬
‫گروگان گيران‪ ،‬به ياد آوردند‪ ،‬زمانی که شاه در سال ‪ ۱۹۵۳‬از کشور‬
‫گريختب باينب بمامورانب بسياب بدرب بسفارتب بآمريکاب ببودندب بکهب باوب براب ببه‬
‫سلطنت برگرداندند و حال‪ ،‬از تکرار تاريخ بيمناک بودند‪.‬‬
‫يکی از گروگان گيران‪ ،‬سال ها بعد توضيح داد که " اين بدگمانی‪ ،‬در‬
‫پسب ذهن هرکسی وجودب داشتب که ايالت متحده‪ ،‬با پذيرشب شاه‪،‬‬
‫شمارش معکوس‪ ،‬برای اجرای کودتايی ديگر را‪ ،‬آغاز کرده است‪ .‬ما‬
‫مطمئن بوديم‪ ،‬چنين چيزی سرنوشت محتوم ما و تغييرناپذير است‪.‬‬
‫اما‪ ،‬حال بايد اين سرنوشت تغيير ناپذير را‪ ،‬تغيير می داديم‪.‬‬
‫گروگان گيری‪ ،‬مسير تاريخ سياسی ايران را تغيير داد‪ ،‬روابط ايران و‬
‫آمريکا را خراب کرد و موجب شد تا‪ ،‬ايالت متحده‪ ،‬در روند تحکيم‬
‫حکومت استبدادی صدام حسين‪ ،‬از عراق در جنگ طولنی و هولناک‬

‫‪181‬‬
‫باب بايران‪،‬ب بحمايتب بکند‪.‬ب باينب بامر‪،‬ب بدرب بايران‪،‬ب باتحادب بانقلبیب ببيشترين‬
‫عناصر خشونت طلب را‪ ،‬تقويت کرد‪ .‬يکی از نزديکترين مشاوران‬
‫آيت الله خامنه اي‪ -‬که بعدا جانشين رهبر عالی کشور شد‪ -‬با اعلم‬
‫اينکه " ما ليبرالهايی مثل آلنده يا مصدق نيستيم که سيا بتواند ما را‬
‫نابود کند" افراط گرايی حکومت را توجيه کرد‪.‬‬
‫روحانيون بنيادگرا‪ ،‬با تحکيم قدرت خود در اوايل دههب ‪ ، ۱۹۸۰‬نه تنها‬
‫نوعیب بارتجاعب بدينیب براب بدرب بداخل‪،‬ب بتحميلب بنمودند‪،‬ب ببلکهب بکشورب براب ببه‬
‫مرکزی برای اشاعه رعب و وحشت در خارج‪ ،‬بدل کردند‪ .‬پشتيبانی‬
‫آنهاب بازب بگروگانب بگيرانب بديپلماتهایب بآمريکايیب بدرب بتهران‪،‬ب بآغازب بمبارزه‬
‫شديد ضد غربی آنها بود‪ .‬به زودی پس از آن‪ ،‬بنيادگرايان شروع به‬
‫حمايتب بمالیب بوب بتسليحاتیب بحماس‪،‬ب بحزبب باللهب بوب بديگرب بگروهب بهای‬
‫معروف خاورميانه‪ ،‬برای مشارکت در آدم ربايی ها و سوء قصدهای‬
‫سياسیب کردند‪ .‬آنها مامورانی برای کشتن جمع کثيری از مخالفان‬
‫ايرانی و ديگر دشمنان خيالی‪ ،‬به گوشه و کنار دنيا‪ ،‬اعزام می کردند‬
‫کهب بيکیب بازب بآنها‪،‬ب بشاپورب ببختيار‪،‬ب بنخستب بوزيرب بپيشينب ببود‪.‬ب ببازرسان‬
‫آمريکايی‪،‬ب بدرب ببمبب بگذاریب بانتحاریب ‪ ۱۹۸۳‬بکهب بطیب بآنب ‪ ۲۱۴‬بتنب باز‬
‫تفنگداران آمريکايی در بيروت و در حملهب ‪ ۱۹۹۶‬بکهب ‪ ۱۹‬بنفر ديگر از‬
‫آنان‪ ،‬در عربستان سعودی کشته شدند‪ ،‬پای آنها را به ميان کشيدند‪.‬‬
‫در آرژانتين‪ ،‬دادستان ها ادعا کردند که آنها‪ ،‬با بمب گذاری در مرکز‬
‫جامعه يهودی در بوئنوس آيرس که طی آن‪،‬ب ‪ ۹۳‬بتن جان خود را از‬
‫دست دادند‪ ،‬دستور فجيع ترين جنايات ضد يهودی را پس از کشتار‬
‫همگانی عصرحاضر‪ ،‬صادر کردند‪.‬‬
‫رهبران انقلبی ايران‪ ،‬با شيفتگی نسبت به اسلم افراطی و اشتياق‬
‫به قبول هولناک ترين انواع خشونت‪ ،‬به قهرمانان افراد متعصب‪ ،‬در‬
‫بسياری از کشورها بدل شدند‪ .‬افغان ها به الهام گرفتن از نمونه آنها‪،‬‬
‫طالبان را پايه گذاری کردند‪ ،‬در کابل به قدرت رسيدند و برای اسامه‬
‫بنب بلدن‪،‬ب بجهتب بدستب بزدنب ببهب بحملتب برعبب بانگيزب بوب بويرانب بکننده‪،‬‬
‫پايگاهی ايجاد کردند‪ .‬ترسيم خطی از عمليات آژاکس ميان حکومت‬
‫سرکوبگر شاه و انقلب اسلمی‪ ،‬برای آتش هايی که مرکز تجارت‬
‫جهانی را در کام خود فرو برد‪ ،‬اغراق آميز نيست‪.‬‬
‫درحالی که‪ ،‬نسل بعد از انقلب درايران به دوران بلوغ می رسيد‪،‬‬
‫روشنفکرانب بايرانی‪،‬ب بشروعب ببهب بارزيابیب بآثارب ببلندمدتب بکودتایب ‪۱۹۵۳‬‬
‫کردند‪ .‬يکی از اين مقالت انديشمندانه‪،‬ب در مجلهب سياستب خارجی‬
‫آمريکا منتشر شد و پرسش های جالب توجهی را مطرح کرد‪:‬‬
‫اينب بکه‪،‬ب باگرب بکودتاب بنبود‪،‬ب بايرانب بمیب بتوانستب ببهب بيکب بمردمب بسالری‬
‫معقولب بوب بسنجيده‪،‬ب بدستب بيابد‪،‬ب ببحثب بمعقولیب باست‪.‬ب بميراثب بکودتا‪،‬‬
‫چندان تلخ و فراموش نشدنی بود که سرانجام وقتی شاه‪ ،‬در ‪،۱۹۷۹‬‬
‫ايرانب براب بترکب بکرد‪،‬ب ببسياریب بازب بايرانیب بها‪،‬ب بازب بتکرارب بکودتایب ‪۱۹۵۳‬‬
‫وحشتب داشتندب و اين‪ ،‬يکی از انگيزه های تسخير سفارت آمريکا‪،‬‬
‫توسط دانشجويان بود‪ .‬زمانی که انقلب ( اسلمی) خود در تصميم‬
‫تهاجم اتحاد جماهير شوروی به افغانستان شريک بود‪ ،‬بحران گروگان‬

‫‪182‬‬
‫گيریب ببهب بنوبهب بخود‪،‬ب بتهاجمب بعراقب ببهب بايرانب براب بدرپیب بداشت‪.‬ب بخلصه‬
‫آنکه‪ ،‬تنها در يک هفته‪ ،‬حوادث زيادی از تهران نشات گرفت‪...‬‬
‫کودتایب ‪ ۱۹۵۳‬بوب بپيامدهایب بآن‪،‬ب بنقطهب بشروعب بتنظيماتب بسياسیب بدر‬
‫خاورميانهب بوب بآسيایب بمرکزیب ببودند‪.‬ب بآياب بکسی‪،‬ب بباب ببازنگریب بمیب بتواند‬
‫بگويد که انقلب اسلمی ‪ ،۱۹۷۹‬اجتناب ناپذير بود؟ يا تنها بدين خاطر‬
‫صورت گرفت که‪ ،‬آرزوهای مردم ايران‪ ،‬در ‪ ۱۹۵۳‬بموقتا نقش برآب‬
‫شد‪.‬‬
‫از ديدگاه تاريخ‪ ،‬درک آثار مصيبت بار عمليات آژاکس‪ ،‬آسان است‪.‬‬
‫اين آثار‪ ،‬برای ساليان زيادی‪ ،‬جهان را به ستوه خواهد آورد‪ .‬اما چه‬
‫میب بشدب باگر‪،‬ب بکودتاب بصورتب بنمیب بگرفت؟ب برئيسب بجمهورب بترومن‪،‬ب بتا‬
‫آخرينب بروزهايیب بکهب بدرب بمسندب بقدرتب ببود‪،‬ب باصرارب بداشتب بکهب بايالت‬
‫متحدهب بنبايدب بدرايرانب بمداخلهب بکند‪،‬ب بچهب بمیب بشدب باگر‪،‬ب برئيسب بجمهور‬
‫آيزنهاور نيز چنين می انديشيد؟ مدافعان کودتا‪ ،‬استدلل می کنند که‬
‫شوروی‪،‬ب بمنتظرب بفرصتیب ببرایب بحملهب ببهب بايرانب ببود‪.‬ب بآنهاب بمیب بگويند‪،‬‬
‫لزوم يک کودتای پيشگيرانه‪ ،‬به جهت دشواری يا عدم امکان عقب‬
‫راندن شوروی بود‪ .‬به عقيده آنها‪ ،‬قمار بر سر آنکه‪ ،‬شوروی دست به‬
‫اقدامی نمی زند و يا ممکن است اقدام اش با شکست مواجه شود‪،‬‬
‫بسيار مخاطره آميز بود‪.‬‬
‫جان والر‪ ،‬يکی از آخرين افرادب کارکشته عمليات آژاکس‪ ،‬سال ها‬
‫بعد‪ ،‬اظهار کرد " موضوعی به مراتب مهم تر از سياست‪ ،‬نسبت به‬
‫ايران وجود داشت‪ ،‬اين که‪ ،‬شوروی چه می کند و ما چه اطلعی از‬
‫طرح های آتی آن داريم‪ .‬فهم اين که‪ ،‬روسيه چه چيزی را به فهرست‬
‫اولويت های خود افزوده است و چه می خواهد‪ ،‬جالب بود‪ .‬ايران‪،‬‬
‫درصدر اين اولويت ها‪ ،‬قرار داشت‪ .‬من نمی توانستم درک کنم‪ ،‬اگر‬
‫کسی نگران خطر شوروی نيست‪ ،‬پس چه چيزی را باور دارد‪ .‬اين‬
‫خطر‪ ،‬واقعی بود‪".‬‬
‫سام فاله‪ ،‬يک ديپلمات جوان انگليسی که مانتی وود هاوس را در‬
‫ماموريت به واشنگتن‪ ،‬همراهی می کرد و بعدها به تهران اعزام شد‪،‬‬
‫بهب بنتيجهب بمشابهیب برسيدب بوب بدرب بخاطراتشب بنوشتب بکهب بکودتا"ب بالبته‬
‫غيراخلقی بود" زيرا مداخله ای سازمان يافته در امور داخلی يک‬
‫کشورب بخارجیب بمحسوبب بمیب بشدب بسالب ‪،۱۹۵۲‬ب بدورهب بخطرناکیب ببود‪.‬‬
‫جنگب سرد‪،‬ب درب کرهب جريانب داشت‪،‬ب درب ‪ ۱۹۴۸‬باتحادب جماهيرب شوروی‬
‫تلش کرده بود تا تمام برلين را تصرف کند و استالين هنوز زنده بود‪.‬‬
‫قدرت های غربی به هيچ روی‪ ،‬نمی توانستند خطر اشغال ايران از‬
‫سوی آنها را بپذيرند‪ .‬زيرا اين امر يقينا می توانست به جنگ جهانی‬
‫سوم منجر شود‪".‬‬
‫تاريخ‪،‬ب بسايهب ایب ازب ترديد‪،‬ب ببرب باينب بترسب هاب میب افکند‪.‬ب استالين‪،‬ب بدر‬
‫اواخر دهه ‪ ۱۹۴۰‬تلش کرده بود تا با ترکيبی از ابزارهای سياسی و‬
‫نظامی‪ ،‬ايران را بی ثبات کند و برای مدتی‪ ،‬سربازان او‪ ،‬واقعا نوار‬
‫وسيعی از شمال ايران را تحت تسلط داشتند‪ .‬فشارهای سياسی از‬
‫سوی واشنگتن و تهران او را وادار به عقب نشينی کرد‪ .‬اين موضوع‪،‬‬

‫‪183‬‬
‫حاکی از آن است که شوروی ها ممکن بود‪ ،‬ميلی به اقدام مجدد‬
‫نداشته باشند‪.‬‬
‫پس از مرگ استالين در اوايل ‪ ،۱۹۵۳‬حکومتی در کرملين بر سر کار‬
‫آمد که‪ ،‬سياست خارجی کمتر ستيزه جويانه ای را برگزيد‪ .‬در آن‬
‫زمان‪ ،‬اين مطلب آشکار نبود و به هرحال می توانست الگو باشد‪.‬‬
‫ممکن بود به جای خروشچفب نسبتا ميانه رو‪ ،‬يک وحشی بی فکر‬
‫همچون بريا‪ ،‬به قدرت برسد که احتمال برای شروع ماجراجويی های‬
‫توسعه طلبانه و تحريک کننده تر‪ ،‬آمادگی داشت‪ .‬اين‪ ،‬خطری بود که‬
‫سيا‪ ،‬آن را باور داشت و نمی توانست از آن غفلت کند‪.‬‬
‫موضوعب بقابلب ببحثب بديگر‪،‬ب بطیب بسالهایب ‪،۱۹۵۰‬ب بقدرتب بحزبب بتوده‬
‫طرفدار شوروی بود‪ .‬برادران دالس‪ ،‬ادعا می کردند که حزب توده‪،‬‬
‫شبکه وسيعی برای دست گيری قدرت‪ ،‬به محض سقوط و يا عقب‬
‫نشينی اجباری مصدق‪ ،‬گردآورده است‪ .‬هرچند‪ ،‬محققينی که در مورد‬
‫اين حزب و سازمان های متحد آن‪ ،‬مطالعه کرده اند‪ ،‬در اين مورد‪،‬‬
‫ترديدب بدارند‪.‬ب حزبب تودهب بمتشکلب بازب بگروهیب ازب روشنفکرانب بمخالف‬
‫مصدق بود که او را‪ ،‬مانعی‪ ،‬جهت نيل به کمونيسم می پنداشتند و‬
‫گروهیب ا ز بمردمب که باوب را بتحسي ن بم ی بکردند ‪ .‬بحزب‪،‬ب بتشکيلتیب در‬
‫ارتش و ادارات دولتی داشت‪ ،‬اما نه به آن گستردگی و تاثيری که‪،‬‬
‫می نماياند‪ .‬مدت ها پس از کودتا‪ ،‬يک محقق با ديپلماتی آمريکايی که‬
‫در شنود حزب توده در اوايل دهه ‪ ،۱۹۵۰‬تخصص داشت همراه با دو‬
‫مامورب بسياب بکهب بباب باوب بدرب بسفارتب بايالتب بمتحدهب بدرب بتهرانب بماموريت‬
‫داشتند‪ ،‬مصاحبه کرد‪ .‬آنها‪ ،‬تاييد کردند که " حزب توده در واقع چندان‬
‫قدرتمند نبود و مقامات رسمی رده بالی آمريکا‪ ،‬در مورد قدرت و‬
‫وابستگی مصدق به آنه‪ ،‬مبالغه می کردند‪".‬‬
‫به اين سوال اساسی‪ ،‬که آيا کودتای آمريکا‪ ،‬برای ممانعت از انجام‬
‫کودتا توسط شوروی‪ ،‬ضروری بوده است يا نه‪ ،‬نمی توان به قطعيت‬
‫پاسخب بداد‪.‬ب بهيچب بکس‪،‬ب بهرگزب بنخواهدب بدانست‪،‬ب بشورویب بممکنب ببود‪،‬‬
‫چگونه عمل کند يا تا چه اندازه اقدامات اش می توانست توام با‬
‫موفقيت باشد‪ .‬يقينا‪ ،‬کودتا‪ ،‬تبعات مصيبت باری داشت‪ ،‬اما اين که‪،‬‬
‫عدمب باجرایب بکودتا‪،‬ب بچهب بپيامدهايیب بممکنب ببودب بداشتهب بباشد‪،‬ب ببايستی‬
‫همچنان‪ ،‬در هاله ای از حدس و گمان باقی بماند‪.‬‬
‫چگونه ايران به دو راهی سرنوشت ساز و فاجعه آميز ‪ ۱۹۵۳‬رسيد؟‬
‫بار اصلی اين ماجرا‪ ،‬بر دوش نواستعماری احمقانه ای قرار دارد که‬
‫شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران را به پيش برد و نيز به اشتياق دولت‬
‫انگليس‪ ،‬برای پذيرش آن‪ ،‬ارتباط دارد‪ .‬شرکت‪ ،‬با کمی حسن نيت‪،‬‬
‫میب بتوانستب بباب بمسئولنب بايرانیب ببهب بسازشب ببرسد‪.‬ب باگرب بشرکت‪،‬ب ببا‬
‫نخستب بوزيرب برزمب بآرا‪،‬ب بکهب بمايلب ببهب بحضورب بانگلستانب بدرب بايرانب ببود‪،‬‬
‫همکاریب بمیب بکرد‪،‬ب بمصدقب بهرگزب ببهب بقدرتب بنمیب برسيد‪.‬ب باما‪،‬ب باداره‬
‫کنندگانب بشرکت‪،‬ب بوب بمقاماتب برسمیب بدولتیب بکهب بآنهاب براب بتحسينب بمی‬
‫کردند‪ ،‬اسير افکار سلطنت طلبانه و تحقير ايرانيان و آرزوهايشان‪ ،‬از‬
‫حرکت بازماندند‪ .‬دين آچسن‪ ،‬کامل حق داشت وقتی نوشت " هرگز‪،‬‬

‫‪184‬‬
‫چنينب بتعدادب بقليلی‪،‬ب باينب باندازهب باحمقانهب بوب باينب بقدرسريعب بشکست‬
‫نخوردند‪".‬‬
‫با وجود اين‪ ،‬آچسن‪ ،‬شخص مصدق را سرزنش و او را چنين توصيف‬
‫میب بکرد‪:‬ب ب"ب بشخصیب ببرانگيختهب بازب بنفرتیب بتعصبب بآلودب بنسبتب ببه‬
‫انگليسی ها و بدون توجه به عواقب‪ ،‬آرزومند بيرون راندن آنها از‬
‫کشور‪".‬ب بيقينا‪،‬ب بمصدقب ببهب باندازهب بانگليسیب بها‪،‬ب بنسبتب ببهب بمصالحه‬
‫مقاومت می ورزيد‪ ،‬اما در چند مقطع زمانی‪ ،‬او می توانست‪ ،‬اعلم‬
‫موفقيت کند و با آنها معامله نمايد‪ .‬برای مثال‪ ،‬در تابستانب ‪،۱۹۵۲‬‬
‫مصدق‪ ،‬بی ترديد يک قهرمان ملی بود‪ ،‬که با قيام خودجوش مردم‬
‫خودانگيخته به قدرت بازگشت‪ .‬در ديوان بين المللی دادگستری‪ ،‬به‬
‫پيروزی بزرگی دست يافت و رئيس جمهور ترومن نيز پشتيبان او‪،‬‬
‫بود‪ .‬شايد‪ ،‬رهبری مصلحت انديش و اهل عمل بهتر‪ ،‬از اين فرصت‬
‫استفاده می کرد‪ ،‬اما مصدق‪ ،‬نه مصلحت انديش‪ ،‬که فردی آرمان‬
‫گرا در پی مدينه فاضله و معتقد به غلبه نهايی حق بر باطل بود ساده‬
‫دلیب بتوامب بباب بپیب بگيریب بوی‪،‬ب بدرب بمبارزهب بعليهب بشرکتب بنفتب بانگليس‪-‬‬
‫ايران‪ ،‬مصالحه و سازش را‪ ،‬در زمانی که می توانست و می بايست‬
‫چنين کند‪ ،‬غيرممکن ساخت‪.‬‬
‫قوه تشخيص مصدق‪ ،‬نقض بزرگ ديگری هم داشت و آن ناتوانی يا‬
‫امتناع از درک نگرش دولتمردان غربی‪ ،‬نسبت به دنيا بود‪ .‬مصدق‪،‬‬
‫بدونب بتوجهب ببهب بوحشتب بآنهاب بازب بگسترشب بقدرتب بکمونيستب بها‪،‬ب بباور‬
‫داشت که‪ ،‬اختلف او با شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬هيچ ارتباطی به‬
‫تعارض ميان شرق و غرب ندارد و اين اعتقاد کامل بواهی و دور از‬
‫واقع بود‪ .‬تصميم گيرندگان در واشنگتن و مسکو‪ ،‬هر رويدادی را در‬
‫دنيا‪ ،‬بخشی از جنگ تلقی می کردند که آنها را‪ ،‬به مبارزه برای تسلط‬
‫بر سرنوشت دنيا‪ ،‬کشانده بود‪ .‬حماقت مصدق در آن بود که باور‬
‫داشت‪،‬ب بمیب بتواندب باعتراض‪-‬ب بهرچندب بموجهب بايرانب برا‪-‬ب بازب باينب بتعارض‬
‫جهان شمول‪ ،‬تفکيک کند‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬بکمونيستب بهاب را بنيز‪،‬ب ب ا بسادهب بلوح ی بارزيابیب م ی بکرد ‪ .‬باو‪،‬‬
‫بيزار از خودکامگی و استبداد‪ ،‬معتقد بود که همه ايرانيان‪ ،‬بايد بتوانند‬
‫آنچه را می خواهند بگويند و آنچه را که مايل هستند‪ ،‬انجام دهند‪ .‬به‬
‫نظر می رسيد اين واقعيت که‪ ،‬کمونيست ها‪ ،‬از نظام مردم سالرانه‬
‫در اروپای شرقی‪ ،‬برای به دست گيری قدرت و نابودی مردم سالری‬
‫بهره جسته بودند‪ ،‬تاثيری بر او ندارد‪ .‬امتناع مصدق‪ ،‬از شدت عمل به‬
‫خرج دادن نسبت به جنبش های کمونيستی در کشور‪ ،‬او را در ليست‬
‫سياه واشنگتن قرار داد‪ .‬به رغم غيرمنصفانه بودن‪ ،‬اين واقعيت بی‬
‫رحم روزگار بود‪ .‬وی با قصورب در درکب اين نکته‪ ،‬دشمنان خودب را‬
‫تقويت کرد‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬طی بيست و شش ماهی که در قدرت بود‪ ،‬هيچ گاه‪ ،‬برای‬
‫تبديل جبهه ملی به يک جنبش سياسی منسجم‪ ،‬تلش نکرد و اين‬
‫جبهه‪،‬ب ببهب بصورتب بائتلفیب بسست‪،‬ب ببدونب برهبريتب بمرکزیب بياب بپايگاه‬
‫سياسیب بسازمانب بيافته‪،‬ب بباقیب بماند‪.‬ب بدرب بانتخاباتب ‪ ۱۹۵۲‬بمجلس‪،‬ب باو‬

‫‪185‬‬
‫کوششب بنکردب بتاب بفهرستیب بازب بنامزدهایب بمتعهدب ببهب ببرنامهب بهایب بخود‪،‬‬
‫تشکيل دهد‪ .‬اين امر‪ ،‬او را‪ ،‬در مقابل کسانی که خواستار تشتت در‬
‫جبهه بودند‪ ،‬بسيار آسيب پذير ساخت و مانع افزايش هوادارانی شد‬
‫که می توانستند در لحظات خطير‪ ،‬برای دفاع از دولت‪ ،‬بسيج شوند‪.‬‬
‫بهب برغمب بقضاوتب بهایب بنادرستب بتاريخیب باش‪،‬ب بمصدقب براب ببهب بعنوان‬
‫نخستب بوزير‪،‬ب ببهب بسختیب بمیب بتوانب بشکستب بخورده‪،‬ب بقلمدادب بکرد‪.‬‬
‫دستاوردهایب باو‪،‬ب بعميقب بوب ببنيادينب ببود‪.‬ب باو‪،‬ب ببرایب بآنچهب بمیب بتوانست‬
‫سفری صعب و طولنی‪ ،‬به سوی مردم سالری و خودکفايی باشد‪،‬‬
‫در ملت شور و علقه ايجاد کرد و برای هميشه‪ ،‬نه تنها تاريخ‪ ،‬بلکه‬
‫روش نگرش آنها‪ ،‬نسبت به خود و دنيای پيرامونی شان را تغيير داد‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬با وارد کردن ضربه ای ويران کننده بر نظام سلطنتی‪ ،‬به‬
‫فروپاشی قطعی آن سرعت بخشيد‪ .‬او‪ ،‬مردم گوشه و کنار دنيا را‬
‫برانگيخت تا باور کنند‪ ،‬ملت ها می توانند و می بايست‪ ،‬آزادانه برای‬
‫حق حاکميت خود‪ ،‬مبارزه کنند‪.‬‬
‫درگيری نهايی مصدق و شرکت نفت انگليس‪ -‬ايران‪ ،‬بدون ياری رای‬
‫دهندگان انگليسی و آمريکايی رخ نمی داد‪ .‬آنها‪ ،‬کامل نادانسته چنين‬
‫کردند‪ .‬ايران‪ ،‬موضوعی قابل ملحظه بود اما‪ ،‬آنقدر حاد نبود تا بتواند‬
‫در مبارزات انتخاباتی‪ ،‬چرچيل سالخورده را به قدرت بازگرداند و در‬
‫مبارزاتب بانتخاباتیب بدوايتب بآيزنهاور‪،‬ب ببهب بسختیب بمطرحب ببود‪.‬ب بهرچند‪،‬‬
‫احساسب ببسياریب بازب برایب بدهندگانب برا‪،‬ب بوحشتب بازب بپيشرفتب بجهانی‬
‫کمونيست‪ ،‬شکل داده بود‪ ،‬اما آنچه نتيجه هر دو انتخابات را معين‬
‫کرد‪،‬ب ببيشب بازب بهرچيز‪،‬ب بصرفاب بآرزو‪،‬ب ببرایب بتغييرب ببود‪.‬ب باگرب بچرچيلب بو‬
‫آيزنهاور در انتخابات پيروز نمی شدند‪ ،‬عمليات آژاکسی وجود نمی‬
‫داشت‪.‬‬
‫انتخابات در ايالت متحده از آن رو‪ ،‬اهميت فوق العاده داشت که‬
‫جانب بفاسترب بدالسب بوب بآلنب بدالسب براب ببهب بقدرتب برساند‪.‬ب بآنهاب بمردانی‬
‫پرتلشب ببودندب ببهب بشدتب ببهب بخطرجهانیب بکمونيست‪،‬ب بتاکيدب بداشتند‪.‬‬
‫هرچند‪ ،‬ممکن است تصميم آنها برای تبديل ايران‪ ،‬به اولين عرصه‬
‫مبارزه‪ ،‬خردمندانه و يا بی خردانه باشد‪ ،‬اما آنها سزاوار آن هستند‬
‫که‪ ،‬برای آنچه کردند‪ ،‬محاکمه شوند‪ .‬بدون شک‪ ،‬اين دو برادر‪ ،‬حتی‬
‫قبل از به دست گرفتن قدرت‪ ،‬معتقد بودند که‪ ،‬مصدق بايد برود‪ .‬آنها‬
‫هرگز‪ ،‬حتی اين احتمال را‪ ،‬که ممکن است اين نقشه‪ ،‬زيان آور و يا‬
‫دارای نتايج مايوس کننده ای باشد‪ ،‬در نظر نگرفتند‪ .‬تاريخ‪ ،‬اگر حاصل‬
‫تفکرب بجدی‪،‬ب ببیب بتعصبب بوب بمباحثهب بباشد‪،‬ب ببايدب ببهب باقدامب بآنها‪،‬ب بباب بنظر‬
‫مساعدب نگاهب کند‪،‬ب زيرا اين رفتار‪ ،‬معلول ناشکيبايی بهانهب جويانه و‬
‫ميل سوزان به انجام کاري‪ -‬هرکاري‪ -‬بود که می توانست‪ ،‬پيروزی بر‬
‫کمونيسم تلقی شود‪ .‬برادران دالس را نه‪ ،‬منطق‪ ،‬که طرز تفکرشان‬
‫به پيش راند‪ .‬آنها‪ ،‬ايران را انتخاب کردند تا به دنيا نشان دهند‪ ،‬که‬
‫ايالت متحده ديگر جزء آنچه ريچارد نيکسون معاون رئيس جمهور"‬
‫کانون دين آچسن برای مهار بزدلنه کمونيست" می ناميد‪ ،‬نيست‪.‬‬

‫‪186‬‬
‫ايالتب بمتحده‪،‬ب باولويتب بملیب بياب بمهمب بتریب باز‪،‬ب بمخالفتب بياب بغلبه‬
‫برکمونيست نداشت‪ .‬روش ارزيابی ترومن و آيزنهاور‪ ،‬نسبت به خطر‬
‫کمونيست‪ ،‬چندانب متفاوت نبود‪،‬ب اما‪ ،‬نگرش آنها در مورد چگونگی‬
‫ابراز مخالفت آمريکا‪ ،‬به شدت با يکديگر تفاوت داشت‪ .‬ترومن‪ ،‬اوج‬
‫گيری ملی گرايی در جهان در حال توسعه را پذيرفت و حتی از آن‬
‫استقبال کرد‪ .‬او باور داشت‪ ،‬همراهی با جنبش های ملی گرايان می‬
‫تواند‪ ،‬به دنيا نشان دهد که ايالت متحده‪ ،‬صادق ترين دوست آسيا‪،‬‬
‫آفريقا و آمريکای لتين است‪ .‬ترومن‪ ،‬تا اندازهب ای به خاطر درک‬
‫غيرقابل پيش بينی بودن و يا حتی مصيبت بار بودن تبعات بلند مدت‬
‫براندازی دولت های خارجی‪ ،‬از اين انديشه نفرت داشت‪.‬‬
‫ترومن ساعات بسياری را صرف فکر و گفتگو در مورد ايران کرد‪،‬‬
‫اما آيزنهاور‪ ،‬چندان خود را درگير نساخت‪ .‬او به برادران دالس اجازه‬
‫داد تا‪ ،‬سياست خارجی دولت او را نسبت به جهان سوم سرکش و‬
‫متمرد‪ ،‬شکل دهند‪ .‬آنها‪ ،‬مشتاق موفقيت های سريع و ملموس در‬
‫جهاد ضد کمونيست بودند و عمليات مخفی را‪ ،‬به عنوان راهی برای‬
‫دستيابی به آن تلقی می کردند‪ .‬کودتاهای پيش گيرانه و اقدام عليه‬
‫خطراتی که هنوز عملی نشده بودند‪ ،‬از نظر آنها‪ ،‬نه تنها عاقلنه بلکه‬
‫ضروری به نظر می رسيد‪ .‬براداران دالس‪ ،‬نگران پيامدهای آتی اين‬
‫کودتاها نبودند‪،‬ب چونب به اعتقادب آنها‪،‬ب آيندهب ايالت متحدهب درب صورت‬
‫عدم حمايت از اين کودتاها‪ ،‬ممکن بود به خطر افتد‪.‬‬
‫موفقيت عمليات آژاکس‪ ،‬اثر فوری و دامنه داری در واشنگتن داشت‬
‫سيا‪ ،‬ناگهان به جزء مهمی از ابزار سياست خارجی آمريکاف بدل‬
‫گشت و عمليات مخفی‪ ،‬به عنوان روشی بی دردسر و موثر برای‬
‫شکلب بدادنب ببهب بروندب بحوادثب بجهان‪،‬ب بموردب بتوجهب بقرارب بگرفت‪.‬ب بدر ‪۴‬‬
‫سپتامبرب ‪ ، ۱۹۵۳‬کرميت روزولت‪ ،‬حتی قبل از اتمام گزارش خود در‬
‫کاخ سفيد‪ ،‬می توانست آن را حس کند‪.‬‬
‫او‪ ،‬بعدها نوشت " يکی از شنوندگان من‪ ،‬تقريبا به گونه ای هراس‬
‫آور‪ ،‬مشتاق به نظر می رسيد‪ .‬جان فاستر دالس‪ ،‬بر روی صندلی‬
‫اش خم شده و به رغم حالت نشستن اش‪ ،‬هرچه بود‪ ،‬خواب آلود‬
‫نبود‪ .‬چشمانش می درخشيدند و همچون گربه ای عظيم الجثه‪ ،‬براق‬
‫به نظر می رسيد‪ .‬غريزه ام به من می گفت‪ :‬او نه تنها از آنچه می‬
‫شنود‪ ،‬لذت می برد‪ ،‬بلکه در حال برنامه ريزی نيز هست‪".‬‬
‫به واقع‪ ،‬دالس در حال برنامه ريزی بود‪ .‬سال بعد‪ ،‬او و برادرش‪،‬‬
‫دومين کودتای سيا را سازماندهی کردند که به سقوط رئيس جمهور‬
‫ژاکوب آربنز‪ ،‬در گواتمال منجر شد‪ .‬اين امر‪ ،‬يک رشته از حوادث را‬
‫درآن کشور به دنبال داشت که به جنگ داخلی و صدها هزار مرگ‬
‫فجيعب بانجاميد‪.‬ب ببعدها‪،‬ب بسيا‪،‬ب بدرصددب بکشتنب بياب بسرنگونیب برهبران‬
‫کشورهایب بخارجی‪،‬ب بازب بکوباب بوب بشيلیب بتاب بکنگوب ببرآمد‪.‬ب بهريکب بازب باين‬
‫اقدامات‪ ،‬اثرات شديدی بر جای گذاشت که برخی از آنها‪ ،‬بدبختی و‬
‫مصيبت قابل توجهی ايجاد و تمام مناطق دنيا را به شدت با ايالت‬
‫متحده مخالف کرد‪.‬‬

‫‪187‬‬
‫پرسش نهايی‪ ،‬که بايد به آن پاسخ داد‪ ،‬اين است که چرا عمليات‬
‫آژاکس موفق شد؟ جواب تا حد زيادی به شانس و تصادف بستگی‬
‫دارد‪ .‬اگر شرکت کنندگان اصلی در کودتا‪ ،‬از ميان نيم دوجين گزينه‬
‫مختلف‪ ،‬تصميم ديگریب اتخاذب می کردند‪ ،‬ممکن بودب کودتا شکست‬
‫بخورد‪ .‬ممکن بود‪ ،‬کرميت روزولت‪ ،‬پس از شکست در عملياتب ‪۱۶‬‬
‫آگوست‪،‬ب بنااميدب بشودب بوب ببهب بکشورشب ببرگردد‪.‬ب بممکنب ببود‪،‬ب بمصدقب بو‬
‫مشاوران او‪ ،‬سختگيری بيشتری نسبت به توطئه گران به خرج دهند‪.‬‬
‫شاپور بختيار‪ ،‬سال ها بعد در مصاحبه ای گفت " مصدق‪ ،‬می بايست‬
‫فورا واکنش نشان دهد و همه را به گلوله ببندد" اگرچه‪ ،‬اين کار می‬
‫توانست يقينا‪ ،‬در آن روز او را نجات دهد‪ ،‬اما مصدق‪ ،‬ذاتا چنين نبود‪.‬‬
‫اگر مصدق‪ ،‬زودتر به نيروهای پليس‪ ،‬دستور حمله به مخالفين را که‬
‫روزولت و عوامل اش به خيابان ها فرستاده بودند‪ ،‬صادر می کرد‪،‬‬
‫اگر پس از صدور چنين دستوری‪ ،‬به جای تيمسار دفتری بی پروا‪،‬‬
‫افسر وفادار ديگری را انتخاب می کرد‪ ،‬اگر دفتری‪ ،‬سربازان وفادار‬
‫بهب بسرکردگیب بتيمسارب بکيانیب براب بکهب برهسپارب بدفاعب بازب بدولتب ببودند‪،‬‬
‫متوقف نمی کرد‪ ،‬اگر تيمسار رياحی‪ ،‬فرمانده ستاد ارتش‪ ،‬ترتيب‬
‫فرار دستگيرشدگان را می داد و واحدهای نظامی وفادار بيشتری را‬
‫بسيج می کرد‪ ،‬اگر بيست و چهار ساعت قبل از فرود آمدن ضربه‬
‫نهايی‪ ،‬مصدق به جای دستور خانه نشستن به طرفداران خود‪ ،‬آنها را‬
‫به خيابان ها می کشانيد و يا اگر‪ ،‬کمونيست های سازمان يافته حزب‬
‫توده به خاطر مصدق تغيير موضع داده بودند‪ ،‬ممکن بود که کودتا‬
‫شکست بخورد‪.‬‬
‫بدون ترديد‪ ،‬در آگوستب ‪ ، ۱۹۵۳‬بدون دخالت سيا‪ ،‬کودتا اتفاق نمی‬
‫افتاد‪ .‬سيا‪ ،‬عمليات آژاکس را‪ ،‬طراحی و مبالغ زيادی برای اجرای آن‪،‬‬
‫پرداخت(برآوردها حاکی از طيفی بينب ‪ ۱۰۰‬بهزار دلر تاب ‪ ۲۰‬بميليون‬
‫دلر است‪ ،‬بسته به آنکه‪ ،‬کدام يک از هزينه ها‪ ،‬محاسبه شود) و يکی‬
‫از زبده ترين ماموران خود را‪ ،‬برای انجام آن تعيين کرد‪ .‬با وجود اين‪،‬‬
‫کرميت روزولت و دوستان او‪ ،‬بدون کمک ايرانی ها نمی توانستند‪،‬‬
‫موفق شوند‪.‬‬
‫دو گروه از آنها‪ ،‬کمک های ارزشمندی به کودتا کردند‪ ،‬اول‪ ،‬برادران‬
‫رشيديان و ديگر ماموران مخفی که سال های زيادی را صرف جمع‬
‫آوری شبکه خرابکاری کرده بودند‪ .‬دوم‪ ،‬افسران ارتشی‪ ،‬که قدرت‬
‫نظامیب برا‪،‬ب بدرب بآنب بروزب بسرنوشتب بساز‪،‬ب بتامينب بکردند‪.‬ب بزمانیب بکه‬
‫روزولت رسيد‪ ،‬آنان را‪ ،‬منتظر خود يافت‪.‬‬
‫ايران‪ ،‬در هفته های آخر حکومت مصدق‪ ،‬در حال سقوط به سوی‬
‫هرجب بوب بمرجب ببود‪.‬ب بمامورانب بانگليسیب بوب بآمريکايی‪،‬ب ببرایب بايجادب بچند‬
‫دستگی در جبهه ملی و ديگر گروه ها‪ ،‬بی وقفه‪ ،‬کار کرده بودند‪.‬‬
‫کوشش های آنها‪ ،‬ثابت کرد که يک جامعه توسعه نيافته‪ ،‬تا چه حد می‬
‫تواندب بنسبتب ببهب باقداماتب بپیب بگيرانهب بارتشاءب بوب ببیب بثباتی‪،‬ب بشکنندهب بو‬
‫آسيب پذير باشد‪ .‬با اين حال‪ ،‬در اواسط ‪ ۱۹۵۳‬شخص مصدق‪ ،‬برای‬
‫رساندنب بايرانب ببهب باينب ببنب ببست‪،‬ب بکمکب بکرد‪.‬ب باگرچه‪،‬ب بممکنب باست‪،‬‬

‫‪188‬‬
‫اظهار اين نکته‪ ،‬که مصدق خود‪ ،‬تا حدی در آرزوی سرنگونی دولت‬
‫خود بود‪ ،‬مبالغه آميز باشد( چنانکه عده ای چنين ادعايی کرده اند)‪ ،‬با‬
‫اين وصف‪ ،‬او چاره ديگری نداشت‪ .‬بسياری از ايرانی ها‪ ،‬اين را حس‬
‫کردند و آماده شروعی تازه شدند‪.‬‬
‫ماموران اطلعاتی و جاسوسی بيگانه‪ ،‬برای کودتا‪ ،‬صحنه پردازی و‬
‫عنان افراد را رها کردند‪ ،‬تا آن را اجرا کنند‪ .‬به هر روی‪ ،‬در مقطعی‪،‬‬
‫عمليات شدت و حدت يافت‪ .‬جمعيت انبوهی که د ر ‪ ۱۸‬آگوست‪ ،‬در‬
‫سراسرب بخيابانب بهایب بتهران‪،‬ب بموجب بمیب بزد‪،‬ب ببخشیب بمزدورب ببودندب بو‬
‫بخشی‪،‬ب بشورب بوب بحالب بخالصانهب بکسانیب ببودب بکهب ببهب بمصدق‪،‬ب بايمان‬
‫نداشتند‪ .‬سيا‪ ،‬برای حوادث آن روز‪ ،‬زمينه چينی کرده بود‪ ،‬اما حتی‪،‬‬
‫در ريشه يابی علل کودتا‪ ،‬اذعان کرد " اين که نتيجه عمليات‪ ،‬تا چه‬
‫حدب بناشیب بازب باقداماتب بويژهب بمامورانب بماب ببود‪،‬ب بهرگزب بمعلومب بنخواهد‬
‫شد‪".‬‬
‫ايرانی ها‪ ،‬خيلی زود به نقش اساسی بيگانگان‪ ،‬در سازماندهی کودتا‬
‫پی بردند‪ .‬اما در ايالت متحده‪ ،‬درک اين نکته‪ ،‬به آرامی صورت می‬
‫گرفت‪.‬ب بتنها‪،‬ب بزمانیب بکهب بپسب بازب بانقلب‪،‬ب باحساساتب بضدب بآمريکايی‪،‬‬
‫ايرانی ها به غليان آمد‪ ،‬آنها پی بردند که چرا‪ ،‬کشورشان مورد نفرت‬
‫آنها است‪ .‬آمريکايی ها‪ ،‬رفته رفته‪ ،‬قادر شدند‪ ،‬دليل اين نفرت را‬
‫دريابند‪.‬‬
‫ريچارد نيکسون‪ ،‬فقط چهار ماه پس از سرنگونی مصدق‪ ،‬به ايران‬
‫سفر کرد و رسما اعلم نمود‪ ،‬بسيار تحت تاثير نخست وزير زاهدی و‬
‫محمدرضا شاه قرار گرفته است‪ .‬رئيس جمهور آيزنهاور‪ ،‬از او مال‬
‫انديش تر بود و تاب ‪ ۱۹۵۹‬ببه ايران نيامد و زمانی که از ايران ديدار‬
‫کرد‪،‬ب بتنهاب ببرایب ‪ ۶‬بساعتب بدرب بآنجاب بماند‪.‬ب بشاه‪،‬ب ببرایب باستقبالب بازب باو‪،‬‬
‫جشنی ترتيب داد و يک طاووس نقره مرصع با ياقوت های کبود و‬
‫قرمز به وی‪ ،‬هديه داد‪ .‬اختلف نظر‪ -‬هرچند محرمانه‪ -‬دو رهبر‪ ،‬حاکی‬
‫از مشکلت بعدی بود‪ .‬آيزنهاور‪ ،‬به شاه هشدار داد که قدرت نظامی‪،‬‬
‫به تنهايی نمی تواند‪ ،‬امنيت هيچ کشوری را تامين کند و اصرار کرد تا‬
‫او‪ ،‬بهب "ب آرمان های مهم"ب مردم کشورش توجهب کند‪ .‬اما‪ ،‬شاهب در‬
‫پاسخ گفت‪ :‬امنيت در خاورميانه " تنها با ايجاد قدرت نظامی ايران"‪،‬‬
‫قابل حصول است‪.‬‬
‫آيزنهاور‪ ،‬هيچ گاه‪ ،‬به نقش آمريکا در عمليات آژاکس اقرار نکرد‪ .‬او‬
‫در خاطرات خود به ياد آورد که‪ ،‬مطالبی‪ ،‬مکتوب و نه شفاهی‪ ،‬در‬
‫مورد آن دريافت کرده بود‪ .‬او‪ ،‬روزولت را" يک آمريکايی در ايران‪،‬‬
‫که من او را نمی شناختم" توصيف نمود‪ .‬آيزنهاور‪ ،‬در يادداشت های‬
‫روزانه خود‪ ،‬صريح تر بود و در آن نوشت " همه اقدامات ما‪ ،‬مخفيانه‬
‫بود‪ ".‬او اقرار کرد‪ -‬کاری که در خاطرات خود نکرده بود‪ -‬روزولت به‬
‫طورب بخصوصی‪،‬ب بگزارشب بتفصيلیب بدرب بموردب بکودتا‪،‬ب بداد‪،‬ب ب"ب بمنب ببهب باو‬
‫گوش دادم‪ ،‬مطالبی که او می گفت بيشتر به يک رمان شورانگيز‬
‫شباهت داشت تا واقعيت های تاريخي"‬

‫‪189‬‬
‫چهل و هفت سال پس از کودتا‪ ،‬ايالت متحده‪ ،‬رسما به مشارکت‬
‫خود در کودتا‪ ،‬اعتراف کرد‪ .‬رئيس جمهور بيل کلينتون‪ ،‬برای بهبود‬
‫روابطب بآمريکاب بباب بايران‪،‬ب بمبادرتب ببهب باينب بکارب بکرد‪،‬ب بکهب بالبته‪،‬ب بتلشی‬
‫ناموفق از آب درآمد‪.‬او‪ ،‬بيانيه ای را که به دقت تنظيم شده بود و‬
‫میب بشدب بآنب براب بيکب بعذرخواهیب بتلقیب بکرد‪،‬ب بتصويبب بنمود‪.‬ب بمادلين‬
‫آلبرايت‪ ،‬وزير امور خارجه اين بيانيه را طی نطقی در واشنگتن‪ ،‬ايراد‬
‫کرد‪.‬‬
‫او گفت " ايالت متحده‪ ،‬درب ‪ ، ۱۹۵۳‬نقشی اساسی در سازماندهی‬
‫برای سرنگونی نخست وزير محبوب ايران‪ ،‬محمد مصدق ايفا کرد‪.‬‬
‫دولت آيزنهاور‪ ،‬باور داشت که اقدام اش به دليل استراتژيک‪ ،‬موجه‬
‫است‪ .‬اما‪ ،‬کودتا آشکارا‪ ،‬توسعه سياسی ايران را به تاخير انداخت و‬
‫حال‪ ،‬درک خشم و رنجيدگی بسياری از ايرانی ها‪ ،‬نسبت به مداخله‬
‫آمريکا در امور داخلی خود‪ ،‬بسيار آسان است‪".‬‬
‫تعدادیب بازب بتاريخب بدانانب بآمريکايی‪،‬ب بوقتب بخودب براب ببهب ببررسیب بکودتای‬
‫‪ ۱۹۵۳‬و عوارض ناشی از آن تخصيص دادند‪ .‬همگی آنها‪ ،‬با درجات و‬
‫تاکيدات متفاوت‪ ،‬بر اين که کودتا‪ ،‬تمام تاريخ بعدی ايران را مشخص‬
‫کرد و به جهان شکل تازه ای بخشيد‪ ،‬اتفاق نظر دارند‪ ،‬برخی از اين‬
‫اظهارنظرها چنين است‪:‬‬

‫جيمزا‪.‬بيل‪ :‬سياست آمريکا در قبال ايران‪ ،‬طی اوائل دههب ‪ ، ۱۹۵۰‬از‬


‫اين جهت دنبال شد که تضمين کند‪ ،‬کمونيست ها زمام امور را در‬
‫دست نخواهند گرفت و ذخائر نفتی ايران‪ ،‬با شرايط مطلوب برای دو‬
‫دهه پس از آن‪ ،‬در دسترس دنيای غرب خواهد بود‪ .‬اين سياست‪،‬‬
‫عميقا ميهن پرستان ايرانی‪ ،‬از همه طبقات اجتماعی را منزوی و‬
‫ملیب بگرايانب بآزاديخواهب بوب بميانهب بروب براب ببهب بنمايندگیب بسازمانب بهايی‬
‫همچون جبهه ملی‪ ،‬تضعيف کرد‪ .‬اين امر‪ ،‬راه را‪ ،‬برای رشد افراطی‬
‫گرايی در هر دو جناح چپ و راست هموار نمود‪ .‬افراط گرايی‪ ،‬به‬
‫نحوب بثابتی‪،‬ب ببهب باحساسب بضدب بآمريکايیب ببدلب بشد‪...‬ب بسقوطب بمصدق‪،‬‬
‫نشانه پايان يک قرن دوستی‪ ،‬ميان دو کشور‪ ،‬و آغاز دوره جديدی از‬
‫مداخلهب آمريکا و خصومت فزاينده ميان نيروهای ملی گرا تضعيف‬
‫شده ايران‪ ،‬عليه ايالت متحده بود‪.‬‬
‫ريچارد ا‪ .‬کاتم‪ :‬اقدام براندازی مصدق‪ ،‬واقعا تاريخی و مهم بود و‬
‫ايران در آستانه تعبيری قرار داشت که طی آن مردم در حال‪ ،‬يا‬
‫شايق ورود به روند سياسی‪ ،‬با تصاعد هندسی روبه افزايش بودند‪.‬‬
‫اين افراد آگاه می بايست به رهبرانی مورد قبول و قابل تکيه برای‬
‫تقويتب بهنجارها‪،‬ب ارزشب ه ا بو نهادها‪،‬ب بروی آورند‪.‬ب اگرب مصدق‪ ،‬بجبهه‬
‫ملی و رهبران دينی که قرآن را‪ ،‬آزاد منشانه تر تفسيرمی کردند‪،‬‬
‫حکومت را به دست می گرفتند‪ ،‬می توانستند به عنوان نمايندگانی‬
‫مردمی‪،‬ب ببهب بآنب بتودهب ببيدارب بخدمتب بکنند‪.‬ب باماب بدرب بعوض‪،‬ب باستبدادی‬
‫سلطنتی و دور از مردم‪ ،‬جايگزين آنها شد‪ ...‬ايالت متحده‪ ،‬تاريخ را‬
‫از بنياد‪ ،‬تغيير داد و به برکناری يک نخبه ملی گرا که به ايالت متحده‬

‫‪190‬‬
‫به عنوان يک هم پيمان مکتبی و يکی از حاميان قابل اعتماد خارجی‬
‫می نگريست‪ ،‬به حذف دولتی که نماد خواست ايران برای وحدت و‬
‫شرف ملی بود و به انکار مشروعيت ملی گرايان توسط حکومت‬
‫جانشين‪ ،‬کمک کرد‪.‬‬
‫مارک ج‪ .‬گازيروفسکی‪ :‬در يک بازبينی‪ ،‬مشارکت ايالت متحده در‬
‫کودتای آگوستب ‪ ۱۹۵۳‬بايران‪ ،‬به عنوان رويدادی سرنوشت ساز‪ ،‬در‬
‫تاريخ دنيای پس از جنگ‪ ،‬پديدار شد‪ ...‬اگر کودتا نمی شد‪ ،‬بدون شک‪،‬‬
‫آينده ايران‪ ،‬کامل تفاوت می کرد‪ .‬نقش آمريکا‪ ،‬هم چنين در کودتا و‬
‫تحکيم استبداد شاه‪ ،‬برای آينده روابط ايران و آمريکا‪ ،‬سرنوشت ساز‬
‫بود‪ .‬مشارکت آمريکا در اين رويدادها و استقرار آنچه در اوايل دهه‬
‫‪ ۱۹۷۰‬ببرخب بداد‪،‬ب ببهب بطرزب بچشمب بگيری‪،‬ب ببهب بحملتب بتروريستیب ببه‬
‫شهروندان آمريکايی‪ ،‬ماهيت ضد آمريکايی انقلبب ‪ ۱۹۷۸-۷۹‬بو ديگر‬
‫حوادث ضد آمريکايی نشات گرفته از ايران بعد از انقلب‪ ،‬از جمله‬
‫مهمترين آنها‪ ،‬بحران گروگان گيری سفارت‪ ،‬شکل داد‪ .‬اين روزها‪،‬‬
‫حاميانب کودتا‪،‬ب مکررا ببحثب میب کنندب بکهب کودتا‪،‬ب ‪۲۵‬سالب ثبات براب در‬
‫ايران‪ ،‬تحت حکومتی طرفدار آمريکا به دنبال داشت‪ .‬در حالی که‬
‫تبعات نگران کننده انقلب برای منافع آمريکا‪ ،‬به تدريج آشکارا می‬
‫شود‪ ،‬می توان پرسيد که آيا کودتا‪ ،‬ارزش صرف چنين هزينه های‬
‫بلند مدتی را داشت؟‬
‫جيمزفب بگوود‪:‬ب بمصدق‪،‬ب بچنانکهب بمشاورانب باوب بپیب ببردند‪،‬ب باگرچهب بمی‬
‫توانستب بکلهب بشقب بوب بمتعصبب بباشد‪،‬ب باماب بقديسب بنبود‪.‬ب بباب باينب بحال‪،‬‬
‫حداقل پيش از انقلب ( اسلمی)‪ ،‬محبوب ترين رهبر‪ ،‬در دوران نوين‬
‫بود‪...‬ب بمصدق‪،‬ب باسيرب بگذشتهب ببودب – ببمخالفب بباب بحکومتب باستبدادی‪،‬‬
‫طرفدار دولتب مشروطه‪ ،‬بيزار از نفوذ بيگانه‪ -‬و آمريکايی ها نيز‪،‬‬
‫کمترب بازب باوب باسير‪-‬ب بجنگب بسردب بنبودندب ببهب بطوریب بکهب بدرب بمبارزهب ببا‬
‫کمونيسمب بخدانشناس‪،‬ب ببیب بطرفیب براب بتحملب بنمیب بکردند‪.‬ب بمریب بآن‬
‫هيس‪:‬ب بممکنب باستب بدرب ببلندب بمدت‪،‬ب بکامل بدرستب بباشدب بکهب بناتوانی‬
‫انگلستان و آمريکا در معاملهب با مصدق که سياستب هايش در يک‬
‫بازانديشی‪ ،‬غيرافراطی به نظر می رسد‪ ،‬نه برای شاه و عوامل اش‬
‫طیب بچندب بدهه‪،‬ب ببلکهب بپسب بازب ‪ ۱۹۷۹‬ببرایب بحکومتب بهایب بافراطیب بتر‪،‬‬
‫خطرناک تر و ضد غربی تر‪ ،‬راه را هموار کرد‪ ...‬ايالت متحده‪ ،‬کمتر‬
‫به منافع مردم ايران توجه داشت و به جای مساعدت به خود مختاری‬
‫و استقلل آنها‪ ،‬بيشتر نگران حمايت از امپرياليسم انگليس بود‪ .‬اين‬
‫اعتقادات‪ ،‬ملی گرايان ايرانی را واداشت تا ايالت متحده را‪ ،‬شيطان‬
‫بزرگ بنامند و برای تمام مصيبت هايی که کشورشان‪ ،‬طی بيست و‬
‫پنج سال پس از آن تحمل کرد‪ ،‬او را سرزنش کنند‪ ...‬منازعه نفت در‬
‫سالب بهایب ‪،۱۹۵۰‬ب بباب بسستب بکردنب بملیب بگرايیب بايرانیب بها‪،‬ب ببذرهای‬
‫انقلبب باسلمیب برا‪،‬ب بکهب ببيستب بوب بپنجب بسالب ببعدب برویب بداد‪،‬ب بافشاندب بو‬
‫حکومتی به مراتب‪ ،‬ضدغربی تر از حکومت مصدق را به وجود آورد‬
‫پيامدهای اين منازعه‪ ،‬حتی تا به امروز‪ ،‬بر خليج فارس و فراسوی‬
‫آن‪ ،‬سايه انداخته است‪.‬‬

‫‪191‬‬
‫نيکی ر‪ -‬کندی ‪ :‬کودتای‪،‬ب ‪ ۱۹۵۳‬بکه سال بعد به قرارداد نفتی و از‬
‫دست دادن کنترل موثر بر توليد و بازاريابی نفت و قرار دادن پنجاه‬
‫درصد از منافع حاصله در دست کارتل های نفتی انجاميد‪ ،‬تاثير تکان‬
‫دهنده قابل درکی‪ ،‬بر افکار عمومی ايرانيان باقی گذاشت که تا به‬
‫امروز‪ ،‬ادامه دارد‪ ...‬با آشکار شدن مشارکت قابل توجه آمريکا در‬
‫سرنگونیب بدولتب بمصدقب بدرب ‪،۱۹۵۳‬ب باحساسات‪،‬ب بعليهب بايالتب بمتحده‬
‫شدت گرفت و حمايت بيست و پنج ساله آمريکا از استبداد شاه‪ ،‬به‬
‫احساسات ضد آمريکايی‪ ،‬دامن زد‪ .‬از اين رو‪ ،‬خصومت و سوء ظن‬
‫ايرانی ها‪ ،‬ريشه در رويداد های واقعی و مهم‪ ،‬به ويژه مشارکت در‬
‫براندازیب بجنبشب بهایب بانقلبیب بمردمیب بوب بحمايتب بازب بدولتب بهایب بغير‬
‫مردمی دارد‪ .‬هرچند ممکن است‪ ،‬برخی از اتهامات آمريکا و انگليس‪،‬‬
‫احتمال مبالغه آميز و کج خيالنه باشد‪.‬‬
‫ويليام روجر لوئيس‪ :‬کشورها همچون مردم‪ ،‬بدون احساس رنجيدگی‪،‬‬
‫فريب نمی خورند مگر آنکه‪ ،‬زخم های کهنه قديمی‪ ،‬سرانجام تسکين‬
‫پيدا کنند‪ ...‬مداخلهب ‪ ۱۹۵۳‬باگرچه در کوتاه مدت‪ ،‬موثر به نظر می‬
‫رسيد‪ ،‬اما در بلند مدت‪ ،‬توصيه قديمی تر عدم دخالت‪ ،‬جزء مناسب‬
‫تری از خرد سياسی به نظر می رسد‪.‬‬
‫اين عقايد‪ ،‬به اجماع نزديک می شوند‪ .‬آنها از کسانی که با استفاده از‬
‫خشونت عليه مصدق‪ ،‬مخالف بودند‪ ،‬به گونه ای ترسناک دفاع می‬
‫کنند‪ .‬رئيس جمهور ترومن‪ ،‬پيش بينی کرد که‪ ،‬اداره کردن بحران‬
‫ايرانب بمیب ببايستب ب"ب بفاجعهب بایب ببرایب بجهانب بآزاد"ب بايجادب بکند‪.‬ب بهنری‬
‫گريدی‪ ،‬سفير او در تهران‪ ،‬هشدار داد که يک کودتا‪ ،‬احتمال "حماقت‬
‫کامل" است و ايران را به " وضعيت تلشی و از هم پاشيدگی با‬
‫تمامیب بگرفتاریب بهایب بناشیب بازب بآن‪"،‬ب بسوقب بمیب بدهد‪.‬ب بهرکسی‪،‬ب باين‬
‫مطالب را بيست و پنج سال پس ازب ‪ ۱۹۵۳‬بمی خواند‪ ،‬می بايد فکر‬
‫کند‪،‬ب بکهب ببيشب بازب باندازهب بنادرستب بهستند‪.‬ب ببهب بهرحال‪،‬ب بتاريخب بپسب باز‬
‫مدتی آنها و کسانی را که در مورد آن صحبت کردند‪ ،‬نجات می دهد‪.‬‬
‫پيامدهای عمليات آژاکس‪ ،‬از آنچه آنها پيش بينی کردند‪ ،‬وخيم تر بود‪،‬‬
‫هرچند‪،‬ب ببرگشتب بسياسي‪-‬ب بياب بآنچهب بمامورانب باطلعاتیب بوب بجاسوسی‪،‬‬
‫ضربهب متقابل می خوانند‪ -‬بيشب از آنچهب آنها‪ ،‬انتظار داشتند‪ ،‬تحقق‬
‫يافت‪.‬‬
‫اين که ايران در ‪ ۱۹۵۳‬آماده مردم سالری نبود‪ ،‬می تواند يک ادعای‬
‫منصفانهب بباشد‪.‬ب بدرب بصورتب بعدمب بدخالتب بآمريکا‪،‬ب بکشورب بکامل بدچار‬
‫اغتشاش می شد‪ ،‬گو اين که‪ ،‬اگر افسران اطلعاتی آمريکا و انگليس‬
‫به طرز بی شرمانه ای در سياستهای داخلی آن‪ ،‬مداخله نمی کردند‪،‬‬
‫ممکن بود‪ ،‬آرامش نسبی به کشور بازگردد‪ .‬به هر روی‪ ،‬تصور اين‬
‫امر که‪ ،‬ممکن بود نتيجه ای به مراتب دردناک تر و ترسناک تر از‬
‫آنچه عمليات آژاکس‪ ،‬به وجود آورد‪ ،‬به بار آيد‪ ،‬مشکل است‪ .‬تنها‪ ،‬به‬
‫دست گرفتن زمام امور توسط اتحاد جماهير شوروی همراه با جنگ‬
‫بين ابرقدرت ها‪ ،‬می توانست بدتر از آن باشد‪.‬‬

‫‪192‬‬
‫کودتا‪ ،‬به مدت بيست و پنج سال‪ ،‬ايرانی قابل اعتماد را در اختيار‬
‫ايالت متحده گذاشت‪ .‬اين امر‪ ،‬بدون شک‪ ،‬يک پيروزی بود‪ .‬اما‪ ،‬با‬
‫درنظرگرفتن آنچه بعدها اتفاق افتاد‪ ،‬از فرهنگ عمليات مخفی که بر‬
‫سياست اصلی آمريکا‪ ،‬چيره شد و کودتا را احياء کرد‪ ،‬اين پيروزی‬
‫بيش از پيش بی جل ببه نظر می رسد‪ .‬عمليات آژاکس‪ ،‬با جوش و‬
‫خروش خيابان های تهران و ديگر پايتخت های اسلمی که صحنه های‬
‫حملتب بوحشتب بزاب بدرب بگوشهب بوب بکنارب بدنياب باست‪،‬ب بميراثیب بهولناکب بو‬
‫فراموش نشدنی‪ ،‬از خود به جای گذاشته است‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫پس گفتار‬
‫باب براهنمایب بايرانیب بگردشگریب بام‪،‬ب بدرب بسرسرایب بکمب بنورب بهتلب بلله‬
‫ملقات کردم‪ ،‬خسته اما خوشحال به نظر می رسيد‪ .‬خنده ای مرموز‬
‫در چهره اش بود‪ .‬پيروزمندانه گفت‪ " :‬برايت معجزه کرده ام‪ ،‬به‬
‫احمد آباد خواهيم رفت"‬
‫من در جستجوی ردپای مصدق به ايران آمده بودم‪ ،‬ترتيب اين سفر‪،‬‬
‫کار آسانی نبود‪ .‬وقتی برای درخواست ويزا‪ ،‬با ديپلمات ايرانی در‬
‫نيويورک ملقات کردم‪ ،‬گفت که طرحم جالب است اما بايد توسط‬
‫مقامات اسلمی در تهران‪ ،‬دقيقا مورد بررسی قرار گيرد‪ .‬در طول‬
‫چند ماه بعد‪ ،‬تقريبا هر روز به او تلفن زدم‪ ،‬اما از پيشرفت کار‪ ،‬اثری‬
‫نبود‪ .‬در نهايت به اين نتيجه رسيدم که اين راه‪ ،‬به جايی نمی رسد در‬
‫نظر داشتم برای چهل ونهمين سالگرد کودتای ‪ ،۱۹۵۳‬در ايران باشم‬
‫و ديپلمات ايرانی تائيد کرد که اميد چندانی به صدور ويزا نيست‪.‬‬
‫پيشنهاد کردم " شايد‪ ،‬بايد درخواست ويزای مسافرتی کنم"‬
‫جواب داد " می توانيد امتحان کنيد"‬
‫لحن صدايش اميدوار کننده نبود اما حقيقت را پذيرفتم‪.‬‬
‫يکب بآژانسب بمسافرتیب بپيداب بکردمب بکهب بدرب باعزامب بمردمب ببهب بکشورهای‬
‫خارجی‪ ،‬تخصص داشت‪ .‬دو هفته بعد‪ ،‬با کمک او‪ ،‬ويزا گرفته بودم‪.‬‬
‫در طول پرواز طولنی با هواپيمای ترکيه‪ ،‬از روی اقيانوس اطلس و‬
‫به تهران‪ ،‬از خود می پرسيدم چه چيزی در انتظارمن است؟ وقتی در‬
‫هتلب بللهب بيکیب بازب ببزرگترينب بهتلب بهایب بتهران‪،‬ب بجاب بمیب بگرفتمب باولين‬
‫نشانه را ديدم که حاکی از آن بود مورد استقبال قرار نگرفته ام‪.‬‬
‫کمتر از يکسال از تاريخب ‪ ۱۱‬بسپتامبر‪ ،‬زمان حمله های وحشيانه به‬
‫نيويورک‪ ،‬می گذشت و منشی هتل‪ ،‬کليد اتاق ‪ ۹۱۱‬را به من داد‪ .‬در‬
‫پاسخ اعتراضم‪ ،‬فقط سری تکان داد و گفت‪ :‬اين اتاقی است که‬
‫خودم رزرو کرده بودم‪.‬‬
‫چندساعت بعد تلفن زنگ زد‪ .‬از يک دوست ايرانی ام خواسته بودم تا‬
‫اشخاصی را که ممکن بود مصدق را بشناسند يا طرفدار جبهه ملی‬
‫باشند‪ ،‬پيدا کند‪ .‬حال او اصرار داشت که فورا به ديدنش بروم‪ .‬وقتی‬

‫‪193‬‬
‫رسيدم گفت که يک مقام دولتی به او تلفن زده و جدا به او اخطار‬
‫داده که نبايد از طرف من به کسی تلفن بزند‪ .‬و پيغام داده بود که‬
‫اگر کسی را ملقات کنم‪ :‬فورا اخراج خواهم شد‪ .‬پس مسافرت ما‬
‫به احمد آباد در سالگرد کودتای ‪ ۱۹‬آگوست چه می شود؟‬
‫‪ -‬نمی توانم با تو بيايم‪ ،‬آنها نمی خواهند کاری برايت انجام دهم‪.‬‬
‫هنوزب بچندب بروزیب ببهب بسالگردب بکودتاب بماندهب ببود‪.‬ب بتهرانب بچيزیب ببرای‬
‫سرگرم کردنم نداشت‪ .‬و من در پرسشنامه درخواست ويزا‪ ،‬برای‬
‫رفتن به اصفهان‪ ،‬اظهار تمايل کرده بودم‪ .‬در سفر قبلی ام به ايران‬
‫هم‪ ،‬به آنجا رفته بودم‪ .‬چند روزی را آنجا گذراندم‪ .‬کاخها و مساجد‬
‫کاشی کاری شده ديدنی‪ ،‬به اندازه بار اول‪ ،‬خيره کننده بود‪ .‬در پرواز‬
‫بازگشت به تهران‪ ،‬کنار تاجر ميان سالی نشستم که مانند هرکس‬
‫ديگری که در ايران ديده بودم‪ ،‬از رژيم اسلمی‪ ،‬بيزار بود و نسبت به‬
‫آمريکايی ها‪ ،‬نظر مساعد داشت‪ .‬طبيعتا‪ ،‬از او درباره موضوع مورد‬
‫علقه ام‪ ،‬سوال کردم‪:‬‬
‫" شما جوانتر از آنيد که مصدق را به ياد داشته باشيد اما بايد چيزی‬
‫در مورد او شنيده باشيد‪ .‬چه شنيديد؟ چه می دانيد؟"‬
‫لحظه ای مکث کرد تا فکر کند‪ .‬نه صحبت از مصدق در ايران ممنوع‬
‫استب بو بنهب ايرانيانب بچنينب بمحدوديتهايیب راب رعايتب بمیب بکنند‪.‬ب باماب بدر‬
‫طول پنج دهه‪ ،‬غير از يکی دو سال اول بعد از انقلب اسلمی ‪،۱۹۷۹‬‬
‫او حداکثر به عنوان چهره مشکوک بسيار شببه به خائن‪ ،‬معرفی شده‬
‫است‪.‬‬
‫آشنای جديدم گفت‪ " :‬چيز زيادی در مود او نمی دانم‪ .‬او صنعت نفت‬
‫ما را ملی کرده اما مسئله اصلی درباره مصدق اين است که آزادی‬
‫را نشان داد‪ .‬در زمان او‪ ،‬آزادی بيان‪ ،‬آزادی انتخابات‪ ،‬بود و مردم‬
‫می توانستند هرکاری که می خواهند‪ ،‬انجام دهند‪ .‬او به ياد می آورد‬
‫که زمانی‪ ،‬در ايران دمکراسی بود‪ .‬و به همين دليل است که حکومت‬
‫ما از او می ترسند‪.‬‬
‫شب قبل از سالگرد کودتا‪ ۱۸ ،‬آگوست بود که راهنمايم با خبر خوش‬
‫در مورد معجزه ای که برايم کرده است‪ ،‬وارد شد‪ .‬از او پرسيدم‪:‬‬
‫چرا ترتيب سفری ظاهرا چنين بی خطر‪ ،‬بايد تا اين حد‪ ،‬دشوار باشد‪.‬‬
‫به نظرم رسيد که با حالت چهره اش به من می گويد‪ :‬اگر ايران را‬
‫بهتر می شناختی‪ ،‬هرگز چنين سوال احمقانه ای نمی کردی‪ .‬و توضيح‬
‫داد " رفتن به احمد آباد" به سه دليل مشکل است‪ .‬اول آنکه‪ ،‬آنجا‪،‬‬
‫جای معمولی نيست‪ .‬در برنامه مسافرتی قرار ندارد‪ .‬وزارت فرهنگ‪،‬‬
‫فهرستی از مکان هايی که جهانگردان می توانند از آن بازديد کنند‪،‬‬
‫تهيه کرده است و فرض براين است که شما به آن مکان ها می‬
‫رويد‪ .‬هرگز هيچ گردشگری‪ ،‬به احمد آباد نمی رود‪ .‬ثانيا‪ ،‬وقتی که‬
‫شما درخواست ويزای مسافرتی می کرديد‪ ،‬جزو محل هايی که قصد‬
‫بازديد از آن را داريد‪ ،‬نامی از احمدآباد نياورديد‪ .‬ما برنامه مسافرت‬
‫شما را براساس خواستتان تنظيم کرده ايم و آن برنامه توسط وزير‬
‫تائيد شده است‪ .‬ثالثا‪ ،‬شما برای ديدار چنين محلی‪ ،‬ويزای مناسب‬

‫‪194‬‬
‫نداريد‪ .‬اگر ويزای خبرنگاری داشتيد‪ ،‬می توانستيد به هرجايی برويد‪.‬‬
‫اما با ويزای مسافرتی‪ ،‬خير‪ ،‬همه اينها بسيار دشوار و پيچيده است‪.‬‬
‫برای حرکت‪ ،‬کل دستگاه بايد تنظيم باشد‪".‬‬
‫راهنما می بايد متوجه اخم من شده باشد‪ ،‬چون بعد از اين شرح‬
‫کشاف‪ ،‬با عجله اضافه کرد " احساس نکنيد که مرا مجبور کرده ايد‪،‬‬
‫من اين کار را برای هريک از مسافرانم‪ ،‬انجام می دهم‪".‬‬
‫احمد آباد‪ ،‬به اندازهب يک ساعتب رانندگی به سمت غرب‪،‬ب با تهران‬
‫فاصله دارد‪ .‬قسمت اعظم مسير بزرگراه است‪ .‬در انتهای بزرگراه‪،‬‬
‫بازديد کنندگان راهشان را با عبور از ميان مزارع جو و چغندر قند‪،‬‬
‫پايان می دهند‪ .‬هيچ تابلويی وجود ندارد‪ ،‬نه برای تعيين راه و نه برای‬
‫نشانب بدادنب بورودیب بدهکده‪.‬ب بتنهاب باتاقکب بکوچکیب بهستب بکهب بدرب بآن‬
‫شيرينی به فروش می رسد‪ .‬روزی که به آنجا رسيدم دو پسربچه‬
‫کوچک‪ ،‬در سايه مقابل دکه نشسته بودند‪.‬‬
‫به راهنما گفتم از آنها بپرسند‪ " :‬مصدق که بود؟"‪ .‬پسرها لبخندی‬
‫زدند و سرشان را به نشانه آن که ما چه کودن هائی هستيم تکان‬
‫دادند يکی از آنها جواب داد" او صنعت نفت را ملی کرد"‪ .‬پسرک‬
‫ديگر خنديد و من تحت تاثير قرار گرفتم‪.‬‬
‫در انتهای جاده ای که به احمد آباد می رفت‪ ،‬درب يک محوطه وسيع‬
‫محصور با ديوارهای آجری‪ ،‬قرار دارد نامی بر سر درنوشته نشده‬
‫است‪ .‬اما با يک نگاه سريع به اطراف‪ ،‬معلوم می شود که در دهکده‪،‬‬
‫تقريبا جايی به ابهت آن نيست‪ .‬بايد خانه مصدق باشد‪ .‬زنگ زدم و‬
‫منتظر ماندم‪.‬‬
‫پس از يکی دو دقيقه‪ ،‬زن جوانی در را گشود‪ .‬مقابل ما کوره راهی‬
‫به طول حدوداب ‪ ۸۰‬بيارد بود که درهر دو طرف آن درخت های بلند‬
‫نارونب بقرارب بداشت‪.‬ب بازب بميانب بدرختان‪،‬ب بمیب بتوانستيمب بخانهب بآجریب بدو‬
‫طبقه زيبائی را با چهارچوب سبز رنگ درها و پنجره ها ببينيم‪.‬‬
‫مدتی بيش از يک دهه‪ ،‬مصدق هرگز از اين محوطه خارج نشد‪ .‬می‬
‫توانست خارج شود چرا که محکوميت او‪ ،‬محدود به دهکده بود نه آن‬
‫محوطه‪ .‬ماموران پليس‪ ،‬اما‪ ،‬موظف بودند در صورت خروج او از‬
‫محوطه‪ ،‬به دنبالش بروند و او را تحت نظر داشته باشند‪ .‬مصدق‪،‬‬
‫تنهايی را به همراهی آنها‪ ،‬ترجيح می داد‪.‬‬
‫محوطه‪ ،‬را راه هايی که از ميان باغ ها و تاکستان ها دارد‪ ،‬جايی‬
‫دلپذير است‪ .‬عمارت خانه‪ ،‬اگرچه مجلل نيست‪ ،‬راحت است‪ .‬مصدق‬
‫درب طولب بمدتب محکوميتشب د ر باينجا‪،‬ب بيکارب نبود ‪ .‬ببر بکا ر بحدودب ‪۲۰۰‬‬
‫دهقان نظارت داشت که در مزارع اطراف کشاورزی می کردند‪ .‬به‬
‫آنان‪ ،‬به کارگيری تجهيزات کشاورزی نوين را آموزش می داد و حتی‬
‫برایب بطرحیب بکهب بموجبب بافزايشب بتوليدب بچغندرب بقندب بگردد‪،‬ب بجايزهب بای‬
‫کشاورزی تعيين کرده بود‪ .‬خانواده او‪ ،‬از قديم پزشک و وکيل تربيت‬
‫کرده بود و چون او آنچه را بايد در مورد حقوق بداند‪ ،‬آموخته بود‪،‬‬
‫خود را وقف آموختن پزشکی کرد‪ .‬متون پزشکی می خواند و ريشه‬
‫های درختان محلی را می جوشانيد تا از آنها داروی ضد مالريا بسازد‪.‬‬

‫‪195‬‬
‫هنگامی که دهقانان بيمار می شدند‪ ،‬آنها را مداوا می کرد‪ .‬برای آنها‬
‫که به بيماريهای جدی مبتل بمی شدند‪ ،‬يادداشت هايی می نوشت و‬
‫امکان پذيرش آنان را در بيمارستان نجميه تهران‪ -‬که مادرش آن را‬
‫بنا نهاده بود‪ -‬فراهم می کرد‪ .‬بسياری از مردم‪ ،‬مشکلت کوچک خود‬
‫را نزد او مطرح می کردند و او را هميشه بزرگوار و دقيق می يافتند‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬در ساعات طولنی تنهايی‪ ،‬وقتش را در کتابخانه طبقه بال‪،‬‬
‫صرف و خود را در علئق ديرينه اش‪ ،‬مطالعه فلسفه اسلمی و آثار‬
‫نظريه پردازان سياسی مثل مونتسکيو و روسو‪ ،‬غوطه ور می کرد‪.‬‬
‫او نظريه ای جديد در آشپزی مطرح کرد‪ .‬غذاهای سرخ کردنی را از‬
‫برنامه غذايی خود حذف و غذاهای پخته يا جوشيده مصرف می کرد‪.‬‬
‫يکی از کتاب های مورد علقه اش‪ ،‬که هم چنان به خواندنش می‬
‫پرداخت‪ ،‬کتاب هنر آشپزی لروس بود‪.‬‬
‫باب باينب بهمه‪،‬ب باينجا‪،‬ب ببرایب بکسیب بکهب بسالب بهایب بطولنیب براب بدرب بميان‬
‫ديوارهای اين محوطه‪ ،‬گذرانده بود می بايست حال و هوای زندان را‬
‫داشته باشد‪ .‬مصدق در طی سال ها اقامت در اين جا‪ ،‬اکثرا بيمار بود‬
‫و از حمله متناوب خونريزی از زخم و بيماری های ديگر رنج می برد‪.‬‬
‫بستگانی که به ملقات او می رفتند‪ ،‬می گويند که او اغلب‪ ،‬افسرده‪،‬‬
‫دلسرد و نا اميد بود‪ .‬او‪ ،‬نه برای از دست دادن قدرت شخصی اش‪،‬‬
‫کهب ببرایب ببربادب برفتنب بروياهائیب بکهب ببرایب بايرانب بداشتب بسوگوارب ببود‪.‬‬
‫کارهايی که در احمدآباد انجام می داد موجب تقويت روحيه اش نمی‬
‫شد‪.‬‬
‫اوب بدرب بدفترب بخاطراتب بخودب بنوشت‪:‬ب ب"ب بعمل بدرب بزندانب بهستم‪.‬ب بدراين‬
‫دهکده زندانی ام و محروم از همه آزادی های شخصی و آرزو می‬
‫کنم که عمرم تمام شود و از اين زندگی نجات يابم‪".‬‬
‫سرايدار‪ ،‬که من و راهنمايم را در محوطه‪ ،‬همراهی می کرد گفت‬
‫بازديد کنندگان‪ ،‬مرتبا به اين جا می آيند‪ ،‬خصوصا در تعطيلت اما در‬
‫روزب بچهلب بوب بنهمينب بسالگردب بکودتايیب بکهب بحکومتب بمصدقب براب بدرب ‪۱۹‬‬
‫آگوست ‪ ۱۹۵۳‬سرنگون کرد‪ ،‬تنها بازديد کننده‪ ،‬ما بوديم‪ .‬من نيمی از‬
‫جهان را طی کرده بودم تا اينجا باشم‪.‬‬
‫مصدق‪ ،‬در وصيتنامه اش‪ ،‬ابراز علقه کرده بود تا در گورستان ابن‬
‫بابويه تهران‪ ،‬به خاک سپرده شود‪ ،‬کنار گور اشخاصی که در درگيری‬
‫های جولیب ‪ ، ۱۹۵۲‬در حمايت از دولت او کشته شده بودند‪ .‬محمد‬
‫رضا شاه‪ ،‬نگران از اين که مزار او شايد‪ ،‬کانون مخالفان شود‪ ،‬اجازه‬
‫اين کار را نداد‪ .‬پس از آن بستگان اش تصميم گرفتند که بدن اش را‬
‫در احمد آباد‪ ،‬بدون هيچ تشريفاتی به خاک بسپارند‪ .‬او به آنها تذکر‬
‫داده بود که بنای يادبود نسازند‪ .‬حتی يک سنگ هم برای نشانی‪ ،‬روی‬
‫قبرب بنگذارند‪.‬ب باينب بخواستهب بهاب بانجامب بشد‪.‬ب باوب باکنونب بزيرب بکفب باتاقی‬
‫خوابيده است که روزی اتاق غذاخوری اش بود‪.‬‬
‫اتاق مفروش‪ ،‬با پنجره هايی که عبور نور خورشيد را به داخل می‬
‫تابانند‪،‬ب بکوچکب باماب بدلپذيرب باست‪.‬ب بطیب بسالب بهاب باينجا‪،‬ب بحالب بوب بهوای‬
‫زيارتگاهب براب بيافتهب باست‪.‬ب بدرب بقسمتیب بکهب بمصدقب بزيرب بآنب بدفنب بشده‬

‫‪196‬‬
‫است‪،‬ب بميزب بچوبیب بکوتاهیب باستب بکهب برویب بآنب بباب بپارچهب بایب بدستباف‬
‫پوشيده شده است‪ .‬روی ميز دو شمع و يک قرآن قرار دارد‪ .‬اکثر‬
‫بازديدکنندگان ايرانی‪ ،‬مطابق سنت‪ ،‬دستی را به آرامی روی پارچه‬
‫گذاشته و آيه ای تلوت می کنند که بيانگر رحم و بخشايش خداوند‬
‫است‪.‬‬
‫بر ديوارهای اين اتاق‪ ،‬تصاوير مصدق‪ ،‬نصب شده است‪ .‬بعضی از‬
‫آنهاب بباب برنگب بوب بروغن‪،‬ب بنقاشیب بشدهب بوب بطرحب بکلیب ببقيهب بباب بمدادوقلم‬
‫کشيدهب بشدهب باست‪.‬ب بدرب بيکیب بازب بآنهاب بتصويرب بمصدقب ببرب بزمينهب بپرچم‬
‫ايران گلدوزی شده است‪ .‬يک پرده ابريشمی چاپی‪ ،‬جمله ای از يکی‬
‫از سخنرانی های او را نشان می دهد‪ " :‬چون من ايرانی و مسلمانم‪،‬‬
‫با هرچه که مخالف ايران و اسلم است‪ ،‬مقابله می کنم‪ ".‬عکسی او‬
‫را در حال دفاع قاطعانه از خود در دادگاه و ديگری حزن انگيزتر او را‬
‫به تنهايی وغرق در افکار‪ ،‬در مدت بازداشت در خانه اش‪ ،‬نشان می‬
‫دهد‪.‬ب ببيشترب بازب بهمهب بازب بعکسیب بخوشمب بآمدب بکهب بکنارب بزنگب بآزادیب بدر‬
‫فيلدلفيا انداخته بود‪.‬‬
‫اينجا‪ ،‬اتاقی بود که مصدق غذای روزانه اش را در آن صرف می کرد‬
‫و مهمانان اش را می پذيرفت‪ .‬مدتی در آنجا ماندم و اجازه دادم تا‬
‫تصورات مرا را به آن روزها برگردانند‪ .‬در آخر‪ ،‬از سرايدار تشکر و‬
‫درخواستب بکردم‪،‬ب بدرب بصورتب بامکان‪،‬ب بگشتیب بدرب باطرافب ببزنيم‪.‬ب باو‬
‫اعتراضیب بنداشت‪.‬ب بدرب بسايهب بدرختانب بپرسهب بزدمب بوب ببهب بگاراژیب بچشم‬
‫دوختم که يک اتومبيل پونتياکب ‪ ، ۱۹۴۸‬سبزکم رنگ‪ ،‬متعلق به همسر‬
‫مصدق‪ ،‬بی استفاده در آن قرار داشت‪.‬‬
‫پس از لحظاتی‪ ،‬شيئی هيجان انگيز تر‪ ،‬توجه ام را جلب کرد‪ .‬درهای‬
‫بلند و آهنی يک دروازه به ديوار تکيه داده بودند‪ .‬اين درها تنها اشياء‬
‫نجات يافته از خانه مصدق در تهران بودند‪ .‬جايی که او بيشتر مدت‬
‫عمرش‪ ،‬از جمله دوران پرآشوب نخست وزيری را با همسرش‪ ،‬در‬
‫آن گذرانيد‪.‬‬

‫اينب بدروازهب بشاهدب بچهب بتاريخیب ببودهب باست‪.‬ب بازب بميانب بآنب بسفرای‬
‫آمريکايی و انگليسی در تهران به همراهب فرستادهب های ويژه شان‬
‫آورل هريمن‪ ،‬بارها عبور کردند تا مصدق را ترغيب کنند از طرح ملی‬
‫کردن صنعت نفت کشورش دست بشويد‪ ،‬يا آن را تعديل کند‪ .‬گروه‬
‫های آدمکش‪ ،‬در روزهای شورش ‪ ،۱۹۵۲‬در حالی که فرياد " مرگ بر‬
‫مصدق" سر می دادند‪ ،‬به آن می کوبيدند‪ .‬در همان شورش بود که‬
‫جيپ حامل شعبان بی مخ‪ ،‬به شدت به آن اصابت کرد‪ ،‬در حالی که‬
‫مصدق پشت ديوار پناه گرفته بود‪ .‬فرورفتگی بزرگی نزديک انتهای‬
‫آن وجود دارد که احتمال نتيجه آن اصابت است‪.‬‬
‫خانه‪ ،‬قبل از آن که اين درها در آن نصب شود در ‪ ۱۹‬آگوست ‪،۱۹۵۳‬‬
‫خراب و به آتش کشيده شد‪ .‬بعدا باقيمانده آن با بولدوزر صاف شد‬
‫تا در آن آپارتمان ساخته شود‪ .‬همه آنچه که باقی مانده است اين در‪،‬‬
‫است‪ .‬اين وقايع‪ ،‬به در‪ ،‬اهميتی تاريخی می دهد و برای آنهائی که‬

‫‪197‬‬
‫مصدق را می شناختند‪ ،‬يا بعد از مرگش سعی کرده اند درباره او‬
‫بدانند‪ ،‬حال و هوايی معنوی دارد‪ .‬دستم را روی آن گذاشتم و مدتی‬
‫طولنی همان جا نگاه داشتم‪.‬‬
‫فقطب بعدهب بمعدودیب بدرب باحمدب بآباد‪،‬ب بمیب بتوانستندب بمصدقب براب ببه‬
‫خاطرآورند‪ .‬يکی از آنها را پيدا کردم‪ .‬ابوالفتح تک روستا‪ ،‬مشغول کار‬
‫روی اتومبيل اش در خيابان خاکی روستا بود‪ .‬او راننده کاميونب و‬
‫کشاورز است و هنگامی که بسيار جوان بود در باغ مصدق‪ ،‬به عنوان‬
‫آشپز خدمت می کرد‪ .‬وقتی علت آمدن خود به آنجا را گفتم چشمان‬
‫اش برق زد‪ .‬مرا به درون يک حياط خلوت به چای و پسته دعوت‬
‫کرد‪.‬ب بهمچنانب بکهب بماب بزيرب بآلچيقب بانگورب بنشستهب بوب بمشغولب بصحبت‬
‫درباره روزگار گذشته بوديم‪ ،‬پرندگان نيز می خواندند‪.‬‬
‫اگرچه گزارش های متعدد‪ ،‬حکايت از آن دارد که مصدق از بيماری‬
‫های مختلف‪ ،‬خصوصا در اواخر عمرش رنج می برد و اگرچه گذراندن‬
‫سه سال در زندانی دورافتاده‪ ،‬مناسب مردی به سن او نبود‪ ،‬آقای‬
‫تک روستا او را قوی و سرزنده به خاطر می آورد‪ .‬همين که آقای تک‬
‫روستا شروع به صحبت کرد‪ .‬داستان ها جوشيد‪ .‬مصدق‪ ،‬داروخانه ای‬
‫در دهکده افتتاح کرد که در آنجا‪ ،‬دارو را بين اهالی روستا‪ ،‬به رايگان‪،‬‬
‫توزيع می کرد‪ .‬به افراد نيازمند وام می داد‪ .‬انبار عايق بندی شده ای‬
‫برای نگهداری يخ در تابستان ساخت و در ماه رمضان و روز اول‬
‫سال‪ ،‬کيسه های حبوبات را ميان کارگران اش تقسيم می کرد‪.‬‬
‫آقای تک روستا گفت‪ " :‬مصدق يک مالک معمولی نبود‪ .‬او ملک خود‬
‫را مانند يک بنگاه خيريه‪ ،‬اداره می کرد‪ .‬بيشتر آنچه را که توليد می‬
‫کرد به کارگران باز می گردانيد‪ .‬در اينجا‪ ،‬همه او را دوست داشتند‪.‬‬
‫هرنوع مشکلی که داشتی می توانستی به او مراجعه کنی و او به آن‬
‫رسيدگی می کرد‪ .‬با همه‪ ،‬از عالی ترين مقام گرفته تا فقيرترين‬
‫کارگران‪ ،‬يکسان رفتار می کرد‪".‬‬
‫دوست جديدم ادامه داد‪ :‬روزی‪ ،‬دهقانی نزد مصدق آمد و شکايت‬
‫کرد که توسط يکی از ماموران محلی ساواک بازداشت و سپس به‬
‫فرماندهیب بفرستادهب بشد‪.‬ب بدرب بآنجاب بباب بکتکب بازب باوب بدربارهب بروابطب بو‬
‫مذاکرات مصدق سوال کردند‪.‬‬
‫" تنها روزی که او را عصبانی ديدم همان روز بود‪ .‬به رئيس پليس‬
‫تلفن کرد و با فرياد از او خواست تا فورا به منزل اش بيايد‪ .‬وقتی که‬
‫رئيس پليس رسيد‪ ،‬مصدق او را به ديوار خانه فشرد و عصايش را‬
‫زير گلوی او گذاشت و فرياد زد‪ :‬تو اينجايی تا مراقب من باشی‪ .‬حق‬
‫نداری که با کس ديگر بدرفتاری کنی‪ .‬اگر مشکلی داری به خود من‬
‫رجوعب ک ن بو فقط ببه بمن‪،‬ب بح ق بندار ی بکهب ديگر‪،‬ب حت ی بانگشتب بروی‬
‫مردم من بگذاری‪ .‬او افسر ساواک بود و ابدا آدم درستی نبود‪ .‬اما‬
‫پس از اين اتفاق‪ ،‬شروع به عذرخواهی کرد‪ .‬از آن پس‪ ،‬پليس حتی‬
‫به ما نزديک هم نشد‪ .‬زندانبان از زندانی می ترسيد‪".‬‬

‫‪198‬‬
‫ازب بآقایب بتکب بروستاب بپرسيدمب بکهب بآياب باوب بوب بهمسايگانب باش‪،‬ب باحساسی‬
‫متفاوت با اهالی روستا های ديگر دارند و او با اطمينان پاسخ داد ‪:‬‬
‫آری‪.‬‬
‫اوگفت‪ " :‬ما نه تنها احساس متفاوتی داريم‪ ،‬بلکه متفاوت هم هستيم‬
‫به دليل تاثيری که مصدق روی ما گذاشت‪ ،‬متفاوتيم‪ .‬مسافران از راه‬
‫های دور به اينجا می آيند‪ ،‬نه به روستاهای ديگر‪ ،‬ما افتخار می کنيم‬
‫که از امتياز حضور چنين مرد بزرگی در اينجا‪ ،‬بهره منديم‪ .‬سعی می‬
‫کنيمب بکهب ببراساسب بنمونهب بایب بکهب ببهب بماب بمعرفیب بکرده‪،‬ب برفتارب بکنيم‪.‬‬
‫احساسب بمعاضدت‪،‬ب بهمکاری‪،‬ب بوحدت‪،‬ب بهمبستگیب بمیب بکنيم‪.‬ب ببه‬
‫نيازمندانب بکمکب بمیب بکنيم‪.‬ب باهالیب بروستاهایب بديگرب بباب بخصوصياتب بما‬
‫آشنايند‪ .‬وقتی که مشکلی دارند به ما مراجعه می کنند و ما هم به‬
‫آنها کمک می کنيم‪ .‬شما نمی توانيد به احمد آباد فکر کنيد بدون اين‬
‫کهب ببهب بمصدقب ببيانديشيد‪.‬ب باوب بپدرب بملتب بماستب بوب بدرب بعينب بحالب بپدر‬
‫روستایب بما‪.‬ب بواقعاب بباعثب بسرافکندگیب باستب بکهب بآنهاب بحکومتب باوب برا‬
‫سرنگون کردند‪".‬‬
‫‪ -‬نه دقيقا – اما به اعتباری شايد بله‪.‬‬
‫رهبران اسلمی کامل بنمی دانند با او چه کنند‪ .‬آنها شکست او را‬
‫اثبات اين عقيده خود می دانند که ايران قربانی هميشگی بيگانگان‬
‫ستمکار است‪ .‬و چون او آزاديخواه غيرمذهبی بود‪ ،‬نمی توانند او را‬
‫مانند قهرمان بپذيرند‪.‬‬
‫مطبوعات ايرانی‪ ،‬اين دوگانگی را چنان منعکس کردند که چهل و‬
‫نهمينب بسالگردب بکودتایب ‪ ۱۹۵۳‬براب بپنهانب بکرد‪.‬ب بيکب بايستگاهب بتلويزيونی‬
‫گزارش مستند معقولی در مورد آن پخش کرد‪ .‬اما در آن ذکر نشد‬
‫که مصدق قربانی آن کودتا بود‪ .‬گروه کوچکی از دانشجويان طرفدار‬
‫دولت‪ ،‬درمحل سفارت سابق آمريکا‪ ،‬اجتماع کردند اما آنها به محکوم‬
‫کردن جنايات شيطان بزرگ عليه ملت ايران اکتفا و به مصدق اشاره‬
‫ای نکردند‪.‬‬
‫فقطب بدوب بروزنامهب بازب بچهاردهب بروزنامهب بايران‪،‬ب بمقالتیب بدرب باشارهب ببه‬
‫سالگردب بنوشتند‪.‬ب بيکیب بازب بآنهاب بانتخاب‪،‬ب بسخنگویب بجناحب بتندروب بدولت‪،‬‬
‫کودتا را اقدامی عليه مصدق و کاشانی‪ ،‬هر دو‪ ،‬قلمداد کرد‪ .‬نوعی‬
‫بازنويسی باورنکردنی تاريخ‪ ،‬که آيت الله کاشانی را هم قربانی منافع‬
‫بيگانگانب ببهب بشمارب بآورد‪.‬نهب بيکیب بازب بعواملب ببيگانگان‪.‬ب ببهب بنوشتهب باين‬
‫مقاله‪ ،‬درس کودتا اين بود که ايرانيان بايد از رهبرانشان حمايت کنند‬
‫چرا که مخالفت‪ ،‬تنها به نفع " جنگ افروزان کاخ سفيد" است‪.‬‬
‫مقالهب بديگر‪،‬ب بدرب بروزنامهب بميانهب برو‪،‬ب ببهب بقلمب بفريدونب بشايسته‪،‬ب بکامل‬
‫متفاوت بود‪ .‬اين مقاله‪ ۱۹ ،‬آگوست ‪ ۱۹۵۳‬را " روز بازگشت استبداد"‬
‫ناميد و اگرچه با احتياط از ستايش مصدق اجتناب می کرد‪ ،‬حادثه را‬
‫بهب بخوبیب بخلصهب بکرد‪.‬ب ب"ب بکودتاب بتوسطب بعناصرب بحرفهب بایب بايرانیب بو‬
‫خارجی و با صرف ميليونها دلر هزينه‪ ،‬صورت گرفت‪ .‬اينکه بعضی از‬
‫مردم گفته اند و نوشته اند که کودتا به دليل مخالفت داخلی و عدم‬
‫اعتماد به مصدق‪ ،‬انجام شد‪ ،‬ابدا واقعيت ندارد‪ .‬امکان کودتا وقتی‬

‫‪199‬‬
‫فراهم شد که سياستمداران معروف‪ ،‬بيشتر کسانی که موقعيت خود‬
‫را مديون مصدق بودند‪ ،‬از او بريدند و از هر وسيله ای که در اختيار‬
‫داشتند برای از بين بردن اعتبار او‪ ،‬استفاده کردند‪.‬‬
‫اما تمجيد از ميراث مصدق‪ ،‬راه ديگری برای انجام همان کار است‪.‬‬
‫به اين نتيجه رسيدم که بسياری از ايرانيان‪ ،‬هنوز هم او را تداعی‬
‫کننده آزادی می دانند‪.‬‬
‫مرد جوانی به من گفت‪ " :‬او رهبر بسيار خوبی بود و هنگاميکه در‬
‫قدرت بود برخلف امروز‪ ،‬هرچه می خواستی می توانستی بگويی‬
‫شاه او را کشت‪ .‬نه؟‬

‫درب بمدتب باقامتمب بدرب بتهران‪،‬ب بدرب بجستجویب بساختمانب بهايیب ببودمب بکه‬
‫يادآور کودتا بودند‪ .‬اما توفيق چندانی نداشتم‪ .‬تهران از آن زمان تا به‬
‫حال‪ ،‬فوق العاده رشد کرده است و مثل ساير شهرهای بزرگ‪ ،‬رشد‬
‫به معنای نابودی محلت قديمی است‪ .‬به آرامی رانندگی می کردم و‬
‫از مقابل محوطه سفارت سابق آمريکا‪ -‬جايی که کرميت روزولت در‬
‫آنجا فعاليت می کرد گذشتيم‪ .‬سالها بعد‪ ،‬گروگانهای آمريکايی‪ ،‬در آن‬
‫زندانیب ببودند‪.‬ب بشعارهايیب بباب بحروفب بدرشتب ببرب برویب بديوارهایب بآن‬
‫نوشته شده بود " ما آمريکا را شکست سختی خواهيم داد‪ ،‬روزی که‬
‫آمريکا ما را ستايش کند‪ ،‬بايد سوگواری کنيم‪".‬‬
‫کاخ سعد آباد‪ ،‬تنها نشانه ديگری بود که توانستم بيابم‪ .‬مصدق می‬
‫توانست آن را بشناسد‪ .‬در سال ‪ ،۱۹۴۹‬به مدت ‪ ۳‬روز‪ ،‬در چمن های‬
‫مقابل کاخ‪ ،‬بست نشست و از شاه خواست تا انتخابات متقلبانه آن‬
‫سال را ابطال کند‪ .‬در اتاقهای درون کاخ‪ ،‬اغلب‪ ،‬با شاه ملقات می‬
‫کرد‪ .‬از جمله روزی در ‪ ،۱۹۵۲‬وقتی که به نحو نمايشی از حال رفت‪.‬‬
‫حال‪ ،‬در کاخ بر روی بازديدکنندگان باز است‪ .‬همين که نزديک می‬
‫شديم‪ ،‬از راننده درخواست کردم تا در فرعی خيابان قبل از ورودی‪،‬‬
‫توقفب کند‪.‬ب رانندهب بشگفتب بزدهب بود‪.‬ب ام ا بم ن بحساب بکردهب بودمب که‬
‫اينجا‪ ،‬بايد جايی باشد که اتومبيل حامل روزولت‪ ،‬در شبهای ملقات‬
‫های پنهانی او و شاه‪ ،‬توقف می کرد‪ .‬می توانستم به راحتی تصور‬
‫کنم که شاه از پله های روبرو پائين می آيد‪ ،‬از تاريکی رد می شود و‬
‫در اتومبيل‪ ،‬کنار روزولت می خزد‪.‬‬
‫داخلب بکاخ‪،‬ب بتاب بحدب بافراطب بپرهزينهب باست‪.‬ب بمرمر‪،‬ب بچوبب بهایب بگرانبها‪،‬‬
‫تابلوهای نقاشی قديمی‪ ،‬فرشهای دستباف عالی‪ ،‬تزئينات آن را نشان‬
‫می دهد‪ .‬مدت زيادی‪ ،‬به دوروبر اتاق پذيرش خصوصی شاه نگاه‬
‫کردم‪ .‬حدس می زدم همان جايی است که روزولت و شاه در آن‬
‫شب‪ ،‬پيروزی شان را جشن گرفتند و با يکديگر خداحافظی کردند‪.‬‬
‫شايدب بدرب بسالنب ببزرگب بطبقهب ببال‪،‬ب بشاهب بدرب بطولب بملقاتشب بباب بژنرال‬
‫شوارتسکففب برویب بميزب بنشستهب ببود‪.‬ب باماب بالبتهب بکسیب بنبودب بکهب ببا‬
‫اطمينان اين را بگويد‪.‬‬
‫مذاکرات غيررسمی ام با مردم عادی‪ ،‬کامل نشان می داد که بيشتر‬
‫آنان‪ ،‬احترام زيادی برای مصدق قائل هستند‪ .‬وقتی در احمد آباد بودم‬

‫‪200‬‬
‫به سرايدار گفتم که روزی خانه مصدق در احمد آباد‪ ،‬موزه خواهد‬
‫شد و زائرين بسياری از ايران و خارج از ايران‪ ،‬بسوی خود جلب‬
‫خواهد کرد‪ .‬سرايدار گفت ايجاد چنين موزه ای‪ ،‬دقيقا همان چيزی‬
‫است که خانواده مصدق می خواهند‪.‬‬
‫پرسيدم‪ " :‬خانواده مصدق"؟ در خلل ديداری از لندن‪ ،‬با هدايت الله‬
‫متين دفتری ملقات کرده بودم‪ .‬نوه ای که زودتر از ديگران از ايران‬
‫گريختهب ببود‪.‬ب بحال‪،‬ب بمیب بفهميدمب بکهب بنوهب بديگری‪،‬ب بمحمودب بمصدق‪،‬ب بدر‬
‫ايرانب بماندهب بوب بپزشکب بسرشناسیب بدرب بتهرانب بشدهب باست‪.‬ب بهمانب بکه‬
‫هزينه نگهداری خانه احمد آباد‪ ،‬و نيز مخارج ساختن کلبه سرايداری را‬
‫پرداختب بکردهب بوب باينکب بنيزب بحقوقب بسرايدارب براب بمیب بپردازد‪.‬ب بسرايدار‬
‫شماره تلفن او را نداشت اما به کمک راهنمايم نشانی او را در تهران‬
‫پيدا کردم‪ .‬محمود مصدق‪ ،‬پذيرفت که آن شب برای شام به هتل‬
‫بيايد‪.‬‬
‫چند دقيقه پيش از وقت ملقات‪ ،‬از اتاقب ‪ ۹۱۱‬پائين آمدم‪ .‬حدود يک‬
‫ساعت نزديک در ورودی هتل به انتظار نشستم‪ .‬درست وقتی که به‬
‫اين نتيجه رسيدم که مهمانم را‪ -‬به هر دليلي‪ -‬از دست داده ام‪ .‬او‬
‫وارد شد‪ .‬نمی دانستم ک چه قيافه ای بايد داشته باشد‪ .‬اما فورا او‬
‫را شناختم‪ .‬او بلند قد بود با پوستی روشن و هاله ای از اعتماد به‬
‫نفس قوی در پيرامونش‪ .‬بيش از همه لباس هايش باعث تعجبم شد‪.‬‬
‫کت و شلوار ساده ای پوشيده و کراوات هم زده بود که تا به حال‬
‫نديده بودم در ايران کسی از آن استفاده کند‪ .‬نزديک او که شدم‪،‬‬
‫ديدم کراواتش مارک هاروارد دارد و اين نشان می داد که به تازگی‬
‫از چهل و پنجمين گردهمايی‪ ،‬همدوره ای هايش بازگشته است‪:‬‬
‫" در واقع‪ ،‬همه اش ايده آورل هريمن بود‪ .‬من در جلسه مذاکره او و‬
‫پدرب ببزرگمب ببهب بعنوانب بمترجمب بحضورب بداشتم‪.‬ب بروزیب بهريمنب بازب بمن‬
‫پرسيد که برای ادامه تحصيلت به کجا خواهم رفت‪ .‬گفتم که احتمال‬
‫جايی در انگلستان‪ .‬اما به نظر او آمريکا بهتر بود‪ .‬پرسيدم کدام ايالت‬
‫در آمريکا؟ و او‪ ،‬با اينکه فارغ التحصيل دانشگاه ئيل بود‪ ،‬هاروارد را‬
‫پيشنهاد کرد‪ .‬من هم درخواست پذيرش از هاروارد کردم‪ ،‬صحبت ما‬
‫به اينجا ختم شد‪".‬‬
‫دکترب بمصدق‪،‬ب بحتیب بپيشب بازب برسيدنب ببهب بآسانسور‪،‬ب بمراب ببهب بروزهايی‬
‫برگرداندب بکهب بپدربزرگشب بنخستب بوزيرب ببود‪.‬ب بپدرشب بکسیب بنبودب بجز‬
‫غلمحسين مصدق‪ ،‬پزشک نخست وزير مصدق‪ ،‬که او را در سفر به‬
‫نيويورک آمريکا و ديوان بين المللی دادگستری لهه‪ ،‬همراهی کرده‬
‫بود‪ .‬غلمحسين مصدق هم‪ ،‬مثل پنج فرزند ديگر مصدق‪ -‬جز يکي‪-‬‬
‫سال ها پيش درگذشته بود‪ .‬آن يکی ديگر بيشتر عمرش را در يک‬
‫بيمارستان روانی در سوئيس گذرانده بود‪ .‬نوه ها و نتيجه های مصدق‬
‫درب بگوشهب بوب بکنارب بدنياب بپراکندهب باندب بوب ببيشترشانب بازب بسياستب باجتناب‬
‫کردهب باند ‪ .‬بدکترب مصد ق بگفتب بکه بهرگزب بخودب براب درگيرب کار ی بغيرب باز‬
‫پزشکی نکرده است و تنها مسئوليت اجتماعی او‪ ،‬دبيرکلی جمعيت‬
‫باروری و نازايی ايران بوده است‪.‬‬

‫‪201‬‬
‫دکتر مصدق‪ ،‬آن شب‪ ،‬تنها نيامده بود‪ .‬پسر بيست و چند ساله اش‬
‫که بلوز سفيد و شلوار جين به تن داشت‪ .‬نيز او را همراهی می کرد‪.‬‬
‫قسمت اعظم گفتگوی ما درباره نخست وزير مصدق بود‪ .‬دکتر‪ ،‬لبريز‬
‫از داستان و خاطره‪ -‬بعضا غم انگيز‪ -‬چگونگی بدخلق شدن مصدق در‬
‫طول دهه انزوای اجباری اش را تعريف کرد‪ .‬حتی خاطرات معمولی‬
‫هم خردمندانه به نظر می رسيد‪ .‬مثل بمصدق‪ ،‬عادت داشت که دو‬
‫ليه دستمال کاغذی را از هم جدا کند چون به نظر او استفاده از‬
‫دستمال دو ليه‪ ،‬اسراف بود‪.‬‬
‫بعضی از خاطرات دکتر واقعا اهميت تاريخی داشتند‪ .‬مثل چند هفته‬
‫پيش از کودتایب ‪ ، ۱۹۵۳‬دکتر در مهمانی يکی از ديپلمات های ايرانی‬
‫در واشنگتن شرکت می کند و به طور اتفاقی می شنود که همسر‬
‫سرهنگب بعباسب بفرزانگان‪،‬ب بوابستهب بنظامی‪،‬ب بکهب بدرب بفهرستب بحقوق‬
‫محرمانه سيا بود‪ ،‬با غرور می گويد‪ :‬شوهرش در توطئه ای دست‬
‫دارد که به زودی او را وزير خواهد کرد‪ .‬صبح فردا‪ ،‬محمود مصدق‬
‫اين اطلعات را به وسيله تلگرام به پدر بزرگش منتقل می کند‪.‬‬
‫‪ " -‬بعدها‪ ،‬پس از کودتا‪ ،‬از او پرسيدم که آيا تلگرام را دريافت کرده‬
‫بود؟ و او جواب داد که البته‪ .‬در پاسخ سوالم که پس چرا کاری در‬
‫مورد آن نکرد‪ ،‬پاسخ داد‪ ،‬کاری نمی شد کرد و گفت که کامل بمی‬
‫دانست کودتا انجام خواهد شد‪ .‬او فقط دو راه داشت يا تسليم شود‬
‫و يا طرفدارانش را مسلح کند و آنها را به جنگ داخلی فرا خواند‪ .‬در‬
‫مورد دست کشيدن از عقايدش‪ ،‬نمی خواست حتی فکر کند‪ ،‬و شق‬
‫ديگر هم غير ممکن بود‪".‬‬
‫علی مصدق‪ ،‬آخرين نتيجه نخست وزير مصدق‪ ،‬با دقت به گفتگوی ما‬
‫گوش می داد اما حرفی نمی زد‪ .‬موقع دسر سعی کردم او را به‬
‫حرف بياورم‪ .‬با انگليسی سليسی گفت که در رشته روابط بين الملل‬
‫تحصيل می کند‪ ،‬فکر کردم که هيچ رشته ديگری برای جوانی باهوش‬
‫از چنين خانواده ای‪ ،‬مناسب تر از آن نيست‪ .‬بنابراين آيا می خواهد‬
‫که فعاليت سياسی داشته باشد؟‬
‫دو مصدق‪ ،‬پدروپسر‪ ،‬به يکديگر نگاه کردند يقينا پيش تر دراين مورد‬
‫با هم بحث کرده بودند‪ .‬وقتی که‪ ،‬منتظر جواب بوديم دکتر سکوت‬
‫کرد‪.‬‬
‫‪ -‬نه‪ ،‬نمی خواهم وارد سياست شوم‪ ،‬من از خطر می ترسم‪ ،‬نه از‬
‫خطرب بنسبتب ببهب بخودمب ببلکهب بنسبتب ببهب باعتبارب بخانوادگیب بمان‪،‬ب بماب بدر‬
‫ايران‪ ،‬جامعه خانواده محور داريم‪ .‬هرجا که بروی‪ ،‬مردم حتی قبل از‬
‫اين که بپرسند تو که هستی می پرسند پسر که هستی‪ .‬هرکاری که‬
‫بکنی بر خانواده ات اثر می گذارد‪ .‬اگر يکی از ما کوچکترين اشتباهی‬
‫بکند‪ ،‬اعتبار خانواده ما و محمد مصدق را خدشه دار می کند‪ .‬من يک‬
‫آدم معمولی هستم‪ .‬مثل هر کس ديگری اشتباه می کنم‪ .‬اين خطا تا‬
‫وقتی که شخصی عادی هستم اشکالی ندارد اما وقتی سياستمدار‬
‫شوم‪ ،‬به حساب خانواده ام‪ -‬حتی کسانی که در گذشته اند‪ -‬گذاشته‬
‫می شود‪ .‬زندگی من‪ ،‬مثل زندگی پدرم خواهد بود‪ .‬همه کاری که می‬

‫‪202‬‬
‫خواهيم بکنيم حفظ ميراث خانواده مان است‪ .‬می خواهم با شرافت‬
‫و بلند نظری و هر صفت ديگری که از نام مصدق برای مردم تداعی‬
‫می شود‪ ،‬کار کنم‪ .‬زندگی سياسی برای من مناسب نيست‪ .‬ترديد‬
‫دارم که برای کس ديگری از خانواده ما‪ ،‬مناسب باشد‪ .‬مسئوليت‬
‫بسيار بزرگی است‪.‬‬

‫‪203‬‬

You might also like