Professional Documents
Culture Documents
ثريا بھاء
ھرچند مسأله استعمار مطلبی آنقدر ھا تازه نيست ،جنبه ھای سياسی و اقتصادی تسلط استعماری به
دقت و بار ھا تشريح وتوصيف شده است ،اما به جنبه ی فر ھنگی آن کمتر توجه و پرداخته شده
است ٠استعمار يک سيستم اجتماعی است ،که چون ھر سيستم اجتماعی دارای زيربنای اقتصادی
خاص و روبنای سياسی ،ايديولوژيکی متناسب با آن و درخدمت آن است ٠فرھنگ استعمار ،مظھر
تسلط ايدولوژی استعمار ،در جوامع مستعمره است ٠پس ھيچ مبارزه ی ضد استعماری وجود ندارد
که در آن مسأله فرھنگی مطرح نباشد٠
سالھای دراز است که استعمار با تکيه بر تفوق تکنيکی اش بر دنيا فرمان ميراند ،اما از وقتی که
استعمار خود را تمدن معرفی کرد ،الزم آمد تا غارت خلق ھای تحت تسلطش را در قالب ) فلسفی( ھم
بگنجاند وايدولوژی استعماری پديدآمد :يعنی رسالت پخش تمدن در جھان! اما تمدن تنھا تکنيک
نيست ،پس استعمار با اختراع افسانه ھا ،جعل تاريخ و فرھنگ جوامع ،تمام ريشه ھای بومی را به
يک جامعه ،بيک سنت ،بيک قوميت وبه يک تاريخ وصل ميکند ،يکی پس از ديگری بريده می شود،
که اين تنھا از راه يک شستشوی مغزی ،ھمگانی و سيستما تيک ميسر است ٠پس استعمار نه تنھا
حق تفسير تاريخ بومی ،بلکه حق تدوين آنھا را ھم به انحصار خود در آورده ٠استعمار گران تاريخ
نوشتند ،تاريخ اختراع کردند وھمين تاريخ جعلی را بخور مردمان بومی دادند ،که نتيجه ی اين جعل
تاريخ و اين شستشوی مغزی در جوامع مستعمراتی پيدايش » انسانھای مستعمراتی « بود ٠آدمھای
بی ريشه وبته ،بی ھيچ خاطره يی از گذشته ،بی دور نمايی برای آينده ،معلق در اضطراب و دلھره ی
حال ٠
اما روی ديگرش :استعمار برای حفظ و حراست اين سيتم دروغ وجعل وشيادی ،نياز به پاسبان و
نگھبان دارد و برای حفظ تسلط فرھنگی -ايدولوژيک اش ،به يک» پايگاه فرھنگی « نياز دارد٠
علت وجودی قشر صاحب امتياز و انگل صفتی که تصوير مستقيم وتمام قد بورژوازی کاذب در زمينه
فرھنگی است ،درھمين نياز استعمار نھفته است ٠اين قشر صاحب امتياز و انگل صفت واين پايگاه
فرھنگی ،ھمان نخبه گان وبرگزيدگان مستعمراتی می باشند ،که به عنوان قشر اجتماعی و درمتن
جامعه ی استعماری در موقعيت خاص قرار می گيرند و نقش آنھا حفظ تسلط ايدولوژی استعماری
است ٠وقتی فرھنگ اصيل بومی خفه شد و از ميان رفت ،جای خالی آن بوسيله ھمين ) نخبگان( ،با
مخرب ترين ،منفی ترين ،منحرف ترين وجوه فرھنگ استعماری پر ساخته می شود٠
آنگاه استعمار به ساده گی موفق به کشيدن مرز ھای جغرافيايی ،زبانی و مليتی می گردد٠
از چنين ديدگاھی مبارزه ی ضد استعماری ابعاد بسيار وسيعی پيدا می کند ،واز اين روست که مسأله
ی مبارزه ی فرھنگی -ايدولوژيکی با استعمار چندی است که به حق در دستور روز پيشگامان
جنبش ضد استعماری جھان قرار گرفته است ،يعنی مبازره يی است سراسری وکامل ،مبازره ايست
اقتصادی ،سياسی وھم چنين فرھنگی و ايدولوژيکی٠
در چنين نبردی چگونه می توان سنگری چنين پراھميت را در دست دشمن باقی گذاشت؟ چطور می
توان دشمن را در جبھه ی اقتصاری وسياسی منکوب کرد ،ولی در جبھه ی فرھنگی کاری به کارش
نداشت؟ سنگر فرھنگی محکم ترين و پر مقاومت ترين سنگر استعمار است ٠استعمار امروز سنگر
سياسی را زود خالی ميکند و استقالل ظاھری به مستعمراتش ) اعطاء( می نمايد ،اما آنچه مقابله با
آن بسيار دشوار و درھرحال بسيار طوالنی است ،ھمين سنگر فرھنگی است٠
ميگويم :فرھنگ عبارتست از کوشش ھر اجتماع انسانی برای رسيدن به غنا وبه يک شخصيت٠
آيا فرھنگ می تواند ملی باشد؟
فرھنگھای ملی با ھمه ويژه گی خود ،از نظر قرابت ،گروه به گروه مجتمع می شوند ،اين قرابت
فرھنگھا واين خانواده ھای بزرگ فرھنگی ،اسم دارند و اين اسم " تمدن " است٠
ببينيد ،يک فرھنگ ملی فرانسوی داريم و يک فرھنگ ملی ايتاليايی يا انگليسی يا اسپانيايی يا آلمانی
و روسی و اين فرھنگھا ھا در کنار گونا گونی واقعی خود ،وجود مشترک چشم گيری دارند که
درمجموع می توان از يک تمدن اروپايی سخن گفت ،ھمين گونه در قاره افريقا و امريکا التين٠
"مجموع پديده ھای به قدر کافی متعدد وبقدر کافی مھم که در تعدادی قابل مالحظه يی از سرزمين ھا
بسط يافته باشند "
می توان از اين مطلب چنين نتيجه گرفت که فرھنگ بسوی ويژه گی ميل ميکند و تمدن به سوی
کليت ،وفرھنگ تمدنی است خاص يک ملت که ھيچ خلق وملتی ديگری در آن شرکت ندارد ،مھر اين
خلق يا ملت بنحوی پاک نشدنی به روی اين فرھنگ خورده است ،تمدن و فرھنگ دو جنبه ی يک
واقعيت را نشان ميدھند ،تمدن بيرونی ترين محيط فرھنگ است وفرھنگ ھسته داخلی و ويژه ترين
جنبه ی تمدن می باشد٠
اگر بخواھيم فرھنگ را از بيرون تعريف کنيم ،ميگوييم که :مجموع ارزشھای مادی و معنوی که
درطی تاريخ ،توسط يک جامعه بوجود آمده است ٠البته مقصود از ارزش ھا عناصر گوناگون اند ،از
فن گرفته تا نھاد ھای سياسی و از عنصر اساسی چون زبان گرفته تا مد ،از ھنرگرفته تا علم
ومذھب٠
اما موضوع گفتمان امروز ما عنصر اساسی فرھنگ ،زبان است که استعمار برای ناتوان ساختن
زبان يک حوزه تمدنی ،چگونه سرنوشت تراژيک و غم انگيزی را برايش رقم ميزند٠
زبان ھمزمان با پيدايش انسان بوجود آمده ،ھم وسيله ی افھام و تفھيم بين انسان ھاست وھم ماده
تفکر و دانش و ھم ابزار انتقال انديشه ،تجربه و فرھنگ انسان وھم معرف ھويت فردی و تاريخی
انسان است ٠به سخن زبان شناس مشھور ،نوام چامسکی " زبان ابزار آزادی بيان و انديشه را در
دست انسان می گذارد"٠
تاريخ و فرھنگ ھيچ قوم وھيچ ملتی را نمی توان از تاريخ زبان آن جدا کرد ٠فرھنگ ھر سرزمين
در پيوستگی زبانش بازتاب ميابد ،زبان شفاھی يا نوشتاری بخش مھم فرھنگ يک ملت را تشکيل
ميدھد ٠اما زبان پارسی نه تنھا زبان وھويت يک ملت را بازتاب ميدھد بلکه زبان مشترک و فرا
ملتی يک حوزه ی تمدنی را بازتاب ميداد٠
گزينش و استفاده زبان پارسی بر اساس ادبيات نوشتاری و توانايی پاسخگويی آن به نياز ھای
ديوانی ،علمی ،ادبی ومعاشرتی در درازنای سده ھا به ھيچ وجه امر تحميلی و اجباری نبود ٠بلکه
مردم در يک تجربه ی تاريخی بر پايه ی ضرورتھای زندگی آنرا به عنوان زبان مشترک وعمومی با
گويش ھای اندکی مختلف بطورطبيعی پذيرفتند٠
زبان پارسی مانند بسياری زبانھای زنده دنيا داری لھجه ھا وگويش ھای مختلفی است ٠تاجيکی،
دری و پارسی لھجه ھای يک زبان واحداند و به ھيچ روی تفاوت در آنھا از نظر ريشه و منشا
نيست ،بلکه تفاوت درلھجه ھاست که نتيجه سرنوشت تاريخی متفاوت است٠
با دريغ اتخاذ تصميم نام زبان پارسی به دری و تاجيکی به ترتيب در افغانستان وآسيای ميانه ريشه
در سياست ھای استعماری داشت وھدف اين نام گذاری ھا جدا ساختن پارسی زبانان از ھمديگر بود،
تا نيات نيک تاريخی و فرھنگی ٠
اين زبان پارسی يادگاری است جاودان ازپيوستگی و خويشاوندی اين مردم در گذار روزگار تا به
امروز ٠اينکه مردم بدخشان ،در آنسوی آمو دريا ،قادرند با ساحل نشينان خليج فارس به زبان يگانه
گپ بزنند قصه و افسانه نيست ،بلکه نشانه ی بقا و جان سختی اين زبان است ،بايد به يگانگی و
دوام اين زبان باور داشت٠
بی ترديد مردمان تاجيکستان ،ايران ،افغانستان باھم قرابتھا ومشترکات تاريخی ،فرھنگی ،زبانی و
ادبی فراوانی دارند و افتخارات گذشته ی ايران باستان و خراسان ارثيه ی مشترک ھمه است ،اما
گروھی ازفرھنگيان ايران ھمه مفاخر زبان پارسی و ميراث گذشته ی فرھنگی را به نام ايران امروز
معرفی ميدارند ،در حاليکه سرزمينی که امروز بنام ايران ناميده می شود ،پاره يی از ايرانی کھن
است که فرودسی در شاھنامه از آن نام می برد٠
جغرافيای ايران کھن خاکھای ايران کنونی ،افغانستان و جاھای ديگر را دربرميگيرد ،اما ) مقدرات
سياسی جھان آنرا پاره پاره کرد( وتنھا يک پاره يی ازاين سرزمين ،تنھا يک پاره از آن ،يا يک بر
پنجم آن اسم قديم را حفظ کرد است که ھمين ايران امروزی می باشد ٠دوستان ايرانی ما به ھمين
اعتبار ھمه ی مفاخر کھن را ولو درحوزه ی جغرافيای کنونی افغانستان ،تاجيکستان ،ازبيکستان و
ترکمنستان باشند ،ايرانی می نامند ،ولی از اين عنوان ايران کنونی با مرز ھای سياسی فعلی مراد می
کنند و اگر بگوئيم موالنا جالل الدين ،رابعه ،بوعلی سينا بلخی وسنايی غزنوی بودند ،انگار که
ملکيت شخصی ايران امروز را دزديده باشيم ٠بدين ترتيب جای افتخار برای ديگران باقی نمی ماند،
درحاليکه مراکز قدرت در طی ھزاران سال اخير عمداً در بخارا ،سمرقند ،بلخ غزنه و مرو و ھرات
بوده است٠
به باور من انتساب کردن بزرگان فرھنگ و ادب زبان پارسی بر اساس زادگاه ،پرورشگاه و يا
آرمگاه آنھا به نام اين و يا آن جغرافيا سياسی امروز ،جز پارچه کردن پيکر وميھن بزرگ زبان ادب
و فرھنگ پارسی ،چيز ديگر نيست ٠آنھا به يک جغرافيای گسترده ی فرھنگی و قلمرو حوزه ی
تمدنی تعلق دارند ،نه به يک قوم و يا محدوده مرز ھای سياسی معاصر ٠بھتر است آنھا را به نام »
بزرگان زبان و ادب پارسی ) دری( و ميراث گران سنگ ادبيات پارسی را » تاريخ ادبيات زبان
پارسی « ياد کرد وانصاف و واقع بينی را رعايت کرد٠
در افغانستان کنونی مسأله زبان به يکی از محور ھای عمده ی گفتمان سياسی ومبارزاتی ميان
گروھھای سياسی و فرھنگی کشور مبدل شده است ٠پرداخت به اين مسأله چنان با ارزش است که
بر بسياری موضع گيری ھای سياسی گفتمان ھای دانشگاھی ،نشرات و گروھھای سياسی و قومی
سايه انداخته است ٠اين موضوع دررسانه ھای درون وبرون مرزی کشور و رسانه ھای گروھی
جھان نيز بازتاب گسترده يی دارد٠
سياستھای تفرقه انداز وحکومت کن استعمار در تبانی با شوونيست ھای پشتون تبار سالھاست که با
ھويت تباری و ھويت زبانی مليت ھای ديگر در جنگ و ستيز اند و پيوسته تبليغ می نمايند که زبان
پارسی دری برای افغانستان زبان بيگانه و تحميل شده از سوی پارس ديروز و ايران امروز است٠
ھمه ميدانند درپشت چنين نظرياتی ،نيات شوم سياسی خوابيده است٠
خراسان کھن و فرارود بر اساس کاوشھا و بازيافتھای باستان شناسان که از دير گاه در آن انسان
بود وباش داشته است ٠اين مرز و بوم مھد پيدايش يکی از درخشانترين و کھن ترين تمدنھای جھان
بوده وباشندگان آن دارای تمدن و فرھنگ چندين ھزاره ساله اند که گنجينه ھای فکری ومعنوی آن
در مراحل مختلف به زبانھا وگويش ھای گوناگون نگارش يافته است٠
پژوھشھای شماری زيادی از دانشمندان بيانگر آنست که سرزمينھای خراسان باستان و ماورالنھر
پارسی دری است ٠زبان پارسی دری از نگاه زبان شناسی به خانواده ی زادگاه و پرورشگاه زبان
بزرگ زبانھای ھند و اروپايی بخش ھند و آريايی تعلق دارد ٠در خراسان و فرارود پيش از يورش
اعراب به زبان پارسی دری سخن می گفتند ٠در اين نوشته ھرکجا سخن از خراسان ميرود ،مراد از
خراسان بزرگ باستان است که بلخ ،ھرات ،نيشاپور ،مرو از زمره ی آستانھای بزرگ آن بود
ھمچنان خاکھای افغانستان کنونی ،بخشھای خاوری ايران امروزی ،صحرای ترکمن تا کناره ھای
رود جيحون )آمو( را دربر می گرفت٠
مسلم است که زبان پارسی دری در دوره ی پيش از اسالم در فرارود و خراسان رايج بوده ويک شبه
در دوره ی صفاريان و ساسانی ھا به وجود نيامده است ٠اين زبان با پيشينه ی چند قرنی امکان
نداشته است که در مدت کوتاھی سراسر خراسان را فراگيرد وبه عنوان زبان علمی و ادبی که در آن
شعر سروده و نثرنگاشته می شد ،عرض وجود کند ٠البته بدون ترديد ھمان گونه که پروفيسور
ژوبل مطرح ميکند " ،زبان پارسی دری منحصر به خراسان و فرا رود بود ،که در ايران کنونی
معمول نبود ،حتی يک شعر و رساله دراين زبان در ايران ديده نشده است" ٠
به گفته شمس رازی " زبان پارسی دری لغت اھل بلخ و بخارا " گفته شده است ٠ابن مقفع که خود
اھل پارس است تنھا زبان مردم خراسان و بويژه بلخ را دری ميداند ،مقدسی که خود به شھرھای
خراسان و ماوالنھر سفر کرده است ،زبان بلخ را بھترين زبان می داند٠
ملک الشعرا بھار می نويسد :که زبان پارسی دری اصالً لھجه يا گويش اھالی ماوالنھر) فرارود( ،
بلخ ،سمرقند و بخارا است که بعداً گويش زبان پارسی دری در نواحی ايرن که قلمرو اصلی آن نبوده
انتشار يافته است٠
داکتر محمود افشاری يزدی ادب شناس و مورخ ايران با روشنی می نويسد :زبان دری پيش وبيش
از آنکه به ايران تعلق داشته باشد از آن افغانستان و تاجيکستان است ٠به علت آنکه زادگاه و
پرورشگاه آن خراسان قديم و ماورالنھر ) بخارا و سمرقند ( و بلخ و غزنه بوده است ٠رودکی و
عنصری وھمچنان فردوسی پرورش يافتگان خراسان کھن بوده اند ٠چند صد سال پس از آنھا حافظ
و سعدی در فارس ظھور کردند٠
با کشف کتيبه ی بغالن در سال ١٣٣٠خورشيدی از يک معبد کوشانی از سرخ کوتل بغالن ) در
٢٠٠کيلو متری شمال کابل( کشف گرديد ،اين سنگ نبشته به زبان پارسی دری و رسم الخط با رسم
الخط يونانی ) از نوع خميده کوشانی( با زبان تخاری يا دری قديم نوشته شده است ،کامالً پرده از
روی حقيقت برميدارد ،که ٢٠٠٠پيش در تخارستان تاريخی ،دری زبان تکلم و تحرير و ادب دربار
بوده است٠
واصف باختری استاد مسلم زبان و ادب پارسی :اين نظر را که دری برگرفته از دربار و يا دره باشد
رد می نمايد و ميگويد دری زبان تخاری است و از دھری يعنی تخاری گرفته شد و سپس دری شده
است ٠ھمچنان زبان پارسی را متعلق به پارس ندانسته که اصالً پارتی بوده وسپس پارسی شده و
پارت يکی از نام ھای کھن خراسان است ٠در تمام کتب علمی ) پارت( به معنی خراسان کھن آمده
است٠
زبان پارسی مانند بسياری زبانھای زنده دنيا داری لھجه ھا وگويش ھای مختلفی است ٠تاجيکی،
دری و فارسی لھجه و گويش ھای يک زبان واحدند وبه ھيچ وجه تفاوت در آنھا از نظر ريشه و
منشا نيست ٠اين زبان فاخر ،زمانی زبان مشترک يک حوزه ی تمدنی بود ،ھمين گسترده گی و
پويايی اين زبان خشم و حسادت استعمار را برانگيخت و در ناتوان ساختن زبان پارسی با کشيدن
مرز ھای سياسی ،مذھبی ،تباری و نام گذاری ھای جداگانه يی تحميلی تفرقه انداخت وحکومت کرد٠
سرگذشت تراژيک اين زبان بس غم انگيز است که اندکی باآن می پردازم٠
بر رغم اينکه عربھا پس از فتح خراسان در برابر زبان پارسی با تعصب قومی و ستيز مذھبی
برخورد کردند ،الفبای زبان عربی را جاگزين آن نمودند ،دبيره )خط( عربی را بعنوان خط رسمی
تحميل کردند وسعی نمودند که اين زبان را به حاشيه برانند ،اما فرھنگ و زبان پارسی در بستر
زمان پايداری کرد ٠خراسانيان در اين راستا به تاريخ خويش برگشتند و درپايگاه زبانشان ايستادند،
با ھمان دوچيز با مسلمانان ديگر متفاوت بودند٠
با ظھور طاھر پوشنجی ٨٢١ -٨٧٢ميالدی ،يعقوب ليث صفاری و سامانيان رستاخيز بزرگی در
ترويج وبه کار بردن زبان پارسی دری به جای عربی آغاز شد و به تدريج آراستگی گرفت که دوره
ترويج زبان و ادب دری است ٠زبان پارسی دری در دوره ی سامانيان که تاجيک تبار بودند به مثابه
يک زبان معياری و رسمی استحکام گرفت و درمدت کوتاه از محدوده ی يک زبان قومی به فراقومی
گذار نمود و به زبان مشترک و عمومی برای تمام مردم منطقه که از ھر تير و تبار بودند تبديل شد
ودر بخش زبان نوشتاری و ادبی جدی وپيگير بودند ،سامانيان زبان وفرھنگ ملی را عامل نيرومند
پايداری در برابر مھاجمان می دانستند و اثار فراوان علمی ،فلسفی و تاريخی به زبان پارسی دری
نوشته و برگردان شد ،شعر شناسان آنرا يکی ا زبھترين دروه ھای ادبی ميدانند٠
داريوش آشوری درکتاب باز انديشی زبان پارسی ،در باره عھد سامانيان می نويسد " :خدمت بزرگی
که اميران سامانی به قوم ايرانی کردند زنده داشتن زبان پارسی در نگارش بود ٠با اين کار ما با
آنکه اسالم آورديم ،عرب نشديم ،باری اين قدراست که زبان پارسی ماند و ما پارسی زبان مانديم٠
زبان و ادب پارسی در عھد غزنويان ) ٣٨٩ -۵٨٣ھجری ق( که ترک تبار و پارسی زبان بودند،
راه کمال پيمود وبه شبه قاره ی ھند راه يافت ٠در در دوره ی که حسنک وزير سلطان محمود بود
ھمه دفاتر را به زبان پارسی برگرداندند ٠دربار غزنويان مرکز بزرگ زبان و ادب پارسی بود٠
ابو قاسم فردوسی محور ادبيات اين دوره است ٠با سرودن شاھنامه نه تنھا کاخ بلند زبان پارسی را،
بلکه حماسه ی آريانا را چنان پی افگند که بنيان آن ھرگز از باد وباران و گذشت روزگاران سستی و
خلل نيافت ٠زبان پارسی در ھند رونق بيشتری يافت و در امر ھمبستگی ملی و فرھنگی ھند نقش با
اھميتی را بازی کرد٠سپس نقش شاھان گورگانی در امر رشد زبان پارسی درھند برجسته استعھد
بابر دوره ی طاليی زبان پارسی در ھند به شمار ميرود ٠درھمين دوره زبان پارسی را بر اساس
فرمانی ) ٩٩٠ھجری ق ( به عنوان زبان رسمی و اداری ھنداعالم گرديد ٠ھمرديف با آن درعھد
غوريان که تاجيکان بومی پارسی زبان بودند ،بوسيلۀ آنھا زبان پارسی راه خود را درھند باز کرد
ودر کمترين وقت بقدری مورد استقبال ھنديان قرار گرفت که زبان فارسی يگانه زبان تحصيل وزبان
تفاھم وزبان ارتباط جمعی گرديد .سخنوران ،شاعران و دولتمردان آثار شان را بازبان پارسی می
نوشتند .ارتباط سياسی واداری ميان لندن و دھلی وبين سه بخش اعظم شبه قاره ای ھند ،به زبان
پارسی صورت ميگرفت٠
انگليسھا پس از اشغال شبه قاره ی ھند نخست در ١٨۴۴م زبان اردو را به جای زبان پارسی
پيش کشيدند ٠آنھا نھضت زبان پارسی را يک جھش خطرناک فرھنگی وسياسی ضد منافع
استعماری خود شناسايی نمودند٠آگاھانه در پی نابودی زبان پارسی اقدام کردند .تاآنکه درسال
١٨٣٨م .چارلز تری ويليان ناگھان زبان انگليسی را زبان رسمی مستعمره ی خود اعالم و کاربرد
زبان پارسی را منع قرار داد٠
ھنگامی که ازعالمه الھوری چنين پرسيدند " :شما که ھندی ھستيد )آن زمان ھنوز ھند و پاکستان
جدا نشده بود( چرا به زبان پارسی شعر ميگوئيد؟ درپاسخ گفت :من خود پاسخ اين پرسش را نمی
دانم که برای سرودن اين اشعار از زبان پارسی الھام می گيرم ،واصالً روح من پارسی است" ....
غالب دھلوی که به پدر شعر اردو معروف است ،دريکی از اشعار خود اعتراف می کند که شعر
پارسی بمراتب غنی تر از شعر اردو است وحتا جايی با افتخار می گويد:
باوجود اينکه زبان فارسی درحال حاضر زبان رسمی پاکستان نيست بلکه اردواست .ولی بشدت تحت
تاثير پارسی بوده وواژه ھای پارسی زيادی در آن موجود می باشد .اکنون بعنوان يک زبان فاخر در
بين نخبگان بويژه در زمينه ھنر و موسيقی )موسيقی قوالی( رواج دارد .بخاطرتاثير بسيار زياد زبان
پارسی درپاکستان ،بنيان گذاران پاکستان تصميم گرفتند که سرود ملی آنکشور کامالً به زبان پارسی
سروده شود.
ترکان سلجوقی زبان پارسی را در آنا تولی ) آسيای صغير يا ترکيه امروزی ( گسترش دادند ٠زبان
ادبی و ديوانی دربار خلفای عثمانی سالھا زبان پارسی بود ٠شاھان صفوی و قاجار که ترک تبار
بودند،ھمه مکاتبات شانرا به زبان پارسی انجام ميدادند که زبان ارتباط مردمان با يکديگر بود و ھم
زمان به عنوان زبان گفت وگو ،زبان رسمی مردم نيز به شمار می رفت٠
سه ضربه ی اساسی بر پيکره ی زبان پارسی در سده ی بيستم وارد آمد .از سويی با فروپاشی
امپراتوری عثمانی و پيروزی ترک ھای جوان و دنبال کردن انديشه ی بی پايه و بی بنياد ،پان
ترکيسم از سوی وارثان امپراتوری عثمانی » ،ترک سازی« در آسيای کوچک ،روندی خشن و
قھرآميز به خود گرفت٠در نتيجه حاکمان ترکيه کوشيدند تا پس از تغيير خط و جانشين کردن زبان
محاوره به جای زبان ادبی ،پيوندھای ژرف زبان ترکی با پارسی را گسسته و مخلوق جديدی به
وجود آورند٠
سرنوشت زبان پارسی در تاجيکستان تراژيک تر از ھمه است ٠بلشويک ھا پس از تحکيم حاکميت
خويش در آسيای مرکزی در نيمه ی اول سده ی بيستم ،نخست خظ پارسی را به التين و سپس به
سيريليک ) دبيره روسی( تبديل کرده و زبان روسی را به عنوان زبان رسمی اعالم داشتند ٠ھمچنان
بلشويک ھا از جمله ی شھر ھای تاريخی تاجيک ھا ،بخارا ،سمرقند و ٠٠٠را به شيوه ی »
تيرتقسيم« و جزء قلمرو ازبکستان ساختند ،بدين ترتيب روسھا آگاھانه تاجيکان و زبان آنھا را از
قلمرو گسترده ی فرھنگ و زبان پارسی جدا کردند ٠بلشويک ھا در مدت کوتاھی دوبارخط پارسی
را در تاجيکستان عوض کردند ٠خط پارسی بار نخست در سال ١٩٢٩به خط التين و بار دوم در
سال ١٩۴٠به خط سيريليک روسی تبديل گرديد ٠آنھا زبان پارسی را زبان فيودالی ،اشراف و اعيان
ناميده و اعالم داشتند که " انتشار شعر دوره ی فيوداليسم ،ديگر جز وظايف ما نيست ونبايد حزب
در انتشار آن ياری کند"٠
بگفته ی محمد جان شکوری بخارايی) ،پژوھشگر تاجيک ( برخورد طبقاتی نسبت به زبان پارسی از
يک سو و فشار زبان روسی به عنوان زبان توانمند وحاکم در قلمرو اتحاد شوروی دھه ٢٠و ٣٠
قرن ١٩ميالدی زبان پارسی را درتنگنا قرار داد و آنرا به زبان عاميانه و برگردان )ترجمه ( تبديل
کرد ٠مسأله زبان در تاجيکستان بخش مھم ھستی ملی است ٠ازھيمن رو پارسی زبانان تاجيکستان
برای احيای زبان و فرھنگ ملی خويش به پارسی زبانان افغانستان و ايران رو آوردند٠
مسأله ھويت تباری و زبانی در افغانستان کنونی و مبارزه قبيله گرايان در برابر زبان پارسی:
ازدھه اول سده ی ھژدھم ميالدی عشاير پشتون دربخشھای خراسان )قندھار( به قدرت رسيدند
وزبان پارسی را به عنوان زبان رسمی لشکری وکشوری پذيرفتند .اين امر تا دوران دودمان محمد
نادرشاه )١٩٢٩م( پيوسته برھمين روال باقی ماند .درزير به چند نمونه اشاره می کنيم:
بی ترديد ،يکی از بُ ُروز مشکالت عمده سياسی ـ اجتماعی ونفاق ملی ،ميان مردم ما در يک صد سال
اخير و بويژه ازدھه ٢٠تا دھه ٨٠قرن بيستم ميالدی ،مسأله ی چگونگی برخورد با ھستی وگويش
زبان رسمی پارسی ،از سوی حاکمان تک تبار قدرت گرای شوونيست وگروھھای سياسی وابسته و
روشنفکران دنباله رو بی ھويت بوده است .اين قشر صاحب امتيازوانگل صفت واين پايگاه فرھنگی،
ھمان نخبه گان وبرگزيدگان مستعمراتی انگليس می باشند ،که به عنوان قشر اجتماعی و درمتن
جامعه ی استعماری در موقعيت ويژه يی قرار می گيرند و نقش آنھا حفظ تسلط ايدولوژی استعماری
انگليس ھا است ٠
تا پيش از حکومت امير جبيب ﷲ خان ،زبان ملی پارسی در سطح کشور ،به شکل کامالً طبيعی ،جا
افتاده بود که ،در برقراری ارتباط وتفاھم مشترک عمومی ميان مليت ھا و قبايل و دگراليه ھای
مختلفۀ اجتماعی جامعه بکار می رفت٠آنھا ،زبان پارسی را ،به عنوان زبان مادر وزبان رسمی
وھمگانی يا زبان مشترک وزبان اصلی ،زبان علم ومعرفت وزبان حوزۀ تمدنی فرھنگ شرق پذيرفته
بودند ،به اين دليل که قدرت وعظمت زبان پارسی مبتنی بر ادبيات نوشتاريی کھنسال و قدرتمند و
تکامل يافته ای را ،خود مشاھده ميکردند٠
مگر با تأسف ودرد که نخستين گام شعور ی ـ ضد ملی برای ترويج انديشه ی قوم برترواستقرار
فرھنگ و حاکميت قبيله)افغان( وخواست بازتاب آن فرھنگ در گويش محلی پشتو ،از سال ھای
١٩١١م .ببعد دررويکرد ھای فکری محمود طرزی ) ُخ ُ
سرامان ﷲ خان( وھم تباران او زير عنوان
)ناسيوناليسم ونوگرايی ( درلباس اسالم تجلی يافت٠وسرانجام ،سنگِ تھداب اين انديشه ضد ملی در
جرگه بزرگ )لويه جرگه( سال ١٩٢٣م .بوسلۀ امير امان ﷲ خان گذاشته شد*.
امان ﷲ خان " ...اعالن کرد که ميخواھد زبان پشتو را در کشور تعميم نمايد بعد انجمنی را بنام بحث
پشتو )مرکه پشتو( برای انکشاف زبان مذکور تأسيس نمود" ...،
با وجود اينکه محمود طرزی بار ھا در نوشته ھای خود اززبان فارسی واھميت فراملتی آن بحث ھا
نموده وتأکيد می کرد که زبان رسمی ودولتی ما زبان پارسی باشد ،اما درواقعيت امر او ودوستانش
از تريبون سراج االخبار )١٩١١تا ١٩١٨م (.وازحنجره ی قدرت حاکم ،با درک ذھنی وآلودگيھای
نفسانی انديشه ھای تک تباری خويش را ظاھراً در چھرۀ آزادی خواھی و مدرنيته ودرباطن برای
ترويج اصول حاکميت سراسری پشتونھا تقويه ورشد زبان پشتودرکشوری که سه حصه جمعيت آن
به لحاظ نژادی افغان )پشتون( نبودند زيرکانه ورياکارانه واژه » افغان «را بر مبنای دين وجغرافيا
تعريف کردند وتبليغ نمودند٠
به فکربيمار و ذھنی او ،پشتو يا افغانی تبلور اصالت ملی و ريشه ی کليه زبانھا و زبان واقعی ملی
دانسته می شد٠بدين ترتيب اين زبان بايد برای کليه گــــــروه ھای قومی در افغانستان آمـــــوزش
داده شود ] ...آموزه ھاوانگاره ھای ايلی وقبيله يی محمود طرزی درمورد تغييرکاربرد موقعيت
اجتماعی گويش محلی پشتو که براستقالل آن تأکيد می ورزيدند با شدت و حدت وتعصب بيشتر[،
دردھه ١٩٣٠م به اجرا گذاشته شد وبا جديت تمامتر تا دھه ١٩۵٠که پشتو زبان رسمی وملی
افغانستان گرديد ،ادامه يافت".
حکومت ھای دست نشانده ی انگليس با ذھنيت قبيلوی و تفکر فاشيستی ھويت تاجيکی مارا مسخ
کردند و گفتند ھرکس از افغانستان است افغان است ،در شناسنامه ی ما نوشتند افغان ،و سپس زبان
پارسی را تضيعف نمودند وجايش زبان پشتو را زبان ملی و رسمی کشور قرار دادند ،زبانی که تا چند
سال پيش رسم الخط نداشت ،آثارعلمی و ادبی وغنای فرھنگی نداشت ،چنانچه يک نفر زبان شناس
فرانسوی بنام پروفيسور ) بنوونيس( که مھمان آرشيف ملی و انجمن تاريخ بود ،در مورد زبان پشتو
نوشت که :زبان پشتو يکی از زبانھای مرده جھان و در حالت نابودی است که بيشتر از ٦٠سال بقا
ندارد ٠اين نظر بنوونيس حکومت ھای فاشيستی قبايلی را پريشان حال ساخت و ناشيانه درپی
نابودی زبان پارسی برآمدند٠
متوحش تر ازين ،زمانيکه محمد نادر خان در سال ١٩٢٩م.ھمرا با برادرانش در کابل قدرت را به
کمک مليشه ھای مسلح ساخت ھند برتانوی ،غضب نمودند ٠از آغاز حاکميتش بدون عزت نفس
وحرمت گذاری به مردم آزاديخواه ميھن ما ،به زبان توپ وتفنگ ،کارد وبرچه وقين وفانه صحبت
کردند٠
" ...تعميم زبان پشتو وطرد ساير زبان ھا را ...بعنوان سياست فرھنگی در محل تطبيق گذاشتند .قدم
اول دراين راه توسط فرمانی برداشته شد که درشمارۀ ٣مارچ ١٩٣٧راجع بزبان پشتودر جريده ی
اصالح نشر شد ...بالفاصله کورس ھای تدريس پشتودرتمام دواير کشور تأسيس گرديد ...دستور داده
شد که تدريس درسراسر کشور اززبان پارسی به زبان پشتو تحويل شود ...که دراثر آن معارف
افغانستان برای ده ھا سال به عقب افتاد وجوانان غير پشتون از دست يابی به گنجينه ی ادب پارسی
که رکن عمده ی فرھنگ شان بود بطور قھری محروم ساخته شدند" ...
اما درفصل سوم قانون اساسی مذکور زير عنوان حقوق ووظايف اساسی مردم در مورد زبان ھای
افغانستان ،سياست تبعيض آلود ونفاق برانگيزی اتخاذ گرديد بنحوی که از جمله زبانھای افغانستان
زبان پشتو به عنوان يگانه زبان ملی کشور معرفی شده ودولت افغانستان تنھا موظف به انکشاف
وتقويۀ زبان ملی پشتو گرديد .دراين زمينه به قانون اساسی ظاھرشاه توجه کنيد:
واضح است که روشنفکران قبيله گرا برای تئوريزه و عملی کردن سياستھای خود به انديشه ھای
ايلی پرستی )زبان پشتو ،قوم افغان ،ابداع اسطوره ھای تباری( احتياج داشتند و نيز مرکزگرايی را با
بخت و اقبال خود ھمگون ميديدند .ھمکاری و قرابت اين دو انديشه بدوی تا امروز آنقدر ادامه يافته
است که ديگر بتوان انديشه ی نژادپرستی شونيسم افغان را با مرکزگرايی حاکميت سياسی
درافغانستان مترادف دانست.
در فرجام بايد گفت :فرھنگی که بوسيل ی زبان پارسی بازتاب می يابد حقا که وابستگی به کدام نژاد
خاص ندارد .مردمان سرزمين باستانی و خراسانی ما اعم از :ازبک ھا ،ھزاره ھا ،بلوچ ھا ،عرب
ھا ،پشتون ھا ،تاجک ھا ،ھندو ھا وساير گروه ھای خرد و کوچک اجتماعی در فرآيند وسير زمانی
طوالنی تاريخ به زبان پارسی سخن گفته اند ،وبرای رشد وتکامل آن کوشيده اندوبزرگترين فرھنگ
حوزه ی تمدنی شرق را به ميراث گذاشته اند٠شايسته است که ھرشھروند کشور بتنھايی ،خود را
صاحب اصلی آن بداند وخود را پارسی گو ازديگران بنامد٠
آويزه ھا :
- ١امه سه زر
www.pendar.eu