You are on page 1of 11

‫متن سخنرانی ثريا بھاء در کنفرانس ) انجمن فرھنگی تيره ھای ايرانی ( در الس انجلس‬

‫ثريا بھاء‬

‫نقش استعمار در ناتوان کردن زبان و‬

‫فرھنگ پارسی دردو سده ی گذشته‬

‫با درود به آنانيکه که از ستيغ بلند زبان پارسی سخن می گويند!‬

‫سخن امشبم سخن از استعمار است!‬

‫ھرچند مسأله استعمار مطلبی آنقدر ھا تازه نيست‪ ،‬جنبه ھای سياسی و اقتصادی تسلط استعماری به‬
‫دقت و بار ھا تشريح وتوصيف شده است‪ ،‬اما به جنبه ی فر ھنگی آن کمتر توجه و پرداخته شده‬
‫است‪ ٠‬استعمار يک سيستم اجتماعی است‪ ،‬که چون ھر سيستم اجتماعی دارای زيربنای اقتصادی‬
‫خاص و روبنای سياسی‪ ،‬ايديولوژيکی متناسب با آن و درخدمت آن است‪ ٠‬فرھنگ استعمار‪ ،‬مظھر‬
‫تسلط ايدولوژی استعمار‪ ،‬در جوامع مستعمره است‪ ٠‬پس ھيچ مبارزه ی ضد استعماری وجود ندارد‬
‫که در آن مسأله فرھنگی مطرح نباشد‪٠‬‬
‫سالھای دراز است که استعمار با تکيه بر تفوق تکنيکی اش بر دنيا فرمان ميراند‪ ،‬اما از وقتی که‬
‫استعمار خود را تمدن معرفی کرد‪ ،‬الزم آمد تا غارت خلق ھای تحت تسلطش را در قالب ) فلسفی( ھم‬
‫بگنجاند وايدولوژی استعماری پديدآمد‪ :‬يعنی رسالت پخش تمدن در جھان! اما تمدن تنھا تکنيک‬
‫نيست‪ ،‬پس استعمار با اختراع افسانه ھا‪ ،‬جعل تاريخ و فرھنگ جوامع‪ ،‬تمام ريشه ھای بومی را به‬
‫يک جامعه‪ ،‬بيک سنت‪ ،‬بيک قوميت وبه يک تاريخ وصل ميکند‪ ،‬يکی پس از ديگری بريده می شود‪،‬‬
‫که اين تنھا از راه يک شستشوی مغزی‪ ،‬ھمگانی و سيستما تيک ميسر است‪ ٠‬پس استعمار نه تنھا‬
‫حق تفسير تاريخ بومی‪ ،‬بلکه حق تدوين آنھا را ھم به انحصار خود در آورده‪ ٠‬استعمار گران تاريخ‬
‫نوشتند‪ ،‬تاريخ اختراع کردند وھمين تاريخ جعلی را بخور مردمان بومی دادند‪ ،‬که نتيجه ی اين جعل‬
‫تاريخ و اين شستشوی مغزی در جوامع مستعمراتی پيدايش » انسانھای مستعمراتی « بود‪ ٠‬آدمھای‬
‫بی ريشه وبته‪ ،‬بی ھيچ خاطره يی از گذشته‪ ،‬بی دور نمايی برای آينده‪ ،‬معلق در اضطراب و دلھره ی‬
‫حال ‪٠‬‬

‫اين يک روی سکه مسخ فرھنگی است‪٠‬‬

‫اما روی ديگرش‪ :‬استعمار برای حفظ و حراست اين سيتم دروغ وجعل وشيادی‪ ،‬نياز به پاسبان و‬
‫نگھبان دارد و برای حفظ تسلط فرھنگی‪ -‬ايدولوژيک اش‪ ،‬به يک» پايگاه فرھنگی « نياز دارد‪٠‬‬

‫علت وجودی قشر صاحب امتياز و انگل صفتی که تصوير مستقيم وتمام قد بورژوازی کاذب در زمينه‬
‫فرھنگی است‪ ،‬درھمين نياز استعمار نھفته است‪ ٠‬اين قشر صاحب امتياز و انگل صفت واين پايگاه‬
‫فرھنگی‪ ،‬ھمان نخبه گان وبرگزيدگان مستعمراتی می باشند‪ ،‬که به عنوان قشر اجتماعی و درمتن‬
‫جامعه ی استعماری در موقعيت خاص قرار می گيرند و نقش آنھا حفظ تسلط ايدولوژی استعماری‬
‫است‪ ٠‬وقتی فرھنگ اصيل بومی خفه شد و از ميان رفت‪ ،‬جای خالی آن بوسيله ھمين ) نخبگان(‪ ،‬با‬
‫مخرب ترين‪ ،‬منفی ترين‪ ،‬منحرف ترين وجوه فرھنگ استعماری پر ساخته می شود‪٠‬‬

‫آنگاه استعمار به ساده گی موفق به کشيدن مرز ھای جغرافيايی‪ ،‬زبانی و مليتی می گردد‪٠‬‬

‫از چنين ديدگاھی مبارزه ی ضد استعماری ابعاد بسيار وسيعی پيدا می کند‪ ،‬واز اين روست که مسأله‬
‫ی مبارزه ی فرھنگی ‪ -‬ايدولوژيکی با استعمار چندی است که به حق در دستور روز پيشگامان‬
‫جنبش ضد استعماری جھان قرار گرفته است‪ ،‬يعنی مبازره يی است سراسری وکامل‪ ،‬مبازره ايست‬
‫اقتصادی‪ ،‬سياسی وھم چنين فرھنگی و ايدولوژيکی‪٠‬‬

‫در چنين نبردی چگونه می توان سنگری چنين پراھميت را در دست دشمن باقی گذاشت؟ چطور می‬
‫توان دشمن را در جبھه ی اقتصاری وسياسی منکوب کرد‪ ،‬ولی در جبھه ی فرھنگی کاری به کارش‬
‫نداشت؟ سنگر فرھنگی محکم ترين و پر مقاومت ترين سنگر استعمار است‪ ٠‬استعمار امروز سنگر‬
‫سياسی را زود خالی ميکند و استقالل ظاھری به مستعمراتش ) اعطاء( می نمايد‪ ،‬اما آنچه مقابله با‬
‫آن بسيار دشوار و درھرحال بسيار طوالنی است‪ ،‬ھمين سنگر فرھنگی است‪٠‬‬

‫اگر از من بپرسيد که فرھنگ چيست؟‬

‫ميگويم‪ :‬فرھنگ عبارتست از کوشش ھر اجتماع انسانی برای رسيدن به غنا وبه يک شخصيت‪٠‬‬
‫آيا فرھنگ می تواند ملی باشد؟‬

‫فرھنگھای ملی با ھمه ويژه گی خود‪ ،‬از نظر قرابت‪ ،‬گروه به گروه مجتمع می شوند‪ ،‬اين قرابت‬
‫فرھنگھا واين خانواده ھای بزرگ فرھنگی‪ ،‬اسم دارند و اين اسم " تمدن " است‪٠‬‬

‫ببينيد‪ ،‬يک فرھنگ ملی فرانسوی داريم و يک فرھنگ ملی ايتاليايی يا انگليسی يا اسپانيايی يا آلمانی‬
‫و روسی و اين فرھنگھا ھا در کنار گونا گونی واقعی خود‪ ،‬وجود مشترک چشم گيری دارند که‬
‫درمجموع می توان از يک تمدن اروپايی سخن گفت‪ ،‬ھمين گونه در قاره افريقا و امريکا التين‪٠‬‬

‫موس جامعه شناس فرانسوی تمدن را اينطور تعريف ميکند‪:‬‬

‫"مجموع پديده ھای به قدر کافی متعدد وبقدر کافی مھم که در تعدادی قابل مالحظه يی از سرزمين ھا‬
‫بسط يافته باشند "‬

‫می توان از اين مطلب چنين نتيجه گرفت که فرھنگ بسوی ويژه گی ميل ميکند و تمدن به سوی‬
‫کليت‪ ،‬وفرھنگ تمدنی است خاص يک ملت که ھيچ خلق وملتی ديگری در آن شرکت ندارد‪ ،‬مھر اين‬
‫خلق يا ملت بنحوی پاک نشدنی به روی اين فرھنگ خورده است‪ ،‬تمدن و فرھنگ دو جنبه ی يک‬
‫واقعيت را نشان ميدھند‪ ،‬تمدن بيرونی ترين محيط فرھنگ است وفرھنگ ھسته داخلی و ويژه ترين‬
‫جنبه ی تمدن می باشد‪٠‬‬

‫اگر بخواھيم فرھنگ را از بيرون تعريف کنيم‪ ،‬ميگوييم که ‪ :‬مجموع ارزشھای مادی و معنوی که‬
‫درطی تاريخ‪ ،‬توسط يک جامعه بوجود آمده است‪ ٠‬البته مقصود از ارزش ھا عناصر گوناگون اند‪ ،‬از‬
‫فن گرفته تا نھاد ھای سياسی و از عنصر اساسی چون زبان گرفته تا مد‪ ،‬از ھنرگرفته تا علم‬
‫ومذھب‪٠‬‬

‫اما موضوع گفتمان امروز ما عنصر اساسی فرھنگ‪ ،‬زبان است که استعمار برای ناتوان ساختن‬
‫زبان يک حوزه تمدنی‪ ،‬چگونه سرنوشت تراژيک و غم انگيزی را برايش رقم ميزند‪٠‬‬

‫زبان ھمزمان با پيدايش انسان بوجود آمده‪ ،‬ھم وسيله ی افھام و تفھيم بين انسان ھاست وھم ماده‬
‫تفکر و دانش و ھم ابزار انتقال انديشه‪ ،‬تجربه و فرھنگ انسان وھم معرف ھويت فردی و تاريخی‬
‫انسان است‪ ٠‬به سخن زبان شناس مشھور‪ ،‬نوام چامسکی " زبان ابزار آزادی بيان و انديشه را در‬
‫دست انسان می گذارد‪"٠‬‬

‫تاريخ و فرھنگ ھيچ قوم وھيچ ملتی را نمی توان از تاريخ زبان آن جدا کرد‪ ٠‬فرھنگ ھر سرزمين‬
‫در پيوستگی زبانش بازتاب ميابد‪ ،‬زبان شفاھی يا نوشتاری بخش مھم فرھنگ يک ملت را تشکيل‬
‫ميدھد‪ ٠‬اما زبان پارسی نه تنھا زبان وھويت يک ملت را بازتاب ميدھد بلکه زبان مشترک و فرا‬
‫ملتی يک حوزه ی تمدنی را بازتاب ميداد‪٠‬‬
‫گزينش و استفاده زبان پارسی بر اساس ادبيات نوشتاری و توانايی پاسخگويی آن به نياز ھای‬
‫ديوانی‪ ،‬علمی‪ ،‬ادبی ومعاشرتی در درازنای سده ھا به ھيچ وجه امر تحميلی و اجباری نبود‪ ٠‬بلکه‬
‫مردم در يک تجربه ی تاريخی بر پايه ی ضرورتھای زندگی آنرا به عنوان زبان مشترک وعمومی با‬
‫گويش ھای اندکی مختلف بطورطبيعی پذيرفتند‪٠‬‬

‫زبان پارسی مانند بسياری زبانھای زنده دنيا داری لھجه ھا وگويش ھای مختلفی است‪ ٠‬تاجيکی‪،‬‬
‫دری و پارسی لھجه ھای يک زبان واحداند و به ھيچ روی تفاوت در آنھا از نظر ريشه و منشا‬
‫نيست‪ ،‬بلکه تفاوت درلھجه ھاست که نتيجه سرنوشت تاريخی متفاوت است‪٠‬‬

‫با دريغ اتخاذ تصميم نام زبان پارسی به دری و تاجيکی به ترتيب در افغانستان وآسيای ميانه ريشه‬
‫در سياست ھای استعماری داشت وھدف اين نام گذاری ھا جدا ساختن پارسی زبانان از ھمديگر بود‪،‬‬
‫تا نيات نيک تاريخی و فرھنگی ‪٠‬‬

‫اين زبان پارسی يادگاری است جاودان ازپيوستگی و خويشاوندی اين مردم در گذار روزگار تا به‬
‫امروز‪ ٠‬اينکه مردم بدخشان‪ ،‬در آنسوی آمو دريا‪ ،‬قادرند با ساحل نشينان خليج فارس به زبان يگانه‬
‫گپ بزنند قصه و افسانه نيست‪ ،‬بلکه نشانه ی بقا و جان سختی اين زبان است‪ ،‬بايد به يگانگی و‬
‫دوام اين زبان باور داشت‪٠‬‬

‫بی ترديد مردمان تاجيکستان‪ ،‬ايران‪ ،‬افغانستان باھم قرابتھا ومشترکات تاريخی‪ ،‬فرھنگی ‪ ،‬زبانی و‬
‫ادبی فراوانی دارند و افتخارات گذشته ی ايران باستان و خراسان ارثيه ی مشترک ھمه است‪ ،‬اما‬
‫گروھی ازفرھنگيان ايران ھمه مفاخر زبان پارسی و ميراث گذشته ی فرھنگی را به نام ايران امروز‬
‫معرفی ميدارند‪ ،‬در حاليکه سرزمينی که امروز بنام ايران ناميده می شود‪ ،‬پاره يی از ايرانی کھن‬
‫است که فرودسی در شاھنامه از آن نام می برد‪٠‬‬

‫جغرافيای ايران کھن خاکھای ايران کنونی‪ ،‬افغانستان و جاھای ديگر را دربرميگيرد‪ ،‬اما ) مقدرات‬
‫سياسی جھان آنرا پاره پاره کرد( وتنھا يک پاره يی ازاين سرزمين ‪ ،‬تنھا يک پاره از آن‪ ،‬يا يک بر‬
‫پنجم آن اسم قديم را حفظ کرد است که ھمين ايران امروزی می باشد‪ ٠‬دوستان ايرانی ما به ھمين‬
‫اعتبار ھمه ی مفاخر کھن را ولو درحوزه ی جغرافيای کنونی افغانستان ‪ ،‬تاجيکستان‪ ،‬ازبيکستان و‬
‫ترکمنستان باشند‪ ،‬ايرانی می نامند‪ ،‬ولی از اين عنوان ايران کنونی با مرز ھای سياسی فعلی مراد می‬
‫کنند و اگر بگوئيم موالنا جالل الدين‪ ،‬رابعه‪ ،‬بوعلی سينا بلخی وسنايی غزنوی بودند‪ ،‬انگار که‬
‫ملکيت شخصی ايران امروز را دزديده باشيم‪ ٠‬بدين ترتيب جای افتخار برای ديگران باقی نمی ماند‪،‬‬
‫درحاليکه مراکز قدرت در طی ھزاران سال اخير عمداً در بخارا‪ ،‬سمرقند‪ ،‬بلخ غزنه و مرو و ھرات‬
‫بوده است‪٠‬‬

‫به باور من انتساب کردن بزرگان فرھنگ و ادب زبان پارسی بر اساس زادگاه‪ ،‬پرورشگاه و يا‬
‫آرمگاه آنھا به نام اين و يا آن جغرافيا سياسی امروز‪ ،‬جز پارچه کردن پيکر وميھن بزرگ زبان ادب‬
‫و فرھنگ پارسی‪ ،‬چيز ديگر نيست‪ ٠‬آنھا به يک جغرافيای گسترده ی فرھنگی و قلمرو حوزه ی‬
‫تمدنی تعلق دارند‪ ،‬نه به يک قوم و يا محدوده مرز ھای سياسی معاصر‪ ٠‬بھتر است آنھا را به نام »‬
‫بزرگان زبان و ادب پارسی ) دری( و ميراث گران سنگ ادبيات پارسی را » تاريخ ادبيات زبان‬
‫پارسی « ياد کرد وانصاف و واقع بينی را رعايت کرد‪٠‬‬
‫در افغانستان کنونی مسأله زبان به يکی از محور ھای عمده ی گفتمان سياسی ومبارزاتی ميان‬
‫گروھھای سياسی و فرھنگی کشور مبدل شده است‪ ٠‬پرداخت به اين مسأله چنان با ارزش است که‬
‫بر بسياری موضع گيری ھای سياسی گفتمان ھای دانشگاھی‪ ،‬نشرات و گروھھای سياسی و قومی‬
‫سايه انداخته است ‪٠‬اين موضوع دررسانه ھای درون وبرون مرزی کشور و رسانه ھای گروھی‬
‫جھان نيز بازتاب گسترده يی دارد‪٠‬‬

‫سياستھای تفرقه انداز وحکومت کن استعمار در تبانی با شوونيست ھای پشتون تبار سالھاست که با‬
‫ھويت تباری و ھويت زبانی مليت ھای ديگر در جنگ و ستيز اند و پيوسته تبليغ می نمايند که زبان‬
‫پارسی دری برای افغانستان زبان بيگانه و تحميل شده از سوی پارس ديروز و ايران امروز است‪٠‬‬
‫ھمه ميدانند درپشت چنين نظرياتی‪ ،‬نيات شوم سياسی خوابيده است‪٠‬‬

‫خراسان کھن و فرارود بر اساس کاوشھا و بازيافتھای باستان شناسان که از دير گاه در آن انسان‬
‫بود وباش داشته است ‪ ٠‬اين مرز و بوم مھد پيدايش يکی از درخشانترين و کھن ترين تمدنھای جھان‬
‫بوده وباشندگان آن دارای تمدن و فرھنگ چندين ھزاره ساله اند که گنجينه ھای فکری ومعنوی آن‬
‫در مراحل مختلف به زبانھا وگويش ھای گوناگون نگارش يافته است‪٠‬‬

‫پژوھشھای شماری زيادی از دانشمندان بيانگر آنست که سرزمينھای خراسان باستان و ماورالنھر‬
‫پارسی دری است‪ ٠‬زبان پارسی دری از نگاه زبان شناسی به خانواده ی‬ ‫زادگاه و پرورشگاه زبان‬
‫بزرگ زبانھای ھند و اروپايی بخش ھند و آريايی تعلق دارد‪ ٠‬در خراسان و فرارود پيش از يورش‬
‫اعراب به زبان پارسی دری سخن می گفتند‪ ٠‬در اين نوشته ھرکجا سخن از خراسان ميرود‪ ،‬مراد از‬
‫خراسان بزرگ باستان است که بلخ‪ ،‬ھرات‪ ،‬نيشاپور‪ ،‬مرو از زمره ی آستانھای بزرگ آن بود‬
‫ھمچنان خاکھای افغانستان کنونی ‪ ،‬بخشھای خاوری ايران امروزی‪ ،‬صحرای ترکمن تا کناره ھای‬
‫رود جيحون )آمو( را دربر می گرفت‪٠‬‬

‫مسلم است که زبان پارسی دری در دوره ی پيش از اسالم در فرارود و خراسان رايج بوده ويک شبه‬
‫در دوره ی صفاريان و ساسانی ھا به وجود نيامده است ‪ ٠‬اين زبان با پيشينه ی چند قرنی امکان‬
‫نداشته است که در مدت کوتاھی سراسر خراسان را فراگيرد وبه عنوان زبان علمی و ادبی که در آن‬
‫شعر سروده و نثرنگاشته می شد‪ ،‬عرض وجود کند‪ ٠‬البته بدون ترديد ھمان گونه که پروفيسور‬
‫ژوبل مطرح ميکند‪ " ،‬زبان پارسی دری منحصر به خراسان و فرا رود بود‪ ،‬که در ايران کنونی‬
‫معمول نبود‪ ،‬حتی يک شعر و رساله دراين زبان در ايران ديده نشده است‪" ٠‬‬

‫به گفته شمس رازی " زبان پارسی دری لغت اھل بلخ و بخارا " گفته شده است‪ ٠‬ابن مقفع که خود‬
‫اھل پارس است تنھا زبان مردم خراسان و بويژه بلخ را دری ميداند‪ ،‬مقدسی که خود به شھرھای‬
‫خراسان و ماوالنھر سفر کرده است‪ ،‬زبان بلخ را بھترين زبان می داند‪٠‬‬

‫ملک الشعرا بھار می نويسد ‪ :‬که زبان پارسی دری اصالً لھجه يا گويش اھالی ماوالنھر) فرارود( ‪،‬‬
‫بلخ‪ ،‬سمرقند و بخارا است که بعداً گويش زبان پارسی دری در نواحی ايرن که قلمرو اصلی آن نبوده‬
‫انتشار يافته است‪٠‬‬
‫داکتر محمود افشاری يزدی ادب شناس و مورخ ايران با روشنی می نويسد ‪ :‬زبان دری پيش وبيش‬
‫از آنکه به ايران تعلق داشته باشد از آن افغانستان و تاجيکستان است ‪ ٠‬به علت آنکه زادگاه و‬
‫پرورشگاه آن خراسان قديم و ماورالنھر ) بخارا و سمرقند ( و بلخ و غزنه بوده است‪ ٠‬رودکی و‬
‫عنصری وھمچنان فردوسی پرورش يافتگان خراسان کھن بوده اند‪ ٠‬چند صد سال پس از آنھا حافظ‬
‫و سعدی در فارس ظھور کردند‪٠‬‬

‫با کشف کتيبه ی بغالن در سال ‪ ١٣٣٠‬خورشيدی از يک معبد کوشانی از سرخ کوتل بغالن ) در‬
‫‪ ٢٠٠‬کيلو متری شمال کابل( کشف گرديد‪ ،‬اين سنگ نبشته به زبان پارسی دری و رسم الخط با رسم‬
‫الخط يونانی ) از نوع خميده کوشانی( با زبان تخاری يا دری قديم نوشته شده است ‪ ،‬کامالً پرده از‬
‫روی حقيقت برميدارد‪ ،‬که ‪ ٢٠٠٠‬پيش در تخارستان تاريخی‪ ،‬دری زبان تکلم و تحرير و ادب دربار‬
‫بوده است‪٠‬‬

‫واصف باختری استاد مسلم زبان و ادب پارسی‪ :‬اين نظر را که دری برگرفته از دربار و يا دره باشد‬
‫رد می نمايد و ميگويد دری زبان تخاری است و از دھری يعنی تخاری گرفته شد و سپس دری شده‬
‫است‪ ٠‬ھمچنان زبان پارسی را متعلق به پارس ندانسته که اصالً پارتی بوده وسپس پارسی شده و‬
‫پارت يکی از نام ھای کھن خراسان است‪ ٠‬در تمام کتب علمی ) پارت( به معنی خراسان کھن آمده‬
‫است‪٠‬‬

‫زبان پارسی مانند بسياری زبانھای زنده دنيا داری لھجه ھا وگويش ھای مختلفی است‪ ٠‬تاجيکی‪،‬‬
‫دری و فارسی لھجه و گويش ھای يک زبان واحدند وبه ھيچ وجه تفاوت در آنھا از نظر ريشه و‬
‫منشا نيست‪ ٠‬اين زبان فاخر‪ ،‬زمانی زبان مشترک يک حوزه ی تمدنی بود‪ ،‬ھمين گسترده گی و‬
‫پويايی اين زبان خشم و حسادت استعمار را برانگيخت و در ناتوان ساختن زبان پارسی با کشيدن‬
‫مرز ھای سياسی‪ ،‬مذھبی‪ ،‬تباری و نام گذاری ھای جداگانه يی تحميلی تفرقه انداخت وحکومت کرد‪٠‬‬
‫سرگذشت تراژيک اين زبان بس غم انگيز است که اندکی باآن می پردازم‪٠‬‬

‫بر رغم اينکه عربھا پس از فتح خراسان در برابر زبان پارسی با تعصب قومی و ستيز مذھبی‬
‫برخورد کردند‪ ،‬الفبای زبان عربی را جاگزين آن نمودند‪ ،‬دبيره )خط( عربی را بعنوان خط رسمی‬
‫تحميل کردند وسعی نمودند که اين زبان را به حاشيه برانند‪ ،‬اما فرھنگ و زبان پارسی در بستر‬
‫زمان پايداری کرد‪ ٠‬خراسانيان در اين راستا به تاريخ خويش برگشتند و درپايگاه زبانشان ايستادند‪،‬‬
‫با ھمان دوچيز با مسلمانان ديگر متفاوت بودند‪٠‬‬
‫با ظھور طاھر پوشنجی ‪٨٢١ -٨٧٢‬ميالدی‪ ،‬يعقوب ليث صفاری و سامانيان رستاخيز بزرگی در‬
‫ترويج وبه کار بردن زبان پارسی دری به جای عربی آغاز شد و به تدريج آراستگی گرفت که دوره‬
‫ترويج زبان و ادب دری است‪ ٠‬زبان پارسی دری در دوره ی سامانيان که تاجيک تبار بودند به مثابه‬
‫يک زبان معياری و رسمی استحکام گرفت و درمدت کوتاه از محدوده ی يک زبان قومی به فراقومی‬
‫گذار نمود و به زبان مشترک و عمومی برای تمام مردم منطقه که از ھر تير و تبار بودند تبديل شد‬
‫ودر بخش زبان نوشتاری و ادبی جدی وپيگير بودند‪ ،‬سامانيان زبان وفرھنگ ملی را عامل نيرومند‬
‫پايداری در برابر مھاجمان می دانستند و اثار فراوان علمی‪ ،‬فلسفی و تاريخی به زبان پارسی دری‬
‫نوشته و برگردان شد‪ ،‬شعر شناسان آنرا يکی ا زبھترين دروه ھای ادبی ميدانند‪٠‬‬

‫داريوش آشوری درکتاب باز انديشی زبان پارسی‪ ،‬در باره عھد سامانيان می نويسد‪ " :‬خدمت بزرگی‬
‫که اميران سامانی به قوم ايرانی کردند زنده داشتن زبان پارسی در نگارش بود‪ ٠‬با اين کار ما با‬
‫آنکه اسالم آورديم‪ ،‬عرب نشديم‪ ،‬باری اين قدراست که زبان پارسی ماند و ما پارسی زبان مانديم‪٠‬‬

‫زبان و ادب پارسی در عھد غزنويان ) ‪ ٣٨٩ -۵٨٣‬ھجری ق( که ترک تبار و پارسی زبان بودند‪،‬‬
‫راه کمال پيمود وبه شبه قاره ی ھند راه يافت‪ ٠‬در در دوره ی که حسنک وزير سلطان محمود بود‬
‫ھمه دفاتر را به زبان پارسی برگرداندند‪ ٠‬دربار غزنويان مرکز بزرگ زبان و ادب پارسی بود‪٠‬‬

‫ابو قاسم فردوسی محور ادبيات اين دوره است‪ ٠‬با سرودن شاھنامه نه تنھا کاخ بلند زبان پارسی را‪،‬‬
‫بلکه حماسه ی آريانا را چنان پی افگند که بنيان آن ھرگز از باد وباران و گذشت روزگاران سستی و‬
‫خلل نيافت‪ ٠‬زبان پارسی در ھند رونق بيشتری يافت و در امر ھمبستگی ملی و فرھنگی ھند نقش با‬
‫اھميتی را بازی کرد‪٠‬سپس نقش شاھان گورگانی در امر رشد زبان پارسی درھند برجسته استعھد‬
‫بابر دوره ی طاليی زبان پارسی در ھند به شمار ميرود‪ ٠‬درھمين دوره زبان پارسی را بر اساس‬
‫فرمانی )‪ ٩٩٠‬ھجری ق ( به عنوان زبان رسمی و اداری ھنداعالم گرديد‪ ٠‬ھمرديف با آن درعھد‬
‫غوريان که تاجيکان بومی پارسی زبان بودند‪ ،‬بوسيلۀ آنھا زبان پارسی راه خود را درھند باز کرد‬
‫ودر کمترين وقت بقدری مورد استقبال ھنديان قرار گرفت که زبان فارسی يگانه زبان تحصيل وزبان‬
‫تفاھم وزبان ارتباط جمعی گرديد‪ .‬سخنوران‪ ،‬شاعران و دولتمردان آثار شان را بازبان پارسی می‬
‫نوشتند‪ .‬ارتباط سياسی واداری ميان لندن و دھلی وبين سه بخش اعظم شبه قاره ای ھند‪ ،‬به زبان‬
‫پارسی صورت ميگرفت‪٠‬‬

‫انگليسھا پس از اشغال شبه قاره ی ھند نخست در ‪ ١٨۴۴‬م زبان اردو را به جای زبان پارسی‬
‫پيش کشيدند‪ ٠‬آنھا نھضت زبان پارسی را يک جھش خطرناک فرھنگی وسياسی ضد منافع‬
‫استعماری خود شناسايی نمودند‪٠‬آگاھانه در پی نابودی زبان پارسی اقدام کردند‪ .‬تاآنکه درسال‬
‫‪ ١٨٣٨‬م‪ .‬چارلز تری ويليان ناگھان زبان انگليسی را زبان رسمی مستعمره ی خود اعالم و کاربرد‬
‫زبان پارسی را منع قرار داد‪٠‬‬

‫ھنگامی که ازعالمه الھوری چنين پرسيدند‪ " :‬شما که ھندی ھستيد )آن زمان ھنوز ھند و پاکستان‬
‫جدا نشده بود( چرا به زبان پارسی شعر ميگوئيد؟ درپاسخ گفت‪ :‬من خود پاسخ اين پرسش را نمی‬
‫دانم که برای سرودن اين اشعار از زبان پارسی الھام می گيرم‪ ،‬واصالً روح من پارسی است‪" ....‬‬
‫غالب دھلوی که به پدر شعر اردو معروف است‪ ،‬دريکی از اشعار خود اعتراف می کند که شعر‬
‫پارسی بمراتب غنی تر از شعر اردو است وحتا جايی با افتخار می گويد‪:‬‬

‫" فــــارسی بين تا ببينی الله ھــای رنگ رنگ‬

‫بگذر از اردو که آن مجموع بی رنگِ من است ! "‬

‫باوجود اينکه زبان فارسی درحال حاضر زبان رسمی پاکستان نيست بلکه اردواست‪ .‬ولی بشدت تحت‬
‫تاثير پارسی بوده وواژه ھای پارسی زيادی در آن موجود می باشد‪ .‬اکنون بعنوان يک زبان فاخر در‬
‫بين نخبگان بويژه در زمينه ھنر و موسيقی )موسيقی قوالی( رواج دارد‪ .‬بخاطرتاثير بسيار زياد زبان‬
‫پارسی درپاکستان‪ ،‬بنيان گذاران پاکستان تصميم گرفتند که سرود ملی آنکشور کامالً به زبان پارسی‬
‫سروده شود‪.‬‬

‫ترکان سلجوقی زبان پارسی را در آنا تولی ) آسيای صغير يا ترکيه امروزی ( گسترش دادند‪ ٠‬زبان‬
‫ادبی و ديوانی دربار خلفای عثمانی سالھا زبان پارسی بود‪ ٠‬شاھان صفوی و قاجار که ترک تبار‬
‫بودند‪،‬ھمه مکاتبات شانرا به زبان پارسی انجام ميدادند که زبان ارتباط مردمان با يکديگر بود و ھم‬
‫زمان به عنوان زبان گفت وگو‪ ،‬زبان رسمی مردم نيز به شمار می رفت‪٠‬‬
‫سه ضربه ی اساسی بر پيکره ی زبان پارسی در سده ی بيستم وارد آمد‪ .‬از سويی با فروپاشی‬
‫امپراتوری عثمانی و پيروزی ترک ھای جوان و دنبال کردن انديشه ی بی پايه و بی بنياد‪ ،‬پان‬
‫ترکيسم از سوی وارثان امپراتوری عثمانی ‪» ،‬ترک سازی« در آسيای کوچک‪ ،‬روندی خشن و‬
‫قھرآميز به خود گرفت‪٠‬در نتيجه حاکمان ترکيه کوشيدند تا پس از تغيير خط و جانشين کردن زبان‬
‫محاوره به جای زبان ادبی‪ ،‬پيوندھای ژرف زبان ترکی با پارسی را گسسته و مخلوق جديدی به‬
‫وجود آورند‪٠‬‬

‫سرنوشت زبان پارسی در تاجيکستان تراژيک تر از ھمه است ‪ ٠‬بلشويک ھا پس از تحکيم حاکميت‬
‫خويش در آسيای مرکزی در نيمه ی اول سده ی بيستم‪ ،‬نخست خظ پارسی را به التين و سپس به‬
‫سيريليک ) دبيره روسی( تبديل کرده و زبان روسی را به عنوان زبان رسمی اعالم داشتند‪ ٠‬ھمچنان‬
‫بلشويک ھا از جمله ی شھر ھای تاريخی تاجيک ھا ‪ ،‬بخارا‪ ،‬سمرقند و ‪ ٠٠٠‬را به شيوه ی »‬
‫تيرتقسيم« و جزء قلمرو ازبکستان ساختند‪ ،‬بدين ترتيب روسھا آگاھانه تاجيکان و زبان آنھا را از‬
‫قلمرو گسترده ی فرھنگ و زبان پارسی جدا کردند‪ ٠‬بلشويک ھا در مدت کوتاھی دوبارخط پارسی‬
‫را در تاجيکستان عوض کردند ‪ ٠‬خط پارسی بار نخست در سال ‪ ١٩٢٩‬به خط التين و بار دوم در‬
‫سال ‪ ١٩۴٠‬به خط سيريليک روسی تبديل گرديد‪ ٠‬آنھا زبان پارسی را زبان فيودالی‪ ،‬اشراف و اعيان‬
‫ناميده و اعالم داشتند که " انتشار شعر دوره ی فيوداليسم‪ ،‬ديگر جز وظايف ما نيست ونبايد حزب‬
‫در انتشار آن ياری کند‪"٠‬‬

‫بگفته ی محمد جان شکوری بخارايی‪) ،‬پژوھشگر تاجيک ( برخورد طبقاتی نسبت به زبان پارسی از‬
‫يک سو و فشار زبان روسی به عنوان زبان توانمند وحاکم در قلمرو اتحاد شوروی دھه ‪ ٢٠‬و ‪٣٠‬‬
‫قرن ‪١٩‬ميالدی زبان پارسی را درتنگنا قرار داد و آنرا به زبان عاميانه و برگردان )ترجمه ( تبديل‬
‫کرد‪ ٠‬مسأله زبان در تاجيکستان بخش مھم ھستی ملی است‪ ٠‬ازھيمن رو پارسی زبانان تاجيکستان‬
‫برای احيای زبان و فرھنگ ملی خويش به پارسی زبانان افغانستان و ايران رو آوردند‪٠‬‬
‫مسأله ھويت تباری و زبانی در افغانستان کنونی و مبارزه قبيله گرايان در برابر زبان پارسی‪:‬‬

‫ازدھه اول سده ی ھژدھم ميالدی عشاير پشتون دربخشھای خراسان )قندھار( به قدرت رسيدند‬
‫وزبان پارسی را به عنوان زبان رسمی لشکری وکشوری پذيرفتند‪ .‬اين امر تا دوران دودمان محمد‬
‫نادرشاه )‪١٩٢٩‬م( پيوسته برھمين روال باقی ماند‪ .‬درزير به چند نمونه اشاره می کنيم‪:‬‬

‫بی ترديد‪ ،‬يکی از بُ ُروز مشکالت عمده سياسی ـ اجتماعی ونفاق ملی‪ ،‬ميان مردم ما در يک صد سال‬
‫اخير و بويژه ازدھه ‪ ٢٠‬تا دھه ‪ ٨٠‬قرن بيستم ميالدی‪ ،‬مسأله ی چگونگی برخورد با ھستی وگويش‬
‫زبان رسمی پارسی‪ ،‬از سوی حاکمان تک تبار قدرت گرای شوونيست وگروھھای سياسی وابسته و‬
‫روشنفکران دنباله رو بی ھويت بوده است‪ .‬اين قشر صاحب امتيازوانگل صفت واين پايگاه فرھنگی‪،‬‬
‫ھمان نخبه گان وبرگزيدگان مستعمراتی انگليس می باشند‪ ،‬که به عنوان قشر اجتماعی و درمتن‬
‫جامعه ی استعماری در موقعيت ويژه يی قرار می گيرند و نقش آنھا حفظ تسلط ايدولوژی استعماری‬
‫انگليس ھا است ‪٠‬‬

‫تا پيش از حکومت امير جبيب ﷲ خان‪ ،‬زبان ملی پارسی در سطح کشور‪ ،‬به شکل کامالً طبيعی‪ ،‬جا‬
‫افتاده بود که‪ ،‬در برقراری ارتباط وتفاھم مشترک عمومی ميان مليت ھا و قبايل و دگراليه ھای‬
‫مختلفۀ اجتماعی جامعه بکار می رفت‪٠‬آنھا‪ ،‬زبان پارسی را‪ ،‬به عنوان زبان مادر وزبان رسمی‬
‫وھمگانی يا زبان مشترک وزبان اصلی‪ ،‬زبان علم ومعرفت وزبان حوزۀ تمدنی فرھنگ شرق پذيرفته‬
‫بودند‪ ،‬به اين دليل که قدرت وعظمت زبان پارسی مبتنی بر ادبيات نوشتاريی کھنسال و قدرتمند و‬
‫تکامل يافته ای را‪ ،‬خود مشاھده ميکردند‪٠‬‬

‫مگر با تأسف ودرد که نخستين گام شعور ی ـ ضد ملی برای ترويج انديشه ی قوم برترواستقرار‬
‫فرھنگ و حاکميت قبيله)افغان( وخواست بازتاب آن فرھنگ در گويش محلی پشتو‪ ،‬از سال ھای‬
‫‪ ١٩١١‬م‪ .‬ببعد دررويکرد ھای فکری محمود طرزی ) ُخ ُ‬
‫سرامان ﷲ خان( وھم تباران او زير عنوان‬
‫)ناسيوناليسم ونوگرايی ( درلباس اسالم تجلی يافت‪٠‬وسرانجام‪ ،‬سنگِ تھداب اين انديشه ضد ملی در‬
‫جرگه بزرگ )لويه جرگه( سال ‪ ١٩٢٣‬م‪ .‬بوسلۀ امير امان ﷲ خان گذاشته شد‪*.‬‬

‫امان ﷲ خان "‪ ...‬اعالن کرد که ميخواھد زبان پشتو را در کشور تعميم نمايد بعد انجمنی را بنام بحث‬
‫پشتو )مرکه پشتو( برای انکشاف زبان مذکور تأسيس نمود‪" ...،‬‬

‫با وجود اينکه محمود طرزی بار ھا در نوشته ھای خود اززبان فارسی واھميت فراملتی آن بحث ھا‬
‫نموده وتأکيد می کرد که زبان رسمی ودولتی ما زبان پارسی باشد‪ ،‬اما درواقعيت امر او ودوستانش‬
‫از تريبون سراج االخبار )‪١٩١١‬تا ‪١٩١٨‬م‪ (.‬وازحنجره ی قدرت حاکم‪ ،‬با درک ذھنی وآلودگيھای‬
‫نفسانی انديشه ھای تک تباری خويش را ظاھراً در چھرۀ آزادی خواھی و مدرنيته ودرباطن برای‬
‫ترويج اصول حاکميت سراسری پشتونھا تقويه ورشد زبان پشتودرکشوری که سه حصه جمعيت آن‬
‫به لحاظ نژادی افغان )پشتون( نبودند زيرکانه ورياکارانه واژه » افغان «را بر مبنای دين وجغرافيا‬
‫تعريف کردند وتبليغ نمودند‪٠‬‬
‫به فکربيمار و ذھنی او‪ ،‬پشتو يا افغانی تبلور اصالت ملی و ريشه ی کليه زبانھا و زبان واقعی ملی‬
‫دانسته می شد‪٠‬بدين ترتيب اين زبان بايد برای کليه گــــــروه ھای قومی در افغانستان آمـــــوزش‬
‫داده شود‪ ] ...‬آموزه ھاوانگاره ھای ايلی وقبيله يی محمود طرزی درمورد تغييرکاربرد موقعيت‬
‫اجتماعی گويش محلی پشتو که براستقالل آن تأکيد می ورزيدند با شدت و حدت وتعصب بيشتر‪[،‬‬
‫دردھه ‪ ١٩٣٠‬م به اجرا گذاشته شد وبا جديت تمامتر تا دھه ‪ ١٩۵٠‬که پشتو زبان رسمی وملی‬
‫افغانستان گرديد‪ ،‬ادامه يافت‪".‬‬

‫حکومت ھای دست نشانده ی انگليس با ذھنيت قبيلوی و تفکر فاشيستی ھويت تاجيکی مارا مسخ‬
‫کردند و گفتند ھرکس از افغانستان است افغان است‪ ،‬در شناسنامه ی ما نوشتند افغان‪ ،‬و سپس زبان‬
‫پارسی را تضيعف نمودند وجايش زبان پشتو را زبان ملی و رسمی کشور قرار دادند‪ ،‬زبانی که تا چند‬
‫سال پيش رسم الخط نداشت‪ ،‬آثارعلمی و ادبی وغنای فرھنگی نداشت‪ ،‬چنانچه يک نفر زبان شناس‬
‫فرانسوی بنام پروفيسور ) بنوونيس( که مھمان آرشيف ملی و انجمن تاريخ بود‪ ،‬در مورد زبان پشتو‬
‫نوشت که‪ :‬زبان پشتو يکی از زبانھای مرده جھان و در حالت نابودی است که بيشتر از ‪ ٦٠‬سال بقا‬
‫ندارد‪ ٠‬اين نظر بنوونيس حکومت ھای فاشيستی قبايلی را پريشان حال ساخت و ناشيانه درپی‬
‫نابودی زبان پارسی برآمدند‪٠‬‬

‫متوحش تر ازين‪ ،‬زمانيکه محمد نادر خان در سال ‪ ١٩٢٩‬م‪.‬ھمرا با برادرانش در کابل قدرت را به‬
‫کمک مليشه ھای مسلح ساخت ھند برتانوی‪ ،‬غضب نمودند‪ ٠‬از آغاز حاکميتش بدون عزت نفس‬
‫وحرمت گذاری به مردم آزاديخواه ميھن ما‪ ،‬به زبان توپ وتفنگ‪ ،‬کارد وبرچه وقين وفانه صحبت‬
‫کردند‪٠‬‬

‫"‪ ...‬تعميم زبان پشتو وطرد ساير زبان ھا را‪ ...‬بعنوان سياست فرھنگی در محل تطبيق گذاشتند‪ .‬قدم‬
‫اول دراين راه توسط فرمانی برداشته شد که درشمارۀ ‪٣‬مارچ ‪١٩٣٧‬راجع بزبان پشتودر جريده ی‬
‫اصالح نشر شد‪ ...‬بالفاصله کورس ھای تدريس پشتودرتمام دواير کشور تأسيس گرديد‪ ...‬دستور داده‬
‫شد که تدريس درسراسر کشور اززبان پارسی به زبان پشتو تحويل شود‪ ...‬که دراثر آن معارف‬
‫افغانستان برای ده ھا سال به عقب افتاد وجوانان غير پشتون از دست يابی به گنجينه ی ادب پارسی‬
‫که رکن عمده ی فرھنگ شان بود بطور قھری محروم ساخته شدند‪" ...‬‬

‫اما درفصل سوم قانون اساسی مذکور زير عنوان حقوق ووظايف اساسی مردم در مورد زبان ھای‬
‫افغانستان‪ ،‬سياست تبعيض آلود ونفاق برانگيزی اتخاذ گرديد بنحوی که از جمله زبانھای افغانستان‬
‫زبان پشتو به عنوان يگانه زبان ملی کشور معرفی شده ودولت افغانستان تنھا موظف به انکشاف‬
‫وتقويۀ زبان ملی پشتو گرديد‪ .‬دراين زمينه به قانون اساسی ظاھرشاه توجه کنيد‪:‬‬

‫واضح است که روشنفکران قبيله گرا برای تئوريزه و عملی کردن سياستھای خود به انديشه ھای‬
‫ايلی پرستی )زبان پشتو‪ ،‬قوم افغان‪ ،‬ابداع اسطوره ھای تباری( احتياج داشتند و نيز مرکزگرايی را با‬
‫بخت و اقبال خود ھمگون ميديدند‪ .‬ھمکاری و قرابت اين دو انديشه بدوی تا امروز آنقدر ادامه يافته‬
‫است که ديگر بتوان انديشه ی نژادپرستی شونيسم افغان را با مرکزگرايی حاکميت سياسی‬
‫درافغانستان مترادف دانست‪.‬‬
‫در فرجام بايد گفت ‪ :‬فرھنگی که بوسيل ی زبان پارسی بازتاب می يابد حقا که وابستگی به کدام نژاد‬
‫خاص ندارد‪ .‬مردمان سرزمين باستانی و خراسانی ما اعم از‪ :‬ازبک ھا‪ ،‬ھزاره ھا‪ ،‬بلوچ ھا‪ ،‬عرب‬
‫ھا‪ ،‬پشتون ھا‪ ،‬تاجک ھا‪ ،‬ھندو ھا وساير گروه ھای خرد و کوچک اجتماعی در فرآيند وسير زمانی‬
‫طوالنی تاريخ به زبان پارسی سخن گفته اند‪ ،‬وبرای رشد وتکامل آن کوشيده اندوبزرگترين فرھنگ‬
‫حوزه ی تمدنی شرق را به ميراث گذاشته اند‪٠‬شايسته است که ھرشھروند کشور بتنھايی‪ ،‬خود را‬
‫صاحب اصلی آن بداند وخود را پارسی گو ازديگران بنامد‪٠‬‬

‫آويزه ھا ‪:‬‬

‫‪ - ١‬امه سه زر‬

‫‪ -٢‬مسأله زبان در افغانستان )ن‪.‬کاويانی(‬

‫‪www.pendar.eu‬‬

You might also like