You are on page 1of 7

‫‪1‬‬

‫روح يک دنيای بی روح !!‬


‫ِ‬ ‫افغانستان‬
‫‪ ..‬و چرا اين خانه آتش گرفته است ؟‬

‫محمد امين فروتن‬

‫قسمت پنجم و آخير‬

‫خالصه ای ازآ نچه که در ا ين نوشته مرور خواھيد نمود‬

‫تقابل دو گفتمان و دو قرئت از مذھب و دموکراسی و عدم شناخت علمی از‬ ‫انسان‪:٢‬‬ ‫نگاه طبقا تی وغير توحيدی به ھستی و‬ ‫‪:١‬‬
‫وجود مراجع متعدد قدرت در بد نه بيرونی و داخلی نظام ‪ :۴‬فقدان مؤلفه ھای عدالت و برابری دراستراتيژيی نظام حاکم‬ ‫بحران‪: ٣‬‬
‫برکشو‪ : ۵‬برداشت مغالطه آميز از بحران و کاپی برداری نسخه ھای وارداتی ‪ : ۶‬بر خورد دوگا نه جامعه بين المللی با انگيزه تصادم‬
‫منافع کشورھا ی شامل درائتالف بين المللی ضد تروريزم در افغانستان !‬

‫تا اکنون بسياری از عوامل محوری بحران وفراز و نشيب فاجعه در افغانستان را از نظر گذرانديم اما مسأله بسيار‬
‫مھمی که پس ازنشاندھی برخی عوامل بنيادی و زير بنائی بحران در جامعه بايد به صورت جدی از سوی تحليل‬
‫گران و اھل قلم اين خيطه و اين کشور درنظر گرفته شود وتا اکنون در بحثی که ما آغاز نموده ايم نيز وارد تحليل و‬
‫تحقيق ما نشده است از نظر می گذرانيم ‪ .‬آنچه که بسيار مھم است اين است که از لحاظ خصلت وويژه گی طبيعی و‬
‫ذاتی بحران و فا جعه ای مربوط و منصوب به انسان باشنده ای قلمرو افغانستان سخت فريب دھنده است ‪ .‬زيرا‬
‫اکثريتی از آدم ھای ساکن درخيطه شرق بويژه افغانستان نه ميدانند و آگاه نيستند که نه ميتوان با » اشباع کاذب علمی «‬
‫‪2‬‬

‫خودرا ازنظرفکری نيز اشباع يافته تلقی کرد ‪ ،‬زيرا با اين نوع اشباع علمی خود را ازلحاظ فکری نيز»مشبوع «‬
‫دانستن يک فريب بزرگ است که متأ سفانه جنس اين فريب از سالله ای تحصيل کرده ھا و روشنفکران زمانه ما است‬
‫که وقتی از لحاظ علمی به اطالعات وسيع دسترسی پيدا ميکند از لحاظ علمی » تاريخی« اشباع می شوند و آنگاھی که‬
‫چشم شان به کتاب ھای بزرگ و ذخيمی می اُفتند و ياھم آنرا می آموزد در خود يک غرور کاذبی می يابد ‪ ،‬اين حالت‬
‫و اين غرور کاذب بسيار رقت بار است زيرا کامأل روشن و ھويدا ميباشد که ممکن است يک استاد و روشنفکرحتی‬
‫يک فيليسوف و دانشمند دريک جامعه عقب نگھداشته شده ھيچگاه تصؤر نه کند که از لحاظ » فکروديدگاه « ممکن‬
‫است کامأل صفر باشد و از لحاظ » شعوری « ھمچنان درسطح عامی ترين عوام مانده باشد و از نظر مؤلفه ھای‬
‫گوناگون ازقبيل »آگاھی« ‪ »،‬خود آگاھی « ‪ »،‬جامعه آگاھی « وازھمه مھمتر» زمان آگاھی « نسبت به يک" عامی "‬
‫که از ھرگونه سواد برخوردار نيست درسطح پائين تری قرار داشته باشد اين حالت خود فاجعه بار است ‪ ،‬زيرا دانشمند‬
‫جاھل بودن ‪ ،‬تحصيل کرده ای بی شعور ماندن ‪ ،‬آدمی با تصديق ھای گ ُنده و تيتر ھای خيلی برجسته راستين و‬
‫دروغين چون عالمه دھر !! ‪ ،‬فيليسوف زمان !!‪" ،‬پروفيسورمکتب فرانکفورتی "! بحرالعلوم وفنون !!و امثال اينھا‬
‫بودن اما از نظرآنچه که " شعور " ‪ ،‬فھم و آگاھی ‪ ،‬احساس و مسؤليت دربرابر زمان و تشخيص حرکت تاريخی است‬
‫صفر بودن ‪ ،‬کور بودن و کربودن يک خطر بزرگ است ‪ .‬زيرا »خطر عالم شدن مگر جاھل ماندن « ازآن جھت که‬
‫با علم تاريخی و بصورت مصنوعی اشباع ميگردد و ھيچگونه احساس » نياز فقر فکری و فرھنگی « نه ميکند‬
‫بيشتراز ھر فاجعه ديگر است ‪ .‬سخت شگفت انگيز است که جامعه جھانی با تمامی ساز وبرگ شرکت ھای چند مليتی‬
‫و عرضه عالی ترين قدرت علمی وفلسفی و با خريدن ھمه نبوغ ھای کاذب سياسی با ھويت و تاريخ بومی به ميدان‬
‫آمده است اما با دريغ و درد که ھرچه زور می زنند بجای نه ميرسند !!‪ ،‬آنچه بايد اکنون گفت و مھمترين قسمت اين‬
‫مقاله را نيزتشکيل ميدھد و نمايان ترين عارضه چنين حالت درجوامع عقب نگھداشته شده به شمول افغانستان توليد و‬
‫زرع مناسبات » استبدادی و مختنق « در تاريخ ملتھا ناميده ميشود ھمانا تبعيت و اطاعت کور کورانه شديد از قدرت‬
‫ھای سلطه جويی گوناگونی است که بذر آن در قلمرو جامعه استبداد زده ما به کثرت مشاھده می شود !! از ھمه‬
‫شيرين تر اينکه برخی از تحليل گران و شبه روشنفکران مافيائی بويژه مريدان سينه چاک مکتب » فرانکفورتی!!« و‬
‫سائر ھمکاران شان که به » چپ ميخيزند و به راست گام برميدارند !!« دربرابر مواجب ناچيزی که بدست می آورند‬
‫به کمک و ھمکارئی دالالن مظلمه ھمان دايناسورھای شبه مذھبی و مافيائی و مرتاضان حاکم بر سرنوشت‬
‫مصنوعی جامعه افغان استبداد تاريخی و عملکرد ھای استعماريی بيگانه گان را که در واقع ولی نعمت تمامی جيره‬
‫خواران اين مرزوبوم شناخته شده اند توجيه شرعی !! ميکنند ‪ .‬چنين توجيھات شرعی و شناخت ھای خام و ناپخته از‬
‫فاجعه خونينی است که شبه روشنفکران جامعه و تاريخ ما را ھمچون رھبانان مجرد از زمان و بدور ازھمه‬
‫مناسبات اجتماعی و فرھنگی در الک خودشان چنان فروميبرند که از مسأله سرنوشت تمامی ؤجود جامعه غافل مانده‬
‫‪3‬‬

‫اند وبه رويت يک معاھده امضأ نشده در برج ھای عاج متعد د قدرت مصنوعی جابجا گرديده اند ؛ آورده اند که در‬
‫يک شفاخانه و در يک اتاق دو بيماری بستری بودند يکی از بيماران اجازه داشت که ھر روز بعد از ظھر يک ساعت‬
‫روی تختش که در کنار پنجره بود بنشيند و ھيچ تکانی نخورد و ھميشه پشت به ھم اطاقی اش روی تخت بخوابد و‬
‫ساعت ھا درباره ھمسر ‪ ،‬خانواده و سائر مسائل زندگی باھم صحبت ميکردند و ھرروز مريضی که تخت اش در کنار‬
‫پنجره بود می نشست و تمامی چيز ھای که از بيرون پنجره می ديد برای ھم اتاقی اش توصيف ميکرد و از زيبائی‬
‫ھای پارک که پنجره اتاق اش روبه آن بود داستان ھای برای دوست ھم اتاقی اش حکايت ميکرد ‪ ،‬ھم اتاقی اش نيز‬
‫چشمانش را می بست و آن منظره زيبای را در ذھن خود مجسم ميساخت ‪ ،‬ھفته ھا سپری می شد و اين دو بيمار با اين‬
‫صورت زندگی شانرا دوام ميدادند ‪ ،‬يک روز مردی که در کنار پنجره می خوابيد مُرد و مستخدمان شفاخانه جسد وی‬
‫را که از اتاق بيرون ميبردند ‪ ،‬دوست ھم اتاقی اش که بسيار ناراحت بود از خدمه شفاخانه تقاضا کردند تا تخت وی را‬
‫به کنار پنجره و درست در جائی دوست اش منتقل کنند ‪ ،‬پرستار اين کار را با رضايت کامل انجام داد ‪ ،‬مرد مريض با‬
‫آرامی و درد بسيار خود را به سمت پنجره ) کلکين ( خود را رساند تا بتواند آن منظره زيبا را خودش به يا دوستش‬
‫بنگرد ‪ ،‬ھمين که نگاه کرد ‪ ،‬باورش نه می شد زيرا چيزی را که می ديد غير قابل قبول بود ‪ ،‬چشمان اش فقط بر يک‬
‫ديوار بلند اُفتيد ‪ ،‬مرد به حيرانی از پرستار پرسيد که ھم اتاقی اش ھميشه مناظر دل انگيزی را برای وی توصيف‬
‫ميکرد پس آن ھمه مناظر دل انگيز و زيبا چه شده اند ؟ !! پرستار به سادگی جواب داد که آن مرد کامأل نابينا بود ‪.‬‬
‫ھمين داستان را برخی از دانشمندان و جامعه شناسان بنام داستان » گاو غار افالطون « نيز نقل کرده اند که افالطون‬
‫برای به اثبات رساندن يک واقيعت برخی از نابينايان شھر را دريک تاريکی جمع کردند و دستور دادند که پس از‬
‫لمس کردن و دست زدن بر قسمتی از وجود " گا ؤ " تعريف دقيقی از گاؤ را ارائيه کنند ‪ !! .‬و ھر نابينای که بر ھر‬
‫قسمتی از وجود » گاؤ « دست شان رسيده بود » و جود شريف گاؤ !!« را نيز روی ھمان واقيعت تصؤر ميکردند ‪.‬‬
‫بدين سان از گاؤ يک تعريف به قول نابينايان روشنفکر !! » دقيق ‪ ،‬ومنطبق با واقيعت ھای روز !! « در می يافتند ‪،‬‬
‫اين يکی از مصيبت ھای بزرگ نسل ما است که حتی نامدار ترين روشنفکران و تحليل گران جامعه و روزگار ما‬
‫وقتی درباره بحران موجود می انديشند و تحليل ارائيه می کنند ‪ ،‬مصداق داستان » گاؤ غار افالطون « می شوند و‬
‫مانند نابينايان فاجعه و بحران موجود در جامعه و کشور را به ميزان جيره ای نا چيزی که از شبکه ھای استخباراتی‬
‫گوناگون دنيا اخذ ميدارند ‪ ،‬توجيه عينی می فرمأ يند و سعی می دارند تا چنين » انديشيدن کورو متحجرانه « را در‬
‫سراسر تاريخ نھادينه سازند ‪ .‬البته تفاؤت آن نابينايان با اين روشنفکران و تحليل گران نا بينا درآن است که نابينا يان‬
‫داستان » غار افالطون « ُدچار نابينائی مادر زاد بودند که درک شان نيز بروی يک واقيعت مادر زادی استواربود ‪،‬‬
‫اما تحليل گران روشنفکرنمای جامعه ما که ساعت به ساعت و لحظه به لحظه برسر تربيون ھای »رسمی و نيمه‬
‫رسمی !!« کشورحضور می يابند به مثابه راه بلدان شرکت ھای چند مليتی و کارتل ھای غول پيکر اقتصادی نظام‬
‫‪4‬‬

‫سرمايه داری عمل ميکنند که درھربخشی ازقلمروسرزمين ما ودرھرمقطعی ازتاريخ اين کشوربنام مبارزه با تروريزم‬
‫و القاعده ! ! مشغول شکا ر» جن وا نس! « عالم اند ‪ !! .‬البته بايد اذعان کرد و گفت که نظام منحط سرمايه ساالری‬
‫جھانی ھسته ای را در بطن ملت ھای جھان سوم و اسالمی منجمله افغانستان نشانه گرفته اند که بصورت مرتب و‬
‫منظم حساسيت ھای سياسی را در ميان توده ھا ی مردم توليد مينمايند زيرا موجوديت و تقويه حساسيت ھای اجتماعی‬
‫در ميان ملت ھای شرقی و اسالمی موجبات توليد » خود آگاھی اجتماعی « را فراھم ميدارد ‪ ،‬روی ھمين دليل و‬
‫علت است که توده ھای از مردم به کمک فرآيند ديناميک و گرانبھای » خود آگاھی اجتماعی « که مولود راستين‬
‫جوھر» حساسيت ھای اجتماعی « توده ھای از مردم است ‪ ،‬پس از تشخيص مناسبات ظالمانه در جامعه و تاريخ به‬
‫مرحله ای از » عصيان « می رسند و با » نه « گفتن در برابر اھرم ھای از قدرت ‪ ،‬مدارج بزرگی از استقالل و‬
‫آزادی را می پيمايند و به کمک ھمين » عصيان مقدس « و روح يک » نه « گفتن درمقابل امتيازات گونا گون‬
‫مادی تمامی شيوه ھا و اُسلوب ھای به اسارت در آوردن توده ھا ی از مردم را تشخيص می دھند ‪ ،‬سوال اينجاست که‬
‫چرا اکنون که بيش از ھر زمان ديگری ھويت تاريخی و تمدنی ما مورد حمله واقع شده است و نه تنھا تمامی مبارزات‬
‫آزادی خواھانه مردم افغانستان و حماسه ھای بی نظيری که عليه اشغال گران به مثابه يک ملت واحدی انجام داده‬
‫بوديم در معرض خطر نابودی قرار دارند ‪ ،‬بلکه ارزشھای اصيل قومی و ميھنی ما در گرداب نامعلومی از فاجعه‬
‫خونين قرن غوطه ور گرديده اند ‪ ،‬نه ميتوانيم از آن » عصيان مقدس « به مثابه سپھر بالی که به پيش درب منزل‬
‫تکی تکی از ما ايستاده است استفاده کنيم ؟ و چرا نه ميتوانيم از آن ھمه تجارب گرانبھای که در امتداد زندگی پر خم‬
‫وپيچ مبارزه برای آزادی و استقالل با قيمت خون در يافته ايم بھره ببريم ؟ جواب روشن است ‪-‬زيرا به قول يک‬
‫دانشمند بزرگ معاصر‪ ،‬نظام سرمايه داريی لبرال کنونی‪ ،‬برای تخليه ساختن کالبد انسانی ازارزشھای معنوی و فضيلت‬
‫ھای ارجمند و اغفال ذھن آزادی طلب تان ھميشه ترا به ذشتی ھا فرا نه ميخوانند که نفرت ذشتی ھا شما را فراردھند و‬
‫متوجه جايی مطلوبی بسازد که دلخواه لبرال ھا و دالالن سود جوی اند ‪ ،‬بلکه پس ازتشخيص» تيپ« و» گروه خونی«‬
‫تک تکی از شھروندان نوع » دعوت « را نيز انتخاب ميکنند ‪.‬جالب و سخت شگفت انگيز آنگاه و آنجاست که برای‬
‫از پا در آوردن يک» حق بزرگ « که معموأل " حق" يک جامعه انسانی و معنوی در تاريخ بشر ميباشد ‪،‬ملت ھای‬
‫کوچک و فقيررا با استفاده از شيوه تطميع وبه کمک ابزار تبليغاتی مانند راديو ‪ ،‬تلويزيون ‪ ،‬و خيل بزرگی از تحليل‬
‫گران و روشنفکران ُقالبی وابسته به مافيای جھانی که با برگزاريی و برپائی ميزھای مدور سياسی ‪ ،‬متوجه يک»‬
‫حق « کوچک ميسازند ‪ ،‬زيرا ازخصلت وسرشت " نظام سرمايه دارئی لبرال غربی " اين است که ھميشه تالش کرده‬
‫اند تا با استقرارپايگاه خويش درميان اقشارفقيرمردم افغانستان وخريدن برخی از» شبه روشنفکران ُگل خانه ای« يک‬
‫گوشه ای از يک » حقيقت مبھم « را که منافع استعماری ‪ ،‬استعمارگران ايجاب کند به مثابه حقيقت شماره اول و‬
‫مقدم برھمه حقائق ديگری در اذھان عامه نھادينه ميسازد ‪ ،‬چنانچه ھمين اکنون مسأله ای بنام » پروژه تقلب «در‬
‫‪5‬‬

‫انتخابات پارلمانی افغانستان را به مسأ له مھم و يک » حق « شماره اول در اذھان تمامی روشنفکران تقلبی واصلی‬
‫افغانستان جاگزين ساخته اند ‪ ،‬اما آنچه که سخت مايه تأثروتأ سف ميگردداين است که اصأل به موضوع »مشروعيت «‬
‫اين روند ويا ھم سائربرنامه ھای انتخاباتی ای که تا اکنون و ازبدؤ تأ سيس دولت مؤقت تا تشکيل دولت مستقل‬
‫جمھوری اسالمی درافغانستان و با ھزينه ساختن ميليونھا دالر با عصری ترين تکنولوژی انجام يافته است ھيچگونه‬
‫توجه الزم مبذ ول نه گشته است‪ .‬چه کسی نه ميداند که حتی به ظاھربلند ترين مقامات مافيائی اداره کابل و روشنفکران‬
‫بخواب رفته وابسته به آن و حتی چھره ھای نامداری از» سيأ « سيون ی که برکرسی ھا ی » اپوزيسيون غير مسلح «‬
‫و حتی در صورت لزوم منافع کشورھای گوناگون در کسوت » اُپوزسيون مسلح « به يک صدا و يک آواز برگزاريی‬
‫انتخابات آزاد وبدون تقلب را اقأل در شرائط کنونی يک سناريوی مضحک می شمارند ‪ ،‬چنانچه در نوشته ھای راقم‬
‫اين سطور قبأل نيز تذکر داده شده است و آن اينکه جنرال منير منگل سابق معين امنيتی و سرپرست وزارت داخله‬
‫افغانستان در يک نشست رسمی پارلمانی حين تشريح اوضاع امنيتی کشور با صراحت اعالم کرد که دولت تنھا بر‬
‫بيست و چند ولسوالی در تمامی افغانستان تسلط دارد و چھار صدو ھفتاد واحد ديگر اداری به دالئيل گوناگون سياسی‬
‫وامنيتی حتی اجتماعی وفرھنگی ازسلطه دولت جمھوری اسالمی افغانستان خارج ميباشند؛ بنأباصراحت ميتوان گفت که‬
‫اگردرچنين شرائط سياسی وامنيتی کشورما‪،‬انتخابات پارلمانی در افغانستان مطابق با معيار ھای پذيرفته شده جامعه‬
‫جھانی نيز برگزار ميگرديد فاقد ھرگونه مشروعيت دانسته می شوند !! پس بھتر است که صادقانه و دلسوزانه ابتدأ به‬
‫خود مان برگرديم و پيش از ھمه از خود بناليم که » ازماست که برماست « البته بايد گفت اين گونه مشکالت و جبھه‬
‫گيری ھای تحميلی عوارض طبيعی حرکتی است که مردم افغانستان در طی چندين دھه تاريخ کشور ما بصورت‬
‫ناحساب شده بسوی يک » نا کجا آباد « و » سرنوشت نا معلومی « طی کرده اند ‪.‬اينجاست که نيروھای شبه سياسی‬
‫که در جامهء احزاب ‪ ،‬انجمن ھا و تشکل ھای سياسی با شعار ھای گوناگون از چپ گرا ھا تا چپ نماھا و فوق چپ‬
‫گرفته تا سائر تقسيم بندی ھای شبه مذھبی و ناسيوناليستی شرک آلودی که با شعار ھای راست افراطی گاه گاھی از‬
‫دائره کنترول خارج می شوند و بنام اجرای قانون نقش » خود کوزه و خود کوزه گر « را ايفأ ميکنند ‪ ،‬عجيب است‬
‫که برخی از ھمين به قول معروف » نخبه گان گلخانه ای و نازک نارنجی « با اين استدالل معيوب که ميان بد و بدتر‬
‫يکی را بايد انتخاب کرد !! ‪ ،‬با توجه به اين فرضيه و با مرور بر محور ھای مشترکی که ميان وی و يک جناح‬
‫خاصی از مافيای حاکم به نظر می خورد و سبک و سنگين ساختن اشتراکات با آن جناح که با دريغ وتأسف فراوان‬
‫اکثريتی از اين مشترکات رنگ و بوی » قومی « ‪ » ،‬زبانی « و» نژادی« را به مشام ھای از وحدت طلبان و‬
‫مبارزان راستين ميرسند ‪ ،‬برای حمايت فکری و عملی جناح مورد نظرشان به ميدان معرکه می آيند ‪ .‬درحالی که‬
‫ھمين » نخبه ای « از جامعه افغانی ھم در تاريخ وھمچنان در بسياری از وجوھات مشترک » ھويتی « که دنيا می‬
‫شناسد ومورد مباھات وافتخارملی ھمه بود با ھرم مقابلی از قدرت که امروز و در قرن بيست ويکم از آن نفرت دارد ‪،‬‬
‫‪6‬‬

‫داشته است ‪ .‬و درشرائط کنونی نيز با اند ک جھش و حوصله مندی و تقويه مؤلفه "گذشت" و» رواداريی سياسی«‬
‫ميان تمامی فرزندان اين ميھن ميتوان آنرا دوباره احيأ کرد و يک ملت واحدی را به و جود آورد ‪ .‬اما اگر کسی و‬
‫شخصيتی اعم از » حقوقی و حقيقی« فاقد چنين خويشتن داری است و خود خواھی ھا وعصبيت ھای خويش را نه می‬
‫خواھد تحت کنترول درآورد و مالحظه و احترام ديگران را ندارد به يقين ميتوان گفت که شخصی ‪ ،‬يا قومی يا قبيله ای‬
‫بی تمدن و بی فرھنگ است ‪ .‬اما در کشاکش چنين تغييرات و تحوالت سريع السيری که سرزمين افغانستان با غريو‬
‫نفرت انگيز آسپان بيگانه به » جزائر مختلف « تقسيم شده است ميتوان تقابل منافع » نامشروع «کشورھای خارجی را‬
‫نيز بخوبی درک کرد ‪ ،‬چنانچه چيزی کم يک دھه آرتش و سربازان انگليسی در زير چترائتالف جھانی ضد تروريزم ‪،‬‬
‫زمين و فضای واليت باستانی ھلمند را تحت کنترول داشت ‪ ،‬مسخره ترين مقطعی از اين سلطه آنگاه به نمائيش گذشته‬
‫می شد که حين ديدار مقامات بلند پايه انگليس از قبيل وزرای دفاع و صدراعظم انگلستان مردان شماره اول کشور‬
‫افغانستان رابه » جزيره ء ھلمند « احضارميکردند وازآن ھا راجع به وظائفی که بصورت»کارھای خانگی!« برايشان‬
‫تفويض گرديده بود استفسار بعمل می آمد ‪ ،‬اما حرص پايان ناپذير افسران انگليس مھار ناشدنی بود و عالوه بر تأسيس‬
‫چندين زندان و شکنجه گاه ھای که در پوشش شفاخانه ھا و مدارس و کلينک ھای صحی اعمار نموده بودند بدون‬
‫مجوز امضأ شده رسمی در معامله و تفاھم با برخی از وزارای نامنھاد اداره مافيائی کابل زير نام تأسيس اردوی ملی و‬
‫پوليس ملی به اعمار گارنيزيون ھای نظامی پرداختند وھزاران مليشه ھای با »ھويت و بی ھويت« بومی را که بر‬
‫بسياری از آنھا به اتھام دست داشتن در تروريزم و القاعده از سوی سازمان ملل و جامعه جھانی جوائز گذشته شده بود‬
‫در آن گارنيزيون ھا تحت تربيت و پرورش قرار ميدادند ‪ ،‬چنانچه ھمه ما شاھد بوديم و به يا د داريم که برخی از‬
‫ھواپيما ھا و طياره ھای آرتش انگليس ‪ ،‬مقارن با انتخابات ريأ "ست" جمھوری افغانستان ھمين سربازان مليشه را به‬
‫سمت شمال افغانستان انتقال می دادند و در گارنيزونھای مستقلی بازھم بنام » اردوی ملی و پوليس ملی !« جابجا می‬
‫ساختند ‪ ،‬واضيح است که مؤقيعت سوق الجيشی واليات سمت شمال افغانستان در عمق استراتيژيک انگليس و حاميان‬
‫منطقوی شان قرار داشت ‪ " ،‬حال وھوای" سائرھمکاران شامل درائتالف ضدتروريزم شان چون ارتش کانادا‪،‬نيروھای‬
‫دريائی و زمينی اياالت متحده امريکا ‪ ،‬آلمان وغيره نيزکه در واليات مختلف افغانستان جا بجا شده اند بھتر ازين نه‬
‫ميتوان تصؤر کرد ! حال از اصل و چگونگی سلطه بيگانه گان بر افغانستان می گذريم و نکات ديگری را مورد اشاره‬
‫قرار می دھيم ‪.‬بسياری چنين می پندارند که وقتی از بحران و فاجعه در کشور صحبت بعمل می آوريم ويا از نظام‬
‫سرمايه داری غربی سخن می گويئم بال درنگ در برابر آن در جستجوی يافتن راه حلی می شويم که بصورت غير‬
‫عقالنی و بيشتر از مخرج » شعار ھای مفتکی « برمی خيزند ‪ ،‬زيرا اکثريتی از ما ھا عادت کرده ايم که بجائی‬
‫تجويزو نھادينه ساختن شاخص ھا با شيوه کالسيک و معمول » رجال و شخصيت ھا « می ا نديشيم و ھرگاه سخن از‬
‫نظام سرمايه داری در ميان است و ھرکه به ھر نحوی دارای چند » قِران « است و ثروت ! آنرا سربسته قبول داريم و‬
‫‪7‬‬

‫برخی از ما » سرمايه داشتن « و زمين داشتن را با نظام سرمايه داری بويژه از » نوع مافيائی « آن ھيچ تفاؤتی‬
‫قائل نيستيم ‪ ،‬و اصأل اشکال عمده کار نيز در ھمين نقطه نھفته است که در طول سال ھای استبداد دموکراتيک و مزئن‬
‫بر قانونيت وعدالت انوشيروانی‪ ،‬ماھمچنان درحصارمجامع مافيائی مذھبی و روشنفکری ازجنس »مکتب فرانکفورت«‬
‫بوده ايم که در » فرھنگ استبدادی دموکراتيک و انوشيروانی « وقتی واژه » سرمايه داری « بکار گرفته ميشود آنرا‬
‫بدون اند کترين تأ مل و دقتی موجب آزادی ‪ ،‬حقوق بشر و عدالت اجتماعی می شمارند ‪ ،‬لھذا چنين است که متأ سفانه‬
‫برخی حتی از سر صداقت و البد به قصد حفظ اصالت اسالم واژه سرمايه داری را که در فرھنگ سياسی روز تبديل به‬
‫» کود کيمياوی « شده است و ھيچ تعريفی جز نجاست محض ندارد تطھير می کنند و ميکوشند تا ثابت شود که گويا‬
‫اسالم با سرمايه داشتن و سرمايه گذاری و در مجموع با سرمايه و » پول « را به کار انداختن مخالف نيست ‪ .‬البته‬
‫فعأل و در اين فرصت کوتاھی جای بحث اينگونه مسائل نيست که بکار گرفتن سرمايه ازسوی يک فرد درشکل محدود‬
‫و به عبارت ديگر کاربرد سرمايه و مالکيت مشروع و مشروط چه معنی را دارا است و آيا از نظر گاھھای اسالمی‬
‫بويژه درقرن بيست و يکم پذيرفتنی است يا نه ؟ اين را ميدانيم که در مورد اينگونه مسائل ‪ ،‬بحث ھا ‪ ،‬برداشتھا ‪،‬‬
‫پرسش و پاسخ ھا ‪ ،‬نا مشخص بودن تعاريف و ظوابط ‪ ،‬اما و اگر ھا ‪ ،‬انحرافھا و به قول اھل علم » ان قلت « ھای‬
‫بسيار وجود دارد ‪ ،‬اما آنچه که مورد بحث ما است اين است که چنين واژه ھای منفوری را بايد درھم کوفت ‪ ،‬اين واژه‬
‫و بسياری از اصطالحات ديگری مانند » بازار آزاد « ساخته يک فرھنگ و تاريخ ديگری از جوامع بشری است که به‬
‫ما و نسل ما ھيچگونه ارتباطی ندارند ‪ ،‬و آنچه را که ما می خواھيم بگويم اين است که اگر ما به عنوان يک فرد ‪ ،‬يک‬
‫جمع و يک ملت بخواھيم در تغييرات و تحوالت جھان معاصر سھم داشته باشيم بايد برای ارائيه و نھادينه ساختن‬
‫انديشه ھای تازه که پاسخ گوی نياز ھای انسان معاصر باشد بجای استمداد از نخبه گان و شخصيت ھا ی آن چنانی و‬
‫پھلوان پنبه ای بايد جامعه ومردم را در تمامی زمينه ھا اعم از سياسی ‪ ،‬اقتصادی و فرھنگی به سوی درب متابعت از‬
‫يک مکانيزم علمی و اخالقی سوق دھيم تا از يکسو با چنگ بر ريسمان توحيد اطمينان نسل ھای ائنده نسبت به‬
‫سرنوشت شان حاصيل کرده باشيم و از سويی ھم در زمان کنونی بلند ترين مدارج پيشرفت و ترقی اجتماعی و‬
‫اقتصادی را بپيمائيم ‪.‬‬

‫يار زنده صحبت باقی !‬

You might also like