You are on page 1of 1

‫دین‌گریزی هنگامی زمینه‌ی گسترش پیدا می‌کند که دینی که‬

‫ترویج می‌شود با بدیهی‌ترین اصول اخالقی مثل صداقت‬ ‫بنی االسالم علی کلمتین ‪،‬کلمة التوحید و توحید الکلمة‬

‫و پرهیز از دروغ در تضاد باشد‪ ،‬به نام دین‌داری دست به‬


‫جنایات هولناک زده شود‪ ،‬تهمت و دروغ برای از میدان به‌در‬
‫کردن معترضین از تریبونهای مقدس نمازجمعه رایج شود‪.‬‬

‫میرحسینموسوی‬
‫‪www.kaleme.com‬‬

‫روزنامه کلمه شماره ‪ / ۳۲‬چهارشنبه ‪ ۱‬دی ‪ / 1389‬شمارگان ‪ :‬ما بیشماریم‬

‫امپراطــــــوری دروغ‬ ‫نامه خانواده نوری زاد به رهبری‬


‫دولتمردانی که خود را شریعت مدار و اصول‬ ‫محمد علی رامین‪ ،‬معاون وزیر ارشاد برکنار‬ ‫و از دوری عزیزان خود اشک ریخته‌اید‪ .‬در‬ ‫خانواده محمد نوری زاد رزمنده و جهادگری‬
‫گرا می خوانند‪ ،‬اما چنان در غوغای قدرت‬ ‫شد‪ .‬او گفته است که هنوز حکمی به دستم‬ ‫آن‌جا شاید عنوان “اعتصاب غذای خشک”‬ ‫که به خاطر فشار و توهین در زندان دست‬
‫گم شده اند که سهمشان از شریعت‪ ،‬حسین‬ ‫نرسیده است‪ ،‬اما خبر برکناری صحت دارد و‬ ‫به گوشتان خورده باشد‪ .‬حاال‪ ،‬محمد نوری‌زاد‬ ‫به اعتصاب غذا زده اند در نامه ای‬
‫شریعتمداری است و اصالتشان را در اسالم‬ ‫مایوسانه گفته است این میز به کسی وفا نمی‬ ‫بیشتر از یک‌هفته است که در اعتصاب غذای‬ ‫خطاب به رهبری از آنچه در ظهر عاشورا‬
‫و آرمان های انقالب‪ ،‬با مشق مشایی‬ ‫کند‪ .‬مهرداد بذرپاش‪ ،‬رئیس سازمان جوانان و‬ ‫خشک به سرمی‌برد‪ .‬یعنی نه آبی می‌نوشد و نه‬ ‫بر آنان رفته است نوشته اند‪ .‬متن نامه‬
‫می نویسند‪ .‬کودتاچیانی که «جمهوریت و‬ ‫عضو هیات دولت‪ ،‬در پی اختالف با مشایی‬ ‫غذایی می‌خورد‪ .‬ما تمام این روزها‪ ،‬هم‌چون‬ ‫با اندکی تلخیص به شرح زیر است‪:‬‬
‫اسالمیت را برانداخته اند و باز هم مدعی‬ ‫برکنار شده است‪ .‬او هم از وضعیت خود خبر‬ ‫همه‌ی کسانی که سالمتی عزیزشان را در خطر‬
‫نظام جمهوری اسالمی ایران اند» و غافالنه‬ ‫ندارد اما تلویح ًا می گوید که خبر صحت دارد‬ ‫می‌بینند‪ ،‬هر مسیری را که به ذهنمان ‌رسید‪،‬‬ ‫به نام خدای هرچه مهربانی؛ هرچه خوبی‬
‫خود را صاحبان نظام می خوانند و دمی نمی‬ ‫و اعالم نتیجه را به پایان جلسه هیات دولت‬ ‫پیمودیم تا مگر از حال او خبری به‌دست ما‬ ‫رهبر معظم جمهوری اسالمی ایران‬
‫اندیشند کدام نظام؟ نظامی که در میانگین‬ ‫موکول کرده و البته برای خالی نبودن عریضه‬ ‫رسد‪ .‬به مسئولین مربوطه‪ ،‬نامه نوشتیم و به‬ ‫این‌که امروز از پس این‌همه حادثه‪ ،‬خطاب به‬
‫تحصیالت زندانیان سیاسی آن از میانگین‬ ‫می گوید که خودش هم می خواسته است‬ ‫دیدار علمای دینی رفتیم تا شاید کسی بتواند‬ ‫شما دست به قلم برده‌ایم‪ ،‬تنها به این خاطر است‬
‫تحصیالت هیات دولتش بیشتر است و سابقه‬ ‫برود‪ .‬معاون پارلمانی دولت می گوید بذرپاش‬ ‫امکان شنیدن صدای او را برای ما فراهم کند‬ ‫که تمام راه‌های قانونی و مجراهای مرتبط را طی‬
‫دولتیان آن در‬
‫ِ‬ ‫ی فعالیت سیاسی همه ی‬ ‫تمایلی به کار اجرایی نداشته است و می خواهد‬ ‫و ما را از این‌همه بی‌خبری و نگرانی برهاند‪.‬‬ ‫کرده و سرگردان و زخم‌دیده و بی‌پاسخ مانده‌ایم‪.‬‬
‫برابر سابقه ی سیاسی یکی از زندانیان کم می‬ ‫ادامه تحصیل بدهد‪ .‬اما بذرپاش اظهارات‬ ‫آقای خامنه‌ای!‬ ‫دوست داشتیم بی‌پرده و بی‌واهمه شما را‬
‫آورد؟! نظامی که ماههاست دادستان و قاضی‬ ‫او را دروغ می خواند‪ .‬فرحناز ترکستانی به‬ ‫علما ما را به “توسل” فراخواندند و‬ ‫“پدر” خطاب می‌کردیم اما در این شرایط‬
‫القضاتش در پاسخ به هزاران نامه ی مودبانه‬ ‫ریاست سازمان جوانان منصوب شده است‪،‬‬ ‫“صبوری”‪ .‬ما نیز ظهر عاشورا با لبی تشنه و‬ ‫بحرانی که بر ما رفته و می‌رود‪ ،‬ترجیح‌‬
‫و قانونی و حقوقی خانواده های زندانیان‬ ‫اگرچه به خاطر بیماری تمایلی به پذیرش این‬ ‫قلبی ترک‌خورده مقابل اوین نشستیم و ‪-‬حتی‬ ‫دادیم هم‌چون معمولی‌ترین عضو جامعه‪،‬‬
‫درمانده اند و جوابی برای رفتار نظامیانش‬ ‫پست نداشته و از رئیس دولت خواسته است‬ ‫به توصیه‌ی ماموران‪ -‬با صدای آرام زیارت‬ ‫نامه‌ای برای شما بنویسیم؛ مگر که این‬
‫ندارند و اختیاری برای برخورد با مفسدان‬ ‫که فرد دیگری را به این مقام منصوب کند‪.‬‬ ‫عاشورا خواندیم‪ .‬ناگهان در مقابل چشمان‬ ‫درد بی پایان ما‪ ،‬اندک تسکینی یابد‪.‬‬
‫سیاسی و اقتصادی در خود نمی بینند؟!‬ ‫البته خواهزاده ی بقایی عاقبت حکم را می‬ ‫حیرت‌زده ی ماموران انتظامی‪ ،‬برادران شریف‬ ‫آقای خامنه‌ای‬
‫نظامی که مجلسیانش با یک نهیب جلوس‬ ‫پذیرد! منوچهر متکی‪ ،‬خبر برکناری خود را از‬ ‫و بزرگوار لباس شخصی‪ ،‬بی‌هیچ کالمی‪ ،‬دعا‬ ‫یادتان هست سال‌ها پیش‪ ،‬در میان انبوه‬
‫می کنند و به وکیل الدوله بودن مفتخرند؟‬ ‫رئیس جمهور سنگال دریافت می کند در حالی‬ ‫از ما ربودند و حجاب از سر ما کشیدند و بر‬ ‫جمعیت والیت‌مدار و نگاه پر مهر برادران‪،‬‬‫ِ‬
‫نظامی که‪ ،‬در آن فرعونی می کنند و از اسالم‬ ‫که از عزل خود بی خبر بوده است‪ .‬محمد رضا‬ ‫سر و دست ما تا توانستند‪ ،‬نواختند و تنها خدا‬ ‫دختری کم سن و سال با دستی لرزان به شما‬
‫و دیانت دم می زنند‪ .‬از دموکراسی دینی می‬ ‫رحیمی می گوید که وزیر امورخارجه اطالع‬ ‫شاهد است که در ظهر عاشورا‪ ،‬چه کردند با‬ ‫نزدیک شد و گفت‪“ :‬آقا! من نمی‌دانم شما را‬
‫گویند و به موبوکرات ها پناه آورده اند‪ .‬پندار‬ ‫داشته است‪ .‬منوچهر متکی‪ ،‬رحیمی را دروغگو‬ ‫ما… تنها چیزی که در خاطرمان مانده‪ ،‬صحنه‌ی‬ ‫چه صدا بزنم‪ .‬یکی شما را موالی من خطاب‬
‫نیک را با سفاهت‪ ،‬گفتار نیک را با وقاحت‬ ‫می خواند و هاشمی ثمره‪ ،‬متکی را به دروغ‬ ‫کشیده‌شدن بدن مادرمان بر روی زمین است‪،‬‬ ‫می کند‪ ،‬دیگری شما را س ّید و مقتدا می‬
‫و کردار نیک را با قساوت یکی گرفته اند و‬ ‫گفتن متهم می کند‪ .‬مشایی از دروغ بزرگ می‬ ‫درحالیکه زمزمه ی زیر لبش “یا زینب” بود…‬ ‫خواند و آن یکی‪ :‬رهبر” و شما گفتید‪“ :‬بگو‬
‫بی شرمانه از مکتب ایرانی می گویند ‪ .‬روزها‬ ‫نالد و می گوید که او بذر برکناری بذرپاش را‬ ‫آقای خامنه‌ای!‬ ‫خامنه‌ای!” دخترک گفت‪“ :‬آقای خامنه‌ای‪،‬‬
‫به تمدن ایرانی می نازند و شب ها به خانه‬ ‫نپاشیده است و هتاکی به متکی به خاطر او‬ ‫مادر ما بر اثر برخورد شنیع و ناجوانمردانه‌ی‬ ‫من از شما انتقاد دارم ولی می‌خواهم خودتان‬
‫های ایرانیان می تازند‪ .‬به اسم مهرورزی‪،‬‬ ‫نبوده است و شهادت می دهد که بذر پاش‬ ‫عزیزان‪ ،‬بالفاصله در بخش مراقبت‌های‬ ‫این نامه را بخوانید و به این دو آقا ندهید‪.‬‬
‫عوام فریبی می کنند و به نام ملت‪ ،‬دولت‬ ‫هنوز نیامده می خواسته برود‪ .‬مهرداد هم بی‬ ‫ویژه بستری شد‪ .‬و ما‪ ،‬خانواده‌ای که حاال نه‬ ‫چون آنها نمی‌خواهند کسی از شما انتقاد‬
‫می پرورند‪ .‬توهم و خرافاتشان را بصیرت می‬ ‫مهری دولت را تالفی می کند و برای پذیرش‬ ‫مادر داشت و نه پدر‪ ،‬شام غریبان را اشک‬ ‫کند!” شما با مهر کاغذ تا شده‌اش را گرفتید‬
‫دانند و نمی دانند که به جهل مرکب گرفتارند‪.‬‬ ‫حکم مشاورت اجتماعی مقاومت می کند‪.‬‬ ‫‌ریختیم و زخم یک‌دیگر را مرهم کردیم‪.‬‬ ‫و زیر عبا گذاشتید‪ .‬شما رفتید و ندانستید‬
‫بزرگ ترین زندان خبرنگاران جهان را بنا‬ ‫از آن طرف احمد توکلی‪ ،‬در یک برنامه ی‬ ‫آقای خامنه‌ای!‬ ‫که ماموران و برادران‪ ،‬دخترک را با آن که‬
‫کرده اند و از آزادترین کشور جهان می گویند‬ ‫زنده ی تلویزیونی معاول اول دولت را به فساد‬ ‫کاش زمانی‌که همسر و فرزندان و خواهران‬ ‫کم سن و سال بود‪ ،‬بسیار مواخذه کردند‪.‬‬
‫و رتبه ی اول اعدام های جهان را با داعیه‬ ‫متهم می کند و او را دانه درشت بزرگ می‬ ‫محمد نوری‌زاد را می‌زدند و می‌بردند‪ ،‬یا‬ ‫دخترک می‌لرزید و می‌گریست و سوال و‬
‫ی مدیریت جهان یکجا می خواهند و …‬ ‫خواند و سخنگوی قوه ی قضائیه هم از احضار‬ ‫وقتی از آنها بازجویی می‌کردند‪ ،‬و یا حتی‬ ‫جواب می‌شد‪ ،‬اما در دلش خوشحال بود که‬
‫آنچه آمد‪ ،‬آنچه این روزها بر ما و در‬ ‫رحیمی به دادگاه به خاطر اتهام فساد خبر می‬ ‫زمانی‌که شبانه رهایشان کردند‪ ،‬دست‌کم خبری‬ ‫آقای خامنه‌ای گفته است نامه را می‌خواند‪... .‬‬
‫مملکت ما می گذرد‪ ،‬اگرچه نفس گیر و‬ ‫دهد‪ .‬از طرفی دیگر رحیمی و احمدی ن‍ژاد از‬ ‫از حال و روز وی به خانواده‌اش می‌دادند یا‬ ‫آقای خامنه ای!‬
‫دردناک است اما ابداً عجیب نیست‪ .‬تا‬ ‫پرونده ی زمین خواری می گویند و تلویح ًا‬ ‫نهاد و مرجع پاسخ‌گویی را معرفی می‌کردند‪.‬‬ ‫آن دختر‪ ،‬امروز دیگر اقبال گذشته را ندارد‬
‫روزی که سنگ ها را بسته و سگ ها را‬ ‫جواد الریجانی‪ ،‬معاون قوه ی قضائیه را به‬ ‫آقای خامنه‌ای!‬ ‫تا از رصد عزیزان بگذرد و بی‌ترس صدایتان‬
‫رها کرده اند‪ ،‬اوضاع سیاست ورزی و حال‬ ‫حیف و میل بیت المال متهم می کنند و…‬ ‫ما شما را مثل محمد نوری زاد‪“ ،‬پدر”‬ ‫کند‪“ :‬آقای خامنه‌ای! من از شما انتقاد دارم!”‬
‫و روز سیاستمداران بهتر از این نخواهد بود‪.‬‬ ‫این هنوز از نتایج سحر است‪ ،‬تا کی باشد‬ ‫خطاب نمی‌کنیم‪ .‬شما را با اجازه‌ی خودتان‬ ‫اکنون حدود یک‌سال است که محمد‬
‫که صبح دولتشان بدمد‪ .‬گویی در روزگار عطا‬ ‫به نام می‌خوانیم‪ ،‬و به دل شکسته‌ی مادر‬ ‫نوری‌زاد‪ ،‬پدر آن دخترک‪ ،‬به خاطر انتقاد از‬
‫به قول موالنا‪:‬‬ ‫ملک جوینی بسر می بریم که در وصف روزگار‬ ‫و پدری پیر و زحمتکش‪ ،‬برادری جانباز‪،‬‬ ‫شما در زندان است‪ .‬خانواده‌اش حق دیدار و‬
‫خود گفته بود‪ :‬هر مزدوری‪ ،‬دستوری؛ هر‬ ‫همسری زخمی و بیمار و فرزندانی سرگردان‬ ‫شنیدن صدای او را ندارند‪ .‬ماموران شریف‬
‫چون سالح و جهل‪ ،‬جمع آمد به هم‬ ‫مسرفی‪ ،‬مشرفی؛ هر شیطانی‪ ،‬نایب دیوانی؛‬ ‫و بی‌پناه ارجاع می‌دهیم که امروز حتی‬ ‫و عزیز‪ ،‬همسر و فرزندان او را مورد الطافی‬
‫گشت فرعونی جهان سو ْز از ســتم‬ ‫هر خسی‪ ،‬کسی و هر غادری‪ ،‬قادری …‬ ‫نمی‌دانند چه کسی مسئول است و کدام گناه‬ ‫قرارداده‌اند که حریم قلم‪ ،‬شرح ماوقعشان را‬
‫چون سفیهان راست‪ ،‬این کار و کیا‬ ‫نکرده‪ ،‬جسم و روحشان را کبود کرده است‪.‬‬ ‫برنمی‌تابد‪ .‬چندین‌بار او را محکوم کرده‌اند‪،‬‬
‫الزم آمــد؛ یــقــتلــون االنـبــیا‬ ‫آنچه آمد‪ ،‬حکایت سال و ماه نیست؛ تنها‬ ‫بی‌آنکه حتی سخنانش را بررسی کنند و‬
‫غــداری بـود‬
‫چون قــلم در دست ّ‬ ‫روایت «یکی‪ ،‬دو روز» از سیاست ورزی‬ ‫در پناه خدای آزادی‬ ‫در آخر او را “مزدور اجنبی” خواندند‪.‬‬
‫الجــرم مـنصور‪َ ،‬بــر داری بــود‬ ‫دولتمردان مملکت ماست‪ .‬دولتمردانی که‬ ‫آقای خامنه‌ای!‬
‫داعیه ی تقوا دارند و جز غوغا نمی دانند‪.‬‬ ‫خانواده‌ی محمد نوری‌زاد‬ ‫شنیده‌ایم که شما روزهای زیادی را در زندان‬
‫شنبه ‪ ۲۷‬آذر ‪۸۹‬‬ ‫گذرانده‌اید‪ .‬از سرمای آن‌جا بر خود لرزیده‬

‫رسانه های رسمی با حتریف و دروغ در حال ارایه تصویری واژگونه از همراهان جنبش سبز هستند‪ .‬خبرهای واقعی را به مردم برسانید‬
‫‪www.kaleme.com‬‬ ‫پایگاه اینترنتی کلمه‬

You might also like