Professional Documents
Culture Documents
محمدامين فروتن
و ضخيمی را که توسط دانشمندان و فالسفه نامدار جھان به مقتضای شرائط خاص تاريخی و
فرھنگی زمان شان برشته تحرير در آمده اند به مثابه مأ خذ مؤثق و نسخه قابل عمل برای تمامی
نسل ھا و در ھمه عصر ھا پيشنھاد ميکردند ،چگونه شد که چنين شعار ھای د لفريب و به ظاھر
»انسانی « و » عادالنه« ای را در خدمت نه فقط يک نظام سرمايه »مشروع « وبرخاسته از بطن
ونصف لک « خويش ُ نصف لی
ُ فئوداليزم عنعنوی بلکه با ضرب زبانی ھای واھی و جھان بينی »
سيستم مافيائی حاکم بر افغانستان را که ھمچون اختاپوس برتاروپود فرھنگ پرافتخار مردم
افغانستان چنگ انداخته است " توجيه شرعی" ميکنند ؟ ! يکی از برجسته ترين توجيھاتی که اين
گروھی از روشنفکران ذوب شده در واليت » اقتصاد بازار « يا منتقدان کودتائی نظام سرمايه داری
جھانی که به تازه گی نشانی و آدرس بازار معامله را دريافته اند و به مثابه شرکای متخصص و
کارشناس سيستم مافيائی حاکم بر افغانستان سخن ميگويند ،ھمان دست آورد ھا ی چندين ساله ای
اند که مزورانه وريأ کارانه ھمچون يک مرثيه ء غم انگيزی از سوی نيروھای چپ و راست ،مذھبی
و غيرمذھبی برجنازه فرھنگ و تمدن ما نواخته ميشوند ! .بنابراين آنچه که از نظر منتقدان دو آتشه
نظام سرمايه داری و ھواداران جامعه بدون طبقات مھم است و درسير حرکت ،تدوين و ترسيم عملی
مقوله عدالت اجتماعی و اقتصادی در جامعه افغانی به نمائيش گذاشته اند ،مشارکت و سھم دادن به
تناسب نيروی بالقوه سياسی احزاب و تشکل ھای شبه ملی در قدرت است که به نظرفعاالن و مھره
ھای اصلی اين جريان بيش از ھر نيروی ديگر سياسی مستحق دانسته ميشوند .اما مھمترين سوال و
پيچيده ترين پرسشی که اکنون مطرح ميشود اين است که چرا چنين برداشت ھای بوجود می آيند و چرا
اينگونه قضاوت صورت ميگيرد ؟ به نظر ميرسد که عامل عمده اين گونه برداشت ھای ازتاريخ و
جامعه به سبب يک بينيش عقيم ومعيوبی است که بصورت يک "پروژهء مضحک کاپی برداری "بدون
درک و شناخت پيش زمينه ھای تاريخی و فرھنگی ملتھا بر نھال تاريخ ملتھا بويژه تاريخ پرعظمت
ملل شرقی و اسالمی منجمله افغانستان پيوند زده شده اند !!.ھمچنان بروز و به نمائيش گذاشتن
غريزه ھای جنون آميز قدرت خواھی و شھرت طلبی نيروھای که ادعا ميکنند و ميکردند که آنھا
بخاطرنجات طبقات زحمتکش درجامعه افغانی وعموم زجر کشيده گان دنيا دارای» جھان بينی علمی«
وتجربه شده ای » سياسی « اند وبرای سروری و حاکميت ستمديده گان مبارزات خستگی ناپذيرشان
را ادامه ميدھند ؛ اين حقيقت را ثابت ساخت که اصوأل طرح و براه اندازيی چنين گفتمان معيوب از
ھمان اول با واقيعت ھای موجود در تاريخ ملتھای شرقی بويژه افغانستان انطباق نداشته است و طرح
و انتقال اينگونه معادالت مربوط به فلسفه تاريخ جوامع بشری به نسل ھای آئنده ،خود بر نوعی از
دگماتيزم و تحجر داللت ميکند که در پوشش دانش و فلسفه تاريخ بويژه در حوزه » انسان شناسی «
جامعه افغانی و سائر جوامع شرقی شعار داده ميشوند ؛ واقيعت اين است که اين گونه تحليل ھا و
جھان بينی ھا ی که با شرائط تاريخی و فرھنگی ملتھا انطباق نداشته است ھرچند در شرائط خاص
جغرافياوی و دريک مقطعی ازتاريخ جوامع بشری ظاھرأ به نتائج نسبتأ موفقی را نيز منجر گرديده
است به دليل اينکه برای پياده ساختن ھرانديشه و تفکری اعم از مذھبی و غير مذھبی مسأ له شناخت
و » ھويت حقيقی انسان « محور تمامی دگرگونی ھا ،فرھنگ ھا و تمدن ھا به حساب می آيد ،و
چنين ھويت که » جوھر معرفت انسان « يا شالوده زندگی بر مبنای » فطرت « نيز ناميده ميشود
آئينه تمام نمای مسؤليت ھای عمومی بشر تلقی ميشوند ،وبه حيث يک تيوری ودکتورين برخاسته از
نظام» ارگانيک الھی « در راه التيام درد ھای تاريخی جوامع بشری بصورت گسترده بکار گرفته
ميشوند و سرانجام به عنوان يک انديشه فلسفی بويژه اجندای سياسی زندگی ملتھا از دھليز تاريک
3
زندگی بشر سر بلند ميکنند .با ھزاران درد ودريغ که برخی ازنامدارترين کتاب خوانانی که به غلط
بر » جايگاه ومنبرروشنفکريی معاصر« تکيه زده اند بدون توجه به عواقب و آثار ناگوار
اجتماعی يک کاپی سازيی مضحک فکری تنھا با اتکأ بر مشابھت ھای سطحی و ظاھری جوامع
انسانی برخی انديشه ھای فلسفی بويژه اقتصاديی نامدارترين فالسفه و دانشمندان قرون گذشته را به
مثابه نسخه شفأ بخش برای حل مسائل اجتماعی وفرھنگی تمامی نسلھا ودرھمه عصرھا می شمارند .
نوع ديگر اين جماعت اعجوبه ،آن دسته از »روشنفکران رسانه ھای گروھی« را ميتوان به حساب
آورد که در اين آشفته بازار دموکراسی تقلبی از خواب زمستانی ،عافيت گويان برخاستند و در شھر
ُغلغله» سيأ« سی ُغلغله برپاکردند ود سته ھای شعاربدست ومغازه ھای مملوازامتعه رنگين و
دلفريب "فرھنگ جرنگانه !!" درقلبی ازحوادث خونين ميھن بوجود آوردند و با ژست » تريا کی«
خويش برسر تابوت فاجعه نوحه سرائی مينمايند ،بی آنکه بدانند که چه می کنند ؟ و چه ميفرمايند ؟
ناسيوناليستھای "فاشيست مشرب" و" قوم گرايان افراطی"ھم که حاجت به تکرارفضائل شان نيست !!
اما حاأل در يک جمع بندی سريع و دقيق با تعجب و شگفت بينظيرتاريخی در کشورما و با توجه به
حضور انواع و اقسام روشنفکران از جنس افغانی اعم از » چپ ھای دو آتشه دوران جنگ سرد «
يعنی فعاالن شبه مارکسيست و ھواداران سراپا قرص » حزب دموکراتيک خلق افغانستان « و تعبير
کننده گان » مکتب فرانکفورتی « که شجرة النسب شان را با منتقدين نامدار مارکسيسم جھانی
ھمچون »Mao Zedongماوؤزی دونگ « پينه ميزنند در کنار بنياد گرايان مذھبی و متحجران
دينی ھمه شان در خط مافيائی قرار گرفته اند وچون عروسکھای کوکی ،ھمان طوريکه ماده
پالستيکی را درخمره ھا وکوره ھای آتش می اندازند وبالوقفه قالب آنرا ميريزند وبا » چشم بندی« و
نگاه تجاری ھرآنچه را که مناسب بازار باشند از آن درست ميکنند و وارد بازار می سازند ،با ھمين
فورمول و چنين » نسخه مجرب« تاريخی واجتماعی نيز گله ھای از» روشنفکران مصنوعی«
درست ميکنند و پس ازيک سورت بندی درگروه ھای گوناگونی بنام » متخصصان و کارشناسان «،
وھمچنان به اقتضای بازار درکشور ھای جھان سوم شرقی منجمله افغانستان بزرگترين مراکز دينی
و مذھبی را تأ سيس و ايجاد ميکنند تا ھرگاه ضرورت بينند حاکميت مافيائی خويش را که ھمچون
شمشيری بر ستمد يده گان و بيچاره گان فرود می آيند با توجيه و تأ ويل آيه ھای از قرآن پاک و سنت
پيامبر بزرگ اسالم محمد )ص( توجيه دينی و شرعی کنند !! بدون شک در مورد آنعده قشر ھای از
» شبه روشنفکران « که با شعار ھای افراطی خويش زمانی ھم مقابله با » نظام بورژوازی « را
که مؤلد حاکميت طبقاتی امپرياليزم و سرمايه داری می دانستند از اولويت ھای مبارزه طبقاتی به
حساب می آوردند وشعارايجاد » جامعه بدون طبقات« را به مثابه شعار نھضت جھانی طبقه کارگر
ارج می گذاشتند ،بايد گفت که اين جماعتی از روشنفکران ُدچار يک پارا ُدکس و سؤ تعبير بنيادی
شده اند و آن اين است که چون تصؤر کردند ھرجا ئيکه کارگر را » صنعتی « نشان دادند ،طبقه
صنعتی و مرحله سرمايه داری بوجود آمده بايد بازی سياسی را آغازکرد ! و در کشور ما افغانستان
نيز بازی به ھمان نقشی کردند که يک روشنفکر جامعه صنعتی سرمايه داری و در مرحله ای از
رشد جامعه خود بايد ايفا کند ،ھرچند در افغانستان که شامل کشور ھای عقب ماند و در حال رشد بود
تيوريی چند مرحله ای مارکسيسم را با تفسير» لنينيستی « يعنی » راه رشد غير سرمايه داری « که
به مثابه دکتورين نامدار بنيانگذار انقالب سوسياليستی در روسيه شوروی » والدمير ايليچ لنين «
برای کشورھای جھان سوم بويژه کشورھای که از لحاظ مؤقيعت جغرافياوی در ھمجواری با
4
کشوربزرگ روسيه مؤقيعت داشتند از سوی فعاالن احزاب کمونيست منطقه به کار گرفته می شد ؛ با
آنھم به دليل کمبود تجزيه وتحليل درست » ھويت تاريخی و فرھنگی « جامعه افغانستان ھيچگاه و
ھرگزخواب ھای رنگين ايجاد » مدينه فاضله « مطلوب روشنفکران آرمان خواه چپ در افغانستان
تعبير نگرديد ،بايد اذعان کرد که تجزيه وتحليل درست يک جامعه به معنای آن است که به قول
دانشمندی درست و با دقت جامعه انسانی را تجزيه و تحليل کرد نه تجزيه و تحليل ھا ی درست !
روشنفکران ديگر جوامع انسانی را برای جوامع خود انتقال داد .زيرا که در يک کشور بسيار عقب
نگاھداشته شده مانند افغانستان ممکن است نھاد و بنگاه و فابريکه ای بوجود بيايد که از لحاظ ظاھری
بسيار پيشرفته و مدرن بوده باشد و جامعه را با مشاھده و تجزيه وتحليل تنھا يک مؤلفه ،در سطح
پيشرفته ترين کشورھای جھان قرار دھد ،کامأل طبيعی است که لزومأ با ايجاد ھرنھاد وفابريکه
صنعتی گروھی ازکارگران نيز تشکيل ميشوند ،اما ھيچ گاه » طبقه کارگر«به مفھوم جامعه شناسی
تشکيل نشده و نه ميشوند ،زيرا يک » طبقه اجتماعی « آنگاھی بوجود می آيد که وجود وحضورش
را درسرتاسر اندام اجتماع بصورت يک اليه ای فراگيرينده اعالم کند ،ھمچنين الزمه انتقال وتبديل
يک نھاد اجتماعی به » طبقه « ،نھادينه سازيی فرھنگ ،زبان ،اخالق ،عواطف ،احساسات ،
باور ھا ،و ويژه گی ھای انسانی اند که درطول وعرض تاريخ يک جامعه انعکاس می يابند
وسرانجام به عنوان يک " احساس " ناب و دست نا خورده » خود آگاھی اجتماعی « را به خشت
اصلی و زيرين» فرآيند ملت سازی « مورد استفاده قرارمی دھند .زيرا به قول جامعه شناسان و
دانشمندان معاصر علوم انسانی تشکيل و ايجاد فرآيند ملت سازی آنگاھی ممکن است که ھسته
احساس و» خود آگاھی اجتماعی « در سرتاسرجامعه بوجود آمده باشد .اکنون سوال اصلی ای که
نزد تمامی کتله ھای متعھد جامعه ما بوجود می آيد اين است که آخير چه عوامل سبب گرديد تا گروه
قابل مالحظه ای از » روشنفکران جامعه « ما که خود شعار ھا ی رنگين و زرينی در جامه و
پوشش فريبينده » علم تاريخی « در راستای محو آثار بی عدالتی عمومی بويژه در حوزه اقتصادی
از ديربدينسو وارد تاريخ ساخته اند امروزتوجيه گران سيستم معلوم الحال مافيائی ازجنس»سرمايه
داری « شده اند ؟ پاسخ منطقی و علمی اين پرسش مھم را نيز بايد در کالبد شگافی و جراحی نقادانه
جھان بينی ای جستجوکرد که به عنوان ستون اصلی مارکسيسم به مثابه يک ايديولوژی به آرم و
نشان ويژه علمی مورد عمل اکثر روشنفکران چپ انديش جھان واقع گرديده است ؛ مگر بايد اکيدأ
توجه داشت که قبل از پرداختن به نقد منصفانه و عالمانه ھر انديشه ،انگيزه و اراده اصلی مان از
پرداختن به اين مھم حساس بصورت روشن و واضيح در افکار عامه نھادينه شده باشد و ھمچنين بايد
انگيزه و ھدف اصلی مان از براه انداختن اين پروژه و پرداختن به اين عمليه حساس ،نجات ،ترقی
و پيشرفت عادالنه انسان اين گ ُل سرسبد کائينات بوده باشد ،ازآنجا که » شناخت جھان وانسان«
مضمون و موضوع اصلی تمامی ايديولوژی ھا و اديان را تشکيل می دھد ،ناگزيريم به عنوان
تالشگران حقيقت ،قبل از آغاز جستجو و کشف حقيقت ،به اين پرسش اصلی و مھم فلسفی که
عنصر مھم و جوھرحقيقی » فلسفه تاريخ « بشمار می آيد پاسخ خردمندانه ای ارائيه کنيم و آن
پرسش فرآيند شناخت "جايگاه حقيقی انسان " در ھستی است که مضمون و پايه اصلی ھر انديشه و
ايديولوژی بشمار ميرود .و بايد به اين پرسش اصلی نيز که بر تشکيل و شالوده ھای يک جھان بينی
تأ ثير فراوانی دارد ،پاسخ علمی و منطقی دريافت که " من " کيستم ؟ " انسان و بشر " کيست و
زندگی چه معنای دارد ؟ آيا سرنوشت وجود دارد ؟ آيا " انسان را ذاتی مستقل از طبيعت اشيأ و اراده
مستقل از " عليت امور " است ؟ " مسؤليت " چيست وبرای انجام آن چه بايد کرد ؟ " حرکت " به
5
کجا است ؟ و " تکامل " چگونه و در کدام جھت در جريان است ؟ بدون ترديد که انسان قديم با
نگاه آشناتر و دل روشنتربه اين جھان می نگريسته وبا ايمان قوی تر و گام ھای استوارتر بر جاده
زندگی ميرفت و نسبت به » خود انسانی خويش « آگاھی عميق و اصيل تری داشته است ،مگر
انسان معاصر که در » برھوت « اين عالم پرتاب شده و با اضطرابات روحی ،تشتت فکری و
تزلزل اخالقی وی را ورطه ھولناک نوعی » استضعاف انسانی « سقوط داده است به ناچار تا مرحله
يک » شئ بی ھُرزه « تنزيل کرده و سيمای نورانی اش در » ماترياليزم فلسفی « محو شده و در
» ماترياليزم مافيائی بازار « " مسخ " گشته است
" شيطان زرد " در جان ھمه حلول کرده و عقل ھا را برآشفته و فطرت ھا را خورده است .در
چنين وضعيت تارو تاريکی که بر مردم فقير ما مستولی گشته است ؛ علمای اعالم مذھبی ما که
رسالتأ دارای ارزشھای خدائی و الھی اند دنبال يک » زندگی « روزمره ميروند ،جالب وسخت
شگفت انگيز است که اين جماعتی از » خشکه مقدسان « روحانی نما خود بنام خدا و پيامبر
بزرگواراسالم آن عنان سرنوشت تاريخی خويش و مردم فقير افغانستان را با آن ھمه عظمت ھای
جھادی و تاريخی مردم افغانستان دربدل چند دالر ناچيزو چند وعده ء سرخرمن نزد دالالن و
عروسکان کوکی ازقبيله » " رأ " شنفکری« به گرو گذشته اند .اگربه عمق عملکردھا ی اين
»جماعت مريد پرور !!« درجامعه ما و سراسر جھان توجه کنيم خواھيم ديد که در تفکر وانديشه
اين گروه ،اساسأ حلقه ايمان بر خدا و تقوای سياسی و اقتصادی از دير بدينسو مفقود است .در
اينجا ما به يک » پاراد و کس « و تضاد اساسی روبرو ھستيم ،وآن تضاد بنيادی ميان نگاه توحيدی
دين حقيقی که بر مبنای حرمت به انسان و اينکه احکام بايد براساس يک مکتب توحيدی بناگردد و آن
مکتب روح وفلسفه شناخت جھان و انسان و تمامی ايده آل ھای تاريخی و فرھنگی بشريت است که
تمامی انسان ھا را به اطاعت کامل از دين اسالم در تمامی زمينه ھا و در ھمه عصر ھا اينگونه فرا
می خوانند .أَ ُّي َھا الَّذ َ
ِين آ َم ُنوا ْاد ُخلُوا فِي الس ِّْل ِم َكا َّف ًة ) ، (1مغائر با اين چنين نگاه اسالم به ھستی و تاريخ
که مؤمنان را در تمامی ساحات اعم از سياسی ،اقتصادی و فرھنگی در تمامی قلمرو ھای
جغرافياوی برمبنای مکانيزم عقالنيت جمعی ) اجتھاد ( فرا ميخوانند گروه مافيائی و قصر نشين
مذھبی در جامعه ما در عمل برمبنا و نگاه جھان بينی مادی وشرک آلود به» ھستی و انسان« که
ميراث اصلی بينيش » سيکوالر « و » مادی گرايانه « و ملھم از قرئت سنتی وتاريخی اسالم
محسوب ميشود عمل مينمايند .اينجاست که می بينيم يک کتله چشم گيری از روحانيت دينی ما با
دالالن نظام مافيائی و کاپی شده حاکم بر سرنوشت مردم افغانستان مغائر با روح وجوھراصلی دين
اسالم بيعت کرده اند و »سرنوشت مظلوم و محکوم شده« مردم داغ ديده ی ما را نيز در بازار
مکاره در بدل چند دالر و چند » بلند منزل «به فروش ومعامله گذاشته اند .
يا ھو
- ۴مارچ ٢٠١٠ -ميالدی
:1آيه ٢٠٨سوره بقره قرآن کريم