پرسشی که هر کسی بدون استنثنا در مواجه با خودکشی به آن فکر میکند،
این پرسش ساده است :چرا؟ چرا دوست ،فرزند ،پدر یا مادر ،همسر یا خواهر یا برادرشان جان خود را گرفت؟ حتی هنگامی که یادداشتی از فردی که خودکشی کرده است ،یافت میشود ،این پرسشها معموال به جای میمانند :بله ،این افراد آنقدر احساس نومیدی میکردند که میخواستند بمیرند ،اما چرا این احساسی به آنان دست داده بود؟ خودکشی اغلب بازماندگان فرد را غافلگیر میکند (و فقط احساس گناه در آنان در ناتوانی در پیشبینی این رویداد تشدید میکند). افرادی که از خودکشی جان سالم به در بردهاند ،گزارش کردهاند که بیشتر میخواستهاند زندگی را متوقف کنند تا اینکه بمیرند و این موضع دوگانه غریبی است ،اما با این وجود قابلاعتنا است. اما واقعا چه دالیلی افراد را به خودکشی میکشاند؟ این شش دلیل از جمله آنها هستند: آنان افسردهاند :بیشک شایعترین دلیل که افراد مرتکب خودکشی -1 میشوند ،افسردگی است .افسردگی شدید همیشه با حس فراگیر رنج و این اعتقاد که راهی برای رهایی از این رنج وجود ندارد ،همراه است. این درد وجودی اغلب برای افراد دچار افسردگی فراگیر این درد آنقدر شدید است که توان تحمل آن را ندارند .حالت افسردگی تفکر آنان را فرا میگیرد و باعث میشود افکاری مانند اینکه «همه بدون من وضعیت بهتری پیدا میکنند» در نظرشان معقول جلوه کند .این افراد را نباید به خاطر دستخوش چنین افکار تحریفشدهای شدن مقصر دانست ،همچنان که یک بیمار قلبی را در دچار درد قلب شدن مقصر نمیدانیم .علت این است که افسردگی همچنان که همه ما میدانیم ،تقریبا همیشه قابل درمان است. ما باید در جستجوی بازشناسی عالئم این بیماری در نزدیکان و عزیزانمان باشیم .اغلب افراد در خاموشی از افسردگی رنج میبرند و بدون اینکه کسی بداند ،طرح خودکشی میریزند .پرسیدن مستقیم درباره افکار خودکشی گرچه ممکن است برای هر دو طرف آزارنده باشد ،همیشه صادقانهترین پاسخها را به دنبال دارند .اگر گمان می کنید که شخصی ممکن است افسرده باشد، نگذارید که گرایشتان به انکار امکان وجود افکار خودکشی ،شما از پرسیدن درباره آن باز دارد.
آنان روانپریش هستند :صدهای شریر درونی به دالیلی نامفهوم -2
اغلب به این افراد فرمان نابودی خودشان را میدهند .روانپریشی نسبت به افسردگی سختتر قابل پنهان کردن است و به طور قابلبحثی حتی مصیبتبارتر است .میزان بروز جهانی اسکیزوفرنی یکی از علل شایع روانپریشی ۱ ،درصد است و اغلب افرادی را به غیر از این سالم هستند ،گرفتار میکند که گرچه بیماریشان با دارو قابل کنترل است، هرگز نمیتوانند تواناییهایشان را شکوفا کنند .افراد دچار اسکیزوفرنی معموال آشکارا از صداهایی سخن میگویند که به آنها فرمان کشتن خودشان میدهند .روانپریشی هم قابل درمان است و افراد دچار اسکیزوفرنی معموال باید درمان شوند تا بتوانند کارکردی داشته باشند. روانپریشیهای درماننشده یا خوب درمان نشده همیشه نیاز به پذیرش در بیمارستان در یک بخش بسته دارند تا زمانی که صداهای توهمی قدرت فرماندهیشان را از دست بدهند. آنان تکانهای هستند :برخی افراد به طور تکانهای بدون قصد قبلی -3 قصد دست به خودکشی میزنند که در بسیاری موارد با مصرف الکل و سایر مواد روانگردان همراهی دارد .هنگامی که این افراد آرام میشوند و سر عقل میآیند ،اغلب از لحاظ عاطفی احساس شرمساری میشوند. افسوس آنان اغلب واقعی است ،اما اینکه آیا در آینده دوباره دست به خودکشی خواهند زد یا نه ،قابلپیشبینی نیست .ممکن است این افراد در بار دیگری مست یا نشئه میشوند خودکشی کنند یا هیچگاه بار دیگر در طول زندگیشان این کار را انجام ندهند .در چنین موارد پذیرش بیمارستانی ممکن است کارساز نباشد .سوءمصرف مواد روانگردان و دالیلزمینهساز در ای افراد اهمیت بیشتری دارد و باید به سرعت مورد توجه قرار گیرد. آنان خواستار کمک هستند و نمیدانند چطور آن را به دست -4 آورند .این افراد معموال نمیخواهند بمیرند ،بلکه اغلب روشهایی را فکر نمیکنند باعث مرگ آنان شود ،انتخاب میکنند تا به فردی که به آنها آسیب زده واکنش نشان دهند ،اما گاهی به طور مصیبتباری بر مبنایی اطالعاتی نادرست عمل میکنند .نمونههای شاخصی از این وضعیت دختر نوجوانی است که به خاطر شکست عاطفی در رابطهاش با دوست یا والدینش همه محتویات یک بطری قرص مسکن را میبلعد و نمیداند دوزهای باالی این دارو میتوان باعث آسیب بازگشت ناپذیر کبدی شود .این نوجوان ممکن است پس از چند روز بستری شدن در بخش مراقبتهای ویژه دچار مرگ هولناکی شود ،در حالیکه هدف حقیقی او هشیار کردن نزدیکانش درباره ناراحتیش بوده است. آنان میل روانشناختی به مردن دارند :تصمیم به ارتکاب به -5 خودکشی برای برخی از افراد بر اساس تصمیمی مدلل است که انگیزه آن اغلب وجود یک بیماری العالج در مراحل انتهایی است که امیدی برای جان به در بردن از آن وجود ندارد .این افراد افسرده ،روانپریش یا تکانهای نیستند و نمیخواهد فریاد کمک سر دهند .آنان میخواهند سرنوشتشان را در دست بگیرند و رنجشان را از این تنها راه ممکن تسکین دهند .این افراد در واقع میخواهند روند مرگشان را در حال رخ دادن است ،کوتاه کنند. آنان اشتباه کردهاند :گاهی مواردی از خودکشی گزارش میشود -6 که مربوط به اشتباه افراد است ،مثال برخی از جوانان برای رسیدن به نشئگی خود را در شرایط محرومیت اکسیژن قرار میدهند و با افراط در این کار مرگ خودشان را رقم میزنند .در این موارد فقط آموزش میتواند از این حوادث مصیبتبار جلوگیری کند.
زخمهای مربوط به خودکشی در زندگیهای جان به سالم بردگان از آن باقی
میماند ،اغلب بسیار عمیق و طوالنی است .درک ناشدنی بودن ظاهری خودکشی اغلب با درد بسیاری همراه است .اما هنگامی که ما عوامل زمینهساز آن را بهتر بشناسیم ،بهتر میتوانیم با این مصیبت کنار بیاییم. منبعPsychology Today: