You are on page 1of 6

‫شناسه کتاب‪:‬‬

‫عنوان اصلی‪Il nome della rosa di Umberto Eco (Edito per la prima volta da Bompiani nel 1980) :‬‬

‫ترجمه ها‬

‫نام گل سرخ ترجمه ی شهرام طاهری نشر شباویز (چاپ نخست ‪ 1365‬از زبان انگلیسی)‬

‫آنک نام گل ترجمه ی رضا علیزاده نشر روزنه (چاپ نخست ‪ 1393‬از زبان انگلیسی)‬

‫جوایز‬

‫برنده جایزه استرگا )‪ (STREGA‬درسال ‪( 1981‬جایزه ی بهترین عنوان کتاب در ایتالیا)‬

‫برنده جایزه مدیسی (‪ )Prix Médicis‬در سال ‪1982‬‬

‫رتبه چهاردهم در میان ‪ 100‬کتاب قرن از دیدگاه نشریه لوموند (‪ )Le Monde‬فرانسه‬

‫رتبه سی وچهارم در میان پرفروش ترین آثار جهان با بیش از ‪ 50‬میلیون نسخه‬

‫ترجمه به بیش از بیست زبان زنده دنیا‬

‫عنوان کتاب‪:‬‬
‫انتخاب این عنوان برای کتاب‪،‬چند موضوع را به ذهن میرساند‪ .‬ابتدا اینکه اشارهای به کتاب از دست رفتهی ارسطو‬
‫در زمینه کمدی دارد و اینکه اگرچه فقط نامی از آن کتاب باقی مانده است اما اثر خودش را گذاشته است (در‬
‫استدالالت ویلیام برای اثبات منافع طنز و خنده و‪ )...‬و ادسو در آخر روایتش و تردیدهایش در مورد اینکه اصالً‬
‫نوشتن این چیزها برای چیست‪ ...‬به خودش این امیدواری را میدهد که این نشانهها روزی‪ ،‬کسی را نسبت به اتفاقاتی‬
‫که پیش از این روی داده است آگاه کند کما اینکه استادش ویلیام قبل از مناظره به او توصیه کرد‪ ":‬تمام این امور را‬
‫بنویس‪ .‬ای ادسو بگذار که از حوادثی که رخ میدهد دستکم نشانهای باقی بماند" و کما اینکه خودش از میان‬
‫تکهپارههای باقیمانده از کتابها به دنبال نشانهها و پیام میگشت‪.‬‬

‫تا کنون توجهات زیادی به راز عنوان کتاب معطوف شده است‪ .‬در حقیقت‪ ،‬اکو گفته است که هدف او انتخاب یک‬
‫"عنوان کامال بیطرف" بوده است‪ .‬در ابتدا اکو با شتاب ده نام برای کتاب خود پیشنهاد کرد و از چند نفر از دوستانش‬
‫خواست که یکی را انتخاب کنند‪ .‬ولی خود او عنوان "آدسو اهل ملک" را انتخاب کرد‪ ،‬اما ناشر کتاب این عنوان را‬
‫رد کرد‪ ،‬و سپس عنوان "نام گل سرخ" به طور تقریبا اتفاقی به ذهنش رسید‬

‫آخرین خط‪ ،‬کتاب‪ "Stat rosa pristina nomine, nomina nuda tenemus " ،‬به این صورت ترجمه میشود‪:‬‬
‫" آنک گل به نام پیشین اش ماندگار است و مارا جز نامی چند چیزی به دست نیست"‪ .‬در فهم کلی همان طور که اکو‬
‫اشاره دارد‪ ،‬از زیبایی گذشته که اکنون محو شده‪ ،‬تنها یک نام باقی مانده است‪ .‬در این رمان "رز" گم شده می تواند‬
‫نماد کتاب ارسطو (که اکنون برای همیشه گم شده)‪ ،‬کتابخانه نابود شده و یا دختر دهاتی زیبا باشد‪.‬‬

‫زندگی نامه نویسنده‪:‬‬


‫اومبرتو در شهر آلساندریا در استان پیمونت در ‪ ۵‬ژانوی ٔه ‪ ۱۹۳۲‬به دنیا آمد‪ .‬پدرش جولیو که در خانوادهای با ‪۱۳‬‬
‫فرزند بزرگ شدهبود‪ ،‬قبل از آنکه به جبه ٔه جنگ جهانی دوم برود‪ ،‬حسابدار بود‪ .‬در طول جنگ‪ ،‬اُمبرتو و مادرش‬
‫جیووانا در دهکد ٔه کوچکی در کوههای پیمونت زندگی میکردند‪ .‬اکو پس از جنگ برای مطالع ٔه فلسف ٔه قرون وسطی و‬
‫ادبیات وارد دانشگاه بولونیا شد‪ .‬در سال ‪ ۱۹۵۴‬مدرک لیسانس خود را با پایاننامهای که درمورد توماس آکویناس با‬
‫عنوان مسایل زیباییشناسی در اندیشهٔ توماس قدیس نوشتهبود‪ ،‬دریافت کرد‪ .‬در همان سال اعتقاد به خدا را کنار‬
‫گذاشت و از کلیسای کاتولیک خارج شد‪ .‬او در سال ‪ ۱۹۵۶‬با بسط دادن تز دکترای خود اولین کتابش را با نام‬
‫«مسائل اخالقی سنت توماس» منتشر کرد‪.‬‬

‫در سال ‪ ۱۹۵۹‬کتاب تکامل زیباییشناسی سدههای میانه را منتشر کرد‪ .‬کتابی که در حکم تکامل رسالهٔ پیشین اوست‪.‬‬
‫کتاب سوم او در این مورد‪ ،‬حدود سی سال بعد در سال ‪ ۱۹۸۷‬با عنوان «هنر و زیبایی در زیباییشناسی سدههای‬
‫میانه» است‪.‬‬

‫در سال ‪ ۱۹۶۱‬وی در دانشگاههای تورینو‪ ،‬میالن و فلورانس و بولونیا فلسفه و نشانهشناسی تدریس کرد‪" .‬اثر گشوده"‬
‫کتابی که با موضوع هنر مدرن در سال ‪ ۱۹۶۲‬منتشر شد شهرت وی را آغاز نمود‪.‬‬

‫اکو در سپتامبر ‪ ۱۹۶۲‬با ِرناته رامگه‪ ،‬یک معلم هنر آلمانی‪ ،‬ازدواج کرد و از او یک پسر و یک دختر دارد‪ .‬او در‬
‫آپارتمانی در میالن و یک خان ٔه ویالیی در ریمینی سکونت داشت؛ در اولی کتابخانهای با ‪ ۳۰‬هزار جلد کتاب و در‬
‫دومی کتابخانهای ‪ ۲۰‬هزار جلدی وجود دارد‪ .‬اومبرتو اکو بیش از ‪ ۳۰‬دکترای افتخاری از دانشگاههای مختلف دنیا‬
‫دریافت کرد‪.‬‬

‫اومبرتو اکو در ‪ ۱۹‬فوریه ‪ ۲۰۱۶‬به علت سرطان لوزالمعده در منزلش در میالن درگذشت‪.‬‬

‫داستاننویسی‬
‫از میان پیشروان نشانهشناسی جدید و ساختارگرایی ادبی‪ ،‬اکو و ژولیا کریستوا رماننویس نیز هستند‪ .‬معروفترین اثر‬
‫اکو رمان نام گل سرخ است که در سال ‪ ۱۹۸۰‬آن را به چاپ رساند و در سراسر دنیا بیش از ‪ ۱۰‬میلیون نسخه‬
‫فروش داشتهاست‪ .‬او در مورد موفقیت حیرتانگیز این کتاب میگوید‪:‬‬

‫" ناشر آمریکایی ام به من گفت با اینکه عاشق کتابم شده اما انتظار ندارد که بیش از سههزار نسخه فروش کند‪ ،‬آن هم‬
‫در کشوری مثل آمریکا که هیچکس صومعه ندیده یا زبان التین نخواندهاست‪ .‬برای همین به من پیشپرداختی برای‬
‫سه هزار نسخه داد‪ .‬کتابم در نهایت در آمریکا دو تا سه میلیون نسخه فروش کرد‪ .‬کتابهای زیادی پیش از این‬
‫دربار ٔه قرون وسطی نوشته شدهاند‪ .‬من فکر میکنم موفقیت این کتاب‪ ،‬یک راز است‪ .‬هیچکس نمیتوانست موفقیتش را‬
‫پیشبینی کند ‪".‬‬

‫شش سال بعد‪ ،‬رمان بعدی وی‪ ،‬آونگ فوکو‪ ،‬منتشر شد‪ ،‬که موفقیتی نظیر رمان نخست وی داشت‪ .‬این دو اثر‪ ،‬وی را‬
‫به نویسندهای همهپسند تبدیل کرد‪ .‬وی برخالف آدورنو‪ ،‬هنر مردمی و هنر مدرن را واقعیتهای روزگار به حساب‬
‫میآورد‪.‬‬

‫رمانها‬
‫‪۱۹۸۰( Il nome della rosa‬؛ ترجم ٔه فارسی ‪:‬نام گل سرخ)‬ ‫‪‬‬

‫‪۱۹۸۸( Il pendolo di Foucault‬؛ ترجمهٔ فارسی ‪:‬آونگ فوکو)‬ ‫‪‬‬

‫‪۱۹۹۴( L'isola del giorno prima‬؛ ترجمهٔ فارسی ‪:‬جزیره روز پیشین)‬ ‫‪‬‬
‫‪۲۰۰۰( Baudolino‬؛ ترجم ٔه فارسی ‪:‬بائودولینو‪)۲۰۰۱ ،‬‬ ‫‪‬‬

‫‪۲۰۰۴( La misteriosa fiamma della regina Loana‬؛ ترجمهٔ فارسی ‪:‬شعله ٔ مرموز ملکه لوئانا(‬ ‫‪‬‬

‫‪۲۰۱۰( Il cimitero di Praga‬؛ ترجمهٔ فارسی ‪:‬گورستان پراگ)‬ ‫‪‬‬

‫‪۲۰۱۵( Numero zero‬؛ ترجم ٔه فارسی ‪:‬شماره صفر)‬ ‫‪‬‬

‫مقدمه اثر‪:‬‬
‫تمهیدات نویسنده برای شروع داستان جالب و الزم است‪ .‬او در بخش کوتاه مقدمهمانند عنوان میکند که کتابی قدیمی‬
‫از یک دوست دریافت کرده که ترجمه ای فرانسوی متعلق به قرن هجدهم از یک کتاب التین قرن چهاردهمی است‪ ،‬و‬
‫در آن‪ ،‬راهبی به نام ادسو خبر از وقایع عجیبی که در نوجوانی دیده است میدهد‪ .‬نویسنده جذب کتاب میشود و‬
‫شروع به ترجمهی آن میکند‪ .‬او در پراگ است که ارتش سرخ روسیه وارد چک میشود ولذا به وین و دیدار‬
‫محبوبش میرود‪ .‬میانهاش با محبوب شکرآب میشود و محبوب با کتاب میرود!‪ ...‬بعدها در جستجوی کتاب و‬
‫منابعش به همهجا سر میزند اما چیزی نمییابد تا اینکه در بوئنسآیرس کتابی پیدا میکند با عنوانی کامالً بیربط‬
‫(شطرنج و آینه و ‪ )...‬که در آن کتاب‪ ،‬نوشته های ادسو و یا بخش مهمی از آن نقل شده است‪ ...‬او علیرغم همه‬
‫تردیدهایش‪ ،‬داستان ادسو را ترجمه میکند‪ .‬این دو سه صفحه‪ ،‬خواننده را کمکم وارد فضای داستان میکند و خواننده‬
‫پس از آن بهراحتی با روایت ادسو همراه میشود‪ .‬البته خوانندهی پیگیر بعدها متوجه خواهد شد که نویسنده در همین‬
‫ت ساده چه نشانههایی قرار داده است‪.‬‬
‫تمهیدا ِ‬

‫چیدمان فصلها‪:‬‬
‫اکو داستانش را در هفت بخش که هر بخش به یک روز اختصاص دارد روایت میکند(همانند آفرینش دنیا در هفت‬
‫روز)‪ .‬هر بخش بر اساس تقسیمبندی ساعات روزانه بندیکتینها به فصلهایی تقسیم شده است‪.‬‬

‫این تقسیم بندی بر اساس این امر که در شمال ایتالیا در پایان نوامبر خورشید ساعت ‪ 7:30‬ق‪.‬ظ طلوع و در ساعت‬
‫‪ 4:40‬ب‪.‬ظ غروب می کند‪ ،‬انجام گرفته است‪.‬‬

‫چکیده کتاب‪:‬‬
‫در سال ‪ ،1327‬ویلیام ازاهالی باسکرویل)‪ ، (Baskerville‬راهب فرقه فرانسیسکنیی ها و آدسو اهل ملک )‪، (Melk‬‬
‫یک پیرو تازه کار سنت بندیکت‪ ،‬تحت حمایت ویلیام سفر می کردند‪ ،‬آنها به صومعه فرقه بندیکتیان در شمال ایتالیا‬
‫رسیدند تا در یک مناظره مذهبی شرکت کنند‪ .‬این کلیسا به عنوان سفارت خانه بین پاپ ژان بیست و دوم و راهبان‬
‫کهتر که مظنون به ارتداد بودند مورد استفاده قرار می گرفته است‪.‬‬

‫این صومعه به دلیل مرگ آدلمو (‪ ) Adelmo‬از اهالی اترانتو (‪ )Otranto‬که نگارگری مورد احترام بود‪ ،‬آشفته و‬
‫غمگین شده بود‪ .‬آدلمو در کارهای هنری و نگارگری به ویژه در مورد مسائل مذهبی مهارت داشت‪ .‬ویلیام‪ ،‬توسط‬
‫دیرساالر صومعه‪ ،‬آبو اهل فوسانوا (‪ )Fossanova‬برای تحقیق در مورد علت مرگ آدلمو مامور شده بود و با یکی‬
‫از قدیمیترین راهبان کلیسا‪ ،‬خورخه اهل بورخس (‪ ،)Burgos‬درباره مفهوم الهی خنده‪ ،‬که خورخه از آن نفرت‬
‫داشت‪ ،‬بحث و جدل میکرد‪.‬‬
‫روز بعد‪ ،‬جسد یک دانشمند طرفدار ارسطو و مترجم یونانی و عربی‪ ،‬به نام ونانتیوس از اهالی سالومک‬
‫(‪ ،)Salvemec‬در یک خمره خون خوک پیدا شد‪ .‬پیش از این‪ ،‬ویلیام و آدسو توسط مالکی اهل هیلدسهایم‬
‫(‪ )Hildesheim‬متصدی کتاب خانه‪ ،‬از ورود به کتابخانه‪ ،‬منع شده بودند‪ ،‬با این حال آنها مخفیانه به درون هزارتو‬
‫نفوذ کردند‪ ،‬درحالی که به دنبال یافتن اتاقی مخفی با نام"پایان آفریقا" "‪ "finis Africae‬بودند‪ .‬بنو (‪ )Benno‬اهل‬
‫آپساال (‪ ،)Uppsala‬که یک دانشمند علم بالغت بود‪ ،‬برای ویلیام فاش کرد که مالکی و دستیارش‪،‬‬
‫برنگار(‪ )Berengar‬اهل آروندل (‪)Arundel‬رابطه ای همجنس گرایانه دارند‪ .‬ازبین کشیشان دیگر تنها خورخه و‬
‫ونانتیوس از این بی خردی آگاه بودند‪.‬‬

‫روز بعد‪ ،‬برنگار ناپدید شده بود‪ ،‬که این خود فشار را بر روی ویلیام افزایش داد‪ .‬ویلیام فهمیده بود که‪ ،‬دو پیشخدمت‬
‫راهبان‪ ،‬به نام های سالواتوره اهل مونت فرات (‪ ،)Montferrat‬و رمیجیو اهل واراجین (خوان ساالر) ‪ ،‬با بدعت‬
‫گذاران طرفدار دولچینو رابطه داشته اند‪ .‬در همین حال‪ ،‬آدسو توسط یک دختر روستایی اغوا شده و اولین رابطه ی‬
‫خود را با جنس مخالف تجربه می کند‪ .‬پس از اعتراف‪ ،‬ویلیام او را عفو میکند‪ ،‬هر چند هنوز آدسو احساس گناه‬
‫میکند‪ .‬سورینوس (‪ )Severinus‬گیاه شناس اهل سانکت (‪ ،) Sankt‬به ویلیام میگوید که بدن ونانتیوس لکههای سیاه‬
‫روی زبان و انگشتان دارد که نشان دهنده وجود زهر داخل بدن اوست‪ .‬ویلیام و آدسو یکبار دیگر مخفیانه وارد تاالر‬
‫استنساخ می شوند و متوجه می شوند که یکی از کتاب های ونانتیوس دزدیده شده است‪.‬‬

‫در روز چهارم‪ ،‬جسد برنگار در یک حمام پیدا می شود‪،‬در حالی که همان لکه های سیاه شبیه به ونانتیوس را داشت‪.‬‬
‫برنارد گی‪ ،‬یکی از اعضای دستگاه تفتیش عقاید مذهبی‪ ،‬برای جست و جوی قاتل وارد عمل می شود‪ .‬گی در اولین‬
‫اقدام خود‪ ،‬دختر روستایی را که آدسو دوستش داشت و سالواتوره را به اتهام ارتداد دستگیر میکند‪.‬‬

‫گی از رمجیو بازجویی کرده و او را به فاش کردن ارتداد و اعتراف دروغین به جنایت های داخل کلیسا تهدید می‬
‫کند‪ .‬پس از آن‪ ،‬جسد سورینوس در اتاقش پیدا می شود‪ ،‬که خورخه با اجرای موعظه ای درباره ظهور دشمن مسیح‪،‬‬
‫به آن واکنش نشان می دهد‪.‬‬

‫نیکوالس شیشه گر اهل موریموندو‪ ،‬به ویلیام میگوید که هر کسی که کتابدار کتابخانه باشد‪ ،‬پس از آن دیرساالر‬
‫خواهد شد‪ ،‬و با این سرنخ جدید‪ ،‬ویلیام به کتابخانه می رود تا به دنبال مدرک بگردد‪ .‬دیرساالر از ناتوانی ویلیام در‬
‫شناسایی قاتل عصبانی شده‪ ،‬و با زیرسوال برده شدن توانایی ویلیام توسط دستگاه تفتیش عقاید‪ ،‬ویلیام را اخراج می‬
‫کند‪ .‬آن شب‪ ،‬ویلیام و آدسو بار دیگر به کتابخانه میروند تا "پایان آفریقا" ‪ finis Africae‬را پیدا کنند‪.‬‬

‫ویلیام و آدسو‪ ،‬خورخه را می بینند که در اتاق ممنوعه کتابخانه منتظر آن هاست‪ .‬او میگوید که چندین سال است که‬
‫کلیسا را به تسخیر خود درآورده و آخرین قربانی او‪ ،‬خود دیرساالر است که در راهروی مخفی کتابخانه گیر‬
‫افتادهاست‪ .‬کشیش در حال خفه شدن است‪ ،‬و خورخه به آن ها میگوید که کتاب گم شده ونانتیوس‪ ،‬کتاب دوم فن شعر‬
‫ارسطو (بوطیقا) است‪ ،‬که از فضایل خنده (همان چیزی که خورخه از آن نفرت دارد) سخن میگوید‪ .‬خورخه روی‬
‫صفحات کتاب سم می ریزد در حالی که می داند ‪،‬خواننده باید انگشتان خود برای ورق زدن کتاب با زبانش تر کند‪.‬‬
‫ونانتیوس در حال ترجمه کردن این کتاب می میرد‪ .‬برنگار جسد را پیدا کرده و آن را از ترس آشکار شدن در داخل‬
‫خون خوک می اندازد و قبل از خواندن کتاب‪ ،‬می میرد‪ .‬خورخه‪ ،‬مالکی را متقاعد کرده بود تا کتاب را که توسط‬
‫سورینوس پنهان شده بود‪ ،‬پس بگیرد‪ .‬بنابراین‪ ،‬او سورینوس را می کشد و کتاب را از او پس می گیرد‪،‬و پس از آن‬
‫کنج کاو شده و با خواندن کتاب زهرآگین‪ ،‬می میرد‪.‬‬

‫همه این قتلها بر اساس سر فصلهای کتاب مکاشفات یوحنا با هفت شیپور که از آسمان فرود می آمدند (آدلمو خود را‬
‫از یک برج پایین انداخت)‪( ،‬استخره خون)‪( ،‬خفگی در آب)‪ ،‬کوبیده شدن ستارگان (سورینوس با کوبیده شدن سرش‬
‫روی یک گوی فلکی کشته شده بود)‪ ،‬عقرب ها ‪ ،‬ملخ ها و آتش به پایان می رسد‪ .‬خورخه صفحات سمی کتاب را می‬
‫خورد و فانوس آدسو را گرفته و کتابخانه را به آتش می کشد‪ .‬وقتی آتش به بقیه کلیسا سرایت میکند‪ ،‬ویلیام از سر‬
‫ناتوانی و شکست دست به گریه و زاری می زند‪ .‬ویلیام و آدسو که گیج و سردرگم هستند از صومعه فرار می کنند‪.‬‬
‫سالها بعد‪ ،‬آدسو‪ ،‬که حاال پیر شده‪ ،‬به خرابههای صومعه باز می گردد و کتابهایی که سالم مانده بودن را جمع آوری‬
‫کرده و یک کتابخانه کوچک تر می سازد‪.‬‬

‫سبکشناسی رمان نام گل سرخ‪:‬‬


‫اکو نویسنده این کتاب پروفسور نشانهشناسی است و تکنیکهای فراروایتی‪ ،‬نیمه تخیلی و ابهام زبانی را برای ایجاد‬
‫دنیایی غنی از معنا به کار میبرد‪ .‬راهحل مساله راز قتلها به محتویات جلد دوم کتاب فن شعر ارسطو که گم شدهاست‪،‬‬
‫بستگی دارد‪ .‬با این حال‪ ،‬اکو بر محتوا و شخصیتها تمرکز میکند‪.‬‬

‫نام گل سرخ به عنوان یک اثر پست مدرنیسم توصیف شده است‪ .‬این نقلقول در رمان که " کتاب ها همیشه از‬
‫کتابهای دیگر سخن میگویند‪ ،‬و هر داستان‪ ،‬داستان دیگری را که قبال تعریف شده‪ ،‬تعریف می کند"‪ ،‬به یک ایده‬
‫پستمدرن اشاره می کند‪ ،‬که همه متون به متون دیگر اشاره دارند و به جای واقعیت خارجی‪،‬استناد و نقلقول به‬
‫کتابهای دیگر اساسا برای نوشتن داستانهای جدید ضروری است‪ .‬داستان با طنز پایان مییابد‪ :‬همان طور که اکو‬
‫در ضمیمه کتاب توضیح میدهد‪" ،‬اطالعات بسیار کمی کشف شده‪ ،‬و کارآگاه شکست خورده است "‪ .‬پس از حل‬
‫معمای اصلی ویلیام با ناتوانی و رنج نتیجه گیری می کند که هیچ سرنخی وجود نداشته و نقشه کلی را تا حدودی نتیجه‬
‫تصادف و بی معنی قلمداد می کند‪.‬‬

‫مقایسه شخصیتهای داستان با دیگر داستان ها و شخصیت های واقعی‪:‬‬


‫ویلیام از باسکرویل (‪ ،)Baskerville‬نام شخصیت اصلی داستان است که به شرلوک هولمز‪ ،‬کارآگاه خیالی داستان‬
‫های جنایی (با داستان سگ شکاری باسکرویل مقایسه شود)مربوط میشود‪ .‬همچنین در ابتدای کتاب توصیف تقریبا‬
‫کلمه به کلمه آدسو (‪ )Adso‬از ویلیام همانند توصیف دکتر واتسون از شرلوک هولمز در کتاب اتود در قرمز الکی‬
‫است است و همچنین نام و رفتار شخصیت اصلی مشابه نام و رفتار ویلیام اکهام(‪ )William of Ockham‬فیلسوف‬
‫مشهورانگلیسی است‪ .‬نام راوی‪ ،‬آدسو از ملک (‪ )Melk‬از کلمه "‪ )"to Simplicio"( "ad Simplicio‬به معنای ساده‬
‫انگاری‪ ،‬مشتق شده است و نام او نام راوی داستانهای شرلوک هولمز‪ ،‬واتسون (با حذف حرفهای اول و آخر‪ ،‬زیرا‬
‫"ت" و "د" از نظر آواشناسی شبیه هستند) را منعکس می کند‪.‬‬

‫خورخه از بورخس (‪ )Burgos‬کتابدار نابینا تشبیهی از خورخه لوئیس بورخس‪ ،‬نویسنده آرژانتینی‪ ،‬است که تاثیر‬
‫شگرفی بر اکو (‪ )Eco‬گذاشت‪ .‬بورخس در سالهای آخر عمر خود نابینا و همچنین مدیر کتابخانه ملی آرژانتین بود؛‬
‫داستان کوتاه او "کتابخانه بابل" الهامی از کتابخانه مخفی در کتاب اکو است‪ .‬داستان دیگر بورخس‪" ،‬معجزه مخفی"‪،‬‬
‫کتابداری نابینا را نشان می دهد‪ .‬به عالوه‪ ،‬تعدادی از طرح های گرفته شده از چندین کار بورخس در سرتاسر اثر‬
‫اکو(پلکان مارپیچ‪ ،‬آینه ها‪ ،‬احزاب و دست نوشته ها و کتب پنهان) استفاده شده اند‪.‬‬

‫پایان داستان اکو نیز به داستان کوتاه "مرگ و قطب نما" اثر بورخس مدیون است که کارآگاهی فرضیه ای را بر‬
‫اساس رفتار قاتل پیشنهاد می کند‪ .‬قاتل از فرضیه باخبر می شود و از آن برای به دام انداختن کارآگاه استفاده می کند‪.‬‬
‫در نام گل سرخ‪ ،‬خورخه ی کتابدار از فرضیه ویلیام استفاده می کند (که قتلها بر اساس کتاب مکاشفات یوحنا هستند)‬
‫تا ویلیام را منحرف کند‪ ،‬هرچند در داستان اکو‪ ،‬کارآگاه موفق می شود جنایت را حل کند‪.‬‬

‫موضوع "صفحهات آغشته به سم" از رمان ملکه مارگو (‪ )1845‬اثر الکساندر دوما الهام گرفته شده است‪.‬‬
‫اکو همچنین از اثر مشهور الساندرو مانزونی (‪ )Alessandro Manzoni‬رمان نویس قرن نوزدهم با نام نامزد ها نیز‬
‫برای خلق اثر خود الهام گرفته‪.‬‬

‫سرتاسر کتاب را نقل قول های التین معتبر و جعلی فرا گرفته است‪ .‬مباحثات فلسفه ارسطو و تنوعی از بدعت های‬
‫هزار ساله‪ ،‬مخصوصا آنهایی که با انجمن های اخوت همراه شده اند‪ .‬به چند فیلسوف دیگر در سرتاسر کتاب‪ ،‬اغلب‬
‫به طور نابهنگام‪ ،‬از جمله ویتگنشتاین‪ ،‬نیز اشاره شده است‪.‬‬

‫اقتباس های سینمایی‪:‬‬


‫ازاین رمان فیلمی با همین نام اقتباس شده است که در سال ‪ 1986‬اکران شد‪ .‬کارگردان این فیلم ژان ژاک آنو است‪.‬‬
‫شان کانری بازیگر مشهور اسکاتلندی بدای این فیلم موفق به دریافت جایزه بفتا نیز شد‪ .‬بسیاری از منتقدان بر این‬
‫باورند که این فیلم اقتباسی بسیار وفادارانه است و توانسته فضای مخوف کلیساهای باستانی را بخوبی به تصویر‬
‫بکشد‪.‬‬

‫به تازگی سریالی هشت قسمتی با همین عنوان از رمان ساخته شده که در ‪ 4‬مارچ ‪ 2019‬از شبکه ی رای (‪ )Rai‬به‬
‫نمایش درآمد‪.‬‬

‫نقدها و نکات‪:‬‬

‫(برخی نقدها از روزنامه های معتبر آمریکایی و اروپایی در باب کتاب نام گل سرخ)‬
‫‪ .1‬نوشتن داستانی با این مختصات البته از هر نویسندهای برنمیآید‪ .‬کسی که به تاریخ اجتماعی و سیاسی و باالخص‬
‫فکری ‪ -‬فلسفی آن دوره احاطه دارد میتواند چنین اثری خلق کند ‪.‬‬

‫‪ .2‬حکایت و سرنوشت دستنوشتههای ادسو همان حکایت کتاب ارسطو است‪ ...‬کتاب کمدی ارسطو در کتابخانه دیر‬
‫با دو کتاب بیربط دیگر بهصورت یکجا جلد شده بود تا کسی به آن دسترسی نداشته باشد‪ .‬دستنوشتههای ادسو نیز در‬
‫کتابی درخصوص شطرنج آورده شده است ‪.‬‬

‫‪ .3‬ش روع نوشته ادسو با این کالم از انجیل است‪ :‬در آغاز کالم بود و کالم با خدا بود و کالم خدا بود‪ .‬در این شروع‬
‫یکجور وحدت فکری نهفته است‪ ،‬چیزی که در انتهای کار نمیبینیم! در انتها خیلی از باورهای راوی عوض شده‬
‫است و نوعی اغتشاش ذهنی جای آن را گرفته است‪.‬‬

‫‪ .4‬این داستان به ما یاد می دهد که چگونه عشق به توبه و اشتیاق به اصالح و مصفا نمودن جهان ممکن است موجب‬
‫خونریزی و قتلعام گردد‪.‬‬

You might also like