Professional Documents
Culture Documents
درسگفتار
درسگفتار
بنام خدا
پارمنیدس و الئائیان ـ به نسبت تاریخی ـ به ما آموختند که حسِ تنها برای درک تمام واقعیت نابسنده
است .بخشهایی از واقعیت هستند که حس را قادر به شناخت آنها نیست.
س پنجگانه بود .اما
مثالً برای فهمیدن مبنا و بنیاد طبیعت (که سوال اولین فیلسوفان بود) ،اولین ابزار حوا ّ
فهمیدن چنین مسئلهای و حتی چنین پرسشی هرگز کار حس نبود.
به همین دلیل به اولین سوالکنندگان از مبادی هستی عنوان اولین فیلسوفان اطالق شده است ،زیرا
فلسفه عبارت از پرسیدن از آن چیزی است که از حدّ معمول و حس فراتر رفته است.
پس کار فلسفه عبارت از اندیشیدن است .برهمین اساس ،حس نیز از اجزای اندیشه است.
به همین دلیل برای اندیشیدن نیاز به اندیشنده است و این اندیشنده انسان است .از زمان ارسطو ـ که
البته ممکن است ریشههای تاریخی و فکری آن به پیش از ارسطو بازگرددـ انسان را تنها موجود ناطق
(اندیشنده) تعریف کردند .او ابتدا دارای ارگانهای پنجگانۀ حسی ( +حس باطنی) و سپس عقل بوده است.
تعریف و کیفیت عقل مورد نظر این نوشته نیست .اما کارکرد عقل بسیار مهم و موضوع ماست.
در عصری که ایمانوئل کانت میزیست ،انقالب علمی رخ داده بود .اما در فلسفه چیزی جز یک عقل
افالطونی با عُلقههای یک ارسطوی کانسپچوآلیست (مفهومگرا) در سنّت عقلگراییِ عصر جدید ،و سپس
شکاکیّتِ سنّت تجربهگرایی؛ ناشی از ادّعای نابسندگیِ روش عقلی در شناخت واقعیت ،و مسائلی که دیوید
هیوم مطرح کرد باقی نمانده بود .بنابراین تصویر عقل ،مخدوش و تصویر حس ،نامطمئن بود و این تناقض و
مشکل (ناظر به اینکه روشهای اندیشه و شناخت عبارت از حس و عقل بودند) بنیادی برای اندیشه باقی
نمیگذاشت.
کانت تالش کرد از فربگی عقل افالطونی ( )Logos/Nous/Ratio/Vernunft/Reasonبکاهد و آن را
به منطق نزدیکتر کند و از سوی دیگر بنیاد حس را محکم نماید.
… ist an sich zerstreut und ohne Beziehung auf die Identitaet des Subjekts ist an sich zerstreut und
ohne Beziehung auf die Identitaet des Subjekts.
پس به زعم کانت ،برای اینکه قدرت شناخت سوژه (انسان) بهطور کلّ ،و کارکرد عقل (که به فاهمه
فروکاسته شده) در او مشخص شود ،به منطق نیاز داریم .منطق نقشی قوامبخش در فلسفۀ کانت خواهد
2
کارکرد عقالنیّت در کانت و کارنپ ـ گفتگوی گروه فلسفی تیرداد 1331/11/3
داشت .منطق به ما نشان خواهد داد که چطور از مفاهیم فاهمه با رعایت استانداردهای یک شناخت تألیفی
ماتقدّم (جمع حس و فاهمه) استفاده کنیم.
اما در آغاز قرن بیستم و شکلگیری فلسفۀ تحلیلی با اعضای انجمن وین ،نقش منطق در شناخت بسیار
استوارتر شد و فرگه و راسل نشان دادند که زبان منطقی قادر است نواقص زبان طبیعی را رفع کند.
در کنار آن باید به اهمیت و نقش مفهوم "حیث التفاتی" ِ فیلسوف و روانشناس آلمانی برنتانو نیز توجه کرد
که بعداً توسط شاگردش هوسرل گسترش یافت .حیث التفاتی ناظر به همان بخش ماتقدّم از شناخت است.
جنبههای ذهنی شناخت که در هوسرل قادر بود از منطق فرگه و روانشناسی برنتانو فراتر رود.
در فیلسوفان انجمن وین ،رودولف کارنپ اصرار عجیبی بر نحو منطقی زبان ( Logical Syntax of
)Languageداشت و معتقد بود باید بتوان با نوعی چهارچوب منطقی ،زبان را تحلیل کرد ،به قسمی که
شناخت تألیفی (یعنی تجربی ـ علمی)را ممکن سازد .کارنپ مایل بود کار کانت را در حوزۀ زبان ادامه دهد.
برای فیلسوفان تحلیلی ،دیگر چیزی از عقل افالطونی و حتی فاهمۀ کانتی باقی نمانده بود .آنها به شدت
تجربهگرا ـ و بهتر است بگوییم فیزیکالیست (معطوف به علمگرایی) بودند و زبان علم را زبان برتر جستجو
میکردند .آنها حوزههای مربوط به دو نوع گزارۀ تحلیلی و تألیفی را مجاز دانسته و بقیه را انکار میکردند .به
همین دلیل میبینیم که کارنپ در مقالهای ،عبارات مارتین هایدگر در باب "هیچ" را با اصول منطقی خود
به چالش (و چه بسا به مضحکه) کشید.
اما سخن کارنپ چه بود؟ او به شدت به گفتمان علمی عصر خود معتقد بود و باور داشت که باید چند هزار
سال سنّت عقلی غرب را در هم شکست و بازسازی کرد و بهترین جایگزین برای عقل ،زبان است.
از نظر کارنپ و اقران پوزیتیویستاش ،تقلیلگرایی کانت در سطح عقل (نظری) و تبدیل آن به فاهمه،
دشواریها را حل نخواهد کرد و آن فلسفهای که قادر است با گفتمان علمی همراه شود ،فلسفۀ تحلیل
منطقی زبان است.
بنابراین باید چهارچوبهای زبانی ( )linguistic frameworksساخت ،و آنچه این چهارچوبها را هدایت
خواهد کرد ،منطق است.
ضمناً این چهارچوبها صرفاً بر اساس معیارهای پراگماتیک (عملگرایانه) سنجش خواهند شد نه معیارهای
عقلی یا ارزشی یا غیره.
.توجه کنیم که "ماتقدّم" در دوران جدید ،به معنای فراطبیعی ـ نوعی متافیزیک ـ نیست ،بلکه ناظر به جنبههای ذهنی آگاهی انسان
است.
.به اعضای انجمن یا حلقۀ وین ،عنوان پوزیتیویست ( )Positivistsبه معنای تحصّلیگرا اطالق میشد.
3
کارکرد عقالنیّت در کانت و کارنپ ـ گفتگوی گروه فلسفی تیرداد 1331/11/3
بنابراین همانطور که در کانت دیدیم که از قوای شناخت ،مقوالت ذهنی و مانند آن سخن گفت ،کارنپ که
در سلک سنّت تحلیلی جدید در قرن بیستم است ،هرگز تمایلی به شنیدن این مدل تعابیر ندارد و از
"مفهوم" فراری است .بلکه باید از قواعد نحوی زبان و تحلیل گزارهها سخن گفت.
فراموش نکنیم که عقل افالطونی در سیر دیالکتیکی تاریخی خود ،در کارنپ به زبان تبدیل یافته است و در
اینجا مراد از انسان = حیوان ناطق ،حیوان سخنگو است.
با این حال کوآین معتقد است که کارنپ سرانجام در بند قواعد تحلیل مفهومی گرفتار میشود.
*************
با سپاس از جناب آقای سید احمدی بزرگوار و مدیریت محترم گروه فلسفی تیرداد.
https://t.me/joinchat/Aesof0Ja90QD1mvfXRUa1w
با احترام
4
کارکرد عقالنیّت در کانت و کارنپ ـ گفتگوی گروه فلسفی تیرداد 1331/11/3
5