You are on page 1of 18

‫قرینه گرایی‬

‫رابطه عقل و ایمان‬


‫استداللهای عقلی‪ ،‬با باورهای دینی بی ارتباط و مضر هستند‪.‬‬
‫ایمان گرایی‬
‫استداللهای فلسفی کامال با باورهای دینی‪ ،‬بی ارتباط هستند‪.‬‬

‫باورهای دینی‪ ،‬بی نیاز از استداللهای عقلی هستند اما بی‬


‫ارتباط‬
‫و‬
‫مضر نیستند‪.‬‬
‫آفاقی‪ :‬پژوهشی که موضوع آن امری غیر شهودی‬
‫و وجودی است‪ ← .‬آیا مسیحیت بر حق است؟‬
‫پژوهش‬
‫انفسی‪ :‬پژوهشی که طریقه آن شهودی و وجودی‬
‫است‪ ← .‬ارتباط فرد با مسیحیت چیست؟‬

‫سلبی← نقادانه← نفی یقینی بودن استداللهای‬


‫آفاقی و مبنا بودن آن برای ایمان دینی‪.‬‬
‫مباحث کیرکگور‬
‫ایجابی← نظریه پردازی← ایمان‬
‫از مقوله تصمیم و عمل و معادل یقین انفسی است‪.‬‬

‫یقینی زا نبودن معرفت بشری‬

‫برهان تقریب و تخمین‬


‫برهان تعویق‬ ‫براهینی بر نفی یقینی بودن دالیل آفاقی‬
‫اختفای الهی‬

‫برهان شورمندی‬

‫برهان تقریب و تخمین‪ :‬پژوهشهای آفاقی‪-‬تاریخی نمی توانند در‬


‫این زمینه ها یقین زا باشند و ما در این امور با تقریب و‬
‫تخمین روبرو هستیم‪.‬‬
‫مشروعیت کتاب مقدس‬
‫سندیت کتاب مقدس‬
‫کامل بودن کتاب مقدس‬ ‫پنج امور مذکور‬
‫وثاقت کتاب مقدس‬
‫ضامن جزمی بودن وحی در صحت مطالب‬
‫کتاب مقدس‬

‫صورت منطقی برهان تقریب و تخمین‪:‬‬


‫مقدمه (‪ :)1‬اگر نحقیقات تاریخی یقین بخش باشد‪ ،‬می توان‬
‫ایمان را که همان دل بستگی بی حد و حصر است بر آن بنا‬
‫کرد‪.‬‬
‫مقدمه (‪ :)2‬اما تحقیقات تاریخی یقین بخش نیست و چیزی جز‬
‫تقریب و تخمین را نصیب ما نمی کند‪.‬‬
‫نتیجه (‪ :)3‬ایمان را که همان دل بستگی بی حد و حصر است‬
‫نمی توان بر نتایج تحقیقات تاریخی بنا کرد‪.‬‬
‫نکته‪ :‬او معتقد است حتی اگر تحقیقات تاریخی یقین بخش باشد‬
‫باز در ایمان ما تاثیری نخواهد داشت‪ .‬و اگر یقین بخش‬
‫نباشد بر ایمان ما خدشه ای وارد نخواهد کرد‪.‬‬

‫صورت منطقی برهان تعویق با ابتنا بر برهان تقریب‪:‬‬


‫مقدمه (‪ :)1‬انسان به چیزی می تواند ایمان دینی اصیل داشته‬
‫باشد که به آن کامال ملتزم باشد‪.‬‬
‫مقدمه (‪ :)2‬اگر احتمال تجدید نظر در عقیده انسان وجود‬
‫داشته باشد‪ ،‬آنگاه نمی تواند به آن عقیده التزام کامل‬
‫داشته باشد‪.‬‬
‫مقدمه (‪ :)3‬در هر تحقیق آفاقی امکان تجدید نظر وجود دارد‪.‬‬
‫نتیجه‪ :‬کسانی که در پی مبتنی ساختن ایمان خود بر تحقیقات‬
‫آفاقی هستند‪ ،‬الزم است ایمان خود را به تاخیر اندازند زیرا‬
‫هر لحظه امکان تجدید نظر در آنها وجود دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬این تعویق بدان معناست که شخص تا زمان مرگ نیز در‬
‫بی ایمانی به سر می برد و هیچ گاه ایمان نمی آورد‪ ،‬زیرا‬
‫احتمال وجود خطا در دانش بشری همواره وجود دارد و حتی اگر‬
‫روزی پایان یابد‪ ،‬باز ایمان آن قدر اهمیت دارد که لحظه ای‬
‫تاخیر در آن روا نیست‪.‬‬

‫بر ماهیت‬
‫علم بشر تاکید دارد← به دلیل محدودیت عقل بشر‪ ،‬مرجعی‬
‫برای درک حقایق وجود‬ ‫دالیل تقریب و تخمین مسلمانان‬
‫ندارد‪.‬‬
‫تحقیق‬ ‫با‬
‫میدانی تاکید شده که دانش بشر نشان از تقریبی بودن دارد←‬
‫تاریخ‬ ‫در‬
‫علم اغلب دیده ایم که دانشمندان نتایج جزمی خود را چیزی جز‬
‫اشتباه‬
‫ندانسته اند‪.‬‬

‫برهان شورمندی ( خطر کردن بی قید و شرط)‪:‬‬


‫مقدمه ‪ :1‬اساسی ترین خصیصه تدین شورمندی است ( شورمندی خصیصه‬
‫جدایی ناپذیر ایمان است)‪.‬‬
‫مقدمه ‪ :2‬شورمندی بی حد و حصر‪ ،‬با یقین آفاقی ناسازگار است‪.‬‬
‫نکته‪ :‬شورمندی با احتمال آفاقی‪ ،‬رابطه عکس دارد‪.‬‬
‫نکته‪ :‬شورمندی مستلزم به حداکثر رساندن خطر و هزینه کردن‬
‫است‪.‬‬

‫چند نکته درباب مباحث ایجابی کیرکگور‪:‬‬


‫‪.1‬ایمان در سیری انفسی پدیدار می شود‪.‬‬
‫‪.2‬در این مبحث بر نسبت فرد انسان با مسیحیت تاکید می کند‪.‬‬
‫‪.3‬مساله ارتباط وجودی انسان با خداوند مطرح می شود‪.‬‬
‫‪.4‬بر صیرورت داشتن انسان و هستی تاکید می شود‪.‬‬
‫‪.5‬ایمان همان تصمیم به گزینش شورمندی بی حد و حصر در عین‬
‫بی یقینی آفاقی است‪.‬‬
‫‪ .6‬خدا برای متدین اصل موضوعی است که نیازمند استدالل نیست‪.‬‬
‫‪.7‬متعلق ایمان گزاره نیست بلکه اصل حقیقت متعلق آن است که‬
‫فرد در رابطه وجودی با آن قرار می گیرد‪.‬‬

‫خالصه بحث کیرکگور‪:‬‬


‫‪ .1‬دالبیل آفاقی‪ ،‬بی ارتباط با ایمان و حتی مضر به ایمان‬
‫هستند‪.‬‬
‫‪ .2‬حقیقت‪ ،‬امری انفسی است که از ارتباط وجودی فرد با خداوند‬
‫حاصل می شود‪.‬‬
‫‪ .3‬متعلق ایمان گزارخ های دینی نیستند‪ ،‬بلکه خود حقیقت است‪.‬‬
‫‪ .4‬خصیصه ایمان شورمندی است که از خطر کردن بر می خیزد‪.‬‬

‫انسان موجودی جاهل است و‬


‫اطالعات او چیزی جز حدس و گمان نیست‪.‬‬
‫تبیین اندیشه کیرکگور‬
‫مقوله‬ ‫از‬ ‫ایمان‬
‫تصمیم است‪.‬‬

‫این پرسش که آیا علی رغم شواهد آفاقی می توان تصمیم به‬
‫پذیرش یک گزاره گرفت در دو حیطه قابل طرح است‪-1 :‬حیطه توصیف‬
‫‪ .2‬حیطه توصیه ای←‬ ‫← وجود شناختی ←توانایی انجام یک کار‬
‫معرفت شناختی← قابل قبول بودن انجام یک کار‪.‬‬
‫نکته‪ :‬پرسش در حیطه ایمان از نوع دوم است‪.‬‬

‫اخالق باور ← تاکید بر این نکته که بر پذیرش یک‬


‫گزاره از سوی افراد چه قواعدی حاکم است‪.‬‬

‫معرفت شناسی فضیلت محور ← تاکید بر معرفت بر فضایل‬


‫معرفت شناختی همچون سالمت حواس‪ ،‬مغز‪ ،‬محیط‪.‬دستوری‬

‫توصیفی‬
‫ارادی‬ ‫غیر‬
‫کلی← در همه موارد‬
‫مستقیم‬ ‫باور به یک گزاره‬
‫دستوری‬
‫ارادی‬
‫جزئی← در پاره ای از موارد‬
‫غیر‬
‫توصیفی‬ ‫مستقیم‬

‫کلی‬

‫دستوری‬
‫نکته‪ :‬فقط در مواردی خاص آن هم به صورت غیر مستقم این امکان‬
‫وجود دارد که بتوان علیرغم شواهد یا در صورت کمبود شواهد‪،‬‬
‫تصمیم به باور کردن قضیه ای گرفت‪.‬‬

‫پرهیز از خطا← باور کردن یک‪،‬‬

‫غیر‬ ‫امری‬ ‫کافی‬ ‫شواهد‬ ‫نبود‬ ‫با‬ ‫قضیه‬


‫‪.‬‬
‫اخالقی است‪.‬‬

‫رعایت وظایف معرفتی‬

‫به دست آوردن حقیقت‪.‬‬


‫چه احکامی بر باور کردن ارادی قضایا حاکم است؟‬

‫تاکید بر وطایف غایت انگارانه‬

‫تاکید بر وطایف اخالقی‬

‫زنده‬
‫اجباری‬ ‫سه شرط انتخاب اصیل از دید گاه جیمز‬

‫مضیق‬
‫نکته‪ :‬مساله پذیرش دین‪ ،‬یک انتخاب اصیل است‪.‬‬

‫او با محدود کردن‬


‫پژوهش به آفاقی و انفسی و نفی پژوهش آفاقی و تاکید بر انفسی‪،‬‬
‫گرفتار مغالطه یا آن‬ ‫‪.‬‬
‫یا این شده‪.‬‬
‫برهان تقریب و تخمین دارای‬ ‫نقد نظریه کیرکگور‬
‫صورت رفع مقدم است‪.‬‬
‫دیدگاه او دیدگاهی دین‬
‫‪.‬‬ ‫شمول نیست و او صحت مسیحیت را الگویی پذیرفته شده‬
‫می داند‪.‬‬

‫مرکب‬ ‫حقیقت (مجموعه ای از اشیاء نه چیزها)‬

‫اتمیک‬
‫ویتگنشتاین‬ ‫نخست‬ ‫فلسفه‬ ‫در‬ ‫کلیدی‬ ‫مفاهیم‬
‫اولیه‪:‬تحویل ناپذیر به گزاره دیگر‬ ‫گزاره‬

‫مرکب‬ ‫نام← امری تعریف ناپذیر‬

‫شئ← امور جزئی بسیط‬

‫ضروری الصدق‬ ‫رویکرد زبان ایده آل‬


‫ویتگنشتاین‬ ‫نخست‬ ‫فلسفه‬ ‫نظریات‬ ‫از‬ ‫ای‬ ‫پاره‬
‫ممکن الصدق و الکذب‬ ‫تقسیم گزاره ها‬

‫ضروری الکذب‬

‫محدودیت های زبان‪ :‬حقایق ماورا الطبیعه‪ ،‬امور فرا‬


‫‪.‬‬
‫زمانی تلقی می شوند‪.‬‬

‫صدق‪ :‬سازگاری تصویر با حقیقت‬ ‫نظریه تصویری معنا‬

‫کذب‪ :‬عدم سازگاری تصویر با حقیقت‪.‬‬


‫نکته‪ :‬فقط گزاره های ممکن الصدق صادق‪ ،‬تصویری از حقیقت‬
‫بشمار می روند و صرفا زبان صوری می تواند این تصویر را‬
‫ارائه دهد نه زبان طبیعی‪.‬‬
‫نظریه‬ ‫نفی‬
‫تصویری معنا← کناره گیری از زبان صوری←رویکرد زبان طبیعی‪.‬‬
‫کاربرد‬ ‫توجه به‬
‫لفظ‪ :‬فهمیدن معنای لفظ = دانستن چگونگی کاربرد آن‪.‬‬
‫نفی زبان خصوصی‪:‬‬
‫تاکید بر عمومی بودن زبان‪.‬‬
‫نحوه های زندگی‪ :‬معنای لفظ‬ ‫فلسفه دوم ویتگنشتاین‬
‫مبتنی است برکاربرد آن در یک نحوه زندگی‪.‬‬
‫بازی های زبانی‪:‬‬
‫هر بازی زبانی‪ ،‬قواعد مخصوص خود را دارد‪.‬‬
‫دیدن به عنوان‪:‬‬
‫هر تجربه‪ ،‬ناشی از پیش فرضها و وضعیت های فرد تجربهگراست‬
‫معرفت‬ ‫توجیه‬
‫مبنا گروی سنتی‬ ‫شناختی‬

‫توجیه دوری خطی×‬ ‫انسجام گروی‬

‫توجیه دوری شبکه ای‬ ‫مبناگروی معاصر‬

‫‪...‬‬ ‫‪.‬‬ ‫متن گرایی ← پایه بودن گزاره ها را متن و موضوع‬


‫مشخص می سازد‬

‫موجه‬ ‫باورهای‬
‫بنفسه در دیدگاه سنتی ثابت هستنداما در معاصر در مورد هر‬
‫متفاوت با‬ ‫‪.‬‬ ‫فرد‬
‫فرد دیگر است‪.‬‬
‫دیدگاه سنتی بر روش‬
‫معاصر بر روش تمثیلی و‬ ‫اما‬ ‫دارد‬ ‫تاکید‬ ‫قیاسی‬ ‫استدالل‬
‫استقرایی‪.‬‬ ‫‪.‬‬
‫دیدگاه سنتی معرفت امری‬ ‫تفاوتهای میان دو مبناگرایی‬
‫معاصر معرفت خطاپذیر ‪.‬‬ ‫خطاناپذیر است اما از دیدگاه‬
‫است‪.‬‬
‫در دیدگاه سنتی‪،‬‬
‫گزاره های بدیهی الم است صادق باشند اما در معاصر‪ ،‬ضرورتی‬
‫وجود ندارد‪.‬‬ ‫‪.‬‬
‫یک‬ ‫سنتی‬ ‫رویکرد‬
‫ویکرد هنجاری برای شناخت است اما رویکرد معاصر یک رویکرد‬
‫توصیفی برای پروسه‬ ‫‪.‬‬
‫شناخت است‪.‬‬
‫نگاه پیشینی به آن ← مبناگرایی سنتی‪ ،‬مبناگرایی‬
‫معاصر و انسجام گرایی‬
‫مساله توجیه‬
‫نگاه پسینی به آن ← متن گرایی‪ :‬باید‬
‫عوامل اجتماعی را در مساله توجیه دخیل بدانیم‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در نگاه متن گرایان‪ ،‬ارائه استدالل فقط هنگامی الزم است‬
‫که شخص در پذیرش یک باور با اشکال بالفعل واقعی که معنای‬
‫خود را در حیطه متن و موضوع مورد بحث می یابد‪ ،‬مواجه شود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مقصود ویتگنشتاین از نقطه پایان توجیه‪ ،‬گزاره های‬


‫پایه ای نیست که مبناگرایان سنتی می گویند‪ ،‬بلکه مقصود‬
‫باورهایی است که در یک نحوه از زندگی به عنوان باوری پایه‬
‫تلقی می شوند‪.‬‬

‫نیازمند‬ ‫دینی‪،‬‬ ‫باورهای‬


‫هیچگونه توجیهی‪ ،‬اعم از عقلی و تاریخی نیستند‪.‬‬
‫مشخصه های اصلی‬
‫تاکید بر عمل در متن دینی←‬ ‫دیدگاه ویتگنشتاین‬
‫ارتباط وجودی با خداوند‪.‬‬
‫ویتگنشتاین‬ ‫اساس‬ ‫بر‬
‫متقدم‪ ،‬اعتقادات دینی به زبان نمی آیند‪ ،‬اما ارائه نظریه‬
‫های‬ ‫‪.‬‬ ‫بازی‬
‫زبانی‪ ،‬این اجازه را به ویتگنشتاین می دهد که از معناداری‬
‫‪.‬‬ ‫گزاره های دینی در د‬
‫دوره متاخر فلسفی خد سخن بگوید‪.‬‬

‫مالک‬ ‫فقدان‬
‫برای تمایز بازی های زبانی از یکدیگر‪.‬‬
‫فقدان‬
‫آگاهی به کاستی ها‪ ،‬بدلیل عدم میسر بودن نقادی بیرونی‪.‬‬
‫پذیرش مفهوم بازی های‬ ‫نقد ایمان گرایی ویتگنشتاینی‬
‫زبانی منجر به تعارض با شهود ما می شود‪.‬‬
‫زبان دین و‬
‫علم‪ ،‬دو عضو از یک مجموعه بزرگتر هستند ← جواز نقد و اظهار‬
‫نظر زبان دین‬ ‫‪.‬‬
‫و علم نسبت به یکدیگر‪.‬‬

‫معرفت شناسی اصالح شده در قالب بحث معقولیت‪.‬‬


‫معرفت‬ ‫تفکر سه مرحله ای او درباب باور متدینان‬
‫شناسی اصالح شده در قالب بحث توجیه‪.‬‬

‫معرفت شناسی اصالح شده در قالب بحث تضمین‪.‬‬

‫بر پایه هایی‬


‫که هر انسان معقول می پذیرد‪ ،‬مبتنی باشد‪.‬‬
‫شرایط یک استدالل موفق‬
‫روش استنتاج آن‪،‬‬
‫روشی باشد که هر انسان معقولی آن را بپذیرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬او ادله آورده شده برای اثبات وجود خداوند (جهان‬
‫شناسی‪ ،‬غایت شناختی‪ ،‬وجود شناختی) را فاقد شرایط فوق می‬
‫داند‪.‬‬
‫اتخاذ شکاکیت‪.‬‬
‫با توجه به ناموفق بودن استداللهای مذکور‪،‬‬
‫اتخاذ‬ ‫چه باید کرد؟‬
‫روشی دیگر‪ :‬مقایسه باور به وجود خدا با باور به اذهان دیگر‪.‬‬

‫‪ .1‬اگر باور من به وجود اذهان های‬


‫دیگر معقول باشد‪ ،‬باور من به وجود خداوند نیز معقول است‪.‬‬
‫‪ .2‬اما باور من به وجود ذهن های‬ ‫معقولیت باور دینی‬
‫دیگر‪ ،‬معقول است‪.‬‬
‫‪ .3‬باور من به وجود خداون نیز‬
‫معقول است‪.‬‬

‫مربوط به علم‪.‬‬
‫شکاکیت‬
‫مربوط به توجیه‪ :‬ما هیچ دلیلی برای آنچه آن‬
‫را علم می نامیم نداریم‪.‬‬

‫موجه بنفسه‪ :‬پایه‪.‬‬


‫در ساختار معرفتی‬
‫انسان دو نوع باور وجود دارد‬
‫سنتی‬ ‫مبناگرایی‬ ‫های‬ ‫ویژگی‬
‫موجه بغیره‪ :‬استنتاجی‪.‬‬
‫شرط باور پایه‪،‬‬
‫یقینی بودن آن است‪.‬‬
‫باید میان باور‬
‫استنتاجی و باور پایه موجه کننده آن‪ ،‬سنخیت وجود داشته‬
‫باشد‪.‬‬
‫صرفا قیاسی‪ :‬فیلسوفان مسلمان و دکارت‪.‬‬
‫روش استداللی گذر از‬
‫باور پایه به استنتاجی‬

‫قیاسی و احتماالتی‪ :‬الک‪.‬‬


‫میان قضایای موجود در‬
‫هر زنجیره معرفت شناختی‪ ،‬روابط علی برقرار است‪ :‬هرقضیه ‪.‬‬
‫باالتر‪ ،‬قضایای پایین تر از خود را موجه میسازد‪.‬‬
‫مبناگرایی سنتی‪ ،‬دو‬
‫مفهوم اساسی وظیفه گرایی و معقولیت را در دل خود جای داده‬
‫است‪ :‬نظریه ای وظیفه‬ ‫‪.‬‬
‫گرایانه در حیطه توجیه معرفت شناختی است‪.‬‬

‫فیلسوفان مسلمان‪ :‬اولیات و محسوسات‪.‬‬


‫آکویناس‪ :‬اولیات و محسوسات‪.‬‬
‫باور پایه‬
‫دکارت‪ :‬قضایای اولیه‪ :‬مشاهدات‪.‬‬
‫الک‪ :‬اولیات‪ ،‬مشاهدات و باور انسان به‬
‫وجود جهان خارج‪.‬‬

‫تعارض درونی‪ :‬مبناگرایی‬


‫شاخصه ای را برای باور موجه ارائه کرده که خود فاقد آن است‪.‬‬
‫غیر موجه بودن باورهای‬ ‫نقد مبناگرایی سنتی‬
‫موجه‪.‬‬
‫موجه بودن باورهای غیر‬
‫موجه‪.‬‬
‫انسجام گرایی‬
‫سنتی(قوی)‪ :‬دکارت‪ -‬آکوئیناس‪.‬‬ ‫توجیه‬
‫مبناگرایی‬
‫ضعیف‪ :‬معرفت شناسی اصالح‬
‫شده‪.‬‬

‫وجه اشتراک‪ :‬برخی از‬


‫باورها پایه اند و برخی باورهای در نهایت به آنها ختم می‬
‫شوند‪.‬‬
‫مبناگرایی سنتی و معاصر‬
‫وجه افتراق‪ :‬تفاوت در‬
‫نوع باور پایه‪.‬‬

‫پایه‬ ‫قضایای‬ ‫سنتی‪:‬‬


‫به طور عینی و نفس االمری باید پایه باشند‪.‬‬
‫گزاره های پایه در دودیدگاه‬
‫معاصر‪ :‬هیچ مالکی برای‬
‫باور پایه وجدود ندارد و هر فرد یا گروهی دارای باورهای ‪.‬‬
‫پایه ای است که لزوما‬ ‫‪.‬‬
‫با باورهای پایه دیگران یکسان نیست‪.‬‬

‫اگر‬
‫بتوان گزاره خداوند وجود دارد را به نحوی صحیح‪ ،‬پایه دانسیت‬
‫این‬ ‫که در ‪.‬‬
‫صورت‪ ،‬بیاید بنوان دیگر گزاره ها را نیز پایه تلقی کرد‪.‬‬
‫نقد به معرفت شناسی اصالح شده‬
‫نمی‬ ‫یا‬
‫توان گزاره های دیگر را پایه تلقی کرد که در این صورت‪ ،‬الزم‬
‫آید‬ ‫‪.‬‬ ‫می‬
‫که گزاره خداوند وجود دارد‪ ،‬نیز پایه نباشد‪.‬‬

‫پلنتینگا در پاسخ به نقدهای فوق معتقد است که از دو راهی‬


‫که مستشکل پیشنهاد کرده است‪ ،‬راه اول را بر می گزیند‪ ،‬اما‬
‫ادامه می دهد که در صورت پذیرش راه اول‪ ،‬الزم نمی آید که‬
‫گزاره های تخیلی و دروغین و نظایر آنها را به نحوی صحیح‬
‫پایه تلقی کنیم‪ ،‬زیرا همانگونه که از نفی اصل مالک تحقیق‬
‫پذیری تجربی معنا‪،‬معناداری هرگونه گزاره ای الزم نمی آید‪،‬‬
‫از نفی مالک پایه بودن باورها در مبناگروی سنتی نیز الزم نمی‬
‫آید که هر باوری به نحوی صحیح‪ ،‬پایه باشد‪.‬‬

‫هوک‪ :‬کاذب بودن یا صادق بودن یک گزاره‬


‫ارتباطی با پایه بودن آن ندارد‪ ،‬لذا با صادق تلقی کردن ‪.‬‬
‫گزاره پایه خداوند وجود دارد‪ ،‬ما را به نوعی‬ ‫‪.‬‬
‫نسبی گرایی معرفتی روبرو می کند‪.‬‬

‫نقد و پاسخ‬

‫پلنتینگا‪ :‬شبیه دانستن معرفت شناسی اصالح‬


‫‪.‬‬ ‫شده با نسبی گرایی‪ ،‬ناشی از این پیش فرضی است ‪.‬‬
‫که در ذهن ون هوک جایگرفته است‪ .‬و این پیش فرض عبارت است‬
‫در مورد گزاره‬ ‫از اینکه فقط هنگامی می توان ‪.‬‬
‫ای ادعای معرفت کرد که بتوان آن را برای همه افراد دیگر‬
‫اثبات کرد‪.‬‬

‫تمایز باورهای های تصادفا صادق و معرفت ← در پرتو ادبیات‬


‫تضمین‪.‬‬

‫تمایل به داشتن باورهایی که با یکدیگر سازگارند‪.‬‬

‫داشتن شواهدی کافی یا دالیل خوب‪.‬‬

‫داشتن مجموعه ای قابل اعتماد از قوای ادراکی‪.‬‬


‫وظایف فاعل شناسا برای داشتن باوری موجه‬

‫باورکردن آن چه فکر می کنیم ما را در رسیدن به هدفها‬


‫معرفتی‬ ‫‪.‬‬
‫کمک می کند‪.‬‬
‫باور کردن آن چه که صادق است یا داشتن باورهای صادق‪.‬‬

‫داشتن قوای ادراکی که‬


‫درست کار می کنند‪.‬‬
‫محیط ادراکی متناسب با‬
‫قوای ادراکی‪.‬‬
‫شروط باور تضمین شده‬
‫ادراکی‬ ‫قوای‬ ‫طراحی‬
‫متناسب با محیط ادراکی باید به گونه ای باشد که هدف قوای‬
‫ادراکی دست یابی به‬ ‫‪.‬‬
‫باورهای صادق باشد‪.‬‬
‫خوب بودن طرح و نقشه‪.‬‬

‫دینی‬ ‫باورهای‬
‫کاذب اند← ناظر به واقع‪.‬‬
‫اشکاالت وارده بر باورهای دینی‬
‫و‬ ‫موجه‬ ‫غیر‬
‫نامعقول بودن باورهای دینی← ناظر به حق( باخ‪ ،‬فروید و‬
‫مارکس)‪.‬‬
‫↑‬
‫فقدان‬
‫تضمین‬
‫این‬
‫اشکاالت در مقام نشان دادن ناموجه بودن باورهای دینی هستند‪.‬‬
‫این اشکاالت در مقام‬ ‫سه تلقی از اشکاالت ناظر به حق‬
‫نشان دادن نامعقول بودن باورهای دینی هستند‪.‬‬
‫این‬
‫اشکاالت در مقام نشان دادن فقدان تضمین باورهای دینی هستند‪.‬‬
‫نکته‪ :‬پلنتینگا بیان می کند که باید اشکاالت ناظر به حق‪ ،‬از‬
‫قبیل اشکاالت فروید و مارکس را به عنوان اشکاالتی بر تضمین‬
‫داشتن باورهای دینی تلقی کنیم‪.‬‬

‫حس الوهیت همچون یک‬


‫ابزار داده‪ -‬پذداخته عمل می کند‪.‬‬
‫مدل‪،‬‬ ‫این‬ ‫اساس‬ ‫بر‬
‫شناخت طبیعی از خداوند‪ ،‬پایه است‪.‬‬
‫پایه بودن به نحو‬
‫صحیح‪ :‬افراد در پایه دانستن باورهای ناشی از این حس‪ ،‬موجه‬
‫اند‪.‬‬
‫باورهای ناشی از این حس‪،‬‬ ‫ویژگیهای مدل‬
‫دارای تضمین هستند‪.‬‬
‫شناخت خداوند بر اساس این‬ ‫آکویناس‪ /‬کالون‬
‫‪.‬‬ ‫مدل‪ ،‬شناختی طبیعی است‪.‬‬
‫باورهای برآمده از این‬
‫حس‪ ،‬ترکیبی از باورهای حس طاهر و حس باطن هستند‪.‬‬
‫گناه سبب بد کار کردن‬
‫حس الوهی می شود‪.‬‬

‫ناشی از فرایندهای شناختی است که صدق هدف اصلی آن نبوده‬


‫است‪.‬‬
‫یا ناشی از قوای‬ ‫باورهای کاذب فاقد تضمین اند‪ ،‬زیرا‬
‫ادراکی است که خوب کار نمی کند‪.‬‬
‫ناشی‬
‫از قوای ادراکی که در محیط متناسب خودشان فعالیت نمی کنند‪.‬‬
‫نقدی بر دیدگاه پلنتینگا‪ :‬پایه بودن گزاره خداوند وجود‬
‫دارد‪ ،‬صرفا شناختی اجمالی از خداوند در اختیار ما می نهد‪،‬‬
‫اما درباب کیفیت این وجود‪ ،‬سخنی به ما نمی گوید؛ همانگونه‬
‫که اعتقاد به دیگر اذها و پایه بودن این اعتقاد‪ ،‬مشخص نمی‬
‫کند که ذهن چیست‪ ،‬بلکه برای روشن کردن ماهیت ذهن‪ ،‬نیاز‬
‫ارائه دلیل کافی هستیم و این امور از طریق شناخت استنتاجی‬
‫بدست می آیند‪ .‬همچنین پایه بودن باور دینی‪ ،‬صرفا دلیل های‬
‫متدین را عوض می کند‪ ،‬اما نمی تواند به کلی او را از مقوله‬
‫دلیل آوردن در حیطه باورهای دینی‪ ،‬بی نیاز سازد‪.‬‬

You might also like