Professional Documents
Culture Documents
Ebook9552 (WWW Takbook Com)
Ebook9552 (WWW Takbook Com)
com
کرگدنیسم
غزل پست مدرن
شاعر:
بهمن انصاری
ZarinP.al/@B-Ansari
www.takbook.com
کرگدنیسم 2
کرگدنیسم
نویسنده :بهمن انصاری
طراح جلد :الهه عبدالهی
ناشر :انتشارات آروَن
چاپ اول1398 :
تیراژ 1200 :نسخه
29000تومان
ارتباط با نویسنده:
اينستاگرام @Bahman.AnsarY:
@Ansari_Bahman : تويیتر
@Bahman_Ansari: : تلگرام
ايمیل B.Ansari@kaffeketab.ir
www.takbook.com
کرگدنیسم 4
فهرست مطالب
پیشگفتار 07 .................................................................................
غزل پستمدرن چیست؟ 09 .............................................................
اشعار 26 .......................................................................................
کرگدنیسم 6
www.takbook.com
پیشگفتار
خ
ن «مسلخ روح» که نخستین رمانِ پستمدرن در تاري ِ پس از رما ِ
ادبیاتِ فارسی بود ،و سپس کتاب «سرزمین جذامیها» که نیمی از
داستانهای کوتا ِه آن ،در قالبِ ادبیات پستمدرن نگارش يافت ،اکنون
سومین کتاب من در فضای پستمدرنیسم با عنوان «کرگدنیسم» ،منتشر
شده است که مجموعهای تخصصی از غزلهای پستمدرن میباشد.
اين اشعار را تقريباً در حدفاصل سالهای 1394تا 1398سرودهام .در
سالهای اخیر همواره بیمِ آن را داشتم که اين شعرها -که روزبهروز بر
تعدادشان نیز افزوده میشد -در خطرِ پراکندگی و فراموشی قرار گیرد .لذا
نهايتا از چندی پیش کوشیدم تا در میان خیلِ گرفتاریهای روزمره ،به
جمعآوری و انتشار آنها مبادرت بورزم.
ی اشعارِ اين کتاب ،در سبكِ غزل پستمدرن سروده شده و دارای تمام ِ
ت متنوعی از مفاهی ِم عاشقانه تا مسائل و نابسامانیهای دنیای امروز موضوعا ِ
میباشد .برای احترام به ادبیات و تفکر پستمدرنیستی که هیچ چهارچوب و
نظمی را برنمیتابد ،در چینشِ اشعار در صفحاتِ اين کتاب نیز نظم خاصی را
اتخاذ نکردم .درواقع چینش اشعار در اين کتاب ،نه بر اساس حروفالفبا
مرتب شده است ،نه بر اساس تاريخ سُرايش و نه بر اساس موضوع و محتوا،
بلکه غزلها تنها بهصورت سلیقهای و حتی اتفاقی ،در پشت يكديگر رديف
شدهاند.
در طی سالهای اخیر ،غزل پستمدرن در سرزمین ما از دو جهت مورد
حمله قرار گرفته است .نخست از سوی افرادی که اين سبك از شعر را
بهدلیل رکگويی و صراحتلهجه ،نمیپسنديدند .اين گروه از افراد ،بنا بر
ن آگاهی از کموکیف و اصولِ پستمدرنیسم، سلیقة شخصی و بدونِ داشت ِ
www.takbook.com
کرگدنیسم 8
مشغولِ کوبیدنِ غزل پستمدرن هستند .دسته دوم اما غريبه نیستند بلکه
ظاهرا خود ،شاعران و غزلسُرايانی پستمدرنیست هستند! اين افراد بدونِ
ن اراجیف کرده و هر آگاهی از اصولِ پستمدرنیسم ،شروع به سرهمکرد ِ
ن مخرب ب غزل پستمدرن ،منتشر میکنند -که میزا ِ مزخرفی را با برچس ِ
بودن اين افراد ،از گروه اول به مراتب بیشتر است! باری در اين اوضاعِ بلبشو،
بهعنوان کسی که از آغا ِز حضورم در میدانِ ادبیات ،بهعنوان يك نويسنده و
شاعرِ پستمدرنیست فعالیت کرده و شناخته شدهام ،بر خود واجب ديدم تا
در حد توان ،از غزل پستمدرن دربرابرِ هجمههای خودیها و غیرخودیها
خ
محافظت کنم .از همینروی ،در آغازِ اين کتاب ،مقالهای پربار در باب تاري ِ
جنبشِ پستمدرنیسم ،ادبیات پستمدرن و اصول و قواعد غزل پستمدرن را
که چندی پیش به رشته نگارش درآورده بودم ،پس از بازنگری و ويرايش
جديد ،برای استفاده مخاطبین قرار دادم .اين مقاله که بهصورت کامل ،برای
نخستینبار در اين کتاب منتشر شده است ،دربرگیرنده جامعترين توضیحات
ن غزل پستمدرن میباشد و عزيزانی که مايل به پیرامون اصول و فنو ِ
شناخت اين سبك از ادبیات هستند ،میتوانند با مطالعة آن ،پاسخ
پرسشهای خود را دريافت کنند.
سخن را کوتاه میکنم و پیش از به پايان رساندنِ اين مقدمة کوتاه ،از
تمام کسانی که طی سالهای اخیر از طريق شبکههای مجازی از من و
ک تداو ِم فعالیتهای من بوده و فعالیتهای من حمايت کردهاند و محرّ ِ
هستند ،صمیمانه قدردانی و سپاسگزاری میکنم.
-1مسیحیان به مجموع دو کتاب عهد عتیق و عهد جديد ،کتاب مقدس میگويند.
www.takbook.com
کرگدنیسم 10
بدين ترتیب با اثباتِ گِردبودنِ زمین ،عل ِم فیزيك از الهیات منفك گشت .از
پ گالیله، سوی دي گر رصد کردنِ ستارگان و ماه و مشتری توسط تلسکو ِ
موجب شد تا بشريت به حقارتِ خود در کائناتِ اليتناهی پی ببرد و اين در
تقابلِ با آموزههای کلیسا بود که انسان را محو ِر آفرينش میدانست.
-1يعنی تمدن ايرانیان و نو مسلمانانی که تحت لوای خالفت عباسیان ،وارث ساسانیان و تمدنِ
کهنسالِ ايرانی بودند.
-2درکتاب «اساطیر ايرانی» (پاورقی صفحه 59و ديگر صفحات) توضیح دادهام که برخالف
اروپايیان که در سدههای اخیر به کُرویبودن زمین واقف گشتهاند ،ايرانیان بنابر مندرجات کتاب
اوستا ،از هزاران سال پیش به گِردبودن زمین آگاه بودند.
(اساطیر ايرانی ،بهمن انصاری ،1397 ،تهران :انتشارات آرون).
www.takbook.com
ن
ن زبا ِ
-1اکثر دانشمندان اسالمی در سده های نخستین هجری ،ايرانی بودند اما به دلیل عربی بود ِ
حکومت در دربار خلفای عباسی ،تقريبا بیشتر کتابهای نوشته شده توسط ايرانیان تا قرن سه و
چهار هجری ،به زبان عربی است.
-2قطبنما از قرنها پیش در آسیا استفاده میشد اما اروپايیان در عصر رنسانس با آن آشنا شدند.
-3کشف آمريکا زمینه ساز حرکت بسیاری از دريانوردان اروپايی به سوی قارة جديد گرديد .بعدها
افرادی نظیر کورتز و پیزارو در قرن شانزده با کشتار سرخپوستان و تصاحب زمینها و
معادنطبیعیشان در آمريکای التین ،به ثروتهای هنگفتی دست يافتند .اين ثروتهای افسانهای به
اروپا رسید و افزون بر تجمالتیکردن زندگی اروپايیان ،زمینهساز مهاجرت بسیاری از اروپايیها در
قرنهای بعدی به آمريکا گرديد که منجر به تغییرِ مسیرِ تاريخ شد.
www.takbook.com
کرگدنیسم 12
جفرسون از بزرگان اين عصر بودند 1.در يك جمله بايد گفت که عصر
رنسانس ،دوران شکفتن دانش ،و عصر روشنگری آغازگر تفکر آزادی و
آزادانديشی در ذهن مردمان بود .بازماندة تفکراتِ قرون وسطايی در اين عصر
ی خود خو ك مترقی و جدي ِد زندگ ِ بهطورکلی از بین رفت و غرب که با سب ِ
گرفته بود ،اکنون آمادة برداشتنِ گامِ بعدی بود :دموکراسیخواهیِ گسترده و
دستیابی به آزادیهای بیقیدوشرط در همة زمینهها .نخستین رويدادها در
ب فرانسه و جنبشهای ب آمريکا ،انقال ِ
تحققِ نتیجة اين خواسته ،انقال ِ
ی آمريکایالتین بود. ن اروپاي ِ
استقاللطلبانة مهاجرنشینا ِ
تدر نیمةدوم قرن هجدهم ،با بهانجام رسیدنِ اهداف و جاافتادنِ تفکرا ِ
آزادیخواهی در میان مردم و دولتها ،عصر روشنگری به پايان رسید و در
پی آن« ،انقالب صنعتی» آغاز شد .انقالب صنعتی ابتدا در انگلستان شروع
شد و بهسرعت در سراسر اروپا و کشور تازهتاسیسِ اياالتمتحده گسترش
يافت .زندگی اجتماعی مردم بهکلی تغییر کرد و ديگر خبری از فئودالیسم و
زمین داری و کشاورزی و مظاهرِ دنیای قديم نبود .انقالب صنعتی در عین
آنکه روندِ پیشرفتِ غرب را سرعت داد ،اما آغازی بود بر بدبختی و
ک صنعت، ت وحشتنا ِ ی شرق .ايجاد کارخانههای بزرگ و پیشرف ِ عقبماندگ ِ
نیاز به مواد اولیه را چند برابر کرد و برای تامین اين نیازها ،استعمار و
استثمارِ کشورهای آسیايی و آفريقايی توسط اروپايیان به اوج خود رسید.
ن انقالب صنعتی و استفادة گسترده از ع دنیا در جريا ِ تحوالتِ سري ِ
ت صنعتی به جای نیروی انسانی ،کارگران بسیاری را بیکار نمود و ماشین آال ِ
فقر عمومی را افزايش داد .در نتیجه بسیاری از کارگرهای بیکارشدة اروپايی،
به امید دستیابی به زمین و شغل ،به اياالتمتحده مهاجرت کردند .بهزودی
اين سرزمینِ لبريز از منابع طبیعی ،مملو از نیروی انسانی نیز گرديد و با
درگیر شدن اروپا در دو جنگجهانی ،زمینه برای پیشرفتِ سريع و يکهتازیِ
اياالتمتحده آمريکا مهیا شد و سرانجام «عصر الکترونیك» در قرن بیستم و
-1يکی از دستاوردهای علمی مهم در اين عصر ،بنیانگزاری نخستین ژورنال علمی و ادبی در
پاريس با نام Journal des sçavansدر سال 1665میالدی بود که روند پیشرفت دانش بشری
را بهگونة شگفتانگیزی متحول ساخت.
www.takbook.com
کرگدنیسم 14
بهدنبال آن نیز «عصر تکنولوژی» ،در اين سرزمین آغاز گشت که تا امروز
ادامه دارد.
کرگدنیسم 16
شروع به تخطئة هرآنچه از گذشته باقی مانده بود ،نمود و میکوشید تمامِ
ذوق و استعدادهای بشری در عرصة هنر را با ابزار خِرَد ،از نو بسازد .حاال
ديگر هنرِ نوين ،بهصراحت حتی ايدئولوژیِ رئالیسم را رد میکرد و
مفهومگرايی را پیشه میگرفت .دنیای مدرن ،هرآنچه که از جامعه
سنتگرای سابق برجای مانده بود را با نگاهی توام با استهزا و طنزی
سخرهآمیز مینگريست و سرانجام همین نگاهِ انعطافناپذير بود که عصر
ن خود نزديك کرد. مدرنیته را به پايا ِ
ل مدرنیته قرار داشت ،به مدرنیسم با هرچیزی که در تعارض با اصو ِ
مبارزه می پرداخت .پیروان اين مکتب ،از همان آغازِ پیدايش ،با تمام
سنتهای اخالقی ،مذهبی و فرهنگی -ولو آنکه بسیاری از اين سنتها
میتوانست مفید باشد -گالويز شدند .بر همین مبنا ،طولی نکشید که
روشنفکران دريافتند اين جنبشِ فراگیر ،به بنبست رسیده است .آنها
گسترش فقرِ جهانی ،استعمار و استثمارِ جهانسوم و وقوع دو جنگجهانی را
ی مدرنیسم میدانستند .نیچه در انتقاد از مدرنیسم ی افراط ِ
از اثرات عقلگراي ِ
ی کانت ،ساير احساسات و غرايزِ نوشت« :بشر با تکیه بر خِرَدگرايیِ پیشنهاد ِ
ی انسانی را ناديده گرفت و محصول اين خِرَدگرايیِ صرف و افراطی، طبیع ِ
ی جنگ بود و ويرانی و فقر ».بدينترتیب ،طولی نکشید که انديشمندان ،در پ ِ
عبور از مدرنیسم ،آغا ِز عصر پستمدرنیسم را مطرح کردند.
در تعريفِ ادبی ،پستمدرنیسم را با تصويری از جامعة فراصنعتی
بهنمايش میگذارند .اين مکتب در قرن بیستم آغاز شد و در نیمةدومِ آن،
اوج گرفت .دراصل ،پستمدرنیسم عصیانی است همهگیر در واکنش به
ت گستردهای است مدرنیتة متعصب و کورکورانه .پستمدرنیسم ،سی ِر تحوال ِ
که بهصورتِ نگرشی انتقادی به فلسفه ،معماری ،هنر ،ادبیات و فرهنگِ
مدرنیسم شکل گرفت .در يك کالم ،پستمدرنیسم ،مدرنیتهای ديگر است
که به مدرنیتة پیشین ،با نگاهینو نظر میافکند .پستمدرنیستها نگرشِ
نفیکننده و انتقادی مدرنیسم به سنتگرايی را اينبار در قبالِ خودِ مدرنیسم
بهکار بردند.
به اعتقاد پستمدرنیستها ،نبايد بشريت را آنگونه که مدرنیستها
معتقد بودند ،محدود به افکار و ابزارهای دوران مدرنیسم نمود ،بلکه بايستی
www.takbook.com
کرگدنیسم 18
غزل پستمدرن
حال که به مفاهیم سنتگرايی ،مدرنیسم و پستمدرنیسم اشراف
يافتیم ،وقت آن است تا به موضوع اصلی اين کتاب يعنی غزلپستمدرن
بپردازيم.
غزل پستمدرن شاخهای از ادبیات پستمدرن است و ادبیات
پستمدرن نیز خود يکی از زيرشاخههای مهم مکتب پستمدرنیسم میباشد.
در نامگذاری اين هنر ،بايستی توجه داشت که عبارت «غزل پستمدرن»
ن
درواقع نامی است که در دهة هفتاد خورشیدی و همزمان با فراگیرشد ِ
ی اين سبك در ايران ،بهجای «شعر پستمدرن» استفاده شد .بنابراين تدريج ِ
ش اول اين عبارت ،ارتباطی با مفهومِ سنتیِ غزل درواژة «غزل» در بخ ِ
معنای مصطلح بهعنوان يك قالبِ شعری ندارد و غزل پستمدرن میتواند در
هر يك از قالبهای غزل ،مثنوی ،رباعی ،شعر سپید ،شعر نو و- ...يا حتی
ترکیبی از دو يا چند قالب شعری -مورد استفاده قرار گیرد .در اينجا توضیح
اين نکته ضرورت دارد که برخی از فعاالن اين عرصه معتقدند که غزل
پستمدرن بايستی تنها در قالبهای شعریِ سنتی و چهارچوبدار همچون
www.takbook.com
قصیده و مثنوی بهکار برده شود .اما اين رويکردی اشتباه است و اين وفاداری
به قالبهای کالسیك ،در تضاد با تمام اصول پستمدرنیسم است .چرا که
بديهیترين شاخصة پستمدرنیسم -همانگونه که پیشتر نیز گفته شد-
عدمقطعیت و عدموفاداری به خطکشیهای از پیشتعیینشده است .جدای
ن ناگفتههای دغدغهمند در دنیای شتابزدة امروز و خط ِر از از آن ،فراگیرشد ِ
ن انديشه و محتوا در هنگامِ توقفکردن در پشتِ تابلوهای وفاداری دسترفت ِ
ن
به قالبها و سنتها ،خود عاملی پیشگیرانه در مسیرِ پیشرفتِ جريا ِ
پستمدرنیسم در بازی های زبانی و شعر است .بنابراين بايد توجه داشت که
غزل پستمدرن ،در تما ِم قالبهای شعری ،قابل استفاده است و به بیان
سادهتر ،میتوان در کنار قالبهای سنتی و کالسیك ،از قالبهای شعری
یمدرن (نظیر شعر نو و شعر سپید) نیز در شرايطی که محتوای آنها حاو ِ
انديشه و درونماية پستمدرنیستی باشد ،تحت لوای غزل پستمدرن
استفاده نمود1.
-1مثل غزلهای «صدای زن»« ،مرد نقاش»« ،خرس قهوهای» و نمونههای مشابه ديگر در همین
کتاب.
-2توجه داشته باشید که در اين نوشتار ،هرکجا که صحبت از قالبهای کالسیك میشود منظور
«غزل» و «قصیده» و «مثنوی» و «رباعی» و ديگر قوالب سنتی شعر فارسی است و هرکجا که
صحبت از قالبهای مدرن میشود ،منظور «شعر نو»« ،شعر سپید» و «شعر آزاد» است.
www.takbook.com
کرگدنیسم 20
ل ن کام ِ
خاص و استثنا نیز میتوان با احتیاط ،شکستن هجاها و درهمشکست ِ
وزن -بهشرطِ رعايتِ آهنگینبودنِ غزل -قطعاتی سرود 1.اما نکتة مهم
اينجاست که اين درهمريختنِ وزنِ غزل ،تنها در صورتِ رعايتِ ديگر
سازوکارهای شعرنويسی و تجربه و تبحرِ شاعر و تسلط او بر شعر و اصول
شعرنويسی ،بايستی انجام شود .يعنی اين عدمرعايت وزن و عروض در مواقع
ن ل نداشت ِ
لزوم ،بايستی هوشمندانه و خودآگاه باشد نه آنکه شاعر بهدلی ِ
ن قوالب و اوزان و تخريبِ دانشِ کافی ،با برچسبِ پستمدرن به زيروزِبَر کرد ِ
قواعدِ ادبی ،اهتمام ورزد!
ديگر ويژگی مهم غزل پستمدرن ،دگرگونی در نوعِ استفاده از قافیه
ی فارسی ،واژگانی همچون «داغ» و «باغ» يا «لبريز» و است .در شعرِ سنت ِ
«عزيز» همقافیه هستند .استفاده از قافیه در غزل پستمدرن ،همچون اشعار
سنتی و کالسیك می باشد اما با يك تغییر مهم :در زبان عربی هر حرف،
دارای يك صدا و تلفظ خاص است .مثال تلفظ حرف «س» با «ث» متفاوت
است .اولی را به رسم مرسوم تلفظ میکنند و دومی را با نوک زبان .اين
تفاوت تلفظ در حروف ديگر مثل «ذ» و «ض» يا «غ» و «ق» يا «هـ» و «ح»
نیز وجود دارد .به همین خاطر ،در شعر عرب برای مثال هیچيك از واژههای
«ناس» و «خالص» و «ثالث» به دلیل تفاوت در آوا ،نمیتوانند با ديگری
همقافیه باشند .با پروا بهاينکه قواع ِد شعرِ فارسی ،برگرفته از قواعدِ شع ِر
عربی است ،در اشعارِ سنتیِ فارسی نیز اين قاعده بههمانگونه که در شعرِ
عرب استفاده میشود ،همواره رعايت گرديده است .باری ،غزل پستمدرن
اين قاعده را درهمشکسته و معتقد است ،از آنجايیکه -منباب مثال-
حروف «س» و «ص» و «ث» در زبان فارسی همه به يكشکل تلفظ
ن منتهی به میشوند ،پس میتوان همه را يك حرف واحد فرض کرده و واژگا ِ
آنها را همقافیه دانست .بنابراين واژههايی مثل «اساس» و «اشخاص» و
«میراث» میتوانند همقافیه باشند .اين کارکرد ،در میان ديگر حروف همصدا
-1برای نمونه بنگريد به غزل «حرف مفت» در همین کتاب که با تکنیكِ شکستنِ وزن عروضی و
هجايی با رعايت آهنگین بودنِ شعر ،سروده شده و درواقع تلفیقی از دو قالب «غزل» و «شعر نو»
است.
www.takbook.com
نیز کاربرد دارد .مثال «االغ» با «اجاق»« ،لذيذ» با «مريض»« ،کوه» با «روح»
و «سقوط» با «سکوت» همقافیه هستند1.
ويژگی بعدیِ غزل پستمدرن ،عدم وابستگی به زبانِ ادبی است .يعنی
ت کوچهبازاری و در اين شعر ،می توان بنا بر سلیقه و انديشة شاعر ،از ادبیا ِ
ن فرهنگی -يا حتی بهجای آن -استفاده کرد2. ت سنگی ِ
عامیانه در کنار ادبیا ِ
ولی در اين جا نیز الزم به توضیح است که استفاده از ادبیات عامیانه بايستی
بنا بر تجربه و دانشِ شاعر باشد ،نه آنکه بهدلیل بیسوادی و ناآشنايیِ شاعر
با ادبیات ،دستاندازی باشد برای توجیهِ کمبودِ دانشِ شاعر!
جدای از موارد باال ،استفاده از انواع صنايع ادبی نظیر تشبیه و تضمین و
ظ نوعِ کارکردِ ادبی ،همانند شعرِ سنتی استعاره و ...در غزل پستمدرن ،بهلحا ِ
3
است.
اما مواردی که تا اينجا توضیح داده شد ،خصوصیات ساختاری ،ادبی و
ت ديگر نگارشی غزل پستمدرن بودند که کلیاتِ آن برگرفته از کلیا ِ
سبكهای شعرِ فارسی است؛ با اين تفاوت که با دگرگونی در برخی قوانینِ
دستوپاگیرِ سنتی ،دستِ شاعر را بهنفعِ ارائة دقیقترِ محتوای انديشهاش باز
گذاشته است .اما همان گونه که در آغازِ اين بخش نیز گفته شد ،ادبیات
ی غزل پستمدرن با شعر کالسیك پستمدرن محتوامحور است و تفاوت اصل ِ
نیز در متفاوت بودنِ محتوای آن است که اکنون به آن خواهیم پرداخت.
يکی از مهمترين تکنیكها و شاخصههای پستمدرنیسم به لحاظ
درون مايه و محتوا ،کشیدنِ پای مخاطب به درونِ بازی است! در ادبیاتِ
کالسیك ،معموال خالق اثر در متنِ بازی قرار دارد و مخاطب در حاشیه
نشسته و تنها با مطالعة اثر ،از هرآنچه که نويسنده برای او مهیا کرده است
بهرهبرداری می کند .يك لقمة آماده که نويسنده ،در دهان مخاطب گذاشته و
-1نمونة اين شیوه از قافیهسازی در اين کتاب بسیار بهکار برده شده است .برای مثال پاره دوم از
غزل «بغض شعر» را مشاهده کنید.
-2نمونة اين تکنیك را در بیت دوم از غزل «موتزارت» در همین کتاب میتوانید مشاهده کنید.
ی عملی” با کارکر ِد انوا ِع صنايع ادبی در شعر سنتی با نگاهی بر غزلیات حافظ ،به -3برای ”آشناي ِ
فصل دوم از کتاب ديگر من با نام «چنین گفت حافظ» مراجعه کنید.
(چنین گفت حافظ ،بهمن انصاری ،1397 ،تهران :انتشارات آرون).
www.takbook.com
کرگدنیسم 22
-1نمونة استفاده از اين شگردها در تقريبا تمام غزلهای اين کتاب قابلمشاهده است .همچنین
میتوانید نمونة استفادة دقیق و درست از اين تکنیك در داستاننويسی را نیز در رمان «مسلخ روح»
ن فارسی میباشد که در نگارش آن تمام اصول پستمدرنیسم مشاهده کنید .اين رمان تنها رما ِ
رعايت شده و نمونة کامل يك اثر تماما پستمدرنیستی است.
(مسلخ روح ،بهمن انصاری ،تهران ،چاپ اول ،انتشارات منشورسمیر 1394 ،و چاپ دوم ،انتشارات
الکترونیك سايهها).1397 ،
www.takbook.com
کرگدنیسم 24
اگر با دقت و بهدرستی انجام شود ،در جذابیت اثر بسیار موثر است 1.بخشی
ديگر از تکنیكِ تصويرسازی ،ناتمام ماندنِ تعمدی روايت با صالحديدِ خالق
اثر است .اين ناتمام ماندن میتواند به چند صورت باشد .مرسومترين آن
ن موضوع و جلوگیری از جمعبندی پايانی است تا مخاطب ناتمام گذاشت ِ
ن ماجرا را در ذهن خود و با سلیقة خود رقم بزند .از انواعِ ديگری اين پايا ِ
ناتمامگذاری ،يکی استفاده از واژگان نصفه و ديگری حذف فعل -يا در برخی
موارد فاعل -و ناقص رها کردنِ بیت يا مصرع است2.
از ديگر تکنیكهای غزل پستمدرن ،شکستنِ ظرف زمان و مکان است.
شاعر میتواند -در صورت داشتنِ دانش و تجربة کافی و تسلط بر شعر -برای
پیچیدهکردنِ موضوع و درگیر کردن ذهن مخاطب ،ظرف مکان و زمان را
شکسته و روايت خود را مدام در مکانهای گوناگون و در زمانهای
«گذشته» و «اکنون» و «آينده» ،شناور سازد 3.همچنین مورد ديگر ،تلفیق
روايتهای گوناگونی است که در ظاهر هیچارتباطی به يکديگر ندارند اما با
قرارگرفتن اين خُردهروايت ها در کنار هم ،به يك مفهوم واحد رسیده و يك
روايت کامل را میسازند4.
-1مثال در بخش پايان از غزل «نحسی سیزده» ،راوی در اين مصرع« :بانو ،يگانه حوّای من ،آدمت
کجاست؟» در جايگاه اولشخص ظاهر شده اما بالفاصله در مصرع بعدی« :اين بار من جای تو اين
سیب را خورده است» در جايگاه سومشخص قرار میگیرد.
-2نمونه های اين تکنیك را به وفور در اين کتاب مشاهده خواهید کرد .مثال به غزل «بايد کنی
باور» يا به پارة آخر از شعر «پرواز تا مريخ» نگاه کنید.
-3يکی از نمونههای اين تکنیك در اين کتاب ،غزل «خالهزنگها» میباشد.
-4بنگريد به غزل «سردرد مرموز».
www.takbook.com
عدم قطعیت و احتمالیبودنِ معنا ،چندوجهی بودن و باز بودن شعر و اختیا ِر
مخاطب در نتیجه گیری ،ناتمام ماندنِ روايت با صالحديدِ شاعر ،عدم ثبات و
پیشبینیناپذيریِ روايات ،آشفتگی و بینظمیِ توام با نظم(!) ،ايجاد
تقارنهای عجیب و دور از هم در کنار يکديگر ،ساختارِ نامتمرکز و
ی ادبی ،بهرهگیری از اصوات ،صراحت نامتجانس ،عد ِم رعايتِ قراردادهای سنت ِ
شاعر و جسارت در کالم ،هیچ انگاری ،نگاه فکاهی و توام با طنز و ريشخند به
قوانین ،گرايشِ شديد به بازیهای کالمی و بازیهای زبانی ،تکرار و تسلسل،
دو پهلو و حتی چند پهلو بودن روايت ،شکستن ظرف زمان و مکان و1...
-1اين تکنیكها فقط مختص به غزل پستمدرن نیست و در شاخههای ديگر ادبیات پستمدرن
نیز رعايت میشود .مثال کارکردِ درست و حرفهایِ تمام اين موارد در حوزة داستاننويسی را در رمان
من با عنوان «مسلخ روح» که پیشتر نیز معرفی گرديد ،و يا داستانهای کوتاهی که در کتاب
«سرزمین جذامیها» منتشر کردهام ،میتوانید مشاهده کنید.
(سرزمین جذامیها ،بهمن انصاری ،1398 ،تهران :انتشارات آرون).
www.takbook.com
کرگدنیسم 26
س ی
رگد من ک
پس
غ زل ت مدرن
www.takbook.com
غروب جمعه
ِ
کرگدنیسم 28
کرگدنیسم 30
نحسی سیزده
خرس قهوهای
ل رُ ِز بیرنگ،
و میچینم چند شاخهگُ ِ
برای همسری که ندارم...
ن عُقدههای عفونتکردهام...
برای تسکی ِ
کاش میدانست،
که فروغِ من در خاموشی است
و سوختنم برای او؛
تا با برافروختنِ واژههای سمج در مغزم،
بسازم جهانی که هست
در اين جهانی که نیست...
www.takbook.com
کرگدنیسم 32
سردرد مرموز
در خود فرورفت و غريبانه بهخاک افتاد از چاله خارج شد ،به چاهِ هولناک افتاد
يكکلّهخر با خشم ،بر جانِ جهان افتاد بر سرنوشتِ خلق ،باز آبِدهان افتاد!
ف جماعت در نهان افتاد از پُشتبامِ خاطره ،زن ناگـهـان افتاد
يكزخم بر کت ِ
ن آه و اشك و جـیـغ
بـیـدار شد در شـب ،میا ِ
میسوخت رويـايـش ،میانِ سـوزن و تـزريـق
ل تـابـو بود
دنیا شبیه مستراحی ،گند و بدبو بود بوسیدنِ عُشّاق ،چیزی مث ِ
مثلِ نِیقلیان خـر و زرافـه گامبو بود! عقل و خِرَد هم ظاهرا در مغزِ يابو بود
از خود گريزان بود زن ،سوی لـجـن میرفت
با عـشـق ،در انـديـشـة يك کرگدن میرفت
سربازِ مجبور و تحمُّل ،فحشِ سرگُرد و ...در زيرِ پای خلق ،گُلهايیکه پژمُرد و...
درگوشهایبیدغدغهيكسايهایمُرد و ...همسايهاش با نعشِ او افطار را خورد و...
زن در تـکـاپـو بود و از مردم حــذر میکرد
هرشـب کنارِ تـیـغهـا فـکـرِ خـطـر میکرد
www.takbook.com
کرگدنیسم 34
درقصّهها نعشِ چخوف ،آرام میخنديد کافکا بهدور از خلق ،در ابهام میخنديد
در قعرِ دوزخ ،دانته بر فرجام ،میخنديد يك شاعری بر چوبة اعـدام ،میخنديد
زن خـاکِ قبرستان بهسـر میريخت هرروز و...
در گـیـجـگـاهـش داشت يكسردردِ مرموز و...
باک خالی!
در زيرِچشمم رفتنت شد مثلمُشتیگیج بودم دعای خیر ،من در اوجِ نفرينت
بودمکنارت مثل فحشِزشت و ناموسی همچون کالمِ کُفر ،الی مذهب و دينت
در قیل و قالِ خَلق ،در بازا ِر آشـفـتـه يك جنسِبُنجُل بودهام در کُنجِويترينت
ن بُغضِ سنگینت
ل طنابِ دارِ من میشد يك عربده بودم درو ِ
دلکندنت شک ِ
ن ِفیل ِم چاپلینت
در خندههايت در جنونم ،گريه را کردم من غُصّه بودم در میا ِ
من غُصّه بودم ،رفتنت را تلخ خنديدم من غُصّه بودم بینِ داد و فحش و توهینت
چشمبدبینت
ِ من غُصّه بودم قعرِ تو ،حبسِابد خوردم يك «باکِخالیماندهام» در
www.takbook.com
کرگدنیسم 36
قرنطینه
ب شعر در تبعید
از ساختن تا باختن ،لبريز در ترديد در ناکجايت ،از غرو ِ
ل بیخرطوم
انکارِ بودن ،غَرق در فردای نامعلوم انديشة فرجا ِم تلخِ فی ِ
تکرارِ غم ...انکارِ غم ...اصرار بر انکار ...يكمُشت فعلِ بیهدف هرروز در تکرار
هرروز در تکرار ،در اين چرخة خائن جوخه در آتش ،دشمن و سرجوخة خائن!
بیحوصله از هرچه افکا ِر مريض و تلخ بیحوصله از هرچه انکارِ لذيذ و تلخ
پايانِ بهمنماه ،سرما ،صبر ،تا سی روز گـرمـای بیپايان در آغوشِ عمونوروز!
www.takbook.com
سوءظن
در اين سکوتِ پريشان ،به باد رفته منم که دور از تو و خويشم ،غريب در وطنم
که دور از همه ،از خَلق و مردمانِسِمِج که غَرق در غزل و شعر و کاغذ و لجنم
و غرق در شبِتاری ،که بیخِ ريشم بود و مَرگ را که مَکیدم ،کنا ِر کرگدنم!
که از جنون و غَم و از سکوت ،لبريزم که مُردهای بیسهم ،از قبور و از کفنم
که غرق در ُشکّم ،غرقِ حیرت و تشويش شبیهِ عشقِ تباهی ،در استخوانِ زنم
که میروم به سیاهی ،به عُمقِ فاجعهها دچارِ دلهُره ،غمَ ،شكّ ،جنون و سوءظنم
1 «مرا به نورِ پسِ ابـرهــا امـیــد نـده که از سیاهیِ پايانِ قصّه مطمئنم»
1
کرگدنیسم 38
میروم. ...
کرگدنیسم 40
سایه
سايه درونِ خود به آرامی فرو میرفت از شعرِ بهمن سوی شعرِ شاملو میرفت
از الی مِلَّت ،بیصدا ،بیگفتگو میرفت با بغضِ سنگینوسمج ،سوی گلومیرفت
ن بـال ،در فک ِر پـريدن بود
مَردی بدو ِ
دلخسته از مَـردم ،مشغولِ دويدن بود
آن دورها سايه گرفتارِ سیاهی شد درگی ِر يك دنیای پوچ و اشتباهی شد
سايه به بختِ خود ،لگدهای دقیقی زد قِیکرد بغضِکُهنه را با حرص جیغی زد
با عشق و نفرت ،باز در گوشِ رفیقی زد لبريز از شَك ،خونِ خود بر روی تیغی زد
کرگدنیسم 42
مونشن گالدباخ!
با خاطراتت رگ زدم ،شب تا سحر مُردم شايد نفهمیدی ،ولی بدجووور پژمردم
با خاطراتت ،گريه را با بغض بلعیدم با خاطراتت در جنون ،آهسته گنديدم
با خاطراتت ،فحشها پُشتِسَرت دادم از تو بريدم ،الی فحش و داد و فريادم
با خاطراتتُ ،مشت بر ديوار کوبیدم ...از تو بريدم ،پنجه بر گیتار کوبیدم...
از تو بريدم در سکوتت[ ...وای سردردم] ...با سَر برفتم توی شیشه ،خنده را کردم
با سَر برفتم توی اين ديوار و آجرها با گوسفندان نَـعـره در اعماقِ آخورها!
با گوسفندان ،اشك بر ساطو ِر سالخم بايرنمونیخ؟!نه!منتَهاشمونشنگالدباخم!
در قـعـرِ ترديد از نبودن ،باز گنديدم ...صدبار خالی بستی و ...باشد! نفهمیدم!
منگاو بودم! شاخهايم را شکستی ...حیف با حیله دربِ آخورم را باز بستی ...حیف
با حیله رفتی ،عکسِاو در کیف ،من بودم شايد به قولِ تو ،بالتکلیفْ ...من بودم
شايد به قولِ تو ،شبم غرقِ سیاهی گشت شايد به قولِ تو ،که فردا بازخواهی گشت
شايد به قولِ تو ،که من مغبون و افسردم باشد! نفهمیدی ،ولی بدجور پژمردم...
با خاطراتت رگ زدم ،يك عمر اين گوشه باشد نفهمیدم که شب بودی در آغوشِ...
با خاطراتت هر شبی با عشق سرشاخم منآن تهِجدول ،پساز مونشنگالدباخم!
کرگدنیسم 44
مَردی که نبود
با رفتنِ او ،سايهها بَـد خـرکیف! میرفت ز خود دور شود ،اما حیف...
آلودة صد سرنگ و تزريـق شدند با رفتنِ او خاطرهها جـیـغ شدند
بـدبـخـتـیِ امـروز ،به فردا نرسد میرفت که از خود به کجاها نرسد
میرفت ،که بـازنـدة تـقـديـر شود میرفت ،که با گريةشب سیر شود
مَردی که نبود ،در کجا تنها ماند يكمُشت خیالِپوچ ،از خود جاماند
مَردی که نبود دوباره هقهق میکرد مَردی که نبود ،در غمش دق میکرد
میرفت زن و بیخبر از فردا بود مَردی که نبود ،مُرده در سرما بود
در الی دو خروار حماقت ،میمُرد میرفت و خیالِپوچ ،با خود میبُرد
www.takbook.com
شبیهِ يَـلـدا بود ،هر شبِ من و دردم شبیهِ يك نعـره ،در فـشـارِ خاطرهها
شبیهِ يك مـاهـی ،اشتیاقِ دريـا و ...شبیهِ تَلخندت ،در دلِ مُشاجرهها
کرگدنیسم 46
شبِ جنون
شبِ جنون
شبِ غم
و دوباره دربدری....
نگا ِه من به تو که...
حیف...
عاز ِم سفری...
و باز هم من و بغضم ،تَ ِه مشاجرهها و باز هم شب و غم در هجوم خاطرهها
که خسته از دی و اسفند و تیر و مردادم و باز هم من و ديوار و مُشت و فريادم
که خسته از سفرت ،از نبودنت سیرم که میشوم متالشی ،که باز میمیرم
که باز میمیرم ،در سکوت و اجبار و... که باز میمیرم ،در جنونِ افکار و...
که در سکوت و نبودت به يادت افتادم که باز میمیرم ،در هـجـومِ فريادم
و باز عربدههايم به بختِ مسخرهام و باز پای سکوتت ...به بیخ خرخرهام
و باز طعنه ز هر ناکس و کسی خوردن و باز هم نرسیدن ...و باز پژمردن...
www.takbook.com
و باز میمیرم ...در تَـهِ مـشاجرهها... و باز میمیرم ...الی زهـرِ خاطرهها...
و نعره در تَهِ بغضت ...و داد و فريادم ن مـردادم...
و باز میمیرم ...در میا ِ
که سُرفهسُرفه و دودها ...نصیبِريه شدم و خسته در تَهِ بغضت ،اسیرِ گريه شدم
که طعنه از در و ديوارِ آهنی خوردم که سُرفهسُرفه در اين شهرِلعنتی مُردم
که شعر بودم و مُردم میانِ هر دو لبت کهطعنهازتوبخوردمدراينسکوتِشبت
که الی دلهرههايت ،شبیهصخره شدم که در جنون و تباهی ،اسیر نعره شدم
از عشق و نفرت و شب ،منزجر شدم اما... شبیه صخره شدم ،منفجر شدم اما...
که خـاطـراتِ نهان را يواش بردارم سـتـون زدم ،وسطِ تکـّـههای آوارم
کرگدنیسم 48
« -شايد...
هنوز...
دوباره بشود تا که ما» ...
بس کن همین است پايانِ اسفناکِ ما
می ِمکَد مُرداب،
تَقَلّا مکن...
مرگ است...
جبر! جبر!
بـنـان بغض میکند بر آهنگِ راکِ ما
يك مَرد در انتظار ِپگاه و چوبة دار و ...ضیافتِ کِرم است ،با نعشِ ناپاکِ ما
هرروزِمافحشِرکیکیاست،ماگناهکبیرهايم جُرم است ،آنچه چرخید در ذهنِشَکّاکِ ما
اين نیز میگذرد مثل عمری که شد بر باد بگذر که امیدی نیست بر تَنِ صَد چاکِ ما
www.takbook.com
آیینه
کرگدنیسم 50
***
کرگدنیسم 52
پنج صبح
***
***
***
کرگدنیسم 54
موتزارت .
در ناکجاها با غـم و انـدوه ...میروم ...با يادگا ِر تکّـهای از کوه ...میروم...
غمگینچونسگِموتزارتمغموموبیهدف درعقبِنعشِمُردة يك روح ...میروم...
من میروم به کجا؟ ...با کفش پارهام من میروم به کجا؟ ...سوی ستارهام
من میروم به کجا؟ ...بیرا ِه چارهام من میروم که نبینم از خاطراتمان
.
در حافظ و غم ،میرقصم و اشك میشوم میترسم و سابندة هر کشك میشوم
همچونگلویموتزارتدرسرفههایخشك از هر نا سگ و سگی ،طلبِمَشك میشوم
میلرزم و رخنه در تنِ تو ،زوزهمیکشم بر جایپای روی زمین ،پوزه میکشم
ی موتزارتِ دفنِ در قـعـرِ ناکجا خود را به هر طرفی ...هر روزه میکشم
در پ ِ
کرگدنیسم 56
ترس .
با دلهره از ترسِ مرگت ،خودکشی کردم اينزندگی،هرروز سرد وساکتو گَسبود
درگیر با سَرگیجههای مُمتدِ هرروز هر در گشودم پشت آن ،ديوارِمَحبَس بود
در نفرت از هر مَرد و نامرد و شغال و ديو با بُغض ،چشمت را به هر ديوار حَكکردم
در يك گذارِ ناگزير از خويش تا خورشید برهرچههستوهرچهشايدنیست،شكکردم
اِنکارِمنبود،آنکهمنراخطخطیمیکرد منجُستجودرهرغزل،مصلوبدرخويشم
خورشید را در چاهِخُشکی دفنکردم تا شايد نَمیرد هیچ عقرب ،ديگر از نیشم
جن دارد
يك ُعمر من بیگانه بودم با وطن ،با تو پسکوچههای شهرِ من بوی لَ َ
هرگوشهرفتم ،غوطهور در خونِخود ديدم نَعشِ غريب و نیمهجانِ کرگدن دارد...
www.takbook.com
***
.
با دلهره از ترسِ مرگت ،رفتم از هر شهر هرکوچهای را بیهدف صدبار گز کردم
از ترسِ هر اخبارِ تلخ و پوچ و نامفهوم هرگوشهایمخفیشدم،خودراعوضکردم
از ريشه بلعیدند ...رويای پريدن را از ريشه بلعیدند ...داغِ عشق را از بیخ
با دلهره از ترسِ مرگت ،دستهايت باز روی صلیبم میکِشَد نعشِ مرا بر میخ
میچرخداينچرخهبهدورِهیچ،هرروزو ...خَلقیمُزخرفدورِخوديكعُمرچرخیدند
با حیرت از جهل و جهالت ،مردمانِپوچ يكبار حتّی ...اينجماعت هم نفهمیدند
www.takbook.com
کرگدنیسم 58
مرد نقاش
من،
و نه نويسنده....
ش بینام و نشان،
از آن مر ِد نقا ِ
خشخش
از هیچها در انتظارِ هیچ و پوچ و هیچ مثل طنابِ دار ،مايوس از شب و بخشش
مثل دو روزی بعدِ برفِسخت ...يخبندان با کفشهایصاف ،پاره ،بیمِ سُر! لغزش!
خروارها پرسش به سَر ،سرگیجههای گیج در پوزخندِ موشها ،شیر و قفس ،غرِّش!
حیف از نکرده اشتباه و حرفِ زور و باز صدبار پوزش ،باز پوزش ،باز هم پوزش
کرگدنیسم 60
زخم
***
رفتم از اين شهریکه من را در تو حَلکرد و
آنقدر وِر زد روز و شب ،من را کچل کرد و!
رفتم به سوی هیچها ،از خود گذرکردم
اين واژهها را حیف کردم ،دربدر کردم...
رفتم به همراهِ تگرگ و رعـد و ابر و بـاد
رفتم که شايد از تو و يادت شوم آزاد
رفتم ،شبی ِه آهن و سنگ و چُدَن رفتم...
رفتم ولی ...شايد ...ولی ...من واقعا رفتم...
***
يك خاطره ماسید در افکارِ نامفهوم
يك جُغد شد آرام سوی بختِ نامعلوم
جُغدیکه در مخروبهامهرروزوشب وِل بود
مثل خَری کور و چُالق ،درگیر در گِل بود
جُغدیکه شد تسلیمِ جَبر و مُرد ...آخر مُرد
از مَرتَعِ اين گوسفندان ،نعشِ خود را برد
بیحوصله از خود بُريد و رفت از ياد و...
در يك تضا ِد فلسفی ،در چاه افتاد و...
www.takbook.com
کرگدنیسم 62
کرگدنیسم 64
فال حافظ
ل حافظ را
ولی خريدم ازآن بچه ،فا ِ نـشـد غـزل بنويسم ،به خوبیِ حافظ
و درکِ هَمّ و َغمِ آن نگاهِ نافذ را ک معصوم
ن فردای کود ِ
برای ديد ِ
و درکِ رَحْ ِم ستمگر ،به الل و کور و کر - و درکِ سه ِم ضعیفان -که اغنیا بُردند
و درکِ وَه ِم تو از سهمِ نابرابرِ هـر... و درکِ فه ِم خری از تالوتِ ياسین!
برای نانِ بیاتی ،بِـگـو مَـگـو میکرد که نابرابر بود ،سهمِ کـودک از دنـیـا
درونِ تیمِ خدا-بنده جستجو میکرد دلیلِ بختِ سیاه و گرسنگیها را
که جستجو میکرد ،الی شايد و هرگز که جستجو میکرد ،الی فالِ حافظ باز
از عهدة نه من آمد نه حضرتِ حافظ ک هَ ّم و غَ ِم آن نگاهِ سردرگُم
که در ِ
www.takbook.com
کرگدنیسم 66
حاکمکُتی
قاب عکس
کرگدنیسم 68
وحشتزده
تکرار کردم مرگِ خود را باز با لذَّت تکرار کردم درد را ،در خود فُرورفتم
رگ را تُهیکردم از اينخون و از اينغلظَت تکرار کردم هیچ را ،با حیرت از هیچ و...
يكمُشت خَلقِبیشرف ،مرگِ مرا ديدند با خندههای تَلخ ،بر خود ناسزا دادم
اينهیچکسها ،هیچوقتمنرانفهمیدند شب بود ،هرروزِ تو و تاريك در من بود
ناله
قبل از بهارم ،خسته در سرمای بهمنماه بیراهه ،قبرستان و وحشت ،زوزة ارواح
آندورها يكزن که از من رفت ،با نفرت يكمُشت شعرِنیمهکاره ،خستهاز هجرت
معشوقهای بر عشقِخود رنگِ تظاهُر زد آندورها يك گاو ،بر خَلقی تَلنگُر زد
يك زن درونِ من بدونِ اشك ،خوابید و... در کُنجِ اينسینه ،دوباره آه ماسید و...
تُفکرد بر ديروز و با هقهق بهراه افتاد... در انتهـای خاطراتی ،زن به چاه افتاد
شیریکهبُزدلبود،راضیشدبهيكشلغم! در انتهای خاطراتی ،زار میزد غَم
کرگدنیسم 70
ماشین آشغالی
بلعید -بعد از شام -مرگِ شعر را ،يادت در حسرتِ آغوشِ شیرين ،مُرد فرهادت
مرگی تُهی از فلسـفه ،خالیتر از خالی شد دور ،نعشی خسته در ماشینِآشغالی
نعشیکه قبلازمرگ ،شايدمُردهبود ،اما ...او در تَصادُم با جهان ،سرخورده بود اما...
در انفجارِ حـادثـه ،آشفته بود از هر ...بر هر دهان ،رازیکه او ناگفته بود از هر...
با يك گلو از نعرههايی که بشد خاموش يكروز بود اين بچة افسرده ،بازيگوش
يكروزدلخوشبوداينکودکبهلبخندی شايد که اين بهمن نبیند ديگر اسفندی
شايد که اين بهمن ،رها از برفها باشد ...شايد رها از مَردُم و از حرفها باشد...
شايد که در هر استکان ،لبريز از زهر است شايدکهباهرکرگدن،درگوشهایقهراست
امروزآنکودک،پريشانازحماقتهاست با يك قلم ،لبريز از خشم و شرارتهاست
با کرگدن محشور در شهرِ شلوغی که ...با چشمهای خیس از شعرِ فروغی که...
با لذّتی غمگین ...از دردِ خـودآزاری شب،روز،شب،درچرخشِيكدورِتکراری
ش دريا
ت يك قطره آب ،از بخش ِ
گُم در بیابان ،بیهدف ،بیمقصد و تنها درحسر ِ
آشفته از هر حادثه ،با بُغض از ديروز رازی نگفته در دهان ،ديـروز تا امـروز
سرخورده از جنگ و جهان و آه و غمهايی ...نعشیکه قبلاز مرگ ،مُرد از دردتنهايی
www.takbook.com
***
کرگدنیسم 72
شام آخر
دردِ داوينچی ...شامِآخر ...مَردِ بیفردا ...با میخ و با من آشکارا دشمنی میکرد
با حرص از من ،شامِآخر را تناول کرد آن میخ در کُنجِ خیابان ،در تَصادُف مُرد
زآنپسداوينچیباخدايشخودکُشیکردو يك زخمِکهنه باخشونت روحِمنراخورد
کرگدنیسم 74
شوک
مثل يك فیلم که بازيگرِ آن ناکام است يا خدايیکه وجودش همه در ابهام است
يا چو اَرّه ،که درختی بهدهان میسايید يا که آن سايه که شبهایمرا میپايـیـد
بهسرمزدکهمن امشب به تو پرخاشکنم باز در رابطهات با همه ،کنکاش کنم
باز در خاطرههامان ،غَرق در وَهْم شوم باز هم سگ بشوم ،قُلدُر و بیرحم شوم
***
باز با ياد تو امشب ،به جهان شوک دادم باز شعری به شجاعت ،به شما رُک دادم
باز با َچکُشِ اعصاب ،به دل لطمه زدم باز از بَرزخِ مهتاب ،شدم سـوی عَـدَم
ج جنون ،از غـ ِم تـو پوسیدم...
باز از سادگیام يـادِ تـو را بوسیدم ...باز در او ِ
باز هم خاطرههامان ،لگدی سختبخورد باز هم فُحشِ رکیکی منِ بدبخت بخورد
www.takbook.com
کرگدنیسم 76
مرگ شعر
شعر ،امشب خسته از هیچ است در گلو خلطِخون و وعظِ کشیش
جنگ .
کرگدنیسم 78
پرواز تا مریخ
ن تاريخ
با خاطرات و داغِ دل ،پرواز تا مريخ تکرار و هی تکرار ،در چرخید ِ
دردِ تبر ،از ريشه کندن ،از تو و از بیخ مغزِ من و يكچکّش و پیچ و ِدرِيْل و میخ
يك يادگاری روی من ،در قعرِ تنهايی هرشب بهيادِ بودنت ،در شوک و رسوايی
پژمردنِ انديشهام ،پیش از شکوفايی ...فردای تو بیمن ،عجب دارد تماشايی
در نیمة سرمای بهمن ،سوز و غم يا که ...من با تو و يا ِد تو ،بودی تو ولی با که؟...
«آخرچرا؟» بسکن! صدايتنشنومتا که ...جنگاستزينپسبینمنباهرکسیراکه...
www.takbook.com
وصلة ناجور
درجهانیکهنبود ،يكمَرد ازخود دور شد در میانِ ملّتی ،يك وَصلة ناجور شد
رفت شايد در نبودنها ،خود را گُم کند هرچهنزدشنیست،پنهانازهمهمَردُمکند
پشتِسريكنامةننوشتهدرشبجاگذاشت رفتبیرحمانه،برخودباخشونتپاگذاشت
میخَراشد حَلق را ،اين خاطراتِ يَخزده میتَراشد خاطراتت ،ارتباطِ َيخزده
میکِشانَد پای هر خَر را به شعرم ،يادِ تو مینِشانَد صد رضاخان را ...استبدادِ تو!
کرگدنیسم 80
تیشه فرهاد
امشب،
فرهادت شدم...
شیرينم!
پانزده اسفند
در گورِ کافکا ،با خشونت ،تلخ میمیرم من کوچهای بنبست وتاريكونفسگیرم
من بینِ بهمنماه و نوروز ،گیج از سرما در زادروزِ اين درخـتـان ،آمدم اما...
در گورِ کافکا ،سخت از فرياد ،لبريزم من يك مترسك ،خستهدر اعماقِ جالیزم
من کهنهسربا ِز مُرَدَّد ...مرگ يا تسلیم؟ من پانزدهِ اسفن ِد غمگینم در اين تقويم
www.takbook.com
کرگدنیسم 82
کامیون
***
يكفحشِناموسیبپاشیدهستازچشمت
با اشك ،نعره ،لرزشِ دست و تَب و خشمت
از من بريدی ،لِه شدم ،با عشق پژمردم
با نفرت از آغوشِ سردم رفتی و ...مُردم
از من بريدی ،بهمن از تقويم تو گُم بود
ق تالطم بود با نفرت از من ،قلبِ تو غر ِ
از من بريدی ،رفتی از اين مَر ِد آلوده
يكشعر مانده اينحوالی ،شعرِ بیهوده...
www.takbook.com
کرگدنیسم 84
استفراغ قلم
خواستم...
***
کرگدنیسم 86
***
***
کرگدنیسم 88
بوف کور
دردهايی...
مثلِ خوره...
در زندگی...
ب رفتن بود که خسته بود و به فکر دوباره خُفتن بود که از زمان و زمین ح ِّ
س خو ِ
که از زمان و زمین ،خستهبود و عُقمیزد میانِ هر جمله ،دائم ًا تُـپـُق میزد!
که هی ُتپُق میزد ،الی حرفهای لَزِج میانِ نفرت و فحش و سؤالهای سِمِج
میانِ مَردُ ِم کور و کَـر و خُرافاتی میانِ زاهد و مُفتی ،مُـغ و خراباتی
خراب و سردرگم ،در میانِ خود گُم بود که مثلِ جُغدی پیر ،غرقِ در تالطُم بود
که در درونِ خودش ،دائم ًا فرو میرفت که بغض و نفرتها ،در تَهِ گلو میرفت
بشد شبی تسلیم ،در میانِ الفاظ و ...جهان فرومیشد ،در شب و غم و گاز و...
در اِنزوا جُغدی ،پَرشکسته میرفت و ...که صادقانه و غمگین و خسته میرفت و...
و زنـی تا قر
www.takbook.com
زندهبهگور
کرگدنیسم 90
وَهمِ نوروز
يك سالِ ديگر رفت بر باد و به بادت داد ماسید در حُلقومها ،صد نعره و فرياد
يك سالِ ديگر رفت ،بیرحمانه از دستت ناخورده مِی ،سرگیجهها،طعمِ تنِمستت
در سوزشازآشفتگیهايیکهازهیچاست میچرخداينچرخهبهسختیپیچدرپیچاست
میچرخد اينچرخه بهدورِ هیچها ،مُمتَد سرگیجهها ماسیده در اين پیچها ،مُمتَد
سرگیجهها شايدکه از بدبختیات باشد شايد نشانی تَلخ ،از سرسختیات باشد
سرگیجههاشايدکهقسمت،ياکهاقبالاست شايد نشانی تَلخ ،از سهمت از امسال است
ش سَرخوردهها باشد
شايد نشانی تَلخ ،از اين مُردهها باشد شايد شروعِ خیز ِ
شايدکهقسمتباشداين،شايدکهسهمتبود شايد که در سرگیجهها ،تکرارِ وَهمت بود
وَهم از نبودن ،ترسِ از کابوسِ تنهايی وَهم از جُدايی ،خسته از صبر و شکیبايی
وَهم از سکوتِ مُمتَ ِد فردای پـوسـیده وَهم از شغالِ پیر و چرکین و چروکیده
وَهماز لجنزاریکه بلعیدهاست مرگترا ...وَهم از زمستانیکه زد بر شب ،تگرگترا...
وَهمازخودوشبهایبیخودراسحرکردن وَهم از بُريدن ،ريشهات ،قصد تبر کردن
www.takbook.com
با يك تبر کوبید بر فَرقِ سـرم ،يادت در وَهمِ شیرين ،در خیابان مُرد فرهادت
در اين خیابان باز هم شب را سحرکردم در وَهمِ نوروز ،از دی و بهمن گذرکردم
لبريز از فريادها ،با کـرگـدن رفتم با جیبِخالی از لَجَن ،سوی لَجَن رفتم
با جیبِخالی در لَجَن ،مغبون و فرسوده گُم درجهانت،حیف...تابودههمینبوده...
يكسالِ ديگر رفت ،باز از غُصّه لبريزی بر خاطراتِ خُشكِ فردا ،اشك میريزی
يكسالِديگررفت،اينمُردابغمگیناست در وَهمِفرهاد ،هرتبر از ريشهشیريناست
يكسالِديگررفت ،باز ايننعشها مُردند در سوزشِغم ،حرفها را بُغضهاخوردند
يكسالِديگررفت،مرگتسختبیرحماست اينمَردازفردای تو ،افسوسبیسهماست
www.takbook.com
کرگدنیسم 92
فهمت چه از من بود؟
ق يك صادق
با اشكهای بوفِکور ،در عُم ِ
ج قبرم ...آه
من يك جسد ،بیسرنوشت در کُن ِ
بینورِخورشیدیکهمدتهاستخاموشاست
ل سکوت و ...حیف
در هیچها ،فرياد با قُف ِ
درکنجِقبرت،کِرمهارايكجسد خوردهاست
www.takbook.com
کرگدنیسم 94
-1این غزل در سال 1396و در همدردی با هموطنان زلزلهزده در کرمانشاه ،سروده شد.
www.takbook.com
کرگدنیسم 96
کردستان به پاخاست
و دستهايش را از زير آوارهايی که
از سیلیهای زلزله هنوز زخمی و خونین بود
بلند کرد
و بلوچها از جنوب
و تُرکها -اين فرزندان رشید ستارخان -از غرب
و گیلكها و بختیاریها و اعراب
خراسانی و تهرانی و اصفهانی
شمالی و جنوبی
از چهارگوشة ايرانزمین بهپاخاستند
و دستان خواهر ترکمنم را گرفتند
تا در مقابل ديدگان نامحرمان -الشخورهای اجنبی و تجزيهطلبان متوهم -
به زمین نخورَد1
-1اینشعر در نوروز ،1398در همدردی با هموطنان سیلزده در استان گلستان ،سروده شد.
www.takbook.com
کرگدنیسم 98
معاشقه با کرگدن
جنون
رفتاز شهری که در آن وَصلهیناجور بود مَقصدش در ناکجا ،يا انتهای گور بود
رفت ،با خود بُرد ،ياد و خاطراتِ گند را رفت و بُرد از ياد ،طَعمِ گندِ هر لبخند را
فعلهایبیهدف،صبروشکیبايی،جُنون يكبغلحرفِنگفته،سُرفههایخشك،خون
شَكّ و ترديد و تَبَر ،با خويشتن بیگانگی از جماعت سخت بیزار و جُنون ،ديوانگی
يك فرارِ لعنتی ،يكعُمر از خود تا کجا ...پُشتِسَر ويرانه و غم ،روبرويش ناکجا
يك فرارِ گیج ،از اوهام و از شبهای سرد يك عبورِ سخت ،از هر درد و درد و درد و درد
ل هُبوط
يكتصادفباسیاهی،هیچدرهیچوسقوط از عَدَم تا مُستَراح ،بیتاب مشغو ِ
دردِ بیدرمان و افکا ِر مريضِ ُامَّتی ...يك دلِ بیچاره و بیارزش و بیقیمتی
رفتدرپُشتسَرَشخودراودلراجاگذاشت برهمهناگفتهها با بُغض و نفرت پاگذاشت
رفت ،با قلبیکه ديگر خالیاز هرخندهبود مُرده بود اما لجوج و وحشی و يکدنده بود
رفت از خود با جُنون ،با قرصها پرواز کرد يك جُنونِ مَحض را با تیغها آغاز کرد
نعشرابانفرتازخود،پسزدودرخاکشد بیمحابا در سکوت ،از خاطراتت پاک شد
www.takbook.com
کرگدنیسم 100
شعله
هیچ مطلق
کرگدنیسم 102
جنازههای خاکستری
جنازههای خاکستری...
مردمان خاکستری...
عشقهای خاکستری...
آزادیهای خاکستری...
دلمشغولیهای خاکستری..
هیچ و پوچ...
محکومیم به مرگ...
کهکشان
کرگدنیسم 104
نسل زرد
کرگدنیسم 106
مردی که میمیرد
از قافله جا ماند ،مَردی دربدر ،امشب با فحش و سیگار و دو بیت از شاملو بر لب
با فحش بر فردا و فرداهای نامعلوم با بغض بر پايیزِ سرگردان و نامفهوم
با بُغض برحَوّا که نسلش را میبلعید در ناکجای شعرها ،يك مَرد در تبعید
در ناکجای شعرها ،يك مَرد میلرزد يك مَرد از پايیز و رفتن ،سخت میترسد
مَردی که میمیرد ،در پايیزِ تلخ و زرد مَردی که میمیرد ،در انکا ِر خود با درد
مَردی که میمیرد ،در پايانِ اين اغما مَردیکه میمیرد ،در سهراب ،در يغما
در سوز و سرما مَردِ در اِغما ،میمیرد در مُشتِ خود يك کِرم را با عشق میگیرد
با عشق میمیرد ،در اين غائله شايد ...جا میگذارد هیچ را در قافله شايد...
شايد که رفتن باز شايد سهمِ پايیز است شايد که اين پايیز هم از غصه لبريز است
شايد که اين پايیز ،فصلِ غُصّهها باشد فصلِ خُروشِ کِرمها ،بر جُـثّـهها باشد
فصلی که فردا را از يك مُرده میگیرد فصلی که در پايانِ آن يك مَرد میمیرد
فصلی که باشد منتهی تا سوزِ بهمنماه فصلِ شکستِ کرگدن ،...در انتهای راه
***
از قافله جاماند ،امشب مَرد و شايد مُرد يك تکه از دل را به پايیز و خزان بسپُرد
يك تکه از دل را در تبعیدهاُ ...گم کرد حَوّا قُمارِ واپسین را روی گندم کرد...
www.takbook.com
تیغ
اين تیغ را بر رگ نکش ،شايد نباشد دير شايد هنوز از بودنت ،اين دل نباشد سیر
اين تیغ را بر رگ نکش ،حِسِّ بَدی دارم حِسِّ پريشانِ اسیرِ مُرتدی دارم
اين تیغ را بر رگ نکش ،از تیغها سیرم مثلِ کالغی دربدر ،سَرخُورده میمیرم
***
مثل اسیر و کِرم و پايیز و کالغِ پـیـر همراهشو با من ،در اين مُردابِ دامنگیر
همراهشو با من در اين بیراهِ نامعلوم با بَرقِ چشمانت بسوزان اين جهانِ شوم
لبريزِ بهمن باش و گرما را نثارم کن ...اين تیغ را بر رگ بکش ،سویمزارمکن...
www.takbook.com
کرگدنیسم 108
درد کهنه
ن سرد و...
يك در ِد کُهنه از پريروز و تَ ِ
با نعرههای مُرده در حلقومِ يك مَرد و...
ت تلخ و گنديده
دردی شديد از خاطرا ِ
از سايهای غمگین که دردش را نفهمیده
از سايهایغمگین در اينشبهایمصنوعی
س تو ،رويای ممنوعی...
از خاطرات و عک ِ
سردردهای موذی و شبهای تکراری
کابوسهای نیمهشـب ،شرمِ شبادراری
شرم از شب و شبهایغمگین را نفهمیدن
شرم از جنون ،درگريههاباحرصخنديدن
شرم از تظاهر ،از حقیقت ،از فرار از خويش
شرم از لَگَد بر شرمگاهِ شعرِ پُر تشويش
شرم از خروشِ سايهها بر اين تنِ خسته
شرم از دلی که مانده اينجا گیج و وابسته
www.takbook.com
کرگدنیسم 110
صدای زن
ل ناگوار
صد سوا ِ
تکرار و تکرار:
«من که هستم؟
من چه هستم؟
يك زنی افسرده و قربانیِ وَهم و خشونت
خسته در اعماقِ چاهِ نفرت و بغض و عفونت
خسته از افکارِ تو
رفتارِ تو
دلخسته از غولِ تعصُّب
من ندارم هیچ با آن ذهنِ بیمارت تناسب
خسته هستم
از تو و از نَهْی و از اَمْر و دخالتهای هرروز
خسته هستم
از تو و شکّاکی و تعقیبهای زير چشمت،
گیج و مرموز
www.takbook.com
خسته هستم
از جهان و از جهانی که سراغم را بگیرد وقت خواب و
يك عروسك
تختخواب و
يك عروسك
در نقاب و
در سراب و
منجالب و
صد سوالِ ناگوارم
بیجواب و بیجواب و بی جواب و...
خسته هستم»...
***
شهرِ بیخود،
شهرِ مضحك،
شهرِ نامرد و سیاه و
شهرِ پُر دود و لجن ،بوی خیانت
شهرِ گند و مسخره
مضحك
تباه و...
شهرِ مغبون
غرقِ طاعون
اشتباه و اشتباه و اشتباه و...
باز تکرار
در میانِ فحش و دشنام
باز تکرار
گوشههای شهرِ بیمار
www.takbook.com
کرگدنیسم 112
بغض شعر
کرگدنیسم 114
من
گُمشددراينمنيكتويیغمگینوافسرده درعُمقِمنيكزنکهشدسرکوبوسرخورده
صد خاطراتِ تَلخ در من ،تَلخ پژمُرده شلیكِ جیغت ،نعرههايم ،در زنی مُرده
سکوت
سکوت تو
عجب خنجری است...
میشکافد سینهام را...
آه...
امیدم ناامید گرديد
و بهارم پايیز شد
و آتشم خاکستر...
فردايم در ديروز جاماند
سرانجام
مرهمِ زخمهايم،
مرا زخمی کاری زد...
کرگدنیسم 116
شهر تو
کرگدنیسم 118
روانی
***
کرگدنیسم 120
رسوایی
ط گريهها و فريادت
دوباره در وس ِ دوباره میخواند ،در نبودنم يادت
دوباره فحشم و بُغضت ،تَ ِه مشاجرهها دوباره میخواند ،در غروبِ خاطرهها
دوباره حسِّ سیاهم ،دوباره تنهايی شب و غم و من و اشك و دوباره رسوايی
دوباره دلهُره از پیچهای پیچاپیچ دوباره میخواند ،در هجومِمُشتی هیچ
که در غروبِ غزل ،بیهوا تو گريه شوی که باز هم خفه در دودهای ريه شوی
که بازهم خفه در من ،دوباره جان گیری که بازآخرِ بهمن ،دوباره جان گیری...
که هقهقات باشم ،در غروبِ خاطرهها که مُرده باشی و باشم ...تَهِ مشاجرهها
که باز باشم و باشی ،فرو به تنهايی ...و دلهُره -که منم -در غروبِ تنهايی...
و دلهُره -که منم -خسته در تنت باشد و باز نوروزت ،مرگِ بهمنت باشد
و باز در جسدِ يك زنی تو جان بشوی و باز زخمِ عمیقی در استخوان بشوی
س سیاهم ،و باز دربدری...
و باز پرسهزدن الی شعرهـا گُذری ...و باز ح ِّ
و باز در شب و شبهای بیتو نعره شدن و باز حمله به مغزم ،و میخ و اَرّه شدن
www.takbook.com
***
دوباره میخواند ،در نبودنت يادت دوباره از تو و چشمت -که رفت -افتادم
ط گريههای شب ،مُردم دوباره رفتی و رفتم ،چه زود پژمُردم
دوباره در وس ِ
دوباره نفرت و ترسم از اين عبوری که ...دوباره جیغِ تو در شهرِ سوتوکوری که...
دوباره فريادم ،در غروبِ تنهايی دوباره آخرِ قصّه ...و باز رُسوايی...
www.takbook.com
کرگدنیسم 122
زخم قدیمی
درد دارد،
درد دارد اين دلم،
خروار خروار؛
جای زخمِ زندگی میسوزد اينبار...
شايد اين زخ ِم قديمی
-زخمِ کاری-
زخمِ چاقوی تو بر قلبِ نحیفم
ق روحم، زخمِ بیاحساسیات بر عُم ِ
استخوانم،
ق جانم زخ ِم کاری رخنه در اعما ِ
بوده باشد...
بُگذر از من،
بُگذر از شعر و غمِ بنشسته در آن
با دو چشمِ مشکیات تخريب کن نظم جهان را
دور از جبر زمان،
جبر مکان،
پرواز کن تا بینهايت
بیعذاب از آنچه کردی با من و جانم پريروز،
سهم من غم بود و سهمت
ن از غم،
رفت ِ
به سوی ناکجا
صد حیف و افسوس...
www.takbook.com
کرگدنیسم 124
چیز
کرگدنیسم 126
مچاله شد
کرگدنیسم 128
مازوخیسم
کرگدنیسم 130
اختالف طبقاتی
و يك شعرِ احساسی،
ما ِر بیچاره،
ماورايی شد...
ی کافکايی شد...
و شاعری که اسیرِ زندگ ِ
خاطراتِ جدايی...
دو قشر...
دو ابهام...
ترمینالِ جنوب و
فرودگاه امام...
www.takbook.com
قِی شد عقدهها
متنفرم من از»...
www.takbook.com
کرگدنیسم 132
حرف مفت
نمیدانی؟
نمیدانم که میدانی
که میدانم،
نمیدانی؟
اگر ديوانهات،
دلدادهات،
-اين مَرد-
اگر عاقل شود،
ديگر نمیماند...
نمیماند...
نمیماند...
www.takbook.com
کرگدنیسم 134
قرص ماه
ی چشمانت
من گیر افتادهام در آن سیاه ِ
شلیک
کرگدنیسم 136
پوچی
سگخور
ن ماندن و رفتن
مـغـمـوم و سـرگـردان میا ِ
کرگدنیسم 138
شعر من
رفیق
ی من
صدای سازِ تو همچنان در گوشِ من میپیچد ،برای دلخوش ِ
کرگدنیسم 140
سرشاخ
فرار
کرگدنیسم 142
کفتار
نفخ صور
کرگدنیسم 144
فحش رکیک
حماقت
کرگدنیسم 146
انفجار
ت انفجار است
بغضِ فروخورده به سم ِ
بهمن