Professional Documents
Culture Documents
هفت خوان نوروزی - هنر های زیبا PDF
هفت خوان نوروزی - هنر های زیبا PDF
من آن ظلوم جهولم که اولم گفتی /که عشق بار گران بود و من ظلوم جهول
بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل /چون می تواند کشیدن این پیکر الغر من
آسمان بار امانت نتوانست کشید /قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند
*هر زمان راجع به امانت بحث شد ،زیر مجموعه عشق ازلی است .
حاال که مست عشقیم از اول زندگی هم بی دلیل عاشق بودیم واقعا چرا باید عاشق باشیم ؟
*حاال این عشق تا کجا ادامه پیدا می کند ؟ آیا رسیدن به معشوق عشق ما را کم می کند ؟
جواب :اشتیاق عاشق حتی با وصال هم کم نمی شود .
تر /مستسقی
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق /ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
دلم به روی تو مستسقی است بر لب آب /که هر چه بیش خورد آب تشنه تر گردد
ز من صبر بی او توقع مدار /که با او هم امکان ندارد قرار
پس این عشق تا ابد ادامه پیدا می کند ؟ واقعیت آن است که دو جواب داریم :
) ۱بله :
عشق ابدی :
عشق و اساس عشق نهادند بر دوام /یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق
آن ها که نام آب بقا وضع کرده اند /گفتند نکته ای ز دوام و بقای عشق
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر /یادگاری که در این گنبد دوّار بماند**
تالیف و تنظیم :فراز توکلی هفت خوان نوروزی
** گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش /می گویم .بعد از من گویند به دوران ها
ا ز آن به دیر مغانم عزیز می دارند /که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست **
چون عشق جاوید است می توان نتیجه گرفت عاشقان نیز می مانند :
هرگز نمی رد آن که دلش زنده شد به عشق /ثبت است بر جریده عالم دوام ما
هر آدمی که کشته ی شمشیر عشق شد /گو غم مخور که ملک ابد خون بهای اوست
*عده ای می گویند تنها راه رهایی از عشق مرگ است و این مفهوم در بسیاری از تست ها
مساوی با رهایی ناپذیری از عشق در نظر گرفته شده است .
عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود /هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
بیماری عشق است چه آید ز مسیحا ؟ /بی فایده جان می کنم و مرگ عالج است
*این مفهوم در تضاد با ابدی بودن عشق است / .تقابل عرفان و عشق زمینی
نکته بسیار مهم :ازلی بودن عشق .....
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست /هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق /شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم /به خواب عافیت آن گه به بوی موی تو باشم**
دل که از ما رفته بود اکنون به ما وا می رسد (سلمان )۱مژده ای ارباب دل کارام جان ها می رسد
ساوجی)
از بر یار آمده ای مرحبا )۲ای نفس خرم باد صبا
کاین طفل یکشبه ره صد ساله می رود )۳طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
)۴به بوی نافه ای کاخر صبا زان طرّه بگشاید /ز تاب زلف مشکینش چه خون افتاده در دل ها
*اندیشه خیامی :
کوزه /سبزه
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست /بی باده گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشگه ماست /تا سبزه ی خاک ما تماشگه کیست
کاین سبزه که امروز تماشگه توست /فردا همه از خاک تو برخواهد رست
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار /بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
وان گل با زبان حال با او می گفت /من همچو تو بوده ام مرا نیکو دار
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است /بیار باده که بنیاد جهان بر باد است
ظاهر /باطن :
) ۱یکسانی :
از کوزه همان برون تراود که در اوست
چشم پر خونم ببینید و مپرسید از دلم /حالت دل را قیاس از چشم پر خونم کنید
رنگین سخنان در سخنان خویش نهانند /از نکهت خود نیست به هر حال جدا گل
کل شی یترشح بمافیه
) ۲تضاد :
نحن نحکم بالظاهر
در صورت حال کشتنی است و باطن خدای داند
تالیف و تنظیم :فراز توکلی هفت خوان نوروزی
*اگر مقبول بود به رد خلق مردود نگردد و اگر مردود بود به قبول خلق مقبول نگردد
باده خور و غم مخور و پند مقلد منیوش /اعتبار سخن عام چه خواهد بودن؟
پیاپی بکش جام و سرگرم باش /بهل گر بگیرند بی کار ها