You are on page 1of 1

‫مروری سریع بر صفحه آغازین کتاب چراغها را من خاموش میکنم ‪/‬زویا پیرزاد‬

‫از جمله اول ‪ :‬صدای ترمز ( برای لحظهای مجموعه تداعیهای مربوط به تصادف مرگ و زندگی)‬ ‫‪‬‬
‫سطر چهارم تا پایان کیف پرت نمیکنیم وسط راهرو ( چه اطالعاتی گرفتیم‪ :‬راوی زن خانه دار است و بچه مدرسهای‬ ‫‪‬‬
‫دارد)‬
‫دیدم چهار نفر دم در آشپزخانه ایستاده اند ( باز برای لحظهای شوک‪ .‬به خواننده میگوید چهار نفر‪ .‬انگار که همهشان‬ ‫‪‬‬
‫غریبهاند)‬
‫بچهها مهمان دارند ( نظم روتین ‪ -‬که جمالت پیشین بر آن تاکید میکند‪ :‬اتوبوس راس ساعت توصیههای همیشگی‬ ‫‪‬‬
‫مادر‪ -‬به هم میخورد)‬
‫وضعیت آرمن را توصیف میکند‪ .‬او احتمالن دعوا کرده‪ .‬باز قالب دیگری میاندازد‪ :‬آیا او دعوا کرده ؟ آیا مادر باید احضار‬ ‫‪‬‬
‫شود مدرسه؟ ‪ ( /‬در خط دهم کتاب ما فهمیدیم را وی زن خانه داری ست که سه بچه مدرسه ای دارد که دو تاشان دو‬
‫قلو اند و دختر ‪ -‬حتا اگر براساس اسامی نفهمیم دخترک بین دوقلوها ایستاده که این ایده را تقویت می کند که دوقلوها‬
‫هم دخترند‪ -‬و خانواده ارمنیست)‬
‫می بینید ترکیب ی از حداقل چیزهایی که یک آغاز خوب دارد یعنی قالب ( حتا از تداعیهای خیلی سریعی که ممکن‬ ‫‪‬‬
‫است جمالت در ذهن خواننده بگذارد استفاده میکند) و حداکثر چیزهایی که یک آغاز خوب دارد یعنی اطالعات در هم‬
‫تنیده با متن‪ .‬ما در یک صفحه بدون این که احساس کنیم اطالعات زورکی وارد متن شده به درک ی از موقعیت و آدم‬
‫ها میرسیم‪.‬‬

You might also like