Professional Documents
Culture Documents
Deene Khayam Jamali
Deene Khayam Jamali
منوچھرجمالی
اندکی دراين رباعی خيام باھم بيانديشيم .خيام ميگويد ،دين من ،
بيدينی است » .آزاد وفارغ وآسوده بودن ازکفرودين « ،نه تنھا دست
کشيدن از اسالمست که درآن روزگار ،دين بشمار ميرفت ،بلکه دست
برداشتن از مسيحيت ويھوديت و ...نيزھست که کفر شمرده ميشدند .
ويژگی ايمان به ھريک از اين اديان ) يابينش وآموزه ای که
ميآموزند( آنست که بايد پذيرفت که کار آن آموزه ،روشن کردن
حقيقت است ،و طبعا ايمان به اديان ديگر ،کفرند ،چون حقيقت را
ميپوشانند وتاريک ميسازند،وخواه ناخواه ضد حقيقت ھستند .ايمان به
يک بينش روشنگر ،بالفاصله ھمه ايمانھا به بينش ھای ديگررا
تاريکسازنده وضد حقيقت ميسازد .اينست که با ايمان به ھريک
ازانھا ،پارگی ودشمنی وکينه توزی دراجتماع آغازميشود ،و آسايش
1
2
خرم خود رابه زندگی درزمان است ،و برای اين پيوند ،بايستی دل ّ
که سرچشمه گرمی وآتش جان ) زندگی ( است به اين عروس ،ھديه
داد .مسيحيت واسالم ويھوديت ،برضد سکوالريسم ھستند ،چون آن
را درواقع » دين گوھری انسان « ميدانند و در دشمنی ھميشگی با آن
،موجوديت خود را حفظ ميکنند .خيام ،بزبان متداول درزمان
خودش ،ميگويد که تنھا دين طبيعی وگوھری انسان آنست که دل
خرمش را به عروس زمان بدھد ودلبسته او شود ،چون اينگونه
ايمان به بينش ھا وروشنی ھای وامی ،که » تضاد کفرودين « را
باخود ميآورند ،برضد اين عروسی با زندگی آسوده در زمانند .اين
عروس زمان يا دھر کيست ؟ اين عروس زمان ،ھمان » رام « در
خرم ) ھور +رام ( است که ھم خدای زمان وھم زندگی وھم واژه ّ
خدای موسيقی است ونام ديگرش » ،شاده « ميباشد .سکوالريسم ،
غايت اوست ،ولی او اين دلبستگی وعشق به زندگی در زمان را ،به
يک مسئله حکومتی يا سياسی خشک وخالی نميکاھد ،بلکه آنرا دين
گوھری و ذاتی خود وھرانسانی ميداند ) دين ،به معنای بينشيست که
ازگوھرفرد انسان ،زاده ميشود ،وبينش و روشنی وامی نيست ( .
خرم ) = ھور +رم يا ھور +رام ( رادرشادی ) شادی = به واين دل ّ
معنای جشن عروسی است ( خوردن می ) ھور= باده ( فراھم
خرمی « چيست ؟ خرم « کيست و» ّ ميآورد .بايد انديشيد که » ّ
خرمی ،پيشينه ژرفی درفرھنگ ايران و ريشه ژرفی در تصويرش ّ
خرمی ،آميزش گوھری ازخدا ،واز رابطه خدايش با انسان دارد ّ .
خرمی درفرھنگ ايران ،آن بود که ّ خدا ،با انسان وبا طبيعتست .
ھمه انسانھا ،مستقيما از شيرابه وجانمايه کل ھستی که خدا ست،
خرم که » ھور +رم « باشد ،اين آميختگی سرمست وسيرابند ّ .
مستقيم ھمه انسانھا را بی تبعيض ،با باده يا شيرابه ای ميداند که
اصل آفريننده جان وخرد است .پيشوند » ھور« ،ھمان » خور« و
درپھلوی به معنای نوشابه و باده است .وپسوند » رم و رمه « ،به
معنای » کل وتماميت « است چون » رم ورمه « ،نام » خوشه
3
4
کردن اسالم وپيکاربا اسالم نيز نبودند ،بلکه به فکر » اسايش يافتن
وفارغ شدن ازھمه ايمانھا ،که علت اصلی ھمه پارگيھا واختالفات
وکشمکش ھا وجنگھاست « بودند .مسئله اين بود که چگونه ميشود ،
از جنگ ميان ھفت ودوملت ،آزاد وفارغ شد ؟ نه اينکه يکی را
برگزيد و بدان ايمان آورد وسپس ھرروز با يکی ديگر از آنھا درافتاد
و آنرا رد کرد و آسايش را ازخود و ديگران ،سلب کرد .رد کردن »
ايمان به ھردينی « ،ھم سلب آسايش از موءمن به آن دين است ،وھم
سلب آسايش ازخرد وجان خود ميباشد .
خرمدين ،دين ّ نوشيدن باده ،چه ربطی با اين آئين ،يا دين دارد ؟
خرمی است .کسيکه گرفتاردرجنگ ميان ھفت ودوملت ھست، ّ
خرم ،ھم » ھور +رام « وھم خرمی چيست ؟ ّ خرم نيست ّ .
ديگرّ ،
»ھور +رم « ھست .ھور که ھمان » خور« باشد ،به ھمه نوشيدنيھا
وبه ويژه به باده گفته ميشده است .باده ،باد يا نسيم بھاريست که
گوھر انسان را که بھمن يا »اصل بزم و دين ) بينش ( باھم است « ،
پديدارميسازد .ودرجام جم يا جام کيخسرو ،بنا بر شاھنامه » ،ھور
دين « ،شادی يا سرمستی از بينشی ) دين = ديدن و آبستنی( است که
درجام می يابد .بھمن ،اصل خرد وبينش شاد ) دين (
،درگوھرھرانسانی است .درفرھنگ ايران ،شادی وبينش ،باھم جفت
ھستند ،و مستی ) َمـد ( ،لبريزی وسرشاری شاديست که انباز با
بينش حقيقت ،ازگوھرانسان ،فرامی جوشد .
خرمدينان ،ھزاره ھا درايرانآنچه خيام ميگويد ،ھمان حرفيست که ّ
ميگفته اند .بھمن ،که اصل خرد وبينش است » بزمی« است .بينش
مستقيم وبی واسطه حقيقت وخداواصل،درفرھنگ ايران،انسان را
لبريزازشادی وخوشی وخندان ميکند ،واين لبريزی ازشادی را،
مستی وديوانگی ميناميدند .ايرانيان ،دربزم که » انجمن بھمنی «
باشد باھم باده مينوشيدند و باھم ميانديشيدند وآن را » ھمپرسی = يا
شاد انجمنی
جستجوی باھم « ميناميدند .دين ،بينش بزمی ،يا بينش ِ
بود ،بينشی که ھم برای خود ،شادی ميآورد وھم ديگران را شاد
6
7
7
8
باد ،که ھوای جنبنده است ،ھم به خودی خود ،درون نما و برون
نماھست ،و ھم در وزيدن به چيزھا ،گوھر آنھارا ديدنی و نمايان
ميسازد .ھمه چيزھارا شفاف ميکند .درفرھنگ ايران به شفافيت » ،
اشه= «ashaو» پاکيزه= «paki-zakميگفته اند که درگفتاری
جداگانه بدان پرداخته خواھد شد .خيام ميگويد ،دين من ،اينست که
با نوشيدن باده ،گوھرم شفاف شود و حقيقت و بينش آن ،
اشـون بشوم ،اردوان يا ارتاوان ازگوھرخودم ،پيدايش يابد) َ َ
بشوم ( . .آنگاھست که من ازايمان آوردن به ھمه آنچيزھا که دين
وحقيقت ناميده ميشوند ،فارغ وآزاد و آسوده ميشوم .من نياز به »
ايمان به آنچه دين خوانده ميشود « ندارم .دين درفرھنگ ايران ،
بينش زھشی ازگوھرخود انسان ميباشد و فارغ از ايمان به ھمه
بينشھای واميست که دلبستن بدانھا ،اصل ھمه جنگھا وکشمکش ھا
وکينه ورزيھا ودشمنی ھاست .
خدايان تازه تغيير بدھد .اين عقل ھست که درچيره شدن ،در گريز
ازتابعيت ،در فريفتن قدرتمند ،درعصيان دربرابر قدرت ،درک
رسيدن به حقيقت را ميکند .انسان ،بايد آنچه جزخود » ھست « ،به
شيوه ای ببلعد ،تا ھستی بيابد و باشد .ازاين رو » ،خرد «
درفرھنگ اصيل ايران ،با اين »عقل « که در دفاع از» وجود
کمبود= جوع وجودی « و جبران نقص وضعف پيدايش می يابد ،
فرق کلی دارد .ما ،از تجربه » انسان سرشارو ناگنجا درخود يا
انسان نيرومند« بسيار بيگانه ودور شده ايم .
مفھوم » خرد « درفرھنگ ايران ،برپايه » گرمی جان= آتش جان
« قراردارد .جان ،درفرھنگ ايران ،تخم آتش است .ھوا ی
جنبان) دم ( ،آتش ميافروزد و گرمای اين آتش ،تخم ) مردم = مر+
تخم ( انسان ،را روينده وبالنده وگسترنده ميسازد ،گوھرنھفته ،
ناگنجا درپوستش ميشود .گرمی ،پـُ ری نھفته را جوشان ميکند و
روشنی وبينش وجنبش و ...ازلبه ھايش فروميريزند .نيکی وزيبائی و
روشنی وبينش و ِمھر وجوانمردی ،ھمه لبريزی وجودند .فضيلت ھا
وھنرھا وارزشھا ،امری ونھی نيستند ،بلکه » لبريزی غنای وجود يا
نيرومندی « ھستند .
زنيروبود مرد را راستی ز سستی ،کژی آيد وکاستی
توانائی درفرھنگ ايران ،به معنای زايش مھروجوانمردی ونيکی
وبزرگی وزيبائی ازگوھرخودھست.نيکی وبزرگی ومھروجوانمردی
وزيبائی ،ھمه ازگوھر خود انسان ،ميجوشند .
درحاليکه مفھوم » عقل « ،بر پايه » کمبود ونقص وضعف « قرار
دارد ،وچنا نچه ديده خواھد شد » ،کمبودو کاستی ونقص « ،با »
سردی جان « کار دارد .انسان ميکوشد که با مکرو حيله و
تزوير) چنگ وارونه زدن ( اين کمبود وضعف ونقص را برطرف
سازد و جبران کند .ھمه » نيازھای « انسان ،درصورت نقص
وضعف وکاستی درک ميشوند .انسان موجوديست نيازمند ،يعنی
محتاج وتابع .انسان ،محتاج خداست ،محتاج رھبراست ،محتاج
12
13
شاھست ،محتاج فقيه وآخوند است .محتاج منجی ازدردھا وبالياست ،
انسان ،محتاج امام زمانست . ......درحاليکه » نياز« درفرھنگ
ايران ،معنای سرشاری مھروعشق را داشته است .انسان »،مشيا
= «mashyaھست ،يعنی » سرشارو لبريزو پروغنی « ھست.
مشک روغن وخامه و کره است ».زن « ،مشيانه )mash-yaana
مشی +يانه ( ،يعنی سرچشمه پُری وسرشاری وغنا ھست .ولی ھمين
واژه را واژگونه ساخته اند و معنای » =maretaميرنده « به آن داده
اند ،تا او را مخلوق وعبد وتابع ِ اھورامزدای زرتشت سازند ،تا
انسان ،ازخود نباشد .چيزی که ازخود ،ھميشه ميجوشد ،ازخود
ھست ،بی مرگست .مھر او به گيتی ،عشق جوشان او به گيتی ،
نيازھست .او ميخواھد باھمه حتا با خدا ،جفت وانبازشود و ھمه را
درآغوش بگيرد تا باھم بيافرينند .باھمه ،ھمبغ وھمآفرين بشود .
نياز ،با احتياج فرق دارد .انسان نيازمند ،انسان محتاج نيست تا آنچه
شيران را کند روبه مزاج احتياجست ،احتياجست ،احتياج .
بدينسان ،انسان نيازی ) مھرورز( ،انسان محتاج وکمبوده ميشود .
انسان با درک اين کمبود ) مخلوقيت ،ازخود نبودن ( جوع گرفتن و
خود تھی را پـ ُرکردن و بلعيدن دارد ،چون » احساس کمبود ن ِ
دربودن « را نميشود چاره کرد .انسان ،چاھيست که ھرچه درآن
ميريزد ،باز خالی ميماند .انسان ،دربودنش ،ھميشه از» کم بودنش «
درد می برد .آنکه بودش کم است ،ھميشه بايد در انديشه » رفع اين
کمی « باشد تا بلکه ،باشد .انسان ،مخلوق خداھست ،مخلوق روابط
توليدی اقتصادی ،مخلوق روابط اجتماعی ھست .درھمه اين
مخلوقيتھا ،انسان ،وجوديست که گوھرش ،کمبودی است ،و اين
احساس کمبودی ،ھيچگاه اورا رھا نميکند و به او فشار وارد ميآورد
که با مکروخدعه وريا وقساوت ورقابت وبيرحمی ،خود را تسکين
دھد وآرام سازد .اين کمبودی ،درد بی درمانست که فقط ميتوان آن
را با ُمسکـنھای مختلف ،آن را کاست .بدينسان » ،عقل « درتاريخ
،پيدايش يافته است که ميتواند به ھمه اين مکرورزيھا وقساوتھا
13
14
چنين گويد اين به ھمان گونه است که روشنی به البرز درآيد و به
البرز برود « .اين آب دورود باھم جفت ،سرچشمه روشنی ھستند .
يکی ازاين دو رود ،رود رنگ است و رود خون ھست .ويژگی اين
رود ،بی مرگيست ،که ھمان » آب زندگی يا آب حيوان « باشد .
رود ديگر ،وه رود است که دراصل » « vanghu-daitiاست .اين
واژه سپس سبک شده وشکل » « vanhutaatرا پيدا کرده
ودرواستا به معنای » خون « است .ويژگی اين رود » ،نوشيدنی«
بودنش ھست که » « xwaaredناميده ميشود ) از =xwarخور (
ودرست اين واژه به » خشنود= « khshnutترجمه ميشود .خشنود،
در فارسی امروزه به معنای » ارضاء « است ،ولی دراوستا به
معنای » فرزانگی يا حکمت= « Weisheitاست که درھزوارش به
گـش يا گاوی که» شناختاری « ترجمه ميگردد .درکنار ھمين رود ُ ،
نماد ھمه جانھاست وھمچنين کيومرث که دريزدانشناسی زرتشتی ُبن
ھمه انسانھاست افتاده است و ازنوشيدن اين آب ،ھميشه ازنو ،
رستاخيز وفرشگرد می يابند .اين ھمان روديست که درگزيده ھای
زاد اسپرم زرتشت ازآن ميگذرد ودراثرجذب آبش ،بينش بھمنی به
آينده پيدا ميکند .واين ھمان روديست که جمشيد درکنارش انجمن
خدايان ومردمان را گرد ميآورد يا به عبارت ديگر دراثرنوشيدن يا
شسته شدن ازاين آب ،بينش حقيقت را می يابند .واژه » xwaared
« که نوشيدن باشد ،خشنودی ،يعنی شناختاری = حکمت وفرزانگی
را ميآورد .به عبارت ديگر ،خدا به کردار » آب وھرود « درتخم
وجود انسان ،کشيده وھنجيده ميشود و تبديل به روشنی وسبزی يا
بينش شاد ميگردد .اين دورود با ھم جفت که گوھرخدا يا سيمرغ
) ال ،ھره ( ھستند ،درتورات ،دودرخت جدا ازھم ميشوند که يھوه
آنھارا درباغ عدن خلق کرده است .دو درخت مخلوق ) معرفت
وخلد ( يھوه ،درفرھنگ ايران ،يک سرچشمه آبست که خود خدا
ميباشد) نه مخلوقش ( ،و درھمه جھان ميتازد و تخم ھمه انسانھا را
آبياری ميکند و دراين آميختن مستقيم خدا يا سيمرغ با ھرانسانی ،
21
22
22