Professional Documents
Culture Documents
اسم آن بزرگ وار حممد و كنية مش هور او ابوالقاسم و لقب مش هور او امحد و مص طفي اس ت .عمر آن
بزرگ وار شصت و سه س ال اس ت .در ص بح روز مجعه هف دهم ربيع األول س نة ع ام الفيل متولد شد ـ س ايل كه
پروردگ ار ع امل به وس يلة پرس توها خانة خ ود را حفظ فرم ود و اص حاب فيل را كه به قصد خ رايب خانة خ دا آم ده
بودن د ،ن ابود ك رد ـ و ش هادت آن حض رت ،بر اثر مس موميت به دست زين يه ودي ،در 28ص فر س ال ي ازدهم
هج رت واقع ش د .بيست و پنج س اله ب ود كه با حض رت خدجيه ،آن ب انويي كه بايد گفت حق عظيمي به گ ردن
اس الم و مس لمانان دارد ،ازدواج منود .چهل س اله ب ود كه در شب 27رجب املرجب س ال چهل از ع ام الفي ل،
مبعوث به رسالت شد .سيزده سال در مكه با مصيبتهاي كمرشكن ،اسالم را تبليغ كرد و باالخره چون كفار قريش
مانع از پيشرفت اسالم شدند به مدينه هجرت فرمود و آن سال مبدأ تاريخ مسلمانان شد .ده سال در مدينه بود و
توانست در آن م ّدت ،رسالت خود را به دنيا ابالغ كند .
پدر آن بزرگوار عبداهلل بن عبداملطلب از بزرگان عرب بود و به شهادت كتب تاريخ ،بزرگواري مثل او
در عرب كم ديده شده است .پيامرب اكرم هنوز متولّد نشده بودند كه حضرت عبداهلل در مدينه ،هنگامي كه از شام
برمي گشت فوت شد و مهاجنا مدفون گشت .بعد از اين واقعه ،حضرت عبداملطلب جد آن بزرگوار كفالت پيامرب
را به عهده گرفت و چون آن حضرت به دنيا آمد براي او دايه اي هتيه كرد ـ كه در ميان عرب به نام حليمة سعديّه
مشهور بود .در افتخار آن زن مهني مقدار بس كه پيامرب گرامي مفتخر به فرزندي او بودند ـ حليمه بعد از شش سال
حضرت را به مادر برگردانيد و حضرت رسول مهراه با مادر براي زيارت قرب عبداهلل به مدينه رفت .اما در مراجعت
مادر را نيز از دست داد و ام امين كه زن صاحله اي بود حضرت را به جدش عبداملطلب رسانيد.
آن حض رت هشت س اله ب ود كه عب داملطلب را از دست داد ويل پدري چون عموي بزرگ وارش و م ادري
چون فاطمة بنت اسد متكفل آن حضرت شدند .بنابراين حضرت رسول صلي اهلل عليه وآله اگرچه پدر و مادر را از
دست داد ويل عق دة ي تيمي پي دا نك رد ـ سرپرسيت نظري عب داملطلب ،ابوط الب و فاطمة بنت اسد داشت ـ ويل مش هود
است كه حضرت ،ماللت يب پدري و يب مادري را ديده است.
«آيا تو را ي تيم ني افت ،و پس پن اهت داد ،و تو را س ردرگم ني افت ،پس ه دايتت ك رد ،و تو را گرانب ار
نيافت پس يب نيازت كرد؟»
بن ابراين گرچه رس ول اك رم ،ي تيم ،ناش ناس و فقري ب ود ،ويل اين ت أثريي در شخص يت بزرگ وار ايش ان
نداشت .چون پروردگار عامل او را نزد كسي مثل ايب طالب جاي داد و او را با ثروت آن بانوي عزيزي كه موقع
ازدواج گفت :ثروت من ثروت تو و خودم هم كنيز تو هستيم ،يب نياز گردانيد.
مادر آن بزرگوار ،حضرت آمنه ـ دخرت وهب از خانواده اي فوق العاده حمرتم ـ بود .در شرافت اين زن مهني
كايف است كه مي تواند مادري براي رسول اكرم باشد.
ش رافت ،ك رامت و ص فات عالية رس ول اك رم و معج زات او چن ان ف راوان است كه كتاهبا درب ارة آن
بزرگ وار نوش ته ش ده اس ت .چ ون مبن اي اين نوش ته بر اختص ار است ما به يك معج زه كه هنگ ام تولد آن حض رت
روي داد ،و به مطلب ديگ ري از ق رآن كه در م ورد ايش ان است اش اره مي ك نيم و س پس بط ور اختص ار به تفسري
القايب كه براي حضرت گفته شده مي پردازمي و در خامته ،سخين راجع به خامتيت آن حضرت خواهيم داشت.
مورخني نوش ته اند كه روز تولّد آن بزرگوار دگرگونيهايي در جهان رخ داد :ط اق قصر كس ري شكاف
خورد و كنگره هاي آن فرو رخيت؛ درياچة ساوه خشك شد؛ آتشكدة فارس كه چندين سال روشن بود خاموش
شد؛ مهة پادشاهان جهان در آن روز حريان ،سرگردان و گنگ بودند؛ مهة بتها بر روي يكديگر فرو رخيتند و سحر
ساحران در آن روز يب اثر بود .كلمة الَ اِلهَ اِالَّ اهللُ در جهان طنني انداز شد و چون به دنيا آمد از نور وجودش عامل
منور شد .گفت ال اله اال اهلل و جهان با او گفت :الَ اِلهَ اِالَّ اهلل.
وكذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء علي النّاس ويكون الرسول عليكم شهيداً[. ]2
«و بدينسان مشا را اميت ميانه قرار دادمي تا بر مردم گواه باشيد و پيامرب نيز بر مشا گواه باشد».
اين آيه ش ريفه دو معين دارد :ظ اهر آن كه مهه آن را درك مي كنند اين است كه امت اس المي سرمشق
جامعة بشريت قرار داده شده است تا جامعه از آنان پريوي منايد ،و رسول گرامي نيز سرمش ّامت اسالمي است.
اما معن ايي دقيقرت ن يز دارد كه ائمة ط اهرين عليهم الس الم اس تفاده منوده ان د ،و مفس رين ش يعه خمصوص اً اس تاد
بزرگوارمان عالمه طباطبايي حبث مفصلي به پريوي از روايات در آن منوده اند .و آن معين اين است كه ّامت اسالمي
در روز قي امت ش اهد اعم ال هس تند و چ ون مهة ّامت اس المي اليق اين عمل نيس تند ،امر منحصر مي ش ود به ائمة
طاهرين .روايات فراواين از سين و شيعه در دست است كه آيه شريفه به معين دوم تفسري شده است.
خالصة كالم آيه شريفه چنني است كه پروردگار عامل ائمة طاهرين را آفريده تا آنان شاهد اعمال در روز
قيامت باشند ،و رسول اكرم را شاهد بر اعمال آنان قرار داده است .و چون شاهد بايد در اين دنيا بر مهه اشراف
داش ته باشد تا بتواند در روز قي امت ش هادت ده د .اگر در اين دنيا مس ائل را نديده باشد معين ن دارد كه در آخ رت
شاهد باشد .بنابراين بايد براي ائمة طاهرين ،احاطة وجودي بر عامل هسيت باشد تا اطالع و إشراف بر اعمال پيدا
كنند .حيت بايد اين إشراف بر اسرار نيز وجود داشته باشد تا بتوانند روز قيامت كيفيت اعمال را نيز شاهد باشند.
اين مهان واسطة فيض است كه در اصطالح ،واليت تكويين ناميده اند .از اين جهت معين آية شريفه چنني مي شود
كه ائمة طاهرين واسطة فيض براي اين عاملند و پيامرب گرامي واسطة فيض برآنان .و اين است معين روايايت كه رسول
گرامي را عقل كل ،نور مطلق يا اول ما خلق اهلل ناميده است.
حبث در اين ب اره مفصل است و اين نوش ته اقتض اي چ نني حبثي را ن دارد .ما در كت اب «االمامة والوالية يف
القرآن» حبث نسبتاً مفصلي در اين باره منوده امي كه طالبني مي توانند به آن كتاب مراجعه كنند .آنچه بايد گفت اين
است كه بسياري از آيات و روايات داللت بر اين دارد كه ائمة طاهرين ،واسطة فيض اين عامل هستند و اين جهان
به هر نعميت كه مي رسد ،چه نعمتهاي ظاهري نظري عقل ،سالميت ،امنيت ،روزي ،و چه نعمتهاي باطين و معنوي
نظر علم ،قدرت ،اسالم و غريه ،بواسطة آن بزرگواران است و آنان احاطة ِعلّي وجودي بر جهان هسيت دارند .و
پيامرب گرامي واسطة فيض براي ائمة طاهرين است و نعمتهاي ظاهري و باطين كه به آنان ارزاين مي شود به واسطة
آن بزرگ وار اس ت ،و او س عة وج ودي علّي بر آن ان دارد .اين است معين آية ش ريفه وك ذلك جعلن اكم ام ةً وس طاً
لتكونوا شهداء علي النّ اس ويكون الرسول عليكم شهيداً .و اين روايايت كه از ائمة اطهار عليه السالم آمده است كه
«ما هر چه مي گوييم و هر چه دارمي از رسول اكرم است و رسول اكرم آنچه گفته و آنچه دارد از خداوند متعال
است» به مهني معين است.
براي رسول گرامي صلي اهلل عليه وآله القاب ف راواين نقل منوده اند ما برخي از آهنا را يادآور مي شومي و
توضيح خمتصري دربارة آهنا مي دهيم.
از القاب آن بزرگوار امحد است كه در قرآن به اين لقب نام برده شده است .و از قرآن استنباط مي شود
كه در اجنيل هم به اين لقب نامربده شده است.
ٍ
برسول يأتي من بعدي اسمه احمد[.]3 ومبشراً
و حضرت عيسي فرمود بشارت مي دهم به رسويل كه بعد از من مي آيد و اسم او امحد است.
معن اي امحد ،ستايش گر اس ت .و چ ون رس ول اك رم خ داي تع ايل را س تايش مي ك رد يعين حق محد و حق
شكر را جباي مي آورد او را امحد گفته اند .در روايات مي خوانيم چون به واسطة كثرت عبادت مورد اعرتاض واقع
َم اَ ُك ْن َع ْبداً ًش ُكوراً؟ آيا عبد شاكر نباشم؟
مي شد ،مي فرمود :اَل ْ
حممد
حممد است .و او را حمم ود و ّ
2ـ از القاب آن بزرگوار حممود است چنانچه اسم آن بزرگوار در قرآن ّ
گفته اند چون مهة صفات او قابل ستايش است .قرآن در اين باره مي فرمايد :انك لعلي خلق عظيم[.]4
(و بدرسيت كه تو بر خ ويي عظيم هس يت) .مهانا تو داري ص فات كماليه اي هسيت كه مهه ب زرگ و در
منتهاي كمال است.
3ـ از القاب آن بزرگوار ّامي است ،يعين درس خنوانده چنانچه قرآن به آن اشاره دارد:
«قبل از رسالت مني خواندي و مني نوشيت ـ سواد الفبا نداشيت ـ كه اگر مي توانسيت خبواين و بنويسي ،ممكن
بود شكي براي افراد مغرض پيش آيد.
ولكن بعد از آنكه سواد نداشيت و چنني قرآين آوردي جاي شك براي احدي باقي منانده است ».چنانچه
در قبل گفته ش د ،اين خ ود يكي از بزرگ رتين معج زات ب راي پي امرب گ رامي (ص) اس ت .كسي كه مهه مي دانس تند
درس خنوانده است و سواد الفبا ندارد ،كتايب آورده كه داراي مهة علوم انساين است ،با وصفي كه اين كتاب خود
را كتاب هدايت معريف مي كند .هدايت به معين ارائه طريق و نشان دادن راه هدايت ،به معين ايصال ايل املطلوب،
انسان را به مقصود و مطلب خود رساندن است .بدين جهت در بسياري از آيات ،براهني فلسفي را بطور خمتصر و
رسا به كار برده است .چه بسيار از آيايت كه چندين برهان در آن مندرج است .قرآن كتاب فقه نيست ،ويل قوانيين
دربر دارد كه جامعة بشريت در مقابل آن سر فرود آورده است .آيا كسي مي تواند قوانيين چون قوانني قرآن :قوانني
عب ادي ،اجتم اعي ،سياس ي ،مع اماليت ،كيف ري ،ج زايي بي اورد؟ قل لئن اجتمعت االنس واجلن علي ان ي اتوا مبثل ه ذا
القرآن اليأتون مبثله ولو كان بعضهم ٍ
لبعض ظهرياً[ .]6
ول رس ٍ
ول َك ِر ٍمي[ .]7و ِ
4ـ از الق اب آن بزرگ وار ،ك رمي اس ت .اين لقب از ق رآن اخذ ش ده اس ت :انَّهُ لََق ُ َ ُ
كرامت آن بزرگوار زبانزد خاص و عام است.
آن حضرت در مكه چنان مورد اذيّت كفار بود كه او را سنگباران كردند .او به كوهها پناه مي برد ،ويل
چون حضرت خدجيه و امرياملؤمنني او را مي يافتند ،مي شنيدند كه زمزمه مي كند:
ِ ِ
اَللَّ ُه َّم اَ ْهد قَوم ِي فَان َُّه ْم َ
الي ْعلَ ُمو َن« .اي خدا اينان را هدايت كن ،كه مردمي نادانند».
وم َي ْو ُم
جمهز وارد مكه شد و ش نيد كه يكي از ي ارانش مي گويد «اَلْيَ َ
روزي هم كه با دوازده ه زار لش گر ّ
الْ َم ْل َح َم ِة »،يع ين :اين روز ،روز جنگ اس ت؛ امرياملؤم نني را فرس تاد كه او را گوش زد كن دو در مي ان م ردم بگوي د:
اليوم يوم املرمحة ،يعين اين روز ،روز رمحت ،روز كرامت و روز عفو است.
5ـ از القاب آن بزرگوار ،رمحت است كه آن نيز از قرآن اخذ شده است .وما ارسلناك اال رمحة للعاملني[
.]8رأفت و رمحت ختمي مرتبت به ح ّدي است كه قرآن شريف مي فرمايد:
فلعلَّك باخع نفسك علي آثارهم ان مل يؤمنوا هبذا احلديث اسفا[ .]9
«گويا تو خويش را از غصه مي خواهي بكشي از اين كه كفار اميان مني آورند دريغ!»
از حاالت پيامرب گرامي مي توان درك كرد كه غصه ها داشت ،راز و نيازها داشت ،صربها داشت و رجنها برد.
لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم باملؤمنني رئوف رحيم[.]10
«و رسويل از ميان مشا براي مشا آمده است .گران است براي او سركشي و جلاجت مشا ،مشتاق است بر
مشا كه شايد بتواند مشا را هدايت كند .و او نسبت به مؤمنان مهربان است».
6ـ از القاب آن بزرگوار متو ّكل است به اين معين كه در امور به خدا اعتماد داشت نه به خود.
و از دعاه اي آن بزرگ وار است :اللهم التكلين ايل نفسي طرفة عني اب داً؛ يع ين« :اي خ دا م را يك آن به
خويش نسپار».
مي گويند دمشن در جنگي آن حضرت را تنها در خواب يافت .مششري بركشيد و باالي سر او آمد .صدا
زد و گفت :يا حممد چه كسي مي تواند تو را از دست من جنات دهد؟ فرمود :خدا .اين مجله به قدري كوبنده بود
كه آن ك افر لرزيد و هنگ ام پ ايني آوردن مشش ري ،روي زمني افت اد .رس ول گ رامي برخاست و مششري را برداشت و
باالي سر او رفت و فرمود :كي است كه تو را از دست من جنات دهد؟
مهم كه موفقيت آن از نظر افكارگفت كرم و آقايي تو .رسول گرامي او را خبشيد .او اقدام به كارهاي ّ
عم ومي كم ب ود مي ك رد و جز به خ دا به كسي اعتم اد نداش ت .آن حض رت متوكل ب ود ،خ دا را داش ت ،از اين
جهت مهه چيز داشت.
پي امرب (ص) اعتم اد به خ دا داشت نه به دني ا .رس ول گ رامي دنيا را پ وچ مي پنداش ت .از آن حض رت نقل
مي كنند كه فرموده است« :مثل اين دنيا ساية درخيت است كه مسافر مقداري زير آن اسرتاحت كند».
خالصة سخن ،او متوكل است به مهة معاين توكل .اعتم اد به خدا ،نه اعتم اد به خود ،اعتم اد به خدا ،نه
اعتماد به ديگران ،اعتماد به خدا ،نه اعتماد به دنيا.
7ـ از الق اب آن بزرگ وار امني است كه اين لقب را ع رب قبل از بعثت به او داده ب ود .ت اريخ نش ان مي
دهد كه پيامرب گرامي قبل از بعثت داراي صفات فوق العاده اي بوده است .ع ّفت رسول اكرم ،صداقت او ،كمك
او به زيردستان ،و مراعات آداب و رسوم نيكوي اجتماعي ،خمصوص اً نظافت و امانتداري او در ميان عرب مشهور
است .حضرت ايب طالب مي گويد :هيچوقت او را برهنه نديدم .حيت گفته شده كه كسي پيامرب گرامي (ص) را در
حال قضاي حاجت نديده است.
در مهان روز اول كه دس تور يافت آشكارا به اسالم دعوت كند ،بزرگان قريش را مجع منود تا آن ان را به
اسالم فرا خواندّ .اول چيزي كه از آنان پرسيد اين بود كه فرمود :من چگونه فردي در ميان مشا بوده ام؟ مهه گفتند:
تو را به صداقت و امانت مي شناسيم.
عبداهلل بن جزع ان كه پ ريمردي فقري ب ود ،خانه مي س اخت .رس ول گ رامي در آن هنگ ام هفت س اله ب ود.
بچه ها را گ رد مي آورد و به عبداهلل كمك مي ك رد تا خانة او س اخته ش ود .حيت خانة او را دارالنص ره ن ام هناد و
افرادي را براي كمك به مظلومان تعيني كرد.
8ـ از القاب آن بزرگوار عبداهلل است .اين لقب نيز از قرآن گرفته شده است.
سبحان الذي اسري بعبده ليال من املسجد احلرام ايل املسجد األقصي الّذي باركنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع
البصري[!]11
«پاك و م نزه است كسي كه برد بندة خود را در شيب از مسجد احلرام به مسجد اقصي كه اطراف آن را
مبارك منوده امي ،براي اينكه آيات خود را به او بنمايانيم بدرسيت كه او شنوا و بيناست».
بايد گفت كه اين لقب هبرتين القاب براي آن حضرت است .از اين جهت در تشهد مقدم بر رسالت ذكر
شده است .عبوديت مراتب دارد :مرتبة عايل آن مقام لقاء اهلل است كه در قرآن مكرراً از آن ياد شده است .مقامي
است ع ايل ،مرتبه اي است كه دل جز به خ دا به چ يزي و به كسي بس تگي ن دارد .التلهيهم جتارة وال بيع عن ذكر
اهلل[ ]12يعين :جتارت و سوداگري آهنا را از ياد خدا بازمني دارد».
غم و مهّي ندارد جز خدا .دل او از
مرتبه اي است كه حمبت خدا دل را پر كرده است .دل در اين مرحله ّ
اطمينان ،وقار ،و آرامش پر شده است :اال بذكر اهلل تطمئن القلوب[ ]13يعين« :دهلا به ياد خدا آرام گريد ».دهلره و
ان اولياء اهلل ال خوف عليهم والهم حيزنون[ ]14يعين« :مهانا كه بر دوستان خدا اضطراب خاطر و ترس ندارد .اال َّ
ترس و بيمي نيست ».و پيامرب گرامي مرتبة عايل عبوديّت را دارا بوده است.
آن حضرت كه از گناه معصوم بود و از ارتكاب گناه ديگران رنج مي برد ،از عبادت ل ّذت مي برد .آنقدر
عبادت كرد كه پاهاي مباركش متورم شد آنگاه سورة طه نازل گرديد از عبادت زياد منع گرديد.
9ـ از الق اب آن بزرگ وار مص طفي است و اين لقب افتخ ار ب زرگي است ب راي ّامت اس المي .چ را كه به
معين برگزيده است و خداوند متعال پيامرب را از ميان عامل هسيت برگزيده است .چرا برنگزيند؟
مگر او داراي ابع اد خمتلف نب ود؟ مگر مق ام مجع اجلمعي نداش ت؟ آجنا كه ج اي رأفت ،رمحت ،عف و،
گذشت و ف داكاري ب ود ،هيچ رئ ويف و رحيمي مثل او دي ده نش ده اس ت .وقيت كه دخرت ح امت ط ايي به دست
مس لمانان اسري شد و به مدينه آم د ،مس لمان شد و پي امرب گ رامي او را با اف راد اميين ن زد ب رادرش ع دي بن ح امت
فرستاد .عدي از گفته هاي خواهرش تصميم گرفت خدمت رسول اكرم برسد و از نزديك با اسالم آشنايي پيدا كند
تا با بينش بيش رتي مس لمان ش ود .مي گويد با پي امرب به خانه مي رف تيم ،زين در مي ان راه جل وي پي امرب را گ رفت و
سخن گفت .رسول گرامي ايستاد و به حرفهاي او گوش فرا داد و با مهرباين بدو پاسخ گفت .آن زن خيلي معطّل
كرد ويل پيامرب گرامي كام او را قطع نكرد .عدي مي گويد برهان اول براي رسالت او برامي روشن شد .چون به
خانه رفتيم تشريفات وجود نداشت .فرش خانه را پوست گوسفند تشكيل مي داد و غذاي خانه نان جوو منك بود.
پس دليل دوم ب راي نب ّوت او ظ اهر ش د .كسي كه ق درت دارد ،پ ول دارد ،مكنت دارد ،مريد دارد و پي امرب نباش د،
سري س لوك او با م ردم و وضع خانه اش آن ط ور باش د؟ در آخر ك ار معج زه اي از آن حض رت دي دم كه مس لمان
ش دم .حض رت به من فرم ود :تو كه از نظر عقي ده و دين ،مالي ات را ح رام مي داين چ را از م ردم مالي ات قب ول مي
كين؟ با اين سخنان نبوت آن حضرت بر من آشكار شد.
رس ول اك رم با اين رقّت قلبش كه وقيت ص داي گرية بچه اي را كه م ادرش در مناز است مي ش نود ،با
عجله مناز خ ود را متام مي كن د؛ مهني پي امربي كه وقيت دخرت بچه اي را مي بيند كه پ ولش را گم ك رده است ،به او
پ ول مي دهد و مهراه او ب راي ش فاعت تا در خانة ص احبش مي رود ،وقيت مي بيند كه يه ودي متقلب ،توطئه مي
كن د ،عهد ش كين مي كن د ،جاسوسي مي كن د ،س ّدي ب راي پيش رفت اس الم است و ب االخره وج ود آن ان م انع از
پيشرفت است ،دستور قتل هفتصد نفر از آنان را مي دهد؛ اين است مقام مجع اجلمعي ،يا انسان با ابعاد خمتلفه.
معم والً اگر انس ان ،راه زهد و عب ادت و رياضت و به اص طالح فلس في ،جنبة يلي ال ّرجي را گ رفت،
رفت ارش با م ردم خ وب نيست و مني تواند در مي ان جامعه راه ياب د ،مني تواند بر دهلا حك ومت كند و س راجنام جنبة
الرجي بسيار قوي داشت .و مهه مي دانيم قبل از بعثت كوه يلي اخللقي او قوي خنواهد بود .پيامرب گرامي جنبة يلي ّ
حرا جايگاه عبادت او بود ،و مهه مي دانيم كه مقام عبوديت او به اوج رسيده بود .ويل دربارة جنبة يلي اخللقي او،
قرآن درباره اش مي فرمايد :فبما ٍ
رمحة من اهلل لنت هلم ولو كنت فظاً غليظ القلب النفضوا من حولك!
«به واس طة توفيق و رمحيت كه از ط رف خداوند ش امل تو ش ده است رقيق القلب هسيت و با م ردم با م دارا
رفتار مي كين و اگر در گفتار خشن و دل سخت بودي از اطراف تو متفرق مي شدند».
يعين اي حممد جنبة يلي اخللقي داري .از نظر گفتار ،خوش گفتاري ،از نظر رفتار ،خوش رفتاري ،به زبان و به عمل
مردم را متفرق مني كين ،با زبانت و عملت مردم را مجع منوده اي .رقيق القليب ،سخت دل نيسيت .و جداً كسي مثل
پيامرب گرامي بايد ،تا هر دو جنبه را بنحو عايل دارا باشد.
كوت اه س خن ،پيغمرب خ امت داراي مهة ص ّفات كماليّه ب ود با اين كه مي ان بس ياري از ص فات كماليّه را مجع
منودن كاري است بس دشوار ،عامل بود ،عاشق بود ،عارف بود ،با دمشن سرسخت بود ،شجاع بود ،مهيشه متبسم
فعال بود ،استقامت داشت ،و … بود ،عاقل بود ،به آخرت امهيت مي داد ،به دنيا نيز امهيت مي داد ،زاهد بودّ ،
الق اب رس ول اك رم ف راوان است و ما به مهني مق دار كف ايت مي ك نيم چنانچه ص فات كماليّه آن حض رت
فراوان است.
كم الش به مهة م راتب عاليه رس يد ،به مجالش مهة تاريكيها برط رف ش د ،مهة ص فات او نيكو ب ود ،درود
فرستيد بر او و آلش.
يكي از القاب آن بزرگوار خامت االنبياء است .و خامت به فتح تا يا به كسر تا ،از نظر معين تفاويت ندارد و
هر دو مبعين متاميّت و پايان هر چيزي است .از اين نظر ،عرب به انگشرت ،خامت به فتح تا مي گويد چون انگشرت در
آن زم ان ،مهر و به منزلة امض اي اف راد ب وده است و چ ون نامه اي را مي نوش تند آخر آن را مهر مي كردن د .ج اي
مهر انگش رت ،آخر نامه ب ود و نامه با آن ختم مي ش د .خ امتيت پي امرب گ رامي در اس الم از ض روريات است و هر كه
مسلمان است ،مي داند كه پيامرب گرامي خامت انبيا است و بعد از او تا روز قيامت پيامربي خنواهد آمد.
ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول هللا و خاتم النّبيين1
» محمد پدر كسي از مردان شما نيست ،بلكه رسول خدا و خاتم االنبياء است.
نظري اين دو آيه در قرآن فراوان است .مهچنني روايات ما دربارة خامتيت رسول اكرم فروان است.
روايت منزلت كه نزد سني و شيعه مسلم است و صاحب غاية المرام آن را با صد و هفتاد سند نقل
كرده است كه يكصد سند آن از آن طريق اهل سنت است چنين مي باشد:
»تو نسبت به من مهچون هاروين نسبت به موسي جز آنكه پس از من پيامربي خنواهد آمد«.
»روي خود را به طرف دين يكتاپرست ـ كه مطابق با فطرت انساهنا است ـ متوجه ساز تبديل و تغيريي در فطرت و
خلقت خدا كه مردم را بر آن سرشت ،نيست .اين است دين استوار و مستقيم ويل بيشرت مردم مني دانند«.
2ـ دين اس الم ج امع االط راف است و مي تواند در هر زم اين و در هر مك اين و د رهر ح ايل جوابگ وي جامعة
بشريّت باشد .اسالم م ّدعي است كه هر چه جامعةبشريت از نظر دين احتياج داشته گفته است .
لكل شيء[.]16
وانزلنا عليك الكتاب تبياناً ّ
اليوم اكملت لكم دينكم وامتمت عليكم نعميت ورضيت لكم االسالم ديناً[.]17
»در اين روزـ روز عيد غ دير خم ـ دين مشا را كامل ك ردم و نعمت را بر مشا متام ك ردم و اس الم را پس نديدم ب راي
مشا«.
در روايات زيادي به اين ادعا تصريح شده است و از ائمة طاهرين روايايت به اين مضمون نقل شده است.
ما من شيء تطلوبونه االّ و هو يف القرآن فمن اراد ذلك فليسلين عنه.
»چ يزي نيست كه مشا احتي اج به آن داش ته باش يد و آن را طلب كنيد مگر اينكه در ق رآن موج ود است و هركه مي
خواهد از من طلب كند«.
وقيت چ نني باش د ،آم دن دين ديگ ري پس از اس الم لغو و بيه وده اس ت .به عب ارت ديگ ر ،آم دن دين پس از دين
ديگري به واسطة چند چيز است :
1ـ اينكه آن دين نتواند جامعه را اداره كند و ويژة برخي از زماهنا باشد ،و اين حمدوديّت چنانچه گفته شد در اسالم
نيست .دليل واضح آن مرجعيّت در اسالم است .مشا مني توانيد فقه جامع الشرايطي را پيدا كنيد كه مطليب از دين از
او سؤال كنيد و او در جواب مباند.
2ـاحنراف يا حتريفي در دين قبلي پي دا ش ود .چنانچه دين نص رانيت و يه وديّت به اق رار خ ود آن ان چ نني اس ت .اين
نقيصه در اسالم نيست و پروردگار عامل متعهد است كه اسالم از اين گونه نقايص مصون مباند.
ال ياتيه الباطل من بني يديه وال من خلفه تنزيل من حكيم محيد[.]18
»نادرسيت و بطالن نه از پيش رو و نه از پشت سر نياي دش .فرس تاده اي است از س وي حكيم ـ كه مهة اش ياء را
حكيمانه و دقيق آفريدـ و محيدـ دارندة صفات و خصال پسنديده«.
3ـ زمينه اقتض ايي ب راي آن دين ب اقي منان د .مثالً ،اگر ديين به اقتض اي زم ان به معنوي ات زي اد امهيّت داده باشد تا در
تصور اين مطلب در اسالم غلط آنان تعادل اجياد شود ،وقيت حال تعادل پديد آمد آن دين خود از ميان رفتين استّ .
است زيرا چنانچه گفتيم اسالم ديين است كه با فطرت انسان صد در صد مطابقت دارد و مهان طور كه به معنويات
امهيّت داده است به مهان مقدار به ماديات نيز امهيت داده است .
وابتغ فيما اتيك اهلل ال ّدار اآلخرة وال تنس نصيبك من ال ّدنيا[.]19
»در آنچه پروردگ ار به تو داده است ـ عق ل ،قدرت ،شعور ،توفي ق ،فع اليت ،م ال ،و غ ريه ـ آخ رت را طلب كن و
نصيب خود را از دنيا نيز فراموش نكن ـ در طلب آن نيز باش«.
اس الم داراي قوانيين كامل است كه مي تواند جوابگ وي مهة مس ائل باش د .و داراي مق ررايت است كه تا روز قي امت
مي توانند آن را اج را كنن د .توض يح اينكه پي امرباين كه از ط رف حق آم ده اند ب راي اين ب ود كه ق انوين بياورندـ در
اص طالح كالمي به اين پي امربان اول والعزم مي گويندـ ق رآن به ج اي آن انبيا است و آم دن اين گونه پي امربان لغو و
بيهوده است .و يا براي تبليغ و اجراي قوانني است كه غالب پيامربان براي اين مقصود آمده اند .اسالم به واسطة
قانون نظارت ملّي ـ امر به معروف و هني از منكر ـ به واسطة آمرين باملعروف والنّ اهني عن املنكر كه مصداق آن در
اس الم ،روح انيت است و اس الم به آن ان ف راوان امهيت مي دهد حيت در رواي ايت آن ان را به منزل ة مهان انبيا ق رار داده
است .ـ علماء ّاميت مبنزلة انبياء بين اسرائيل ـ و به واسطة امامت و بعداً حكومت و واليت فقيه ،نقصية عدم ارسال
رسل را جربان منوده است .بنابراين آمدن پيامرب با ذكري كه رفت نيز لغو و بيهوده است .
اين خالصه اي از حبث خامتيت بود ،و پوشيده نيست كه حبث خامتيت حبثي مفصل و علمي است كه در فراخور اين
نوش ته نيس ت .ما در اينجا به مهني مق دار اكتفا مي ك نيم .پژوهن دگان مي توانند تفص يل مطلب را در كت اب واليت
فقيه بيابند