You are on page 1of 12

‫‪  

‬حضرت رسول اكرم(ص)‬


‫‪ ‬‬

‫اسم آن بزرگ وار حممد و كنية مش هور او ابوالقاسم و لقب مش هور او امحد و مص طفي اس ت‪ .‬عمر آن‬
‫بزرگ وار شصت و سه س ال اس ت‪ .‬در ص بح روز مجعه هف دهم ربيع األول س نة ع ام الفيل متولد شد ـ س ايل كه‬
‫پروردگ ار ع امل به وس يلة پرس توها خانة خ ود را حفظ فرم ود و اص حاب فيل را كه به قصد خ رايب خانة خ دا آم ده‬
‫بودن د‪ ،‬ن ابود ك رد ـ و ش هادت آن حض رت‪ ،‬بر اثر مس موميت به دست زين يه ودي‪ ،‬در ‪ 28‬ص فر س ال ي ازدهم‬
‫هج رت واقع ش د‪ .‬بيست و پنج س اله ب ود كه با حض رت خدجيه‪ ،‬آن ب انويي كه بايد گفت حق عظيمي به گ ردن‬
‫اس الم و مس لمانان دارد‪ ،‬ازدواج منود‪ .‬چهل س اله ب ود كه در شب ‪ 27‬رجب املرجب س ال چهل از ع ام الفي ل‪،‬‬
‫مبعوث به رسالت شد‪ .‬سيزده سال در مكه با مصيبتهاي كمرشكن‪ ،‬اسالم را تبليغ كرد و باالخره چون كفار قريش‬
‫مانع از پيشرفت اسالم شدند به مدينه هجرت فرمود و آن سال مبدأ تاريخ مسلمانان شد‪ .‬ده سال در مدينه بود و‬
‫توانست در آن م ّدت‪ ،‬رسالت خود را به دنيا ابالغ كند‪  .‬‬

‫پدر آن بزرگوار عبداهلل بن عبداملطلب از بزرگان عرب بود و به شهادت كتب تاريخ‪ ،‬بزرگواري مثل او‬
‫در عرب كم ديده شده است‪ .‬پيامرب اكرم هنوز متولّد نشده بودند كه حضرت عبداهلل در مدينه‪ ،‬هنگامي كه از شام‬
‫برمي گشت فوت شد و مهاجنا مدفون گشت‪ .‬بعد از اين واقعه‪ ،‬حضرت عبداملطلب جد آن بزرگوار كفالت پيامرب‬
‫را به عهده گرفت و چون آن حضرت به دنيا آمد براي او دايه اي هتيه كرد ـ كه در ميان عرب به نام حليمة سعديّه‬
‫مشهور بود‪ .‬در افتخار آن زن مهني مقدار بس كه پيامرب گرامي مفتخر به فرزندي او بودند ـ حليمه بعد از شش سال‬
‫حضرت را به مادر برگردانيد و حضرت رسول مهراه با مادر براي زيارت قرب عبداهلل به مدينه رفت‪ .‬اما در مراجعت‬
‫مادر را نيز از دست داد و ام امين كه زن صاحله اي بود حضرت را به جدش عبداملطلب رسانيد‪.‬‬

‫آن حض رت هشت س اله ب ود كه عب داملطلب را از دست داد ويل پدري چون عموي بزرگ وارش و م ادري‬
‫چون فاطمة بنت اسد متكفل آن حضرت شدند‪ .‬بنابراين حضرت رسول صلي اهلل عليه وآله اگرچه پدر و مادر را از‬
‫دست داد ويل عق دة ي تيمي پي دا نك رد ـ سرپرسيت نظري عب داملطلب‪ ،‬ابوط الب و فاطمة بنت اسد داشت ـ ويل مش هود‬
‫است كه حضرت‪ ،‬ماللت يب پدري و يب مادري را ديده است‪.‬‬

‫قرآن شريف به مهني نكته اشاره دارد آجنا كه مي فرمايد‪:‬‬

‫َم يَ ْج ِد َك يَتيماً فآوي َو َو َج َد َك ضاالً َف َه َدي‪َ .‬و َو َج َد َك َعائِالً فَاَ ْغنَي[‪.]1‬‬


‫اَل ْ‬

‫«آيا تو را ي تيم ني افت‪ ،‬و پس پن اهت داد‪ ،‬و تو را س ردرگم ني افت‪ ،‬پس ه دايتت ك رد‪ ،‬و تو را گرانب ار‬
‫نيافت پس يب نيازت كرد؟»‬
‫بن ابراين گرچه رس ول اك رم‪ ،‬ي تيم‪ ،‬ناش ناس و فقري ب ود‪ ،‬ويل اين ت أثريي در شخص يت بزرگ وار ايش ان‬
‫نداشت‪ .‬چون پروردگار عامل او را نزد كسي مثل ايب طالب جاي داد و او را با ثروت آن بانوي عزيزي كه موقع‬
‫ازدواج گفت‪ :‬ثروت من ثروت تو و خودم هم كنيز تو هستيم‪ ،‬يب نياز گردانيد‪.‬‬

‫مادر آن بزرگوار‪ ،‬حضرت آمنه ـ دخرت وهب از خانواده اي فوق العاده حمرتم ـ بود‪ .‬در شرافت اين زن مهني‬
‫كايف است كه مي تواند مادري براي رسول اكرم باشد‪.‬‬

‫ش رافت‪ ،‬ك رامت و ص فات عالية رس ول اك رم و معج زات او چن ان ف راوان است كه كتاهبا درب ارة آن‬
‫بزرگ وار نوش ته ش ده اس ت‪ .‬چ ون مبن اي اين نوش ته بر اختص ار است ما به يك معج زه كه هنگ ام تولد آن حض رت‬
‫روي داد‪ ،‬و به مطلب ديگ ري از ق رآن كه در م ورد ايش ان است اش اره مي ك نيم و س پس بط ور اختص ار به تفسري‬
‫القايب كه براي حضرت گفته شده مي پردازمي و در خامته‪ ،‬سخين راجع به خامتيت آن حضرت خواهيم داشت‪.‬‬

‫مورخني نوش ته اند كه روز تولّد آن بزرگوار دگرگونيهايي در جهان رخ داد‪ :‬ط اق قصر كس ري شكاف‬
‫خورد و كنگره هاي آن فرو رخيت؛ درياچة ساوه خشك شد؛ آتشكدة فارس كه چندين سال روشن بود خاموش‬
‫شد؛ مهة پادشاهان جهان در آن روز حريان‪ ،‬سرگردان و گنگ بودند؛ مهة بتها بر روي يكديگر فرو رخيتند و سحر‬
‫ساحران در آن روز يب اثر بود‪ .‬كلمة الَ اِلهَ اِالَّ اهللُ در جهان طنني انداز شد و چون به دنيا آمد از نور وجودش عامل‬
‫منور شد‪ .‬گفت ال اله اال اهلل و جهان با‪  ‬او گفت‪ :‬الَ اِلهَ اِالَّ اهلل‪.‬‬

‫قرآن شريف دربارة رسول اكرم چنني مي فرمايد‪:‬‬

‫وكذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء علي النّاس ويكون الرسول عليكم شهيداً[‪. ]2‬‬

‫«و بدينسان مشا را اميت ميانه قرار دادمي تا بر مردم گواه باشيد و پيامرب نيز بر مشا گواه باشد‪».‬‬

‫اين آيه ش ريفه دو معين دارد‪ :‬ظ اهر آن كه مهه آن را درك مي كنند اين است كه امت اس المي سرمشق‬
‫جامعة بشريت قرار داده شده است تا جامعه از آنان پريوي منايد‪ ،‬و رسول گرامي نيز سرمش ّامت اسالمي است‪.‬‬
‫اما معن ايي دقيقرت ن يز دارد كه ائمة ط اهرين عليهم الس الم اس تفاده منوده ان د‪ ،‬و مفس رين ش يعه خمصوص اً اس تاد‬
‫بزرگوارمان عالمه طباطبايي حبث مفصلي به پريوي از روايات در آن منوده اند‪ .‬و آن معين اين است كه ّامت اسالمي‬
‫در روز قي امت ش اهد اعم ال هس تند و چ ون مهة ّامت اس المي اليق اين عمل نيس تند‪ ،‬امر منحصر مي ش ود به ائمة‬
‫طاهرين‪ .‬روايات فراواين از سين و شيعه در دست است كه آيه شريفه به معين دوم تفسري شده است‪.‬‬

‫خالصة كالم آيه شريفه چنني است كه پروردگار عامل ائمة طاهرين را آفريده تا آنان شاهد اعمال در روز‬
‫قيامت باشند‪ ،‬و رسول اكرم را شاهد بر اعمال آنان قرار داده است‪ .‬و چون شاهد بايد در اين دنيا بر مهه اشراف‬
‫داش ته باشد تا بتواند در روز قي امت ش هادت ده د‪ .‬اگر در اين دنيا مس ائل را نديده باشد معين ن دارد كه در آخ رت‬
‫شاهد باشد‪ .‬بنابراين بايد براي ائمة طاهرين‪ ،‬احاطة وجودي بر عامل هسيت باشد تا اطالع و إشراف بر اعمال پيدا‬
‫كنند‪ .‬حيت بايد اين إشراف بر اسرار نيز وجود داشته باشد تا بتوانند روز قيامت كيفيت اعمال را نيز شاهد باشند‪.‬‬
‫اين مهان واسطة فيض است كه در اصطالح‪ ،‬واليت تكويين ناميده اند‪ .‬از اين جهت معين آية شريفه چنني مي شود‬
‫كه ائمة طاهرين واسطة فيض براي اين عاملند و پيامرب گرامي واسطة فيض برآنان‪ .‬و اين است معين روايايت كه رسول‬
‫گرامي را عقل كل‪ ،‬نور مطلق يا اول ما خلق اهلل ناميده است‪.‬‬

‫حبث در اين ب اره مفصل است و اين نوش ته اقتض اي چ نني حبثي را ن دارد‪ .‬ما در كت اب «االمامة والوالية يف‬
‫القرآن» حبث نسبتاً مفصلي در اين باره منوده امي كه طالبني مي توانند به آن كتاب مراجعه كنند‪ .‬آنچه بايد گفت اين‬
‫است كه بسياري از آيات و روايات داللت بر اين دارد كه ائمة طاهرين‪ ،‬واسطة فيض اين عامل هستند و اين جهان‬
‫به هر نعميت كه مي رسد‪ ،‬چه نعمتهاي ظاهري نظري عقل‪ ،‬سالميت‪ ،‬امنيت‪ ،‬روزي‪ ،‬و چه نعمتهاي باطين و معنوي‬
‫نظر علم‪ ،‬قدرت‪ ،‬اسالم و غريه‪ ،‬بواسطة آن بزرگواران است و آنان احاطة ِعلّي وجودي بر جهان هسيت دارند‪ .‬و‬
‫پيامرب گرامي واسطة فيض براي ائمة طاهرين است و نعمتهاي ظاهري و باطين كه به آنان ارزاين مي شود به واسطة‬
‫آن بزرگ وار اس ت‪ ،‬و او س عة وج ودي علّي بر آن ان دارد‪ .‬اين است معين آية ش ريفه وك ذلك جعلن اكم ام ةً وس طاً‬
‫لتكونوا شهداء علي النّ اس ويكون الرسول عليكم شهيداً‪ .‬و اين روايايت كه از ائمة اطهار عليه السالم آمده است كه‬
‫«ما هر چه مي گوييم و هر چه دارمي از رسول اكرم است و رسول اكرم آنچه گفته و آنچه دارد از خداوند متعال‬
‫است» به مهني معين است‪.‬‬

‫براي رسول گرامي صلي اهلل عليه وآله القاب ف راواين نقل منوده اند ما برخي از آهنا را يادآور مي شومي و‬
‫توضيح خمتصري دربارة آهنا مي دهيم‪.‬‬

‫از القاب آن بزرگوار امحد است كه در قرآن به اين لقب نام برده شده است‪ .‬و از قرآن استنباط مي شود‬
‫كه در اجنيل هم به اين لقب نامربده شده است‪.‬‬

‫ٍ‬
‫برسول يأتي من بعدي اسمه احمد[‪.]3‬‬ ‫ومبشراً‬

‫و حضرت عيسي فرمود بشارت مي دهم به رسويل كه بعد از من مي آيد و اسم او امحد است‪.‬‬

‫معن اي امحد‪ ،‬ستايش گر اس ت‪ .‬و چ ون رس ول اك رم خ داي تع ايل را س تايش مي ك رد يعين حق محد و حق‬
‫شكر را جباي مي آورد او را امحد گفته اند‪ .‬در روايات مي خوانيم چون به واسطة كثرت عبادت مورد اعرتاض واقع‬
‫َم اَ ُك ْن َع ْبداً ًش ُكوراً؟ آيا عبد شاكر نباشم؟‬
‫مي شد‪ ،‬مي فرمود‪ :‬اَل ْ‬
‫حممد‬
‫حممد است‪ .‬و او را حمم ود و ّ‬
‫‪ 2‬ـ از القاب آن بزرگوار حممود است چنانچه اسم آن بزرگوار در قرآن ّ‬
‫گفته اند چون مهة صفات او قابل ستايش است‪ .‬قرآن در اين باره مي فرمايد‪ :‬انك لعلي خلق عظيم[‪.]4‬‬

‫(و بدرسيت كه تو بر خ ويي عظيم هس يت)‪ .‬مهانا تو داري ص فات كماليه اي هسيت كه مهه ب زرگ و در‬
‫منتهاي كمال است‪.‬‬

‫‪ 3‬ـ از القاب آن بزرگوار ّامي است‪ ،‬يعين درس خنوانده چنانچه قرآن به آن اشاره دارد‪:‬‬

‫وما كنت تتلوا من قبله من ٍ‬


‫كتاب وال ختطّه بيمينك اذاً الرتاب املبطلون[ ‪.]5‬‬

‫«قبل از رسالت مني خواندي و مني نوشيت ـ سواد الفبا نداشيت ـ كه اگر مي توانسيت خبواين و بنويسي‪ ،‬ممكن‬
‫بود شكي براي افراد مغرض پيش آيد‪.‬‬

‫ولكن بعد از آنكه سواد نداشيت و چنني قرآين آوردي جاي شك براي احدي باقي منانده است‪ ».‬چنانچه‬
‫در قبل گفته ش د‪ ،‬اين خ ود يكي از بزرگ رتين معج زات ب راي پي امرب گ رامي (ص) اس ت‪ .‬كسي كه مهه مي دانس تند‬
‫درس خنوانده است و سواد الفبا ندارد‪ ،‬كتايب آورده كه داراي مهة علوم انساين است‪ ،‬با وصفي كه اين كتاب خود‬
‫را كتاب هدايت معريف مي كند‪ .‬هدايت به معين ارائه طريق و نشان دادن راه هدايت‪ ،‬به معين ايصال ايل املطلوب‪،‬‬
‫انسان را به مقصود و مطلب خود رساندن است‪ .‬بدين جهت در بسياري از آيات‪ ،‬براهني فلسفي را بطور خمتصر و‬
‫رسا به كار برده است‪ .‬چه بسيار از آيايت كه چندين برهان در آن مندرج است‪ .‬قرآن كتاب فقه نيست‪ ،‬ويل قوانيين‬
‫دربر دارد كه جامعة بشريت در مقابل آن سر فرود آورده است‪ .‬آيا كسي مي تواند قوانيين چون قوانني قرآن‪ :‬قوانني‬
‫عب ادي‪ ،‬اجتم اعي‪ ،‬سياس ي‪ ،‬مع اماليت‪ ،‬كيف ري‪ ،‬ج زايي بي اورد؟ قل لئن اجتمعت االنس واجلن علي ان ي اتوا مبثل ه ذا‬
‫القرآن اليأتون مبثله ولو كان بعضهم ٍ‬
‫لبعض ظهرياً[ ‪.]6‬‬

‫ول رس ٍ‬
‫ول َك ِر ٍمي[ ‪ .]7‬و‬ ‫ِ‬
‫‪ 4‬ـ از الق اب آن بزرگ وار‪ ،‬ك رمي اس ت‪ .‬اين لقب از ق رآن اخذ ش ده اس ت‪ :‬انَّهُ لََق ُ َ ُ‬
‫كرامت آن بزرگوار زبانزد خاص و عام است‪.‬‬

‫آن حضرت در مكه چنان مورد اذيّت كفار بود كه او را سنگباران كردند‪ .‬او به كوهها پناه مي برد‪ ،‬ويل‬
‫چون حضرت خدجيه و امرياملؤمنني او را مي يافتند‪ ،‬مي شنيدند كه زمزمه مي كند‪:‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬
‫اَللَّ ُه َّم اَ ْهد قَوم ِي فَان َُّه ْم َ‬
‫الي ْعلَ ُمو َن‪« .‬اي خدا اينان را هدايت كن‪ ،‬كه مردمي نادانند‪».‬‬
‫وم َي ْو ُم‬
‫جمهز وارد مكه شد و ش نيد كه يكي از ي ارانش مي گويد «اَلْيَ َ‬
‫روزي هم كه با دوازده ه زار لش گر ّ‬
‫الْ َم ْل َح َم ِة‪ »،‬يع ين‪ :‬اين روز‪ ،‬روز جنگ اس ت؛ امرياملؤم نني را فرس تاد كه او را گوش زد كن دو در مي ان م ردم بگوي د‪:‬‬
‫اليوم يوم املرمحة‪ ،‬يعين اين روز‪ ،‬روز رمحت‪ ،‬روز كرامت و روز عفو است‪.‬‬

‫‪ 5‬ـ از القاب آن بزرگوار‪ ،‬رمحت است كه آن نيز از قرآن اخذ شده است‪ .‬وما ارسلناك اال رمحة للعاملني[‬
‫‪ .]8‬رأفت و رمحت ختمي مرتبت به ح ّدي است كه قرآن شريف مي فرمايد‪:‬‬

‫فلعلَّك باخع نفسك علي آثارهم ان مل يؤمنوا هبذا احلديث اسفا[ ‪.]9‬‬

‫«گويا تو خويش را از غصه مي خواهي بكشي از اين كه كفار اميان مني آورند دريغ!»‬

‫از حاالت پيامرب گرامي مي توان درك كرد كه غصه ها داشت‪ ،‬راز و نيازها داشت‪ ،‬صربها داشت و رجنها برد‪.‬‬

‫لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم باملؤمنني رئوف رحيم[‪.]10‬‬

‫«و رسويل از ميان مشا براي مشا آمده است‪ .‬گران است براي او سركشي و جلاجت مشا‪ ،‬مشتاق است بر‬
‫مشا كه شايد بتواند مشا را هدايت كند‪ .‬و او نسبت به مؤمنان مهربان است‪».‬‬

‫‪ 6‬ـ از القاب آن بزرگوار متو ّكل است به اين معين كه در امور به خدا اعتماد داشت نه به خود‪.‬‬

‫و از دعاه اي آن بزرگ وار است‪ :‬اللهم التكلين ايل نفسي طرفة عني اب داً؛ يع ين‪« :‬اي خ دا م را يك آن به‬
‫خويش نسپار»‪.‬‬

‫مي گويند دمشن در جنگي آن حضرت را تنها در خواب يافت‪ .‬مششري بركشيد و باالي سر او آمد‪ .‬صدا‬
‫زد و گفت‪ :‬يا حممد چه كسي مي تواند تو را از دست من جنات دهد؟ فرمود‪ :‬خدا‪ .‬اين مجله به قدري كوبنده بود‬
‫كه آن ك افر لرزيد و هنگ ام پ ايني آوردن مشش ري‪ ،‬روي زمني افت اد‪ .‬رس ول گ رامي برخاست و مششري را برداشت و‬
‫باالي سر او رفت و فرمود‪ :‬كي است كه تو را از دست من جنات دهد؟‬

‫مهم كه موفقيت آن از نظر افكار‬‫گفت كرم و آقايي تو‪ .‬رسول گرامي او را خبشيد‪ .‬او اقدام به كارهاي ّ‬
‫عم ومي كم ب ود مي ك رد و جز به خ دا به كسي اعتم اد نداش ت‪ .‬آن حض رت متوكل ب ود‪ ،‬خ دا را داش ت‪ ،‬از اين‬
‫جهت مهه چيز داشت‪.‬‬

‫پي امرب (ص) اعتم اد به خ دا داشت نه به دني ا‪ .‬رس ول گ رامي دنيا را پ وچ مي پنداش ت‪ .‬از آن حض رت نقل‬
‫مي كنند كه فرموده است‪« :‬مثل اين دنيا ساية درخيت است كه مسافر مقداري زير آن اسرتاحت كند‪».‬‬
‫خالصة سخن‪ ،‬او متوكل است به مهة معاين توكل‪ .‬اعتم اد به خدا‪ ،‬نه اعتم اد به خود‪ ،‬اعتم اد به خدا‪ ،‬نه‬
‫اعتماد به ديگران‪ ،‬اعتماد به خدا‪ ،‬نه اعتماد به دنيا‪.‬‬

‫‪ 7‬ـ از الق اب آن بزرگ وار امني است كه اين لقب را ع رب قبل از بعثت به او داده ب ود‪ .‬ت اريخ نش ان مي‬
‫دهد كه پيامرب گرامي قبل از بعثت داراي صفات فوق العاده اي بوده است‪ .‬ع ّفت رسول اكرم‪ ،‬صداقت او‪ ،‬كمك‬
‫او به زيردستان‪ ،‬و مراعات آداب و رسوم نيكوي اجتماعي‪ ،‬خمصوص اً نظافت و امانتداري او در ميان عرب مشهور‬
‫است‪ .‬حضرت ايب طالب مي گويد‪ :‬هيچوقت او را برهنه نديدم‪ .‬حيت گفته شده كه كسي پيامرب گرامي (ص) را در‬
‫حال قضاي حاجت نديده است‪.‬‬

‫در مهان روز اول كه دس تور يافت آشكارا به اسالم دعوت كند‪ ،‬بزرگان قريش را مجع منود تا آن ان را به‬
‫اسالم فرا خواند‪ّ .‬اول چيزي كه از آنان پرسيد اين بود كه فرمود‪ :‬من چگونه فردي در ميان مشا بوده ام؟ مهه گفتند‪:‬‬
‫تو را به صداقت و امانت مي شناسيم‪.‬‬

‫عبداهلل بن جزع ان كه پ ريمردي فقري ب ود‪ ،‬خانه مي س اخت‪ .‬رس ول گ رامي در آن هنگ ام هفت س اله ب ود‪.‬‬
‫بچه ها را گ رد مي آورد و به عبداهلل كمك مي ك رد تا خانة او س اخته ش ود‪ .‬حيت خانة او را دارالنص ره ن ام هناد و‬
‫افرادي را براي كمك به مظلومان تعيني كرد‪.‬‬

‫متبس م بود چنانكه‬


‫پيامرب گرامي مؤدب راه مي رفت‪ ،‬مؤدب مي نشست‪ ،‬مؤدب سخن مي گفت‪ .‬مهيشه ّ‬
‫او را ضحوك مي گفتن د‪ .‬كالم او شريين‪ ،‬فصيح‪ ،‬و لطيف بود و هرگز دل كسي را آزرده نك رد‪ .‬تا توان داشت با‬
‫ديگران با لطف و مهرباين رفتار مي كرد‪ .‬اينها و نظري آن چيزهايي است كه از نظر تاريخ مسلم است‪.‬‬

‫‪ 8‬ـ از القاب آن بزرگوار عبداهلل است‪ .‬اين لقب نيز از قرآن گرفته شده است‪.‬‬

‫سبحان الذي اسري بعبده ليال من املسجد احلرام ايل املسجد األقصي الّذي باركنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع‬
‫البصري[‪!]11‬‬

‫«پاك و م نزه است كسي كه برد بندة خود را در شيب از مسجد احلرام به مسجد اقصي كه اطراف آن را‬
‫مبارك منوده امي‪ ،‬براي اينكه آيات خود را به او بنمايانيم بدرسيت كه او شنوا و بيناست‪».‬‬

‫بايد گفت كه اين لقب هبرتين القاب براي آن حضرت است‪ .‬از اين جهت در تشهد مقدم بر رسالت ذكر‬
‫شده است‪ .‬عبوديت مراتب دارد‪ :‬مرتبة عايل آن مقام لقاء اهلل است كه در قرآن مكرراً از آن ياد شده است‪ .‬مقامي‬
‫است ع ايل‪ ،‬مرتبه اي است كه دل جز به خ دا به چ يزي و به كسي بس تگي ن دارد‪ .‬التلهيهم جتارة وال بيع عن ذكر‬
‫اهلل[‪ ]12‬يعين‪ :‬جتارت و سوداگري آهنا را از ياد خدا بازمني دارد‪».‬‬
‫غم و مهّي ندارد جز خدا‪ .‬دل او از‬
‫مرتبه اي است كه حمبت خدا دل را پر كرده است‪ .‬دل در اين مرحله ّ‬
‫اطمينان‪ ،‬وقار‪ ،‬و آرامش پر شده است‪ :‬اال بذكر اهلل تطمئن القلوب[‪ ]13‬يعين‪« :‬دهلا به ياد خدا آرام گريد‪ ».‬دهلره و‬
‫ان اولياء اهلل ال خوف عليهم والهم حيزنون[‪ ]14‬يعين‪« :‬مهانا كه بر دوستان خدا‬ ‫اضطراب خاطر و ترس ندارد‪ .‬اال َّ‬
‫ترس و بيمي نيست‪ ».‬و پيامرب گرامي مرتبة عايل عبوديّت را دارا بوده است‪.‬‬

‫آن حضرت كه از گناه معصوم بود و از ارتكاب گناه ديگران رنج مي برد‪ ،‬از عبادت ل ّذت مي برد‪ .‬آنقدر‬
‫عبادت كرد كه پاهاي مباركش متورم شد آنگاه سورة طه نازل گرديد از عبادت زياد منع گرديد‪.‬‬

‫‪ 9‬ـ از الق اب آن بزرگ وار مص طفي است و اين لقب افتخ ار ب زرگي است ب راي ّامت اس المي‪ .‬چ را كه به‬
‫معين برگزيده است و خداوند متعال پيامرب را از ميان عامل هسيت برگزيده است‪ .‬چرا برنگزيند؟‬

‫مگر او داراي ابع اد خمتلف نب ود؟ مگر مق ام مجع اجلمعي نداش ت؟ آجنا كه ج اي رأفت‪ ،‬رمحت‪ ،‬عف و‪،‬‬
‫گذشت و ف داكاري ب ود‪ ،‬هيچ رئ ويف و رحيمي مثل او دي ده نش ده اس ت‪ .‬وقيت كه دخرت ح امت ط ايي به دست‬
‫مس لمانان اسري شد و به مدينه آم د‪ ،‬مس لمان شد و پي امرب گ رامي او را با اف راد اميين ن زد ب رادرش ع دي بن ح امت‬
‫فرستاد‪ .‬عدي از گفته هاي خواهرش تصميم گرفت خدمت رسول اكرم برسد و از نزديك با اسالم آشنايي پيدا كند‬
‫تا با بينش بيش رتي مس لمان ش ود‪ .‬مي گويد با پي امرب به خانه مي رف تيم‪ ،‬زين در مي ان راه جل وي پي امرب را گ رفت و‬
‫سخن گفت‪ .‬رسول گرامي ايستاد و به حرفهاي او گوش فرا داد و با مهرباين بدو پاسخ گفت‪ .‬آن زن خيلي معطّل‬
‫كرد ويل پيامرب گرامي كام او را قطع نكرد‪ .‬عدي مي گويد برهان اول براي رسالت او برامي روشن شد‪ .‬چون به‬
‫خانه رفتيم تشريفات وجود نداشت‪ .‬فرش خانه را پوست گوسفند تشكيل مي داد و غذاي خانه نان جوو منك بود‪.‬‬
‫پس دليل دوم ب راي نب ّوت او ظ اهر ش د‪ .‬كسي كه ق درت دارد‪ ،‬پ ول دارد‪ ،‬مكنت دارد‪ ،‬مريد دارد و پي امرب نباش د‪،‬‬
‫سري س لوك او با م ردم و وضع خانه اش آن ط ور باش د؟ در آخر ك ار معج زه اي از آن حض رت دي دم كه مس لمان‬
‫ش دم‪ .‬حض رت به من فرم ود‪ :‬تو كه از نظر عقي ده و دين‪ ،‬مالي ات را ح رام مي داين چ را از م ردم مالي ات قب ول مي‬
‫كين؟ با اين سخنان نبوت آن حضرت بر من آشكار شد‪.‬‬

‫رس ول اك رم با اين رقّت قلبش كه وقيت ص داي گرية بچه اي را كه م ادرش در مناز است مي ش نود‪ ،‬با‬
‫عجله مناز خ ود را متام مي كن د؛ مهني پي امربي كه وقيت دخرت بچه اي را مي بيند كه پ ولش را گم ك رده است‪ ،‬به او‬
‫پ ول مي دهد و مهراه او ب راي ش فاعت تا در خانة ص احبش مي رود‪ ،‬وقيت مي بيند كه يه ودي متقلب‪ ،‬توطئه مي‬
‫كن د‪ ،‬عهد ش كين مي كن د‪ ،‬جاسوسي مي كن د‪ ،‬س ّدي ب راي پيش رفت اس الم است و ب االخره وج ود آن ان م انع از‬
‫پيشرفت است‪ ،‬دستور قتل هفتصد نفر از آنان را مي دهد؛ اين است مقام مجع اجلمعي‪ ،‬يا انسان با ابعاد خمتلفه‪.‬‬

‫معم والً اگر انس ان‪ ،‬راه زهد و عب ادت و رياضت و به اص طالح فلس في‪ ،‬جنبة يلي ال ّرجي را گ رفت‪،‬‬
‫رفت ارش با م ردم خ وب نيست و مني تواند در مي ان جامعه راه ياب د‪ ،‬مني تواند بر دهلا حك ومت كند و س راجنام جنبة‬
‫الرجي بسيار قوي داشت‪ .‬و مهه مي دانيم قبل از بعثت كوه‬ ‫يلي اخللقي او قوي خنواهد بود‪ .‬پيامرب گرامي جنبة يلي ّ‬
‫حرا جايگاه عبادت او بود‪ ،‬و مهه مي دانيم كه مقام عبوديت او به اوج رسيده بود‪ .‬ويل دربارة جنبة يلي اخللقي او‪،‬‬
‫قرآن درباره اش مي فرمايد‪ :‬فبما ٍ‬
‫رمحة من اهلل لنت هلم ولو كنت فظاً غليظ القلب النفضوا من حولك!‬

‫«به واس طة توفيق و رمحيت كه از ط رف خداوند ش امل تو ش ده است رقيق القلب هسيت و با م ردم با م دارا‬
‫رفتار مي كين و اگر در گفتار خشن و دل سخت بودي از اطراف تو متفرق مي شدند‪».‬‬

‫يعين اي حممد جنبة يلي اخللقي داري‪ .‬از نظر گفتار‪ ،‬خوش گفتاري‪ ،‬از نظر رفتار‪ ،‬خوش رفتاري‪ ،‬به زبان و به عمل‬
‫مردم را متفرق مني كين‪ ،‬با زبانت و عملت مردم را مجع منوده اي‪ .‬رقيق القليب‪ ،‬سخت دل نيسيت‪ .‬و جداً كسي مثل‬
‫پيامرب گرامي بايد‪ ،‬تا هر دو جنبه را بنحو عايل دارا باشد‪.‬‬

‫كوت اه س خن‪ ،‬پيغمرب خ امت داراي مهة ص ّفات كماليّه ب ود با اين كه مي ان بس ياري از ص فات كماليّه را مجع‬
‫منودن كاري است بس دشوار‪ ،‬عامل بود‪ ،‬عاشق بود‪ ،‬عارف بود‪ ،‬با دمشن سرسخت بود‪ ،‬شجاع بود‪ ،‬مهيشه متبسم‬
‫فعال بود‪ ،‬استقامت داشت‪ ،‬و …‬ ‫بود‪ ،‬عاقل بود‪ ،‬به آخرت امهيت مي داد‪ ،‬به دنيا نيز امهيت مي داد‪ ،‬زاهد بود‪ّ ،‬‬

‫الق اب رس ول اك رم ف راوان است و ما به مهني مق دار كف ايت مي ك نيم چنانچه ص فات كماليّه آن حض رت‬
‫فراوان است‪.‬‬

‫بلغ العلي بكماله كشف الدجي جبماله‬

‫حسنت مجيع خصاله صلّوا عليه وآله‬

‫كم الش به مهة م راتب عاليه رس يد‪ ،‬به مجالش مهة تاريكيها برط رف ش د‪ ،‬مهة ص فات او نيكو ب ود‪ ،‬درود‬
‫فرستيد بر او و آلش‪.‬‬

‫در خامته دربارة خامتيت آن بزرگوار بطور فشرده حبث مي كنيم‪.‬‬

‫يكي از القاب آن بزرگوار خامت االنبياء است‪ .‬و خامت به فتح تا يا به كسر تا‪ ،‬از نظر معين تفاويت ندارد و‬
‫هر دو مبعين متاميّت و پايان هر چيزي است‪ .‬از اين نظر‪ ،‬عرب به انگشرت‪ ،‬خامت به فتح تا مي گويد چون انگشرت در‬
‫آن زم ان‪ ،‬مهر و به منزلة امض اي اف راد ب وده است و چ ون نامه اي را مي نوش تند آخر آن را مهر مي كردن د‪ .‬ج اي‬
‫مهر انگش رت‪ ،‬آخر نامه ب ود و نامه با آن ختم مي ش د‪ .‬خ امتيت پي امرب گ رامي در اس الم از ض روريات است و هر كه‬
‫مسلمان است‪ ،‬مي داند كه پيامرب گرامي خامت انبيا است و بعد از او تا روز قيامت پيامربي خنواهد آمد‪.‬‬

‫حرام ايل يوم القيامة‪.‬‬ ‫حالل ٍ‬


‫حالل ايل يوم القيامة وحرامه ٌ‬
‫حممد ٌ‬
‫قرآن در آيات بسياري گوشزد مي كند كه پيامرب اسالم براي مهه و براي مهه جا و براي هر زماين است‪.‬‬

‫وما ارسلناك االّ كافّةً للنّاس[‪.]15‬‬

‫»نفرستاديم تو را مگر براي همة مردم‪«.‬‬

‫ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول هللا و خاتم النّبيين‪1‬‬

‫‪» ‬محمد پدر كسي از مردان شما نيست‪ ،‬بلكه رسول خدا و خاتم االنبياء است‪.‬‬

‫نظري اين دو آيه در قرآن فراوان است‪ .‬مهچنني روايات ما دربارة خامتيت رسول اكرم فروان است‪.‬‬

‫روايت منزلت كه نزد سني و شيعه مسلم است و صاحب غاية المرام آن را با صد و هفتاد سند نقل‬
‫كرده است كه يكصد سند آن از آن طريق اهل سنت است چنين مي باشد‪:‬‬

‫انت ميّن مبنزلة هارون من موسي االّ انّه النيب بعدي‪.‬‬

‫»تو نسبت به من مهچون هاروين نسبت به موسي جز آنكه پس از من پيامربي خنواهد آمد‪«.‬‬

‫سر خامتيت را در دو چيز مي توان يافت‪:‬‬


‫ّ‬

‫‪ -1‬دين اسالم با فطرات انساهنا كامالً مطابق است‪.‬‬

‫لكن اكثرالّناس اليعلمون‪2‬‬


‫فاقم وجهك لل ّدين حنيفاً فطرت اهلل الّيت فطرالّناس عليها ال تبديل خللق اهلل ذلك ال ّدين القيّم ّ‬

‫»روي خود را به طرف دين يكتاپرست ـ كه مطابق با فطرت انساهنا است ـ متوجه ساز تبديل و تغيريي در فطرت و‬
‫خلقت خدا كه مردم را بر آن سرشت‪ ،‬نيست‪ .‬اين است دين استوار و مستقيم ويل بيشرت مردم مني دانند‪«.‬‬

‫‪2‬ـ دين اس الم‪  ‬ج امع االط راف است و مي تواند در هر زم اين و در هر مك اين و د رهر ح ايل جوابگ وي جامعة‬
‫بشريّت باشد‪ .‬اسالم م ّدعي است كه هر چه جامعة‌بشريت از نظر دين احتياج داشته گفته است‪ .‬‬

‫لكل شيء[‪.]16‬‬
‫وانزلنا عليك الكتاب تبياناً ّ‬

‫»كتايب كه بر تو نازل كردم بيانگر و بيان كنندة مهه چيز است‪«.‬‬

‫اليوم اكملت لكم دينكم وامتمت عليكم نعميت ورضيت لكم االسالم ديناً[‪.]17‬‬
‫»در اين روزـ روز عيد غ دير خم ـ دين مشا را كامل ك ردم و نعمت را بر مشا متام ك ردم و اس الم را پس نديدم ب راي‬
‫مشا‪«.‬‬

‫در روايات زيادي به اين ادعا تصريح شده است و از ائمة طاهرين روايايت به اين مضمون نقل شده است‪.‬‬

‫ما من شيء تطلوبونه االّ و هو يف القرآن فمن اراد ذلك فليسلين عنه‪.‬‬

‫»چ يزي نيست كه مشا احتي اج به آن داش ته باش يد و آن را طلب كنيد مگر اينكه در ق رآن موج ود است و هركه مي‬
‫خواهد از من طلب كند‪«.‬‬

‫وقيت چ نني باش د‪ ،‬آم دن دين ديگ ري پس از اس الم لغو و بيه وده اس ت‪ .‬به عب ارت ديگ ر‪ ،‬آم دن دين پس از دين‬
‫ديگري به واسطة چند چيز است ‪:‬‬

‫‪1‬ـ اينكه آن دين نتواند جامعه را اداره كند و ويژة برخي از زماهنا باشد‪ ،‬و اين حمدوديّت چنانچه گفته شد در اسالم‬
‫نيست‪ .‬دليل واضح آن مرجعيّت در اسالم است‪ .‬مشا مني توانيد فقه جامع الشرايطي را پيدا كنيد كه مطليب از دين از‬
‫او سؤال كنيد و او در جواب مباند‪.‬‬

‫‪2‬ـاحنراف يا حتريفي در دين قبلي پي دا ش ود‪ .‬چنانچه دين نص رانيت و يه وديّت به اق رار خ ود آن ان چ نني اس ت‪ .‬اين‬
‫نقيصه در اسالم نيست و پروردگار عامل متعهد است كه اسالم از اين گونه نقايص مصون مباند‪.‬‬

‫ال ياتيه الباطل من بني يديه وال من خلفه تنزيل من حكيم محيد[‪.]18‬‬

‫»نادرسيت و بطالن نه از پيش رو و نه از پشت سر نياي دش‪ .‬فرس تاده اي است از س وي حكيم ـ كه مهة اش ياء را‬
‫حكيمانه و دقيق آفريدـ و محيدـ دارندة صفات و خصال پسنديده‪«.‬‬

‫‪3‬ـ‪  ‬زمينه اقتض ايي ب راي آن دين ب اقي منان د‪ .‬مثالً‪ ،‬اگر ديين به اقتض اي زم ان به معنوي ات زي اد امهيّت داده باشد تا در‬
‫تصور اين مطلب در اسالم غلط‬ ‫آنان تعادل اجياد شود‪ ،‬وقيت حال تعادل پديد آمد آن دين خود از ميان رفتين است‪ّ .‬‬
‫است زيرا چنانچه گفتيم اسالم ديين است كه با فطرت انسان صد در صد مطابقت دارد و مهان طور كه به معنويات‬
‫امهيّت داده است به مهان مقدار به ماديات نيز امهيت داده است ‪.‬‬

‫وابتغ فيما اتيك اهلل ال ّدار اآلخرة وال تنس نصيبك من ال ّدنيا[‪.]19‬‬

‫»در آنچه پروردگ ار به تو داده است ـ عق ل‪ ،‬قدرت‪ ،‬شعور‪ ،‬توفي ق‪ ،‬فع اليت‪ ،‬م ال‪ ،‬و غ ريه ـ آخ رت را طلب كن و‬
‫نصيب خود را از دنيا نيز فراموش نكن ـ در طلب آن نيز باش‪«.‬‬
‫اس الم داراي قوانيين كامل است كه مي تواند جوابگ وي مهة مس ائل باش د‪ .‬و داراي مق ررايت است كه تا روز قي امت‬
‫مي توانند آن را اج را كنن د‪ .‬توض يح اينكه پي امرباين كه از ط رف حق آم ده اند ب راي اين ب ود كه ق انوين بياورندـ در‬
‫اص طالح كالمي به اين پي امربان اول والعزم مي گويندـ ق رآن به ج اي آن انبيا است و آم دن اين گونه پي امربان لغو و‬
‫بيهوده است‪ .‬و يا براي تبليغ و اجراي قوانني است كه غالب پيامربان براي اين مقصود آمده اند‪ .‬اسالم به واسطة‬
‫قانون نظارت ملّي ـ امر به معروف و هني از منكر ـ به واسطة آمرين باملعروف والنّ اهني عن املنكر كه مصداق آن در‬
‫اس الم‪ ،‬روح انيت است و اس الم به آن ان ف راوان امهيت مي دهد حيت در رواي ايت آن ان را به منزل ة‌ مهان انبيا ق رار داده‬
‫است‪ .‬ـ علماء ّاميت مبنزلة انبياء بين اسرائيل ـ و به واسطة امامت و بعداً حكومت و واليت فقيه‪ ،‬نقصية عدم ارسال‬
‫رسل را جربان منوده است‪ .‬بنابراين آمدن پيامرب با ذكري كه رفت نيز لغو و بيهوده است ‪.‬‬

‫اين خالصه اي از حبث خامتيت بود‪ ،‬و پوشيده نيست كه حبث خامتيت حبثي مفصل و علمي است كه در فراخور اين‬
‫نوش ته نيس ت‪ .‬ما در اينجا به مهني مق دار اكتفا مي ك نيم‪ .‬پژوهن دگان مي توانند تفص يل مطلب را در كت اب واليت‬
‫فقيه بيابند‬

‫‪ ‬‬

‫[‪ ]1‬ضحي‪ ،‬آيات ‪ 6‬و ‪ 7‬و ‪.8‬‬

‫[‪ ]2‬البقره‪ ،‬آيه ‪.143‬‬

‫[‪ ]3‬صف‪ ،‬خبشي از آيه ‪.6‬‬

‫[‪ ]4‬قلم‪ ،‬آيه ‪.4‬‬

‫[‪ ]5‬عنكبوت‪ ،‬آيه ‪.48‬‬

‫[‪ ]6‬بين اسرائيل ‪.88‬‬

‫[‪ ]7‬تكوير‪ ،‬آيه ‪.19‬‬

‫[‪ ]8‬انبياء‪ ،‬آيه ‪.107‬‬


‫[‪ ]9‬كهف‪ ،‬آيه ‪.6‬‬

‫[‪ ]10‬توبه‪.128 ،‬‬

‫[‪ ]11‬اسراء‪ ،‬آيه ‪.17/1 .1‬‬

‫[‪ ]12‬نور‪ ،‬خبشي از آيه ‪.24/37 .37‬‬

‫[‪ ]13‬رعد‪ ،‬قسميت از آيه ‪.28‬‬

‫[‪ ]14‬يونس‪ ،‬آيه ‪.62‬‬

‫[‪ ]15‬سبا‪ ،‬خبشي از آيه ‪.28‬‬

‫‪ . 1‬احزاب‪ ،‬خبشي از آيه ‪.40‬‬

‫‪ . 2‬روم‪ ،‬آيه ‪.30‬‬

‫[‪ .]16‬حنل‪ ،‬قسميت از ايه ‪.89‬‬

‫[‪ . ]17‬مائده ‪ ،‬قسميت از آيه ‪.3‬‬

‫فصلت‪ ،‬آيه ‪.42‬‬


‫[‪ّ . ]18‬‬

‫[‪ ]19‬قصص‪ ،‬خبشي از آيه ‪.77‬‬

You might also like