Professional Documents
Culture Documents
DebuggingTeams Fa
DebuggingTeams Fa
عنوان :یک دست صدا ندارد؛ راهنمایی برای کار گروهی بهتر
مقدمه مترجمان
کتاب Debugging Teamsیکی از کتابهای مورد عالقۀ ما در زمینۀ توسعه و پیشرفت کاری و حرفهای است.
حدود پنج سال پیش هر دوی ما نسخۀ اول این کتاب تحت عنوان Team Geekرا خواندیم و تأثیرات مثبت آن
را در زندگی کاریمان تجربه کردیم .محتوای کتاب ،نه تنها باعث شد که عملکرد انفرادی بهتری داشته باشیم،
بلکه به ما کمک کرد تا ایدههای تقریباً خوبی را در تیمها و شرکتهایی که در آنها کار میکنیم به دست بیاوریم.
به مرور با افراد دیگری نیز مواجه شدیم که گزارشهای مستقل و مشابهی در مورد تأثیرات مثبت این کتاب ارائه
میکردند .این شد که تصمیم گرفتیم تا با ترجمۀ کتاب به فارسی ،یک پل هر چند کوچک بین قالبهای ذهنی
جامعۀ مهندسی کامپیوتر در شرکتهای آمریکایی و دوستان و همکاران فارسیزبان ایجاد کنیم.
نداشتن تجربه و تخصص کافی خود را در ترجمه انکار نمیکنیم .یکی از دالیلی که این ترجمه به طور رایگان
در اختیار خوانندگان قرار میگیرد ،دقیقاً همین نکته است .پیشاپیش بابت اشتباهات احتمالی عذرخواهی میکنیم
و از همۀ خوانندگان دعوت میکنیم تا نظرات ،انتقادات و اصالحات پیشنهادی خود را یا از طریق ایمیل به آدرس
contact@debuggingteams-fa.comیا با ایجاد Pull Requestبه مخزن فایلهای ترجمه در Githubبه آدرس
https://repo.debuggingteams-fa.comبه اطالع ما برسانند تا در بهبود این ترجمه به ما کمک کنند .هرگونه
خوانایی در جمالت ،انتخاب مناسب کلمات و پیروی از اصول ویرایشی و نگارشی ،مدیون ویراستاری دقیق و
حرفه ای سرکار خانم مونا اصفهانی است که با صبوری ما را در این پروژه یاری کردند.
نویسندگان کتاب Brian Fitzpatrick ،و Ben Collins-Sussmanتوسعهدهندگان اصلی نرمافزار کنترل نسخۀ
سابورژن و از مهندسین ارشد روزهای اول شرکت گوگل هستند .آنها شعبۀ گوگل در شهر شیکاگو را تأسیس
کرده و تیمها و مهندسین زیادی را هم در شرکتهای تجاری و هم در پروژههای متنباز ،هدایت و رهبری کردهاند.
Brianدر حال حاضر مدیرعامل و مؤسس یک شرکت نرمافزاری تحت عنوان Tockاست و Benمدیر ارشد شرکت
گوگل در شیکاگوست .سالهاست که هر دو سمینارها و سخنرانیهای زیادی را در نقاط مختلف دنیا در زمینۀ
توسعۀ تیمی نرم افزار برای مهندسین کامپیوتر برگزار میکنند.
2 یک دست صدا ندارد
این ترجمه با اجازۀ کامل و رسمی از هر دو نویسنده و تحت لیسانس Creative Commons Attribution-
Noncommercial-ShareAlike 3.0 Licenseانجام شده است .معنای آن این است که کلیۀ حقوق و محتوای
این ترجمه متعلق به نویسندگان اصلی است و استفادۀ مادی از محتوای این ترجمه برای کلیۀ افراد در سراسر دنیا
(منجمله ایران) کامالً ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد .از کلیۀ خوانندگان خواهشمندیم در صورت مشاهدۀ
نسخههای غیرقانونی این ترجمه که به هر شکلی و به طور رایگان در اختیار عموم قرار نگرفتهاند ،خیلی فوری ما
را از طریق ایمیل contact@debuggingteams-fa.comمطلع کنند.
در پایان الزم است که از دوستان و همکاران عزیزمان ،محمدحسین فرشاد ،فاطمه احمدیفخر ،مهرنوش
براتپور و محمد رحمانیان ،که پس از مطالعۀ نسخه های ابتدایی ترجمه با نظرات و پیشنهاداتشان به بهبود اثر
کمک کرده اند ،کمال تشکر و قدردانی را داشته باشیم.
با احترام
روژین بابایان
صبا جمالیان
ژانویۀ 2021
3 یک دست صدا ندارد
مقدمه
زندگی پر از اتفاقات پیشبینینشده است .هیچکدام از ما دو نفر هیچوقت فکرش را هم نمیکردیم که یک روز
کتابی در مورد کار تیمی و همکاری در مهندسی نرمافزار بنویسیم.
مثل خیلی از خورههای کامپیوتر ،ما هم دائماً خودمان را با کامپیوتر مشغول میکردیم و تصمیم گرفتیم از این
عالقه راهی برای کسب درآمد برای زندگی بعد از دانشگاه پیدا کنیم .مثل خیلی از هکرهای دوره و زمانۀ خودمان
در سالهای دهۀ ،90وقتمان را برای ساختن کامپیوتر با قطعات استفاده شده ،نصب نسخههای لینوکس از روی
تعداد زیادی فالپی دیسک و یاد گرفتن سیستمهای یونیکس صرف میکردیم .ابتدا به عنوان ادمین سیستمعاملها
کارمان را شروع کردیم و با شروع دوران طالیی ،اما حبابگونۀ عصر داتکام 1برنامهنویس شرکتهای کوچک
شدیم .وقتی این حباب ترکید ،وارد شرکتهایی شدیم که از سقوط ،جان سالم به در برده بودند و بعد از طی این
مراحل در یک شرکت استارتآپ استخدام شدیم تا به صورت تماموقت روی طراحی و برنامهنویسی یک پروژۀ
کامالً متنباز 2بر اساس سیستم ورژن کنترل 3و به اسم سابورژن کار کنیم.
اما بین سالهای 2000و ، 200۵اتفاقی غیرمنتظره برای ما رخ داد .زمانی که روی عملیات سابورژن کار
میکردیم ،وظایف و مسئولیت های ما به آرامی تغییر کردند .ما دیگر در خلوت خود و به تنهایی مشغول کدنویسی
نبودیم ،بلکه در حال مدیریت و رهبری یک پروژۀ بزرگ بودیم .این به این معنی بود که باید کل روز در چندین
چَتروم مختلف با گروههای متفاوت برنامهنویسی صحبت می کردیم که به صورت داوطلبانه روی پروژه کار
میکردند .و این به معنی آن بود که تقریباً تمام امکانات و توسعۀ نرمافزار را باید از طریق ایمیل هماهنگ میکردیم.
در طول این مسیر متوجه شدیم که کلید موفقیت یک پروژۀ برنامهنویسی فقط در یک کدنویسی فوقالعاده خالصه
نمی شود ،بلکه نحوۀ همکاری و ارتباطات افراد دخیل در پروژه هم به همین میزان حائز اهمیت است.
dot-com bubble .1؛ به دوران اواخر دهۀ نود میالدی گفته میشود که به دلیل ارزشگذاری بیش از اندازه و خیاالت اشتباه سرمایهداران ،شرکتهای
اینترنتی زیادی ورشکست شدند.
2 . Open Source
Version Control .3؛ها به سیستمهایی مثل Githubیا Bitbucketگفته میشود که به برنامهنویسان کمک میکند به صورت اشتراکی روی یک
پروژه کار کنند و به تاریخچۀ کدهای نوشتهشده دسترسی داشته باشند.
4 یک دست صدا ندارد
سال ،200۵شعبۀ دفتر مهندسی گوگل در شیکاگو را تأسیس کردیم و زندگی کاریمان را به عنوان دو
برنامهنویس ادامه دادیم .در این نقطه از زندگی ،ما هر دو غرق در دنیای متنباز شده بودیم و نهتنها پروژۀ سابورژن
را اداره میکردیم ،بلکه مالک بنیاد نرمافزاری آپاچی 1هم شده بودیم .ما پروژهمان را به زیرساختهای گوگل منتقل
کردیم و یک سرویس جدید برای میزبانی پروژههای متنباز که مشابه سرویس ردیابی منابع 2بود ،ارائه دادیم.
سپس به مرور در همایشها و کنفرانسهایی که برای مهندسین نرمافزار برگزار می شد ،مثل پایکان 3و آپاچی کان 4
و اُ .اس .کان ۵و در نهایت گوگل آی .اُ 6.سخنرانی کردیم .اینجا بود که متوجه شدیم به دلیل تجربههایی که هم
در محیطهای شرکتی بزرگ و هم در کار با پروژههای متنباز به دست آورده بودیم ،مهارت و دانش و کارایی
تیمهای نرمافزاری را یاد گرفته بودیم .سخنرانیهای طنزآمیز ما در مورد روشهای ناکارآمد و اشتباه توسعۀ
نرمافزار ،مثل ارائۀ «عادتهای بد در سابورژن» کمکم به سخنرانی در مورد روشهای محافظت تیمها از چنگال
آدمهای احمق تبدیل شدند .به عنوان نمونه ،سخنرانی «چطور پروژههای متنباز از دست انسانهای سمی نجات
پیدا میکنند؟» باعث شد تا کمکم افراد بیشتری وارد بحثهای ما شوند ،تا آنجایی که می شد به این گردهماییها
یکجورهایی درمان گروهی هم گفت! همه با مشکالتی که ما در موردشان صحبت میکردیم به نحوی احساس
نزدیکی میکردند و میخواستند این مسائل را به صورت گروهی ریشهکن کنند.
حاال ما اینجا هستیم! شش سال بعد ،با مقادیر زیادی سخنرانی در مورد مشکالت کارِ گروهی و تیمی در
برنامهنویسی و مهندسی نرمافزار .ویرایشگر ما در انتشارات O’Reilly Mediaبه ما پیشنهاد داد که این صحبتها
را به صورت یک کتاب دربیاوریم .بقیۀ داستان که دیگر مثل روز روشن است.
این کتاب در ابتدا برای برنامه نویسان نوشته شده بود .برای کسانی که در تالش هستند تا در مقام و حرفۀ
خودشان پیشرفت کنند و نرمافزارهای فوقالعاده تولید کنند .ولی در دومین نسخهای که از کتاب منتشر میکنیم،
برای ما کامالً مشخص شده است که مطالب این کتاب برای گروه وسیعتری از آدمها قابل استفاده است .اگر شما
مشغول کاری هستید که نیازمند همکاری با افراد دیگر روی یک موضوع خالقانه ا ست ،این کتاب برای شما مناسب
است .ممکن است شما عضو یک گروه محلی ،مذهبی یا گروه دوستی یا عضو یک کمیته یا تیمی از معمارها باشید.
در هر صورت ،ما دو نکته را در مورد شمای خواننده مد نظر قرار میدهیم:
• شما در یک تیم هستید و با یک سری افراد خالق دیگر همکاری میکنید .احتماالً عضو یک
شرکت بزرگ یا محیط ساختاریافته مشابه دیگری هستید.
• شما از ساختن ،لذت میبرید و اعتقاد دارید که ساختن چیزها باید لذتبخش باشد و پاداشی
همراه خود داشته باشد .اگر هدف شما از تولید محصول ،صرفاً کسب درآمد برای امرارمعاش باشد ،احتماالً
خیلی عالقه ای به خودسازی و رضایت شغلی نداشته باشید.
تجربۀ شخصی ما از مهندسی نرمافزار میآید .به همین دلیل بیشتر مثالهایی که ما در این کتاب میآوریم ،از
همین دنیای نرمافزار است .ولی تقریباً تمام فرایندها و استراتژیهایی که در این کتاب مطرح میکنیم قابل تعمیم
به سایر رشتههای خالقانه نیز هستند.
حین بررسی اینکه مهندسین چطور می توانند با دیگران همکاری خوبی داشته باشند ،به موضوعاتی برخورد
میکنیم که در نگاه اول ،به نظر نمیآیند بخشی از شرح مسئولیتهای یک مهندس باشند .در بعضی صفحات این
کتاب در مورد این صحبت خواهیم کرد که چطور یک تیم را رهبری کنیم یا یک سازمان را هدایت کنیم یا حتی
با کاربران نرمافزار خود یک رابطۀ صمیمانه و سالم را برقرار کنیم .با یک نگاه کلی ،به نظر میرسد که بخشهای
این کتاب برای مدیران تیمها نوشته شدند ،ولی ما به شما اطمینان میدهیم که باالخره روزی خواهد رسید تا
شما هم خودتان را در جایگاهی ببینید که این مهارتها را به کار گرفتهاید .ناباوری را کنار گذاشته و ادامۀ این
کتاب را بخوانید .هرچه که در این کتاب نوشته شده ،به کسانی که سازندۀ یک محصول هستند ،ارتباط دارد.
قبل از اینکه شروع کنیم ،الزم است که سطح توقعاتمان را تنظیم کنیم .برنامهنویسها عاشق کتابهایی هستند
که صورت مسائل را با یک فرمول ریاضی دقیق ارائه بدهند و برای هر مسئله یک راهحل مرحله به مرحله تجویز
7 یک دست صدا ندارد
کنند.
این از آن کتابها نیست!
کتاب ما به بُعد انسانی تولید محصوالت مبتکرانه میپردازد و انسانها موجودات پیچیدهای هستند .همان طور
که ما معموالً دوست داریم در سخنرانیهایمان بگوییم« :انسانها به طور کلی یک مشت باگ هستند که به صورت
متناوب پدیدار میشوند!» مسائل و راهحلهایی که در موردشان صحبت میکنیم ،بیقاعدهتر از آنی هستند که
بشود در جعبه های منطقی و از پیش تعریف شده قرار بگیرند .این کتاب اصوالً مجموعهای از چندین مقاله است.
در هر بخش یک سری مشکالت را که به هم مربوط هستند به صورت حکایتوار مطرح میکنیم و سپس در مورد
راهحلهایی که به آنها مربوط هستند بحث میکنیم .برای اینکه بتوانید دامنۀ توجهتان را برای دقت کردن به
چندین صفحه گسترش بدهید ،از نیمۀ راست مغز خود کمک بگیرید تا فصلهای مختلف کتاب را به هم ربط
بدهید.
یک سری مسئولیتهای دیگر را هم باید از روی دوش خودمان برداریم .معموالً در سخنرانیهایمان به شوخی
اینطور میگوییم« :تمام این نظرات ،نظرات شخصی خود ما و نتیجۀ تجربههای شخصی ماست .اگر با آنها مخالف
هستید ،کامالً آزادید که سخنرانی خودتان را داشته باشید ».خارج از شوخی ،خوشحال خواهیم شد که در مورد
نظرات ،تصحیحات احتمالی ،پیشنهادات و انتقادات شما صحبت کنیم .هر آنچه در این کتاب آمده ،نتیجۀ
درسهایی ست که ما از اشتباهاتمان گرفتیم.
ضمناً الزم است بدانیم هر اسمی که در مثالها مطرح شده ،تغییر داده شده تا از هویت فرد بیگناه (یا گناهکار)
محافظت شود.
بیشتر مهندسین نرمافزاری که ما می شناسیم ،بین 4تا 10سال در دانشگاه در مورد علوم کامپیوتر یا مهندسی
نرمافزار تحصیل کردهاند .ولی با وجود این ،تقریباً هیچ برنامۀ درسیای 1در مورد کار تیمی یا همکاری در یک
شرکت وجود ندارد .درست است که معموالً دانشجوها باالخره برای پروژههای درسی مجبور می شوند به صورت
گروهی کار کنند ،ولی بین تدریسِ کارِ گروهی به صورت اصولی و اجبار افراد به کارِ گروهی ،تفاوتهای اساسی
وجود دارد .بیشتر دانشجوها از این تجربه خسته هستند.
.1ما کتا PeopleWareاز Tom DeMarcoرا خواندیم و کتا خیلی خوبی اسررت .ولی این کتا بیشررتر برای مدیران نوشررته شررده که ببینند
چطور میتوانند یک تیم را موفقتر کنند ،تا اعضای تیم بتوانند با هم به صورت کارآمد همکاری کنند.
8 یک دست صدا ندارد
9 یک دست صدا ندارد
موفقیت یک برنامهنویس در یادگیری آخرین زبانهای برنامهنویسی یا سریعترین کدنویسی خالصه نمیشود.
برنامهنویسهای حرفه ای تقریباً همیشه عضوی از یک تیم هستند .اینطور به نظر میآید که تیمها ،خیلی بیشتر
از آنچه که همه دوست دارند به آن اعتراف کنند ،روی رضایت شغلی و میزان مفید بودن افراد تأثیر دارند.
ایدۀ کلی این کتاب ساده است :توسعۀ نرمافزارها یک کار تیمی است و بُعد انسانی ماجرا به اندازۀ عوامل فنی
روی نتیجۀ کار تأثیر مستقیم خواهد داشت .بیشتر آدمها وقت زیادی صرف یادگیری کار گروهی نکردهاند ،حتی
اگر دههها وقت صرف یادگیری ابعاد فنی کار کرده باشند .اینکه یاد بگیریم چطور با هم همکاری کنیم ،به اندازۀ
یادگیری مسائل فنی ،به موفقیت ما کمک می کند .اگر وقت خودمان را در یادگیری مهارتهای ارتباطی و روابط
شخصی سرمایهگذاری کنیم ،تأثیر به مراتب بیشتری را بدون تالش اضافهای ،خواهیم داشت.
10 یک دست صدا ندارد
فصل اول
از آنجایی که این کتاب در مورد خطرات روابط اجتماعی در توسعهدهی محصوالت خالقانه است ،به نظر منطقی
میآید که تمرکزمان را روی تنها متغیری که شما قطعاً روی آن کنترل دارید ،بگذاریم :یعنی خود شما.
به طور ذاتی ،انسانها هیچوقت کامل نیستند .ولی قبل از اینکه عیب و ایرادهای همکارهای خودتان را بسنجید،
الزم است که مشکالت و نقصهای شخصی خودتان را درک کنید .ما میخواهیم در مورد رفتارها ،خلقوخو و
واکنشهای خودتان فکر کنید و در نتیجۀ این تفکر امیدواریم که ایدۀ بهتری در مورد اینکه چطور می شود یک
برنامه نویس کارآمد و موفق شد به دست آورید .نهایتاً شما انرژی کمتری را برای سروکله زدن با انسانها هدر
خواهید داد و وقت بیشتری را صرف کدنویسی خواهید کرد.
نکتۀ مهم و اصلی این فصل این است که شما درک کنید برنامهنویسی یک کار تیمی است .و برای اینکه در
یک تیم مهندسی (یا هر تیم خالقانۀ دیگری) موفق باشید ،باید اخالق و رفتار خودتان را روی سه محور اصلی
تواضع ،احترام و اعتماد برقرار کنید .قبل از اینکه جلوتر برویم ،برای شروع بهتر است ببینیم برنامهنویسها به طور
کلی چگونه رفتار میکنند.
11 یک دست صدا ندارد
در ده سال گذشته ،هر دوی ما وقت نسبتاً خوبی را صرف سخنرانی در کنفرانسهای مربوط به برنامهنویسی
کردیم .بعد از اینکه در سال 2006سرویس پروجکت هاستینگ 1را به صورت متنباز از طرف گوگل عرضه کردیم،
با سؤالها و درخواستهای زیادی روبهرو شدیم .اواسط سال 2008یک روند کلی در کل این سؤالها به وضوح
مشخص بود:
• میشه لطفاً این قابلیت رو به نرمافزار سابورژن اضافه کنید تا بعضی از شاخههای فرعی 2از دید
بقیه مخفی باشند؟
• میتونید این امکان رو فراهم کنید که پروژههای متنباز در ابتدا مخفی و خصوصی باشند ،ولی
وقتی آماده شدند بشه اونا رو عمومی کرد و در دسترس همه قرار داد؟
• من میخوام تمام کدهام رو از اول بنویسم .می شه کمک کنید تمام نسخهها و تاریخچۀ کدهای
گذشتۀ من پاک بشن؟
افراد از اینکه بقیه کار ناتمام و در حال پیشرفتشان را ببینند ،واهمه دارند .به نظر منطقی میآید و بخشی از
طبیعت انسان هم همین است .هیچ کس دوست ندارد مورد انتقاد قرار بگیرد ،مخصوصاً در مورد کارهایی که هنوز
کامالً تمام نشدهاند .این نحوۀ نگرش افراد ولی یک سرنخ کلی به ما در مورد دنیای برنامهنویسی داد .این عدم
اعتمادبهنفس ،در واقع یک نشانه از وجود یک مسئلۀ وسیعتر است.
Project Hosting .1؛ یک سروی قدیمی از گوگل برای میزبانی پروژههای نرمافزاری( .م).
2. branch
12 یک دست صدا ندارد
اسطورۀ نبوغ
هر دوی ما در طول سالهای دهۀ 90در شیکاگو زندگی میکردیم و شاهد قهرمانیهای متعدد تیم شیکاگو
بولز 1در بسکتبال بودیم .تلویزیون ملی پر شده بود از داستانهای افتخارات این تیم فوقالعاده .ولی رسانهها بیشتر
روی چه چیزی تمرکز میکردند؟ ستارۀ خارقالعادۀ تیم ،مایکل جردن! نه کل تیم .هر بسکتبالیستی در دنیا دوست
داشت که بتواند مثل ام .جِی بشود .ما رقصیدن مایکل جردن با سایر بازیکنها را در زمین میدیدیم .ام .جِی
همهجا بود :در تبلیغات تلویزیونی ،یا حتی فیلمهای درِ پیتی که در آنها با شخصیتهای کارتونی بسکتبال بازی
میکرد .او یک ستاره بود .هر بچهای که در هر محلهای بسکتبال بازی میکرد ،آرزو داشت وقتی بزرگ شد جای
مایکل جردن را بگیرد.
برنامهنویسها هم در تالش برای پیدا کردن و پرستش بتهای قهرمان ،طبیعت مشابهی دارند .لینوس تروالدز،
ریچارد استالمن ،بیل گیتس ،همه قهرمانانی هستند که با شاهکارهایشان دنیا را تغییر دادند .لینوس تروالدز به
تنهایی لینوکس را ساخت ،مگر نه؟
ولی واقعیت این است که لینوس صرفاً کد مقدماتی یک هستۀ مشابه یونیکس 1را به عنوان یک نمونه کار
نوشت و آن را برای یک سری آدم ایمیل کرد .البته که کار کمی نبود و یک موفقیت بزرگ به حساب میآم د .ولی
کاری که کرد صرفاً یک قسمت کوچک از کل ماجرا بود .لینوکس صدها برابر بزرگتر از این حرفهاست و صدها
شخص باهوش آن را توسعه دادهاند .دستاورد واقعی لینوس این بود که این گروه از افراد را هماهنگ و رهبری
کرد .لینوکس نهایتاً نتیجۀ درخشان این تالش گروهی به حساب میآمد (ضمن اینکه خود یونیکس را هم در اصل
یک گروه نخبه در Bell Labsنوشته بودند؛ نه فقط کن تامسون و دنیس ریچی).
یک مثال مشابه دیگر :آیا استالمن شخصاً تمام مجموعه نرمافزارهای بنیاد نرمافزار آزاد 2را نوشته است؟ او
نخستین نسل از نرمافزار ایمکس 3را نوشت .ولی صدها شخص دیگر پشت سایر نرمافزارهایی مثل بَش 4یا جی.
سی .سی ۵هستند که روی لینوکس اجرا میشوند .استیو جابز کل تیمی را هدایت میکرد که مکینتاش 6را ساختند،
و همچنین اگرچه بیل گیتس ،یک مفسر اینترپرتر 7برای زبان برنامهنویسی بِیسیک نوشت که قابلیت اجرا روی
کامپیوترهای ابتدایی خانگی را داشت ،ولی دستاورد اصلی او تأسیس یک شرکت بزرگ بود که حول محوریت زبان
برنامهنویسیِ ام .اس .داس 8به موفقیت رسید .با وجود این ،همۀ این افراد به نمایندگی از یک سری موفقیت جمعی،
تبدیل به نمادهایی همیشگی شدند.
مایکل جردن چطور؟ او هم همین طور .ما از او یک بت میسازیم ،ولی واقعیت این است که او به تنهایی تمام
بازیهای تیمشان را پیروز نشده است .نبوغ واقعی او در این بود که می توانست به خوبی با همتیمیهایش بازی
کند .مربی تیمشان ،فیل جکسون ،بسیار زرنگ بود .ترفند مربیگری او شگفتآور است .او به خوبی میدانست که
یک بازیکن به تنهایی نمیتواند باعث قهرمانی شود .بنابراین او یک تیم رؤیایی با محوریت مایکل جردن را گردآوری
کرد .تیم او مثل ماشینی که خوب روغنکاری شده باشد ،روان بود و اگر نگوییم خیلی بیشتر ،حداقل این تیم
اندازۀ خود مایکل جردن چشمگیر بود.
1. Unix
2. Free Software Foundation
3. Emacs
4. bash
5. GCC
Macintosh .6؛ یکی از رایانههای شرخیری که شررکت اپل اولین بار در تاری 24ژانویه 1984آن را تولید کرد و اولین رایانۀ شرخیری بود که راب
کاربر گرافیکی داشت( .و).
Interpretter .7؛ مفسری برای خواندن زبانهای برنامهنویسی که کدها را خ به خ میخواند و به زبان ماشین تبدیل میکند( .و).
8. MSDOS
14 یک دست صدا ندارد
خوب پس چرا ما در تمام این داستانها ،از اشخاص بت میسازیم؟ چرا توجه ما آدمها جلب محصوالتی میشود
که یک آدم معروف از آن ها تعریف کرده باشد؟ چرا دوست داریم لباس یا کفش مایکل جردن را داشته باشیم؟
شهرت ،میتواند یک دلیل خیلی بزرگ برای این کار باشد .انسانها به طور غریزی به دنبال رهبر و یا یک الگو
میگردند تا از او یک بت بسازند و سعی کنند شبیه او رفتار کنند .همۀ ما نیاز به قهرمانانی داریم که از آنها الهام
بگیریم .دنیای برنامه نویسی هم از این قضیه مستثنا نیست .شهرت در دنیای تکنولوژی یک مفهوم کامالً
شناخته شده است و همۀ ما دوست داریم چیزی را توسعه بدهیم که دنیا را عوض کند ،یا یک زبان برنامهنویسی
فوقالعاده طراحی کنیم.
ته دل همۀ ما آرزویی نهفته است ،برای اینکه روزی از ما به عنوان یک نابغه یاد کنند .رؤیا و خیالپردازی شما
این است که روزی یک ایدۀ ناب به ذهنتان خطور کند .به غار تنهایی خودتان بروید و برای هفتهها یا ماهها ،ایدهای
را پیادهسازی کنید که به ذهنتان رسیده است .سپس این ایدۀ ناب را در دنیا رها کنید تا همه انگشت به دهان به
نبوغتان خیره بمانند .همۀ همکارهای شما تحتتأثیر این هوش و ذکاوت استثنایی قرار بگیرند و به صف بایستند
تا این نرمافزار را ببینند .شهرت و ثروت هم طبیعتاً با همۀ اینها خودش را به شما نشان میدهد.
قصد جسارت نداریم ،ولی بیایید واقعبینانه به قضیه نگاه کنیم ،شما احتماالً یک نابغه نیستید .بله ما مطمئنیم
که شما یک خانم یا آقای باهوش هستید ،ولی میدانید که نابغههای واقعی چقدر کمیاب هستند؟ بله ،متوجه
هستیم که شما کدنویسی بلدید ،که مهارت آسانی نیست و خوب این ویژگی شما را در گروه افراد نسبتاً باهوش
جامعه قرار میدهد .اصالً حتی اگر فرض کنیم شما یک نابغۀ ناب هستید ،باز هم این به تنهایی کافی نیست.
نابغهها هم اشتباه میکنند .همچنین ،داشتن یک ایدۀ ناب و مهارت خارقالعادۀ برنامهنویسی به این معنی نیست
که لزوماً نرم افزار نهایی به موفقیت خواهد رسید .این توانایی شما در همکاری کردن با بقیه است که میتواند باعث
شود شما در کارتان یک آدم موفق یا ناموفق شوید.
کامالً مشخص است که افسانۀ وجودِ یک نابغۀ خارقالعاده همچنان از عدم اعتمادبهنفس ما نشئت میگیرد.
بیشتر برنامهنویس ها از به اشتراک گذاشتن کاری که به تازگی شروع کردند صرفاً به این دلیل واهمه دارند که
حس میکنند همکارها اشتباهاتشان را میبینند و متوجه میشوند که آنها یک نابغۀ تمامعیار نیستند.
«من واقعاً اعتمادبهنفسم را به کلی از دست میدهم وقتی حس میکنم آدمها قراره کار من رو قبل از اینکه به
اتمام برسه ببینند .حس می کنم به شدت کار من رو قضاوت خواهند کرد و فکر میکنند من چقدر احمقم».
این حس ،به شدت بین برنامهنویس ها متداول است ،و واکنش طبیعی این است که در غار تنهایی خودتان
پنهان شده و مدام کار کنید و کار کنید و کار .هیچکس خرابکاریهای شما را نخواهد دید و شما همیشه این
15 یک دست صدا ندارد
شانس را خواهید داشت تا موقعی از کارتان پردهبرداری کنید که کامل شده باشد .اینقدر در خلوت خودتان
یواشکی کار کنید تا نتیجه بینقص و بیعیب شود.
یک دلیل دیگر برای پنهان کردن کار میتواند نگرانی از این موضوع باشد که برنامهنویس دیگری از کار شما
ایده بگیرد و قبل از ا ینکه شما فرصت کنید اجرای آن را تمام کنید ،او ایدۀ شما را عملی کند .با مخفی کردن
کارتان ،یکجورهایی از ایدهتان حفاظت میکنید.
میدانیم که االن احتماالً به چه چیزی فکر میکنید« :خوب که چی؟ آدم اجازه نداره هر طوری که دوست
داشته باشه کار کنه؟!»
خوب راستش نه! توی این مورد خاص ما شدیداً معتقدیم که این کار شما یک اشتباه بزرگ است .در ادامه
دلیل این عقیده را توضیح میدهیم.
16 یک دست صدا ندارد
اگر شما تمام کارتان را در تنهایی و خلوت خودتان انجام دهید ،خطر شکست و همین طور احتمال عدم
پیشرفت خودتان را به شدت افزایش میدهید.
تصور کنید شما یک سازنده و طراح دوچرخه هستید .یک روز یک ایدۀ خارقالعاده و ناب برای طراحی جدید
دندۀ دوچرخه به ذهنتان میرسد .قطعاتی را که الزم دارید سفارش داده و هفتهها در کارگاهتان روی ساخت یک
نمونۀ اولیه ،سخت تالش میکنید .وقتی همسایۀ شما ،که اتفاقاً او هم در ساخت دوچرخه سررشته دارد از شما در
مورد کاری که میکنید سؤال میپرسد ،شما توضیحی نمیدهید .شما نمیخواهید تا زمانی که کارتان کامل و
بینقص تمام نشده ،کسی در مورد پروژۀ شما چیزی بداند .چند ماه دیگر میگذرد و شما برای ساخت نمونه کارتان
دچار مشکل میشوید .ولی خوب چون تمام این مدت را مخفیانه کار کردید ،کمک گرفتن از دیگران در این مرحله
کامالً غیرممکن است .یک روز ناگهان همسایهتان را میبینید که دوچرخۀ خودش را از پارکینگ بیرون آورده و
روی دوچرخهاش یک دندۀ خیلی مدرن و خاص سوار کرده است .کاشف به عمل میآید که اتفاقاً او هم روی یک
ایدۀ خیلی مشابه به ایدۀ شما کار میکرده ،ولی از چند نفر دیگر از دوستان و همکاران خودش هم کمک گرفته
است .اینجاست که شما اعصابتان به هم میریزد .کار خودتان را به همسایه نشان میدهید و او خیلی سریع برایتان
توضیح میدهد که کجای کار شما اشکال دارد .اشکاالتی که احتماالً همان هفتۀ اول حل میشدند؛ اگر همان ابتدا
همسایه را در جریان پروژۀ خود گذاشته بودید.
17 یک دست صدا ندارد
چند نکته در این حکایت نهفته است .اگر شما ایدۀ ناب خودتان را از بقیه مخفی نگه دارید و از نشان دادن کار
در حال پیشرفتتان به بقیه خودداری کنید ،در حال یک قمار بزرگ هستید .اشتباهات اساسی در طراحیهای اولیه
خیلی به راحتی پیش میآیند .ممکن است خیلی راحت دوباره چرخ را اختراع کنید ،1همچنین فواید استفاده از
همکاری بقیه را نیز از دست میدهید .دقت کردید که چطور همسایۀ شما دندۀ دوچرخه را با کمک همکارانش
سریعتر از شما پیاده سازی کرد؟
مردم به همین دلیل ،قبل از اینکه در آب شیرجه بزنند ،دمای آب را با نوک پنجههای پایشان چک میکنند.
قبل از شروع هر کاری الزم است مطمئن شوید که اوالً شما روی موضوع درستی کار میکنید ،ثانیاً نحوۀ اجرای
کارتان صحیح است و ثالثاً این کار قبالً انجام نشده است .احتمال خطا در ابتدای کار بسیار باالست .هرچه بیشتر
میکنید2 . از بقیه نظرشان را بپرسید ،احتمال اشتباهات اولیه را کمتر
اینکه کارتان را از ابتدا با بقیه به اشتراک بگذارید و نظرشان را بپرسید ،فقط باعث کاهش اشتباه و بیراهه نرفتن
نمیشود ،بلکه باعث تقویت ویژگی خاصی در پروژۀ شما میشود که ما اسم آن را «ضریب اتوبوسی» 3میگذاریم!
ضریب اتوبوسی :برابر با حداقلی از افراد است که اگر از بین بروند ،پروژۀ شما هم کامالً تعطیل می شود و از بین
میرود.
دانش و اطالعات چقدر بین افراد تیمتان پخش شده است؟ اگر شما تنها کسی هستید که جزئیات یک نمونه
کار را بلد هستید ،هرچند که ممکن است از لحاظ امنیت شغلی مورد خوبی به نظر بیاید ،ولی اگر روزی یک
اتوبوس با شما برخورد کند ،کل پروژه از بین خواهد رفت.
ولی اگر شما و دوستتان با هم روی پروژه کار کرده باشید ،عمالً ضریب اتوبوسی پروژه را دو برابر کردهاید و اگر
توانسته باشید یک تیم را در طراحی و پیاده سازی نمونه کار دخیل کنید ،وضعیت شما بسیار بهتر هم خواهد بود.
پروژه صرفاً با ناپدید شدن یک نفر ،از بین نخواهد رفت .درست است که احتماالً اعضای تیم خدایی نکرده با
اتوبوس برخورد نخواهند کرد ،ولی اتفاقات پیشبینینشدۀ دیگری ممکن است پیش بیایند .مثالً یک نفر ممکن
است ازدواج کند یا به شهر دیگری منتقل شود یا از شرکت استعفا دهد یا مجبور شود از یکی از اعضای خانوادهاش
که مریض شده مراقبت کند .نکتۀ بحث این است که شما باید در مورد پروژه این آیندهنگری را داشته باشید و با
باال بردن ضریب اتوبوسیِ تیم ،احتمال موفقیت پروژه را افزایش دهید.
صرفنظر از بحث ضریب اتوبوسی ،مسئلۀ سرعت کلی کار هم حائز اهمیت است .به راحتی می شود فراموش
کرد که سرعت کار کردن انفرادی چقدر پایین است .خیلی پایینتر از میزانی که آدمها دوست دارن د به آن اعتراف
کنند .وقتی تنها کار میکنید ،چه چیزهای جدیدی یاد می گیرید؟ سرعت کارتان چقدر است؟ اینترنت دنیای
اطالعات است ،ولی بههیچوجه جای تجربۀ انسانها را نمی گیرد .کار کردن در تیم باعث میشود که خرد جمعیِ
پشت یک پروژه افزایش پیدا کند .وقتی روی یک مسئلهای گیر میکنید ،چقدر از وقتتان را هدر میدهید تا
خودتان را از چالهای که در آن افتادها ید بیرون بکشید؟ حاال به این فکر کنید که چقدر این تجربه متفاوت خواهد
19 یک دست صدا ندارد
بود اگر چند نفر از همکارانتان کنار شم ا باشند و در لحظه به شما بگویند کجا اشتباه کردهاید و چطور میتوانید
مسئله را حل کنید .دقیقاً به همین دلیل است که اعضای تیم کنار هم مینشینند (یا به صورت دو نفره برنامهنویسی
میکنند).
اجازه دهید یک مثال دیگر بزنم .فرض کنید شما در حال کدنویسی با یک زبان برنامهنویسی هستید که دارای
کامپایلر 1است .آیا روزها مینشینید و ده هزار خط کد مینویسید و وقتی مطمئن شدید همهچیز را کامل و بینقص
تمام کردید ،دکمۀ کامپایل را برای اولین بار فشار میدهید؟! البته که نه! چه فاجعهای به بار میآید.
ما برنامهنویسها با تغییرات کوچک کار میکنیم تا بتوانیم سریع نتیجۀ آنها را ببینیم .یک تابع مینویسیم،
کامپایل میکنیم ،یک تست به آن اضافه میکنیم ،دوباره کامپایل میکنیم ،کمی کد را تغییر میدهیم ،مجدداً
کامپایل میکنیم .اشتباهات تایپی و اشکاالت کد را بالفاصله حل میکنیم .دائماً باید به کامپایلر تکیه کنیم تا
هوای ما را داشته باشد .با این کار میتوانیم کیفیت کدمان را باال ببریم و نرمافزار را کمکم بهتر و قویتر کنیم.
این نیاز به پیشرفت کار در بخشهای کوچک ،نه فقط در سطح کدنویسی ،بلکه در سطح کل پروژه نیز وجود
دارد .تغییرات اجتنابناپذیرند و پروژهها باید دائماً خود را با این تغییرات تطبیق دهند .پروژهها معموالً با موانع از
قبل پیشبینینشدهای برخورد میکنند .گاهی اوقات کامالً متوجه میشویم هیچچیز طبق برنامهای که در نظر
داشتیم پیش نمیرود .نیازهای پروژه ناگهان تغییر میکنند .چطور ما میتوانیم به سرعت برنامهها و طرحهایمان
را با تغییرات جدید تطبیق دهیم؟ جواب :با کار کردن به صورت تیمی.
«وقتی تعداد چشمها زیاد شوند ،باگها و ایرادهای نرمافزار نمایان میشوند».
شاید این جمله را بتوان کاملتر و بهتر به این صورت بیان کرد« :وقتی تعداد چشمها زیاد شوند ،پروژۀ شما از
مسیر درست خارج نمیشود».
آدمهایی که داخل غار تنهایی خود کار میکنند ،روزی بیرون میآیند و می بینند که با وجود اینکه کارشان را
به اتمام رساندند ،ولی دنیای بیرون غار تغییر کرده و ایدۀ اولیۀ پروژۀ آنها دیگر در این دنیای جدید معنی
نمیدهد.
1. Compiler
20 یک دست صدا ندارد
بیست سال پیش ،ذهنیت کلی آدمها این بود که یک اتاق شخصی که بتوان درِ آن را بست ،بهترین مکان برای
یک مهندس است تا بتواند باالترین کارایی را داشته باشد .فرض و گمان آن روزها این بود که این دفتر شخصی،
باعث میشود یک برنامهنویس مدت زمان بیشتری برای خودش داشته باشد و فقط روی کد نوشتن تمرکز کند.
ولی ما فکر میکنیم نه تنها اتاق و دفتر شخصی برای بیشتر مهندسین نرمافزار اصالً ضروری نیست ،بلکه حتی
خطرناک هم هست .امروزه ،نرمافزارها را تیمهای مهندسی مینویسند ،نه اشخاص .داشتن یک کانال ارتباطی قابل
اتکا با سایر اعضای تیم ،حتی از داشتن اتصال پرسرعت به اینترنت هم مهمتر و ضروریتر است .اگر تمامِ وقت دنیا
را هم بدون هیچ مزاحمی داشته باشی ،وقتی روی کار اشتباهی تمرکز کرده باشی ،فقط وقتت را تلف کردهای.
متأسفانه به نظر میآید بعضی از شرکتهای مدرن دنیای تکنولوژی ،این روزها از آن سمت بام افتادهاند .وقتی
وارد شرکت آنها میشوید ۵0 ،یا حتی تا 100نفر را میبینید که در سالنهای بسیار بزرگ در کنار هم کار
می کنند .این طرح پالن آزاد و باز در دفاتر مهندسی این روزها موافق و مخالفهای خودش را دارد .همه از
کوچکترین مکالمهها خبردار میشوند و آدمها برای صحبت کردن احساس راحتی نمیکنند ،چون نگران هستند
که باعث اذیت و آزار بقیه شوند .این مشکل هم به اندازۀ دفترهای شخصی مضر است.
ما معتقدیم که حد وسط این دو حالت احتماالً بهترین راهحل باشد .تیمها را به گروههای 6تا 12نفره تقسیم
کنید و هر تیم را در اتاق مخصوص خودشان قرار دهید .بدین صورت صحبتهای خودجوش راحتتر شکل
میگیرند و کسی از حرف زدن خجالت نمیکشد و باعث آزار دیگران هم نمی شوند .قطعاً در این حالت هم مثل
هر حالت دیگری ،تکتک افراد همچنان نیاز دارند که جل وی سروصداهای مزاحم را بگیرند .به همین دلیل است
که خیلی از آدمها راهحلهای خالقانه ای پیدا کردند تا بتوانند به بقیه نشان دهند که در کاری عمیق شدند و
نمیخواهند کسی مزاحم آنها شود .ما در تیمی کار میکردیم و بین خودمان یک قانون گذاشته بودیم که هر
موقع هر کسی با فرد دیگری کار داشت ،اسمش را صدا میکرد و میگفت« :چند دقیقه وقت داری؟» 1اگر فرد
مورد نظر فرصت صحبت کردن داشت با صندلی خود میچرخید و با هم صحبت میکردند و اگر فرصت نداشت،
میگفت« :چند لحظه فقط 2»،به این معنی که در اولین فرصتی که پیدا میکرد میآمد و با همکارش صحبت
میکرد .تیمهای دیگری را هم دیدیم که از هدفونهای مخصوص کم کردن صدای محیط 3استفاده میکردند تا
سروصدای محیط پیرامون را به حداقل برسانند .به طور کلی ،گذاشتن هدفون روی سر میتواند یک نشانه تلقی
شود به این معنی« :االن مزاحم من نشوید ،مگر اینکه کارتان خیلی واجب باشد ».حتی تیمهایی را هم دیدیم که
1. Breakpoint
2. Ack
3. Noise Cancellation
21 یک دست صدا ندارد
از عروسک یا وسایل دیگری استفاده میکردند تا نشان دهند که در حال حاضر سرشان شلوغ است و یا در کاری
عمیق غرق شدهاند.
اشتباه برداشت نکنید! بله ما هم باور داریم که برنامهنویسها نیاز به بازههای زمانی بدون وقفه و مزاحم دارند
تا در نوشتن کدهای برنامهنویسی عمیق شوند .ولی در عین حال همچنان انتظار داریم که آنها یک کانال ارتباطی
قوی و همیشه در دسترس با سایر همتیمیهای خودشان داشته باشند .هنر واقعی ،پیدا کردن حد وسط بین این
دو نیاز است.
خوب نتیجه این شد« :ریسکِ تنهایی کار کردن ذاتاً از کارِ گروهی بیشتر است ».به جای اینکه نگران دزدیدن
ایدهتان یا نحوۀ قضاوت کارتان باشید ،باید بیشتر از این بترسید که وقتتان را روی یک کار اشتباه تلف میکنید.
متأسفانه ،مسئلۀ مخفی کردن ایدهها فقط محدود به رشتۀ مهندسی نرم افزار نیست .این یک مشکل فراگیر در
همۀ رشتههاست .برای مثال ،دنیای علم و دانش مثالً قرار است که یک دنیای باز و آزاد از همکاری و تبادل
اطالعات باشد ،ولی استیصال نیاز برای چاپ مقاله و رقابت برای دستیابی به بودجههای تحقیقاتی باعث شده است
تا نتیجۀ عکس به دست بیاید .متفکران بزرگ ایدههای خود را با بقیه تقسیم نمیکنند .به شدت در تالشاند تا
کارهایشان را از دیگران پنهان کنند و در غار تنهایی خود به تحقیق میپردازند و از ایرادهای کارشان بیخبر
میمانند .نهایتاً مقالۀ خودشان را چاپ میکنند و طوری وانمود می کنند که انگار پشت کارشان تالش و کوشش
بیوقفهای نبوده است .نتایج عموماً فاجعهبار هستند :یا به طور اتفاقی کار یک نفر دیگر را تکرار کردهاند ،یا کارشان
ایرادهایی دارد که متوجهش نبودند و یا نهایتاً کاری را عرضه کردهاند که هر چند زمان شروعش موضوعی ناب و
جالب بوده است ،ولی االن دیگر بیمعنی و بیفایده است .مقدار زمانی که در این کار تلف می شود ،بسیار غمانگیز
است .شما یکی مثل بقیه نباشید!
22 یک دست صدا ندارد
خوب اجازه دهید به عقب برگردیم و تمام این ایدههایی را که مطرح کردیم روی هم بگذاریم .اصل صحبت ما
این است که در دنیای برنامهنویسی ،فردگرایی خیلی به ندرت پیدا می شود .حتی اگر هم وجود داشته باشد ،افراد
فردگرا هیچوقت به تنهایی به موفقیتهای خارقالعاده دست پیدا نمیکنند .پشت سر دستاوردهایی که توانستهاند
دنیا را با آن تکان دهند ،جرقۀ یک ایدۀ ناب به همراه تالش قهرمانانۀ یک تیم منسجم نهفته است .هدف واقعی،
ساختن یک تیم از فوق ستارههاست و این کار بسیار سخت است .بهترین تیمها آنهایی هستند که از فوق
ستارههایی که دارند ،هوشمندانه استفاده میکنند .عملکرد یک گروه به عنوان یک تیم ،همیشه از حاصل جمع
کارایی تکتک افراد حاضر در تیم بیشتر است.
به زبان سادهتر ،برنامهنویسی یک کار تیمی است .ممکن است درک این موضوع سخت باشد ،چرا که تمام
پیشفرضهای ما از قهرمانسازی نابغههای دنیای کامپیوتر را به هم میریزد؛ ولی مثل یک شعار این جمله را
تکرار میکنیم« :برنامهنویسی ،یک کار تیمیست!»
وقتی در النۀ تنهایی خودتان کدنویسی کنید ،نابغه بودن کافی نیست .هیچوقت با قایم شدن و کار پنهانی روی
یک پروژۀ سری ،دنیا را تکان نخواهید داد و نتیجۀ کارتان بقیه را شگفتزده نخواهد کرد .الزم است تا حتماً با
23 یک دست صدا ندارد
بقیه کار کنید .رؤ یا و هدف خودتان را با دیگران در میان بگذارید .کار را بین افراد تقسیم کنید و از نحوۀ کار
همکارهایتان چیزهای جدید یاد بگیرید.
چه تعداد نرمافزار موفق یا قطعهای از نرمافزار را میتوانید در دنیا نام ببرید که خیلی از آدمها به صورت گسترده
از آن استفاده میکنند ،ولی حقیقتاً فقط و فقط یک نفر آن را نوشته باشد؟ 1این شعار را که برنامهنویسی یک کار
تیمی است ،بارها در بخشهای مختلف این کتاب تکرار خواهیم کرد .یک تیم منسجم و کارآمد مثل طال نایاب
است و کلید اصلی دروازۀ موفقیت به شمار می آید .تمام تالش شما باید در راستای رسیدن به این هدف باشد .و
این دقیقاً موضوع اصلی کتابی است که در دست شماست.
.1ممکن است یک نفر بگوید !LATEXولی خو به سختی میتوان گفت که LATEXرا ت داد زیادی از افراد در دنیای نرمافزار استفاده
میکنند .مگر اینکه نویسندگان مقاالت علمی را هم در دنیای کامپیوتر و برنامهنویسی لحاظ کنیم.
24 یک دست صدا ندارد
ستونهای سهگانه
پیشتر ،منظورمان را از کار تیمی در مهندسی نرم افزار بیان کردیم .اگر کار تیمی ،بهترین راه برای تولید
قویترین نرمافزارهاست ،چطور می توان یک تیم خوب را درست یا پیدا کرد؟ کار سادهای نیست .برای رسیدن به
مدینۀ فاضله در کار تیمی ،ابتدا الزم است سه مهارت اجتماعی را که ما به آنها «ستونهای سهگانه» میگوییم
به خوبی یاد بگیرید و به آن عمل کنید .این سه مهارت ،فقط عامل روغنکاری چرخهای روابط اجتماعی نیستند،
بلکه شالوده و بنیادی هستند که روابط تیمی سالم روی آنها استوار میشوند.
تواضع:
شما مرکز دنیا نیستید .شما نه معصوم هستید و نه همهچیزدان .شما دی ِد بازی نسبت به بهبود •
احترام:
شما از ته دل به همکارانتان اهمیت میدهید .با آنها مثل انسان رفتار میکنید و قدر مهارتها •
اعتماد:
اطمینان دارید که سایرین ،انسانهای شایستهای هستند که کار خودشان را بلدند .شما به آنها •
این فرصت را می دهید که هرجا مناسب بود اختیار امور را در دست بگیرند.
به مجموعه این اصول سهگانه ،به اختصار HRT1میگوییم و آن را هارت ( Heartبه معنی قلب) تلفظ میکنیم
و نه هِرت ( Hurtبه معنی آسیب و درد) .چرا که هدف از این اصول ،کاهش درد و آسیبرسانی به یکدیگر است.
قضیه ای که ما در طول این کتاب سعی در اثباتش داریم به همین سه ستون برمیگردد :تقریباً ریشۀ تمام
درگیریهای ارتباطی در تیمها را می شود در عدم یا کمبود حداقل یکی از اصول تواضع ،احترام و یا اعتماد پیدا
کرد .ممکن است ادعای سنگینی به نظر بیاید ،ولی بیشتر به آن فکر کنید .یک رابطۀ اجتماعی زشت را که باعث
ناراحتی شما در زندگی شده به خاطر بیاورید .در بطن این مجادله ،آیا همۀ طرفین به اندازۀ کافی فروتنی و تواضع
.1حروف ابتدای کلمه انگلیسی برای هر یک از این سه ستون .ی نیHumility, Respect, Trust :
25 یک دست صدا ندارد
به خرج دادهاند؟ آیا رفتار آدمها با هم بر پایۀ احترام و مالیمت بوده است؟ آیا بین افراد دخیل در صحبت ،احترام
دوطرفهای وجود داشت؟
این اصول برای ما آنچنان حائز اهمیت هستند که کل کتاب را بر اساس آنها طبقهبندی کردهایم .کتاب با
تمرکز روی شما شروع می شود تا شما را قانع کند اصول HRTرا درون خودتان تقویت کنید و آنها را مرکز
توجهتان در ارتباطاتتان قرار دهید .فصل اول کتاب در همین راستاست .در فصل دوم دربارۀ ساختن یک تیم بر
اساس ستونهای سهگانۀ HRTصحبت خواهیم کرد .سپس دربارۀ ساختن فرهنگ تیمی صحبت میکنیم که
نقطۀ عطفی در فرایند ساختن یک تیم رؤیایی است .در مرحلۀ بعدی تمرکزمان را روی آن دسته از همکارهایی
میگذاریم که اگرچه ممکن است عضوی از هستۀ اصلی تیم ما نباشند ،ولی به طور روزانه با ما در ارتباط هستند.
مثالً همکارانی که در تیمهای دیگر کار میکنند یا داوطلبانی که صرفاً به پروژۀ ما کمک میکنند .خیلی از این
افراد ممکن است نهتنها به اصول HRTپایبند نباشند ،بلکه حتی شاید به طور اصولی انسانهای سمی و خطرناکی
باشند! اولین قدم این است که یاد بگیرید چطور تیمتان را در مقابل این دسته از آدمها محافظت کنید .هدف
نهایی خارج کردن نیش و دندان این آدمها از فرهنگ تیمی شماست که خود این کار میتواند یک راهحل عالی
برای گسترش تیمتان باشد.
26 یک دست صدا ندارد
خیلی از تیم ها ،عضوی از یک شرکت بزرگ هستند که خود محیط و فرهنگ شرکت میتواند برایشان به اندازۀ
آدم های سمی ،دست و پاگیر و مخرب باشد .اینکه بلد باشیم چطور بین موانع بازدارندۀ محیط یک شرکت مانور
بدهیم ،میتواند مستقیماً روی موفقیت یا عدم موفقیت تولید یک محصول نرمافزاری تأثیر بگذارد.
و در نهایت نباید کاربران نرم افزارتان را فراموش کنید .گاهی خیلی راحت وجود آنها را از یاد میبریم ولی
کاربران ،خون جاری در رگهای پروژۀ شما هستند .نرم افزار شما بدون افرادی که از آن استفاده کنند ،هیچ هدف
و مقصودی نخواهد داشت .تمام اصول HRTکه باید بین افراد تیمتان رعایت کنید ،دقیقاً در نحوۀ ارتباط شما با
مشتریهایتان نیز صدق میکند .فواید این روش بازخورد با مشتری ،بسیار زیاد خواهد بود.
احتماالً وقتی این کتاب را برداشتید ،انتظار نداشتید که در حال ثبتنام در یک گروه حمایتی باشید که هر
هفته جلسات دورهمی برگزار میکنند؛ درک میکنیم .سروکله زدن با مشکالت روابط اجتماعی گاهی اوقات
27 یک دست صدا ندارد
میتواند سخت باشد .تعامل با دیگر انسانها ،گاهی آشفته ،شلوغ ،غیرقابل پیشبینی و حتی آزاردهنده است .به
جای تالش برای برنامهریزی و سیاستمداری در روابط اجتماعی ،آدم وسوسه میشود کالً قضیه را فراموش کند.
وقتی آدم میتواند با یک کامپایلر منطقی و قابل پیشبینی وقت بگذراند ،چرا باید خودش را درگیر مسائل روابط
اجتماعی بکند؟
«اگر همیشه با منشی ام جوری رفتار کنم که هم محترمانه باشد و هم او را سر حال نگه دارد ،کمک و سرویس
فوقالعاده بهتری دریافت میکنم .مثالً یک روز به یک دلیل احمقانه تعدادی از افرادی که کارهای خدماتی در
مورِی هیل 2ارائه میدادند ،دیگر کار خود را انجام ندادند؛ نپرسید چرا ،کار نمیکردند .من هم نیاز داشتم یک
سری از کارها حتماً انجام شود .منشی من با یک نفر در هالمدِل 3تماس گرفت ،سوار ماشین شرکت شد ،یک
ساعت رانندگی کرد و کار مرا راه انداخت و برگشت .به نوعی جواب همۀ رفتارهای محترمانۀ من با او و تالشهای
من برای خنداندنش را داد .به وسیلۀ یادگیری و مطالعۀ دقیق یک سیستم ،شما یاد میگیرید که چطور کاری
کنید که سیستم در راستای اهداف شما کار کند».
نصحیتی که در این گفته نهفته این است« :قدرت روابط اجتماعی را دستکم نگیرید ».در مورد فریبکاری یا
گول زدن افراد صحبت نمی کنیم .در مورد ساختن روابط مفید اجتماعی در راستای انجام دادن کارها صحبت
میکنیم .همیشه عمر دوستیها بیشتر از عمر پروژهها خواهد بود.
شاید تا االن اینطور به نظر رسیده باشد که ما روی منبر رفتهایم و در مورد تواضع ،احترام و اعتماد فقط حرف
زده و موعظه کردهایم .باید دید که چطور میتوان این صحبت ها را در زندگی روزمره به واقعیت تبدیل کرد .در
این بخش ،به دنبال راهکارهای عملی هستیم تا به وسیلۀ آنها یک سری رفتارهای شخصی را بازبینی کنیم.
ممکن است خیلی از مثالهایی که می آوریم به نظر واضح و مبرهن بیایند ،ولی وقتی که در آنها عمیق شوید
متوجه می شوید که بیشتر اوقات شما یا همکارانتان خطاکار هستید.
29 یک دست صدا ندارد
این جمله با زبان بیزبانی عدم تواضع را به روی آدمی میآورد که خیلی رفتارهای فروتنانهای ندارد .هیچکس
دوست ندارد با کسی همکار باشد که دائماً فکر میکند مهمترین انسان در اتاق است .حتی اگر واقعاً شما باهوشترین
آدم در یک بحث باشید ،الزم نیست مدام هوشتان را در چشم سایرین فرو کنید .به عنوان مثال ،آیا در مکالمهها
دوست دارید همیشه حرف اول یا حرف آخر را شما بزنید؟ آیا فکر میکنید الزم است تا دربارۀ هر موضوع و مبحثی
نظر بدهید؟ یا شاید احتماالً آدمی را می شناسید که اینطور باشد.
توجه کنید که تواضع و فروتنی به این معنی نیست که اجازه دهید بقیه سوار شما بشوند .اعتمادبهنفس هیچ
اشکالی ندارد .فقط مثل آدمهای همه چیزدان رفتار نکنید .همیشه سعی کنید تمرکزتان روی برانگیختن غرور
تیمی باشد ،نه فردی .به جای اینکه شخصاً نشان دهید آدم فوقالعادهای هستید ،سعی کنید حس موفقیت و غرور
تیمی را بین همکارانتان تقویت کنید .یک مثال خوب در این راستا ،بنیاد نرمافزار آپاچی است که کارنامۀ بلندباالیی
در ساخت تیمهای منسجم در تولید نرمافزارهای مختلف دارد .تیمهای این بنیاد به صورت فوقالعادهای به همکاری
و کارِ گروهی خود میبالند و اجازه نمی دهند که یک شخص با فردگرایی برای پز دادن از تیم سوءاستفاده کند.
غرور ،خودش را به روشهای زیاد و متفاوتی نشان میدهد و بیشتر اوقات مانع کارایی شما می شود .به قسمتی
دیگر از سخنرانی ریچارد همینگ در همین زمینه توجه کنید:
«جان تاکی 1همیشه خیلی معمولی لباس میپوشید .وقتی وارد دفتر کار مهمی می شد ،ممکن بود مدتها
طول بکشد تا بقیه متوجه شوند که او چه شخص مهمی است و بهتر است به صحبتهای او گوش دهند .مدتی
طوالنی ،جان مجبور بود با این طرز رفتار بقیه کنار بیاید .غرور و تکبر کار بیهودهای هست .من هیچوقت نگفتهام
که جلوی دیگران کوتاه بیایید .بحث من ا ین است که اگر با بقیه کنار بیایید و خودبزرگبینی را کنار بگذارید،
حتماً سودش را می بینید .ولی برعکس اگر غرور و تکبر را انتخاب کنید و معتقد باشید که همیشه حرف حرف
شماست ،به مرور در طول عمر کاری خود هزینهاش را میپردازید ...یادگیری سیستمهای متنوع به شما کمک
میکند که از آن ها در راستای اهداف و نیازهای خودتان استفاده کنید .اگر نه ،مجبورید دائماً در جنگ با
سیستم های دور و برتان باشید».
John Tukey .1؛ ریاضیدان م روف آمریکایی و مبدع الگوریتم Fast Fourier Transform
30 یک دست صدا ندارد
داستانی در مورد شخصی به نام جو که به تازگی کار جدیدی را تحت ِسمَت برنامهنویس آغاز کرده بود ،مطرح
میکنیم .او همان هفتۀ اول شدیداً روی کد نرم افزار و پروژه تمرکز کرد .از آنجا که برای کارش اهمیت باالیی قائل
بود و به نحوۀ برنامهنویسی دقت داشت ،به مرور از همتیمی های خودش در مورد کارشان سؤال کرد .محترمانه در
مورد نحوۀ طرز فکر و پیشفرضهای آنها اطالعات بیشتری درخواست کرد و تکه کدهایی را برایشان ایمیل
میکرد تا هم نظرشان را بپرسد و هم مؤدبانه پیشنهاد بدهد که چطور میتوانند منطق کدشان را بهتر کنند .چند
هفته که گذشت ،به دفتر رئیس بخش احضار شد .جو با تعجب پرسید« :مشکل چیست؟ من چه کار اشتباهی
انجام دادم؟»
رئیسش با نگرانی گفت« :ما شکایتهای زیادی در مورد تو شنیدیم جو؛ به نظر میآد که رفتار تو با همکارانت
خیلی تند و خشن است .چپ و راست از آنها ایراد میگیری ،از دست تو ناراحتاند .الزمه که کمی مالیمتر باشی!»
جو مات و مبهوت بود .در یک محیط مناسب و بر پایۀ اصول ، HRTهمکاران جو باید با خوشحالی از نظرات
و پیشنهادهای جو استقبال میکردند .ولی در این مورد خاص ،به نظر میآمد که جو باید به خاطر عدم اعتمادبهنفس
همکارهای خودش مالیمتر رفتار میکرد و نظرات و پیشنهادهای خودش را به صورت لطیفتری مطرح میکرد.
در یک محیط حرفهای مهندسین نرمافزار ،انتقادات هیچوقت شخصی نیستند؛ بلکه بیشتر اوقات به خاطر بهتر
شدن محصول نهایی مطرح میشوند .نکتۀ ریز اساسی این است که شما و همکارانتان بتوانید یک انتقاد سازنده در
مورد یک کار خالقانه را از توهین به شخصیت طرف ،تشخیص دهید .حمله به شخصیت آدمها هیچ سودی ندارد
و تقریباً غیرممکن است که آدم بتواند بابت آن کاری انجام دهد؛ ولی انتقاد سازنده ،باعث میشود تا پیشرفت
بیشتری بکنید .مهمتر از همه ،یک انتقاد سازنده همیشه محترمانه مطرح میشود ،چرا که بر اساس عالقه به بهبود
و پیشرفتِ کار طرف مقابل خواهد بود .اگر واقعاً شخصی برای شما محترم باشد ،همیشه در انتخاب واژهها و عبارات
دقت می کنید .نزاکت در انتخاب کلمات و جمالت مفید در انتقاد و پیشنهاد ،مهارتیست که فقط با تمرین زیاد
به دست میآید.
در مقابل ،شما نیز الزم است هنر انتقادپذیری را یاد بگیرید .یعنی نهتنها الزم است تا در مهارت و تواناییهای
خود فروتن باشید ،بلکه باید اعتماد داشته باشید که همکارانتان قلباً خیر و صالح و پیشرفت شما (و البته کار و
پروژه) را در نظر دارند .برنامهنویسی مهارتی ا ست که مثل هر توانایی دیگر با تمرین و ممارست بهتر می شود .اگر
همکارتان در مورد فرضاً توانایی شعبدهبازی شما پیشنهاد یا نظری ارائه میداد ،آیا این نظر را یک حملۀ شخصی
به هویت خود تلقی میکردید؟ فکر میکنیم ،یعنی امیدواریم که اینطور نباشد .برای مثال ،کدی که شما
مینویسید یا محصول خالقانهای که خلق می کنید برابر با شخصیت و ارزش هویت شما نیست .تکرار میکنیم:
31 یک دست صدا ندارد
«شما ،کُدی نیستید که مینویسید!» شما هم این را تکرار کنید« :شما ،چیزی که خلق میکنید نیستید ».نهتنها
الزم است که خودتان این قضیه را باور کنید ،بلکه باید همکارانتان را هم قانع کنید که انسانها ،کدی که مینویسند،
نیستند.
برای نمونه ،این یک شیوۀ غلط حرف زدن با همکاری است که اعتمادبهنفسش پایین است:
«بابا کل منطقی که تو روی این متد پیاده سازی کردی اشتباهه ،باید از فالن مدل استاندارد که همه هم
میدونند استفاده میکردی».
این نحوۀ انتقاد ،سرشار از الگوهای اشتباه است :اوالً میگویید کارش کالً «اشتباه» است (انگار که دنیا سیاه و
سفید است) .طلبکارانه از او میخواهید کاری را که انجام داده مطابق نظر شما تغییر دهد و او را متهم میکنید
چیزی را ساخته که در تضاد با باور و اعتقاد همۀ آدمهاست (حس حماقت به او القا میکنید) .جوابی که دریافت
خواهید کرد ،یک عکسالعمل عموماً احساسی و تدافعی خواهد بود.
روش بهتر برای انتقال همان منظور ولی با کلمات مناسبتر میتواند اینطور باشد:
32 یک دست صدا ندارد
«ببین این منطقی که توی این متد پیادهسازی شده کمی من رو گیج کرده .به نظرم شاید اگه فالن مدل
پیادهسازی بشه باعث خوانایی بهتر کد و نگهداری راحتتر بشه».
دقت کنید که چطور با فروتنی ،مشکل را به خودتان مرتبط می کنید نه به شخص مقابل .او اشتباهی مرتکب
نشده ،بلکه این شما هستید که در فهم کد او دچار مشکل شدید .پی شنهاد شما صرفاً برای این است که طرف
مقابل به شما کمک کند تا کد را بهتر متوجه شوید و احتماالً پروژه نیز راحتتر به اهداف بلندمدت خود برسد.
همچنین ،شما از شنونده ،طلبکار نیستید .به همکارتان این فرصت را میدهید که با صلح و آرامش نظر و پیشنهاد
شما را قبول نکند .به این شکل موضوع بحث حول محور کد باقی میماند و وارد موضوع شخصیت و هنر
برنامهنویسی افراد نمیشود.
33 یک دست صدا ندارد
یک داستان معروف و شاید کلیشهای در دنیای بازار ،در مورد مدیری وجود دارد که با یک اشتباه بزرگ باعث
میشود شرکتی که در آن کار میکند 10میلیون دالر ضرر کند .روز بعد با ناراحتی وارد دفتر شده و شروع به
جمع کردن وسایلش میکند .همان طور که انتظار داشت ،به او می گویند مدیرعامل در دفترش منتظر اوست .با
ناراحتی و خیلی آرام وارد دفتر شده و یک برگ کاغذ به مدیرعامل تحویل میدهد .وقتی مدیرعامل میپرسد این
چیست؟ جواب میدهد« :استعفانامۀ من .مگه نمیخواین من رو اخراج کنید؟» مدیرعامل در کمال ناباوری پاسخ
کنم؟!» 1 میدهد« :اخراج کنم؟! من همین االن 10میلیون دالر خرج تجربه و آموزش تو کردم .حاال اخراجت
مطمئناً اغراق در این داستان زیاد است ،ولی نکته این است که مدیرعاملِ این داستان به خوبی میداند اخراج
مدیری که اشتباه کرده ،نهتنها 10میلیون دالر ضرر را برنمیگرداند ،بلکه باعث می شود شرکت یک مدیر خوب را
نیز از دست بدهد که به خاطر تجربهای که به دست آورده ،مطمئناً اشتباهش را تکرار نخواهد کرد.
یکی از شعارهای مورد عالقۀ ما در گوگل این بود« :گزینۀ شکست ،همیشه روی میز موجوده ».باور شرکت این
بود که اگر شما هر از گاهی شکست نخورید ،یعنی به اندازۀ کافی در کارتان ابتکار نداشتید و ریسک نکردید.
شکست خوردن ،یک فرصت طالیی است برای یادگیری و بهتر شدن در تالشهای بعدی .یک جمله که به توماس
ادیسون نسبت داده شده ،اینطور میگوید« :من اگر ده هزار راه پیدا کنم که هیچکدام به نتیجه نرسند ،شکست
نخوردهام و دلسرد نمی شوم ،چون هر تالش اشتباهی که تمام میشود ،یک قدم من را به هدف نزدیکتر میکند».
در بخش گوگل ایکس ،2که بیشتر پروژههای آیندهنگرانه مثل گوگل گلس 3و ماشینهای خودران در آنجا انجام
میشود ،شکست به صورت عمدی ،جزئی از سیستم تشویقی پیشبینی شده است .اعضای تیمها مدام ترغیب
میشوند تا ایدههای دیوانهوار همدیگر را به چالش بکشانند .هر کس به تعداد دفعاتی که در طول یک زمان
مشخص ،عدم موفقیت یک ایدۀ جدید را ثابت میکند ،پاداش میگیرد و حتی با سایرین رقابت میکند .فقط وقتی
هیچکس نمیتواند تحت هیچ شرایطی یک ایدۀ جدید را رد کند ،ایده وارد مرحلۀ پیاده سازی اولیه میشود.
راز یادگیری از اشتباهات این است که تجربیات را خوب و دقیق ثبت کنید .در دنیای کسب و کار به این نوع
بررسی علت و معلول وقوع یک اشتباه« ،کالبدشکافی» گفته می شود .کالبدشکافیهای اشتباهات خود را مکتوب
کنید .این کار را با دقت مضاعفی انجام دهید و اطمینان حاصل کنید که نوشتۀ شما یک لیست بهدردنخور از عذر
و بهانههای الکی نباشد .یک کالبدشکافی مناسب ،همیشه درسهایی را که آدم از اشتباهاتش یاد میگیرد دقیق
.1روایتهای زیادی از این داستان مطرح شده که به شرکتها و مدیرعاملهای متفاوتی نسبت داده شدهاند.
توضیح میدهد و کارهایی را که الزم است در نتیجۀ این دروس ،شروع شوند یا تغییر کنند لیست میکند .حتماً
این نوشته را جایی در دسترس قرار داده و مطمئن شوید کارهایی که نوشتید پیگیری خواهند شد .به یاد داشته
باشید که نوشتن اشتباهات کمک می کند تا سایرین نیز (چه االن و چه در آینده) از اشتباهات شما درس بگیرند
و تاریخ را تکرار نکنند .ردپاهای خودتان را پاک نکنید .برعکس آن ها را شفاف و پررنگ کنید تا راهنمایی برای
بقیه باشند.
تاریخچۀ اتفاقات :از زمان پیدا شدن اشتباه یا حادثه تا ارائۀ راهحل •
مجموعه موارد تحت اقدام سریع برای غلبۀ فوری بر مسئله •
مجموعه موارد جهت اقدام برای جلوگیری از اشتباه مشابه در آینده •
سیندی یک ستاره بود .یک مهندس نرمافزار فوق العاده که حقیقتاً در کارش استاد شده بود .به راحتی به عنوان
مدیرفنی پروژه ارتقا یافت و مسئولیتهای بیشتری را روی دوش خودش احساس کرد .خیلی زود ،مشاور و مربی
اعضای تیمش شد و به آنها راه و روش مهندسی را آموزش میداد .در کنفرانسها و سمینارهای مختلف سخنرانی
می کرد و به آرامی مدیریت چند تیم مختلف دیگر را نیز به عهده گرفت .اگرچه از اینکه در کارش خبره شده بود
لذت میبرد ،ولی اندکاندک در کارش بیحوصله شد .یک جایی در این مسیر ،یادگیری موضوعات جدید را
فراموش کرده بود .حس باهوشترین و ماهرترین بودن در هر جمعی ،آرامآرام تازگی و طراوت خود را برای او از
دست داد .با وجود تمام نشانههای موفقیت ،جای یک چیزی هنوز خالی بود .یک روز که مشغول کار بود ،متوجه
شد تخصصی که دارد دیگر خیلی در دورۀ جدید به کار نمیآید .همه درگیر موضوعات تازهتر شده بودند و دنبال
تخصصهای جدیدتر بودند .سیندی چه اشتباهی مرتکب شده بود؟
تعارف که نداریم ،خیلی خوش می گذرد وقتی آدم داناترین فرد یک جمع باشد .مربیگری برای بقیه میتواند
واقعاً ارزشمند باشد ،ولی مشکل اینجاست که وقتی شما به یک ماکسیمم نسبی در تیمتان دست پیدا میکنید،
یادگیری را کنار میگذارید و وقتی یادگیری را فراموش کنید ،حوصلۀ شما در کار سر خواهد رفت .عادت به رهبری
تیم خیلی راحت تبدیل به یک اعتیاد میشود .فقط با تواضع و فروتنی میتوان مسیر را عوض کرد و راه را برای
یادگیری موضوعات جدید باز کرد .مجدداً اینجا هم تواضع و تمایل برای یادگیریست که اهمیت دارد .از حاشیۀ
امن خودتان خارج شوید و خودتان را برای یادگیری و پیشرفت به چالش بکشانید .در طوالنیمدت آدم
خوشحالتری خواهید بود.
36 یک دست صدا ندارد
سالها پیش فیتز روی پروژهای برای تبدیل مخزنهای کد CVSبه کدهای مخرب و بعدها گیت 1کار میکرد.
به قدری CVSبدقلق بود که فیتز مدام با باگهای جدید مواجه می شد .یکی از دوستان قدیمی فیتز به اسم کارل،
قبالً روی CVSخیلی کار کرده بود و به خوبی با آن آشنا بود .این شد که فیتز و کارل تصمیم گرفتند با هم روی
این پروژه کار کنند و باگها را برطرف کنند.
وقتی که دونفره برنامهنویسی را شروع کردند ،با یک مشکل مواجه شدند :فیتز از پایین به باال به مسائل نگاه
میکرد .او با سر درون هر مشکلی شیرجه می زد و با سعی و خطا و امتحان روشهای مختلف سعی میکرد تا
قضیه را حل کند .کارل اما از باال به پایین صورت مسائل را میشکافت .او سعی میکرد به همۀ متدها و کدهای
موجود نگاه کلی داشته باشد و سپس مشکل را پیدا کند .نتیجۀ این تفاوت در نگاه ،باعث کشمکشهای مختلف و
گاهی اوقات جر و بحثهای شدید بین این دو نفر شد .به قدری این مشکل برای آنها خستهکننده شد که دیگر
حاضر نبودند همزمان و دونفره برنامهنویسی کنند .باید بگوییم که آن دو دوستهای بسیار قدیمی بودند که برای
همدیگر اعتماد و احترام خیلی باالیی قائ ل بودند .این موضوع در کنار صبر و بردباری باالی آنها باعث شد تا
بتوانند راه دیگری برای همکاری پیدا کنند .تصمیم گرفتند با هم و دونفره کدنویسی کنند تا زمانی که به یک باگ
برخورد کنند؛ آنوقت برای حل آن باگ ،از هم جدا میشدند تا هر کس تنهایی روی مسئله کار کند .وقتی مشکل
حل میشد ،مجدداً برنامهنویسی دونفرۀ خودشان را ادامه میدادن د .صبوری این دو نفر ،همراه با تمایلشان برای
همکاری ،نهتنها سرنوشت پروژه را نجات داد ،بلکه دوستی آنها را نیز پایدار کرد.
Git .1؛ یک نوع نرمافزار که به تیم اجازه میدهد به صرورت هم زمان روی یک پروژه کار کنند و در عین حال هیچ مشرکل و تداخلی برای پروژه پیش
نیاید( .و).
37 یک دست صدا ندارد
تأثیرپذیر باشید
هرچه آدم تأثیرپذیرتری باشید ،شخص تأثیرگذارتری نیز خواهید بود .هرچه آسیبپذیرتر باشید ،قویتر به نظر
خواهید آمد .این جملهها در نگاه اول تناقضهای عجیبی به نظر میآیند .ولی همۀ ما حداقل یک نفر را اطراف
خودمان می شناسیم که بینهایت آدم کله شقی است! هر چقدر هم که آدمها تالش کنند تا قانعش کنند ،همیشه
مرغش یک پا دارد .معموالً سرنوشت اینطور آدمها چه میشود؟ تجربۀ ما نشان داده که بیشتر اوقات مردم آنها
را به عنوان موانعی در نظر می گیرند که باید دور زده شوند .بقیه به نظرات یا مخالفتهایشان خیلی محل نخواهند
گذاشت .قاعدتاً نمی خواهید که شما هم به چنین آدمی تبدیل شوید .پس این موضوع را خوب در ذهن خودتان
فرو کنید :هیچ اشکالی ندارد که یک نفر نظر شما را تغییر بدهد .موضوعاتی را که حاضرید به خاطر آنها مبارزه
کنید با دقت انتخاب کنید .یادتان باشد برای اینکه حرف شما به خوبی شنیده شود ،ابتدا الزم است که شنوندۀ
خوبی برای حرف های بقیه باشید .قبل از اینکه نظر خودتان را بیان کنید یا در مورد مسئلهای با قطعیت تصمیم
بگیرید ،به نظرات بقیه با دقت گوش کنید .اگر شما دائماً تصمیم خودتان را عوض کنید ،آدم بیارادهای به نظر
خواهید آمد.
اما در مورد موضوع آسیب پذیری ،باید گفت که این مهارت در نگاه اول خیلی عجیب به نظر میرسد .اگر یک
نفر به ضعف های خودش یا به عدم دانشش در یک موضوع خاص معترف باشد ،مگر این نیست که بقیه او را کمتر
جدی میگیرند؟ آسیب پذیری یک ضعف است و باعث خرابی دیوارهای اعتماد میشود؛ مگر نه؟
خیر ،اصالً درست نیست! پذیرش اشتباهاتتان یا اعتراف به اینکه کاری را به خوبی انجام ندادید ،باعث پیشرفت
شما در طوالنیمدت می شود .واقعیت این است که تمام اصول HRTدر این قضیه قرار دارند .پذیرش اشتباه حاصل
تواضع و بیانگر مسئولیتپذیری شماست .همچنین نشانهای است بیانگر اینکه شما میتوانید به بقیه اعتماد کنید
و در مقابل بقیه هم به شما ،صداقت و قدرتتان احترام بیشتری خواهند گذاشت.
گاهی اوقات بهترین کاری که میتوانید انجام دهید فقط این است که بگویید« :نمیدونم».
38 یک دست صدا ندارد
همه میدانند که سیاستمدارهای حرفهای هیچ وقت به اشتباه خودشان یا به عدم اطالع از یک موضوع خاص
اعتراف نمیکنند؛ حتی وقتی که اشتباهشان برای همه کامالً واضح و مبرهن باشد .برای همین است که هیچکس
یک کلمه از حرفهایشان را باور نمیکند .این رفتار سیاست مدارها شاید به این دلیل است که دائماً از طرف احزاب
مخالفشان تحت حمله قرار میگیرند؛ ولی در دنیای مهندسی ،هیچ دلیلی وجود ندارد که شما دائماً در حالت
تدافعی قرار داشته باشید .همتیمی شما ،همکار شماست ،نه رقیب شما.
39 یک دست صدا ندارد
قدمهای بعد
اگر تا این بخش از کتاب با ما همراه بودید ،در مسیر رسیدن به «هنر کار کردن با دیگران» قرار دارید .شما
قطعاً باید با تمرکز و بررسی رفتارهای شخصی خودتان شروع کنید .وقتی مهارتهایی را که در این فصل بیان شد
در زندگی روزمرۀ خودتان استفاده کنید ،متوجه خواهید شد که همکاری شما با همتیمیهایتان طبیعیتر خواهد
شد و کارایی تیمتان باالتر خواهد رفت.
تغییرات مهم همیشه با خود شما شروع می شوند و به دیگران سرایت پیدا میکنند.
در فصل آینده ،در مورد این موضوع صحبت خواهیم کرد که چطور میتوان فرهنگ تیمی را بر اساس اصول
HRTارتقا داد.
40 یک دست صدا ندارد
فصل دوم
فرهنگ تیمها با هم تفاوتهای بسیاری دارد .هر تیمی ارزشها و هنجارهای مخصوص به خودش را تعریف
میکند .بعضی از تیمها در راستای موفقیت حرکت میکنند ،در حالی که بعضی رو به شکست هستند .ولی حتی
بین آن دسته از تیمها که فرهنگ کار گروهیشان آنها را در مسیر موفقیت قرار داده نیز تیمهایی پیدا میشوند
که به شدت کارآمد هستند و تالش بیشتر اعضا را در راستای رسیدن به هدف تیمی قرار میدهند .تیمهایی هم
وجود دارند که فرهنگشان مزاحم رسیدنشان به هدف است .در این فصل ما دربارۀ فرهنگ کار تیمی صحبت
خواهیم کرد و به طور خاص روی مهارت های مناسب ارتباطی بین اعضای تیم تمرکز خواهیم کرد .ما نشان خواهیم
داد که چطور استفاده از این تکنیکها باعث بهبود کارایی تیمها در تولید یک محصول خالقانه خواهند شد.
41 یک دست صدا ندارد
وقتی کلمۀ «فرهنگ» را میشنوید ،یاد چه چیزی می افتید؟ یک کنسرت موسیقی سنتی یا یک شب شعر
مجلل با شاعران برجسته و فرهنگی؟ یا شاید به یک ظرف ژله فکر میکنید که در دوران دبیرستان و در آزمایشگاه
سعی داشتید یک محیط کشت باکتری در آن درست کنید؟ 1باید گفت که فرهنگ کار تیمی خیلی متفاوت با
کشت باکتری در آزمایشگاه نیست.
.1این مثال به این دلیل آورده شرده که م ادل انگلیسری کلمۀ فرهنگ ی نی ،cultureبه م نی عمل «کشرت باکتری در آزمایشرگاه» نیز هسرت.
(م).
42 یک دست صدا ندارد
تا حاال یک نان خیلی خوشمزه خوردید؟ اگر دنبال کسی که این نان را پخته بگردید متوجه میشوید که رمز
این خوشمزگی در مخمر این نان نهفته است و باکتری الکتوباسیلوس 1که از آرد و آب تغذیه میکند .مخمر باعث
میشود که نان به خوبی پف کند و آن باکتری باعث می شود که خوشمزه و لذیذ شود .ولی همۀ باکتریهای
الکتوباسیلوس شبیه همدیگر نیستند .بعضی از باکتریها باعث میشوند که نان خوشمزهتر شود ،در حالی که
بعضی دیگر از باکتریها خیلی مزۀ مطلوبی به نان نمیدهند .وقتی که یک نفر یک ترکیب طالیی از مخمر و
باکتری برای پخت نان پیدا میکند ،سعی می کند که این ترکیب را با تغذیه از آب و آرد حفظ کرده و افزایش
دهد .سپس برای پخت هر نان ،یک تکۀ کوچک از این ترکیب را به عنوان مایۀ اولیه جدا کرده و یک نان خوشمزه
درست می کند .علت موفقیت این استراتژی این است که ترکیب مناسب مخمر و باکتری ،نهتنها مزۀ مطلوب را
ایجاد میکند ،بلکه اثر سایر باکتری ها و مخمرهای مزاحم موجود در نان یا هوا و محیط اطراف آشپزخانه را نیز
خنثی میکند.
فرهنگ تی می شما ،مثل یک تکه نان خوشمزه است .محیط اولیه (بنیانگذاران تیم) شرایط را برای کشت
مخمر و باکتریها (اعضای تیم) فراهم میکنند تا یک نان خوشمزه (تیم شما) تولید شود .اگر مخمر و باکتریهای
اولیه قوی باشند ،به راحتی میتوانند از پس مزاحمتهایی که باکتریهای جدید میتوانند ایجاد کنند برآیند.2
ولی اگر محیط اولیه ضعیف باشد ،نان شما نسبت به نفوذ ناخالصی و یا باکتریهای جدید و مخرب کامالً آسیبپذیر
1. lactobacillus
.2البته محی قوی مخمر و باکتری ،امکان این انتخا را هم دارد که فواید و خیوصیات نا و مفید یک باکتری جدید را هم جذ کند.
43 یک دست صدا ندارد
خواهد بود .باکتریهای ناآشنا با خود نتایج غیرقابل پیشبینی به همراه میآورند .در نتیجه بهتر است همیشه
محیط اولیه را قوی نگه دارید.
فرهنگ تیمی صرفاً راه و روشی که اعضای تیم وظایفشان را انجام میدهند ،برنامهنویسی میکنند یا شیوهای
که با یکدیگر رفتار میکنند نیست؛ بلکه مجموعهای از تجارب مشترک ،ارزشها و اهدافی است که برای هر تیم
به شکل منحصربهفرد مشخص می شوند .بنیانگذاران یک تیم یا یک شرکت ،نقش بسیار پررنگی در تعریف فرهنگ
تیم دارند ،ولی این فرهنگ تیمی در طول زمان زندگی یک تیم تغییر و بسط پیدا میکند.
عوامل متفاوتی در ماهیت فرهنگ یک تیم وجود دارند .بعضی از این عوامل مستقیماً به کار مربوط هستند.
مثالً به طور خاص در مورد برنامهنویسی ،ممکن است فرهنگ تیمی عادتهایی مثل مرور کد ،یا کدنویسی بر
اساس نوشتن تست و یا به خوبی مکتوب کردن برنامهها را تشویق کند .اما بعضی دیگر از عناصر یک فرهنگ تیمی
ممکن است بیشتر وجه اجتماعی داشته باشند .مثالً برنامۀ ناهار تیمی هر پنجشنبه در یک رستوران خاص ،یا
دورهمی تیمی در عصرهای پنجشنبه .بعضی از این عادات ممکن است برای یک آدم خارج از گروه خیلی عجیب
و غریب یا حتی احمقانه به نظر برسند .شعبۀ دفتر گوگل در شهر پیتزبرگ نزدیک به ریل قطارهای باری قرار
داشت .عادت همه این بود که هر وقت یک قطار با صدای بلند از کنار دفتر عبور میکرد ،همه بلند می شدند و با
تفنگهای اسباببازی به همدیگر گلولههای الستیکی شلیک میکردند 1 .تمام اینها فرهنگ یک تیم را تشکیل
میدهند و روی کارایی تیمی و توانایی جذب و حفظ نیروهای خوب ،تأثیر میگذارند.
امروزه به هر شرکت بزرگ و موفق (مثل گوگل ،اپل ،مایکروسافت ،اوراکل و )...که نگاه کنید متوجه میشوید
که هر یک فرهنگ منحصربهفرد خود را دارند .ریشۀ فرهنگِ کاری هر شرکت را میتوان در بنیانگذاران و نخستین
کارمندان شرکت پیدا کرد .به مرور با بزرگ شدن و گسترش این شرکتها ،فرهنگ آنها نیز به تدریج و با ورود
اعضای جدید تغییر کرد ،ولی شخصیت وجودی این شرکتها هنوز منحصربهفرد و متفاوت است .شخصیت اصلی
شرکتها تعیینکنندۀ اصلی این موضوع است ک ه یک محصول چطور طراحی و ساخته شود یا با کارمندان چطور
رفتار شود و یا با سایر شرکتها چطور رقابت صورت گیرد.
.1وقتی فیتز اولین بار از این دفتر بازدید کرد و با این حرکت کارکنان مواجه شد ،به شدت وحشت کرد.
44 یک دست صدا ندارد
جواب کوتاه این است که اگر به فرهنگ تیمتان توجه نکنید ،خیلی زود انسانهایی که صرفاً اعتمادبهنفس
بیشتر یا نظر و صدای بلندتری دارند ،فعالیتهای تیم شما را تحتالشعاع قرار میدهند .البته ممکن است نتیجه
خیلی هم بد نشود و به طور اتفاقی تیم شما با یک فرهنگ سالم ،خیلی کارآمد به وظایفش ادامه دهد .ولی اکثر
اوقات خوششانس نخواهید بود و متوجه می شوید که انرژی زیادی که تیم میتوانست صرف طراحی و پیادهسازی
نرمافزار کند ،برای بحث و جدل های الکی هدر داده است .از سوی دیگر ،باید برای داشتن فرهنگ تیمیای تالش
کرد که برای تمام اعضای تیم ارزشمند باشد و همگی حاضر باشند از آن دفاع کنند .اگر ارزشهای تیمی شما
مورد قبول همه نباشد ،نمیتوان یک شخصیت منحصربه فرد برای تیم تعریف کرد .گذشته از این ،اعضای جدیدی
که به تیم اضافه می شوند خیلی راحت میتوانند فرهنگ تیمی را خراب کنند.
اولین اشتباه بیشتر تیمها این است که فرض میکنند این رهبران تیم ها هستند که فرهنگ تیم را تعریف
میکنند .درست است که بستر اولیۀ ارزشهای تیمی را بنیانگذاران تیم مشخص کردهاند و رهبران تیم برای
تقویت فرهنگ تیمی تالش میکنند ،ولی همۀ اعضای تیم در تعریف ،مراقبت و دفاع از این فرهنگ مسئول هستند.
وقتی عضو جدیدی وارد تیم میشود ،خلق وخوی تیم را نه از رهبر تیم بلکه از تکتک اعضای گروه یاد میگیرد.
به عنوان مثال ،وقتی شما کار عضو جدید تیم را با او مرور کرده و توضیح میدهید که تیم شما چطور کار میکند،
در حقیقت او را با ارزشهای تیمی خودتان آشنا میکنید .اعضای جدید ،به نحوۀ کار کردن و یا بحث کردن سایر
افراد تیم با همدیگر نیز دقت میکنند و با خلقوخوی تیم آشنا میشوند.
فرهنگ تیمی «قوی» فرهنگی است که نسبت به تغییرات مثبت قابل انعطاف ،ولی در مقابل تغییرات رادیکال
و منفی مقاوم باشد .موفقترین تیمها آنهایی هستند که بیشتر سعی و کوشش اعضای آنها روی طراحی و تولید
یک نرمافزار خوب متمرکز شده است .اگر تمرکز اصلی و اولیۀ تیم شما روی هر چیز دیگری (مثل مهمانی گرفتن،
جلسه های طوالنی ،رقابت و سبقت گرفتن از همدیگر) باشد ،اگرچه ممکن است که دوستی و رفاقت بین اعضای
تیم تقویت شود ،ولی نهایتاً وقت و انرژی زیادی برای توسعۀ نرمافزار پیدا نخواهید کرد .اگر شما با کدنویسی،
توسعه و تولید نرمافزار به رضایت شغلی می رسید ،کامالً به نفع شماست که یک تیم با یک فرهنگ قوی پیدا کنید
و تالش کنید که این فرهنگ حفظ شود .ممکن است تیم شما بدون یک فرهنگ قوی و کارآمد ،موفق شود که
یک نرمافزار خوب تولید کند ،ولی قطعاً این کار برای چنین تیمی هزینههای مادی ،زمانی و صرف انرژی بسیار
بیشتری خواهد داشت .فرهنگ قوی در تیم بیشک عامل بهرهوری بیشتر ،توانایی و شادی باالتر اعضا خواهد بود.
نکتۀ جالب اینجاست که یک فرهنگ خوبِ تیمی ،خود عامل جذب بهترین نیروها خواهد بود .در دنیای
نرمافزارهای متنباز ،اگر شما پروژۀ خود را بر پایۀ اصول HRTجلو ببرید و تمرکز تالش خود و اعضای تیم را حول
محور کدنویسیِ منظم و خوب قرار دهید ،پروژۀ شما افرادی را به خود جذب خواهد کرد که برای تواضع ،احترام
45 یک دست صدا ندارد
و اعتماد در ارتباطات تیمی ارزش قائل هستند .ولی در مقابل اگر خلقوخوی تیمی شما ،پرخاشگرانه و پر از
جروبحثهای بیخود باشد ،افراد مشابهی را جذب خواهد کرد.
این قضیه را بارها در بنیاد نرمافزار آپاچی تجربه کردیم .بنیاد ،مجموعهای از تیمهای توسعۀ نرمافزار است که
بر اساس مدل و اصول مشترک و توافقی کار میکنند .وقتی یک عضو جدید وارد این انجمن میشود و به دلیل
عدم اطالع یا شاید سوءقصد طوری رفتار میکند که مطابق اصول و ارزشهای گروه نیست ،سایرین سعی میکنند
که به او (گاهی به آرامی و بعضی اوقات ...هم ...نه چندان آرام) آموزش بدهند .اگر عضو جدید از خلقوخوی تیمی
انجمن خیلی خوشش نیاید ،معموالً از گروه خارج شده و به دنبال پروژههای دیگری میگردد که با فرهنگ او
منطبقتر باشند.
در شرکتهای نرمافزاری ،انتخاب عضو جدید معموالً از طریق مصاحبه و استخدام انجام میشود .ارزیابی تطابق
فرهنگی یا تلویحاً در طول سنجش مهارتها انجام میشود یا صریحاً در یک مرحلۀ مشخص در طول مصاحبه
مورد بررسی قرار خواهد گرفت .شرکت گوگل روش شفاف و صریح را انتخاب کرده و یک مرحلۀ مشخص از کل
فرایند مصاحبۀ استخدامی را به ارزشیابی و بررسی این موضوع اختصاص میدهد که آیا کاندید مورد نظر از لحاظ
خلق وخو با تیم سازگار است یا خیر .هر اندازه که یک داوطلب جایگاه شغلی از لحاظ فنی و مهندسی ،شخص
باهوش و بااستعدادی باشد ،اگر در تواناییهای کار تیمی ضعیف باشد ،مصاحبهکننده بازخورد منفیای خواهد
داشت.
اگر به تطابق فرهنگی رفتار افراد در حین مراحل استخدام توجه نکنید ،نهایتاً مجبور میشوید که وقت و انرژی
زیادی را صرف این موضوع کنید که یا عضو جدید را به نحوی با تیم تطبیق دهید ،یا او را از تیم خارج کنید.
صرفنظر از نتیجه ،هزینۀ این ک ار به قدری زیاد خواهد بود که شما را وادار کند قبل از استخدام یک فرد ،او را به
خوبی از لحاظ تطابق رفتاری با تیم ارزیابی کنید و مطمئن شوید که با تیم شما به خوبی کار خواهد کرد.
46 یک دست صدا ندارد
فعالیتهای خالقانه مثل برنامهنویسی ،با کارهای یدی مثل قرار دادن یک سری قطعه روی نوار تولید کارخانه
متفاوت است .برای انجام دادن بعضی از کارها ،چند روز آموزش و یک سری ابزارآالت ساده کافی هستند .وقتی
کارگر شما تصمیم میگیرد که کار را رها کند ،یا کالً خیلی خوب کار نکند ،شما به راحتی میتوانید شخص
جدیدی را جایگزین کنید تا کار ادامه پیدا کند .در کارهای یدی ،کارگران فعالیتهای به نسبت سادهای را با
پیروی از دستورالعملهای مشخص انجام می دهند و کارشان خیلی نیازی به تفکر خالقانه یا قدرت حل مسئله
نخواهد داشت .ولی در دنیای نرمافزار ،مهندسین به توانایی بسیار زیادی در راستای تفکر خالقانه نیاز دارند 1 .اگر
شما به دنبال تولید یک نرمافزار فوقالعاده هستید ،به مهندسین خارقالعاده نیز احتیاج دارید و اگر میخواهید که
مهندسین خارقالعادۀ شما ،به نحو احسن کار کنند و در تیم شما باقی بمانند ،باید فرهنگ تیمیای خلق کنید
که به مهندسین اجازه دهد تا با خیال راحت نظراتشان را مطرح کنند و در تصمیمگیریهای اساسی نقش داشته
باشند.
برای داشتن مهندسین عالی در تیمتان ،طبیعتاً ابتدا باید با استخدام تعدادی مهندس عالی شروع کنید .درست
است که این جمله شاید عجیب به نظر برسد ،ولی واقعیت امر این است که بیشتر مهندسین خوب ،دوست دارند
که با مهندسین عالی دیگر همتیمی باشند .بیشتر مهندسین خوبی که ما می شناسیم به سمت تیمهایی جذب
.1ب ضیها فکر میکنند که با استخدام یک طراح نرمافزار خارقال اده و یک سری برنامهنوی م مولی ،میتوانند نرمافزار خوبی تولید کنند .ما
مخالف این نظر نیستیم ،ولی کار کردن با یک تیم فوقال اده و الهامبخش که دائما شما را در جهت پیشرفت به چالش کشانده و به شما چیزهای
جدید یاد بدهند ،به مراتب هیجانانگیزتر خواهد بود.
47 یک دست صدا ندارد
میشوند که در آنها بتوانند از بزرگان صنعت برنامهنویسی چیزهای جدید یاد بگیرند 1 .ولی سؤال مهم اینجاست
که در مرحلۀ اول چطور میشود چنین بزرگانی را جذب تیم کرد؟
برای شروع باید گفت که بزرگان دنیای برنامهنویسی ،نه تنها دوست دارند که در تولید نرمافزار و برنامهنویسی
شرکت کنند ،بلکه دوست دارند که در طول مراحل طراحی و تصمیم گیری محصول نیز نقش داشته باشند .این
یعنی مدیریت شما باید تا حدودی «اجماع محور» و با توجه به رأ ی و نظر کلی گروه باشد .در حالت مدیریت باال
به پایین ،مهندس برتر (آلفا) ،رهبر فنی تیم خواهد بود و سایر مهندسین به عنوان اعضای تیم استخدام شدهاند.
دلیل این امر این است که سایر اعضای تیم هزینۀ کمتری دارند و به راحتی میتوان بر آنها ریاست کرد .نتیجه
این خواهد شد که شما برای استخدام برنامهنویسانِ درجه اول با مشکل مواجه می شوید .مهندسین خارقالعاده
چرا باید مسافر اتوبوس شما باشند ،در حالی که میتوانند در شرکتهای دیگر راننده اتوبوس باشند؟ در حالت
مدیریت اجماع محور اما ،تمام اعضای تیم در مراحل تصمیمگیری نقش دارند.
خیلی از آدمها وقتی اسم «تیم اجماع محور» را میشنوند ،به یک عده آدم ژولیده و آشفته فکر میکنند که
در بیابان دور یک آتش در حال خواندن «کومبایا کومبایا» هستند و میرقصند و هیچ تصمیمی نمیگیرند و کاری
را به آخر نمیرسانند؛ ولی این کلیشه بیشتر در مورد یک تیم ناکارآمد صدق میکند تا یک تیم اجماع محور.
منظور ما از کلمۀ «اجماع» در اینجا این است که تمام اعضای تیم نسبت به کار ،حس مالکیت داشته و در قبال
موفقیت محصول نهایی احساس مسئولیت می کنند .و رهبران تیم از ته دل و با احترام به نظرات اعضای تیم گوش
میکنند ـ با یک تأکید خاص روی ستون «احترام» از اصول HRTـ این به آن معناست که گاهی اوقات بحث و
تبادل نظر طوالنی برای موفقیت محصول نرم افزاری مورد نیاز است و بعضی اوقات تیم به این نتیجه میرسد که
باید سریعتر جلو بروند .در حالت تصمیمگیری های سریع ،ممکن است تیم به این نتیجه برسد که بهتر است به
تصمیم رهبران فنی تیم اعتماد کند 2 .برای اینکه این امر به وقوع بپیوندد ،همۀ اعضای تیم باید روی اهداف کلی
تیم هم عقیده باشند .چه باور کنید چه باور نکنید ،کلید رسیدن به این حالت در نوشتن «شرح مأموریت» تیم
نهفته است که در ادامۀ این فصل به آن میپردازیم.
نحوۀ رفتار و برخورد اعضای تیم با همدیگر نیز به اندازۀ نحوۀ تصمیمگیری در تیم شما اهمیت دارد .اگر فرهنگ
تیمی شما طوری باشد که افراد با هم دست به یقه می شوند یا بر سر هم جیغ و فریاد میکشند ،تیم شما ،اعضای
.1مهندسین خیلی خو ،به دنبال رهبران خیلی خو هم هستند .چرا که رهبران بد ،نهتنها اعتمادبهنف کافی برای سروکله زدن با مهندسین
حرفهای را ندارند ،بلکه عمدتا در مورد کارمندانشان مانند اربا ها رفتار میکنند.
.2وقتی یک اجماع کلی به دست نمیآید ،ب ضی از تیمها تیمیمگیری را به رهبران فنی خود واگذار میکنند ،در حالی که ب ضی دیگر بین
اعضای تیم رأیگیری میکنند .مهم نیست تیم شما چه روشی را برای حل اختالف انتخا میکند ،مهم این است که همیشه برای حل این نوع
اختالفات یک روش را تکرار و دنبال کنید.
48 یک دست صدا ندارد
خشن و پرخاشگر را جذب خواهد کرد و فضایی پر از خودپرستی و غرور نابهجا تولید میکند (و حقیقتاً به طور
خاص ،بیشتر خانمهایی که ما می شناسیم از اینگونه تیمها دوری میکنند) .اگر فرهنگ تیمتان را بر پایۀ
ستونهای HRTاستوار کنید تا اعضای تیم با یکدیگر با احترام رفتار کرده و برای انتقاد سازنده از همدیگر تالش
کنند ،نهتنها افراد بیشتر و بهتری را جذب میکنید ،بلکه میزان باالتری از وقت و انرژی خود را روی تولید نرمافزار
متمرکز میکنید .داشتن غرور و افتخار تیمی اگرچه مفید است ،ولی تیمی که در غرورهای فردی اعضا محو شود،
در مسیر شکست قرار میگیرد .در فصل چهارم دربارۀ راههای جلوگیری از این اتفاق صحبت خواهیم کرد.
انتقاد سازنده ،از ضرورت های رشد و پیشرفت هر شخص و یا هر تیمی است .ولی بیشتر انسانها تمام تالش
خود را می کنند تا از دریافت هرگونه انتقادی فرار کنند .علت این فرار در بعضی مواقع شاید عدم اعتمادبهنفس
باشد ،ولی در اکثر اوقات علت امر این است که آدمها فکر می کنند باید در قبال هر نظر یا انتقادی کاری انجام
بدهند و تغییر کنند ،حتی اگر آن انتقاد خاص را قبول نداشته باشند .بهترین خصوصیت دریافت انتقاد سازنده این
است که شما این توانایی را دارید که انتخاب کنید کدام قسمت از یک انتقاد را قبول دارید و در مقابل کدام قسمت
نمیخواهید کار خاصی انجام دهید .مثالً فرض کنید که شما میخواهید برای یک مصاحبۀ شغلی آماده شوید و
لباس مورد عالقۀ خودتان را پوشیدهاید .پیش یک دوست قابلاعتماد میروید و نظرش را دربارۀ ظاهر خود
میپرسید .اگر او بگوید« :گوشۀ دندان شما یک تکه اسفناج چسبیده و من از لباست خوشم نمیآد »،شما به
راحتی می توانید از نخ دندان استفاده کنید ،ولی لزومی ندارد که لباستان را عوض کنید .انتقاد سازنده یک هدیه
است که شما میتوانید آن را قبول یا رد کنید.
اگر به دنبال بهبود نحوۀ کارتان یا حل کردن ایرادهای شخصی خود هستید ،همین دوستان و همکاران هستند
که می توانند به شما کمک کنند تا موانع پیشرفت را به شما نشان دهند .بدون نظرخواهی از بقیه ،شما اشتباهات
و ایرادهای خودتان را دائماً تکرار خواهید کرد .مگر اینکه یک قدرت خارقالعاده از خودآگاهی و خویشتن شناسی
داشته باشید .به عنوان مثال ،پیش از انتشار نهایی این کتاب در رسانه ها ،ما از چندین نفر خواستیم که نظرشان
را در مورد نوشتۀ ما بگویند .بیشتر این نظرات و انتقادها بسیار دقیق و باارزش بود .صرفنظر از اینکه نظر شما در
مورد این کتاب چیست ،این کتاب شدیداً بدتر میبود اگر که ما به پیشنهادهای ارزشمند دیگران اهمیت نمیدادیم
یا میترسیدیم که نظر بقیه را بپرسیم.
درخواست انتقاد و پیشنهاد ،نیازمند داشتن یک سطح مشخص از اعتمادبهنفس است .ما فکر میکنیم انتقادهای
سازنده راحتترین نظری است که میشود دریافت کرد .از طرف دیگر ،دادن انتقاد سازنده به دیگران کار بسیار
سختی است .معموالً کار راحتتر این است که به راحتی کارشان را زیر سؤال ببریم یا مسخره کنیم .البته خود
عمل درخواست کردن از دیگران برای نظرشان هم کار آسانی نیست .مردم فرض میکنند شما صرفاً به دنبال
تعریف و تمجید از کارتان هستید .ا گر دوست یا همکاری را پیدا کردید که وقتی از او نظرش را میپرسید با شما
یک نظر صادقانه و انتقاد سازنده را در میان میگذارد ،دو دستی به او بچسبید و از دستش ندهید.
49 یک دست صدا ندارد
آدم های تند و پرخاشگر معموالً در یک تیم ساکت و آرام ،خیلی احساس ناراحتی نمیکنند .ولی انسانهای
آرام و درونگرا عموماً در یک محیط پر حرارت نمیتوانند موفق شوند یا از کار لذت ببرند .نهتنها شنیدن نظر آنها
در چنین محیطی سختتر است ،بلکه خود آنها نیز از بیان نظرات و ایدههای خود دلسرد میشوند 1 .اگر دنبال
داشتن تیمی هستید که در آن بیشتر افراد احساس راحتی کنند و با کارایی بیشتری فعالیت داشته باشند ،باید
فرهنگ تیمتان را بر اساس تواضع ،احترام و اعتماد قرار دهید.
فرهنگ تیمهای خونسرد و آرام در مقابل انسانهای پرخاشگر آسیب بیشتری میبینند تا فرهنگهای پرحرارت
در مقابل انسانهای آرام و خوشبرخورد .تیم های مالیم و با آرامش باید حواسشان به نفوذ انسانهای پرخاشگر
باشد .بهترین کار این است که با اینطور انسانها درگیر نشوند .بعضی اوقات این وظیفۀ اعضای ارشد تیم است که
روبهروی انسان سلطه جو بایستند تا از آسیب او به سایر افراد خوشبرخورد تیم جلوگیری کنند .در فصل چهارم
دربارۀ نحوۀ برخورد با اینطور انسانهای «سمی» صحبت خواهیم کرد.
.1سوزان ِکین یک TED Talk: The Power of Introvertsعالی است و همچنین یک کتا در مورد همین موضوع داردThe Power :
of Introverts
50 یک دست صدا ندارد
ارتباطات اجتماعی ممکن است برای اعضای تیم به یک چالش اساسی تبدیل شوند .مخصوصاً برای مهندسین
نرم افزار که معموالً دوست دارند بعدازظهر خود را در کنار یک کامپایلر منطقی و قابل پیشبینی سپری کنند تا
در کنار یک انسان احساسی و غیرقابل پیشبینی .بیشتر اوقات برنامهنویسان ،نیاز به ارتباط با یکدیگر را به عنوان
یک مانع و مزاحم برای کدنویسی تلقی میکنند .ولی اگر اعضای یک تیم از کار هم بیخبر باشند یا در مورد یک
موضوع توافق نداشته باشند ،هیچگاه مشخص نمی شود که آیا کد و برنامه در جهت درستی در حال توسعه است
یا خیر.
اگر هر تیم موفق و کارآمدی را بررسی کنید ،متوجه میشوید که روی کانالهای ارتباطی مؤثر به خوبی
سرمایهگذاری کردهاند .به طور مثال گروههای ایمیل ،مستندهای طراحی نرمافزار ،شرح مأموریت ،کامنتهای
مناسب در کدنویسی ،خودآموزهای تولید نرمافزار و ....اطمینان از اینکه همۀ اعضای تیم روی مسیر حرکت و
اهداف تیم همعقیده هستند و از آخرین تصمیمها باخبر باشند ،کار سخت و پُرزحمتی است .ولی تمام این زحمات
حکم یک سرمایه گذاری را دارد که نهایتاً با افزایش کارایی و رضایت تیمی نتیجه خواهد داد.
51 یک دست صدا ندارد
یک قاعده و قانون کلی در ارتباطات تیمی این است که تا جایی که می شود تعداد افراد کمتری را در تماسهای
همزمان و همگام مثل جلسههای حضوری یا تماس های تلفنی دخیل کنید و در مقابل تعداد افراد بیشتری را حین
ارتباطات غیر همزمان و ناهمگام مثل ایمیل یا کامنتها یا نرم افزارهای مدیریت کار در جریان بگذارید .ارتباطات
همگام هزینۀ باالیی دارند ،چرا که شرکتکنندگان را مجبور میکنند تا روند کارشان را قطع کرده و خودشان را
با برنامۀ زمانی شما تطبیق بدهند .اما ارتباطات غیر همگام این امکان را به افراد میدهند تا در زمان و مکان
مناسب به آن ها توجه شود .هر زمانی که باعث وقفه در کار افراد شوید ،آنها مجبور خواهند شد مدت زمانی را
صرف این کنند تا دوباره به همان مرحله از سرعت و دقت برسند .همیشه به این موضوع توجه کنید.
ولی مهمتر از هر چیزی این است که شما باید کاری کنید تا همیشه تمام اطالعات ،مستند شده و در دسترس
تمام افراد تیم قرار بگیرد .تعدادی از روشهای متداول ارتباطات تیمی را با هم در این فصل مرور میکنیم .بعضی
از این روشها ممکن است خیلی واضح و مبرهن باشند ،ولی نکات ظریفی دارند که بهتر است بررسی شوند .در
مورد یک چیز اما خاطرجمع باشید :اگر در راستای بهبود ارتباطات تیمی خود تالش نکنید ،زمان قابل مالحظهای
را صرف دوبارهکاری یا کارهای بیهوده در تیمتان خواهید کرد.
52 یک دست صدا ندارد
به طور کلی ،هدف از همگامسازی اعضای تیم این است که اوالً تمام افراد روی اهداف مشترک تیم توافق داشته
باشند و ثانیاً روشهای ارتباطی بین افراد ،مورد تأیید همۀ اعضای تیم باشد.
وقتی کلمۀ «شرح مأموریت» را میشنوید ،احتماالً اولین چیزی که به ذهنتان میرسد آگهیهای بازاریابی
بیروح و بیمزۀ بعضی از شرکتهای بزرگ است .مثالً در زیر یکی از این شرح مأموریتها را که متعلق به یک
شرکت بزرگ مخابراتی ا ست و بهتر است اسمش را مطرح نکنیم ،میبینید:
مقصد ما تبدیل شدن به تحسینآمیزترین و باارزشترین شرکت دنیاست .هدف ما غنی سازی زندگی شخصی
مشتریانمان ،موفقتر کردن زندگی کاری آنها با عرضۀ هیجانانگیزترین و پرکاربردترین سرویسهای مخابراتی
است ،در حالی که همزمان برای سهامداران شرکت نیز سودآوری کنیم.
جالب اینکه من هنوز هیچکس را پیدا نکردم که این شرکت خاص را تحسین کرده باشد!
عرضه کردن راهحل های کاربردی در کمترین زمان در جهت پاسخگویی به نیاز مشتریان.
اصالً این یعنی چه؟ عمالً جملۀ باال برای هر کاری و هر شرکتی میتواند معنی داشته باشد .اگر ما در شرکت
باال کار میکردیم ،احتماالً نمی توانستیم تشخیص دهیم که بین شستن ماشین ،درست کردن درز لولهها یا تحویل
دادن پیتزا ،کدام کار اهمیت بیشتری برای شرکت دارد .اینچنین مغلطههایی از طرف شرکتهای عظیم هستند
که واژۀ «شرح مأموریت» را بدنام کرده است.
نوشتن شرح مأموریت تیمی ،بهترین راه برای تیمهای با کیفیت و کارآمد است تا بتوانند محدودۀ کاری خود
را مشخص کرده و مسیر خودشان را اجماالً تعریف کنند .درست است که نوشتن این شرح مأموریت ممکن است
زمانبر و طاقتفرسا باشد ،ولی میتواند با تعریف آنچه که تیم شما باید یا نباید 1انجام دهد ،به صورت بالقوه چیزی
به اندازۀ سالها کار را در وقت و زمان شما صرفهجویی کند.
وقتی گوگل تصمیم گرفت که توسعه 2یا به اختصار GWTرا به شکل یک پروژۀ متنباز ادامه بدهد ،ما به عنوان
مشاور در کار دخیل شدیم .ما تفاوتهای یک پروژۀ متنباز با غیر متن باز را با دقت مرور کردیم و به طور خاص
« .1نباید»ها بیاندازه اهمیت دارند« .نه» گفتن به آنچه که حواس تیم شما را از مسیر اصلی پرت کند ،از عوامل مهم موفقیت تیمی است.
2. Google Web Toolkit
53 یک دست صدا ندارد
به این خصوصیت از دنیای توسعۀ نرمافزارهای متنباز توجه کردیم که در آن هر کسی از هر جایی میتواند در
پروژه وارد شود ،نظرش را مطرح کند ،در بخشی از کد مشارکت داشته باشد یا طرح و برنامهای را زیر سؤال ببرد1 .
بعد از بررسی تمام این چالش ها ،نهایتاً به تیم پیشنهاد دادیم تا یک شرح مأموریت تیمی شامل تمام اهداف پروژه
و همین طور لیست مواردی که هدف این پروژه نیست تهیه کنند و در معرض عموم شرکتکنندگان در پروژه قرار
دهند.
بعضی از اعضای تیم این پیشنهاد را رد کردند ،در حالی که بعضی دیگر به نظر کنجکاو شدند .خوشبختانه رهبر
تیم از این پیشنهاد خیلی استقبال کرد .وقتی دور هم نشستیم تا این شرح مأموریت را تعریف کنیم ،بحثهای
زیادی در مورد محتوا و نحوۀ نگارش این نوشته شکل گرفت .نهایتاً بعد از چند روز مذاکره نهتنها یک شرح
مأموریت دقیق و عالی تنظیم شد ،بلکه تیم موفق شد که یک سند دیگر در مورد اینکه «چطور GWTرا بهتر
کنیم» تهیه کند .آنها حتی یک قسمت از شرح مأموریت را به طور خاص به مواردی که هدف پروژه نیست،
اختصاص دادند .در زیر این شرح مأموریت آورده شده است:
مأموریت GWTاین است که تجربۀ کاربران در دنیای وب را به طور بنیادی ارتقا دهد .این کار از طریق فراهم
کردن ابزارهای مبتنی بر Javaبرای توسعهدهندگان وب انجام میشود تا آنها بتوانند به راحتی برای هر مرورگر
مدرنی ،امکانات AJAXفراهم کنند.
جملۀ باال محتوای زیادی را در خود جمع کرده است و ما معتقدیم که این یک مثالِ خیلی خوب از یک شرح
مأموریت ایدئال است .این شرح مأموریت هم هدف را تعریف میکند :ارتقای تجربۀ کاربران در دنیای وب و هم
محدودۀ فعالیت را مشخص میکند :ابزارهای مبتنی بر .Java
چندین سال بعد وقتی با مدیر این تیم شام میخوردیم ،فیتز از حمایتهای او در مورد نوشتن این شرح
مأموریت بسیار تشکر کرد؛ ولی مدیر آن تیم اعتراف کرد که وقتی اولین بار این ایده را شنید ،احساس کرد که
این کار یک اتالف وقت اساسی خواهد بود ،ولی وقتی که با مهندسین تیمش شروع به بحث و مناظره در مورد
محتوای این شرح مأموریت کرد ،متوجه اهمیت این کار شد ،چرا که فهمید مهندسین ارشد تیم کالً و اصوالً با
اهداف پروژه موافق نیستند!
نوشتن شرح مأموریت به تیم GWTکمک کرد تا همان ابتدا با اختالف نظرات بین اعضای تیم مواجه شده و
سعی کنند در مورد خط مشی کلی محصول نهایی به توافق برسند .مسئلهای که میتوانست بعدها روی سرعت یا
حتی موفقیت پروژه تأثیر بگذارد .آن ها شرح مأموریت تیمی خودشان را در معرض دید همه روی وب قرار دادند
.1ما م موال روند توسر ۀ نرمافزار را به سراختن یک خانۀ کاغذی روی یک تشرک کشرسران حرکات آ کروباتیک تشربیه کردهایم .این کار نیاز به صربر
باال ،دقت کافی و همین طور حوصله برای سروکله زدن با افراد بیدقتی دارد که بیمحابا روی تشک میپرند( .م).
54 یک دست صدا ندارد
و نه تنها تمام اعضای تیم با دقت از آن تبعیت کردند ،بلکه زمان زیادی که میتوانست صرف جروبحث با افراد
جدید در مورد اهداف و مسیر پروژه بشود ،حفظ شد .فقط کافی بود که تازهواردها را با شرح مأموریت تیم آشنا
کنند تا جواب بسیاری از سؤاالتشان را بگیرند.
شرح مأموریت ،تضمین میکند که پروژۀ شما از مسیر خود خارج نشود .این سند ولی نباید یک مانع سنگین
جلوی تغییرات در کار شما ایجاد کند .اگر محیط کاری یا طرح و برنامۀ شرکت یا پروژۀ شما به شکل اساسیای
تغییر کرد ،اعضای تیم باید با خودشان صادق باشند و شرح مأموریت را مجدداً ارزیابی کنند و محتوای آن را بهروز
کنند .ایجاد تغییر در قانون اساسی تعمداً کار سختی است تا افراد هر موقع که دلشان خواست نتوانند آن را تغییر
دهند .ولی در یک سری شرایط خاص ،تغییرات در قانون اساسی امکانپذیر هستند و میتوانند مورد بررسی قرار
بگیرند .اگر سمت و سوی یک محصول یا یک شرکت به ناگهان و به هر دلیلی تغییر کند ،شرح مأموریت تیم نیز
باید متناسب با آن بهروز شود.
جلسههای کارآمد
بیشتر آدمها به «جلسهها» به عنوان یک نیاز ولی یک بالی گریزناپذیر نگاه میکنند .با وجود آنکه میتوان با
کمی مهارت این جلسهها را بسیار مؤثر و کارآمد برگزار کرد ،اکثر اوقات این اتفاق نمیافتد و جلسات ،بیش از
اندازه طوالنی و نامنظم انجام میشوند .ما جلسهها را همان طور دوست داریم که تصفیهخانههای فاضالب شهری
را دوست داریم :دورادور ،کمتعداد و هم سو با مسیر باد!
55 یک دست صدا ندارد
معموالً این جلسه هر هفته انجام می شود و محتوای آن باید به معرفی افراد یا تغییرات جدید و همین طور
اطالعیههای ساده محدود شود .اعالن آخرین وضعیت به نوبت از تکتک افراد گروه صرفنظر از اینکه آیا خبر
جدیدی دارند یا نه ،حوصله َسربر و باعث اتالف وقت است .اینطور جلسات با شما کاری میکنند که دلتان
میخواهد با مشت به گلوی خودتان بزنید تا هرچه سریعتر تمام شوند!
هر موضوعی که نیاز به بحث عمیق تر داشته باشد باید خارج از این نوع جلسات و فقط با حضور افراد مرتبط
مورد بررسی قرار بگیرد .کسی که مدیریت جلسه را به عهده دارد باید از باز شدن یک موضوع خاص در جلسه
جلوگیری کند و لیستی از موضوعات «حاشیه» تهیه کند تا بعد از جلسه ،فقط اعضای مربوط به آنها رسیدگی
کنند .اگر این کار در تیم شما تبدیل به یک عادت شود ،خیلی راحت میتوان موضوع جلسههای ایستادۀ روزانه را
حول اعالن وضعیتهای کلی متمرکز کرد .نکتۀ مهم در این نوع از جلسهها این است که اعضای تیم باید با ترک
جلسه وقتی که اعالن های اصلی تمام شد ،احساس راحتی کنند .اگر موضوعی برای اعالن وجود نداشته باشد ،یا
یک ایمیل برای اشتراکگذاری آخرین وضعیتها کافی باشد ،شک نکنید که میتوانید از جلسه گرفتن صرفنظر
کنید .زیاد دیده شده که افراد به جلسات اعالن وضعیت میروند چون آنجا را جایی برای اطالع پیدا کردن از
آخرین اخبار میبینند و احساس می کنند که اگر شرکت نکنند ،از تحوالت تیمی جدا میمانند .مته به خشخاش
نمیگذاریم ،ولی این کار به وضوح دیوانگیست!
بعضی از مهندسین روی این نوع جلسات روزانه قسم میخورند و معتقدند که از آخرین اصول علمی توسعۀ نرمافزار
به روش چابک 1پیروی میکنند .این جلسات قابل قبولاند اگر که کوتاه ،مختصر و بدون حاشیه باشند .معموالً در
ابتدا این نوع از جلسهها کوتاه شروع می شوند (حدود پانزده دقیقه) ،به این طریق که همه حقیقتاً از جا بلند
می شوند و در مورد آخرین وضعیت کار خود به دیگران یک گزارش ساده میدهند؛ اما بدون مراقبت و احتیاط
مداوم ،خیلی زود این جلسات میتوانند به دورهمیهای طوالنی سی دقیقهای یا بیشتر تبدیل شوند که افراد حاضر،
بیهدف در مورد کار خود توضیحات مفصل میدهند .گاهی اوقات افراد اینطور نشستها را با جلسههای
رواندرمانی اشتباه میگیرند! اگر تیم شما به جلسات ایستادۀ روزانه احتیاج دارد ،یک نفر باید تصدی امور را به
دست گرفته و جلسه را مدیریت کند.
اگر در تالش هستید تا چیزی جدید طراحی کنید ،سعی کنید که جلسۀ شما بیشتر از پنج نفر نشود.
تصمیمگیری و نقشه کشی با حضور بیشتر از پنج نفر در اتاق عمالً غیرممکن است ،مگر آنکه فقط یک نفر
تصمیمگیرندۀ اصلی باشد .اگر باور نمیکنید با پنج نفر از دوستانتان به مرکز شهر بروید و شش نفره سعی کنید
َس ر یک مسیر برای بازدید از تعدادی از مراکز توریستی شهر توافق کنید .به احتمال قوی شما نیمی از روز را در
یک گوشه از خیابان مشغول جروبحث خواهید بود ،مگر آنکه یک نفر را به عنوان داور منصف انتخاب کنید که
جای تیم تصمیمگیری کند.
1. Agile
57 یک دست صدا ندارد
اصوالً جلسهها باعث تداخل در زمان مفیدی میشوند که ما با الهام از پال گراهام 1آن را «زمان سازندگی»
مینامیم .برای هر کسی مخصوصاً برنامهنویسان ،ورود به «قلمرو تمرکز» در کنار مزاحمت جلسههای گاه و بیگاه،
میتواند دشوار باشد .در تقویم خود محدودههای زمانی سه یا چهار ساعتی را تحت عنوان «مشغول» یا حتی
«سازندگی» ثبت کنید و روی کار خودتان تمرکز کنید .اگر مجبورید که یک جلسه را برنامهریزی کنید ،سعی
کنید که زمان جلسه بالفاصله بعد یا قبل از یک وقفۀ دیگر مثل ساعت ناهار یا انتهای روز باشد .در گوگل یک
سنت قدیمی ــ که متأ سفانه گاهی اوقات نادیده گرفته میشود ــ تحت عنوان «پنجشنبههای بیجلسه» 2وجود
دارد تا افراد بتوانند از زمان خود برای تمرکز روی کار استفاده کنند .این می تواند یک قدم خوب اولیه باشد در
مسیری به سمت بیست یا شاید سی ساعت زمان سازندگی در بازههای زمانی بزرگتر.
1. http://www.paulgraham.com/makersschedule.html
.2یکی از م اونین شاخۀ مهندسی گوگل ،وین روزینگ ،این سنت را در سال 2001با هدف افزایش کیفیت زندگی مهندسین آغاز کرد .فیتز
همیشه پنجشنبههای خودش را کامل مسدود میکرد تا کسی با او جلسه نگذارد .این کار نسبتا خو جوا میداد ،هر چند که باید با دقت از آن
مواظبت میکرد و هر از گاهی نیز نیاز بود تا به افرادی که در روز پنجشنبه جلسه تنظیم کردهاند ،ایمیلهای نه چندان خوشاخالقانهای ارسال کند.
58 یک دست صدا ندارد
فقط افرادی را دعوت کنید که قطعاً نیاز است در جلسه باشند. •
دستور جلسه داشته باشید و قبل از جلسه آن را به تمام افراد ارسال کنید. •
اگر به اهداف مورد نظر در جلسه رسیدید ،جلسه را زودتر تمام کنید. •
سعی کنید که زمان جلسه نزدیک به سایر وقفههای روزانه مثل ساعت ناهار یا انتهای روز باشد. •
اگر قرار است جلسه ای را تنظیم کنید ،یک دستور جلسه آماده کنید که حاوی موضوعاتی باشد که قرار است
در جلسه مورد بحث قرار بگیرند و آن را حداقل یک روز قبل از جلسه برای تمام افراد ارسال کنید تا بدانند چه
چیزی در انتظارشان است .تا جایی که می شود تعداد کمی را به جلسه دعوت کنید :فراموش نکنید که ارتباطات
همگام چقدر هزینهبر هستند .ما افرادی را میشناسیم که آشکارا به دعوتهایی که حاوی دستور جلسه نیستند
بیمحلی میکنند.
فقط افرادی را دعوت کنید که نیاز است در جهت اهداف جلسه حضور داشته باشند .بعضی از افراد بعد از اینکه
دیدند گاهی اوقات عده ای در جلسه مشغول پاسخ دادن به ایمیل یا کار شخصی هستند ،ورود لپتاپها به جلسات
را ممنوع کردند .اما این صرفاً راهحلی است برای یکی از عالئم مشکل و نه راهحل علت اصلی مسئله .کسانی که
در جلسه مشغول خواندن ایمیلهای خودشان هستند ،احتماالً از همان ابتدا نیازی به حضور در جلسه نداشتند.
مسئول جلسه باید واقعاً مسئولیت جلسه را به عهده گرفته و در قطع کردن صحبتهای حاشیهای یا افرادی
که موضوع را انحصاری میکنند ،دریغ نکند .این کار ،هر چند سخت ولی مفید و باارزش خواهد بود .مهمتر از هر
چیزی ،از اتمام جلسۀ زودتر از موعد و وقتی که اهداف جلسه به دست آمده ،نترسید.
وقتی عضو تیمی هستید که اعضای آن در شهرهای مختلف پخش هستند ،یا شما از سایر تیمها دور هستید،
نهتنها باید روشهای متفاوتی برای برقراری ارتباط پیدا کنید ،بلکه مجبور خواهید بود تالش بیشتری در ارتباطات
خود داشته باشید .وقتی اعضای تیم از هم دور باشند ،تصمیمها باید مکتوب شوند و معموالً با ایمیل بین کل تیم
به اشتراک گذاشته شود .اگرچه گفتوگوها ممکن است از طریق سیستمهای پیامرسان آنالین انجام شود ،تیم
باید راهی پیدا کند که اطالعات برای همه در دسترس باشد .تماسهای ویدئویی نیز روش خیلی خوبی برای
برقرای تماسهای کوتاه هستند ،مخصوصاً که این روزها تقریباً همۀ لپتاپها مجهز به دوربین هستند.
59 یک دست صدا ندارد
ما در پروژۀ سابورژن یک شعار داشتیم« :اگر صحبتی در ایمیل نیامده باشد ،هیچوقت مطرح نشده است».
افراد ممکن است در تاالرهای آنالین مدت زمان زیادی را صرف گفتوگو و ایدهپردازی کنند ،ولی برای اینکه
مصوبهها را «واقعی» کنند ،باید به فکر سایر افراد تیم که در تاالر آنالین حضور نداشتند نیز باشند .با اجبار به
اشتراکگذاری این نوع گفتوگوها در ایمیل برای کل تیم ،به کل اعضای تیم این فرصت را میدهیم تا ببینند
چطور یک تصمیم گرفته شده است (و اگر نیاز است ،نظر خودشان را نیز مطرح کنند) .این موضوع بهخصوص
برای تشکیل تیمهای «اجماع محور» اهمیت دارد.
صحبت کردن با یک نفر در یک مکان دور باید به اندازۀ سر زدن به میز کارشان ،بیدردسر باشد .اگر شما از
سایر افراد تیم دور هستید ،خیلی بیشتر از همیشه با سایر افراد تیم (از روشهای مختلف مثل نرمافزارهای
پیامرسان ،تاالرهای گفتوگوی آنالین ،ایمیل ،تماس ویدئویی یا تلفنی) ارتباط داشته باشید .مطمئن شوید که
همه نه تنها از حضور شما مطلع هستند ،بلکه در جریان کاری که شما انجام میدهید نیز هستند .مهمتر از همه،
قدرت گفتوگوهای دونفره را دستکم نگیرید.
زمانی بِن در تیم شخصی خود فردی به اسم کُری داشت که در دفتر شرکت در یک شهر دیگر روی یک پروژۀ
جدید کار میکرد .کُری در برقراری ارتباط با سایر اعضای تیم با دشواریهای زیادی روبهرو بود .او این مشکل را
در جلسۀ هفتگی با بِن مطرح کرد و بِن از او خواست که یک هفته به دفتر کار سایر اعضای تیم بیاید تا پروژه را
با هم شروع کنند .کُری در ابتدا به خاطر هزینههای پرواز و هتل نسبت به این سفر دودل بود و به فواید آن خیلی
فکر نمی کرد .نهایتاً با یک سفر دو روزه پیش سایر افراد تیم آمد و خیلی سریع متوجه مزایای دیدار همتیمیها
شد .نه تنها از مکالمات راحت و حضوری با همتیمی های جدید خودش استفاده کرد ،بلکه با ناهار خوردنهای
مشترک و بیرون رفتنهای تیمی با خصوصیات اخالقی آن ها نیز آشنا شد .کُری و سایر افراد تیم همدیگر را به
عنوان یک انسان بیشتر شناختند .در نتیجه ،مکالمات بعدی راحتتر ادامه پیدا کرد ،با وجود اینکه کُری هزار مایل
از سایرین دور بود.
نکتهای که در اینجا قابلتوجه است این است که با وجود تمام پیشرفتهای شبکههای اجتماعی و تکنولوژیهای
تماس ویدئویی ،هنوز هیچچیز نمی تواند جای صمیمیت و راحتی ارتباطات حضوری و واقعی دو نفر را بگیرد .اگر
شما میخواهید پروژۀ جدیدی را با یک نفر شروع کنید یا صحبت خیلی مهمی با یک نفر در شرکتتان دارید و
بودجۀ سفر نیز در دسترس است ،تقریباً همیشه زحمت و هزینۀ دیدار حضوری به صرفه خواهد بود .صحبت
حضوری اثری در حافظۀ انسان میگذارد که هیچ صحبت تلفنی یا تصویریای نمیتواند اثری مشابه یا حتی نزدیک
داشته باشد .خیلی از افراد به دلیل هزینه های سنگین سفر ،با این ایده موافق نیستند .درست است که شاید
60 یک دست صدا ندارد
شرکتهای کوچک نتوانند از عهدۀ هزینۀ چنین سفرهایی برآیند ،ولی بیشتر شرکتهای بزرگتر استطاعت مالی
این کار را دارند .هزینۀ عدم دیدار حضوری اعضای تیم ،به مراتب بیشتر از آن چیزی است که فکر میکنید.
صرف نظر از اینکه چقدر با همکاران خود از طریق ایمیل یا تماس تلفنی و ویدئویی ارتباط دارید ،هر از گاهی
بلیت هواپیما بگیرید و با همتیمیها دیدار کنید .این قضیه نهتنها برای کارمندان و تیمهای دورکار ،بلکه برای
افرادی که در دفتر غیر اصلی شرکت کار میکنند نیز صدق می کند .هر از گاهی به شهری که دفتر اصلی شرکت
در آنجاست سفر کنید و با اعضای شرکت به شکل حضوری صحبت کنید.
61 یک دست صدا ندارد
برای مهندسین نرم افزار بسیار سخت است تا بتوانند هنگام شروع یک پروژه ،جلوی تمایل شدید به کدنویسی
را بگیرند و روی مستندات نوشتاری طرح و برنامهریزی اولیۀ پروژه کار کنند .ولی کدنویسی بدون طرح و برنامه
معموالً نتیجۀ مفیدی نمیدهد ،مگر آنکه بخواهید روی یک نسخۀ آزمایشی یا نمونۀ اولیۀ یک ایده کار کنید.
بیشتر مهندسین قبل از طراحی و نقشهکشی کلی نرمافزار ،برای کدنویسی عجله میکنند و این کار پروژه را به
سمت شکست هدایت میکند.
یک مستند مکتوب طرح نرمافزار معموالً یک مالک دارد و دو یا سه نفر آن را نوشتهاند و عدۀ بیشتری آن را
مرور کردهاند .این نوشته ،نهتنها برنامۀ کلی آیندۀ پروژۀ شما را مشخص میکند ،بلکه یک روش بهینه و به صرفۀ
ارتباطی برای در جریان گذاشتن تمام اعضای تیم دربارۀ چرایی و چگونگی جزئیات فنی پروژه است .در این مرحله،
چون هنوز هفتهها (یا ماهها) را صرف کدنویسی نکرده اید ،قبول کردن انتقادات و عملی کردن پیشنهادها بسیار
راحتتر است و نهایتاً شما یک محصول بهتر با پیاده سازی مفیدتر خواهید داشت .از این گذشته ،مستند طرح
نرمافزار شما میتواند به شما در زمانبندی پروژه و تقسیم کار بین اعضا نیز کمک کند .وقتی کار برنامهنویسی را
شروع کردید ،توجه کنید که مستند طرح نرم افزار یک نوشته زنده است و مطالب آن روی سنگ حکاکی نشدهاند.
شما و تیم شما همراه با رشد و پیشرفت پروژه باید طرح و نقشۀ نرمافزار را مرتباً بهروز کرده و تغییراتی را که به
مرور ایجاد کرده اید مستند کنید .البته که به عمل کار برآید و به سخندانی نیست .بیشتر تیمها در عمل هیچ
نوشتۀ مستندی ندارند و بعضی دیگر مدت زمان نسبتاً زیادی در ابتدای کار ،مستندات طراحی فوقالعادهای آماده
میکنند ،ولی به مرور آنها را بهروز نمیکنند.
تمام این صحبتها را کردیم ،ولی دقت کنید تا از آن سمت بوم نیفتید! ما آدمهای وسواسی را هم دیدهایم که
برای یک برنامۀ ساده و کوتاهِ صد خطی ،چهار صفحه طراحی نوشتهاند .اگر مدت زمانی که طول میکشد تا کل
پروژه را از ابتدا پیادهسازی کنید ،کمتر از مدت زمانی است که صرف نوشتن طرح و نقشۀ نرمافزار کردهاید ،این
مستندسازی به وضوح یک اتالف وقت بوده است .از تجربۀ خود برای قضاوت در مورد نیاز یا ع دم نیاز به طرح
نرمافزار استفاده کنید.
62 یک دست صدا ندارد
مکالمات روزمره
با فرض بر اینکه اهداف کلی پروژه مورد تأ یید تمام اعضای تیم باشد ،هنوز باید به چگونگی مکالمات روزانه و
ابزارهای ارتباطی افراد با یکدیگر توجه کنید .وسایل ارتباطی اگرچه مفید هستند ،ولی از تواناییهایی محدودی
برخوردارند و به ما امکاناتی نظیر مشاهدۀ حالت چهره یا زبان بدن را نمیدهند .بنابراین امکان سوءتفاهم و آسیب
به اصول HRTرا افزایش میدهند .با وجود این باید گفت که ابزارهای ارتباطی برای بیشتر تیمها فوقالعاده باارزش
هستند و با کمی تالش و دقت میتوان از آنها در جهت افزایش بهرهوری تیم استفاده کرد.
فهرستهای ایمیل
امروز ما شخصی را نمی شناسیم که عضوی از تیمی باشد که حداقل از یک فهرست ایمیل استفاده نکند .با
دقت به یک سری نکات میتوان از این فهرستهای ایمیل به شکل مفیدتری استفاده کرد.
تعداد زیادی از پروژه های بزرگ و موفق چندین فهرست ایمیل متفاوت دارند و صحبتهایی با موضوعات
متفاوت نظیر برنامهنویسی ،مرور کدها ،مذاکره با کاربران ،اطالعیه ها و امور مدیریتی و متفرقه را از همدیگر جدا
میکنند .بعضی اوقات پروژههای کوچکتر سعی میکنند از آنها الگو برداری کنند و چندین فهرست ایمیل
متفاوت درست میکنند ،در حالی که آنها صرفاً سه برنامهنویس و دو کاربر دارند .کار این پروژههای کوچکتر
مثل این است که شش اتاق کنفرانس را برای صحبت بین فقط پنج نفر تهیه کنید .نتیجه تعدادی اتاق خالی،
صحبتهای غیر منسجم و تکراری خواهد بود .بهترین کار این است که همیشه با یک فهرست ایمیل آغاز کنید و
فقط زمانی فهرست بعدی را اضافه کنید که مدیریت صحبتها دشوار شود .یک استثنا در این قانون البته این است
که میتوان ایمیلهای اتوماتیک یا گزارشهایی را که «بات»ها صادر میکنند در یک فهرست ایمیل جداگانه قرار
داد.
آداب و رسوم مناسبی در صحبتها و مکالمههای انجامشده در ایمیلها تعریف کنید و اجازه ندهید اقلیتی با
1
بیشتر صحبت کردن ،کنترل مذاکرهها را به دست بگیرند.
وقتی که شما با تیمتان یک دفتر یا اتاق مشترک دارید ،مکالمۀ ایمیلی احتماالً انتخاب اول شما برای برقراری
ارتباط با سایر اعضا نخواهد بود .ولی بهتر است تا یک رونوشت از مصوبات جلسات ،تصمیمهای گرفتهشده،
.1اقلیت پرصدا م موال یک یا دو نفر هستند که مدام به تمام پیامها جوا میدهند و نظراتی را که بر خالف میلشان است رد میکنند .یک نگاه
سرسری به مکالماتی که اقلیت پرصدا در آنها مشارکت دارند به شما این تیویر اشتباه را میدهد که فکر کنید تیم شما مملو از نارضایتی است .این
رفتار نیازمند توجه سریع و با احتیاط از جانب شماست .فیل چهارم نحوۀ برخورد با اینطور آدمها را توضیح میدهد.
63 یک دست صدا ندارد
مستندات طرح نرمافزار و یا هرگونه اطالعات رد و بدل شدۀ دیگر را در قالب ایمیل مکتوب کنید تا مرجع اطالعاتی
مناسب و راحتی برای آینده تهیه شود .پیامهای رد و بدل شده در ایمیل ها را در قالب یک پایگاه داده با قابلیت
جستوجو آرشیو کنید و اگر پروژۀ شما به صورت متنباز اداره می شود ،این مرجع داده را در دسترس همگان روی
اینترنت قرار دهید .بدین صورت شما یک مکان متمرکز اطالعات شامل تاریخچۀ پروژه خواهید داشت که حتی در
جریان قرار دادن سریع اعضای جدید تیم را نیز برایتان آسانتر خواهد کرد .اگر گفتوگوهای تیم را جایی ثبت
نکنید ،صحبتها و بحثها مرتباً تکرار خواهند شد.
پیامهای آنالین
نرمافزارهای پیامرسان آنالین یک ابزار خارقالعاده برای گفتو گو بین اعضای یک تیم است .مخصوصاً که این
امکان را به کاربر میدهند تا پیامی را برای شخص دیگری بفرستند ،بدون آنکه مزاحم روند کاری و تمرکز او بشوند
(البته مستلزم این است که گیرنده ،نرمافزار پیامرسان خود را طوری تنظیم کرده باشد که پیامها کار او را قطع
نکنند!) .پیامرسانها ،همچنین ابزار مناسبی هستند برای تیمهایی که سریع عمل میکنند و برای عدهای که آخر
هفته یا بعد از ساعات اداری نیز کمی کار می کنند و یا برای افرادی که پس از بازگشت از مرخصی میخواهند
پیامهای خود را ببینند .پیامهای خصوصی بین دو نفر نیز گاهی اوقات ابزار مفید و کارآمدی است ،ولی ما شدیداً
پیشنهاد میکنیم که از تاالرها و کانالهای گروهی برای پیامرسانی بین اعضای تیم استفاده شود.
سالها قبل وقتی نرمافزارهای پیامرسان اینچنین محبوب و معمول نبودند ،تیمهای برنامهنویسی به پروتکل
Internet Relay Chatیا به اختصار IRCاتکا میکردند و بیشتر مکالمههای خود را در قالب کانالهای گروهی
انجام میدادند .گاهی اوقات این صحبتها شلوغ و پر همهمه میشد ،ولی اگر موضوع صحبت برای کل تیم مفید
نبود ،افراد همچنان می توانستند از گروه خارج شده و مکالمات خصوصی دونفره داشته باشند .با وجود این ،بیشتر
صحبتها در مقابل کل اعضای تیم انجام می شد و فرصتی را برای تمام افراد تیم فراهم میکرد تا در جریان همۀ
مکالمات قرار بگیرند یا حتی صحبتهای گذشته را که از دست داده بودند پیگیری کنند .این راه مناسب و آسان،
نهتنها به اعضای تیم اجازه میدهد که به سادگی با یکدیگر مکالمه کنند ،بلکه به ارتباطات تیمی وقتی افراد در
فواصل مختلف جغرافیایی از یکدیگر قرار دارند نیز کمک میکند .بیشتر اوقات شگفتزده خواهید شد از اینکه یک
عضو جدید در تیم صرفاً با دنبال کردن و مشاهدۀ مکالمات مختلف در کانال پیامرسان تیم ،چقدر مطلب جدید
یاد میگیرد.
نرمافزارهای پیامرسان در یک برهۀ زمانی باعث شدند که مکالماتی که قبلها به صورت گروهی در IRCانجام
میشد ،به صحبت های خصوصی و دونفره تبدیل شوند ،چرا که این نوع مکالمه ،تنظیم پیشفرض اکثر این
نرمافزارها بود .برای برنامهنویسها راحتتر بود تا سؤال خود را به طور خصوصی از یکی از همتیمیهایشان بپرسند
تا اینکه بخواهند با عدم اعتمادبهنفسشان مبارزه کرده و سؤالی را که شاید به نظرشان احمقانه بیاید روبهروی تمام
64 یک دست صدا ندارد
اعضای تیم و در گروه بپرسند .متأ سفانه این کار باعث شد که بار روی تیم بیشتر شود ،چرا که هیچ مکان متمرکزی
برای اطالعات وجود نداشت و امکان داشت یک سؤال مرتباً بین اعضای تیم تکرار شود.
خوشبختانه حدود سالهای 2014تا ،201۵ورود اِسلک 1به عنوان یک نرم افزار رایگان برای مکالمات آنالین
گروهی یک تجربۀ مدرن و جایگزین IRCرا ارائه داد .قابلیت یکپارچگی و همبستگی اِسلک با سایر نرمافزارها باعث
شد که این نرمافزار تبدیل به انتخاب اول شرکتها برای مکالمات درونتیمی شود .انجمنهای گستردۀ آنالین نیز
برای مکالمات بین اعضای خود نیز شروع به استفاده از این سرویس کردهاند .با وجود آنکه همچنان میتوان از
اِسلک به عنوان ابزاری برای مکالمات مستقیم و خصوصی دونفره استفاده کرد ،این نرمافزار هر هفته گزارشی از
نسبت کلی مکالمات خصوصی به گروهی ارائه می دهد تا شما بتوانید متوجه شوید که آیا الزم است تیمتان را
بیشتر به مکالمات گروهی تشویق کنید یا خیر.
صرفنظر از اینکه شما از چه نرمافزار پیامرسانی استفاده میکنید ،ما به جد توصیه میکنیم که برای تیمتان
امکانات ساده و در دسترس برای مکالمات گروهی را فراهم کنید .برقراری کانالهای اضافه برای راحت کردن
ارتباطات تیمی قطعاً ارزش تالش مضاعف را دارد.
1. Slack
65 یک دست صدا ندارد
بعضی از آدمها با چت کردن آنالین و صحبت در نرمافزارهای پیامرسان راحتتر هستند .یک بار در یک مسابقۀ
برنامهنویسی با گروهی از برنامهنویسان که بعضیها را هیچوقت حضوری ندیده بودیم قرار گذاشته بودیم تا دور هم
نشسته و روی یک پروژه کار کنیم .وقتی وارد شدیم با یک سالن تقریباً ساکت با حدود ده دوازده میز که سر هر
میز شش تا هشت برنامه نویس مشغول تایپ کردن بودند مواجه شدیم .فکر کردیم که خوب شاید دیر رسیدهایم و
همه شروع به برنامهنویسی کردهاند .بنابراین لپتاپ هایمان را باز کرده و با این فرض که احتماالً تعدادی موفق
نشدهاند خودشان را به محل برسانند و از طریق اینترنت با ما خواهند بود ،وارد گروه مکالمات آنالین تیممان
شدیم .در میان یک سری صحبت هایی که در حال انجام بود ،سالم کردیم و به همه اطالع دادیم که ما به محل
مسابقه رسیدیم .در کمال تعجب دیدیم که بقیه هم سالم کردند و گفتند که در همان اتاق و در چند متری ما
نشسته اند .تا حدودی شاید علت این کار این بود که همه به صحبتهای آنالین عادت داشتند ،ولی احتماالً علت
اصلی این بود که عدۀ زیادی مکالمات آنالین را به دیدار حضوری ترجیح میدادند و در کانالهای IRCاحساس
راحتی بیشتری داشتند .ما که به تازگی از یک پرواز چهار ساعته آمده بودیم و دلمان کمی معاشرت حضوری
میخواست ،بلند شدیم و سر میزهای تکتک اعضای تیم رفتیم تا رو در رو سالم و احوالپرسی کنیم.
اینکه چه زمانی بهتر است از پیام آنالین استفاده کرد و چه زمانی ایمیل ،هیچ قاعده و قانونی ندارد .پیامهای
آنالین برای مکالمات سریع که یک تصمیم آنی میتواند با حضور همۀ افراد گرفته شود مفیدتر است .اگر که همۀ
اعضای تیم حضور ندارند و برای گرفتن تصمیم میتوان صبر کرد ،شاید ایمیل گزینۀ بهتری باشد .ولی نکتۀ مهم
و قابلتوجه این است که باید حواسمان را دربارۀ هزینۀ ارتباطات همزمان در مقابل غیر همزمان (همان طور که
در بخش «الگوهای ارتباطی در فرهنگهای موفق» توضیح داده شد) جمع کنیم.
66 یک دست صدا ندارد
اگر از نرم افزارهای مدیریت پروژه برای رهگیری کارها و باگها استفاده میکنید (که بهتر است بکنید) ،باید
سیستم و پروسهای برای ردهبندی و برنامهریزی فعالیتها تعریف کنید تا اعضای تیم بتوانند کارها و رفع اشکاالت
را بر اساس اولویت صحیح پیگیری کنند .اگر این کار را نکنید ،کاربران و اعضای تیم به مرور حوصلهشان برای
ثبت گزارش اشکاالت و کارها را از دست داده و شکایات خود از محصول شما را پیگیری نمیکنند .در این حالت
اگر حتی نهایتاً شما به نرم افزار مدیریت پروژه خود سر بزنید ،احتماالً روی مشکالتی کار خواهید کرد که لزوماً
اهمیت باالیی نخواهند داشت.
توجه داشته باشید که یک نرمافزار پیگیری باگ یا کارهای پروژه در عمل یک تاالر گفتوگوی اینترنتی یا تابلو
اعالنات است .تمام خصوصیاتی که باید در مکالمات آنالین نظیر ارتباطات ایمیلی رعایت کرد ،در مورد این
نرمافزارها نیز صدق میکنند .صحبتهایی که در مکانهای مختلف در مورد یک موضوع یا باگ نرمافزاری انجام
میشود باید در این نرمافزار و برای استفادۀ همۀ اعضای تیم نیز ثبت شوند تا تفکرات و تصمیمگیریها به شکل
«رسمی» مستند شوند .طبیعتاً لحن صحبتها باید مؤدبانه و محترمانه باشد.
بعضی اوقات دیده شده که بحث روی یک ایراد نرم افزار یا اولویت برای اضافه کردن یک قابلیت خاص درون
چنین نرمافزارهایی بسیار باال می گیرد .مخصوصاً وقتی که مدیر پروژه یک دور لیست کارها و باگها را زیر و رو
کرده و از اعضای تیم گزارش میخواهد .اگر مناظره و مباحثهها طوالنی شد ،بهتر است آنها را به مکان دیگری
مثل ایمیلها منتقل کرد که جای بهتری برای اینگونه بحثهای درونتیمی است.
67 یک دست صدا ندارد
صدها کتاب متفاوت در مورد نحوۀ مهندسی نرمافزار و برنامهنویسی نوشته شده است .ما قصد نداریم که وارد
جزئیات تکراری شویم ،ولی نکات برجستهای در مورد نحوۀ ارتباطات بین اعضای یک تیم برنامهنویسی وجود دارد
که حائز اهمیت و قابلذکر هستند .صرف نظر از اینکه از چه روشی برای برنامهنویسی استفاده میکنید ،یا اصوالً
عضوی از تیم مهندسی غیر نرمافزاری هستید ،این قسمت درسهایی برای آموختن خواهد داشت .مخصوصاً
درسهایی درباره آنچه که «نباید» انجام داد.
نحوه کامنت گذاری روی کد بین افراد متفاوت است .کامنتهای طوالنی معموالً توضیح خیلی خوبی در مورد
چرایی و چگونگی یک قطعه از کد ارائه میدهند و میتوانند مفید باشند .ولی نگهداری و بهروزرسانی این کامنتها
وقتی که کد دائماً در حال تغییر و تحول باشد بسیار سخت است و ممکن است به اطالعات غلط و گمراهکننده
منجر شود .به همین نحو ،عدم کامنتگذاری کافی باعث سردرگمی برنامهنویسان آینده خواهد شد تا وقت زیادی
را در پیدا کردن جواب سؤال هایشان تلف کنند .کامنت خوب ،چرایی و چگونگی قطعۀ کد را توضیح میدهد ،نه
اینکه صرفاً نحوۀ کار کد را شرح دهد.
مفیدترین کامنتها در سطح یک تابع یا APIنوشته می شوند و وارد جزئیات بهدردنخور نمیشوند .ضربالمثل
یونانی " "μηδέν άγανبه معنی «مختصر و مفید» در مورد کامنتهای ایدئال صدق میکند .عالوه بر آن ،سبک
و مدل کامنتگذاری روی کد نیز بهتر است که بین اعضای تیم منسجم و مورد توافق باشد .اینکه این سبک و
سیاق کامنتگذاری چطور باشد خیلی اهمیت ندارد ،ولی مهم است که در تیم منسجم و هماهنگ باشد 1 .برای
سبک و سیاق کدنویسی و کامنتگذاریِ تیم یک راهنما تدوین کنید و دالیل اینکه چرا این سبک را انتخاب
کردهاید شرح دهید .به عنوان مثال ،به مقدمۀ راهنمای نحوۀ کدنویسی C++در گوگل توجه کنید:2
زبان برنامهنویسی اصلی در بسیاری از پروژههای متنباز در گوگل C++ ،است .همان طور که هر متخصص C++
میداند ،این زبان ،قابلیت های قدرتمند بسیار زیادی دارد .ولی این قدرت باال ،پیچیدگیهای زیادی با خود به
همراه دارد که در عمل میتواند باعث شود که کد شما نسبت به وجود باگهای متفاوت آسیبپذیرتر باشد و
نگهداری طوالنیمدت آن دشوار شود.
.1قسمت کامنتگذاری در کتا " "The Art of Readable Codeنوشته Dustin Boswllدر این باره بسیار مفید است.
2. https://github.com/google/styleguide
68 یک دست صدا ندارد
هدف این راهنمای کدنویسی این است که با بیان بایدها و نبایدهای کدنویسی ،همین پیچیدگی C++را مدیریت
کند .قواعد و قوانین مطرحشده در این راهنما کمک می کند که ضمن کاهش پیچیدگیهای کد نوشتهشده،
برنامهنویسان همچنان بتوانند از همۀ قابلیتهای زبان استفاده کنند .سبک و استایل کدنویسی ،قواعد و قوانینی
هستند که باعث خوانایی هرچه بیشتر کد میشوند« .سبک و سیاق» شاید عنوان گمراهکنندهای برای این مجموعه
قوانین باشد ،چرا که این قوانین موضوعاتی فراتر از صرفاً نحوۀ کدنویسی را شامل میشوند.
یکی از راههای مدیریت بهتر کد ،تأکید بر انسجام و همگونسازی است .اینکه هر برنامهنویسی بتواند با نگاه
کردن به کد دیگری ایدۀ کلی و هدف برنامه را به سرعت متوجه شود ،بسیار حائز اهمیت است .پیروی از قاعدۀ
همگانی به ما کمک می کند که الگوهای متداول در کدهای نوشته شده در تیم را یاد بگیریم و با سرعت بیشتری
کار را جلو ببریم .الگوهای مشترک و منسجم در تیم ،درک و فهم برنامه را سریعتر و راحتتر میکند .اگرچه گاهی
اوقات دالیل خوبی برای تغییر این قواعد و قوانین وجود دارند ،ولی بهتر است که سعی کنیم آنها را در طول مدت
زمان یک پروژه ثابت نگه داریم.
موضوع دیگری که در راهنمای کدنویسی C++مطرح شده است ،لیست خصوصیات و قابلیتهایی است که
استفاده از آنها ممنوع است .زبان C++بسیار وسیع و پیچیده است و در بعضی از موارد ،یک سری قابلیتهای
پیشرفتۀ این زبان را محدود یا حتی ممنوع میکنیم .این کار به ما کمک میکند که کد را سادهتر و خواناتر نگه
داشته و جلوی اشکاالت آینده را بگیریم .این راهنما ،دالیل محدودیتها و یا ممنوعیتها را به شکل دقیق و مفصل
توضیح میدهد .این راهنما ،زبان C++را آموزش نمی دهد .فرض بر این است که خواننده با این زبان برنامهنویسی
آشنایی کامل دارد.
توجه کنید که این راهنما ،ادعایی در مورد روشهای بهینۀ استفاده از زبان C++و بهترین و سریعترین راه
توسعۀ نرمافزار ندارد .بلکه صرفاً قواعد و قوانینی را مطرح میکند تا کدنویسی بین اعضای تیم منسجم و هماهنگ
شود.
هر کسی دوست دارد اعتبار کاری را که انجام میدهد به دست بیاورد .از هنرمندی که پایین نقاشی خودش را
امضا میکند تا نویسنده ای که نام خود را روی کتابی که نوشته قرار میدهد .این ماهیت انسان است که دوست
دارد کاری را که انجام داده به دیگران معرفی کند و آن را به همه بشناساند .ولی به عقیدۀ ما ،قرار دادن نام
69 یک دست صدا ندارد
برنامهنویس در ابتدای فایلهای کد ،باعث دردسر خواهد بود .همۀ ما چنین برچسبهایی ابتدای فایلهای کد
برنامه دیدهایم:
قرار دادن نام برنامه نویس در ابتدای فایل ،یک رسم قدیمی است .راستش را بخواهید ،ما هر دو در گذشته
چنین اشتباهی را مرتکب شدهایم .شاید این کار در زمانهای پیش که فایلهای برنامه را معموالً یک شخص
تکمیل میکرد تا یک تیم ،توجیه منطقیتری داشت .امروزه اما تعداد برنامهنویسان زیادی روی یک فایل کدنویسی
میکنند و قرار دادن نام برنامه نویس در ابتدای فایل ،موجب سوءتفاهم ،اتالف وقت ،بحث و جدلهای بیخود و
ناراحتی افراد می شود .در نتیجه ،ما عمیقاً مخالف قرار دادن نام برنامهنویسان روی فایلها هستیم .شاید در یک
سری شرایط خاص بتوان نام یک ن فر به عنوان بهترین کاندید برای پاسخگویی به سؤاالت احتمالی را روی یک
فایل قرار داد ،ولی به طور کلی از این کار پرهیز کنید.
فرض کنید به عنوان مثال ،شما یک فایل جدید در پروژۀ تیمی خودتان درست کردید .چند صد خط کدنویسی
کرده و نام خودتان به همراه عالمت کپی رایت را به ابتدای فایل چسبانده و برای بازبینی همتیمیهای خودتان
70 یک دست صدا ندارد
فرستادید .نهایتاً کدتان را بدون هیچ مشکل و گرفتاریای ثبت میکنید .تا اینجای کار همهچیز خوب به نظر
میرسد .چند روز بعد همکار شما ،آدرین تغییراتی در این فایل اعمال میکند .چه زمانی او میتواند اسم خودش
را باالی این فایل قرار دهد؟ آیا باید یک باگ را برطرف کند؟ ۵تا باگ کافی است؟ آیا باید یک تابع اضافه کند؟
دو تابع؟ چند خط کد او را الیق اضافه کردن اسمش میکند؟ فرض کنیم که شخص سومی مدتی بعد تابعی را
که آدرین نوشته بود بازنویسی می کند .آیا اکنون او باید نام خود را جایگزین نام آدرین کند؟
نرم افزار ،بر خالف سایر محصوالت خالقانه مثل نمایشنامه ،فیلم یا رمان هیچوقت «تمام» نمی شود .خیلی
راحت در انتهای یک فیلم میتوان اسامی همۀ دستاندرکاران را لیست کرد ،در حالی که بهروز نگه داشتن لیست
افرادی که در توسعۀ یک نرم افزار نقش دارند ،کاری است الیتناهی .شکی نیست که شما میتوانید یک تکه کد را
به تنهایی بنویسید ،تمام حاالت خاص و نیازهای آینده را پیشبینی کنید ،دائماً و به تنهایی مشکالت کد را مکتوب
کنید و به تمام سؤاالت در قالب یک نوشتۀ راهنما پاسخ دهید .ولی تمام این کارها از شما وقت زیادی را خواهد
گرفت ،وقتی که می تواند صرف کدنویسی شود .به همین دلیل است که ما توصیه میکنیم اسامی دستاندرکاران
یک نرمافزار در سطح پروژه لیست شود ،نه در سطح تکتک فایلهای کد .بیشتر پروژههایی که ما دیدهایم یک
فایل برای نویسندگان 1یا دستاندرکاران 2دارند که شامل اسامی افرادی میشود که در پروژه دخیل بودهاند .اگر
جزئیات بیشتری در مورد هر فایل میخواهید ،سیستم مدیریت کد پروژه میتواند پاسخ دقیقتری به شما بدهد.
طبیعتاً اگر از سیستمهای مدیریت نسخههای کد استفاده نمیکنید ،تمام تاریخچۀ پروژۀ شما مثل اشکهایی که
زیر باران ریخته شوند ،از بین میروند.
برای آنکه مطمئن شوید استانداردهای کدنویسی در تیمتان رعایت میشود ،باید کدها را قبل از اینکه وارد
محصول نهایی شوند ،وارسی و مرور کنید .فرقی ندارد که در چه مرحلهای از کدنویسی این کار انجام میشود ،ولی
باید فرایندی تعریف کنید که ایجاب کند هر قطعه کدی که وارد پروژه میشود حداقل یک شخص ثانوی آن را
مرور و تأیید کند تا مطمئن شویم که از اشتباهات پیشپاافتادۀ احتمالی جلوگیری کردهایم .تغییرات در کد را در
قالب قسمتهای کوتاهکوتاه اعمال کنید تا همتیمیهای شما آنها را راحتتر و سریعتر مرور کنند .این کار نهتنها
باعث باالتر رفتن کیفیت محصول نهایی می شود ،بلکه غرور تیمی را نیز بین اعضای پروژه تقویت میکند؛ چرا که
همه در تمام تغییرات پروژه حس مشارکت خواهند داشت.
1. Authors
2. Contributors
71 یک دست صدا ندارد
صرفنظر از اینکه از فرایند توسعۀ نرمافزار آزمونمحور 1استفاده می کنید یا صرفاً چند تست خودکار برای
ارزیابی کلی سیستم خود دارید ،الزم است که مراحل و فرایند دقیق و منسجمی برای انتشار نرمافزار خود تعریف
کنید .هرچه تعداد تستهای شما بیشتر باشد ،با اطمینان بیشتری میتوانید قابلیتهای جدید را اضافه کنید یا
مشکالت نرمافزار خود را برطرف کنید .تستهای خودکار باید جزئی از مراحل اضافه شدن و مرور کد جدید در
پروژه باشد .فرایند انتشار نرم افزار شما باید به قدری سبک و سریع باشد که شما بتوانید مکرراً (مثالً هر هفته) یک
نسخۀ جدید ارائه بدهید .ولی به همان اندازه باید کامل و د قیق باشد تا ایرادات احتمالی قبل از اینکه به کاربران
شما برسند ،پیدا شوند.
تمام عادت ها و آداب و رسومی که در باب فرهنگ و اصول ارتباطات تیمی مطرح کردیم بر خالف آنچه که به
نظر میرسد ،معموالً بین تیمها مشترک است .تجربه به ما نشان داده است که ساختن یک فرهنگ خوب تیمی
که در آن اعضا به نحوۀ ارتباطشان با یکدیگر اهمیت میدهند ،باعث می شود که وقت مفید بیشتری صرف نوشتن
کد شود تا در راستای جروبحثهای بینتیجه تلف شود.
تیمهای قدرتمند ،تصادفی به وجود نمیآیند .رهبران و بنیانگذاران باتجربه ،با دقت بذر یک تیم قوی را
میکارند و از آن نگهداری میکنند ،چون با دردسرهای توسعۀ نرمافزاری که یک تیم بههمریخته آن را انجام داده
است آشنا هستند .چنین تالشی از همان نقطۀ آغاز ،باعث می شود تیمی تشکیل شود که خود به خود اشخاصی
با فرهنگ و آداب مشابه را جذب می کند .از فواید جانبی این کار این است که فرایندهای کارآمد ارتباطی
درونتیمی ،دردسرهای شروع به کار را برای اعضای جدید تیم کاهش میدهد .بدون چنین عناصری ،اعضای جدید
وقت زیادی را در راستای یادگیری روش کار تیم تلف میکنند یا اگر موفق به یادگیری نشدند سعی میکنند که
روشهای خودشان را از تیمهایی که قبالً عضو آن ها بودند ،به تیم شما تحمیل کنند (که ممکن است خوب یا بد
باشد).
اگرچه پیدا کردن اعضای مناسب جدید و تعریف کردن ارزشهای درست برای تیم اهمیت باالیی دارند ،ولی
هیچچیز به اندازۀ نحوۀ ارتباطات بین اعضا ،در فرهنگ تیم شما تأثیر نمیگذارد .شرح مأموریت ،فهرست ایمیلها،
کامنتهای روی کد ،مستندات مکتوب و حتی روشهای تصمیمگیری در تیم ،همگی در اصل نحوۀ ارتباطات تیم
شما را تعریف میکنند .بارها آدم ها از دیدن میزان اهمیت آداب معاشرت تیمی چه از لحاظ روانی و چه از لحاظ
زحمت و زمان در ساخت یک تیم قدرتمند ،شگفتزده میشوند ،ولی واقعیت همین است؛ نهایتاً محصول شما نیز
با کاربران ارتباط خواهد داشت.
صرفنظر از آداب و رسوم ارتباطی و فرهنگ تیمی شما ،هر گروه کارآمدی ،در عمل یک رهبر دارد .در فصل
بعد ،به این نکته میپردازیم که ویژگیهای یک رهبر تأثیرگذار چیست و چرا نقش او در تیم احتماالً با چیزی که
فکر میکنید متفاوت است .در مورد این موضوع نیز بحث می کنیم که چرا تمام اعضای تیم باید با اصول اولیۀ
رهبری تیم آشنا شوند.
73 یک دست صدا ندارد
فصل سوم
حتی اگر به جان مادرتان قسم خورده باشید که هیچوقت نمیخواهید یک «مدیر» شوید ،باالخره در یک برهه
از زندگی کاریتان تصادفاً مجبور خواهید شد که پروژهای را مدیریت کنید .این فصل به شما یاد میدهد که در
چنین حالتی چگونه عمل کنید.
ده ها کتاب برای مدیران با موضوع مدیریت نوشته شده است؛ اما این فصل برای آن دسته از اعضای تیم صحبت
می کند که به طور اتفاقی خودشان را در جایگاه رهبری و مدیریت یک پروژه میبینند .بیشتر آدمها به دالیل
مختلف از مدیر بودن واهمه دارند ،ولی هیچ تیمی نمی تواند بدون یک رهبر کارهایش را پیش ببرد .هدف ما این
نیست که شما را متقاعد کنیم مدیر بشوید (هرچند که ما هر دو اکنون مدیر هستیم!) ،بلکه ما به دنبال این هستیم
تا به شما نشان دهیم چرا تیمها به مدیریت نیاز دارند ،چرا عدهای از رهبری تیمشان گریزاناند و چرا بهترین
مدیران ،تیمشان را بر پایه و اساس اصول تواضع ،احترام و اطمینان مدیریت میکنند .عالوه بر آن ،دربارۀ الگوهای
درست و غلط مدیریت نیز صحبت خواهیم کرد.
یادگیری زیر و بم م دیریت به شما کمک خواهد کرد که کنترل کار خودتان را به دست بگیرید .اگر میخواهید
صرفاً یک مسافر نباشید و سکان قایق تیمتان را هدایت کنید ،الزم است که اصول آن را یاد بگیرید تا قایق را در
گل فرو نکنید.
74 یک دست صدا ندارد
کشتی بدون کاپیتان ،مثل یک اتاق انتظار شناور روی آب است .اگر کسی سکان را به دست نگیرد و موتور را
روشن نکند ،این کشتی سرگردان میشود و با حرکت موج دریا بیهدف به اینسو و آنسو حرکت میکند .یک
پروژۀ مهندسی نیز مانند یک کشتی است که اگر کسی فرمان را به دست نگیرد ،صرفاً یک گروه از افراد را خواهید
داشت که دور هم جمع شده و منتظرند اتفاق خاصی بیفتد.
صرف نظر از اینکه شخصی به عنوان مدیر منصوب شده باشد یا نه ،باالخره یک نفر باید هدایت پروژه را به دست
بگیرد .در غیر این صورت پروژه به جایی نمیرسد .اگر شما شخص باانگیزه ،ولی بیتاب و بیطاقتی باشید ،ناگهان
میبینید که فقط مشغول حلِ اختالف بین اعضای تیم شدهاید ،تصمیمگیریهای مهم را انجام میدهید و
.1به فرضـیهای در علم فیزیک اشراره دارد (نسربت داده شرده به ارسرطو) که میگوید طبی ت به طور ذاتی ،فضرای تهی را پر میکندNature .
( abhors a vacuum.م).
75 یک دست صدا ندارد
هماهنگیهای الزم را صورت میدهید .این اتفاق معموالً به شکل تصادفی رخ میدهد .شما هیچوقت تصمیم
نمیگیرید که رهبر تیم باشید ،ولی به هر حال این اتفاق می افتد .بعضی افراد به این مصیبت ،بیماری
""manageritisمیگویند.
76 یک دست صدا ندارد
مفهومی که امروزه به عنوان مدیریت میشناسیم ،ریشه در سلسلهمراتب نظامی و بعدها انقالب صنعتی 1قبل
از قرن اخیر دارد .کارخانههای بی شمار در هر جایی که فکرش را بکنید ظاهر شدند و به کارگرانی (معموالً با
مهارت کمتر) نیاز داشتند تا خطوط تولید را در حرکت نگه دارند .برای ادارۀ کارگران ،نیاز به سرپرست بود و از
آنجا که در بازار کار راکد آن زمان ،جایگزین کردن یک کارگر با شخص جویای کار دیگری بسیار راحت بود،
سرپرستان انگیزه ای برای رفتار مناسب با کارگران یا بهبود وضعیت کار آنها نداشتند .صرفنظر از اینکه این کار
آنها انسانی بود یا نه ،کارفرمایان به راحتی و برای سالهای طوالنی با این روش در استخدام کارگران برای کارهای
ساده و تکراری موفق عمل کردند.
مدیران با کارگرانشان همان طور رفتار میکردند که ارابهسواران با اسب و االغشان! انگیزۀ آنها را با نشان دادن
وعدۀ هویج زیاد میکردند و وقتی این کار جواب نمیداد با چوب به جانشان میافتادند .این فلسفۀ مدیریتی «چوب
و هویج» از عصر کارخانهها 2به دنیای ادارههای مدرن نیز راه پیدا کرد .کلیشۀ کلی از مدیران در اواسط قرن بیستم،
یک انسان خشک و خشن توصیف میکرد که از کارمندانش بیگاری میکشید .کارمندان نیز یک شغل ثابت و کار
تکراری را سالها تکرار میکردند (چرا که حقوق بازنشستگی آنها نیز به سنوات کارشان بستگی داشت).
هنوز هم در بعضی صنایع ،حتی مکانهایی که در آنها کار خالقانه اهمیت دارد و با وجود آنکه تحقیقات و
گزارشات زیادی 3در ردّ کارایی و مؤثر بودن روش «چوب و هویج» منتشر شدهاند ،این نوع از مدیریت منسوخ
نشده و به بهرهوری انسانهای مبتکر و خالق صدمات جدی میزند .اگرچه کارگران عصرهای گذشته میتوانستند
به راحتی جایگزین شده و صرف چند روز آموزش ببینند ،امروزه شاید ماهها زمان الزم باشد تا شخص جدیدی
بتواند در یک تیم دانشمحور مؤثر واقع شود .بر خالف کارگران کارخانهها ،این کارمندان کار خالقانه نیاز به فضا
و زمان و محیطی دارند که بتوانند خوب فکر کنند و محصوالت جدید بسازند.
.2کتا Scientific Management or Taylorismبه خوبی مبحث مدیریت کارمندان در تاری را مرور میکند.
.3سخنرانی https://www.ted.com/talks/dan_pink_the_puzzle_of_motivation
77 یک دست صدا ندارد
ما معتقدیم که عنوان «مدیر» باید منسوخ شود و به جای آن از کلمۀ «رهبر» استفاده شود .درست است که
هنوز جنبش «نه به کلمۀ مدیر» را راه نینداختهایم ،ولی معتقدیم که صرف کلمۀ مدیر با خودش بار معنایی رئیس
و زیردست را به همراه دارد .مدیران معموالً مثل پدر و مادر در قبال فرزندانشان رفتار میکنند 1و در نتیجه اعضای
تیمشان نیز مثل کودکان عمل میکنند .از دیدگاه اصول HRTبه قضیه نگاه کنیم :اگر مدیری به یک عضو از تیم
خودش اعتماد داشته باشد ،عضو تیم هم احساس می کند باید با رفتار مناسب پاسخ این اعتماد را بدهد؛ به همین
سادگی .یک رهبر خوب ،راه را برای تیمش باز می کند ،به امنیت و آسایش اعضای تیم اهمیت میدهد و دائماً
تالش میکند که نیازهای آن ها را برطرف کند .اگر یک نکته را از این فصل برای همیشه به خاطر میسپارید،
بگذارید این باشد:
مدیریان سنتی نگران این موضوع هستند که کارها چطور انجام می شوند .رهبران واقعی به اینکه چه کارهایی
انجام میشوند ،توجه میکنند… (و به تیم خود اعتماد دارند که راه مناسب را برای انجام دادن کار پیدا میکنند).
.1اگر فرزندی داشــته باشررید ،به خوبی با این لحظه آشررنا هسررتید :ب د از آنکه چیزی به فرزندتان گفتید ،با خود فکر میکنید« :ای وای منم
دقیقا مثل مادرم شد».
78 یک دست صدا ندارد
چند سال پیش ،فیتز یک عضو جدید به نام جِری در تیمش استخدام کرد .جری در شرکتی که قبالً در آن کار
میکرد ،مدیری داشت که معتقد بود همه باید از رأس ساعت 9صبح تا ۵عصر پشت میزشان باشند و اگر نه فرض
بر این بود که آنها به اندازۀ کافی کار نمیکنند (البته که فرض مسخرهای بود) .روز اول کار ،جری ساعت 4:40
نزد فیتز آمد و با شرمندگی خواهش کرد که اجازه دهد 1۵دقیقه زودتر محل کار را ترک کند تا به قراری که
نتوانسته ساعت آن را تغییر دهد برسد .فیتز لبخندی زد و گفت« :ببین ،تا زمانی که کارهایت را انجام بدهی ،هیچ
اهمیتی برایم ندارد که چه ساعتی کار را ترک میکنی ».جری لحظه ای درنگ کرد و با تعجب به فیتز نگاه کرد.
سپس راهش را گرفت و رفت .فیتز با جری مثل یک انسان بزرگ سال رفتار کرد .جری همیشه کارهایش را به
موقع انجام داد و دیگر الزم نبود فیتز نگران این باشد که آیا جری مشغول به کار است یا خیر .جری نیاز به یک
پرستار بچه نداشت.
رهبر یک تیم بودن ،لزوماً به این معنی نیست که شما مسئولیت نهایی همهچیز را به عهده دارید .رهبری ،انواع
مختلفی دارد .ممکن است فنی باشد یا شخصی .در دنیای مهندسی و توسعۀ نرمافزار ،دو عنوان مجزا و مشخص
برای رهبران تیمها وجود دارد :یکی رهبر فنی ) (Tech Leadیا به اختصار ،TLو دیگری مدیر رهبری فنی (Tech
)Lead Managerیا به اختصار TLM.یک TLمسئول مسیر و جهت جزئیات کارهای فنی یک بخش یا تمام یک
پروژه است .در حالی که TLMعالوه بر رهبری فنی پروژه ،مسئولیت مدیریت منابع انسانی در تیم را نیز به عهده
دارد .این تقسیمبندی این امکان را به افراد میدهد که اگر به رهبری افراد و اشخاص تیم عالقه ندارند ،بتوانند
رهبری فنی پروژه را به عهده بگیرند.
79 یک دست صدا ندارد
غیر از بار منفی کلمۀ «مدیر »،بیشتر آدمها دالیل مختلف دیگری برای عدم عالقه به مدیریت دارند .زمان کمتر
برای کدنویسی ،مکررترین دلیلی است که مهندسین برای مدیر نشدن ،چه مدیر فنی و چه رهبر تیمی میآورند.
کمی جلوتر در مورد این موضوع صحبت خواهیم کرد؛ ولی ابتدا دربارۀ چند دلیل دیگر که بعضی از ما در راستای
دوری از مدیریت داریم صحبت میکنیم.
اگر بیشتر دوران زندگی کاری خودتان را به نوشتن کد و برنامهنویسی گذرانده باشید ،احتماالً عادت دارید که
روزهایتان را با تمام کردن چیزی که بتوان آن را دید و به آن اشاره کرد ،به انتها رسانده باشید .آن چیز میتواند
یک قطعه کد یا یک طرح نوشتاری نرمافزار باشد یا تع دادی ایراد نرمافزاری که همه را حل کرده باشید .میتوانید
به آن اشاره کنید و بگویید« :این ،کاریست که امروز تمام کردهام ».اگر معیار کارایی را بر مبنای موارد تمامشده
قابل اشاره فرض کنیم ،مدیران در پایان روز چون چیزی برای اشاره و نشان دادن ندارند ،احتماالً با خود میگویند:
«ای بابا ،امروز هم که من کاری نکردم ».فرض کنید چند سال کار شما هر روز چیدن سیب از درخت بوده باشد
و یک روز کار شما چیدن موز شود .وقتی کارتان را به چیدن موز تغییر دهید ،در انتهای روز نمیتوانید بدون توجه
به موزهایی که چیدهاید ،بگویید« :ای بابا ،امروز من هیچ سیبی نچیدهام ».کمیت دستاوردهای کار مدیریت را به
راحتی کار برنامهنویسی نمیتوان مشخص کرد .به عنوان رهبر تیم ،لزومی ندارد که موفقیتهای تیمتان را به اسم
خودتان تمام کنید .موفقیت رهبر تیم ،در حس رضایت و بهرهوری اعضای تیم تعریف می شود .وقتی کار شما
چیدن موز است ،موفقیت خودتان را در تعداد سیبهایی که چیدهاید ،تعریف نکنید.
80 یک دست صدا ندارد
یک دلیل بزرگ دیگر برای مدیر نشدن ،ریشه در «اصل پیتر» 1دارد .این اصل میگوید در سلسلهمراتب اداری،
کارمندان تا زمانی ارتقا مییابند که وارد نقشی شوند که در آن به مرز بیکفایتی میرسند .بیشتر آدمها در زندگی
کاریشان مدیری داشته اند که یا در ایفای نقشش ناتوان بوده یا به طور کلی مدیر بد و بیکفایتی بوده است 2 .ما
حتی آدمهایی را می شناسیم که همۀ مدیران زندگیشان ،آدمهای بیصالحیتی بودهاند .وقتی مدیران اطراف شما
همگی بیکفایت و بیعرضه بوده باشند ،آیا هیچ عالقهای به مدیریت پیدا خواهید کرد؟ اصوالً چرا یک نفر دوست
دارد به ِسمَ تی ارتقا یابد که در آن هیچ صالحیتی نداشته باشد؟
در آن سوی سکه ،دالیل زیادی برای مدیر شدن نیز وجود دارد .اوالً مدیریت به شما کمک میکند که دامنۀ
اثرگذاری خودتان را گستردهتر کنید .حتی اگر یک برنامهنویس خارقالعاده باشید ،با مدیریت تیمی از
برنامهنویسها ،شما در انتشار مجموعه کدهای بیشتر و وسیعتری سهیم خواهید بود .ثانیاً ممکن است شما واقعاً
توانایی مدیریت باالیی داشته باشید .خیلی از افرادی که به واسطۀ عدم وجود رهبر در تیم ،به ناچار خودشان را
درگیر مسئولیتهای رهبری و مدیریتی تیم مییابند ،متوجه می شوند که اتفاقاً استعداد خوبی در این زمینه دارند.
رهبر خدمتگزار
به نظر میرسد که نوعی بیماری خطرناک به مدیران جدید سرایت میکند که فراموش میکنند مدیران گذشته
خودشان چه بدرفتاریهایی با آنها داشتهاند .مدیران جدید از روی ناآگاهی اشتباهات مدیران سابق خودشان را
تکرار میکنند .این اشتباهات شامل موارد پیشِ رو است ،ولی به آنها محدود نمی شود :مدیریت ذرهبینی و
کنترلگرانه ،غفلت از کمکاری بعضی افراد و استخدام افراد بلهقربانگو .اگر این بیماری در همان ابتدا و به سرعت
درمان نشود ،میتواند کل تیم را به کشتن دهد.
وقتی که برای اولین بار به پست مدیریت ارتقا پیدا کردیم ،بهترین توصیه را از استیو وینتر یکی از مدیران
بلندپایۀ بخش مهندسی در گوگل دریافت کردیم« :مهم ترین نکته در مدیریت این است که باید در مقابل وسوسۀ
کنترل کردن ایستاد ».یکی از وسوسه های هر مدیر جدیدی این است که دائماً اعضای تیمش را سرپرستی و
«مدیریت» کند .به هر حال مدیریت همین است دیگر ،مگر نه؟ نتیجۀ این کار معموالً مصیبتبار خواهد بود.
درمان این بیماری در مدیریت ،استعمال مقدار قابلتوجهی از دارویی است به نام «خدمتگزاری در مدیریت».
این دارو نام مؤدبانهای است برای اینکه بگوییم مهمترین کاری که یک مدیر میتواند انجام دهد این است که مثل
یک پیشکار ،در خدمت سالمت روحی و جسمی اهل خانه باشد .شما به عنوان یک رهبر خدمتگزار ،باید محیطی
بر پایۀ تواضع ،احترام و اعتماد ـ اصول HRTدر تیمتان ـ ایجاد کنید .این کار به این معنی است که موانع
کاغذبازیهای اداری را در مقابل یک عضو تیم بردارید ،کمک کنید تا تیم شما به توافق جمعی برسد یا حتی وقتی
اعضای تیم شما مجبورند تا دیروقت کار کنند برایشان شام تهیه کنید .یک مدیر خدمتگزار ،چالههای سر راه تیم
را پر می کند تا مسیر برای مهندسین هموار شود و از اینکه دست خود را به کار آلوده کند هراسی ندارد .تنها
«مدیریتی» که یک رهبر خدمتگزار انجام میدهد ،مدیریت سالمتی فنی پروژه و فردی اعضای تیم است .هر چند
که مدیریت فنی ممکن است سادهتر و در نتیجه وسوسه انگیزتر به نظر برسد ،مدیریت سالمت روحی و فردی
اعضای تیم نیز به همان اندازه اهمیت دارد ،هر چند که معموالً بینهایت سختتر است.
82 یک دست صدا ندارد
قبل از اینکه خصوصیات رهبران موفق را تحلیل کنیم ،الزم است مجموعه الگوهایی را که نباید در مدیریت از
آن ها پیروی کرد لیست کنیم .ما این الگوهای مخرب را در تعدادی از مدیران بیکفایتی که در طول زندگی
کاریمان با آنها ارتباط داشتهایم ،شناسایی کردهایم .اعتراف میکنیم که خود ما نیز در مورد عمل به بعضی از
آنها اشتباه رفتار کردهایم.
اگر شما به عنوان یک مدیر ،به هر دلیلی اعتمادبهنفس کافی در نقش خودتان را نداشته باشید ،یکی از راههایی
که میتواند به شما کمک کند تا کسی اختیار و قدرت شما را زیر سؤال نبرد این است که آدمهایی را در تیمتان
استخدام کنید که همیشه از شما اطاعت امر کنند .به راحتی میتوانید آدمهایی را استخدام کنید که یا به اندازۀ
شما باهوش و یا جاهطلب نیستند یا حتی اعتمادبه نفس کمتری نسبت به شما دارند .این کار جایگاه شما را به
عنوان رئیس و تصمیمگیرندۀ اصلی در تیم مستحکم می کند .ولی به این معنی نیز خواهد بود که کار و مسئولیت
شما بینهایت بیشتر می شود .اعضای تیم شما نمیتوانند حرکتی انجام بدهند مگر آنکه شما مثل سگی که افسارش
را به دست گرفته باشید آنها را حرکت دهن د .اگر شما گروهی از افراد بلهقربانگو را دور خود جمع کنید ،یک روز
هم نمی توانید به مرخصی بروید .به محض اینکه از اتاق بیرون بروید تیم شما فلج میشود؛ ولی خوب این هزینۀ
خیلی کمی است برای اینکه شم ا بتوانید در جایگاهتان احساس قدرت کنید ،نه؟
برعکس شما باید همیشه تالش کنید تا افرادی را استخدام کنید که از شما باهوشتر هستند و بتوانند جایگزین
شما باشند .کار سختی است چون چنین افرادی دائماً شما را به چالش میکشانند و اشتباهات و اشکاالت شما را
به شما گوشزد می کنند .ولی همین نوع اعضای تیم هستند که شما را با کارهای خارقالعاده شگفتزده میکنند.
آنها میتوانند خودشان را به سمت موفقیت هدایت کنند و گاهی بعضی از آنها میتوانند به رهبری تیم نیز
کمک کنند .شما نباید با این دید به قضیه نگاه کنید که هدف چنین افرادی غارت جایگاه شماست ،بلکه چنین
افرادی به شما این فرصت را میدهند که بتوانید حتی تیمهای بیشتری را تحت رهبری خودتان دربیاورید،
پروژههای هیجانانگیزتری را قبول ک نید و یا حتی چند روز بدون دغدغه و نگرانی به مرخصی و سفر بروید.
83 یک دست صدا ندارد
فیتز ،آن اوایل وقتی که به تازگی رهبر یک تیم در گوگل شده بود ،اولین بار وظیفۀ تحویل نامههای پاداش
اعضای تیمش را به عهده گرفته بود .برای این کار بسیار هیجانزده بود و به مدیر خودش گفت« :من عاشق
مدیریت هستم!» مدیر فیتز بیدرنگ به او پاسخ داد« :گاهی اوقات فرشتۀ دندان خواهی بود و گاهی اوقات
دندانپزشک!»
کشیدن دندان هیچوقت لذتبخش نیست! رهبران زیادی را دیده ایم که با وجود تمام کارها و تصمیمهای
درست در مورد تیمشان ،فقط به دلیل کم کاری صرفاً یک یا دو نفر از اعضای تیم ،به موفقیت نرسیدهاند .مدیریت
منابع انسانی ،سختترین کار در رهبری یک تیم است و سختترین کار در بُعد مدیریت منابع انسانی ،برخورد با
آن دسته از اعضای تیم است که انتظارات را برآورده نمیکنند .گاهی علت کمکاری افراد میتواند این باشد که به
اندازۀ کافی برای وظایفشان وقت نمیگذارند؛ ولی دشوارترین حالت زمانی رخ میدهد که با فردی مواجه میشوید
که هر چقدر تالش و کوشش میکند و روی کار خود وقت میگذارد ،باز هم نمیتواند مسئولیتهای خود را به
خوبی انجام دهد.
در گوگل تیمی وجود دارد که مسئولیت در دسترس بودن تمام سرویسها را به عهده دارد .شعار تیم این است:
«امید ،سیاست ما نیست!» هیچ کجا غیر از وقتی که با انسانهای کمکار برخورد میکنید ،به این میزان از «امید»
به عنوان یک استراتژی سوء استفاده نشده است .بیشتر رهبران و مدیران در مواجهه با آن دسته از اعضای تیم که
انتظارات را برآورده نمیکنند ،نگاهشان را برمیگردانند و فقط به اینکه فردِ کمکار ،معجزهوار انگیزه و توانایی کار
را به دست بیاورد یا خودش با پای خودش از تیم برود ،چشم امید میدوزند .طبیعی است که این سیاست ،خیلی
به ندرت جوابگو است.
همزمان با امید واهی مدیر تیم در راستای بهبود وضعیت شخص کمکار ،سایر افراد تیم مجبورند وقت گرانبهای
خود را صرف جبران اشتباهات و کمکاریهای او کنند .این کار عالوه بر اتالف وقت ،باعث کاهش روحیۀ تیمی نیز
میشود .اینکه شما چشمتان را روی کمکاری یک فرد میبندید ،به این معنی نیست که سایرین نیز او را نمیبینند.
اتفاقاً مطمئن باشید که سایر اعضای تیم شما از حضور فرد کمکار به خوبی آگاه هستند؛ چرا که آنها دارند جور
او را میکشند.
بیاعتنایی به کم کاری در تیم مانع جذب نیروهای کارآمد و مفید نیز میشود و به سایر اعضای تیم نیز این
پیام را می دهد که اگر خیلی هم در وظایف خود تالش و تمرکز نکنید ،اهمیت زیادی برای شما ندارد .بدین ترتیب
شما افراد سختکوش را ه م از دست داده و به مرور یک تیم متشکل از افراد تنبل و بیمسئولیت خواهید داشت.
شما با نگهداری افراد کمکار در تیمتان هیچ لطفی در حق آنها نمیکنید .معموالً کسی که مسئولیتهای تیم
84 یک دست صدا ندارد
شما را نمیتواند به خوبی انجام دهد ،می تواند تیم دیگری را پیدا کند که در آنجا تأ ثیرگذاری بیشتر و مفیدتری
داشته باشد.
بهتر است که در اسرع وقت به شخص کم کار در تیمتان رسیدگی کنید تا فرصت کمک به او را داشته باشید.
کمی تشویق و دلگرمی یا راهنمایی برای نشان دادن مسیر میتواند خیلی زود مشکل کمکاری یک نفر را حل کند.
اما اگر برای رسیدگی به این کار درنگ کنید ،به مرور رابطۀ شخص کمکار با سایر افراد تیم شکرآب شده و کار
برای حل و فصل مسئله و کمک به او دشوارتر میشود.
چطور میتوان یک فرد با بهرهوری پایین را هدایت کرد؟ متأسفانه ما هر دو در این راستا تجربههای متنوعی
کسب کردهایم و درسهای زیادی از طریق آزمون و خطاها آموختهایم که گاهی خیلی دردناک بودهاند .نزدیکترین
قیاسی که میتوان مطرح کرد این است که بخواهیم به انسانی که لنگانلنگان راه میرود ،ابتدا راه رفتن ،سپس
قدم زدنهای طوالنیتر و نهایتاً دویدن را بیاموزیم .این کار معموالً به مدیریت و کنترل کوچکترین کارهای آن
شخص ،هر چند به صورت موقت نیاز دارد .در این مسیر تمام اصول HRTمخصوصاً احترام ،اهمیت بسیار باالیی
دارند.
یک بازۀ زمانی محدود ولی کافی را مشخص کنید ،مثالً دو یا سه ماه .انتظاراتی را که از شخص مورد نظر در
این مدت دارید دقیق تعریف کنید .اهداف کوچک و پلهپلهای تعیین کنید تا پیروزیهای کوچک و قابل اندازهگیری
برای او میسر شوند .هر هفته با او دیدار کنید تا پیشرفت کارش را پیگیری کنید و برایش اهداف مرحلۀ بعدی را
به وضوح تعریف کنید .بدین شکل اندازهگیری پیشرفت یا پسرفت راحتتر می شود .اگر فرد کمکار نتواند پابهپای
اهداف شما پیش بیاید ،همان ابتدای کار به وضوح مشخص میشود .اینجاست که معموالً خود فرد متوجه میشود
که نمیتواند در این جایگاه فرد تأثیرگذار و مفیدی باشد و از تیم بیرون میرود .بعضی اوقات نیز فرد کمکار به
خود آمده و با تالش و پشتکار بیشتر کاستیها را جبران میکند و به یک فرد کارآمد در تیم شما تبدیل میشود.
هر نتیجه ای که حاصل شود ،دخالت شما در این امر باعث سرعتبخشی به انجام تغییرات مورد نیاز میشود.
85 یک دست صدا ندارد
همان طور که پیشتر اشاره کردیم ،رهبری یک تیم دارای یک بعد فنی و یک بعد انسانی است .از آنجا که
بیشتر رهبران در تیمهای مهندسی نرمافزار قبالً مسئولیتهای فنی داشتهاند ،به راحتی بُعد انسانی مدیریت را
فراموش می کنند .تمرکز روی مشکالت و اهداف فنی یک تیم برای کسی که قبالً خودش در توسعۀ فنی پروژهها
شریک بوده است سادهتر است .حتی در زمان دانشجویی نیز تمام آموزشهای شما حول محور فنی و مهندسی
میچرخید .اکنون که مدیر یک تیم شده اید دست و پنجه نرم کردن با مدیریت منابع انسانی تیم شما دشوار شده
است.
چندین سال پیش نخستین فرزند یکی از دوستان نزدیک فیتز (اسم این دوست را بگذاریم جِیک) به دنیا آمد.
جِیک و فیتز سال های زیادی هم به صورت دورکاری و هم در یک دفتر کارِ مشترک با یکدیگر کار کرده بودند.
جِیک هفته های ابتدایی پس از تولد فرزندش را از راه دور در خانه کار کرد تا برای کمک به همسرش در دسترس
باشد .فیتز که تجربۀ کار از راه دور با جِیک را داشت ،هیچ ممانعتی با این قضیه نکرد .هر دو به خوبی مشغول کار
مشترک بودند تا وقتی که مدیر آنها ،پابلو ،باخبر شد که جِیک بیشتر روزهای هفته را از داخل خانه کار میکند.
با وجود آنکه جِیک و فیتز هیچ مشکل ارتباطی با یکدیگر نداشتند و کارشان را همیشه به خوبی ادامه میدادند،
پابلو از دورکاری جِیک ناراضی بود .هرچه جِیک برای پابلو توضیح میداد که عملکرد و کارایی او با کار از منزل
تغییری نکرده است و به این طریق میتواند حامی همسرش هم باشد و در نگهداری از نوزادشان به او کمک کند،
هیچ فایدهای نداشت .پاسخ پابلو این بود« :بابا همۀ مردم بچهدار می شوند! کار باید در دفتر و به صورت حضوری
انجام شود ».الزم نیست بگوییم که جِیک (که معموالً انسان آرام و خوش برخوردی بود) چقدر از این برخورد
ناراحت شد و احترامش را نسبت به مدیرش از دست داد.
پابلو راههای بهتری برای برخورد با این موضوع داشت .میتوانست وضعیت شخصی جِیک را درک کند و بپذیرد
که او نیاز دارد تا در کنار همسرش باشد .وقتی عملکرد تیمش تحتتأ ثیر قرار نگرفته است ،چرا باید روی حضور
فیزیکی جِیک در دفتر کار اصرار کند؟ او حتی میتوانست با جِیک اینطور مذاکره کند که او یک روز در هفته را
برای حضور در دفتر کار اختصاص دهد تا نوزاد او کمی بزرگتر شده و کارها برای او و خانوادهاش راحتتر شود.
اندکی همدلی از جانب پابلو میتوانست کمک کند تا جِیک احساس رضایت بیشتری از کار در تیم داشته باشد.
86 یک دست صدا ندارد
وقتی شما به ِسمَت مدیریت تیم خودتان ارتقا مییابید ،با این چالش مواجه میشوید که چطور دوستی خودتان
را با همکارانتان که حاال شما رهبرشان هستید حفظ کنید .بعضی از رهبران با ترس از بین رفتن رفاقتهای
قدیمی شان مجبور می شوند که تالش و کوشش مضاعفی در امر سرپرستی تیم داشته باشند .این کار برعکس
ممکن است به یک فاجعه و از دست رفتن دوستیها منجر شود .دوستی را با مدیریت سادهلوحانه اشتباه نگیرید.
وقتی مسئولیت زندگی کاری یک نفر با شماست ،ممکن است که او به رفتارهای دوستانۀ شما به طور تصنعی و از
روی اجبار پاسخ دهد.
یادتان باشد که شما میتوانید رهبر موفق یک تیم باشید بدون آنکه با تکتک اعضا رفاقت صمیمانهای داشته
باشید .همچنین میتوانید در رهبری تیمتان اقتدار داشته باشید بدون آنکه نیاز باشد تا دوستیهای قدیمیتان را
به خطر بیندازید .یکی از کارهایی که ما برای برقراری ارتباط صمیمی ولی حرفهای با اعضای تیم پیدا کردهایم،
صرف ناهار به صورت تیمی است .این کار به شما کمک می کند که با اعضای تیمتان در یک محیط غیررسمیتر
در مورد موضوعات غیر کاری صحبت کنید.
گاهی ارتقا به مدیریت روی تیمی که یکی از اعضای آن از دوستان صمیمی و نزدیک شما باشد ،محیط بسیار
دشوار و پر چالشی را ایجاد می کند .مخصوصاً اگر دوست صمیمی شما خیلی عضو کارآمدی نباشد و دائماً نیاز به
کنترل و مدیریت داشته باشد .توصیۀ ما این است که از چنین موقعیتهایی تا جایی که میتوانید دوری کنید.
87 یک دست صدا ندارد
استیو جابز معتقد بود« :آدمهای درجه یک ،آدمهای درجه یک و آدمهای درجه دو ،آدمهای درجه سه استخدام
میکنند ».به راحتی می توان قربانی این اشتباه شد ،مخصوصاً وقتی که برای استخدام افراد جدید عجله داشته
باشید .روند متداول استخدام آنطور که ما مشاهده کردهایم ،اینگونه است که وقتی تیمها نیاز دارند تا مثالً پنج
نفر نیروی جدید جذب کنند ،با چهل تا پنجاه نفر متقاضی مصاحبه میکنند و پنج نفر از بهترینها را استخدام
می کنند .دیگر اهمیتی ندارد که این پنج نفر ،تمام معیارها و استانداردهای شما برای استخدام را دارند یا نه .این
روش سریعترین راه برای درست کردن یک تیم معمولی و متوسط است.
هزینۀ پیدا کردن شخص مناسب ،از هزینه های تبلیغات تا حقوق افراد منابع انسانی ،در مقابل هزینۀ سروکله
زدن با شخص اشتباهی که هیچوقت نباید استخدام می شد ،بسیار ناچیز است .هزینۀ این نوع سروکله زدن در از
دست رفتن کارایی تیم و زمانی که در این راستا تلف میشود ،نهفته است و با این فرض آن را میپذیریم تا از
آسیبهایی که جدایی شخص اشتباه به تیم میزند صرفنظر کنیم .اگر اختیار عمل در نحوۀ استخدام یا اخراج
اعضای تیم با شما نباشد ،باید برای جذب بهترین مهندسین با چنگ و دندان مبارزه کنید .اگر اعضای تیمی که
به شما داده میشود علیرغم تمام تالشهای شما ،از کیفیت باالیی برخوردار نباشند ،شاید بهتر باشد که به فکر
پیدا کردن جای دیگری برای کار باشید .بدون مواد خام اولیه برای تشکیل یک تیم خوب ،شما محکوم به شکست
خواهید بود.
88 یک دست صدا ندارد
رفتا ر بچگانه با اعضای تیم ،بهترین راه برای نشان دادن عدم اعتماد شما به آنهاست .مردم همان طوری با
شما رفتار میکنند که شما با آنها رفتار میکنید .اگر نحوۀ برخورد شما با اعضای تیمتان مانند بچهها یا مثل یک
زندانی باشد ،از بازخورد آنها شگفتزده نشوید .رفتار بچگانه با اعضای تیم در عمل اینطور است که تکتک کارها
و تصمیمهای آن ها را تحت کنترل خود داشته باشید و در به عهده گرفتن هیچ مسئولیتی به آنها اعتماد نکنید.
بدین صورت تیم خود را به سمت شکست رهبری میکنید .البته میتوان گفت اگر هدف شما پرستاری از کودکان
باشد ،در رسیدن به این هدف موفق خواهید شد .اگر شما افراد متعهد و قابل اعتمادی را استخدام کرده باشید و
مسئولیتهای مختلف را با اطمینان به عهدۀ آنها بگذارید ،آنها نیز از عهدۀ کار به خوبی بر میآیند .توجه کنید
که این کار منوط به استخدام افراد مسئولیتپذیر است ،همان طور که در بخش قبل توضیح داده شد.
فیتز مسئول برگزاری همایشی در شیکاگوست که قبالً در مکانی کرایهای انجام میشد .اولین باری که او
می خواست کلید سالن همایش را تحویل بگیرد ،مدیر سالن بعد از نشان دادن امکانات سالن و توضیح اینکه هر
چیزی در کجا قرار دارد ،کل ید سالن را به فیتز تحویل داد و رفت .هیچ لیستی از دستورات برای بایدها و نبایدها
وجود نداشت و مدیریت سالن به فیتز اعتماد کاملی را نشان داده بود .در نتیجه فیتز و تیمش احساس مسئولیت
بیشتری در راستای مراقبت از مکان داشتند و در طول همایش با سالن طوری رفتار کردند که انگار خود صاحب
آنجا هستند.
چنین سطح از اعتمادی می تواند در قالب یک سالن همایش باشد و یا حتی دفتر و وسایل کار .به عنوان یک
مثال دیگر ،گوگل به کارمندان خود امکان دسترسی به کابینتهایی را میدهد که پر از لوازم تحریر نظیر دفتر و
خودکار و … هستند .همه آزادند هر تعدادی که نیاز دارند از این وسایل استفاده کنند .بخش فناوری اطالعات
شرکت نیز ایستگاههایی به اسم Tech Stopدارد که در اصل شبیه یک دستگاه خودپرداز برای قطعات الکترونیکی
کوچک است .اعضای شرکت هر زمانی که نیاز داشته باشند میتوانند وسایل مختلف الکترونیکی از قبیل کابلهای
برق ،کیبورد ،هدفون و … را به راحتی بردارند .کارمندان گوگل وقتی این حس اعتماد از طرف شرکت را میبینند
در قبال نحوۀ برخورد با این امکانات احساس مسئولیت بیشتری در راستای انجامِ کار درست دارند .بسیاری از
افرادی که در شرکتهای دیگر کار میکنند با شنیدن چنین امکاناتی وحشتزده می شوند و با خود میگویند که
حتماً گوگل هزینۀ زیادی بابت «دزدی»هایی که کارمندان میکنند میپردازد .قطعاً چنین چیزی امکانپذیر است،
ولی در مقابل ،یک شرکت با نیروی کاری که مانند بچهها نیاز به مراقبت داشته باشد ،هزینۀ بیشتری را متقبل
نمی شود؟ مطمئناً از تعدادی خودکار و رابط USBگرانتر خواهد شد.
89 یک دست صدا ندارد
در این بخش الگوهایی را مطرح خواهیم کرد که بر اساس تجربۀ شخصی خودمان ،آنچه در رفتار رهبران موفق
دیدهایم و همچنین توصیههایی که مربیهای ما در طول زندگی کاری به ما داشتهاند ،به شما برای رهبری بهتر و
موفقتر کمک خواهند کرد .الگوهای مطرحشده نهتنها به ما در امر رهبری کمک کردهاند ،بلکه بهترین رفتارهایی
بودهاند که ما در سایر رهبرانی که دنبال میکنیم دیدهایم.
غرورت را بشکن
در فصل اول زمانی که اصول HRTرا مطرح کردیم ،دربارۀ کنار گذاشتن غرور نیز صحبت کردیم .شکستن
غرور به طور خاص وقتی شما می خواهید یک رهبر خدمتگزار باشید اهمیت ویژهای دارد .عدهای به اشتباه این
توصیه را اینطور قلمداد می کنند که رهبران باید با هر ساز اعضای تیمشان برقصند و اجازه دهند که همه از
سروکلۀ آن ها باال بروند .ولی این صحیح نیست .البته اعتراف می کنیم که تواضع و فروتنی مرز بسیار باریکی دارد
با اینکه اجازه دهید از شما سوءاستفاده شود .ولی فروتنی به معنی عدم اعتمادبهنفس نیست .شما میتوانید بدون
تکبر و خودبزرگبینی با اعتمادبه نفس نظرات و عقاید خودتان را داشته باشید .غرور شخصی ،مخصوصاً اگر از جانب
رهبر تیم باشد ،کار را برای تیم سخت می کند .در عوض شما باید به دنبال تقویت روحیۀ احساس غرور و افتخار
تیمی بین اعضای گروه باشید.
بخشی از شکستن غرور و تکبر ،معلول مبحثی است که در بخش پیش صحبت کردیم :اعتماد به اعضای تیم.
به این معنی که باید به دستاوردها و توانایی های اعضای تیم احترام بگذارید ،حتی اگر که به تازگی به تیمتان
ملحق شدهاند.
اگر در جزئیات کار و تصمیمهای افراد تیم دخالت بیجا نمیکنید ،مطمئن باشید که آنها دانش بیشتری
دربارۀ کاری که انجام میدهند دارند .اگرچه شما مسئول اجماع کلی تیم و هدایت آنها در مسیر درست هستید،
اعضای تیم بیشتر از شما از زیر و بم جزئیات کار اطالع دارند و بهتر میتوانند برای رسیدن به اهداف ،تصمیمگیری
کنند .این کار به اعضا ،احساس مالکیت بیشتر و نیز احساس مسئولیت باالتری در راستای موفقیت (یا حتی
شکست!) تیم میدهد .اگر یک تیمِ خوب جُفتوجور کنید و به آنها اجازه دهید که سطح کیفی کار را مشخص
کنند ،کارهای بیشتری را به سرانجام خواهید رساند.
بیشتر افرادی که به تازگی به پست رهبری یک تیم رسیدهاند ،احساس میکنند که باید سر از همهچیز درآورند
و برای هر مشکلی پاسخ صحیحی داشته باشند .به شما اطمینان میدهیم که هیچوقت جواب همهچیز را پیدا
نخواهید کرد و نمیتوانید همۀ مشکالت را حل کنید .اگر وانمود کنید جواب همۀ سؤالها را میدانید ،خیلی زود
90 یک دست صدا ندارد
احترام اعضای تیمتان را از دست خواهید داد .بخش عمدهای از این رفتار به میزان اعتمادبهنفس شما باز میگردد.
از اینکه در مورد عملکرد شما سؤ ال شود ،استقبال کنید .یادتان باشد که وقتی یک نفر از شما دربارۀ تصمیم یا
صحبتی که بیان کردید سؤال می کند ،معموالً به دنبال این است که شما را بهتر بشناسد .اگر از به چالش کشیده
شدن استقبال کنید ،راحتتر و سریعتر انتقادات سازنده را می شنوید و در نتیجه رهبر بهتر و کارآمدتری خواهید
شد .پیدا کردن افرادی که از شما صادقانه انتقاد کنند ،بسیار دشوار است ،مخصوصاً اگر این افراد عضو تیم شما
باشند و برای شما کار کنند .به صورت مسئلۀ کلی و هدف نهایی تیم فکر کنید تا راحتتر و با ذهن بازتری انتقاد
و پیشنهادها را بپذیرید.
آخرین مرحله از شکستن غرور اگرچه خیلی ساده است اما باید بگوییم که بسیاری از مهندسین حاضرند در
روغن داغ سرخ شوند ،ولی انجامش ندهند :وقتی اشتباهی مرتکب می شوید عذرخواهی کنید .منظورمان این نیست
که دائماً در صحبتتان مثل نمک روی پاپکورن ،کلمههای بیمعنی «ببخشید ....ببخشید» را تکرار کنید .باید از
ته دل به عذرخواهی خودتان اعتقاد داشته باشید .شک نکنید که قطعاً روزی در کارتان اشتباه خواهید کرد.
صرفنظر از اینکه به اشتباه خودتان اعتراف کنید یا خیر ،اعضای تیم متوجه اشتباه شما خواهند شد .چه دربارۀ
اشتباهتان صحبت کنید یا نه ،اعضای تیم اشتباه شما را میبینند (و قطعاً دربارۀ آن پشت سر شما با همدیگر
صحبت خواهند کرد) .عذرخواهی هزینهای ندارد .انسانها احترام بسیار زیادی برای رهبری که به خاطر اشتباهش
عذرخواهی می کند قائل هستند .برخالف باور معمول ،عذرخواهی هیچچیز از شما کم نمیکند .برعکس معموالً
احترام بیشتری را بعد از عذرخواهی دریافت میکنید؛ چرا که با این کار شما نشان میدهید که یک رهبر منطقی
و واقعبین و مطابق با اصول ، HRTمتواضع و فروتن هستید.
91 یک دست صدا ندارد
معموالً به عنوان یک مهندس ،حس بدبینی و شکاکی در شما تقویت میشود .ولی وقتی در مقام رهبر یک تیم
قرار می گیرید ،این شک و تردید برای شما ایجاد دردسر خواهد کرد .منظور ما این نیست که سادهلوح و خوشخیال
باشید .بلکه توصیۀ ما این است که شک و تردید را در گفتار خود بروز ندهید ،ولی در عین حال به تیم خود نشان
دهید که در جریان پیچیدگی ها و موانع کارتان هستید .متانت در رفتار و آرامش عمل در امر رهبری تیم اهمیت
بسیار باالیی دارد؛ چرا که اعضای تیم شما (به طور خودآگاه یا ناخودآگاه) از رفتار شما در مواجهه با اتفاقات اطراف،
الگو میگیرند.
یک راه ساده برای نشان دادن اثر این قضیه این است که به سلسلهمراتب سازمانی شرکت به چشم تعدادی
چرخ و دندۀ وصل شده به هم نگاه کنید .اعضای تیم چرخهای کوچکی هستند که دندههای آن به رهبر تیم متصل
است .رهبر تیم به نسبت چرخ بزرگتری است که خود به مدیر میانی وصل است .نهایتاً بزرگترین چرخ متعلق
به مدیرعامل شرکت است .به این معنی که وقتی رهبر تیم یک دور میچرخد ،اعضای تیم که چرخهای کوچکتری
92 یک دست صدا ندارد
هستند دو یا سه دور خواهند زد .و به همین ترتیب یک حرکت کوچک از مدیرعامل شرکت ممکن است باعث
شود که اعضای تیمها هر کدام شش یا هفت دور تند بزنند .هرچه که شما در سلسلهمراتب شرکت باالتر میروید،
حرکات شما باعث می شود که زیردستان شما دورهای سریعتری بزنند.
به این موضوع با یک دید دیگر نیز میتوان نگاه کرد :رهبر تیم همیشه در معرض دید همه است .تمام حرکات
و رفتارهای شما همیشه تحت نظر اعضای تیم خواهد بود .نهتنها وقتی که در حال صحبت کردن یا در یک جلسه
هستید ،بلکه حتی زمانی که پشت میز خود به تنهایی نشستید و مشغول جواب دادن به ایمیلهایتان هستید .تیم
شما دائماً دنبال نشانههایی در نحوۀ رفتار ،کالم و زبان بدن شما در موقعیتهای گوناگون ،مثل واکنش شما به
یک حرف یا حتی رفتار شما هنگام صرف ناهار هستند .آیا در رفتارتان اعتمادبهنفس میبینند یا ترس و نگرانی؟
وظیفۀ شما به عنوان رهبر ،الهامبخشی به اعضای تیمتان است .ولی این کار را باید در 24ساعت روز و 7روز هفته
انجام دهید .طرز برخورد شما در موقعیتهای مختلف حتی در وضعیتهای بیاهمیت ،به طور ناخودآگاه روی تیم
شما تأثیر میگذارد.
فیتز ،مدیری به نام بیل 1داشت که حقیقتاً استاد حفظ آرامش و خونسردی در تمام حاالت بود .بیل صرفنظر
از مشکالت و اتفاقهای ناگوار و غیرمنتظره ،هیچوقت اضطراب و نگرانیای بروز نمیداد .هنگام یک مشکل معموالً
یک دستش را روی سینه میگذاشت و با دست دیگرش چانهاش را میگرفت و از اعضای تیم و مهندسینی که
مضطرب و نگران بودند به آرامی سؤاالتش را میپرسید .این کار او باعث آرامش بیشتر و کاهش اضطراب تیم
میشد تا آنها مثل یک مرغ پَرکنده دور اتاق ندوند .فیتز به شوخی دربارۀ او میگفت که اگر روزی به بیل بگویند
موجودات فرازمینی نوزده عدد از دفاتر شرکت را نابود کردهاند ،او حتماً با خونسردی خواهد پرسید« :میدانید چرا
به دفتر بیستم نرسیدند؟»
این مثال ما را به ترفند دیگری در حفظ آرامش میرساند« :سؤال پرسیدن ».وقتی کسی برای مشورت نزد شما
میآید ،معموالً برای ارائۀ پیشنهاد و راهحل بسیار هیجانزده میشوید ،چرا که باالخره این فرصت را پیدا کردهاید
که مشکلی را حل کنید .به هر حال تمام زندگی کاری شما قبل از رسیدن به م دیریت ،حل مشکالت مختلف
مهندسی بوده است .بنابراین خیلی سریع وارد حالت حلکنندۀ مشکالت می شوید .اما این کار صحیحی نیست.
کسی که برای مشورت پیش شما می آید ،اصوالً به دنبال این نیست که شما مشکلش را حل کنید ،بلکه از شما
میخواهد که کمکش کنید تا خودش مشکلش را حل کند و بهترین روش برای این کار این است که از او سؤال
بپرسید .با رعایت اصول HRTبه او کمک کنید تا بتواند مسئلهاش را تحلیل کند ،از زوایای مختلف به آن نگاه کند
و خودش به راهحلی که برایش بهتر است برسد 1 .اعضای تیم با این روش معموالً به جواب میرسند .و این جواب
متعلق به خودشان خواهد بود که نشان می دهد این روش مطابق با همان اصول اعتماد به اعضای تیم برای قبول
مسئولیت است که پیشتر دربارهاش صحبت کردیم .صرفنظر از اینکه شما برای مشکل افراد ،راهحلی داشته باشید
یا نه ،با این روش معموالً آنها به یک راهحل میرسن د و احساس میکنند که شما از اول راهحل را میدانستید.
مکارانه به نظر می رسد ،نه؟ سقراط به شما افتخار خواهد کرد.
.1مثل تکنیک Rubber duck debuggingدر برنامهنویسی که در آن برنامهنوی مشکل کدش را برای یک اردک پالستیکی توضیح میدهد تا در
روال توضیح دادن ،مسئله را بهتر درک کرده و به راهحل برسد.
94 یک دست صدا ندارد
کاتالیزور باشید
کاتالیزور در علم شیمی ،مادهای است که سرعت یک واکنش را بیشتر میکند ،ولی خود در واکنش شرکت
نمیکند .یکی از روشهای کاتالیزورها (مثل آنزیمها) این است که عناصر شرکتکننده در واکنش را به همدیگر
نزدیک می کنند تا در محیط یک محلول پخش و دور از هم نباشند .وقتی که کاتالیزور عناصر را گرد هم میآورد،
احتمال رخداد واکنشهای شیمیایی افزایش پیدا میکند .این همان نقشی است که شما باید به عنوان رهبر برای
اعضای تیمتان ایفا کنید .راههای زیادی برای انجام این کار وجود دارند.
یکی از وظایف رایج هر رهبری این است که کمک کند تا اعضای تیم بر سر موضوعات مختلف به توافق برسند.
برای این کار گاهی الزم است که شما کنترل بحثها را از ابتدا تا انتها به دست بگیرید و گاهی الزم است که فقط
بحث را کمی در جهت مناسب هدایت کنید .مدیرانی که خود را در جایگاه رهبری یک تیم میبینند ولی به طور
رسمی وظیفۀ رهبری را به عهده نگرفتهاند ،معموالً از این مهارت خیلی استفاده میکنند؛ چرا که با این روش آنها
بدون آنکه مستقیماً اختیار عمل را به دست بگیرند میتوانند جهت گیری تیم را رهبری کنند .اگر اختیار عمل به
طور رسمی با شما باشد ،راحتتر میتوانید مسیر بهتر را به تیمتان دیکته کنید .ولی اینطور امر و نهی کردن
نمیتواند به اندازۀ رسیدن به یک اجماع تیمی مفید و مؤثر باشد .اگر اعضای تیم شما به دنبال این باشند که با
سرعت بیشتری پیش بروند ،ممکن است داوطلبانه اختیار بعضی از تصمیمگیریها را به عهدۀ رهبر فنی تیم
بگذارند .اگرچه ممکن است ظاهراً دیکتاتوری به نظر بیاید ،ولی اگر داوطلبانه باشد این هم خود نوعی توافق و
اجماع تیمی است.
تصور میکند .به جای اینکه تکتک حرکات و تصمیمگیریهای افراد را مدیریت کند ،بیشتر مدت زمان هفته را
با دقت تیمش را زیر نظر میگیرد .سپس در پایان هفته با یک تکه گچ یک ضربدر کوچک و دقیق روی نقطهای
از بالن میگذارد و با یک ضربۀ آرام ولی حیاتی به آن نقطه ،مسیر حرکت بالن را تنظیم میکند.
گاهی اوقات تیم شما بر سر آنچه که باید انجام دهند توافق و اجماع کلی دارند ،ولی در طول مسیر با موانعی
برخورد میکنند و گیر میافتند .این موانع میتوانند فنی باشند یا مربوط به یک شرکت و سازمان .یکی دیگر از
مهارتهای معمول در رهبری تیم ها این است که بتوانید این موانع را از سر راه تیمتان بردارید .بعضی اوقات برای
اعضای تیم شما غیرممکن است که بتوانند دستاندازها را بردارند ،در حالی که شما به راحتی میتوانید مشکلشان
را حل کنید .تالش کنید تا تیم شما همیشه بداند که با کمال میل تواناییهای خودتان را به کار میگیرید تا موانع
سر راهشان را از بین ببرید.
ی ک بار اعضای تیم فیتز چندین هفته درگیر سروکله زدن با واحد حقوقی شرکت بودند و وقتی احساس کردند
کامالً به بنبست رسیده اند ،نزد فیتز آمدند .از آنجا که فیتز دقیقاً میدانست چه شخصی در شرکت مسئول این
کار است ،مشکل تیم را در کمتر از دو ساعت حل کرد .در یک مثال دیگر ،تیم بِن به دنبال مقداری ظرفیت
سختافزاری بودند که از هیچجا نمیتوانستند آن را تهیه کنند .خوشبختانه بِن با یک تیم دیگر در شرکت تماس
گرفت و توانست همان بعدازظهر ظرفیت سخت افزاری را برای تیمش فراهم کند .بار دیگر یکی از مهندسین فیتز
در فهم یک قطعه کد جا وا دچار مشکل شده بود .فیتز اگرچه خود متخصص جاوا نبود ،ولی ارتباطی بین عضو
تیمش و یک مهندس متخصص جاوا از تیمی دیگر برقرار کرد تا مشکل حل شود .لزومی ندارد که شما جواب همۀ
سؤالها را بدانید .معموالً فقط کافیست افرادی را بشناسید که در جواب سؤالها بتوانند به شما کمک کنند .بیشتر
اوقات شناختن شخص مناسب از دانستن جواب درست باارزشتر و مفیدتر است.
96 یک دست صدا ندارد
یک راه دیگر برای اینکه کاتالیزور تیم باشید این است که فضا را طوری فراهم کنید تا اعضای تیم برای ریسک
و خطر کردن احساس امنیت و آرامش کنند .ریسک و خطر بسیار فریبنده هستند .بیشتر آدمها در سنجش میزان
خطر بسیار بد عمل میکنند و شرکتها نیز معموالً تمام تالششان را میکنند تا آنجا که ممکن است از خطر
دوری کنند .در نتیجه همه با تصمیمگیریهای محافظهکارانه به دنبال موفقیتهای کوچک ولی مطمئن هستند؛
هر چند که شاید با تصمیمهای جاهطلبانه و خطر کردن بتوانند به موفقیتهای بسیار بزرگتری دست یابند .یک
باور معمول در شرکت گوگل این است که اگر به دنبال دستیابی به اهداف غیرممکن باشید ،به احتمال قوی به
هدفتان نخواهید رسید ،ولی در طول این مسیر به موفقیتهایی میرسید که در تالش برای اهداف معمولی ،به
دست نمی آمدند .یک راه خوب برای ساختن فرهنگ تیمی که در آن اعضا حوصلۀ ریسک و خطر کردن داشته
باشند این است که به تیم خود یادآوری کنید شکست خوردن هیچ اشکالی ندارد و همیشه میتواند یک گزینۀ
مورد قبول باشد.
بنابراین بپذیریم که شکست هیچ اشکالی ندارد .در واقع بهتر است به شکست به چشم فرصتی برای یادگیری
سریع و درسهای بیشتر نگاه کنیم .البته اگر در یک موضوع تکراری مرتباً شکست نخورده باشید .موضوع حائز
اهمیت دیگر این است که موقع شکست به دنبال پیدا کردن مقصر نباشیم و فقط روی موضوعاتی که یاد میگیریم
تمرکز کنیم .شکستهای تند و سریع خیلی خوب هستند 1 ،چون هزینۀ کمتری دارند .شکستهایی که روند
کُندتری دارند ،اگرچه دروس زیادی به ما میآموزند ،ولی درد و رنج بیشتری دارند؛ چرا که برای ما هزینۀ باالتری
(معموالً در قالب زمان برای مهندسی) را ایجاد میکنند .شکستهایی که قدری بزرگ هستند و روی نحوۀ
سرویسدهی ما به مشتریانتان نیز تأثیر بگذارند ،نامطلوب ترین نوع ناکامی هستند .بنابراین بیشترین تالش برای
ایجاد ساختار و پروتکل مناسب برای یادگیری از این نوع شکستها باید انجام شود .در گوگل همان طور که پیشتر
نیز اشاره کردیم ،بعد از هر اشتباهی که منجر به یک مشکل برای مشتریان شود جلسهای تحت عنوان «کالبد
شکافی» انجام می شود .این کار روشی است تا مجموعه اتفاقاتی را که منجر به اتفاق حادثه شد مکتوب کنیم و
سپس مجموعهای از تصمیمها و مسئولیت ها را تعریف کنیم تا جلوی رخداد مجدد این حادثه در آینده گرفته
شود .این جلسه نه مکانی برای پیدا کردن مقصر است و نه محلی برای کاغذبازیهای اداری .هدف فقط و فقط این
است که هستۀ مسئله شکافته شود تا مشکل یک بار و برای همیشه حل و فصل شود .کار بسیار سخت ،ولی
تأثیرگذار است.
موفقیتها و شکستهای شخصی کمی متفاوت هستند .تمجید از موفقیتهای شخصی اعضای تیم جایز است،
ولی مقصر شمردن یک شخص زمانی که مشکلی به وجود میآید صرفاً یک راه برای از هم پاشی اتحاد تیمی
.1به سخنرانی آلبرتو ساوویا به نام The Pretotyping Manifestoگوش کنیدhttps://www.albertosavoia.com/ .
97 یک دست صدا ندارد
خواهد بود .با این کار جرئت ریسک را نیز از تیمتان سلب میکنید .شکست هیچ اشکالی ندارد ،ولی عدم موفقیتها
را به نام تیمتان بنویسید و نه اشخاص .اگر فردی به موفقیت رسید ،او را در برابر تمام تیم تشویق کنید .ولی اگر
فردی قصور یا اشتباهی مرتک ب شد با او به صورت خصوصی و در قالب انتقاد سازنده صحبت کنید 1 .از چنین
فرصتی در راستای عمل به اصول HRTاستفاده کنید و به تیمتان کمک کنید تا از اشتباهات و شکستها درسهای
جدید یاد بگیرند.
در مأعام تقریبا هیچوقت ارزشری ندارد و م موال ظالمانه و سرنگدالنه اسرت .مطمئن باشرید وقتی کسری اشرتباه میکند تمام تیم .1انتقاد از اشرخا
متوجه خواهند شد .یادآوری این قضیه برای همه هیچ کمکی نمیکند.
98 یک دست صدا ندارد
یکی از سختترین کارها به عنوان رهبر تیم این است که ببینید عضو کمتجربهای در تیمتان ساعتها در حال
دستوپنجه نرم کردن با کاریست که میدانید شما خود میتوانید در کمتر از بیست دقیقه به انجام برسانید.
فرصت دادن به افراد برای اینکه خودشان بتوانند کار را یاد بگیرند ،معموالً در اوایل کار مدیریت میتواند خیلی
دشوار باشد .ولی بخش بسیار مهمی از عملکرد یک رهبر تأثیرگذار است .این کار مخصوصاً در راستای رهبری
افرادی که به تازگی استخدام شده اند اهمیت دارد .چرا که افراد جدید عالوه بر اینکه باید تکنولوژی و کدهای
پروژۀ شما را یاد بگیرند ،باید با فرهنگ تیمی و مسئولیتهای جدیدشان نیز آشنا شوند.
همان طور که معموالً برای مدیر شدن داوطلب نمی شوید ،بیشتر آدمها برای اینکه نقش مربی را در تیمشان
ایفا کنند درخواستی ثبت نمیکنند .معموالً نقش مربی را وقتی پیدا میکنید که عضوی کمتجربهتر در تیمتان
نیاز به کمک و هدایت داشته باشد .برای مربیگری نیازی به تحصیالت عالیه و رسمی نیست ،بلکه فقط سه چیز
الزم است :تجربۀ روند کاری در تیمتان ،توانایی توضیح دادن مسائل برای یک کارآموز و نهایتاً قدرت سنجش نیاز
کارآموز به کمک .آخرین مورد احتماالً مهمترین نکته نیز هست .وظیفۀ شما دادن اطالعات به کارآموزتان به میزان
مورد نیاز است .اگر بیش از نیاز موضوعات مختلف را توضیح دهید و از این در و آن در حرفهای بیهدف بزنید
توجه کارآموزتان را از دست خواهید داد.
99 یک دست صدا ندارد
این الگوی مدیریت ،با آنکه خیلی بدیهی به نظر میآید ،ولی معموالً بسیاری از رهبران آن را فراموش میکنند.
اگر میخواهید تیم شما به سمت و سوی مشخصی با سرعت حرکت کند ،باید اطمینان حاصل کنید که تمام
اعضای تیم بر سر مسیر و هدف نهایی با شما توافق نظر دارند .فرض کنید محصول شما یک وانت بزرگ است و
هر یک از افراد در تیم شما یک تکه طناب به دست دارد که به جلوی این وانت متصل شده است .با کار کردن
روی پروژه ،هر کس وانت را به وسیلۀ این طناب به سمت خودش میکشد .اگر هدف شما این باشد که وانت را به
سمت شمال ببرید ،نمی توانید اجازه دهید که هر یک از اعضای تیم وانت را به سمتی که خودش خواست بکشد.
همه باید وانت را به سمت شمال هدایت کنند.
راحت ترین راه برای اینکه یک هدف دقیق برای تیمتان مشخص کنید تا تمام اعضای تیم شما محصول را به
سمت درست هدایت کنند این است که یک شرح مأموریت تیمی تعریف کنید .در فصل دوم دربارۀ شرح مأموریت
تیم و نحوۀ نگارش آن صحبت کردیم .زمانی که مأ موریت تیم را مشخص کردید و مطمئن شدید که تمام افراد
حاضر در تیم شما با مسیر کلی تیم موافق هستند ،میتوانید یک قدم از تیم دور شوید تا آنها استقالل و اختیار
عمل را به دست بگیرن د .فقط کافیست که هر از گاهی به تیم سر بزنید تا مطمئن شوید که همچنان از مسیر
خارج نشدهاند .بدین صورت ،نهتنها فرصت بیشتری برای سایر وظایف خود به دست میآورید ،بلکه کارایی تیم
خودتان را نیز به شدت افزایش میدهید .تیمها البته بدون یک هدف مشخص نیز میتوانند به موفقیت برسند،
ولی انرژی و وقت زیادی را به این دلیل که بعضی از اعضای تیم محصول را به سمت هدف اشتباهی حرکت
میدهند ،تلف می کنند .این حالت باعث استیصال شما و کاهش سرعت تیم میشود و شما را مجبور میکند تا
دائماً برای تصحیح خط مشی تیم در کارهای تیم دخالت کنید.
100 یک دست صدا ندارد
صادق باشید
منظور ما این نیست که شما به تیمتان دروغ میگویید ،ولی گاهی اوقات شما در موقعیتی قرار میگیرید که
مجبور خواهید شد اطالعاتی را با تیمتان به اشتراک نگذارید یا حتی بدتر مجبور می شوید چیزی را با آنها در
میان بگذارید که شنیدن آن خوشایند نباشد .یکی از مدیران سابق فیتز همیشه به اعضای جدید تیم میگفت:
«من هیچوقت به شما دروغ نمیگویم ،ولی گاهی خواهم گفت که مطلبی را نمیتوانم با شما به اشتراک بگذارم یا
از آن اطالع ندارم».
اگر یکی از اعضای تیم شما از شما در مورد مطلبی سؤال کند که نمیتوانید آن را با او به اشتراک بگذارید،
هیچ اشکالی ندارد به او بگویید که شما جواب سؤال را میدانید ولی نمیتوانید به او بگویید .حتی وقتی از شما
سؤالی می پرسند که جوابش را نمیدانید نیز خیلی راحت میتوانید بگویید که جواب را نمیدانید .این هم یک
مثال دیگر از الگوهای مدیریت است که ظاهراً خیلی بدیهی است ،ولی بسیاری از مدیران در عمل نمیتوانند آن
را رعایت کنند .فکر میکنند عدم اطالعشان نشانهای از ضعف و ناتوانی آنها است ،در حالی که صرفاً نشانی از این
خواهد بود که آنها نیز یک انسان هستند.
انتقاد از یک عضو تیم ...هم ...خیلی دشوار است .اولین باری که می خواهید به کسی بگویید در کارش اشتباهی
انجام داده یا صرفاً از عملکردش راضی نیستید ،اصالً راحت نخواهد بود .بیشتر کتابهایی که در مورد مدیریت
نوشته شدهاند به شما پیشنهاد می کنند که انتقادات خود را درون یک ساندویچ تعریف و تمجید قرار دهید .انتقاد
درون یک ساندویچ تمجید چیزی شبیه این خواهد بود:
«تو یک عضو قابل اطمینان و یکی از باهوشترین مهندسین تیم ما هستی .ولی کُدی که مینویسی خیلی
پیچیده است و تقریباً برای هیچکس دیگر در تیم قابلفهم نیست .ولی باید گفت که قابلیتهای زیادی داری و
ریشِت هم خیلی باحاله!»
بله ،بدین صورت از شدت انتقاد شما کم میشود؛ ولی وقتی شنونده از این جلسه بیرون میآید به تنها چیزی
که فکر میکند این است که چه ریش باحالی دارد! ما به شدت توصیه میکنیم که از ساندویچ تمجید ،دوری کنید.
منظور ما این نیست که هنگام انتقاد ،بیدلیل سنگدل و ظالم باشید ،بلکه میگوییم که قرار دادن یک نقد درون
ساندویچ تمجید باعث می شود که شنونده پیام کلیدی شما در راستای درخواست برای تغییر را دریافت نکند.
بهترین کار این است که اصول HRTرا در اینجا به کار بگیرید :مهربانانه و از روی همدلی ،انتقاد سازندۀ خود را
مطرح کنید و آن را درون ساندویچ تمجید قرار ندهید .مهرب انی و همدلی اهمیت بسیار باالیی دارد تا شنونده در
مقابل شما آرایش دفاعی نگیرد.
101 یک دست صدا ندارد
چندین سال پیش ،فیتز یک عضو جدید به اسم تیم را به گروهش اضافه کرد و مدیر سابقش تأکید داشت کار
کردن با او غیرممکن است .او معتقد بود که تیم به هیچ یک از انتقادها و ایرادهایی که مطرح میشود توجه
نمیکند و هیچ تالشی برای بهتر شدن انجام نمیدهد .فیتز در یکی از جلسات مشترک آن مدیر و تیم شرکت
کرد و متوجه شد که این مدیر تمام انتقادات خود را دائماً درون ساندویچ تمجید قرار میدهد تا مبادا احساسات
تیم جریحهدار شود .وقتی فیتز ،تیم را به گروه خودش اضافه کرد ،در یک جلسۀ مشترک با او خیلی دقیق و
مستقیم برایش توضیح داد که باید یک سری از رفتارهایش را تغییر دهد تا بتواند به خوبی کار کند .فیتز نه
صحبتش را البهالی تعریف و تمجیدهای نابهجا مخفی کرد و نه ظالمانه و بیادبانه حرفش را بیان کرد ،بلکه
واقعیات را دقیق و بر اساس شواهد رفتاری و عملکرد سابق تیم مطرح کرد .پس از چند هفته (و تعدادی جلسۀ
دونفرۀ دیگر) عملکرد تیم شدیداً پیشرفت کرد .او فقط یک انتقاد سازنده و مستقیم نیاز داشت.
نحوۀ صحبت و طرز بیان شما ،هنگام انتقاد سازنده از یکی از اعضای تیم ،مهمترین نکته است تا پیام شما به
خوبی شنیده شود .اگر طوری نقد خود را بیان کنید که شنونده حالت تدافعی به خود بگیرد ،او به اینکه چطور
تغییر کند فکر نخواهد کرد ،بلکه روی این متمرکز میشود که چطور به انتقاد پاسخ دهد و با شما بحث کند .بِن،
مهندسی به نام دین در تیمش داشت .دین در بحث های تیمی روی نظراتش پافشاری بسیار زیادی داشت و تقریباً
سر هر موضوعی با همتیمیهایش بحث و جدل میکرد .این مشاجرهها میتوانست در مورد موضوعات بزرگی مثل
شرح مأموریت تیمی یا حتی دربارۀ موارد به نسبت کماهمیتتر مثل مکان قرار دادن یک قطعه کد روی یک
وب سایت باشد .دین با اعتقاد راسخ و بسیار شدید همیشه سعی داشت تا حرف و نظر خودش را به کرسی بنشاند
و از قبول نقطهنظرات دیگران خودداری می کرد .بعد از چند ماه که این رفتار ادامه پیدا کرد ،بِن تصمیم گرفت تا
102 یک دست صدا ندارد
با دین صحبت کند .اگر فرضاً بِن به او میگفت« :دین ...اینقدر کله شق نباش!» مطمئن باشید که دین هیچ توجهی
به این حرف نمی کرد .بِن در مورد اینکه چطور با دین صحبت کند خیلی فکر کرد و نهایتاً به استعارۀ زیر رسید:
«هر زمانی که یک تصمیم گرفته میشود ،مثل این است که یک قطار وارد شهر می شود .وقتی جلوی قطار
بپری تا آن را متوقف کنی ،سرعت این قطار را کم میکنی و مهندسی را که رانندگی قطار را به عهده دارد اذیت
میکنی .هر 1۵دقیقه یک قطار جدید وارد شهر می شود و اگر جلوی هر قطار بپری ،نهتنها وقت بسیار زیادی را
فقط صرف جلوگیری از حرکت قطارها میکنی ،بلکه نهایتاً یکی از مهندسین رانندۀ یکی از قطارها را آنقدر عصبی
و ناراحت میکنی که قید همه چیز را بزند و از روی تو رد شود .بنابراین با وجود اینکه متوقف کردن قطارها هیچ
اشکالی ندارد ،ولی فقط بعضی از قطارهایی را که برایت اهمیت بیشتری دارند برای بحث و توقف انتخاب کن».
این تمثیل و حکایت ،نهتنها قدری شوخی را در صحبت دخیل کرد ،بلکه کار را برای بِن و دین سادهتر کرد تا
در مورد تأ ثیر عادت توقف قطار دین روی تیم و نیز زمانی که دین صرف این کار میکند ،راحتتر صحبت کنند.
103 یک دست صدا ندارد
یکی از روش هایی که شما به عنوان رهبر تیم برای باال بردن بهرهوری تیم میتوانید به کار بگیرید این است
که دائماً میزان شادی و رضایت کاری در اعضای تیم را ارزیابی کنید .بهترین رهبرانی که می شناسیم ،اندکی
روانشناسی بلد هستند .آنها هر از گاهی به آسایش و رفاه عمومی اعضای تیم توجه میکنند ،پیروزیهای اعضای
تیم را به رسمیت میشناسند و تالش میکنند تا همه در کاری که انجام میدهند راضی و خوشحال باشند .رهبری
را می شناسیم که همیشه لیستی از کارهای ناخوشایند و بیهودهای را که به ناچار باید انجام میشدند تهیه میکرد
تا مطمئن شود چنین کارهایی بین تمام اعضای تیم تقسیم میشود .و یا یک رهبر دیگر را نیز می شناسیم که
ساعتهای اضافهکاری کارمندانش را یادداشت میکرد تا در قبال آنها یا به اعضای تیمش مرخصی بیشتری بدهد
یا برنامههای تفریحی تیمی تدارک ببیند تا از خستگی مفرط و فرسودگی در تیمش جلوگیری کند .یک مثال
دیگر از رهبران خوبی که با آنها کار کردیم شخصی است که در جلسات دونفرهای که با اعضای تیمش داشت
سعی میکرد بعد از صحبت های کاری و فنی اولیه در مورد وضعیت روحی و رضایت فردی آن شخص نیز صحبت
کند تا مطمئن شود که او از کارش لذت میبرد.
یک ابزار باارزش برای سنجش میزان شادی تیم این است که در پایان هر جلسۀ دونفره بپرسید« :چه چیزی
الزم داری؟» این سؤال ساده نهتنها یک روش خوب برای جمعبندی جلسه است ،بلکه به شما کمک میکند تا
مطمئن شوید اعضای تیم شما به تمام آنچه که برای کار کردن و لذت بردن از شغلشان نیاز است ،دسترسی دارند.
البته گاهی برای دریافت جواب دقیق نیاز به اندکی سؤال و جواب و تحقیق و تفحص نیز هست .اگر به طور منظم
این سؤ ال را در انتهای جلسات دونفره بپرسید ،به مرور متوجه می شوید که اعضای تیم شما با آمادگی قبلی
بیشتری برای پاسخ دادن به جلسه می آیند و نهایتاً روزی یک لیست بلندباال از موارد مورد نیازشان به شما تحویل
میدهند.
سؤال غیرمنتظره
روزهای اول کار فیتز در گوگل و در انتهای نخستین جلسه ای که با مدیرعامل گوگل اریک اشمیت داشت،
اریک از فیتز پرسید« :چیزی هست که نیاز داشته باشی؟» فیتز که با آمادگی کامل برای دفاع از عملکردش و
جواب دادن به میلیون ها بازخواست احتمالی به جلسه آمده بود ،در مقابل این سؤال غیرمنتظره پاسخی نداشت و
مات و مبهوت خیره شد .ولی از جلسات بعدی او همیشه آمادۀ این سؤال بود و لیست موارد مورد نیازش را حاضر
میکرد.
گاهی اهمیت دادن به شادی و رضایت فردی اعضای تیمتان خارج از محیط کاری نیز حائز اهمیت است .تصور
نکنید که افراد خارج از کارشان زندگی شخصی ندارند .با انتظارات بیجا از افراد بابت زمانی که میتوانند برای کار
بگذارند ،احترامتان را از دست خواهید داد .به هیچ عنوان نمی گوییم که در زندگی شخصی اعضای تیمتان دخالت
104 یک دست صدا ندارد
کنید ،ولی اندکی حساسیت به خرج دادن نسبت به مشکالت غیر کاری افراد باعث میشود که دید واقعبینانهتری
نسبت به دلیل عملکرد آنها در کار به دست بیاورید .وقتی انتظارات خود را از کسی که درگیر یک سری مشکالت
شخصی است پایین بیاورید ،خواهید دید که وقتی مشکلش برطرف شد برای کار شما دو چندان وقت خواهد
گذاشت.
بخش مهمی از سنجش میزان رضایت شغلی افراد این است که دربارۀ مسیر شغلی و آیندۀ حرفهای آنها
گفتوگو کنید .بیشتر اوقات وقتی از کسی میپرسید که ۵سال دیگر خود را در چه جایگاهی میبینی ،جواب
خاص و دقیقی نمیشنوید .ولی آدمها معموالً یک سری اهداف مشخص برای ۵سال آیندۀ خود دارند .مث ً
ال
میخواهند که در کار خود ارتقا بگیرند ،حرفۀ جدیدی یاد بگیرند ،محصول تازهای تولید کنند ،یا با افراد خاصی
همکار شوند .حتی اگر دربارۀ این اهداف صحبت نکنند ،ولی ته دل به آنها فکر میکنند .اگر میخواهید رهبر
تأثیرگذاری باشید ،باید کمک کنید تا این اهداف برای آنها محقق شوند و هم اینکه آنها بدانند شما نیز به فکر
اهداف آنها هستید .مهم ترین نکته در این راستا این است که اهداف گنگ ،مبهم و کلی را به صورت صریح ،دقیق
و واضح تعریف کنید تا به راحتی قابل اندازهگیری و ارزیابی باشند.
سنجش رضایت شغلی در نظارت از کار افراد خالصه نمی شود .بلکه الزم است به اعضای تیم فرصت پیشرفت،
یادگیری ،شناخته شدن و نیز اندکی تفریح و شادی در کار را بدهید.
105 یک دست صدا ندارد
کارها را به دیگران محول کنید ،ولی تالش کنید که خود نیز در کار دخیل باشید .وقتی عنوان شما از مهندس
به رهبر تغییر میکند ،ابتدا یافتنِ تعادل بین انجام کارها و ادارۀ تیم بسیار دشوار خواهد بود .روزهای اول بسیار
تمایل دارید که خودتان کارها را به دست بگیرید و بعد از مدتی طوالنی که به رهبری ادامه میدهید ،میبینید
کمکم تمام کارها را به عهدۀ دیگران می گذارید و خودتان هیچ دخالتی در امور ندارید .اگر به تازگی به ِسمَت
رهبری تیم رسیدید ،احتماالً باید تالش کنید تا کارها را به دیگران محول کنید ،حتی اگر اعضای تیم شما برای
انجام آن زمان بیشتری نیاز داشته باشند .این کار نهتنها باعث می شود که سالمت روانی خود را حفظ کنید ،بلکه
کمک می کند تا تیم شما کارها را بهتر یاد بگیرند .ولی اگر مدت زمان زیادیست که رهبر یک تیم هستید یا
رهبریِ یک تیم جدید دیگر به عهدۀ شما گذاشته شده است ،یکی از سریعترین راهها برای کسب احترام اعضای
تیم این است که خود را در کارها دخیل کنید .مخصوصاً اگر مسئولیت کارهای ناخوشایندی را که هیچکس
عالقه ای به انجام دادنشان ندارد به عهده بگیرید .ممکن است یک رزومۀ طوالنی از افتخارات و تواناییهایتان داشته
باشید ،ولی هیچچیز به اندازۀ انجام یک سری کارهای سخت به تیمتان مهارت ،پشتکار و تواضع شما را نشان
نمیدهد.
به دنبال جایگزین برای خود باشید .همیشه سعی کنید افرادی را پیدا کنید تا با انجام دادن کار شما بتوانند
جای شما را بگیرند ،مگر آنکه عالقه داشته باشید که یک کار را تا ابد تکرار کنید .همان طور که پیشتر اشاره
کردیم ،این کار با استخدام افراد تأثیرگذاری شروع میشود که توانایی جایگزینی شما را داشته باشند .به طور
خالصه « :شما باید افرادی را استخدام کنید که از شما باهوشترند ».وقتی اشخاصی را پیدا کردید که میتوانند از
عهدۀ کار شما برآیند ،به آنها مسئولیت های بیشتری محول کنید تا این فرصت را پیدا کنند که گهگاهی تیم را
رهبری کنند .بدین صورت ،به مرور آن دسته از اعضای تیم را که شایستگی و تمایل مسئولیت بیشتر دارند
شناسایی میکنید .به یاد داشته باشید که عدهای دوست دارند صرفاً یک مهندس برجسته در تیم باشند و عالقهای
به رهبری نداشته باشند .البته که این هیچ اشکالی ندارد .شرکتهایی که بهترین مهندسین خود را به اجبار وارد
پستهای مدیریتی میکنند ،همیشه ما را متعجب کردهاند .نتیجۀ این کارشان معموالً کم شدن یک مهندس
تأثیرگذار و اضافه شدن یک مدیر بیکفایت است.
در هنگام نیاز ،تغییر ایجاد کنید .بی شک بارها در طول زندگی کاری شما موقعیتهای دشواری پیش خواهد
آمد که تکتک اجزای بدنتان شما را وسوسه میکنند تا توجهی به مسئله نکنید .این مشکل مثالً میتواند یک
مهندس در تیم شما باشد که توانایی فنی باالیی نداشته باشد ،یا شخصی در تیم شما که خود را در برابر هر قطاری
میاندازد ،یا عضوی از تیم شما که انگیزۀ کار کردن را از دست داده است .به خود میگویید« :یک کم دیگه صبر
کن ،حتماً وضع بهتر میشه!» در این دام گرفتار نشوید .گاهی وضعیت جوری است که شما اتفاقاً باید بیشترین
تغییرات را ایجاد کنید .اینطور مشکالت به ندرت به خودی خود حل و فصل می شوند .هرچه که بیشتر آنها را
106 یک دست صدا ندارد
نادیده بگیرید ،بیشتر خواب را از چشمانتان میگیرند .صبر باعث میشود که مشکل کمکم بزرگتر شده و در طول
مسیر نیز آسیبهای بیشتری به تیم شما بزند .بنابراین خیلی فوری در برابر آنها کاری انجام دهید.
سپر دفاعی تیمتان در برابر شلوغی و هرج ومرج باشید .وقتی برای اولین بار رهبر تیمتان میشوید ،متوجه
خواهید شد که دنیای خارج از تیم ،یک فضای شلوغ و پُرهرجومرج ،مملو از بیثباتی و گاهی حتی دیوانگی است
که هیچگاه به عنوان یک عضو تیم از آن باخبر نبودید .در دهۀ 90میالدی ،وقتی فیتز برای اولین بار رهبری
تیمش را به عهده گرفت ،از دیدن بالتکلیفی و آشفتگی سازمانی در شرکت خیلی تعجب کرد .از یکی از مدیران
شرکت پرسید که چرا اینقدر همهچیز بههمریخته شده است .کار در شرکت ما که همیشه منظم و پر از آرامش
بود .همکار او از سادگی فیتز از خنده به قهقهه افتاد و پاسخ داد« :اینجا همیشه همین طور بوده است .فقط رهبر
تیمت ،تو و سایر اعضای تیم را از این فضا و محافظت میکرده».
محافظ تیمتان باشید .درست است که باید تیم خود را در جریان تصمیمها و اتفاقاتی که در مقاطع باالی
شرکت رخ میدهند قرار دهید ،ولی به همان اندازه نیز مهم است که از آنها در برابر بالتکلیفیها و درخواستهای
بیهوده که ممکن است از خارج تیم شما را تحتتأثیر قرار دهند ،محافظت کنید .تا جایی که میتوانید اخبار و
اطالعات را با تیمتان در میان بگذارید ،ولی اجازه ندهید که دیوانگی سازمانی تمرکز تیم شما را به هم بزند.
وقتی تیمتان خوب عمل میکند ،آنها را تشویق کنید .بسیاری از رهبران معموالً به اندازهای روی بهبود
وضعیت و تصحیح کارها تمرکز میکنند که فراموش میکنند از عملکرد مناسب تیم خود قدردانی و تشویق کنند.
107 یک دست صدا ندارد
همان طور که موقع اشتباهِ افراد تیمتان ،از آنها انتقاد می کنید ،در زمان کار خوب و نتیجۀ مطلوب نیز آنها را
تشویق کنید .وقتی کاری را به نحو احسن به پایان میرسانند نشان دهید که به کارشان توجه کردهاید.
و آخر از همه آنکه بهترین رهبرها از تصمیمهای جاهطلبانۀ آن دسته از اعضای تیم که بیپروا قصد انجام کار
جدیدی دارند حمایت میکنند .وقتی چیزی را بتوان به راحتی به حالت اول برگرداند ،ریسک کردن ساده میشود.
وقتی یکی از مهندسین شما دوست دارد تا یک ابزار یا تکنولوژی جدید را تست کند که به وسیلۀ آن شاید بتوان
کارایی تیم را بیشتر کرد (و ضرباألجلی برای پروژه ندارید) ،به راحتی میتوان به او چراغ سبز نشان داد .البته اگر
ایدۀ او بزرگتر باشد ،مثالً انتشار محصول جدیدی که سالها نیاز به پشتیبانی داشته است ،شاید بهتر باشد که
بیشتر دربارهاش فکر کنید .رهبران خوب معموالً حس ششم قویای در این زمینه دارند.
108 یک دست صدا ندارد
1
پدیدۀ خودویرانگری
دربارۀ سندرم یا پدیدۀ خودویرانگری مطالب بسیار زیادی نوشته شده است 2 .ویکیپدیا این سندرم را اینطور
تعریف میکند« :یک پدیدۀ روانشناسی که در آن انسانها پیروزیها و دستاوردهایشان را باور نمیکنند .با وجود
آنکه شواهد و دالیل بی شماری توانایی و شایستگی آنها را نشان میدهند ،کامالً متقاعد میشوند که الیق جایگاهی
که دارند و موفقیتهایی که کسب کردهاند ،نیستند».
ما عنوان «پدیده» را برای این موضوع مناسبتر میدانیم تا «سندرم» .هر چند که این پدیده به شما حس
تقلبی بودن و ترس از برمال شدن را میدهد ،ولی معموالً باعث میشود که تالش و کار بیشتری انجام دهید و به
اهدافی دست یابید که به طور معمولی به آنها نمیرسیدید.
این مشکل بین مدیران نوپا بسیار معمول است ،مخصوصاً افرادی که به ناچار و از روی نیاز به مرتبۀ مدیریت
رسیدهاند .تقریباً همیشه چند نفر بعد از سخنرانیهای ما از ما میپرسند« :من هیچ از کارم سر در نمیآرم .احساس
میکنم که اشتباهی به اینجا رسیدهام .چه کار کنم؟» جواب معمول ما به این نوع سؤالها این است که هر کس
باالخره در برهه ای از زندگی کاری احساس گیجی و سردرگم بودن را خواهد داشت .شاید حتی این عدم
اعتمادبهنفس به ما انگیزه ای برای تالش بیشتر و دستیابی به موفقیتهای باالتری را بدهد.
داستان ازدواج پدر و مادر بِن بسیار جالب است .یک شب مانده به جشن عروسی هر دوی آنها دچار اضطراب
شده و برای ازدواج مردد شدند .هر دو اعتراف کردند که احساس میکنند اشتباه بزرگی مرتکب شدهاند و برای
زندگی مشترک آماده نیستند .ولی از آنجا که برای به هم زدن مراسم عروسی خیلی دیر بود ،با هم تصمیم گرفتند
که نقش بازی کنند و در طول جشن وانمود کنند عروس و داماد مصمم و مشتاقی هستند تا چند روز بعد از
عروسی از هم جدا شوند .چند هفته بعد از عروسی دوباره ب ا هم صحبت کردند و تصمیم گرفتند که به زندگی
مشترکشان یک ماه دیگر نیز فرصت بدهند .و این داستان ماه بعد و ماه های بعد نیز تکرار شد تا نهایتاً تبدیل به
یک شوخی دونفره شد .هر سال در روز سالگرد ازدواجشان به هم میگویند« :بیا این دورۀ آزمایشی زندگی
مشترکمون رو یک سال دیگه هم ادامه بدیم .باشه؟»
در هر مقام مدیریتی که باشید ،شگرد «آنقدر وانمود کن تا به واقعیت تبدیل شود »،معموالً خیلی خوب جواب
میدهد .اولین باری که بِن رهبری یک تیم را به عهده گرفت ،دقیقاً از همین روش استفاده کرد« .شما میخواین
که من مسئولیت این پروژه رو داشته باشم؟! بسیار خوب ،فکر کنم باید مدتی وانمود کنم که رهبر تیم هستم ».و
http://paulineroseclance.com/impostor_phenomenon.html
109 یک دست صدا ندارد
هر سال زمان بررسی عملکردش میگفت « :فکر کنم یک سال دیگه هم بتونم وانمود کنم که رهبر تیم هستم…
به نظر میآد تا االن خوب پیش رفته».
110 یک دست صدا ندارد
همسر فیتز ،کوچکترین خواهر بین 6فرزند است .مادر او به سختی و تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد .فیتز از
مادرخانمش پرسید که چطور این کار را «مدیریت» میکرد و او اینطور پاسخ داد« :بچهها مثل گل و گیاه هستند،
بعضی شبیه کاکتوس هستند که آفتاب زیاد و آب کم میخواهند .عدهای شبیه بنفشۀ آفریقایی هستند که به نور
غیرمستقیم و خاک نمدار نیاز دارند .و بعضی دیگر مثل بوتۀ گوجه فرنگی برای رشد نیازمند مقداری کود هستند.
اگر برای همه 6فرزند خود به یک اندازه آب و نور فراهم کنید ،ممکن است مساوات را رعایت کرده باشید ،ولی به
احتمال قوی نیاز هیچ یک از آنها را برآورده نخواهید کرد».
اعضای تیم شما هم مثل گل و گیاه هستند که بعضی نور و بعضی آب بیشتر نیاز دارند .عدهای از آنها نیز…
کود بیشتری میخواهند! وظیفۀ شما به عنوان رهبر تیم این است که تشخیص دهید هر یک از افراد تیم به چه
چیزی و در چه زمانی نیاز بیشتری دارند.
111 یک دست صدا ندارد
برای اینکه تمام تیمتان را در ناحیۀ مطلوب نگه دارید ،باید به کسانی که درگیر کارهای یکنواخت و تکراری
شدهاند انگیزۀ بیشتر ی بدهید و افرادی که تمرکزشان را به دلیل هیجان برای کارهای گوناگون از دست میدهند،
به سمت هدف تیم هدایت کنید و البته آن دسته از اعضای تیم که گیج و سردرگم هستند هم نیاز به انگیزۀ
مضاعف و رهبری دقیقتر دارند .بنابراین به جای نور و آب ،برای تکتک اعضای تیمتان باید ترکیبی مناسب از
انگیزه و هدایت را فراهم کنید .فراموش نکنید که انگیزه یا رهبری بیش از اندازه وقتی کسی به آنها نیازی نداشته
باشد ،در عمل باعث اذیت و آزار آن عضو تیم شما میشود.
راهنمایی افراد به سمت هدف مطلوب خیلی سخت نیست .فقط کمی مهارت اداری و اندکی آگاهی از مراحل
کار را الزم دارد تا بتوان هدف را به شکل مراحل کوچک و قابل مدیریت درآورد .با همین ابزار ساده میتوان یک
مهندس سردرگم را به مسیر درست هدایت کرد (قبول ،موضوع به این سادگی هم نیست .ولی در فصلهای پیش
دربارۀ این موضوع مفصل صحبت کردیم) .ولی کمک برای ایجاد انگیزه بسیار پیچیدهتر و مفصلتر است.
112 یک دست صدا ندارد
انگیزه در افراد دو نوع دارد :درونی و بیرونی .انگیزههای بیرونی نیروهایی هستند که از دنیای اطراف میآیند،
مثالً حقوق و مزایای خوب .در مقابل ولی انگیزههای درونی ،نیروهایی هستند که در باطن ،انسان را به جلو تشویق
میکنند .دَن پینک در کتاب عامل محرکه 1توضیح می دهد که برای داشتن شادترین و باانگیزهترین تیم ،نیروهای
خارجی (مثل پرتاب مقدار زیادی پول سمت آنها) هیچ کمکی نمیکنند ،بلکه باید انگیزههای درونی را در آنها
افزایش داد .دَن معتقد است که سه چیز میتواند در راستای انگیزۀ درونی به آدمها کمک کند :استقالل عمل،
خبرگی و هدف.2
استقالل عمل یعنی اینکه فرد این اختیار را دارد که مسئولیت و کار خودش را پیش ببرد ،بدون آنکه مدیرش
در ریزترین تصمیمها دخالت کند 3 .برای یک مهندس مستقل فقط کافی ا ست که هدف کلی را توضیح دهید و
اجازه دهید که خود مسیر رسیدن به هدف را انتخاب و اجرا کنند .این کار باعث افزایش انگیزه در افراد میشود،
چرا که رابطۀ آنها با محصول نهایی نزدیک تر شده و حس مالکیت نسبت به نتیجۀ کار در آنها تقویت میشود.
هرچه سهم افراد در اثر نهایی بیشتر باشد ،عالقۀ آنها برای موفقیت کار بیشتر میشود.
ایجاد خبرگی در اصل یعنی اینکه به اعضای تیمتان فرصت یادگیری مهارتهای جدید را بدهید .این کار نهتنها
باعث افزایش انگیزه و پیشرفت کاری افراد میشود ،بلکه کمک میکند که تیم قویتری داشته باشید 4 .مهارت
کارمندان مثل تیزی یک چاقو میماند .ممکن است از یک چاقوی برّنده سالها استفاده کنید ،ولی اگر مرتباً آن را
تیز نکنید خیلی زود ارزشش را از دست میدهد .فرصت کافی برای یادگیری کمک میکند تا اعضای تیم شما
مهارتهایشان را «تیز» کنند تا کارآمدتر و مؤثرتر باشند.
تمام استقالل و خبرگی در دنیا برای شخصی که دلیل مشخصی برای کار کردن نداشته باشد هیچ سودی ندارد.
افراد زیادی هستند که روی محصوالت و پروژههای بسیار مهم و تأثیرگذار کار میکنند ،ولی هیچگاه در جریان
نحوۀ استفادۀ مشتریان و اثرگذاری کار نهایی در دنیا قرار نمیگیرند .حتی اگر پروژۀ تیم شما خیلی بزرگ نباشد،
باز هم میتوانید که با توضیح دالیلِ تولی ِد محصول ،نحوۀ تأ ثیرگذاری پروژه را برایشان مشخص کنید .دیدن هدف
نهایی و مشخص شدن علت کار کمک بسیار زیادی میکند تا انگیزۀ کار در تیم شما افزایش یابد .به عنوان مثال
مدیری را می شناسیم که به ایمیلهای مشتریها توجه میکند .وقتی یکی از مشتریان ایمیلی ارسال میکند و از
1. Drive
.2البته فرض این است که افراد به اندازۀ کافی حقوق میگیرند و اضطرا مسائل اقتیادی را ندارند.
.3البته که خود شخص هم باید توانایی و شایستگی اعتماد برای استقالل عمل را نیز داشته باشد.
.4البته به این م نی نیز خواهد بود که کارمندان شررما فرصررتهای شرریلی بیشررتری خواهند داشررت و راحتتر میتوانند تیم شررما را ترک کنند ،اگر
رضایت شیلی نداشته باشند.
113 یک دست صدا ندارد
نرمافزار آنها تعریف و تمجید می کند ،ایمیل را برای اعضای تیمش نیز ارسال میکند تا آنها نیز در جریان
تأثیرگذاری مثبت پروژهای باشند که روی آن کار میکنند .این کار نهتنها باعث ایجاد انگیزۀ کار میشود ،بلکه
اعضای تیم را تشویق میکند تا راههایی را پیدا کنند که نرمافزارشان حتی بهتر نیز بشود.
114 یک دست صدا ندارد
افکار نهایی
صرف نظر از اینکه رهبری یک تیم را به عهده دارید یا خیر ،امیدواریم که این فصل به شما دید بهتری نسبت
به یک رهبر خوب داده باشد تا افسانههایی را که دربارۀ مدیران تیمها گفته میشوند فراموش کنید .حتی اگر
مصمم هستید که هیچوقت رهبری هیچ تیمی را به عهده نگیرید نیز مطالب این فصل به شما کمک میکند تا
تصمیم ها و رفتارهای مدیران خودتان را چه درست و چه غلط بهتر درک کنید .به تیم خود نگاه کنید و ببینید
رهبر تیم شما کدام یک از الگوهای صحیح یا اشتباه مدیریتی را اعمال میکند و این الگوها چه تأثیری روی
موفقیت (یا عدم موفقیت) تیم شما دارند.
درک رهبر تیم و اعضای گروهی که روزانه با آنها ارتباط دارید ،فقط بخشی از جنبۀ کار کردن با سایر افراد
است .گاهی ممکن است مجبور شوید با افرادی سروکله بزنید که لزوماً عضو تیم شما نیستند .مخصوصاً اگر چنین
افرادی در تالش باشند تا تیم شما را تخریب کنند .چنین آدمهایی را «افراد سمی» مینامیم و در فصل بعد نحوۀ
برخورد با آنها را توضیح میدهیم.
115 یک دست صدا ندارد
فصل چهارم
همان طور که اولین جملۀ کتاب هم با این عبارت شروع شد ،دشوارترین قسمت کار مهندسی ،انسانها هستند.
تا اینجای کتاب ،تمرکز ما روی رفتارهای شخصی بود .کتاب را با بررسی اصول HRTشروع کردیم و توضیح
دادیم که چطور میتوانیم تواضع ،احترام و اعتماد را در کنش و واکنشهای شخصی خودمان اعمال کنیم .سپس
به روابط بین افراد یک گروه و فرهنگ تیمی بر پایۀ همین اصول پرداختیم و در فصل بعد ویژگیهای رفتاری یک
رهبر تأثیرگذار را شرح داده و توضیح دادیم که چطور میتوان هنگام نیاز ،خود را در قالب چنین رهبری قرار داد.
در نیمۀ دوم کتاب نگاهمان را تغییر میدهیم و روی عوامل خارجی تمرکز میکنیم .تیم شما در مورد ارتباط
با افراد خارج از گروه چگونه رفتار می کند؟ چنین افرادی معموالً یا به دنبال عضویت در تیم شما هستند یا
میخواهند که دربارۀ موضوعی با شما همکاری کنند .همچنین دربارۀ روابط سازمانی و مشکالتی که حاصل
سیاستورزیهای شرکتهای بزرگ هستند ،صحبت میکنیم و البته به مهمترین نوع از افراد بیگانه در تیم ،یعنی
کاربران نرمافزار شما نیز میپردازیم.
در این فصل دربارۀ اهمیت برخورد با بیگانگانی که قصد تخریب فرهنگ تیمی شما را دارند بحث خواهیم کرد.
همچنین در مورد آن دسته از افراد سمی که عضوی از تیم شما نیز هستند صحبت میکنیم .شاید سروکله زدن
با آنها از همه مهمتر باشند.
116 یک دست صدا ندارد
پیش از این ،اهمیت ساخت یک فرهنگ مناسب برای تیم را شرح دادیم .بیشتر وقتمان را برای توضیح
خصوصیات چنین فرهنگ تیمی مؤثری صرف کردیم :ویژگیهایی از قبیل اجماع تیمی در تصمیمگیری ،کیفیت
کدنویسی ،مرور کدها و یا محیطی که افراد برای اینکه شکست بخورند و یا چیزهای جدید را امتحان کنند ،راحت
باشند.
اینکه فرهنگ تیم شما چه خصوصیاتی را نباید داشته باشد نیز به همین میزان حائز اهمیت است .برای ساخت
یک تیم کارآمد و سریع الزم است به چیزهایی که نمیخواهید در تیم وجود داشته باشد نیز توجه کنید .اگرچه
مهندسین بااستعداد میتوانند کارها را سریع و مفید جلو ببرند ،بعضی از الگوهای غلط رفتاری در تیم میتوانند
جلوی پیشرفت و حرکت تیم شما را بگیرند و شرکت شما را به محیطی نه چندان راحت و آرامبخش برای کار
تبدیل کنند .چنین رفتارهایی نهایتاً زنجیرههای ارتباطی تیم شما را پاره میکنند و باعث شکست و نابودی پروژه
میشوند.
نخستین بار که دربارۀ چالشهای اجتماعی تولید نرم افزار مطلبی برای سخنرانی آماده کردیم ،عنوان ارائهمان
را گذاشتیم« :با تخممرغهای فاسد چه کنیم؟» یکی از مسئوالن برگزاری کنفرانس از ما خواست که عنوان را به
«پروژهها چطور از دست انسانهای سمی نجات مییابند» تغییر دهیم تا بلکه شاید افراد بیشتری عالقهمند شوند
تا در ارائۀ ما شرکت کنند .حق با او بود و ما این ارائه را بارها و بارها در کنفرانسهای مختلف تکرار کردیم و
همیشه سالنها پر بود و حتی عدهای دور سالن میایستادند و به ما گوش میکردند .نه فقط بار منفی کلمۀ
«سمی» ،بلکه این واقعیت که بیشتر آدمها تجربۀ شخصی سروکله زدن با چنین انسانهای آزاردهندهای را داشتند،
باعث جذابیت بیشتر ارائۀ ما شد .صحبت های ما معموالً به جلسات مشاوره که هر یک از حضار تجربۀ شخصی
خودشان را به اشتراک میگذاشتند تبدیل میشد.
ولی خطری در اینجا نهفته است .به طور کلی ،توجه زیاد به موضوعات با بار منفی نمیتواند مفید باشد و باعث
درگیریهای بیشتر در تیم شما میشود .لقب «افراد سمی» ،صفت زشت و زنندهای است که خودبهخود مرز
جداکنندهای بین «ما» (آدم خوبها) و «آنها» (آن لعنتیهای نادان) ایجاد میکند .یک راه بهتر برای نگاه به این
مسئله وجود دارد .به جای اینکه به تیمتان به چشم افراد نخبهای نگاه کنید که مأموریت دارند تا افراد بدجنس را
از گردونه خارج کنند ،یک فرهنگ تیمی ایجاد کنید که رفتارهای اشتباه را تحمل نکند .به دنبال تصفیۀ «رفتارها»
باشید نه «اشخاص» .تقسیمبندی افراد به گروههای خوب و بد ،حاصل یک نگاه سادهلوحانه است .شناسایی و
محکوم کردن رفتارهای غیرقابلتحمل به مراتب عملیتر و سودمندتر است.
117 یک دست صدا ندارد
فعالً برای سادهتر کردن توضیحات از لفظ «سمی» برای توصیف افرادی که رفتارهای نامناسب دارند استفاده
میکنیم .در عمل ولی از این لغت در گفتوگوهای روزمرۀ خود استفاده نکنید!
118 یک دست صدا ندارد
مثال پخت نان و مخمر را یادتان است؟ برای پخت بهترین نان ،مهمترین چیز مایۀ شروعکنندۀ شما است.
مهمترین عامل تأثیرگذار روی فرهنگ تیمی شما در طوالنیمدت نیز ترکیب اولیۀ اعضای تیم شماست .اگر
بنیان گذاران تیم شما از فرهنگ تیمی به خوبی مراقبت نکنند ،عوامل خارجی به مرور روی کیفیت تیم تأثیر
می گذارند .ولی اگر از همان ابتدا و با قدرت رفتارهای قابلقبول و غیرقابلقبول دقیق تعریف شوند ،توانایی تیم
پایدارتر خواهد بود.
هر دوی ما وقت زیادی را روی پروژههای متنباز صرف کردیم و تجربۀ ما نیز کامالً مطابق با همین ایده است.
پروژهای که وقت زیادی را برایش صرف کردیم ،نرمافزار سابورژن ،ابتدا از یک گروه کوچک شروع شد .آنها
بینهایت انسان های فروتنی بودند که برای هم اعتماد و احترام زیادی قائل بودند .بعد از گذر بیش از پانزده سال،
حداقل 3تا 4نسل از برنامهنویسان در این پروژه دخیل شدهاند (بیشتر بنیانگذاران پروژه دیگر در تیم نیستند).
با وجود این ،مشاهده میکنیم که فرهنگ تیمی ،پای دار باقی مانده و همه مهربانانه و محترمانه رفتار میکنند و از
سایرین نیز انتظار اخالقی مشابه دارند .علت جاودانگی فرهنگ تیمی صرفاً تعریفِ دقیق معیارهای درست و غلط
نیست ،بلکه یک فرهنگ تیمی کارآمد به طور خودکار افراد مناسب را به خود جذب میکنند .انسانهای
خوشبرخورد به طور طبیعی به سمت گروههای مهربان و خوشرفتار حرکت میکنند.
قابلیت گزینشی فرهنگهای تیمی در جهت عکس نیز عمل میکند .بدین صورت که وقتی تیمی با گروهی از
افراد عصبانی و بداخالق شروع به کار میکند ،معموالً آدم های مشابهی نیز جذب آنها میشوند .پروژههایی که
بهتر است نام برده نشوند ،مثل گروه لینوکس کرنل ،1مثالهای خوبی در این زمینه هستند؛ سرشار از جروبحثهای
بیثمر و ناشی از غرور و تعصب .بله ،ممکن است تیم به دستاوردهای زیادی برسد ،ولی کارایی کلی تیم لزوماً
خیلی باال نخواهد بود .اگر وقت و انرژی برنامه نویسان برای حمالت شخصی و دعواهای بیخود هدر نمیرفت،
چقدر کار بیشتری میتوانست انجام شود؟ چه میزان همکاری مفید از دست رفته است ،فقط به این خاطر که
آدمهای محترم و خوشاخالق از تیم دوری کردند؟
مجدداً این موضوع را بیان میکنیم تا متوجه اهمیت مسئله شوید :انسانهای سمی تهدید مستقیمی برای
کارایی تیم شما هستند .اگر به رفتارهای بد اجازه دهید که خود را بروز دهند ،نهتنها عملکرد تیمتان افت میکند،
بلکه فرهنگ تیمی شما نیز به مرور پسرفت میکند .بهترین دفاع ،تقویت فرهنگ تیمتان با تعریف دقیق مجموعهای
از الگو های مناسب رفتاری و اخالقی است .در فصل دوم جزئیات چنین خصوصیاتی را توصیف کردیم ،ولی برای
یادآوری ،خالصهای از آنها را اینجا میآوریم:
شرح مأ موریت تیم را تدوین کنید تا اهداف مجاز و غیرمجاز برای همه مشخص شوند. •
• آداب و رسومی برا ی مکالمات ایمیلی تیم مکتوب کنید .از افراد جدید در تیم بخواهید که آنها
را خوب مطالعه کنند و از اینکه همراه عده ای محدود دائماً مکالمات دیگران را کنترل کنید ،بپرهیزید.
• تمام گذشتۀ کار را مکتوب کنید .نهتنها تاریخچۀ کدهای پروژه ،بلکه شرح تصمیمها ،طرح نرمافزار
مشکالت کد و اشتباهات گذشته را به دقت آرشیو کنید.
• در کار با یکدیگر همکاری کنید .همیشه از سیستمهای کنترل نسخه در کدنویسی استفاده کنید
و تغییرات را در مراحل کوچک که به سادگی قابل مرور و بازدید هستند اعمال کنید .تالش کنید تا
«ضریب اتوبوسی» تیم شما افزایش پیدا کند تا دانش در تیم پراکنده شود.
برای رفع ایرادات کد ،تست پروژه و انتشار نرم افزار مراحل و مقررات را دقیق تعریف کنید. •
120 یک دست صدا ندارد
در تصمیمگیریها به دنبال اجماع تیمی باشید ،ولی برای وقتی که تیم بر سر موضوعی به توافق •
نکتۀ نهایی این است که هرچه این قواعد با حوصلۀ بیشتری رعایت شوند ،تحمل تیم شما برای رفتارهای
ناهنجار کمتر خواهد شد .وقتی که فرد مزاحم به تیم شما نزدیک می شود ،شما کامالً آماده خواهید بود.
121 یک دست صدا ندارد
شناسایی تهدید
اولین قدم برای دفاع در مقابل انسانهای سمی این است که ویژگیهای یک خطر یا تهدید را بشناسید تا
بدانید چه زمانی وقت نگرانی است.
به طور خاص چیزی که در معرض تهدید قرار میگیرد ،دقت و تمرکز تیم شماست.
دقت و تمرکز کمیابترین سرمایه برای تیم شماست .هرچه تیم شما بزرگتر باشد ،ظرفیت باالتری برای تمرکز
روی توسعۀ محصول و حل مسائل جذاب دارد .ولی این سرمایه همیشه محدود است .اگر دائماً از آن محافظت
نکنید ،افراد سمی به راحتی میتوانند روند تیم شما را به هم بزنند .تیم شما درگیر جروبحثهای بیدلیل میشود،
تمرکزش را از دست داده و بیروحیه می شود .در نتیجه اعضای تیم شما دقت و تمرکزشان را روی موضوعاتی غیر
از تولید یک محصول فوقالعاده قرار میدهند.
حال سؤالی که پیش میآید این است که انسان های سمی چه خصوصیاتی دارند؟ برای دفاع از خود باید با
ویژگیهای چنین افرادی آشنا باشید.
122 یک دست صدا ندارد
تجربه به ما نشان داده است که انسانهای ذاتاً خبیث خیلی به ندرت پیدا میشوند .یعنی آدمهای خیلی کمی
را می توان پیدا کرد که به عمد و با آگاهی قصد تخریب و ویرانگری داشته باشند .ما به چنین افرادی ،غولبیابانی
یا ترول trollمیگوییم و معموالً به آنها محل نمیگذاریم .اما بیشتر افرادی که رفتارهای نامناسب دارند ،عموماً
یا متوجه کار اشتباهشان نیستند یا نسبت به نتیجۀ اعمالشان بیتفاوت هستند .علت اصلی این نوع رفتار بدجنسی
یا قصد سوء نیست ،بلکه عموماً جهل و نادانی و یا فقدان توجه و عالقه است .بیشتر رفتارهای مخرب ریشه در عدم
توجه به اصول HRTدارند.
در اینجا بعضی از نشانهها و الگوهای رفتاری مخرب را نام میبریم .وقتی این عالئم را مدام در اخالق و رفتار
یک شخص میبینیم ،خود به خود او را یک فرد سمی قلمداد کرده و در مواجهه با او با دقت و احتیاط بیشتری
عمل میکنیم.
123 یک دست صدا ندارد
افرادی وجود دارند که نمیتوانند خود را در جریان کارهای پروژه قرار دهند و در نتیجه باعث اتالف وقت سایر
اعضای تیم میشوند .به جای اینکه مستندات پروژه ،طرحهای نرمافزار ،شرح مأموریت تیم و بحثهای ایمیلهای
گذشته را مطالعه کنند ،دائماً حواس تیم را با سؤاالتی که جوابشان به سادگی در دسترس است ،پرت میکنند.
در پروژۀ سابورژن ،شرکتکننده ای داشتیم به نام چارلی که از انجمن آنالین مباحث تیمی ،به عنوان مکانی
برای یادگیری و آگاهییابیِ روزانۀ شخصی خود استفاده میکرد .در حالی که در اصل کدنویسی هیچ کمکی
نداشت ،هر دو یا سه ساعت یک بار خیالپردازیها و بارش افکارش را برای همه ارسال میکرد .سایر اعضای تیم
به ناچار مجبور به پاسخگویی بودند و توضیح میدادند که چرا ایدههای او اشتباهاند ،غیرممکن هستند ،پیش از
این مورد بررسی قرار گرفتهاند ،مکتوب شدهاند و یا کسی قبالً روی آنها کار کرده است .حتی بدتر ،چارلی گاهی
خود را در سؤاالت مشتریهای پروژه دخیل میکرد و جوابهای اشتباه میداد .برنامهنویسان اصلی پروژه دائماً
مجبور بودند تا به سرعت پاسخ های او را تصحیح کنند .مدتی طول کشید تا ما متوجه شدیم که این فرد پرشور و
هیجان در اصل یک انسان سمی در پروژۀ ما بود که تالش جمعی تیم را ضایع میکرد .کمی جلوتر در این فصل
دربارۀ نحوۀ برخورد ما با چارلی صحبت خواهیم کرد.
غرور و خودپسندی
شاید استفاده از کلمۀ «غرور» در اینجا درست نباشد ،ولی منظور ما توصیف افرادیست که نتوانند تصمیم
جمعی تیم را قبول کنند ،برای نقطه نظرات دیگران احترامی قائل نیستند و روی ایدههای خود به شدت پافشاری
میکنند .چنین افرادی معموالً بحثهایی را که در گذشته به نتیجه رسیده و مکتوب شدهاند مجدداً باز میکنند،
چرا که او در تصمیمگیری شرکت نکرده بوده است .برای صحبتهای گذشته ارزشی قائل نیست و از تیم میخواهد
که بحثها را فقط به خاطر او تکرار کنند .او معموالً دربارۀ آیندۀ پروژه ادعاهای بیاساسی دارد و معتقد است
همهچیز منجر به شکست میشود ،مگر آنکه ایدهها و نظرات او اجرایی شوند.
پروژۀ سابورژن تجربه ای در این راستا نیز دارد .یک مهندس باهوش در تیم یک روز سرزده اعالم کرد که به
نظرش تمام طرح اولیۀ نرم افزار کامالً اشتباه است .معتقد بود دقیقاً میداند کارها چطور باید پیش بروند و اصرار
داشت که کل پروژه باید از ابتدا شروع شود .او حتی داوطلب شد که کارهای بازنویسی پروژه را رهبری کند ،چرا
که ادعا داشت بدون رهبری او ،شکست و نابودی پروژه حتمی است.
یک هفتۀ تمام صرف این شد تا بنیان گذاران پروژه سعی کنند این شخص را در مورد چرایی تصمیمهای اولیۀ
پ روژه متقاعد کنند .دقت و تمرکز بسیار زیادی از تیم در این راستا از بین رفت .برای همه کامالً واضح و مبرهن
124 یک دست صدا ندارد
شد که این شخص قرار نیست در مورد ایده هایش مدارایی بکند و حاضر نیست که نظراتش را در قالب وضعیت
کنونی پروژه پیادهسازی کند .پیاده سازی کل پروژه که در مرحلۀ بتا بود و کاربرانی در حال استفاده داشت نیز
اصوالً امکانپذیر نبود .باالخره کار به جایی رسید که مجبور شدیم این فرد را به حال خود بگذاریم و روی پیشرفت
کار و برنامههای از قبل مشخص شده تمرکز کنیم .اتفاقاً سالها بعد ،بخش زیادی از پیشبینیهای این شخص
درست از آب درآمد؛ ولی بههیچوجه مانع موفقیتهای چشمگیر سابورژن ــ حداقل در دنیای سازمانهای بزرگ
ــ نشد.
نکتۀ ماجرا این نیست که چه کسی درست می گوید و چه کسی غلط .بلکه این است که آیا امکان حل یک
اختالفنظر وجود دارد یا خیر و آیا یک بحث ارزش دارد تا آن را ادامه دهیم یا نه؟ این سؤاالت را دائماً از خود
بپرسید .جایی از داستان باالخره باید تصمیم بگیرید که جلوی ضرر و زیان را بگیرید و روی ادامۀ کار تمرکز کنید.
125 یک دست صدا ندارد
انسان حقبهجانب
هر وقت با کسی برخورد داشتید که طلبکارانه از شما انجام کاری را درخواست میکند ،حواستان را خوب جمع
کنید .نمی توان به شخصی که انرژی خود را صرف مطالبه از بقیه و شکایت کردن میکند ،در حالی که خود تمایلی
برای کمک به حل مشکل ندارد اعتماد کرد .گاهی فردی با چنین حس حقبهجانبی تبدیل به یک انسان سمی
برای تیم شما میشود .وقتی تیم پروجکت هاستینگ را در گوگل هدایت میکردیم ،یکی از مدیران پروژه از ما
خواست تا نگذاریم یکی از کاربران به دلیل رفتار زشت و خارج از اخالقش ،از نرمافزار استفاده کند .یک شبیهساز
بازی کامپیوتری رایگان و متنباز روی بازی موردعالقۀ این کاربر خوب عمل نمیکرد .او با ثبت یک گزارش و ایراد
در پروژه ،سعی کرد با بیادبی تمام مشکلش را حل کند .برنامهنویسان پروژه مؤدبانه توضیح دادند که چرا شبیهساز
برای بازی او هنوز آماده نبود و چرا حل این مشکل به زودی امکانپذیر نخواهد بود .چنین پاسخی برای این کاربر
بههیچوجه قابلقبول نبود .هر روز روش جدیدی برای آزار و اذیت برنامهنویسان پیدا میکرد .گزارش ایرادهای
متعدد و تکراری ثبت میکرد و روی گزارش ایرادهای سایرین یادداشتهای بیادبانه میگذاشت ،در باب اینکه
برنامهنویسهای «احمق» شرکت حاضر نیستند مشکل او را حل کنند .طرز بیان او روز به روز زشتتر و حتی
مستهجنتر میشد تا جایی که برنامهنویسان و سرپرستان پروژه مدام به او تذکر میدادند .علیرغم تمام تالشهای
ما برای جلوگیری از این رفتار ،او به کار خود ادامه میداد و تالشی برای تغییر رویکردش نداشت .بنابراین ما نهایتاً
مجبور شدیم ،به عنوان آخرین راهحل ممکن ،کاری کنیم تا او نتواند از نرمافزار شرکت استفاده کند.
126 یک دست صدا ندارد
بعضی اوقات افرادی را می بینیم که از اسم اصلی خود برای نام کاربری استفاده نمیکنند و به جای آن اسامی
بچگانه نظیر" ،"jubjub89" ، "SuperCamelیا " "SirHacksalotرا به کار میگیرند .حتی بدتر گاهی از نامهای
متفاوت در مکانهای مختلف استفاده میکنند .یک نام برای ایمیل ،یکی برای نرمافزارهای پیامرسان و شاید نام
دیگری برای ارسال کد .در بعضی از شرایط غیرمتعارف نیز اشخاصی را میبینیم که از کلمات عجیب مثل ،lol
عدد به جای حروف ،حروف تماماً بزرگ التین و یا نشانهگذاریهای بیش از حد استفاده میکنند!!!؟؟؟!!!؟!
بدگمانی و دشمنپنداری
همان طور که پیشتر در مثالهای قبل دیدیم ،گاهی حس حقبهجانبی و خودخواهی افراد باعث می شود که
نسبت به پروژه خصومت های شخصی پیدا کنند .به دفعات دیده شده که چنین حسی به مرور تبدیل به
خیالپردازی میشود و بدگمانی زیاد منجر به دشمنپنداری پروژه و اعضای تیم برای فرد سمی می شود .چنین
فردی وقتی که بر سر موضوعی با تیم به توافق نمیرسد ،به سرعت خیالپردازی میکند و نظریۀ توطئه میبافد.
گاهی به شکلی خندهدار ،فرض میکند اعضای تیم به قدری به او اهمیت میدهند که تمامِ وقت خود را صرف این
میکنند علیه او دسیسه و توطئه بچینند و نقشه بکشند و اگر محیط تیم شما مبتنی بر اصول ارتباطی باز و شفاف
(مطابق آنچه در فصل دوم توضیح دادیم) باشد ،تمام مکالمات و بحثها برای دسترسی همه مکتوب شده و نظریۀ
وجود توطئه را خندهدارتر هم میکند .توصیۀ ما این است که به چنین ادعاهایی اهمیت ندهید و حتی به آنها
پاسخی هم ندهید .وقتی شخص سمی اینقدر نسبت به تیم و پروژه بدبین شده است ،هر حرفی که شما بزنید
اعتماد او به شما کمتر و کمتر می شود .پس چرا به خود زحمت بدهید و چیزی را برایش توضیح دهید؟ بهترین
کار این است که روی توسعۀ نرمافزار و تولید محصول تمرکز کنید.
127 یک دست صدا ندارد
کمالگرایی
در نگاه اول ،انسانهای کمالگرا بههیچوجه خطرناک به نظر نمیآیند .بله گاهی ممکن است رفتارهای به شدت
وسواسی از خود نشان دهند ،ولی عموماً انسانهای متواضع و محترمی هستند که به خوبی به صحبتهای شما
گوش میدهند .همهچیز مطابق اصول HRTبه نظر می آید ،پس مشکل چیست؟ مشکل ،خطر از کار افتادن
پیشرفت پروژه است.
به یکی از افرادی که قبالً با او همکار بودهایم نگاه کنید .پاتریک مهندس خارقالعادهای بود .طرحهای خیلی
خوبی ارائه میکرد ،کدنویسی با کیفیتی داشت و به راحتی میشد با او ارتباطات مؤثری برقرار کرد .ولی متأسفانه
وقتی قرار میشد معماری یک نرمافزار را طراحی کنیم ،امکان داشت پاتریک تمام عمر خودش را روی این طراحی
بگذارد .هیچوقت از طرحی که انجام میداد راضی نمی شد و در نتیجه هیچوقت برای شروع کدنویسی کار آماده
نبود .با وجود اینکه نقطه نظرات منطقی و شواهد دقیقی در طراحیهای خود داشت ،سایر اعضای تیم به مرور
خسته و کالفه شدند .با ادامۀ این موضوع همۀ تیم به این نتیجه رسیدند که احتماالً کار کدنویسی هیچوقت شروع
نخواهد شد .تعدادی از ما با هم صحبت کردیم تا برای خروج از این وضعیت تصمیمی بگیریم .پاتریک نیروی بسیار
مفیدی در تیم ما بود ،ولی از سوی دیگر جلوی پیشرفت کار تیم را گرفته بود .هر زمان که میخواستیم کدنویسی
را شروع کنیم ،او محترمانه مشکالت احتمالیای را مطرح میکرد که ممکن بود در آیندۀ دور به وجود بیایند.
بدون آنکه خود متوجه باشد ،باعث شده بود تا تیم فلج شود .در قسمت بعد دربارۀ این که چطور این مسئله را حل
کردیم صحبت خواهیم کرد.
سمزدایی
ما طرفدار اخراج آدم ها از گروه صرفاً به خاطر یک رفتار زشت و اشتباه نیستیم .همان طور که قبالً اشاره شد،
نباید افراد را به دو دستۀ «ما» آدم خوبها و «آن» بیادبها تقسیم کنیم .در مثالهایی که آوردیم ،هدف ما از
میان برداشتن شخص خطاکار نبود ،بلکه ترجیح میدادیم رفتارهای اشتباه را از بین ببریم .طوری عمل کنید تا
رفتارهای سمی جایی در تیم پیدا نکنند .فقط وقتی کسی بعد از اخطارهای متعدد همچنان کارهای اشتباهش را
ادامه میدهد ،میتوان به این فکر کرد که بهتر است او را اخراج کنیم یا از تیم کنار بگذاریم.
تالش و تمرکز شما روی از بین بردن رفتارهای سمی ،معموالً مهندسین باهوش تیمتان را (حتی اگر از هوش
اجتماعی باالیی برخوردار نباشند) ،تبدیل به افراد بسیار کارآمدتری میکند .چند سال پیش عضوی در تیم داشتیم
که اگرچه از لحاظ فنی بسیار توانمند بود ،ولی هر از گاهی با حرفهای نابهجا باعث کدورت خاطر همکارانش
128 یک دست صدا ندارد
میشد .یکی از ما او را کنار کشید و از او پرسید که آیا متوجه هست تا چه حد کلماتش باعث آزار دیگران میشوند؟
از شنیدن این سؤ ال به شدت تعجب کرد و با وجود آنکه کامالً درک نمیکرد چرا طرز صحبت او باعث ناراحتی
بعضی از همتیمیهای او می شود ،پذیرفت که در انتخاب کلمات و نوع مکالمه تغییراتی اعمال کند تا همکار خوبی
در تیم باشد .همهچیز بهنحواحسن پیش رفت ،در رفتارش تجدیدنظر کرد و مسئله ریشهکن شد .پایان هر داستانی
تلخ نیست.
تا اینجا خصوصیات یک عضو سمی در تیم را شناختیم .شاید همین االن کسی را در تیم خود بشناسید که با
نشان دادن بعضی از الگوهای رفتاری سمی ،باعث شود انرژی تیمی شما هدر رود .چطور میتوان با این قضیه کنار
آمد؟ در این بخش استراتژی هایی را برای برخورد با افراد سمی مرور خواهیم کرد.
129 یک دست صدا ندارد
وقتی یک فرد کمالگرا در تیم شما موفق شد به یک راهحل قابلقبول و منطقی برای یک مشکل دست پیدا
کند ،مسئولیت مشکل جدیدی را به او بسپارید.
پاتریک در پروژۀ سابورژن را به یاد دارید؟ نهایتاً یک روز صبر ما تمام شد و به او گفتیم« :بسیار خوب ،ما فکر
می کنیم همین طرحی که تا االن آماده کردی قابلیت اجرایی شدن را دارد .ما کدنویسی را شروع میکنیم و
امیدواریم که تو هم بتوانی به ما کمک کنی ».با کمال تعجب دیدیم که پاتریک هیچ مخالفتی نداشت ،از حرف ما
ناراحت نشد و او هم کدنویسی روی پروژه را در کنار ما کار کرد.
یک ضربالمثل قدیمی اینطور میگوید« :اجازه ندهید که کار بینقص ،دشمن کار خوب باشد ».برای داشتن
یک تیم با کارایی باال ،مبارزه با کمالگرایی به اندازۀ مبارزه با سایر رفتارهای سمی که شاید واضحتر باشند ،اهمیت
دارد.
این استراتژی برای انسانهای حقبه جانبی که به جای کمک کردن و مشارکت در پروژه مدام به کار ایراد
میگیرند نیز جوابگوست .خیلی راحت میتوان به چنین افرادی اینطور پاسخ داد« :ما از کمک تو برای حل مشکل
استقبال میکنیم ».بدین صورت ،خیلی مؤدبانه به او می گوییم که یا خودت کار را بهتر کن و مشکل را حل کن
یا ساکت باش .این روش به او کمک میکند که همچنان ایراد کار خودش را پیدا کند ،ولی حداقل این بار به نحوی
این کار را انجام دهد که برای ما و پروژه مفید باشد.
130 یک دست صدا ندارد
این جمله ،ضربالمثلی است که در مکالمات پروژۀ سیستمهای 1Usenetمتداول بود .این استراتژی به طور
خاص در مواجهه با هیوالهایی ) (trollsکه از عمد قصد تخریب کار و روحیۀ تیم شما را دارند میتواند مفید باشد.
هرچه بیشتر به آنها پاسخ دهید بیشتر آنها را تغذیه کرده و وقت خود را تلف میکنید .سکوت و بیمحلی در
مقابل آنها معموالً راهحل ساده و مؤثری است .احتماالً از ته دل خیلی دوست دارید که با یک جملۀ کوبنده او را
سر جایش بنشانید ،ولی در مقابل این وسوسه مقاومت کنید .وقتی متوجه شود هیچکس به او توجهی ندارد ،از
عالقۀ او به آزار و اذیت شما کم میشود و دست از سر شما بر میدارد .کار آسانی نیست و سکوت در مقابل چنین
افرادی معموالً تالش زیاد و ارادۀ قدرتمندی میخواهد .قوی باشید!
.1البته اصرل این ضرر المثل احتماال به فیلم پیشرتازان فضرا ) (Star Trekبرمیگردد که در آن احسراسرات منفی باعث تیذیۀ یک هیوال میشردند.
آنها موفق شدند با این دستور که احساسات منفی کنار گذاشته شوند تا این هیوال گرسنه بماند ،او را از قلمرو خود خارج کنند.
131 یک دست صدا ندارد
خیلی سخت است که در مقابل کسی که حتی ناخودآگاه رفتارهای سمی از خود بروز میدهد ،حالت دفاعی و
پرخاشگرایانه نگرفت .افرادی که شما را به دروغ متهم به توطئه میکنند ،تصمیمات فنی شما را بیدلیل زیر سؤال
میبرند و یا حتی صرفاً با سوالهای بی شماری که جوابشان در دسترس است وقت شما را میگیرند ،به راحتی
موجب آزردگی خاطر شما می شوند .یادتان باشد که کار شما تولید محصوالت خارقالعاده است و وظیفه ندارید
هر بازدیدکننده را راضی نگه دارید و همه را توجیه کنید .هرچه بیشتر درگیر احساسات بشوید ،وقت بیشتری را
برای نوشتن پاسخ های پرشور و آتشین برای کسی که احتماالً لیاقت توجه شما را ندارد ،هدر میدهید .موضوعاتی
را که برایتان ارزش مبارزه دارند ،با دقت انتخاب کنید و خود را درگیر هر نبردی نکنید .آرامش خود را حفظ کنید
و ببینید که چه کسی ارزش وقت و توجه شما را دارد و چه کسانی را باید به حال خود رها کنید.
132 یک دست صدا ندارد
بهترین نتیجهگیری در ادامۀ بحث کنترل احساسات این است که همیشه روی حقایق و واقعیتهای مسلم
تمرکز کنید .به شکایات افراد با دقت گوش کنید .همیشه با این پیشفرض با افراد روبهرو شوید که آنها نیت خیر
و مثبتی دارند ،حتی اگر لحنی عصبانی و کالمی بیادبانه داشته باشند .آیا در صحبتهای او نکتۀ خوبی نهفته
است؟ آیا میتوان از تجربۀ او چیز جدیدی را یاد گرفت یا ایدۀ نابی را دنبال کرد؟ بیشتر اوقات جواب مثبت است.
معموالً در میان صحبتهای نیشدار یک فرد سمی نکات مفیدی پنهان است .همیشه موضوع بحث را محدود به
مسائل فنی نگه داری د1 .
مثالی که در این زمینه خیلی موردعالقۀ ما قرار دارد ،در مورد ایمیل خشمناک یکی از رهبران معروف پروژۀ
متنبازی است که به دستمان رسید .موضوع ایمیل ،گزارش یک ایراد در نرمافزار ما بود ،ولی نحوۀ نگارش بیشتر
شبیه یک حملۀ بی رحمانه به هوش و استعداد ما بود .تمام متن پیامش پر بود از تهمت و افترا و مبالغه .به نظر
می آمد که هدف صرفاً ایجاد التهاب و ناراحتی برای تیم ما بود تا تالش برای رفع ایراد کد .یکی از اعضای تیم به
ایمیل او پاسخ مختصری داد و چند سؤال فنی دربارۀ مشکلی که گزارش شده بود پرسید .فرد گزارشکننده
سؤاالت را جواب داد ،ولی پاسخ او همچنان در قالب همان لحن عصبانی و پُر تنش بود .همکار ما همچنان به کالم
سمی بیتوجه بود و به سادگی پاسخ داد« :ممنون بابت گزارش این ایراد .فهمیدیم که چگونه ایراد را در نسخۀ
بعدی برطرف کنیم».
به همکارمان به خاطر نحوۀ پاسخگویی او به شدت افتخار کردیم .او با حفظ آرامش و تمرکز روی حقیقتهای
فنی مسئله ،طوری رفتار کرد که هرچه مکالمه جلو رفت شخص مقابل بیشتر شبیه انسانهای مجنون و دیوانه به
نظر میآمد .در پایان این رهبر معروف دنیای متنباز که ایراد ما را گزارش کرده بود ،تمام احترام و اعتبار خود را
از دست داده بود و کمتر نزد ما میآمد.
.1در مورد این موضوع کتا The Retrospective Primeاز Norman Kerthرا مطال ه کنید.
133 یک دست صدا ندارد
در ادامۀ بحث حفظ آرامش و پیگیری حقایق مسلم ،گاهی میتوان صرفاً با مهربانی بیش از اندازه روبهروی
انسانهای سمی ایستاد .به مکالمهای که در اتاق گفتوگوی اینترنتی پروژۀ سابورژن اتفاق افتاد توجه کنید:
هَری :خوب حاال گیرم من رفتم و سابورژن رو هم دانلود کردم .بعدش میتونم راحت بقیۀ مواردش رو پیکربندی
و راهاندازی و نصب کنم ،مثلcvs؟ معلومه که نه! البته به نظر من بیشتر تقصیر این یارو هست که داره از سابورژن
استفاده میکنه تا آدمهای پشت پروژۀ سابورژن.
ساسمن :صرفاً به این دلیل که تو بلد نیستی سیستم رو پیکربندی کنی و بعدش نصب و راهاندازی کنی ،به این
معنی نیست که سابورژن یه ایراد بزرگ داره .مردم هر روز دارن ازش استفاده میکنن.
ساسمن :واقعاً فکر میکنی که ما نسخههای مختلف رو منتشر میکردیم ،اگه همچین ایراد بزرگی وجود داشت؟!
هَری :بابا من فقط دارم در مورد این یارو غر میزنم .به نظر میآد که باید expatیا libxmlرو نصب کنم .ای خداا...
ساسمن :اونا معموالً به صورت پیشفرض روی اکثر سیستمها وجود دارند.
ساسمن :این دوست شما از سِروِر آپاچی استفاده میکنه؟ شاید فقط کافی باشه که فایل Binaryرو دانلود کنی.
هَریFreeBSD :
134 یک دست صدا ندارد
ساسمن :فقط کافیه وارد Ports Treeبشی و پُرت مربوط به آن را باز کنی.
هَری :شما دارین غر زدنهای من رو خراب میکنید .من اومدم اینجا یه کم دعوا کنیم خالی بشم… شما بیش از
حد دارین کمک میکنید.
هَری :از کی تا حاال آدم وقتی میآد اتاق گفتوگو همه مهربون میشن و میخوان کمک کنن؟! مسخره…
بعضی اوقات میبینید که هر چقدر تالش میکنید فایدهای ندارد .باید بیخیال شد و راه را ادامه داد .گاهی
حتی بعد از اینکه وقت و انرژی زیادی را در راستای تالش برای بهبود یک اخالق سمی هدر دادهاید ،باید قبول
کنید که شکست خوردهاید.
به داستانمان دربارۀ چارلی بازگردیم .فیلسوف مهربانی که دائماً در حال ارسال ایمیلهای گروهی بود .عاقبت
ما آمار ایمیلها را بررسی کردیم و متوجه شدیم که چارلی ظرف مدت دو ماه به ردۀ سوم از لحاظ تعداد ایمیلهای
ارسالی رسی ده بود .نفر اول و دوم هر دو از مشارکتکنندگان هستۀ اصلی پروژه بودند ،که البته 70درصد از
ایمیلهای ارسالی آنها نیز صرفاً پاسخ به صحبتهای چارلی بود .وقت و انرژی ما کامالً تلف شده بود ،در حالی
که چارلی هیچ سوءنیتی هم نداشت .راهحل نهایی ما این بود که به چارلی به صورت خصوصی ایمیل بزنیم و
مؤدبانه از او خواهش کنیم که ایمیلهایش را کمتر کند .مکالمۀ دشواری بود ،مخصوصاً که او نمیتوانست میزان
آسیبی را که به تیم میزند درک کند .چند هفته گذشت و تغییری در طرز رفتار چارلی دیده نشد .نهایتاً یکی از
ما طی یک گفتو گوی تلفنی طوالنی و سخت او را قانع کرد که کالً دست از ارسال پیام به تیم بردارد .چارلی با
ناراحتی و سردرگمی به درخواست تیم احترام گذاشت و کنار رفت .همۀ ما کمی از این اتفاق ناراحت بودیم ،ولی
میدانستیم که کار درستی را انجام دادیم ،چرا که چارلی هیچوقت متوجه اشتباهش نشد .موقعیت ظریفی بود که
با دشواری و با اتکا به اصول HRTبا رعایت ادب و احترام حل شد.
136 یک دست صدا ندارد
مسیر موفقیت یک پروژه لبریز از هزاران عامل حواسپرتی است .نقطۀ اشتراک در تمام تجربههای سروکله زدن
با افراد سمی این است که در تمام آنها به راحتی می توان اسیر حواشی شد .وقتی با یک رفتاری که به ظاهر
سمی است ،مواجه می شوید دو سؤال اساسی را باید از خود بپرسید:
• حتی اگر دقت و توجه تیم شما در کوتاهمدت درگیر شود ،آیا واقعاً فکر میکنید این رفتار در
طوالنیمدت به نفع شما خواهد بود؟
اگر جواب شما به هر یک از این دو سؤال «نه» باشد ،در اسرع وقت باید دستبهکار شوید و با رفتار سمی
برخورد کنید .ممکن است این طور به نظر بیاید که شاید این رفتار پرخطر موقت است و شاید تحمل آن در
کوتاهمدت ارزش داشته باشد ،ولی معموالً اینگونه نیست .مثالً فردی ممکن است از نظر فنی بسیار قوی باشد،
ولی همچنان از خود رفتارهای سمی بروز دهد .ممکن است وسوسه شوید تا از رفتارهای پرخطر او به خاطر
مشارکتهای تکنیکی و فنی او در پروژه چشمپوشی کنید .ولی مواظب باشید! یک فرهنگ تیمی قوی بر اساس
137 یک دست صدا ندارد
اصول HRTغیر قابل جایگزین است ،ولی مهندسین باهوش و توانا قطعاً پیدا می شوند .به نقل از یکی از همکاران
قدیمی:
«دوستان زیادی دارم که او را کم و بیش می شناسند .یکی از آنها میگفت :فالنی روی یک مرز باریک بین
نابغه و بیشعوری در حرکته .مشکل اصلی اینه که این روزها نابغهها به قدری زیاد هستند که دیگه نمی شه بهشون
به چشم یک استعداد نایاب نگاه کرد».
1
گِرِگ هادسن
البته گِرِگ اینجا در مورد نابغههای خاص و نایاب حرف نمیزد .منظور او این بود که امروزه برنامهنویسهای
شایسته و با استعداد زیادی در دنیا پیدا میشوند .اگر شما برنامهنویس باهوشی دارید که اخالق و رفتار مناسبی
ندارد و فرهنگ بلندمدت تیم شما را تهدید میکند ،بهتر است به دنبال شخص دیگری بگردید.
چنین اتفاقی را یک بار در پروژۀ سابورژن تجربه کردیم .تیم قانونی وضع کرده بود که تأکید میکرد هیچکس
اجازه ندارد اسم خود را درون فایل های کد قرار دهد (همان قانونی که در فصل دوم دربارهاش صحبت کردیم).
معتقدیم که این کار باعث ایجاد قلمروهای شخصی غیر قابل مدیریت می شود .اعضای تیم جرئت نمیکنند که به
کدی که نام شخص دیگری را دارد دست بزنند و اصوالً ضریب ثابت اتوبوسی تیم را پایین میآورد .در عوض با
کمک سیستم کنترل نسخههای کد به مشارکتکنندگان پروژه اعتبار مناسب می دهیم و اسامی تمام اعضای تیم
را در یک فایل مشخص لیست میکنیم.
یک روز یک برنامهنویس باهوش وارد پروژه شد و داوطلب شد تا یک قابلیت به نسبت بزرگ و بسیار مورد نیاز
را به کد اضافه کند .او کدش را برای بازبینی اعضای پروژه فرستاد .مهمترین درخواست ما این بود که او صرفاً
نامش را از ابتدای فایل بردارد و ما نام او را به لیست اعضای پروژه (مانند سایرین) اضافه خواهیم کرد .او قبول
نکرد و بحث ما با او نیز به جایی نرسید .نهایتاً مجبور شدیم که کد او را رد کنیم .او و قابلیت جدید پروژه هر دو
از تیم کنار رفتند .البته که همۀ ما ناراحت شدیم ،ولی بههیچوجه نمی خواستیم که قوانین خودمان را نقض و
فرهنگ تیم را فقط به خاطر به دست آوردن سریعتر یک قابلیت ،ضعیف کنیم .چند ماه بعد باالخره شخص دیگری
این قابلیت را به پروژۀ ما اضافه کرد.
دقیق میگوییم :نفع و سود کوتاه مدت ارزش لطمه زدن به فرهنگ تیمی را ندارند .مخصوصاً اگر موضوع یک
برنامهنویس باهوش باشد که به اصول HRTتوجه نمیکند.
نتیجه
در این فصل داستانها و شخصیت های زیادی را شرح دادیم .پس از شنیدن تمام نکات حق دارید اگر یک
حسی از بدبینی و دشمن پنداری در ته دل شما شکل گرفته باشد .ولی یادتان باشد که دنیا مملو از آدمهای
بیشعور نیست .یکی از دوستان ما میگفت« :آره ،یه تعداد آدم دیوانه و روانی اون بیرون وجود دارند ،فقط اینترنت
باعث شده حس کنیم همین بغل دست ما هستند».
«رفتارهای اشتباه افراد ناشی از عدم توجه و حماقت آنهاست نه بدذاتی و کینهورزی».
به جای کلمۀ «حماقت» ما ترجیح میدهیم از «جهالت» یا «بیخبری» استفاده کنیم ،ولی ایدۀ کلی جمله
یکی است .همان طور که در ابتدای فصل توضیح دادیم ،دستهبندی آدمها به یک گروه خوب و یک گروه بد بسیار
ساده لوحانه است .افرادی که به عمد قصد تخریب فرهنگ تیم شما را داشته باشند به ندرت پیدا میشوند .معموالً
چنین رفتاری ناشی از اطالعات غلط یا گمراهی آدمهاست .یا حتی شاید آنها از لحاظ اجتماعی خجالتی باشند و
با چنین اخالقی به دنبال توجه سایرین هستند .هر دلیلی که وجود داشته باشد ،وظیفۀ شما این نیست که
کدخدایی کنید و انسانهای گمراه را از پروژه بیرون کنید ،بلکه وظیفۀ شما این است که روبهروی رفتارهای مخرب
بایستید و انتظاراتی بر پایۀ اصول HRTتثبیت کنید تا واکنشهای سمی جایی در تیم پیدا نکنند .تمییز دادن این
دو از هم نیازمند ذکاوت شما و ایفای بینقص این وظیفه نیازمند مهارت شماست.
139 یک دست صدا ندارد
فصل پنجم
دغلکاریهای سازمانی
تاکنون دربارۀ بُعد انسانی و اخالقی شخص شما و نیز تیمتان صحبت کردیم .مهارتهای بنیادی برای رهبری
تیم و همچنین راههای مبارزه با انسانهای سمی را مرور کردیم .عالوه بر موضوعات مطرح شده ،الزم است راه و
روش ادارۀ امور در سلسلهمراتب سازمانی شرکت های خوب و بد (سمی) را نیز یاد بگیرید .بیشتر آدمها در
شرکتهای بههمریخته کار میکنند و درگیر کاغذبازیهای بیخود سازمانی هستند .بنابراین برای به ثمر رساندن
کارها نیاز است تا تکنیکهای خاصی را به کار بگیرند .بعضی نام این مهارتها را « سیاستمداری» میگذارند و
بعضی دیگر آنها را «مهندسی اجتماعی» تلقی میکنند.
شرکتهای بزرگ مثل یک معمای پرپیچوخم هستند .برای عبور و راهگشایی حتی در بهترین شرکتها ،به یک
چراغقوۀ قوی GPS ،و یک کامیون بزرگ خُرده نان (برای نشانهگذاری مسیر) نیاز است.
ابتدا وضعیت یک تیم را بررسی میکنیم که در یک محیط ایدئال در یک شرکت کارآمد مشغول به کار است.
سپس راههای مختلفی را که شرکتهای نابهسامان سد راه موفقیت تیمها می شوند مرور میکنیم .پس از آن
استراتژیهایی را مطرح میکنیم که به وسیلۀ آنها یک تیم میتواند در هر نوع شرکتی موفق شود .نهایتاً اگر هیچ
یک از استراتژیها و مهارتهای مطرحشده موفقیتآمیز نبودند ،استراتژی جایگزین ) (Plan Bرا به کار میگیریم.
ادارۀ امور یک شرکت از دیدگاه شما در دو سطح انجام می شوند .سطح اول :مدیر شما ،که بیشتر وقتتان را با
او سروکار دارید .و سطح دوم :سلسلهمراتب اداری پشت مدیر شما که مدیران میانی ،هیئترئیسه ،تیم فروش ،وکال
و … را شامل میشوند.
141 یک دست صدا ندارد
اگر مدیر شما یک رهبر خدمتگزار باشد که با بهکارگیری اصول HRTعمیقاً برای پیشرفت کاری و حرفهای
شما تالش کند ،با بهکارگیری تکنیکهای زیر میتوانید هم کار او را سادهتر کنید و هم در زندگی کاری خود به
موفقیتهای بیشتری برسید.
به دنبال مسئولیتهای اضافه در کنار وظایف اصلی خود باشید .مثال موردعالقۀ ما در مورد این موضوع ،یک
جنگلبان است که شاگرد خود را برای از بین بردن یک درخت پیر و آسیبدیده به جنگل میفرستد .شاگرد اگر
فقط روی وظیفه ای که به او محول شده تمرکز کند ،درخت مورد نظر را قطع کرده و سربلند و با افتخار باز
می گردد .اما اگر با دید بازتری به مسئولیتش نگاه کند ،درون جنگل می رود ،درخت مورد نظر را قطع میکند،
نقشۀ سایر درختهای پیر و آسیبدیدهای را که در مسیر مشاهده کرده تهیه میکند و به همراه یک طرح
پیشنهادی برای از بین بردن آنها باز میگردد تا با جنگلبان در راستای قطع آنها نیز مشورت کند و اجازه بگیرد.
در نتیجۀ این کار ،در آینده هر زمانی که جنگلبان به دنبال شخصی میگشت تا کار دقیقی انجام دهد ،به سراغ
همین شاگرد خود میآمد ،چرا که نهتنها از انجامِ کار مطمئن است ،بلکه نگرانی و فشار فکری کمتری نیز متحمل
میشود.
142 یک دست صدا ندارد
چنین حرکت فعاالنه و مسئوالنهای ،سنگینیِ بارِ وظایف مدیر شما را کاهش میدهد و باعث می شود حداقل
یک موضوعِ کمتر برای نگرانی داشته باشد .این کار بیانگر توانایی شما در راستای قبول مسئولیتهای بیشتر در
کنار وظایف اصلی و تمایل برای خروج از حاشیۀ امن و امتحانِ مهارتهای جدید نیز هست ،بهخصوص وقتی که
ریسک و خطر کردن در تیم شما تشویق شود و افراد از اشتباه کردن ترسی نداشته نباشند.
خطر کنید و از شکست نترسید .در مورد اهمیت ریسک کردن و پذیرش سریع شکست در فصلهای سوم و
چهارم مفصالً صحبت کردیم .در کنار یک رهبر روشنفکر ،ناکامی و شکست سریع ترین راه برای یادگیری ،درک
محدودیتها و رشد مهارتهای شخصی ا ست .یکی از دوستان ما ،استیو هِیمن ،که دائماً به سفرهای کاری میرود
معتقد است« :اگر حداقل یک بار در سال از پروازتان جا بمانید ،همیشه زودتر از موعد مقرر در فرودگاه حاضر
میشوید!» این استعاره به خوبی در مورد تولید هر نوع محصولی صدق میکند :اگر حداقل سالی یک بار شکست
نخورید ،یعنی به اندازۀ کافی ریسک و خطر نمیکنید .همانند موضوع قبول مسئولیتهای بیشتر ،ریسک کردن
نیز بیانگر توانایی شما در قبول کارهای بزرگتر و مهمتر است.
اگر در کار خود ریسک نکنید ،کمتر شکست میخورید ،ولی موفقیتهای بزرگ کمتری نیز به دست میآورید.
یک مدیر خوب دوست دارد تا اعضای تیمش محدودیتها را کنار بزنند و ببینند چه کارهای دیگری را میتوانند
انجام دهند و در این راستا چیزهای جدیدی یاد بگیرند .وقتی در کاری با شکست مواجه می شوید ،مسئولیت آن
را به عهده بگیرید ،به دنبال مقصر نشان دادن دیگران نباشید و تمام مراحل کار همراه با درسهای آموختهشده و
راه های جلوگیری از تکرار اشتباه را مکتوب کنید .سپس دوباره از نو به دنبال ریسکهای جدید باشید.
143 یک دست صدا ندارد
بزرگ ساالنه رفتار کنید .توصیه ای دیگر که شاید واضح و مبرهن به نظر بیاید این است که شما خود مسئول
طرز رفتار بقیه با خودتان هستید .مدیران بد با اعضای تیمشان مثل بچهها رفتار میکنند .اگر در گذشته با چنین
مدیرانی سروکله زدهاید ،احتماالً به صورت پیشفرض رفتار مشابهی از سایر مدیران نیز انتظار خواهید داشت.
موضوعاتی را که به نظرتان مشکوک هستند به چالش بکشید .اگر مدیر شما تصمیمی اتخاذ میکند که فکر
میکنید اشتباه است ،از سؤ ال کردن و به چالش کشیدن او نترسید .هر چند ممکن است مخالفت شما مانع اجرای
آن تصمیم نشود ،ولی روحیۀ «بلهقربانگویی» هیچ کمکی به مدیر شما نخواهد کرد تا رهبری بهتری ارائه کند.
مدیر شما علم غیب ندارد .دائماً مدیرتان را در جریان پیشرفت کارهایتان قرار دهید ،قبل از آنکه الزم شود تا
او از شما دربارۀ وضعیت مسئولیتهایتان سؤال کند .وقتی در کارتان با مانعی برخورد میکنید یا موفقیتی به دست
می آورید یا نیاز به کمکی دارید ،یک پیام کوتاه برای مدیرتان ارسال کنید .بدین روش همیشه مطمئن خواهید
بود که مدیر شما از کار های شما باخبر است .گاهی بعضی از افراد از این حیله برای سروکله زدن با مدیرانی که در
کوچکترین کارها و مسئولیتها دخالتهای بیجا میکنند استفاده میکنند .اگر مدیر شما مدام از شما در مورد
کارتان سؤال میکند ،میتوانید با ارسال مرتب گزارش کار ،قبل از اینکه او فرصت پیدا کند تا مدام شما را سؤالپیچ
کند ،خود را از دست او آزاد کنید.
تمام این فنون و مهارتها فقط زم انی که شما در یک شرکت با ساختار سازمانی کارآمد مشغول به کار هستید
میتوانند به خوبی جوابگو باشند ،ولی وقتی شرایط شرکت ایدئال نیست ،چطور؟
144 یک دست صدا ندارد
تمام خانوادههای خوشحال مانند هم هستند ،ولی هیچ دو خانوادۀ غمگینی شبیه هم نیستند.
لئو تولستوی ،از کتاب آناکارنینا
راههای بی شماری برای یک سازمان یا شرکت وجود دارند تا جلوی موفقیت شما را بگیرند .این دستاندازها
معموالً در یکی از این دو دسته قرار میگیرند« :انسانهای بد ،یا سازمانهای بد».
مدیر بد
توصیف ویژگیهای یک مدیر بد ،آسان نیست .فیلمها و سریالهای تلویزیونی مختلفی در راستای نکوهش
مدیران بد در دنیا ساخته شدهاند .بیشتر ما در زندگی کاریمان این تجربه را داشتهایم تا حداقل با یک مدیر بد
سروکار داشته باشیم .یک مدیر ناالیق به راحتی میتواند زندگی بهترین تیمهای مهندسی را به جهنم تبدیل کند.
در این فصل ویژگیهایی از مدیران بد را بررسی میکنیم که روی کار مهندسهای تیم بیشترین تأثیر منفی را
دارند.
معمول ترین خصوصیت مدیران ناالیق ،ترس از شکست است .این حس ناامنی و عدم اعتمادبهنفس باعث
میشود که در مدیریت بسیار محافظه کار باشند .این رفتار معموالً در تضاد مستقیم با عملکرد یک مهندس و
برنامهنویس است .اگر مدیر تیم به شما اجازۀ ریسک کردن ندهد ،شما فرصتی برای پیاده سازی و یا امتحان کردن
ایدههایتان نخواهید داشت و نهایتاً محصولی را پیادهسازی میکنید که شخص دیگری آن را طراحی کرده است1 .
عدم اعتمادبهنفس یک مدیر باعث می شود که همیشه خودش را در تمام مکالمات و ارتباطات شما با افراد
خارج از تیم دخیل کند .در نتیجه مانع صحبتِ مستقیم شما با سایرین و خارج از سلسلهمراتب فرماندهی میشود.
چنین مدیری ،رابطۀ شما با دیگران و مخصوصاً با سایر مدیران را یک نوع نافرمانی و سرپیچی تلقی میکند .از
شما توقع دارد که تمام ارتباطات شما از طریق او انجام شود تا اهمیت او برای همه روشن شده و قدرتش تثبیت
شود.
حتماً در مدرسه شعار «توانا بود هر که دانا بود» را بارها شنیده اید .مدیر بد نیز با این شعار به خوبی آشناست،
ولی با یک تفاوت کوچک« :او می خواهد تمام دانش را برای خودش نگه دارد و برای دانایی شما و در میان گذاشتن
اطالعات با شما اهمیتی قائل نیست؛ صرفنظر از اینکه گاهی اطالعات بیشتر چقدر ممکن است کیفیت کار شما
.1البته این هم روش قابلقبولیسرت برای برنامهنویسری و توسر ۀ نرمافزار .ولی ما فکر میکنیم که شراید این راه برای مهندسرین خارقال اده روش
جذابی نباشد.
145 یک دست صدا ندارد
را باال ببرد .چنین مدیری اطالعات را از شما مخفی میکند تا مطمئن شود که همیشه در جریان جزئیات کار است
و در تمام تصمیمگیری ها حضور دارد .این اخالق برای تثبیت قدرت مدیر بد مانع پیشرفت کار کل تیم میشود و
به قیمت کم شدن سرعت توسعۀ نرمافزار تمام میشود.
مدیران ناالیق با احتکار اطالعات آنها را تبدیل به تنها مجرای ارتباطی تیم میکنن د که در نتیجه به آنها این
امکان را میدهد تا اعتبار و امتیاز موفقیتهای شما را به اسم خودشان تمام کنند ،1در حالی که اشتباهات و
شکستهای شما (و حتی گاهی شکست های خودشان) را نیز به پای شما بنویسند .بارها دیده شده که چنین
مدیرانی به اعضای تیمشان صرفاً به عنوان ابزار و وسیله ای برای ارتقای شغلی خودشان نگاه میکنند .نهتنها هیچ
اهمیتی برای پیشرفت کار ،بلکه برای حس شادی و رضایت شغلی اعضای تیمشان نیز قائل نیستند.
.1که به شدت کالفهکننده است؛ چرا که شما با وجود تمام دخالتها و مزاحمتهای آنها کار را به موفقیت رساندهاید.
146 یک دست صدا ندارد
یکی از دوستان ما به اسم سوزان ،چند سال با یک مدیر بد دستوپنجه نرم میکرد .مدیر سوزان بدون هیچ
اطالعات کمکیای مسئولیت پروژهها را به او می سپرد ،هیچ توضیحی در راستای نحوۀ اجرای کار فراهم نمیکرد
و هیچ شخص دیگری برای کمک یا اطالعات بیشتر نیز معرفی نمیکرد .حتی اگر سوزان هیچ ایدهای از کار
نداشت ،این مدیر همچنان به این روش ادامه می داد .هدف او این بود که سوزان در طول مدت کارش و نیز برای
برقراری ارتباط با سایر تیمها به او وابسته باشد .با جلوگیری از هرگونه ارتباطی بین سوزان و افراد خارج از تیم
اجازه نمی داد کسی متوجه شود که سوزان روی این پروژه کار میکند .بارها سوزان با وجود تمام دستاندازهای
مدیرش موفق می شد به نحوی و هر طور شده نیازمندی های پروژه را درک کند و کار را به نتیجه برساند ،ولی
بعدها متوجه می شد که مدیرش اعتبار کار سوزان را به اسم خودش تمام کرده است.
در تضاد مستقیم با ویژگی های یک رهبر خدمتگزار که در فصل سوم بررسی کردیم ،یک مدیر بد همیشه به
دنبال این است که ببیند اعضای تیمش برای او چه کردهاند .او حتی با کمکاریهای اعضای تیم نیز تا وقتی که
تیم را به قهقرا نبردهاند ،برخوردی نمیکند ،چرا که این کار زحمت زیاد و امتیاز شخصی کمی دارد .همهچیز در
این سؤال خالصه میشود :آیا مدیرتان شما را نجات میدهد یا شما مدیرتان را نجات میدهید؟
147 یک دست صدا ندارد
همکار سیاستمدار
هر چند که ما همیشه طرفدار اعتماد به آدمها هستیم ،اما اطمینان به یک فرد سیاستمدار میتواند دشوار و
خطرناک باشد.
یک شخص سیاستمدار به سادگی و در نگاه اول قابل تشخیص نیست ،چرا که چنین فردی مهارت باالیی در
مدیریت روابط انسانی دارد و شاید ابتدا خیلی دوستانه و صمیمی به نظر بیاید .معموالً به خوبی میتواند از همکاران
و اعضای تیمش برای منفعت و پیشرفت شخصی سوءاستفاده کند .همیشه به راحتی تقصیر را گردن دیگران
میاندازد و به سرعت موفقیتها را به نام خودش تمام می کند .به ندرت به طور مستقیم با شما درگیر میشود،
برعکس معموالً دوستانه رفتار میکند و حرفهایی را میزند که شما دوست دارید بشنوید .اگر موفق نشود از شما
سوءاستفاده کند ،یا شما را نادیده میگیرد یا به شما به چشم یک تهدید نگاه میکند و تالش میکند شما را از
سر راه خود بردارد .پس از مدتی همکاری با چنین افرادی ،تشخیص آنها راحتتر میشود .یک فرد سیاستمدار
بیشتر ادای کار کردن و تأثیرگذاری را درمیآورد تا اینکه واقعاً تأثیرگذار باشد.
توصیۀ ما این است که تا آنجا که میتوانید از افراد سیاستمدار دوری کنید ،ولی پشت سر آنها پیش سایر
همکاران و افراد شرکت بدگویی نکنید ،چرا که هیچوقت نمیتوان مطمئن شد چه کسی او را شناخته و چه کسی
فریب او را خورده است .اگر شما فردی هستید که دوست دارد سرش در کار خودش باشد و فقط روی توسعۀ
محصوالت خالقانه و جذاب تمرکز کند ،نزد افراد سیاست مدار باید در این استراتژی تجدیدنظر کنید .اگر برای
ارتقای کاری تالش نکنید ،چون دوست ندارید که درگیر «بازیهای شرکت» شوید ،ممکن است ببینید که یک
فرد با سیاست به جای شما ترفیع گرفته است .در این حالت عالوه بر همکار سیاستمدار با یک مدیر بد نیز روبهرو
هستید .جلوتر در بخش ادارۀ روابط سازمانی دربارۀ این موضوع صحبت خواهیم کرد.
148 یک دست صدا ندارد
سازمان بد
با رشد شرکت ،کاغذبازی و فرایندهای اداری در تالش برای مدیریت سود ،کاهش ریسک و افزایش قابلیت
پیشبینی امور ،به مرور بیشتر و بیشتر میشوند و بار زیادی را روی سازمان میگذارند .چنین تشریفات و مقرراتی
کمکم میتوانند تا اندازهای زیاد شوند که مانع پیشرفت و موفقیت شرکت شوند .همانند مدیران بد ،دربارۀ
سازمان های بد نیز اطالعات زیادی نوشته شده است .در این بخش ما به بررسی آن دسته از ویژگیهای بد سازمانی
میپردازیم که میتوانند مستقیماً روی عملکرد اعضای تیم تأثیر منفی بگذارند.
واقعیت ساده و انکارناپذیر این است که بیشتر شرکتها «مهندسیمحور» نیستند؛ به این معنا که مهندسین
صرفاً ابزار و وسیلهای هستند برای احقاق اهداف و مقاصد غیرفنی شرکت .در نتیجه ،ادارهکنندگان امور درک
صحیحی از مسائل فنی و مهندسی ندارند و تمرکز آنها روی نیازهای تجاری شرکت است .بنابراین نیازهای
غیرمعمول و توقعات غیرواقعی از تیم مهندسی دارند .حتی اگر فردی با دانش فنی مناسب عضو هیئترئیسۀ چنین
شرکتی شود و از تیم مهندسی دفاع کند ،به مرور با افرادی که سالمتی و رضایت کارمندان را فدای نیازهای تجاری
شرکت میکنند ،جایگزین می شود .این طرز فکر رهبران شرکت ،خود را به صورت ضرباالجلهای غیرمنطقی و
کمبود نیروهای متخصص و ماهر برای اتمام پروژهها نشان میدهد .در چنین شرکتهایی شما وقت زیادی را برای
درخواست یک قطعۀ سختافزاری اتالف میکنید و تیم شما مجبور میشود هفتهها درگیر توسعۀ پروژهای باشد
که میتوانست با هزینۀ خیلی کمی خریداری شود .این اتفاق مدام در شرکتهایی که با مهندسین خود به چشم
یک «واحد کار» یا صرفاً «منبع انسانی» نگاه میکنند تکرار میشود و آنها را در تصمیمگیریهای مهم دخیل
نمیکنند.
بدترین نوع سازمانها آن هایی هستند که ساختار فرمان و اجرا را مانند حکومتهای ملوکالطوایفی تعریف
کرده اند .چند سال پیش یکی از دوستان ما به نام تِرِنس در شرکتی کار میکرد که قواعد سفت و سختی برای
گزارش ایرادهای نرمافزاری بین تیمها داشت .یکی از تیم ها با تغییری که در کد ایجاد کرده بود باعث شده بود تا
قسمت کد تِرِنس دچار مشکل شود و هر چند ساعت با مشکل کمبود حافظه مواجه شود .به جای آنکه مستقیماً
به تیم مسئول ایمیل بزند ،یا به تاریخچه کدهای آن ها نگاه کند ،تِرِنس تمام شب را بیدار ماند و تا جایی که
میتوانست دربارۀ این ایراد و مشکل اطالعات مختلفی جمع کرد تا پرونده محکمی علیه این تیم تهیه کند .نهایتاً
تمام اطالعات جمع شده را برای مدیرش ارسال کرد ،مدیرش به رئیس بخش ایمیل زد ،رئیس بخش به رئیس
بخش تیم مسئول ایمیل زد ،رئیس بخش تیم مسئول به مدیر تیم مسئول ایمیل زد و مدیر تیم مسئول شخصی
که دربارۀ آن تکه از نرم افزار اطالعات الزم را داشت شناسایی کرد .بیش از ده روز بعد ،تِرِنس در یک جلسه کنار
دو مدیر ،دو رئیس بخش و سه مهندس دیگر نشسته بود تا دربارۀ این ایراد نرمافزاری صحبت کنند و بررسی کنند
که آیا میتوانند این مشکل را قبل از انتشار نسخۀ بعدی برطرف کنند یا خیر .احمقانه است؟ متأسفانه چنین
اتفاقی خیلی معمول است .از سوی دیگر وقتی فیتز به تازگی به گوگل پیوسته بود ،همان هفتۀ اول یک اشتباه
149 یک دست صدا ندارد
تایپی در کد جی .میل پیدا کرد ،آن را اصالح کرد و برای تیم جی .میل فرستاد .آنها نیز از او بابت کمکش تشکر
کردند.
بسیاری از شرکتها مملو از آدمهایی هستند که روی سلسلهمراتب اداری وسواس عجیبی دارند 1 .در نتیجه
مبارزه بر سر قدرت بسیار معمول است و مدیران برای حفظ نیروهای ارزشمند خود از انتقال اعضای تیمشان به
سایر تیمها جلوگیری می کنند ،حتی اگر چنین انتقالی به نفع اهداف شرکت و خود عضو تیم باشد.
آیا تاکنون شرکتتان با شما مانند یک کودک شرور رفتار کرده است؟ شرکت با یک فایروال سفت و سخت
دسترسی شما به بعضی از وبسایتها را محدود کرده است؟ شما را مجبور میکند که تمام ساعات و دقایق کاری
روزتان را با دقت ثبت کنید؟ بعضی از سازمانها کارایی شما را با معیارهای بیمعنی و بسیار نادرست نظیر تعداد
2
خطوط کدهای نوشتهشده در هفته اندازهگیری میکنند.
هنوز کارمندانی وجود دارند که معیار موفقیتشان به جای اینکه تعداد محصوالتی که تولید کردهاند باشد ،تعداد
جلساتی است که به آن دعوت می شوند .شرکت شما ممکن است در اصول بسیار مهمی نظیر تمرکز ،مسیر و هدف
)(Visionمشکالت جدی داشته باشد .چنین کمبودهایی معموالً در نتیجۀ تعداد بیش از اندازۀ عناصر
.1عالوه بر این ،در بسیاری از شرکتهای بههم ریخته ،افراد بیشتر درگیر عناوین شیلی هستند تا کارایی و رضایت خودشان.
ُ
.2اصوال نباید ت داد خطوط ِ
کد برداشتهشده از ک ِد اضافهشده ارزشمندتر باشند؟
150 یک دست صدا ندارد
تصمیمگیرنده است .وقتی کمیتهها به جای افراد تصمیم می گیرند ،دستورات متناقض افزایش یافته و افراد در
حلقههای کوچکتر به دنبال اهداف خودشان حرکت میکنند ،به جای اینکه همه در جهت مسیر کلی شرکت گام
بردارند.
تخلفاتی که مطرح کردیم ،شرکتهای زیادی انجام میدهند و تخلفات زیاد دیگری هم وجود دارد که در کنار
اینها مرتکب میشوند .ولی با وجود این ،تمام این شرکتها باالخره مجموعهای از انسانها هستند و برای اینکه
بتوانید انسان ها را وادار کنید تا به شما کمک کنند نکات و ترفندهایی را میتوانید به کار بگیرید.
151 یک دست صدا ندارد
اینجا یک محیط شبیهسازی شده برای دعواست! تمام اینجا مشابه محیط ماتریکس برنامهنویسی شده .قوانین
اصلی مثل جاذبۀ زمین کامالً شبیه ماتریکس هستند .چیزی که باید یاد بگیری این است که این قواعد مثل قوانین
کدگذاری شده در یک سیستم کامپیوتری هستند .بعضی از آنها را میتوان خم کرد و بعضی را میتوان زیر پا
گذاشت .فهمیدی؟ حاال اگر میتوانی من رو بزن!
«مورفیوس در فیلم ماتریکس»
دقیقاً مثل محیط شبیهسازیشدۀ مبارزه ،شرکتها نیز از دستورات و قواعد مختلفی ساخته شدهاند .بعضی از
این قوانین را میتوان خم کرد و بعضی را میتوان زیر پا گذاشت .اگر تمرکز شما روی حالت ایدئال و قواعدی باشد
که «باید» در شرکت انجام شوند ،معموالً ناامید و مستأصل خواهید شد .عیب و نقصها را بپذیرید و تالش کنید
تا مابین ساختار و سلسلهمراتب شرکت راه و روشی را پیدا کنید که به وسیلۀ آن بتوانید کارهای خودتان را پیش
ببرید و به اهدافتان برسید .صرفنظر از اینکه سازمانی که در آن کار میکنید خوب باشد یا بد ،معتقدیم که
استراتژیهای زیر به شما برای پیش بردن کارهایتان کمک خواهند کرد.
152 یک دست صدا ندارد
1
عذرخواهی از اجازه گرفتن راحتتر است
پیش از هر چیزی به دنبال این باشید که ببینید تا کجا میتوان از بین مقررات شرکت قسر در رفت .اگرچه
اجازه گرفتن از سایرین به شما کمک میکند که مسئولیت تصمیمگیری را به دوش شخص دیگری بیندازید ،ولی
در مقابل به آن شخص فرصت «نه» گفتن را نیز میدهید .دقت کنید چه کارهایی را میتوان بدون تأییدیۀ دیگران
در شرکت انجام داد .توصیۀ ما این است که هرجا ممکن بود ،کاری را انجام دهید که فکر میکنید به سود اهداف
شرکت است.
حتی اگر کامالً خود را آماده کرده اید تا برای بخشش التماس کنید ،موضوعاتی که ارزش چنین مبارزهای را
دارند با دقت ان تخاب کنید .هر بار شما در شرکت ادعایی علیه یا در مقابل فرد دیگری مطرح کنید از ذخیرۀ سرمایۀ
قدرت سیاسی خودتان هزینه میکنید .اگر سرمایۀ سیاسی خود را خرج امور کماهمیت کنید ،برای مسائلی که
ارزش بیشتری دارند اندوخته ای نخواهید داشت .برای اموری مبارزه کنید که یا برایتان بیشترین اهمیت را دارند
و یا احتمال میدهید که میتوانید در آنها پیروز شوید .مصرف کردن سرمایه سیاسی تان برای مبارزاتی که در
آنها شانسی برای برنده شدن ندارید ،یک کار بیهوده و استرسآور است که جلوی پیشرفت کاری شما را میگیرد.
در بخش «حساب بانکی قدرت سیاسی شما »،در این باره بیشتر صحبت میکنیم.
اگر مسیر «معذرتخواهی» را انتخاب میکنید ،داشتن همکارانی که با شما و ایدههایتان همنظر هستند بسیار
مفید خواهد بود .مخصوصاً اگر ایده های شما ریسک و خطر باالیی داشته باشند .بهتر است که این همکاران هم
ایدۀ خوبی از کارهایی که در شرکت میتوان بدون اجازه انجام داد و قسر در رفت نیز داشته باشند.
هاپر ،یکی از توس هدهندگان زبان برنامهنویسی COBOLنسبت دادهاند. .1این جمله را به ِگ ِری
153 یک دست صدا ندارد
یک روش دیگر برای ایجاد تغییر در یک سازمان این است که آدمهای زیادی را دربارۀ ایدههایتان قانع کنید.
اگر الزم است که تعدادی از همکارانتان با شما همعقیده شوند ،کاغذبازیها و فرایندهای اداری نمیتوانند جلوی
عملی شدن ایدههای شما را بگیرند و مدیریت به ناچار مجبور میشود آنها را به رسمیت بشمارد .ممکن است
ایده های شما را قبول کنند یا در مقابل آن (با صرف بودجهای از سرمایۀ سیاسی خود) بایستند .این ترفند طی
سال های گذشته به مهندسین بسیاری کمک کرده تا نظراتشان را عملی کنند .مثالً به این روش توانستهاند مدیریت
را قانع کنند که اجازه دهند از نرمافزارهای متنباز برای آسانتر کردن کارها در پروژه استفاده کنند.
یک روش برای افزایش احتمال موفقیت در متقاعد کردن یک شخص این است که آدمهای دیگری را با خود
همنظر کنید و کاری کنید تا یکی از آن ها ایده یا پیشنهاد شما را با آن شخص مطرح کند .حتی اگر شخصِ مورد
نظر از این نقشۀ شما به خوبی مطلع باشد ،طبق اصول ابتدایی روانشناسی انسان ،احتمال تأثیرگذاری پیشنهاد
شما افزایش مییابد ،چرا که این ایده از طرف آدمهای متعددی مطرح میشود.
اصوالً موضوع ایدهپردازی ،عجیب خارقالعاده است :یک ایده به راحتی میتواند به موفقیت برسد ،اگر بحث
مالکیت ایده و اعتباردهی به یک شخص خاص برای بیانِ آن مطرح نباشد! گاهی میبینید که آدمها فقط در
صورتی حاضرند یک ایده را پیگیری کنند که در اعتبار طرح ایده سهمی داشته باشند .بنابراین باید تصمیم بگیرید
154 یک دست صدا ندارد
که چه چیزی برای شما اهمیت بیشتری دارد :اخذ اعتب ار برای طرح یک ایده یا انتشار هرچه بیشتر موضوع ایده.
با وجود اینکه احتماالً بسیار سخت خواهد بود که ببینید شخصی ابتکار و پیشنهاد شما را به نام خودش ثبت کرده
و مطرح میکند ،این روش سریعترین راه برای عملی شدن ایدۀ شماست .به این فکر کنید که در این حالت ایدۀ
شما به جای اینکه در نطفه خفه شود ،به گوش تعداد بیشتری از آدمها خواهد رسید.
حذف عادات بد در یک سازمان ،درست مثل عادات بد انسانها سخت و دشوار است .یکی از معلمان قدیمی
بِن حرف جالبی میزد« :حذف یک عادت بد غیرممکن است ،مگر آنکه عادت بد را با یک عادت خوب جایگزین
کنید ».هر آدمی که برای ترک سیگار تالش کرده باشد ،به خوبی با این قضیه آشناست .شرکتها و سازمانها هم
همین طور هستند .اگر می خواهید یک فرایند و عادت بد را از بین ببرید ،یک عادت بهتر را جایگزین آن کنید.
یک جلسۀ هفتگی را دوست ندارید؟ آن را با یک جلسۀ متفاوت یا یک نوع ارتباط جمعی دیگر جایگزین کنید .از
مراحل یک گزارش نویسی ناراضی هستید؟ ناله و شکایت نکنید ،گزارش بهتری بنویسید که به قدری خوب باشد
تا هیچکس نتواند به آن بی توجهی کند .وقتی عادت جایگزین را پیدا کردید ،زمان این میرسد تا با نیروی اینرسی
دائمی که همیشه جلوی تغییر را میگیرد مبارزه کنید .توصیۀ ما این است که از تکنیک «پیشنهاد امتحان کردن»
استفاده کنید .بدین صورت که به سایرین پیشنهاد کنید تا فرایند جایگزین را چند هفته به صورت آزمایشی
امتحان کنند تا ببینند چطور است .این روش باعث میشود که تغییرات جدید ابتدا کمتر دائمی به نظر برسند و
کمتر ترسناک باشند .وقتی همه از روش جدید راضی باشند ،فراموش خواهند کرد که این عادت جدید را به صورت
آزمایشی انجام میدادند.
155 یک دست صدا ندارد
صرفنظر از اینکه عضو یا رهبر تیم باشید ،بخشی از وقتتان را باید برای مدیریت مسائل خارج از تیمتان
اختصاص دهید .این کار به این معنی است که باید تالش کنید تا هم مدیرتان و هم سایر افراد خارج از تیم شما
نهتنها از کارهایی که انجام میدهید باخبر باشند ،بلکه اطمینان دارند که کارهایتان را به خوبی انجام میدهید.
الزم است که خودتان را به دیگران اثبات کنید و قابلیتهایتان را به خوبی نشان دهید.
در فصل ششم توضیح خواهیم داد که در تعهدات خود تا جایی که امکان دارد قولهای کم و محدودی بدهید،
ولی در پایان نتیجه ای بیش از آنچه وعده داده بودید تحویل دهید .منظور ما این نیست که برآورد زمانی کارها را
بیدلیل زیاد کنید و ضرباألجل کارها را بیاساس عقب بیندازید؛ بلکه توصیه ما این است که تا حد امکان در
مورد کارهایی که احتماالً نمیتوانید تهیه و آماده کنید ،تعهد ندهید ،حتی اگر این به معنی «نه» گفتنهای بسیار
باشد .اگر دائماً مهلت ها را از دست بدهید و در تعهداتتان بدقولی کنید ،همکارانتان دلیلی برای اعتماد کردن به
شما پیدا نمیکنند و برای درخواستهای بعدی به سراغ افراد دیگری میروند.
توصیه می کنیم که وقت و انرژی خود را بیشتر به انتشار محصوالت جدید اختصاص بدهید تا هر چیز دیگری.
تولید محصول بیش از هر چیزی در شرکت به شما اعتبار و شهرت میدهد و ذخیرۀ سرمایۀ سیاسی شما را افزایش
میدهد .هر چقدر که رفع ایراد برنامهها و تمیزکاری کد وسوسهبرانگیز باشد ،تقریباً هیچوقت برای افراد خارج از
تیمتان ارزشی نخواهد داشت .در چنین حالتی در موقعیت خجالتآوری قرار میگیرید که عمالً چیزی برای نمایش
ندارید که از لحاظ سیاسی در شرکت حائز اهمیت باشد 1 .در این حالت نه تنها اعتبار خود را از دست میدهید،
بلکه شاید حتی پروژۀ محصول شما منحل شود.
آن اوایل که بِن مدیر شده بود ،تیم او زیر بار بدهیهای فنی زیادی در کد و پروژه قرار گرفته بود .او اولویت
اصلی تیم را تا مدتها تمیزکاری کدها و رفع اشکاالت برنامه قرار داد .مدیران باالسری او مخالفتی با برنامههای او
نکردند و اجازه دادند تا بِن و تیمش کارشان را شروع کنند .با وجود این تأییدیۀ ابتدایی ،پس از مدتی مدیران بِن
از عملکرد تیم ناراضی به نظر میآمدند و نگران این بودند که چرا تیم «هیچ کاری انجام نمیدهد؟» ولی در واقعیت
.1منظور ما این نیسررت که ف الیتهای پیشررگیریکننده نظیر رفع ایراد و تمیزکاری کد مهم نیسررتند ،بلکه میگوییم چنین کارهایی به سررختی
میتوانند افراد خارج از تیم و مدیریت باالتر را تحتتأثیر قرار دهند.
156 یک دست صدا ندارد
تیم بِن کار های زیادی را انجام داده بودند و موفق شده بودند وضعیت پروژه و کد را به مراتب بهتر و تمیزتر کنند.
ولی به نظر میآمد که چنین کارهایی هیچ تأثیری از لحاظ روانی روی افراد خارج از تیم نمیگذارد و برای سایرین
بیشتر کسلکننده است.
بعد از چنین تجربۀ بدی ،بِن کارهای تیم را به دو دستۀ «تهاجمی» و «تدافعی» تقسیم کرد .کارهای تهاجمی
آن دسته از فعالیتهایی هستند که موجب افزایش یک قابلیت درخشان جدید در محصول می شوند که برای
کاربران قابل تشخیص و قابل رؤیت هستند .چنین کارهایی به سادگی می توانند کاربران و سایر افراد خارج از تیم
را هیجانزده کنند (مثالً بهتر کردن رابط گرافیکی و یا بیشتر کردن سرعت برنامه) .کارهای تدافعی ولی تالشهایی
هستند که کمک میکنند تا نرمافزار در طوالنیمدت سالمتی و توانایی بیشتری داشته باشد؛ مثالً افزایش کارایی
کد از طریق تغییر الگوهای پایگاه داده ،دوبارهنویسی یک قابلیت نرمافزار ،انتقال دادهها و یا توسعۀ مراحل بازبینی
کارهای تدافعی ،به استحکام و پایداری نرمافزار کمک می کنند و اگرچه بسیار مهم و اساسی هستند ،معموالً هیچ
اعتبار و توانایی سیاسیای بابت آنها کسب نمیکنید .اگر تمامِ وقت خود را صرف کارهای تدافعی کنید ،همه فکر
میکنند که توسعۀ نرم افزار محصول تیم شما متوقف شده است .به هر حال باور ما از وضعیت یک چیز ،بیشتر به
درک و احساس و نحوۀ تفکر ما دربارۀ آن بستگی دارد.
157 یک دست صدا ندارد
صرفنظر از نوع شرکتی که در آن کار میکنید ،گاهی شاید ساخت موقعیت و افزایش شانس و اقبال خیلی
دشوار نباشد .ریچارد ویزمن ،نویسندۀ کتاب «عامل شانس ،»1آزمایشی دربارۀ قدرت افراد برای فرصتیابی و
شناسایی بخت و اقبال انجام داده است :2
به هر دو گروه آدمهای خوش شانس و بدشانس یک روزنامه دادم و از آنها خواستم بگویند تعداد عکسهای
چاپ شده در روزنامه چقدر است .آدم های بدشانس به طور متوسط دو دقیقه صرف شمارش عکسها کردند ،در
حالی که آدمهای خوش شانس بعد از چند ثانیه آمادۀ پاسخ گویی بودند .چرا؟ چون در صفحۀ دوم روزنامه یک پیام
بزرگ با حروف درشت که نیمی از صفحه را اشغال کرده بود وجود داشت که اینطور نوشته بود« :نیازی به شمارش
نیست .این روزنامه 43عکس دارد ».جواب سؤال من دقیقاً روبهروی چشمان شرکتکنندهها بود ،ولی آدمهای
بدشانس عموماً به آن توجهی نداشتند؛ در حالی که خوششانسها آن را دیدند.
او در ادامه توضیح میدهد که آدمهای خوش شانس مهارتِ پیدا کردن فرصتها و موقعیتهایی را دارند که
شانس و اقبال آنها را افزایش میدهد .ما معتقدیم که این نظریه در مورد کارمندان یک شرکت نیز صدق میکند.
اگر تمرکز شما تمام و کمال روی شغل و وظایف خودتان و در جهت تمام کردن تکالیف خودتان باشد و نه هیچچیز
دیگر ،شانس این را ندارید که موقعیتها و فرصتهای خوب را پیدا کنید .ولی اگر هر زمانی که امکانش را داشتید
به همکارانتان در کارهایشان کمک کنید ،معموالً آنها نیز در فرصت مناسب محبت شما را پاسخ میدهند .البته
هیچ وقت هنگام کمک و محبت کردن نباید فکر کنید که شخص مقابل وظیفه دارد کمکِ شما را جبران کند و
انتظار داشته باشید که روزی محبت شما را جواب دهد.
در هر شرکتی یک بازار مخفی بر پایۀ محبت و ادای دِین بین افراد وجود دارد که هیچ ارتباطی با ساختار
سلسلهمراتبی شرکت ندارد .لطف و کمک شما به همکاران ،اصلیترین منبع برای افزایش حساب پسانداز سیاسی
ــ اجتماعی شماست .معموالً کار یا مشکلی وجود دارد که اگرچه مسئولیت آن به عهدۀ شخص دیگری است ،ولی
انجام آن می تواند کمک بزرگی باشد .بهتر است همیشه به دنبال فرصتی باشید تا به دیگران کمک کنید .بیشتر
اوقات این خود افراد هستند که پیش شما میآیند و از شما بابت کاری درخواست کمک میکنند .انجام چنین
محبتهایی هر بار کمی اعتبار به حساب پسانداز سیاسی ــ اجتماعی شما اضافه میکند .به چنین اعتباراتی به
چشم شرط بندی نگاه کنید .بعضی افراد به شما احساس دین میکنند و محبت شما را پاسخ میدهند و گاهی
عدهای محبت شما را فراموش میکنند .حتی گاهی اوقات بعضی از همکارانتان محبت شما را چندین برابر بیشتر
و بزرگتر جبران میکنند .از شما به عنوان شخصی یاد میکنند که در زمان گرفتاری به آنها کمک کردید .با
مرور زمان وقتی یک روز شما در کاری نیاز به کمک داشتید ،آنها حاضر و آمادهاند تا به شما کمک کنند .حتی
اگر هیچوقت محبت شما را پاسخ ندهند ،هنگامِ کمک به آنها ،شما تجربۀ جدیدی کسب کردید و احتماالً موضوع
جدیدی در مورد کار آنها یاد گرفتهاید .گذشته از همۀ این صحبتها ،کمک و محبت به دیگران ،عامل حس
رضایت و شادی در شما خواهد بود .هنگام کمک کردن ،به غیر از اندکی زمان و تالش ،چه چیز دیگری را از دست
میدهید؟
وقتی برای کاری نیاز به کمک دیگران دارید می توانید از همان حساب پسانداز سیاسی ــ اجتماعی خود
برداشت کنید .شاید الزم باشد از کسی بخواهید لطفی در حق شما انجام دهد یا ممکن است به اشتباه در کار
شخص دیگری دخالت کرده باشید ،یا حتی شاید در موقعیتی صرفاً با یکی از همکارانتان اختالفنظر داشته باشید.
سعی کنید مهارت تشخیص اینکه چه زمانی به حساب پسانداز سیاسی ــ اجتماعی خود اضافه میکنید و چه
زمانی از آن برداشت میکنید را به دست بیاورید .در غیر این صورت ،به احتمال زیاد حساب پسانداز شما به زودی
خالی خواهد شد و در شرکت هیچ قدرت و نفوذی نخواهید داشت.
159 یک دست صدا ندارد
یکی از نکات جالب حساب پسانداز سیاسی ــ اجتماعی این است که این حساب با خروج شما از شرکت خالی
نخواهد شد .هنوز می توانید برای درخواست کمک از همکاران قدیمی به سرمایۀ سیاسی ــ اجتماعی خود اتکا
کنید .دقیقاً به همین دلیل است که هنگام خروج از شرکت نباید تحت هیچ شرایطی پلهای پشت سر را خراب
بیایند1 . کرد ،اگرچه ممکن است بسیار وسوسهکننده به نظر
.1بیشتر صنایع از آنچه که فکر میکنید بسیار کوچکتر هستند و آدمها بیشتر از چیزی که فکر میکنید با همدیگر صحبت میکنند .بنابراین
فردی که امروز با آن مشکل دارید ممکن است همان فردی باشد که ده سال ب د فرم تقاضای کار شما را بررسی میکند .خرا کردن پلهای پشت
سر تقریبا هیچوقت فکر عاقالنهای نیست ،مگر آنکه برنامۀ شما این باشد که به یک جزیرۀ دورافتاده نقل مکان کنید و سبدهای حییری ببافید .دوست
میآید و میرود ،ولی دشمنان روی هم جمع میشوند.
160 یک دست صدا ندارد
بیشتر مهندسین فکر می کنند که برای کسب ترفیع و ارتقای کاری ،تنها چیزی که الزم است این است که
وظایف خود را بهنحواحسن انجام دهند .متأ سفانه شرکتهای کمی اینگونه هستند و در بیشتر سازمانها و
شرکتها ،عالوه بر اینکه باید وظایف خود را به بهترین وجه انجام دهید ،برای گرفتن ترفیع باید کمی در راستای
«ارتقا و پیشرفت» نقش بازی کنید و تالش مضاعف داشته باشید.
اگر از جایگاه و موقعیت خود در کار راضی باشید ،شاید ترجیح دهید که خود را درگیر بازیهای ارتقا و ترفیع
نکنید ،ولی احتماالً با این کار وضعیت شما آسیبپذیر خواهد شد .مثالً ممکن است ساختار اداری شرکت تغییر
کند و شما به تیمی منتقل شوید که رهبر خوبی نداشته باشد یا درگیر شخص سیاستمدار شرکت شوید.
هرچه جایگاه شما در شرکت باالتر برود (چه به عنوان عضو تیم و چه به عنوان رهبر تیم) ،روی سرنوشت کاری
خود کنترل بیشتری خواهید داشت .کمی تالش برای کسب درجۀ باالتر و ارتقای شغلی ،وقتی که حتی از وضعیت
اکنون خود راضی هستید ،بهترین سرمایهگذاری در شادی و امنیت کاری شماست .دستاوردهای خود را یادداشت
161 یک دست صدا ندارد
کنید تا از آنها در ارزیابیهای شخصی خود استفاده کنید .رزومۀ خود را به روز نگه داشته 1و با مدیر خود به
اشتراک بگذارید .فرایند و پیشنیاز های ترفیع در شرکت را مطالعه کنید و با مدیر خود دربارۀ کارهایی که الزم
است برای به دست آوردن ارتقای کاری انجام دهید ،شفاف صحبت کنید .حتی اگر در ترفیع کاری هیچ قطعیتی
وجود نداشته باشد ،هنوز برای باال بردن احتمال آن ،کارها و تالشهای زیادی میتوان انجام داد.
.1برخالف توصیههای عمومی ما در این کتا ،متن رزومۀ شما دقیقا جایی است که شما باید غرور خود را به کار بگیرید و از فروتنی خودداری
کنید .ما طرفدار خیالپردازی در رزومه نیستیم ،ولی توصیه میکنیم که تواناییها و قابلیتهای خودتان را با صدای بلند فریاد بزنید.
162 یک دست صدا ندارد
هر شرکتی یک سلسلهمراتب نانوشته و در سایه دارد که قدرت و تأثیرگذاری افراد را نشان میدهد .آدمها در
این سلسلهمراتب به دستههای مشخصی تقسیم میشوند.
«متصلکنندگان» افرادی هستند که آدمهای زیادی را در گوشه و کنار سازمان میشناسند و میتوانند شخص
مناسب برای هدف شما را معرفی کنند .برای انجامِ بعضی از کارها فقط کافیست یک فرد خاص را پیدا کرد و
متصلکنندگان دقیقاً همکارانی هستند که میتوانند به شما در این راستا کمک کنند.
«کهنهکاران» آن دسته از افراد قدیمی در شرکت هستند که شاید مقام باالیی نداشته باشند ،ولی به دلیل سابقۀ
کار زیادشان ،دانش و تجربۀ باالیی در مورد نوع کارهای سازمان دارند .در نتیجه ،چنین افرادی قابلیت تأثیرگذاری
باالیی در امور شرکت خواهند داشت .وقتی میخواهید از پیچوخم فرایندهای شرکت سر درآورید یا برای ایدۀ خود
نیازمند یک حامی هستید که مورد احترام همه باشد ،بهترین کار این است که سراغ کهنهکاران شرکت بروید.
بیشتر افراد معموالً این موضوع را به شوخی بیان میکنند ،ولی واقعیت این است که منشیها و دستیاران اداری
قدرت زیاد و توانایی تأثیرگذاری باالیی در سازمانها دارند .آنها معموالً نمایندۀ مدیران و هیئترئیسه هستند و
نقشی کلیدی در راستای هماهنگی امور و ادارۀ کارها دارند .بنابراین با مسئولیت خود (و با به خطر انداختن زندگی
کاری خود) با آنها بد رفتار ن کنید .هیچ فرصتی را برای خوشحال کردنشان از دست ندهید .زیربنای اقتصاد مبتنی
بر لطف و کمک ،آنها هستند.
163 یک دست صدا ندارد
وقتی مدتی در یک شرکت کار کرده باشید ،باالخره زمانی خواهد رسید که برای درخواستی باید به یک مدیر
پرمشغله یا هر شخص دیگری ایمیل بزنید .شاید برای تیمتان ابزاری نیاز داشته باشید یا بخواهید مسئلهای را رفع
و رجوع کنید .هرچه باشد ،احتماالً اولین بار است که می خواهید با این فرد ارتباط برقرار کنید .در چنین حالتی
تقریباً همه اشتباه تازهکاران را مرتکب میشوند .جملههای بیهوده و بیمعنی و طوالنی میبافند.
فیتز ،چهارده سال پیش زمانی که در اپل کار میکرد ،یک کامپیوتر «مَک» برای مادرش خریداری کرده بود
که چند ایراد کارخانهای داشت .طبق توصیۀ همکاران ،تصمیم گرفت یک ایمیل «کوتاه» برای «استیو جابز»
بفرستد .از این ایمیل میتوان به عنوان یک الگو برای نحوۀ مناسب ارتباط با مدیران بلندپایه استفاده کرد :1
بسیار سپاسگزار خواهم شد اگر توصیه کنید چطور می توانم این مشکل را حل کنم .این قضیه هم برای من و هم برای شرکت اپل
خجالتآور است.
روز مادر ،برای مادرم یک کامپیوتر iMacخریدم .او معاون یک مدرسه در نیواورلئان است و در مدرسه با یک مکینتاش قدیمی کار میکند.
مادرم از داشتن این iMacبسیار هیجانزده بود و حتی تصمیم گرفته بود برای آزمایشگاه مدرسه نیز چند iMacخریداری کند و بودجۀ الزم را
هم تهیه کرده بود.
در ماه ژوئیه ،بعد از قرار گرفتن روی حالت خاموشی موقت دیگر روشن نشد .یکی از تعمیرگاههای مورد تأیید اپل تشخیص داد که یکی از
بُردهای الکترونیک آن خراب شده و آن را تعویض کرد .مادرم iMacرا به خانه آورد ،آن را روشن کرد و با صداهای عجیب و غریب و
تصویر مکِ غمگین مواجه شد .به تعمیرگاه بازگشت و آنها این بار یکی از بردهای آنالوگ آن را تعویض کردند .در ماه سپتامبر مادرم را
قانع کردم که دوباره از قابلیت خاموش موقت استفاده کند ،اما iMacدوباره روشن نشد و این بار بعد از تالش بسیار و قطع و وصل کاملِ
.1فیتز ابتدا قید داشت که یک ایمیل طوالنی و مفیل برای استیو بفرستد ،ولی همکارانش توصیه کردند که متنش را خالصه کند و نکاتی
مختیر و مفید به همراه یک درخواست مشخص در آن قرار دهد.
164 یک دست صدا ندارد
برق آن موفق شدیم که آن را روشن کنیم .پس از آن کالً قابلیت خاموشی موقت را غیرفعال کردیم .در ماه دسامبر ،صفحۀ مانیتور دوباره
شروع به سوسو زدن کرد و لرزیدن رنگ های زرد و سبز و آبی بیشتر شد .مادرم مجدداً آن را نزد تعمیرگاه برد و اکنون آنجاست.
این وضعیت االن من است .مادرم فکر میکند که من سربهسرش گذاشتهام و به همه میگوید که iMacاو یک کامپیوتر بهدردنخور
است .تا آنجا که من میشناسم ،هیچکس در شرکت نمیتواند به من کمک کند .آیا میتوانم کاری انجام دهم تا او یک iMacسالم بگیرد؟
کمتر از 20ساعت بعد ،شخصی از طرف استیو با فیتز تماس گرفت و دو هفته بعد مادر فیتز یک iMacجدید
در اختیار داشت.
یک راز بزرگ :وقتی فرصت حل و فصل یک مسئله وجود داشته باشد ،معموالً مسئوالن و مدیران صرفنظر
از میزان مشغلۀ کاری شان خوشحال خواهند شد تا به شما کمک کنند .خیلی از آنها از حل کردن مشکالت لذت
میبرند و تمام آنها اهمیت به دست آوردن اندکی سرمایۀ سیاسی را درک میکنند .متأسفانه صندوق ایمیل این
افراد مملو از ایمیلهای بیشمار است .و اگر با یک ایمیل از طرف کسی که هیچوقت ندیدهاند مواجه شوند که از
3000کلمه و یک متن طوالنی ،بدون هیچ فاصلهای بین پاراگرافها تشکیل شده باشد ،به احتمال زیاد 1۵کلمۀ
اول را میخوانند ،دکمۀ حذف را فشار میدهند و سراغ ایمیل بعدی میروند.
ولی اگر بتوانند با 10ثانیه خواندن یک ایمیل و تکان دادن عصای سحرآمیزشان (ایمیل زدن به دستیارشان
جهت اقدام) مشکلی را رفع و رجوع کنند ،به احتمال خیلی زیاد این کار را انجام میدهند .چند ثانیه برای محول
کردن کار وقت صرف خواهند کرد و مقدار زیادی امتیاز سی اسی از شما کسب میکنند.
پس از سالها سعی و خطا ،به این نتیجه رسیدهایم که احتمال دریافت پاسخ از ایمیلهای کوتاه بیشتر است.
ما این روش را «تکنیک سه نکته و یک درخواست» مینامیم .این روش ،احتمال به نتیجه رسیدن درخواست
میدهد1 . و یا حداقل دریافت پاسخ از هر شخصی (نه لزوماً یک مدیر مسئول) را به شدت افزایش
یک ایمیل خوب و مطابق با اصولِ سه نکته و یک درخواست( ،حداکثر) سه نکتۀ اصلی در مورد موضوع مورد
بحث و یک و فقط یک درخواست دقیق و مشخص دارد .همین! نه هیچچیز بیشتر و اضافهای .باید ایمیلی بنویسید
که بتوان آن را به راحتی برای شخص دیگری ارسال کرد .اگر در ایمیل خود از این در و آن در صحبت کنید،
مطمئن باشید که مخاطب فقط به یکی از موضوعات (دقیقاً همان موضوعی که کمترین اهمیت را برای شما دارد)
.1اخطار :این توصیه به شما کمک نمیکند تا با رئی جمهور یا مسئول فروش یک سوپرمارکت زنجیرهای بزرگ زمان میاحبه تنظیم کنید .این تکنیک
فق به درد درخواستهای واقعبینانه میخورد.
165 یک دست صدا ندارد
پاسخ خواهد داد .یا حتی شاید بدتر ،نیاز بار ذهنی ایمیل شما به قدری زیاد می شود که شخص مورد نظرتان
احتماالً از پاسخگویی صرفنظر میکند.
نکات مطرح شده باید جمالت کوتاهی باشند (هر کدام در یک خط جای بگیرند) .درخواست شما نیز باید تا
آنجا که ممکن است کوتاه باشد .اگر به دنبال گرفتن جواب هستید ،پاسخگویی را برای مخاطب آسان کنید تا
بتواند با یک یا دو کلمه کار شما را راه بیندازد .نیم دوجین سؤال نپرسید .سعی کنید که در هر پاراگراف و ترجیحاً
در هر ایمیل فقط یک سؤال پرسیده شود.
نهایتاً ،ایمیل شما باید بر پایه و اصول HRTنوشته شود :مؤدبانه ،با احترام و عاری از اشکاالت امالیی و دستوری.
اگر واقعاً نمی توانید ایمیلتان را کوتاه کنید و نیاز دارید که حتماً اطالعات تکمیلی بیشتری ارائه دهید ،این اطالعات
را در انتهای ایمیل و بعد از امضای خودتان تحت عنوان «اطالعات بیشتر» و یا «موضوعات پیشزمینه» قرار دهید.
166 یک دست صدا ندارد
167 یک دست صدا ندارد
اکنون که به گذشته نگاه می کنیم ،به نظرمان ایمیل فیتز به استیو خیلی هم خوب نبود و شاید طوالنیتر از
حالت ایدئال بود .اگر میخواستیم ایمیل را امروز بنویسیم ،اینطور مینوشتیم:
برای مادرم ،که معاون یک مدرسه است ،یک کامپیوتر iMacخریدم .مادرم از داشتن این iMacبسیار هیجانزده بود و حتی
میخواست برای آزمایشگاه مدرسه نیز چند iMacبخرد و بودجۀ الزم را هم تهیه کرده بود.
ماه ژوئیه ،شرکت اپل یکی از بردهای دیجیتال و یک ماه بعد یکی از بردهای آنالوگ آن را عوض کرد .در ماه سپتامبر قابلیت خاموشی
موقت آن به کلی از کار افتاد و در ماه دسامبر صفحۀ نمایشگر دچار مشکالتی شد .در حال حاضر این کامپیوتر در تعمیرگاه است .مادرم به همه
میگوید که iMacاو یک کامپیوتر بهدردنخور است و تا آنجا که من میشناسم هیچکس در شرکت نمیتواند به من کمک کند .آیا میتوانم
کاری انجام دهم تا او یک iMacسالم به دست بیاورد؟
این ایمیل بازنویسیشده ،بسی اری از حواشی نوشتاری را حذف کرده و یک مدیر پرمشغله ،به راحتی و ظرف
10ثانیه میتواند آن را بخواند.
در طول زندگی کاریمان بارها و بارها به وسیلۀ این تکنیکها کارهایمان را راه انداختهایم .ولی گاهی اوقات
تمام فوتوفن و حقههای حرفه ای دنیا نیز برای نتیجه گرفتن یک کار کافی نخواهند بود.
168 یک دست صدا ندارد
در تمام این سالهایی که دربارۀ نحوۀ مواجهه با سازمانهای بد و یا آدمهای سمی صحبت کردهایم و سمینار
ارائه دادهایم ،همیشه آدمهایی را دیدهایم که پس از پایان سخنرانیهایمان نزد ما آمده و ناامید میگفتند که همۀ
این راه و روشها را امتحان کردهاند ،ولی هیچ بهبودی در روابط و پیشرفتی در کارهایشان ندیدهاند .چه کار
میتوانند انجام دهند؟ متأ سفانه پاسخ ما به آنها این است« :احتماالً هیچ کار دیگری نمیتوانید انجام دهید .قربانی
نباشید .وسایلتان را جمع کنید و از آنجا خارج شوید».
اگر نمیتوانید سیستم را تغییر دهید ،اتالف وقت و انرژی هیچ فایدهای ن دارد .به جای تالش برای تغییر یک
نظام غیرقابل تغییر ،نیرو و زمان خود را در راستای خروج از نظام سرمایهگذاری کنید« :رزومۀ خود را بهروز کنید
و از دوستان خود در مورد موقعیتهای شغلی موجود سؤال کنید .مهارتهای جدید را یاد بگیرید؛ چرا که یکی از
فواید مهارتهای دانشمحور این است که این روزها همیشه مورد نیاز هستند و به شما کمک میکنند تا کنترل
آیندۀ خود را به دست بگیرید.
توانایی کنترل زندگی ،به شدت آزادیبخش است .وقتی با کمی جستوجو متوجه شوید که فرصتهای شغلی
دیگری نیز برای شما موجود است ،کارایی شما در کارتان افزایش و تنش و آشفتگی شما کاهش مییابد .زیرا
متوجه خواهید شد که اگر کارفرمای شما تصمیم بگیرد شما را اخراج کند ،دنیا برای شما به اتمام نخواهد رسید.
یکی از مهندسین گوگل به نام چید منگتن ،در وبالگ خود متنی نوشت که الهامبخش نحوۀ تصمیمگیری ما
در کارهایمان شد:
موضوع :تشکر
سالم برایان،
احتماالً مرا به یاد نمیآورید ،ولی شما دو تا از بهترین توصیههایی که زندگی کاریام را از اینرو به آنرو کرده ،به من دادهاید .بعد از
سخنرانی شما در Google IOسال ۲۰۱۰نزد شما آمدم تا دربارۀ وضعیت کاریا م در آن زمان مشورت کنم .به سادگی به من گفتید که
هرچه سریعتر از محل کارم بیرون بروم .رزومۀ خودم را برای شما و به عنوان یک مدیر پروژه فرستادم .پاسخ شما این بود که گوگل خیلی به
ندرت مدیر پروژههای غیر فنی را استخدام میکند.
در نتیجه تصمیم گرفتم که در مورد زندگی کاریا م به طور اساسی تجدیدنظر کنم .خط مشی شرکت گوگل هرچه باشد ،بیشتر شرکتها نیز از
آن پیروی خواهند کرد .تنها انتخاب من این بود که مسیر شغلی خودم را تغییر دهم .راحتترین راه برای من «مدیریت محصول» بود .سخت
تالش و مطالعه کردم و نهتنها از شرکتی که در آن بودم ،بلکه از کشورم هم خارج شدم ،چرا که موقعیتهای شغلی زیادی برای مدیریت
محصول در ونزوئال وجود نداشت .این بهترین تصمیم زندگی من شد!
اکنون و به دلیل همین تصمیم ،اخیراً یک پیشنهاد کاری فوقالعاده به عنوان «رهبر محصول» در ژاپن به دست آوردهام و ماه فوریه به
شهر «کوبه» نقل مکان میکنم .به خودم قول داده بودم که اگر همهچیز به خاطر توصیۀ شما خوب پیش رفت ،برایتان یک نامۀ تشکر بفرستم.
الکس
173 یک دست صدا ندارد
تمام این صحبتها دربارۀ استعفا از کار یا صبر کنید تا اخراج شوید ،به این معنی نیست که اگر از کارتان یا
موقعیت خود ناراضی هستید ،باید رزومۀ خود را بهروز کنید و راهی خیابان شوید .کامالً برعکس ،اولین هدف شما
باید ایجاد تغییرات الزم برای بهبود وضعیت کنونی و تالش برای رسیدن به اهدافتان در کارتان باشد .این فصل به
شما ابزار و تکنیکهای زیادی در این راستا معرفی کرده است .اگر برای ادارۀ روابط و مسائل سازمانی تالش نکنید،
بخشی زیادی از سرنوشت خودتان را به دست شانس و اقبال سپردهاید.
174 یک دست صدا ندارد
فصل ششم
کاربران هم آدماند
تاکنون فهرستی بلندباال از موارد اساسی برای توسعۀ موفقیتآمیز یک نرمافزار را بررسی کردیم.
با یک گروه از آدم های باهوش و خالق شروع کنید .فرهنگی قوی مبتنی بر تواضع ،اعتماد و احترام را به تیم
تزریق کنید .رهبر خدمتگزار آنها باشید و به آنها اختیار تصمیمگیری و قدرت همکاری اهدا کنید .آب ،نور کافی،
خط سیر و انگیزههای درونی مناسب را برای آنها فراهم کنید .از آنها در برابر نفوذ رفتارها و محیطهای مخرب
که فرهنگ و قدرت پیشرفت تیم را تهدید میکنند ،محافظت کنید .آنها را در دمای 22درجۀ سانتیگراد به
مدت شش ماه خوب بپزید تا یک نرمافزار فوقالعاده تولید کنید .به همین سادگی ،نه؟
بسیاری از برنامهنویسان کارشان را در همین نقطه به اتمام میرسانند .یک نرمافزار برای خودشان توسعه دادهاند
و با رضایت از نتیجۀ کارشان اعالم پیروزی میکنند.
متأسفانه ،دنیای واقعی اینطور کار نمیکند .یک «نرمافزار خوب» بخش کوچکی از تعریف موفقیت است .اگر
به دنبال کسب درآمد (و یا حتی بهتر کردن رزومۀ کاری خود) هستید ،به افرادی نیاز دارید که با رضایت از نرمافزار
شما استفاده کنند .فرایند توسعۀ نرمافزار با پرتابِ محصول نهایی به آن سوی دیوار به اتمام نمیرسد .در حقیقت،
هیچوقت به اتمام نمیرسد .مردم از نرمافزار شما استفاده میکنند و شما باید نسبت به خواستههای آنها
عکسالعمل نشان دهید و به مرور زمان نرم افزار را بهتر و مفیدتر کنید .اگر مهارت الزم برای مدیریت حلقۀ بازخورد
از کاربران را به دست نیاورید ،محصول شما از بین خواهد رفت.
در این فصل سه مرحلۀ کلی تعامل کاربر با نرمافزار را بررسی می کنیم .ابتدا باید کاربران را متوجه کار خود
کنید .آیا آنها از وجود نرمافزار شما مطلع هستند؟ قبل از شروع به کار چه درک و فهمی نسبت به نرمافزار شما
دارند؟ سپس باید به تجربۀ کاربری آنها با نرمافزار توجه کنید .آیا انتظارات آنها برآورده میشود؟ آیا نرمافزار
قابلاستفاده است؟ آیا به کاربران قدرت به دست آوردن اهدافشان را میدهد؟ و نهایتاً بررسی میکنیم که چطور
میتوانیم به طور مؤثر با کاربران فعال نرم افزار ارتباط برقرار کنیم .تمام موارد مطرحشده بخشی از مراحل گردشی
و طبیعی توسعۀ نرمافزار است.
حرف آخر ما این است :مشارکت برای توسعۀ یک محصول خوب فقط محدود به کار کردن با اعضای تیمتان
نیست .الزم است که دائماً با کاربران نرم افزار نیز همکاری و ارتباط داشته باشید.
175 یک دست صدا ندارد
اگر به این توصیهها عمل نکنید ،تمام چیزی که به دست میآورید یک نرمافزار درخشان ،ولی بدون هیچ کاربر
و استفاده کننده است .در این شرایط شاید بهتر باشد که در انتخاب شغل خود تجدیدنظر کنید!
176 یک دست صدا ندارد
احتماالً مثل بیشتر آدمها به یاد فروشندگان فریبکار می افتید که با لبخندهای تصنعی و موهای ژلزده سعی
دارند تصویری دل خواه از یک محصول به شما ارائه دهند .اگر محصول شما یک تکه گوشت خام باشد ،کار افراد
بخش ب ازاریابی و تبلیغات این است که با اضافه کردن صدای جیلیز ویلیز آن را تبدیل به یک استیک جذاب برای
مشتریان بکنند.
چرا این قضیه اینقدر اذیت کننده است؟ چرا فکر تبلیغات و بازاریابی لرزه به تنمان میاندازد؟
علت این است که برای ما برنامهنویسان ،بازاریابی معرف فرهنگی متضاد با هنجارهای مهندسی است .تمام فکر
و ذهن ما درگیر حقیقت است .کد ما یا کامپایل میشود یا خیر .نرمافزار ما یا یک قابلیت را دارد یا نه .یا مسئلهای
را حل میکند یا خیر .ما توصیفمان از دنیا را نمیپیچانیم .حقایق را آنطور که هستند درک میکنیم و سعی
میکنیم تا آن ها را تغییر دهیم .از دید ما بازاریابی سرشار از دروغ و فریب است و ما دوست نداریم که دروغ
بشنویم .هنگام تصمیمگیری ما به دنبال نظم ،وقایع قابل پیشبینی و توضیحات دقیق هستیم.
اصول بازاریابی و تبلیغات در تناقض با میل درونی یک سازنده برای شایستهساالری است .ما معتقدیم که
همیشه بهترین محصول شایستۀ پیروزی است و منظور ما از «بهترین» محصول آن نرمافزاری است که واقعاً و
حقیقتاً باالترین کیفیت را داشته باشد ،نه لزوماً آنکه بهترین تبلیغ را کرده است .به تناوب ،از اینکه میبینیم
فناوریها و نوآوریهای بهتر جای خود را به سایرین میدهند ناراحت شدهایم .بسیاری از افراد معتقدند که
بیتاماکس از VHSبهتر بود ،یا لیزردسک از دی وی دی بهتر بود و یا لیسپ 1بهترین زبان برنامهنویسی است.
حتی در دنیای سیستمهای کنترل نسخه ،سابورژن بین شرکتها و سازمانهای بزرگ جایگاه خود را پیدا کرد،
در حالی که سیستمهای جدیدتر مثل گیت 2بسیار بهتر بودند.
LISP .1؛ یک زبان برنامهنویسی رایانه است که در سال 1958به وسیلۀ جان مککارتی ابداع شده است( .و).
Git .2؛ گیت یک نوع سیستم کنترل ورژن vcsاست که میتوانید تیییرات اعمالشده در فایلها را سادهتر پیگیری کنید( .و).
177 یک دست صدا ندارد
از همۀ اینها بدتر اینکه ،به عقیدۀ ما اعضای بخش تبلیغات معموالً بیش از ح ِد توانایی به مشتریان قول
میدهند .در نتیجه همیشه اینطور به نظر میرسد که مهندسین انتظارات را برآورده نمیکنند .این موضوع به
قدری ما مهندسین را عصبانی میکند که کَلهمان سوت میکشد!
خبر بد اینکه خیر ،نمیتوان از تبلیغات صرف نظر کرد .بازاریابی مهم است و باید آن را انجام داد .اما خبر خوب
این است که می توان با بخش تبلیغات و بازاریابی همکاری کرد .لزومی ندارد روابط شما با آنها شکرآب باشد .در
حقیقت می توان مشارکت با تبلیغات را به یک ابزار قدرتمند برای موفقیت تبدیل کرد.
برنامهنویسان معموالً توانایی منطق و استدالل قویتری نسبت به قوۀ احساسات دارند ،در حالی که بیشتر آدمها
به یک اندازه تحت تأثیر منطق و احساس هستند .بازاریابان در استفاده از احساسات انسانها تخصص دارند .به
همین دلیل است که در کارشان بسیار کارآمد هستند .حقایق و احساسات را با هم تلفیق میکنند تا توجه مخاطب
را به دست بیاورند .اگر میخواهید برای نرم افزارتان کاربران جدیدی پیدا کنید ،مجبور هستید که به درک و
برداشت احساسی آنها از نرمافزارتان اهمیت دهید .هیچگاه نمیتوانید نحوۀ تصمیمگیری افراد را تغییر دهید.
شرکت اپل ،استاد تمامعیار در زمینۀ جذب احساسات مشتریهای غیر فنی است .چند سال به عقب
بازمیگردیم و میپرسیم« :آیا گوشی آیفون از اندروید بهتر است؟ از لحاظ قابلیتهای فنی ،هر دو تقریباً مشابه
یکدیگر هستند ،ولی اگر یک کاربر غیر فنی عمیقاً اعت قاد داشته باشد که آیفون یک گوشی سحرآمیز است ،در
نتیجه آیفون حداقل برای آن تککاربر ،یک گوشی سحرآمیز میشود .ادراک احساسی و تصورات ما تشکیلدهندۀ
واقعیت هستند .در حقیقت «تصور ،نود درصد از واقعیت است».
وسوسهبرانگیز است که به اشتباه اینطور فکر کنیم که بهترین راه برای پیروزی در این بازی ،شرکت نکردن
در بازی است .ولی باید توجه داشت که بازاریابی بازیای نیست که بتوان از آن صرفنظر کرد .حتی برای اینکه
بتوانید نرم افزار خود را صرفاً عرضه کنید و در معرض دید کاربران قرار دهید ،نیاز به یک تدبیر حداقلی در زمینۀ
تبلیغات و بازاریابی دارید .اگر دربارۀ آن هوشمندانه عمل کنید ،متوجه می شوید که بازاریابی میتواند نیرویی باشد
که تالشهای شما در مهندسی نرمافزار را چند برابر میکند .در این بخش ،توصیههایی بنیادی را برای در دست
گرفتن کنترل امور بازاریابی بر پایۀ اصول HRTبیان میکنیم.
179 یک دست صدا ندارد
اگر گرسنه باشید و به دنبال یک رستوران بگردید ،شکل ظاهری رستوران در خیابان برای شما اهمیت خواهد
داشت .اگر ظاهر زشت و چندشآوری داشته باشد ،وارد آنجا نمی شوید .ولی اگر گرم و دوستانه باشد و میزبانی
مهربان داشته باشد ،مشتاق می شوید تا آنجا را امتحان کنید .تأثیر احساسی ابتدایی کاربران را وقتی که اولین بار
نرمافزار شما را میبینند دستکم نگیرید .اگر تاکنون جعبۀ آیپَد یا ترموستاتهای نِست 1را باز کرده باشید،
میدانید که دقیقاً دربارۀ چه حرف میزنیم.
محصول شما در مقابل دید یک تازهکار چگونه است؟ آیا کاربر از آن استقبال میکند و گشتوگذار در نرمافزار
را تشویق میکند؟ از طرف دیگر برای یک کاربر حرفهای نیز آشنا به نظر میآید؟ در نگاه اول ،آیا نرمافزار شما
کارایی را فریاد میزند یا نشان میدهد که نیازمند آموزشهای طوالنی و طاقتفرساست؟ به طور خاص ،کاربر
نرمافزار در سی ثانیۀ نخست کار ،با محصول شما چه تجربهای کسب می کند؟ به یک جواب منطقی اکتفا نکنید
که او یک منو شامل چند انتخاب میبیند و یک محل مشخص برای ورود به نرمافزار .بلکه از بعد عاطفی و احساسی
نیز به قضیه توجه کنید .نرمافزار بعد از یک دقیقۀ اول چه احساسی به کاربر شما القا میکند؟ توانمندی یا
سردرگمی؟ برای بهتر شدن این حس ،چه کارهایی میتوانید انجام دهید؟ یک قدم به عقب بردارید و به وبسایت
محصول خودتان نگاه کنید .حرفه ای و جذاب مثل ویترین خوب یک مغازه به نظر میآید؟ به تمام این موارد باید
با دقت توجه کنید تا دیگران نرمافزار شما را جدی بگیرند.
Nest .1؛ ترموسرتاتهای هوشرمند ِنسرت ،یک ترموسرتات متیرل به برنامههای اندرویدی اسرت که به شرما این اجازه را میدهد تا از راه دور دمای
خانه را کنترل کنید( .و).
180 یک دست صدا ندارد
هنگام قول و قرار با مشتریان ،اجازۀ پیشدستی به تیم تبلیغات و بازاریابی را ندهید .وقتی کاربران دربارۀ یکی
از قابلیتهای آیندۀ نرمافزار یا برنامۀ زمانبندی انتشار نرمافزار سؤال میکنند ،در برآورد و تخمین بسیار
محافظهکارانه عمل کنید .اگر اختیار عمل را دست تیم تبلیغات بدهید ،به سرنوشت بازی Duke Nukem Forever
دچار میشوید که پانزده سال پس از موعد مقرر و وعده دادهشده منتشر شد .ولی اگر پیام شما (که دقیقتر است)
زودتر به گوش کاربران برسد ،همیشه از نتایج کارتان خوشحال و هیجانزده می شوند .گوگل در این زمینه بسیار
خوب عمل میکند .آنها هیچگاه قابلیتها و نوآوریهای خودشان را از قبل اعالم نمیکنند .معموالً قابلیتهای
جدیدشان پس از انتشار ،کاربران را شگفتزده میکنند .این کار همچنین از نگرانیهای بیمورد برای رسیدن به
ضرباألجلهای خودساخته و اعالم شده جلوگیری میکند .نرمافزار وقتی منتشر می شود که واقعاً آماده باشد.
181 یک دست صدا ندارد
بسیاری از برنامهنویسان از دنیای رسانه بیزار هستند .از نظر آنها رسانهها همان تبلیغات و بازاریابی هستند در
یک لباس دیگر .وقتی یک مجله یا ماهنامۀ تجاری به سراغ شرکت میآید ،بسیاری از شرکتها هرچه را در دست
دارند زمین میگذارند و در برابر تمام درخواستهای آنها سجده میکنند .شرکتها متوجه هستند که یک مقالۀ
مثبت (یا منفی) دربارۀ آن ها چقدر روی تصور مشتریان از محصوالتشان تأثیر میگذارد .مهندسین ولی عموماً از
قدرت باالی چنین مقاالتی خشمگین هستند.
به عنوان مثال ،زمانی بود که اعضای بنیاد نرمافزار آزاد آپاچی در مواجهه با اعضای رسانه و تحلیلگران مشکالتی
داشتند .یکی از تحلیلگران رسانه که به دنبال مقالۀ استاندارد و صنعتی برای توضیح مشخصات سرور HTTPD
بود ،با این پاسخ مواجه میشد« :برو مثل بقیه ،مستندات نوشتاری پروژه رو بخون!» در حالی که این جواب ممکن
بود حس درونی برنامهنویسانِ در راستای عدالت و شایستهساالری را ارضا کند ،ولی کمکی به دیدگاه و تصور
عمومی از پروژه نمی کرد ،مخصوصاً تصور کلی کاربران سازمانی و شرکتی .نهایتاً مدیر روابط عمومی تالش کرد تا
اعضای بنیاد را در راستای نحوۀ برخورد با رسانه و تحلیل گران تعلیم دهد و از مشکالت مشابه جلوگیری کند.
خشونت پنهان و پرخاشگری منفعالنه هیچ کمکی نمیکند .مثل این میماند که به یک منتقد رستوران بگوییم در
انتهای صف بایستد .آیا با منتقدان باید رفتار خاص و ویژه داشت؟ احتماالً نه؛ ولی آیا باید اصول و قوانین را مدام
جلوی چشمشان آورد؟ قطعاً خیر .موضوعاتی را که ارزش نبرد و مبارزه دارند با دقت و وسواس انتخاب کنید.
182 یک دست صدا ندارد
یک حقیقت سخت :کاربران نرمافزار شما برنامهنویس نیستند ،مگر آنکه محصول شما ابزارهای مهندسی باشد.
نتیجۀ این واقعیت این است که شما به عنوان یک مهندس ،بدترین شخص برای ارزیابی قابلیت استفاده از
نرمافزارتان هستید .یک واسط کاربری که شاید از دید شما بسیار منطقی و خوب به نظر بیاید ،ممکن است باعث
شود همسایۀ غیر فنی شما موهایش را از شدت عصبانیت از جا بکند.
اگر فرض کنیم که «نرمافزار موفق» یعنی نرمافزاری که «آدمهای زیادی از آن استفاده کرده و راضی باشند»،
باید به کاربران خود توجه ویژه داشته باشید .گوگل در این راستا شعار معروفی دارد:
این توصیۀ ما شاید خیلی پیشپا افتاده به نظر برسد ،ولی در طول عمر کاریمان بارها و بارها نرمافزارهایی را
دیده ایم که فقط به خاطر قابلیت استفاده شان موفق شده یا شکست خوردهاند.
یکی از نقاط عطف در پیشرفت گوگل وقتی بود که میزان تأثیر تبلیغاتشان را سنجیدند .اگر کاربری روی یک
لینک تبلیغاتی کلیک کند ،پس آن لینک حتماً برای او مفید بوده است .اگر هیچوقت کسی روی آن کلیک نکند،
پس احتماالً آن تبلیغ بیفایده و مزاحم است .تبلیغات بد از سیستم خارج میشوند و به صاحب آنها این بازخورد
داده می شود تا نحوۀ تبلیغاتش را بهتر کند .این استراتژی ابتدا ممکن بود زیانبخش به نظر برسد ،چرا که گوگل
عمالً از پذیرش درآمد امتناع میکرد؛ ولی با مرکز توجه قرار دادن «جستوجوگر» به جای «تبلیغکننده» قابلیت
استفاده و کارایی نرمافزار را شدیداً بهبود بخشیدند و تعداد کاربران را در طوالنیمدت افزایش دادند.
در این بخش دربارۀ تعدادی از روشهای مهم تمرکز روی کاربران صحبت میکنیم.
184 یک دست صدا ندارد
پیش از هر چیز ،تصور کنید که کاربران شما از نظر قابلیت های فنی روی محور زیر قرار میگیرند:
کاربران ایدئال نرمافزار شما کجای این محور قرار میگیرند؟ اگر یک خط عمودی ،بیانگر نقطۀ ایدئال روی
محور در مرکز این طیف قرار دهیم ،به این معنی است که نیمی از کاربران (آن دسته که سمت راست خط عمودی
روی طیف کاربران قرار دارند) از کار کردن با نرمافزار شما راضی خواهند بود.
به عنوان مثال ،به مسئلۀ نمایش محتوای اینترنت روی تلویزیونهای بزرگ توجه کنید .راههای مختلفی با
قابلیت های کاری متفاوت برای این کار وجود دارند و برای به دست آوردن مخاطبهای بیشتر با یکدیگر رقابت
میکنند .در ابتدا کاربران مجبور بودند که لپتاپهای خودشان را به کمک یک کابل مخصوص به تلویزیون متصل
کنند .برای این کار الزم بود که درک خوبی از ورودیهای تلویزیون و خروجیهای لپتاپ و همچنین کابلهای
ویدئویی و صوتی مختلف داشته باشند.
185 یک دست صدا ندارد
برای راحت کردن این کار ،شرکت اپل محصولی را معرفی کرد تحت عنوان اپل تی .وی 1که یک دستگاه
کوچک مشابه کامپ یوتر یا تلفن هوشمند بود و به کاربران قابلیت پخش تصاویر خصوصی یا اینترنتی خودشان را
روی تلویزیون میداد .عدۀ بیشتری از کاربران بدون نیاز به دانش خاص فنی موفق شدند از این دستگاه استفاده
کنند .همراه این دستگاه کابل های مخصوص و مناسب نیز وجود داشت و کار را برای کاربران راحتتر میکرد.
مدتی بعد ،گوگل با معرفی دستگاه کرومکَست 2رقابت را در این راستا شدیدتر کرد .یک دستگاه کوچک که
مستقیماً به ورودی HDMIتلویزیونها متصل می شود و تنظیمات بسیار سادهتری دارد .عالوه بر سادگی ،این
قابلیت را نیز به کاربران میدهد تا از دستگاه های اپل یا غیر اپل خود تصاویر را روی تلویزیون خود پخش 3کنند.
اکنون که این کتاب را مینویسیم ،تلویزیونهای جدید به طور پیشفرض قابلیت اتصال به وایفای و پخش اینترنتی
را دارند .فرزندان ما احتماالً هیچوقت به یاد نمیآورند که روزی تلویزیونها به طور پیشفرض نتفلیکس را
نداشتهاند!
نکتۀ کلیدی بحث ما این است که هنگام توسعۀ نرمافزار ،باید تا آنجا که ممکن است این خط عمودی را به
سمت چپِ محور هدایت کنیم تا کاربران بیشتری بتوانند به راحتی از نرمافزار ما استفاده کنند .به طور کلی هرچه
تعداد کاربران ما بیشتر باشد ،نرمافزار ما موفقتر است (و شرکت ما درآمد بیشتری کسب میکند!) نتیجۀ اخالقی
این است که وقتی کاربران نرمافزار را در نظر میگیرید ،با دقت فکر کنید که مخاطب اصلی شما کدام دسته از
کاربران هستند .آیا نرمافزار شما برای بزرگترین گروه کاربران قابلاستفاده است؟ به همین دلیل است که سادگی
در رابطهای کاربری و نیز راهنماهای آموزشی دقیق بسیار اهمیت دارند.
به کاربرانی فکر کنید که نخستین بار از نرمافزار شما استفاده میکنند .ورود به نرمافزار شما تا چه حد میتواند
برای آنها دشوار باشد؟ اگر کاربران به راحتی نتوانند محصول شما را امتحان کنند ،نرمافزار شما را روی سیستم
خود نگه نخواهند داشت .در نخستین مواجهه با نرمافزار ،کاربر به دنبال مقایسۀ قابلیتهای محصول شما با رقبا
نیست .او فقط میخواهد کاری را سریع و بیدردسر به نتیجه برساند.
برای درک بهتر موضوع به زبانهای برنامهنویسیای که برای نوشتن اسکریپت 1استفاده میشوند توجه کنید.
اکثر برنامهنویسان معتقدند که پرل یا پایتون 2نسبت به پی .اچ .پی ،3زبانهای «بهتری» هستند .آنها باور دارند
برنامههایی که به وسیلۀ پرل و پایتون و یا روبی ،4نوشته شدهاند در طوالنیمدت قابلیت خوانایی و نگهداری
راحتتری نسبت به پی .اچ .پی دارند؛ از مجموعه کتابخانههای بالغتری برخوردارند و هنگام استفاده از اینترنت به
طور ذاتی امنیت بیشتری دارند .با وجود این ،میبینیم که زبان پی .اچ .پی حداقل برای برنامهنویسیهای تحت
وب محبوبتر است .چرا؟ چون هر دانشآموز دبیرستانیای میتواند با کپی کردن کدهای دوستش وبسایت
خودش را با پی .اچ .پی درست کند .برای یادگیری اولیه ،نیازی به مطالعۀ هیچ کتاب یا حضور در هیچ کالس
درس طوالنیای و یا یادگیری الگوهای پیچیدۀ برنامهنویسی نیست .فقط کافیست تا وبسایت خودتان را سر هم
کنید و فوت و فنهای پی .اچ .پی را از دوستانتان یاد بگیرید.
یک مثال دیگر میتواند نرمافزارهای ویرایش متن باشد .آیا برنامهنویسان بهتر است از «ایمکس استفاده کنند
یا ویآی» ۵؟ اصالً اهمیتی دارد؟ نه در واقع ،ولی اصوالً چرا باید یک نفر یکی از این دو را به دیگری ترجیح دهد؟
یک حکایت واقعی :وقتی بِن در دورۀ یکِ کارآموزی در سال 1990آموزش لینوکس را یاد گرفت ،اولین بار نرمافزار
ویرایش متن «ویآی» را باز کرد و در کمتر از بیست ثانیه کالفه شد .با اینکه میتوانست بین مکانهای مختلف
فایل حرکت کند ،ولی نمیتوانست هیچچیزی بنویسد! البته که عالقهمندان «ویآی» میدانند برای نوشتن ابتدا
باید وارد ادیت مود 6یا حالت ویرایش شد .ولی این محدودیت میتواند یک تجربۀ نامطلوب برای تازهکاران ایجاد
کند .وقتی بِن سراغ ایمکس رفت ،به راحتی توانست همان ابتدا فایل مورد نظرش را ویرایش کند؛ چرا که تجربۀ
کاربری ایمکس بسیار شبیه نرمافزارهای ویرایش فایل خانگی نظیر ورد 7بود .بِن بعد از آنکه چند دقیقه با ایمکس
1. script
Perl & Python .2؛ دو تا از زبانهای برنامهنویسی (و).
3. PHP
4. Ruby
Emacs & Vi .5؛ توسر هدهندگان و ادمینهای سریسرتم م موال برای کارهای روزمرۀ خود از یکی از ویرایشرگرهای متن ویآی یا ایمک اسرتفاده
میکنند .هر دو ویرایشگر در اکثر توزیعهای مطرح لینوکسی در دسترس هستند( .و).
6. Edit mode
7. Word Processor
188 یک دست صدا ندارد
کار کرد ،خودش را طرفدار آن اعالم کرد .اگرچه این دلیل منطقیای برای انتخاب یک نرمافزار نیست ،ولی اتفاقی
است1 . است که همیشه میافتد .اولین دقیقۀ کار با یک محصول بسیار حیاتی
البته که راههای دیگری برای خراب کردن برداشتهای اولیۀ کاربران از نرمافزار نیز وجود دارند .وقتی اولین بار
کاربر وارد نرمافزار می شود ،یک فرم بزرگ و اجباری برای پر کردن و تنظیم مواردی که ترجیح میدهند ،جلوی
آنها قرار ندهید .تحمیل ثبتنام و ایجاد حساب کاربری برای استفاده از نرمافزار هم خیلی جالب نیست .به کاربران
القا میکند که باید تعهدی طوالنیمدت بدهند ،بدون آنکه حتی از سرویس استفاده کرده باشند .یک خط قرمز
شخصی دیگر برای ما وقتی است که وبسایتها در همان دو ثانیۀ اول درخواست میکنند تا برای خبرنامههایشان
نامنویسی کنیم .تمام این موارد باعث می شوند تا کاربران فریادزنان به سمت دیگری فرار کنند.
یک مثال خوب از یک سرویس بدون محدودیت ورود شاید وبسایت TripItباشد که برای مدیریت برنامههای
سفری استفاده می شود .برای استفاده از این سرویس فقط کافیست ایمیلهای تأییدیۀ بلیتهای هواپیما ،رزرو
هتل و یا کرایه ماشین را به ایمیل plans@tripit.comبفرستید .همین! در همان لحظه شما استفاده از خدمات
وبسایت TripItرا آغاز کرده اید .سرویس برای شما یک حساب کاربری موقت درست میکند ،ایمیلهای شما را
تجزبه و تحلیل میکند و یک صفحۀ منظم و زیبای برنامۀ سفر برای شما درست میکند .سپس یک ایمیل برای
شما میفرستد و می گوید که کار شما آماده است .دقیقاً مشابه یک منشی شخصی کارهای شما را منظم میکند،
در حالی که کل کاری که شما باید انجام میدادید این بود که چند تا ایمیل را برای آنها بفرستید .بدون هیچ
زحمتی شما وارد سیستم شدهاید و از سرویس استفاده می کنید .اینجاست که دیگر شاید دوست داشته باشید
حساب کاربری دائمی نیز بسازید.
اگر از موانع ورودی نرمافزار خود مطمئن نیستید ،سعی کنید چند آزمایش ساده انجام دهید .نرمافزار خود را
به تع دادی انسان عادی (هم فنی و هم غیر فنی) بدهید و نحوۀ استفادۀ آنها از کارتان را در ح ِد یکی دو دقیقه
مشاهده کنید .احتماالً از چیزی که میبینید شگفتزده خواهید شد.
.1البتره که به طور کلی احتمراال یادگیری کامل ایمک ،به اندازۀ یادگیری «وی» پیچیده اسررت؛ ولی ما اینجا دربارۀ برداشررتهای اولیه صررحبت
میکنیم تا مقایسۀ منطقی.
189 یک دست صدا ندارد
هنگام بررسی کاربران و قابلیت استفاده از نرمافزارتان ،به معیار سنجش و اندازهگیری میزان استفاده از نرمافزار
توجه کنید .دقت کنید که مقصود اندازهگیری استفاده است و نه استفادهکنندگان و تعداد دفعات نصب نرمافزار.
شما به دنبال کاربرانی هستید که از نرمافزار شما فعاالنه استفاده کنند ،نه اینکه صرفاً تعداد دفعات دانلود و نصب
نرمافزار زیاد باشد .شاید گاهی اوقات می شنوید که کسی میگوید« :محصول من سه میلیون بار دانلود شده! یعنی
سه میلیون کاربر از نرمافزار من راضی هستند!» صبر کن ،تند نرو! چه تعداد از این سه میلیون نفر در حقیقت از
نرمافزار استفاده کردهاند؟ منظور ما از «استفاده» همین است.
یک مثالِ شاید کمی افراطی دیگر :چه تعداد کامپیوتر در دنیا نرمافزار بایگانیسازی arرا نصب دارند؟ پاسخ
این است که تقریباً تمام سیستمعاملهای مبتنی بر یونیکس ،1بعضی از نسخههای لینوکس ،مک .او .اس ،2بی.
اس .دی 3و ...این نرمافزار را به صورت پیش فرض نصب دارند .ولی چه تعداد از کاربران از این ابزار استفاده
میکنند؟ چند نفر از آنها حتی میدانند که چنین ابزاری وجود دارد؟ این نرمافزار با وجود اینکه میلیونها بار
روی سیستمهای مختلف نصب شده ،تقریباً هیچ استفادهای ندارد.
میزان استفاده ،معیاری است که خیلی از شرکتها (از جمله گوگل) به طور مدام آن را ارزیابی میکنند .یکی
از واحدهای اندازهگیری متداول ،تعداد کاربران فعال در بازههای زمانی هفت روزه و سی روزه است .یعنی چند نفر
از کاربران از نرم افزار در طول هفته یا ماه گذشته استفاده کردهاند .این داده به شما کمک میکند که ایدۀ خوبی
نسبت به میزان موفقیت نرمافزارتان داشته باشید .به تعداد دانلودها توجه نکنید .راهی پیدا کنید تا میزان استفادۀ
گوگل 4
فعال از نرمافزار را بسنجید .به طور مثال اگر محصول شما یک وب سایت است ،از ابزاری نظیر ابزار آنالیز
استفاده کنید .این ابزار به شما کمک میکند تا نهتنها تعداد کاربران فعال را بدانید ،بلکه اطالعاتی نظیر اینکه
کاربران چطور به وبسایت شما میآیند و چه مدت زمانی را در سرویس شما سپری میکنند هم به دست بیاورید.
این دادهها شاخصهای فوقالعادهای برای درک عملکرد نرمافزار شما هستند.
1. Unix
2. MacOS
3. BSD
4. Google Analytics
190 یک دست صدا ندارد
الگوهای طراحی
قبل از ظهور اینترنت ،بزرگ ترین چالش فروش هر نوع محصولی ،پخش و توزیع آن بود .شرکتهای
انگشتشماری استطاعت توزیع بینالمللی محصوالتشان در هزاران فروشگاه سراسر دنیا را داشتند .در نتیجه وقتی
شرکتی محصولی یا نرمافزاری را تولید می کرد مجبور بود که تالش بسیار زیادی در راستای تبلیغات و بازاریابی
انجام دهد .طبیعتاً در هر دسته و موضوع نرمافزاری فقط یکی دو «برنده» میتوانستند در سطح بینالمللی ظاهر
شوند :مثالً ماکروسافت وُرد در برابر وُرد پرفکت 1یا اکسل 2در مقابل لوتوس 3و … .برای کاربران مهمترین
معیارهای تصمیمگیری هنگام انتخاب بین گزینههای موجود ،قابلیتهای نرمافزار و هزینۀ آن بود .کسی به زیبایی
یا زشتی نرمافزار توجهی نمیکرد.
اینترنت یک شبکۀ بزرگ توزیع بین المللی است که باعث شده کاربران تقریباً بدون هیچ هزینهای به هر
نرم افزاری که بخواهند دسترسی داشته باشند و شبکههای اجتماعی نیز این امکان را فراهم کردهاند تا کاربران به
راحتی نظرات و احساساتشان دربارۀ محصوالت مختلف در دنیا را با یکدیگر به اشتراک بگذارند .این دو تغییر بزرگ
و اساسی (در کنار تغییرات کوچک و بی شمار دیگر) به مصرفکنندگان دامنۀ انتخاب وسیعتری دادهاند .در این
محیط رقابتی بزرگ ،صرفاً تولید یک نرمافزار با قابلیت های مورد نیاز کافی نیست .محصول شما باید زیبا و راحت
باشد .امروزه هیچ قدرت بازاریابی و تبلیغاتی نمی تواند یک محصول ضعیف را نجات دهد .ولی نرمافزاری که به
خوبی طراحی شده باشد کمک میکند تا کاربرانی که از آن لذت میبرند ،خود تبدیل به مبلغانی برای توزیع هرچه
بیشتر آن شوند.
1. WordPerfect
2. Excel
3. Lotus
191 یک دست صدا ندارد
وقتی می گوییم اولویت اول با کاربران است ،منظورمان این است که شما و تیمتان باید تمام تالشتان را انجام
دهید تا نحوۀ کار با نرمافزار جدید را راحتتر کنید .گ اهی این کار به معنی حل یک سری مسائل سخت مهندسی
است ،ولی معموالً به این معنی است که باید به جای کاربران در مورد طراحی ظاهری نرمافزار تصمیمات سختی
بگیرید؛ به نحوی که قدرت تصمیم گیری بیش از اندازه به کاربران داده شود .به این موضوع «تنبلی محصول»
میگوییم .تنبلی از نظر بعضی از افراد ویژگی مثبتی برای برنامهنویسان تلقی میشود؛ چرا که معموالً برنامهنویسانِ
تنبل کارهای بیشتری را به صورت خودکار طراحی میکنند .از طرف دیگر ،تنبلی در محصول باعث رنج و دردسر
زیادی برای کاربران میشود .طراحی واسط کاربریای که استفاده از آن برای همه راحت باشد ،یکی از بزرگترین
چالشهای توسعۀ نرمافزار است.
یکی از مثال های معمول در تنبلی محصول وقتی است که کاربران بیش از اندازه حق انتخاب داشته باشند.
امروزه مردم محصوالت ماکروسافت آفیس 1در اواخر دهۀ 90را که پر از نوارهای دکمههای متفاوت بودند مسخره
میکنند .آن نرمافزارها برای راحتی بیشتر! همۀ امکانات موجود را در قالب دکمههای مختلف در اختیار کاربران
قرار میدادند .یکی از لطیفههای طراحان واسط کاربری ،برگرفته از همین ایده است ،وقتی که بیش از اندازه شدید
میشود:
حق انتخاب بیش از اندازه ،سرسامآور ،ترسناک و گیجکننده است؛ حتی دربارۀ اینکه چطور داشتن انتخابهای
زیاد باعث ایجاد اضطراب و افسردگی میشود کتابهای مختلفی نوشته شدهاند 1 .حتی وقتی میخواهید به کاربران
امکان تنظیم سلیقهها و عالقهشان را نشان بدهید نیز باید وسواس به خرج دهید .آیا میدانید اِدورا 2که یک
نرم افزار محبوب برای ارسال و دریافت ایمیل بود ،سی صفحۀ مختلف برای تنظیم سلیقهها داشت؟! وقتی که
کاربران باید فرمی را با اطالعاتشان پر کنند ،در مورد نوع اطالعات واردشده زیاد سخت نگیرید .خودتان مشکل
فاصلههای اضافه ،نقطهگذاری و … را حل کنید .کاربر را مجبور به تجزیه و تحلیل اطالعات ورودیاش نکنید.
توهینآمیز است وقتی که ببینیم برنامهنویس میتوانسته واسط کاربری را سادهتر کند ،ولی اهمیتی به این کار
نداده است.
.1به عنوان مثال به کتا بری شوارتز با عنوان «تناقض در انتخا » مراج ه کنیدThe Paradox of Choice: Why More is Less (Ecco) .
2. Eudora
193 یک دست صدا ندارد
بسیاری از برنامهنویسان اهمیت سرعت نرمافزار (یا با بیان علمیتر :تأخیر ـ )latencyرا دستکم میگیرند.
سرعت نرمافزار تأثیراتی اساسی و عمیق دارد.
اوالً ،کُندی نرم افزار خود یک مانع ورود برای کاربران است .سرعت وب سایتها ما را بدعادت کردهاند .هنگام
بررسی یک وبسایت جدید ،اگر ظرف مدت حداکثر 3تا 4ثانیه آماده نشود ،بیشتر آدمها کالفه شده و مرورگر
را میبندند .هیچ بهانهای قابل قبول نیست .مرورگر اینترنت کار را برای ما راحت کرده تا بتوانیم وبسایتی را ببندیم
و 12جای دیگر برای توجه داشته باشیم .ما کارهای بهتری برای انجام دادن داریم تا اینکه بخواهیم بنشینیم و
منتظر بارگذاری وبسایتی شویم.
ثانیاً ،وقتی نرم افزاری با سرعت عمل کند ،از لحاظ روانی تأثیر مثبتی روی کاربران خواهد داشت .آنها عالقهمند
خواهند شد که بیشتر و بیشتر از آن استفاده کنند ،چرا که همهچیز سلیس و روان به نظر میآید .کاربران در
ناخودآگاهشان قدرت و توانایی باالتری حس خواهند کرد .در مقابل وقتی نرمافزاری کُند باشد ،کاربران را کالفه
میکند و باعث می شود که به مرور کمتر و کمتر از آن استفاده کنند ،حتی بدون آنکه خودشان متوجه شوند.
مشاهدۀ رشد تعداد کاربران و استفادۀ آنها از نرمافزار در روزهای اول انتشار نرمافزار بسیار هیجانانگیز است.
اما پس از مدتی میزان استفاده محدودتر شده و نمودار رشد متوقف شده و خطی می شود .این همان زمانی است
که تیم تبلیغات و بازاریابی فریادزنان وارد می شوند و درخواست اضافه برای قابلیتهای جدیدتر ،رنگهای زیباتر
و فونتهای جذابتر را میکنند .گاهی اوقات ولی دلیل اصلی و واقعیِ توقف در رشد این است که نرمافزار کُند و
سرسام آور شده است .همان طور که در نمودار زیر مشاهده میکنید ،تعامل کاربر با محصول همراه با افزایش
تأخیرهای نرمافزار ،کاهش مییابد.
194 یک دست صدا ندارد
یک حکایت واقعی از گوگل :یکی از تیمهای مهندسی یک روز بدون اعالم و تبلیغ قبلی ،سرعت سرویس نقشۀ
گوگل 1را به شدت بهبود بخشید .هیچ اطالعیه یا حتی پستی در وبالگ برای این تغییر وجود نداشت و انتشار این
تغییر کامالً پنهانی رخ داده بود .با وجود این ،یک افز ایش چشمگیر و دائمی در تعداد کاربران سرویس بعد از این
تغییر مشاهده شده .یک موضوع روان شناسی عمیق و قدرتمند در اینجا نهفته است.
حتی بهبودهای کوچک هم در سرعت وبسایتها مهم هستند .فرض کنید مثالً صفحۀ اصلی وب سایت شما
7۵0میلیثانیه طول میکشد تا بارگذاری شود .زمان زیادی به نظر نمیرسد ،درست است؟ برای یک کاربر خاص
زمانی کالفهکننده نیست؛ ولی اگر بتوانید این زمان را به 2۵0میلیثانیه کاهش دهید ،این نیمثانیه افزایش سرعت
در مجموع خیلی به چشم خواهد آمد .اگر به فرض یک میلیون کاربر داشته باشید که هر کدام بیست درخواست
در روز میدهند ،با این افزایش سرعت در مدت زمان یک سال ،در مجموع شما حدود صد و شانزده سال زمان
برای کاربرانتان صرفهجویی میکنید .وقت کاربرانتان را تلف نکنید! افزایش سرعت ،یکی از بهترین راهکارها برای
افزایش استفادۀ کاربران از نرمافزار و راضی نگه داشتن آنهاست .به قول مؤ سسان شرکت گوگل« :سرعت ،یکی از
قابلیتهای نرمافزار است».
همهکاره نباشید
آیا نرمافزار شما تالش میکند که همه کاری انجام دهد؟ ممکن است این سؤال احمقانه به نظر بیاید ،ولی
بعضی از بدترین نرم افزارهای موجود به این دلیل بد هستند که بیش از اندازه جاهطلب هستند .تالش میکنند که
همهکار را برای همه کس انجام دهند .در سوی دیگر ،بعضی از بهترین نرم افزارها به این دلیل خوب هستند که
صورت مسئله را به خوبی برای خود محدود کردهاند و یک راهحل کامل ارائه میدهند .به جای اینکه تمام مسائل
موجود را ناقص برطرف کنند ،یک مسئلۀ معمول را برای بیشتر کاربران به خوبی حل میکنند.
گاهی تبلیغات بعضی از ابزارآالت خندهدار را مسخره میکنیم .اینجا را ببینید ،یک چراغقوه برای اردو که درون
خود یک رادیو هم دارد… و خوب یک تلویزیون هم می شود ...و ساعت زنگدار و … تمام اینها در کنار هم به
شدت گیجکننده است .در عوض فرض کنید که نرم افزار شما یک اجاق کوچک است .آیا میتواند همهچیز بپزد؟
قطعاً خیر؛ ولی بسیاری از غذاهای ساده و محبوب را می تواند بپزد و تقریباً برای همه مفید است .مثل یک اجاق
کوچک باشید .کمتر بهتر است.
196 یک دست صدا ندارد
ممکن است بگویید« :نرم افزار من پیچیده است .مسائل سخت و دشواری را حل میکند .چرا باید
پیچیدگیهایش را مخفی کنیم؟» نگرانی شما منطقی است .ولی در عین حال یکی از اصلیترین چالشهای طراحی
یک محصول خوب دقیقاً همین موضوع است .یک طرح ظریف ،موضوعات ساده را ساده و مسائل دشوار را قابلحل
جلوه میدهد .نرمافزار شما حتی اگر روی مسئلۀ پیچیدهای کار میکن د ،باید ظاهری مطمئن و یکپارچه داشته
باشد .باز هم باید روی احساسات کاربران تمرکز کرد.
دشواری و پیچیدگی نرم افزار را پشت صحنه پنهان کنید تا محصول به ظاهر ساده و روان به نظر بیاید.
یک بار دیگر به شرکت اپل دقت کنید .طراحی محصوالت در اپل ،خارقالعاده است .یکی از ذکاوتمندانهترین
کارهایی که اپل در طراحی انجام داد وقتی بود که مسئلۀ مدیریت فایلهای موسیقی MP3را با خالقیت حل کرد.
قبل از به وجود آمدن آیپاد ،1بازیچههای زیادی سعی کردند که برای مدیریت فایلهای MP3راهحلی ارائه دهند؛
ولی هوشمندی اپل در این بود که متوجه شد دستهبندی این فایلها پیچیدهتر از آن است که بتوان به راحتی
روی صفحههای کوچک دستگاههای قابلحمل انجام داد .بنابراین با معرفی آیتونز 2راهحل را به صفحه نمایشهای
بزرگتر منتقل کردند .به کمک کامپیوتر خود که صفحه نم ایش بزرگ ،ماوس و کیبورد راحتتری دارد ،فایلهای
MP3خود را مرتب و منظم میکنید و از آیپاد فقط برای پخش استفاده میکنید .در نتیجه آیپاد یک دستگاه
ساده ،ظریف و زیبا خواهد بود و شما هم مشکل مرتب کردن فایلهای موسیقی را نخواهید داشت.
سرویس جستوجوی گوگل یک مثال دیگر از مخفی کردن پیچیدگیهاست .از دید کاربران ،گوگل تقریباً هیچ
مانعی برای ورود و استفاده ندارد .فقط و فقط یک جعبۀ جادویی ساده برای تایپ کردن وجود دارد .پشت این
جعبۀ جادویی ولی هزاران سرور در اقصینقاط دنیا به ازای هر یک دکمهای که فشار میدهید در حال پردازش و
جستوجو هستند .وقتی که دکمۀ جستوجو را فشار میدهید ،جستوجوی شما از قبل انجام شده و آماده است.
پیچیدگی تکنولوژی و پردازشی که پشت صحنه انجام می شود ،حیرتآور است ،ولی تمام آن از دید کاربر پنهان
است .مثل یک شعبده عمل میکند 3 .هدف طراحان نرمافزار باید پنهان کردن پیچیدگیهای نرمافزاری مثل گوگل
باشد که مظهری بدون حریف و کامالً ساده است.
1. Ipod
2. iTunes
.3قانون سوم کالرک را مطال ه کنیدhttps://en.wikipedia.org/wiki/Clarke's_three_laws#Third_Law_and_variants .
197 یک دست صدا ندارد
از همۀ این حرفها گذشته ،باید توجه داشت که در بحث مخفی کردن پیچیدگی باید متوجه یک استثنا هم
بود .با وجود اینکه پنهان کردن پیچیدگی همیشه قابل ستایش است ،ولی نباید تبدیل به ابزاری برای بستن دستان
همۀ کاربران شود .پوشاندن پیچیدگیها تقریباً همیشه باعث ایجاد الیههای انتزاعی خالقانه میشود که مانند پرده
روی هستۀ نرمافزار شما قرار میگیرند .به عنوان یک مهندس نرم افزار باید توجه داشته باشید که این الیهها
خواه ناخواه روزی باالخره کنار خواهند رفت .ممکن است این نفوذ چیزی ساده مثل یک پیام اِرور 404از سوی
سرویس وب باشد .وحشت نکنید! برعکس از چنین نفوذهایی با ارائۀ راهحلهای مناسب استقبال کنید .یک راه
مناسب برای این کار مثالً این است که برای سایر برنامهنویسان APIهای مناسب ارائه دهید تا بتوانند به کمک
نرم افزارهای خودشان با سیستم شما ارتباط برقرار کنند .یا برای آن دسته از کاربران که دانش فنی بیشتری دارند،
یک نسخه یا واسط کاربری مخصوص متخصصان ارائه دهید تا بتوانند روی محصول شما کنترل بیشتری داشته
باشند و پردههایی که پیچیدگیها را پوشاندهاند کنار بزنند.
عالوه بر اینکه واسط کاربری باید قابل انعطاف باشد و قابلیت تغییر شکل داشته باشد ،الزم است که دادههای
کاربران نیز همیشه به سادگی در دسترس باشند .فیتز همیشه وسواس زیادی روی «آزادی داده» در محصوالت
گوگل داشت ،به این معنی که کاربران باید بتوانند به راحتی دادههای خودشان را از نرمافزار خارج کرده و هر کاری
که دوست داشته باشند با آن انجام دهند .یک نرمافزار صرفنظر از سادگی و یکپارچگی ،هیچوقت نباید کاربران را
درون خود زندانی کند .با اجازۀ دسترسی آزادانۀ کاربران به دادهه ایشان ،منصفانه رقابت کنید .کاربران از نرمافزار
شما به این دلیل استفاده میکنند که دلشان میخواهد ،نه اینکه مجبورند .سعی کنید تا کاربران به شما اعتماد
کنند .اعتماد ،باارزشترین دارایی شماست که جلوتر دربارهاش بیشتر صحبت خواهیم کرد.
198 یک دست صدا ندارد
خوب پس نرم افزار شما توجه کاربران را جلب کرده است .مانع خاصی برای ورود ندارد و کاربران پس از استفاده
از آن راضی به نظر میآیند .چند ماه بعد چه میشود؟ با کاربرانی که سالها روزانه از نرمافزار شما استفاده میکنند
چطور ارتباط برقرار میکنید؟
شاید باورش دشوار باشد ،ولی خیلی از کاربران دوست دارند که با شرکت و تیم شما ارتباط داشته باشند .آن
دسته از کاربران که از محصول راضی هستند میخواهند که در مورد برنامههای آیندۀ شما بدانند و آن گروه که
به هر دلیلی از نرمافزار عصبانی هستند به دنبال راهی برای گالیه و شکایت هستند .یکی از بزرگترین اشتباهاتی
که برنامهنویسان مرتکب می شوند این است که نرم افزار خودشان را پشت دیوار و برای کاربران میاندازند و راهی
برای دریافت نظرات و پیشنهادات آنها ایجاد نمیکنند.
درست مثل تبلیغات و بازاریابی ،واژۀ خدمات مشتری نیز بار منفی مخصوص به خودش را به همراه دارد .بخش
خدمات پس از فروش به اشتباه اتاقی پر از افرادِ تلفنبهدست را به ذهن انسان میآورد که همه در حال مکالمه با
مشتریان هستند .ولی در واقعیت ،خدمات مشتری یک شغل جانفرسای پشتمیزنشین برای افراد غیر فنی نیست،
بلکه یک فلسفه و طرز فکر در نحوۀ نگرش به نوع رابطه با مشتریان است .این توجه به مشتریان باید در خون
شرکت شما ،به عنوان یک تیم خالق باشد و نه صرفاً روشی برای پاسخ به سؤاالت و درخواستهای کاربران.
مهندسین معموالً از تعامل مستقیم با کاربران فراری هستند .معتقدند که «کاربران هیچ نمیفهمند ».فکر
میکنند که «همیشه روی مخ هستند و اصالً نمی شود با هیچ کاربری صحبت کرد ».هیچکس از شما انتظار ندارد
که تک تک کاربران را از عشق و محبت سرشار کنید ،ولی حقیقت ساده این است که بدانید کاربران دوست دارند
شنیده شوند ،حتی اگر پیشنهادات غیرممکن یا انتقادات غیرمنطقی داشته باشند ،باید به حرف دل آنها گوش
کرد و به صحبتهایشان توجه داشت .هرچه بیشتر به حرفهای آنها اعتنا کنید ،وفادارتر و راضیتر خواهند بود.
مجبور نیستید که با آنها موافقت کنید ،ولی الزم است که نظراتشان را گوش کنید .این کار دقیقاً در راستای اصل
«احترام» از اصول HRTاست .دنیای شبکههای اجتماعی درسهای زیادی را به شرکتها داده است .فقط کافیست
تا مثل یک انسان عادی نزد کاربران بروند و نه مثل یک سازمان بزرگ و بیروح .مردم از دیدن شرکتها وقتی بر
مبنای اصول HRTرفتار میکنند ،لذت میبرند.
199 یک دست صدا ندارد
اهمیت مدیریت روابط عمومی با کاربران را به کمک یک نمودار (کمی غیرعلمی) اینطور نمایش میدهیم .با
گذر زمان ،تعداد کاربران نرمافزار شما به مرور افزایش مییابد .همچنین هرچه قابلیتهای نرمافزار را «بهبود»
میبخشید ،نرمافزار شما پیچیدهتر میشود:
200 یک دست صدا ندارد
مسئله اینجاست که با افزایش تعداد کاربران ،میانگین قابلیتهای فنی کاربران کاهش مییابد ،چرا که شما
جمعیت بیشتری از آدمها را حمایت میکنید .این کاهش قابلیتهای فنی همزمان با افزایش پیچیدگی نرمافزار
باعث ایجاد یأس و ناامیدی کاربران میشود:
ناامیدی کاربران یعنی افزایش انتقادات ،عصبانیت و نیاز تمام نشدنی به ارتباط مستقیم بین کاربران و
برنامهنویسان.
اولین قدم این است که وجود این مسئله را باور داشته باشید .بسیاری از شرکتها دیوارهای محکمی بین
کاربران و برنامهنویسان قرار میدهند .تلفنهای پیغامگیرِ چندمرحلهای جلوی کاربران قرار میدهند تا نهایتاً یک
«درخواست کمک» به نام آنها از طرف اشخاصی که هیچوقت کد را ندیدهاند ثبت شود .پیام کاربران بین الیههای
مختلف ردوبدل می شود تا مبادا مزاحم وقتِ برنامهنویسان شود و در نتیجه کاربران احساس عدم توجه و ناتوانی
میکنند و به مرور از نرمافزار جدا و دور میشوند.
راه بسیار بهتر این است که نیاز به ارتباط با کاربران را قبول کنید و راهی عام ،باز و مستقیم مثل گزارش ایراد
نرمافزار برای آنها فراهم کنید .یک آدرس مناسب ایمیل برای آنها اختصاص دهید یا در صفحات فضای مجازی
با آنها مستقیماً ارتباط داشته باشید .اگر کد نرمافزار شما میتواند به صورت متنباز در اختیار همه باشد که چه
201 یک دست صدا ندارد
بهتر .هرچه از دید کاربران بیشتر شبیه یک آدمیزاد در دسترس و قابل ارتباط باشید ،آنها بیشتر به کار شما
اعتماد می کنند .حواستان را جمع کنید که گاهی کاربران از محصوالت شما طوری استفاده میکنند که اصالً
انتظارش را ندارید .این کار آنها میتواند گاهی حتی زیرکانه و هیجان انگیز باشد .فقط و فقط از طریق برقراری
یک رابطۀ مستقیم و دوطرفه است که میتوانید بفهمید کاربران چطور از نرمافزار شما استفاده میکنند.
203 یک دست صدا ندارد
به طور پیش فرض همیشه احترام کاربران را حفظ کنید .یک باور غلط که عمدتاً باعث ترس از برقراری ارتباط
با کاربران میشود این است که آنها آدمهای باهوشی نیستند .کاربران نرمافزار را درست نکردهاند ،پس حتماً باید
از همهچیز بیخبر باشند ،مگر نه؟ وقتی که فرصتِ صحبت با کاربران را به دست میآورید ،اولین و مهمترین اصلی
که باید به یاد داشته باشید این است که از غرور و خودپسندی دور باشید و با فروتنی و خضوع رفتار کنید .جُربزه
و زبردستی در کار با کامپیوتر ،معیار باهوشی و خردمندی نیست .بسیاری از افراد نابغه و با استعداد در دنیا از
کامپیوتر فقط به عنوان یک ابزار کار استفاده میکنند ،نه هیچچیز بیشتر و دیگری .آنها عالقهای برای بهکارگیری
روشهای اصولی و علمی حل مسئله های الگوریتمی و کامپیوتری ندارند .خیلی از ما هیچ سررشتهای در تعمیر
قطعات ماشین هایمان نداریم .اگر فرض کنید کاربران نرمافزار شما گیج و کمهوش هستند ،درست مثل این است
که مکانیک ماشین شما تصور کند شما خنگ و نادان هستید؛ چرا که بلد نیستید جعبه دندۀ اتومبیل خود را
عوض کنید .ماشین شما برای شما مثل یک جعبۀ سیاه دربسته میماند که شما از آن فقط برای نقلمکان استفاده
میکنید .برای بیشتر آدمها نیز ،کامپیوتر و نرم افزار شما مثل یک جعبه سیاه سربسته است .کاربران معموالً
عالقهای به تحلیل و تجزیۀ آن ندارند؛ صرفاً دوست دارند تا کارشان را انجام دهند و این قضیه هیچ ارتباطی با
سطح درک و هوش آنها ندارد!
204 یک دست صدا ندارد
صبور باشید
نتیجۀ تمام بحث ما در این بخش این است :عمیقاً صبور باشید .بیشتر کاربران صرفاً لغات مناسب برای ابراز
مشکالت نرمافزاری خودشان را بلد نیستند .سالها تمرین و تجربه الزم است تا یاد بگیریم آنها دقیقاً چه میگویند.
کافیست از افرادی که تالش کردهاند مشکالت کامپیوتری پدر و مادرشان را پشت تلفن حل کنند (احتماالً بیشتر
خوانندگان این کتاب!) بپرسید .نیمی از صحبت بر سر این است که روی لغات و کلمات مناسب با آنها همنظر
شوید .خیلی از آدمها نمیدانند که مثالً «مرورگر وب» چیست و فرض میکنند که بخشی از کامپیوتر آنهاست.
نرمافزارها را به عنوان «یک اتفاق» توصیف میکنند یا دربارۀ آیکونهای روی صفحه نمایش به صورت یک فرایند
اسرارآمیز صحبت میکنند .واقعیت این است که باهوشترین افراد نیز راه و روش خودشان را برای درک و توصیف
رفتارهای کامپیوتری ابداع میکنند .در نتیجه مشکالت کامپیوتری خود را با اصول و قواعدی که فقط در دنیای
خودشان معنی میدهد توضیح میدهند.
پدر :کامپیوتر من خیلی کُند شده؛ فکر میکنم به خاطر اینه که حافظهاش پر شده.
شما :چرا فکر میکنی حافظهاش پر شده؟ فضای خالی حافظهاش را چک کردی؟
پدر :آره ...خوب ...ببین تمام صفحه نمایش من پر شده از آیکونهای مختلف .احتماالً هیچ جایی برای
ایمیلهای من باقی نمونده .شاید الزم باشه که تاریخچۀ مرورگر رو پاک کنم؛ نه؟ دفعۀ پیش همین طوری درست
شد.
شما :؟!
مهارت حیاتی در اینجا این است که یاد بگیرید منظور دقیقِ پشت کلمات کاربر چیست ،نه اینکه تکتک واژهها
را موبهمو دنبال کنید .برای این کار عالوه بر مهارت ترجمۀ مفاهیم ،نیاز به کمی هوش اجتماعی و ذهنخوانی نیز
دارید.
در این راستا فیتز خاطره ای شنیدنی دارد .مادربزرگ فیتز یک روز با او تماس گرفت و پرسید« :برایان ،این
کامیپوتر قدیمی من هیچ ارزشی دارد؟» فیتز پاسخ داد« :نه ،یک مک کالسیک خیلی قدیمی است و بهتر است
که آن را دور بیندازیم ».مادربزرگ پاسخ داد« :بسیار خوب ،االن هم فقط وقتی روشنش میکنم که میخواهم
مدادم را تیز کنم».
205 یک دست صدا ندارد
فیتز که کامالً گیج شده بود ،بعد از یک مکث طوالنی تصمیم گرفت سؤاالت بیشتری بپرسد تا منظور مادربزرگ
را متوجه شود .نهایتاً کاشف به عمل آمد که مدادتیزکن و کامپیوتر قدیمی مادربزرگ هر دو به یک رابط برق
متصل هستند .وقتی مادربزرگ وارد اتاق می شود تا مدادش را تیز کند ،رابط برق را وصل میکند و باعث میشود
کامپیوتر نیز روشن شود .بعد از تیز کردن مداد و هنگام خروج از اتاق رابط برق را مجدداً قطع میکند و کامیپوتر
بیچاره بدون آنکه فرصت کامل روشن شدن را پیدا کند ،مجدداً خاموش میشود 1 .این داستان یک مثال خیلی
خوب از وقتی است که یک کاربر غیرفنی با دایرۀ لغات محدود خود سعی میکند مشکالت کامپیوتریاش را
توضیح دهد.
گاهی آدمها حتی در مورد موتور جستوجوی گوگل باورهای عجیبی دارند .خیلیها فکر میکنند که این
جستوجوگر صرفاً بخشی از کامپیوتر آنهاست .سال 200۵وقتی به بقیه میگفتیم که در شرکت گوگل کار
میکنیم با تعجب به ما نگاه میکردند و میگفتند« :واقعاً؟ فکر نمیکردیم کسی در آنجا کار کند!» از سمت دیگر
یک بار مادربزرگ فیتز از اینکه همۀ کارمندان گوگل به یک سفر دستهجمعی میرفتند تا اسکی بازی کنند،
دلخور شده بود (وقتی که گوگل هنوز بسیار کوچک بود) و میگفت« :خیلی بده! چطور همه با هم سفر میکنند؟
.1اگر نگران آن کامپیوتر بیچاره هستید ،از آن وض یت وخیم خارج شده است.
206 یک دست صدا ندارد
پس کی جواب جستوجوهای اینترنتی من رو میده؟!» چقدر رفتار گوگل غیرمسئوالنه بود که کارمند کافی برای
فشردن دکمههای مناسب و پاسخگویی به جستوجوهای مادربزرگ باقی نمیگذاشت!
207 یک دست صدا ندارد
دو شعار هنگام برقراری ارتباط با کاربران را هیچگاه فراموش نکنید :اعتمادسازی کنید و کاربران را دلشاد
کنید.
اعتماد ،لغت ظریفی است .هنگام مرور اصول HRTدربارۀ اعتماد بحث کردیم و روی اهمیت اعتماد به همکاران
و همتیمیها تأکید کردیم .اکنون دربارۀ کسب اعتماد از سوی کاربران محصول صحبت میکنیم .اعتماد یک کاربر
به شما یا شرکت شما معموالً در احساسات او ریشه دارد .به ندرت میبینید کسی بگوید« :من به فالن شرکت
اعتماد دارم ،چرا که این لیست طوالنی از اصول و حقایق موجود نشانگر حداقل میزانِ خطر من در موردِ ارتباط با
آنهاست!» کاربران به شما اعتماد میکنند ،زیرا برایند تمام ارتباطاتی که آنها با شما داشتهاند برای آنها از نظر
عاطفی و احساسی مثبت بوده است.
به دوستان و خانوادۀ خود توجه کنید ،چه تعداد از آنها یک مکانیک اتومبیل میشناسند که عمیقاً به او اعتماد
میکنند؟ این روزها تقریباً کسی به هیچ مکانیکی اعتماد ندارد ،چرا که سالهاست وقتی برای یک سرویس معمولی
ساده مثل تعویض روغن نزد آنها میروید ،شما را با یک مشت سرویس غیرمنتظرۀ دیگر روبهرو میکنند .هیچکس
نظر آنها را کامل باور نمیکند ،زیرا آنها میخواهند از هر فرصتی برای حداکثر کردن سود خود استفاده کنند.
چیزی به نام «عدم صداقت موقتی» وجود ندارد.
روابط خوب طوالنیمدت میتوانند به راحتی قربانی سودجوییهای کوتاهمدت شوند .کمی اینجا و اندکی آنجا
از مشتریان خود سوءاستفاده کنید تا نهایتاً شانس اعتماد آنها را در طوالنیمدت از دست بدهید .از سوی دیگر،
هرگاه فقط کمی برای آنها مفید باشید یا درخواست آن ها را با جدیت دنبال کنید ،اندکی اعتماد درون صندوق
بانک فرضی ذهن آنها ذخیره کردهاید .در طول سالها رابطه با مشتریان ،این صندوقهای اعتماد به مرور پربارتر
و مفیدتر می شوند تا وقتی اسم محصول شما میآید ،کاربران با رضایت قلبی به شما اعتماد میکنند.
ولی اعتماد میتواند بسیار خطرناک نیز باشد؛ چرا که این قابلیت را دارد که یکجا و به کل از بین برود .دقیقاً
مثل یک حساب بانکی که به راحتی و با یک خرید احمقانه میتواند کامالً خالی شود .اگر شرکت شما اشتباهی
مرتکب شود (حتی ناخواسته) که موجب بیاحترامی به کاربران شود ،صندوق بانکی اعتماد یکشبه خالی میشود.
یک مثال خوب در این راستا مربوط به سال 2011است که نتفلیکس رابطه با کاربرانش را موقتاً خراب کرد.
نتفلیکس دو سرویس برای ارائۀ فیلم دارد :یکی از طریق مشاهدۀ اینترنتی و دیگری از طریق کرایۀ دی وی دی
فیلمها و دریافت آنها به صورت پستی .در طول یک دهه فعالیت ،نتفلیکس به مرور محبوبیتی بین کاربران کسب
کرده بود .ساده ،مدرن ،راحت و ارزان بود و اوایل سال 2011نزدیک به 23میلیون مشتری داشت.
208 یک دست صدا ندارد
ولی نتفلیکس متوجه شد که سرویس پخش اینترنتی و سرویس کرایه دی وی دی آنها در واقع دو شرکت
کامالً مجزا و با مدل سوددهی و نیاز مدیریتی متفاوت بودند .بنابراین تصمیم گرفتند که این دو را از هم جدا کنند
و از کاربران به صورت مجزا هزینه را دریافت کنند که در عمل باعث میشد هزینۀ بعضی از کاربران تا 60درصد
افزایش یابد .مشتریها به شدت خشمگین شدند .در نتیجه نتفلیکس اعالم کرد که برای شفافیت و راحتی بیشتر
به دو شرکت متفاوت تقسیم می شود .این خبر ولی برای کاربران به این معنی بود که باید به جای یکی ،دو
صورتحساب مجزا پرداخت کنند .وقتی نتفلیکس متوجه فاجعه شد ،تالش کرد تا تمام اخبار و اعالمیههای خود
را پس بگیرد و به وضعیت سابق برگردد ،ولی دیگر دیر شده بود .با وجود یک دهه رشد متوالی حدود هشتصد
هزار مشتری را طی مدت کوتاه سه ماه از دست دادند .سالها اعتمادی را که به زحمت جمع کرده بودند ،با چند
تصمیم کوچک و ساده به باد دادند .تصمیماتی که به ظاهر در راستای منافع شرکت بودند ،ولی در عمل توجهی
به مشتریان نداشتند .خوشبختانه طی سالهای بعد موفق شدند دوباره اعتماد خود را نزد مشتریهایشان به دست
آورند و با توجه به نیاز دقیق مشتریان خود ،قویتر از قبل بازگردند.
اعتماد ،مقدسترین ذخیرۀ شماست .با دقت از آن مراقبت کنید .قبل از هر تصمیمی به صندوق بانکی اعتماد
خود نزد مشتریان توجه کنید و ببینید که تصمیم شما چه تأثیری روی آن خواهد گذاشت .روی جلوۀ طوالنیمدت
خود تمرکز کنید ،نه راحتیهای کوتاهمدت.
درست شبیه اعتمادسازی ،دل شاد کردن مشتریان ،ی کی دیگر از ابزارهای شما برای بهبود روابط با کاربران
است .خوشحال کردن آنها وقتی که انتظارش را ندارند ،باعث ایجاد همان دلگرمی ناشی از رضایت در مشتریان
میشود و کمک میکند که در دید آنها بیشتر شبیه یک آدمیزاد به نظر بیایید.
209 یک دست صدا ندارد
برای شروع ،به یاد داشته باشید که الزم نیست خودتان را بیش از حد جدی بگیرید .گوگل رسمی داشت که
همیشه «روز دروغ آوریل» یک ادعای عجیب و غریب از یک محصول میداد .مثالً یک سال هر ویدئویی که در
یوتیوب پخش میشد ،به یک تکه رقص از یک ویدئوی معروف تبدیل کرده بود .یا به عنوان یک مثال دیگر به
www.woot.comتوجه کنید .یک وب سایت ساده برای فروش محصوالت مختلف با تخفیفهای روزانه ،ولی با
این تفاوت که محصولی را که هر روز به عنوان تبلیغ معرفی میکند ،در کنار شوخی و لطیفههای مسخره قرار
میدهد.
سعی کنید تا کاربران را با تکههای کوچک شادی و موضوعات خارقالعاده ،شگفتزده کنید .با وجود اینکه
گوگل یک شرکت بزرگ بر پایۀ علوم مطلق کامپیوتر است ،هیچچیز به اندازۀ لوگوهای کارتونی آن که به
مناسبتهای مختلف عوض می شوند کاربران را هیجانزده نمیکند .یک طرح گرافیکی ساده که وارد زندگی روزمرۀ
مردم شده ،باعث نامههای بیشمار کاربران و صحبتهای تمامنشدنی بین آدمها شده است.
210 یک دست صدا ندارد
القای اندکی وحشت اگر همراه با شوخی باشد نیز گاهی میتواند مفید باشد! یک شرکت فضای مجازی برای
اینکه کاربران را تشویق کند تا یک عکس از خودشان آپلود کنند ،به طور پیشفرض عکس دیک چِنی 1را روی
پروفایل آنها قرار میداد .مردم برای آنکه عکس دیک چنی از روی پروفایل خود بردارند ،خیلی سریع عکسهای
خود را به جای آن آپلود کردند.
کمی شادی و شوخطبعی اگر همراه با استراتژی مناسب باشد ،به مشتریان شما نشان میدهد که شما به آنها
توجه میکنید .در نتیجه رابطۀ شما با کاربران بهتر و صمیمیتر میشود.
Richard Bruce Cheney .1؛ متولد 1941در لینکلن ،نبراسررکا؛ سرریاسررتمدار آمریکایی و چهلوشررشررمین م اون رئی جمهور ایاالت متحدۀ
آمریکا از سال 2001تا ژانویۀ 2009و در دوران جرج دبلیو بوش پسر ،در این کشور بود( .و).
211 یک دست صدا ندارد
نکات متنوعی را در این فصل مطرح کردیم؛ ولی نهایتاً سه اصل ساده را در مورد کاربران به یاد داشته باشید:
تبلیغات و بازاریابی :به دیدگاه مردم از نرمافزار خودتان توجه کنید؛ چرا که عامل اصلی در -
تصمیمگیری آنها برای امتحان کردن یا نکردن محصول است.
طراحی محصول :اگر نرمافزار شما ساده ،سریع ،قابل استفاده و در دسترس نباشد ،کاربران دیگر -
از نرمافزار شما استفاده نخواهند کرد و از آن خارج میشوند.
خدمات مشتری :نحوۀ ارتباط شما با کاربران در طوالنیمدت ،معیار موفقیت محصول شما خواهد -
بود.
کار روزانۀ ما برنامهنویسان پر است از عوامل حواسپرتی؛ نظیر مرور کدها ،جلسات طراحی ،مبارزههای
تمامنشدنی با ابزارهای برنامهنویسی ،خاموش کردن آتش ِسرورها ،دستهبندی کارها .به راحتی میتوان فراموش
کرد که چرا ما به دنبال توسعۀ نرم افزار هستیم .هدف نه شما هستید ،نه تیمتان و نه شرکتی که برای آن کار
میکنید .هدف این است که زندگی را برای کاربران نرمافزارتان سادهتر کنید .بنابراین الزم است که به صحبتهای
آنها توجه کنید ،نحوۀ فکر کردنشان را درک کنید و تجربۀ آنها با نرم افزار را مشاهده کنید .کاربران ،خون جاری
در رگهای نرمافزار شما هستند .هر آنچه را بکارید درو خواهید کرد.