Professional Documents
Culture Documents
ﻣﺮﮐﺰ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﯼ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﺳﻼﻣﯽ )ﻧﻮﺭ( ﺟﻬﺖ ﺍﺭﺍﺋﮥ ﻣﺠﻼﺕ ﻋﺮﺿﻪ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﮕﺎﻩ،ﻣﺠﻮﺯ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ
ﻣﺠﻼﺕ ،ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ،ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺎﺱ ﻫﻤﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺎﺩﯼ ﺑﺮﺁﻣﺪﻩ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﻘﺎﻻﺕ ،ﻣﺠﻼﺕ ﻭ ﺗﺄﻟﯿﻔﺎﺕ
ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﮕﺎﻩ ،ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ "ﻣﺮﮐﺰ ﻧﻮﺭ" ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ .ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺍﯾﻦ ،ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻧﺸﺮ ﻭ ﻋﺮﺿﻪ ﻣﻘﺎﻻﺕ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﻧﻮﺷﺘﺎﺭ ﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﻪ
ﺻﻮﺭﺕ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ،ﯾﺎ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﯾﺠﯿﺘﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﻭ ﺑﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ ،ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﮐﺴﺐ ﻣﺠﻮﺯ ﻻﺯﻡ،
ﺍﺯ ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﻣﺠﻼﺕ ﻭ ﻣﺮﮐﺰ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﯼ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﺳﻼﻣﯽ )ﻧﻮﺭ( ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺗﺨﻠﻒ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻮﺟﺐ ﭘﯿﮕﺮﺩ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ
ﺍﺳﺖ .ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﮐﺴﺐ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﻭ ﻣﻘﺮﺭﺍﺕ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﮕﺎﻩ ﻣﺠﻼﺕ ﺗﺨﺼﺼﯽ ﻧﻮﺭ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ
ﻓﺮﻣﺎﺋﯿﺪ.
www.noormags.ir
نمایشی یک افسانه جادویی:
ِ بازخوانی روایت
ِ
سلطان مار اثر بهرام بیضایی
تاریخ دریافت مقاله | 93 /10 /27تاریخ پذیرش نهایی 93 /12 /20
www.noormags.ir
S
G
A
M
R
O
O
N
نمایشی یک افسانه جادویی:
ِ بازخوانی روایت
ِ 86
سلطان مار اثر بهرام بیضایی
www.noormags.ir
چکیده
بسیارند نمایشنامهنویسانی که با برداشت از یک اسطوره ،افسانه یا داستانی تاریخی نمایشنامه
نگاشتهاند .بهدشواری بتوان برای پیمودن سیر نمایشیسازی(دراماتیزه کردن) قصهای ازپیشگفتهشده
عناصر مشخصی در قصه ِ به صورتبندیای فراگیر دست یافت ،اما میتوان با دنبال کردن تحوالت
87 و طرح دستانی نمایشنامه ،یک نمونه از نمایشیسازی قصهای از پیشگفته شده را ثبت کرد .مطالعه
موردی این پژوهش برمبنای چنین رویکردی ،واکاوی نمایشنامه سلطان مار اثر بهرام بیضایی
است .این نمایشنامه با اقتباس از یک افسانه جادویی با عنوان "میرزا مست و خمار و بیبی نگار"
نگاشته شده است .بدینمنظور نخست طرحداستانی نمایشنام ه واکاوی شد و نتیجه بهدستآمده
ح داستانی به پیرفت رویدادهای نشان از آن دارد که نمایشنامهنویس در نقشهچینی رویدادهای طر
59 افسانه جادویی برگزیده شده ،وفادار مانده است؛ اما سه طرح فرعی به طرحداستانی اصلی افزوده
است .این سه طرح چنان طراحی شدهاند که اندیشه فراگیر افسانه در نسخه نمایشی رنگ باخته
است .ازسویدیگر نمایشنامهنویس با گنجاندن این سه طرح فرعی توانسته است که شخصیتهایی
S
AG
پرشماری را معرفی کرده و در تناسب با درونمایه موردنظر خود بپروراند .سپس با جادوزدایی از
M
OR
رویدادها و اشخاص ،از دنیای خیالانگیز و شگفت افسانه دور شده و درونمایه نمایشنامه را به
NO
جهان واقعی نزدیک کرده است .چنانکه درنهایت در نمایشنامه بنمایهای سیاسی- ِ مسایل و امور
اجتماعی ،جایگزین بازگفت رمزین آیین گذر در افسانه شده است.
واژگان کلیدی :افسانه جادویی ،بهرام بیضایی ،سلطان مار(نمایشنامه) ،نمایشیسازی ،طرح
داستانی.
www.noormags.ir
.1مقدمه
در تاریخ ادبیات نمایشی جهان بسیارند نمایشنامهنویسانی که با اقتباس از روایتی اسطورهای،
افسانهای یا تاریخی نمایشنام ه نگاشتهاند .در میان این آثار گاه شاهکارهایی هم آفریده شدهاند که
ازآنجملهاند بسیاری از آثار شکسپیر ،همچون تاجر ونیزی .سند قصه نمایشنامه تاجر ونیزی
کهن ایرانی و هندی یافت .افزون
آنقدر کهن است که میتوان همسان آن را در داستانهای مذهبی ِ
بر این پیشینه ،در اروپا هم این قصه با دگرگونیهایی چند در اواخر قرن سیزدهم در کتابی به نام
مکا ننما 1و چند کتاب دیگر پدیدار شده است(شکسپیر :1377،مقدمه).
روایت نمایشی از هر قصهای ،نمایشنامهنویس ناگزیر از اعمال تغییرات در بسیاری ِ بیگمان در
آرمانی ریختار نمایشی از آن قصه نزدیک شود.ِ از عناصر ساختاری قصه است تا به شکل
2
گرچه به دشواری بتوان برای پیمودن این سیر به صورتبندی فراگیری دست یافت اما میتوان
با دنبال کردن تحوالت برخی عناصر ،دستکم به یک نمونه مدون رسید ،نمونهای که در آن شیوه
نمایشیسازی(دراماتیزه کردن) قصهای ازپیشگفتهشده وارسی شده است.
ازآنجاییکه داستانهای مردمی 3از گیراییهای بسیار برخوردارند ،برخی از نمایشنامهنویسان 88
ایرانی با برداشت از این گنجینه فرهنگی آثاری گرانسنگ آفریدهاند .بیضایی ازجمله این
بازخوانی روایت
نمایشنامهنویسان است که در به کارگیری سنتهای اجرایی و نمایشپردازی به روال نمایشهای
ایرانی پیشگام بهشمار میآید ،تا بدانجا که همواره در روند نمایشیسازی قصه به شیوههای اجرا
ِ
نمایش سنتی هم نظر داشته است .از جمله آثار وی در این عرصه میتوان از نمایشنامه سلطان ِ در
ِ
بسیار با قصه افسانه دارد ،که چشمگیرترین این تفاوتها در بازگفت قصه ،شمار شخصیتها و
درونمایه بروز کرده است.
شیوه بیضایی عبارت است از بهرهگیری از اصل قصه و برپا کردن نمایشنامه برپایه شخصیت و
ماجرا و گاه وارد کردن شخصیتهای جدید ،انتقال مفاهیم قصه و گاه انتقال مفاهیم نو(خلج،
پرداختن به اصل قصه و بهرهگیری از همه اجزاء قصهAG
S
.)217 :1381در بیشتر آثار اقتباسیاش،
O RM
NO
نیست.
در این نوشتار تالش برآن خواهد بود تا دگرگونیهای معینی را که بیضایی بر افسانه مورداقتباس
اعمال کرده است تا به متن نمایشی دلخواه خود دست یابد ،واکاویده شود.
.1روششناسی پژوهش
ح داستانی 5درواقع بازگفت هرآن چیزی است که در متن نمایشی پدیدار میشود .این طر
www.noormags.ir
سادهترین تعریف از طرح داستانی است که البته ویژگیهای آن را آشکار نمیکند .هر طرحداستانی
درواقع برپایه رویدادهای برجسته یک قصه(ازپیشگفتهشده یا برساخته خود نمایشنامهنویس)
ساختهوپرداخته میشود .درنظر داشتن برجستگی رویدادها ازآنرو مهم است که این برجستگی
موجب میشود تا رخداد هر رویداد پیامد مهمی درپیداشته باشد(دیبل .)5 :1999 ،بدینترتیب
نمایشنامهنویس رویدادهای مشخصی از قصه را بنا بر نگرش خود برمیگزیند تا طرحداستانی را
پیریزی کند.
ازسویدیگر طرحداستانی در هر اثری درواقع شیوه ساماندهی رویدادها هم هست ،بهسخندیگر،
چینی رویدادها آنجام میگیرد(ناظرزاده کرمانی:1380 ،
ِ منطق آفرینش نقشه
ِ طرح داستانی برپایه
کانون ثقلی است که شالوده همهی تغییراتِ اثر نمایشی در واقع
.)76ازاینرو طرحداستانی هر ِ
اعمالشده بر دیگر عناصر نمایشی برمبنای آن پیریزی میشود.
بدینترتیب روشن میشود که نمایشنامهنویس اثر موردپژوهش رویدادهای مشخصی را از افسانه
جادویی برگزیده است و برمبنای منطقی که بازتاب محتوای معنایی مشخصی است ،رویدادها را
89 ساماندهی کرده است .بدین منظور نخست الزم است که تصویر روشنی از قصه ازپیشگفتهشده
بهدست آید تا بتوان بر آن مبنا طرحداستانی نمایشنامه واکاوی شود .پس از مقایسه نقشهچینی
MAGS
www.noormags.ir
ایل قرن بیستم ،داستانهایی را که بیشتر در اروپا ،خاورمیانه و هند رواج دارند در
آنتی آرنه در او ِ
6
سیاههای با عنوان "تیپشناسی داستانهای مردمی " 7ثبت و طبقهبندی کرد که در دهههای بعد
استیث تامپسون 8دوباره این سیاهه را بازنگری کرد و گسترش داد(مککورمیک و دیگران:2001،
.)558ازاینرو اندیشمندان و پژوهشگران آن را "تیپشناسی یا طبقهبندی آرنه-تامپسون" نامیدند.
اولریش مارزلف ،پژوهشگر آلمانی ،داستانهای مردمی ایرانی را در این طبقهبندی گنجاند و ثابت
GS
کرده است که این داستانهای بخشی از فرهنگ هندواروپایی است(مارزلف.)17 :1367 ،
MA
OR
از منظر تیپشناسی و برپایه طبقهبندی آرنه-تامپسون نمایشنامه سلطا نمار برپایه یکی از
NO
شاهدهای تیپ B425نگاشته شده است .پس از معرفی این تیپ ،شاهدی که طرح نمایشنامه از
آن اقتباس شده ،شناسایی خواهد شد.
تیپ B425
این تیپ با عنوان دامادی که حیوان است :زن جادوگر بدطینت ،ثبت وگردش رویدادها در آن چنین
برشمرده شده است:
( .1الف) در قبال دریافت سوغات قول ازدواج دختری با دامادی که حیوان است داده میشود یا(ب) 90
داماد حیوان به خواستگاری دختر میآید( .ج)عروسی .شب از پوسته خود بیرون میآید و تبدیل به
بازخوانی روایت
جوانی میشد .داماد حیوان(الف) یک مار(ب) یا موجود دیگری است.
( .2الف) به اغوای خواهران حسود دختر پوسته حیوانی داماد را میسوزاند که درنتیجه داماد ناپدید
ِ
طلب شوهر ،ناگزیر است که هفت جفت کفش آهنی (گاه یک جفت کفش و یک میشود(.ب) در ِ
ِ
( .3الف)زن شوهر را بازمییابد( .ب) بازشناختن بهوسیله دیدن انگشتر در کوزه آب( .ج) شوهر
میکوشد که زن را از مادر دیوش پنهان کند .مادر دیو بوی او را هربار میشنود ،بهنحوی که داماد
سرآنجام مطلب را اقرار میکند .تغییر شکلها به صورت( :د) دستمال( ،ه) زینت و زیور(و) جارو،
(ز) دسته گل(ح) سایر چیزها.
( .4الف) زن پدر/مادر بدطینت کارهای و تکالیف شاقی به او محول میکند که او به کمک شوهر
آنها را بهآنجام میرساند( :ب) بیابان را جارو کند( ،ج) پارچه سفید را بشوید تا سیاه شود( ،د)
پارچه سیاه را بشوید تا سفید شود( ،ه) آب را در غربال بیاورد( ،و) تخم و بذر را جدا کند( ،ز)
سایر وظایف.
( .5الف) زن را به خانه خواهرزن پدر/خاله میفرستند .زن پدر/مادر منظورش این است که دختر
را در آنجا بخورند( .ب) به پیروی از پند همسر زن در بین راه با حیوانات و اشیاء به مهربانی رفتار
میکند .اینها درهنگام مراجعت به فرمان ماده دیو مبنی بر خوردن او اعتنا نمیکنند و بدینترتیب
/درخت
ِ به او امکان گریز میدهند( :ج) درهای باز را بستن ،درهای بسته را بازکردن( د) بوته خار
www.noormags.ir
آب کثیف را تحسین کردن( ،و) استخوان و علف جلوی اسب و سگ خشکیده را تحسین کردن( ،ه) ِ
را عوض کردن( ،ز) سایر چیزها ،برخالف دستور منع و نهی ،دختر درجعبهای را باز میکند که از
آن مگس و سایر حشرات /بودههای رقصنده بیرون میآیند :به یاری همسر دوباره اینها را میگیرد.
( .6الف) داماد باید دختر عمو/دختر خاله دیو خود را که دوست ندارد به زنی بگیرد .او را در شب
عروسی میکشد( .ب) فرار دختر با داماد :چیزهایی که پشت سرشان میاندازند تبدیل به موانعی
جادویی سر راه تعقیبکنندگان میشود ( :ج) سوزن میشود صحرایی پر از سوزن و ازاینقبیل
چیزها( ،د) نمک میشود صحرای نمک/کوه نمک و ازاینقبیل چیزها (و) آب یا کف میشود دریا
یا رودخانه :تعقیبکنندگان غرق میشوند .یا گریز بهوسیله تغییر شکل.
.7بازگشت به خوشی و خرمی.
مارزلف در میان افسانه های ایرانی 10شاهد اصلی برای تیپ B425برشمرده است که بیشتر
رویدادهای برشمردهشده را درخود دارد .وی تیپ *B425را در کنار این تیپ آورده که بیشتر
پارههای 5و 6را در میان رویدادهایش میتوان بازیافت .برای تیپ دوم هفده شاهد آورده شده
91 است(مارزلف.)101-98 : 1367،
GS
.3طرحداستانی
MA
OR
پیرفت طرحداستانی نمایشنامه ،در تطابق با شیوه نقشهچینی ارایهشده توسط مارزلف ،چنین
NO
است :ا :ب ،ج :2 /الف ،ب :3/الف ،ب ،ج ،ه :4/الف ،ب ،ه :5 /الف ،ب ،ج ،ه ،و :6/الف ،ب،
59 ج ،د ،و .7 /بدینترتیب روشن است که طرح داستانی نمایشنامه با گردش رویدادهای این تیپ
همخوان است.
رکن اساسی و بنیادین آن را تشکیل میدهند،رویدادها ،افسانهها را بهوجود میآورند و درواقع ِ
بدون آن که در گسترش و بازسازی قهرمان و آدمهای قصه نقشی داشته باشند(درویشیان و خندان
:1379،جلد .)26 ،1اما باوجود یکسانی پیرفت رویدادها در شاهدهای این تیپ ،عناصر متغیر،
بر حالوهوای افسانه بسیار تأثیرگذارند .یکی از این عوامل موثر متغیر "مکان" رویدادهاست.
اشخاص معینی
ِ مولفه مکان را میتوان بهعنوان ظرفی درنظر گرفت که در تناسب با ویژگیهایش،
را در خود جای میدهد و حالوهوای مشخصی را القاء میکند .اگر رویدادگاه افسانه روستا باشد،
کدخدا و دختر کدخدا یا خارکن و دختر خارکن ماجراآفرینند ،درحالیکه در شهر میشود شاه،
وزیر و فرزندان ایشان ماجراآفرین باشند.
در بررسی شاهدهای این تیپ روشن شد که گروهی از شاهدها بازتاب زندگی روستاییاند و
گروهی بازتاب زندگی شهری .با توجه به آن که نقشآفرینان نمایشنامه شاه ،وزیر و فرزندانشان
و درباریان هستند ،پس شاهد موردنظر نمایشنامهنویس متعلق به گروهی از شاهدان است که
www.noormags.ir
بازتابدهنده زندگی شهریاند .با اتکا به برخی جزییات مانند شمار فرزندان شاه و وزیر ،نام قهرمان
زن و ،....نزدیکترین شاهد ،افسانه "میرزا مست و خمار و بیبی نگار" است.
نگرش نمایشنامهنویس را نسبت به درونمایه روشن میکند :بارگاه یک
ِ گزینش شاهدی از گروه دوم
شاه ،جایگاهی مناسب برای نمایشنامهنویسی است که میخواهد به درونمایهای فراتر از دلبستگی
میان دو دلداده بپردازد ،چراکه بارگاه یک شاه از ابعاد اجتماعی و سیاسی برجستهای برخوردار است
و بدان واسطه میتوان به مسایلی چون سلطه قدرت ،رابطه قدرت حاکم و مردم و ...پرداخت.
درهمینراستا ،افزون بر رویدادهای آمده در افسانه ،رویدادهای دیگری هم در طرحداستانی
ح فرعی9 معرفی کرد .طرح نمایشنامه گنجانده شدهاند که این رویدادها را میتوان در قالب سه طر
ً
فرعی ،کنشی مکمل در نمایشنامه یا داستان است که با کنش اصلی همزمان رخ میدهد و معموال
رونوشتی از طرح اصلی است(کادن .)876 :1988،در این نمایشنامه طرحهای فرعی درچارچوب
طرح اصلی و برای تقویت درونمایه موردنظر نمایشنامهنویس طراحی شدهاند که نسبتی با درونمایه
افسانه ندارد .این طرحها عبارتند از:
92
.1-3ماجرای فرستادگان جابلسا و جابلقا
MAGS
بازخوانی روایت
دو سفیر کشورهای همسایه در شمال و جنوب ،شاه را تهدید میکنند که اگر جانشینی نداشته
NOOR
باشد از دوسو به کشور سپاه وارد میکنند .با بهدنیا آمدن سلطانمار ،فرزند شاه ،از این کار چشم
ِ
میپوشند ،اما بعدها این دو سفیر برآن میشوند تا شمال و جنوب کشور را از سلطانمار تازهبهتخت
ِ
سلطانمار به سرزمین دیوان میرود .این دو سفیر ،وزیر را که جانشین سلطانمار است ،میکشند
ن کرده واگذار میکنند .داروغه متقاعد میشود که زمینهای و حکومت را به داروغه که جلد مار ت
سرزمین را بفروشد .اما سلطانمار بازمیگردد .این دو به اشتباه داروغه را بهجای سلطانمار واقعی
میکشند .سرآنجام خود به دستور سلطانمار در تصادفی ساختگی کشته میشوند.
www.noormags.ir
داروغه قصد واگذاری سرزمین را به بیگانگان دارد .اما به اشتباه به دست دو سفیر کشته میشود.
طرحهای فرعی در بستر مناسبات ساختار قدرت سیاسی تعریف شدهاند ،بستری که در شاهد
برگزیده شده" ،میرزا مست و خمار" ،تعریف نشده و بدانها پرداخته نشده است .رویدادهای
طرحهایفرعی در بدنه رویدادهای طرح اصلی تنیده شدهاند .چنانکه نقشهچینی رویدادها در دو
ح داستانی اصلی شروع میشود ،اما نقشهچینی رویدادها در طرحفرعی 1و 2همزمان با آغاز طر
93 طرح فرعی 3در نزدیکی اوج طرحداستانی اصلی است .درنهایت گرهگشایی همه طرحها(اصلی
و فرعی) همزمان رخ میدهد.
طرحهای فرعی در تقویت درونمایهای اجتماعی-سیاسی بسیار کارآمد عمل میکنند .چراکه بر
کشمکش قدرت میان نیروی مداخلهگر خارجی و شاهی بیدادگر ازیکسو و رویارویی مردم
ستمدیده و شاهی بیدادگر ازسویدیگر تأکید میکنند.
59
.4شخصیتهای افسانه و نقشپوشهای 01نمایشنامه
طرحهای فرعی شمار و نقش شخصیتها را متأثر کردهاند .شخصیتهای اصلی در افسانه “میرزا
مست و خمار وبیبی نگار” عبارتند از :پادشاه ،وزیر ،همسران این دو که نقشی جز بهدنیا آوردن
بیبی مهرنگار و میرزا مست وخمار ندارند ،درویش ،هفت دیو ،دده برزنگی که کنیز قهرمان است،
دیوان که اهل منزل میرزا مست و خمارند ،خاله ،شوهرخاله و دایی قهرمان که شوهرخاله و دایی
نقش برجستهای ندارد ،عروس یا دخترخاله میرزا.
شخصیتپردازی ،توصیف و عناصر زیباییشناختی در افسانههای جادویی جایی ندارد.
شخصیتها ساختگیاند و در دنیایی ساختگی وجود دارند ،اما امور گوناگونی را تجربه میکنند که
ً
همگی کامال انسانی است و در کودکان و بزرگساالن واکنشی همدالنه برمیانگیزد(آسابرگر:1380،
.)102
در این افسانه هم شاه ،وزیر و درویش شخصیتهای نوعی همه افسانههایند ،پادشاه فردی
ً
صاحبقدرت است که اصلیترین دغدغهاش داشتن جانشین است ،وزیرپادشاه کامال زیر سیطره
www.noormags.ir
قدرت پادشاه است ،ویژگی برجستهای ندارد و درویش هم پیکی است که از جانب خدا که
میوههای جادویی را میآورد .با آن که در افسانه" ،بیبی مهرنگار و میرزا مست و خمار" هردو نتیجه
باروریشگفتاند اما تنها میرزا ،قهرمان مرد است که بستگان دیو دارد .افسانه دلیل این وابستگی را
توضیح نمیدهد .میتوان استنباط کرد که شاید مادر قهرمان از تبار دیوان بود .جز این مورد ،میرزا
مست وخمار وبیبینگار همسان قهرمانان دیگر شاهدها ،به هم دل میدهند و در راه رسیدن به هم
با همه مشکالت و سختیها روبهرو میشوند.
هفت دیوی که بر سر راه بیبی مهرنگار افسانه قرار میگیرند ،هیچ ویژگی برجستهای ندارند و تنها
میتوانند اشارهای بسیارمبهم و رنگباخته به آزمونهایی باشند که فرد باید در آیین گذر با کامیابی
نقش عروس حضوری بسیارکمرنگ ِ شوهرخاله و حتی دخترخاله در
ِ آنها را پشت سربگذارد .دایی،
دارند ،بیشتر همراهانیاند برای خاله .خاله ،برابر مادر-دیو در شاهدهای دیگر ،نقشی بسیارفعال
دارد و به هر شگردی دست میزند تا بیبی مهرنگار را ازمیان بردارد(شاملو.)167 :1379 ،
شخصیتهای افسانهای بهطورکلی یا نیکند یا بدکار و بداندیش .رویدادها آنها را پیش میبرند و
بازگفت رمزین
ِ در افسانه دستخوش بازشناخت یا دگرگونی نمیشوند .اما در برخی از افسانهها که 94
گذر از وهلهای از زندگی به وهله دیگر است ،نوعی دگرگونی در شخصیت رخ میدهد که البته
بازخوانی روایت
به معنی تحول شخصیت نیست .در اینگونه دگرگونی ،همچنان که برای قهرمان این افسانه رخ
میدهد ،قهرمان برای گذر به وهله دیگری از زندگی ناگزیر است بندهایی را که بهطورپنهانی او
ِ
را دربند وجوه بازدارندهای از هستی نگه داشتهاند ،بگسلد تا بتواند به وهله باالتر زندگی گام نهد.
ِ
رنگباخته با بنمایه سفر قهرمانی در اسطوره و حماسه دارد ،بپیماید.
“سفر قهرمانی نماد گذر از دریای زندگی و چیرگی بر مشکالت و دستیابی به کمال است .این
دشواریها نمادهای دگردیسی ،جستجوی بهشت گمشده ،راز آشنایی ،رویارویی با آزمونهای دشوار
و خطرات به هنگام آرزوی کمال و شناخت ،آزمون و کارآموزی شخصی ،گذر از "تاریکی" به
روشنایی ،از مرگ به زندگی ،یافتن کانون روحانی نیز هست"(کوپر.)57-56 :1995،
چیرگی مهرنگار بر دشواریها هم خود بهنوعی یادآور آزمونهای آیین گذر است .گذر کامیاب از
این آزمونها ضروریست تا قهرمان بتواند به آستانه وهله دیگر راه یابد :گذر از تجرد و رسیدن به
آستانه تاهل.
بهخالف شخصیتهای افسانهای که همگی برخوردار از ویژگیهای نوعیاند ،در نمایشنامه تالش
شده است که برخی نقشپوشها دارای ویژگیهای فردی هم باشند .سلطانمار یکی از آنهاست.
www.noormags.ir
وی شخصیتی دادخواه ،احساساتی و به دنبال تغییر است و در رویارویی نهایی با قدرت ترجیح
میدهد از آن فاصله بگیرد.
بااینهمه سلطان مار با آن که با صاحبان قدرت مهربان نیست ،اما با دیوها که در نمایشنامه
آمده است مفلوکترین مردماناند هم ،چندان مهربان نیست .آنان را به خاطر فروش بچههایشان
سرزنش می کند (بیضایی .)65 :1361 ،این امر روشنگر نگاه آرمانگرایانه سلطان مار به انسان و
کاستیهایش است.
قهرمان زن نمایشنامه که دلباخته تصویری حقیقی از سلطان مار است ،جلد سلطان مار را میسوزاند.
درعینحال چنان در عشق پایدار است که خود را به سرزمین مردم مفلوک ،سرزمین دیوان ،برساند و
تجمالت پیشین چشم بپوشد تا تنها در کنار سلطان مار بماند .مسأله سلطان مارِ بپذیرد که از همه
بهچالش کشیدن قدرت ستمگر است و مساله قهرمان زن دلباختگی .
بهخالف افسانه این دو شخصیت در نمایشنامه دچار بازشناخت و دگرگونی میشوند .درمییابند
روال افسانه است
ِ که تبارشان نه به شاه یا درباریان که به مردمی عادی میرسد .این امر خالف
95 که بدون توجه به تبار آدمیان تنها بهسبب نیکوکاریشان بدانها پاداش داده میشود و بسیار پیش
میآید که مردم عادی به بارگاه فرمانروا راه پیدا میکنند .اما پس از افشای راز هویت واقعی این دو
پیمایند :از دربار به میان خویشان راستین خود ،مردم
MAGS
شخصیت ،این دو مسیر باژگونه افسانه را می
NOOR
عادی ،بازمیگردند .به دنبال همین شناخت است که با وجه دیگری از قدرت و ستم آشنا و برآن
میشوند تا دربرابر آن دست به عمل زنند.
59 بهجز ایندو ،دیگر نقشپوشهای نمایشنامه عبارتند از شاه ،وزیر ،دو نیزهدار ،دیو مضحک مردنی،
سفیر جابلسا ،سفیر جابلقا ،داروغه ،غالم سیاه ،دایه ،دیو-زن بزک شده برابر خاله ،چهار درخت،
چهار دیو احساساتی ،چهار زارع شاکی ،نوازندگان و صحنهگردان که نقش درویش ،وقایعنگار،
پیک و مردصحرایی را ایفا میکند.
پادشاه ،وزیر و داروغه نماد قدرت خودکامه بهشمار میآیند .همگی ضعیفالنفساند ،پادشاه
نمایشنامه حتی از اقتدار و قدرت عمل پادشاه افسانه برخوردار نیست ،از ننگ بهدنیا آمدن سلطانمار
خودکشی میکند .وزیر بسیارترسو است ،داروغه بر او نفوذ دارد و همسان الگوی افسانهای خود
است :مرعوب قدرت .سادگیای از نوع بالهت در گفتار و کردار در او میتوان یافت .داروغه
شیفته قدرت و ثروت است .با ترس و وحشتی که از نام سلطانمار بردل رعایا میاندازد ،ثروت
هنگفتی میاندوزد و در اولین فرصت با تن کردن لباس سلطان مار قدرت را غصب میکند.
کشورهای همسایه ،نماد نیروی استعمار خارجیاند .نمایشنامهنویس در پرداخت و ِ دو فرستاده
کاربرد نشانهها روشن و بی پرده عمل کرده است .بیپردگی ارتباط میان این نقشپوشها و عالم
واقع ،رویدادهای مرتبط با آنها را به داستانی تمثیلی نزدیک کرده است.
www.noormags.ir
وقایعنگار شخصیتی متناقض است .ازیکسو اوست که به وزیر پیشنهاد میدهد تا با مرگ پادشاه
خود را نایبالسلطنه اعالم کند و به برق سکههای وزیر تاریخ را چنان دگرگون میکند که در کتاب
تاریخ خبری از قرار ازدواج سلطان مار و خانم نگار نیست(بیضایی18 :1361،و )19ازسویدیگر
هم اوست که واقعیت را بر سلطان مار آشکار میکند(بیضایی.)45 :1361،
ً
ازجمله نقشپوشهای دیگر غالمسیاه است که معموال در مجلس تقلید نقشی محوری در پیشبرد
ً
کسی دیگر مثال یک AG
S
رویدادها ایفا میکند .اما در این نمایشنامه به نوکر سیاهی که گفتارهایش را
RM
O
نیزهدار یا دیو مضحک مردنی هم میتوانست برزبان بیاورد ،تقلیل پیدا میکند ،چنانکهNبا حذف او
O
آسیبی به آرایش نقشپوشها وارد نمیشود .ازهمینرو نیزهدار ،غالم سیاه و دیو مضحک مردنی را
جلوههای مختلف یک شخصیت نمایشی ،یک نوکر لوده ،میتوان بهشمار آورد.
دو نقش پوش زن ،دایه و دیوزن ،هم آینههای غالم سیاه و دیو مضحکاند که بیشتر با هم برصحنه
حاضر میشوند و گفتوگوهایی شوخ میان آنان ردوبدل میشود .این گفتوگوها به دلیل آنکه به
پردازی شخصیتهای نمایشی را بههنگام اجرا فراهم میکند. ِ روال نمایش تقلید است ،زمینه بداهه
دیوهای نمایشنامه همچنان که آمد بهخالف دیو در افسانه جادویی ،بودههایی ماورایی نیستند بلکه 96
مردمانی عادی ،ناداشتهایی فراموش شدهاند که دردورنجشان موجب شده است که کاخنشینان
بازخوانی روایت
چنین نامی به آنها بدهند.
ِ
.5درونمایه
ِ
ناهمگن قدرتمندان وناداشتها است .داستانهای مردمی میتوانند امیدبخش باشند که با کوشش
و به یاری نیروهای فراانسانی و بخت میتوان آیندة بهتری ساخت .ازاینرو الزم است که در
سازشی مناسب با طبیعت و بهویژه جامعه زیست ،با این دلگرمی که سرآنجام حق به حقدار
میرسد .همچنین این داستانها میتوانند بازتابدهنده عوامل روان انسانی و خواستهای پنهان در
ژرفای ناخودآگاه انسان باشند .بدینترتیب داستانها مردمی از کارآیی بسیارمهمی در ایجاد سالمت
اجتماعی و فردی برخوردارند(بهار.)152 :1385 ،
همچنان که آمد تیپ موردبررسی این پژوهش در زمرة افسانههای جادویی است .افسانههای جادویی،
قهرمان زن
ِ متعلق به ادبیات مردمی و بخشی از سنت شفاهی است درباره بختها و بدبختیهای
یا مرد که ماجراهای بسیاری را بیشوکم از انواع ماورایی ازسر میگذراند و پس از آن تا پایان عمر
به خوشی زندگی میکند .جادو ،پنهانکاری و طلسم پارههایی از این افسانههاست(کادن:1988،
.)258
اندیشمندان نوین که اساطیر و افسانههای جادویی را از دیدگاه فلسفی یا روانشناختی بررسی
www.noormags.ir
کردهاند ،براین باورند که این داستانها توصیفگر "سرمشقهای" رفتار آدمیاند ،و بههمیناعتبار
به زندگی معنا و ارزش میدهند .مردمشناسان بسیاری برآناند که اسطورهها و افسانههای جادویی
از آیینهای تشرف 11و آیینهای گذر 21سرچشمه گرفتهاند و یا بیان نمادین آیینهایی چون مرگ
مجازی یک خود ناکامل و کهنه با هدف زایش دوباره در هستیای واالترند .بههمیندلیل است که
این داستانها پاسخگوی نیازی عمیق و حامل معانی ژرف انسانیاند(بتلهایم.)43 :1392،
در این تیپ قهرمان مرد ناگزیر است تا برای رسیدن به دلدار تبار خویش را از پشتسر بگذارد.
از آنجایی که دنیای افسانه چون دنیای رویا پنهانیترین و رازآلودهترین آرزوهای بدوی انسان را
بهنمایش میگذارد ،ترک تبار و خانواده برای رسیدن به دلدار به شکل کشتن آنان بروز مییابد .مرگ
ناگزیر و نمادین خانواده در افسانه یا رویا به معنی نادیده گرفتن مهر و محبت فرد نیست ،بلکه به
معنی گذر به وهلهای باالتر از عواطف فردی است.
در ادبیات مردمشناسانه پیرامون آیینها ،ازدواج در زمره بحرانهای زندگی قرار داده شده است ،چون
نشانگر گذر از یک وهله به وهله دیگر است .درحقیقت در بسیاری از فرهنگها ،ازدواج مهمترین
97 آیین برای ورود به دوران بزرگسالی است(کوپر .)231-230 :1995 ،ازاینرو پوسته مار یا هر
حیوان دیگر هم نمادی از خشونت بدوی مردانهای است که پایمردی دلدار میتواند آن را ازمیان
بردارد و به قهرمان مرد کمک کند تا قدم به دنیای بزرگسالی بگذارد.
دربرابر ،نمایشنامه گونهای ادبی است که مقید به طرح مفاهیمی خاص نیست و دربرابر هر
نمایشنامهنویسی گسترهای از مفاهیم گوناگون فردی و اجتماعی قرار دارد .طرحهای فرعی که
59 بیضایی به طرح اصلی افزوده است ،نشان از آن دارد که نمایشنامهنویس بهخالف افسانه رویکردی
اجتماعی و نه فردی به اندیشه فراگیر دارد .وی با افزودن طرحهای فرعی یادشده درپی تأکیدگذاری
بر اندیشه ایجاد تغییر برپایه شناخت ،کوشش (بازگشت سلطانمار برای ازمیان بردن نهایی استعمار
خارجی و خودکامگی داخلی) و همبستگی(اعتراض یکپارچه کشاورزان به واگذاری زمینها به
بیگانگان) است ،یعنی آنچه که در عالم واقع میتواند معنادار باشد .ازاینرو بهخالف روال افسانه
در چند بزنگاه ،از رویدادها جادوزدایی کرده است که ازآنجملهاند:
الف.قهرمان افسانه شاهزادهای جادو شده است ،که بهناچار باید در طی روز در پوست مار پنهان
قهرمان مرد کودکی عادی است که از مادری رعیت بهدنیا آمده است .چون ِ شود .اما در نمایشنامه
شاه صاحب فرزند نمیشد او را از مادرش میخرد .کودک بههنگامدنیا آمدن چنان کبود و نحیف و
وحشت زده بود که در نگاه اول پنداشتند ماری است .دایهای که دیده بود چگونه این کودک هیأت
انسانی میگیرد ،راز را پوشیده نگه میدارد(بیضایی.)45 :1361،
ب.جلد سلطان مار در افسانه ویژگی شگفت و جادویی دارد ،طلسمی است که قهرمان نمیتواند
از آن رهایی یابد .حال آن که در نمایشنامه تنپوشی ترسناک است که دایه برای کودک میدوزد
www.noormags.ir
تا از او محافظت کند .در روند پیشرفت نمایشنامه ،این جلد به تمثیلی از فرمانروایی زیانکار و
هولناک تبدیل میشود .آنزمان که قهرمان زن پوسته سلطان مار را آتش میزند و قهرمان نزد دیوان
بازمیگردد ،داروغه جلدی میدوزد ،برتن میپوشد و بر مردم فرمانروایی میکند .وی بهواسطه همین
ظاهر ترسناک مردم را تحتفشار قرار میدهد .بدینترتیب بهخالف افسانه که جلدمار در حریم
ارتباطات شخصی تعریف میشود ،در نمایشنامه تعریفکننده ارتباطی اجتماعی است.
پ .دیو در افسانه حتی اگر از خویشان قهرمان باشد (خاله یا مادر) باز هم بودهای زیانکار است.
اما دیو در این نمایشنامه باژگونه اشارهای روشن به مردمی است که به نیروی رنج بسیار از سنگ و
شورهزار گیاه سبز بیرون میآورند .کشتکارانی ناتوان ،غارتشده و گرسنه که در خوراک و پوشاک
شریکند ،کوه را سوراخ و در آن زندگی میکنند .مردمی ناراضیاند که کاخنشینان وانمود کردهاند درد
آنها از بیخردی است(بیضایی)48 :1361،
ت .سلطان مار و مهرنگار(عروس او) ،درنمایشنامه همچون افسانه به سرزمین خود بازمیگردند.
اما تعقیبکنندگان آنان در راه بازگشت دیگر دیوان ـ بستگان قهرمان مردـ نیستند بلکه سپاهیان
داروغهاند .از شیوه فرار شخصیتهای نمایشی هم جادوزدایی شده است .گرچه موانع یادشده بر 98
سر راه تعقیبکنندگان پدیدار میشود ،اما این موانع نه با جادو که با همکاری و اتحاد ناداشتها
بازخوانی روایت
بر سر راه تعقیبکنندگان پدیدار میشوند :دیوها هر یک خاری بر زمین میاندازند و زمین خارزار
میشود ،هریک مشتی نمک میریزند و زمین نمکزار میشود ،هریک اندک آب برزمین میریزند
ِ
و دریایی پدیدار میشود.
ِ
بلکه جادو را یا برابر نادانی میداند که قهرمان (بهواسطه دایه) و یا شریر آن را به سود خود بهکار
میگیرند ،یا جادو را برابر انباشت خرده نیروهای ناداشتها میدانند که با یکپارچه شدنشان،
میشود که ستمگران را از پیشروی بازدارند.
درهمینراستا تمام نشانهها و رویدادها بهگونهای در کنار هم چیده شدهاند که درونمایهای
اجتماعی-سیاسی پرورانده شود .ازهمینروست که نمایشنامهنویس گردش رویداد را از یک شاهد
وام میگیرد" ،میرزا مست و خمار و بیبی مهرنگار" ،و نام شخصیت اصلی را از شاهدی دیگر،
"سلطان مار" ،شاهدی که محل وقوع قصه آن یک روستاست .با رمززدایی از شخصیتها برآن می
شود تا از درونمایه این افسانه که شخصی و فردی است دور شود و با افزودن چند طرح فرعی که
قدرتمندانه بر طرح اصلی تنیده میشوند ،بر مسایلی چون قدرت سیاسی ،مناسبات اجتماعی و
ارتباط خودکامه و ستمدیده متمرکزشود.
www.noormags.ir
نتیجه گیری
در نمایشنامه سلطان مار طرح اصلی برگرفته از افسانهای جادویی است اما مانند یک زمینه عمل
میکند .مجموعه فعالیتهایی را که نمایشنامهنویس برای نقشهچینی طرحداستانی نمایشنامه آنجام
داده است میتوان چنین برشمرد:
ً
.1گزینش رویدادها از افسانه ،که نمایشنامه نویس تقریبا بیشتر رویدادها را برگزیده است.
.2افزودن 3طرحداستانی فرعی به طرحاصلی بهگونهای که فرود و بازگشایی همه طرحها همزمان
رخ دادند ،گرچه در یک زمان آغاز نشدند.
فرعی
ِ .3افزودن و کاستن از شخصیتهای افسانه در تناسب با طرحهای داستانی اصلی و
نمایشنامه .با احتساب شخصیتهای گروهی بهعنوان یک شخصیت ،از سیزده شخصیت حاضر
در افسانه پنج شخصیت حذف و دوازده شخصیت به طرحداستانی اضافه شد .دراینمیان سفیران
جابلسا و جابلقا ،داروغه و چهار زارع شاکی ،در تصویر درونمایه موردنظر نمایشنامهنویس از دیگر
شخصیتهای افزودهشده ،نقش کلیدیتری دارند.
99 .4جادوزدایی از اشخاص و رویدادهای افسانه به منظور بسترسازی برای طرح مسألهای اجتماعی-
سیاسی.
NOORMAGS
ح داستانی،
نتیجه نهایی فعالیتهای برشمردهشده نمایشنامهنویس را د رراستای ساختوپرداخت طر
شخصیتها و درونمایه به طورخالصه در جدول زیر میتوان نشان داد:
59
نمایشنامه سلطان مار افسانه میرزا مست و خمار عناصر
ح داستانیاصلی و سه طرح
نامتمرکز :یک طر متمرکز بر یک موضوع ح داستانی
طر
داستانی فرعی
www.noormags.ir
پینوشتها
NOORMAGS
.Folktale .3در بسیاری از متنها برابرنهاد این واژه ،قصههای عامیانه برگزیده شده است .با توجه به
تعریف و کاربرد قصه در این متن ،ناگریز از کاربرد واژه دیگری برای برابرنهاد taleهستیم که داستان
برابرنهادی مناسبی است.
.Fairy Tale .4دقیقترین اصطالح فارسی برابر Fairy Taleافسانه است .از آنجایی که مترجمان
برابر legendهم افسانه گذاشتهاند و این واژه جای خود را در متنهای علمی و ادبی ما بازکرده است
و ازسویدیگر چون مضمون سحر و جادو در ریشة واژة افسانه مستتر است میتوان برای جلوگیری
از آمیزش برابرهای واژة اخیر ،برابر فارسی Fairy Taleرا افسانة جادویی گذارد ،گرچه افزودن صفت
جادویی به نوعی حشو بهشمار میآید (خدیو)39 :1387 ، 100
.Plot . 5برابر با دیدگاه ساختارگرایان چنین تعریف میشود :طرح حاصل جمع همان بنمایههاست که
بازخوانی روایت
به ترتیبی تنظیم شدهاند تا عواطف خواننده را درگیر نگه دارند و درونمایه را بپروراندند (اسکولز:1379،
.)116
ِ
Aanti Arne . 6
ِ
Stith Thompson .8
Sub-plot . 9
.10نقشپوش اصطالحی است که در نمایش سنتی ایرانی در برابر شخص بازی قرار میدهند و
اشارتی ظریف است به شیوه اجراگری نقش در نمایشهای سنتی ایرانی .در این شیوه اجراگر در نقش
فرونمیرود ،بلکه نقش را به نمایش میگذارد .با توجه به نگاه نمایشنامهنویس در پرداخت نمایشنامه
بهتر دیده شد تا از این اصطالح بهجای شخصیت نمایشی استفاده شود.
.Initiation Rites .11از جمله آیینهای گذر است که ورود فرد به گروهی یا جمعی را میپذیرد.
برایمثال میتواند منجر به پذیرش فرد بهعنوان بالغ تلقی شود.
.Rites of Passage .12برپایی رسم و آدابی ازپیشتعیینشده برای گذر از یک وهله مهم زندگی به
وهله دیگر بهویژه برای تولد ،گذر از کودکی به بلوغ ،ازدواج و مرگ.
www.noormags.ir
فهرست منابع
www.noormags.ir
www.noormags.ir
NOORMAGS
102