Professional Documents
Culture Documents
روایت فیلم و معنای روایت
روایت فیلم و معنای روایت
دیوید بردول در کتاب خود به نام معناآفرینی به این سنت شکاکانه پیوسته و در مطالعاتش درباره فیلم ،توجهی
ویژه به امر تفسیر مبذول کرده است 4.مطالعه کتاب وی اجتناب از این نتیجه گیری را دشوار می سازد که مبارزه
همه جانبه بردول با استیالی تفسیر فیلم ،امری بجا بوده است .او در مباحث خویش ،نگاهی به گذشته تفسیر می
افکند و تصویری آشنا و روی هم رفته مالل آور به دست می دهد .بسیاری از موارد تفسیر که او به توصیفشان می
پردازد ،غیر روشنگر ،غیر بدیع و سست بنیان می نماید .به یقین حق با وی است که می اندیشد مباحث سنجیده
در باب ماهیت و کارکرد تفسیر فیلم ،کمیاب اگر نه نایاب است .بخشها و دوایر مختلف «شرکت تفسیر» به تولید
تفسیرهای گوناگون ادامه داده است .این بخشها و دوایر ،به طور عمده ،مجالی به تردید درباره شیوه های تحلیلی
خود نمی دهد و معموال ً با قدری تحقیر شیوه های جایگزین و رهیافتهای متعارض را از نظر دور می دارد .وضعیت
فکری موجود ،در خوشبینانه ترین حالت ،ناسالم است و در بدبینانه ترین حالت شاید بهتر آن باشد که تفسیر
روشنگر از صفحه روزگار محو شود.
اما روشن نیست بردول درصدد به دست آوردن چه نتایجی از شرح تاریخی و نظری تفسیر است .بخش عمده
بحث ،این احساس را به خواننده القا می کند که به اعتقاد نویسنده ،اشکالی بسیار اساسی در شالوده تفسیر وجود
دارد ولی حتی صریحترین عبارات نتیجه گیری او چندان هم تند و ّ
جدی نیست .به واقع ،وی آشکارا به این نتیجه
می رسد که باید با دقت ،وضوح و احساس مسئولیت بیشتری دست به تفسیر زد و نیز توصیه می کند که بررسی
فیلم باید کارهای ارزشمند عظیم دیگر را نیز به عهده بگیرد 2.مخالفت با این توصیه و توصیه های مشابه ،امری
دشوار است .به هر تقدیر ،به گمان من ،معناآفرینی ،آکنده است از حس ژرف شک نسبت به انسجام یا دست کم
مثمر ثمر بودن تفسیر روشنگر .موجبات چنین شکاکیتی را می توان به سهولت از کتاب استنتاج کرد ،صرف نظر از
این که نویسنده قصد القای چنین منظوری را داشته است یا نه .برای مثال ،بردول ،به امید روشن ساختن هدف
خود ،به بیان ویژگیهای تفسیر روشنگر می پردازد .اما همان گونه که اندکی بعد می بینیم تفسیر روشنگر ،کوششی
مشکوک و شاید نومیدکننده پنداشته می شود .ولی به نظر من ،اشکال در بیان و تعبیر نویسنده است .از این رو،
به ارائه شرحی می پردازم که چشم اندازی بسیار بهتر ترسیم می کند.
با توصیف بردول از تفسیر روشنگر آغاز می کنم .این امر ،بخشی از طبقه بندی بزرگتر او از شیوه های مختلف تفسیر
ً
تقریبا تمام جنبه های درک ما از فیلم را می توان حاصل نوعی «تفسیر» تشکیل می دهد .وی به نیکی آگاه است که
تلقی کرد .از این رو ،بردول می کوشد به تبیین مسائل هرمنوتیک که در معناآفرینی درباره آنها کندوکاو می کند
بپردازد .وی همچنین این امور را از مسائل دیگری که موضوع بحث او نیست متمایز می سازد .به همین منظور،
نویسنده دست به تقسیم بندی گسترده ای می زند که در یک سوی آن ادراک ) (comprehensionو در سوی
دیگر ،تفسیر ) (interpretationقرار دارد .واضح است که کاربرد این دو اصطالح ،تا حد زیادی قراردادی است.
در فیلم روایی ،معانی «ارجاعی» و «صریح» ،هدفهای «ادراک» است .معنای ارجاعی فیلم از چیزها ،اشخاص ،وقایع
و کنشهای دنیای داستانی فیلم ،تشکیل می شود که به واسطه روابط مکانی و زمانی و ّ
علی تصویر شده ،در داستانی
قابل فهم (حکایت) قرار می گیرد .هنگامی که تماشاگران از انواع اطالعات منظم شده ای که روایت فیلم ارائه می
کند ،به قضاوت درباره آنچه از حیث داستان فیلم درست است می نشینند ،معنای فیلم را «درک» می کنند .معموال ً
انتظار می رود که این قضاوتها به مدد انسجام دراماتیک کافی بسط روایت داستانی را به تصویر بکشد .فراتر از
این ،زمانی که تماشاگران ،نتیجه اخالقی ،پیام یا مضمونی انتزاعی را که «به صراحت» در فیلم مطرح شده درمی
یابند ،درکشان از درونمایه فیلم به معنای درک «معنای صریح» فیلم است .بردول ،به طور گذرا ،اشاره می کند که
ً
متفقا ،معادل معنای لفظی در ادبیات است .راهبرد وی ،در معناآفرینی ،کنار نهادن معانی معانی ارجاعی و صریح،
ای از این دست و نیز ادراک است تا به موضوع بغرنجتر نفس تفسیر بپردازد.
هنگامی که منتقدان یا تماشاگران ،توجه خود را معطوف به آن دسته از معانی فیلم که ورای معنای «لفظی» قرار
دارد می کنند ،تفسیر به شکل موردنظر بردول رخ می دهد .در اینجا او بار دیگر ،دو حوزه مرتبط را از یکدیگر تفکیک
می کند :هدف «تفسیر روشنگر»« ،معنای تلویحی» است حال آن که تفسیرهای تشخیصی به «معانی نشانه ای»
فیلم می پردازد .از آنجا که ،در این فصل ،تنها به نظریات بردول در زمینه تفسیر روشنگر می پردازم ،توضیحات وی
را درباره معانی نشانه ای ) ، (symptomatic meaningsنادیده می گیرم .هرچند به رغم محدود ساختن موضوع
درمی یابیم که حتی ادعاهای او در باب ماهیت تفسیر روشنگر و هدف فرضی آن یعنی معنای تلویحی ،با مسائل
فراوان روبه روست.
فرد درک کننده می تواند به خلق معانی نمادین یا تلویحی دست یازد .اکنون دیگر فیلم به طور غیرمستقیم سخن
می گوید .برای مثال ،می توان فرض کرد معنای ارجاعی فیلم روانی شامل حکایت ) (fabulaو دایجسیس
)(diegesisآن است (سفر ماریون کرین از فینیکس به فرویل و آنچه آنجا رخ می دهد) .غلبه جنون بر عقل را نیز
می توان معنای صریح پنداشت .پس می توان گفت معنای تلویحی روانی این است که عقل و جنون را نمی توان
به راحتی از یکدیگر تمیز داد .معموال ً واحدهای معنای تلویحی «مضمون» نام دارد .هرچند به آنها به «مسأله»،
«موضوع» یا «قضیه» نیز اطالق می شود.
اما این پاراگراف ،دست کم به همان میزان که به پرسشهایی پاسخ می گوید ،پرسشهایی را نیز پیش رو می نهد.
نخست آن که نویسنده می گوید معانی تلویحی آن دسته از معانی است که فیلمهایی خاص تنها به «طور
غیرمستقیم» آنها را مطرح می کند و بنابراین ،به تصور من ،معانی مذکور ،پنهان یا نهانی است .دیگر این که این
معانی از ماهیتی مضمونی یا نمادین برخوردار یا به مسائل و موضوعات کلی مربوط است .این هر دو نظر به ّ
شدت
نیازمند شرح و تفصیل است.
این ایده که فیلم ،به طور غیرمستقیم« ،معانی تلویحی» را بیان می کند ،به طور مبسوط ،در آغاز فصل سوم کتاب
بردول توضیح داده شده است:
روزی از روزهای تابستان ،پدری که در ویالی خود ایستاده است ،محوطه چمن را نگاه می کند و به پسر نوجوانش
می گوید « :چمن به قدری بلند شده که اگر گربه ای در آن راه برود ،نمی شود دید ».پسر این حرف را چنین تعبیر
می کند« :چمن را کوتاه کن ».این معنای تلویحی است .به همین ترتیب ،مفسر فیلم می تواند معنای ارجاعی یا
صریح را تنها به منزله نقطه عزیمتی برای استنتاجهایی درباره معانی تلویحی تلقی کند .کار منتقد ،عیان کردن چنین
معانی ای است .به عبارت دیگر ،او معنای فیلم را روشن می سازد ،همان سان که پسر می تواند به دوست خود رو
کند و بگوید« :این یعنی پدرم از من می خواهد چمن را کوتاه کنم».
این توضیح ،ما را قدری از نظر بردول که پیشتر ذکر شد دور می سازد .اما در عین حال ،با توجه به هدفهای بزرگتر
مبحثی که به آن می پردازد ،ما را در جهتی شگفت آور هدایت می کند .در مثال فوق او به تمایز متداول بین معنای
لفظی واژگان که گوینده در موقعیتی به خصوص به کار می برد و منظور گوینده از ادای واژگان مذکور ،تمسک می
جوید .مورد دوم همان چیزی است که گوینده می خواهد یا قصد دارد به واسطه ادای واژگان ،در زمینه محاوره ای
مربوط ،منتقل ،اشاره یا القا کند .قیاس طرح شده به تعبیر دقیق اشاره به این نکته است که معنای تلویحی قطعه
ای از فیلم« ،درونمایه ای» است که فیلمساز یا فیلمسازان ،قصد انتقال ،القا یا اشاره به آن را داشته اند .آنها این
کار را با پدید آوردن این قطعه که از پیش معانی ارجاعی و صریح ویژه ای داشته ،عملی می کنند.
مندی
ِ نیتبدین ترتیب ،چنین شرحی مدافعان تفسیر روشنگر را ،آشکارا ،در بند گونه ای بسیار نیرومند و ناموجه از ّ
تفسیری می کند که طبق آن هر جنبه از معانی اثر ،کارکردی است که خالق اثر قصد انتقالش را داشته است .با
وجود این ،به لحاظ تاریخی ،بسیاری از کسانی که دست به تفسیر روشنگر می زنند (شاید اکثر آنها) خواه به صورت
نیت مندی با این پایه و مایه را نفی کرده اند .از این گذشته ،بردول خود،
نظری ،خواه به صورت عملی هرگونه ّ
ً
تلویحا ،این معنا را تأیید می کند زیرا در حین این بحث می کوشد تأمالت خویش را در باب تفسیر روشنگر ،بر
هدفی بسیار بزرگتر متمرکز سازد .اما محدود کردن این هدف کاری سهل نیست .برخی از سخنان او بر این ایده
ً
تلویحا به افاده معنا می پردازد یعنی داللت می کند که فیلم ،خود (یا شاید شخصیتی به خصوص در روایت فیلم)
درونمایه را به طور غیرمستقیم انتقال می دهد یا به آن اشاره می کند .تفسیر روشنگر نیز درصدد استناد به همین
درونمایه «تلویحی» است .با این حال ،آزادی عمل حاصل از این ایده هرچه باشد به طور عمده از طریق ابهام آن
ً
اساسا این راویان هستند که به طور تلویحی ،با کالم خود به افاده معنا می پردازند به دست می آید .به هر تقدیر،
و معلوم نیست آیا اصال ً فیلم هم می تواند به طور تلویحی به چیزی اشاره کند مگر این که فردی مسئول در پس
آن ،قصد القای معنا داشته باشد .با این فرض که ایده «آنچه را فیلم بدان اشاره می کند» نمی توان به حساب ن ّیت
مندی تامّ و تمامی که شرح آن رفت ،گذاشت .دو راه دیگر برای شرح این مفهوم وجود دارد.
ِ
نیت مندی ضعیفتر تکیه کرد .بدین ترتیب ،اگر فرض کنیم (که بردول چنین فرضی
نخست ،می توان بر گونه ای ّ
نمی کند) فیلمهای داستانی روایی را راویان یا «خالقان تلویحی» یا هر دو پدید می آورند ،می توان چنین پنداشت
ُ
کارکشته در پرتو معانی ارجاعی و صریح فیلم از که درونمایه تلویحی فیلم ،هرگونه درونمایه ای است که تماشاگران
آن استنباط می کنند .نظر دوم ،همخوانی بیشتری با دیدگاههای خود بردول دارد .در اینجا درباره ارزشهای دو نظر
فوق قضاوت نمی کنم چرا که این هر دو به طرح مسائل بغرنج می پردازند .اما ،به جد ،بر این امر پافشاری می کنم
که شرحی از معنای تلویحی فیلم برای معرفی قابل درک این مفهوم ،بسیار ضروری است .از آنجا که ملموس و موجه
سازی هر یک از این دو نظر نیازمند کار فراوان است ،این مبحث را ناتمام می گذارم.
دومین مسأله ناشی از شرح بردول از تفسیر روشنگر چنین است :صرف نظر از این که فیلم یا بخشی از آن را که به
طور تلویحی افاده معنا می کند چه بدانیم ،آنچه بردول معنای ارجاعی می پندارد ،به طور عمده ،به جای این که
آشکارا نشان داده یا بیان شود ،به طور تلویحی منتقل می شود .او در روایت در فیلم داستانی تأکید می کند عمده
ً
لزوما از کنشها و وقایعی که «به طور مستقیم به آنچه ما به درستی بخشی از رخدادهای داستان فیلم می پنداریم،
نمایش درمی آید» استنتاج می شود .برای مثال ،در فیلمی تنها به طور تلویحی به این اشاره می شود که قاتل ،پس
از قتل ،به خانه رفت و لباسش را عوض کرد .بدین ترتیب ،در بهترین حالت ،فیلم به بیان تلویحی یا ضمنی درونمایه
مذکور به مثابه شرط الزم برای معانی تلویحی می پردازد .بنابراین برای تمایز معانی تلویحی از معانی ارجاعی
تلویحی چه شرط دیگری الزم است؟
گمان نمی کنم بردول پاسخی قطعی به این پرسش داده باشد بلکه تنها به مقایسه معانی «صریح» و «ضمنی» و
ارائه مثالهایی برای روشن ساختن نکاتی که در ذهن دارد می پردازد .چنان که مشاهده کردیم ،معنای صریح هنگامی
که روایت فیلم ،درونمایه آن را به طور مستقیم به نمایش درمی آورد با مضامین ،پیامهای کلی و دیدگاههایی درباره
«مسائل» و «موضوعات» فیلم سروکار دارد .از این رو ،چنین می نماید که معنای تلویحی« ،گزاره ای» کامالً کلی و
انتزاعی است که «تلویحی» محسوب شدنش به این سبب است که فیلم ،به طور تلویحی آن را بیان می کند .باید
توجه داشت که در قطعه ای از فیلم روانی که پیشتر ذکر شد ،بردول عبارت «جنون را نمی توان از عقل تمیز داد» را
مثالی (به یقین فرضی) از معنای تلویحی این فیلم می پندارد .بنابراین ،اگر منظور بردول را درست فهمیده باشم،
معنای تلویحی ،محصول درونمایه روایی استعالیی است که فیلم تنها به طور غیرمستقیم به انتقال آن می پردازد.
با وجود این ،مفهوم تفسیر روشنگر ،به شدت مورد اعتراض قرار گرفته ،هرچند موضوعات مربوط به آن ،موضوعاتی
ظریف است که توصیف قاطع و بی پرده شان دشوار می نماید .یکی از سنتهای مهم تفسیر روشنگر ،نفی ویژگی
مهمی است که بردول درباره آن توضیح می دهد .در این سنت ،اصرار منتقدان و نظریه پردازان بر این است که کار
آثار هنری ،روی هم رفته ،انتقال مستقیم یا غیرمستقیم مضامین کلی ،نکات اخالقی یا پیام نیست .در نتیجه،
وظیفه تفسیر نیز توضیح و تبیین این امور نیست .به گمان من ،این به اصطالح «بدعت تفسیر» ،دیدگاهی است
که مطابق آن هدف تفسیر روشنگر ،بیانی کامالً شفاف از اشاره های هر اثر به موضوعات یا مسائل کلی گوناگون
است .این امر ،به این سبب بدعت آمیز تلقی شده که تصویری نادرست از اهداف و دستاوردهای تحلیل انتقادی
به دست می دهد .شاید شفافترین و کارآمدترین بیان این دیدگاه را در زمینه فیلم ویکتور پرکینز در کتاب خود به
نام فیلم به عنوان فیلم به ویژه در فصل «چگونه همان چه است» ارائه می دهد .برای مثال ،او می گوید «درک و
ً
عمدتا مبتنی است بر تالش برای درک ماهیت کیفیت روابط آفریده شده و ارزیابی آنها8». قضاوت ما درباره فیلم،
در اینجا «روابط آفریده شد» ،دست کم روابط دراماتیک و روابط معرفتی ) (epistemicروایت و نیز روابط صوری
و لحنی سبک (به عبارتی روابط «درونی» فیلم) را در بر دارد .در اثر پرکینز ،وظیفه درک چنین روابطی در تقابل شدید
با کوشش شک آلود کشف مجموعه ای از «پیامهایی» است که فیلم به طور صریح یا تلویحی مطرح می کند.
در اینجا نیز سعی نمی کنم به تمام موضوعات عمده گوناگون و گاه مبهمی که در این خصوص مطرح می شود
بپردازم ولی امیدوارم بتوانم پاره ای از مسائل را با طرح نظریاتم درباره تفسیر روشنگر از دید بردول روشن کنم.
سپس به بررسی روش شناختی این مسائل می پردازم .به ویژه معتقدم در نظر گرفتن شیوه ها و نتایج تفسیر
روشنگر ،به گونه ای متمایز از تالش برای درک نظام مند و مبسوط داستانها و حکایتهای فیلمهای داستانی ،اشتباه
است .بردول و بسیاری پیش از او با نگاه به «معانی» در بافتار زبان به مثابه الگوهایی برای معانی ای که تفسیر
روشنگر درصدد توضیح آنهاست ،راه خطا پیموده اند 6.من این تأکید بر معانی زبان و کنش کالمی )(speech act
را تصحیح می کنم؛ ّ
شق جایگزینی که تفکیک ناپذیر بودن معانی تلویحی فیلم را از شبکه روابطی که طرح اولیه آن
را پدید می آورد ،توضیح می دهد.
برای پرهیز از این خطر که برهانها و استداللهایی که مطرح می کنم بیش از حد از شرایط و محدودیتهای عملی نقد
ً
نسبتا پیچیده از فیلم مشهور بزرگتر از زندگی ساخته نیکالس ری ( )4691ارائه می کنم .این دور باشد ،تفسیری
ً
نسبتا ویژه به ما ارائه می کند و کاربرد خاص آن در تفسیر مجمل فیلم مذکور ،خصلت انتزاعی تحلیل ،مرجعی
دیدگاه نظری ام را تعدیل می کند.
در ابتدا توجه خود را معطوف به صحنه ای اسرارآمیز در اواخر فیلم می کنم .اما بهتر است نمایی وسیعتر از روایت
فیلم در پیش رو داشته باشیم.
اد اوری) ، (Ed Averyجیمز میسن آموزگار دبستان و کسی است که مقتضیات و محدودیتهای زندگی حرفه ای و
خانوادگی اش او را به شدت تحت فشار قرار داده است .از این گذشته ،او دچار حمله های متناوب دردی ُکشنده
می شود .در ابتدا ،ماهیت این حمله ها بر وی و تماشاگران روشن نیست ولی با گذشت بخش عمده ای از فیلم،
پزشکانش تشخیص می دهند که این حمالت نتیجه بیماری عروقی مهلکی است .این پزشکان ،برای تسکین درد
و فراتر از آن ،برای نجات زندگی اوری ،مقدار ) (doseباالیی از کورتیزون برای او تجویز می کنند؛ دارویی که در آن
هنگام «معجزه»ی جدید به شمار می آمد .اما کورتیزون عوارض جانبی روانی نامطلوبی بر وی می گذارد :اوری ،به
ّ
توهمات برتری فکری و اخالقی می شود .اینجاست که عنوان فیلم یعنی بزرگتر از گونه ای فزاینده ،دچار جنون و
زندگی معنا می یابد .او ،به گونه ای غریب ،خود را همتای معنوی پزشکانش می پندارد و گمان می کند می تواند
بیماریها و ناهنجاریهای اجتماعی و روانی گریبانگیر خود و امثال خود را تشخیص دهد .وی ،همچنین ،بیش از پیش
بزرگتر اجتماع دست به
ِ متقاعد می شود که می تواند درمانهای ضروری را تجویز کند .به عبارت دیگر ،او در زمینه
همان کاری می زند که پزشکان برایش کرده اند .در صحنه غریب زیر ،این اندیشه های بیمارگونه به اوج می رسد.
پسر اوری به روشهای اخالقی و تربیتی توان فرسا و تحمیلی پدر گردن نمی نهد .اوری نیز اعتقاد راسخ دارد که
خداوند به او فرموده است همان گونه که به حضرت ابراهیم فرمود که باید پسرش را قربانی کند .این همان صحنه
ای است که می خواهم درباره آن به کندوکاو بپردازم.
اوری به قصد کشتن فرزند از پلکان باال می رود و وارد اتاق می شود .اما هنگامی که به آنجا پا می گذارد ،منظره
پیش رو او را بر جا خشک می کند .تماشاگران وی را می بینند که در آستانه در باز اتاق خواب ایستاده است .پسرش
نیز در آن سوی صحنه و در فاصله ای نزدیکتر ،کنار تختخواب زانو زده و از پدر رو گردانده است .پسر که توپ فوتبالی
بیش از حد بادشده در دست دارد ،به آهستگی و گویی بی اختیار ،آن را با یک دست باال می برد و بی آن که اوری
را نگاه کند به سوی او پیش می آورد .بدین ترتیب ،پسر هنگام اجرای این حرکت ،همچنان از پدر روگردانده ولی
پس از آن به تدریج رومی گرداند تا با پدر رودررو شود و او را در سکوت و با نگاهی از تم ّرد بسیار سرسختانه می
نگرد( .این لحظه رویارویی ،از دیدگاه اوری به صورت نمایی با اندک اعوجاج نشان داده می شود ).اوری در واکنش
به حرکت پسر بر جا خشک می شود؛ گویی به شدت درد می کشد .سپس بدن خود را به در اتاق خواب می فشارد.
به عالوه ،نور تند نارنجی رنگی ،لحظه ای بر بینایی اش پرده می افکند .هنگامی که پدر بینایی خود را بر اثر این
فوران بصری گیج کننده از دست می دهد ،پسر از فرصت استفاده می کند و از اتاق می گریزد .توپ فوتبال نیز تا
مدتی کف اتاق به این سو و آن سو می رود.
می خواهم بر سردرگم کنندگی و آشفتگی این صحنه تأکید کنم .ادامه فیلم ،هیچ توضیحی درباره حمله درد اوری
نمی دهد .فیلم به سرعت به سوی پایان به ظاهر خوش خود پیش می رود .این حمله نهایی ،اوری را تا یک قدمی
مرگ می برد ولی او در بیمارستان بهبود می یابد و کانون گرم خانوادگی دوباره تشکیل می شود .اما هیچ شرحی
درباره حمله درد در اتاق پسر ارائه نمی شود .به ظاهر ،این حمله شبیه حمله های پیشین است که اوری را روانه
بیمارستان کرده بود .اما اگر این حمله ،عود همان عارضه قدیمی باشد ،آن گاه تناقضی پیش می آید :اوری ،در
زمان وقوع این صحنه ،مقدار زیادی کورتیزون مصرف کرده است و همین عود درد را ناممکن می سازد .البته می
توان همراه داس تان پیش رفت و از این مسأله چشم پوشید ولی در این صورت ،پیرنگ که بدین گونه درک شده
آشکارا فاقد توضیحی روشن درباره این لحظه مهم خواهد بود.
با وجود این ،با نگاه دوباره به فیلم ،می توان نکات و سرنخهای مهمی را کنار هم نهاد .نخستین بار نیست که در
این فیلم ،پرسشی درباره ماهیت و علل درد اوری مطرح می شود .در اوایل فیلم این نکته تا مدتی کامالً مبهم می
ماند که آیا درد اوری ناشی از عوامل جسمانی است یا این که واکنشی است به فشارها و خفتهایی که در زندگی بر
او رفته است .بالطبع ،با تماشای فیلم ،تماشاگران مانند اوری تشخیص پزشکان را می پذیرند ولی به نظر من ،شاید
کارکرد این صحنه برانگیختن شک دوباره درباره علل واقعی درد اوری باشد .شاید ،در پایان ،یادآوری آگاه یا
ناخودآگاه حقایق اساسی زندگی اوری و شرایط زندگی اش عامل اصلی دردی باشد که او بارها دچارش می شود.
در اینجا می خواهم بر دو نکته اساسی تأکید کنم .نخست آن که مقادیر زیاد کورتیزون در بدن شخصیت فیلم ،در
زمان مذکور ،باید عوامل جسمانی چنین حمله هایی را مهار کند .دوم آن که بسیار محتمل است که رویارویی اوری
با صحنه پیش رویش ،او را فلج می کند .در وهله اول ،وی می بیند پسرش توپ فوتبالی را به طرفش می گیرد.
توپ فوتبال در صحنه های آغازین ،گونه ای اهمیت و معنای عمیق روان شناختی می یابد .پس از بستری شدن
اوری در بیمارستان ،این نکته محرز می شود که توپ فوتبال ،نوعی جایزه ّ
رقت انگیز و نشانه قهرمان بازیهای کم
اهمیت اوری در مسابقات فوتبال دبیرستان است .وقتی پدر و پسر متوجه توپ روی بخاری می شوند ،اوری درمی
یابد ،با گذشت سالیان ،توپ غبارآلود و بادش خالی شده است .او به پسرش می گوید تلمبه ای بیاورد .این دو،
توپ را دوباره باد می کنند و این پیش از آن است که اوری برای درمان «معجزه آسا» راهی بیمارستان شود .روشن
است که در این زمینه و زمینه های بعدی ،توپ دوباره باد شده ،بدیل گروتسک خود اوری است .او فردی است
مچاله شده که مقدار زیادی کورتیزون او را به طور مصنوعی باد کرده است41.
به گمان من ،همین علت واکنش شدید بعدی او نسبت به توپی است که پسرش در دست دارد .به نظر او ،توپ
نمادی است مضحک از چیزی که او (به گونه ای دوپهلو) به آن بدل شده است :بزرگتر از زندگی .این همان حقیقتی
است که وی در اتاق نیمه تاریک پسرش درمی یابد و مهمتر از آن این حقیقت را درمی یابد که پسرش همان پسری
که می خواست او را تربیت کند و زیر سلطه خود بگیرد وی را با تصویر خود رودررو کرده است؛ کاری که نفی کوبنده
ادعای اقتدار منحصربه فرد و برتری اخالقی اوست .هنگامی که اوری در آستانه در بر جا خشک می شود ،چشم انداز
وهم آلود پیش رویش متالشی می گردد و فرو می ریزد .درست است که در پایان فیلم ،او و خانواده اش ،بار دیگر،
زیر یک سقف گرد می آیند اما در عین حال این امر ،گره گشایی ای مبهم می نماید .به هر تقدیر ،شرایط تصویرشده
در آغاز فیلم ،دگرگون نشده و او با تمام نیازها ،تحقیرها و فشارهای روانی سابق دست به گریبان است.
این جنبه ها و ایده ها ،به شیوه هایی بغرنج ،با دیگر جنبه های مهم روایت همخوانی دارد .هرچند اوری تشخیص
پزشکان را به طور قطع می پذیرد ،با قدری تحقیر نیز به این عده می نگرد ،زیرا آنها به واقعیاتی که وی تصور می
کند به وضوح می بیند اذعان ندارند؛ مسائلی از قبیل فضاحت زندگی معاصر و تأثیر زیانبار آن بر انسانها .او آموزگار
و درمانگر این بیماریهای معنوی و باخبر از حقیقت است .اگر گمان من درست باشد که پزشکان اوری ،شرحی بیش
از حد ساده اندیشانه درباره بیماری اش به او ارائه کرده اند ،در این صورت نظر وی نسبت به آنان تا حدی عادالنه
است .در فیلم اشاره های ُپررنگی به چشم می خورد مبنی بر این که واکنش او نسبت به وضعیتش در خانه و
مدرسه و درکش از وضعیت ،رگه ای از حقیقت در خود دارد؛ گرچه شاید این برداشت به اندازه تحلیلها و عقاید
شخصیت فیلم دیوانه وار بنماید .با در نظر گرفتن جمیع جهات ،روشن نیست چه قضاوت کلی ای می توان درباره
ً
صرفا معطوف به علل جسمانی می کنند حال این موضوعات کرد .پزشکان ،همّ خود را به گونه ای بسیار تنگ نظرانه
ّ
توهم نیز هست .تحلیلی آن که اوری گرچه شاید ،به طرق گوناگون ،از درکی عمیقتر برخوردار باشد ،به یقین دچار
ً
سبتا ظریف را نظم و نسق بدهد. مبسوطتر می کوشد تا حد امکان این مطالب ن
آنچه در دست داریم توضیحی است درباره این که چرا اوری براساس اطالعات فیلم و در صحنه موردنظر بدین شکل
علی است .موضوع ،کمابیش ،این است که براز خود واکنش نشان می دهد .از آن مهمتر ،این توضیح ،توضیحی ّ
پایه داستان فیلم رفتار اوری ،از درک معنای اعمال غریب پسرش ناشی می شود .اما به نظر بردول ،از آنجا که
قضاوتهایی از این دست ،تنها به «معنای ارجاعی» فیلم می پردازد ،به قلمرو تفسیر راهی نمی برد .همین راه نیافتن
بسیار محل تردید می نماید 44.به هر تقدیر ،برداشت رایج این است که معنای هر واقعه یا کنش ،به طور عمده،
ی پدید می آید .اینک توضیحاتی برای روشنگری بیشتر:
براساس جایگاه آن در شبکه روابط عل ّ
هنگامی که به معنای رخدادی مهم در زندگی خویش می اندیشیم ،بیهوده تصور نمی کنیم درصدد رمزگشایی بعد
ً
نسبتا جامع برای رخداد هستیم؛ توضیحی که بین این معنایی پنهانی آن هستیم ،بلکه در جستجوی توضیحی
واقعه و برخی وقایع و شرایط آن پیش از آن و نیز به احتمال زیاد برخی پیامدهای مهمش ،روابطی مهم و پُرمعنا
عمدتا جنبه ّ
علی دارد .چگونه هر رخداد زندگی ما از وقایع پیشین ناشی ً برقرار کند .از این گذشته ،روابط یادشده
ً
صرفا به هر می شود و نتایجی که به دنبال آن رخ می دهد چیست؟ وقتی رخدادی را بالقوه بامعنا می پنداریم،
گروه پراکنده از علتها و معلولها توجه نمی کنیم ،بلکه هدف ما یافتن انگاره ای قابل بررسی از علل روشنگر است؛
انگاره ای که ما را قادر سازد آن رخداد را در چارچوبی روایی قرار دهیم؛ چارچوبی که رخداد موردنظر را در معرض
ارزیابیها و دیدگاههای معقول اخالقی ،روانشناختی ،سیاسی ،مذهبی و غیره قرار دهد .معنای هر رخداد ،دیدگاههای
علی است .هدف ،دستیابی به انگاره ای است که در صورت امکان تحلیلی ما نسبت به جایگاه آن در شبکه روابط ّ
ما را از سردرگمی برهاند.
تعبیر فوق شاید این اندیشه را به ذهن متبادر کند که از یک سو با زنجیره ای از روابط ّ
علی مهم روبه رو هستیم؛
روابطی که ،از سوی دیگر ،رویاروی نظامی ارزشی قرار می گیرد .اما ،البته ،این موضوعات معموال ً بدین شکل مطرح
نمی شود .برای مثال ،ما رخداد را به صورت مسأله ای اخالقی از جهات به خصوص تجربه می کنیم .مثالی ساده که
برای خود من رخ داده این است که من کاری کنم که رشته دوستی دیرینه ای را از هم گسسته ام و عمل من و
پیامدهای بالقوه آن باعث عذاب وجدانم شده است .در اینجا «روایت» نه ص ً
رفا گسستن رشته دوستی ،بلکه این
واقعیت است که این گسست به گونه ای نگران کننده رخ داده و پرسشهایی عذاب آور را به ذهنم متبادر می کند.
علی که بر جنبه های ناراحت کننده این مقطعامیدوارم بتوانم داستانی مناسب بیابیم؛ داستانی بر پایه قضاوتهای ّ
از زندگی من ،پرتوی بیفکند و در ارزیابی وقایع یاری ام کند .به عبارت دیگر ،می خواهم داستانم درباره دوستی از
هم گسسته هم واقعی باشد و هم مسائل ارزشی را که در ابتدا ذهن مرا به خود مشغول کرده بود ،به روشنی حل
و فصل کند( .البته ،گاه ،باید به این نکته که انتظار دستیابی به چنین حل و فصلی معقول نیست ،تن در داد).
هنگامی که داستانی می یابیم که به گونه ای رضایتبخش و روشنگر با رخدادی سردرگم کننده متناسب است ،آن
گاه می توانیم بگوییم درباره «معنای» آن رخداد (در زندگی خودمان) نکته ای آموخته ایم .من بر این نکات آشنا
ولو تا حدی غامض تأکید می کنم زیرا به ما یادآور می شوند که مفهومی به نام «معنا» معنای وقایع ،کنشها ،برهه
هایی از زندگی و غیره وجود دارد که پیوندی تنگاتنگ با رابطه علت و معلولی رخدادهای مذکور دارد نه این که با
ً
مطلقا بی ارتباط باشد. آنها
زمانی که به خواندن یا تماشای داستانی روایی می پردازیم ،همین مفهوم «معنا» وارد کار می شود .در این گونه
مباحث زیبایی شناختی ،این امر درست است که خواننده به گونه ای تخیلی از رشته هایی منظم از وقایع واقعی
باخبر می شود .این بخشی از بازی متداول خیالپردازی است که از ما انتظار می رود و اجازه داریم جویای توضیحاتی
درباره این که چرا داستان بدین صورت پیش می رود ،باشیم .این توضیحات در چارچوب ساز و کار تلویحی دنیای
داستان قرار می گیرد 42.در عین حال ،ما معموال ً نسبت به شخصیتهای پیش برنده داستان ،عالقه مند ،دلمشغول
و در شک هستیم .این بدین معناست که توضیحاتی که بدان دست می یابیم ،ما را در ارزیابی شخصیت ،حساسیت
و ساختار انگیزشی این شخصیتها و نیز در قضاوتها و ارزیابیهایی معقول از این افراد یاری می کند .به یک کالم،
امیدواریم کردار آنان را در مجموعه ای از روابط قرار دهیم به گونه ای که آن را از جهتی که پیشتر گذشت بامعنا کند.
به واقع ،به گمان من ،زمانی که خوانندگان و بینندگان عادی درباره معنای داستانی پرسش می کنند ،این مفهوم را
در ذهن دارند .کارهای شخصیتی با خصوصیات روانی مرموز ،این تماشاگران را سردرگم کرده است .آنها از خلئی
چشمگیر در تکامل دراماتیک فیلم ،به ستوه آمده اند یا درباره جنبه های اخالقی وضعیتی که شخصیتها با آن روبه
رو هستند ،دچار تردید می شوند .این تماشاگران فاقد انگاره ای از روابط روشنگرانه هستند که آنها را قادر به ارزیابی
کلی مسائل مهم دراماتیک اثر پیش رویشان می سازد.
در بحث مجمل من درباره بزرگتر از زندگی ،کوشیده ام چگونگی پیدایش کاربرد فعلی «معنا» را در روایت مطرح
کنم .گرچه انگیزه اصلی این تحلیل ،ماهیت اسرارآمیز حمله نافرجام اوری به پسرش است ،برای درک این مطلب،
نکات بالقوه مرتبط را از قسمتهای گوناگون فیلم گردآوری کرده ام .از تأکیدی که در اوایل فیلم بر فشارهای حرفه
ای و خانوادگی اوری می شود چه می توان فهمید؟ آیا نخستین حمالت درد به نحوی به این فشارها مرتبط است؟
سخنرانیهای متعدد اوری درباره دیدگاه او مبنی بر این که زندگی معاصر به کلی راه خطا پیموده است ،چه تأثیری
برما می گذارد؟ این واقعیت را که پزشکان اوری به صورت تعمیرکاران حقیر جسم تصویر می شوند ،چگونه تعبیر
کنیم؟ مسائل بسیاری از این دست در تجربه ما از تماشای فیلم وجود دارد ،ولی ،به یقین ،بحث مختصر من تنها
به طور سطحی به این مطالب پرداخته است .باید به جزئیات بسیاری می پرداختم .پرسشهای فراوانی را نیز اصال ً
ذکر نکرده ا م .به هر تقدیر ،نکته تنها ارائه قضاوتی درباره علل حمله نهایی درد اوری نیست ،بلکه گردآوری و قرار
دادن تمام پرسشهای مربوط به فیلم در شبکه ای توضیحی است که بر سراسر فیلم پرتویی می افکند .در اینجا از
شیوه پیرنگ افکنی مجدد استفاده شده است .زنجیره ای آشنا از وقایع را که آدمهای آن در نوعی روایت به یکدیگر
پیوسته اند ،در نظر می گیریم و نشان می دهیم که چگونه این شخصیتها در پیوند با وقایع دیگر ،داستانی متفاوت
و شاید بهتر نقل می کنند .در فیلم بزرگتر از زندگی ،ما به برداشتی جدید از «معنای» حمله نهایی اوری و انبوهی از
وقایع و کنشهای فیلم دست یافته ایم .بدین ترتیب ،نمایی کلی از معنا یا معانی تحول دراماتیک این فیلم در پیش
رو داریم41.
پس این ،جانمایه مخالفت من با توصیف بردول از تفسیر روشنگر است .ما هر دو با قدری جرح و تعدیل با این
سخن قالبی و تکراری مخالفیم که تأویل هر اثر شرحی است از معنای آن .اما بردول مانند بسیاری از کسان دیگر
که در این زمینه قلمفرسایی کرده اند جنبه ای از معنای زبانی را پارادایم تفسیر روشنگر می سازد ،تلقی می کند .با
قدری باریک بینی می توان اشکالها و ضعفهای قیاس عقاید من و بردول را مشاهده کرد .او در صدد تضعیف و
تعمیم روابطی قیاسی است که توضیحاتش متکی به آنهاست .اما پس از تمام جرح و تعدیلها ،خواننده نوشته وی
ّ
صحه می نهد که معنای تلویحی ،گونه ای روایت بر سر دوراهی تنها می ماند .یا بردول بر این مدعای «بدعت آمیز»
است که از درونمایه مضمونی که فیلم به طور غیرمستقیم ارائه کرده است فراتر می رود یا اصالً مشخص نیست که
او شرحی جامع از معنای تلویحی و تفسیر روشنگر ارائه داده باشد .وانگهی اگر بنا بود وضعیت در راستای خطوطی
که رسم کرده ام اصالح شود ،آن گاه باید از وسوسه مقایسه آرای مربوط به تفسیر روشنگر و درونمایه حکایت صرف
نظر شود.
گزینش معانی زبانی به مثابه الگویی برای معانی تلویحی فیلم ،ویژگی دیگر برداشت بردول از امر تفسیر را شکل
می دهد و به عقیده من تحریف می کند .در اواسط معناآفرینی (فصول 9 ، 1و ،)7او تفسیر را «انطباق نشانه های
سینمایی بر عناصر حوزه معنایی )» (semanticتوصیف می کند .به نظر بردول «حوزه معنایی عبارت است از
مجموعه روابط معنایی بین واحدهای مفهومی یا زبانی» (معناآفرینی ،ص )419و انطباق درست فیلم بر حوزه معنایی
عمدتا «طرحهایی )» (schemataبه طور نهادینه مقبول و «یافت شناسی » ً که متغیرهای تعیین کننده آن
) ،(heuristicsقواعد ) ، (protocolsو روالهای روزمره ) (routinesبه طور نهادینه مطرود است .در اینجا نهادهای
مذکور« ،نهادهای انتقادی» گوناگونی است که تفسیرگران فیلم به سبب پشتیبانی خود از یک سلسله «قراردادهای»
روشنگر بدان تعلق دارند .اما این امر ،یعنی پرداختن به تفسیر چنان که گویی با ترجمه سروکار داریم و اِسناد
«واحدهای مفهومی یا زبانی» به عناصر روایت فیلم است .تفسیر روشنگر ،بدین شکل و صورت ،بسیار مبهم می
نماید و روشها و اهدافش هیچ منطقی ندارد جز این که تفسیرگران زیادی از آن استفاده می کنند .اما ،به عقیده
من ،ظواهر نگران کننده به طور عمده از این واقعیت ناشی می شود که بیشتر محدودیتهای منطقی تفسیر ،منکوب
ً
بعدا اندکی بیشتر درباره این نکته سخن خواهم گفت. مقایسه نامیمون آن با ترجمه شده است.
من تفسیر خود را از بزرگتر از زندگی ،با توجه و اندیشیدن به ماهیت نابهنجار رخدادی در فیلم آغاز کردم .بردول،
در کتاب خود ،چند بار به این روش اشاره کرده است .برای مثال ،او می گوید «وقتی تماشاگر نتواند راهی برای
وفاق عنصر نابهنجار با جنبه ارجاعی یا صریح اثر پیدا کند ،به خلق معانی ضمنی می پردازد( ».معناآفرینی ،ص )6
اما جوهر معرفتی کوشش ) (epistemicبرای «وفاق عناصر نابهنجار» و نقش بالقوه آنها در درک پذیری و استحکام
کلی اثر ،هیچ گاه به طور نظام مند مورد پژوهش قرار نگرفته است .بردول چنان که گذشت این نابهنجاریها را تنها
«سرنخهایی» برای ترغیب تفسیرگران تازه کار به« انتساب معنا» به اثر می داند .بدین ترتیب ،این نابهنجاریها حکم
پنجره ها و آینه هایی را دارد که عده ای از منتقدان را به اسناد اندیشه های خود به فیلم از طریق آنها «ترغیب می
کند» .با بردول هم عقیده ام که اغلب این گونه خودارجاعیهای رایج و پذیرفته شده ،نپذیرفتنی است .در غیاب
استداللی سنجیده ،پرداختن به روایت به مثابه تمثیل (تمثیلی از آفرینش سینمایی آن) امری ساده انگارانه است.
البته ،این امر به معنای انکار این نکته نیست که جد و جهد تفسیر در حل ناهنجاریهای آشکار روایت ،خود اغلب
به گونه ای ناقص و غیرقابل قبول صورت می گیرد .اما در این حالت نیز هر استدالل سنجیده ای می تواند مصداقهای
قوی یا ضعیف داشته باشد .اشکال از افرادی است که دست به تفسیر می زنند و نه ماهیت استدالل .از سوی دیگر،
اگر هدف تفسیر روشنگر فیلمهای داستانی روایی ،مواردی باشد که پیشتر ذکر کرده ام ،آن گاه چنین می نماید که
معیارهایی که می توانیم در ارزیابی موفقیت یا ناکامی چنین تفسیرهایی به کار بندیم ،غنی و بنیادین است .در
این حالت می توان به یافتن مبنا و زمینه های مستحکمتر امید بست.
نخست آن که مسائلی که تفسیرگران در کار خویش با آنها روبه رو می شوند همان دست مسائلی است که
تماشاگران عادی همواره در دستیابی به حداقلی از درک روایت با آنها دست به گریبان هستند .همان گونه که بردول
به ویژه در روایت در فیلم داستانی 41تأکید می کند ،تماشاگران باید پیوسته گمانهای خود را درباره اتفاقات فیلم و
علی رخدادهای تصویرشده تغییر دهند .به هنگام رودررویی با رخداد روایی نابهنجاری که به هیچ روی نظم روابط ّ
و قاعده را برنمی تابد ،شاید ناچار شویم به این گمان متوسل شویم که تنها با مالحظه بسیار مبسوطتر و گسترده
تر آنچه زمینه وسیعتر روایت آشکار می کند ،پاسخی به پرسشهایمان می یابیم .به عالوه ،وقتی مشخص شود این
پشتیبان نتیجه گیری ما که مدعی فهم واقعه سردرگم کننده است ،بیش
ِ استدالل
ِ گمان بی پشتوانه نیست ،آن گاه
از حد معمول از ویژگیهای گوناگون کل فیلم بهره می گیرد .گردآوری شواهد نیز برای ما بسیار پیچیده تر از معمول
می شود .به هر تقدیر ،انواع مصالح روایی که از آنها استفاده می کنیم و ساختارهای برهانی که به کار می بندیم
چندان دیرفهم یا نظریه زده نیست .در این شیوه ،نقد و نظرهای تماشاگران عادی ،استمرار نقد روشنگر است ،مگر
شاید در سنجه هایی که پیچیدگی شواهد به دست آمده را می سنجد .در پرتو این دیدگاه ،تفسیر روشنگر ،امری
طبیعی ،هرچند ،گاه ،تداوم فرهیخته تر راهبردهایی آشنا و بسیار اساسی است که تماشاگران عادی از طریق آنها
فیلم را درک می کنند.
بردول در روایت در فیلم داستانی ،برای درک صحیح نکته ای اهمیت زیادی قائل می شود و آن این که چگونه
تماشاگران واقعی ،اطالعات حاصل از روایت فیلم را پردازش می کنند و قضاوتهایی غامض که درک آنها را از دنیای
داستان سبب می شود پدید می آورند .به طور قطع ،حق با اوست .اما در معناآفرینی ،وقتی توجه خود را به مسائل
ً
واقعا این قطعه تفسیر فیلم معطوف می کند ،از تأکید بر تفاوت دو پرسش زیر باز می ماند« :چگونه فالن تماشاگر
از فیلم را درک می کند؟» و این پرسش هنجاری ) (normativeکه «آیا برای تماشاگر ،درک این قطعه از فیلم امری
معقول است؟» 41واضح است که پاسخهای این دو پرسش می تواند بسیار متفاوت باشد و همان طور که پیشتر
توضیح دادم تالش تفسیر روشنگر در رویارویی با نابهنجاری ،ارائه پاسخهایی پذیرفتنی و موءثر به مسائل متنوع
هنجاری است .بالطبع ،تماشاگران عادی معموال ً می پندارند که قضاوتهایشان در خصوص روایت فیلم ،معقول است.
آنها این معیار را می پذیرند .اما در هر مورد شاید تماشاگران در چنین پنداری اشتباه کنند یا دست کم این که به
معقولترین قضاوت دست یافته اند اشتباه باشد .تفسیر روشنگر ،کوششی است یا باید باشد در جهت نشان دادن
این نکته که می توان تمایزها و روابط توضیحی معقولتری برای فیلم در دست بررسی قائل شد و دست زدن به
چنین کاری به لحاظ فکری ،تخیلی و عاطفی ارزشمند است.
بردول ،در سراسر معناآفرینی ،چشم اندازی تیره و تار از تفسیرهای خودسرانه ارائه می کند .همین به یادمان می
آورد که تفسیرگران تا چه حد در موجه نمایی و عالقه به کار خویش ،ناکام می مانند .به هر روی ،موارد فراوان این
ناکامی ،دلیل خوبی برای بدبینی درباره کلیت تفسیر روشنگر به دست نمی دهد .به رغم تمام نکاتی که بردول عنوان
می کند ،سرچشمه مشکل در جایی دیگر و امری ساده تر است .به سخن دیگر ،شاید مشکل در بی مباالتی منتقدان
و تفسیرگران در نکاتی که درباره فیلم مطرح می کنند و نیز در این نکته باشد که این افراد به طرح آرای خویش به
واقعا به درک فیلم به شیوه موردنظر آنها کمک کند نمی پردازند .این همان علت ملموستری است کهً گونه ای که
پیشتر ذکر کردم .به گمان من این نکته درخور تأمل ّ
جدیتر است ولی بردول همدلی فراوانی با دیدگاه مخدوش
کننده کارآیی بالقوه این عقیده ابراز می کند.
براساس دیدگاه مذکور که اغلب آثار استنلی فیش 49را تداعی می کند تفسیر ،تنها در صورت برخورداری از معیارهای
شواهد و «عقالنیت» مورد پذیرش یکی از «نهادهای انتقادی» ،توجیه پذیر است .با چنین معیارهایی نمی توان
به شیوه ای معقول و از درون این نهادها به ستیز پرداخت؛ البته تا زمانی که این معیارها حکم قراردادهایی را دارد
که اعضای آن نهاد انتقادی بدان گردن می نهند .بدین ترتیب ،اگر تفسیرگری پایبند به مکتب انتقادی قائل به
ً
لزوما عاری قرائت پنجره ها و آینه های فیلم به مثابه نمادهایی از پرده سینما باشد ،آن گاه کار او از دیدگاه مکتبش
از خطا خواهد بود .به همین ترتیب ،اعضای مکاتب دیگر نیز نمی توانند به گونه ای معقول از این شیوه انتقاد کنند
صرفا نمایندگان مکتب انتقادی متفاوت و قیاس ناپذیر با مکتب موردنظر هستند .چنین موضعی توضیح ً زیرا آنها
این مطلب را دشوار می سازد که چند تفسیرگر با پیروی از شیوه های رایج تفسیر می توانند راه خطا پیموده باشند.
اما به عقیده من ،تماشا و تفسیر فیلم ،به مکتبها و روشهای چندان مجزا و قیاس ناپذیر تقسیم نمی شود .همه ما،
به طور عمده ،از معیارهای قضاوتی عقالیی که به فرایندهای شناختی ) (cognitiveادراک عادی شکل می بخشد
ً
تقریبا تمام تماشاگران آغاز می کنیم .اگر بنا باشد درباره «جامعه تفسیرگر» در این سطح سخن بگوییم ،آن گاه،
ُ
کارکشته فیلم به این جامعه تعلق خواهند داشت .بی شک این مبنای مشترک معیارها برای حل تمام اختالفات
«مکتبهای انتقادی» ،مختلف و تفسیرهای متعارض از فیلمی به خصوص کفایت نمی کند .با وجود این ،توان
معرفتی ) (epistemicو پیچیدگی معیارها را نباید دست کم گرفت .به ویژه در مواردی که به شدت حس می کنیم
آموزه ای نظری یا روش شناختی دچار کاستی است یا تفسیری قانع کننده نیست ،با زیر پا گذاشتن این معیارها،
قادر به توضیح زمینه های تردید خود خواهیم بود .شاید چند راه قابل قبول برای تماشای فیلم وجود داشته باشد
ولی محدودیتهای تماشای قابل قبول بسیار محدودتر از آن است که تصویر قیاس ناپذیری تمام و کمال القا می
کند 47.شیوه های تأویل نیز شاید بسیار بیش از آن که می پنداریم ،در رفع تنگناهای پیش رو دچار ناکامی شود.
بردول ،در فصل آخر معناآفرینی ،پیشنهاد می کند که تفسیر فیلم به معنای رایج آن باید جای خود را به «بوطیقای
تاریخی» نظام مندتری بدهد .برای من کامالً روشن نیست که بوطیقای تاریخی بردول شامل چه مواردی می شود
ولی برای مثال او بر این نکته پافشاری می کند که این بوطیقا «توضیحاتی را (درباره آفرینش فیلم) شامل می شود؛
نیت مند ) ، (intensionalistکارکردباور ) (functionalistیا ّ
علی» (معناآفرینی ،ص .)296از این رو، توضیحاتی ّ
اگر این گفته را در پاره ای جهات تعمیم و گسترش دهیم ،شاید اختالف ما در خصوص تدوین شیوه ها و
دستورالعملهایی سازنده برای تفسیر فیلم چندان زیاد نباشد .اگر آن گونه معنای روایت که بر آن تأکید کرده ام،
جایگاه طبیعی خود را در «بوطیقای» فیلم بیابد ،بسیار مایه انبساط خاطر خواهد شد .شاید قضاوت بردول این
باشد که بحثی که در این فصل مطرح کرده ام ،کمتر شرحی بر تفسیر روشنگر باشد آن گونه که تفسیرگران گذشته
و حال به آن دست یازیده اند و بیشتر توصیه ای است برای اصالح نقد معاصر .به هر تقدیر ،صرف نظر از این که
کدام یک از این دو توصیف را ترجیح می دهیم ،نکته مهم ،اشاره به کاستیهای الگوهای زبانی معنای روایت و تأکید
بر این مطلب است که مفهومی جایگزین نیز وجود دارد .در غیر این صورت ،به گمانم ،با وسوسه ارتکاب به «بدعت
تفسیر» همواره دست به گریبان می مانیم و بارها این گناه را مرتکب می شویم.
Film Theory and Philosophy, Edited by Richard Allen and Murray Smith, Oxford, 2000.
یادداشتها:
1.دیوید بردول ،معناآفرینی (کیمبریج ،ماساچوست :انتشارات دانشگاه هاروارد .)4686 ،دستیابی به شرحی روشنتر
از پاره ای از موضوعات مهم از طریق تمرکز بر مباحث تأثیرگذار بردول امکان پذیر شده است .اما معتقدم اکثر
حدت و ّ
شدت به آرای بسیاری دیگر از کسانی که درباره ماهیت نقد روشنگر انتقادهای من با دست کم همان ّ
قلمفرسایی کرده اند وارد است .بنابراین ،من مواضع بردول را نمونه ای از هدفی وسیع تر می پندارم .اختالف
نظرهای من با بردول درباب تفسیر نیز نباید موافقتمان را در بسیاری از مسائل دیگر تحت الشعاع قرار دهد.
2.ر.ک .به نتیجه گیریهای فشرده او در فصل پایانی معناآفرینی.
3.تکامل طبقه بندی بردول از معنا در سینما در فصول یکم تا چهارم معناآفرینی ارائه شده است.
4.برای دفاع از مفهوم «موءلف ضمنی» در سینما ر .ک .ایماژ و ذهن :فیلم ،فلسفه و علم شناخت ،نوشته گریگوری
نیات»
کیوری )( (Gregory Currieکیمبریج :انتشارات دانشگاه کیمبریج ،)4611 ،ص .81-211به اعتقاد کیوری « ّ
موءلف ضمنی ،درستی یا نادرستی بسیاری از انواع تفسیرهای فیلم را سبب می شود.
5.روایت در فیلم داستانی (مدیسن :انتشارات دانشگاه ویسکانسین ،)4681 ،ص .11-11
6 .همان طور که هر فرد آشنا با نظریه های فلسفی ادراک می پندارد ،مشکالت عظیمی درخصوص آنچه در فیلم
«به طور مستقیم بازنمایی» می شود یا نمی شود (یعنی درباره آنچه «به صورت شناختی» ارائه می شود یا نمی
شود) وجود دارد .در مبحث فعلی ،من این مسائل را به طور کلی نادیده می انگارم و وانمود می کنم که برحسب
مورد می توانیم قضاوتهایی درباره این تمایز به عمل آوریم .اما در مباحث نظری و تأویلی گوناگون ،فقدان شفافیت
درباره این موضوع می تواند حائز اهمیت بسیار باشد.
7.البته ،منبع کالسیک این عبارت و نیز موضعی روش شناختی به همین نام ،مقاله کلینت بروکس تحت عنوان
«بدعت تفسیر» است .این مقاله بخشی از کتاب جام خوش پرداخت (نیویورک :هارکورت بریس جوانوویچ،)4671 ،
ص 241-462است.
8.فیلم به عنوان فیلم نوشته ویکتور پرکینز (نیویورک :انتشارات دکاپو ،)4661 ،ص .411-449به اعتقاد من ،مقاله
حاضر را می توان شرح و بسط پاره ای از مضامین مهم کتاب تأثیرگذار پرکینز تلقی کرد.
9.درباره این موضوع ،بریس گوت ) (Berys Gautاز «پارادایم معنایی )» (semantic paradigmو مخاطرات
آن سخن می گوید .ر .ک .مقاله وی با عنوان «نظریه های گوناگون درباب تفسیر هنر» ،مجله زیبایی شناسی و نقد
هنر . 916-167 ،)4661( 1 : 14 ،در شماره هشتم این مجله ،او بر تأثیرپذیری مباحثاتش با ریچارد موران )Muran
ّ (Richard
صحه می نهد .از قرار ،موران از «پارادایم زبانی» حرف زده بود .تعبیر موران را می پسندم زیرا استفاده
از واژه «معنایی» بر این نکته داللت می کند که نظریه پردازانی که روابط قراردادی واژگان ،عبارات و جمالت را با
معنایشان در زبانهای خود پارادایم تلقی می کنند ،راه خطا می پیمایند .گاه چنین است ،ولی همان گونه که دیدیم،
سخن گوینده متوسل می شود.
ِ بردول به معنای
10.در قسمت دیگری از فیلم ،اوری از توپ فوتبال برای تحقیر پسرش استفاده می کند .چنین می نماید که انگیزه
او از این کار ،تا حدی ،تقویت حس برتری خود در وجود پسر است.
11.اهمیت «خیالپردازیهای» ما در هنگام پرداختن به آثار هنری موضوع عمده این اثر کندال والتن )Walton
(Kendalاست :محاکات به مثابه خیالپردازی :درباره مبانی هنرهای بازنمودی (کیمبریج ،ماساچوست :انتشارات
دانشگاه هاروارد).4661 ،
12.اما آیا تحلیل من از بزرگتر از زندگی به گونه ای ناموجه! شرح پیشنهادی ام از حکایت فیلم را با مضامین کلی
و گوناگون پیوند نمی زند و از این رهگذر ،این واقعیت را که برداشت بردول از «معنای تلویحی» در این مورد
مصداق دارد ،تیره و تار نمی کند؟ برای مثال ،آیا این بخشی از تفسیر من نیست که فیلم ،به طور تلویحی ،این
نکته را بیان می کند که زندگی طبقه متوسط امریکا در دهه ،4611خفقان آور و داروی تجویزشده برای درک ماهیت
مصائب ناشی از آن ،ناکارآمد بود؟
این ا عتراض اشتباه است .نخست آن که با توجه به پیچیدگی و ابهام بزرگتر از زندگی ،این فیلم به ارائه پیامهای
ساده ای چون پیامهای فوق نمی پردازد .حتی تالش برای تبیین شقوق پیچیده تر و پذیرفتنی تر نیز به منزله محو
کردن آنهاست .اگر کسی برای استخراج پیامهای کلی از فیلمهایی چون شمال به شمال غربی ،قواعد بازی و مارکی
او .بکوشد ،دشواری کار از این هم آشکارتر می شود .دوم آن که صرف نظر از این که به چه مضامین کلی یا انتزاعی
ای می توان دست یافت ،فیلم تا جایی این مضامین را توجیه می کند که فرد مجاز به تلقی موقعیتهای ملموس
داستانی به منزله نمونه ها ،پارادایمها یا به گونه ای نشانه های گستره کلی مواردی باشد که در دنیای واقعی رخ
می دهد .اما ،معموالً ،فیلم هیچ راهنمایی مستقیم یا غیرمستقیمی درباره این که اجزای روایتش کدام یک از این
کارکردها را دارد ارائه نمی کند .از این رو ،هیچ ایده روشنی وجود ندارد که براساس آن فیلمی به «بیان تلویحی»
تعمیمهای رایج و پذیرفته شده بپردازد .در نهایت ،بنا به علل ذکر شده در متن ،تفسیر ناقص من از بزرگتر از زندگی،
ً
اصالتا تفسیرگرا .نکته اخالقی یا پیامی که فیلم به تماشاگران شرحی از «معنای» فیلم و بدین ترتیب ،امری است
گوناگون القا می کند ،بر درک آنان از معنای روایت متکی است .وجود این پیامها برای کمک به درک تفسیر ،نه
ضروری است و نه وافی به مقصود.
13.در این بحث ،مسائل مربوط به معنا یا معانی روایت فیلم منظور نظر من بوده است .یکی از اهداف این بحث،
نفی تقسیم بندی دوگانه بردول یعنی درک روایت فیلم و تفسیر معنای آن است .به هر تقدیر ،می دانم که می توان
و باید به مشاهداتی مشابه درباره کارکردهای گوناگون (و گاه نابهنجار) روایت فیلم و ویژگیهای سبک شناختی آن
دست زد .توجه ویژه من به روایت نباید حمل بر بی اعتنایی ام به موضوعات دیگر شود .به واقع ،در هر مورد به
خصوص ،جداسازی موضوعات مربوط به یکی از این جنبه ها از موضوعات دیگر ،امری دشوار و تصنعی است.
وانگهی ،پرسشهای مربوط به «معنای فیلم» ،اغلب به منظور ارائه شرحی تفسیری طرح می شود؛ شرحی که معنای
جنبه های مختلف را در نمای کلی روشنگر کنش و واکنش آنها گرد یکدیگر می آورد.
15.نیز ر .ک .بریس گوت ،درک فیلم :نئوفرمالیسم و محدوده های آن ،بررسیهای زبانشناختی نوین )Studies
23-8 . ،31 (1995) ،Language (Modernگوت این نکته را نیز خاطرنشان می سازد که بردول به ماهیت
هنجاری مسائل تفسیر توجه کافی نمی کند .درباره نقدهای او از بردول در این زمینه ر .ک .ص .49-41
16.به ویژه آیا در این کالس متنی هست؟ مرجعیت جوامع تفسیری (کیمبریج ،ماساچوست :انتشارات دانشگاه
هاروارد.)4681 ،
17.گرچه شاید این درست باشد که تفسیرهای روشنگر متعارضی درباره فیلمهای جالب مطرح است؛ تفسیرهایی
که از لحاظ پذیرفتنی بودن و تأثیر کلی ،پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر دارد .با توجه به فشردگی و پیچیدگی مصالح
فیلم ،معموال ً تبیین و ارائه برهان درباره حتی یکی از این تفسیرها به گونه ای که در پرتو شواهد موجود در فیلم با
شکست روبه رو نشود ،امری بسیار دشوار است.