Professional Documents
Culture Documents
يا
http://www.binesheno.com/Files/books.php
1
س ما ملوا ل ِتُجزي ك ُّ ئ قديٌر ،الّذي جعل لك ٍّ ن ربّنا علي ك ّ الحمدلله الذي جعل العما َ
ل نف ٍ ما ع َ ِ
تم ّ
ل درجا ٍ ل شي ٍ ةا ّ
ل باقي ً
ل :الظّلم
ل خلق ِهِ الّذي قا َ سلِهِ و اَف َ
ض ِ م ع َلي سيّد ُر ُ
سل ُ
صلوة ُ و ال ّ ئ حفي ٌ
ظ؛ و ال ّ سبَت و هم ليُظل َ ُ
مون و هو علي ك ِّ
ل شي ٍ كَ َ
صالِِح وَ نَهوا ع َن ك ّ
ل ل ال ّ ي خلفائ ِهِ الطّاهرين الّذين دَعوا ا ِلي العَ َ
م ِ ت فَا ِن ّ َ
ك لقي هِ؛ و عل َ شئ َ
مل ما ِ ظُلُما ٌ
ت يَوم القيمةِ و اع َ
منقَل َ ٍ
ب يَنقَل ِبون. م الّذين ظَلَموا ايَّ ُ
ي النّورِ؛ و سيعل ُ من الظّلما ِ
ت ا ِل َ س ِ
فاسد ٍ ل ِيُخرِجوا النّا ِ
جديٌر.
ئ قديٌر و بِالِجابةِ َ ا ِنّك علي ك ّ
ل شي ٍ
2
سگالها بود كگه در پگي حقيقتگي از حقايگق قرآنگي ،و مسگالهاي از مسگائل كتاب الهگي ،كگه همچون دري ناسگفته ،تازگگي
داشتگه و جالب توجگه باشگد ،و شرحگي بر آن نوشتگه نشده و كتابگي دربارهاش تأليگف نيافتگه باشگد ،ميگشتگم؛ بگه هگر دري
سري زده و به هر گوشهاي نظري ميانداختم ،تا در شعبان سنة 1378به دو موضوع مهم ملهم گرديدم:
يكي تجسم عمل و ديگري امكان تحول انرژي 1به ماده ،يكي از اصطلحات اهل دين و ديگري متخذ از عناوين
علوم تجربي ،نخستين از افكار قدماي شرق و دوم مبتني بر ابتكارات متجددين غرب؛ پس از آن كه به وحدت تقريبي و
تناسگب ايگن دو موضوع پگي بردم ،تصگميم گرفتگم كتابگي را كگه در آرزويگش بودم بگه حول الله و قوتگه در هميگن عنوان بگه
نگارش آورم.
اينك من آن چه از كلمات دانشمندان ،از بزرگان دين و نام آوران علم ،پيدا كردهام گرد ميآورم و تا حدود توانايي از
تحقيق دربارة آنها فرو گذاري نميكنم و بدين وسيله باب تحقيق را در اين مساله ،بيشتر از پيشينيان ،به روي
آيندگان باز ميكنننم و مسگگالهاي از قرآن كريگگم را بگگه طرزي عجيگگب و نظري بديگگع بگگه مردم جهان ميشناسگگانم؛ و
اميدوارم كگه پگس از مگن روشگن ضميران دانگش پژوه ،در تحقيگق مطلب بگه مراتگب جلوتگر رفتگه و در توضيگح حگق و اثبات
موضوع ايگن كتاب بسگيار دقيگق و عميگق اسگت از خيلي جاهگا سگر بگه در ميآورد ،جهانيان را بگه جهان و هگر دو را بگه
جهانبان نزديك تر مينمايانگد؛ نگارنده ميخواهگد كه ايگن كتاب از او يادگار بمانگد و اين كتاب اثبات ميكند كه هگر كاري از
هر كسي چه بخواهد چه نخواهد يادگار و پايدار است؛ و هر كرداري از هر انساني پيوسته و الي البد ،نه فقط
در اين دنيا ،بلكه در هر دو جهان ،موجودي استوار و جاويدان است؛ پس نظر اين كتاب از نظر نويسندهاش
ا ين كتاب از غ يب خبر ميد هد و از زندگي آينده با ما گفتگگو ميكنگد؛ اعمال ايگن جهان را به منزلهي تخمهايگي؛
براي ياران و بسگگاتين و عمارات و ارزاق و البسگگة آن جهان ،ميانگارد؛ و معتقگگد اسگگت كگگه ظلمهاي دنيوي ،ظلمتهاي
اخروي است؛ و بدون تأويل و تجويز ميگويد :الدّنيا مزرعة الخرة! 2عجيب است!! و گام برتر نهاده و ميگويد كه جهان
آينده و زندگي نيامده در همين دنياي كنوني موجود است؛ و گاهي لحن سخن را عوض ميكند و ميگويد :اين دنيا فاني
ميشود و منقضي ميگردد ولي خميرة آن جاوداني است و موجودات اخروي همه از همين خمير سرشته ميشود.
ايگن كتاب ،يوم موعود و روز رسگتخيز را بگه منزلة بهاري ميدانگد ،بهار روئيدن اعمال ،آيگا زمسگتاني كگه سگپري
ميشود و نوروز ميآيد ،جهان ما منقضي ميگردد؟ نه ،بلكه جهان مردة زمستاني ،حيات تازة بهاري ميگيرد!.
ايگن كتاب ،گفتگوهاي شيريگن و بحثهاي دلپذيگر ،در ذيگل ايگن عنوان كگه :اعمال آدمني ،امواجني ابدي در جهان
وجود پخنش ميكنند ،بگه رشتگة تحريگر در آورده و چنيگن توضيگح ميدهگد كگه :اعمال نيگك ،در واقگع امواجگي از نور ،و
اين كتاب نخستين كتابي است كه تجسم كردار و پندار ،و امكان تحول هر كدام از نيرو و ماده را به يكديگر ،با كتاب
و سنت اثبات ميكند ،و به معونت تأييداتي كه از دانشمندان علوم تجربي نقل ميكند ،مساله را از بديهيات علميه قرار
ميدهد؛ علم و فلسفه را با ادبيات به هم ميآميزد؛ و تار يخ مساله را نيز از عهد باستان تا به اين روزگار به نيكوترين
3
دائرة بحگث ،در اثناي اثبات بقگا و تجسم عمل ،چنان وسعت يافته ،كه نگارنده قبل ً ت صور آن را نميكرد و چنيگن ديده
شده است كه :اعمال آدميان در پيرامون آنان ،مانند برگ ها و شاخه ها نسبت به درختان هستند و آني از
او جدا نميشونگد ،و بگه منزلة دسگتها و پاهگا و سگاير جوارح ميباشنگد و لوازم لينفگك ذات آدمگي بگه شمار ميآينگد؛ بگا ايگن
فرق كه :اعمال در پيرامون عامل ،ساكت و ثابت نميمانند ،بلكه علي الدوام در جنبش هستند يا به سوي قلب او حمله
و بالخره ذات خود انسگگان و سگاختمان آيندة او بگه ميدان بحگث كشيده شده و تگا آن جگا كگه ياراي تفهيگم و تفهگم و
قدرت اثبات و بيان هسگت توضيگح دادهايگم كگه :انسگان خودش را بگا اعمال خود از مواد جهان ميگسازد و سگپس هميگن
سگگاختمان را بگگا اعمال نيگگك و بگگد مبدل ميكنگگد و هميگگن اعمال ،تجمگگع يافتگگه و مركگگب گرديده و بار ديگگگر او را تشكيگگل
ميدهنگد؛ يعنگي :ساختمان آيندة ان سان از اعمال كنو ني او ساخته ميشود و پرداخ ته ميگردد؛ بگا تفصگيلي
در ايگن كتاب بگا بزرگان علماي ديگن و بگا فلسگفه و مفسگرين و نيگز بگا بعضگي از دانشمندان نامگي علوم تجربگي در
مطاوي فصگول كتاب ،بحثهايگي دلپذيگر ،البتگه بگا رعايگت جانگب ادب و اداي احترام نسگبت بگه مقام شامگخ علمگا ،بگه عمگل
آوردهايم.
ناگفته پيداست كه مثل اين كتاب ،نميتواند شيرين عبارت باشد و با اين كه در سادگي بيان و رواني الفاظ آن خيلي
كوشگش كردهايگم باز احتمال ميرود كگه بيشتگر مردم عادي از اسگتفادة كامگل از آن محروم بماننگد؛ فلذا روي سخن ما
اين كتاب متعهد ميشود كه مطالب و ادلة آنها را با بياني روشن توضيح بدهد به شرط اينكه :اول ً هر صفحة بعدي
بعگد از فهگم كامگل صگفحة قبلي ،مطالعگه شود و ثانيا ً در مطالعگه و همچنيگن قضاوت ،خصگوصا ً در مسگائلي كگه در جاي
ديگري مطالعگه نشده اسگت ،عجله نشود و ثانيا ً در اخگذ و فهگم مطالب ،شخگص مطالعگه كننده داراي ذوق سگليم باشگد؛ و
براي اينكه سخن از سلمت نيفتد در موارد ترجمه ،راه آزاد را انتخاب كرديم.
و بايگد توجگه داشگت كگه شكگل اسگتدللهاي مگا در ايگن كتاب ،خيلي شگبيه بگه طرز اسگتدللهاي قرآن كريگم اسگت و در
صورت استدللهاي مصطلح علمي منطقي نيست؛ و نيز بايد گفت كه :ما هر خبري را كه دللت به منظور ما دارد و يا
آن را و يا گوشهاي از آن را تأييد ميكند نقل كرده و جاي آن را هم در كتب اخبار ،بدون تحقيق در سند ،با صراحت در
پاورقي نوشتهايم.
نكردهايم؛ و اين امر نه از مسامحه و سهل انگاري است و نه از اينكه ما همة روايات را صحيح بشماريم و بر همة آنها
بيچون و چرا اعتماد نمائيم ،بلكه حقيقت اين است كه چنين نيازي براي ما پيش نيامده است! و سبب چند امر است:
1گ موضوعات بحث ما از فروع فقهي نيست كه اخبار مورد نظر ما جاي تقيه باشد و احتمال صدور از روي تقيه در
آنها رود ،و احاديث كتابهاي ما همه علمي ميباشند ،نه به سود ظالمان هستند ونه به زيان پاكان؛ و لذا احتمال جعل
4
2گگ خگبرهايي كگه مگا آوردهايگم تنهگا از پيامگبر گرامگي اسگلم گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ و ائمگة اهلبيگت گگ عليهگم
گونگه مسگائل اصگل ً وارد نشدهانگد تگا سگخني صگحيح و يگا نگا صگحيح در كتابگها از آنهگا آمده باشگد ،و خداونگد متعال ذهگن
ظالمان را از ورود در خانگة علم و حقيقگت عالم مشغول و محروم فرموده اسگت؛ آنان از بحگث در آسگمانها و زميگن و
آغاز و انجام جهان و پيدايش انسان و بقا و تجسم اخروي اعمال و آفريده شدن ساختمان آيندة آدمي با عملهگا و ظهور
3گ احاديث كتابهاي ما همه با هم كنار ميآيند و با هم سازش ميكنند ،درست مانند قطعات خورد و ريز يك ظرف
چينگي كگه بعگد از جمگع گشتگن در كنار هگم ،اطمينان حاصگل ميشود كگه همگه از يگك ظرف بودهانگد؛ اخبار ائمگة اهلبيگت گگ
سلم گگ دسگته دسگته بگا هگم جمگع ميشونگد و زوايگا و خفاياي جهان را در ذهگن متدبران و متتبعان ميگسازند و
عليهگم ال ّگ
و ايگن دليلي اسگت اعجاز آميگز و اعجاب انگيگز ،و برهانگي اسگت محكگم و روشگن بر حقانيگت خود آنهگا .و بديگن طريگق
اطمينان حاصل ميشود كه همة احاديث ما از يك منبع دانش صحيح و منزه از جهل و اشتباه صادر گرديدهاند و گوشه و
خت ِلفا ً كَث ِيرا؛ً 1اگگر قرآن از جاي ديگگر غيگر از خدا بود حتماً َ
ها ْ
في ِ
جدُوا ِ ه لَ َ
و َ ر الل ّ ِ د َ
غي ْ ِ عن ْ ِ
ن ِ
م ْ
ن ِ و كري مة« :ل َ ْ
و كا َ
اختلفهاي زيادي در آن پيدا ميكردنگد و آيهگها بگا هگم نميگساختند و كنار نميآمدنگد» .در هميگن حقيقگت بسگيار عالي و
عميق نظر دارد .يك مساله در اين باب براي ما مهم است و آن اطمينان از صحت نسخ كتابهاي خبر است؛ و ظاهراً
1
.نساء .84 /
5
َ
ن الَّر ِ
حيمِ حم ِ سم ِ الل ّ ِ
ه الَّر ْ بِ ْ
مة و لَعنة الله علي اعدائِهم اعداءِ ال َ َ
مل ّةِ
ِ ِ مةِ وَ آلِهِ الَئ ِ َّ ِ َ َ ُ َ
ي الئِ َ
م علي سيّدِنا نَب ِّ ِ ن وَ ال َّ
صلوة ُ وَ السل ُ ب الْعال َ ِ
مي َ مد ُ ل ِل ّهِ َر ِّ ال ْ َ
ح ْ
عمگل كردن عبارت اسگت از مصگرف كردن خود و تغييگر دادن خويشتگن؛ براي اينكگه ايگن تعريگف اجمالي را خوب بيان
بايسگتي متوجگه بود كگه مصگطلح قرآن كريگم دربارة لفگظ عمگل ،همان متفاهگم عرفگي از ايگن لفگظ اسگت؛ يعنگي معناي
عمگل در كتاب الهگي همان معنايگي اسگت كگه مردم از آن لفگظ مگيفهمنگد؛ و همچنيگن مرادفات تقريگبي لفگظ عمگل ،ماننگد
كلمات :فعگل ،سگعي ،كسگب ،اكتسگاب ،ارتكاب ،اجتراح؛ ايگن كلمهگها و امثال آنهگا در قرآن كريگم ،در مفاهيگم عرفيگة آنهگا
اسگگتعمال شده اسگگت؛ ولي قرآن دائرة صگگدق عمگگل را قدري دامنهدارتگگر گرفتگگه اسگگت :انديشهننها و ارادهننها و
اعتقادات در اصطلح قرآن ،عمل هستند؛ ولي مردم آنها را عمل نميدانند.
عمل در هر عرفي ،اصطلح مخصوصي دارد و نبايد اصطلحات فنون مختلف را به يكديگر خلط كرد :منطق و علوم
بلغت و نحو و صرف و فيزيك و غير آنها هر كدام فعل مخصوصي دارند ،كه اگر از جهتي با كار عرفي و عمل قرآني
متوافق باشند از جهت ديگري تخالف داشته و تمايز پيدا ميكنند؛ ما هيچ كدام از اين مصطلحات خصوصي را نميتوانيم
در بحثگها و تحقيقات عمومگي خود دربارة عمگل انسگان و در مورد اسگتفاده از حديگث و قرآن ،دسگتاويز قرار بدهيگم اگگر
آدمگي دو گونگه اسگباب كار دارد :اول اسگبابي كگه بگا آنهگا از دنياي خارج از خود اطلع مييابگد دوم ابزاري كگه بگا آنهگا در
قسم نخست به حكم استقراء پنج است 1و بيشتر پيدا نشده يعني اگر كسي بخواهد از دنيا اطلع پيدا كند و خبري از
آن بگگه دسگگت آورد جگگز حواس خمسگگه ،وسگگيلةديگري ندارد و علوم انسگگان از هميگگن پنگگج درب بگگه اندرون ذات وي راه
سا ً فقد فقد َ علماً :هر كسي حسي را فاقد شود علمي را فاقد شده است.
من فقَد ح ّ
مييابند ،گفتهاندَ :
مبانني فلسنفه 2پنگج بودن حواس را نميپسگندد و پنگج حگس ديگگر را (بگا اينكگه هيگچ كدام از آنهگا وسگيلة اطلع
كتاب َ
يافتگن نيسگتند) بر حواس خمسگه ميافزايگد؛ حقيقگت ايگن اسگت كگه حواس خيلي زيادتگر از پنگج هسگتند ولي وسگيلة كسگب
اطلع ،بيشتر از پنج حسي كه حكماي ملل مختلف ،از ايام باستان شمردهاند ،نيست و ساير احساسات و خواص انسان
كه براي سلمت و قوام وي لزوم دارد شايد از ده بلكه از دهها هم زيادتر باشد.
1
.وجگه اينكگه قدمگا احسگاس گرمگا و سگرما و احسگاس نرمگي و زبري و احسگاس ثقگل و خفگت را بگا اينكگه سگه گونگه احسگاس هسگتند
حس واحدي شمرده و به نام لمسه خواندهاند معلوم نيست؛ و ظاهر اين است كه :احساس سبكي و سنگيني با عضلت و احساس
نرمي و زبري با پوست و احساس گرمي و سردي هم با غالب قسمتهاي بدن انجام مييابد.
2
.در ص .28
6
قسمت دوم اسباب و ابزاري است كه استعمال آنها بعد از استعمال اسباب قسمت نخست ،ميسر ميشود؛ يعني
انسگان قبل ً بگه وسگيلة حواس پنجگانگه از موجودات پيرامون خود و از وضگع و ك ّمگ و كيگف آنهگا خگبردار ميشود و سگپس بگا
آلت قسمت دوم در آنها مداخله ميكند و تصرف مينمايد و تأثير ميكند و تغيير ميدهد.
دربارة اين آلت ،شمارشي نه از حكماي باستان و نه از فلسفة متأخرين جز سخناني كه در زير ميآور يم نرسيده
است:
از سنقراط نقگل كردهاند 1كگه ميگفتگه :ا ِقت َگن الِثنگا ع َگ َ
شر ،نگهدار دوازده را؛ در دائرة المعارف ،ايگن دوازده را بگه
دوازده عضو كه خير و شر با آنها ميتوان انجام داد تفسير كرده و گفته :آنها دو چشم ،دو گوش ،دو سوراخ بيني ،زبان،
دو دسگت و دو پگا و فرج اسگت؛ ابوريحان بيرونني هگم از «باسگديو» هندي نقگل كرده 2كگه بگه «ارجگن» هندي ميگفتگه:
اگر خواهان خير محض هستي درهاي نه گانة بدن خود را مواظب باش و آنچه را كه در آن داخل يا خارج ميشود بدان
3
و قلبت را از پراكندگي افكارش حفظ كن؛ و نظامي گنجوي ميسرايد:
واقگع ايگن اسگت كگه اعضاي تصگرف انسگاني خيلي بيشتگر از نگه و دوازده اسگت براي اينكگه او خوب ميتوانگد بگا نقاط
مختلف بدن خود و با گوشههاي چشم و اشارتهاي ابرو و با لب ها و دندان ها كارهاي زيادي به جا آورد و در جهان ،خير
و شر انجام بدهد؛ و مراد كساني كه اين قسمت اعضا را نه و يا دوازده شمردهاند حصر تام نبوده و خواستهاند جوارح
مهم كار را كه در نظر عموم مردم ،آلت كار محسوب ميشوند گوشزد نمايند.
ما در عوض شمردن يكايك اعضاي كار به طور كلي ميگوييم :اعضاي عمل ،اجزايي از بدن هستند كه با ارادة قلب
در موجودات جهان ،تأثير ميكنند و به آنها تغيير ميدهند؛ و چون هيچ عضوي بدون خواست دل نميتواند عملي اختياري
انجام دهد پس با نام بردن از آن ،از اعضاي عامله بطور مجمل نام بردهايم؛ ما اين روية سهل و جامع را از قول خداوند
شما را با آن چه دلتان كسب كرده مؤاخذه ميكند ،ياد گرفتهايم. ت قُلُوبُك ُ ْ م بِما ك َ َ
خذ ُك ُ ْ
4
م، سب َ ْ متعال :يُؤا ِ
مردم براي قلب ،كاري نميشناسگگند و عموما ً اعمال قلب را احوال او ميداننگگد :كسگگي نميگويگگد شادي كار خوبگگي
اسگت و همگه ميگوينگد :غگم حالي بگد و تكگبر صگفتي ناپسگند اسگت؛ ولي قرآن كريگم علوه بر اينكگه قلب را عضوي كارگگر
ميدانگد او را فرمانده سگراسر اعضاي عامله هگم ميشمارد؛ و تصگريح ميكنگد كگه ،هگر چگه در دل آدمگي نهان اسگت از
اعتقادهاي نيك و يا بد و ارادههاي پسنديده و يا ناپسند ،مانند اعمال ديگر او حساب و بازخواست دارد ،ثواب و يا عقاب
دارد؛ رجوع شود به آيهاي كه در فوق نقل شد و به آيات ديگري كه ذيل ً نقل ميشود:
1
.دائرة المعارف فريد وجدي ،ج ،5ص .183
2
.ترجمة تحقيق ماللهند ،ص .57
3
.خمسة نظامي ،قسمت مخزن السرار ،ص ،45س .16
4
.بقره ( / )2آيه .225
7
َ
ن 2و
م وَ مگا يُعْل ِنُو َ ك لَيَعْل َگ ُ
م مگا تُك ِگ ُّ
ن صُگدُوُرهُ ْ ن َرب َّگ َ م ب ِگهِ الل ّ ُ
ه 1و فرموده :وَ إ ِگ َّ سبْك ُ ْ م أَوْ ت ُ ْ
خفُوه ُگ يُحا ِگ ن تُبْدُوا مگا فِگي أَنْفُگ ِ
سك ُ ْ إ ِگ ْ
َ َ َگ فرموده :إ َ َ
ل ما ف ِي ال ُّ
صدُورِ؛ 4و به ص َ م 3و فرموده :وَ ُ
ح ِّ ب أل ِي ٌ منُوا لَه ُ ْ
م ع َذا ٌ ة فِگي ال ّذِي َ
نآ َ ش ُ شي عَ الْفا ِ
ح َ ن تَ ِ حبُّو َ
نگ أ ْ ن ال ّذِي َ
ن يُ ِ ِ ّ
عباد ِهِ؛ 7و ايضاً: ض الي الل هِ تعالي من الِشراك بالله تعالي وَ اْلَعن ِ
ف ع َلي ِ ل أبغ َ ن بالل هِ و اَلَّرفق بِعباد ِهِ و ما من عَ َ
م ٍ اليما ِ
موه ُگ ب ل َگ ّ
ما عَ ّ م الل ُهگ بالعذا ِگ ل واحد ٌ نَعَ َّ
مهُگ ُ سخ ُ
ط وَ اِن ّگما عَقََر ناقَ َ
ة ثَمود َ رج ٌ س الّرضگا وَ ال ُّگ
مع ُگ النّا َگ
س ان ّگما يَج َ
شده :اي ّگها النا ُگ
ه م اُقَ ِ
دّم ما قَدَّمو ُ ن لَ ْ
سلم گ هم روايت شده كه در دعا بيان داشته :اِن ّي وَ ا ِ ْ 9
بِالّر ِضا؛ و از حضرت زين العابدين گ عليه ال ّ
ت فَقَد ْ قَدَّم ُ
ت توحيد َ َ
10
ك. صالحا ِ
ن ال ّ
م َ
ِ
از آيات و اخبار فوق چنيگن نتيجگه ميگيريگم كگه :دل هگم كار ميكنگد؛ و از اعمال قلب اسگت :خشنودي بگه عمگل نيگك،
پسگند كردن عمگل بگد ،ايمان آوردن بگه رسگول خدا ،شريگك گرفتگن بگه خدا ،دوسگت داشتگن امام ،مليمگت بگا بندگان خدا،
سختگيري با آنان؛ ولي مردم اين اعمال را حالت قلب ميشمارند؛ و اين همان است كه در بحث اول گفتيم :قرآن و
حديث در عين اينكه مفهوم عمل را همان متفاهم عرفي گرفتهاند دربارة صدق آن ،دائره را وسيعتر دانسته و مصاديق
ايگن انتظام عالي كگه در ميان اعضاي انسگان در هنگام عمگل برقرار اسگت و ايگن ياري و همكاري كگه در ميان اعضاي
عامله مشهود است (ميبينيم كه مغز دربارة نيك و بد چيزي ميانديشد ،چشم بر آن نگاه ميكند ،پا به سوي آن ميرود
دست هم آن را بر ميدارد ،و هر عضو ديگر هم ياري مخصوص به خود را انجام ميدهد) ما را به اين حقيقت ميرساند
كگه :همگة اعضاي بدن ،تابگع يگك مركگز هسگتند بگه طوري كگه قدرت بر تخلف از آن ندارنگد و ايگن فرمانده چنان كگه بحگث
خواهيگم نمود دل اسگت ،قلب انسگان اسگت؛ پگس ،از ايگن تجربگه هگم ايگن نتيجگه را ميگيريگم كگه :دل كار ميكنگد و كار او
اراده كردن و فرمان به اعضاي بدن دادن و آنها را به كار واداشتن است.
1
.بقره ( / )2آيه .284اگر آنچه را كه در دلتان نهان است آشكار كنيد و يا پنهانش سازيد خداوند شما را با آن محاسبه ميكند.
2
.نمل ( / )27آيه .74و پروردگارت خوب ميداند آن چه را كه سينههايشان پوشيده ميدارد و آنچه را كه آشكار ميكنند.
.نور ( / )24آيه .19كساني كه دوست ميدارند زشتكاري در ميان مؤمنين شايع باشد مسلما ً براي آنان ،عذاب دردناكي هست. 3
4
.عاديات ( / )100آيه .10و آنچه كه در سينهها هست تحصيل گرديدند.
5
.ارشاد القلوب ،ص .101اين دلها زنگ ميزنند ،چنان كه آهن زنگ ميزند و صاف كردن آنها خواندن قرآن است.
6
.ارشاد القلوب ،ص .94به هيچ زشتي خشنود مباش و گرنه مانند كنندة آن ميشوي.
7
.سفينة البحار ،ج ،1ص .532هيچ عملي محبوبتر به خداوند متعال و به پيغمبرش از ايمان به خدا و مليمت با بندگان او نيست
و هيچ عملي مبغوضتر به خداوند متعال از شرك آوردن به خداوند متعال و سختگيري بر بندگانش نيست.
8
.شرح نهج البلغه فيض السلم ،ص ،462مناقب ابن شهر آشوب ،ج ،3ص ،198س .22ولي در جاي السيئات ،نوشته الذنوب؛
دوست داشتن علي پسر ابوطالب ،گناهان را ميخورد آن طور كه آتش هيزم را ميخورد.
9
.نهج البلغه ،ج ،2ص ،207اي مردم همانا خشنودي و خشم ،مردمان را با هم جمع ميكند؛ ناقة ثمود را فقط يك مرد پي كرد و
وقتي كه آنان عموما ً خشنود شدند خداوند هم آنان را عموما ً عذاب كرد.
10
.صگحيفة سجاديه ،دعاي ،47ص ،261من اگر چگه پيگش داشگت نكردم آنچگه را كه آنان پيگش داشتند از اعمال صالحه ،ولي يكتا
دانستن تو را تقديم داشتهام.
8
كار شما آن است كه دل شما به آن فرمان دهد
عمل انسان آن است كه دل او آن را اراده نمايد و اعضاي او را در راه انجام دادن آن به حركت درآورد؛ توضيح اين
است كه :اگر با دست شما بدون ميل و ارادة شما كسي را زدند در اين صورت شما كاري نكردهايد اگر چه با دست
شمگا كاري انجام يافتگه اسگت ،و اگگر بگا اراده و فرمان شمگا افتادهاي را بلنگد كردنگد كاري از شمگا صگدور يافگت ،اگگر چگه
در صگورتي كگه شمگا غافگل باشيگد و يگا مجبور شويگد هگر تغييگر و تصگرفي بگا هگر عضوي از اعضاي شمگا در جهان وقوع
بيابد البته به حكم وجدان و شرع ،كار شما محسوب نخواهد شد براي اين كه مراد دل شما نبوده؛ بنابراين گوش دادن،
لمگس كردن ،چشيدن ،نفگس كشيدن ،حتگي باز كردن چشگم و بسگتن آن و امثال و نظايگر اينهگا اگگر چگه در نظگر ظاهري
حقير و ناچيز ديده شوند كارهاي شما محسوب ميشوند؛ ولي ديدن از راه تصادف و تماس يافتن چيزي با بدن و امثال
آنها به طوري كه مقدمات آنها در اختيار شما نباشد ،كارهاي شما نيستند.
عجيب است كه فيلسوف كبير محقق طوسي خواجه نصير الدين رحمه الله تعالي ،نيت را نه علم ميدانسته و نه
عمل بلكه آن را در ميان آن دو ،واسطه محسوب ميداشته است؛ 5با اينكه علم ،چيزي جز عمل قلب نيست و بنابراين
اگر نيت ،علم هم باشد باز عمل است ،عمل قلب است؛ و حق اين است كه :نيت هم علم است و هم عمل است زيرا
دلي كه كار ميكند و اعضاي بدن را به كار واميدارد و فرماندهي كشور تن به عهدة او است همان دل است كه از
همان طور كگه مغگز و چشگم و زبان و دسگت ،وسگائلي مادي براي كار كردن هسگتند؛ كار مغگز انديشيدن و كار زبان
چشيدن و سگخن گفتگن و كار دسگت برداشتگن و گذاشتگن اسگت و هگر يكگي از ايگن آلت مادي ،عملي مادي انجام ميدهگد،
دل هم ماده است و كار آن فهميدن و اراده كردن و به ساير اعضاء امر دادن است.
1
.ترجمة اسرار الصلوة ،ص 24و 39؛ شرح نهج البلغة فيض السلم ،ص .1088با زيادتي كه نقل نكرديم؛ خداوند به صورتهاي
شما نگاه نميكند ولي به دلهاي شما نگاه ميكند.
2
.وسائل الشيعه ،ج ،1ص ،8س .26همانا كردارها با نيتهاي قلبي است و براي هر مردي همان هست كه در دل ميپروراند.
3
.نهج البلغه ،ج ،1ص ،122س .1بندگان با آن چه كه در سينههاي خود دارند پاداش مييابند.
.سفينة البحار ،ج ،2ص ،628س .20بدانيد كه حتما ً نيت ،عمل است. 4
صوَرِكم ول الي اموالكگم ول كن ينظ ُر .سگفينة البحار (نوي) .قال رسگول الله گگ صگلّي الله عليگه و آله و سلّم گگ :ا ِ َّ
ن الله لين ظر الي ُ
5
بگگا وجود آيات و اخبار زيادي از هميگگن نمونگگه كگگه نقگگل شگگد ،ديگگگر جايگگي براي چون و چرا و مجالي براي احتمال دل
معنوي و قلب روحانگي باقگي نميمانگد؛ زيرا كگه مسگلم اسگت :دلي كگه در سگينه هسگت مادي اسگت و از گوشگت و خون و
ب و له ي اَعُج ُ
ب ما فيه و ذلك القل ُ ن بَضعَ ٌُ
ة هِ َ سلم گ نقل شده :لَق َد ع ُل ِّقَ بِنيِا ِ
ط هذا النسا ِ از امير المؤمنين گ عليه ال ّ
خلفها ،تا آخر؛ 4نياط بر وزن كتاب رگي است كه دل انسان از آن آويزان است؛ 5و بَضعة
مواد ٌ من الحكمةِ و اضداد ٌ من ِ
َ
بر وزن فلسگة بگه معنگي گوشگت پاره اسگت؛ 6ايگن كلم شريگف صگريح در ايگن اسگت كگه :منبگع و مخزن حكمگت و همچنيگن
جايگاه اضداد حكمگت ،همان دل اسگت كگه يگك پارچگه گوشگت اسگت ،همان دل اسگت كگه از رگگي مادي آويزان اسگت؛ ايگن
كلم شريف علوه بر اينكه مادي بودن دل را ميفهماند ،مادي بودن حكمت و ضد آن را نيز به ما درس ميدهد.
ن وُدّا ً (.)207
صدورِ المؤمني َ اسألك اَن تشَرح بكتابك َ
صدري ( )339و اجعل لنا في ُ
مادّيّون چه ميگويند؟
قرآن كريم ،يگانه كتاب سالم و دست نخوردة آفرينندة جهان ،تصريحا ً ميفرمايد كه عضو عاقلة انسان ،قلب اوست
َْ َ
ن ب ِها؛ 8بلي م قُلُو ٌ
ب ل ي َ ْفقَهُو َ ن بِها و در اين آيه :لَه ُ ْ
7
ب يَعْقِلُو َ
م قُلُو ٌ
ن لَه ُ ْ
ض فَتَكُو َ
سيُروا ف ِي الْر ِ چنان كه در اين آيه :أفَل َ ْ
م يَ ِ
ولي از بعضي از فلسفة مادي چنين نقل شده كه ع ضو تعقگل و فهم ،مغگز اسگت .مبانگي فل سفه مينويسگد :حكماي
مادي مذهب ،مغز و سلسلة اعصاب را علت نفسانيات ذكر كردهاند؛ 9آقاي ايرانشهر پس از آن كه اقوال ماديين را در
اين مساله مفصل ً نقل ميكند ميگويد :علماي مادي امروزي غرب ،مركز حالت و صفات و قوي را فقط مغز ميدانند
10
و هرگز رابطهاي در ميان اينها و قلب نميشناسند.
1
.عاديات ( / )100آيه .10و آنچه كه در سينهها هست تحصيل گردند.
2
.نهج البلغه ،ج ،1ص ،122س .1و با آنچه در سينهها هست بندگان پاداش مييابند.
3
.حج ( / )22آيه .46دلهايي كه در سينهها جاي دارد نابينا ميشوند.
4
.نهج البلغه ،ج ،3ص ،175س ،3حكمت ،108از رگ اين انسان ،پارچه گوشتي آويزان است كه عجيبترين اعضاي اوست ،و
آن ،دل اوست؛ و براي اين دل موادي از حكمت و اضدادي هم از خلف حكمت هست.
5
.شرح شيخ محمد عبده بر نهج البلغه ،پاورقي ص ،175ج .3
6
.اقرب الموارد.
7
.حج ( / )22آيه .46آيا در زمين گردش نكردند تا براي ايشان قلبهايي باشد كه با آنها تعقل كنند.
8
.اعراف ( / )7آيه .179براي ايشان قلبهايي هست كه با آنها تعقل نميكنند.
9
.ص .458
10
.نقل به اختصار از «اصول اساسي روانشناسي» ،ص .312
10
مباني فلسفه در نقد اين مذهب نوشته :مغز بسياري از بيماران روحي را به دقت ملحظه كرده و هيچ گونه جراحتي
در آن نديدهانگگد؛ و نيگگز معلوم گرديده كگگه جراحگگت بعضگگي از قسگگمتهاي مغگگز كگه سگگبب پارهاي اختللت روانگگي ماننگگد
11
فراموشي و للي و جز آن فرض شده ،علت آنها نبوده است.
بطلن ايگن فكگر كگه مغگز مگا يگانگه مركگز شعور و ادراك و تفكگر و احسگاس ميباشگد از طرف طگبيب معروف آلمانگي
«كارل لودويك شليخ» و طبيبهاي ديگر به كلي در زمان جنگ عمومي اثبات شده؛ زيرا پس از اينكه قسمتي از مغز را
2
مجبور به بريدن و دور انداختن شدند ،ديدند كه نه عقل و شعور و نه حسيات ناخوشها دچار سكته نگرديد.
و از كتاب «چليپائيان گگل سگرخ جديگد» تأليگف «سگوريا» نقگل كرده :كگه در يكگي از فاميلهاي آشنگا ،يكگي از مردهگا
ساليان دراز دچار اختلل مغز بوده و در مريضخانهي دولتي كه مخصوص اين گونه ناخوشي ها است ميخوابد .چند روز
پيگش از مردنگش به ناگهان حالت طگبيعي خود را پيدا كرده ،شروع بگه حرف زدن و فكگر نمودن كرد :اقرباي خود را پيگش
خود خوانگد و بگا كمال تعقگل و آرامگي بگا ايشان حرف زد ،پگس از اينكگه اقرباي او بگا تعجگب و اميگد زياد از پيگش مريگض
بيرون ميرفتند طبيب مريضخانه به ايشان گفت كه مريض تا چند روز ديگر ميميرد و همين طور هم شد .لكن برادر
مريض خواهش كرد مغز مرده را تشريح كنند و به طور استثنا مغز را باز كرده ديدند كه از مغز اصل ً چيزي باقي نمانده
3
و بلكه كامل ً فاسد و ضايع شده بوده.
اين است مجملي از آراي ماديون ،و مختصري از نقض و ابرام دربارة سخنان ايشان.
ولي ظاهرا ً اين عقيدة ماديون را نميتوان باطل محض گرفت و مغز را كه يكي از اعضاي بدن است بيكار پنداشت؛
چنيگن حدس زده ميشود كگه انديشگه كردن و فكگر نمودن ،كار مغگز اسگت و ايگن قلب اسگت كگه مغگز را امگر بگه تفكگر
ميكنگد؛ چنان كگه ديدن كار چشگم اسگت ولي قلب او را امگر بگه ديدن ميكنگد ،و چنان كگه برداشتگن و گذاشتگن كار دسگت
است و قلب آن را امر به برداشتن و گذاشتن ميكند .مثل ً در صورتي كه انساني بخواهد براي خوردن چيزي آماده شود
و آن را بخورد ،قبل ً قلب او به چشم دستور ميدهد كه آن را خوب تماشا كند و در همان حال به مغز هم فرمان ميدهد
تا دربارة خوردن آن خوب بيانديشد ،و دست را هم مأمور ميكند تا آن را بردارد و در مقابل چشمها نگاه دارد و پايين و
بال و چپ و راست آن چيز را خوب به چشم نشان دهد؛ و غير از اينها از كارهاي بسيار زيادي كه در اقدام به خوردن يك
چيگز ،ضروري اسگت .و بعگد از ايگن همگه مقدمات باز تشخيگص دهنده و نيروي عاقلهاي كگه خوردن و يگا عدم آن را صگلح
و البتگه كار مغگز ،زيادتگر از هگر عضگو ديگگر ميباشگد؛ بگه جهگت اينكگه ايگن مغگز اسگت كگه در ديدنيگها و شنيدنيگها و در
سگاير محسگوسات ميانديشگد و در روي آنهگا كار ميكنگد تگا ديدن و شنيدن و هگر احسگاس ديگگر ،بگا نظگم كامگل انجام
مييابد؛ و در هر آن نتيجة كار خود را به قلب ميرساند تا تصميم بگيرد و اراده كند.
11
.ص .458
2
.اصول اساسي روانشناسي ،ص 320و .321
3
.اصول اساسي روانشناسي ،ص 320و .321
11
اولً :انتظام كاملي كه در ميان اعضاي مختلف بدن انسان برقرار است مانع از اين است كه بتوانيم يك عضو ،مثلً
مغگز را بيكار تصگور نمائيگم؛ بلكگه مسگلما ً و بدون شگك هگر كدام از اعضاي بدن ،كار مخصگوصي دارد؛ و بگه طوري كگه بيان
ثانياً :در قرآن كريگگم ،عقگگل و فهگگم را از كفار سگگلب ،و تفكگگر را برايشان اثبات فرموده اسگگت :در يگگك مورد دربارة
ميآيد كه تعقل و فهميدن در نظر قرآن كريم ،غير از انديشيدن و فكر كردن است؛ پس حتما ً عضو فهمنده هم بايستي
ثالثاً ،ما خودمان بالوجدان اين حقيقت را خوب درك ميكنيم كه :دانستن ،نتيجه فكر كردن است چنان كه ميدانيم
كگه :شناختگن نتيجگه نگاه كردن اسگت؛ بنابرايگن ميگوييگم :همانطور كگه ديدن كار چشگم اسگت و شناختگن كار عضگو ديگري
غيگر از چشگم اسگت ،فكگر كردن هگم كار مغگز اسگت و فهميدن كار عضگو ديگري غيگر از مغگز اسگت؛ و عضگو شناسگنده و
رابعاً ،همه ميدانيم كه :در جهان عقل بد وجود ندارد ،عقل و فهم هميشه خوب هستند؛ ولي فكر خوب و پسنديده و
انديشگه بگد و ناپسگند ،هگر دو در جهان هسگتند؛ از اينجگا نيگز ميتوان پگي برد بر اينكگه :عضگو تعقگل بايسگتي غيگر از عضگو
انديشنده باشد.
چرا مغگز هميشگه نميانديشگد؟ و چرا گاهگي دسگتور انديشگه كردن را دريافگت ميكنگد ولي قدرت بر آن پيدا نميكنگد؟
اگر در يافتن پاسخ به اين دو پرسش ،اندكي دقت شود به دست ميآيد كه :مغز در انديشه كردن نظير دست است در
برداشتن و گذاشتن :دست هم هميشه كار نميكند ،و گاهي دستور كار كردن را دريافت ميكند ولي از انجام دادن آن نا
توان ميماند؛ به دست ميآيد كه مغز و دست و سراسر اعضاي كار ،تابع يك فرمانده هستند ،تابع قلب ميباشند ،و اين
كار كردن مغز در تحت فرمان قلب ،انديشيدن و تدبر است؛ و كار كردن آن ،خود سرانه رؤيا و يا خيال است ،و لذا
نامنظگم اسگت ،چنان كگه كار كردن دسگت بگا اراده قلب ،منظگم و عقليگي و سگودمند اسگت ،و كار كردن آن بدون دسگتور
قلب ،نامنظگم و غيگر نافگع و گاهگي جنونآميگز و بلكگه زيان آور اسگت ،ماننگد كسگي كگه بگي خگبرانه ،در خواب يگا در بيداري،
به كار بردن هر عضو از اعضاي بدن ،مستلزم صرف نيروي بدن است ،بدن اعم از اينكه از اعضاي كسب خبر باشد
(از حواس پنج گانه بنا به اصطلح مشهور) و يا از اعضاي دخل و تصرف (مانند هر جزئي از بدن كه با آن ،تغييري در
جهان و در موجودات آن توان داد ،مانند دستها و پاها و دهان و غير اينها).
دليگل مگا بر ادعاي فوق ايگن اسگت كگه :افراط در كار كردن و عضوي را بيشتگر از اندازه اسگتعمال نمودن ،خسگتگي
ميآورد و بديهي است كه خستگي و فرسودگي تن و يا عضوي از آن ،نشانه تمام شدن قُوي و نيروهاي آن است.
1
.بقره ( / )2آيه .171آنان نميفهمند.
2
.مدثر ( / )74آيه .18واقع اين است كه او انديشيد و سنجيد.
12
آري حقيقت خسته شدن همين است و به جز اين معناي ديگري ندارد؛ پس چنين به دست ميآيد كه :چون افراط در
كار؛ سگگبب ميشود كگه تمام نيروي بدن مصگرف شود ،پگس كار بگه اندازه كردن هگم سگگبب ميشود كگه نيروي بدن بگه
اندازه خرج شود؛ يعنگي:كار كگم و كوچگك سگبب ميشود كگه نيروي كگم و كوچگك خرج شود ،چنان كگه كار زياد و بزرگ هگم
سبب ميشود كه نيروي زياد و بزرگ خرج شود ،براي اينكه كار زياد مجموعهاي از كارهاي كوچك است ،و اگر كار كمتر
نيروي كمتري را مصرف نكند مسلما ً كار بيشتر هم نيروي بيشتري را مصرف نميكند.
ا گر كار كردن ،موجب مصرف شدن نيروي بدن نبود ،قينا ً كسگي در جهان يافت نميگشد كه از درد و رنگج خسگتگي
بنالد؛ ولي واقگع كامل ً بر عكگس اسگت :نويسگندگان از خسگتگي چشگم و كارگران از خسگتگي بازوان و پاهگا و كمگر ،و كار
فرمايان از خسگتگي گلو و حلقوم و دانشمندان از فرسگودگي مغگز ،پيوسگته پريشان بودهانگد و خواهنگد بود؛ و هگر كدام از
آنان و غير آنان خواه نا خواه مقداري از كار خود را ميكاهند تا به درد خستگي گرفتار نيايند.
نتيجگه ايگن اسگت كگه :كار كردن ،توأم بگا مصگرف كردن نيرو اسگت؛ و اينكگه :كار زياد ،نيروي زياد و كار كگم هگم نيروي
كم لزم دارد؛ و خلصه صدور هر عمل از هر عامل ،مستلزم خروج نيرويي از بدن او است كه بايد كما ً و بلكه كيفا ً هم
به هم زدن چشم و مژگان و كوچكترين انديشه و مختصرترين سخن و كوتاهترين نگاه هم ،نيرو مصرف ميكند.
آدمگي پيوسگته و لينقطگع از بدن خود نيرو بيرون ميريزد؛ و حتگي يگك آن هگم نميتوانگد از خرج كردن قواي خويگش
آسوده باشد؛ و جهت اين است كه :انسان مادام كه زنده است نفس ميكشد و اين خود كاري نسبتا ً مهم است؛ مغز او
هيگچ گاه آرام نميگيرد :يگا در تحگت فرمان قلب در فكگر فرو ميرود و گاه هگم دسگتخوش خيالت و رؤياهاي شيريگن و يگا
تلخ ميگردد؛ و واضح است كه هيچ كدام از اين كارها بدون مصرف شدن نيرويي ميسر نميگردد؛ نشستن و برخاستن
و سگگخن گفتگگن و دس گتها و پاهگگا و انگشتان را حركگگت دادن و نگاه كردن و گوش دادن و هزاران ماننگگد اينهگگا همگگه كار
هسگتند و توأم بگا مصگرف نيرو ميباشنگد و كليتا ً خسگته كنندهانگد و بر روي هگم جمگع گشتگه و بالخره انسگان را خسگته و
فرسوده ميكنند.
و حتي ولگردان و كساني هم كه در نظر ما بيكارند ،مغلوب خواب قرار ميگيرند و به استراحت نياز پيدا ميكنند.
نتيجه اين است كه :انسان هيچ وقت بيكار نيست و ريزش نيرو از بدن وي دائمي بوده و وقفه ناپذير است.
اعمال بيرونگي و اندرونگي انسگان از يگك طرف و اعمال اندرونگي و غيگر ارادي او از طرف ديگگر ،دسگت بگه دسگت هگم
داده و صدور كار را از وي دائميتر و ريزش نيرو را از وي شديدتر ميگردانند؛ جهاز هاضمه و جهاز تنفس و جهاز پخش
و جمع خون ،كارگراني هستند كه ايست ندارند و اعمالي دارند كه تعطيل بردار نيستند.
نيروهايگي كگه بگا كار كردن از بدن عامگل بيرون ميآينگد مسگلما ً پيگش از شروع بگه كار ،در بدن وي موجود ميباشنگد
وگرنه لزم ميآيد كه در حين اراده كار ،به طرز خلق الساعه در بيرون بدن آفريده شده و به داخل آن تزريق شوند؛ و
اثبات اين دعوي به غايت متعسر بلكه متعذر است؛ و حق اين است كه :بدن انسان پيش از شروع به كار ،آماده به كار
است؛ يعني :نيروي انجام دادن كار را در خود و با خود دارد و عامل در حين عمل ،قوهاي از خارج كسب نميكند؛ و اين
13
نيروي ذخيره را از جهان خارج ،در شكگگل خوراك و آب و هوا و نور و غيگگر اينهگگا ،جذب و جمگگع ميكنگگد و جزء خويگگش
ميگرداند.
توضيگح ايگن اسگت كگه :انسگان از موجودات جهان بگه طريگق خوردن ،نوشيدن ،تنفگس ،نورگيري و غيگر اينهگا از طرق
جذب ،مواد اخذ ميكند ،و آنها را جزء بدن خود كرده و با حيات خود زنده ميگرداند؛ و به عبارت ديگر :خود و ذات خود
را از مواد اخذ شده از جهان ،ميسازد؛ و بدين طريق انساني از ماده ساخته و پرداخته ميگردد.
ولي بايگد توجگه داشگت كگه اگگر آنچگه از مواد بر بدن اضافگه ميشود در آن باقگي بمانگد در اندك مدتگي بدن ،بگه بزرگگي
چناري بلكگه تپهاي ميشود (حسگاب كنيگد وزن و حجگم خوراك و آبگي را كگه روزانگه پگس از دفگع فضلت در بدن ميمانگد و
جزء آن ميگردد) معلوم اسگت همانطور كگه بر بدن افزوده ميشود ،همان طور هگم از آن كاسگته ميشود؛ و همانگونگه
كه اجزاي جهان در بدن انسان داخل شده و زندگي نويني مييابند همان گونه از آن خارج شده و خود را به دست مرگ
مي سپارند؛ و براي همين است كه آدمي اعتدال مشهود خود را از دست نميدهد :با ميزان معيني افزايش مييابد و با
لزم است توجه شود كه مواد جهان پس از جزء شدن در بدن ،در چه صورتي از آن خارج ميشوند ،و منظور از اين
واضگح اسگت كگه مواد از بدن در شكگل ماده ،خارج نميشود وگرنگه محسگوس ميگشد ،و مردم خروج آنهگا را مشاهده
مينمودنگد؛ و چون در جهان آفرينگش ،موجودات ،بيشتگر از دو صگورت ندارنگد يگا بايگد ماده باشنگد يگا نيرو ،پگس آنچگه كگه از
بدن خارج ميشود حتما ً در صورت نيرو بيرون ميشود و لذا به چ شم ديده نميشود؛ و از تحقيگق گذشگت كه خروج ايگن
نيروهگا در حيگن عمل و بگا انجام دادن عمگل ،تحقگق ميپذيرد؛ پگس ،بدن انسان كارخانهاي ا ست كه كار آن تبد يل
مواد جهان بنه نيروهاي اعمال اسنت؛ و يگانگه شغگل تگن ايگن اسگت كگه اجزائي از جهان را اخگذ كرده و در ذات خود
بگه آنهگا زندگگي دهگد و سگپس آنهگا را از بدن خود برانگد و بگه دسگت جلد مرگ سگپارد! آدمگي طوري آفريده شده كگه علي
الدوام در سگگاعات روز و شگگب خود را و سگگاختمان بدن خود را از مواد جهان ميگگسازد و بعدا ً هميگگن اجزا را از خود ،از
ساختمان تن خود در شكل نيرو ،خرج و مصرف ميكند و از ذات خود بيرون ميريزد؛ انسان در اين زندگي به جز اين،
از آنچگه بيان گرديگد خوب معلوم ميشود كه منظور از داخگل شدن مواد بر بدن انسگان و زندگگي يافتگن آنهگا بگا زندگگي
انساني و خارج شدن آنها از بدن و مردنشان از اين زندگي چيست :وقتي كه آدمي به اين زندگي قدم ميگذارد فقير و
بيچيگز اسگت ولي هنگامگي كگه رخگت سگفر از ايگن زندگگي بر ميبندد ،دارايگي فروان از جنگس اعمال بگا خود دارد؛ پگس
مقصود از دخول مواد بر بدن و خروج آنها از آن و منظور از زنده شدن مواد ذكر شده ،با زندگي انساني و موت آنها از
زندگي ،همانا اين است كه افراد انسان اعمالي داشته باشند ،اعمالي نيك و زيبا و يا زشت و ننگين.
م ً
ل ؛ 2مراد از پيدايش موت و حيات در اين زندگي، خلَق ال ْموت و ال ْحياة َ ل ِيبلُوك ُم أَيُك ُ َ
ن عَ َ
س ُ
ح َ
مأ َْْ َ ْ ّ ْ در قرآن كريم هستَ َ َ ْ َ َ َ :
فقط اين بوده كه شما بتوانيد اعمال بجا بياوريد و نيكو كار از بد كار جدا شود؛ و شايد كه قطع موت و حيات از اضافه،
و تقديم موت بر حيات در اين كريمه ،براي اشعار به خروج اجزاي بدن و مرگ آنها در شكل نيروهاي اعمال ،و اشاره به
1
.طلق ( / )65آيه .3حقيقت اين است كه خداوند براي هر چيزي اندازهاي گذاشته است.
2
.ملك ( / )67آيه .2آن چنان خدايي كه مرگ و زندگي را بيافريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما نيكو كرداريد ،زيبا عمل
هستيد.
14
دخول اجزاي نويگن بر بدن ،و زنده شدن آنهگا بگا زندگگي تگن بوده اسگت؛ وگرنگه الظاهگر مناسگب و يگا لزم مينمود كگه
بفرمايد خلق حياتكم و موتكم و يا بفرمايد خلق الحيوة و الموت؛ و اللّه العالم.
با بيان فوق و به ياري انديشه ياد شده چنين روشن ميگردد:
اولً :نيروي كار ،پيگش از شروع بگه كار ،در بدن عامگل موجود اسگت ،نگه اينكگه عامگل از نيروي خارجگي مدد بگيرد و در
حيگگن عمگل از بيرون ،نيرو اخگگذ كنگگد؛ ثانياً :نيروي كار از مواد بدن خود عامگگل فراهگم ميشود؛ ثالثاً :تبديگگل مواد بدن بگگه
نيروي كار از روي اندازه و ميزان معيگن اسگت ،و پيوسگته در ميان عمگل انجام يافتگه و نيروي تهيگه شده براي آن ،تناسگب
سخني كه باقي است و بايستي ذكر شود اين است كه نيروي عمل پيش از اراده عمل ،در داخل بدن در شكل نيرو
نبوده و در صگورت ماده ميباشگد ،و در هنگام اراده عمگل ،تبديگل بگه نيرو ميشود و كار وقوع مييابگد ،دليگل مگا بر ايگن
حقيقگت ايگن اسگت كگه :نيرو چيزي نيسگت كگه بتوانگد سگاكت باشگد و كار نكنگد؛ نيرو آن اسگت كگه قدرت بر آرامگش نداشتگه
باشد تا كار خود را انجام بدهد و تمام شود و يا با نيرويي قويتر از خود ،محبوس شده و زنداني گردد.
اگر نيروي كار پيش از اراده كار ،در انسان در شكل نيرو تحقق بيابد قهرا ً بايستي كه آدمي نتواند ساكت بايستد و از
كار كردن و مشي نمودن بر طبق نيروي مهيا ،خودداري نمايد؛ و لزم ميآيد كه خواه ناخواه خود را تسليم نيروي آماده
بگذارد تا كارش را به آخر برساند و تمام شود؛ با اينكه ميبينيم كه هيچ انسان اين گونه نيست؛ انسان چنان ساكت و
آرام مينشينگد كگه گويگي اصگل ً در او قدرت بر عمگل نيسگت؛ و آن گاه كگه اراده كار ميكنگد نيروي كار فورا ً در اعضاي كار
از ايگن دقگت خوب فهميده ميشود كگه :توليگد نيروي كار وابسگته اسگت وجودا ً و عدما ً بگه ارادة كار؛ و ارادة عامگل در
واقع كليد توليد نيرو ،براي تحقق بخشيدن به مراد است؛ با مثالي مساله را توضيح ميدهيم :نيروي حركت اتومبيل از
بنزيگگن موجود در آن متولد ميشود ،ولي تگگا راننده (كگگه لزم اسگگت در ايگگن مثال جزء اتومبيگگل و قلب آن شناختگگه شود)
ارادة حركت نكند بنزين در شكل ماده باقي ميماند و آن گاه كه اراده كرد بنزين را مبدل به گاز ميكند.
نتيجگه ايگن اسگت :نيروهاي اعمال ،پيگش از اراده اعمال ،در شكگل موادي در داخگل بدن ميباشنگد و از اجزاي تگن بگه
شمار ميآيند؛ و در موقع اراده عمل ،همان اجزاي مادي بدن ،مبدل به نيروي عمل گرديده و به مصرف ميرسند.
در بحگث فوق تحقيگق كرديگم كگه اجزائي از بدن عامگل ،بر ميگردنگد و نيروي كار ميشونگد؛ اكنون لزم اسگت در ايگن
باره بررسگي نماييگم كگه :كدام جزء از بدن انسگان ،صگلحيت تبدل بگه نيروي كار دارد؟ و كدام قسگمت از تگن آدمگي بگه
آنچگه كگه پيگش از هگر چيگز بر ذهگن تبادر ميكنگد خصگوصا ً پگس از ملحظگه مثال اتومبيگل (در بحگث فوق) كگه فقگط
بنزيناش گاز نيرودار ميگردد و آن را بگه حركگت در ميآورد و سگاير اجزاي آن كماكان محفوظ ميماننگد ايگن اسگت كگه
جزء متبدل به نيرو در بدن انسان ،همان خون باشد؛ اين تبادر ،پس از آنكه ملحظه ميشود كه خون به تمامي اعضاي
آدمي راه دارد و همه جاي بدن را ميگردد ،تقويت مييابد؛ و اين احتمال تأييد ميشود كه شايد عضو كارگر ،مقداري از
15
در ايگن پيگش آمگد ،لزم اسگت كگه اهگل فگن و متخصگص در مسگاله حكگم كنگد و مشكگل را حگل نمايگد ،ولي مگا بگه ظواهگر
بدن انسان نگاه ميكنيم و شايد از اين ظواهر ،براي حل مساله راهي پيدا كنيم.
ميگوينگد ،بدن انسگان و اجزاي آن هيگچ گاه پايدار نميماننگد و پيوسگته در تغييگر و تبدل بوده و در عوض شدن هسگتند؛
ميگويند اجزائي از بدن جدا شده و ميروند و اجزاي تازه و نويني به نام بدل ما يتحلل ،جاي آنها را ميگيرند و در هفت
1
سال يك بار سراسر بدن عوض ميشود!.
اگر اين سخن با اين كليت صحيح باشد و مطابق با واقع درآيد ،دللت بر اين ميكند كه :سراسر بدن و جميع ذرات و
اجزاي آن در تبدل بگه نيروي اعمال يكسگان بوده و بگا هگم برابرنگد (بگه اسگتثناي اجزايگي كگه در شكگل مگو و ناخگن و عرق و
چرك و پوسيدگي و غير اينها مبدل به عمل نشده از بدن جدا ميشوند) به جهت اينكه تبدل مواد بدن به نيروي اعمال،
يگانه بياني است كه درباره توجيه و توضيح گفتار نقل شده ميتوان يافت ،و اگر از اين بيان صرف نظر كنيم راه حلي
بدن كارگري را كگه خوب و كافگي كار ميكنگد و خوراك خوب و كافگي نميخورد ،مورد دقگت قرار ميدهيگم :ميبينيگم
كگه ايگن انسگان نگه فقگط رفتگه رفتگه كگم خون شده و زرد رنگگ گشتگه ،بلكگه گوشگت و چربگي بدنگش نيگز روي بگه كاهگش
گذاشتگه اسگت ،وزن و حجگم عمومگي بدن او بگه طور قطگع نقصگان پذيرفتگه و بگه احتمال قوي بلكگه ظگن قريگب بگه علم
استخوانها و رگها و اعصاب بدن او و جميع اعضا و اجزاي او در اين تحليل رفتن و هضم شدن ،سهيم و شريكاند؛ از اين
دقت هم اين نتيجه را ميگيريم كه :سراسر بدن كارگر ياد شده ،و همه ذرات و اعضاي تن او ،به تدريج مبدل به نيروي
كار ميشوند.
لغري چنه معنايني دارد؟ و سنبب آن چيسنت؟ در اينجگا هگم كمگي توقگف كرده و بگه تدبّر ميپردازيگم :لغري
عبارت از ايگن اسگت كگه بدن انسگان ،در زمينگة اينكگه خوراك كافگي نخورد و يگا خوراكگي را كگه ميخورد نتوانگد هضگم كنگد،
مبدل به نيروي كار شود؛ و مسلما ً متوجه هستيم كه نخوردن خوراك و هضم نكردن آن لغري نميآورد ،براي اينكه اگر
بدن مردهاي را (كگه خوراك نميخورد و كاري هگم نميكنگد) صگد سگال در سگرماي كافگي نگاه دارنگد چيزي از آن كاسگته
نخواهد شد؛ پس يگانه سبب لغري هما نا تبدل اجزاي بدن به نيروي كارهاي كوچك و يا بزرگ است كه خواه ناخواه از
از اين تدبر هم اين نتيجه را به دست ميآوريم كه :سراسر اجزاي بدن در تبدل به نيروي كار با هم برابر ،و مساوي
يكديگرند.
ادله سه گانه فوق ،اين نتيجه را ميدهند كه :تبدل به نيروي كار ،امري مختص به خون و يا عضو ديگر نيست ،و هر
جزئي و عضوي به استثناي فضولتي كه فوقا ً ذكر شد ،پيوسته و لينقطع در تبدل به عمل ميباشند ،و هيچ جهت ديگري
براي خرج و مصرف شدن آنها نيست؛ بلي اين احتمال باقي است كه :شايد جزئي از بدن انسان در تبدل به نيروي كار،
سگهم وافري داشتگه باشگد ،و مثل ً خون در امگر عمگل كردن ،ياري بيشتري بگه آدمگي برسگاند ،و اعضاي بدن در ايگن باره
1
« .پرسش و پاسخ» به قلم آقاي حسين نوري ،ص .11
16
عدهاي از دانشمندان نامي( 1در پاسگخي كگه براي شبهگه آكگل و ماكول بيان داشتهانگد) گفتهانگد :بعضگي از اجزاي بدن
انسگان تغييگر بردار نيسگت و تبدل و تحول را در آنهگا راهگي نيسگت ،ايگن قسگمت از اجزاي بدن ،پايدار ميماننگد و از آغاز
2
زندگي تا پايان آن ،آني از بدن جدا نميشوند؛ نگارنده گويد :ما براي اين ادعا دليلي نيافتهايم.
از بعضي از آيات كريمه و احاديث شريفه نيز ميتوانيم اين حقيقت را استفاده كنيم كه :بدن انسان به طور اطلق و
بدون اختصگاص بگه عضوي و جزئي معيگن ،در راه انجام دادن اعمال مصگگرف ميشود :كلمگه اسگگراف و مشتقات آن در
بعضي از آيات كريمه ،جز «زياده روي در خرج كردن بدن» معناي ديگري نميرساند و «زياده روي در خرج كردن مال»
َگ َ
سَرفُوا عَلي
نأ ْ عباد ِگيَ ال ّذِي َگ
در ايگن آيات ،كامل ً بيگانگه ديده ميشود و بگا معانگي آنهگا هيگچ نميگسازد؛ مثل ً ميفرمايگد :يگا ِ
أَنفُسهم ل تقْنطُوا من رحمة اللَّه؛ 3و ميفرمايد :إ َ َ
ف كَذَّا ٌ
ب؛ 4در اين دو آيه و نظاير آنها كه به سرِ ٌ
م ْ
ن هُوَ ُ
م ْ ن الل ّ َ
ه ل يَهْدِي َ ِ ّ ِ ِ ْ َ ْ َ ِ َ َ ْ ِ ِ ْ
هگر بدكاري ،اسگراف و بگه هگر گونگه بدكار ،مسگرف اطلق شده ،چگه معنايگي براي اسگراف ميتوان يافگت؟ آيگا ميتوانيگم
بگوييگم تنهگا كسگاني كگه در خرج كردن مال از حگد گذشتهانگد ،در ايگن آيات مراد ميباشنگد و سگاير گناهكاران كنار هسگتند؟
يگانه معناي صحيح اين است كه بگوييم :چون خرج كردن تن در كسب نيكي ها در نزد خدا پسنديده است ،پس اسراف
نيست .ولي در كسب بديها ،ناپسند و زشت است پس اسراف و زيادهروي است.
فقَةٍ و از حضرت رسگول اللّه گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ روايگت شده :وَ الّذي نفسگي بيد ِگهِ مگا اَنفَگقَ النا سُگ ِگ
من ن َ َ
ل الخيرِ؛ 5اين خبر شريف دللت ميكند كه آدمي علوه بر اموال دنيوي ،دارايي ديگري را نيز داراست ،و آن
من قو ِ
ب ِ اَ َ
ح َّ
تگن اوسگت تنگي كگه در راه اعمال خرج ميشود؛ و بهتگر از هگر خرجگي ايگن اسگت كگه انسگان تگن خود را در گفتار نيگك خرج
كند.
عوَضاً َ
ل الّذي ليَريَ الد ُّنيا كُل ّها ِ
خطَرا ً فقا َ
س َ
ه تعالي عن اعظم ِ النا ِ
ه الل ُ
م ُ
ح ِ
حنَفّيَةِ َر َ
ن ال َ سئِ َ
ل محمد ُ ب ُ و نقل كردهاندُ :
َ
ة فَل تَبيعوها ا ِل ّ ب ِها 6.و از حضرت امام موسي بن جعفر گ عليهم ن ا ِل ّ ال ّ
جن َ ُ ست ل َها ثَ َ
م ٌ ن ابدانَك ُم هذ ِهِ لَي َ
م قال ا ِ َّ
من بَدَن ِهِ ث ُ َّ
ِ
جن َّ ُ َ
ة فَل تَبيعوها بِغَيرِها 7بهاي بدنهاي شما همانگا بهشت است، ن ا ِل ّ ال َ ن اَبدانَك ُم لَي سَگ ل َگها ثَ َ
م ٌ سلم گ روايت شده :ا َما ا ِگ َّ
ال ّ
مبادا آن را بگه غيگر بهشگت بفروشيگد .متگن ايگن دو خگبر در نظگر نگارنده بگه جاي سگند بسگيار صگحيحي ميباشگد و دللت
ميكند بر اينكگه :اجزاي بدن خرج ميشود و در شكل اعمال ،مصرف ميگردد و انسان بزرگ كسگي اسگت كه بدن خود
را در انجام دادن اعمال نيك كه بهشت و نعمتهاي آن از آنها ساخته ميشود ،خرج كند؛ و مردمان پست كساني هستند
كگه تگن خويگش را در بگه جگا آوردن اعمال ننگيگن و چركيگن خرج ميكننگد؛ بگه جهگت اينكگه خود را خرج كرده و دوزخ را
3
.زمر ( / )39آيه .53اي بندگان من كه دربارة خويشتن زياده روي كردهايد از رحمت خدا نااميد مباشيد.
.غافر ( / )40آيه .28مسلما ً خداوند كسي را هدايت نميكند كه زياد خرج كننده و زياد دروغگو باشد. 4
5
.محاسگن برقگي ،ج ،1ص ،15س .4سگوگند بگه آن كگه جان مگن در دسگت اوسگت ،مردمان خرجگي محبوبگتر از گفتار نيگك خرج
نكردهاند.
6
.مجموعة ورام ،ص .65از جناب محمد بن حنفيه رحمه الله تعالي پرسيدند كه بزرگترين مردمان در رفعت منزلت و بلندي قدر
كيست؟ فرمود :كسي است كه سراسر دنيا را براي بدن خود ،عوض نداند! بعدا ً فرمودند :واقع اين است كه براي اين بدنهاي شما
بهايي جز بهشت نيست ،آنها را به چيزي جز بهشت مفروشيد.
7
.كافي ،ج ،1ص ،19س .6
17
سك فَاجت َگهد فگي تعل ّ ِ
مهگا فمگا ب ثم نُگ نف ِگ سلم گگ روايگت شده :يگا مؤم نُگ ا ِگ ّ
ن هذ َا العل َمگ و الد َگ و از اميرالمؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ
ن العذاب 1.اي مؤمن همانا علم و ادب بهاي جان تو ميباشد در
م َ ب العبد ُ وِليت َه و قرب َه فَاقبل الن ّصيحة ك َي تن ُ َ
جو ِ ج ُ
ي َستو ِ
كسگب علم بكوش كگه هگر چگه بر علم و ادب فزوده شود در بهگا و قدرت افزوده ميشود بگا علم بگه سگوي پروردگار راه
مييابگي و بگا ادب پروردگارت را نيكگو اطاعگت مينمايگي و بنده ،بگا اطاعگت نيگك دوسگتي و نزديكگي خدا را مسگتوجب
ميشود پنگد بپذيگر كگه از رنگج برهگي؛ آري دانشمندان خود را خرج ميكننگد و از تگن ميكاهنگد تگا علم و ادب ميآموزنگد و
يكگي از نتايجگي كگه از بحثهاي گذشتگه بر ميداريگم ايگن اسگت كگه :اعمال انسگان بگه طور كلي و بدون هيگچ اسگتثناء
مادي ميباشنگد؛ و در ميان آنهگا حتگي براي نمونگه يگك عمگل غيگر مادي هگم نميتوان يافگت؛ بگه ايگن معنگي كگه :انسگان ،هيگچ
عملي روحاني و نفساني كه از بدن او صادر نشده بلكه تنها از روح و يا از نفس او صدور يافته باشد ،ندارد.
دليل ما همان حقيقت است كه در بحثهاي پيش روشن گرديد :اعمال انسان از بدن مادي وي صدور مييابند و بدن
هگم از مواد جهان سگاخته و پرداختگه ميشود و چيزي كگه فرزنگد ماده و نوه ماده باشگد قهرا ً و طبعا ً بايسگتي مادي بوده
باشد؛ و بسيار عجيب به نظر ميرسد كه اعمال انسان در عين اينكه از ماده زاييده ميشوند غير مادي محسوب گردند،
خوراكهاي مادي وي كگگه از جهان اخگگذ ميكنگگد سگگاخته ميشود؛ و اينكگگه :اگگگر آدمگگي از خوردنيهاي پليگگد و ناپاك بخورد
نميتواند اعمال نيك به جا آورد بلكه به سوي اعمال پليد و ناپاك ميگرايد.
روشنترين دليل ما كه قابل فهم عموم مردم ميباشد بر اينكه اعمال انسان از بدن مادي وي متولد ميشوند نه از
روح و يگا نفگس وي ،ايگن اسگت كگه ميبينيگم :اعمال ،بدن را خسگته و فرسگوده ميكننگد و نيروي بدن را تمام ميكننگد و
ميبينيگم كگه هگر عمگل ايگن طور اسگت ،خسگته كننده اسگت؛ و خسگته شدن بدن چنان كگه گفتهايگم نشانگة خرج شدن آن
اسگت .و امگا روح و نفگس در نزد كسگاني كگه بعضگي از اعمال را بگه آنهگا نسگبت ميدهنگد ،مجرد و بسگيط ميباشنگد ،جزء
ندارنگد و معنگي ندارد كگه خسگته شونگد و بايسگتي كگه بتواننگد اعمال خود را دائما ً انجام بدهنگد بگه جهگت اينكگه خرج شدن و
مجردي كگه بسگيط و بگي جزء اسگت اگگر خسگته شود يگا چيزي از آن كاسگته ميشود يگا نگه ،در صگورت اول لزم ميآيگد
كه منعدم شود و فداي عمل خويش گردد براي اينكه چيزي از آن كاسته شد و چيز ديگري هم در آن نبود كه باقي بماند
و در صورت دوم ،چون خسته شدن ،فرقي در خسته شده پديد نياورده پس در واقع خسته شدني وقوع نيافته است؛ و
براي همين ما ميگوييم كه :مجرد ،خسته نميشود و اعمال انسان كه كليت خسته كننده هستند از روح و يا نفس مجرد
صادر نميشوند.
1
.روضة الواعظين ،ج ،14ص .17
2
.مؤمنون ( / )23آيه .51از خوردنيهاي گوارا و پاكيزه بخوريد و اعمال صالح به جا آوريد.
18
و بنابرايگن اصگل ً صگدور فعگل از مجرد (بگا قطگع نظگر از اينكگه خسگته شود يگا نشود) غيگر معقول اسگت؛ براي اينكگه اگگر
عملي از مجردي صگدور يابگد حتما ً بايسگتي چيزي از آن جدا گردد ،و قهرا ً لزم ميآيگد كگه خود آن مجرد فورا ً بگا يگك عمگل
كردن منعدم شود؛ به جهت اينكه يك چيز از آن صادر ميشود و چيز ديگري هم ندارد تا ذات خود را با آن باقي بدارد.
ي
جعَگني بِقوتِگهِ عل ِگ ك فيمگا بقّينگه فگي بَد َگني و اَن ت ُ َ
ش ِّ شكرِگ َ ك وَ ذكر َگ
ك وَ ُ من وَع َك ِگهِ وَ القوّة َ بگه علي طاعتِگ َ
ة ِگ
سلم َ و ُ
شربگي ال ّگ
سد ُ عَلَي
ج َ
ي ال َ
سلم گ هم روايت شده :انّما بُن َ
َ 1
ك؛ و از امام صادق گ عليه ال ّ من معصيتِ
ن التَحرزِ ِ
حس َ ك وَ اَن تُلهِ َ
مني ُ عبادت ِ َ
ِ
خبُزِ؛ 2از ايگن دو حديگث شريگف اسگتفاده ميشود كگه :سگاختمان بدن بر خوراك بنگا گذاري شده اسگت ،و ايگن مأكولت و
ال ُ
مشروبات هسگتند كگه نيروي اطاعگت بگه خدا و ذكگر او و شكگر بگه او را در بدن مهيگا مينماينگد ،و خوراك هميشگه در بدن
نميماند بلكه بعد از مدتي در شكل عمل از آن بيرون ميرود ،و آدمي با نيروي خوراك بر انجام دادن عبادت ،قوت پيدا
خسگته كردن هگر عملي واقعا ً نشانگه بسگيار خوبگي اسگت بر اينكگه آن عمگل مادي اسگت و از ذات عامگل مايگه گرفتگه و
قدري از آن كاسگته اسگت؛ چگه معنايگي براي خسگته شدن جگز تمام شدن نيروي بدن ،ميتوان پيدا كرد؟ يقيگن داريگم كگه
قدرت موجود در عامل كمتر باقي ميماند تا به جايي ميرسد كه ديگر هيچ توانايي در وي نميماند؛ آن وقت ميگويند:
گفتيگم كگه خسگته كردن عمگل ،علمگت مادي بودن آن اسگت؛ اينگك اگگر بر مگا ايراد شود كگه :در اندرون بدن انسگان،
اعمالي مستدام و غير اختياري هست مانند اعمال جهاز هاضمه و جهاز پخش و جمع خون كه انسان در ظاهر از آنها ابداً
احسگاس خسگتگي نميكنگد ،ولي بگه طور يقيگن همگه آنگها اعمالي مادي ميباشنگد .در پاسگخ گوئيگم :ايگن گونگه اعمال هگم
خسگته كننده هسگتند و مسگلما ً نيروي بدن را مصگرف ميكننگد ،اگگر چگه آدمگي از آنهگا احسگاس خسگتگي نميكنگد؛ بگه دليگل
اينكگه اگگر انسگاني سگاعات متمادي چنان از كار كردن امتناع ورزد كگه حتگي چشگم خود را هگم باز نكنگد ،باز مغلوب خواب
اينكگه از روزگار باسگتان شهرت يافتگه و در افواه عامگه مردم افتاده كگه انديشگه كردن و علم پيدا نمودن و بگه يقيگن
رسيدن ،اعمالي روحاني هستند و از شئون روح هستند نه بدن ،هيچ دليل منطقي ندارد و به هيچ پايه ديني متكي نيست:
در بحث فوق يادآور شديم كه اعمال انسان كليتا ً مادي است باز متذكر ميشويم كه فكر كردن و فهميدن هم مادي
اسگت و از ماده زاييده ميشود؛ براي اينكگه در سگابق اثبات كرديگم كگه عضگو تفكگر ،مغگز اسگت.و عضگو فهميدن و عالم
شدن و به يقين رسيدن هم قلب است ،و مغز و قلب هر دو از ماده ساخته شدهاند؛ پس چگونه ميتوان گفت كه تفكر
و تعقگل عمگل روح بوده باشنگد؟ چنان كگه بر داشتگن و گذاشتگن كاري مادي اسگت و عضگو آن ،دسگت اسگت ،تفكگر و تعقگل
هگم كار مادي اسگت و عضگو آن مغگز و قلب اسگت؛ و چنان كگه دسگت گاهگي شگل و رعشهدار ميشود و از بر داشتگن و
1
.مكارم الخلق ،ص 164؛ المحجة البيضاء ،ج ،3ص .12خداوندا از تو خواهانم كه در خوردن و آشاميدنم كه من را از بيماري آن
سگالم فرمايگي ،و بگا آن بر اطاعگت و ذكگر و شكرت نيرومندم گردانگي مادام كگه آن را در بدن من باقگي ميداري ،و اينكگه مرا بگا نيروي
آن بر عبادتت شجاع نمايي و بر من الهام كني كه چگونه از نافرماني تو بپرهيزم.
2
.كافگي ،ج ،6ص ،287س .14المحجگة البيضاء ،ج ،3ص ،10س .18مكارم الخلق ،ص ،176س 19ولي «انمگا» ندارد؛ همانگا
بدن بر نان بنا گذاري شده است.
19
گذاشتگن ميمانگد ،قلب و مغگز نيگز بيمار ميشونگد و از تفكگر و تعقگل باز ميماننگد؛ و چنان كگه انسگان گرسگنه و تشنگه از
كارهاي مادي عاجز ميگردد و پگس از آنكگه خورد و نوشيگد ميتواند بر دارد و بگذارد ،بيايگد و برود ،عينا ً همان گرسگنه ،از
تفكر و تعقل هم ناتوان ميگردد و از حل مشكلهايي كه به آساني آنها را حل ميكرد ،اظهار ناتواني ميكند و پس از
آنكه خورد و نوشيد و به مقدار كافي مواد اخذ كرد ،باز قدرت به انديشه كردن و مطلب فهميدن ،در او پيدا ميشود.
پگس انديشگه كردن و فهميدن ،هگر دو كار مادي هسگتند چنان كگه عضگو عامگل آن دو (مغگز و قلب) هگم دو عضگو مادي
هستند؛ و كوچكترين فرقي در ميان تفكر و تعقل و در ميان برداشتن و گذاشتن با دست ،در اين بحث ما نيست.
چگه فرقگي در ميان بر داشتگن و گذاشتگن اشياء و انديشگه و تعقگل در آنهگا هسگت كگه موجگب شود يكگي عمگل بدن و
ديگري عمل روح شمرده شود جز اينكه عضو برداشتن و گذاشتن ،دست است كه با چشم ديده ميشود و عضو انديشه
و تعقگل ،مغگز و قلب هسگتند كگه طرز كار آنهگا ديده نميشود؟ و اينكگه برداشتگن و گذاشتگن ،كاري غليگظ و خشگن هسگتند،
ولي انديشگه كردن و فهميدن ،لطيگف و زيبگا هسگتند؛ آيگا ديده نشدن و لطيگف شدن كاري ،سگبب ميشود كگه عمگل روح
ن؛ 1از ايگن كلم مبارك خوب فهميده ميشود كگه عمگل ،مظهگر علم اسگت؛ علم ،در اعمال مادي (كگه بگا َ
جوارِگِح وَ الركا ِگ
ال َ
اعضاي مادي انجام مييابنگد) ظهور پيدا ميكنگد؛ علم ،در شكگل عمگل مادي جلوهگگر ميشود! و ميدانيگم كگه غيگر مادي
مهمتريگن مورد تفارق ،در ميان فهگم فيزيكگي و حقيقگت امگر درباره عمگل ايگن اسگت كگه :فيزيگك ،كار دل را نشناختگه
فيزيگك رنگر نوشتگه :وقتگي شمگا درس ياد ميگيريگد و يگا مسگائل رياضگي حگل ميكنيگد ميگوييگد كار ميكنيگم ،ولي در
اصطلح فيزيك اينها كار نيست ،و كار وقتي انجام ميگيرد كه يك جسم در اثر نيرويي كه به آن وارد ميشود حركت كند
مثل ً وقتگي شما يك وزنگه را بلنگد ميكنيد كار انجام ميدهيگد؛ 2و نيز نوشتگه :هر وقگت نيرويي جسم را به حر كت در آورد
هيگچ كاري نكرده اسگت؛ 3و نيگز نوشتگه :نيرو وقتگي كار انجام ميدهگد كه نقطگه اثگر خود را تغييگر مكان دهگد؛ 4فيزيگك نويگن
هم كار را چنين تعريف كرده :هر گاه نيرويي بر جسمي وارد شود و آن را جا به جا كند بر حسب تعريف گوييم كه نيرو
كاري انجام داده اسگگت؛ بنابرايگگن اگگگر نيرويگگي بر جسگگمي وارد شود و نتوانگگد آن را بگگه حركگگت درآورد كاري انجام نداده
5
است.
از تعريفات فوق فهميده ميشود كگه :صگورت و شكگل كار در علم فيزيگك ،فقگط حركگت اسگت؛ بگا اينكگه در حقيقگت
مطلق تبدل را بايسگتي كار محسگوب داشگت اگگر چگه در آن حركتگي بگه وجود نيايگد؛ ماننگد :تبدل نيروي الكتريسگيته بگه
1
.نهگج البلغگه ،ج ،3ص ،170حكمگت .92پايينتريگن دانگش آن اسگت كگه بگه زبان بسگته شود (فقگط بگا دهان گفتگه شود) و بالتريگن
دانش آن است كه در اعضاي بدن و ستونهاي تن هويدا گردد.
2
.ج ،3ص .18
3
.ج ،3ص .19
4
.ج ،4ص .116
5
.ص .137
20
حرارت؛ و در ايگن صگورت تعريگف كار ،جامگع افراد شده و شامگل اعمال قلب هگم ميشود؛ و ثانياً ،حقيقگت كار حركگت
نيسگت بلكگه حركگت ،اثگر كار اسگت كه مشهود مگا اسگت :حركگت ،اثگر و حالت ديگگر و بر گشتگه نيرويگي اسگت كگه بگه شيگئ
متحرك وارد گرديده و آن را بگه حركگت درآورده اسگت؛ حركگت ،خود ،نيرويگي اسگت كگه كار انجام ميدهگد ،و حقيقگت كار
تبدل اسگت ،تبدل ماده بگه نيرو و نيرو بگه نيرو؛ و حقيقگت كار كردن هگم تبديگل اسگت نگه تحريگك اگگر چگه بيشتگر و غالب
انواع كار
گفتيم موادي در بدن انسان به محض اراده عمل ،بر گشته ،تبدل يافته و در شكل نيرو مصرف ميشوند؛ اينك براي
اينكه حقيقت عمل انسان را حتي المكان جامع الطراف بفهميم لزم است كه در اقسام مختلف نيرو ،و تبدل مواد به
آنها نظري كنيم تا فهرستي از انواع كار انسان اگر چه بسيار مجمل هم باشد به دست آوريم.
در آينده ،انشاء الله تعالي بحگث خواهيگم كرد كگه تاكنون در جهان نيروهايگي يافگت شده ،و شايگد بعگد از ايگن نيروهاي
ديگري نيگز كشگف شود :حركگت ،سگكون ،گرمگا ،سنرما ،الكتريسگيتة مثبگت ،الكتريسگيتة منفگي ،نور ،ظلمنت ،مغناطيگس،
صوت ،رنگ ،نيروي اتمي ،و بالخره تبدلت بسيار زياد شيميايي ،اشكال مختلف و صورتهاي گوناگون نيرو هستند.
چنين به نظر ميرسد كه :راه تأثير مادهاي در ماده ديگر منحصر به اين باشد كه مقداري از اجزاي ماده ،در شرايط
معين و مخصوصي انقلب يافته و مبدل به نيروي معين و مخصوصي شده و در ماده ديگر اثر كند ،وگرنه دو مادهاي كه
به كلي از هم جدا و غير مرتبط باشند چگونه ميتوانند در يكديگر تأثير كنند؟ بنابراين هر گونه تأثيري كه يك جسم در
جسگم ديگري بكنگد ،در هگر شكلي از اشكال نيرو باشگد بايسگتي كار ناميده شود :چنان كگه حركگت دادن بگه جسگمي كار
است ،گرم و يا سرد كردن آن و نظاير اينها هم مسلما ً تأثير هستند و بايستي كار ناميده شوند؛ موجب چيست كه تنها
تحريك را كار بناميم و تأثيرات زياد ديگر را از دايره صدق كار ،اخراج نماييم؟.
نتيجگه ايگن اسگت كگه :مصگرف شدن هگر نوع نيرو از بدن انسگان ،يگك نوع از انواع عمگل اوسگت :نيروي متولد از بدن،
گاهگگي در شكگگل حركگگت و گاهگگي در صگگورت حرارت و يگگا برودت و يگگا غيگگر اينهگگا از وي ظهور مييابگگد و از بدن او خرج
ميشود ،و هميشه در صورت حركت نميباشد؛ پس نبايد عمل انسان را منحصر به حركت دانست ،بلكه :انواع اعمال
بنابر آن كه :انسان ،مجموعه كوچكي از جهان بزرگ است؛ نيروهايي كه در جهان بزرگ كشف شده و يا خواهد شد
من َ
ك وَ ل تَشعُُر وَ دائ ُ َ
ك ِ صُر ك في َ
ك و ما تُب ِ دَوائ ُ َ
ك انطَويَ العال َ ُ
م الَكبُر وَ في َ صغيٌر
م َ
جر ٌ م اَن َّ َ
ك ِ وَ تََزع َ ُ
پس فهرست كوچك بسيار مجملي كه از انواع اعمال انسان ،عجالة بر ميداريم اين ميشود كه :عدد اشكال اعمال
انسگان بگه عدد انواع نيروهاي جهان اسگت؛ و مگا در آينده توضيگح خواهيگم داد كگه :عدد نيروهاي جهان ،بنابر آنكگه :مواد،
تراكم يافته قوي هستند ،شايد از مجموع عدد نيروها و عدد عناصر عالم ،كمتر نباشد.
21
ما چه اطلعي درباره انسان داريم كه بتوانيم دربارة انواع اعمال وي ،به طور قطع حكمي بكنيم؛ ولي پس از دقت
در آيات كريمگه و احاديگث شريفگه ميتوانيگم بگوييگم كگه بعضگي از پندارهگا و انديشههاي وي در صگورت نوري از دل وي
سگاطع ميگردد و مقداري از كينهورزيگها و خصگومتهاي درونگي او در قيافگه ظلمگت و تيرگگي عجيگب در قلب او پنهان
ميشود؛ گاهگي دو نفگر بگا اينكگه يكديگگر را نميشناسگند به همديگگر مايگل و راغگب ميشونگد و گاهگي هگم دو نفگر ،بيهوده و
بيجهگگت از هگگم رم ميكننگگد و همديگگگر را ميراننگگد!؛ اسگگرار و رموزي كگگه در نهاد آدمگگي گذاشتگگه شده ،عبارت اخراي
حقيقت عمل
پس از اين همه بحث كه تاكنون كرديم ،اكنون ميتوانيم بحول الله تعالي و قوته در بحث و فحص از حقيقت «عمل
بگا نظرهايگي كگه از لحاظ ضعگف و شدت تعمگق ،متفاوت هسگتند ،تعريگفهايگي گوناگون ،كگه همگه آنهگا صگحيح و برگشگت
همگه آنهگا بگه يگك معنگي ميباشگد ،ميتوان در مقام بيان حقيقگت عمگل ،ايراد كرد ،تعريفهايگي كگه ذيل ً مينگاريگم ماننگد
تعار يف فيزيكي ،از بيان حاق ذات عمل ،عاري هسگتند و فقط مظاهر و نتا يج و عواقب اعمال را تگا اندازهاي مشروح تر
مينمايانند.
آيا تا كنون براي بشر ميسر شده است كه به حقيقت چيزي واقعا ً پي ببرد ،و حد ّ تام آن را حقيقتا ً پيدا كند؟ به عقيده
نگارنده ،معرفت حقيقي هيچ چيزي در جهان ممكن نيست :حد ّ هر چيز ،مركب از جنس و فصل آن است ،پس بسائط
چون جنگس و فصگل ندارنگد قابگل تحديگد نيسگتند؛ و امگا مركبات ،اگگر جنگس و فصگل آنهگا بسگيط باشگد و يگا بالخره بگه جزء
بسيط برسند ،باز فاقد حد خواهند بود و اگر متسلسل هر جنس و فصل داراي جن سها و فصلهاي ديگري باشند ،پس
يافتن آنها براي بشر ،كه عمر محدودي دارد غير ممكن است؛ پس تحديد به طور مطلق محال است.
و ايضاً ،وسگيلة دانسگتن و شناختگن ،در ايگن زندگگي ،فقگط حواس پنج گا نه اسگت و راه ديگري براي پگي بردن به اشياء
براي بشگر نيسگت ،و واضگح اسگت كگه بگا آنهگا تنهگا ظواهگر و مظاهگر را ميتوانيگم درك كنيگم؛ پگس راهگي براي درك حقائق
عمل كردن انسان ،اين است كه :با حواس خمسه خود از جهان اطلع بيابد ،و با ساير اعضاي خود در موجودات آن
دخل و تصرف نمايد؛ عمل انسان اين است كه قلب وي اعضاي او را وادار به اطاعت كند و آنها هم از آن اطاعت كنند؛
عمل كردن ،مصرف نمودن نيروي بدن است؛ عمل كردن ،تلطيف مواد بدن است؛ عمل صادر شده ،عصاره تن است؛
عمگل كردن ،خرج و مصگرف نمودن خويشتگن اسگت؛ عمگل كردن ،تغييگر و تعويگض خويشتگن اسگت؛ عمگل كردن ،ذخيره
سگاختن خويشتگن اسگت؛ عمگل كردن ،سگاختن سگاختمان كنونگي بدن اسگت؛ عمگل كردن ،سگاختن سگاختمان آينده خويشتگن
است؛ عمل كردن ،تبديل خود به لذت و يا درد آخرت است؛ عمل كردن ،تبديل مواد جهاني ،به نعمتهاي بهشتي و يا به
نقمتهاي دوزخي است؛ بعضي از جملت فوق ،در بحثهاي ذيل توضيح داده ميشود.
22
عصارهگيري از ماده
مصگاديق ماده ،در لطافگت وغلظگت متفاوت هسگتند ،جامگد غليگظتگر از مايگع ،و مايگع هگم غليظگتر از بخار اسگت كگه
لطيفتريگن قسگم ماده اسگت ،و هميگن بخار هگم افراد گوناگونگي دارد كگه در لطافگت باز بگا هگم فرق فاحگش دارنگد ،اينگك
ميگوييم:
لطيفتريگن قسگم بخار ،هگر قدر رقيقگتر هگم باشگد ،باز بگه لطافگت و رقگت نيرو نميرسگد :نيرو موجودي اسگت كگه در
شدت لطافگت ،بگه نهايگت درجگه ممكگن رسگيده اسگت؛ و اگگر ماده بخواهگد كگه داراي لطافگت نيرو گردد چارهاي جگز ايگن
نيسگت كگه آمادة تصگعيد شود و عصگارة آن گرفتگه شود و نيرو گردد؛ بنابرايگن ،نيرو عصگاره و چكيده ماده ميباشگد ،پگس
عمگل كردن كگه عبارت از تبديگل بدن بگه نيرو اسگت ،در واقگع عبارت اسگت از :تلطيگف بدن و تصگعيد آن و عصگارهگيري از
آن.
بنابر اينكگه انسگان ،موجودي مادي اسگت ،و بنابر آنچگه كگه تاكنون شرح گرديگد كگه :هگر كگس بگا عمگل كردن ،اجزائي از
ذات خود را مصرف ميكند ،فهميده ميشود كه :عمل كردن ،خرج كردن خويشتن است؛ از حضرت رسول اللّه گ صلّي
ت وَلَدٍ؛ 1از ايگن حديگث عجيگب فهميده ميشود كگه :نماز گزار ،چگه نماز خود را كامگل بخوانگد و يگا نگا تمام،
ل وَل ذا ُگ
حم ٍ
مقداري از ذات خود را از خود بيرون ميكنگگد؛ و بگگه عبارت ديگگگر چيزي از خود ميزايگگد و قدري از بدن خويگگش را خرج
ميكند ،پس اگر به طور كامل بخواند ،مانند آبستني است كه وقت طبيعي وضع حملش رسيده و بچهاي زاييده كه در
كوچكي او را شاد ميكند و در بزرگي از او دستگيري مينمايد و اگر نا مقبول و ناتمام به جا آورد ،مانند حاملهاي است
كه حمل خود را سقط كرده ،نه داراي بچهاي شده و نه اميد بچه زاييدن درباره او باقي مانده؛ يعني :نمازگزار (و البته
هر عمل نيك در اين باره مانند نماز است) مقداري از ذات خود را خرج ميكند و مانند حاملهاي است كه يا بچه ميزايد
و يا جنين مياندازد.
و بنابر آنچه كه در بحثهاي سابق از تحقيق گذرانيديم ،اجزائي از انسان كه با عمل كردن ،از بدن او بيرون ميشود
و از او جدا ميگردد ،پيش از اراده عمل ،در شكل مواد بدن ،از خون و گوشت و پوست و غير اينها بود ،و پس از آنكه
عمگل صگدور يافگت تغييگر شكل داده و يگك سگره عوض ميشود ،ماده بود نيرو ميگردد؛ پس انسان با هر عملي كه
به جا ميآورد قدري از خود را عوض ميكند و نيرو ميگردا ند؛ و هگر انسگاني در تمام ساعات شب و روز بل
اجزايگي كگه از انسگان ،در صگورت نيروهاي گوناگون اعمال ،خارج شده و بگه مصگرف ميرسگند :در خارج از سگاختمان
كنوني او و يا در داخل آن ،بدون اينكه عدمي به آنها راه بيابد (البته با آن شكل كه در آينده انشاء اللّه تعالي بيان خواهد
شد) الي البد محفوظ و مصون ميمانند؛ اين است معناي اينكه :انسان با انجام دادن هر عملي ،مقداري از خودش را
ذخيره ميسازد.
1
مثل كسي كه نماز خويش را تمام به جا نميآورد (كامل نميخواند) مثل آبستني است
.مستدرك الوسائل ،ج ،1آخر ص َ .173
كه حمل خود را نگاه ميدارد ،تا وقتي كه زاييدنش نزديك شد آن را سقط ميكند ،نه حامله ميماند و نه صاحب فرزند ميشود.
23
چيزي كگه لزم اسگت بگه عنوان مقدمگه ،در فهگم و قبول مطالب فوق ،داشتگه باشيگم ايگن اسگت كگه :انسگان ،موجودي
انسگان چيسگت و چگونگه موجودي اسگت؟ مادي اسگت و يگا بگي بعگد و مجرد؟ عده نسگبتا ً زيادي از دانشمندان ،و شايگد
بتوان گفگت :همگه فلسگفه و عرفگا ،انسگان را موجودي نامرئي و غيگر محسگوس و غيگر ملموس و فاقگد بعگد و غيگر جسگم
شناختهانگد ،و ايگن بدن را خارج از حقيقگت او گرفتگه و بگه منزله مركگب و يگا كشتگي و يگا شهري كگه درآمدش اختصگاص بگه
حاكم آن دارد! شناسانيدهاند (رجوع شود به كتابهاي :1اخلق ناصري ،اسفار ،جامع السعادات ،معراج السعاده).
ولي قرآن در هشگگت مورد 2تصگگريح فرموده كگگه :انسگگان موجودي اسگگت كگگه از گگگل آفريده شده اسگگت؛ چنان كگگه
ن؛ 3و بنابرايگن ،انسگان در نظگر قرآن موجودي مادي و محسگوس و ملموس و داراي ابعاد و خلَقَك ُگم ِگ
من طي ٍگ ميفرمايگدَ :
جسگم اسگت؛ و الحگق مفاد آيات كريمگه ،بگا فطرت بشري مطابگق ميباشگد و قابگل فهگم وجدان اسگت؛ ولي بر عكگس،
نظريگه فل سفه و عرفاي ياد شده كامل بر خلف بداهگت ميباشگد و قبول آن بسگيار مشكگل و اگگر بگا دقگت نظگر كنيگم غيگر
ممكگن اسگت؛ وقتگي كسگي انسگاني را ميبينگد ،اصگل بخاطرش خطور نميكنگد اينكگه ميبينگد انسگان نيسگت و مركگبي و يگا
نوعي كشتي براي اوست! هيچ كس نميتواند قبول كند كه در موقعي كه انساني را ميبيند ،او را نميبيند و مركب او
را ميبيند ،با خود او نميتواند تماس بگيرد و با كشتي او مصافحه ميكند!! بلي انسان از گل آفريده شده است.
س
ل؟ النّا ُ ل اَيُّ هاتَي ِ
ن افض ُ ب فقا َ
من ترا ٍ
ن ِ
ضتي ِ ل؟ فَأ َ َ
خذ َ قَب َ س اَف َ
ض ُ م اَيُّ النا ِ
ن مري َ ن رجل ً َ
سئ َ
ل عيسي ب َ در خبر است :ا ِ ّ
خلَقْناك ُگ ْ
م وَ مهگم اَتقاهگم؛ 4بلي مردم همگه از خاك آفريده شدهانگد؛ و در قرآن كريگم فرمودهِ :
من ْگها َ ب ،فَاَكر ُ
من ترا ٍگ
خل ِقوا ِگ
ُ
م تاَرة ً أ ُ ْ
خري( 5ضميرهاي مفرده به زمين بر ميگردند) و در شش آيه ديگر 6هم تصريح شده جك ُ ْ
خرِ ُ
من ْها ن ُ ْ فِيها نُعِيدُك ُ ْ
م وَ ِ
ب؛ 7حگق اسگت كگه :انسگان از خاك سگاخته شده خلَقَك ُگم ِگ
من ترا ٍگ كگه :انسگان از خاك آفريده شده اسگت چنان كگه فرمودهَ :
است.
چگه داعگي داريگم كگه مگگا انسگگان را غيگگر از انسگان محسگگوس بشماريگم ،و بعدا در بحگگث معاد ،در فهگم معاد انسگگان
محسگوس ،ناراحگت شويگم؛ مهمتريگن علت كگه موجگب شده كگه انسگان را موجودي روحانگي كگه در قفگس مادي تگن اسگير
شده باشد ،خيال كنند ،اين بوده است كه ديدهاند :آدمي تعقل ميكند ،انديشه دارد ،از معلومات به مجهولت ميرسد؛
و چون در پيگش خود مسگلم گرفتهانگد كگه تعقگل و تفكگر از ماده صگادر نميشود؛ پگس روحگي را فرض كردهانگد كگه از غيگر
ماده بوده و از عالم بال آمده باشد و تعقل و تفكر هم كار او بوده باشد.
1
.به ترتيب به ج ،9ص 13و ج ،1ص ،54ص .7ص .11
2
.المعجم المفهرس.
3
.انعام ( / )6آيه .2شما را از گلي آفريد.
4
سلم گگ پرسگيد :چگه كسگي افضگل مردمان اسگت؟ پگس
.مجمگع البيان ،ج ،9ص ،138س .12مردي از عيسگي بگن مريگم گگ عليگه ال ّگ
عيسگي دو مشگت خاك برداشگت و فرمود :كدام يگك از ايگن دو افضگل اسگت؟ مردم همگه از خاك آفريده شدهانگد ،عزيزتريگن آنان كسگي
است كه پرهيزكاريش بيشتر است.
5
.طه ( / )20آيه 55از خاك آفريديمتان و در خاكتان بر ميگردانيم و از خاك بيرونتان ميآوريم و روايت شده كه رسول خدا گگ
ي بِك ُم بََّرة ٌ (بحارالنوار ،ج ،60ص )94زمين مادرتان است صلّي الله عليه و آله و سلّم گ اشاره به زمين كرد و فرمود :ا ِن ّها ا ُّ
مكُم وَ ه َ
و نسبت به شما مادر مهربان و خوبي است.
6
.المعجم المفهرس.
7
.روم ( / )30آيه .20شما را از خاكي آفريد.
24
قرآن كريم بطلن اين تصور را مدتهاست كه بيان فرموده ،ولي مردم چون سرمست باده يونان و ساير باستانيان
بودهاند ،چنين تصور كردهاند كه :هر كس انسان را موجودي مادي بداند ،و تعقل را مولود ماده انگارد ،سخني بر خلف
ن،
قلو َ
اين شما و اين قرآن كريم :در قرآن كريم ،چنان كه تعقل را بخود انسان نسبت داده و بسيار فرموده :ل ِقوم ٍ يَع ِ
و در ذيل همين كريمه ت صريح فرموده كه :مراد قلبي است كه در 3
ن ب ِها، َ
معُو َ
س َ
ن يَ ْ
گوش ،را رديف هم شمرده :أوْ آذا ٌ
ي ال ُّ
صدورِ. سينه جاي دارد :القُلو ُ
ب التّي ف ِ
َْ َ
م نَگ الْر ضِگ راسگتي براي بيان مادي بودن انسگان ،چگه بيانگي و اضحگتر و روشنگتر از ايگن كريمگه ميتوان يافگت :أنْبَتَك ُگ ْ
م ِ
نَ ً
باتا 4چگه جاي اسگتبعاد اسگت؟ مگا بالوجدان ميبينگم كگه انسگان متعقگل از زميگن ميرويگد ،و تعقگل از موجود مادي صگدور
مييابگد ،و جميگع شئون زندگگي و حيات ،از ماده زاييده ميشونگد؛ مگا بگا فلسگفه مادي خصگومت جاهلنگه نداريگم تگا در هگر
مسالهاي به طور حتم مخالفت آنها را اختيار نماييم؛ ما نبايد در عوض اينكه در كشف حق كوشاتر شويم ،از فهم حق باز
بمانيم؛ اگر ماديين ،به جز بدن محسوس ،چيز ديگري درك نميكنند ،ما بايد بدن ،و روح آنرا ،هر دو را درك كنيم؛ و اين
موجگب نميشود كگه انسگان را بگه جگز اينكگه ميبينيگم بگيريگم و يگا روح را بگه جگز حياتگي كگه از خود تگن متولد ميشود
روحانيهاي مل صگدرا جسگمانيهاي لطيگف گرديده اسگت!؛ ايشان ،روح و روحانگي را بگه جگز آنچگه كگه از ماده متولد
ميشود نميدانگد؛ روح در نظگر وي همان جسگم اسگت كگه برگشتگه و روح گرديده اسگت؛ چنيگن ميگويگد 5:نفگس آدمگي،
آخرين صورتهاي جسماني و افضل آنهاست ،و اول معناي روحاني و ادون آنها ست؛ زيرا كه حدوث نفس ،جسماني و
بقايش روحاني است و همانا نفس ،با استعداد بدن حادث ميگردد و با ملكههاي رسوخ يافته و صورت ذاتي شده ،باقي
ميماند؛ 6و نيز گويد :انسان ،تدريجا ً انسان ميگردد ،در آغاز قوهاي هيولئي بود ،بعد تراب و طين و پس از آن نطفه و
علقه و سپس حيوان شد ،و بالخره حيواني متفكر و متصرف در امور ميشود و اگر توفيق يارش شود جوهري قدسي
و روحگي الهگي ميگردد؛ 7همگو گفتگه :آخرت خانهاي اسگت كگه فرزندان ارواح ،از شكمهاي مادران اشباح ،در آنجگا زاييده
ميشونگد 8.انتهگي و البتگه مگا سگخنن ايشان را تگا آنجگا كگه مگا را ياري ميدهگد ميآوريگم نگه ايگن كگه آنهگا را مطلقا ً تصگويب
نماييم.
1
.بقره ( / )2آيه .164براي مردمي كه تعقل ميكنند.
2
.حج ( / )22آيه .46تا براي ايشان دلهايي باشد كه با آنها تعقل كنند.
3
.حج ( / )22آيه .46يا گوشهايي كه با آنها بشنوند.
4
.نوح ( / )71آيه .17و خداوند رويانيد شما را از زمين روييدني.
5
.اسرار اليات ،ص ،61س .24
6
.در اين قسمت اخير ،بحث مفصل در آينده داريم.
7
.اسرار اليات ،ص ،58س ،14نقل به اختصار.
8
.اسرار اليات ،ص ،40س ،27نقل به اختصار.
25
و آقاي سيد محمد حسين طباطبائي ميگويد :نسبت نفس به جسم ،جسمي كه نفس بالخره از آن حادث و مخلوق
ميگردد (اين جسم ،همان بدن است كه نفس از آن انشاء ميشود) با وجه بعيدي به منزلة ميوه از درخت و روشنايي
نتيجگه دو بحگث فوق ايگن اسگت كگه :او ،تگو ،مگن ،يعنگي :افراد انسگان ،هنگامگي جسگم بوديگم و اينگك باز جسگم هسگتيم و
لكگن جسگمي كگه ارتقاء يافتگه و داراي زندگگي عالي انسگاني شده اسگت و ايگن زندگگي و روح او ،از جسگم او بيرون آمده
است؛ روح و جسم ،دو پديده از يك حقيقت هستند ،چنان كه ماده و نيرو دو صورت از يك ذات ميباشند.
سگگاختمان كنونگگي انسگگان و بدن دنيوي وي ،مايهاش از جهان و سگگرمايهاش خوراك و هوا و نور و غيگگر اينهگگا از امثال
اينهاسگت؛ واضگح اسگت كگه اخگذ كردن ايگن مذكورات از جهان بگا انجام دادن اعمالي ،ماننگد عمگل تغذي و عمگل تنفگس،
تحقق ميپذيرد و پس از آنكه اخذ گرديدند بايستي كه جهازات متعددي ،اعمال گوناگون ديگري انجام بدهند تا مواد اخذ
شده از جهان ،به اشكال تازهاي در آيند و در اعضاي بدن انسان به جزئيت مقبول شوند؛ پس ساختمان كنوني انسان با
دو گونه عمل ،ساخته و پرداخته ميگردد كه قسمت نخست ،ارادي و از روي دلخواه و قسمت دوم خود كار و بينياز از
اراده است؛ اين است معناي جملهاي كه سابقا ً گفتيم :عمل كردن ،ساختن ساختمان كنوني بدن است.
ولي البته ناگفته پيداست كه :بدن انسان ،در عين اينكه ساخته اعمال اوست ،خود آن اعمال و عين آنها نيست؛ مثلً
در خوردن ،چيزي كگه بدن انسگان از آن سگاخته ميشود خوراك اسگت و نيروهايگي كگه در :برداشتگن و بگه دهان گذاشتگن و
جويدن و به معده فرو بردن و هضم كردن و سپس پخش كردن آن به اعضاء و اجزاي بدن و غير اينها ،مصرف ميشود
و از بدن انسان بيرون ميريزد ،عبارت اخري اعمال او هستند كه از او صدور مييابند.
هگگر چگگه بر بدن انسگگان ،از مواد جهان افزوده ميشود ،در راه انجام دادن دو گونگگه اعمال ،دوباره از وي در شكگگل
نيروهاي مختلف مصرف ميشوند :اعمالي كه براي ساختن ساختمان كنوني او لزم است (به طوري كه شرح گرديد) و
اعمال ديگري كگگه در زندگگگي روزمره از وي صگگادر ميشود ،ماننگگد اينكگگه :سگگخن ميگويگگد ،مينويسگگد ،ميخندد ،گريگگه
ميكنگد ،راه ميرود ،گوش ميدهگد ،برميدارد ،ميگذارد ،نگاه ميكنگد ،توليگد مثگل دارد و بسگياري ديگگر از اعمالي كگه در
ايگن اجزا كگه از بدن انسگان بگا انواع كار كردن ،نيرو گرديده و مصگرف ميشونگد ،چنان كگه متذكگر شدهايگم ،از خود
انسگان هسگتند ولي البتگه لطافگت يافتگه و از غلظگت اوليگه رهگا ميشونگد ،اول نيرويگي غليگظ بودنگد بعدا مادهاي رقيگق
ميگردند؛ و چون اين نيروها جمعا ً بدون كوچكترين نقصان ،باقي و محفوظ ميمانند پس سراسر اعمالي كه از يك نفر
انسان از آغاز شروع به عمل تا موقع مرگ سر ميزند همه آنها در واقع خود همان انسان هستند كه تلطيف گرديده و
نگاه داشتگه ميشونگد و مجموعگه آنهگا سگاختمان بسگيار لطيفگي براي انسگان تشكيگل ميدهنگد؛ ايگن اسگت معناي آنچگه كگه
ايگن سگاختمان نيرويگي ،كگه از عمگل فراهگم ميشود ،در هگر شكلي كگه تصگور شود در ايگن بحگث مگا فرقگي ندارد ،ولي
تصوري را كه از آن داريم ،براي خواننده محقق ،با كمال اختصار ،تصوير مينماييم:
چنيگن بگه نظگر ميرسگد كگه :سگاختمان نيرويگي انسگان ،در بعضگي از صگفات ،نظيگر سگاختمان مادي او ميباشگد :اگگر
اعمال چشگم را روي يكديگگر چيده و در جاي چشگم بگذارنگد و اعمال مغگز را در جاي مغگز و همچنيگن اعمال هگر كدام از
26
اعضگا و جوارح را در موضگع خود آنهگا قرار بدهنگد انسگاني بسگيار عجيگب پيدا ميشود :ان ساني كه ساختمان ت نش از
نيرو خلق گرديده (و ما او را بدين جهت نميتوانيم ببينيم كه ديگر ماده نيست) انساني كه از خود انسان ،و به
بنابر آنچگه بيان شگد كگه :سناختمان آينده هنر كنس از اعمال كنونني او تحقنق ميپذيرد ،گفتگه ميشود :اگگر
اعمال او نيك و صالح باشد ،وجود اخروي او هم نيك و صالح و لذت بخش خواهد بود؛ و اگر ناشايست و زشت و فاسد
باشد مسلما ساختمان آينده او هم ،شرمآور و ننگين و پر از درد و رنج خواهد بود؛ مثل ً اگر با چشم خود نگاههاي ناپسند
ميكند ،اين نگاههاي فاسد جمع شده و محفوظ مانده و براي او چشم فاسد اخروي ميگردد كه الي البد از شكنجهاش
مينالد؛ و يا اگر با زبان خود در زندگي دنيوي اين و آن را مانند ماري ميگزد و گفتار ناپسند ميگويد ،اين نيش زدنها و
ايگن گزيدنگها و ايگن زشگت گوييگها جمگع گرديده و محفوظ مانده و در آخرت زبان او ميگردنگد ،و ايگن زبان پيوسگته او را
عذاب داده و ناراحتش ميكند؛ زبان و چشم و هر عضو ديگري كه ذاتش از فساد آفريده شده و ساختمانش از گزيدن و
نيش زدن پرداخته گرديده ،چه كاري از آن ،جز شكنجه دادن بر ميآيد؟ پناه بر خدا از عملهاي بد و شر آنها.
پس كساني كه اعمال صالح بجا ميآورند ،ساختمان اخروي خود را صالح و فرح بخش ميسازند كه هر دم خوشند و
خرمند؛ آنان ،خودشان از خودشان لذت ميبرند؛ و اما كساني كه اعمال فاسد به جا ميآورند ساختمان آينده خود را از
بنابر آنچگگه كگگه تاكنون شرح گرديگگد و از تحقيگگق گذشگگت انسگگان از مواد جهان اخگگذ ميكنگگد و بدن خويگگش را از آنهگگا
ميگسازد؛ و بعداً ،هميگن مواد را كگه جزء بدن او شدهانگد در شكگل نيروهاي گوناگون كار ،ازخود مصگرف كرده و بيرون
ميريزد ،و سپس همين اعمال ،چنان كه مفصل ً بحث خواهيم كرد انشاء اللّه ،باقي و محفوظ ميمانند و در جهان آينده،
براي او لذت و يگا شكنجگه ميگردنگد ،نعمتهاي بهشتگي و يگا نقمتهاي جهنمگي ميشونگد؛ يعنگي :عمگل كردن ،تبديگل مواد
و اما اينكه :بهشت و دوزخ ،هر دو اكنون مخلوق و موجود هستند ،حق است ،و منافاتي با اين بحث ما ندارد؛ تفصيل
به هنگام دخول به بهشت ميگويند :سپاس خدا را كه وعدهاي را كه به ما داده بود راست گردانيد و زمين را به ما ارث
رسگانيد كگه از هگر جاي بهشگت كگه بخواهيگم جاي ميگيريگم چگه نيكوسگت پاداش عاملن (زمگر /آيگه )39بگه وضوح دللت
ميكند كه :بهشت از زمين آفرينش ميپذيرد؛ و البته زمين در اثر اتساع ،بيپايان خواهد شد آنگونه كه بهشت توصيف
شده است و اكنون هم اجزاي پايان ناپذيري را شامل است و در تقسيم آن هرگز به اجزاي بي بعد نميرسيم.
1
.زمر ( / )39آيه .74
27
2ن مكان و زمان عمل محدود به دنيا و زندگي دنياست
انسان موادي را از جهان ميگيرد و جزء بدن خود ميكند يعني :غذا ميخورد و آب ميآشامد و از هوا تنفس ميكند
و نور ميگيرد ،و همين خوراك و آب و هوا و نور را تغيير شكل داده و از آنها بدن خود را مي سازد ،و سپس اين اجزا را
از بدن خويگش در شكگل نيرو ،بيرون ميريزد؛ طريگق سگاختمان بدن ،و طرز كار كردن كارخانگه تگن هميگن اسگت؛ پگس
قدرت و توانايگي آدمگي ،از مواد جهان ،كسگب ميشود ،بگه ايگن معنگي كگه؛ نخوردن و نياشاميدن و نفگس نكشيدن و نور
نگرفتن و امثال اينها ،معادل و مساوق با ناتواني محض است ،و قدرت بر عمل هم ،حاصل اكل و شرب و تنفس و اخذ
ي انسگان از دنيگا تمام ميشود و رزق وي از مواد جهان بگه آخگر ميرسگد ،مدت صگدور
نور اسگت؛ و چون بگا مرگ ،روز ِگ
ع مل از انسگان هم به انجام ميرسگد ،و ا جل مسمي پايان مييابگد ،و ديگر نميتوانگد از جهان در ش كل ماده بگيرد ،و از
پگس مكان و زمان عمگل ،فقگط دنيگا و زندگگي دنيوي اسگت و آن گاه كگه مدت عمگر بگه سگر رسگيد نگه كسگي سگتمگري
تواند كرد و نه دادگري ،نه ناني به بيچارهاي تواند بخشيد و نه ناني از مظلومي تواند ستاند ،نه عبادتي ميتواند به جاي
آورد و نه موافقتي با شيطان تواند نمود ،نه دانشي تواند اندوخت و نه جهلي را دور تواند نمود؛ خلصه :دست آدميزاد با
رسگيدن مرگ ،هگم از حسگنات و هگم از سگيئات يكباره كوتاه ميشود؛ و سگلسله عمگل كگه حلقههاي آن از هنگام تولد ،در
هگر آن بگه يكديگگر تداخگل كرده و بدون انقطاع در هگر زمان از انسگان صگدور مييافگت و بر روي هگم انباشتگه ميگرديگد،
پگس بازار منحصگر بفرد تحصگيل دانايگي و تنهگا دبسگتان كسگب توانايگي ،هميگن جهان و هميگن زندگگي موجود اسگت و هگر
28
ل اَوغَدِ
ح ُ فَعَسا َ
ك في ذ َااليَوم ِ تَر َ ل فَتََزوَّدِ
حگگ ٌ يگگگگاصاِح ا ِن َّ َ
ك را ِ
صدٍ
مر َ
ت بَگگل هو للنام ِ ب ِ َ
هَيها َ ل ت لَگگگي َ
س بغاف ٍ لتَغفَلَن فَالمو ُ
فَتَگگگوَد َّ اَنَّگگ َ
ك قَبلَها لَگگم تُولَدِ ه ع َلي َ
ك بساعةٍ فَلَيَأتِيَن ِ
مگگگگگن ُ
صفَر اليَدِ
معِهِ ُ
ج ِ
ت بِ َ مگگگا َ
شقي َ م ّ
ِ جَّرداً ن ا ِلَگگگي القبورِ ُ
م َ وَ لَتَخُر َ
ج َّ
ك اَيُّها الِنسا ُ
ن س َ
وَ اختَگگگر ل ِنف ِ ت
مي ّ ٌ ل فَگگگگا ِن َّ َ
ك َ مهَ ٍ
مل ع َلي َ
ا ِع َ
ن
ن قد كا ُ وَ كا َّ
ن مگگا هگو كگگائ ٌ مضي
ك اِذ َ ن لَ َ
م يگ ُ فَكا َّ
ن ماقد كا َ
آيات بسياري نيز در قرآن كريم يافت ميشوند كه بحث فوق را ميرسانند و صريحا ً دللت ميكنند بر اينكه :مكان و
زمان عمگگل ،محدود بگگه دنيگگا و زندگگگي دنياسگگت و در جهانهاي بعگگد از مرگ ،بگه طور مطلق ،هيگگچ عملي از هيگچ كسگگي
ب فَأ َ َّ
صدَّقَ ل قَرِي ٍ
ج ٍ
َ ب لَوْ ل أ َ َّ
خْرتَن ِي إِلي أ َ ت فَيَقُو َ
ل َر ِّ م ال ْ َ
مو ْ ُ حدَك ُ ُ
م ن قَبل أ َن يأْت ِ َ
يأ َم ِ ْ ْ ِ ْ َ َ ن ما َرَزقْناك ُ ْ صيرٍ؛ 4و ايضاً :وَ أَن ْ ِفقُوا ِ
م ْ نَ ِ
َ شع ً َ َ
م ذِل ّ ٌ
ة م تَْرهَقُهُ ْ
ة أبْصاُرهُ ْ ن گ خا ِ َ جود ِ فَل ي َ ْ
ستَطِيعُو َ ن إِلَي ال ُّ
س ُ ق وَ يُدْع َو ْ َ
ن سا ٍ
ف عَ ْ
ش ُ ن؛ و ايضاً :يَو ْ َ
م يُك ْ َ 5
حي َ ن ال َّ
صال ِ ِ م َ و َ أك ُ ْ
ن ِ
6
ن
مو َ
م سال ِ ُ
جود ِ وَ هُ ْ ن إِلَي ال ُّ
س ُ وَ قَد ْ كانُوا يُدْع َوْ َ
از ايگن آيات و غيگر اينهگا فهميده ميشود كگه در زندگيهاي پگس از مرگ ،اعگم از اينكگه برزخ باشگد يگا قيامگت ،كسگي
قدرت بگه عمگل كردن ندارد؛ نگه اينكگه خداونگد متعال ،اعمال آن ايام را بگه حسگاب نميآورد بلكگه اصگل ً كسگي نميتوانگد
عملي بكند و حتي اگر براي سجده كردن خوانده شوند باز هم نميتوانند سجده كنند؛ خود مردم نيز پس از آنكه مردند
اين حقي قت را خوب در مييابند و براي همين است كه هيچ گاه از خداوند متعال اجازه به اعمال نيك نميخواهند چون
اگر به فرض محال اجازه هم بدهند باز قادر به عمل نخواهند بود ،بلكه پيوسته تقاضاي برگشت به زندگي دنيوي را ،به
1
.مؤمنون ( / )23آيگه 99و .100آن گاه كگه مرگ يكگي از آنان را در مييابگد ،ميگويگد پروردگارا مرا برگردان ،اميدوارم در آنچگه
گذاشتهام كار نيكي بكنم.
2
.شعراء ( / )36آيه .102كاش زندگي دنيوي براي ما بار ديگري ميسور ميشد تا از مؤمنان ميشديم.
3
.مؤمنون ( / )23آيه .107پروردگارا ما را از آتش بيرون آور ،اگر باز به اعمال بد عود كرديم پس براستي ما از ستمكارانيم.
4
.فاطر ( / )35آيه .37آنان در ميان آتش دوزخ فرياد ميزنند و ميگويند :پروردگارا ما را بيرون آور تا عمل نيك ،جز آن چه كه
ميكرديگم ،بكنيگم .آيا به شمگا عمر نداديگم ،عمري كگه هگر كس كگه ميخواسگت ميتوانست متذكگر گردد و براي شما پيغمبر آمگد ،پس
(بچشيد عذاب را) ياوري براي ستمكاران نيست.
5
.منافقون ( / )63آيگه .10خرج كنيگد از آن چگه كگه بگه شمگا روزي دادهايگم پيگش از آن كگه كسگي از شمگا را مرگ دريابگد و بگويگد
پروردگارا چرا مرا مدت كمي به تأخير نيانداختي تا حق را تصديق نمايم و از صالحان گردم.
6
.قلم ( / )68آيگه 42و .43روزي در زحمگت شديدي ميافتنگد و براي سگجده كردن خوانده ميشونگد ولي نميتواننگد سگجده كننگد،
ديدگانشان بيحركگت و بگه پاييگن اسگت ،خواري آنانرا فرا گرفتگه و بگه راسگتي بگه سگجده كردن خوانده ميشدنگد ،آن گاه كگه نمرده و
سالم بودند.
29
سلم ن
سخناني در اين باره از امير المؤمنين ن عليه ال ّ
ب وَ غَدا ً حسا ٌ
ب م عم ٌ
ل ول حسا ٌ سلم گ فرموده :ا ِ َّ
ن اليو َ روايت ميكنند كه امير المؤمنين علي بن ابيطالب گ عليه ال ّ
ل اَن
ئ يُرجگي ،قب َ
مسگي ُ
مدبُِر يُدعگي وَ ال ُ
ة و ال ُ
ة مبسگوط ٌ
ف منشورة ٌ و التوب ُ
ح ُ س البَقاءِ و ال ُ
صّگ ُ ايضاً :فَاع َ
ملوا وَ انتگم فگي نَفَگ ِ
ةو
نگ صگحيح ٌ
ة و البدا ُ
منشورة ٌ و القل ُمگ جاري ٌ
ف َ
ح ُ غ و ال ُ
صّگ ُ ل و فَرا ٍگ
مهَ ٍ
ب ع َلي َ سلم ِ وَ اَنتگم فگي دارِ ُ
مسگتعت َ ٍ يدعگو الي دارِ ال َّگ
4
ة. ة و العما ًُ
ل مقبول ٌ ة مسموع ٌ مطلَق ٌ
ة و التوب ُ ن ُ
س ُ
الل ُ
گفتيم كه انسان ،نميتواند عملي بكند؛ مفهوم اين اصل كلي اين است كه رشته عمل هر كسي با مرگ وي انقطاع
مييابگد؛ اينگك ميخواهيگم از مردهاي سگخن گوييگم كگه ماننگد زندهگها عمگل دارد و بگا اينكگه مرده اسگت ولي هنوز سگلسله
عملش به پايان نرسيده است؛ و اين قضيه مناقض با بحثهاي پيش ما نبوده و استثنائي هم نيست ،و با ورود به اصل
ح يدعو
ل بها بعد َ موت ِه و ولد ٌ صال ٌ سنَّها فهِ َ
ي يُعم ُ ة هديً َ
ة اجراها للهِ في حيوت ِه فهي تجري له بعد وفات ِه و سن ُ
ل :صدق ٌ
خصا ٍ
ِ
له؛ 6اين نمونه روايات زياد هستند ولكن نبايد تصور شود كه بحثهاي سابق را نقض ميكنند.
1
.نهگج البلغگه ،ج ،1ص ،89س 4؛ و ارشاد القلوب ،ص ،267امروز روز عمگل اسگت و حسگاب نيسگت و فردا روز حسگاب اسگت و
عمل نيست.
2
.نهگج البلغه ،ج ،1ص .66بگه راسگتي دنيگا از شمگا روبرگردانيده واعلن به جدايگي كرده اسگت و آخرت بگه شمگا رو آورده و نزديك
اسگت كگه سگر برآورد ،آگاه باشيگد كگه امروز روز كوشگش اسگت و فردا وقگت پيگش قدم شدن و پيگش برد بهشگت اسگت و آخگر راه دنيگا
آتگش اسگت؛ آيگا كسگي نيسگت كگه پيگش از رسگيدن مرگ از گناهانگش توبگه نمايگد؟! آيگا كسگي نيسگت كگه براي خويشتگن پيگش از روز
بيچارگيش كاري كند؟! آگاه باشيد كه شما در روزهاي آرزويي به سر ميبريد كه به دنبال آن اجل فرا ميرسد؛ پس هر كس در ايام
آرزو ،پيش از رسيدن اجل ،عمل بكند ،كردارش سودش ميدهد و رسيدن اجل زيانش نميزند؛ و هر كس در روز آرزو پيش از آمدن
مرگ كوتاهي بكند ،پس دربارة عملش زيان ميبيند و اجلش به او ضرر ميزند.
3
.نهگج البلغگه ،ج ،2ص .257شمگا كگه هنوز هسگتيد و نمردهايگد كار كنيگد ،در حالي كگه نامهگها گشاده و برگشگت بگه سگوي خدا براي
همگه ميسگور اسگت و اعراض كننده خوانده ميشود و براي گناهكار جاي اميگد باقگي اسگت؛ پيگش از آن كگه عمگل خاموش شود و مهلت
تمام گردد و مدت به سر آيد و باب برگشت به خدا بسته شود و فرشتگان موظف به عمل ،بال روند.
4
.نهگج البلغگه ،ج ،1ص .186عمگل كنيگد خدا شمگا را رحمگت كنگد بگه نشانههاي آشكار (و راه نمايان اسگت و بگه جايگاه سگلمت
ميخواند) اكنون كه شما در زندگي هستيد ميتوانيد خداوند متعال را خشنود سازيد و مهلت و فراغت داريد و نامه ها باز و قلم ها در
جريان و بدنهاي سالم و زبانها رها و توبه مسموع و اعمال مقبول است.
5
.وسائل الشيعه ،ج ،2ص ،652س 8و .9شش خير است كه پس از مرگ مؤمن ،به او ميرسند :فرزندي كه برايش آمرزش
بطلبد و قرآني كه بعد از او بماند و كشتي كه آن را به كارد و چاه آبي كه آن را بكند و صدقهاي كه در جريان گذارد و طريقة نيكويي
كه بعد از او آن را بگيرند و بروند.
6
.وسگائل الشيعگه ،ج ،2ص ،652س 4و .5سگه فضيلت بگه دنبال مرد پگس از مرگ ميرود :صگدقهاي كگه در زندگگي خويگش براي
خدا به جريان گذارد بعد از وفات او نيز برايش جاري خواهد بو و طريقة هدايتي كه آن را معمول نمايد و پس از وفاتش بر طبق آن
عمل شود و فرزند صالحي كه برايش دعا نمايد.
30
آنچه كه در سابق اثبات شد اين است كه انسان پس از مرگ نميتواند عملي بكند؛ و اين دسته روايات هم دللتي
ندارد كگه انسگاني يافگت شده باشگد كگه پگس از مرگ نيگز عمگل كنگد ،بلكگه فقگط ايگن قدر ميرسگانند كگه برخگي از اعمال بگا
مرگ عامل ،از ثمره دادن نميافتد ،بلكه تا انقراض جهان كنوني ،براي عامل خويش ،سود ميرسانند مثل اينكه عامل
روايات فوق درباره مردمانگي اسگت كگه زندگانگي آنان تمام شده و اعمال نيكشان تمام نشده اسگت؛ و ممكگن اسگت
كه مردماني هم باشند كه زندگيشان تمام شده ،و اعمال شرشان ،باز در روييدن باشد.
معلوم اسگگت كگگه لفگگظ «الناس» شمول بر همگان ،از گذشتگان و آيندگان دارد؛ پگگس مرد كافري كگگه مرده اسگگت
پيوسگته لعنگت بدو ميرسگد و عذابگش ميدهگد يعنگي :اعمالي كگه در موقگع زندگگي بجگا آورده ،از گفتار و كردار ناپسگند و
اضلل مردم و سگتمگري ،چنان در جهان ،ريشگه دوانيده و پگا بر جگا شدهانگد كگه تگا انقراض دنيگا ،تبعات و ثمرات تلخ ،ببار
آورده و بر عامگل بدبخگت خود ،لحگق ميگردنگد؛ نگه اينكگه انسگان ،پگس از مردن هگم ميتوانگد عمگل بجگا آورد؛ از حضرت
َ
من ص اولئ َگ
ك ِگ م َ
ل بگه ول يَنقُگ ُ من عَ ِ مث ُ
ل اوزارِ َگ ن عليگه ِ
ل كا َگ
ضل ٍ
ب َ من ع َل ّگ َ
م با َگ سلم گگ روايگت شدهَ :گ
امام باقگر گگ عليگه ال ّگ
اوزارِگهم شيئاً ؛ 2بنابرايگن ،بدعگت گذارانگي كگه ،بگه طريقگه ناپسگندشان رفتار ميشود ،روز بگه روز ،بر وزر و گناهانشان
افزوده ميشود ،اگر چه ساليان دراز است كه مرده و از عمل ناتوان شدهاند.
از آنچگه تحقيگق گرديگد ،نتيجگه ميشود كگه ايگن اكگل و شرب و ايگن تنفگس و ايگن اخگذ نور و ايگن نگاه كردن و اسگتماع
نمودن و لمس كردن و چشيدن و بوييدن و انديشيدن ،و اينگونه تحصيل علم كردن و اين معاشرتها و توالد و تناسل ،كه
خداونگد جهان آفريگن در ايگن زندگگي بگه مگا عطگا فرموده ،و خلصگه هگر كاري كگه انجام دادن آن ،مسگتلزم صگرف نيروهاي
بدن بوده و خسگته كننده و كاهگش دهنده باشگد ،در زندگيهاي پگس از مرگ ،ناميسگور و غيگر ممكگن خواهگد بود؛ در خگبر
ل اَن يُحا َ
ل بينَك ُگم وَ ل ل ال َهگ ال ّ الل ُهگ قَب َ اسگت كگه :حضرت رسگول گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ فرمود :اَكثِروا ِگ
من قو ِ
خصگوصياتي كگه انسگان پگس از مرگ دارا خواهگد بود و حالتگي كگه بر وي طاري خواهگد شگد ،ايگن حقيقگت را كگه مگا در
صدد تحقيق و اثبات آن هستيم ،تأييد و تقويت ميكنند و اختلفات بسيار زيادي كه در ميان دو نشأه زندگي هست ما را
بگه طور قهري بگه مطالب عميقتري سگوق داده و هدايگت ميكننگد كگه از جمله آنهگا سگر مقاله مگا اسگت :مكان و زمان
اينگگك چنگگد اختلف و تفاوت را كگگه در ميان دو نشأه هسگگت ،ذيل ً متعرض ميشويگگم و اسگگتقصاي باقگگي را بگگه عهده
1
.بقره ( / )2آيگه .161كسگاني كگه كفگر ورزيدنگد و در اعتقاد و عمگل كافرانگه مردنگد ،بر آنان باد لعنگت خدا و همگة فرشتگان و همگة
مردمان.
2
.وسائل الشيعه ،ج ،2ص ،496س 36و .37آنان كه باب ضللتي را به مردم ياد ميدهند به اندازه وزر و وبال كساني كه بر آن
عمل نمايند برايشان وزر و وبال خواهد بود و اينان از اوزار آنان ،چيزي نميكاهند.
3
.كشف الغمة شعراني ،ج ،1ص ،265س 32و .33بسيار بگوييد ل اله ال الله پيش از آن كه در ميان شما و آن مانعي پيدا شود
31
نعمتهاي اخروي كاهش نميپذيرند
يكي از فرقهاي دنيا و آخرت اين است كه :نعمتهاي آخرت ،كليتا ً ثابت و بر قرار هستند و كاهشپذير و تمام شدني
نيسگتند و خداونگد متعال در آنهگا اصگل ً انقضاء و پذيرش كاهگش را نگذاشتگه اسگت؛ بگه خلف نعمتهاي دنيوي ،كگه عموماً
نقصگانپذير ميباشنگد و بگه تدريگج ،روي بگه كاهگش گذاشتگه و كمگكم كمتگر شده و بالخره تمام ميشونگد؛ و براي هميگن
اسگت كگه دنيگا دار تزاحگم و مضايقگه اسگت ،و زندگگي اخروي ،چنان سگعه و گشايگش دارد كگه تگا مگا در ايگن زندگگي هسگتيم،
َ
ن گ ما م تَعْل َ ُ
مو َ ن كُنْت ُ ْ خيٌْر لَك ُ ْ
م إِ ْ عنْد َ الل ّهِ هُوَ َ
تصور آن را هم ،به طور حقيقي نميتوانيم بكنيم؛ خداوند متعال ،فرموده :إِنَّما ِ
َ
ن هذا لَرِْزقُنا ما ل َ ُ عنْد َ الل ّهِ با ٍ
ق؛ 1و ايضاً :إ ِ َّ عنْدَك ُ ْ
2
ن نَفادٍ.
م ْ
ه ِ م يَنْفَد ُ وَ ما ِ ِ
نعمتهاي بهشگت را در اينكگه در آنهگا مضايقهاي نيسگت ،و هيچگونگه تنگگي در آنهگا وجود ندارد ،تشگبيه بگه علم كردهانگد
كه هزاران فرد انسان ،علم واحدي را كسب ميكنند هيچ كدام از آنان كوچكترين مزاحمتي ،براي ديگري ندارد و اين به
جهت اين است كه :علم ،سعه و گشايش دارد ،به خلف ساير نعمتهاي دنيا كه دو نفر هم در آنها نزاع ميكنند تا چه
رسگد بگه هزاران؛ و نيگز نعمتهاي بهشگت را در اينكگه كاهشپذيگر نيسگتند ،بگه چراغ تشگبيه فرمودهانگد؛ در مباحثهاي كگه
سلم گگ ،در شام با يگك نفگر از علماي مسگيحي كرده است ،ضمنا ً هسگت :نصگراني گ فت :مرا
حضرت امام باقگر گگ عليگه ال ّگ
خگبر ده از آنچگه دعوي ميكنيگد كگه ميوههاي بهشگت ،بر طرف نميشود ،هگر چنگد از آن تناول ميكننگد باز بگه حال خود
هسگت ،آيگا در دنيگا نظيري دارد؟ حضرت فرمود كگه :بلي نظيگر آن ،در دنيگا ،چراغ اسگت كگه اگگر صگد هزار چراغ ،از آن
3
بيفروزند ،كم نميشود.
گفتيگم كگه صگدور هگر نوع كار ،از هگر فرد انسگان ،نوعگي خسگتگي در وي بار ميآورد و انجام دادن كار ،بدون مصگرف
كردن قدري از قواي بدن ،غيگر ممكگن اسگت؛ و بنابرايگن ،زندگگي دنيوي حتگي در لذيذتريگن اعمال ،و خوشايندتريگن كارهگا،
پيوسته با نوعي رنج توأم است؛ و كار و رنج در دنيا ،دو متلزم غير منفك ميباشند؛ و چون زندگي دنيوي نميتواند جدا
از كار كردن باشگد ،فلذا محال ا ست كه ر نج از زند گي دنيوي جدا شود؛ ولي در زندگگي اخروي ،براي نيكوكاران،
4
سنا فِيها لُغُو ٌ
ب؛ م ُّ
ب وَ ل ي َ َ
ص ٌ م ُّ
سنا فِيها ن َ َ هيچ رنجي نيست؛ چنان كه خداوند متعال ،از اهل بهشت ،حكايت فرموده :ل ي َ َ
و بايد دانست كه در آخرت نه فقط نيكوكاران ،از كارهاي خسته كننده دنيا و زندگي آميخته به رنج اين زندگي ،فارغ
هسگتند؛ بلكگه بدكاران هگم ،بگا اينكگه طالب اعمال خسگته كننده دنيوي ميباشنگد و از پيشگاه حضرت پرودگاري ،بگا اصگرار
هگر چگه تمامگتر ،امكان انجام دادن آنهگا را خواسگتار ميشونگد ،ولي پاسگخ منفگي ميشنونگد؛ چنان كگه ميفرمايگد :فَإ ِگ ْ
ن
ن؛ 5نتيجه اين است كه :در آخرت ،اخذ ماده و تبديل آن به قوه ن ال ْ ُ
معْتَبِي َ م َ ستَعْتِبُوا فَما هُ ْ
م ِ ن يَ ْ مثْوي لَهُ ْ
م وَ إ ِ ْ صبُِروا فَالنَّاُر َ
يَ ْ
و مصرف كردن آن در شكل كار ،امكان ندارد؛ و از اين قضيه ،بهشتيان شادمان ،و دوزخيان ،اندوهناكند.
1
.نحل ( / )16آيه 95و .96حقيقت اين است كه آن چه در نزد خداوند است ،براي شما بهتر است اگر بدانيد ،آنچه در نزد شما
است پايان ميپذيرد و تمام ميشود و آنچه كه در نزد خداوند است ،هميشه باقي است.
2
.ص ( / )38آيه .54همانا روزي ما اين است كه پاياني براي آن نيست ،و هيچ وقت تمام نميشود.
3
.منتهي المال ،ج ،2ص .75عين عبارت به اختصار ،نقل گرديد.
4
.فاطر ( / )35آيه 35در بهشت نه رنجي به ما ميرسد ونه خستگي.
5
.فصلت ( / )41آيه .24اگر صبر كنند جايگاهشان آتش است و اگر بهانه آورند عذري از آنان پذيرفته نميشود.
32
زندگي در نشأة آينده فردي است
فرق فاحشي كه در ميان دو نشأه هست ،اين است كه :زندگي در اين نشأه ،اجتماعي است؛ خداوند متعال فرموده:
م أَوَّ َ ُ
مَّرةٍ. خلَقْناك ُ ْ
مونا فُرادي كَما َ مةِ فَْرداً ؛ و ايضاً :وَ لَقَد ْ ِ
جئْت ُ ُ م ال ْ ِ چنان كه فرموده :وَ كُل ّهُ ْ
3
ل َ
2
قيا َ و َ
م آت ِيهِ ي َ ْ
آقاي طباطبائي ميگويد« :سلطنت ،در زندگي اخروي ،در جميع احكام حيات ،فقط براي خود وجود انساني است ،و
وجود ديگري ،اثري در او به عنوان مشاركت و معاونت در امر زندگي ،ندارد؛ و اگر اين نظام طبيعي كه در جهان مادي،
مشاهده ميكنيم ،در عالم آخرت هم بوده باشد ،لزم ميآيد كه در آنجا نيز ،زندگي تعاوني و اشتراكي ،حكمفرما گردد،
ولي انسگان ،ايگن طرز زندگگي را پشگت سگر گذاشتگه و روي بگه سگوي پروردگار خويگش آورده ،و كليگه علوم عمليهاش ،از
وي باطگل گرديده اسگت؛ و ديگگر براي اسگتخدام و تصگرف و مدني ّگت و اجتماع تعاونگي ،و نيگز براي هيگچ كدام از احكام آن،
كه در دنيا به لزوم آنها حكم ميكرد ،لزومي نميبيند ،و براي او جز مصاحبت عمل خويشتن و نتيجه حسنات و سيئات،
4
چيز ديگري نيست؛ و آنچه براي او آشكار است فقط حقيقت امر است».
بديهي است كه در زندگي فردي ،اعمالي كه به اجتماع ،نياز دارد كليتا ً غير قابل تحقق ميباشند و انسان اخروي تنها
و لزم اسگت توجگه شود كگه زندگگي فردي كگه زيسگت هگر كسگي بگا خود او بوده باشگد ،هيگچ منافاتگي بگا تجمگع ندارد،
بندگان خدا را ميرسگانند ،بگا آياتگي كگه در ايگن بحگث ،نقگل كرديگم ،مناقضتگي ندارنگد؛ و پگس از آنكگه مسگلم گرديگد كگه هگر
انسگاني در آخرت ،بگا عمگل خويگش بوده و زيسگت وي ،بگا عمگل مختگص بگه خود او خواهگد بود ،چگه مانعگي دارد كگه افراد
انسگان ،بگا تشابگه اعمال ،در درجهگها و دركههاي متشابگه از بهشگت و دوزخ قرار گرفتگه ،و مجاور يكديگگر باشنگد چنان كگه
َ
6
متَّكِؤ ُ َ
ن. ل ع َلَي اْلَرائِ ِ
ك ُ م فِي ظِل ٍ
جهُ ْ
م وَ أْزوا ُ
فرمايد :هُ ْ
يكي از اختصاصات جهان آينده ،اين است كه :ساعت ،يعني جزء زمان ،در آن ،جريان نخواهد داشت؛ به خلف جهان
ن سئَلُون َ َ
ك عَ ِ كنوني كه هر جزئي از زمان جريان دارد تا جزء بعدي فرا ميرسد؛ دليل ما فرمايش خداوند متعال است :ي َ ْ
َ
عنْد َ َرب ِّي؛ 7چنان كه در مجمع البيان 8هم فرموده :كاف در «يسئلونك» مفعول اول عل ْ ُ
مها ِ ل إِن َّما ِ
مْرساها قُ ْ ساعَةِ أيَّا َ
ن ُ ال َّ
اسگت ،و «عگن السگاعة» در جاي مفعول دوم اسگت« ،ايّان مرسگيها» متعلق بگه مدلول سگؤال اسگت .تقديگر ايگن اسگت
1
.مائده ( / )5آيه .2در نيكوكاري و پرهيزكاري ،به همديگر كمك كنيد و در گناه و دشمني ،يكديگر را معاونت منماييد.
2
.مريم ( / )19آيه .95جميع كساني كه در آسمانها و زمين ميباشند ،در روز قيامت به پيشگاه خداوند متعال ،تنها ميروند.
3
.انعام ( / )6آيه .94به پيشگاه ما تنها آمديد چنان كه در نخستين بار هم شما را تنها آفريده بوديم.
4
.الميزان ،ج ،2ص .216
5
.صافات ( / )37آيه .44بر روي نيمكتهايي رو به روي يكديگر قرار دارند.
6
.يس ( / )36آيه .56آنان و ازواجشان ،در سايههاي بر سريرهاي و تختها تكيه كنندگانند.
7
.اعراف ( / )7آيگه .187ميپرسگند از تگو سگاعت را كگه نگگه داشتگن آن كگي خواهگد بود؟ بگگو همانگا علم بر آن در نزد پروردگار مگن
است.
8
.ج ،4ص .505
33
مرسي 1هم ،چون اسم زمان است از ا ِرساء بقرينة «اَيّان» كه به
«قائلين ايان مرسيها» و ا ِرساء به معني اثبات است و ُ
معني سئوال از زمان است ،پس به معني زمان ارساء و اثبات است پس خلصه معني چنين ميشود :از زمان اثبات و
نگه داشتن ساعت ،از تو سؤال ميكنند؛ و از تتبع استعمالت مادة «رسو» در قرآن كريم ،به دست ميآيد كه «راسي»
چيزي اسگت كگه بعگد از حركگت ،ثابگت گردد ،و ارسگاء هگم ،بگه معنگي اثبات و نگگه داشتگن بعگد از اجراء اسگت؛ پگس بگا ايگن
قرينه هم ،ميفهميم كه مقصود پرسش كنندگان ،اين بوده است كه :زمان ،كه در اين زندگي ،مانند جريان كشتي ها در
اقيانوسگها پيوسگته در حركگت و شنگا كردن اسگت ،كگي ،ثابگت خواهگد شگد؟ و خداونگد متعال ،كگه زمان را اكنون جاري
كلمگة سگاعت 2،بگه طوري كگه از خود هميگن كريمگه و امثال آن ،از قرآن كريگم اسگتفاده ميشود ،و همچنيگن از سگاير
اطلقات و استعمالت آن ،در زبان عرب اصيل ،به دست ميآيد ،به معني جزء وقت است؛ و با الف و لم عهد حضوري
به معني اكنون ميآيد ،و بعدها هم در آلتي كه با آن ،حساب زمان را ميفهمند حقيقت يافته است؛ پس لفظ « الساعة»
در ايگن كريمگه ابتدائا ً بگه معنگي قيامگت اسگت ،منطبگق بگا آن ميشود؛ بگا ايگن مقدمات ،بگه طور واضگح فهميده ميشود كگه
معني كريمه اين است :ميپرسند از تو زمان را كه كي نگه داشته خواهد شد و از جريان خواهد افتاد؟.
از لحگن آيگه پيداسگت كگه سگؤال كنندگان ،پيگش از ايگن سگؤال ،ياد گرفتگه بودنگد ،و ميدانسگتند كگه وقتگي ميرسگد كگه
سگاعت يعنگي جزء زمان ،از جريان افتاده و ثابگت و متوقگف ميمانگد ،ولي آن وقگت را نميدانسگتند كگه كگي و پگس از چنگد
مدت فرا ميرسد و براي تعيين آن به مقام پرسش آمدهاند؛ و خداوند متعال هم در مقام پاسخ دادن ،به اصل پرسش
آنان متعرض نشده و نفرموده كگه ايگن ،چگه سگؤال اسگت؟ و سگاعت چگونگه توقگف ميكنگد؟ بلكگه سگؤال آنان را سگؤال
صگحيحي و پرسگش درسگتي تلقگي فرموده و غلطگي در آن نديده تگا اصگلح فرمايگد ،جواب داده كگه دانسگتن ايگن وقگت كگه
شما خواهان دانستن آن هستيد ،مخصوص ذات اقدس باري تعالي است ،اين علم نزد خداست و بايد نزد خدا بماند.
از اينكگگه زمان ،در ايگگن جهان ،در گردش اسگگت و در جهان آينده از گردش ميافتگگد فهميده ميشود كگگه :چون ايگگن
جهان ،جهان جريان و تغييگر اسگت و هيگچ چيگز باقگي و پايدار نيسگت ،و ذوات و جواهگر اشياء پيوسگته در حركگت و دائما ً در
انقلب ميباشنگد ،پگس بالطبگع ناظريگن ايگن تغييرات ،در ميان دو حال يگك چيگز ،فاصگلهاي را تصگور ميكننگد ،و نام ايگن
فاصگله را زمان ميگذارنگد؛ و منشأي براي انتزاع ذهنگي زمان ،جگز تفاوت يافتگن موجودات ،چيگز ديگري نيسگت؛ براي ايگن
كگگه :زمان ،از امور تحققدار نيسنت ،و ماننند وجود و سناير انتزاعيات اسنت كگگه بدون انتزاع و تصگگور آنهگگا،
زندگي دنيوي انساني بدين طرز كه هست غير ميسور است؛ و آدمي تا در اين دنيا هست ،آيينه ذهن خود را از تصور و
انتزاع اينگونه معاني ،نميتواند فارغ بدارد؛ ولي جهان آينده ،چون دار بقا و جاويدان است ،و هر كس هر چه دارد دائماً
داراي آن است و هر چيز پيوسته و الي البد پايدار خواهد بود و اصل ً موت و فنا به معني عدم ،در آن سراي ،راه ندارد؛
و خلصه :چون آن جهان از تبدل صور و تغييرات موجودات ،يك سره پاك است فلذا تصور فاصله ميان تغييرات و حالت
1
مرسي به ضم ميم و سكون راي مهمله و فتح سين مهمله ،مصدر ميمي و به معني ثبوت و ايستادن است ،ضد جريان و يا به
ُ .
معني اثبات و نگه داشتن است ،ضد ا ِجراء؛ لزم و متعدي آمده است.
2
.ساعت ،از سوع است بر وزن فلس و به معني ضايع شدن و تلف گشتن است ،و به معناي جزء زمان استعمال شده است ،به
اين تناسب كه اجزاء زمان را بقائي نبوده و پيوسته ضايع شده و از بين ميروند؛ و الف و لم در «الساعة» در اين كريمه براي جنس
است نه براي عهد وگرنه لزم ميآيد كه قيامت كبري كه خراب شدن سراسر عالم است ،هم اكنون در جريان باشد و در اين آيه هم
از موقع ثبوت آن سئوال شده باشد.
34
هگم ،بگه عنوان سگالبه بگه انتفاي موضوع ،بگه نظگر نخواهگد رسگيد؛ پگس در زندگگي اخروي ،زمان انتزاع نخواهگد شگد؛ براي
به جز اينكه گفتيم با چه طريق ديگري معماي وقفه زمان را ميتوانيم حل نماييم؟ و بنابر آن گفته ميشود كه بناچار
هيچ كدام از اين اعمال كه در اين زندگي از افراد بشر سر ميزند ،در آنجا از هيچ فرد انسان ،صادر نخواهد شد براي
اينكگه اعمال كنونگي عبارت اخراي تغييگر دادن ميباشنگد؛ و معلوم اسگت كگه در هگر جگا تغييري رخ دهگد ،حتما ً دو حال پيدا
ميشود و دو حال ،ميانهاي و فاصگلهاي بايگد در ذهگن داشتگه باشگد ،تگا دو بودن آن دو حال ،بگه تصگور برسگد؛ پگس زمان،
انتزاع خواهد شد ،و اجزاي وقت و ساعت به گردش خواهند افتاد.
سلم گگ كلم بسگيار عميقگي نقگل شده كگه در عيگن اينكگه مختصگر و كوتاه اسگت،
و از حضرت اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ
معنايي مفصل و شرحي مطول ،در ضمن خود گرفته است؛ در نظر ما اين خبر شريف ،با آيه مباركه فوق ،نظير يكديگر
روزگار نيست و اين روزگار كه همه مردم ،آن را تصور ميكنند ،در خارج از ذهن تحققي و تذوتي ندارد ،قوام حقيقت
روزگار با اعمال خود شماهاست؛ تا هنگامي كه اين اعمال از شما صادر ميگردند ،طبعا ً و قهرا ً شما هم ذهن خود را از
فهميدن معناي روزگار و دهگر ،خالي و فارغ نخواهيگد يافگت؛ براي اينكگه دو عمگل در ذهگن انسگان ،فاصگلهاي از همديگگر
خواهنگد گرفگت و نيگز ذهگن وي از هگر عملي كگه انجام مييابگد ،تغييري و تبديلي خواهگد فهميگد ،و دو تغييگر هگم ،ميانهاي بگا
يكديگگر خواهنگد داشگت ،و هميگن ميانگه و فاصگله اسگت ،كه به نام روزگار و دهگر و زمان و غيگر اينهگا خوانده ميشود؛ ولي
هنگامي كه اجل و مدت معين شدة عمل ،به سر رسيد ،و آدمي از نفس كشيدن و نگاه كردن و سخن گفتن و فهميدن
فروماند ،آن وقت است كه ديگر براي روزگار در نظر وي ،مفهومي باقي نخواهد ماند!.
بنابرايگن ،ايگن خگبر شريگف ميفهمانگد كگه :اعمال ايگن زندگگي ،در آخرت و در زندگيهاي پگس از مرگ ،وجود نخواهگد
داشگت ،يعنگي تغييگر و تبديلي از بشگر ،صگادر نخواهگد شگد؛ پگس مفهومگي هگم ،براي واژه روزگار و دهگر ،در نظگر وي باقگي
نخواهد ماند؛ و معنايي براي وقفه زمان ،جز اينكه مفهوم روزگار ،از نظر وي گم شود و از تصور وي دور گردد ،نيست.
2
ميرزا احمد نقيب الممالك سروده:
آن زمانم بسر آيد كه زمانم بسر آيد داني آن خسرو خوبان چه زمانم بسر آيد
از دو كريمگه سگوره مباركگه الّرحمگن هگم ،ميتوانيگم مسگاله توقگف زمان را بفهميگم و يگا لاقگل ،نسگبت بگه آن نزديكگتر
م أَي ُّ َ َ ل يو م هُو في َ ْ
ه الثّقَل ِ
ن؛ 4ضمير هو به رب سنَفُْرغ ُ لَك ُ ْ
ن؛ و ايضاًَ :
3
شأ ٍ شويم و انس بيشتري با آن بيابيم؛ ميفرمايد :ك ُ َّ َ ْ ٍ َ ِ
تبارك و تعالي بر ميگردد ،و كگل يوم ظرف اسگت و به تقديگر فگي مفعول فيگه اسگت ،و تقديگر كلم ايگن اسگت :الَّر ُّگ
ب فگي
ن؛ يعنگي پرودگار در هگر روزي در كاري اسگت ،در هگر روزي ،كار ديگري دارد ،كار امروزي او غيگر از كار
شأ ٍگ ك ُ ِّ
ل يَومگ ٍ فگي َ
ديروز و غيگگر از كار فرداي اوسگگت؛ يعنگگي :آن ذات مقدس چون كگگه رب و پرورنده اسگگت ،فلذا بگگه طور دائم بگگا كارهاي
متغائر ،به جهان و موجودات آن ،تغيير داده و آن را ميپروراند ،و از حالي به حال ديگر ميگرداند؛ و پس از آنكه خداوند
متعال ،اين كلم مبارك را ميفرمايد ،باز ميفرمايد :روزي فقط براي شما ،اي افراد انس و جن ،مشغول خواهيم شد،
1
.حلية الولياء ،ج ،1ص ،77س .19روزگار چيست روزگار؟ قوام روزگار با اعمال شماهاست.
2
.آثار عجم ،ص 262و ،263س .2
3
.الرحمن ( / )55آيه .29پروردگار در هر روزي در كاري است.
4
.الرحمن ( / )55آيه .31به زودي براي شما فارغ خواهيم شد ،اي انس و جن؛ يعني به شما رسيدگي خواهيم كرد.
35
يعني كار ديگري نخواهيم داشت ،ما خواهيم بود و شما ،ديگر هر روز در شأني و در كاري نخواهيم بود ،از تغيير دادن به
جهان فارغ خواهيم شد ،زيرا كه امر تربيت و پروريدن به آخر ميرسد؛ بيشتر از يك كار نخواهيم داشت؛ ما خواهيم بود
و شما.
معلوم اسگت كگه لزمگه قضاياي ذكگر شده ايگن اسگت كگه ديگگر در آن روز براي تصگور كردن زمان ،منشأي نباشگد ،و
زمان از عالم تصگور هگم ،براي انتزاع و تصگور زمان ،همانگا تغي ّگر جهان و موجودات آن در اثگر تغييگر دادن پروردگار متعال
است؛ و در صورتي كه فرض شود كه حضرت پروردگاري ،تمامي كارهاي امروزي دنيوي را كه غير از هم ميباشند ،به
آخر برساند ،و بيشتر از يك شغل پيش نگيرد ،چه تغييري در جهان پديد خواهد آمد ،كه دو حال و فاصله ميان آن دو ،كه
اگگر وقفگة زمان در عالم آخرت ،بگه تمام معنگي كلمگه ،صگحيح درآيگد ،بنابر آن بايسگتي گفگت كگه :عالم آخرت ،ارتقاء و
ارتفاع ندارد ،بلكگه جهان ثبوت و اسگتقرار اسگت ،و قانون حركگت جواهگر ،ماننگد جريان زمان ،بگا وقوع قيامگت انقراض
خواهد يافت؛ و اين مساله ،اگر چه با ليتناهي بودن نعمتهاي بهشتي ،قابل جبران است ،براي اينكه فرضي از ارتقاء و
ارتفاع درجات ،با غير متناهي بودن لذايذ هم حاصل است؛ ولي باز اين مساله ،مشكلي است كه لزم است حل شود ،و
زندگي دنيوي به طوري است كه تا آدمي به نعمتي نيازمند نگردد ،از وصول به آن هم ،لذتي نميبرد ،و همچنين هر
چيگگز كگگه مورد احتياج نشود ،مطلوب هگگم واقگگع نميگردد ،پگگس كليگگت طلب هگگر چيگگز بر فقدان آن و نياز بر آن ،دللت
ميكنگد؛ و جميگع اعمال انسگان در ايگن جهان ،در مدار فقگر ميچرخگد؛ و محرك وي بگه كوشگش ،همانگا رفگع فقگر و نياز
است :تا آدمي گرسگنه نشود ،ميگل خوردن در وي پديدار نميگردد ،و تگا تشنه نشود ،از آشاميدن ،لذتگي نميبرد؛ ولي در
زندگي پيشين و همچنين در زندگي آينده و پسين ،اين چنين نبوده و نخواهد بود ،بلكه در آنجا جوع نبوده و اكل هم بوده
اسگت و تشنگگي نبوده و نوشيدن هگم بوده اسگت ،و عريانگي وجود نداشتگه و لباس هگم وجود داشتگه اسگت؛ خداونگد متعال
سك ُ ْ
ن ضحگي ؛ و ايضاً :يگا آد َگ ُ
م ا ْگ
1
مؤ ُا فِيهگا وَ ل ت َ ْ جوع َگ فِيهگا وَ ل تَعْري گگ وَ أَن َّگ َ
ك ل تَظ ْ َ
ن ل َگ َ َ َ
ك أل ّ ت َ ُ خطاب بگه آدم كرده و فرمود :إ ِگ َّ
َ
شئْت ُگما؛ 2و امگا دربارة زندگگي پسگين ،مسگاله واضگح اسگت و در بحثهاي سگابق،
ث ِ من ْگها َرغَدا ً َ
حي ْگ ُ جن َّ َ
ة وَ كُل ِ ك ال ْ َ
ج َگ
ت وَ َزوْ ُ
أن ْگ َ
اثبات كرديم كه در بهشت آينده نفاد و كاهش نيست و ميدانيم كه گرسنگي و تشنگي ،نوعي از كاهش است و خداوند
اكنون ميگوييگم بگه طور كلي ،اعمال انسگان در ايگن جهان ،براي وصگول بگه چيزي اسگت كگه او آن را فاقگد و بگه آن
نيازمند است؛ پس در صورتي كه در بهشت فقدان نيست و نياز وجود ندارد ،چگونه ميتوانيم براي وجود اعمال دنيوي
در آنجگا وجهگي بيابيگم و بگه جگز اينكگه گفتگه شود :بودن اعمال دنيوي در بهشگت ،دللت بر وجود فقگر در آنجگا ميكنگد ،چگه
1
.طگه ( / )20آيگه 118و .119برايگت در بهشگت ايگن هسگت كگه تگو در آنجگا گرسگنه نميشوي و لخگت نمگيمانگي و تگو در آنجگا تشنگه
نميشوي و احساس گرما نميكني.
2
.بقره ( / )2آيگه .35اي آدم ،تگو و زوجگهات ،در بهشگت سگاكن شويگد و از ميوههاي آن بگه فراوانگي در هگر گوشگه و كنار آن در هگر
جايي كه دلخواه شما باشد بخوريد.
3
.ق ( / )50آيه .35براي ايشان هست در بهشت آنچه بخواهند ،و در نزد ما زيادتر از آن هست.
36
امتيازات ازواج بهشتي
جفتاني باشد پاكيزه ،زوج ،مرد و زن را گويند؛ مجمع البيان 3و بيضاوي 4نيز تصريح بر آن كردهاند.
بنابراين ،هر چه كه در مرد و يا زن ،در اين زندگي موجب استكراه و تنفر است و به ضد پاكي و پاكيزگي است از
معايب خلقيه ،مثلً :بول ،غايط ،مني ،حيض ،نفاس ،استحاضه ،زاييدن ،آب دهن ،اخلط سينه ،آب بيني ،چرك بدن ،و يا
خلقيه مانند :مكر ،حيله ،دروغ ،فريب و جز اينها ،چنان كه مفسرين از عامه و خاصه تصريح كردهاند ،از ازواج بهشتي،
ازواج بهشتگي نيرويگي دارنگد كگه پايان ندارد و تمام نميشود؛ در خگبر اسگت كگه رسگول اكرم گگ صگلّي الله عليگه و آله و
بو
من ذه ٍ
ة ِ
ف عام ٍ مدين ً
ن ال َ
مسيَرة َ اربعي َ شبرٍ (اَو بِك ِّ
ل ذِراٍع) َ ل ِ ه لَ ُ
ه بِك ُ ِّ سلّم گ فرمودهَ :
من بَني مسجدا ً في الدنيا بَنَي الل ُ
ن
م َ
ن ِ
ف لو ٍ ت اَل ُ
ف ال ِ ف و َصيفةٍ ،في ك ِّ
ل بي ٍ ف ال ِ ف و اَربعو َ
ن ال َ ف وصي ٍ
ف ال ِ
زوجةٍ ال ُ ن ،و لك ِّ
ل َ َ ة من الحورِ العي ِ
سرير زوج ٌ
َ ٍ
ن القوّةِ ما يَأتي ع َلي تِل َ ه وَل ِي َّ ُ
5
ب في يوم ِ واحدٍ.
ك الزواِج وَ ع َلي ذلك الشرا ِ م َ
ه ِ الطعامِ ،وَ يُعطِي الل ُ
ازواج بهشتگي ،هرگگز از لذت بردن از يكديگگر خسگته و ملول نميشونگد ،و بدنهاي لطيفشان از روي هفتاد پارچگه
ة بالذَهَ ِ
ب منسوج ً حل ّ ً
ة َ ن ُ خيمتِها وَ ع َلَيها َ
سبعو َ من َ
ل اليه ِ شرونَها بِذل َ
ك فَتَنزِ ُ ف وَصيفةٍ ،يُب َ ّ ِ
ف و ال ُ ل فَيَبتدُِر ا ِليها ال ُ
ف وَصي ٍ فَتَنزِ ُ
1
.ج ،1ص .104
2
.بقره ( / )2آيه .10
3
.ج ،1ص .64
4
.ص .20
5
.بحارالنوار ،ج ،3ص ،346س 24تگا .27هگر كگس در دنيگا مسگجدي بنگا كنگد ،خداونگد براي او بگه هگر وجگبي «يگا بگه هگر ذراعگي»
شهري بگه وسگعت سگير چهگل هزار سگال ،از طليگي و نقرهاي و دري و ياقوتگي و زمردي و زبرجدي ،بنگا ميكنگد .در هگر شهري چهگل
ميليون قصر هست در هر قصر چهل ميليون خانه هست ،در هر خانه چهل ميليون اتاق هست ،در هر اطاق چهل ميليون تخت هست،
بر هگر تخگت زوجهاي زيبگا و درشگت چشگم هسگت ،و براي هگر زوجهاي ميليون خدمتكار پسگر و چهگل ميليون خدمتگزار دختگر هسگت ،در
هگر خانگه ميليون سگفره هسگت ،بر هگر سگفره چهگل ميليون ظرف هسگت ،در هگر ظرف چهگل ميليون رنگگ خوراك هسگت ،و خداونگد بگه
دوست خود آن قدر نيرو عطا ميفرمايد كه ميتواند هر روز به اين ازواج ،و به اين خوردني و نوشيدني رسيدگي نمايد.
6
.بحارالنوار ،ج ،3ص ،337س 10تا .13دوست خدا ميگويد :به زوجهام اذن دهيد تا به سوي من پايين آيد ،پس هزار خدمتكار
پسر و هزار خدمتكار دختر ،به سوي او روان ميشوند ،مژدهاش ميدهند كه زوجش او را ميطلبد؛ پس او از چادر خود فرود ميآيد
در حالي كگگه هفتاد حلة بافتگگه شده از طل و نقره در بر كرده ،و تاج از در و ياقوت و زبرجگگد بر سگگر نهاده بگگا الوان گوناگون مشگگك و
عنگبر رنگگ آميزي گرديده ،مغگز سگاقش از زيگر هفتاد حله نمايان اسگت ...پگس هنگامگي كگه بگه دوسگت خدا نزديگك شود ،خدمتگزاران بگا
ظرفهاي بزرگ خود كگه در آنهگا در و ياقوت و زبرجگد ميباشگد ،بگه او روي آورده ،و آنهگا را بر وي نثار ميكننگد؛ پگس هگر دو ،دسگت
بگردن يكديگر مياندازند نه اين خسته ميشود نه آن ملول.
37
سلم گ
ازواج بهشتي پيوسته باكره و الي البد عذرا ميباشند؛ روايت شده :زنديقي به حضرت امام صادق گ عليه ال ّ
مها
جس َ ة وَل تُخال ِ ُ
ط ِ من الطّي ِ
ب ،لتَعتَريها عاه ٌ خلِق َت ِ ل ما اَتاها زو ُ
جها عذراءَ؟ قال :اِن َّها ُ ن الحوراءُ في ك ِّ
ف تكو ُ
گفت :كي َ
7 آفَ ٌُ
ة.
2
ازواج بهشتي كه همان حوريان باشند ،در كنار نهرهاي فردوسي از زمين بهشت ميرويند؛ در حديث وارد است كه:
َ
ت ،كُل ّگما قُلِعَگت واحدةٌ ن خيرا ً نهٌر فگي الجنةِ ،علي حافَت َگي ذل َگ
ك النّهرِ حوارٍ نابِتا ٌگ سلم گگ فرمود :ا ِگ َّ
حضرت صگادق گگ عليگه ال ّگ
ست ل َگ ُ
ه شجرةٌ فگي ه ال الل ُهگ غُرِگ َ و از حضرت ر سول اكرم گگ صگلّي الله عليگه و آله و سلّم گگ روايگت شدهَ :
من قال ل ال َ
بهشگگت ،حوري ميگردد و ماننگگد دختران باكره ،پسگگتان بار ميآورد ،چنان پسگگتاني كگگه برآمدگيگگش از زيگگر هفتاد پيراهگگن
هشتگي كگه در بر ميكنگد ،نمايان ميشود؛ دللت ميكنگد ايضا ً بر اينكگه :حوري بهشتگي ،شربتگي بسگيار گوارا هگم هسگت،
بلي از برخي از اخبار و حتي از بعضي از آيات ،محتمل ً چنين بر ميآيد كه :ازواج بهشتي از ساير نعمتهاي بهشتي،
جدايي ندارند و با آنها متحدند .موجود واحدي درعين اينكه درخت است حوري هم هست ،مركب هم هست ،رضوان خدا
حل ِ َّ
ي َو م ُ
ل ال ُ ت الشجرةَ تَح ِ
ة رأي ُ
جن َ َ
ت ال ّ ما اُد ِ
خل ُ از حضرت رسول اكرم گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده :ل َ ّ
َ َگ
ن مگا ب ال ْي ِ
مي ِگ صحا ُ 5
سطُها الحوُر العي نُگ و فگي اعلهگا الرِضوا ُ
نگ؛ الحديگث؛ و در قرآن هسگت :أ ْ ل ،اسگفَلُها خي ٌ
ل بُلق ٌگ و او َگ حل َ َ
ال ُ
َ َگ
مقْطُوعَةٍ وَ ل
ب گگ وَ فاكِهَةٍ كَثِيَرةٍ گگ ل َ
سكُو ٍ
م ْگ
مدُود ٍ گگ وَ ماءٍ َ
م ْ ضودٍ گگ وَ ظ ِ ٍّ
ل َ ضود ٍ گگ وَ طَل ْگٍح َ
من ْ ُ خ ُ
م ْ
سگدْرٍ َ
ن گگ فِگي ِ ب ال ْي ِ
مي ِگ صحا ُ
أ ْ
َ َ َ ن إنْشاءً گ فَجعلْناه ُ َ َ ممنوعَة گ و فُر ش مرفُوعَة گ إن َا أَن َ ْ
ن؛ 6بايد بدانيم كه :صفت ب ال ْي ِ
مي ِ ن أبْكارا ً گ عُُربا ً أتْرابا ً گ ِل ْ
صحا ِ ّ َ َ شأناه ُ َّ ِ ٍ ِّ ْ ٍ َ ُ ٍ َ ْ َ ْ ُ
7
.بحارالنوار ،ج ،3ص ،330س .13چطور حوريگگه در هگگر بار كگگه زوجگگش پيگگش او آيگگد ،باكره ميشود؟ فرمود :براي اينكگگه او از
خوشي و پاكيزگي آفريده شده ،نه بليي او را فرا گيرد ونه دردي با بدنش آميزش يابد.
2
.بحارالنوار ،ج ،3ص ،337س 27و .28بگا اختصگار نقگل شگد؛ حقيقگت ايگن اسگت كگه :خيگر نهري در بهشگت اسگت كگه در هگر دو
كنارة آن حورياني روئيدهاند ،هر وقت يكي از آنها چيده ميشود ديگري ميرويد!.
3
.بحارالنوار ،ج ،3ص ،337س .30از كافگي از محمگد بگن يحيگي از احمگد بگن محمگد از ابگن ابگي عميگر از حسگين بگن عثمان از ابگو
سلم گ فرمود :واقع اين است كه در بهشت
بصير (و اين اشخاص همه از طرف علماي رجال ،توثيق شدهاند) حضرت صادق گ عليه ال ّ
نهري هست كه در هر دو كنارش حورياني روئيدهاند! وقتي كه مؤمن به يكي از آنان ميرسد از او خوشش ميآيد و او را ميچيند،
پس خداوند عز و جل يكي ديگر را در جاي او ميروياند؛ اين خبر شريف ،در روضة كافي نيز در ص ،231شمارة 299با همين سند
مذكور است.
4
.كافي ،ج ،2ص ،517س .2هر كس بگويد ل اله ال الله ،براي او درختي از ياقوت سرخ در بهشت كاشته ميشود؛ اين درخت
در ميان مشگگك سگگفيدي روييده و از عسگگل شيرينگگتر و از برف سگگفيدتر و از مشگگك خوشبوتگگر اسگگت و ماننگگد دختران باكرهاي داراي
پستان است كه از زير هفتاد حله برآمدگي آن نمايان و پديدار است.
5
.مرآة العقول ،ج ،2ص ،469س .31آن گاه كگه مرا داخگل بهشگت كردنگد ،ديدم «آن» درخگت را كگه زيورهگا و حلهگها بگا خود بر
ميدارد ،پايينش اسبهاي ابلق است و ميانش حور العين و در باليش رضوان و خوشنودي ميباشد.
6
.واقعگه ( / )56آيگه 27تگا .38و ياران جانگب راسگت ،چيسگتند ياران جانگب راسگت؟ در ميان درختان بيخاري هسگتند؛ و در ميان
درختان منظگگم چيده شدهاي هسگگتند؛ و در سگگاية كشيده شدهاي هسگگتند؛ و در «كنار» آبگگي ريزان «آبشار» قرار دارنگگد؛ و در «ميان»
ميوة فراوان كه نه قطع ميشود و نه باز داشته ميشود هستند؛ و در ميان فرشهايي بال آمده ميباشند؛ ما آنان را آفريديم آفريدني
پس آنان را باكرة شوهر دوست قرار داديم و همسال با ياران جانب راست گردانيديم.
38
جمع را اگر مؤنث سماعي و غير حقيقي باشد ،به صيغة مفرد مؤنث ميآورند؛ مانند :آبار معطلة ،به اعتبار اين كه :جمع
مؤنگث جماعگت اسگت؛ و اگگر مؤنگث حقيقگي باشگد صگفت آن را بگا الف و تگا جمگع ميبندنگد؛ ماننگد :قاصگرات الطرف و
و ايضاً :به جمع مؤنث سماعي و غير حقيقي ،ضمير مفرد مؤنث «ه ِ َ
ي» بر ميگردانند ،و به جمع مؤنث حقيقي هم،
بگه اضافگة فاكهگة و ماء و ظگل و طلح و سگدر ،بگه احتمال بسگيار ضعيگف) چيگز ديگري نيسگت؛ پگس فرش بگا دللت هگن،
حوريان باكره و شوهگر دوسگت ميباشگد؛ و چون در توصگيف آن ،مرفوعگه گفتگه شده ،نگه مرفوعات ،پگس معناي فرش،
فرشهاست؛ نتيجه اين ميشود كه :در بهشت ،فرش ها ،حوري هم هستند؛ و به احتمال ضعيف ديگر ،درختان و سايهها
ل الله گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ والّذي نف سُگ محمدٍ بِيَدِگهِ ا ِگ َّ
ن فگي ل رسو ُ
سلم گگ روايگت شده :قا َ
باقريگن گگ عليهگم ال ّگ
ل
ي الرج ِ ي الثَّ َ
مَرةَ ا ِل َگ ن تُلق ِگ مرا ً كَالُر ّ
ما ِگ مُر ث َ َ
مثل ِگهِ يُث ِ
ن بِ ِ
خرو َگ مع الَوَّلو َگ
ن و ال ِ صفَّقُ بالتسگبيِح ب ِگصو ٍ
ت لَم ي َگس َ شجرا ً يَت َگ َ
جنّةِ ل َ َ
ال َ
شقّها ع َن سبعين َ
2
حل ّ ً
ة. َ ُ فَي َ ُ ُ
براي اتحاد مذكور ،در زندگگي دنيوي هگم ميتوان نمونگه پيدا كرد :شتگر حيوانگي اسگت زنده كگه حركگت ميكنگد ،صگدا
ميزنگد ،براي بچهاش مهربان اسگت ،صگاحب خود را ميشناسگد ،شعور دارد ،خوراك ميخورد ،و در عيگن حال چشمهاي
اسگت كگه از آن ،شيگر ،كره ،ماسگت ،پنيگر و دوغ بيرون ميآيگد؛ و مخزن اقسگام پوشاك و منبگع انواع اغذيگه هگم هسگت ،و
مايگة گرمگي تنور و پختگه شدن نان نيگز ميشود؛ و بگا همگة ايگن احوال ،حمال خوبگي اسگت ،باربر بردباري اسگت و مركگب
بيابان نوردي است ،و پس از اين همه صفات ،براي زوج خويشتن ،از حوري زيباتر و از پري محبوبتر است.
از ايگن امتيازات و غيگر اينهگا كگه ازواج اخروي بر خلف ازواج دنيوي دارا هسگتند ،بگه طور واضگح فهميده ميشود كگه
اصگل نكاح هگم ،در دو نشأه تفاوت فاحگش دارد ،در نكاح اخروي در نيروي ناكگح ،كاهشگي و نقصگاني رخ نميدهگد؛ ولي
م ،در هر دو نشأه به يك شكل است .چنان كه از خبر ذيل مستفاد ميشود .زنديقي ظاهرا ً صورت وقوع آن ،وَ الل ُ
ه العال ِ ُ
ن
م َگ ل :ا ِن َّگها ُ
خلِقَگت ِ ل مگا اَتاهگا َزو ُ
جهگا عذراءَ ،قا َ ن الحوراءُ فگي ك ُ ِّ سلم گگ گفگت :كَي َگ
ف تَكو ُگ بگه حضرت امام صگادق گگ عليگه ال ّگ
ملتَزِقَ ٌ
ة ،اِذ لي سَگ فيه ِگ م ُ ض ،فَالَّر ِ
ح ُگ سها حي ٌگ
ئ وَل يُدَن ّ ِگ ُ
شي ٌ ة ول تُخال ِگ ُ
ط جسگمها آفَ ٌ
ة ول يجري فگي ثُقب ِگها َ الطّي ِگ
ب لتعتَريهگا عاهَ ٌ
مجريگ؛ 3و در تفسگير ابوالفتوح رازي رحمگه الله هسگت :و در آن كگه در بهشگت ،تمتگع وطگي باشگد خلف
ً ل َ
سويَ الِحلي ِ
ل ِگ ِ
نيسگت ،در فرزنگد خلف كردنگد ،در خگبر آوردنگد كگه :فگي الجنگة جماع ماشئت ول ولد؛ گفگت :در بهشگت جماع باشگد چندان
4
كه خواهي و فرزند نباشد.
1
.مرآة العقول ،ج ،2ص ،469س .26واقع اين است كه در بهشت درختي هست كه از بالي آن زيورها بيرون ميآيد و از پايين
آن اسبهاي ابلق زين شده و لجامدار ،اين اسبها بال دارند نه فضله مياندازند و نه بول ميكنند.
2
.مرآة العقول ،ج ،2ص ،469س .28سوگند به آن كه جان محمد در دست اوست ،البته حقيقت اين است كه در بهشت درختي
هسگت كگه برگهايگش را براي تسگبيح گفتگن بگه هگم ميزنگد ،و چنان آوازي ميخوانگد كگه مردمان اول و آخگر ،ماننگد آن را نشنيدهانگد،
ميوهاي ميدهد مانند انار ،ميوهاش را به طرف آدمي مياندازد ،او آن را پاره ميكند و از ميانش هفتاد پارچه حله در ميآورد.
3
.بحارالنوار ،ج ،3ص ،330س .13ترجمة قسمتي از اين خبر ،در پاورقيهاي همين بحث گذشت.
4
.ج ،1ص ،104س .14
39
بيضاوي گويگد :مطاعگم و مناكگح و سگاير احوال بهشگت ،بگا نظايگر دنيوي خود ،فقگط در برخگي از صگفات و اعتبارات
مشاركت دارند و با نام اينها به طريق عاريه و تمثيل ناميده شدهاند ،و در تمام حقيقت شركت ندارند تا همة لوازم اينها
1
را مستلزم بوده و عين فائدة اينها را برسانند.
جنَّةِ من اطعِ َ
مةِ الدّنيا ا ِل ّ الَسماءُ. مؤيد كلم بيضاوي ،كلم ابن عباس است كه :لَي َ
2
ي ال َ
سف ِ
من ع َيانِگهِ و ك ُ ُّ مولنگا اميگر المؤمنيگن عليگه الصگلوة و السگلم فرموده :ك ُ ُّ
من
ئ ِگ
ل شي ٍ َ ه اعظ َگ ُ
م ِگ سماع ُ ُ
ن الدّنيگاِ ،گ
م َگ
ئ ِ
ل شي ٍ
ه اعظ َ ُ
3
عهِ.
سما ِ
من ِ
م ِ خَرةِ ع َيان ُ ُ
ال ِ
از آنچه که تاکنون بيان و تحقيق گرديده ،فهميده ميشود که :در آخرت ،تعلم نخواهد بود؛ يعني :اين طرز تعلم که در
دنيا براي افراد بشر ممکن است ،در آخرت غير ممکن خواهد بود؛ براي اينکه :تحصيل علم در اين جهان ،تنها به طريق
مصرف کردن نيروي بدن ميسر مي شود؛ احساس و انديشهاي که ما در اين زندگي داريم بدون خرج کردن قوايي از
بدن ،تحقق نمييابد ،و بايستي که احساس کننده و انديشه کننده ،موادي را از جهان اخذ کند و آنها را در بدن خويشتن
هضم ،و سپس آنها را به احساس و يا به انديشه تبديل نمايد و چون پس از مردن ،ديگر اخذ ماده ممکن نخواهد بود ،و
روزي مقدر آدمي با وصول مرگ پايان مييابد و در خوردنيها و نوشيدنيها و پوشيدنيها و هواها و نورهاي دنيا و غير اينها،
براي او بهرهاي باقي نميماند ،فلذا احساس دنيوي و انديشه کنوني وي نيز اختتام ميپذيرد و به يکبار تمام ميشود؛ و
بالنتيجه تحصيل علم و کسب دانش ,برايش غير ممکن مي گردد به جهت اينکه :راهي براي وصول به دانش ،جز احساس
و انديشه ،نيست.
در جهان آينده ،انسان خواهد بود و اعمال دنيوي او ،و هيچ کس جز سعي و کوشش خود ،چيز ديگري نخواهد داشت،
َ
س لِْلِنْسا ِ
ن إِل ّ ما َ
سعي؛ 4و و فقط آن را خواهد داشت که از دنيا با خود برده باشد؛ چنان که خداوند متعال ميفرمايد :لَي ْ َ
فقط کساني در زندگي آينده ،داراي علم و صاحب دانش خواهند بود که در اينجا آن را تحصيل کرده باشند؛ علماي آنجا
کساني هستند که علماي اينجا نيز ميباشند؛ خلصه :هر کسي در آينده ،فقط داراي اندوخته گذشته خود خواهد بود ،کم
باشد يا زياد ،کثير باشد يا قليل؛ و علوم خود را نيز در ضمن اندوختههاي خود ،باز خواهد يافت ،زيرا که علم هم از
اعمال است ،عمل قلب است؛ و هر کس که در اين جهان ،علم به دست آورده و ايمان پيدا کرده است در آخرت هم با
همين علم و ايمان ،راه بهشت را پيدا ميکند؛ خداوند متعال ميفرمايد :إ َ َ
م َربُّه ُ ْ
م ت يَهْدِيه ِ ْ ملُوا ال َّگ
صال ِحا ِ ن ال ّذِي نَگ آ َ
منُوا وَ ع َ ِ ِگ ّ
5
ت النَّعِيمِ. م اْلَنْهاُر فِي َ
جنَّا ِ حتِهِ ُ
ن تَ ْ
م ْ
جرِي ِ بِإِيمانِهِ ْ
م تَ ْ
ناگفته نماند که :با انقلبات زندگيها و تطو ّر عوالم ،علومي خود به خود براي انسان ،حاصل ميشود ،که در حصول
ت ف ِي غَفْلَةٍ
آنها کمترين نيازي به احساس دنيوي و انديشه کنوني نخواهد بود؛ چنان که در قرآن کريم فرموده :لَقَد ْ كُن ْ َ
1
.تفسير بيضاوي ،ص ،20س .21
2
.تفسير بيضاوي ،ص ،20س ،14در بهشت چيزي از خوردنيهاي دنيا نيست ،جز اينكه با نامهاي آنها ناميده شدهاند.
3
.نهگج البلغگه ،ج ،1ص ،224س .4هگر چيزي در دنيگا ،شنيدنگش بزرگتگر و بگا عظمتگتر از ديدن آن اسگت ،و هگر چيزي از آخرت،
ديدنش بزرگتر و با عظمتتر از شنيدن آن است.
4
.نجم ( / )53آيه .39نيست براي انسان ،جز كوشش او.
5
.يونس ( / )10آيه .9كساني كه ايمان آورده و كارهاي نيكو كردهاند ،پروردگارشان با ايمانشان آنان را راهنمايي ميكند ،نهرها
از زير پاهايشان در باغهاي نعمت جريان مييابد.
40
حدِيدٌ؛ 1بديهي است که اين تيز بيني خود به خود ،و بدون استنتاج از ترتيب ك الْيَو ْ َ
م َ صُر َ ك ِغطاء َ َ
ك فَب َ َ ن هذا فَك َ َ
شف ْنا ع َن ْ َ م ْ
ِ
معلومات و بدون خرج نيرو ،و فقط با عوض شدن طرز نشأه و نحوهي زندگي ،به وقوع خواهد پيوست.
مسلما ً در جهانهاي پس از مرگ ،چيزي هست که بهترين نام براي آن در ميان الفاظ و اسامي دنيوي ،همان کلمهي
عمل است و آيات کريمه قرآن و احاديث مرويه از ائمه معصوم عليهم السلم ،به طور غير قابل انکار به اين قضيه
دللت دارند که :در آخرت ،و پس از مرگ ،عمل هست؛ و همان آياتي که در بحث دوم اين فصل ،نقل کرديم در عين
دللت به انقطاع عمل دنيوي در آخرت و خاتمه يافتن آن با وصول مرگ ايضا ًگ دللت دارند بر اينکه :انسان در آخرت
سخن ميگويد ،خواهش و تمنا ميكند ،آرزو دارد ،با فرياد كشيدن رنج خود را آشكار ميكند.
َ
ة؛ 2چنيگن معلوم ميشود كگه در آخرت ،قرآن
ج ً ن اِقَرء وَ ارقگَ ،فَكُل ّگما قََرءَ آي ً
ة َرقگي دََر َ م القيمةِ يقا ُ
ل ل ِقارِءِ القرآ ِگ ن يو ُگ
كا َگ
آيات قرآن كريگگم ،از ازدواج بگگا حوري ،و از اكگگل و شرب و غيگگر اينهگگا از اعمالي كگگه در بهشگگت و يگگا در دوزخ ،وقوع
خواهنگد يافگت ،خگبر دادهانگد؛ و ايگن حقيقگت بدون هيگچ شگك ،بگه ثبوت رسگيده كگه :هگر عملي كگه موجگب سگرور اسگت ،در
بهشت هست؛ و هر كاري كه سبب درد و رنج باشد ،در دوزخ هست .پس بنابراين ،چنان كه در اين زندگي عمل هست،
در آن زندگي هم عمل هست ،و هيچ كس فارغ از عمل نخواهد بود.
پاسخ اين است كه ،بلي سخنان مذكور كليتا ً درست است ،ولي بايستي دقت كرد كه آيا آيات قرآن مجيد و احاديث
شريفه ،ايگن را هم ميرسگانند كه ع مل در جهانهاي آينده ،از لحاظ ذات و حقي قت ع مل ماننگد همين عمل اسگت كه در
پا سخ صحيح اين پرسش اين است كه :اگر چه در بدو نظر ،آن چه از ظواهر قرآن و حديث ،به دست ميآيد ،همان
اسگت كگه عامگة مردم اعتقاد دارنگد ،كگه اعمال دنيوي و اخروي ،يگك نمونگه از حقيقگت هسگتند ولي پگس از تتبگع در آيات ،و
بررسگي احاديگث ،و بعگد از تدبري كگه در ايگن فصگل در آنهگا بگه عمگل آورديگم ،خلف ايگن نظگر ابتدايگي ،واضگح و آشكار
ميشود؛ و به دست ميآيد كه :كار در اين جهان و كار در آن جهان ،نوع واحدي نيستند و ذاتا ً مختلف هستند .به طوري
كه عمل اينجا در آنجا و عمل آنجا در اينجا ،ميسور نيست و نخواهد بود.
ميدانيگم كگه :كارهاي دنيوي ،كلفگت و مشقتگي ،و همچيگن ميگل و رغبتگي لزم گرفتهانگد و كليتا ً خسگته كنندهانگد ،بدن را
به تحليل ميبرند ،با دلخواه و اختيار انجام مييابند؛ به خلف كارهاي اخروي انسان نيكوكار ،كه هيچ گونه ناراحتي و رنج
در آنهگا نيسگت ،و خسگته كننده نيسگتند ،و بدن را هگم هضگم نميكننگد؛ و بگه خلف كارهاي اخروي انسگان بدكار ،كگه اصگلً
طرف ميل و رغبت او قرار نميگيرند ،و كليتا ً خسته كننده هم هستند ،و هيچ گاه به دلخواه انجام نمييابند ،و بدن را هم
1
.ق ( / )50آيه .22هر آينه از اين در غفلتي به سر ميبردي ،پس پردهات را از تو بر گرفتيم پس ديدگانت امروز تيزبين است.
2
.بحارالنوار ،ج ،3ص ،345س .2بر شمگا باد تلوت قرآن ،چون كگه درجات بهشگت بگه شمارة آيات قرآن اسگت و در روز قيامگت
به خوانندة قرآن گفته ميشود :بخوان و بال رو ،پس هر آيهاي كه ميخواند درجهاي بال ميرود.
3
.طه ( / )20آيه .74نه ميميرد در آنجا و نه زنده ميشود.
4
.فاطر ( / )35آيه .36حكم نميشود برايشان تا بميرند.
41
نتيجه اين است كه :انسان ،هنگامي كه به جهان آخرت ميرود ،زندگيش عوض ميشود و يكسره بر ميگردد ،و به
راستي از اين حيات ميميرد و با حيات ديگري زنده ميشود و زندگي نويني را با اعمال دنيوي خود پيش ميگيرد؛ جناب
1
مل صدرا فرموده :انسان در بدو پيدايش نوعي ،و پس از مرگ نوع ديگري است.
چگونه ميتوان با وحدت لفظي افعال منتسبه به انسان دنيوي و اخروي در قرآن كريم و احاديث شريفه ،مثل ً لفظ
«قا َ
ل» كه نسبت آن به انسان كنوني و انسان آينده داده شده ،استدلل به اتحاد نوعي و ذاتي فعل دنيوي و اخروي او
و بگه طور يقيگن ميدانيگم كگه :قول و سگخن گفتگن نامبردهگها امكان ندارد كگه حقيقگت واحده بوده 2
نسگبت داده اسگت،
باشد.
در قرآن كريم ،سجده را با لفظ واحد و صيغة واحده و حتي در اطلق واحد ،به انسگان و خورشيد و ماه و ستاره و
با اينكه يقين داريم كه سجدههاي اين موجودات متنوعه و مختلف در ذات ،امكان ندارد 3
هر جنبنده ،نسبت داده است،
كه نوع واحد بوده ،و صورت واحده داشته باشد و مسلما ً سجدههاي آنها مانند خودشان متبائن الحقائق است.
و لزم است متوجه باشيم كه :اگر بخواهند از عالم ديگري با ما سخن بگويند و از زندگي غريب و عجيبي به ما خبر
دهنگد ،چارهاي جگز ايگن نيسگت كگه موجود آنگجا را هگر چگه باشگد ،بگه يكگي از موجودات عالم مگا و زندگگي كنونگي ،تنظيگر و
تشگبيه كرده و نام ايگن را بگه آن بگذارنگد ،و بديگن وسگيله مگا را تگا اندازهاي نسگبت بگه آن ،آشنگا سگازند؛ شمگا اگگر بخواهيگد
كسگي را بگه آوردن كارخانگة برق ترغيگب نماييگد ،كگه او اصگل ً نگه از برق اطلعگي دارد ،و نگه اسگباب و آلتگي را كگه بگا نيروي
برق به كار ميافتد ،ديده است؛ و در عين حال آدمي لجوج هم ميباشد ،و تا مانند استادان فن به جميع خصوصيات آن
واقگف نشود ،نگه سگخن كسگي را باور ميكنگد ،و نگه بگه نصگيحتي عمگل مينمايگد؛ شمگا بگا اينگونگه انسگان ،چطور مكالمگه
ميكنيد؟ البته اين مثلي است كه در مقام تنظير آخرت نسبت به دنيا ،خيلي كوچك و ناچيز و بسيار حقير است.
چنان كه سابقا ً گفتهايم ،هنوز ما از معرفت حقيقت عمل دنيوي ،و شناختن آن ،بسيار دوريم ،با اينكه در اين جهان
ميباشيم ،و اين اعمال هم كار خود ماهاست و ما مولد آنها هستيم و مادر آنها ابدان ما است ،پس با اين حساب بايد
خوب بدانيم كه ما از فهم حقيقت عمل اخروي ،در چه مرحله و مرتبهاي قرار داريم.
عجالتا ً آنچه كه دربارة عمل آن جهاني ميتوان گفت اين است كه عمل در آخرت هر چه باشد لزم است كه تغيير
دادن و تغيير يافتن و مصرف كردن نيرو و هضم كردن بدن و به تحليل بردن تن و امثال و ملزمات اينها نباشد؛ در خبري
ت ال ِفردو سِگ لتَيب سُگ ث ِماُرهگا و ل تَتَغَيَُّر عَگن حال ِگها؛ 4و
جنّا ُگ
كگه از حضرت امام صگادق عليگه السگلم نقگل شده ،چنيگن هسگتَ :
بايستي كه منشاء انتزاع زمان هم نگردد ،و نيز نميتواند كه براي رفع نياز و جبران فقر هم بوده باشد.
1
.در فصل اول ،بحث «روح ،فرزند جسم است» اين سخن را مشروحتر نقل كردهايم.
2
.در بقره ( / )2آيگه 30فرموده :و اذ قال ربگك ،و در همان جگا از فرشتگان :قالوا اتجعگل فيهگا مگن يفسگد فيهگا .و در زلزال (/ )99
آيه :3قال النسان مالها ،و در نمل ( ،/ )27از هدهد :قال احطت بمالم تحط به ،و در آية :18قال نملة ،و در حجر ( / )15آيه ،23از
شيطان :قال لم اكن لسجد لبشر ،و در جن ( / )72آيه ،1از اجنه :قالوا انا سمعنا قرانا ً عجباً.
ل و ال َّ من فِي اْل َرض و ال َّ . 3حج ( / )22آيه .18أ َ ل َم تر أ َ َ َ
جُر
ش َ م وَ ال ْ ِ
جبا ُ َ مُر وَ الن ُّ ُ
جو ُ س وَ الْقَ َ
م ُش ْ ْ ِ َ ت وَ َ ْ ن فِي ال َّ
سماوا ِ م ْ
ه َ جد ُ ل َ ُ س ُ ن الل ّ َ
ه يَ ْ ْ ََ ّ
ْ َ
ب.حقّ عَليْهِ العَذا ُ َ ن النَّا ِ
س وَ كَث ِيٌر َ م َ وَ الدَّوَا ُّ
ب وَ كَث ِيٌر ِ
4
.محاسن برقي ،ج ،1ص ،16س 1و .2باغهاي بهشت ميوههايش خشك نميشود و تغيير حال نميدهد.
42
حقيقت اين است كه :انساني ميتواند عمل بكند كه از چيزي غير عمل ،ساخته شده باشد ،مانند انسان كنوني .و
اما انساني كه سازمان وجودي و اصل زندگي او ،چيزي جز عمل نيست ،و قوام ذات وي با نيروي عمل تحقق ميپذيرد
(به اين معني كه اگر از عمل موجود در وي ،صرف نظر شود در واقع از خود وي صرف نظر شده است) هيچ معنايي
ندارد كه دوباره عمل بكند؛ و با لحاظ ديگري چگونه ميتوانيم ذات عمل را كه ساختمان انساني گرديده ،از عمل فارغ
بدانيگم؟ در صگورتي كگه عمگل خود بگه خود و بدون احتياج بگه چيگز ديگري عمگل اسگت و كار اسگت ،براي ايگن كگه عمگل نيرو
اين است معناي اينكه انسان در آخرت نميتواند فارغ از عمل باشد ،و ذات انسان اخروي از تلش و كوشش ساخته
شده و با فعاليت و جنبش پرداخته گرديده است! 1تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!؛ دو حديث شريف ذيل را،
براي تأييگد مطالب مذكوره ،از ميان اخبار كثيره ،انتخاب و نقگل ميكنيگم :ايگن دو حديگث شريگف دللت ميكنگد كگه اعمال
اهل بهشت ،انقطاع پذير نيست ،و آغاز و انجام ندارد ،و هر انسان واحد در هر حال در هر عملي و در هر لذتي است!.
َ
سوَّري َ
ن، م َگ مطَوَّقي َ گ
نُ ، مكل ّلي َ گ
نُ ، نُ ، مك َ َّ
حلي َ گ مردٌُ ،
جرد ٌ ُ
ل الجنةِ ُ از حضرت امام باقگگر عليگگه السگگلم روايگگت شده :ا ِ گ َّ
ن اه َ
ة؛ قَدَ
سن َ ً
ن َ جد ُ لذة َ غَذائِهِ ِ
مقداَر أربَعي َ ب؛ و ي َ ِ
ل في الطعام ِ و الشرا ِ
ن؛ يُعطي احد ُهم قوة َ مأةِ رج ٍ
مكَرمي َ
نُ ،
محبوري َ
نَ ،
عمي َ
نا ِ
2
ب. حل ِّيُ ،
خضُر الث ِيا ِ صفُر ال ُ
نُ ،
ض اللوا ِ
جوهَهُم النوَر و اجسادَهُم الحريَر ،بي ُ
ه وُ ُ الَب َ َ
س الل ُ
ن ابدا ً و يَركَبو َ
نو ن ابداً ،و يُكسو َ
ن فَل يعرو َ ن ابداً ،و يروو َ
ن فل يظمئو َ ن ابداً ،و يأكلو َ
ن فَل يَجوعو َ ابداً ،و يُحبَرو َ
ن و يَسُّرو َ
ضةِ و آني ُ َ َ َ
سُررٍ ابداً ،عَلَي متَّكِئي َ
ن ع َلي ُ ب ابداًُ ،
ة الذ ّه َ ِ ن ابداً ،بِأيديهم اَباري قُ ال ِف َّ َ
مخل ّدَو َ م ع َلَيه ِم الوِلدا ُ
ن ال ُ سل ِّ ُ
ن ابداً ،ي ُ َ
يَتَزاوَرو َ
ئ قَديٌر. ل َ
شي ٍ ة بَِرحمتِهِ ا ِن َّ ُ
ه ع َلي ك ُ ِّ جن َ َ
ه ال َ ن اللهِ ابدا ً نسئ َ ُ
ل الل َ م َ
م ِ
ة و التسلي ُ م الت َّ ِ
حي َّ ُ ن ابداً ،تأتيهِ ُ الَرائِ ِ
ك يَنظُرو َ
1
.تحقيق دربارة ساختمان اخروي انسان را در كتاب جداگانهاي به نام «ساختمان آيندة انسان» برشتة نگارش كشيدهام.
2
.اختصگاص ،ص ،358معالم الزلفگي ،ص ،279از اختصگاص؛ اهگل بهشگت بيگمو و بيريگش و سگرمه كشيده و تاج بر سگرند؛ داراي
گردنبنگد ،دسگت بنگد و انگشتري هسگتند؛ نرم بدن ،در ناز و نعمگت ،محترم و مكرم ميباشنگد؛ بگه هگر يكگي از آنان ،نيروي صگد مرد در
خوردن و نوشيدن و شهوت و جماع ،داده ميشود؛ نيروي خوراكگش نيروي صگد مرد در خوردن و آشاميدن اسگت؛ لذت خوراكگش را تگا
بگه چهگل سگال ميفهمگد؛ خداونگد ،رويشان را بگا نور و تنشان را بگا حريگر پوشانيده؛ رنگشان سگفيد ،زيورهايشان زرد و رختهايشان سگبز
است.
3
.اختصگاص ،ص ،358معالم الزلفگي ،ص .279از اختصگاص؛ واقگع ايگن اسگت كگه :اهگل بهشگت پيوسگته زندهانگد و مرگ ندارنگد ،و
پيوسگته بيدارنگد و خواب ندارنگد ،و پيوسگته بينيازنگد و فقگر ندارنگد ،و پيوسگته شادماننگد و هيگچ غگم ندارد و پيوسگته خنداننگد و هيگچ گريگه
ندارنگد ،و پيوسگته اكرام ميشونگد و هيگچ خوار نميشونگد ،و پيوسگته در شوخگي و مزاحنگد و هيگچ ترشرويگي ندارنگد ،و پيوسگته محترم و
خراماننگد ،و پيوسگته ميخورنگد و هيگچ گرسگنه نميشونگد ،و پيوسگته سگيرابند و هيگچ تشنگه نميشونگد ،و پيوسگته بگا لباسگند و هيگچ عريان
نميماننگد ،و پيوسگته سگوارند و در ديدار ياراننگد ،ولدان مخلدون پيوسگته بگه ايشان سگلم گوياننگد ،پيوسگته در دسگتهايشان ابريقهاي
نقرهاي و ظرفهاي طليگي هسگت ،پيوسگته بر تختگها تكيگه كنندگاننگد ،پيوسگته بر اريكهگها «در زيگر قبهگها و روي كرسگيها» تماشگا
كنندگانند ،و پيوسته تحيت و سلم خداوندي به آنان ميرسد .از خداوند ،سوگند به رحمتش داده ،بهشت را خواهانيم ،چون كه او به
هر چيزي تواناست.
43
3ن اعمال نيك و اعمال بد هر دو ،در جهان وقوع دارند
ايدهآليسم و سفسطه
بسگيار عجيگب اسگت ايگن كگه :مردمگي بوده و هسگتند كگه پيرو مسگلك ايدهآليسگم گرديده و توانسگتهاند حتگي در ايگن هگم
شك كنند كه :آيا كاري ميكنند ،يا نه؟! آيا سخن ميگويند؟ ميخورند؟ ميخوابند؟ يا نه؟! بعضي از آنان ،از مرتبة شك
هگگم پايينگگتر رفتگگه ،و يقيگگن يگگا ادعاي يقيگگن كردهانگگد كگگه عملي از آنان صگگادر نميشود ،و كاري از آنان در جهان وقوع
نمييابگگد؛ آنان اصگگلً ،جهانگگي را موجود نميداننگگد! چگگه ميتوان كرد و چگگه چارهاي ميتوان يافگگت؟ هميشگگه در ميان
جمعيتهاي انبوه شهرهاي بزرگ مردماني عجيب و غريب يافت ميشده و ميشود؟ مگر اينكه خورشيد پنهان دانش از
مشرق غيب ،سر به در آورد ،و ظلمتهاي ناداني و سرگرداني را از صفحة گيتي ،يكسره بزدايد.
شوپنهاور چه ميگويد؟
يكگي از قهرمانان نامگي مكتگب ياد شده ،يعنگي :يكگي از سگرگردانان شهيگر جهان ،گفتگه اسگت كگه دنيگا ،آيينگة ذهگن مگن
1
است و اين حقيقتي است كه مانند قضاياي اقليدس ،هر كسي درست آن را درك كرد ،در حق بودن آن نبايد شك كند،
و نيگز گفتگه 2:دو هزار سگال تحقيقات فلسگفي و تلش فلسگفه ،از طريگق تجربگه ،بالخره منجگر بدان گرديگد كگه انسگان ،از
ميان ايگن همگه مسگائل بغرنگج و پيچيدة دنيگا ،ايگن حقيقگت روشگن را تشخيگص دهگد كگه :هگر قدر دنيگا و سگيع و معظگم و
محسوس باشد ،با اين همه وجودش بسته به مويي است ،و آن مو وجدان هر يك از افراد زندة دنياست .اين شرط كه
با وجود تمام حقايق تجربي ،وجود دنيا بدان بسته است ،در اين حقيقت جاي هيچ گونه شك و ترديدي باقي نميگذارد كه
عالم محسوس مجاز است ،يعني همان كيفيتي كه هنگام خواب ،يك دنياي كامل ً محسوس و مشخص ،در مقابل ديدگان
مگا مجسگم ميكنگد ،بدون شبهگه در تجسگم دنياي محسگوس زمان بيداري هگم تأثيگر دارد؛ و اگگر هگم دنياي خواب بگا دنياي
بيداري فرق داشته باشد ،با اين همه در اين نكته شك نيست كه در يك قالب ريخته شدهاند ،و اين قالب نيز همان ذهن
آدمي است؛ اين است سخن شوپنهاور كه در شرق و غرب جهان مشهور است.
بديهگي اسگت كسگي كگه جهان را آيينگة ذهگن خود بدانگد ،و كتاب خويگش را بگا جملة« :جهان ،تصگور مگن اسگت» آغاز
نمايگد 3،بايگد در مقام عمگل و طرز زيسگت هگم ،ماننگد ديگران ،كگه جهان و موجودات آن را واقعيتدار ميداننگد ،نباشگد؛ و
لزم اسگت كگه محبوب او ،آيينگة ذهگن او و مبغوض او هگم ،تصگورات خود او باشگد؛ و از هيگچ چيگز ديگري و از هيگچ كسگي،
شكايت و گليهاي نداشته باشد ،ولي در ترجمة حال شوپنهاور نوشتهاند كه 4:خواست معلمي كند حوزة درسش رونقي
نيافت و او آن را بر مخالفت باطني «هگل» 5حمل كرد و در سي سالگي كتاب اصلي خود را منتشر نمود كه نامش اين
اسگت «جهان ،نمايگش و اراده اسگت» امگا كتاب هگم طرف توجگه واقگع نگرديگد و شوپنهاور از فضلي معاصگر خود ،سگخت
1
.افكار شوپنهاور ،ص .175
2
.همان ،ص 175و .176
3
.سير حكمت در اروپا ،ج ،3ص .79
4
.همان ،ج ،3ص .75
5
.هگل از ايده آليستهاي آلماني بوده و ميگفته كه :حقيقت و خود هستي به جز عقل يا علم چيزي نيست ،و درون ذات و برون
ذات همگه مظاهگر او و در درون او ،و در واقگع حالت او و مخلوق او هسگتند؛ پگس مذهگگب او را اصگالت عقگل يگا اصگالت علم مطلق
گفتهاند .از :سير حكمت در اروپا ،ج ،3ص .38
44
رنجيد كه اقبال لزم نسبت به او نكردند ،و ترويجي كه ميبايست بكنند به عمل نياوردند .طبيعتي بيآرام و متزلزل و پر
نگارنده گويگد :زندگگي خود شوپنهاور ،و طرز زيسگت وي ،دليگل بسگيار محكمگي اسگت (كگه بگه توسگط خود او آزمايگش
عملي يافتگه اسگت) بر ايگن كگه او پندارهاي سگست بنياد خود را ،كگه بگه هيگچ يگك از آنهگا در مقام عمگل نميتوانسگت پايبنگد
شود ،دانسگگته و يگگا ندانسگگته بگگا يقينيات خلط كرده اسگگت و همگگة كسگگاني كگگه در مقام كسگگب دانگگش ،بگگه انكار بديهيات
پرداختهاند به همين درد گرفتار شدهاند ،و عمل ً خود و علم خود را تكذيب كردهاند.
پاسخ اين پرسش كه :آيا در جهان عملي وقوع مييابد؟ در نزد همة افراد انسان كه تاكنون ديده و يا شنيدهايم ،چه
دانايان و چگگه نادانان ،از بديهيات اوليگگه اسگگت كگگه اثبات شده اسگگت؛ و اگگگر در كتابگگها متواترا ً مذهگگب نامگگبرده را نقگگل
نميكردند ،امكان نداشت كه كسي به وجود چنين مكتبي باور نمايد ،زيرا كه در نزد عموم مردم از بديهيات است كه :از
هر زندهاي اعمال خير و يا شر ،صادر شده و وقوع يافته است؛ و پس از اين هم تا انقراض جهان ،قضيه به همين منوال
خواهد بود.
آقاي طباطبايگي ،دربارة سوفسطائيان ميگويد 1:اگر بشنويم كه در جهان مردماني هستند كه واقعيت جهان هستي
خارج از ما را ،يا اصل واقعيت را باور ندارند ،براي اولين بار دچار شگفتي خواهيم شد؛ خاصه آن كه اگر به ما بگويند كه
اينان مردمانگي دانشمنگد و كنجكاو بوده و روزگاري از زندگگي خود را در راه گرهگشايگي از رازهاي هسگتي گذرانيدهانگد ،و
امثال «بركلي» و «شوپنهاور» در ميان آنان ديده ميشود ،و نيز ميگويد 2:ايدهآليسم و سفسطه را پذيرفته و ميگويند
واقعيتگي نيسگت؛ و برخگي از آنان چون ميبيننگد كگه در هميگن يگك جمله ،واقعيتهاي بسگياري را تصگديق نمودهانگد ،شكگل
جمله را تغيير داده و ميگويند :علم به واقعيت نداريم .و برخي از آنان بيشتر دقيق شده و ميبينند باز در همين سخن،
خودشان و علم خودشان «فكر» را تصديق نمودهاند ،لذا ميگويند :واقعيتي ،خارج از خودمان و فكر خودمان نداريم؛ و
جمعگي گام فراتگر نهاده و بگه جگز خود و فكگر خود ،همگه چيگز را منكگر شدهانگد :جگز مگن و فكگر مگن چيزي نميدانگم؛ البتگه
خطرناك تر از همة اينها كساني هستند كه مطلق واقعيت ،حتي واقعيت خود را منكر بوده و به جز شك و ترديد چيزي
اظهار نميدارند.
در ميان دانشمندان عهگد اسگلمي تگا آنجگا كگه مگا اطلع داريگم براي مكتگب ايدهآليسگم ،مريگد حقيقگي و پيرو قطعگي
نيافتهايگم؛ ولي متأسگفانه نيمگه سگفسطه در ميان آنان ناياب نيسگت ،و آن ايگن اسگت كگه :كار بدي در ايگن جهان نيسگت ،و
هيگچ كسگي هيگچ كار بدي نكرده و نميكنگد و نخواهگد كرد ،و اعمال صگادر شده از بشگر ،كليتا ً نيگك و خيرنگد؛ ميگوينگد :نگه
فقگط اعمال انسگان ،بگد ندارد و همگه نيگك اسگت ،بلكگه در سگراسر جهان وجود حتگي بگه عنوان نمونگه ،يگك موجود بگد هگم
نميتوان يافت؛ و دليل آنان بر اين ادعا اين است كه :وجود ،خير محض است!! و آنچه بد و شّر است همانا عدم است.
اينان كگه بر خلف بداهگت رفتگه و بر خلف همگة افراد عادي انسگان ،چنيگن ميپندارنگد كگه در ميان جهانگي از خيرات
غوطهورنگد و هيچگونگه بدي و شگر در دنياي آنان وجود ندارد و وقوع هگم نخواهگد يافگت ،بايسگتي كگه پيوسگته خندان بوده و
گريگه نداشتگه باشنگد ،و دائما ً خشنود بوده و شكوه نداشتگه باشنگد ،بايسگتي بگه هگر كسگي نزديگك شونگد و از هيگچ موجودي
1
.اصول فلسفه ،ج ،1ص .26
.اصول فلسفه ،ج ،1ص ،30الفاظ ،عينا ً و بدون تغيير نقل گرديد. 2
45
نپرهيزنگد ،زيرا كگه گرگ و ميگش بايسگتي در نزد آنان برابر باشنگد ،و هگر دو نيكوكار و خي ّگر بگه حسگاب آينگد؛ اكنون بيائيگد
شكايت نامهاي را مطالعه بفرماييد كه از بزرگترين فيلسوف عهد اسلمي در قرون اخير به يادگار مانده است:
وي شكايتنامهاي نسگبتا ً طولنگي ،از روزگار و از مردم روزگار در مقدمگة اسگفار درج كرده و در ضمگن آن علنا ً گفتگه
اسگت :معادات دوران و معاندت ابناي زمان ،ناچارم كرد كگه از مردم كناره كشيدم ،و در گوشهاي از ديار تنهگا زيسگتم .بگا
ايگن كگه ايشان بگا صگراحت كامگل وجود هگر گونگه شگر را از جهان محذوف دانسگتهاند آيگا واقعا ً ممكگن اسگت كگه شّري در
جهان نبوده باشگد و باز آدمگي از ابناي زمان آزار ببينگد و رنگج بكشگد؟! مسگلما ً ايگن طرز تصگور فقگط تگا موقعگي پگا بر جگا
ميماند و دوام پيدا ميكند كه مرد دانشمند در ميدان مباحث فلسفي مشغول زد و بند باشد ،و پاي در راههاي پر پيچ و
خگم زندگگي عمومگي نگذاشتگه باشگد؛ چطور ممكگن اسگت كگه آدمگي قدم بگه دائرة معاشرت همگانگي بگذارد و از مردمان
شرور و بدكار و از ستمگران جبّار ،اثري در جهان نبيند؟! آيا در مقابل اين بداهت ،چه ارزشي دارد كه گفته شود :عدم،
ذاتگي ندارد .و ماهي ّگت اصگالت ندارد .پگس خيري كگه مطلوب همگان اسگت وجود اسگت و شّر چيزي جگز عدم نيسگت؛ 1چرا
نميتوان در پاسگخ گفگت :همان طور كگه خيگر مطلوب همگه اسگت ،شّر هگم مورد نفرت هگر كگس اسگت و چنان كگه طلب
عدم محال است .نفرت كردن از عدم هم محال است؛ پس به ناچار بايستي هم خير و هم شّر موجود باشند؛ و آنچه كه
نظري به فسلفه
فلسگفه در ميان مسگلمين چنان چگه شايگد و بايگد پرورش نيافتگه و تقريبا ً در همان وضگع پيشيگن و باسگتاني خود باقگي
مانده اسگت .مثل ً در همين مسگاله شّر ،كامل ً هويدا است كه هر كدام از اشارات و شرح آن 2و قبسات و اسفار و شرح
منظومة سبزواري و كتب فلسفي عصر حاضر ،عين سخنان زمان سابق را تكرار كردهاند ،و الحق چيزي بر آن داستان
باستاني نيفزودهاند.
يونان در عهد باستان جز سخناني كه از متأخرين ميشنويم ،مطلب ديگري نداشتهاند؛ و بنابراين ،حتما ً شيخ رئيس ،ابن
سگينا هگم در ايگن باره از پيشينيان اخگذ و اسگتفاده كرده و از خود چيزي نداشتگه اسگت .نتيجگه ايگن اسگت كگه :از روزگار
فلسگفة يونان تگا ايگن زمان ،در مسگاله وجود شّر هيگچ پيشرفتگي نشده ،و در حقيقگت ،تقليگد در شكگل تحقيگق ،نشان داده
شده است.
گويگا جهگت ايگن كگه فلسگفه ،بگا اصگرار هگر چگه تمامگتر ،وجود شرور را از جهان وجود ،محذوف ميدارنگد ،ملحظگة ايگن
حقيقت ميتوان ح ّ
ل واقعي دانست؟!.
1
.از بعضي از حواشي اسفار.
2
.شرح خواجه نصير الدين طوسي رحمه الله تعالي.
3
.شرح منظومة سبزواري ،قسمت حكمت ،ص ،6س 7و .8
4
.اشارات ،ج ،3ص ،325پاورقي
46
اين مشكل ،كه مصدر شروري كه در جهان وجود پيدا ميكنند چيست؟ و كيست؟ دير وقتي است كه ذهن بشر را به
خود مشغول داشته است ،و حتي زرتشتيان 1را هم ،همين مشكل وادار كرده كه براي جهان ،دو آفريدگار و دو پروردگار
قائل شونگد :يزدان و اهريمگن و برخگي از بيگخبران مسگتشرقين هگم ،چنيگن خيال كردهاند 2كگه ديگن مگبين اسگلم هگم براي
رهايگگگي از مشكگگگل ياد شده ،در عوض يزدان و اهرمگگگن ،خدا و شيطان را ،العياذ بالله ،دو مبدء براي موجودات گرفتگگگه
اسگت .مگا در فصگل آينده انشاء الله تعالي ،اثبات خواهيگم كرد كگه شيطان بدون اذن خداونگد متعال ناتوان محگض و عاجگز
حقيقي است و واقع اين است كه :ل حول ول قوة ال بالله العلي العظيم.
بدين ترتيب ديده ميشود كه چگونه يك مشكل توانسته است كه فكر بشر را از راه روشن حقيقت بيرون برد ،و در
دو راه كگه يكگي از ديگري تاريكگتر و ظلمانيگتر اسگت گرفتار كرده و سگرگردان سگازد .آري چنان كگه قول بگه ثنوي ّگت مبدء
جهان ،راهگحل صگحيحي براي مسگاله شّر نيسگت ،همچنيگن انكار وجود شّر هگم نميتوانگد نفعگي بگه آن برسگاند .زيرا بگه
طوري كگه چارهاي جگز ايگن نيسگت كگه مبدء آفرينگش مسگلما ً واحگد اسگت ،ايضا ً بديهگي محگض اسگت كگه شّر هگم در جهان
موجود اسگت؛ بلي بايسگتي كوشيگد و راهگحل درسگتي پيدا كرد ،وگرنگه بگا انكار وحدانيگت مبدء تعالي و تقدّس ،چنان كگه بگه
ل نشده و ح ّ
ل هگم زرتشتيان منسگوب اسگت ،و يگا بگا انكار وجود شّر ،بگه طوري كگه فلسگفه پسگنديدهاند مشكگل مذكور ،ح ّ
نخواهد شد.
نمونهاي از قبسات
فلسفه در تصوير عدمي بودن شرور زحمتها كشيده و رنجها ديدهاند ،ولي هيچ كاري از پيش نبردهاند و الحق براي
ل اين مشكل كوچكترين قدمي هم برنداشتهاند .براي اين كه طرز تفك ّر آنان در اين مساله به خوبي روشن گردد به
ح ّ
عنوان نمونه عباراتي را از قبسات 3،كه مقتبس از پيشينيان و مورد اخذ و استفادة آيندگان از فلسفه ميباشد ،ترجمه
مينماييم:
«دردهگا ،نگه از ايگن جهگت كگه ادراك اموري هسگتند شگر ميباشنگد ،و نگه از جهگت وجود خود ايگن امور ،و نگه از جهگت
صدور آنها از علل خود بلكه همانا شر بودن آنها بالعرض به حسب حال صاحب درد است كه اتصال عضوي را كه شأنش
اتصال است ،فاقد گرديده؛ پس ماهيت شر ،عدم وجودي ،يا عدم كمالي براي موجودي است از اين حيث كه اين عدم
ايشان به همين طرز بيان هر شري را كه به نظر مباركش رسيده به عدم برگردانيده است ،و يكي از محققين عصر
حاضر هم چنين فرموده :نكاح ،براي اين خير است كه واجد موافقت امر مولي است ،وسيئه بودن زنا عبارت است از
فقدان اين موافقت ،پس سيئه ،عدمي است براي اين كه فقدان عدمي است.
نگارنده گويد :پيداست كه مساله شر ،مردان روزگار را خيلي ناراحت كرده و آنان را سخت به تكاپو انداخته است؛
كار بگه جايگي كشيده و راسگتي كارد بگه اسگتخوان رسگيده كگه مرد فيلسگوف ،ماننگد يگك اديگب ،متوسگل بگه طرز جملهبندي
شده و ميخواهگد كگه بگا عوض كردن طرز بيان و نحوة گفتار ،حقيقگت را مطابگق دلخواه خود اثبات ،و آن را بديگن وسگيله
مبرهن نمايد!!.
1
.دائرة المعارف ،ج ،9ص ،448ترجمة ملل و نحل شهرستاني ،ص .180
2
.اصول اساسي فن تربيت ،ص ،47س .4
3
.ص 287و .288
47
آيا لجوجي نميتواند در پاسخ بگويد كه :سلمت ،خير است .و چون عبارت است از عدم مرض ،پس عدمي است .و
نكاح ،چون فاقد مخالفت مولي است حسنه است .پس حسنه عدمي است .واقع اين است كه :بحث لفظي را بايستي
كنار گذاشگت و در فكگر خود ِ حقيقگت بود؛ مثل ً ميتوان گفگت ظلمگت ،عدم نور اسگت و ميتوان گفگت ظلمگت وجودي ضگد
نور است ،ولي هيچ كدام از اين دو طرز بيان ،برهان نفس المر محسوب نميشود ،و براي يافتن واقع ،بايستي از اين
قيل و قال فارغ گرديد و در حاقّ حقيقت ،دقت و تأمل به عمل آورد.
قرآن كريم ،آيات بسياري دارد كه به صراحت به وجود و وقوع شّر و سوء و سيئه دللت ميكند .مثل ً ميفرمايد :قُ ْ
ل
ملُوا؛ 4آيگا ايگن آيات بگه عدمگي بودن شگر و سگوء و سگيئه دللت دارنگد؟! و آيگا ميتوان گفگت كگه بگه
ت مگا عَ ِ
سيِّئا ُ وَ بَدا لَهُگ ْ
م َگ
وجودي بودن آنهگا دللتگي ندارنگد؟! اگگر بنگا باشگد كگه شگر ،وجودي باشگد و مگا بخواهيگم كگه مضمون ايگن آيهگها را بگا بيان
خودمان بيان نماييگم ،آيگا واقعا ً عبارت ديگري بهتگر و واضحگتر از عبارت ايگن آيهگها ميتوانيگم پيدا كنيگم؟ آيگا روا و سگزاست
كه اين آيات و امثال آنها را طوري تأويل نماييم كه به قول به عدمي بودن شرور ،سازگار آيند؟! واضح است كه كسي
از عدمگگي نميترسگگد و عدم را نميشود بگگه جگگا آورد ،و نميشود عدم را ديگگد ،و عدمگگي مزيگگن نميشود و هويدا هگگم
يكي از بزرگان فلسفه تصريح كرده كه :سيئه ،عدمي است! و سيئات اعمال به طور كلي ذاتا ً حسنات هستند! و از
يءٍ ،5و فعل هم با وجود و ثبوت خود شيئ است و فرموده :الَّذِي ه خال ِقُ ك ُ ِّ
ل َ
ش ْ
َ
قرآن كريم به گفتة خود دليل آورده :الل ّ ُ
ه؛ 6ايشان از اين استدلل ،چنين نتيجه گرفتهاند كه اعمال بشر ،كليتا ً زيبا و حسن الذات هستند. ن ك ُ َّ َ
خلَقَ ُ
يءٍ َ ل َ
ش ْ س َ
ح َ
أ ْ
معلوم اسگت كگه صگحت ايگن نتيجگه موقوف اسگت بگه ايگن كگه اعمال بشگر ،مخلوق خدا باشنگد ،بگه جهگت ايگن كگه اگگر
مخلوق خدا نباشنگد و از مضمون آيگة نخسگت ،خارج باشنگد ،قهرا ً مضمون آيگة دوم هگم بر آنهگا صگدق نخواهگد كرد .و براي
هميگن اسگت كگه ايشان فعگل را هگم شيگئ گرفتهانگد تگا آيگة نخسگت بر اعمال بشگر صگادق آيگد .مگا انشاء الله تعالي در آينده
اثبات خواهيگم كرد كگه اعمال بشگر مخلوق خود بشگر اسگت و خداونگد متعال بشگر را طوري آفريده اسگت كگه بايسگتي خود
و ايضا ً احسن و زيبا بودن موجودي ،نسبت به موجودي با شر بودن آن نسبت به موجود ديگر ،نه فقط عقل ً منافاتي
ندارد ،بلكگه كمال سگازش را هگم دارد؛ قرآن كريگم هميگن طور اسگت براي مؤمنيگن شفگا و رحمگت و براي سگتمگران زيان
افزاست 7.پس احسن بودن و خير بودن متلزم نيستند .و مخلوقات خداوند متعال اگر چه كل ً زيبا باشند باز ممكن است
نسبت به چيزي شر باشند و زيان برسانند .نتيجه اين است كه :خيريت و شّريت ،داخل در ذوات اشياء نيستند و دو امر
1
.فلق ( / )113آيه 1و .2بگو پناه ميبرم به پروردگار فلق ،از شر آن چه آفريده است.
2
.زلزله ( / )99آيه .8هر كس به ثقل ذرهاي شر به جا آورد آن را ميبيند.
3
.توبه ( / )9آيه .37اعمال بدشان ،به ايشان زينت داده شده.
4
.جاثيه ( / )45آيه .33بدهاي آن چه كه ميكردند ،بديشان هويدا گرديد.
5
.زمر ( / )39آيه .62خداوند است آفرينندة هر چيز.
6
.سجده ( / )32آيه .7خدايي كه زيبا كرده هر چه را كه آفريده؛ بنا به قرائت با فتح لم «خلقه»؛ و بنا به قرائت با سكون :خدايي
كه افرينش هر چيز را نيكو كرده و زيبا گردانيده است.
خسارا ً. َ َ ّ ْ
ن إِل ّ َ
مي َ
ن وَ ل يَزِيد ُ الظال ِ ِ مؤ ْ ِ
من ِي َ ة ل ِل ُ
م ٌ
ح َ
شفاءٌ وَ َر ْ ن الْقُْرآ ِ
ن ما هُوَ ِ م َ . 7اسراء ( / )17آيه .82وَ نُنَّزِ ُ
ل ِ
48
نسبي ميباشند .بنابراين اگر فرض شود كه اعمال بشر هم مانند ساير اشياء مخلوق خداوند متعال است ،باز نميتوان
گفت كه همة آنها براي انسان نافع و سود رسان است ،بلكه ممكن است كه شر بوده و زيانآور باشند.
جاي شگك نيسگت كگه دنيگا ،دنياي خيگر و شگر اسگت ولي پاسگخ ايگن پرسگش كگه مصگدر شرور چيسگت؟ و كيسگت؟ براي
بشگگر از وقتگگي كگگه داراي قوة معرفگگت شده ،مشكگگل بسگگيار دشواري گرديده اسگگت .دانشمندان ملل و فلسگگفة قرون،
هزاران سال است كه در اين باره ميانديشند و دقت و تأمل مينمايند ،ولي هنوز هم به راهحل روشني نرسيدهاند .بلي
هر فرقهاي براي خود راهي انتخاب كرده و در اعتقاد بر طبق آن ،مشي نموده است .و غالبا ً يكي از دو جانب افراط و
تفر يط را پيموده و يكي از دو پرتگاه ،مورد رضايگت انديشههاي نارسگاي بشري گرديده ا ست .و چنان كه ياد شد عدهاي
بسگگيار زياد در طگگي قرون متمادي ،مصگگدري خصگگوصي براي شرور تعييگگن كرده و براي جهان دو مبدأ :يزدان و اهرمگگن
گرفتهاند .و ديگران هم وجود شر را از جهان به يكبار محذوف دانستهاند؛ و الحق چنان كه راه اول مبني بر جهل است،
اينك ببينيم كه قرآن كريم پس از آن كه وحدانيت مبدأ را ركن ركين خود شناسانيده ،و وجود شرور را هم در جهان
اعلن فرموده ،دربارة مبدأ شر ،چه رأي ميدهد و مسالة مصدر شر را چگونه حل و تصوير ميفرمايد؟ اگر فرض كنيم
همان طور كگه خيرات از جانگب خداونگد جهان آفريگن اسگت ،شرور نيگز از آن حضرت بوده باشگد چگه مانعگي پيگش خواهگد
آمد؟
در قرآن كريگم چنيگن مييابيگم كگه خداونگد متعال عگز شأنگه و جگل جلله ،خودش را عزيگز كننده ،ذليگل گرداننده ،دهندة
ملك و گيرندة آن ،شناسانيده است؛ 1و عذاب دهنده 2،نعمت دهنده 3،گمراه كننده و نشان دهنده راه خوانده است 4.و با
ة؛ 5و بگا كمال وضوح ،عمگل واحدي را هگم بگه خودش نسگبت داده و هگم بگه
خيْرِ فِتْن َ ً م بِال َّ
شّرِ وَ ال ْ َ صگراحت فرموده :نَبْلُوك ُگ ْ
َ م ال َّ َ
نگ أع ْمالَهُگ ْ
م؛ و بدون پرده پوشگي فرموده :وَ ن لَهُگ ُ م أع ْمالَهُگ ْ
م ،و فرمودهَ :زي َّگ َ شيطان .چنان كگه فرمودهَ :زيَّن َّگا لَهُگ ْ
7
شيْطا ُ 6
آيگا ايگن آيات و ايگن دعاهگا ،صگريح در مةِ؛ و ايضاً :ل ال َهگ ا ِل ّ ان َگ
ل و النَّقِ َ
ع الّنَكا ِ
10
ت خالق ُگ الخيرِ و الشّرِ؛ 9
ن فگي موض ِگ
معاقِگبي َ
ال ُ
اين نيستند كه :خير و شر ،هر دو در جهان هستند ،و هر دو از جانب پروردگار متعال ميباشد؟
آيا ميشود كه موجود واحدي را تنها ملحظه كرد و آن را خير و يا شر ناميد؟ پاسخ اين پرسش اين است كه :مسلماً
تصگور خيگر و يگا شگر بودن يگك موجود ،بدون تصگور موجود ديگري كگه نسگبت بگه آن ،خيگر و نافگع و يگا شگر و زيانآور باشگد،
امكان ندارد؛ و بگه عبارت ديگگر :آيگا ميتوانيگم ذوات اشياء جهان را بگه دو قسگمت تقسگيم نماييگم و بگوييگم كگه بعضگي از
موجودات ذاتا ً خير هستند و بعضي ديگر هم ذاتا ً شرند؟ چنان كه مثل ً ميتوانيم بگوييم ذوات اشياء بر دو قسم است يا
شجگر اسگت يگا غيگر آن؟ بدون شگك پاسگخ ايگن پرسگش منفگي اسگت و تقسگيم ياد شده نادرسگت اسگت؛ براي ايگن كگه :هگر
چيزي ،نسبت به چيزي در زماني سود رسان ،و نسبت به چيز ديگر و يا به همان چيز در زمان ديگر ،زيان آور است.
و بگه تعگبير ثالث :آيگا ميتوانيگم موجوداتگي بيابيگم كگه هيگچ شري هيگچ گاه از آنهگا صگادر نشود؟ و موجوداتگي را هگم پيدا
كنيگم كگه هيگچ خيري هيگچ وقگت از آنهگا صگدور نيابگد؟ نميتوانيگم خداونگد متعال و كتگب آسگماني و سگلسلة جليلة انگبياء و
سلم گ را ،از قسم نخست بشماريم ،چون كه آنان براي كافران و بدكاران هم در دنيا و هم در آخرت،
اوصياء گ عليهم ال ّ
زيبانرسگان هسگتند؛ و شيطان و تابعيگن او را هگم نميتوانيگم از قسگم دوم بدانيگم براي ايگن كگه آنان ميتواننگد عبادت و
اطاعت كنند ،و بدين طريق به خود ،خير برسانند .چنان كه شيطان مدتي عبادت ميكرد و به خير ميرسيد براي اين كه
1گ خير و شر ،در عالم خارج از ذهن ،ذاتي و جوهري ندارد ،و در ذهن انسان هم با ذوات اشياء قائم ميگردند براي
2گ تصور هر كدام از خير و شر ،موقوف به تصور آن ديگري است براي اين كه اگر كسي معناي خير را فرضا ً نداند،
3گ هيچ كدام از خير و شر ،در چيزي ثبوت و دوام ندارد؛ براي اين كه ممكن است كه مثل ً خوراكي كه به شما نافع
4گ ممكن است يك چيزي نسبت به چيزي خير باشد ،و نسبت به چيز ديگر ،فقط شر رساند؛ مثلً :مار نسبت به بچة
5گ ممكن است چيزي نسبت به چيزي با ملحظهاي خير باشد و با ملحظة ديگري شر .مثل ً باربري نسبت به يك نفر
انسان با اين ملحظه كه از گدايي بهتر است خير است و با اين ملحظه كه از تجارت سختتر است شر است.
6گگ ممكگن اسگت چيزي نسگبت بگه چيزي در نظگر كسگي خيگر باشگد و در نظگر كسگي ديگگر شگر .ماننگد دوايگي نسگبت بگه
از مجموع آنچه ذكر شد ،چنين به دست ميآيد كه :با قطع نظر از تصور انسان ،جهان و موجودات آن نه خير هستند
نه شر ،و تأثيرات آنها در يكديگر همان است كه هست ،نه خير است نه شر و هيچ چيزي جز خودش چيز ديگري نيست
نه خير است نه شر و متن واقع همان است كه در نفس المر هست ،نه خيري در آنجا هست نه شر و اين ذهن انسان
است كه هرچه را كه براي خودش و يا براي كمالي كه براي اشياء در انديشة خود درست كرده ميپسندد خير ميداند و
نافگگع ميفهمگگد و هگگر چگگه را كگگه براي خودش ،و يگگا براي كمال تصگگور شدة موجودات نميپسگگندد ،شگگر ميداننگگد و ضاّر
تشخيص ميدهد و اين هم ناشي از اين است كه انسان طوري آفريده شده است كه لذت و شكنجه را ميفهمد و گزند
50
صگدمه را درك ميكنگد .بگه ايگن معنگي كگه اگگر انسگان ماننگد سگنگي كگه نگه لذت ميفهمگد و نگه درك شكنجگه ميكنگد آفريده
ميگگشد و از درد و رنگگج و لذت و سگگرور عاري و فارغ ميبود ،مسگگلما ً از دو واژة خيگگر و شگگر و مرادفات آنهگگا در سگگاير
زبانها در قاموسهاي جهان و لغت نامههاي انسان ،خبري و اثري پيدا نميشد.
بنابراين ،خير و شري در جهان تحقق ندارد تا ما در پي مصدر آنها بگرديم و جميع آن چه كه در ذهن ما به شر با خير
و شگر اتصگاف مييابگد ،در واقگع و در عالم حقيقگت از آن دو صگفت عاري و فارغ ميباشنگد و خيگر و شگر دو وصگف ذهنگي
هسگتند ،كگه در ظرف تصگور ،بگه موجودات حمگل و بر آنهگا اثبات ميشونگد ولي در جهان خارج هگر كدام از موجودات راه
خود را گرفتگه و ميرود و در تأثيگر و تأثگر هميشگگي دائمگي روزگار ميگذرانگد و از خيگر و شري كگه بشگر در مخيلة خود
ميپروراند و از براي هر كدام از موجودات بهرهاي از آن دو تعيين مينمايد ،در عالم حقيقت هيچ خبري نيست.
تگا هنگامگي كگه آدمگي از موجودات پيرامون خود ،در لذت بردن و شكنجگه كشيدن اسگت محال اسگت كگه بتوانگد خود را
از ادراك و تصگور خيگر و شگر ،فارغ بدارد ،و خواهگي نخواهگي آن چه را كه از آن سگرور مييابگد خيگر و آن چه را كه از آن
در رنج است شر خواهد دانست .بنابراين در جهان واقع و عالم حقيقت ،هيچ خبري از خير و شر به غير از تأثير و تأثر
عمومي نيست.
ولي لزم اسگگت كگگه بگگه انسگگان حگگق داده شود كگگه درباره لذت و شكنجگگة خويشتگگن خاصگگه دربارة حيات آينده خوب
بيانديشد و منبع و مصدر هر دو را بيابد ،تا خير خود را افزونتر نموده و بر لذت خود در هر دو جهان بيفزايد ،و شكنجه و
شر خود را هم اگر بخواهد يك سره از ميان بردارد .خداوند متعال ،مصدر شروري را كه انسان را آزار ميدهد ،به طور
از آيات قرآن كريم چنين استفاده ميشود كه هر چيز از جانب خداوند است هر چه را كه به شما لذت ميدهد و آن
را خير ميدانيد و هر چه را كه به شما آزار ميرساند و آن را شر ميدانيد جميع آنها را خداوند متعال آفريده و هر چيز
َ َ
ل ول قُوَّة َ إِل ّ بِالل ّگهِ العَل ِگ ِ ّ
ي العَظيگم .و امگا جهگت ايگن كگه بگه برخگي از مردم شگر ميرسگد و آزار حو َ
از جانگب او اسگت؛ وَل َ
نصگگيبش ميگردد همانگگا خود وي سگگبب ميشود و اعمال ناپسگگند و كردار زشگگت خود او باعگگث ميشود وگرنگگه خداونگگد
َ
وَ ل م الْعُگ ْ م الْي ُگ ْ
سَر وَ ل يُرِيد ُ بِك ُ ُ مهربان آزار كسگي را نميخواهد و كسگي را به عسگر و كفگر نمياندازد :يُرِيد ُ الل ّ ُ
ه بِك ُ ُ
1
سَر،
خداوند متعال همه را سبك بار ميخواهد :يريد الل َّ َ يَْرضي لِعِبادِهِ الْكُفَْر،
ف ع َنْك ُ ْ
3
م. خفِّ َ
ن يُ َ
هأ ُْ ُ ِ ُ 2
م
صبْهُ ْ اين حقيقت ،اگر چه از آيات بسياري فهميده ميشود ولي ظاهرا ً واضح تر از همة آنها ،اين دو آيه است :إ ِ ْ
ن تُ ِ
َ ل ك ُ ٌّ َ
عنْد ِ الل ّهِ ف َما ل ِهؤ ُلءِ الْقَو ْم ِ ل يَكادُو َ
ن ن ِ
م ْ
ل ِ عنْد ِ َ
ك قُ ْ ن ِ ة يَقُولُوا هذ ِهِ ِ
م ْ سيِّئ َ ٌ
م َ
صبْهُ ْ عنْد ِ الل ّهِ وَ إ ِ ْ
ن تُ ِ ن ِ ة يَقُولُوا هذ ِهِ ِ
م ْ سن َ ٌ
ح َ
َ
س َ
ك ؛ 4در آية نخست در هر سه مورد ،كلمة ن نَف ْ ِ سيِّئَةٍ فَ ِ
م ْ ن َ
م ْ ن الل َّهِ وَ ما أَصاب َ َ
ك ِ سنَةٍ فَ ِ
م َ ح َ
ن َ
م ْ حدِيثا ً گ ما أَصاب َ َ
ك ِ ن َ
ي َ ْفقَهُو َ
«عند» را مكرر فرموده ،و در آية دوم ،در «من الله» و نيز در «من نفسك»« ،عند» را نفرموده تا سياق كلم تغيير يابد
و معنگي عوض شود .اول ،ب حث در ايگن اسگت كه موجد بليه و شّر كيسگت؟ و بعگد ،ب حث در ايگن باشگد كه :باعگث رسيدن
1
.بقره ( / )2آيه .185خداوند براي شما آساني ميخواهد ،و سختي نميخواهد.
2
.زمر ( / )39آيه .7و به كفر بندگانش راضي نيست.
3
.نساء ( / )4آيه .28خداوند ميخواهد كه شما را سبكبار گرداند.
4
.نساء ( / )4آيه 78و .79اگر به آنان نعمتي رسد ميگويند اين از نزد خداست ،و اگر به آنان بليهاي رسد ميگويند اين از نزد
تست ،بگو :هر چيز از نزد خداوند است .پس چرا اينان اين طورند؟ سخني نميفهمند؟! آن چه از نعمت به تو ميرسد از خداست ،و
آن چه از بليه به تو ميرسد از خود توست.
51
از آية پيش فهميده ميشود كه ميگفتند نعمتي را كه به آنان ميرسد خداوند متعال ميآفريند و اما بلي ّه و شّري كه
به آنان ميرسد خدا آن را نميآفريند بلكه در نزد پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ موجود بوده و او آن را به وجود
ميآورد خداونگد متعال در پاسگخ آنان ميفرمايگد :چرا اينان سگخن نميفهمنگد ،هگر چيگز را خدا ايجاد ميكنگد و ميآفرينگد و
خالق هگر چيگز هر نعمت و خيگر و هر بليه و شگر همانگا خود خداوند اسگت و جز او كسي ديگر نيسگت و اوست كه به هگر
پس از آن كه اين مطلب ،با آية پيش روشن گرديد ،از آية دوم هم چنين فهميده ميشود كه :بياييد در اين قسمت
هگم بيانديشيگد كگه چگه چيزي و چگه كسگي باعگث ميشود كگه خدا بر شمگا نعمگت و خيگر و يگا بلي ّگه و شّر بدهگد؟ در بيان ايگن
مطلب هم خداوند متعال چنين درس ميدهد :باعث اين كه خداوند به شما نعمت ميدهد و خير ميرساند خود اوست.
براي اين كه :اگر خداوند متعال به نيكوكاران نه نعمت و خير و نه نقمت و شّر نميداد چه ايراد و اشكالي به عدالت آن
حضرت تعالي و تقدس وارد ميآمگد؟ پگس از لطگف اوسگت كگه بگه نيكوكاران خيگر و نعمگت ميدهگد .و امگا باعگث ايگن كگه
خداوند متعال به شما بلي ّه ميدهد و شّر ميفرستد فقط خودتان ميباشيد زيرا كه اين اعمال زشت و گناهان شماست
كه خداوند جهان آفرين آنها را در شكل بلها نمايان ميدارد و در صورت شّرهايي وحشتناك بر سر شما فرود ميآورد.
چنين به نظر ميرسد كه :از روزگاران بسيار پيشين پيوسته مردماني زياد و يا كم بودهاند كه براي ايجاد اين جهان
وسيع و موجودات بسيار كثير و متنوّع آن ،خداي واحد و يكتا را كافي نميدانستهاند! و اين تصور تا به امروز هم باقي
است.
ميگفتند :دنيا ،مشرق دارد ،مغرب دارد ،شب و روز دارد ،نور و ظلمت دارد ،خشكي و دريا ،زشت و زيبا ،تابستان
و زمسگتان ،اجرام سگفلي ،سگتارگان و هزاران امثال اينهگا دارد؛ و خيال ميكردنگد كگه محال اسگت ايگن همگه موجود را يگك
امر در نظر آنان در ميان دو چيز دائر بود :يا بايد خدا زياد باشد! و يا بايد كثرتي در جهان نبوده باشد .و همين تصور
سبب شده بود كه آنان به دو فرقة معظم متفرق شوند .غالب مردم كه از علم و دانش بهرهاي نداشتند چون كثرت را
در جهان به طور آشكار و غير قابل انكار درك كرده بودند به تعدد خدايان گرويده و علم را فداي بديهي كردند .براي هر
ب النوع تصور و در صورت بتهايي تصوير ميكردند .و خيال مينمودند كه
دستگاهي از جهان ،رب ّي و پروردگاري به نام ر ّ
چون اجزاي جهان به يكديگر پيوسته است ،لبد اين ارباب هم در اداره كردن حوزههاي حكومتي خود خالي از تشاجر و
تنازع نخواهنگد بود و افسگانههاي دامنهداري در باب جنگگ خدايان ،سگاخته بودنگد .اينان از ايگن كگه خداي واحدي ايگن همگه
دسگگتگاههاي بگگا ايگگن وسگگعت و عظمگگت را بيافرينگگد و آنهگگا را بگگه تنهايگگي اداره نمايگگد بسگگيار تعجگگب ميكردنگگد چنان كگگه
بسگيار 1
بتپرسگتان زمان طلوع اسگلم ،وقتگي شنيدنگد كگه پيغمگبري مبعوث شده و ميگويگد :قولوا ل اله ال الله تفلحوا،
تعجب كردند از اين كه اين پيغمبر نوظهور ،چطور و چگونه در جاي اين همه خدايان ،فقط و فقط يك خدا را قائل شده
2
ب.
ي ٌء ع ُجا ٌ ن هذا ل َ َ
ش ْ حداً؟ إ ِ َّ
ة إِلها ً وا ِ
ل اْلل ِهَ َ
جعَ َ
است؟ ميگفتند :أ َ
1
.بگوييد جز خداوند خدايي نيست تا رستگار شويد.
2
.ص ( / )38آيه .5آيا اين همه خدايان را يك خدا قرار ميدهد؟ واقع اين است كه اين سخن چيزي بسيار عجيب است.
52
و عدة ديگري كگه فلسگفة دوران و دانشمندان آن زمان بودنگد ،در وحداني ّگت خداونگد متعال كوچكتريگن شگك و ترديدي
نداشتند به ناچار كثرت را در جهان و در موجودات آن خيالي پنداشتند .بديهي را فداي علم كردند ،ميگفتند و ميگويند:
جهان و موجودات آن بگا ايگن همگه تكثگر ظاهري در واقگع غيگر از يگك وجود وسگيع بسگيط ،چيگز ديگري نيسگت .و ايگن كثرت
ظاهري محسوس ،پنداري بيش نيست .اين دانشمندان كه چشم و چراغ آن زمان بودند اصل ً تصور هم نكردند و احتمال
هم ندادند كه يك خدا ميتواند موجودات كثيره را كه واقعا ً كثير باشند ،خلق بفرمايد .و لذا به هر طوري كه بوده كثرت
در جهان را خيالي مينمايانيدنگد ،و تمام كوشگش خود را در اثبات ايگن معنگي مصگرف ميكردنگد كگه ايگن چشمان مردمان
احول و دو بين است كه در دنيا كثرت ميبيند و اما صاحبدلن و عارفان ،جز وجود واحد چيز ديگري نميبينند.
آن چگه كگه بتپرسگتان را وادار بگه اعتقاد بگه خدايان زياد كرد ،و آن چگه كگه عدهاي از فلسگفه و دانشمندان باسگتان را
ناچار و وادار بگگه حذف كثرت از موجودات جهان نمود ،فقگگط ايگگن ملحظگگه بوده اسگگت كگگه خداي واحگگد ،مخلوق واحگگد
حدُ» 1بلي هر دو دسته را يك دشمن ،از ميهن حقيقيشان بيرون راند و آنان را به جلي وطن گرفتار كرد.
الوا ِ
حق اين است كه خداوند واحد است .ل اله ال الله ،و موجودات جهان هم واقعا ً كثير و حقيقتا ً بسيار هستند ،و اعتقاد
به اين كه« :از يك چيز ،بيشتر از يك چيز ،صادر نميشود» اگر چه بت پرستان را بدبخت محض كرد ،و آنان را به يكبار
بيچاره گردانيد ،زيرا كه وادارشان كرد كه بر خلف اصيلترين و صحيحترين علم ،كه وحدت خداست اعتقاد ورزند .ولي
فلسگفه را هگم بگه درد انكار بديهگي مبتل سگاخت و فلسگفة آنان را هگم بر اصگالت وجود مبتنگي كرد و بديگن طريگق آن را
ايگن مسگاله كگه جهان و آن چگه در آن اسگت در حقيقگت بيشتگر از يگك وجود نيسگت كگه عبارت اخراي قول بگه «اصگالت
ه ا ِل ّ الوا ِ
حدُ» اسگت ،شايگد در نزد بيگخبران، حد ُ ليصگدُر ع َن ُگ
وجود» و يگانگه پناهگاه ،براي فلسگفه ،در مقابگل حملة «الوا ِ
چندان مهگگم نباشگگد ولي دانشمندان و محققيگگن خوب ميداننگگد كگگه چون ايگگن مسگگاله بگگه منزلة خشگگت نخسگگت فلسگگفه
ميباشد ،و در سرتاسر مسائل و قضاياي حكمت ماوراء الطبيعه ،پاي آن به ميان ميآيد فلذا رخسار زيباي علم و دانش
را به كلي دگرگون كرده و آن را از مسير واقعي و مجراي طبيعي و حقيقي خود ،بيرون آورده است.
مدت حكمفرمايگي خود انجام داده اسگت .چگه بتخانههايگي در روي زميگن برپگا نموده و بگه انكار چگه ضرورياتگي مردم را
واداشته است؟ و يكي از فرزندان ناليق آن «كيفيت صدور عقول عشرة» است؛ و در اين مسالة ما هم كه بحث خير و
شّر اسگت ،دخالت كرده و چنيگن ميگويگد :اگگر خيگر و شّر ،هگر دو ،موجود باشنگد بايسگتي دو مصگدر جداگانگه دو خداي
ايگگن قانون فلسگگفي ،تاكنون هگگم در نزد فلسگگفه ،در اسگگتحكام خود باقگگي اسگگت 2 ،ولي البتگگه دانشمندان (و بنگگا بگگه
فرمايش خواجه نصير الدين طوسي رحمه الله تعالي) ،مردم 3از قبول آن امتناع ميكنند و بزرگترين مانع عقلي در نزد
1
.از يك چيز ،بيشتر از يك چيز صادر نميشود.
2
.اشارات ،شرح اشارات ،شرح شرح اشارات ،ج ،3ص ،122قبسگگگگات ،ص .232اسگگگگفار و حواشگگگگي آن ،ج ،2ص ،204شرح
منظومة سبزواري ،ص .184
3
.شرح اشارات ،ج ،3ص .122
53
فلسفه از موجود بودن خير و شّر و از صدور آن دو از باري تبارك و تعالي همين قانون است كه «از يك چيز ،بيشتر از
يك چيز صادر نميشود» و همين قانون ناچارشان كرده است كه شّر را عدمي بگيرند.
ه ا ِل ّ الوا ِ
حدُ» حكايت زير را از اسفار ،نقل ميكنيم: حد ُ ليصدُر ع َن ُ
براي استحضار از جريان برهان قانون «الوا ِ
بهمنيار ،به ابن سينا نامه نوشت ،و از او براي قانون فلسفي فوق ،برهان خواست .شيخ در پاسخ نوشت :اگر واحد
حقيقي ،مصدر باشد براي دو چيز مانند الف و با ،پس مصدر شده است براي الف و آن چه كه الف نيست ،زيرا كه با،
1
الف نيست ،پس لزم ميآيد اجتماع نقيضين.
فخر رازي در مباحث مشرقيه ،به برهان ابن سينا ،چنين ايراد ميگيرد كه نقيض صدور الف ،لصدور الف است ،نه
صدور لالف ،يعني صدور با؛ چنان كه جسم ،آن گاه كه حركت و سياهي را قبول كرد و سياهي غير حركت است ،پس
2
جسم حركت و غير حركت را قبول كرده و تناقضي لزم نميآيد.
ملصگدرا از شيگخ الفلسگفه طرفداري ميكنگد و ميگويگد :فخگر رازي معناي مبدأ بودن واحگد حقيقگي را تصگور نكرده
است مصدريت به اين معني عين ماهيت علت بسيطه است بنابراين اگر بسيط حقيقي مصدر شود براي الف و آن چه
الف نيسگت حتما ً مصگدريت آن براي غيگر الف غيگر از مصگدريت آن براي الف كگه عيگن ذات آن اسگت ،خواهگد بود .پگس
3
ذاتش غير ذاتش شده است و تناقض همين است.
ازكلم صگاحب اسگفار ،فهميده ميشود كگه ميخواهگد بگويگد :اگگر در برهان شيگخ ،بگه جاي واحگد حقيقگي ،چيگز ديگري
گذاشته شود ،مثل ً گفته شود :اگر زيد مصدر شود براي خواندن و نوشتن پس مصدر شده براي خواندن و آنچه خواندن
نيست زيرا كه نوشتن خواندن نيست پس لزم ميآيد اجتماع نقيضين بلي در اين صورت اشكال رازي بر ابن سينا وارد
مي شد به جهت اين كه زيد با قطع نظر از مصدريتش براي خواندن و يا نوشتن ذاتي دارد ،پس ذات زيد غير از مصدر
بودن و علت بودن اوست و امكان دارد كه از چنين ذاتي دو چيز صادر شود ،به خلف واحد حقيقي كه عليت و مصدريت
آن ،عين ذات آن است ،و بسيطي كه مصدر امري است ذاتي به جز مبدأ بودنش ندارد و براي همين بسيطي كه ذاتش
عبارت از عليت بالف است محال است كه علت با هم شود ،و گرنه بايد كه ذاتش غير ذاتش شود.
نگارنده گويد :اين سخن ،درست نيست .زيرا كه بسيط هم مانند مركب در صورتي كه مصدر چيزي ميشود ذاتي
دارد به جز مصدر بودن كه موصوف ميشود با مصدر بودن؛ زيرا كه بديهي است موصوف شدن بسيط با مصدر بودن
امري ذهنگي اسگت و اصگل ً خارجيگت ندارد و لذا بگه بسگاطت بسگيط ،ضرري نميرسگاند؛ و ايگن كگه فرموده «بسگيطي كگه
مصدر است عين مصدر بودن است» برهاني ندارد و برهان نقل شده از ابن سينا هم برهان اين ادعا نيست و اگر فرضاً
هم باشد اول دعوي است پس جناب مل صدرا كمكي به ابن سينا نكرده است و اشكال رازي بر وي وارد است.
از مطالعة كتب فلسفي بر ميآيد كه فلسفه چنين عقيده دارند :چيزي كه مثل ً الف از آن صادر ميشود حتما ً داراي
حيثيتي است كه يا عين و يا جزء ذات آن چيز است؛ پس اگر عين ذات آن باشد محال است كه غير الف هم از آن صادر
شود و اگگر جزء آن باشگد پگس آن چيگز مركگب اسگت نگه بسگيط و صگور غيگر الف هگم از آن ممكگن اسگت .چنيگن بگه نظگر
1
.اسفار ،ج ،2ص .206
2
.قبسات ،ص .233
3
.اسفار ،ج ،2ص .206
54
ميرسد كه مرادشان از اين حيثيت همان سنخيت باشد كه ميگويند علت بايد با معلول سنخيت داشته باشد؛ اگر واقعاً
معناي اين حيثيت همان سنخيت باشد ،پس بايد دانست كه قانون حيثيت فقط در علل و معلولت اين جهان جريان دارد
(در جهان مخلوق) و حضرت باري تعالي بگا هيگچ كدام از مخلوقات خود سگنخيت ندارد و عليگت آن حضرت عگز شأنگه از
روي حيثيگت نيسگت .و اگگر مراد از حيثيگت نامگبرده ،سگنخيت علت بگا معلول نباشگد ،پگس نبايگد ايگن حيثيگت را ذاتگي علت
شمرد ،بلكگه ماننگد وصگف عليگت از عوارض ذهنگي علت بايگد شمرد و در ايگن صگورت حيثيگت مذكوره ،خارجيتگي ندارد و
كامل ً درست هم باشد ،باز در اين جهان مخلوق ،مورد جرياني براي آن پيدا نخواهد شد .به جهت اين كه در اين زندگي،
بسگيطي را نميشناسگيم كگه واقعا ً تحقگق داشتگه باشگد ،و واقگع ايگن اسگت كگه چيگز بيبعدي در ايگن عالم نيسگت و در عالم
ربوبي ّگت نيگز جريان پيدا نميكنگد بگه جهگت ايگن كگه عليگت خداونگد متعال بگه معناي صگدور معلول از آن حضرت نيسگت پگس
هيچ مورد جرياني براي قانون مذكور نيست ،نه در جهان آفرينش و نه در عالم بال.
فل سفه ميگوينگد لزم اسگت كگه در علت خصگوصيت و حيثيتگي باشگد تگا به سگبب آن بگا معلول خود سنخيّت پيدا كنگد و
لزم است كه در ميان علت و معلول ،سنخيّتي باشد و گرنه بايستي صدور هر چيز از هر چيز ممكن باشد؛ و مثل ً آتش
بتوانگگد درخگگت برويانگگد و چون ميدانيگگم «عدم» تأثيري ندارد و نفعگگي نميرسگگاند ،پگگس ايگگن سگگنخيت و حيثيگگت در علت
بايسگتي وجودي باشگد .پگس اگگر از حضرت باري تعالي شأنگه ،هگم خيگر و هگم شّر بگه وجود آيگد ،لزم ميآيگد كگه در آن
حضرت دو سنخيّت بوده باشد؛ پس براي رهايي از اين دو ايراد بايد گفت كه شّر عدمي محض است و گرنه لزم ميآيد
اول ً خداوند با شّر هم سنخيّت داشته باشد ،و ثانيا ً دو سنخيّت( ،سنخيّت با خير و سنخيّت با شّر) در ذات او جمع شود،
پاسخ اين است كه ذات پاك باري عز و جل :با خير هم نميتواند سنخيّت داشته باشد و با موجودات جهان (كه بنا به
زعم آنان ،خير محض ميباشند) از يك سنخ بوده باشد وگرنه لزم ميآيد كه :خداوند متعال علت حقيقي نباشد و علت
مجازي بوده و از علل ماديه شمرده شود ،براي اين كه علت مجازي آن است كه از ذات خود مايه ميگذارد و چيزي هم
سگنخ خود به وجود ميآورد ،و علت حقيقگي آن اسگت كه از ذات خود ،چيزي خرج نميكنگد و در عين حال كار خود را هم
ميكنگد و معلولش را ميآفرينگد .فلذا امكان ندارد كگه از سگنخ معلول خود باشگد ،چنان كگه علت مجازي هگم امكان ندارد
كه با معلول خود همسنخ نباشد؛ واقع اين است كه علت مجازي ،علتي حقيقي نيست؛ زيرا كه ذات خود را خرج ميكند
و در شكل ديگري (در شكل معلول) پديدار ميگردد ،و علتي كه حقيقتا ً علت است آن است كه ذات خويش را محفوظ
بدارد و چيزي هگم بگه وجود بياورد .علل ايگن جهان مادي ،كليتا ً علتهايگي مجازي هسگتند و براي هميگن اسگت كگه در ايگن
جهان نگگه چيزي از كتگگم عدم ،قدم بگگه دائرة وجود ميگذارد و نگگه موجودي رهسگگپار ديار عدم ميشود و همان موجودات
سابق هستند كه هر دم در شكلي بروز كرده و رموز نهان خود را بيرون داده و هر زمان در اندامي خود نمايي ميكنند.
و علت حقيقگي منحصگر بگه ذات حضرت ليزالي اسگت كگه هيچگاه دسگتي بگه ذات خود نگبرده و چيزي از آن خرج نكرده و
اين همه موجودات را هم پديد آورده است .نتيجه اين است كه ذات مقدس كبريايي نه با خير سنخيّت دارد و نه با شّر.
55
تبدّلت و تأثيگر و تأثّرات جهان و موجودات آن ،بگا حكگم حضرت خداوندي در تحگت قوانيگن منظمگي انتظام يافتهانگد ،و
لذا هگر چيزي بگه هگر چيزي در هگر زمان و هگر مكان بدون قيگد و شرط اثگر نميكنگد و متبدل نميگردد؛ خصگوصيتها و
حيثيتهايي لزم است كه در چيزي مجتمع باشند تا آن را به تبادل به هم سنخ آن آماده سازند ،و چيزي از چيزي متولد
گردد.
اگگر طرز كار علت حقيقگي و ذات خداونگد متعال هگم ،بگا حيثي ّگت و سگنخيّت باشگد بايسگتي كگه سگنخيتهاي بسگيار و
حيثيتهاي بيشمار ،در ذات آن حضرت گرد آيند؛ براي اين كه آن حضرت آفريدگار همة اين اشيا است كه حقيقتا ً كثير
و زياد هستند و كساني كه كثرت موجودات را منكر هستند بديهيترين بديهيّات را انكار ميكنند و اگر بنا باشد كه جهان
و موجودات آن ،يگك وجود بيگش نباشنگد در آن صگورت هگم لزم ميآيگد كگه خداونگد متعال كاري نكرده و چيزي نيافريده
باشد ،زيرا كه يگانه موجود در اين فرض ،وجود است كه هميشه بوده است.
عليگت در ايگن جهان مادي ،عبارت اخراي توليگد اسگت و معلولت ايگن جهان كليتا ً بگه نحگو تولد از علل خود زائيده شده
و ميشوند و براي همين است كه عليت هيچ علت دوام پيدا نميكند و علت به تدريج از بين ميرود و فرزند آن به نام
معلول شناختگه ميشود و براي هميگن اسگت كگه معلول هگم سگنخ بگا علت ،زائيده ميشود ،ولي چون ذات خداونگد جهان
آفريگن سگرمدي و ابدي اسگت و عليگت آن حضرت هم جاودانگي اسگت فلذا عليگت او نميتوانگد بگه ن حو توليگد باشگد ،و قهراً
معلولت و مخلوقات آن حضرت ،نميتوانند هم سنخ او باشند ،وگرنه لزم ميآيد كه از خدايي ،خداياني جدا شود!!!
احكامي را كه فكر محدود انسان از موجودات پيرامون خود ،در اين زندگي گذرا و ناپايدار به دست ميآورد ،از كوته
نظري اسگت كگه آنهگا را در ذات نامحدود و جاويدان آفرينندة جهان هگم مجري بدارد ،و وجود و عليگت آن حضرت و احكام
اينجاست كه عظمت سورة مباركة توحيد در نظر انسان دانشمند ،ثابت ميشود و واضح ميگردد آن جا كه فرموده:
ن في آخرِ م اَن َّ ُ
ه يَكو ُ ج َّ
ل ع َل ِ َ ه عََّز وَ َ م يُولَدْ ؛ در خبر است كه امام زين العابدين گ عليه ال ّ
سلم گ فرمود :ا ِ َّ
ن الل َ م يَلِد ْ وَ ل َ ْ
لَ ْ
حدٌ 3.و چنان كه در خگبر ديگري 4هسگت :ايگن سگوره در حقيقگت ،شناسگنامه و نگ فَأَنَز َ
ل قُگل هُوَ الل ُهگ ا َ َ مقو َ
متَعَ ِّ الَّزما ِگ
ن اقوا ٌمگ ُ
هويت و نسب نامة حضرت پروردگاري جلّت عظمته ميباشد؛ يهوديان به حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ
گفتنگد :نسگب پروردگار خود را بيان كگن :فرزنگد كيسگت و والد كيسگت؟ حضرت سگه شگب درنگگ كرده و پاسگخي بگه آنان
َ َ ل هُو الل َّ َ
5
ه كُفُوا ً أ َ
حدٌ . ن لَ ُ م يُولَد ْ گ وَ ل َ ْ
م يَك ُ ْ مد ُ گ ل َ ْ
م يَلِد ْ وَ ل َ ْ حد ٌ گ الل ّ ُ
ه ال َّ
ص َ هأ َُ نداد .سپس نازل شد :قُ ْ َ
1
.شوري ( / )42آيه .11نيست مانند او چيزي.
2
.زمر ( / )39آيه .67براي خدا حق قدرش را نگذاشتند ،با اين كه همه جاي زمين در روز قيامت در چنگ اوست ،و آسمانها در
دست راست او پيچيده شده هستند ،پاك و منزه است از آن چه شريك ميگيرند.
3
.كافي ،ج ،1ص ،91س .15خداوند عز و جل دانست كه در آخر زمان ،مردمان متعمقي خواهند بود ،فلذا سورة قل هو الله را
نازل فرمود.
4
.كافي ،ج ،1ص .3 ،91
5
.سورة 112بگو او خدا ،يكتاست ،خدا صمد است ،نزائيده و زائيده نشده ،و براي او هيچ همتايي نيست.
56
4ن آيا كارهاي بندگان را خدا ميكند؟!
مقدمه
آن چه كه در اين فصل ،مورد تعقيب ما ميباشد ،در اعجوبه بودن ،كمتر از فصل سابق نيست .عدة نسبتا ً كثيري از
مسلمين ،در اينجا هم بر خلف بداهت رفته و با كمال تعجب معتقد شدهاند كه :تمامي كارهاي انسان را اعم از افعال
حسگنه و يگا سگيئه ،خود خداونگد متعال به جگا ميآورد .اينان نميتواننگد باور كننگد كگه خودشان انجام دهندة اعمال خودشان
ميباشند ،و واقعا ً چنين نيست كه نفهمند كه خودشان كارهايشان را به جا ميآورند ،ولي افكاري پريشان ،ذهن آنان را
پريشان كرده اسگت ،بگا ايگن كگه قرآن كريگم در ايگن باب هگم ،بگا فهگم بديهگي انسگاني موافقگت كامگل دارد ،ميفرمايگد :وَ ل
َ
1
ملُو َ
ن. ن إِل ّ ما كُنْت ُ ْ
م تَعْ َ جَزوْ َ
تُ ْ
فلسفة مادي هم در اين گفتار با جبريون مسلمان هم آواز هستند و حالت اختيار را به يك بار انكار كرده و هر فاعل
را در صدور فعل از وي مجبور پنداشتهاند چنان كه «ليب نيتس» ميگفته :اگر سوزن مغناطيسي ،شعور ميداشت ،با
كمال خوشحالي حركگگت خود را بگگه طرف قطگگب شمال ،اختياري فرض مينمود منظورش ايگگن اسگگت كگگه انسگگان در
حركات خود اختياري از خود ندارد ولي چون شعور دارد ،در عالم تصور ،خويشتن را آزاد و مختار ميانگارد.
اين فصل ،يكي از اصول اساسي راجع به عمل را بنياد ميگذارد ،و در عين حال يكي از مسائل دامنهداري است كه
از روزگاران پيشين ،در ميان ملل مختلف و دانشمندان جهان ،پيوسته محل بحث و گفتگو بوده و اكنون نيز هست .فلذا
بايستي منتهاي دقت و تعمق را در اختيار حق به كار بست و به نظر سطحي قانع و خشنود نگرديد.
قويتريگن برهانگي كگه بسگياري از متفكريگن جهان را بگه سگوي اعتقاد بگه جگبر سگوق داده و ميدهگد ،همانگا قانون عليگت
عامگه اسگت .و آن ايگن اسگت :بديهگي اسگت كگه هگر حادثگه و هگر موجودي علتگي دارد ،بگه طوري كگه اگگر آن علت وجود
نداشگت ايگن حادثگه و يگا ايگن موجود هگم وجود پيدا نميكرد و چون اعمال انسگان حوادثگي هسگتند ،بگه ناچار بايسگتي عللي
داشته باشند؛ و اين علل هم ،چون موجوداتي هستند ،حتما ً علتهايي دارند و همچنين تا برسد به علة العلل ،باري تعالي
كگه منتهاي سگلسلة علل اسگت .و امگا شخگص جگبري مادي ،چون علل را غيگر متناهگي ميانگارد فلذا در ايگن سگلسله بگه
نتيجة استدلل فوق اين است كه آدمي در انجام دادن افعال خود اختياري از خود ندارد به اين معني كه بتواند بكند و
بتوانگد نكنگد ،آنچگه او كرد ناچار بود كگه آن را بكنگد و آنچگه را كگه نكرد نميتوانسگت بكنگد و هميگن دليگل موجگب شده كگه
جگبريون از مسگلمين آيات بسگياري از قرآن كريگم را كگه بگه اختيار دللت دارنگد ،بگه خلف ظاهگر و يگا بگه خلف نگص صگريح
تأويل كردهاند.
1
.صافات ( / )37آيه .39پاداش داده نميشويد مگر آن چه را كه ميكرديد.
57
امتيازات عليت انسان
شگك نيسگت كگه قانون عليگت عامگه در سگراسر جهان موجود بگا كمال انتظام جاري و سگاري اسگت ،و ايگن قضيگه قابگل
انكار نيسگت .ولي ايگن هگم جاي ترديگد نيسگت كگه :برخگي از علل جهان ،مگن جمله انسگان داراي خصگوصيات و امتيازاتگي
ايگن امتيازات ،مگا را مجبور ميكنگد كگه علت و عليگت را بگه دو قسگم متبائن ،تقسگيم نماييگم .اينگك عددي چنگد از ايگن
امتيازات را كه عجالتا ً به نظر ما رسيده مينگاريم و باقي را به عهدة فضلي محقق ميگذاريم:
1گگ هيگگچ علتگگي از علل جهانگگي در عليگگت و در انجام دادن كار خود ،يعنگگي در ايجاد معلول نيازي بگگه فكگگر ندارد .مگگگر
حيوان (نام حيوان را فقگط براي رعايگت كليگت قانون ميآوريگم وگرنگه منظور مگا تنهگا انسگان اسگت) كگه نميتوانگد كارهاي
خود را بدون فكر به جا آورد ،و بايستي پس از انديشهاي طويل و يا برق آسا ،درست و يا نادرست ،شروع به كار كند؛
مثل ً انساني را كه تفنگ به دست گرفته و ميخواهد گلولهاي را به هدف برساند در نظر ميگيريم او با انگشت فشاري
ميدهد حرارتي پيدا ميشود كه باروت را مشتعل مي سازد ،حجم باروت افزايش گرفته گلوله را از لوله پرتاب ميكند.
گلوله راهگي را طگي كرده و بگه هدف اصگابت نموده و آن را سگوراخ ميكنگد .در ايگن واقعگه مسگلما ً نگه فشار در توليگد
حرارت و نگگه حرارت در سگگوزانيدن باروت و افزودن حجگگم آن ،و نگگه افزايگگش حجگگم باروت در پرتاب كردن گلوله ،و نگگه
گلوله در راهپيمايگگي و سگگوراخ كردن هدف ،فكري نكردنگگد .آن كگگه فكگگر كرد فقگگط انسگگان تيرانداز بود كگگه فشار را بل
واسگطه و سگاير اعمال مذكوره را بگا واسگطه ،پگس از تفكري انجام داد .آيگا بعگد از ايگن آزمايگش ،نميتوانيگم علل جهان را
2گگ علل جهان در عليگت خود و در ايجاد معلول ،غرضگي و مقصگودي ندارد و نميتوانگد داشتگه باشگد .جگز حيوان كگه در
هگر كاري نظري دارد ،و غايتگي را مق صود خويش قرار ميدهد در مثال بال نام چند علت به ميان آمد ،و در ميان آنهگا آن
كه صاحب غرض است همان است كه داراي فكر و انديشه است ،و آن مرد تيرانداز است و باقي كليتا ً بيغرض و فاقد
مقصود ميباشند .فلذا عقلي جهان بالبديهه نفع و ضرر همة اين علتها و معلولها را به حساب مرد تيرانداز ميگذارند
نگه بگه حسگاب خود آنهگا .آيگا بگا ملحظگة ايگن امتياز ،جگا دارد كگه علل جهان را بگه دو قسگم :علت بيغرض و علت بگا غرض
تقسيم نماييم؟.
3گ هيچ علتي از علل جهاني نميتواند در عليت خود يعني در ايجاد معلول ترديد داشته باشد ،جز حيوان .در مثال بال
فشار ،حرارت ،افزايگگش حجگگم باروت ،گلولة پرتاب شده ،هيگگچ كدام در عليگگت خود و در انجام دادن معلول ،قدرت بگگه
اندك ترديدي ندارنگد ،و فقگط مرد تيگر انداز اسگت كگه ميتوانگد در فشار دادن مردد باشگد .پگس علل جهان بر دو قسگماند:
4گ علل جهان ،قدرت بر طرفين واقعه ندارند ،جز حيوان .مثل ً آتش مي سوزاند و نميتواند كه نسوزاند .ولي انسان
ميتوانگد بسگوزاند و ميتوانگد نسگوزاند .و بديگن لحاظ هگم علل جهان را بگه دو قسگم :علت قادر بر متناقضيگن و غيگر آن
تقسيم مينماييم.
5گ هر علتي از علل جهاني عليتش انحصاري است ،يعني فقط كار معيني از آن ساخته است ،به خلف حيوان كه در
عليت آن ضيقي و حصري نيست ،و كارهاي بيشماري از آن ساخته است :مثل ً آتش مي سوزاند و نميروياند ،به خلف
انسان كه مي سوزاند و ميروياند و ميخندد و ميگريد و آباد ميكند و خراب ميكنگد ،وقتي افتادهاي را بلند ميكند ،و
58
ديگگر بار او را بر زميگن ميزنگد .و بگا ايگن ملحظگه هگم علل جهان را بگه دو قسگم تقسگيم ميكنيگم :يكگي آن كگه معلول آن
6گ علل جهاني كليتا ً با وجود مانع از عليت ميافتند و براي رفع مانع قدرتي ندارند .به خلف افراد حيوان ،كه آن گاه
كه انجام دادن كاري را اراده ميكنند ،موانع آن را هم از ميان بر ميدارند .يعني نواقص عليت خود را تكميل ميكنند و
خود را پگگس از آن كگگه عليگگت ندارنگگد علت ميگرداننگگد .پگگس علتهاي جهان بگگه دو قسگگم هسگگتند :قسگگمي را بايگگد علت
بگرداننگد تگا علت شود و عليگت بيابگد و عليتگش بگا خودش نيسگت .و قسگمي ديگگر آن اسگت كگه خودش خودش را ميتوانگد
علت بگرداند.
7گگ هيگچ علتگي از علل جهانگي بچگه و بزرگ ندارد .يعنگي كليتا ً در مقام عليگت بگه كار خود آشنگا و در آن اسگتادند مگگر
حيوان كگه در مقام عليگت بچگه و بزرگ دارد .مثل ً آتگش اعگم از ايگن كگه عمرش يگك دقيقگه باشگد و يگا يگك سگال ،ميتوانگد
بسگوزاند و لزم نيسگت كگه صگبر كنگد تگا آتگش بزرگ شود تگا بتوانگد بسگوزاند .ولي بچگة انسگان نميتوانگد كارهاي يگك انسگان
بزرگ را انجام بدهد و بايستي صبر كرد تا بزرگ شود و معلولت انسان عادي از او صادر شود .و به اين لحاظ ميتوان
گفت كه علل جهان بر دو قسمند :قسمي در عليت نيازمند به آشنا شدن و ياد گرفتن است و قسم ديگر آن است كه با
محض پيدايش تأثير خود را ميكند و در كار خود مانند عالم غير معلم است.
8گ هيچ كدام از علل جهاني در مقام عليت نه تنبلي دارد نه ناداني .به خلف حيوان .مثل ً آتش در سوزانيدن و آب در
روان شدن امكان ندارد كگه تنبگل يگا نادان باشگد ولي انسگان در عليگت و در انجام دادن كارهاي خود تنبلي و يگا نادانگي بگه
طور فراوان دارد .پس علل جهان بر دو قسم است :قسمي كه در عليت خود تنبلي و ناداني شايد داشته باشد و قسم
9گگ هيگچ كدام از علل جهان ،خواهگش بردار و يگا تهديگد بردار نيسگتند بگه خلف افراد حيوان .از آتگش پارهاي هگر قدر
خواهش كنند كه نسوزاند ،هر قدر به آب روان ايست بگويند و آنها را با تازيانه بزنند ،اطاعت نميكنند .به خلف يكنفر
انسان كه كاري را كه نميخواست بكند با خواهش و يا با تهديد آن را ميكند و كاري را كه نميخواست ترك كند با يكي
از آن دو طريق ترك ميكند .پس علل جهان دو قسم دارد :قسمي خواهش بردار و تهديد بردار است و قسم ديگر قابل
10گگ هيگچ كدام از علل جهان از عليگت خود و از ايجاد معلول صگرف نظگر نميكنگد مگگر حيوان چگه بسگا از مراد خود يگا
به جهت اين كه از محبوبيت و مراد بودن افتاده و يا براي اين كه در راه و صول به آن مشكلتي پيدا شده ،صرف نظر
ميكند .اگر در نزديك آتش چوبي خشك و يا سنگي سخت قرار بيابد هر دو را گرم ميكند اگر چوب مي سوزد و سنگ
نميگسوزد براي آتگش و عليگت آن فرقگي نميكنگد .اتومبيگل نگه از راه پگر گردنگه دلتنگگي دارد و نگه از راه هموار خوشحال
ميشود و اين آقاي راننده است كه گاهي اين را به صلح و گاهي آن را به صرفة خود ،تشخيص ميدهد .پس برخي از
علل جهان ،از عليت صرف نظر ميكنند و معلول را ايجاد نميكنند براي اين كه آن را به صلح خود نميدانند ،و برخي
11گگ هيگچ كدام از علل جهان ،بگا مرور زمان از هنگامگي كگه اطلع در دسگت هسگت ،بر قدرت و عليگت خويگش چيزي
نيفزودهاند مگر انسان كه در اين خاصه از ساير انواع حيوان هم ممتاز است؛ هم كما ً و هم كيفا ً بر عليت و قدرت خود
افزوده است .مثل ً انسان امروزي ميخواند و مينويسد .و از انسان پيشين اين كارها مقدور نبود .انسان سابق اگر در
59
يك دقيقه يك نفر را ميتوانست بكشد ،اكنون انسان غربي در يك ثانيه هزاران نفوس را ميتواند به خاك هلك اندازد و
هزاران خانگة آباد را ويران سگازد .امگا سگاير علل ،هيگچ فرقگي در كاركرد آنهگا حاصگل نشده و يگا چندان تفاوتگي پيدا نشده
اسگت .پگس بگا ايگن نظگر هگم علل جهان بر دو قسگم هسگتند :قسگم اول آنهاسگت كگه در عليگت آنهگا افزايگش حاصگل شده و
12گگ هيگچ كدام از علل جهان ،كاري بگا كار علل ديگگر ندارنگد ،آتگش سگوزان و آب روان ،كاري بگا يكديگگر و بگا كار علل
ديگر ندارند .ولي حيوان در عمل علل ديگر دخالت ميكند و مخصوصا ً انسان در كلية عوامل جهاني دخالت كرده و حتي
المكان آنهگا را تصگرف نموده و مطابگق دلخواه خويگش بگه جريان مياندازد و بگه عمگل وا ميدارد .و طوري آفريده شده
اسگت كگه تمامگي افراد حيوان را مسگخر كرده و اسگتعداد تملك خيلي بيشتگر از ايگن را هگم دارد .خداونگد متعال فرموده:
َ َْ
ن الط ّي ِّبا ِگ
ت َو م َگ
م ِ م فِگي الْبَّرِ وَ الْب َ ْ
حرِ وَ َرَزقْناهُگ ْ ملْناهُگ ْ
ح َ
م وَ َ ميعاً و ايضاً :وَ لَقَد ْ كََّر ْ
منگا بَنِگي آد َگ َ
1
ج ِ
ض َ خل َگقَ لَك ُگ ْ
م مگا فِگي الْر ِگ َ
2
خلَقْنا تَفْ ِ
ضيلً . ن َ م َّ
م ْ ضلْناهُ ْ
م ع َلي كَثِيرٍ ِ فَ َّ
از اين امتيازات كه ذكر شد و غير اينها به طور واضح فهميده ميشود كه انسان ،در ميان موجودات جهان مادي در
عين اين كه يكي از آنها و مؤثر در آنها و متأثر از آنهاست ،داراي خصوصيات عجيب و غريبي هم هست .موجودي است
فوق موجودات .براي ايگن كگه هگر چيگز يگا در تصگرف و يگا در امكان تصگرف اوسگت ،علتگي اسگت نه ماننگد سگاير علل ،براي
اين كه عليت او فوق همة عليتهاي جهاني است ،عليت او پس از تفكرات و انديشه ها با در نظر گرفتن مقصود و علة
غائيه ،وقوع ميپذيرد؛ عليت او اختصاصي به مورد معيني ندارد و عمومي است .و بالتر از همة اينها اين است كه عليت
او بسگگته بگگه دلخواه خود اوسگگت و خود او ميتوانگگد خود را نسگگبت بگگه معلولي و يگگا بگگه ترك آن ،علت قرار بدهگگد .پگگس
آفريدگار انسگگان او را نسگگبت بگگه اعمال او علت قرار داده چنان علتگگي كگگه معلول چيگگز ديگري نباشگگد و خلصگگه آدمگگي
يكگي از نويسگندگان مادي در ضمگن بحگث خود ،در باب جگبر و اختيار ،بگه ايگن نكتگة بديعگه و عجيبگة غريبگه كشانيده شده
ولي چون او به اين امتيازات كه انسان در عليت خود دارا ميباشد توجهي نداشته ،در نتيجه «علت و غير معلول» بودن
او را دربارة اعمال او محال شمرده ،و جگبر را اختيار كرده اسگت .وي چنيگن نوشتگه« :در عالم ،همگه چيگز ،مبتنگي بر علت
است جز ارادة انساني كه استثناء غريب و عجيبي بر اين قاعدة كلي بوده و ما فوق طبيعت و عالم است ،علم در همه
جگا صگحيح اسگت جگز دربارة انسگان كگه چون موجودي خارق العاده و فوق الطگبيعي اسگت از كليگة قواعگد و قوانيگن عالم،
مستثني و براي خود يك قسم خداوندي است؛ صرف نظر از اين كه اين عقيده مبتني بر هيچ دليل و مدركي نيست ،ما
را مجبور به اعتقاد به يك نوع اعجازي مينمايد كه منطقا ً غير قابل تصور است».
نگارنده گويگد :كدام دليگل براي مطلب ،بهتگر و روشنگتر از وقوع آن اسگت؟ آيگا علم ،ايگن نيسگت كگه :آدمگي از واقگع
جهان و حقيقگت موجودات آن بگه هگر طوري كگه هسگتند مطلع گردد؟ امتيازات ذكگر شده كگه بگا بداهگت از انسگان ،مشهود
هسگگتند ،دللت ميكننگگد كگگه پروردگار انسگگان خود انسگگان را علت اعمال او قرار داده و ايگگن عليگگت را معلول چيزي
نگردانيده اسگت .عاليترينن و مترقيترينن نوع علّي ّنت در روي زمينن ،همينن علّي ّنت انسنان اسنت .آيگا منطگق
فقط همان است كه از پيشينيان رسيده؟ و هر چه در آن نباشد اگر چه با آن مخالف هم نباشد بايد نادرست باشد؟ آري
1
.بقره ( / )2آيه .29همة آن چه را كه در زمين است براي شما آفريد.
2
.اسراء ( / )17آيه .70حقيقت اين است كه فرزندان آدم را تكريم كرديم ،و آنان را در صحرا و دريا حمل كرديم ،و از پاكيزه ها
و گواراها روزيشان داديم و آنان را بر بسياري از مخلوقاتمان برتري داديم.
60
در وجود ما بزرگترين آيات خداوندي جل جلله در حالي كه آشكارا در مقابل ديدگان ما نمايان است ،پنهان است .قرآن
آزمايشهاي گوناگون از خود بروز دهد كدام منطق ميتواند با آن مخالفت نمايد؟ آيا منطق ميتواند مخالف واقع باشد؟
منطگق صگحيح و علم درسگت آن اسگت كگه از حقيقگت جهان خارج ،اسگتنباط شود نگه ايگن كگه بگا آن بناي ناسگازگاري
گذارد.
قرآن كريم ،افراد انسان را جانشينان زميني خداوند متعال ،تعريف ،و آنان را با اين مزيت در ميان موجودات جهان
ممتاز و سرافراز فرموده است؛ اين مطلب در آيات بسياري بيان شده:
َْ َ
ض 2،و در آية ديگر« 3في» ندارد؛ و براي اين كه اين خلفت شامل زنان هم
ف ف ِي الْر ِ
خلئ ِ َ جعَلَك ُ ْ
م َ فرموده :هُوَ ال ّذِي َ
باشگد خلئف را اختيار فرموده نگه خلفا 4را؛ و در جاي ديگري هگم افراد انسگان را پادشاهان روي زميگن شناسگانيده چنان
ل فيك ُگ َ
ك الْقُدُّو سِگ الْعَزِيزِ و فرموده :ال ْ َ
مل ِگ ِ ملُوكگا، جعَلَك ُگ ْ جعَ َ ِ
5
م ُ م أنْبِياءَ وَ َ
ْ كگه خودش را هگم پادشاه خوانده اسگت ،فرمودهَ :
ال ْ َ
حكِيمِ 6،البته از اين دو آيه هم ،خلفت انسان از خدا خوب فهميده ميشود.
در آيات ذيگل ،قضيگة اسگتخلف و جانشيگن گيري ،روشنگتر و تگا اندازهاي مفصگلتر مورد بحگث قرار گرفتگه اسگت :وَ إِذْ
َ ل فِگي اْلَْر ضِگ َ
مدِگ َ
ك وَ ح ْ
ح بِ َ
سب ِّ ُ
ن نُ َ
ح ُ سفِ ُ
ك الدِّماءَ وَ ن َ ْ سد ُ فِيهگا وَ ي َ ْ
ن يُفْگ ِ
م ْ
ل فِيهگا َ ة قالُوا أ ت َ ْ
جعَ ُ خل ِيفَ ً ع ٌ ك ل ِل ْ َ
ملئِكَةِ إِنّگِي جا ِ ل َرب ُّگ َ
قا َ
َ م ع َرضهم ع َلَي ال ْملئِكَةِ فَقا َ َ َ َ َ َ
ن ل أنْبِئُون ِي بِأ ْ
سماءِ هؤُلءِ إ ِ ْ َ سماءَ كُل ّها ث ُ َّ َ َ ُ ْ
م اْل ْ ن گ وَ ع َل ّ َ
م آد َ َ م ما ل تَعْل َ ُ
مو َ ل إِن ِّي أع ْل َ ُ س لَ َ
ك قا َ نُقَدِّ ُ
ل يگا آد م أَنبئْه م بأ َگسمائِهم فَل َگ َ َ َ عل ْم ل َگنا إل َّ مگا ع َل َّمت نا إن َ َ َ
م
ما أنْبَأهُگ ْ
ّ ِ ْ َگ ُ ْ ِ ُگ ْ ِ ْ ت الْعَل ِي ُمگ ال ْ َ
حكِي ُمگ گگ قا َ ك أن ْگ َ ْ َگ ِ ّگ ِ كل ِ َ ن گگ قالُوا ُگ
سبْحان َ َ كُنْت ُگ ْ
م صگادِقِي َ
َ َْ َ م أَقُ ْ بأ َسمائ ِهم قا َ َ
م تَكْت ُ ُ
ن وَ ما كُنْت ُ ْ ض وَ أع ْل َ ُ ب ال َّ م إِن ِّي أع ْل َ ُ
م غَي ْ َ ل لَك ُ ْ ل أ لَ ْ
7
ن.
مو َ م ما تُبْدُو َ ت وَ الْر ِ
سماوا ِ ِ ْ ِ ْ
به احتمال بسيار قوي ،آدم در آيات فوق ،در هر دو مورد به معني انسان است با اين فرق كه آدم ،عَلَم نوع و انسان
اسگم آن اسگت ماننگد اسگامه و اسگد .و ايضا ً بگه احتمال بسگيار قوي مراد از اسگماء در اينجگا اسگماء حسگناي الهگي اسگت؛ و
َ َ َ
ه اسگمائَه كُل ّگها النسگا َ
ن؛ و الف و لم در «السگماء» در معنگي ،عوض از مضاف اليگه اسگت و تقديگر ايگن اسگت :ع َل ّم الل ّگ ُ
ضهُگم» و «هؤلءِ» بگه آدم بر ميگردنگد و ارجاع دو گونگه ضميگر (مفرد و جمگع) البتگه بگا
بنابرايگن ،ضميگر «هگم» در «عََر َ
«عَلَّمت َنا» از يك طرف و اضافة اسماء به «هؤلء» و «ه ُم» از طرف ديگر چنين به دست ميآيد كه :ياد گرفتن نامهاي
خداونگگد متعال ،عبارت اخراي دارا بودن آنهاسگگت ،مثل ً ياد گرفتگگن نام «مريگگد» داراي اراده شدن ،و «قديگگر» بگگا قدرت
و معناي اين كه :آدميان همة اسمائي را كه در فرشتگان بود ،خبر دادند ولي فرشتگان نتوانستند همة اسماء آدميان
را خگبر بدهنگد ،ظاهرا ً و الله العالم ايگن اسگت كگه :آدميان توانسگتند سگبوح و قدوس گرديده و خداونگد را تسگبيح و تقديگس
نمايند ولي فرشتگان نتوانستند مانند آدميان ،قادر ،جبار ،منتقم ،ضار ،نافع ،صانع ،خالق و غير اينها شوند.
معناي خليفه ،جانشين است ،كه بايد همه كارهاي منوب عنه را دربارة آن چه كه جانشين شده به جا آورد و اعمال
خونريزي دارنگد و داراي خون هسگتند ،و بگه نام آدم ميباشنگد پگس هگر فرد انسگان مصگداقي از ايگن خليفگة كلي كگه واحگد
نوعي است ،ميباشد؛ و به صريح كريمه ،مورد جانشيني و ما فيه الستخلف ،حكايت عملي اسماء الهي است و چون
فرشتگان همة اسماء را نتوانستند عمل ً حكايت نمايند ،از مزيت و مرتبت جانشيني الهي محروم ماندند ،به جهت اين كه
بيشتگر از چنگد اسگم را ،مثل ً سگبوح و قدوس ،دارا نبودنگد و صگلحيت نداشتنگد كگه همگة اسگماء الهگي در نهادشان گذاشتگه
شود؛ و امگا آدميان چون همة آنهگا را ياد گرف ته و دارا شدنگد توانسگتند مثل ملك شده و كار ملك را بكننگد و كارهاي زيادي
هگم بكننگگد كگه ملك نتوانسگت بكنگد .و از همگة كارهاي الهگي از هگر كدام نمونهاي را انجام دادنگد ،و لذا براي مقام منيگع
و پس از تنب ّه به اين كه :جانشين گذارنده خود خداوند متعال است اولً :و در ظاهر آيه ،منوب عنهي جز خود گوينده
به نظر نميرسد .ثانياً :و مسلما ً مورد ا ستخلف ،حكايت اسماي الهگي است .ثالثاً؛ و فرشتگان با آن قرب و منزلت كه
دارنگد بسگگيار راغگب بودنگگد كگه ايگگن مقام شامگخ را نيگگز احراز نماينگگد .رابعاً؛ و اصگل ً صگلح نميدانسگگتند كگه مفسگدان و
خونريزان ،تكيه بر مسند اين خلفت عظمي بزنند .خامساً؛ و پس از آن حكايت اسماء را از آنان مشاهده كردند راضي
شده و آنان را رسما ً به خلفت شناختند .سادساً؛ علم حاصل ميشود به اين كه :مستخلف عنه ،خود حضرت ذوالجلل
نتيجة بحث اين است كه :خداوند متعال ،فرد فرد انسان را جانشين زميني خود گردانيده و به عدد نامهاي خود ()99
به آنان نيروها كرامت فرموده ،تا آنان همة اسماء الهي را بتوانند عمل ً حكايت نماينگد ،و كدخداي روي زمين و جانشين
خداوند جهان گردند .پروردگار مهربان و عطوف استعداد همة اوصاف حسنه را در نهاد آدمي گذاشت و ذات او را منبع
صگفات كمال قرار داد بگه طوري كگه اگگر انسگان ايگن اسگتعداد را بگه مرحلة فعليگت درآورد و ايگن سگرچشمه را اسگتخراج
نمايگد ،پاي بگه مدارجگي ميگذارد و مراتگبي را طگي ميكنگد كگه از تصگور و تصگوير مگا بسگيار بالتگر اسگت ،و آدمگي را دچار
62
بنابر آن چگه كگه در ايگن بحگث ،بگا كمال اختصگار و اجمال بيان شگد ،بايسگتي كگه عليگت انسگان ،كگه مورد بحگث اسگت از
ساير عليتهاي جهاني ممتاز بوده و فوق همة آنها باشد و به عبارت مختصر بايستي كه عليت انسان نزديكترين عليت
به عليت خداوند متعال باشد ،تا صلحيت خلفت الهي را در ميان اين همه موجودات دارا باشد.
بنابر آن چگه كگه در دو بحگث فوق بيان شگد ،براي فهگم كيفيگت عليگت انسگان ،نميتوان بگه هيگچ كدام از عليتهاي ايگن
جهان ،مراجعه نمود ،بلكه بايستي به عليت خود خداوند متعال كه انسان جانشين زميني او است ،توجه داشت.
ناگفته معلوم است كه :عليت حضرت ذوالجلل را نميتوان با عليتهاي ديگر ،در تحت جامع واحد حقيقي قرارداد،
َ
شرِكُو َ
نگ؛ 1پس به بلي فقط در مفهوم عليت ميتواننگد شر كت داشته باشند ،خداونگد متعال ميفرمايگد :تَعالَي الل ّ ُ
ه ع َ َّ
ما ي ُ ْ
طور يقين ،امكان ندارد عليت حضرت آفريدگاري با عليت مخلوقات ،دو جزئي از يك نوع باشند ،و با هم متبائن هستند.
براي بيان برهان بگگه ادعاي فوق ،خود شمگگا را كگگه ايگگن كتاب را مطالعگگه ميفرماييگگد مثال آورده و ميگوييگگم :شمگگا
معلول هستيد و علت شما در نزد ما موحدين يا بايد ذات خدا باشد و يا خواست خدا؛ اينك بايد توجه شود كه اگر عليت
ذات و يگا خواسگت آن حضرت ،ماننگد عليگت علل جهان ،در نظگر گرفتگه شود هگر دو شگق مذكور ،مسگتلزم محال خواهنگد
بود .اما احتمال نخست به جهت اين كه چون ذات خدا قديم است و تخلف معلول از علت محال است .پس لزم ميآيد
كه شما قديم بوده باشيد و نيستيد؛ و اما احتمال دوم ،به جهت اين كه چون خواست خدا از ذات خدا جدا نيست 2 .پس
لزم ميآيد كه با حدوث خواست خدا ،تغييري در ذات او پديد آيد و اين محال است ،و يا خواست خدا مانند ذات او قديم
باشد و در اين صورت هم لزم ميآيد كه شما نيز كه اكنون اين كتاب را ميخوانيد قديم بوده باشيد ،چون تخلف معلول
حگق ايگن اسگت كگه ذات اقدس الهگي جگل جلله ،در عيگن ايگن كگه تغييگر نمييابگد ،ميتوانگد خودش را علت بگردانگد ،و
علت نگرداند .يعني :عليت خداوند متعال بر خلف عليتهاي جهاني وابسته به اختيار خود اوست .و البته عليت خداوند
متعال از اين هم كه نوشتيم بسيار بالتر و از هر چه كه ما بفهميم بسيار والتر است .ولي نزديكترين سخن به حقيقت
در صورتي كه آن را تنزل داده و با فهم كوتاه بشري بيان نمائيم همين است كه نوشتيم.
اينك بايد متوجه باشيم كه :اگر عليت خداوند متعال بسته به اراده و اختيار خود او ميباشد ،پس عليت جانشيني او
بايسگتي چگونگه بوده باشگد ،مسگلم اسگت كگه عليگت آن حضرت بگه جگز عليگت انسگاني بايگد باشگد ،ولي لزم اسگت كگه
نزديكتريگن عليتگها بگه عليت باري تعالي ،عليگت جانشيگن او باشگد پگس چنان كگه پروردگار جهان آفريگن علت سگراسر
كائنات است و معلول چيزي نيست ،جانشين خود ،انسان را هم نسبت به افعال صادره از وي علت گردانيده چنان علتي
كگه معلول چيگز ديگري نبوده باشگد ،و چنان كگه عليگت آن حضرت ،موقوف بگه مشيگت خود اوسگت ،عليگت انسگان را هگم
وابسته به خواست خود انسان گردانيده و به هيچ چيز ديگري وابسته نگردانيده است.
1
.اعراف ( / )7آيه .190خداوند برتر است از آن چه شريك قرار ميدهند.
2
.و گرنه لزم ميآيد كه ذات مقدسش معرض عوارض باشد و تغيير پذيرد.
63
انسان يا زبدة عالم
نظگر خوانندة فاضگل را بگه امتياز انسگان در ميان موجودات جهان ،جلب ميكنيگم .بزرگان دانشمندان بگا تعگبيراتي بگس
دلنشيگن و مفاهيمگي بسگيار نمكيگن ،از انسگان و امتيازات او ،چگه در نظگم و چگه در نثگر سگخن گفتهانگد .شيگخ بزرگوار و
3
فيلسوف حقيقت بين ،جناب شيخ بهاء الدين رحمه الله تعالي فرموده:
شيگگخ در چهار مصگگراع اول ،انسگگان را بگگا چهار نام بسگگيار بزرگ و بهتآور ،مخاطگگب قرار داده و بر خلف ماديون
فرموده :اي انسان ،تو خود را مانند يكي از اين اجسام طبيعي تصور مكن .تو اگر چه ممكن الوجودي ولي مركز دائرة
ممكن الوجودات هستي ،و اگر چه در جهان كون و فساد قرار يافتهاي ولي متوجه خويشتن باش كه زبدهترين موجودات
ايگن جهان ميباشگي ،در عيگن ايگن كگه جوهري و يكگي از جواهگر جهانگي ،شاه جواهگر سگراسر عالم پاييگن هسگتي ،اگگر چگه
قرارگاهگگت زميگگن اسگگت و در زيگگر آسگگمان ميباشگگي ،ولي چون مظهگگر اسگگماي حضرت پروردگاري شدهاي ،پگگس براي
آسمان جهان مادي ،خورشيدي هستي كه از خورشيد جهان افروز فروزانتر و درخشانتري.
ملحظگة انسگان و فكگر و تدبيگر او ،و تصگرف او در جهان و تغييري كگه در موجودات ميدهگد و ايگن همگه حركتگها و
تلشهاي او كگه عالم ماده را روز بگه روز بيشتگر در تحگت سگلطنت خويگش در ميآورد و جمادات و گياهان و حيوانات را
همگگه در قبضگگة قدرت خود ميگيرد از زهگگر دوا ميگگسازد و بيماران را بگگا آن درمان ميكنگگد در فضگگا پرواز ميكنگگد و
اقيانو سها را استخر شنا قرار ميدهد .نه از شكم زمين ميترسد و نه از اعماق درياها هراسي دارد .در قبال اين همه
خمود خضوعآميز حيوانات و خشوع مطيعا نة درختان و گياهان و جمود و خامو شي جمادات كه سر به زير انداخته و راه
طگبيعي مخصگوص خود را پيگش گرفتگه و ميرونگد و هيگچ يگك از كار معيگن خود تجاوز ننموده و از گليگم خويگش پاي بيرون
نميكننگد مگا را بگه ايگن حقيقگت رهگبري ميكنگد كگه انسگان در عيگن ايگن كگه ذات و موجوديتگش از موجودات دنيگا متأثگر و
پروريدة آفريدگار جهان اسگت و بگا ايگن لحاظ معلولي بيگش نيسگت ولي اختياردار روي زميگن و خودمختار اعمال خويشتگن
آفريده شده است او شاه زمينيان و جانشين ارضي خداوند اكبر است ،فعال ما يشاء است ميكند آن چه را كه بخواهد
و نميكند آن چه را كه نميخواهد.
بحث و تحقيق در امتيازات عليت انسان نه تنها او را در نظر ما از محكوميت به احكام ساير علل آزاد ميسازد بلكه
او را علتگي نشان ميدهگد كگه گوئيگا تازه در جهان پيدا شده و هنوز دانشمندي در پيرامون طرز عليگت او فكري نكرده و
تحقيقگي بگه عمگل نياورده اسگت .و بگه راسگتي عليگت انسگان ماننگد اصگل و ذات او هنوز حتگي براي خود او بگه طور واضگح
مكشوف و معروف نشده اسگت! و كيفيگت عليگت انسگان ،پگس از گذشتگن هزاران سگال از عمگر فلسگفههاي بشري تقريباً
تحقيگق و تدبّر در امتيازات عليگت انسگان مگا را بگه ايگن حقيقگت ميرسگاند كگه :عليگت انسگان بگه افعال صگادره از او،
وابسته به خواست خود اوست و خواست او معلول هيچ چيزي نيست آفريدگار انسان او را اين گونه آفريده است و با
3
.نان و حلوا ،ص .30
64
م ادعاي بداهت نميتوان گفت كه چون هيچ موجودي بيعلت نيست پس علت
مجرد اشتراك در جا مع علت بودن با ض ّ
شدن انسان هم نسبت به اعمال خود ،بايد معلول چيزي بوده باشد.
طبيعيون تصور ميكنند كه طرز تفكر ،يعني شناختن و تميز دادن اين كه چه چيزي و چه عملي سودمند و چه چيزي
و چه عملي زيانآور است ،تابع و معلول علل الطبيعيه است ،و چون اعمال صادر شده هم تابع طرز تفكر هستند پس
نتيجه اين ميشود كه اعمال صادر شده و وقوع يافته تابع علل مادي جهاني ميباشند.
امگا حقيقگت ايگن اسگت كگه هيگچ فكگر و انديشهاي نميتوانگد انسگان را مجبور و مسگلوب الختيارنمايگد؛ و انسگان هگم در
حيگن تفكگر و هگم بعگد از آن ،در انجام دادن عمگل بر طبگق آن ،كامل ً آزاد و خود مختار اسگت ،و بايسگتي توجگه داشگت كگه
توضيگح ايگن اسگت كگه :انسگان هيگچ مجبوريتگي ندارد كگه بر طبگق افكار خود عمگل نمايگد چگه بسگا افكاري كگه در مقگبرة
ذهن مدفون ميمانند و در خارج از ذهن ،اعم از اين كه درست باشند و يا نادرست ،هيچ اثري از آنها مشهود نميشود و
يكسره متروك ميمانند و چه بسا كه بر خلف انديشههاي صحيح رفتار ميشود .ميدانيم كه نشان بالترين درجة فكر،
وصگول بگه علم اسگت و ايگن كيسگت كگه هميشگه بگه علم خود عمگل نمايگد؟ و كدام علم اسگت كگه عالم را مسگلوب الختيار
سازد؟ و او را در عمل بر طبق آن مجبور گرداند؟ حتي كسي كه به وجود درندهاي پي ميبرد و پاي به فرار ميگذارد،
واقع اين است كه از روي صلحديد فرار ميكند ،و ميگويد مجبور به فرار شدم نه اين كه در تحت تأثير علل مادي فرار
كردن او تحقق بيابد .يعني :فرار كننده طريق عقل پسند را در نظر خود ،منحصر در فرار ميداند و فرار ميكند نه اين
كگه نميتوانسگت فرار نكنگد پگس فرار كرد ،زيرا كگه يقينا ً ميتوانسگت فرار نكنگد اگگر چگه توقگف او منجگر بگه دريده شدن
بدنش شود.
نسبت تفكر به انسان ،مانند نسبت پند واعظي است به شنونده چنان كه شنونده در تطبيق رفتار خود با پند واعظ،
آزاد و خود مختار است ،همين طور يك فرد انسان هم ،در عمل كردن به فكر خود ،آزاد و خود مختار است ،و چنان كه
شنوندة پنگد ،آن گاه كه پند را پسنديد و به وفق آن ع مل كرد نميگوييم كه او مجبور و مسگلوب الختيار گرديد همچنين
انسان آن گاه كه فكر خويش را پسنديد و بر طبق آن عمل كرد نبايد بگوييم كه مجبور و مسلوب الختيار گرديد.
ايگن كگه كليتا ً هيگچ عمگل ،بدون فكري ،اعگم از ايگن كگه درسگت باشگد يگا نادرسگت وقوع نمييابگد ،نبايگد مگا را بگه اشتباه
اندازد و خيال كنيم كه هر فكري هم لزم گرفته است كه بر طبق آن عمل شود ،و شخص فكر كننده جبرا ً بر طبق فكر
خود بايستي راه عمل را پيش گرفته و جلو برود؛ واقع اين است كه هيچ فكري لزم نگرفته است كه بر وفق آن ،رفتار
شود .اگر چه هيچ عمل بدون فكري خوب و يا بد صدور نميتواند بيابد.
جگبري تصگور ميكنگد مردي كگه در زيگر اشعگة سگوزان در تابسگتان فعاليگت ميكنگد هنگامگي كگه از تأثيرگرمگا متأذي
ميشود ماننگد ارابهاي كگه آن را محكگم تكان داده و بگه سگويي ميراننگد و ارابگه هگم چنگد متري راه رفتگه سگپس ميايسگتد
مسگلوب الختيار گرديده و مجبورا ً خود را بگه كناري بگه جاي خنكگي ،ميكشگد ،ولي ايگن تصگور واقعيگت ندارد زيرا همان
كارگگر در صگورتي كگه موافگق ميلش باشگد ،باز سگاعات متمادي در همان هواي ياد شده تلش ميكنگد و بگا رنگج گرمگا در
65
عين اين كه ميسوزد ميسازد .پس چنين نتيجه ميگيريم كه احساس رنج گرما فقط ميتواند زمينهاي براي ترك كار و
رفتن به آسايشگاه باشد ،نه علت و موجد آن .و خلصه احساس رنج از كار ،مانند پند واعظ است كه بيان شد.
افكار زمينة اعمال هستند :چنان كه وجود زمين وجود كشت را لزم نگرفته اگر چه هيچ كشتي هم بدون زمين وجود
پيدا نميكنگد هميگن طور پديگد آمدن انديشهاي هگم در ذهگن انسگان وقوع عمگل را بر طبگق آن لزم نگرفتگه اگگر چگه هيگچ
عملي هگم بدون انديشهاي وقوع نمييابگد پگس همان طور كگه هگر گاه زمينگي را بگبينيم كگه كشگت دارد نميگوييگم كگه علت
وجود كشگت وجود زميگن بوده ،همچنيگن هگر وقگت انسگاني را ديديگم كگه انديشهاي كرد ،و بر طبگق آن عمگل كرد ،نبايگد
بگوييم كه علت اين رفتار او همان انديشة او بود ،بلكه انديشة نامبرده زمينهاي براي اين رفتار او بود ،يعني پس از آن
انديشه ،صدور اين رفتار امكان پذير گرديد .و پيش از آن صدور اين غير ممكن بود .و اما علت موجدة اين رفتار همانا
خواست او بود كه خواست بر وفق انديشة خود عمل كند و كرد ،و خواست او معلول هيچ چيزي نبود ،چنان كه مفصلً
بيان گرديد.
وانگهي مگر انسان پيوسته اسير افكار و انديشههاست؟ كدام انديشه است كه آدمي بايستي جبرا ً بر طبق آن عمل
نمايد و قدرت نداشته باشد كه از آن صرف نظر كند؟ بلي خطور خاطرات به ذهن انسان امري جبري و قهري است و
از اختيار وي خارج است .و كليتا ً خطور هر خاطره تابع عوامل محيط زندگي و معلول آنهاست ،ولي بايد توجه شود كه:
اول ً تعقيگب كردن خاطرات و فكگر كردن دربارة آنهگا بسگته بگه اختيار خود انسگان اسگت ،و هگر كسگي ميتوانگد كگه اصگلً
دربارة خاطرهاي كه به ذهنش خطور كرده هيچ فكري نكند و خود را با خاطرة ديگري مشغول بدارد .پس انسان اسير و
در قيگد تعقيگب خاطرات نيسگت و در دنبال كردن و ترك كردن آنهگا آزاد و خود مختار اسگت؛ و ثانيا ً بديهگي اسگت كگه عوض
كردن محيط زندگي هم براي انسان كامل ً ممكن است و كيست كه بستة زنجيرهاي يك نمونه از عوامل زندگي بماند و
نتوانگد خود را از اسگارت آنهگا برهانگد؟ پگس انسگان ميتوانگد بگا عوض كردن محيگط زندگگي خاطرات زندگگي و نحوة آنهگا را
نيز ،عوض كند نظير اين كه آدمي ميتواند دست خود را از آتش دور كند و آن را از سوختن محفوظ بدارد ،اگر چه در
توضيح اين است كه :خاطرات ذهني انسان ،با اعمال انجام يافتة او ،و با صحت و سقم بدن او و با خوراك و پوشاك
و مسكن و رفقاي انس او و با مردم مجاور و كتبي كه مطالعه ميكند و مطالبي كه دربارة آنها ميانديشد و حوادثي كه
در منظر و مسمع او واقع ميشود ارتباط و پيوستگي دارد و با كوچكترين تغييري كه در يكي از اين مذكورات رخ بدهد،
طرز خاطرات و كيفيت آنها نيز مسلما ً متغير گرديده و عوض ميشود؛ درست است كه انسان مادام كه در اين زندگي
است بدون خطور خاطرات نخواهد زيست و ذهن او پيوسته محل آمد و رفت خاطرههاي مفيد و شيرين و مورد تاخت
و تاز خاطرههاي تلخ و زيانآور ميباشگد ولي چون طرز ايگن خاطرات و طور و چگونگگي آنهگا بسگته و مرتبگط بگه تطور
عوامل محيط و طرز زندگي است ،و گفتيم كه عوض كردن اينها هم در دست خود انسان ،و در اختيار خود اوست و هر
كسگي ميتوانگد كگه در عوض محيگط ناسگالم ،يعنگي :خوراك ناسگالم ،مردم ناسگالم ،رفقاي ناسگالم ،كتگب ناسگالم ،مطالب
ناسگالم ،و تگا اندازهاي بدن ناسگالم ،و غيگر اينهگا ،بگا سگالم هگر كدام از آنهگا زيسگت نمايگد ،و يگا بر عكگس بگا ناسگالم ،انگس
بگيرد ،و با آن خوشوقت و به آن خشنود باشد ،پس تطور خاطرات و نيك و بد بودن آنها ،و نافع و زيانآور شدن آنها در
اختيار خود انسان است؛ نتيجه اين است كه :هيچ كسي اسير هيچ انديشهاي نيست.
66
ناگفته نماند كه :چون خاطره ها معلول عوامل زندگي هستند ،و هم زمينة افكار و انديشه ها ميگردند (به جهت اين
كگه هگر انديشگه بايسگتي در پيرامون خاطرهاي وقوع بيابگد ،اگگر چگه هگر خاطره هگم ممكگن اسگت كگه متروك بمانگد و در
اطراف آن هيچ فكري به عمل نيايد) فلذا افكار آدمي غالبا ً همرنگ با عوامل زندگي صدور مييابد و اين همرنگي موجب
اشتباه ميشود و مردم خيال ميكننگد كگه عوامگل زندگگي در توليگد افكار گوناگون عليگت دارنگد؛ و همچنيگن افكار هگم چون
زمينة اعمال ميگردند ،چنان كه بيان شد اشتباه ديگري رخ ميدهد و چنين تصور ميكنند كه افكار براي صدور اعمال،
عليگت دارنگد؛ ولي حگق و حقيقگت در مسگاله همان اسگت كگه تحقيگق شگد :نگه خاطرهگها براي افكار و نگه افكار براي اعمال
علت نيستند.
چنان كه در آغاز اين فصل يادآور شديم ،قرآن كريم در آيات زيادي با كمال صراحت ،بر خلف جبريين ،سخن رانده
و مختار بودن بندگان را در افعال صگگادره از آنان ،بگگه طور آشكار رسگگانيده ،و در ايگگن باب كگگه هگگر كسگگي اعمال خود را
واقعا ً و حقيقتا ً خودش به جا ميآورد ،سخنان غير قابل انكاري بيان فرموده است:
م فَل َها؛ 1در اين كريمه در ما براي اختصار به نقل يك كريمه اكتفا ميكنيم :إ ن أ َح سنتم أ َح سنتم لَنف ُسك ُم و إ ن أ َ ْ
سأت ُ ْ
َ ِ ْ ْ َ ُْ ْ ْ َ ُْ ْ ِ ْ ِ ْ َ ِ ْ
سگه مورد لفظا ً و در يگك مورد هگم تقديرا ً نسگبت فعگل را بگه خود بنده داده اسگت .آيگا در صگورتي كگه فرض شود ،بندگان
مسلوب الختيار باشند چه معني دارد كه به آنان گفته شود :اگر نيكي كرديد چنين و اگر بدي كرديد چنان خواهد شد؟ آيا
صحيح است كه به آتش گفته شود :اگر بسوزاني چنين خواهي شد ،و به آب گفته شود :اگر جريان نيابي چنان خواهي
شد؟ و چه معني دارد كه به بندگان مجبور و بياختيار ،درس داده شود كه نيك و بد آيندة خود را از حال تأمين كنيد؟ آيا
به آب و آتش صحيح است كه اين گونه درس داده شود؟ قرآن كريم بدين اسلوب با مكتب جبر ،به مخالفت برخاسته و
چگه سگازشي در ميان قرآن كريگم و مكتگب جگبر ميتوان يافگت ،بگا ايگن كگه بنگا بگه مذهگب جگبر ،نازل شدن خود قرآن و
با اين همه وضوح كه در اين باب ،در قرآن كريم هست ،باز جبريون دستاويزهايي از آيات قرآن براي خود ساختهاند.
ن يَشاءُ ض ُّ
1گ آياتي هستند كه صريحا ً اضلل و هدايت را به خود خداوند متعال نسبت ميدهند .چنان كه فرموده :ي ُ ِ
م ْ
ل َ
پا سخ ايگن اسگت كه :درسگت اسگت كگه گمراه كننده خداسگت و هدايگت كننده هموسگت ،ولي بايگد پيدا 3
م نْگ يَشاءُ،
وَ يَهْدِي َ
كرد كگه سگبب اضلل و راهنمايگي آن حضرت عزوجگل چيسگت و كيسگت؟ در قرآن كريگم چنيگن مييابيگم كگه سگبب گمراه
1
.اسراء ( / )17آيه .7اگر نيكي كرديد به خودتان نيكي كردهايد و اگر بدي كرديد باز به خود كردهايد.
2
.اسراء ( / )17آيه .43منزه است خداوند و برتر است ،از آن چه ميگويند بسيار برتر است.
3
.نحل ( / )16آيه .93گمراه ميكند هر كه را بخواهد و هدايت ميكند هر كه را بخواهد.
67
َ َ َ
و ايضگا: 1
ن، م الْفا ِگ
سقِي َ ه ل يَهْدِي الْقَوْگ َ
م وَ الل ّگ ُ
ه قُلُوبَهُگ ْ
ما زاغُوا أزاغ َگ الل ّگ ُ
كردن خدا ،خود بندة گمراه اسگت؛ ميفرمايگد :فَل َگ َّ
َ يض ُّ َ
2
ن. ه الظ ّال ِ ِ
مي َ ل الل ّ ُ ُ ِ
2گ آياتي هستند كه افعال انسان ،و ايمان و كفر او را درتحت مشيت و خواست خداوند متعال قرار دادهاند ،چنان كه
َ َ َگ
ن متعدي اسگت و مفعول آن ذكگر نشده ،و حتما ً اطلق و شمول مفعول،
تَشاؤ َگ 3
ن يَشاءَ الل ّگ ُ
ه، ن إِل ّ أ ْ
فرموده :وَ مگا تَشاؤ ُگ َ
مجوز حذف آن بوده بگه ايگن معنگي كگه مفعول نام برده بگه طوري مطلق و شامگل اسگت ،كگه اگگر چگه بگه زبان نيامده باز
َ َ َ
ن يَشاءَ الل ّ ُ
ه؛ و شايد كه اين مفعول محذوف ن شيئا ً إِل ّ أ ْ
مثل اين است كه گفته شده است و تقدير اين است :وَ ما تَشاؤ ُ َ
خاص باشد« :اتّخاذ سبيل به سوي پروردگار» و يا «استقامت» كه در آية پيش 4ذكر شدهاند؛ و تقدير اين باشد كه :ما
ميرساند.
پاسخ اين است كه :اگر خدا نميخواست كه ما داراي خواست باشيم ،مسلما ً ما نيز مانند آتش و آب ،بيخواست و
فاقگد نيروي مشيگت ميبوديگم و نميتوانسگتيم چيزي را بخواهيگم ،و نگه ايمان و يگا كفگر را بگا خواسگت خود قبول كنيگم؛
توضيگح ايگن اسگت كگه :مفعول يشاء الله هگم محذوف اسگت و ظاهرا ً تقديگر ايگن اسگت :و مگا تشاؤن ال ّ ان يشاء الله ان
تشاؤا ،يعنگي :اگگر ايمان را خواسگتار شديگد بدانيگد كگه خدا خواسگته اسگت كگه شمگا خواسگتار ايمان شويگد و اگگر كفگر را
خواستار شديد ،بدانيد كه خدا خواسته است كه شما خواستار كفر گرديد.
و امگا سگبب ايگن كگه :چرا خداونگد متعال ،براي بعضگي ايمان ،و براي بعضگي هگم كفگر و ضللت را ميخواهگد؟ همان
است كه در بال (در پاسخ شبهة نمونة اول) بيان كرد يم كه خداوند براي نيكوكاران ايمان را ،و براي بدكاران هم كفر و
ضللت را ميخواهگد ،پگس سگبب ايمان مؤمگن و يگا كفگر كافگر ،خود اوسگت نگه خدا؛ وَ ل يَْرضگي لِعِباد ِگهِ الْكُفَْر؛ 5پگس ايگن
كريمگه ،نگه فقگط دللتگي بگه جگبر ندارد بلكگه وجود خواسگت و مشيگت را هگم در بنده كگه بگا خواسگت خدا بگه او داده شده
تفويض
قرآن كريم همان طور كه با جبر تنافر دارد ،با تفويض هم متبائن است .و آن اين است كه خداوند همة امور هر فرد
را به خود فرد واگذاشته و هر عملي از هر انساني با نيرو و قدرت خود او صادر ميشود ،و هيچ نيازي به خدا نيست؛ و
حتگي شايگد بعضگي از مفوضگه بگوينگد كگه خداونگد پگس از آن كگه امگر هگر انسگان را بگه خود او واگذار كرد ،ديگگر بعگد از آن،
قادر به جلوگيري از او و از اعمال او نخواهد بود! قرآن كريم ،همان طور كه مخالف سرسخت جبر است با تفويض هم
دشمن آشتي ناپذير است و در ميان قرآن و اين دو مذهب ،امكان سازش باقي نيست.
1
.صگف ( / )61آيگه .5آن گگه كگه كجروي كردنگد خداونگد هگم دل آنان را از حگق باز گردانيگد و خداونگد مردمان فاسگق را هدايگت
نميكند.
2
.ابراهيم ( / )14آيه .27خداوند ستمكاران را گمراه ميكند.
3
.انسان ( / )76آيه 30گ تكوير ( / )81آيه .29و نميخواهيد مگر اين كه خدا بخواهد.
َ
منْك ُ ْ ن هُوَ إِل ّ ذِكٌْر ل ِلْعال َ ِ
سبِيلً ؛ و در تكوير :إ ِ ْ ن شاءَ ات َّ َ 4
م ن شاءَ ِ
م ْ
ن گ لِ َ
مي َ خذ َ إِلي َرب ِّهِ َ ن هذ ِهِ تَذْكَِرة ٌ فَ َ
م ْ .آية پيش در سورة انسان :ا ِ ّ
م. َ
ستَقِي َ
ن يَ ْ
أ ْ
5
.زمر ( / )39آيه .7و خداوند به كفربندگانش خشنود نميشود.
68
علوه بر آية مشيت 1كه صراحتا ً ميفرمايد كه خواست بندگان با خواست خداوند است ،و آية ديگر كه ميفرمايگد:
و روايت 3
ن الل َّهِ، َ
ن إِل ّ بِإِذ ْ ِ ن تُؤ ْ ِ
م َ
َ
سأ ْ گمراه كننده و هدايت كننده ،خداوند است 2باز در قرآن كريم هست :وَ ما كا َ
ن ل ِنَف ْ ٍ
شده كگه حضرت رسگول گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ بگه صگحابي محبوب خود «ابوذر» ياد ميداد كگه بسگيار بگويگد ل
ل
سلم گ در هر ركعت از نماز از قدريين تبري ميكرد و ميفرمود :بِحو ِ
4
ل وَل قُوَّة َ ا ِل ّ بِالل ِ
ه؛ و امير المؤمنين گ عليه ال ّ حو َ
َ
حضرت تعالي و تقدس ،احدي نفسي نميكشد؛ چشمي باز و بسته نميشود؛ لبي تكاني نميخورد.
مدَدِهِ مدَّة ٌ ِ
من َ مست َ ِ و الك ُ ُّ
ل ُ َ ة الُمگگگگورِ طُگّرا ً بِيَدِهِ اَزِ َّ
م ُ
علوه بر كتاب و سنت عقل ً هم مكتب متروك تفويض مردود و غير قابل قبول است؛ و اين مطلب با دقت و تأمل در
حقيقگت عمگل كردن واضگح ميشود :عمگل كردن عبارت اسگت از تبديگل مواد جهان بگه اجزاي بدن و تبديگل اجزاي بدن بگه
نيروي كار و بديهي است كه مواد جهان و ساختن آنها و تبديل آنها به اجزاي بدن و تبديل اجزاي بدن هم به نيروي عمل،
هيگچ كدام مقدور انسگان نيسگت؛ اگگر جهان و يگا مواد آن نبودنگد ،و يگا در اندرون انسگان ،مبدل بگه نيروي كار نميگرديدنگد،
آدمي چطور ميتوانست عملي بكند؟ بشر در هر لحظه و هر آن در هر گفتاري كه ميگويد و نگاهي كه ميكند و نفسي
كه ميكشد و در هر عمل بزرگ و يا كوچكي كه ميكند و حتي در انديشههايي كه مينمايد ،چيزي از خويشتن ندارد و
نيازمند است كه مادة كار از جهان به بدن او برسد ،و از بدن او هم در شكل نيرو بيرون ريخته شود .پس در صورتي كه
حال ،بديگن منوال اسگت و آدمگي حتگي مختصگر خنده و گريهاش را هگم ،در خود و از خود ندارد ،پگس چطور ميتوان گفگت
كگه او در امگر عمگل اسگتقلل دارد و كار و بار او بگه خود او تفويگض گرديده؟! بگه طوري كگه حتگي خود خدا هگم العياذ بالله،
ن الَمَري ِ
ن امٌر بَي َ
عجيب است كه فكر بشر ،غالبا ً در دو طرف افراط و تفريط دور ميزند ،و از حد وسط بيشتر اوقات غافل ميماند؛
و در هميگن مسگاله يگا بگه جانگب افراط پريده و گفتگه اسگت انسگان چنان قدرت دارد كگه خدا هگم جلو ارادة او را نميتوانگد
بگيرد! و يا به سوي تفريط سقوط كرده و گفته است انسان هيچ كاري نميتواند بكند و همة كارهاي او را خدا ميكند!
با اين كه حد وسط در ميان جبر و تفويض ،از ميان آسمان و زمين هم وسيعتر است؛ ولي در نظر غالب افراد بشر از
مو باريكتر و از شب تاريكتر گرديده و در مقابل چشم تفكر آنان پنهان مانده است .حقيقت واضح است ولي پي بردن
بر آن مشكل است؛ شاگردان مكتب ائمة هدي ،اهلبيت رسول مصطفي گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ حقيقت را يافته
خداونگد متعال ،خواسگته اسگت كگه طفگل ،بزرگ شود ،چگه بخواهگد و چگه نخواهگد؛ يعنگي خواسگت طفگل ،كوچكتريگن
دخالت و تأثيري در بزرگ شدن او ،نفيا ً و اثباتا ً ندارد؛ و هميگن طور خدا خواسگته اسگت كگه معده ،خوراك را هضگم كنگد،
بدون اين كه خواستي داشته باشد؛ و هم چنين خدا خواسته است كه انسان ،داراي خواست باشد ،چه او اين خواست را
1
.اين آيه كريمه ،در بحث سابق گذشت.
2
.اين آيه كريمه ،در بحث سابق گذشت.
3
.يونس ( / )10آيه .100و هيچ كس نميتواند ايمان بياورد ،مگر با اذن خدا.
4
.ارشاد القلوب ،ص 95و .96برگشتي (حركتي) و نيرويي نيست مگر با خدا.
5
.وسائل الشيعه ،ج ،1ص ،392خبر ،7باب ،13با برگردانيدن (و نيروي) خدا بر ميخيزم و مينشينم.
69
بخواهگد يگا نخواهگد؛ نتيجگه ايگن اسگت كگه هگم چنان كگه طفگل ،قدرت ندارد كگه بزرگ نشود ،و معده قدرت ندارد كگه هضگم
خداونگد متعال ،خواسگت بندگان را در خود بندگان و در نهاد آنان نهاده و معلول چيزي قرار نداده اسگت ،و لذا انسگان
بايستي جبرا ً با خواست باشد چون آفريدگارش او را چنين خواسته است؛ چنان كه خداوند متعال ،هضم كردن را در خود
معده گذارده و معلول چيگز ديگري قرار نداده ،و معده بايسگتي جگبرا ً هضگم كنگد چون آفريدگارش چنيگن خواسگته اسگت ،و
بزرگ شدن طفگل را هگم در ذات خود طفگل گذاشتگه اسگت ،و طفگل بايسگتي جگبرا ً بزرگ شود ،چون آفريدگارش چنيگن
خواسته است.
بگا اجازة خواننده محترم ،اندكگي بيشتگر در روي مطلب فوق توقگف ميكنيگم ،و بيشتگر بگه تدبر و تعمگق ميپردازيگم و
هضم كردن معده و بزرگ شدن طفل ،و آلو شدن درختي و شفتالو شدن درخت ديگري ،و غير اينها ،يا ناشي از ذات
خود آنهاسگت و معلول چيگز ديگري نيسگت ،يعنگي آفريدگار كگل جهان تبارك تعالي هگر موجودي را بگه طوري كگه هسگت،
خواسته است فلذا اين طور كه هست ،شده است ،پس مراد ما همين است؛ و اگر معلول چيز ديگري باشد يا اين چيز
ديگگر ،عليگت را از خود و بگا خود دارد ،و يگا آن هگم معلول چيگز سگومي اسگت ،پگس يگا بايگد بگه علتگي برسگيم كگه عليگت آن،
معلول نباشگد ،و از ذات خود آن ،ناشگي شده باشگد ،تگا سگلسله عليگت توقگف كنگد ،و متسگلسل برود و در جايگي نايسگتد؛ و
الحق هيچ كدام از اين دو احتمال ،از گفتار ما امتن و اقرب نيستند؛ نهايت اين است كه:
فلسفه عظام:
اولً ،باري تعالي را وقفهگاه و ايستگاه قطار علل جهاني ميگيرند ،و ما آن حضرت را علت گرداننده ،و جاعل العلل
ميدانيم نه علة العلل؛ و بدين قرار آن حضرت را جل جلله از كل موجودات ،برتر و بالتر دانسته ،و احكام علل جهاني
ه وَ تَعالي
سبْحان َ ُ
را بر وي حمگل نميكنيگم و او را بگه يگك بار از موجودات و احكام آنهگا منزه و مگبرا مينماييگم و ميگوييگم ُگ
ن ع ُلُوًّا كَبِيراً ؛ و ثانياً ،آنان ،سلسلههاي بسيار طولني ،از علل تصور ميكنند كه قطاروار به دنبال هم افتاده ،و
ما يَقُولُو َ
عَ َّ
بگه هگم پيونگد شدهانگد ،و بگه تدريگج عدد حلقات عرضگي روي بگه كاهگش ميگذارد تگا بگه ده علت برسگد كگه بگه نام «عقول
عشره» ناميده شدهاند ،تا در آخر ،جميع موجودات جهان ،از يك حلقه آويزان ميشود ،و اين آخرين حلقه هم ،كه «عقل
ولي ما:
علت منو ّعة هر نوع را در ذات خود آن نوع ميبينيم ،بلكه دقيق تر :علت فعاله هر كوچكترين ذره از ذرات جهان را،
كگه كاري انجام ميدهگد ،در اندرون همان ذره ،نهان مييابيگم ،و ايگن علت و عليگت ايگن علت را هگم ،بدون ايگن كگه معلول
علتهاي بيشماري قرار بدهيم ،به يك بار مجعول حضرت آفريدگاري ،تصور و تصوير مينمائيم؛ بايد توجه شود كه چرا
طفگگل ،بزرگ ميشود ،ولي چهگگل سگگاله بزرگ نميشود؟ آيگگا آخريگگن پاسگگخ ،پگگس از جوابهاي زيادي بگگه پرسگگشهاي
بسياري ،اين نيست كه :ذات طفل ،از خودش و با خودش ،به بزرگ شدن خود ،علت دارد ،و اما از انسان چهل ساله،
اين عليت گرفته شده ،و در پيرمرد ،عليت ديگري براي هضم گرديدن و كوچك شدن بدن ،نهاده شده است؟ و گذارنده
و بر دارنده اين علل ،همان گرداننده كل جهان و سراسر موجودات ،حضرت كردگار توانا و آفريدگار داناست.
70
چرا هگر كدام از معده و جگگر بگا ايگن كگه هگر دو ،نيروي كار را از خارج از خود اخگذ ميكننگد ،كاري مخصگوص بگه خود
انجام ميدهند؟! آيا حقيقت پس از سؤال و جوابهاي بسيار ،بالخره به اين پاسخ ساده و بسيار دقيق ،نميرسيم كه
پروردگار متعال ،هر كدام از آن دو را براي كار معيني علت قرار داده ،و معلول چيز ديگري نگردانيده است؟.
نميگوييگم كگه هگر كدام از معده و جگگر ،و غيگر آن دو ،نيروي كار را از خود دارد ،و نميگوييگم كگه اجزاي ذات خود را
از خارج نميگيرد ،ميگوييم كه كار مخصوص به خود را كه به آن اشتغال دارد ،و غير از آن ،كار ديگري نميكند از كجا
دريافگت ميدارد؟ و چگه چيگز آن را وادار ميكنگد كگه آن كار معيگن و مخصگوص را انجام بدهگد؟ تگا آن را علت بشماريگم ،و
براي ايگن علت هگم ،علت ديگري پيدا كنيگم ،و هگم چنيگن بگيريگم و برويگم بال ،تگا بگه علت العللي برسگيم؟ ميگوئيگم كگه هگر
موجودي ،علت مشغول بودن بگه كار مخصگوص بگه خود را از خود دارد ،و علتگي جگز ذات خود ندارد ،و در ايگن باب معلول
هيچ چيز ديگري نيست ،و خدايش آن را چنين قرار داده است ،و هر وقت بخواهد اين عليت را از آن ميگيرد ،و عليت
ديگري به آن ميدهد؛ پس چنان كه ذوات موجودات در تبدل و تحول هستند ،عليتهاي موجودات هم ناپايدار بوده ،و هر
اكنون باز بگه سگر مطلب بر ميگرديگم ،و بگه تفسگير«امگر بيگن المريگن» ميپردازيگم :بنابر آنچگه كگه قبل ً از تحقيگق
گذشگت ،امكان ندارد كگه انسگان ،موجودي فاقگد مشيگت و بيخواسگت باشگد ،و پروردگار متعال ،خواسگت او را در ذات او
ولي خواستن انسان ،و هر كار ديگري كه ميكند ،بدون مصرف كردن نيرو تحقق نميپذيرد ،و ميدانيم كه او از خود
نيرويي ندارد ،تا آن را خرج كند و در شكل كار بيرونش دهد ،براي اينكه بايستي از جهان خارج از خود ،مواد بگيرد و آنها
را جزء بدن خود گردانگد ،چنان جزئي كگه آماده تحول بگه نيرو اسگت؛ پگس انسگان ،بگا نظگر بگه ذات او ،هيگچ كاري از وي
ساخته نيست ،حتي نميتواند خواستي هم بكند ،با اين كه خواست وي در خود وي نهاده شده است ،و اصل آن از خارج
گرفته نميشود ،و انسان خواهنده و كار كننده ،بايستي آن به آن و لحظه به لحظه ،نيرو و يا حامل و سازنده آن را از
خارج اخذ نمايد ،و سپس آن را در شكل خواستن و ساير كارهاي خواسته شده ،از خود بيرون دهد.
و از طرف ديگر ،اگر مواد جهان هم ،قابليت تحول به نيروي كار را نداشته باشند ،نميتوانند نيرو زا و نيرو ده شوند؛
پس اين خداوند بزرگ است كه مواد جهان را قابل تحول به نيرو گردانيده ،و به انسان هم خواست داده ،تا با خواست
خود از مواد اخگذ كنگد ،و نيگز هموسگت كگه همان مواد اخگذ شده را در هنگام خواسگت بنده ،مبدل بگه نيروي خواسگت و
نتيجگه چنيگن بگه دسگت ميآيگد كگه :هگر كاري را كگه بنده انجام ميدهگد ،بگا خواسگت خود كگه از خود دارد آن را بگه جگا
ميآورد ،و نيروي خواستن آن كار ،و نيروي به جا آوردن آن را ،از خارج از خود ،به اذن خداوند متعال ،دريافت ،ميدارد؛
يعنگي :جميع نيروهايگي را كه در انجام دادن يگك عمگل ،از قلب و از سگاير اجزاي او مصگرف ميشود ،به اذن خدا از جهان
دريافت ميدارد؛ اين است معناي :لجبر و ولتفويض بل امر بين المرين كه متواترا ً از پيشوايان بزرگ ما ،خلفاي اطهار
حضرت رسول اكرم گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ،به ما رسيده است.
ميدانيگم كگه اخگذ كردن ماده از جهان ،خود عملي اسگت كگه بگا خواسگت و اراده تحقگق مييابگد؛ پگس در اينجگا سگؤالي
پيش ميآيد و آن اين است :آيا انسان ،هنگامي كه هنوز مادهاي از جهان نگرفته بود ،و نيروي ذخيرهاي هم در خود ،تهيه
نكرده بود چگونه و با كدام نيرو توانست اراده نمايد؟ و مادهاي را از جهان به سوي خويش بكشد؟
71
ايگن مسگاله ،راه حلي جگز ايگن ندارد كگه :يگا خداونگد متعال ،خودش مادهاي را بگه اندرون انسگان رسگانيد ،و براي او از
آن ،نيرويگي فراهگم فرموده :پگس در واقگع ،وي مردهاي بود كگه خدايگش نيروي زندگانگي داد ،و يگا موادي را پرورش داد و
آنهگا را مهياي تحول بگه نيرو گردانيگد ،و انسگان را از همان اجزا بيافريگد؛ ايگن مسگاله :نظيگر ايگن اسگت كگه :آيگا قبل ً مرغ
يكگي از بزرگان نام آوران ،افعال بندگان را مخلوق خدا ميدانگد! در عيگن ايگن كگه جگبر را هگم باطگل و مردود ميدانگد؛
َ
يءٍ 1،و فعل هم با ثبوت و وجود خود ،شيئي از اشياء ل َ
ش ْ دليل ايشان اين است كه خداوند متعال فرموده :الل ّ ُ
ه خال ِقُ ك ُ ِّ
است.
معلوم است كه مراد ايشان از فعل ،معناي مصدري نيست ،و لذا تصريح كرده كه فعل ،با وجود و ثبوت خود ،يعني
نه با مفهوم آن ،شيئ است ،و گرنه ميدانيم كه :معاني و مفاهيم مصدريه ،موجوداتي انتزاعيه هستند ،كه در خارج از
ذهگن ،تحققگي ندارد ،تگا لفگظ شيگئ بر آنهگا اطلق شود؛ و براي هميگن اسگت كگه در جمله «ايقاع نصگر» نميتوان گفگت
«شيئ نصر» به جهت اين كه مفهوم «ايقاع» امر تحقق داري نيست كه لفظ شيئ بتواند بر آن اطلق شود؛ پس مراد
ايشان از فعل ،حتما ً بايستي موجود خارجي باشد ،تا شيئ بر آن گفته شود ولي توضيح ندادهاند كه اين موجود خارجي
واقع اين است كه نبايد فعل را يكي از موجودات به شمار آورد ،بلكه بايستي فعل را از باب ايجاد گرفت ،و مفعول
آن را هم ،موجودي از موجودات دانست؛ چنان كه ايجاد را هم ،نميتوان موجودي حساب كرد 2،بلكه مفعول ايجاد را كه
موجود باشگد ،بايگد از موجودات حسگاب كرد؛ پگس همچنان كگه ايجاد ،شيگئ نيسگت و مفعول آن كگه موجود اسگت ،شيگئ
است ،فعل هم شيئ نيست و مفعول فعل ،شيئ است؛ 3پس كريمه مذكوره ،با افعال عباد و اعمال بندگان ،نه اثباتا ً و
و ايضاً :ثبوت و وجود خارجگي فعگل ،نميتوانگد علوه بر ثبوت و وجود مفعول خود باشگد ،چنان كگه در ايجاد كردن هگم،
وجود يافتگگن ايجاد ،همان تحقگگق يافتگگن موجود اسگگت ،كگه مفعول ايجاد اسگگت ،و چيزي علوه بر آن نيسگگت ،وگرنگگه لزم
ميآيگد كگه ايجاد كردن يگك موجود ،پديگد آوردن دو پديده و دو موجود بوده باشگد ،يكگي موجود و ديگري ايجاد؛ و بنابرايگن،
فعگل اصگل ً ثبوت خارجگي ندارد تگا لفگظ شيگئ بر آن اطلق شود؛ باز ميگوييگم كگه كريمگه ياد شده متوجگه افعال بندگان
و امگا تحقيگق مسگاله بنگا بر اسگاسي كگه مگا پيريزي كردهايگم ايگن اسگت كگه :فعگل و كار كردن انسگان ،عبارت اسگت از
اين كه وي موادي را كه مخلوق خدا هستند با نيرويي كه خدا به او داده ،به اذن خدا به بدن خود بكشد؛ و از اين كه وي
موادي را كگگه خداونگگد متعال ،جزء بدن وي گردانيده اسگگت ،بگگا اذن خدا تبديگگل بگگه نيرو كرده ،و از خود اخراج نمايگگد؛ و
1
.زمر ( / )39آيه .62خداوند است آفرينندة هر چيز.
2
.براي ايگن كگه در جاي «ايجاد موجود» نميتوان گفگت «موجود موجود» و نيگز اگگر ايجاد هگم موجودي باشگد ،لزم ميآيگد كگه ايجاد
يك موجود دو پديده و دو موجود باشد.
3
.شيئيت هر مفعول به حسب فعلي است كه بر آن تعلق ميگيرد .چنان كه شيئيت هر موجود هم به حسب ايجادي است كه بر
آن تعلق مييابد.
72
ميدانيگگم موادي كگگه از جهان بر بدن او افزوده ميشود و نيروهايگگي كگگه از آن كاسگگته ميشود ماننگگد خود بدن ،همگگه از
جانب خدا بوده و آفريده خدا هستند و هيچ كدام از آنها مخلوق انسان نيستند.
ولي پگس از آن كگه ايگن نام بردهگها ،همگه آفريده خدا ميباشنگد ،چيگز ديگري هگم هسگت ،كگه بگه طور واضگح آن را
ميفهميم و يقين داريم كه آن ،از خدا نيست و از بنده است ،اگر چه اين باز با اذن خداست ،و آن تحويل و تبديلي است
كه بنده با خواست ذاتي و اراده خود ،آن را انجام ميدهد ،و از شيئي شيئ ديگري مي سازد؛ و با بيان ديگر :هر چه كه
شيئ هست ،اعم از اين كه ماده باشد يا نيرو ،مخلوق و آفريده خداوند متعال است ،ولي تحويل و تبديلي كه با نيرويي
كگه خدا بگه انسگان داده ،در مادهاي كگه خدا آن را آفريده ،صگورت وقوع مييابگد ،در عيگن ايگن كگه شيگئ نيسگت ،و وجودي
علوه بر وجود شيئ متحول ندارد ،مخلوق انسان است نه خدا؛ اگر چه اين هم باز با اذن خداست و محال است كه بي
حقيقگت مسگاله ايگن اسگت كگه انسگان ،بگا افعال و اعمال خود ،نگه چيزي را موجود ميكنگد ،و نگه چيزي را معدوم؛ و بگه
يك كلمه :ايجاد و اعدام ،از قدرت و توان وي خارج است ،و انسان با فعل خود ،فقط همين قدر ميتواند كه صورتهاي
محسگوس و ظاهري اشياء را تغييگر دهگد ،و تحويگل و تبديلي در آنهگا بگذارد ،يعنگي فقگط ايگن قدر قدرت دارد كگه عوارض
اشياء را عوض نمايد و چنان كه انشاء اللّه تعالي در آينده ،بحث خواهيم كرد ،اعراض ،وجود ندارند.
پس انسان ،با اين همه تلش و كوششي كه دارد نه به چيزي وجود ميدهد ،و نه از چيزي وجود ميگيرد ،نه ذرهاي
به جهان ميافزايد ،و نه ذرهاي از جهان ميكاهد؛ بلي كار او تحويل ها و تعويض عوارض است؛ و بديهي است فعلي كه
بدين نمط است ،شيئ نيست تا با دللت كريمه :ان الله خالق كل شيئ ،مخلوق خدا محسوب گردد؛ و هستي تحويل و
تبديل ،با هستي متحول و متبدل است ،و چيزي علوه بر آن نيست؛ يعني در متن واقع ،تحويل و تبديلي وجود ندارد و آن
چگه كگه هسگت ،همان شيگئ متحول و متبدل اسگت ،و ايگن ذهگن بشگر اسگت كگه بگه وجود آن حكگم ميكنگد ،و آن را موجود
خارجي ميپندارد.
بلي كار انسگان ،بديگن نحگو اسگت كگه شرح شگد ،كگه هيگچ بهرهاي از واقعيگت ندارد ،و بازيچهاي بيگش نيسگت ،و در
َ
ن أَفَل
ن يَتَّقُو َ
خيٌْر ل ِل ّذِي َ
ب وَ لَهْوٌ وَ لَدار الخرة ُ َ َ
ما ال ْ َ
حياة ُ الدُّن ْيا إِل ّ لَع ِ ٌ حقيقت روا و سزا نيست كه نام آن را ايجاد گذاشت وَ َ
1
تَعْقِلُو َ
ن.
حقيقتي كه در اعمال مجازي انسان ،نهفته شده ،و باطن و واقعي كه در افعال ظاهري و صوري آدمي نهان گرديده،
ايگن اسگت كگه بگا هميگن افعال ظاهري كگه تحويلي بيگش نيسگتند ،ذات آدمگي از جهان و موجودات آن ،سگاخته ميشود ،هگم
ساختمان كنوني او ،و هم سازمان وجودي آينده او ،با مرور ساعات زندگي دنيوي ،انجام مييابد و پرداخته ميگردد؛ هر
كسي به همين اعمال صوري خود ،با خواست خود ،براي خويشتن ،زندگي خالص ابدي ،و يا هلكت ابدي كه جز از مرگ
و غير از زندگي است ،به تدريج در مدت عمر خود ،تهيه ميبيند و فراهم ميآورد.
خداوند متعال ،حال و آينده انسان را با دست خود او بدين طريق ،ميآفريند ،و او خود متوجه نيست؛ مثل انسان در
اين خود سازي مثل ازدواج جواني است كه به جز لذت ،منظوري ديگري از آن ندارد ،با اين كه منظور واقعي از ازدواج،
توليد انسان ديگري است ،نه لذت و شهوت؛ انسان ظاهربين خيال ميكند كه فقط براي اين رفتنها و آمدنها و زدنها
و كشتنگگها و شكسگگتنها آفريده شده اسگگت؛ ولي مرد باطگگن بيگگن و عميگگق ميدانگگد كگگه در ماوراي ايگگن اعمال مجازي،
1
.انعام ( / )6آيه .32زندگي دنيوي چيزي جز بازيچه و لهو نيست و البته خانة آخرت براي پرهيزكاران بهتر است ،آيا نميفهميد؟.
73
سلم گ فرموده :ا ِنَّما اَلدّنيا
حقيقتي هم هست ،حقي نهفته است ،و هر چه هست از همان است؛ امير المؤمنين گ عليه ال ّ
1 م ا َ َّ
ن الدّاَر وَرائَها. صُره ُ وَ يَعل َ ُ
شيئا ً وَ البَصيُر يَنفذ ُها ب َ َ
ما وَرائَها َ
م ّ صرِ الَعمي ليُب ِ
صُر ِ منتَهي ب َ َ
از آن چه كه مشروحا ً بيان گرديد ،اين نتيجه را ميگيريم كه :فعل انسان چيزي نيست كه شيئ بر آن صدق بكند ،و
جايي هم ،امر خلقت و آفرينش را منحصر به خود شناسانيده است؛ 4سادهترين وجه جمع ،در ميان اين دو دسته آيات،
همان اسگت كگه مشروح گرديگد كگه :آفريدن اشياء و موجودات ،و تحقگق دادن بگه آنهگا ،كار خداونگد متعال اسگت؛ و بندگان
خدا هم ،با اذن خدا ،با خواست و ارادهاي كه خدا در نهادشان نهاده ،و با حول و نيرويي كه در اختيارشان گذاشته است،
ميتواند صور ظاهري و محسوس بعضي از اشياء را تغيير دهند ،و از چيزي چيز ديگري بسازند ،مثل ً از گل ،شكل پرنده
بنابراين تحقيق كه ذكر شد ،خالق بودن انسان ،مورد تصريح قرآن كريم است؛ و بايستي كه انسان هم ،مخلوقي در
اين جهان داشته باشد؛ و اگر بنا باشد كه افعال خود او هم ،مخلوق و آفريده خدا باشد ،چه مخلوق ديگري براي او باقي
ميماند؟ و قهرا ً خالقيت انسان ،در اين صورت ،بي معني شده و بدون مصداق ميماند.
ايگن دانشمنگد كگه افعال انسگان را مخلوق خدا دانسگته :در پاسگخ جگبريين هگم ،چنيگن گفتگه اسگت :افعال ،چون بگه علل
تامه خود ،به ضرورت و وجوب ،نسبت دارند ،به جزء علت خود نيز كه انسان باشد ،نسبت امكاني دارند؛ ايشان با اين
گفتار كه به اختصارنقل گرديد ،ميخواهند جبريين را كه انسان را در كارهاي خود ،مجبور و فاقد اختيار ميدانند ،رد ّ كنند
ولي بگه طوري كگه واضگح اسگت ،انسگان را از اصگل ،بيكار و فاقگد فعگل ،ميشناسگانند ،بگه جهگت ايگن كگه او را جزء علت
افعال او محسگوب داشتهانگد ،نگه تمام علت؛ يعنگي :انسگان ،هيگچ كاري را بگه تنهايگي نميكنگد ،و هيگچ عملي را نميتوانگد
خودش انجام بدهگد؛ و در تمام كارهاي نيگك و يگا بدي كگه انسگان را فاعگل و كننده آنهگا بايگد شناخگت ،ايشان حگق شركتگي
بگا دقگت در مثال ذيگل و اشتباه و نظايگر آن بسگياري از مواضگع تاريگك مسگاله خيگر و شّر و حدود تسگلط شيطان بر
1
.نهج البلغه ،ج ،2ص .23همانا دنيا نهايت ديدگاه نابيناست ،و از آن چه كه در پشت سر آن است چيزي نميبيند .و بينا چشمش
از دنيا نفوذ ميكند و ميگذرد و ميداند كه خانه و زندگي حقيقي در آن سوي دنياست.
َ
ر؛ من براي شما از گل مانند شكل پرنده ميآفرينم؛ مائده (/ )5 ن كَهَيْئَةِ الط ّي ْ ِ
ن الط ِّي ِ
م َ خل ُقُ لَك ُ ْ
م ِ . 2آل عمران ( / )3آيه .49أَن ِّي أ َ ْ
َ
نگخلُقُو َ
ر و آن گاه كگه از گگل ،ماننگد شكگل پرنده خلق ميكنگي؛ عنكبوت ( / )29آيگه .17وَ ت َ ْ ن كَهَيْئَةِ الط ّي ْ ِم نَگ الطِّي ِگ
خل ُگقُ ِ
آيگه .110وَ إِذ ْ ت َ ْ
كا و خلق ميكنيد دروغ بزرگي را. إِفْ ً
َ َ
ن الْخال ِ ِقي َگ
ن؛ پگس فرخنده بادا خداونگد .نيكوتريگن خالقگها؛ صگافات ( / )37آيگه َ .125و س ُ
ح َگ
هأ ْك الل ّگ ُ
. 3مؤمنون ( / )23آيگه .14فَتَباَر َگ
تذ َرو َ
ن؛ و ترك ميكنيد بهترين خالقها را. ن الْخال ِ ِ
قي َ س َ
ح َ
نأ َْ ُ َ
خلْقُ؛ آگاه باشيد كه آفريدن منحصر به اوست.
ه ال ْ َ َ
.اعراف ( / )7آيه .54أل ل َ ُ
4
5
.نساء ( / )4آيه .78
74
كسي در زمستان سرد كنار بخاري گرم مينشيند تا عرق ميكند و بدنش نرم ميشود سپس ميرود روي برف ها و
يخها ميايستد تا به ذات الجنب گرفتار ميگردد و چند روز بيمار ميشود و درد ميكشد و سرانجام ميميرد.
اكنون ما دربارة هلكت اين شخص چند عامل ذيل را نام ميبريم:
َ 1گگ خدا او را كشگت كگه الل َّگه يَت َ َ
موتِگها ؛ 1خداونگد اسگت كگه زمسگتان را سگرد و بخاري را گرم و تگن را
حي نَگ َ ْ وفّگي اْلنْفُگ َ
س ِ ُ َ
5گ او را شيطان كشت كه فريبش داد و از اطاق گرم به هواي سرد كشانيد.
ميدانيم كه يك يك اين حكم ها صحيح است و صحيحتر از همه و اقدم و ادوم آنها اين است كه خدا او را كشت زيرا
و البته اين هم كه خودش خودش را كشت صحيح است و نيز اين كه شيطان او را بفريفت و هلك ساخت.
اكنون با كمال تعجب به وضوح توارد سه عامل بر يك عمل را مشاهده ميكنيم و چون در عرض هم و در يك درجه
كسگي خانهاي ميگسازد و آن را اجاره ميدهگد ،سگه مالك بر يگك ملك جمگع ميشود :اول خداونگد متعال كگه ل َگ ُ
ه مگا فِگي
َْ
ت وَ الْر ِگ
ض ،دوم شخگص بناگذار كگه كار كرده و از تنگش مايگه گذاشتگه و در صگورت خانگه نمايان داشتگه ،سگوم ال َّگ
سماوا ِ
مستأجر كه تنها او حق سكونت در آن خانه را دارد .ميبينيم كه سه گونه مالكيت در يك مملوك اجتماع يافتهاند.
گاهي چهار مالك هم ميشود :مردي كتابي براي پسرش ميآورد كه او هم آن را به خواهرش عاريه ميدهد؛ و البته
1گگ مميگت خداونگد اسگت چنان كگه محيگي هگم او اسگت ،هادي اوسگت مض ّ
ل هگم اوسگت .هدايگت ميكنگد آن كگه را كگه
خواسگتار هدايگت باشگد و اضلل ميكنگد كسگي را كگه طالب گمراهگي باشگد و خود انسگان را در انتخاب حگق يگا باطگل آزاد
آفريده است و اين اختيار را در نهاد او نهاده است و او نميتواند بياختيار و مجبور باشد( .در متن مثال دقت شود).
2گگ شيطان در هگر كسگي نفوذ نميكنگد و تنهگا كسگي را اغوا ميكنگد كگه عقلش را اطاعگت نكنگد و سگفاهت را در جاي
عقل گذارد.
3گگ ايگن خداونگد اسگت كگه شيطان را بر بدكار مسگلط ميگردانگد و خداونگد كار بگد را راهگي براي تسگلط بيشتگر شيطان
َ ميسازد ،و اگر كسي بدي نكند شيطان راهي به سوي او نمييابد .و يض ُّ َ
2
ن. ه الظ ّال ِ ِ
مي َ ل الل ّ ُ َ ُ ِ
4گگ ميبينيگم در عيگن اينكگه همگه مايهگها از خداونگد اسگت ،و شيطان لينقطگع بدكار را ميفريبگد و او را بگه كار بدتگر وا
ميدارد خود عامل هم هيچگاه مسلوب الختيار نميشود و هر كاري را كه انجام ميدهد به ميل و رغبت خويشتن انجام
ميدهد.
1
.زمر ( / )39آيه .42
2
.ابراهيم ( / )14آيه .27
75
5گگ هگر چگه آدمگي بدكارتگر شود راه شيطان بگه سگوي او بگه اذن خدا بازتگر و آسگانتر ميشود؛ و در واقگع انديشگة بدكار
شيطانگي ميشود و خودش خواهان نفوذ بيشتر شيطان ميشود زيرا كه خداونگد فكر بدكار را با كار بدش تباه مي سازد
6گگ اگگر چگه مايگه در كارهاي نيگك و بگد و قدرت بر آنهگا و حتگي نيروي گزينگش ايگن يگا آن ،آن بگه آن از خداونگد متعال
ميرسد زيرا كه هر چه هست از اوست و جويبار فكر و اختيار و اراده در آدمي از جانب او در جريان است ولي بديهي
7گگ تگا خود آدمگي خواهان كار بگد نباشگد و تصگميم بر آن نگيرد شيطان نميتوانگد او را بگه كار بگد وا دارد؛ بلي چنان كگه
بيان شگد تكرار بدكاري فكگر بدكار را بگه بار ميآورد و آن را شيطان پسگندتر مينمايگد و گمراه كردن او بر شيطان آسگان
8گ با اندك مطالعه درمثال اول و نظاير آن روشن ميشود كه هر چه خير و شّر بر انسان مير سد از خدا ميرسد
شايگد در اينجگا ايگن تصور پيگش آيگد كه خوب بود كه خداي متعال كه ارحگم الّراحميگن اسگت شّر به انسگان نميرسگانيد
اگر چه خود او خواهان شّر مي شد ،مثل ً در مثال اول خداوند جلو بيماري و دردمندي را از انسان ميگرفت اگر چه او با
بدن عرق كرده و گرم شده روي يخگگها مينشسگگت ،جواب ايگگن اسگگت كگگه سگگنگها هميگگن طور ميباشنگگد كگگه سگگرما
نميخورنگد و بيمار نميشونگد و در آن صگورت آدمگي مثگل سگنگ ميگشد؛ ولي خدا خواسگت كگه انسگان بگا خواسگت باشگد و
نام مريگد را در نهاد او گذاشگت كگه بگا خواسگت و ارادة خود يگا اطاعگت كنگد و بال رود و يگا عصگيان ورزد و از سگنگ هگم
پايينتر افتد.
76
5ن نظريات دانشمندان اسلمي در بقا و تجسم عمل
مقدمه
تگا آنجگا كگه مگا اطلع داريگم ،قدماي علماي اسگلم (البتگه بگه طور غالب ،نگه همگة آنان) در مسگالة بقاي اعمال از فكگر
عادي و ظاهري تجاوز نكرده ،و قدمگي در ايگن راه فراتگر بر نداشتهانگد؛ فعگل در نظگر آنان شگبيهترين چيگز بگه زمان بوده
اسگت كگه هگر جزئي از آن ،موجود ميشود و فورا ً منعدم ميگردد و آن دوم هنگامگي بگه وجود ميآيگد كگه آن اول ،از بيگن
رفتگه باشگد (در ايگن مثال ،تفاوت نميكنگد كگه زمان موجود حقيقگي باشگد .و يگا ذهنگي و البتگه ميدانيگم كگه زمان موجود
نيسگت) عمگل هگم در نزد آنان جگز حركتگي كگه از جوارح مشاهده ميشود و فورا ً منعدم ميگردد ،مفهوم ديگري نداشتگه
است.
و بايگد اعتراف كرد كگه :در نظگر ابتدايگي و عرفگي ،تصگور بقاي عمگل تگا چگه رسگد بگه تجسگم آن بسگيار مشكگل اسگت .و
چگونگه اعتقاد بگه چيزي توان داشگت كگه تصگورش ناميسگور باشگد! و براي هميگن بوده كگه صگاحب تفسگير روح البيان 1بگا
كمال سگادگي و بدون اندك تأمگل ،فتوي داده كگه اعمال باقگي نميماننگد! بلي نتيجگة نظگر بدوي و نگاه سگطحي ،بيشتگر و
بهتگر از ايگن نميشود نگه شرع بگه آن اهميتگي داده و نگه عقگل حجيتگي؛ قرآن كريگم كسگاني را كگه بگه نظگر ظاهري قانگع
م غافِلُو َ
ن؛ 2بلي تا وقتي كه به ظاهر عمل ن اْل ِ
خَرةِ ه ُ ْ ن ال ْ َ
حياةِ الدُّن ْيا وَ ه ُ ْ
م عَ ِ ن ظاهِرا ً ِ
م َ ميشوند ملمت فرموده :يَعْل َ ُ
مو َ
نظر شود ،و در فهم حقيقت آن پيشرفتي نشود ،تصور بقاي عمل ،متعذر شناخته خواهد شد .و بحث همان خواهد بود و
فتوي همين.
نخستين تعريفگي كه براي عمل ،از متقدمين به مگا رسيده اين اسگت كه ع مل عرض است! قدمگا غالبا ً ذات عمگل را
عرض دانستهاند .صاحب مجمع البيان 3و فخر رازي 4تصريح كردهاند بر اين كه :عمل عرض است و بقايي ندارد و شيخ
مفيد 5نيگز صگريحا ً هميگن تعريگف را گفتگه ،و شيگخ طوسگي و كشاف و بيضاوي و صگافي و شگبّر و طنطاوي هگم ظاهرا ً پيرو
بلي قدما به طور اغلب و اكثر ،عمل را عرض گرفتهاند ،ولي از جوهري كه معروض عمل باشد ،هيچ نامي نبردهاند؛
گوئيگا كه ا ين عرض به طور مستثني نيازي به موضوع نداشته و يا همة مردم از آن مطلع بودهاند؛عجيب است كه آنان
پس از آن كه عرض بودن عمل را مسلم دانستهاند بقاي عرضي را هم كه در بعضي از اعراض ممكن دانستهاند از آن
سلب كردهاند.
چنيگن بگه نظگر ميرسگد كگه قدمگا در بحثهاي خود دربارة عمگل ،فقگط بگه صگدور آن از عامگل توجگه كردهانگد و اصگل ً بگه
ذات خود عمل نپرداختهاند؛ و چون صدور عمل را از عامل ،مرادف با فعل به اصطلح فلسفه ،كه قرار و بقايي در آن
1
.ج ،1ص .138
2
.روم ( / )30آيه .7ظاهري را فقط ،از زندگي دنيوي در مييابند و آنان از عاقبت زندگي بيخبرانند.
3
.در ج ،3ص ،339س .گفته :اعمال ،اعراض هستند و امكان ندارد كه اعاده شوند.
4
.جامع تعبيرات فخر رازي در مفاتيح الغيب ،ج ،1ص 675و 2ص 648و ،3ص 183و ،4ص .267اين است كه عمل چون كه
عرض است باقي نميماند و به محض وجود يافتن معدوم و فاني و متلشي ميگردد.
5
.رياض السالكين ،ص ،399از شيخ مفيد.
77
نيست ،يافتهاند ،فلذا حكم كردهاند كه عمل عرض است يعني به ذات عامل عارض ميشود و پس از عروض فورا ً فاني
ميگردد؛ اگگر مقصگودشان چنان كگه ظاهگر كلمشان ميرسگاند چنيگن بوده باشگد پگس آنان از بحگث كردن در ذات عمگل،
يكسگره بگه دور افتادهانگد و نگه فقگط پاسگخي بگه قائليگن بگه تجسگم عمگل ،كگه در آن هنگام موجود بودهانگد چنان كگه ميآيگد،
نگفتهانگد .و نگه فقگط آياتگي را كگه در ذات عمگل گفتگگو ميكنگد ،بگي تفسگير گذاشتگه و گذشتهانگد .بلكگه براي حقيقگت عمگل
اصل ً تعريفي درست و يا نادرست نگفتهاند و در عوض توجه به ذات عمل و تدبر در حقيقت آن فقط به جنبة صدور آن
كه غير از خود آن است پرداختهاند و به جاي تفكر در جوهري كه عمل است كيفيت پيدايش آن را كه عرض است مورد
آري عمل ،علوه بر ظاهر آن كه عرضگي بيش نيسگت ،حقيقتگي در ماوراي اين ظاهگر دارد ،و آن نيرويي است كه از
ذات عامگل خود اشتقاق مييابگد و از بدن او جدا ميگردد و جوهري اسگت ماننگد خود عامگل و عرض نيسگت اگگر چگه بگا
اعراض مشاهده ميشود .و بدون آنها احساس نميگردد چنان كه خود عامل هم همين طور است.
فخگگر رازي ،در جايگگي كگگه در تفسگگير خود 1 ،عمگگل صگگالح را تفسگگير ميكنگگد ،بگگه ذات عمگگل ،توجگگه كرده و براي آن
معروضگي فوق العاده بزرگ پيدا كرده و عمگل را بگا آن باقگي دانسگته اسگت ميگويگد :عمگل صگالح ،بگه خودي خود باقگي
ك إلَّ نميماند چون عرض است ،و با عامل خود نيز نميماند چون او هم هالك است چنان كه خدا فرموده :ك ُ ُّ
ي ٍء هال ِ ٌ ِ ل َ
ش ْ
پس سزاوار است كه عمل براي وجه خدا باشد تا با آن باقي بماند. 2
ه،
جهَ ُ
وَ ْ
از اشكالتگي كگه در تحقيگق فوق هسگت اكتفگا بگه بيان ايگن حقيقگت ميكنيگم كگه :ذات پاك حضرت باري تعالي معروض
واقگع نميشود ،زيرا كگه لزم ميآيگد ذات پاكگش معرض حوادث گردد .و معناي كريمگه هگم آن طور نيسگت كگه او گفتگه
وگرنه لزم ميآيد كه بقاي انسان را هم منكر گردد مانند اعمال انسان و بالنتيجه بايستي كه وجود بهشت و دوزخ را هم
انكار نمايد ،به جهت اين كه همة اينها در «كل شيئ» داخل هستند.
با مطالعة آثار قدما ،به اين نكته ميرسيم كه بيشتر آنان ،در مقام كشف تجسم عمل از وصول به نخستين مرحله
از مراحل آن هم محروم ماندهاند؛ و فكر فخر رازي كه پس از زحمتهاي فراوان اين قدر توانسته است كه حسنه را به
جهت عروض خيالي آن به ذات باري تعالي ،باقي بداند به طوري كه نقل گرديد ،براي ما نمونة بارزي از طرز تفكر قدما
از لحگن گفتار مفسگرين و متكلميگن چنيگن بر ميآيگد كگه مسگالة بقگا و تجسگم عمگل از صگدر اول اسگلم مطرح و مورد
گفتگو بوده و به طور مسلم عدهاي ظاهرا ً قليل ،اين حقيقت را كشف و حق را به دست آورده بودهاند ،و حتي معلوم
شده كه از عامه نيز كساني بودهاند كه به بقا و تجسم اعمال ،رأي ميدادهاند.
ولي مگا از نام ونشان ايگن دانشمندان و از طرز اسگتدللشان اطلعگي بگه دسگت نياوردهايگم؛ و هميگن قدر حدس زده
ميشود كه كساني كه متعبد به ظواهر كتاب و سنت بودهاند به بقا و تجسم اعمال گرويدهاند و كساني هم كه اصطلح
جوهر و عرض و مانند آنها كم يا بيش به سمعشان رسيده بوده به عدم امكان بقاي اعمال ،معتقد شدهاند.
1
.مفاتيح الغيب ،ج ،6ص .644
2
.قصص ( / )28آيه .88هر چيز هلك شونده است جز وجه او.
78
و به احتمال بسيار قوي ،اين مساله در ميان اصحاب و تابعين و حتي تابعين تابعين ،مورد اختلف نبوده و آنان بنا را
بگه ظواهگر آيات و احاديگث گذارده و قهرا ً در تجسگم عمگل اتفاق داشتهانگد و ايگن مطلب از تضاعيگف كتگب تفسگير روشگن
ميگردد.
موا
دّ ُ
شايگد كگه شيگخ ابوالفتوح رازي ،از جملة قائليگن بگه تجسگم اعمال بوده ،چون در تفسگير كريمگة مباركگة :وَ مگا تُقَ ِ
َ
مرتكب هيچ تأويل نشده و تقديري هم فرض نكرده و چنين فرموده است :هر آنچه 1
عنْد َ الل ّهِ،
جدُو ه ُ ِ
خيْرٍ ت َ ِ
ن َ
م ْ
م ِ ِلَنْف ُ ِ
سك ُ ْ
2
تقديم كنيد و در پيش افكنيد از نيكي براي خود باز يابيد آن را به نزديك خداي عزوجل.
و شايگد كگه صگاحب ارشاد القلوب .جناب حسگن بگن محمگد ديلمگي ،نيگز از جملة آنان بوده؛ زيرا كگه در كتاب خود چنيگن
4
ت.
مل َ ظ ع َلَي َ
ك ما ع َ ِ محفو ٌ
فرمودهَ :
معناي (الف و لم) تعريگگف ،در «المفلحون» دللت ميكنگگد كگگه پرهيزكاران ،كسگگاني هسگگتند كگگه اگگگر صگگفت رسگگتگاري،
تحصگل بيابگد ،و آنان ،همان طور كگه هسگتند متحقگق گردنگد و بگا صگورتهاي حقيقگي خويگش متصگور شونگد پگس آنان هميگن
6
حقيقت و صورت خواهند بود و چيز ديگري جز آن نخواهند بود.
تصور اين كه :عمل عرض است .به انضمام اين مقدمه كه تبدل عرض به جوهر محال است ،عدة كثيري از محققين
قرون گذشته را از راه معرفت حقيقت عمل ،به يك باره بيرون كرده ،و توقف عدهاي ديگر را هم سبب شده است.
اثبات در اين باب بيان نداشته است؛ آيا ايشان با اين سكوت توقف خود را اعلم داشتهاند؟ چنين به نظر ميرسد كه:
عمل را عرض ميدانند ،زيرا كه تحقيق در مساله را به كتاب الميزان الخرة كه به يكي از متأخرين اصحاب خود نسبت
داده ،حواله كرده است؛ و محتمل قوي اين است كه كتاب نامبرده :از تأليفات مل محسن فيض باشد ،و همان است كه
در تفسگير صگافي ،8بگه نام ميزان القيامگة ،ياد شده اسگت؛ اگگر ايگن حدس ،صگحيح باشگد ايشان بگا فيگض ،همراه بوده و
1
.بقره ( / )2آيه .110
2
.تفسير ابوالفتوح رازي ،ج ،1ص .278
3
.ص ،117باب ،22بشتابيد ،بشتابيد به سوي حسنات ،تا عمرها تمام نشده چون كه دنيا كشتزار آخرت است ،و به قدري كه در
دنيا ميكاري در آخرت ميدروي.
4
.ص ،104باب .20آن چه كه كردهاي براي تو نگاه داشته شده است.
5
.بقره ( / )2آيه .5آنان همان رستگارانند.
6
.ج ،1ص .113
7
.ص .400
8
.ص ،168س 3و .4
79
مل نظرعلي طالقانگي در كشگف السگرار ،چنيگن نوشتگه :علمگا گگ قدس سگرهم گگ هنوز تحقيگق يقينگي نفرمودهانگد كگه
اعمال بگا آن كگه اعراض هسگتند ،چگونگه اجسگام و جواهگر ميشونگد؛ 1ايشان ،در بقاي اعمال بحثگي نكرده و گوئيگا آن را
ممكن دانستهاند ،ولي در طلسم استحالة انقلب عرض به جوهر بند شدهاند.
علمة مجلسي گ رحمه الله تعالي گ ،اگر چه به شكستن اين طلسم ،تمايلي نموده ،ولي عجيب است كه با اين همه
عظمت و بزرگواري و اطلع در آيات و احاديث باز احتياط كرده است؛ در جايي فرموده 2:همة احوال و افعال دنيوي ،در
نشأة آينده متجسگم و متمثگل ميشونگد ،يگا بگا آفريده شدن مثالهايگي كگه شباهگت بگه آنهگا دارنگد و يگا بگا برگشتگن اعراض
دنيوي در آنجا به جواهر؛ احتمال نخست با حكم عقل موافقتر است و صريح نقل هم با آن منافات ندارد.
بديگن ترتيگب ميبينيگم كگه جناب مجلسگي نتوانسگتهاند دربارة اسگتحالة انقلب عرض بگه جوهگر و عدم آن ،رأي قطعگي
بدهنگد ،و هگم نتوانسگتهاند كگه در ايگن باره بگا فلسگفه ،مخالفگت و يگا موافقگت صگريح نماينگد ،و بالخره هگم مطابقگت و
ايشان ،در عبارت فوق ،برگشت اعراض دنيوي را در آخرت به جواهر ،محتمل دانستهاند؛ ولي در عبارتي كه در زير
از ايشان نقگل ميكنيگم ،ايگن احتمال را نقگض كردهانگد :قائل شدن بگه ايگن كگه :در ايگن نشأه ،انقلب عرض بگه جوهگر ،و
جوهگر بگه عرض محال اسگت ،و در نشأة آينده ممكگن خواهگد بود ،بگه سگفسطه نزديكگتر اسگت؛ بگه جهگت ايگن كگه نشأة
آخرت ،مثگل هميگن نشأه اسگت؛ و ايگن كگه مردن و دوباره زنده شدن در ميان ايگن دو نشأه ،فاصگله ميشود ،نميتوانگد
3
براي امثال اين احكام ،صلحيت داشته باشد.
از تعبير نخست ايشان ،پيداست كه آيات و روايات را صريح در بقا و تجسم اعمال نميدانند؛ نگارنده گويد :اگر پاي
تأويگل بگه ميان آيگد (از آن نمونگه تأويلت كگه در كتگب تفسگير ،فراوان اسگت) هيگچ كلم صگريحي در عالم نميتوان يافگت.
الحق هم آيات و هم احاديث با عبارات گوناگون و با صراحت غير قابل انكار ،بقا و تجسم اعمال را ميرسانند (از آيات
و احاديث ياد شده ،در آينده انشاء الله تعالي ،فصل مشبعي خواهيم آورد).
تعجب اينجاست كه اين دانشمندان ،پس از آن كه عرض بودن عمل را مسلم گرفتهاند ،توضيح ندادهاند كه چگونه و
در روي كدام موضوع ،آن را باقگگگي دانسگگگتهاند؟! و چطور از بقاي عمگگگل فارغ شده و در تبدل آن بگگگه جسگگگم ،سگگگخن
راندهاند؟! زيرا كه اگر عمل عرض باشد بايستي كه معروضي داشته باشد تا با آن باقي بماند؛ و معين نكردهاند كه اين
معروض چيست؟ و بر محقق لزم است كه اول ً معروض عمل را اگر آن را عرضي بيش نميداند پيدا كند و عمل را با
آن باقي بداند و سپس در اين باره بحث بكند كه در آخرت چگونه اعراض دنيويه جواهر اخرويه خواهند شد؟ و يا از اول
ما تحقيق كامل و بررسي دقيق كرده و عمل را از عرض بودن ،رها ساختهايم؛ عمل در نظر ما نيرويي است كه از
تن عامل جدا ميگردد و عمل و عامل هر دو جوهر هستند؛ فلذا از گفتگوهاي فوق و امثال آنها فارغ ميباشيم.
همان طور كه بخار هم مانند آب جوهر است و عرض نيست اگر چه به دست نميآيد و در ترازو سنجيده نميشود و
طول و عرض برايش تعيين نميشود ،عمل هم كه باز شدة تن است جوهر است و عرض نيست نهايت آن كه بخار در
1
.كاشف السرار ،ص .140
2
.بحارالنوار ،ج ،3ص .257
3
.بحارالنوار ،ج ،3ص .257
80
هواي سرد ديده ميشود و عمل هيچ گاه در اين زندگي ديده نميشود؛ اين محقق است و جاي شك نيست كه آدمي هر
عملي كگگه ميكنگگد قدري از مواد تگگن خود را ميكاهگگد يعنگگي لغگگر ميشود و در ترازو سگگبك ميآيگگد يعنگگي مادّه بدن بر
و علوه بر آن ،اصگل تقسگيم اشياي خارجيگه ،بگه دو قسگم جوهگر و عرض نادرسگت اسگت؛ بگه جهگت ايگن كگه عرضگي در
خارج از ذهگگن موجود نيسگگت؛ و بگگه جگگز جوهگگر موجود ديگري در جهان نيسگگت جهان پگگر از ماده و نيرو اسگگت و هگگر دو
لزم است كه در اصل تقسيم ماهيات موجوده در خارج به جوهر و عرض كه از زمان باستان و از دانشمندان يونان
يادگار مانده است .بحث كامل به عمل آيد؛ و اگر واقعا ً همان طور كه ما فهميدهايم عرضي در عالم نباشد و هر موجود
جوهر باشگد ديگگر جاي ب حث براي امكان انقلب عرض به جوهگر باقي نميمانگد و در ايگن صورت راه تجسم عمل بسگيار
صگاف و هموار ميشود و جاي ايگن را كگه «آيگا ممكگن اسگت عرض جوهگر گردد؟» ايگن ميگيرد كگه «آيگا ممكگن اسگت
جوهري بگه جوهري يعنگي نيرو بگه ماده ،مبدل شود؟» اكنون بگه حول الله تعالي وقوتگه ميگوييگم :آن چنه كنه در خارج
متح قق است ،ماهيات جواهر است .و بنگا بگه قول بگه اصگالت وجود آن چگه در جهان متحقگق اسگت وجودات جواهگر
است و در خارج از ذهن نه اعراض در قبال ماهيات جواهر ،ماهيتي دارند ،و نه در قبال وجودات جواهر ،وجودي؛ و اين
ذهگن انسگان اسگت كگه از هميگن ماهيات متحققگه كگه جواهرنگد ،او صگافي انتزاع كرده و بر آنهگا اثبات ميكنگد؛ و براي ايگن
اوصگاف انتزاع شده ،احكام و حدودي هگم ،تعييگن ميكنگد؛ پگس نبايگد مگا موجودات ذهنگي را در حسگاب موجودات خارج
بگذاريگگم و بنابرايگگن تقسگگيم ماهيات خارجيگگه و يگگا وجودات خارجيگگه ،بگگه جوهگگر و عرض ،هيگگچ معنايگگي ندارد؛ و تقسگگيم
موجودات ذهنيه به آن دو ،اگر چه صحيح است ،ولي اين نتيجه را نميتواند بدهد كه عرض موجود است.
اگگر بگوينگد :در صگورتي كگه ذهگن انسگان ،آئينگه جهان خارج اسگت ،پگس هگر چگه دارد از جهان خارج دارد ،و معناي آئينگه
بودن همين است؛ و بنابراين ،اعراض كه در ذهن ،موجود هستند ،حتما ً در خارج هم بايستي موجود باشند.
ميگوئيگم اگگر چگه ذهگن مگا آئينگه جهان خارج اسگت ،و كارش ايگن اسگت كگه موجودات بيرون از خود را بنمايانگد ،ولي
چون هميگن آئينگه جهان نمگا ،يگانگه وسگيله فهگم مگا نيگز ميباشگد ،و بگه منزله چاقوي اهگل تشريگح ميباشگد ،فلذا موجود
واحدي را بگه جهات عديده و جوانگب متشتتگه منشعگب ميگردانگد ،و يگك موجود را بگا تصگويرات گوناگون نشان ميدهگد ،و
در ايگن مرحله از فهگم و درك ،اعراض در ذهگن آدمگي پديدار ميشونگد ،و از يكديگگر در عالم فهگم متمايگز ميگردنگد ،و
معنايي براي فكر كردن و انديشه نمودن ،جز همين پديد آمدن اعراض ،و تمايز آنها از يكديگر نيست.
اگگر گفتگه شود :فرض ميكنيگم كگه دو جسگم ،در دو شكگل مختلف ،در خارج موجود اسگت ،اگگر ايگن دو شكگل را دو
عرض و دو موجود بدانيم ،وجود عرض واضح ميشود؛ و اگر اين دو شكل را عدمي بگيريم ،بايستي آن دو جسم را هم
بر خلف بداهت ،غير متفاوت بدانيم ،و بگوئيم كه به دو جسم متماثل نظر ميكنيم.
ميگوئيم :آن گاه كه ما به دو جسم متماثل نظر ميكنيم ،و حكم به تماثل خارجي آن دو ميكنيم و يا به دو جسم
مختلف الشكگل نظگر كرده و بگه اختلف آن دو ،حكگم ميكنيگم ،ظرف وجود دو وصگف تماثگل و اختلف ،فقگط ذهگن حاكگم
اسگت ،چنان كگه ظرف وجود ايگن دو حكگم هگم همان جاسگت و در خارج بگه جگز آن دو ذات ،موجود ديگري نيسگت؛ و گرنگه
آن دو شكل ،وجودي غير مستقل است ،و معناي وجود عرض ،همين است.
در پاسخ گوئيم :آن دو شكل خالي از دو حال نيستند :يا در خارج هستند و يا نيستند ،اگر نيستند پس عرض ،در خارج
موجود نيسگت و اگگر هسگتند و واقعا ً موجودنگد ،پگس همان اسگت كگه گفتيگم ،لزم ميآيگد دو جسگم ،چهار موجود شونگد؛ و
علوه بر ايگن ،چگه معنايگي براي وجود غيگر مسگتقل ،ميتوان تصگور كرد؟ آيگا اندكگي از عدم ،بگا وجود مسگتقل ،مخلوط
ميشود و آن دو آن را از استقلل مياندازد؟! و يا وجود كم رنگ ،غير مستقل است و وجود پر رنگ هم وجود مستقل
است؟! مانند نور پر رنگ و كم رنگ؟! هيچ كدام از اين تصويرات و امثال آنها نميتوانند نيمه وجود بسازند!.
اگر گفته شود :دو انسان ،اگر امتيازي از هم ندارند ،پس چطور دو انسان شدهاند و يك انسان نيستند؟ و اگر دارند،
ولي عدمي است ،پس در واقع باز هم امتيازي از هم ندارند ،و اگر ما به المتياز آن دو ،وجودي است ،پس حتماً ،اين ما
بگه المتياز ،عارض بر آن دو ميباشگد؛ بگه جهگت ايگن كگه هگر دو در تمام حقيقگت نوعيگه ،متحگد ميباشنگد ،و تمام ذاتشان،
در پاسخ گوئيم :دو انسان ،اگر چه در تمام ذات و همه اوصاف ،متماثل باشند ،و فرض ميكنيم كه هيچ ما به المتياز
نداشتگگه باشنگگد ،باز بگگه طور يقيگگن ،دو تگگا خواهنگگد بود ،و واحگگد نخواهنگگد شگگد ،و مگگا بگگه المتيازشان خودشان و سگگراسر
وجودشان و عين ما به التماثلشان خواهند بود؛ و لزم است به اين حقيقت متوجه باشيم كه دو انسان ،در هيچ جزئي
شريگك نيسگتند و امكان ندارد كگه جدا از هگم باشنگد و شركگت هگم داشتگه باشنگد؛ بلي دو موجود ،نميتواننگد اشتراك ذاتگي
داشته باشند ،نه در جزء محسوس و نه در غير محسوس ،و فقط ميتوانند متماثل باشند ،متماثل در ذات ،در اوصاف؛
و بديهي است كه اشتراك غير از تماثل است ،و آن چه ممكن است دومي است.
و امگگا ايگگن كگگه تقريبا ً همگگه اهگگل علم ،افراد نوع را داراي حقيقگگت واحده ،و انواع يگگك جنگگس را شريگگك در جزء ذات
مينامنگگد و ميداننگگد ،از باسگگتانيان يونانيان يادگار مانده ،و اصگگل صگگحيحي ندارد؛ و از فروع مسگگاله ارباب انواع و مثگگل
افلطوني است.
و در صورتي هم كه فرض شود كه دو انسان ،ما به المتياز دارند ،مثل ً قد يكي بلند و ديگري كوتاه است ،نميتوان
گفگت كگه ايگن مگا بگه المتياز ،از عوارض آن دو نفگر بوده ،و در خارج وجود دارد ،زيرا كگه لزم ميآيگد كگه دو موجود ،چهار
موجود شود؛ حقيقگت ايگن اسگت كگه ،تماثگل دو موجود ،و هگم چنيگن اختلف آن دو در شكگل ،هيگچ يگك نميتوانگد در خارج
موجود باشنگد ،و موطگن تماثگل و اختلف و حكگم به آن دو ،همانگا ذهگن حا كم اسگت ،نه جهان خارج ،و آن چه كه در خارج
اگر گفته شود :مسلما در جهان ،ماهيتهاي گوناگون هست ،و بايد كه هر كدام از آنها ،معروض گونه و طوري باشد،
غير از گونه و طور آن ديگر ،تا بتواند گوناگون باشند؛ پاسخ اين است كه دو طور موجود و دو گونه ماهيت و موجودات
مختلفگه ،در خارج هسگتند ،و در عالم خارج گوناگون هسگتند ،و متماثگل نيسگتند (و اگگر دو موجود ،متماثگل باشنگد ،هميگن
گفتار را درباره تماثل آن دو خواهيم گفت) ولي طورها و گونههاي آنها ،و اختلف و تماثل آنها ،در خارج نيست.
و به طور خلصه خود شيگئ ،در خارج هست ،چه بزرگ باشد چه كوچگك ،چه سفيد باشد چه سگياه ،و غير آنهگا؛ ولي
بزرگي يا كوچكي آن و نيز سفيدي و يا سياهيش ،در خارج نيست؛ و خيلي فرق هست در ميان اين كه گفته شود :شيئ
82
بزرگ سگفيد ،در جهان هسگت و ايگن كگه سگفيدي و بزرگگي شيگئ در جهان هسگت؛ و آن چگه كگه مگا نفگي ميكنيگم وجود
سفيدي و بزرگي و غير اينها موجود باشند ،لزم ميآيد كه يك چيز ،چند چيز باشد.
اگگر بگوينگد :در جهان ،دو چيگز در جائي و سگه چيگز در جاي ديگري ،ميتوانگد باشگد؛ پگس هگر كدام از ايگن دو دسگته ،در
خارج ،معروض شمارهاي و مكاني ،غير از شماره و مكان آن ديگري است؛ در پاسخ ميگوئيم :فقط خود دو چيز و سه
چيگز در خارج هسگتند ،و بگه جگز خود آنهگا ،موجود ديگري بگه نام عدد و مكان ،در عالم نيسگت؛ و گرنگه بايسگتي كگه از پنگج،
زيادتر باشند؛ شماره و مكان ،در جايي هستند كه حكم به آن دو در آنجا موجود ميشود ،و آن جا ذهن است.
مل صدرا ميگويد :حركت ،امري عقلي است ،و وجودي براي آن در خارج نيست؛ و ايضاً :حركت ،همان مفهوم تغير
اسگت ،و معنايگش اضافگي اسگت ،و وجودي براي آن جگز در ذهگن نيسگت؛ از ايگن دو كلم خوب فهميده ميشود كگه نظريگه
ايشان چيست؟.
نتيجة بحث اين است كه :هيچ عرضي به هيچ عنواني در خارج وجود ندارد ،و هر چه كه در جهان هست ،فقط جوهر
است؛ و بنابراين ،تقسيم اشياي خارجيه به جوهر و عرض ،از اصل ،نادرست است.
با مطالعه بحثهاي اين فصل ،خوب به دست ميآيد كه يك جمله ،بلي فقط يك جمله« :عرض موجود است» قرنها
دانشمندان را از اعتقاد به معاد اعمال ،باز داشته و آنان را از وصول به حقيقت رستخيز ،مانع شده است؛ با اين بحثها
تمامي موانعي كه متقدمين از دانشمندان مسلمين در راه فهم بقا و تجسم اعمال در جلو عقول و انديشه ها قرار داده
بودند ،كليتا ً برداشته ميشوند و راه به سوي اين حقيقت هموار ميگردد و باز ميشود.
نخسگتين دانشمندي (از مؤلفيگن اسگلمي) كگه تجسگم عمگل را كشگف ،و بگه آن اسگتدلل و نقگض منكريگن را دفگع كرده
است تا آن جا كه ما اطلع يافتهايم ،دانشمند بزرگوار جناب شيخ بهاء الدين محمد عاملي ،رضوان الله عليه است .غالباً
كسگاني كگه بعگد از ايشان قائل بگه تجسگم عمگل شدهانگد از فكگر بكگر وي اسگتفاده كرده و چيزي بگه فرمايشات ايشان
نيفزودهانگد؛ و بسگا عيگن گفتار ايشان را تكرار كرده و حتگي گاهگي مقداري از كلمات ايشان را شايگد بگه جهگت ايگن كگه بگه
عمق آن نرسيدهاند ،حذف كردهاند؛ اينك ما سخنان متين و استوار ايشان را بيكم و كاست ميآوريم و در پيرامون آنها
و ايضاً :بعضي از صاحب دلن فرموده :مارها و عقرب ها و بلكه آتشهايگي كه در قيامت ظاهر ميشوند عين همان
اعمال زشت و اخلق پست و عقائد باطل هستند كه در اين صورتها ظاهر ميشوند ،و اين چادرها را به سر ميكشند؛
چنان كگه روح و ريحان و حوري و ميوهگها ،همان خلقهاي پاكيزه و اعمال صگالحه و اعتقادات حقگه ميباشنگد كگه در ايگن
جهان ،در اين طرز آشكار گرديده و با اين اسمها ناميده شدهاند :زيرا كه حقيقت واحده ،با اختلف مواطن صورتهاي
2
مختلف در مييابد و در هر جايي با زيوري آراسته شده ،و در نشأهاي با طرزي پيراسته ميگردد.
1
.اربعين ،ص ،255ذيل حديث .40
2
.اربعين ،ص 256و .257
83
حيط َ ٌ
ة م ِ جهَن َّگ َ
م لگگ ُ ن َ ك بِالْعَذا ِگ
ب وَ إ ِگ َّ جلُون َ َ
ستَعْ ِ
1
سگپس فرموده :گفتهانگد كگه اسگم فاعگل ،در فرمايگش خداونگد متعال :ي َگ ْ
به معني استقبال نيست ،تا به طوري كه اهل ظاهر از مفسرين گفتهاند ،معني اين باشد كه دوزخ ،بعدها بِالْكافِرِي َ
2
ن،
در نشأة آخرت آنان را احاطگه خواهگد كرد ،بلكگه بگه معناي حقيقگي خود كگه زمان حال اسگت ،ميباشگد .زيرا كگه اخلق و
اعمال و اعتقادات زشت ايشان در همين نشأه پيرامون آنان را فرا گرفته است و اينها عين همان دوزخ هستند كه بعدها
در نشأة آخرت در شكل آتش و عقربها و مارها به آنان آشكار خواهد شد.
مييابگد بلكگه ايگن اسگت كگه خود آن را مييابگد ،ولي در حالي كگه بگا چادري ديگگر آشكار شده اسگت ،و فرمايگش خداونگد
بسيار است.
َ و در احاديث نبويه ،آن قدر وارد شده است كه شمرده نميشود .مانند اينكه فرموده :الّذي يَشَر ُ
ب في آن ِيةِ الذ ّه َ ِ
بو
ُ
سها ن وَ ا ِگ َّ
ن ِغرا َگ جن َّ ُ
ة قيعا ٌگ مةِ؛ 7و فرموده :ال َ م ظُلُما ُگ
ت يومگ ِ القِيا َ م؛ و فرموده :الظ ّل ُگ
6
جهَن َّگ َ ضةِ ا ِن َّگما يُجر ِ
جُر فگي جوفِگهِ ناَر َ الف ّ
و نيز شيخ بزرگوار فرموده 9:آن چه گفته ميشود كه جسم شدن عرض بر خلف عقل است سخني است كه فقط
ظاهگر دارد و عوام پسگند اسگت .و آن چگه كگه خواص اهگل تحقيگق بر آننگد ايگن اسگت كگه اصگل شيگئ و حقيقگت آن غيگر از
صورت آن است صورت فقط وسيلة تجلي اشياء به حواس ظاهري است و در نزد صاحب ادراكات باطني لباسي است
كه به قامت حقائق اشياء پوشانيده شده و ظهور شيئ در صورتهاي خود به حسب اختلف مواطن و نشأه ها گوناگون
ميشود در هر موطني لباسي ميپوشد و در هر نشأهاي چادر ديگري به خود ميپيچد؛ چنان كه گفتهاند :رنگ آب ،رنگ
تعبير 10
سنخ»
ظرف آب است؛ و اما اصلي كه اين صورتها يكي پس از ديگري به آن وارد ميشوند و از آن گاهي به « ِ
پس بعدي ندارد كه چيزي در جايي عرض باشد ،و در جاي ديگري جوهر؛ آيا نميبيني كه شيئ ديده شده ،در صورتي
بگه حگس بينايگي ظهور مييابگد كگه چادرهاي جسگماني بگه خود پيچيده باشگد ،و وضگع خاصگي بگه خود بگيرد نگه نزديگك نزديگك
آيد .و نه دور دور رود و مانند اينها از شرايط با اين كه در حس مشترك از اين امور عريان و از اين شرايط جدا و لخت
است.
1
.اربعين ،ص .257
.عنكبوت ( / )29آيه .54شتابان ،از تو عذاب طلب ميكند و مسلما ً دوزخ پيرامون كافران را فرا گرفته است. 2
3
.نساء ( / )4آيه .10كساني كه اموال يتيمان را به ستم ميخورند ،همانا در شكمهاي خود آتشي را ميخورند.
4
.آل عمران ( / )3آيه .30روزي هر كسي آن چه را كه از خير انجام داده بود حاضر شده مييابد.
5
.يس ( / )36آيه .54امروز كسي ستم كرده نميشود و پاداش داده نميشود جز آن چه را كه ميكرديد.
6
.كسي كه در ظرف طل و نقره ميآشامد ،همانا به اندرون خود آتش دوزخ را فرو ميريزد.
7
.ستمگري تيرگيهاي روز قيامت است.
8
.بهشت دشتهاي بزرگي است و كشت آن «سبحان الله و بحمده» است.
9
.اربعين ،ص 94و .95
10
.به معني اصل.
11
.به معني رخسار و راه آمده ،و وجه تسمية هيولي با اين نام ،معلوم نشد.
84
و آيا نميبيني كه صورت علم كه در بيداري به تو آشكار است ،در اين نشأه امري عرضي است و سپس همان علم،
ظاهگر ميشود؛ پگس آن چگه كگه در ايگن صگورتها ظهور ميكنگد يگك چيگز اسگت .و يگك حقيقگت 1
در رؤيگا ،در صگورت شيگر،
است كه در هر موطني به صورتي جلوهگري ميكند و در هر نشئهاي با زيوري خود را ميآرايد و در هر جهاني زي آن
جهان را به خود ميگيرد و در هر مقامي اسمي پيدا ميكند جسم ميگردد در جايي آن چه عرض بود دگر جاي.
پس از تأمل ،در سرتاسر فرمايشات شيخ بزرگوار كه در فوق نقل شد ،به طور واضح و صريح فهميده ميشود كه
عمگل در نزد ايشان عرض مقابگل جوهگر نيسگت بلكگه عرض بگه معناي صگورت اسگت صگورت اسگت براي مادهاي براي
هيولئي ،كگه در جهان آخرت ايگن صگورت را از بر ،برافكنده و صگورت نعمتهاي بهشگت و يگا نقمتهاي دوزخ را بگه خود
ميگيرد .بنابراين شيخ بزرگوار شيخ بهاء الدين عاملي رحمه الله تعالي ،عمل را عرض نميداند و جوهر ميداند و عمل
را صگورت كنونگي نعمتهاي آينده بهشگت و نقمتهاي آيندة دوزخ ميدانگد ،بگه جهگت ايگن كگه« :صگورت» از اقسگام جوهگر
است.
فشرده و چكيدة سخنان شيخ بهايي گ قدس سره گ همين است و عين حق است .ولي در مطاوي فرمايشات ايشان،
كگه در بحگث فوق نقگل كرديگم سگه جمله بگه چشگم ميخورد كگه بگا مضمون سگاير كلمات ايشان نميگسازد ،و بگا خلصگة
مقصگود ايشان سگازگاري ندارد و شايگد كگه ايشان «بگه صگورت» بگه مناسگبت ايگن كگه آنرا حال در ماده (هيولي) ميدانگد
عرض نام ميدهگد و عرض بگه ايگن معنگي قسگمي از جوهگر اسگت و قسگيم آن نيسگت؛ ولي بگا ايگن همگه تكلف ،نميتوان
سراسر سخنان ايشان را مطابق مصطلحات اهل فلسفه ،تفسير و تصريح كرد ،چون با صراحت اظهار داشتهاند :بعدي
ندارد كگه چيزي در جايگي عرض و در جاي ديگگر جوهگر باشگد .در ايگن تعگبير عرض قسگيم و مقابگل جوهگر اسگت و شايگد كگه
بهتريگن مثگل براي شناسگاندن هيولي (ماده) و حلول صگورت در آن ،هميگن مثگل اسگت كگه شيگخ آورده اسگت .رنگگ آب،
رنگگ ظرف آب اسگت .يعنگي چنان كگه آب از خود رنگگي ندارد ،و بيرنگگ هگم ديده نميشود .بلكگه بگه رنگگ ظرف خود در
ميآيگد ،و چون هيگچ گاه بدون ظرف نميباشگد ،فلذا هيگچ وقگت هگم بيرنگگ ديده نميشود؛ همچنيگن حقيقگت موجودات
جهان هم از ذات خود رنگي يعني صورتي ندارد ،و بيصورت هم متحقق نميشوند ،بلكه به صورتهايي كه ظرف وجود
آنها يعني جهان و طرز نشأه اقتضاء ميكند در ميآيند .و چون هيچ گاه نميتوانند از جهان مطلق بيرون بروند ،و از هر
نشأه فارغ گردند فلذا هيچ موجودي هم هيچ گاه بيصورت نخواهد بود .پس حقائق جهان ،بنا بر آن چه شرح شد ،غير از
صورتهاي خود ميباشند ،و اعمال بشر هم كه در ظرف اين طرز نشأه و اين طور زندگي به صورتهاي كنوني تحقق
مييابنگگد ،پگگس از عوض شدن طرز نشأه و نحوة زندگگگي ،مسگگلما ً در صگگورتهاي ديگري بارز خواهنگگد شگگد :در صگگورت
1
.مقصود همان است كه از پستان دوشيده ميشود.
2
.از رهبر خرد ،ص .50در تعريف صورت چنين بر ميآيد كه :صورت جوهري است غير مجرد كه حال است در ماده؛ پس هيولي
يا ماده ،جوهري است غير مجرد ،كه محل است براي صورت.
85
رؤيا و تعبير آن
راستي آيا آن چه كه در رؤيا ديده ميشود ،با آن چه كه در جهان خارج به عنوان تأويل و به نام تعبير واقع ميگردد
متحگد الحقيقگه هسگتند؟! نخسگتين دانشمندي كه به ايگن پرسگش بسگيار عجيگب (تگا آن جگا كه مگا اطلع داريگم) پاسگخ مثبگت
داده شيگخ بزرگ شيگخ بهاء الديگن محمگد عاملي اسگت و غيگر از ايشان كسگي را نيافتگه و نشنيدهايگم كگه ايگن پرسگش را
در گفتاري كگه از ايشان نقگل كرديگم ،ديده ميشود كگه فرموده :هيولي علم ،كگه در بيداري بگه صگورت عرضگي ذهنگي
جلوهگر است ،در عالم خواب و رؤيا ،به صورت شير در ميآيد 1.اين سخن در بدو نظر ،بسيار عجيب به نظر ميرسد و
واقعا ً بعيگد شمرده ميشود ولي پگس از بررسگي برخگي از آيات كريمگة قرآنيگه ،اصگل ايگن مسگاله كامل ً روشگن گرديده ،و
جاي ابهامي از حيث دللت آيات ،باقي نميماند؛ اگر چه هنوز پاي عقل بشري به آن نرسيده ،ول ،يا نعمي ،در اين باب
اينك ما ،چند نمونه از آيات كريمه ،در بحثهاي ذيل ،نقل ميكنيم و به حول الله وقوته اثبات ميكنيم كه فرمايش
سلم ن
رؤياي يوسف ن عليه ال ّ
َ َ
شَر كَوْكَبا ً وَ
حد َ عَ َ
تأ َ سلم گگ را بديگن طرز حكايگت ميفرمايگد :يگا أَب َگ ِ
ت إِنّگِي َرأي ْگ ُ خداونگد متعال ،رؤياي يوسگف گگ عليگه ال ّگ
َ ال َّ
در اين كريمه ،خداوند عليم ،و يا خود حضرت يوسف ،به يازده ستاره و خورشيد س وَ الْقَ َ
2
ن،
جدِي َ
م ل ِي سا ِ
مَر َرأيْتُه ُ ْ م َ
ش ْ
و ماه ،ضمير «هم» را كه به جمع مذكر عاقل ،بر ميگردد ،برگردانيده است؛ پس خداوند متعال و يا خود آن حضرت در
ضمگن ايگن حكايگت ،چنيگن ميفهماننگد كگه :يازده سگتاره و خورشيگد و ماه صگورت رؤيايگي برادران و پدر و مادر يوسگف گگ
سلم گ هستند؛ و يك حقيقت در دو نشأه در صورت پيدا كرده :در رؤيا به صورت ستارگان و خورشيد و ماه ،و در
عليه ال ّ
سالها گذشت و آن چه كه در رؤيا وقوع يافته بود در بيداري هم وقوع يافت و حقيقت كرنش ستارگان ،تبديل صورت
ل يگا أَب َگ ِ
ت هذا جدا ً وَ قا َ
س َّ خُّروا ل َگ ُ
ه ُگ داد و در صگورت كرنگش برادران ظاهگر شگد؛ چنان كگه خداونگد متعال ،نقگل فرموده :وَ َ
در ايگن آيگه دو نكتگة جالب توجگه هسگت :نخسگت قول حضرت يوسگف گگ عليگه 3
حق ًّگا،
جعَل َگها َرب ّ ِگي َ
ل قَد ْ َ
ن قَب ْ ُ
م ْگ
ْيايگ ِ
َ تَأْوِي ُ
ل ُرء
پس كرنش ستارگان برگشت يافته و كرنش برادران گرديده بود؛ دوم :باز قول آن حضرت است «قد جعلها ربي حقاً»
جعَل َگها» بگه رؤيگا بر ميگردد و «حق ّگ» هگم بگه معنگي ثابگت اسگت ،پگس معنگي ايگن ميشود كگه :خداونگد
ضميگر مؤنگث ،در « َ
سلم گ يعني كرنش ستارگان را ،در صورت كرنش برادران ثابت و واقع گردانيد.
متعال ،رؤياي يوسف گ عليه ال ّ
1
.چنين به نظر ميرسد كه شيخ بهايي عليه الرحمه ،مثال شير و علم را از حديث اخذ كرده است :دار السلم ،ج ،1ص .50ابن
حت ّي
هَ ،ت من ُ
شرِب ُ من لَب َ ٍ
ن فَ َ ت بِقَد َ ٍ
ح ِ ابي جمهور في غوالي اللئالي قال رسول الله گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ بَينا انّا َ قائ ٌ
م ،ا ِذا اتُي ُ
ت
شرِب ُمن اطرافي؛ و في اخري :فَ َ ل :العِلم؛ و في روايةِ : ل اللهِ ،قا َ
سو َ
ك يا ر َ ن اَظافِري؛ قالوا بِما اَوَّل َ
ت ذل َ من بي ِ اَنّي لََريَ الَّريَّ يَخُر ُ
ج ِ
َ َ
جلد ِ و الل ّ ِ
حم . ن ال ِ
ي بي َ
ه يُجري في عُروق َ حتّي َرأيت ُمنه َ
2
.يوسف ( / )12آيه .4پدر جان ،در رؤيا يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم ،آنان را ديدم كه به من كرنش كنندگانند.
3
.يوسگگف ( / )12آيگگه .100و افتادنگگد (برادران) برايگگش كرنشكنان ،گفگگت :پدر جان ايگگن اسگگت برگشگگت رؤياي پيشيگگن مگگن كگگه
پروردگارم آن را حق گردانيد.
86
خواب دو زنداني
ل فَو ْقَ َرأ ْ ِ َ َ حدُه ُما إِن ِّي أَران ِي أَع ْ ِ
سي م ُ ل اْل َ
مرا ً وَ قا َ سجن فَتَيا ن قا َ َ خ َ
ح ِ
خُر إِن ِّي أران ِي أ ْ خ ْ
صُر َ لأ َ ِ ه ال ِّ ْ َ
مع َ ُ
ل َ نقل ميفرمايد :وَ د َ َ
ْ ُ ْ َ خبْزا ً تَأْك ُ ُ
چنين به نظر ميرسد كه دو نفر با هم « نَب ِّئ ْنا بِتَأوِيلِ ِ
ه» نگفتند، 1
ن،
سنِي َ ن ال ْم ْ
ح ِ م َ ه إِنَّا نَرا َ
ك ِ ه نَب ِّئْنا بِتَأوِيلِ ِ ل الط ّيُْر ِ
من ْ ُ ُ
صگيغه ،نقگل شده اسگت؛ پگس بگا شهادت متگن كلم ،بگه دسگت ميآوريگم كگه ايگن حكايگت ،نقگل بگه معنگي اسگت ،نگه نقگل بگه
لفظ.
بنابر حقيقت فوق ،كلمة تأويل را خود خداوند متعال ،انتخاب فرموده است اعم از اين كه آن دو نفر زنداني مرادف
اين كلمه را گفته باشند ،و يا اصل ً هيچ كدام نه متوجه معناي تأويل بوده و نه مرادف آن را به زبان آورده باشند؛ پس ما
ميتوانيم با كلمة تأويل ،استدلل كنيم و پي به اين حقيقت ببريم كه آن چه در رؤيا واقع ميشود برگشت مييابد و در
در 2
م تُْرَزقان ِهِ إِل َّ نَبَّأْتُك ُما بِتَأْوِيل ِهِ، ْ
سلم گ هم كلمة تأويل هست :ل يَأتِيك ُما طَعا ٌ
و نيز در پاسخ حضرت يوسف گ عليه ال ّ
ايگن جملة كريمگه هگم يگا خود آن حضرت مرادف كلمگة تأويگل را انتخاب كرده بوده ،و يگا خداونگد متعال ،گفتار او را بگا ايگن
لفگظ نقگل فرموده ،و ظاهگر ايگن اسگت كگه هگر دو طرف احتمال ،درسگت اسگت ،و بگه هگر حال مگا از ايگن نامگذاري بگا نام
تأويل ميتوانيم اين استفاده را بكنيم كه :آن چه در عالم رؤيا وقوع مييابد ،برگشت يافته ،و در عالم خارج در صورت
سلم ن
رؤياي ابراهيم ن عليه ال ّ
سلم گ را در رؤيا
سلم گ ،پسر خود اسمعيل گ عليه ال ّ
از اين پاسخ معلوم ميشود كه :ذبح كردن ابراهيم گ عليه ال ّ تُؤْ َ
4
مُر،
در نظگر حضرت اسگمعيل ،صگورتي از فرمان خداونگد بوده اسگت ،از فرمان واقعگي او كگه در عالم خارج ميرسگد ،پگس
چنيگن اسگتفاده ميكنيگم كگه :آن چگه در رؤيگا وقوع مييابگد ،صگورتي از آن اسگت كگه در عالم خارج ،وقوع خواهگد يافگت؛ و
حضرت ابراهيگم هگم بگه طوري كگه از باقگي آيات معلوم اسگت ،ايگن نظريگة پسگر خود را صگحيح ميدانسگته و عمل ً آن را
تصديق كرده است؛ يعني :صورت رؤياي خويش را صورتي از واقعة خارجيه كه بايستي وقوع بيابد ،ميدانسته است.
َگ َ خداونگد متعال باقگي حكايگت را چنيگن نقگل فرموده :فَل َگ َ َگ
م گگ قَد ْ صَگدَّقْ َ
ت ن يگا إِبْراهِي ُگ
ن گگ وَ نادَيْناه ُگ أ ْ ه ل ِل ْ َ
جبِي ِگ سلَما وَ تَل ّگ ُ
ما أ ّْ
جواب لما محذوف است ،و «ناديناهُ» نميتواند جواب آن باشد ،به جهت اين كه واو عطف دارد و تقدير ظاهراً 5
الُّرؤ ْيا،
1
.يوسگف ( / )12آيگه .36و بگا او دو جوان ،داخگل زندان شدنگد يكگي گفگت :مگن خود را در خواب ميبينگم كگه انگور ميفشارم؛ و
ديگري گفگت :خودم را در خواب ميبينگم كگه در روي سگرم ،نان ميبرم و مرغان از آن ميخورنگد؛ برگشگت اين رؤيگا را بگه مگا خگبر ده،
به راستي ما تو را از دانايان ميبينيم ،داناي به تأويل رؤيا؛ (يا از نيكوكاران).
2
.يوسف ( / )12آيه .37پيش از آن كه خوراكي كه روزي شما باشد به شما برسد ،برگشت رؤيايتان را به شما خبر ميدهم.
3
.صافات ( / )37آيه 102تا .105پسر كوچكم در خواب ميبينم كه همانا ذبهت ميكنم! بنگر چه ميبيني؟
4
.پدر جان بكن آن چه را كه امر داده ميشوي.
5
.پس آن گاه كه هر دو سلم شدند و برافكندش به پيشاني ،و ندا كرديمش اي ابراهيم هر آينه رؤيايت را راست گردانيدي.
87
َ َ اين است فَل َ َ َ
صدَّقْ َ
ت الُّرؤ ْيا و چون تتمة كلم ،قرينه و م قَد ْ َ صدَّقْ َ
ت الُّرؤ ْيا وَ نادَيْنا ه ُ أ ْ
ن يا إِبْراهِي ُ ن قَد ْ َ ه ل ِل ْ َ
جبِي ِ سلَما وَ تَل ّ ُ
ما أ ْ
ّ
قائم مقام آن ميشد فلذا حذف گرديد (از تمام آن چه كه مفسرين احتمال دادهاند ،گفتة ما بهتر و دلچسبتر است).
بود ،در عالم خارج وقوع يافت ،به طوري كه اين واقعة خارجيه ،مصداق رؤياي ياد شده گرديد؛ يعني آن چه كه در رؤيا
ديده شده بود به طور «هو هو» و «اين ،آن است» به اين واقعه صادق آمد :رؤيايت را اي ابراهيم با مصداق گردانيدي
و پيگش از آن كگه ايگن عمگل را بكنگي ،رؤياي تگو در جهان حقيقگت ،مصگداقي نداشگت ،ولي وقتگي كگه هگر دو سگلم شديگد ،و
اعمالي كه افراد انسان ،در اين زندگي انجام ميدهند رؤياهايي ميباشند كه تأويل و برگشت آنها نعمتهاي بهشت
خداونگد متعال «قگد صدقت الرؤيگا» فرموده ،بعدا ً هم ،چنيگن فرموده اسگت :انا كذلك نجزي المحسنين ،يعني همان گونه
كه ابراهيم رؤياي خود را راست گردانيد ،ما نيز مسلما ً همين طور نيكوكار را پاداش ميدهيم .همان طور كه رؤياي آن
حضرت وجودي ذهنگي بود ،و پنداري بيگش نبود و او آن را در خارج موجود گردانيگد و بگه آن مصگداق درسگت كرد ،خداونگد
جهان آفريگن هگم بگه اعمال پارسگايان كگه موجودات دنيوي هسگتند و در مقابگل آخرت و حقايگق آن ،شگبيهترين چيگز بگه رؤيگا
ميباشند ،در جهان آينده ،وجود اخروي و تحقق فردوسي ميدهد بدانگونه كه هر ناظري ميگويد :اين ،همان است كه
در دنيا به جا آوردم ،و آن را در آنجا انجام دادم؛ اين ،همان است كه در دنيا روزي من شده بود.
َ َ
ظاهرا ً معناي اين كريمه همان 1
ن قَب ْ ُ
ل، مَرةٍ رِْزقا ً قالُوا هذ َا ال ّذِي ُرزِقْنا ِ
م ْ ن ثَ َ
م ْ خداوند متعال فرموده :كُل ّما ُرزِقُوا ِ
منْها ِ
اسگت كگه مگا گفتيگم :اعمال گذشتگة دنيوي خودشان را ميبيننگد كگه بگا حقيقگت خود ظهور كرده و در صگورت لذتگي ابدي و
سروري هميشگي نمايان گرديده است ،و در عين حال ،شباهت خود را هم به عمل دنيوي گذشته محفوظ داشته چنان
آيا تأويل و برگشتي بهتر از اين ،به تصور ميرسد كه اعمال گذشتهاي كه مانند رؤياها 2
متَشابِهاً ، ُ
كه فرموده :وَ أتُوا ب ِهِ ُ
سپري شده و خيلي وقت است كه از ديده ها نهان شدهاند؟ ناگهان در عالم حقيقت ،با وجودي جاوداني ،جلوه گر شوند
كه هم اكنون مردمان در آنها به سر ميبرند چه چيز هستند؟ و در كجا قرار دارند؟ ظاهرا ً هيچ پاسخي به اين پرسش،
بهتر از اين نميتوان يافت كه :اين بهشت و اين دوزخ در هر جايي كه مردمان هستند ،ميروند و ميآيند و عمل ميكنند
و نيكي و بدي به جا ميآورند ،ميباشند؛ و همين اعمال نيك و بد ،نعمتها و نقمتهاي اين بهشت و دوزخند؛ بلي همين
اعمال زيبگا و زشگت مگا كگه نسگبت بگه عالم آخرت كگه عيگن حقيقگت اسگت ،خوابگي و رؤيايگي بيگش نيسگتند .وقتگي تأويگل
مييابنگد و برگشگت ميكننگد و (ماننگد خوابگي كگه تعگبيرش وقوع يافتگه باشگد) در شكگل نعمتهاي بهشتگي و يگا در صگورت
.بقره ( / )2آيه .25هر وقت كه از بهشت از ميوهاي رزقي ،روزي آنان ميشود ميگويند اين همان است كه قبل ً روزي ما شده 1
بود.
2
.بقره ( / )2آيه .25رزق در حالي كه شباهت به روزي سابق آنان دارد ،به آنان داده ميشود.
3
.انفطار ( / )82آيه 13و .14براستي نيكوكاران بدون شك در بهشتي هستند و بدكاران بدون شك در دوزخي هستند.
88
نقمگگت و نكبتهاي جهنمگگي پديدار ميگردنگگد؛ و بهشگگت ناشناختگگه و دوزخ نكره ،تغييري يافتگگه وبهشگگت اخروي و دوزخ
بنابر آن چه بيان شد ،بهترين نمونه در اين دنيا ،براي تجسم عمل .همين تأول يافتن و برگشت كردن رؤياها است.
برگشگت اعمال دنيوي بگه مواد اخروي ماننگد برگشگت موجودات رؤيايگي بگه موجودات زمان بيداري اسگت( .البتگه فقگط
رؤياهاي صادقه ميتوانند براي ما مثل شوند ،نه هر خواب و خيال) و مؤيد اين تنظير ،روايات زياد و آيات بسياري است
كگه ميفرماينگد :حقيقنت زندگني و زندگني حقيقني ،زندگني اخروي اسنت ،و زندگني دنيوي در مقابنل آن
َ
خَرة َ لَه ِ َ
ي ن الدَّاَر اْل ِ حياة ُ الدُّن ْيا إِل ّ لَهْوٌ وَ لَع ِ ٌ
ب وَ إ ِ َّ بازيچهاي و رؤيايي بيش نيست .در قرآن كريم هست :وَ ما هذ ِهِ ال ْ َ
سلم گگ روايگت شده :النّا سُگ نِيا ٌمگ فَا ِذا ماتوا انتَبَهوا؛ 2و از حضرت
نگ؛ و از اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ نگ لَوْ كانُوا يَعْل َ ُ ال ْ َ
1
مو َ حيَوا ُ
3
حلم .ث اَ ن بَينَهُما ا َ َ
ضغا ُ خَرة ُ يَقظ َ ٌ
ة وَ نَح ُ ت وَ ال ِ
سنا ٌ
سلم گ :الدّنيا ِ
زين العابدين گ عليه ال ّ
ٍ
واضحتريگن دليگل بر ايگن كگه زندگگي دنيگا ماننگد خواب ،و اعمال آن ،شگبيه رؤيگا اسگت ،گذشتگة خود دنيگا و ايام ماضيگة
همين زندگي است .زيرا كه گذشتة هر چيز ،بهترين نمونة آن است آيا از گذشتة زندگي دنيوي جز خاطراتي شيرين و يا
تلخ چيز ديگري باقي است؟ گذشتة جهان چون كه گذشته و نمانده است ،گويا كه از اول نبوده و وجودي نداشته است.
فلذا حقايق تاريخي دوران باستان ،با افسانههاي كهن روزگاران پيشين يكسان ديده ميشوند .به جهت اين كه از هيچ
كدام از آنها چه واقع و چه غير واقع ،چه راست و چه دروغ ،جز پنداري باقي نيست! آيندة زندگي دنيا هم مانند گذشتة
آن كه چيزي از آن در دست نيست ،مانند رؤياهايي است كه انسان در مواقع خوابيدن آرزوي ديدن آنها را ميكند.
گفت يا خوابگي است يا وهمي است يا افسانهاي حگگگال دنيا را بگگپرسيدم مگگگن از فگگرزانهاي
گفت يگگا برفي است يا شمعي است يا پروانهاي گفتمش احوال عمر ،اي دل بگو تا عمر چيست؟
گفت يگگگا كورند يگگگگا مستند يگگگگا ديوانهاي گفتمش اينان كگگه ميبينند چگگون دل بستهاند
سم عمل
نظريه مل صدرا در بقا و تج ّ
چنيگن گفتگه اسگت كگه :افراد انسگان ،پگس از آن كگه بگه حسگب طگبيعت بشري ،نوع واحگد ميباشنگد از جهگت ملكههاي
گوناگونگي كگه از تكرار اعمال براي ايشان حاصگل ميشود ،در باطگن و بگه حسگب روح ،انواع مختلفگه ميگردنگد! 4و در
جايگي هگم گفتگه :بگه طور قطگع ،تكرار اعمال صگادره از انسگان ،سگبب ميشود كگه در نفگس وي ،ملكگه و خلقهايگي حادث
5
گردند ،و هر ملكه و صفتي كه به جوهر نفس غالب ميآيد ،صورت نفس در قيامت ،مناسب با آن خواهد بود.
مل صدرا ،به ذات عمل صادر شده ،و از عامل جدا گرديده ،چندان توجهي نكرده ،و از اندرون سازمان انسان ،فارغ
نشده و بگه كشور آدمگي و صگادرات آن ،نظري نيانداختگه اسگت ،و مزاياي اخروي را ،مطلقا ً و بدون هيگچ اسگتثنا ،در ميان
1
.عنكبوت ( / )29آيه .64اين زندگي دنيوي ،لهوي و بازيچهاي بيش نيست و همانا اگر بدانند خانة آينده البته زندگي است.
2
.صگواعق محرقگة ابگن حجگر ،ص 77گگ نور البصگار ،ص 74گگ فصگول مهمگه ،ص 94گگ مردم درخوابنگد ،و آنگاه كگه مردنگد بيدار
ميشوند.
3
.ارشاد القلوب ،ص .108دنيا خوابهاي سبكي است و آخرت بيداري است .و ما در اين ميان مشتي رؤياهاي پريشانيم.
4
.اسرار اليات ،ص ،78س .24
5
.اسرار اليات ،ص ،79س .1
89
زواياي ذات وي جستجو كرده است؛ و نتيجه اين شده كه ارزش را مختص نيات انسان ،و منحصر به علم و معرفت او،
قلمداد كرده است ،و ذات عمل را كه از او صادر ميگردد ،با صراحت هر چه شديدتر فاقد اثر شناخته است.
ميگويگد :بناي نشأة اخروي و آبادانگي آن ،تنهگا بگا صگورتهاي اعتقادهايگي اسگت كگه در نفگس او ،تقّرر مييابنگد؛ 1و
ايضاً 2:اگگر فرض شود كگه ايگن معرفتگها بگه خودي خود ،در قلب كسگي ،بدون ايگن كگه عملي خوب و يگا زشگت بگه جاي
آورد ،حاصگل شود ،البتگه او مؤمگن بگه حگق بوده ،و بگه سگعادت حقيقگي فائز ميگردد ،در حالي كگه نگه قصگوري در ايمانگش
پيدا شده ،نه خللي در آن راه يافته است؛ و اين اگر چه مجرد فرض است ،ولي مقصود ما آگاه ساختن به اين است كه:
عرفان ،اصل و عمده ،و عمل ،فرع است؛ و ايضاً :تا آن گاه كه جوهر انسان ،جوهري ادراكي و عملي نگرديده است ،از
جنس جواهر زنده (كه به خداوند و دار كرامتش نزديك هستند) نخواهد شد؛ 3و ايضاً :تا آن گاه كه نفس آدمي ،از جنس
4
اين اكوان دنيوي است ،هيزم دوزخ است ،و جايگاهش آتش است.
و نيگز :ا هل كشف و شهود ،گفتهانگد :هر كس در دنيگا پرده از روي بصيرت خود بردارد و بگا ديده دل به باطگن خويش
بنگرد ،هگر آينگه اندرون خود را ،از انواع موذيگها و اصگناف درندگان ،پگر مييابگد ،كگه در صگورت شهوت و غضگب و كينگه و
حسگد و كگبر و خود پسگندي و ريگا و مثگل اينهگا هسگتند؛ زيرا كگه هگر كدام از ايگن معانگي چنان كگه صگورتي در دنيگا دارنگد،
صگورتي هگم در باطگن دارنگد ،ولي صگورت دنيوي آنهگا مغشوش بگا غيگر و غرق در ماده اسگت ،جلو تأثيرشان ،بگا عوائق
خارجي گرفته شده است؛ از درنده دنيوي ممكن است ،كه با مانعي و حجابي ،يا به اين كه قصد ترا نكند ،و غير اينها،
احتراز جست ،به خلف درنده باطني ،زيرا كه سراسر حقيقتش درنده است ،و در عين حال در محض قلب كسي كه در
او رسگوخ يافتگه ،مكان و نشيمگن گرفتگه اسگت و چنيگن مارهگا و عقربهايگي كگه در برزخ و يگا در آخرت هسگتند( ،وي بديگن
نمگط ،بگه سگخنان خود ادامگه ميدهگد ،تگا ميگويگد ):و قطعا ً ايگن مارهگا و موذيگها ،صگوري خارج از ذات مرده ندارنگد ،و
علوه بر ذات او ،يعنگي محگض قلب او و ديده باطگن او و نفگس او كگه در قيامگت بگا صگورت خلقگها و عملهاي او متصگور
5
ميشود ،صورتي ندارند.
هر آنها
جو ُ
بقاي اعمال و ت َ َ
نظريه مل صدرا درباره خود عمل ،علوه بر آن چه نقل گرديد كه :عمل را در زندگيهاي پس از مرگ ،به كلي بياثر
بدان كگه گفتار و كردار تگا آن گاه كگه وجودشان در وجود حركگت و صگوت اسگت ،بهرهاي از بقگا و ثبات ندارنگد ولي هگر
كسي كه كاري انجام داد ،يا سخني گفت ،اثري و حالتي از آن در نفس وي حاصل ميشود ،كه مدتي ميماند و آن گاه
كه كردارها و گفتارها مكرر گرديدند ،آن آثار هم ،در نفس او مستحكم شده و آن حالها برگشته و ملكه ميشوند؛ چنان
كگه حرارت ضعيگف در زغال هنگامگي كگه شدت يافگت ،صگورت ناريگه سگوزانندهاي ميگردد ،همچنيگن كيفيگت نفسگانيه،
هنگامگي كگه شدت يافگت ملكهاي راسگخ ميگردد؛ يعنگي صگورتي نفسگاني ميشود كگه مبدأ آثار مخصگوصي ميگردد ،و در
1
.اسرار اليات ،ص ،3س .9
2
.اسرار اليات ،ص ،3س .19
3
.اسرار اليات ،ص ،6س .15
4
.اسرار اليات ،ص ،6س .12
5
.اسرار اليات ،ص ،75س ما قبل آخر.
90
نتيجه ،كار مناسب با آن به آساني و بدون ترديد و مشقت ،بدون نياز به كسب خارجي صادر ميشود؛ (تا ميگويد) پس
1
آثاري كه از اعمال و اقوال ،در قلوب ،حاصل ميشود ،مانند نقشهاي كتاب است كه در الواح و صحائف است.
ايشان ،مصگير و بر گشگت افراد انسگان را بگه انواع مختلفگة الحقائق دانسگته اسگت؛ ايگن مطلب ،در نظگر مگا هگم كاملً
عمگگل كردن ،ذات خود را مصگگرف كردن ،و تبديگگل خويشتگگن اسگگت؛ و انسگگان در هگگر باري كگگه عملي انجام ميدهگگد،
مقداري از ذات خود را خرج ميكند؛ يعني قدري از ذات خود را تبديل به عملي كه آن را انجام ميدهد ،ميكند؛ بنابراين
اگگر مجموع اعمال فردي را كگه از روز تولد تگا هنگام مرگ بگه جگا آورده اسگت ،در يگك جگا جمگع و اعمال هگر عضگو را بگه
طرزي كه خود اعضاي بدن ،هم اكنون تجمع يافتهاند ،در جاي خود آن عضو بگذارند ،پس ساختماني كه سراسر اعضاي
آن ،از نيروهاي گوناگون اعمال ،پرداختگه شده و از خود انسگان صگاحب عمگل بگه دلخواه خود او بگه تدريگج بيرون گرديده
و چون اعمال صگادره از افراد ،مختلف و گوناگون اسگت بگه جهگت ايگن كگه هگر كگس اعمال مخصگوص بگه خود را انجام
ميدهگد ،پگس سگاختمانهاي نيرويگي افراد ،مسگلما ً بگا يكديگگر مختلف خواهنگد بود؛ و آن گاه كگه رسگتاخيز عمومگي بگه پگا
گرديگد و كوچگك و بزرگ اعمال بگه حكگم حضرت پروردگاري جلت عظمتگه و عظمگت قدرتگه ،جمگع آوري شگد ،تفاوتهاي
بزرگ ساختمانهاي ياد شده و فرقهاي فاحش اين سازمانها ،واضح و هويدا خواهند شد.
و چون ايگن سگاختمان نيرويگي ،قسگمتي از ذات انسگان و مقداري از خود او اسگت كگه از او بيرون گرديده ،و در روز
بعگث هگم ،هميگن سگاختمان بگا سگاختمان در قگبر نهاده شده و پوسگيده خود او (بگه طرزي كگه در آينده انشاء اللّه تعالي
يادآوري خواهيگم كرد) 2پيونگد يافتگه و ازدواج خواهنگد كرد ،در نتيجگه ذوات افراد انسگان ،حقائق گوناگون و انواع متشتتهاي
خواهند بود.
بلي ايگن مسگاله كگه افراد انسگان ،در آخگر امگر ،مختلفگة الحقائق خواهنگد بود ،در نظگر مگا هگم صگحيح ميباشگد؛ و راه
وصگول مگا هگم بگه ايگن حقيقگت ،همان راه اسگت كگه ايشان پيمودهانگد :راه انجام دادن اعمال مختلفگه؛ ولي حقيقتهاي
مختلفهاي كه ما از انسانهاي اخروي فهميدهايم ،غير از حقيقت ها و ذوات مختلفه ايست كه ايشان ،براي افراد انسان
در نظر گرفتهاند :ذاتي كه ما براي انسان آينده به دست آوردهايم ،عبارت است از مجموعه بدن مادي كه در قبر دفن
شده و نيروهاي اعمالي كه به جا آورده است؛ و اما ذاتي كه ايشان تهيه ديدهاند ،عبارت است از ملكههاي گوناگوني كه
از تكرار اعمال براي فرد انسان در اين زندگي حاصل ميشود:
ملكه چيست؟
نوزادي كه از مادر متولد ميشود ،و به اين زندگي قدم ميگذارد از لحاظ جامعيت به اعضاي كار ،چيزي كمتر از يك
انسگان بيسگت سگاله ندارد ،هگر عضگو و حسگي كگه در او هسگت ،قلب و مغگز و اعصگاب و غيگر اينهگا كليتا ً و بدون اسگتثنا در
بدن نوزاد هم موجود است ،ولي با همه اينها ميبينيم كه نميتواند كارهاي انسان بيست ساله را انجام بدهد.
1
.اسرار اليات ،ص ،83س .9
2
.در كتاب« :ساختمان آيندة انسان».
91
اينگك بايسگتي رسگيدگي نمائيگم كگه جهگت ايگن فرق فاحگش و تفاوت آشكار چيسگت؟ در نظگر مگا ايگن پرسگش فقگط يگك
پاسگخ دارد ،و آن ايگن اسگت كگه :نوزاد اسگتعمال و بگه كار بسگتن اعضگا را نميدانگد ،و از موجودات جهان و منافگع و مضار
آنها هم آگاهي ندارد ،و بيست ساله آگاه است ،نوزاد آشنا نيست و بيست ساله آشناست.
اكنون به اين پرسش ميرسيم كه حقيقت آشنايي چيست؟ پاسخ اين پرسش هم اين است كه :خداوند متعال ،آدمي
را طوري آفريده اسگت كگه خود بگه خود و نامنظگم ،يعنگي كودكانگه ،از بدو تولد ،اعضاي خويگش را بگه كار مياندازد ،بدون
ايگن كگه بتوانگد غرض عقليگي از آنهگا داشتگه باشگد ،چشمگها را باز ميكنگد و باز آنهگا را ميبندد ،دسگتها و پاهگا را حركگت
ميدهد ،سامعهاش طبعا ً از اصوات گوناگون و ديدگانش از الوان مختلف ،متأثر ميگردد ،و همچنين ساير اعضا و ساير
گوشهاي كه به نام حافظه خوانده ميشود ،به طرزي مبهم ،محفوظ ميماند ،هر وقت كه اين انتقاشات به حد كافي،
چقدر طول ميكشد كه آدمي بتواند در ياد خود نگه دارد كه آتش ،سوزاننده است ،و راه پرهيز از آن هم اين است
كه بايد دست را از آتش ،كنار كشد و طرز كنار بردن دست هم چطور است ،آن گاه كه اين قضايا در ذهن وي ثبت شد
ميگويند كه او با آتش ،آشنا شده است؛ پس معناي آشنايي همين خوب حفظ كردن و نگاه داشتن مغز است ،و آشنايي
به زندگي به حد كافي ،هنگامي براي انسان حاصل ميشود كه شرع انور هم در آن وقت او را بالغ ميشناسد.
اينك كه معناي آشنايي را تا اندازهاي به دست آورديم ،ميبينيم كه :ملكه چيزي جز آشنايي نيست؛ انسان كه در آغاز
طفوليت ،برخي از لغات ابتدايي را به زبان ميآورد ،به زحمت زياد آنها را ادا ميكند ،و نميتواند به آساني زبان خود را
به همه مخارج حروف برساند ،و پس از آن كه توانست باز هم در اوايل سخن گفتن ،نميتواند الفاظ را با نظر مرآتي
ببيند و آنها را آئينه معاني قرار بدهد و مجبور است كه به الفاظ هم ،مانند خود معاني ،مستقل ً نظر نمايد ،ولي به تدريج
چنان در سگخن گفتگن ،اسگتاد ميشود كگه از نظگر اسگتقللي بگه الفاظ ،بگه كلي بينياز ميگردد ،و تمام نظگر وي متعلق
معاني ميشود به طوري كه گوئيا هيچ توجهي به اداي الفاظ ندارد ،در همين موقع است كه ملكه سخن گفتن برايش
حاصگل آمده اسگت؛ پگس چنيگن بگه دسگت ميآيگد كگه ،هر ملكگه مخصگوص ،همان آشنايگي مخصگوص اسگت؛ و ملكگه بگه طور
بررسگي فوق ،چنيگن ميرسگاند كگه :ملكگه عبارت اخري و اسگم فلسگفي محفوظات حاف ظه اسگت؛ و هگر كسگي هگر كار
مخصوصي را مكررا ً انجام بدهد ،و در آن ،تمرين و ممارست نمايد ،راه به جا آوردن آن عمل ،به تمام معني در ذهن وي
روشن ميگردد ،و جاي ابهامي در آن ،باقي نميماند ،در تغييرات عرفي ميگويند كه او ،استاد و ماهر و عارف و دانا و
آشنا شده و در اصطلح فلسفه هم ميگويند كه ملكه آن عمل براي او حاصل آمده است.
تقوي بگه معنگي خود نگهداري اسگت؛ و در اصگطلح قرآن كريگم و حديگث شريگف ،عبارت اسگت از :نگاه داشتگن خود از
مخالفگت خداونگد متعال؛ ثبوت تقوي نيگز ،ماننگد هگر صگفت ديگگر ،محتاج بگه تكرار و ممارسگت اسگت ،آنقدر بايسگتي كگه
انسگان ،حرام را ترك و واجگب را ادا نمايگد ،تگا تقوي در او ،از ناپايداري ارتقاء يافتگه ،و بر قرار و ثابگت بمانگد؛ البتگه ايگن
تقوي كه ما ميگوييم ،عبارت است از ايجاد آشنايي با فعل واجبات ،و ترك محرمات.
در اين تعريف كه براي ملكه ذكر كرديم ،با هيچ كس مخالفت نكردهايم حتي با خود مل صدرا هم ،موافقت داريم؛ به
جهگت ايگن كگه ايشان هگم در تعريگف ملكگه ،الفاظ معرفگت ،علم ،ادراك ،صگورت اعتقاد ،و امثال اينهگا را انتخاب كردهانگد
92
چنان كگه نقگل شگد؛ بنگا بر ايگن ،ملكههاي حاصگله ،عبارتنگد از اسگتاد گرديدن در شناختگن و خوب فرا گرفتگن راه و روش
پس از آن كه در بحث فوق ،بررسي كرديم كه :ملكه جز آشنايي كامل با عمل كردن ،معناي ديگري نميتواند داشته
باشد ،اين مساله براي ما ،سهل ميشود كه :هيچ گاه ،هيچ ملكهاي ،انسان نميشود!؛ و اصل ً معنايي براي اين نيست
كه مثل ً ملكه دزدي كردن ،و يا ملكه امانت داشتن ،انسان گردد!! آيا محفوظات حافظه كه جزيي از انسان است ،يك
اگر ملكه ،چنان كه خود ايشان گفتهاند و ما نيز تصديق ميكنيم ،همان حالت راسخة نفسانيه است ،كه با وجود آن،
اعمال مناسگب بگا آن ،بگه سگهولت و بدون ترديگد و مشقگت ،و بدون نياز بگه كسگب خارجگي جديگد ،و عبارت ديگگر علم بگه
عمگل كردن اسگت؛ و بدون شگك ،علوم عمليگه ،قسگمتي از اعمال هسگتند ،از اعمال قلب ميباشنگد (تحقيگق ،در فصگل
نخست گذشت) و به هيچ وجه نميتوانند يك انسان تمام شوند؛ بلي اين علوم هم ،كه در واقع بعضي از اعمال هستند،
در ضمن ساير اعمال ،باقي ميباشند ،و نعمتها و نقمتهاي اخروي را ،مانند ساير اعمال تشكيل خواهند داد.
در قرآن كريم ،نامي و نشاني از ملكه و يا كلمه ديگري كه مرادف و يا مساوق و مساوي با آن باشد ،ديده نميشود،
بنگا بگه نظريگه ايشان كگه فقگط ملكگه حاصگله از اعمال را معيار دانسگته و مناط حكگم قرار دادهانگد ،لزم ميآيگد كگه
اعمالي كگگه از انسگگان ،در مدت زندگگگي دنيوي ،فقگگط دو سگگه بار صگگدور مييابنگگد ،و موجگگب حصگگول ملكهاي در انسگگان
نميشونگد ،در آخرت وجود پيدا نكننگد ،و پاداش و كيفري بر آنهگا مترتگب نشود ،سگرور و يگا شكنجهاي از جانگب آنهگا عايگد
مثْقا َ
ل م ْ
ل ِ ن يَعْ َ خيْرا ً يََر ه ُ گ وَ َ
م ْ ل ذََّرةٍ َ
مث ْقا َ م ْ
ل ِ ن يَعْ َ
م ْ
انسان نگردد؛ ولي قرآن كريم به عكس اين ،تصريح فرموده استَ :
شًّرا يََره ُ؛ 1بلي كوچكتريگن عمگل ،ماننگد بزرگتريگن عمگل ،و عملي كگه يگك بار صگدور يافتگه ماننگد عملي كگه صگد بار
ذََّرةٍ َ
تكرار شده ،همگه و همگه ،در جهان آينده حاضگر و مرئي خواهنگد بود ،و آن چگه كگه در آخرت و زندگيهاي پگس از مرگ،
اگگر بنگا باشگد كگه انسگان ،و حقيقگت آينده او را ،عبارت اخروي ملكههاي نفسگاني وي بدانيگم ،بايسگتي كگه از اجزاء بدن
وي صرف نظر نمائيم ،و معاد آنها را از واقعه رستخيز ،يك سره محذوف انگاريم؛ و در اين باره ،اول ً لزم ميآيد كه بر
خلف بداهت رفته ،و انسان را موجودي نامرئي و غير ملموس و بسيط و مجرد بدانيم؛ و بايد اين انسان را که ميبينيم و
صدايش را ميشنويم و دستش را در دست ميگيريم ،غير از انسان دانسته و مركوب او ،خيال نمائيم؛ و ثانيا ً لزم ميآيد
كه بر خلف صريح قرآن كريم ،كه فرموده :أ َ يحسب اْلنسا َ َ
ه؛( 2و معاد انسان را با همين اجزاي مادي
م ُ
عظا َ
معَ ِ
ج َ ن أل ّ ْ
ن نَ ْ ُ َ ْ َ ُ ِْ
بدن ،و بگا هميگن اسگتخوانها كگه تگن را قايگم و پگا بر جگا ميدارنگد ،اعلن فرموده) معاد ديگري را از پيگش خود ،و بگا خيال
1
.زلزله ( / )99آيه 7و .8هر كس به ثقل ذّرهاي خير كند ،آن را ميبيند و هر كس به ثقل ذّرهاي شّر كند ،آن را ميبيند.
2
.قيامت ( / )75آيه .3آيا انسان خيال ميكند كه هيچ وقت استخوانهاي او را جمع نخواهيم كرد؟
93
ايشان ،بگا كمال صگراحت ،بگه اعمال صگادره از انسگان ،در قبال ملكگه و عرفان ،كوچكتريگن ارزشگي قائل نميشود ،و
چنين ميگويد كه :عرفان ،اصل و عمده و عمل فرع است ،به طوري كه اگر به فرض محال ،معرفت ،بدون عمل براي
آدمگي ميسگر ميگشد ،براي انجام دادن اعمال ،موجگبي باقگي نميمانگد؛ چنان كگه نقگل گرديگد .و مراد ايشان از عرفان،
همان ملكگه اسگت؛ و جهگت ايگن كگه ايشان در بيارزشگي عمگل و ارزنده بودن عرفان و ملكگه ،ايگن قدر اصگرار ميورزنگد،
ايگن اسگت كگه :اعمال ،هميشگه ،توأم بگا حركگت و صگوت هسگتند فلذا صگلحيت بقگا را ندارنگد ،بگه خلف عرفان و ملكگه كگه
چون عاري از حركگت و خالي از تغييگر اسگت ،براي بقگا صگالح اسگت؛ براي تحقيگق بيشتگر در ايگن باره ،بگه بحگث زيگر رجوع
شود:
مل صدرا ميگويد :گفتار و كردار تا آن گاه كه وجودشان در وجود حركت و صوت است بهرهاي از بقا و ثبات ندارند؛
چنان كه نقل نموديم ،ولي حقيقت اين است كه ذات و حقيقت گفتار و كردار ،غير از حركت و صوت است ،اگر چه با
اتومگبيلي كگه از شهري بگه شهري ميرود ،در ظاهگر كاري ميكنگد و در باطگن هگم كاري ديگگر؛ بگا چشگم و گوش سگر،
طوري احساس ميشود ،و با ديده و گوش و عقل ،طوري ديگر؛ كاري كه در ظاهر از آن ،محسوس است ،راه رفتن و
تنگگد دويدن و دوران چرخگگها و صگگداي رعگگد آسگگا و بوق گوش خراش اسگگت؛ و كاري كگگه در واقگگع انجام ميدهگگد ،تبديگگل
خويشتگگگن ،و قدري از خود را از دسگگگت دادن و خرج كردن اسگگگت؛ كار ظاهري اتومبيگگگل ،در نظگگگر حقيقگگگت بينان و
روشنفكران جهان ،كار نيست ،به جهت اين كه نه حركت خود آن ،و نه حركت چرخهاي آن ،هيچ كدام تحققي در جهان
ندارند ،و براي همين است كه پس از حركت كردن و به مقصد رسيدن ،اگر بپرسند كه :آيا موجود تازه و نويني ،غير از
خود اتومبيل ،پديدار گرديد؟ پاسخ ،منفي خواهد بود؛ در آغاز ،اتومبيل موجود بود ،و اكنون هم كه سفر به سر آمده و از
حركگت فراغگت يافتگه اسگت ،باز خود اتومبيگل تنهگا موجود اسگت؛ بلي فقگط مقداري از آن كگه بگا كار كردن از آن جدا شده
مل صگگدرا ميگويگگد :واقگگع ايگگن اسگگت كگگه حركگگت ،امري عقلي اسگگت ،و وجودي براي آن ،در خارج نيسگگت؛ 1و ايضاً:
2
حقيقت اين است كه حركت ،عين مفهوم تغير است ،و معنايش اضافي است كه وجودي براي آن ،جز در ذهن نيست؛
و امگا صگداي رعگد آسگا و بوق گوش خراش اتومبيگل هگم ،تموجاتگي بيگش نيسگت كگه از آن ،در ذرات هوا افتادهانگد ،و
تموج هم ،همان حركت است و گفتيم كه حركت ،حقيقتي ندارد و طبلي ميان خالي است.
هزار نكتگة باريكگتر از مگو اينجاسگت كگه كار واقعگي و عمگل حقيقگي اتومبيگل ،نميتوانگد و امكان ندارد جگز در شكگل
مجازي و ظاهري حركت ،يعني حركت خود اتومبيل و چرخهاي بيروني و اندروني آن ،و صداي خود آن و بوقش ،نمايان
گردد؛ و جهت اشتباه حقيقت به مجاز و واقع به ظاهر هم ،همين است و غير از اين نيست.
اينك پس از اين تمثيل ،براي ما آسان است كه انسان را به جاي اتومبيل و خوراك و مشروبش را هم به جاي بنزين
و روغگن آن بگذاريگم ،و داسگتان كردار آدمگي را از آغاز تگا انجام بسگرائيم؛ و در خاتمگه گوشزد ميكنيگم كگه :گفتار و كردار
1
.اسرار اليات ،ص ،37س 4و .14
2
.اسرار اليات ،ص ،37س 4و .14
94
آدمي را دو نفر ممكن است تماشا كنند كه يكي هر چه دقيق ميشود ،غير از حركت و صوت ،چيز ديگري دستگيرش
نميشود؛ و ديگري كه صاحب دل اسگت ميبينگد كه انسگان عامگل ،مشغول به مصگرف كردن ذات خويش و تبديل آن به
عمل و ساختن ساختمان آينده خويشتن است ،و به همراه خود ميگويد:
مل صدرا ،در ضمن سخناني كه از ايشان نقل كرديم تصريحا ً ميگويد :كيف نفساني ،آن گاه كه استحكام مييابد و
شدت ميگيرد ،بر ميگردد و صگورت يعنگي جوهگر ميشود؛ و براي توضيگح چنيگن مثال ميآورد :حرارت ضعيگف در زغال،
نگارنده گويد :حقيقت اين است كه عرض ،در خارج ،وجود ندارد ،و خود ايشان هم در بعضي از اعراض ،چنان كه در
بحگث فوق هگم نقگل كرديگم ،بگا مگا موافگق اسگت و سگابقا ً هگم در ايگن باره ،مفصگل ً بحگث كردهايگم؛ بنابرايگن ،تبدل عرض بگه
جوهر در نزد ما از اصل ،غير ممكن ،و سالبه به انتفاء موضوع است.
و در صگورتي كگه اعراض را موجود فرض نمائيگم ،باز ميتوانيگم از ايشان بپرسگيم كگه :آيگا آن گاه كگه جوهگر واحگد و
بسگيط نفگس ،در نتيجگه تكرار اعمال ،داراي چنديگن نوع ملكگه ،ماننگد :ملكگة دزدي كردن ،و ملكگة دروغ گفتگن ،و ملكگة
بخالت ميشود .چگونه ميتوان وحدت نفس را تصوير كرد؟ اگر بنا باشد كه حقيقت انسان همان ملكه حاصله در نفس
او باشگد ،و فرض ايگن اسگت كگه او داراي چنديگن ملكگه شده اسگت ،آيگا لزم نميآيگد كگه يگك فرد انسگان ،چنديگن انسگان
گردد؟! و يا چندين ملكه ،برگشت يافته و يك ملكه را بسازند؟ ولي در اين صورت نبايد اين ملكه واحده ،بيشتر از يك
د ) و يا نفس انسگان بايگد از بسگاطت نوميد شود ،و ايگن قدر ا صرار در تجّرد نورزد ،و تگن به تركيب دهد؟؛ بلي لزم
ح ُ
الوا ِ
اگر در نفس يك فرد انسان ،يك ملكه ،وجود بايد ميگويند كه :حقيقت او و ذات جاويدان او همين ملكه حاصل شده
اسگت ،و هميگن ملكگه صگورت نفگس او گرديده اسگت؛ اكنون بنابرايگن ،ميپرسگيم كگه آيگا در صگورتي كگه يگك فرد انسگان
چنديگن ملكگه يافتگه باشگد ،هيولي واحده نفگس وي ،چطور خواهگد توانسگت كگه داراي چنديگن صگورت شود؟ يگك هيولي و
چندين صورت؟!.
مل صگدرا در ضمگن بحگث خود ،كيگف بگه علوة شدت را جوهگر ،و جوهگر منهاي شدت را كيگف دانسگته اسگت؛ چنان كگه
فرموده ،حرارت ضعيگگف در زغال هنگامگگي كگگه شدت يافگگت ،صگگورت ناريگگه سگگوزانندهاي ميگردد (صگگورت در اصگگطلح
معناي ايگن سگخن ايشان ،ايگن اسگت كگه :كيگف ،وجودي ضعيگف اسگت ،و نيمگه موجودي بيگش نيسگت ،ولي وقتگي كگه
شدت مييابگد ،وجودي قوي و جوهگر ميگردد و تمام موجود ميشود ،و هميگن شدت اسگت كگه وجود ضعيگف را قوي و
95
در نظگر مگا ،وجود ضعيگف و نيمگه موجود ،معناي معقولي ندارد و نميتوانگد داشتگه باشگد؛ براي ايگن كگه ضعگف وجود يگا
ناشي از اين است كه عدم با آن آميخته شده؟! با اين كه يقين است كه عدم ،نه با وجود ميتواند بياميزد و نه با عدم و
يا به جهت اين است كه شدت را فاقد ميباشد و لذا مبتل به ضعف شده است ،با اين كه به طور قطع ،اگر اين شدت،
عدمي فرض شود ،معنايي براي وجدان آن ،و اگر وجودي فرض شود ،معنايي براي نبود و فقدان آن نخواهد بود.
و همچنيگن نيمگه موجود ،اگگر واقعا ً وجود اسگت و معنايگي براي نيمگه موجود بودن آن نيسگت ،و اگگر وجود نيسگت پگس
عدم اسگت ،يعنگي معدوم اسگت باز معنايگي براي نيمگه موجود بودن آن نيسگت ،زيرا كگه محال اسگت جهان و جهانيان از
چيزي كگگه عده كثيري از فلسگگفه را مجبور بگگه اعتقاد بگگه وجود قوي و وجود ضعيگگف كرده ،همانگگا قول بگگه «اشتراك
وجود» 1است؛ آنان ،پس از آن كه در اين مساله اذعان كردهاند كه وجود ،بين آفريدگار متعال و آفريده شده ها مشترك
اسگت ،خواسگتهاند كگه حتگي القدره ،خالق را از مخلوق (البتگه در عيگن ايگن كگه بايسگتي در نظگر آنان هگم سگنخ هگم بوده
باشنگد) تگا اندازهاي متمايگز گرداننگد ،و بگه فكرشان چنيگن رسگيده ،يعنگي چارهاي جگز ايگن نيافتهانگد كگه بگا شدت و ضعگف
وجود ،در ميان آن دو ،تشكيك اندازند ،و بدين طريق ،خالق و مخلوق را از يكديگر جدا سازند.
ولي آنان ،هيگچ دليلي بر وجود «وجود نگا كامگل» يعنگي وجود ضعيگف نيافتهانگد ايگن شمگا و ايگن كتگب فلسگفه ،و از روي
لعلجگي ،تمثيلي را در جاي برهان بگه كار گذاشتهانگد :وجود را بگه نور تشگبيه كرده و گفتهانگد :همان طور كگه نور ،قوي و
ت تشكّگ ٍ
ك تَگگگعُم ة ذا ُ
حقيق ٌ الفگهلويون الگگوجود ُ عگندَهُم
ضعُف
كالنّورِ حيثُما تَقَوّي وَ َ ي و فگگقرا ً تَختَگگلف
مراتبا ً ِغن ً
َ
پاسخ اين است كه :اول ً تنظير نميتواند جاي برهان را بگيرد ،و كار دليل را انجام بدهد ،و ثانيا ً تشبيه وجود به نور كه
يكي از ماهيات است ،و اثبات احكام و مراتب نور بر وجود ،كامل ً بيوجه است؛ به جهت اين كه ،حساب وجود و ماهيت
يگك سگره از هگم جداسگت ،و هيگچ ماهيتگي را نميشود مقياس وجود قرار داد؛ و ثالثا ً ادله و براهيگن اشتراك وجود ،كليتا ً از
شمول به حضرت آفريدگاري عزوجل ،ناتوانند ،اين كمربند از اين كمر ،خيلي تنگتر است؛ بلي همه اجناس مختلفه خلق
آيا ميشود كه موجودي يا وجودي ،بيشتر از قدر لزم ،وجود داشته باشد و از اين وجود زايد هم ،به اين و آن تحفه
بفرسگتد؟! بگه وجودات ناقصگه كگه از حيگث وجود كمبود دارنگد ،وجود ببخشگد! اگگر چنيگن چيزي ممكگن باشگد ،جگا براي ايگن
پرسش پيدا ميشود كه :آيا وجود غني و ثروتمند ،از وجود ذات خود به ديگران ميدهد؟ پس حتما ً به تدريج خود را نابود
ميكنگد؛ و اگگر از وجودهاي زائده ،بخشگش ميكنگد ،پگس انبار ايگن وجودهگا در كجگا ميتوانگد باشگد؟! در عدمسگتان و يگا در
وجودستان!؟ نتيجه اين است كه وجود غني و وجود فقير ،معنايي ندارد.
اي كاش دانش بشر آن قدر زياد مي شد كه ميتوانست بداند و يا اقل ً احتمال بدهد كه بالتر از جهاني كه او آشنايي
بسگيار مختصگري بگا آن دارد ،عالم ديگري هگم هسگت ،كگه او اصگل ً خگبري از آن ندارد؛ اگگر روزي هميگن يگك قدم علمگي بر
داشته شود ،مسلما ً مكاتيب فلسفي ،رنگ ديگري به خود ميگيرند ،و به يك باره عوض ميشوند و مسائل تازهاي پيش
1
« .اشتراك وجود» نام يكي ازمسايل فلسفه است و بايستي كه آن را در كتب مخصوص به آن ،با دقت مطالعه نمود.
96
اگر در جهان ما وجود و عدم ،مساوي با وجود و لوجود و نيز مساوي با ل عدم و عدم است ،چه لزومي دارد ،و به
چگه دليگل ميتوان گفگت كگه در جهان برتگر و بالتگر از جهان مگا هگم ،ايگن گونگه بوده باشگد؟ و چگه مانعگي دارد كگه در آنجگا،
وجود و عدم متناقضيگن نبوده و ماننگد ضديگن باشنگد؟! بنابرايگن اگگر گفتگه شود كگه :حضرت باري تبارك و تعالي ،برتگر از
خيال و قياس و گمان و وهگم اسگت ،و واقعا ً از هگر چيگز كگه در تصگور آيگد ،بالتگر اسگت ،چگه اشكالي پيگش ميآيگد؟! چگه
ايرادي دارد كگه گفتگه شود :خالق موجودات ،بالتگر اسگت ،در عيگن ايگن كگه محال اسگت كگه عدم بوده باشگد؟ خالق جهان
شيئي اسگت كگه مگن و شمگا آن را نميفهميگم ،و هرگگز هگم نخواهيگم فهميگد؛ حقيقگت مطلب ايگن اسگت كگه :ا ين وجود و
عدم ،نسبت به فهم بشري ،به منزله دو شاخك مورچه شده است! آيا وقتي خواهد رسيد كه انسان ،بتواند
چيزي را درك كند كه هيچ كدام از اين دو شاخك را نداشته ،و از هر دوتاي آنها فارغ باشد؟!
ايگن مكتگب فلسگفي كگه از مل صگدرا شيرازي ،نقگل و در پيرامون آن ،بحگث بگه عمگل آمگد ،يكگي از مكاتيگب كهگن سگال،
درباره عمل انسان و نحوه تأثير آن است ؛ و حتي به احتمال قوي ،اين مكتب از زمان باستان از برخي از حكماي يونان،
يادگار مانده اسگگت؛ خود ايشان ،فيثاغورث را يكگگي از بنيان گزاران ايگگن مكتگگب شناسگگانيده ،و از وي ،چنيگگن حكايگگت
ميكند:
«مسلما ً با تو در كردار و گفتار و پندارت ،مقابله و معارضه به عمل خواهد آمد ،و البته از هر حركت فكري يا قولي
يگا عملي ،صگورتي روحانگي و جسگماني براي تگو ظهور خواهگد كرد؛ پگس اگگر آن حركگت ،غضگبي يگا شهوي باشگد ،ماده
شيطانگگي ميشود كگگه در زندگگگي آزارت ميدهگگد ،و بعگگد از وفات ،از ملقات نور ،منعگگت ميكنگگد؛ و اگگگر عقلي باشگگد،
فرشتهاي ميگردد كگگگه در دنيگگگا ،از همنشينگگگي او لذت ميبري ،و در آخرت ،بگگگا او بگگگه جوار خدا و كرامتگگگش ،هدايگگگت
1
ميشوي».
نگارنده گويگد :ظاهگر عبارت فوق ،بگا مذهگب ايشان ،مطابقگت ندارد ،براي ايگن كگه صگورت نامگبرده بنگا بگه دللت ظاهگر
آن ،غير از خود انسان است ،و خصوصا ً در نسخه اسرار اليات ،چنان كه نقل كرديم ،اين صورت را ،هم روحاني و هم
جسگماني شناسگانيده اسگت ،بگا ايگن كگه بنگا بگه مبانگي ايشان ،ملكگه حاصگله از اعمال كگه بگا نفگس انسگاني اتحاد مييابگد،
و بنابر آن چه كه در ذيل ،از تفسير المنار نقل ميكنيم ،نه فقط غزالي و محيي الدين بن عربي بلكه عدهاي
از دانشمندان عهد اسلمي و طايفه متصوفه صدها سال پيش از مل صدرا ،پيرو اين مذهب بودهاند ،بيضاوي
مفسر شهير ،صاحب انوار التنزيل ،تقريبا ً سيصد و شصت و پنج سال ،جلوتر از ايشان ،با اين مسلك آشنا و به آن ايمان
شوراً ؛ 2چنين گفته است :اين كتاب ،صحيفه عمل و يا مةِ كِتابا ً يَلْقا ه ُ َ
من ْ ُ م الْقِيا َ ج لَ ُ
ه يَو ْ َ خر ِ ُ
داشته است؛ در ذيل كريمه :وَ ن ُ ْ
نفگس او اسگت ،كگه بگا آثار اعمال او انتقاش پذيرفتگه اسگت؛ زيرا كگه اعمال اختياري ،در نفگس انسگاني ،احوالي احداث
ميكنند ،و لذا تكرير اعمال هم ،ملكاتي را براي نفوس ،افاده ميكنند.
مه طرفدار دارد ،و در استحكام سابق خود باقي است :محمد رشيد رضا و استاد وي
اين مذهب هنوز هم در ميان عا ّ
شيخ محمد عبده از جانب داران اين مكتب بوده و چنين گفتهاند:
1
.اسرار اليات ،ص 84گ جامع السعادات ،ج ،1ص ،20با اندك فرق.
2
.اسراء ( / )17آيه .13و نامهاي را در روز قيامت برايش بيرون ميآوريم كه آن را در حالي كه باز و گشاده است ميبيند.
97
«مسگالهاي كگه مگا بر خود لزم دانسگتهايم كگه آن را ايضاح كرده ،و اثباتگش نمائيگم و مكررا ً دربارهاش بگا عبارات و
اساليب زياد ،سخن راندهايم ،اين است كه :جزا اثر طبيعي عمل است؛ يعني :اعمال ،در نفس عامل تأثير كرده و آن را
تزكيگه مينماينگد و در نتيجگه ،در آخرت منعگم ميشود ،و يگا آن را فاسگد و پسگت ميگرداننگد .و در نتيجگه ،در آخرت معذب
ميشود .و اين ،به حسب سنت و دأب خداوند متعال است؛ و مطلب چنان است كه گوئيا خود اعمال ،برگشتهاند ،و اين
و برخي از اهل دقت ،از دانشمندان ،و خصوصا ً صوفيان ،مانند غزالي و محيي الدين بن عربي به اين حقيقت اشاره
كردهانگد؛ و وقتگي كگه مردم ايگن نكتگه را فهميدنگد ،ديگگر فريگب نخورده و درباره اميگد بگه نعيگم و ترس از عذاب ،بگه هيگچ
1
چيزي جز آن چه كه قرآن به آن اشاره فرموده است ،اعتماد نميكنند؛ و آن ،عبارت است از عمل صالح».
و ايضا ً در المنار هسگت :مسگلما ً حركگت اعضگا براي عمگل كردن ،فانگي شگد ،ولي صگورت آن در نفگس ،باقگي مانگد و
2
منشأ جزا گرديد؛ در المنار ،اين سخن را به استاد خود ،شيخ محمد عبده نيز نسبت داده است.
شيننخ جوهري طنطاوي كگگه از دانشمندان نامگگي مصگگر ،در عصگگر نزديگگك بود نيگگز پيرو هميگگن فكگگر شده اسگگت؛
ميگويد :در نفس هر كسي ثابت است كه گوئيا هر چه كه از خير و شر انجام داده است در آن نوشته شده است ،بدان
گونه كه گوئيا عمل در آن به طوري طبع گرديده است كه هرگز از آن جدا نخواهد شد؛ سپس پرده از او گرفته ميشود
3
و او عمل خود را (در خود) ميخواند و آن را در نفس خود حاضر مييابد ،و شادمان و يا غمگين ميشود.
آخريگن دانشمندي از اماميگه كگه در ايگن مسگلك باشگد ،تگا آنجگا كگه مگا اطلع يافتهايگم ،عالم شهيگر جناب آخونند مل
مهدي نراقي است؛ ولي بايد گفته شود كه او اول ً سخنان اسرار اليات را نه به نام مل صدرا و نه به عنوان نقل ،بلكه
از جانگب خودش ،آورده 4و چنيگن فهمانيده اسگت كگه از پيروان حقيقگي ايگن مكتگب اسگت ،و پگس از آن كگه مسگاله را بيان
داشته و بر آن دليل آورده و بحث را تمام كرده ،در آخر تصريح كرده است كه قائل شدن به اين مكتب ،بدون اعتقاد به
كسي كه ايمانش به اين مطلب ،كمتر از ايمان خود مل صدرا نيست ،شاگرد او مل محسن فيض كاشاني است؛
او در تفسير خود ،بدون كمترين ترديد ،اظهار ميدارد كه :نامه عمل انسان ،عينا ً نفس او است ،كه آثار اعمالش در آن،
بگه طوري رسگوخ كرده ،كگه نفگس وي بگا آنهگا انتقاش پذيرفتگه اسگت؛ 5شايگد كگه توان گفگت :در عهگد اماميگه گگ رحمهگم اللّه
تعالي گ ،رونق اين مكتب ،با مل صدرا شروع شده ،و با مل محسن ،خاتمه يافته است؛ اگر چه پيش از ايشان استاد مل
صدرا ،جناب سيد محمد باقر داماد ،چنان كه از قبسات 6پيداست اين مكتب را اداره ميكرده و مسلما ً ايشان هم ،آن را
1
.تفسير المنار ،ج ،4ص .309
2
.همان ،ج ،4ص .310
3
.تفسير طنطاوي ،ج ،9ص .7
4
.جامگع السگعادات ،ج ،1ص 17تگا .22نگارنده بحگث تجسگم عمگل را در اوليگن بار در هميگن كتاب در همدان در پشگت بام مدرسگة
آخوند در تابستان سال 1325شمسي برابر با 1365قمري مطالعه كردم.
5
.تفسير صافي ،ص .281
6
.ص .293
98
نظريات علماي عصر نزديك و حاضر
هگر قدر بگه عصگر حاضگر ،نزديكگتر ميشويگم ،آيات كريمگه قرآن را از دسگت بگد كار ،و زبان بيهنجار تأويلت بيهوده
محفوظگتر مييابيگم؛ كسگاني كگه تقريبا ً در نيمگه دوم قرن سگوم ،و از آن بگه بعگد ،در رشتگه تفسگير ،كار ميكردهانگد ،غالباً
ملُوا حا ِ ً
ضرا ؛ 7تقدير لفظ جزا را لزم جدُوا ما ع َ ِ
چون جزاي عمل را غير از خود عمل ميپنداشتهاند ،در امثال كريمه :وَ وَ َ
روزگار ميگذشت و كار بدين منوال همي بود ،و سلطنت در اين مساله ،فقط براي تأويل نام برده ،شناخته ميشد،
تا پس از آن كه تقريبا ً هفتصد سال ،و يا به اضافه پنجاه سال ديگر ،عمر كرد ،و هزاره هجرت نبوي گ صلّي الله عليه و
آله و سلّم گ ،فرا رسيد ،اجلش سر رسيده و از ميان رفت؛ ولي جاي آن را تأويلي ديگر كه به تدريج ،رشد خفي داشت،
ايگن تأويگل تازه ،اگگر چگه باز تأويگل بود ،ولي هگر چگه بود از تأويگل نخسگتين ،نسگبت بگه ظاهگر كريمگه ،نزديكگتر مينمود،
فلذا غالبا ً در نزد دانشمندان ،مقبول افتاده و به رسميت شناخته شد؛ ميگفتند :جزاي عمل جز خود عمل نيست و عين
آن اسگت ،و فقگط يگك يعنگي لزم داشگت ،يعنگي اثگر عمگل كگه در نفگس عامگل ،صگورت بسگته ،جزاي عامگل خواهگد بود؛ ايگن
تأويگل نيگز در اواخگر عمگر ،بگه بليگي گرفتار شگد كگه هگر باطلي بدان گرفتار ميگردد :در نتيجگه عدم مسگاعدت افكار ،در
همين عصر نزديك ،ديگر نتوانست پا بر جا بماند و تقريبا ً پس از سيصد سال حكمراني پير شد و از جهان رفت؛ ميتوان
ايگن بار ،معنايگي نويگن ظهور كرد ،چنان معنايگي كگه در عيگن طراوت جوانگي ،عمرش بگا پيدايگش اسگلم و تاريگخ نزول
قرآن ،برابر اسگت؛ بلكگه بگه طوري كگه انشاء اللّه تعالي بيان خواهگد شگد ،از صگحف ابراهيگم و تورات موسگي گگ عليهمگا
سلم گ نيز قديم تر است؛ حق ،پيوسته نو و جوان است؛ اين معني كه در واقع از همه معاني ديگر بهتر و عالي تر
ال ّ
است ،تأويل نيست ،و حتي تفسير هم نيست و بلكه همان ظاهر خود كريمه قرآنيه است :هر كس در قيامت ،عين
ايگن معنگي اگگر چگه در صگدر اسگلم و تگا وقتگي از روزگار ائمگه ديگن گگ عليهگم الصگلوة و السگلم گگ ،ظاهگر بود ،و دانايان
ياران حضرت پيغمگبر گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ چنان كگه ميآيگد ،همگه آن را ميدانسگتند ،ولي بعدهگا در اثگر شدت
يافتگن خصگومت ،از طرف جهگل ،خصگوصا ً از جانگب جهگل علم نمگا! كگه غالب قلوب را بگه تصگرف خود درآورده بود ،دلگها
تيره و تاريك گرديد و حق هم قلوب ظلماني را نپسنديد و در پس پرده غيبي در انتظار ماند؛ فقط گاه گاهي در بعضي
از قلوب ،كه به حد كافي روشنايي داشت ،ظهور مينمود ،تا به يك بار و الي البد فراموش نشود؛ تا نوبت مكتبداري
قرآن كريم ،به مرداني رسيد كه هر يك در جاي خود ،شيخ بهاء الدين عصر بودند؛ رحمهم اللّه اجمعين.
سير تاريخي اين مساله ،به طوري كه بيان گرديد ،ما را ضمنا ً به دو حقيقت مهم واقف ميسازد:
اول ،اين كه نخستين قدم به سوي حق ،اگر چه بسيار مشكل مينمايد ،ولي وقتي كه اين قدم اول ،برداشته شد،
قدم دوم آسانتر ميگردد ،و قدمهاي بعدي با حساب تصاعد ،رو به سهولت ميگذارد.
7
.كهف ( / )18آيه .49آن چه را كه كرده بودند حاضر يافتند.
99
دوم ايگن كگه هنر قدر عمنر قرآن مجيند زيادتنر ميشود ،مطالب آن در ذهنن بشنر بيشتنر تجلي ميكنند؛
يعنگي :قرآن كر يم بگه تدر يج (اگگر چگه بسگيار بطيگي هم باشگد) دلگها را به سگوي خود كشيده و ميكشگد ،و راه را بگه روي
حقيقتا ً كساني كه قرآن كريم را كلم الهي ،و خداوند را عالم و قادر علي الطلق دانستهاند ،جاي بسي تعجب است
كگه چطور جرأت كرده و بگه مقام رخنگه بندي آيات قرآن ،و رفوگري در آنهگا برخاسگتهاند؟! اينان كگه بلغگت و فصگاحت
قرآن را فوق تصگگگور ميداننگگگد ،چرا آيات آن را براي اسگگگتبعادهاي بيگگگجا و بيجهگگگت ،از ظاهگگگر و از صگگگريح آنهگگگا بر
ميگردانند؟! خيال ميكنند كه به خدا كمك ميكنند ،و معنايي را كه او ميخواسته بفهماند ،و العياذ باللّه نتوانسته است
بنابر تتبع ناقص ما ،نخستين دانشمندي كه پس از مولنا شيخ بهاء الدين محمد عاملي رضوان اللّه عليه ،عين ظاهر
آيات را درباره عمل و آينده آن ،معتقد قرار داده ،فقيه معظم و واعظ بسيار محترم ،جامع معقول و منقول ،مولنا شيخ
2
جعفر شوشتري 1است نوّر اللّه مرقده؛ اينك عين الفاظ ايشان را پس از تلخيص ،از نظر ميگذرانيم؛ فرموده:
شمگگا ميشود ،و شمگگا آنهگگا را نميدانيگگد :تمام حالت شمگگا مبدل ميشود ،جلوسگگت الن متبدل ميشود ،اعضايگگت و
متبدل ميشود ،اگگگر پول اسگگت سگگيخ سگگرخ كرده آتشگگي ميشود ،زميگگن اسگگت غصگگب كرده ،طوق آتشگگي ميشود بگگه
گردنت ،خانه است طوق آتشي ميكنند به گردنت ،هر كس بنا كند مسجدي را براي ريا و سمعه و شهرت ،طوق آتشي
ميشود ،حضرت پيغمگگبر گ گ صگگلّي الله عليگگه و آله و سگگلّم گ گ فرمود؛ و هميگگن طور سگگاير اوصگگاف رذيلهات تماما ً متبدل
ميشود؛ مال يتيم ميخوري ،يا پول است به نظر تو يا گندم يا نحو آنها ،ولي متبدل ميشود به آتش؛ اگر چشم آخرتي
ْ َ ْ َ
م نارا ً َو
ن فِگي بُطُونِهِگ ْ
ل الْيَتامگي ظُلْما ً إِن َّگما يَأكُلُو َگ
موا َ
نأ ْن يَأكُلُو َگ
داشتگه باشگي ميبينگي ،امگا چون نداري حال نميبينگي؛ ال ّذِي َگ
سعِيراً ؛ 4دانسگگتي كگگه خداونگگد قادر عليگگم ،دوباره تگگو را براي ثواب و عقاب زنده ميكنگگد و اوصگگافت متبدل صلَوْ َ
ن َگ سي َ ْ
َگ
ميشود؛ علج مرضهايت بكن ،آتشها برايت ظاهر نشده خاموش كن».
ايشان رحمه اللّه تعالي ،ايگن سخنان را در منگبر وعگظ ،براي عامگه مردم بيان فرمودهانگد ،و براي هميگن ،در عيگن ايگن
علو مطلب از مطاوي جملت هويدا است ،عاميانه بودن بيان هم خوب پيداست.
ّ كه
ايشان رحمه اللّه تعالي ،در سخنان فوق ،نه فقط تبدل گناهان را به آتش و ساير شكنجههاي اخروي ،بيان داشتهاند،
بلكگه از تبدل جوارح و اعضگا و صگفات نيگز ،نامگي بگه ميان آوردهانگد؛ مگا در ايگن باره بحثهاي مفصگلي داريگم ،انشاء اللّه
تعالي در كتاب« :سگاختمان آيندة انسگان» ايراد خواهيگم كرد؛ و در ميان دانشمندان ،كسگي را نديده و نشنيدهايگم كگه در
.ترجمة حال اين دانشمند بزرگ ،در ريحانة الدب ،ج ،2ص 352مفصل ً مسطور است. 1
2
.فوائد المشاهد ،ص 171و .172
3
.واقعگه ( / )56آيگه 60و .61مگا مرگ را در ميان شمگا نهاديگم و نميتوان در ايگن باره از مگا جلوگيري نمود كگه امثال شمگا را بدل
بگيريم و شما را در آن چه نميدانيد بيافرينيم.
4
.نساء ( / )4آيه .10كساني كه اموال يتيمان را به ستم ميخورند همانا در شكمهاي خود آتشي را ميخورند ،و به زودي داخل
حرارتي گرديده و آن را ميچشند.
100
باب عمگل و آينده آن ،بگه مقام شامگخ ايشان برسگد ،و بگا صگراحت از تبدل اعضگا بگا اعمال ،سگخن برانگد؛ بلي سگخناني از
بعضي از بزرگان عالم بشريت كه به اين حقيقت ،اشعاري كردهاند ،در دسترس داريم؛ انشاء اللّه تعالي ،آنها را هم در
از دانشمندانگي كگه حقيقگت عمگل و تطورات گوناگون آن را از آيات كريمگه قرآن و سگخنان پيشوايان ديگن گگ عليهگم
الصلوة و السلم گ ،بدون كمترين دستبرد و كوچكترين تأويل ،اخذ كرده و در اين باره بسيار استوار سخن رانده ،و با
اصرار و ابرام هر چه تمام ،در بيان حق و توضيح حقيقگت كوشيدهانگد ،عل مه شهير و بحاثه كبير ،فقيه فيلسوف ،جناب
1
شيخ محمد حسين آل كاشف الغطا رحمه اللّه تعالي ميباشد؛ چنين فرموده:
«نگه فقگط ايگن صگورتهاي محسگوس عودت ميكننگد ،بلكگه حتگي حقيقگت و جوهگر اعمال و صفات و هگر عمگل خيگر و
شر ،بر تو عود نموده ،در پيش تو ميايستند؛ سخن چيني ،عقربي است كه نيشت ميزند؛ و بدگويي ماري است خبيث،
كگه ميگزدت؛ و غيگب كردن گوشگت مرده اسگت كگه آن را ميخوري؛ و هگر جنايگت كگه اعضگا و دسگت يگا زبانگت انجام
ميدهد چنين است؛ و مانند اين است هر عمل نيك و احسان ،كه آن را صورت زيبايي مييابي كه انيست ميشود».
َ ضرا ً و ل يظْل ِم رب ُ َ َ
ن ما كُنْت ُ ْ
م ن؛ 3إِن َّما ت ُ ْ
جَزوْگ َ م يَظْل ِ ُ
مو َگ سهُ ْ
ن كانُوا أنْف ُ َ
م وَ لك ِگ ْ حداً؛ وَ مگا ظَل َ ْ
مناهُ ْ
2
كأ َ ُ َ ّگ َ َ ملُوا حا ِ
جدُوا ما ع َ ِ
«وَ وَ َ
ملُو َ
ن؛ 4به طوري كه بعضي از مفسرين خيال كردهاند نه حذفي در اين جا هست ،نه تقديري؛ و در حديث است كه: تَعْ َ
خداوند جل شأنه در قيامت به بندگان فرمايد :اَعمالُك ُم ُردَّت ا ِلَيك ُم ،اعمالتان به شما برگردانيده شده است ولي جوهر
و حقيقگت آنهگا؛ و هگر چگه در ايگن دنيگا هسگت ،مجاز اسگت و حقيقگت آنجاسگت؛ ايگن اسگت معناي آن چگه شنيدهاي و يگا
تا ميفرمايد :اين هم از ناحيه تجسم اعمال است كه :قرآن ،در روز قيامت ميآيد ،شفاعت ميكند ،مقبول الشفاعه
م» ميشود ،يا از كسي كه تركش كرده و يا حفظش نكرده ،به پروردگار خود شكايت ميكند؛ و هر كس سوره «لاُق ِ
س ُ
را بخواند و به آن عمل نمايد ،خداوند آن را در زيباترين صورت ،از قبر او در ميآورد ،مژدهاش ميدهد ،پيوسته به روي
او ميخندد ،تگا كه از صراط بگذرد؛ و برخگي از سورهها صورت زيبايگي گرديده و در قگبر انيگس او ميشود؛ و از اين باب
س
ضر َ
ن ِ س بِاَقدا ِ
مه ِمِ؛ 6وَ ا ِ َّ ن كَالذَّرِ يَطَأه ُ ُ
م النّا ُ شرو َ متَكَبِّرو َ
ن يُح َ 5
مردٌ؛ وَ ال ُ جنَّةِ ُ
جرد ٌ ُ ن اَه َ
ل ال َ است آن چه كه وارد شده :ا ِ َّ
7
ل اُ ُ
حدٍ . جب َ ِ اَ َ
حدِهِم ك َ َ
ب
ن للحسگا ِ
سلم گگ فرمود :يُدع َگي المؤم ُگ
و ميفرمايگد :در كافگي در حديگث طويلي هسگت كگه امام صگادق گگ عليگه ال ّگ
ه بِتِلوَتي و يُطي ُ
ل س ُ
ب نف َ
ن يُتع ِ ُ
ن قد كا َ
ك المؤم ُ ب اَن َا القرآ ُ
ن و هذا عبد ُ َ ل يا ر ِّ مه في اَحس ِ
ن صورةٍ فَيَقو ُ ن اَما َ فَيَتَقَد َّ ُ
م القرآ ٌ
1
.الفردوس العلي ،ص .269
2
.كهف ( / )18آيه .49و آن چه را كه كرده بودند حاضر يافتند و پروردگارت به كسي ستم نميكند.
3
.نحل ( / )16آيه .118ما به آنان ستم نكرديم ،اما خودشان بر خود ستم ميكردند.
4
.طور ( / )52آيه .16همانا آن چه را كه ميكرديد ،پاداش مييابيد.
5
.واقع اين است كه اهل بهشت همه بيمو و نوجوان هستند.
6
.گردن كشان مانند مورچگان محشور ميشوند و مردم آنان را در زير قدمها پامال ميكنند.
.حقيقت اين است كه دندانشان مانند كوه احد است .و ظاهرا ً اين جمله دربارة طمع كاران است و حديث تقطيع شده است. 7
101
من رضوان اللهِ و يَمَلُ
ك فَيَمَلُها ِ جبّاُر اُبس ُ ضهِ كَما اَرضاني فَيقَو ُ
جد َ فَاَر ِ
َ ِ ِ ط يَمين َ َ ل العَزيُز ال َ ض ع َيناه ُ اِذا تَهَ َّ لَيل َ ُ
ه بِتَرتيلي و تُفي ُ
َ
1
ة.
ج ً
صعَد َ دََر َ ك فَاقَرء وَ اصعَد فَكُل ّما قََرءَ آي ً
ة َ ة لَ َ
ح ٌ
ة مبا َ
جن ُ
ل هذه ال َ من رحمةِ اللهِ ث َّ
م يُقا ُ شمال َ ُ
ه ِ ِ
ن عَلَيه ِگ
مه ،يَتََردّد َگ
ن عَظ َگ
سر َ ن لَح َ
م ُهگ وَ يَك ِگ ن تِنّينا ً ينهَش َگ ط ع َلَي الكافرِ فگي قگبرِه تسگع ً
ة و تسگعي َ سل ِّ ُ
ه تَعالي ي ُگ َ
ميفرمايگد :اِن ّگ ُ
2
ث. كذل ِ َ
ك الي يوم ِ يُبعَ ُ
سپس از اربعين شيخ بهاء الدين قدّس سّره نقل كرده است كه برخي از صاحب دلن گفته كه شايد عدد اين مارها
3
به عدد صفات مذمومه :ريا و حسد و كينه و ساير خلقها و ملكههاي پست باشد.
و در آخگر گفتار خود فرموده :در نزد عارفيگن از ارباب يقيگن ،شكگي نيسگت كگه هگر چگه در ايگن دنيگا هسگت ،پوسگت و
صگورت اسگت و ل ُگ ّ
ب و جوهگر همانگا در آخرت اسگت؛ و آن چگه گفتيگم كگه آيات و احاديگث ،مسگتفيض و صگريحاند در ايگن كگه
احوال و ملكات و غير اين ها متجسم خواهند شد معنايش راجع به همين است؛ و همه اين ها حق است و ريبي در آن ها
نيست ،و همانا كساني به آنها ايمان ميآورند كه واصل به حق باشند و حقايق را عينا ً مشاهده كنند و از درجه ايمان به
4
غيب بالتر رفته باشند.
مولنا شيخ بهاء الدين رحمه اللّه تعالي ،در اربعين خود از بعضي از صاحب دلن نقل فرموده كه :صفات مذمومه در
آن نشأه ،انقلب يافتگگه و مارهايگگي ميشونگگد؛ 5جناب كاشگگف الغطگگا ايگگن انقلب را قبول نميكننگگد و عينيگگت را صگگحيح
6
ميدانند ،و چنين ميفرمايند:
تعبير صحيحتر همان است كه ما گفتيم :صفات ناپسند به عينه در اين نشأه و آن نشأه مار هستند ،نه اين كه انقلب
يافتگه و مار خواهنگد شگد؛ ولي دنيگا غلف آخرت و پوسگت آن اسگت ،و آخرت مغگز و حقيقگت اسگت .و آخرت هگم اكنون در
ن اْل ِ
خَرةِ ن ال ْ َ
حياةِ الدُّن ْيا وَ ه ُ ْ
م عَ ِ ن ظاهِرا ً ِ
م َ باطن دنيا موجود است .چنان كه فرمودة خداوند متعال اشاره ميكند :يَعْل َ ُ
مو َ
ة بِالْكافِرِي نَگ؛ 8و اسگم فاعگل در چيزي حقيقگت اسگت كگه هگم اكنون م لَُم ِ
حيط َ ٌ جهَن َّگ َ ك بِالْعَذا ِگ
ب وَ إ ِگ َّ
ن َ جلُون َ َ
ستَعْ ِ
7
م غافِلُو َ
نگ؛ ي َگ ْ هُگ ْ
داراي مبدأ است ،نه در چيزي كه در زمان آينده داراي مبدأ خواهد شد.
1
.مؤمگن براي حسگاب خوانده ميشود ،پگس قرآن در زيباتريگن صگورتي بگه جلو او ميافتگد و ميگويگد :پروردگارا مگن قرآنگم و ايگن
بندة مؤمگن تگو اسگت ،خود را بگا تلوت مگن بگه زحمگت ميانداخگت ،و درشبگها زمانگي دراز مرا ترتيگل ميكرد و در بيداريهاي شگب
چشمانش اشك ميريخت ،پس او را راضي گردان چنان كه مرا راضي گردانيد .پس خداوند عزيز جبار ميفرمايد :دست راستت را
باز كن ،پس آن را پر از رضوان خدا ميكند ،و دست چپش را از رحمت خدا پر ميكند ،سپس گفته ميشود :اين است بهشت بر تو
مباح است ،بخوان و بال رو ،پس هر آيهاي را كه ميخواند درجهاي بال ميرود.
2
.خداونگد متعال ،بر كافگر در قگبر او نود و نگه مار بزرگ مسگلط ميكنگد كگه گوشتگش را ميجونگد و گاز ميگيرنگد و اسگتخوانش را
ميشكنند و اين گونه بر تن او آمد و رفت ميكنند تا روزي كه او از قبر بيرون آيد.
3
.الفردوس العلي ،ص .271
4
.الفردوس العلي ،ص .272
5
.الفردوس العلي ،ص 249و .250
6
.الفردوس العلي ،ص .271
7
.روم ( / )30آيه .7ظاهري را فقط از زندگي دنيوي در مييابند ،و آنان از آخرت غافل هستند.
8
.عنكبوت ( / )29آيه .54و شتابان از تو عذاب ميخواهند ،با اين كه دوزخ پيرامون كافران را فرا گرفته است.
102
و معني در لفظ ،و روح در جسم و هيولي در صورت. 1
بلي آخرت ،داخل در دنيا است مانند دخول رقيقه در حقيقه،
و از اينجاست كه با بعضي اعتبارات ،ادعاي اتحاد دنيا با آخرت به اتحاد حقيقي متجه ميگردد.
ن ؛ 2و اما اين كه چطور كافران در دوزخي هستند ولي هنوز داخل
م ع َن ْها بِغائِبِي َ
ن گ وَ ما ه ُ ْ
دّي ِ صلَوْنَها يَو ْ َ
م ال ِ حيم ٍ گ ي َ ْ لَف ِي َ
ج ِ
آن نشدهاند و شكنجهاش را در نيافتهاند؟! نظير اين است كه جنين ،هم اكنون در دنيا قرار دارد و از دنيا بر كنار و غائب
نيسگگت ،ولي هنوز در آن نشده و مزة آن را نچشيده اسگگت .و پگگس از آن كگگه تولد يافگگت داخگگل دنيگگا ميشود و لذت يگگا
شكنجة آن را در مييابد.
ولي جناب شيگخ بهاء الديگن رضوان الله عليگه ،مخالف ايگن حقيقگت نيسگت ،و بلكگه ايشان در نخسگتين بار آن را (از
كريمة 54سورة 29عنكبوت ،چنان كه نقل كردهايم) به دست آورده و در دسترس آيندگان گذاشتهاند؛ نهايت اين است
كگه :ايشان ،فرمودهانگد صگفات مذمومگه دنيوي انقلب مييابنگد و مار ميشونگد ولي بگا بيان كاشگف الغطاء بايسگتي گفگت:
اگر از صفات مذمومه دنيوي ،غلف و پرده برگرفته شود ،مارهاي اخروي نمايان ميشود؛ بنابراين ،هيچ اختلفي در بين
در اين عصر كسي را از نويسندگان و مؤلفين اسلمي سراغ نداريم كه به عدم بقاي اعمال و يا به عدم تجسم آنها
رأي بدهد؛ گوييا ديگر عمر اين فرضيه به سر رسيده ،و قائلين به آن هم منقرض شدهاند.
از مؤلفيگن ايگن عصگر كگه بگه مسگاله بقاء و تجسگم اعمال متعرض شده ،و در پيرامون آن بحگث كردهانگد بايسگتي آقاي
سگيد محمگد حسگين طباطبايگي تگبريزي را نام برد كگه در تفسگير كگبير خود در مواضگع عديده در ايگن باره قلم فرسگايي
كردهانگد؛ و چون در سگخنان ايشان ،مطلبگي غيگر از آن چگه كگه در ضمگن سگخنان كاشگف الغطاء رحمگه اللّه تعالي نقگل
3
كرديم ،نيافتيم ،فلذا عين كلمات ايشان را نقل نكرديم.
تگا بگه ايگن عصگر نزديگك ،مدار علمگا و دانشمندان اسگلمي ،در مباحگث دينگي و علمگي ،فقگط آيات قرآن كريگم و احاديگث
شريفگه ،و فلسگفه نظري بود؛ و در آراء و نظريههاي خود ،از آنهگا كمگك گرفتگه و بگا آنهگا اسگتدلل ميكردنگد؛ و از علوم
تجربگي هيچ خگبري در ميان آنان نبود؛ ولي پگس از آن كه حكمگت طبيعي بال و پري گشوده و بسگياري از مسگايل طبيعت
كگه لينحگل مانده بود قابگل فهگم و تفسگير گرديده ،واقعا ً وسگيله و كليگد بسگيار خوبگي براي گشودن ابواب علوم بگه دسگت
دانشمندان افتاده است ،يكي از آنها :بقاي نيرو و ماده و امكان تبدل هر كدام به ديگري است.
سالها گذشت كه بقاي عمل و تجسم آن ،مصداقي از تبدل عرض به جوهر ديده مي شد ،و بنا به نظريهاي كه اهل
فلسگفه نظري قديگم ،از قديگم اليام داشتنگد كگه جوهگر گرديدن عرض محال اسگت ،ايگن مسگاله يگك عويصگة بسگيار دشوار
شده بود ،و راه حلي براي آن پيدا نبود؛ چنان كه ملنظرعلي طالقاني رحمه اللّه تعالي نوشته :علماء قدس سرهم هنوز
تحقيق يقيني نفرمودهاند كه اعمال با آن كه اعراض هستند ،چگونه اجسام و جواهر ميشوند؛ 4ولي امروزه در اثر اين
1
.براي اين جمله ،معناي واضحي پيدا نشد.
.انفطار ( / )82آيگه 13تگا .16يقينا ً و حتما ً نيكگو كاران در نعمتگاهگي هسگتند و مسگلما ً گناهكاران البتگه در دوزخگي قرار دارنگد؛ در 2
روز پاداش داخل آن شده و شكنجهاش را در مييابند .اكنون هم ازآنها بر كنار و غائب نيستند.
3
.طالبين به الميزان ،ج ،1ص 91و 92رجوع كنند.
4
.كاشف السرار ،ص .140
103
كه بقاي ماده و نيرو و امكان تبدل آنها به يكديگر ،از مسائل واضحه و از قضاياي مسلمه علوم تجربي و حكمت طبيعي
اكنون خوب ميدانيگم كگه :مواد جهان ،بگه طريگق تغذيگه و تنفگس و اخگذ نور و غيگر اينگها مبدل بگه اجزاي بدن انسگان
ميشوند ،به طوري كه هر آن آماده انقلب به نيرو بوده و در موقع لزوم فورا نيرو ميگردند؛ و در نتيجه ،اكنون براي ما
آسان شده است كه بگوييم :عملي كه از ماده متولد شده است ،خوب ميتواند برگردد و دوباره ماده شود.
سگابقا ً در ميان قرآن و حديگث از يگك سگو و فلسگفه باسگتاني يونانگي از سگوي ديگگر در مسگاله بقگا و تجسگم عمگل (و در
بسگياري از مسايل) خصگومت شديگد و تنا قض صگريح برقرار بود؛ متدينيگن ،يعنگي آنان كه به طور يقيگن اعتقاد كرده بودند
كه قرآن كريم از جانب خداوند متعال است ،و رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ هم هر چه فرموده ،مطابق با
وحگي بوده و بگا اذن پروردگار جهان به زبان آورده اسگت ،طبعا ً ظاهگر آيات را گرف ته و در جواب فل سفه كه تجسگم عمل
را تجوهگر عرض ديده و محالش ميپنداشتنگد ،جگز ايگن كگه بگوينگد اجتهاد در مقابگل نگص الهگي باطگل و شبههاي در برابر
بديهگت اسگت ،سگخن ديگري نداشتنگد و نميدانسگتند؛ و طرفداران فلسگفه كهنگه هگم كگه وجگبي از نظريههاي فلسگفي خود
(كه آنها را مبتني بر احكام صريحه و واضحه عقليه ميدانستهاند) دست بردار نبودند ،و چون مسلمان هم بودند ،بناچار
در آيات كريمگه قرآنيگه تأويلتگي را تجويگز ميكرده و تقديرهايگي را در نظگر ميگرفتهانگد كگه قرآن بگا فلسگفه آنان مخالف
درنيايد.
در ايگن قيگل و قال و در ايگن كشمكگش كگه هگر دو طرف ناراحگت بود .ندايگي رسگا در دنيگا در افتاد و بگه جنگگ و سگتيز
چنديگن صگد سگاله ،خاتمگه داد؛ و بگه گوش هوش بشگر رسگانيد كگه :مواد جهان ،كل ًّ و بدون هينچ اسنتثنا :نيروهاي
«انبياء در زماني و در جاهايي كه علم و عمل ،بسيار عقب افتاده بود ادعاي عجيبي كردند ،و خبر عظيمي با وجود
مخالفت و انكار و تعجب شديد مردم دادند ،خبر قيامت! با همة عظمت و هيبت آن!».
«معماري ميآيد ،دانش نامه و سابقه نامهاي در دست ندارد ولي ادعا ميكند كه بناي بسيار بزرگ بلندي ،وسيعتر و
عظيمگتر از آن چگه مگا ديده و شنيدهايگم خواهگد سگاخت ،مگا او را بگه مسگخره ميگيريگم ولي او دسگت بگه كار ميشود،
مصگالحي جمگع آوري مينمايگد و پگي ميريزد ،ميبينيگم نوع مصگالح غيگر از مصگالح معمولي و خيلي اسگاسيتر اسگت .پگي
«پيغمبران( ،و مخصوصا ً قرآن كه روشنترين و با تفصيلترين كتاب انبياء و تنها سند دست نخورده ميباشد) كاخ
عظيم پاداش و كيفر قيامت را با چه مصالحي و روي چه پايهاي گذاشته است؟ :مكتسبات انسان و محصولت عمل! آيا
شمگگا در دنيگگا مصگگالحي از عمگگل و انرژي برقرارتگگر و اسگگاسيتر سگگراغ داريگگد؟ و در موجودات زنده ،پايهاي محكمگگتر و
1
.ص 167و 168به اختصار.
104
«موجودات 1زنده ،انرژي لزم كگگه براي رسگگيدن بگگه منظور بگگه كار مياندازنگگد از خود مايگگه ميگذارنگگد از سگگرمايه و
انرژيهاي آمادة دروني است كه به خارج ميريزند ،و همين مايه گذاشتن از خود است كه او را ضعيف (يعني گرسنه) و
محتاج نموده مجددا ً وادار مينمايگد تگا از خارج بگه صگورت مواد تازة رمقدار (انرژي ده) بدل مگا يتحلل بگه دسگت آورد و
بگه طوري كگه ديديگم نويسگندة كتاب نامگبرده ،در باب شناسگايي حقيقگت عمگل ،بگه طرز بديگع و بيگسابقه سگخن رانده،
حتي اين واقعيت را هم با صراحت به قلم آورده است كه :موجود زنده در هر عملي كه به جا ميآورد مقداري از ذات
ولي متأسفانه ايشان ،خود اعمال را بر خلف صريح سخنان فوق خود از كار مياندازند ،و از بقا و تجسم آنها چشم
پوشگي كرده و سگكوت ميكننگگد و جاي اعمال را بگه «ثمرات اعمال» كگه گاهگي هگم از آنهگا بگه «مكتسگبات انسگان» و
ايشان در اين باره چنين توضيح ميدهند كه :زندگي دنيوي در موجود زنده ،ميل و عشق پديد ميآورد ،اين اولً ،و او
احسگاس احتياج ميكنگد و داراي هدف ميشود ،پگس ثانيا ً توليداتگي در خارج انجام ميدهگد و انرژيهاي آمادهاي از درون
خود بگه بيرون ميريزد ،يعنگي كار انجام ميدهگد و مقداري از ذات خويگش را در راه بگه جگا آوردن عمگل خرج ميكنگد .و
ثالثا ً در نتيجگگة احتياج و انجام دادن كار ،بگگه قول ايشان مكتسگگباتي را هگگم در داخگگل ذات خود جمگگع مينمايگگد ،يعنگگي
محصگولت عمگل ،عايگد شخصگيت او گرديده و وجود او را از مرتبهاي بگه مرتبهاي بالتگر و يگا پايينگتر ميبرد ،و ايگن همان
«ثمرة عمل» است كه در نزد ايشان همه چيز و همه كارة زندگي اخروي خواهد بود به خلف اولي و دومي ،يعني هدف
2
و عمل كه فاقد اثر و بيفايده خواهند بود.
ايگن «ثمره» در حقيقگت نظيگر «ملكگه»اي اسگت كگه از جناب ملصگدرا نقگل كرديگم؛ منتهگي چيزي كگه ايشان يافتهانگد
«ملكهاي مادي» است و آن چه كه صدرا آورده «ثمرهاي بسيط و مجرد و روحاني» است؛ و جهت فرق اين است كه:
مؤلف كتاب عشگق و پرسگتش ماننگد مگا انسگان را موجودي مادي و عمليات حياتگي را هگم يگك سگلسله فعگل و انفعالهاي
3
شيميايي ميگيرد.
همان طور كگه در جواب صگدرا گفتيگم كگه جزاي اعمال ،خود اعمال اسگت نگه ملكگة حاصگل شده از اعمال در پاسگخ
«عشق و پرستش» هم ميگوييم :جزاي اعمال ،خود اعمال است نه ثمرة حاصل شده از اعمال .به جهت اين كه هيچ
دليلي ندارد بلي اگر يك لفظ در آيات قرآن .در آياتي كه راجع به عمل هستند ،در تقدير بگيريم ،مطلب درست ميشود
ملُو َ
نگ ،خداونگد متعال فرموده :همانگا مرة َ مگا كُنْت ُگ ْ
م تَعْ َ ن ثَ َ بگوييگم :إِن َّگما ت ُ ْ
جَزوْگ َ 4
ملُو َ
نگ، ن مگا كُنْت ُگ ْ
م تَعْ َ مثل ً در كريمگة :إِن َّگما ت ُ ْ
جَزوْگ َ
جزا مييابيگد همان را كگه ميكرديگد ،ولي براي ايگن كگه دليلي براي ملكگه و ثمره بگه دسگت آيگد ،بايسگتي گفتگه شود :خود
عمل را پاداش و كيفر نمييابيد بلكه ثمره و ملكه حاصل شده از آن را!.
1
.ص 27به اختصار.
2
.رجوع شود در عشق و پرستش به ص ،62س 12تا ص ،63س .8
3
.رجوع شود در عشق و پرستش به ص 25تا س .18و اگر تحقيق كامل مطلوب باشد رجوع شود به ص 44كتاب حاضر.
4
.تحريم ( / )66آيه .7
105
و ايضاً ،وقتي كه انسان( ،كه يك سازمان مادي شيميايي است) براي رسيدن به مقصود ،كار ميكند ،از ذات خويش
مايگه گذاشتگه و مقداري از مواد بدن خود را در شكگل نيرو بيرون ميريزد ،بدون شگك ايگن نيروهگا ،ايگن اجزاي ذات ،ايگن
سرمايههاي دروني و انرژيهاي آماده ،پس از آن كه بيرون ريخته شدند از بين نميروند و باقي ميمانند؛ اين نيروهاي
خرج شده ،عيگن اعمالي هسگتند كگه از انسگان صگدور مييابنگد و عيگن كسگب و مكتسگب او ميباشنگد؛ ولي بنگا بگه نظريگه
كتاب ياد شده ،با هيچ يك از اين اجزاي خرج شده ديگر كاري نيست ،و همان طور كه از او جدا شدند الي البد هم از او
دور خواهند ماند ،نه سودي به او داده و نه زياني به او ميرسانند ،و آن چه كه نافع و يا زيان آور است همانا اثر خروج
مثگل انسگان و عمگل او در ايگن بحگث ،مثگل چشمهاي اسگت كگه از اعماق زميگن ،آب ميگيرد و بعدا آن چگه را كگه اخگذ
ميكند ،از خود بيرون ميفرستد؛ بنابر آن چه كه در «عشق و پرستش» هست ،آبي كه از چشمه بيرون رفت ديگر با
چشمگه ،سگرو كاري و هيگچ ارتباطگي نخواهگد داشگت؛ و پاداشگي كگه چشمگه ،از زندگگي جهانگي خود ميگيرد ،فقگط هميگن
اسگت كگه در هنگام دريافگت كردن آب از زميگن مثل دهانهاش بازتگر و حوضگش وسگيعتر و حوزهاش بزرگتگر ميگرديگد ،و
مجراي آب آن نيز البته تغيير مييابد؛ جزاي چشمه همين آثار است كه از دريافت ها و پرداختهاي متتابع ،در آن پديدار
ميگرديد؛ همين.
ولي در نظر ما اگر بخواهيم به چشمه مانند يك نفر انسان جزا بدهيم ،بهترين پاداش و عادلنهترين كيفر براي او اين
اسگت كگه عيگن آبهايگي را كگه از زميگن گرفتگه و در روي زميگن بگه جريان انداختگه بود ،بگه او پگس بدهيگم ،همان آبهاي
شيريگگن و زلل و يگگا تلخ و آلوده را ،همان آبهايگگي را كگگه چمنگگها آراسگگته و مزارع سگگيراب كرده بود ،و يگگا سگگيلها راه
انداختگه و كلبههاي درويشان ويران سگاخته بود ،همگه ايگن آبگها را بگا اظهار حقيقگت و ابراز باطگن آنگها در داخگل ذات او
خوراك و مشروب و هوا و نور و كل ًّ جميگگع موادي كگگه انسگگان از جهان براي ادامگگه زندگگگي خود ميگيرد ،بگگه منزله
آبهايگي اسگت كه چش مه از اعماق زمين ميگيرد و اعمالي هم كه در اين زندگگي از او صدور مييابگد و نيروهايگي را از
خود بيرون ميفرستد به مثابة آبهايي است كه چشمه از خود بيرون ميريزد و در روي زمين جاري ميگرداند.
106
6ن نظريات دانشمندان علوم تجربي درباره ماده و نيرو
پس از توجه به اين كه :عمل انسان ،مصداقي از مفهوم كلي «كار ،در نظر علوم تجربي» است ،اين پرسش پيش
ميآيگد كگه :از نظريات دانشمندان علوم تجربگي ،كگه درباره ماده و نيرو و بقگا و تبدل آنگها ،پيشرفتهاي قابگل تحسگين
كردهاند ،چه استفادهاي راجع به اعمال انسان و بقا و تجسم آن ها ميتوانيم بكنيم؟ و آيا آنان هم با ما در اين راه كه با
ظواهر قرآن كريم و حديث شريف ،پيش ميرويم ،همراهي ميكنند؟ و تا كجا ميتوانند بيايند؟ اين فصل را براي پاسخ
از وقتي كه بشر چشم باز كرده و به تماشاي جهان و موجودات آن پرداخته ،پيوسته و علي الدوام دو چيز متبائن را
درك كرده اسگت ،بگه درك يقينگي ،بگه طوري كگه هيچگاه در وجود هيگچ كدام از آن دو شگك نكرده :وقتگي كگه سگنگي بگه بال
پرتاب ميشود ،همان طور كگه در وجود آن پاره سگنگ متحرك ،ترديدي نميشود ،همچنيگن در وجود نيرويگي كگه آن را بال
ميبرد نيگز كوچكتريگن شكگي از عقلي جهان ،شنيده نشده اسگت؛ نام سگنگ در ايگن مثال ،در اصگطلح دانشمندان علوم
قرن ها از عمر بشر گذشت كه ماده و نيرو را دو وجود متبائن ،مستقل ،مجزا از هم تصور ميكرد كه جدا از يكديگر
و غير قابل تبدل به همديگر ميباشند؛ هر يكي از آن دو را بدون آن ديگري تعقل ميكرد؛ و چنين عقيده داشت كه قوه
بدون تكيگه بگه ماده ،نميتوانگد قوام و قيامگي داشتگگه باشگگد؛ آنان علي الظاهگگر در اصگگطلح خود ،نيرو را عارض بر ماده
شمرده ،و ماده را هم جوهر ميدانستند؛ و برگشت نيرو به ماده و ماده به نيرو ،يا به خاطره آنان خطور نميكرده ،و يا
بنگا بگه برهان باسگتاني( :انقلب ذات ،محال اسگت؛ و نيگز :تجوهگر عرض و بر عكگس ،محال اسگت) ارزشگي براي آن قائل
نميشدند.
ثنويت به معناي ياد شده ،در كتب فلسفه و در نزد حكماي روزگاران پيشين ،شايع و رايج بوده است؛ و جاي ملمت
نيست ،به جهت اين كه :بشر مانند بچه ايست كه بايستي به تدريج بزرگ شود و به جهان و موجودات آن آشنايي پيدا
كند.
بديهي است كه آن چه در مساله «عمل» با اين طرز تصور ،مناسبت طبيعي دارد اين است كه :تجسم عمل محال
است ،چنان كه عمل گرديدن ،يعني نيرو شدن جسم هم محال است!.
قديميتريگن نظريگه دربارة حقيقگت ماده (كگه تقريبا ً بيان مجمگل نظريگه عصگر حاضگر ميباشگد ،و از ايگن حيگث حائز
اهميگت اسگت) همان اسگت كگه از ذيمقراطيگس نقگل شده اسگت :آن دانشمنگد ،جهان و همگه اجسگام را مركگب از ذرات
كوچك بيشمار داراي ابعاد وليكن تجزيه ناپذير ميداند و معتقد است كه ذرات ،همه يك جن ساند و تفاوت آن ها و تنوع
اجسگام ،همانگا از اختلف شكگل و اندازه و وضگع ذرات آنهگا نسگبت بگه يكديگگر اسگت؛ وجود ذرات ابدي اسگت ،و بگه يگك
حركت مستدير دائمي كه جزء ذات آنهاست متحرك هستند؛ اين ذرات در جهان ،ملء را تشكيل ميدهند و جنبش آن ها
107
در خلء اسگت و بنابرايگن ،جهان از خلء و ملء صگورت گرفتگه اسگت؛ ارواح و ارباب انواع نيگز از ذرات مركبانگد وليكگن
1
ذرات آنها كوچكتر و پر حركتتر از ذرات اجسام ميباشند.
از عبارت فوق معلوم نميشود كگگه ،آيگگا دموكريگگت كگگه جهان را مركگگب از ماده و نيروي حركگگت ميدانسگگته؟ چنيگگن
ميگفته كه هيچ كدام از آن دو از ديگري متولد نشده و هر دو قديم هستند؟ پس تبدل ماده به نيرو و بر عكس ،در نزد
او حتما ً محال ميبوده ،و بنابرايگن تجسگم عمگل نيگز غيگر ممكگن شناختگه ميشده اسگت؛ و يگا ذرات نام برده را همان طور
كگه سگازنده مواد دانسگته ،زاينده و سگازندة قُوي و نيروهگا نيگز ميدانسگته؟ و در ايگن صگورت چون ماده و نيرو را از اصگل
واحدي ميگرفتگگه ،پگگس قهرا ً برگشگگت هگگر كدام از آن دو را هگگم بگگه ديگري ،و در ضمگگن ،تجسگگم عمگگل را نيگگز ،ممكگگن
ميشمرده است.
ملصدرا هم ،ذوات مواد را در حركت ميداند ،از مبدأ به سوي مبدأ ،چنان كه ميگويد:
دوست من ،آيا مشاهده نكردهاي كه اجزاي جهان و طبيعتهاي آن ،هر لحظه متبدل ميشوند؟ و با حركت جوهري
ذاتگي و توجگه جبلّي پيوسگته ،بگه سگوي مبدء و اصگل خويگش زوال يافتگه و يكگي بگه ديگري عوض ميشونگد؟ 2ايشان ،حالت
سگگابقه و همچنيگگن حالت لحقگگة جسگگم را روح ميدانگگد ،و چنيگگن ميگويگگد :اجسگگام ،در حركتهاي ذاتگگي و اسگگتحالههاي
جوهري خود ،بر ميگردند و در صورتي عقلي ،منطوي و پيچيده ميشوند ،و روح محض ميگردند چنان كه در آغاز هم،
3
ارواح بودهاند.
اگر مراد ملصدرا در سخنان فوق ،از روح ،نيرو باشد و يا لاقل مرحلهاي از مراحل پست روح را نيرو بداند ،به طور
مسلم نظريه ايشان با آخرين نظريه عصر حاضر ،نتيجه واحدي در اين بحث ما خواهد داشت ،براي اين كه :بنا به گفته
ملصگدرا :جسگم فرزنگد روح ،و روح هگم فرزنگد جسگم اسگت ،و بنگا بگه نظريگه جديگد هگم :ماده ،متشكگل از نيرو و نيرو هگم
فرزند ماده است؛ فعليهذا برگشت هر كدام از ماده و نيرو به ديگري ،و در نتيجه تجسم عمل ،ممكن شناخته ميشود.
در ايگن روزگار ،قول بگه تثنگي حقيقگت موجودات ،يكسگره متروك شده اسگت؛ دانشمندان علوم تجربگي ،ذوات جميگع
مواد و سراسر نيروهاي جهان را از يك چيز دانستهاند ،از يك چيز مجهول كه گاهي در صورت ماده و گاهي ديگر هم در
شكل نيرو خودنمايي ميكند؛ دانشمندان عصر حاضر تا آن جا كه ما خبر داريم ،در اين نظريه اتفاق كامل دارند؛ در اين
زمان ذهن انسان با موجودات جهان ،انس يافته و آشنايي قابل ملحظهاي با آنها پيدا كرده است و ديگر او را نسبت به
اگگر تاكنون كوهگها و ابرهگا و درياهگا و درختان و زميگن و آسگمان و انواع گوناگون حيوان و بالتگر از همگه آنگها انسگان،
موادي متبائنگة الذوات و بگه كلي از هگم جدا شده و غيگر ممكگن تلقگي ميگرديگد ،ولي اكنون خوب دانسگته شده اسگت كگه
همه اين موجودات اگر چه در عدد هزاران هزارانند ولي در مقام ذات و خميره نخستين ،بيشتر از يك چيز نيستند :همه
قوهاند ،همه از نيرو آفريده شدهاند؛ همه از يك نمونه بوده و مخلوق خداوند واحدند.
1
.سير حكمت در اروپا ،ج ،1ص .11
2
.اسرار اليات ،ص 73و .74
3
.اسرار اليات ،ص ،42س .17
108
بنابرايگن نظريگه ،خداونگد متعال ،انسگان را از مقداري قوه فشرده شده و تراكگم يافتگه آفريگد؛ و بگه تعگبير ديگگر خداونگد
متعال مقداري قوه آفريد كه ما نام آن را انسان خواندهايم ،سنگ نيز چنين است ،درخت هم قوه است ،و همچنين هر
ماده و هگر جسگم؛ و چون همگه موجودات جهان از يگك خميره سگاخته و پرداختگه شدهانگد ،پگس نتيجگه ايگن ميشود كگه:
برگشت هر چيز به هر چيز با اذن خدا آسان است ،آري با اذن آفريدگار جهان ،عصا اژدها و آدمي بوزينه ميشود؛ مگر
نه اين است كه هر كدام از مواد جهان ،از يك نمونه نيرو آفريده شدهاند؟.
بنابرايگن نظريه ،برگشگت ماده به ع مل و تبدل عمگل به ماده كه م صداقي از تبدل ماده به نيرو و نيرو به ماده است
آخرين نظريه درباره ماده اين است كه 1:ماده ،فشرده و تراكم يافتة انرژي است؛ سابقا ً ميگفتند كه جسم را هر
قدر تقسيم و تقطيع كنند ،باز مثل جانداران نميشوند و نميميرند و خواص خود را از دست نميدهند ،ولي بعدا ً كشف
شد كه در تقسيم جسم به اجزايي ميرسند كه خاصيت اوليه را فاقد ميباشند؛ و اين آخرين جزء را «اتم» مينامند؛ و
آخرين جزء كه واجد خواص جسم ميباشد به نام ذره يا «مولكول» خوانده شده است.
تگا قريگب بگه هفتاد سگال پيگش ،اتگم را آخريگن عنصگر سگازنده مواد كگه قابگل تقسگيم نيسگت ،ميدانسگتند؛ ولي علماي
شيمي در محلولهاي رقيق و نيز وقتي كه در درون يك گاز رقيق ،تخليه الكتريك به عمل ميآيد ،وجه خاصي از فعل و
انفعالگها و طرز برخورد مواد را ديدنگد؛ فيزيكدانان هگم ،در عبور دادن جريان الكتريگك از داخگل محلولهاي شيميايگي و
گازهايي رقيق ،آثاري ديدند كه پاي تقسيمات بعد از اتم را به ميان آوردند.
بعد از تجربيات و محاسباتي كه دانشمندان علوم تجربي به عمل آوردند ،به اين نتيجه رسيدند كه :اتم با اين كه به
قدر يگگك ده هزارم ميليمتگگر قطگگر ندارد ،خود عالمگگي پهناور اسگگت :خورشيدي در وسگگط دارد و يگگك عده كرات بگگه نام
الكترون به طور سرسامآور به دور آن ميچرخند؛ و عجيب آن كه اين هسته مركزي و آن گردندهها اجرام مادي نيستند،
پگگس ماده يگگك ذخيره بسگگيار متراكگگم و متكاثگگف از انرژي اسگگت ،مثل يگگك گرم خاك عبارت اسگگت از ذخيره آن قدر
اختلف عناصر مادي ،مانند آهن و زغال و اكسيژن ،بر سر تعداد الكترون ها و طرز قرار گرفتن آن ها ميباشد؛ حتي
ممكن است در نتيجه دادن اين نظام ،جسمي را از صورت اوليه خارج ،و به صورت جسم ديگر در آورد (در نخستين بار،
دو دانشمنگگد انگليسگگي «كاسگگرافت» و «والتون» لينيوم را بگگه هليوم مبدل كردنگگد) و ضمنگگا در نتيجگگه تغييگگر يافتگگن نظام
فعگل و انفعالهاي شيميايگي مواد ،آثار كوچكگي هسگتند كگه در الكترونهاي خارجگي رخ ميدهنگد ،و هسگتهاي كگه در
اخيرا ً معلوم شده اسگت كگه :هسگته نيگز بگه نوبگه خود از ذرات مثبگت ،بگه نام پروتون و ذرات منفگي شگبيه بگه الكترون
تشكيل شده است ،و تمام اينها بار الكتريك يعني انرژي ميباشند.
1
.از اينجا تا آخر اين بحث از كتاب «راه طي شده» استخراج گرديده است.
109
بقاي ماده
«به سال 1775ميلدي ،لوازيه شيميست نابغة فرانسوي ،حقيقتي را اعلم كرد كه كامل ً تازگي داشت :در اين دنيا
هيگچ چيگز معدوم و هيگچ چيگز موجود نميشود؛ قبل ً تصگور ميكردنگد هيزمگي كگه در اطاق ميگسوزانند ،تبديگل بگه يگك جرم
لطيگف بيوزن كگه آتگش اسگت شده و اندكگي دخان از آن بر خاسگته ،متفرق و معدوم گشتگه اسگت و تنهگا باقگي مانده
مختصگر ،خاكسگتر تگه اجاق ميباشگد؛ لوازيگه ثابگت كرد كگه چنيگن نيسگت ،اجرام از بيگن رفتنگي نيسگتند؛ حاصگل جمگع اوزان
اجسامي كه در يك فعل و انفعال شيميايي يا حياتي وارد و خارج ميشود ،از دو طرف مساوي است؛ فعل و انفعالهاي
شيميايگي و پديدههاي فيزيگك و آثار حياتگي ،نه چيزي را معدوم و فانگي مگيکننگد ،نگه بر وزن عالم مثقالي ميافزايگد؛ عالم از
لحاظ جرم ،يا به عرف ما از لحاظ وزن ثابت است ولي البته صورت ها در حال تکون و فنا ميباشند؛ اين قانون يا اصل را
1
که در حقيقت اولين نداي انکار فنا و اعلم ابديت به زبان بشر است ،اصل بقاي ماده ميگويند».
شيمي نوين دارد :لوازيه دانشمند معروف فرانسوي در نتيجه آزمايش مشهور خود دريافت که در طبيعت ،هيچ چيز
به خودي خود 2به وجود نميآيد و هيچ چيز نابود نميگردد و نيز ثابت کرد که در ضمن اعمال شيميايي ،جرم اجسام ثابت
مگيمانگد؛ امروزه قانون لوازيگه را بگه نام :اصگل بقاي جرم و عنصگر ،بيان مگيکننگد .در ضمگن ترکيگب شيميايگي ،مولکولهاي
3
اجسام شکسته ميشوند اما چون جنس و شماره اتمها تغيير نميکند جرمشان هم ثابت ميماند.
راديوي صگداي آمريکگا در 28فرورديگن ( 1334در ترجمگه اي کگه بگه مناسگبت وفات بزرگتريگن رياضگي دان عصگر،
انيشتين به قلم محمد زرنگار بيان ميداشته) ضمنا ً چنين گفته است:
«تگا اواخگر قرن نوزدهگم ،تکليگف فيزيگک دانان و دانشمندان علوم روشگن بود ،دو چيگز مجزا داشتنگد کگه سگنگ و گگل
خلقگت بگه شمار مگيآمگد يکگي جرم و ديگري نيرو (ماده و انرژي) جرم بگه نظگر آنان قابگل اسگتحاله بود ولي فناپذيگر نبود،
نيرو در نظگر آنان نيگز زوالي نمگييافگت ولي ممکگن بود از شکلي بگه شکگل ديگگر درآيگد؛ مثل ً حرارت بگه شکگل نور در مگيآيگد
ولي فاني نميشود؛ ولي هيچ دانشمندي رابطهاي ميان جرم و نيرو قائل نبود».
«آنگاه انيشتيگن تحگت فرمول رياضگي کگه نشانگي از الهام داشگت جرم و نيرو را يکگي دانسگت و حتگي مقدار انرژي
حاصگله از مقدار معينگي جرم را نيگز تعييگن کرد .ديگگر فاصگله ميان سگنگ و گگل بناي خلقگت از ميان رفگت؛ مدلل شگد کگه:
جرم انرژي متراکگم اسگت و انرژي جرمگي اسگت کگه بگا مجذور سگرعت سگير نور ،در حال جهگش اسگت؛ آن گاه هنوز نيمگه
اول قرن بيستم سپري نشده بود که انفجار اتمي ،صحت فرضيه انيشتين را مدلل ساخت و از مقدار بسيار اندکي جرم
و ايضاً« :انيشتيگن عمل ً ثابگت کرد کگه جرم و نيرو در حقيقگت يکگي هسگتند؛ فرمول ظاهرا ً خيلي سگاده اسگت :انرژي
مساوي است با جرم بگرام ،ضرب در مجذور سرعت سير نور به سانتيمتر در ثانيه؛ نتيجه عملي اين فرمول اين است
که از يک گرام ماده هر چه باشد ريگ بيابان آب دريا يا فلز اورانيوم ،از يک گرام ماده ،مقداري انرژي به دست ميآيد که
1
.نقل به اختصار از راه طي شده ،ص 103و .104
2
.وجه اين قيد «به خودي خود» معلوم نشد.
3
.ص 35و .36
110
معادل است با قدرت انفجار متجاوز از سي هزار تن ديناميت؛ اين قدرت خورشيدي است که در قلب ذرات وجود نهفته
است».
و ايضاً« :بگه نظگر انيشتيگن ،سگرعت نور تقريبا ً سگرعت سگير مطلق اسگت و از آن سگريعتگر سگرعتي نيسگت و هرگاه
و ايضا ً به قلم يحيگي مرتضوي« :در نظگر انيشتين ه مه هستي به صورت وحدت جلوهگگر بود؛ از نظگر وحدت بينگي به
اين نتيجه رسيد که:ماده و نيرو جدا از هم نيستند بلکه دو مظهر يک چيز واحد ميباشند».
و محمد فريد وجدي گفته« :خلصه اين مذهب اين است که ماده و قوه يک چيزند؛ هر کدام از آن دو در تحت تأثير
نواميگس جهانگي بگه ديگري بر مگيگردد :ماده متحول بگه قوه مگيشود و قوه هگم برگشتگه و ماده مگيگردد؛ و در واقگع ماده
وجود ندارد و آن چگه در هسگتي وجود دارد قوهاي اسگت کگه بسگيار متکاثگف اسگت ،چنان کگه آب بخاري اسگت متکاثگف؛ و
بنابرايگن موجودي بگه جگز قوه نيسگت؛ و قوه بگا مظاهگر گوناگون ظهور مگيکنگد :صگورت و نور و حرارت ،و يکگي از مظاهگر
قوه اين است که به نام ماده است؛ و مجموع قوه ثابت است و زياد و کم نميشود؛ اين نظريه با اکتشافات تازه ،تأييد
1
شده و رأي علمي عصر حاضر قرار گرفته است».
راه طگي شده دارد :ماده هگم آن طوري کگه مگا خيال مگيکنيگم ماده نيسگت يگک ذخيره بسگيار متراکگم و متکاثگف انرژي
اسگت؛ مثل ً يگک گرم خاک عبارت اسگت از ذخيره آن قدر انرژي کگه از محصگول يگک سگال کارخانگه برق تهران تجاوز مگي-
2
نمايد.
تجزية ماده
چنين به نظر ميرسد که اگر ماده از قوه تشکيل يافته باشد لزم ميآيد در صورتي که ماده را تجزيه کنند و در تجزيه
آن استقصاء نمايند ،عاقبت المور به قوه برسند؛ و همين طور هم هست.
مگگا چکيده سگگخنان دانشمندان را کگگه درباره تجزيگگه ماده و آخريگگن جزء آن افاده کردهانگگد علوه بر آن چگگه کگگه در
بحثهاي گذشته نقل کرديم ،با کمال اختصار دوباره ايراد ميکنيم:
«آخرين جزء هر جسم را که خاصيت آن را واجد باشد ،ذره يا مولکول نامند و جزء مولکول هم اتم است؛ و هر اتم
علوه بر قسمتهاي غيگر مهم ،شامل سه قسمت مهم ميباشد که به نام (الکترون) و (پروتون) شهرت يافتهاند 3».و در
نزد علماي فگن مسگلم اسگت کگه هگر کدام از ايگن سگه قسگمت ياد شده انرژي اسگت .در «راه طگي شده»4؛ از دو قسگمت
اخير به نام هسته تعبير آورده ،و با صراحت هسته و الکترون را به ترتيب دو بار الکتريک مثبت و منفي شناسانيده و آنها
را انرژي شمرده و از اين حقيقت به تشکل ماده از انرژي ،پي برده است.
و ايضا ً دارد :هسته نيز به نوبه خود از ذرات مثبت به نام پروتون و ذرات منفي شبيه به الکترون تشکيل شده است،
5
و تمام اينها بار الکتريک يعني انرژي ميباشند.
1
.دائرة المعارف ،ج ،8ص .491
2
.ص .109
3
.ا ين چنگد جمله از :شيمگي نويگن و راه طي شده و تكامگل عمگل فيزيگك ،بگه ترتيگب از ص 9تگا س ،1ص ،108س 13تگا 16و ص
،66س 17تا ص 68استخراج گرديده.
4
.ص ،109س 1تا .5
5
« .راه طي شده» ص ،109س .17
111
و در بحث گذشته هم ،از دائرة المعارف آورديم که ماده بر ميگردد و قوه ميشود و در واقع ماده وجود ندارد و آنچه
چنين به نظر ميرسد که :اگر مواد از قوه تراکم يافته و فشرده شده ،تشکيل يافته باشند ،لزم ميآيد که بتوانند در
تحگت شرايگط معيگن ،بگه يکديگگر مبدل شونگد ،و مادهاي برگردد و ماده ديگري شود ،ماننگد يگخ و آب و بخار ،کگه چون هگر
سه از يک حقيقت هستند ،در صورت سازگاري محيط و شرايط ،به يکديگر متحول مي شوند و مطلب همين طور هم از
پگس از تلشهاي بسگيار در ازمنگه سگالفه و بعگد از رنگج و کوشگش کيمياگران در قرون ماضيگه ،بالخره بشگر موفگق شگد
کگه آرزوي ديريگن خويگش را تگا اندازهاي برآورد و برخگي از فلزات را بگه بعضگي ديگگر برگردانگد؛ در «راه طگي شده» مگي-
نويسد :اختلف عناصر مادي مختلف ،مانند آهن و زغال و اکسيژن با يکديگر ،بر سر تعداد الکترون ها و طرز قرار گرفتن
آنهگا مگيباشگد ،بگه طوري کگه ممکگن اسگت در نتيجگه تغييگر دادن ايگن نظام ،جسگمي را از صگورت اوليگه خارج نموده و بگه
صگورت جسگم ديگگر درآورد و آرزوي کيمياگران را عملي سگاخت؛ ايگن کار را براي اوليگن دفعگه ،دو دانشمنگد انگليسگي:
1
کاسرافت و والتون در مورد لينيوم عمل ً انجام داده و آن را تبديل به هليوم نمودند.
فريد وجدي مصري ميگو يد :طرفداران اين مذهب ميگويند :اجسگام در کنه خود اختلفي ندارنگد و فقط در چگونگي
قرار گرفتن ذرات مختلف هستند؛ آهن و آب و زيتون از يک نوع ميباشند و اختلف خاصيت و شکل و حجم و وزن آنها از
ناح يه اختلف قرار يافتن ذرات آنهاست و بعضي از دانشمندان توانستهانگد راديوم و هليوم و پوتاسيوم و سديم و قلع را
2
بعضي را به بعضي برگردانند.
دکتگر عطاء الله شهاب پور نوشتگه اسگت 3:در هگر اتگم طل 79الکترون هسگت و در هگر اتگم جيوه 80الکترون وجود
دارد .نتيجه امر اين است که اگر ما بتوانيم يک اتم 4از جيوه بگيريم ،اتم مزبور فورا ً مبدل به يک اتم طل خواهد شد؛ اين
امر را سالهاست دانشمندان موفق شدهاند ،يعني ميتوانند يک اتم 5از جيوه بگيرند و آن را مبدل به طل سازند؛ ولي امر
مزبور موقتگي اسگت و فورا ً اتگم جيوه عمگل کرده آن چگه از دسگت داده بود مگيگيرد و بگه حال اوليگه بر مگيگردد! مسگاله
در بيست سال قبل ،پروفسور ميته آلماني يک جريان الکتريکي از حبابي در معدني پر از بخار گذراند و ملحظه کرد
کگه پگس از مدتگي داخگل حباب از يگک طبقگه سگياه پوشيده شده اسگت ،تجزيگه ماده سگياه مزبور وجود طل را در آن ثابگت
نمود .تجربيات در ايگن باره دوباره شروع شگد و بگا روش صگحيح و دقگت کامگل بگه کمگک جيوه خالص و در بگيغگل و غگش
مشغول عمل شدند و ملحظه کردند که طل به طريق مزبور مرتبا ً به دست ميآيد؛ بنابراين ميتوان با کمال درستي ادعا
کرد که به وسيله عبور دادن جريان الکتريک قوي ،از بخارات جيوه ،طل به دست ميآيد.
1
.ص .109
2
.دائرة المعارف ،ج ،8ص .490
3
.سالنامة نور دانش ،سال ،1325ص .232
4
.لزم بود در جاي لفظ اتم الكترون نوشته ميشد ،ولي ما بدون تغيير نقل كرديم.
5
.لزم بود در جاي لفظ اتم الكترون نوشته ميشد ،ولي ما بدون تغيير نقل كرديم.
112
تبدل ماده به نيرو
اگر بنا باشد که مواد ،انرژيهاي فشرده باشند ،بايستي که تبدل ماده به نيرو ممکن باشد .در اين بحث از وقوع اين
«راه طگي شده» مگيگويگد« 1:در اواخگر قرون اخيگر ،يکگي از افراد خانواده مواد ،در مقابگل کنجکاوي پيگر کوري بالخره
راز فاميل را بروز داد :پير کوري که تحقيقاتش را بعدا ً زن او مادام کوري تعقيب نمود 2،متوجه شد فلز راديوم اشعهاي
از خود صادر ميکند و داراي فعاليت تشعشعي است ،به اصطلح راديو آکتيو ميباشد؛ فورا ً اين سؤال پيش آمد که اين
جسم اشعه را از کجا ميآورد و چه گنجي در درون آن نهفته است؟ اگر از خود مايه ميگذارد حال که درجه حرارت و بار
انرژي آن تغييگر نمگيکنگد ،قاعدتا ً بايگد از وزنگش کاسگته شود .هميگن طور هگم بود ،از ماده راديوم کاسگته مگي شگد و انرژي
«بگه ايگن ترتيگب سگر نهانگي ،آشکار شگد و يگک گوشگه از پرده اي کگه ميليونهگا سگال بود دو دسگته از موجودات عالم در
خفاي چشگم بشگر ،پشگت آن روابگط خود را انجام مگيدادنگد بالخره بال زده شگد .تحقيقات و تجربيات بعدي معلوم کرد کگه
اين مطالب کلي است و تبدل ماده به انرژي مسلم ميباشد؛ مثل ً خورشيد که تقريبا ً مصدر کليه انرژيهاي روي زمين مي-
باشگد ،در هگر دقيقگهاي 250ميليون تگن از جان خود را براي اولدهگا از دسگت مگي دهگد .اگگر ماده بگه انرژي تبديگل مگيشود
براي اين است که انرژي و ماده دو صورت مختلف از شيئ واحدي هستند».
3
و مشهورترين علماي فنون تجربي ،انيشتين ميگويد:
تمام موادي که اين عالم را تشکيل ميدهد از ذرات صغار و اجزاي ابتدايي ساخته ميشوند که از چند نوع تجاوز نمي-
کنگد .همان طور کگه در يک شهگر بزرگ از سگاختمان انبارهاي محقگر گرفتگه تگا آسگمان خراشهاي عظيم ،سگنگهگا و آجرهاي
سگاختماني از چنگد نوع تجاوز نمگيکنگد ،هميگن طور در سگاختمان تمام عالم محيگط مادي مگا ،از ئيدروژن سگبک گرفتگه تگا
اورانيوم سنگين نيز بيش از چند نوع مصالح يا اجزاي ابتدايي دخالت ندارند.
عناصر سنگين که در واقع همان ساختمانهاي مفصل تر ميباشند داراي اين خاصيت هستند که خود به خود متلشي و
شکسته ميشوند ،و همين خاصيت است که سبب ميشود آنها را به نام راديو آکتيو بخوانيم .بعضي از مصالح ساختماني
يگا اجزاي ابتدايگي ايگن عناصگر کگه اتگمهاي اجسگام راديگو آکتيگو را مگيسگازند از آنهگا کنده شده بگه خارج پرتاب مگيگردنگد و
سگرعت پرتاب نزديگک سگرعت نور مگيباشگد .اتگم عنصگري چون راديوم ،بنگا بگه نظري كگه مگا داريگم و تجربگه هگم مؤيگد آن
است ،ساختمان معق ّد و پيچيدهاي دارد و تلشي و خرد شدن تشعشعي راديو اكتيو يكي از نمودهايي است كه ساختمان
نگارنده گويگد :در اينجگا لزم اسگت توجگه شود كگه مقصگود ايگن دانشمنگد از اجزاي سگادهتر كگه اتمهاي اجسگام از آنهگا
ساخته شده است ،نيرو و انرژي است ،و ايشان حقيقت انرژي را دانه دانه ميدانند و نظرية موجي را نميپسندند.
1
.ص .107
.شرح حال اين زن دانشمند در كتاب «رمز موفقيت در زندگي» تأليف ديل كارنگي ،ترجمة مسگعود برزين .مفصل ً نوشته شده 2
است و در آنجا زن را كاشف اصلي و شوهرش را معاون او شناسانيده است؛ ص 166تا .172
3
.تكامل علم فيزيك ،ص .190
113
انواع انرژي
فحگص در انواع انرژي پايان نيافتگه و دانشمندان تاكنون همگة اشكال آن را بگه طور حصگر ،كشگف نكرده و چنيگن قولي
هم به ما ندادهاند و فقط آن چه را كه يافتهاند يادداشت كردهاند؛ بنابراين صور انرژي منحصر در پنج شكل كه ذيل ً نقل
كتاب فيزيگگك نويگگن دارد 1:انرژي اقسگگامي دارد :اول مكانيكگگي و آن دو قسگگم اسگگت :پتانسگگيل ،كگگه در جسگگم ذخيره
ميشود ماننگد انرژي فنري كگه كشيده شده و مقدار آن برابر كاري اسگت كگه ميتوانگد انجام بدهگد؛ و جنبشگي كگه اجسگام
در حال حركگت ،دارا ميباشنگد؛ دوم حرارتگي ،سگوم الكتريكگي ،چهارم شيميايگي ،وقتگي كگه جسگم ميگسوزد گرمگا توليگد
ميشود و ايگن حرارت ،قابگل تبديگل بگه كار اسگت و همچنيگن انفجار؛ پنجگم نورانگي ،ششگم انرژي اتمگي يگا انرژي هسگتهاي،
در اجسام راديو اكتيو ،اين انرژي وجود داشته و در اثر شكستن هستة مركزي اتم ها به وجود ميآيد .اين انرژي در اثر
تغييراتگي اسگت كگه در هسگتة مركزي اتگم ،صگورت گرفتگه و در نتيجگه ،مقداري انرژي آزاد ميشود .تأثيرات ايگن انرژي بگه
و دربارة رنگهاي اجسام چنين نوشتهاند« :هيچ جسمي به خودي خود رنگ ندارد و رنگ اجسام تابع نوري است كه
آنها پس ميدهند 2».و بنابراين ،رنگهاي اجسام هم اشكال مختلفهاي از انرژي نور هستند؛ زيرا كه اين نور است كه بر
مسلما ً صوت نيز بايد از صور انرژي شمرده شود ،زيرا كه صوت هم به طوري كه نوشتهاند نوعي از انرژي مكانيكي
است؛ به جهت اين كه ميگويند :صوت عبارت است از يك ارتعاش مخصوص كه در جسم رخ ميدهد؛ 3و ظاهرا ً اگرچه
صگوت ،متولد از ارتعاش و همچنيگن مولد ارتعاش اسگت ولي خودش ارتعاش نيسگت؛ و در هگر حال بدون شگك ،شكلي از
ن صگريحا ً گفتهانگد كگه نيروي مغناطيسگي در شرايگط معينگي ،كار انرژي الكتريكگي را ميكند 4و بر عكگس،
و ارباب ف ّگ
الكتريسگيته هگم كار مغناطيگس را ميتوانگد انجام بدهگد 5.و ايضاً :نيروي مغناطيسگي كار انرژي مكانيكگي را انجام ميدهگد،
چنان كگه آهگن و غيگر همنام خود را بگه سگوي خود بگه حركگت در ميآورد و از همنام خود هگم ميگريزد و آن را هگم از خود
6
ميراند.
بنابراين لزم است كه نيروي مغناطيسي را هم در عداد انرژي ها به شمار آوريم؛ و علوه بر اين انرژي ها ،به طوري
كگه بحگث خواهيگم نمود ،احتمال هسنت كنه سنرما و ظلمنت و سنكون هنم در قبال گرمنا و نور و حركنت،
انرژي بوده باشند ،و با اين شمارش عدد انرژيها به دوازده ميرسد.
بنا به اين نظريه كه :مواد جهان ،انرژيهاي تراكم يافته و فشرده شده هستند بايستي كه نيروي سازندة هر كدام از
عناصگر را يگك قسگم از انرژي بشماريگم؛ بگه جهگت ايگن كگه عناصگر ،تبايگن كامگل بگا هگم دارنگد ،و آثار و خواص جداگانهاي را
1
.نقل به اختصار ،از ص 142تا .145
2
.فيزيك رنر ،ج ،3ص .151
3
.رجوع شود به فيزيك رنر ،ص 152و فيزيك نوين ،ص .193
4
.رجوع شود به فيزيك نوين ،ص 415و .416
5
.رجوع شود به فيزيك نوين ،ص 399و فيزيك رنر ،ج ،3ص .82
6
.رجوع شود به فيزيك نوين ،ص 389و 391و به فيزيك رنر ،ج ،3ص .3
114
دارا هستند پس حتما ً انرژيهاي سازندة آنها هم تباين داشته و جدا از هم ميباشند؛ پس عدد انرژي ها مساوي است با
عدد عناصر به علوة دوازده و بدين ترتيب شمارة انرژيها شايد از صد و شانزده هم بگذرد.
و بگا ايگن ملحظگه كگه اختلف عناصگر در نتيجگه تعداد الكترونگها در اتمگها و طرز قرار گرفتگن آنهاسگت ،و بگا نظگر بگه
امكان تبدل هگر يگك ازانرژيگها بگه انرژي ديگگر چنان كگه بيان خواهيگم كرد ،ايگن حقيقگت هويدا ميگردد كگه سگراسر مواد و
قواي جهان ،ازيك حقيقت ساخته شده و پرداخته گرديدهاند ،و مخلوق خداي واحد بيهمتا ميباشند.
سرما
تاكنون علماي فيزيگك سگرما را عبارت از عدم گرمگا گرفتهانگد و كسگي احتمال موجود بودن سرما را هگم بگه ذهگن خود
راه نداده اسگت .و چون عدمگي بودن سگرما هيگچ خللي در مباحگث و محاسگبات راجگع بگه گرمگا بگه بار نياورده ،فلذا كسگي
لزم نديده است كه دربارة سرما هم انديشهاي بنمايد؛ اين اول ً و ثانيا ً چون بزرگ شدن حجم جيوه ،دليل وجود گرما ،و
كوچگك شدن آن هگم دليگل بر كمتگر بودن و يگا نبودن گرمگا بوده اسگت پگس لزومگي پيدا نشده كگه از سگرما هگم سگخني بگه
1
ميان آيد؛ در نتيجه وجود سرما مغفول مانده است.
با اين كه سرما هم مانند گرما براي هر فردي محسوس ميباشد :اگر بپرسند كه بشر با چه وسيلهاي به وجود گرما
پي برده؟ مسلما ً پاسخ اين خواهد بود كه ،با حس لمسه ،اين درك براي او حاصل شده و اين پاسخ عينا ً بدون هيچ تغيير
دربارة سگرما هگم صگحيح اسگت؛ و تاكنون كسگي احتمال هگم نداده اسگت كگه احسگاس سگرما ناشگي از اشتباه و احسگاسي
دروغين باشد.
سگرما هگم ماننگد گرمگا ،اثگر مشهود در مواد دارد :سگرما حجگم غالب موارد را ميفشارد و كوچكگتر ميگردانگد و حجگم
آب و بعضگي از اقسگام روغگن را ميافزايگد .و بنابر آنچگه كگه در فيزيگك نويگن هسگت ،حجگم چدن و بيسگموت و غيگر اينهگا را
2
نيز ميافزايد.
آيا ميتوان گفت كه عدم گرما ،علت بزرگ شدن حجم چدن و آب ميشود؟! اگر اين طور باشد لزم ميآيد كه عدم
تأثير كند! واقع اين است كه امري وجودي ،در زمينة نبودن گرما ،در آب و چدن تأثير كرده و حجم آنها را ميافزايد ،و
جز سرما چيز ديگري نميتوان يافت كه صلحيت اين كار را داشته باشد؛ و همان طور كه افزايش حجم علت ميخواهد
و بيجهت نميشود ،كوچك گرديدن حجم هم بيعلت نميشود؛ آيا واقعا ً امكان دارد كه عدم حرارت ،در آهن تأثير كرده
و حجگم آن را كوچگك نمايگد؟! مسگلما ً در صگورت كگم شدن حرارت ،چيزي غيگر از عدم ،در آهگن اثگر ميكنگد و حجگم آن را
كوچك تر و فشرده تر مي سازد و غير از سرما چيز ديگري براي اين امر ،صالح نيست .به جهت اين كه اين سرما است
كه پيوسته در تعقيب گرما است ،و از هر جايي كه گرما رخت سفر ميبندد و ميرود ،فورا ً و بلفاصله سرما جايش را
ميگيرد.
1
.آقاي دكتگر سگيد علي موسگوي موحدي عضگو محترم هيات علمگي و سگرپرست و اسگتاد مركگز تحقيقات بيوشيمگي و بيوفيزيگك
دانشگاه تهران گگ حفظگه الله تعالي گگ نامهاي در تاريگخ 10/6/1363در تأييگد كتاب تجسگم عمگل نوشتگه ،و مخصگوصا ً درباره دو مسگاله
سگرما و ظلمگت تصگريح كردهانگد كگه دقيقگتر مطالعگه كرده و بيشتگر عميگق شدهانگد و همان طور فهميدهانگد كگه مگا تصگور و تصگوير
نمودهايم .متشكريم.
2
.ص .84
115
سرما مقداري از حرارت را در جسمي كه در حال مايع شدن است در تمام مدت ذوب ،فاقد اثر نشان ميدهد و اين
حرارت در فيزيگك بگه نام گرماي نهان ذوب ناميده شده اسگت؟ 3چگه علتگي براي گرم نشدن جسگم و پنهان ماندن حرارت
در آن ميتوان يافگت؟ مثل ً مخلوطگي اسگت از آب و يگخ كگه حرارت كافگي بگه آن داده ميشود تگا وقتگي كگه همگة يخهگا آب
چگه پاسگخي بگه پرسگش فوق توان داد غيگر از اينكگه ميگوييگم :در مخلوط آب و يگخ ،و در هگر جسگمي كگه در حال مايگع
شدن باشگد ،نوعگي از انرژي وجود دارد كگه بگا حرارتگي كگه بگه آن داده ميشود متضاد اسگت و اثگر آن را تگا وقتگي كگه خود
مغلوب آن نشده و از كار نيفتاده است خنثي ميكند؛ و اين انرژي غير از سرما نيروي ديگري نميتواند باشد.
سرما هم مانند گرما ،گاهي از انرژي مكانيكي متولد ميشود چنان كه حركت بادزن ،صورت شما را خنك ميكند ،و
هواي متحرك ،وقتگي كگه بگا آب تماس مييابگد آن را سگرد و خنگك ميگردانگد و گرمگا سگنجي كگه در داخگل آب قرار دارد،
قضية فوق ما را اثبات ميكند ،اين آزمايش چنين نتيجه ميدهد كه 2
آزمايشي كه از «لرد كلون» نقل شده است،
هر چقدر فشار بر مخلوط آب و يخ زيادتر گردد برودت آن نيز زيادتر ميگردد! از اين آزمايش چنين استفاده ميشود كه
در بعضي از موارد فشار سرما توليد ميكند چنان كه در موارد زيادي هم فشار ،گرما توليد ميكند.
شايگد به مگا ايراد بگيرنگد كه از آزمايگش «لرد كلون» ايگن نتي جه گرفتگه ميشود كه هگر قدر فشار به مخلوط آب و يخ
زيادتر وارد شود ،درجة حرارت آن پايين تر ميآيد نه اين كه درجة برودت آن زيادتر شود ،در پاسخ ميگوييم يقين است
كگه فشار وارد كردن امري وجودي اسگت ،و حتما ً بايسگتي كگه نتيجگة آن هگم امگر موجودي باشگد و خوب ميدانيگم كگه كگم
شدن حرارت امري عدمگي و هيگچ اسگت ،و نميتوانگد نتيجگة فشار باشگد ولي زياد شدن برودت كگه در زمينگة كگم شدن
حرارت ،تحقگق ميپذيرد ميتوانگد نتيجگة آن باشگد ،بگه جهگت ايگن كگه امري وجودي اسگت و اگگر از برودت هگم صگرف نظگر
آيا مخلوطهاي سرمازا را نميتوانيم نظير پيلهاي الكتريكزا بدانيم؟ به طوري كه هر پيل مقداري الكتريسيته توليد
3
ميكند« ،مخلوط يخ و نمك» هم 22درجه و «مخلوط يخ و كلرور كلسيم» هم 40درجه سرما توليد ميكند.
از تحقيقات فوق كه هر كدام برهاني تام است ،اين واقعيت را استفاده ميكنيم كه :سرما نوعي از انرژي و مقابل
گرما و امري وجودي است؛ چنان كه گرما هم موجود و انرژي مخصوصي است.
ظلمت
اگگر چگه دانشمندان علوم تجربگي تاكنون دربارة ظلمگت ،بگه طوري كگه راجگع بگه نور پيشرفگت كردهانگد ،بگه اكتشافگي
نرسيدهاند و يا به دست ما نرسيده ،ولي در اين كه ظلمت هم مانند نور ،امر وجودي است ،جاي شك نيست 4زيرا كه:
ظلمت هم مانند نور مرئي است و ديده ميشود و هيچ برهان براي اثبات وجود شيئ بهتر از ديده شدن آن نيست ،و
چون انسان در تاريكي هيچ جا را نميبيند غالبا ً چنين تصور ميشود كه ظلمت غير مرئي است ،ولي بايد توجه داشت كه
3
.رجوع شود به :تكامل علم فيزيك ،ص 51و فيزيك نوين ،ص 84تا 86و فيزيك رنر ،ج ،4ص .65
2
.فيزيك نوين ،ص 90و فيزيك رنر ،ج ،4ص .71
3
.فيزيك نوين ،ص .109
ُ
ت وَ النُّوَر؛ خداوند ،ظلمتها و نور را جعل فرمود؛ ميدانيم كه عدم ،جعل نميشود و چيزي كه
ل الظ ّلُما ِ
جعَ َ
.انعام ( / )6آيه .1وَ َ
4
اگگر ظلمگت رؤيگت نميگشد مگا از وجود ظلمگت غافگل ميبوديگم و تصگور آن را هگم نميتوانسگتيم بكنيگم ولي چنان كگه
اگگر ظلمگت ديده نميگشد ديدن هيگچ چيگز ،كوهگها ،درختان ،حيوانات ،انسگانها هيگچ كدام ممكگن نميگشد و چيزي از
چيزي تميز داده نمي شد به جهت اين كه با سايهها و نيم سايههاست كه اشياء جهان اشكال گوناگون مييابند و از هم
شناختگه ميشونگد و بايگد بدانيگم كگه سگايه از مصگاديق ظلمگت ضعيگف اسگت ،يعنگي سگايهها مخلوطهايگي از ظلمگت و نور
هستند.
ايگن رنگهاي مشكگي و سگياه و هگر رنگگ تيره ،مصگداقهايي از ظلمگت هسگتند بگه جهگت ايگن كگه همگه آنهگا داخگل و در
شكگل واحگد تاريكگي ميباشنگد ،و همگة آنهگا الوانگي هسگتند كگه در فضگا و هوا و اشياء جهان رؤيگت ميشونگد و حقيقگت ايگن
اسگت كگه مگا از نور هگم بگه جگز رنگگ ،چيزي نميبينيگم و همان طور كگه ذات نور از نظگر مگا پنهان اسگت و فقگط بگا رنگگ
روشن خود نمايان ميشود ،ظلمت هم از لحاظ ذات از نظر ما نهان است و فقط با رنگ سياه خود مشهود ميشود.
اگر ظلمت و اشياء مظلمه ،در جهان نبودند مسلما ً نور هم براي ما مشهود نميبود ،به جهت اين كه نور تا به جسم
تيره و كدري برنخورد ،ايگن رنگگ روشگن و زيبگا را پيدا نميكنگد ،و بگه هيگچ طريگق از وجود آن اطلعگي حاصگل نميشود و
براي هميگگن اسگگت كگگه نور خورشيگگد ،در فضاي خارج از جوّ هوادار زميگگن (بگگه طوري كگگه از فضاپيمايان نقگگل ميشود)
اگگر ظلمگت در جهان نميبود و از پخگش گرديدن انوار جلوگيري نمينمود ،هگر نوري همه جاي عالم را سگير ميكرد و
هر جا را پر مي ساخت به جهت اين كه اگر مانعي از حركت متحرك جلوگيري نكند هر متحرك الي البد به حركت خود
هر منير ،مقدار محدودي از پيرامون خود را روشن مينمايد و هر قدر از آن دور و دورتر ميرويم روشنايي آن را كم و
كمتر مييابيم تا جايي كه ديگر نميتوانيم از نور آن استفاده نماييم؛ پس به دست ميآوريم كه يك نحوه انرژي در جهان
هست كه با نور مضاد است و از حركت آن جلوگيري ميكند ،و آن غير از ظلمت چيز ديگري نميتواند باشد.
اگگر ظلمگت در جهان نميبود ،نور ضعيگف هگم در عالم پيدا نميگشد؛ بگه جهگت ايگن كگه ايگن ظلمگت اسگت كگه بگا نور
مخلوط ميشود و آن را از خالص بودن درآورده و ضعيگگف ميگردانگگد و اگگگر ظلمگگت بگگا نور اختلط نميكرد انوار جهان،
نور خالص ميشده و يكنواخت ميگرديدند و وضع جهان طوري ديگر غير از وضعي كه اكنون مشهود است ،ميشد.
با اين همه برهان و دليل كه براي وجود ظلمت ذكر كرديم ،به هيچ وجه نميتوانيم آن را امري عدمي يعني عدم نور
به حساب بياوريم و تصور اين كه چون ظلمت عدم نور است پس بايستي عدمي باشد ،پاسخش اين است كه نور هم
چون عدم ظلمت است پس بايستي عدمي باشد ،با اين كه عدمي نيست.
اگگر در آيينگه ،در جاي قسگمتهاي تاريگك بدن شمگا كگه در مقابگل آن ايسگتادهايد ،چيزي ديده نميگشد ،باز براي انكار
وجود ظلمت و تاريكي ،شايد وجهي باقي بود ولي همان طور كه قسمتهاي روشن از بدن شما در آيينه نمايان است،
1
.تكامل علم فيزيك ،ص 22و 23و فيزيك نوين ،ص 119و 124و فيزيك رنر ،ج ،3ص .16
2
.در اين باره بحث مختصري در همين فصل ميآيد.
117
قسمتهاي تاريك و نيمه تاريك هم آشكارا ديده ميشود و براي همين است كه شما ميتوانيد خودتان را همان گونه كه
هستيد در آيينه ببينيد و اين بهترين دليل براي وجود تاريكي است.
در پيرامون لكة نوراني كه از سوراخي به ديوار ميتابد قسمت نيم روشني نيز پديد ميآيد ،و در اطراف سايهاي كه
از جسم كدري (كه در ميان منير و ديوار نگاه داشته شده) به ديوار ميافتد ،نيم سايهاي نيز پديدار ميگردد دو نام «نيم
روشگن» و «نيگم سگايه» در ايگن دو مثال ،يگك واقعيگت را ميفهماننگد ،و جهتگي ندارد كگه نام دوم را خالي از معناي واقعگي
بدانيگم ،چرا و بگا كدام دليگل ،ميتوان گفگت كگه كل مة نيگم روشگن مدلول خارجگي دارد ،ولي نيگم سگايه ندارد؟! حقيقگت ايگن
اسگت كگه نور و ظلمگت بگا هگم مخلوط ميشونگد نگه نور ،خالص ميمانگد و نگه ظلمگت .و بگا ملحظگة يگك خليگط ،آن را نيگم
آيگا ميتوانيگم بعضگي از اجسگام را ظلمتزا بدانيگم؟ همان طور كگه بعضگي از اجسگام را منيگر دانسگتهايم؟ آيگا ميتوان
اجسام را به لحاظ توليد نور و ظلمت ،به سه قسمت تقسيم كرد؟ قسم سوم شيشه و آيينه كه نه مولد نور هستند و نه
مولد ظلمگت و قسگم دوم ،تمام اجسگام كدر كگه ظلمتزا هسگتند ،و قسگم اول ،ماننگد خورشيگد؟ لزم اسگت دقگت شود ،و
شايد كه آزمايش زير ،صحت اين تقسيم و ظلمتزا بودن اجسام كدر را اثبات كند:
با در نظر گرفتن اين كه نور به حرارت مبدل ميشود و اين حقيقت در نظر همة ارباب فن مسلم است (چنان كه
ن قل خواهيم كرد) چنين به نظر ميرسگد كه تفكر در حرارت و برودت ،بهترين طريق براي ورود در ب حث نور و ظلمگت
است.
چنيگن تصگور ميكنيگم كگه چون نور ،مولد حرارت اسگت پگس ظلمگت هگم بايسگتي اگگر موجود بوده باشگد ،مولد برودت
باشگگد؛ بگگه جهگگت ايگگن كگگه مقتضاي تضاد نور و ظلمگگت هميگگن اسگگت ايگگن تصگگوري اسگگت كگگه مگگا در عالم انديشگگه آن را
ميپرورانيم ،ولي تا جهان خارج آن را تصديق نكند ،هيچ ارزشي براي آن نميتوان قائل شد.
اكنون بگگه جهان و شبگگها و روزهاي آن نظري مياندازيگگم و خوشبختانگگه حدس خود را مطابگگق بگگا واقگگع مييابيگگم:
ميبينيگم كگه هگر روز از شگب خود اگگر عوارض ديگري بگه ميان نيايگد ،گرمگتر و هگر شگب از روز خود در عرض سگال در
تمامي فصول اربعه ،سردتر و يا خنكتر است ،روزها كه آفتاب نوراني هست گرما هست و شبها كه ظلمت همه جا را
از مقايسگه و ارتباط فوق ،ايگن نتيجگه بگه دسگت ميآيگد كگه چنان كگه در ميان نور آفتاب و گرماي روز ،پيونگد و ارتباط
هست در ميان ظلمت سياه و سرماي شب هم به هم بستگي و پيوستگي موجود است؛ و همچنان كه آفتاب نور ميزايد
و نور هم گرما ميزايد ،اجسام كدر هم ظلمت ميزايند و ظلمت هم سرما ميزايد.
همان طور كگه گرمگا انتشار يابنده و سگرايت كننده اسگت و ايگن سگرايت ،در حقيقگت همان حركگت اسگت ،سگرما هگم
انتشار يابنده و سگرايت كننده اسگت :برف بگه كوهسگگتان ميبارد و برودت از آنجگگا سگگرايت كرده و هواي شهگر را سگرد
ميكند در صورتي كه هيچ سببي براي سرد شدن هوا در شهر وجود ندارد؛ پس سرما هم حركت ميكند؛ و لبد بعضي
دو جسگم را زيگر نور خورشيگد ميگذاريگم كگه از هگر جهگت ماننگد يكديگگر هسگتند جگز ايگن كگه يكگي سگياه رنگگ اسگت و
ديگري سفيد رنگ ،ميبينيم آن كه رنگش سياه و ظلماني است گرم تر از آن ديگري ميشود .و اين بهترين برهان براي
موجود بودن ظلمت و ظلمتزا بودن جسم سياه رنگ است كه كدارتش از ساير رنگ ها بيشتر است .اگر جسم سياه
118
رنگگ در مقابگل نور خورشيگد همان تأثيگر و تأثگر را داشتگه باشگد كگه جسگم سگفيد رنگگ دارد ،پگس سگببي براي گرمگتر شدن
جسم سياه رنگ نميماند؛ مسلما ً مقاومت و مقابلت اين دو گونه جسم ،در قبال اشعة نور يكسان نيست و اثري كه در
مقابل آفتاب از خود ابراز ميدارند برابر نميتواند باشد؛ نتيجه اين است كه جسم سياه رنگ در مقابل نور ،اثر موجودي
را دارد كه مقاومت و مقابلتش در برابر لشكر نور بيشتر است و آن ظلمت است كه پيوسته با نور در جنگ است.
نور خورشيد در تابش به ذرات هوا كه جسمي رقيق است ،حرارت كمتري توليد ميكند و در صورت تابش به زمين
كه جسمي غليظ و كدر است ،حرارت بيشتري توليد ميكند؛ از اين واقعيت هم چنين ميفهميم كه كدارت يعني ظلمت،
موجود است و از زمين ،ظلمت بيشتر و از هوا خيلي كمتر متولد ميشود و علت تبدل نور به حرارت همانا پيكار نور با
ظلمت است .زيرا كه نور خورشيد در هر كجا كه با ظلمت كمتري روبرو ميشود ،حرارت كمتري توليد ميكند ،و در هر
جا كه با ظلمت بيشتر و كدارت غليظتري روبرو ميشود ،حرارت بيشتري توليد ميكند.
حضرت اميرالمؤمنيگن علي گگ عليگه السگلم گگ در ضمگن سگتايش خداونگد متعال ،چنيگن بيان فرموده اسگت :ل ا ِل َهگ ا ِل ّ هگو،
در كتاب «انديشمنگد و انسگان» از ابوريحان بيرونگي از افلطون آورده :بايگد سگايه در زمسگتان غليظگتر و در تابسگتان
2
رقيقتر باشد!
اگر چه ابوريحان اين سخن را بعد از آن كه نقل كرده سخيف شمرده .ولي با نظر ما سازگار است؛ به اين دليل كه
سگرما در زمسگتان از هيگچ كرة ديگري بگه سگوي زميگن هجوم نميكنگد ،و دانشمندان تاكنون هيگچ منبگع سگرمازايي در ميان
كرات نشناختهاند ،و هيچ مادري براي توليد سرماي زمستان جز همين پوستة كدر و سفت زمين نميتوان فرض نمود ،و
ل منحصر در اين است كه قشر زمين بر عكس خورشيد كار كند و متواليا ً و متواترا ً ظلمت از خود بيرون دهد ،و
راه ح ّ
و بنابراين كه در ميان ظلمت و برودت و سكون ارتباط هست ،بايد در زمستانها از سرعت الكترون ها كاسته شود
ميشود كه همة اجرام و عناصر چه سبك باشندو چه سنگين ،منير باشند و يا كدر همه و همه متصل ً به تدريج غبارهايي
و يگا امواجگي از خود ميپراكنگد و بديگن طريگق كاهگش ميپذيرنگد ،و در ايگن باب در كتاب «آغاز و انجام جهان» بگه تفصگيل
اكنون بنابراين واقعيت ميتوان گفت :آن چه از خورشيد در جهان ،پخش مي شود به شكل نور و بعد حرارت نمايان
ميشود ،آنچه از زمين و اجسام زمين پراكنده ميشود در صورت ظلمت و بعد سرما احساس ميگردد!.
1
.نهج البلغه ،ج ،2ص ،128س .4خدايي جز او نيست با نور خود هر تاريكي را روشن گردانيد و با ظلمت خود هر نور را تاريك
ساخت.
2
.انتهي ،ص .16/7
119
سكون
احتمال ميرود كگه سگكون هگم ماننگد سگرما و ظلمگت ،انرژي بوده باشگد بگه جهگت ايگن كگه :اگگر حركگت ،مشهود اسگت
سكون هم مشهود است و چنان كه حركت با اين كه عبارت اخراي عدم سكون است عدمي نيست ،سكون هم اگر چه
به عدم حركت تفسير ميشود ولي عدمي نيست اگر سكون به اين لحاظ كه سكون است انرژي نيست حركت هم با
اين ملحظه كه حركت است انرژي نيست بلكه حركت مشهود ،اثر انرژي است و سكون مشهود هم اثر انرژي است و
همانطور كگه حركگت جسگم ،بدون علت نميشود و حتما ً براي هگر متحركگي محركگي هسگت ،هميگن طور سگكون جسگم
هگم امكان ندارد كگه بيعلت باشگد و يقينا ً براي هگر سگكون ،علتگي و سگببي در كار اسگت ولي مردم از قديگم اليام دربارة
سگكون ايگن فكگر را نكردهانگد ،گوئيگا كگه اصگل در اجسگام را سگكون دانسگته و لزم نديدهانگد كگه براي آن هگم مثگل حركگت،
با ملحظة واقع جهان ،هيچ موجود ساكني در جهان نميتوان يافت به جهت اين كه هر ذره و هر كره به دور ذره و
كرهاي گردش ميكند ،ولي با لحاظ ديگري ميبينيم كه مثل ً انساني نشسته و ساكن ديده ميشود ،فرش ،ميز ،صندلي،
استكان و غير اينها هر كدام در جاي خود ،ساكن و بيحركت قرار يافتهاند.
سگكون جسگم در اثگر اجتماع يگك نيروي محرك بگا يگك مانگع در جهگت مخالف ،تحقگق ميپذيرد! مثل ً جسگمي را جاذبگي
جذب مينمايد و مانعي هم از آن جلوگيري ميكند و يا دافعي جسم را ميراند و مانعي هم از آن جلوگيري ميكند ،در
نيروي محرك بگه هگر جسگمي بدون اسگتثناء وارد اسگت ،زيرا كگه هيگچ جسگمي از كشيده شدن (و بگه تعگبير درسگت از
رانده شدن به قلب زمين فارغ نيست) 1و اگر به مركز زمين هم برسد اين وضع را نسبت به خورشيد پيدا ميكند ،و اگر
به آنجا هم برسد نسبت به خورشيد بزرگتري كه اين خورشيد به دور آن ميچرخد ،رانده خواهد شد .بنابراين ،هر جسم
انرژي سكون ،همان است كه در اصطلح علماي فيزيك به نام «انرژي مكانيكي پتانسيل» خوانده شده است ،و بنا
بگه تحقيقگي كگه مگا كردهايگم ،بر خلف آنچگه كگه بعضگي از كتگب فيزيك 2دارد ،جسگم بگا بال برده شدن نگه فقگط انرژي
ذخيرهاي در آن پديگگد نميآيگگد ،بلكگگه انرژي پتانسگگيل موجود در آن هگگم هگگر قدر بالتگگر برده شود بگگه آن نسگگبت نقصگگان
3
ميپذيرد ،زيرا كه جسم هر قدر از مركز زمين دورتر شود وزن و ثقل آن كمتر ميشود.
اگگر سگكون ،انرژي باشگد ،ايگن پرسگش سگاده و در عيگن حال عجيگب پيگش ميآيگد كگه آيگا ميشود بگا سگكون كار انجام
داد؟ و واقع هم اين است كه امكان ندارد چيزي انرژي باشد و كار كردن با آن ممكن نباشد ،زيرا كه انرژي آن است كه
با آن كار انجام بيابد؛ از حسن پيش آمد ،همين طور هم هست ،يعني ميتوانيم با سكون ،كار به جا بياوريم ،كار نيك و
كار بد:
مثل ً اگر بر روي بدن كسي تختهاي گذاشته و روي آن هم كسي ديگر را بنشانند و يا سنگي سنگين بگذارند ،مسلماً
آن شخص در هر آن آزاري جديد كه غير از آزار سابق و لحق ميباشد خواهد ديد ،و فرض اين است كه اين سنگ و يا
1
.تحقيق در كتاب «آغاز و انجام جهان» به قلم نگارنده.
2
.چنان كه در كتاب فيزيك نوين ص 142هست.
3
.فيزيك نوين ،ص .18
120
آن شخص روي تخته هر قدر ممكن باشد به پايين رفته و به جايي رسيده است كه ديگر هيچ نميتواند پايينتر برود ،پس
در هر آن ،نيروي جديدي از جسم روي تخته و از خود تخته در بدن او تأثير خواهد كرد ،نه اين كه فقط يك بار نيرويي از
آن جسم بر بدن او وارد آيد و او هم فقط در آن لحظه آزار ببيند و بعدا ً راحت و آسوده شود.
نتيجه اين است كه جسم ساكن در سكون خود با همان سكون در هر آن كار انجام ميدهد.
حقيقگت ايگن اسگت كگه هگر جسگم انسگان باشگد يگا غيگر آن ،در هگر آن بگه محگل اتكاء خود فشار وارد ميكنگد تگا بگه قلب
زمين نزديكتر گردد و اين فشار دادن كار است و مستلزم مصرف كردن نيرو است؛ نهايت اين است كه اين نوع كار بر
خلف سگاير انواع كار ،خسگتگي نميآورد .بلي فقگط ادامگة ارادة سگكون در جايگي و در زمانگي خسگته كننده اسگت نگه خود
آن و انسان هيچ وقت از وارد كردن فشار بر محل اتكاء خود فارغ نخواهد بود.
و جهگت ايگن كگه خسگته نميشود ايگن اسگت كگه بگه دسگت آوردن ايگن نيرو ،نيازي بگه تبديگل ماده بگه نيرو ندارد ،بلكگه در
شكل نيرو اخذ و در همان شكل هم خرج ميكند ،و انسان در اخذ آن هم كاري انجام نميدهد به جهت اين كه به طور
خودكار و بدون اختيار به او ميرسد و در خرج آن هم لزم نيست كه ارادهاي بكند زيرا كه خواه ناخواه خرج خواهد شد
و محتاج به اراده نيست؛ بلي آدمي در موارد مصرف آن مختار است و ميتواند آن را در تحت ارادة خويش گرفته و با
سگخني كگه لزم اسگت در آخگر بحگث بگه آن اشاره شود ايگن اسگت كگه همان گونگه كگه در ميان حركگت و گرمگا ارتباط
هست ،حدس زده ميشود كه نظير اين ارتباط در ميان سكون و سرما هم بوده باشد ،يعني شايد سكون جسم ،سرما
توليد نمايد!! و اين حدس منافاتي با انتشار و حركت كردن سرما ندارد.
مشهورترين دانشمند علوم تجربي انيشتن بود؛ وي از كساني است كه با بال و پر دانش به مقام شامخ يكتا شناسي
ارتقاء يافت و خداوند جهان آفرين را از راه تفكر و تدبّر در نظم عجيب و محير العقول جهان ،شناخت و به مردم جهان
نقگل ميكننگد كگه :او معتقگد بود كگه دسگتگاه خلقگت در تحگت قوانينگي ليتغيگر اداره ميشود ،و خداونگد متعال آن قوة
1
دراكه را به بشر كرامت فرموده تا به درك اسرار نايل گردد ،به جايي برسد كه به جز خدا نبيند.
هدف آلبرت انيشتن اين بود كه با ارقام رياضي نشان دهد كه دست تصادف در كارگاه خلقت ،دخل و تصرفي ندارد
2
و هر چه اتفاق ميافتد بر طبق قوانين سادهاي است كه خداوند عالم مقرر فرمود.
او چنيگن گفتگه اسگت« 3:كمتگر از يگك قرن پيگش (مايگر) حدس زد كگه حرارت نوعگي انرژي اسگت؛ (ژول) بگا تجربگه ايگن
حدس را بگه مرحلة اثبات رسگانيد و از راه تجربگه بگه حدس ايگن كگه گرمگا نوعگي از انرژي اسگت لباس حقيقگت پوشانيگد و
«انرژي مكانيكي و حرارت ،دو نوع از انواع مختلف انرژي هستند و هر چيز كه به يكي از اين دو شكل ،قابل تبديل
باشگد نيگز انرژي اسگت؛ مثل ً تشعشگع آفتاب نوعگي از انرژي اسگت ،زيرا قسگمتي از آن در سگطح زميگن مبدل بگه گرمگا
1
.گفتار راديويي صداي آمريكا در تاريخ 28/1/1334به قلم محمد زرنگار.
2
.گفتار راديويي صداي آمريكا در تاريخ 28/1/1334به قلم محمد زرنگار.
3
.تكامل علم فيزيك ،ص ،57با اندك اختصار.
121
ميشود؛ جريان الكتريگك نيگز انرژي اسگت چون اگگر از مفتولي بگذرد آن را داغ و سگرخ ميكنگد و اگگر در موتوري وارد
شود آن را بگه حركگت در ميآورد؛ زغال منبگع انرژي شيميايگي اسگت .زيرا هنگام سگوختن حرارت توليگد ميكنگد در هگر
حادثهاي كگه در طگبيعت انجام ميشود نوعگي از انرژي بگا ملحظگة نسگبت ثابگت تبديگل بگه نوع ديگگر انرژي تغييگر شكگل
ميدهگد ،در هگر دسگتگاه بسگته يعنگي دسگتگاهي كگه از تحگت تأثيگر مؤثرات خارجگي بركنار باشگد ،انرژي مقدار ثابگت دارد و
بايد آن را چون جوهر جاوداني دانست؛ در چنين دستگاهي مجموع اقسام مختلف انرژي ،اندازة تغيير ناپذيري دارد ،و لو
اين كه ممكن است مقدار هر يك يك آنها تفاوت پذيرد ،و اگر تمام جهان را چون يك دستگاه بستهاي در نظر بگيريم ،با
كمال اطمينان خاطگر ،ميتوانيگم همان طور كگه علماي فيزيگك قرن نوزدهگم ميگفتنگد بگوييگم كگه مجموع انرژي جهان،
و در كتاب راه طي شده 1 ،چنين نوشته است« :اصل اول ترموديناميك يا اصل بقاي انرژي».
«تقريبا ً صد سال بعد از لوازيه يك شيميست ديگر فرانسوي موسوم به (برتلو) به قانون تجربي ديگري برخورد كه
بگه نام قانون حالت ابتدايگي و حالت انتهايگي معروف شگد؛ بگه موجگب ايگن قانون ،براي انجام يگك فعگل و انفعال شيمايگي
مفروضگي ،مثل ً براي تهيگة يگك واحگد شيگئ (ش) كگه بايگد از تركيگب دو جسگم (الف) و (ب) درسگت شود ،بايگد يگك مقدار
حرارت معين ثابتي صرف كرد؛ اعم از آن كه اين عمل را در حالت محلول يا در حالت خشك ،در سرما يا در گرما سريع
يا بطيي و به هر طريق و واسطهاي كه بخواهيم انجام دهيم؛ و بالعكس وقتي شيئ (ش) مجددا ً به اجسام تركيب كننده،
يعني (الف) و (ب) برگشت داده شود ،عينا ً همان مقدار حرارت پس خواهد داد به طوري كه در آخر عمل و بازگشت به
«از اينجا نتيجه گرفتند كه حرارت نيز ثابت و باقي است و مانند ماده نه از بين ميرود و نه خلق 2ميشود ،و نظير
اين حرف را (لپلس) دربارة كار يا انرژي مكانيك زد و قانون ثبات كار را اعلم نمود».
«به موجب قانون ثبات كار كه قانون تجربي است ،هيچ دستگاه مكانيك و ماشين نميتواند ايجاد كار نمايد اگر ما به
وسيلة يك اهرم موفق ميشويم با بازوي ضعيف خود يك سنگ صد مني را از جاي خود تكان دهيم درست است كه بر
آن طرف اهرم بگا دسگت خود زور كمتگر از صگد مگن وارد آوردهايگم ،ولي در عوض دسگت مگا مسگافت بيشتري را پيموده
است ،به طوري كه حاصلضرب قوه در مسافت طي شده ،در هر دو طرف اهرم يكسان ميباشد و عينا ً آن چه بازوي
ما كار كرده است سنگ گرفته است و عين اين كار را در صورت برگشت و سقوط به زمين ميتواند پس بدهد».
«اين دو قانون ثبات حرارت و ثبات كار ،هر يك در جاي خود ،يعني در مواردي كه فقط يكي از دو عامل حرارت يا
كار در ميان ميآمگد ،صگحيح بود ولي در حالت كلي يعنگي در اسگبابهايي كگه ماننگد موتور اتومبيگل و ماشيگن يخگسازي هگم
حرارت مصگرف ميشود و هم كار توليگد ميگردد حرارت و كار هيگچ يگك بگه تنهايگي ثابگت و باقگي نميماننگد و قوانيگن فوق
صدق نميكند ،بلكه ممكن است مثل ً حرارت معدوم و كار پديدار شود يا كار به مصرف رسيده حرارت ايجاد گردد ،ولي
تجربگه نشان داده اسگت بگه جاي چيزي كگه ناپديگد ميشود معادل آن از نوع ديگگر توليگد ميگردد ،بگه طوري كگه مجموعگة
كار و حرارت كه هر دو منبع قدرت يا انرژي ميباشند ،در طبيعت ،ثابت است».
1
.ص ،104با اندك اختصار.
2
.در اين باره سخني داريم كه در همين بحث مينويسيم.
122
«اين اصل كه بعدا ً به كلية انواع انرژي حرارتي و كار و انرژي الكتريك و نور و صوت و غيره تعميم داده شد و يكي
از پايههاي علم ترموديناميك ميباشد ،اصل ثبات انرژي ناميده ميشود ،مفهوم اصل چنين است :انرژي ها ممكن است
به يكديگر تبديل شوند ولي مقدار كل انرژي موجود در دنيا ،ثابت و ليتغير است».
و نيگز در همان كتاب هسگت« :موقعگي كگه اصگل ثبات انرژي در دنيگا اعلم شگد ،بيشتگر از يگك قرن از اعلم اصگل ثبات
ماده گذشته بود و دانشمندان متعددي از ملل مختلف :فرانسه ،انگلستان و آلمان در اين زمينه كار ميكردند كه بعضي
از آنها مسيحي خدا پرست و برخي بيعقيده بودند ،ولي هيچ يك با اين قصد و احتمال كه جادة قيامت را صاف ميكنند
1
نبودند».
و در كتاب فيزيگك نويگن چنيگن هسگت« :اصگل بقاي انرژي ،اقسگام مختلف انرژي ميتوانگد بگه يكديگگر تبديگل شونگد؛ از
طرف ديگگر آزمايشهاي مختلف نشان داد كگه در تبديلت انرژيهاي مختلف بگه يكديگگر ،هيگچ گاه انرژي از بيگن نرفتگه و
فقط از صورتي به صورت ديگر تبديل ميشوند ،بدين معني كه اگر در يك دستگاه منفرد ،يك يا چند نوع انرژي از بين
برود به همان اندازه از انواع ديگر انرژي ظاهر ميشود ،به طوري كه ميتوان اصل كلي زير را كه به اصل بقاء انرژي
2
موسوم است بيان نمود :مقدار كل انرژي دستگاه منفرد ،ثابت است».
و ايضا ً در كتاب راه طي شده هست :بخار آبي كه در نتيجة تشعشع خورشيد از سطع دريا به بالي جوّ رفته ابرها را
تشكيگل داده اسگت ،بگه صگورت باران بگه زميگن ميريزد و رودخانهاي راه ميافتگد ،انسگان از سگقوط آب اسگتفادة انرژي
نموده آسيابي را ميگرداند يا توليد برق ميكند ،اين برق را به شهر ميفرستد و در آنجا برق را به مصرفهاي متعددي
ميرسگاند ،در چراغ تبديگل بگه روشنايگي ،يگا در بخاري تبديگل بگه حرارت ميكنگد و يگا آن كگه بگه وسگيلة موتور واگنگها و
ماشينهاي سگنگين را بگه حركگت در ميآورد؛ همگة اينهگا انرژي تشعشعگي خورشيگد اسگت كگه در تسگخير انسگان درآمده
اسگت و پگس از مصگرف ،باز معدوم نميشود .مثل ً روشنايگي چراغ ،وقتگي بگه اشياء ميرسگد بگه صگورت حرارت جذب
ميشود ،كار ماشينها نيز يا در نتيجة بال بردن شيئ سنگيني در آنجا ذخيره ميشود و يا اغلب اوقات در اثر اصطكاك و
غيره بگه صگورت حرارت در ميآيگد ،كليگة ايگن حرارتگها نيگز يگا در يگك محيطگي محفوظ ميماننگد و يگا متفرق و منتشگر
3
ميگردند ،به طوري كه ديگر براي ما محسوس نخواهند بود ،ولي در هر حال معدوم نميگردند».
حقيقتگي كگه لزم اسگت تذكگر داد ايگن اسگت كگه :مقدار كگل انرژي جهان ،ثابگت و ليتغي ّگر نيسگت ،زيرا كگه پوسگته بر آن
افزوده ميشود و بل انقطاع از مواد جهان ،انرژي آفريده ميشود .بلي :مقدار كگگل ماده و انرژي جهان ،ثابگگت و ليتغيگگر
است.
در اتومبيگل ،بنزيگن كگه ماده اسگت متبدل بگه انرژي مكانيكگي ميشود و آن را بگه حركگت در ميآورد؛ مگا خوراك و آب
ميخوريم كه ماده هستند و در بدن ما به حكم خداوند متعال ،در هر آن كه بخواهيم و اراده نماييم متبدل به نيروي كار
ميشوند.
1
.ص .106
2
.ص 148و .149با اندك اختصار
3
.ص .106
123
ساختمان انرژي
رئيس دانشكدة «هاروارد» ميگويد« :ما اكنون پس از سال 1950هستيم و هنوز دربارة اين كه نور حركتي موجي
1
است و يا از ذرات خردي ساخته شده است ،كه در پهلوي يكديگر قرار ميگيرند ،تجربة قاطعي صورت نگرفته است».
ولي انيشتن تصريح ميكند كه حقيقت هر گونه انرژي و حتي ماده ،دانه دانه است؛ چنين ميگويد:
«تئوري كوانتوم 2منظرة تازه و اسگاسي براي حقيقگت رسگم ميكنگد ،اتصگال و پيوسگتگي از بيگن ميرود و انفصگال و
3
گسستگي جاي آن را ميگيرد».
سگاختمان دانهاي اسگت؟ و آيگا ايگن سگياله از كوانتومهاي الكتريكگي تركيگب شده يگا 4
«آيگا سگاختمان ايگن سگيالة منفگي،
نه؟ در اينجا نيز بايد گفت كه تجربههاي بسيار ،اين قضيه را ثابت كردهاند كه بدون شك ،كوانتومهاي جزئي اين سيالة
منفي وجود دارند .و همان گونه كه سنگهاي كنار دريا از شن تشكيل شده ،و خانه از آجرها به دست آمده ،سيالة منفي
5
نيز از دانههاي الكتريكي تركيب پذيرفته است».
«ماده ،ساختمان دانه دانه دارد و از ذرات خردي ساخته شده است كه كوانتاي ماده ناميده ميشوند؛ همين طور بار
7
الكتريكگي نيگز سگاختمان دانهاي دارد ،و از همگه مهمتگر ايگن كگه انرژي 6نيگز مجموعهاي از دانهگها و ذرات اسگت؛ فوتونها
8
كوانتاي انرژي ميباشند و نور از آنها تركيب ميشود».
نظريگة موجگي هگم چون متقابگل بگا نظريگة كوانتوم اسگت پگس بگه قرينگة تقابگل ،از آن چگه كگه دربارة كوانتوم نقگل شگد،
فهميده ميشود نظريگة دانهاي ظاهرا ً عيگن همان مذهگب اسگت كگه در اوائل ايگن فصگل از دموكريگت نقگل كرديگم ،ولي آن
چه كه از وي نقل ميشود ظاهرا ً فقط دربارة ماده است و تعرضي به انرژي ندارد ولي اين نظريه چنان كه نقل كرديم
دانشمندان كوشيدنگد و بالخره ثابگت كردنگد كگه اصگل نخسگتين مواد ،نيرو و انرژي اسگت .و اكنون ميبينيگم كگه اگگر
نظرية كوانتوم صحيح درآيد و در نزد دانشمندان علوم تجربي مقبول افتد ،مطلب بر عكس ميشود و اصل همة مواد و
نيروهگا ،دانههاي ريزي كگه عبارت اخراي ماده ميباشنگد ،و منفصگل از هگم و جدا از يكديگگر هسگتند ،شناسگانيده ميشود.
سگابقا ً ماده و نيرو ،دو سگازندة جهان شناختگه ميشدنگد كگه هيگچ كدام از ديگري تولد نمييابگد بعدا ً بگه دسگت آوردنگد كگه
مادهگها در صگورت تقسگيم بگه انرژي ميرسگند و آخريگن جزء ماده ،انرژي اسگت و اكنون ميخواهگد ثابگت شود كگه هميگن
انرژي هم دانه دانه است .آيا اين دانهها را نميتوان مادة اوليه ناميد؟.
منظور ما از نگارش اين فصل ،همانا توضيح و تشريح امكان تبدل نيرو به ماده است ،و اين كه برگشت يافتن نيروها
نقگل كرديگم و خوب توضيگح داديگم كگه :هيگچ كدام از نيرو و ماده قابگل انعدام نيسگتند و موجودهايگي ابدي ميباشنگد ،قابگل
تحول هستند و از وضعي به وضع ديگر متبدل ميشوند ولي نابود نميشوند.
و در مرتبگة دوم هگم ،فهگم ايگن حقيقگت دشوار بود كگه چگونگه نيروهايگي نامرئي بر ميگردنگد و مواد مرئي ميشونگد؟!
در اين مقام هم ،خوب روشن شد كه اصل ً همة مواد جهان ،فشرده شده و تراكم يافتة نيروها هستند؛ و پس
ازآن كگه ميبينيگم كگه نيروهايگي فشرده ،موجودات مرئي را تشكيگل دادهانگد ،ديگگر بگا هيگچ دليگل نميتوانيگم امكان تبدل
بدين طريق به دست ميآيد كه اصل مسالة تجسم عمل با صرف نظر از جميع خصوصيات آن ،حقيقتي است كه
بايد مورد تصديق علوم تجربي بوده باشد ،و دانشمندان بزرگ جهان طبعا ً بايد آن را تأييد و اثبات كنند.
و اگگر چگه تاكنون نشده اسگت كگه نيروهايگي بگه دسگت بشري تبدل يافتگه و مادهاي را بسگازند ،ولي امكان ايگن كگه
نيروهاي انسگاني بگه قدرت آفريدگاري جمگع گرديده و مواد اخروي را تشكيگل بدهنگد ،بگا بحثهايگي كگه در ايگن فصگل انجام
داديگم كامل ً روشگن ميشود؛ چنان كگه انرژي خورشيدي بگه خواسگت خداوندي در داخلة ميوهگها و بدن حيوانات زنده جاي
و مجلة دانشمند (تير ،49ص )14مقالهاي مفصل در امكان و وقوع تبدّل انرژي به ماده از اسحق آثموف به ترجمة
ايگن فصگل ،نتايگج زياد و مفيدي بگه مگا ميدهگد ،مگا را بگا سگازمان جهان و سگاختمان موجودات آن ،تگا اندازهاي كگه حقاً
سگزاوار تحسگين و آفريگن اسگت آشنگا ميگسازد؛ ايگن فصگل دسگت مگا را گرفتگه قدم بگه قدم پيگش ميبرد و تگا نزديكيهاي
ساختمان خلقت به جلو هدايت مينمايد؛ دربارة خميرة اولية آفرينش با ما گفتگو ميكند ،و اگرچه جاي ابهام خيلي باقي
ميمانگد ،و هگر چگه بر معلومات افزوده ميشود مجهولت هگم شمردهگتر و نمايانگتر ميگردد .ولي هگر چگه باشگد باز از
آيندة سازمان جهان ،خبرهاي يقيني براي ما ميدهد ،خوب ثابت ميكند كه هر چه اكنون هست الي البد هم باقي خواهد
مانگد ،و عدم و انعدام كوچكتريگن روزنهاي بگه سگوي موجودات ندارنگد؛ درسگت اسگت كگه دنيگا دنياي تبدل و تحول اسگت و
هر چيزي خواه ماده و خواه نيرو انقلب مييابد ولي هر چه باشد باز دنيا دنياي وجود است و دنياي عدم نيست.
ايگگن فصگگل ،تبدل ماده و نيرو را بگگه حرارت و برودت و بگگه نور و ظلمگگت و اصگگوات دلكگگش و صگگحنههاي دلپذيگگر و
موجودهاي شور انگيگز و بگه شكنجههاي هولناك و غيگر اينهگا ،از مطالبگي كگه بگه طريگق قرآن كريگم و احاديگث شريفگه وارد
شده ،الحق خوب توضيح ميدهد (البته به طوري كه گفتيم اصل اين مطالب را با قطع نظر از خصوصيات آنها) و امكان
آن را در ذهن انسان سهل القبول ميگرداند و انصافا ً جايي براي چون و چرا باقي نميگذارد.
اين فصل ،خوب ميرساند كه عمل انسان ،اعم از اين كه در شكل حركت وقوع يابد و يا در صورت ساير انرژي ها،
كليتا ً و بدون استثناء در جهان باقي ميمانند و امكان انقلب به هر گونه ماده و نيرو را هم دارند.
اين فصل ،چنان استحكام براي ساختمان عمل ميدهد كه اگر سراسر قواي مخربة جهان جمع شوند و بر سر يك
عمل بسيار كوچك و ناچيز بتازند ،باز هم نميتوانند استحكام آن را در هم بشكنند و يا ناچيزترين ذرة آن را نابود سازند.
در آخگر سگخن بايسگتي تذكگر داد كگه ،يگك خداسگت و دو گونگه كتاب بگه رشتگة تأليگف كشيده :كتاب تشريعگي و كتاب
تكويني .قرآن و جهان ،حقيقگت ايگن اسگت كه فهم ايگن دو كتاب به يكديگگر بسگتگي دارد و هگر كدام كليد رموز آن ديگري
125
است؛ خود قرآن كريم چنين دستور ميدهد :براي به دست آوردن رمز آفرينش و آغاز و انجام خلقت و پيدايش زندگي
نويگگن يعنگگي نشأة آينده ،در زميگگن سگگير كنيگگد و در آيات كتاب تكوينگگي غور نمائيگگد و بديگگن طريگگق ميتوانيگگد آيات كتاب
َ َ َ
ك عَلَي الل ّگهِ خل ْگقَ ثُگ َّ
م يُعِيد ُگه ُ إ ِگ َّ
ن ذل ِگ َ ه ال ْ َ
ف يُبْدِئُ الل ّگ ُ تشريعگي را خوب بفهميگد و آنهگا را تفسگير نماييگد .فرموده :أوَ ل َگ ْ
م يََروْا كَي ْگ َ
م الل َّگه ينشئ الن َ ْ َ ف بَدَأ َ ال ْ َ
شأة َ اْل ِ
خَرةَ ؛ 1و همچنان كگه در قرآن كريگم آيات ُ ُْ ِ ُ ّ خل ْگقَ ثُگ َّ سيُروا فِگي اْلَْر ضِگ فَانْظُُروا كَي ْگ َ سيٌر گگ قُ ْ
ل ِگ ي َگ ِ
َْ هسگت ،حقيقگت ايگن اسگت كگه در آسگمانها و زميگن هگم آيات بسگياري براي مؤمنيگن هسگت :إ ِگ َّ
ت وَ الْر ضِگ ن فِگي ال َّگ
سماوا ِ
ت ل ِل ْ ُ
مؤْ ِ َليا ٍ
2
ن.
منِي َ
.عنكبوت ( / )29آيه 19و .20آيا نديدند كه خداوند چگونه آفرينش را آغاز كرد و بعدا ً همان را اعاده ميفرمايد :مسلما ً اين بر 1
خداونگد آسگان اسگت؛ بگو در زميگن سگير كنيگد (دقيقا ً بررسگي و مطالعگه نمائيگد) و نظگر كنيگد كگه خداونگد چطور آفرينگش را آغاز نمود؟ و
چگونه بعدا ً نشأة آينده را ايجاد ميفرمايد؟.
2
.جاثيه ( / )45آيه .3
126
ورات اعمال
7ن آيات و احاديث در بقا و تجسم و تط ّ
قرآن و حديث
دليل ما در بيان و اثبات مسايل اين كتاب ،آيات محكمة قرآن و كلمات متقنة پيشوايان دين گ عليهم السلم گ است،
و هر چه كه غير از آيه و حديث صحيح ميآوريم به عنوان تأييد و توضيح علمي و يا استدلل براي رعايت ديگران است.
قرآن كريم يگانه كتاب صحيح و دست نخوردة خداوند متعال در روي زمين است؛ و بر خلف برخي از تصورات دور
از حقيقگت ،پيوسگته گفتار خود را متكگي بگه برهان بيان داشتگه اسگت [بدون ايگن كگه آمرانگه (بگه خاطگر ايگن كگه گوينده خود
خداونگد متعال اسگت) دسگتور بگه قبول تعبدي داده باشگد] ولي چون كگه اسگلوب بيان قرآن كريگم بگه طرز بيانات متعارفگي
علمگي نيسگت (براي ايگن كگه كتابگي همگانگي و هگر زمانگي اسگت ،و براي ه مة افراد بشگر از دانشمنگد و بيگسواد و غربگي و
شرقي در تمامي اعصار مختلف تا قيام رستخيز فرستاده شده است ،و به خاطر يك عدة اهل مطالعه فقط نازل نشده
اسگت) فلذا يافتگن دليگل از ميان جملت آيات ،و بيان كردن آنهگا بگه طور علمگي ،كار دشواري شده ،و هگر كسگي از عهدة
از زماني كه قرآن نازل شده ،كتابها و علمها پرداخته شده و فرضيهها و مكاتيب فلسفي ظهور كرده و پا به ميدان
خودنمايي گذاشته و اساليب نگارش رنگ به رنگ گرديده ،و هر كدام در يك دوره علقهمنداني پيدا كرده ولي دير زماني
نگذشته كه نادرستي قضيه هويدا گرديده و به دست فراموشي سپرده شده است؛ در مقابل آنها اين قرآن كريم است
كگه بگا وجود دشمنانگي سگرسخت ،كگه كتابگها در رد ّ آن سگاخته و مقالهگها بر عليگه آن پرداختهانگد ،و بگا پيدايگش ايگن همگه
ترقي در علوم تجربي و با پديد آمدن اين همه نو ظهورها و عوض شدن افكار ،باز هم ميبينيم كه قرن به قرن و حتي
در ايگگن اواخگگر سگگال بگگه سگگال ،بر رونگگق آن افزوده ميشود و در جهان رايجگگتر و در ميان طبقات دانشمندان شناختهگگتر
ميگردد ،هر قدر افكار روشن تر و انديشه ها عميق تر ميشود ،و مسايل علوم روي به دقت مينهد و باريك تر ميشود،
حقا ً قرآن كريگم هگم در انظار شيرينگتر و در قلوب محبوبگتر گرديده و ارزش باطنگي و حقيقگي آن ظاهرتگر و آشكارتگر
ميشود.
عجيگب اسگت كگه از آغاز قرآن تگا پايان آن ،سگخن بگه نحگو واحدي ادا شده ،يعنگي مطالب بدون كوچكتريگن دو رنگگي و
اختلف ساخته شده و بيان گرديده است؛ آن چه كه اكنون در نظر نگارنده اعجابآور و اعجاز آميز است ،همين مسالة
حاضر و عمل انسان است؛ نويسندگان بهتر ميدانند كه متعسر و يا متعذر است كه كتابي تمام نوشته شود و سخني به
ضگد سگخن ديگگر در آن نوشتگه نشود؛ احتراز از ايگن تضادّهاي بگه ظاهگر كوچگك ،براي افراد بشگر اگگر چگه نابغگه هگم باشنگد،
اگگر ممكگن باشگد باز دشوار اسگت؛ ولي ميبينيگم كگه قرآن كريگم دربارة عمگل مثل ً بسگيار سگخن رانده و راجگع بگه اعمال
صالحه و سيئات ،گفتگوهاي زياد فرموده و از حبط شدن حسنات و از توبه و عفو سيئات هم ،زياد بحث كرده اما در هر
سخن در قرآن كريم با كمال سادگي و استقامت پيش رفته و خالي از هر گونه تضاد ّ به قالب بيان ريخته شده است،
در جايگي كگه از پايداري و جاودانگي بودن عمگل سگخن ميگويگد ،راه توبگه را بگه روي بدكاران پشيمان ،نميبندد و آنان را
نااميگد نميگردانگد؛ و در جايگي هگم كگه از تباه شدن حسگنات و يگا از بخشيده شدن سگيئات بحگث ميفرمايگد ،ناچيزتريگن
127
آن چه كه درباره قرآن كريم معروض گرديد ،بدون تغيير درباره احاديث شريفه (كه از رسول خدا گ صلّي الله عليه و
به جهت اين كه آموزنده اين پيشوايان ،همان پردازنده قرآن است ،خداوند متعال جل جلله و عم نواله.
قرآن كريگم و احاديگث شريفگه تصگريح فرمودهانگد كگه جزا در روز جزا ،براي هگر انسگاني ،عيگن اعمال دنيوي خود او
خواهد بود؛ از اين دسته آيات و احاديث چنان كه ذيل ً خواهيم ديد ،چنين استفاده ميشود كه:
اعمالي كه در اين زندگي از انسان صادر ميشود ،فاني نميشود و باقي ميماند و در روز رستخيز كه روز پاداش و
كيفگر اسگت ،در اشكال مختلف :در شكگل نور و يگا حرارت ،در صگورت مواد فردوسگي و يگا جهنمگي ،بدون هيگچ كاهگش ،بگه
خود عامل پرداخت ميشود؛ و بدين طريق ،براي هيچ كسي جاي گله و شكوهاي باقي نميماند ،و حقا ً هيچ جزايي براي
اعمال ،و هيچ چيزي اوفق با آنها ،بهتر از خود آنها نيست؛ چه چيز بهتر از اين ميتواند باشد كه در محكمه عدل الهي ،به
هر كسي همان داده شود كه خود پسنديده و انجام داده است.
128
َ
ك ضرا ً وَ ل يَظْلِ ُ
م َرب ُّ َ ملُوا حا ِ ن؛ 2و ايضاً :وَ وَ َ
جدُوا ما عَ ِ ملُو َ
ن ما كانُوا يَعْ َ
جَزوْ َ ن؛ و ايضاًَ :
سي ُ ْ ملُو َ
ن إِل ّ ما كانُوا يَعْ َ هَ ْ
1
جَزو ْ َ
ل يُ ْ
َ َ َ َ
ن؛ 5و ايضاً:
ملُو َگ
ت إِل ّ مگا كانُوا يَعْ َ ملُوا ال َّگ
سيِّئا ِ جَزي ال ّذِي َگ
ن عَ ِ ن؛ 4و ايضاً :فَل ي ُ ْ
ملُو َگ ن إِل ّ مگا كُنْت ُگ ْ
م تَعْ َ جَزوْگ َ حداً؛ 3و ايضاً :هَ ْ
ل تُ ْ أ َ
سلم گگ به حضرت پيغمگبر گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ نازل شد و گفت :يگا
و در خبر است كه :جبرئيگل گ عليه ال ّ
22
ت فَا ِنَّک ملقيهِ.
شئ َ ه و اَع َ
مل ما ِ ت فَا ِنَّک ُ
مفارِقُ ُ شئ َ ت وَ اَحبِب َ
من ِ مي ِّ ٌ ت فَا ِن َّ َ
ك َ شئ َ
عش ما ِ ح َّ
مد ُ ِ م َ
ُ
1
.اعراف ( / )7آيه 147و سباء ( / )34آيه .33آيا به غير از آن چه كه ميكردند جزايي به ايشان داده ميشود؟
.اعراف ( / )7آيه .180مسلما ً عين كردة خويش را جزا مييابند. 2
3
.كهف ( / )18آيه 49و آنچه را كه كرده بودند حاضر يافتند و پروردگارت به كسي ستم نميكند.
4
.نمل ( / )27آيه .90آيا جز آن چه كه ميكرديد جزا مييابيد؟
5
.قصص ( / )28آيه .84آنان كه اعمال به جا آوردند ،جزايي جز آن چه كه ميكردند نمييابند.
6
.عنكبوت ( / )29آيه .55بچشيد آن چه را كه ميكرديد.
7
.يس ( / )36آيه .54امروز به هيچ كسي هيچ ستمي نميشود و جز آن چه ميكرديد جزايي نمييابيد.
8
.صافات ( / )37آيه .39جزايي جز آن چه كه ميكرديد نمييابيد.
9
.زمر ( / )39آيه .24و به ستمگران گفته شد بچشيد آن چه را كه كسب نموديد.
10
.جاثيه ( / )45آيه .28امروز همان را كه ميكرديد جزا مييابيد.
11
.طور ( / )52آيه .16و همانا جزايتان ميدهند همان را كه ميكرديد.
12
.نجم ( / )53آيه .39نيست براي انسان جز سعيش.
13
.نجم ( / )53آيه .41سپس جزا داده ميشود به او عمل او كه جزائي اوفي است.
14
.تحريم ( / )66آيه .7اي كساني كه كافر شديد ،امروز عذر ميآوريد ،همانا همان را جزايتان ميدهند كه ميكرديد.
15
.مطففين ( / )83آيه .36آيا به كافران ،آن چه كه ميكردند برگردانيده شد؟ (جزا داده شد؟).
16
.ابراهيم ( / )14آيه .51تا جزا دهد خدا به هر كسي آن چه را كه كسب كرد.
17
.نحل ( / )16آيه .111تمام پرداخت ميشود به هر كسي آنچه كه عمل كرد.
18
.عنكبوت ( / )29آيه .7كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح كردهاند ،البته از آنان كارهاي بدشان را دور و پوشيده ميداريم و
هر آينه آنان را جزا ميدهيم نيكوتر آنچه را كه ميكردند.
19
.توبه ( / )9آيه .121تا جزايشان دهد خداي ،نيكوتر آنچه را كه ميكردند؛ تقدير اين كريمه ،به قرينة آية 7سورة عنكبوت و 35
سورة زمر اين است كه :ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون و ليكفر عنهم اسوء ما كانوا يعملون.
20
.نور ( / )24آيه .38تا جزا دهد خدا ايشان را بهترين اعمالشان را .و تقدير اين آيه نيز به قرينة كريمة 7عنكبوت و 35سورة
زمر اين طور است :ليجزيهم الله احسن ما عملوا و ليكفر عنهم اسوء ما عملوا.
21
.فصلت ( / )41آيه .27هر آينه جزايشان ميدهيم بدترين آنچه را كه ميكردند؛ و تقدير اين آيه هم به قرينة آية 7عنكبوت و
35زمر چنين ميشود :و لنجزينهم اسوء الذي كانوا يعملون و لنحبطن عنهم احسن الذي كانوا يعملون.
22
.وسگائل الشيعگة ،ج ،1ص ،14س .2وافگي كتاب الصگلوة ،ص ،21س .31روضگة الواعظيگن ،ص ،271مگن ليحضره الفقيگه ،ص
،124س .24اي محمد گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ زنده بمان هر قدر كه خواهي ،حقا كه خواهي مرد ،و دوست بدار هر كه را
كه خواهي ،حقا كه جدا خواهي شد .و عمل كن آن چه كه خواهي ،حقا آن را ملقات خواهي نمود.
129
خلَقَ الل ُ
ه سرورا ً ا ِل ّ وَ َ
حد ٍ اَودَع َ قلبا ً ُ
من ا َ َ
سلم گ روايت شده است كه فرموده :ما ِ
و از حضرت امير المؤمنين گ عليه ال ّ
مباحث آينده هم اخباري كه بر اين بحث دللت دارند نقل خواهد شد انشاء اللّه تعالي.
من َّرب ِ َ
ك 3و امثال جزاءً وِفاقاً ،2وَ :
جزا ًء ِگ اگگر گفتگه شود :لفگظ «جزاء» و مشتقات آن در آيات كريمگه قرآنيگه ،ماننگدَ :
م تَك ْ ِ َ
ن 4و
سبُو َ ن إِل ّ ب ِما كُنْت ُ ْ
جَزو ْ َ ه ْ
ل تُ ْ آن ها كه زيادند ،دللت بر اين ميكنند كه جزاي عمل ،غير از عمل است؛ و كريمهَ :
امثال آن كگه باء مقابله دارنگد ميرسگانند كگه جزاي عمگل غيگر از آن و در مقابگل آنسگت؛ و نيگز آيات بسگياري هسگتند كگه
آشكارا جنگگت و نعمتهاي آن را براي مؤمنيگگن و دوزخ و شكنجههاي آن را براي كافريگگن و فاجريگگن وعده داده اسگگت؛ و
َ
حتِه َا
ن تَ ْ
م ْ
جرِي ِ جنَّا ٍ
ت تَ ْ خل ْ ُ
ه َ سول َ ُ
ه يُد ْ ِ ن يُط ِِع الل ّ َ
ه وَ َر ُ م ْ
ظاهر آن ها نيز اين است كه جزا غير از عمل است؛ ميفرمايد :وَ َ
َ َ
ب ه نارا ً خال ِدا ً فِيهگا وَ ل َگ ُ
ه عَذا ٌگ خل ْگ ُ
حدُود َگه ُ يُد ْ ِ سول َ ُ
ه وَ يَتَعَد َّ ُ ص الل ّگ َ
ه وَ َر ُگ ن يَعْگ ِ
م ْگ ك الْفَوُْز الْعَظِي ُگ
م گگ وَ َ اْلنْهاُر خالِدِي َگ
ن فِيهگا وَ ذل ِگ َ
ن؛ 5لبد طريق توفيق اين ميشود كه در آياتي كه دللت ميكنند كه جزاي عمل ،خود آن است يك لفظ «كأ ّ
ن» به مهِي ٌ
ُ
ن در تقدير فرض شود ،لزم ميآيد كه در دنيا كلم صريحي پيدا نشود
در پاسخ ميگوييم :اگر جائز باشد كه لفظ كأ ّ
حقيقت مطلب و سادهترين وجه جمع اين است كه ،چون عين عمل دنيوي ،بدون تغيير شكل به عامل نميرسد بلكه
پگس از آن كگه باطگن خود را بروز ميدهگد و كامل ً عوض ميشود و زيادت مييابگد بگه او ميرسگد فلذا صگحيح ميشود كگه
گفتگه شود :عيگن عمگل او بگه او رسگيد؛ و هگم ايگن كگه :جزاي عمگل خويگش را باز يافگت؛ و هگم ايگن كگه :عمگل خويگش را بگه
اعمال دنيوي انسان با شكل عمل و با آن صورتي كه در حين صدور دارا ميباشد به عامل خود داده نميشود ،بلكه
پس از آن كه به وقوع ميپيوندد و شكل كنوني و ظواهر دنيوي و صورت اين جهاني خود را ترك ميكند و به كلي عوض
ميشود به عامل خود ميرسد؛ پس از آن كه با عين ذات و حقيقت خود ظهور ميكند و شكل نعمتهاي بهشتي ،و يا
شكنجههاي جهنمي به خود ميگيرد و قابليت لذت دادن ،و آزار رسانيدن پيدا ميكند ،به عامل خود داده ميشود.
1
.نهگج البلغگه ،ج ،3ص ،210حكمگت .257هگر كسگي بگه دلي شادي رسگاند خداونگد از همان شادي ،لطفگي خلق ميكنگد .هگر وقگت
مصگيبتي بگه او برسگد ،ماننگد آبگي كگه در سگرازيري روان باشگد بگه سگوي آن مصگيبت روان ميگردد تگا آن را از وي طرد نمايگد و برانگد،
همان طوركه شتر بيگانه رانده ميشود.
2
.نباء ( / )78آيه .26جزايي است موافق.
3
.نباء ( / )78آيه .36جزايي است از پروردگارت.
4
.يونس ( / )10آيه .52آيا جزا داده ميشود جز با آنچه كسب ميكرديد؟
5
.نسگاء ( / )4آيگه 13و .14هگر كگس خدا و رسگولش را اطاعگت كنگد او را داخگل باغسگتانهايي ميكنگد كگه از زيگر آنهگا نهرهگا جاري
است .هميشه در آنجا ميمانند .و اين است گشايش بزرگ و هر كس خدا و رسولش را نافرماني كند او را به آتشي داخل ميكند كه
الي البد در آن ميماند و براي اوست شكنجهاي خوار كننده.
130
بنابراين ،در اين دريافت و اين پرداخت ،دو ملحظه صحيح در ميآيد :يكي اين كه :مجازاتي به معناي حقيقي كلمه
اصگل ً در آخرت نخواهگد بود ،بگه جهگت ايگن كگه عيگن عمگل عامگل ،بگه او داده خواهگد شگد؛ ديگري ايگن كگه :روز قيامگت روز
مجازات اسگگگت و هگگگر كسگگگي پاداش و كيفگگگر اعمال خود را در آن روز دريافگگگت ميدارد :پاداش نيكوكاران ،بهشگگگت و
آياتگي كگه پايگة اشكال مذكور شدهانگد ،مبتنگي بر لحاظ دوم هسگتند؛ و آياتگي هگم كگه در بحثهاي گوناگون ايگن فصگل،
انشاء اللّه تعالي ايراد ميشوند مبتني به لحاظ اول بوده و دال بر عينيت ميباشند؛ و آياتي كه در اين بحث نقل شدند و
عنوان« :پاداش آدمگي ،خود كردار آدمگي اسگت» از آنگها اسگتفاده ميشود ،لحاظ جامعگي دارنگد و جامگع هگر دو لحاظ ياد
شده هستند؛ و ميفهمانند كه :مجازات در آخرت حق است ولي جزاي هر عمل خود همان عمل است.
مثگل عامگل ،مثگل زارع اسگت :زارع گندم و جگو و سگاير حبوبات خويگش را در زمينگها بگه هگر طرف ميپاشگد ،و بعگد از
مدتي هنگام خرمن ،حاصل بر ميدارد ،اين حاصل به لحاظي پاداش زارع و پاداش بذر و بذر افشاني اوست ،و با لحاظ
ديگري ،پاداشگي در ميان نيسگت بلكگه ايگن حاصگل در واقگع همان بذرهاي سگابق اوسگت كگه صگورت خود را عوض كرده و
افزايگش يافتگه و بگه دسگت او رسگيده اسگت ،و بگه لحاظ جامعگي ،زارع پاداش مييابگد و پاداش او همان بذرهاي پراكنده
اگر ما بتوانيم در مكتب قرآن ،با برد باري و صبر ،شاگردي نماييم ،و زماني زبان به ايراد دراز نكرده و سرا پا گوش
و هوش شويم (نه زبان پر طغيان و انديشه نافرمان) ما را به مرموزترين اسرار جهان هدايت ميكند؛ و سبب اين كه ما
از قرآن كمتگر اسگتفاده ميكنيگم!! و معلوم اسگت كسگي كگه بگه اسگتاد خود ،معلمگي كنگد و دانشگي نياندوختگه و علمگي
مثگل مگا و قرآن ،مثگل موسگي و خضر 1اسگت ،ترقگي يافتگن و دانگا شدن موسگي ،نيازمنگد تعليگم خضگر بود ،و ايگن هگم
محتاج بگه صگبر و تحمگل موسگي بود ،ولي او مثگل مردم زمان مگا ،ميخواسگت فلسگفه هگر چيگز را فورا ً بدانگد ،فلذا در هگر
مسگالهاي زبان بگه اشكال ميگشود؛ و بالخره چون موسگي عجول بود ،لياقگت مكتگب خضگر را پيدا نكرد و رانده شگد و
قرآن كريگم و حديگث شريگف مگا را بگه ايگن حقيقگت رهگبري ميكننگد كگه :اعمال نيگك ايگن زندگگي ،تغييگر شكگل داده و در
آخرت نعمتهاي بهشتي خواهند شد و در صورت باغ و راغ و چمن و سوسن ،و در اندام حوريان پري پيكر ،و در شكل
ملْكا ً كَبِيراً . كاخهاي مجلل پديدار خواهند شد؛ و إذا رأَيت ثَ َ َ
ت نَعِيما ً وَ ُ
2
م َرأي ْ َ
َ ِ َ ْ َ ّ
َ فرموده :لَي س لِْلن ْگسان إل َّ مگا سعي؛ 3و ايضاً :و إذ َا ال ْجن َّ ُ ُ
موا ت؛ 4و ايضاً :وَ مگا تُقَ ِ
دّ ُ ضَر ْگ
ح َ
س مگا أ ْ
ت نَفْگ ٌ
م ْگ
ت گگ عَل ِ َ
ة أْزلِفَگ ْ َ َ ِ َگ ِ ِ ْگ َ ِ
َ َ َّ 6 َ
سناً
ح َ ض الل ّ َ
ه قَْرضا ً َ ن ذ َا ال ّذِي يُقْر ِ ُ ه؛ و ايضاًَ :
م ْ م وَ اتَّقُوا الل َ موا ِلَنْف ُ ِ
سك ُ ْ عنْد َ الل ّهِ؛ 5و ايضاً :وَ قَ ِ
دّ ُ جدُو ه ُ ِ
خيْرٍ ت َ ِ
ن َ
م ْ ِلَنْف ُ ِ
سك ُ ْ
م ِ
1
.داستان آموزندة موسي و خضر ،در سورة كهف ( / )18آيه 60تا 82ميباشد.
2
.انسان ( / )76آيه .20وقتي كه آن جا را ميبيني ناز و نعمت و پادشاهي بزرگي را ميبيني.
3
.نجم ( / )53آيه .39نيست براي انسان جز آن چه كوشيد.
4
.تكوير ( / )81آيه 13و .14آن گاه كه بهشت ،نزديك آورده شود هر كسي داند كه چه حاضر كرده است.
5
.بقره ( / )2آيه .110هر چيزي را كه براي خود ،پيش داشت نماييد در پيش خدا آن را باز مييابيد.
6
.بقره ( / )2آيه .224براي خودتان پيش داشت كنيد و از خدا بپرهيزيد.
131
َ َ َ ط؛ 1و ايضاً :مث َ ُ َ َ عفَگه ل َگ َ
حبَّةٍ أنْبَت َگ ْ
ت ل َ ل الل ّگهِ ك َ َ
مثَ ِ سبِي ِ موالَهُگ ْ
م فِگي َگ نأ ْ ل ال ّذِي َگ
ن يُن ْ ِفقُو َگ َ ص ُ
ض وَ يَب ْگ ُ ضعافا ً كَثِيَرة ً وَ الل ّگ ُ
ه يَقْب ِگ ُ هأ ْفَيُضا ِ ُ ُ
َ ل سنبلَة مائ َة حبَة و الل َّگه يضاع ف لم ن يشاءُ و الل َّگه وا سع عل ِي م؛ 2و ايضاً :مثَ ُ َ
موالَهُگ ُ
م نأ ْ ل ال ّذِي َگ
ن يُنْفِقُو َگ َ ِگ ٌ َ ٌگ ُ َ ِ ُگ ِ َ ْگ َ ُ ُ ل فِگي ك ُ ِّ ُگ ْ ُ ٍ ِ ُ َ ّ ٍ َ
سناب ِ َ
سبْعَ َگ
َگ
َ
ل فَط َ ٌّ
ل؛ 3و صبْها واب ِ ٌ ن ل َگ ْ
م ي ُگ ِ ن فَإ ِگ ْ ت أُكُل َگها ِ
ضعْفَي ْگ ِ جنَّةٍ بَِربْوَةٍ أ َگصابَها واب ِ ٌ
ل فَآت َگ ْ م كَ َ
مثَ ِ
ل َ ن أَنْفُگ ِ
سهِ ْ ت الل ّگهِ وَ تَثْبِيتا ً ِ
م ْگ مْرضا ِگ
ابْتِغاءَ َ
و ايضاً: َ
م ل يُظْل َ ُ م أعْمالَهُگ ْ
ملُوا وَ ل ِيُوَفِّيَهُگ ْ م َّگ و ايضاً :وَ ل ِك ُ ٍّ ن الدُّن ْگيا؛ صيب َ َ اْل ِ
17
ن؛
مو َگ م وَ هُگ ْ ما ع َ ِ ت ِ
ل دََرجا ٌگ
16
م َگ
ك ِ س ن َگ ِ
خَرةَ وَ ل تَن ْگ َ
1
.بقره ( / )2آيگه .245كيسگت كگه بگه خدا قرض نيكگي دهگد تگا خدا براي او بيفزايگد افزايشهاي بسگياري و خداونگد قبگض ميكنگد و
بسط ميدهد.
2
.بقره ( / )2آيگه .261مثگل كساني كگه اموال خود را در راه خدا خرج ميكنگد ،ماننگد مثگل دانهاي اسگت كه هفگت سگنبل برويانگد در
هر سنبل صد دانه باشد؛ و خداوند براي هر كس كه بخواهد افزايش ميدهد ،خداوند بزرگ است ،دانا است.
3
.بقره ( / )2آيه .265مثل كساني كه اموال خود را براي طلب خشنودي خدا و براي استوار داشتن خود خرج ميكنند ،مانند مثل
باغگي اسگت در تپهاي كگه باران درشگت قطره بگه آن رسگد و ميوههايگش را دو برابر دهگد و اگگر باران درشگت قطره نرسگد ،بارش ريگز
قطرهاي به آن رسد.
4
.طور ( / )52آيه .21نكاستيمشان از عملشان چيزي.
5
.بقره ( / )2آيگه .272هگر چگه از خير خرج كنيگد ،براي خودتان اسگت .در صگورتي كگه خرج نميكنيگد مگگر براي طلب راه خدا و هگر
چه از خير خرج كنيد تمام پرداخت ميشود به شما و بر شما ستمي نميشود.
6
.نساء ( / )4آيه .40حقيقت اين است كه خدا به وزن ذرهاي ظلم نميكند و اگر ذرهاي نيكي باشد آن را ميافزايد.
7
.آل عمران ( / )3آيه .30روزي هر كسي هر خيري را كه كرده بود ،حاضر خواهد يافت.
.انفال ( / )8آيه .60هر چه كه در راه خدا انفاق كنيد تمامآ ً به شما پرداخت ميگردد. 8
9
.لقمان ( / )31آيگه .16پسگر كوچكگم اگگر حسگنه بگه وزن دانگة خردل باشگد و در ميان سگنگي باشگد يگا در آسگمانها و يگا در زميگن،
خداوند آن را باز ميآورد ،و باور كن كه خداوند كارش لطيف و دقيق است و (از هر جا و هر چيز) با خبر است.
10
.يونس ( / )10آيگه .9واقگع ايگن اسگت كسگاني كگه ايمان آوردنگد و اعمال صگالح كردنگد ،پروردگارشان آنان را بگا ايمانشان هدايگت
ميفرمايد .از زيرشان در باغستانهاي نعمت ،نهرها روان است.
.هود ( / )11آيه .111حقيقت اين است كه پروردگارت به طور مسلم به ايشان ،اعمالشان را تمامآ ً پرداخت خواهد كرد. 11
12
.ابراهيم ( / )14آيه 24تگا .27آيگا نديدي كه خداونگد چگونه مثگل زد كلمگة طيبه و سگخن پاك را ،ماننگد درخگت پاكي كگه ريشهاش
ثابت و استوار و شاخسارش در آسمان است ،ميوههايش را به اذن خدا در هر زمان ميدهد ،خداوند براي مردمان ،مثل ها ميزند تا
شايد آنان متذكر شوند.
13
.كهف ( / )18آيه .46باقياتي كه صالح هستند بهترند در نزد پروردگارت از لحاظ ثواب و برگشت.
14
.كهف ( / )18آيه .49و هر چه را كه كرده بودند حاضر يافتند.
15
.نور ( / )24آيه .25خداوند در آن روز ،دين حق آنان را (يعني اعمال نيكشان را) به ايشان تمام ميپردازد.
16
.قصگص ( / )28آيگه .77در آن چگه خداونگد تگو را داده خانگة آخرت را طلب كگن ،و بهرهاي را كگه از زندگگي دنيوي برايگت هسگت
فراموش مكن.
.احقاف ( / )46آيه .19براي هر كسي از آن چه به جا آورده است درجاتي هست و خدا ميخواهد اعمالشان را تماما ً به ايشان 17
ت يَداه ُگ؛ 3و ايضاً :وَ إِذ َا الْقُبُوُر َ َ َ
م يَنْظُُر ال ْ َ
مْرءُ مگا قَد َّ َ
م ْگ ت لِغَدٍ؛ و ايضاً :يَوْگ َ ه وَ لْتَنْظُْر نَفْگ ٌ
س مگا قَد َّ َ منُوا اتَّقُوا الل ّگ َ أيُّهَگا ال ّذِي َگ
2
م ْگ نآ َ
6
خيْرا ً يََرهُ.
ل ذََّرةٍ َ
مثْقا َ م ْ
ل ِ ن يَعْ َ حياتِي؛ و ايضاًَ :
م ْ
5
ت لِ َ ل يا لَيْتَن ِي قَد َّ ْ
م ُ ت؛ 4و ايضاً :يَقُو ُ ت وَ أ َ َّ
خَر ْ س ما قَد َّ َ
م ْ ت نَفْ ٌ
م ْ
ت گ عَل ِ َ
بُعْثَِر ْ
عبادِي
ه يگگا ِ ج َّ
ل اللّه َ
و در حديگگث وارد شده كگگه حضرت رسگگول گ گ صگگلّي الله عليگگه و آله و سگگلّم گ گ فرمود :قا َ
جلل ُ گ
ل َ
ل لحو َ
ل وَل قوةَ جنةِ قا َ
ت و مگا غر سُگ ال َ
ة قل ُگ
ة وَ تربت َگها طيب ٌ ن اَر َ
ضهگا واسگع ٌ ك اَن يُكث ِروا ِگ
من غَر سِگ الجنةِ فَا ّگ مر ا ُ َّ
مت َگ َ فقا َ
ل ُگ
ست له شجٌر في الجنةِ؛ وَ ايضاً :ا ِن َّما ه ِي اَعمالَك ُم ُردَّت ا ِليك ُم (تَُرد ُّ الَيك ُ
م)10؛ ه اّل الل ّ ُ
ه غُر ِ َ ا ِلبالل ّهِ؛ وَ ايضاًَ :
من قا َ
9
ل ل ال َ
8
من
ة ِگ و ايضاً :ا ِگ ّ
ن القَگبَر :روض ٌ 11
حل َگقُ الذِكرِ؛ جنَةِ قا َ
ل ِ ل الل ّگهِ و مگا ريا ُگ
ض ال َ جنةِ قالوا يگا رسگو َ
ض ال َ ً
وَ ايضا :بادِروا ا ِلي رِيا ِگ
قا َ
ل الل ُهگ مهَّدل َگ ُ فذ ُ كَل َ مثَ ِ ل اَ َ
حدِك ُگم ك َ َ ل الصگالِح فَ َ
مثَ ُ حفَرِ النَّيرا ِگ
ن فَ ِ ريا ض ال َّ
12
ه؛ م ُهگ ي ُ َ ل يُن ِ
ل الرج ِ مهِّدوه ُگ بِالعم ِ من ُ
حفَرة ٌ ِگ
ة او ُ
جن َ ِ ِگ
َ
ت فيها
ك و رأي ُ
مس ٍ ت فيها قيعانا ً بُقَعا ً ِ
من ِ جن َّ َ
ة فَرأي ُ ت ال ّ
خل ُ
سماءِ د َ َ ما اُسرِيَ بي ا ِل َ
ي ال ّ و ايضاً :ل َ ّ
13
ن
مهَدُو َ
م يَ ْ تَعالي :فَِلَنْفُ ِ
سهِ ْ
سك َ َ
ت َو ه ا َكبُر فَا ِذا قالَه ُ َّ
ن بَنَينا وَ ا ِذا َ ه و الل ُ
ه ال الل ُ
ن الل هِ و الحمد ُ لل هِ ول ال َ
سبحا َ
ن ُ
ل المؤم ِ ت :وَ ما نَفَقَتُك ُم؟ قالوا قَ َ
و ُ قل ُ
ك اَم َ اَم َ
س َ
14
سكنا.
1
.حديد ( / )57آيه .13روزي مردان و زنان منافق به مؤمنين گويند :صبر كنيد تا ما هم به شما برسيم و از نورتان استفاده كنيم،
در پاسخ گفته ميشود كه به پشت سرتان برگرديد و نوري بجوييد.
2
.حشر ( / )59آيه .18اي كساني كه ايمان آوردهايد ،بپرهيزيد از خدا .البته هر كسي نيك نظر كند كه براي فرداي خود چه پيش
داشتي ميكند.
3
.نباء ( / )78آيه .40روزي انسان به آن چه كه با دو دست خويش پيش داشت كرده بود نگاه ميكند.
4
.انفطار ( / )82آيه 4و .5و هنگامي كه قبرها شكافته شوند ،داند هر كسي كه چه تقديم داشته و چه تأخير انداخته است.
5
.فجر ( / )89آيه .24ميگويد اي كاش كه براي اين زندگيم پيش داشت ميكردم.
6
.زلزله ( / )99آيه .7هر كس به ثقل ذرهاي خير كند آن را ميبيند.
7
.امالي ،صگدوق ،ص 181گگ وسگائل الشيعگة ،ج ،1ص ،13س .30بگا اندك فرق از كلينگي .خداونگد جگل جلله فرمود :اي بندگان
صديق من در دنيا با عبادت لذت بريد چون در بهشت هم با همان عبادت لذت خواهيد برد.
8
سلم گ به نزد من آمد و گ فت :امت خود را امر
.سفينة البحار ،ج ،2ص .312وقتي كه به آسمان برده شدم ،ابراهيم گ عليه ال ّ
كن كه از كشت بهشت زياد بكارند ،چون كه زمينش با وسعت و خاكش نيك است .گفتم :كشت بهشت چيست؟ گفت :لحول ولقوة
ال بالله ،يعني گفتن اين سخن ،كشت بهشت است.
9
.همانجا هر كس بگويد ل اله ال الله ،درختي براي او در بهشت كاشته ميشود.
10
.شرح دعاي عديلة شيگخ ابراهيگم سگبزواري ،ص 170گگ الفردوس العلي ،ص .269همانگا اعمال خود شماهاسگت كگه بگه شمگا
برگردانيده شدهاند ،يا ميشوند.
11
.مگن ليحضره الفقيگه ،ص ،588س 7گگ وافگي ،س 46و س 14گگ روضگة الواعظيگن 324 ،گگ معانگي الخبار ،ص 321گگ المحجگة
البيضاء ،ج ،1ص .22بشتابيد به سوي باغهاي بهشت .گفتند يا رسول الله باغهاي بهشت چيست؟ فرمود :حلقههاي ذكر است.
12
.ارشاد القلوب ،ص .97واقع اين است كه قبر باغي است از باغستانهاي بهشت يا گودالي است از گودالهاي دوزخ ،پس آن
را با عمل صالح و شايسته آماده سازيد .و مثل شما مثل مردي است كه سفارش ميدهد خانه برايش تهيه ميشود .خداوند متعال
فرموده :براي خودشان تهيه ميكنند و اماده ميسازند.
.روم ( / )30آيه .44و من عمل صالحا ً فلنفسهم يمهدون ،كساني كه عمل نيك و شايسته به جا ميآورند همانا براي خودشان 13
تهيه ميبينند.
14
.ارشاد القلوب ،ص .111وقتگي كگه بگه آسگمان برده شدم داخگل بهشگت گرديدم ،در آنجگا دشتهاي هموار ،قطعگه زمينهايگي از
مشك ديدم و در آنجا فرشتگاني ديدم كه با خشتي از طل و خشتي از نقره بنگا ميگذاشتند ،و بسا دست از كار ميكشيدند ،به آنان
گفتم چرا گاهي بنا ميگذاريد و گاهي دست نگاه ميداريد؟ گفتند :تا مصالح كار برسد .گفتم مصالح شما چيست؟ گفتند :اين است
كه مومن بگويد :سبحان الله و الحمد لله و ل اله ال الله و الله اكبر ..هر وقت او اينها را گفت :بنا ميگذاريم و هر وقت ساكت شد
ما هم امساك ميكنيم .امالي طوسي ،ص .302
133
جَرةً فگي س الل ّگ ُ
ه ب ِگها َ
ش َ ن الل ّگهِ غََر َگ
سبحا َ حمده ِگ؛ و ايضاًَ :گ
من قا َ
ل ُگ ن و ا ِگ َّ و ايضاً :ال ّ
1
ن الله وَ ب ِ َ
سها سگبحا َ
ن ِغرا َگ ة قيعا ٌگ
جن ُ
جنَّةِ!.
جرةً فگي ال َ ل الل ُهگ اكگبُر غََر سَگ الل ُهگ ب ِگها َ
ش َ جَرة ً فگي ال َّ
جنَةِ؛ وَ مگن قا َ ل ل ا ِل َهگ ال الل ُهگ غََر سَگ الل ّگ ُ
ه ب ِگها َ
ش َ من قا َ ال َّ
جنَةِ ،وَ َگ
ل وَ ا َ َ
شدُّ س ِ
ن العَ َ
م َ ك اَبي َ َ
ض ِ مس ٍ
منبِتُها في ِ جنَّةِ من ياقوتَةٍ َ
حمراءَ َ جَرة ٌ في ال َ ست لَه َ
ش َ ه ا ِل ّ الل ّ ُ
ه غُرِ َ ل ل ال َ و ايضاًَ :
من قا َ
ل ثد ي الَبكار تعلو ع َگن سبعين َ
ة؛ 3و ايضاً :بگه سگلمان ،سگفارش
حل ّ ً
َ ُ َگ ِ َ ِگ ك فيهگا اَمثا ُ
مسگ ِ
ن ال ِ
م َگ ن الثَّلج وَ اَطي َگ ُ
ب ريحا ً ِ بَياضا ً ِ
م َگ
4
ميفرمود كه بسيار بگويد لحول ول قوة اّل باللّه به جهت اين كه اين كلمه ،از خزينههاي بهشت است.
ق اَبهي وَ اك َ َ
م ُ كَمال ً فَ ُ ل يَوما ً ِلهل ِها َلِن كان َ ِ
ت الَفعا ُ
7
ل خل ِ
ن ال ُ
حس ُ
سلم گ روايت شده 8كه فرموده :حضرت رسول اللّه گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ
و از حضرت امام باقر گ عليه ال ّ
س انبت ا َصل ً و ا َسَرعُ ايناعاً به مردي گذشت كه در حياط خود ،كشتي براي خويش ميكاشت ،فرمود :اَل اَدُل ُّ َ
ك ع َلي غَر ٍ
ه اكبر فا ِ َّ
ن ه ا ِل ّ الل ُ
ه و الل ُ حمد ُ لل هِ وَل ال َ
ن الل هِ وَ ال َ ت فَق ُل ُ
سبحا َ ت وَ اَم َ
سي َ مرا ً وَ ابقي؟ سپس فرمود :اِذا اصبَح َ و اَطي َ ُ
ب ثَ َ
ت.
صال ِحا ِ
ت ال ّ
ن الباقيا ِ
م َ جنَّة من انواِع الفاكِهةِ وَ هُ َّ
ن ِ ت في ال َ
جرا ٍ
ش َ ك بِذل ِ َ
ك ا ِن قُلت َ ُ
ه عشُر َ ل َ
صلَوةَ
ضي َّعَ َ
من َ ه و مال ُ ُ
ه َ ن الموتوَر اَهل ُ ُ
سلم گ يقول :ا ِ َّ
جعفر گ عليه ال ّ
ِ ت ابا َ
و از ابو بصير روايت شده كه گفته :سمع ُ
ن لَ ُ
ه اه ٌ ل لَ ُ
ه؟ قا َ ت :اَيَّ اَه ٍ
ل قُل ُ
العَصرِ ،قا َ
9
ل في الجنةِ. ل ليَكو ُ
1
.اربعيگن شيگخ بهاء الديگن ،ص ،257س .15بهشگت بيابانهاي صگاف و هموار اسگت و واقگع ايگن اسگت كگه كشگت آن سگبحان الله و
بحمده ميباشد .يعني گفتن اين كلمة مبارك.
2
.بحار النوار ،ج ،3ص .345از امالي صدوق ،هر كس بگويد :سبحان الله ،خداوند با آن درختي در بهشت براي او ميكارد .و هر
كس بگويد الحمدالله خداوند با آن درختي در بهشت براي او ميكارد .و هر كس بگويد ل اله ال الله ،خداوند با آن درختي در بهشت
براي او ميكارد .و هر كس بگويد الله اكبر ،خداوند با آن درختي در بهشت براي او ميكارد .مردي از قريش گفت يا رسول الله پس
درخت ما در بهشت زياد است! فرمود :بلي ولي مبادا كه آتشهايي به آنها بفرستيد و آنها را بسوزانيد .و همين است كه خداوند عز و
جل ميفرمايد :اي كساني كه ايمان آوردهايد اطاعت كنيد خدا و رسول خدا را و تباه مسازيد اعمالتان را .انفال ( / )47آيه .33
3
.محاسن برقي ،ج ،1ص 30گ كافي ،ترجمه در ص 67پاورقي 2مذكور است.
4
.روضة الواعظين ،ص 310و با اندك تفاوت در ارشاد القلوب ،ص .96مغني اللبيب ،ص .220
5
.ارشاد القلوب ،ص .21ما خانوادهاي هستيم كه در دنيا اثاث البيت جمع نميكنيم مقدار مهم متاع خود را به آخرت نقل دادهايم.
6
.نهج البلغه ،ج ،2ص .132بندگان خدا جهاد كنيد ،بدانيد كه من در همين روز سپاه ترتيب ميدهم پس هر كس كه خواهان كوچ
كردن به سوي خدا باشد البته بيرون رود «به سوي لشكرگاه».
7
.النوار البهيه ،ص 45و .46اگر اعمال براي عاملين خود روزي كمال خواهند بود ،پس حسن خلق زيباتر و كاملتر است.
8
.روضة الواعظين ،ص .309آيا راهنمايي نكنم تو را به كشتي كه ريشهاش روينده تر و بارور شدنش زودتر و ميوهاش گواراتر و
بقايش زيادتر است؟! پس فرمود :آن گاه كه بامداد و شامگاه ميشود اين تسبيحات را بخوان ،اگر آن را بگويي ده درخت در بهشت
از انواع ميوهجات براي تو هست و اين اذكار از چيزهايي است كه باقي ميمانند و صالح ميباشند ،تباه نميشوند .نقل به اختصار.
9
.مسگتدرك الوسگائل ،ج ،1ص ،187س 19گگ سگفينة البحار ،ج ،2ص ،44س 11بگا اندك فرق ،من ل يحضره الفقيگه ،ص ،58س
سلم گ ميفرمود :به راستي كسي كه خانواده و مالش از دست رفته باشد كسي است كه
،22شنيدم امام ابو جعفر باقر گ عليه ال ّ
نماز عصر را تباه كند ،گفتم كدام خانوادهاش؟! فرمود :در بهشت براي او خانوادهاي نميشود.
134
جهِگم و
حوائ ِ
ي فگي َ ن و ال َّگ
سع ُ ل ،البُِّر بالخوا ِگ
من صگالِح العما ِ
سلم گگ بگه جميگل فرمودِ :گ
و حضرت امام صگادق گگ عليگه ال ّگ
ل اَخبِر ا َگصحاب ِ َ
ك؛ 1و نيگز از آن حضرت روايگت ن ،يگا جمي ُ
جنا ِگ ن و دخو ٌ
ل فگي ال ِ ح ع َگ ِ
ن النيرا ِگ ن وَ تََزحُز ٌگ
ة للشيطا ِگ
م ٌ
مرِغ َ ذل ِگ َ
ك ُ
سلم گگ
حت ّگي يُفطَِر و مردي بگه آن حضرت گگ عليگه ال ّگ منك ُگم لَترفَگعُ فگي رِيا ضِگ الجنّةِ يَدعگو لَه ال َ
ملئِك َ ُ شده :ا ِگ َّ
3 2
ة َ م ِ
ن الصگائ َ
ك فَا ِن َّ ُ
ه ه فَاف َعل وَ ل َ ِّقم ُ
ه بِيَدِگ َ من ُ ت اَن تَل ِگ َ
ي ذل َگ
ك ِ ة ،فرمود :ا ِن ا ِستَطَع َ ه ا ِذا اَراد َ الحا َ
ج َ مل ُ ُ جدّا ً فَنَح ُ
ن نَح ِ ن ا َبي قد كَبَُر ِ
گفت :ا ِ َّ
ك غَداً .
ة لَ َ
جن َّ ٌ
ُ
من
خلق ٌگ ِگ ت فِدا َگ
ك َ جعِل ُگ ن فقا َ
ل له ُ سلم گگ ع َگ ِ
ن الحورِ العي ِگ سئ َ َ
ل ابگا عبد ِ الله ِگ گگ عليگه ال ّگ و ايضا ً روايگت شده :ا ِگ ّ
ن ابگا ب َگصيرٍ َگ
ح َّ
ث علي هِ، خَر ما اَوصي ب ِهِ رسو ُ
ل الل هِ وَ َ صلوةِ فَا ِ َّ
نآ ِ ك علي َ
ك بال ّ ل له ما اَن َ
ت و ذا َ جنةِ؟ فقا َ
ق ال َ
خل ِ
من َ
م خل قٌ ِ
ق الدّنيا ا ّ
خل ِ
َ
4
ال َّ
صلوةُ .
َ
من اَغصگان ِها د َ َ
خ َ
ل من تَعَل ّگقَ بِغُگص ٍ
ن ِگ جنَّةِ َگ سلم گگ روايگت شده :ال َّگ
سخاءُ شجرة ٌ فگي ال َ و از حضرت امام رضگا گگ عليگه ال ّگ
5
جن َّ َ
ة. ال َ
من
ة ِ
ض ً ل اَجع َل ق َبَر َ
ك رو َ ه تعالي ا ِلي هِ اَن ق ُم في ظُلمةِ اللّي ِ
سلم گ اوحي الل ُ
ن موسي گ عليه ال ّ
و نيز در حديث آمده :ا ِ ّ
6
جنَّةِ.
ض ال َ
رِيا ِ
شايد در تعقيب بحث فوق به ما ايراد گرفته و چنين گويند اعتقاد اماميه (شيعه اثنا عشريه) رحمهم اللّه تعالي چنان
كه شيخ ابو جعفر صدوق و علمه كبير مجلسي و سيد اسمعيل طبرسي گ رضوان اللّه عليهم گ تصريح فرمودهاند اين
است كه :بهشت و دوزخ ،هر دو خلق شده و هم اكنون موجود ميباشند؛ و بنابر آن چه كه در بحارالنوار هست ،جمهور
مسلمين غير از عده كمي از معتزله ،در همين اعتقاد هستند؛ و در كفايت الموحدين اجماع مسلمين را ادعا كرده است.
سلم گ گفتيم:
و در خبر است كه :ابوالصلت هروي ميگويد به حضرت امام رضا گ عليه ال ّ
1
سلم گگ ج ،2ص .56از خصال صدوق ،يكي از اعمال شايسته ،نيكي كردن به برادران و تلش
.كتاب «المام الصگادق» گگ عليگه ال ّ
كردن در حاجتهاي آنان است .و اين عمل بيني شيطان را بر زمين ميمالد و از آتشها دور ميگرداند و به بهشت داخل ميكند .اي
جميل اين حديث را به ياران روشندل خود خبر ده.
2
.روضگة الواعظيگن ،ص .295باور كنيگد كسگي كگه از شمگا مؤمنيگن روزه ميگيرد در باغهاي بهشگت ميچرد ،فرشتگان براي او تگا
موقع افطار دعا ميكنند.
3
.وافگي كتاب اليمان و الكفگر ،ص 92و .29پدرم خيلي پيگر شده و در موقگع حاجگت مگا او را بر ميداريگم؛ فرمود :اگگر بتوانگي تگو
خود او را بردار (و به ديگري وامگذار) و با دست خود به او لقمه بده ،براي اين كه اين عمل ،فرداي قيامت برايت بهشتي خواهد شد
و يا سپري از آتش دوزخ .جنت به فتح و يا بضم جيم خوانده شود ،به استدلل ما زياني نميرساند.
4
سلم گ دربارة حور العين سؤال كرد و گفت فدايت
.وسائل الشيعة ،ج ،1ص ،214س .37ابو بصير از حضرت صادق گ عليه ال ّ
شوم آيا از مخلوق دنياست يا از مخلوق بهشت است؟ فرمود :چه كار با اين داري بر تو باد نماز؛ زيرا آخرين چيزي كه حضرت پيغمبر
گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ به آن سفارش فرمود و بر آن ترغيب كرد ،نماز بود.
5
.سگفينة البحار ،ج ،1ص ،607س .16سگخاوت درختگي اسگت در بهشگت هگر كگس بگه شاخهاي از شاخههايگش چنگگ زنگد داخگل
بهشت ميشود.
6
سلم گ وحي فرستاد كه در تاريكي شب برخيز تا قبرت را
.سفينة البحار ،ج ،2ص ،46س .11خداوند متعال به موسي گ عليه ال ّ
باغي از باغستانهاي بهشت گردانم.
135
ل الله ِگ گگ صگلّي الله عليگه و آله و
ن رسگو َ مخلوقَتا ِگ
ن؟ فقا َ
ل :وَ ا ِگ ّ ن الجنّةِ و النّارِ ،اَهُگما اليو َگ
م َ َ
ل الله اخبِرنگي ع َگ ِ
ن َرسگو ِ
يَاب َگ
مقَدَّرتا ِگ
ن غيُر م ُ ن قوما ً يقولو َگ
ن ا ِنَّهمگا اليو َگ ت له ا ِگ ّ
ل فقل ُگ ي ال َّگ
سماءِ؛ قا َ ج ب ِگهِ ا ِل َگ ة وَ َرأي الناَر ل َگ ّ
ما ع ُرِگ َ جن َ
ل ال َ سگلّم گگ قگد د َ َ
خ َ
بنابراين چگونه ميتوان گفت كه :بهشت و دوزخ براي هر كسي از اعمال خود او ساخته ميشود ،با اين كه عدهاي
از بشگر هنوز پگا بگه زندگگي دنيوي نگذاشتهانگد و عدهاي هگم كگه اكنون در دنيگا هسگتند اعمالشان را خاتمگه ندادهانگد؛ پگس
چگونه از اعمال تحقق نيافته بشر ،بهشت و دوزخ آفريده شده است؟.
پاسگخ ايگن اسگت كگه :بهشگت و دوزخ موجودنگد و خلق شدهانگد ،و كسگاني كگه براي وجود آن دو فايدهاي نميداننگد از
فهم معاد حقيقي محروم مانده ،و پي به اسرار و رموز آيات و احاديثي كه در باب معاد بيان شده است ،نبردهاند؛ قرآن
صلَوْنَها
حيم ٍ گ ي َ ْ جاَر لَفِي َ
ج ِ ن الْفُ َّ
كريم با صراحت وجود بهشت و دوزخ و حتي بودن مردمان را در آنها بيان ميفرمايد :وَ إ ِ َّ
ن؛ 2و ما در اين كتاب اثبات كردهايم كه :آخرت هم اكنون در دنيا موجود است؛ انشاء اللّه
م ع َنْها بِغائِبِي َ
ن گ وَ ما هُ ْ
م الدِّي ِ
يَوْ َ
3
ميآيد.
ولي بايد دانسته شود كه موجود و مخلوق بودن جنت و نار ،هيچ تضادي با بحثهاي سابق و لحق ما ندارد ،و با آنها
كامل ً سازگار است؛ به جهت اين كه :اولً ،خود بهشت و دوزخ غير از نعمتها و نقمتهاي آنهاست ،و آيات و اخباري هم
كگه در دو بحگگث سگابق و لحگق مگگا دللت ميكننگگد كگه نعمتگگها و شكنجههاي آخرت ،از اعمال خود بهشتيان و دوزخيان
ساخته ميشود ،درباره اصل بهشت و دوزخ ساكت بوده و هيچ سخني ندارند؛ بنابراين با سهولت به دست ميآوريم كه
خود بهشت و دوزخ اكنون مخلوق و موجود است و اما آن چه كه در بهشت و دوزخ از نعمتها و شكنجهها خواهد بود از
و اين معني از بعضي از اخباري كه در بحث فوق آورديم خوب فهميده ميشود :زمين بهشت ،وسيع و خاكش بسيار
خوب است؛ به امت خود بگو كه از كشتهاي بهشتي زياد بكارند؛ و يا اين كه :فرشتگان با رسيدن مصالح بنا (ذكر خدا)
شروع بگه سگاختن قصگرهاي جنگت ميكننگد ،و اگگر مصگالح نرسگيد (خدا را ياد نكرد) دسگت از كار سگاختمان ميكشنگد؛ ايگن
مضمونگها فقگط بگا ايگن حقيقگت ميتواننگد سگازگار باشنگد كگه خود بهشگت و دوزخ ،موجود باشنگد ،ولي لذائذ و شكنجههاي
1
.كفايگة الموحديگن ،تفسگير برهان ،ج ،4ص ،269س .11از ابگن بابويگه بگا اندك فرق بحارالنوار ،ج ،3ص ،373س .29از چهار
كتاب توحيد و عيون الخبار و امالي كه هر سه از شيخ صدوق است و احتجاج طبرسي .اي پسر رسول خدا خبر ده مرا از بهشت و
دوزخ آيگا آن دو امروز مخلوق و موجود هسگتند؟ فرمود :واقگع ايگن اسگت كگه رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ آن گاه كگه بگه
آسگمان برده شگد ،داخگل بهشگت شگد و دوزخ را هگم ديگد؛ گويگد گفتگم مردمانگي ميگوينگد كگه بهشگت و دوزخ امروز مقدر و مفروض
سلم گگ فرمود :نگه آنان از مگا هسگتند و نگه مگا از آنان هسگتيم ،هگر كگس آفريدهميباشنگد و آفريده نشدهانگد ،پگس آن حضرت گگ عليگه ال ّگ
شدن بهشگت و دوزخ را انكار نمايگد ،قطعا ً رسگول خدا را گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ و مگا راتكذيگب كرده ،و از وليگت مگا بهرهاي
ّ ّ
ندارد و در آتگش دوزخ هميشگه ميمانگد؛ خداونگد متعال فرموده :ايگن اسگت دوزخگي كگه گناهكاران تكذيبگش ميكننگد ،در ميان دوزخ و
چيزي (كه جوشان و در نهايت حرارت است) ميگردند( .رحمن ( / )55آيه 43و .)44
2
.انفطار ( / )82آيگه 13تگا .16واقگع ايگن اسگت كگه بگه طور حتگم نيكوكاران در نعيمگي هسگتند و گناهكاران هگر آينگه در دوزخگي
ميباشند .در روز جزا داخل آن شده و آن را ميچشند و اكنون هم از آن غايب و بركنار نيستند.
3
.رجوع شود به آخرين بحث اين كتاب.
136
يكگي از بزرگان عصگر مگا در كتاب خود چنيگن نوشتگه اسگت :حضرت رسگول اكرم گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ بگه
قطار شتران حجاج نگاه كرد و فرمود :پگگا بر نميدارنگگد مگگگر ايگگن كگگه حسگگنهاي براي آنگگها نوشتگگه ميشود ،و پگگا بر
نميگذارند مگر اين كه سيئهاي از آن ها محو ميشود و وقتي كه اعمالشان را به جا آورند به آن ها گفته ميشود كه:
بنايي احداث نموديد ديگر ويرانش نكنيد و گذشته را كفايت كردند ،در آينده نيز خوبي نماييد1؛ و از حضرت امام
م ش لَ ُ
ه ثُ َّ ل غُلما ً فيَفَر ُ مهِّد ُ لَصا ِ
حبهِ كَما يَبعَ ُ
ث الَّر ُ
ج ُ جنَّةِ فَي ُ َ
ي ال َ ح لَيذهَ ُ
ب ا ِل َ صال ِ َ م َ
ل ال ّ ن العَ َ
سلم گ نقل شده :ا ِ ّ
صادق گ عليه ال ّ
2
ن.
مهَدُو َ
م يَ ْ ت فَِلَنْفُ ِ
سهِ ْ ملوا الصال ِحا ِ قََرءَ :ا َ َّ
ما الذ َين آمنوا وَ ع َ ِ
و ثانيا ً معاد حقيقي (بنابر آنچه كه در كتاب« :ساختمان آينده انسان» از آيات و احاديث استفاده كردهايم) اين است
كه :انسان به تدريج در ميان اعمالي كه به جا ميآورد محصور ميماند؛ اعمال صادره شده ،اندرون و بيرون او را از هر
سوي در ميان ميگيرند و پيوسته در اتصال عامل و در پيرامون او ميمانند تا در روز قيامت ،حقيقت و باطن زيبا و يا
كثيف آنها آشكار گرديده و صاحب خود را در نعمت ابدي داشته و يا در عذاب دائم ميكشند.
با توجه به واقعيت ياد شده ،كه بسيار مختصر بيان گرديد ،فهميده ميشود كه چه طور آدمي در همين دنيا در ميان
ة بِالْكافِرِي َگ
ن؛ 3و بگا توجگه بگه هميگن م لَُم ِ
حيط َ ٌ جهَن َّگ َ بهشگت و يگا دوزخ ميباشگد؟ چنان كگه در قرآن كريگم هگم فرموده :وَ إ ِگ َّ
ن َ
حقيقگت اسگت كگه وجود بهشگت و جهنگم در هميگن زندگگي ،غيگر قابگل انكار بگه نظگر ميرسگد ،و جايگي براي ايگن پرسگش
پاسخ ما از اشكال نام برده در اين جا به پايان ميرسد؛ ولي براي زيادت توضيح ،تحقيق ذيل را نيز مينگاريم:
حضرت رسول گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ چند دسته از متنعمين در بهشت و از معذبين در دوزخ را ديده است:
اللّه ،و مانند مردم اعصار سابق؛ چنان كه در خبري كه در بحث پيش نقل شد ديديم كه حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه
دسگته دوم :معاصگرين خود آن حضرت از مؤمنيگن و كفار ،كگه حضرت و حتگي بعضگي از مؤمنيگن هگم ،آنان را در ميان
اعمالشان چنيگن ميديدنگد كگه در باغهاي بهشگت گردش ميكننگد و يگا بگه شكنجههاي دوزخ گرفتارنگد و دسگت و پگا هگم
َ
عل ْگ َ
م ن ِ ميزننگد ولي اصگل ً متوجگه نيسگتند كگه اكنون در بهشگت و يگا در دوزخ هسگتند؛ در قرآن كريگم هسگت :كَل ّ لَوْ تَعْل َ ُ
مو َگ
ن الْيَقِي ِ
ن؛ 4و در احاديث بحث پيش هم گذشت كه :آن گاه كه باغ بهشت را يافتيد م لَتََروُن َّها ع َي ْ َ
م گ ث ُ َّ
حي َ ن ال ْ َ
ج ِ ن گ لَتََرو ُ َّ
الْيَقِي ِ
ن النُّعما ِگ
ن الن َگصارِ ِ
يّ، ك ب ِگ
ن مال ِگ ِ ل الله ِگ گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ حارِثَ َ
ة ب َگ ل َرسگو ُ
و نيگز در حديگث هسگت :ا ِگستقب َ َ
مها
جنّةِ وَ نَعي ِ
ي ال َ م كانوا يَنظُرو َ
ن ا ِل َ حت اَقوا ٌ
سلم گ روايت شده كه فرموده :لَقَد اَصب َ َ
و از حضرت امام حسن گ عليه ال ّ
2
ض؛ تا آخر.
مَر ٍ
من َ
مرضي وَ ما ب ِ ِهم ِ م الجاه ِ ُ
ل َ سبُهُ ُ
مها يَح َ
جحي ِ
وَ النّارِ وَ َ
دسگته سگوم :مردمانگي از امگت آن حضرت هسگتند كگه بعگد از ايشان تگا روز قيامگت متناوبا ً و متتابعا ً بگه زندگگي دنيوي
ج َّ
ل وَ ن الل ّ َ
ه َ آمدهاند و يا خواهند آمد؛ و حضرت ،اينان را به طريق تمثيل ظاهرا ً مشاهده فرموده است؛ در خبر است :ا ِ ّ
َ مثَّ َ
3
من ا َ َ
حدِكُم بِأخي ِ
ه. ف ب ِ ِهم ِ من اَوَّل ِها ا ِلي آ ِ
خرِها فَاَنَا اَعَر ُ متي في الطّي ِ
ن ِ ل ا ُ َّ ج بي ا ِلَيهَِ ، عَل ل َ ّ
ما عََر َ
محدث قمگي گگ رحمگه اللّه تعالي گگ فرموده :اخبار در ايگن كگه امگت رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ بگه آن
حضرت ،در گگل ،متمثگل گرديدنگد و حضرت ،آنان را بگا اسگامي خود آنان و پدرانشان و اخلفشان شناخگت ،زياد اسگت؛
نگارنده گويد :فهم اين مساله ،دشوار است و حقيقت آن را خدا ميداند.
و بنابر حقيقتي كه اين كتاب متكفل بيان آن است كه :نعمتهاي بهشتي و نقمتهاي دوزخي از اعمال كنوني ساخته
ميشونگد و ميدانيگم كگه عمگل هگم از بدن و بدن هگم از غذا و غذا هگم از مواد ارضگي و انوار شمسگي آفريده ميشود،
بديهگي اسگت كگه چارهاي جگز ايگن نيسگت كگه :حور و قصگور بهشتگي و ميوهگها و باغگها و چشمگه سگارهاي آن جهانگي و نيگز
انواع عذابگها و شكنجهگها و آتشهاي اخروي ،بايگد در ميان خاكگها و آبگها و نورهگا و حرارتهاي ايگن زميگن و هميگن
خورشيد بوده باشد ،خميره و طينت بهشت و دوزخ ،بايستي در اندرون ذّرات زمين و خورشيد ،پنهان باشد!.
و لزم اسگگت كگگه براي رسگگيدگي و فهگگم كامگگل ايگگن حقيقگگت كگگه :بهشگگت و دوزخ هگگم اكنون مخلوق بوده و موجود
ميباشنگد ،بگه دو بحگث اخيگر مگا در ايگن كتاب ،كگه بگه عنوان« :تجسگم عمگل و تبدل نيرو بگه ماده» و «آخرت ،جنيگن و دنيگا
همان طور كگگه اگگگر كسگگي در ايگگن زندگگگي ،تخگگم خاري بكارد و آن را بپرورانگگد هزاران خار حاصگگل بر ميدارد ،و در
صورت تكرار ،از هر خاري ميليون ها خار به دست ميآورد؛ عينا ً به همين طور (الب ته در مرتبهاي بالتر) سيئاتي هم كه
.كافگي ،ج ،2ص .54رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ بگه حارثگه پسگر مالك پسگر نعمان انصگاري متوجگه شگد و بگه او 1
فرمود :چطوري اي حارثگه پسگر مالك؟ گفگت يگا رسگول الله :واقعا ً ايمان آوردهام ،رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ بگه او
فرمود :براي هر چيزي حقيقتي هست .حقيقت گفتار تو چيست؟ گفت يا رسول الله دنيا را ترك كردهام ،شبم را بيدار و رزوهايم را
تشنه داشتهام گوئيا كه عرش پروردگارم را ميبينم كه براي حساب گذاشته شده ،و گوئيا كه به اهل بهشت تماشا ميكنم و ميبينم
كگه آنان در بهشگت يكديگگر را ديدار ميكننگد و گوييگا فرياد اهگل آتگش را در ميان آتگش ميشنوم؛ رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و
سگلّم گگ فرمود :بندهاي اسگت كگه خداونگد دلش را روشگن گردانيده ،بينگا شدهاي ثابگت بمان .گفگت :يگا رسگول الله خدا را بخوان ،كگه در
خدمگت تگو شهادت بهرهام نمايگد ،پگس گفگت :خداوندا بگه حارثگه شهادت روزي فرمگا؛ چنگد روزي درنگگ نكرد كگه حضرت رسگول گگ صگلّي
الله عليگه و آله و سگلّم گگ لشكري ترتيگب داد و او را بگا همان لشكگر فرسگتاد و او جنگگ كرد و نگه يگا هشگت نفگر را كشگت و سگپس كشتگه
شد.
2
.ارشاد القلوب ،ص .98عدهاي از مردم چنان شده بودنگد كگه بگه بهشگت و نعمتهاي آن و بگه آتگش و دوزخ آن تماشگا ميكردنگد.
بيخبران آنان را بيمار خيال ميكردند ولي در آنان مرضي نبود.
3
.اثبات الوصگية مسگعودي ،ص .90بگه راسگتي خداونگد جگل و عل آن گاه كگه مرا بگه سگوي خود بال برد ،همگة امتگم را از اول تگا آخگر
براي من در گل ممثل گردانيد ،و من آنان را چنان ميشناسم كه برادر ،برادر خود را آن گونه نشناسد.
138
در ايگگن زندگگگي از بدكاران سگگر ميزنگگد ،هگگر كدام تخمگگي گرديده و عذابگگي شديگگد از عذابهاي آخرت را بار ميآورد ،و
واقگع ايگن اسگت كگه :خداونگد رحيگم و رئوف ،براي هيگچ كسگي هيگچ شكنجهاي را نميخواهگد ،ميفرمايگد :وَ ل يُرِيد ُ بِك ُگ ُ
م
الْعُگ ْ
سَر؛ 1ولي جهان را طوري آفريده اسگت كگه هيگچ عملي در آن معدوم نميشود ،و بگا مرور زمان بار هگم ميدهگد ،هگم
خود كافران و فاجرانند كه با انجام دادن اعمال ناپسند ،سبب ميشوند كه خداوند متعال از اعمال بد آنان ،عذاب براي
3
آنان ،خلق بكند؛ و بنابراين خودشان شكنجههاي اخروي را براي خودشان ممهد و مهيا ميسازند.
بگه طور كلي ،جميگع آيات كريمگه و احاديگث شريفگه كگه در بحگث «پاداش آدمگي خود كردار آدمگي اسگت» و بعضگي از
آيات و روايات كگه در بحگث اسگبق ذكگر شدنگد ،در ايگن بحگث نيگز دللت دارنگد؛ و علوه بر آنگها در آيات و احاديگث زيگر نيگز
نظر شود:
ب النَّارِ؛ 4آنان بگه ايگن جهگت ياران آتشانگد كگه گناهانشان خطِيئَت ُگه فَأُولئِگ َ َگ َ
صحا ُ
كأ ْ ُ ة وَ أحاط َگ ْ
ت ب ِگهِ َ سي ِّئ َ ً
ب َگ ن ك َگ َ
س َ م ْگ
بَلي َ
پيرامونشان را سگراسر فرا گرفتگه اسگت؛ پگس چنيگن فهميده ميشود كگه :گناهان ،در حقيقگت ،آتگش و شكنجگه دوزخ
ميباشند.
ن النَّارِ؛ 5جمله ذيل آيه ،مانند جمله ما زيد بقائم به معني حال يريهم الل َّ َ
م َ
ن ِ
جي َ
م بِخارِ ِ ت ع َلَيْه ِ ْ
م وَ ما هُ ْ سرا ٍ
ح َ ه أعْمالَه ُ ْ
م َ ُ ُ ِ ِ ُ
است نه اسگتقبال ،يعنگي آنان اكنون در آتش هسگتند و بيرون از آن نيستند؛ و از ايگن جا نتي جه ميگيريگم كه :اعمال آنان،
در حقيقت آتش است و شكنجه ،اگر چه ظاهر خوش آيندي داشته باشد.
ة بِالْكافِرِي َگ
ن؛ 6ايگن آيگه هگم ماننگد دو كريمگه پيگش ،چنيگن ميرسگاند كگه كفگر و م لَُم ِ
حيط َ ٌ جهَن َّگ َ ك بِالْعَذا ِگ
ب وَ إ ِگ َّ
ن َ جلُون َ َ
ستَعْ ِ
ي َگ ْ
ساير اعمال ناپسند كافران ،عذاب است و دوزخي است كه آنان را احاطه كرده است.
تري كَثِيرا ً منه م يتولَّو ن الَّذي ن كَفَروا لَبئ ْس ما قَد َم ت لَه م أَنف ُسهم أ َن سخ َ َ
ه ع َلَيْه ِ ْ
م؛ 7چنين استفاده ميشود كه: ط الل ّ ُ ّ َ ْ ُ ْ ْ ُ ُ ْ ْ َ ِ ِ َ ُ ِ َ ِ ْ ُ ْ ََ َ ْ َ َ
آنان ،تولي كافرين را براي خودشان تقديم داشتند و چون حقيقت اين تولي ،سخط خداوند است (به جهت اين كه «ان
سخط» بدل از ماي موصوله است) پس معلوم ميشود كه :دوست داشتن كافران ،در واقع ،عذاب جهنم است.
َ
م؛ 8يعني :خداوند مكر آنان را كه عمل قبيح آنان است نميگذارد معدوم شود، عنْد َ الل ّهِ َ
مكُْره ُ ْ مكَْره ُ ْ
م وَ ِ مكَُروا َ
وَ قَد ْ َ
بلكه آن را در نزد خود محفوظ نگاه ميدارد و روزي باز به خود آنان پس ميدهد.
1
.بقره ( / )2آيه .185خدا براي شما سختي نميخواهد.
2
.نساء ( / )4آيه .78هر رسندهاي «كه به شما ميرسد» از نزد خداست.
3
.براي تحقيق در اين مساله ،به ص ،93س 8و به فصل چهارم رجوع شود.
4
.بقره ( / )2آيه .81بلي كساني كه بدي كسب كردند و گناهانشان به ايشان دور زد ،ياران آتشند.
5
.بقره ( / )2آيه .167خداوند اعمال آنان را حسرت به آنان نشان ميدهد و اكنون هم از آتش بيرون نيستند.
.عنكبوت ( / )29آيه .54شتابان از تو عذاب ميخواهند با اين كه مسلما ً دوزخ پيرامون كافران را فرا گرفته است. 6
.مائده ( / )5آيگه .80ميبينگي كگه بيشتگر آنان كافران را دوسگت ميدارنگد ،مسگلما ً چيگز بدي براي خود پيگش داشگت كردنگد .ايگن را 7
م وَ م نْگ فَ ْ
وقِهِگ ْ م الْعَذا ُگ
ب ِ يءٌ؛ و ايضاً :يَوْگ َ
م يَغْشاهُگ ُ
3
ه َ
ش ْ من ْگ ُ م ْ
ل ِ ح َ
مل ِگها ل ي ُ ْ
ح ْ مثْقَل َ ٌ
ة إِلي ِ ن تَد ْگع ُ ُ وَ ل تَزُِر وازَِرة ٌ وِْزَر أ ُ ْ
خري وَ إ ِگ ْ
من ت َح ِ َ
4
ملُو َ
ن؛ ل ذ ُوقُوا ما كُنْت ُ ْ
م تَعْ َ م وَ يَقُو ُ
جل ِهِ ْ
ت أْر ُ ِ ْ ْ
َ و ايضاً :و بدا لَهم سيئات ما ك َسبوا و حاقَ بهم ما كانُوا بهِ يستَهزؤ ُن؛ 5و ايضاً :و لَن َجزينَّه َ
6
ملُو َ
ن؛ ن ال ّذِي كانُوا يَعْ َ
س َ
ح َ
مأ ْْ َِ ُ ْ َ ِ َ ْ ْ ِ َ ِِ ْ َ َ ُ ُ ْ َ ِّ ُ َ َ
سعُر؛ 8و ايضاً :ك ُ ُّ َ ُ َ
ئ
مرِ ٍ
لا ْ ل وَ ُ ٍ
ضل ٍ
ن ف ِي َ
مي َ ن ال ْم ْ
جرِ ِ م؛ 7و ايضاً :إ ِ ّ ما ك َ َ
سبُوا وَ هُوَ واق ِعٌ بِه ِ ْ م َّ
ن ِ م ْ
ش ِفقِي َ ن ُ و ايضاً :تََري الظ ّال ِ ِ
مي َ
َ ب رهِي ن؛ 9و ايضاً :ك ُ ُّ
و 11
ت؛
ضَر ْگ
ح َ
س مگا أ ْ
ت نَفْگ ٌ
م ْگ
ت گگ عَل ِ َ
سگعَِّر ْ
م ُ
حي ُگ و ايضاً :وَ إِذ َا ال ْ َ
ج ِ 10
ة؛
ت َرهِين َ ٌ س ب ِگما ك َگ َ
سب َ ْ ل نَفْگ ٍ ٌگ ب ِگما ك َگ َ
س َ َ
ك رقَب ٍ َُ ة گ وَ ما أَدْرا َ
م ة گ أوْ إِطْعا ٌ
م ف ِي يَو ْ ٍ ما الْعَقَب َ ُ
ة گ فَ ّ َ َ ك َ م الْعَقَب َ َ و ايضاً :فَل َ اقْت َ َ
ح َ
12
ب الْكُفَّاُر ما كانُوا يَفْعَلُو َ
ن؛ ايضاً :هَ ْ
ل ث ُو ِّ َ
م لَتََروُن َّها ع َي ْ َ
ن الْيَقِي ِ م گ ثُ َّ ن ال ْ َ
ن گ لَتََروُ َّ
م الْيَقِي ِ
عل ْ َ و ايضاً :لَوْ تَعْل َ ُ
14
ن؛ حي َ
ج ِ ن ِ
مو َ 13
سغَبَةٍ؛
م ْ
ذِي َ
آياتي كه در اين بحث دللت دارند زيادند و منحصر به آن چه نقل شد نيستند؛ و چون دللت آيات نقل شده ،و آياتي
كگه در بحگث «پاداش آدمگي خود كردار آدمگي اسگت» آوردهايگم ،بگه ايگن بحگث تگا اندازهاي واضگح اسگت ،براي احتراز از
خرِه ِم في
منا ِ
س عَلي َ و در خبر است كه حضرت رسول اللّه گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ فرمود :وَ ه َل يُك ِ ُّ
ب النا َ
مل َگ ُ
ه ل ِلنّا سِگ ب وَل كُوَّة ٌ َلَخَر َجگ الل ُهگ عَ َ
ما َء لَي سَگ ل َگها با ٌگ
صخَرةٍ صَگ ّ
ل فگي َگ ن اَ َ
حدَك ُگم يَع َ
م ُ و ايضاً :لَو ا َگ ّ النارِ ا ِل ّ َ
15
سنَتِهِم؛
حصگائِد ُ ال ِگ
1
.نحل ( / )16آيه .34اعمال بدشان به آنان رسيد و بر آنان آن چه كه استهزاء ميكردند فرود آمد و پيرامونشان را فرا گرفت.
.نحگگل ( / )16آيگگه .25تگگا بارهاي گناهان خود را تماما ً و قدري از گناهان كسگگاني را كگگه بدون علم ،گمراهشان سگگاختند ،در روز 2
قيامت بردارند .آگاه باشيد باري كه آنان بر ميدارند بار بسيار بدي است.
3
.فاطگر ( / )35آيگه .18بر نميدارد بردارندهاي بار گناه ديگري را ،اگگر گران باري كسگي را بگه سگوي بار خود بخوانگد چيزي از آن
برداشته نميشود.
4
.عنكبوت ( / )29آيگه .55روزي عذاب از بالي سگرشان و از زيگر پاهايشان آنان را در ميان ميگيرد و ميگويگد بچشيگد آن چگه را
كه ميكرديد.
5
.زمر ( / )39آيه .48بدهاي آن چه كه استهزائش ميكردند به آنان فرود آمد و تمام پيرامونشان را فرا گرفت.
6
.فصلت ( / )41آيه .27و هر آينه به طور حتم ،بدتر از آن چه را كه ميكردند ،به آنان كيفر ميدهيم.
7
.شوري ( / )42آيه .22ميبيني كه ستمكاران از آن چه كسب كردهاند ترسانند ،و آن بر آنان واقع شونده است.
.قمر ( / )54آيه .47مسلما ً گناهكاران در نوعي گمراهي و در آتشهايي ميباشند. 8
9
.طور ( / )52آيه .21هر كسي گروگان كردار خويش است.
10
.مدثر ( / )74آيه .38هر زندهاي در گرو كردار خويشتن است.
11
.تكوير ( / )81آيه 12و .14آن گاه كه دوزخ شعلهور گردانيده شود ،هر كسي ميداند كه چه آماده كرده و با خود آورده است.
12
.مطففين ( / )83آيه .36آيا آن چه كه كافران ميكردند باز به آنان داده شد؟.
13
.بلد ( / )90آيه 11تا .14پس نگذشت از گردنه و چه ميداني كه چيست آن گردنه؟! آن گردنه آزاد كردن بنده يا خوراك دادن
در روز گرسنگي است.
.تكاثر ( / )102آيه 5تا .7اگر بدانيد ،به دانستن يقيني ،البته دوزخ را ميبينيد سپس آن را مسلما ً عين يقين ميبينيد. 14
15
.ارشاد القلوب ،ص 137گگ نهگج الفصگاحه ،شمارة .2707آيگا مردم را جگز درو شدههاي زبانشان ،چيگز ديگري بگه روي بينگي در
آتش دوزخ مياندازد؟.
140
جمُر النّاُر؛ 3و ايضاً: جهَن َّمِ؛ 2ال ُّ ضةِ اِن َّما ي ُ َ
ب وَ ال ِف َّ َ ن؛ 1و ايضاً :الّذي يَشَر ُ
كائِنا ً ما كا َ
سكُر َ جُر في جوف ِهِ ناَر ّ
جر ِ ب في آنِيةِ الذ ّه َ ِ
ي
ن يَد َگ ِ
من بَي ِگ ضُر وقت ُگها ا ِل ّ نادي مل ٌگ
ك ِگ ب اَخيه ِگ بغيرِاذنِگهِ فكان ّگما يَنظُُر فگي النارِ؛ 4و ايضاً :مگا ِگ
من صگلوةٍ يح ُ من نَظََر ا ِلي كتا ِگ
َگ
َ
ن
سلطا ٍ
ي ُ من ع َل ّقَ سوطا ً بَي َ
ن يَد َ ِ صلوتِكم؛ و ايضاًَ :
س ،قوموا ا ِلي نيران ِكم الّتي اَو قَدتُموها ع َلي ظُهورِكُم فَاَطفِئوها ب ِ ًَ
5
النا ِ
س جهَن َّ َ
م وَ بِئ َ قيمةِ في نارِ َ ه ع َلَي هِ يو َ
م ال ِ سلَِّط ُ ُ
ه الل ُ ن ذِراعا ً ي ُ َ ن من نارٍ طول ُ ُ
ه سبعو َ م القِيامةِ ثُعبا ٌ سو ُ
ط يو َ ل ذل َ
ك ال ّ جعِ َ
جائِرٍ ُ
6
مصيُر.
ال َ
نگ العِل َ ِ
ل، مكنو ُ
لَ ، مكتو ُمگ ال َ َ
ج ِ مَ ،
ن اب نُگ آد َگ سلم گگ روايگت شده كگه فرمودهِ :
مسگكي ٌ و از حضرت اميرالمؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ
م
ه يَو َ ت ثَلثةِ ايّام ٍ لَقِ َ
ي الل َ عندَه قو ُ
س وَ ِ سأ َ َ
ل النّا َ من َ
سلم گ روايت شده كه فرمودَ :
و از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ
ن اللهِ
م َ
ت ِ
مق ٌ
عند َ اللهِ وَ َ
مرادة ل ِلعَبد ِ ِ
ه ِ
ه وَ ما نَهي ع َن ُ ن ذ َلَقَ الل ِّسا ِ
ن فيما يَكَره ُ الل ُ و ايضاً :ا ِ ّ س في وَجهِهِ لَح ٌ
يلقاهُ وَ لَي َ
13
م؛
1
.تفسير المنار ،ج ،11ص .34اگر يكي از شما در ميان سنگ سختي كه نه دري دارد و نه سوراخي كاري بكند هر آينه خدا آن را
براي مردم بيرون ميآورد هر چه ميخواهد باشد.
2
.اربعين شيخ بهاء الدين ،ص ،257س 14گ خلف ،ج ،1ص ،307س 12گ سفينة البحار ،ج ،1ص ،50س 19گ نهج الفصاحه با
اندك تفاوت شمارة .810كسي كه در ظرف طل يا نقره ميآشامد همانا به اندرون خود آتش دوزخ را ميريزد.
3
.درج گهر ،شماره .310مستي اخگر دوزخ است.
4
.درج گهگر ،شمارة 619و در لطائف الطوائف ،ص 140چنيگن دارد :حديثگي بگه مگن رسگيده كگه :هگر كگه در مكتوب برادر مؤمگن
نگرد ،بياذن او بر آتش دوزخ مطلع گردد.
5
.روضة الواعظين ،ص .269نمازي نيست كه وقتش برسد ،مگر اين كه فرشتهاي از پيش روي مردم ،فرياد بر ميآورد :برخيزيد
به سوي آتشهايتان كه در پشت خود شعلهور كردهايد و آنها را با نمازهاي خود خاموش سازيد.
6
.ارشاد القلوب ،ص .263هگر كگس در پيگش روي سگلطان سگتمگري تازيانهاي بياويزد ايگن تازيانگه در روز قيامگت ،اژدهايگي از آتگش
ميشود كه طولش هفتاد ذراع باشد ،خداوند اين اژدها را در روز قيامت در ميان آتش دوزخ ،بر وي مسلط ميكند.
7
.نهج البلغه ،ج ،3ص ،253حكمت .419بيچاره پسر آدم ،مدت زندگيش بر وي پنهان است ،مرضهايش پوشيده و ناپيداست و
عملش نگاه داشته ميشود.
8
.روضة الواعظين ،ص .382بپرهيز از غيبت ،چون كه غيبت خورش سگهاي اهل جهنم است.
9
.نهج البلغه ،ج ،3ص ،173س .4بپرهيزيد از خدا دربارة عاقبت وخيم ظلم.
10
.نهج البلغه ،ج ،3ص ،257حکمت .433ياد كنيد تمام شدن لذتها و باقي ماندن گناهان را.
11
.ارشاد القلوب ،ص .100كسگي كگه در مسگجد اخلط سگينه مياندازد ،بدون شگك عيگبي بگا هميگن اخلط در صگورت خود در روز
قيامت خواهد داشت.
12
.ارشاد القلوب ،ص .100كسگي كگه در قبله (يگا بگه سگوي قبله) اخلط سگينه مياندازد ،بايگد بدانگد كگه او در حالي مبعوث ميشود
كه آن اخلط در روي او است.
13
.سگفينة البحار ،ج ،1ص ،584س .22هر كس گدايي كنگد بگا اين كه خوراك سگه روز نزد او باشگد ،خدا را در روز ديدار در حالي
ملقات ميكند كه در صورت او گوشتي نبوده باشد.
141
عد ُ اَه ِ
ل النّارِ؛ 2و از حضرت امام رضگا گگ عليگه مو ِ
ة َ
خطيَئ َ مي وَ بُك ٌمگ يورِث ُهگ الل ُهگ اِيّاه ُگ يو َمگ القِيامةِ؛ 1و ايضاً :ا ِگ ّ
ن ال َ ع ّگ
م وَ ِ
م ٌ
وَ صَگ َ
َ
3
ه ا ِلَي النّار.
من اغصانِها اَدَت ّ ُ من تَعَل ّقَ بِغُص ٍ
ن ِ سلم گ روايت شده :البُخ ُ
ل َ
شجرة ٌ في النارِ َ ال ّ
اونلر كه يانالّر اودي بوردان آپارالّر واعظ منگگي آلّتما جهنّمده اود اولماز
پگس از آن كگه سگالهاي متمادي گذشگت كگه اصگل بقاي اعمال را از محالت دانسگتند اينگك الحمدللّه بگا دللت اخبار و
از آيات كريمه و احاديث شريفه به طور واضح چنين به دست ميآيد كه :اعمال انسان ،قسمتي از موجودات طبيعي
ميباشد؛ و به طوري كه نبات و حيوان نمو دارد ،ميرويگد و بزرگ ميشود؛ و هم چنان كه تخم را ميكارند و مدتي در
زير زمين پنهان ميماند و بعدا پس از آن كه مدت نام برده شده اختفا ،به پايان ميرسد ،سر از زمين به در ميآورد و
نمگو ميكنگد؛ اعمال آدميان نيگز ماننگد تخمگها مدتگي در ميان موجودات دنيگا در حالت نهان باقگي ميماننگد و آنگاه كگه روز
موعود فرا رسيد ،بروز يافته و آشكار ميشوند ،و در شكل نعمتهاي بهشتي و يا شكنجههاي جهنمي نمايان ميگردند.
من ْها وَ ما ل َ ُ
ه ث الدُّن ْيا نُؤْت ِهِ ِ
حْر َ
ن يُرِيد ُ َ
ن كا َ
م ْ
حْرث ِهِ وَ َ خَرةِ نَزِد ْ ل َ ُ
ه ف ِي َ ث اْل ِ
حْر َ
ن يُرِيد ُ َ
ن كا َ
م ْ
خداوند متعال ميفرمايدَ :
َ َ ْ
موا أنَّك ُ ْ
م ه وَ اعْل َ ُ
م وَ اتَّقُوا الل ّ َ موا ِلَنْف ُ ِ
سك ُ ْ م وَ قَدِّ ُ م أَن َّي ِ
شئْت ُ ْ حْرثَك ُ ْ ث لَك ُ ْ
م فَأتُوا َ حْر ٌ ب؛ و ايضاً :ن ِساؤ ُك ُ ْ
م َ 4
صي ٍ
ن نَ ِ
م ْ ف ِي اْل ِ
خَرةِ ِ
5
ملقُوهُ.
ُ
از كريمه فوق ،چنين استفاده ميشود كه زنان شما كشتي براي شما هستند ،كشت آخرت ميباشند ،كشتي كه در
آن فرزنگد ميكاريگد؛ پگس ازدواج كنيگد و بگه كشگت خود هگر وقگت خواسگتيد برويگد و براي فرداي خود ،فرداي قيامگت ،بگا
فرزند كاشتن ،پيش داشتي بكنيد؛ و بپرهيزيد از اين كه نظر ديگري جز نظر كشت فرزند ،در آنان داشته باشيد؛ و بدانيد
كگه شمگا نميتوانيگد بگه قيامگت نرويگد و قدرت نداريگد كگه از ملقات خداونگد امتناع نمائيگد و از پيشگاه بگا عظمگت خداونگد
عالم پنهان بمانيد؛ پس از خدا بترسيد و در زنان فقط نظر فرزند كِشتن داشته باشيد.
1
.كافي ،ج ،8ص .3تيز زباني بنده ،در آن چه كه خدا را خوش آيند نيست ،و در آن چه كه از آن نهي فرموده ،پستي و سفلگي او
در نزد خداسگت و خشمگي اسگت از جانگب خدا و نوعگي كگر شدن و كور شدن و لل شدن اسگت كگه خداونگد در روز قيامگت بگه او ارث
ميدهد.
2
.كافي ،ج ،2ص ،498س .3حقيقت اين است كه وعدهگاه دوزخيان ،همان گناهان خودشان است.
3
.سگفينة البحار ،ج ،1ص ،607س .16بخگل درختگي اسگت در جهنگم ،هگر كگس بگه شاخگي از شاخههاي آن چنگگ زنگد او را بگه آتگش
ميرساند.
4
.شوري ( / )42آيه .20هر كس كشت آخرت را خواستار باشد ،افزايش ميدهيم به كشتش؛ و هر كس كشت دنيا را بخواهد ،از
آن ميدهيمش ،ولي در آخرت بهرهاي برايش نخواهد بود.
5
.بقره ( / )2آيگه .223زنان شمگا كشگت شمگا هسگتند .پگس هگر وقگت كگه ميخواهيگد بگه كشگت خود برويگد و براي خود پيگش داشتگي
كنيد و خود را از مخالفت خداوند نگاه داريد و بدانيد كه شماها به طور حتم خدا را ملقات خواهيد كرد.
142
خَرة؛ 1و ايضاً :وقتي كه به آسمان برده
ة ال ِ و از رسول اكرم گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده :الدّنيا َ
مزَرع َ ُ
سلم گگ بگه نزد مگن آمگد و گفگت :امگت خود را امگر كگن كگه از كشگت بهشگت ،زياد بكارنگد چون كگه
شدم ،ابراهيگم گگ عليگه ال ّگ
ث
ي ا ِلي حر ِ خَرةِ؛ 4و ايضاً :ا ِن د ُ ِ
ع َ ث ال ِ
حر ُ
ح َ
صال ِ ُ
ل ال ّ سلم گ روايت شده كه فرمود :اَلعَ َ
م ُ و از امير المؤمنين گ عليه ال ّ
مل نَباتا ً و ك ُ ُّ صدُ؛ 6و ايضاً :ا ِعلَم ا َ ّ
ت لِغني ب ِهِ ع َ ِ
ن الماءِ، ل نَبا ٍ ن ل ِك ُ ِّ
ل عَ َ ٍ ن و ك َما تَزَر ع ُ تَح ُ ل؛ و ايضاً :كَماتُدي ُ
ن تُدا ُ خَرةِ ك َ ِ
س َ
5
َ ال ِ
و المياهگ مختلفَة فَگما طا ب سقيه طا ب غَر سه و َ
ه؛ 7و ايضا ً بگه ميثگم تمار گگ ه وَ ا َ َ
مَّرت ث َ َ
مَرت ُگ ُ ث غَر ُگ
س ُ خب ُگ َ
ه وَ مگا َ حل ّت ثَ َ
مَرت ُگ ُ ُگ ُ َ َ َگ َگ َگ ُ ُ َ ِ ُ ُ َِ ٌ
8
رحمه اللّه تعالي گ چنين فرموده:
ت لَها ِ
سّري ف وَ اَبَدي َ ُ
ض بِالك َ ِ ّ نَگك َ ُّ
ت الَرِ َ ت اِذا ضاقَ لَها َ
صدري صدرِ ،لُبانا ٌ
وَ في ال َّ
اگگر دنيگا و آخرت را جهان واحگد ممتدي در نظگر بگيريگم و آن را بگه زندگگي كنونگي تشگبيه نماييگم ،خواهيگم ديگد كگه آن
جهان بزرگ هگم ماننگد ايگن جهان كوچگك ،داراي چهار فصگل اسگت :نخسگت هميگن زندگگي ناپايدار كنونگي اسگت كگه بگه جاي
1
.مجموعه وّرام ،ص .183دنيا كشتزار آخرت است.
2
.متن اين حديث را در بحث «حسنات دنيوي ،نعمتهاي بهشتي ميگردند» نقل كردهايم.
3
.من ليحضره الفقيه ،ص ،579س .22به راستي كه رباترين ربا دروغ است .يعني دروغ از همة گناهان بيشتر بزرگ ميشود و
زيادتر ميرويد.
4
.نهج البلغه ،ج ،1ص ،56س آخر .عمل صالح ،كشت آخرت است.
5
.نهج البلغه ،ج ،1ص ،147س آخر .اگر به كشت آخرت خوانده شود كسل ميگردد.
6
.نهج البلغه ،ج ،2ص ،56س .5هر طور رفتار كني همان طور رفتار ميشوي و آن گونه كه ميكاري ميدروي.
7
.نهگج البلغه ،ج ،2ص .59بدان كه براي هر عملي روئيدنگي هسگت و هگر روينده نياز بگه آب دارد و آبگها گوناگون هسگتند پگس آن
چه كه آبياريش پاك باشد كشتش پاك و ميوهاش شيرين ميگردد و آنچه كه آبياريش پليد باشد كشتش پليد و ميوهاش تلخ ميگردد.
8
.منتهگي المال ،ج ،1ص .157در سگينه رازهايگي هسگت ،وقتگي كگه دلم براي آنهگا تنگگ ميشود بگا كگف دسگت زميگن را ميكاوم و
رازم را به زمين فاش ميكنم و اگر وقتي زمين چيزي رويانيد ،آن روينده از كشتة من است.
9
.تفسگگير برهان ،ج ،4ص 413گگگ تفسگگير ابوالفتوح رازي ،ج ،10ص 190گگگ امالي صگگدوق ،ص .156فاطمگگه ،اي دختگگر پيغمگگبر
«احمگد» دختگر پيغمگبري كگه بزرگوار اسگت و از جانگب خدا تقويگت شده ،هگر كگس امروز اطعام نمايگد فردا آن را باز مييابگد در نزد
خداوند بزرگ يكتا وبيهمتا؛ برزگر هر چه ميكارد بعدا ً همان را ميدرود؛ پس اطعام كن بدون اين كه منت نهي و كم خير گردي ،تا
پاداش يابي آنچه را كه هرگز كاهش نميپذيرد.
10
.نهگج البلغگه ،ج ،2ص .111بدانيگد كگه هگر برزگري دربارة كشگت و عاقبگت كار خود مبتل خواهگد بود ،جگز برزگران قرآن؛ پگس ،از
كارندگان قرآن شويد.
11
.كافي ،ج ،2ص ،458س ،7براي هر كارندهاي همان است كه كاشته است.
143
فصل پائيز است ،زيرا كه وقت شخم كردن و بذر افشاندن و آبياري كردن ،با انجام دادن اعمال است؛ قسمت دوم كه
عالم برزخ اسگت و انسگانها بگا كفنهاي سگفيد خود بگه خواب سگنگين مرگ فرو ميرونگد ،بگه جاي فصگل زمسگتان جهان
بزرگ و فصل برف آن است؛ قسمت سوم كه موقع بعث و زنده شدن و سر از خاك به در آوردن است ،بهار آن است
كه افراد انسان با اعمال خود ،مانند گلهاي رنگارنگ و يا خارهاي خوفناك ،از قبرها بيرون ميآيند؛ و قسمت آخر هم كه
مردم ،اعمال خويگش را دريافگت ميدارنگد و بگا آنگها زندگگي نوينگي را آغاز ميكننگد ،يگا در فردوس بريگن و يگا در جهنگم
در فصل زمستان كه همه جا را برف فرا گرفته و هوا را سرما سر تا سر تصرف ميكند ،اگر كساني باشند كه از
وضع اين جهان بيخبر باشند ،اين بيخبران ،در كنار آتش نشسته و به وضع برزگران متأسف ميشوند ،و بذر افشاني و
آبياري آنان كه با زحمتها و خستگيهاي فراوان در پائيز انجام داده بودند ،اينان را به تعجب در ميآورد ،و به عقل آنان
ميخندنگد كگه چرا دارايگي و خوراكگي خود را در بيابانگها افشاندنگد؟! هنگامگي كگه هنوز آنان دهان از ايراد نبسگتهاند نوروز
فرا رسگگيده مژده وصگگول بهار را ميدهگگد ،بذرهاي افشانده شده سگگر از خاك بگگه در ميآورنگگد و برانگيختگگه شده و زنده
ميگردنگد ،سگر سگبز و خرم و شاداب؛ آن وقگت اسگت كگه بيگخبران ،متوجگه حقيقگت عالم شده و از ايگن كگه براي خود،
كسگاني كگه از وضگع جهان ،بياطلع ،و از عاقبگت زندگگي و پايان امگر عالم بيخبرنگد ،بدون ايگن كگه انديشهاي در ايگن
باره بكننگد ،بگه مردم دانگا و بينگا و دانشمندان عاقبگتنگگر و آخگر بيگن ،ايرادهگا ميگيرنگد ،و براي خود هيگچ كاري نكرده و تخگم
نيكي نميكارند و روزي به بيچارگي و ناتواني خود ،پي خواهند برد كه بهار قيامت و موقع زنده شدن انسانها و روئيدن
بلي همان طور كه تخمهاي پراكنده شده در زمين ها ،با اين كه ميپوسند باز ميرويند همين طور اعمال صادر شده
از انسگانها هگم ،بگا ايگن كگه در اطراف و اكناف ايگن جهان وسگيع افشانده ميشونگد ،از بيگن نميرونگد و در فصگل بهار
اعمال ،ميرويند.
آيات كريمگگه و احاديگگث شريفگگه بگگا لسگگانهاي متفاوت و بيانهاي گوناگون ،بقگگا و تطوّر و تجسگگم اعمال را تعليگگم
ميفرمايند؛ مثل ً چنين ميفهمانند كه :آدمي چنان كه در اين زندگي ،ذخيره لزم دارد ،براي زندگي آينده خود نيز ،ناچار
بايستي توشهاي تهيه ببيند ،و اين زاد حتما ً بايد از اين زندگي برده شود؛ اين توشه براي هر كسي ،فقط از اعمال خود
او فراهم ميشود ،و همين اعمال هستند كه از انسان باقي ميمانند و براي او لوازم زندگي اخروي ميشوند.
چيزي كگه مهگم اسگت ايگن اسگت كگه :بعضگي از آيات و احاديگث ،چنيگن دللت ميكننگد كگه تمامگي دارايگي هگر كسگي در
آخرت ،هميگن اسگت كگه از دنيگا بگا خود ميبرد ،و انسگان در آخرت ،جگز مقداري از اجزاي ايگن جهان ،چيگز ديگري نخواهگد
داشت و آدمي پس از آن كه در بهشت و يا در دوزخ مستقر ميگردد ،و ارث زمين شمرده ميشود.
144
َ َ َ َ
ن الل ّغْوِ
م عَگ ِ ن گگ وَ ال ّذِي َگ
ن هُگ ْ شعُو َگ
م خا ِ
صلتِه ْ
م فِگي َگ ِ ن گگ ال ّذِي َگ
ن هُگ ْ منُو َگ ح ال ْ ُ
مؤ ْ ِ خيَْر الَّزادِ التَّقْوي؛1و ايضاً :قَد ْ أفْل َگ َ تََزوَّدُوا فَإ ِگ َّ
ن َ
َ علُون گ و الَّذين هُم لِفُروجهم حافظُون گ إل َّ ع َلي أ َزواجه َ َ
م فَإِنَّهُ ْ
م غَيُْر ملَك َ ْ
ت أيْمانُهُ ْ م أوْ ما َ
ْ ِ ِ ْ َ ِ ِ ُ ِ ِ ْ ْ َ ِ َ َ م ل ِلَّزكاةِ فا ِ ن گ وَ ال ّذِي َ
ن هُ ْ ضو َ
معْرِ ُ
ُ
َ َ َ ك فَأُولئ ِ َ
صلَواتِهِ ْ
م م عَلي َ ن گ وَ ال ّذِي َ
ن هُ ْ م راع ُو َ
م وَ ع َهْدِه ِ ْ
م ِلماناتِه ِ ْ ن گ وَ ال ّذِي َ
ن هُ ْ م العادُو َ
ك هُ ُ ن ابْت َغي وَراءَ ذل ِ َ ن گ فَ َ
م ِ ملُو ِ
مي َ َ
َ ن گ أُولئ ِ َ
2
ن؛
م فِيها خالِدُو َ
س هُ ْ ن ال ْ ِ
فْردَوْ َ ن گ ال ّذِي َ
ن يَرِث ُو َ م الْوارِثُو َ
ك هُ ُ يُحافِظُو َ
يعني مؤمنان ،بهشت را از دنيا ارث ميبرند و آن گاه كه مبعوث شدند داراي فردوسي ميشوند كه از جهان كنوني
ارث ميبرند.
انسان ،از اجزاء جهان بر بدن خويش ،اخذ ميكند و با خوردن و نوشيدن و نفس كشيدن و غير اين ها ،اجزاء دنيا را
جزء بدن خود ميگردانگگگد و سگگگپس آنگگگها را مبدل بگگگه نيروهاي گوناگون اعمال كرده و در اشكال مختلف ،از بدن خود
بيرون ميريزد؛ و ايگگن اعمال صگگادر شده باقگگي ميماننگگد و در زندگگگي اخروي در شكگگل نعمتهاي فردوسگگي نمايان
ميشوند؛ بنابراين ،نعمتهاي بهشت ،همين اجزاء مادي جهان كنوني هستند ،يعني از آنها ساخته ميشوند.
انسان ،اجزاء جهان را در شكل خوراك و مشروب و هوا و نور و غير اين ها اخذ ميكند و آن ها را در صورت ايمان و
نماز و خشوع و پرهيگز از لغگو و زكات دادن و تزكيگة خويگش و كگف نفگس از شهوترانگي و حفگظ و اداي امانگت و وفاي بگه
عهد و محافظت به نمازها خرج ميكند؛ اين است معناي ارث بردن بهشت از دنيا؛ و واقع اين است كه :كسي كه اعمال
ياد شده را كسب ميكند ،در حقيقت نعمتهاي بهشت را كسب ميكند و آنگاه كه اين جهان از تحت قدرت او با مرگ
بيرون ميرود ،در عوض ،نعمتهايي ابدي به او ارث ميگذارد؛ جهان ،نسبت به افراد انسان به منزله مادر است ،و هم
چنان كگه مادر ،از دسگت فرزنگد خود ،بگا مرگ ميرود ،در عوض ،اموالي را براي او ارث ميگذارد ،جهان هگم هگر وقگت از
دست فرزند مؤمن خود ميرود ،نعمت بهشت را به او ارث ميگذارد؛ و البته اين مؤمن است كه نعمت را از جهان ارث
ميدانيم كه ارث بردن زمين و تملك آن در اين زندگي كه داريم ،اختصاصي به مردان صالح ندارند ،بلكه هر دسته از
نيكوكاران و بدكاران ،متناوبا ً و متعاقبا ً آن را از يك ديگر ارث ميبرند و نيز ميدانيم كه :عاقبة المر هم اين ملك ناپايدار
براي كسگي باقگي نخواهگد مانگد ،و خود خداونگد متعال ،وارث زميگن و آن چگه در آن اسگت خواهگد بود چنان كگه فرموده :إِن َّگا
فعليهذا چنين به دست ميآيد كه :مراد از اين ارث بردن زمين ،ارث بردن آن در دنيا نيست ،بلكه مقصود ارث بردن
كسگگاني كگگه از زميگگن و اجزاء آن بر خويشتگگن جلب و سگگپس آنگگها را در راه انجام دادن اعمال باقيگگه صگگالحه خرج
كردهاند ،الي ال بد داراي اجزاء زمين خواهند بود يعني هميشه داراي اعمال نيك خود خواهند بود ،اعمال نيك خود را در
1
.بقره ( / )2آيه .197توشه برداريد و بهترين توشه نگه داشتن خود از گناهان است.
2
.مؤمنون ( / )23آيگه 1تگا .11باور كنيگد كگه مؤمنان رسگتگار شدنگد ،آنان كگه در نمازشان فروتنانگد ،آنان كگه از بيهوده روي بر
ميتابنگد ،و آنان كگه زكات را بگه جگا ميآورنگد ،و آنان كگه فرج خود را نگاه ميدارنگد مگگر از ازواج و كنيزان مملوك كگه ملمتگي ندارنگد،
پگس هگر كگس بيشتگر بطلبگد مسلما ً از متجاوزيگن اسگت ،و آنان كگه امانتگها و پيمانشان را رعايگت ميكننگد ،و آنان كگه بگه نمازهاي خود
محافظت ميكنند ،اينانند ارث برندگان كه ارث ميبرند بهشت را ،آنان در آنجا الي البد ميمانند.
.انبياء ( / )21آيه .105مسلما ً زمين را بندگان صالح من ارث ميبرند. 3
4
.مريم ( / )19آيه .40مائيم كه ارث ميبريم زمين را و آن چه را كه بر زمين هست و به سوي ما برگردانيده ميشود.
145
شكگل نعمتهاي بهشتگي پيوسگته خواهنگد داشگت؛ ايگن نشأه ماننگد مادري كگه ميميرد و اولد خود را از آغوش گرمگش
محروم مي سازد ،ميميرد و ويران ميشود ولي اولد صالح خود را دست خالي نميگذارد ،و مقداري از اجزاء زميني را
كه براي خودشان از دنيا گرفته بودند در شكل نعمتهاي بهشتي به آنان ارث ميدهد.
و اما اين كه قرآن كريم كافران و بدكاران را وارث نخوانده است با اين كه آنان هم شكنجههاي دوزخ را از زمين و
از زندگي دنيوي (با بياني كه گفته شد) به آخرت ارث ميبرند ،به اين جهت است كه آنان اين گونه ارث را نميخواهند
ببرند و نميبرند ،و اين خود ارث ناگوار است كه دست از آنان بر نميدارد ،و پيداست ارثي كه برندگان آن از آن بيزار
اگر ما در ميان وارثان زمين ،در ميان كساني كه زمين و اجزاء ارضي را در شكل اعمال نيك ،ارث ميبرند و زمين
را در صگورت بهشگت و نعمتهاي آن دارا ميشونگد بگرديگم و تمام مردم اعصگار و قرون مختلف را از مد ّ نظگر بگذرانيگم،
مسگلما ً خواهيگم ديگد كگه پگر بهرهتريگن افراد بشري از زندگگي دنيوي و از زميگن و اجزاء آن ،همانگا مردم آخگر الزمان و
پيروان آخرين امام از جانشينان حضرت رسول اللّه گ صلي اللّه عليه و عليهم گ خواهند بود؛ براي اين كه در آن زمان بنا
بگه روايات كثيره ،همگه و يگا نزديگك بگه همگه مردم روي زميگن مؤمگن خواهنگد بود ،واحدي از كافريگن و فاجريگن در ظاهگر
نخواهگد مانگد؛ در آن زمان عدالت محضگه و دادگري خالص ،در جاي سگتمگري و بيدادگري خواهگد نشسگت و قوانيگن حقگه
الهگي (در عوض قوانيگن ناقصگهاي كگه از افكار فراموش كار و خطگا پيشگه بشري تراوش ميكنگد) حكمران و در جريان
خواهگد بود؛ در آن زمان ه مه افراد بشگر ،يگك امگت گرديده و در زيگر پرچگم يگك شريعگت مجتمگع ميشونگد ،و سگراسر روي
مطالب مذكوره ،در روايات متواتره (به طرق عامه و خاصه) 1وارد شده است؛ يك حديث كه مسلم عندالكل است
جوراً.
مل ِئَت ظُلما ً وَ َ ُ
ض ع َدل ً وَ قِسطا ً كَما قَد ُ
ل بَيتي يَمَل الَر َ
من اَه ِ
جل ً صال ِحا ً ِ
2
ث َر ُ
حتّي يَبعَ َ
م َ
اليَو َ
مد ُ ل ِل َّگهِ الَّذِي صَگدَقَنا وَعْد َگه ُ َو يگك آيگة ذيگل ،دو آيگه فوق را شرح ميكنگد و مضمون هگر دو را در ضمگن خود ميگيرد :ال ْ َ
ح ْ
َ ض نَتَبَوَّأ ُ ِ
َ َ َ
ن» را ميفهماند؛
صال ِحو َ
عبادِيَ ال ّ
ض يَرِث ُها ِ
ن الر َ ث نَشاءُ؛ جملة «أوَْرثَنَا اْلْر َ
ض» معناي «ا ِ َّ جنَّةِ َ
ن ال ْ َ أوَْرثَنَا اْلْر َ
4
حي ْ ُ م َ
س» را ميرساند؛ و اين دو كريمه را بدين طريق شرح و تفسير ميكند جنَّةِ» معناي «يَرِثو َ
ن ال ِفردُو َ ن ال ْ َ و جمله «نَتَبَوَّأ ُ ِ
م َ
َ
ض» بيان داشته و ميفهماند كه مراد از زميني كه به ارث به آنان ميرسد َ
جنَّةِ» را به دنبال «أوَْرثَن َا اْلْر َ
ن ال ْ َ كه« :نَتَبَوَّأ ُ ِ
م َ
همان جن ّت است كه در آن جاي ميگيرند؛ و هم چنين بهشتي كه در آن جاي ميگيرند ،همان زمين است كه آن را ارث
1
.رجوع شود به دو كتاب مستطاب «المهدي» و «منتخب الثر في المام الثاني عشر».
2
.مجمع البيان ،ج ،7ص ،67س 1گ روضة الواعظين ،ص ،224س 18گگ صواعق محرقة ابن حجر ،ص ،97س .19لفظ حديث
مطابق مجمع البيان نقل شد ،اگر فرضا ً از دنيا بيشتر از يك روز نماند ،هر آينه خداوند آن روز را طول ميدهد تا مرد صالحي را كه از
اهلبيت من است ،برانگيزاند؛ او زمين را پر از عدل و داد ميكند ،چنان كه با ظلم و جور پر شده است.
3
سلم گ ميباشند در آخر الزمان.
.مجمع البيان ،ج ،7ص ،66س آخر .آنان ياران مهدي گ عليه ال ّ
4
.زمر ( / )39آيه .74حمد براي آن خداوندي است كه وعدهاش را به ما راست گردانيد و زمين را به ما ارث داد ،جاي ميگيريم
از بهشت ،هر كجا را كه بخواهيم.
146
ميبرند؛ و بهترين شاهد بر صحت اين شرح ،اين است كه جمله «نتبوء من الجنة» بدل است از جمله «اورثنا الرض» و
براي توضيح آن است ،زيرا كه در صورت اكتفاء به هر كدام از دو جمله نام برده ،مطلب تمام در ميآيد.
پس از اين آيه هم اين استفاده را ميبريم كه :خداوند متعال ،استفادههاي مشروع و تصرفهاي حلل انسان را از
زميگن و از اجزاء ارضگي كگه در شكگل اعمال صگالحه وقوع مييابنگد ،براي او توشگه آخرت و بهشگت و نعمتهاي بهشتگي
از بعضي از آيات فهميده ميشود كه :استخراج و استنباط كننده چشمه ها در بهشت همانا خود نيكوكاران ميباشند،
َ
عباد ُ الل ّگهِ يُفَ ِّ
جُرون َگها ب ب ِگها ِ كگه بايسگتي بگا اعمال نيگك خود ،براي خودشان چشمگه اسگتخراج نماينگد! ميفرمايگد :ع َيْنا ً ي َ ْ
شَر ُگ
جيراً ؛ 1تفجيرا ً مفعول مطلق و براي بيان نوع تفجيگر اسگت ،و بگا تنكيگر خود چنيگن ميفهمانگد كگه بر آوردن و اسگتخراج
ت َ ْف ِ
چشمگه نام برده ،از نوع چشمگه در آوردن و قنات كندن و امثال آنگها كگه در ايگن زندگگي معروف اسگت ،نيسگت؛ و براي
افراد بشر عجالتا ً پنهان و در نزد آنان عملي ناشناس و نكره است.
طريگق ايگن تفجيگر و چشمگه در آوردن در بهشگت ،همانگا وفاي بگه نذر و اطعام بر مسگاكين و يتيمان و اسگيران اسگت،
انجام دادن اعمال نيك است؛ 2و بديهي است كه اين نوع استنباط چشمه ،در جهان كنوني شناخته نشده است و شناخته
نخواهد شد ،و تا روز بعث مجهول و نكره باقي خواهد ماند.
ناگفته نماند كه صحت استدلل فوق ،موقوف به اين است كه «يفجرون» به معني حال باشد نه استقبال ،و ميدانيم
كه اين امر هيچ مانعي ندارد؛ و اگر شكي باقي باشد با نظر در كريمه ذيل برطرف ميشود:
كريمگگة مباركگگه تصگگريح ميكنگگد كگگه :اندازه گيرندة جامگگها و تنگهاي بهشتگگي ،خود نيكوكاران هسگگتند ،و ايگگن اندازهگيري
مسگلما ً بگا قدر و اندازة اعمال صگالح كگه بگه جگا ميآورنگد بسگتگي دارد :هگر كگس زياد نيكگي كنگد ،جام و تنگگ او بزرگگتر و
گواراتگگر و دائميگگتر خواهگگد بود .و «تقديراً» هگگم عينا ً فائدة «تفجيراً» را كگگه در كريمگگة فوق هسگگت ،ميرسگگاند .و چون
«قدّروا» بگه صگيغة ماضگي بيان شده فلذا دللت ايگن كريمگه بر بحگث حاضگر (بر ايگن كگه :نيكوكاران بگا اعمال صگالحي كگه
انجام ميدهنگد ،براي خودشان در بهشگت ،نعمتهاي جاودانگي مهي ّگا ميكننگد ،و توشههايگي ذخيره مينماينگد) آشكارتگر و
بيشائبه تر ميباشد و معناي «يفجرون» را هم كه در آية فوق هست واضح تر ميگرداند ،يعني :نيكوكاران ،هم اكنون و
ت
شئ َ سلم گ به حضرت رسول گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ گفت :ا ِع َ
مل ما ِ و در خبر است كه :جبرئيل گ عليه ال ّ
1
.انسان ( / )76آيه .6چشمهاي را كه بندگان خدا از آن ميآشامند در ميآورند آن را در آوردني.
2
.رجوع شود به سورة مباركة انسان ( ،)76از آية 5تا .8
3
.انسان ( / )76آيه 15و .16در پيرامون آنان جامهايي از نقرة ناشناخته گردش داده ميشود ،و تنگهايي شيشهاي ،شيشههايي
از نقرة ناشناس كگه خود آنان اندازة آنان را تعييگن كردهانگد ،چنان تعييگن كردنگي كگه آشنايگي بگه آن نداريگد (و بر شمگا در ايگن زندگگي
مجهول است).
4
.مگن ليحضره الفقيگه ،ص ،579س 22گگ روضگة الواعظيگن ،ص 271گگ وافگي ،ج ،2كتاب الصگلوة ،ص ،21س 31و .32بكگن آن
چه ميخواهي ،چون كه همان را ديدار خواهي نمود.
5
.روضة الواعظين ،ص ،408هر چه را كه پيش فرستاديم باز يافتيم.
147
ك ك ُ ُّ
ل سگاعَةٍ تَذكُُرنگي فيهگا ل ل َگ َ
م وَ يَقو ُ ك ال َّگ
سل َ مد ُ َرب ُّگ َ
ك يَقَرئ ُگ َ سلم گگ ا ِل َگ َّ
ي وَ قا َ جبَرئي ُ فرمود :قَگد نََز َ
ح َ
م ّ
ل لي يگا ُ ل گگ عليگه ال ّگ ل َگ
خرة ٌ و ك ُ ُّ ي لَ َ
من َ ل ساعَةٍ لَتذكُُرني فيها فَهِ َ مد َّ َ َ َ فَهِ َ
1
ة.
ك ضايِعَ ٌ ي ِ عندي ُ
ك ِ
َ
ن اَخوَ َ
ف ما ن وَ دُل ِلتُم ع َلَي الّزادِ وَ ا ِ ّ
مرتُم با ِلظ ّع ِ
سلم گ مروي است كه فرمود :اَلوَ ا ِنَّكُم ا ُ ِ
و از امير المؤمنين گ عليه ال ّ
سكُم غَداً؛ 2و ايضاً :فَانقَل ِبوا ِ ف ع َلَيك ُگم ا ِتّباع ُگ الهوي و طو ُ َ
منهگا نگ ب ِگهِ اَنفُگ َ ل فَتََزوَّدوا فگي الدّنيگا ِ
م نَگ الدّنيگا مگا تَحُرزو َ م ِ
ل ال َ َ َ ُ اَخا ُگ
َ
م
م تَقدِگ ُ منهگا لِغَيرِگها قَدِموا ع َلَي هِ و اَقاموا فيه ِگ؛ و ايضاً :ما قَدّم َگ
ت اليَو َ م نَگ الّزادِ؛ 3و ايضاً :مگا ا َ َ
حضرتِك ُم ِ
4
خذوه ُگ ِ ن مگا ب ِ َ
سگ ِ
بِأح َ
مرتُم بِالظَّعن؛ 6و ك؛ و ايضاً :تَزوَّدوا في اَيّام ِ الفَنِاءِ ِليّام ِ البَقاءِ قَد دُل ِلتُم ع َل َ
ي الّزاد ِ وَ ا ُ ِ َ 5
عَلَيهِ غَدا ً فَامهَد لِقَد َ ِ
م َ
ك وَ قَدِّم ل ِيو ِ
م
مقصگود مگا از عقگد ايگن بحگث ،بگا كمال تعجگب ايگن اسگت كگه قرآن كريگم ،بگا وضوح و صگراحت بيان فرموده اسگت كگه
درجات عالم آخرت از اعمال صگادر شده از بشگر و از عيگن افعال و كردار افراد انسگان ،درسگت ميشود .و بگا نيكيگها و
1
سلم گ به نزد من فرود آمد و به من گفت :اي محمد پروردگارت به تو سلم ميخواند و
.ارشاد القلوب ،ص .59جبرئيل گ عليه ال ّ
ميفرمايد هر ساعتي كه مرا در آن ياد ميكني ،آن ساعت در نزد من برايت ذخيره ميماند و هر ساعتي كه مرا در آن ياد نميكني
از تو ضايع ميگردد.
2
.نهج البلغه ،ج ،1ص .68بدانيد كه شما امر شدهايد به كوچ و توشه را به شما نشان دادهاند و خوفناكترين چيزي كه بر شما
ميترسم پيروي خواهش نفس و آرزوي دراز است .پس در دنيا از دنيا توشهاي برداريد كه خود را با آن ،فرداي قيامت نگاه داريد.
3
.نهج البلغه ،ج ،1ص .91پس از دنيا با بهترين توشهاي كه در امكان داريد ،كوچ كنيد .و در جلد ،2ص ( 209فانقلبوا ،در جاي:
فارتحلوا).
4
.نهج البلغه ،ج ،1ص .105و بر آن چه كه از دنيا (براي بعد از دنيا) برداشتند ،وارد شده ،و در آن اقامت گزيدند.
5
.نهگج البلغگه ،ج ،2ص .56هگر چگه امروز پيگش فرسگتي فردا بگه همان وارد ميشوي ،پگس براي پايگت ،جايگي تهيگه كگن و براي آن
روزت چيزي پيش فرست.
6
.نهج البلغه ،ج ،2ص .67در روزهاي گذران ،براي روزهاي جاويدان توشه بياندوزيد ،شما را به توشه رهبري كردهاند و به كوچ
كردن امر دادهاند.
7
.نهج البلغه ،ج ،2ص .243بگير آن چه را كه برايت ميماند از آنچه كه برايش نميماني.
.نهگج البلغگه ،ج ،3ص .23همانگا انسگان ،بگا آن چگه كگه قبل ً انجام داده بود ،پاداش و كيفگر مييابگد و بر آن چگه كگه پيگش داشتگه بود 8
وارد ميشود.
9
.نهج البلغه ،ج ،3ص .202چه بد توشهاي است براي برگشت به آخرت ،دشمني كردن با بندگان خدا.
10
سلم گ دربارة كسي كه نماز را دانسته به تأخير ميانداخت فرمود :اين
.روضة الواعظين ،ص .270س .4امام صادق گ عليه ال ّ
مرد در روز قيامگت ،در حالي كگه خانواده و مالش هلك شده باشگد ميآيگد .و موتور كسگي اسگت كگه برايگش در بهشگت ،نگه خانوادهاي
باشد نه مالي.
11
.انعام ( / )6آيه .83بال ميبريم درجههاي هر كس را كه بخواهيم.
.اسگراء ( / )17آيگه .21و مسگلما ً درجات اخروي بزرگگتر از درجات دنيوي اسگت و افضليتهاي آنجگا نيگز بزرگگتر از افضليتهاي 12
اينجاست.
148
بديهاي خودشان سگاخته و پرداختگه ميگردد .و ايگن آيات در عيگن ايگن كگه شيرينتريگن بيان براي تصگوير بقاي اعمال و
ملُو َگ
ن؛ 1طگبري مفسگگر شهيگگر ،در شرح ايگگن كريمگه ل عَگ َّ
ما يَعْ َ ملُوا وَ مگگا َرب ّگُ َ
ك بِغافِ ٍ م ّگَ
ما ع َ ِ ت ِ ميفرمايگگد :وَ ل ِك ُ ٍّ
ل دََرجا ٌگ
فرموده :براي هگر عاملي در اطاعگت خدا ،يگا در نافرمانگي بگا او ،منزلهگها و مرتبههايگي از كردار خود او هسگت .خداونگد او
را به آنها ميرساند و با آنها ثوابش ميدهد ،اگر خير باشد خير و اگر شّر باشد شّر 2.و شيخ طنطاوي هم گفته :براي هر
كدام از مكلفين ،درجهها و مرتبههايي از آن چه كه كردهاند ،از عملهاي آنان هست .و پروردگارت از آن چه كه ميكنند
غافگل نيسگت تگا كرداري بگه او پوشيده مانگد 3.و بيضاوي هگم ايگن مطلب را كگه مورد تصگريح آيگه ميباشگد ،محتمگل شمرده
4
است.
جاي بسي تأسف است كه غالب مفسرين ،از كساني كه كتابشان در دسترس ما هست ،براي اين كه بقاي اعمال
و تجسم آنها را (فقط براي تصور اين كه عمل عرض است و تجوهر عرض محال است) غير ممكن ميشمردهاند ،فلذا
بگه هگر نحوي بوده ،آيگه را از معنايگي كگه خود غيگر ممكگن ميدانسگتهاند ،منصگرف كردهانگد؛ گفتهانگد :كگه لفگظ «جزاء» و يگا
«اجل» بايد در تقدير گرفته شود :من جزاء ما عملوا ،و يا :گوئيا كه ميخواستهاند به پروردگار با عظمت جهان ،كمك
كنند!.
پاسخ اين است كه :عمل ،عرض نيست و جوهر است چنان كه مفصل ً بيان گرديده است؛ و بعد از آن كه قرآن كريم
مكررا ً بگا بيانهاي گوناگون ميفهمانگد كگه :پاداش آدمگي خود كردار آدمگي اسگت ،چگه داعگي بر ايگن تقديگر ميمانگد؟ و چگه
نگ؛ 5و كلمگه «مگن» در هگر دو مورد ،از همان قبيگل اسگت كگه در :خاتگم مگن فضگة ،هسگت؛ و چنيگن ميفهمانگد كگه: ل يُظْل َ ُ
مو َ
كريمه در اين كه «درجات» را به خود «ه ُم» حمل كرده و بدين وسيله اتحاد يافتن عمل را با عامل فهمانيده ،شبيه اين
و ميفهماند كه در آخرت سوزاننده و سوزنده يك چيز هستند ،چنان كه آيه مورد 7
س،
آيه است كه فرموده :وَ قودُهَا النّا ُ
بحگگث هگگم ميفهمانگگد كگگه :در آخرت ،درجگگه و صگگاحب درجگگه يگگك چيگگز بيگگش نيسگگتند؛ و در ايگگن دو كريمگگه ،اشارهاي بگگه
«سناختمان آينده انسنان» هسگت ،و چنيگن ميفهماننگد كگه مصگالح آن سگاختمان ،اعمال انسگان اسگت؛ و در ايگن باره
سخنان مفصلي داريم انشاء اللّه تعالي در كتاب مستقلي نشر ميكنيم.
1
.انعام ( / )6آيه .132و از براي هر كسي درجههايي از آن چه كه كردهاند ،هست و پروردگارت از اعمال آنان غافل نيست.
2
.جامع البيان ،ج ،8ص .28نقل به اختصار.
3
.تفسير طنطاوي «الجواهر» ،ج ،4ص .102
4
.تفسير بيضاوي «انوار التنزيل» ،ص .218
5
.احقاف ( / )46آيه .19و براي هر كسي درجههايي از آن چه كه ميكردند هست و تا تمام بپردازدشان اعمالشان را و آنان ستم
كرده نميشود.
6
.آل عمران ( / )3آيه .163آنان در نزد خداوند درجههايي هستند ،و خداوند به آن چه ميكنند بيناست.
7
.بقره ( / )2آيه .42هيزم دوزخ خود مردمانند.
149
و در خبر است كه رسول اللّه گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ فرمود :هنگامي كه به آسمان برده شدم داخل بهشت
گرديدم ،در آن جا بيابانهاي هموار ،قطعه زمينهايي از مشگ ديدم و در آن جا فرشتهگاني ديدم كه با خشتي از طل و
خشتي از نقره بنا ميگذاشتند ،و بسا ميشد كه دست از كار ميكشيدند؛ به آنان گفتم چرا گاهي بنا ميگذاريد و گاهي
دست ميكشيد؟ گفتند صبر ميكنيم تا مصالح كار برسد! گفتم مصالح شما چيست؟ گفتند اين است كه مؤمن بگويد
ه ا َكبُر هر وقت او اين ها را گفت ما بنا ميگذاريم و هر وقت ساكت شد ما
ه وَ الل ّ ُ
ه ا ِل ّ الل ّ ُ
حمد ُ لل ّهِ وَل ا ِل َ
ن الل ّهِ وَ ال َ
سبحا َ
ُ
1
هم امساك ميكنيم.
ايگن خگبر شريگف و امثال آن كگه سگابقا ً نقگل كردهايم 2دللت واضگح ميشود و پرداختگه ميگردد؛ و نيگز حديثگي در ايگن
م ع َلي ما قَد َّ َ
م ؛ 4حرف باء مجزِي ٌّ ب ِما ا َسل َ َ
ف وَ قاد ِ ٌ سلم گ نقل شده :اِنَّما َ ال َ
مرءُ َ و از حضرت امير المؤمنين گ عليه ال ّ
براي مقابله نيسگت ،بلكگه بگه معنگي اسگتعانت اسگت ماننگد باء در كتبگت بالقلم؛ بگه دليگل ايگن كگه بلفاصگله فرموده :و قادم
علي مگا قدم؛ و بگه هگر حال هميگن جمله اخيگر صگريح در ايگن اسگت كگه هگر كگس ،در جهان آخرت ،بگه همان جايگاه وارد
ميشود كه خود قبل ً آن را تهيه كرده و به آخرت تقديم داشته است! يعني :هر كسي به اعمال خودش وارد ميشود ،و
يكگي از غرائب مطالب و عجائب مباحگث كگه واقعا ً موجگب حيرت اسگت :تبدل عمگل نيگك بگه نور و روشنايگي ،و تحول
همه اهل عالم اعلم فرمودهاند؛ و در اين اواخر هم دانشمندان علوم تجربي ،به طريق آزمايش ،عمل ثابت كردهاند كه
نيروي حركتي ،قابل تبدل به نور است (و جرقه را كه در اثر تصادم پيدا ميشود ،مثال آوردهاند) و بدين طريق ،تبدل هر
عملي كگه بگا حركتگي تحقگق مييابگد اگگر نيگك باشگد بگه نور ،هگم از لحاظ ديگن و هگم از لحاظ علم ،در عصگر مگا از بديهيات
1
.بحارالنوار ،ج ،3ص .326از تفسگير علي بگن ابراهيگم ،متگن خگبر را در بحگث «حسگنات دنيوي ،نعمتهاي بهشتگي ميگردد» از
ارشاد القلوب نقل كردهايم.
2
.در همان بحث «حسنات دنيوي نعمتهاي بهشتي ميگردند.
3
.مسگگتدرك الوسگگائل ،ج ،1ص ،486س .31براي بنده در بهشگگت درجهاي بال برده ميشود .و او آن درجگگه را از اعمال خويگگش
نميشناسگد؛ پگس ميگويگد پروردگارا ايگن درجگه از كجگا براي مگن حاصگل شگد؟ ميفرمايگد :بگا مغفرت خواسگتن پدر و مادرت بعگد از تگو
براي تو.
4
.در اواخر بحث پيش ،نقل و ترجمه شده.
5
.مجمع البيان ،ج ،9ص ،210س 20و .21مبادا بگويي كه بهشت يكي است .براي اين كه خداوند ميفرمايد :و نزديك تر از آن
دو بهشگت ،دو بهشگت ديگري هسگت (الرحمگن ( / )55آيگه )62و مباد بگويگي بهشگت يگك درجگه دارد ،براي ايگن كگه خداونگد ميفرمايگد:
ت م فَوْگقَ بَعْگ ٍ
ض دََرجا ٍگ درجههايگي اسگت بعضگي بر بالي بعضگي (نگارنده گويگد :ايگن كلم در قرآن نيسگت و ايگن هسگت :وَ َرفَعْگنا بَعْ َ
ضهُگ ْ
(زخرف ( / )43آيه )32همانا برتري مردمان (بر يكديگر در آخرت) با اعمال است.
150
گرديده اسگت؛ ولي متأسگفانه هنوز درباره تبدل عمگل بگد بگه ظلمگت ،كگه مورد تصگديق ديگن مگبين اسگلم اسگت ،از جانگب
1
دانشمندان علوم تجربي هيچ قدمي برداشته نشده است.
اعمال انسگان ،علوه بر ظواهگر مشهود ،بواطنگي مسگتور هگم دارنگد كگه بگا حواس كنونگي هگم بگه تقريگب ،حقايگق پنهان
خود را ظاهر گردانيده و آشكارا خواهند شد و اعمال نيك به تصريح قرآن كريم و اخبار شريفه ،نور خواهند شد و اكنون
هگم حقيقگت خفيگه آنگها نور اسگت ،نور واقعگي اسگت ،نوري پنهان اسگت؛ و سگيئات اعمال هگم ظلمتگها و انواع تاريكيگها
خواهند شد و اكنون هم اعمال زشت ،سياه و ظلماني هستند ،ظلمت واقعي و نهاني هستند.
خوب است كه درباره موجود پنهان ،كمي توضيح داده و بعدا ً بر سر بحث خود برگرديم.
موجود پنهان و نيروي نهان ،در ايگن جهان بسگيار اسگت [و نبايگد تصگور شود كگه نور حسگنات و ظلمگت سگيئات (و هگم
چنيگن به طوري كه در بحث آينده انشاء اللّه تعالي ميآيد ،حرارت سيئات) از سگاير موجودات جهان ،مستثني هستند ،و
هر چيزي مرئي است و فقط اين دو نامرئي هستند] اكنون چند نمونه از «موجود پنهان» را ذيل ً ميآوريم:
1گ نيرويي كه اين قلم را در دست نگارنده ،به حركت در ميآورد ،موجودي پنهان است؛ موجودي است كه پيش از
اراده نوشتن ،در دست انسان ،در صورتي نامرئي موجود بود و به محض اراده نوشتن بروز يافت و ظاهر گرديد.
2گ اسبي كه نعل آهنين دارد و در كوچهاي كه با سنگ مفروش است تند راه ميرود ،هر وقت نعل با سنگ تصادم
ميكند آتشي ريز و نوري ناپايدار بيرون ميجهد اين آتش و اين نور ،بدون شك ،پيش از تصادم موجود بودند ،ولي البته
3گ به ظرفي كه پر از آب و يخ است و در ميان آن گرما سنجي گذاشته شده هر قدر حرارت ميدهند ،تا وقتي كه
كوچكترين ذّره يخ در ميان آب باقي است ،اثري از آن در ميزان الحراره ديده نميشود ،و پس از آن كه يخ ها تماما ً آب
شدنگد ،گرمگا در آب محسگوس ميشود؛ در ايگن آزمايگش ،مسگلما ً حرارت بگه آب ميرسگد و به داخگل آن هگم نفوذ ميكنگد،
زيرا كگگه يخگگها را تدريجا ً آب ميكنگگد ،ولي هميگگن حرارت در ميان آب ،پنهان ميگردد و اثري از خود در گرماسگگنج نشان
2
نميدهد! اين حرارت پنهان را اهل فيزيك «گرماي نهان ذوب» مينامند.
4گ سيب و يا ميوه ديگر ،در اندرون خود ،تخمها و رگهاي بسيار زيادي دارد اين تخمها و رگها موجوداتي هستند كه
قبل ً از بس كه كوچك بودند ديده نميشدند ،و در حال اختفا به سر ميبردند ،بعدا به تدريج بزرگ شده و بارز گرديدند؛
خود سيب و هر ميوه ديگر هم همين طور است؛ وقتي آن قدر ريز بود كه درست است بگوييم نبود ،بعدا ً كم كم بزرگ
شد و وجود خود را نمايان گردانيد؛ برگهاي تو در توي كاهو را از بيرون به سوي اندرون ورق ميزنيم ،هر قدر به وسط
كاهو نزديك تر ميشويم برگ ها كوچك تر و كوچك تر ميشود ،تا با برگهايي روبرو ميشويم كه خوب ديده نميشوند و
تازه ميخواهنگد ظهور كننگد؛ و مسگلّما ً برگهاي ريزتري نيگز در ميان آنگها هسگت كگه هيگچ بروز نكردهانگد؛ و اصگلً ،نمگو
كردن ،عبارت اخراي پديدار شدن نهانها و هويدا شدن پنهانها است.
اكنون باز بگه سگر بحگث خود ميرويگم ،و از آيات قرآن كريگم ،نور بودن حسگنات و ظلمگت بودن سگيئات را اسگتفاده
ميكنيم:
.در فصل پيش مفصل ً در اين نوع مسايل بحث كردهايم. 1
2
.تكامل علم فيزيك ،ص 51گ فيزيك رنر ،ج ،1ص 65گ فيزيك نوين ،ص .84
151
َ َ َ ُ الل َّگه ول ُ َ
م الط ّاغُو ُگ
ت ت إِلَي النُّورِ وَ ال ّذِي َگ
ن كَفَُروا أوْل ِياؤُهُگ ُ ن الظ ّلُما ِگ
م َگ
م ِ
جهُگ ْ
خرِ ُ
منُوا ي ُ ْ ي ال ّذِي َگ
نآ َ ُ َ ِگ ّ خداونگد متعال ميفرمايگد:
ت أُولئ ِ َ َ ُ
ب النَّارِ؛ از حضرت صادق گ عليه ال ّ
سلم گ روايت شده است كه فرمود: ن النُّورِ إِلَي الظ ّلُما ِ
1
صحا ُ
كأ ْ م َ
م ِ
جونَه ُ ْ
خرِ ُ
يُ ْ
ُ الل َّه ول ُ َ
2
مغفَِرةِ.
ب الي نورِ التّوبةِ و ال َ
ت الذ ّنُو ِ ت إِلَي النُّورِ ،يَعنيِ :
من ظُلُما ِ ن الظ ّلُما ِ
م َ
م ِ
جهُ ْ
خرِ ُ
منُوا ي ُ ْ ي ال ّذِي َ
نآ َ ُ َِ ّ
ن الل َّگ ْ
حشاءِ وَ ال ْ ُ
منْكَرِ وَ ن ال ْ َف ْ ْ
ن وَ إِيتاءِ ذِي القُْربگي وَ يَن ْگهي ع َگ ِ ل وَ اْل ِ ْ
حسگا ِ مُر بِالْعَد ْ ِ
ه يَأ ُ
َ و از تطگبيق آيگه فوق بگا كريمگه :إ ِگ َّ
ن ،ايضا ً اين نتيجه گرفته ميشود كه :عدالت و نيكي كردن و به خويشاوندان احسان نمودن، َ َ
م لَعَل ّك ُ ْ
م تَذ َك ُّرو َ ي يَعِظُك ُ ْ
الْبَغ ْ ِ
نور ميباشنگد ،چون خدايگي كگه مردمان را داخگل نور ميكنگد آنان را بگه سگوي ايگن اعمال ميخواهگد ،پگس بدون شگك،
بايسگتي كگه ايگن اعمال ،نور بوده باشنگد؛ و نيگز چنيگن نتيجگه گرفتگه ميشود كگه :زشگت كاريگها و كردار ناپسگند و تجاوز بگه
حقوق مردم ،ظلمت ها هستند ،به جهت اين كه خدايي كه مردمان را از ظلمات بيرون ميكشد ،آنان را از همين اعمال
شيطاني باز ميدارد و نهي ميفرمايد؛ پس حتما ً گناهان ،در نزد خداوند ،ظلمتها هستند.
مگا ،در ايگن جهان ،پيوسگته نور را بگا حرارت و ظلمگت را هگم بگا سگرما توأم ديدهايگم ،زيرا كگه تگا چشگم باز كردهايگم هگر
روز را در عرض سال ،از شب متصل به آن (اگر پيش آمد مخصوصي رخ نداده باشد) گرمتر و هر شب را از روز متصل
بگه آن ،سگردتر يافتهايگم؛ نور خورشيگد در روزهگا توأم بگا گرمگا ،و ظلمگت اجسگام كدره در شبهگا ،توأم بگا سگرما و خنكگي
ت أُولئ ِ َ َ ُ
ب النَّارِ»
صحا ُ
كأ ْ ن النُّورِ إِلَي الظ ّلُما ِ
م َ
م ِ
جونَهُ ْ است؛ 3بلي آن چه كه ما يافتهايم همين است ،ولي از دو جمله «ي ُ ْ
خرِ ُ
كگه در كريمگة فوق نقگل گرديگد ،چنيگن بگه دسگت ميآيگد :ظلمتگها و نورهاي آخرت ،ماننگد آن چگه كگه اكنون هسگت نيسگتند
بلكه ظلمتهاي گناهان ،آتش هم هستند و داراي حرارت ميباشند! و به قرينه تقابل چنين فهميده ميشود كه :نورهاي
ظواهگر جملت آيگه كريمگة مورد بحگث ،چنيگن ميفهمانگد كگه :گناهان ،در هميگن زندگگي ظلمات هسگتند ،و توبگه و سگاير
اعمال نيك در همين جهان نورند؛ به جهت اين كه جملت آيه از آغاز تا انجام با سياق واحدي ،اخبار از زمان حال هستند،
چنان كه «اللّه ولي الذيگن آمنوا» از زمان حال خگبر ميدهگد و دللت ميكنگد كگه :خداونگد در هميگن زمان ،دوسگت مؤمنيگن
است ،و هم چنين جمله «الذين كفروا اوليائهم الطاغوت» ميفهماند كه :بت ها و طغيان ،هم اكنون دوست داران كفار
ميباشنگد ،دو جمله ديگگر هگم كگه نتيجگه ايگن دو جملهانگد بايسگتي كگه بگه معنگي حال باشنگد ،يعنگي جمله «يخرجهگم مگن
الظلمات الي النور» و «يخرجونهگگم مگگن النور الي الظلمات» بايسگگتي اخراج در زمان حال را بيان نماينگگد؛ و نيگگز جمله
«اولئك اصحاب النار» كه اسميه و بدون شگك خبر از حال اسگت ،تأييگد ميكنگد كه جملت سابق بر آن هم ،درباره زمان
حال ميباشند.
َ
سوا نُوراً ؛ 4مقصگگود مگگا را چنان ميرسگگاند كگگه جايگگي براي چون و چرا باقگگي م فَال ْت ِ
م ُگ جعُوا وَراءَك ُ گ ْ
كريمگگة مباركگگة :اْر ِ
نميگذارد ،به جهت اين كه چنين دللت ميكند :اي نيازمندان نور ،زندگي دنيوي پر از نور بود ،يعني پر از عمل نيك بود،
1
.بقره ( / )2آيگگه .257خداونگگد يار وياور كسگگاني اسگگت كگگه ايمان آوردهانگگد ،آنان را از ظلمتگگها بگگه سگگوي نور بيرون ميآورد ،و
كسگاني كگه كافگر شدنگد يار و ياورشان بتهاسگت (طغيان اسگت) آنان را از نور بگه سگوي (انواع) ظلمتگها بيرون ميكننگد ،آنان مصگاحب
آتش هستند.
2
.تفسيرصافي ،ص ،69س .14معناي اين كه «خداوند ،يار و ياور كساني است كه ايمان آوردهاند ،آنان را از ظلمت ها به سوي
نور بيرون ميآورد» اين است كه :از تاريكيهاي گناهان به سوي نور برگشت به خدا و آمرزش ،بيرون ميآورد.
3
.تفصيل اين مطلب در فصل پيش گذشت.
4
.حديد ( / )57آيه .3دنبالتان برگرديد و نوري بجوييد.
152
چرا شمگا آن جگا بگا انجام دادن اعمال نيگك ،نوري براي خود كسگب نكرديگد ،تگا در ايگن جگا در تاريكگي فرو نرويگد و در ميان
نتيجه اين است كه :گفتار نيك ،كردار نيك ،پندار نيك ،در همين زندگي ،روشنايي هستند ،نورهايي نهان ميباشند؛ و
سيئات هم ظلماتند تاريكيهاي پنهانند؛ ولي در اين دنيا حقائق اعمال (و هر چيز ديگر) در پس پرده مستور مانده است
آيات ديگري نيز در قرآن كريم هست كه ما را در اين بحث عالي راهنمايي ميفرمايد:
ُ
1
ت إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ.
ن الظ ّلُما ِ
م َ
م ِ
جهُ ْ
خرِ ُ
فرموده :ي ُ ْ
َ َ
مظْل ِماً 2:بدكاران اگگر چگه ظاهگر زيبگا و اندام ن الل ّي ْ ِ
ل ُ م قِطَعا ً ِ
م َگ جوهُهُگ ْ
ت وُ ُ و درباره زشتكاران فرموده :كَأن َّگما أُغ ْ ِ
شي َگ ْ
رفتگه و شسگته داشتگه باشنگد ،ولي اعمال زشگت و كارهاي ننگيگن و چركينشان كگه پيرامون صگورتشان را فرا ميگيرد،
ج ض إِذا أ َ ْ
خَر َ ضها فَوْ َ
ق بَعْ ٍ ب ظُلُما ٌ
ت بَعْ ُ سحا ٌ ن فَ ْ
وقِهِ َ م ْ
ج ِ ن فَوْقِهِ َ
مو ْ ٌ م ْ
ج ِ
موْ ٌ
ي يَغْشاه ُ َ حرٍ ل ُ ِّ
ج ٍّ و فرموده :أَوْ كَظُلُما ٍ
ت فِي ب َ ْ
َ َ
ور ؛ تمام كلم با ملحظة عطف ،چنين ميشود :اَلَذ ّي َ
ن كَفَُروا ه نُورا ً ف َما ل َ ُ
ه لَ ُ
ل الل ّ ُ ن لَ ْ يَد َهُ ل َ ْ
م يَكَد ْ يَراها وَ َ
3
ن نُ ٍ
م ْ
ه ِ جعَ ِ
م يَ ْ م ْ
اَعمالَهُم كَظُلُما ٍ
ت الخ.
ج َّ
ل ه عََّز وَ َ
ن وَ يُذكَُر الل ُ و از حضرت رسول گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده :اَلبَي ُ
ت الذ ّي يُقَرءُ فيه القرآ ٌ
فيه ِگ يُضي ُ َ
ل الَر ضِگ؛ و ايضاً :الدّعاء نور ال ّگ
سموات و الرض 5،نَوِّروا بُيوتَك ُگم ب الدُّرِي ُّگ ِلَه ِ
ئ الكَوك َگ ُ
سماءِ ك َگما يُضي ُ
ل ال َّگ
4
ئ ِله ِ
ب الكافِرِ اَسوَد َ ن اَجَرد ُ فيهِ سرا ٌ صلوة ُ نوٌر؛ 8و ايضاً :قل ُ
القيامة ،و ايضاً :ال ّ
9
س.
منكو ٌ ج يَزهَُر و قل ُ ب المؤم ِ
7
1
.مائده ( / )5آيه .16خداوند آنان را به اذن خود از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون ميآورد.
2
.يونس ( / )10آيه .27گوئيا رخسارهاي زشتكاران با پارچههايي از شب تاريك پوشانيده شده است.
3
.نور ( / )24آيه .40يا «اعمال كافران» مانند ظلمهايي است در دريايي پر گرداب كه بپوشاند آن را موجي ،از بالي آن موجي،
از بالي آن ابر .ظلمتهايي هستند بعضي بر بالي بعضي ،آن گاه كه دستش را بيرون آورد نزديك نيست ببيند آن را «نزديك است كه
نبيند آن را» و كسي را كه خدا برايش نوري قرار ندهد ،نوري نيست.
4
.كافگگي ،ج ،2ص ،499س 6و 7و .8خانهاي كگگه در آن ،قرآن خوانده ميشود و خداونگگد عزوجگگل در آن ياد ميشود ،بگگه اهگگل
آسمان نور ميدهد و همچنان كه ستارة درخشان به اهل زمين نور و روشنايي ميدهد .به اختصار نقل شد.
5
.كافي ،ج ،2ص ،468س 6و .7نقل به اختصار؛ دعا نور آسمانها و زمين است.
6
.كافي ،ج ،2ص 610؛ خانههايتان را با تلوت قرآن روشن كنيد و آنها را قبر نسازيد چنان كه يهوديان و مسيحيان كردهاند .نماز
را در كليسا و كنشت ها خوانده و خانههايشان را تعطيل كردهاند؛ حقيقت اين است كه ،هنگامي كه در خانهاي تلوت قرآن زياد شود
خيرش زياد و خاندانش بزرگ ميگردد و به اهل آسمان نور ميدهد ،همان طور كه ستارگان آسمان به اهل دنيا نور ميدهند.
7
.اربعين ،شيخ بهاء الدين ،ص 257گ جامع السعادات ،ج ،2ص ،116س 6گ جنان الجناس ،ص 44گ نهج الفصاحه ،شمارة 923گ
درج گهر با اندك فرق ،ش .6ظلمتهاي روز قيامت است.
8
.ارشاد القلوب ،ص ،95س .5نماز نور است.
9
.مرآة العقول ،ج ،2ص ،246س 2گگ درج گهگر ،شمارة .415دل مؤمگن صگاف اسگت ،در آن چراغگي هسگت كگه ميدرخشگد و دل
كافر سياه و وارونه است.
153
ن قُبورِگكم؛ 1و
ح ل ِبُطو ِگ
مصگابي َ
ة الله ِگ َ
سلم گگ روايگت شده كگه فرموده :اِجعَلوا طاعَ َ
و از حضرت اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ
َ 2
سلم گگ
ة؛ و از حضرت زيگن العابديگن گگ عليگه ال ّگ ت ال ّ ُ
مظ ُ ب ،كُلّما َ ازداد َ اليما ُگ
ن ازداد ِگ ن يَبدو لُمظ َ ً
ة فگي القل ِگ ايضاً :ا ِگ ّ
ن اليما َگ
3
ضيُئ لَنابِهِ ظُلُما ِ
ت البَرَزِخ. حمدا ً ي ُ
روايت شده كه فرموده :الحمد ُ ل ِلّهِ َ
ة من اللّيل ال ُ
مظل ِم ِ َو شد ُّ ظُل َ
م ً ه اَ َ
مصقِعا ً و لَقلب ُ ُ
خطيبا ً ُ
ئ بِلم ٍ وَ ل واوٍ َ
ل ليُخط ِ ُ ن؛ و ايضاً :ت َ ِ
جد ُ الَّر ُ
ج َ ب العالَمي َ
م ع َلَيها َر ُّ
4
القَي ِّ ُ
ت
ت المفَروضا ِ صلَّي ال َّ
صلَوا ِ ح؛ و ايضاًَ :
من َ
5
ه يَزهَُر كَما يَزهَُر ال ِ
مصبا ُ ما في قلبِهِ بلسانِهِ ،وَ قلب ُ ُ جد ُ الرج َ
ل ليَستطيعُ يُعَبُِّر ع ّ تَ ِ
ه كَماَ ة فهگي تهتگف بگه حفظگك الله كمگا حفظتنگي وَ ا َگستَودِعُ َ
ك الل َگ فگي اَوّ ِ
ل وَقتِگها فاقام حدودهگا رفعهگا الملك بيضاء نقي ًَ
ه
ف ب ِگ ِ ة فَهِگ َ
ي تَهتِگ ُ م ً سودا َ ُ
مظل ِ َ مل َگ ُ
ك َگ حدود َگها َرفَعَگها اَل َ
من غَيرِ علّةٍ فَلَم يقُگم ُ
صلّها بَعد َ وِقتِگها ِگ ملَكا ً كريما ً وَ َگ
من َگ اسگتَودَعتَني َ
6
ه كَما لَم تَرع َني. ضيَّعتَني وَل َرعا َ
ك الل ُ ه كَما َ ضيَّعَ َ
ك الل ُ ضيَّعتَني َ
َ
سابقا ً در فصل اول ،توضيح دادهايم كه :انسان از جهان با تغذيه و تنفس و غير اينها ،ماده اخذ ميكند ،و آن را اولً
جزء خود ميكند ،و بعدا ً هم در شكل نيرو آن را مصرف ميكند ،و بدين طريق ساختمان آينده خود را مي سازد؛ اكنون
با در نظر گرفتن اين حقيقت كه :حسنات نور و سيئات ظلماتند ،چنين ميفهميم كه :نيكوكاران ،ساختمان آينده خود را
از نور و بدكاران از ظلمگت ميگسازند كسگاني كگه بگا راههاي نيگك از جهان اخگذ كرده ،و در موارد نيكگو خرج ميكننگد ذات
آينده خود را از روشنايي مي سازند؛ و آنان كه به طريگق زشگت اخگذ و در موارد ناپسگند و چركيگن صرف ميكننگد مسگلماً
از تحقيق و بررسي فوق ،مساله مهم تر ديگري نيز براي ما آسان ميگردد :چنين به دست ميآيد كه :سراسر جهان
كنوني نور است ،و در عين حال صحيح است كه بگوييم :سراسر جهان كنوني ظلمت است! واقع مطلب اين است كه:
جهان كنونگي از مواد و قوايگي سگاخته شده اسگت كگه قابليگت تبدل بگه نور و تبدل بگه ظلمگت را دارد ،ميتوان از آن نور
گرفت و ميتوان از آن ،ظلمت تحصيل نمود :اعمالي كه در دين الهي اسلم ،واجب و يا مستحب شناسانيده شدهاند كلً
نورنگگد ،و اعمالي هگگم كگگه در آن ديگگن عالي ،حرام و يگگا مكروه تعريگگف شدهانگگد بدون اسگگتثناء سگگياه و تاريگگك و مظلم
ميباشند؛ البته نور واجبات و ظلمت محرمات از نور مستحبات و ظلمت مكروهات ،شديدتر و قويتر است.
1
.نهج البلغه ،ج ،2ص 198و .199نقل به اختصار ،قرار دهيد اطاعت خدا را چراغهايي براي اندرون قبرتان.
2
.نهگج البلغگه ،ج ،3ص .213ايمان در آغاز بگه صگورت نقطگة سگفيدي در قلب پديگد ميآيگد ،هگر قدر ايمان بيشتگر گردد آن نقطگة
سفيد هم زيادتر و بزرگتر ميگردد.
3
.صحيفة سجاديه ،ص ،25نقل به اختصار ،حمد ميكنم خدا را حمدي كه با آن ظلمات برزخ را براي ما روشن گرداند.
4
.كافگي ،ج ،2ص ،422س .5خداونگد در قلب مؤمنيگن ايمانگي قرار داد و آن را بسگت؛ و وقتگي كگه ميخواهگد آن چگه را كگه در آنهگا
هسگت روشگن سگازد ،آنهگا را بگا حكمگت ميگشايگد و علم را در آنهگا ميكارد .و زارع قلوب مؤمنيگن و متصگدي و نگهبان بر آنهگا خود
پروردگار جهان است.
5
.كافگي ،ج ،2ص ،422س .11مردي را مييابگي چنان خطيگب و بليگغ و بلنگد صگوت ،كگه نگه لمگي و نگه واوي را خطگا نميكنگد ،ولي
البته قلبش از ظلمت شب تاريك ،تاريك تر است .و مردي را هم مييابي كه قدرت ندارد آن چه را كه در قلب دارد با زبان بيان نمايد
و قلبش مانند نور دادن چراغ ،روشنايي ميدهد.
6
.روضة الواعظين ،ص 269گ امالي صدوق ،آخر صفحه .154هر كس نمازهاي واجب را در اول وقت بخواند و حدود آن را اقامه
نمايد ،فرشته آن را در حالي كه سفيد و پاكيزه است بال ميبرد و آن نماز فرياد ميكند كه :خدا حفظت كند چنان كه حفظم كردي و
تو را به خدا مي سپارم چنان كه مرا به فرشتة كريمي سپردي .و هر كس آن را بعد از وقتش به جا آورد ،بدون علت ،و حدود آن را
اقامگه نكنگد فرشتگه آن را در حالي كگه سگياه و ظلمانگي باشگد بال ميبرد و نماز بگه او فرياد ميزنگد :خدا ضايعگت كنگد همان طور كگه
ضايعم كردي و رعايتت نكند چنان كه رعايتم نكردي.
154
پروردگار جهان و جهانيان ،سگگلسله جليله پيغمگگبران و پيشوايان راه راسگگت خداونگگد متعال ،همگان را از ظلمات بگگه
سوي نور ميخوانند ،و اما ديگران ،بشر را از روشنايي و نور ،بيرون آورده و به سوي تاريكيها و ظلمات ميرانند.
بر خلف تصگور غالب مردم كگه چنيگن ميپندارنگد كگه خداونگد متعال در مقابگل گناهان ،آتشهايگي براي گناهكاران آماده
ميكند ،قرآن كريم و احاديث شريفه اعلن ميفرمايند كه :خود گناهان ،آتش هستند و به گناهكاران داده ميشوند و هر
كگگگس از دوزخ و آتگگگش آن ميترسگگگد بايگگگد از گناه و حرارت آن بترسگگگد ،زيرا كگگگه شكنجهاي براي بدكاران در روز قيام
همگاني ،جز پندار ناپسند و كردار زشت خود آنان نخواهد بود.
در اثگر عدم اطلع بر حقيقگت امگر ،درباره شكنجههاي اخروي ،برخگي از مردم راه را كگج رفتگه و دهان بگه شكايگت باز
كرده ،و از خداونگگد متعال و از خشونتگگي كگگه بگگه آن حضرت منسگگوب ميدارنگگد (و در واقگگع از اعمال سگگيئه خود انسگگان
ميباشد) اظهار نارضايتي ميكنند؛ بيخبران تصور ميكنند كه خداوند متعال ،ملك الملوكي است كه بر تخت بيقانوني
استقرار يافته ،نه آمرزش او نظامي دارد و نه عقوبتش ضابطي ،با كوچكترين بهانهاي بزرگترين ستمگران را بهشت
بريگن ميبخشگد و شايگد كگه بگا ناچيزتريگن بهانهاي بزرگتريگن نيكوكاران را در جهنگم بسگوزاند .ايگن اسگت آن چگه كگه غالب
ولي حقيقگت ايگن اسگت كگه خداونگد متعال ،جهان را طوري آفريده اسگت كگه هيگچ عملي در آن معدوم نميشود و هگر
كاري بزرگ شده و بار ميدهگد و هيگچ كسگي جگز كردار خويشتگن ،جزايگي و پاداش كيفري نخواهگد داشگت؛ و هگر عملي
علوه بر ظاهر محسوس ،باطن و حقيقتي هم دارد كه در اين زندگي از حواس ما پنهان است :سيئات آتش هستند؛ پس
اگگر كسگي در زندگگي دنيوي بگا انجام دادن اعمال زشگت ،پيوسگته براي خودش آتگش فراهگم نمايگد ،چگه گلهاي از حضرت
ارحم الراحمين ميتواند داشته باشد؟ كه با ارسال پيغمبران و انزال كتاب ها ،همه اعمال بد باطن را به ما بشرها بيان
َ
1
ملُو َ
ن. ن إِل ّ ما كُنْت ُ ْ
م تَعْ َ شيْئا ً وَ ل ت ُ ْ
جَزوْ َ س َ م ل تُظْل َ ُ
م نَفْ ٌ فرموده است :فَالْيَوْ َ
بلي ايگن سگيئات كگه براي صگاحبان خود آتگش ميشونگد؛ خداونگد متعال ميفرمايگد :وَ لَوْ تَري إِذ ْ وُقِفُوا عَلَي النَّارِ فَقالُوا
كگه آتگش در قبال تكذيگب آنان بگه آيات پروردگار ،بگه ايشان داده شده ،ولي آيگه دوم بگا كلمگه «ب َگل» از مدلول نخسگت ،بگه
طرز «بَدَل بَدا» عدول كرده و ميرساند كه اين آتش در مقابل تكذيب آنان نيست ،زيرا چيزي است كه خودشان آن را
در زندگي دنيوي تحصيل كرده و به دست آورده و با خود داشتند ،اما پنهان و مخفي بود و توجهي به آن نداشتند و اكنون
هويدا گرديده است؛ پس اين آتش اخروي همان تكذيب آنان است ،يعني تكذيب به آيات پروردگار ،در واقع آتش است.
و ميفرمايد:
ن؛ 3جناب شيخ بهاء الدين گ نوّر اللّه مرقده گ فرموده :اسم فاعل
ة بِالْكافِرِي َ
حيط َ ٌ
م ِ جهَن َّ َ
م لگ ُ ك بِالْعَذا ِ
ب وَ إ ِ َّ
ن َ جلُون َ َ
ستَعْ ِ
يَ ْ
در اين آيه به معني استقبال نيست ،كه مراد اين باشد كه جهنم ،بعدها در نشأه آخرت به آنان احاطه خواهد يافت ،به
طوري كگه اهگل ظاهگر از مفسگرين گفتهانگد ،بلكگه بگه حقيقگت خود ،كگه زمان حال اسگت ميباشگد ،بگه جهگت ايگن كگه قبائح
1
.يس ( / )36آيه .54امروز به هيچ كسي هيچ ستمي نميشود ،و پاداش و كيفري جز آن چه كه ميكردند به شما داده نميشود.
2
.انعام ( / )6آيگگه 27و .28و اگگگر ميديدي آن گاه بر آتگگش نگاه داشتگگه شدهانگگد و ميگوينگگد اي كاش برگردانيده شويگگم و آيات
پروردگار خود را تكذيب نكنيم و از مؤمنين شويم؛ بلكه آنچه كه از سابق با خود مخفي ميداشتند ،براي آنان آشكار شد.
.عنكبوت ( / )29آيه .54و شتابان از تو عذاب ميخواهند با اين كه مسلما ً دوزخ پيرامون كافران را فرا گرفته است. 3
155
خلقيگگه و عمليگگه و اعتقاديگه آنان ،در هميگگن نشأه بر آنان محيگگط اسگگت ،و عيگگن اينگگها دوزخ هسگگتند ،همان دوزخ كگگه در
1
صورت آتشها و عقربها و مارها به آنان نمودار خواهد شد.
از اين آيات به طور واضح فهميده مي شود كه :توحيد ،نجات و رستگاري است و كفر به خدا و شريك گرفتن به او آتش
است و دعوت به شرك هم در حقيقت خواندن به آتش است؛ و نبايد تصور شود كه كفر و شرك ،اكنون آتش نيستند و
در آينده مبدل به آتش خواهند شد ،بلكه واقع اين است كه اسراف كاران (كساني كه در خرج كردن ذات خود ،اندازهاي
رعايت نميكنند و قواي خود را در راه هر گونه عملي بدون نظر به نفع و ضرر آن ،در جهان پراكنده ميسازند) اكنون و
در همين زندگي ،يار و هم آغوش آتش هستند ولي بعدا ً متوجه ميشوند.
َ
ملُو َ
ن ؛ 3دللت اين كلم مبارك به بحث ما ن ما كُنْت ُ ْ
م تَعْ َ م إِن َّما ت ُ ْ
جَزو ْ َ سوا ٌء ع َلَيْك ُ ْ
صبُِروا َ
صبُِروا أوْ ل ت َ ْ صل َ ْ
وها فَا ْ و فرموده :ا ْ
در نهايگت صگراحت اسگت؛ آتشگي كگه آنان داخگل شده و سگوزش آن را در مييابنگد ،جگز اعمال ناشايسگت دنيوي خود آنان
نيست و لذا جاي گلهاي باقي نيست؛ هر چه كني به خود كني ،گر همه نيك و بد كني.
ن فُروُ ِ
4
جهِم. بِنَت ِ
م الت ّي اَوقَدتُموها
س قُوموا ا ِلي نيرانِك ُ ُ
ي النّا ِ
ن يَد َ ِ
من بَي َ مل َ ٌ
ك ِ ضُر وَقت ُها ا ِل ّ نادي َ
صلوةٍ يَح ُ و ايضاً :روايت شده :ما ِ
من َ
جهَن َّ َ
8
م. جمرِ َ
َ
ة ك َگما يُطفِ ُ
يء الماءُ النّاَر؛ 9از ايگن كلم مبارك چنيگن فهميده ميشود كگه :آتگش و گناه، خطيَئ َ
يء ال َ
ة تُطفِ ُ و ايضاً :ال َ
صّگدَقَ ُ
هگگر دو اشتعال دارنگگد و هگگر دو را ميشود خاموش كرد؛ و چون طريگق خاموش كردن آن دو يكسگگان نيسگگت ،و خاموش
كردن گناه ،با آب ميسور نيست و با صدقه خاموش ميشود ،پس اين نتيجه به دست ميآيد كه :حرارت آتش و حرارت
1
.اربعين ،ص .257
2
.مؤمگگن ( / )40آيگگه 41تگگا .44نقگگل بگگه اختصگگار ،خويشان مگگن ،چرا مگن شمگگا را بگگه رسگگتگاري ميخوانگگم و شمگگا مرا بگگه آتگگش
ميخوانيد؟ مرا ميخوانيد كه به خداوند كفر ورزم و به او شريك گيرم ...و من شما را به سوي خداي با عزت و كارساز ميخوانم!...
و حتما ً اسراف كاران يار و مصاحب آتشند و زود باشد آنچه را كه به شما ميگويم به خاطرميآوريد.
3
.طور ( / )52آيگه .16داخگل دوزخ شويگد و سگوزش آن را دريابيگد ،صگبر كنيگد يگا نكنيگد بر شمگا يكسگان اسگت ،همانگا كيفگر داده
ميشويد آن چه را (اعمالي را) كه ميكرديد.
4
.ارشاد القلوب ،ص .91بگه راسگتي زناكاران در روز قيامگت در حالي ميآينگد كگه فرجشان بگا آتگش شعلهور اسگت ،و آنان بگا بوي
تعفن فرجشان شناخته ميشوند.
5
.روضة الواعظين ،آخر ص 269گ من ليحضره الفقيه ،ص ،55س .21نمازي نيست كه وقتش برسد مگر اين كه فرشتهاي از
جلو روي مردمان آنان را ميخواند :برخيزيد و آتشهايي را كه در پشت خود روشن كردهايد با نمازتان خاموش كنيد.
6
.من ليحضره الفقيه ،ص ،579س 20گ درج گهر ،شمارة .310مستي اخگر دوزخ است.
7
.درج گهر ،شمارة .400خشم اخگر شيطان است.
8
.درج گهر ،شمارة .401فريب دادن ،خيانت كردن ،از اخگر دوزخ است.
9
.درج گهر ،شمارة .340صدقه ،شرارة گناه را فرو مينشاند چنان كه آب آتش را.
156
مخافَ َ
ة النّارِ؛ 1ايگن حديگث شريگف ب َ
ن الذ ُنو ِگ
م َگ ة الدّاءِ كَي َگ
ف ليَحت َگمي ِ ن الطَعامگ ِ َ
مخافَ َ م َگ
من يَحت َگمي ِ
ت ل ِگ َ و ايضاً :ع َ ِ
جب ُگ
ميرسگاند كه چنان كه طعام در بعضگي از اوقات در بدن كنونگي و سگاختمان فعلي ،ايجاد درد ميكنگد ،گناهان هم در بدن
وي ،آتگش بگه وجود ميآورنگد ،منتهگي در بدن آينده و سگاختمان اخروي ؛ و همان طور كگه مراعات صگحت ايگن بدن واجگب
اسگتفاده ميشود كگه اعمال ،غيگر از ظواهگر شيريگن و لذيگذ و يگا تلخ و ناگوار ،بواطنگي گوارا و يگا گنديده دارنگد؛ در ايگن
زندگي دنيوي ظواهر اعمال فقط محسوس ميشود و از بواطن آن ها براي مردم عادي ،اطلعي نيست؛ ولي در زندگي
اخروي همه اعمال براي همه افراد بشر ،بارز گرديده و هويدا خواهند شد؛ اين بحث طوري از اطوار را بيان مينمايد و
و 3
معَت ع َيناه ُ قيحا ً و دماً،
مةِ ا ِلي ذ ُنوبِهِ د َ َ ن العَبد َ اِذا نَظََر يَو َ
م القِي َ صغِّرنَّه وَ اجتَن ِ ِ
ب الكَبائَِر فَا ِ َّ ن ذ َنبا ً وَل ت ُ َ و ايضاً :لت ُ َ
حقَِر َّ
4
ن فُرو ِ
جهِم. جهُم نارا ً يُعَرفو َ
ن بِنَت ِ م القِيمةِ تَشعَ ُ
ل فرو ُ ن يَو َ ايضاً :ا ِ ّ
ن الُّزناة َ يأتو َ
سدي نقگگل شده (و ظاهرا ً آن دو نفگگر هگگم از حضرت پيغمگگبر گ گ صگگلّي الله عليگگه و آله و سگگلّم گ گ روايگگت
و ازقتاده و ّگ
من ق َبرِهِ
ج ِ
خَر َ ن وَفدا ً اَي ُركبانا ً وَ ا ِ ّ
ن الكاف َر ا ِذا َ متَّقين ا ِل َ
ي الَّرحم ِ م نَح ُ
شُر ال ُ ك قول ُ ُ
ه :يو َ م فَذل ِ َ في الدّنيا فَاركَبني اَن َ
ت اليو َ
م و ذلك قول ُ ُ
ه :وَ ئ طال َما َرکِبت َني في الدنيا فَاَن َا اَركَب ُ َ
ك اليو َ سي ِ ُ مل ُ َ
ك ال ّ ل اَن َا ع َ َ ئ صورة ً وَ اَخبَث ُ ُ
ه ريحا ً فيقو ُ ه اَقب ُ
ح شي ٍ استَقبَل َ ُ
حةٍ؛ 4ايگگن فرمايشات ،بگگه طور واضگگح ميفهمانگگد كگگه :تصگگرفات دنياداران در امتعگگه و اغذيگگه جهان ،بگگه طريگگق غيگگر
مري َ
ُ
و نيز از آن حضرت در ضمن حديثي روايت است كه :عمل در روز مرگ عامل ،به او ميگويد :اَنَا قَرين ُ َ
ك في قبرِك و
سنُهُم رِياشاً
منظَرا ً وَ اح َ
س ريحا ً وَ اَحبُّهُم َ ن ل ِلّهِ وَليِّا ً اَتاه ُ اطي ُ
ل فَا ِن كا َ ض اَنَا وَ ان َ
ت علي رب ِّ َ
ك قا َ ك حتّي اُعَر َ
م نَشرِ َ
ب النّا ِ يو َ
5
ه ُريحاً .
ق اللهِ زِيّا ً وَ ُرؤيا ً وَ اَنتَن ُ ُ
خل ِ ه يَأتيهِ اَقب َ ُ
ح َ ن لَِربَّهِ عَدُوًّا فَا ِن ّ ُ
ح وَ اِذا كا َ
صال ِ ُ مل ُ َ
ك ال ّ ل اَنَا ع َ َ
فَيَقو ُ
ه عَگ ِ
ن سلم گگ يكگي از فرزندان آن حضرت بگه نام عبداللّه ،چنيگن روايگت كرده كگهَ :گ
سئَلت ُ ُ و از امام كاظگم گگ عليگه ال ّگ
ن العبدَ ت ل ،قا َ
ل اِ ّ سواءٌ؟ قل ُ ف و الطّي ِ
ب َ ح الكَني ِ سنَةِ؟ فَقا َ
ل ري ُ ه اَوِ ال َ
ح َ ب ا ِذا اَراد العَبد ُ اَن يفعَل َ ُ ن ه َل يَعلَما ِ
ن بالذ ّن ِ ملَكَي ِ
ال َ
ن ق ِف
ب اليَمي ِ
ح ِ
ل ل ِصا ِ
شما ِ
ب ال ِ ن الّري ِح فَيقول صا ِ
ح ُ منت ِ َ
ه ُ
س ُ
ج نَف َ ُ
خَر َ
سيئةِ َ
م بِال ّ مدادَه فَاَثبَت َها ل َ ُ
ه وَ اِذا ه َ َّ ه ِ
ه وَ ريق ُ ُ ه قَل َ َ
م ُ ل ِسان ُ ُ
ل غَگ َ
سلتُم سلم گگ فرمود :يگا عيسگي قُگل ل ِظَل َ َ
مةِ ب َگني ا ِگسرائي َ و در حديگث هسگت كگه :خداونگد متعال بگه عيسگي گگ عليگه ال ّگ
ف منزِلَةِ ال ِ
جي َگ ِ ل الدّنيگا وَاَجوافك ُگم ِ
عندي ب ِ َ ن بِالطّي ِگ
ب لَه ِ ن؟ تَطَيَّبو َگ وُجوهَك ُگم وَ دَن َّگستُم قلوبَك ُگم ا َگبي تَغتَّرو َگ
ن ام ع َل يَگ تجتَرِئو َگ
َ
منتِنَةِ كَأنَّكُم اقوا ٌ
7
ن!
مي ِّتو َ
م َ ال ُ
از قرآن كريم هم ،عفونت داشتن سيئات را با سهولت ميتوانيم استنباط نمائيم:
.روضگة الواعظيگن ،ص ،384جابر گويگد بگا رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ گردش ميكرديگم ،پگس باد بدبويگي وزيگد، 1
حضرت فرمود :همانا اين باد براي اين وزيد كه دستهاي از منافقين ،عدهاي از مؤمنين را ياد نموده و غيبتشان را كردند.
2
.نهج البلغه ،ج ،1ص .156خوراك دنيا ،مردار گنديده است.
3
.نهج البلغه ،ج ،1ص .211به مردار گنديدهاي روي آوردهاند كه با خوردن آن رسوا شدهاند ولي در محبت آن اتفاق كردهاند.
4
.نهگج البلغگه ،ج ،2ص .50دربارة دنيايگي پگس بگه همديگگر بخگل ميورزنگد و ماننگد سگگان بر سگر مردار گنديدهاي بر سگر يكديگگر
ميپرند.
5
.اربعين شيخ بهاء الدين عاملي ،حديث .39عمل به عامل خود گويد :من قرين تو خواهم بود در قبرت و در روز نشرت تا من و
تو هر دو به پروردگار نشان داده شويم؛ سپس فرمود :اگر دوست خدا باشد كسي پيش او ميآيد كه از همة مردم خوشبوتر و نيكو
منظرتر و خوش لبا ستر باشد و ميگويد :من عمل صالح تو هستم و اگر دشمن خدا باشد كسي نزد او ميآيد كه از همة خلق خدا
زشتتر و بدقيافهتر و بدبوتر باشد.
6
.كافي ،ج ،2ص 429؛ وسائل الشيعه ،ج ،1ص ،10س 2؛ از كليني ،و س ،5از صفات الشيعة صدوق؛ پرسيدم از آن حضرت از
دو ملك آيا هنگامگي كه بنده ارادة گناه ميكند و يگا كار نيگك ،آيگا آن دو ملك متوجه ميشونگد؟ فرمود :آيا بوي مسگتراح و ع طر يكسان
است؟ گفتم نه ،فرمود :آن گاه كه بنده قصد انجام دادن حسنه ميكند نفسش خوشبو بيرون ميآيد ،پس ملك جانب راست به ملك
جانگب چگپ ميگويگد :برخيگز زيرا او بگه كار نيگك تصگميم گرفتگه اسگت .و آن گاه كگه حسگنه را انجام داد زبانگش قلمگش و آب دهانگش
مركبش ميشود و آن را براي او ثبت ميكند .و هنگامي كه به عمل بد تصميم گرفت نفسش بد بو بيرون ميآيد ،پس فرشته جانب
چپ به فرشته جانب راست ميگويد :توقف كن زيرا او قصد بد كرده است .و آن گاه كه او آن عمل را به جا آورد زبانش قلمش و
آب دهانش مركبش ميشود و آن را براي او ثبت ميكند.
7
.تحگف العقول ،ص .499اي عيسگي بگه سگتمكاران بنياسگرائيل بگگو :صگورتهاي خود را شسگتيد و دلهايتان را زشگت و چركيگن
ساختيد! آيا مرا فريب ميدهيد؟ يا بر من جرأت ميكنيد؟ خودتان را براي اهل دنيا با عطر خوشبو مينماييد ،با اين كه اندرونتان در
نزد من به منزلة مردارهاي گنديدة بدبو است ،به طوري كه گوئيا شماها مردماني مرده ميباشيد!.
158
ع ؛ 1از حضرت پيغمگبر گگ صگلّي الله عليگه و آله و
جو ٍگ
ن ُ
م ْگ
ن وَ ل يُغْنِگي ِ
م ُ
س ِ
ع گگ ل ي ُگ ْ
ضرِي ٍگ
ن َ م إِل َّ ِ
م ْگ م طَعا ٌگ
س لَهُگ ْ
فرموده :لَي ْگ َ
سلّم گ روايت شده كه :چيزي در دوزخ هست مانند خار ،كه تلخ تر از صبر و گنديده تر از جيفه و گرم تر از آتش است و
خدا نام آن را ضريگگع گذاشتگگه اسگگت؛ و ايضا ً از آن حضرت نقگگل شده اسگگت كگگه :اگگگر قطرهاي از ضريگگع در مشروبات
و راغب در مفردات دارد كه :ضريع ،گياه سرخ رنگ و بدبويي است كه دريا آن را به ساحل مياندازد.
صديدٍ؛« 2صگديد» بگه معنگي آب رقيگق و يگا چركگي اسگت كگه بگا خون مختلط شده و از زخگم
من ماءٍ َگ
و فرموده :ي ُگسقي ِگ
َ
ساقاً ؛ «غ ّ
ساق» ميما ً وَ غ َ َّ شرابا ً گ إِل ّ َ ساقٌ؛ 4و ايضاً :ل يَذ ُوقُو َ
ن فِيها بَْردا ً وَ ل َ م وَ غ َ َّ بيرون آيد؛ 3و فرموده :فَلْيَذ ُوقُوه ُ َ
5
ح ِ مي ٌ
ح ِ
از لباس و ماننگد آن شسته ميشود و يا از زخم بيرون ميآيگد؛ 8ا ين آيات كريمه به ضميمه آياتگي كه دللت ميكننگد كه:
پاداش آدمگي ،خود كردار آدمگي اسگت (چنان كگه مفصگل ً شرح شگد) ايگن نتيجگه را ميدهنگد كگه :سگيئات ،بگد بگو و گنديده و
متعفن هستند ،و انسان طبعا از آنها ،از باطن آنها متنفر است.
از اين كه حسنات ،مقابل سيئات بوده و بر عكس آنها ميباشند ،چنين به نظر ميرسد كه بايستي علوه بر اين كه
عفونت نداشته باشند ،خوشبو و معطر هم باشند؛ در ضمن احاديث مسطوره ،دو خبر بر اين مطلب دللت دارند :اول
ب ك فَتَقو ُ
ل يا َر ِّ ن قِرائَت َ ِ
م ُ
ك في الحيوةِ الدّنيا وَ يُد ِ
م بِ ِ ن الّذي كا َ
ن يَقو ُ ل ل َها َ
م ِ منها فَيقَو ُ
ه ِ ب ا ِلَي اللهِ ُ
سبحان َ ُ ن اَحد ٌ اَقَر َ
ليَكو ُ
ن لَ ُ
ه ة وَل ا َ َ
حد ٌ يَشفَعو َ حتّي لَيبقي لَهُم غاي َ ٌ من اَحبَبَتُم فَيَشفَعو َ
ن َ ل لَهُم اشفَعوا في َ ن فَتَبي َ ُّ
ض وُجوهُهُم فَيَقو ُ ن و فُل ٌ
ن وَ فُل ٌ
فُل ٌ
9
شئتُم.
ث ِ ة وَ اَسكُنوا فيها َ
حي ُ جن َّ َ
خلوا ال َ ل لَهُ ُ
م اد ُ فَيقو ُ
و در خبر است از رسول خداگ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ :
1
.غاشيه ( / )88آيه 6و .7براي آنان هيچ خوراكي جز خار بدبويي نيست كه نه فربه ميكند و نه گرسنگي را بر ميدارد.
2
.ابراهيم ( / )14آيه .16از چرك خون آلود زخم به او ميخورانند (از اينگونه آب ،سيرابش ميكنند).
3
.اقرب الموارد.
4
.ص ( / )38آيه .57پس بايد بچشند آن را ،گرم جوشان و سرد گنديده است.
5
.نبأ ( / )78آيه 24و .25نميچشند در آنجا خنكي و نه آشاميدنياي را ،جز گرم و جوشاني را و سرد گنديدهاي را.
6
.اقرب الموارد و مجمع البحرين.
7
.حاقه ( / )69آيه .36نيست براي او در اينجا امروز ،نه دوست با حرارت و خون گرمي ،ونه خوراكي ،مگر از غسلين؛ يعني در
عوض آن دو ،چرك بسيار گنديده و گرمي هست كه هيچ گاه از او جدا نميشود و او بايد هميشه آن را بخورد.
8
.اقرب الموارد و مجمع البحرين.
9
.مجمگع البيان ،ج ،9ص .195خواندن سگورة «الرحمگن» را ترك نكنيگد و بگه آن قيام نمائيگد و حقيقگت ايگن اسگت كگه ايگن سگوره در
قلوب منافقين قرار نمييابد ،و در روز قيامت در صورت يك نفر انسان خوش صورت و پاكيزه بوي به نزد پروردگار خود ،ميرود ،تا
در پيشگاه خداوندي در جايي ميايستد كه كسي به خداوند سبحان نزديك تر از آن نميشود ،پس خداوند متعال به او ميگويد :كي به
تگو در زندگگي دنيوي مواظگب بود و پيوسگته تگو را ميخوانگد؟ ميگويگد پروردگارا فلن كگس و فلن كگس و فلن كگس پگس رخسگار آنان
سگفيد ميشود و خداونگد بگه آنان ميفرمايگد دربارة كسگاني كگه دوسگت داريگد ،شفاعگت كنيگد ،پگس شفاعگت ميكننگد تگا كگه هيگچ آرزويگي
براي آنان نميمانگد و كسگي نميمانگد كگه شفاعتگش كنگد .خداونگد بگه آنان ميفرمايگد :داخگل بهشگت شويگد و در هگر جاي آن مايگل باشيگد
مسكن گزينيد.
159
جد ُگها عاق ٌّگ ول قاط ِگعُ َر ِ
حمگ ٍ وَل شي ٌخگ زان ،الخگبر؛ 1و از حضرت صگادق گگ ف عامگ ٍ وَل ي َ ِ
مسگيَرةِ ال ِگ
من َ
جد ُ ِگ
ن ري َحگ الجنّةِ تو َ
ا ِگ ّ
خم س َ
مأةِ
ِ ِ مسيَرةِ َ
من َ
ح ِ من كان َت ل َ ُ
ه الّرو ُ حها َ من اَِغطَيةِ الجنةِ فَوَ َ
جد َ ري َ ف ِغطاءٌ ِ م القِيمةِ ك ُ ِ
ش َ سلم گ :اِذا كا َ
ن يو ُ عليه ال ّ
ل ،العاق ُّ ل ِوالِدَي هِ؛ 2از اين دو خبر هم با ضم بحث «پاداش آدمي ،خود كردار آدمي
من ه ُم؟ قا َ حدٌ ،قُل ُ
ت َ ف وا ِ عام ٍ ا ِل ّ ِ
صن ٌ
است» كه سابقا ً از تحقيق گذشته ،حقيقت مذكور را «حسنات ،خوشبو هستند» با سهولت به دست ميآوريم.
حقيقتي كه در مطالعه اين بحث ،دستگير ميشود اين است كه :سراسر دنيا جيفه ايست گنديده و مرداري است
متعفگن ،و زندگگي دنيوي هگم تصگرف كردن در جيفگه و اخگذ نمودن از مردار گنديده اسگت! و در عيگن حال ،سگراسر جهان،
معطگر اسگت و مملو از امتعگه و اغذيگه خوشبگو اسگت و زندگگي در ايگن جهان هگم تصگرف كردن در اشياء معطگر و اخگذ از
آنگها هگم بهره گرفتگن از لذائذ اسگت!! يعنگي :دنيگا در عيگن ايگن كگه شيريگن و دل پسگند اسگت ،تلخ بوده و مورد تنفگر هگم
هست.
من
ق ل ِگ َ
صد ٍ
ن الدن ّگيا داُر ِگ
سلم گگ نيگز مشهود اسگت « :ا ِگ ّ
جامعيگت عجيگب فوق ،در عبارت ذيگل اميگر المؤمنيگن گگ عليگه ال ّگ
صلّي
م َگ جد ُ ا َ ِ
حبّاءِ الله ِگ وَ ُ من اتّع طَگ ب ِگها؛ َ
مسگ ِ عظَةٍ ل َگ من تََزوَّد َ ِ
منهگا وَ داُر مو ِ صَگدَقَها وَ داُر عافيةٍ ل ِگمن فَهِگ َ
م عن َگها وَ داُر ِغن يًگ ل ِگ َ
ايضا ً حقيقت نام برده ،يعني ذوجنبتين بودن دنيا را خوب ميفهماند.
حقيقت اين است كه :جهان با قطع نظر از اعمال نيك و يا بد انسان ،نه گنديده است نه خوشبو ،نه جيفه است نه
معطر ،و از اين اوصاف كه بشر در ذهن خود با ملحظه لذت ها و شكنجههاي دنيا براي دنيا اثبات ميكند ،عاري و فارغ
اسگت! و ايگن مگا هسگتيم كگه تصگّرفات انسگان را در جهان و موجودات آن ،و عواقگب اخروي ايگن عملگها را نسگبت بگه
عاملين آنها در زندگي آينده ،در نظر ميآوريم و چنين مييابيم كه :بعضي از افراد انسان ،از جهان عطر جمع ميكند و
بوهاي خوش مياندوزد ،و بعضگي هگم در ميان مردارهاي گنديده دسگت و پگا ميزنگد و از آنگها بدون ايگن كگه توجگه داشتگه
باشگد ،براي خويشتگن توشگه تهيگه ميكنگد ،و غالب افراد هگم گاهگي بگه سگوي عطگر ميرونگد و گاهگي هگم سگري بگه مردار
گنديده ميزنند.
نتيجگه ايگن اسگت كگه :ذات جهان و موجودات آن ،از مادهاي سنرشته شده اسنت كنه ميتوانند نسنبت بنه
آدمي هم معطر و خوشبو باشد و هم مردار گنديده ،ميتواند هم گلستان باشد و هم زباله دان؛ و اين
1
.كافگي ،ج ،2ص .349واقگع ايگن اسگت كگه عطگر و بوي بهشگت از فاصگلة هزار سگال راه فهميده ميشود ،ولي آن را عاق والديگن
درك نميكند و نه كسي كه خويشاوندي را بريده باشد و نه پيري كه زناكار باشد.
2
.كافي ،ج ،2ص .348هنگامي كه قيامت ميشود پردهاي از پردههاي بهشت برداشته ميشود پس عطر و بوي خوش آن را هر
كسي كه روح داشته باشد از فاصلة پانصد سال راه در مييابد مگر يك صنف (راوي گفت) پرسيدم :آنان كيستند؟ فرمود :كساني كه
عاق والدين هستند.
3
.نهج البلغه ،ج ،3ص 182و .183بدانيد كه دنيا خانة درستكاري است براي كسي كه با آن راست بيايگد و خانة سلمت است
براي كسي كه از آن درس بگيرد و خانة ثروت است براي كسي كه از آن توشه بياندوزد و خانة اندرز است براي كسي كه از آن پند
بگيرد ،سگجدهگاه دوسگتان خداسگت و نمازگاه فرشتگان خداسگت و فرودگاه وحگي خداسگت و بازار دوسگتان خداسگت در دنيگا رحمگت
كسگب كردنگد و بهشگت را در آنجگا بگه ن فع بردند .پس اين كيسگت كگه دنيگا را مذمگت ميكنگد با اين كگه خود دنيگا جدايي خويگش را اعلن
كرده و با صداي بلند از مفارقت خود خبر داده و از مرگ خود و اهل خود سخن رانده است.
4
.مجموعة ورام ،ص .183دنيا كشتزار آخرت است.
160
مسگاله نظيگر همان مسگاله اسگت كگه در سگابق تحقيگق كرديگم كگه :سنراسر دنينا نور و روشنايني اسنت ،و در عينن
حال سراسر دنيا ظلمت و تاريكي است؛ سراسر دنيا خير است در عين اين كه سراسر دنيا شر است.
بنابر آن چه نگارش يافت ،دنيا جاي بد بيني است نه خوش بيني؛ ما نميتوانيم از «هرقليطوس يا هراكليت» پيروي
كرده و فيلسوف بدبين و حكيم گريان لقب بگيريم ،و نه ميتوانيم مانند «ذيمقراطيس يا دموكريت» شده و فيلسوف
نيكوكاران بايسگتي بگه دنيگا خوشبيگن بوده و خندان باشنگد ،بگه جهگت ايگن كگه جگز خوشگي و خرمگي ،ذخيرهاي از دنيگا بر
نميدارند ،و بدكاران و ستمگران هم لزم است نسبت به جهان و زندگي آن بدبين بوده و گريان شوند ،براي اين كه جز
ما افراد انسان از اعمال خودمان چيزي جز ظواهر آنها نميتوانيم درك بكنيم و از بواطن و حاق حقائق آنها هم به
تمام معنگي بيگخبر ميباشيگم؛ و اصگل ً حواس مگا طوري آفريده شدهانگد كگه فقگط ظواهگر ناپايدار موجودات را ميتواننگد
احساس نمايند ،و از حقائق جاوداني آنها بيگانه ،و از مشاهده آنها دور ،و از نزديك شدن به آنها محرومند.
مگا از اعمال خود ،هميگن قدر اطلع داريگم كگه :عمگل كردن ،مقداري از نيروهاي بدن را بگه اختيار خود ،خرج كردن و
مصرف نمودن است؛ ما اگر چه به حكم وجدان و ضمير ،يقين داريم كه :مسلما ً اعمال ،خوب و بد دارند ،نيكي كردن و
احسگان ،خوب و پسگنديده و سگتم هگم بگد و ناپسگند اسگت ،ولي در عيگن حال كوچكتريگن و ناچيزتريگن فرق در ميان ذوات
اعمال ،اعمال حسنه و سيئه نمييابيم ،ميبينيم دو نفر غذا ميخورند يكي خوراك حلل از نان خود و ديگري نان حرام،
از دسگت رنگج ديگران ،مگا اصگل ً در ميان ايگن دو خوردن و در ميان ذات و حقيقگت ايگن دو اكگل ،هيگچ گونگه اختلف ذاتگي و
آيا به مجرد اين كه ما با مشاهده ظواهر اعمال ،فرقي در ميان ذوات آنها ،در ميان حقيقت زشت و زيباي آنها ،در
ميان وجود نيك و بگد آن ها ،نميتوان يم پيدا كنيم ،ميتوانيم حكم كنيم كه اصل ً فرقگي در ذوات آنگها نيست؟ و اعمال از
لحاظ حقيقت با هم برابرند؟! يعني مثل ً ضرب يتيم از روي تأديب و ضرب او به عنوان ظلم ،واقعا ً و در نفس المر ،نوع
اكثريت قريب به اتفاق افراد بشر ،عموم مردماني كه وجود قانون را در جامعه انساني لزم ميدانند ،و به مجازات
و كيفگر و پاداش عقيده دارنگد ،بگه وجود فرق ذاتگي در ميان حسگنه و سگيئه قائل ميباشنگد :بعضگي از عاملن را تحسگين و
بعضي ديگر را توبيخ مينمايند ،عدل را زيبا و ظلم را زشت تشخيص ميدهند.
قرآن كريگم ،ايگن يگانگه كتاب كامل ً صگحيح و دسگت نخورده الهگي ،ايگن حكگم فطرت و فهگم بديهگي ضميگر انسگاني را
تصديق ميفرمايد و در ميان حسنات و سيئات ،هم از لحاظ ذات و هم به لحاظ آثار فرق ميگذارد.
1
.سير حكمت در اروپا ،ج ،1ص ،7س 13و 14و ص ،11س .5
2
.اسراء ( / )17آيه .85و از دانش جز اندكي داده نشدهاند.
3
.روم ( .7/ )30ظاهري را فقط از زندگي دنيوي ميدانند و از عاقبت كار به كلي بيخبرانند.
161
ْ
م قرآن كريگم ،در آن جگا كگه رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ را ميشناسگاند ،چنيگن ميفرمايگد :يَأ ُ
مُرهُگ ْ
َ ح ُّ
ث؛ 1اين كلمه چنان كه دللت ميكند بر اين كه م ال ْ َ
خبائ ِ َ م ع َلَيْه ِ ُ
حّر ِ ُ م الط ّيِّبا ِ
ت وَ ي ُ َ ل لَه ُ ُ ن ال ْ ُ
منْكَرِ وَ ي ُ ِ م عَ ِ
ف وَ يَنْهاه ُ ْ بِال ْ َ
معُْرو ِ
پيغمگبر اكرم گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ پيوسگته به معروف امگر ميكنگد و هيچ گاه بگه منكگر امگر نميكنگد ،و دائما ً از
منكر نهي ميكند و هيچ گاه از معروف نهي نميكند؛ همين طور دللت واضح دارد بر اين كه آن حضرت ،به طور كلي و
مطلقا ً طيگب و پاكيزهگها را حلل ميكنگد و هيگچ گاه پليدي را حلل نميكنگد و پيوسگته و دائما ً خبيثگها را حرام ميكنگد و
هيگچ گاه طيگب و پاكيزهاي را حرام نميكنگد؛ پگس ايگن نتيجگه را از ايگن آيگه به دسگت ميآوريگم كگه كليتا ً و بدون اسگتثنا ،هگر
حلل ،طيب و پاكيزه است و هر حرام خبيث و پليد است؛ و چون هر حسنه حلل و هر سيئه حرام است ،پس حسنات
از تحقيق فوق ،چنين استفاده ميشود كه :هر چه در واقع ،طيب باشد شرعا ً هم حلل شده ،اگر چه مردم را خوش
نيايگد و آن را مسگتطاب نشمارنگد و طيگب نشناسگند (ماننگد :قوانيگن حدود و قصگاص در اسگلم ،كگه غربيان را غالبا ً خوش
نميآيد؛ و مانند خوردن گوشت حيوان ،كه ميليونها از هنديان آن را مستطاب نميشمارند) و هر چه در واقع پليد باشد،
شرعا ً هم آن را حرام شناسانيدهاند ،اگر چه مردم را خوش آيد و آن را طيب بدانند( ،مانند :ربا ،زنا)؛ بنابراين ،ملك و
مدار در طيگب و پليگد بودن اشياء و اعمال ،نسگبت بگه انسگان ،در نظگر خداونگد متعال ،همانگا واقگع و نفگس المگر اسگت ،نگه
تشخيص مردم؛ پس خوش و يا ناخوش داشتن مردم (چيزي و عملي را) هيچ ارزشي در نزد خدا ندارد ،نه چيزي و كاري
يكگي از بزرگان ،ملك و مدار طي ّگب و خگبيث را مذاق خود مردم و تشخيگص اهگل عرف دانسگته ،و امگر تمييگز طي ّگب از
پليد را به خود مكلّفين وا گذاشته و چنين بيان داشته است :معناي طي ّب آن است كه طبع مردم از آن لذت برد و خبيث
آن است كه طبع مردم از آن متنفّر باشد؛ 2پاسخ اين است كه در آن صورت لزم ميآيد كه زنا و ربا و امثال آنها حلل
باشنگد ،براي ايگن كگه طبگع غالب مردم از آنگها لذت ميبرد و هيگچ نفرت نميكنگد ،بگا ايگن كگه بگا تشديگد تحريگم شدهانگد؛ و
لزم ميآيگد كگه قورباغگه براي اروپائيان حلل و ملخ جراده براي ايرانيان حرام باشگد ،بگه جهگت اسگتطابه آنان و اسگتكراه
اينان؛ و لزم ميآيگد كگه تعييگن حلل و حرام ،از وظيفگه شرع (در مواردي كگه اسگتطابه و اسگتكراه تحقيگق مييابگد) خارج
شده و به عهده خود مردم واگذار شود؛ و هيچ كدام از اين لوازم را هيچ كس نميتواند قبول نمايد.
سگبب ايگن كگه ايشان ،طي ّگب و خگبيث اعمال را كگه در قرآن كريگم ياد شده ،حمگل بگه اسگتطابه و تنفگر مردم كرده و از
طيّب و پليد واقعي صرف نظر كردهاند ،اين است كه ايشان و هم داستانانشان در اين باب پيرو باستانيان يونانيان شده
و وجود شّر و پليگد و سگيّئه را از حقيقگت عالم ،محذوف دانسگتهاند! (در ايگن باره مفصگل بحگث كردهايگم) 3و بنگا را بر ايگن
4
گذاشته و گفتهاند كه :نكاح و زنا از لحاظ ذات و حقيقت ،فرقي از هم ندارند!.
َ َ
ث َو ستَوِي ال ْ َ
خبِي ُ ن گ قُ ْ
ل ل يَ ْ ن وَ ما تَكْت ُ ُ
مو َ ه يَعْل َ ُ
م ما تُبْدُو َ ل إِل ّ الْبَل غ ُ وَ الل ّ ُ و ايضاً :در قرآن كريم هست :ما ع َلَي الَّر ُ
سو ِ
َ
5
الط ّي ِّ ُ
ب.
1
.اعراف ( / )7آيگه .157بگه كار نيگك امرشان ميكنگد و از عمگل ناپسگند بازشان ميدارد و پاكيزهگها را براي ايشان حلل ميكنگد و
پليدها را برايشان حرام ميكند.
2
.الميزان ،ج ،5ص ،215س 13و .14نقل به معني.
3
.رجوع شود به فصل سوم «عمل نيك و بد ،وقوع دارد» از ص 79تا .103
4
.الميزان ،ج ،1ص ،101س .3
162
ظاهر اين است كه اين هر سه جمله درباره اعمال است ،اول :آن چه بر پيغمبر واجب است ياد دادن اعمال نيك و
امر بر آن ها شناسانيدن اعمال بد و نهي از آنهاست؛ دوم :خداوند ،جميع اعمال نيك شما را ،نيك و بد و نهان و آشكار
آنگها را براي شمگا بدون كاهگش ،نگاه ميدارد ،چون كگه همگه آنگها را خوب ميدانگد؛ سگوم :شمگا خودتان اگگر هميگن قدر
بدانيد كه پاك و پليد ،امكان ندارد با هم برابر باشند ،عمل زشت نميتواند مانند عمل نيك باشد ،اين علم به تنهايي براي
ة وَل َ ال َّگ
سيِئ َ ُ
ة؛ 2مفاد ايگن سگه جمله ايگن اسگت كگه :بعضگي از اعمال ،حسگن و زيبايگي سن َ ُ
ح َگ
ي ال َ
و ايگن كگه فرموده :لي َگستَو ِ
واقعي دارند و حقيقتا ً نور هستند و طيب و پاكيزهاند و برخي ديگر از آن ها هم واقعا ً زشت و بد هستند و حقيقتا ً ظلمت
كريمه اعمال بدكاران فاسق را خبائث ناميده است يعني كه :هر عمل بد ،خبيث است.
موا طَيبا ت ما أ َح َّ َ َ َ
ه لَك ُ ْ
م؛ 4از اين آيه فهميده ميشود كه حرام كردن طيب و ل الل ّ ُ َ ِّ ِ ر ُ
ح ِّ
منُوا ل ت ُ َ و نيز دارد :يا أيُّه َا ال ّذِي َ
نآ َ
آن چگه كگه پاك و گوارا اسگت ،غلط اسگت يعنگي بايگد فقگط خبائث را حرام بدانيگم و طيبات را كليتا ً حلل بشماريگم؛ پگس
چنيگن بگه دسگت ميآيگد كگه :بگه طور كلي سگيئاتي كگه حرام گرديدهانگد خباثگت دارنگد و حسگنات هگم كگه كليتا ً حلل هسگتند،
طيگب ميباشنگد؛ و اضافگه طيبات براي تخصگيص نيسگت بلكگه از باب اضافگه صگفت بگه موصگوف و براي اشاره بگه برهان
مساله است؛ يعني آيا روا و سزا است كه طيب را هم مانند خبيث ،حرام بكنيد؟.
ْ
مبِي نٌگ گگ إِن َّگما يَأ ُ
مُرك ُگ ْ
م ه لَك ُگ ْ
م عَدُوٌّ ُ ن إِن َّگ ُ ت ال َّ
شيْطا ِگ خطُوا ِگ ما فِگي اْلَْر ضِگ َ
حلل ً طَي ِّبا ً وَ ل تَتَّبِعُوا ُ و ايضاً :يگا أَيُّهَگا النَّا سُگ كُلُوا ِ
م َّگ
حشاءِ؛ 5از ايگن كلم الهگي چنيگن فهميده ميشود كگه :هگر چيزي كگه بگه وجگه حلل خورده شود مسگلما ً طيگب
سوءِ وَ الْفَ ْ
بِال ُّگ
خواهگد بود ،و اعمالي كگه بگا پيروي بگه شيطان از انسگان سگر ميزنگد نگه حلل اسگت و نگه طيگب ،بلكگه واقعا ً و حقيقتا ً بگد و
زشت و پليدند.
ل اَنَا َ
من َ
ك! ...فَيقو ُ ت شيئا ً اقب َ
ح ِ ت؟ ما َرأي ُ
من ان َ من َرأي ...فيقو ُ
ل يا ع َبداللهِ َ ل اَقب َ ُ
ح َ ه رج ٌ
من ُ
ج ِ
ب ...يَخُر ُ
ح له با ٌ
الكافُِر ...يُفت َ ُ
مل َ ُ
ه وَ َرأي ُ َ ئ الّذي كُن َ مل ُ َ
ك ال َّ
6
خبيث!.
ك ال َ ت تَع َ سي ِّ ُ عَ َ
5
.مائده ( / )5آيه 99و .100بر پيغمبر جز رسانيدن ،چيز ديگري واجب نيست؛ و خداوند آن چه را كه آشكار ميكنيد و آن چه را
كه پنهان ميداريد ميداند؛ بگو :پليد و پاك برابر نيستند.
1
.رعد ( / )13آيه .16آيا تاريكيها و روشنايي برابرند؟!.
2
.فصلت ( / )41آيه .34برابر نيست نيكي و بدي.
3
.انبيگا ( / )21آيگه .74نجات داديگم لوط را از قريهاي كگه اعمال خگبيث «كارهاي پليگد» بگه جگا مگيآوردنگد؛ واقگع ايگن اسگت كگه آنان،
مردمان بد و فاسقي بودند.
4
.مائده ( / )5آيه .87اي كساني كه ايمان داريد ،حرام نكنيد پاكها و گواراهايي را كه خداوند بر شما حلل كرده است.
5
.بقره ( / )2آيه 168و .169اي مردم بخوريد از آن چه در زمين حلل و گوارا است ،و گامهاي شيطان را پيروي نكنيد او دشمن
شماست ،همانا شما را به اعمال بد و زشت فرمان ميدهد.
163
اعمال در آخرت ديده ميشوند
قرآن كريگم و حديگث شريگف ،علوه بر تصگريح بر ايگن كگه :هگر كسگي در زندگگي اخروي ،عيگن اعمال خود را هگر چگه
ضرا ً وَ مگا
ح َ
م ْ
خيْرٍ ُ
م نْگ َ مل َگ ْ
ت ِ س مگا ع َ ِ جد ُ ك ُ ُّ
ل نَفْگ ٍ باشگد ،كم يگا زياد ،نيگك يگا بگد ،دريافگت خواهگد نمود ،چنان كگه فرموده :يَوْگ َ
م تَ ِ
سوءٍ؛ 1باز در موارد زيادي تصريح كرده است كه :هر كس عين اعمال خويش را در جهان آينده رؤيت خواهد
ن ُ
م ْ مل َ ْ
ت ِ عَ ِ
نمود ،و حقيقت و ذات كردار خود را خواهد ديد؛ بل شك اين گونه آيات و احاديث ،بهترين و يكي از محكمترين ادله براي
ت م يَنْظُُر ال ْ َ
مْرءُ ما قَد َّ َ
م ْ ف يُري؛ و ايضاً :يَوْ َ
7
سو َ
ه َ ْ
سعْي َ ُ ملُوا؛ 6و ايضاً :أ َ َّ
ن َ ت ما ع َ ِ
سيِّئا ُ سبُوا؛ و ايضاً :وَ بَدا لَه ُ ْ
م َ
5
ت ما ك َ َ
سيِّئا ُ
َ
َ صدُُر النَّا سُگ أ َ ْ
ل ذََّرةٍ َ
شًّرا مثْقا َ م ْ
ل ِ ن يَعْ َ خيْرا ً يََره ُگ گگ وَ َ
م ْگ ل ذََّرةٍ َ
مثْقا َ م ْ
ل ِ ن يَعْ َ
م ْگ شتاتا ً ل ِيَُروْا أع ْمالَهُگ ْ
م گگ فَ َ يَداه ُگ؛ و ايضاً :يَوْ َ
مئِذ ٍ ي َگ ْ
8
9
يََرهُ؛
ناگفته نمانگد كه« :بُدُوّ» اگگر چه به معنگي مطلق ظهور ميباشگد ،ولي چون غالبا ً ظاهر شدن به توسگط رؤيت تحقگق
ميپذيرد ،و بگه قرينگه آيات ديگگر هگم كگه نقگل شگد ،يقيگن حاصگل ميشود كگه :مراد از «بُدُوّ» ظهور يافتگن بگا رؤيگت اسگت؛
فلذا ما آيات بُدُوّ و ظهور اعمال را هم ،در اين بحث كه راجع به رؤيت اعمال است در ضمن آيات فوق آورديم.
َ ك تَبْلُوا ك ُ ُّ
و سلَفَ ْ دو كريمه ذيل نيز به احتمال قوي در اين بحث ما خالي از دللت نيستند ،يكي :هُنال ِ َ
10
ت؛ س ما أ ْ
ل نَف ْ ٍ
در مجمع البيان و رياض السالكين و جامع البيان و تفسير نيشابوري و تفسير شبّر و تفسير 11 ي ال َّ
سرائُِر؛ م تُبل َ
ديگري :يَو َ
6
.كافگي ،ج ،3ص 241و .242نقگل بگه اختصگار؛ آن گاه كگه مؤمنگي بگه قگبر داخگل ميشود ،براي او دري باز ميشود ،و از آن جگا
مردي بيرون ميآيد كه چشمهايش زيباتر از او را هرگز نديده بود؛ ميگويد اي بنده خدا هيچ گاه چيزي زيباتر از تو نديدهام! ميگويد
من رأي زيباي تو هستم كه بر آن پايدار بودي .و آن گاه كه كافر داخل قبر ميشود ،براي او دري باز ميشود ،از آن در مردي بيرون
ميآيد زشتترين كسي كه ديده است! ميگويد اي بنده خدا تو كيستي؟ چيزي زشتتر از تو نديدهام! ميگويد من عمل بد تو هستم
كه به جا آوردي و رأي پليد تو ميباشم.
1
.آل عمران ( / )3آيه .30روزي هر كسي عين آن چه را كه از خير كرده بود ،حاضر مييابد؛ و عين آن چه را كه از بد كاري به
جا آورده بود.
2
.بقره ( / )2آيه .167خداوند اعمال آنان را حسرت بر آنان نشان ميدهد؛ و اكنون هم از آتش بيرون نيستند.
3
.انعام ( / )6آيه .28آشكار گرديد به ايشان آن چه كه از پيش با خود پنهان داشتند.
4
.سبا ( .33/ )34و هنگامي كه عذاب را ديدند ،در نهان پشيمان شدند ،و در گردن كساني كه كفر ورزيدند زنجيرها گذاشتيم؛ آيا
جزايي جز آن چه كه ميكردند به آنان داده ميشود؟.
5
.زمر ( / )39آيه .48بدهاي آن چه كه كسب كردند برايشان آشكار شد.
6
.جاثيه ( / )45آيه .33بدهاي اعمالشان به ايشان آشكار شد.
7
.نجم ( / )53آيه .40حقيقت اين است كه :كوشش انسان ،بعدها ديده خواهد شد.
8
.نبأ ( / )78آيه .40روزي مرد به چيزي كه با دو دست خود پيش داشته است ،نگاه ميكند
9
.زلزله ( / )99آيگه 6تگا .8آن روز مردمان در حالي كگه پراكنده هسگتند بر ميگردنگد تگا اعمالشان بگه ايشان نشان داده شود ،پگس
هر كس به وزن ذرهاي عمل خير كند ميبيند آن را ،و هر كس به وزن ذرهاي عمل شر كند ميبيند آن را.
10
.يونس ( / )10آيه .30در آن جا هر كسي اعمال سابق خود را آزمايش ميكند «درستي سخنان خدا را درباره اعمال ،خوب در
مييابد».
11
.طارق ( / )86آيه .9روزي كه رازهاي پنهان به آزمايش گذاشته ميشوند.
164
صگافي و مفاتيگح الغيگب 1،معناي «تبلي» را به «تظهّگر» برگردانيدهانگد؛ و در مفاتيگح الغيگب ايگن معنگي را از قفّال و مسگلم
هم نقل كرده است؛ و در مجمع البيان براي تفسير آيه دوم ،حديثي از معاذ بن جبل نقل فرموده است:
ل كُل َّگها
ن العما َ ل مفرو ضِ ،ل َگ َّ
ٍگ جنابةِ و ك ُ ُل مگن ال ِ صيام ِ وَ الَّزكوةِ وَ الوُضوءِ وَ الغسگ ِ صلوةِ وَ ال ّگ ي اعمالُك ُگم ِ
م نَگ ال ّگ سرائُِركُم ه ِگ َ
َگ
َ
م تُبلي ك قول ُگگگ ُ
ه :يَو َگگ ت وَ لَم يَتَوَگگگ َّ
ضأ؛ فَذل َگگ ل تَوَ َّ
ضأ ُگگگ ل وَ ا ِن شاءَ قا َ ت وَ لَم ي ُگگگ َ
ص ِّ صل ّي ُ ل الرج ُ
ل َگگگ ة :فَا ِن شاءَ قا َ خفي ّ ٌ
سرائُِر َ
َگگ
2 ال َّ
سرائُِر».
آن چه به نظگر نگارنده در دو كريمه فوق ميرسگد اين است كه :مردم اعم از اين كه مؤمن باشند يا كافگر ،در ايگن
زندگي درباره كردار و پندار خود ،فقط سخناني از بزرگان عالم انسانيت ميشنوند ،و راجع به عواقب نيك و يا بد آن ها
در آخرت ،هيچ گونه آزمايشي در اين جهان نميبينند ،براي اين كه وقت معين آن ،كه روز رستخيز است نرسيده؛ مانند
يگك نفگر اسگتاد شيمگي كگه درباره انقلب مواد و نيروهگگا ،براي عدهاي بيگخبر سگخنراني ميكنگد ،و براي نبودن وسگائل
تجربه ،هيچ آزمايشي به آنان نشان نميدهد؛ بلي وقتي كه زندگي عوض ميشود و قيامت فرا ميرسد ،موقع آزمايش
اعمال نهان كه سرائر پنهانگي ميباشند فرا ميرسد؛ و چون اعمال تا آشكار نشوند و كامل ً ظهور و بروز نيابنگد ،امتحان
نميشونگد فلذا معناي «تبلوا» و «تبلي» كگه «امتحان ميكنگد» و «امتحان ميشود» اسگت ،طبعا ً و قهرا ً معناي «آشكار
مرئي شدن اعمال در آخرت ،از اخبار زيادي فهميده ميشود ،نقل همه آنها كار مشكلي است ،به نقل چند فقره از
من خيرٍ او ّ ٍ
شر؛ 3ايگن خگبر شريگف دللت دارد بر ايگن كگه پيگش از قيامگت هگم در روزهاي پگس از مرگ ،در عالم يَري مال َگ ُ
ه ِگ
و نيگز از آن حضرت درباره مؤمگن ،آن گاه كگه بگه قگبر گذاشتگه ميشود ،در ضمگن حديگث مفصگلي چنيگن روايگت شده:
ل يا ول َّ
ي الل هِ ك وَ ما غََرن ّي مالي وَ وَلَدي .قا َ
ل فيقو ُ ت نَفسي ل َ َ
ن لَن َصب ُ ت اَن َّ َ
ك في هذ َا المكا ِ ل ا َما وَ الل هِ لَو عَل ِم ُ
ل فَيقو ُ
قا َ
4
شر بِالخيرِ؛ الخبر.
ا ِب ِ
1
.به ترتيب در« :ج ،10ص »471و «ص »534و «ج آخر ص »94و «حاشيه ج آخر جامع البيان ص »67و «ص »1205و «ص
»524و «ج ،8ص .»532
.مجمگع البيان ،ج ،10ص ،472معاذ گويد :از رسول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ پرسگيدم :ايگن سگرائر كگه بندگان خدا در 2
آخرت با آن ها مبتل و ممتحن خواهند شد ،چيستند؟ فرمود :اين سرائرتان است از نماز و روزه و زكات و وضو و غسل جنابت و هر
واجب ديگر؛ براي اين كه اعمال كلية رازهايي نهان ميباشند ،اگر مرد بخواهد ميگويد نماز خواندم و نخوانده ،و اگر بخواهد ميگويد
وضو گرفتم و نگرفته ،و همين است فرموده خداوند متعال :روزي كه رازهاي پنهان ،آزمايش ميشوند.
3
.ارشاد القلوب ،ص ،17وقتي كه يكي از شما ميميرد هر آينه قيامتش بر پا ميشود ،آن چه را كه از خير يا شر براي او باشد
ميبيند.
4
.اختصاص ،ص 347گ بحارالنوار ،ج ،3ص .351از اختصاص؛ پس صورت زيبايي ميآيد ،و او ميگويد تو چيستي؟ ميگويد من
عمگل صگالح تگو هسگتم ،مگن امروز براي تگو بگا امگر خدا حصگاري اسگتوار و سگپر و سگلح هسگتم! پگس ميگويگد بگه خدا سگوگند اگگر مگن
ميدانسگتم كگه تگو در ايگن جگا هسگتي ،براي وجود تگو ،خود را بگه زحمگت ميانداختگم ،و مال و فرزندانگم مرا فريگب نميدادنگد؛ فرمود
ميگويد :اي دوست خدا شاد باش كه خير خواهي ديد.
165
ب اَعيُنِهِم في آ ِ
جل ِهِم؛ 1و از حضرت باقر جل ِهِم نُص ُ سلم گ روايت شده :اَعما ُ
ل العِبادِ في عا ِ و از امير المؤمنين گ عليه ال ّ
ث ت َسوئ ُ َ
ك حي ُ مل ُها فَا ِن َّ َ
ك تَراها َ سيِّئ َ ً
ة تَع َ ك وَل ت َستَصغَِر َّ
ن َ سُّر َ
ث تَ ُ
حي ُ مل ُها ،فَا ِن َّ َ
ك تَراه َ ة تَع َ
سن ً
ح َ سلم گ :لت َستَصغَِر َّ
ن َ گ عليه ال ّ
َ َر شيئا ً قَ ُّ
2
محدَثَةٍ ل ِذن ٍ
ب قديمٍ . شد َّ طَلَبا ً وَل اَسَرع َ دَركا ً ِ
من حسنةٍ ُ ط اَ َ وَاَح ِ
سن فَا ِنّي لم ا َ
ل :هذا َ البُِّر؛ 3كب ّگه بگه فتگح كاف و مضموم هگم ميشود و بگه فتگح باء مشدده بر وزن رفتگه و
ة ،فَيُقا ُ خل ُگ ُ
ه الجن ّ َ ن ،فَيُد ِ
المؤم ِگ
گفته ،به معني حمله در دو ،و در جنگ و تكان دادن چيزي و راندن آن به سويي ،آمده است؛ اين خبر شريف اگر چه با
ديده شدن عمل در آخرت ،چندان ارتباطي ندارد ،به جهت اين كه لزومي ندارد كه دفع كننده تكان دهنده مؤمن ،چيزي
مرئي باشد ،زيرا كه نيروي نامرئي هم ميتواند اين كار را انجام بدهد؛ ولي البته اين خبر از غرائب اخبار است و چنين
بعضگي از آيات و روايات ،دللت بر ايگن ميكننگد كگه :اعمال انسگان افزايگش مييابنگد و بزرگ ميشونگد؛ و حسگنات و
سيئات ،هر دو در اين باره شريكند اگر چه افزايش حسنات خيلي زيادتر از سيئات است.
خداوند متعال فرموده :إ َ َ
عفْها؛ 4اين كريمه قرآنيه با صراحت به افزايش
ة يُضا ِ
سن َ ً
ح َ ن تَ ُ
ك َ ل ذََّرةٍ وَ إ ِ ْ
مثْقا َ ه ل يَظْل ِ ُ
م ِ ن الل ّ َ
ِ ّ
ة
سن َ ً
ح َ
ف َ
ن يَقْتَر ِ ْ
م ْ
يافتن حسنه به طور مطلق (نماز ،روزه ،زكات و هر گونه خير بدون استثنا) دللت دارد؛ و فرموده :وَ َ
سناً ؛ 5اين كريمه هم دللت ميكند كه :حسن و زيبايي هر عمل نيك ،زيادت مييابند.
ح ْ نَزِد ْ ل َ ُ
ه فِيها ُ
خلف آن چگه كگه بدوا بگه تصگور ميرسگد ،مخصگوص بگه قرض مال اسگت ،بلكگه بگه همگه انواع نيكوكاري و هگر گونگه خرج
كردن در راه خدا شامگل اسگت چنان كگه در مجمگع البيان هگم تصگريح كرده اسگت؛ 8و جهگت تعميگم نام برده ايگن اسگت كگه
اگگر وقگت شود :دارايگي آدمگي ،منحصگر بگه اموال بيرون از ذات وي نيسگت ،بلكگه نيرويگي كگه انسگان بگا ايمان ،براي قضاي
1
.نهج البلغه ،ج ،3ص .153اعمال كنوني بندگان ،در آخرت پيوسته در پيش ديدگانشان خواهد بود.
2
.وسائل الشيعة ،ج ،1ص ،18س .35از علل الشرايع (صدوق اين حديث را با سند خود از حضرت عبدالعظيم حسني از محمد
بن ابي عمير ،آن مرد مشهور خدا و بنده او آورده است) كار خوبي را كه به جا ميآوري كوچك مشمار ،زيرا در جايي كه تو را شاد
كنگد آن را خواهگي ديگد؛ و كار بدي را كگه بگه جگا آوردي كوچگك مشمار ،زيرا در جايگي كگه تگو را اندوهگيگن سگازد آن را خواهگي ديگد؛ نيكگي
كن ،براي اين كه من چيزي نديدم كه طلب كنندهتر و سرعت يابندهتر باشد از نيكي نسبت به گناه كهنه.
3
.كافي ،ج ،2ص ،158س 12گ وافي ،كتاب اليمان و الكفر ،ص ،93س .24از كافي؛ در روز قيامت چيزي مانند «دفع كردن»
ميآيد ،و مؤمن را از پشتش تكان ميدهد و او را داخل بهشت ميكند؛ و گفته ميشود كه :اين ،نيكو كاري است.
4
.نسگاء ( / )4آيگه .40حقيقگت ايگن اسگت كگه خداونگد بگه قدر ذرهاي سگتم نميكنگد «چيزي از اعمال انسگان نميكاهگد» و اگگر نيكگي
باشد آن را ميافزايد و بزرگ ميگرداند.
5
.شوري ( / )42آيه .23و هر كس نيكي كسب كند «با نيكي بياميزد و آميخته شود» برايش در آن عمل نيك ،زيبايي ميافزائيم.
6
.نهگج البلغگه ،ج ،3ص 254گگ روضگة الواعظيگن ،ص ،311بگه جاي آريگد كارهاي خيگر را و ناچيگز مشماريگد از آن چيزي را ،چون كگه
كوچك آن بزرگ و اندك آن بسيار است.
7
.بقره ( / )2آيه .245كيست كه به خدا قرض نيكويي بدهد تا خداوند آن را براي او با افزايشهاي بسياري بيافزايد؟.
8
.ج ،2ص ،348س 31و .32
166
حاجگت مؤمنگي ،براي شاد كردن او ،براي بگه جگا آوردن هگر گونگه عمگل خيگر ،از بدن خود بيرون ميريزد ،از گرانبهاتريگن
قسمت دارايي او ميباشد كه در راه خدا خرج ميكند ،و به خدا ميدهد.
حقيقت ياد شده با كمال وضوح و روشني از حديث ذيل استفاده ميشود:
از خبر فوق به دست ميآيد كه :دارايي آدمي فقط اموال بيرون از بدن وي نيست ،بلكه نيروي موجود در بدن او نيز
دارايي او ميباشد ،و هر گونه عمل نيكي كه به جا ميآورد و نيرويي كه از بدن خويش به جهت انجام دادن كردار نيك،
پندار نيك ،خرج ميكند صدقه است؛ و بنا به آيه فوق ،همه آن ها قرض هستند پس هر گونه عمل نيك را خداوند متعال
افزايش ميدهد.
و علوه بر آن چه گفته شد ،قرض به معني قطع كردن و بريدن است؛ 2و ظاهر آيه بنابراين چنين ميشود :كيست
كه مقداري قطع كند براي خدا :قدري از خويشتن را ببرد و در راه خدا جدا نمايد .البته با اين تعبير قرض هم عموميت
مييابد و به هر نيكي كه در راه خدا انجام مييابد شامل ميشود و قدري از ذات او از او بريده شده و جدا ميگردد.
و از رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده :اَربَي الّرِبا الكِذ ُ
ب؛ 3اين خبر شريف اگر چه فقط درباره
دروغ سخن ميگويد ،ولي شايگد بتوانيم بگوئيم كه دروغ در ميان سگاير گفتارهاي زشگت و ناپسند ،خصوصيتي ندارد ،هگر
سخن بد زياد شونده است ،نهايت اين است كه :دروغ از همه آنها بيشتر زيادت مييابد.
و افزايگش يافتگن سگيئات و مطلق گناهان را ،از مجموع دو كريمگه زيگر نيگز ميتوانيگم اسگتفاده نمائيگم ،اول :كُل ًّ أ َ َ
خذ ْگنا
بِذ َنْب ِهِ؛ 4از اين جمله قرآنيه با صراحت اين حقيقت را در مييابيم كه :هر گناه كار ،با گناه خودش ،گرفتار ميگردد نه با
ة؛ 5از اين آيه هم ميفهميم كه :گرفتاري گناهكاران ،در يك وضع، م أَ ْ
خذَة ً رابِي َ ً م فَأ َ َ
خذَهُ ْ سو َ
ل َربِّهِ ْ صوْا َر ُ
چيزي ديگر؛ دوم :ع َ َ
ثابت و برقرار نميماند بلكه پيوسته در زياد شدن ميباشد؛ از اين دو آيه ،اين نتيجه گرفته ميشود كه گناهان ،پيوسته
مثْل َها؛ 6منافات دارد؛ پاسخ اين است كه اين آية كريمه فقط اين قدر ميرساند كه :هر حسنه ،ده حسنه ميشود و هيچ
ِ
سيئه بيشتر از يك سيئه نميشود و اما اين كه آيا حسنه و يا سيئه ،افزايش يابنده و يا كاهش پذيرنده است؟ و يا در يك
.سگفينة البحار ،ج ،2ص 23و .24رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ فرمود :در هگر روزي بر هگر مسگلماني صگدقهاي 1
واجب است .گفته شد :چه كسي قدرت آن را دارد؟! فرمود آزاري را از راه دور ميكني صدقه ايست و مردي را به راه ميرساني
صگدقه ايسگت و بگه ديدار بيمار ميروي صگدقه ايسگت و بگه نيكگي امگر ميكنگي صگدقه ايسگت و از ناپسگند نهگي ميكنگي صگدقه ايسگت و
جواب سلم ميگويي صدقه ايست؛ در تنبيه الغافلين نصر بن محمد سمرقندي نيز كه از عامه است ،قريب به اين بيان از آن حضرت
روايت است در ص 177س .7
2
.اقرب الموارد.
3
.من ليحضره الفقيه ،ص ،579س .22زياد شوندهترين زياد شوندهها دروغ است.
4
.عنكبوت ( / )29آيه .40همه آنان را با گناهشان گرفتار ساختيم.
5
.حاقه ( / )69آيه .10پيك پروردگارشان را نافرماني كردند ،پس آنان را گرفتار ساخت با يك نحوه گرفتاري زياد شونده.
6
.انعام ( / )6آيه .160كسي كه كار نيك به جا آورد برايش ده برابر آن خواهد بود و كسي كه كار بد به جا آورد ،پس كيفر داده
نميشود جز برابر آن را.
167
وضع ،ثابت ميمانند ،اين كريمه در اين باره ساكت است ،و با هر يك از اين احتمالت هم سازگار است؛ مثل اين كه
گفته شود هگر ت خم گگل ده بوتگه گگل ميرويانگد ولي يگك ت خم خار بيشتگر از يگك بوته خار نميرويانگد؛ و ايگن منافاتگي بگا ايگن
ندارد كه بوته خار در عين اين كه يك بوته باشد و ده بوته نباشد باز افزايشهاي بسياري داشته باشد.
براي اطلع اجمالي از مقدار افزايش اعمال نيك ،كافي است كه در دو حديث زير تأمل كنيم:
ن اَدني
ف عام ٍ وَ ا ِ ّ
مسيرةِ ال ِ
من َ
حها ِ
جد ُ ري ُ
ة تو َ
ن الجن َ
سلم گ روايت شده كه فرموده :ا ِ ّ
از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ
َ
شرابا ً وَل يُن َق ُ
سعَهُم طَعاما ً وَ َ
س لَوَ ِ ج ُّ من) لَو نََز َ
ل بِهِ الثّقَل ِ منزِل ً ( َ
1
ئ.
عندَه شي ٌ
ما ِ
م ّ
ص ِ ن وَ الِن ُ ن :ال ِ ل الجنةِ َ
اه ِ
حدةً
ة وا ِ ت وَ تََر َگ
ك وََرقَ ً از حضرت رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ نقگل شده كگه فرموده :المؤم ُگ
ن اِذا ما َگ
ن
م َ ة في الجنّةِ اَو َ
سعُ ِ ب ع َلَيها َ
مدين ً ف مكتو ٍ
ل حر ٍ ن النارِ وَ اَعطا ه ُ الل ُ
ه بِك ُ ِّ سترا ً فيما بَين َ ُ
ه و بي َ ة ِ ن تِل َ
كالوََرقَ ُ م تَكو ُ عَلَيها ِ
عل ٌ
2
ت.
مّرا ٍ
سبعَ َ
الدّنيا َ
از دو حديگث فوق ،در صگورتي ميتوانيگم ات ّگساع عمگل نيگك را بگه دسگت بياوريگم كگه بگه بحگث «پاداش آدمگي خود كردار
اگگر دقگت و تتبگع شود ،مسگاله وسگعت يافتگن اعمال ،ميتوانگد گوشهاي كوچگك از مسگاله بسگيار بزرگ و قضيگه پهناور
اتسگاع سگراسر عالم باشگد؛ در صگورتي كگه مجموع مگن حيگث المجموع جهان بگا همگة اجزاء خود و بگا همگه آسگمانها و
كهكشان ها و خورشيدها و ستارگان و سحابيها و زمين ها و هواها و جو ّها و اتمهاي خود ،پيوسته و لينقطع در اتساع و
بزرگ شدن هسگتند ،چرا اعمال انسگان در ايگن ميان به طور ديگري باشگد؟ و چرا حسگنات آدمگي بايسگتي كوچگك بمانگد؟ و
چگه طور و چگونگه سگيئات بشگر ميتوانگد خود را از تحگت ايگن قانون عمومگي و كلي «ات ّگساع عالم» خارج نگاه بدارد و
3
بزرگ نگردد؟.
قرآن كريم و احاديث شريفه ،تصريح دارند كه اعمال صالح به سوي بال برده ميشوند ،و خداوند متعال فرشتگاني
را مأمور كرده است كه حسنات آدميان را بال ببرند؛ و الحق جاي بسي تعجب است كه با وجود اين همه آيات و روايات،
بگگا ايگگن بيانات گوناگون چگونگگه دانشمندان سگگلف گگ رحمهگگم اللّه تعالي گگ ،بقگگا و تطور اعمال را منكگگر شده و بگگه گفتگگه
با 4
باستانيان يونان كه :عرض جوهر نميشود ،دل بستهاند؟!؛ اگر اعمال باقي نباشد ،مسلما به بال هم برده نميشوند،
1
.سگفينة البحار ،ج ،1ص ،185س .5واقگع ايگن اسگت كگه عطگر بهشگت از فاصگله هزار سگال راه احسگاس ميشود ،و حقيقگت ايگن
است كه :كمترين اهل بهشت از حيث منزل ،كسي است كه اگر ثقلن يعني جن و انس ،به منزل او فرود آيند ،مسلما گنجايش همه
آنان را دارد از حيث خوراك و شربت ،و از آن چه كه در نزد او هست هيچ چيزي كم نميشود.
2
.وسائل الشيعه ،ج ،3ص ،379س 26گ اوثق الوسائل ،ص ،2س 5گ روضة الواعظين ،ص ،12س .2وقتي كه مؤمن ميميرد
و ورقهاي را كگه بر آن نوشتگه شده اسگت بعگد از خود ميگذارد ،ايگن ورقگه در ميان او و آتگش دوزخ ،پردهاي ميشود و خداونگد بگه هگر
حرفي كه بر آن نوشته شده است ،شهري در بهشت عطا ميفرمايد كه هفت بار از دنيا وسيعتر است.
3
.مسگاله «ات ّگساع جهان در اثگر دو نيروي مرموز و نگا شناختگه» را بگا شرح و تفصگيل تمام ،بگا ادله دينگي و علمگي بگه رشتگه نگارش
كشيده و به نام كتاب« :آغاز و انجام جهان» در 30شعبان 1389برابر 20/8/1348نشر كردهايم.
.در فصل 5درباره اين كه :عمل ،عرض نيست و جوهر است؛ و در اين باره كه اصل عرض وجود ندارد؛ مفصل ً سخن راندهايم؛ 4
و ظاهرا ً ضميگر مسگتتر در «يرفعگه» بگه عمگل صگالح و بارز متصگل بر آن بگه كلم طيگب بر ميگردد؛ و البتگه در جايگي كگه
(الكلم) بگا وصگف مفرد مذكگر (الطي ّگب) موصگوف ميشود ،ضميگر مفرد مذكگر هگم ميتوانگد بگه آن برگردد؛ و ايگن كگه در
افواه افتاده اسگت كگه در صگيغه فعيگل ،مذكگر و مؤنگث يگك سگان اسگت ،بگي اصگل اسگت زيرا كگه در قرآن كريگم ،هگم :بَلدَةٌ
َ
م الط ّي ّ ِگ ُ
ب» ايگن ميشود كگه خداونگد متعال سگخنان صعَد ُ الْكَل ِگ ُ
صعيدا ً طَي ِّباً ؛ پگس معناي تقريگبي «إِلَي ْگهِ ي َگ ْ
3 2
طَي ِّب َ ٌ
ة؛ آمده و هگمَ :گ
صالح يرفَعه» هم تقريبا معناي «يتقَب َ ُ َ
متَّقِي َ
ن» 4را ميرساند. ن ال ْ ُ
م َ ل الل ّ ُ
ه ِ ََ ّ ل ال َّ ِ ُ َ ْ ُ ُ پاك را قبول ميفرمايد؛ و «الْعَ َ
م ُ
يعني :خداوند متعال سخنان پاك را از كسي قبول ميكند و به سوي خود بال ميبرد كه او عامل صالح باشد ،واجبات
را به جا آورد و از محرمات پرهيگز كنگد و سخن پاك از هگر كسگي به قدر تقوي و عمل صالح او قبول ميشود؛ و از فاقگد
ه» به «اَلكَل ِم» اين است كه همين كلم بر وزن خشن در سه جاي ديگر نيز
مؤيد ما در بر گشت ضمير بارز در «يَرفَع ُ
5
در قرآن آمده و در همه آنها مثل مورد نقل شده ،ضمير مفرد مذكر ،بر آن ارجاع گرديده است.
و اين حديث شريف هم به صحت معنايي كه ما ميگوييم گواهي ميدهد :از حضرت رسول خدا گ صلّي الله عليه و
ن الله ِگ و الحمد ُ لله ِگ ول ا ِل َهگ ال ّ الل ُهگ وَ الل ُهگ اكگبُر اِذا قالَها َ العبدُ
ل سگبحا َ آله و سگلّم گگ روايگت شده كگه فرمود :هُوَ قو ُ
ل الّرج ِ
گفتة ما را تصحيح ميفرمايد ،ضمير «هُوَ» را هم در صدر خود ،به كلم طيب بر ميگرداند.
و نيگز شاهگد مگا مجمگع البيان اسگت كگه دارد :كَل ِم ،جمگع كَل ِگمه اسگت ،گفتگه ميشود هذا كلم و هذه كلم ،هگم مذكگر
7
ميشود و هم مؤنث؛ و هر جمعي كه در ميان آن و مفردش جز «ها» فرقي نباشد ،تذكير و تأنيث آن جايز است.
ت ،وَ اَهوي بِيَد ِهِ سلم گ روايت شده كه درباره همين كريمه فرمود :وِليَت ُنا اَه َ
ل البَي ِ و از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ
َ
ملً ؛ 8و جهت اين ،بنابر آن چه كه از خبر شر يف ذيل استفاده ميشود اين ه لَ ُ
ه عَ َ من لَم يَتَوَل ّنا لم يَرف َِع الل ُ
ا ِلي صدَرِهِ ف َ َ
سلم گ و بدون موالت آنان ،نه زندگي آدمي از زندگي رسول خدا گ صلّي
است كه :بدون اعتقاد به ائمه اطهار گ عليهم ال ّ
الله عليگگه و آله و سگگلّم گ گ ميشود و نگگه مرگ او از مرگ آن حضرت ،بلكگگه در زمره دشمنان آن حضرت خواهگگد بود :در
1
.فاطر ( / )35آيه .10به سوي او «خدا» سخنان پاك بال ميرود ،و عمل صالح آنها را رفعت ميدهد ،بال ميبرد.
2
.سباء ( / )34آيه .15
3
.نساء ( / )4آيه .43
4
.مائده ( / )5آيه .27همانا خداوند از پرهيزكاران قبول ميكند.
5
.نساء ( / )4آيه 46و مائده ( / )5آيه .13يحرفون الكلم عن مواضعه و مائده ( / )5آيه 41يحرفون الكلم من بعد مواضعه.
.كشاف ،ج ،2ص ،572س .24كلم طيب «سخنان پاك» اين گفتار است :سبحان اللّه و الحمدللّه ول اله ال اللّه و اللّه اكبر؛ آن 6
گاه كه بنده اين ها را ميگويد ،فرشته آن ها را به آسمان ميبرد و با آن ها پيش گاه خداوند رحمن را تبريك ميگويد و تحيت ميدهد؛
و آن گاه كه براي او عمل صالحي نبوده باشد از او قبول نميشود.
7
.ج .8ص ،402س .9
8
.كافگي ،ج ،1ص ،430س .10فرمود :وليگت مگا اهگل بيگت «سگخنان پاك را بگه سگوي خدا بال ميبرد و موجگب قبول شدن آنگها
ميشود» و با دست خود ،اشاره به سينهاش كرد؛ پس هر كس ما را ولي خود نگيرد ،خداوند به هيچ عملش رفعت نميدهد.
169
ي فَا ِنَّهُگم ِ
عتَرتگي، من بعد ِگ ه وَ ليَقتَد ِ با ِلَئِ َّ
مةِ ِگ ل وَل ِي ّگ ُ ل ع َليِّا ً ِگ
من بعدي وَ ليوا ِ ن الت َّگي غََر َگ
سها َرب ّگي فَليُوا ِ جن َّ َ
ة ع َد ٍگ مماتگي وَ ي َگسك ُ َ
ن َ َ
اين حديث متواتر ،مخالف عترت پيغمبر ،مانند مخالف قرآن ،گمراه است؛ و بنابر آن چه كه از آيه مورد بحث استفاده
نتيجه اين است كه :عمل صالح ،سخنان پاك را به سوي خدا بال ميبرد و حتما ً خود آن هم بايستي بال برود ،زيرا كه
در غير اين صورت نميتواند سخنان پاك را هم بال ببرد؛ بنابراين ،سخن پاك و هر عمل صالح ديگر ،بال رونده است.
سماءِ وَ اَبوا ُ
ب حت اَبوا ُ
ب ال َّ س فُت ِ َ ت ال َّ
از حضرت رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شده :اِذا زال َ ِ
شم ُ
ل عَلَي
م ُ ح؛ و ايضاً :اِتَّقوا دع َوَة َ ال َ
مظلومگ ِ فَاِن ّگَها تُح َ
3 عند َ ذل َگ
ك عم ٌ
ل صگال ٌ من ُرفِگعَ ل َگ ُ
ه ِ ب الدُّعاءُ فَطوبگي ل ِگ َ
ن وَ اسگتُجي َ
جنا ِگ
ال ِ
ب؛ 6يعني بدون برخورد به مانعي يكسره به پيشگاه با عظمت حضرت كردگاري بال ميرود،
حجا ٌ كافِرا ً فَا ِن َّها لَي َ
س دون َها ِ
ل النهارِ قب َ
ل ل النهارِ وَ عم ُ ل قب َ
ل عم ِ معُ؛ 8و ايضاً :يُرف َعُ ا ِلَي هِ عم ُ
ل اللي ِ ل ليُرف َعُ وَ دُعاءٍ لي ُس َ
م ٍ
علم ٍ ليَنف َعُ وَ ع َ َ
من ِ اَعوذ ُ ب ِگ َ
ك ِ
م قوم ٍ َو خ ٌ
ط و اِما ُ جها عليها سا ِ
ة باتَت و زو ُ
جعَ و امَرئ ٌ
حتّي يَر ِ ل؛ 9و ايضاً :ثلث ٌ
ة لتُجاوُِز صلوتُهم آذانَهم :العبد ُ البقُ َ ل اللي ِ
عم ِ
1
.ج ،1ص ،86س .18هر كس ميخواهد كه مثل من زندگي كند و مثل مردن من از دنيا برود و در بهشت عدن كه پرودگارم آن
را كاشته است سكونت گزيند ،پس حتما ً بعد از من ،بايد علي را ولي خود قرار دهد و با دوست او دوستي نمايد و از امامان بعد از
مگن پيروي كنگد چون آنان عترت مگن هسگتند ،از گگل و خميره مگن آفريده شدهانگد ،فهگم عالي و علم بزرگگي را روزي بردهانگد؛ واي بگه
كسگاني از امگت مگن كگه فضيلت آنان را تكذيگب كننگد و درباره آنان ،خويشاوندي مرا قطگع نماينگد ،خداونگد شفاعگت مرا بگه آنان نصگيب
نكند.
2
.حديگث الثقليگن؛ حقيقگت ايگن اسگت كگه مگن در ميان شمگا دو چيگز گرانبهگا ميگذارم :كتاب خدا و عترتگم ،اهگل بيتگم؛ اگگر ايگن دو را
پيروي كنيگد هرگگز گمراه نخواهيگد شگد و واقگع ايگن اسگت كگه ايگن دو هيگچ گاه از يكديگگر جدا نخواهگد شگد تگا كگه بر مگن در حوض ،وارد
شوند؛ ببينيد كه چه طور مرا در اين دو ،محافظت خواهيد كرد .كتاب «حديث الثقلين» در اثبات تواتر حديث نام برده ،در 25شعبان
1370هگگ ق بگه قلم شيگخ محمگد قوام الديگن قمگي وشنوي تأليگف يافتگه ،و پگس از آن كگه در مصگر ،مورد تصگديق علماي بزرگ فرق
اسلمي ،در انجمن «دار التقريب بين المذاهب السلمية» گرديده به دستور آنان در قاهره در مطبعه مخمير ،در رجب 1374در 30
صحفه چاپ شده است؛ كتابي است كه در موضوع خود بينظير و بسيار عالي و گرانبها است.
3
.روضگة الواعظيگن ،ص .269وقتگي كگه ظهگر ميشود درهاي آسگمان و درهاي بهشگت باز ميشود و دعگا قبول ميگردد؛ خوشگا بگه
حال كسي كه در آن هنگام ،عمل صالحي براي او بال برده شود.
.بپرهيزيد از نفرين ستم ديده به جهت اين كه بر اَبر بار ميشود. 4
5
.نهج الفصاحه ،ش .47بپرهيزيد از نفرين ستم ديده ،براي اين كه چنان به آسمان بال ميرود كه گوئيا شعله آتش است.
6
.نهج الفصاحه ،ش .48بپرهيزيد از نفرين ستم ديده ،اگر چه كافر باشد براي اين كه حجابي در جلو آن نيست :بدون بر خورد به
مانع بال ميرود.
7
.نهج الفصاحه ،ش .54دو نفر كه نمازشان از محاذات سرشان بالتر نميرود :بندهاي كه از مولي خود گريخته است تا وقتي كه
برگردد ،زني كه به شوهر خود نا فرمان است تا وقتي كه برگردد.
8
.نهگج الفصگاحه ،ش .157خدايگا بگه تگو پناه ميآورم از علمگي كگه سگود ندهگد و از عملي كگه بال برده نشود و از دعايگي كگه شنيده
نشود.
9
.نهج الفصاحه ،ش ،720بال برده ميشود به سوي او «خدا» عمل شب ،پيش از عمل روز و عمل روز ،پيش از عمل شب.
170
ه عَّز و ج ّ
ل: مبتَهِجا ً ب ِگهِ فَاِذا َگ
صعَد َ بحسگناتِهِ يقو ُ
ل الل ُگ ك لَي َگصعَد ُ بِعم ِ
ل العبد ِ ُ مل َگ َ متگي ليُجاوُِز تَراقيَهُگم؛ 1و ايضاً :ا ِگ ّ
ن ال َ من ا ُ ّ
ِگ
2
س ا ِيّايَ اَراد َ بِهِ.
ن اِنّه لَي َ
جي ٍ
س ّ
ا ِجعَلوها في ِ
ن محمدا ً گ صلّي
ه و ا َ َّ
ك لَ ُ
ه وَحدَه لشري َ سلم گ روايت شده :نَشهَد ُ اَن ل ا ِل َ
ه ال ّ الل ُ و از حضرت اميرالمؤمنين گ عليه ال ّ
علّيي ّگ َ
ن؛ 7و از حضرت صگادق گگ من ّگا ا ِلي اَعلي ِ
حمدا ً يَرتَفِگعُ ِ
حمد ُ ل ِل ّگهَِ ...
سلم گگ هسگت :اَل َ
و در صگحيفة سگجاديه گگ عليگه ال ّگ
ه لَهُم ،فَلَن
صب َ ُ
م الذي ن َ َ
ة بَعد َ نَبِيِّها ،بَعد َ تَركِه ِم ِ الما َ
مفتون َ ُ
ة ال َ
ة العاصي ُ سلم گ در ضمن حديثي روايت شده :هذِهِ ال ُ ّ
م ُ عليه ال ّ
بال رفتگن اعمال ،در بعضگي از اخبار ،بگا لحگن ديگري و لسگان عجيگبي بيان شده اسگت؛ ايگن نمونگه از احاديگث شريفگه
علوه بر ايگن كگه صگريحا ً دللت ميكننگد بر ايگن كگه :عمگل ،فاصگله مگا بيگن آسگمان و زميگن را ميپيمايگد ،سگرعت ايگن راه
10
.نهج الفصاحه ،ش .1222سه نفر هستند كه نمازشان از برابر گوششان بالتر نميرود :بنده فراري ،تا برگردد و زني كه شب
را در حالي به روز آورده است كه شويش به او خشمناك است و پيشواي قومي كه از پيشوائيش بيزارند؛ ضمير مؤنث در «لها» به
امامت كه از «امام» فهميده ميشود ،بر ميگردد.
11
.نهج الفصاحه ،ش .1233مست ،تا موقعي به هوش آيد.
1
.نهج الفصاحه ،ش ،1755به زودي بر امتم زماني ميرسد كه تنگ دستان زياد و دانايان كم ميشود؛ دانش بر داشته ميشود و
آشوب زياد ميگردد؛ بعدا ً زمانگگي ميآيگگد كگگه مردمانگگي از امگگت مگگن ،قرآن ميخواننگگد ولي ،از مقابگگل اسگگتخوانهاي گردنشان بالتگگر
نميگذرد.
2
.وسگائل الشيعگه ،ج ،1ص ،11س .37فرشتگه عمگل بنده را بگا شادمانگي بال ميبرد ،هنگامگي كگه بگه حسگناتش صگعود ميدهگد،
خداوند عزوجل ميفرمايد :آنها را در سجين «در دوزخ» قرار دهيد براي اين كه مرا با آنها ،اراده نكرده است.
.نهگج البلغگه ،ج ،1ص .222شهادت ميدهيگم كگه خدايگي جگز اللّه نيسگت ،يكتاسگت و شريكگي براي او نيسگت و بگا ايگن كگه :محمگد 3
صلي اللّه عليه و آله بنده و پيغمبر او است؛ اين دو شهادت ،گفتار را بال ميبرند و به عمل رفعت ميدهند.
4
.نهگج البلغگه ،ج ،2ص 125و .126اگگر اقرار آسگمانها بگه پروردگاري خدا ،و اعتراف آنگها بگه اطاعگت او نبود ،البتگه آنگها را...
جايگاه بال رفتن سخنان پاك و عمل صالح خلق خود ،قرار نميداد .نقل به اختصار.
5
.نهج البلغه ،ج ،2ص .250مادامي كه عمل ،بال برده ميشود ،عمل كنيد.
6
.مفاتيح الجنان ،ص .63خداوندا گناهاني را براي من ببخشاي كه دعا را زنداني ميكنند و نميگذارند كه دعا بال رود.
7
.ص 24و .25نقل به اختصار؛ حمد ميكنم خدا را ،حمدي كه از سوي ما به بالترين جايگاه مكانهاي بال ،ارتفاع يابد.
8
.وسائل الشيعه ،ج ،1ص ،19س .12از كافي؛ اين امت نا فرمان كه بعد از پيغمبرشان در فتنه افتادند ،پس از آن كه پيشوايي
را كگه پيغمگبرشان براي ايشان ،نصگب كرده بود ،ترك كردنگد؛ پگس خداونگد هيگچ عملي را از آنان قبول نميكنگد و هيگچ حسگنهاي را براي
آنان بال نميبرد تا وقتي كه به پيش گاه خدا ازهمان راه كه امر فرموده ،بروند و امامي را كه خدا امر به وليت و دوستي و اطاعت
او فرموده بود ،اطاعت نمايند؛ اول و آخر اين حديث نقل نشد.
.كافي ،ج ،2ص ،491هر كس دعا كند و پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ را ذكر نكند ،دعا در دور سر او حركتي ميكند؛ و 9
ن ال َّگ
سماءِ وَ سماءِ وَ الَر ضِگ؟ فرمود :بَي َگ
ن ال َّگ سلم گگ پرسگيدند :ك َگ ُ
م بَي َگ ال ّ الل ُهگ؛ و از حضرت امام حسگن مجتگبي گگ عليگه ال ّگ
1
المظلومگ ؛ 2حاضريگن در مجلس چنيگن تصگور ميكننگد كگه در پاسگخ پرسگش ياد شده ،حتما ً هزاران فرسگخ و
ِ الَر ضِگ دَعوة ُ
ميليونگها كيلومتگر و نظائر آنگها بگه ميان خواهگد آمگد ،ولي وقتگي كگه بر خلف انتظار ،گفتگن ل اله ال اللّه و نفريگن سگتم
ديده را ميشنوند ،به اين حقيقت پي ميبرند كه آن گفتار و آن نفرين ،بسيار نيرومند هستند و از سرعت سير نور هم
نكتگة دقيقگتر ايگن اسگت كگه :ايگن نمونگه از اخبار ،فاصگله مگا بيگن زميگن و آسگمان را از جنگس فاصگله مكانگي نگرفتگه و
بتوانيم بگوييم كه :براي رفتن به آسمان و عرش رحمن ،وسائل پرواز و طي مكان ،نه فقط لزومي ندارد ،بلكه با اين
گونه وسائل ،نميشود اين همه راه را پيمود ،چيزي كه ما را به قرب پروردگار جهان ميرساند ،همانا عمل است ،عمل
نيك است.
بنابر آن چگه نگارش يافگت :نيكوكاران پيوسگته در عرش رحمگن ،در نزد شاه شاهان ميباشنگد؛ چنان كگه فرموده :ا ِگ َّ
ن
سلم گ هنگامي كه از وضو فارغ مي شد ،رنگش تغيير مييافت ،در اين باره گفتگو شد ،فرمودند:
امام حسن گ عليه ال ّ
ك اَن يُفت َگ َ
ح ش ُگ
ك يو َ
مل ِگ ِ
ب ال َ من يَدُم ع َلي قَر ِگ
ع با ِگ ك وَ َگ
مل ِگ ِ صلوتِهِ فَا ِن َّگما يَقَرع ُگ با َگ
ب ال َ ل فگي َگ سگلّم گگ روايات شده :اِذا كا َ
نگ الّرج ُ
لَ ُ
7
ه.
بنابر تحقيگق فوق ،نكتگه دقيقگتر ديگري بگه دسگت ميآيگد ،و آن ايگن اسگت كگه :ارتفاع عمگل بگه سگوي آسگمان و خداونگد
جهان ،در حقيقت با ارتقاء خود عامل ،تحقق ميپذيرد و كسي كه نماز ميخواند و نمازش مقبول است ،نماز او با خود
1
سلم گ پرسيد :از
.احتجاج طبرسي ،ص ،131س 25گ تفسير برهان ،ج ،3ص 358و .359ابن الكواء از امير المؤمنين گ عليه ال ّ
جاي قدمت تا به عرش پروردگارت چه قدر است؟ فرمود :از جاي قدم تا به عرش پروردگارم ،اين قدر است كه گويندهاي با اخلص
بگويد :ل اله ال اللّه.
2
.تحگف العقول ،ص .229چگه قدر اسگت مگا بيگن آسگمان و زميگن؟ فرمود :مگا بيگن آسگمان و زميگن بگه قدر نفريگن كردن سگتم ديده
است.
3
.قمگر ( / )54آيگه 54و .55حقيقگت ايگن اسگت كگه پرهيزكاران در باغسگتانها و نهرهايگي هسگتند ،در نشيمنگاه صگداقت ،در نزد
پادشاه ازلي و ابدي كه قدرتي الي البد دارد ،قرار دارند.
4
.كافگي ،ج ،3ص 265گگ مگن ليحضره الفقيگه ،ص ،56س 16گگ وافگي ،ج 2گگ كتاب الصگلوة ،ص ،9س 6گگ سگفينة البحار ،ج ،2ص
،43س .7نماز گزاردن ،تقّرب يافتن هر مؤمن است (يعني) به درگاه آفريدگار جهان ،ج ّ
ل و عّز.
5
.جواهگر الكلم ،ج 2گگ كتاب الصگلوة ،ص ،1س .2جمله فوق را بگه عنوان اقتباس آورده اسگت؛ و در هيگچ كتابگي آن را منسگوب بگه
سلم گ نيافتيم؛ نماز گزاردن ،نردبان تقرب يافتن مؤمن است
پيشوايان ديني گ عليهم ال ّ
6
.المحجگة البيضاء ،ج ،1ص .351شايسگته اسگت براي كسگي كگه ميخواهگد بگه نزد صگاحب عرش «خداونگد متعال» وارد شود ،ايگن
كه رنگ او تغيير يابد.
7
.تنگبيه الغافليگن ،نصگر سگمرقندي ،ص ،177س .31وقتگي كگه مرد مشغول بگه نماز اسگت ،همانگا در پادشاه را ميزنگد و كسگي كگه
زدن دري را ادامه دهد ،اميد هست كه براي او باز شود.
172
او ،بال ميرود و در نزد خداوند مهربان قرار مييابند ،و اين اشاره ايست به اتحاد يافتن عمل با عامل خود؛ و در كتاب:
چنان كه ارتفاع عمل با ارتقاء عامل ،وقوع مييابد ،پست شدن آن هم ،طبعا با پست گرديدن عامل ،واقع ميشود؛
سل َ َ َ َ
من ْگها
خ ِ م نَبَأ ال ّذِي آتَيْناه ُگ آياتِگنا فَان ْگ َ در قرآن كريگم ،ظاهرا ً درباره شخصگي بگه نام «بَلعَگم بگن باعور» 1فرموده :وَ ات ْ ُ
ل ع َلَيْهِگ ْ
َْ ه أَ ْ َ َ ه ال َّ َ
ض وَ اتَّبَعَ هَوا ُ
ه ؛ 2معلوم است كه بال برده خلد َ إِلي الْر ِ شئْنا لََرفَعْناه ُ بِها وَ لكِن َّ ُ
ن گ وَ لَوْ ِ
ن الْغاوِي َ
م َ ن فَكا َ
ن ِ شيْطا ُ فَأتْبَع َ ُ
شدن او ،با عمل او به آيات ،امكانپذير ميشد ،و با عمل به خلف آنها ،پست گرديد.
4
م نَگ ال َّگ
سماءِ وَ مگا يَعُْر ُجگ فِيهگا ؛ من ْگها وَ مگا يَنْزِ ُ
ل ِ ج فِگي اْلَْر ضِگ وَ مگا ي َ ْ
خُر ُجگ ِ در ذيگل كريمگه :يَعْل َگ ُ
م مگا يَل ِگ ُ 3
در مجمگع البيان،
ج فِيها» شامل اعمال بندگان نيز هست؛ و در تفسير برهان هم از علي بن ابراهيم نقل كرده كه آن،
فرموده «وَ ما يَعُْر ُ
عبارت از اعمال بندگان است؛ 5واقع اين است كه از اين كريمه ،بال رفتن اعمال را مستقل ً نميتوانيم بفهميم ،بلي بعد
از آن كه آن را از ادله نقل شده و غير آنها به دست آورديم ،و مساله صعود اعمال ثابت شد ،ل محاله اين كريمه بر آن
هم صادق ميآيد؛ دو جمله دوم و چهارم ،چنان كه مجمع البيان و برهان متذكر شدهاند ،به بال رفتن اعمال به آسمان و
خروج آنگها از جزئيگت زميگن ،شامگل ميشونگد؛ و دو جمله اول و سگوم هگم ،چنان كگه از جمله كريمگه «ولكنگه اخلد الي
الرض» استفاده كرديم ،به پست گرديدن اعمال و عاملين آنها ميتوانند شامل شوند.
مسائلي در اين بحث باقي است كه لزم است به آنها اشاره شود:
)1آيا ارتفاع عمل و عامل به آسمان و به عرش رحمن ،به طور معنوي است و يا واقعا هر دو بال ميروند؟!
)2آيا خداوند متعال در آسمان ،سكونت دارد كه عمل در موقع بال رفتن به آسمان ،به پيشگاه خدا راه مييابد؟!
)3در ميان بحگث حاضگر« :اعمال بگه آسگمان بال ميرود» و بحگث ديگري كگه از آيات و احاديگث ،اسگتفاده ميشود:
«اعمال از عاملين خود هيچ وقت جدا نميشود» 6چگونه ميتوان توفيق داد؟.
)4آيگا اعمال ،پگس از صگعود بگه آسگمان در همان جگا ميماننگد و يگا دوباره بر ميگردنگد؟ بر طبگق هگر كدام از ايگن دو
ث
حي ُ ل لَك ُم :ا ِ ّ
ن قلوبَك ُم ب ِ َ ق ّ اَقو ُ
ح ٍ
سلم گگ روايت شده :ب ِ َ
احتمال ،حديث هم وارد شده است :از حضرت عيسي گ عليه ال ّ
ي بَيضاءُ
حبِها وَ هِگ َ
جعَگت ا ِلي صگا ِ صلوة َ اِذ َا ارتَفَعَگت فگي اَوّ ِ
ل وَقتِگهاَ ،ر َ ن ال َّگ
سلم گگ :ا ِگ ّ
ص؛ و از امام باقگر گگ عليگه ال ّگ الل ُگ ّ
7
صو ُ
1
.مجمع البيان ،ج ،4ص ،499س .22و گاهي «بلعام بن باعورا» و در تفسير بيضاوي ،ص ،229س « 2باغورا» نوشتهاند.
2
.اعراف ( / )7آيه 175و .176براي آنان خبر آن كس را بخوان كه آيات خودمان را به او عطا كرديم و او از آن ها بيرون گرديد
و شيطان دنبال او را بگرفت و او از گمراهان شگد و اگر ميخواستيم او را با آن ها بال ميبرديم ،ولي او خود ،ميل به خلود در زمين
كرد و پيرو خواهش نفس شد.
3
.ج ،8ص ،376س ما قبل آخر.
4
.سباء ( / )34آيه .2ميداند آن چه را كه در زمين فرو ميرود و آن چه را كه از آن بيرون ميآيد و آن چه را كه از آسمان فرود
ميآيد و آن چه را كه در آن بال ميرود.
5
.ج ،3ص ،343س .15
6
.رجوع شود به كتاب «ساختمان آينده انسان» تأليف نگارنده.
.تحگف العقول ،ص ،503س .13حگق ميگويگم بگه شمگا :مسگلما ً دل شمگا در جايگي اسگت كگه گنگج شمگا در آنجاسگت و براي ايگن 7
اسگت كگه مردم اموال خود را محبوب ميدارنگد و نفوسگشان مشتاق آنهاسگت ،پگس گنجهاي خود را در آسگمان بگذاريگد ،در جايگي كگه
نه كرمي آنها را بخورد و نه دزدي آنها را ببرد.
173
ة
م ٌ
مظل ِ َ
سوداءُ ُ
ي َ
حبِها وَ هِگ َ
جعَگت ا ِلي صا ِ
حدود ِهاَ ،ر َ
ه وَ اِذا ارتَفَعَگت في غيرِ وَقت ِها بِغَگير ُ حفِظ َگ َ
ك الل ُ حفِظت َني َ
ل َ مشرِقَ ٌ
ة ،تَقو ُ ُ
1
ه. ضيَّعَ َ
ك الل ُ ضيَّعتَني َ تَقو ُ
ل َ
ضيَّعت َگني؛ هگر كسگي نماز را در غيگر وقگت بخوانگد ،سگياه و تاريگك بال ضيّع َگ
ك الل ُهگ كمگا َ ة تقو ُ
ل َ مظل ِم ً
سوداءَ ُ وقتِگها ُرفِعَگت ل َگ ُ
ه َگ
برده ميشود و بگه خوانندهاش ميگويگد خدا تباهگت كنگد چنان كگه تباهگم كردي ،و خگبر ديگري هگم مناسگب ايگن باب در ص
شايگد بهتريگن و سگادهترين حگل مسگاله اول ،ايگن باشگد كگه :بنگا بگه ظواهگر ادله نقگل شده ،عمگل و عامگل بگه آسگمان بال
ميرونگد و واقعا ً بگه سگوي بال حركگت ميكننگد ،و معناي ايگن بگه طوري كگه در ضمگن پاسگخ «شبهگه آكگل و ماكول» بيان
داشتهايم 2،اين است كه :نيكوكاران با اعمال نيك خود ،از جزئيت زمين خلصي يافته و از مواد ارضي جدا ميشوند ،هم
خودشان و هم اعمالشان ارتفاع و ارتقاء مييابند و از پستي رها ميگردند؛ و بر عكس ،بدكاران و كارهاي بد آنان ،جزء
و ظاهرا ً تقرب يافتن نيكو كار با كار نيك خود به عرش رحمن ،مساله مستقلي است ،و بال رفتن كار نيك و نيكوكار
سي ُّ ُ
ه سعَ كُْر ِگ
و خروج آنگها از زميگن هگم ،مسگاله ديگري اسگت؛ و ميدانيگم كگه همگه جگا تختگاه خداونگد بيمكان اسگت ،وَگ ِ
َ
ت وَ اْلْر َ
ض؛ 3و كامل ً سهل است كه اعمالي با عمل نيك خود از جزئيت زمين خارج شود ،و در هر جا كه باشد ال َّ
سماوا ِ
بگه پيگش گاه خداونگد متعال هگم تقرب بيابگد؛ و بنابرايگن لزومگي ندارد كگه آسگمان فقگط پايتخگت خدا باشگد؛ همگه جگا پايتخگت
و در حگل مسگاله سگوم هگم ميتوانيگم خورشيگد و نور آن را در نظگر بگيريگم :نور خورشيگد در نظگر عمومگي مردم (نگه
دانشمندان نور شناس) موجود واحد وسيعي است كه همه جا را ،زمين و آسمان را پر ميكند و از خورشيد جدا نشده
به زمين و به نقاط دورتر از زمين هم ميرسگد؛ عينا ً عمل هم به طوري كه در كتاب« :ساختمان آينده انسان» تحقيق
كردهايم ،امكان دارد كه همه جا را پر كند و از عامل خود هم هيچ وقت جدا نشود.
حل كامل مساله چهارم هم با نظر در كتاب مذكور به دست ميآيد :در آن جا توضيح دادهايم كه :اعمال پيوسته در
تموج ميباشنگد و در عيگن ايگن كگه همگه جگا را پگر ميكننگد از زميگن بگه سگوي آسگمان و از آسگمان بگه سگوي زميگن ،ماننگد
اقيانوسي بيكران موج ميپراكنند ،از دل عامل به هر طرف و از هر طرف به سوي دل عامل ،حركت ميكنند؛ اعمال
نيگك در ايگن تموج نور افشانگي ميكننگد ،نور باطنگي ،نور غيگر مرئي؛ اعمال بگد هگم ،البتگه ذهاب و اياب دارنگد ،ولي اول ً بر
عكس اعمال نيك ،ظلمت ميپراكنند ،ظلمت نهان ،ظلمت غير محسوس؛ و ثانيا ً هيچ گاه نميتواننگد از زمين و جزئيت
1
.كافگي ،ج ،3ص ،268س 10گگ سگفينة البحار ،ج ،2ص ،44س .7واقگع ايگن اسگت :آن گاه كگه نماز در اول وقگت بال ميرود ،بگه
سوي صاحب خود بر ميگردد در حالي كه سفيد و نوراني است ميگويد خدا تو را حفظ كند چنان كه مرا محافظت نمودي و آن گاه
كه در غير وقت بدون رعايت حدود ،بال رود به صاحب خود در حالي بر ميگردد كه سياه و ظلمت دهنده است ،ميگويد :خدا تباهت
كند ،چنان كه تباهم كردي.
2
.رجوع شود به كتاب «ساختمان آينده انسان» تأليف نگارنده.
3
.بقره ( / )3آيه ،255كرسي خداوند ،به آسمانها و زمين وسعت دارد؛ تخت او همه جا را شامل است.
174
عرض اعمال
در نزد شيعه امامية اثنا عشريه گ رضي اللّه عنهم گ ،ثابت و واضح است كه :اعمال افراد امت ،به حضرت رسول
خدا و ائمه هدي ،دوازده جانشين پاك و معصوم آن حضرت گ عليه و عليهم السلم گ ،هم اعمال خوب و هم اعمال بد،
هگر روز و يگا در هگر بامداد و يگا هگر روز و شگب و يگا دوشنبگه و پنجشنبگه و يگا در روزهاي جمعگه ،در زندگگي دنيوي ،پيگش از
شاد ،و از رؤيگت اعمال بدشان اندوهگيگن ميشونگد؛ و عجيگب اسگت كگه اعمال هگر كسگي را جداگانگه تشخيگص داده و
صاحبان اعمال ر ا با نامشان ميشناسند ،و براي بدكاران امت از درگاه خداوند متعال آمرزش ميطلبند.
و بنگا به روايتگي ،اعمال در هگر جمعه ،بگه پدران و مادران عاملن هم ،نشان داده ميشود ،و آنان از ديدن اعمال نيگك
فرزندان خود ،شادمان و از مشاهده اعمال بگد آنان هگم اندوهگيگن ميشونگد (مقصگود پدران و مادرانگي اسگت كگه مرده و
و يادگار گذاشتهانگد ،چگونگه بگه انعدام اعمال انسگان و عدم بقاي آنگها و عَرض بودن آنگها رأي دادهانگد! بگا ايگن كگه در
صورت انعدام عمل به محض صدور ،ديگر نشان دادن آن ،غير ممكن است.
درباره هگر كدام از قسگمتهاي مختلف ايگن بحگث ،روايات زيادي وارد شده اسگت و نقگل همگه آنگها لزومگي ندارد ،هگر
كس طالب باشد به كتب اخبار رجوع كند1 .اكتفا ميكنيم به آن چه امين السلم طبرسي گ رحمه اللّه گ فرموده :اصحاب
مگا روايگت كردهانگد كگه اعمال امگت ،در هگر دوشنبگه و پنگج شنبگه بگه عرض رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ
و در قرآن كريم ،دو آيه فقط درباره عرض اعمال يافتهايم :نخست كريمة 105توبه است ،در روايات زيادي
سلم گ وارد شده كه آيه ياد شده در اين باره است كه :اعمال انسان در همين زندگي به خلفاي
از ائمه اطهار گ عليهم ال ّ
سلم گگ
خداوندي ،نشان داده ميشود و مراد از «المؤمنون» در آن ،علي اميگر المؤمنيگن و يازده جانشيگن او گگ عليهگم ال ّگ
هستند.
ما آية نام برده را با چند آية سابقش نقل ميكنيم و بحول اللّه تعالي ،از متن خود آيات ،استنباط ميكنيم كه مراد از
1
.رجوع شود بگه وافگي ،ج 1گگ كتاب الحجگة ،ص .128كگه شامگل همگه احاديگث عرض اعمال (كگه در كافگي و مگن ليحضره الفقيگه
روايت شده است) ميباشد گ و تفسير صافي ،ص 214گ و تفسير برهان ،ج ،2ص 157تا .160
2
.توبه ( / )9آيه .105ما تمام اين آيه را در همين بحث ،نقل و در پيرامون آن سخن ميرانيم.
3
.مجمع البيان ،ج ،5ص .69
4
.الدر المنثور ،ج ،5ص ،219س .21در روز جمعه ،بيشتر صلوات به من بفرستيد ،براي اين كه به من ،نشان داده ميشود.
5
.الدر المنثور ،ج ،5ص ،219س .27آن گاه كگه بر پيغمگبر صگلوات ميگوئيگد پگس نيكگو صگلوات بگوئيگد ،بگه جهگت ايگن كگه شمگا
نميدانيد شايد همين صلوات ،بر آن حضرت نشان داده ميشود.
175
م َ َ
ن ث ُ َّ
م مَّرتَي ْ ِ سنُعَذِّبُهُ ْ
م َ م َ ن نَعْل َ ُ
مه ُ ْ ح ُ
م نَ ْ ق ل تَعْل َ ُ
مه ُ ْ مَردُوا ع َلَي الن ِّفا ِ ل ال ْ َ
مدِينَةِ َ ن أهْ ِ
ن وَ ِ ْ
منافِقُو َ ن اْلع ْرا ِ
ب ُ م َ حوْلَك ُ ْ
م ِ ن َ م َّ
م ْ وَ ِ
خر سيئا ً ع َگسي الل َّ َگ
خذْ ب عَلَيْهِگ ْ
م ...گگ ُ ن يَتُو َگ
هأ ْ ُ َ مل ً صگال ِحا ً وَ آ َ َ َگ ِّ
خلَطُوا عَ َ نگ اع ْتََرفُوا بِذُنُوبِهِگ ْ
م َ خُرو َ
ب عَظِيمگ ٍ گگ وَ آ َ يَُردُّو َ
نگ إِلي ع َذا ٍگ
َ َ
ملُوا ف َ َ
سيََري ميعٌ عَل ِي ٌمگ گگ وَ قُ ِ
ل اعْ َ س ِ م وَ الل ّگ ُ
ه َ ن لَه ُ ْ
سك َ ٌ صلت َ َ
ك َگ ن َگ ل ع َلَيْه ِ ْ
م إ ِگ َّ ص ِّ
م ب ِگها وَ َ ة تُطَهُِّرهُ ْ
م وَ تَُزكِّيهِگ ْ م صَگدَقَ ً
موال ِهِگ ْ
نأ ْم ْ
ِ
ن إلي عال ِم الْغَي ْب و ال َّ َ
1
ملُو َ
ن. م بِما كُنْت ُ ْ
م تَعْ َ شهادَةِ فَيُنَبِّئُك ُ ْ ِ َ ِ ستَُردُّو َ ِ
ن وَ َ
منُو َ ه وَ ال ْ ُ
مؤْ ِ سول ُ ُ ملَك ُ ْ
م وَ َر ُ الل ّ ُ
ه عَ َ
آيه نخست( ،تا كلمة عظيم) درباره منافقين است ،و مابقي آيات نقل شده ،راجع به مؤمنين گناهكار است ،كساني
كگه اميگد آمرزش براي آنان هسگت؛ و مؤمنون در آيگه اخيگر ،كسگاني هسگتند كگه ايمان دارنگد و گناه هيچ ندارنگد و سگزاوارند
كه بعد از ذكر خدا و رسول ،ذكر شوند و مانند رسول خدا در تحت فرمان خدا ،ناظر اعمال مردم ميباشند؛ با نظر در
مه و خاصگه ،بگه ايگن مضمون كگه :قال رسگول اللّه گگ صگلّي الله
ايگن اوصگاف و قيود و بگا نظگر در اخبار مشهور در ميان عا ّگ
ُ
ة كُل ّهُگم ِگ
من قَُري شٍگ 2،چنيگن بگه دسگت ميآيگد كگه خليف ً متگي قائِما ً حت ّگي يَم ِ
ض يَگ اِثنگا ع َ َ
شَر َ ل اَمُر ا ُ َّ
عليگه و آله و سگلّم گگ :ليَزا ُ
و ظاهر «فسيري اللّه عملكم و رسوله و المؤمنون» اين است كه آنان ،عمل انجام يافته و تحقق پذيرفته مخاطبين
كه جمله سابق بر آن ،راجع به زندگي دنيوي و پيش از رسيدن قيامت است؛ يعني :خداونگد و رسول او و جانشينان آن
حضرت ،در همين زندگي ،اعمال مردم را ميبينند؛ و اگر چه اين آيات ،درباره بعضي از مردمان زمان حضرت پيغمبر گ
صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ و بگه مناسگب بعضگي از اعمال آنان نازل شده ،ولي بدون شگك ،معانگي آنگها عام و شامگل
است.
َ َ َ
ملَك ُ ْ
م وَ سيََري الل ّ ُ
ه عَ َ م وَ َ ن أَ ْ
خبارِك ُ ْ م ْ م قَد ْ نَبَّأنَا الل ّ ُ
ه ِ ن لَك ُ ْ ل ل تَعْتَذُِروا ل َ ْ
ن نُؤ ْ ِ
م َ م إِلَيْهِ ْ
م قُ ْ جعْت ُ ْ ن إِلَيْك ُ ْ
م إِذا َر َ آيه ديگر :يَعْتَذُِرو َ
ن إلي عال ِگم الْغَي ْگب و ال َّ سول ُ ُ
شهادَةِ؛ 3ايگن كريمگه ،منحصگرا درباره عمگل منافقيگن ميباشگد و دللت بگه عرض ِ َ ِ م تَُردُّو َگ ِ
ه ثُگ َّ َر ُگ
اعمال آنان ميكنگد ،و تمام مصگاديق ناظران را نشمرده و اكتفگا بگه خدا و رسگول كرده ،و شايگد جهگت ذكگر نشدن ائمگه گگ
سلم گ در اين آيه ،اختصاص معني به بعضي از منافقان عصر رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ باشد.
عليهم ال ّ
يكگگي از بهتريگگن شاهدهگگا براي عرض اعمال ،و ايگگن كگگه رسگگول خدا گ گ صگگلّي الله عليگگه و آله و سگگلّم گ گ و جانشينان
دوازدهگانگه آن حضرت گگ عليگه و عليهگم السگلم گگ ،اعمال مردم را ميبيننگد ،شاهگد بودن حضرات بگه اعمال آنان اسگت،
1
.توبگه ( / )9آيگه 101و 102و .105و از آنان كگه در اطراف شماينگد (از عربگها) منافقينگي هسگتند؛ و نيگز از اهگل مدينگه ،كگه بر
نفاق و دورويگگي ورزيده شدهانگگد؛ تگگو آنان را نميشناسگگي ،مگگا ميشناسگگيمشان؛ حتما ً دو بار معذبشان خواهيگگم كرد ،بعدا ً بگگه عذاب
دردناكگي برگردانيده ميشونگد؛ و ديگرانگي هگم هسگتند كگه بگه گناهان خود اعتراف كردهانگد ،عمگل صگالح و عمگل ديگگر بگد را بگه هگم
برآميختهاند ،اميد داشته باشند كه خداوند به سوي آنان برگردد ...و بگو :عمل كنيد پس زود باشد كه خدا و رسول او و مؤمنان ،عمل
شما را ميبينند ،و بعدا ً به سوي داناي نهان و آشكار بر گردانيده ميشويد.
2
.صگواعق محرقگه ،ابگن حجگر ،ص ،11س 33تگا ص ،12س .5امگر امگت مگن «ديگن اسگلم» پيوسگته پگا بر جگا ميمانگد تگا دوازده
جانشيگن بيايگد و برود كگه همگه از قريگش باشنگد .ابگن حجگر گفتگه اسگت :پيشوايان علم حديگث بر صگحت ايگن حديگث كگه :قال رسگول اللّه
صلي اللّه عليه و آله يكون خلفي اثنا عشر خليفة «پيغمبر فرمود :بعد از من ،دوازده جانشين خواهد آمد» اجماع دارند.
3
.توبه ( / )9آيگه 93و .94عذر ميآورنگد بگه شما آن گاه كگه بگه سوي آنان برگشتيگد ،بگو عذر نياوريگد هر گز بگه شمگا باور نخواهيگم
كرد؛ واقع اين است كه خداوند از اخبار شما به ما خبر داده است و زود باشد كه خدا و رسولش عمل شما را ببينند و بعدا به سوي
داناي پنهان و آشكار بر گردانيده ميشويد.
176
َ َ َ
ن گگ وَ جاهِدُوا
حو َگ خيَْر لَعَل ّك ُگ ْ
م تُفْل ِ ُ م وَ افْعَلُوا ال ْ َ
جدُوا وَ اع ْبُدُوا َربَّك ُگ ْ منُوا اْركَعُوا وَ ا ْ
سگ ُ خداونگد متعال فرموده :يگا أيُّهَگا ال ّذِي َگ
نآ َ
مل َّ َ َ َ
ن قَب ْ ُ
ل وَ م ْ
ن ِ
مي َ
سل ِ ِ م ال ْ ُ
م ْ ماك ُ ُ
س َّ
م هُوَ َ ة أبِيك ُ ْ
م إِبْراهِي َ حَر ٍج ِ
ن َ
م ْ
ن ِ ل ع َلَيْك ُ ْ
م ف ِي الدِّي ِ جعَ َ جتَباك ُ ْ
م وَ ما َ جهاد ِهِ هُوَ ا ْ ف ِي الل ّهِ َ
حق َّ ِ
دو كريمگة فوق درباره عدهاي از مسگلمانان اسگت كگه از اتباع رسگول خدا محمگد مصگطفي گگ صگلّي الله عليگه و آله و
ميباشنگد ،فلذا كوچكتريگن گناهگي نداشتگه و معصگوم هسگتند (زيرا كگه در قرآن كريگم ،غالبگا فعگل اجتباء بگه كسگي جگز
سلم گ تعليق نشده است) 2و بديهي است كه خداوند متعال ،كسي را كه به او نا فرماني كند اجتباء
پيغمبران گ عليهم ال ّ
و انتخاب نميكند؛ و هيچ عدهاي را در سراسر جهان ،جامع اين اوصاف و واجد اين مشخصات ،نميتوان يافت جز علي
سلم گ .
بن ابي طالب و يازده فرزند او گ عليهم ال ّ
پيش از شهادت در آخرت ،در زندگي دنيوي ،اعمال مورد شهادت را ديده باشند؛ و اخباري هم درباره اين كه آيه اخير و
3
سلم گ ،نقل شده است.
يا هر دو كريمه ،راجع به ائمه هدي است ،از آنان گ عليه ال ّ
از بعضي از روايات اين مساله ،استفاده ميشود كه :عرض اعمال و نشان داده شدن آن ها به حضرات معصومين گ
سلم گ با عرض عاملين آن ها وقوع مييابد (و اين مساله در اين حيث ،مانند بال رفتن اعمال ميشود كه با بال
عليهم ال ّ
رفتگن عامليگن آنگها ،چنان كگه در فصگل پيگش بيان شگد ،تحقگق ميپذيرد) از رسگول اللّه گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ
ة
ساعَ َ
عندي ال ّگ
من ِ
خَر َجگ ِگ
ل َ ي؛ 4و ايضاًَ :گ
جبري ُ صلوة َ ع َل َگ َّ ماكُم فَاَح ِگ
سنوا ال َّگ سگ ّ
م َ نگ ع َل َگ َّ
ي بِأسگمائِكُم وَ ُ روايگت شده :ا ِنّك ُگم تُعَرضو َ
ت َو ت وَ يُرفَعُ ل َ ُ
ه بِها عَشُر دََرجا ٍ سي ِّئا ٍ ه عَ َ
شُر َ ت وَ يُمحي ع َن ُ
سنا ٍ
ح َ ب لَ ُ
ه بِها ع َشُر َ صلة ً يُكت َ ُ صلّي ع َل َ َّ فَب َ َّ
شَرني ا َ َّ
ن ل ِك ُ ِّ
ي َ ل ع َبد ٍ َ
5
ي كَما قالَها.
ض ع َل َ َّ
يُعَر ُ
سگگتون ،مشرق و مغرب زميگگن و همگگه مردم و جميگگع اعمال آنان و حتگگي گذشتگگه و آينده را مشاهده مينماينگگد؛ 6در
7
بحارالنوار ،بابي در نقل اخباري كه ستون نام برده را شرح ميكنند ،وضع شده است.
1
.حج ( / )22آيه 77و .78اي كساني كه ايمان آوردهايد ،ركوع كنيد و سجده كنيد و به پروردگار خود عبادت كنيد و كار نيك انجام
دهيگد شايگد رسگتگار شويگد ،و درباره خدا حگق جهاد را بگه جگا آوريگد ،او شمگا را انتخاب كرد ،و در ديگن بر شمگا هيگچ سگختي قرار نداد
شريعت پدرتان ابراهيم ،او (خدا) شما را سابقا و در اين قرآن ،مسلمان ناميد؛ تا اين كه رسول خدا شاهد بر شما باشد ،و شما هم
شاهد بر مردمان باشيد.
2
.از «المعجم المفهرس» استفاده شد.
3
.رجوع شود به تفسير صافي ص .333
4
.الدر المنثور ،ج ،5ص ،218س 10و .11حقيقت اين است كه شما با اسمها و مسماهايتان بر من نشان داده ميشويد :پس
صلوات را بر من نيكو بفرستيد.
5
.الدر المنثور ،ج ،5ص ،218س .13جبرئيگگل اكنون از پيگگش مگگن رفگگت و مژدهام داد كگگه براي هگگر بندهاي كگگه بر مگگن صگگلواتي
بفرستد ،ده حسنه نوشته ميشود و ده سيئه از وي محو ميشود و برايش ،ده درجه رفعت داده ميشود و بر من همان طور كه آن
را گفته ،نشان داده ميشود.
6
.سفينة البحار ،ج ،1ص ،530س 9گ و ج ،2ص ،256س 15
7
.ج ،7باب صج = 93ص .307بنابر تعيين سفينة البحار.
177
ما ظَهََر
علي بن الحسين مسعودي درباره رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ در ضمن روايتي چنين آورده :فَل َ ّ
چنين به نظر ميرسد كه :اين «تلويزيون» كه در عصر ما يكي از وسائل متعارف و همهگاني شده است ،ميتواند
و مثگگل ذيگگل ،بهتريگگن بيان براي روشگگن سگگاختن عرض اعمال و عاملن ،حتگگي آرزوهاي نهان و انديشههاي پنهان ،بر
حضرات انبياي عظام و اوصياي كرام گ صلوات اللّه عليهم اجمعين گ ميباشد:
اقيانوس بيكران و پهناوري اسگت كگه بر سگراسر سگلسلههاي جبال ،و رشتههاي كوه سگاران و پشتگه و تپهگها ،محيگط
بوده و آنها را از هر سوي ،در ميان گرفته اسگت؛ آبهاي ايگن اقيانوس ،در عين اين كه ماننگد ه مه آبهاي روي زميگن،
صفت آئينه را دارد ،و تصوير سحابيها و كهكشانها و خورشيدها و ماه و ستارگان ،همه در آن نمايان است و تصوير هر
چيزي را در هر حال و در هر كار بر ميدارد ،اين امتياز را هم دارد كه :اين اقيانوس ،عقل هم دارد ،و حفظ هم دارد ،هر
تصگگويري را كگگه بر ميدارد ،اول ً آن را ميفهمگگد ،زيبايگگي و يگگا زشتگگي آن را خوب تميگگز ميدهگگد ،و بعدا ً هگگم آن را نگاه
ميدارد ،صور گوناگون يكايك كوه ها ،و تپه ها ،هر كدام كه بلند است بلند ،و هر كدام كه پست است پست ،با جميع آن
چه كه در آنهاست ،در اين اقيانوس ،نمايان ،و نيك و بد آنها معقول و هر چه باشد محفوظ است.
از گلها و خارها ،و از بلبلها و زاغها و زغنها ،و از چمن زارهاي سرسبز و خرم و بيابانهاي خالي از گياه و مستور
از شوره ،و از رمههاي گوسگگفندان و برههاي پاك و زيبگگا ،و دسگگتههاي خوكان پليگگد و كثافگگت اندود ،و از درختان باردار و
خارهاي مغيلن ،از همگگه و همگگه ،در تمام سگگاعات روز و دقائق شگگب ،بگگا ديدگان تيگگز بيگگن ايگگن اقيانوس ،در همگگه جگگا
تصويرگيري به عمل ميآيد ،و كليه اين تصويرات ،در ميان آبهاي آن ،پس از آن كه نيك و بد آن ها از هم جدا گرديدند،
نه فقط از ظواهر اين سلسل جبال ،و تپههاي كوچك و بزرگ و موجودات هويداي آن ها ،پيكرهگيري به عمل ميآيد،
بلكه چشمههاي آب روان هم ،كه از هر كدام از آن ها سر در ميآورد ،جريان يافته و دا خل اقيانوس شده و در ميان آن
غلطان ،خواه نا خواه خود را به اندرون آن اقيانوس ميرساند و در ميان آن محفوظ ميماند.
دوربينهاي اين آب ها به قدري قوي و نيرومند است كه به بطون اوديه و داخله كوه ها و اندرون تپه ها نيز راه يافته و
از آن جاهگا هگم از هگر پنهان ،تمثال بر ميدارد ،و هگر كدام از آنگها كگه اندرون خالي و يگا انباشتگه بگا خاكسگتر اسگت ،و هگر
كدام كگه از سگنگ سگخت ،دل دارد و يگا در ميان خود ،كان زر و معدن سگيم دارد ،و هگر كدام كگه حامله بزرنيگخ و گوگرد
اسگت و يگا از نمگك سگاختمان يافتگه ،بگه طور كلي و بدون اسگتثنا ،در ميان ايگن آبگها ،در نظگر واقگع بينان جهان ،روشگن و
2
آشكار است.
1
.اثبات الوصگيه ،ص .83آن گاه كگه بگه فرمان خدا ظهور يافگت ،براي او در هگر شهري سگتوني از نور بر افراشتگه شگد كگه بگا آن بگه
اعمال بندگان نگاه ميكند.
2
.تمثيگل مذكور ،از عبارت ذيگل كتاب «پيامگبر» تاليگف خليگل جگبران ،ترجمگه دكتگر مصگطفي علم ،ص 96سگر چشمگه گرفتگه و اتخاذ
گرديده است.
«در خاموشي شب ،در جادههاي شما خراميدهام و روانم به خانههاي شما در آمده است؛ و طپشهاي دل شما در دل من بوده
است و دمتان بر چهرهام ،و همه شما را ميشناختهام؛ آري ،من غم و شادي شما را ميشناختم و خوابهايتان خوابهاي من بود ،و
چگه بسگيار كگه مگن در ميان شمگا ،درياچهاي در ميان كوهگها بودم و آينگه وار فراز و نشيبهاي شمگا را نشان ميدادم؛ حتگي گلههاي
گذران انديشهها و آرزوهايتان را».
178
در آخرت راهنمايي با عمل خواهد بود
وسائل راهنمايي در اين زندگي ،عمومي و همگاني است :انبياي عظام و ائمه كرام ،همه را يك سان به سوي حق
ميخواننگد؛ كتابهاي الهگي :تورات و انجيگل و قرآن و غيگر آنگها ،براي همگه افراد بشگر نازل شدهانگد؛ جهان پهناور ،ايگن
كتاب تكويگن ،بگه روي همگه و براي همگه باز اسگت؛ علئمگي كگه در حواشگي راهگها نصگب شده ،همگه را از وضگع راه مطلع
ميكند؛ راهنمايي كه در چهار راه ايستاده است راه را براي همه روندگان و رانندگان يكسان نشان ميدهند؛ خورشيد و
ماه و سگتارگان ،روشنايگي زياد و يگا كگم خود را بگه هگر جايگي ميافكننگد؛ آسگمان بر افراشتگه و زميگن گسگترش يافتگه ،خانگه
ولي وسگايل راهنمايگي در زندگگي اخروي ،ايگن شمول و ارسگال را ندارد و كامل ً اختصگاصي اسگت؛ بگه جهگت ايگن كه در
آن جگا هگر كسگي بگا عمگل اختصگاصي خود ،راهنمايگي خواهگد شگد :نيكوكاران بگا كارهاي نيكشان بگه سگوي فردوس بريگن
إ َ َ
منُوا وَ ن ال ّذِي َ
نآ َ هدايت ميشوند و بدكاران هم با اعمال بدشان به جانب دوزخ رانده ميشوند؛ خداوند متعال فرمودهّ ِ :
ِيمگ ؛ 1بگا شهادت ذيگل آيگه واضگح اسگت كگه م اْلَنْهاُر فِگي َ
جنَّا ِگ
ت النَّع ِ حتِهِگ ُ
ن تَ ْ
م ْگ
جرِي ِ
م تَ ْ م َربُّهُگ ْ
م بِإِيمانِهِگ ْ ت يَهْدِيهِگ ْ ملُوا ال َّگ
صال ِحا ِ عَ ِ
ايمان ،بنا به معناي متعارفي آن كه اعتقاد به حقانيت دين الهي است ،عمل قلب است؛ و بنا به حقيقت مطلب كه:
ايمان ،مبثوث و پراكنده بر جوارح اسگت؛ 2يعنگي هگر عضوي ،ايمانگي مخصگوص بگه خود دارد؛ باز عبارت از عمگل اسگت:
است كه :وسيلة راهنمايي به سوي سعادت جاوداني ،همانا عمل نيك است.
َ
ه قَوْما ً كَفَُروا بَعْد َ إِيمانِهِگگ ْ
م؛ 5بگگا سگگؤال از روي انكار ،چنيگگن ميفهمانگگد كگگه: ف يَهْدِي الل ّ گ ُ
در قرآن كريگگم فرموده :كَي ْگگ َ
راهنمايگي شدن مردمان بگي ايمان ،در آخرت اصگل ً غيگر ممكگن اسگت؛ و عكگس ايگن قضيگه ،ايگن كگه :امكان ندارد كگه عمگل
َ
م فَعَلُوا ما يُوعَظُو َ
ن صالح از هدايت منفك باشد ،و نيكو كار هدايت نشود؛ از اين كريمه به خوبي فهميده ميشود :لَوْ أنَّه ُ ْ
قيماً ؛ 6همان طور كه بود عمل صالح ،موجب هدايت است ،نبود
ست َ ِ صراطا ً ُ
م ْ م ِ م وَ أ َ َ
شد َّ تَثْبِيتا ً گ وَ لَهَدَيْناه ُ ْ خيْرا ً لَه ُ ْ ه لَكا َ
ن َ بِ ِ
ض َّ
ل الْكُفَْر بِاْلِيما ِ
ن فَقَد ْ َ ن يَتَبَد َّ ِ
7
ل. م ْ
آن هم زمينه گم شدن و ضللت است؛ چنان كه فرموده :وَ َ
َ
جعُوا
ل اْر ِ ن نُورِك ُگ ْ
م قِي َ م ْگ منُوا انْظُُرونگا نَقْتَب ِگ ْ
س ِ ت ل ِل ّذِي َگ
نآ َ ن وَ ال ْ ُ
منافِقا ُگ ل ال ْ ُ
منافِقُو َگ ايضا ً در قرآن كريگم هسگت :يَوْگ َ
م يَقُو ُ
َ
سوا نُوراً ؛ 8ميدانيگم كگه نور بهتريگن وسگيله هدايگت اسگت ،پگس چنيگن اسگتفاده ميكنيگم :كسگاني كگه ايمان م فَال ْت ِ
م ُگ وَراءَك ُگ ْ
1
.يونگس ( / )10آيگه .9حقيقگت ايگن اسگت :كسگاني كگه ايمان آورده و اعمال صگالح كردهانگد ،پروردگارشان بگا ايمانشان ،آنان را
راهنمايي ميكند؛ از زيرشان در باغستانهاي بهشت ،نهرها روان است.
2
.كافي ،ج ،2ص .33بابي به همين عنوان دارد.
3
.كافي ،ج ،2ص ،38س .9هر كس بدين خدا اقرار نمايد مسلمان است ،و كسي كه بر آن عمل كند مؤمن است.
4
.كافي ،ج ،2ص ،39س .3ايمان ،همهاش عمل است.
5
.آل عمران ( / )3آيه .86خداوند چطور راهنمايي ميكند مردماني را كه پس از ايمان آوردن ،كفر ورزيدند؟.
.نساء ( / )4آيه 66و .68و اگر آنان آن چه را كه پند داده ميشدند به جا ميآورند؛ مسلما ً برايشان بهتر ميبود و ثباتشان را 6
همان ايمان است كه تغيير شكل ميدهد و نور ميشود؛ ذيل كريمه پرده را از روي واقع بر ميدارد و ميفهماند كه اين
نور را در زندگي دنيوي با انجام دادن اعمال صالح ميبايست تحصيل نمود؛ نتيجه اين است كه :عمل صالح دنيوي ،نور
در روز بعگث ،هگر كسگي سگر از قگبر خويگش بگه در آورده ،حيران و سگر گردان بگه وضگع تازه خود و جهان نويگن نگران
ميشود ،هگر كسگي خود بگه خود بگه سگويي روان ميگردد؛ همان طور كگه بعضگي از نباتات رو بگه بال ميرويگد و بعضگي در
روي زميگن دسگت و پاهاي خود را دراز ميكنگد و برخگي ديگگر هگم خويشتگن را بگه درخگت يگا ديوار يگا سگنگ ميپيچانگد،
نيكوكاران هگم بگا هدايگت عجيگبي ،راه بهشگت را پيگش ميگيرنگد و بدكاران هگم بگه جگز راه دوزخ ،راه ديگري را نميتواننگد
م
بيابنگد و بپيماينگد ،و بگه جانگب شكنجههايگي كگه خود تهيگه ديدهانگد ،شتابان ميرونگد .چنان كگه خداونگد متعال فرموده :يَوْگ َ
َ
1
ن.
ضو َ
ب يُوفِ ُ
ص ٍ سراعا ً كَأنَّهُ ْ
م إِلي ن ُ ُ ث ِ ن اْل َ ْ
جدا ِ م َ
ن ِ
جو َ
خُر ُ
يَ ْ
ظاهرا ً نيكوكاران به جانب راست حركت ميكنند و بدكاران هم به طرف چپ و يا عقب به سوي پشت سر ،سوق
داده ميشونگگد ،زيرا كگگه در قرآن كريگگم ،بهشتيان را اصگگحاب يَمين 2و دوزخيان را اصگگحاب شمال 3ناميده اسگگت؛ و نيگگز
6
نامههاي اعمال نيكوكاران به دست راستشان 4داده ميشود ،و نامههاي بدكاران به دست چپ 5و يا از پشت سر.
در روز رسگتخيز همگه را ميخواننگد ولي هگر كسگي را بگه سگويي؛ و گوئيگا دوزخيان ،دعوت بگه جانگب بهشگت را دريافگت
ذ
مئ ِ ٍ
و َ
نميكننگد و يگا از پيروي بگه آن ،ناتواننگد؛ و هگم چنيگن بهشتيان ،نسگبت بگه دعوت بگه سگوي دوزخ ،چنان كگه فرموده :ي َ ْ
َ َ
شٌر گگ
منْت َ ِ
جراد ٌ ُ ث كَأنَّهُگ ْ
م َ ن اْل َ ْ
جدا ِگ م َگ
ن ِ
جو َگ
خُر ُ
م يَ ْ خ َّ
شعا ً أب ْگصاُرهُ ْ ي ٍء نُكُرٍ گگ ُ
ش ْ ي؛ و ايضاً :يَوْگ َ
م يَد ْگع ُ الدَّا ِگ
ع إِلي َ 7
ع َگ يَتَّبِعُو َگ
ن الدَّا ِ
ن إِلَي الدَّاِع؛ 8بلي هر كسي به دنبال خواننده خود پيش ميرود ،يا به بهشت ميرسد و يا به دوزخ ميافتد؛ در آن
مهْطِعِي َ
ُ
روز هگر كسگي از خويشتگن و از اندرون ذات خود ،راننده و كَشندهاي دارد ،ميبرد او را بگه جايگي كگه بايگد بگبرد؛ چنان كگه
9
معَها سائِقٌ. ت ك ُ ُّ
س َ
ل نَفْ ٍ فرموده :وَ جاءَ ْ
ي عَل َگ َّ
ي صل ِّ َ
ي اَن ي ُگ َ عند َگه ُ فَن َگ ِ
س َ ت ِ در حديگث هسگت كگه رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ فرمودهَ :گ
من ذ ُكِر ُگ
َ
ك طَريقا ً يَطل ُگ ُ
ب فيگه سل َ َ و ايضاًَ :گ
من َگ
11
جنَّةِ؛
ي اَخطَأ طريق َگ ال َ
صلوة َ ع َل َگ َّ
ي ال ّگ
س َ و ايضاًَ :گ
من ن َگ ِ 10
ة؛ اَخطَأه ُگ الل ُ
ه ب ِهِ طريق َگ الجن ّ ِ
1
.معارج ( / )70آيه .43روزي از گورها با سرعت بيرون ميآيند ،گوئيا كه آنان به سوي هدفهاي نصب شدهاي شتابان ميروند.
2
.واقعه ( / )56آيه 27و .41
3
.واقعه ( / )56آيه 27و .41
4
.حاقه ( / )69آيه 19و 25گ انشقاق ( / )84آيه .10
5
.حاقه ( / )69آيه 19و 25گ انشقاق ( / )84آيه .10
6
.حاقه ( / )69آيه 19و 25گ انشقاق ( / )84آيه .10
7
.طه ( / )20آيه .108در آن روز ،خواننده را پيروي ميكنند.
8
.قمر ( / )54آيه 7و .8روزي خواننده ،به جانب چيزي ناشناس ميخواند؛ در حالي كه چشمهايشان رو به پائين اسگت از گورها
بيرون ميآيند به طوري كه گوئيا ملخهاي پراكندهاي هستند ،در حالي كه شتابان و با توجه دقيق ،به سوي خواننده روانند.
9
.ق ( / )50آيه .21هر كسي در حالي كه رانندهاي با او هست ميآيد.
10
.سگفينة البحار ،ج ،2ص ،50س .10هر كس كه من در نزد او ذكگر شوم و او فراموش كنگد كه بر مگن صگلوات گويگد ،خداوند بگا
همين فراموش كاري ،او را در راه بهشت ،به خطا مياندازد.
11
.مكارم الخلق ،ص ،19س 19گگ الدر المنثور ،ج ،5ص ،218س .29هگر كگس كگه صگلوات بر مگن را بگه فراموشگي سگپارد راه
بهشت را گم ميكند .عقاب العمال صدوق ،ص .24
180
ل الكُبَّةِ فَيَدف َعُ في ظَهرِ
مث ُ
ئ ِ مةِ َ
شي ٌ م القِي َ
سلم گ :يَأتي يَو َ ه ب ِهِ طَريقا ً ا ِلَي ال َ
جنَّةِ؛ و از امام صادق گ عليه ال ّ سل َ َ
علما ً َ
1
ك الل ُ ِ
2
ل هذا َ البُِّر. جن َّ َ
ة فَيُقا ُ خل ُ ُ
ه ال َ ن فَتُد ِ
مؤم ِ
ال ُ
خانواده در بهشت
كگه خانوادههاي بهشتگي و هگم بندهاي جهنمگي از هميگن اعمال دنيوي ،آفريده ميشونگد .تگا بديگن طريگق ثابگت گردد كگه:
اعمال ،باقي و پايدارند؛ و اين كه بعضي گفتهاند كه عمل عرض است! و به محض صدور ،منعدم ميشود ،هيچ تكيهگاه
علمي ندارد و فاقد ارزش است؛ و ثابت شود كه اعمال ،تطوّراتي دارند بس عجيب و تجسماتي واقعا ً غريب كه چشم
بشري آنها را نديده و گوش احدي نشنيده (آن طور كه بايد بشنود) و به خاطري هم خطور نكرده.
در عالم آخرت ،نوعگي ازدواج عمومگي و همگانگي خواهگد بود ،شامگل نيكوكاران و بدكاران؛ چنان كگه ميفرمايگد :وَ إِذ َا
ايگن ازدواج كياننگد و مردم بگا كدام زوج يگا زوجهگها ،ازدواج خواهنگد كرد؟ يكگي از سگه پاسگخ 4شايگد داده شود :اول ايگن
كه :هر كسي با موجودي متناسب و شبيه با خود ،جفت ميشود؛ منتهي جفت متناسب و شبيه با نيكان ،نيك ،و متناسب
با بدان هم ،بد خواهد بود؛ دوم اين كه نيكوكاران با پريان و حوريان ،و بدكاران هم با شياطين و ديوان قرين ميشوند؛
سوم اين كه :روح هر كسي با بدن او ،جفت شود! اين پاسخ سوم ،سازگار يا هم سنخ بودن روح با عمل است! (و ما
در كتاب «ساختمان آينده انسان» با تفصيل در اين باره سخن گفتهايم) و پاسخهاي ديگري نيز در بعضي از تفاسير نقل
5
شده است.
آن چه مسلّم است اين است كه به طور واضح از آيه فهميده ميشود كه :هر كسي اين زوج اخروي را ،خود در دنيا
نزديكتريگن سگخن ايگن اسگت كگه :هگر كسگي در آخرت ،بگا عمگل دنيوي خود (كگه روح او را ميگسازد) جفگت و قريگن
خوانده اسگت؛ 8مگا يقيگن داريگم كگه ايگن نام گذاري خالي از مناسگبت نيسگت ،و حتما ً ايگن كلمگه ،در نزد آفريدگار متعال،
1
.كافگي ،ج ،2ص ،219س .7هگر كگس راهگي را براي طلب دانشگي برود ،خداونگد او را بگا ايگن راه روي ،بگه سگوي بهشگگت راه
ميبرد.
2
.كافگي ،ج ،2ص ،158س 12گگ وافگي ،كتاب اليمان و الكفگر ،ص ،93س .24در روز قيامگت ،چيزي ماننگد دفگع كردن و بگه پيگش
راندن ،ميآيگد و مؤمگن را از طرف پشگت ،بگه جلو پرتاب ميكنگد و او را داخگل بهشگت ميگردانگد و گفتگه ميشود كگه :ايگن ،نيكگو كاري
است.
3
.تكوير ( / )81آيه 7و 14و آن گاه كه جانها ،با زوج گردانيده ميشوند ...داند هر كس كه چه چيزي حاضر آورده است.
4
.مجمع البيان ،ج ،10ص .444
5
.نفحات الرحمن ،ج ،4ص .423
6
.اين احتمال را در نفحات الرحمن و تفسيرهاي ديگري نيز ذكر كردهاند.
7
.اقتباس از آيه 33سوره 78نباء.
8
.دخان ( / )44آيه 54گ طور .20 / 52
181
بهترين و مناسبترين الفاظ بوده است ،پس لزم است كه ما در ماده «حور» بررسي كنيم تا شايد وجه اين تسميه را
زنده شدن و دوباره آمدن و بر انگيخته شدن و بيرون آمدن و امثال اين ها و يا نزديك به آنهاست؛ در معيار اللغة گويد:
جايگي را كگه آب در آن جمگع شود و رفگت و آمگد كنگد حائر ميگوينگد؛ و در اقرب الموارد هسگت :حار يحور حورا ،رجگع؛ از
اين گونه موارد استعمال و كلمات اهل لغت فهميده ميشود كه :به زوجه بهشتي بدين جهت حوراء گفته ميشود كه او
در روز معاد ،از عدم ،پا به وجود نميگذارد بلكه پيش از قيامت هم ،روزگاري وجود داشته ،و پس از مدتها خاموشي و
و ظاهرا ً مقصود از تشبيه حوريان جنت به «لؤلؤ مكنون» بيان همين وجود نهان آنان در دنيا ميباشد؛ ميفرمايد :وَ
ُ َ ُ َ
ن»
ن» خگبر اسگت براي مبتداي محذوف «هُگ ّ ل الل ّؤ ْلُؤِ ال ْ َ
مكْنُو ِگ ن؛ معلوم اسگت كگه «كَأ ْ
مثا ِ ل الل ّؤ ْلُؤِ ال ْ َ
مكْنُو ِگ ن گگ كَأ ْ
2
مثا ِ عي ٌگ
حوٌر ِ
ُ
بنابرايگن ،جمله ،اسگميه اسگت و ظرف تشگبيه هگم زمان تكلم اسگت؛ يعنگي :حوريان بهشگت در هميگن دنيگا ماننگد لؤلؤهايگي
هستند كه در اندرون صدف پنهاناند؛ نه اين كه ظرف تشبيه ،آخرت باشد و حوريان هم بعدها مانند لؤلؤ پوشيده شوند.
زمخشري تصور كرده است كه :مكنون ،اشاره به گرانبها بودن لؤلؤ ميباشد كه از اغيار محفوظش ميدارند؛ 3ولي
آيه ديگر فساد اين توهم را آشكار ميكند و خوب ميفهماند كه مطلب ،خيلي از اين تصويرات بالتر است :ميفرمايد:
فرموده تگا ايگن تصگور بگه ميان نيايگد كگه مقصگود از مكنون ،بيان گرانبهگا بودن حوريان اسگت؛ و ميخواهگد بفهمانگد كگه
حوريان بهشت ،هم اكنون در همين دنيا موجود ميباشند ولي نه به طور ظاهر و آشكار ،بلكه به طرزي كه لؤلؤ در ميان
صدف ،موجود ميباشد و همان گونه كه لؤلؤ براي پروريده شدن ،بايستي مدتي در داخل صدف محبوس بماند؛ حوريان
بهشتي هم لزم است كه براي پرورش يافتن ،مدتهايي در اين جهان ،در حالت اختفا باقي بمانند.
معناي ياد شده ،با تشبيه حوريان ،به تخم مرغ پوشيده نيز كامل حاصل ميشود ،چنان كه تخم ها مدتي در زير بال و
پرهاي مرغ ،پنهان ميمانند و هنگامي كه وقت اختفاء پايان يافت ،جوجههاي زيبا و قشنگ و حيوانهايي با اراده و فعال
و نافع از آن ها بيرون ميآيد ،حوريان هم تا قيامت و بروز يافتن جنت و جهنم ،بايستي در اختفاء به سر برند تا پرورش
لزم را بيابند ،در اين دنيا در كمون جهان پنهان ميشوند و در ل به لي موجودات عالم ،پوشيده و مستور ميمانند و در
آينده ،در زندگي نوين ،در اندام انسانهايي بسيار زيبا و فوق العاده شيرين و نمكين ،ظهور ميكنند.
ت فِي ال ْ ِ
خيامِ ؛ 5نيز مانند آيههاي ذكر شده است ،به اين معني صورا ٌ
مقْ ُ
حوٌر َ
چنين به نظر ميرسد كه كريمة مباركةُ :
كگه آن حوريگها اكنون موجود هسگتند ولي در سگرا پردهگها و چادرهايگي در حالت اختفگا بگه سگر ميبرنگد و هنوز موقگع
ظهورشان نرسگيده اسگت و ماننگد طفلي كگه در نگه ماهگگي زائيده ميشود ،آنان هگم در روزي كگه بگه نام روز فصگل و جدا
شدن هر چيز از هر چيز ،شناسانيده شده ،از بندها رها گرديده و از زندان خيمهها بيرون ميآيند.
1
.انشقاق ( / )84آيه .14او چنين پنداشت كه هرگز برگشت نخواهد كرد.
2
.واقعه ( / )56آيه 22و 23براي آنان حوريهايي هست مانند لؤلؤ پوشيده و پنهان.
3
.كشاف ،ج ،3ص .174
4
.صگافات ( 48/ )37و .49و در نزد آنان زنانگي كوتاه نگاه (كگه نظرشان بگه غيگر زوجشان نميافتگد) هسگت كگه چشمشان درشگت
است؛ گوئيا كه آنان تخم مرغهايي ميباشند كه نهان و پوشيده باشد.
5
.الرحمن ( / )55آيه .72حوريهايي «در آن بهشتها هستند» كه در سرا پردهها نگاه داشته شدهاند.
182
ن؛ 1در دو مورد از قرآن كريم با صيغه ماضي و جمله خبريه ،از وقوع تزويج مؤمنين نيكو
عي ٍ
حورٍ ِ
م بِ ُ كريمة وَ َزوَّ ْ
جناه ُ ْ
كار با حوريان ،صريحا ً خبر ميدهد ،و خوب ميفهماند كه حوريان بهشتي نه فقط اكنون در اين دنيا هستند بلكه حتي با
شوهران خود ،ازدواج هگم دارنگد و بديگن طريگق تمام آن چگه را كگه در ايگن بحگث شرح گرديگد بگا كمال وضوح ميرسگاند و
الحگق جايگي براي چون و چرا باقگي نميگذارد ،خصگوصا ً اگگر دقگت شود ،صگيغه (زوجنگا هگم) در سگوره دخان در ميان دو
2
فعل مضارع «يلبسون» و «يدعون» عمدا و دانسته ،ماضي آورده شده است.
تا اين جا چنين به دست آمد كه :اول ً حوريان بهشت ،هم اكنون به طور نهان در همين جهان ،وجود دارند؛ و ثانياً ،در
روز قيامگت ظهور كرده و بگا شوهران خود عروسگي ميكننگد؛ ايگن دو خاصگه ،بدون اندك فرق ،درباره عمگل انسگان هگم
صگادق اسگت :عمگل هگم در ايگن جهان ،موجود و پنهان اسگت؛ عمگل هگم در روز قيامگت ظاهگر ميگردد و ديده ميشود؛ و
گفتيگگم كگگه عمگگل بگگا عامگگل خود ،ازدواج ميكنگگد؛ بنابرايگگن ،چنيگگن حدس ميزنيگگم كگگه :حوريان بهشتگگي از اعمال دنيوي
نيكوكاران ،آفرينش مييابند؛ اخبار و آياتي هم با كمال وضوح ،اين حدس ما را تصديق ميكنند:
ق
خل ِ
من َ
خل قٌ ِ ت فِدا َ
كَ : جعِل ُ ل لَ ُ
ه ُ ن فَقا َ ل ابو بصيرٍ ا َبا عبدِالل هِ گ عليه ال ّ
سلم گ عَ ِ
ن الحورِ العي ِ سئ َ َ
در خبر وارد شدهَ :
سلم گ ،به طرز دقيق و خفي ،پاسخ پرسش ابو بصير را داده، 3
صلوةُ ؛ امام صادق گ عليه ال ّ ح َّ
ث عليه ،ال َّ آله و سلّم گ ،وَ َ
و چنيگن فهمانيده اسگت كگه :حورالعيگن از نماز آفريده ميشود .و نفرموده كگه از مخلوقات دنيگا نيسگت ،زيرا كگه در اصگل،
موجودي از موجودات دنياسگگت؛ و نفرموده كگگه از مخلوقات جنگگت نيسگگت ،زيرا كگگه در زمان بروز جنگگت و بگگا ظهور آن،
مةِ؛ 4ظاهرا ً بگا آيگه نخسگت فهميده ميشود كگه مراد از اهگل در آيگه دوم ،خانواده اخروي اسگت َ َ
م الْقِيا َ
م يَوْگ َ
م وَ أهْل ِيهِگ ْ
سهُ ْ
أنْفُگ َ
نه دنيوي ،چون كه ظاهرا ً مراد از اين اهل ،خانواده ايست كه با شرك ،از دست ميرود و با اخلص ،تحصيل ميگردد .و
ميدانيگگم كگه خانوادههاي دنيوي ،هميشگگه ايگگن طور نيسگتند ،زيرا خيلي يافگت ميشود كگه مشرك ،داراي خانواده دنيوي
پس ،بنابر استظهار فوق ،از آيه چنين به دست ميآيد كه :خانواده بهشتي با پرستش به خدا و اخلص دين از شرك،
تحصيل ميگردد.
َ َ
ن؛ 5ميدانيگگم كگگه جمگگع مضاف «اَزوا َ
جهُ گم» افادة عموم م وَ مگگا كانُوا يَعْبُدُو َ گ
جهُ گ ْ ن ظَل َ ُ
موا وَ أْزوا َ شُروا ال ّذِي َ گ و ايضاً :ا ْ
ح ُ
ميكنگد ،بگا ايگن كگه بعضگي از سگتمگران نامگي جهان ،ماننگد فرعون ملعون ،زوجگة مرحوم 6داشتهانگد كگه يقينا ً در زمره
1
.دخان 44 - 54و طور ( / )52آيه .20و آنان را با حورياني چشم درشت ،ازدواج داديم.
ن فِيها بِك ُ ِّ ن گ كَذل ِ َ .يَلْب َ ُ
2
ن.
من ِي َ
ل فاكِهَةٍ آ ِ ن گ يَدْعُو َ
عي ٍ
حورٍ ِ
م بِ ُ ك وَ َزوَّ ْ
جناهُ ْ متَقابِل ِي َ
ق ُ
ستَبَْر ٍ
س وَ إ ِ ْ
سند ُ ٍ
ن ُ
م ْ
ن ِ
سو َ
3
سلم گ درباره حور العين پرسش كرد و گفت فدايت
.وسائل الشيعه ،ج ،1ص ،214س .37ابو بصير از حضرت صادق گ عليه ال ّ
شوم آيا مخلو قي از مخلوقات دنياسگت يا مخلوقگي از مخلوقات بهشگت اسگت؟ فرمود :چكار با ايگن داري ،بر تو باد نماز ،حقيقگت اين
است كه :آخرين چيزي كه رسول خدا گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ درباره آن ،سفارش فرمود و بر آن ترغيب كرد ،نماز بود.
4
.زمر ( / )39آيه 14و .15بگو خدا را ميپرستم ،دين خود را براي او خالص ميگردانم شما غير او هر چه ميخواهيد بپرستيد؛
بگو همانا زيان كاران ،كساني هستند كه خود و خانواده خود را در روز قيامت به زيان دادند.
5
.صافات ( / )37آيه .22جمع كنيد و بياوريد كساني را كه ظلم كردند و ازواجشان را و آن چه را كه عبادت ميكردند.
6
.رجوع شود به سوره تحريم (.11 /)66
183
سگتمگران محشور نميشونگد؛ از ايگن جگا ميفهميگم كگه مراد از «ازواج» در ايگن آيگه ،اعمال آن سگتمگران اسگت؛ ازواجگي
ت؛ چنان كه بيان گرديد ،نام برده شده است. است كه در كريمه :وَ إِذ َا النُّفُو ُ
س ُزوِّ َ
ج ْ
در فردوس بريگن ،علوه بر ازواج ياد شده ،خدمتگزاران ابدي نيگز خواهنگد بود :خداونگد متعال آنان را در قرآن كريگم
َ
ف عَلَيْهِگ ْ
م نگ؛ 1و ايضاً :وَ يَطُو ُگ م لُؤ ْلُؤ ٌ َ
مكْنُو ٌ نگ لَهُگ ْ
م كَأنَّهُگ ْ م ِغلْما ٌ
ف ع َلَيْهِگ ْ
غلمان و ولدان مخلّدان ناميده اسگت :فرموده :وَ يَطُو ُگ
َ ولْدا ن م َ
منْثُوراً ؛ 2خداوند متعال ،وجود آينده آنان را هم به لؤلؤهايي كه رشته پيوندشان
م لُؤ ْلُؤا ً َ
سبْتَهُ ْ
ح ِ
م َ خل ّدُو َ
ن إِذا َرأيْتَه ُ ْ ٌ ُ َ ِ
تشبيه چنين بر ميآيد كه :اين غلمان نيز مانند حوريان ،در اين زندگي به طور خفي ،آن گونه كه لؤلؤ در صدف ،پنهان
اسگت ،وجود دارنگد؛ و در زندگگي بهشتگي هگم ،نظيگر لؤلؤهايگي كگه پراكنده ميشونگد ،در پيرامون صگاحب خود در حالي كگه
متلل ميباشند طواف ميكنند و بروز يافته به فعاليت ميپردازند؛ و چون عمل انسان هم ،اين دو وصف را داراست ،به
طوري كه ذكگر شگد و تأييگد هگم گرديگد؛ پگس پگي به ايگن حقيقگت ميبريگم كگه :ايگن غلمان هگم ماننگد حوريان ،از اعمال خود
درباره غلمان ،از خود دو آيه ياد شده هم ،ميتوانيم به دست بياوريم كه از اعمال صاحب خود ،ساخته ميشوند :از
اين خدمت گزاران در يك آيه ،غلمان و در آيه ديگر هم ولدان تعبير آورده ،براي اين كه اين حقيقت را بفهماند كه :اين
پسگرهاي جوان ،ولدت يافتگه و زائيده شدهانگد؛ درسگت ماننگد لؤلؤ كگه مدتگي در صگدف ،مكنون ميمانگد و بگه تدريگج تكون
حقيقگت ايگن اسگت كگه :عمگل كردن ،نوعگي از زائيدن اسگت .همان طور كگه نطفگه آدمگي ،پگس از آن كگه در شكگم مادر
تغذي كرد و نمگو كافگي و رشگد لزم را ديگد ،قدم بگه ايگن زندگگي ميگذارد ،يعنگي زائيده ميشود ،عمگل انسگان هگم هميگن
طور از بدن انسان زائيده ميشود؛ به اين معني كه آدمي در اين زندگي ،موادي را از جهان (كه در واقع ،تخم عمل بايد
شمرده شوند) اخذ ميكند و پرورشهاي لزمي به آن ها ميدهد ،و در مواقع عمل ،به محض اراده كار ،آن ها را از خود،
در اين دنيا ،فرزندان اين زندگي در مواقع پيري و درماندگي پدران و مادران (زايندههاي خود) به آنان كمك ميكنند،
نان و آب و پوشاك و مسكن براي آنان تهيه مينمايند ،غلمان هم فرزنداني هستند كه در آن دنيا ،براي زايندههاي خود،
آري اعمال انسان ،ولداني هستند كه در اين دنيا از عاملن ،زائيده ميشوند و در كمون جهان به تدريج و با آرامش،
پرورش مييابنگگد و بدون ايگگن كگگه كسگگي خگگبر دار شود بزرگ ميشونگگد و در آن جهان بگگه ياري والد و زاينده خويگگش
ميشتابند .چه معنايي بهتر و روشنتر از اين ،براي ولدان بودن غلمان ،ميتوان پيدا كرد؟!.
فرق بزرگگي كگه در ميان فرزندان ايگن زندگگي و فرزندان آن زندگگي هسگت ،ايگن اسگت كگه فرزندي اينان محدود بگه
زندگي نا پايدار دنياست ولي فرزندي آنان ،الي البد است؛ و شايد براي همين است كه خداوند متعال غلمان بهشت را
َ
ب خ فِگي ال ُّگ
صورِ فَل أن ْگسا َ بگا «ولدان مخلدون» توصگيف كرده اسگت؛ و بر عكگس ،درباره نسگب دنيوي هگم فرموده :فَإِذا نُفِگ َ
1
.طور ( / )52آيه .24و در پيرامونشان ،پسران جوانشان گردش ميكنند ،گوئيا كه آنان لؤلؤهاي پنهانند.
2
.انسگگان ( / )76آيگگه .19و در پيرامونشان ،فرزندانگگي ابدي الوجود گردش ميكننگگد ،وقتگگي كگگه آنان را ميبينگگي ،ميپنداري كگگه
لؤلؤهاي پراكنده شدهاي هستند.
3
.اذا ظرف مستقبل است.
184
ح ُ
شُروا مئِذٍ ؛ 1و هر دو فرزند ،در اين باره نظير يك ديگر هستند كه هر دو صالح و نا صالح دارند؛ و آيه كريمه :ا ْ
م يَوْ َ
بَيْنَه ُ ْ
َ َ
م ،كه نقل و شرح شد ،نظر به ولدان ناصالح دارد.
جهُ ْ ن ظَل َ ُ
موا وَ أْزوا َ ال ّذِي َ
در ايگن معنگي كگه :اعمال صگادر شده از بشگر ،ماننگد طفلهايگي هسگتند كگه عامليگن ،آنگها را از خود ميزاينگد ،حديثگي
ل ه كَ َ
مث َ ِ صلوت َ ُ ل الّذي ليُتِگ ُّ
م َگ شريگف و بسگيار عجيگب از رسگول خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ روايگت شده اسگتَ :
مثَ ُ
بعضني از اخبار ،سنند صنحت خود را از خود و در متنن خود دارا ميباشنند ،و از ايگن گونگه احاديگث در ايگن
كتاب فراوان اسگت؛ هيگچ داعگي بر جعگل ايگن گونگه روايات نگه از بابگت سگياستهاي غلط و نگه از جهگت حگب و بغضهاي
بيجگا ،نيسگت؛ تگا كسگي از حقيقگت عمگل و طرز صگدور و بقاي آن و بالخره از منافگع و مضار اخروي آن بگه طور كامگل
واقف نباشد ،امثال خبر فوق را نميتواند بسازد؛ و ضمنا ً با اين مطالعه ناقص ،به اين حقيقت پي ميبريم كه عاليترين
من لَم
حديث ديگري هم در معناي حديث فوق يافتهايم :از آن حضرت گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ روايت شدهَ :
ج ؛ِ 3
خداج بر وزن كِتاب ،ناقگص الخلقگه و سگقط شده را گوينگد .و از اميگر خدا ٌگ
ه ِ ه فَگ َ
صلوت ُ ُ خشوع َگ ُ
ه وَ ُ
ه وَ ُركوع َگ ُ يُتِگ َّ
م وُضوئ َگ ُ
4
المؤمنين گ عليه السلم گ دربارة تأويل نماز روايت شده است كه فرموده :من لم يعلمها فهي خداج.
و ايضا ً در همين معني كه :عمل نيك انسان ،براي او در بهشت .اهل و مال ميشود از رسول خدا گ صلي الله عليه و
آله و سلم گ روايت شده :الموتور اهله و ماله من ضيع صلوة العصر؛ قيل و ما الموتور اهله و ما له قال ليكون له اهل
6
و ل مال في الجنة؛ 5و حديثي در اين معني دربارة مطلق نماز ،از امام صادق گ عليه السلم گ نقل شده است.
به طوري كه خداوند متعال اعمال انسان را ولدان و غلمان و ازواج ناميده است ،فرزندان دنيوي و ولدان اين زندگي
را هم رد بعضي از آيات ،عمل خوانده است .به نوح گ عليه السلم گ دربارة پسرش چنين فرمود :انه ليس من اهلك انه
عمل غير صالح؛ 7در اين آيه ،ضمنا ً چنين ميفهماند كه :خاندان هر كسي عمل صالح او است .و دربارة آن مرد قبطي
هم كه موسي گ عليه السلم گ او را كشت ،از قول آن حضرت چنين حكايت فرموده است :هذا من عمل الشيطان؛ 8هذا
1
.مومنون ( / )23آيگه .10و آنگاه كگه در صگورتها (ي آدمگي يعنگي بدنهايشان) دميده شود ،ديگگر نسگبي در ميان آنان در آن روز،
نخواهد بود.
2
.سفينة البحار ،ج ،2ص ،45س .25ترجمه در پاورقي بعدي.
3
.مسگتدرك الوسگائل ،ج ،1ص ،173س .32هگر كگس وضگو و ركوع و خشوعش را تمام نكنگد ،پگس نمازش ناقگص الخلقگه و سگقط
است.
4
.سگفينة البحار ،ج ،2ص ،45س .22هگر كگس نمازش را ندانگد يگا معناي آن را نفهمگد يگا فكرش در جاي ديگري باشگد پگس نمازش
سقط و ناقص است.
5
.من ل يحضره الفقيه ،ص ،58س 22گ سفينة البحار ،ج ،2ص ،44س 12گ مستدرك الوسائل ،ج ،1ص ،187س .19كسي كه
خانواده و مالش كشته شده و از دستش رفته و تنها مانده است( ،رجوع شود به اقرب الموارد) كسي است كه نماز عصرش را تباه
نمايگد .گفتگه شگد :چيسگت آن كگه خانواده و مالش كشتگه شود (و در نسگخة ديگري هسگت :اي اهگل له؟ يعنگي كدام خانوادهاش كشتگه
ميشود) فرمود :در بهشت نه خانوادهاي براي او خواهد بود و نه مالي.
6
.روضة الواعظين ،ص ،270س .5
7
.هود ( / )11آيه .46واقع اين است كه او از خاندان تو نيست ،زيرا كه او عمل ناصالح است.
8
.قصص ( / )28آيه ( .15موسي) گفت :اين مرد از عمل شيطان است.
185
شايد مقصود حضرت كردگاري اين بوده است كه به اين حقيقت تنبيه فرمايد كه :فرزند آدمي و عمل او ،دو مصداق
از يك كلي هستند و هر دو از انسان زائيده ميشوند و هر دو در آينده در آن وقت كه بزرگ شدند ،از والد و زايندة خود
دستگيري ميكنند و او را شاد مينمايند و يا موجب درد و رنج او گرديده و آزارش ميدهند .منتهي يكي از اين دو وليد،
در اين جهان پنهان ،و ديگري محسوس و نمايان است؛ يكي از آن دو ،عمر فرزنديش كوتاه است چه خوب باشد و چه
بد ،روزي از زايندة خود جدا ميشود و راه مخصوص به خود را مانند او ميپيمايد و ديگري عمر فرزنديش بسيار زياد و
الي البد است و پيوسته با والد خود ميماند و هميشه موجب شادي و يا غم او ميشود.
جناب ملصدرا ميگويد :آغاز احوال پيغمبران گ عليهم السلم گگ اين است كه نشأة آينده در خواب به ايشان جلوه گر
1
ميگردد و حقايق اشياء را در لباس اشباح مثالي تصور مينمايند.
بايد بدانيم كه رؤياي پيغمبران و جانشينان مطهر آنان گ عليهم الصلوة و السلم گ به طور كلي مطابق با واقع بوده،
بلكگه مشاهدة تصگويري از نفگس المگر اسگت؛ قرآن كريگم رؤياهايگي از آنان نقگل كرده و در جاي حقيقگت گذاشتگه اسگت و
خود آنان هگم رؤياهاي خودشان را چيزي جگز واقگع مطلب و عيگن حقيقگت نميدانسگتهاند 2.و از اميگر المؤمنيگن گگ عليگه
3
السلم گ هم نقل شده :رؤياء النبياء وحي.
حديث مفصلي از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده است كه تطوّرات اعمال انسان را در روز
قيامگت بگا بهتريگن بيان و شيرينتريگن تعگبير ،توضيگح ميدهگد؛ ايگن حديگث شريگف را شهيگد راه حقيقگت و قربانگي ديگن و
فضيلت ،جناب ابو علي ،فتال نيشابوري در روضة الواعظين ،تنجيم ،و نجوم آن را به ابواب كتاب ،تقسيم كرده است و
تمام آن را صدوق در امالي 4و بعدا ً هم نوري در دارالسلم 5از آنجا و از كتاب «فضايل الشهر الثلثة» نقل فرمودهاند .و
از عامه ،جلل الدين سيوطي ،آن را در جامع صغير آورده است 6.اينك ترجمة آن را از نظر ميگذرانيم:
روز جمعگه 14صگفر سگال 368بود كگه ابگو جعفگر صگدوق ...چنيگن نقگل كرد كگه راوي گفگت :در خدمگت رسگول خدا گگ
صلي الله عليه و آله و سلم گ بوديم كه فرمود :ديشب عجايبي در رؤيا ديدم ،گفتم يا رسول الله جان و اهل و اولد ما
فدايت باد ،در خواب چه ديدي؟ فرمود :مردي از امتم را ديدم كه ملك الموت آمده بود روحش را بگيرد ،پس نيكي او به
والديگگن بيامگگد و او را از وي منگگع كرد .و مردي از امتگگم را در خواب ديدم كگگه عذاب قگگبر براي او ،بسگگط داده شده بود،
وضويگش آمگد و آن را از وي منگع كرد .و مردي از امتگم را در خواب ديدم كگه شيطانگها پيرامون او را فرا گرفتگه بودنگد،
يادآوردن خداونگد عزوجگل آمگد و او را از ميان آنان نجات داد .و مردي از امتگم را ديدم كگه فرشتگان عذاب پيرامون او را
گرفته بود ،پس نماز او آمد و او را از آنان منع نمود .و مردي از امتم را ديدم كه از شدت تشنگي زبانش را بيرون آورده
بود به هر حوضي كه ميخواست وارد شود منعش ميكردند ،روزة ماه رمضان آمد و به او آب نوشانيد و سيرابش كرد.
و مردي از امتم را ديدم در حالي كه پيغمبران حلقه حلقه نشسته بودند به هر مجلسي كه آمد رانده شد ،غسل جنابتش
1
.اسرار اليات ،ص ،86س .22
2
.رجوع شود به ص 146تا .149
3
.دارالسلم نوري ،ج ،1ص ،9س .7رؤياي پيغمبران وحي است.
4
.ص ،139مجلس .41
5
.ج ،1ص .53
6
.ج ،1ص ،105س .18
186
آمد و از دست او گرفت و در پهلوي من نشانيد .و مردي از امتم را ديدم كه جلو او تاريك بود و از دنبال او تاريكي بود و
از جانگب راسگتش تاريكگي بود و از طرف چپگش تاريكگي بود و از زيرش تاريكگي بود در ظلمگت فرو رفتگه بود ،پگس حگج و
عمرهاش آمگد و او را از ظلمگت بيرون آورنده و بگه نور و روشنايگي داخگل كردنگد .و مردي از امتگم را ديدم كگه بگا مؤمنيگن
سخن ميگفت و آنان با او سخن نميگفتند ،صلة رحم آمد و گفت :اي مؤمنان با او سخن گوييد زيرا كه او صلة رحم
ميكرد ،پگس مؤمنان بگا او سگخن گفتنگد و او نزد آنان مانگد .و مردي از امتگم را ديدم كگه از حرارت آتشگها و شرارههاي
آنهگا ،خودش را بگا دسگت و روي خود ،حفگظ ميكرد .پگس صگدقهاش آمگد و بر سگرش سگايه انداخگت و بر صگورتش پرده
گرديد .و مردي از امتم را ديدم كه فرشتگان عذاب از هر طرف او را گرفته بودند ،پس امر به معروف و نهي از منكر
آمدند و او را از ميان آنان خلص كردند و با فرشتگان رحمت گذاشتند .و مردي از امتم را ديدم كه بر دو زانو افتاده بود
و در ميان او و رحمگت خدا ،حجابگي بود پگس اخلق نيكويگش آمگد و از دسگتش گرفگت و او را داخگل رحمگت خدا كرد .و
مردي از امتم را ديدم كه نامة عملش به جانب چپش فرود آمد پس ترس او از خداوند عزوجل آمد و نامهاش را گرفت
و در جانب راستش قرار داد .و مردي از امتم را ديدم كه موازينش سبك آمد پس نمازهاي زيادي كه خوانده بود بيامدند
و موازينگش سگنگين گرديگد .و مردي از امتگم را ديدم كگه بر كنارة دوزخ ايسگتاده بود پگس اميدواريگش بگه خداونگد عزوجگل
آمد و او را از آنجا به كناري كشيد .و مردي از امتم را ديدم كه درميان آتش افتاد ،پس اشكهايي كه از ترس خدا گريه
كرده بود آمدنگد و او را از آنجگا بيرون آورنگد .و مردي از امتگم را ديدم كگه بر روي صگراط چنان ميلرزيگد كگه برگ درخگت
خرمگا در روز وزيدن باد سگخت ،پگس حسگن ظنگي كگه بگه خدا داشگت آمگد و لرزهاش را سگاكن گردانيگد و او بر صگراط راه
رفت .و مردي از امتم را ديدم كه گاهي بر روي صراط خيلي سنگين راه ميرود و گاهي با دستها و شكم خود ميخزد
و گاهگي هگم بگه آن چنگگ ميزنگد و آويزان مگيمانگد ،پگس صگلوات گفتنگش بر مگن آمگد و او را بر روي قدمهايگش بر پگا نگاه
داشت و بر روي صراط راه رفت .و مردي از امتم را ديدم كه به درهاي بهشت رسيده بود ولي به هر دري كه ميرسيد
بسته مي شد ،پس شهادت دادن او به ل اله ال اللّه كه از روي صدق گفته بود ،آمد و درها را براي او باز كرد و او داخل
بهشت شد.
و در حديث ديگري هم چنين هست 1:حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ،به اصحاب خود زياد ميفرمود:
آيا كسي از شما خوابي ديده است؟ در بامداد يكي از روزها به ما فرمود :شب دو نفر به نزد من آمدند و گفتند با ما بيا،
به مردي رسيديم كه خوابيده بود و مرد ديگري هم در بالي سر او با سنگ بزرگي ايستاده بود پس ناگهان ديدم كه
سنگ را بر سر او ميكوبد و سرش را پايمال ميكند و سنگ ميغلطد و آن طرف ميافتد ،پس به دنبال سنگ ميرود
و آن را بر ميدارد و تا او بر گردد سر او صحت مييابد و همان طور كه بود ميشود ،سپس باز به سوي او بر ميگردد
و كاري را که كرده بود باز به جا ميآورد .گفتم سبحان اللّه اين چيست؟! آن دو نفر گفتند حال بيا با ما (منظورشان اين
رفتيم به مردي رسيديم كه بر قفا خوابيده و مرد ديگري با حربة آهنين سر كج ،بالي سر او ايستاده ،ناگهان به يك
جانب او ميآيد و گوشه دهان و سوراخ بيني و چشم او را تا پشت سر او پاره ميكند ،سپس به جانب ديگر او ميرود و
همان كار را كگه كرد ،باز بگه او ميكنگد ،و آن گاه كگه از ايگن طرف فارغ ميشود ،آن طرف صگحت مييابگد و همان طور
1
.دارالسلم ،ج ،1ص .51از دعوات راوندي.
187
كگه بود ميشود و او بر ميگردد و كاري را كگه در بار اول كرده بود ،باز ميكنگد .پگس گفتگم سگبحان اللّه ايگن چيسگت؟!
گفتند بيا.
رفتيگم بگه جايگي كگه مثگل تنوري بود رسگيديم ،و در ميان آن ،چيزهايگي انداختگه شده بود و صگداهايي شنيده ميگشد ،بگا
دقت نگاه كرديم ديديم كه در آن جا مردها و زنهاي لختي هستند و شعلهاي از طرف پائين به سويشان ميآيد و وقتي
كه به آنان ميرسد ناله و فرياد ميكنند .به آنان گفتم اينان چه چيز هستند؟! گفتند بيا برويم.
پگس رفتيگم و بگه نهري قرمگز رنگگ كگه مثگل خون بود رسگيديم ناگهان ديديگم كگه در كنار نهگر ،مردي هسگت و در نزد او
سگنگهاي زيادي هسگت و ديديگم كگه شنگا كنندهاي شنگا ميكنگد و بگه سگوي همان مرد كگه سگنگ در نزد او هسگت ميآيگد و
دهان خود را براي او باز ميكنگگد و او سگگنگي بر دهان او مياندازد و او ميرود و شنگگا ميكنگگد و بعدا باز بگگه طرف او بر
ميگردد ،و هر وقت كه به سوي او بر ميگردد دهانش را براي او باز ميكند و او سنگي به دهان او مياندازد .به آن دو
رفتيم به مردي رسيديم بسيار كريه المنظر ،بد قيافهترين همه مردمان بود ،ناگهان ديديم كه در نزد او آتشي هست
و او آن را شعله ور ميسازد و به اطراف آن آب ميدهد .به آنان گفتم اين چيست؟! گفتند بيا برويم.
پگس رفتيگم بگه باغگي رسگيديم كگه نباتات بلندي داشگت و در آن از هگر نوع شكوفگه و گلهاي بهاري ،بود و ناگهان در
وسگط باغ ،مرد بلنگد قدّي را ديديگم كگه آن قدر قدش دراز بود و سگرش بگه آسگمان بال رفتگه بود كگه نزديگك بود سگرش را
نبينيم ،و در پيرامون او از همه بچههايي كه ديدهام ،بيشتر بچه بود؛ به آن دو گفتم :اينان چيستند؟! گفتند بيا برويم.
پس رفتيم تا به باغستان بزرگي رسيديم كه از آن بزرگتر و زيباتر باغي نديدهام ،به من گفتند بال رو پس بال رفتيم
و در آن ،بگه شهري رسگيديم كگه يگك خشگت از طل و يگك خشگت از نقره بنگا شده بود ،پگس بگه دروازه شهگر رسگيديم و
خواستار گشوده شدن آن شديم ،دروازه باز شد ،داخل شهر شديم ،در آن شهر مردماني با ما ملقات كردند كه بعضي
از آنان ،مانند زيباترين مردمان بودند و برخي هم مانند زشتترين آنان ،آن دو نفر به آنان گفتند :برويد و در آن نهر فرو
رويد ،پس ديدم كه نهري عريض جاري است ،گوئيا كه آبش در سفيدي ،شير خالص است ،پس رفتند و در آن فرو شدند
سپس به سوي ما برگشتند و بدي از آنان رفته بود و داراي زيباترين رخسار شده بودند؛ پس آن دو به من گفتند .اين،
جنت عدن است و آن جا منزل تو است ،پس چشمم به بال افتاد ،ناگهان ديدم قصري است كه مانند ابر متراكم سفيد
است ،به من گفتند :اين است منزل تو ،به آن دو نفر گفتم خدا به شما خير دهد ،بگذاريد من داخل منزلم شوم ،گفتند
حال نه و تو داخل آن ميباشي .گفتم :من امشب چيزهاي عجيبي ديدم ،اين ها چيستند كه من ديدم؟! گفتند اكنون تو را
خبر ميدهيم:
اما مرد نخستين كه ديدي سرش با سنگ پايمال مي شد ،او مردي است كه قرآن را اخذ ميكند بعدا ً آن را رفض و
ترك ميكند يا آن را مياندازد يا پارهاش ميكند؛ و ميخوابد و نماز واجب از او ترك ميشود و آن عمل تا روز قيامت با
و اما مردي كه به او رسيدي ،نصف صگورت و سوراخ بينگي و چشمش تا پشگت سرش پاره مي شد مردي اسگت كه
بامدادان از خانه خود بيرون ميرود ،دروغ ميسازد كه به همه جا ميرسد و آن عذاب تا روز قيامت به او ميشود.
و اما مردها و زنهاي لخت كه در جايي مثل تنور بودند ،آنان مردان و زنان زنا كار بودند.
و اما مردي كه به او رسيدي در نهر شنا ميكند و سنگها به دهانش انداخته ميشود او ربا خوار است.
188
و اما مرد بد منظري كه در نزدش آتش هست و او آن را روشن ميكند ،مالك دوزخ است.
و اما مردماني كه بعضي زيبا بودند و بعضي هم زشت ،آنان مردماني هستند كه عمل صالح را با عمل بد ،به هم بر
1
آميختهاند ،خداوند از آنان در گذشت؛ و من جبرئيل هستم و اين ميكائيل است.
و از ابو علقمه روايت كردهاند كه گفته :حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ با ما نماز خواند سپس روي
به ما آورد و فرمود :شب گذشته عمويم حمزه و برادرم جعفر را ديدم كه يك طبق از ميوه سدر در پيش خود داشتند؛
ساعتي از آن خوردند ،بعد آن ميوه برگشت و انگور شد ،و باز از آن خوردند سپس انگور برگشت و رطب شد ،پس تا
زماني خوردند؛ من نزديكشان رفتم و گفتم :پدرم فداي شما باد كدام يك از اعمال را با فضيلت تر يافتند؟ گفتند با همه
پدران و مادران مان فداي تو باشيم ،يافتيم كه افضل اعمال صلوات گفتن بر تو و آب دادن به مردم و محب ّت علّي ابن
2
ابي طالب گ عليه السلم گ است.
من
منابَِر ِ ه گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ َرأي رِجال ً ِ
من نارٍ عَلي َ سلم گ روايت شده كه :اِن َّ ُ
و از امام صادق گ عليه ال ّ
3
مي ا َ َ
حداً. م القَهقَري وَ لَسنا ن ُ َ
س ّ س ع َلي اَعقابِهِ ُ
ن النا َ
نارٍ يَُردّو َ
چنيگن بگه نظگر ميرسگد كگه اگگر اعمال ،از صگدور يافتگن از عامليگن ،در جهان و در ميان موجودات آن ،باقگي بماننگد
بايسگتي كگه در آنگها تأثيگر داشتگه و از آنگها متأثگر باشنگد؛ نهايگت ايگن اسگت كگه چون اعمال در ايگن زندگگي ،ظاهگر و بارز
نيسگتند ،اقل ً بايسگتي كگه ماننگد لؤلؤ در صگدف و جنيگن در رحگم و تخگم نبات در زيگر زميگن و يگا نزديگك بگه اينگها باشنگد؛ و
مسلم است كه هر كدام از اين مذكورات ،در عين اين كه براي پرورش ديدن و تربيت يافتن ،از موجودات پيرامون خود
انفعال مييابد ،آنها را منفعل هم ميسازد؛ و خلصه چنين حدس زده ميشود كه :هر عمل ،علوه بر اين كه در زندگي
آينده ،آثار داشته و يادگارهاي شيرين و يا تلخ ،نا چيز و يا عبرتانگيز ،از خود به جا بگذارد.
را گلستان ميكند و اعمال بد هم ،صحرا و دريا را پر از آشوب و فساد مينمايد؛ و حتي هر حادثه ناگواري كه در زندگي
كنوني رخ ميدهد و عيش آدمي را مكدر كرده و حيات را در كام او تلخ مينمايد ،كليتا ً و بدون استثنا ،همان اعمال بد و
ناپسند خود افراد بشر است؛ بدين ترتيب ميبينيم كه اين بحث هم يكي از استوارترين ادله ،براي بقاي اعمال است.
ت
ح ِگ
م نْگ ت َ ْ وقِهِگ ْ
م وَ ِ م َلَكَلُوا ِ
م نْگ فَ ْ م نْگ َرب ِّهِگ ْ
م ِ ل وَ مگا أُنْزِ َ
ل إِلَيْهِگ ْ موا التَّوْراة َ وَ اْلِن ْ ِ
جي َ خداونگد متعال ميفرمايگد :و لَو أَنَه َ
م أقا ُ
َ ْ ّ ُگ ْ
م؛ 4اين كريمه با ظاهر خود ،آشكارا دللت بر اين ميكند كه :حسنات اعمال ،نيكوترين اثر را در جهان و موجودات َ
جل ِهِ ْ
أْر ُ
1
.دارالسلم ،ج ،1ص ،53س .13چنين دارد :حديث فوق را در بحارالنوار از اعلم الدين خطابي نقل كرده .و در نهاية اثيريه در
مادة «ثلغ» اشارهاي به آن شده ،و بخاري هم در صحيح خود آن را با اندك فرق آورده است.
2
.دارالسلم ،ج ،1ص ،43س .22
.دار السلم ،ج ،1ص ،46س .2حضرت پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ ،مرداني را ديد كه از آتشاند و بر منبرهايي از 3
همين زندگي دنيوي كه همه را از خود ناراضي كرده است ،لذت ميبرد و از عمر خويش بر خوردار و بهرهمند ميشود.
َ َ َ
ن؛ 1ايگن آيگه
جعُو َگ ملُوا لَعَل ّهُگ ْ
م يَْر ِ ض ال ّذِي ع َ ِ
م بَعْگ َ ت أيْدِي النَّا ِگ
س ل ِيُذِيقَهُگ ْ سب َ ْ و ايضاً :ظَهََر الْفَگساد ُ فِگي الْبَّرِ وَ الْب َ ْ
حرِ ب ِگما ك َگ َ
صگريح اسگت در ايگن كگه :اعمال زشگت بگد كاران ،صگحرا و دريگا را پگر كرده و فسگاد آنگها همگه جگا را فرا گرفتگه اسگت؛ و
خداوند متعال،
همة اعمال را مكنون و در كمون نگاه نميدارد و مقداري از آن ها را در اين زندگي ،بيرون مينمايد تا بدكاران ،مزه
اعمال بد و قبيح خود را بچشند و تلخي آن را احساس كنند تا شايد از عواقب بسيار وحشتناك آن ها ترسيده و به درگاه
خداوند پروردگار روي آورده و در ما بقي عمر ،از اعمال بد عاقبت ،پرهيز كنند.
روايگت كردهاند 2كگه ابگن عباس گفگت :در كتاب خدا چنيگن مييابگم كگه :سگتم ،خانهگها را ويران ميگسازد؛ و ايگن آيگه را
نگ؛ 3و در مجمگع البيان فرموده« :در ايگن آيگه ،دللت هسگت بگه ايگن كگه :سگتم كردن ،ويران شدن خانهگها را بگه دنبال يَعْل َ ُ
مو َ
ميآورد».
در ايگن جهان متغيگر ،هگر چيزي بدايتگي و نهايتگي دارد ،پگس مكگر آنان هگم بايسگتي آغاز و انجامگي داشتگه باشگد ،خداونگد
متعال در كريمه ياد شده ،چنين بيان ميفرمايد كه مكر آنان در بدو پيدايش ،مكر بود و بعدا ً برگشت يافته و عوض شد،
و ايگن شگد كگه :خداونگد آنان را هلك كرد و خانههايشان را ويران سگاخت؛ نتيجگه ايگن اسگت كگه :مكگر ماكريگن ،در جهان
و اكراه و اجبار بر آن موجگب ويرانگي خانهگها اسگت و شگش خگبر ديگگر هگم مناسگب ايگن باب در ص 270و 271عقاب
1
.روم ( / )30آيه .41فساد و تباهي در صحرا و دريا ظاهر گرديد ،با آن چه كه دستهاي مردم كسب كرد (با عملهاي بد آنان) تا
بعضي از عمل آنان را به آنان بچشاند :تا شايد كه برگردند.
2
.مجمع البيان ،ج ،7ص .227
.نمگل ( / )27آيگه 51و .52بنگگر كگه عاقبگت مكرشان چگه طور شگد؟ ايگن شگد كگه :مگا آنان و قومشان را جمعا ً هلك كرديگم ،ايگن 3
اسگت خانههايشان كگه بگا سگتمگري خودشان فرود آمده و ويران شده اسگت؛ مسگلما در ايگن ،نشانهاي هسگت براي مردمانگي كگه دانگا
باشند.
4
.كافي ،ج ،2ص .272بر خداوند حق است كه در هر خانهاي كه به اوعصيان و نا فرماني شود آن را در جلو آفتاب بگستراند تا
تطهيرش نمايد.
5
.مرآة العقول ،ج ،2ص ،247س 7
6
.عقاب العمال ،صدوق ،ص .269
7
.نهج البلغه ،ج ،2س .173بترسيد از خدا بترسيد از خدا درباره عواقب دنيوي ستم.
8
.نهج البلغه ،ج ،3ص .206سنگ غصب شده در «بناي» خانه ،گروگان ويراني آن است.
190
ن
ش بِالحسا ِ
من يَعي ُ
ل وَ َ
ت بِالجا ِ
من يَمو ُ ب اَكثَُر ِ
م َّ ت با ِلّذ ُنو ِ
من يَمو ُ
ن َ
سلم گ راويت شده :ا ِ ّ
و از امام صادق گ عليه ال ّ
1
ش بِالعمارِ.
من يَعي ُ اَكثَُر ِ
م َّ
بزرگان رسنگگد اين سخن را بفور خگگگگرابي و بگگد نامي آمد زجور
گگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
كه زد بر جان موري مرغكي راه به چشم خويش ديدم در گذرگاه
كه مرغ ديگر آمد كار او ساخت هنگگوز از صيد منقارش نپرداخت
َ َ
سبُوا؛ 2و ايضاً :يُرِي ُ
د ت ما ك َ َ
سيِّئا ُ
م َ
صيبُهُ ْ
سي ُ ِ
ن هؤ ُلءِ َ
م ْ ن ظَل َ ُ
موا ِ سبُوا وَ ال ّذِي َ
ت ما ك َ َ
سيِّئا ُ در قرآن كريم فرمايد :فَأصابَهُ ْ
م َ
مود ُ فَأُهْل ِكُوا بِالطَّاِغيَةِ؛ 6طاغيگه بر وزن عافيگت ،مصگدر اسگت ،چنان كگه در مجمگع
ما ث َ ُ
َگ
م؛ و ايضاً :فَأ َّ
5 َ
م الل ّگ ُ
ه بِذُنُوبِهِگ ْ فَأ َ َ
خذَهُگ ُ
البيان هم ،همين را اختيار كرده و آن را از ابن عباس و مجاهد نيز نقل كرده است.
كگگگن اي پور بگر زير دستان ستم به رستم چنين گفت دستان كه كم
ح َ
شديدةٌ مصگطَل َ ِ
ق ري ٌگ ل الله ِگ گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ فگي غَزوَةِ ب َگني ال ُ
و در حديگث وارد شده :ا َگصابَت َرسگو َ
ت فگي
ن زيدِ ما َگ
ة ب ُگ ق فَوُ ِ
جد َ رِفاعَ ُ ت مناف ٍگ ل وَ كادَت تَدُق ُّگها فقا َ
ل گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ ا َگما ا ِن ّگها مو ُگ فَقَلَب َگ ِ
ت الّرِحا َ
م الن ِّفاق؛ 7اين حديث فقط براي مناسبتي كه با ساير اخبار اين بحث دارد ،نقل شد .و از جابر نقل
ن عظي َ ذل َ
ك اليوم ِ و كا َ
ن قوماً
ح ،ا ِ َّ
جت هذِهِ الّري ُ ة فقا َ
ل ا ِنّما ها َ منتِن َ ٌ
ح ُ ل اللهِ گ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ فَها َ
جت َري ٌ شده كه گفته :كُنّا َ
معَ رسو ِ
8
ن فَاغتتابوهم.
ن المؤمني َ ن ذ َكَروا قَوما ً ِ
م َ ن المنافقي َ
م َ
ِ
.امالي شيگخ طوسگي ،ص .192مسگلما ً كسگاني كگه بگه وسگيله گناهان ميميرنگد از كسگاني كگه بگا اجلگها از دنيگا ميرونگد بيشترنگد و 1
كساني كه با احسان زنده ميمانند از كساني كه با عمر طبيعي زندگاني ميكنند زيادترند.
.زمگر ( / )39آيگه .51رسگيد بگه پيشينيان ،بدهاي آن چگه كگه كسگب كردنگد و بگه كسگاني از اينان كگه سگتم كردهانگد ،مسگلما ً بدهاي 2
اعمالشان ميرسد.
3
.مائده ( / )5آيه .49خداوند ميخواهد قدري از گناهان آنان را به آنان برساند.
4
.عنكبوت ( / )29آيگه .40پگس هگر يگك از آنان را بگا گناه خودش گرفتيگم؛ پگس بر زميگن فرو برديگم و بگه بعضگي از آنان تنگد بادي
فرستاديم و بعضي را خروش فرا گرفت و بعضي را بر زمين فرو برديم و بعضي را در دريا غرق كرديم؛ و خدا به آنان ستم نميكرد
و لكن خودشان بر خودشان ستم ميكردند.
5
.آل عمران ( / )3آيه .11آيات ما را تكذيب كردند ،پس آنان را با گناهانشان گرفتيم.
6
.حاقه ( / )69آيه .5و اما ثمود؛ پس با طغيانشان هلك گرديدند.
.سفينة البحار ،ج ،1ص ،530س .19در جنگ بني المصطلق به اردوگاه رسول خدا گگ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ باد سختي 7
وزيد به طوري كه چادرها را واژگون كرد و نزديك بود كه آنها را در هم بكوبد و ريز ريز كند پس پيغمبر گ صلّي الله عليه و آله و سلّم
گگ فرمود :آگاه باشيگد كگه ايگن باد مسگلما مرگ منافقگي ميباشگد ،و معلوم شگد كگه رفاعگة بگن زيگد در هميگن روز مرده بوده و او نفاق
بزرگي داشت.
.روضة الواعظين ،ص .384با رسول خدا گگ صلّي الله عليه و آله و سلّم گ گردش ميكرديم ،باد بدبويي وزيد فرمود :جهت اين 8
كه اين باد وزيد مسلما ً اين است كه عدهاي از منافقين ،جماعتي از مؤمنين را ياد كرده و غيبتشان را كردند.
191
سلم گ روايت شده:
و از حضرت امام صادق گ عليه ال ّ
ت الدَّول َ ُ
ة؛ 2و در خگبر ديگري هگم هسگت: ل الملّةِ ذَهَب َگ ِ
م اَه ُ
از پيغمگبر خدا گگ صگلّي الله عليگه و آله و سگلّم گگ هسگت :وَ اِذا ظَل َگ َ
مساله بسيار مهمي كه لزم ميدانيم درباره آن ،تحقيق كافي به عمل بياوريم ،قضية ابتلي فرزندان با گناهان پدران
است! اين مساله چه طور ميتواند صحيح بوده باشد؟! و واقعا ً عدالت و رحمت پروردگاري ،چگونه به اين امر رضايت
ميدهد؟! و اگر اين مساله ،ثابت باشد با آيه كريمه :وَ ل تَزُِر وازَِرة ٌ وِْزَر أ ُ ْ
خري؛ 4چه طور سازگاري ميكند.؟!
و البته اين مساله ،اگر بتوانيم از اثبات و توضيح آن فارغ شويم ،يكي از ادله بقاي اعمال در اين جهان ،ميباشد.
آقاي طباطبائي متعرض اين مسأله شده و آن را از حقايق قرآني شمرده و صريحا ً گفته كه« :5در ميان اعمال نيك و
بد و در ميان حوادث جهان خارج ،ارتباطي هست! به طور محقق عمل انسان ،چه خير باشد و چه شر ،بسا ميشود كه
ن ن فِي ال ْ َ
مدِينَةِ وَ كا َ مي ْ ِ
ن يَتِي َ
مي ْ ِ
ن لِغُل َ به او در فرزندان و نوادگان او بر ميگردد؛ خداوند متعال فرموده« :وَ أ َ َّ
ما ال ْ ِ
جداُر فَكا َ
ك» 6ظاهر اين آيه مسلماً ن يَبْلُغا أ َ ُ ت َحت َه كَن ْز لَهما و كان أَبوه ُما صال ِحا ً فَأَراد رب ُ َ َ
ن َرب ِّ َ
م ْ
ة ِ
م ً خرِجا كَنَزهُما َر ْ
ح َ شدَّهُما وَ ي َ ْ
ست َ ْ كأ ْ َ َ ّ َ ُ َ ٌ ُ ْ ُ
ميرساند كه نيكوكاري پدر آنان ،درباره آن چه كه خداوند مهربان براي آنان خواسته دخالت داشته است؛ و ميفرمايد:
َ
ضعافا ً خافُوا ع َلَيْه ِ ْ
م؛ 7نتيجه اين است كه :انعكاس و بر گشت عمل ،وسيعتر و خلْفِه ِ ْ
م ذُّرِي َّ ً
ة ِ ن َ ن لَوْ تََركُوا ِ
م ْ ش ال ّذِي َ وَ لْي َ ْ
خ َ
عموميتر است و بسا ميشود كه نعمت و يا مصيبت به انسان ،با اعمال پدران فرا ميرسد».
آري چنان كگگه ايشان هگگم بيان فرمودهانگگد ،از آيات و اخبار چنيگگن در ميآيگگد كگگه ايگگن مسگگاله ،از حقائق ثابتگگه جهان
حن َّگ َ
ن عَلي حنَّنوا ع َلي اَيتامگ ِ النّا سِگ َ
حت ّگي يُت َ َ ميباشگد؛ از حضرت رسگول خدا گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ روايگت شده :ت َ َ
1
.كافي ،ج ،2ص ،272س .9واقع اين است كه انسان گناه ميكند ،و در نتيجه از نماز شب محروم ميشود؛ و حقيقت اثر عمل
بد در صاحب خود از اثر كارد در گوشت ،سريعتر است.
2
.ارشاد القلوب ،ص ،91س .12آن گاه كه اهل شريعت ،ستم كردند ،دولت از دستشان به در ميرود.
3
.محاسن برقي ،ج ،1ص .104هر كس مسلماني را با گناهي سرزنش نمايد ،نميميرد تا آن گناه را مرتكب شود.
4
.انعام ( / )6آيگه 164؛ اسگراء ( / )17آيگه 15؛ فاطگر ( / )35آيگه 18؛ زمگر ( / )39آيگه 7؛ نجگم ( / )53آيگه .38هيگچ گناه داري بار
گناه كس ديگر را بر نميدارد.
5
.الميزان ،ج ،4ص 215و .216
6
.كهگگف ( / )18آيگه .82و امگگا آن ديوار ،از آن دو پسگگر يتيگگم در شهگگر بود و در زيگگر آن ،گنجگگي براي آنان قرار داشگگت ،و پدرشان
نيكوكار بوده است ،پس پروردگارت از روي مهرباني چنين خواست كه آن دو بزرگ شوند و گنج خويش را در بياورند.
7
.نسگاء ( / )4آيگه .9كسگاني كگه پگس از خود ،اگگر فرزندانگي ناتوان باز گذارنگد ،بر آنان ميترسگند ،البتگه بايگد بترسگند و بگه يتيمان
ديگران ستم نكنند.
8
.روضة الواغظين ،ص ،291س .10بر يتيمان مردم ،مهربان باشيد تا بر يتيمان شما مهربان باشند.
.تفسگير صگافي ،ص ،103س 1و 2گگ وافگي ،ج 1گگ كتاب اليمان و الكفگر ،ص ،162س « .15يتيماً» را ندارد :هگر كگس بگه يتيمگي 9
ستم كند ،خداوند ستم كاري را بر او مسلط ميكند كه بر او يا بر فرزندان او و يا بر فرزندان فرزندان او ستم كند.
192
چنين به نظر ميرسد كه دللت آيات و اخبار ذكر شده ،به بحث مورد نظر ،كافي است؛ و نوبت آن ،رسيده است كه
به پرسش ذكر شده در آغاز بحث ،پاسخ داده شود؛ اينك بحول اللّه تعالي ميگوييم:
ثبوت ايگن مسگاله كگه :فرزندان ،بگا گناهان پدران خود ،در زندگگي دنيوي گرفتار ميشونگد؛ ايگن معنگي را نميدهگد كگه
گناهان ،از نياكان سگگگتمكار بر داشتگگگه ميشود و آنان ،عاري از وزر و پاكيزه از گناه ميشونگگگد؛ تگگگا گناهكار ،بيگناه و
بيگناه ،گناهكار گردد و العياذ باللّه ظلمي بزرگ به ساحت مقدس حضرت آفريدگاري لزم آيد .نه ،بلكه إ َ َ
ه ل يَظْل ِ ُ
م ن الل ّ َ
ِ ّ
ل صال ِحاً
م َ
ن عَ ِ ل ذََّرةٍ؛ و گناه هر كسي چه پدر باشد چه پسر بر خود اوست و گناه دگري بر تو نخواهند نوشت؛ َ
م ْ
1
مثْقا َ
ِ
2
ن أَساءَ فَعَلَيْها.
م ْ فَل ِنَفْ ِ
سهِ وَ َ
حقيقت اين است كه :زندگي ،ابتلء است ،و غير از ابتلء چيز ديگري نيست؛ در اين دنيا هر كسي بدون استثناء به
طرزي مبتل ميباشد ،گروهي با ثروت و قدرت و گروهي هم با ناداري و مسكنت و انواع مرض و نقص بدني و غير آن؛
3
البته بايد توجه داشت كه اين دو گروه هر دو در ابتل هستند ،و دو نوع زندگي ياد شده هر دو بل ميباشند.
اكنون ،اگر در اين باره سؤال شود كه :چرا ابتلي بعضي از مردم با بلهايي شيرين و بعضي ديگر هم با بلهايي جان
سوز و تن گداز تعيين ميشود؟! چه پاسخي توان داد؟ و اين مشكل را چگونه ميتوان حل كرد؟
از او پرسم كه اين چونست و آن چون؟ اگگگگر دستم رسد بگگگگگر چرخ گردون
يكگگگگي را نان جگگگو آلوده در خون؟! يگكگگگي را دادهاي صگگگد نگاز و نعمت
آيات و اخبار نقل شده در اين بحث ،در اين تحقيق و پيجويي ،به ياري ما ميشتابند و چنين پاسخ ميدهند كه :سبب
تنوع ابتلء و تفاوت افراد بل :همانا صلح و فساد خود مبتليان و يا نياكانشان است؛ و نيكوكاري و بدكاري نياكان ،مانند
خود انسگان در زندگگي اولد تأثيگر دارد و آنان را در دنيگا خوش بخگت و يگا بگد بخگت قرار ميدهگد؛ بگه طوري كگه اگگر آباء
نيكوكار بوده و صلح در پيش ميگرفتند مسلما ً فرزندان و ابنائشان هيچگاه مبتلي به نكبت و نقمت نميشدند و زندگي
و حكمگت واضگح كه در ايگن قرار داد خداونگد جهان آفريگن ،عجالتا ً ميتوانيگم بفهميگم ،همانگا ارتداع آباء از گناهان ،براي
رعايت حال فرزندان است ،زيرا كه مردم فرزندان خود را مانند جان عزيز ،دوست ميدارند و در صورتي كه واقعا ً پي
بگه ايگن حقيقگت ببرنگد كگه بدكاري آنان در زندگگي اولدشان مؤثگر بوده و زندگگي را در كام آنان ،تلخ خواهگد كرد ،مسگلما ً تگا
حدي از اعمال فاسد ،مرتدع شده و بر ميگردند ،و تا اندازهاي از قبائح باز ميايستند و بر فرزندان خود رحم ميكنند.
و اين را هم بايد بدانيم كه نيكي و بدي اجداد ،كوچكترين اثري در زندگي اخروي فرزندان ،ابتداء و به طور مستقيم،
ندارد؛ اگر فرزند در دنيا صبر نمايد و برد باري پيشه كند ،يقينا وضع ناپسند و رقت بار پدر طغيان پيشه و خيانت كار را
نخواهد داشت.
10
.وافگي ،ج 1گگ كتاب اليمان و الكفگر ،ص ،162س .13هگر كگس هگر گونگه ظلمگي بكنگد بگا همان ظلم گرفتگه ميشود :يگا در جان
خودش و يا در مالش و يا در فرزندش.
11
.الدر المنثور ،ج ،2ص .124
1
.نساء ( / )4آيه .40حقيقت اين است كه خداوند به ثقل ذرهاي ستم نميكند.
2
.فصلت ( / )41آيه 46گ جاثيه ( / )45آيه .15هر كس عمل شايستهاي كند پس براي خود اوست و هر كسي بدي كند پس بر
خود اوست.
َ َ َ َ َ . 3أ َ َّ
ن .فجر ()89
ل َربِّي أهان َ ِ ما ابْتَله ُ فَقَدََر ع َليْهِ رِْزق َ ُ
ه فَيَقُو ُ ن وَ أ َّ
ما إِذا َ ل َربِّي گ أكَْر َ
م ِ ه فَيَقُو ُ ه وَ نَعَّ َ
م ُ م ُ ما ابْتَله ُ َرب ُّ ُ
ه فَأكَْر َ ما اْلِنْسا ُ
ن إِذا َ
/آيه 15و .16
193
و ايضاً :خداونگد حكيگم ،راه فرار و طريگق احتراز از وضگع ناپسگند پدران را در هميگن زندگگي ،در امكان و تحگت اختيار
فرزندان گذاشته است؛ مثل ً اگر فرزندان يك عصر در نتيجه مسامحه نسل سابق درباره امر به معروف و نهي از منكر،
گرفتار بيگانگان شده و در زيگر چنگال سگتمكاران يغماگگر پايمال ميگردنگد ،خوب ميتواننگد در اثگر تشديگد اخوت و تحكيگم
مباني دين ،هم در زندگي دنيوي و هم در زندگي اخروي با عزت و سيادت و خشنودي حضرت پروردگاري زنده باشند و
جاويد بمانند ،چنان كه مردم قهرمان «الجزاير» بالخره به استقلل رسيدند و فرانسويان ستمكار و وحشي صفت را از
فرزندان در محيطگي زندگگي ميكننگد كگه پدران و نياكان ،آن را بگه وجود آوردهانگد و بديهگي اسگت كگه نياكان بدكار و
زشگت كردار ،محيگط بدبختگي بگه وجود ميآورنگد ،و بر عكگس ،پدران نيكوكار هگم ،محيگط خوش بختگي و زندگانگي عالي را
پيريزي ميكنند؛ اين است معناي اين كه :فرزندان با گناهان پدران ،گرفتار ميشوند.
يكي از مسائل عجيب عمل كه هم قرآن كريم در ضمن سخنان خود بر آن متعرض شده و هم در احاديث شريفه به
طور فراوان وارد گرديده است انتقال يافتن اعمال است؛ به اين معني كه در بعضي از صور و شرايط كه ذيل ً اشارهاي
اجمالي بر آنگها ميشود ،حسگنات يگك نفگر و يگا قدري از آنگها ،از وي دور گردانيده شده و بگه انسگان ديگري كگه عامگل
آنها نبوده ،انتقال داده ميشوند و هم چنين سيئات يك نفر ،كل ً يا بعضاً ،احيانا ً به شخص ديگري متعلق ميشود.
ايگن مسگاله يكگي از روشنتريگن مطالبگي اسگت كگه بقاي اعمال را لزم گرفتگه و دللت آشكاري بر آن دارد؛ اگگر بقاي
اعمال در نظگگر قرآن كريگگم و حديگگث شريگگف ،جاي كوچكتريگگن خدشگگه و محگگل ناچيزتريگگن تزلزل ميبود ،محال بود كگگه
مسگگالهاي را بر آن بنياد نهنگگد و بر روي چنان مبناي نگگا پايداري كگگه بگگه محگگض اتصگگاف بگگه وجود ،منعدم ميگردد ،بنيانگگي
گذارند و از انتقال اعمال ،از عامل به غير عامل ،سخني به ميان آورند؛ پس به طور مسلم و غير قابل انكار ميتوانيم
خداوند متعال در داستان دو پسر آدم گ عليه السلم گ ،از قول هابيل ،نقل فرموده كه به برادرش قابيل چنين گفت:
َ َگ َگ ُ
ن ؛ 1راغگب در مفردات القرآن نوشتگه :اَي جزاءُ الظ ّال ِ ِ
مي َگ ب النَّارِ وَ ذل ِگ َ
ك َ صحا ِ
نأ ْ م ْگ ك فَتَكُو َگ
ن ِ م َگ
مي وَ إِثْ ِ
ن تَبُو َء بِإِثْگ ِ
إِنّگِي أرِيد ُ أ ْ
م بِهذِهِ الحالَةِ؛ نگارنده گويد :اصل معناي «ان تبوء باثمي و اثمك» اين است كه برگشت و عاقبت امر تو كه الي البد
تُقي ُ
در آن خواهگي مانگد ،ايگن اسگت كگه بگا گناه خودت و بگا گناه مگن خواهگي بود؛ و بگه طوري كگه از آيات ايگن داسگتان اسگتفاده
ميشود ،خداوند متعال ،آية فوق الذكر را به عنوان تحسين و تمجيد از هابيل ،از او نقل فرموده و لذا حتما ً آن را تصديق
هم كرده است؛ 2و چنان كه ميبينيم دللت واضحي بر اين دارد كه :گناه مقتول مظلوم ،بر قاتل ظالم ،انتقال
مييابد.
مطلب نامبرده در روايات خاصه و نيز عامه يافت ميشود :از حضرت باقر گ عليه السلم گ روايت شده كه فرموده:
1
.مائده ( / )5آيه .29من ميخواهم كه تو با گناه من و گناه خودت (برگشت نمايي) تا از ياران آتش باشي؛ و همين است پاداش
ستمكاران.
2
.الميزان( ،در جلد ،5ص 327و )328به طرز جالبي بيان داشته است كه آيات ،دللت بر اين دارند كه :هابيل مرد خدا شناس و
پرهيز كاري بوده است و اين بنده صالح خدا در اين گفتار كوتاه خود كه به برادر نادانش بيان داشته ،همه اصول معارف دين و جوامع
علوم مبدء و معاد را به او افاضه كرده است.
194
مه است 2،روايت شده و ظاهرا ً او نيز از رسول خدا گ 1
من اَصحا ِ
ب النّارِ؛ و از اوزاعي كه از علماي نامي عا ّ ن ِ م َ
ك فَتَكو َ أ ِث ِ
ه ك ُ َّ
ن اُريد ُ ا ّ
ن تَبوءَ بِأ ِثمي ي القرآ ِ ه وَ ذلِ َ
كف ِ ب عَن ُ
ل ذ َن ٍ فََر الل ُ
مظلوما ً ك َ ّ من قُتِ َ
ل َ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت كردهَ :
3 م َ
ك. وَ أ ِث ِ
شيخ محمد عبده و شاگرد او محمد رشيد رضا ،كه از دانشمندان مصر بودند ،اين معني را در تفسير آيه فوق ،يكي
از دو وجه گرفته و گفتهاند :قاتل در آخرت ،گناه مقتول را ،ا گر براي او گناهي بوده باشد ،بر ميدارد؛ 4و از مجاهد هم
5
روايت شده كه :چون كسي كسي را بكشد ،به قيامت گناهان مقتول بر قاتل نهند.
َ
مي نَگ» اع ّمگ از ايگن كگه تتمگه كلم هابيگل گگ رحمگه اللّه تعالي گگ و يگا از فرمايگش
جزاءُ الظ ّال ِ ِ ذيگل آيگه كريمگه فوق «وَ ذل ِگ َ
ك َ
خود خداونگد متعال باشگگد؛ صگدر آيگه را تعميگم ميدهگد و مسگاله انتقال گناهان را بگه هگر نوع ظالم و سگتم كار ،شامگل
ميگرداند و چنين ميفهماند كه پاداش هر ستمگري ،همين طور است كه گناه ستم زده را با خود حمل ميكند.
ن» هگم جمگع محلّي بال و مفيگد عموم و شمول اسگت؛ نتيجگه
ديگران ،خودش را از اصگحاب آتگش قرار بدهگد؛ و «الظّال ِمي َگ
ايگن ميشود كگه :انتقال سگيئات منحصگر بگه موارد قتگل نيسگت ،بلكگه :هنر سنتمگري ،گناهان سنتم زده خود را بنه
كافران گمراه كننده ،مقداري از گناهان گمراه شوندگان را بگا گناه خودشان ،حمگل ميكننگد؛ پگس انتقال اعمال ،اعگم و
و در بعضگي از اخبار ،غيبگت كردن را موجگب انتقال حسگنات ،از غيبگت كننده بر غيبگت شده ،شناسگانيدهاند :از رسگول
صحيفتِهِ من
ت فل يَري في َ م َ
ل الحسنا ِ م القيمةِ و قد ع َ ِ
ل يَو َ ي الَّر ُ
ج ُ خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده :يَأت ِ
1
.محاسگن برقگي ،ج ،1ص ،105س 14گگ تفسگير صگافي ،ص ،131س 9گگ نفحات الرحمگن ،ج ،1ص .392هگر كگس مؤمنگي را
بكشد ،خداوند همه گناهان (او را) براو ثابت ميگرداند و كشته شده از آن ها بري و دور ميشود؛ و معناي فرموده خداوند عز و جل:
اني اريدان تبوء الخ همين است.
2
.اوزاعگي پيشواي اهگل شام بوده در 88هگگ .ق متولد شده و در 157وفات كرده اسگت؛ وقتگي از شام بگه زيارت مكگه ميرفتگه،
سگفيان ثوري تگا «ذي طوي» بگه اسگتقبالش شتافگت و افسگار شترش را از قطار باز كرد و خود ،سگارباني او را بگه عهده گرفگت و بگه
مردم ميگفت« :به شيخ ،راه ميدهيد» از :الكني و اللقاب و طبقات شعراني ،ص 45و .46
3
.الدر المنثور ،ج ،2ص ،275س .9هگر كسگي بگا سگتم كشتگه شود ،خداونگد هگر گناهگي را از او ميريزد و پنهان ميكنگد؛ و ايگن ،در
قرآن هست :اني اريدان تبوء ...تا آخر.
4
.تفسير المنار ،ج ،6ص ،344س .12
5
.تفسير ابو الفتوح رازي ،ج ،3ص ،438س .10عين عبارت نقل شد.
.نحل ( / )16آيه .25تا بارهاي گناه خود را تماما ً بردارند و از گناهان كساني كه بدون علم ،گمراهشان ساختهاند؛ آگاه باشيد كه 6
اين دانا اين بوده كه :نميخواهم با غيبت كردن ،حسناتم را به ديگران بدهم!.
و در الميزان هسگت :بعضگي از معاصگي ،حسگنات صگاحب خود را بگه شخگص ديگري بار ميكنگد ،ماننگد قتگل؛ خداونگد
الله عليه و آله و سلم گ و ائمه اهل بيت گ عليهم السلم گ ،مأثور است ،وارد شده؛ و هم چنين بعضي از طاعت ها هم
2
گناهان صاحب خود را به غير او انتقال ميدهند.
بحث ما به لحاظ استدلل تمام است ،و با آيات و روايات فوق به دست آورديم كه :حسنات و هم چنين سيئات ،در
بعضگي از اوقات از عامگل خود كنار گرديده و بگه سگوي انسگاني ديگگر كگه عامگل آنگها نبوده ،ميشتابنگد و بگه او انتقال
مييابنگد؛ و مگا هگم از ايگن انتقال كگه در اعمال رخ ميدهگد ،بگه بقاي آنگها پگي برده و بگه ثبوت آنگها در ايگن جهان منتقگل
ميشويم.
ولي عدهاي از دانشمندان عهد اسلمي در اين مساله آشكارا بر خلف ظواهر ،امري غير ممكن شناختهاند فلذا خود
را ناچار مجاز ديده و آيات كريمه را به معاني ديگري كه صلح دانستهاند حمل كردهاند.
منكرين انتقال اعمال ،تا آن جا كه ما اطلع يافتهايم ،به يكي از دو قضيه متمسك شدهاند:
1گگ عمگل عرض اسگت و بقائي براي آن نيسگت تگا انتقال يافتگن آن ممكگن باشگد؛ و اگگر باقگي هگم باشگد ،باز انتقال آن
امكان ندارد به جهت اين كه :اصل انتقال عرض محال است؛ براي همين اشكال ،غزالي انتقال اعمال را از روي ناچاري
به انتقال اثر عمل ،حمل كرده و انتقال ثواب اعمال را صحيح تشخيص داده اسگت؛ 3ما اثبات كردهايم كه عمل نيروئي
است كه از عامل در حين صدور ،بيرون ميگردد ،و عرض نيست بلكه جوهري جاوداني است؛ و عرضي اصل ً در جهان
4
وجود ندارد.
رحمگه اللّه تعالي گگ مهگم جلوهگگر شده و انتقال اعمال سگيئه را منكگر گرديده اسگت؛ ايشان در تفسگير :انگي اريدان تبوء
باثمگي و اثمگك فرموده :مجاهگد گفگت .....كگه مراد آن اسگت كگه بگه گناهگي كگه مگن كردهام و گناهگي كگه تگو كردهاي؛ گفگت
براي آن كگه چون كسگي كسگي را بكشگد ،بگه قيامگت گناهان مقتول بر قاتگل نهند6؛ و ايگن قول ،معتمگد نيسگت براي آن كگه
8
.ارشاد القلوب ،ص .157واقع اين است كه نامه مرد به او داده ميشود و او در آن اعمال نيكي را ميبيند كه نميشناسد ،پس
به او گفته ميشود :اين حسنات با آن است كه مردم غيبت تو را كردند.
1
.همان.
2
.الميزان ،ج ،2ص ،181س .3
3
.الميزان ،ج ،2ص ،187س .2
4
.رجوع شود به ص 144تا 151همين كتاب.
5
.انعام ( / )6آيه .164هيچ كس بار گناه كس ديگر را بر نميدارد.
6
.ج ،3ص .438
196
ن3؛ و بر جزاءً ب ِگما كانُوا يَك ْگ ِ
سبُو َ ملُو َ
ن2؛ و َ ة1؛ و َ
جزا ًء ب ِگما كانُوا يَعْ َ ت َرهِين َ ٌ س ب ِگما ك َگ َ
سب َ ْ ل نَفْگ ٍ وَ ل تَزُِر وازَِرة ٌ وِْزَر أ ُ ْ
خري؛ ك ُ ُّ
مه و خاصگه ،بگه زحمگت انداختگه :عدهاي از آنان ،ماننگد مجمگع البيان،
مطلب نام برده ،بيشتري از مفسگرين را از عا ّگ
در معناي «اثمي» گفتهاند :گناه كشتن تو مرا؛ و عده ديگري هم مانند :شبّر 4
نفحات الرحمن ،جللين ،المنار ،طنطاوي،
احتمال دادهانگد كگه معنگي ايگن باشگد :مگن ميخواهگم تگو بگا گناه مگن برگردي (گناهگي كگه اگگر مگن دسگتم را بگه 5
و بيضاوي،
سوي تو باز ميكردم پديد ميآمد) و با گناه خودت (گناهي كه چون دستت را به سوي من باز كردي پديد آمد) و كشاف
هم گفته :گناه اين را كه من تو را بكشم اگر تو را ميكشتم و گناه اين را كه تو مرا بكشي.
الميزان ميگويد :اين ها وجوهي است كه گفتهاند ،ولي نه از جهت لفظ ،دليلي بر آن ها هست و نه اعتباري مساعد
آنهاست؛ و ايضا ً گويد :مراد اين است كه گناه مقتول ستم ديده به قاتل او منتقل شود و بر روي گناهي كه او قرار يابد
و در وي ،دو گناه مجتمع شود ،و مقتول در حالي خدا را ملقات كند كه گناهي در او نيست؛ و بر طبق اين معني روايات
6
هم وارد شده ،و اعتبار عقلي نيز ،مساعد آن است.
نگارنده گويد:
اولً ،هيچ عقل سالمي به قبح قصاص حكم نميكند؛ بلي عقل حكم ميكند كه تحميل گناهان كسي بدون سبب ،به
ديگري ،زشت است و مبحث ما داخل در تحت قصاص است و انتقال بدون جهت نيست؛ كسي غيبت ديگري را ميكند
و آبروي او را در پيگگش عدهاي ميريزد و پرده او را دريده و خوار و موهونگگش ميگگسازد ،كدام عقگگل اسگگت كگگه انتقال
سيئات اين بيچاره دل سوخته و يا مقداري از آن ها را بر آن ستمكار بيرحم نامهربان ،به عنوان انتقام و قصاص ،تقبيح
نمايگد و زشگت پندارد و آن را بر خلف عدالت الهيگه تشخيگص دهگد؟! خونخواري آدمگكش كگه نعمگت عالي زندگگي را از
كسگي گرفتگه ،چنان زندگگي كگه نعمتهاي بهشتگي را در آن بايگد كاشگت ،و از آن بايگد چيگد ،و رضوان خداونگد اكگبر را بگا آن
ميتوان به چنگ آورد ،كدام عقل است كه گرفتن حسنات را از قاتل ستم كار براي مقتول ستم ديده ،و گرفتن سيئات
را از كشته شده محروم ،به قاتل نامرد و بي رحم ،زشت بداند و ظلم پندارد.؟!
و ثانياً :آيات ياد شده در عبارت جناب شيخ ابوالفتوح ،بايستي در شمول تام باقي بمانند ،و ذات سخن در آن ها ،آبي
و مانگع از تخصگيص اسگت و اصگل حقيقگت بعضگي از معانگي ،تخصگيص بردار نيسگت :سگتم بگد اسگت ،نيكوكاري خوب اسگت؛
آري كار بد ،از هيچ كسي ،بار نخواهد شد؛ و كار بد هر كسي ،بار بدي بر خود اوست؛ البته در اين نوع مطالب ،قابليتي
براي قول اسگتثنا نيسگت ،و شايگد مراد جناب ايشان هميگن بوده اسگت؛ و البتگه بگه طور يقيگن ،انتقال سگيئات بدون قيگد و
شرط ،بر خلف قانون عقگل و فطرت و جبلت اسگت ولي در بحگث حاضگر ،انتقال سگيئات يگك نفگر بگه يگك نفگر ديگگر بدون
سگگبب نبوده ،و بگگا ظلمگگي كگگه از او صگگدور يافتگگه اسگگت ،تحقگگق ميپذيرد و كار نگگا شايسگگت خود او ،ايگگن انتقال را انجام
1
.مدثر ( / )74آيه .38هر كسي در گرو كسب خويش است
2
.سجده ( / )32آيه .17پاداشي است بر آن چه عمل ميكردند.
3
.توبه ( / )9آيه .82پاداشي است بر آن چه كسب ميكردند.
4
.به ترتيب در :ج ،3ص 148گ ج ،1ص 392گ ج ،1ص 62گ ج ،6ص 344گ ج ،3ص .145
5
.به ترتيب در ص ،254ص .147
6
.ج ،5ص ،330س 18و ص ،329س .15
197
ميدهد؛ خداوند متعال ،ظلم را طوري قرار داده است كه حسنات را از ظالم به مظلوم و سيئات را از
اين مساله ،جاي بسي تعجب و بسا موجب حيرت و گاهي هم مورد انكار است كه :چه طور عمل انسان بعضا ً آزار
رسگاننده و بعضا ً هگم لذت دهنده ميشود؟! بگا ايگن كگه هگر عملي عبارت از نيرويگي اسگت كگه از عامگل سگر ميزنگد و از او
زائيده ميشود .چگونه ممكن است كه راه رفتن ،نور شود اگر به سوي مسجد باشد و ظلمت گردد اگر براي ستمگري
باشد.؟!
َ
س لِْلِن ْگسا ِ
ن إِل ّ مگا َگ
سعي» 1هگر چگه براي انسگان ،در بهشگت و يگا در دوزخ باشگد ،از و بگه عبارت جامگع ،بنگا بر آيگه« :لَي ْگ َ
اعمال او و از نيروهاي متولد شده از او ،ساخته ميشود؛ و اين ،يك اعجوبه و يك مشكل بزرگ و مسالهاي دشوار است
كگه :چگه طور از حقيقگت واحده ،يعنگي از عمگل صگادر شده از عامگل ،از نيروي صگادر شده از بدن انسگان ،دو نوع موجود
متضاد ،ساخته ميشود؟ و يك نمونه موجود ،هم شاد كننده و هم شكنجه دهنده ميگردد.؟!
اگگر بخواهيگم از ايگن تحيگر برهيگم و حقيقگت را دريابيگم ،لزم اسگت كگه از تصگورات پگا در هوا و خالي از برهان كگه در
اذهان خود سگاخته و پرداختهايگم ،صگرف نظگر كرده و همگه آنگها را از خانگه ذهگن بروبيگم و بيرون بريزيگم؛ زيرا كگه در ايگن
وقگت اسگت ،در خواهيگم يافگت كگه مفري از ايگن ايراد نيسگت ،و ايگن كگه بگه عنوان اشكال ،نگارش يافگت ،اشكال نيسگت و
عين واقع است؛ بلي چيزي كه براي بعضي سرور و شادماني ميدهد براي بعضي ديگر هم اندوه و شكنجه بار ميآورد؛
يعني :آن چه كه موجب شادي است با آن چه كه سبب درد و رنج است ،ذاتا ً متحد است؛ و قرآن كريم و احاديث شريفه
و علوم تجربي ،اين حقيقت را بدون كوچكترين ترديد ،آشكارا براي همه ،اعلن فرمودهاند.
ذات مقدس خداونگد عالم ،در عيگن احدي ّگت محضگه ،براي بعضگي مهربان و براي بعضگي ديگگر هگم شديگد العقاب اسگت،
َ ب وَ أ َگ َّ َ موا أ َگ َّ
م ؛ 2قرب خدا مسگلما ً رحمگت اسگت و بالتريگن لذتگها و ن الل ّگ َ
ه غَفُوٌر َر ِ
حي ٌگ شدِيد ُ الْعِقا ِگ ن الل ّگ َ
ه َ ميفرمايگد :اع ْل َ ُ
شكوه و جللها است ،فردوس برين است؛ در عين اين كه براي بعضي افراد هم ،دوزخ سوزان و جهنم خروشان است؛
م َلِلَي ال ْ َ ن3؛ و ايضا ً درباره سگتمگران فرموده :وَ إ ِگ َّ چنان كگه فرموده :ك ُ ٌّ
حيمگ ؛ 4از انضمام ايگن دو
ج ِ ِ جعَهُگ ْ
مْر ِ
ن َ ل إِلَي ْگنا را ِ
جعُو َ
آيه ،فهميده ميشود كه :برگشت ظالمين به سوي خدا ،برگشت كردن آنان به سوي دوزخ است؛ پس دوزخ هم ماننگد
بهشت ،در نزد خداوند است ،و بنابراين قرب خدا هم رحمت است و هم شكنجه.
رسگول خدا گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ كگه بگه تصگريح قرآن كريگم ،رحمگت براي عالميان اسگت ،5براي اسگتهزاء
كنندگان به آن حضرت ،عذاب و شكنجه است و هم چنين ساير پيغمبران گ عليهم السلم گ !! در قرآن كريم فرمودهَ :و
َ
ستَهْزِؤ ُ َ
ن ؛ 6ضمير در «به» به «ما» ي موصول بر م ما كانُوا ب ِهِ ي َ ْ
منْه ُ ْ
خُروا ِ
س ِ ك فَحا قَ بِال ّذِي َ
ن َ ن قَبْل ِ َ
م ْ
ل ِ
س ٍ لَقَد ِ ا ْ
ستُهْزِئَ بُِر ُ
سل» است؛ و سّر اين كه از پيكهاي الهي با «ما» تعبير آورده شده ،نه «من» ،همين است
ميگردد كه مراد از آن «ُر ُ
1
.نجم ( / )53آيه .39براي انسان ،جز سعي و عمل او چيزي نيست.
2
.مائده ( / )5آيه .98بدانيد كه خداوند به شدت عقوبت ميكند ،و اصلح كننده ،و مهربان هم هست.
3
.انبياء ( / )21آيه .94همگان به سوي ما برگشت كنندهگانند.
.صافات ( / )37آيه .68و مسلما ً برگشتشان به سوي دوزخ است. 4
5
.انبياء ( / )21آيه .107و ما ارسلناك ال رحمة للعالمين.
6
.انعام ( / )6آيگه 10گگ انگبياء ( / )21آيگه .41و البتگه بر پيغمگبراني كگه پيگش از تگو بودنگد ،اسگتهزاء كردنگد ،پگس آن چگه كگه بر آن
استهزاء ميكردند ،بر آنان فرود آمد و پيروانشان را فرا گرفت.
198
كگه جنبگه عذاب بودن و شكنجگه گرديدن پيغمگبران اسگتهزا شده گگ عليهگم السگلم گگ ،ملحوظ بوده اسگت؛ و حاق بگه معنگي
«فرود آمگد و احاطگه كرد» اسگت؛ پگس مدلول لفگظ آيگه ،ايگن ميشود كگه :آنان بر پيغمگبران گگ عليهگم السگلم گگ ،اسگتهزا
كردند ،و آنان گ عليهم السلم گ در شكل عذاب ،بر سرشان فرود آمدند.
ن الْقُْرآ ِ
ن م َ قرآن كريم ،عين رحمت و شفا است ،ولي براي ستمكاران ،زيان افزاست ،چنان كه ميفرمايد :وَ نُنَّزِ ُ
ل ِ
َ َ خساراً ؛ 1و ايضاً :م َ َ
ن افْتَري ع َلَي الل ّهِ كَذِبا ً أوْ كَذ َّ َ
ب بِآيات ِهِ م َّ
م ِ ن أظْل َ ُ
م ِ َ ْ ن إِل َّ َ ن وَ ل يَزِيد ُ الظ ّال ِ ِ
مي َ منِي َ ة ل ِل ْ ُ
مؤ ْ ِ م ٌ
ح َ
شفاءٌ وَ َر ْ
ُو ِ
ما ه َ
ن الْكِتا ِ
ب؛ 2و از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده كه درباره قرآن فرموده: م َ
م ِ
صيبُهُ ْ
م نَ ِ أُولئ ِ َ
ك يَنالُه ُ ْ
مسلما ً علم ،ذاتا ً عين رحمت است؛ علم ،درمان هر گونه درد است؛ با علم دنيا و آخرت ،آباد ميگردد؛ علم ،سعادت
اسگت؛ علم ،پيوسگته نافگع اسگت؛ هگر چگه از محاسگن علم گفتگه شود كگم اسگت؛ ولي هميگن علم ،براي بعضگي از مردم،
سلُهُ ْ
م م ُر ُ عذاب و شكنجه است ،درد و رنج است ،هلك و ويراني است ،زيان است؛ در قرآن كريم فرموده :فَل َ َّ
ما جاءَتْه ُ ْ
ستَهْزِؤ ُ َ
ن؛ 4يعني به علمي كه خود داشتند شادمان بودند و به ه يَ ْ ن الْعِلْم ِ وَ حاقَ بِهِ ْ
م ما كانُوا ب ِ ِ م َ
م ِ
عنْدَهُ ْ
حوا بِما ِ بِالْبَي ِّنا ِ
ت فَرِ ُ
علمي كه انبياء گ عليهم السلم گ آوردند ،استهزاء ميكردند ،با اين كه علم حقيقي كه ضامن سعادت ابدي آنان باشد،
همان بود كگه آنان گگ عليهگم السگلم گگ تعليگم ميدادنگد؛ چنان كه غالب مردم روي زميگن ،در ايگن صگد سگال اخيگر نيگز به ايگن
درد گرفتار ميباشند؛ و بنا به دللت لفظ آيه ،همان علم خدائي كه براي اصلح حال بشر ،از جانب خداوند متعال آمده
بود ،دگرگون گرديده و شكل عذاب را به خود گرفت و بر سر مغروران فرود آمد و سراسر پيرامونشان را فرا گرفت.
و اما اين كه :چگونه پيغمبران گ عليهم السلم گ و هم چنين علم آنان :عوض شد و بر استهزاء كنندگان ،عذاب گرديد
و هلكشان كرد ،اعم از اين كه بفهميم و يا نفهميم ،از بحث ما خارج است.
حصگول علم ،در افراد بگا ايمان انسگان ،ماننگد پيغمگبران عظام گگ عليهگم السگلم گگ ،كگه بگه خدا و روز جزا اعتقاد دارنگد،
ماننگد بيگل باغبان و آب روان ،موجگب آبادانگي باغ و جان گرفتگن گلسگتان هگر دو جهان اسگت؛ و حصگول علم در دسگترس
مردمان بيايمان كه به چيزي بعد از مرگ اعتقاد ندارند ،مانند كبريت در دست بچه و بمب اتم در دسترس سياستمدار
مست است كه در هر آن احتمال ميرود خود و سايرين را بسوزاند و خانهها را ويران سازد.
علم ،در مردم خدا شناس و عاقبگت بيگن ،موجگب انگس و اتحاد و مهربانگي اسگت؛ و در مردم ديگگر ،موجگب وحشگت و
تفرق و پراكندگي و عداوت است؛ چنان كه در عصر ما ،بشرهاي بي ايمان با علم ،دو قسمت گرديدهاند و هر دو از يك
ديگگر ماننگد دو گرگ گرسگنه ،در ترس و از علم خود در رنجنگد؛ چاره ايگن اسگت كگه عقلي جهان و حكماي بشگر بگا لطايگف
الحيل ،امر حكومت را از دست ديوانهگان سياستمدار و دانايان بيايمان خارج كنند و به فرزانهگان و آزاد مردان جهان،
كه انديشه وال و فكر بلندشان ،از دنيا بالتر ميپرد بسپارند.
1
.اسراء ( / )17آيه .82و نازل ميكنيم از قرآن ،آن چه را كه براي مؤمنان ،شفا و رحمت است ،و نميافزايد ستمكاران را جز
زيان.
2
.اعراف ( / )7آيه .37كيسگت ستمكارتر از آن كه بر خدا دروغي را افترا بندد ،يا آيات او را تكذيب نمايد؟ بر آنان نصيبشان از
كتاب ميرسد.
3
.كافي ،ج ،2ص ،599س 2گ ارشاد القلوب ،ص .102هر كس قرآن را در جلو خويش قرار دهد ،او را به بهشت ميكشد؛ و هر
كس آن را در پشت خود بگذارد ،او را به سوي آتش ميراند.
4
.مؤمگن ( / )40آيگه .83هنگامگي كگه پيغمگبرانشان بگه ايشان ،بينات (مطالب بديهگي و آشكار) آوردنگد ،آنان بر آن چگه كگه در نزد
خود ،از علم داشتند شادمان و مغرور شدند ،و آن چه كه بر آن استهزاء ميكردند بر آنان فرود آمد و پيرامونشان را فرا ميگرفت.
199
اين غذاهاي لذيذ ،در عين اين كه بدن انسان از آنها ساخته ميشود و براي آدمي چشم و گوش و هوش ،پا و دست
و قلب ميگردند ،و آدمي هر بهرهاي را از آنها ميگيرد ،براي بيماران و كساني كه پر خوري ميكنند ،زخمها و دردها و
رنجها ميشوند.
از مطالب فوق ،چنين نتيجه ميگيريم كه :آن چه نعمت ميشود ،عينا عذاب نيز ميگردد؛ خداوند متعال و قرب او و
ملقات او ،براي نيكوكاران ،بزرگتريگن نعمگت و براي بدكاران ،بدتريگن عذاب و شكنجگه اسگت ،پيغمگبران الهگي گگ عليهگم
السلم گ براي بعضي از افراد هم ،عذابند؛ پس شيي واحدي در عين رحمت بودن ،عذاب نيز ميشود.
اين مساله ،از قضاياي مسلمة علوم تجربي نيز ميباشد :بنابر آن چه كه در سابق 1تحقيق كرديم ،تمامي موجودات
جهان ،در نزد دانشمندان علوم تجربي ،از يك خميره و از يك نمونه از حقيقت ،ساخته شده و پرداخته گرديدهاند؛ خميره
اولي و گ ِل نخستين هر چيزي ،اعم از اين كه نسبت به بشر ،خير باشد و يا شر ،رحمت باشد و يا عذاب ،نيروي واحدي
بيگش نيسگت؛ ايگن حقيقگت واحده ،نور هگم ميشود ،و ظلمگت هگم ميگردد ،حرارت هگم ميشود ،سگرما هگم ميگردد ،در
شكل حركت هم نمودار ميشود ،و به صورت سكون هم در ميآيد ،ذغال سياه هم از آن درست ميشود ،ياقوت سرخ
هم از آن در ميآيد.
بنابراين ،جائي براي استبعاد ،باقي نميمانگد كه :عمل انسان ،نيروي صادر شده از آدمي ،آتش هم ميشود ،نعمت
هگم ميگردد ،عذاب هگم ميشود ،شادي هگم ميگردد ،و خلصگه :اندوه و سگرور ،از يگك نمونگه حقيقگت سگاخته ميشونگد؛
سگراسر نعمتهاي بهشتگي و شكنجههاي دوزخگي ،از يگك خميره و از يگك گ ِگل پرداختگه ميشونگد؛ سگاختمان سگعادت و
سگگازمان بدبختگگي آدمگگي را همان نيروهاي صگگادر شده از خود آدمگگي ،تشكيگگل ميدهنگگد ،نعمگگت و عذاب ،از لحاظ ذات،
متحدند.
از اين بحث عجيب ،يك مطلب بسيار مهم ديگري هم كه مدت ها براي ما مشكل لينحلي بود ،روشن ميگردد و آن،
مسگاله «تبدل سگيئات ،بگه حسگنات» اسگت كگه در قرآن و حديگث صگريحا ً وارد شده اسگت؛ در كتاب« :سگاختمان آينده
متعلقات اعمال
از آيات كريمه قرآن مجيد و كلمات شري فه پيشوايان ديگن گگ عليهم السلم گگ ،با كمال صراحت به دست ميآيد كه:
علوه بر ايگن كگه اعمال انسگان ،باقگي ميماننگد ،و در عالم آخرت ،تطوّرات عجيگب و غريگب در مييابنگد :نور ميشونگد،
ظلمگت ميگردنگد ،حرارت ميشونگد ،منتگن ميگردنگد ،طيگب و گوارا ميشونگد و خگبيث و نفرتآور ميگردنگد ،متعلقات و
موضوعات اعمال هگم (مثل ً مالي كگه بگا ظلم گرد آمده ،و يگا بدهيهاي واجگب آن ،اخراج نشده) ماننگد خود اعمال ،باقگي
ميمانند و در رستخيز عمومي ،در اطواري دل پسند و خوش آيند ،و يا ناگوار و ناراحت كننده ،خودنمائي ميكنند.
اين مساله ،اگر چه از موضوع بحث ما ،كه عمل انسان است ،خارج است ،ولي بقاء و تطوّرات متعلقات اعمال ،بقا
و تجسمات اعمال را خيلي خوب تشريح و توجيه ميكند و آن را در آئينه ذهن ،تقريب كرده و تأييد مينمايد؛ تصور اين
حقيقت كه :اعمال آدميان با همه آن چه كه در روي آن ،عمل كردهاند ،در جهان آينده ،ظاهر خواهد شد ،چنين به نظر
ميآورد كه :عالم آينده گوئيا تكرار اين زندگي و نمايش آن است ،زيرا كه همة خصوصيات حيات كنوني را با
جميع متعلقات آن ها در آن نشأه نشان ميدهد ،ولي اين نمايش بر خلف همه نمايش ها ،اصل واقعه را نمايش ميدهد
1
.در فصل « 6نظريات دانشمندان علوم تجربي».
200
نه تنها تصويري از آن را؛ و حقيقت حادثه همان است كه در اين نمايش ديده خواهد شد ،و آن چه كه در نخستين بار در
اين دنيا تحقق ميپذيرد ،و عملي از انساني سر ميزند ،ظاهري بيش نيست.
ايگن بحگث چنيگن مينمايانگد كگه :تطوّرات گوناگون اعمال در آخرت ،نميتوانگد از متعلقات آنهگا انفكاك بيابگد ،و همان
طور كگه در ايگن جهان وقوع هگر عملي بگا عاملي و معمول بهگي و مجاورهايگي تحقگق ميپذيرد ،در آخرت هگم ،نمايگش آن
عمل ،و به تعبير واقعي تر ،تحقق و تذوت آن عمل ،با همان عامل و معمول به و مجاورها و ساير متعلقات عمل خواهد
بود.
قرآن كريم ،به ما درس ميدهد كه بت ها با انقراض جهان ،معدوم نميشوند و در قيامت ،مانند خود عبادت كننده ها
َ َ
ن؛ 1در آخرت ،بتگها و بگت پرسگتها و
م وَ مگا كانُوا يَعْبُدُو َگ
جهُگ ْ ن ظَل َ ُ
موا وَ أْزوا َ شُروا ال ّذِي َگ
ح ُ
محشور ميگردنگد؛ ميفرمايگد :ا ْ
پرستش بت ها با حقيقت و باطن خود بروز مييابند و همه آن ها به دوزخ انداخته ميشوند؛ چنان كه ميفرمايد :إِنَّك ُ ْ
م وَ
َ
م؛ 2و ظاهرا ً احجاري كگه ماننگد مردمان بدكار ،مايگة سگوخت دوزخ ميشونگد ،هميگن
جهَن َّگ َ
ب َ ن الل ّگهِ َ
ح صَگ ُ ن دُو ِگ
م ْگ
ن ِ
مگا تَعْبُدُو َگ
َ
س وَ ال ْ ِ
حجاَرةُ ؛ 3در مجمع البيان هم اين احتمال را ظاهر بت ها هستند ،در آن جا كه فرموده :اتَّقُوا النَّاَر ال ّت ِي وَقُودُه َا النَّا ُ
شمرده و پسنديده است؛( 4و در آخر كتاب ،معناي عميقتري براي اين كريمه قرآنيه يافتهايم) و در خبر است كه رسول
5
ه.
معَ ُ
ه َ
شره ُ الل ُ جرا ً ل َ َ
ح َ ح َ
ب َ جل ً ا َ َ
ح َّ مةِ وَ لَو كا َ
ن َر ُ م القِيا َ
معَنا يو َ
ن َ من ا َ َ
حبَّنا كا َ خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ فرمودهَ :
ت ب ِگما غ َ َّ و در قرآن كريگم هسگت :م ن يغْل ُ ْ ْگ
صه در ذيگل ايگن آيگه ،ايگن مضمون را از
مه و خا ّگ م الْقِيا َ
مةِ؛ و عا ّگ
6
ل يَوْگ َ ل يَأ ِ َ ْگ َ
حضرت رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ آوردهاند كه :هر كس شتري بدزدد در روز قيامت آن را در حالي كه
نعره ميكشگد ،در پشگت خود ميآورد؛ هگر كسگي اسگبي بدزدد در روز قيامگت آن را در حالي كگه شيهگه ميكشگد در پشگت
خود ميآورد و ميگويگد اي محمگد اي محمگد گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ و آن حضرت ميگويگد :مگن در دنيگا بگه شمگا
من غ َ َّ
شيئا ً َرآه ُگ يَو َمگ القِيا َ
مةِ ل َ گفتگه بودم اينگك ديگگر كاري نميتوانگم بكنگم؛ و از امام باقگر گگ عليگه السگلم گگ روايگت شدهَ :گ
7
َ
ن النّار؛ 8چنين فهميده ميشود كه :خيانت كردن و خيانت كننده و آنچه
م َ
ه ِ ل ا ِل َيه فَيُخرِ َ
ج ُ ف اَن يَد ُ
خ َ م يُكَل ّ ُ
في النّارِ ث ُ َّ
كه با خيانت برداشته شده ،هر سه در جهان آينده با باطن و حقيقت خود نمايان ميشوند ،و كسي كه
در دنيگا خيانگت كرده بود ،دسگتور داده ميشود در آنجگا هگم هميگن عمگل خود را بگه جگا بياورد ولي برداشتگن مال مردم در
اينجا ،در آنجا بيرون آوردن آن از جهنم ،ميگردد و سوار شدن بر مركوب مردم ،سوار كردن آن بر گرده ميشود.
روايت شده كه مردي به حضرت پيغمبر گ صلي الله عليه و آله و سلم گ آمد و يك يا دو بند كفش با خود آورد و گفت:
ن ك اَو ِ
شرا كا ِ شرا ٌ
در روز خيبر از غنيمت برداشتم .حضرت فرمود :بند كفشي است (يا دو بند كفش است) از آتش؛ « ِ
1
.صافات ( / )37آيه .22جمع كنيد ستمكاران و جفتهايشان را و آن چه را كه عبادت ميكردند.
2
.انبياء ( / )21آيه .98حقيقت اين است كه شما و آن چه كه غير از خدا عبادتش ميكنيد ،ريختني دوزخ ميباشيد.
3
.بقره ( / )2آيه .24بپرهيزيد از آتشي كه سوخت (هيزم) آن مردمان و سنگهايند.
4
.ج ،1ص 63و .64
5
.روضگة الواعظيگن ،ص .343هگر كگس مگا را دوسگت بدارد در روز قيامگت بگا مگا ميباشگد و اگگر مردي سگنگي را دوسگت ميداشتگه
البته خدا او را با آن سنگ حشر ميكند.
6
.آل عمران .161 /3هر كس خيانت كند و چيزي را به ناحق بردارد ،در روز قيامت آن را با خود ميآورد.
7
.مجمگع البيان ،ج ،2ص 530و طنطاوي و جامگع البيان و مفاتيگح الغيگب و المنار و الدر المنثور ،بگه ترتيگب در جلد ،2ص 155و
جزء ،4ص 104و 105و ج ،3ص 123و ج ،4ص 216و 217و ج ،2ص ،92س 19و .24
8
.تفسگير برهان ،ج ،1ص ،324س .23هگر كسگي چيزي را خيانگت كنگد در روز قيامگت آن را در ميان آتگش ميبينگد ،سگپس امگر
ميشود كه به اندرون دوزخ رفته و آن را از ميان آتش بيرون بياورد.
201
نار» 1و ايضا ً آوردهاند :مردي در جنگ خيبر ،كه شملهاي از غنائم برداشته بود ،حضرت فرمود :نه ،سوگند به آن كه
من ٍِ
جان محمگد در دسگت او اسگت ،واقگع ايگن اسگت كگه :شملهاي كگه پيگش از تقسگيم غنائم برداشتگه بود ،هگر آينگه بر او آتگش
ن ال َّ َ
2
ب ع َلَيهِ ناراً ».
متِها لَتَلتَهِ ُ ن الغَنائِم ِ قَب َ
ل قِس َ م َ
خذ َها ِ شمل َ َ
ة التَّي ا َ َ مد ٍ بِيَدِهِ ا َ َّ
ح ّ
م َ ميدمد« :كَل ّ وَ ال ّذي نَف ُ
س ُ
و نيگز در روايگت هسگت :مردي انگشتري طل در انگشگت داشگت ،حضرت پيغمگبر گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ
فرمود :به طور حتم انگشت تو مادامي كه اين انگشتري در آن هست ،در آتش است؛ 3و ايضاً :آن حضرت از مردي كه
دسگت مردي انگشتري طل ديگد ،آن را از دسگت او درآورد و انداخگت و فرمود :آيگا كسگي از شمگا دانسگته آتگش پارهاي در
5
دست خود ميگذارد.؟!
َ
من غَ ِ
ير س ِ سئ َ َ
ل النّا َ ي النّارِ ؛ و ايضاًَ :
من َ ب اَخيهِ بِغَيرِ اِذنِهِ فَكَأنَّما يَنظُُر ف ِ
من نَظََر ا ِلي كِتا ِ
6
و نيز آوردهاند كه فرمودهَ :
جمَر؛ 7يعنگي آن چگه كگه بگا گدايگي بگه دسگت ميآورد و ميخورد در واقگع آتگش اسگت .و ايضاً :همانگا مگن فَقرٍ فَا ِن َّگما يَأك ُ ُ
ل ال َ
بشرم و شمگا دشمنگي كنان بگه نزد مگن ميآييگد ،شايگد بعضگي از شمگا بگه حجگت خود گوياتگر از ديگري باشگد و مگن هگم بگه
سگود او قضاوت نمايگم ،بر طبگق آن چگه ميشنوم حكگم كنگم ،پگس هگر كگس كگه بگه سگود وي حگق مسگلماني را حكگم نمايگم
8
ة ك َگما يطفِگ ُ
يء الماءُ النّاَر؛ خطيئ َ
يء ال َ
ة تُطفِگ ُ همانگا پارهاي اسگت از آتگش ،ميخواهگد اخگذ كنگد يگا ترك نمايگد؛ و ايضاً :ال َ
صّگدَقَ ُ
م تَكْنُِزو َگ
ن؛ 9ايگن آيگة م فَذ ُوقُوا مگا كُنْت ُگ ْ م ِلَنْفُگ ِ
سك ُ ْ م وَ ظ ُ ُهوُرهُگ ْ
م هذا مگا كَنَْزت ُگ ْ جنُوبُهُگ ْ
م وَ ُ جهَن َّگ َ
م فَتُكْوي ب ِگها ِ
جباهُهُگ ْ عَلَي ْگها فِگي نارِ َ
كريمه در منظور ما كامل ً صريح است و ميفرمايد :آن چه را كه در دنيا براي خود پسند كرديد در آخرت نيز عين آن را
(كه با حقيقت خود بارز شده و ظاهر ناپايدارش را ترك كرده است) براي خويشتن نگاه داريد.
ظاهر آية فوق چنين ميرساند كه :خرج كردن طل و نقره تماما ً در راه خدا واجب است ،و اخراج زكات از آن مجوز
نگاه داشتن باقي نيست .و روايتي از ابي بن كعب نقل شده است كه اين ظاهر را تأييد و تصديق ميكند :ان عثمان بن
ي
عفان لمگا اراد ان يكتگب المصگاحف ارادوا ان يلقوا الواو التگي فگي برائة و الذيگن يكنزون الذهگب و الفضگة قال لهگم اب ّگ
1
.مفاتيح الغيب ،ج ،3ص .124ترديد از راوي است.
2
.مفاتيح الغيب ،ج ،3ص .124
3
.سفينة البحار ،ج ،1ص .378ان اصبعك في النار ما كان فيها هذا الخاتم.
4
.زواجر ابن حجر ،ج ،1ص ،125س .21تو در حالي پيش من آمدهاي كه در دستت اخگري از آتش داري.
5
.زواجر ابن حجر ،ج ،1ص ،125س 17و 18گ سفينة البحار ،ج ،1ص .378
6
.درج گهگگر ،شمارة 619گگ لطائف الطوائف ،ص .140دارد :هگر كگه در مكتوب برادر مؤمگن نگرد بياذن او بر آتگش دوزخ مطلع
گردد.
7
.سفينة البحار ،ج ،1ص ،584س .19هر كس از مردم گدايي كند و محتاج نباشد همانا اخگر ميخورد.
8
.درج گهر ،شمارة .340صدقه شرارة گناه را بنشاند ،همانگونه كه آب آتش را.
9
.توبگه ( / )9آيگه 34و .35و كسگاني كگه طل و نقره را گنگج ميگسازند و آنهگا را در راه خدا خرج نميكننگد ،آنانرا بگه عذابگي دردناك
مژده بده ،روزي در ميان آتش دوزخ بر آنها حرارت داده ميشود و با آنها به پيشاني و پهلو و پشتهايشان داغ گذاشته ميشود .اين
است آن چه كه براي خود گنج اندوختيد ،بچشيد آن چه را كه گنج ميكرديد.
10
.الدر المنثور ،ج ،3ص ،232س .32هنگامگگي كگگه عثمان بگگن عفان ميخواسگگت مصگگحفها (نسگگخههاي قرآن) را بنويسگگاند،
خواستند واوي را كه در سورة برائت ،در «والذين يكنزون الذهب و الفضة» هست بياندازند ،ابي ابن كعب گفت :حتما ً بايستي واو را
202
اسگت كگه اهگل كتاب (كگه قبل ً در ضمگن آيگه ذكگر شدهانگد) از الذيگن فهميده شونگد ،و آيگه بر مسگلمين شمول نيابگد ،تگا هگر
كسگي هگر قدر بخواهگد از طل و نقره گنگج بسگازد و كسگي بر آنان ايراد ننمايگد ،و در ايگن تصگميم چنان پگا بر جگا و محكگم
بودند كه ابي بن كعب ناچار مليمت را ترك و سخن از شمشير به ميان آورده؛ و اگر با اخراج زكات جواز نگاه داشتن
باقي را از ظاهر آيه ميتوانستند بفهمند و يا در بياورند ،مسلما ً نيازي به اين تشديدها پيدا نميشد.
ولي از اميگر المؤمنيگن گگ عليگه السگلم گگ حديثگي آوردهانگد كگه كنگز كردن و گنگج سگاختن را معنگي كرده و فرجهاي براي
مردم گشوده است :اربعة آلف فما دونها نفقة و ما فوقها كنز؛ 1اين حديث شريف هم مبتني بر ظاهر آيه است و چنين
ميرسگاند كگه بيشتگر از چهار هزار را اگگر چگه زكاتگش هگم داده شود ،باز نميتوان نگاه داشگت و در خگبري بيشتگر از دو
2
هزار درهم كنز شناسانيده شده است.
و از ابوذر راستگو گ رحمه الله تعالي گ آوردهاند كه هر روز وقت بامداد و شام با صداي بلند فرياد بر ميآورد :ب ّ
شر
اهگل الكنوز بك يّگ فگي الجباه و ك ّگي فگي الجنوب و ك ّگي فگي الظهور حتگي يتردّد الحّر فگي اجوافهگم؛ 3مقصگود ابوذر ايگن بوده
است كه اين ندا به گوش معاويه و اتباع او برسد .و در اخبار هست كه امام زمان گ عليه السلم گ به ظاهر اين آيه عمل
4
خواهد فرمود.
عنْد َ الل َّگهِ ؛ 5لفگظ خيگر چنان كگه اهگل فگن تصگريح
جدُوه ُگ ِ
خيْرٍ ت َ ِ
ن َ
م ْگ
م ِ موا ِلَنْفُگ ِ
سك ُ ْ دّ ُ
و نيگز خداونگد متعال فرموده :وَ مگا تُقَ ِ
كردهاند به مال دنيا اطلق ميشود ،و بدون شك در اين آيه به هر چيزي كه به عنوان زكات و خمس و صدقات مندوبه و
يا به عنوان هبه بر مؤمن اگر چه معو ّضه هم باشد داده شود ،و بر آن چه كه بر عائله خرج شود اگر چه واجب النفقه
باشد و به مطلق احسان و نيكي ،شامل است؛ بنابراين ،آية مذكوره با كمال صراحت ،دللت بر اين ميكند كه هر كس
خيرات خرج شدة خويشتن را در زندگي اخروي باز مييابد و عين آنها دوباره به خود او برگردانيده ميشود.
از حضرت امام صادق گ عليه السلم گ روايت شده :يأتي يوم القيامة شيئ مثل الكبة فيدفع في ظهر المؤمن فيدخله
الجنگة فيقال هذا البر؛« 6كبگه» بگه فتگح كاف و مضموم هگم خوانده ميشود و بگا فتگح و تشديگد باء بگه معنگي جلو راندن و
مث َ ُ
ل خدا خرج ميشود باقگي اسگت و پيوسگته افزايگش مييابگد و بگه نسگبت هفتصگد بر يگك زيادت ميپذيرد .و فرمايگد :وَ َ
بر آيه لحق كنيد و گرنه يقين بدانيد كه من شمشيرم را بر شانهام ميگذارم ،پس آنان واو را به آيه لحق كردند.
1
.الدر المنثور ،ج ،3ص ،232س .34چهار هزار و كمتگر از آن نفقگه محسگوب اسگت و بيشتگر از آن گنگج اسگت .و در مجمگع البيان،
ج ،5ص ،26س 5اين خبر واضحتر نقل شده است.
2
.تفسير برهان ،ج ،2ص ،122س 7و .8
3
.تفسگير برهان ،ج ،2ص ،122س 15و .16بگه گنگج داران مژده بده ،داغگي در پيشانگي و داغگي در پهلو و داغگي در پشگت آنان
گذاشته ميشود تا حرارت در اندرونشان راه يابد.
4
.تفسير برهان ،ج ،2ص ،122س 9و 12و ص ،121س .26
5
.بقره ( / )2آيه .110و هر چه از خير براي خودتان ،پيش داشت كنيد ،در نزد خدا آن را باز مييابيد.
6
.كافگي ،ج ،2ص ،158س 12گگ وافگي كتاب اليمان و الكفگر ،ص ،93س .24از كافگي؛ روز قيامگت چيزي ماننگد «جلو راندن» و
«دفع كردن» ميآيد و از پشت مؤمن «بگه سگوي جلو» پرتابگش ميكند و او را داخگل بهشگت ميگردانگد و گفتگه ميشود كه اين نيكگي
كردن است.
7
.بقره ( / )2آيه .245كيست كه به خدا قرض دهد ،قرض نيكويي تا خداوند آن را براي او با افزايشهاي بسياري بيافزايد.
203
َ َ
ن ل َگ ْ
م ن فَإ ِگ ْ ت أُكُل َگها ِ
ضعْفَي ْگ ِ جنَّةٍ بَِربْوَةٍ أ َگصابَها واب ِ ٌ
ل فَآت َگ ْ م كَ َ
مثَ ِ
ل َ م نْگ أَنْفُگ ِ
سهِ ْ ت الل ّگهِ وَ تَثْبِيتا ً ِ
مْرضا ِگ موالَهُگ ُ
م ابْتِغاءَ َ
َ
ال ّذِي نَگ يُنْفِقُو َ
نگ أ ْ
َ ل فَط َ ٌّ
صيٌر؛ 1در ايگن دو كريمگه در عوض ايگن كگه بفرمايگد :مثگل مگا ينفقون ،چنان كگه در ملُو َگ
ن ب َگ ِ ل وَ الل ّگ ُ
ه ب ِگما تَعْ َ صبْها واب ِ ٌ
ي ُگ ِ
سگورة آل عمران ،هميگن عبارت را آورده( 2و در ايگن صگورت مثگل ،راجگع ميشود بگه نفقگه و آن چگه كگه در راه خدا خرج
ميشود) فرموده :مثگل الذيگن ينفقون ،تگا مثگل دربارة خود نفقگه دهندگان باشگد .يعنگي :افزايگش يافتگن صگدقه ،در شكگل
عليگه و آله و سگلم گگ روايگت شده :ان الله تعالي يقبگل الصگدقات و ل يقبگل منهگا ال الطيگب و يربيهگا لصگاحبها كمگا يربگي
احدكگم مهره او فصگيله حتگي ان اللقمگة لتصگير مثگل احگد؛ 4و از امام باقگر گگ عليگه السگلم گگ مروي اسگت :قال الله تبارك و
تعالي انا خالق كل شيئ وكّلت بالشياء غيري ال ّ الصدقة فانّي اقبضها بيدي حتي ان الرجل و المرئة يتصدّق بشقّ التمرة
5
فاربيها له كما يربي الرجل منكم فصيله و فلوه ،حتي اتركه يوم القيمة اعظم من احد.
ت يَداه ُگ ؛ 6ماء موصگگول بر هگگر چيزي كگگه از مال دنيگگا پيگگش داشگگت
م ْگ م يَنْظُُر ال ْ َ
مْر ُء مگگا قَد َّ َ خداونگگد متعال فرموده :يَوْگ َ
ميشود ،شامل است ،و بقا و وجود آنها را در روز قيامت ميرساند و در حديث از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و
بِك ُ ِ
7
ة في الجنة اوسع من الدنيا سبع مرات.
ل حرف مكتوب عليها مدين ً
ْ منا ً قَل ِيل ً أُولئِگ َ َ ن مگا أَنَْز َ إ َ َ
ك مگا يَأكُلُو َگ
ن فِگي ن ب ِگهِ ثَ َ ن الْكِتا ِگ
ب وَ ي َ ْ
شتَُرو َگ م َگ ل الل ّگ ُ
ه ِ مو َگ ن ال ّذِي َگ
ن يَكْت ُ ُ و در قرآن كريگم هسگتِ :گ ّ
8
.بقره ( / )2آيه .261مثل كساني كه اموال خود را در راه خدا خرج ميكنند مانند دانهاي است كه هفت سنبل رويانيده و در هر
سنبل صد دانه هست و خداوند براي كسي كه بخواهد بيشتر افزايش ميدهد.
1
.بقره ( / )2آيگه .265مثگل كسگاني كگه اموال خود را براي طلب خشنودي خدا و براي اسگتوار داشتگن خود خرج ميكننگد ،ماننگد
باغي است در تپهاي كه باران فراواني به آن رسيده و خوردنيهايش را دو برابر داده است ،و اگر باران فراوان نرسيده باشد ،ريزه
بارشي بر آن رسيده باشد و خداوند به هر چه كه ميكنند بيناست.
2
.آل عمران ( / )3آيه .117مثل ماينفقون في هذه الدنيا كمثل ريح فيها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلكته.
3
.بقره ( / )2آيه .276خداوند ربا را ميكاهد و صدقهها را ميافزايد و بزرگ ميگرداند.
4
.مجمگع البيان ،ج ،2ص ،290س 31گگ و الدر المنثور ،ج ،1ص 365و .366مضمون ايگن حديگث را بگا طرق زيادي از آن حضرت
آورده است؛ خداوند متعال صدقهها را قبول ميفرمايد و از آنها فقط پاكيزه را قبول مينمايد و آن را براي صاحبش بزرگ ميكند و
ميروياند همان طور كه شما كره اسب يا بچه شتر خود را نگاه داري كرده و بزرگ ميكنيد ،حتي اينكه يك لقمه به اندازة كوه احد
ميشود.
5
.تفسگگگير برهان ،ج ،1ص ،259س .13مضمون ايگگگن حديگگگث را در ضمگگگن روايات زيادي آورده اسگگگت؛ خداونگگگد تبارك و تعالي
ميفرمايگد :منگم آفرينندة هگر چيگز ،اشياء را بگه پرورش دهندگان غيگر از خودم سگپردهام« .اشياء را بگا علل و وسگائط ميپرورانگم» جگز
صدقه را كه خودم با دست خود آن را ميگيرم ،حتي مردي يا زني كه نصف خرما را صدقه ميدهد ،آن را برايش نگاهداري كرده و
پرورش داده و بزرگ ميكنم (همان گونه كه شما بچه شتر و كره اسب خود را ميپرورانيد و بزرگ ميكنيد) تا آن را در روز قيامت
در حالي كه از كوه احد بزرگتر شده باشد ترك ميكنم.
6
.نبأ ( / )78آيه .40روزي مرد بر آن چه كه با دو دست خود پيش داشته بود ،نگاه ميكند.
7
.وسائل الشيعه ،ج ،3ص ،379س 26گ اوثق الوسائل ،ص ،2س 5گ روضة الواعظين ،ص ،12س ،2كه مؤمن ميميرد و يك
ورق را كه بر آن علمي نوشته شده است ،بعد از خود ميگذارد ،اين ورقه در ميان او و آتش ،پردهاي ميشود و خداوند به هر حرفي
كه بر آن نوشته شده باشد شهري در بهشت عطا ميكند كه هفت بار از دنيا وسيعتر است.
8
.بقره ( / )2آيگه .174كسگاني كگه پنهان و انكار ميكننگد آن چگه را كگه خداونگد از كتاب فرو فرسگتاده اسگت و بگا آن قيمگت اندكگي
ميخرند ،نميخورند در شكمهاي خويش مگر آتش را.
204
برده ،در دنيگگا ميخورنگگد مسگگلما ً در روز قيامگگت هگگم خواهگگد بود ،يعنگگي مال يتيگگم و بهاي اندك كتمان كتاب خدا ،باقگگي
از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده :هر كسي در پيش روي سلطان ستمگري ،تازيانه بياويزد،
آن تازيانه در روز قيامت ،اژدهائي از آتش ميشود كه طولش هفتاد ذراع خواهد بود؛ خداوند اين اژدها را در روز قيامت
در ميان آتش دوزخ بر او مسلط ميكند؛ 1و ايضاً :كسي كه در قبله (يا به سوي قبله) اخلط سينه مياندازد ،بايد بداند
2
كه در حالي مبعوث ميشود كه آن اخلط در روي او باشد.
م الْقِيا َ
مةِ؛ 3امين السلم در تفسير اين آيه فرموده« :گفتهاند مالي خلُوا ب ِهِ يَو ْ َ سيُطَوَّقُو َ
ن ما ب َ ِ در قرآن كريم فرمايدَ :
كه بر آن بخل ورزيده ،طوقي در گردن او ميشود ،و اين آيه درباره مانعين زكات نازل شده؛ و اين سخن از ابو جعفر گ
عليه السلم گ روايت شده است؛ و قول ابن عباس و سدي و شعبي و غير آنان نيز همين است؛ و از پيغمبر گ صلي الله
عليه و آله و سلم گ روايت شده كه :هر كس زكاتش را ندهد ،آن زكات در روز قيامت ،مار شجاعي در گردنش ميشود،
4
و بعدا ً اين آيه را خواند».
آيه و حديث فوق ،مطلوب ما را واضحتر و مشروح تر مينماياند و چنين به نظر ميرساند كه :لزوم و اتصال مار به
مانگع زكات در آخرت ،حقيقگت و باطگن لزوم و اتصگال زكات بگه مانگع زكات اسگت در دنيگا ،و او آن چگه را كگه در دنيگا براي
خويشتگن نگاه داشته بود ،بگا همان نگاه داشتگن ،عيگن آن نگاه داشتگه شده را در آخرت نيگز براي خود نگاه خواهگد داشگت؛
منتهي در آخرت ،هم نگاه داشتن و هم نگاه داشته شده و هم نگاه دارنده ،هر سه با حقيقت و باطن خود ،بروز و ظهور
مييابند ،و ديگر نميتوانند مانند زندگي دنيوي ،بواطن خود را با پردههاي ناپايدار ،پنهان كنند.
َ ُ
من اَخي هِ مرءُ ِ ه ال َ
ص ُ
ض يَنتَق ِ ُ
ن الر ِ م َ م الظ ّلم ِ ذِرا ع ٌ ِ و از ر سول خدا گگ صلي الله عليه و آله و سلم گگ روايت شده :اَعظ َ ُ
َ
حت ّي يَبل ُغَه تَعالي اَن يَحفََر هُ َ ض كَل ّف َ ُ
ه الل ُ ن الَر ِ شبرا ً ِ
م َ ل ظَل َ َ
م ٍِ مةِ؛ 5و ايضاً :اَي ُّما َر ُ
ج ٍ خذَها ا ِل ّ طَوَّق َها يَو َ
م القِي َ حصاة ٌ ا َ َ لَي َ
ست َ
سبعَ اََرضي َ
ن ثُ َّ
م يُطوِّ ُق ُ
6
س.
ن النّا ِ
حتّي يُقضي بي َ
مةِ َ
م القِيا َ
ه يَو َ َ
َ
و از امير المؤمنين گ عليه السلم گ روايت شده كه دربارة مسجد كوفه فرموده :كَأن ّي ب ِهِ (يَعني َ
مسجد َ الكوفَةِ) يَو َ
م
9
.نساء ( / )4آيه .10حقيقت اين است :كساني كه اموال يتيمان را از روي ستم ميخورند همانا آتشي را با خوردن ،به شكم فرو
ميبرند.
1
.ارشاد القلوب ،ص .263
2
.ارشاد القلوب ،ص .100
3
.آل عمران ( / )3آيه .180به زودي در قيامت با آن چه كه بر آن ،بخل ورزيدند ،مطوق ميگردند.
4
.مجمع البيان ،ج ،2ص .546
5
.ستم بزرگ يك ذراع زمين است كه مرد از حق برادر خود بكاهد ،خداوند هر ريگي را كه اخذ كرده در روز قيامت ،گردن بندش
خواهد كرد.
6
.هر مرد كه وجبي از زمين را با ظلم اخذ كند ،خداوند متعال در روز قيامت مجبورش سازد كه آن را بكند تا به هفت طبقه زمين
برسد سپس آن را طوق او ميگرداند تا در ميان مردم ،حكومت تمام شود.
7
.روضة الواعظين ،ص .283گوئيا مسجد جامع كوفه را اكنون ميبينم كه در روز قيامت مانند مردي كه در لباس احرام باشد در
دو ثوب سفيد پيچيده شده ،و از براي اهل خود و كسي كه در آن نماز خوانده است شفاعت ميكند و شفاعتش رد نميشود.
8
.روضگة الواعظيگن ،ص .284در مسگاجد در جاهاي مختلفگي نماز بخوانيگد براي ايگن كگه هگر جائي از مسگجد در روز قيامگت ،براي
نمازگزار گواهي ميدهد.
205
مةِ قائِدا ً وَ سگائقاً ،يَقود ُ قوما ً ا ِلَي الجنةِ
يء يَو َمگ القِيا َ ن هذا َ القرآ َ
نگ يَجي ِگ ُ و از امام حسن گگ عليگه السگلم گگ روايت شده :ا ِگ ّ
م
بن يعقوب فيروز آبادي گفته است :به طور صحيح از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده :يُؤتي يَو َ
ه بِحديدةٍ
س ُ من قَت َ َ
ل نَف َگ كلمگي عجيگب و بسگيار عميگق از رسگول خدا گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ روايگت شدهَ :گ
فَحديدت ه فگي يد ه يتو ُ
ساهُ فگي
ح ّگ
ه فگي يَدِگهِ يَت َ َ س ُّ
م ُ م ٍ فَگ ُ
س ّ
ه ب ِگ َ
سگ ُ
ل نَف َ مخلّدا ً فيهگا وَ َگ
من قَت َ َ م خال ِدا ً ُ
جهَن َّگ َ
جأ ب ِگها فگي بَطنِگهِ فگي نارِ َ
َ ِگ ِ َ َ َ ّ َ َ ُگ ُ
َ
من جبل فقتل نفسه فهو يتردّي في نار جهنم خالدا ً مخلدا ً فيها؛ 3اين است معناي مخل ّدا ً فيها وَ َ
من تَردّي ِ م خالدا ً ُ
جهَن َّ َ
نارِ َ
آن چگه كگه گفتيگم :زندگگي اخروي ،نمايگش حقيقگت و واقگع زندگگي ظاهري و صگوري دنيوي اسگت؛ و دنياي آينده تكرار
دنياي كنوننني اسننت ولي باطننن آن را بيرون ميآورد و بننه آن ابديننت ميبخشنند ،و بگگه عبارت صگگحيحتر و
واقعيتر :دنياي كنوني نمايشي ظاهري و ناپايدار ،از زندگي واقعيتدار و جاوداني اخروي است.
در روز رستخيز پس از عوض شدن وضع جهان و زندگي انسان علوه بر اين كه وجود خود اعمال و حضور عين آنها
بهترين گواه صدق بر وقوع آنها است ،گواهان ديگري نيز كه شاهد تحقق يافتن اعمال ميباشند ،در آنجا بر صدور آنها
گواهگي خواهنگد داد؛ غالب مردم چنيگن تصگور ميكننگد كگه ميتواننگد بعضگي از اعمال خود را مخفيانگه و در خلوت بگه جگا
آورنگد ،و در اثگر ايگن تصگور اسگت كگه خود و كردار خود را از نظارت و شهادت اغيار ،محفوظ و مصگون دانسگته ،بگا خيالي
آسگگوده و بگگا اطمينان دل ،اعمال شايسگگته و يگگا ناشايسگگت خود را انجام ميدهنگگد؛ ولي بينايان جهان خوب ميداننگگد كگگه
واژهاي كه مفهوم دارد ولي يك مصداق هم در سراسر عالم ندارد ،همين كلمة خلوت است .زيرا كه هر جاي دنيا و هر
گوشه و هر زاوية آن ،بيپرده است :اعماق اقيانوسها و فضاي كيهان ،همه جا جلوت و بيحفاظ است.
دانستهايم كه :عمل انسان نيرويي است كه با انجام دادن كار ،از بدن عامل ،بيرون ميگردد؛ اين نيروي خارج شده،
بدون شگك در موجودات پيرامون خود مثل ً در هواي مجاور اثگر ميكنگد و موجودهاي مجاور هگم ايگن اثگر را بگه مجاورهاي
خود سگرايت ميدهنگد و مجاورهاي مرتبگة دوم هگم هميگن اثگر را بگه مجاورهاي مرتبگة سگوم ميرسگانند ،و همچنيگن هگر
نزديك تر ،اثر نامبرده را به موجودات دورتر سرايت داده و بدون وقفه انتقال ميدهند و تا آنجا كه موجودي هست پيش
ميبرند تا به آخر عالم مادي برسد (اگر براي عالم ،آخري بوده باشد) و مسلما ً نيروي صادر شده از ماه و از خورشيدها
هم بالتر ميرود و كهكشان ها را زير پا ميگذارد و از سحابيها هم ميگذرد .و بنابراين ،هنوز صداي كساني كه هزارها
منقلب ميشود و دگرگون ميگردد .و آيا اين نيرو بالخره در جايي ايست ميكند و سرش به ديواري ميخورد و يا الي
بنابرايگن ،هگر موجودي شاهگد وقوع هگر عملي اسگت و سگراسر زميگن و آسگمانها و همگة ذرات آنهگا ،ناظگر و تماشاچگي
دائمي هر عاملي است؛ تمامي ذرههايي كه در زمين و يا در آسمانها ميباشند و يا در گردش و تموج به سر ميبرند،
همه و همه وقوع هر عمل را با ذات خود ،درك ميكنند و با حقيقت خويش آنها را مشاهده مينمايند و گواهان اخروي
اعمال ميگردند.
گواهان اخروي اعمال ،عين اثر عمل را نشان ميدهند (و مانند آهن سرخ گرديده و آبديده هستند كه اثر آب و آتش
را در خود نگاه ميدارند) و لذا به هيچ وجه قابل تكذيب نيستند.
در كتاب «راه طي شده» ميفرمايگد 1:دوسال قبل يكي از روزنامههاي تهران ،ترجمه مقالهاي از مجلت خارجي را
منتشگر كرده خگبر ميداد :چنگد تگن از دانشمندان امريكائي موفگق شدهانگد آواز خوانگي كوزه گران قديگم مصگر را ظاهگر
سگگازند و بگگه تكرار در آورنگگد ،براي ايگگن منظور كوزههايگگي را كگگه در موزهگگها بگگه يادگار مانده ،روي اسگگبابي شگگبيه بگگه
گراماوفون ولي ماننگد ترتيگب و موقعگي كگه كوزهگگر ،كوزه خميري را روي دسگتگاه قرار داده بگا پگا ميچرخانگد و بگا يگك
«در آن زمان كگه كوزهگگر ،در كنگج خلوت دكان خود مشغول كار بوده ،آواز ميخوانگد و كوزهگها را چرخ ميداد فكگر
نميكرد كه ارتعاش صداي او به وسيله تخته چوبي كه در دست دارد ،گل كوزه را ميتراشد و خطوط نامرئي دقيقي بر
بدن كوزه رسگم مينمايگد ،خطوطگي كگه بعگد از يكگي دو هزار سگال در آزمايشگاهگها بگه صگدا در آمده ،كلمات او را تكرار
خواهگد كرد؛ البتگه ايگن تنهگا كوزه كوزهگگر نيسگت كگه صگداي كارگگر مصگري را ضبگط كرده باشگد ،تمام كوه و دشگت و در و
ديوار ،جاسوساني هستند كه در خلوت و در ملء ،نه تنها صدا بلكه هر اثر و عمل صادره از ما را دريافت ميكنند و به
صورت تغييرات مكانيك ،فيزيك يا شيميايي و غيره در دل خود ،نگاه ميدارند؛ اين اسرار تنها روي سطح اشياء و شكل
خارجي آنها نقش نميبندد كه در صورت متلشي شدن هيكل ،محو گردند بلكه در اعماق ذرات ريشه ميدواند».
نگارنده گويد:
مشكلي كه باقي است تطبيق هر عمل بر عامل ،و تمييز عاملين است ،و فرضا اگر كسي ادعا نمايد كه فلن عمل
هيچ عمل از عامل خود جدا نميشود و هر كاري با پيوند عجيبي به كار كننده متصل است؛ و در عين اين
كه اعمال ،آسمانها و زمين را سير كرده و پر مي سازند از عامل خود هم منقطع نميشوند؛ نه در اين زندگي و نه در
قبر ،حتي بعد از ذره ذره شدن تن ،پيوسته با او ميباشند و در روز بعث هم با هم مبعوث ميشوند.
در قرآن كريگم ،آيات عديدهاي درباره شهادت اعضاي عامگل بر اعمال صگادر شده از او ،هسگت؛ ايگن آيات جاي تدبّر و
تفكر است ،حقائقي در آن ها نهفته است ،ظاهر آن ها مبين رسوائي در روز رستخيز ،و موجب انزجار آدمي از سيئات و
برگشگت بگه سگوي پروردگار مهربان اسگت ،و هميگن ظواهگر ،بواطنگي را هگم بگا خود و در خود دارنگد كگه خزائن فلسگفه
1
.ص 124و .125با اندك اختصار.
207
َ َ
ملُو َ
ن؛ 1در جلُه ُ ْ
م ب ِما كانُوا يَعْ َ م وَ أْر ُ
م وَ أيْدِيه ِ ْ م أَل ْ ِ
سنَتُهُ ْ شهَد ُ ع َلَيْه ِ ْ
م تَ ْ
حقي قي و دفائن حكمت الهي ميباشند؛ ميفرمايد :يَو ْ َ
َ
م عَلى أفْواهِه ِ ْ
م خت ِ ُ اين آيه ،گواهي دادن زبان بر اعمال صادر شده از انسان با صراحت بيان شده است؛ و ايضاً :الْيَو ْ َ
م نَ ْ
َ َ
ن؛ 2در اين آيه هم فرموده بر دهانشان مهر ميزنيم يعني براي اين كه
سبُو َ جلُه ُ ْ
م ب ِما كانُوا يَك ْ ِ م وَ ت َ ْ
شهَد ُ أْر ُ وَ تُكَل ِّ ُ
منا أيْدِيه ِ ْ
نتوانند سخن بگويند .واقع اين است كه در آن جا ،زبان و لبها و هر كدام از دندانها و غير اين ها از اجزاي دهان (مانند
دسگتها و پاهگا) بر اعمالي كگه از آنگها كگه بگه نام دهان ناميده ميشود و وسگيله سگخن گفتگن در ايگن زندگگي اسگت از كار
ن گگ وَ قالُوا َ
ملُو َگ جلُودُهُگ ْ
م ب ِگما كانُوا يَعْ َ م وَ ُ
م وَ أب ْگصاُرهُ ْ
معُهُ ْ
س ْ شهِد َ ع َلَيْهِگ ْ
م َگ و نيگز در قرآن كريگم هسگت :اذا مگا جاؤ ُگها َ
«اَنطَق َنا» اول ً چنين تبادر ميكند كه گوش و چشم و پوست بدن ،زبان در ميآورد و دهان ميشود و پس از آن كه چند
كلمه ديگر قرائت ميكند و به «انطق كل شييء» ميرسد ،ميفهمد كه :گويا بودن هر چيزي به حسب ذات اوست و
شهادت بر اعمال در روز قيامگت ،منحصگر به اعضاي نام برده نيسگت ،بلكگه عمومگا اعضاي بدن انسگان به اعمال وي،
حك ُگم ُ
جنود ُگهُ وَ جوارِ ُ شهادت خواهنگد داد؛ چنان كگه از اميگر المؤمنيگن گگ عليگه السگلم گگ روايگت شده :اَعضاؤ ُك ُگم ُ
شهود ُگه ُ وَ َ
ديدگان ،و معده بگگه هضگگم ،و دهان و دندان بگگه جويدن آنگگها شهادت خواهنگگد داد و هگگم چنيگگن جهاز هاضمگگه و جهاز دفگگع
فضلت ،و ذرات بيشمار پوسگت و گوشگت بدن و اسگتخوان و رگ و پگي و غيگر اينگها شهادت ميدهنگد كگه از كجگا فراهگم
خوني كه در بدن ما روان است و اين مغز كه وسيله انديشه و تفكر ما است ،مو به مو و ذره به ذره گواهان اخروي
اعمال ما هستند؛ اين است معناي اين كه :هر كس از خودش بر خودش ،شاهد دارد و گواه هر كسي با خود او است!!
سه َ َ ت ك ُ ُّ
م أنَّهُگ ْ
م كانُوا شهِيدٌ؛ 5و ايضاً :وَ َ
شهِدُوا ع َلى أنْفُگ ِ ِ ْ معَگها سگائِقٌ وَ َ
س َ
ل نَفْگ ٍ چنان كگه خداونگد متعال ميفرمايگد :وَ جاءَگ ْ
6
ن.
كافِرِي َ
بنابر آن چگه تحقيگق گرديگد ،شهادت تگن و اعضاي بدن بر اعمال ،بگه ايگن طريگق اسگت كگه جوارح آدمگي و ذات او ،بگه
طريق نطق عمومي موجودات ،ناطق ميشوند و گويا ميگردند و حقيقت خود را همان طور كه بودند ،با همان اعمال
كه ميكردند ،نمايان ميدارند و باطن ذات خويش را بارز و آشكار مي سازند؛ و ميدانيم كه بهترين طرز اخبار به طور
1
.نور ( / )24آيه .24روزي گواهي دهد بر آنان ،زبانها و دستها و پاهايشان ،به اعمالي كه ميكردند.
2
.يس ( / )36آيه .65امروز بر دهانشان مهر ميزنيم و دستهايشان با ما سخن ميگويد و پاهايشان گواهي ميدهد بر آن چه
كسب ميكردند.
3
.فصگگلت ( / )41آيگگه 20و .21هنگامگگي كگگه بر آتگش دوزخ ميرسگگند ،گوشگگها و چشمگگها و پوسگتهاي آنان بر آنان ،بگگه آن چگگه
ميكردند شهادت ميدهد؛ به پوستهاي خود ميگويند چرا بر ما گواهي داديد؟ گويند خدائي كه هر چيز را گويا گردانيد ما را به نطق
آورد.
4
.نهج البلغه ،ج ،2ص ،206س .6عضوهاي شما گواهان اوست و جوارح شما سربازان اوست و دلهايتان جاسوسان اوست و
نهانتان هويداي اوست.
5
.ق ( / )50آيه .21و هر كسي در حالي كه با او ،راننده و گواهي هست ،ميآيد.
6
.اعراف ( / )7آيه .37و بر خود گواهي دادند كه كافر بودند.
208
سگاده و طگبيعي ،همانگا نشان دادن عيگن واقعگه و خود حادثگه اسگت؛ خگط سگابق مصگريان بگه طوري كگه در تواريگخ ذكگر
«خگط آنگها ابتدا عبارت بوده از نقگش كردن و سگاختن صگورت چيزي كگه ميخواسگتند نام ببرنگد ،مثل ً ميخواسگتند
بنويسگند آدم ،شكگل يگك آدم ميگساختند ،براي نوشتگن يگك مرغ ،صگورت يگك مرغ ميكشيدنگد ،بنابرايگن غالب اشارات
مصگگري ،تصگويرهاي كوچگگك ميباشگگد از آدم و آلت و افزار و چشگگم و كركگگس و غاز و سگگر حيوانات و امثال آن؛ و ايگگن
1
علمات را در ابنيه ،كتيبه قرار ميدادند و با دقت زياد نقر ميكردند يعني در سنگ ميكندند».
بلي نمايانيدن واقعه و خود حادثه ،بهترين راه اخبار از آن و شهادت بر آن است؛ و مسلما ً اگر انسان قادر ميشد كه
وقايع مشهود خود را محفوظ بدارد و عين آن ها را در موارد لزوم ارائه نمايد ،همين راه را انتخاب مينمود و از شهادت
دادن بگا زبان پرهيگز ميكرد ،و مقبول هگم نميگرديگد؛ ولي چون اول ً انسگان :قدرت بر اظهار پندارهگا و تصگورهاي باطنگي
خود ندارد و ثانيا ً نميتوانگد وقايگع گذران و حوادث نگا پايدار جهان را نگاه بدارد ،فلذا در زمينه ناچاري ،زبان به ميان آمده
و سگگخن گفتگگن پيدا شده اسگگت؛ و چون در زندگگگي اخروي ،و نيگگز چون آخرت ،عالم جاودانگگي و دنياي ثبوت و اسگگتقرار
است ،پس بدون نياز به سخن گفتن ،خود وقايع كه اتصال تام بر ذات و اعضاي آدمي دارد ،بر صدور آنها از انسان و از
اعضاي او ،شهادت خواهند داد؛ و براي همين است كه ما ميگوييم :آخرت نمايشي است ابدي ،از باطن حوادث
دنيوي!.
در آخرت ،هر فرد انسان ،وقايع گذشته خويش را كه با رغبت آن ها را احداث كرده بود ،باز احداث ميكند؛ و دوباره
آن ها را ،عين آن ها را و حاق ذوات آن اعمال را با خود همان عضوها كه آن ها را ايقاع كرده بود و با عين ذرات آن اعضا
كه در هنگام صدور عمل ،در ايقاع آن ،دخالت داشته و كمكي كرده بود ،با دستها و پاها و گوش ها و چشم ها و شكم و
فرج و غير اين ها ،ل ينقطع و علي الدوام نمايان مي سازد؛ ولي البته نه در اشكال فريبنده دنيوي ،بلكه با حقايق گوارا و
يا ذوات تلخ و ناگوار آنها كه در دنيا پردههاي ظواهر ،مستور مانده بود.
احاديث شريفهاي كه ذيل ً نقل ميشوند ايضا ً از گواهان اخروي اعمال ،سخن ميگويند:
ن ل ِلّهِ عَّزوج ّ
ل از حضرت رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ روايت شده است كه در ضمن حديثي فرموده :ا ِ ّ
نگ
نگ عليگه مگا يكو ُ
من امرِ الله ِگ و يحفظو َ
هِ ،گ
خلفِگهِ يَحفَظون َگ ُ
من َ
ن يَدَيه ِگ وَ ِگ
من بَي ِگ
ت ِگ
معَقِّبا ٌگ
خلقِگهِ وَ ُ
ل َ عَلي ك ُ ِّ
ل عبد ٍ ُرقَباءَ ِگ
من ك ّ
َ
ه اَو ع َلَي هِ و الل ّيالي و اليّا ُ
م و الشهوُر شهود ُ رب َّهِ ل َ ُ
ل عليه ُ من اَعمال ِهِ و اقوال ِهِ و اَلفاظ ِهِ و الَحاظ ِهِ وَ البِقا ع ُ الت ّي تَشت َ ِ
م ُ ه ِ
من ُ
2
ه اَو ع َلَيهِ.
شهود ٌ ل َ ُ ن اَعمال َ ُ
ه ُ حفَظَت ُ ُ
ه الكاتِبو َ شهود ٌ ع َلَيهِ اَو ل َ ُ
ه وَ َ ن ُ
عباد ِ اللهِ المؤمني َ شهودُه ُ ع َلَيه اَو ل َ ُ
ه وَ سائُِر ِ ُ
1
.تاريخ ملل قديمه مشرق ،ص .91عين الفاظ نقل شد.
2
.بحار النوار ،ج ،3ص ،282س .9براي خداونگگد عزوجگگل بر هگگر بندهاي پاسگگبانهايي هسگگت ،از جميگگع آفريدههايگگش ،و تعقيگگب
كنندگاني و دنبال گيرندگاني ،كه از پيش رو و از پشت سر ،او را به فرمان خدا نگهباني ميكنند و آن چه را كه از اوست براي او نگاه
ميدارنگد ،از اعمال و گفتار و الفاظ و نگاههاي او؛ و سگر زمينهايگي كگه او را در بر ميگيرنگد ،گواهان پروردگارش هسگتند ،بگه سگود يگا
به زيان او ،و شب ها و روزها و ماهگها گواهان او هستند به زيان يا به سود او و همه بندگان مؤمن خدا گواهاني هستند به زيان يا به
سود او و نگهباناني كه نويسندگان اعمال او هستند گواهان بر او هستند به سود يا به زيان او.
3
.من ليحضره الفقيه ،ص ،584س .18روزي نيست كه بر پسر آدم بگذرد مگر اين كه به او ميگويد :من روز نوي هستم و من
بر تو گواه ميباشم پس در من گفتار نيك بگو و كردار نيك به جاي آور تا در روز قيامت براي تو شهادت دهم و حقيقت اين است كه
مرا بعد از اين ،هيچ وقت نخواهي ديد.
209
ن اَعمالَك ُگم وَ عَدَد َ اَنفا ِگ
سكُم لت َگستُُركُم ِ
منهُگم ق يَحفَظو َگ حفّا ظَگ ِگ
صد ٍ حك ُگم وَ ُ
جوارِ ِ سكُم وَ ع ُيونا ً ِگ
من َ من اَنفُگ ِ
صدا ً ِگ
ن عَلَيك ُگم َر َگ
ا َگ َّ
ُ
1
ن اليَوم ِ قَري ٌ
ب. ن غَدا ً ِ
م َ ب ذو رِتاج وَ ا ِ َّ
ٍ منهُم با ٌ ة لَي ٍ
ل داٍج وَل يُكِنُّكُم ِ ظ ًل َ
م ُ
مل في
م اع َ ن النَّهاَر اِذا جاءَ قا َ
ل يَاب نَگ آد َگ َ ك؛ 2و از امام صگادق گگ عليه السلم گگ :ا ِگ َّ
خلقِگ َ ملئِكَتِگ َ
ك وَ سائ ِر َ من اسكَنتَهُما ِ
من َ َ
مث َ
ل ل ِ ي وَ اِذا جاءَ اللَّي ُ
ل قا َ مضگي وًَل آتي َگ
ك فيمگا بَقِگ َ مةِ فَا ِن ّگي لَم آتِگ َ
ك فيمگا َ م القِيا َ عند َ َرب ّ ِگ َ
ك يَو َگ خيرا ً اَشهَد ُ ل َگ َ
ك ب ِگه ِ مك هذا َ
يَو ِگ
ئ
شي ٍ مقاَرنَةٍ وَغَيُر ك ُ ِّ
ل َ ئ لب ِ ُ
شي ٍ معگَ ك ُ ِّ
ل َ اميگر المؤمنيگن گگ عليگه السگلم گگ روايگت شده كگه درباره خداونگد متعال فرمودهَ :
مزايَل َ ٍ
ة؛ 6امكان ندارد كه از خداوند دانا و بينا عملي حتي خاطرات قلبي و ارادههاي اندروني را پنهان داشت؛ و انبياي لب ِ ُ
عظام و ائمه كرام گ عليهم السلم گ هم در درجه دوّم از گواهان اعمال ميباشند (در اين باره به بحث «عرض اعمال»
7
رجوع شود).
ميتوانيم درباره فهم كامل تبدل عمل ،به نعمت و شكنجه آخرت ،از تبدلت كنوني موجودات اين جهان و مطالعه در
سگيبي را در نظگر ميگيريگم :ايگن سگيب از موجودات كنونگي تحول مييابگد و در شكگل سگيبي نمايان ميگردد ،و هميگن
سيب را يك نفر انسان ميخورد و جزء بدن خويش مي گرداند سپس همان سيب در صورت نيروي عمل ،مثل ً در گفتن
ل اله ال اللّه ،در ياري كردن بگگه سگگتم ديده ،تفكرات علمگگي ،از او خارج مگگيشود و باز ماننگگد سگگابق ،جزء جهان خارج از
انسان ميشود (البته بدون اين كه با او قطع رابطه كند) آيا اين نيروي متولد از سيب كه از بدن خورنده بيرون گرديد و
جزء جهان شد ،دوباره امكان ندارد كه بر گردد و باز سيبي شود.؟
بلي همان نيروي زائيده شده از سگگيب ،باز بر ميگردد و سگگيبي ميشود ،سگگيبي بسگگيار عالي ،سگگيبي كگگه قابليگگت
پوسگيده شدن و فاسگد گرديدن را ندارد ،و علوه بر ايگن تمام هگم نميشود و انقضاء ناپذيگر اسگت؛ بلي عيگن هميگن سگيب
دنيوي اسگت كگه پگس از آن كگه خورده ميشود و در بدن انسگان ،لطافگت مييابگد و نيرو ميگردد باز بر گشتگه و سگيب
1
.نهگگج البلغگگه ،ج ،2ص .68بندگان خدا بدانيگگد كگگه بر شمگگا ديدهبانانگگي از خودتان ،جاسگگوساني از اعضايتان و نگاه دارندگان بگگا
صداقتي گماشته شدهاند كه اعمال شما را و شماره نف سهايتان را نگاه ميدارند ،تاريكي شب ظلماني ،شما را از آنان نميپوشد و
درب محكم بسته شدهاي ،شما را از آنان پنهان نميكند؛ و بدانيد كه فردا به امروز نزديك است.
2
.صحيفة سجاديه گ عليه السلم گ ،ص .52خدايا من همانا تو را گواه ميگيرم و تو گواه كافي هستي و گواه ميگيرم آسمان و
زمينت را و كساني را كه در آنها ساكن گردانيدهاي از فرشتگانت و از ساير مخلوقاتت.
3
.بحار النوار ،ج ،3ص .284وقتي كه روز فرا ميرسد ميگويد اي پسر آدم در اين روز خود ،عمل خيري بكن كه براي تو در نزد
پروردگارت در روز قيامت ،بر آن شهادت دهم ،و من در روزگار گذشته نزد تو نيامدهام و در باقي عمرت هم پيش تو نخواهم آمد؛ و
هنگامي كه شب فرا ميرسد ،مثل همين گفتار را به او ميگويد.
4
.در اواخر بحث پيش ،ص ،377ش 2نقل و ترجمه شد.
5
.نساء ( / )4آيه .79خداوند ،گواهي كافي است.
6
.نهگج البلغگه ،ج ،1ص ،9س .2خدا بگا هگر چيزي هسگت نگه بگا نزديگك شدن؛ و جدا از هگر چيزي اسگت نگه بگا دور گرديدن و فاصگله
گرفتن
7
.در ص 318همين كتاب.
210
َ َ
ل وَ أُتُوا ب ِگهِ
ن قَب ْ ُ مَرةٍ رِْزقا ً قالُوا هذ َا ال ّذِي ُرزِقْگنا ِ
م ْگ ن ثَ َ
م ْگ اخروي ميشود!؛ ايگن اسگت معناي آيگه مباركگة كُل ّگما ُرزِقُوا ِ
من ْگها ِ
متَشابِهاً ؛ 1چون در هر بار كه رزقي به آنان ميرسد ميگويند :اين رزق قبل ً روزي ما شده بود ،حتي در بار اول هم ،اين
ُ
سگخن را ميگوينگد ،چنان كگه از ظاهگر كريمگه پيداسگت ،پگس معلوم ميشود كگه مقصگودشان از كلمگه «مگن قبگل» دنيگا و
زندگي دنياست.
نتيجه اين ميشود كه :هر ميوهاي كه در بهشت به اهل بهشت ميرسد ،قبل ً در زندگي دنيوي ،همان ميوه ،به آنان
رسگيده بوده و آنان پگس از آن كگه در دنيگا از روزي دنيوي خود ،لذت برده و اسگتفاده ميكننگد ،آن را يعنگي نيروي حاصگل
شده از آن را در راه انجام دادن كردار نيگگك ،پندار نيگگك ،گفتار نيگگك خرج ميكننگگد؛ و بعدا ً هگگم در بهشگگت دوباره از همان
نيکي که کرده بودند ،از همان نيرويي که خرج کردند ،از همان ميوهاي كه در دنيا خوردند ،از نو لذت ميبرند ،استفاده
بيپاياني ميكنند؛ اين معني را براي نخستين بار در اين كتاب ميبينيد و مفسران زحمت ها كشيده و سخنها نوشتهاند
بنابر آن چه بيان گرديد ،مؤمنان از آن چه كه پروردگارشان به ايشان عطا ميفرمايد :دو بار متمتع ميشوند ،اول در
دنيگا ،سگپس در بهشگت .مؤمگن سگيبي را در دنيگا ميخورد و بگا نيروي حاصگل شده از آن ،نيكگي ميكنگد ،عمگل نيگك انجام
ميدهگد ،و هميگن نيكگي را دوباره در آخرت در شكگل سگيب پايانناپذيگر بهشتگي دريافگت ميكنگد .چنان كگه خداونگد متعال
ك يؤْتَو َ ُ
2
مَّرتَي ْ ِ
ن. م َ
جَرهُ ْ
نأ ْميفرمايد :أولئِ َ ُ ْ َ
بنابر آن چگه ذكگر گرديگد اگگر در طرز پيدايگش يگك سگيب و در خصگوصيات آن مطالعگه نمائيگم و در ايگن كگه سگيب در
نخسگتين بار ،چگونگه پديگد ميآيگد دقيگق شويگم ،بايسگتي بتوانيگم درباره پيدايگش اخروي آن نيگز تگا اندازهاي آشنايگي حاصگل
كنيگم؛ قرآن كريگم هگم بگه ايگن طريگق ،تصگريح فرموده و شناختگن نشأه كنونگي را طريگق و وسگيله تذكگر براي نشأه آينده
َ شناسانيده است ،در آن جا كه فرموده :و لَقَد عَلمتم الن َ ْ َ
3
شأة َ اْلُولى فَلَوْ ل تَذ َك ُّرو َ
ن. ْ ِ ْ ُ ُ ّ َ
عمگل صگادر شده از انسگان كگه از سگيب خورده شده ،تكون يافتگه اسگت ،نيرويگي نامرئي اسگت ،چنان كگه همان سگيب
خورده شده هم ،در آغاز پيدايش خود ،شبحي بيش نبود و قبل از آن هم كامل ً نامرئي بود؛ و چنان كه سراسر عالم هم
در آغاز ،بگا ايگن كگه نيرومندتريگن نيروي موجود بود ،نامرئي بود و بعدا هگم شبحگي بيگش نبود؛ 4و هگم چنان كگه سگيب و
سگراسر عالم ،بگه تدريگج از حالت شبگح بگه در آمدنگد و بعدا ً پيدا كرده و مرئي شدنگد ،عمگل انسگان هگم كگه مثل ً از سگيب،
طريگق بعگد يافتگن عالم و نيگز سگيب ،بزرگ گرديدن و اتسگاع يافتگن اسگت و ايگن كگه از ذرهاي ،ذرات بسگياري زائيده
شود؛ هميگن طور ،عمگل هگم بزرگ ميشود و اتسگاع مييابگد و از آن هگم ذراتگي بيشمار و ليتناهگي زائيده ميشود (بايگد
دانسته شود كه اطلق لفظ «ذره» از باب ضيق بيان است) تا سيبي بهشتي ،سيبي پايان ناپذير ،تشكل ميپذيرد و بدين
طريق سيب كوچك خورده شده دنيوي ،پس از تبدل به نيروي عمل نيك ،بسيار بزرگ ميشود و انقضاء ناپذير ميگردد.
فرقگي كگه در ايگن تمثيگل هسگت ايگن اسگت كگه :در تكون سگيب ،ذره نخسگتين سگيب ،بگه طريگق درخگت سگيب ،از مواد
جهان بر خود اخگگذ ميكنگگد و بزرگ ميشود ،ولي نيروي صگگادر شدة عمگگل ،ذرات بيشمار و ليتناهگگي از خود ميزايگگد و
.بقره ( / )2آيه .25هر وقت از باغستان بهشت ،از ميوهاي ،رزقي روزي آنان مي شد ميگفتند :اين همانست كه قبل ً روزي ما 1
شده بود؛ و رزق اخروي در حالي كه شبيه روزي دنيوي آنان است به ايشان داده ميشود.
2
.قصص ( / )28آيه .54آنان ،پاداششان ،دو برابر به ايشان داده ميشود.
3
.واقعه ( / )56آيه .62حقيقت اين است كه شما نمو نخستين را دانستهايد پس چرا متذكر (نشأ و نمو آينده) نميشويد.
4
.اگر تفصيل مطلوب باشد به كتاب« :آغاز و انجام جهان» كه در رمضان 1389هگ ق نشر كردهايم رجوع شود
211
ذرهاي هم از جهان اخذ نميكند (مانند بزرگ شدن حجم آبي كه در ظرف بي سوراخي قرار دارد و حرارت كافي به آن
1
ميرسد) چنان كه خود عالم هم ،همين طور بزرگ شده است.
فرق ديگري نيگز هسگت :سگيب كنونگي هگر قدر بزرگ شود و شامگل ذرات غيگر متناهگي باشگد باز بزرگگي آن ،محدود و
حقيقتگي را كگه براي فهگم مسگاله فوق (غيگر متناهگي بودن ذرات يگك سگيب) لزم اسگت متذكگر شويگم ،ايگن اسگت كگه:
سيب اخروي در صورتي ميتواند بيپايان باشد كه عمل نيك صادر شده از انسان نيكو كار هم غير متناهي بوده باشد ،و
لزمگه ايگن هگم آن اسگت كگه ذرات هميگن سگيب دنيوي كگه نيروي عمگل ،از آن حاصگل ميشود ،نيگز غيگر متناهگي باشگد ،و
آري ،سگيب (و هگر موجود ديگري در ايگن جهان) اجزاي بگي شماري دارد و شامگل ذراتگي غيگر متناهگي اسگت! بگه ايگن
برهان:
اگر سيب واحدي را تقسگيم كن يم و اقسام آن را باز تقسگيم كنيم و به اين تقسگيم ادا مه دهيم ،يقينا ً به جزئي عدمي
نميرسگيم؛ اگگر قدرت پيدا كرده بيشتگر پيگش برويگم بايسگتي اجزاي نوينگي را در سگيب بيابيگم و بايسگتي كگه ايگن تقسگيم،
خاتمهناپذيگر باشگد و الي البگد تسگلسل بيابگد و پايانگي براي آن پيگش نيابگد؛ و گگر نگه بايسگتي كگه اجزاي سگيب در يكگي از
درجات تقسيم برگشت كرده و عدمي شود و لزمه اين پيش آمد هم اين است كه سيب ،از اول موجود نبوده باشد ،به
جهت اين كه :مركبي كه اجزايش عدمي باشد ،عدمي بوده و هيچ است.
نتيجه اين است كه همين سيب محدود دنيوي و هر موجود ديگر جهاني ،شامل اجزاء غير متناهي است؛ چون كه همه
ذرات مكنونه در يك سيب ،هنوز تولد نيافته و فيصله به تمام معني در ميان جميع ذرات ليتناهاي آن ،تحقق نگرفته ،فلذا
محصور شدن ذرات بيپايان در ميان حدود و ابعاد پايانپذير ،ممكن شده است؛ و چون همين سيب ،يعني نيروي حاصل
شده از خوردن آن ،در جهان آخرت به تمام معني باز گرديده و گشايش خواهد يافت (به جهت اين كه سراسر عالم در
آن وقت از هم باز گرديده و هر ذره از هر ذره بيرون آمده و مفصول از يك ديگر و جدا از هم ديگر خواهند شد) معقول
2
نيست كه سيب نام برده در آن جا هم محدود بوده و پايانپذير باشد.
با بيان فوق چنين به دست ميآيد :كه موجودات غير متناهي بالقوه ،ممكن است در ميان حدي قرار گيرند و محصور
شونگد؛ ولي موجودات بيپايان بالفعگل و زائيده شده ،محال اسگت كگه محدود شونگد و محصگور گردنگد ،و چارهاي جگز ايگن
نيست كه غير متناهي شده و بيپايان گردند و از شكل محدوديت به درآمده و لباس محصوريت را از تن درآورند.
و بنابر ايگن كگه ذكگر شگد ،عالم و موجودات آن ،از آغاز ،شامگل اجزاي ليتناهگي بوده و الي البگد نيگز چنيگن خواهنگد بود؛
ولي مادام كگه جميگع ذرات ،زائيده نشدهانگد ،در ظاهگر محدود ديده ميشونگد ،و پگس از آن كگه آخريگن فصگل ،در جهان
وقوع يافت ،يعني قيامت قيام كرد ،نا محدود و غير متناهي خواهند شد؛ و موجود ،حدود را خواهد انداخت؛ چنان كه در
1
.اگر تفصيل مطلوب باشد به كتاب« :آغاز و انجام جهان» رجوع شود.
2
.رجوع شود به بحث« :نعمتهاي اخروي كاهش نميپذيرند» در ص 54و به بحث« :اعمال افزايش مييابند و بزرگ ميشوند»
در ص .301
212
آخرت ،جنين و دنيا آبستن به آن است
بنابر آن چه در اين كتاب تحقيق گرديد كه :اعمال انسان ،نيروهائي هستند كه از بدن او متولد ميشوند و در آخرت،
در شكگگل نعمگگت و يگگا شكنجگگه باز بگگه او داده ميشونگگد ،و ابدان افراد انسگگان هگگم از مواد ايگگن جهان سگگاخته ميشود و
پرداختگه ميگردد ،بايسگتي گفتگه شود كگه :مواد ايگن جهان بر ميگردنگد و مواد آن جهان ميشونگد ،و نعمتهاي بهشتگي و
شكنجههاي جهنمگي ميگردنگد ،و ايگن جهان و آن جهان از يگك خميره سگرشته شدهانگد ،و موجودات آينده ،هگم اكنون در
و موجودات دنيوي و موجودات اخروي دو دسگگته موجود نيسگگتند بلكگگه يگگك دسگگته 1
ايگگن جهان بگگه ذوات خود موجودنگگد،
موجودات هستند كه دنيا را پر كردهاند و آخرت را (بهشت و دوزخ را) هم پر خواهند كرد؛ و خلصه لزم ميآيد كه گفته
بلي لزوم اين لوازم ،بنابر قول به بقا و تجسم اعمال ،اعمالي كه از مواد جهان ،از خوردنيها و آشاميدنيهاي آن ،از
ولي البتگه ايگن لوازم ،اشكالهايگي بر حقيقگت تجسگم اعمال نيسگتند ،بلكگه وقايعگي ثابگت و مسگائلي غيگر قابگل انكار
ميباشند و به هر كدام از آنها دلئلي صريح ،از قرآن مجيد و اخبار شريفه پيدا كردهايم:
2
ة. ل ِلَنَّها َ
جنين َ ٌ جن َّ ً
ة؟ قا َ جن َّ ُ
ة َ ت ال َ
مي َ ِ
س ِّ
م ُ
از رسول خدا گ صلي الله عليه و آله و سلم گ پرسيدند :ل ِ َ
3
ن؛
م عَنْها بِغائِبِي َ
ن گ وَ ما هُ ْ صلَوْنَها يَو ْ َ
م الدِّي ِ حيم ٍ گ ي َ ْ جاَر لَفِي َ
ج ِ ن اْلَبْراَر لَفِي نَعِيم ٍ گ وَ إ ِ َّ
ن الْفُ َّ در قرآن كريم ميفرمايد :إ ِ َّ
شنونده آن گگه كگه دو جمله اول و دوم را ميشنود كگه نيكوكاران در بهشتگي هسگتند و بدكاران در دوزخ بگه سگر ميبرنگد،
ايگن پرسگش در نظرش پيگش ميآيگد كگه :چرا و چگه طور بدكاران ،دردي احسگاس نميكننگد و شكنجهاي را در نمييابنگد؟!
جمله سگوم ،پاسگخ ايگن پرسگش فرضگي را ميدهگد و چنيگن ميفهمانگد كگه هنوز داخگل دوزخ نشدهانگد تگا شكنجگه آن را در
يابنگد؛ ولي براي ايگن كگه ذهگن شنونده بر خلف جمله دوم نرود و بدكاران را بيرون از دوزخ تصگور نكنگد ،جمله چهارم را
و اما اين كه چه طور ممكن است كه بدكار ،داخل دوزخ نشده و بيرون از دوزخ هم نباشد؟! با توجه به جنين و دنيا
حل ميشود :جنين از دنيا و زندگي دنيوي بيرون نيست ،ولي داخل آن هم نشده است؛ نتيجه اين ميشود كه :بهشت و
جهنگم هگر دو اكنون در دنيگا هسگتند و هگر دو خلق شده و آفرينگش يافتهانگد ،البتگه بگا وجودي نكره و ناشناس؛ چنان كگه از
م؛ 6ايگن كريمگه عجيبگه بگا تأكيگد ،دوزخ را موجود و مخلوق و قابگل رؤيگت ،ميشناسگاند ولي البتگه بيان ميدارد كگه
حي َگ ال ْ َ
ج ِ
1
.رجوع شود به بحث« :بهشت و دوزخ ،خلق شدهاند» در ص .244
2
.بحار النوار ،ج ،3ص ،345س .17از پيغمگبر گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ پرسگيدند :چرا بهشگت ،جنگت ناميده شده اسگت؟
فرمود :براي اين كه ،جنين است! (جنيني در بطن دنيا است).
3
.انفطار ( / )82آيه 13تا .16به راستي نيكوكاران هر آينه در بهشتي هستند و به راستي گناهكاران هر آينه در دوزخي هستند،
در روز جزا داخل آن شده و مزهاش را در مييابند؛ و آنان از آن ،غائب نيستند.
4
.قمگر ( / )54آيگه 54و .55حقيقگت ايگن اسگت كگه :پرهيزكاران در باغسگتانها و نهرهايگي هسگتند ،در نشيمنگاه صگداقت در نزد
شاهنشاه ازلي و ابدي ،تواناي جاوداني به سر ميبرند.
.توبه ( / )9آيه 49گ عنكبوت ( / )54آيه .29يقينا ً دوزخ ،پيرامون كافران را فرا گرفته است. 5
6
.تكاثر ( / )102آيه 5و .6اگر ميدانستيد دانستن يقيني ،هر آينه البته دوزخ را ميديديد.
213
َ َ
منُوا وَ م وَ ال ّذِي َ
نآ َ ما ك َ َ
سبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِ ْ م َّ
ن ِ م ْ
شفِقِي َ ن ُ دارايان علم يقيني ،قدرت بر اين رؤيت دارند! و ايضاً :تََرى الظ ّال ِ ِ
مي َ
2
ن النَّارِ.
م َ
ن ِ
جي َ
م بِخارِ ِ
1
ت ال ْ َ
جنَّا ِ
ت؛ و ايضاً :ما هُ ْ ت فِي َروْضا ِ ملُوا ال َّ
صال ِحا ِ عَ ِ
در حديگث هسگت كگه :عدهاي ظاهرا ً بگه خدمگت امام باقگر يگا امام صگادق گگ عليهمگا السگلم گگ رسگيدند ،حضرت بگه آنان
ض الَّذِي ف لَك ُگ ْ
م بَعْگ ُ ن يَكُو َگ
ن َرد ِگ َ َگ ن گگ قُ ْ
ل ع َگسى أ ْ متگى هذ َا الْوَعْد ُ إ ِگ ْ
ن كُنْت ُگ ْ
م صگادِقِي َ و در قرآن كريگم هسگت :وَ يَقُولُو َگ
ن َ
جلُو َ
ن؛ 4در اين دو آيه ميفهماند كه قيامت و افتادن بد كاران به دوزخ ،تا اندازهاي وقوع يافته است ،به جهت اين ستَعْ ِ
تَ ْ
كگه مقداري از عذاب دوزخ كگه شتابان آن را ميخواهنگد ،هگم رديگف آنان ميباشگد ،اگگر بگه ايگن حقيقگت نميتواننگد باور
م دسگترس داشتيگد ولي آنگها را در همان جگا از بيگن برديگد و ضايگع كرديگد و بگا خود بگه آخرت نياورديگد؛ و ايضاً :فَل َ اقْت َ َ
ح َگ
َ ة گ ف َ ُّ ة گ وَ ما أَدْرا َ
سغَبَةٍ ؛ 9يعني :گردنههاي عالم آخرت در دنيا هست و
م ْ ك َرقَبَةٍ گ أوْ إِطْعا ٌ
م ف ِي يَو ْم ٍ ذِي َ ما الْعَقَب َ ُ
ك َ الْعَقَب َ َ
لزم است در زندگي دنيوي از آنها گذر كرد و آنها بنده آزاد كردن و اطعام در روز بي چارگي و بينوايي است.
آيات فوق بگه وجود و بقاي موجودات دنيوي در آخرت ،دللت دارنگد :ايگن كريمگه مباركگه هگر دو قسگمت را متضمگن
است :و ابت غ فيما آتا َ َ
جمله نخست ميرساند كه :خانه آخرت در همين 10
ن الدُّن ْيا؛
م َ صيب َ َ
ك ِ س نَ ِ ه الدَّاَر اْل ِ
خَرة َ وَ ل تَن ْ َ ك الل ّ ُ َ َِْ ِ
دنيا و در اين زندگي حاضر ،در ميان آن چه كه به هر فردي داراي بهرهاي از دنياست كه بايستي اين بهره را فراموش
1
.شوري ( / )42آيه 22و .23ميبيني كه ستمكاران از آن چه كه كسب كردهاند ،هراسانند با اين كه آن ،بر آنان واقع شده (و بر
سرشان افتاده است) و كساني كه ايمان آورده و اعمال شايسته كردهاند در باغستانهاي بهشتها ميباشند.
2
.بقره ( / )2آيه .167آنان از آتش ،بيرون نيستند.
3
.كافگي ،ج ،2ص 457گگ وافگي ،ج ،1كتاب اليمان و الكفگر ،ص ،39س 21گگ مرآة العقول ،ج ،2ص ،426س .30هگر كسگي از
شما بهشت و آن چه را كه در آن هست ،آشكارا ديده است؛ اگر كتاب (يعني قرآن) را تصديق كنيد.
4
.نمگگل / )27( ،آيگگه 71و .72ميگوينگگد :ايگگن وعده (معذب شدن بدكاران در دوزخ و وقوع قيامگگت) كگگي خواهگگد بود اگگگر راسگگت
ميگوئيگد؟ بگگو( :احتمال بدهيگد) شايگد مقداري از آن چگه كگه بگا عجله خواسگتارشان هسگتيد ،هگم رديگف شمگا شده باشگد (پيرامونتان را
فرا گرفته باشد).
5
.آل عمران ( / )3آيه .103در كنار گودالي از آتش بوديد پس شما را از آن جا برهانيد.
.قصص ( / )28آيه .64ميديدند عذاب را اگر واقعا ً آنان ،هدايت مييافتند. 6
7
.ج ،7ص ،262س .7
8
.احقاف ( / )46آيه .20نعمتهاي گواراي خود را در زندگي دنيوي از بين برديد.
9
.بلد ( / )90آيه 11تا .14پس نگذشت از آن گردنه و چه ميداني كه چيست آن گردنه؟ آزاد كردن بنده است يا اطعام است در
روز گرسنگي.
10
.قصص ( / )28آيه .77در آن چه خدا به تو داده است ،خانه آخرت را طلب كن و بهرهاي را كه از دنيا برايت ميباشد فراموش
مكن.
214
نكنگد و بگا خود بر دارد و بگه آخرت بگبرد؛ در خگبر اسگت كگه اميگر المؤمنيگن گگ عليگه السگلم گگ در تفسگير ايگن كريمگه فرموده:
1
خَرةَ. ك اَن تَطل ُ َ
ب ال ِ ك وَ ن ِشاط َ َ
ك وَ ِغنا َ
شباب َ َ ك وَ قُوَّت َ َ
كوَ َ ص َّ
حت َ َ س ِ
لتَن َ
بهشگت در هميگن دنيگا در ميان ناخوشيهاي زندگگي قرار دارد و دوزخ هگم در هميگن زندگگي در ميان خوش آيندهاي دنيوي
دنيا و آخرت در نظر قرآن كريم ،در حقيقت ،يك جهان وسيع است ،يك جهان بيپايان ،كه آغاز آن از خدا و انجام آن
نيگز بگه خداسگت؛ وجود آخرت در دنيگا ماننگد وجود كلمات و حروف كتابگت اسگت در ضمگن مداد ،ماننگد وجود برگ و شاخ و
ساقه است در اندرون تخم ،مانند هستي جنين است در رحم مادر؛ موجودات اخروي كليتا ً در باطن دنيا و موجودات آن،
موجود و مخلوقاند و در آخرت ،موجود نو ايجادي پديد نخواهد آمد ،حوريان و باغستانها و چشمهساران بهشتي ،در اين
جهان در ميان هميگگن موجودات مادي ،البتگگه بگگه طور خميره ،در زيگگر دسگگت و پاي بشگگر ريختگگه شده و در همگگه جگگا در
مثگل دنيگا نسگبت بگه آخرت ،مثگل تخگم اسگت نسگبت بگه بار ،مثگل تخگم سگيب اسگت نسگبت بگه سگيب ،يگا تخگم خار اسگت
نسبت به خار؛ مثل دنيا نسبت به آخرت ،مثل ظاهر است نسبت به باطن :دنيا ظاهر عالم است و آخرت باطن آن؛ از
م اَ ّ
ن الدّاَر وَرائَها؛ 5اين سخن بسيار بال و وال دللت ميكند كه :دنيا و آخرت يك جهان وسيع هستند و نسبت به هم وَ يَعل َ ُ
جل ِگها؛ 6از ايگن فرمايگش امام گگ عليگه السگلم گگ فهميده ميشود جل ِگها اِذ َا اشتَغَ َ
ل النّا سُگ بِعا ِ النا سُگ ا ِلي ظاهِرِگها وَ اشتَغَلوا بِآ ِ
كگه :دنيگا و آخرت ،جدا از هگم نيسگتند و اتحاد كامگل بگا هگم دارنگد ،آخگر دنيگا آخرت اسگت ،دنيگا عاجگل آخرت و آخرت آجگل
1
.ارشاد القلوب ،ص .27فراموش مكگگن كگگه لزم اسگگت بگگا سگگلمت و نيروي بدنگگي و جوانگگي و ثروت و شادابگگي ،آخرت را طلب
نمايي.
2
.نهگگج البلغگگه ،ج ،2ص ،110س .2بهشگگت در ميان مكاره و ناخوشيگگها (ي دنيگگا) قرار دارد و دوزخ در ميان شهوتگگها و خوش
آيندهها (ي دنيا).
.روضة الواعظين ،ص .324هر وقت باغهاي بهشت را يافتيد در آن ها چرا نمائيد .گفتند يا رسول اللّه باغهاي بهشت چيست؟! 3
مناسگب اسگت كگه در مقام شرح و توضيگح« :جنيگن بودن آخرت در دنيگا» و «وجود دنيگا در آخرت» ،حقيقتگي را كگه در
س وَ ال ْ ِ
حجاَرةُ» 1يافتهايم ،در اين جا بياوريم: ذيل جمله قرآنيه «وَقُودُهَا النَّا ُ
اين سنگهاي رنگ به رنگ را كه در كوهساران ،در اثر گرماها و سرماهاي متناوب ،شكسته شده و از بالي قلّهها به
ايگن صگخرههاي سگخت را مشاهده ميكنيگد كگه بگه مرور دهور و بگه طرق گوناگون سگاييده ميشود و آرد ميگردد و
2
خاكهاي زراعتي روي زمين را ميسازد.؟
حقيقت اين است كه :سنگي كه در زير پا افتاده است (با نظر به آينده) هم گل است و هم بلبل است؛ ناني است
كگه در سگفره شمگا هسگت؛ قبايگي اسگت كگه تگن شمگا را ميپوشانگد؛ خانهاي اسگت كگه در داخگل آن آرميدهايگد؛ زبان نرمگي
است كه با آن ،سخن ميگوييد؛ مغزي است كه با آن ميانديشيد؛ عمل نيكي است كه انجام ميدهيد؛ گردشي است كه
آري شمگا هگر چگه داريگد ،چگه در ايگن دنيگا و چگه در آن دنيگا ،چگه خوش آينگد و گوارا و چگه ناخوش و ناگوار ،از هميگن
باغ و راغ شمگا ،كشگت و زرع شمگا ،گلسگتان و بوسگتان شمگا ،و هگر چگه كگه از خاك ميرويگد ،از سگنگ آفريده ميشود
خوراك شما يا از زمين ميرويد و يا از گوشت حيوان كه از گياهان ميخورد ،تهيه ميگردد؛ و در هر حال از خاك به
لباس شمگا يگا از پنبگه و كتان و يگا از پشگم و يگا از حريگر اسگت؛ و چون گوسگفند و كرم ابريشگم از گياه و برگ توت
در سگاختمان خانهگها ،خاك و آجگر و سگنگ و شگن و آهگك و گگچ و سگيمان و آهگن و چوب ،كار گذاشتگه ميشود و همگه
نتيجه اين ميشود كه :پوست و گوشت و استخوان و مغز و رگ و پي و عصب و خون و هر چه كه در بدن داريد ،و
بگه عبارت ديگگر :چشگم و گوش شمگا و دسگتها و پاهاي شمگا و قلبگي كگه در سگينه شمگا ميطپگد و مغزي كگه در اندرون
و بنابراين نه تنها نان و پيراهن و خانه شما از سنگ درآمده است ،بلكه حتي زماني خود شما نيز سنگ بودهايد!؛ با
توجه به حقيقت ياد شده و تذكر اين معني كه :نيروهاي اعمال آدمي از مواد تن او تحول مييابند ،چنين به دست ميآيد
كه :انديشههاي آدمي و همه كردارهاي وي ،چه زيبا و چه زشت ،و سخناني كه گفته ميشود و حتي اراده ها و نيتهايي
كه در اندرون دلها نهان است ،همه از سنگ است ،مهرباني شما از سنگ است و عداوت شما نيز از سنگ است.
و چون نعمتهاي بهشتگگي و شكنجههاي جهنمگگي ،از نيروهاي اعمال دنيوي آفريده ميشود (چنان كگگه در ايگگن كتاب
روشن گرديده است) طبعا اين نتيجه به دست ميآيد كه :نعمتهاي بهشتي شما ،همه و همه از همين سنگها ساخته
1
.بقره ( / )2آيه .24سوخت دوزخ ،مردمان و سنگها هستند.
2
.كتاب «علوم طبيعي براي سوم دبيرستان» ص ،164چاپ .1350
216
ميشود كگگه در زيگگر دسگگت و پاي مردم ريختگگه شده اسگگت؛ و بدكاران هگگم در دوزخ بگگا هميگگن سگگنگها (كگگه بگگا سگگهولت
ي بِك ُگم و روايگت شده كگه رسگول خدا گگ صگلي الله عليگه و آله و سگلم گگ اشاره بگه زميگن كرد و فرمود :ا ِن َّگها ا ُ ّ
مك ُگم وَ هِگ َ
بََّرةٌ؛ 1زمين مادرتان است و نسبت به شما مادر مهربان و خوبي است.
پايان
1
.بحارالنوار ،ج ،60ص .94
217
در اين كتاب از كتابهاي زير ،نام بردهايم:
قرآن كريم با شماره آيات كوفي ،و نهج البلغه با شرح محمد عبده مطبوع در مطبعه استقامت ،و صحيفه سجاديه گ
عليه السلم گ مطبوع در تهران در 1361هجري قمري باهتمام آخوندي به خط زنجاني ،مورد استفاده ما قرار گرفت؛ و
كتابهايي كه در اين نوشته ،به عنوان دليل يا تأييد و يا انتقاد ،نام برده شدهاند به ترتيب عبارتند از:
.14اقرب الموارد.
218
.26المعجم المفهرس.
219
.56كشاف طبع مصر 1367هگ ق.
.62فصول مهمه.
.63تفسير المنار.
.66ريحانة الدب.
.77علم و مردم.
.80فيزيك رنر.
.93نهج الفصاحه.
.95درج گهر.
.101مجمع البحرين.
.105اوثق الوسائل.
.108جواهر الكلم.
.111معيار اللغه.
.112مفردات راغب.
.113الكني و اللقاب.
اين كتابها مانند كتاب حاضر :تجسم عمل ،از قرآن كريم و احاديث شريفه استفاده و استخراج شدهاند.
222
بسمه تعالي
از شعبان 1390كه رحل اقامت در تهران افكندهام ،در هر انجمني كه قدم ميگذارم ،فضل و دانشمندان پس از آن
كه مرا ميشناسند كه نويسنده كتاب «تجسم عمل يا تبدّل نيرو به ماده» هستم ،با ابراز لطف و اظهار مرحمت ،از من
كتاب نامگبرده را ميخواهنگد .و چون نسگخ چاپ اول مدتگي اسگت كگه تمام شده اسگت عموما ً بگه تجديگد چاپ آن تشويقگم
ميكنند.
و اينك بعد از آن كه در حدود يك سال كار كرده و كتاب را از اول تا آخر از نظر گذرانيدهام ،آن را حضور دانشمندان
هيگچ صگفحهاي از چاپ اول ،دسگت نخورده نمانده و تقديگم و تأخيرهايگي هگم در مطالب آن رخ داده اسگت و اضافاتگي
نيز بر آن افزودهام .بحث «اتّساع جهان» را براي اين كه در كتاب مستقلي نشر كردهام از آن برداشتم و اصول مطالب
اكنون كگه براي بار سگوم (جهگت قرار گرفتگن در سگايت بينگش نگو) حروفچينگي ميشود ،باز در مواردي تغييگر ،حذف و
اضافه در متن چاپ دوم ،به خط خود مؤلف دانشمند و مبتكر بزرگ ،انجام يافته ،تايپ شده و در دسترس علقهمندان
قرار ميگيرد.
صورت دستخطهاي آن مرحوم در «موزة خانوادگي آن شفيع ن خاندان رضوي ن » محفوظ است.
مطابق 25/4/1385شمسي
223