You are on page 1of 18

‫حرف سيدالشهدا حرف روز‪ ،‬و هميشه حرف روز است؛ اصل ً حرف روز را سيدالشهدا آورده است و‬

‫دست ما داده است و سيدالشهدا را اين گريه‌ها و مكتب وي را اين مصيبت‌ها و داد و قال‌ها و اين‬
‫سينه‌زني‌ها و اين دستجات حفظ كرده است‪ .‬اگر فقط مقدسي بوده و توي اتاق و توي خانه‬
‫مي‌نشست و براي خودش هي زيارت عاشورا مي‌خواند و تسبيح مي‌گرداند چيزي نمانده بود‪...‬‬
‫همينهاست كه اين نهضت را پيش برده‪ ،‬اگر سيدالشهدا نبود اين نهضت را كسي پيش نمي‌برد‪ ( .‬امام‬
‫خميني ره )‬

‫خواص طرفدار حق‪ ،‬در هنگام عمل به تكاليف دشوار و در برابر امتحانهاى سخت‪ ،‬يا آن طورند كه به‬
‫راحتى از متاع و بهرههاى زندگى دنيوى دست بر مىدارند و يا چنانند كه در شرايط سخت و دشوار‬
‫نمىتوانند بر زيباييهاى مادى زندگى نظير مقام‪ ،‬شهرت‪ ،‬پول‪ ،‬لذت و راحتى چشم فروبندند‪ .‬بنا بر اين‬
‫هرگاه تعداد خواص طرفدار حق كه حاضرند در پاى عمل به تكليف از متاع دنيا دست بردارند و حتى از‬
‫جان خود دست بشويند‪ ،‬بيشتر باشد؛ آن جامعه كامل بيمه خواهد شد و هيچگاه دچار حالت دوران امام‬
‫حسين(ع) نمىشود‪ ( .‬امام خامنه اي )‬
‫‪---------------------------------------‬‬
‫سياره رنج‬
‫خواص طرفدار حق‪ ،‬در هنگام عمل به تكاليف دشوار و در برابر امتحانهاى سخت‪ ،‬يا آن طورند كه به‬
‫راحتى از متاع و بهرههاى زندگى دنيوى دست بر مىدارند و يا چنانند كه در شرايط سخت و دشوار‬
‫نمىتوانند بر زيباييهاى مادى زندگى نظير مقام‪ ،‬شهرت‪ ،‬پول‪ ،‬لذت و راحتى چشم فروبندند‪ .‬بنا بر اين‬
‫هرگاه تعداد خواص طرفدار حق كه حاضرند در پاى عمل به تكليف از متاع دنيا دست بردارند و حتى از‬
‫جان خود دست بشويند‪ ،‬بيشتر باشد؛ آن جامعه كامل بيمه خواهد شد و هيچگاه دچار حالت دوران امام‬
‫حسين(ع) نمىشود‪.‬‬

‫‪ ...‬و از آن فراتر ‪ ،‬از فراز بلند آسمان كهكشان بنگر! خورشيدي از ميان خورشيدهاي بيشمار آسمان ل‬
‫يتناهي ‪ ،‬منظومه اي غريب ‪ ،‬و از آن ميان سياره اي غريب تر ‪ ،‬بر پهنه اش جانوراني شگفت هر يك با‬
‫آسمان ليتناهي در درون ‪ ،‬اما بي خبر از غير ‪ ،‬سر در مغازه تنهايي درون خويش فرو برده ‪ ،‬سرگرم با‬
‫هياكل موهوم و انگاره هاي دروغين ‪ ...‬و اين هنگامه غريب در دشت كربل آيا جاي ملمتي هست ؟‬
‫آري ‪ ،‬انسان امانتدار آفرينش خويش است و عوالم بيروني اش عكسي است از عالم درون او در‬
‫لوح آينه سان وجود ‪ .‬طوفان كربل ‪ ،‬طوفان ابتليي است كه انسانيت را در خود گرفته و آن كرانه هاي‬
‫فراغت ‪ ،‬سراب هاي غفلتي بيش نيست ‪ .‬انسان قلب عالم هستي و حامل عرش الرحمن است‪ .‬و اين‬
‫سياره ‪ ،‬عرصه تكوين‪ .‬اينجا پهنه اختيار انسان است و آسمان عرصه جبروت ‪ ،‬و امر تكوين در اين‬
‫ميانه تقدير مي شود ‪ ...‬آه از بار امانت كه چه سنگين است !‬

‫اي همسفر ‪ ،‬نيك بنگر كه در كجايي ! مباد كه از سر غفلت ‪ ،‬اين سفينه اجل را مامني جاودان‬
‫بينگاري و در اين توهم ‪ ،‬از سفر آسماني خويش غافل شوي ‪ .‬نيك بنگر ! فراز سرت آسمان است و‬
‫زير پايت سفينه اي كه در درياي حيرت به امان عشق رها شده است ‪ .‬اين جاذبه عشق است كه او را‬
‫با عنان توكل به خورشيد بسته است و خورشيد نيز در طواف شمسي ديگر است و آن شمس نيز در‬
‫طواف شمسي ديگر و ‪ ...‬و همه در طواف شمس الشموس عشق ‪ ،‬حسين بن علي عليه السلم‬
‫‪...‬مگر نه اينكه او خود مسافر اين سفينه اجل است ؟ ياران ! اينجا حيرتكده عقل است ‪ ...‬و تا «خود»‬
‫باقي است ‪ ،‬اين «حيرت» باقي است ‪ .‬پس كار را بايد به «مي» واگذاشت ؛ آن مي كه تو را از‬
‫ك قَتيلً‬ ‫ن ا‪ ...‬شاءَ ا َ ْ‬
‫ن يَرا َ‬ ‫«خويش» مي رهاند و من وما را در مسلخ او به قتل مي رساند ‪ .‬آه ! ا ِ َّ‬
‫عالم همه در طواف عشق است و دايره دار اين طواف ‪ ،‬حسين است ‪ .‬اينجا در كربل ‪ ،‬در‬
‫سرچشمه جاذبه اي كه عالم را بر محور عشق نظام داده است ‪ ،‬شيطان اكنون در گير و دار آخرين‬
‫نبرد خويش با سپاه عشق است و امروز در كربلست كه شمشير شيطان از خون شكست مي خورد ؛‬
‫از خون عاشق ‪ ،‬خون شهيد ‪.‬‬

‫‪----------------------------------------‬‬
‫ماهيت قيام حسيني‬
‫يكى از مسائل در مورد نهضت امام حسين عليه السلم اينست كه ماهيت اين نهضت چه بوده است‬
‫يعنى اين نهضت چه هدفى دارد؟ يكى از مسائلى كه در مورد نهضت امام حسين ( ع ) مطرح است‬
‫اينست كه آيا اين قيام و نهضت از نوع يك انفجار بود ؟ از نوع يك عمل ناآگاهانه و حساب نشده بود ؟‬
‫نظير اينكه به ديگى هى حرارت بدهند ‪ ,‬آبى كه در آن است تبديل به بخار بشود ‪ ,‬منافذ هم بسته باشد‬
‫‪ ,‬بالخره منفجر خواهد شد ‪.‬‬
‫بسيارى از قيامها انفجار است ‪ .‬اينست كه مكاتب مادى امروز روى اصول خاص ديالكتيكى مى گويند‬
‫تضادها را تشديد بكنيد ‪,‬شكافها را هر چه مى توانيد عميقتر بكنيد ‪ ,‬حتى با اصلحات واقعى مخالفت‬
‫كنيد براى اينكه جامعه را به انقلب به معنى انفجار ( نه انقلب آگاهانه ) بكشانيد ‪ .‬اسلم به انقلب‬
‫انفجارى يك ذره معتقد نيست ‪ .‬اسلم ‪ ,‬انقلبش هم انقلب صد در صد آگاهانه و از روى تصميم و‬
‫كمال آگاهى و انتخاب است ‪.‬‬
‫آيا جريان امام حسين ( ع ) يك انقلب انفجارى و كار ناآگاهانه بود ؟ آيا به اين صورت بود كه در اثر‬
‫فشارهاى خيلى زيادى كه از زمان معاويه و بلكه از بر خاندان امام آورده بودند ‪ ,‬ديگر اصل حوصله‬
‫امام حسين سر آمد و گفت هر چه بادا باد ‪ ,‬هر چه مى خواهد بشود ؟ ! گفته هاى خود امام حسين‬
‫سخنرانيهائى كه در مواقع مختلف ايراد كرده است نشان مى دهد كه اين نهضت در كمال آگاهى بوده ‪,‬‬
‫انقلب است اما نه انفجار ‪ .‬انقلب هست ولى انقلب اسلمى نه انفجار ‪.‬‬
‫از طرفی قيام امام حسين یک پديده چند ماهيتى است ‪ ,‬چون عوامل مختلف در آن اثر داشته است ‪.‬‬
‫مثل يك نهضت مى تواند ماهيت عكس العملى داشته باشد ‪ ,‬يعنى صرفا عكس العمل باشد این عكس‬
‫العملى مى تواند يك عكس العمل منفى باشد در مقابل يك جريان ‪ ,‬و مى تواند يك عكس العمل مثبت‬
‫باشد در مقابل جريان ديگر ‪ .‬همه اينها در نهضت امام حسين وجود دارد ‪.‬‬
‫اينست كه اين نهضت يك نهضت چند ماهيتى شده است‪ .‬چطور ؟ يكى از عوامل كه به يك اعتبار ( از‬
‫نظر زمانى ) اولين عامل است ‪ ,‬عامل تقاضاى بيعت است ‪ :‬امام حسين در مدينه است ‪ .‬معاويه قبل‬
‫از مردنش مى خواهد از امام بيعت بگيرد ‪ ,‬آنجا موفق نمى شود بعد از مردنش يزيد مى خواهد بيعت‬
‫بگيرد بيعت كردن يعنى امضا كردن نه تنها روى خلفت شخص يزيد بلكه روى سنتى كه معاويه پايه‬
‫گذارى كرده است كه خليفه پيشين خليفه بعدى را تعيين كند‪ ,‬امام حسين عكس العمل نشان مى دهد‬
‫‪ ,‬عكس العمل منفى و رد میکند‪.‬‬
‫تا معاويه مى ميرد ‪ ,‬مردم کوفه به خود مىآيند ‪ ,‬ما الن بايد آماده باشيم و حسین (ع) را دعوت كنيم‬
‫كه به كوفه بيايد و او را كمك بدهيم و لاقل قطبى در اينجا در ابتدا به وجود آوريم ‪ ,‬بعد هم خلفت را‬
‫خلفت اسلمى بكنيم ‪ .‬اينجا عكس العمل امام چه بايد باشد ؟ حجت بر او تمام شده است ‪ .‬عكس‬
‫العمل ‪ ,‬مثبت و ماهيت عملش ‪ ,‬ماهيت تعاون است ‪ .‬يعنى مسلمانانى قيام كرده اند ‪ ,‬امام بايد به‬
‫كمك آنها بشتابد ‪ .‬اينجا ديگر عكس العمل امام ماهيت منفى و تقوا ندارد ‪ ,‬ماهيت مثبت دارد ‪.‬‬
‫از اين دو عامل كداميك بر ديگرى تقدم داشت ؟ آيا اول امام حسين از بيعت امتناع كرد و چون از‬
‫بيعت امتناع كرد مردم كوفه از او دعوت كردند يا قضيه برعكس بود؟ امام حسين بيعت نكرد براى‬
‫اينكه به تقاضاى مردم كوفه جواب مثبت داده بود! از اين دو تا كدام است ؟ به حسب تاريخ مسلما‬
‫اولى ‪ .‬چرا ؟ براى اينكه همان روز اولى كه معاويه مرد‪ ,‬از امام حسين تقاضاى بيعت شد‪ , .‬بنابراين‬
‫مسئله اين نيست كه بيعت نكرد چون به كوفى ها جواب مساعد داده بود! خير ‪ ,‬بيعت نكرد قبل از‬
‫آنكه اصل اسم تقاضاى كوفى ها در ميان باشد ‪ ,‬و فرمود‪ :‬من بيعت نمى كنم ولو در همه روى زمين‬
‫ملجئى براى من باقى نماند‬
‫عامل سوم كه اين را هم مثل دو عامل ديگر ‪ ,‬تاريخ بيان مى كند ‪ ,‬عامل امر به معروف و نهى از منكر‬
‫بود كه از روز اولى كه امام حسين از مدينه حركت كرد ‪ ,‬با اين شعار حركت كرد ‪ .‬از اين نظر ‪ ,‬مسئله‬
‫اين نبود كه چون از من بيعت مى خواهند و من نمى پذيرم ‪ ,‬قيام مى كنم ‪ ,‬بلكه اين بود كه اگر بيعت‬
‫هم نخواهند من به حكم وظيفه امر به معروف و نهى از منكر بايد قيام كنم ‪ .‬و نيز مسئله اين نبود كه‬
‫چون مردم كوفه از من دعوت كرده اند ‪ ,‬قيام مى كنم ‪ .‬هنوز حدود دو ماه مانده بود كه مردم كوفه‬
‫دعوت بكنند ‪ ,‬روزهاى اول بود و به دعوت مردم كوفه مربوط نيست ‪ .‬دنياى اسلم را منكرات فرا‬
‫گرفته است ‪ ,‬من به حكم وظيفه دينى و مسئوليت شرعى و الهى خودم قيام میكنم ‪.‬‬
‫در عامل اول ‪ ,‬امام حسين مدافع است ‪ .‬به او مى گويند ‪ :‬بيعت كن ‪ ,‬مى گويند ‪ :‬نمیکنم ‪ ,‬از خودش‬
‫دفاع میکند ‪ .‬در عامل دوم ‪ ,‬امام حسين متعاون است‪ ,‬او را به همكارى دعوت كرده اندجواب مثبت‬
‫داده است‪.‬‬
‫در عامل سوم ‪ ,‬امام حسين مهاجم است ‪ .‬در اينجا او هجوم كرده به حكومت وقت ‪ .‬به حسب اين‬
‫عامل ‪ ,‬امام حسين يك مرد انقلبى است و مى خواهد انقلب بكند ‪.‬‬
‫هر يك از اين عوامل ‪ ,‬يك نوع تكليف و وظيفه براى امام حسين ايجاب مى كرد ‪ .‬از نظر عامل بيعت ‪,‬‬
‫امام حسين وظيفه اى ندارد جز زير بار بيعت نرفتن ‪ .‬از نظر عامل دعوت مردم كوفه ‪ ,‬امام حسين‬
‫وظيفه دارد به سوى كوفه بيايد تا وقتى كه آنها سر قولشان هستند ‪ .‬از آن ساعتى که زير قولشان‬
‫زدند ‪ ,‬ديگر امام حسين از اين نظر وظيفه اى ندارد‪ .‬ولى كار امام حسين كه منحصر به اين نبوده‬
‫است ‪ .‬عامل دعوت مردم كوفه يك عامل موقت بود‪ .‬بعد از آنکه خبر قتل مسلم رسيد ‪ ,‬ديگر موضوع‬
‫دعوت مردم كوفه منتفى شد واز نظر عامل امر به معروف و نهى از منكر كه از اين نظر امام حسين‬
‫ديگر مدافع نيست ‪ ,‬متعاون نيست ‪ ,‬بلكه يك مهاجم است ‪ ,‬يك ثائر و يك انقلبى است‪ .‬داغترين خطبه‬
‫هاى امام حسين ‪ ,‬شورانگيزترين و پرهيجان ترين سخنان امام حسين ‪ ,‬بعد از شكست كوفه است ‪.‬‬
‫اينجاست كه نشان مى دهد امام حسين تا چه اندازه روى عامل امر به معروف و نهى از منكر تكيه‬
‫دارد و اوست كه هجوم آورده به اين دولت و حكومت فاسد‬
‫از نظر اينكه امام مهاجم و انقلبى بود ‪ ,‬منطقش با منطق مدافع و با منطق متعاون فرق مى كند ‪.‬‬
‫منطق امر به معروف و نهى از منكر ‪ ,‬منطق حسين را منطق شهيد كرد ‪ .‬منطق شهيد ماوراى اين‬
‫منطقهاست ‪.‬‬
‫منطق شهيد يعنى منطق كسى كه براى جامعه خودش پيامى دارد و اين پيام را جز با خون با چيز‬
‫ديگرى نمى خواهد بنويسد ‪ .‬خيليها در دنيا حرف داشتند ‪ ,‬پيام داشتند ‪ .‬مى بينند از فلن پادشاه سنگ‬
‫نوشته اى در مىآيد منم فلن كس پسر فلنكس ‪ ,‬منم كه فلن جا را فتح كردم ‪ ,‬روى سنگ مى نويسند‬
‫كه محو نمى شود ‪.‬‬
‫ولى چون پيام خونين امام ع توام با خون و رنگ قرمز بود ‪ ,‬در دلها حكم شد‪ .‬زندگى با ظالم و‬
‫ستمگر د و زير بار ذلت ها رفتن ‪ ,‬مرگ هزاران بار بر اين زندگى ترجيح دارد ‪ .‬مر دم دنيا بدانند كه من‬
‫يك آدم جاه طلب و ظالم نيستم ‪ ,‬من چنين هدفهائى ندارم ‪ .‬قيام كردم ‪ ,‬خروج كردم براى اينكه مى‬
‫خواهم امت جد خودم را اصلح كنم ‪ .‬من مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر بكنم ‪.‬‬
‫حال ببينيم در ميان اين عوامل سه گانه يعنى عامل دعوت مردم كوفه كه ماهيت تعاونى به اين نهضت‬
‫مى داد ‪ ,‬و عامل تقاضاى بيعت كه ماهيت دفاعى به اين نهضت مى داد ‪ ,‬و عامل امر به معروف و نهى‬
‫از منكر كه ماهيت هجومى به اين نهضت مى داد ‪ ,‬كداميك ارزشش بيشتر از ديگرى است ‪ .‬عامل‬
‫دعوت مردم كوفه كه مردمى اعلم آمادگى كردند به آن كسى كه نامزد اين كار شده است ‪ ,‬و او بدون‬
‫يك ذره معطلى آمادگى خودش را اعلم كرده است ‪ ,‬بسيار ارزش دارد ‪ ,‬ولى از اين بيشتر ‪ ,‬عامل‬
‫تقاضاى بيعت و امتناع حسين بن على ( ع ) و حاضر به كشته شدن و بيعت نكردن ارزش دارد ‪ .‬عامل‬
‫سوم كه عامل امر به معروف و نهى از منكر است ‪ ,‬از اين هم ارزش بيشترى دارد‬

‫‪------------------------------------------------‬‬
‫سوگواري از ديدگاه اسلم و وهابيت‬
‫ظهور فرقه وهابیت در قرن دوازدهم هجری سر منشاء بسیاری از منازعات و کشمکش های مذهبی‬
‫وسیاسی در جهان اسلم شد ‪.‬موسس این فرقه محمد بن عبدالوهاب از اسلم برداشتهایی شخصی و‬
‫مخالف سیره علما ارائه می کرد‪ .‬تحلیل تطبیقی افکار محمد بن عبدالوهاب با عقاید تشیع و اهل‬
‫سنت می تواند روشنگر بسیاری از بدعتها و انحرافات دراین فرقه گردد‪ .‬در این قسمت قصد داریم‬
‫سوگواری از دیدگاه اسلم و وهابیت را مورد بررسی قرار دهیم ‪.‬‬

‫اول ‪ -‬دو استدلل وهابیان‬


‫وهابیان با وجود نبودن منعی در بر پایی مراسم عزا گریه بر مردگان را حرام و از اعمال جاهلیت می‬
‫دانند ‪ .‬آنان برای مستدل جلوه دادن این عقیده به روایت های نقل شده از پیامبر تمسک می جویند‪ ،‬از‬
‫جمله ‪:‬‬
‫چهار صفت از صفت جاهلیت در امت من است که آنها ترک نمی شوند ‪ :‬مباهات به گذشتگان‪ ،‬عیب و‬
‫ایراد گرفتن به ابا و اجداد‪ ،‬طلب باران بر مبنای نجوم و عزاداری برای اموات ‪.‬‬
‫قطع نظر از صحت یا عدم صحت سند این روایت مذکور می توان گفت مصداق این روایت نوحه گری‬
‫برخی زنان دوره جاهلیت است ‪ .‬شغل و حرفه آنان این بود که به منزل مصیبت دیده جمع می شدند و‬
‫بصورت خاصی عزاداری می کردند‪ .‬عملکرد و رفتار نامناسب این زنان سبب شد که پیامبر ما را از‬
‫شیون انان نهی کند ‪ ،‬و گرنه نفس عزاداری از دید اسلم هیچ اشکالی ندارد ‪.‬‬
‫باید اذعان کرد صبر هر چند که ممدوح و بر شمرده در صفات مومنان است اما دلیلی بر وجوب آن‬
‫نیست ؛ یعنی اگر فردی نتوانست بر مصیبتی صبر کند گناه کبیره ای مرتکب نشده ‪.‬‬
‫روایت دیگری که وهابیان از رسول خدا (ص) نقل می کنند و آن را دستمایه خویش قرارداده اند و به‬
‫آن تمسک جسته اند این است ‪:‬‬
‫همانا مرده به گریه زندگان عذاب می کشد ‪ ...‬همان طوری که به موییدن بر او متحمل رنج و عذاب‬
‫می شود‪.‬‬
‫در نقد این حدیث باید به دو نکته توجه کرد اول ‪ :‬راوی حدیث مغیره بن شعبه ‪ ،‬کسی است که اهل‬
‫حدیث به گفته های او چندان وقعی نمی نهند؛ دوم ‪ :‬به گفته سید مرتضی اگر بر فرض عمل عزاداران‬
‫خلف شرع باشد مواخذه مردگان نه تنها خلف عقل است بلکه خلف نص قرآن است ] ول تَزُِر وازرة‬
‫وزر اُخری – هیچکس بار گناه دیگری را به دوش نخواهد گرفت [ (سید مرتضی علم الهدی‪ ،‬امالی‪ ،‬ج‬
‫‪ ،2‬ص ‪. )17‬‬
‫بنابراین عقیده وهابیت درباره عزا داری بر مردگان نه فقط خلف عقل بلکه خلف مشی اسلم است‬
‫که بر آن می باشد که خصایل نکوهیده را از جامعه به دور افکند‪ .‬اسلم نفس عزاداری را می پذیرد اما‬
‫با هر رسم و آئین ناپسندی در مجالس تعزیت مخالف است چه قبل از اسلم چه بعد ازآن‪.‬‬

‫دوم ‪ -‬سابقه عزاداری‬


‫عزاداری و سوگواری در اسلم پدیده ای تازه نیست ‪ .‬از همان ابتدا مسلمانان بر فوت یا شهادت‬
‫عزیزان خویش اشک می ریختند‪ .‬همچنین مجالس تعزیه و مصیبت بعدها در رثای حضرت امام حسین‬
‫(ع) تشکیل می شده است؛ اما وهابیان عزاداری را بر خلف سنت پیامبر و حرام می دانند ‪.‬‬
‫حال به سابقه عزاداری در اسلم می پردازیم و برای آگاهی خوانندگان چند مورد از آن را بیان میکنیم‪.‬‬
‫‪ - 1‬پیامبر (ص) زنان اصحاب را به ماتم بر حمزه سید الشهدا واداشت یا در مصیبت خدیجه کبری (س)‬
‫گریست ‪.‬‬
‫‪ - 2‬حضرت رسول (ص) به اصحاب توصیه کرد بر شهادت جعفر بن ابیطالب (رضوان ا‪ ...‬علیه) و‬
‫امثال او بگریند ( و علی مثل جعفر فلتبک البواکی‪ -‬الصحیح فی سیره النبی‪،‬ج ‪،4‬ص ‪. )307‬‬
‫‪ - 3‬بنابر روایات‪ ،‬پیامبر به ام سلمه اجازه داد در مراسم عزاداری شرکت نماید ‪.‬‬
‫‪ - 4‬به گفته انس بن مالک هنگامی که پیامبر در گریه بر مرگ فرزندش با اعتراض برخی اصحاب روبرو‬
‫شد فرمود ‪ :‬یابن عوف (کنیه ابن مالک ) انها رحمه العین تدمع‪ ،‬و القلب یحزن و ل نقول ال ما یرضی‬
‫ربنا – ای ابن عوف گریه رحمت است‪ ،‬چشم می گرید و قلب محزون می شود و به یقین ما چیزی‬
‫نمیگوییم که مورد رضای حق نباشد ‪.‬‬
‫‪ - 5‬زمانی که پیامبر(ص) به مدینه وارد شد به زیارت قبر مادرش رفت و به یاد آن بزرگوار گریست‬
‫بطوری که حاضران هم اشک ریختند ( ان النبی زار قبر امه فبکی و ابکی من حوله – صحیح مسلم ج‬
‫‪،2‬ص ‪.)271‬‬
‫‪ - 6‬وقتی عثمان بن مظعون وفات یافت پیامبر(ص) کفن او را از روی صورتش کنار زد و ما بین‬
‫چشمش را بوسید‪ ،‬سپس بسیار گریست و فرمود ‪ :‬ای عثمان خوشا به حالت دنیا تو را جذب نکرد و تو‬
‫هم به آن دل نبستی‪.‬‬
‫زمانی که پیامبر (ص) رحلت فرمود حضرت فاطمه زهرا (س) بسیار گریست یا امام سجاد‬ ‫‪-7‬‬
‫(ع) تا ‪ 40‬سال بعد از واقعه عاشورا بر شهدای کربل گریه می کردند ‪.‬‬
‫با تمام شواهدی که ارائه شد؛ گفته جعفر مرتضی محقق معاصر صحیح بنظر می رسد او معتقد است‬
‫‪ ":‬احتمال علت تاکید وهابیان بر حرمت عزاداری جلوگیری از گریه بر فاطمه زهرا سلم ا‪ ...‬علیها می‬
‫باشد‬

‫سوم‪ :‬عزاداری در مذهب تشیع و تسنن‬


‫انواع نوحه سرایی‪ .1 :‬ممدوح و مباح ‪ :‬محزون کردن صدا و کلمات را نیکو ادا کردن ؛ چنانکه حضرت‬
‫جبرئیل‬
‫زهرا (س) در عروج ملکوتی پدر بزرگوارشان چنین فرمود ‪ «:‬یا ابَتاه من َربه ادناه! یا ابَتاه الی َ‬
‫أنعاء ! اجاب ربا دعاه؛ ‪ -‬ای پدر جان خوشا به حالت به خدا نزدیکتر شدی در کنار جبرئیل مأوی گزیدی‪،‬‬
‫دعوت خدایت را لبیک گفتی‪».‬‬
‫‪ . 2‬مذموم و حرام ‪ :‬دست را به دست دیگر زدن‪ ،‬فریاد کشیدن و کلمات نا بجا گفتن‪ ،‬پیراهن چاک‬
‫کردن ‪ ،‬به صورت آسیب رساندنو نوحه خوانی را شغل دانستن؛‬
‫فقهای شیعه در کتب فقهی اجرت گرفتن زن برای نوحه گری را حرام دانسته اند‪ .‬نظر علمه‬
‫طباطبائی مانند بسیار دیگری از فقها چنین است‪ :‬اجرت گفتن کسانی که به باطل نوحه سرایی می‬
‫کنند حرام و اجرت آنانی که به حق نوحه گری می کنند حلل است‪.‬‬
‫فقها در تعریف نوحه باطل گفته اند‪ :‬آن است که در حین نوحه سرایی دروغ بگویند یا غنا انجام دهند‪ .‬و‬
‫بطور کلی در صورتی که غرض یا کیفیت باطلی داشته باشد حرام است‪.‬‬
‫روایتهای بسیاری داریم که بزرکان بر مرگ عزیزان خود گریسته اند‪:‬‬
‫ابن قدامه روایت می کند‪ :‬حضرت فاطمه زهرا (س) و ابوبکر بر مزار پیامبر یا بر بدن وی بوسه زده و‬
‫گریسته اند ‪ .‬انس می گوید ‪ :‬در حالی که دختر رسول ا‪ ...‬را بر مزار پدرش دیدم که اشک از دیدگانش‬
‫روان بود‪ .‬عایشه گفت ‪ :‬ابوبکر بر جنازه رسول خدا حاضر شد کفن بال زد و صورت پیامبر را بوسید و‬
‫گریست‪.‬از علی (ع) نقل شده‪ :‬حضرت فاطمه س مشتی از خاک قبر پیامبر را برداشت و بر‬
‫چشمانش مالید‪.‬‬
‫البته سوگواری غیر مشروع هم در احادیثی به ما رسیده است ‪:‬‬
‫ام عطیه نقل می کند در هنگام بیعت با رسول خدا پیامبر از ما عهد گرفت که نوحه سرایی نکنیم ‪.‬از‬
‫این حدیث بر میاید که مسلمانان باید از نوحه کردن به روش جاهلیت بپرهیزند‪.‬‬
‫ابوموسی اشعری از پیامبر نقل می کند که فرمود آن که در هنگام مصیبت صورت را بخراشد و دامن‬
‫را چاک دهد و به سبک جاهلیت زاری کند از ما نیست‪.‬‬
‫ابن قدامه می افزاید ‪ :‬از این حدیث نیز مطالبی که قبل بیان کردیم بدست می آید و معلوم می شود‬
‫عزاداری به چه صورت حرام است و اگر سوگواری مطابق فطرت و عطوفت انسانی باشد و از حریم‬
‫عقل و شرع بیرون نرود اشکالی ندارد ‪.‬‬

‫‪---------------------------------------‬‬
‫شب عاشورايي‬
‫شب عمليات والفجر هشت‬
‫نخلستانهاي حاشيه اروندرود‬

‫غروب نزديك مي شود و توگويي تقديرزمين از همين حاشيه اروندرود است كه تعيين مي گردد‪ .‬و‬
‫مگر براستي جز اين است؟‬
‫بچه ها آماده و مسلح ‪ ،‬با كوله پشتي و پتو و جليقه هاي نجات ‪ ،‬در ميان نخلستانهاي حاشيه اروند ‪،‬‬
‫آخرين ساعات روز را به سوي پايان خوش انتظار طي مي كنند ‪ .‬اينها بچه اي قرن پانزدهم هجري‬
‫قمري هستند ؛ هم آنان كه كره زمين قرن هاست انتظار آنان را ميكشد تا بر خاك بل ديده اين سياره‬
‫قدم گذارند و عصر ظلمت و بي خبري را به پايان برسانند ‪ ...‬و اينك آنان آمده اند ‪ ،‬با سادگي و‬
‫تواضع ‪ ،‬بي تكلف و صميمي ‪ ،‬در پيوند با آب و درخت و آسمان وخاك و باران ‪...‬و پرندگان ‪ .‬و تو هم‬
‫كه از غرورآباد پر تكليف نفس ام‌ّاره راه گم كرده اي و به يكباره خود را در ميان اين بندگان مطيع خدا‬
‫يافته اي ‪ ،‬حس مي كني كه به بركت آنان ‪ ،‬با همه چيز ‪ ،‬آب و درخت و اسمان و خاك و باران و‬
‫صلوه‬‫پرندگان و ديگر انسانها پيوند خورده اي و بين تو و رب العالمين هيچ چيز نمانده است و دائم ال ّ‬
‫شده اي ‪.‬‬
‫غروب نزديك ميشود و انتظار خوش ‪ ،‬دل بي تاب تو را در خود مي فشارد‪.‬‬
‫اين نخلستان ها مركز جهان است ‪ ،‬چرا كه بهترين بندگان خدا ‪ ،‬يعني بنده ترين بندگان خدا در اينجا‬
‫گرد آمده اند تا بر صف كفر بتازند و بند از اسراي شب برگيرند و آيينه فطرت ها را از تيرگي گناه‬
‫بزدايند و كاري كنند تا جهان بار ديگر اهليت نور را پيدا كند‪ .‬آفتاب باز هم پايين تر آمده است و دلها‬
‫مي خواهند كه از قفس تنگ سينه ها بيرون بزنند ‪ .‬انتظار سايه اي از اشتياق بر همه چيز كشانده است‬
‫‪ .‬آيا مي خواهي آخرين ساعات روز را در ميان خط شكن ها باشي؟ امشب شب عاشورا است‪ .‬تو هم‬
‫بيا و درگوشه اي بنشين و اين جماعت عشاق را تماشا كن ‪ .‬بيا و بعثت ديگر باره انسان را تما شا كن‬
‫‪ .‬خداوند بار ديگر انسان را برگزيده است ‪ ...‬بيا و ديگر باره انسان را تماشا كن‪ .‬خداوند بار ديگر توبه‬
‫انسان را پذيرفته و او را براي خويش برگزيده است ‪.‬‬

‫اينان دريادلن صف شكني هستند كه دل شيطان را از رعب و وحشت مي لرزانند و در برابر قوّه‬
‫الهي آنان ‪،‬هيچ قدرتي ياراي ايستايي ندارد‪ .‬اما اگر نشنيده اي كه آنان اسد ا‪ ...‬الغالب ‪ ،‬آن حيدر كرار‬
‫صحنه هاي جهاد كه چون فرياد به تكبير بر مي داشت و تيغ بر مي كشيد ‪ ،‬عرش از تكبير و تهليل‬
‫ملئك پر مي شد و رعد بر سپاه دشمن مي غريد و دروازه خيبر فرو مي افتاد ‪ ،‬او نيز شب كه مي‬
‫شد‪...‬چه بگويم؟ از چاه هاي اطراف كوفه بپرس كه هنوز طنين گريه ها و ناله هاي او را به خاطر‬
‫دارند‪.‬‬
‫گريه تجلي آناشتياق بي انتهايي است كه روح را به ديار جاودانگي و لقاي خداوند پيوند مي دهد و‬
‫اشك ‪،‬آب رحمتي است كه همه تيرگي ها را از سينه مي شويدو دل رابه عين صفا‪،‬كه فطرت توحيدي‬
‫عالم باشد ‪ ،‬اتصال مي بخشد‪.‬‬
‫بچه هاب محله تو و من ‪ ،‬همانها كه اينجا و آنجا ‪ ،‬در مدرسه و بازار و مسجد و نماز جمعه مي بيني ‪ ،‬با‬
‫همان سادگي و صفايي كه در دعاي توسل اشك مي ريزند ‪ ،‬تكبير گويان به قلب سپاه دشمن مي زنند‬
‫و مكر شياطين را يكسره بر باد مي دهند ‪.‬‬
‫شيطان حكومت خود را بر ضعف ها و ترسها و عادات ما بنا كرده است ‪ ،‬و اگر تو نترسي و از عادات‬
‫مذموم خويش دست برداري و ضعف خويش را با كمال خليفه اللهي جبران كني ‪ ،‬ديگر شياطين را بر‬
‫تو تسلطي نيست ‪ .‬بگذار آمريكا با مانورهاي «ستاره دريايي » و «جنگ ستاره ها » خوش باشد ‪ .‬دريا‬
‫دل مطمئن اين بچه هاست و ستاره ها نور از ايمان اين بچه مسجدي ها مي گيرند ‪.‬‬
‫ساعتي پيش به شروع حمله نمانده است و اينجا آيينه تجلي همه تاريخ است‪ .‬چه مي جويي؟عشق؟‬
‫همين جاست‪ .‬چه مي جويي؟ انسان؟ اينجاست‪ .‬همه تاريخ اينجا حاضر است‪ .‬بدر و حنين و عاشورا‬
‫اينجاست و شايد آن يار ‪ ،‬او هم اينجا باشد‪.‬اين شايدكه گفتم ازدل شكاك من است كه بر آمد اهل يقين‬
‫پيام ديگر دارند‪.‬‬
‫گنجينه آسماني ‪ -‬متن مستند روايت فتح‬

‫‪------------------------------------------‬‬
‫عاشورا در نظر ديگران‬
‫برخى از نويسندگان غير مسلمان مستقل كتاب درباره اين حادثه نوشتهاند ‪.‬در اينجا تنها تعدادى اندك از‬
‫اين نظرها(از مسلمانان و غير مسلمانان)آورده مىشود ‪.‬‬
‫مهاتما گاندى(رهبر استقلل هند) ‪:‬من زندگى امام حسين‪،‬آن شهيد بزرگ اسلم را بدقت خواندهام و‬
‫توجه كافى به صفحات كربل نمودهام و بر من روشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور‬
‫پيروز گردد‪،‬بايستى از سرمشق امام حسين پيروى كند‪.‬‬

‫محمد على جناح(قاعد اعظم پاكستان) ‪:‬هيچ نمونهاى از شجاعت‪،‬بهتر از آنكه امام حسين از لحاظ‬
‫فداكارى و تهور نشان داد در عالم پيدا نمىشود‪.‬به عقيده من تمام مسلمين بايد از سرمشق اين‬
‫شهيدى كه خود را در سرزمين عراق قربان كرد پيروى نمايند‪.‬‬

‫چارلز ديكنز(نويسنده معروف انگليسى) ‪:‬اگر منظور امام حسين جنگ در راه خواستههاى دنيايى‬
‫بود‪،‬من نمىفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟پس عقل چنين حكم مىنمايد كه او‬
‫فقط بخاطر اسلم‪،‬فداكارى خويش راانجام داد‪.‬‬

‫توماس كارليل(فيلسوف و مورخ انگليسى) ‪:‬بهترين درسى كه از تراژدى كربل مىگيريم‪،‬اينست كه‬
‫حسين و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند‪.‬آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوق عددى در جايى كه‬
‫حق با باطل روبرو مىشود اهميتندارد و پيروزى حسين با وجود اقليتى كه داشت‪،‬باعث شگفتى من‬
‫است‪.‬‬

‫ادوارد براون(مستشرق معروف انگليسى) ‪:‬آيا قلبى پيدا مىشود كه وقتى درباره كربل سخن‬
‫مىشنود‪،‬آغشته با حزن و الم نگردد؟حتى غير مسلمانان نيز نمىتوانند پاكى روحى را كه در اين جنگ‬
‫اسلمى در تحت لواى آن انجام گرفت انكار كنند‪.‬‬

‫فردريك جمس ‪:‬درس امام حسين و هر قهرمان شهيد ديگرى اين است كه در دنيا اصول ابدى عدالت و‬
‫ترحم و محبت وجود دارد كه تغيير ناپذيرند و همچنين مىرساند كه هر گاه كسى براى اين صفات‬
‫مقاومت كند و بشر در راه آن پافشارى نمايد‪،‬آن اصول هميشه در دنيا باقى و پايدار خواهد ماند‪.‬‬

‫واشنگتن ايروينگ(مورخ مشهور آمريكايى) ‪:‬براى امام حسين«ع»ممكن بود كه زندگى خود را با تسليم‬
‫شدن اراده يزيد نجات بخشد‪،‬ليكن مسؤوليت پيشوا و نهضت بخش اسلم اجازه نمىداد كه او يزيد را‬
‫بعنوان خلفت بشناسد‪.‬او بزودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلم‬
‫از چنگال بنى اميه آماده ساخت‪.‬در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روى ريگهاى تفتيده‬
‫عربستان‪ ،‬روح حسين فنا ناپذير است‪.‬اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من‪،‬اى حسين!‬

‫توماس ماساريك ‪:‬گر چه كشيشان ما هم از ذكر مصائب حضرت مسيح مردم را متأثر مىسازند‪،‬ولى آن‬
‫شور و هيجانى كه در پيروان حسين«ع»يافت مىشود در پيروان مسيح يافت نخواهد شد و گويا سبب‬
‫اين باشد كه مصائب مسيح در برابر مصائب حسين«ع»مانند پر كاهى است در مقابل يك كوه عظيم‬
‫پيكر‪.‬‬

‫موريس دوكبرى ‪:‬در مجالس عزادارى حسين گفته مىشود كه حسين‪،‬براى حفظ شرف و ناموس مردم‬
‫و بزرگى مقام و مرتبه اسلم‪،‬از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويى يزيد‬
‫نرفت‪.‬پس بياييد ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زيردستى استعمارگران خلصى يابيم و مرگ‬
‫با عزت را بر زندگى با ذلت ترجيح دهيم‪.‬‬

‫ماربين آلمانى(خاور شناس) ‪:‬حسين«ع»با قربانى كردن عزيزترين افراد خود و با اثبات مظلوميت و‬
‫حقانيت خود‪،‬به دنيا درس فداكارى و جانبازى آموخت و نام اسلم و اسلميان را در تاريخ ثبت و در‬
‫عالم بلند آوازه ساخت‪.‬اين سرباز رشيد عالم اسلم به مردم دنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگرى‬
‫پايدار نيست و بناى ستم هر چه ظاهرا عظيم و استوار باشد‪،‬در برابر حق و حقيقت چون پر كاهى بر‬
‫باد خواهد رفت‪.‬‬

‫بنت الشاطى ‪:‬زينب‪،‬خواهر حسين بن على«ع»لذت پيروزى را در كام ابن زياد و بنى اميه خراب كرد و‬
‫در جام پيروزى آنان قطرات زهر ريخت‪،‬در همه حوادث سياسى پس از عاشورا‪،‬همچون قيام مختار و‬
‫عبد الله بن زبير و سقوط دولت امويان و برپايى حكومت عباسيان و ريشه دواندن مذهب تشيع‪،‬زينب‬
‫قهرمان كربل نقش برانگيزنده داشت‪.‬‬

‫لياقت على خان(نخستين نخست وزير پاكستان) ‪:‬اين روز محرم‪،‬براى مسلمانان سراسر جهان معنى‬
‫بزرگى دارد‪.‬در اين روز‪،‬يكى از حزن آورترين و تراژديكترين وقايع اسلم اتفاق افتاد‪،‬شهادت حضرت‬
‫امام حسين«ع»در عين حزن‪،‬نشانه فتح نهايى روح واقعى اسلمى بود‪،‬زيرا تسليم كامل به اراده الهى‬
‫به شمار مىرفت‪.‬اين درس به ما مىآموزد كه مشكلت و خطرها هر چه باشد‪،‬نبايستى ما پروا كنيم و از‬
‫راه حق و عدالت منحرف شويم‪.‬‬
‫جرج جرداق(دانشمند و اديب مسيحى) ‪:‬وقتى يزيد‪،‬مردم را تشويق به قتل حسين و مأمور به خونريزى‬
‫مىكرد‪،‬آنها مىگفتند‪«:‬چه مبلغ مىدهى؟»اما انصار حسين به او گفتند‪:‬ما با تو هستيم‪.‬اگر هفتاد بار كشته‬
‫شويم‪،‬باز مىخواهيم در ركابت جنگ كنيم و كشته شويم‪.‬‬

‫عباس محمود عقاد(نويسنده و اديب مصرى) ‪:‬جنبش حسين‪،‬يكى از بى نظيرترين جنبشهاى تاريخى‬
‫است كه تاكنون در زمينه دعوتهاى دينى يا نهضتهاى سياسى پديدار گشته است‪...‬دولت اموى پس از‬
‫اين جنبش‪،‬به قدر عمر يك انسان طبيعى دوام نكرد و از شهادت حسين تا انقراض آنان بيش از شصت‬
‫و اندى سال نگذشت‪.‬‬

‫احمد محمود صبحى ‪:‬اگر چه حسين بن على«ع»در ميدان نظامى يا سياسى شكست خورد‪،‬اما‬
‫تاريخ‪،‬هرگز شكستى را سراغ ندارد كه مثل خون حسين«ع»به نفع شكست خوردگان تمام شده‬
‫باشد‪.‬خون حسين‪،‬انقلب پسر زبير و خروج مختار و نهضتهاى ديگر را در پى داشت‪،‬تا آنجا كه حكومت‬
‫اموى ساقط شد و نداى خونخواهى حسين‪،‬فريادى شد كه آن تختها و حكومتها را به لرزه درآورد‪.‬‬

‫آنطون بارا (مسيحى) ‪:‬اگر حسين از آن ما بود‪،‬در هر سرزمينى براى او بيرقى بر مىافراشتيم و در هر‬
‫روستايى براى او منبرى بر پا مىنموديم و مردم را با نام حسين به مسيحيت فرا مىخوانديم‪.‬‬

‫نيكلسون(خاورشناس معروف) ‪:‬بنى اميه‪،‬سركش و مستبد بودند‪،‬قوانين اسلمى را ناديده انگاشتند و‬


‫مسلمين را خوار نمودند‪...‬و چون تاريخ را بررسى كنيم‪،‬گويد‪ :‬دين بر ضد فرمانفرمايى تشريفاتى قيام‬
‫كرد و حكومت دينى در مقابل امپراتورى ايستادگى نمود‪.‬بنابر اين‪،‬تاريخ از روى انصاف حكم مىكند كه‬
‫خون حسين«ع»به گردن بنى اميه است‪.‬‬
‫سر پرسى سايكس(خاور شناس انگليسى) ‪:‬حقيقتا آن شجاعت و دلورى كه اين عده قليل از خود بروز‬
‫دادند‪،‬به درجهاى بوده است كه در تمام اين قرون متمادى هر كسى كه آن را شنيد‪،‬بى اختيار زبان به‬
‫تحسين و آفرين گشود‪.‬اين يك مشت مردم دلير غيرتمند‪،‬مانند مدافعان ترموپيل‪،‬نامى بلند غير قابل‬
‫زوال براى خود تا ابد باقى گذاشتند‪.‬‬

‫تاملس توندون(هندو‪،‬رئيس سابق كنگره ملى هندوستان) ‪:‬اين فداكاريهاى عالى از قبيل شهادت امام‬
‫حسين«ع»‪،‬سطح فكر بشريت را ارتقا بخشيده است و خاطره آن شايسته است هميشه باقى بماند و‬
‫يادآورى شود‪ .‬محمد زغلول پاشا(در مصر‪،‬در تكيه ايرانيان) ‪:‬حسين«ع»در اين كار‪،‬به واجب دينى و‬
‫سياسى خود قيام كرده و اينگونه مجالس عزادارى‪،‬روح شهامت را در مردم پرورش مىدهد و مايه‬
‫قوت اراده آنها در راه حق و حقيقت مىگردد‪.‬‬

‫عبد الرحمان شرقاوى(نويسنده مصرى) ‪:‬حسين«ع»‪،‬شهيد راه دين و آزادگى است‪.‬نه تنها شيعه بايد به‬
‫نام حسين ببالد‪،‬بلكه تمام آزاد مردان دنيا بايد به اين نام شريف افتخار كنند ‪.‬‬

‫طه حسين(دانشمند و اديب مصرى) ‪:‬حسين«ع»براى به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و‬
‫دنبال كردن از جايى كه پدرش رها كرده بود‪،‬در آتش شوق مىسوخت‪.‬او زبان را درباره معاويه و‬
‫عمالش آزاد كرد‪،‬تا به حدى كه معاويه تهديدش نمود‪.‬اما حسين‪،‬حزب خود را وادار كرد كه در‬
‫طرفدارى حق سختگير باشند‪.‬‬
‫عبد الحميد جودة السحار(نويسنده مصرى) ‪:‬حسين«ع»نمىتوانست با يزيد بيعت كند و به حكومت او تن‬
‫بدهد‪،‬زيرا در آن صورت‪،‬بر فسق و فجور‪،‬صحه مىگذاشت و اركان ظلم و طغيان را محكم مىكرد و بر‬
‫فرمانروايى باطل تمكين مىنمود‪.‬امام حسين به اين كارها راضى نمىشد‪،‬گر چه اهل و عيالش به اسارت‬
‫افتند و خود و يارانش كشته شوند‪.‬‬

‫علمه طنطاوى(دانشمند و فيلسوف مصرى) ‪(:‬داستان حسينى)عشق آزادگان را به فداكارى در راه‬


‫خدا بر مىانگيزد و استقبال مرگ را بهترين آرزوها به شمار مىآورد‪،‬چندانكه براى شتاب به قربانگاه‪،‬بر‬
‫يكديگر پيشى جويند‪.‬‬

‫العبيدى(مفتى موصل) ‪:‬فاجعه كربل در تاريخ بشر نادرهاى است‪،‬همچنان كه مسببين آن نيز‬
‫نادرهاند‪...‬حسين بن على«ع»سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در‬
‫قرآن به زبان پيمبر اكرم وظيفه خويش ديد و از اقدام به آن تسامحى نورزيد‪.‬هستى خود را در آن‬
‫قربانگاه بزرگ فدا كرد و بدين سبب نزد پروردگار‪«،‬سرور شهيدان»محسوب شد و در تاريخ‬
‫ايام‪«،‬پيشواى اصلح طلبان» به شمار رفت‪ .‬آرى‪،‬به آنچه خواسته بود و بلكه برتر از آن‪،‬كامياب گرديد‪.‬‬

‫‪------------------------------‬‬
‫آفتاب در حجاب‬
‫پرتو اول‬
‫دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی‪.‬‬
‫بچه ها چشمشان به توست وتو اگر آرام باشی ‪ ،‬آرامش می گیرند و اگر تو بی تابی کنی ‪ ،‬طاقت از‬
‫کف می دهند ‪.‬‬
‫پس باید قطره قطره آب شوی وسکوت کنی ‪ .‬جرعه جرعه خون دل خوری و دم بر نیاری ‪ .‬حسین از‬
‫صبح با تک تک هر صحابی ‪ ،‬به شهادت رسیده است ‪ ،‬با قطره قطره خون هر شهید ‪ ،‬به زمین نشسته‬
‫است و تو هر بار به او تسلی بخشیده ای و اشک از دیدگان دلش سترده ای ‪.‬‬
‫هر بار که از میدان برآمده افزایش موهای سپید سرو رویش را شماره کرده ای ‪ ،‬در خود شکسته ای ‪،‬‬
‫اما خم به ابرو نیاورده ای ‪ .‬خواهر اگر تعداد موهای سپید برادر را نداند که خواهر نیست ‪ ،‬تازه اینها‬
‫مربوط به ظواهر است ‪ .‬زینب یعنی شناسای بندهای دل حسین ‪ ،‬یعنی زیستن در دهلیزهای قلب‬
‫حسین ‪،‬عبور کردن از رگهای حسین و تپیدن با نبض حسین ‪ .‬زینب یعنی چشیدن خارپای حسین با‬
‫چشم ‪ .‬زینب یعنی کشیدن بار پشت حسین‪ ،‬بر دل ‪.‬‬
‫حسین هر بار آمدن و رفتن ‪ ،‬تعزیتهایش را به دامان تو می ریخت و التیام از نگاه تو می گرفت ‪ .‬این‬
‫بود که هر بار سنگین می آمد و سبکبال باز می گشت ‪ .‬خسته و شکسته می آمد اما برقرار و استوار‬
‫باز می گشت ‪.‬‬
‫دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی‪.‬‬
‫اما اکنون ماجرا متفاوت است ‪ .‬علی اکبر برای تو تنها یک برادرزاده نیست ‪ .‬علی اکبر پیامبر دوباره‬
‫توست ‪.‬علی اکبر برای تو التیام شهادت محسن است ‪ .‬غنچه نیامده ‪ .‬غنچه پیش از شکفتن پرپر شده‬
‫‪.‬شهادت محسن بر دلت زخمی ماندگار شد ‪ .‬وتا علی اکبر نیامد این زخم التیام نیافت ‪ .‬اکنون این‬
‫مرهم زخم توست که به خون آغشته شده است ‪ .‬اکنون این زخم کهنه توست که سر باز کرده است ‪.‬‬
‫دوست داشتی که حسین را دمادم در آغوش بگیری اما تو بزرگ بودی و حسین بزرگتر و شرم همیشه‬
‫مانع می شد و تو همیشه به نگاه اکتفا میکردی و با چشمهایت بر سرو روی حسین بوسه می زدی ‪.‬‬
‫وقتی علی اکبر آمد ‪ ،‬میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده ‪ .‬حسین کوچکت همیشه در آغوش تو‬
‫بود و تو می توانستی تمامی احساسات حسین طلبانه ات را نثار او کنی ‪.‬‬
‫دلت میخواهد که طاقت بیاوری و صبوری کنی‪ .‬اما چگونه؟‬
‫با این قامت شکسته که نمی توان خیمه وجود حسین را عمود شد ‪ .‬بااین دل گداخته که نمی توان بر‬
‫جگر حسین مرهم گذاشت ‪.‬‬
‫اکنون صاحب عزا تویی چگونه به تسلی حسین برخیزی‪ .‬نیازی نیست زینب ! این را هم حسین خوب‬
‫می فهمد ‪.‬‬
‫وقتی پیکر پاره پاره علی اکبر به نزدیکی خیمه ها می رسد و تو به پهنای صورت اشک می ریزی و‬
‫روی به ناخن می خراشی وقتی تا رسیدن به پیکر علی چند بار زمین می خوری و بر می خیزی وقتی‬
‫خودت را بر روی پیکر علی اکبر می اندازی ‪ ،‬حسین فریاد می زند ‪ ":‬زینب را در یابید ‪ .‬هم الن است‬
‫که قالب تهی کند و کبوتر جانش از قفس تنش بگریزد "‪.‬‬

‫پرتو دوم‬
‫دو نوجوانی که اکنون بسوی تو پیش می آیند ‪ ،‬فرزندان تواند‪ ،‬عون و محمد‪.‬‬
‫هر دو یلی شده اند برای خودشان ‪.‬‬
‫به شاخه های شمشاد می مانند ‪ .‬هیچگاه به دید فروشنده اینسان به آنها نگاه نکرده بودی چه بزرگ‬
‫شده اند چه قد کشیده اند چه به کمال رسیده اند ‪ .‬جان می دهند برای قربانی کردن پیش پای حسین‪،‬‬
‫برای باز پس دادن به خدا ‪ .‬برای عرضه در بازار عشق‪.‬‬
‫از صبح بی تاب و قرار بوده اند ‪ .‬پیش از علی اکبر بار سفر بسته اند اما امام پروانه پرواز را به علی‬
‫اکبر داده است و این آنها را بی تاب کرده است ‪ .‬علت بی تابی شان را می دانی اما آب در دلت تکان‬
‫نمی خورد ‪ .‬می دانی که قرار نیست دنیای بعد از حسین را ببینند‪ .‬اینهمه سال پای دو گل نشسته ای تا‬
‫به محبوبت هدیه اش کنی ‪ .‬همه آن رنجها برای امروز سپری شده است و حال مگر می شود که نشود‪.‬‬
‫اکنون هر دو بغض کرده اند ‪ " :‬مادر امام رخصت میدان نمی دهد کاری بکن "‪.‬‬
‫تو می گویی ‪ ":‬عزیزان پای مرا به میان نکشید ‪".‬‬
‫محمد می گوید ‪ ":‬ماندن بیش ازاین قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت!"‬
‫تو قامت دو نوجوانت را دوره می کنی و می گویی‪ ":‬رمز این کار را به شما می گویم تا ببینم خودتان‬
‫چه می کنید ‪.‬آری قفل رضایت امام به رمز این کلم گشوده می شود ‪ .‬بروید و امام را به مادرش‬
‫فاطمه (س) قسم بدهید همین ‪".‬‬
‫هر دو نگاهشان را به حلقه چشمهای تو میدوزند‪.‬‬
‫مادرانه تشر میزنی ‪":‬بروید دیگر ‪ ،‬چرا ایستاده اید ؟!"‬
‫وقتی طنین صدای عون به رجز در میدان می پیچد می فهمی که کلم رمز کار خودش را کرده است و‬
‫پروانه شهادت از سوی امام صادر شده است ‪.‬شاید این اولین بار است که صدای فریاد عون را می‬
‫شنوی از آنجا که همیشه با تو آرام و به مهر سخن می گفته نمی توانستی تصور کنی که ذخیره و‬
‫ظرفیتی از فریاد هم در حنجره داشته باشد‪.‬‬
‫در این لحظات نباید خود را نشان بدهی ؛و حتی بنا نداری پا از خیمه بیرون بگذاری ‪ .‬اکنون از خیمه‬
‫درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنی به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک ‪ .‬واین دو گل‬
‫نورسته چه قابل دارد پیش پای حسین! اکنون شرم از این دو هدیه کوچک‪ ،‬کافیست تا تلقی نگاه تو را‬
‫با حسین پرهیز دهد‪ .‬ای وای این کسی که پیکر عون و محمد را به بغل زده و با کمر شکسته و‬
‫چشمهای گریان آن دو را بسوی خیمه می کشاند حسین است‪ .‬جان عالم بفدایت‪ ،‬حسین جان رها کن‬
‫این دو قربانی کوچک را‪ .‬خسته می شوی‪ .‬رهایشان کن حسین جان! اینها برای همین خاک آفریده‬
‫شده اند‪ .‬من این دو ستاره کوچک را در مقابل خورشید وجود تو اصل ً نمی بینم ‪...‬‬
‫زینب! کاش از خیمه بیرون می زدی و خودت را به حسین نشان می دادی تا او ببیند که خم به ابرو‬
‫نیاورده ای‪ ،‬تا او ببیند که زخم علی اکبر بر دلت عمیق تر است تا این دو خراش کوچک‪ .‬تا او ‪ ...‬اما‬
‫نه‪ ،‬چه نیازی که دل تو چون آئینه در دستان حسین است‪.‬‬

‫پرتو سوم‬
‫قصه غریبی است این ماجرای عطش‪ .‬درکربل شاید هیچ کس به اندازه تو زهرعطش در جانش رسوخ‬
‫نکرده باشد‪ .‬معجر و مقنعه و عبا و دشداشه ‪ ،‬در زیر این آفتاب سوزنده نینوا‪ ،‬حتی خون رگهای تو را‬
‫تبخیر کرده است‪.‬‬
‫و تو اکنون باید زبانه های عطش را در چشمهای کودکان نظاره کنی و زبان به کام بگیری و دم بر‬
‫نیاوری‪ .‬باید ببینی که کودکان پیراهنهای خود را بال زده اند و شکم به رطوبت جای مشک پیشین سپرده‬
‫اندتا تشنگی را فرو بنشانند‪.‬‬
‫اما از همه اینها مهمتر آن است که نگذاری آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها به گوش عباس‬
‫برسد‪.‬‬
‫او تاب دیدن اشک بچه ها را ندارد‪ .‬او در مقابل گریه های رقیه دوام نمی آورد ‪.‬فقط کافی است که‬
‫سکینه لب به خواستن آب تر کند؛ او تمام دریاهای عالم را به پایش می ریزد‪ .‬نه‪ ،‬نه‪ ،‬نه‪ ،‬عباس نباید‬
‫لبهای به خشکی نشسته سکینه را نبیند‪ .‬نگاه عباس نباید با نگاه سکینه تلقی کند‪ .‬زندگی بدون آب‬
‫ممکن تر است تا بدون عباس‪.‬‬
‫اما مگر او با گفتن و شنیدن خبردار می شود ؟ دل او آئینه آفرینش است؛ دل عباس به آسمان آبی و‬
‫بی ابر می ماند‪ .‬پرواز هیچ پرنده خیالی در نظرگاه دلش مخفی نمی ماند‪ .‬چگونه ممکن است که او از‬
‫عطش حسین و بچه های حسین بی خبر بماند؟!‬
‫وحال چه گذشت که عباس ادب‪ ،‬عباس معرفت‪ ،‬عباس خضوع‪ ،‬پیش روی امام ایستاده است و گفته‬
‫است‪ ":‬آقا تابم تمام شده است"‪.‬و آقا رخصت داده است‪ .‬خب اگر آقا رخصت داده است پس چرا‬
‫نمی روی عباس! اینجا حول و حوش خیمه زینب چه میکنی ؟ آمده ای که معرفت را به تجلی بنشینی؟‬
‫ادب راکمال ببخشی ؟ عباس من ! تو خود معلم عشقی ! امتحان چه را پس می دهی ؟‬
‫عباس من! پس چیزی بگو چرا سکوت کرده ای ونگاهت را به خیمه ها دوخته ای‪ .‬دل زینب اگر کوه‬
‫هم باشد مثل پنبه در مقابل نگاه تو زده می شود ‪ .‬اما مگر چه مانده است که نگفته ای؟ شیواتر از‬
‫چشم تو چیست؟ برو عباس من بیش از این تاب نگاهت را ندارم‪.‬‬
‫می بینمت که مشک آب به دست راست و شمشیر به دست چپ گرفته ای یعنی که قصد جنگ نداری‪.‬و‬
‫با خود زمزمه میکنی‪ :‬و ا‪ ...‬ان قطعتموا یمینی انی احامی ابدا عن دینی‬
‫چه حال خوشی داری با این ترنمی که برای حسینت پیدا می کنی که ناگهان سایه ای از پشت نخلها‬
‫بیرون میجهد و غفلتا دست راست تو را قطع می کند‪ .‬اما این که تو داری غفلت نیست‪ ,‬عین حضور‬
‫است‪ .‬تو فقط حسین را قرار است ببینی که می بینی ‪ .‬دیگران چه جای دیدن دارند ؟! حتی وقتی در‬
‫شریعه فرات به آب نگاه می کنی به جای خودت تمثال حسین را می بینی و چه سبکبال از کناره فرات‬
‫بر میخیزی‪.‬‬
‫و حال مشک به دندان میگیری و به نگاه سکینه فکر میکنی ‪...‬‬
‫جانم فدای اشکهای تو! گریه نکن عباس من! دشمن نباید چشمهای تو را اشکبار ببیند ‪.‬‬
‫و من از هم اکنون باید به تسلی دل حسین بر خیزم ! غم از دست رفتن برادری چون تو پشت حسین‬
‫را می شکند ‪.‬‬
‫جانم فدای این دو برادر!‬

‫پرتو چهارم‬
‫خودت را مهیا کن زینب که حادثه دارد به اوج خود نزدیک می شود‪ .‬همه تحملها که تاکنون کرده ای‬
‫تمرین بوده است همه مقدمه بوده است و همه تابها و توانها ‪ ،‬تدارک این لحظه عظیم امتحان!‬
‫انگار که از ازل تا کنون هیچ مصیبتی نبوده است‪ .‬چرا که حسین بوده است و حسین کافی است تا‬
‫همه خل ها و کاستیها را پر کند‪.‬‬
‫این حسین است که با نوایی غریب صدا میزند ‪ :‬ای زینب! ای ام کلثوم! ای فاطمه! ای سکینه! ‪...‬‬
‫سلم جاودانه من به شما‬
‫از لحن کلم در می یابی که این مقدمه وداع با توست ‪ .‬سکینه هم بوضوح بوی فراق و شهادت را از‬
‫این کلم استشمام می کند‪ .‬نه کلم نمی تواند‪ .‬هیچ کلمی نمی تواند آرامش را به قلب سکینه باز‬
‫گرداند مگر فقط آغوش حسین! گشودن این دو آغوش فقط کار توست ‪ .‬دختران دیکر هم سهمی‬
‫دارند‪ .‬این دختران مسلم ‪ ،‬این فاطمه‪ ،‬این رقیه که به پهنای صورت اشک می ریزدو لبهایش را بهم‬
‫می فشرد تا صدای گریه هایش جان پدر را نیاشوبد؛ اینها هم از این واپسین جرعه های محبت سهمی‬
‫می طلبند‪ .‬اگر چه سکوت میکنند اما نگاهشان غرق تمناست‪.‬‬
‫سکینه را به آغوش می کشی تا هم پناه اشک او باشی و هم راه را برای رقیه گشوده باشی‪ .‬برای‬
‫رقیه ماجرا متفاوت است ‪ .‬دختری که در تمام عمر سه ساله خویش جز مهر و عطوفت ندیده است ‪.‬‬
‫دختری که در تلقی آغوشها پایش به زمین نرسیده است‪ .‬پدر را عازم سفر می بیند اما نمی داند که‬
‫چرا خبر این سفر اینقدر دلش را می شکند و اشکهایش را جاری می کند‪ .‬فقط می داند که باید پدر را‬
‫از رفتن باز دارد ‪ .‬با هر ترفندی که دختری مثل رقیه می تواند‪ ،‬پای پدری مثل حسین را سست کند‬
‫باید به میدان بیاید‪.‬‬
‫دیدن جست و خیز ماهی کوچکی بر خاک در تحمل تو نیست ‪ .‬بخصوص اگر آن ماهی کوچک قلب تو‬
‫باشد‪ ،‬دردانه تو باشد‪ ،‬رقیه تو باشد‪.‬از خیمه بیرون می زنی و به خیمه خلوت پناه می بری تا بتوانی‬
‫بغضت را بی مهابا رها کنی و به آسمان ابری چشم مجال باریدن دهی ‪ .‬نمی فهمی که زمان چگونه‬
‫می گذرد و تو کی از هوش می روی ‪ .‬چشمهایت را باز می کنی و حسین را می بینی که سرت را به‬
‫زانو گرفته است‪ .‬یک لحضه آرزو می کنی کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه عمر کائنات‬
‫دوام بیاورد ‪ .‬این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را با حسین در این خلوت قرار دهد و‬
‫همه چشمها را از این وداع آتشناک بپوشاند‪ .‬هیچ کس تا ابد جز خود خدا نمی داند که میان تو و حسین‬
‫در این لحضات چه می گذرد ‪ .‬حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بالهای خویش در هرم این وداع به‬
‫شما نزدیک نمی شوند‪.‬‬
‫هیچ کس نمی تواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه می کند؟‬
‫هیچ کس نمی تواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه می ریزد؟‬
‫فقط آنچه دیگران ممکن است بدانند این است که زینبی دیگر از خیمه بیرون می آید‪.‬‬
‫زینبی که دیگر زینب نیست ‪ .‬تماما حسین شده است‪.‬‬

‫پرتو پنجم‬
‫بریده باد دستهای تو مالک!‬
‫این شمشیر مالک بن یسر کندی است که بر فرق امام فرود آمده است‪ .‬همه عالم فدای یک تار مویت‬
‫حسین جان ! برگرد! این پیشانی بستن می خواهد‪ ،‬این کله و عمامه عوض کردن و ‪ ...‬این چشم خون‬
‫گرفته بوسیدن‪.‬‬
‫تا دشمن به خود مشغول است و کشته های شمشیر تو را جمع می کند بیا تا خواهرت این زخم را با‬
‫پاره جگر مرهم بگذارد‪ .‬بیا که خون گونه ات را به اشک چشم بروبد‪ ،‬بیا که جانش را سر دست بگیرد‬
‫و دور سرت بگرداند‪.‬‬
‫پیش از آنکه دست تو پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد‪ ،‬بچه ها گرداگرد او حلقه زده اند ‪ .‬پیش روی‬
‫بچه ها محبوبترین عزیزآنهاست که تا دمی دیگر برای همیشه ترکشان می گوید‪ .‬حکایت غریبی است‬
‫حکایت این لحظات که فهم از دریافتن آن عاجز است چه رسد به گفتن و پرداختن‪ .‬وچه سخت است‬
‫برای حسین گفتن این کلم به توکه‪ :‬باز کن این حلقه های عاطفه را از دست و بال من! این حلقه ها‬
‫از اعماق قلب تو گذشته است چگونه می توان این حلقه ها را گشود؟ و دست به کار می شوی تو از‬
‫سویی و سکینه از سوی دیگر ‪.‬همه را یکی یکی از حسین جدا میکنی ‪ .‬حسین از جا کنده میشود و پا‬
‫در رکاب ذوالجناح می گذارد‪ ...‬اما اکنون ذوالجناح است که قدم از قدم بر نمی دارد‪ .‬کی گریخته است‬
‫این دخترک!؟ از روزن کدام غفلت استفاده کرده است و خود را به آنجا رسانده است؟ فاطمه نگاه در‬
‫نگاه پدر می دوزد‪:‬‬
‫‪ -‬پدر جان! منزل زباله یادت هست؟ وقتی خبر شهادت مسلم رسید؟ تو یتیمان مسلم را بر روی زانو‬
‫نشاندی و دست نوازش بر سرشان کشیدی! پدر جان بوی یتیمی در شامه جهان پیچیده است‪ .‬بابا! این‬
‫بار که تو می روی قطعا یتیمی می آید ‪ .‬چه کسی گرد یتیمی از چهره ام بزداید؟ چه کسی مرا بر زانو‬
‫بنشاند و دست نوازش بر سرم بکشد ؟ خودت این کار را بکن بابا!‬
‫حسین با همه عاطفه اش‪ ،‬فاطمه را در آغوش می فشرد بر سر و رویش دست می کشد و چشم و‬
‫گونه و لبهایش را غرق بوسه میکند‪.‬‬
‫فاطمه بر می خیزد و حسین نیز؛ اما تو فرو می نشینی‪ .‬حسین می ایستد اما تو فرو می شکنی و‬
‫ناگهان به یاد وصیت مادرت می افتی ؛‬
‫‪ -‬مهل مهل! یابن الزهرا!قدری درنگ ‪ ...‬مهلتی ای فرزند زهرا!‬
‫ایستاد ! چه سّر غریبی نهفته است در این نام زهرا!‬
‫احترام حضور توست یا نام زهرا که حسین را از اسب پیاده کرده است‪ .‬وقتی سیراب لب از گلوی‬
‫حسین برمی داری عمیق نفس می کشی و می گویی‪ ":‬جانم فدای تو مادر!"‬
‫تو هنوز در خلسه ی این بو سه ای که صدای حسین را از میدان می شنوی‪.‬ل حول و ل قوة ال بالله‬
‫‪.‬آری لحن این ل حول آهنگ فرو افتادن خورشید بر زمین است‪.‬حسین تو اما با اینهمه زخم ایستاده ‪.‬‬
‫فقط کاش حسین پیراهنش را به ستردن خون پیشانی بال نیاورد و سینه اش طمع تیر دشمن را‬
‫برنیانگیزد‪.‬‬

‫پرتو ششم‬
‫رویت را مخراش ! مبادا که لب به نفرین گشایی و زمین و زمان را به هم بریزی و کائنات را کن‬
‫فیکون کنی! ظهور ابر هبا سیاه در آسمان صاف آتش گرفتن گونه های خورشید برپا شدن طوفانی‬
‫عظیم به رنگ سرخ ‪ ،‬برانگیخته شدن غبار سیاه و فرو باریدن خون همه از سر این کلمی است که تو‬
‫اراده کردی و بر زبان نیاوردی ‪":‬کاش آسمان به زمین بیاید و کاش کوهها همه تکه تکه شوند و بر‬
‫دامن بیابانها فرو بریزند کاش‪"...‬‬
‫اما مکن مگو‪ ،‬مخواه زینب !‬
‫گرز فریادت را بر سر عمر سعد بکوب که ‪ ":‬ننگ بر تو! پسر پیامبر را می کشند و تو نگاه می کنی؟!"‬
‫بگذار او گریه کند و روی از تو بر نگرداند و کلم تو را نشنیده بگیرد ‪ .‬بگذار ‪ . ...‬اما نفرین مکن ‪.‬‬
‫می دانستی که کربلئی هست می دانستی که عاشورائی خواهد آمد‪ .‬اما هرگز فکر نمی کردی که‬
‫فاجعه تا بدین حد عظیم و شکننده باشد‪.‬‬
‫می دانستی که حسین به هر حال در آغوش خون خواهد خفت و بر محمل شهادت سفر خواهد کرد اما‬
‫گمان نمی کردی که کشتن پسر پیامبر این همه داوطلب داشته باشد‪.‬‬
‫شهادت ندیده نبودی مادرت عصمت کبری و پدرت علی مرتضی و برادرت حسن مجتبی همه هنگام‬
‫سفر رخت شهادت پوشیدند‪.‬‬
‫در مخیله ات هم نمی گنجید که ممکن است جنایتی به این عظمت در عالم اتفاق بیفتد و همچنان‬
‫آسمان پا بر جا بماند‪.‬‬
‫بگذار شمر با دست وپنجه خونین از قتلگاه بیرون بیاید سر برادرت را با افتخار بر سر دست بلند کند و‬
‫بگوید‪ ":‬یک لحظه نور چهره او و جمال صورت او آنچنان مرا به خود مشغول کرد که داشتم از کشتنش‬
‫غافل می شدم اما به خود آمدم و کار را تمام کردم به امیر بگویید کار‪ ،‬کار من بوده است‪".‬‬
‫بگذار این ندا در آسمان بپیچد ‪ ":‬قتل المام ابن المام " اما حرف از فروریختن آسمان نزن!‬
‫شکیبای ات را از دست نده که آسمان بر ستون صبر تو ایستاده است‪.‬‬
‫اینک ملئک صف به صف در پیش تو زانو زده اند ‪ .‬این تمام پیامبران خداوندند که به تسلی دل مجروح‬
‫تو آمده اند‪ .‬جز اینجا واکنون زمین کی تمام پیامبران را یک جا بر روی خویش دیده است؟‬
‫این صف اولیاست ‪ .‬و این خود محمد ‪ -‬ص‪ -‬است که در میان معرکه ایستاده و محاسنش را در دست‬
‫گرفته و اشک مثل باران بهاری بر روی گونه هایش فرو میریزد‪.‬‬
‫و حال این تویی که دست زیر پیکر پاره پاره حسین میگیری و او را از زمین بلند می کنی و می گویی‬
‫‪ ":‬خدا ! این قربانی را از آل محمد (ص) قبول کن‪" .‬‬

‫‪-----------------------------------‬‬
‫آفات مداحي‬
‫سخنراني آيت ا‪ ...‬مكارم شيرازي‬

‫مداحان اهل بيت سرمايه عظيمي در دست دارند که بايد در حفظ آن کوشا باشند‪ .‬مداحي مي تواند‬
‫احساسات عاشورايي را بسيج کند و اهداف امام حسين(ع) را در قالب شعر در دل‌هاي عزاداران به‬
‫خصوص جوانان جاي دهد‪ .‬به همين خاطر ائمه(ع) فرمودند‪" :‬لک بيت بيت في الجنه‪ ".‬اما اين سرمايه‬
‫ممکن است دچار آفاتي شود که به مواردي از آن‌ها اشاره مي کنيم‪:‬‬

‫‪ - 1‬خارج بودن اشعار از زبان "قال" يا زبان "حال"‬


‫توجه داشته باشيد که اشعاري که مي‌خوانيد از زبان قال يا زبان حال خارج نباشد‪ .‬زبان قال يعني‬
‫مطلب مدرک معتبري داشته باشد و زبان حال يعني واقعا ً حال امام حسين(ع) و اصحابش اقتضاي‬
‫اشعاري که مي خوانيد داشته باشد‪ .‬بايد شأن و منزلت امام حسين(ع) در محتواي اشعار حفظ شود‪.‬‬
‫مثل ً وقتي مي شنويم مداحي خطاب به امام حسين(ع) مي‌گويد‪ ":‬يقين دارم که در دل آرزويي به جز‬
‫دامادي اکبر نداري"! عاشورا از آن علو مقامش چقدر پايين مي آيد؟! اين مداح نه تنها بر خلف تاريخ‬
‫حرف زده‪ ،‬چرا که آن حضرت ازدواج کرده بود‪ ،‬بلکه خودش را جاي امام حسين(ع) حساب کرده و در‬
‫واقع فکر و آرزوي خودش را بر زبان مي آورد‪ .‬و يا مداحي درباره امام زمان(ع) مي گويد‪ :‬نمي دانم تو‬
‫آواره ي کدام بيابان هستي که من هم در آن آواره شوم‪ .‬امام زمان(عج) که آواره نيست‪ ،‬آن حضرت‬
‫در ميان ما است‪ ،‬در ميان محبان و شيعيان است‪ .‬البته جا دارد از اشعار بعضي از شاعران متعهد‬
‫معاصر قدرداني کنم که اشعار بلندي سروده اند و مداحان عزيز از اشعار بلند آنها استفاده کنند‪ .‬به هر‬
‫حال الحمدلله مداحاني با فکر بلند داريم که اشعار بسيار زيبايي مي خوانند و اهداف مقدس امام‬
‫حسين(ع) و مکتب اهل بيت و عشق به امام زمان(عج) را کامل ً پرورش مي دهند‪.‬‬
‫‪ - 2‬بيان مسايل غلوآميز‬
‫نبايد مسايلي بر زبان مداحان جاري شود که بوي غلو مي دهد‪ .‬اميرالمؤمنين(ع) فرمودند‪" :‬هلک في‬
‫رجلن‪ ،‬محب غال و مبغض حال"؛ "دو گروه درباره من هلک شدند‪ ،‬آنها که غلو مي کنند و ما را برتر‬
‫از مقاممان معرفي مي کنند و همچون خداوند مي ستايند و دشمناني که العياذبالله به ما لعن مي‬
‫کنند‪ ".‬از اين که اين دو گروه همسنگ هم قرار داده شدند‪ ،‬معنايش اين است که هر دو گروه در‬
‫اشتباه مي‌باشند‪ .‬گاهي از گوشه و کنار زمزمه‌هايي مي شنويم که خيلي زننده است‪" ،‬ل اله ال فاطمه‬
‫الزهرا‪ ،‬يا ل اله ال زينب" کسي که اين سخن را مي گويد اگر بفهمد که چه مي گويد استکاني که از آن‬
‫چاي مي خورد را بايد آب کشيد‪ .‬اين حرف‌ها علوه بر اين که خلف تعليمات اسلم است‪ ،‬اگر به گوش‬
‫دشمنان برسد‪ ،‬که اين روزها راحت منتقل مي شود – مي‌گويند اين که ما مي گفتيم شيعيان کافرند‪،‬‬
‫دليلش اين سخنان است‪ .‬البته ممکن است اين ذاکرين بي اطلع باشند که بايد پيش کسوت‌هاي‬
‫مداحان و وعاظ محترم آنها را راهنمايي کنند‪.‬‬
‫در نام گذاري هيئت‌ها هم دقت شود‪ .‬بعضي نام "ديوانگان امام حسين" را بر هيئت خود مي گذارند که‬
‫وقتي مختصرش مي‌کنند مي‌شود هيئت ديوانگان! به جاي اين اسامي که آثار بدي دارد‪ ،‬نام "عاشقان"‪،‬‬
‫"فدائيان"‪" ،‬دلدادگان" و "خادمان امام حسين" را انتخاب کنيد‪.‬‬
‫‪ - 3‬عدم بهره‌مندي از آموزش‌هاي لزم‬
‫وعاظ محترم در حوزه‌ها درس مي خوانند و پس از مرحله آموزش به وعظ مي پردازند‪ .‬همان طوري‬
‫که منبر‪ ،‬ترکيبي از علم و هنر است‪ ،‬مداحي هم همين طور است‪ ،‬لذا براي مداحي هم آموزش ديدن‬
‫لزم است‪ .‬مداحان هم بايد آگاهي و اطلعات لزم را داشته باشند و هم اين هنر را داشته باشند که‬
‫چگونه بخوانند‪ .‬اگر فقط بخش‌هاي مربوط به هنرمندي را ياد بگيرند ولي از جنبه علمي آموزش نبييند‪،‬‬
‫کم مي‌آورند و نمي‌توانند انجام وظيفه کنند‪ .‬لذا خوب است مراکزي براي آموزش مداحان ايجاد شود و‬
‫افراد عالم و شايسته آموزش دهند و افرادي که آگاهي لزم از مسايل اسلمي ندارند‪ ،‬وارد اين کار‬
‫نشوند‪.‬‬
‫‪ - 4‬چراغ سبز گناه به مردم نشان دادن‬
‫نبايد در مجالس عزاداري گفته شود که در طول سال هر گناهي که مي خواهيد انجام دهيد اما در ايام‬
‫محرم که عزاداري مي کنيد گناهان شسته مي شود!امام حسين(ع) براي مکتب و مذهب شهيد شد لذا‬
‫در مجالس حسيني بايد مذهب را تقويت کرد‪ .‬جريان حاجب کاشاني و شعر او که ‪:‬‬
‫من ضامنم که هر چه خواهي گناه کن"‬ ‫"حاجب اگر معامله حشر با علي است‬
‫را مي دانيد که حضرت را در خواب ديد که به او فرمود تو مداح خوبي هستي ولي اين شعرت بد بود‪.‬‬
‫وقتي او پرسيد چه بگويم‪ ،‬امام(ع) فرمود بگو‪:‬‬
‫شرم از رخ علي کن و کمتر گناه کن"‬ ‫"حاجب اگر معامله حشر با علي است‬
‫ببينيد فرق اين دو مکتب چقدر است؟‬
‫‪ - 5‬برهنگي عزاداران‬
‫من خواهش مي‌کنم که در مجالس خود عزاداران را به درآوردن پيراهن تشويق نکنيد‪ ،‬چون اگر ناظر‬
‫نامحرم در مجلس باشد‪ ،‬اين کار قطعا ً گناه است و اگر هم اين طور نباشد‪ ،‬مي دانيد که ما در زماني‬
‫زندگي مي کنيم که اين صحنه‌ها به راحتي فيلم برداري مي‌شود و به سراسر دنيا فرستاده مي‌شود و‬
‫دشمنان مي‌گويند اين هم شيعيان امام حسين(ع)! لذا پيراهن در آوردن عزاداران در عصر و روزگار ما‬
‫به مصلحت نيست و ضرر دارد‪.‬‬
‫‪ - 6‬تشويق عزاداران به آسيب رساندن به بدنشان‬
‫اين که مسلمان پذيراي آسيب رساندن بر بدن خود باشد‪ ،‬براي ميدان جهاد و شهادت است و ديديم که‬
‫جوانان ما زير بمب‌هاي دشمن قطعه قطعه شدند‪.‬اما با دست خود به بدن آسيب رساندن درست‬
‫نيست‪ .‬ما نبايد مردم را به اين کارها تشويق کنيم‪.‬‬
‫‪ - 7‬اجراي برنامه عزاداري در وقت نماز‬
‫مداحان عزيز دقت کنند که در وقت نماز برنامه نداشته باشند زيرا نماز ستون دين و سرمايه تربيت‬
‫جامعه اسلمي و همه چيز ما مسلمانان است و نبايد فداي چيزي شود‪ .‬امام حسين(ع) در روز عاشورا‬
‫زير رگبار تير دشمن نماز خواندند تا اعلن کنند که حتي در ميدان جنگ هم نبايد نماز را تعطيل کرد‪ .‬در‬
‫قرآن مجيد حتي دستور نماز "خوف" هم که مخصوص ميدان نبرد است آمده است‪ .‬با اين حال ما‬
‫چطور به خود اجازه بدهيم که مجالس امام حسين(ع) باعث تعطيلي نماز شود؟!‬
‫‪ - 8‬به کارگيري آهنگ‌هاي نامناسب‬
‫در مجالس مذهبي آهنگ‌هايي که انتخاب مي‌شود‪ ،‬بايد مناسب باشد‪ .‬آهنگ‌هاي سنتي خيلي مؤثر‪،‬‬
‫جانسوز و مفيد هستند‪ .‬اما اخيرا ً از گوشه و کنار شنيده مي‌شود که آهنگ‌هاي زمان طاغوت و‬
‫آهنگ‌هايي که رسانه‌هاي آمريکايي مي نوازند و کل ً آهنگ‌هاي لهو و فساد در مداحي‌ها استفاده مي‌شود‬
‫که از چنين اتفاقي به خدا پناه مي بريم!‬
‫‪ - 9‬بازيچه سياست‌هاي مرموز شدن‬
‫سياست‌بازان مرموز مي‌خواهند در همه امور و مراکز‪ ،‬اعم از مساجد‪ ،‬دانشگاه‌ها‪ ،‬مدارس‪ ،‬هيئت‌هاي‬
‫مذهبي و مجالس مداحي نفوذ کنند‪ .‬بايد حواس شما جمع باشد تا بازيچه دست اين افراد مرموز‬
‫نشويد‪.‬‬
‫‪ - 10‬خواندن روضه‌هاي سخت و سنگين‬
‫بعضي از روضه‌ها واقعا ً دردناک است و امام زمان(ع) راضي نيست که به آن شدت خوانده شوند‪ .‬البته‬
‫روز تاسوعا و عاشورا استثناء است که نبايد در آن ايام روضه‌هاي عادي خواند‪ .‬ولي واعظ هنرمند و‬
‫مداح هنرمند کسي است که بتواند از کنار مصيبت رد شود در همان حال مردم را تحت تأثير قرار دهد‪.‬‬
‫خواندن روضه‌هاي سخت و سنگين براي گريه گرفتن از مردم هنر نيست‪ ،‬هنر آن است که بتوان در‬
‫حواشي مصيبت مردم را بگريانيد‪.‬‬
‫‪ - 11‬خسته کردن مردم‬
‫نبايد مجالس مذهبي به گونه‌اي باشد که حضار به خصوص جوانان خسته شوند‪ .‬چون گرگ‌هايي هستند‬
‫که مي‌خواهند جوانان ما را با ابزاري مانند ماهواره‪ ،‬اينترنت‪ ،‬مواد مخدر‪ ،‬مجالس بدآموز و ‪ ...‬از دين و‬
‫مذهب و امام حسين(ع) جدا کنند‪ .‬مجالس ما نبايد براي آنها خسته کننده و کسالت آور باشد‪.‬‬
‫‪ - 112‬عدم رعايت احترام پيش کسوت‬
‫هر گروه و دسته‌اي داراي پيش کسوت مي‌باشند‪ .‬وعاظ و مداحان هم پيش کسوت‌هايي دارند که بايد‬
‫احترام آنها را حفظ کنند و از تجربه آنها استفاده کنند‪ .‬اين افراد چهل – پنجاه سال براي امام‬
‫حسين(ع) مداحي کردند و منبر رفتند و امام حسين(ع) به آنها علقه دارند‪ ،‬بايد به آنها احترام کرد‪.‬‬
‫‪ - 13‬عدم تخلق به اخلق حسيني‬
‫واعظان و مداحان بايد به اخلق حسيني متخلق باشند‪ .‬مردم بايد ببينند که مداحان دروغ نمي گويند‪،‬‬
‫خيانت نمي‌کنند و زن و بچه آنها مودب به آداب اسلمي هستند و بدحجابي در ميان آنها نيست‪ .‬بايد هر‬
‫کسي به اندازه خود به اين ويژگي آراسته باشد تا ان شاءالله مجالس مذهبي ارزش خود را در ميان‬
‫مردم حفظ کند و شما مداحان عزيز در سايه امام حسين(ع) بتوانيد خودتان‪ ،‬خانواده تان‪ ،‬جامعه و‬
‫کشورتان و اسلم و قرآن را حفظ کنيد‬

‫‪-------------------------------------------‬‬
‫بايد احساس خطر كرد‬
‫جریانات مختلف عزاداری و شیوه های گوناگون عزاداری از جهت وخامت و وزانت طیف وسیعی را‬
‫می سازند که می توان یک سر آن را نزد امثال حاج منصور ارضی و حاج سعید حدادیان یافت و سر‬
‫دیگر آن را نزد جریانی که در این قسمت مورد بحث قرار می گیرد ‪ .‬نگارنده معتقد است هر هیاتی که‬
‫به همان اندازه این ویژگی ها در آن ذاتی شده باشد باید احساس خطر کرده و برای اصلح آن چاره‬
‫اندیشی کند‪.‬‬
‫ویژگی های موردنظر را می توان در چهار دسته طبقه بندی کرد‪.‬‬
‫الف) بیان و سبک ادبی‬
‫‪ . 1‬تقلید از ترانه های مبتذل که بعضا به آن جا میرسد که در یک مصرع نام یکی از معصومین جایگزین‬
‫نام معشوقه مربوطه ترانه ساز می شود ‪.‬‬
‫‪ . 2‬رو آوردن به صراحت در بیان جزئیات مصائب و بعبارت دیگر مکشوفه خوانی‬
‫‪ . 3‬تاکید بر ظاهر ائمه‪ ،‬بیان معاشقاتی پیرامون خطو خال و بازو و گیسو آن بزرگواران و استفاده از‬
‫تعبیرات عامیانه برای ابراز عشق‪.‬‬
‫‪ . 4‬ادبیات کم مایه و بی بهره از آرایه خای ادبی در مقایسه با سبک های سنتی اصیل‪.‬‬
‫ب) مضمون مدایح و مراثی‪:‬‬
‫‪ . 1‬تبدیل حب ائمه به عشقی شخصی و صرفا احساسی و دور کردن آن از تولیی دارای ابعاد‬
‫معرفتی و عملی‪.‬‬
‫‪ . 2‬بال بردن ائمه و حب آنان تا حدی که جای خدا و حب خدا را می گیرد‪ .‬و مضامین کفر آمیزی چون‬
‫"خدای من حسینه" یا مباهات به فراموشی خدا‬
‫در اثر عشق به ائمه (ع)‬
‫‪ . 3‬بی مبلتی از بهره گیری خرافات ‪ ،‬تحریفات و ‪...‬‬
‫‪ . 4‬تاکید بیش از حد بر مساله زیارت بنحوی که برای مثال کربل و کربل رفتن‪ ،‬تمام آرمان شاعر را‬
‫تشکیل می دهد و کربلیی زیستن کمتر مورد توجه قرار می گیرد‪.‬‬
‫ج) سبک عزاداری و نوحه خوانی‪:‬‬
‫‪ . 1‬تکیه بر آهنگهای هیجان آور و تند و مبادرت به حرکات موزون‪.‬‬
‫‪ . 2‬چربیدن سینه زنی های پر فشار و پر سر و صدا بر اشک و سوز و حزن‪.‬‬
‫‪ . 3‬استفاده از عواملی چون صدای مداح سیستم صوتی و ‪ ...‬برای هیجانی کردن فضا تا حد ممکن‪.‬‬
‫د) فضای کلی ‪:‬‬
‫‪ . 1‬رواج نمادها و عادات خاص چون سیگار کشیدن ‪ ،‬شلوار های خاص ‪ ،‬لخت شدن و ‪...‬‬
‫‪ . 2‬به فراموشی سپردن سخنرانی و موعظه ‪ ،‬زیارت و ‪ ...‬یا قرار گرفتن آنها در حاشیه مجلس بنحوی‬
‫که مو عظه یا زیارت و دعا اگر خوانده شود هم مقدمه سینه زنی است‪.‬‬
‫‪ . 3‬محوریت مداح و کاهش نفوذ روحانیون و ارتباطات شخصی فضای هیئت‪.‬‬
‫‪ . 4‬آمیخته شدن شدن طرفداران انقلب و غیر انقلبیون و ضد انقلبیون باهم فقط برای سینه زنی‬
‫بدون هیچ معیار دیگری برای پیوند دادن افراد ‪.‬‬
‫مجددا تاکید میشود هر هیاتی ممکن است تنها یک‪ -‬دو تا از ویژگی های مذکور را داشته باشد و البته‬
‫این ویژگی ها ‪ -‬هر چند به لحاظ فقهی نتوان اشکالی درآن یافت – یک زنگ خطر اخلقی و فرهنگی‬
‫می باشد‪.‬‬

‫‪-----------------------------------------‬‬
‫تحريف و تهاجم به عاشورا‬
‫« اخيرا ً كتابى به نام نقشهاى براى جدائى مكاتب الهى در آمريكا انتشار يافته كه در آن گفتگوى‬
‫مفصلى با دكترمايكل برانت يكى از معاونان سابق سيا سازمان اطلعاتى مركزى آمريكا انجام شده‬
‫است او در اين زمينه مىگويد بعداز مدتها تحقيق به اين نتيجه رسيديم كه قدرت رهبر مذهبى ايران و‬
‫استفاده از فرهنگ شهادت در انقلب ايران تأثيرگذار بوده است ما همچنين به اين نتيجه دست يافتيم‬
‫كه شيعيان بيشتر از ديگر مذاهب اسلمى فعال و پويا هستند دراين گردهم آئى تصويب شد كه بر روى‬
‫مذهب شيعه تحقيقات بيشترى صورت گيرد و طبق اين تحقيقات برنامهريزيهايى داشته باشيم بهمين‬
‫منظور چهل ميليون دلر بودجه براى آن اختصاص داديم و اين پروژه درسه مرحله بهترتيب زير انجام‬
‫شد‪ ...‬پس از نظر سنجيها وجمع آورى اطلعات از سراسر جهان به نتايج مهمى دست يافتيم‬
‫متوجهشديم كه قدرت مذهب شيعه در دست مراجع و روحانيت مىباشد‪ ...‬اين تحقيقات ما را به اين‬
‫نتيجه رساند كه بطورمستقيم نمىتوان با مذهب شيعه رودر رو شد و امكان پيروزى بر آن بسيار سخت‬
‫است و بايد پشت پرده كار كنيم مابجاى ضرب المثل انگليسى اختلف بيانداز حكومت كن از سياست‬
‫اختلف بياندازد نابود كن استفاده كرديم و درهمين راستا برنامه ريزيهاى گستردهاى را براى سياستهاى‬
‫بلند مدت خود طرح كرديم حمايت از افرادى كه بامذهبشيعه اختلف نظر دارند و ترويج كافر بودن‬
‫شيعيان به گونهاى كه در زمان مناسب عليه آنها توسط ديگر مذاهب اعلمجهاد شود‪ .‬همچنين بايد‬
‫تبليغات گستردهاى راعليه مراجع و رهبران دينى شيعه صورت دهيم تا آنها مقبوليت خود رادر ميان‬
‫مردم از دست بدهند‪».‬‬
‫سخنراني سيد احمد خاتمي‬

‫بخوانيد و قضاوت كنيد ‪....‬‬

‫فرهنگ عاشورا خشونت آفرین است اگر کشته شدن آسان شد کشتن هم آسان میشود‬
‫عبدالکریم سروش‬
‫نشاط ‪12/3/78‬‬

‫" اشهد انک قد اقمت الصلوه و اتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر" مربوط به گذشته‬
‫است و به جای این زیارتنامه مطالب حاوی" آزادی" بگذارید‪.‬‬
‫همشهری ‪5/2/78‬‬

‫سالهای فراوان و بلکه قرنها از این بزرگداشت (قیام عاشورا ) حاصلی جز تاثر ‪ ،‬حزن و اشک آوری‬
‫نداشته ‪.‬‬
‫جواد مقامی‬
‫آفتاب امروز ‪24/1/78‬‬

‫شیعیان برای استفاده خود به آن (عاشورا) تاکید فراوان ورزیدند و کوشیدند تا نور فروغ این حادثه‬
‫فراموش نشود ‪ ...‬در روزگار حاضر هیچ یک از این عوامل عاطفی دیگر به کار ما نمی آید‬
‫نشاط ‪30/1/78‬‬

‫هنوز هم از داستان حسین استفاده کردن و عنصر انتقام ‪ ،‬عنصر کینه توزی و عنصر خشونت و‬
‫خونریزی را زنده نگه داشتن و از طریق تحریک عواطف ‪ ،‬دشمنان عینی و غیر عینی ‪،‬موهوم و غیر‬
‫موهوم تراشیدن و این حادثه را خرج آن امور کردن شایسته نیست‪.‬‬
‫نشاط ‪30/1/78‬‬

‫تراژدی حسین بن علی مشابه تراژدی های آنتیگونه‪ ،‬تامس مور و جان پروکتور است ‪.‬‬
‫محمدسعید حنایی‬
‫ماهنامه کیان فروردین ‪78‬‬

‫هیئتهای مذهبی منشا خشونت اند و بسیجیها اعضای تشکیل دهنده این هسته ها می باشند‬
‫محمد قوچانی‬
‫عصر آزادگان‬
‫‪20/1/79‬‬

‫تحريف و تهاجم به اصول و ارزشها‬


‫احکام کیفری اسلم کارایی ندارد و موجب رواج خشونت میگردد‪ .‬مجازاتهای سنگین بدنی چون‬
‫سنگسار سیاست های کیفری در حق زنان و غیر مسلمانان از آن جمله اند‪.‬‬
‫مهر انگیز کار‬
‫ماهنامه کیان ش ‪ ، 59‬بهمن ‪77‬‬

‫در تاریخ جدید خدائی که مومنان کشف می کنند ممکن است با خدائی که گذشتگان کشف و تجربه‬
‫می کردند متفاوت باشد‪.‬‬
‫عبدالکریم سروش‬
‫ماهنامه کیان‬
‫شماره ‪52‬‬

‫جامعه ایران فاز سنتی را پشت سر گذاشته و می خواهد مدرن و صنعتی شود‪ .‬اما در این جامعه خدا‬
‫نمرده است ‪ .‬بنابراین ما چگونه می توانیم به این وضعیت چیره شویم‪.‬‬
‫علیرضا علوی تبار‬
‫یالثارات‬
‫‪4/3/79‬‬

‫تفکر شیعه گری موجب انحطاط مملکت ما و مانع برای دموکراسی است‪.‬‬
‫غلمرضا سالر بهزادی‬
‫صبح امروز ‪23/8/78‬‬

‫در بعد مسائل فرهنگی سه مشکل هست که حوزویان باید آن را حل کنند یکی موسیقی که انسان هر‬
‫وقت دلش خواست ضبط را روشن کند و یکی رقص و دیگری ماهواره به نحوی که در فیلم به زنان از‬
‫زانو به بال عریان هم بتوان نظر انداخت‪.‬‬
‫جهانبخش محبی نیا‬
‫آفتاب امروز‬
‫‪ 3/7/78‬ص ‪7‬‬

‫دین در حکومتهای دینی نه تنها افیون توده هاست آنچنانکه مارکس گفته است علوه بر آن افیون‬
‫حکومتها هم هست زیرا این افیون به واسطه فاصله انداختن بین واقعیت و ذهن حکومت نه تنها مردم‬
‫را در نا آگاهی و فریب قرار می دهد بلکه حکومتها را نیز فریب میدهد‪.‬‬
‫هاشم آغاجری‬
‫کیهان ‪ -‬نقل ازنشریه عصر ما‬
‫‪29/5/79‬‬

‫‪-------------------------------------------------‬‬
‫نهضت حسيني حماسه اي مقدس‬
‫گفتیم که يك سخن يا منظومه حماسى آن است كه در روح انسانى هيجانى در جهت سلحشورى و‬
‫ايستادگى و دفاع از عقيده ايجاد كند ‪ .‬و يك شخصيت حماسى آن كسى است كه در روحش اين موج‬
‫وجود دارد ‪ .‬تاريخچه عاشورا ‪ ,‬دو صفحه دارد ‪ ,‬يك صفحه آن صفحه اى است سياه و تاريك ‪ ,‬نمايشى‬
‫است كه از جنايت بشريت ‪ .‬پسر معاويه ‪ ,‬پسر زياد ‪ ,‬پسر سعد و‪ , ...‬قهرمان اين داستان جنايى‬
‫هستند جنبه مثبت نیز دارد ‪ .‬نمايشگاهى است از عظمت و علو بشريت ‪ ,‬از اين نظر قهرمان داستان ‪,‬‬
‫پسران على هستند ‪ ,‬حسين بن على است ‪ ,‬عباس بن على است ‪ ,‬دختر على زينب است ‪.‬‬
‫بنابراين حال كه فهميديم اين داستان دو صفحه دارد ‪ ,‬مى خواهيم صفحه دوم آن را هم مورد مطالعه‬
‫قرار دهيم و اعتراف بكنيم كه ما در گذشته اين اشتباه را مرتكب شده ايم كه اين داستان را فقط از‬
‫يك طرف آن مطالعه كرده ايم ‪.‬‬
‫مرد بزرگ ‪ ,‬روحش صاحب حماسه است ‪ ,‬خواه براى خودش كار كرده باشد ‪ ,‬يا براى يك ملت و يا‬
‫براى بشريت و انسانيت كار كرده باشد ‪ .‬مرد بزرگ كسى است كه در روحش حماسه وجود داشته‬
‫باشد ‪ ,‬غير از اين نمى تواند باشد‪.‬‬
‫اسكندر ‪ ,‬نادر شاه و شاه اسماعيل ‪ ,‬همه اينها يك اراده بزرگ هستند ‪ ,‬يك حماسه بزرگ هستند ولى‬
‫حماسه مقدس نيستند ‪ .‬براى اينكه هر يك از اينها مى خواهد شخصيت خودش را توسعه بدهد‪ .‬برای‬
‫يك ملت قهرمان است ‪ ,‬ولى از نظر ملت ديگر جنايتكار است ‪ .‬اسكندر براى يونانيان يك قهرمان‬
‫است و براى ايرانيان يك جنايتكار ‪ .‬ناپلئون براى فرانسويها قهرمان است ‪ ,‬اما آيا براى روسيه يا براى‬
‫انگلستان هم قهرمان است ؟ البته که نه ‪ .‬اين حماسه ها ‪ ,‬حماسه هاى مقدس شمرده نمى شوند ‪.‬‬
‫حماسه مقدس آن كسى است كه روحش براى خود موج نمى زند ‪ .‬براى ملت خود موج نمى زند ‪ ,‬او‬
‫فقط حق و حقيقت را مى بيند ‪ .‬پس يك جهت كه اين حماسه مقدس مى شود اين است كه هدفش‬
‫مقدس و پاك و منزه است ‪ ,‬مثل خورشيد عالمتاب است كه بر همه مردم و بر همه جهانيان مى تابد ‪.‬‬
‫دومين جهت تقدس اينگونه قيامها و نهضتها اين است كه در شرايط خاصى كه هيچكس گمان[ وقوع‬
‫آن را] نمى برد قرار گرفته اند ‪ ,‬يعنى يك مرتبه در يك فضاى بسيار بسيار تاريك و ظلمانى يك شعله‬
‫حركت مى كند‪ .‬فرياد عدالتى است در يك استبداد به عنوان مثال نمرودى پيدا مى شود و در همين‬
‫زمان نهضت مقدس ابراهيم صورت مى گيرد ‪ .‬و يا فرعونى پيدا مى شود و در همين عصر موسى اى‬
‫پيدا مى شود ‪.‬‬
‫دولت اموى است ‪ ,‬تمام نيروها را به نفع خودش تجهيز كرده است حديث جعل می كنند ‪ ,‬بعد از‬
‫شهادت اباعبدا‪ ...‬به شكرانه اين عمل چندين مسجد ساخته شد ‪ .‬ببينيد ظلمت و تاريكى چقدر بوده‬
‫است ! آن وقت شعله اى مانند شعله حسينى در يك چنين شرايطى پيدا مى شود ‪.‬‬
‫اگر يك نفر مى خواست يك جمله درباره على عليه السلم روايت بكند ‪ ,‬مى رفتند در صندوقخانه ها ‪,‬‬
‫درها را از پشت مى بستند ‪ ,‬بعد جمله را نقل میكرد‪.‬‬
‫سومين جهت تقدس نهضت حسينى منطقى دارد مافوق منطق افراد عادى ‪ ,‬مافوق منطق عقلئى كه‬
‫در اجتماع هستند ‪ .‬ابن عباس ‪ ,‬ابن حنفيه ‪ ,‬ابن عمر و عده زيادى در كمال خلوص نيت ‪ ,‬حسين بن‬
‫على را از رفتن به كربل نهى مى كردند ‪ ,‬آنها روى منطق خودشان حق داشتند ‪ ,‬ولى حسين چيزى را‬
‫مى ديد كه آنها نمى ديدند ‪ .‬نه آنها به اندازه حسين بن على خطر را احساس مى كردند و نه مى‬
‫توانستند بفهمند كه چنين قيامى در آينده چه آثار بزرگى دارد ‪ .‬چندين بار گفت ‪ :‬به خدا قسم اينها مرا‬
‫خواهند كشت‪.‬‬
‫حسين بن على عليه السلم يك روح بزرگ و يك روح مقدس است ‪ .‬اساسا روح كه بزرگ شد ‪ ,‬تن به‬
‫زحمت مى افتد ‪ ,‬و روح كه كوچك شد ‪ ,‬تن آسايش پيدا مى كند ‪ .‬روح كوچك بدنبال لقمه براى بدن‬
‫مى رود ‪ ,‬اگر چه از راه دريوزگى و تملق و چاپلوسى باشد ‪ .‬اما روح بزرگ به تن نان جو مى خوراند ‪,‬‬
‫بعد هم بلندش مى كند و مى گويد شب زنده دارى كن ‪ .‬روح وقتى كه بزرگ شد ‪ ,‬بايد در روز عاشورا‬
‫سيصد زخم به بدنش وارد شود ‪ .‬آن تنى كه در زير سم اسبها لگدمال مى شود ‪ ,‬جريمه يك روحيه‬
‫بزرگ را مى دهد‪ .‬جريمه روح شهيد را مى دهد ‪.‬‬
‫شهيد به چه كسى مى گويند ؟ روزى چقدر آدم كشته مى شوند ‪ .‬چرا دور كلمه شهيد را هاله اى از‬
‫قدس گرفته است ؟ چون شهيد كسى است كه يك روح بزرگ دارد ‪ ,‬روحى كه هدف مقدس دارد ‪,‬‬
‫كسى است كه در راه عقيده كشته شده است ‪ ,‬كسى است كه براى خودش كار نكرده است ‪ .‬شهيد‬
‫به خون خودش ارزش مى دهد ‪ .‬در راه رفاه بشريت ‪ ,‬خون خودش را فدا مى كند ‪ .‬شايد خيال بكنيد‬
‫علماء يا مخترعين و مكتشفين و ثروتمندان بيشتر به بشر خدمت كرده اند ‪ ,‬خير ‪ ,‬هيچكس به اندازه‬
‫شهداء به بشريت خدمت نكرده است ‪ .‬چون آنها هستند كه راه را براى ديگران باز مى كنند و براى‬
‫بشر آزادى را به هديه مىآورند ‪ ,‬كه دانشمندان به كار دانش خود مشغول باشد ‪ ,‬مثل آنها مثل چراغ و‬
‫مثل برق است ‪ .‬اگر چراغ يا برق نباشد ما و شما چكار مى توانيم انجام دهيم ؟ ما و شما مديون‬
‫قطرات خون آنها هستيم ‪.‬ضمنا شما از اينجا بفهميد يك مردى كه حماسه الهى است فرقش با ديگران‬
‫چيست ؟ مى گويد‪ :‬دنيا و مافيها براى انسانى كه بخواهد خود را برده و بنده آن بكند ‪ ,‬مثل لماظه‬
‫است ‪ .‬آدم وقتى غذا مى خورد ‪ ,‬لى دندانهايش يك چيزهايى ‪ ,‬مثل يك تكه گوشتى باقى مى ماند‬
‫همان را لماظه مى گويند ‪.‬‬
‫هر كس ديگرى ‪ ,‬هر شخصيت تاريخى ‪ ,‬در شرايطى قرار بگيرد كه حسين بن على (ع) در شب‬
‫عاشورا قرار گرفت ‪ ,‬يعنى در شرايطى كه تمام راههاى قوت و غلبه ظاهرى بر دشمن بر او بسته‬
‫باشد ‪ ,‬و قطعا بداند كه خود و اصحابش بدست دشمن كشته مى شوند ‪ ,‬در چنين شرايطى زبان به‬
‫شكايت باز مى كند و اين را تاريخ گواهى مى دهد ‪ .‬جملتى مى گويند نظير ‪ :‬تف بر اين روزگار ‪,‬‬
‫افسوس كه طبيعت با من مساعدت نكرد ‪ .‬مى گويند وقتى ناپلئون در مسكو دچار آن حادثه شد گفت‬
‫‪ :‬افسوس كه طبيعت چند ساعت با من مخالفت كرد ‪.‬‬
‫از شعارهاى روز عاشوراى حسين عليه السلم يكى اينست ‪ :‬الموت اولى من ركوب العار تا آخرين‬
‫لحظه ها عملش ‪ ,‬حركاتش ‪ ,‬سكناتش ‪ ,‬سخنانش ‪ ,‬تمام حق خواهى ‪ ,‬حق پرستى و موجى از حماسه‬
‫است ‪ .‬اين يك حماسه است اما نه يك حماسه شخصى يا قومى ‪ .‬در آن منيت نيست ‪ ,‬در آن خود‬
‫پرستى نيست‪ ,‬خدا پرستى است ‪ .‬در روز عاشورا حسين عليه السلم حد آخر مقاومت را هم مى كند‬
‫‪ ,‬ديگر وقتى است كه به كلى توانايى از بدنش سلب شده است ‪ .‬يكى از تیر اندازان تیر زهر آلودى را‬
‫بسوى اباعبدالله مى اندازد كه در سينه اباعبدالله مى نشيند و آقا ديگر بى اختيار روى زمين مى افتد‬
‫و می فرمايد ‪ :‬رضا بقضائك و تسليما لمرك و ل معبود سواك‪.‬‬
‫( شهید مرتضی مطهری)‬

‫در باب امر به معروف و نهى از منكر ‪ ,‬اين مسئله مطرح است كه مرز اين كار كجاست ؟ بنده و شما‬
‫كه بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيم تا كجا بايد جلو برويم ؟ ممكن است كسى بگويد بعضى از‬
‫علماى اسلم گفته اند مرز امر به معروف و نهى از منكر آنجاست كه خطرى در كار نباشد‪ ,‬يعنى اگر‬
‫پاى آبرو در ميان بود‪ ,‬امر به معروف و نهى از منكر را رها كن ‪ ,‬تا چه رسد به اينكه كارى كنيد كه‬
‫جانتان به خطر بيفتد ‪ .‬حسين بن على فهماند كه انسان در راه امر به معروف و نهى از منكر به جايى‬
‫مى رسد كه مال و فرزندان خودش را بايد فدا كند ‪.‬معنى نهضت حسينى اينست كه امر به معروف و‬
‫نهى از منكر آنقدر بالست كه تا اين حد در راه آن مى توان فداكارى كرد ( شهید مرتضی مطهری)‬
‫‪------------------------------‬‬
‫تماشاگه راز‬
‫حسین دیگر هیچ نداشت كه فدا كند‪ ،‬جز جان كه میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود‪ ...‬و اینجا سدره‬
‫المنتهی است‪ .‬نه‪ ...‬كه او سدره المنتهی را آنگاه پشت سرنهاده بود كه از مكه پای در طریق كربل‬
‫نهاد‪ ...‬و جبرائیل تنها تا سدره المنتهی همسفر معراج انسان است ‪ .‬سدره المنتهی مرزدار قلمرو‬
‫فرشتگان عقل است‪ .‬عقل بی اختیار‪ .‬اما قلمرو آل كسا‪ ،‬ساحت امانتداری و اختیار است و جبرائیل را‬
‫آنجا بار نمی دهند كه هیچ ‪ ،‬بال می سوزانند ‪ .‬آنجا ساحت انی اعلم ما لتعلمون است ‪ ،‬آنجا ساحت‬
‫علم لدنی است ‪ ،‬رازداری خزاین غیب آسمان ها و زمین؛ آنجا سبحات فنای فی الله است و بقای بالله‬
‫‪ ،‬و مرد این میدان كسی است كه با اختیار ‪،‬از اختیار خویش درگذرد و طفل اراده اش را در آستان‬
‫ارادت قربان كند ‪ ...‬و چون اینچنین كرد‪ ،‬در می یابد كه غیر او را در عالم اختیار و اراده ای نیست و‬
‫هر چه هست اوست‪ .‬اما چه دشوار می نماید طی این عرصات! آنان كه به مقصد رسیده اند می گویند‬
‫میان ما و شما تنها همین «خون» فاصله است ؛ تا سدره المنتهی را با پای عقل آمده ای‪ ،‬اما از این‬
‫پس جاذبه جنون ‪ ،‬تو را خواهد برد‪ ...‬طی این مرحله دیگر با پای اراده میسور نیست ؛ بال می خواهد‬
‫و بال را به عباس می دهند كه دستانش را در راه خدا قربان كرد‪ .‬این حسین است كه عرصات غایی‬
‫خلفت تكوینی انسان را تا آنجا پیموده است كه دیگر جز جان میان او و مقصود فاصله نیست‪ .‬آنان كه‬
‫با چشم ظاهر می نگرند او را دیده اند كه بر بالین علی اكبر علی الدنیا بعدك العفا گفته است و بر‬
‫بالین قاسم عز والله علی عمك ان تدعوه فل یجیبك او یجیبك ثم ل ینفعك و اكنون بر بالین ابی الفضل‬
‫عباس می گوید‪ :‬الن انكسر ظهری و قلت حیلتی ‪،‬اما حجاب های نور را نمی بینند كه چه سان از هم‬
‫دریده و رشته های پیوند روح را به ماسوی الله چه سان ازهم گسسته ! نه ماسوی الله ‪ ،‬كه اینجا كلم‬
‫نیز فرشته سان فرو می ماند‪.‬مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت و آن قامت مردانه‬
‫عباس بن علی با دستان بریده بر شریعه فرات‪ ،‬آیتی است كه روح از این منزلگاه نیز گذشته است و‬
‫عجیب آن است كه آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه می كند‪.‬‬
‫دستان عباس بن علی قطع شده بود كه آن ملعون توانست گرز بر سر او بكوبد‪ .‬اما تا دستان ظاهر‬
‫بریده نشود‪ ،‬بال های بهشتی نخواهد رست‪ .‬اگر آسمان دنیا بهشت است ‪ ،‬آسمان بهشت كجاست كه‬
‫عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟ فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات‬
‫علم لدنی انسان‪ ،‬به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین‪ ،‬كران تا كران ‪ ،‬به تسخیر انسان كامل‬
‫درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛ اما انسان تا كامل نشود‪ ،‬در نخواهد یافت كه دهر‪ ،‬بر همین‬
‫شیوه كه می چرخد‪ ،‬احسن است‪ .‬چشم عقل خطابین است كه می پرسد‪ :‬اتجعل فیها من یفسد فیها و‬
‫یسفك الدماء‪ ...‬اما چشم دل خطاپوش است‪ .‬نه آنكه خطایی باشد و او نبیند‪ ...‬نه ! می بیند كه‬
‫خطایی نیست و هرچه هست وجهی است كه بی حجاب ‪ ،‬حق را می نماید‪ .‬هیچ پرسیده ای كه عالم‬
‫شهادت بر چه شهادت می دهد كه نامی اینچنین بر او نهاده اند؟‬

‫‪------------------------------------‬‬
‫مسلمانان راستين‬
‫هر چه بود گذشت ‪ .‬آن روز از صد هزار تن یا سی هزار تن یا هیجده هزار تنی که با پسر عقیل بیعت‬
‫کردند از آن گروه که از شهرهای عراق یا حجاز به این کاروان پیوستند تنها پیکر های پاره پاره و‬
‫آغشته به خون هفتادو دو تن در این سوی و آن سوی این بیابان وحشتناک دیده می شد‪ .‬اینها چه‬
‫کسانی بودند ؟ مسلمانان راستین ! مسلمانانی که به جلسه امتحان آمدند و از عهده آن آزمایشی بدان‬
‫سختی بخوبی بر آمدند ‪ .‬نه تنها خود در امتحان سربلند شدند بلکه تا جهان باقی است به طالبان‬
‫شرکت در چنین ازمایشی فهماندند اگر پیروزی می خواهند باید پاکباز باشند ‪ .‬آن چند ده هزار نفر دیگر‬
‫که از ایشان نشانی نمی بینیم چسان ؟ مقصود بقیه بیعت کنندکان است ‪ .‬آنها مسلمان نبودند ؟ چرا !‬
‫آنان هم مسلمان بودند اما مسلمانی را تا آنجا می خواستند که به مال و جان آنان زیانی نرسد‪.‬همینکه‬
‫دیدند امتحانی دشوار در پیش است ‪ ،‬به درون خانه های خود رفتند‪ ،‬درها را بستند و آسوده نشستند‪.‬‬
‫هم اکنون قرنها از آن حادثه میگذرد ‪ .‬از آن تاریخ تا بحال کوفه چندین نسل را در پی هم بخود دیده‬
‫است ‪ .‬ولی هر نسل که جای نسل پیشین را میگیرد ‪ .‬همه سال در چنان روز گرد مزار حسین فراهم‬
‫می اید و چنانکه گویی از کرده نیاکان خود شرم زده است ‪ ،‬بر مزار او اشک می ریزد و با روح او پیوند‬
‫دوستی واطاعت می بندد ‪ .‬اما راستی اگر ممکن بود تاریخ به عقب برگردد و چنان صحنه ای دو باره‬
‫تجدید شود این شرم زدگان و گریه کنندگان چه می کردند و با کدام دسته بودند؟ مگر نه اینکه گفته‬
‫اند ‪ :‬کل یوم عاشورا و کل ارض کربل پس به امروزمان نگاه کنیم ‪ ،‬براستی ما خود با کدام دسته‬
‫ایم؟ آنها که در مخاطرات بیعت شکستند یا آنها که تا پای جان با ولیت ماندند ؟‬
‫مرحوم سيد جعفر شهيدي‬

‫‪------------------------------------‬‬
‫حرفهاي آسماني‬
‫خدايا اكنون كه محرم آغاز مي شود ماهي كه زمان عمل كردن شناختهائي است كه در رمضان داديمان‬
‫و ثبوت ابوحمزه سحرمان كه « اللهم اجعل موتي قتل في سبيلك و علي مله رسولك » و ماه شناختن‬
‫دشمن و دوست و ماه رسوا شدن همه مدعيان عبوديت تو و ماه زدن داغ ننگ و رسوائي بر پيشاني‬
‫ظالمين و ماه لرزيدن پايه هاي حكومت يزيد و يزيديان ‪ ،‬ما را توفيق مبارزه بي امان عطا كن و قلبمان‬
‫را از كينه دشمنان مان پر ساز كه يزيد زمان علي اصغرهامان را نيز به قتلگاه برده است ‪.‬‬
‫خدايا اين ننگ را بر ما مپسند كه نسبت به وقايع بي تفاوت باشيم ‪ :‬پس « امه سمعت بذلك فرضيت به‬
‫» و يا آنچنان سرمان را در قرآن فرو بريم كه هدف اساسي قرآن را از ياد ببريم كه باز بقول او وقتي‬
‫كه در صحنه نيستي هر كجا مي خواهي باش چه به شراب نشسته باشي يا به نماز ‪ ،‬هر دو يكي است ‪.‬‬
‫خدايا در اين ماه كه ماه مشخص شدن چهره هاي دشمن و دوست و منافق است ‪ ،‬ماهي كه مرحله‬
‫ثبوت تمام ادعاهايمان كه « يا ابا عبدا‪ ...‬اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم الي يوم القيامه »‬
‫ما را رسوا مكن ؛ بتو پناه مي بريم از ابراز كثافت بار توجيه ‪ ،‬كه براي شانه خالي كردن از زير بار هر‬
‫مسئوليتي توجيهي شرعي و عرفي داريم ‪.‬‬
‫خدايا ‪ ،‬نگذار نقاب منافق و بيطرف بر چهره مان افتد و در اين هنگامه جنگ حسين را تنها گذاريم كه‬
‫اين از يزيد بدتر است و جايگاه اسفل السافلين است و بئس المصير ‪ .‬خدايا بما توفيق زندگي عطا كن‬
‫كه بزرگ شهيد آموختمان كه زندگي جز عقيده و پيكار در راه آن نيست و جز اين هر چه است بيهوده‬
‫است و همه خسران ‪ .‬خدايا ما را از خاسران قرار مده كه ‪ « :‬ان حزب الشيطان هم الخاسرون » ‪.‬‬
‫خدايا ما را بينش و شناخت عطا كن و از دسيسه هاي دشمن آگاهمان ساز ‪ ،‬و استوار بر جاي بدارمان‬
‫و لحظه اي غفلت را بر ما مپسند كه زعيم فرمود ‪ « :‬اگر لحظه اي سستي ورزيم و از پاي بنشينيم‬
‫چنان ضربه اي خواهيم خورد كه تا ابد سر بلند نتوانيم كرد ‪».‬‬
‫« ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علي القوم الكافرين » ‪ .‬پروردگارا باران رحمت خود را‬
‫بر ما بريز و گامهاي خسته ما را نيرو و استواري بخش و ما را بر اين قوم ستمگر و چپاولگر ياري ده تا‬
‫هلكشان كنيم ‪.‬‬
‫شهيد زهره بحرينيان‬

‫‪ ...‬و تو ‪ ،‬ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اكنون ‪ ،‬در این‬
‫دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ‪ ،‬پای به سیاره زمین نهاده ای ‪ ،‬نومید مشو ‪ ،‬كه تو را نیز‬
‫عاشورایی است و كربلیی كه تشنه خون توست و انتظار می كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده ات‬
‫ن لزمان و لمكان ولیت ملحق شوی‬ ‫حصی ِ‬‫بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت كنی و به كهف َ‬
‫و فراتر از زمان و مكان ‪ ،‬خود را به قافله سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به‬
‫شهادت رسی‪...‬‬

You might also like

  • 030
    030
    Document2 pages
    030
    api-3709659
    No ratings yet
  • 028
    028
    Document1 page
    028
    api-3709659
    No ratings yet
  • 026
    026
    Document1 page
    026
    api-3709659
    No ratings yet
  • 027 P
    027 P
    Document1 page
    027 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 028 P
    028 P
    Document1 page
    028 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 030 P
    030 P
    Document1 page
    030 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 027
    027
    Document1 page
    027
    api-3709659
    No ratings yet
  • 026 P
    026 P
    Document1 page
    026 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • Mardoom
    Mardoom
    Document1 page
    Mardoom
    api-3709659
    No ratings yet
  • 023
    023
    Document1 page
    023
    api-3709659
    No ratings yet
  • 025 P
    025 P
    Document1 page
    025 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 023 P
    023 P
    Document1 page
    023 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 025
    025
    Document1 page
    025
    api-3709659
    No ratings yet
  • 019
    019
    Document1 page
    019
    api-3709659
    No ratings yet
  • 016
    016
    Document1 page
    016
    api-3709659
    No ratings yet
  • 019 P
    019 P
    Document1 page
    019 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 018
    018
    Document1 page
    018
    api-3709659
    No ratings yet
  • 017 P
    017 P
    Document1 page
    017 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 012 P
    012 P
    Document1 page
    012 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 018 P
    018 P
    Document1 page
    018 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 017
    017
    Document1 page
    017
    api-3709659
    No ratings yet
  • 015 P
    015 P
    Document1 page
    015 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 016 P
    016 P
    Document1 page
    016 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 015
    015
    Document1 page
    015
    api-3709659
    No ratings yet
  • 011
    011
    Document1 page
    011
    api-3709659
    No ratings yet
  • 010 P
    010 P
    Document1 page
    010 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 011 P
    011 P
    Document1 page
    011 P
    api-3709659
    No ratings yet
  • 012
    012
    Document1 page
    012
    api-3709659
    No ratings yet
  • 010
    010
    Document1 page
    010
    api-3709659
    No ratings yet