You are on page 1of 3

‫گفتار شادروان كسروي در روز جشن مشروطه‬

‫مهنامه مرداد ماه ‪1324‬‬

‫مشروطه بهترين شكل سررشته‌داري است‬


‫ما امروز جشن مشروطه گرفته‌ايم‪ .‬نخست جاي پرسش است كه چرا امروز را كه روز سيزدهم مرداد است جشن مي‌گيريم در حاليكه‬
‫ديگران فردا را كه چهاردهم است خواهند گرفت‪ .‬در اين باره در سالهاي گذشته پاسخ داده‌ايم‪.‬‬
‫مظفرالدين شاه فرمان مشروطه را در چهاردهم جمادي‌الثاني ‪ 1324‬بيرون داد‪.‬‬
‫سال ديگر آزادي‌خواهان و مجلس شوراي ملي آنروز را عيد مشروطه شناخته‪ ،‬جشن گرفتند‪ .‬سالها چنين بود تا هنگامي‌كه تقويم ايراني‬
‫ديگر شد و تاريخ شمسي به‌ميان آمد‪ .‬در اين هنگام خواستند آن عيد را با تاريخ شمسي حساب كنند و چنين پيداست كه در حساب اشتباه‬
‫كرده روز چهاردهم مرداد را گرفتند‪ .‬در حاليكه روز چهاردهم جمادي‌الثاني ‪ ،1324‬سيزدهم مرداد ماه ‪ 1285‬بوده است‪ .‬چون اين يك‬
‫كار اشتباهي بوده ما نمي‌خواهيم از آن پيروي كنيم و روز سيزدهم را جشن مي‌گيريم‪.‬‬
‫در آينده بايد ديگران هم اين روز را گيرند‪ .‬دوم بسيار خشنوديم كه امروز در نشست ما بانوان نيز هستند و در اين جشن و شادي با ما‬
‫همراهي مي‌نمايند‪ .‬از دو سال پيش نشستهاي بانوان پاكدين در آبادان و مسجد سليمان و شيراز آغاز شده ولي در تهران نمي‌بود‪ .‬امسال‬
‫سه تن از بانوان با فهم و پيشگام‪ ،‬بانو چهره نگار‪ ،‬بانو امام جمعه‪ ،‬بانو آذر‪ ،‬با شوهران خود از شيراز و مسجد سليمان و كرمانشاهان‬
‫آمدند و بهمراهي بانواني در تهران در اينجا هم‪ ،‬نشست برپا گرديد و امروز براي نخست بار براي نشست همگاني آمده‌اند‪.‬‬
‫شيوه بر آنست كه در چنين جشنهايي كساني برخاسته براي باز نمودن سهشهاي‪ M‬خود گفتار رانند‪ .‬من نمي‌خواهم چنان گفتاري رانم‪ .‬بلكه‬
‫مي‌خواهم در چنين روز و ساعتي با خواهران و برادران خود گفتگويي كنيم و نتيجه‌هايي از آن بدست آوريم‪.‬‬
‫كساني درشگفتند كه ما به مشروطه اينهمه ارج مي‌گذاريم و در كتابهاي خود ياد آن مي‌كنيم و هواداري مي‌نماييم‪ .‬بايد دانست مشروطه‬
‫بهترين شكل سررشته‌داريست‪ .‬آخرين نتيجه انديشه‌هاي نژاد آدمي است‪.‬‬
‫در ايران چون معني مشروطه را ندانسته‌اند‪ ،‬ارجش را هم نمي‌شناسند‪.‬‬
‫مشروطه تنها آن نيست كه يك قانون اساسي باشد و مجلس شوري برپا شود و كارها با دست آن مجلس پيش رود‪ .‬مشروطه بسيار واالتر‬
‫از اينها است‪.‬‬
‫مشروطه آن است كه يك توده شايندگي پيدا كرده و خودش كارهاي خودش را راه برد و كسي در ميان آنها براي فرمانروايي نباشد‪.‬‬
‫براي روشني سخن نخست بايد معني توده و زندگاني توده‌اي را بديده گيريم‪.‬‬
‫به يك توده كه بيست ميليون‪ ،‬يا بيشتر يا كمتر‪ ،‬از ديگران جدا گرديده‪ ،‬كشوري براي خود برگزيده زندگي ميكند‪ ،‬اين معنايش آن است‬
‫كه ايشان دست بهم داده ?سود و زيان? يكي گردانيده‌اند‪ .‬آن كشور ميهن ايشان است كه بايد در آن زندگي كنند و بآباديش كوشند و از‬
‫دستبرد بيگانگان نگاهش دارند‪.‬‬
‫مانند آن است كه اين بيست ميليون گرد آمده همه با هم پيمان بسته‌اند كه در نيك و بد و سود و زيان يكي باشند و براي ايستادگي در‬
‫برابر پيش‌آمدها يك صف پديد آورند و در آباد گردانيدن و نگهداشتن كشور پشتيباني به يكديگر كنند‪ ،‬يك جمله بگويم‪ :‬همچون يك‬
‫خانواده با هم زندگي بسر برند‪.‬‬
‫اين معني زندگاني توده‌ايست‪ .‬در هر توده يك چنين پيمان ورجاوندي در ميان است‪? .‬ميهن پرستي? كه گفته مي‌شود به همين معني‬
‫است‪ .‬دلبستگي به آبادي كشور و جانفشاني در راه آزادي آن و همدستي و همدردي با هم‌ميهنان ?ميهن‌پرستي? ناميده مي‌شود و باياي‬
‫هر مرد و زن با خرد و پاكدليست‪.‬‬
‫گاهي كساني ايراد گرفته مي‌گويند‪? :‬ميهن چيست كه آنرا بپرستيم؟‪ ?...‬مي‌گوييم‪ :‬ميهن اين سرزميني است كه آسايشگاه ماست‪ M،‬زيستگاه‬
‫ماست‪ ،‬سرچشمه زندگاني ماست‪ M،‬در اين سرزمين بسر مي‌بريم و آنگاه نيازمندي‌هاي زندگاني از خوراك و پوشاك و ديگر چيزها هم از‬
‫اين سرزمين بدست مي‌آيد‪.‬‬
‫به اين سرزمين بايد خدمت كرد و پرستش نيز به اين معني ?خدمت? كردن است‪.‬‬
‫روزي يكي با من چنين مي‌گفت‪? :‬منكه در خوزستان هستم چرا بايد عربهاي بصره را با آن نزديكي هم ميهن نشناسم و فالن مرد زابلي‬
‫را با آن دوري هم ميهن خود شناسم؟‪?..‬‬
‫گفتم‪ :‬با آن زابلي پيماني در ميان داريد و نيك و بد و سود و زيانتان بهم بسته است‪.‬‬
‫اگر روزي مثالً دشمني از جايي به خوزستان حمله كند آن زابلي به ياري شما خواهد شتافت‪ M‬ولي با عربهاي بصره چنان پيماني در ميان‬
‫نيست و اگر روزي يك گرفتاري براي خوزستان پيش آيد آنها دستي به نام ياوري بسوي شما دراز نخواهند كرد‪ .‬اين است جدايي كه در‬
‫ميانه مي‌باشد‪.‬‬
‫آري ما به عربهاي بصره نيز همسايه‌ايم و همبستگي همسايگي داريم‪ .‬اگر روزي چنان پيش آيد كه با عراق يكي گرديم‪ ،‬با آن عربها نيز‬
‫هم‌ميهن خواهيم بود‪.‬‬
‫تا اينجا كه گفتم معني زندگاني توده‌اي وميهن‌پرستي بود‪ .‬اكنون اين توده و اين ميهن يكرشته كارهاي همگي دارد كه از آن يك تن يا يك‬
‫خانواده نيست بلكه از آن همه كشور و همه توده است‪ .‬مثالً جلوگيري از دزدان و راهزنان‪ ،‬و ايمن گردانيدن از دشمن و جلوگيري از‬
‫بيماريها و كم گردانيدن آنها‪ ،‬پيمان ‪ -‬بستن با دولتهاي همسايه‪ ،‬قانون گزاردن‪ ،‬ارتش آراستن و مانند اينها ‪ -‬سررشته‌داري يا حكومت كه‬
‫مي‌گوييم برخاستن به اين كارهاست‪.‬‬

‫در زمانهاي پيش در هر كشوري پادشاهي بودي كه رشته اين كارها را بدست خود گرفتي‪ ،‬مردم و كشور را‪ ،‬با دلخواه خود‪ ،‬راه بردي‬
‫و به همه فرمان راندي‪ .‬مردم چنين مي‌پنداشتند كه پادشاهان گمارده خدا هستند‪ .‬خدا آنانرا برگزيده و به مردمان فرمانروايي داده‪ .‬خود‬
‫پادشاهان همين باور را داشتند‪ .‬ولي اين بي‌پا بود‪ .‬خدا هيچكس را براي فرمانروايي به ديگران نيافريده‪ .‬آنگونه سررشته‌داري جز نتيجه‬
‫نارسايي انديشه‌ها نبوده‪.‬‬
‫از اينرو نيك‌خواهاني برخاسته و به مردم راهنمايي كرده گفته‌اند‪ :‬هر توده‌اي بايد خودش كارهاي خود را راه برد‪ ،‬بدينسان كه هر چند‬
‫سال يكبار نمايندگاني از ميان خود برگزيند و مجلسي از آن نمايندگان پديد آورد و آن رشته كارهاي همگي را بدست آنان سپارد و خود‬
‫از دور و نزديك نگهبان باشد‪.‬‬
‫مشروطه يا حكومت دموكراسي يا سررشته‌داري توده همين است‪ .‬همين است كه مي‌گوييم‪ :‬بهترين شكل حكومت است‪.‬‬
‫مشروطه را چنانكه نام نهاده‌اند‪ ‌،‬آزاديست‪ .‬در زمان‌هاي پيش‪ ،‬مردم در زندگاني به دو دسته بودند‪ .‬آزاد و برده‪ .‬برده آن كساني بودند كه‬
‫خودشان اختيار زندگي نداشتند‪ .‬همچون گاوان و گوسفندان خريد و فروخت مي‌شدند‪ .‬يك برده اختيارش در دست آقايش بود‪ .‬اگر‬
‫مي‌خواست مي‌فروخت‪ ،‬مي‌خواست نگه‌مي‌داشت‪ ،‬به هر كاريكه مي‌خواست بر مي‌گماشت‪ .‬اگر برده به كاري يا پيشه‌اي پرداخته مزد‬
‫گرفتي‪ ،‬آن مزد بخود او نرسيدي‪ .‬اگر زن گرفته فرزندي پيدا كردي آن فرزند نيز بنده و از آن آقا بودي‪? .‬غالم خانه‌زاد? كه شنيده‌ايد‬
‫اين بود‪.‬‬
‫هزارها سال در جهان برده‌داري بوده است تا دويست سال پيش‪ ،‬نيك‌خواهاني برخاسته آنرا برانداخته‌اند و اكنون بازماندگان بردگان آن‬
‫زمان آزادند و آزادانه زندگي مي‌كنند‪.‬‬
‫مشروطه و استبداد نيز همان حال را داشته‪ .‬در استبداد‪ ،‬توده‌ها اختياري از خود نداشتند و درباره نيك و بد و سود و زيان خود‬
‫نتوانستندي انديشيد‪ .‬مي‌بايست سر پايين اندازند و گردن به دلخواه و هوس پادشاهان گزارند‪ .‬ولي در مشروطه توده‌ها آزادند و اختيار‬
‫زندگاني خودشان را در دست دارند‪ .‬آنچه سودمند مي‌دانند و مي‌خواهند با دست نمايندگان به كار توانند بست‪ .‬هر قانوني را بهتر دانستند‬
‫از مجلس توانند خواست‪.‬‬
‫يك نمونه نيكي از مشروطه و اندازه سودمندي آن در اين چند روزه ديده شد‪ .‬توده انگليس كه در زندگاني دموكراسي پيشگام بوده‌اند‬
‫هفته گذشته معني مشروطه و سود آن را به جهانيان نشان دادند‪ .‬چون در سايه پيش‌آمدها نزديكي به دولت شوروي و همگامي با آن توده‬
‫را به سود خود دانستند در برگزيدن نمايندگان به حزب كارگران گرايش نشان دادند كه بيشتري در پارلمان بهره آنها گرديد و رشته‬
‫سياست كشور به دست آنها افتاد‪.‬‬
‫در اين باره سخنان بسيار رانده شده و زمينه بسيار روشن گرديده استبداد از هر باره بي‌معني و مشروطه از هر باره سودمند و ستوده‬
‫است‪ .‬معني ندارد كه يك تن به ميليون‌ها مردم فرمان راند‪ .‬معني ندارد كه يك تن نيك و بد ميليونها مردم را بهتر از خودشان داند‪ ،‬باور‬
‫نكردني است كه بنيادي كه يك تن مي‌گزارد پايدار ماند و بزودي از ميان نرود‪.‬‬
‫از اينهاست‪ M‬كه ما هوادار مشروطه‌ايم‪ .‬بلكه ما يك رشته كوششهايي درباره پيشرفت مشروطه مي‌كنيم كه ارج‌دارتر از كوششهاي خود‬
‫مشروطه‌خواهان است‪ .‬مشروطه در ايران نا انجام ماند ما مي‌كوشيم آنرا به انجام رسانيم‪.‬‬
‫يكي از رسواييهاي اين كشور است كه پس از چهل سال هنوز در ايران معني مشروطه دانسته نشده‪ .‬مي‌توان گفت از هزار تن يكي‬
‫معني آنرا نمي‌داند و اين خود سدي بزرگ دربرابر پيشرفت مشروطه است‪ .‬چيزي را كه معنايش نمي‌دانند ارجش نخواهند شناخت‪‌،‬بلكه‬
‫بايد گفت‪ :‬دارايش نخواهند بود‪.‬‬
‫شنيدني است كه بهبهاني و طباطبايي و ديگران كه پيشگام شدند و در ايران بنياد مشروطه نهادند‌معني آن را نمي‌دانسته‌اند‪ .‬آري آنان‬
‫مشروطه را به اين معني كه فهميده ما است‪ ،‬نمي‌دانسته‌اند‪ .‬بلكه آنرا بودن قانون‌هايي در برابر دولت و برپا شدن مجلس براي شور در‬
‫كارهاي كشور مي‌شناختند و بيش از اين نمي‌خواستند‪.‬‬
‫مي‌توان گمان برد كه بسياري از نمايندگان مجلس امروز هم مشروطه را بآن معني مي‌شناسند‪ .‬آقاي سيد محمدصادق‪ M‬طباطبايي كه پسر‬
‫طباطبايي و خود در جنبش مشروطه پا در ميان داشته و اكنون رئيس مجلس است به تازگي ازو رفتاري ديده شده كه مي‌توان پنداشت او‬
‫هنوز هم مشروطه را به معناي راستش نمي‌داند‪.‬‬
‫از اين گذشته در ايران در برابر مشروطه سدهاي بزرگي هست‪.‬‬
‫اين كيشهاي گوناگون كه در ايران است هيچ يكي با زندگاني دموكراسي سازگار نيست‪ .‬همچنان ادبيات ايران يا شعرهايي كه به فراواني‬
‫دارند با مشروطه ناسازگار است‪ .‬اينها سدي بزرگ ديگر در برابر مشروطه است‪.‬‬
‫اكنون سخن در آن است كه ما از روزيكه به كوشش برخاسته‌ايم از دلبستگي كه به مشروطه داريم‪ ،‬از يكسو كوشيده‌ايم معني مشروطه‬
‫را به اين مردم بفهمانيم‪ .‬در اين باره كتابها به چاپ رسانيده گفتارها نوشته‌ايم‪ .‬يكي از ياران ما (آقاي فرهنگ) براي فهمانيدن معني‬
‫مشروطه كتابچه‌اي با زبان بابا شملي نوشته‌است كه دو بار به چاپ رسيده‪.‬‬
‫از سوي ديگر با كيشها و شعر و ديگر جلوگيرهاي مشروطه به سخت‌ترين نبرد برخاسته به كندن ريشه آنها كوشيده‌ايم‪ .‬اين كوششهايي‬
‫است كه ما در زمينه پيشرفت مشروطه كرده‌ايم و مي‌كنيم‪ .‬راست است كه ميدان كوششهاي‪ M‬ما تنها ايران نيست‪ ،‬ولي در همان حال به‬
‫ايران كه ميهن ماست‪ M‬دلبستگي ويژه داريم و اين يكي از آرزوهاي ماست‪ M‬كه اين توده بدبخت از آلودگي‌ها بيرون آيد و با توده‌هاي ديگر‬
‫جهان همپا گردد و در اين راه از هرگونه كوشش باز نايستاده‌ايم‪.‬‬
‫اين است داستان دلبستگي ما به مشروطه و ارجي كه ما به آن مي‌گزاريم‪ .‬و چون يك دسته از دور و نزديك امروز به اينجا آمده در اين‬
‫جشن و شادي با ما همراهي نموده‌اند‪.‬‬
‫در پايان سخن خود بآنان سپاس مي‌گزاريم‪ .‬اميدمندم زود خواهد بود آن روزي كه همه غيرتمندان و نيك‌مردان در ايران در اين‬
‫كوشش‌ها با ما همدستي خواهند نمود‪.‬‬

You might also like