You are on page 1of 13

‫‪Archive of SID‬‬

‫توصيف نقاشي‌هاي عمارات دولتخانه صفوي‬


‫در اشعار عبدي‌بيگ‬

‫احسان اشراقي‬

‫استاد بازنشستة دانشگاه تهران‬

‫چكيده‬
‫شاه تهماسب اول در سال ‪ 962‬هجري قمري پايتخت صفوي را از تبريز به قزوين‬
‫انتقال داد و براي استقرار در اين شهر دستور داد دولتخانه‌اي مركب از كاخ‌ها و باغ‌ها و‬
‫چمن‌ها ايجاد شود‪ .‬عبدي‌بيگ نويدي شاعر معروف آن زمان به فرمان شاه مأمور شد‬
‫پس از ديدن عمارات و كاخ‌هاي دولتخانه منظومه‌اي تحت عنوان جنات عدن بسرايد كه‬
‫نمايانگر ديوارنگاره‌هايي از نقاشان برجسته آن زمان به‌شمار مي‌رفت‪ .‬در اين مقاله سعي‬
‫بر آن قرار گرفت كه توصيف شاعرانه عبدي‌بيگ از اين نقاشي‌ها و مضامين آن از نظر‬
‫خوانندگان مقاله بگذرد‪.‬‬

‫عبدي‌بيگ شاعر معاصر شاه تهماسب در منظومه جنات عدن‪ ،‬ضمن شرح كاخ‌ها و‬
‫باغ‌هاي دولتخانه صفوي در قزوين به توصيف صحنه‌هايي از نقاشي پرداخته است كه‬
‫توسط نقاشاني چيره‌دست بر ديوارهاي بعضي از كاخ‌هاي دولتخانه جلوه‌گر بوده است‪ .‬اين‬
‫ديوار نگاره‌ها كه عمارات باغ معروف سعادت را زينت داده‌اند‪ ،‬براي شناخت ارزش‌هاي‬
‫هنري گذشته كمال اهميت را دارد‪ .‬از مدت‌ها قبل وجود نقاشي‌هايي در زير قشرهاي گچ‬
‫ديوارهاي داخلي بناهاي دولتخانه حدس زده مي‌شد‪ .‬ليكن به‌جز تصوير رنگ پريده‌اي از‬

‫فرهنگ‪71 ،‬؛ پاييز ‪88‬؛ ص‌ص ‪13‬ـ‪1‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫فرهنگ‪ ،‬ويژة تاريخ‬ ‫‪2‬‬

‫شكوه گذشته‪ ،‬همانند محيط پيرامون خود از دست رفته است‪ .‬متأسفانه اكثر بناها كه بر‬
‫ديوارهاي آن نگاره‌هايي وجود داشت محوشده و روي بعضي از آنها در دوران قاجار دوباره‬
‫*‬
‫نقاشي شده است‪.‬‬
‫اما از همان نمونه‌هاي به‌جا مانده مي‌توان به‌زيبايي و جذابيت آنها پي‌برد و نمونه‌هايي‬
‫بارز از هنر مينياتوري مكتب هرات را بازشناخت‪ .‬از ميان منظومه‌هاي عبدي‌بيگ منظومه‌اي‬
‫كه وي آن ‌را جنات عدن نام‌نهاده با تفصيل بيشتري دربارة نقاشي‌هاي ديواري دولتخانة‬
‫صفوي سخن گفته است‪.‬‬
‫در عمارت چهلستون قزوين كه تنها اثر معماري باقي‌مانده از دولتخانه قديم صفوي‬
‫است چند اثر نقاشي كه در زمان قاجار از گچ پوشيده بود به‌چشم مي‌خورد كه ظاهراً همان‬
‫ارسي‌خانه‌اي است كه در اشعار عبدي‌بيگ آمده است و موقعيت مكاني آن به‌صورتي‌كه‬
‫شاعر توصيف كرده است با عمارت چهلستون مطابقت دارد و آثار باقي‌مانده از نقاشي‌ها‬
‫حكايت از ديوار نگاره‌هاي موصوف است و آنچه بر اطالعات ما دربارة اين صحنه‌هاي‬
‫گمشده مي‌افزايد محتواي غني منظومه‌هايي است در شرح و توصيف باغ‌ها و بستان‌ها و ذكر‬
‫انواع گل‌ها و درختان‪ ،‬اماكن و ميدان‌ها‪ ،‬كاخ‌ها‪ ،‬اصطالحات ديواني‪ ،‬شخصيت‌ها‪ ،‬مناصب‬
‫و مشاغل دولتي و غيردولتي و حرفه‌هاي گوناگون‪ ،‬ابزارهاي مختلف و مانند آنها و آنچه در‬
‫پيوند با هنر نقاشي است معرفي سبك‌هاي نقاشي‪ ،‬طرح‌ها و تكنيك‌ها و عناصر گوناگون‬
‫فصالي‪ ،‬هنر زركاري‪ ،‬زرنگاري‪،‬‬
‫تصوير مانند اسليمي‪ ،‬ختايي‪ ،‬ابري‪ ،‬بندرومي‪ ،‬فرنگي‪ّ ،‬‬
‫كوه‌پردازي و اصطالحات به‌كار رفته در هنر تصويرگري است‪.‬‬
‫شاعر در شرح نقاشي كاخ‌ها كه اثر معماران و هنرمندان مشهور زمان شاه ‌تهماسب‬
‫است‪ ،‬اشكال تذهيب و طرح‌هاي مشهور نقاشي آن زمان را با دقتي خاص بيان مي‌كند و‬
‫عناصر تشكيل‌دهندة مجموعه نقاشي‌ها را كه از اشكال زيباي پرندگان و جانوران وحشي‬
‫به‌وجودآمده و نقاشي‌هايي كه از آثار شعراي كالسيك ايران خصوص ًا نظامي‌ گنجوي الهام‬
‫*‪ .‬ر‪.‬ك‪ ،‬هفتمين كنگره بين‌المللي باستان‌شناسي‪ ،‬مونيخ‪ ،‬سپتامبر ‪1976‬‬
‫‪Sims, Late safovid painting: “The Chehelsotun, the Armenan Houses thoilpaintings”.‬‬
‫‪Akten des VII interna onalen congresses fur Iranische kunsf und Archaologie,‬‬
‫‪Munchen 7-10 september 1976.pp. 408-418, p.416, ni6/2‬‬
‫نقل از كتاب هنر و جامعه در جهان ايراني به اهتمام دكتر شهريار عدل‪.‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫‪3‬‬ ‫توصيف نقاشي‌هاي عمارات دولتخانه صفوي در‪...‬‬

‫گرفته است وصف مي‌كند و اين توصيف منبعي است راهنما براي شناخت هنر نقاشي قرن‬
‫دهم هجري ايران و راه‌گشايي ارزنده براي هنرمندان و هنرشناسان است و گرچه اين‬
‫مينياتورهاي دل‌انگيز به‌دست آدمياني جاهل از ميان رفته است اما به كمك كالم شاعر‬
‫توصيف‌گر مي‌توان مضاميني از خمسة نظامي را بر ديواره‌ ايوان‌ها مشاهده كرد و به‌قول‬
‫عبدي‌بيگ‪:‬‬
‫از خـلد دريـچه‌ايست گويـي‬ ‫هر طاقچه از سر نكويي‬
‫در وي شده رخش فكر تازان‬ ‫ماني قلمان رقم طرازان‬
‫(عبدي‌بيگ‪ ،‬كليات‪ ،‬ص‪269-270 ،‬پ)‬

‫مجالس نقاشي چهل‌ستون‬


‫اينك از زبان نويدي م ّورخ و شاعر نكته‌پرداز‪ ،‬به توصيف مجالس نقاشي عمارت دولتخانه‬
‫مي‌پردازيم‪ :‬شاعر در پاسخ فرمان شاه كه از او خواسته است تا در وصف كوشك‌ها و باغ‌ها‬
‫و آثار هنري ايوان‌ها اشعاري بسرايد در مقدمة ديوان خود كه آن را «جنات عدن» ناميده‬
‫خطاب به شاه گويد‪:‬‬
‫تا بكنم وصف خيابان و باغ‬ ‫امر توام ريخت خرد در دماغ‬
‫تا بكنم وصف‪ ،‬بدين‌سان كه هست‬ ‫كلك هنرپيشه گرفتم به‌دست‬
‫تا به حقيقت نگرم چيست حال‬ ‫سير نمودم به رياض خيال‬
‫رخش نراندند به فكرت در آن‬ ‫و آنچه ز من پيش‪ ،‬سخن‌پروران‬
‫آمدم اينك به‌سركار و بار‬ ‫با دل خود داده يكايك قرار‬
‫وز من جانباز به سر تاختن‬ ‫از تو به فرمان علم افراختن‬
‫(عبدي‌بيگ‪ ،‬كليات‪ ،‬مقدمه‪ ،‬گ‪)252‬‬
‫سپس اشاره مي‌كند كه‪ ،‬در شبي از شب‌هاي بهاري به دعوت شاه‪ ،‬به ايوان رفته است تا‬
‫قصر و زيبايي‌هاي آن را از نزديك ببيند و دربارة آن ديدني‌ها منظومه‌اي بسرايد‪ .‬او اين اتفاق‬
‫را تحت‌عنوان «صفت شب‌ روح‌پرور و روح‌گستر كه نواب كامياب در ايوان دولتخانة جعفرآباد‬
‫بودند‪ ،‬و اين بنده به سعادت‌آباد رسيد»‪ ،‬آورده و در وصف ايوان چنين مي‌گويد‪:‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫فرهنگ‪ ،‬ويژة تاريخ‬ ‫‪4‬‬

‫كه از سبع ًا شدادش رسته بنياد‬ ‫خوشا ايوان ُملك جعفرآباد‬


‫رسيده بام او بر سقف افالك‬ ‫گذشته پايه‌اش از عالم خاك‬
‫چو صف‌هاي مژه بر چشم روشن‬ ‫به مردم كنگر او سايه‌افكن‬
‫حيران سقف زرنگارش‬ ‫ِ‬ ‫خرد‬ ‫نگارستان چيني شرمسارش‬
‫نورد اطلس چرخ معلّي است‬ ‫ز هر تيري كه بر سقفش هويداست‬
‫ز شاخ و برگ و مرغ گونه‌گونه‬ ‫در و ديوارش از ج ّنت نمونه‬
‫كز آن خطِ «خطا» خورده به‌هرباب‬ ‫ز «اسالمي‪ ،‬فرنگي» زفته در تاب‬
‫هزاران مرغ روحش گشته بلبل‬ ‫خطائي هر طرف بگشوده صدگل‬
‫تو گويي مي‌كند دستان‌سرايي‬ ‫نشسته مرغ بر شاخ ختايي‬
‫نموده نوك كلك مملكت‌گير‬ ‫«فصالي» هزاران فصل تصوير‬‫ز ّ‬
‫يكي جان كرده يغما ديگري دل‬ ‫پري و آدمي ‌اندر مقابل‬
‫نقوش جن و انس و مرغ وماهي‬ ‫بلي در بارگاه پادشاهي‬
‫سليمان است و جن و انس رامش‬ ‫بدين‌معني بود كز جود عامش‬
‫رقم كرده يكي زيبنده مجلس‬ ‫به‌هرسو مانوي كلكي مهندس‬
‫شده منسوخ صورتخانة چين‬ ‫به‌هرجانب ز صورت‌هاي شيرين‬
‫و آنچه از اين توصيف برمي‌آيد اين است كه قصر كنگره‌دار و سقفش زرنگار و در و‬
‫ديوارش با نقش‌هايي به سبك «فرنگي» و «اسليمي» و «ختايي» و هنر «فصالي» و‬
‫تصاويري از شاخ و برگ و گل و پرنده و انسان پوشيده بوده است‪ .‬سپس شاعر به وصف‬
‫نقاشي‌هاي ديواري چهل‌ستون و گنبد منبت‌كاري و ايوان باغ حرم مي‌پردازد و مجلس‌هاي‬
‫نقاشي را چنين شرح مي‌دهد‪ .‬مجلس ـ شيرين و فرهاد و كوه بيستون ـ در اين مجلس‪،‬‬
‫نقاش بر اساس قصة داستان شيرين و فرهاد نظامي گنجوي صحنه‌هايي از داستان را نشان‬
‫داده است؛ شيرين سوار بر اسب به كوه مي‌رود‪ .‬در يك‌سو تصوير شيرين و درسوي ديگر‬
‫صورت شاپور و فرهاد مجسم شده است‪:‬‬
‫كشيده كلك شيرين كار استاد‬ ‫ز يك‌سو مجلس شيرين و فرهاد‬
‫ز روي لطف با جان كرده پيوند‬ ‫پري رخساره‪ ،‬شيرين شكرخند‬
‫(همان اثر‪ ،‬گ‪ 363‬پ)‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫‪5‬‬ ‫توصيف نقاشي‌هاي عمارات دولتخانه صفوي در‪...‬‬

‫اثر كرده غمش در سنگ خاره‬ ‫به سوي بيستون رفته سواره‬
‫سقط گرديده باره زير بارش‬ ‫گراني كرده سرو سايه‌دارش‬
‫گرفته كوه سيمين را به گردن‬ ‫نهاده زير بارش كوهكن تن‬
‫نگويم كوهكن بارگران داشت‬ ‫چو شيرين از سبك‌روحي نشان داشت‬
‫نمودار بهشت و جوي شيرش‬ ‫فضاي كوه و جوي دلپذيرش‬
‫ز يك‌سو صورت شيرين و خسرو‬ ‫ز يك‌سو جوي شير اندر رواَرو‬
‫نموده روي خارا را مص ّور‬ ‫به نوك تيشه فرهاد هنرور‬
‫زده از بهر خسرو فال شيرين‬ ‫به روي سنگ از تمثال شيرين‬
‫نموده صنعت شاپور و فرهاد‬ ‫به‌ يك‌جا خامة نقاش استاد‬
‫زده مانند ماني الف اعجاز‬ ‫شده كلك مص ّور كوه‌پرداز‬
‫ز خونش داده روي الله را رنگ‬ ‫زجان كوهكن انگيخته سنگ‬
‫دل فرهاد بود و كوه اندوه‬ ‫نه الله بود سر بر كرده از كوه‬
‫(همان‌جا)‬

‫مجلس شيرين و خسرو و چشمة آب‬


‫اين مجلس تصويري است از شيرين و خسرو و شست‌وشوي شيرين در چشمه‪ .‬شيرين‬
‫حرير تيره رنگي بر پيكر پيچيده و خسرو در كنار چشمه ايستاده و از اين منظره انگشت‬
‫حيرت به‌دندان گرفته است‪ .‬درسوي ديگر شبديز‪ ،‬اسب معروف خسرو مشغول چريدن‬
‫است‪:‬‬
‫گالب ناب را پيموده برقند‬ ‫درون آب شيرين شكرخند‬
‫درون آب آتش كرده روشن‬ ‫تني از لطف چون گل‌هاي گلشن‬
‫فكنده صدهزاران شست در آب‬ ‫ز حلقه‌حلقة گيسوي پرتاب‬
‫حباب و موج را زان پيچ‌وتابي‬ ‫زالل از گيسويش در اضطرابي‬
‫چو نقش دلبران در چشم عشاق‬ ‫درون آب آن خورشيد آفاق‬
‫شب قدر آمده با روز نوروز‬ ‫به‌تن شبگون پرندش خاطرافروز‬
‫بر اندوده شبي بر روز روشن‬ ‫شبه‌سيما حريري بسته بر تن‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫فرهنگ‪ ،‬ويژة تاريخ‬ ‫‪6‬‬

‫نباتي چون خط خوبان نازك‬ ‫دميده در خور شبديز چابك‬


‫چو خاك عنبرين بر خط نوخيز‬ ‫فرود آورده سر بر سبزه شبديز‬
‫به روي صبح مهرافكنده پرتو‬ ‫به‌سوي چشمة گلگون رانده خسرو‬
‫به‌سيم ناب رخنه كرده از ُدر‬ ‫تحير‬
‫ّ‬ ‫گزيده خسرو انگشت‬
‫ز حيرت تا قيامت مانده خاموش‬ ‫به پروين از هالل انگيخته جوش‬
‫(عبدي‌بيگ‪ ،‬كليات‪ ،‬منظومه دوحهًْ‌االزهار‪373 ،‬پ)‬

‫مجلس بزم‬
‫صحنة نقاشي جواناني را نشان مي‌دهد كه با شادي در كنار يكديگر نشسته و بزمي‬
‫آراسته‌اند‪.‬‬
‫كه هوش از حيرتش گردد سبك عزم‬ ‫ز مجلس‌هاي ديگر‪ ،‬مجلس بزم‬
‫به‌هم آميخته چون شير و ّ‬
‫شكر‬ ‫بتان ماه‌روي حور پيكر‬
‫نشسته تا قيامت شاد با هم‬ ‫رفيقان برخالف اهل عالم‬
‫به يك‌رويي و يك‌رايي نشانه‬ ‫نگنجيده دويي‌شان در ميانه‬
‫چو مهريار در دل عشرت‌انگيز‬ ‫دالويز‬ ‫خوبرويان‬ ‫نشسته‬
‫(همان‪ ،‬ص‪273‬پ)‬

‫مجلس شكارگاه شير و پلنگ‬


‫مجلس تصوير شكار و سواري است و شكارچيان سوار بر اسب و كمان در دست به شكار‬
‫شير و پلنگ و گورخر و گوزن و آهو و روباه مي‌پردازند‪:‬‬
‫بهم در جلوه شيران شكاري‬ ‫دگر يك مجلس صيد و سواري‬
‫پلنگ و شير مغلوب دليران‬ ‫پلنگان جلوه‌گر با شرزه شيران‬
‫چو چشم غمزه‌ناك جادوي يار‬ ‫شكارانداز تركان كماندار‬
‫بدان‌گونه كه نتوان مثل آن ساخت‬ ‫مصور صورت نخجير پرداخت‬ ‫ّ‬
‫بهم آميخت گويي ّ‬
‫شكر و شير‬ ‫ز سير و نيم‌سي ِر رنگ نخجير‬
‫نموده نقطه‌ريزي مرد ر ّمال‬ ‫پلنگان را نموده پشت پرخال‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫‪7‬‬ ‫توصيف نقاشي‌هاي عمارات دولتخانه صفوي در‪...‬‬

‫براي تازيان برگ عروسي‪...‬‬ ‫بهرجانب ز روباهان روسي‬


‫به صيد انداختن چابك‌سواري‬ ‫ز هرجانب سواره گلعذاري‬
‫(همان‪ ،‬ص‪ ،274‬چاپ مسكو‪ ،‬ص‪)271-272‬‬

‫مجلس چوگان‌بازي‬
‫بتان چوگان به‌كف در رخش‌تازي‬ ‫دگر يك جايگاه گوي‌بازي‬
‫چو دل سرگشته اندر زلف دلدار‬ ‫به چوگان گوي گردان را سروكار‬
‫هالل‌آسا به چوگان باختن خم‬ ‫بتان در گوي‌بازي شاد و خرم‬
‫به چوگان گوي را بربوده از جاي‬ ‫هاللي غبعبان كشورآراي‬
‫(همان‪ ،‬ص‪ ،274‬چاپ مسكو‪ ،‬ص‪)73‬‬

‫مجلس باغ و سير جوانان‬


‫بت گلچهره در سير گلستان‬‫ِ‬ ‫ز يك‌سو نقش باغ و شكل بستان‬
‫نشاط‌انگيز از خوبان دلجوي‬ ‫بهار و سبزه و سرو و لب‌جوي‬

‫تصوير مجلس يوسف و زليخا و دست‌بريدن زنان مصر‬


‫اين مجلس تصويري است از داستان يوسف و زليخا‪ .‬زليخا زنان مصري را گرد آورده تا‬
‫زيبايي يوسف را به آنان نشان دهد و به هريك ترنج و چاقويي داده است‪.‬‬
‫در گوشه‌اي از تصوير يوسف‪ ،‬درحالي‌كه ابريقي در دست دارد و از تاجش نور ساطع است‬
‫و زنان به‌جاي ترنج دست‌هاي خود را بريده‌اند ديده مي‌شود‪.‬‬
‫كه بنشسته به لب‌هاي شكرخا‬ ‫ز ديگرسوي تمثال زليخا‬
‫بتان مصر را آواز داده‬ ‫يكي زيبنده مجلس ساز داده‬
‫پري‌رويان مصري كرده حاضر‬ ‫به آيين پري‌خوانان ساحر‬
‫چو خور طالع‌شده يوسف ز كنجي‬ ‫به‌دست هر يكي تيغ و ترنجي‬
‫شده حيران خويش از روي واقع‬ ‫پري‌رويان مصر از حسن طالع‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫فرهنگ‪ ،‬ويژة تاريخ‬ ‫‪8‬‬

‫بهر گامي نموده صد توقف‪...‬‬ ‫به استغنا خرامان گشته يوسف‬


‫ز بس زيبندگي چون نخل نوبر‬ ‫قدي دلكش‌تر از رعنا صنوبر‬
‫ميان باريك‌تر از نصف مويي‬ ‫دهان از ذ ّره كم بي‌گفتگويي‬
‫به نورش پرتو خورشيد مستور‬ ‫به سر از تاج شاهي شعلة نور‬
‫كليم‌آسا يد بيضا نموده‬ ‫به زرين آفتابه كف گشوده‬
‫نهاده ديده از حسرت به‌رويش‬ ‫پري‌رويان همه مايل به سويش‬
‫قلم كرده به تيغ انگشت سيمين‬ ‫ترنج و تيغ اندر مشت سيمين‬
‫(همان‪ ،‬ص‪274‬پ‪ ،‬چاپ مسكو‪ ،‬ص‪)76‬‬

‫مجلس رزم قزلباش و رومي‬


‫در اين صحنه قزلباشان با كاله سرخ و پرچم سرخ و عثمانيان با لباس‌هاي سفيد به‬
‫جنگ مشغولند‪ .‬قزلباشان با نيزه و شمشير بر عثمانيان كه با تفنگ مجهزند تاخته‪ ،‬عده‌اي‬
‫از آنان را كشته و بقيه را فراري داده‌اند‪.‬‬
‫دو لشكر را به دشت كين طوافي‬ ‫يكي مجلس نمودار مصافي‬
‫به فرق از تاجشان گلها دميده‬ ‫ز يك‌سو تاجداران صف كشيده‬
‫كدو زاري عيان كرده به هرسوي‬ ‫ز كسوتهاي رومي از دگرسوي‬
‫گل بستان‌فروز افراخته سر‬ ‫مصور‬
‫علم با بيرق گلگون ّ‬
‫پر از گل‌هاي ختمي كرده گلزار‬ ‫نموده از سپر صدجا نمودار‬
‫كله‌خود پر از خون‪ ،‬غنچه مانند‬ ‫چو گلبن جنگجويان كمربند‬
‫عيان تاج خروس از فرق دشمن‬ ‫به سر جوشيده خون از تيغ پرفن‬
‫درون سينه با جان كرده پيوند ‪...‬‬ ‫ني نيزه چو خوبان كمربند‬
‫ولي زان دود چشمش گريه‌آلود‬ ‫مخالف از تفنگ انگيخته دود‬
‫گريزان رومي از هرسو هزاران‬ ‫به نيزه تركتاز تاجداران‬
‫(همان‪ ،‬ص‪274‬پ)‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫‪9‬‬ ‫توصيف نقاشي‌هاي عمارات دولتخانه صفوي در‪...‬‬

‫مجلس شكارگاه‬
‫سلحشوران سوار بر اسب‌هاي گوناگون چون «سبزخنگ» و «ابلق» و «كميت» و‬
‫«گلگون» و «شباهنگ» و «نقره‌خنگ» و كمان در دست به شكار مشغولند‪ .‬گلة آهوان از‬
‫هر طرف گريزان است‪ .‬گرازي در گوشه‌اي افتاده و خرسي با نيزه‌اي كه از گردنش گذشته‬
‫از پاي درآمده است‪:‬‬
‫كه جوالنگاه صد چابك‌عنان است‬ ‫دگر يك مجلس صيدافكنان است‬
‫فروزان كرده چون خورشيد رخسار‬ ‫يكي بر «سبز‌خنگي» آسمان‌وار‬
‫چو شه كامد به كامش رخش ايام‬ ‫به زير شهسواري ابلقي رام‬
‫چو دست شاه با كلك جهانگير‬ ‫جهانگيري «كميتي» را عنان‌گير‬
‫نموده از شفق ماهي سرافراز‬ ‫به «گلگوني» بتي در جلوة ناز‬
‫شب قدري صباحش روز نوروز‬ ‫«شباهنگي» برو شوخي شب‌افروز‬
‫چو خورشيدي عيان از صبح روشن‬ ‫مهي بر «نقره‌خنگي» پرتوافكن‬
‫ز غمزه تير بر آهو نشانده‬ ‫سيه‌چشمان بر آهو رخش رانده‬
‫شكارافكن صف‌آرايان به هرسوي‬ ‫هزاران گور و آهو در تك‌وپوي‬
‫به دندان گور كنده از پي خويش‬ ‫گراز از زخم پيكان گشته دلريش‬
‫به چوبش ذوق چوپاني فروده‬ ‫به نيزه خرس را گردن ربوده‬
‫(همان‪ ،‬ص‪274‬پ)‬

‫قپق‌اندازي‬
‫تصويري است از قپق‌اندازي كه در زمان صفويه رواج بسياري داشت‪ .‬قپق جسمي كروي‬
‫بود كه بر روي چوب بلندي قرار مي‌دادند و تيراندازان ماهر آن را نشانه مي‌گرفتند‪ .‬در اين‬
‫صحنه‪ ،‬سواران گرد چوب قپق مي‌ايستادند و به سوي آن تير مي‌افكندند و در اطراف مردمي‬
‫به تماشا مي‌ايستادند و شاهد هنرنمايي تيراندازانند‪.‬‬
‫دل‌گردون شكاف از تيرباران‬ ‫دگر يك مجلس چابك‌سواران‬
‫خدنگ از قوس (تا) گردون رسانده‬ ‫به آهنگ قپق يك ران جهانده‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫فرهنگ‪ ،‬ويژة تاريخ‬ ‫‪10‬‬

‫به گردش تير چون پروانه بر شمع ‪...‬‬ ‫شده چوب قپق شمع از پي جمع‬
‫به هرسو عشقبازان در تك و دو‬ ‫خدنگ خوبرويان آسمان‌رو‬
‫نيفتد بر زمين از جوش آن فوج‬ ‫كه چون تير بتان بازآيد از اوج‬
‫(همان‪ ،‬ص‪265‬پ)‬

‫مجلس جنگ با گرجيان‬


‫اين مجلس احتما ًال يادآور هجوم شاه طهماسب به گرجستان و فتح قلعه و كليساي‬
‫معروف «وردزيا» است‪ .‬در سويي از مجلس‪ ،‬قزلباشان به قلعه تاخته و برج و باروي آن را‬
‫گرفته‌اند و در سويي ديگر عده‌اي كشيش اسير شده و دست‌هاي آنان را از پشت بسته‌اند‪ .‬در‬
‫بخشي ديگر از اين مجلس‪ ،‬نقاش صحنه‌اي از اسارت دختران گرجي را نشان داده است كه‬
‫هر كدام يك دست خود را مقابل صورت گرفته و با دست ديگر از شاه زنهار مي‌خواهند‪.‬‬
‫كه با ايوان كيوان مي‌زند سر‬ ‫بود زين‌جمله ايواني مصور‬
‫به كلك چابك و دست گهربار‬ ‫درو‪ ،‬صورتگران عالي آثار‬
‫نمودار غزاي شاه در گرج‬ ‫كشيده صورت زيبا به هر برج‬
‫ز چستي رخش گردون را عنان‌گير‬ ‫كمندافكن دليران جهانگير‬
‫ز انگشتان كليد فتح در دست‬ ‫به پنجه كرده برج و باره را پست‬
‫كشيشان را به خواري دست‌بسته ‪...‬‬ ‫بت و بتخانه را درهم شكسته‬
‫نموده رو سوي شاه از همه سوي‬ ‫پري‌رويان گرجي دست بر روي‬
‫نشان‌داده به محراب عبادت‬ ‫همه بگشوده انگشت شهادت‬
‫نموده آنچه با خيبر علي كرد‬ ‫به هر قلعه شهنشاه جوانمرد‬
‫صنم را سرنگون كرده چو ناقوس‬ ‫صليب و برهمن را برده ناموس‬
‫(همان‪ ،‬ص‪)267‬‬
‫در اينجا توجه به اين نكته ضروري است‪ :‬با اينكه عبدي‌بيگ شيرازي صحنه‌هاي نقاشي‬
‫عمارات شاهي بخصوص عمارت چهل‌ستون را با دقت و زيبايي خاصي توصيف كرده است‪،‬‬
‫نامي از نقاشان و استادان تصويرگر نمي‌برد و تنها در بخشي از (دوحهًْ‌االزهار) تحت‌عنوان‬
‫«صفت فن تصوير و اشعار به تعريف دست و قلم شاه جهانگير» اشاره مي‌كند كه اين‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫‪11‬‬ ‫توصيف نقاشي‌هاي عمارات دولتخانه صفوي در‪...‬‬

‫مجلس‌هاي تصوير‪ ،‬كار هنرمندان سحرآفريني است كه به دور پادشاه خود گرد آمده‌اند‪ ،‬در‬
‫فن نقاشي بي‌مانند است‪.‬‬
‫«در عهد پادشاهي كه خود در فن تصوير بي‌مانند است اين هنر جهانگير شده و هنرمنداني‬
‫كه به گِرد او جمع شده‌اند در حقيقت شاگرد او محسوب مي‌شوند‪.‬‬
‫در عهد او صد تصويرگري چون بهزاد و دوصد هنرمند چون شاپور و فرهاد آمدند و رفتند‪.‬‬
‫هر نقشي كه او بر صفحه آفريده‪ ،‬قلم بطالن بر تصويرهاي ماني نقاش كشيده است»‪.‬‬
‫(همان‪ ،‬ص‪)259‬‬
‫بر اساس اين عبارت مشخص مي‌گردد كه شاه تهماسب‪ ،‬خود در هنر نقاشي مهارت‬
‫داشته و برخي از هنرمنداني كه در بارگاه او گرد آمده بودند در ايجاد آن مجلس‌هاي‬
‫تصوير شركت داشته‌اند‪ ،‬كه نام بعضي از آنها از خالل نوشته‌هاي زمان معلوم مي‌شود‪:‬‬
‫قاضي احمد قمي در گلستان هنركه به شرح‌حال و آثار هنرمندان اختصاص دارد‪ ،‬شاه‬
‫تهماسب را تصويرگر بزرگي معرفي مي‌كند و مي‌نويسد چند مجلس از نقاشي‌هاي ايوان‬
‫چهل‌ستون قزوين از جمله مجلس يوسف و زليخا و نارنج‌بري زنان مصر از كارهاي اوست‪.‬‬
‫(همان‪ ،‬ص‪ )267‬تمجيد و تحسيني كه عبدي‌‌بيگ در پايان توصيف مجلس يوسف و زليخا از‬
‫نگارگر اين صحنه كرده است؛ ظاهرا ً بايد اشاره‌اي غيرمستقيم به شاه تهماسب باشد‪( .‬همان‪،‬‬
‫ص‪266‬پ)‬
‫اسكندربيگ تركمان مي‌نويسد‪:‬‬
‫آن حضرت شاگرد استاد سلطان محمد مص ّور بوده‪ ،‬طراحي و نزاكت قلم را به مرتبة‬
‫كمال رسانيده بودند‪ .‬در آغاز جواني ذوق و شعف بسيار به اين كار داشتند و استادان نادره‌كار‬
‫اين فن‪ ،‬مثل استاد بهزاد و استاد سلطان محمد كه در اين فن شريف طاقند و در نزاكت قلم‬
‫شهرة آفاق‪ ،‬در كتابخانة معموره كار مي‌كردند‪ .‬آقاميرك نقاش اصفهاني كه از اكابر سادات‬
‫آنجا بود و در اين فن منفرد انيس خاص و مونس بزم اختصاص‪ ،‬آن حضرت با اين طبقه‬
‫الفت تمام داشتند و هرگاه از مشاغل جهانداري و ترددات مملكت‌آرايي فراغي حاصل مي‌شد‬
‫به مشق نقاشي تربيت دماغ مي‌كردند‪( .‬قاضي‌احمد‪ ،‬ص ‪)38‬‬
‫استاد كمال‌الدين بهزاد سرسلسلة نقاشان مكتب هرات كه شاه تهماسب به كارهاي او با‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫فرهنگ‪ ،‬ويژة تاريخ‬ ‫‪12‬‬

‫عالقة فراوان مي‌نگريست‪ ،‬در سال ‪ 1510/916‬كه شاه اسمعيل هرات را فتح كرد با بعضي‬
‫از هنرمندان مثل ميرك و حاجي‌محمد و قاسم‌علي به‌همراه پادشاه به تبريز رفت و رياست‬
‫كتابخانة شاهي به او واگذار شد و سپس مورد توجه شاه تهماسب قرار گرفت و شاگردان‬
‫بسياري چون خواجه‌عبدالعزيز و استاد مظفرعلي را تربيت كرد‪ .‬به نوشتة اسكندربيگ در‬
‫عالم‌آراي عباسي‪:‬‬
‫«موالنا مظفرعلي نقاش كه به قلم‌موي شكاف چهره‌گشاي صور اهل انصاف است‬
‫نسبت خويشي به استاد بهزاد دارد و در خدمت او كسب هنر نمود‪ ،‬به‌مرتبة كمال ترقي رسيد‬
‫و جمعي از استادان نادره‌كار و چهره‌گشايان بدايع‌نگار استادي او را در اين فن بي‌عديل‬
‫مسلم مي‌دانستند‪ .‬مصور خوب و طراح بي‌عديل بود‪ .‬تصويرات دولتخانه‪ ،‬همايون و مجلس‬
‫ايوان چهل‌ستون طراحي مشاراليه و اكثر نگارش ارقام زرين‌فام اوست»‪( .‬اسكندربيگ تركان‪،‬‬
‫ص ‪ )174‬از اينكه استادان ديگري در نقش‌پردازي كاخ چهل‌ستون مداخله داشته‌اند‪ ،‬اطالع‬
‫ديگري نداريم‪.‬‬
‫ظاهراً چنين مي‌نمايد كه ميرزين‌العابدين كه استاد ديگر شاه تهماسب بوده «و نقاشي‬
‫خوب و مجلس‌ساز و مصوري بي‌قرينه بوده و شاگردانش‪ ،‬كارخانه نقاشي داير ساخته و‬
‫كار مي‌كردند» و استاد صادق‌بيگ افشار متخلّص به مجلسي كه مالزم شبانه‌روزي استاد‬
‫مظفرعلي‪ ،‬طراح بسياري از نقاشي‌هاي چهل‌ستون بود‪ ،‬و موالنا عبدالجبار استرآبادي كه‬
‫كارگاه نقاشي داشته اعيان و اكابر به صحبتش رغبت نموده فرصت كارش نمي‌دادند «و‬
‫پسرش خواجه‌نصير كه در خدمت حسين‌بيگ يوزباشي سركردة سلطان حيدريان قزوين بوده‬
‫و سياوش‌بيگ كه نقاشي سپاه و كوه‌پردازي او را كمتر كسي داشت و «موالنا شيخ‌محمد‬
‫سبزواري كه در رنگ‌آميزي يك صورت دم از يكتايي مي‌زد و صورت فرنگي در عجم او‬
‫تقليد نمود و شايع ساخت و كسي بهتر از او گونه‌سازي و چهره‌پردازي نكرد»‪( .‬اسكندربيگ‪،‬‬
‫ص ‪ )174‬و اينكه جملگي در عداد نقاشان مشهور زمان شاه تهماسب بودند‪ ،‬در آفرينش‌هاي‬
‫هنري عمارات شاهي قزوين مشاركت داشته‌اند‪.‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫كتابنامه‬
‫اسكندر بيك تركمان‪ .‬عالم‌آراي عباسي‪ .‬تصحيح ايرج افشار‪.‬‬
‫امين احمد راضي‪ .1337 .‬تذكره هفت اقليم‪ .‬تهران‬
‫بداق منشي قزويني‪ .‬جواهراالخبار‪ .‬نسخه عكسي‪ .‬دانشگاه تهران‪.‬‬
‫سام ميرزا صفوي‪ .1314 .‬تحفه سامي‪ .‬تصحيح وحيد دستگردي‪ .‬تهران‪.‬‬
‫عبدي بيك نويدي‪ .‬جنات عدن‪ ،‬مجالس نقاشي‪ .‬نسخه خطي‪ .‬شماره ‪ .2425‬كتابخانه مركزي دانشگاه‬
‫تهران‪.‬‬
‫ــــــــــــــــ ‪ .1974 .‬دوحهًْ االزهار‪ .‬مسكو‪ .‬به اهتمام علي مينايي‪ .‬ابوالفضل رحيم اف‪.‬‬
‫ــــــــــــــــ ‪ .‬كليات عبدي بيك‪ .‬نسخه عكسي‪ .‬شماره ‪4‬ـ‪ .4621‬كتابخانه مركزي دانشگاه تهران‪.‬‬
‫ــــــــــــــــ ‪ .‬منظومه جنات عدن‪ .‬نسخه خطي‪ .‬شماره ‪ .2425‬كتابخانه مركزي دانشگاه تهران‪.‬‬
‫ــــــــــــــــ ‪ .1976 .‬منظومه مجنون و ليلي‪ .‬مقدمه‪ .‬ابوالفضل رحيم اف‪ .‬چاپ مسكو‪.‬‬
‫قاضي احمد قمي‪ .1359 .‬خالصه التواريخ‪ .‬تصحيح احسان اشراقي‪ .‬دانشگاه تهران‪.‬‬
‫كنگره باستان شناسي مونيخ‪ ،‬هنر ايراني‪( .‬مجموعه مقاالت) ‪.1976‬‬
‫گلريز‪ ،‬علي‪ .1337 .‬مينودر‪ .‬دانشگاه تهران‪.‬‬
‫محمودبن هدايت‌اهلل افوشته‌اي نطنزي‪ .1350 .‬نقاوهًْ اآلثار في ذكراالخيار‪ .‬به‌اهتمام احسان اشراقي‪ .‬تهران‪.‬‬
‫بنگاه ترجمه و نشر كتاب‪.‬‬
‫‪Chardin voyage II 558.‬‬
‫‪Art et société dan lemonde Iranien institut RRANCAIS DE‬‬
‫‪RECHECHE EN IRAN Traduction en person par Ehsan Eshraghi.‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬

You might also like