Professional Documents
Culture Documents
استفانی ِم ِلر
نویسنده :ژوئل دیکر
مترجم :آریا نوری
سرشناسه :دیکر ،ژوئل 1985 -
Dicker,Joel
عنوان و نام پدیدآور :ماجرای ناپدیدشدن
استفانی ملر /نویسنده :ژوئل دیکر /مترجم:
آریا نوری
مشخصات نشر :تهران :البرز1397 ،
مشخصات ظاهری 694 :ص
شابک978-600-9876-17-4 :
وضعیت فهرستنویسی :فیپا
یادداشت :عنوان اصلی La disparition de
Stéphanie Mailer
يادداشت :کتابنامه
موضوع :داستانهای فرانسوی --قرن 21م
موضوعFrench fiction-- 21th century:
شناسه افزوده :نوری ،آریا ،- 1370 ،مترجم
ردهبندی كنگره2 1397 :م8یPQ2705/
ردهبندی دیویی843/6 :
شماره کتابشناسی ملی 5136623 :
کتاب ماجرای ناپدید شدن استفانی ِم ِلر برگردانی است از:
La disparition de Stéphanie Mailer Par Joel Dicker
شرکت نشر البرز
امور فنی :آریا نوری /ویراستار :مینو ابوذرجمهری /صفحهآرا :یاسر عزآباد /لیتوگرافی:
/98شمارگان 500 :نسخه /بها 110000 :تومان مینا /چاپ :کاج /چاپ اول :پاییز
زﻣﺴﺘﺎن 98
همــه حقوق چاپ و نشــر این ترجمــه برای نشــر البرز محفوظ اســت .تکثیر،
انتشــار و بازنویسی این ترجمه یا قســمتی از آن به هر روش بدون مجوز کتبی
از ناشر ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.
مرکز توزیع :پخش البرز ـ ـ تلفن ۸۸۴۲۳۱۰۱ :ـ ـ ۸۸۴۲۳۲۱۲
، ،
نشــر البــرز :تهــران خیابــان شــهید بهشــتی بیــن چهــارراه اندیشــه و
.
سهروردی ساختمان شماره ۶۸ ،
ـــ ـــ
تلفن و نمابر ۸۸۴۰۵۱۸۲ ۸۸۴۱۷۴۴۶ :صندوق پستی۱۵۶۹۷۵۴۶۱۱ :
www.Alborzpublication.com
alborzpublication1970@gmail.com
Alborzpublication
T.me/Alborzpublication
داستان فرانسوی
درمورد اتفاقاتی که
در
پرتگاه
اتفاقاتیسال9
که درموردژوئیۀ
در سیام
اعماقدر
پرتگاه
که
سال دادژوئیۀ
اتفاقاتی رخیام
۱۹۹۴س
درمورد در
در اعماق
پرتگاه
اعماق ژوئیۀ سال داد رخام۱۹۹۴سی در
دوشنبه ۲۳ ،ژوئن-سهشنبه اول ژوئیۀ ۲۰۱۴
سیاه شب
آنا کانر مراسم جس روزنبرگ
شبی
بهبهبه
297
روزنامه مرگ
قتل
مرگ یک روزنامهنگار
قتل رسیدند
چهارشنبه،
افشاگری
رسیدند
که چهار
چهارشنبه،
روزنبرگ جس
افشاگری
رسیدند
چهارشنبه،
افشاگری
چهار نفر
روزنبرگ جس
روزنبرگ جس ژوئیۀنهم
نهم نهم
چهار
ژوئیۀ
ژوئیۀ
برگدورف
برگدورف
برگدورف استون
استون
استون ،۲۰۱۴،۲۰۱۴ ،۲۰۱۴
رازها
رازها
رازها
نفر
آنجلس
س لس لسل
نفر
آنجلس
آنجلس
قبلروز قبل
چهارده روز قبل چهارده روز
چهارده
فستیوال از آغاز خیابان اصلی اورفهآ
فستیوالفستیوال
از آغاز از آغاز اورفهآهآ
اصلی اورف
خیابان اصلی
انتخابخیابان
انتخاب
انتخاب
359
ِدرک اسکات دوشنبه ،بیستویکم ژوئیه-جمعه،
ژوئیه-جمعه، ِدر ِک اسکات دوشنبه ،بیستویکم
ویکم ژوئیه-جمعه،
ت۲۰۱۴ بیس
ژوئیۀ دوشنبه،
وپنجم
ک اسکات بیست
بازیگر
در ِ
بازیگر روز خشم بیستوپنجم ژوئیۀ ۲۰۱۴
روز خشم بیستوپنجم ژوئیۀ ۲۰۱۴ ِ ِ
بازیگر
522 مراسم
شبمراسم
مراسم
فستیوال شب
شب
بخشیازاز
روز خشم
فستیوال
روزی که
بخشی
دفترچۀاز
دفترچۀ بخشی
هم
روزیبهکه
همهچیز
537
فستیوال همهچیز بههم
درک اسکات ریخت
همهچیز بههم
روزی که ِ ِ
خاطرات ارتقا
ریخت
اکتبر ۱۹۹۴ شنبه،کسیزدهم
اسکات ِد ِر
ریخت
ِد ِرک اسکات خاطرات ارتقا
شنبه ،سیزدهم اکتبر ۱۹۹۴
دفترچۀ
جس روزنبرگ
مگان
خاطرات ارتقا 612مگان
کانرروزنبرگشنبه ،سیزدهم اکتبر ۱۹۹۴ آنا پنج روز
653
جس
پادالن
جس روزنبرگ پس از
کانر
پس ِد ِرک اسکات آنا روز
دو پنج روز
مراسم
مگان
پادالنپنج روز
روزنبرگ جس پس از
آنا کانر ناپدید شدن
جس روزنبرگ مراسم از افتتاحیۀ
پس ِدرک اسکاتِ دو روز
افتتاحیه تئاتر
مراسم اوایل دسامبر
،۱۹۹۴مرکز پلیس افتتاحیۀ
شدن ناپدید
از مراسم
استفانی ملر جس روزنبرگ
دو روز پس ِد ِرک اسکات پادالن مراسم
پس ازافتتاحیه تئاتر دسامبرایالتی
اوایل
،۱۹۹۴مرکز پلیس
استفانی ملر
شدن افتتاحیه ناپدید
از مراسم افتتاحیۀ
تئاتر
ایالتی
اوایل دسامبر
،۱۹۹۴مرکز پلیس
9
ماجرای ناپدیدشدن استفانی ِم ِلر 10
نگاهش بهخوبی میشــد تــرس را دید .هیچگاه تــا آن اندازه خود را تنها احســاس
نکــرده بــود .هیچکس نبــود که بــه او کمکی کنــد .دیگر نمیدانســت بایــد چهکار
کنــد .در کمــال اســتیصال بهدنبال همســرش میگشــت :همســرش بــرای دویدن
از خانــه خارج شــده و هرگز بازنگشــته بود .ســاموئل1و مگان 2پادالــن 3جزو معدود
افــرادی بودنــد که تصمیــم گرفتــه بودند در اولین شــب فســتیوال شــرکت نکرده و
در خانــه بمانند .بهعلــت هجوم مردم بــرای تهیۀ بلیت نمایش افتتاحیه ،ایشــان
ً
موفق به تهیۀ بلیت نشده بودند و دیگر اصال انگیزهای برای شرکت در برنامههای
عمومی خیابان اصلی و مارینا 4نداشتند.
اواخــر روز ،حوالی ســاعت ۱۸و ۳۰دقیقه ،مگان مثل هــر روز دیگری برای دویدن
از خانه خارج شده بود.
بهجــز روزهــای یکشــنبه کــه کمــی بــه بدنــش اســتراحت م ـیداد ،هــر روز هفته
همیــن برنامــه را تکــرار میکــرد .از خانــه خــارج شــده و از خیابــان پنفیلــد بــاال
میرفــت تــا بــه پنفیلد کرســان برســد کــه نیمدایــرهای حول یــک پارک تشــکیل
م ـیداد .در آنجا با مجموعهای از وســایل ورزشــی (همیشــه تکــراری) کار کرده
و درنهایت مســیر رفته را بازمیگشــت .این کار همیشــه ۴۵دقیقه زمان میبرد،
اگر هم حرکات ورزش ـیاش طوالنیتر میشــد ،پنجاه دقیقه .هیچوقت بیشــتر از
این طول نمیکشید.
همیــن هم باعث شــد بــا فــرا رســیدن ســاعت ۱۹و ۳۰دقیقــه ،ســاموئل پادالن از
اینکه همسرش هنوز به خانه بازنگشته بود ،تعجب کند.
ساعت ۱۹و ۴۵دقیقه کمکم نگرانیاش آغاز شده بود.
ساعت ۲۰شروع به قدم زدن داخل سالن کرده بود.
ســاعت ۲۰و ۱۰دقیقــه ،درحالیکه دیگر طاقت نداشــت ،اتومبیلش را برداشــته و
1. Samuel
2. Meghan
3. Padalin
4. Marina
11 لاس ۀیئوژ مایس رد هک یتاقافتا درومردومرد درومرد
به جس ـتوجوی محله پرداخته بــود .به نظرش آمده بود کــه منطقیترین راه برای
یافتــن همســرش این اســت که همــان مســیری را طــی کند کــه او طی کــرده بود.
بنابراین همین کار را کرد.
از خیابان پنفیلد باال رفت تا به پنفیلد کرسان برسد .در آنجا خبری نبود .حوالی
ساعت ۲۰و ۲۰دقیقه بود و هیچکس در آنجا به چشم نمیخورد .لحظهای توقف
کــرد تا داخل پــارک را نیز ببیند ولــی بازهم اثری از کســی نبود .وقتی میخواســت
ً
مجددا حرکت کند ،چشمش به چیزی در پیادهرو افتاد .در ابتدا فکر کرد کپهای
لباس اســت ولی بعد متوجه شــد کــه بدنی روی زمیــن افتاده اســت .درحالیکه
قلبش بهشدت میزد از اتومبیلش خارج شد .همسرش بود.
در ادارۀ پلیــس تعریف کرد که در ابتدا گمان کرده اســت حال همســرش بهعلت
گرمــا بههم خورده اســت .حتی ترســیده بود مشــکل قلبی برای او رخ داده باشــد.
ولی نزدیکتر که شــده بود ،چشــمش به حمــا م خون و نیز جای گلوله روی ســر او
ً
افتــاده بود .شــروع به فریاد زدن و درخواســت کمــک کرده بود .اصال نمیدانســت
در آنها
آیا باید کنار همســرش بماند یا اینکه ب هســمت خانههای اطــراف دویده و ِ
ـت کمــک بزند .دیدش تار شــده بود و احســاس میکــرد پاهایش
را بــرای درخواسـ ِ
نمیتواننــد بهخوبی وزن بدنــش را تحمل کنند .درنهایت فریادهایش باعث شــد
ـان کناری به کمکــش بیاید .چند دقیقۀ بعــد نیز پلیس به
یکی از ســاکنان خیابـ ِ
محل رسید.
یکی از اولین افســرانی که به محل حادثه رســیده بود ،متوجه شــد جسد مگان در
در خانۀ شــهردار افتاده بود ،دری کــه نیمهباز بود .او کــه توجهش جلب
نزدیکــی ِ
شــده بــود ،بــه آنجــا نزدیــک شــد .متوجــه شــد در را شکســته بودنــد .اســلحهاش
را بیــرون آورده و بهآرامــی از پل ههــا بــاال رفت .ســپس حضورش را اعــام کرد .ولی
هیچ پاســخی دریافت نکرد .در را با پایش باز کرده و چشمش به جسد زنی افتاد
کــه روی پلهها افتــاده بود .بالفاصله درخواســت کمــک کرده و اسلحهبهدســت،
بهآرامــی شــروع بــه پیشــروی کــرد .در ســمت راســتش ،در یــک هــال کوچــک ،با
ماجرای ناپدیدشدن استفانی ِم ِلر 12
وحشــت جســد پســری کوچک را کشــف کــرد .وارد آشــپزخانه شــد ،چشــمش به
جسد شهردار افتاد که غرق در خون روی زمین افتاده بود.
تمام خانواده را قتلعام کرده بودند.