You are on page 1of 3

‫اینجانب حسین کثیری متولد ‪ 1362,1,1‬صادره از تهران به شماره ملی‪:‬‬

‫‪0063390868‬‬
‫‪ -‬پدر ‪:‬محمد علی کثیری متولد ‪ 1326,6,10‬صادره از هشترود ‪,‬ساکن ‪ :‬ایران‬
‫‪,‬تهران ‪,‬مهرآباد جنوبی ‪,‬خیابان مسیح خواه ‪,‬پالک ‪, 3‬شغل ‪ :‬بازنشسته‬
‫‪ -‬مادر ‪ :‬عالمه اسماعیل زاده متولد ‪, 1335,1,1‬صادره از هشترود ‪ ,‬تاریخ وفات‬
‫‪, 1379,11,20:‬محل فوت ‪:‬تهران‬
‫‪ -‬همسر ‪ :‬الهام علیزاده گتابی متولد ‪ 1363,2,17‬صادره از تهران ‪ ,‬شغل ‪ :‬کارمند‬
‫فروش شرکت کروز‬
‫‪ -‬فرزند ‪ :‬السا کثیری متولد ‪ 1394,10,6‬صادره از تهران‬
‫‪-‬برادر‪ :‬سیروس کثیری ‪ 1352,7,7‬صادره از تهران ‪,‬شغل ‪:‬فروشنده لوازم‬
‫ساختمانی ( کاشی و سرامیک و سینک و شیر آالت ) ‪,‬ساکن ‪:‬ایران ‪,‬تهران ‪ ,‬سعادت‬
‫آباد ‪ ,‬خیابان کوهستان ‪,‬مجتمع مسکونی کوهستان ‪ ,‬ورودی اول بلوک سرو‬
‫‪ -‬خواهر ‪ :‬رویا کثیری متولد ‪ 1351,2,21‬صادره از تهران ‪,‬شغل معلم ‪ ,‬ساکن‬
‫‪:‬ایران ‪,‬تهران‪,‬یافت آباد ‪ ,‬خیابان معلم ‪,‬خیابان گلستان ‪,‬کوچه بهارستان سوم ‪,‬پالک‬
‫‪25‬‬
‫‪ -‬خواهر ‪:‬فاطمه کثیری متولد ‪ 1358,3,3‬صادره از تهران ‪ ,‬شغل ‪ :‬کارمند ‪ ,‬ساکن ‪:‬‬
‫ایران ‪,‬تهران‪ ,‬یافت آباد ‪,‬خیابان معلم ‪,‬خیابان گلستان ‪,‬کوچه بهارستان اول ‪,‬پالک ‪19‬‬
‫‪ -‬دوران تحصیل دبستان از سال ‪ 68‬تا ‪ 73‬مدرسه دکتر شریعتی منطقه ‪ 9‬تهران‬
‫‪ -‬دوران تحصیل راهنمایی از سال ‪ 73‬تا ‪ 75‬مدرسه دکتر مطهری منطقه ‪ 9‬تهران‬
‫‪ -‬دوران تحصیل دبیرستان از سال ‪ 75‬تا ‪ 78‬مدرسه ارشاد در منطقه ‪ 9‬تهران‬
‫‪ -‬دوران تحصیل دانشگاه از سال ‪ 82‬تا ‪ 84‬دانشگاه آزاد تهران فوق دیپلم حسابداری‬
‫‪ -‬دوران تحصیل دانشگاه از سال ‪ 84‬تا ‪ 86‬دانشگاه آزاد تهران لیسانس حسابداری‬
‫‪ -‬رزومه ی کاری از سال ‪ 82‬به عنوان فروشنده لوازم ساختمانی (کاشی ‪,‬سرامیک‬
‫و سینک و شیر آالت ساختمانی) در منطقه ونک مالصدرا خیابان شیراز جنوبی‬
‫مشغول بکار بودم تا قبل از سفرم به کانادا ‪.‬‬
‫مشکالت زندگی من دو سال بعد از رفتن برادر خانمم شروع شد که همسرم و‬
‫خانواده اش را درگیر کرده بود و ناخواسته من هم درگیر شده بودم ‪.‬از طرفی‬
‫ناراحتی همسرم از وضعیت خانواده اش و آزار و اذیت هایی بود که بسیج نسبت به‬
‫پدرزنم انجام میدادند و این مشکالت تا جایی پیش رفت که در نهایت به از دست دادن‬
‫پدر همسرم انجامید‪.‬‬
‫من در مغازه ی پدرم در محله ی ونک مشغول به کار بودم و بعد ازفوت پدر‬
‫همسرم به بهانه های مختلف کالنتری ونک برای گرفتن اطالعاتی راجع به همسرم‬
‫و خانواده اش به محل کارم می آمدند واز من سواالتی میپرسیدند‪.‬که تمام پرسش ها‬
‫را با جمله ی من نمیدانم و در جریان این موضوع نیستم پاسخ میدادم چون این را‬
‫میدانستم که اگر از پاسخ دادن به سواالت سر باز نزنم ممکن است که دچار دردسر‬
‫شوم ‪,‬چون باید به غیر از خودم به همسر و دختر کوچکم که خیلی برایم مهم بودند‬
‫هم فکر میکردم ‪.‬‬
‫در آبان ماه سال ‪ 1391‬از طرف ارگان ستاد فرمان امام به محل کار من مراجعه‬
‫کردند و تعدادی از امالک آن منطقه اعم از مسکونی و تجاری را تصاحب و پلمپ‬
‫کردند چون معتقد بودند که آن ها غصبی است و صاحبان آن امالک افراد دیگری‬
‫هستند و یکی از این ملک های تجاری مغازه پدر من بود که من و برادرم برای‬
‫جلوگیری از این کار سعی کردیم تا برایشان توضیح دهیم که ملک ما جزو امالک‬
‫غصبی نیست اما آن ها من را به سمت شیشه مغازه هل دادند و این اتفاق باعث‬
‫آسیب جدی در دستم شد و به دلیل مهم بودن این ارگان حتی نتوانستیم از آن ها‬
‫شکایت کنیم ‪.‬هرچند که آنها به هدفشان نرسیدند چون ما از مالک قبلی امضا داشتیم‬
‫و توانستیم بعد از یک ماه پلمپ شدن مغازه‪ ,‬دوباره به کارمان ادامه دهیم‪.‬‬
‫در اسفند ماه سال ‪ 91‬که اواخر دوره ی ریاست جمهوری احمدی نژاد بود شخصی‬
‫از کابینه ایشان که خود را سالم اله معرفی کرده بود به مغازه ما آمد و ‪ 240‬تکه‬
‫شیرآالت به مبلغ ‪ 300‬میلیون تومان خریداری کرد که ‪ 200‬میلیون تومان آن را‬
‫پرداخت کرد و قرار بود که ‪ 100‬میلیون تومان مابقی را پس از نصب شیرآالت‬
‫پرداخت کند که پرداخت نشد و به اعتراض و تماس از جانب ما منجر شد ولی در‬
‫نهایت نه تنها پولمان را ندادند بلکه تهدید هم شدیم و بدین ترتیب از قید پولمان‬
‫گذشتیم‪.‬‬
‫بزرگترین مشکلم در تاریخ ‪ 1397,7,28‬رخ داد که فردی به نام عابدینی بابت پروژه‬
‫دولتی‪ ,‬که واقع در شهرک راه آهن بود از فروشگاه ما به صورت عمده اجناسی‬
‫خریده بود که مبلغ کل فاکتور ‪ 400‬میلیون تومان شد که ‪ 90‬میلیون آن را نقدا و‬
‫مابقی را طی دو فقره چک تسویه کرد اما هیچ کدام از چک ها وصول نشد و ما از‬
‫آن شخص شکایت کردیم ولی دادگاه انقالب نه تنها به پرونده ما رسیدگی نکرد بلکه‬
‫وقتی خواستار مدارک ارایه شده به آنها شدیم‪ ,‬گفتند که شما هیچ مدرکی نزد دادگاه‬
‫ندارید و اظهار بی اطالعی کردند و چون دیگرمدرکی برای اثبات ادعایمان نداشتیم‬
‫از این کار صرف نظر کردیم و این وضعیت ایجاد شده ضربه ی سنگینی به کارمان‬
‫وارد کرد ‪.‬‬
‫برای بیرون رفتن با خانواده همواره با ترس روبرو بودیم چون یکبار در حین‬
‫حرکت تخم مرغی به جلوی ماشین پرت کرده بودند که می توانست باعث یک‬
‫تصادف شدید شود ‪,‬چندین بار با پنچر کردن الستیک ماشین باعث به وجود آمدن‬
‫استرس دروجودمان می شدند که در نهایت این اتفاقات باعث صرف نظر کردن ما‬
‫از بیرون رفتن میشد‪.‬‬
‫یکبار هم که پیامکی به گوشی همراه من به این مضمون فرستاده شد که ‪ ,‬دارنده‬
‫خودرو ‪ 206‬بابت بدحجابی گزارش شده از ماشین خود ظرف ‪ 72‬ساعت آینده به‬
‫پلیس امنیت مراجعه کنید که پیامد این پیامک تعهد اخالقی و جریمه نقدی و در نهایت‬
‫نگه داری ماشین در پارکینگ پلیس بود که من به خاطر سفرم مجبور به دادن وکالت‬
‫به برادرم برای انجام کار های اداری ماشین شدم ‪.‬‬
‫برای گرفتن مدارک اولیه جهت دادن اثر انگشت راهی ارمنستان شدیم ولی از رفتن‬
‫ما ممانعت کردند و در نهایت به قید وثیقه ملکی برای فردای همان روز بلیط‬
‫خریدیم و راهی ارمنستان شدیم‪.‬‬
‫هیچ کس دوست ندارد خانه و زندگی چندین ساله اش را که برایش زحمت کشیده‬
‫است را رها کند و به جایی برود که میبایست همه چیز را از صفر شروع کند ولی‬
‫من به دلیل نداشتن امنیت جانی و مالی دخترم و همسرم حاضرم که از تمام آنها‬
‫بگذرم و در جایی زندگی کنم که حقوق بشر در آن اجرا میشود و امیدوارم که حق‬
‫زندگی در این کشور برایمان فراهم شود ‪.‬‬

You might also like