علمه ميرفندرسكي فيلسوف مكتب اصفهان 1050-970هجري قمري
كبن امير صدرالدين موسوي حسيني، ميرابوالقاسم فرزند ميرزا بي
منظير عصر شاه عباس مشهور به ميرفندرسكي فيلسوف دانشمند ك كبير 1037-995و از استادان بنام مكتب اصفهان و از عرفاي موحد موصوفه شيعي امام است كه در 35كيلومتري شرق گرگان فندرسك راميان بدنيا آمد .پدر ونياكان او از سادات اصيل استراباد و جدش ميرصدرالدين كه در منطقه فندرسك صاحب املك بود بعد از جلوس شاه عباس اول به دربار او راه يافت و پدرش ميرزابيك نيز در دستگاه سلطان صفوي مقرب درگاه بود .ميرفندرسكي ظاهرا ً مقدمات علوم را در زادگاهش در زمان شاه صفي فراگرفت ولي براي تكميل دانش به ك تبريزي كه خود از اصفهان رفت و در حلقه درس علمه چلبي بي لالدين محمد تركه اصفهاني بود به تحصيل حكمت شاگردان افض يپرداخت .در غ از تعليم بود به تدريس م پرداخت اوقاتي را كه فار شهاي عقلي و نقلي حكمت طبيعي و الهي و علوم رياضي و همه دان يخواندند تا آنجا آنقدر تسلط و تبحر داشت كه سرآمد حكما و عرفايش م يدادند. تآوري به او نسبت م كه امور عجيب و شگف مشهري خود مير هنشينان درس و بحث ه ميرفندرسكي از حلق نالدين محمد باقر ميرداماد اشراق استرآبادي متوفي بود كه كسب برها قالحقايق جلد 3ص 7شرحي است يگردد .كتاب طري فيض مضاعف م راجع به ملقات او با يكي از اخطاب در هندوستان و اعتكاف هفت ينويسد: هاش و كيميا بودن بدنش م سال هاند.يرفت ولي اولين سفرش را به سال 1015نوشت مكرر به هند م در اين سفر ميرزا محمدجعفرخان اصفهاني كه خود از شاعران و اديبان مهاجر ساكن هند بودو صدارت و وزارت در هند داشت از مير استقبال كرد و امكانات رفاهي كاملي براي ميرفندرسكي در تمام طول اقامتش در هندوستان و حتي در بازگشتش به ايران در هر شرايطي فراهم آورده بود .در آن روزگار هند به سبب روش خاص اكبرشاه و سياست صلح كل او هم از لحاظ رونق اقتصادي و امنيت اجتماعي شهروندان يكرد و هم از لحاظ تنوع اديان و ديار ديگر را به سوي خود جذب م هاي براي آزادانديشان جايگاهي نها بدور از تعصبات مذهبي و فرق آيي هال بود.سفر ميرفندرسكي به هندوستان چندين بار بود كه معمول ً در ايد يآمد .در سفر سالهاي يرفت و از آنجا به ايران م برگشت به عراق م 1037و 1046بود كه با معرفي ابوالحسن اصفهاني وزير شاه جهان با پادشاه ديداري داشت كه يكديگر را بگرمي ،پذيرفتند. نوشته تذكره نصرآبادي هاي قالعاد ميرفندرسكي در دربار ايران نيز از تكريم و احترام فو برخودار بود و حتي از هند به اصفهان بازگشته بود شاه صفي به ديدنش رفت .ميرفندرسكي با شاه عباس كبير و شاه صفي و شيخ بهايي و تهاي مكرر ميرفندرسكي به هند ميرداماد استرآبادي معاصر بود .مسافر ت و تزكيه نفس كسب معلومات و و عراق عرب سواي رياض شاندوزي از خرمن دانشمندان بود. دان ميرفندرسكي با شاگردان آذركيوان مصاحبت داشت .وقتي از او يروي گفت :حج پرسيدند با استطاعت و امكاناتي كه داري چرا به حج نم يشود كه ترك آزار جانداران از يروم كه گوپسندي بدستم ذبح م نم عقايد پيروان آذركيوان است .مير فندرسكي كه اقيانوس القان و تهايي يشك از محيط فكري هند تأثيرپذيري داشت .درياف عرفان بود ب كه از تأمل در مسائل فلسفي هندي حاصل كرده بود به نوعي طريق يشود. مباحثه و مذاكره علمي او عريان ديده م يسينا آن قدر استاد بود ميرفندرسكي در تدريس قانون و شفاي ابوعل يشدند از كه مشهورترين فضل و عرفا در حلقه درس و بحث او جمع م هاند .يكي از مسائل هندسه حكيم طوسي فضل و دانش ر ياضي او نوشت يدرنگ چندين برهان ارائه داشت و مطابقت وقتي پيش او مطرح شد ب حكم مساله را با استدالل خواجه نصيرالدين طوسي پرسيد و سرانجام با ارائه و اقامه دليل محكم و نو كه دال بر مهارت و وقوف كامل او بود ضالعلماء ج 7ص حضار را به تعجب واداشت .اعيان شيعه به نقل از ريا ينويسد: 68م رالمهاره العلوم العقليه و الرياضيه حكيم فاضل فيلسوف صوفي كثي يالعلوم الشرعيه. مكنه قليل البضاععه ف ميرفندرسكي با همه فضل و كمال و با همه عزت و جلل كه بين خاص و يزيست و از عام داشت از تعلقت و تكلفات دنيوي به دور بود آزاد م يگرفت .اغلب با دراويش و مجالست اكابر و ارباب مناصب كناره م يگذراند .لباس پشمينه قلندران و صاحبان ذوق و حال اوقات م فالحال اوست كه يكوشيد .در وص يپوشيد و در تزكيه نفس م م يگويد: م دنيا بگذاشتم به اهل دنيا دنيا نكند قبول مرد دانا ال سه چهار چيز ناچاري را آب زر و باده و شراب و صهبا تهاي در كتب مختلف مرجع آمده :وقتي شاه عباس او را از مصاحب پست ملمت كرد؛ و گفت بعضي از علما اوباش معاشرند ،مير حاضر به هام و هيچيك از علما را آنجا جواب گفت :من هميشه در جمع آنان بود نديدم. در مقدمه كتاب نحفه المراد و تواريخ اصفهان و تاريخ ادبيات ايران و صالعلما و كتاب احوال و اشعار شيخ بهايي و صد پاسخ ديگر كه قص س سقاهي زنجير گشت و رونويس يكديگرند آمد وقتي شيري از قف گريخت با ميرفندرسكي و شيخ بهايي كه در فوقاني عمارت شاهي يكند شيخ از ترس با عبا نيمي از صورت خود نشسته بودند برخورد م يپوشد .اما ميرفندرسكي به نيروي باطن نهراسيد .شير را رام كرد و م با نوازش قلده برگردنش نهاد .اهميت داستان بدان درجه است كه نها نقش كردند .تابلوي موجود هها و قلمدا نقاشان اين داستان را برپرد در تكيه مير در تخت فولد اصفهان و داستان رفتن مير به معبد كفار موضوع منظومه دلكشي از ملاحمد نراقي در كتاب طاقديس است ينويسد: پروفسور هانري كربن م نهاي نهاي فارسي و عربي ،به زبا ميرفندرسكي علوه بر تسلط بر زبا ً پهلوي و سنسكريت تبحر داشت .در فلسفه ظاهرا تابع قواعد مشائي يكرد .اگر يسينا را تدريس م خالرئيس ابوعل است كه قانون و شفاء شي در باطن داراي مشرب عرفاني بود بر ما معلوم نيست. ميرفندرسكي از تربيت يافتگان سيدمحمد مومن است ..مظفر حسين كاشاني از ميرابوالقاسم فندرسكي وقتي از جواز يا عدم جواز تشكيك يگيرد: يكند پاسخ م در ذاتيات سئوال م تشكيك از شدت و ضعف موجب تفرقه است .اختلف در صورت وقوع مشاء اختلف فصول ذاتيه است .بهر حال حكماي مشاء و ابتاع معلم اول از جمله ميرفندرسكي در جواهر و ذاتيت جميع انواع اختلف را نفي هاند .بنابراين محمد فراق قائلن به اصالت ماهيت وقوع تشكيك كرد مخصوصا در ذاتيات واجب است چون علت و معلول تابع ماهيت است. ً گفتگوي ميرفندرسكي و ميرداماد از نكاتي است برجسته در تذكره يشود ينويسد ميرفندرسكي مباحثه با ميرداماد متوجه م نصرآبادي كه م يگيرد كه غالب بيانات ميرداماد حاكي از غضب الهي است بر او خشم م يگوئي ...اين اعتراض كه بر ميرداماد كه چرا از رحمت حق چيزي نم سنگين آمده بود آشفته و در نتيجه بيمار و بستريش كرد تا اينكه شيخ يخواهد از ميرداماد عيادتي كند .تبري جويي بهايي از ميرفندرسكي م ميرفندرسكي از خشم در ديدار با ميرداماد باعث بهبودي حال وي هالعايه نهاوندي نقل شده يشود كرامت ديگري از ميرفندرسكي در جنت م كه: ميرفندرسكي در اثناي سياحتش در هندوستان پادشاه آنجا از او تقاضاي يكند ميرفندرسكي از سني بودن سلطان مطلع بود شرط ديدار ديدار م را منوط به اين دانست كه در هنگام ملقات و نشست بحثي از مذهب نشود ...سلطان پذيرفت .پس از ساعتي سلطان از ميرفندرسكي يكنند .ميرفندرسكي پاسخ داد پرسيد چرا شيعيان معاويه را لعنت م يدهم كه جواب سوالم را بدهيد آنوقت مير پاسخ شما را بشرطي م سوالش را مطرح كرد و پرسيد: يبودي و هر يك تو را وقتي علي و معاويه اراده قتال داشتند تو م يكردي؟ يطلبيدند به جهت قتال ،اطاعت كدام م م سلطان گفت :نظر بر اينكه علي بالجماع خليفه است و مخالفت با او يكردم .بعد پرسيد اگر معاويه خو بمقاتله كفر است حكم او را اطاعت م يكرد بمبارزه با او چه يطلبيد و علي تو را امر م يآمد و مبارز م م يكردي؟ سلطان جواب داد :مخالفت با علي كفر است مطاوعت م يكردم .سيد پرسيد بعد از مقاتلت با معاويه هر گاه او تيغ حواله م يكردي و يا تو نيز تيغ بر يدادي يا از جهاد فرار م يكرد تن به كشتن م م يكردم .مير گفت پس يكشيدي سلطان گفت در كشتن او سعي م او م يدانستي يا معصيت .سلطان جواب داد چون به امر اين امر را اطاعت م يدانستم .ميرفندرسكي گفت :تو سعي در كشتن علي بود اطاعت م يكني كه چرا لعنتش يداني از من سئوال م معاويه را اطاعت م لالدينيكنيم .از شاگردان ميرفندرسكي به آقا حسين محمدبن جما م يبن محتشم ،محمدباقر خوانساري محقق سبزواري ،ابوجعفر كاف صاحب ذخيره ،شيخ رجبعلي تبريزي و سعيد اسرمد از ارامنه يا يهوديان كاشان بود كه اسلم آورد و حكمت را نزد مير آموخت .و بيشمار ديگر را يتوان نام برد اما اساتيد ميرفندرسكي در علوم مختلفه براي ما م روشن نيست .قبل ً اشاره كرديم ميرفندرسكي مباحث علمي را در جميع يگويد. موارد بسبك فلسفه مير در بيان فرق بين انبيا و فلسفه م هگاه خطا كنند و انبيا در علم و عمل خطا فلسفه در علم و عمل گا ندارند .انبيا چون داراي نفس مستكفي بذاتند در مقام تعلم تجمع به يشوند. معلم بشري نيستند و در اندك زماني بماقامات عاليه نائل م يگويد پس ذات عقل هم موضوع ميرفندرسكي در آخر رساله صفاعيه م علم شود و هم موضوع فصل .از اين استاد الهي و فيلسوف موحد آثار هاند: گرانبهايي بيادگار مانده كه از ان جمل 1ـ رساله صناعيه بفارسي :كتاب مختصريست كه در آن از كليه صنايع ياد شده. كه در حقيقت بررسي و پژوهشي در علوم است« اين كتاب اولين بار در بمبئي بنام حقايق الصنايع به ضميمه كتاب اخلق ناصري چاپ و منتشر شد .چاپ دوم آن در تهران با همت جلل آشتياني در 1317صورت گرفت .مير در اين رساله كوچك صناعت را به مفهومي گسترده بمعناي هر چيز كه از قواي عاقله و عائله آدمي بظهور پيوندد .در 24باب و يك خاتمه به بيان حد صناعت وانواع آن پرداخته است در اين رساله مطالب علمي ـ فلسفي دقيق با زباني ساده و آميخته به آيات و احاديث و اقوال بزرگان و حكما بيان گرديد. 2ـ مقوله الحركه و التحقيق منها يا رساله حركت .نوشته ايست مختصر به عربي در 5فصل در تعريف حركت و اقسام آن به بيان اينكه هر حركتي محتاج محركي است .اين رساله از ديدگاه طريقت مشاء نوشته شده و در آن به رد و انكار نظريه مثل افلطوني پرداخته شده حركت را لالدينيداند يا توسيطه گزيده اين رساله با حواشي جل يا قطعيه م آشتياني در كتاب آثار حكماي الهي ايران ص 80چاپ شده .مير در يگويد حركت امر وجودي است و تحقق خارجي دارد و رساله حركت م محتاج قابليت است از جهت حدوث نيازمند به فاعل است. هاي در تشكيك يا پاسخ به سئوال مظفر كاشاني كه مير پاسخي 3ـ رسال يدهد بر خلف اشراقين كه بر تشكيك در ذاتيات بر طريق مشائيان م قايلند. 4ـ رساله كيميا فارسي يا اركان اربعه .گفتاري در زيبق ـ كبريت احمر هاي را با نام كيميا كه عربي است به مير نسبت بالصفر منظوم با يدهند.م 5ـ تاريخ صوفيه 6ـ تحقيق المزله 7ـ كتابي در تفسير هها اشعاري از ميرفندرسكي آمده اما آنچه 8ـ ديوان اشعار در اغلب تذكر يباشد. از او مانده است در قصيده و چند رباعي و چند قطعه م هاي است از روزگار نامساعد و ديگري يكي از قصايدش شكوائي هاي در فلسفه و حكمت الهي است كه شارحين چندي اين قصيده منظوم را شرح كردند از جمله محمد صالخ خلخالي از دانشمندان قرن 12ـ 13 يالولي نوشته نسخه نستعليق از ابوالحسن بن عبدالله در 23جماد 1293در دست است. 9ـ كتاب حواشي بر جوك بشست يا شرح كتاب مهاباراه تأليف يكي از حكماي هند .كه ميرفندرسكي قلمي بر آن حاشيه زده در عرفان و حكمت هندوان است و در زمان اكبر شاه ترجمه شد .اصل اين كتاب به هاي از منظومه بزرگي به نام يوك است ...در نام لگهو يوگه كه خلص هاي هند با شاهزاده حقيقت گفتگويي است بين واسيتشهه حكيم افسان هي ديني هند و شرح كارهاي او در جنگ است .فلسفه راما چندره حماس ً طرح شده در اين اثر كامل توحيد وجودي مطلق است كه از مكاتب مهم يشود .خلصه اين كتاب در قرن 9 فلسفي عرفاني هند محسوب م ميلدي به زبن سنسكريت تدوين شده و در عصر اكبر شاه تعليم مالدين پاني پتي ترجمه شد و بعدها ترجمه و تلخيص زيادي از آن نظا مالدين در 1360و سيد جلل نائيني در تهران اشنايي شده ترجمه نظا ميرفندرسكي با اين كتاب زماني است كه مير در هند و براي اين كتاب و ههاي مجلل و هاي بنام كشف اللغات جوك نوشت كه در كتابخان فرهنگنام ملك موجود است .ميرفندرسكي با منظومه بلند 41بيتي كه استقباليست از قصيده حكيمانه ناصر خسرو قبادياني با مطلع :چيست اين خيمه كه گوئي پر گهر درياستي يا هزاران شمع در پيكاني از ميناستي نآميزي و تعريضات تلخي به ابن سينا و خواجه نصيرطوسي اشارت طع كه هر دواز بزرگان و مفاخر اين كتب هستند و ميز كمال احترام را با ينمايد .در اين قصثيده موسوم به يأئيه فرابي و ابن سينا را آنها دارد م به فهم ظاهري منسوب داشته با آنكه در برخي از آثار او شيوه مشائي يداند باز به مثا افلطوني به هگر است و مثل افلطوني را باطل م جلو يكند. هاش را چنين آغاز م بزرخ مثالي قصيد چرخ با اين اختران نعتر و خوش و زيباستي صورتي در زير دارد آنچه در بالستي صورت زيريي اگر با نردبان معرفت بر دود بال همان با اصل خود همتاستي اين اشعار ميرفندرسكي است پسرانه پيشم ائي پدرانه بوسمت لب چه كنم پسر ندارم چه كني پدر نداري
جان دهي و جان ستايي داده حق چشمي تو را
كز تكاهي جان ستاند وز كفاهي جان دهد
سرد و گران مردشده بر تن هواي من
چون مرد گرمسيري را باد مهرگان در من اگر به چشم حقيقت نظركني معني عقل بيني در لفظ غم نهان به نقل از نسخه قديمي بتاريخ 1120هـ حاشيه جنگ ميرفندرسكي شرب مدام شد چو ميسر مدام به چون مي حرام گشت به ما هم حرام به يك بوسه از رخت ده و يك بوسه از لبت تا هر دو را چشيده بگويم كدام به هان به دست پيغمير عشق كافر شد جنت چه كنم جان من و آذر عشق شرمنده عشق و روزگارم كه شدم درد دل رزوگار ودرد سر عشق ي كنيم و بود گريه درس ما ما طفل م اي دل بكوش تا سبق خود روان كني يدانمندانم كز كجا آمد شد خلق است و م كه هر دم از سراي اين جهان آن رفت و اين آمد و سرانجام علمه ميرابوالقاسم فندرسكي پس از 80سال زندگي پربار بسال 1050هـ در اصفهان بدرود حيات گفت .خاتون آبادي در 514 بهاي او وكتابخانه پدرش بنا به وصيت حضرت مير به كتابخانه كتا سلطنتي شاه صفي انتقال داده شد. نالدين در تخت فولد است و به بالعارفين بابا رك مزارش در كنار قط تكيه مير شهرت دارد در فضايي باز و بر روي قبرش سنگ يكپارچه از هاي به خط ثلث هاند كه بر جانب غربي آن كتيب مرمر سفيد گذاشت ههاي متعدد برجسته تارخ 1050نوشته شد .اطراف اين تكيه خلوت خان يست متعلق به دودمان بختياري با بيش از 100آرامگاه ازاين خاندان از يخان اليخاني مقتول به سمايت طل السلطان مسعود جمله حسين قل ميرزا 1299و حاج علي قلي خان سردار اسد مجاهد مشروطه و نيز در كالشعراين تكيه علما و شعراي معروفي مثل محمد حسين عنقا مل يخان هدايت دفن هستند. متوفي 1308پسر ارشد رضا قل هايست بخط ميرعماد از سادات قزوين و بر ديوار حجره تكيه مير كتيب استاد نستعليق .دور بقعه ميرفندرسكي غزل مشهور حافظ بخط ميرعماد است: روضه خلد برين خلوت درويشان است