Professional Documents
Culture Documents
پارسی با عربی
23
ایران نامگ ،سال ،3شمارۀ ،4زمستان 2019/1397
شاعران پارسیگوی همزمان که به شعر دری خود مینازیدند ،برای اثبات توانایی
خود در ادب عربی ،دیوانی هم به عربی فراهم میکردند تا قدرت شاعری خود را هم
در زبان مسلط بر میهنشان نشان دهند و هم توان خود را در زبان میهنی خویش
بیازمایند .نازش شاعران و دبیران پارسی به قوت طبع و مهارت سخنوری خود در
شعر و نثر دری در کنار زبان عربی گواه صفآرایی دو زبان ،حتی نزد یک شاعر،
است .در فضاهای اجتماعی ،فرهنگی و دینی این رویارویی زبانی بسیار جدیتر بود.
حکیم سنایی این جدال را در ترکیببندی که در مدح شاعر سرشناس روزگار خود،
خواجه مکینالدین از آل نظیری 1،سروده به روشنی گزارش کرده است .از محتوای
ترکیببند سنایی چنین بر میآید که مکینالدین ،شاعر معاصر وی ،در شعر فارسی
و عربی چیرهدست بوده است .سنایی در دیوان دو زبانۀ مکینالدین فرونگریسته و
رویارویی مقتدرانۀ دو زبان پارسی و عربی را در آن دیوان ،چونان نبرد دو لشکر ،به
تصویر کشیده است.
گرچه سنایی رویارویی دو زبان را در دیوان یک شاعر به تصویر میکشد ،اما تصویری
که ارائه میکند بازنمایی یک واقعیت بزرگتر در تاریخ سیاسی زبان فارسی است؛
گزارشی از نبرد طوالنی میان زبان تازی که قلمروش از حلّۀ عراق تا قیروان در تونس
گسترده است ،با زبان دهقانان که در شرق از دجله تا کاشغر در ایالت سینکیانگ
در شمال باختری چین رواج دارد .سنایی کتاب شعرلدین نظیری را چونان میدان
نبردی انگاشته که در آن ،لشکر واژگان از دو اردوی تازی و دهقان (پارسی) با یگدگر
در ستیزند .در سوی دهقانیان ،رودکی و عنصری و شاک ِر ُجالب 2و در سوی تازیان،
شاعران بزرگی همچون ابوتمام ،بُحتری ،اَعشی و اخطل در کارزارند و به مصاف زبانی
بزرگی از شرق تا غرب اندرند .بند پنجم از ترکیببند سنایی چنین است:
دی در آن تصنیف خواجه ساعتی کردم نظر
لفظها دیدم فصیح و نکتهها دیدم غ َُور
عالمی آمد به چشم من مزین و اندر او
لشکر تازی و دهقان در جدل با یکدگر
1مکین الدین شاعر و خواجه بوده و سنایی در ترکیببندی شش بندی شعر او را بسیار ستوده است .او را
امام راستین ،آفتاب اهل فضل ،آفتاب آسمان شاعری ،تاج فرق اصفهان ،شاعر ساحر خوانده است .بنگرید
به حکیم ابوالمجد مجدودبن آدم سنایی غزنوی ،دیوان اشعار ،تصحیح محمدتقی مدرس رضوی (تهران:
سنایی.765-760 ،)1362 ،
2شاکر ُج ّلب بخاری ،از شاعران قدیم ایران ،در اوایل قرن چهارم در ماوراءالنهر میزیست.
24
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن
در یکی رو رودکی و عنصری با طعن و ضرب
کر و فر
وز دگر سو بوتمام و بحتری در ّ
اخطل و اعشی در آن جانب شده صاحب نفیر
شاک ِر ُج ّلب ازین جانب شده صاحب نفر
از قفای بُحتری از ِحلّه در تا َ
قیروان
بر وفای رودکی از دجله در تا کاشغَر
مرکبانش وافِر و کامل ،سریع و ُم َ
نسرِح
ساختهاشان وافر و سالم ،صحیح و معتبر
معنی اندر جوشن لفظ آمده پیش مصاف
خود بر سر همچو کیوان تیغ در کف همچو خور
از نهیب شوکت ایشان ز چرخ آبگون
زهره و مریخ مانده کام خشک و دیده تر
هر زمان گفتی خرد زین دو سپاه بیکران
مر کرا باشد ظفر یا خود که دارد زین خبر
مر خرد را خاطر من در زمان دادی جواب
من ندانم خواجه داند تا که را باشد ظفر
آنکه اندر هر دو صف دارد مجال سروری
3
بیش ازین هرگز که را باشد کمال سروری
مرکب و ساز و برگ جنگی دو لشکر ،وزنهای عروضی (وافر ،کامل ،سریع و منسرح،
سالم) است ،معانی به جنگ هم آمدهاند و جوشن لفظ بر تن کرده .سنایی پس از
توصیف نبرد دو زبان میگوید :خرد میپرسد کدام یک از این دو سپاه بیکران پیروز
خواهند شد؟ چه کسی از سرانجام این نبرد خبر دارد؟ گرچه پرسش سنایی به برتری
شعر تازی یا پارسی در دیوان دو زبانۀ مکینالدین معطوف است ،اما این پرسش به
ساحتی گستردهتر از رویارویی و جدال بزرگ دو زبان و دو هویت و تمدن کشیده
میشود؛ بهویژه آنجا که سنایی در حدیقة الحقیقة چند بار از بیهودگی نزاع بر سر
تازی و پارسی سخن میگوید و توصیه میکند که این نزاع بیهوده را کنار باید نهاد.
پیش از حکیم سنایی (م525 .ق) تقابل دو لفظ “تازی و دهقان” به مثابه دو هویت
زبانی متقابل و متناظر در شعر فارسی به شکل یک ترکیب دوگانۀ رایج درآمده بود.
3سنایی غزنوی“ ،ترکیببند :مدح مکینالدین نظیری ”،در دیوان اشعار.764 ،
25
ایران نامگ ،سال ،3شمارۀ ،4زمستان 2019/1397
شواهد کاربرد واژۀ دهقان ،به معنی ایران یا پارسی ،در سخن شاعران قرن پنجم و
ششم زیاد است:
نه دهقان نه ترك و نه تازی بود
4
سخنها به كردار بازی بود
4ابوالقاسم فردوسی ،شاهنامه (مسکو :آکادمی علوم روسیه شوروی ،)1989 ،جلد .319 ،9
5فرخی سیستانی ،دیوان اشعار ،تصحیح علی عبدالرسولی (تهران :مطبعۀ مجلس.)1311 ،
6ناصر خسرو قبادیانی ،دیوان اشعار ،تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق (تهران :انتشارات دانشگاه
تهران1357 ،ق).83 ،
7ابوحنیفه اسكافی ،به نقل از ابوالفضل بیهقی ،تاریخ بیهقی ،تصحیح علیاکبر فیاض ،به اهتمام محمدجعفر
یاحقی (مشهد :انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.603 ،)1383 ،
8محمدبن عبدالملک نیشابوری امیرمعزی ،دیوان امیرمعزی ،تصحیح عباس اقبال (تهران :کتابفروشی
اسالمیه ،)1318 ،برگ .612
9امیرمعزی ،دیوان امیرمعزی.194 ،
10قطران تبریزی ،دیوان حکیم قطران تبریزی ،تصحیح محمد نخجوانی (تهران :ققنوس.254 ،)1362 ،
11رشیدالدین وطواط ،دیوان اشعار ،تصحیح سعید نفیسی (تهران :چاپخانۀ بارانی.124 ،)1339 ،
26
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن
عالمی آمد به چشم من مزین و اندر او
12
لشکر تازی و دهقان در جدل با یکدگر
در این ابیات ،دهقان در برابر تازی به صراحت بر هویت ایرانی و عمدتاً زبان فارسی
داللت دارد .در منابع کهن گوناگون ،زبان ایرانیان با نامهای فهلوی ،دریُ ،فرس،
فارسی ،پارسی ،عجم ،خسروان ،و دهقان معرفی شده است .اما در این میان ،اطالق
“دهقان” 13اهمیت ویژه پیدا میکند .چرا زبان دهقان و نه زبان شاه ؟ یا چرا زبان
دهقان و نه زبان ایران یا ایرانشهر؟ پاسخ این پرسش نسبت یک طبقۀ پرنفوذ ایرانی
را با زبان پارسی و نقش آن طبقه را در پاسداری و ترویج هویت ایرانی نشان خواهد
داد .تقابل زبانی که در این ابیات مطرح میشود از مسائل جدی تاریخ فرهنگ و زبان
فارسی است و شایسته است مورخان فرهنگ و تمدن ایران پس از اسالم با دقت
و جدیت بیشتر آن را بکاوند تا بنیانهای شکلگیری یا احیای هویت ایرانی پس از
اسالم بهتر و دقیقتر شناخته شود .در این مجال کوتاه ،دو موضوع مورد پرسش است:
یکی چرایی کاربرد صفت دهقان برای زبان فارسی و دیگری گسترۀ جغرافیایی دو
“زبان دهقان” و “زبان تازی”.
15تاریخ سیستان ،به کوشش محمدتقی بهار (تهران :بینا ،)١٣١٤ ،پانوشت صفحۀ .81
سلم هروی در کتاب األموال ،در گزارشی از نقش دهقانان در گردآوری باژ (جزیه) برای لشکر عمر 16ابن ّ
آورده است“ :وقتی عمر به سردارانش فرمان داد تا از مردم جزیه بگیرند ،آنها بر هر فردی چهار درهم در ماه
باژ وضع کردند .به دهقان هر روستا گفتند که روستای تو این مقدار! بروید و بخش کنید بر سر مردم .آنها
جزیۀ کل اهل ده را از دهقان میستاندند ”.بنگرید به أبو ُعبيد القاسمبن ّ
سلمبن عبداهلل الهروي البغدادي،
كتاب األموال ،تحقیق خليل محمد هراس (بيروت :دارالفكر1986 ،م).65 ،
28
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن
دهقانانید 17”.پیش از جرجانی ،حکیم ترمذی نیز به رسم پوشیدن خز در میان
دهقانان قرن چهارم اشاره کرده است 18.در زمان خالفت امام علیبن ابیطالب،
دهقانان سوار بر اسب غیرتازی (برذون) میشدند و ُمهرهای امضایشان را از طال
میساختند 19.دهقانان در زمان ثعالبی یکی از پنج طبقۀ فرهنگی (فقیهان ،ادیبان،
21
شاعران ،دهقانانُ ،عراة) 20نیشابور بودند که از اشراف شهر به شمار میرفتند.
دهقانان ایرانی که در سخنی منسوب به عمر ،خلیفۀ دوم ،اشراف االعاجم( 22مهتران
عجم) نامیده شدهاند ،دانش ادارۀ ملک داشتند .دهقانزادگانی مانند نصربن أَ ْحمد
23
ملوکیه” میدانستند.
ّ الميكالي به قول ثعالبی “آداب
دهقانان اهل دانش و حکمت و فرهنگ بودند .فرزندان ایشان با آداب و رسوم ایرانی
پرورش مییافتند و نگهبانان سنتها و فرهنگ ملی ایرانی بودند .دهقانزادگان که
در دبیری و حسابداری ورزیده میشدند به مقام دبیری ،صدارت و وزارت میرسیدند.
جایگاه دهقانزادگان خراسانی مانند ابومنصور عبدالرزاق طوسی ،ابوالقاسم علیبن
17أبوالقاسم حمزةبن یوسف بن إبراهیم السهمی القرشی الجرجانی ،تاریخ جرجان ،تحت مراقبة محمد
عبدالمعیدخان (الطبعة 4؛ بیروت :عالم الكتب1407 ،ق).502 ،
18أبوعبداهلل محمدبن عليبن الحسنبن بشر حكيم الترمذي ،المنهيات ،تحقیق محمد عثمان الخشت
(القاهرة :مكتبة القرآن للطبع والنشر والتوزيع1406 ،ق).121 ،
19أبوالفرج قدامةبن جعفر البغدادي ،الخراج و صناعة الكتابة (بغداد :دار الرشيد1981 ،م).368 ،
ُ 20عراة ،ج .عا ٍر :در منابع عربی قرن سوم و چهارم بسیار آمده است .در تاریخ طبری ،در گزارش نبرد میان
امیرطاهر و ال ُعراة در بغداد به سال 197قُ ،عراة در کنار راهزنان ،زندانیان ،اوباش ،غوغایان ،طراران و اهل سوق
زمان آل طاهر در نشابور آمده است .بنگرید به أبوجعفر محمدبن جرير اآلملي الطبري ،تاريخ الرسل والملوك
(الطبعة 2؛ بيروت :دار التراث1387 ،ق) ،جلد 448 ،8؛ أبوعلی احمدبن محمدبن یعقوی مسکویه ،تجارب
األمم و تعاقب الهمم ،تحقیق أبوالقاسم امامی (طهران :دار سروش للطباعة و النشر1407 ،ق) ،جلد 4؛ .88
اما به صورت “ال ُعراة و العیارین” در صفحۀ 89تجارب األمم و تعاقب الهمم و نیز به صورت “ال ُعراة العيارين”
در المنتظم في تاريخ األمم والملوك در گزارش از همان واقعه آمده است .بنگرید به جمالالدين أبوالفرج
عبدالرحمنبن عليبن محمد ابن الجوزي ،المنتظم في تاريخ األمم والملوك ،تحقیق محمد عبدالقادر عطا و
مصطفى عبدالقادر عطا (بیروت :دارالكتب العلميه1412 ،ق) ،جلد .38 ،10عمرکحاله ال ُعراة را نام یکی از قبایل
عراق گفته است .به هر حال ،عیاران و فتیان معموالً در شمار معترضان یا مبارزان برای عدالت بودند و از این
رو در مسائل سیاسی و اجتماعی نقش داشتند.
21عبدالملكبن محمدبن إسماعیل أبومنصور الثعالبی ،یتیمة الدهر فی محاسن أهل العصر ،تحقیق
مفید محمد قمحیه (بیروت :دار الكتب العلمیه1403 ،ق) ،جلد .187 ،5
ِيل،
انَ ،و َجم ٍ ير َج ِِك َف ْي ُرو َز ب ْ ِن يَ ِز ْد َج ْر َدَ ،وال َّنخِ َ ض ِلَشْ َرافِ ْالَ َعاجِ ِم ل ِ ِد ْهق ِ
َان ن َ ْه ِر ال ْ َمل ِ ُ “22ع َم َر ب ْ َن الْخَ َّطابِ َ ،ف َر َ
َ َ َ َ ْ َ ُ َ َ ْ َ ُّ
َان بَاب َِل ،وجفينة الْع َِبادِيَ ،وال ُّر َف ْي ِل ألْف َْي ِن ألْف َْي ِن، َوخَ ال ِ ٍد اب ْ َن ْي ب َ ْس َب ْه َرى دهقان الفلوج ِةَ ،وب َ ْس َطا َم ب ْ ِن ب َ ْر َسا ِد ْهق َ
اف ،أَ ْح َب ْب ُت أَ ْن أَت ََألَّف ب ِ ِه ْم غ ْي َر ُه ْم ’”.بنگرید به أبوأحمد حميدبن
َ َ َالَ ‘:ق ْو ٌم أَ َعاجِ ُم أَشْ َر ٌ
ِيل َذل َِك ل ِ ُع َم َر َ ,فق ََفق َ
مخلدبن قتيبةبن عبداهلل الخرساني ابن زنجويه ،کتاب األموال ،تحقيق شاكر ذيب فياض (السعوديه :مركز
الملك فيصل للبحوث والدراسات اإلسالميه1406 ،ق).524 ،
23الثعالبی ،یتیمة الدهر ،جلد .148 ،8
29
ایران نامگ ،سال ،3شمارۀ ،4زمستان 2019/1397
ندری( 24مقتول در عمیدالملک ابونصر ُک ُ
ُ عبداهلل جوینی مشهور به ساالر بوژگان،
456ق) و خواجه نظامالملک طوسی در مقام وزارت سامانیان ،غزنویان و سلجوقیان
گویای نقش بنیادین این طبقه در بازسازی ساختارهای فرهنگی و سیاسی ایران
عمیدالملک ُکندری به زبان فارسی عالقهمند بود و در زمان وزارت وی ،زبان
ُ است.
دیوانی از عربی به فارسی تغییر یافت .خواجه نظامالملک نیز مفهوم ایرانشهری را
احیا کرد .ممدوحان سوزنی سمرقندی در قرن ششم همه از اوالد دهقانان و از
سخنشناسان و دبیران و مستوفیان شرق خراسان بودند.
در دو قرن نخست اسالم که هنوز دولتهای محلی ایرانی شکل نگرفته بود ،دهقانان
ایرانی نزد خلفای اسالم شأن و منزلتی داشتند .آنها به مدد دانش و میراث تمدنی
خود ،دولتهای نونهاد اسالمی را در پیریزی ساختار اساسی و شیوۀ ادارۀ کشور
کمک میکردند ،روش گردآوری مالیات را به آنان میآموختند و به فقیران زکات
بسیار میدادند.
دهقانان طبقۀ میانی بودند که میان رعیت و نظام شاهی حاکم قرار داشتند .در
تحوالت اجتماعی همان نقشی را داشتند که طبقۀ متوسط شهری امروزی دارند .این
طبقه از روزگار ساسانیان تا قرن ششم هجری در سلسلهمراتب اجتماعی و اقتصادی
و همچنین در شکل دادن به قدرت سیاسی مرکزی نقش بسزایی داشتند .آنها گرچه
به اسالم گرویدند ،اما سخت به فرهنگ و سنتهای نیاکان خویش پایبند ماندند و در
پاسداری از هویت خود بسیار کوشیدند .محتوای فرهنگ ایرانی که دهقانان دلبسته
و پاسبان آن بودند ،به روایت دیباچۀ شاهنامۀ ابومنصوری عبارت است از “فرهنگ
شاهان و مهتران و فرزانگان و کار و ساز پادشاهی و نهاذ و رفتار ایشان و آیینهای
نیکو و داذ و داوری و رای و راندن کار و سپاه آراستن و رزم کردن و شهر گشاذن و
25
کین خواستن و شبیخون کردن و آزرم داشتن و خواستاری کردن”.
دهقانان پایگان اصلی فرهنگ و هویت ایرانشهری بودند و به سه رکن اساسی این
فرهنگ توجه ویژه داشتند .1 :ساختار سیاسی پادشاهی و فرهنگ مهتری؛ .2تاریخ
گذشته و داستانهای رزمی و اساطیری؛ .3آیینهای کهن ایرانی .همۀ اینها در
24در زمان این دهقانزادۀ دانشمند ترشیزی ،زبان دیوانی به فارسی رواج یافت .او عالقه وافری به زبان فارسی
داشت.
25دیباچۀ شاهنام ۀ ابومنصوری (گردآوری 346ق) و مقدمۀ شا هنامۀ فردوسی ،بها هتما م ر
حیم رضازاده
ملک (تهران :گالب.)۱۳۸۲ ،
30
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن
یک زبان مخصوص و مشترک میان اقوام متفاوت ایرانی شکل میگرفت و تداوم
مییافت .آنجا که میگویند دهقانان از خداوندان کتاب بودهاند به همین معنی است:
“پس دستور خویش ابومنصور المعمری را بفرمود تا خداوندان كتب را ،از دهقانان
و فرزانگان و جهاندیدگان از شهرها بیاورد 26”.به طور خالصه ،دهقان (دهگان یا
َدهیگان) عضوی از یک طبقۀ اجتماعی ایران بود که چنین اوصافی داشت:
.1دهقان از گروه بزرگ زمینداران ایرانی در زمان ساسانیان تا سدههای چهارم و
پنجم هجری بود.
.2از نظر پایگاه اقتصادی در مرتبۀ دوم پس از خاندان سلطنت (شهرگانان) قرار
داشت .گاه نیز خود حاکم و مرزبان یک ناحیه بود.
.3خراجگزار اصلی و بزرگترین و مهمترین منبع درآمد حکومتهای ایرانی بود.
27
.4شاهنژاد و ایرانی نژاده بود و تبارش به شاهان پیشین تا ایرج میرسید.
.5اهل کتاب و حامی فرهنگ ،آداب ،جشنها 28،دین ،تاریخ و روایات باستانی ایران
و آگاه به فنون برزیگری و اداری بود.
طبقۀ دهقان در سراسر سرزمینهای ایران ،از تیسفون در کنارۀ دجله تا مرزهای
شرقی ایران در ماوراء النهر ،نقش اقتصادی و فرهنگی همانندی داشت .پایگاه
اقتصادی و نقش اجتماعی و سیاسی که دهقانان در روستاهای شرق ایران در بلخ،
26دیباچۀ شاهنام ۀ ابومنصوری.
27ابوالحسن علیبن حسین المسعودی ،مروج الذهب و معادن الجوهر ،راجعة کمال حسن مرعی (بیروت،
صیداء :المکتبة العصریه1425 ،ق) ،جلد .215 ،1فردوسی در باب نژاد دهقان گوید :ز دهقان بپرسید زان پس
ُقباد /که ای نیکبخت از که داری نژاد /بدو گفت کز آفریدون گرد /که از تخم ضحاک شاهی ببرد /پدرم
این چنین گفت و من این چنین /که بر آفریدون کنیم آفرین .ابوالقاسم فردوسی ،شاهنامه ،به کوشش جالل
خالقی مطلق (تهران :مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسالمی ،مرکز پژوهشهای ایرانی و اسالمی ،)1393 ،جلد ،7
.67مسعودی در مروج الذهب دهقانان را طبقۀ دوم بعد از شهرگانان آورده است و تبار آنها را به کیومرث رسانده
است“ :ووصفنا األبيات الثالثة التي شرفها كسرى على سائر َم ْن بسواد العراق وهم مشهورون في أهل السواد إلى
وقتنا هذا ،وأشراف السواد بعد األبيات الثالثة من الشهارجة الذين شرفهم أيرج وجعلهم أشراف السواد ثم الطبقة
الثانية بعد الشهارجة وهم الدهاقين وهم ولد وهكرت بن فردال بن سيامك بن نرسي بن كيومرث الملك .وكان
لولد وهكرت عشر بنين ،فأبناء هؤالء العشرة هم الدهاقين ،وكان وهكرت أول من ت ََدهقن .والدهاقين تتفرع على
مراتب خمس ومن ذكرنا كانت مالبسهم تختلف على قدر مراتبهم .وقتل يزدجرد االخر من ملوكهم على حسب
اجناس الفرس.
ُ ما ذكرنا ”.المسعودی ،مروج الذهب و معادن الجوهر ،جلد ،215 ،1ذیل
28پیشنهادهای مکرر دهقانان برای تأخیر یک ماهۀ نوروز و توجه به سال کبیسه در زمان هشام ،رشید و
متوکل عباسی در کتاب االوائل ابوهالل عسکری (م 395 .ق) خواندنی است .بنگرید به الحسنبن عبداهللبن
سهلبن سعیدبن یحییبن مهران أبوهالل العسکری ،کتاب االوائل (طنطا :دار البشیر1408 ،ق).272-270 ،
31
ایران نامگ ،سال ،3شمارۀ ،4زمستان 2019/1397
خوارزم ،جوزجان ،سمرقند ،مرو ،توس ،نیشابور و بیهق و دامغان دارا بودند با دهقانان
غرب ایران در بینالنهرين ،فلوجه ،اهواز ،بابل ،و دیگر مناطق یکی بود .البته دهقانان
غربی (السواد العراق) اسالم آوردند و در فرهنگ و زبان عرب حل شدند ،اما دهقان
شرقی تا مدتها پس از اسالم اهل ذمه بودند و بر دین زرتشتی و آداب ایرانی باقی
ماندند و توانستند بخشی از هویت ایرانی را ماندگار سازند.
32
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن
به میدان خویش اندر اسپ سخن را
اگر خوب و چابک سواری بگردان
به میدان تنگ اندرون اسپ کره
نگر تا نتازی به پیش سواران
سواران تازنده را نیک بنگر
در این پهن میدان ز تازی و دهقان
عرب بر ره شعر دارد سواری
پزشکی گزیدند مردان یونان
ره هندوان سوی نیرنگ و افسون
ره رومیان زی حساب است و الحان
مسخر نگار است مر چینیان را
چو بغدادیان را صناعات الوان
...
در این هر طریقی که بر تو شمردم
29
سواران جلدند و مردان فراوان
ناصرخسرو هم مانند سنایی ،تقابل دهقان و تازی را در سخنوری و بر مبنای رویارویی
دو زبان طرح کرده است .او در قصیدهای دیگر اوج زباندانی در تازی را در حفظ
فرقان و“ختم قرآن” و نهایت زبانورزی در اردوی پارسی را در “مدح دهقان” دانسته
است ،اما این شاعر پارسیگوی توانا ختم قرآن تازی را بر مدح دهقان پارسی ترجیح
میدهد:
چرا خوانم چو فرقان کردم از بر
30
به جای ختم قرآن ،مدح دهقان
ناصر خسرو دهقان را در معنی هویت ایرانی چند بار طرف مقابل تازی آورده است.
31
او هر بار میپرسد“ :چه گفته است اندرین تازی؟ چه گفته است اندر آن دهقان؟”
33
ایران نامگ ،سال ،3شمارۀ ،4زمستان 2019/1397
32
و “چون باز نجویی که اندر این باب /تازیت چه گفت و چه گفت دهقان؟”
دهقانان سمرقند ،در نیمۀ نخست قرن ششم همچنان مجالس مدایحخوانی برگزار
میکردند و شاعران در مدح دهقانان آن نواحی مدیحههای خود را میخواندند .در
دیوان سوزنی سمرقندی (م550 .ق) ،شاهدیم که ممدوحان این شاعر از دهقانان
شرق خراسان هستند و سوزنی از مدایحخوانی خود در آن مجالس گزارش میدهد:
نشاط دیدن روی تو باشدم یک روی
33
اگر مدایح خوانم به مجلس دهقان
دهقانان ممدوح سوزنی از احرار و آزادگان (ایرانیان) ماوراء النهر و از حامیان سخن
و سخنوری هستند و سوزنی پیوسته آنها را به سخنشناسی و سخندانی میستاید
و آنها را “اهل قلم” میخواند .یکی از آنها احمد مسمار ،دهقان بزرگ و شاه احرار
(آزادگان) و قدردانِ سخن و سخنوری ،است 34.سوزنی در شعری سعد الدین خواجه
مستوفی را که اوالد دهقان و از نژاد دهقان است مدح میگوید 35.این خواجۀ مستوفی
نیز “آزاده” است ،دبیر است و اهل سخن و خط .ممدوح دیگر سوزنی دهقانی است با
نام شرفالدوله احمدبن علی که او نیز اهل قلم ،سخنشناس و دبیر است.
در روایت نظامی گنجوی ــ که در منطقۀ شمال غربی ایران در گنجه میزیسته
است ــ دهقان فصیح و پارسیزاد همان ایرانی است که گزارشگر رازهای نهفت و
گزارندۀ تاریخ باستان است .دهقان در آثار نظامی نیز جهاندیده و سخنپرور است،
دیوان دارد و کتاب و تاریخ.
پیوند میان دهقان و سخن چندان شهرت داشته که در فرهنگ عربی ،سخنوران
بزرگ را با استعارۀ “دهاقین الکالم” یاد میکردند .ابن رشیق القیروانی در قرن پنجم
العمده ،آنجا که دربارۀ “أشعار ال ُك ّتاب” سخن گفته ،مینویسد“ :کاتبان
در کتاب ُ
در شعر نازکطبعتریناند و نمکینترین صناعت را دارند و شیرینترین الفاظ و
32ناصرخسرو قبادیانی ،دیوان اشعار ،قصیدۀ .182
33سوزنی سمرقندی ،دیوان حکیم سوزنی سمرقندی ،تصحیح ناصرالدین شاهحسینی (تهران :امیرکبیر،
.326 ،)1338
34چون گردن احرار ز با ِر ِم َنن خویش /دهقان اجل احمد سمسار شکسته /هست او شه احرار و زپیرامن
تختش /تا حشر نگردد صف احرار شکسته /ممدوح سخندانی و نزد تو سخن را /نبود شرف و قیمت
و مقدار شکسته /جز مدح تو گر نقش کنم بر رخ کاغذ /باد از کفم انگشت قلمدار شکسته .سوزنی
سمرقندی ،دیوان حکیم سوزنی سمرقندی.333 ،
35سوزنی سمرقندی ،دیوان حکیم سوزنی سمرقندی.329 ،
34
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن
لطیفترین معانی را ،آنان در تصرف تواناتریناند و از تکلف دورترین؛ و گفتهاند که
کاتبان دهاقین الکالم هستند 36”.یک قرن پس از وی ،افضلالدین خاقانی شَ روانی
(م581 .ق) نیز استعارۀ “دهاقین الکالم” را در یک نامۀ عربی برای یکی از بزرگان
“و بَل ُه َو َس ِّی ُد َدهاقینِ ال َکال ِم
وی به کار برده استَ : روزگارش به نام أوح ِد ّ
الدینِ الغَزن َ ّ
َ
کثیر ِمن خام ِة االَقال ِمَ ،ع َرب َِّی ِتها و َدرِیَّتها .این اوحدالدین نیز شاعری
ِ 37
رث ٌ َو ِع َ
ند ُه َح ٌ
است دوزبانه که به گفتۀ خاقانی در عربی و پارسی دری سرور دهقانانِ سخن است.
36أبوعلى الحسن ابن رشیق القیروانی األزدی ،ال ُعمدة فی محاسن الشعر وآدابه ،تحقیق محمد محیالدین
عبدالحمید (الطبعة 5؛ بیروت :دار الجیل1401 ،ق) ،جلد .106 ،2
37نامههای عربی خاقانی (نسخۀ دستنویس).
38برای اطالع از نقش خراسانیان در گسترش و ارتقای زبان و تمدن عربی بنگرید به منیره ناجی سالم،
الحركة الفكرية في خراسان في القرن السادس الهجري (بیروت :الدار العربية للموسوعات2000 ،م)؛ رفاة
تقى الدين عارف الدورى ،اثر علماء خراسان فيالحركة الفكرية في بغداد 334-132ق (بغداد :دار الكتب
والوثائق العراقيه2004 ،م).
39حدود العالم من المشرق الی المغرب ،به کوشش منوچهر ستوده (تهران :طهوری.91 ،)1362 ،
35
ایران نامگ ،سال ،3شمارۀ ،4زمستان 2019/1397
و امرشان از حضرت ملک گوزگانان رود و صدقات بدو دهند و این عرب
تَ ُونگرترند از همۀ عرب کی اندرند پراکنده به هرجایی . . . 40.آنجا [در تبت
41
ماوراء النهر] مسلماناناند که باژ ستانند و راه نگاه دارند.
ی افکندن نظم بلند خویش درست همان زمان که فردوسی توسی در تالش برای پ
بود و کاخ نظم پارسی را میساخت ،در فاصلۀ 150کیلومتری وی ،ابرشهر نیشابور
دارالعلم تحصیل و تحقیق در زبان و ادب عربی بود .در همان سالها ،حاکم نیشابوری
در کتاب تاریخ نیشابور (نگارش 388ق) طی گزارشی از نواحی نیشابور قرن چهارم،
در وصف والیت بُشت چنین نوشته است“ 42 :آن را عربستان خراسان گفتندی از
بس که ادبا و بلغا آنجا و از آنجا بودند یک دیه معمور آن خار َزنج و دیگر ُکندر که
با قهندز بنا کرده اند 43”.همچنین ،دو والیت دیگر نیشابور ،والیت ارغیان و و الیت
زوزن ،به کثرت علما و شعرای عربیدان مشهور بوده است 44.ناحیۀ بشت نیشابور در
قرن چهارم بنا به گفتۀ مقدسی در احسن التقاسیم“ ،هفت منبر داشته و بسیار آبادان
بوده ،قصبۀ ُطرثیث (تُرشیز /کاشمر) مسجد جامع آجری بزرگی داشته که بازار و
دکانهای بسیار داشته و پس از مسجد جامع دمشق در شمار ثروتمندترین مساجد
45
بالد اسالم بوده است”.
برای نشان دادن منزلت زبان عربی در خراسان ،گزارش سمعانی از وسعت و عمق
دانش عربی مرد خراسانی در قرن چهارم شنیدنی است .به گفتۀ سمعانی ،امام اهل
ادب در خراسان از خار َزنج (بسكون الراء وفتح الزای) که امروز خلیلآباد کاشمر نام
40حدود العالم من المشرق الی المغرب.98 ،
41حدود العالم من المشرق الی المغرب.121 ،
42بُشت (پشت) منطقۀ پُشت رشتهکوه جنوبی نیشابور است که امروزه قلمرو شهرستانهای کاشمر ،تربت
حیدریه ،و زاوه است .یاقوت حموی نیز در کتاب معجم البلدان (ذیل بُشت) از ابوالحسنبن زید البیهقی
(طرشیز ،ترشیشُ ،طرثیث) است. روایت میکند که “بُشت ،کورهای (ناحیهای) است که قصبۀ آن ُطریثیث ُ
وجه تسمیهاش آن است که بُشتاسپ (گشتاسپشاه) آن را ساخت .و گفتهاند که بشت گفتند چون برای
نیشابور مانند بشت (پشت در فارسی) است .این ناحیه دارای 226پارچه آبادی (قریه) بوده از جمله ُکندر
که ابونصر کندری وزیر طغرل بیک سلجوقی پیش از نظامالملک از آن روستا بوده است .اینجا را بُشتالعرب
گویند به جهت بسیاری ادیبان و فاضالنش ”.شهابالدین أبوعبداهلل یاقوت الحمویُ ،معجم البلدان (الطبعة
2؛ بیروت :دار صادر1395 ،ق) ،جلد .425 ،1آنگاه شماری از علما را با لقب بُشتی متعلق به بُشت نیشابور
فهرست کرده است.
43محمدبن عبداهلل حاکم نیشابوری ،تاریخ نیشابور ،ترجمۀ محمدبن حسین خلیفۀ نیشابوری ،تصحیح و
تعلیق محمدرضا شفیعی کدکنی (تهران :نشرآگه.216 ،)1375 ،
44حاکم نیشابوری ،تاریخ نیشابور.216 ،
45أبوعبداهلل محمدبن أحمد المقدسی البشاری ،أحسن التقاسیم فی معرفة األقالیم (لیدن :بریل1906 ،م)،
.318
36
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن
البشتی(م348 .ق) که به محمد الخارزنجی ُ
دارد برخاسته است .ابوحامد أحمدبن َّ
إمام أهل األدب واللغة فی خراسان شهرت داشت ،در سال 330ق از نیشابور به حج
رفت و پس از ادای حج به بغداد ،مرکز خالفت ،آمد .علمای بغداد از دانش لغت عربی
او در شگفت شدند و گفتند“ :این خراسانی هرگز به بادیه (وادی اعراب) درنیامده،
اما از ادبشناسترین مردمان است .خارزنجی گفت :من از میان دو عرب هستم:
بُشت و طوس 46”.خارزنجی تکلمهای بر لغتنامۀ عربی “كتاب العین ”،منسوب به
الخلیلبن أحمد فراهیدی نوشته است که حاکی از قدرتش در لغت عرب است.
یکی دیگر از منابعی که تصویر روشنی از ادب عربی در قلمرو بشت نیشابور و توس
به دست میدهد کتاب یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر ،نوشتۀ ابومنصور ثعالبی
نیشابوری (429-350ق) است .ثعالبی از متفردان در نحو و لغت عرب و از متضلّعان
در ادب تازی است که همزمان با فردوسی در نیشابور زاد و زیست .باخرزی ،ادیب
دیگر خراسانی ،این نیشابوری ادیب اَریب عربیدان را “جاحظ نیشابور” نامیده
است 47.ثعالبی بیش 15کتاب در ادبیات عرب نوشت که همه از منابع اصیل برای
شناخت ادب عربی است .او فصلی از کتاب یتیمة الدهر را به شاعران تازیگوی بشت
و سجستان و خراسان اختصاص داده است .گزارش از محافل ادبی در شهرهای
خراسان همراه با معرفی روستازادگان ادیب و شاعر خراسانی در این کتاب تصویر
روشنی از غلبۀ زبان و ادب عربی بر خراسان عصر غزنوی ارائه می کند .تقریباً پنج
طبقه از اهالی نیشابور (فقیهان ،ادیبان ،شاعران ،دهقانان ،عیاران) به روایت ثعالبی به
48
عربی شعر میسرودند و او کوشیده در کتابش از سرآمدان هر طبقه ابیاتی برگزیند.
یکی از شواهد غلبۀ عربیت بر نیشابور خبری است که ثعالبی از رئیس نیشابور،
أَب ُ ُ
وم َح َّمد عبداهللبن إ ِْس َما ِعیل المیكالی داده است .به گفتۀ ثعالبی ،این میکالی صد
حدثین عرب در یاد داشت 49.در کتاب منتخب السیاق هزار بیت از شعر متقدمین و ُم َ
حاکم نیشابوری ،نام فرزندان دهقانان که در علم حدیث و عربیت شهرت داشتهاند
نیز آمده است.
کتاب دیگری که بالفاصله پس از ثعالبی خراسان عربی قرن پنجم را معرفی میکند
46ابوسعد عبدالکریمبن محمد ابن منصور التمیمی السمعانی ،االنساب ،تقدیم و تعلیق عبداهلل عمر البارودی
(بیروت :دار الجنان1988 ،م) ،جلد .8-7 ،5
صرة أهل العصر (بیروت :دار ُ
أبوالحسن علیبن الحسنبن علیبن أبیالطیب الباخرزی ،دمیة القصر و ُع َ
47
37
ایران نامگ ،سال ،3شمارۀ ،4زمستان 2019/1397
ُ
ُدمیة القصر و ُعصرة اهل العصر ،تألیف ابوالحسن باخرزی ،است .او خود از شاعران
و ادیبان طراز اول در ادب عرب است که در نشابور زیست .باخرزی در این کتاب
ی را معرفی کرده که در قرن چهارم و پنجم به عربی شعر بسیاری از شاعران ایران
میسرودند و از دربار قابوسبن وشمگیر زیاری و نیز از نظامالملک توسی ،وزیر
سلجوقیان ،مستمری میگرفتند .باخرزی طی سی سال (از 434تا 464ق) ،که
سرای خراسانی به شهرهای سرگرم تألیف این کتاب بود ،برای دیدار شاعران تازی ُ
ُ
سرای ایرانی را در کتاب دمیة القصر معرفیاطراف میرفت .حدود 530شاعر تازی ُ
کرده است .فقط در طبقة السادس (فی شعراء خراسان و قهستان و بست و سجستان
و غزنه) زندگی و اشعار 225نفر از شاعران این مناطق را آورده که شخصاً بسیاری از
آنان را مالقات کرده است .دو کتاب یتیمة الدهر و دمیة القصر دو دانشنامۀ معتبرند
دربارۀ ادبیات عرب در خراسان ،درست مصادف با روزگار دهقانان توس از ابومنصور
عبدالرزاق توسی تا فردوسی و اسدی توسی.
نام زادگاههای شاعران ،که پس از نام و القاب آنان آمده ،تصویری از گسترۀ رواج زبان و
ادب عربی در سرزمینهای پیرامون زادگاه فردوسی در همین منطقۀ خراسان امروزی
در اختیار ما میگذارد .نام برخی از روستاها و شهرها در پسوند لقب شاعران از این
(رخ از والیات نشابور)،
الرخجی ُ الكندری (روستای کندر کاشمر)ُ ، البشتیُ ،
قرار استُ :
البوشنجی (پوشنگ هرات 4 ،نفر) ،الدوغآباذی ،قریة من ناحیة بُست (دوغآباد در تربت
الباسفَری (باسفر تربت حیدریه) ،خوافی ،الزوزنی (زوزن خواف) ،البیهقی، حیدریه)ْ ،
الزورابذی (زورآباد :یکی در سبزوار و یکی در صالحآباد مشهد) الخواری (خوار بیهق
(سراوند در خواف) ،التیرشاذی
َ در سبزوار) ،الشرمقانی (شرمقانِ اسفراین) السراوندی
(تیرشاد50روستایی در نیشابور)ُ ،مشکانی (مشکان :روستایی در بخش خوشاب نیشابور)
،الجوینی ،الزاوهی (زاوه بخشی از تربت حیدریه) ،الخشکانی (خشکان روستایی در
شهرستان قائنات) ،السنجانی (سنگان خواف) ،القلندوشی(ناحیة سرخس) ،سابزواری
ِیود (در بیهق) ،بوزجانی (بوزجان در 17کیلومتری تربت جام) ،البوزجانی (سبزواری) ،ر َ
(بوزجان نزدیک تربت جام) ،جامی ،القائنی ،الطبسی ،األسفراینی ،القهستانی،
السرخسی ،السجزی ،األسفزاری ،البردسیری (کرمان).
تصویر دیگری هم ابنفندق در قرن ششم از ناحیۀ بیهق خراسان (سبزوار) میدهد
50نام این روستا در شعری از خطیب باخرزی در یادکرد روزگار کودکی خود در یتیمة الدهر ثعالبی آمده:
صب َابة َ . . .و َما ب ِي إ ِ َّل حب من حل واديها ”.الثعالبی ،یتیمة الدهر ،جلد .225 ،5
“أهيم ب ِذكر التيرشاذ َ
38
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن
که در این موضوع شنیدنی است .ابنفندق 20شاعر ذولسانین از بیهق را نام برده
است که به فارسی و عربی شعر میسرودهاند .همچنین ،حکایت شگفتی را که از دید
وی نیز از“عجائب دنیا” بوده گزارش کرده است .میگوید از پیران شنودهام که در دیه
العین فراهیدی در لغت رِیْ َود از ُقرای بیهق ،ناطوری (دشتبانی) بوده است که کتاب َ
51
عرب را در یاد داشته و آن را تکرار میکرده است.
اگر فهرستی از آثار عربی برجسته که در خراسان قرن چهارم و پنجم به نگارش
درآمده است فراهم شود ،تصویر روشنتری از اردوی رقیب زبان دهقان در خراسان
به دست داده خواهد شد .ابوالحسین شاماتی از ربع شامات شهر نیشابور شرحهایی
بر دیوان متنبی ،کتاب الحماسه ابوتمام ،و کتاب االمثال ابوعبیده جراح نوشته است.
آثار ثعالبی ،کتاب تاریخ نیشابور حاکم و دمیة القصر و دیگران هر کدام گوشهای از
چیرگی زبان و ادب عرب بر شهرهای خراسان را ترسیم کرده اند.
در زمانی که ثعالبی و باخرزی کتابشان را مینوشتندــ از 380تا 464ق ــ خراسان
دورۀ غزنوی و سلجوقی پر بود از شاعران بزرگ پارسیگوی بزرگی مانند فردوسی،
منوچهری ،عنصری ،ناصرخسرو ،اسدی طوسی ،المعی گرگانی ،امیر معزی ،و . . .
اما آنها هیچ نامی از این بزرگان فارسیگوی خراسان نیاوردهاند .حال آنکه بسیاری
از مداحان تازیگوی دو وزیر سلجوقی عمیدالملک ُکندری و نظامالملک طوسی
یا ُمشکانی زوزنی ،شاعر مداح وزیر میمندی ،را یاد کرده است 52.باخرزی حتی از
مداحان پارسیگوی آن دو وزیر محبوب خود ،مثل المعی گرگانی ،امیرمعزی یا از
شاعران شهرهای نزدیک زادگاهش هیچ نام و نشانی نیاورده است .خاموشی ثعالبی،
باخرزی ،جرجانی ،صاحببن عباد طالقانی و دیگر ادیبان ایرانی نسبت به شعر فارسی
و شاعران بزرگ فارسیگوی زمان خود علت روشنی دارد :آنها ادیبان عرباند و
صاحب نظر در ادب عربی .ادب پارسی یا زبان دهقان برای مخاطبان ادب عرب در
بغداد و بالد عرب نه فقط ارزشی نداشت ،بلکه چنان که ناصرخسرو میگوید ،رقیب
زبان قرآن نیز محسوب میشد .این خاموشی گواه است بر تقابل آشکار میان دو ادب
پارسی و تازی در خراسان .ادیبان عربینویس شأنی برای زبان فارسی قائل نبودند.
از دیرباز ،احادیث و روایات بسیاری در کراهت فارسی نقل کرده و زبان فارسی را
ن ُف ُ
ندق ،تاریخ بیهق ،تصحیح احمد بهمنیار (تهران: ن ابیالقاس م زید بیهقی اب
ن علیب
ن ابوالحس
51ظهیرالدی
انتشارات فروغی1361 ،ش).264 ،
52الباخرزیُ ،دمیة القصر.189 ،
39
ایران نامگ ،سال ،3شمارۀ ،4زمستان 2019/1397
زبان دوزخیان قلمداد میکردند 53.سخنان امثال ابوریحان بیرونی در اجتناب از زبان
پارسی و ناخرسندی از آن گواه نبرد دو زبان از قرون نخست حضور اسالم در ایران
54
است.
سنایی در ترکیب بند خود مرزهای زمینی دو زبان تازی و دهقان را به خوبی ترسیم
کرده است :پیروان بحتری از ِحلۀ کوفه تا قیروان هستند و وفاداران به رودکی از
دجله تا کاشغر.
از قفای بحتری از ِحلّه در تا َ
قیروان
بر وفای رودکی از دجله در تا کاشغر
َْ
الل ِ(ص)َ “ :م ْن تَ َكلَّ َم ِبالف ِار ِس َّية َزا َد ْت فِي خُ ْب ِث ِه َونَق ََص ْت م ِْن ُم ُرو َءتِهِ” .الحاکم ال َر ُس ُ
ول َ 53مثل این احادیثَ :ق َ
َ ْ َ َ
الل ِ َ “ :م ْن أ ْح َس َن ِم ْن ُك ْم أ ْن يَ َت َكلَّ َم ِبالعر ِبية َف َل يَ َت َكلَّ َم َّن
َّ َ (ص) ول َال َر ُس ُ
نیشابوری ،تاریخ نیشابور ،شمارۀ 7002؛ َق َ
َْ
ِبالف ِار ِس َّية َفإِن َّ ُه يُ َو ِّر ُث ال ِّن َفاقَ ” . .الحاکم نیشابوری ،تاریخ نیشابور ،شمارۀ 7001؛ قال رسول اهلل “ :أبغض
(ص)
40
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن
ندارد .ارزش اعراب به معنای اسالم است ،نه به صورت آن .صورت زبان عرب از معنی
دین اسالم ارزش یافته است .عالم روح با عقل و علم میزید و کاری به صورتهای
مجازی تازی و پارسی ندارد .ابیات حدیقه ( ص )404-402از این قرار است:
اندر تسویت پارسی و تازی
ت
فضل دین در ره مسلمانیس
هنر ملک ره فرادانیست
ک
هست محتاج کارسازی مل
چه کند پارسی و تازی ملک
یاز پی دین و شغلپرداز
هیچ در بسته نیست در تازی
تتا عمر شمع تازیان بفروخ
کسری اندر عجم چو هیمه بسوخت
ملک عدلست و دین پردر د
تازی و پارسی چه خواهد کرد
ت
پارسی بهر کارسازی تس
تازی از بهر کرهتازی تست
ی
گر به تازی کسی ملک بود
بوالحکم خواجۀ فلک بودی
ی
تازی ار شرع را پناهست
بولهب آفتاب و ماهستی
مرد را چون هنر نباشد ک م
چه ز اهل عرب چه ز اهل عجم
بهر معنیست قدر تازی ر ا
نز پی صورت مجازی را
ل
هر که شد جان مصطفی را اه
چکند ریش و سبلت بوجهل
ی
بهر معنیست صورت تاز
نه بدان تا تو خواجگی سازی
ت
روح با عقل و علم داند زیس
روح را پارسی و تازی چیست؟
41
ایران نامگ ،سال ،3شمارۀ ،4زمستان 2019/1397
ی
این چنین جلف و بیادب زان
55
که تو تازی ادب همیخوانی
سنایی زبان تازی را ادب نمیداند .بیت آخر خطاب به کسی است که در باب
ادب عربی چیزی گفته است .در ادامه گفته است که علم و ادب تازی و فارسی
نمیشناسد ،چنان که ابولهب عرب بود و ایمان نیاورد ،اما سلمان عجم بود و از اهل
56
بیت شد .به خاطر پارسی بودن یا عربی بودن کسی مقام و مرتبه ای نمیگیرد.
(همان ص .)404نظریۀ تسویت زبانی سنایی یک دیدگاه میانهرو است که بسیاری
از عارفان ایرانی ،از جمله مولوی و عطار ،هم بدان قائلاند .عارفان پارسیگوی چندان
به ممیزههای جداساز انسانها قائل نبودند .اگر کسانی مثل روزبهان و عینالقضات
برخی آثارشان را به نثر فارسی مینوشتند ،به قصد عرضۀ اندیشهها و افکارشان به
همشهریان و آشنایانی بود که عربی نمیدانستند و از ایشان میخواستند تا به زبان
فارسی آثار خود را بنویسند یا ترجمه کنند.
انجام سخن
جدال میان زبان فارسی و عربی یک قرن پس از سروده شدن شاهنامه در خراسان
سخت باال گرفت .معلوم میشود که شاهنامه توانسته“زبان دهقان” را به مثابه سازنده
و حامل هویت ایرانی تثبیت کند .اوج رویارویی زبان دهقان و تازی در قرن چهارم
حاکی از به ثمر نشستن تالشهای دهقانان توس است .آنچه فردوسی از سخنگوی
دهقان و گفتار دهقان به نظم کشید ،بالفاصله مقبولیت و رسمیت یافت و هویت
جمعی مقتدری را در برابر تمدنهای همجوار شکل داد .بیگانه برای ایرانشهریان
بیشتر در زبانشان نمود یافته است تا در عقیده ،دین ،نژاد و مانند اینها .به دیگر
سخن ،هویتی که ایرانیان برای خود در برابر بیگانه استوار ساختهاند بر سازۀ زبان و
تاریخ بیشتر متکی است تا بر سازههایی مانند دین ،نژاد ،سرزمین یا قومیت .بر این
مبنا ،ناسیونالیسم ایرانی از قرن سوم و چهارم هجری در شکل نوعی ناسیونالیسم
زبانی و ادبی نمودار شده و تا دوران معاصر همچنان تداوم یافته است .در ایران ،در
شش قرن نخست پس از اسالم ،بیگانه یا انیرانی بیشتر رویاروی با زبان پارسی است
تا در برابر یک دولت یا یک نظام اعتقادی .دیگرهایی که رویاروی زبان پارسی قرار
55ابوالمجد مجدود بن آدم سنایى غزنوى ،حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة ،تصحیحمحمدتقى مدرس
رضوى (تهران :انتشارات دانشگاه تهران.403-402 ،)1359 ،
56سنایى غزنوى ،حدیقة الحقیقة.404 ،
42
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن
دارند عبارتاند از هندی ،چینی ،رومی ،تازی ،ترک ،یونانی .نبرد بزرگ ایرانیان برای
بقای ایران و اندیشۀ ایرانشهری در میدان زبان و ادبیات بیش از دیگر عرصهها شدت
داشته است.
هویت زبانی است؛ عجم (در لغت به معنی ِ تقابل دو مفهوم عجم و عرب ،رویارویی دو
گنگ) به غیر عربزبانان و اختصاصاً ایرانیان اطالق میشد .شاید اصرارهای بسیار
اعراب بر برتری زبانشان بود که بر غیرت زبانی ایرانیان میافزود 57 .طبقۀ دهقان
هوشمندانه در پی تقویت زبان مشترک اقوام ایرانی برآمد .دهقانان با تازیان فاتح کنار
آمدند و با قبول جزیه امکان ماندن در جایگاه اجتماعی و اقتصادی خود را یافتند.
آنها برخالف شعوبیان دشمنی با تازیان را آشکار نکردند و حتی در مقام سازش و
مواصلت با اعراب برآمدند .در این میان ،گروهی از دهقانان ،بهویژه دهقانزادگان
توسی ،با هدف پاسداشت هویت خود نبرد را به عرصۀ زبان و ادب و فرهنگ کشاندند.
از نظر آنها ،فقط یک زبان توانا میتوانست در برابر زبان قدرتمند رقیب حافظ فرهنگ
و هویت باشد .زبان عربی البته که بسیار غنی و نیرومند بود ،چرا که هم زبان
مشترک اقوام مختلف بود ،هم ادبیات غنی داشت و هم دین نوین و فراگیر در آن
شکل گرفته بود .در طرف مقابل ،زبان پارسی نیز فقط یک زبان نبود ،بلکه نظامی از
نشانههای یکپارچهساز اقوام بود که حامل آداب کشورداری ،آیین نبرد و رزم ،تاریخ،
سرگذشت ،رسوم فرهنگی ،باورها ،تجارب و ساختارهای سیاسی و اجتماعی مشترک
میان اقوام ساکن سرزمینهای ایرانشهر بود .طبقۀ دهقان از نقش زبان در استمرار و
تداوم فرهنگ و اندیشۀ ایرانشهری آگاهی داشت .بنا به اهمیتی که برای سخن فصیح
و واال قائل میشد ،شاعران توانمند را بسیار ارج مینهاد و در ازای مدایح شاهان و
امیران و دهقانان صلههای شایسته میبخشید 58.دهقانان به مدح و ستایش آداب و
فرهنگ خویش تا آنجا اعتبار دادند که ناصرخسرو مدایح دهقان را رقیب ختم قرآن
و حفظ فرقان دانسته است.
زبان دهقان زبان مادری یک قوم خاص نبود ،بلکه زبان ادب و فرهنگ مشترک اقوام
57اعتقاد به فضیلت زبان عربی حتی در آثار ایرانیان نیز رایج بود .ثعالبی نیشابوری دربارۀ شرافت عرب در
ال َمم وبلسانهم ان الشّ ْعر ُع ْم َدة ْالَ َدب َوعلم ال ْ َع َرب الَّذِي اخْ ّ
تصت ب ِ ِه َعن َسائ ِر ْ ُ شعر و ادب گفته استَ “:ولما َك َ
َجا َء كتاب اهلل الْمنزل على ال َّنبِي ِم ْن ُهم ال ُم ْرسل (ص)” .الثعالبی ،یتیمة الدهر ،جلد .26 ،1نیز ،بنگرید
ْ
به آرای ابوحاتم رازی ( 277-195ق) در کتاب الزینة .احمدبن حمدان ابوحاتن الرازی ،کتاب الزینة فی
الکلمات االسالمیه العربیة ،تصحیح حسینبن فیضاهلل الهمدانی (صنعاء یمن :مرکز الدراسات و البحوث
الیمنی1415 ،ق).132-130 ،
58سوزنی سمرقندی ،دیوان حکیم سوزنی سمرقندی ٣٢٦ ،٣١١ ،٢٢٤ ،٢٠٠ ،و ٤٣٦
43
ایران نامگ ،سال ،3شمارۀ ،4زمستان 2019/1397
یک سرزمین بود که هر کدام زبان مادری ویژهای داشته و دارند .اما این زبان دهقان
در برابر زبان بیگانه به مجموعۀ اقوام متنوع ایرانی هویت واحدی میبخشید .اینگونه
بود که عرصۀ شعر و ادب آوردگاه رویارویی دو زبان تازی و دهقان شد .تصویرهایی
از این رویارویی زبانی را در دیوان شاعران بزرگ پارسی میتوان یافت .خاقانی گفته
است:
دید مرا گرفته لب ،آتش پارسی ز تب
59
نطق من آب تازیان برده به نکتۀ دری
سعدی هم مدعی است که شعرپارسی او چونان آب روان همیشه پیش خواهد رفت
و مرکب تازی نمیتواند از آن پیشی بگیرد:
چو آب میرود این پارسی به قوت طبع
نه مرکبیاست که از وی سبق برد تازی
در دیوانهای شعر فارسی دری چندان که از “اقلیم زبان دری و پارسی“ ”،نظم
“ملک سخن” و “کشور سخن” یاد شده از ُملک و کشورگشای دری“ ”،اقلیم ادبُ ”،
اقلیم و کشور ایران سخن نرفته است .جدال دهقان و تازی چند قرن ادامه یافت تا
آنگاه که زبان پارسی به کمال مطلوب خود نزدیک شد و شاهکارهای ادبی همچون
شاهنامه ،گلستان ،مثنوی و دیوان حافظ در گرانیگاه فرهنگ و زبان مشترک اقوام
ایرانی قرار گرفت .هنگامی که شاهنامه ،مثنوی و دیوان حافظ لقب “قرآن پارسی”
گرفتند ،در واقع زمانی بود که زبان دهقانان به مرکز ثقل فرهنگ و حلقۀ نگاهدارندۀ
هویت ایرانشهری بدل شد .در قرن هشتم ،زبان دهقان به چنان اقتداری رسید که
به سرزمینهای هند و چین وارد شد و نقش زبان دوم جهان اسالم ،بهویژه در شرق
اسالمی ،را به عهده گرفت و بیش از سه قرن ،زبان فرهنگ و ادب و سیاست در
دربارهای دو امپراتوری عثمانی و گورکانی هند بود.
59افضلالدین ابراهیمبن علی خاقانی شروانی ،دیوان اشعار ،تصحیح علی عبدالرسولی (تهران :چاپخانۀ
سعادت.429 ،)1316 ،
44
یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن :نابز ود دربن