You are on page 1of 22

‫نبرد دو زبان‪ :‬نقش دهقانان ایرانی در جدال دیرپای‬

‫پارسی با عربی‬

‫محمود فتوحی رودمعجنی‬


‫استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد‬

‫نبرد زبانی دهقان و تازی‬


‫به گواه منابع ادبی و زبانی فارسی‪ ،‬رویارویی ایرانیان با اعراب از سدۀ چهارم تا هشتم‬
‫در میدان زبان و ادب بیش از دیگر ساحت‌‌ها جریان داشته است‪ .‬ایرانیان چه در مقام‬
‫دفاع از هویت خویش و چه در مقام کشورگشایی به نیروی زبان و ساز و برگ سخن‬
‫و ادب بیش از هر چیزی تمسک جسته‌‌اند‪ .‬زبان پارسی برای نخبگان ایرانی‪ ،‬به‌‌ویژه‬
‫طبقۀ دهقان‪ ،‬حامل آیین و فرهنگ و هویت ایرانی بوده و از همین رو‪ ،‬این گروه تا‬
‫قرن ششم در تربیت و تکریم شاعران و دبیران پارسی‌دان همت بسیار می‌ورزیدند‪.‬‬
‫رقیب قدرتمند زبان دهقانان‪ ،‬زبان تازی بود که از پشتوانۀ نیرومند شعر‪ ،‬ادب‪ ،‬و‬
‫معارف دین تازه‌ای برخوردار و نمایندۀ هویت تمدن عربی بود‪.‬‬
‫‪Mahmood Fotoohi-Rudmajani, “The Contest of Languages: The Role of Iranian Deh-‬‬
‫‪qan’s in the Enduring Competition Between Persian and Arabic,” Iran Namag, Volume‬‬
‫‪3, Number 4 (Winter 2019), 23-44.‬‬
‫محمود فتوحی رودمعجنی <‪Mahmood Fotoohi-Rudmajani <fotoohirud@gmail.com‬‬
‫(دانش‌‌آموختۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران‪ )1374 ،‬استاد گروه زبان و ادبیات فارسی‬
‫دانشگاه فردوسی مشهد و سردبیر فصلنامۀ نقد ادبی است‪ .‬مدتی نیز رئیس انجمن نقد ادبی ایران‬
‫بوده است‪ .‬عالوه بر صد مقاله در حوزۀ ادبیات فارسی‪ ،‬کتاب‌‌های نقد ادبی در سبک هندی‪ ،‬نظریۀ‬
‫سبکشناسی و آیین نگارش مقالۀ پژوهشی را منتشر کرده است‪.‬‬‫‌‌‬ ‫نظریهها و رویکردهای‬
‫‌‌‬ ‫تاریخ ادبیات‪،‬‬

‫‪23‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫شاعران پارسی‌‌گوی هم‌‌زمان که به شعر دری خود می‌نازیدند‪ ،‬برای اثبات توانایی‬
‫خود در ادب عربی‪ ،‬دیوانی هم به عربی فراهم می‌کردند تا قدرت شاعری خود را هم‬
‫در زبان مسلط بر میهنشان نشان دهند و هم توان خود را در زبان میهنی خویش‬
‫بیازمایند‪ .‬نازش شاعران و دبیران پارسی به قوت طبع و مهارت سخنوری خود در‬
‫شعر و نثر دری در کنار زبان عربی گواه صف‌‌آرایی دو زبان‪ ،‬حتی نزد یک شاعر‪،‬‬
‫است‪ .‬در فضاهای اجتماعی‪ ،‬فرهنگی و دینی این رویارویی زبانی بسیار جدی‌‌تر بود‪.‬‬
‫حکیم سنایی این جدال را در ترکیب‌بندی که در مدح شاعر سرشناس روزگار خود‪،‬‬
‫خواجه مکین‌‌الدین از آل نظیری‪ 1،‬سروده به روشنی گزارش کرده است‪ .‬از محتوای‬
‫ترکیب‌بند سنایی چنین بر می‌آید که مکین‌‌الدین‪ ،‬شاعر معاصر وی‪ ،‬در شعر فارسی‬
‫و عربی چیره‌دست بوده است‪ .‬سنایی در دیوان دو زبانۀ مکین‌‌الدین فرونگریسته و‬
‫رویارویی مقتدرانۀ دو زبان پارسی و عربی را در آن دیوان‪ ،‬چونان نبرد دو لشکر‪ ،‬به‬
‫تصویر کشیده است‪.‬‬
‫گرچه سنایی رویارویی دو زبان را در دیوان یک شاعر به تصویر می‌کشد‪ ،‬اما تصویری‬
‫که ارائه می‌کند بازنمایی یک واقعیت بزرگ‌‌تر در تاریخ سیاسی زبان فارسی است؛‬
‫گزارشی از نبرد طوالنی میان زبان تازی که قلمروش از حلّۀ عراق تا قیروان در تونس‬
‫گسترده است‪ ،‬با زبان دهقانان که در شرق از دجله تا کاشغر در ایالت سین‌کیانگ‬
‫در شمال باختری چین رواج دارد‪ .‬سنایی کتاب شعر‌‌لدین نظیری را چونان میدان‬
‫نبردی انگاشته که در آن‪ ،‬لشکر واژگان از دو اردوی تازی و دهقان (پارسی) با یگدگر‬
‫در ستیزند‪ .‬در سوی دهقانیان‪ ،‬رودکی و عنصری و شاک ِر ُجالب‪ 2‬و در سوی تازیان‪،‬‬
‫شاعران بزرگی همچون ابوتمام‪ ،‬بُحتری‪ ،‬اَعشی و اخطل در کارزارند و به مصاف زبانی‬
‫بزرگی از شرق تا غرب اندرند‪ .‬بند پنجم از ترکیب‌بند سنایی چنین است‪:‬‬
‫دی در آن تصنیف خواجه ساعتی کردم نظر‬
‫لفظ‌‌ها دیدم فصیح و نکته‌ها دیدم غ َُور‬
‫عالمی آمد به چشم من مزین و اندر او‬
‫لشکر تازی و دهقان در جدل با یکدگر‬

‫‪1‬مکین الدین شاعر و خواجه بوده و سنایی در ترکیب‌بندی شش بندی شعر او را بسیار ستوده است‪ .‬او را‬
‫امام راستین‪ ،‬آفتاب اهل فضل‪ ،‬آفتاب آسمان شاعری‪ ،‬تاج فرق اصفهان‪ ،‬شاعر ساحر خوانده است‪ .‬بنگرید‬
‫به حکیم ابوالمجد مجدودبن آدم سنایی غزنوی‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬تصحیح محمدتقی مدرس رضوی (تهران‪:‬‬
‫سنایی‪.765-760 ،)1362 ،‬‬
‫‪2‬شاکر ُج ّلب بخاری‪ ،‬از شاعران قدیم ایران‪ ،‬در اوایل قرن چهارم در ماوراءالنهر می‌زیست‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬
‫در یکی رو رودکی و عنصری با طعن و ضرب‬
‫کر و فر‬
‫وز دگر سو بوتمام و بحتری در ّ‬
‫اخطل و اعشی در آن جانب شده صاحب نفیر‬
‫شاک ِر ُج ّلب ازین جانب شده صاحب نفر‬
‫از قفای بُحتری از ِحلّه در تا َ‬
‫قیروان‬
‫بر وفای رودکی از دجله در تا کاشغَر‬
‫مرکبانش وافِر و کامل‪ ،‬سریع و ُم َ‬
‫نسرِح‬
‫ساخت‌هاشان وافر و سالم‪ ،‬صحیح و معتبر‬
‫معنی اندر جوشن لفظ آمده پیش مصاف‬
‫خود بر سر همچو کیوان تیغ در کف همچو خور‬
‫از نهیب شوکت ایشان ز چرخ آبگون‬
‫زهره و مریخ مانده کام خشک و دیده تر‬
‫هر زمان گفتی خرد زین دو سپاه بیکران‬
‫مر کرا باشد ظفر یا خود که دارد زین خبر‬
‫مر خرد را خاطر من در زمان دادی جواب‬
‫من ندانم خواجه داند تا که را باشد ظفر‬
‫آنکه اندر هر دو صف دارد مجال سروری‬
‫‪3‬‬
‫بیش ازین هرگز که را باشد کمال سروری‬
‫مرکب و ساز و برگ جنگی دو لشکر‪ ،‬وزن‌‌های عروضی (وافر‪ ،‬کامل‪ ،‬سریع و منسرح‪،‬‬
‫سالم) است‪ ،‬معانی به جنگ هم آمده‌اند و جوشن لفظ بر تن کرده‪ .‬سنایی پس از‬
‫توصیف نبرد دو زبان می‌گوید‪ :‬خرد می‌پرسد کدام یک از این دو سپاه بیکران پیروز‬
‫خواهند شد؟ چه کسی از سرانجام این نبرد خبر دارد؟ گرچه پرسش سنایی به برتری‬
‫شعر تازی یا پارسی در دیوان دو زبانۀ مکین‌‌الدین معطوف است‪ ،‬اما این پرسش به‬
‫ساحتی گسترده‌تر از رویارویی و جدال بزرگ دو زبان و دو هویت و تمدن کشیده‬
‫می‌شود؛ به‌‌ویژه آنجا که سنایی در حدیقة الحقیقة چند بار از بیهودگی نزاع بر سر‬
‫تازی و پارسی سخن می‌‌گوید و توصیه می‌‌کند که این نزاع بیهوده را کنار باید نهاد‪.‬‬
‫پیش از حکیم سنایی (م‪525 .‬ق) تقابل دو لفظ “تازی و دهقان” به مثابه دو هویت‬
‫زبانی متقابل و متناظر در شعر فارسی به شکل یک ترکیب دوگانۀ رایج درآمده بود‪.‬‬

‫‪3‬سنایی غزنوی‪“ ،‬ترکیب‌‌بند‪ :‬مدح مکین‌‌الدین نظیری‪ ”،‬در دیوان اشعار‪.764 ،‬‬

‫‪25‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫شواهد کاربرد واژۀ دهقان‪ ،‬به معنی ایران یا پارسی‪ ،‬در سخن شاعران قرن پنجم و‬
‫ششم زیاد است‪:‬‬
‫نه دهقان نه ترك و نه تازی بود‬
‫‪4‬‬
‫سخن‌ها به كردار بازی بود‬

‫هر کس به عید خویش کند شادی‬


‫‪5‬‬
‫چه عبری و چه تازی و چه دهقان‬

‫سواران تازنده را نیک بنگر‬


‫‪6‬‬
‫در این پهن میدان ز تازی و دهقان‬

‫مأمون آن كز ملوك دولت اسالم‬


‫هرگز چون او ندید تازی و دهقان‬
‫‪7‬‬

‫طواف حاج كنون گرد قبلۀ تازی است‬


‫‪8‬‬
‫طواف ماست كنون گرد قبلۀ دهقان‬

‫همیشه تا که دارد شمس حکم سال دهقانان‬


‫‪9‬‬
‫جهان چون حکم سال تازیان سیر قمر دارد‬

‫ای به دل همچو قبلۀ تازی‬


‫‪10‬‬
‫خیز و بفروز قبلۀ دهقان‬

‫جز امر تو به مشرق و مغرب نمی‌رود‬


‫‪11‬‬
‫جز حکم تو به تازی و دهقان نمی‌رسد‬

‫‪4‬ابوالقاسم فردوسی‪ ،‬شاهنامه (مسکو‪ :‬آکادمی علوم روسیه شوروی‪ ،)1989 ،‬جلد ‪.319 ،9‬‬
‫‪5‬فرخی سیستانی‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬تصحیح علی عبدالرسولی (تهران‪ :‬مطبعۀ مجلس‪.)1311 ،‬‬
‫‪6‬ناصر خسرو قبادیانی‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق (تهران‪ :‬انتشارات دانشگاه‬
‫تهران‪1357 ،‬ق)‪.83 ،‬‬
‫‪7‬ابوحنیفه اسكافی‪ ،‬به نقل از ابوالفضل بیهقی‪ ،‬تاریخ بیهقی‪ ،‬تصحیح علی‌‌اکبر فیاض‪ ،‬به اهتمام محمدجعفر‬
‫یاحقی (مشهد‪ :‬انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد‪.603 ،)1383 ،‬‬
‫‪8‬محمدبن عبدالملک نیشابوری امیرمعزی‪ ،‬دیوان امیرمعزی‪ ،‬تصحیح عباس اقبال (تهران‪ :‬کتابفروشی‬
‫اسالمیه‪ ،)1318 ،‬برگ ‪.612‬‬
‫‪9‬امیرمعزی‪ ،‬دیوان امیرمعزی‪.194 ،‬‬
‫‪10‬قطران تبریزی‪ ،‬دیوان حکیم قطران تبریزی‪ ،‬تصحیح محمد نخجوانی (تهران‪ :‬ققنوس‪.254 ،)1362 ،‬‬
‫‪11‬رشیدالدین وطواط‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬تصحیح سعید نفیسی (تهران‪ :‬چاپخانۀ بارانی‪.124 ،)1339 ،‬‬

‫‪26‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬
‫عالمی آمد به چشم من مزین و اندر او‬
‫‪12‬‬
‫لشکر تازی و دهقان در جدل با یکدگر‬
‫در این ابیات‪ ،‬دهقان در برابر تازی به صراحت بر هویت ایرانی و عمدتاً زبان فارسی‬
‫داللت دارد‪ .‬در منابع کهن گوناگون‪ ،‬زبان ایرانیان با نام‌‌های فهلوی‪ ،‬دری‪ُ ،‬فرس‪،‬‬
‫فارسی‪ ،‬پارسی‪ ،‬عجم‪ ،‬خسروان‪ ،‬و دهقان معرفی شده است‪ .‬اما در این میان‪ ،‬اطالق‬
‫“دهقان”‪ 13‬اهمیت ویژه پیدا می‌کند‪ .‬چرا زبان دهقان و نه زبان شاه ؟ یا چرا زبان‬
‫دهقان و نه زبان ایران یا ایرانشهر؟ پاسخ این پرسش نسبت یک طبقۀ پرنفوذ ایرانی‬
‫را با زبان پارسی و نقش آن طبقه را در پاسداری و ترویج هویت ایرانی نشان خواهد‬
‫داد‪ .‬تقابل زبانی که در این ابیات مطرح می‌شود از مسائل جدی تاریخ فرهنگ و زبان‬
‫فارسی است و شایسته است مورخان فرهنگ و تمدن ایران پس از اسالم با دقت‬
‫و جدیت بیشتر آن را بکاوند تا بنیان‌‌های شکل‌‌گیری یا احیای هویت ایرانی پس از‬
‫اسالم بهتر و دقیق‌‌تر شناخته شود‪ .‬در این مجال کوتاه‪ ،‬دو موضوع مورد پرسش است‪:‬‬
‫یکی چرایی کاربرد صفت دهقان برای زبان فارسی و دیگری گسترۀ جغرافیایی دو‬
‫“زبان دهقان” و “زبان تازی‪”.‬‬

‫طبقۀ دهقان‪ ،‬نگاهبان زبان و فرهنگ‬


‫در میان نام‌هایی که برای زبان مشترک ایرانیان ذکر کردیم‪ ،‬تعبیر “زبان دهقان”‬
‫گویای نقش برجستۀ دهقانان به منزلۀ یکی از طبقات اجتماعی ایرانشهری در‬
‫نگاهبانی و تداوم عنصر زبان و تاریخ ایرانی در برابر هویت‌‌های دیگر است‪ 14.‬در‬
‫شاهنامه فردوسی‪ ،‬گرشاسب‌‌نامه و دیگر آثار ادبی پارسی‪ ،‬واژۀ دهقان در ترکیباتی‬
‫مانند “مرز دهقان‪ ،‬زبان دهقان‪ ،‬تاریخ دهقان‪ ،‬آیین دهقان‪ ،‬دین دهقان‪ ،‬نوروز‬
‫دهاقین‪ ،‬سال دهقان (تقویم)‪ ،‬قبلۀ دهقان” دقیقاً مترادف ایران و ایرانی است‪ .‬یکی‬

‫‪12‬سنایی غزنوی‪ ،‬دیوان اشعار‪.764 ،‬‬


‫ِ‬
‫بزرگ کشاورزان (جمع‪ :‬دهاقین و دهاقنه)‪ .‬در برابر شهرگان (شهریان) که در عربی‬ ‫عربِ دهگان‪.‬‬‫دهقان‪ُ :‬م َّ‬
‫‪13‬‬

‫به شکل شهرجان (شهارجه) به کار رفته است‪.‬‬


‫‪14‬برای اطالع از تطور معنای دهقان و جایگاه اجتماعی دهقانان در تاریخ ایران‪ ،‬بنگرید به احمد تفضلی‪،‬‬
‫“‪”DEHQAN‬در دانشنامۀ ایرانیکا؛ احمد تفضلی‪“ ،‬دهقان‪ ”،‬ترجمۀ ابوالفضل خطیبی‪ ،‬نامۀ فرهنگستان‪ .‬سال‬
‫‪ ،1‬شمارۀ ‪( 3‬بهار ‪ .155-148 ،)1376‬نیز‪ ،‬برای آگاهی از نقش آنان در دوران گذار از ساختار پادشاهی‬
‫ساسانی به اسالمی بنگرید به محمود طاووسی و علی‌‌اصغر میرزایی‪“ ،‬دهقانان در دوران انتقال‪ ”،‬مجلۀ‬
‫مطالعات ایرانی دانشگاه باهنر کرمان‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪( 6‬پاییز ‪80-47 ،)1383‬؛ عباسعلی آذرنیوشه و کورش‬
‫صالحی‪“ ،‬دهقانان ایرانی در روند گذار از دورۀ ساسانی به دورۀ اسالمی‪ ”،‬مجلۀ پژوهش‌‌های تاریخی ایران و‬
‫اسالم‪ .‬دورۀ ‪ ،6‬شمارۀ ‪( 11‬بهار و تابستان ‪.16-1 ،)1391‬‬
‫‪27‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫از معانی دهقان در شاهنامه‪ ،‬شخص ایران‌دوست است که در برابر هویت‌های بیگانه‬
‫و دیگری مانند تازی‪ ،‬ترک‪ ،‬رومی‪ ،‬قرار دارد‪ .‬واژۀ دهقان همچنین در کنار واژه‌های‬
‫تازی‪ ،‬ترک‪ ،‬رومی‪ ،‬عبری‪ ،‬یونانی داللت بر هویت و قومیت دارد و به تعبیر اهل علم‬
‫سیاست‪ ،‬یک مفهوم سیاسی است‪.‬‬
‫ملک الشعراء بهار در معرفی دهقان می‌نویسد‪:‬‬
‫آستریوشان) و بزرگ‬ ‫ُ‬ ‫دهقان در اصل رئیس طبقۀ سوم مردم ایران (و‬
‫برزیگران بوده‪ ،‬ولی در اسالم به بزرگان ایران‪ ،‬دهقان می‌گفته‌اند و احیاناً‬
‫پادشاه و مرزبان یک شهر و ِض َ‬
‫یعتی را هم به نام دهقان می‌خوانده‌اند و عربان‬
‫برای دهقانان از لحاظ حکمت و عقل و درایتی که در آنان سراغ داشته‌اند‬
‫احتراماتی قائل بوده‌‌اند‪ .‬و در حقیقت‪ ،‬این دهقانان بعد از محو شدن طبقۀ‬
‫سواران که صنف عالی ایرانیان بوده‌‌اند‪ ،‬سمت ریاست و کالنتری بر مردمان‬
‫ایران داشته‌اند و احساسات ملی و حکمت و آداب ایرانی به وسیلۀ آنان در‬
‫‪15‬‬
‫ایران پابرجا و محفوظ بوده است‪.‬‬
‫در شاهنامه‪ ،‬از یک سو دهقان در کنار “آزاده‪ ”،‬به‌معنی “ایرانی” دیده می‌شود و از‬
‫“موبد” (روحانی زرتشتی) در معنای “نگاهبان و روایت‌کنندۀ‬ ‫سوی دیگر ب ‌ه همراه ُ‬
‫داستان‌های باستان‪”.‬‬
‫دهقانان ایرانی تا قرن ششم همچنان در گوشه و کنار سرزمین‌‌های کشور در شمار‬
‫رهبران و بزرگان جامعه و به‌‌ویژه کشاورزان و برزیگران بودند‪ 16.‬آنان از ُمرفهان و‬
‫دارایان ایرانی بودند‪ .‬وصفی که سهمی ُجرجانی در تاریخ جرجان از دهقانان اوایل‬
‫قرن پنجم در جرجان و استرآباد در شمال ایران امروزی داده است گویای رفاه مالی‬
‫و پایگاه ممتاز اقتصادی این طبقه است‪ .‬سهمی از قول الیسع الجرجانی الواعظ این‬
‫جمالت را آورده است‪“ :‬ای گروه ثروتمندان جامۀ خَ ز می‌پوشید و زنانتان جامۀ‬
‫ابریشمین به تن می‌کنند؛ گوشت غاز می‌خورید‪ .‬این از عزیزی است که خاک را بر‬
‫می‌کشید و دین را فرومی‌نهید‪ .‬به دارایی و فرزند فخر می‌فروشید‪ .‬گویی که شما‬

‫‪15‬تاریخ سیستان‪ ،‬به کوشش محمدتقی بهار (تهران‪ :‬بی‌‌نا‪ ،)١٣١٤ ،‬پانوشت صفحۀ ‪.81‬‬
‫‌‌سلم هروی در کتاب األموال‪ ،‬در گزارشی از نقش دهقانان در گردآوری باژ (جزیه) برای لشکر عمر‬ ‫‪16‬ابن ّ‬
‫آورده است‪“ :‬وقتی عمر به سردارانش فرمان داد تا از مردم جزیه بگیرند‪ ،‬آنها بر هر فردی چهار درهم در ماه‬
‫باژ وضع کردند‪ .‬به دهقان هر روستا گفتند که روستای تو این مقدار! بروید و بخش کنید بر سر مردم‪ .‬آنها‬
‫جزیۀ کل اهل ده را از دهقان می‌ستاندند‪ ”.‬بنگرید به أبو ُعبيد القاسم‌‌بن ّ‬
‫سلم‌‌بن عبداهلل الهروي البغدادي‪،‬‬
‫كتاب األموال‪ ،‬تحقیق خليل محمد هراس (بيروت‪ :‬دارالفكر‪1986 ،‬م)‪.65 ،‬‬

‫‪28‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬
‫دهقانانید‪ 17”.‬پیش از جرجانی‪ ،‬حکیم ترمذی نیز به رسم پوشیدن خز در میان‬
‫دهقانان قرن چهارم اشاره کرده است‪ 18.‬در زمان خالفت امام علی‌‌بن ابی‌‌طالب‪،‬‬
‫دهقانان سوار بر اسب غیرتازی (برذون) می‌شدند و ُمهرهای امضایشان را از طال‬
‫می‌ساختند‪ 19.‬دهقانان در زمان ثعالبی یکی از پنج طبقۀ فرهنگی (فقیهان‪ ،‬ادیبان‪،‬‬
‫‪21‬‬
‫شاعران‪ ،‬دهقانان‪ُ ،‬عراة)‪ 20‬نیشابور بودند که از اشراف شهر به شمار می‌رفتند‪.‬‬
‫دهقانان ایرانی که در سخنی منسوب به عمر‪ ،‬خلیفۀ دوم‪ ،‬اشراف االعاجم‪( 22‬مهتران‬
‫عجم) نامیده شده‌اند‪ ،‬دانش ادارۀ ملک داشتند‪ .‬دهقان‌زادگانی مانند نصربن أَ ْحمد‬
‫‪23‬‬
‫ملوکیه” می‌دانستند‪.‬‬
‫ّ‬ ‫الميكالي به قول ثعالبی “آداب‬
‫دهقانان اهل دانش و حکمت و فرهنگ بودند‪ .‬فرزندان ایشان با آداب و رسوم ایرانی‬
‫پرورش می‌یافتند و نگهبانان سنت‌ها و فرهنگ ملی ایرانی بودند‪ .‬دهقان‌‌زادگان که‬
‫در دبیری و حسابداری ورزیده می‌شدند به مقام دبیری‪ ،‬صدارت و وزارت می‌رسیدند‪.‬‬
‫جایگاه دهقان‌زادگان خراسانی مانند ابومنصور عبدالرزاق طوسی‪ ،‬ابوالقاسم علی‌بن‬

‫‪17‬أبوالقاسم حمزةبن یوسف بن  إبراهیم السهمی القرشی الجرجانی‪ ،‬تاریخ جرجان‪ ،‬تحت مراقبة محمد‬
‫عبدالمعیدخان (الطبعة ‪4‬؛ بیروت‪ :‬عالم الكتب‪1407 ،‬ق)‪.502 ،‬‬
‫‪18‬أبوعبداهلل محمدبن علي‌‌بن الحسن‌‌بن بشر حكيم الترمذي‪ ،‬المنهيات‪ ،‬تحقیق محمد عثمان الخشت‬
‫(القاهرة‪ :‬مكتبة القرآن للطبع والنشر والتوزيع‪1406 ،‬ق)‪.121 ،‬‬
‫‪19‬أبوالفرج قدامة‌‌بن جعفر البغدادي‪ ،‬الخراج و صناعة الكتابة (بغداد‪ :‬دار الرشيد‪1981 ،‬م)‪.368 ،‬‬
‫‪ُ 20‬عراة‪ ،‬ج‪ .‬عا ٍر‪ :‬در منابع عربی قرن سوم و چهارم بسیار آمده است‪ .‬در تاریخ طبری‪ ،‬در گزارش نبرد میان‬
‫امیرطاهر و ال ُعراة در بغداد به سال ‪197‬ق‪ُ ،‬عراة در کنار راهزنان‪ ،‬زندانیان‪ ،‬اوباش‪ ،‬غوغایان‪ ،‬طراران و اهل سوق‬
‫زمان آل طاهر در نشابور آمده است‪ .‬بنگرید به أبوجعفر محمدبن جرير اآلملي الطبري‪ ،‬تاريخ الرسل والملوك‬
‫(الطبعة ‪2‬؛ بيروت‪ :‬دار التراث‪1387 ،‬ق)‪ ،‬جلد ‪448 ،8‬؛ أبوعلی احمدبن محمدبن یعقوی مسکویه‪ ،‬تجارب‬
‫األمم و تعاقب الهمم‪ ،‬تحقیق أبوالقاسم امامی (طهران‪ :‬دار سروش للطباعة و النشر‪1407 ،‬ق)‪ ،‬جلد ‪4‬؛ ‪.88‬‬
‫اما به صورت “ال ُعراة و العیارین” در صفحۀ ‪ 89‬تجارب األمم و تعاقب الهمم و نیز به صورت “ال ُعراة العيارين”‬
‫در المنتظم في تاريخ األمم والملوك در گزارش از همان واقعه آمده است‪ .‬بنگرید به جمال‌‌الدين أبوالفرج‬
‫عبدالرحمن‌‌بن علي‌‌بن محمد ابن الجوزي‪ ،‬المنتظم في تاريخ األمم والملوك‪ ،‬تحقیق محمد عبدالقادر عطا و‬
‫مصطفى عبدالقادر عطا (بیروت‪ :‬دارالكتب العلميه‪1412 ،‬ق)‪ ،‬جلد ‪ .38 ،10‬عمرکحاله ال ُعراة را نام یکی از قبایل‬
‫عراق گفته است‪ .‬به هر حال‪ ،‬عیاران و فتیان معموالً در شمار معترضان یا مبارزان برای عدالت بودند و از این‬
‫رو در مسائل سیاسی و اجتماعی نقش داشتند‪.‬‬
‫‪21‬عبدالملك‌‌بن محمدبن إسماعیل أبومنصور الثعالبی‪ ،‬یتیمة الدهر فی محاسن أهل العصر‪ ،‬تحقیق‬
‫مفید محمد قمحیه (بیروت‪ :‬دار الكتب العلمیه‪1403 ،‬ق)‪ ،‬جلد ‪.187 ،5‬‬
‫ِيل‪،‬‬
‫ان‪َ ،‬و َجم ٍ‬ ‫ير َج ِ‬‫ِك َف ْي ُرو َز ب ْ ِن يَ ِز ْد َج ْر َد‪َ ،‬وال َّنخِ َ‬ ‫ض ِلَشْ َرافِ ْالَ َعاجِ ِم ل ِ ِد ْهق ِ‬
‫َان ن َ ْه ِر ال ْ َمل ِ‬ ‫‪ُ “22‬ع َم َر ب ْ َن الْخَ َّطابِ ‪َ ،‬ف َر َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ ُّ‬
‫َان بَاب َِل‪ ،‬وجفينة الْع َِبادِي‪َ ،‬وال ُّر َف ْي ِل ألْف َْي ِن ألْف َْي ِن‪،‬‬ ‫َوخَ ال ِ ٍد اب ْ َن ْي ب َ ْس َب ْه َرى دهقان الفلوج ِة‪َ ،‬وب َ ْس َطا َم ب ْ ِن ب َ ْر َسا ِد ْهق َ‬
‫اف‪ ،‬أَ ْح َب ْب ُت أَ ْن أَت ََألَّف ب ِ ِه ْم غ ْي َر ُه ْم‪ ’”.‬بنگرید به أبوأحمد حميدبن‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َال‪َ ‘:‬ق ْو ٌم أَ َعاجِ ُم أَشْ َر ٌ‬
‫ِيل َذل َِك ل ِ ُع َم َر ‪َ ,‬فق َ‬‫َفق َ‬
‫مخلدبن قتيبة‌‌بن عبداهلل الخرساني ابن زنجويه‪ ،‬کتاب األموال‪ ،‬تحقيق شاكر ذيب فياض (السعوديه‪ :‬مركز‬
‫الملك فيصل للبحوث والدراسات اإلسالميه‪1406 ،‬ق)‪.524 ،‬‬
‫‪23‬الثعالبی‪ ،‬یتیمة الدهر‪ ،‬جلد ‪.148 ،8‬‬
‫‪29‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫ندری‪( 24‬مقتول در‬ ‫عمیدالملک ابونصر ُک ُ‬
‫ُ‬ ‫عبداهلل جوینی مشهور به ساالر بوژگان‪،‬‬
‫‪456‬ق) و خواجه نظام‌الملک طوسی در مقام وزارت سامانیان‪ ،‬غزنویان و سلجوقیان‬
‫گویای نقش بنیادین این طبقه در بازسازی ساختارهای فرهنگی و سیاسی ایران‬
‫عمیدالملک ُکندری به زبان فارسی عالقه‌مند بود و در زمان وزارت وی‪ ،‬زبان‬
‫ُ‬ ‫است‪.‬‬
‫دیوانی از عربی به فارسی تغییر یافت‪ .‬خواجه نظام‌‌الملک نیز مفهوم ایرانشهری را‬
‫احیا کرد‪ .‬ممدوحان سوزنی سمرقندی در قرن ششم همه از اوالد دهقانان و از‬
‫سخن‌شناسان و دبیران و مستوفیان شرق خراسان بودند‪.‬‬
‫در دو قرن نخست اسالم که هنوز دولت‌‌های محلی ایرانی شکل نگرفته بود‪ ،‬دهقانان‬
‫ایرانی نزد خلفای اسالم شأن و منزلتی داشتند‪ .‬آنها به مدد دانش و میراث تمدنی‬
‫خود‪ ،‬دولت‌‌های نونهاد اسالمی را در پی‌ریزی ساختار اساسی و شیوۀ ادارۀ کشور‬
‫کمک می‌کردند‪ ،‬روش گردآوری مالیات را به آنان می‌آموختند و به فقیران زکات‬
‫بسیار می‌دادند‪.‬‬
‫دهقانان طبقۀ میانی بودند که میان رعیت و نظام شاهی حاکم قرار داشتند‪ .‬در‬
‫تحوالت اجتماعی همان نقشی را داشتند که طبقۀ متوسط شهری امروزی دارند‪ .‬این‬
‫طبقه از روزگار ساسانیان تا قرن ششم هجری در سلسله‌مراتب اجتماعی و اقتصادی‬
‫و همچنین در شکل دادن به قدرت سیاسی مرکزی نقش بسزایی داشتند‪ .‬آنها گرچه‬
‫به اسالم گرویدند‪ ،‬اما سخت به فرهنگ و سنت‌های نیاکان خویش پایبند ماندند و در‬
‫پاسداری از هویت خود بسیار کوشیدند‪ .‬محتوای فرهنگ ایرانی که دهقانان دلبسته‬
‫و پاسبان آن بودند‪ ،‬به روایت دیباچۀ شاهنامۀ ابومنصوری عبارت است از “فرهنگ‬
‫شاهان و مهتران و فرزانگان و کار و ساز پادشاهی و نهاذ و رفتار ایشان و آیین‌های‬
‫نیکو و داذ و داوری و رای و راندن کار و سپاه آراستن و رزم کردن و شهر گشاذن و‬
‫‪25‬‬
‫کین خواستن و شبیخون کردن و آزرم داشتن و خواستاری کردن‪”‌‌.‬‬
‫دهقانان پایگان اصلی فرهنگ و هویت ایرانشهری بودند و به سه رکن اساسی این‬
‫فرهنگ توجه ویژه داشتند‪ .1 :‬ساختار سیاسی پادشاهی و فرهنگ مهتری؛ ‪ .2‬تاریخ‬
‫گذشته و داستان‌های رزمی و اساطیری؛ ‪ .3‬آیین‌‌های کهن ایرانی‪ .‬همۀ اینها در‬

‫‪24‬در زمان این دهقان‌زادۀ دانشمند ترشیزی‪ ،‬زبان دیوانی به فارسی رواج یافت‪ .‬او عالقه وافری به زبان فارسی‬
‫داشت‪.‬‬
‫‪25‬دیب‍اچ‍ۀ‌ ش‍اه‍ن‍ام‍ ‌ۀ اب‍وم‍ن‍ص‍وری‌ (گردآوری ‪346‬ق) و م‍ق‍دمۀ‌ ش‍ا ‍هن‍ام‍ۀ‌ ف‍ردوس‍ی‌‪‍ ،‬به‌ا ‍هت‍م‍ا ‌م ر ‍‬
‫حی‍م‌ رض‍ازاده‌‬
‫م‍ل‍ک (ت‍ه‍ران‌‪ :‬گ‍الب‌‪.)۱۳۸۲ ،‬‬

‫‪30‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬
‫یک زبان مخصوص و مشترک میان اقوام متفاوت ایرانی شکل می‌گرفت و تداوم‬
‫می‌یافت‪ .‬آنجا که می‌گویند دهقانان از خداوندان کتاب بوده‌اند به همین معنی است‪:‬‬
‫“پس دستور خویش ابومنصور المعمری را بفرمود تا خداوندان كتب را‪ ،‬از دهقانان‬
‫و فرزانگان و جهان‌دیدگان از شهرها بیاورد‪ 26”.‬به طور خالصه‪ ،‬دهقان (دهگان یا‬
‫َدهیگان) عضوی از یک طبقۀ اجتماعی ایران بود که چنین اوصافی داشت‪:‬‬
‫‪ .1‬دهقان از گروه بزرگ زمین‌داران ایرانی در زمان ساسانیان تا سده‌های چهارم و‬
‫پنجم هجری بود‪.‬‬
‫‪ .2‬از نظر پایگاه اقتصادی در مرتبۀ دوم پس از خاندان سلطنت (شهرگانان) قرار‬
‫داشت‪ .‬گاه نیز خود حاکم و مرزبان یک ناحیه بود‪.‬‬
‫‪ .3‬خراج‌‌گزار اصلی و بزرگ‌ترین و مهم‌ترین منبع درآمد حکومت‌‌های ایرانی بود‪.‬‬
‫‪27‬‬
‫‪ .4‬شاه‌نژاد و ایرانی نژاده بود و تبارش به شاهان پیشین تا ایرج می‌رسید‪.‬‬
‫‪ .5‬اهل کتاب و حامی فرهنگ‪ ،‬آداب‪ ،‬جشن‌‌ها‪ 28،‬دین‪ ،‬تاریخ و روایات باستانی ایران‬
‫و آگاه به فنون برزیگری و اداری بود‪.‬‬
‫طبقۀ دهقان در سراسر سرزمین‌‌های ایران‪ ،‬از تیسفون در کنارۀ دجله تا مرزهای‬
‫شرقی ایران در ماوراء النهر‪ ،‬نقش اقتصادی و فرهنگی همانندی داشت‪ .‬پایگاه‬
‫اقتصادی و نقش اجتماعی و سیاسی که دهقانان در روستاهای شرق ایران در بلخ‪،‬‬
‫‪26‬دیب‍اچ‍ۀ‌ ش‍اه‍ن‍ام‍ ‌ۀ اب‍وم‍ن‍ص‍وری‌‪.‬‬
‫‪27‬ابوالحسن علی‌‌بن حسین المسعودی‪ ،‬مروج الذهب و معادن الجوهر‪ ،‬راجعة کمال حسن مرعی (بیروت‪،‬‬
‫صیداء‪ :‬المکتبة العصریه‪1425 ،‬ق)‪ ،‬جلد ‪ .215 ،1‬فردوسی در باب نژاد دهقان گوید‪ :‬ز دهقان بپرسید زان پس‬
‫ُقباد ‪ /‬که ای نیکبخت از که داری نژاد ‪ /‬بدو گفت کز آفریدون گرد ‪ /‬که از تخم ضحاک شاهی ببرد ‪ /‬پدرم‬
‫این چنین گفت و من این چنین ‪ /‬که بر آفریدون کنیم آفرین‪ .‬ابوالقاسم فردوسی‪ ،‬شاهنامه‪ ،‬به کوشش جالل‬
‫خالقی مطلق (تهران‪ :‬مرکز دائرة‌‌المعارف بزرگ اسالمی‪ ،‬مرکز پژوهش‌‌های ایرانی و اسالمی‪ ،)1393 ،‬جلد ‪،7‬‬
‫‪ .67‬مسعودی در مروج الذهب دهقانان را طبقۀ دوم بعد از شهرگانان آورده است و تبار آنها را به کیومرث رسانده‬
‫است‪“ :‬ووصفنا األبيات الثالثة التي شرفها كسرى على سائر َم ْن بسواد العراق وهم مشهورون في أهل السواد إلى‬
‫وقتنا هذا‪ ،‬وأشراف السواد بعد األبيات الثالثة من الشهارجة الذين شرفهم أيرج وجعلهم أشراف السواد ثم الطبقة‬
‫الثانية بعد الشهارجة وهم الدهاقين وهم ولد وهكرت بن فردال بن سيامك بن نرسي بن كيومرث الملك‪ .‬وكان‬
‫لولد وهكرت عشر بنين‪ ،‬فأبناء هؤالء العشرة هم الدهاقين‪ ،‬وكان وهكرت أول من ت ََدهقن‪ .‬والدهاقين تتفرع على‬
‫مراتب خمس ومن ذكرنا كانت مالبسهم تختلف على قدر مراتبهم‪ .‬وقتل يزدجرد االخر من ملوكهم على حسب‬
‫اجناس الفرس‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ما ذكرنا‪ ”.‬المسعودی‪ ،‬مروج الذهب و معادن الجوهر‪ ،‬جلد ‪ ،215 ،1‬ذیل‬
‫‪28‬پیشنهادهای مکرر دهقانان برای تأخیر یک ماهۀ نوروز و توجه به سال کبیسه در زمان هشام‪ ،‬رشید و‬
‫متوکل عباسی در کتاب االوائل ابوهالل عسکری (م‪ 395 .‬ق) خواندنی است‪ .‬بنگرید به الحسن‌‌بن عبداهلل‌‌بن‬
‫سهل‌‌بن سعیدبن یحیی‌‌بن مهران أبوهالل العسکری‪ ،‬کتاب االوائل (طنطا‪ :‬دار البشیر‪1408 ،‬ق)‪.272-270 ،‬‬

‫‪31‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫خوارزم‪ ،‬جوزجان‪ ،‬سمرقند‪ ،‬مرو‪ ،‬توس‪ ،‬نیشابور و بیهق و دامغان دارا بودند با دهقانان‬
‫غرب ایران در بین‌‌النهرين‪ ،‬فلوجه‪ ،‬اهواز‪ ،‬بابل‪ ،‬و دیگر مناطق یکی بود‪ .‬البته دهقانان‬
‫غربی (السواد العراق) اسالم آوردند و در فرهنگ و زبان عرب حل شدند‪ ،‬اما دهقان‬
‫شرقی تا مدت‌‌ها پس از اسالم اهل ذمه بودند و بر دین زرتشتی و آداب ایرانی باقی‬
‫ماندند و توانستند بخشی از هویت ایرانی را ماندگار سازند‪.‬‬

‫زبان پارسی‪ ،‬کانون کنشگری دهقانان‬


‫یکی از کنش‌های دهقان که در شاهنامه و آثار ادبی فارسی بسیار از آن سخن می‌رود‪،‬‬
‫فعل “سخن گفتن” است که به صورت‌‌های “گفتار دهقان‪“ ”،‬گفتۀ دهقان‪“ ”،‬زبان‬
‫دهقان‪“ ”،‬سخنگوی دهقان” “نامۀ دهقان‪ ”،‬و “گزارنده دهقان” در آثار فردوسی‪،‬‬
‫ناصرخسرو ‪ ،‬سنایی‪ ،‬نظامی و دیگران آمده است‪ .‬دهقان شاهنامه سخنگوی پرمایه‪،‬‬
‫آگاه از تاریخ و سنن ایرانی و آموزگار آیین و آداب ایرانی است‪ .‬شاهنامه گفتار دهقان‬
‫را هماره با “گفتۀ باستان” و یادکرد تاریخ کهن ایران همراه آورده‪ ،‬یعنی گفتۀ دهقان‬
‫همه از تاریخ و اخبار و سنن ایران باستان و گذشتۀ تاریخی ایرانیان است‪ .‬در باور‬
‫دهقان‪ ،‬زبان بسیار ارجمند است‪ ،‬زیرا حامل فرهنگ‪ ،‬اعتقاد و هویت است‪ .‬دهقان‬
‫پاسدار زبان پارسی است و از این رو شاعرانی مثل ناصرخسرو‪ ،‬سنایی‪ ،‬و سوزنی‬
‫فصیح‬
‫ِ‬ ‫زبان پارسی دری را“زبان دهقان” نامیده‌اند‪ .‬راوی داستان‌‌های نظامی “دهقان‬
‫پارسی‌زاد” است‪ .‬اطالق “زبان دهقان” بر زبان پارسی دری به اعتبار نام کسانی است‬
‫که شناسنده‪ ،‬پاسدار و مروج آن زبان بوده‌اند‪.‬‬
‫ناصرخسرو دهقان را برابر با ایرانی‪ ،‬در برابر ملل مختلف از تازیان‪ ،‬هندوان‪ ،‬چینیان‪،‬‬
‫یونان‪ ،‬رومیان‪ ،‬بغدادیان آورده است‪ .‬در یکی از قصایدش‪ ،‬از سوارکاری در میدان‬
‫سخن می‌گوید‪ .‬مردمان هر کدام از ممالک در صناعتی سوارکارند‪ :‬تازی و دهقان‬
‫سواران تازنده در میدان سخن‌‌اند‪ .‬عرب در شعر سوارکار است و یونانیان در پزشکی‪،‬‬
‫هندیان در افسون‪ ،‬رومیان در حساب و موسیقی‪ ،‬چینیان در نگارگری‪ ،‬بغدادیان‬
‫در صناعات الوان‪:‬‬
‫سوار سخن را ضمیر است میدان‬
‫سوارش چه چیز است؟ جان سخن‌‌دان‬
‫خرد را عنان ساز و اندیشه را زین‬
‫بر اسپ زبان اندر این پهن میدان‬

‫‪32‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬
‫به میدان خویش اندر اسپ سخن را‬
‫اگر خوب و چابک سواری بگردان‬
‫به میدان تنگ اندرون اسپ کره‬
‫نگر تا نتازی به پیش سواران‬
‫سواران تازنده را نیک بنگر‬
‫در این پهن میدان ز تازی و دهقان‬
‫عرب بر ره شعر دارد سواری‬
‫پزشکی گزیدند مردان یونان‬
‫ره هندوان سوی نیرنگ و افسون‬
‫ره رومیان زی حساب است و الحان‬
‫مسخر نگار است مر چینیان را‬
‫چو بغدادیان را صناعات الوان‬
‫‪...‬‬
‫در این هر طریقی که بر تو شمردم‬
‫‪29‬‬
‫سواران جلدند و مردان فراوان‬
‫ناصرخسرو هم مانند سنایی‪ ،‬تقابل دهقان و تازی را در سخنوری و بر مبنای رویارویی‬
‫دو زبان طرح کرده است‪ .‬او در قصیده‌ای دیگر اوج زبان‌دانی در تازی را در حفظ‬
‫فرقان و“ختم قرآن” و نهایت زبان‌ورزی در اردوی پارسی را در “مدح دهقان” دانسته‬
‫است‪ ،‬اما این شاعر پارسی‌‌گوی توانا ختم قرآن تازی را بر مدح دهقان پارسی ترجیح‬
‫می‌دهد‪:‬‬
‫چرا خوانم چو فرقان کردم از بر‬
‫‪30‬‬
‫به جای ختم قرآن‪ ،‬مدح دهقان‬
‫ناصر خسرو دهقان را در معنی هویت ایرانی چند بار طرف مقابل تازی آورده است‪.‬‬
‫‪31‬‬
‫او هر بار می‌پرسد‪“ :‬چه گفته است اندرین تازی؟ چه گفته است اندر آن دهقان؟”‬

‫‪29‬ناصرخسرو قبادیانی‪ ،‬دیوان اشعار‪.83 ،‬‬


‫‪30‬ناصرخسرو قبادیانی‪ ،‬دیوان اشعار‪.107 ،‬‬
‫‪31‬ناصرخسرو قبادیانی‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬قصیدۀ ‪.188‬‬

‫‪33‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫‪32‬‬
‫و “چون باز نجویی که اندر این باب‪ /‬تازیت چه گفت و چه گفت دهقان؟”‬
‫دهقانان سمرقند‪ ،‬در نیمۀ نخست قرن ششم همچنان مجالس مدایح‌خوانی برگزار‬
‫می‌کردند و شاعران در مدح دهقانان آن نواحی مدیحه‌های خود را می‌خواندند‪ .‬در‬
‫دیوان سوزنی سمرقندی (م‪550 .‬ق)‪ ،‬شاهدیم که ممدوحان این شاعر از دهقانان‬
‫شرق خراسان هستند و سوزنی از مدایح‌‌خوانی خود در آن مجالس گزارش می‌دهد‪:‬‬
‫نشاط دیدن روی تو باشدم یک روی‬
‫‪33‬‬
‫اگر مدایح خوانم به مجلس دهقان‬
‫دهقانان ممدوح سوزنی از احرار و آزادگان (ایرانیان) ماوراء النهر و از حامیان سخن‬
‫و سخنوری هستند و سوزنی پیوسته آنها را به سخن‌شناسی و سخندانی می‌ستاید‬
‫و آنها را “اهل قلم” می‌خواند‪ .‬یکی از آنها احمد مسمار‪ ،‬دهقان بزرگ و شاه احرار‬
‫(آزادگان) و قدردانِ سخن و سخنوری‪ ،‬است‪ 34.‬سوزنی در شعری سعد الدین خواجه‬
‫مستوفی را که اوالد دهقان و از نژاد دهقان است مدح می‌گوید‪ 35.‬این خواجۀ مستوفی‬
‫نیز “آزاده” است‪ ،‬دبیر است و اهل سخن و خط‪ .‬ممدوح دیگر سوزنی دهقانی است با‬
‫نام شرف‌‌الدوله احمد‌‌بن علی که او نیز اهل قلم‪ ،‬سخن‌شناس و دبیر است‪.‬‬
‫در روایت نظامی گنجوی ــ  که در منطقۀ شمال غربی ایران در گنجه می‌زیسته‬
‫است ــ   دهقان فصیح و پارسی‌زاد همان ایرانی است که گزارشگر رازهای نهفت و‬
‫گزارندۀ تاریخ باستان است‪ .‬دهقان در آثار نظامی نیز جهان‌دیده و سخن‌پرور است‪،‬‬
‫دیوان دارد و کتاب و تاریخ‪.‬‬
‫پیوند میان دهقان و سخن چندان شهرت داشته که در فرهنگ عربی‪ ،‬سخنوران‬
‫بزرگ را با استعارۀ “دهاقین الکالم” یاد می‌کردند‪ .‬ابن رشیق القیروانی در قرن پنجم‬
‫العمده‪ ،‬آنجا که دربارۀ “أشعار ال ُك ّتاب” سخن گفته‪ ،‬می‌نویسد‪“ :‬کاتبان‬
‫در کتاب ُ‬
‫در شعر نازک‌طبع‌ترین‌‌اند و نمکین‌ترین صناعت را دارند و شیرین‌ترین الفاظ و‬
‫‪32‬ناصرخسرو قبادیانی‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬قصیدۀ ‪.182‬‬
‫‪33‬سوزنی سمرقندی‪ ،‬دیوان حکیم سوزنی سمرقندی‪ ،‬تصحیح ناصرالدین شاه‌‌حسینی (تهران‪ :‬امیرکبیر‪،‬‬
‫‪.326 ،)1338‬‬
‫‪34‬چون گردن احرار ز با ِر ِم َنن خویش ‪ /‬دهقان اجل احمد سمسار شکسته ‪ /‬هست او شه احرار و زپیرامن‬
‫تختش ‪ /‬تا حشر نگردد صف احرار شکسته ‪ /‬ممدوح سخندانی و نزد تو سخن را ‪ /‬نبود شرف و قیمت‬
‫و مقدار شکسته ‪ /‬جز مدح تو گر نقش کنم بر رخ کاغذ‪ /‬باد از کفم انگشت قلمدار شکسته‪ .‬سوزنی‬
‫سمرقندی‪ ،‬دیوان حکیم سوزنی سمرقندی‪.333 ،‬‬
‫‪35‬سوزنی سمرقندی‪ ،‬دیوان حکیم سوزنی سمرقندی‪.329 ،‬‬

‫‪34‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬
‫لطیف‌ترین معانی را‪ ،‬آنان در تصرف تواناترین‌اند و از تکلف دورترین؛ و گفته‌اند که‬
‫کاتبان دهاقین الکالم هستند‪ 36”.‬یک قرن پس از وی‪ ،‬افضل‌الدین خاقانی شَ روانی‬
‫(م‪581 .‬ق) نیز استعارۀ “دهاقین الکالم” را در یک نامۀ عربی برای یکی از بزرگان‬
‫“و بَل ُه َو َس ِّی ُد َدهاقینِ ال َکال ِم‬
‫وی به کار برده است‪َ :‬‬ ‫روزگارش به نام أوح ِد ّ‬
‫الدینِ الغَزن َ ّ‬
‫َ‬
‫کثیر ِمن خام ِة االَقال ِم‪َ ،‬ع َرب َِّی ِتها و َدرِیَّتها‪ .‬این اوحدالدین نیز شاعری‬
‫ِ ‪37‬‬
‫رث ٌ‬ ‫َو ِع َ‬
‫ند ُه َح ٌ‬
‫است دوزبانه که به گفتۀ خاقانی در عربی و پارسی دری سرور دهقانانِ سخن است‪.‬‬

‫خراسان‪ ،‬میدان نبرد دهقان با تازی‬


‫کوشش دهقانان برای پاسداشت زبان و فرهنگ و تاریخ ایران از ظهور آل طاهر‬
‫در قرن سوم تا پایان قرن ششم و در روزگاری اوج گرفته بود که خراسانِ بزرگ‬
‫دارالعلم زبان و فرهنگ عربی شده بود‪ .‬منابع مهم حدیث‪ ،‬تفسیر‪ ،‬ادبیات‪ ،‬تاریخ‪،‬‬
‫نحو و لغت عربی که در شهرهای خراسان آن روزگار به نگارش درآمده است گواه‬
‫گسترش رواج زبان عربی و عمق دانش علمای خراسان در ادب عربی است‪ 38.‬در این‬
‫مجال‪ ،‬فقط به روزگار فردوسی نظری می‌افکنیم تا با ترسیم تصویری از سلطۀ زبان‬
‫عربی بر خراسان‪ ،‬میدان نبرد دو زبان دهقان و تازی‪ ،‬را بازسازی کنیم‪ .‬با بازشناسی‬
‫وضعیت زبان‪ ،‬علم و دین در شهرهای پیرامون زادگاه شاهنامه اهمیت نقش دهقانان‬
‫و دهقان‌‌زادگان خراسان در پاسداشت زبان و هویت ایرانی بهتر دریافته خواهد شد‪.‬‬
‫در زمانی که فردوسی گرم سرودن شاهنامه بود‪ ،‬یعنی سال‌‌های ‪ 370‬تا ‪400‬ق‪،‬‬
‫کتاب جغرافیایی حدود العالم (نگارش ‪372‬ق) از وضعیت عرب‌‌ها در شهرهای هرات‬
‫و گوزگانان خراسان چنین گزارش می‌دهد‪:‬‬
‫در شهر هرات‪ :‬اندر وی تازیان‌‌اند بسیار‪ . . . 39.‬و این همه شهرها راکی‬
‫یاد کردیم از آن پادشایی ملک گوزگانان است‪ .‬و اندر بیابان‌‌های این شهر‬
‫مقدار بیست هزار مرد است عرب‪ ،‬مردمانی‌اند با گوسپندان و شتران بسیار‬

‫‪36‬أبوعلى الحسن ابن رشیق القیروانی األزدی‪ ،‬ال ُعمدة فی محاسن الشعر وآدابه‪ ،‬تحقیق محمد محی‌‌الدین‬
‫عبدالحمید (الطبعة ‪5‬؛ بیروت‪ :‬دار الجیل‪1401 ،‬ق)‪ ،‬جلد ‪.106 ،2‬‬
‫‪37‬نامه‌‌های عربی خاقانی (نسخۀ دستنویس)‪.‬‬
‫‪38‬برای اطالع از نقش خراسانیان در گسترش و ارتقای زبان و تمدن عربی بنگرید به منیره ناجی سالم‪،‬‬
‫الحركة الفكرية في خراسان في القرن السادس الهجري (بیروت‪ :‬الدار العربية للموسوعات‪2000 ،‬م)؛ رفاة‬
‫تقى الدين عارف الدورى‪ ،‬اثر علماء خراسان فيالحركة الفكرية في بغداد ‪ 334-132‬ق (بغداد‪ :‬دار الكتب‬
‫والوثائق العراقيه‪2004 ،‬م)‪.‬‬
‫‪39‬حدود العالم من المشرق الی المغرب‪ ،‬به کوشش منوچهر ستوده (تهران‪ :‬طهوری‪.91 ،)1362 ،‬‬

‫‪35‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫و امرشان از حضرت ملک گوزگانان رود و صدقات بدو دهند و این عرب‬
‫تَ ُونگرترند از همۀ عرب کی اندر‌ند پراکنده به هرجایی‪ . . . 40.‬آنجا [در تبت‬
‫‪41‬‬
‫ماوراء النهر] مسلمانان‌‌اند که باژ ستانند و راه نگاه دارند‪.‬‬
‫ی افکندن نظم بلند خویش‬ ‫درست همان زمان که فردوسی توسی در تالش برای پ ‌‬
‫بود و کاخ نظم پارسی را می‌ساخت‪ ،‬در فاصلۀ ‪ 150‬کیلومتری وی‪ ،‬ابرشهر نیشابور‬
‫دارالعلم تحصیل و تحقیق در زبان و ادب عربی بود‪ .‬در همان سال‌‌ها‪ ،‬حاکم نیشابوری‬
‫در کتاب تاریخ نیشابور (نگارش ‪388‬ق) طی گزارشی از نواحی نیشابور قرن چهارم‪،‬‬
‫در وصف والیت بُشت چنین نوشته است‪“ 42 :‬آن را عربستان خراسان گفتندی از‬
‫بس که ادبا و بلغا آنجا و از آنجا بودند یک دیه معمور آن خار َزنج و دیگر ُکندر که‬
‫با قهندز بنا کرده اند‪ 43”‌‌.‬همچنین‪ ،‬دو والیت دیگر نیشابور‪ ،‬والیت ارغیان و و الیت‬
‫زوزن‪ ،‬به کثرت علما و شعرای عربی‌دان مشهور بوده است‪ 44.‬ناحیۀ بشت نیشابور در‬
‫قرن چهارم بنا به گفتۀ مقدسی در احسن التقاسیم‪“ ،‬هفت منبر داشته و بسیار آبادان‬
‫بوده‪ ،‬قصبۀ ُطرثیث (تُرشیز‪ /‬کاشمر) مسجد جامع آجری بزرگی داشته که بازار و‬
‫دکان‌‌های بسیار داشته و پس از مسجد جامع دمشق در شمار ثروتمندترین مساجد‬
‫‪45‬‬
‫بالد اسالم بوده است‪”‌‌.‬‬
‫برای نشان دادن منزلت زبان عربی در خراسان‪ ،‬گزارش سمعانی از وسعت و عمق‬
‫دانش عربی مرد خراسانی در قرن چهارم شنیدنی است‪ .‬به گفتۀ سمعانی‪ ،‬امام اهل‬
‫ادب در خراسان از خار َزنج (بسكون الراء وفتح الزای) که امروز خلیل‌‌آباد کاشمر نام‬
‫‪40‬حدود العالم من المشرق الی المغرب‪.98 ،‬‬
‫‪41‬حدود العالم من المشرق الی المغرب‪.121 ،‬‬
‫‪42‬بُشت (پشت) منطقۀ پُشت رشته‌کوه جنوبی نیشابور است که امروزه قلمرو شهرستان‌‌های کاشمر‪ ،‬تربت‬
‫حیدریه‪ ،‬و زاوه است‪ .‬یاقوت حموی نیز در کتاب معجم البلدان (ذیل بُشت) از ابوالحسن‌‌بن زید البیهقی‬
‫(طرشیز‪ ،‬ترشیش‪ُ ،‬طرثیث) است‪.‬‬ ‫روایت می‌کند که “بُشت‪ ،‬کوره‌ای (ناحیه‌ای) است که قصبۀ آن ُطریثیث ُ‬
‫وجه تسمیه‌اش آن است که بُشتاسپ (گشتاسپ‌‌شاه) آن را ساخت‪ .‬و گفته‌اند که بشت گفتند چون برای‬
‫نیشابور مانند بشت (پشت در فارسی) است‪ .‬این ناحیه دارای ‪ 226‬پارچه آبادی (قریه) بوده از جمله ُکندر‬
‫که ابونصر کندری وزیر طغرل بیک سلجوقی پیش از نظام‌‌الملک از آن روستا بوده است‪ .‬اینجا را بُشت‌‌العرب‬
‫گویند به جهت بسیاری ادیبان و فاضالنش‪ ”.‬شهاب‌‌الدین أبوعبداهلل یاقوت الحموی‪ُ ،‬معجم البلدان (الطبعة‬
‫‪2‬؛ بیروت‪ :‬دار صادر‪1395 ،‬ق)‪ ،‬جلد ‪ .425 ،1‬آن‌‌گاه شماری از علما را با لقب بُشتی متعلق به بُشت نیشابور‬
‫فهرست کرده است‪.‬‬
‫‪43‬محمدبن عبداهلل حاکم نیشابوری‪ ،‬تاریخ نیشابور‪ ،‬ترجمۀ محمدبن حسین خلیفۀ نیشابوری‪ ،‬تصحیح و‬
‫تعلیق محمدرضا شفیعی کدکنی (تهران‪ :‬نشرآگه‪.216 ،)1375 ،‬‬
‫‪44‬حاکم نیشابوری‪ ،‬تاریخ نیشابور‪.216 ،‬‬
‫‪45‬أبوعبداهلل محمدبن أحمد المقدسی البشاری‪ ،‬أحسن التقاسیم فی معرفة األقالیم (لیدن‪ :‬بریل‪1906 ،‬م)‪،‬‬
‫‪.318‬‬

‫‪36‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬
‫البشتی(م‪348 .‬ق) که به‬ ‫محمد الخارزنجی ُ‬
‫دارد برخاسته است‪ .‬ابوحامد أحمد‌‌بن َّ‬
‫إمام أهل األدب واللغة فی خراسان شهرت داشت‪ ،‬در سال ‪330‬ق از نیشابور به حج‬
‫رفت و پس از ادای حج به بغداد‪ ،‬مرکز خالفت‪ ،‬آمد‪ .‬علمای بغداد از دانش لغت عربی‬
‫او در شگفت شدند و گفتند‪“ :‬این خراسانی هرگز به بادیه (وادی اعراب) درنیامده‪،‬‬
‫اما از ادب‌شناس‌ترین مردمان است‪ .‬خارزنجی گفت‪ :‬من از میان دو عرب هستم‪:‬‬
‫بُشت و طوس‪ 46”.‬خارزنجی تکلمه‌ای بر لغتنامۀ عربی “كتاب العین‪ ”،‬منسوب به‬
‫الخلیل‌‌بن أحمد فراهیدی نوشته است که حاکی از قدرتش در لغت عرب است‪.‬‬
‫یکی دیگر از منابعی که تصویر روشنی از ادب عربی در قلمرو بشت نیشابور و توس‬
‫به دست می‌دهد کتاب یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر‪ ،‬نوشتۀ ابومنصور ثعالبی‬
‫نیشابوری (‪429-350‬ق) است‪ .‬ثعالبی از متفردان در نحو و لغت عرب و از متضلّعان‬
‫در ادب تازی است که هم‌‌زمان با فردوسی در نیشابور زاد و زیست‪ .‬باخرزی‪ ،‬ادیب‬
‫دیگر خراسانی‪ ،‬این نیشابوری ادیب اَریب عربی‌دان را “جاحظ نیشابور” نامیده‬
‫است‪ 47.‬ثعالبی بیش ‪ 15‬کتاب در ادبیات عرب نوشت که همه از منابع اصیل برای‬
‫شناخت ادب عربی است‪ .‬او فصلی از کتاب یتیمة الدهر را به شاعران تازی‌گوی بشت‬
‫و سجستان و خراسان اختصاص داده است‪ .‬گزارش از محافل ادبی در شهرهای‬
‫خراسان همراه با معرفی روستازادگان ادیب و شاعر خراسانی در این کتاب تصویر‬
‫روشنی از غلبۀ زبان و ادب عربی بر خراسان عصر غزنوی ارائه می کند‪ .‬تقریباً پنج‬
‫طبقه از اهالی نیشابور (فقیهان‪ ،‬ادیبان‪ ،‬شاعران‪ ،‬دهقانان‪ ،‬عیاران) به روایت ثعالبی به‬
‫‪48‬‬
‫عربی شعر می‌سرودند و او کوشیده در کتابش از سرآمدان هر طبقه ابیاتی برگزیند‪.‬‬
‫یکی از شواهد غلبۀ عربیت بر نیشابور خبری است که ثعالبی از رئیس نیشابور‪،‬‬
‫أَب ُ ُ‬
‫وم َح َّمد عبداهلل‌‌بن إ ِْس َما ِعیل المیكالی داده است‪ .‬به گفتۀ ثعالبی‪ ،‬این میکالی صد‬
‫حدثین عرب در یاد داشت‪ 49.‬در کتاب منتخب السیاق‬ ‫هزار بیت از شعر متقدمین و ُم َ‬
‫حاکم نیشابوری‪ ،‬نام فرزندان دهقانان که در علم حدیث و عربیت شهرت داشته‌اند‬
‫نیز آمده است‪.‬‬
‫کتاب دیگری که بالفاصله پس از ثعالبی خراسان عربی قرن پنجم را معرفی می‌کند‬
‫‪46‬ابوسعد عبدالکریم‌‌بن محمد ابن منصور التمیمی السمعانی‪ ،‬االنساب‪ ،‬تقدیم و تعلیق عبداهلل عمر البارودی‬
‫(بیروت ‪ :‬دار الجنان‪1988 ،‬م)‪ ،‬جلد ‪.8-7 ،5‬‬
‫صرة أهل العصر (بیروت‪ :‬دار‬ ‫ُ‬
‫أبوالحسن علی‌‌بن الحسن‌‌بن علی‌‌بن أبی‌‌الطیب الباخرزی‪ ،‬دمیة القصر و ُع َ‬
‫‪47‬‬

‫الجیل‪1414 ،‬ق)‪ ،‬جلد ‪.966 ،2‬‬


‫‪48‬الثعالبی‪ ،‬یتیمة الدهر‪ ،‬جلد ‪.187 ،5‬‬
‫‪49‬الثعالبی‪ ،‬یتیمة الدهر‪ ،‬جلد ‪.481 ،4‬‬

‫‪37‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫ُ‬
‫ُدمیة القصر و ُعصرة اهل العصر‪ ،‬تألیف ابوالحسن باخرزی‪ ،‬است‪ .‬او خود از شاعران‬
‫و ادیبان طراز اول در ادب عرب است که در نشابور زیست‪ .‬باخرزی در این کتاب‬
‫ی را معرفی کرده که در قرن چهارم و پنجم به عربی شعر‬ ‫بسیاری از شاعران ایران ‌‬
‫می‌سرودند و از دربار قابوس‌‌بن وشمگیر زیاری و نیز از نظام‌‌الملک توسی‪ ،‬وزیر‬
‫سلجوقیان‪ ،‬مستمری می‌گرفتند‪ .‬باخرزی طی سی سال (از ‪ 434‬تا ‪464‬ق)‪ ،‬که‬
‫‌سرای خراسانی به شهرهای‬ ‫سرگرم تألیف این کتاب بود‪ ،‬برای دیدار شاعران تازی ُ‬
‫ُ‬
‫‌سرای ایرانی را در کتاب دمیة القصر معرفی‬‫اطراف می‌رفت‪ .‬حدود ‪ 530‬شاعر تازی ُ‬
‫کرده است‪ .‬فقط در طبقة السادس (فی شعراء خراسان و قهستان و بست و سجستان‬
‫و غزنه) زندگی و اشعار ‪ 225‬نفر از شاعران این مناطق را آورده که شخصاً بسیاری از‬
‫آنان را مالقات کرده است‪ .‬دو کتاب یتیمة الدهر و دمیة القصر دو دانشنامۀ معتبرند‬
‫دربارۀ ادبیات عرب در خراسان‪ ،‬درست مصادف با روزگار دهقانان توس از ابومنصور‬
‫عبدالرزاق توسی تا فردوسی و اسدی توسی‪.‬‬
‫نام زادگاه‌‌های شاعران‪ ،‬که پس از نام و القاب آنان آمده‪ ،‬تصویری از گسترۀ رواج زبان و‬
‫ادب عربی در سرزمین‌‌های پیرامون زادگاه فردوسی در همین منطقۀ خراسان امروزی‬
‫در اختیار ما می‌گذارد‪ .‬نام برخی از روستاها و شهرها در پسوند لقب شاعران از این‬
‫(رخ از والیات نشابور)‪،‬‬
‫الرخجی ُ‬ ‫الكندری (روستای کندر کاشمر)‪ُ ،‬‬ ‫البشتی‪ُ ،‬‬
‫قرار است‪ُ :‬‬
‫البوشنجی (پوشنگ هرات‪ 4 ،‬نفر)‪ ،‬الدوغ‌‌آباذی‪ ،‬قریة من ناحیة بُست (دوغ‌‌آباد در تربت‬
‫الباسفَری (باسفر تربت حیدریه)‪ ،‬خوافی‪ ،‬الزوزنی (زوزن خواف)‪ ،‬البیهقی‪،‬‬ ‫حیدریه)‪ْ ،‬‬
‫الزورابذی (زورآباد‪ :‬یکی در سبزوار و یکی در صالح‌‌آباد مشهد) الخواری (خوار بیهق‬
‫(سراوند در خواف)‪ ،‬التیرشاذی‬
‫َ‬ ‫در سبزوار)‪ ،‬الشرمقانی (شرمقانِ اسفراین) السراوندی‬
‫(تیرشاد‪50‬روستایی در نیشابور)‪ُ ،‬مشکانی (مشکان‪ :‬روستایی در بخش خوشاب نیشابور)‬
‫‪ ،‬الجوینی‪ ،‬الزاوهی (زاوه بخشی از تربت حیدریه)‪ ،‬الخشکانی (خشکان روستایی در‬
‫شهرستان قائنات)‪ ،‬السنجانی (سنگان خواف)‪ ،‬القلندوشی(ناحیة سرخس)‪ ،‬سابزواری‬
‫ِیود (در بیهق)‪ ،‬بوزجانی (بوزجان در ‪ 17‬کیلومتری تربت جام)‪ ،‬البوزجانی‬ ‫(سبزواری)‪ ،‬ر َ‬
‫(بوزجان نزدیک تربت جام)‪ ،‬جامی‪ ،‬القائنی‪ ،‬الطبسی‪ ،‬األسفراینی‪ ،‬القهستانی‪،‬‬
‫السرخسی‪ ،‬السجزی‪ ،‬األسفزاری‪ ،‬البردسیری (کرمان)‪.‬‬
‫تصویر دیگری هم ابن‌‌فندق در قرن ششم از ناحیۀ بیهق خراسان (سبزوار) می‌دهد‬

‫‪50‬نام این روستا در شعری از خطیب باخرزی در یادکرد روزگار کودکی خود در یتیمة الدهر ثعالبی آمده‪:‬‬
‫صب َابة ‪َ . . .‬و َما ب ِي إ ِ َّل حب من حل واديها‪ ”.‬الثعالبی‪ ،‬یتیمة الدهر‪ ،‬جلد ‪.225 ،5‬‬
‫“أهيم ب ِذكر التيرشاذ َ‬

‫‪38‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬
‫که در این موضوع شنیدنی است‪ .‬ابن‌‌فندق ‪ 20‬شاعر ذولسانین از بیهق را نام برده‬
‫است که به فارسی و عربی شعر می‌سروده‌اند‪ .‬همچنین‪ ،‬حکایت شگفتی را که از دید‬
‫وی نیز از“عجائب دنیا” بوده گزارش کرده است‪ .‬می‌گوید از پیران شنوده‌‌ام که در دیه‬
‫العین فراهیدی در لغت‬ ‫رِیْ َود از ُقرای بیهق‪ ،‬ناطوری (دشت‌بانی) بوده است که کتاب َ‬
‫‪51‬‬
‫عرب را در یاد داشته و آن را تکرار می‌کرده است‪.‬‬
‫اگر فهرستی از آثار عربی برجسته که در خراسان قرن چهارم و پنجم به نگارش‬
‫درآمده است فراهم شود‪ ،‬تصویر روشن‌‌تری از اردوی رقیب زبان دهقان در خراسان‬
‫به دست داده خواهد شد‪ .‬ابوالحسین شاماتی از ربع شامات شهر نیشابور شرح‌‌هایی‬
‫بر دیوان متنبی‪ ،‬کتاب الحماسه ابوتمام‪ ،‬و کتاب االمثال ابوعبیده جراح نوشته است‪.‬‬
‫آثار ثعالبی‪ ،‬کتاب تاریخ نیشابور حاکم و دمیة القصر و دیگران هر کدام گوشه‌ای از‬
‫چیرگی زبان و ادب عرب بر شهرهای خراسان را ترسیم کرده اند‪.‬‬
‫در زمانی که ثعالبی و باخرزی کتابشان را می‌نوشتندــ       از ‪ 380‬تا ‪464‬ق ــ  خراسان‬
‫دورۀ غزنوی و سلجوقی پر بود از شاعران بزرگ پارسی‌‌گوی بزرگی مانند فردوسی‪،‬‬
‫منوچهری‪ ،‬عنصری‪ ،‬ناصرخسرو‪ ،‬اسدی طوسی‪ ،‬المعی گرگانی‪ ،‬امیر معزی‪ ،‬و ‪. . .‬‬
‫اما آنها هیچ نامی از این بزرگان فارسی‌‌گوی خراسان نیاورده‌اند‪ .‬حال آنکه بسیاری‬
‫از مداحان تازی‌‌گوی دو وزیر سلجوقی عمیدالملک ُکندری و نظام‌‌‌‌الملک طوسی‬
‫یا ُمشکانی زوزنی‪ ،‬شاعر مداح وزیر میمندی‪ ،‬را یاد کرده است‪ 52.‬باخرزی حتی از‬
‫مداحان پارسی‌‌گوی آن دو وزیر محبوب خود‪ ،‬مثل المعی گرگانی‪ ،‬امیرمعزی یا از‬
‫شاعران شهرهای نزدیک زادگاهش هیچ نام و نشانی نیاورده است‪ .‬خاموشی ثعالبی‪،‬‬
‫باخرزی‪ ،‬جرجانی‪ ،‬صاحب‌‌بن عباد طالقانی و دیگر ادیبان ایرانی نسبت به شعر فارسی‬
‫و شاعران بزرگ فارسی‌‌گوی زمان خود علت روشنی دارد‪ :‬آنها ادیبان عرب‌‌اند و‬
‫صاحب نظر در ادب عربی‪ .‬ادب پارسی یا زبان دهقان برای مخاطبان ادب عرب در‬
‫بغداد و بالد عرب نه فقط ارزشی نداشت‪ ،‬بلکه چنان که ناصرخسرو می‌گوید‪ ،‬رقیب‬
‫زبان قرآن نیز محسوب می‌شد‪ .‬این خاموشی گواه است بر تقابل آشکار میان دو ادب‬
‫پارسی و تازی در خراسان‪ .‬ادیبان عربی‌نویس شأنی برای زبان فارسی قائل نبودند‪.‬‬
‫از دیرباز‪ ،‬احادیث و روایات بسیاری در کراهت فارسی نقل کرد‌ه و زبان فارسی را‬

‫ن ُف ُ‬
‫ندق‪ ،‬تاریخ بیهق‪ ،‬تصحیح احمد بهمنیار (تهران‪:‬‬ ‫ن ابی‌القاس ‌م زید بیهقی اب ‌‬
‫ن علی‌ب ‌‬
‫ن ابوالحس ‌‬
‫‪51‬ظهیرالدی ‌‬
‫انتشارات فروغی‪1361 ،‬ش)‪.264 ،‬‬
‫‪52‬الباخرزی‪ُ ،‬دمیة القصر‪.189 ،‬‬

‫‪39‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫زبان دوزخیان قلمداد می‌‌کردند‪ 53.‬سخنان امثال ابوریحان بیرونی در اجتناب از زبان‬
‫پارسی و ناخرسندی از آن گواه نبرد دو زبان از قرون نخست حضور اسالم در ایران‬
‫‪54‬‬
‫است‪.‬‬
‫سنایی در ترکیب بند خود مرزهای زمینی دو زبان تازی و دهقان را به خوبی ترسیم‬
‫کرده است‪ :‬پیروان بحتری از ِحلۀ کوفه تا قیروان هستند و وفاداران به رودکی از‬
‫دجله تا کاشغر‪.‬‬
‫ ‬ ‫از قفای بحتری از ِحلّه در تا َ‬
‫قیروان‬
‫بر وفای رودکی از دجله در تا کاشغر‬

‫نظریۀ میانه‌روان‪ :‬تساوی پارسی و تازی‬


‫چالش زبانی که در ترکیب‌بند سنایی غزنوی در آغاز مقاله طرح کردیم گزارشی‬
‫است از یک رویارویی که در یک سوی آن ایرانیان هوادار زبان عربی مثل امیران آل‬
‫بویه و قابوس‌‌بن وشمگیر زیاری همراه مخالفان زبان فارسی مثل ابوریحان بیرونی‬
‫ایستاده‌اند و در دیگر سوی کسانی مثل مرداویج زیاری و دهقانان خراسانی که از‬
‫زبان عربی دل خوشی ندارند‪ .‬سنایی که در غزنین می‌زیست و تا سرخس و توس‬
‫و نیشابور در رفت و آمد بود و با فضای ادبی و زبانی خراسان آشنایی کامل داشت‪،‬‬
‫شاهد باال گرفتن چالش‌‌های شدید میان نخبگان ایرانی بر سر زبان پارسی و عربی‬
‫بود‪ .‬او در کتاب حدیقة الحقیقة در باب بیهودگی نزاع بر سر زبان می‌گوید‪ :‬کشور‬
‫نیازمند کارسازی است؛ فارسی یا تازی به چه کار مملکت می‌آید؟ عدل و دین اگر‬
‫باشد تازی و پارسی چه خواهد کرد؟ مرد بی‌هنر چه عرب باشد چه عجم‪ ،‬ارجی‬

‫َْ‬
‫الل ِ(ص)‪َ “ :‬م ْن تَ َكلَّ َم ِبالف ِار ِس َّية َزا َد ْت فِي خُ ْب ِث ِه َونَق ََص ْت م ِْن ُم ُرو َءتِهِ‪” .‬الحاکم‬ ‫ال َر ُس ُ‬
‫ول َ‬ ‫‪53‬مثل این احادیث‪َ :‬ق َ‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫الل ِ ‪َ “ :‬م ْن أ ْح َس َن ِم ْن ُك ْم أ ْن يَ َت َكلَّ َم ِبالعر ِبية َف َل يَ َت َكلَّ َم َّن‬
‫َّ‬ ‫َ‬ ‫(ص)‬ ‫ول َ‬‫ال َر ُس ُ‬
‫نیشابوری‪ ،‬تاریخ نیشابور‪ ،‬شمارۀ ‪ 7002‬؛ َق َ‬
‫َْ‬
‫ِبالف ِار ِس َّية َفإِن َّ ُه يُ َو ِّر ُث ال ِّن َفاقَ ‪” . .‬الحاکم نیشابوری‪ ،‬تاریخ نیشابور‪ ،‬شمارۀ ‪7001‬؛ قال رسول اهلل ‪“ :‬أبغض‬
‫(ص)‬

‫العربيه‪” .‬المقدسی‬ ‫البخارية وكالم أهل ّ‬


‫الجنة‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬
‫الخوزية وكالم أهل النار‬ ‫ّ‬
‫الفارسية وكالم الشياطين‬ ‫الكالم الى اهلل‬
‫ّ‬
‫البشاری‪ ،‬أحسن التقاسیم‪ ،‬جلد ‪.418 ،2‬‬
‫‪54‬ابوریحان بیرونی در کتاب الصیدنه به دشمنی امیر یمین‌‌الدوله‪-‬احتماالً مرداویج زیاری‪-‬با زبان عربی‬
‫اشاره کرده است‪ .‬نوشته است‪“ :‬هجو به عربی را دوست‌تر دارم از مدح به پارسی‪ .‬درستی سخنانم را کسی‬
‫درمی‌یابد که در یک کتاب علمی‪ ،‬نقل شده به فارسی تأمل کند‪ .‬چگونه از رونق می افتد و معنایش در‬
‫سایه قرار می‌گیرد؛ سیمایش تار می‌شود و بهره‌ای نمی دهد‪ .‬زیرا این زبان‪ ،‬تنها شایستۀ نقل داستانهای‬
‫شاهانه و قصه‌های شبانه است‪ ”.‬محمدبن احمد ابوریحان البیرونی‪ ،‬کتاب الصیدنه‪ ،‬تصحیح و تحشیه‬
‫عباس زریاب خوئی (تهران‪ :‬مرکز نشر دانشگاهی‪.15-14 ،)1370 ،‬‬

‫‪40‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬
‫ندارد‪ .‬ارزش اعراب به معنای اسالم است‪ ،‬نه به صورت آن‪ .‬صورت زبان عرب از معنی‬
‫دین اسالم ارزش یافته است‪ .‬عالم روح با عقل و علم می‌زید و کاری به صورت‌‌های‬
‫مجازی تازی و پارسی ندارد‪ .‬ابیات حدیقه ( ص ‪ )404-402‬از این قرار است‪:‬‬
‫اندر تسویت پارسی و تازی‬
‫ت‬
‫فضل دین در ره مسلمانی‌‌س ‬
‫هنر ملک ره فرادانی‌‌ست‬
‫ک‬
‫هست محتاج کارسازی مل ‬
‫چه کند پارسی و تازی ملک‬
‫ی‬‫از پی دین و شغل‌‌پرداز ‬
‫هیچ در بسته نیست در تازی‬
‫ت‬‫تا عمر شمع تازیان بفروخ ‬
‫کسری اندر عجم چو هیمه بسوخت‬
‫ملک عدل‌‌ست و دین پردر د‬
‫تازی و پارسی چه خواهد کرد‬
‫ت‬
‫پارسی بهر کارسازی تس ‬
‫تازی از بهر کره‌‌تازی تست‬
‫ی‬
‫گر به تازی کسی ملک بود ‬
‫بوالحکم خواجۀ فلک بودی‬
‫ی‬
‫تازی ار شرع را پناهست ‬
‫بولهب آفتاب و ماهستی‬
‫مرد را چون هنر نباشد ک م‬
‫چه ز اهل عرب چه ز اهل عجم‬
‫بهر معنی‌‌ست قدر تازی ر ا‬
‫نز پی صورت مجازی را‬
‫ل‬
‫هر که شد جان مصطفی را اه ‬
‫چکند ریش و سبلت بوجهل‬
‫ی‬
‫بهر معنی‌‌ست صورت تاز ‬
‫نه بدان تا تو خواجگی سازی‬
‫ت‬
‫روح با عقل و علم داند زیس ‬
‫روح را پارسی و تازی چیست؟‬

‫‪41‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫ی‬
‫این چنین جلف و بی‌‌ادب زان ‬
‫‪55‬‬
‫که تو تازی ادب همی‌خوانی‬
‫سنایی زبان تازی را ادب نمی‌داند‪ .‬بیت آخر خطاب به کسی است که در باب‬
‫ادب عربی چیزی گفته است‪ .‬در ادامه گفته است که علم و ادب تازی و فارسی‬
‫نمی‌‌شناسد‪ ،‬چنان که ابولهب عرب بود و ایمان نیاورد‪ ،‬اما سلمان عجم بود و از اهل‬
‫‪56‬‬
‫بیت شد‪ .‬به خاطر پارسی بودن یا عربی بودن کسی مقام و مرتبه ای نمی‌‌گیرد‪.‬‬
‫(همان ص ‪ .)404‬نظریۀ تسویت زبانی سنایی یک دیدگاه میانه‌رو است که بسیاری‬
‫از عارفان ایرانی‪ ،‬از جمله مولوی و عطار‪ ،‬هم بدان قائل‌‌اند‪ .‬عارفان پارسی‌‌گوی چندان‬
‫به ممیزه‌های جداساز انسان‌‌ها قائل نبودند‪ .‬اگر کسانی مثل روزبهان و عین‌‌‌‌القضات‬
‫برخی آثارشان را به نثر فارسی می‌نوشتند‪ ،‬به قصد عرضۀ اندیشه‌ها و افکارشان به‬
‫همشهریان و آشنایانی بود که عربی نمی‌دانستند و از ایشان می‌خواستند تا به زبان‬
‫فارسی آثار خود را بنویسند یا ترجمه کنند‪.‬‬

‫انجام سخن‬
‫جدال میان زبان فارسی و عربی یک قرن پس از سروده شدن شاهنامه در خراسان‬
‫سخت باال گرفت‪ .‬معلوم می‌شود که شاهنامه توانسته“زبان دهقان” را به مثابه سازنده‬
‫و حامل هویت ایرانی تثبیت کند‪ .‬اوج رویارویی زبان دهقان و تازی در قرن چهارم‬
‫حاکی از به ثمر نشستن تالش‌های دهقانان توس است‪ .‬آنچه فردوسی از سخنگوی‬
‫دهقان و گفتار دهقان به نظم کشید‪ ،‬بالفاصله مقبولیت و رسمیت یافت و هویت‬
‫جمعی مقتدری را در برابر تمدن‌‌های همجوار شکل داد‪ .‬بیگانه برای ایرانشهریان‬
‫بیشتر در زبانشان نمود یافته است تا در عقیده‪ ،‬دین‪ ،‬نژاد و مانند اینها‪ .‬به دیگر‬
‫سخن‪ ،‬هویتی که ایرانیان برای خود در برابر بیگانه استوار ساخته‌اند بر سازۀ زبان و‬
‫تاریخ بیشتر متکی است تا بر سازه‌هایی مانند دین‪ ،‬نژاد‪ ،‬سرزمین یا قومیت‪ .‬بر این‬
‫مبنا‪ ،‬ناسیونالیسم ایرانی از قرن سوم و چهارم هجری در شکل نوعی ناسیونالیسم‬
‫زبانی و ادبی نمودار شده و تا دوران معاصر همچنان تداوم یافته است‪ .‬در ایران‪ ،‬در‬
‫شش قرن نخست پس از اسالم‪ ،‬بیگانه یا انیرانی بیشتر رویاروی با زبان پارسی است‬
‫تا در برابر یک دولت یا یک نظام اعتقادی‪ .‬دیگرهایی که رویاروی زبان پارسی قرار‬

‫‪55‬ابوالمجد مجدود بن آدم سنایى غزنوى‪ ،‬حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة‪ ،‬تصحیح‏محمدتقى مدرس‬
‫رضوى (تهران‪ :‬انتشارات دانشگاه تهران‪.403-402 ،)1359 ،‬‬
‫‪56‬سنایى غزنوى‪ ،‬حدیقة الحقیقة‪.404 ،‬‬

‫‪42‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬
‫دارند عبارت‌‌اند از هندی‪ ،‬چینی‪ ،‬رومی‪ ،‬تازی‪ ،‬ترک‪ ،‬یونانی‪ .‬نبرد بزرگ ایرانیان برای‬
‫بقای ایران و اندیشۀ ایرانشهری در میدان زبان و ادبیات بیش از دیگر عرصه‌ها شدت‬
‫داشته است‪.‬‬
‫هویت زبانی است؛ عجم (در لغت به معنی‬ ‫ِ‬ ‫تقابل دو مفهوم عجم و عرب‪ ،‬رویارویی دو‬
‫گنگ) به غیر عرب‌‌زبانان و اختصاصاً ایرانیان اطالق می‌شد‪ .‬شاید اصرارهای بسیار‬
‫اعراب بر برتری زبانشان بود که بر غیرت زبانی ایرانیان می‌افزود‪ 57 .‬طبقۀ دهقان‬
‫هوشمندانه در پی تقویت زبان مشترک اقوام ایرانی برآمد‪ .‬دهقانان با تازیان فاتح کنار‬
‫آمدند و با قبول جزیه امکان ماندن در جایگاه اجتماعی و اقتصادی خود را یافتند‪.‬‬
‫آنها برخالف شعوبیان دشمنی با تازیان را آشکار نکردند و حتی در مقام سازش و‬
‫مواصلت با اعراب برآمدند‪ .‬در این میان‪ ،‬گروهی از دهقانان‪ ،‬به‌‌ویژه دهقان‌زادگان‬
‫توسی‪ ،‬با هدف پاسداشت هویت خود نبرد را به عرصۀ زبان و ادب و فرهنگ کشاندند‪.‬‬
‫از نظر آنها‪ ،‬فقط یک زبان توانا می‌توانست در برابر زبان قدرتمند رقیب حافظ فرهنگ‬
‫و هویت باشد‪ .‬زبان عربی البته که بسیار غنی و نیرومند بود‪ ،‬چرا که هم زبان‬
‫مشترک اقوام مختلف بود‪ ،‬هم ادبیات غنی داشت و هم دین نوین و فراگیر در آن‬
‫شکل گرفته بود‪ .‬در طرف مقابل‪ ،‬زبان پارسی نیز فقط یک زبان نبود‪ ،‬بلکه نظامی از‬
‫نشانه‌های یکپارچه‌ساز اقوام بود که حامل آداب کشورداری‪ ،‬آیین نبرد و رزم‪ ،‬تاریخ‪،‬‬
‫سرگذشت‪ ،‬رسوم فرهنگی‪ ،‬باورها‪ ،‬تجارب و ساختارهای سیاسی و اجتماعی مشترک‬
‫میان اقوام ساکن سرزمینهای ایرانشهر بود‪ .‬طبقۀ دهقان از نقش زبان در استمرار و‬
‫تداوم فرهنگ و اندیشۀ ایرانشهری آگاهی داشت‪ .‬بنا به اهمیتی که برای سخن فصیح‬
‫و واال قائل می‌شد‪ ،‬شاعران توانمند را بسیار ارج می‌نهاد و در ازای مدایح شاهان و‬
‫امیران و دهقانان صله‌های شایسته می‌بخشید‪ 58.‬دهقانان به مدح و ستایش آداب و‬
‫فرهنگ خویش تا آنجا اعتبار دادند که ناصرخسرو مدایح دهقان را رقیب ختم قرآن‬
‫و حفظ فرقان دانسته است‪.‬‬
‫زبان دهقان زبان مادری یک قوم خاص نبود‪ ،‬بلکه زبان ادب و فرهنگ مشترک اقوام‬

‫‪57‬اعتقاد به فضیلت زبان عربی حتی در آثار ایرانیان نیز رایج بود‪ .‬ثعالبی نیشابوری دربارۀ شرافت عرب در‬
‫ال َمم وبلسانهم‬ ‫ان الشّ ْعر ُع ْم َدة ْالَ َدب َوعلم ال ْ َع َرب الَّذِي اخْ ّ‬
‫تصت ب ِ ِه َعن َسائ ِر ْ ُ‬ ‫شعر و ادب گفته است‪َ “:‬ولما َك َ‬
‫َجا َء كتاب اهلل الْمنزل على ال َّنبِي ِم ْن ُهم ال ُم ْرسل (ص)‪” .‬الثعالبی‪ ،‬یتیمة الدهر‪ ،‬جلد ‪ .26 ،1‬نیز‪ ،‬بنگرید‬
‫ْ‬
‫به آرای ابوحاتم رازی (‪ 277-195‬ق) در کتاب الزینة‪ .‬احمدبن حمدان ابوحاتن الرازی‪ ،‬کتاب الزینة فی‬
‫الکلمات االسالمیه العربیة‪ ،‬تصحیح حسین‌‌بن فیض‌‌اهلل الهمدانی (صنعاء یمن‪ :‬مرکز الدراسات و البحوث‬
‫الیمنی‪1415 ،‬ق)‪.132-130 ،‬‬
‫‪58‬سوزنی سمرقندی‪ ،‬دیوان حکیم سوزنی سمرقندی‪ ٣٢٦ ،٣١١ ،٢٢٤ ،٢٠٠ ،‬و ‪٤٣٦‬‬

‫‪43‬‬
‫ایران نامگ‪ ،‬سال ‪ ،3‬شمارۀ ‪ ،4‬زمستان ‪2019/1397‬‬
‫یک سرزمین بود که هر کدام زبان مادری ویژه‌ای داشته و دارند‪ .‬اما این زبان دهقان‬
‫در برابر زبان بیگانه به مجموعۀ اقوام متنوع ایرانی هویت واحدی می‌بخشید‪ .‬این‌‌گونه‬
‫بود که عرصۀ شعر و ادب آوردگاه رویارویی دو زبان تازی و دهقان شد‪ .‬تصویرهایی‬
‫از این رویارویی زبانی را در دیوان شاعران بزرگ پارسی می‌توان یافت‪ .‬خاقانی گفته‬
‫است‪:‬‬
‫دید مرا گرفته لب‪ ،‬آتش پارسی ز تب‬
‫‪59‬‬
‫نطق من آب تازیان برده به نکتۀ دری‬
‫سعدی هم مدعی است که شعرپارسی او چونان آب روان همیشه پیش خواهد رفت‬
‫و مرکب تازی نمی‌تواند از آن پیشی بگیرد‪:‬‬
‫چو آب می‌رود این پارسی به قوت طبع‬
‫نه مرکبی‌است که از وی سبق برد تازی‬
‫در دیوان‌‌های شعر فارسی دری چندان که از “اقلیم زبان دری و پارسی‪“ ”،‬نظم‬
‫“ملک سخن” و “کشور سخن” یاد شده از ُملک و‬ ‫کشورگشای دری‪“ ”،‬اقلیم ادب‪ُ ”،‬‬
‫اقلیم و کشور ایران سخن نرفته است‪ .‬جدال دهقان و تازی چند قرن ادامه یافت تا‬
‫آن‌‌گاه که زبان پارسی به کمال مطلوب خود نزدیک شد و شاهکارهای ادبی همچون‬
‫شاهنامه‪ ،‬گلستان‪ ،‬مثنوی و دیوان حافظ در گرانیگاه فرهنگ و زبان مشترک اقوام‬
‫ایرانی قرار گرفت‪ .‬هنگامی که شاهنامه‪ ،‬مثنوی و دیوان حافظ لقب “قرآن پارسی”‬
‫گرفتند‪ ،‬در واقع زمانی بود که زبان دهقانان به مرکز ثقل فرهنگ و حلقۀ نگاهدارندۀ‬
‫هویت ایرانشهری بدل شد‪ .‬در قرن هشتم‪ ،‬زبان دهقان به چنان اقتداری رسید که‬
‫به سرزمین‌‌های هند و چین وارد شد و نقش زبان دوم جهان اسالم‪ ،‬به‌‌ویژه در شرق‬
‫اسالمی‪ ،‬را به عهده گرفت و بیش از سه قرن‪ ،‬زبان فرهنگ و ادب و سیاست در‬
‫دربارهای دو امپراتوری عثمانی و گورکانی هند بود‪.‬‬

‫‪59‬افضل‌‌الدین ابراهیم‌‌بن علی خاقانی شروانی‪ ،‬دیوان اشعار‪ ،‬تصحیح علی عبدالرسولی (تهران‪ :‬چاپخانۀ‬
‫سعادت‪.429 ،)1316 ،‬‬

‫‪44‬‬
‫ یبرع اب یسراپ یاپرید لادج رد یناریا ناناقهد شقن ‪:‬نابز ود دربن‬

You might also like