You are on page 1of 33

‫به نام آنکه هستی نام از او یافت‬

‫تکمیلی پایه نهم – فصل ششم‬

‫تدوین ‪ :‬ملک‬

‫‪Takmilisampad.ir‬‬
‫درس پانزدهم‪ :‬ایستاده بر چکاد‬
‫خواندنی ص‪138‬‬

‫در درس «آرشی دیگر»‪ ،‬عنوان درس برگرفته از داستان آرش کمانگیر است‪ .‬همچنین در‬
‫مصراعی از شعر (بر کمانش‪ ،‬تیر «آرش» را نمی دیدند) تلمیحی به این داستان می توان دید‪.‬‬
‫بی گمان فردوسی با داستان آرش به خوبی آشنا بوده‪ ،‬اما در منابعی که برای سرودن شاهنامه‬
‫در دسترس داشته‪ ،‬اصل داستان را نیافته است‪ .‬از این رو امانت دارانه به منابع خود پایبند‬
‫مانده و در شاهنامه به اشاره هایی به نام آرش و تیر او بسنده کرده است‪ .‬با وجود این‪ ،‬در آثار‬
‫گوناگون پیش و پس از اسالم‪ ،‬از افسانه آرش یاد شده و بهترین روایت آن را ابوریحان در‬
‫کتاب «آثار الباقیه» آورده است‪.‬‬
‫داستان چنین است که افراسیاب تورانی به خاک ایران می تازد و نبردی میان تورانیان و ایرانیان در می گیرد‪ .‬سپاه ایران در مازندران به تنگنا می‬
‫افتد‪ .‬سرانجام هر دو طرف‪ ،‬آشتی را می پذیرند و برای این که مرز دو کشور روشن شود و ستیزه از میان برخیزد‪ ،‬بر آن قرار می نهند که از‬
‫مازندران تیری به سوی خاور پرتاب میکنند؛ هرجا تیر فرود آید‪ ،‬همان جا مرز دو کشور شناخته شود و هیچ یک از دو کشور از آن پیشتر نروند‪.‬‬
‫ایرانیان بزرگ ترین کماندار خود را ‪ -‬که به نیروی بی مانندش تیر را دورتر از همه پرتاب می کرد ‪ -‬به میدان می خوانند‪ .‬اینک دنباله داستان را‬
‫از «آرش کمانگیر» می خوانیم‪:‬‬
‫آرش‪ ،‬تیزپای و تندپوی چون آتش پیش می آید و بر کوه سرنوشت فرامی رود؛ بر کوه رویان در طبرستان که سینه سپهر را میفته است و در گوش‬
‫مهر راز می گفته است بر ستیغ کوه که بیشینه ماه های سال‪ ،‬یال در چادر میغ می پوشیده است‪ ،‬می ایستد‪ ،‬روی به سوی توران‪ ،‬چون بارویی ستوار‬
‫که از تازش تندبادهای توفنده و از غرش تندرهای خروشان‪ ،‬خم بر ابروی نمی آورد‪ .‬آرش‪ ،‬کماندار سرنوشت‪ ،‬پهلوان آزاده‪ ،‬کمان را از کماندان‬
‫به در می کشد و چندی شاخ آهوان را می پساود‪ .‬سپس کمان را می ماند و زه بر آن می افکند‪ .‬چرخ‪ ،‬زهازه گویان‪ ،‬آرش را که بر چکاد رویان‬
‫برایستاده است و گیسوان بلندش در باد افشان است‪ ،‬به شگفتی می نگرد و بر کمان وی که دل زمان با تپش آن می تپد‪ ،‬رشک می برد‪ .‬سپس تیر را‪،‬‬
‫تنها تیری که در ترکش دارد‪ ،‬از آن بر می گیرد؛ نخستین و واپسین تیر ترکش که ایرانی نو‪ ،‬بلند و بشکوه‪ ،‬با آن آغاز می خواهد گرفت‪ .‬تیر را در‬
‫کمان می نهد و زه را در شکاف سوفار آن می افکند‪ .‬آرش باال می افرازد؛ باالیی به بلندی ایران‪ .‬دم فرو می بندد‪ .‬در این هنگام‪ ،‬جهان به‬
‫یکبارگی دم فرو بسته است‪ .‬تیر را فرو گرفته با انگشتان شست و زهگیر ‪ ،‬فرومی کشد‪ .‬بازوی ستبر و نیرومند وی بر می آید‪ ،‬چون چنبر چرخ‪ .‬همه‬
‫توش و تاب و توان ایران‪ ،‬در این باز و گرد آمده است و فروفشرده شده است‪ .‬شاخ آهوان سر بر یکدیگر می سایند‪ .‬تیر رها می شود‪ ،‬زمین اوبار و‬
‫آسمان گذار‪ ،‬با خروشی سهمگین که پرده های زمان را فرومی درد و مرزهای مکان را درهم می شکند‪.‬‬
‫آنگاه که تیر از کمان می جهد‪ ،‬جان روشن و پاک آرش‪ ،‬همدل و همدوش با آن‪ ،‬از دام تن می دهد‪ .‬پهلوان پیر همه هوش و هستی خویش را‬
‫در تیر می دهد و با افکندن آن از مغاک خاک می رمد‪ .‬او می میرد تا ایران جاودانه جان بگیرد‪ .‬او در جای از پای در می آید تا ایران‬
‫جاودان بر پای بماند و بر جای‪ .‬خزان وی بهاری شکوفان را به ارمغان می آورد‪ ،‬بیگانه با هر پاییز پژمرده و برگ ریز‪.‬‬
‫تیر آرش‪ ،‬به تیزی و تندی آتش‪ ،‬سرانداز و سرگش می پرد و باشه وار و شاهین وش هوا را بر می درد‪ .‬تیر که پگاهان در افکنده شده است‪ ،‬در‬
‫درازای روز‪ ،‬روزی به دیربازی تاریخ و پیشینه ایران‪ ،‬پهنه ها را در می نوردد؛ از دشت های فراخ و کوهساران بلند و دره های ژرف بر می‬
‫گذرد و سرانجام شامگاهان درخُلم‪ ،‬جایی در فرارود بر گردوبنی فرو می نشیند‪ .‬تیر را که افراسیاب مهر بر آن نهاده است‪ ،‬از خُلم به طبرستان‬
‫می آورند‪ .‬شاه توران‪ ،‬آنگاه که تیر را می بیند‪ ،‬سخت به شگفت می آید و زبان برمی گشاید که‪« :‬ای شگفتا شگفت! چگونه تیری راهی چنین‬
‫دراز پیموده است و فرسنگها فرسنگ را پس پشت نهاده است؟! بی گمان نیرویی فراسویی در کار است و با نیرویی چنین‪ ،‬کار ما زار است‪ .‬بهتر‬
‫آن است که پیمان به سر بریم و بدین بهانه‪ ،‬جان به در‪ .‬پس بسازید رخت بربستن را و از دامگاه مرگ رستن را»‪ .‬بدین سان افراسیاب جادو‬
‫ایران را وامی نهد و به سرزمین خویش‪ ،‬در آن سوی آمودریا راه می برد‪ .‬در پی این پیروزی در زمین‪ ،‬ابرهای تودرتوی باران زای آسمان‬
‫ایران را فرو می پوشند و تیرگی های تباهی از هم فرو می پاشد و روز‪ ،‬رخشان و پر امید‪ ،‬بر می دمد و در هر سوی دامان درمی گسترد‪ .‬روزی‬
‫به دیرینگی و درازی تاریخ ایران‪ ،‬این سرزمین سپند هزاره ها که هزاران آرش را در دامان مهر خویش پدید آورده است و پرورده؛ آرشانی‬
‫آتش نهاد و دریاوش که همواره از شب ایران روزی رخشان ساخته اند‪.‬‬
‫جُستنی ص‪142‬‬

‫‪ -1‬ده نمونه سجع در سراسر متن نشان دهید‪.‬‬


‫مهر‪،‬سپهر‪/‬می سفته است‪،‬می گفته است‪/‬می پساود‪،‬می خماند‪ /‬زهازه گویان‪،‬رویان‪/‬زمان‪،‬مکان‪/‬می درد ‪،‬می شکند‪/‬‬
‫می دمد‪،‬می رمد‪/‬پای‪،‬جای ‪/‬می پرد ‪،‬می درد‪/‬بربستن ‪،‬رستن‬

‫‪ -2‬در فارسی هشتم (استعدادها ی درخشان) با اصطالح "سره گرایی" آشنا شدید‪ .‬در متن سره ای که خواندید‪ ،‬دو واژه عربی‬
‫بیابید‪( .‬در فرهنگ لغت فارسی‪ ،‬رو به روی هر واژه که ریشه ای جز فارسی دارد‪ ،‬کوته نوشتی آمده است تا ریشه واژه را نشان‬
‫دهد؛ برای نمونه‪ ،‬در فرهنگ بزرگ سخن [عر‪ ].‬و [فر‪ ].‬به ترتیب کوته نوشت "عربی" و "فرانسوی" است‪).‬‬

‫عرش‪:‬برابر پارسی ‪:‬اورنگ‪،‬اریکه‪،‬پهنه ‪،‬تخت ‪ /‬فرسخ‪:‬برابر پارسی فرسنگ‬ ‫‪/‬‬ ‫‪ ‬قرار ‪ :‬برابر پارسی ‪:‬آرام‪ ،‬آرامش‬
‫نوشتنی ص ‪143‬‬

‫‪ -1‬معنیِ عبارت هایی را که زیرشان خط کشیده ایم بنویسید‪.‬‬


‫‪ ‬خم بر ابرو نمی آورد‪ :‬مقاوم بودن و متزلزل نشدن‬
‫‪ ‬آرش باال می افرازد‪ :‬آرش قامتش را راست میکند‬
‫‪ ‬دم فرو می بندد‪ :‬هیچ نمی گوید و سکوت می کند(گاهی به معنی «نفس را در سینه حبس‬
‫می کند» است‪).‬‬
‫‪ ‬شاخ آهوان سر بر یکدیگر می سایند‪ :‬دو طرف کمان (که از شاخ آهوان درست شده) در اثر‬
‫کشیدنِ آرش ‪ ،‬به هم نزدیک می شوند‪.‬‬
‫‪ ‬کار ما زار است‪ :‬دچار مشکل شده ایم‪.‬‬
‫‪ ‬در هر سوی دامان در می گسترد‪ :‬همه جارا فرا می گیرد‪.‬‬

‫‪ -2‬بر پایه ی توضیحات پانوشت متن‪ ،‬در تصویر تیر و کمانِ روبه رو‪"،‬پیکان‪ ،‬سوفار‪ ،‬زه ‪ ،‬زاغه ‪،‬‬
‫چلّه" را نشان دهید‪.‬‬
‫‪ ‬پیکان‪ :‬نوک تیر‬
‫‪ ‬سوفار‪ :‬انتها یا دم تیر‬
‫‪ ‬زه‪ :‬طناب کمان‬
‫‪ ‬زاغه‪ :‬دو سر کمان‬
‫‪ ‬چله‪ :‬وسط زه‪ ،‬جایی که سوفار با آن در تماس است‪.‬‬
‫اندیشیدنی ص ‪142‬‬

‫‪ -1‬لحن مناسب برای خواندن متن"آرش کمانگیر" چیست؟ چرا؟‬


‫لحن حماسی ‪ -‬روایی زیرا نویسنده‪ ،‬در حال بازگو کردن حماسه هایی است که آرش کمانگیر آفریده بود‪.‬‬

‫‪" -2‬کهن گرایی" و "سره گرایی" و کاربرد گسترده ی "آرایه ادبی سجع" را می توان از ویژگی های زبانی و ادبی این متن برشمرد‪ .‬به نظر‬
‫شما‪ ،‬نویسنده چه فکر و اندیشه ای را در قالب این و یژگی های زبانی و ادبی ریخته و گنجانده است؟میهن پرستی آیا میان محتوای فکری‬
‫نویسنده با ظرف و قالبی که فراهم آورده ‪ ،‬هماهنگ ی برقرار است ؟ بله‪ .‬آیا نویسنده در رساندن اندیشه و عاطفه خود به خواننده توانا بوده‬
‫است ؟ بله‪ .‬چه سنجه و معیاری برای اندازه گیری رسایی این متن و توانایی نویسنده آن دارید ؟ دلنشین بودن‪ ،‬ایجاد حس غرور که با ادامه‬
‫دادن داستان در خواننده ایجاد می شود و ما را در گیر حس میهن پرستی می کند از طرفی نویسنده با استفاده از سره گرایی‪،‬و به کار بردن‬
‫واژه های قدیمی بین محتوای داستان و فرهنگ ایران زمین ارتباط بر قرار کرده است‪.‬‬
‫‪" -3‬افراسیاب" در لغت به معنیِ "از میان بردنِ آب" است‪ .‬نویسنده از این نکته در چه بخشی از داستان به شیوه ی نمادین بهره گرفته است؟‬
‫صفحه ی ‪ ، 142‬باالی صفحه‪« :‬و به سرزمین خویش در آن سوی آمودریا راه می برد‪.‬در پی این پیروزی در زمین ‪،‬ابرهای تو در توی باران زای‬
‫آسمان ایران را فرو می پوشندو تیرگی های تباهی از هم فرو می پاشد‪» .‬‬
‫‪ - 4‬چه شباهت هایی میان داستان "آرش کمانگیر" و درس "آرشی دیگر" می بینید؟‬
‫شخصیت شهید فهمیده و دیگر شهدا‪ ،‬درست مثل آرش کمانگیر است‪ .‬آرش‪ ،‬مرز ایران را مشخص کرد و‬
‫شهدا و رزمندگان‪ ،‬آن را تثبیت کردند‪ .‬هر دو روایت یک حماسه است و بیانگر از جان گذشتن و فداکاری‬
‫یک پهلوان ایرانی‬

‫‪ -۵‬خواستِ نویسنده از " آتش نهاد" و "دریاوَش"‪ ،‬یادکردِ چه ویژگی هایی از فرزندان ایران زمین است؟‬
‫ایرانیان باستان‪ ،‬آتش را نماد وجود خداوند پاک می دانستند‪ .‬به همین دلیل ‪« ،‬آتش نهاد» یعنی‪ :‬شخص با‬
‫ایمان‪ ،‬کسی که روح خداوند پاک در وجودش قرار دارد‪ .‬ویا (آتش نهاد ‪:‬باغیرت و پرشور وهیجان)‬
‫دریاوش ‪ :‬کسی که دلی به وسعت دریا دارد‪ .‬و یا (آرام و در عین حال خروشان)‬
‫دانستنی ص ‪144‬‬

‫آشنایی با فرهنگستان (‪)۷‬‬


‫در ردیف های چهارگانه جدول زیر‪ ،‬هریک از معادل های فارسی فرهنگستان را با واژه بیگانه روبه رویش مقایسه کنید‪:‬‬

‫واژه بیگانه‬ ‫واژه فارسی‬ ‫ردیف‬


‫فالسک‬ ‫دمابان‬
‫تاکسی درمی‬ ‫آکنده سازی‬ ‫‪۱‬‬
‫فرانشیر‬ ‫خودپرداخت‬
‫ارنج‬ ‫آرایش‬
‫‪۲‬‬
‫دکوراسیون‬ ‫آرایش‪ ،‬آرایه گری‬
‫کاتالوگ‬ ‫کاالنما‬
‫‪۳‬‬
‫کاتالوگ‬ ‫کارنما‬
‫سلول‬ ‫یاخته‬
‫گلبول‬ ‫گویچه‬ ‫‪۴‬‬
‫تیروئید‬ ‫سپردیس‬
‫با نخستین واژه فارسی در ردیف‪ ،1‬پیش از این آشنا شده اید‪ .‬با آنکه «فالسک» واژه ای رایج در زبان فارسی است‪ ،‬اما ساختار‬
‫آن برای فارسی زبانان‪ ،‬تیره و ناواضح است‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬اگر شما چنین واژه ای را برای نخستین بار بشنوید‪ ،‬نمی توانید از‬
‫اجزای آن‪ ،‬به معنایش پی ببرید‪ .‬در مقابل‪ ،‬وقتی «دمابان» را می شنوید‪ ،‬بی درنگ در می یابید که از «دما» ‪« +‬بان» ساخته‬
‫شده است‪« .‬دما» واژهای فراگیر در زبان فارسی است و «بان» نیز ۔ که در واژه هایی از قبیل «باغبان»‪« ،‬دروازه بان»‪،‬‬
‫«دربان»‪« ،‬گروهبان»‪« ،‬محیط بان»‪« ،‬سایه بان» و جز آن‪ ،‬معنی «محافظت» را می رساند ‪ -‬پسوندی فعال و زایاست‪ .‬بنابراین‬
‫ذهن شما به آسانی و به صورت خودکار‪ ،‬مفهوم «دمابان» و ارتباط این نام را با وسیله ای که چنین نامی بر آن گذاشته شده‬
‫است‪ ،‬درک می کند‪.‬‬
‫دومین برابر نهاد فارسی نیز ‪ -‬بر خالف واژه بیگانه ‪ -‬از همین ویژگی برخوردار است‪ :‬اگر وقتی که برای نخستین بار با چنین‬
‫پدیده ای (جانوری که پوست آن را دباغی و پر کرده و دوخته باشند تا طبیعی و زنده جلوه کند) روبه رو شویم‪ ،‬نام «آکنده‬
‫سازی» را بشنویم‪ ،‬به دلیل شفافیت واژه‪ ،‬معنی «پر کردن» را از آن می فهمیم و به راحتی به خاطر می سپاریم‪ ،‬اما چه بسا نام‬
‫«تاکسی درمی» را که واژه ای تیره است‪ ،‬پس از مدتی از یاد ببریم‪.‬‬
‫به احتمال بسیار‪ ،‬سومین واژه بیگانه و برابر نهاد آن را تاکنون نشنیده اید‪ .‬کسی که خود را بیمه می کند‪« ،‬بیمه گذار» و شرکت بیمه‪« ،‬بیمه گر» نامیده‬
‫می شود و قرارداد میان دو طرف را «بیمه نامه» می گویند‪ .‬بیمه گر می تواند در یکی از بندهای بیمه نامه‪ ،‬پرداخت بخشی از مبلغ خسارت را نپذیرد و‬
‫بر عهده بیمه گذار بگذارد؛ مثال در بیمه نامه یادآور شود که نسبت به پرداخت پنج درصد هزینه درمانی بیمار (بیمه گذار)‪ ،‬تعهدی ندارد‪ .‬این درصد از‬
‫هزینه را که پرداخت آن بر عهده خود بیمه گذار است‪« ،‬فرانشیز» یا «خودپرداخت» می نامند‪ .‬ناگفته پیداست که از میان این دو واژه‪ ،‬کدام یک به‬
‫چاالکی از عهده معنی رسانی بر می آیند؟‬
‫بدین ترتیب واژه های بیگانه ای مانند فرانشیز‪ ،‬فالسک و تاکسی درمی به سبب تیرگی معنایی‪ ،‬هریک باری بر ذهن فارسی زبانان به شمار می آیند‪ ،‬اما‬
‫نوواژه هایی از قبیل خود پرداخت‪ ،‬دمابان و آکنده سازی هم شفاف و معنی رسان اند و هم با بهره گیری از امکانات گسترده واژه سازی فارسی‪ ،‬به‬
‫ورزیدگی و پرمایگی زبان ما یاری می رسانند‪.‬‬
‫در ردیف دوم جدول‪ ،‬با یک معادل ‪ -‬یعنی «آرایش» ‪ -‬در برابر دو واژه بیگانه روبه روییم‪ .‬فرهنگستان «اَرِنج» (=چگونگی قرار گیری اعضای تیم‬
‫ورزشی در زمین مسابقه) را با آرایش» جایگزین کرده و دکوراسیون» (=هنر تزیین مکان با اشیا) را نیز با همان واژه البته در کنار «آرایه گری»‬
‫معادل یابی کرده است‪« .‬آرایش» از دیرباز در زبان فارسی کاربرد داشته و بنابراین‪ ،‬شاید عده ای تصویب یک معادل قدیمی را برای دو واژه بیگانه‪،‬‬
‫نشانة کم آوردن زبان فارسی در رویارویی با زبان انگلیسی قلمداد کنند‪ .‬غافل از آنکه در همه زبانها کمتر واژه ای می توان یافت که تنها در یک معنی‬
‫کاربرد داشته باشد‪ .‬صرفه جویی و کم کوشی زبانی سبب می شود که گاه فرهنگستان به جای واژه سازی‪ ،‬از ظرفیت های معنایی یک واژه در بیان‬
‫مفهوم های نزدیک به هم بهره ببرد‪ .‬در این حالت‪ ،‬بافت جمله معنی دقیق واژه را بر خواننده یا شنونده آشکار می کند‪ :‬سرمربی تیم را با همان آرایش‬
‫همیشگی به میدان فرستاد‪ /‬آرایش اتاقش‪ ،‬سلیقه و عالقه هایش را به خوبی نشان می داد‪.‬‬
‫در ردیف سوم جدول ‪ -‬برعکس ردیف دوم ‪ -‬دو برابر نهاد فارسی می بینیم که برای یک واژه بیگانه به تصویب‬
‫رسیده است‪ .‬گاهی مقصود از «کاتالوگ»‪ ،‬فهرستی است که فراورده ها یا کاالهای یک مؤسسه در آن معرفی می شود؛‬
‫و گاهی دفترچه ای است که شیوه کار دستگاهی (مثال‪ :‬گوشی همراه را نشان میدهد‪ .‬فرهنگستان‪ ،‬اولین کاربرد‬
‫«کاتالوگ» را با واژه نوگزیده «کاالنما» و دومین کاربرد آن را با نوواژه «کارنما» برابریابی کرده است تا معادل ها از‬
‫دقت دو چندان برخوردار باشند‪.‬‬
‫در ردیف چهارم جدول‪ ،‬نمونه هایی از واژه های مصوب فرهنگستان یاد شده که در کتاب تازه تألیف زیست شناسی‬
‫پایه دهم (رشته علوم تجربی) به کار رفته است‪ .‬نخستین معادل (یاخته)‪ ،‬برساخته فرهنگستان اول است و بنابراین‬
‫دیرینگی هشتاد ساله در زبان فارسی دارد‪ .‬سلول در زبان فرانسوی به معنی «اتاق کوچک» بوده و سپس در زیست‬
‫شناسی به صورت یک اصطالح در آمده است‪ .‬نوواژه «یاخته» در لغت به معنای «کشیده» است و از مصدر «یاختن»‬
‫(=کشیدن) برگرفته شده‪ .‬سبب این نام گذاری آن بوده است که سلولهای عصبی‪ ،‬ساختار کشیده دارند‪ .‬هر چند‬
‫«یاخته» به دلیل اشتقاق از مصدری کهن‪ ،‬در فارسی امروز شفاف به شمار نمی آید‪ ،‬ولی با وام گیری از گذشته‬
‫تاریخی زبان فارسی‪ ،‬مصدری فراموش شده را از نو زنده می کند و به گنجینه واژگان فعال زبان فارسی می افزاید‪.‬‬
‫نمونه دیگر از این دست‪ ،‬واژه «خلبان» است که آن هم در فرهنگستان اول به تصویب رسیده‪.‬‬
‫«خله» در فارسی کهن به معنی «پارو» بوده است‪ .‬فرهنگستان از پیوند «خله» با پسوند «بان»‪ ،‬نوواژه «خلبان» را پدید آورده و سپس‬
‫این واژه را ‪ -‬که کمابیش معنی «قایق ران» از آن بر می آید ‪ -‬در معنای راننده هواپیما اصطالح کرده است‪.‬‬
‫شاید بگویید که نام «یاخته» تنها گویای ساختار سلول های عصبی یا سلول های ماهیچه است و بیانگر مفهوم دقیق سلول در دانش زیست‬
‫شناسی نیست‪ .‬باید بدانید که بیشتر نام ها هم پوشانی کامل با مفهوم ها ندارند‪ ،‬اما پس از آنکه برای رساندن مفهومی وضع شدند‪ ،‬رفته‬
‫رفته از عهده معنی رسانی بر خواهند آمد؛ چنان که واژه فرانسوی سلول (= اتاق کوچک) نیز در آغاز‪ ،‬چنین وضعیتی داشته است‪.‬‬
‫وانگهی امروزه در همه زبانها به واژه هایی عادی و فراگیر بر می خوریم که بخشی از مفهوم را در بردارند‪ :‬فرودگاه (که به همان‬
‫اندازه که هواپیما در آن فرود می آید‪ ،‬به پرواز درمی آید!)‪ ،‬برف پاک کن (که بیش از آنکه برف را پاک کند‪ ،‬باران را پاک می‬
‫کند!) و از این عجیب تر‪ :‬گریپ فروت (= میوه انگوری!)‪ ،‬ذوزنقه (=دارای کوچه باریک!)‬
‫دومین نمونه ای که از برابر نهادهای زیست شناختی فرهنگستان آورده ایم («گویچه» به جای «گلبول»)‪ ،‬از پیوند «گوی» (توپ کوچک‬
‫و فشرده که در برخی بازی ها مانند چوگان و بیلیارد به کار می رود) و «چه» (پسوند‪ ،‬به معنی شباهت ) ساخته شده و بیانگر شکل‬
‫ظاهری یاخته های شناور در خون است‪.‬‬
‫در نوواژه سوم‪« ،‬سپردیس» به جای «تیروئید» که ریشه یونانی آن به معنی «سپر شکل‪ ،‬سپر مانند» است‪ ،‬نهاده شده است‪ .‬در ساخت این‬
‫معادل‪« ،‬سپر» با پسوند «دیس» (به معنی شباهت) ترکیب یافته و به مانند واژه بیگانه‪ ،‬نمایانگر شکل غده است‪ .‬با آنکه بر سپردیس در‬
‫قیاس با واژه هایی چون «روده» (= مانند رود) و «لوزالمعده (= بادام معده) هیچ ایرادی نمی توان گرفت‪ ،‬اما چه بسا در آغاز به‬
‫گوش فارسی زبانانی که به واژه های بیگانه ای از قبیل«تیروئید» عادت کرده اند‪ ،‬ناآشنا جلوه کند؛ باوجوداین‪ ،‬چنین معادلهایی در پی‬
‫کاربرد پربسامد در متون آموزشی‪ ،‬به زودی در زبان علمی فارسی عادی و جایگیر خواهند شد‪.‬‬
‫انبوه معادل های دانش زیست شناسی را ‪ -‬که تنها سه نمونه از آنها را در جدول گنجانده ایم ‪ -‬استادان دانشگاه ها‪ ،‬متخصصان و‬
‫مترجمان نامدار این رشته در کارگروه های تخصصی جداگانه (مانند زیست شناسی کتاب های درسی مدارس‪ ،‬زیست شناسی‪ -‬شاخه‬
‫علوم گیاهی‪ ،‬زیست شناسی‪ -‬شاخه علوم جانوری‪ ،‬ژن شناسی و زیست فناوری) گردآوری و معادل یابی می کنند و پس از بررسی و‬
‫تأیید «هیئت فنی» گروه واژه گزینی‪ ،‬به تصویب شورای فرهنگستان می رسانند‪ .‬بدین سان بهره یابی فرهنگستان از صاحب نظران در‬
‫رشته ها و شاخه های گوناگون علمی‪ ،‬زمینه ساز واژه گزینی دقیق و اطمینان بخش است‪.‬‬
‫برخی گمان می کنند راهیابی نوواژه های مصوب فرهنگستان به کتاب درسی تازه تألیف زیست شناسی‪ ،‬برای دانش آموزان دردسر ساز‬
‫است؛ زیرا بیشتر کتاب های مرجع آنان در دوره دانشگاهی ‪ -‬برای نمونه‪ ،‬رشته پزشکی ‪ -‬به زبان انگلیسی است و یادگیری اصطالحات‬
‫علمی به زبان فارسی‪ ،‬بهره گیری از کتاب های مرجع انگلیسی را در آینده دشوار می کند‪.‬‬
‫از بخش های پیشین «آشنایی با فرهنگستان» آموختیم که نیرومندی زبان فارسی در گرو واژه گزینی گسترده علمی است‪ .‬در‬
‫جهان جهش های برق آسای علم و فناوری‪ ،‬زبان فارسی باید مانند دیگر زبان های پیشرفته همه ظرفیت های واژه سازی خود‬
‫را به کار بندد و زبان علم شود؛ و گرنه ناگزیر است منفعالنه در برابر واژه های روزافزون بیگانه عقب بنشیند‪ .‬با این وصف‬
‫چگونه می توان انتظار داشت که واژه های مصوب فرهنگستان را در کتاب های درسی نپذیریم‪ ،‬مبادا که دانشجویان آینده در‬
‫فهم متون انگلیسی با دشواری رو به رو شوند؟! مگر زبان فارسی وظیفه داشته است راه را برای انگلیسی آموزی دانش آموزان‬
‫هموار کند؟ فراگیری دست کم یک زبان بیگانه در دوره متوسطه بجا و شایسته است‪ ،‬اما قرار نیست در این میان زبان فارسی‬
‫قربانی شود‪.‬‬
‫در مجموع اگر بایستگی واژه گزینی علمی در زبان فارسی را دریابیم و با عملکرد سنجیده کارگروه های تخصصی فرهنگستان‬
‫آشنا باشیم‪ ،‬می توانیم به جای تأثیر پذیری از داوری های سطحی نگرانه و بهانه جویانه‪ ،‬عادت و وابستگی به کاربرد پاره ای‬
‫واژه های بیگانه را ترک گوییم و با پذیرش آگاهانه نوواژه های فارسی‪ ،‬نیرومندی و کارآمدی زبان خود را در عرصه دانش به‬
‫نمایش بگذاریم‪.‬‬
‫جُستنی ص‪1۵0‬‬

‫برابر نهادهای درون جدول را فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای چه واژه های بیگانه ای برگزیده و به تصویب رسانده است؟‬
‫(معادل ها را در وبگاه فرهنگستان به نشانی‪ apll.ir‬یا دوره دوازده جلدی «فرهنگ واژه های مصوب فرهنگستان» جست و جو‬
‫کنید‪ .‬همچنین می توانید نخست در ساختار و معنی معادل های فارسی بیندیشید و با یاری جستن از پانوشت ها‪ ،‬واژه های بیگانه‬
‫را حدس بزنید؛ آنگاه بر پایه منابع فرهنگستانی‪ ،‬درستی حدستان را بیازمایید‪).‬‬

‫واژه بیگانه‬ ‫واژه فارسی‬ ‫واژه بیگانه‬ ‫واژه فارسی‬


‫‪(music video‬موزیک‬
‫‪(User operator‬اپراتور)‬ ‫کارور‬ ‫نماهنگ‬
‫ویدیو)‬
‫‪(Paraglider ranking‬پارا گالیدر)‬ ‫چتربال‬ ‫‪(Sequence‬سکانس)‬ ‫تکه فیلم‬
‫‪(Ranking‬رنکینگ)‬ ‫رتبه بندی‬ ‫‪(slow-motion‬اسلوموشن)‬ ‫کندنمایی‬
‫‪( Essence‬اسانس)‬ ‫عطرمایه‬ ‫‪(Animation‬انیمیشن)‬ ‫پویا نمایی‬
‫‪(tea bag‬تی بگ)‬ ‫چای کیسه ای‬ ‫‪(Tragedy‬تراژدی)‬ ‫سوگنامه‬
‫‪(coffee shop‬کافی شاپ)‬ ‫قهوه سرا‬ ‫‪(Superstar‬سوپر استار)‬ ‫ابرستاره‬
‫‪( Traffic‬ترافیک)‬ ‫شدآمد‬ ‫‪(make up‬میکاپ)‬ ‫چهره پردازی‬
‫‪(Guard rail‬گارد ریل)‬ ‫نرده حفاظ‬ ‫‪(Scenario‬سناریو)‬ ‫فیلمنامه‬
‫‪(Tour‬تور)‬ ‫گشت‬ ‫‪screenwriter/script writer‬‬ ‫فیلنامه نویس‬
‫‪(Tour leader‬تور لیدر)‬ ‫گشت بر‬ ‫‪(Teaser‬تیزر)‬ ‫پیش پرده‬
‫‪(Maximum‬ماکزیمم)‬ ‫بیشینه‬ ‫‪(Play‬پلی)‪(show/‬شو)‬ ‫نمایش‬
‫‪(Minimum‬مینیمم)‬ ‫کمینه‬ ‫‪( theater‬تئاتر)‬ ‫نمایش سرا‬
‫‪(Mechanism‬مکانیزم)‬ ‫سازوکار‬ ‫‪(Placard‬پالکارد)‬ ‫شعارنوشته‬
‫‪(Cycle‬سیکل)‬ ‫چرخه‬ ‫‪(Billboard‬بیلبورد)‬ ‫آگهی نما‬
‫‪(Tribune‬تریبون)‬ ‫سختگاه‬ ‫‪(Chip‬چیپ)‬ ‫تراشه‬
‫‪(Seminar‬سمینار)‬ ‫هم اندیشی‬ ‫‪(Print preview‬پرینت پرویو)‬ ‫پیش نمای چاپ‬
‫‪(Strategy‬استراتژی)‬ ‫راهبرد‬ ‫‪(On line‬آنالین)‬ ‫برخط‬
‫‪(Page‬پیج)‬ ‫پی جویی‬ ‫‪(Back slash‬بک اسلش)‬ ‫واکج خط‬
‫‪(Barcode‬بار کد)‬ ‫رمزینه‬ ‫‪(Messenger‬مسنجر)‬ ‫پیام رسان‬
‫‪(Check list‬چک لیست)‬ ‫بازبینه‬ ‫‪(Mail box‬میل باکس)‬ ‫نامه دان‬
‫‪(Suit‬سوییت)‬ ‫سراچه‬ ‫‪(Spam‬اِسپم)‬ ‫هرزنامه‬
‫‪(Door phone/I phone‬آیفون)‬ ‫دربازکن‬ ‫‪(Signal‬سیگنال)‬ ‫نشانک‬
‫‪(Counter‬کنتور)‬ ‫شمارگر‬ ‫‪(Head phone‬هدفون)‬ ‫دوگوشی‬
‫‪(Parquet‬پارکت)‬ ‫چوب فرش‬ ‫‪(Update‬آپدیت)‬ ‫روزآمد‬
‫درس شانزدهم آرزو‬

‫اندیشیدنی ص‪154‬‬

‫‪- 1‬جمله زیر از قابوس نامه کدام بخش از شعر «آرزو» را تداعی میکند؟‬
‫هرکه را دشمن نباشد‪ ،‬دشمن کام بود‪.‬‬
‫برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی ‪ .‬نه کم و نه زیاد‪ ،‬درست به اندازه‪ ،‬تا گاهی‬
‫باورهایت را مورد پرسش قرار دهند که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد‪ ،‬تا‬
‫زیاد به خودت غره نشوی »‬
‫‪ -2‬این حکایت از بوستان سعدی را بخوانید و بگویید آن را از دید مفهوم با چه پاره هایی از شعر ویکتور هوگو می توان سنجید‪ .‬در روند این سنجش و‬
‫تطبیق‪ ،‬میان سبک دو شاعر در بیان مفهوم و پیام مشترک چه تفاوتی می بینید؟‬
‫یکی بود در کنج خلوت نهان‬ ‫شنیدم که در خاک وخش از مهان‬
‫که بیرون کند دست حاجت به خلق‬ ‫مجرد به معنی‪ ،‬نه عارف به دلق‬
‫در از دیگران بسته بر روی او‬ ‫سعادت‪ ،‬گشاده دری سوی او‬
‫ز شوخی به بد گفتن نیکمرد‬ ‫زبان آوری بی خرد سعی کرد‬
‫به جای سلیمان نشستن چو دیو‬ ‫که‪« :‬زنهارا از این مکر و دستان و ریو!‬
‫طمع کرده در صید موشان کوی‬ ‫دمادم بشویند چون گربه روی‬
‫که طبل تهی را رود بانگ دور‬ ‫ریاضت کش از بهر نام وغرور‬
‫بر ایشان تفرج کنان مرد و زن‬ ‫همی گفت و خلقی بر او انجمن‬
‫که‪« :‬یا رب‪ ،‬مر این شخص را توبه بخش‬ ‫شنیدم که بگریست دانای وخش‬
‫مرا توبه ده تا نگردم هالک‬ ‫و گر راست گفت ای خداوند پاک‬
‫که معلوم من کرد خوى بدم»‬ ‫پسند آمد از عیب جوی خودم‬
‫وگر نیستی‪ ،‬گو برو باد سنج‬ ‫گر انی که دشمنت گوید‪ ،‬مرنج‬
‫تو مجموع" باش؛ او پراگنده گفت‬ ‫اگر ابلهی مشک را گنده گفت‪،‬‬
‫چنین است گو؛ گنده مغزی مکن‬ ‫و گر می رود در پیاز این سخن‬
‫زبان بداندیش بر خود بیست‬ ‫پس کار خویش آن که عاقل نشست‪،‬‬

‫در شعر ویکتور هوگو ‪ ،‬دعا می کند که ما هم دوست داشته باشیم و هم دشمن‪.‬دوستان باعث بالندگی ما می شوند و دشمنان هم وقتی که شکست ما را می‬
‫بینند‪ ،‬شاد می شوند بنابراین ما سعی می کنیم کاری را انجام ندهیم که شکست بخوریم و همچنین هر دشمنی با رفتار های زشتی که انجام می دهد‪ ،‬ما سعی‬
‫می کنیم از آن رفتار ها دوری کنیم ‪ .‬اما در این شعر‪ ،‬بیشتر درباره ی دشمن صحبت می کند و می گوید که باید روش خوبی را در پی بگیریم تا انسان های‬
‫بد اندیش‪ ،‬مجال اینکه درباره ی بدی هایمان صحبت کنند‪ ،‬پیدا نکنند و اگر واقعا رفتار های دشمنان برای ما سخت و تحمل ناپذیر است‪،‬سعی کنیم که عیبی‬
‫را مرتکب نشویم‪.‬‬
‫گاهی برای برگزیدن امالی درست در واژه هایی که بخش پایانی آنها «گذار ‪ /‬گزار» است‪ ،‬دچار تردید می شویم‪ .‬باید دانست که این دو از دو مصدر متفاوت ساخته شده اند‪:‬‬
‫«گذار» از مصدر «گذاشتن» و «گزار» از مصدر «گزاردن»‪.‬‬
‫گذاشتن به معنای «قرار دادن» یا «وضع و قرارداد کردن» است‪ .‬بنابراین بن مضارع آن گذار در این قبیل واژه ها کاربرد دارد‪ :‬بنیان گذار‪ ،‬قانون گذار‪ ،‬تأثیر گذار‪ .‬البته در‬
‫واژه « تأثیر گذار»‪ ،‬گذاشتن در معنای حقیقی قرار دادن (مانند گذاشتن لیوان بر میز) به کار نرفته است‪ ،‬بلکه نشانه و اثر گذاشتن بر چیزی را می رساند‪.‬‬
‫گزاردن به دو معنای «به جا آوردن‪ ،‬ادا کردن‪ ،‬انجام دادن» یا «شرح و تعبیر کردن» است‪ .‬از این رو بن مضارع آن (گزار) در امالی چنین واژه هایی به چشم می خورد‪:‬‬
‫خدمت گزار‪ ،‬نماز گزار‪ ،‬حج گزار‪ ،‬کارگزار‪ ،‬سپاس گزار (در معنای نخست) یا خبر گزاری‪ ،‬خواب گزار در معنای دوم)‬
‫در این میان‪« ،‬احترام گذاشتن» و «حرمت گذاشتن» را می توان استثنا دانست؛ زیرا با آنکه معنای به جا آوردن و ادای احترام دارد‪ ،‬اما مصدر گذاشتن را همراه آن می‬
‫آوریم‪.‬‬
‫دو مصدر گذاشتن و گزاردن بن مضارع هم آوا (گذار و گزار) دارند‪ ،‬اما بن ماضی شان متفاوت است‪ :‬گذاشت و گزارد‪ .‬پس بهتر است برای آزمایش درستی امال‪ ،‬از بن ماضی‬
‫گذاشتن در قالب فعل گذشته ساده بهره بگیریم‪ .‬می توانیم بگوییم‪ :‬اردشیر‪ ،‬دودمان ساسانی را بنیان گذاشت‪ .‬نباید چنین قانونی گذاشت‪ .‬سخنانش بر شنوندگان تأثیر گذاشت‪.‬‬
‫باید به همه احترام گذاشت‪.‬‬
‫اما کاربرد گذاشتن در این جمله ها پذیرفتنی نیست‪:‬‬
‫دانستنی ص‪156‬‬ ‫* به هم میهنانش خدمت گذاشت‪.‬‬
‫دو رکعت نماز گذاشت‪.‬‬
‫* از ما سپاس گذاشت‪.‬‬
‫بدین ترتیب در می یابیم که «بنیان گذار‪ ،‬قانون گذار‪ ،‬تأثیر گذار و احترام گذاشتن درست است‪ ،‬اما‪ ،‬خدمت‪ ،‬نماز و سپاس» را باید با مصدر گزاردن» (نه گذاشتن») به کار‬
‫برد‪.‬‬
‫زنده یاد استاد ابوالحسن نجفی (‪ ،)13۹4 -1308‬دانش آموخته زبان شناسی از دانشگاه‬
‫سوربن پاریس ادیب‪ ،‬زبان شناس‪ ،‬مترجم‪ ،‬ویراستار‪ ،‬نظریه پرداز وزن شعر فارسی‪ ،‬عضو‬
‫پیوسته و مدیر گروه ادبیات تطبیقی فرهنگستان زبان و ادب فارسی‪ ،‬پدید آورنده آثاری‬
‫مانند غلط ننویسیم»‪« ،‬مبانی زبان شناسی و کاربرد آن در زبان فارسی‪ ،‬فرهنگ عامیانه‬
‫فارسی (‪ 2‬جلد)»‪ ،‬ترجمه رمان چهار جلدی خانواده تیبو (نوشته روژه مارتن دوگار‪ ،‬برنده‬
‫جایزه نوبل ادبیات)‪ ،‬ترجمه «شازده کوچولو» (اثر آنتوان دو سنت اگزوپرى)‬

‫متن دانستنی پیشین را با بهره بایی از کتاب ارزشمند غلط ننویسیم (فرهنگ دشواری های‬
‫زبان فارسی) نوشته ایم‪ .‬غلط ننویسیم فرهنگ درست نویسی نثر فارسی است و ما را از‬
‫پاره ای خطاهای امالیی‪ ،‬دستوری و نگارشی ‪ -‬که برخاسته از سهل انگاری‪ ،‬کم دانشی با‬
‫الگوبرداری از ساختارهای بیگانه است ‪ .‬آگاه می سازد و باز می دارد‪.‬‬
‫روان خوانی‪ :‬دو نقاش‬
‫جُستنی ص‪1۵8‬‬

‫‪ ‬در متن روان خوانی‪ ،‬هفت جمله بیابید که در آن جمله ها فعل مضارع التزامی‪ ،‬بدون بخش پیشین یا‬
‫نشانة آغازین(بـ) به کار رفته باشد‪.‬‬
‫‪ -1‬سعی میکردند در همه چیز بهترین را پیدا کنند(پیدا بکنند)‪.‬‬
‫‪ -2‬بخواهند در این مورد داوری کند(داوری بکند)‪.‬‬
‫‪ -3‬پیرمردی که قرار بود بین آن دو داوری کند(داوری بکند)‪.‬‬
‫‪ -4‬توانسته بود پرندگان را فریب دهد(فریب بدهد)‪.‬‬
‫‪ -۵‬بگذار نقاشی ات را ببینم تا داوری کنم(داوری بکنم)‪.‬‬
‫‪ -۶‬یادش آمد که باید برنده را انتخاب کند(انتخاب بکند)‪.‬‬
‫‪- ۷‬نقاش به جلو قدم برداشت تا به عنوان برنده مسابقه‪ ،‬جایزه را دریافت کند(دریافت بکند)‪.‬‬
‫رومیان گفتند‪« :‬ما را کر و فر»‬ ‫چینیان گفتند‪« :‬ما نقاش تر»‬ ‫خواندنی ص‪1۵8‬‬
‫کز شماها کیست در دعوی گزین »‬ ‫گفت سلطان‪« :‬امتحان خواهم در این‬
‫رومیان در علم واقف تر بدند‬ ‫اهل چین و روم چون حاضر شدند‪،‬‬
‫خاص بسپارید و یک آن شما»‬ ‫چینیان گفتند‪« :‬یک خانه به ما‬
‫زان‪ ،‬یکی چینی ستد‪ ،‬رومی دگر‬ ‫بود در خانه‪ ،‬مقابل دربه در‬
‫پس خزینه باز کرد آن ارجمند‬ ‫چینیان صد رنگ از شه خواستند‬
‫چینیان را راتبه بود از عطا‬ ‫هر صباحی از خزینه‪ ،‬رنگ ها‬
‫در خور آید کار را‪ ،‬جز دفع زنگ»‬ ‫رومیان گفتند «نه نقش و نه رنگ‬
‫همچو گردون ساده و صافی شدند‬ ‫در فرو بستند و صیقل می زدند‬
‫از پی شادی‪ ،‬دهل ها می زدند‬ ‫چینیان چون از عمل فارغ شدند‪،‬‬
‫می ربود آن‪ ،‬عقل را و فهم را‬ ‫شه درآمد‪ ،‬دید آنجا نقش ها‬
‫پرده را باال کشیدند از میان‬ ‫بعد از آن آمد به سوی رومیان‬
‫زد برین صافی شده دیوارها‬ ‫عکس آن تصویر و آن کردارها‬
‫دیده را از دیده خانه می ربود‬ ‫هر چه آنجا دید ‪ ،‬اینجا به نمود‬
‫مثنوی موالنا‬
‫نوشتنی ص‪1۵۹‬‬

‫‪ -1‬در مصراع های بیت نخست‪ ،‬چه فعل هایی حذف شده است؟‬
‫چینیان گفتند‪ «:‬ما نقاش تر {هستیم }»‬
‫ما کر و فر داریم (رای تغییر فعل)‬ ‫رومیان گفتند‪« :‬ما را کر و فر {است }»‬

‫‪ -2‬مقصود از «آنجا» و «اینجا» در بیت پایانی چیست؟‬


‫آنجا = خانه چینی ها ‪ ،‬اینجا = خانه رومی ها‬
‫به عبارتی دیگر آنجا = دنیای مادی به نوعی ظاهر عارف‪/‬اینجا = جهان آخرت به نوعی باطن‬
‫عارف‬
‫اندیشیدنی ص‪1۵۹‬‬

‫‪1‬ـ داستان «دو نّقاش» را با حکایت موالنا بسنجید و همانندی و تفاوت آن دو را در اجزا و نتیجه نشان دهید‪.‬‬
‫شباهت‪ :‬در هر دو داستان‪ ،‬در آخر کسی برنده شده بود که در عین سادگی‪ ،‬کاری زیبا انجام داده بود‪.‬‬
‫تفاوت‪ :‬در داستان دو نقاش‪ ،‬کسی که به ظاهر نقاشی زیباتری کشیده بود برنده نشد اما در این حکایت‪ ،‬گروهی که توانسته بودند دیوارهای‬
‫خانه را زیباتر تزئین کنند برنده شدند‪.‬‬
‫‪2‬ـ موالنا در دنبالة این حکایت‪ ،‬از داستان نمادین خود رمزگشایی می کند و می گوید که خواسِت او از «رومیان»‪ ،‬عارفان است‪ :‬لیک‪،‬‬
‫صیقل کرده اند آن سینه ها ‪ /‬پاک از آز و حرص و بُخل و کینه ها‬
‫سپس می افزاید‪«:‬آن صفای آینه‪ ،‬الشک دل است‪ ».‬بر پایه رمزگشایی یاد شده‪ ،‬بگویید چگونه موالنا پیام اخالقی و عرفانی خود را در بافت‬
‫این حکایت گنجانده است‪ .‬همچنین بنویسید آیا می توان میان حکایت موالنا و شعر «گل آفتابگردان» (باتوجه به توضیحی که در سر آغاز‬
‫آن آورده ایم) همسویی مفهومی یافت‪.‬‬
‫عارفان به ظاهر اهمیت نمیدهند‪ .‬انها سعی میکنند در حضور خدا زیبا جلوه داده شوند و تالش میکنند برای انجام این کار‪ ،‬زنگزدگیهای‬
‫دلشان را صیقل دهند تا دلشان پذیرای وجود معشوق (خدا) باشد‪ .‬درست مثل گل آفتابگردان که پیوسته با معشوق خود که همان خورشید‬
‫است‪ ،‬میچرخد و دنبال راهی برای رسیدن به آن است‪.‬‬
‫دانستنی ص‪1۶0‬‬

‫در آغاز داستان «دو نقاش» خواندیم که «آنان {=یونانیان} بازی های المپیک را راه انداختند تا بفهمند در هر ورزش‪،‬‬
‫بهترین کیست»‪« .‬المپ» نام رشته کوه هایی است به طول چهل کیلومتر در شمال یونان‪ .‬مردم یونان باستان‪ ،‬جایگاه‬
‫خدایان دوازده گانه خود را بر کوه المپ می پنداشته اند‪ .‬آنان بر پایه این باور اسطوره ای و به افتخار خدای خدایان‪،‬‬
‫زئوس‪ ،‬هر چهار سال یک بار در فصل تابستان مجموعه ای از بازی ها و رقابت های قهرمانی ترتیب می دادند‪ .‬این‬
‫رقابت ها که در دشت کوچکی با نام «ألمپیا» از سال ‪ ۷۷۶‬پیش از میالد برگزار می شد‪ ،‬به المپیی یا «ألمپیک» شهرت‬
‫یافت و در آغاز‪ ،‬تنها در بر گیرنده انواع مسابقات دو بود؛ اما سپس ورزش هایی از قبیل ارابه رانی و مشت زنی به آن‬
‫افزوده شد‪.‬‬
‫در ‪ 18۹۶‬میالدی‪ ،‬مسابقه های المپیک از نو زنده شد و آتن‪ ،‬پایتخت یونان‪ ،‬احیاگر دوباره المپیک به شمار آمد‪.‬‬
‫واژه «المپیاد» دراصل واحد گاه شماری چهار ساله در یونان باستان بوده و برگرفته از بازی های المپیک است؛ چنان‬
‫که یونانیان مثال سومین دوره مسابقات المپیک را سومین المپیاد می نامیدند‪ .‬این واژه امروزه در معنی «مسابقه جهانی‬
‫یا کشوری در رشته های علمی» فراگیر شده است‪ :‬المپیاد ادبی‪ ،‬المپیاد ریاضیات‪ ،‬المپیاد زیست شناسی‪.‬‬
‫درس هفدهم شازده کوچولو‬
‫اندیشیدنی ص‪1۶1‬‬

‫‪ -1‬داستان «آدمک چوبی (پینوکیو)» اثر نویسنده ایتالیایی‪ ،‬کارلو کلودی را خوانده اید یا پویانمایی و فیلم اقتباس شده از آن را دیده اید‪ .‬مفهوم‬
‫نمادین روباه در داستان پینوکیو چه تفاوتی با همین شخصیت در داستان شازده کوچولو دارد؟ کدام نویسنده از مفهوم نمادین روباه آشنایی زدایی کرده‬
‫است؟ چگونه؟‬
‫در پینوکیو روباه نماد انسان های حیله گر و مکار است اما در داستان شازده کوچولو نماد انسان های وفادار و پر از مهر و محبت است‪.‬‬
‫به طور کلی روباه در ادبیات نماد حیله و مکاری است اما در داستان انتوان ‪،‬روباه اهل عشق و دوست داشتن است به این ترتیب این نویسنده از مفهوم‬
‫نمادین روباه آشنایی زدایی کرده است چون شخصیت تازه ایی به آن بخشیده است‪.‬‬

‫‪ -2‬آیا نویسنده با توصیف نقاشِی دورة کودکی اش‪ ،‬داستان را با آشنایی زدایی آغاز کرده است؟‬
‫بله‪ -‬چرا که واقعیت آدم بزرگها را چیز دیگری می بیند‪.‬‬
‫نویسنده از وصف نقاشِی کودکانة خود و واکنش آدم بزرگ ها چه هدفی دارد و در َطلیعة داستان چه پیامی به خواننده می دهد؟‬
‫واقعیات در دوران کودکی و بزرگسالی خیلی با هم متفاوتند‪ .‬آدم بزرگ ها وقتی بزرگ می شوند از تفکرات پاک خود دور می شوند و بر اساس دیدگاهی‬
‫که بدست آورده چیزها را قضاوت می کنند ‪.‬‬
‫دانستنی ص‪1۶2‬‬

‫به فعل هایی که زیرشان را خط کشیده ایم‪ ،‬بنگرید‪:‬‬


‫تو اگر مرا اهلی کنی‪ ،‬زندگی من چون خورشید خواهد درخشید‪ .‬آنگاه با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پای دیگران تفاوت خواهد‬
‫داشت؛ صدای پای دیگران مرا به النه فرو خواهد خزاند؛ ولی صدای پای تو همچون نغمه موسیقی مرا از النه بیرون خواهد کشید‪».‬‬
‫از سال های پیش با زمان آینده آشنایی دارید‪ .‬فعل ویژه زمان آینده ‪ -‬برخالف زمان گذشته و حال ‪ -‬تنها یک گونه (نوع) دارد‪ .‬ساختمان‬
‫فعل آینده‪ ،‬چنین است‪:‬‬
‫خواه ‪ +‬شناسه ‪ +‬بن ماضی (گذشته)‬

‫خواهیم گفت‬ ‫خواهم گفت‬

‫خواهید گفت‬ ‫خواهی گفت‬

‫خواهند گفت‬ ‫خواهد گفت‬


‫همچنان که در فعل مضارع مستمر‪ ،‬ماضی بعید‪ ،‬ماضى التزامی‪ ،‬ماضی مستمر به ترتیب دار‪ ،‬بود‪ ،‬باش‪ ،‬داشت همراه با شناسه‪ ،‬فعل‬
‫کمکی به شمار می روند‪ ،‬در فعل آینده نیز «خواه» با شناسه اش‪ ،‬فعل کمکی است؛ زیرا به عنوان جزئی ثابت در ساختمان فعل‬
‫آینده جای دارد و کمک می کند تا بتوانیم فعل آینده را بسازیم‪.‬‬
‫در ساختمان فعل آینده‪ ،‬تفاوتی با همه فعل های گذشته و حال به چشم می خورد‪:‬‬
‫می گویم‪ ،‬بگویم‪ ،‬دارم می گویم‪ ،‬گفتم‪ ،‬می گفتم‪ ،‬گفته ام‪ ،‬گفته بودم‪ ،‬گفته باشم‪ ،‬داشتم می گفتم‪ ،‬خواهم گفت‬
‫می بینید که در همه فعل های گذشته و حال‪ ،‬شناسه پس از بن قرار دارد؛ اما در فعل آینده شناسه پیش از بن آمده است‪.‬‬
‫ویژگی عجیب در ساختمان فعل آینده‪ ،‬آن است که فعل نمایانگر زمان آینده است؛ اما بن گذشته (ماضی) در ساختمانش به کار‬
‫رفته است‪ .‬دلیل این ویژگی را باید در زبان فارسی کهن جست و جو کرد‪ .‬به این دو نمونه بنگرید‪:‬‬
‫و بعد این با ستمکاران جز با شمشیر سخن نخواهیم گفتن‪.‬‬
‫فردا دوستان را خواهیم دیدن‪.‬‬
‫در می یابیم که در فارسی کهن‪ ،‬فعل آینده چنین ساختاری داشته است‪ :‬خواه ‪ +‬شناسه ‪ +‬مصدر‪ .‬سپس رفته رفته «َ» «ن» پایانی‬
‫مصدر افتاده و در ظاهر به بن ماضی شباهت یافته است‪ .‬بنابر این درست تر است بگوییم در ساختمان فعل آینده‪ ،‬نه بن ماضی‪،‬‬
‫بلکه مصدر کوتاه شده وجود دارد‪ .‬بدین ترتیب طبیعی است که مصدر شناسه نپذیرد و شناسه متعلق به «خواه» باشد‪.‬‬
‫نیایش‪ :‬بیا تا برآریم دستی ز دل‬
‫جُستنی ص‪1۶4‬‬

‫‪ -1‬در کدام بیت های شعر «نیایش»‪« ،‬آرایة تضاد» و «کة عّلت یا چرایی» می توان یافت؟‬
‫که نتوان برآورد فردا ز گل‬
‫که علت یا چرایی‬
‫که صورت نبندد دری دیگرم‬
‫دنیا =‪ /‬عقبی‬ ‫چو ما را به دنیا تو کردی عزیز ‪ /‬به عقبی همین چشم داریم نیز‬

‫‪ 2‬ـ در بیت پنجم‪ ،‬دو نمونه«جا به جایی یا جهِش ضمیر» و یک «اضافة تشبیهی» نشان دهید‪.‬‬
‫فرا راه من‪....‬‬ ‫چراغ یقینم فرا راه دار‬
‫جا به جایی ضمیر‬
‫دستِ من را از بد کردن کوتاه دار‬ ‫ز بد کردنم دست‪ ،‬کوتاه دار‬
‫اضافه تشبیهی(یقین به چراغ تشبیه شده)‪.‬‬ ‫چراغ یقین‬
‫نوشتنی ص‪1۶4‬‬

‫‪ ‬معنِی حرف »به« در این مصراع ها چیست؟‬


‫با‬ ‫کریما‪ ،‬به رزق تو پرورده ایم‬
‫در‬ ‫چو ما را به دنیا تو کردی عزیز‪...‬‬
‫با‬ ‫خدایا به ذلّت مران از درم‬
‫اندیشیدنی ص‪1۶۵‬‬

‫‪ -1‬مقصود از «فردا» در بیت »بیا تا برآریم دستی ز دل ‪ /‬که نتوان برآورد فردا ز ِگل« چیست؟ آیا این معنی حقیقی است یا مجازی؟‬
‫چرا؟‬
‫فردا در این بیت معنای مجازی دارد(مجاز از روز قیامت)‬

‫‪ -2‬میان چه بیت هایی از »نیایش « با بیت پایین از قصیدة سعدی ارتباط معنایی می توان یافت؟ چگونه؟‬
‫ناامید از درِ لطف تو کجا شاید رفت؟ ‪ /‬تو ببخشای که درگاه تو را ثانی نیست‬
‫با ابیات‪( :‬به لطفم بخوان و مران از درم ‪ /‬ندارد به جز آستانت سرم) و (خدایا به ذلّت مران از درم ‪ /‬که صورت نبندد دری دیگرم)‬
‫ارتباط دارد‪ .‬در هر دو شعر‪ ،‬آدمی به این باور رسیده است که غیر از درگاه لطف و مهربانی خداوند‪ ،‬هیچ پیشگاه دیگری برای طلب‬
‫آمرزش و بخشش وجود ندارد‪.‬‬
‫نوشتنی ص‪166‬‬

‫‪ ‬بر پایة سویة پیکان ها‪ ،‬فعل ها را به زمان( و گونة زمان)‪،‬‬


‫شخص و شمار خواسته شده ببرید و در خانه های تُهِی‬
‫جدول بنویسید‪.‬‬
‫( جدول را می باید از پایین به باال پر کنید‪ /‬در پرکردن خانه‬
‫های جدول‪ ،‬باریک بینِی بسیار به خرج دهید؛ ازآنجاکه خانه ها‬
‫زنجیروار به هم وابسته اند‪ ،‬هر لغزشی بساکه لغزش های دیگر‬
‫را به دنبال داشته باشد‪).‬‬

You might also like