Professional Documents
Culture Documents
آرایه:استعاره،تشبیه
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت -گل بخندیدکه از راست نرنجیم ولی
معنی :ای بلبل حرفِ تو حق است و ما هم از حق نمی رنجیم لیکن هرگز یک عاشق به معشوق
خود سخن درشت نگفته است.
آرایه:تناسب
از جدایي ها شكایت مي كند -بشنو از ني چون حكایت مي كند
معنی :وقتي كه این ني به صدا در مي آید و از درد دوري و فراق خود شكوه مي كند به آن گوش
فرادار( ناله ي همه ی موجودات به خاطر دوري از حق و جدایی از عالم معناست) .
آرایه ادبی :استعاره
از نفیرم مرد و زن نالیده اند -كز نیستان تا مرا ببریده اند
معنی :ز زماني كه مرا از نیستان(عالم معنا) جداكره اند از سوز و ناله هاي عاشقانه ي من تمامي
هستي با من هم نوا شده اند (.ناله و اندوه تمام هستي به دلیل جدایي از عالم معناست).
آرایه:استعاره
تا بگویم شرح درد اشتیاق -سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
معنی :براي بیان درد اشتیاق ،شنونده اي مي خواهم كه دوري از حق را ادراك كرده و دلش از
درد و داغ فراق سوخته باشد.
آرایه:جناس،مجاز
بازجوید روزگار وصل خویش -هركسي كاو دور ماند از اصل خویش
معنی :هرکسی که از جایگاه اصلی خود و مبدأ هستی خود دور مانده باشد سرانجام روزگار وصال
از دست رفته را می جوید و به اصل خود و به سوی پروردگار باز می گردد ( .همه ي موجودات به
جایگاه اصلي خود بر مي گردند).
آرایه:تلمیح،جناس،تضاد
جفت بد حاالن و خوش حاالن شدم . -من به هر جمعیتي ناالن شدم
معنی :من (موالنا )ناله ی عشق به حق را برای همه سر دادم چه آنانی که از عشق کم بهره بودند
و چه آنانی که در عشق به حق ،به مراتبی رسیده بودند همراه و همدم شدم (.مقصود از بد حاالن
كساني هستند كه سیر و سلوك آنها به سوي حق کُند است اما خوش حاالن رهروان راه حق اند که
از سیر به سوی حق شادمان اند)
آرایه:جناس،تضاد،مجاز
از درون من نجست اسرار من -هركسي از ظن خود شد یار من
معنی :هرکسی در حد فهم و ادراک خود با من (موالنا )همراه و یار شد اما حقیقت حال مرا درک
نکرد.
آرایه:
لیك چشم و گوش را آن نور نیست -س ِّر من از ناله ي من دور نیست
معنی :اسرار من در ناله هاي من نهفته است اما با چشم و گوش و حواس ظاهري نمي توان به
حقیقت این ناله و اسرار درون پي برد.
آرایه:مراعات نظیر،مجاز،تکرار(من)
لیك كس را دید جان دستور نیست -تن ز جان و جان زتن مستور نیست
معنی :گر چه تن ( جنبه ی مادی) و جان ( جنبه ی روحانی ) انسان ،پوشیده و جدا از هم نیستند
ا ّما به هیچ چشم ظاهر بینی ،اجازه ی دیدن جان و جنبه ی روحانی انسان داده نشده است.
آرایه:جناس(مستور،دستور)،
هر كه این آتش ندارد ،نیست باد -آتش است این بانگ نای و نیست باد
معنی :این نغمه و ناله ی نی همچون آتش پر سوز و گداز است و فقط نَنَس و باد معمولی نیست
(.آتش سوزان عشق عامل این ناله و فریاد است ).هرکس که این شور و هیجان و سوز و گداز
عشق را ندارد ،آرزو می کنم که نابود شود.
آرایه:تشبیه،مراعات النظیر
پشتهای خار همی برد به پشت -خارکش پیری با دلق درشت
معنی :شخص پیری لباس پشمی خشنی پوشیده بود و کوله باری از خار را با خود حمل میکرد.
هر قدم دانه شکری میکاشت -لنگلنگان قدمی برمیداشت
معنی :هنگام قدم برداشتن میلنگید و با هر قدمی که برمیداشت ،شکر خدا را بر زبان میآورد.
و ای نوازنده دلهای نژند -کای فرازنده این چرخ بلند
معنی :میگفت :ای کسی که آسمان را برافراشتی و ای کسی که موسیقی دلهای افسردهای (به
دلهای افسرده تسکین میدهی
چه عزیزی که نکردی با من -کنم از جیب نظر تا دامن
معنی :من به سر تا پایم نگاه میکنم و میبینم تو چقدر من را عزیز کردهای.
سائلي گفتش كه چیزي گوي باز -یافت مردي گوركن عمري دراز
چه عجایب دیدهاي در زیر خاك چون تو عمري گور كندي در مغاك
كاین سگ نفسم همي هفتاد سال گفت این دیدم عجائب حسب حال
یك دمم فرمان یك طاعت نبرد گور كندن دید و یك ساعت نمرد
معنی:مرد قبرکنی عمر طوالنی پیدا می کند و رهگذر(گدا،درویش)ازاو سوال می کند تمام عمر
به گور کندن سپری شد ،حال که تو مدت زمان طوالنی به(مغاک:گودال)کندن گذراندی چه
چیزهایی زیر خاک دیدی،در پاسخ گورکن گفت من چیزهای شگفت انگیز زیاددیدم،امانفس
نافرمان من ساعتي نمرد و از من اطاعت نكرد(.درس عبرت نگرفت)
ای بسا د ُّر که به نوک مژهات باید سفت -گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
معنی:اگر ازآن(لب و دندان چون)جام جواهرنشان انتظارباده سرخ رنگ(بوسه)داری باید چه بسیار
اشک با باالی مژگانت بریزی.
آرایه:تناسب،استعاره،تشبیه
وای او کز کف چنین شاخی بهشت -این سخا شاخیست از سرو بهشت
معنی:جوانمردی شاخه ای ازدرخت سرو بهشت می باشد،وای بر کسی که همچنین شاخه ای ازدستش
برود.
آرایه:جناس،ایهام
نتوانی که پنجه برتابی -ملک الموت را به حیله و فن
معنی:وقتی فرشته مرگ (عزرائیل )به سراغت آمد،هزار نیرنگ و حقه هم به کارببری نمی توانی
بااو زورآزمایی کنی.
آرایه:کنایه
به افعال ماننده شو مر پری را -به چهره شدن چون پری کی توانی
معنی :از لحاظ شکل طاهری که نمی توانی مانند فرشتگان بشوی،حداقل ازلحاظ رفتار
واعمال(ستایش پروردگار)مانند فرشتگان باش
ز بس سیم و زر تاج اسکندری را -نگه کن که ماند همی نرگس نو
معنی :از بسیاری طال و نقره تاج پادشاهی مانند نرگس(شباهت گل نرگس و نقره و طال)است.
آرایه:تشبیه
سرها ،وی ِسرتو در جانها
وی شور تو در ّ -ای مِ هر تو در دلها وی ُمهر تو بر لبها
معنی :اي خدایي كه مهر و محبت تو در دل همگان است و ُمهر سکوت و فاش نکردن اسرار تو بر
لب تمام انسانهاست.اي خدایي كه شور و عشق تو در وجود همگان است و اسرار شگفت انگیز قدرت
و عظمت تو در جان تمام انسانهاست.
آرایه:جناس ناقص،مراعات نظیر،کنایه
غرش و ه ُّرای او
ز بانگ توپ و ّ -به گوشها خروش تندر اوفتد
معنی :صدا و آهنگ او مانندرعد و برق در گوشم نواخته می شود و از صدای توپ وبانگ و نهیب
او.
آرایه:مراعات النظیر
ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها -هر تیر که بر کیش است گر بر دل ریش آید
معنی :هر تیری که در تیردان وجود دارد اگر به د ِل مجروح اصابت کند و عاشق را از پای درآورد
.ما نیز از جملۀ قربانی ها خواهیم بود ( .کیش =تیردان /ریش =آزرده و مجروح
آرایه ادبی:جناس،ایهام،مراعات نظیر
خواب را حکم نی مگر به مجاز -این همه باد و بود تو خوابست
معنی:این همه ادعا و کارهایی که در دنیای مادی انجام دادی،به اندازه خواب است(ارزشی
ندارد)خواب در مقابل حقیقت ارزشی ندارد.
نشناسی زیکدیگرشان باز -این همه روز مرگ یکسانند
معنی:همگی در برابر مرگ یکسان هستند و روزی که مرگ (قیامت)فرابرسد،انسان ها را نمی توانی
از یکدیگر تمییز و تشخیص دهی
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست -دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
معنی :دلم از پردۀ صبر و اختیار بیرون شد و رفت .کجایی ای مطرب ،آگاه باش و بخوان که از
کار ما به نوا است .یعنی از نوای ساز و نغمه های تو ،دلم آرام و قرار می گیرد و
پردۀ نغمات تو ِ
تسکین می یابد .دلم از پرده برون شد = دلم بی اختیار شد .یعنی آن حالت صالح و قرار و آرامش
را از دست داد .از این پرده =مراد پردۀ نغمات مطرب است .به نواست =مراد از نوا در اینجا ،
سر و سامان و انتظام حال است.
آرایه:ایهام
این رسن را اگرچه هست دراز -هم به چنبر گذار خواهد بود
معنی :این طناب عمر و زندگی هرچقدرم طوالنی باشد در یکجا به شکل حلقه درمی آید(مرگ به
سراغتان خواهد آمد.
آرایه:تناسب
که تا ابد بریده باد نای او -فغان ز جغد جنگ و ُمرغوای او
معنی :آه فغان از جنگ (همچون جغد شوم است)که فال بد به همراه دارد،و تا زمانی الیتناهی گلویش
بریده باشد(.مفهوم هیچ وقت جنگ نباشد و همیشه صلح و آشتی باشد)
آرایه:تشبیه
-می تراود مهتاب/می درخشد شبتاب/نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک/غم این خفته
چند/خواب در چشم ترم می شکند.
معنی:آسمان مهتابی و کرم شبتاب که در شب می درخشد ،اما غم این مردم بی خبر و ناآگاه خواب را
از چشمان اشک آلود من ربوده است.
آرایه:تشبیه،تناسب
گرچه نعمت به فر دولت اوست -پادشه پاسبان درویش است
بلکه چوپان برای خدمت اوست گوسفند از برای چوپان نیست
معنی:پادشاه به مردم باید خدمت کند زیرا اگر مردم باج و خراج ندهند چیزی برای حکومت کردن
ندارد،حال آنکه نعمت و فراوانی در دست اوباشد،رای مثال چوپان از گوسفندان نگهداری می کند و
آنهارااز آسیب حفظ می کند.
-آینده بود و قصه بی مادری من/ناگاه ضجه یی که بهم زد سکوت مرگ/من می دویدم از وسط قبرها
برون
معنی:آینده من با بی مادری سپری شد ناگهان فریادی سوگ آبعد ازمرگ مادرم حکفرما بود را
ازمیان برد،و من از روی قبرها(در قبرستان)عبورمی کردم.
-نازکآرای تن ساقه گلی /که به جانش کشتم /و به جان دادمش آب/ای دریغا به برم میشکند
معنی :ساقه گلی را که با دقت و زیبایی و لطافت و با تمام وجودم آن را کاشتم و با جان و روحم به
آن آب دادم ،افسوس که در مقابل چشمانم خراب می شود (مفهوم:تصویر آرزوها و اندیشه هاي
شخص بیدار ،همچون گلي با جان و دل پرورده ،آشکار مي شود كه جز شكستن و غمگین كردن
باغبان حاصلي ندارد).
آرایه:تشبیه
-نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ،ابری شود تاریک /چو دیوار ایستد در پیش چشمانت /نفس
کاینست ،پس دیگر چه داری چشم /زچشم دوستان دور و نزدیک
معنی :وضع جامعه بسیار نابسامان است،حتی نفس مردم مانند ابر تاریک می شود(خود مردم هم
باعث خفقان می شوند)،بااین وضع به وجود آمده دیگر چه انتظاری می توانیم از دوستانی که همیشه
آن هارامی بینیم یا از ما دورهستن داشته باشیم.
آرایه :تضاد،تشبیه
-نگران با من استاده سحر /صبح می خواهد از من /کز مبارک دم او /آورم این قوم به جان باخته
را بلکه خبر /در جگر لیکن خاری /از ره این سفرم میشکند.
معنی :سحر هم مانند من نگران است .صبح از من می خواهد که از نور و روشنایی او همانطور که
سحر از نگرانی در می آید برای این قوم غافل و بیخبر که خود را به مردگی زده اند هم خبر
روشنایی بیاورم ،در این راهی که دارم می روم (شعر نو) اذیت می شوم.
آرایه:تشبیه
-متون:
-چون سال عمر به هفت رسید مرا به خواندن علم طب تحریض نمودند.
معنی:زمانی که سن به هفت سالگی رسید مرا به مطالعه وکسب علم پزشکی تشویق و ترغیب کردند.
-خردمند چگونه آرزوی چیزی در دل جای دهد که رنج و تبعت آن بسیار باشد وانتفاع و استمتاع
آن اندک؟
معنی:انسان آگاه چگونه می تواند آرزو و امید در دل خود قرار دهد که زحمت و عذاب آن بسیار و
بهره و سودمندی آن اندک باشد.
-زندگانی شما به فرمان اوست چون کرانه شویدبازگشت شما بدوست.
معنی:زندگی شما در این جهان به دستور پروردگاراست و زمانی که ازجهان،بروید(مرگ)بازگشت
به سوی خداوند است.
-غرض تو آن بود تا ُملک بر من بشورانی و خااص و عام را بر من بیرون آری؟ترا به کشتنی
بکشم که هیچ گناهکار را نکشته اند.
معنی:هدف آن بود تا مردم سرزمینم را برعلیه من تحریک کنی و تمامی مردم برضد من شورش
کنند؟ تورا طوری می کشم که درست عبرتی برای همگان شود.
-سلطان ازآن جا که سطوت سلطنت است.
معنی:پادشاه ازآن جا که تحت شکوه و ابهت پادشاهی بود.
-کسانی که غم این جهان بخوردند ،آن همه بگذاشتند و برفتند و آن چیزها مدروس شد.
معنی:افرادی که به دنبال غم اسباب دنیوی و مادی بودند،تمام آنچه را که جمع آوری کردند همه آن
را مجبور به ترک شد و همه آن ها کهنه و فرسوده شدند.
-این طایفه خرقه پوشان امثال حیوانند و اهلیت و آدمیت ندارند.
معنی:این طایفه درویشان مانند حیوان هستن شایستگی و جوانمردی در وجودشان نیست.
-دیگر بدان که ملوک از پاس رعیتند،نه رعیت از بهر طاعت ملوک.
معنی:موضوع دیکر اینکه پادشاهان از برای نگاهداشت رعیت هستند نه اینکه رعیت از برای
اطاعت پادشاهان.
-چنانکه از برادران و خواهران مستثنی بودم و به مزیت تربیت و ترشیح مخصوص شدم.
معنی:از میان خواهران و برادران برگزیده بودم و در معرض توجه ویژه بودم و به برتری آموزش
وپرورندان و تربیت مورد توجه بودم.
-درویشی مجرد به گوشه صحرائی نشسته بود.
معنی:درویشی وارسته از تعلقات دنیوی در گوشه بیابانی نشسته بود.
-معالجت او بروجه حسبت بردست گرفتم.
معنی:درمان بیماران به امید به دست آوردن ثواب و برای رضای خدا و اخرت شروع کردم.
-بزرگمهر رادرخانه ای کردندسخت تاریک،چون گوری و به آهن گران اوراببستند وصوفی سخت
دروی پوشیدند.
معنی:بزرگمهر در خانه ای محقر که بسیارکوچک و تاریک و با غل و زنجیر به دست و گردن و
لباس پشمینه سنگین به تن او کردند.
-نصیب دنیاهرچه کامل تر بیاید ،رستگاری عقبی َم ّدخَر گردد.
معنی :بهره از معنویات دنیا هرچه بیشتر باشد،رستگاری اخرت ذخیره و پس انداز گردد.
تاریخ ادبیات و سبک شناسی( :قرن و سبک)
فردوسی :فردوسی طوسی حماسه سرای بزرگ ایرانی در قرن چهارم ،اثرگرانقدرش شاهنامه
است،این اثر بزرگ 50هزاربیت است،فردوسی در دوره سبک خراسانی است.
سعدی :مشرف بن مصلح،شاعر گرانقدر اوایل قرن هفتم هجری است،سعدی شاعر سبک عراقی ،از
مهم ترین آثارش می توان به بوستان و گلستان اشاره کرد.
حافظ :لسان الغیب حافظ،شاعر قرن هشتم در سبک عراقی است،اثر ارجمند او دیوان غزلیات اوست
که به یادگار مانده است.
موالنا :اصل او ازبلخ است،شاعر قرن هفتم در دوره سبک عراقی است،اثرگرانقدرش مثنوی است.
صائب:معروف به صائبا،در قرن یازدهم ،سبک هندی،سمت ملک الشعرایی شاه عباس ثانی را یافت.
سنائی :شاعر قرن ششم،در سبک عراقی،آثار ارجمندش(کارنامه بلخ،طریقه التحقیق،سیرالعباد الی
المعاد و امثال این هاست.
نظامی:یکی از ستون های شعر پارسی است،شاعر قرن ششم هجری که درسبک عراقی شعر سرود
ازآثار او می توان به مخزن االسرار،خسرو وشیرین و لیلی و مجنون،هفت پیکر اسکندرنامه اشاره
کرد.
ادبیات جهان:
تامس الیوت:شاعر اهل انگلیس،در قرن نوزدهم،وی زاده انگلیس،بزرگ شده کشور آمریکا می
باشد.از آثارارزشمندش می توان به جنگل مقدس،مرگ در کلیسا،شخم می توان اشاره کرد.
شارل بودلر :شاعر اهل فرانسه،درقرن نوزدهم،ازآثار مهمش می توان به گلهای اهریمنی و حشیش
اشاره کرد که گلهای اهریمنی آن شهرت جهانی پیدا کرد.
پوشکین:شاعر اهل روسیه می باشد.
امیلی دیکینسون:شاعره اهل آمریکا در قرن نوزدهم است.آثارش در زمان حیاتش به چاپ نرسید و
بعد ازفوت توسط بازماندگانش سالها بعد به چاپ رسید.
الفونتن :شاعر اهل فرانسه،قرن هفدهم،نویسنده اثر گرانقدراو(افسانه) می باشد که با همین اثردرجهان
معروف شده است.
جان میلتون:شاعر قرن هفدهم انگلیس است،اثر گرانقدرش بهشت گمشده و بهشت بازیافته
است،سالهای پایانی عمرش در نابینایی و دنیایی روشن دالن به اتمام رسانید.
دانته آلیگیری:شاعر اهل ایتالیا،اثر گرانقدرش کمدی الهی است که باآن توانست شهرت جهانی کسب
کند.
قالب های ادبی:
قطعه:چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه در مصرع اول،بیت اول رعایت نشده.ودر سایربیت
ها رعایت شده است.
قصیده :شعری که از حیث مراعات قافیه درمصراع اول و سایرابیات مانند غزل و لیکن بلندتر است.
غزل :مجموعه ابیاتی است که دروزن و قافیه واحد(یکسان)که مصرع اول بیت نخستین(مطلع شعر)با
مصراع های دوم در دیگرابیات هم قافیه است.
دوبیتی :مانند رباعی و در قافیه بندی باآن یکی است ولی وزن مشخص ومعینی ندارد .
رباعی :بر وزن الحول والقوه االباهلل،دوبیت که باید مصرع اول و دوم و چهارم آن،قافیه ای یکسان
داشته باشند و گاهی مصرع سوم هم در قافیه با بقیه شرک است.
مثنوی :شعری است که تمام ابیاتش به طور جداگانه دارای قافیه ای مستقل است.