You are on page 1of 12

‫جزوه فارسی عمومی‬

‫مدرس‪:‬آزاده ابراهیمی پور‬


‫(جزوه فقط برای دانشجویان درس فارسی عمومی کالس های درس یکشنبه ‪،‬چهارشنبه ‪،‬پنج شنبه‬
‫)و برای سایر دانشجویان کالس های دیگر بالاستفاده است‪.‬‬
‫معنی ابیات ‪ ،‬متون و آرایه های ادبی‪(:‬ابیات را باآرایه ها و لغات مهم بخوانید)‪،‬ابیاتی که آرایه‬
‫برای آن نوشته نشده یعنی برای امتحان مهم نبوده است‪.‬‬
‫مدارازفلک چشم نیک اختری را‬ ‫‪-‬چوتوخودکنی اخترخویش را بد‬
‫معنی‪:‬وقتی تو به سرنوشت و بخت و اقبال خودت توجهی نمیکنی نباید ازتقدیر و افالک‬
‫انتظارخوشبختی داشته باشی‪.‬‬
‫آرایه‪:‬جناس‬
‫برآورندغالمان او درخت ازبیخ‬ ‫‪-‬اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی‬
‫معنی‪:‬اگر پادشاهی ازباغ رعیت سرزمینش یک سیبی بکند‪،‬همراهان او تمام درختان‬
‫راازریشه(محصول درخت)یکجا در می آورند‪.‬‬
‫آرایه‪:‬مراعات نظیر‬
‫خواهی از ری بگیر تا بتراز‬ ‫‪ -‬خواهی اندک تر ازجهان بپذیر‬
‫معنی‪ :‬اگر در زندگی چه انسان قانعی باشی و چه انسان پرتوقع باشی ‪،‬فرقی نمی کند‪.‬زمانی که مرگ‬
‫به سراغ مان میاد همگی یکسان هستیم‪.‬‬
‫نه به آخر بمرد باید باز‬ ‫‪-‬زندگی چه کوته چه دراز‬
‫معنی‪:‬در زندگانی چه عمر کوتاهی یا طوالنی بیابیم در برابر مرگ یکسانیم و عاقبت کار همگی‬
‫مرگ است‪.‬‬
‫آرایه‪:‬تضاد‬
‫مگر این پنج روزه دریابی‬ ‫‪ -‬ای که پنجاه رفت و درخوابی‬
‫معنی‪:‬عمرت به نیمه رسیده اماتمام عمرت را درخواب غفلت به سرر بردی حال سعی کن ازآنچه‬
‫باقی مانده نهایت تالشت را بکنی‬
‫آرایه‪:‬اعداد‬
‫منم گفت شیراوژن تاج بخش‬ ‫‪ -‬چوبشنید رستم برانگیخت رخش‬
‫معنی‪:‬وقتی رستم سخن فرستاده خاقان چین را شنید‪،‬اسبش رخش را به حرکت دراورد و گفت من ان‬
‫شخص قدرتمند و بخشنده تاج سرپادشاهان هستم‬
‫آرایه‪:‬تناسب‬
‫زمین دید جنبان چو دریای نیل‬ ‫‪ -‬نگه کرد خاقان از آن پشت پیل‬
‫معنی‪:‬خاقان چینی از باالی فیل سرزمینی رادید که به علت حرکت اسبان وسپاهیان مانند دریای نیل‬
‫در حرکت و تکاپو است‪(.‬لرزش زمین بخاطرکوبیدن سم اسبان)‬
‫آرایه‪:‬تشبیه‬
‫چون موسم شباب به خواب گران گذشت‬ ‫‪-‬صائب ز صبح و شام سرانجام مامپرس‬
‫معنی‪:‬صائب در مورد اینکه ما روز و شب خود را چگونه سپری می کنیم سوالی نپرس‪،‬زیراتمام‬
‫جوانی ما در خواب غفلت و خیال و مادیات سپری شد‪.‬‬
‫آرایه‪:‬مراعات نظیر‬

‫به هرطرف کشیده تارهای او‬ ‫‪ -‬همی تند چو دیوپای در جهان‬


‫معنی‪:‬شومی جغد(از جغد جنگ)مانند تارهای عنکبوتی در جهان تابیده می شود‪،‬و تارهای آن به‬
‫جاهای مختلف می کشد‪.‬‬
‫آرایه‪ :‬تشبیه‬
‫نشاید نکوهش ز دانش بری را‬ ‫‪ -‬بری دان ز افعال چرخ برین را‬
‫معنی‪ :‬ای انسان روزگار را به خاطر ناکامی خودت سرزنش و نکوهش نکن (گناهکار نکن)و‬
‫غرور و گستاخی را از وجود خود دور کن ‪.‬‬
‫آرایه‪:‬واج آرایی‬
‫خیزید سوی عالم علوی سفر کنید‬ ‫‪ -‬ای قوم از این سرای حوادث گذر کنید‬
‫معنی‪:‬ای مردم سرزمین از دنیای گذرا و زودگذر عبور کنید و به سوی جهان باقی و جاودانه حرکت‬
‫کنید‪.‬‬
‫آرایه‪:‬مجاز‬
‫ای زنده زادگان سرازاین خاک برکنید‬ ‫‪ -‬دیریست تاسپیده محشرهمی دمد‬
‫معنی‪:‬زمان چندانی باقی نمانده که صبح قیامت فرابرسد‪،‬ای آدمیان‪ ،‬دنیای مادی و فانی را رهاکنید و‬
‫فکری به حال عاقبت خود کنید‪.‬‬
‫آرایه‪:‬واج آرایی‬
‫ازیرا که بگزید مستکبری را‬ ‫‪ -‬سپیدار ماندست بی هیچ چیزی‬
‫معنی‪:‬درخت سپیدار (انسان مغرور منظورست) بی برگ و میوه است ‪،‬بریا اینکه راه غرور و‬
‫گردنکشی را پیش گرفته است‪.‬‬
‫به زیرآوری چرخ نیلوفری را‬ ‫‪-‬در خت تو گر باردانش بگیرد‬
‫معنی‪:‬اگر تو علم اندوزی کنی و راه دانش را سپری کنی مطمئن باش افالک هم در برابر تو‬
‫سرتعظیم فرو خواهند آورد‪.‬‬
‫دُر برآرد زآب و لعل ز سنگ‬ ‫‪ -‬هرکه زآموختن ندارد ننگ‬
‫معنی‪:‬هرکسی که کسب علم و آموزش ابایی نداشته باشد‪،‬به جایگاهی می رسد از دریاها به مروارید و‬
‫از سنگ سیاه به جواهر قیمتی چون لعل دست پیدا می کند‪.‬‬
‫درگشایی کنی نه در بندی‬ ‫‪ -‬هنرآموز کز هنرمندی‬
‫معنی‪:‬جویای علم باش زبرا به واسطه کسب علم و دانش و هنر می توانی به درجات باالیی خودت را‬
‫برسانی و در مقام پایین قرارنگیری ‪،‬راهگشایی انسان ها باشی نه اینکه مانع آنها باشی‪.‬‬
‫آرایه‪:‬تضاد‪،‬تناسب‬
‫سران سواران همی کرد بند‬ ‫‪ -‬بینداخت آن تابداده کمند‬
‫معنی‪:‬آن طنابی که پر از گره های بسیارزیاد بود به طرف سپاهیان خاقان انداخت و همه آن ها را‬
‫اسیر کرد‪.‬‬
‫همان پیل با تخت عاجش مراست‬ ‫‪ -‬ببخشم سرش طوق و تاجش مراست‬
‫معنی‪:‬جانش را به او می بخشم و تاج پادشاهی از آن من است‪،‬حتی تخت پادشاهی از عاج فیل ساخته‬
‫شده است‪.‬‬
‫برکشد این شاخ جان را بر سما‬ ‫‪ -‬عروه الوثقی است این ترک هوا‬
‫معنی‪ :‬ترک هوی و هوس ریسمان محکمی است وجود و هستی انسان را به سمت آسمان ها باال و‬
‫عروج می دهد‪.‬‬
‫آرایه‪:‬مراعات النظیر‬
‫کوته نظری باشد رفتن به گلستانها‬ ‫‪ -‬تا خارغم عشقت آویخته در دامن‬
‫معنی‪:‬تازمانی که غم عشق واقعی تودروجود من نهفته است‪،‬فکر کردن به زیبایی و گل ها و باغ ها‬
‫بی معنی و اندیشه نادرست است‪.‬‬
‫آرایه‪:‬مراعات النظیر‪،‬تشبیه‬
‫سخن شناس نهای دلبرا خطا اینجاست‬ ‫‪ -‬چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست‬
‫معنی‪ :‬وقتی سخن متفکران و اندیشمندان را می شنوی ا ایراد برآن وارد نکن‪،‬چون اشتباه تو اینجاست‬
‫که خودت سخن درست از غلط را نمی توانی تشخیص دهی‪.‬‬
‫آرایه‪:‬تکرار‪،‬جناس‬
‫به چنگ اندر از چرم شیران کمند‬ ‫‪ -‬یکی پیل بر پشت کوهی بلند‬
‫معنی‪ :‬انسانی قدرتمند(رستم) همچون فیل بر پشت اسبی قدرتمند که همانندکوه(رخش) بودکه‬
‫دردستش طنابی که از پوست شیر درست بود‪.‬‬
‫آرایه‪:‬تشخیص‪،‬تشبیه‪،‬مراعات نظیر‬
‫برون کن ز سر باد خیره سری را‬ ‫‪ -‬نکوهش مکن چرخ نیلوفری را‬
‫معنی ‪:‬انقد افالک و تقدیرت را سرزنش نکن‪،‬این افکاربیهوده راازسرت خارج کن‪.‬‬
‫آرایه‪:‬واج آرایی‬
‫جان را هبا کنید و خرد را هدر کنید‬ ‫‪ -‬تا کی ز بهر تربیت جسم تیرهروی‬
‫معنی‪ :‬تا چه زمانی ازبرای پرورش بدنی که از خاک(پست ترین عناصر)‪،‬هستی واقعی و عقل‬
‫خود را هدر و ضایع می کنی‬
‫آرایه‪:‬مراعات نظیر‬
‫نازکم کن که درین باغ بسی چون توشکفت‬ ‫‪-‬صبحدم مرغ چمن باگل نوخاسته گفت‬
‫معنی‪ :‬هنگام صبح ‪ ،‬بلبل به گُ ِل نو شکفته گفت که کم ناز کن یعنی ناز را ترک کن که در این باغ گُل های‬
‫بسیاری چون تو شکفته است [ ‪ .‬صبحدم =هنگام صبح ‪ /‬مرغ چمن =مراد بلبل است ‪ /‬نوخاسته =تازه شکفته‬
‫‪/‬ناز کم کن =ناز را بکل ترک کن ‪ /‬بسی =فراوان ‪ ،‬زیاد‬

‫آرایه‪:‬استعاره‪،‬تشبیه‬
‫هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت‬ ‫‪ -‬گل بخندیدکه از راست نرنجیم ولی‬
‫معنی‪ :‬ای بلبل حرفِ تو حق است و ما هم از حق نمی رنجیم لیکن هرگز یک عاشق به معشوق‬
‫خود سخن درشت نگفته است‪.‬‬
‫آرایه‪:‬تناسب‬
‫از جدایي ها شكایت مي كند‬ ‫‪-‬بشنو از ني چون حكایت مي كند‬
‫معنی‪ :‬وقتي كه این ني به صدا در مي آید و از درد دوري و فراق خود شكوه مي كند به آن گوش‬
‫فرادار( ناله ي همه ی موجودات به خاطر دوري از حق و جدایی از عالم معناست‪) .‬‬
‫آرایه ادبی‪ :‬استعاره‬
‫از نفیرم مرد و زن نالیده اند‬ ‫‪ -‬كز نیستان تا مرا ببریده اند‬
‫معنی‪ :‬ز زماني كه مرا از نیستان(عالم معنا) جداكره اند از سوز و ناله هاي عاشقانه ي من تمامي‬
‫هستي با من هم نوا شده اند‪ (.‬ناله و اندوه تمام هستي به دلیل جدایي از عالم معناست‪).‬‬
‫آرایه‪:‬استعاره‬
‫تا بگویم شرح درد اشتیاق‬ ‫‪-‬سینه خواهم شرحه شرحه از فراق‬
‫معنی‪ :‬براي بیان درد اشتیاق ‪ ،‬شنونده اي مي خواهم كه دوري از حق را ادراك كرده و دلش از‬
‫درد و داغ فراق سوخته باشد‪.‬‬
‫آرایه‪:‬جناس‪،‬مجاز‬
‫بازجوید روزگار وصل خویش‬ ‫‪-‬هركسي كاو دور ماند از اصل خویش‬

‫معنی ‪ :‬هرکسی که از جایگاه اصلی خود و مبدأ هستی خود دور مانده باشد سرانجام روزگار وصال‬
‫از دست رفته را می جوید و به اصل خود و به سوی پروردگار باز می گردد‪ ( .‬همه ي موجودات به‬
‫جایگاه اصلي خود بر مي گردند‪).‬‬
‫آرایه‪:‬تلمیح‪،‬جناس‪،‬تضاد‬
‫جفت بد حاالن و خوش حاالن شدم‬ ‫‪. -‬من به هر جمعیتي ناالن شدم‬
‫معنی‪ :‬من (موالنا )ناله ی عشق به حق را برای همه سر دادم چه آنانی که از عشق کم بهره بودند‬
‫و چه آنانی که در عشق به حق ‪،‬به مراتبی رسیده بودند همراه و همدم شدم‪ (.‬مقصود از بد حاالن‬
‫كساني هستند كه سیر و سلوك آنها به سوي حق کُند است اما خوش حاالن رهروان راه حق اند که‬
‫از سیر به سوی حق شادمان اند)‬
‫آرایه‪:‬جناس‪،‬تضاد‪،‬مجاز‬
‫از درون من نجست اسرار من‬ ‫‪ -‬هركسي از ظن خود شد یار من‬
‫معنی‪ :‬هرکسی در حد فهم و ادراک خود با من (موالنا )همراه و یار شد اما حقیقت حال مرا درک‬
‫نکرد‪.‬‬
‫آرایه‪:‬‬
‫لیك چشم و گوش را آن نور نیست‬ ‫‪-‬س ِّر من از ناله ي من دور نیست‬
‫معنی‪ :‬اسرار من در ناله هاي من نهفته است اما با چشم و گوش و حواس ظاهري نمي توان به‬
‫حقیقت این ناله و اسرار درون پي برد‪.‬‬
‫آرایه‪:‬مراعات نظیر‪،‬مجاز‪،‬تکرار(من)‬
‫لیك كس را دید جان دستور نیست‬ ‫‪ -‬تن ز جان و جان زتن مستور نیست‬
‫معنی‪ :‬گر چه تن ( جنبه ی مادی) و جان ( جنبه ی روحانی ) انسان ‪ ،‬پوشیده و جدا از هم نیستند‬
‫ا ّما به هیچ چشم ظاهر بینی ‪ ،‬اجازه ی دیدن جان و جنبه ی روحانی انسان داده نشده است‪.‬‬
‫آرایه‪:‬جناس(مستور‪،‬دستور)‪،‬‬
‫هر كه این آتش ندارد ‪ ،‬نیست باد‬ ‫‪ -‬آتش است این بانگ نای و نیست باد‬
‫معنی‪ :‬این نغمه و ناله ی نی همچون آتش پر سوز و گداز است و فقط نَنَس و باد معمولی نیست‬
‫‪(.‬آتش سوزان عشق عامل این ناله و فریاد است ‪ ).‬هرکس که این شور و هیجان و سوز و گداز‬
‫عشق را ندارد ‪ ،‬آرزو می کنم که نابود شود‪.‬‬

‫آرایه‪:‬تشبیه‪،‬مراعات النظیر‬
‫پشتهای خار همی برد به پشت‬ ‫‪-‬خارکش پیری با دلق درشت‬
‫معنی‪ :‬شخص پیری لباس پشمی خشنی پوشیده بود و کوله باری از خار را با خود حمل میکرد‪.‬‬
‫هر قدم دانه شکری میکاشت‬ ‫‪-‬لنگلنگان قدمی برمیداشت‬
‫معنی‪ :‬هنگام قدم برداشتن میلنگید و با هر قدمی که برمیداشت‪ ،‬شکر خدا را بر زبان میآورد‪.‬‬
‫و ای نوازنده دلهای نژند‬ ‫‪-‬کای فرازنده این چرخ بلند‬
‫معنی‪ :‬میگفت‪ :‬ای کسی که آسمان را برافراشتی و ای کسی که موسیقی دلهای افسردهای (به‬
‫دلهای افسرده تسکین میدهی‬
‫چه عزیزی که نکردی با من‬ ‫‪-‬کنم از جیب نظر تا دامن‬
‫معنی‪ :‬من به سر تا پایم نگاه میکنم و میبینم تو چقدر من را عزیز کردهای‪.‬‬
‫سائلي گفتش كه چیزي گوي باز‬ ‫‪-‬یافت مردي گوركن عمري دراز‬
‫چه عجایب دیدهاي در زیر خاك‬ ‫چون تو عمري گور كندي در مغاك‬
‫كاین سگ نفسم همي هفتاد سال‬ ‫گفت این دیدم عجائب حسب حال‬
‫یك دمم فرمان یك طاعت نبرد‬ ‫گور كندن دید و یك ساعت نمرد‬
‫معنی‪:‬مرد قبرکنی عمر طوالنی پیدا می کند و رهگذر(گدا‪،‬درویش)ازاو سوال می کند تمام عمر‬
‫به گور کندن سپری شد ‪،‬حال که تو مدت زمان طوالنی به(مغاک‪:‬گودال)کندن گذراندی چه‬
‫چیزهایی زیر خاک دیدی‪،‬در پاسخ گورکن گفت من چیزهای شگفت انگیز زیاددیدم‪،‬امانفس‬
‫نافرمان من ساعتي نمرد و از من اطاعت نكرد‪(.‬درس عبرت نگرفت)‬
‫ای بسا د ُّر که به نوک مژهات باید سفت‬ ‫‪ -‬گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل‬
‫معنی‪:‬اگر ازآن(لب و دندان چون)جام جواهرنشان انتظارباده سرخ رنگ(بوسه)داری باید چه بسیار‬
‫اشک با باالی مژگانت بریزی‪.‬‬
‫آرایه‪:‬تناسب‪،‬استعاره‪،‬تشبیه‬
‫وای او کز کف چنین شاخی بهشت‬ ‫‪ -‬این سخا شاخیست از سرو بهشت‬
‫معنی‪:‬جوانمردی شاخه ای ازدرخت سرو بهشت می باشد‪،‬وای بر کسی که همچنین شاخه ای ازدستش‬
‫برود‪.‬‬
‫آرایه‪:‬جناس‪،‬ایهام‬
‫نتوانی که پنجه برتابی‬ ‫‪ -‬ملک الموت را به حیله و فن‬
‫معنی‪:‬وقتی فرشته مرگ (عزرائیل )به سراغت آمد‪،‬هزار نیرنگ و حقه هم به کارببری نمی توانی‬
‫بااو زورآزمایی کنی‪.‬‬
‫آرایه‪:‬کنایه‬
‫به افعال ماننده شو مر پری را‬ ‫‪ -‬به چهره شدن چون پری کی توانی‬
‫معنی ‪:‬از لحاظ شکل طاهری که نمی توانی مانند فرشتگان بشوی‪،‬حداقل ازلحاظ رفتار‬
‫واعمال(ستایش پروردگار)مانند فرشتگان باش‬
‫ز بس سیم و زر تاج اسکندری را‬ ‫‪-‬نگه کن که ماند همی نرگس نو‬
‫معنی‪ :‬از بسیاری طال و نقره تاج پادشاهی مانند نرگس(شباهت گل نرگس و نقره و طال)است‪.‬‬
‫آرایه‪:‬تشبیه‬
‫سرها‪ ،‬وی ِسرتو در جانها‬
‫وی شور تو در ّ‬ ‫‪ -‬ای مِ هر تو در دلها وی ُمهر تو بر لبها‬
‫معنی‪ :‬اي خدایي كه مهر و محبت تو در دل همگان است و ُمهر سکوت و فاش نکردن اسرار تو بر‬
‫لب تمام انسانهاست‪.‬اي خدایي كه شور و عشق تو در وجود همگان است و اسرار شگفت انگیز قدرت‬
‫و عظمت تو در جان تمام انسانهاست‪.‬‬
‫آرایه‪:‬جناس ناقص‪،‬مراعات نظیر‪،‬کنایه‬
‫غرش و ه ُّرای او‬
‫ز بانگ توپ و ّ‬ ‫‪-‬به گوشها خروش تندر اوفتد‬
‫معنی‪ :‬صدا و آهنگ او مانندرعد و برق در گوشم نواخته می شود و از صدای توپ وبانگ و نهیب‬
‫او‪.‬‬
‫آرایه‪:‬مراعات النظیر‬
‫ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها‬ ‫‪ -‬هر تیر که بر کیش است گر بر دل ریش آید‬
‫معنی‪ :‬هر تیری که در تیردان وجود دارد اگر به د ِل مجروح اصابت کند و عاشق را از پای درآورد‬
‫‪ .‬ما نیز از جملۀ قربانی ها خواهیم بود ‪ ( .‬کیش =تیردان ‪ /‬ریش =آزرده و مجروح‬
‫آرایه ادبی‪:‬جناس‪،‬ایهام‪،‬مراعات نظیر‬
‫خواب را حکم نی مگر به مجاز‬ ‫‪ -‬این همه باد و بود تو خوابست‬
‫معنی‪:‬این همه ادعا و کارهایی که در دنیای مادی انجام دادی‪،‬به اندازه خواب است(ارزشی‬
‫ندارد)خواب در مقابل حقیقت ارزشی ندارد‪.‬‬
‫نشناسی زیکدیگرشان باز‬ ‫‪ -‬این همه روز مرگ یکسانند‬
‫معنی‪:‬همگی در برابر مرگ یکسان هستند و روزی که مرگ (قیامت)فرابرسد‪،‬انسان ها را نمی توانی‬
‫از یکدیگر تمییز و تشخیص دهی‬
‫بنال هان که از این پرده کار ما به نواست‬ ‫‪ -‬دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب‬
‫معنی‪ :‬دلم از پردۀ صبر و اختیار بیرون شد و رفت ‪ .‬کجایی ای مطرب ‪ ،‬آگاه باش و بخوان که از‬
‫کار ما به نوا است ‪ .‬یعنی از نوای ساز و نغمه های تو ‪ ،‬دلم آرام و قرار می گیرد و‬
‫پردۀ نغمات تو ِ‬
‫تسکین می یابد ‪ .‬دلم از پرده برون شد = دلم بی اختیار شد ‪ .‬یعنی آن حالت صالح و قرار و آرامش‬
‫را از دست داد ‪ .‬از این پرده =مراد پردۀ نغمات مطرب است ‪ .‬به نواست =مراد از نوا در اینجا ‪،‬‬
‫سر و سامان و انتظام حال است‪.‬‬
‫آرایه‪:‬ایهام‬
‫این رسن را اگرچه هست دراز‬ ‫‪ -‬هم به چنبر گذار خواهد بود‬
‫معنی‪ :‬این طناب عمر و زندگی هرچقدرم طوالنی باشد در یکجا به شکل حلقه درمی آید(مرگ به‬
‫سراغتان خواهد آمد‪.‬‬
‫آرایه‪:‬تناسب‬
‫که تا ابد بریده باد نای او‬ ‫‪ -‬فغان ز جغد جنگ و ُمرغوای او‬
‫معنی‪ :‬آه فغان از جنگ (همچون جغد شوم است)که فال بد به همراه دارد‪،‬و تا زمانی الیتناهی گلویش‬
‫بریده باشد‪(.‬مفهوم هیچ وقت جنگ نباشد و همیشه صلح و آشتی باشد)‬
‫آرایه‪:‬تشبیه‬
‫‪ -‬می تراود مهتاب‪/‬می درخشد شبتاب‪/‬نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک‪/‬غم این خفته‬
‫چند‪/‬خواب در چشم ترم می شکند‪.‬‬
‫معنی‪:‬آسمان مهتابی و کرم شبتاب که در شب می درخشد ‪،‬اما غم این مردم بی خبر و ناآگاه خواب را‬
‫از چشمان اشک آلود من ربوده است‪.‬‬
‫آرایه‪:‬تشبیه‪،‬تناسب‬
‫گرچه نعمت به فر دولت اوست‬ ‫‪ -‬پادشه پاسبان درویش است‬
‫بلکه چوپان برای خدمت اوست‬ ‫گوسفند از برای چوپان نیست‬
‫معنی‪:‬پادشاه به مردم باید خدمت کند زیرا اگر مردم باج و خراج ندهند چیزی برای حکومت کردن‬
‫ندارد‪،‬حال آنکه نعمت و فراوانی در دست اوباشد‪،‬رای مثال چوپان از گوسفندان نگهداری می کند و‬
‫آنهارااز آسیب حفظ می کند‪.‬‬
‫‪ -‬آینده بود و قصه بی مادری من‪/‬ناگاه ضجه یی که بهم زد سکوت مرگ‪/‬من می دویدم از وسط قبرها‬
‫برون‬
‫معنی‪:‬آینده من با بی مادری سپری شد ناگهان فریادی سوگ آبعد ازمرگ مادرم حکفرما بود را‬
‫ازمیان برد‪،‬و من از روی قبرها(در قبرستان)عبورمی کردم‪.‬‬
‫‪ -‬نازکآرای تن ساقه گلی ‪ /‬که به جانش کشتم‪ /‬و به جان دادمش آب‪/‬ای دریغا به برم میشکند‬
‫معنی‪ :‬ساقه گلی را که با دقت و زیبایی و لطافت و با تمام وجودم آن را کاشتم و با جان و روحم به‬
‫آن آب دادم‪ ،‬افسوس که در مقابل چشمانم خراب می شود (مفهوم‪:‬تصویر آرزوها و اندیشه هاي‬
‫شخص بیدار‪ ،‬همچون گلي با جان و دل پرورده‪ ،‬آشکار مي شود كه جز شكستن و غمگین كردن‬
‫باغبان حاصلي ندارد‪).‬‬
‫آرایه‪:‬تشبیه‬
‫‪ -‬نفس کز گرمگاه سینه می آید برون‪ ،‬ابری شود تاریک‪ /‬چو دیوار ایستد در پیش چشمانت‪ /‬نفس‬
‫کاینست‪ ،‬پس دیگر چه داری چشم ‪ /‬زچشم دوستان دور و نزدیک‬
‫معنی‪ :‬وضع جامعه بسیار نابسامان است‪،‬حتی نفس مردم مانند ابر تاریک می شود(خود مردم هم‬
‫باعث خفقان می شوند)‪،‬بااین وضع به وجود آمده دیگر چه انتظاری می توانیم از دوستانی که همیشه‬
‫آن هارامی بینیم یا از ما دورهستن داشته باشیم‪.‬‬
‫آرایه ‪:‬تضاد‪،‬تشبیه‬
‫‪ -‬نگران با من استاده سحر‪ /‬صبح می خواهد از من ‪ /‬کز مبارک دم او ‪ /‬آورم این قوم به جان باخته‬
‫را بلکه خبر‪ /‬در جگر لیکن خاری‪ /‬از ره این سفرم میشکند‪.‬‬
‫معنی‪ :‬سحر هم مانند من نگران است‪ .‬صبح از من می خواهد که از نور و روشنایی او همانطور که‬
‫سحر از نگرانی در می آید برای این قوم غافل و بیخبر که خود را به مردگی زده اند هم خبر‬
‫روشنایی بیاورم‪ ،‬در این راهی که دارم می روم (شعر نو) اذیت می شوم‪.‬‬
‫آرایه‪:‬تشبیه‬
‫‪-‬متون‪:‬‬
‫‪ -‬چون سال عمر به هفت رسید مرا به خواندن علم طب تحریض نمودند‪.‬‬
‫معنی‪:‬زمانی که سن به هفت سالگی رسید مرا به مطالعه وکسب علم پزشکی تشویق و ترغیب کردند‪.‬‬
‫‪ -‬خردمند چگونه آرزوی چیزی در دل جای دهد که رنج و تبعت آن بسیار باشد وانتفاع و استمتاع‬
‫آن اندک؟‬
‫معنی‪:‬انسان آگاه چگونه می تواند آرزو و امید در دل خود قرار دهد که زحمت و عذاب آن بسیار و‬
‫بهره و سودمندی آن اندک باشد‪.‬‬
‫‪-‬زندگانی شما به فرمان اوست چون کرانه شویدبازگشت شما بدوست‪.‬‬
‫معنی‪:‬زندگی شما در این جهان به دستور پروردگاراست و زمانی که ازجهان‪،‬بروید(مرگ)بازگشت‬
‫به سوی خداوند است‪.‬‬
‫‪ -‬غرض تو آن بود تا ُملک بر من بشورانی و خااص و عام را بر من بیرون آری؟ترا به کشتنی‬
‫بکشم که هیچ گناهکار را نکشته اند‪.‬‬
‫معنی‪:‬هدف آن بود تا مردم سرزمینم را برعلیه من تحریک کنی و تمامی مردم برضد من شورش‬
‫کنند؟ تورا طوری می کشم که درست عبرتی برای همگان شود‪.‬‬
‫‪-‬سلطان ازآن جا که سطوت سلطنت است‪.‬‬
‫معنی‪:‬پادشاه ازآن جا که تحت شکوه و ابهت پادشاهی بود‪.‬‬
‫‪ -‬کسانی که غم این جهان بخوردند‪ ،‬آن همه بگذاشتند و برفتند و آن چیزها مدروس شد‪.‬‬
‫معنی‪:‬افرادی که به دنبال غم اسباب دنیوی و مادی بودند‪،‬تمام آنچه را که جمع آوری کردند همه آن‬
‫را مجبور به ترک شد و همه آن ها کهنه و فرسوده شدند‪.‬‬
‫‪-‬این طایفه خرقه پوشان امثال حیوانند و اهلیت و آدمیت ندارند‪.‬‬
‫معنی‪:‬این طایفه درویشان مانند حیوان هستن شایستگی و جوانمردی در وجودشان نیست‪.‬‬
‫‪ -‬دیگر بدان که ملوک از پاس رعیتند‪،‬نه رعیت از بهر طاعت ملوک‪.‬‬
‫معنی‪:‬موضوع دیکر اینکه پادشاهان از برای نگاهداشت رعیت هستند نه اینکه رعیت از برای‬
‫اطاعت پادشاهان‪.‬‬
‫‪ -‬چنانکه از برادران و خواهران مستثنی بودم و به مزیت تربیت و ترشیح مخصوص شدم‪.‬‬
‫معنی‪:‬از میان خواهران و برادران برگزیده بودم و در معرض توجه ویژه بودم و به برتری آموزش‬
‫وپرورندان و تربیت مورد توجه بودم‪.‬‬
‫‪-‬درویشی مجرد به گوشه صحرائی نشسته بود‪.‬‬
‫معنی‪:‬درویشی وارسته از تعلقات دنیوی در گوشه بیابانی نشسته بود‪.‬‬
‫‪-‬معالجت او بروجه حسبت بردست گرفتم‪.‬‬
‫معنی‪:‬درمان بیماران به امید به دست آوردن ثواب و برای رضای خدا و اخرت شروع کردم‪.‬‬
‫‪ -‬بزرگمهر رادرخانه ای کردندسخت تاریک‪،‬چون گوری و به آهن گران اوراببستند وصوفی سخت‬
‫دروی پوشیدند‪.‬‬
‫معنی‪:‬بزرگمهر در خانه ای محقر که بسیارکوچک و تاریک و با غل و زنجیر به دست و گردن و‬
‫لباس پشمینه سنگین به تن او کردند‪.‬‬
‫‪-‬نصیب دنیاهرچه کامل تر بیاید‪ ،‬رستگاری عقبی َم ّدخَر گردد‪.‬‬
‫معنی ‪:‬بهره از معنویات دنیا هرچه بیشتر باشد‪،‬رستگاری اخرت ذخیره و پس انداز گردد‪.‬‬
‫تاریخ ادبیات و سبک شناسی‪( :‬قرن و سبک)‬
‫فردوسی‪ :‬فردوسی طوسی حماسه سرای بزرگ ایرانی در قرن چهارم ‪،‬اثرگرانقدرش شاهنامه‬
‫است‪،‬این اثر بزرگ ‪50‬هزاربیت است‪،‬فردوسی در دوره سبک خراسانی است‪.‬‬
‫سعدی ‪:‬مشرف بن مصلح‪،‬شاعر گرانقدر اوایل قرن هفتم هجری است‪،‬سعدی شاعر سبک عراقی ‪،‬از‬
‫مهم ترین آثارش می توان به بوستان و گلستان اشاره کرد‪.‬‬
‫حافظ‪ :‬لسان الغیب حافظ‪،‬شاعر قرن هشتم در سبک عراقی است‪،‬اثر ارجمند او دیوان غزلیات اوست‬
‫که به یادگار مانده است‪.‬‬
‫موالنا‪ :‬اصل او ازبلخ است‪،‬شاعر قرن هفتم در دوره سبک عراقی است‪،‬اثرگرانقدرش مثنوی است‪.‬‬
‫صائب‪:‬معروف به صائبا‪،‬در قرن یازدهم ‪،‬سبک هندی‪،‬سمت ملک الشعرایی شاه عباس ثانی را یافت‪.‬‬
‫سنائی ‪:‬شاعر قرن ششم‪،‬در سبک عراقی‪،‬آثار ارجمندش(کارنامه بلخ‪،‬طریقه التحقیق‪،‬سیرالعباد الی‬
‫المعاد و امثال این هاست‪.‬‬
‫نظامی‪:‬یکی از ستون های شعر پارسی است‪،‬شاعر قرن ششم هجری که درسبک عراقی شعر سرود‬
‫ازآثار او می توان به مخزن االسرار‪،‬خسرو وشیرین و لیلی و مجنون‪،‬هفت پیکر اسکندرنامه اشاره‬
‫کرد‪.‬‬
‫ادبیات جهان‪:‬‬
‫تامس الیوت‪:‬شاعر اهل انگلیس‪،‬در قرن نوزدهم‪،‬وی زاده انگلیس‪،‬بزرگ شده کشور آمریکا می‬
‫باشد‪.‬از آثارارزشمندش می توان به جنگل مقدس‪،‬مرگ در کلیسا‪،‬شخم می توان اشاره کرد‪.‬‬
‫شارل بودلر‪ :‬شاعر اهل فرانسه‪،‬درقرن نوزدهم‪،‬ازآثار مهمش می توان به گلهای اهریمنی و حشیش‬
‫اشاره کرد که گلهای اهریمنی آن شهرت جهانی پیدا کرد‪.‬‬
‫پوشکین‪:‬شاعر اهل روسیه می باشد‪.‬‬
‫امیلی دیکینسون‪:‬شاعره اهل آمریکا در قرن نوزدهم است‪.‬آثارش در زمان حیاتش به چاپ نرسید و‬
‫بعد ازفوت توسط بازماندگانش سالها بعد به چاپ رسید‪.‬‬
‫الفونتن‪ :‬شاعر اهل فرانسه‪،‬قرن هفدهم‪،‬نویسنده اثر گرانقدراو(افسانه) می باشد که با همین اثردرجهان‬
‫معروف شده است‪.‬‬
‫جان میلتون‪:‬شاعر قرن هفدهم انگلیس است‪،‬اثر گرانقدرش بهشت گمشده و بهشت بازیافته‬
‫است‪،‬سالهای پایانی عمرش در نابینایی و دنیایی روشن دالن به اتمام رسانید‪.‬‬
‫دانته آلیگیری‪:‬شاعر اهل ایتالیا‪،‬اثر گرانقدرش کمدی الهی است که باآن توانست شهرت جهانی کسب‬
‫کند‪.‬‬
‫قالب های ادبی‪:‬‬
‫قطعه‪:‬چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه در مصرع اول‪،‬بیت اول رعایت نشده‪.‬ودر سایربیت‬
‫ها رعایت شده است‪.‬‬
‫قصیده‪ :‬شعری که از حیث مراعات قافیه درمصراع اول و سایرابیات مانند غزل و لیکن بلندتر است‪.‬‬
‫غزل‪ :‬مجموعه ابیاتی است که دروزن و قافیه واحد(یکسان)که مصرع اول بیت نخستین(مطلع شعر)با‬
‫مصراع های دوم در دیگرابیات هم قافیه است‪.‬‬
‫دوبیتی‪ :‬مانند رباعی و در قافیه بندی باآن یکی است ولی وزن مشخص ومعینی ندارد ‪.‬‬
‫رباعی‪ :‬بر وزن الحول والقوه االباهلل‪،‬دوبیت که باید مصرع اول و دوم و چهارم آن‪،‬قافیه ای یکسان‬
‫داشته باشند و گاهی مصرع سوم هم در قافیه با بقیه شرک است‪.‬‬
‫مثنوی ‪:‬شعری است که تمام ابیاتش به طور جداگانه دارای قافیه ای مستقل است‪.‬‬

You might also like