You are on page 1of 12

‫فرجام کار رستم‬

‫باژ و ساو‪ :‬خراج‬


‫رامشگران‪ :‬مطرب‬
‫نخچیرگاه‪ :‬شکارگاه‬
‫پیلتن‪ :‬عظیم الجسه‬
‫نیز ژوپین‪ :‬نیزه کوتاه و سبک‬
‫موزه از پای بیرون کشید‪ :‬قبل وارد شدن کفشو دراورد‬
‫ابا پشه و مور در چنگ مرگ‬
‫یکی باشد ایدر بدن نیست برگ‬
‫در مصرع دوم باید به جای بدن کلمه بدان بگذاریم و معنای آن میشود‬
‫در برابر مرگ پشه و مور در چنگال مرگ یکسان هستند و برای گریز از آن هیچ ابزاری‬
‫نیست‬
‫چاهسار‪ :‬دهانه چاه‬
‫سترگ‪ :‬بزرگ و عظیم‬
‫متن قاصدک‬
‫دیار با تشدید‪ :‬جمع خانه‬
‫شعر زمستان‬
‫لولی وش مغموم ‪ :‬همچون بی خانمانی غمگین ( کسی که غم بی خانمانی دارد )‬
‫گریبان‪ :‬یقه لباس‬

‫َیارد‪ :‬نمی تواند‬


‫‪2-‬ن َ‬
‫‪3-‬دست یازی‪ :‬دست دراز کنی‬

‫‪4-‬مسیحا‪ :‬نام و لقب حضرت مسیح‬

‫‪5-‬ت َْرسا‪ :‬مسیحی‬


‫‪6-‬لولی وش‪ :‬مانند لولی‪ ،‬سرمست‪ ،‬جوان خوش اندام‬

‫‪7-‬مغموم‪ :‬غمزده؛ غمناک؛ اندوهگین؛ اندوهناک‬

‫‪8-‬تیپا‪ :‬ضربهای که با سرپنجۀ پا به چیزی بزنند؛ تُک پا؛ اردنگی‪.‬‬

‫‪9-‬نه از رومم‪ :‬رومی نیستم‪ ،‬از مردم روم نیستم‪ .‬اهل روم نیستم‪ .‬به مناسبت سفیدی رنگ‬
‫پوست و آن را شعرا مقابل زنگی آورند به مناسبت سیاهی پوست‬

‫‪10-‬زنگ‪ [ :‬زَ ] (اِخ ) والیت زنگیان ‪ .‬والیت زنگبار‪ ،‬حبشه و زنگبار و تونس و دیگر‬
‫والیات آفریقا‪.‬‬

‫‪11-‬آ َم َد ْستَم‪ :‬آمده ام‬

‫‪12-‬وام ب ُْگزارم‪ :‬قرضم را بدهم‬

‫‪13-‬گوش سرمابرده‪ :‬گوش سرمازده‪ ،‬گوشی که در اثر سرما سرخ شده است‬

‫‪14-‬قندیل‪ :‬قندیل سپهر به معنای خورشید و ماه است‬

‫سپهر تَ ْن ْ‬
‫گ میدان‪ :‬آسمان ابری در زمستان که به دلیل تراکم ابرها به نظر تنگ و‬ ‫‪ِ 15-‬‬
‫کوتاه می رسد بر خالف آسمان تابستان که بلند و فراخ است‬

‫‪ِ 16-‬ستَبْر‪ :‬ضخیم‪ ،‬کلفت‬

‫‪17-‬نُ ْه توی‪ :‬بعقیده قدما هریک از سیارات هفتگانه فلکی دارد ازین قرار‪ :‬فلک قمر ( ماه‬
‫)‪ ،‬فلک عطارد ( تیر )‪ ،‬فلک زهره ( ناهید )‪ ،‬فلک شمس ( آفتاب )‪ ،‬فلک مریخ ( بهرام )‪،‬‬
‫فلک مشتری ( اورمزد )‪ ،‬فلک زحل ( کیوان ) و باالتر از این هفت فلک‪ ،‬دو فلک دیگر‬
‫است‪ :‬فلک اطلس یا فلک ثوابت و فلک نهم یا فلک االفالک‪.‬‬
‫عروس نه فلک‪ :‬کنایه از افالک است بطریق اضافه یعنی عروسی که آن نه فلک است‪.‬‬
‫کنایه از آفتاب است‬

‫مرگ اندودْ‪ :‬مرگ آور‬

‫ِب ْفروز‪ :‬روشن کن‬

‫بلورآجین‪ :‬سوزن سوزن شدن یخ روی تنه درخت‬


‫سالمت را نمیخواهند پاسخ گفت‬

‫سرها در گریبان ‪1‬است‬

‫دیدار یاران را‬


‫ِ‬ ‫کسی سر بر نَ َ‬
‫یارد ‪2‬کرد پاسخ گفتن و‬

‫معنی شعر‪:‬جواب سالمت را نمی دهند چون از شدت سرما‪ ،‬سرها در یقه لباس ها فرو رفته‬
‫است و کسی سرش را نمی تواند باال بیآورد که دوستان و آشنایان را ببیند و به آنها سالم کند‬

‫پیش پا را دید‪ ،‬نَتواند‬ ‫نِ َ‬


‫گه ُجز ِ‬

‫که ره تاریک و لغزان است‬


‫یازی‪3‬‬ ‫سوی کس‬ ‫ت محبّت‬
‫وگر دس ِ‬
‫ِ‬
‫آو َرد دست از بغل بیرون‬
‫به اکراه َ‬

‫که سرما سخت سوزان است‬

‫معنی شعر‪:‬به دلیل سرمای شدید راه ها یخ بسته و لغزنده است‪ ،‬هوا هم تاریک است و هر‬
‫کسی فقط جلوی پایش را می بیند که زمین نخورد‪ .‬به دلیل سرمای شدید زمستان اگر‬
‫بخواهی با کسی دست دهی با بی میلی و اکراه دستش را از درون جیسش بیرون می آورد‪.‬‬

‫نَفَس‪ ،‬کَز َگرمگا ِه سینه میآید بُرون‪ ،‬ابری شود تاریک‬

‫پیش چشمانت‬
‫چو دیوار ایستد در ِ‬

‫نَفَس کاین است‪ ،‬پس دیگر چه داری چشم؟‬

‫دوستان دور یا نزدیک‬


‫ِ‬ ‫چشم‬
‫ِ‬ ‫ز‬

‫معنی شعر‪:‬وقتی نفس از درون سینه (گرمگاه درون سینه است که دمای ‪ 37‬درجه طبیعی‬
‫بدن را دارد) بیرون می آید‪ ،‬به دلیل سرما بخار می کند و مانند یک دیوار در مقابل چشم ها‬
‫قرار می گیرد‪( .‬افراد عینکی در زمستان وقتی نفس می کشند بخار روی شیشه عینکشان‬
‫می نشیند و نمی توانند ببینند)‬

‫پیر پیرهن چرکین‬


‫ترسای ‪ِ 5‬‬
‫ِ‬ ‫مسیحای ‪4‬جوانمر ِد من! ای‬
‫ِ‬
‫هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی…‬

‫دمت گرم و سرت خوش باد‬

‫سالمم را تو پاسخ گوی‪ ،‬در بگشای‬

‫معنی شعر‪ :‬ای صاحب میکده (در گذشته صاحبان مشروب فروشی ها‪ ،‬مسیحی بودند)‪ ،‬ای‬
‫پیرمرد مسیحی که پیراهنت هم کثیف است‪ ،‬هوا بسیار سرد است‪ .‬نفست گرم باشد و همیشه‬
‫سرخوش باشی‪ ،‬جواب سالمم را بده و در میکده را باز کن‪.‬‬

‫معنی شعر زمستان‬


‫‪6‬مغموم‪7‬‬ ‫وش‬
‫میهمان هر شبت‪ ،‬لولی ِ‬
‫ِ‬ ‫منم من‪،‬‬

‫سنگ تیپا ‪8‬خوردۀ رنجور‬


‫ِ‬ ‫منم من‪،‬‬

‫ت آفرینش‪ ،‬نغمۀ ناجور‬


‫دشنام پس ِ‬
‫ِ‬ ‫منم‪،‬‬

‫بیرنگ بیرنگم‬
‫ِ‬ ‫نه از رومم‪ ،9‬نه از زنگم‪ ،10‬همان‬

‫بیا بگشای در‪ ،‬بگشای‪ ،‬دلتنگم‬

‫معنی شعر‪:‬من همان کولی سرخوش غمگینی هستم که هر شب به میخانه تو می آیم‪ .‬من‬
‫مانند سنگی که دیگران با لگد به آن می زنند‪ ،‬زخمی و رنجور هستم‪ .‬من یک وصله ناجور‬
‫هستم‪ .‬بدترین و پست ترین چیزی که خلق شده است‪ .‬نه سفید پوستم ونه سیاه پوستم‪ .‬هیچ‬
‫رنگ بی رنگم‪ .‬دلم شراب می خواهد‪ .‬در را باز کن‪.‬‬
‫ِ‬ ‫رنگی ندارم‪ .‬بی‬

‫ت در چون موج میلرزد‬


‫حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پش ِ‬

‫تگرگی نیست‪ ،‬مرگی نیست‬

‫ت سرما و دندان است‬


‫صدایی گر شنیدی‪ ،‬صحب ِ‬

‫معنی شعر‪ :‬ای صاحب میکده من که همیشه مهمان تو هستم‪ ،‬پشت در از شدت سرما دارم‬
‫می لرزم‪ .‬صدایی که می شنوی صدای تگرگ (کنایه از صدای تیر و رگبار مسلسل است)‬
‫و مرگ نیست‪ ،‬صدای به هم خوردن دندان های من از شدت سرما است‪.‬‬

‫من امشب آ َمدَستَم‪ ۱۱‬وام ُ‬


‫بگزارم‪۱۲‬‬
‫کنار جام بُگذارم‬
‫حسابت را ِ‬
‫س َحر شد‪ ،‬بامداد آمد!‬
‫چه میگویی که بیگه شد‪َ ،‬‬

‫سرخی بعد از سحرگه نیست‬


‫ِ‬ ‫فریبت میدهد‪ ،‬بر آسمان این‬

‫سیلی سر ِد زمستان است‬


‫ِ‬ ‫گوش سرمابرده‪ ۱۳‬است این‪ ،‬یادگار‬
‫ِ‬ ‫حریفا!‬

‫معنی شعر‪:‬‬

‫‪-‬پاسخ صاحب میکده در شعر نیست ولی او در را باز نمی کند‪ -‬و در ادامه‪:‬‬

‫من امشب آمدم بدهی ام را بپردازم‪ .‬حسابم را تسویه کنم‪ .‬یعنی چه که بی وقت است‪ ،‬نصفه‬
‫شب است‪ ،‬نزدیک سحر است؟ اشتباه می کنی‪ .‬این سرخی که در آسمان می بینی به خاطر‬
‫نور خورشید نیست‪ ،‬گوش سرمازده من است که از شدت سرما سرخ شده است‪ .‬این یادگار‬
‫سرمای زمستان است‪.‬‬

‫معنی شعر زمستان‬

‫سپهر تَنگ میدان‪ ،۱۵‬مرده یا زنده‬


‫ِ‬ ‫و قندیل‪۱۴‬‬
‫ِ‬

‫ت نُه ِ‬
‫توی‪ ۱۷‬مرگ اندود‪ ،۱۸‬پنهان است‬ ‫ستَبر‪ ۱۶‬ظلم ِ‬
‫ت ِ‬
‫به تابو ِ‬

‫چراغ باده را ِبفروز‪ ،۱۹‬شب با روز یکسان است‬


‫ِ‬ ‫حریفا! رو‬

‫معنی شعر‪ :‬و خورشید در این آسمان ابری ‪-‬که گاهی پشت ابرها می رود و بعضی مواقع‬
‫هم بیرون می آید‪ -‬در پشت ابرهای ضخیم چندالیه که نور خورشید را از بین می برند پنهان‬
‫شده است و باعث تاریکی هوا شده است‪ .‬پیرمرد برو چراغ میکده را روشن کن که در‬
‫زمستان روز با شب فرقی ندارد‪ .‬خورشید در روز هم پشت ابرهاست و هوا مانند شب‬
‫تاریک است‪.‬‬

‫سالمت را نمیخواهند پاسخ گفت‬

‫هوا دلگیر‪ ،‬درها بسته‪ ،‬سرها در گریبان‪ ،‬دستها پنهان‬

‫نفسها ابر‪ ،‬دلها خسته و غمگین‬


‫بلورآجین‪20‬‬ ‫اسکلتهای‬ ‫درختان‬
‫ِ‬
‫سقف آسمان کوتاه‬
‫ِ‬ ‫زمین دلمرده‪،‬‬

‫غبارآلوده مهر و ماه‬

‫زمستان است‪.‬‬

‫معنی شعر‪ :‬در زمستان از شدت سرما جواب سالمت را نمی دهند‪ .‬هوا ابری و دلگیر است‪.‬‬
‫میکده ها بسته است‪ .‬مردم سرهایشان را در یقه پالتو خود و دست هایشان را در جیبشان‬
‫فرو برده اند و حواسشان به اطرافشان نیست‪ .‬مردم بی حوصله و غمگین هستند‪ .‬درختان یخ‬
‫زده و بی برگ و بار هستند‪ .‬زمین یخزده و سقف اسمان به دلیل تراکم ابرهای زمستانی‬
‫کوتاه به نظر می رسد‪ .‬خورشید و ماه هم به دلیل هوای تیره و مه آلود زمستانی به زحمت‬
‫دیده می شود‪ .‬زمستان است‪.‬‬

‫خیشخانه هرات‬

‫نبهره‪ :‬پنهانی‬

‫مزمل‪ :‬ناودون‬

‫خیش خانه‪ :‬سیستم کولر امروزی‬

‫خیش‪ :‬پارچه کتانی‬

‫الفیه‪ :‬صور مستهجن‬

‫مشرف‪ :‬جاسوس علنی‬

‫انهار ‪ :‬گزارش کردن‬

‫انفاسش میشمردی‪ :‬همه ی کاراشو میگفتی‬

‫مالیدن‪ :‬گوش مالی‬

‫سوخته او بود‪ :‬عاشقش بود‬

‫ساخته اید ‪ :‬اماده بشه‬

‫خیاره خویش‪ :‬برگزیده‬


‫ملطفه‪ :‬نامه پنهانی‬

‫گشاد نامه‪ :‬نامه علنی‬

‫سبیل قتلغ نگین‪ :‬کار درست این است که‪...‬‬

‫جامه افکندند‪ :‬چیزی اویزون کردن از دیوار‬

‫دبوس‪ :‬گرز‬

‫در کش گرفت‪ :‬زیر بغل گرفت‬

‫هزاهز‪ :‬همهمه‬

‫مثال‪ :‬فرمان‬

‫گرد همه سرایها براوردند‪ :‬همه جارو نشونش دادند‬

‫متن امانت داری‬

‫طرار‪ :‬دزد‬

‫صناعت ‪ :‬همت و تالش‬

‫زینهار‪ :‬امانت‬

‫متن شکست زنی بس فخر نباشد‬

‫فرمان یافتن‪ :‬مردن‬

‫اندیشه ان بود‪ :‬نگران بودن‬

‫باب چهاردهم قابوس نامه‬

‫در عشق ورزیدن‬

‫کال متنو که باید بخونی ☹‬


‫بماندم از روی تو فرد‪ :‬از روی تو جدا ماندم‪.‬‬

‫حکایت شیخ صنعان‬

‫عقَبه ‪ :‬راه های دشوار گردنه کوه( مجاز از گرفتاری)‬


‫َ‬
‫ُز ّناز‪ :‬کمربند ابریشمی اریب‬

‫لعل‪ :‬استعاره از لب‬

‫روم ‪ :‬استعاره از صورت‪ ،‬نماد سفیدی‬

‫باد صبا‪ :‬پیام اور معشوق و عاشق‬

‫مشکین شدن‪ :‬بوی خوش گرفتن‬

‫طاق‪ :‬چشم‬

‫مردمی کردن‪ :‬توجه کردن‬

‫نرگس‪ :‬استعاره از چشم‬

‫دشنه‪ :‬استعاره از مژه‬

‫بُرقَع‪ :‬روبند‪ ،‬پوشیه‬

‫شَعر‪ :‬استعاره از مو‬

‫برقع برگرفت‪ :‬موهاشو کنار زد‬

‫نظر بر پیش کرد‪ :‬سرشو پایین انداخت‬

‫زلف در ادبیات عرفانی نماد کفر و سیاهیه‪ ،‬کسی که حقیقت رو میپوشاند‬

‫رو نماد ایمان‬

‫شمع گردون‪ :‬خورشید‬

‫رطل‪ :‬جام های بزرگ شراب‬


‫ِد ْیر‪ :‬محل عبادت مسیحیان‬

‫تُرک روز‪ :‬اضافه تشبیهی‬

‫تُرک‪ :‬منظور ترک شمال شرق‬

‫زرین سپر‪ :‬استعاره از خورشید‬

‫اعجمی کردن‪ :‬خودتو به نادونی زدن‬

‫سر درار‪ :‬با من موافقت کن‬

‫خ َِر ْفت‬

‫سیم تن‪ :‬سفید تن‬

‫‪ ۱۳۶۰‬لعل‪ :‬استعاره از دندان‬

‫حقه‪ :‬استعاره از دهان‬

‫تخته کعبه‪ :‬اضافه تشبیهی تخته ای که نو اموزا برای درس خوندن استفاده میکردن‬

‫کابین‪ :‬مهریه‬

‫نفقه‪ :‬هزینه‪ ،‬خرجی‬

‫تردامن‪ :‬گناهکار‬

‫خَوی‪ :‬عرق‬

‫مثنوی‬

‫پیر چنگی‬

‫خم‪ :‬ظرفای بزرگ شراب هاللهی شکل‬

‫پالدُم‪ :‬طنابی که یه سرش به زینه یکی به دم اسب برای کشیدن استفاده میشه‬

‫زهره ‪ :‬نماد چنگی فلک داشته‬


‫صدور‪ :‬سینه ها‬

‫رغیف ‪ :‬قرص نان‬

‫ابریشم بها ‪ :‬مزد ساز زدن‬

‫الغ‪ :‬بازی و شوخی‬

‫صدا‪ :‬پژواک( انعکاس)‬


‫َ‬
‫همیان‪ :‬کیسه های کوچک پول‬

‫محتسب‪ :‬داروغه‬

‫قراضه‪ :‬ریزه های طال‬

‫فاروق‪ :‬لقب عمر‬

‫بازم متنارو از تو گروه بخون‬

‫شاهنامه ‪ 614‬هجری‬

‫اخوان ثالث معاصر تا ‪ 1369‬زنده بوده‬

‫تاریخ بیهقی‪ :‬قرن ‪9‬و ‪10‬‬

‫خیام‪ :‬قرن ‪4‬و ‪5‬‬

‫قابوس نامه قرن ‪4‬‬

‫سیاست نامه قرن ‪4‬‬

‫عطار‪ :‬قرن ‪5‬و ‪6‬‬

‫مولوی ‪ :‬قرن ‪6‬‬

‫سعدی‪ :‬قرن ‪6‬‬

‫سهراب سپهری‪ :‬تا ‪ 1359‬زنده بوده‬


‫هوشنگ ابتهاج‪ :‬تا ‪1401‬‬

‫شریعتی‪ :‬تا ‪1356‬‬

‫فضل هللا رضا در دهه ‪ ۴۰‬دو کتاب در مورد شاهنامه داره‬


‫ُنوت‪ :‬حسن ابن علی‪ :‬حسن پسر علی‬
‫اضافه ب ّ‬
‫دستان ابن سام‪ :‬دستان پسر سام‬
‫تاو‪ :‬تاب‬
‫خواهشگر‪ :‬واسطه میانجی‬
‫باره‪ :‬دیوار قلعه‪ -‬اسب‬
‫َگو‪ :‬قوی‪ ،‬پیلتن‬
‫ایین از اذین میاد‪ :‬یه معنی راه و روش‪ ،‬معنی دیگه عهد و پیمان‬
‫هامون‪ :/‬دشت‬
‫بیهقی قرن ‪۵‬‬
‫الفیه‪ :‬کتاب دارای صور مستهجن‬
‫قیلوله‪ :‬خواب قبل ظهر‬
‫مالیدن‪ :‬گوشمالی‬
‫هرگاه‪ :‬محوطه پرچین‬
‫ملطفه‪ :‬نامه پنهانی‬
‫خیلتاش‪ :‬فرمانده‬
‫گشاد نامه‪ :‬نامه علنی‬
‫فعل های محقق الوقوع‪ :‬اتفاقی که حتما می افتد اما فعلش ماضی است‬
‫روز را بسوخت‪ :‬وقت تلف کردن‬
‫جامه افکندن‪ :‬فرش به دیوار وصل کردن‬
‫هزاهز‪ :‬همهمه‬
‫مثال‪ :‬دستور‬
‫قابوس نامه‪ ۴۴ :‬باب‬
‫عنصرالمعالی کیکاووس‬
‫صناعت‪ :‬همت و تالش‬
‫پرگار‪ :‬نماد سرگشتگی‬
‫زنار‪ :‬کمربند مخصوص شراب خوران‬
‫کابین‪ :‬مهریه‬
‫سبز پوشان‪ :‬فرشتگان‬
‫خَوی‪ :‬عرق بدن‬
‫مثنوی معنوی‪ :‬همون ‪ ۱۸‬بیت اول نی نامه‬
‫الغ‪ :‬شوخی‬
‫اختیار‪ :‬برگزیده‬
‫عمر‪ :‬شهره به سختگیری‬
‫محتسب‪ :‬داروغه‬

You might also like