Professional Documents
Culture Documents
مولفان
سمانه موسیپور
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی واحد کرج
یوسف هادیپور
استادیار و هیاتعلمی زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی واحد کرج
.................
ویراستار
افشین باوفا
موسیپور شیرجوپشت ،سمانه-13۶0 ، سرشناسه
نﻘد تﺤلیلی دﺧﺘری در دامان ﻓراموشی :ادرکها النسیان/مولفان سمانه موسیپور ،يوسف عنوان و نام پديدآور
هادیپور؛ ويراسﺘار اﻓشین باوﻓا.
تهران :سیمای قلم1400 ، مشخصات نشر
400ص مشخصات ظاهری
978-۶22-7۶83-۶0-8 شابک
ﻓیپا وضعیت ﻓهرست نويسی
داسﺘانهای عربی – عمان -اردن --قرن 21م -- .تاريخ و نﻘد موضوع
Arabic fiction -- Lebanon -- 21st century -- History and criticism
هادیپور ،يوسف-1339 ، شناسه اﻓزوده
شعالن ،سناء -1977 ،م شناسه اﻓزوده
Shaʻlān, Sanāʼ Kāmi, -1977 شناسه اﻓزوده
PJA۴2۴9 رده بندی کنگره
737/892 رده بندی ديويی
8437297 شماره کﺘابشناسی ملی
ﻓیپا اطالعات رکورد
کﺘابشناسی
تﻘديم به
عباس داﺧل حسن ،اديبی ست که زير آسمان همچون سﺘاره ﻓینیﻘیها به صلیب
کشیده شده است؛ انسانی که در دوران اوج يخبندان و سردی ،مملوء از گرماست،
مردی اﻓسانه ای ،که در عرصه ی گیﺘی ناممکن زندگی میکند ،در انﺘظاری از پس
انﺘظار .او با وجود دردهايش سبکبال است تا تداعی کند .او بر سکوت سرد؛ لبخندی
گرم را نﻘاشی میکند و قادر است انسان اندوهگین و دردمند را از لبخند هسﺘی سیراب
اهدای مؤلف
تﻘديم به
مداﻓعان وطن
وطندوسﺘی نوشﺘه است .در اين رمان داسﺘان ملﺘها ،وطنها ،انزوا و گوشهنشینیهايی بیان شده
است که امﺘهای جهان اسالم و عرب اسالمی در آن کماکان با پديده اسﺘکبار و اسﺘعمار در
سﺘیز هسﺘند .در شرايطی که ظلم و سﺘم جامعۀ وحشی ،بر انسانیت و حﻘوق آنها سايه اﻓکند
و در داسﺘانی که همۀ شخصیﺘهايش بی آبرويی ،برهنگی و ناپاکی آنها آشکار بود ،هسﺘند
مداﻓعان وطنی که با اﺧالص و پاکی وجودشان ،همچون نوری که ظلمت را روشن سازد،
توانسﺘند وطنشان را با جان و مال ﺧود ،از ﺧفت و گمراهی نجات دهند و با شهادت و جهاد
مﻘدس وطن آنها را در آغوش ﺧود نگاه می دارد و چه زيباست جمله ای که بهاء قهرمان اصلی
رمان در وصف يکی از شخصیت های مداﻓع وطن میگويد که «هیچکس مسﺘﺤق زندگی نیست،
مگر کسانی که از وطن دﻓاع میکنند .کسانی که به وطنشان ﺧیانت می کنند ،حﻘیر و پست
هسﺘند».
تﻘديم به تمامی مداﻓعان وطنی که با جان و شراﻓت ﺧود توانسﺘند از حﻘوق ،ريشه و سرزمینشان
تا آﺧرين توان ﺧود دﻓاع کنند و زندگی و مرگ را قهرمانانه انﺘخاب کردند و جانشان را از دست
دادند همچون ﺧوشه ی سربلند درﺧت زيﺘون ،که پايدار و مسﺘﺤکم در اعماق زمین ريشه
تﻘديم به روح بی همانند پدر جانباز شهیدم که همواره مرا با حب به مواليم علی پروراند.
۶
و مادر صبور مهربانم که تشعشع آﻓﺘاب مهربانیش همیشه روشن ی بخش زندگیام بوده و هست.
کسی که عشق بورزد ،بر کسی که عاشق نشده حجت است و انسان دردمند بر کسی که با درد
هنگامی که وطن به آتش کشیده شود ،عشق تﺤريم می شود .او همه جا عاشق و شیدا است.
نگاهی به زندگینامه و آثار د.الشعالن
دیباچه
ﺧواننده ای که برای نخسﺘین بار اين داسﺘان را می ﺧواند ،احساس میکند با يک داسﺘان
عاشﻘانۀ ﺧشک و بی روحی روبه رو است که در آن زنی در طول هفﺘاد سال زندگی با درد و
مﺤنت مورد آسیب قرار گرﻓﺘه و دچار رذيلﺘهای اﺧالقی ﻓراوانی شده است و به دلیل ﻓراموشی
از واقعیت ﻓرار می کند .در نگاه اول ،اينگونه درياﻓت می شود که هدف داسﺘان ﻓرار از زندگی
به دلیل درد ،رنج ،شکست و ناکامی است و رضايﺘی که به دست آمده ناشی از ﻓراموشی
است ،اما همگی اين موارد ،همگی برداشتهايی گذرا و سطﺤی است که از ﺧارج داسﺘان
برداشت میشود نه برداشتهايی از داﺧل آن .جرم و جنايت در اين داسﺘان ،نشاندهندۀ اين
است که ما با داسﺘان جنايی و ﺧطیری روبهرو هسﺘیم که در آن مراحل ﻓروپاشی جهان عرب
و سﻘوط تمدن به تصوير کشیده شده است و در آن به ﺧاطر تخريب کامل ،ويرانی و کشﺘار،
ناله سرداده میشود .در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘان ملتها ،وطنها ،انزوا و
گوشهنشینیهايی بیان میشود که امت عربی اسالمی ،کماکان با اين مشکالت روبهرو
هسﺘند .داسﺘان شعالن ،زيبايیهای عشق و عاشﻘی و کشمکشهای عشاق را حکايت نمی
کند .قصد و نیّت نويسنده اين است که تجربۀ داسﺘان را تعمیم داده و آن را جزو سابﻘۀ
انسان میداند .اين داسﺘان به زمان و مکان مﻘید نبوده است و تجربۀ بشری را شرح و تفسیر
میکند و دردهای بشری ،درگیری آزادگان اسﺘبداد ،زورگويی ،زشﺘیهای ظالمان ،رنج اﻓراد
ﺧوار و ذلیل شده ،رسوايی دروغگويان ،مدعیان ،اربابان سلطه ،جیره ﺧواران و مناﻓﻘان را بیان
میکند.
حﻘیﻘت اين است که سناء الشعالن دهۀ هفﺘاد تاريخ عرب را که داسﺘانی حماسی و لبريز از
درد ،رنج ،ﺧرابیها و ﻓجايع جهان عرب است را هوشیارانه و آشکارا نگاشﺘه است که اين شیوه
در داسﺘانسرايی عربی معاصر بیانگر رنج و زورگويی زمانه است و طرح و ساﺧﺘار ظاهر داسﺘان
و زبان ،گونهای جديد است .اين داسﺘان تصوير و انعکاسی برای ارائه پیرايش ويرانیها در زبان
احساسی زيباست که جهت بیان توصیف درد موجود نوشﺘه شده است .داسﺘان حاکی از
ناکامی و شکست آرزوی انسان ذلیل و ﺧوار در اجﺘماع است که حﺘی از انسانیت هم ﺧارجشده
است.
سناء الشعالن در اين داسﺘان به ﻓساد مفسدين اهانت کرده است و ﺧرابکاران را لعن و نفرين
نموده است و ﺧائنان را مجرم قلمداد کرده است .او با بیان احساسات پاک ﺧود ،از زشﺘی،
زيبايی آﻓريده است .وی برای پیشبرد داسﺘان به سمﺘی که نشانگر آزادگان ،مﺤرومین و
سﺘمديدگان باشد ،از تشبیه زمان و مکان اسﺘفاده کرده است.
در اين هیاهو ،بهاء و ضﺤاک نمادی از وطن هسﺘند نه شهروندان عادی داسﺘان که تجربۀ
اين دو نفر ،ﻓﻘط انعکاس شهروندان سرکوبشده نیست ،بلکه انعکاسی از تمام وطنهای
ازدسترﻓﺘه و تباه شده ای است که مفسدين هنگام درد ،رنج ،سخﺘی ،سﻘوط ،انﺤطاط و
8
ﺧیانت ،به آنجا صدمه زده و آن را تخريب کردند .بدينجهت ،داسﺘان از مسیر عاشﻘی جدا و
زير سیطرۀ ملت های بدبخت و سوﺧﺘه قرارگرﻓﺘه است .بهاء و ضﺤاک دو يﺘیمی که در يﺘیم
ﺧانه بزرگ شدند درحالی که هیچ پشﺘیبانی نداشﺘند و هدف آماج ظلم ،سﺘم ،آزار ،اذيت و
اقدامات تروريسﺘی قرار گرﻓﺘند .هنگامیکه آنها بزرگﺘر شدند ،با مﺤرومیتها ،ﻓرارها و پسﺘی
های بیشﺘر و بزرگﺘری روبه رو شدند و ظلم و سﺘم جامعۀ وحشی ،بر انسانیت و حﻘوق آنها
سايه اﻓکند .درد و رنج آنها ،نگاه و چشماندازی به درد و سخﺘی امّت عرب و رنجهای
آنهاست .گويی داسﺘان گمگشﺘگی جهان عرب ،چپاول و غارتگری را چه از داﺧل و چه از
ﺧارج وطن تجسم می کند .اﻓرادی همانند بهاء که نويسنده ای بااسﺘعداد و مبﺘکر است و
ضﺤاک که ﻓردی مﺘفکر و نوآور است ،در بیشﺘر زمینهها سرکوب شدند؛ تا جايی که بهاء برای
گذراندن زندگی ﺧود آرزومند کلمه بود و نويسندگی میکرد و ضﺤاک که به مهاجرت روی
آورده بود و ﻓرار میکرد تا بلکه انسانیﺘش را در وطنش پیدا کند .ضﺤاک مورد تعرض و آزار
و اذيت قرارگرﻓت و بدون ارتکاب جرم دسﺘگیرشده بود و حﺘی يکی از چشمانش را در زير
شکنجه ها از دست داده بود .در اين سرزمین که از درون ﻓروپاشیده شده است ،يک هنرپیشۀ
ﻓرصت طلب مثل يراع طرب را می يابیم که از جايگاه ﺧوب و مﺤﺘرم و بانفوذی برﺧوردار
است .از طرﻓی هم ﻓردی که ﺧائن وطن و زن صفت است مثل همالن ابوالهیبات ﻓرمانده را
میبینیم که وطن با نﻘشه هايش تهديد میشد و با اينکار وطن را به سمت يﺘیم ﺧانۀ بزرگ
سوق میداد که از ظلم ،سﺘم و درد پرشده بود .از سويی ديگر ،ﻓردی همانند معلم يﺘیم ﺧانه،
«أﻓراح الرملی» را در رمان می بینیم که بدون رحمت و شفﻘت از کودکان سوءاسﺘفاده می
کرد و يﺘیم های پرورشگاه را تنبیه و با آنها بدرﻓﺘاری میکرد و آنها را تصاحب میکرد و
همۀ آنها حﺘی مسئوالن آنجا از شر آزار و اذيت او در امان نبودند و او با گرﻓﺘن رضايت از
آنها به نیازهای هولناکشان پاسخ می داد.
ﻓﻘط اﻓراد ضعیف تسلیم اين جامعه می شوند و مﺤرومیت ها را میپذيرند و آرزوهايشان را
زير پا می گذارند ،در اين شرايط انسان ضعیف در جامعه مﺘالشی ،ﺧرد و له میشود .اين
پرورشگاه زندگی سوﺧﺘه و تخريب شدۀ اﻓرادی که در شرق زندگی می کنند را مجسم می
کند و تدبیر و اهداف همۀ کسانی را که در اين امر مشارکت دارند ،نشان میدهد .در اين
سرزمین هیچ شهروندی باقی نمیماند؛ آنها میپذيرند که يا کرامﺘشان از بین برود و در اين
وطن انﻘالبی بم یرند ،يا به سرزمین ديگری مهاجرت کنند تا بلکه در آنجا کرامت ،عدالت،
مﺤبت ،مهربانی و آرامش را بیابند .رنج سفر بهاء در اين رمان ،روايت زنی است که جامعه
بارها او را به تن ﻓروشی کشانده است .تمام تالشهای بهاء برای ﻓرار ،بی ﻓايده و بی نﺘیجه
بود .اين داسﺘان آرزوی زنی نیست که دچار سرطان شده است تا ﺧودش را از درد و رنج رها
کند ،بلکه روايﺘی از کشف ،ﻓروپاشی و تخريب در جامعههای عربی است که درگیری پیوسﺘۀ
دو قهرمان داسﺘان را در طول هفﺘادسال زندگی هويدا میکند .همۀ آنها در اين درگیری و
تعارض حماسی سﻘوط کردند ،تنها گروهی مانند ثابت السردی که از احرار ،آزادگان و
نگاهی به زندگینامه و آثار د.الشعالن
انﻘالبیون بودند ،توانسﺘند از حﻘوق ،ريشه و سرزمینشان تا آﺧرين توان ﺧود دﻓاع کنند .ثابت
السردی مبارزی است که در زندگی ﺧفت بار ،تﺤت تأثیر مبارزه و شهادت بود و به همین
ﺧاطر ،در اين داسﺘان از احﺘرام ويژه ای برﺧوردار بود .در داسﺘانی که همۀ شخصیتهايش
بی آبرويی ،برهنگی و ناپاکیشان آشکار بود ،ثابت السردی از اين ﺧواری ،ﺧفت و گمراهی
نجات دادهشده بود .ازاين رو ،بهاء بیان می کند که کسانی که به وطنشان ﺧیانت می کنند،
اﻓرادی حﻘیر و پست هسﺘند و هیچکس در دنیا مسﺘﺤق زندگی نیست ،مگر کسانی که از
وطن دﻓاع میکنند .بهاء ،در طول زندگیاش تنها به مبارزين ،انﻘالبیون و آزادگان عشق
نمیورزيد ،بلکه اعمال ﺧیرﺧواهانه هم برای آنها انجام میداد .ضﺤاک در کودکی ،به جرم
اينکه پسر يکی از ﻓدائیان بود ،دسﺘگیر شد .در آن جامعه وحشی ﻓريادهای آزادگان را به طرز
وحشﺘناکی سرکوب و آنها را ﺧفه کردند تا قدرتمندان از ثروتهای سرزمینها سود ببرند.
به عﻘیده نويسنده رمان به يﻘین ،ما همگی يﺘیمهای مسﺘضعفی هسﺘیم که در يﺘیمﺧانۀ
بزرگی زندگی می کنیم که هیچ شفﻘت ،مهربانی ،رحمت و عطوﻓﺘی در آن وجود ندارد .اين
داسﺘان روايت ماجراجويی و تجربۀ انسانی است که طعم درد ،رنج و شکست را چشیده است.
قطعاً تﻘدير ما گمنامی و بیچارگی است .ما در دسﺘان ناظرانی هسﺘیم که معنای رأﻓت،
عطوﻓت و مهربانی را درک نمی کنند و به اين درد و رنجها توجهی ندارند و ﻓﻘط ﺧواهان
رسیدن به شهوات و غرايض ﺧودشان هسﺘند .اين داسﺘان ،روايت هولناک و وحشﺘناک زمانه
را در سطح باالی معنايی بیان میکند؛ گويی ﺧواننده با ﺧواندن اين داسﺘان هوشیار میشود
و به درک بااليی از آگاهی میرسد و حماسه ای ﺧونین در دست قدرتمندان مزدور ،ظالم،
سﺘمگر و عصیانگر در ذهنشان تداعی میشود .اين رمان ،ضعف ،ناکامی ،شکست و غارت امت
را روايت میکند و به بیان سﻘوط ،انﺤطاط و ناﻓرجامی می پردازد .در اين داسﺘان سرزمینهای
ويران شده بیانگر انزوا و طرد انسان های سرکوب شده هسﺘند.
پیام اين داسﺘان ،ترويج ﻓراموشی بیقیدوشرط و تسلیم شدن نیست ،بلکه ﻓراموشی ،غفلت،
ﻓرار و تغییر عﻘیده را حکايت میکند که درواقع نشان دهندۀ تصويری از تجاوزها ،صدمات و
آسیبهايی است که در زندگی به وجود میآيد که هیچ پناهگاه و راه ﻓراری برای رهايی از
آن نیست .هیاهو و ﻓريادی است که نويسنده برای رسوايی ظلم ،سﺘم ،ﻓساد ،تخريب،
دروغگويی ،تﻘلب و تﺤريف در داسﺘان سر داده است.
اکنون زمان تأيید کردن اين داسﺘان نیست؛ بلکه زمان بیدار کردن انجمنی است که با ﻓجايع،
جنگ ها ،ﻓروپاشیها ،گرسنگی ،دزدی ،اشغالگری ،اﻓراد ﻓاسد ،باجگیرهای زورگو ،انﻘالب ها،
عصیان ،مجازات ،مﺤرومیت ،سرکوب آزادی ،دسﺘگیری اﻓراد آزاده و ﻓداکار روبهرو هسﺘند.
سمانه موسی پور
دکتر یوسف هادی پور
10
سخن مولف
سناء کامل احمد شعالن اديب مسلمان اردنی ،از نسل نويسندگان معاصر عرب است .
اصالﺘش ﻓلسطینی و اهل روسﺘای بیت نﺘیف است .او موﻓق به اﺧذ دکﺘرا در ادبیات معاصر
شده و اسﺘاد دانشگاه اردن در رشﺘه تخصصیش می باشد .شعالن نويسنده قصّه ،حکايت،
رمان ،داسﺘانهای کوتاه ،نمايشنامه ،سناريو و ادبیّات کودک و نوجوان است .در سال
2008م در همهپرسی عربی در میان ۶0بانوی عرب به عنوان يکی از موﻓّقترين بانوان
عربی شناﺧﺘه شده است که مجله «سیدتی» به زبان عربی و انگلیسی به نشر آن پرداﺧﺘه
است .در سال 2014م از سوی سازمان بینالملل صلح و دوسﺘی در دانمارک سﺘارۀ صلح
را درياﻓت کرد .دکﺘر شعالن؛ منﺘﻘد و ﺧبرنگار روزنامه و مجله در برﺧی مج ّلات عربی و
ﻓعال در مسائل حﻘوق بشر ،زنان و کودکان و عدالت اجﺘماعی است .او عضو بیشﺘرمﺤاﻓل
ادبی است و موﻓق به کسب ۶0جايزه بینالمللی و منطﻘهای و عربی در زمینه های رمان،
قصههای کوتاه ،نمايشنامه و ادبیات کودکان وآکادمی علمی شد .او نمايشنامههای منﺘشر
شده زيادی دارد که جوايز زيادی در برداشﺘه است .وی دو سال مﺘوالی ( 2007و 2008
م) در دانشگاه اردن اسﺘاد برجسﺘه و نمونه شد ،کمااينکه در سال 2005م رتبه دانشجوی
برجسﺘه را کسب کرده است.
رمان «ادرَ َکهَا النّسیان» نوشﺘه دکﺘر سناء الشعالن ،تجربهای بینظیر در روايت ادبیات عرب
است .اين رمان در 358صفﺤه و در سال 2018م در انﺘشارات امواج در عمان -اردن به
زيورچاپ آراسﺘه شد.
ﻓضای دينی و صوﻓیگری و عشق آسمانی منﺤصر به ﻓرد موجود در اين رمان ،به جهان ارزش
زندگی می دهد .قهرمانهای داسﺘان ضﺤاک و بهاء حﻘانیت ،عشق آسمانی را ترسیم نموده
اند .دراين رمان ﻓرشﺘگان؛ جنگنده و مبارز می شوند و روح ها به پرواز در میآيند .روحهايی
که با تاريکیها و بیرحمیهای طاقتﻓرسای زمانه نمیشکنند .روحهايی که در نهايت ﺧوار
و ذلیل نمیشوند .اين همان چیزی است که دکﺘرسناء میﺧواهد با ﺧواندن رمان به آن
برسیم .در ورای روايت و حوادث رمان ،قضا و قدر الهی است .شعالن درپی آن است که بگويد:
در کوير اين جهان هسﺘی ،ﻓضای سبزی وجود دارد تا ﺧسﺘگان به آن پناه گیرند آن انسانی
که به ﺧاطر انسانیﺘش منکر نمیشود ،چرا که پوسﺘه جهان هسﺘی؛ با بیرحمی ساﺧﺘه نشده
نگاهی به زندگینامه و آثار د.الشعالن
است .عذاب ،تﻘدير انسانها نیست و کیان و کرامت انسانی که با تجاوز و دشمن ی سرکوب
و ضايع گشﺘه باز ﺧواهد گشت در پسﺘوی انﺘظار .او اين رمان را بر تثلیث عشق؛ وطن و
يﺘیمی به نگارش کشید .عشق الهی و امید رهايیبخش است ،آنگونه که ﻓراموشی رهايیبخش
است.
انديشه و درون مايه بر اساس اﻓشاگری ﺧطرناک ظلم و بردگی و ﻓساد و تخريب است .هدف
اين رمان مکاشفۀ زيبايیشناسی و عشق نیست؛ و هرگز برای ﻓرار به ﻓراموشی گفﺘه نشده
است .تفکّر و اعﺘﻘادی که در آن هست حساستر از آن است .به طور ﺧالصه؛ تفکر و عﻘیده
در پروژه داسﺘانی برهنگی حﻘیﻘت کذب و ريا و تلفیقکردن در دنیای عصر حاضر است .توجه
و عنايت برای تعمیم کردن تجربه و مﺤدود نکردن در نامها ،مکانها و جغراﻓیای ﺧاص ،اين
موضوع را ثابت نمیکند که انگیزه و عﻘیده شعالن اين گونه باشد؛ لذا رمان تنها داسﺘان عشق
و دلدادگی نیست .بلکه روايﺘی از سیر و سلوک واقعیت و دردهای بشری و درگیریهای
آزادگان و مﺤرومیت و قلدری قلدارها و رنج تﺤﻘیر شدگان است؛ و علناً مدعیان دروغی و
دروغگو ها و اربابهای سلطه و مناﻓﻘین را رسوا میکند .اين رمان مفسدين را نفرين میکند
و ﺧراب کاران و مجرمین ﺧائن را لعنت میکند .بهاء و ضﺤاک هر دو نمادوطن هسﺘند.
قهرمان داسﺘان «بهاء» نمادی بر نابودی م ّلت عرب ،غارت و چپاول در برابر نظام غولپیکر از
نظامهای چپاولگر است .تجربیات تلخ بهاء و ضﺤاک در زندگی ،تابلوی کوچکی از تجربه
سرزمینها ،در زمانهای سخت و دشوار و سﻘوط و انﺤطاط و ﻓاسدين و ﺧیانتکاران می
باشد .پیچ و ﺧم های داسﺘانی که دکﺘر شعالن در رمان ﺧود به نگارش درآورده پیچ و ﺧم
های رئالیسم آمیخﺘه به تخیّل در حد بااليی است .اين توهم گیرنده است که در روايﺘی با
سفری طاقتﻓرسا و ﺧسﺘهکنننده روبرو شده است که در حدود 70سال رنج و درد را به
دوش میکشد .توهم مکان و زمان بر ﻓضاهای نامﺤدودی گسﺘرده میشود .مخاطب نه در هر
زمان و نه در هیچ مکانی وقوع وقايع را مﺘوجه نمی شود مگر اين که ﻓﻘط گفﺘه شود اين
رويدادها در مشرق زمین اتفاق می اﻓﺘد .آن جايی که مردم به زبان عربی صﺤبت میکنند و
سپس اشاره به اين موضوع می شود که شخصیت بهاء به نﻘطه سرد و يخ زده شمالی منﺘﻘل
میشود .بدون اين که دقیﻘاً به شهر و مکان و يا کشوری اشاره شود؛ و به همین منظور گیرنده
يک احساس سطﺤی دارد و روايت داسﺘان ﺧارج از زمان و مکان ﺧاصی است و به يک داسﺘان
عشق و عاشﻘی مبدل شده که با صداقت با هم برﺧورد میکنند بعد از ۶0سال ﻓراق و عذاب.
ضﺤاک در حالی معشوقه ﺧود بهاء را پیدا میکند که وی در طول زندگیاش رنج هايی بسیار
را تﺤمل کرده است و به بیماری سرطان مبﺘال شده است .اين يک برداشت سطﺤی از داسﺘان
12
است و از آن جايی که سن 70سالگی را برای تﺤمل رنج بهاء انﺘخاب میکند ما میتوانیم
رنج بزرگ در تاريخ نبرد عربی در عصر جديد را درک کنیم ،و آن مبارزه مردم ﻓلسطین در
برابر اسﺘعمار صهیونیست اشغالگر است .اصرار در عنوان شماره 70به نوعی پاﻓشاری بر اين
واژگان است .بهاء و ضﺤاک وديگر آوارگان جنگ ،از همشهريان ﺧود دور میشوند و در دسﺘان
سازمانهای سرکوبگر بازيچه میشوند.
روش کار در ترجمه پیش رو؛ بر اساس رعايت حجم معادل مﺘن اصلی و پرهیز از شرح غیر
ضروری جملهها و تصرف ناصواب عبارتهاست .هرچند جمالتی به ضرورت سرهنويسی ترجمه
از کانون توجه به واژگان باز مانده و به مدار تغییر در ﻓارسی راه ياﻓﺘه است.
بسیار شايسﺘه است؛ مراتب قدردانی ﺧود را از خانم دکتر اکرم روشنفکر اسﺘاديار دانشگاه
گیالن به دلیل معرﻓی و پیشنهاد اين رمان اظهار نمايیم و سپاسگزاری ﺧود را از نويسندۀ
ارجمند سرکار ﺧانم دکﺘر «سناء الشعالن» که از ترجمۀ « ادرَ َکهَا النّسیان» اسﺘﻘبال
نمودند ،ابراز داريم.
سمانه موسی پور
دکتر یوسف هادی پور
نگاهی به زندگینامه و آثار د.الشعالن
فهرست مطالب
فصل اول
بخش اول -نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن 18 ............................
سناء الشعالن در نگاهی 19 .....................................................................
مدارک علمی 23 .................................................................................
مشاغل آکادمی 27 ...............................................................................
مشاغل غیر آکادمی 28 ..........................................................................
کسب جوايز و نوع آوری ها 31 .................................................................
کنفرانسهايی که در آن مشارکت داشﺘه است 39 ............................................
تالیف نمايشنامهها برای اﻓراد بزرگسال 44 ...................................................
تألیف نمايشنامهها برای جوانان و کودکان و کارگردانی نمايشنامهها 44 .................
نمايشنامههايی که سناء الشعالن در آنها ايفای نﻘش نموده است 45 ......................
دسﺘاوردهای ادبی و نﻘدی مطبوعاتی 45 ......................................................
کﺘابهای نﻘد تخصصی 45 ......................................................................
کﺘابها 47 ........................................................................................
نشست ها و گفﺘگوها 47 ........................................................................
دسﺘاورد های ابداعی 48 .........................................................................
دسﺘاوردهای ابداعی برای کودکان 51 ..........................................................
ارائه و تﻘديم کﺘابها 52 ........................................................................
کﺘاب های تخصصی سناء الشعالن 54 .........................................................
پاياننامههای سناء الشّعالن 55 .................................................................
کنفرانسها و گردهمايی و تﺤﻘیﻘات آکادمی و مﻘالههای سناء الشعالن 58 ................
دورههای تخصصی ۶1............................................................................
زبانها ۶2..........................................................................................
مهندسی و طراحی رمان « أدرَکَهَا النّسیان» ۶2...............................................
شخصیتهای داسﺘانی ۶4........................................................................
کاراکﺘرهای داسﺘان و طبﻘه بندیها ۶5........................................................
الف -شخصیتهای اصلی ۶5.....................................................................
بهاء ۶۶.............................................................................................
ضﺤاک سلیم ۶7..................................................................................
ب -کاراکﺘرهای ﻓرعی ۶8........................................................................
14
-1باربارا ۶8.......................................................................................
-2اﻓراح الرملی ۶9...............................................................................
-3وﻓا اذيب 70 ..................................................................................
-4عیسی اقبالی 70 .............................................................................
ابعاد شخصیﺘی 71 ...............................................................................
ابعاد ﺧارجی (ﻓیزيولوژی) 71 ...................................................................
ابعاد داﺧلی (روانشناﺧﺘی) 73 .................................................................
ابعاد اجﺘماعی 74 ................................................................................
اسامی و دلیل انﺘخاب آن در رمان 77 .........................................................
راه ايجاد رويداد داسﺘانی 81 ....................................................................
انواع رويدادهای داسﺘانی 83 ....................................................................
فصل اول -بخش دوم -نقد تحلیلی رمان«أدرَ َکهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
87....................................................................................................
داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» حماسۀ مردمی ،وطنها ،گوشهنشینی و انزوا ،تخريب و
ويرانی-د .عطااهلل الﺤجايا 88 ....................................................................
شیوۀ روايتِ «گفﺘههای داسﺘانی» در رمان « أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن-
سمانه موسی پور-دکﺘريوسف هادی پور 91 ...................................................
جلوههای بینامﺘنیت قرآنی در رمان«أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناءالشعالن بر اساس نظريه
«ژرار ژنت» -سمانه موسی پور101 ............................................................
کاربست امپرسیونیسم در رمان « أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن بر اساس نظريه
نظريه سوزان ﻓرگوسن -سمانه موسی پور و دکﺘريوسف هادی پور119.....................
معضالت اجﺘماعی جوامع دررمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن-معصومه مرعی
137...............................................................................................
برداشتهای اولیه از رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن-عباس داﺧل حسن 150 ...
روايت «أَدْرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن و کشمکش آن با جامعه-سمیر أيوب 155.....
بازی ﻓراموش کردن ،به ﺧاطر سپردن ،نشانهشناسى و ديدگاهها در رمان «أدرَکَهَا
النّسیان» اثر سناء الشعالن-د.أورانک زيب األعظمی 159.....................................
چشم اندازی در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» /بخش دوم-ﻓراموشی از بند رها شده و جدال -
های بﺤث بر انگیز-د .أورانک زيب األعظمی 172.............................................
پیرامﺘنیت سناء الشعالن در رمان «أَدرَکَهَا النّسیان» -أ .د ﻓاضل عبود الﺘمیمی 178......
تجربهگرايی در رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» اثررماننويس سناء الشعالن-س لیم نجار 181......
انسان در روايت «أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن :از ورود تا شگفﺘى نﺘیجه -د .منى
مﺤیالن184.......................................................................................
نگاهی به زندگینامه و آثار د.الشعالن
روانکاوى داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن-سفیان صائب معاضیدى 187......
ا نعکاس و تبلور وطن در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن -منذر الالال 190......
تابوها در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن -ا.د .ضیاء غنی العبودی194...........
«أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن و اغوای عشق و رهايی-نزار حسین راشد 220........
فصل دوم
فصل دوم-بخش اول-سناء فی سطور 224 ..................................................
فصل دوم-بخش دوم-اسناد و متون علمی عربی 271.....................................
منابع و ماخذ 393 .................................................................................
1۶
فصل اول
بخش اول
بخش دوم
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان»
فصل اول -بخش اول
نگاهی به زندگینامه و
اردنی:ملیّت
مسلمان:دين
selenapollo@hotmail.com :ايمیل
https://www.ar.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%86%D8%7
%D8%A1_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D
8%A7%D9%86
:ﻓرانسه
https://www.fr.wikipedia.org/wiki/Sanaa_Shalan
:انگلیسی
https://www.en.wikipedia.org/wiki/Sanaa_Shaalan
:آلمان
https://www.de.wikipedia.org/wiki/Sana_Schalan
:اسپانیا
https://www.es.wikipedia.org/wiki/Sana_Shalan
:سايت ارتباطی با اديبان ﻓلسطینی دانشجويان ﻓارغالﺘﺤصیل
http://www.Adab.alqudsnet.com
:سايت کشکول
http://www.daralkashkol.com/fourms/viewtopic.php?t=17634
19
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
http://www.wammdh.com
:سايت شبکه الرّائدات
http://www.raedat.com/contact_news.php
:سايت با عنوان چه کسی در اردن است؟ انجمن ملی اردن امور زنان
http://www.culture.gov.jo/index.php?option=com_content&view
=article&id=482&Itemid=112&lang=ar
:سايت نويسندگان اردنی
http://www.jo-
writers.org/%D8%A3%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D9%87%D9%8A%D8%A6%D8%A9-
%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D9%85%D8%A9/527
-%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9
%86
:سايت رمان نويسان عرب
http://www.kataranovels.com/novelist/%D8%B3%D9%86%D8
%A7%D8%A1- %D9%83%D8%A7%D9%85%D9%84-
/%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86
:سايت مرکز النّور
http://www.alnoor.se/author.asp?id=1949
:سايت انجمن نويسندگان عربی
http://www.arabworldbooks.com/authors/sanaa_shalan.htm
20
ادرکها النسیان/نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی
http://www.diwanalarab.com/spip.php?page=article&id_article=
12341
:سايت داسﺘان سوری
http://www.syrianstory.com/s.chaialanne.htm
:سايت رشف برای نويسندگان عربی
http://www.rashf.com
:)KutubPdf( سايت
https://www.goo.gl/8rLHkK
:سايت در مؤسسه عرار عربی
http://www.sha3erjordan.net/lovedesert/news.php?action=view&
id=1261
:سايت نويسندگان عرب
http://eg-writers.com/elshalan
:سايت نويسندگان ﻓلسطینی
https://www.ar.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%8
6%D9%8A%D9%81:%D9%83%D8%A7%D8%AA%D8%A8%
D8%A7%D8%AA_%D9%81%D9%84%D8%B3%D8%B7%D9
%8A%D9%86%D9%8A%D8%A7%D8%AA
:سايت ورقه
http://www.al3beer.com/art/l/9
:سايت حديث عالم
http://www.c4wr.com/%D9%82%D8%B3%D9%85/%D8%AF-
%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
21
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9
/%86
:سايت المصباح دروب أدبی
http://www.mdoroobadab.blogspot.com/2018/04/blog-
post_700.html
:سايت مجله المثﻘّف
http://www.almothaqaf.com/b/b2/930513
:سايت مجله رأی األمه مصری
http://www.sanaaelshalan.blogspot.com/p/blog- page.html
:سايت أنطولوجیا السّرد العربی
http://www.alantologia.com/blogs/1884
:۶0۶0 سايت أﺧبار
http://www.6060news.com/eg/Individuals/News/26977
:سايت الﺘبراه
http://www.altibrah.ae/author/7938
:سايت مجلّه کاردينیا
http://www.wikiwand.com/ar/%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8
%A1_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A
7%D9%86
:سايت ارتباط شیعه
https://www.shia.com.au/asgp.php?action=list&cat_id=114
:سايت شبکه تبلیغات دانمارک
https://www.iraqi.dk/user-lists/selenapollo
22
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
مدارک علمی
دکﺘرای زبان عربی ،دانشگاه اردنیه ،اردن ،سال 200۶م
کارشناسی ارشد در رشﺘه ادبیات مدرن ،دانشگاه اردنیه ،اردن ،سال 2003م
دارای مدرک دکﺘرای اﻓﺘخاری درزمینه روزنامه و مجالت از کامبردج سال 2014م.
23
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
عضو هیات مشاوره علمی در انجمن رماننويسان مغربی ،بخش ادبیات عربی ،دانشگاه
سکیکده ،الجزاير.
عضو انجمن مﻘدماتی بینالمللی جهت اولین همايش برای رئیسان تﺤصیالت تکمیلی
پژوهش و بﺤث علمی جهت سنديکای دانشگاههای عربی :دانشگاه اقصی در غزه با همکاری
با انجمن عربی جهت تﺤصیالت تکمیلی و پژوهش علمی برای اتﺤاديه دانشگاههای عربی.
عضو هیات مشاوره علمی و تبلیغاتی برای مجله ﻓرهنگی ﻓضايیه «المنار».
عضو انجمن تبلیغاتی جهت دومین همايش ﻓرانکوﻓونی اردن بین المللی در دانشگاه آل
البیت در اردن با عنوان «همايش لیله و لیله در زمینه علوم بینالمللی انسانی».
24
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
عضو انجمن علمی در دومین گردهمايی بینالمللی تﺤت عنوان «سوسیولوجیه داسﺘانی
در سايه روشهای نﻘادی معاصر» سال 2013م ،دانشگاه زبان جلفه ،الجزاير.
عضو انجمن علمی اولین همايش ملی درزمینهٔ «داسﺘان الجزاير در سايه روشهای
نﻘادی معاصر».
عضو هیات مشاوره علمی داوری در مجله «قرائات علمی داوری» ،صادره از دانشکده
ادبیات و زبان ،دانشگاه معسکر ،الجزاير.
مدير بخش دﻓﺘر عمان /اردن جهت سازمان وجدان بینالمللی حﻘوق بشر ،سیدنی،
اسﺘرالیا.
مدير تﺤريريه مجله «وجهات» علمی داوری ،صادره از موسسه ملیطان جهت پژوهش و
توسعه ﻓرهنگی.
25
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
عضو هیات مشاوره بینالمللی در مجله «مجمع علمی عربی هند» صادر از بخش زبان
عربی ،دانشگاه علی جراه ،علی جراه ،هند.
عضو و داور انجمن تبلیغات «علمی در وطن عربی علوم انسانی :دسﺘاوردها ،چالشها و
چشماندازها» ،دانشگاه عبﻘريه ،منصوره ،مصر 2017،م.
عضو داوری در مجله «بﺤوث و دراسات انسانی» دادگاه صادرشده از دانشگاه 20اوت
1955م ،سکیکده ،الجزاير.
عضو هیات مشاوره در مجله «نﻘیب هند» ادبیات علمی دادگاه ،هند.
عضو در يک پايگاه اطالعات و دادههای ملی برای پژوهشگران در دانشگاهها و مراکز علمی،
شورای علوم و تکنولوژی ،اردن.
عضو هیات مشاوره و هیات داوری در مجله «مﻘاربات علمی :مجله علوم و معرﻓت دادگاه»،
الجزاير.
عضو هیات مشاوره و هیات تﺤريريه در مجله «آﻓاق الﺤضاره االسالمیه» ،ايران.
عضو هیات مشاوره در مجله علمی دادگاه «صوت شرق هند» ،صادره از بخش زبان
عربی ،دانشگاه گو هاتی ،واليه آسام شرق هند ،هند.
2۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
عضو کمیﺘه علمی بهمنظور اولین همايش بینالمللی ابن جنی :پیشرﻓت و توسعه علوم
عربی بین اصالت و مدرن بودن ،دانشگاه طبرق ،لیبی.
سفیر صلح بینالمللی در سازمان صلح و دوسﺘی ،سازمان صلح و دوسﺘی ،دانمارک،
سوئد.
مشاغل آکادمی
دکﺘر دانشگاه اردن ،مرکز لغات.
مدرس مهمان در دانشگاههای کالیفرنیا ،لوس انجلس ،اياالتمﺘﺤده آمريکا ،آوريل 2015
م.
مدرس مهمان در دانشگاه جواهر آل نهرو ،با همکاری با مرکز پژوهشهای عربی و آﻓريﻘايی
بهمنظور تالشهای انﺘﻘادی و ﺧالقانه ،هند 201۶ ،م.
مدرس مهمان در بخش زبان عربی و ﻓارسی ،دانشگاه کلکﺘه ،هند ،مارس 201۶م.
مدرس مهمان در بخش زبان عربی در دانشگاه ملی اسالمی ،هند ،آوريل 201۶م.
مدرس مهمان در بخش زبان عربی در دانشگاه اسالمی جهت علوم و تکنولوژی ،کشمیر،
هند ،آوريل 201۶،م.
اسﺘاد مهمان در مﻘطع کارشناسی ارشد ،تدريس دوره برنامه درسی نﻘدی معاصر و آموزش
زبان عربی ،بخش زبان عربی ،دانشگاه مصطفی اسطمبولی ،جمهوری الجزاير دموکراسی
مردمی ،مه 2015م.
27
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
اسﺘاد مهمان در مﻘطع کارشناسی ارشد ،بخش زبان عربی ،دانشگاه معسکر ،جمهوری
الجزاير دموکراسی مردمی ،مارس 2014م.
تدريس در زبان عربی برای دانشجويان ﻓرهنگسﺘان امیرحسین بن عبداهلل الثانی جهت
پشﺘیبانی شهری ،اردن 2012 ،م 2013-م.
مدرس تماموقت بهمنظور تدريس زبان عربی برای کسانی که در دانشگاه اردن به زبان
عربی مسلط نیسﺘند ،مرکز لغات.
اسﺘاد نیمهوقت بهمنظور تدريس تﺤصیالت عالیه در دانشکده ﺧاورمیانه برای سال
تﺤصیلی 2011م 2012-م.
مدرس زبان عربی در مﻘاطع پايههای باال به مدت هفت سال ،در اردن.
مربی درام باهدف برای دانشجويان بااسﺘعداد به مدت چهار سال ،در اردن.
عضويت در هیات مشاوره برای مجله پژوهشی لغوی و ادبی دادگاه ،صادره از بخش زبان
عربی و ادبیات ،دانشکده معارف الوحی و علوم انسانی ،مالزی.
28
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
مکاتبه با مجله نجوم و روزنامه انوار و تلگراف سخنگوی زبان عربی در سیدنی ،اسﺘرالیا.
دارای سﺘون ثابت با عنوان «شمس و نور و مطر» در روزنامه االتّﺤاد ،روزنامه مرکزی
جهت اتﺤاديه ملی کردسﺘان.
دارای سﺘون ثابت هفﺘگی در روزنامه «النجاح» الجزاير با عنوان «نور و نار».
معاون انجمن اداری در مجله «رأی امت مصری» ،رئیس بخش ادبیات و هنر و سردبیر
همان روزنامه.
29
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
رئیس کمیﺘه علمی در مجله «مشاهد» صادره از مرکز پژوهشهای اسالمی ،هند.
رئیس بخش اردن برای سازمان جهانی جهت ابداع و نوآوری جهت صلح.
عضو هیات مشاوره علمی دادگسﺘری در مجله علمی دادگسﺘری «قراءات» ،صادره از
دانشکده زبان و ادبیات ،دانشکده معسکر ،الجزاير.
مدير تﺤريريه مجله علمی دادگسﺘری «وجهات» ،صادر از موسسه ملیطان جهت پژوهش
و بررسی و ارتﻘاء ﻓرهنگ ،لیبی.
عضو هیات مشاوره در مجله «مصدر» الکﺘرونی علمی دادگسﺘری ،صادره از دانشگاه
عبﻘريه ،مصر.
عضو هیات مشاوره بینالمللی در مجله «مجمع علمی عربی هندی» ،صادره از بخش زبان
عربی ،دانشگاه علی جراه ،علی جراه ،هند.
عضو هیات مشاوره در مجله «کالیکوت» صادره از دانشگاه کالیکوت ،کیراال ،هند.
عضو هیات مشاوره بینالمللی در مجله «مﻘاربات» بینالمللی دادگسﺘری صادره از
دانشگاه جلفه ،الجزاير.
30
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-جايزه ﻓرهنگ عربی از مجموع تولیدی نﻘدی و ابداعی ،کنفرانس سران ﻓرهنگی عربی
مﻘدماتی اول ،وزارت ﻓرهنگ عراقی و بنیاد جايزه سیمرغ و سازمان عربی حﻘوق بشر در
مصر و شبکه عربی جهت تسامح و تجمیع اﻓکار و دانشگاه ابن رشد در ه لند ،میسان،
عراق ،سال 2018م.
-جايزه کاتارا براى رمان عربی ،گروه رماننويس جوانان ،اولین جايزه از داسﺘانسرايی
«اصدقاء ديمه» برای جوانان ،کسب جايزه کاتارا براى رمان عربی ،بنیاد عمومی ﻓرهنگی-
کاتارا ،دوحه ،قطر 2018 ،م.
-جايزه هیفاء سنعوسی بهمنظور نوشﺘن سوژه مونودرام ،نمايشنامه ،مﺘن منو درام ،دومین
جايزه از نمايشنامه «وجه ماطر جداً قلیالً» ،باشگاه انديشه و نوع آوری کويت ،کويت،
2015م.
-کسب جايزه کﺘاب ﻓرهنگ و نشر بینالمللی درزمینه قصه کوتاه ،بنیاد زحمه نويسندگان
جهت نشر و اشاعه ﻓرهنگ ،قاهره ،مصر 2015 ،م.
-کسب جايزه برترين روزنامهنگار در مجله رأی األمت ،قاهره ،مصر 2015 ،م.
-کسب جايزه صالح هالل ادبی براى قصه کوتاه در دوره 14از قصه «منامات السهاد»،
قاهره ،مصر 2015 ،م.
-کسب جايزه ﻓسﺘیوال قلم حر جهت ﺧالقیت عربی در پنجمین دوره قصه کوتاه «اسﺘغفار
در جهنم» ،بنیاد قلم حر ،الفیوم ،مصر 2014 ،م.
-کسب جايزه ومضه بینالمللی درزمینه قصه ومضه ،قصههای ومضات «حدث ﻓی مکان
ما» ،اتﺤاديه بینالمللی شاعران و ﺧالقان عرب ،قاهره ،مصر 2014 ،م.
-کسب جايزه شهید عبد الرووف ادبیات سالیانه( ،يوم الشهید :روز شهید) از نمايشنامه
«وجه واحد الثنین ماطرين» ،انجمن شاعران و روشنفکران و ﺧالقین ،قاهره ،مصر2014 ،
م.
-کسب اولین جايزه ناصر صالح الدّين ايوبی ،جايزه اديب مرحوم مﺤمد طملیه در مجموعه
داسﺘانى «ناسک الصومعه» ،شهرداری الکرک ،اردن 2014 ،م.
31
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-کسب جايزه تﻘدير برای زيباترين کﺘاب از رمان «أعشﻘنی» ،بنیاد سیمرغ بینالمللی،
الهای -عراق 2013 ،م.
-کسب بیش از پنجاه جايزه بهعنوان شخصیت تأثیرگذار در اردن و دستيابی به رتبه
نوزدهم ،همراسﺘا با اتﺤاديه سازمان آموزش اردن ( ،)Juthroعمان ،اردن 2013 ،م.
-کسب جايزه سیمرغ طاليی بینالمللی زن برجسﺘه ،ﻓسﺘیوال سیمرغ طاليی ،الهای-
میسان ،عراق 2013 ،م.
-کسب جايزه شاﺧص ابﺘکار و ﺧالقیت و آکادمی و مﺘأثر از مجموع تولید نﻘد و ﺧالقیت،
کنفرانس زنان عربی ،مرکز ﻓکر و نوانديشی ،عمان ،اردن 2012 ،م.
-کسب جايزه سازمان نويسندگان بدون مرز /ﺧاورمیانه ﻓرهنگی با همکاری با انجمن کار
ملی عراق درزمینه قصه کوتاه ،کسب اولین جايزه از قصه «ضّیاع ﻓی عینی رجل الجبل»،
سازمان بدون مرز ،عراق ،سوريه ،ترکیه ،ايران 2012 ،م.
-کسب جايزه براى مجموع تولیدات ﺧالقانه ،ﻓسﺘیوال کالويز ،مرکز کالويز ﻓرهنگی و
نوآوری ،سلیمانیه ،اقلیم کردسﺘان عراق 2011 ،م.
-کسب جايزه ﻓرهنگی دبی در هفﺘمین دوره روايت «أعشﻘنی» ،مجله ﻓرهنگی دبی،
امارات مﺘﺤده عربی 2010 ،م 2011 -م.
-کسب اولین جايزه احمد بوزﻓور در نهمین دوره قصه کوتاه «تﻘاسیم» ،انجمن نجم احمر
بهمنظور تربیت و ﻓرهنگ و رشد و توسعه اجﺘماعی در پروژه بلﻘصیری ،مغرب 2011 ،م.
-کسب اولین جايزه معبر المضیق در چهارمین دوره قصه کوتاه «حیث البﺤر ال يصلی»،
بنیاد ﻓرهنگی و مجمع اسپانیايی با همکاری با اداره قصر حمراء و ﺧنیر الیف و بنیاد
الپسین و سازمان يونسکو جهت بیداری و شکوﻓايی ادبیات ،غرناطه ،اسپانیا 2011 ،م.
-کسب جايزه نهمین نمايشنامه دانشگاهی عربی دانشگاه ﻓیالدلفیا ،بهﺘرين مﺘن
ن» ،دانشگاه ﻓیالدلفیا ،عمان ،اردن 2010 ،م.
نمايشنامهای از نمايشنامه «يﺤکی أ ّ
-جايزه شیخ مﺤمد صالح باشراحیل جهت ﺧالقیت ﻓرهنگی بینالمللی در سومین دوره
رمان و قصه کوتاه از ﺧالقیتهای داسﺘانی ،بنیاد شیخ مﺤمد صالح با شراحیل ،سعودی،
2010م.
32
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-جايزه تشويﻘی درزمینه نمايشنامه از «البﺤث عن ﻓريزه» ،بنیاد عبد المﺤسن قطان ،رام
اهلل ،ﻓلسطین 2009 ،م.
-جايزه بصیرا «شهداء الثوره» در قصه کوتاه از قصه «المفصّل ﻓی تاريخ ابن مهزوم و ما
جادّت به العلوم» ،شهرداری بصیرا ،اردن 2019 ،م.
-جايزه ساقیه الصّاوی ابداعی در زمینه قصه کوتاه از قصه «جاالتیا مرۀ أﺧری» بنیاد
الصاوی ﻓرهنگی ،قاهره ،مصر 2009 ،م.
-جايزه ادبی عشق برای آژانس اسفنکس از قصه «نفس أمّاره بالعشق» ،آژانس سفنکس
جهت ترجمه و پخش قاهره ،مصر 2009 ،م.
-جايزه شرحبیل به حسنه ابداعی ،اولین جايزه ،موضوع قصه اطفال اقﺘباس از قصه
«زرياب» ،شهرداری اربد ،اردن 2008 ،م.
-کسب اولین جايزه انجمن جده براى نمايشنامه «دعوۀ علی العشاء» ،انجمن جده ،وزارت
ﻓرهنگ ،جده ،عربسﺘان 2008 ،م.
-کسب جايزه مجله مالمح ﻓرهنگی درزمینهٔ مجموعه قصصی «عام النمل» ،دﻓﺘر سلمی
ﻓرهنگی ،تطوان ،مغرب 2008 ،م.
-کسب اولین جايزه بهﺘرين نامه عاشﻘانه تﺤت عنوان «باسم حبی لک» ،مجله سیدتی،
سعودی 2008 ،م.
-جايزه دهمین دوره انجال هزاع ال نهیان برای ادبیات اطفال در قصه «صاحب الﻘلب
الذهبی» ،امارات عربی مﺘﺤده 2007 ،م.
-کسب اولین جايزه در دوره ششم جايزه الﺤارث بن عمیر األزدی در قصه «حکايه لکل
الﺤکايات» ،شهرداری بصیرا ،اردن 2007 ،م.
-کسب اولین جايزه نويسندگان جوان در مجموعه قصصی «عیناﺧضر» ،بنیاد عبد المﺤسن
قطّان ،رام اهلل ،ﻓلسطین 200۶ ،م.
-کسب اولین جايزه ناصر صالح الدّين أيوبی از نمايشنامه «ضیوف المساء» شهرداری اربد،
اردن 200۶ ،م.
33
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-کسب اولین جايزه انجمن مبارزه با موشک در قصه کوتاه «رساله عاجله» ،عمان ،اردن،
200۶م.
-کسب جايزه شارجه بهمنظور ﺧالقیت و ابداع عربی از مجموعه قصصی «کابوس» ،اولین
مرکز ،اداره ﻓرهنگ و تبلیغات ،دولت شارجه ،امارات عربی مﺘﺤده 2005 ،م.
-کسب جايزه دار ناجی نعمّان بهمنظور ﻓرهنگ از شرححال و شخصیت برای کودکان،
قصّه کودکان «زرياب» ،بیروت ،لبنان 200۶ ،م.
-کسب جايزه دانشگاه اردن در اولین مرکز با لﻘب نمايشنامه دانشگاهی از بهﺘرين مﺘن
نمايشنامهای «سﺘۀ ﻓی سرداب» ،دانشگاه اردن ،عمان ،اردن 200۶ ،م.
-کسب جايزه ساقیۀ الصّاوی در قصّه کوتاه «الغرﻓۀ الخلفیۀ» ،قاهره ،بنیاد ساقیۀ الصّاوی
ﻓرهنگی ،قاهره ،مصر 200۶ ،م.
-کسب جايزه بهﺘرين بﺤث علمی با عنوان «مﻘاربۀ بین رسالۀ الغفران للمعرّی والکومیديا
االلهیۀ لدانﺘی» ،انجمن زنان سودانی و ﺧرطوم پايﺘ خت ﻓرهنگ عربی ،ﺧرطوم ،سودان،
2005م.
-کسب جايزه ناصر صالحالدين ايوبی در دومین دوره از مجموعه قصصی «أرض الﺤکايا»،
شهرداری الکرک ،اردن 2005 ،م.
-کسب جايزه دکﺘر سعاد صباح در مجموعه قصصی «احک لی حکايۀ» ،دار سعاد صّباح
به منظور پخش و نشر ،کويت 2005 ،م.
-کسب جايزه لﻘب قاصه دانشگاه اردن از قصه «حکايت» ،دانشگاه اردن ،عمان 2005 ،م.
-کسب جايزه مسابﻘه ﻓرهنگی رئیس دانشگاه اردن ،دانشگاه اردن ،عمّان ،اردن 2005،م.
= کسب جايزه ناصر صالحالدين ايوبی از داسﺘان «سﻘوط ﻓی الشمس» ،شهرداری الکرک،
اردن 2005 ،م.
-کسب جايزه اديبان مسﺘﻘبل از قصه «سداسیۀ الﺤرمان» ،ﺧانواده اديبان آينده ،عمان،
اردن 2005 ،م.
-کسب جايزه دانشگاه موته در زمینه قصه کوتاه ،امور دانشجويان ،دانشگاه موته ،دانشگاه
موته ،اردن 2004 ،م 2005 -م.
-کسب جايزه نوشﺘن نمايشنامه ،دانشگاه اردن ،عمان ،اردن 200۶ -2005 ،م.
34
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-کسب جايزه انجمن ادبیات اسالمی قصه کوتاه «عینا ﺧضر» ،انجمن ادبی اسالمی ،عمان،
اردن 2004 ،م.
-کسب جايزه و لﻘب دانشگاه اردن درقصه کوتاه «حکايۀ» ،دانشگاه اردن ،عمان 2004 ،م.
-کسب جايزه درزمینه ﺧاطرهنويسى در «لیک» ،دانشگاه اردن ،عمان 2004 ،م.
-کسب جايزه درزمینه قصه کوتاه «حدث ذات مساء» ،دانشگاه اردن ،عمان 2004 ،م.
-کسب جايزه از بخش زبان عربی در قصه کوتاه «کرنفال األحزان» ،بخش زبان عربی،
دانشگاه اردن ،عمان 2004 ،م.
-کسب جايزه اديبان آينده درزمینه قصه کوتاه «احک لی حکايۀ» ،ﺧانواده اديبان
المسﺘﻘبل عمان ،اردن 2001 ،م.
وی رسماً کانديدای جايزه «اردن برترين :جايزه برگزيدهترين ﻓرهنگی» سال 2013م را
نپذيرﻓت.
صالحیتها و اکرام
-تکريم از انجمن ﻓرهنگی مأدبا و سرپرست مدير گردشگری نشست وائل جعنینی و مدير
ﻓرهنگی نشست مادبا ﻓراس مصری ،انجمن جوانان مسیﺤی ،مأدبا ،اردن 2020/2/13 ،م.
-تکريم مدير اداره کﺘابخانههای عمومی با عنوان برنامههای «کﺘاب و ﺧالق و ﺧواننده» در
جشن إشهار «سیلفی مع البﺤر» ،عمان ،اردن 2020/1/25 ،م.
-بزرگداشت و تکريم دانشگاه اردن در جشن سالیانه اولین بزرگداشت مﺤﻘﻘین شاﺧص و
برجسﺘه ،عمان ،اردن 2019/1/5 ،م.
-تکريم از ﻓانوس عرب بهمنظور ﻓرهنگ و هنر در جنبش ادبی دﻓﺘر ملی ،عمان ،اردن،
2019/12/14م.
35
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-تکريم از باشگاه الجسره ﻓرهنگی و اجﺘماعی ،تالش ابداعی و آکادمی ،دوحه ،قطر،
2019/10/14م.
-تکريم و بزرگداشت از عبدالکريم الﻘضاۀ رئیس دانشگاه اردن و انجمن نوانديشی بهمنظور
ﻓرهنگ و تبلیغات ،تالش ابداع و آکادمی ،دﻓﺘر ملی ،عمان ،اردن 2019/7/7 ،م.
-بزرگداشت از دومین کنفرانس تربیﺘی :تﺤت عنوان «کلّ معلّم معلّم لغۀ» جهت تالش
ابداعی و آکادمی و نﻘد و کسب دو جايزه کاتارا بهمنظور داسﺘان عربی از روايت «اصدقاء
ديمۀ» و کسب جايزه ﻓرهنگ عربی سال 2018م از کل دسﺘاوردهای ادبی و نﻘدی و
ﻓکری ،گروه مدارس ،دانشگاه عمان ملی ،اردن 2019/4/20 ،م.
-بزرگداشت جريان نو انديشه ﻓرهنگی اردن به مناسبت کسب دو جايزه کاتارا درزمینهٔ
داسﺘان عربی در سال 2018م از داسﺘان جوانان «أصدقاء ديمه» و کسب جايزه ﻓرهنگی
عربی ،عمان ،اردن 2019/2/15 ،م.
-بزرگداشت آکادمی اردنی به مناسبت کسب جايزه کاتارا در داسﺘان عربی 2018م
اقﺘباس از داسﺘان جوانان «أصدقاء ديمۀ» و کسب جايزه ﻓرهنگ عربی ،عمان،
اردن 2019/2/1۶،م.
-تﻘدير ﻓراوان و بااﻓﺘخار از بنیاد عرار عربی بهمنظور تبلیغات جهت تالش عربی و ملی و
حمايت ﻓرهنگ و ادبیات ،عمان ،اردن 2019/1/1 ،م.
-تکريم و پشﺘیبانی دانشگاه اردن به مناسبت کسب جايزه کاتارا در داسﺘان عربی سال
2018م از روايت جوانان «اصدقاء ديمۀ» ،با حمايت اسﺘاد دکﺘر عبدالکريم رئیس دانشگاه
اردن ،عمان 2018/12/3م.
-بزرگداشت انجمن ادبی درزمینۀ تجربه داسﺘانی و کسب دو جايزه کاتارا در داسﺘان عربی
سال 2018م از داسﺘان «أصدقاء ديمۀ» ،شعبه آموزش عربی به کسانی که زبان عربی
نمیدانند ،عمان ،اردن 2018 /11/14 ،م.
-بزرگداشت به ﺧاطر کسب جايزه کاتارا از انجمن الفیﺤاء و منارۀ العرب ﻓرهنگ و هنر،
عمان ،اردن 2018/11/13 ،م.
3۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-بزرگداشت وزارت ﻓرهنگ و جوانان اردنی به مناسبت کسب جايزه کاتارا بهمنظور داسﺘان
عربی سال 2018م «أصدقاء ديمۀ» ،با حمايت وزير ﻓرهنگ و جوانان اردن دکﺘر مﺤمد
ابو رمان ،دﻓﺘر ملی ،عمان ،اردن 2018/10/30 ،م.
-بزرگداشت بهمنظور «شکراً لها الﺘﻘديريۀ للنّساء الرّياديّات المﺘمیزّات» به کوشش علمی
و ابداعی و علمی ،جالیری الفینیق هنر و مرکز بینالمللی بهمنظور آموزش و مشاوره،
نمايندگانی که مبادرت به اين امر نمودند ،عبارتاند از :دکﺘر عائشه الخواجا الرّازم و دکﺘر
ندی هارون و گروه میس الرّازم ،جالیری الفینیق ،عمّان ،اردن 2017/9/23 ،م.
-بزرگداشت در اقدام «أکرموهم» برای مادران نمونه به مناسبت روز مادر ،اقدام
«أکرموهم» با حمايت از بنیاد ﺧیريه ،عمان ،اردن 2017/3/23 ،م.
-تکريم از انجمن وادزا بهمنظور ﻓرهنگ و ابداع و رشد و توسعه ،بﺘا ويرت ،مغرب2017 ،
م.
-تکريم در دانشکده جواهر آل نهرو با همکاری مرکز پژوهشهای عربی و آﻓريﻘايی درزمینۀ
نﻘد و ابداع ،نیودلهی ،هند 201۶/4/7 ،م.
-زن هفﺘگی در برنامه سیدتی ،کانال تلويزيونی ﺧلیج روتانا ،امارات عربی مﺘﺤده ،اولین
سال 2015م.
-تکريم بهواسطه و حمايت امیره آيت دﺧﺘر ﻓیصل به مناسبت روز مادر ،مرکز ﻓرهنگی
زها ،عمان ،اردن 2015 ،م.
-وی از سوی انجمن نويسندگان و اديبان و ﻓرهنگیان عرب لﻘب مادر نمونه گرﻓت؛ زيرا
در ايجاد نسلهای موﻓق ﻓعال بود و در پیشرﻓت وطن نﻘش داشت ،مصر 2015 ،م.
-کنفرانسی با موضوع ادبیات سناء الشعالن با عنوان «الروايۀ العربیۀ والﺘاريخ :آسیا جبّار و
سناء الشعالن» ،بخش زبان و ادبیات ،دانشگاه معسکر ،معسکر جمهوری الجزاير دموکراسی
مردمی 2015 ،م.
-تکريم از ﺧانواده سﺘاره عربی با شعار «شاﺧصترين شخصیت ادبی اردن در سال 2013
م» ،هﺘل مطار الملکه علیاء ،عمان ،اردن 2014 ،م.
-تکريم از اسﺘاد دکﺘر عبدالﻘادر ﺧالدی رئیس دانشگاه معسکر در جمهوری الجزاير
دموکرات مردمی تﻘدير بهمنظور آکادمی و ابداعی برجسﺘه و ﺧاص ،دانشگاه معسکر،
الجزاير 2014 ،م.
37
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-تکريم از دانشگاه معسکر در جمهوری الجزاير دموکرات مردمی جهت اقدامات جشن
دانشگاه در روز زن ،3/8دانشگاه معسکر ،الجزاير 2014 ،م.
-بزرگداشت حزب مسﺘﻘبل مصر در ﻓسﺘیوال سالیانه و تﻘدير جهت کار ﺧدماتی و
اجﺘماعی درزمینه دانش سیاسی ،قاهره ،مصر 2014 ،م.
-بزرگداشت از سفارت عراق در اردن بهمنظور حسن همکاری با بنیاد عراقی و با مسئولیت
گرايش عراق ،عمان ،اردن 2013 ،م.
-بزرگداشت و تکريم و لوح تشکر از سفیر بلغاری در عمان «الکساندر کوﻓاچیف» تالش
در حمايت ﻓرهنگی بلغاری و ارتباط و همکاری باهم عمان ،اردن 2013 ،م.
-ﻓسﺘیوال جهت بزرگداشت و تکريم در دومین ﻓﺤیص برای دﺧﺘران با مشارکت رسمی
از وزارت آموزشوپرورش اردن بهمنظور تﻘدير ابداعی و ﻓرهنگی و کسب کثیری از جوايز
ابداعی ،ﻓﺤیص ،اردن 2013 ،م.
-بزرگداشت الﺤاقی ﻓرهنگی عراقی تﻘدير به ﺧاطر حمايت ادبیات عراقی و کردی ،عمان،
اردن 2012 ،م.
-تکريم المنبر ﻓرهنگی برای ﺧالد شفیق المنیزل ،عمان ،اردن 2012 ،م.
-تکريم وزير ﻓرهنگ عراقی بهمنظور تمییز دادن و ابداع ،بغداد ،عراق 2012،م.
-تکريم ﻓسﺘیوال کالويز بهمنظور تمییز دادن در دوره شانزدهم ،مرکز کالويز ﻓرهنگی و
ابداعی ،سلیمانیه ،اقلیم کردسﺘان عراق 2012 ،م.
-تکريم ﻓسﺘیوال کالويز جهت تمییز در دوره پانزدهم ،مرکز کالويز ﻓرهنگی و ابداعی،
سلیمانیه ،اقلیم کردسﺘان عراق ،عراق 2011 ،م.
-تکريم «نجوم» بهمنظور تمییز ابداعی و تبلیغاتی از گروه روزنامه مجالت :سﺘارهها و
تلگراف و انوار برای مطبوعات ،سیدنی ،اسﺘرالیا 2010 ،م.
38
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-تکريم دانشگاه اردن برای عضو هیات تدريس شاﺧص ابداعی و آکادمی ،همراه با جشن
عماده بﺤث علمی ،دانشگاه اردن ،عمان 2009 ،م.
-کسب لﻘب بهمنظور موﻓقترين زن عربی از میان شصت زن در راسﺘای همهپرسی عربی
که مجله «سیدتی» ايجاد کرده بود .اين مجله با دو زبان عربی و انگلیسی منﺘشر شد،
سعودی 2008 ،م.
-تکريم دانشگاه اردن برای عضو هیات تدريس شاﺧص ابداعی و آکادمی ،ضمن برگزاری
جشن عماده بﺤث علمی ،دانشگاه اردن ،عمان 2007 ،م.
-تکريم و بزرگداشت دانشگاه اردن برای دانشجوی بخش پژوهش با شاﺧص ابداعی و
آکادمی ،ضمن برپايی جشن حصاد عماده بﺤث علمی ،دانشگاه اردن ،عمان 200۶ ،م.
-تکريم رئیس دانشگاه اردن برای دانشجوی شاﺧص آکادمی و ابداعی ،دانشگاه اردن،
عمان 2005 ،م.
-مهمان مجازی کارگاه آموزشی با عنوان «اللّغۀ العربیّۀ و مصائرها» در مﻘطع دبیرسﺘان
برای مدرسین عربی در ايالت کیراال هند در شهر کوچی ،دانشگاه مهاراجاس ارناکلم ،هند،
2019/11/13-14م تا 2020/2/8م.
-شرکت بهصورت مجازی در انجمن ملی با عنوان «ابداعات المرأۀ ﻓی األدب العربی
الﺤديث» با رمز «رحلﺘی مع األدب» ،دانشگاه دولﺘی بکاسرکود ،کیر ال ،هند-13 ،
2019/11/14م.
-دوره پنجم ﻓسﺘیوال کاتارا رمان عربی و رونمايی رمان «أصدقاء ديمۀ» ،بنیاد عمومی
للﺤی الثّﻘاﻓی -کاتارا ،قطر 2019/10/1۶-13 ،م.
-کنفرانسی با عنوان «مؤتمر الﺘّربویّ الثّانی :کلّ معلّم معلّم لغۀ» ،رمز عبور با عنوان «اللغۀ
عملیّۀ تفاعلیّۀ تواصلیّۀ» ،گروه مدارس دانشگاه ،مدارس دانشگاه و دانشگاه عمان ملی،
اردن 2019/4/20،م.
39
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-دوره چهارم ﻓسﺘیوال کاتارا بهمنظور رمان عربی ،مهمان و کسب اولین جايزه درزمینۀ
رمان جوانان چاپنشده ،بنیاد عمومی للﺤی الثّﻘاﻓی -کاتارا ،قطر 2018/10/17-15 ،م.
-تلفیق ﻓرهنگ و آکادمی و حﻘوق در سوئیس و آلمان (بخش دوسلدورف) و هلند و يونان
در تابسﺘان سال 2018م.
-کارگاه ابداعی برای دانشجويان موﻓق در سطح دولﺘی در مسابﻘه ابداع و ﺧالقیت ادبی
(شعر ،قصه ،مﻘاله ،ﺧطابه و نامه) ،به همراه ارائه برگه و مدرک کار درزمینۀ هنر نويسندگی
مﻘاله ،وزارت آموزشوپرورش ،مدرسه دبیرسﺘان قادسیه ،طبربور ،اردن 2017/5/22،م.
-انجمنی با عنوان «الﺘجربۀ االبداعیّۀ لسناء الشعالن» ،با ارائه گواهی ابداعیۀ ،بخش دارويی،
دانشگاه علوم و تکنولوژی ،إربد ،اردن 2017/4/۶ ،م.
-انجمنی با عنوان «األدب النسویّ ﻓی االردن» ،به همراه ارائه مدرک با عنوان «تجربﺘی
ﻓی کﺘابه الروايه :روايه اعشﻘنی انموذجاً» ،بخش زبان عربی ،دانشکده ادبیات ،دانشگاه
الطّفیله الﺘّﻘنیّۀ ،اردن 201۶/12 ،م.
-انجمن بینالمللی «الﺘّﻘريب مذاهب و تجلیات در اﻓکار و ادبیات دوران مغول و بريﺘانیا و
هند مسﺘﻘل» ،مهمان ناظر ،بخش زبان عربی و ﻓارسی در دانشگاه کولکﺘا با همکاری بنیاد
قطبیه بهمنظور بورس تﺤصیلی ،کلکﺘه ،هند 201۶/9/28 ،م.
-انجمن بینالمللی «نهرو و آزاد و الدول العربیه و الفارسیه» به همراه مدرک با عنوان
«تأثیر جواهر الل نهرو و موالنا آزاد ﻓی األدب العربی» ،بخش زبان عربی و ﻓارسی در
دانشگاه کلکﺘه با همکاری انسﺘیﺘو موالنا ابی الکالم آزاد بهمنظور تﺤﻘیق و پژوهش آسیايی،
دانشگاه کلکﺘه ،هند 31-30 ،مارس 201۶م.
-کنفرانس «اتجاهات معاصره ﻓی الدب العربی الﺤديث» ،به همراه مدرک با عنوان «تجريب
ﻓی الروايه االردنیه :السرد الفنﺘازی مساراً» ،دانشگاه آلل نهرو و مرکز تﺤﻘیﻘات عربی و
آﻓريﻘايی و انجمن اساتید و دانشمندان زبان عربی برای عموم مردم هند ،دهلینو ،هند،
28مارس 201۶م تا 3آوريل 201۶م.
-کنفرانس بینالمللی نهمین گردهمايی آسیايی برای اساتید زبان و ادبیات اسپانیايی:
،Congreso Internacional de la Asociación "Asiática de Hispanistas
انجمن آسیايی برای اساتید زبان و ادبیات اسپانیايی و بخش زبان اسپانیايی با همکاری
40
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
انسﺘیﺘو ﻓرهنگی اسپانیا ،دانشگاه جو ال لونکورن ،بانکوک ،تايلند 24 -22 ،ژانويه 201۶
م.
-گردهمايی ملی از سوی دانشگاه مصطفی اسﺘامبولی با عنوان «الروايه العربیه و الﺘاريخ:
آسیا جبار و سناء الشعالن» ،بخش ادبیات و زبانها ،دانشگاه معسکر ،جمهوری الجزاير
دموکرات مردمی 18 ،مه 2015م.
-دومین گردهمايی ملی از سوی دانشگاه معسکر با عنوان «الروايه العربیۀ و الﺘّاريخ» ،بخش
ادبیات و زبانها ،دانشگاه مصطفی اسﺘامبولی ،جمهوری دموکرات الجزاير 18 -17 ،مارس
2015م.
-کنفرانس «تأثیر روايه دون کیخوته ﻓی العلوم واآلداب والفنون العالمیّه» ،به همراه اعطای
مدرک با عنوان «تأثیر روايه دون کیخوته ﻓی روايه المﺘشائل المیل حبیبی» ،دانشگاه
کالیفرنیا ،لوسآنجلس ،امريکا 2015/4/17 /17-15 ،م.
-يازدهمین ﻓسﺘیوال المربد الشعری ،نﻘش شاعر لمیعه عباس عماره ،با برپايی جشن
امضای رمان «أعشﻘنی» ،عراق ،بصره ،وزارت ﻓرهنگ عراق و سنديکای عراقیها و اتﺤاديه
اديبان بصره ،بصره ،عراق 2014/10/25 -22م.
-اولین کنفرانس انجمن ملی با عنوان «معالم الﺘّجريب ﻓی األدب الجزايری المعاصر :الو
جود والﺤدود» ،به همراه مدرک با عنوان «الﺘّجريب ﻓی الّروايۀ االردنیۀ :السرد الفنﺘازی
مساراً :روايۀ أَعشَﻘُنی» نمونهای برای ﻓنﺘازی يک داسﺘان علمی :گواهی رمان برای سناء
الشعالن ،مدير ﻓرهنگی برای برج بو عريريج ،جمهوری دموکرات الجزاير 30 -29 ،آوريل
2014م.
-اولین کنفرانس انجمن ملی درزمینهٔ رمان الجزاير با شیوههای نﻘد معاصر ،به همراه
مدرک با عنوان «تﻘاسیم» گواهی از تجربه نويسندگان ﺧالق ،دانشگاه معسکر ،معسکر،
الجزاير 17-1۶ ،دسامبر 2013م.
-کنفرانس با عنوان «کیف نﺤﻘّق روی جالله الملک ﻓی بناء األردن الﺤديث ﻓی مجال
الﺘّنمیۀ المسﺘدامۀ» ،دوره هفﺘم ،عمان ،اردن 2013/12/3 ،م.
-کنفرانس کالويز دوره هفدهم ،مرکز کالويز ﻓرهنگی و ادبی ،سلیمانیه ،اقلیم کردسﺘان
عراق ،عراق 2013/11/ 25-12 ،م.
41
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-گردهمايی مﻘدماتی کنفرانس زنان کار و روسای زنان بینالمللی ،به همراه مدرک با
عنوان «المرأۀ المبدعۀ والمعیﻘات المجﺘمعیّه والﺘّابوات» ،عمان ،اردن2013/11 /17-1۶ ،
م.
-کنفرانس کالويز در دوره شانزدهم ،به همراه مدرک و سخنرانی به همراه هیات عربی
که در کنفرانس مشارکت دارند ،مرکز کالويز ﻓرهنگی و ادبی ،سّلیمانیۀ ،اقلیم کردسﺘان
عراق ،عراق 2012 ،م.
-کنفرانس زن عربی ،مﺘأثر از رهبری تغییر ،به همراه مدرک با عنوان «تجربﺘی مع النجاح»
مرکز تفکرات ابداعی ،اردن ،عمان 2012،م.
-کنفرانس «زنان نشست های همکاری و مشارکت در ﻓرهنگ و تاريخ آمريکای التین و
منطﻘه کارائیب» ،به همراه مدرک با عنوان «اإلنﺘاج النّصّی والفّنّی للمرأۀ :دراسۀ مﻘارنۀ
بین المبدعۀ ﻓی آمريکا الالتینیه والمرأۀ العربیّه :الذّات واآلﺧر والصّراع» :تطبیق بین سیره
ﻓدوی طوﻓان «رحلۀ جبلیّۀ رحلۀ صعبۀ» و سیره ايزابل اللیندی «باوال» ،کازادی الس
امريکا ،کوبا ،ﻓوريه 2012م.
-ﻓسﺘیوال سنﺘی مدال و نشانه دانش و ادبیات و هنرهای طاليی ،مهمان ناظر ،کاخ
جمهوری سودان ،ﺧرطوم ،سودان 2011/10/4-1،م.
-پانزدهمین دوره کنفرانس کالويز به همراه مدرک ،مرکز کالويز ﻓرهنگی و ادبی،
سلیمانیه ،اقلیم کردسﺘان عراق ،عراق 2011 ،م.
-پنجاه و هفﺘمین کنفرانس «الواقع والواقعیۀ ﻓی مدن العصور الوسطی» به همراه مدرک
با دکﺘر وائل ربضی با عنوان «تﻘاطع حکا يات الجنس ﻓی الف لیلۀ ولیلۀ حکايات الفابیلو
ﻓی العصور الوسطی» ،دانشگاه تريست ،شهر تريست ،ايﺘالیا 2011 ،م.
-دومین کنفرانس بینالمللی ﻓرانکوﻓونی اردن « ألف لیلۀ ولیلۀ » در زمینه علوم انسانی
جهانی ،به همراه مدرک با عنوان «توظیف ألف لیلۀ ولیلۀ در مسرحیه (الملک هو الملک)
برای سعد اهلل ونوس» ،دانشگاه آل البیت ،اردن 2011 ،م.
42
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-ششمین کنفرانس علمی پرورشی با عنوان «تربیت و علم نبنی عراقاً موحّداً» با عنوان
«مساحۀ الﺘّوتر بین االنﺘظار و الخیبۀ عند الﻘاصّ العراقیّ ﻓرج ياسین» ،دانشگاه تکريت،
دانشکده دﺧﺘران ،تکريت ،عراق 2011 ،م.
-پانزدهمین کنفرانس کالويز با مشارکت اداره جلسهها و ارائه کد هیئت عربی ،مرکز
کالويز ﻓرهنگی و ابداعی ،سلیمانیه ،اقلیم کردسﺘان عراق ،عراق 2011 ،م.
-ﻓسﺘیوال اهل البﺤر با مشارکت حضوری ،سازماندهی گروه أهل البﺤر ﻓرهنگی ورزشی،
الذقیه ،سوريه 2010 ،م.
-چهاردهمین کنفرانس کالويز با عنوان« :الفنﺘازيا رداءً للﺘثوير ﻓی الﺘّجربۀ الﻘصصیّه عند
مﺤیی الدين زنکنۀ» ،مرکز کالويز ﻓرهنگی و ابداعی ،سلیمانیه ،اقلیم کردسﺘان عراق،
عراق 2010 ،م.
-کنفرانس «المدائن األولی :أرﺧبیل مفرد باسﺘعارات شﺘّی» ،جشن انديشه عربی ،ﻓاس،
مغرب با عنوان «األلم بطل ﻓی روايه (معذبﺘی) لبنسالم حمیش» ،ﻓاس ،مغرب 2010 ،م.
-سومین کنفرانس ﻓرهنگی دهوک در کردسﺘان عراق با عنوان «تجربﺘی مع کﺘابۀ الﻘصّۀ
الﻘصیرۀ ومشارکۀ قصصیّۀ» ،نويسندگان کرد ،دهوک ،اقلیم کردسﺘان عراق ،عراق2018 ،
م.
-نخسﺘ ین کنفرانس برای معلمین زبان عربی در اسﺘرالیا ،مهمان عمومی برای کنفرانس
با عنوان «المعلم عرّاب اللّغۀ العربیّۀ األﺧیر» ،سیدنی ،اسﺘرالیا 2010 ،م.
-سیزدهمین کنفرانس کالويز با عنوان «نفس أمّارۀ بالعشق» ،سلیمانیه ،مرکز کالويز
ﻓرهنگی و ابداعی ،اقلیم کردسﺘان عراق ،عراق 2009م.
-کنفرانس «مئويۀ علی الدّوعاجی» و «علی الدّوعاجی ساﺧراً» ،اتﺤاديه نويسندگان تونسی،
تونس 2009 ،م.
-کنفرانس «البﺤر و المﻘاومۀ ﻓی دورته الثالثۀ» با عنوان «سیرۀ موالنا الماء» ،وزارت
تبلیغات سوريه با مشارکت ﻓسﺘیوال البﺤر ،بانیاس ،الذقیه ،سوريه 2008 ،م.
43
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-کنفرانس «الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی الوقت الﺤاضر ،البطل الهامشیّ ﻓی قصص زياد أبو لبن»،
اتﺤاديه نﻘادان اردنی و وزارت ﻓرهنگ اردن ،عمان ،اردن ،اگوست 2008م.
-ﻓسﺘیوال البجراويه بهمنظور اولین ابداع ﻓرهنگی زنان عربی با عنوان «بین دانﺘی وأبی
العالء المعری» سودان ،اتﺤاديه زن سودانی و ﺧرطوم پايﺘخت ﻓرهنگی عربی ،ﺧرطوم،
سودان 2005 ،م.
-کنفرانس « المشهد الرّوائیّ ﻓی األردن على مشارف الﻘرن الﺤادی والعشرين» با عنوان
«البنیۀ الﺤکائیّۀ ﻓی روايۀ عبد النّاصر رزق» ،دانشگاه آل البیت ،اردن 2004 ،م.
السّلطان ال ينام.
44
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-تألیف و کارگردانی نمايشنامه «عیسی بن هشام مرۀ أﺧری» ،نمايشنامه آموزشی2002 ،
م.
-تألیف و کارگردان نمايشنامه «العروس المثالیۀ» ،نمايشنامه کمدی هدﻓمند 2002 ،م.
-تألیف و کارگردانی نمايشنامه «أرض الﻘواعد» ،نمايشنامه آموزشی هدﻓمند 2000 ،م.
-تألیف و کارگردانی نمايشنامه «من غیر واسطه» ،نمايشنامه کمدی هدﻓمند 2000 ،م.
-1نمايشنامه «سیلفی مع البﺤر» ،با نگارش و کارگردانی دکﺘر سناء الشعالن در
ﻓیﺤاء األﺧرس و مثنی الزبیدی .اين نمايشنامه در سالن بخش کﺘابخانه عمومی
اجرا شد ،عمان ،اردن 2020/1/25 ،م.
( :So Close, Much Farther: Studies in Criticismقريب جدّاً ،بعید اکثر ،ط ،1
امواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمان ،األردن 2020 ،م).
45
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
الدّوانی والغوانی :غصون ﻓی األدب المعاصر ونﻘده ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمان،
األردن 2020 ،م.
السّراب وأهزوجۀ النّور :دراسات نﻘديّۀ ﻓی األدب المعاصر ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع،
عمّان ،األردن 2020 ،م.
المشارکۀ بفصل بعنوان «السّرد الجمیل لﺘأثیث عالم قبیح» ﻓی کﺘاب بعنوان «حنون مجید
ﻓی منجزه الﻘصصیّ» ،جمع وإعداد وتﺤرير د.سمیر الخلیل ،صادر عن دار أمل الجديدۀ،
دمشق ،سوريا 2018 ،م.
المشارکه بفصل بعنوان « لﻘاء مع العالمۀ علی الﻘاسمی :أبو المعاجم العربیّه الﺤديثه» ﻓی
کﺘاب « الدّکﺘور علی الﻘاسمیّ سیره ومسیره :مجموعۀ بﺤوث و دراسات مهداه إلیه بمناسبه
عید میالده الخامس والسّبعین» ،جمع وإعداد د .منﺘصر أمین عبد الرحیم ،الصّادر عن دار
الوﻓاء ،اإلسکندريّه ،مصر 2017 ،م.
المشارکه بفصل بهعنوان «عبدالکريم غرايبۀ العمالق الذی ينیر الدّرب للجمیع» ﻓی کﺘاب
«عبد الکريم غرايبه مؤّرﺧاً عربیّاً» ،صادر عن منشورات جامعه العلوم اإلسالمیّه العالمیّه،
عمان ،األردن 2014 ،م.
المشارکه بفصل بهعنوان «مساحه الﺘّوتّر بین االنﺘظار والخیبۀ عند الﻘاص العراقیّ ﻓرج
ياسین ﻓی مجموعﺘه الﻘصصیّه واجهات برّاقۀ» ﻓی کﺘاب «ﻓی آﻓاق النّصّ الﻘصصیّ :مﻘاربات
ﻓی الهويّه والنّصّ والﺘّشکیل عند ﻓرج ياسین» ،صادر عن دار تموز للنّشر والﺘّوزيع ،دمشق،
سوريا 2013 ،م.
المشارکۀ بفصل بهعنوان «البطل ﻓی قصص زياد أبو لبن» ﻓی کﺘاب «الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی
الوقت الرّاهن» ،صادر عن دار أزمنه للنّشر والﺘّوزيع بدعم من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ ،األردن،
2011م.
المشارکۀ بفصل بهعنوان «الذين ال يموتون» ﻓی کﺘاب المبدع الرّاحل مﺤیی الدين زنکنه
بأقالم أصدقائه ،صادر عن دار سردم للطّباعه والنّشر ،السّلیمانیّه ،العراق 2010 ،م.
المشارکۀ بفصل بهعنوان « الفنﺘازيا رداءً للﺘثوير ﻓی الﺘّجربه الﻘصصیّه عند مﺤیی الدّين
زنکنه» ﻓی کﺘاب «نظرات نﻘديّۀ ﻓی عالم مﺤیی الدين زنکنۀ اإلبداعیّ» ،صادر عن مؤسّسه
کالويز ضمن منشوراتها لمهرجان کالويز ﻓی دورته الرّابع عشرۀ ،مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ
واإلبداعیّ ،السّلیمانیّه ،إقلیم کردسﺘان العراق ،العراق 2010 ،م.
4۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
المشارکۀ بفصل بعنوان «شهادۀ إبداعیّۀ لألديبۀ األردنیّۀ سناء الشعالن» ﻓی کﺘاب
«دراسات نﻘديّه عن األدب الکردیّ» ،صادر عن منشورات اتّﺤاد األدباء الکرد ،دهوک،
کردسﺘان العراق ،العراق 2010 ،م.
کﺘاب نﻘدیّ بهعنوان «األسطورۀ ﻓی روايات نجیب مﺤفوظ» ،صادر عن نادی الجسرۀ
الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
کﺘاب «السّرد الغرائبیّ والعجائبیّ ﻓی الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن 2002 -1970
م» ،ط ،2صادر عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
المشارکۀ ﻓی ﻓصل إبداعیّ ﻓی مؤلّف جماعیّ ﻓی إطار سلسلۀ «الثّﻘاﻓۀ بالمجّان من دار
نعمّان للثّﻘاﻓۀ» ،صادر عن دار نعمّان للثّﻘاﻓۀ ،بیروت ،لبنان 200۶ ،م.
کﺘاب نﻘدیّ بعنوان « السّرد الغرائبیّ والعجائبیّ ﻓی الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن
2002 -1970م» ،من إصدارات وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2004 ،م.
کتابها
کﺘاب بعنوان «دور جاللۀ الملک ﻓی مکاﻓﺤۀ اإلرهاب :تفجیرات عمّان ﻓی قصص»
بالشّراکۀ مع المؤلّف وائل الفاعوری ،صادر عن دار الخلیج ،عمّان ،األردن 200۶ ،م.
کﺘاب «تعلیم اللّغۀ العربیّه للنّاطﻘین بغیرها :المسﺘوى الخامس» ،کﺘاب مشﺘرک مع
مجموعۀ من المؤلّفین األکاديمیین ،من منشورات الجامعۀ األردنیّۀ ،الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان،
األردن 2001 ،م.
نشستها و گفتگوها
-1الهدهد والخاتم :لﻘاءات مع مبدعین عراقیین ،سلسلۀ حوارات إبداعیّۀ وﻓکريّۀ (.)1
-2العرّاﻓۀ والجبل :لﻘاءات مع مبدعین عرب ،سلسلۀ حوارات إبداعیّۀ وﻓکريّۀ (.)2
-3لﻘاءات حواريّۀ :لﻘاءات مع مبدعین عالمیین ،سلسلۀ حوارات إبداعیّه وﻓکريّۀ ( ،)3ط ،1
دار أمواج للنشر والﺘّوزيع عمان ،األردن 2020 ،م.
47
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
دستاوردهای ابداعی
-األعمال النّثريّۀ الکاملۀ ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
-روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس» ،ط ،3أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
-روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس» ،ط ،2أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
-األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ ،جزء ،1ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
-األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ ،جزء ،2ط ،1أمواج للنّشر و الﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
-األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ ،جزء ،3ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
«-سیلفی مع البﺤر» أعمال مسرحیّۀ ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
-روايۀ «أعشﻘنی» ،ط ،4أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
-نصوص نثريّۀ «أبی سیّد الکلمات» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
-نصوص نثريّۀ «الذين ال ينامون» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
-نصوص نثريّۀ «غصون وتخوم» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
-نصوص نثريّۀ «الدّرب إلیهم» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
-نصوص نثريّۀ «قالت النّساء» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
-مجموعه قصصیّه بعنوان «أکاذيب النّساء» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن،
2019م.
-روايه «أعشﻘنی» ،مﺘرجمۀ إلى الفرنسیّۀ ،تﺤت عنوان « ،»Je m'adoreترجمه مﺤمد
طاهری ،صادرۀ عن دار سبارطیل للنّشر ،طنجۀ ،المغرب 2019 ،م.
-روايۀ «أدرَکَهَا النّسیان» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2018 ،م.
48
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مﺘرجمۀ مع أديبات أردنیات بعنوان «أزهار مﺘفﺘﺤۀ» ،اﺧﺘیار
، Blossoming flowersمﺘرجمۀ إلى اإلنکلیزيّۀ ،ترجمۀ سعید سلیمان الخواجۀ ،دار
الیازوری ،عمّان ،األردن 2017 ،م.
-مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین عرب بعنوان «مبدعون» ،صادره عن جائزۀ صالح
هالل ضمن سلسله مجلّه مبدعون ،العدد ،2۶الﻘاهرۀ ،مصر 2015 ،م.
-مجموعه «قاﻓله العطش» ،مﺘرجمۀ إلى اإلنجلیزيۀ تﺤت عنوان"The Convoy of :
" ،Thirstترجمۀ عدنان قصیر ،أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 201۶ ،م.
-مجموعه قصصیّۀ بعنوان «حدث ذات جدار» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن،
2015م.
-مجموعه قصصیّۀ بعنوان «الذی سرق نجمه» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن،
2015م.
-مجموعه قصصیّۀ بعنوان «تﻘاسیم الفلسطینیّ» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان،
األردن 2015 ،م.
-مجموعه قصصیّۀ مشﺘرکه مع قاصّین عرب بعنوان «نجوم الﻘلم الﺤرّ ﻓی سماء اإلبداع»،
صادره عن مؤسّسه الﻘلم الﺤرّ للصّﺤاﻓه والطّباعه والنّشر ،الﻘاهره مصر 2015 ،م.
-مجموعه قصصیّه بعنوان «عام النّمل» ،ط ،1مکﺘبه سلمى الثّﻘاﻓیّه للنّشر ،اإلصدار ()35
من سلسله إبداعات ،تطوان ،المغرب 2014 ،م.
-مجموعه «قاﻓله العطش» ،مﺘرجمه إلى البلغاريّه تﺤت عنوان "Керванът на
،"жаждатаترجمه ﺧیری حمدان ،صادره عن مطبعه الفنار بالشّراکۀ مع الدّکﺘور حیدر
إبراهیم مصطفى رئیس نادی ﺧريجی الجامعات البلغاريّه ،عمّان ،األردن 2013 ،م.
49
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-مجموعه قصصیّه بعنوان «الضّیاع ﻓی عینی رجل الجبل» ،صادره عن منظّمه کﺘّاب بال
حدود بدعم من مجلس األعمال الوطنیّ العراقیّ ،بغداد ،العراق 2012 ،م.
-روايۀ بعنوان «أعشﻘنی» ،صادرۀ عن مؤسّسه الورّاق للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن2012 ،
م.
-مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «تراتیل الماء» ،صادرۀ عن مؤسّسۀ الورّاق للنّشر والﺘّوزيع بدعم
من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ عمّان ،األردن 2010 ،م.
-مجموعه قصصیّه مشﺘرکه مع قاصّین عرب بعنوان «ﻓی العشق» ،صادره عن وکاله
سفنکس للﺘّرجمه والنّشر ،الﻘاهره ،مصر 2009 ،م.
-مجموعه قصصیّۀ بعنوان «رسالۀ إلى اإلله» ،صادرۀ عن دار اآلداب اللّبنانیّۀ بدعم من
مؤسّسۀ عبد المﺤسن قطّان ،بیروت ،لبنان 2009 ،م.
-مجموعه قصصیّۀ بعنوان «أرض الﺤکايا» ،صادره عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ،
الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
-مجموعه قصصیّۀ بعنوان «ناسک الصومعۀ» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ،
الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
-مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «قاﻓلۀ العطش» ،صادرۀ عن مؤسّسۀ الوراق للنّشر والﺘّوزيع بدعم
من أمانۀ عمّان الکبرى ،عمّان ،األردن 200۶ ،م.
50
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الکابوس» ،صادرۀ عن أمانۀ جائزۀ الشّارقۀ لإلبداع العربیّ ،دائره
الثّﻘاﻓه واإلعالم ،حکومۀ الشّارقۀ ،الشّارقۀ ،اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ 200۶ ،م.
-مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الهروب إلى آﺧر الدنیا» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ
واالجﺘماعیّ ،الدّوحه ،قطر 200۶ ،م.
-مجموعه قصصیّۀ بعنوان «مذکرات رضیعۀ» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓی واالجﺘماعی،
الدّوحه ،قطر 200۶ ،م.
-روايه «السّﻘوط ﻓی الشّمس» ،ط ،2صادرۀ عن مؤسّسۀ الوراق للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان،
األردن 200۶ ،م.
-مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الجدار الزّجاجیّ» صادرۀ عن عمادۀ البﺤث العلمی ،الجامعه
األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2005 ،م.
-روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس» ،ط ،1صادرۀ عن دار الیازوریّ للنّشر والﺘّوزيع ،بدعم من
أمانۀ عمّان الکبرى ،عمّان ،األردن 2004 ،م.
-روايۀ للفﺘیان بعنوان «أصدقاء ديمۀ» ،ط ،1صادرۀ عن إدارۀ جائزه کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ،
دار کﺘارا للنّشر والﺘّوزيع ،الدوحۀ ،قطر 2019 ،م.
-روايۀ للفﺘیان بعنوان «أصدقاء ديمۀ» ،بشکل صوتیّ ضمن مشروع «مشوار و روايۀ» ،بصوت
إيمان أبو زيد ،تطبیق «مشوار و روايۀ».
-قصّۀ لألطفال بعنوان «زرياب :معلّم الناس والمروءۀ» ،ط ،2صادرۀ عن وزارۀ الثّﻘاﻓۀ
األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2009 ،م.
-قصّۀ لألطفال بعنوان «هارون الرّشید :الخلیفۀ العابد المجاهد» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ
الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعی ،الدّوحه ،قطر 2008 ،م.
-قصّۀ لألطفال بعنوان « الخلیل بن أحمد الفراهیدیّ :أبو العروض والنّﺤو العربیّ» ،صادرۀ
عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ ،الدّوحه ،قطر 2008 ،م.
51
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-قصّۀ لألطفال بعنوان «ابن تیمیۀ :شیخ اإلسالم و مﺤیی السّنّۀ» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ
الثّﻘاﻓی واالجﺘماعی ،الدّوحه ،قطر 2008 ،م.
-قصّۀ لألطفال بعنوان «اللّیث بن سعد :اإلمام المﺘصدّق» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓی
واالجﺘماعی ،الدّوحه ،قطر 2008 ،م.
-قصّۀ لألطفال بعنوان «العزِّ بن عبد السّالم :سلطان العلماء وبائع الملوک» ،صادرۀ عن
نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓی واالجﺘماعی ،الدّوحه ،قطر 2007 ،م.
-قصّۀ لألطفال بعنوان «عبّاس بن ﻓرناس :حکیم األندلس» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ
الثّﻘاﻓی واالجﺘماعی ،الدّوحه ،قطر 2007 ،م.
-قصّۀ لألطفال بعنوان «زرياب :معلّم الناس والمروءۀ» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓی
واالجﺘماعی ،الدّوحه ،قطر 2007 ،م.
-قصّۀ لألطفال بعنوان «صاحب الﻘلب الذهبی» ،صادرۀ عن مؤسّسۀ جائزۀ أنجال هزّاع بن
زايد آل نهیان ألدب الطّفل ،اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ 2007 ،م.
-تﻘديم الدّيوان الشّعری «ﺧوابی العبیر» أللبیر وهبۀ بمﻘالۀ بعنوان «من منهما األجمل؟»
-تﻘديم کﺘاب « لﻘاءات تﺤت أشعۀ الﺤروف المشرقۀ لسردار زنکنۀ بعنوان رأی...قالوا»
-تﻘديم کﺘاب أبﺤاث المؤتمر العلمی الﺘّربوی السّادس لکلیّۀ البنات ﻓی جامعۀ تکريت.
-تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «نساء برائﺤۀ الیاسمین» لعثمان بن حمد أبا الخیل.
52
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-تﻘديم روايه «سنون الﺘّیه األربعون والسّبع نون» لزين العابدين الشیخ.
-تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «ما لم يسمع به شهريار :حکايات احﺘفظت بها شهرزاد» ،لنبیل
بن دحو.
-تجديد نظر کﺘاب «رحلﺘی مع جامعۀ الکوﻓۀ» ،أ.د.عبد الرزاق عبد الجلیل العیسى ،ط ،1
عمّان ،األردن 2015 ،م.
-تجديد نظر لغوی وبازنويسی «ثورۀ کردسﺘان ومﺘغیّرات العصر» ،مال بخیﺘار ،ط ،3لبنان،
بیروت 2015 ،م.
53
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-ﻓصل نﻘدیّ عن روايات سناء الشّعالن بعنوان ،ﻓی کﺘاب «النّواسۀ» ،مﺤمود أبو عوّاد ،ط
،1دار ناشرون وموزعون ،عمان ،األردن 2020 ،م.
-کﺘاب بعنوان «ظواهر بالغیّۀ ﻓی قصص الدکﺘورۀ سناء الشعالن مجموعۀ أرض الﺤکايا
نموذجاً» ،بﻘلم أ .م .د إدريس عبد اهلل الکوردی ،ط ،1دار الرّنیم للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان،
األردن 2020 ،م.
-ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم الﻘاصّین والرّوائیین األردنیین ،بﻘلم مﺤمد
المشايخ ،ط ،1عمّان ،األردن 2019 ،م.
-ﻓصل نﻘدیّ عن قصص سناء الشّعالن بعنوان «تشکیل الﻘصّۀ بین سرد المﺤکی وسرد
الصّمت» ،ﻓی کﺘاب «الﺘّشکیل السّردیّ :المصطلح واإلجراء» ،د .مﺤمد صابر عبید ،ط ،1
دار نینوى للدّراسات والنّشر والﺘّوزيع ،دمشق ،سوريا 2011 ،م.
-کﺘاب بعنوان «شعريّۀ الوصف ﻓی قصص سناء الشعالن» ،بﻘلم تماره رياض ذنون مﺤمد،
ط ،1دار غیداء للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2018 ،م.
-کﺘاب بعنوان «الجسد والعنونۀ ﻓی عالم سناء الشعالن الﻘصصیّ» ،بﻘلم أ .د ضیاء غنی
العبودی ،ط ،1دار الﺤامد للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2017 ،م.
-ﻓصل نﻘدیّ عن تجربۀ سناء الشّعالن الﻘصصیّه ﻓی کﺘاب ثﻘاﻓه المﻘاومه الﻘصّه الﻘصیره
ﻓی األردن وﻓلسطین أنموذجاً ،الدکﺘور شوکت علی درويش ،ط ،1دار غیداء للنّشر والﺘّوزيع
بدعم من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 201۶ ،م.
-ملف کامل عن تجربۀ سناء الشّعالن اإل بداعیّۀ شارک ﻓیه عدد کبیر من النّﻘّاد واألدباء
العرب بعنوان« :سناء شعالن حالۀ إبداعیّۀ شبابیّۀ تشکلّ ظاهرۀ اسﺘثنائیّۀ» ،مجلّه الجسره،
العدد ،19نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ االجﺘماعی ﻓی قطر ،الدّوحۀ ،قطر 2007 ،م.
-ﻓصل عن تجربۀ سناء الشّعالن اإلبداعیّۀ ﻓی کﺘاب «لﻘاءات تﺤت أشعۀ الﺤروف المشرقۀ»،
لإلعالمی سردار زنکنۀ ،منشورات اتّﺤاد أدباء کورد ،ﻓرع کرکوک ،العراق 2011 ،م.
54
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-کﺘاب بعنوان « ﻓضاءات الﺘّخییل مﻘاربات ﻓی الﺘشکیل والرؤى والدّالله والرّؤى والدّالله ﻓی
إبداع سناء الشّعالن الﻘصصیّ» بﻘلم مجموعۀ من النّﻘاد ،إعداد وتﻘديم ومشارکۀ د.غنّام
مﺤمد ﺧضر ،مؤسّسۀ الوراق للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2011 ،م.
-ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم أدببات األردن وکاتباته ،مﺤمد المشايخ ،ط ،1
عمّان ،األردن 2012 ،م.
-ﻓصالن نﻘديّان عن تجربۀ سناء الشّعالن الﻘصصیّۀ «تراتیل الماء» والرّوائیّۀ «أعشﻘنی»،
ﻓی کﺘاب «شواغل سرديّۀ دراسات نﻘديّۀ ﻓی الﻘصّۀ والرّوايۀ» ،األسﺘاذ الدّکﺘور ضیاء غنی
العبودی ،ط ،1دار تموز للنّشر والﺘّوزيع ،دمشق ،سوريه 2012 ،م.
-ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی کﺘاب «دلیل الکاتب األردنیّ» ،مﺤمد المشايخ ،ط ،1
عمّان ،األردن.
-ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم األدباء األردنیّین ،وزارۀ الثّﻘاﻓه األردنیّه ،ط ،1
عمّان ،األردن 2014 ،م.
-ﻓصل نﻘدی عن روايۀ «أعشﻘنی» بعنوان «الواقعیّۀ االﻓﺘراضیّۀ وضبابیّۀ الواقع ﻓی روايۀ
أعشﻘنی» ﻓی کﺘاب «مﻘﺘربات السّرد الرّوائیّ :دراسات ﻓی تﻘنیات سرديّۀ لنصوص روائیّۀ»
األسﺘاذ الدّکﺘور سمیر ﺧلیل ،دار المﺤجّۀ البیضاء ،بیروت ،لبنان 201۶ ،م.
-پايان نامه دکﺘرا با عنوان «مواجهۀ العنف األسری ﻓی روايات سناء الشعالن» ،أعدّها
الباحث سیف الدّين لطفی الغمّاز ،بإشراف د .روزی سولیزا هاشم ،بخش زبان انگلیسی،
دانشگاه UKMدولت مالزی ،بانغی ،مالزی 2020 ،م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «دکﺘر سناء الشعالن وروايﺘها أعشﻘنی دراسۀ تﺤلیلیّۀ»،
أعدّتها الباحثۀ نور النّساء ،بإشراف د .سهیل ب ک ،ب خش زبان و ادبیات ،دانشکده دولﺘی
کاسرکوت ،دانشگاه کانور ،الهند 2020 ،م.
55
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «البنیۀ الزّمنیّۀ ﻓی روايۀ السّﻘوط ﻓی الشّمس ﻓی لسناء
الشعالن» ،أعدّها الباحث عمور إبراهیم وطیب الشّريف عادل ،بإشراف الدّکﺘور ﺧالد وهاب،
بخش زبان و ادبیات عربی ،دانشکده ادبیات و زبان ،دانشگاه مﺤمد بوضیاف ،الجزاير ،پنجم
ماه سال 2019م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «تمظهرات المکان وداللﺘه ﻓی روايۀ السّﻘوط ﻓی الشّمس
لسناء کامل شعالن» ،أعدّتها الباحثه مبارکه رايسی ،بإشراف الدّکﺘور بولرباح عثمانی ،بخش
زبان و ادبیات عربی ،دانشگاه عمّار ثلیجی ،األغواط ،الجزائر ،پنجم ماه سال 2019م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان « دراسۀ تﺤلیلیّۀ لعملیّۀ الﺘّرجمۀ لنصوص مخﺘارۀ (الذی
سرق نجمۀ)» ،أعدّتها الباحثۀ حبیبۀ عبد اهلل ،بإشراف الدّکﺘورۀ لبنى ﻓرح ،بخش زبان و
ادبیات عربی ،دانشگاه ملی زبان جديد ،إسالم آباد ،پاکسﺘان 2019 /2 /25 ،م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «شعريّۀ المکان ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ حدث ذات جدار
لسناء الشعالن» ،لشعالن أنموذجاً» ،أعدّتها الباحثۀ سعاد عريوۀ ،بإشراف الدّکﺘور عمار بن
لﻘريشی ،بخش زبان عربی و ادبیات عربی ،دانشکده زبانها و ادبیات ،دانشگاه مﺤمد
بوضیاف ،المسیله ،الجزائر 2018 /7 /8 ،م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «تجلیّات البطل ﻓی المجموعۀ الﻘصصیۀ حدث ذات جدار
للکاتبۀ الفلسطینیّۀ سناء الشعالن» ،أعدّتها الباحثۀ نجالء کبويۀ ،بإشراف الدّکﺘور هشام
لعور ،دانشکده ادبیات و زبانها ،بخش زبان و ادبیات عربی 1955 ،م ،سکیکده ،الجزائر/9 ،
2018 /۶م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «العجائبیّۀ در قصص سناء الشعالن :نماذج مخﺘارۀ»،
أعدّتها الباحثﺘان ﺧولۀ قاسمی ومديﺤه دمان ،بإشراف الدّکﺘور زاوی لعموری ،بخش زبان
عربی وادبیات وزبان های شرقی ،دانشکده ادبیات و زبان ها دانشگاه الجزائر :2أبو الﻘاسم
سعد اهلل ،الجزائر 2018 /3 /30 ،م.
5۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «صورۀ اآلﺧر در قصص سناء الشعالن» ،أعدّتها الباحثۀ
سناء جبار حیاوی العبودی ،بإشراف الدّکﺘور علی حسین جلود الزّيدی ،بخش زبان عربی،
دانشکده آموزش علوم انسانی ،دانشگاه ذی قار ،عراق 2018 ،م.
-رسالۀکارشناسی ارشد باعنوان «شعريّۀ الوصف در قصص سناء الشعالن» ،أعدّتها الباحثۀ
تمارۀ رياض ذنون مﺤمد ،بإشراف الدّکﺘور صالح مﺤمد عبد اهلل العبیدی ،بخش زبان عربی،
دانشکده آموزش علوم انسانی ،دانشگاه موصل ،عراق 2017 ،م.
-ﺧالقیت ابداعی در رساله کارشناسی ارشد باعنوان «الرّاوی ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی
األردن» ،أعدّها الباحث صالح مﺤمود ﻓرحان الخزاعلۀ ،بإشراف الدّکﺘور ناصر شبانۀ،
دانشکده ادبیات ،دانشگاه هاشمیه ،زرقاء ،اردن 2015 ،م.
-ﺧالقیت ابداعی در رساله دکﺘرا باعنوان «مساهمۀ المرأۀ العربیّۀ ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ الﺤديثۀ
از 2000 -1950م» ،أعدّها الباحث معراج أحمد ،بإشراف الدّکﺘور ﻓیضان اهلل الفاروقی،
مرکز تﺤﻘیﻘات عربی واﻓريﻘايی ،مدرسه تﺤﻘیﻘات زبان و ادبیات و ﻓرهنگ ،دانشگاه جواهر
آلل نهرو ،دهلی نو ،هند 2010 ،م.
-رساله کارشناسی ارشد باعنوان «شعريّۀ المکان ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ حدث ذات جدار
لسناء الشّعالن» ،أعدّتها الباحثه سهیلۀ بلعريبی ،بإشراف الدّکﺘور مفﺘاح مخلوف ،دانشکده
ادبیات ،دانشگاه مﺤمد بوضیاف ،مسیله ،الجزائر 201۶م.
-رساله کارشناسی ارشد با عنوان «الﺘّخديیل السّردیّ ﻓی المجموعه الﻘصصیّه تراتیل الماء
لسناء الشّعالن» ،أعدّتها الباحثه هاله دوادی ،بإشراف األسﺘاذه الدّکﺘوره روﻓیا بوغنوط،
دانشکده ادبیات و زبانها ،دانشگاه عربی بن مهیدی ،أمّ البواقی ،الجزائر 2012 ،م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «المﺘخیّل السّردیّ ﻓی روايۀ أعشﻘنی لسناء الشّعالن»،
أعدّتها الباحثه کريمه بعلول ،بإشراف األسﺘاذه الدّکﺘوره روﻓیا بوغنوط ،دانشکده ادبیات و
زبانها ،دانشگاه عربی بن مهیدی ،أمّ البواقی ،الجزائر 2015 ،م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «اآلنا واآلﺧر ﻓی مسرحیّات سناء الشّعالن :مسرحیّۀ وجه
واحد الثنین ماطرين أنموذجاً» ،أعدّتها الباحثه بريزۀ سواعديه ،بإشراف الدّکﺘور مﺤمد
زعیﺘری ،دانشکده ادبیات ،دانشگاه مﺤمد بوضیاف ،مسیله ،الجزائر 2015 ،م.
57
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «تشکیل الفضاء السّردی بین الذّات واآلﺧر ﻓی روايۀ
أعشﻘنی لسناء الشعالن» ،أعدّتها الباحثۀ ﻓاطمه الزّهراء بن عزوز ،بإشراف الدّکﺘور مﺤمد
زعیﺘری ،دانشکده ادبیات ،دانشگاه مﺤمد بوضیاف ،مسیله ،الجزائر 2015 ،م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «تشکیل الفضاء السّردی بین الذّات واآلﺧر ﻓی روايۀ
أعشﻘنی لسناء الشعالن» ،أعدّتها الباحثه ﻓاطمه الزّهراء بن عزوز ،بإشراف الدّکﺘور مﺤمد
زعیﺘری ،دانشکده ادبیات ،دانشگاه مﺤمد بوضیاف ،مسیله ،الجزائر 2015 ،م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «الﺘّشخیص ﻓی مسرحیّات سناء شعالن مسرحیّۀ دعوۀ
على شرف اللون األحمر أنموذجاً» ،أعدّتها الباحثۀ أسماء مزوز ،بإشراف الدّکﺘور مﺤمد
زعیﺘری ،دانشکده ادبیات ،دانشگاه مﺤمد بوضیاف ،المسیله ،الجزائر 2015 ،م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «الرؤيۀ السّرديّۀ ومکوّناتها ﻓی تجربۀ سناء الشعالن
الﻘصصیّۀ» ،أعدّها الباحث مﺤمد صالح مشاعلۀ ،بإشراف األسﺘ اذ الدّکﺘور بسّام قطوس،
دانشکده ادبیات ،دانشگاه ﺧاورمیانه تﺤﻘیﻘات و پژوهش ،اردن 2014 ،م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «الشخصیّۀ ﻓی قصص سناء الشّعالن» ،أعدّها الباحث
میزر علی الجبوری ،بإشراف الدّکﺘور غنام مﺤمد ﺧضر ،دانشکده آموزشی ،دانشگاه تکريت،
العراق 2013 ،م.
-رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «النّزوع األسطوریّ ﻓی قصص سناء الشّعالن :دراسۀ نﻘديّۀ
أسطوريۀ» ،أعدّتها الباحثه وناسه مسعود علی کﺤیلی ،بإشراف الدّکﺘور ولید بوعديله ،بخش
زبان عربی ،بخش تخصصی ادبیات تطبیﻘی ،دانشگاه سکیکده ،عراق 2010 ،م.
-برپايی نشست از تجربیات داسﺘانی شعالن در دانشگاه مصطفى اسﺘامبولی ،با عنوان
«الرّوايۀ العربیّۀ والﺘّاريخ :آسیا جبّار وسناء الشّعالن» ،بخش ادبیات و زبانها ،دانشگاه
مصطفى اسﺘامبولی ،جمهوريّه الجزائريّه الدّيمﻘراطیّه الشّعبیّه 15 ،مه 2015م.
-ارائه اسﺘاد دکﺘر إشارت علی مال رئیس بخش زبان عربی در دانشگاه کلکﺘه و اسﺘاد دکﺘر
سعید الرحمن از دانشگاه عالیه هند سخنرانی مشﺘرک با عنوان «ربط الﺤاضر بالماضی ﻓی
58
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-قصص األطفال للدّکﺘورۀ سناء کامل الشعالن» در دانشگاه گور بنگا ،مالدوه ،بنگال غربی،
هند 2018 /۶ /20 ،م.
-ارائه اسﺘاد دکﺘر نور الدّين صدّار رئیس دانشکده ادبیات و زبانها در دانشگاه معسکر
الجزائريّه بﺤثاً با عنوان «سیمیائیّۀ الخطاب السّردیّ :روايه أَعْشَﻘُنی لسناء الشعالن
أنموذجاً» و با مشارکت کنفرانس بین المللی «أﻓق الخطابات بین الﺘّﺤلیل اللّسانیّ والﺘّأويل
السّیمیائی» ،دانشگاه أحمد بن بله بوهران ،بوهران 2014 /11 /13+12+11 ،م.
-ارائه اسﺘاد دکﺘر ﺧالد الیعبودیّ از دانشگاه مﺤمد بن عبد اهلل ،ﻓاس موضوع باعنوان
«أبعاد الکون ﻓی روايۀ أعشﻘنی :لسناء الشّعالن» و با مشارکت در انجمنی با عنوان «الخیال
العلمیّ ﻓی الرّوايۀ العربیّه» مﺤل بررسی رمانها در دانشکده ادبیات وعلوم انسانی ابن
امسیک ،الدّار البیضاء ،المغرب 2012 /11 /23 ،م.
-ارائه ناقد مصری ﻓرج مجاهد عبد الوهاب دراس با عنوان «أعشﻘنی :و بﺤرانهای طرف
معادله بین ﻓنﺘازيا و نامههای عشﻘی» در ششمین کنفرانس بینالمللی قاهره رمان های
عربی در قاهره ،مصر ،مارس 2015م.
-ارائه تﺤﻘیق ناقد عربی دکﺘرحسین غازی لطیف باعنوان «المشاهد الجنسیّۀ والرّسائل ﻓی
روايۀ أعشﻘنی» در انجمن ﺧصوصی در بخش روانشناسی در دانشگاه مسﺘنصريّه ،بغداد،
عراق ،می 2015م.
-ارائه پژوهش ناقد عراقی دکﺘر حسین غازی لطیف با عنوان «المرأۀ المﻘهورۀ ﻓی روايۀ
أعشﻘنی للدّکﺘورۀ سناء الشّعالن» در نشست ﺧصوصی در کانال تلويزيونی المسار العراقی،
بغداد ،عراق ،شهريور 2015م.
-ارائه پژوهش ناقد عراقی دکﺘر حسین غازی لطیف باعنوان «سرديّۀ البطولۀ والمﻘاومۀ ﻓی
مجموعۀ تﻘاسیم الفلسطینی للرّوائیه د .سناء الشّعالن» در انجمن ﺧصوصی در دانشکده
آموزشی ،دانشگاه مسﺘنصريه ،بغداد ،العراق 201۶ /4 /4م.
-برپايی جلسه نﻘد توسط نﻘاد عراقی اسﺘاد دکﺘر غنام مﺤمد ﺧضر باعنوان «الﺘﺤوّل
والﺘعرّف وجمالیّات الﺘّلﻘی :قرائه ﻓی نصوص سناء الشعالن الﻘصصیّۀ» ،برگزاری کنفرانس
توسط دانشگاه رابرين با عنوان «أثر اللّغۀ واالدب على الﺘّکوين الفکریّ والمداومۀ العلمیّۀ»،
دانشکده آموزشی ،دانشگاه رابرين ،اقلیم کردسﺘان عراق ،العراق 2017 /4 /25 -24،م.
59
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
-برپايی سخنرانی پژوهشگر اردنی سیف الدّين غماز باعنوان «العنف ضدّ المرأۀ ﻓی أعمال
سناء الشعالن :روايۀ أعشﻘنی أنموذجاً» ،يازدهمین کنفرانس تﺤﻘیﻘات دانشجويان ،دانشگاه
دولﺘی مالزی ( ،)UKMمالزی ،مه 2017م.
-ارائه سخنرانی پژوهشگر الجزائری صبرينه جعفر موضوع بﺤث باعنوان «السّرد الغرائبی
ﻓی الﻘصّه الﻘصیرۀ النّسائیّۀ بین الجمالیّۀ والﺘّأويل :أرض الﺤکايا لسناء الشعالن نموذجاً»،
برپايی انجمن ملی با عنوان «الﺘّلﻘی والﺘّأويل بین سلطۀ الﻘراءۀ وﻓضاء المشاهدۀ» ،دانشگاه
مﺤمد بوضیاف ،مسیله ،الجزائر 2018 /10 /23 ،م.
-ارائه پژوهشگر الجزائری صبرينه جعفر موضوع بﺤث باعنوان «المسرح ﻓی الجامعۀ:
مسرحیّۀ دعوۀ على شرف اللّون األحمر لسناء الشعالن أنموذجاً» ،در اولین گردهمايی ملی
نمايشنامه با عنوان « المسرح ﻓی الجامعۀ بین المﺘعۀ والمنفعۀ وصناعۀ الوعی» ،دانشگاه
مﺤمد بوضیاف ،مسیلۀ ،الجزائر 2019 /1 /15 ،م.
-ارائه دکﺘر هندی أورنک زيب األعظمیّ ورقه بﺤثیّۀ باعنوان «روايۀ أدرَکَهَا النّسیان
للکاتبۀاألردنیّۀ سناء الشعالن :دراسۀ تﺤلیلیۀ» ،در کنفرانس رمان عربی 1950م ،بخش
زبان عربی ،دانشگاه مومبای ،مومبای ،هند 2019 /1 /14 -13 ،م.
-ارائه دکﺘر غنام مﺤمد ﺧضر ورقه بﺤثیّه باعنوان «مسرح الطّفل بین الخیال العلمیّ
والﺘّخییل الفنیّ :قرائه ﻓی مسرحیّه الیوم يأتی العید لسناء الشعالن» ،در ﻓسﺘیوال بین
المللی نمايش کودک ،أم العرائس ،تونس ،تونس 2019 / 4/9 -5 ،م.
-ارائه دکﺘر عواد الغزی ورقه بﺤثیّه باعنوان «روايۀ الخیال العلمیّ بین ﻓلسفۀ العﺘبات
النّصّیه والﺘّواصلیّۀ االجﺘماعیّۀ :روايۀ أعشﻘنی لألديبه د.سناء الشعالن مثاالً» ،هفﺘمین
انجمن بین المللی قاهره ابداع داسﺘانی ،قاهره ،مصر 2019،م.
-ارائه پژوهشگر صبرينه جعفر ورقۀ بﺤثیّۀ با عنوان «المغامرۀ الجمالیّۀ للنص الروائیّ
السیرذاتی النسویّ بین اإلبداع والخصوصیۀ :السّﻘوط ﻓی الشّمس /وأعشﻘنی لسناء
الشعالن» ،انجمن «داسﺘان الجزائر ونوشﺘن شخصیت شناسی» ،دانشگاه مﺤمد بوضیاف و
مخبر الشّعريّه الجزائریّ را با هماهنگی با دانشکده ادبیات و زبان ها اضاﻓه نمود ،مسیله،
الجزائر 2019 /11 /5 ،م.
-ارائه پژوهشگر عباس موضوع بﺤث با عنوان «الﺘّجربه المسرحیّه ادبیات اردن د.سناء
الشعالن» در انجمن ملی با عنوان «إبداعات المرأۀ در ادبیات عربی معاصر» ،دانشکده
دولﺘی بکاسرکود ،کیرال ،هند 2019 /11 /14-13 ،م.
۶0
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-ارائه دکﺘر غنام مﺤمد ﺧضر موضوع بﺤث با عنوان «مسرح الطّفل بین الخیال العلمیّ
والﺘّخییل الفنیّ :اجرا در سالن نمايش الیوم يأتی العید لسناء الشعالن» ،در «اولین
کنفرانس علمی بینالمللی پژوهشهای إنسانی» ،دانشگاه الﺤمدانیّه (دانشگاه طیف
عراقیّ) ،أربیل ،العراق 2020 /11 /21-20 ،م.
-تعداد زيادی از مﻘاالت در روزنامه مجالت و سايتهای اينﺘرنﺘی در مورد تجربیات ابداعی
و آکادمی شعالن.
-ثبت قصهها و داسﺘانهای سناء شعالن در شیوههای آکادمیک در دانشگاه عالیه ،کلکﺘه،
هند 2019 ،م.
-ثبت مﺘن ها و نوشﺘههای سناء شعالن در شیوههای آکادمیک؛ مانند ثبت داسﺘان «عام
النّمل» در کﺘاب «مهارات االتّصال باللّغۀ العربیّۀ مسﺘوى ،»101منﺘشر شده در دانشگاه
صنعت عﻘبه ،عﻘبه ،اردن 2015 ،م.
-داسﺘان «أعشﻘنی» ثبتشده در ﻓصل ششم در دانشکده ادبیات در دانشگاه ابن زهر،
أکادير ،مغرب.
-قصههای مﺘفرقه درروش شنیداری جهت آموزش عربی برای کسانی که به زبان عربی
مسلط نیسﺘند ،سطح پنجم ،ط ،1مرکز زبانها ،دانشگاه اردن ،عمان ،اردن 2011 ،م.
-ثبت مﺘنهاى سناء الشعالن در شیوههای آکادمیک؛ مانند ثبت قصه «حلیمۀ المجنونۀ»
در کﺘاب زبان عربی سطح ،100منﺘشرشده از دانشگاه اردن ،عمان ،اردن 2011 ،م.
دورههای تخصصی
-دوره ،Windows,Word,Excel.Powerpoint,Interentسال 2008م ،بنیاد
مهندسی الزّاجل ،اردن.
-دوره ،Arabic and English Typingسال 2008م ،بنیاد مهندسی زاجل ،اردن.
۶1
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
زبانها
-زبان انگلیسی :ﺧیلی ﺧوب.
اين رمان مطابق با تﺤوالت ساﺧﺘاری بوده و بهعنوان نوع ﺧاصى از رمان جديد
شناﺧﺘهشده است .منظور از تﺤولّات ساﺧﺘاری ،تفاوتهايی است که رمان بر پايه آنها
شکل گرﻓﺘه که درواقع ،اين تﺤوالت پارادوکسهای واقعیت عینی زيسﺘی هسﺘند که با
برتری زبان حکايت بر واقعیت رمان جديد ،در نوع ﺧود نوعی انﺘﻘال تجربه بوده است.
اين رمان رنج قهرمان داسﺘان؛ يعنى «بهاء» را حکايت میکند که با داشﺘن زندگی سخت
در سايه ﻓﻘر زندگی میگذرانده است .بهاء به بیماری سرطان مغز مبﺘال شده بود و حاﻓظه -
اش همزمان با مالقات با معشوقش «ضﺤاک» از بین میرود و او دچار ﻓراموشى مىگردد.
ضﺤاک تصمیم میگیرد در اين لﺤظات سخت ،درست همان زمان که بیماری سرطان به
اوج ﺧود رسیده و جسم بهاء را از پا درآورده و تا عمق مغزش ﻓرورﻓﺘه است در کنار او
باشد ،در حکايت داسﺘان همزمان آيندهنگری و گذشﺘهنگری درهمتنیده شده است و برای
۶2
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ما باﻓت و ساﺧﺘارى داسﺘانی را ارائه میدهد و شامل دو قهرمان و سرگذشت زندگی آنها
است ،درواقع تجربهى جمعیِ بشری دو قطب دنیای عربی و اروپايی را به تصوير میکشد.
انﺘخاب عنوان «أدرَکَهَا النّسیان» حاکى از هوشیاری و ذکاوت نويسنده است که آغازى
زيبا بر پايه پارادوکس را به مخاطب مىنماياند .عنوان رمان ،نخسﺘین ورودی براى راه
ياﻓﺘن به رمان است .تابلوی عشوهگری و طنازی بهﺘرين موضوع برای مﺘن رمان است؛ لذا
انﺘخاب عنوان پارادوکس «أدرَکَهَا النّسیان» نوعی سردرگمی واژگان را به همراه دارد که
کامالً مرتبط با مﺘن رمان است و بامعنای ظاهری درهمتنیده شده است.
نمايه بیرونی «أدرَکَهَا النّسیان» نشانگر درد و رنج مسﺘولی بر قهرمان است؛ گرچه درون
رمان ،رها شدن از اين درد و رنج را به تصوير میکشد؛ و مخاطب اين موضوع را در قالب
ﺧود رمان مﺘوجه میشود .حکايت زنی که با ﺧاطرات گذشﺘه ،ﺧود را از ﻓراموشی نجات
میدهد و اين معنای نهفﺘۀ ديگری در ﺧود دارد.
در علم روانشناسی و تربیﺘی ،حاﻓظه به دودسﺘه تﻘسیمبندی میشود :حاﻓظۀ بلندمدت و
حاﻓظۀ کوتاهمدت.در حﻘیﻘت حاﻓظه بلندمدت بیشﺘر نزد قهرمانان رمان کارآمد بوده است.
تضاد و پارادوکس پنهانی يا تناقض و تمثیل عشوهگرانه در کلمه «انزياح» بهجای کلمه
«أَدرَکَهَا» نهفﺘه است .به همین دلیل است که نويسنده نخست مفاهیم را برايمان میسازد
و بعد عشوهگری و طنازی و امور مربوط به ﻓراموشى را در 30ﻓصل رمان بیان میکند.
رمان «أدرَکَهَا النّسیان» همزمانی زمان و مکان و ادغام مﺘجانس و مﺘداﺧل میان داسﺘان
و مﺘون نثری و شخصیت شناسی و مﺘون احساسی است .ابﺘدای هر ﻓصل از رمان ،با عنوان
سﺘارههای کاغذی (اوريگامی) شروعشده است .شروع سﺘاره (اوريگامی) نمونهای از انواع
ﺧطابه است که دارای زيبايی واژگان بوده و جذابیت ساﺧﺘاری منطبق بر رمان با اسلوبى
جداگانه مطرحشده است .هر ﻓصلى از ﻓصلهای رمان با يک حکايت و يک پیام جديد
همراه است .رمان مذکور رمان روانشناسی و روحی است و اصطالحی نیست و با عواطف
قهرمانان داسﺘان مرتبط است.
«أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘان حکايت عشق ،درگیری ،بیگانگی ،مﺤرومیت ،قربانی جنگهای
ملعون پنهان و آشکار و مشکالت ﻓلسطین اشغالی است .همانطور که تمام اينها را
قهرمان داسﺘان (بهاء) نﻘل میکند.
در اين داسﺘان همه عوامل ذاتی و موضوعی وجود دارد؛ و موضوع بااهمیّت ،ﻓنی بودن
رمان است و اين موجب میشود تا رمان چندين مرتبه ﺧوانده شود.
۶3
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
برداشت آزاد در آﺧر داسﺘان ،گشايش بابی در برابر گیرنده است و برايش در ساﺧت قصه
پنجرهای جديد را میگشايد .اين باب به رمانهای ابداعی سناء الشعالن ،اﻓکار ﺧوانندهها
و نﻘد داسﺘان اﺧﺘصاص دارد.
شخصیتهای داستانی
برای ﺧلق يک اثر ،نويسنده و راوی به مجموعهای از عناصر تشکیلدهنده مﺘن رمان
ازجمله کاراکﺘر و شخصیﺘی که اثر مﻘابل دارد و به نﻘشی که عناصر رويداد ﺧلق میکنند،
اعﺘماد میکنند .کاراکﺘر و شخصیت داسﺘان ،عنصر بسیار مهمی درآﻓرينش رمان هسﺘند.
ن داسﺘان و حکايت ﺧلق
عنصر بعدی مکان يا همان ﻓضای داسﺘان است که مطابق با زما ِ
میشود .با احﺘساب نﻘطه نظرات شخصیّت ،مفاهیم مﺘعددی از کاراکﺘر اسﺘنﺘاج میشود.
بهعنوانمثال ،ﻓرد موجود در داسﺘان همان شخصی است که داسﺘان از مخیّله او تراوش
شده و اين درست برﺧالف شخصیت موجود در حﻘیﻘت است« .سعید بنکراد» در اين
راسﺘا با نظر «ﻓیلیپ هامون» همعﻘیده هسﺘند و مؤکد بر اين موضوع است که «شخصیت
و کاراکﺘر ،تنها و ﻓﻘط در چارچوب مﺘن داسﺘان شکل میگیرد و در کل ،تمامی تصوراتی
که کاراکﺘر ممکن است در ساﺧﺘار غیر از مﺤﺘوای داسﺘان مﺘصور شود و مﺘرادف و
هممعنی برای موجود زنده باشد در ﺧارج از چارچوب بوده و کنار گذاشﺘه میشود.»1
از اين طرز تفکر اسﺘنباط میشود که کاراکﺘر چیزی جز وجود ﺧلق بر کاغذ نیست و
هیچ معنی مﺘرادﻓی برای موجود زنده کاراکﺘرها از ﺧارج از داسﺘان برای اين رمان وجود
ندارد؛ اما در توضیح ﻓهم و درک اين ديدگاه بايد اذعان داشت زمانی که ﺧواننده مﺘن
داسﺘان را میﺧواند و زمانی که ﺧلق اثر و ابداع به انﺘها میرسد به دنبال آن زمان تأويل
و تفسیر نیز برای ﺧواننده به اتمام میرسد«.سعید بنکراد» معﺘﻘد بود که کاراکﺘر و
شخصیت ﻓﻘط در ﺧود مﺘنِ داسﺘان است و اينکه ﺧواننده مﺘن را چگونه تفسیر میکند.
به اعﺘﻘاد وی کاراکﺘر چیزی جز وجود کاغذی و ساﺧﺘهشده از تخیالت راوی و نويسنده
نیست .در تعريف ديگر درمیيابیم «مالک مرتاض» در کﺘابش با عنوان «ﻓی نظريۀ الروايۀ»
نوشت« :شخصیت ،زبان و لغت را میسازد و از مﺤاوره و مکالمه اسﺘﻘبال میکند و مناجات
.1سعید بنکراد ،چهره شناسی کاراکﺘر ها در رمان شراع و عاصفه اثر حنا منیه ،انﺘشارات مجد ال وی ،نشر عمان-
اردن1 -ط2003 -1423،م -ص103
۶4
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
او شخصیت را عنصر پیچیدهای معرﻓی میکند و اذعان میدارد« :کاراکﺘر و شخصیت در
اين دنیا عنصر پیچیدهای است و تعدد شخصیتهای داسﺘانی به تعدد امیال و مذاهب و
ايدئولوژیها بسﺘگی دارد.»2...
ما در تعريف اول مﺘوجه میشويم که هر شخصیت هنری با بﻘیه شخصیتهای موجود
در داسﺘان بهواسطه وظايفی که از جانب نويسنده بر عهدهدارند شکل میگیرد که به دنبال
آن انگیزه و تشويق در مﺘن رمان به وجود میآيد .عالوه بر آن کاراکﺘر ،شخصیت و هويت،
زبان را تشکیل داده و مﺤاوره را ايجاد میکنند .ظرف زمان (گذشﺘه ،حال ،آينده) را بهبود
میبخشند ،اما در تعريف دوم شخصیت صفت پیچیده و بغرنج اضاﻓه میشود؛ يعنی مفهوم
شخصیت بیشﺘر میشود و دشواری تفسیر ،بیان میشود ،لذا شخصیت و اين عنصر هیچ
تعريف ﺧاصی ندارد که بﺘواند ما را قادر سازد تا به طرز ﺧاص به مفهوم و انواع آن پی
ببريم .برای اينکه کاراکﺘر را در داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» تطبیق دهیم بايد و جهت
بررسی بیشﺘر چند مﺤور را واکاوی نمايیم:
1عبد المالک مرتاض ،ﻓی نظريه الروايه ( بﺤث ﻓی تﻘنیات السرد) ،انجمن ملی ﻓرهنگی هنر و ادبیات کويت( ،دط)،
1998م ،ص.91
2همان ،ص.83
۶5
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
جايی که اغلب بهره برداری از ساير کاراکﺘر های داسﺘان از شخصیّت های اصلی نشأت
می گیرند .از میان کاراکﺘر های اصلی ﻓﻘط به ذکر چند مورد زير می پردازيم:
بهاء
بهاء :اين کاراکﺘر از ساير شخصیّت های ديگر رمان مهم تر است و رمان نويس بر پايه
شخصیّت بهاء رمان را پیش می برد .لذا او «رمانش را بر پايه کاراکﺘر اصلی نوشﺘه و تفکّر
و نظر مضمون ﺧود را عنوان می کند؛ و اين گونه ايده ﺧود را به ﺧواننده منﺘﻘل می
کند »1.روايﺘی که وی با کار داسﺘانی ﺧود معرﻓی می کند .کل رويدادهای داسﺘان و نیز
ساير کاراکﺘرها بهويژه شخصیت قهرمان داسﺘان باشخصیت اصلی داسﺘان مرتبط هسﺘند.
«بهاء» دﺧﺘر جوان و مجهولالهويه و گمنام و بیﺧانواده است .او پوست گندمگون ،دو
چشمسبز به رنگ چمن داشﺘه و رايﺤه بدنش همچون بوی گل بنفشه ﺧوشبو است .به
قول نويسنده« :سیمای گلگون زيبايی دارد موهايش قرمز رنگ ،بلند و نرم و لَخت ،ﺧوش
پوست ،چهره ای گلگون و چشمانی اﻓسونگر ،»2دﺧﺘر پاکدامنی که همه ناظران در يﺘیم
ﺧانه به او چشم داشﺘندو او را «لعنت قرمز» مینامیدند ».آن ها اين لﻘب را به او نسبت
دادند .بهاء اسﺘعاره از اسم يک قهرمان ﻓیلم کارتونی و انیمیشن است؛ که نامش بهاء است
و تسلیم نمیشود .او دارای شخصیت قوی ،مﺤکم و حماسی و در کالم پرشور است 3.برای
مدت طوالنی در يﺘیمﺧانه و پرورشگاه زندگی میکرد .او با جوانی به نام ضﺤاک در
يﺘیمﺧانه رابطه احساسی برقرار میکند .ضﺤاک برای بهاء بهمنزلۀ سرچشمۀ مهربانی و
عطوﻓت بوده و بهاء به او پناه میبرد تا مرهمی برای اشکهايش باشد قبل از آن ناظران
يﺘیمﺧانه و مدير پرورشگاه که ازدواج هم نکرده بودند نسبت به بهاء عﻘده داشﺘند .آنها
ضﺤاک را در ﺧیابان انداﺧﺘه و از يﺘیمﺧانه اﺧراج کردند و به او تهمت دزدی زدند .ضﺤاک
برای مدت طوالنی يﺘیمﺧانه را ترک کرد؛ اما بهاء در جوانی آن يﺘیمﺧانه لعنﺘی را ترک
کرد.
. 1مﺤمد علی سالمه ،شخصیه ثانويه و دورها ﻓی المعمار الراوئی عند نجیب مﺤفوظ ،دارالوﻓاء ،قاهره2007 ،م،
ص.25
.3همان ص.1۶
۶۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
اما مﺘاسفانه او از وضعیت بد موجود به بدترين حالت ممکن منﺘﻘل شد ،مردان اطراﻓش
همچون جذامی بودند که بدون هیچ رحمت و مهربانی گوشت بدنش را ريزريز می کردند.
زندگیاش عوض شد؛ اما در اعماق وجودش هنوز همان دﺧﺘرک پاک و بیگناهی بود که
ضﺤاک او را می شناﺧت .اين کاراکﺘر در پويش اتفاقها ،رويدادها ،ايجاد ﻓضاها و مکان ها
نﻘش ﻓعالی ايفا می کند .داسﺘان از ابﺘدا تا انﺘها بر پايه کاراکﺘر بهاء نهادينه میشود.
انﺘخاب عنوان رمان «أدرَکَهَا النّسیان» بنابر حالت زنی است که ﻓراموشی را از جهت
يادآوری رها میکند ،به اين معنا که بهاء در ابﺘدای امر در يﺘیمﺧانه و بعدها در عرصۀ
زندگی ،سخﺘی بسیاری را پشت سر گذاشﺘه است .او بانوی مجردی بود که دسﺘخوش
تعرضات نامردان و نااهالن قرار گرﻓﺘه بود تا اين که دچار بیماری سرطان پیشرﻓﺘه می
شود و مغزش را درگیرکرده و دچار ﻓراموشی می شود ،آنگاه اتفاقهای رمان با وسعت
گسﺘردهتری پیش میرود.
ضحاک سلیم
ضﺤاک سلیم :او در يﺘیمﺧانه مشهور به «سلیم» بود .نَسَبَش هم نام پدربزرگش بود.
نويسنده در اين پاراگراف مینويسد« :نامش در يﺘیمﺧانه ضﺤاک سلیم بود نسبش نام
پدربزرگش بود .ﺧانوادهاش نام پدربزرگ را بااﻓﺘخار عنوان میکردند »1.اما نام ضﺤّاک را
بهاء برايش انﺘخاب کرده بود .او حﺘی بعد از ﺧارجشدن از يﺘیمﺧانه هم همان اسم را
داشت،نامش در ثبتاحوال و کارت ملی ضﺤّاک سلیم ثبت شده بود؛ زيرا يادآور قشنگ -
ترين چیزش در زندگی «بهاء» بود .عمويش ضﺤّاک را به ﻓرزندﺧواندگی قبول کرد .قريب
به پنج دهه از بهاء جدا شده بود و هیچ رابطهای بین آنها وجود نداشت .او در «اسکند
يناﻓیه» زندگی میکرد و عمويش به بهﺘرين شکل او را تربیت و بزرگ کرد و آموزش داد
تا اين که از دانشگاه با رتبه عالی ﻓارغالﺘﺤصیل شد .عمويش مبلغی را برای او اﺧﺘصاص
داد تا ضﺤاک در زندگی مشکل مادی نداشﺘه و ﺧودکفا باشد و با بخشی از دارايی او به
ادامه تﺤصیل پرداﺧت و موﻓق به کسب درجه دکﺘرا در رشﺘه ادبیات تطبیﻘی و میراث
مردمی شد و با بخش دوم دارائیاش ﺧانهای ﺧريد که آرزوی آنرا داشت .ﺧانهای کوچک
در مﺤله ﻓرهنگیِ قديمی در شهر و بخش سوم دارائیش را به چاپ اولین رمانش اﺧﺘصاص
داد .به معشوقهاش عشق میورزيد .کسی که مدتی از سنش را با او به سربرده بود در
.1همان ،ص.20
۶7
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
شمائل او به دنبال مﺤبوب ﺧود بهاء میگشت شايد که بهاء گلگون را پیدا کند ،اما در
هیچ کدام از زن ها اوصاف معشوقه اش را ياﻓت نکرد .با درد زندگی میگذراند اما ناگهان
قضا و قدر او را در مکان پزشکی درمانی با معشوقهاش روبرو کرد .اين کاراکﺘر نﻘش قهرمان
بودن را با شخصیت بهاء تﻘسیم کرده بود .اين دو نفر نسبت به ساير شخصیتها حضور
قویتری دارند ،تا حدی که بخش اعظمی از داسﺘان را به ﺧود اﺧﺘصاص داده بودند.اهمیت
اين کاراکﺘر از میان نﻘش اساسی ،که قهرمان اصلی داسﺘان در ايفای نﻘش ،راز و نیاز و
درد دل با اين معشوقه ،برگشت به گذشﺘه و داسﺘان قصه با بهاء کامالً مشهود بود .درد و
رنجی که در طول سالها در اقصی نﻘاط مﺘﺤمل شده بود تا معشوقه اش را مالقات کند
و ادامه زندگیاش را با او بگذراند ملموس بود .مالحظه میشود که در طول داسﺘان اين
کاراکﺘر ،عالرغم شهرت و آوازه ضﺤاک و پیروزیها و موﻓﻘیتهايی که کسبکرده بود اما
ايدئولوژی و طرز تفکرش اصالً تغییر نکرده است؛ بلکه بیشﺘر پاﻓشاری می کند که به
دنبال معشوقه اش بگردد و زمانی که او را پیدا کرد تا آﺧرين لﺤظه عمرش در کنارش
ماند .در راسﺘای تﺤلیل ما در مورد کاراکﺘرهای اصلی به اين موضوع اکﺘفا میکنیم که
نويسنده در بخش اعظم داسﺘانش به وجود دو شخصیت اصلی ضﺤاک و بهاء مﺘمرکز شده
بود و شاﺧصاً به وجود اين دو کاراکﺘر اهﺘمام میورزيد.
شخصیّت های ﻓرعی داسﺘان تکمیل کننده شخصیتهای اصلی هسﺘند و در تفاعل با
ساير عناصر داسﺘان بر شخصیتهای اصلی اسﺘوارند .نويسنده ماهر بايد با اين
شخصیتهای ﻓرعی همچون شخصیتهای اصلی رﻓﺘار نمايد .از میان اين شخصیتها ما
ﻓﻘط به ذکر کاراکﺘرهای مهم از قبیل موارد زير میپردازيم:
-1باربارا
در سنین کودکی پدر و مادرش از هم جداشده بودند .نويسنده در اين پاراگراف مینويسد:
«آنجا هیچکس نیست که به کمک او بیايد و حرفهايش را بشنود و احساس و عواطفش
را درک نمايد .زمانی که پدر و مادرش از هم جدا شدند او ﻓﻘط نه سال داشت »1.ازلﺤاظ
۶8
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
شخصیﺘی سردمزاج و درونگرا بود .گاهی با پدرش زندگی می کرد و گاهی با مادر .هنگامی
که در دانشگاه پاريس درس می ﺧواند با ضﺤّاک آشنا شد او در آنجا منشی بود .آرام
وارد زندگی ضﺤاک شد .ضﺤاک نسبت به او نیت ﺧیرﺧواهانه داشت .ضﺤاک به باربارا
کمک میکرد؛ زيرا نیات يک دکﺘر همیشه ﺧیر ﺧواهانه است و اعﺘﻘاد داردکه يک دکﺘر
همیشه برای همه اﻓراد نیّت ﺧیر دارد؛ اما باربارا يﺘیم شده بود و از ضﺤّاک ﺧواست حﺘی
يکبار به سمت او بیايد و به او توجه کند .ضﺤاک به ﺧوبی از احساس باربارا باﺧبر بود و
تمايالت او را درک میکرد .او حﺘی برای رسیدن به ضﺤاک پرسﺘار بهاء شد .اين کاراکﺘر
نﻘش ﻓرعی و مهمی دارد .او از منظر سلوک و روح و روان مﺘغییر است و شخصیﺘی پاک
و مثبت دارد زيرا توانست احساسات بهاء را دوباره تﺤريک کند و بذر غیرت را در قلبش
بکارد .زمانی که از بیهوشی درآمد عالرغم اين که با روشهای گوناگون سعی کرد که
ضﺤّاک را از معشوقهاش دور کند اما در اين کار شکست ﺧورد و موﻓق نشد .کاراکﺘر باربارا
برعکس بهاء بود حﺘی ﺧصوصیّات ظاهری او با بهاء ﻓرق داشت .باربارا زنی بور بود که عطر
تنش مﺘعفن و بدبو بود ولی سعی میکرد ﺧودش را وارد قلب ضﺤّاک نمايد؛ اما بهاء ،پاک،
رنگ موهايش قرمز روشن و همچون گلهای بنفشه ﺧوشبو بود .عالوه بر اين موارد
ضﺤاک او را دوست داشت و به او عالقمند بود.
-2افراح الرملی
اﻓراح الرملی دارای روحی شیطانی بود و در نمای يک معلم عربی ﺧوک صفت ،در داﺧل
يﺘیمﺧانه با اهداﻓی ناجوانمردانه و نانجیب ،به بهانۀ آموزش زبان عربی برای بچههای يﺘیم
اهداف شیطانی ﺧود را پیش میبرد .نويسنده درباره او در رمانش مینويسد« :او شهوت
صیادی در نیروی جسمانیاش داشت و صیدش جنس مؤنث در يﺘیمﺧانه بود ،درحالیکه
ناظران يکی پس از ديگری جنايت او را مخفی میکردند»1.
اين شخصیت نﻘش بزرگی در زندگی بهاء داشت؛ زيرا «اﻓراح الرملی» باعث شد تا بهاء در
کودکی مورد ﺧشم و ظلم او قرار بگیرد .اين شخصیت رمان بهمنزلۀ اولین مرحلۀ از بین
رﻓﺘن شرف و هويّت ،و تبديل آن به تجاوزی وحشیانه و ويرانگر در حق بهاء بود .تا حدی
۶9
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
که وقﺘی بهاء صدای او را میشنید با وحشت آرزو میکرد هر چه زودتر از يﺘیمﺧانه
نفرينشده و لعین به دورترين جای دنیا برود.
-3وفا الذیب
هنگامی که بهاء با وﻓا آشنا شد چهل و چهار ساله بود .در واقع بعد ضﺤاک وﻓاء عشق
دوم بهاء بود .او رئیس بخش ﻓیلسوﻓان زيبايی زنان بود .او با شخصیﺘی روبرو شده بود که
بینظیر بود .او تنها مردی بود که بهاء را ﻓﻘط برای جسمش نمیﺧواست .او بهاء را بهعنوان
يک انسان بزرگ ،با روحیه ،بزرگ منش و آرزومند شناﺧﺘه بود .نويسنده میگويد« :او
مرا ديوانهوار دوست دارد و در روز از من چیزی برﺧالف میل باطنیام طلب نمیکرد .در
چشمانش عشق را میديدم و مرا همچون شکوﻓه گل باطراوت میپنداشت .»1نشان می
دهد اين شخصیت برعکس شخصیت «اﻓراح الرملی» از طینت پاکی برﺧوردار است .تا
آﺧرين لﺤظه عمرش در کنارش ماند و به او تکیه کرد .حال بهاء را ﺧوب کرد و مبلغی را
به بهاء داد تا بعد مرگش بهاء کارهای نیمه تمام او را انجام دهد .او به بیماری ذاتالريه
دچار شد و هنگام جاندادن در کنار بهاء از دنیا رﻓت و بهاء را با دنیايی از غم و ناراحﺘی
و تاسف تنها گذاشت.
-4عیسی اقبالی
مرد با اﺧالقی بود که مدام ذکر می گفت و حمد و ثنای ﺧدا را به جا میآورد و کارهايش
را با نام ﺧدا انجام می داد .او ﻓردی دو چهره بود ،يک چهره پاک و معصوم و چهره ديگر
حﻘیر ،پست و رذل .بهاء او را شناﺧﺘه بود بهاء به عنوان منشی با پوشش کامل برای اقبالی
کار میکرد و اذعان داشت که نمی ﺧواهد در معرض ديد او قرار گیرد .بعد از مدتی به
شکل عرﻓی با هم ازدواج کردند بهاء می ﺧواست همسراو باشد و ﺧانه ای برايش مﺤیا
کند و با او ازدواج کند مراقبش باشد و به او ﻓرصﺘی بدهد تا زندگی کثیفش را از نجسی
و ﻓساد پاک کند .ناگهان عیسی اقبالی در معامله ﺧود با بهاء تغییر عﻘیده داد و ﺧواست
با بهاء تجارت کند،اما بهاء تصمیم گرﻓت او را ترک کند.
70
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
از اين مباحث نﺘیجه میگیريم که شخصیت او در طول رمان مﺘغییر است و ثابت نیست.
او نﻘش ﺧود را به عنوان يک شخصیت قهرمان آغاز کرد و ﺧصوصیاتش ﺧوب بود« .او با
لباسهای دينی و قصبی حرير آراسﺘه شده بود»1...
او که بارها ذکر ماشاءاهلل میگفت ناگهان عوض شد و به کاراکﺘر شرور و بدطینت و بدقول
تبديل شد« .من را در معرض اﻓراد دروغگو و مﺘملق و چاپلوس و پرهیزگاران ساﺧﺘگی
قرار میداد»2.
کامالً واضح است که درمدت تعاملی که با بهاء داشت ،مشخص شد که دوچهره است و
تالش کرده بود تا با بهاء به تجارت بپردازد و بهاء را به دوسﺘانش بفروشد.
اين تصرف ،نهايت حﻘارت دينی و بدور از مکارم اﺧالقی و دينیاسالمی است .نهايﺘاً به
همین اندازه اکﺘفا میکنیم که نويسنده در زمینه ارائه و طرح کاراکﺘرهای ﻓرعی بیشﺘر
پیشرﻓت کرده و صفات مﺘغیری عنوان کرده که همین اوصاف در شخصیتهای اصلی به
طور ملموسی تاثیرگذار بوده است.
ابعاد شخصیتی
نويسنده رمان ،کاراکﺘرها را طبق ابعاد جسمانی ،اجﺘماعی ،روحی و ﻓکری مطرح میکند.
ما ابعاد زيادی در داسﺘانمان می بینیم لذا پژوهشمان را به بعد ﺧارجی و داﺧلی مﺘمرکز
میکنیم.
شربیط احمد شربیط در کﺘابش با عنوان «تطور البنیۀ الفنیۀ ﻓی قصه الجزائريۀ» میگويد:
«داسﺘاننويس از لﺤاظ کوتاه و بلندبودن ،الغری و چاقی ،رنگپوست و ويژگیهای ﺧاص
ديگر کاراکﺘر و شخصیّت را ترسیم میکند»3.
مالحظه میکنیم که نويسنده برای ما کاراکﺘر قهرمان از ناحیه ﺧارجی توصیف کرده
است و آن در الفاظ رمان ملموس میشود .میگويد« :در سن شصت سالگی کودک می
.1همان -ص151
.2همان -ص154
. 3شربیط احمد شربیط ،تطور البنیه الفنیه ﻓی الﻘصه الجزائريه ،اتﺤاد الکﺘاب العرب ،ط .1.الجزائر2018 ،م ،ص35
71
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
شود و لباس سیاه نجیب و ظريفی به تن می کند »1.و نیز میگويد« :سرخ آتشین با
چشمانی سبز رنگ به سبزی تمام چمنهای دنیا و با موهای بلند و عطری همچون رائﺤه
گلهای بنفشه که يک سرزمین مات و مبهوت او بودند»2.
در اينجا میبینیم وصف دقیﻘی از لباس مشکی انجامشده است بهطوریکه به لباس
شخصیّت و وجود ﺧارجی دادهشده است که داللت بر حزن و اندوه دارد .در اين مورد
آﺧری در مورد چشمان سبزرنگ و قرمزی رنگ پوست و موهای بلندش که بر شانههايش
ريخﺘه و بوی ﺧوش ،وجود ﺧارجی گرﻓﺘه و با اين اوصاف بهاء از ساير بچههای يﺘیمﺧانه
تمیز دادهشده است .اين پاراگراف دو شخصیت اﻓراح الرملی و ﺧانم مدير يﺘیمﺧانه ،برايمان
توصیف ﺧارجی شده و میگويد« :اﻓراح الرملی همچون ﺧوک که بیرنگ بود و مدير الغر
يﺘیمﺧانه که همچون پوشال او را تفمالی میکرد و جسم نﺤیفش را سﺘايش میکرد،
همچون کالغی که روی جاده قطرهقطره های آب را از داﺧل ريهاش وارد میکرد.»3
از اين گزيده داسﺘان مﺘوجه میشويم که راوی چگونه به جسم نﺤیف مدير يﺘیمﺧانه و
رنگ پوست «الرملی» بُعد داده و به توصیف آنها پرداﺧﺘه است .در بخش ديگر رمان،
اشاره به اين موضوع دارد که؛ «سلیم با يک چهره درهمشکسﺘه و دو چشم ﻓرورﻓﺘه در
جمجمه که گويی گردنش لقلق میزد.»4
در وصف بهاء زمانی که اطباء از بهبودی بهاء ناامید شدند ﺧاطرنشان میکند؛ «صورت
بهاء آتروﻓی شده بود و گوشت صورتش آبشده بود به حدی که اسﺘخوانهای گونههايش
نمايان شده بود و دو چشمش در کاسه و حدقه چشمش ﻓرورﻓﺘه بود و بینیاش
کوچکشده بود و لبهايش بهشدت نازک شده بود تا حدی که ديگر امیدی به زنده
ماندنش نبود .»5در جای ديگر رمان در وصف بهاء میگويد« :بهاء دوباره برگشت؛ همچون
کودکی که با ذهن پاک مﺘولدشده است و هیچ جايی برای ﺧاطره و درد و رنج وجود ندارد
او آالن يک کودک شصتساله است ،يک لباس گلبهی که با شادی و ﻓخر پوشیده بود با
موهای قرمز کوتاه»۶ .
72
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
در اين بعد برای بهاء ،بعدازاين که از کما درآمد در رنگ قرمز و کوتاهی موهايش و رنگ
لباسش توصیفات ويژهای بیانشده است.
در اين مورد قصهگو به اين مهم دست میيابد« :به تصويرکشیدن شخصیت ازلﺤاظ
احساسات و عواطف و گرايشها و جايگاهها و حوادثی که در رابطه با آن ايجاد میشود»1.
در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» که داسﺘان عشﻘی پراحساس ،غم و اندوه و عشق است،
قهرمانهای اصلی و ساير کاراکﺘرهای ديگر را آشنا میکند .بهاء را به تصوير میکشاند که
احساس يأس و ناامیدی دارد .نويسنده در اين قسمت در نسیان چهارم اينگونه بیان
میکند:
«ای بیماری ﺧبیث ،نگران نباش و در حرفهايم غرق نشو .تو نسبت به ﺧودت مغرور
نیسﺘی و به ﺧاطر اينکه بر من مسﺘولی شدی به من ظلم کردی .من اين حرفها را از
روی عصبانیت به تو نگفﺘم ،میدانم تو چﻘدر کشنده و بیرحمی .از تو ممنونم زيرا باالﺧره
دلت به رحم میآيد و سنگینی اين غم را از روح من برمیداری .»2از اين مطالب مﺘوجه
میشويم کاراکﺘر بهاء که اﺧیراً مبﺘالبه سرطان شده کاراکﺘری مﺤزون و غمگین است و
ﻓﻘط اين بیماری غمخوار و همدم اوست .نويسنده در پاراگراف ديگر رمان برای ما حزن و
اندوهی که ضﺤاک نسبت به بهاء دارد را توصیف میکند و میگويد« :هنگامیکه باربارا
صورت ضﺤاک را از پشت شیشه ديد بهﺧوبی میدانست که ضﺤاک مراحل سخﺘی از
زندگیاش را میگذراند و او اآلن يک عاشق نگران و ناامید نیست ،زيرا امیدوار است و
انﺘظار و ناراحﺘی در وجودش عجین شده و با پناه بردن به ﺧنده و حرف زدن و نوشیدن
و غذاﺧوردن از غم و ناراحﺘی ﻓرار میکند .»3.اين پاراگراف بهﺧوبی برايمان توضیح میدهد
که ضﺤاک به ﺧاطر عشﻘش چﻘدر ناراحت و غمگین است و سعی دارد حالش را جور
ديگری نشان دهد و به ﺧاطر ﻓراموشی به گفﺘگو ،ﺧنده ،غذاﺧوردن و نوشیدنی پناه میبرد،
اما احساس عشق و عواطف را ﺧود نويسنده میگويد« :آن قهرمان ﺧوشقیاﻓه معشوقهاش
را در قلبش حک کرده و به سمت ﺧانه زيبايش میبرد .ﺧورشید در اﻓق دريای ﺧونین
73
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
ﻓرو میرود و آندورا به رويای سیاه میبرد و به مدت طوالنی غرق در نگاهکردن همديگر
میشوند .»1.در بخش ديگر از نسیان بیستوپنج نويسنده میگويد« :ما عشق را بر روی
برفهای نرم و سرد تجربه کرديم .آوازه معبد در دوردستها به گوش میرسد؛ و ﻓﻘط آن
آوازه مونس ماست.»2.
در اين بخش ا ز داسﺘان لﺤظاتی که بهاء با عشﻘش«تیم اهلل الجزيری» میگذراند را
میﺧوانیم .شخصیﺘی که سرشار از سعادت و شادی است و گويی که اصالً مريض و بیمار
نیست و در سالمت کامل به سر میبرد .نسیان بیست و پنجم بیانگر سعادت و ﺧوشبخﺘی
بهاء است .برای اولین بار در زندگیام احساس کردم آزاد و ﺧوشبخت و قوی هسﺘم و ديگر
3
به مرگ ،ﻓﻘر و تنهايی اعﺘﻘادی ندارم و ناگهان دنیای من با جادوگری دگرگونشده است.
اينجا شخصیت و قهرمان داسﺘان قوی ،پرشور ،نﺘرس و شجاع به نظر میرسد و از مرگ
و بیماری هراسی ندارد و احساس ﺧوشبخﺘی دائمی دارد ،درحالیکه زيباترين روزهای
زندگیاش را با تیم اهلل الجزيری میگذراند.
ابعاد اجتماعی
بعد اجﺘماعی :در سبک اجﺘماعی برای شخصیّت ،وضعیت طبﻘاتی ،نوع آموزش ،کار
وزندگی ﺧانوادگی و مالی ،والدين و نژاد ،جريانهای سیاسی و هويﺘی دوره رمان اثر دارند
4
و در تکوين شخصیّت مؤثر هسﺘند.
مالحظه میکنیم اين بعد در برﺧی از شخصیّتها آشکار میشود .ما ﻓﻘط به برﺧی از آن
موارد در زير اشاره میکنیم:
قهرمان «ضﺤاک» :بعد اجﺘماعی به نسبت ﺧود قهرمان در موﻓﻘیّتها و شهرت او بهواسطه
نوشﺘن مﻘالهها ،هنر و داسﺘان مشخص میشود .اين همان چیزی است که در شهر
اسکندناﻓیه مشخص میشود .نويسنده در نسیان اول اذعان میدارد« :ضﺤاک سلیم به
دلیل پژوهش ،نويسندگی و قصهنويسی صاحب پول زيادی میشود .ﺧانهاش عوض و بزرگ
1همان ،ص58
2همان ،ص285
3همان ،ص287
4صباح زيان و ﻓائزه غربی ،سمیا ئیه الشخصیه ﻓی روايه« االسود يلیق بک» الحالم مسﺘغانمی ،مذکره لنیل شماده
ماسﺘر ،دراسات نﻘديه ،جامعه اکلی مﺤند البويره2015/2014 ،م ،ص.2۶
74
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
و بزرگتر میگردد » 1.اين مطالب حاکی از آن است که قهرمان داسﺘان مشکل مادی ندارد
علیالخصوص بعد از ﻓارغالﺘﺤصیل شدنش از دانشگاه و مشغول شدن به هنر نويسندگی.
ن داسﺘان بهاء :حدود هجده سال در يﺘیمﺧانه زندگی کرد ،بعد از اين که
قهرمان ز ِ
ﺧانوادهاش بدون هیچ ناراحﺘی او را در يﺘیمﺧانه رها کردند .بهاء از اين لﺤاظ ﺧیلی صدمه
ديد و از ناحیه مادی بعد از اﺧراجش از يﺘیمﺧانه ،ﻓﻘط زمانی که از سوی ثابت السردی و
تیم اهلل الجزيری حمايت مالی میشد مشکلی نداشت .آنها به او ﺧیلی کمک میکردند.
او ازلﺤاظ علمی درزمینۀ نويسندگی و تﺤلیل شگفتانگیز بود« .بهاء تصمیم گرﻓت در
مورد دو کار ﻓکر کند و کوچکترين توجهی به مسئله ديگری نکند .آن دو کار بااهمیّت
اينها بودند؛ اولی آموزش هنر نويسندگی بود و ديگری کمک اﻓراح الرملی بر موضوع
آينده ادبیات ﺧارج از يﺘیمﺧانه »2بود .در اينجا مﺘوجه میشويم بهاء بهشدت در آموزش
نويسندگی عزمش را جزم کرده و تﻘريباً در اين زمینه موﻓق هم شد.
تیم اهلل الجزيری :مشهورترين پزشک مﺘخصص در بیماری سرطان بود .او بسیار در حرﻓه
ﺧود ماهر بود .در اين بخش از داسﺘان نويسنده کامالً بعد اجﺘماعی او را شرح میدهد.
مینويسد« :تیم اهلل الجزيری تنها پزشک حاذق و مشهور در درمان سرطان نیست بلکه او
همچون دائرۀالمعارف انسانی ،پويا و کهکشان شگفتانگیز بود »3.او توده سرطانی را از
جسم بهاء ﺧارج کرد .بزرگمرد گندمگون هنوز به ﻓکر بهاء بود و ﺧواب او را بالباسی
سفید که با آن دلربا و ﻓريبنده به نظر میرسید میديد .تیم اهلل الجزيری ضﺤاک را به ياد
او میآورد .بهاء تصمیم گرﻓت همراه با عالقهمندی تیم اهلل با ضﺤاک زندگی کند .بُعد
اجﺘماعی در اين بخش داسﺘان نمايان میشود« ،او ﺧودش را چند مذهبی معرﻓی
میکند» ،اما هنگامیکه يک سؤال میپرسد ،ابیاتی از اشعار شاعر مﺤیالدين بن عربی
برايش تداعی میشود .قبل از امروز عشق را بد میگفﺘم /آﺧر دينم با دين او يکی نبود و
حاال/قلبم سراپرده صورتها شده /و چراگاه آهوان وحشی شده/صومعهای برای راهبان
ترسا شده /هم معبد بتپرسﺘان شده و هم کعبه وصال حاجیان /قلبم صورتی از الواح
مﻘدس تورات شده و بازتاب کﺘاب قرآن شده/مرا به هر سو میکشد .دين من عشق شده/
مرکب عشق مرا به هر سو میکشاند /اين صورتها ايمان و مذهب من شدهاند .»4تا آﺧر
قصیده مﺘوجه میشويم که؛ «تیم اهلل الجزيری» با شاعر همعﻘیده است ﺧدا يکی و عشق
75
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
هم يکی .اگرچه دين و مذاهب مخﺘلف است ،اما مهم اين است که ايمان با عشق توأم
باشد؛ اما بُعد اجﺘماعی مربوط به سرگرمیهای «تیم اهلل الجزيری» که او سرگرمیهای
زيادی داشت و بسیار به موسیﻘی و رقص و آواز عالقهمند بود .او تألیفات زيادی دارد و
بسیار به اجناس ادبی ،هنر ،شعر ،داسﺘانهای قديم و جديد مبادرت میورزيد.
عالقهمندیهای او در اين بخش رمان به چشم میﺧورد« :او به علوم طبیعی و تطبیﻘی
عالقهمند است .عالوه بر آن به موسیﻘی ،آواز ،رقص ،هنر و هنرپیشگی اشﺘیاق دارد» .در
جای ديگر داسﺘان ،او تألیفات و مﻘالههای چاپشده زيادی در زمینههای مخﺘلف علوم و
ادبیات دارد ،عالوه بر آن بر صنعت جناس ادبی در سطوح باال ازجمله شعر و رمانهای
قديم و جديد و معاصر بهنﻘد پرداﺧﺘه است .1مالحظه میکنیم دو شخصیت بهاء و تیم اهلل
الجزيری از جهت مطالعه و نويسندگی و تعهدات باهم در يک راسﺘا هسﺘند.
.4عموی ضحاک:
او شخص بانفوذی است که ضﺤاک را از ﺧیابان جمع کرد درست زمانی که ﺧانم مدير
يﺘیمﺧانه او را مﺘهم به دزدی کرد و به ﺧیابان انداﺧت و او را از جرمهای مخﺘلف از قبیل
دزدی ،قﺘل و آوارگی و غیره دورکرد و به بزرگکردن او پرداﺧت و کنیه سلیم را برايش
انﺘخابکرد و اسم ضﺤاک را که يادآور معشوقهاش بود و به او وابسﺘه بود را بر رويش نهاد.
طبق مﺘن ،عموی ضﺤاک موقعیت اجﺘماعیاش ﺧوب بود« ،گويی او ﻓرشﺘه با احﺘرامی
بود که از آسمان نازلشده و دست بزرگ ،بخشنده ،گرم و پرنعمت که مزيّن به انگشﺘرهای
طالیِ سفید برلیان و الماسنشان بود را برای او باز کرد .»2مالحظه میکنیم عموی ضﺤاک
مرد ثروتمندی بود و اين موضوع را از انگشﺘرهای طاليی که به دست میکرد مﺘوجه
شديم و نسبت به قهرمان داسﺘان ،دسﺘان گرمش را دراز کرد که ضﺤاک را از نابودشدن
نجات داد.
7۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
نام بهاء ،اسم علم شناﺧﺘهشده است که عربی و اسمی است که هم برای مذکر و هم
مؤنث به کار میرود و به معنی حسن و زيبايی است و بیشﺘر برای جنس مذکر به کار
میرود .برﺧی اسم بهاء را به بهايیت نسبت میدهند که بهايیت از دينهای يهود است.
بهاء از اسامی است که ممکن است مرکب ادا شود و با کلمه دين ترکیب شود ازجمله
بهاءالدين که يکی از اسمهای مرکب زيبا است1.از برﺧی شاﺧصههای ويژه اين اسم مﺘوجه
میشويم که اسم در ﺧواندن و آشنايی برای هر آنچه جديد است مهم است .عالوه بر آن
اسم با درصد هوش و تواضع و عشق مردم در ارتباط است و با آرزو ،سعی و تالش مدام
به جهت رسیدن به آرزوها بارز میشود 2 .در رمان«أدرَکَهَا النّسیان» مﺘوجه میشويم
نويسنده اين اسم را برای شخصیت و کاراکﺘر زن قهرمان داسﺘان انﺘخاب کرده و کل معانی
بر اسم موجود در شخصیت قهرمان داسﺘان داللت دارد .هنگامیکه راوی اين اسم را
انﺘخاب میکند حاکی از اين است که او دارای صفت زيبايی و پاکی است .اين چند ﺧط
از داسﺘان گواه اين موضوع است که میگويد« :زيبای گلگون و موهای بلند و نرم و پوست
قرمز و چشمان سبز »3در اين مﺘن به صفات به ﺧاطر زيبايی امﺘیاز میدهد .در اين قسمت
1معلومه ثﻘاﻓیه ،معنی اسم بهاء ،موقع الکﺘرونی اطلع علیه يوم 2020/5/29علی الساعه 12:29
2معنی اسم بهاء ،موقع الکﺘرونی سابقwww. Thagfya.com/ meaning-name- bahaa/
3أدرَکَهَا النّسیان ،همان ،ص1۶
77
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
از نسیان پانزدهم ايمان ،شرف ،عفت و پاکی واکاوی میشود و نويسنده مینويسد:
«بعدازاين که آشکارا همسر حاجی شوم هر چیزی که بخواهم اعم از ﺧانه و پول ديگر
برای به دست آوردنش رنج نمیکشم .علیالخصوص اگر از او ﻓرزندی هم داشﺘه باشم .با
او به ﺧوشبخﺘی میرسم؛ اما او تالش میکند که ﻓﻘط صیغه هم باشیم»1.
اين بخش از داسﺘان بر پاکی و عفت بهاء داللت دارد و درحالیکه زنی پاک و بااﺧالق
است ،نمیﺧواهد زنی بدکاره و بد آوازه باشد .او زنی زيبا است هرچند که زمانه به او
ﺧیانت کرده و زندگی به ﺧاطر يک تیکه لﻘمه نان ،برايش تنگشده بود.
اين نام از صیغه مبالغه «ضﺤک» ،يعنی ﺧنديدن گرﻓﺘهشده است و گزينش نويسنده از
اين اسم ﻓﻘط انﺘخاب و معیار اسمگذاری نیست بلکه نويسنده مﺘناسب باشخصیت کاراکﺘر،
اسم انﺘخاب کرده است .ضﺤاک بهتناسب رابطهای که با بهاء داشﺘه ،تنها ﻓردی است که
توانسﺘه او را از درد ،حزن و اندوه برهاند .هر وقت احساس میکرد که بهاء غمگین است
کاری میکرد که او را شاد کند و غم و اندوه او را از بین میبرد و او را آرام میکردو موهای
قرمزش را نوازش میکرد و بدين ترتیب بهاء همهچیز را ﻓراموش میکند و احساس
ﺧوشبخﺘی و شادی میکند اين مﺘن از رمان گواه اين موضوع است« .با اسم جديد ضﺤاک
که بهاء برای او انﺘخاب کرده است .»2نام ضﺤاک يادآور شادی و لبخند است؛ زيرا صیغه
مبالغه از ضﺤک است؛ و باعث میشود که روح بهاء از ته دل بخندد.
هدی اسم مؤنث عربی است و در زبان عربی ﻓصیح ،به معنی هدايت و ارشاد و به معنی
راه درست و مسیر ﺧیر و برعکس گمراهی است .از بین مهمترين توصیف ،اين کاراکﺘر
سعی میکند دائماً زندگیاش ﺧوب باشد .او دﺧﺘر مهربان و دلپاک است که به همه
کمک میکند 3.با ﺧواندن مﺘن رمان مﺘوجه میشويم که هدی يکی از بهﺘرين دوسﺘان
بهاء در يﺘیمﺧانه است .هدی به علت اشﺘباه بزرگی که انجام داده بود وارد يﺘیمﺧانه شد.
تنها گناهش اين بود که از طرف يکی از عموهايش مورد سوءاسﺘفاده قرارگرﻓﺘه بود .وقﺘی
1همان،ص19
2همان ،ص19
3موقع الکﺘرونی ،معنی نام هدی و اسرار شخصیﺘها ،اطلع علیهیوم 2020/5/30م ،علی ساعه 14:28
www. Akhbarak.net/blog
78
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ﺧانوادهاش مﺘوجه شدند آنها را به پلیس تﺤويل دادند و عمو به زندان اﻓﺘاد و او وارد
يﺘیمﺧانه شد .او يکی از نزديکترين دوسﺘان بهاء بود و مدام بهاء را راهنمايی میکرد و
به او نصیﺤت میکرد که از «اﻓراح الرملی» معلم زبان عربی ﻓاصله بگیرد؛ زيرا او معلم
ﻓاسدی بود و از بچههای يﺘیم سوءاسﺘفاده میکرد .ولی هدی تسلیم او نشده بود و به
حرﻓش گوش نداده بود و واضح است وقﺘیکه از يﺘیمﺧانه اﺧراج شد اراده کرد راه مسﺘﻘیم
و راه هدايت را پیش ببرد تا اينکه با مرد درسﺘکاری روبرو شد و با او ازدواج کرد و بهدوراز
ﺧاطرات بد يﺘیمﺧانه زندگی جديدی را آغاز کرد .نويسنده در اين ﺧصوص مینويسد« :از
دوسﺘش هدی ﺧواست که با آنها همراه شود و به شهر اسکندناﻓیه بیايد ولی او نپذيرﻓت
زيرا زندگی ﺧاص و ويژهای در انﺘظارش بود .شهری که همسر و ﻓرزندان و نوههايش
منﺘظرش بودند .»1.مشخص است که هدی زندگی سالمی را انﺘخاب کرده است.
نام او اصل عربی است و از «حب تیم» گرﻓﺘه شده است ،گفﺘه میشود ﻓالنی مﺘیم به
ﻓالن است ،يعنی آن شخص شديداً شخص ديگر را دوست دارد و در عشﻘش ذوبشده
2
است.
اين معنی در اين بخش از داسﺘان که نويسنده نوشﺘه مشخص میشود؛ «تیم اهلل الجزيری
ﻓکر میکرد من در برابر سرطان طاقت نمیآورم ،زيرا پزشک حاذق و مﺤﺘاطی بود و مردی
عاشق و حساس ،زاهد و صالح بود .اگر اولین دلیلم را از دست بدهم ﺧواهم مرد و ديگر
اينکه آن مﻘاومت همان زندگی و عشق است و به همین ﺧاطر من را عاشق ﺧودش کرد
تا حدی که سرطان و درد را از ياد بردم »3.مالحظه میکنیم اسم بیانکننده و کاملکننده
جمیع معانی برای عشق و دوست داشﺘن زياد زن قهرمان از سوی تیم اهلل الجزيری است.
نويسنده در اين رمان موظف بود تا از او بهعنوان مرد شريف و بااﺧالق ياد کند .شغل
شريف او حرﻓه پزشکی و «تیم» به کارش عشق میورزيد؛ و در اين زمینه مراعات حال او
را میکرد .زمانی که بهاء زيباترين روزهای زندگیاش را میگذراند و چیزی به آﺧر عمرش
باقی نمانده بود .ممکن است که پدر و مادر نام پسرانشان را تیم اهلل بگذارند و معنیاش
عاشق ﺧدا ،بنده ﺧدا و دوسﺘدار ﺧدا باشد و گفﺘهشده در اين معنی اسم «تیم» به معنی
79
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
ﻓردی عابد يا شخص ﻓروتن است و به اين معنی که ترجیح میدهند نام نوزاد تیم اهلل
باشد تا همچون معنی اسم ،عابد ﺧدا و ﻓروتن در برابر ﺧداوند باشد .مﺘوجه میشويم،
«تیم» در زندگیاش ﻓرد موﻓﻘی است .او ﺧودش را بهعنوان اﻓسر و نماينده و وکیل موﻓق
و مشهور و طبیب میداند 1.مالحظه میکنیم شخصیت داسﺘانی تیم اهلل الجزيری در تمام
زمینهها موﻓق است .عالوه بر اين او انسانی است که به علم و دانش عالقه دارد و در اين
زمینه شور و اشﺘیاق دارد.
از میان مطالبی که در نسیان چهاردهم در مورد ثابت السردی برﺧوردم معنی مخﺘصری
برای اين نام ياﻓﺘم .ثابت به معنی انسان ثابتقدم است .او علیرغم تﺤمل درد و رنجی که
در رابطه با اتفاقهايی که برايش اﻓﺘاده و مدتی در بیمارسﺘان بسﺘریشده بود ثابتقدم
است .او به مالقات دوسﺘان مريضش میرﻓت و از حال آنها باﺧبر میشد .انسان سادهای
بود و کمک کردن به ديگران را دوست میداشت .او در برابر وطنش ثابتقدم بود همانطور
که در داسﺘان آمده و در روزنامه و مجالت هم به اين قضیه اشارهشده است .بااينکه بهاء
را دوست داشت اما نمیتوانست ديدگاهش را در برابر قانون شهرش عوض کند .بنابراين
مﺘوجه میشويم معنی اين اسم در زمان ﺧود بهمنزله صفت ثابت و منظم است .از مهمترين
صفتهای اين اسم عشق به مردم و کمک کردن به آنهاست .اين صفت برای قلب بزرگ،
پاک و ﺧالی از عﻘده و کینه است .اين ويژگی را در اين قسمت از رمان از قول نويسنده
واکاوی مینمايیم« :ثابت قلب بزرگی دارد ،عشق و نفرتش را بهﺧوبی مديريت و اعمال
میکند .ثابت صاحب درک ،شعور ،عﻘل ،ﺧالقیت و ابﺘکار است .بهﺧوبی با هر قضیه و
موضوعی میتواند تعامل کند »2.ﻓﻘط بهاء او را «سردی» صدا میزند .لذا مﺘوجه میشويم
زمانی که سناء ال شعالن به نوشﺘن اين رمان اقدام نموده نام قهرمانان داسﺘان را اتفاقی
انﺘخاب نکرده است .بلکه عمداً و از روی حساب ،نام قهرمانان را برگزيده؛ او اسامی
کاراکﺘرها را مﺘناسب باشخصیّت و جايگاه آنها انﺘخاب نموده است و هدف اين بوده که
ﺧواننده رمان را بخواند و در ماورای مطالب به مﻘصود داسﺘان ابداعی دست يابد.
ثانیاً :رويداد داسﺘان«آمنه يوسف» در کﺘاب ﺧود با عنوان«تﻘنیه السرد بین نظريه و
الﺘطبیق» میگويد« :وقايع ،اصلیترين مهره داسﺘان بهحساب میآيند و نشاندهنده مﺘون
80
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
اصلی برای کلیگويی عناصر ﻓنی ازجمله زمان ،مکان ،کاراکﺘرها ،زبان و رويدادهای
1
داسﺘانی است .اين موارد ﻓﻘط به رويدادهای روزمره زندگی ﺧالصه نمیشود.
در اين صورت رويدادها و اتفاقها موضوعهايی هسﺘند که حول مﺤور قصه دور میزنند
و عنصر اصلی بهحساب میآيند .قصهگو از اتفاقهای زندگی دور و اطراف ﺧود الهام
میگیرد و سعی میکند به واقعیت نزديک شود ،به همین منظور مجبور است که از
اتفاقهای روزمره الهام بگیرد و جزئیات را مطرح نمايد و هماهنگ با آن اتفاقهاست .لذا
بازمان داسﺘان را شروع و قصه را به پايان میرساند 2.مهمترين عنصری که بايد در اتفاق
و رويدادهای قصه بیشﺘر باشد عنصر هیجان است 3 .زمانی که حوادث داسﺘان کامل
میشود بايد معنی و مفهوم نیز کامل باشد و گرنه ناقص به نظر میرسد .شیوههای ﻓنی
در جهت ايجاد رويداد قصه و ابراز غرض وجود دارد که مهمترين موارد را ﺧالصهوار بازگو
میکنیم:
الف :روش سنﺘی :يکی از قديمیترين روشها روش سنﺘی است و منطق در آن وجود
دارد.
ب :روش جديد :راوی در اين روش احساس میکند میتواند داسﺘان ﺧود را از لﺤظههای
بﺤرانی شروع کند .برﺧی آن را به نام «عﻘده» ،پیچیدگی و سردرگمی تعبیر کردند؛ زيرا
راوی به عﻘب برمیگردد و بهمرور حوادث گذشﺘه میپردازد و بعد قصه را آغاز میکند .ما
از برﺧی از هنرها ،ﻓنها و مﺘدها ازجمله جريان احساسها ،درد و دل ،رازو نیازها و مرور
ﺧاطرات کمک میگیريم.
ج :سبک شیوه بازگشت :در اين روش نويسنده ،رويداد و اتفاقها را واکاوی میکند؛ آنگاه
به گذشﺘه برمیگردد تا قصه کامالً روايت شود .اين روش قبل از انﺘﻘال به ادبیات قصه
81
نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن
1بنیه الﺤدث و الشخصیات ﻓی روايه« ،اعﺘراﻓات اسکرام» لعز الدين میهوبی،المرجع السابق ،ص 22و 23
2ادرکها النسیان ،المصدر السابق ،ص9
3المصدر نفسه ،ص27
4ادرکها النسیان،المصدر السابق ،ص.42
82
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
دهم با عنوان «اﻓراح الرملی» راوی به عﻘب برمیگردد 1و زمان طفولیت بهاء را به تصوير
میکشاند .زمانی که بهاء قصّه غمگینی با معلمش «اﻓراح الرملی» داشﺘه است؛ کسی که
شرف او را از بین میبرد و هنگامیکه صدايش را میشنید حس ناﺧوشايندی برايش به
وجود میآورد .اينچنین رمان بین گذشﺘه و حال پیش میرود و رؤياهايی که دو عاشق
باهم در رابطه با آينده داشﺘند دنبال میشود .روايت قصّه به شیوه معاصر و جديد با اين
روش اسﺘوار است تا ﺧوانن ده تشويق شود و تالش کند و بیشﺘر به ذهنش ﻓشار بیاورد و
ازآنچه در آينده برايش اتفاق ﺧواهد اﻓﺘاد را ،ﺧواننده پیشبینی میکند.
ﺧوشی ،ﺧوشبخﺘی و شادی است که قهرمان مرد داسﺘان داشﺘه است .گاهی اوقات به
نظر قهرمان داسﺘان در رﺧدادها گويی زمان مﺘوقف میشود و حس میکند قلبش
ازکاراﻓﺘاده و کار نمیکند ،دوباره ضربان قلبش باال میرود .معشوقهاش برای او حکم روح،
جان و عشق را دارد .اين موضوع در اين بخش از رمان بیشﺘر مشخص میشود .نويسنده
مینويسد« :چشمان ضﺤاک دروغ نمیگويد» ،در جای ديگر میگويد« :روبروی بهاء ايسﺘاد
و پرسﺘار لبش را گزيد و قلب ضﺤاک به ﺧاطر شدت شیفﺘگی و دلدادگی گويی میﺧواهد
از سینه بیرون بپرد.»1.
نويسنده در بخش ديگری از داسﺘان مینويسد« :بهاء صدای جنگل را میشنود که گويی
طنینانداز يکصدای واحد است و با ﺧوشﺤالی ندای يک زن قویهیکل را سر میداد .آيا
تو هسﺘی؟ تو ضﺤاک سلیم هسﺘی؟ امکان ندارد تو را ﻓراموش کنم! من عاشﻘت هسﺘم.
بله او ﺧودش است»2.
-1لﺤظه به هوش آمدن بهاء ،بعدازاين که پزشکان ﻓکر میکردند اگر دسﺘگاه تنفس
مصنوعی را از او جدا کنند او میمیرد؛ اما ﺧداوند باقدرت اليﺘناهی او را برگرداند .در اين
بخش از رمان میﺧوانیم«آن لﺤظه بهيادماندنی بود که بهاء وقﺘیکه به بدنش دسﺘگاه
وصل بود و بعد از آنکه به هوش آمد به ضﺤاک نگاه کرد و با شادی و لبخند همچون
کودک بیگناهی که چشمش را بروی مادرش باز میکند به ضﺤاک میگويد :تو ضﺤاک
هسﺘی ،من تو را میشناسم » 3 .اين اتفاق چیزی شبیه به معجزه بود و کامالً لﺤظه
رمانﺘیکی است و بهﺘرين اتفاق رمان بهحساب میآيد.
84
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
زندگیاش مردانی بودند که بذر ﺧوشبخﺘی و شادی را در زندگیاش کاشﺘند اما قضا و
قدر در جريان دﻓاع از وطنش او را از بهاء گرﻓت.
-2پزشکان بعدازاين که مطمئن شدند در مرکز درمانی هرگز امیدی برای حیات بهاء
نیست و مرگ هرلﺤظه او را درمینوردد بهاء به ﺧانه ضﺤاک منﺘﻘل شد .اين اتفاق باعث
شد ضﺤاک بیشﺘرين روزهای زندگیاش را با رﻓیﻘش بگذراند و اين اتفاق باعث شد حال
بهاء تغییر کند .در نسیان سیزدهم بانام «المسﺘشفی» بیمارسﺘان آمده« :پزشکان مواﻓﻘت
کردند که او به ﺧانه ضﺤاک منﺘﻘل میشود؛ زيرا آنها معﺘﻘد بودند بهاء چه در ﺧانه باشد
و چه در بیمارسﺘان ديگر امیدی به ادامه حیات او نیست »1.در ﻓواصل اين ﻓصل ما به
بررسی شخصیت پرداﺧﺘیم و مالحظه کرديم که کاراکﺘرهای ﻓرعی در انفعال اتفاق در
کاراکﺘرهای اصلی نﻘش بسزايی دارند .همچنین ما اسامی موجود در رمان را بررسی کرديم
و سعی کرديم معانی اين اسامی را عنوان کنیم و اينکه هدف نويسنده از انﺘخاب آنها
چه بوده است .عالوه بر اين موارد ابعاد شخصیﺘی موجود در رمان و رويدادهای موجود
بررسی شد .اين موارد دلیلی بر پیشرﻓت و توسعه شخصیتها و مرور آن در اماکن مخﺘلف
بوده است.
85
فصل اول -بخش دوم
در نگاه اول ﺧواندن رمان ما را با زنی روبرو ﺧواهد کرد که در طول هفﺘاد سال زندگی
ﺧود همواره هدف درد و رنج و مﺤنت و آسیب های ﻓراوان قرار گرﻓﺘه است و به دلیل
ﻓراموشی از واقعیت ﻓرار میکند .نخسﺘین رويارويی ﺧواننده با رمان او را به اين نﺘیجه
می رساند که ،هدف اين رمان ﻓرار از زندگی به دلیل درد ،رنج ،شکست و ناکامی است و
رضايت بهدستآمده حاصل از ﻓراموشی است که اينها همه برداشتهايی گذرا و سطﺤی
است که از مﺤیط ﺧارج از رمان برداشت شده است نه داﺧل رمان .جرم و جنايﺘی که در
رمان مشاهده میکنیم ،بیانگر جنايی بودن رمان است که نابودی جهان عرب و سﻘوط
تمدن را به تصوير کشیده است .در رمان«أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘان ملتها ،وطنها ،انزوا
و گوشهنشینیها بیان میشود که امّت عربی اسالمی ،هنوز هم با اين مشکالت روبهرو
هسﺘند .در حﻘیﻘت سناء الشعالن به تصوير کشیدن تاريخ عرب که داسﺘان حماسی است
و ظلم و سﺘم جامعه عرب را بیان کرده است .نويسنده در داسﺘان ،هوشیارانه و آشکارا به
جنگ صهیونیسﺘی ،درد ،رنج ،ﺧرابیها و ﻓجايع جهان عرب و رنج و زورگويی را بیان می
کند و اين مسئله ،در داسﺘانسرايی عربی معاصر و در طرح و ساﺧﺘار ظاهر داسﺘان و
زبان تجربۀ جديدی به شمار میرود و تصوير و انعکاسی برای ارائه پیرايش ويرانیها در
زبان احساسی زيباست که جهت توصیف درد موجود نوشﺘهشده است و حاکی از ناکامی
و شکست آرزوی انسان ذلیل و ﺧوار در اجﺘماعی است که از انسانیّت ﺧارج شده است.
قهرمانان رمان دو کودک يﺘیمی هسﺘند با نامهای ضﺤاک و بهاء که هیچ پشﺘیبانی در
زندگی ﺧود نداشﺘند و هنگامی که وارد جامعه بزرگﺘر شدند ،با وجود مﺤرومیّتها و پسﺘی
ها ،از هر سو هدف آماج ظلم ،سﺘم ،آزار ،اذيّت و اقدامات تروريسﺘی قرار گرﻓﺘند و ظلم و
سﺘم بر انسانیّت و حﻘوق آنها سايه گسﺘرانده است .
هنگامی که ﻓردی هوشیار و ماهر اين مطالب را می ﺧواند به اين باور می رسد که همۀ ما
يﺘیمهای مسﺘضعفی هسﺘیم که در يﺘیمﺧانۀ بزرگی زندگی میکنیم که هیچ شفﻘّت،
مهربانی ،رحمت و عطوﻓﺘی در آن وجود ندارد و ما در دسﺘان اﻓرادی هسﺘیم که معنايی
88
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
از مهربانی و عطوﻓت را درک نمیکنند و به دردها و رنجهای ما توجّهی نمیکنند و ﻓﻘط
ﺧواسﺘار رسیدن به شهوات و غرايض ﺧودشان هسﺘند.
اين رمان با روايت ،ضعف ،ناکامی ،شکست و غارت امّت به بیان سﻘوط ،انﺤطاط و ناﻓرجامی
پرداﺧﺘه و بیانگر پیام ترويج ﻓراموشی بیقیدوشرط و تسلیم نیست ،بلکه ﻓراموشی ،غفلت،
ﻓرار و تغییر عﻘیده را حکايت میکند که درواقع نشاندهندۀ تصويری از تجاوزها ،صدمات
و آسیبهايی است که در زندگی به وجود میآيد که هیچ پناهگاه و راه ﻓراری برای رهايی
از آن نیست .قصد و نیّت شعالن در اين رمان ،بیان زيبايیهای عشق و عاشﻘی و کشمکش
های عشاق نیست و به مکان و زمان مﻘید نبوده است ،بلکه تعمیم تجربۀ بشری در داسﺘان
و بیان دردهای بشری ،درگیری آزادگان اسﺘبداد ،زورگويی ،زشﺘیهای ظالمان ،رنج اﻓراد
ﺧوار و ذلیلشده ،رسوايی دروغگويان ،مدعیان ،اربابان سلطه ،جیرهﺧواران و مناﻓﻘان است.
سناء الشعالن در اين رمان به ﻓساد مفسدين اهانت و ﺧرابکاران را لعن و نفرين ،و ﺧائنان
را مجرم قلمداد کرده است .او بابیان احساسات پاک ﺧود ،از زشﺘی ،زيبايی آﻓريده است.
شعال ن با به کار بردن از تشبیه ،زمان و مکان ،داسﺘان را به سمﺘی که نشانگر آزادگان،
مﺤرومین و سﺘمديدگان باشد جلو میبرد .در اين رمان ،بهاء و ضﺤاک ،نمادی از وطن
هسﺘند نه شهروندان و زندگی اين دو شخصیّت ،انعکاسی از تمام وطنهای ازدسترﻓﺘه
و تباهشده ای است که مفسدين هنگام درد ،رنج ،سخﺘی ،سﻘوط ،انﺤطاط و ﺧیانت ،به
آنجا صدمه زدند و آن را تخريب کردند .اين داسﺘان با ﺧارج شدن از مسیر عاشﻘی و قرار
گرﻓﺘن زير سیطرۀ ملتهای بدبخت و سوﺧﺘه ،با بیان درد و رنج آنها و نگاه و چشماندازی
به درد و سخﺘی امّت عرب و رنجهای آنهاست .اﻓرادی مثل بهاء که نويسندهای بااسﺘعداد
و مبﺘکر و ضﺤاک که مﺘفکّر و نوآور بودند در بیشﺘر زمینهها در زندگیشان سرکوب شدند؛
تا جايی که بهاء برای گذراندن زندگی ،آرزومند کلمه بود و نويسندگی میکرد و ضﺤاک
به مهاجرت روی آورده بود و از سرزمینش ﻓرار میکرد تا شايد بﺘواند انسانیّﺘش را در
وطنش پیدا کند در حالی که مورد تعرّض و آزار و اذيّت قرارگرﻓﺘه و بدون ارتکاب جرم
دسﺘگیرشده بود و حﺘی يکی از چشمانش را در زير شکنجه از دست داده بود .در چنین
سرزمینی که مﺘزلزل و از درون ﻓروپاشیده است ،يک هنرپیشۀ ﻓرصتطلب مانند يراع
89
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
طرب که از جايگاه ﺧوب و مﺤﺘرم و بانفوذی برﺧوردار است را میيابیم .از طرﻓی ،ﻓردی
ﺧائن وطن و زنصفﺘی مانند همالن ابوالهیبات که ﻓرمانده بود را میبینیم که وطن با
نﻘشههای او به دﻓعات تهديد شده بود و با اين کار وطن را به سمت يﺘیمﺧانۀ بزرگی که
از ظلم ،سﺘم و درد لبريز بود سوق میداد وبدون رحمت و شفﻘت ،از آنها سوءاسﺘفاده
میکرد ،همانگونه که معلم يﺘیمﺧانه«أﻓراح الرملی» يﺘیمهای پرورشگاه را تنبیه و با آنها
بدرﻓﺘاری کرده وآنها را تصاحب میکرد وبا گرﻓﺘن رضايت از آنها به نیازهای هولناک آنها
پاسخ میداد و همه حﺘّی مسئوالن آنجا از شرّ آزار و اذيّت او در امان نبودند .در چنین
مﺤیطی ﻓﻘط اﻓراد ضعیف تسلیم شده و ﺧرد و له میشود و مﺤرومیّتها را پذيرﻓﺘه و
آرزوهايش را زير پا میگذارد .در اين سرزمین هیچ شهروندی باقی نمیماند؛ آنها می-
پذيرند که کرامﺘشان از بین برود و در اين وطن انﻘالبی بمیرند يا برای پیدا کردن کرامت،
عدالت ،مﺤبت ،مهربانی و آرامش به سرزمین ديگری مهاجرت کنند .رنج بهاء در اين
رمان ،روايت زنی است که جامعه بارها او را برای برآورده کردن نیازهايش به تنﻓروشی
سوق داده است و تمام تالشهايش برای رهايی از اين موقعیت ،بیﻓايده و بینﺘیجه بود.
اين داسﺘان آرزوی زنی نیست که دچار سرطان شد تا ﺧودش را از درد و رنج رها کند،
بلکه روايﺘی از کشف ،ﻓروپاشی و تخريب در جامعههای عربی است ،و درگیری پیوسﺘۀ دو
قهرمان داسﺘان را در طول هفﺘادسال بیان میکند .همۀ اﻓراد در اين درگیری و تعارض
حماسی سﻘوط کردند ،تنها اﻓرادی مانند ثابت السردی که از احرار ،آزادگان و انﻘالبیون
بودند ،توانسﺘند از حﻘوق ،ريشه و سرزمینشان تا آﺧرين توان ﺧود دﻓاع کنند .او مبارزی
است که در زندگی ﺧفتبار ﺧود ،تﺤت تأثیر مبارزه و شهادت بود و به همین ﺧاطر ،در
اين روايت از احﺘرام ويژهای برﺧوردار است .در داسﺘانی که همۀ شخصیتهايش بیآبرويی،
برهنگی و ناپاکی آشکار داشﺘند شخصیﺘی به نام ثابت السردی از اين ﺧواری ،ﺧفت و
گمراهی رهايی ياﻓﺘه بود ،ازاينرو بهاء در قسمﺘی از داسﺘان بیان میکند که هیچکس
مسﺘﺤق زندگی نیست ،مگر کسانی که از وطن ﺧود دﻓاع میکنند و کسانی که به وطنشان
ﺧیانت میکنند ،حﻘیر و پست هسﺘند .بهاء ،در طول زندگی ﺧود تنها به مبارزين،
انﻘالبیون و آزادگان عشق نمیورزيد ،بلکه اعمال ﺧیرﺧواهانه هم برای آنها انجام میداد.
ضﺤاک قهرمان داسﺘان در کودکی ،به جرم اينکه پسر يکی از ﻓدائیان بود ،دسﺘگیر
شد.آنها ﻓريادهای آزادگان را به طرز وحشﺘناکی سرکوب کرده و آنها را ﺧفه کردند تا
قدرتمندان از ثروتهای اين سرزمینها سود ببرند .در حﻘیﻘت اين داسﺘان روايﺘی
ماجراجويانه و تجربۀ انسانی است که طعم درد ،رنج و شکست را چشیده است.
90
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
واژه روايت در ﻓرهنگهای مخﺘلف واژگانی ،در معانی مﺘعدد مانند داسﺘان ،شرح ،گزارش،
توصیف حادثه و رويدادهای واقعی و ﺧیالی بیانشده است« .روايت» بهعنوان پايۀ اساسی
و جنس ادبی برتر« ،ريخﺘی» است که تشکیلدهنده حکايت مرکزی و حکايتهای ديگر
داسﺘان است و ارتباط و تسلسل میان رويدادها را بر عهده دارد و کانال انﺘﻘال شالوده
رمان از داسﺘاننويس «ﻓاعلِ نويسا» به درياﻓتکننده «ﻓاعلِ ﺧوانا» مىباشد .با توجه به
اينکه شکل و شیوه انﺘﻘال روايت ،در قیاس با درونمايه از اهمیت بسزايی برﺧوردار است،
در نﻘدِ نو ،وظايف ،کاربردها ،انگیزهها ،ﻓضا ،زاويۀ ديد و ...از طريق نﻘد روايی مبﺘنی بر
تﺤلیل مﺘن و وصف ساﺧﺘارهای رمان ،کشف میشود و مرجعیت ﻓکری و اجﺘماعی آن در
اين نوع نﻘد جايگاه چندانی ندارد .در «روايت شناسی» ،پايه و اساس کاوشهای داسﺘانی
و معیار ارزيابی يک مﺘن ادبی ،زبان رمان و نیز شکل و شیوۀ بیان آن است و درونمايه
داسﺘان ،مالک ارزيابی واقع نمیگردد؛ زيرا هنريک رماننويس در شکل بیان او نهفﺘه
است.
راوی ،عنصر اصلی داسﺘان ،با بر عهده گرﻓﺘن نﻘشهای مﺘفاوت و مﺘنوع ،موظف به بیان
واضح مشاهدات ﺧويش و مسائل مهم و حیاتی روزگار مردم است( .البناء) سه عنصر
اساسی« :گفﺘه»« ،انديشه» و «حادثه» در يک روايت داسﺘانی توسط راویِ داسﺘان با زبان
روايی ،به شکل شبکهای درهمتنیده از عناصر داسﺘانی ،به ﺧواننده انﺘﻘال میيابند« .گفﺘه»
يکی از بزرگترين بخشهای داسﺘان با ايفای نﻘشهای اساسی از زبان شخصیتهای
داسﺘانی ،به شکلهای مخﺘلفی از قبیل مسﺘﻘیم يا غیرمسﺘﻘیم و يا وايهگويی ،انﺘﻘالياﻓﺘه
و در پیشبرد روايت تأثیرگذار است .ازآنجاکه رمان رئالیسﺘی « أدرَکَهَا النّسیان» علیرغم
بازتاب بسیار مهم مسائل سیاسی و اجﺘماعی ،مورد بیمهری پژوهشگران روايت شناسی
واقع گشﺘه ،ضرورت انجام چنین پژوهشی توسط نگارندگان را بیشازپیش نمايان ساﺧﺘه
است.
91
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
روايت ،ابزار انﺘﻘال داسﺘان به مخاطب ،توسط روايﺘگر با شیوههای مخﺘلف است که اين
گوناگونی ،نﺘیجه تفکر و تأمل و تفاوت اهداف داسﺘانی بوده که بیانگر برتری يک رمان بر
ديگری نیست؛ بلکه هماهنگی آن با اهداف راوی حائز اهمیت است .تﺤلیلگر ،بايد شیوه
روايت رمان را بشناسد تا به ﺧوانشی صﺤیح از جنبههای تفکر ،نوآوری و زيبايی اثر ادبی
روايت دست يابد؛ زيرا رمان ،ظرف بازتاب ﻓرهنگ و جامعه و گويای تجربههای انسانی در
قالب زبان ادبی روان و مﺘعالی است.
شیوه روايی ،شامل روايت گفﺘهها ،انديشهها و حوادث است که در اين میان شیوه روايﺘی
گفﺘههای داسﺘانی اهمیت بسزايی دارد؛ زيرا انديشه و حادثه را در برمیگیرد و همین امر
باعث شده تا برﺧی روايتشناسان ،شیوه روايﺘی را منﺤصر در شیوه بیان گفﺘهها و انديشه -
ها در داسﺘان بنمايند.
شیوههای گوناگون روايﺘی گفﺘههای داسﺘانی را «عبدالرحیم کردی» روايت شناس مصری
در کﺘاب «السرد ﻓی الروايۀ المعاصرۀ» به سه گونه اساسی تﻘسیم کرده که برای تﺤلیل
شیوههای روايﺘی گفﺘههای داسﺘانی ،روش مناسبی مﺤسوب میشود .اين شیوهها بر اساس
نﻘش روايﺘگر (راوی) و شخصیت صاحب اثر تغییر میکند .ازآنجاکه در داسﺘان ،موقعیت
ن روايﺘگر است ،لذا به ترتیب سیطره روايﺘگر ،گفﺘهها به سه شکل اساسی زير
اصلی از آ ِ
در داسﺘان روی میدهد:
-1روايﺘگر در بیان گفﺘه ،سیطرۀ کامل دارد و به شخصیتهای داسﺘان اجازه سخن
نمیدهد که آن را «گزارش روايﺘی گفﺘهها» نامیدهاند.
-2روايﺘگر سیطرۀ کمی دارد؛ راوی و شخصیت ،هردو ،در بیان گفﺘهها نﻘش دارند و به
سه صورت :گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم ،گفﺘۀ آزاد غیرمسﺘﻘیم و گفﺘۀ مسﺘﻘیم ،در داسﺘان نمود
میيابند.
-3روايﺘگر سیطرهای ندارد و شخصیّتها آزادانه سخن و گفﺘۀ ﺧود را بیان میکنند که
از آن به «گفﺘۀ آزاد مسﺘﻘیم» يادشده است.
درمجموع ،گفﺘههای داسﺘانی برحسب سیطره روايﺘگر و نسبت آن با شخصیتها ،به پنج
شیوه تﻘسیمشدهاند .1 :گزارش روايﺘی گفﺘهها .2گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم .3گفﺘۀ آزاد
غیرمسﺘﻘیم .4گفﺘۀ مسﺘﻘیم .5گفﺘۀ آزاد مسﺘﻘیم.
92
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
.1شیوه گفتۀ آزاد مستقیم الکالم الحر المباشرfree direct speech :
گفﺘۀ شخصیتها در اين شیوه ،بدون هیچ مﻘدمۀ روايﺘی يا توضیﺤی از جانب روايﺘگر در
داسﺘان میآيد و شبیه به گفﺘگوی نمايشنامهای است که روايﺘگر ﺧود را نشان نمیدهد
و ﺧواننده را بیواسطه باشخصیتهای داسﺘانی و گفﺘههای آنان روبهرو میسازد .ازاينرو
گیرنده به تخیّل بیشﺘری نیاز دارد تا بین شخصیتهای داسﺘان زندگی کند .چنین شیوه -
ای در مﺘون کهن ادبی عرب رايج نبوده و کاربرد آن در رمانهای امروزی عرب هم اندک
است و تنها مزيّت آن رودررويی آشکار ﺧواننده باشخصیتهای داسﺘان است تا گفﺘههای
آنان را بدون هیچ واسطه يا توضیﺤی درياﻓت کند و درباره آنها قضاوت نمايد.
«سبعه وسﺘون عاماً لم تسرق من شبابه ونشاطه وابﺘسامه إال الﻘلیل غیر المأسوف علیه من
ذلک کله ﻓی حین اعطﺘه هناء وﺧبره وتجربه والمعیه تفوق هذه السنین الطويله المزحومه
بالعمل واالنجاز والﺘطواف ﻓی دنیا اهلل وازمان االنﺘظار وسهوب الکﺘابه .»...
در ابﺘدا ،داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» بیهیچ مﻘدمهاى آغاز میشود ۶7 .سال زندگی ،جز
دزديدن اندکی از جوانی ،به نشاط و ﺧندهرويیاش دست برد نزده است و اين در حالی
است که همه آن سالها برايش غمانگیز نبوده ،چراکه به او ﺧوشی ،تخصّص ،تجربه و
هوشی داده که با موﻓﻘیّت ،سیاحت در دنیای ﺧداوند ،زمانهای انﺘظار و همواریهای
نوشﺘن توانسﺘه است بر اين سالهای طوالنی و سخت چیره گشﺘه است.
93
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
اين شیوه يکى از مشهورترين شیوههای روايﺘی است که در داسﺘانهای قديم و جديد
کاربرد دارد .راوی ،مﻘدمهای را که شامل چند کلمه يا عبارت است بیان میکند که در آن
به آغاز سخن يا نﺤوۀ حرکات گوينده اشاره مینمايد .بیشﺘر گفﺘههای قرآنی بدينصورت
است .در اين شیوه ،هم راوی و هم شخصیت حضور دارند؛ اما حضور راوی کمرنگتر از
شخصیت است .راوی در اينجا امانتداری را در نﻘل کامل سخن رعايت مینمايد .اين
شیوه همراه با عالئمی؛ مانند[ :و « »] است تا سخن شخصیت با سخن راوی درنیامیزد.
مﻘدمههای راوى در بیان چگونگی ادای سخن ،کمک بسیاری به ﺧواننده براى درياﻓت
بهﺘر گفﺘهها میکند و در انﺘﻘال ﻓضای سخن به وی نﻘش بسزايی دارد .به نظر میرسد
سناء الشعالن کمﺘر از اين شیوه در رمان ﺧود اسﺘفاده نموده است .در ذيل به نمونههايی
از اين نوع اشاره میشود:
«کرّر السؤال علیها أکثر من مرّۀ ،وسکبه ﻓی أذنها الیمنی بﺘضرّع مهزوم ،وعندما لم يسمع
منها بنت شفه ،تﺤول بناظريه إلی عینیها وهو يﺤدّق ﻓیهما وسألها من جديد :هل تعرﻓین
أين هی حبیبﺘی بهاء؟»
ترجمه :سؤال را بیش از يکبار برای او تکرار کرد و در گوش راسﺘش با الﺘماسى
شکستﺧورده گفت و هنگامیکه کلمهای از او نشنید ،به چشمانش نگريست و درحالیکه
به چشمانش زل زده بود ،دوباره از او پرسید :آيا میدانی معشوقهام کجاست؟
دربند مذکور وجود عالمت سجاوندی دونﻘطه ( ):و وجود ضماير مﺘکلم در واژهای مانند
(حبیبﺘی) نشاندهنده مسﺘﻘیم بودن گفﺘهها است.
« وهروباً من وضعه هذا طبع قبلۀ سريعۀ علی الوجنۀ الباردۀ للمرأۀ الﺘثمال ،وﺧلع علیها
رداءه الشّﺘوی الجوخ وقال لها :علیک أن تﺘدﻓّئی ﻓی هذا البرد الﻘارص ،وترکها میمّما بﺘرنّح
نﺤو بهو المنﺘجع جع قبل أن يسﻘط ﻓی أرض السّاحۀ تﺤت المطر».
94
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ترجمه :و برای ﻓرار از وضعیت کنونىاش ،نوازشی گرم بر گونه سرد مجسمه زن بر جای
گذاشت و لباس زمسﺘانیاش را بر تن او کرد و به او گفت :بايد در اين سرمای گزنده
ﺧودت را گرمکنی و او را رها کرد؛ درحالىکه تلوتلو کنان بهسوی اسﺘراحﺘگاه مىرﻓت،
پیش از آنکه زير باران روى زمین بیاﻓﺘد.
وجود ضمیرهای مخاطب دربند ذکرشده حاکی از گفﺘگوی يکی از شخصیتها با ديگری
است .وجود عبارتی مانند (علیک أن تﺘدﻓّئی) گواه وجود گفﺘگوی مسﺘﻘیم است.
«وهی تسمع الغابۀ تردّد صوتاً واحداً يﻘول بفرح أنثوی ّعمالق :إنّه أنت .إنّک الضﺤّاک سلیم.
اليمکن أن أنساک .أنا أعشﻘﺘک .نعم ،إنه أنت».
ترجمه :و او در جنگل صدای يکسانی را میشنود که با انبوهى از شادی زنانه تکرار میشود:
او همان تو هسﺘی.
دربند مذکور وجود عالمت سجاوندی دونﻘطه ( ):و نیز کاربرد ضماير مﺘکلم منفصل (أنا)
و مﺘصل در واژه (عشﻘﺘک) حاکى از مسﺘﻘیم بودن گفﺘهها است.
.3شیوه گفﺘۀ آزاد غیرمسﺘﻘیم الکالم الﺤر غیرالمباشرfree indirect speech :
در اين شیوه کالم ،راوی و شخصیت در هم میآمیزند .نشانههای صدای شخصیت و روايﺘگر
را می توان از بین ضماير ،اسم اشاره ،لهجه و ...تشخیص داد .اين شیوه ،حد وسط بین
گزارش روايی و آزاد مسﺘﻘیم است و در رمانهايی که نﻘلقولها به زبان عامیانه است،
نمود بیشﺘری دارد؛ زيرا زبان راوی ،رسمی و مﺘفاوت از زبان عامیانه شخصیت است .تمییز
بین دو روش گزارشی روايت و آزاد غیرمسﺘﻘیم سخت به نظر میآيد؛ اما توجه به مضمون
گزارش روايی ،مﺤﻘق را از اشﺘباه بازمیدارد .در نسیان شانزدهم رمان میﺧوانیم« :ال يزعم
انه ينفر منها ،او انه يﺤﺘﻘرها ،او يشعر بانها مدنسه قذره ،بل يخفض عینیه ارضاً ويﺘﺤاشی
النظر ﻓی وجهها المﺤزون بعد أ ن ﻓهم لغز تلک الدموع الﺘی تﺘنزی من عینیها وهی
نائمه.»...
ادعا نمیکند که از بهاء بیزار است يا تﺤﻘیرش میکند يا احساس کند که او کثیف و آلوده
است؛ بلکه چشمانش را بیشﺘر به زمین میدوزد . ...واقع گويی موجود در اين پاراگراف
همراه با شیوه کالم روايﺘگر و شخصیت ،درهمآمیخﺘه شده است .در صفﺤه 183نسیان
95
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
شانزدهم رمان میﺧوانیم« :يشعر انه للﺘو قد هرب معها من المیﺘم وانهما ما يزاالن طفلین
صغیرين حالمین ،وان حبیبﺘه قد نامت ﻓی سريرها کی ترتاح من ارهاق الجری بعیداً عن
المیاتم »...او احساس میکند که بهتازگی با او از پرورشگاه ﻓرار کرده است و هنوز کودکانی
هسﺘند که ﺧواب میبینند و همانا معشوقهاش در تخﺘش ﺧوابیده تا اينکه ﺧسﺘگی ﻓرار
از پرورشگاه از تنش بین برود .به نظر میرسد غالب رمان مذکور با اين شیوه ،بیانشده
است.
سیطره روايﺘگر در اين شیوه بیشﺘر می شود و ﺧود به نمايندگی از شخصیت ،کالم او را
به شکل غیرمسﺘﻘیم روايت میکند .اين شیوه روايﺘی ،بیانگر غلبه راوی در داسﺘان است؛
زيرا حضور شخصیت در بیان گفﺘه ﺧود ،کمرنگتر از روايﺘگر است .در اين شیوه ،ضمیر
مﺘکلم در نﻘلقول مسﺘﻘیم به ضمیر سوم شخص تغییر میيابد و به شیوه روايﺘی گزارشی
نزديک میشود و عبارتهايی مانند« :قال انه»« ،همس انه» و «تﺤدث انه» به جای «قال:
انی»« ،همس :انی» و ...به کار میروند.
اين شیوه حضور درﺧشانی در داسﺘان دارد؛ زيرا نويسنده از همه شیوههای روايﺘی براى
تنوع دادن به اثر ﺧويش بهره میبرد.
شیوه گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم ،به گزارش روايﺘی نزديک است که در ذيل به برﺧی از نمونههای
آن اشاره میشود:
«وما يکاد يﻘﺘرب الﻘارب من ضفّۀ المرسی الخشبیّ الصغیر حﺘّی يسارع الوسیم إلی المرأۀ
الشّﻘراء الﺘی تﺘرنّح ﻓی وقفﺘها ،ويمدّ يده إلیها ،ﻓیشدّها إلیه من يدها الممدودۀ نﺤوه
باحﺘیاج وثﻘۀ وترجّ وانکسار ،ويأﺧذها إلی حضنه ،ويهمس ﻓی أذنیها :ال تخاﻓی ،سأرعاک،
وأعﺘنی بک».
ترجمه :قايق نزديک بود که به لنگرگاه کوچک چوبی برسد .وسیم برای رسیدن به زن بور
و بلوندی که تلوتلو میﺧورد ،شﺘاب مىکند و دست ﺧود را به سويش دراز مىکند و او را
با دسﺘش از روى نیاز و اطمینان و ﺧواهش و سرﺧوردگی بهسوی آغوشش مىبرد و در
گوش او نجوا مىکند :نﺘرس ،هوايت را ﺧواهم داشت و به تو توجه ﺧواهم کرد.
دربند مذکور بسامد ﻓعلهای مضارع با صیغه مفرد مذکر غائب (يﻘﺘرب ،يسارع ،تﺘرنّح،
يمدّ ،يشدّ ،يأﺧذ ويهمس) ﻓراوان است و اين امر نشان دهنده غیرمسﺘﻘیم بودن گفﺘهها
است.
9۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
«لﻘد طلب من صديﻘﺘها هدی أن تراﻓﻘهما إلی بیﺘهما الوطن ﻓی مدينﺘه اإلسکندناﻓیّۀ،
ن لها حیاتها الخاصۀ الﺘی تنﺘظرها ﻓی مدينﺘها حیث ينﺘظرها زوجها
لکنّها رﻓضت ذلک؛ أل ّ
وأوالدها وحفدتها ،وعلیها أن تعود إلیهم».
ترجمه :از دوسﺘش هدی درﺧواست کرد که آنها را تا ﺧانهشان در شهر اسکانديناویاش
همراهی کند ،امّا نپذيرﻓت؛ زيرا زندگی ﺧاص ﺧود را داشت که در شهرش انﺘظار او
رامیکشید ،آنجا که همسر و ﻓرزندان و نوههايش منﺘظر بودند و بايد نزد آنها بازگردد.
دربند ذکرشده بسامد کاربست اﻓعال ماضی با صیغه مفرد مذکر و مؤنث غايب (طلب،
رﻓضت) و نیز اﻓعال مضارع (تراﻓﻘهما و تنﺘظرهما وينﺘظرها وتعود) حاکی از غیرمسﺘﻘیم
بودن گفﺘهها است .در همه ﻓعلهای ذکرشده ،مرجع ضمیر دوست بهاء؛ يعنی هدی است.
صﺤنه گفﺘگوی پزشکان با ضﺤاک نیز نمونه ديگری از گفﺘههای غیرمسﺘﻘیم در اين رمان
را تشکیل میدهد:
دربند مذکور وجود اﻓعال ماضی و مضارع با صیغههای غايب (أﺧبره ،يساهم ،يساعد ووصل)
و عدم وجود أﻓعالی با صیغه مﺘکلّم بیانگر غیرمسﺘﻘیم بودن گفﺘهها است.
در قسمت ديگری از رمان صﺤنه راضی بودن ضﺤاک از بودن بهاء در زندگیاش به هر
قیمت ممکن ،نمونه ديگری از گفﺘههای غیرمسﺘﻘیم را بازتاب داده است.
«ويکفیه ثروۀ ﻓی الﺤیاۀ أن تنظر ﻓی عینیه بملء عینیها ،وتبﺘسم له بابﺘسامﺘها المديدۀ
الﺘی لم يسﺘطع مرض السرطان أن يسرقها ،وتهمس له بیﻘین وﻓرح النجاۀ .أنت الضﺤّاک
سلیم .أنا أعرﻓک .أنا أعشﻘک».
97
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
ترجمه :و اين ثروت برای او بس است که به چشمانش نگاه کند و با لبخند ممﺘدش که
بیماری سرطان نﺘوانست آن را از او بربايد ،به او لبخند بزند و با يﻘین و شادمانی حاصل
از نجات با او نجوا کند .تو ضﺤاک سلیم هسﺘی .من تو را میشناسم .من عاشﻘت هسﺘم.
دربند ذکرشده وجود اﻓعال مضارع با صیغههای غايب (يکفیه ،تنظر ،تبﺘسم ،لم يسﺘطع،
وتهمس) بر غیرمسﺘﻘیم بودن گفﺘهها داللت دارد .درواقع سخن شخصیتها در گفﺘههای
غیرمسﺘﻘیم از زبان راوی به صیغه سوم شخص نﻘل میشود.
در بخش ديگری از رمان لﺤظه مونولوگ ضﺤاک در تجسّم عشق ﺧود به بهاء نمود و جلوه
ديگری از انعکاس گفﺘههای غیرمسﺘﻘیم است.
«حدّث الضﺤّاک نفسه قائال :هو ال يسﺘطیع أن يفکّر ﻓی هذه اللﺤظۀ إلّا ﻓی أنّه يعشق بهاء،
وأنّه أسعد البشر ﻓی الکون لوجودها إلی جانبه ،حﺘی و لو کانت دون ذاکرۀ أو کالم».
ترجمه :ضﺤاک با ﺧويشﺘن گفت :او نمیتواند به اين لﺤظه ﻓکر کند؛ مگر اينکه عاشق
بهاء باشد و او به ﺧاطر وجود بهاء در کنارش ،ﺧوشبختترين انسان است ،حﺘی اگر بدون
حاﻓظه و کالم باشد.
دربند مذکور ذکر اﻓعال مضارع با صیغه غايب (ال يسﺘطیع ،يعشق) بیانگر غیرمسﺘﻘیم
بودن گفﺘهها است .وجود حرف مشبهۀ بالفعل (أنّ) که ﺧود جانشین مناسبی برای بیان-
های مسﺘﻘیم است ،گواه اين ادعا است.
اين شیوه ،جوهر روايت و اساس آن است که در آن سخن و گفﺘه شخصیتها به زبان و با
صدای راوی و لهجه وی بیان میشود .درواقع ،روايﺘگر «عمل گفﺘن» شخصیتها را گزارش
میکند؛ حﺘی مضمون سخن شخصیتهای داسﺘانی جزئی از تجربه روايﺘگر به شمار می -
رود .در چنین شیوهای ،مجالی برای گفﺘگوی شخصیتها باقی نمانده و اثری از آواها و
انديشههای آنان بر جای نمانده است .اين شیوه در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» از پربسامدترين
شیوههای روايﺘگری به شمار میرود که در ذيل به نمونههايی از آن اشاره میشود:
« البد ان بهاء کانت تﺤلم دائماً بان تعیش معه ﻓی بیت ﺧشبی انیق باذخ الجمال يطل
علی النهر ،ﻓلطالما تمنی ذلک منذ ان وصل الی هذه المدينه»...
98
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ترجمه :ناگزير بهاء همیشه ﺧواب میديد که همراه او در ﺧانهی چوبی زيبا و مجلل
مشرفبه رودﺧانه زندگی میکند؛ از زمانی که به اين شهر رسیده بود ،اين آرزو را ﻓراوان
داشت.
دربند مذکور نويسنده تصويرگر رؤياهای بهاء در ارتباط با مسائل عاطفی وزندگی همراه
با شورونشاط و تفريح و آرامش است.
وی دربند ديگری از اين رمان ،لﺤظات آغاز به کار ضﺤاک برای تدوين و نگارش رمانی با
مﺤوريت بهاء را ترسیم مینمايد« :لﻘد بدا الضﺤاک يضع الخطوط العريضه لروايه أدرَکَهَا
النّسیان و سوف يبدا بالﺘﺤديد من اسم بطله مخطوطه بهاء و هو اسم العاشﻘه».
ضﺤاک اولین سطرهای روايﺘش «أدرَکَهَا النّسیان» را پیرامون قهرمان آن ،نوشت.
بند مذکور عشق بیحدوحصر ضﺤاک به معشوقهاش را بهﺧوبی ترسیم مینمايد؛ آنجا که
ضﺤاک معشوقه ﺧود را قهرمان اصلی رمان ﺧود را قرار میدهد.
نويسنده در جای ديگری از رمان ،عدم پذيرش اسم توسط ضﺤاک در مکانی که برايش
اين امر به وقوع پیوست را توصیف میکند« .کما رﻓض الضﺤّاک باصرار کامل أن يﺘخلّی
عن اسمه الذی اﺧﺘارته له تلک الفﺘاۀ الﺤمراء الناريۀ الفاتنۀ الﺘی تصغره بسنوات قلیلۀ
حیث قابلها ﻓی میﺘم الشؤم الذی قضی ﻓیه معظم طفولﺘه الکسیرۀ الکئیبۀ» .ترجمه:
همانگونه که ضﺤاک با اصرار کامل از اسمی که آن دﺧﺘر سرخروی آتشین دلربا که تنها
چند سال از او کوچکتر بود و در پرورشگاه نﺤسی که قسمت اعظم دوران کوچکیاش را
در آن گذراند ،برای او برگزيده بود را نپذيرﻓت.
بند ذکرشده حاکی از آن است که ضﺤاک از اسم انﺘخابشده توسط معشوقهاش بیزار
است؛ زيرا اين اولین باری بود که وی چیزی برﺧالف ﺧواسﺘهها و سلیﻘههای معشوقهاش
طلب میکرد .در جای ديگری از اين رمان روايﺘگری نويسنده به اوج کمال و دقّت ﺧويش
نزديک میشود؛ زيرا صﺤنه تالش ضﺤاک برای ﻓراری دادن معشوقهاش را به نﺤو ممکن
بیان مینمايد.
« لﻘد حاول کثیرا أن يهرّبها من المیﺘم ،لکنّه ﻓشل ﻓی ذلک مرّۀ بعد أﺧری بعد أن علمت
مديرته العانس بخطّﺘه تلک»
ترجمه :بسیار تالش کرد تا او را از پرورشگاه ﻓراری دهد ،اما بارها در اين زمینه شکست
ﺧورد ،پسازآنکه مدير سالخورده و مجرد آن از نﻘشهاش آگاهی ياﻓت.
99
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
بند مذکور بیانگر تالش و تﻘلّای بیحدوحصر ضﺤاک برای ﺧارج ساﺧﺘن معشوقهاش از
پرورشگاه است ،صﺤنهای بسیار حائز اهمیت که میتواند جريان زندگی اين دو نفر را تغییر
دهد.
در جای ديگری از رمان نويسنده به روايت چگونگی نامگذاری بهاء توسط ﺧانوادهاش
میپردازد و میگويد « :ال يعرف ما هو اسمها الﺤﻘیﻘی الذی وهبه األهل المجهولون لها
عندما ولدت لهم ولعلّهم لعجلﺘهم ﻓی الﺘخلّص منها لیهبوها أیّ اسم کان» .ترجمه :نام
حﻘیﻘیاش را که ﺧانواده ناشناﺧﺘهاش در هنگام تولد ،با شﺘاب برای رهايی از او برايش
انﺘخاب کرده بودند تا ﻓﻘط اسمی برايش برگزيده باشند را نمیدانست .بند مذکور ترسیمگر
اوضاع اسفناک ﺧانواده بهاء است ،آنجا که قصد دارند از او ﺧالصی يابند و اسمی که برايش
برمیگزينند ،هیچگونه اهمیﺘی برايشان ندارد .درواقع نويسنده بهﺧوبی توانسﺘه رنجهای
ناشى از کمبود مﺤبت را در شخصیت بهاء برای مخاطب ترسیم نمايد.
کالم آﺧر
روايت داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» دارای زبانی ﻓصیح و باﻓﺘی ساده ،مﺤکم و قابلﻓهم است،
نويسنده در آن از شیوهها و سازوکارهای روايﺘی مﺘناسب با موقعیتهای روايﺘگر و
شخصیتها اسﺘفاده مینمايد .روايﺘگر در اين رمان دارای ديد بیرونی و دانای کل است و
در انﺘﻘال گفﺘههای داسﺘانی به ﺧواننده ،به ترتیب ﻓراوانی ،از شیوههای :گزارش روايﺘی،
گفﺘۀ مسﺘﻘیم ،گفﺘۀ آزاد غیرمسﺘﻘیم ،گفﺘۀ آزاد مسﺘﻘیم و گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم ،بهره میبرد.
ضﺤاک بهعنوان شخصیت اول ،ﻓرصت زيادی برای حديث نفس و ﻓرورﻓﺘن در ﺧاطرات
دارد؛ اما دربندهای بعدی ،شخصیتهای ديگری وارد میشوند و به گفﺘگو باهم میپردازند،
درنﺘیجه شیوه گفﺘۀ مسﺘﻘیم غالب میشود .نويسنده برای نشان دادن جدال بین
شخصیتها از اين شیوه و گاهی هم گفﺘۀ آزاد مسﺘﻘیم اسﺘفاده میکند .ازآنجاکه گزارش
روايﺘی گفﺘههای داسﺘانی دارای بیشﺘرين بسامد است ،نويسنده از شیوۀ گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم
که به گزارش روايﺘی نزديک است ،اسﺘفاده مینمايد.
سمانه موسی پور ،دانشجوی دکﺘری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی -ايران-کرج
دکﺘر يوسف هادی پور ،اسﺘاديار و هیئتعلمی زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی -ايران-
کرج
100
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
بینامﺘنیت ،يکی از مباحث نوين در نﻘد جديد است که به ارتباط و تعامل بین مﺘون میپردازد.
بر اساس اين نظريه ،مﺘون و گويندگان آنها از يکديگر مﺘأثر هسﺘند؛ و آگاهانه و يا ناﺧودآگاه
از سرچشمههای ادبی و ﻓکری يکديگر بهرهمند شدهاند .اسﺘفاده از مفاهیم و تعلیمات قرآنی از
ديرباز در بین شاعران و نويسندگان ﻓارسی و عربیزبان برای اعﺘبار و غنای سخن ﺧويش مرسوم
بوده است .جنبههای ادبی و بالغی قرآن همراه با مفاهیم و آموزههای اﺧالقی آن ،باعث اين
توجه شده است .رمان«أدرَ َکهَا النّسیان» يکی از آثار نثر عربی است که«سناءالشعالن» به
نگارش آن پرداﺧﺘه است .اين مﻘاله ،با اسﺘفاده از روش توصیفی-تﺤلیلی و با هدف بررسی
رمان«أدرکها النسیان » از نظر بینامﺘنیت قرآنی بر مبنای نظريه بینامﺘنیت«ژرارژنت» در پی
ياﻓﺘن میزان اثرپذيری نويسنده از قرآن است .نﺘايج حاصل از اين تﺤﻘیق نشان میدهد ،نويسنده
در رمان ﺧود از اين کﺘاب الهی وامگیریهای زيادی داشﺘه است .نويسنده به گونهای معارف
دينی ،قرآنی ،عرﻓانی ،مذهبی و نکات اﺧالقی الهام گرﻓﺘه از آيات قرآنی را در اين رمان به رشﺘه
تﺤرير درآورده است؛ که برﺧی از اين مفاهیم عبارتند از :نماز ،حج ،حجاب ،اوقاف ،مساجد،
سجده ،سجاده ،کعبه ،ايمان ،بسم اهلل ،قرآن ،حفظ قرآن ،توبه ،بهشت ،جهنم و ...می باشند.
شعالن در سراسر رمان ﺧود از مفاهیم دينی همچون؛ صبر ،اسﺘﻘامت ،پاکی و ...بهره برده و
عالوه بر مدح اين ارزشهای دينی ،به ذم غیر ارزشها به اصالح مﺤرماتی همچون؛ زنا ،رياکاری،
دروغ و ...نیز اشاره کرده است .در اينجا گرچه رماننويس بهطور مسﺘﻘیم به آيه يا روايﺘی اشاره
نکرده است ،اما مفهوم عبارتها ،نشان از تعامل آنها با مفاهیم دينی دارد.
101
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
در دوره های ادبی مخﺘلف ،شاهد اثرپذيری شاعران و نويسندگان از اشعار و مﺘون گذشﺘگان
هسﺘیم .در اصطالح نﻘد ادبی ،به اين نوع اثرپذيریها«بینامﺘنیت» گفﺘه میشود .شاعران و
نويسندگان با اغراض مﺘعدد از مﺘون گذشﺘه اسﺘفاده میکنند .سناء کامل احمد شعالن از جمله
نويسندگان مسلمان معاصر عرب بوده است ،که در آثار ﺧود به مﺘون دينی ﺧصوصاً قرآن ارجاع
داده و با شیوه های مخﺘلف در آثار ﺧود از آن اسﺘفاده کرده است .وی در سال 1977م در مﺤله
صويلح ،در شهر عمان مﺘولد شد .اصالت ﺧانوادگی وی به روسﺘای بیت نﺘیف در اسﺘان الخلیل
ﻓلسطین باز میگردد .وی در سال 1998م لیسانس زبان و ادبیات عربی را از دانشگاه يرموک
وکارشناسی ارشد ادبیات مدرن را از دانشگاه اردن در سال 2003م و دکﺘرای زبان عربی را از
همین دانشگاه در سال 200۶م با درجه ممﺘاز درياﻓت کرد و به عنوان عضو هیئتعلمی دانشگاه
اردن منصوب شد .وی در آوريل 2014م دکﺘرای اﻓﺘخاری روزنامهنگاری و رسانه را ازدانشگاه
کمبريج درياﻓت نموده است( .ﺧضر2012،م)280 -272 :
وی موﻓق به کسب حدود ۶3جايزه بینالمللی ،عربی و مﺤلی در زمینههای رمان ،داسﺘان کوتاه،
ادبیات کودکان و نوجوانان و تئاتر شده است .عالوه بر اين ،بسیاری از نمايشنامههای وی در
تئاترهای مﺤلی و عربی اجرا شده است .آثارش به زبانهای بسیاری همچون انگلیسی ،ﻓرانسه،
هندی و بريﺘانیايی و ...ترجمه شده است .آثار و پروژه های ﺧالقانه ی او زمینهای برای بسیاری
از مطالعات علمی-پژوهشی و پاياننامههای دکﺘری و کارشناسی ارشد در اردن و جهان عرب
است( .المشايخ 2019،م)101 :
نظريه بینامﺘنیت( ،)intertextualityاز مهم ترين نظريات ادبی و ﻓلسفی قرن بیسﺘم است که
با نام «ژولیا کريسﺘوا» گره ﺧوره است .اين اصطالح ،نخسﺘین بار توسط«ژولیا کريسﺘوا» از دهه
19۶0م مطرح شد و سپس کسانی چون روالن بارت و ژرارژنت به اصالح و گسﺘرش اين
نظريه پرداﺧﺘند( .آلن1385،ش ) 129 :در اين گرايش به بررسی و تﺤلیل مﺘون ادبی از منظر
ديگر مﺘون تشکیل دهنده آن میپردازند ،تا بﺘوان به درک باالتر و تﺤلیل سادهتر آن مﺘن ادبی
دست يابند .گرايش بینامﺘنیت اکنون نظر منﺘﻘدان زيادی را بهسوی ﺧود جلب کرده است .بر
اساس باور بسیاری از دانشمندان هر اثری که در زمینه ادبیات به رشﺘه تﺤرير در میآيد ،از آثار
گذشﺘه الهام گرﻓﺘه است و ايده اصلی را بايد در آثار زمان دور ياﻓت .در نﺘیجه ،نگاه زبان شناسانه
به آثار ادبی به وجود آمده است و می توان تمامی مﺘون را بر اساس اين گرايش نوين ،مورد
تﺤلیل و بررسی قرار داد .از نظر ژرارژنت نظريهپرداز و منﺘﻘد برجسﺘه ﻓرانسوی ،بینامﺘنیت به
ﺧوانش يک مﺘن يا يک اثر هنری در راسﺘای مﺘون ديگر میپردازد و با اين روش تأثیری را که
102
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
مﺘنهای جديد در ﺧلق آثار جديد میگذراند را مورد توجه قرار میدهد .ژرارژنت مﺤور
بینامﺘنیت را حضور همزمان دو يا چند مﺘن و نیز حضور بالفعل يک مﺘن در مﺘن ديگر میداند
و به روابط تأثیر و اثر مﺘنها میپردازد( .احمدی138۶ ،ش)320 :
بینامتنیت ژنتی
در اواﺧردهه شصت میالدی ،اصطالح بینامﺘنیت توسط«کريسﺘوا» وارد عرصه ادبیات و نﻘد
ادبی شد .با اين حال ،پیش از وی نیز میخائیل باﺧﺘین ،با عناوين ديگری در مورد اين علم
بﺤث کرده بود ،ولی در پايان ،کريسﺘوا به عنوان مبدع اين علم مشهور شد( .مکاريک1385،ش:
)72بینامﺘنیت ،به عنوان يک علم جديد از تعريفهای مﺘعددی برﺧوردار است که میتوان در
تمامی اين تعاريف ،اثرپذيری بین آثار را مشاهده کرد«.ژولیاکريسﺘوا» تعريف جالبی از
بینامﺘنیت دارد ،از نظر وی ،مﺘون کاشیهايی هسﺘند که از يکديگر الگو گرﻓﺘهاند و هر اثر ادبی،
بازﺧوانی از آثار گذشﺘه دارد( .کريسﺘوا1381،ش )44 :بنابراين ،هر مﺘن در رابطه با ساير مﺘون
قابل درک است .اگر بخواهیم به سادهترين شکل ممکن بیان کنیم میتوان گفت که ،مﺘن جديد
از مﺘن پیشین الهام گرﻓﺘه است و هیچ نويسندهای به ﺧودی ﺧود ،مبدع اثری نبوده است که
آن را به رشﺘه تﺤرير درآورده باشد ،بلکه آن اثر در بازﺧوانی آثار پیشین به وجود آمده است.
(میرزايی و واحدی1388 ،ش)302 :
ژرارژنت ﻓرانسوی ،در سال 1930م به دنیا آمد و در سال 1978م يکی از مهمترين کﺘابهايش
يعنی کﺘاب«الواح » بازنوشﺘی را منﺘشر کرد .او در ابﺘدای اين کﺘاب ،ارتباط مﺘون با يکديگر را
به پنج دسﺘه تﻘسیم می کند که يکی از اين اقسام بینامﺘنی است .همین تﻘسیمبندی تﻘريباً
دقیق و نیز تعريف هر ي ک از اين اقسام ،از جمله بارزترين وجه تمايز بینامﺘنیت ژنﺘی نسبت
به«کریستوا و بارت» است .ژنت به مجموع اين پنج قسم«ترامﺘنیت» اطالق میکند.
از نظر ژنت ،ترامﺘنیت همه آن چیزهايی است که به صورت آشکار يا نهان يک مﺘن را در ارتباط
با مﺘون ديگر قرار میدهد .از همین رو ژنت ،ترامﺘنیت را بهعنوان موضوع شعرپژوهی مطرح
میکند1997: 2-1(.م)genette ،ترامﺘنیت ،دسﺘگاه تازه و پیچیدهای است که نزد هیچيک از
نظريهپردازان بینامﺘنیت سابﻘه نداشﺘه است .اين دسﺘگاه تازه میکوشد که همه روابط میان
مﺘنی را زير پوشش ﺧود قرار دهد( .نامورمطلق1395 ،ش )21 :پیشوند ترا( )traبیش از هر
چیز به نﻘل و انﺘﻘال و ارتباط اشاره دارد .ترا نسبت به بینا گسﺘردهتر است و دايره وسیعتری از
موضوعات و روابط را زير پوشش ﺧود قرار می دهد .ژنت با طرح ترامﺘنیت قصد داشت تا هرگونه
رابطهای که يک مﺘن با مﺘنی غیر از ﺧودش برقرار میکند را شناسايی ،دسﺘهبندی و مطالعه
103
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
نمايد ،بنابراين ترامﺘنیت ﺧود چیزی نیست مگر مجموعۀ انواع روابط میان مﺘنها که يکی از
آنها بینامﺘنیت است( .نامورمطلق1395 ،ش)24-23 :
ژنت ،بینامﺘنیت را اولین نوع از ترامﺘنیت قرار میدهد و مینويسد :اولین نوع ترامﺘنیت ،همان
چیزی است که قبالً توسط کريسﺘوا تﺤت عنوان بینامﺘنیت ،مطرح شده بود .من نیز به سهم
ﺧود با عبارتی مخﺘصر آن را تعريف میکنم .بینامﺘنیت به عنوان رابطه همﺤضوری بین دو يا
ن
چندين مﺘن تعريف میشود .به عبارت بهﺘر و روشنتر ،بینامﺘنیت حضور بالفعل يک مﺘن درو ِ
مﺘن ديگر است1997: 2( .م)genette ،
از نظر آلن ،بینامﺘنیت ژنت با مفهومی که از آن در پساساﺧﺘارگرايی به کار رﻓﺘه يکسان نیست؛
چراکه از نظر ژنت« ،بینامﺘنیت حضور همزمان دو مﺘن يا چندين مﺘن و حضور بالفعل يک مﺘن
در مﺘنی ديگر است» .از همین رو بینامﺘنیت ژنﺘی به نﻘل ،انﺘﺤال و تلمیح ﻓروکاسﺘه شده ﺧللی
به ﻓرآيندهای نشانه شناﺧﺘی داللت ﻓرهنگی و مﺘنی ندارد( .آلن1385 ،ش)148 :
میتوان گفت که ،شايد منظور از رابطه هم حضوری اين باشد که زمانی که قسمﺘی از يک مﺘن
به مﺘن ديگری منﺘﻘل شد ،اين مﺘن منﺘﻘلشده در هر دو مﺘن اسﺘﻘالل و حضور دارد .به طور
مثال؛ وقﺘی در نهجالبالغه آيهای از قرآن اقﺘباس میشود ،اين آيه در هر دو مﺘن اسﺘﻘالل و
حضور دارد .به عبارت بهﺘر ،در بینامﺘنیت شاکله و ساﺧﺘار مﺘن اول حفظ شده و در عین حال
مﺘن دوم نیز شاکله و ساﺧﺘار ويژه ﺧود را دارا است .اين برداشت از مﻘايسه مفهوم بینامﺘنیت
و ساير اقسام ترامﺘنیت نیز قابل درياﻓت است.
نامور مطلق معﺘﻘد است که ،منظور از رابطه هم حضوری در تعريف ژنت اين است که هرگاه از
يک مﺘن ادبی يا هنری عنصر يا عناصری در مﺘن دوم حضور بیابد و به طور يﻘین معلوم گردد
که مﺘن دوم به طور مسﺘﻘیم يا غیر مسﺘﻘیم از مﺘن نخست تأثیر پذيرﻓﺘه است ،رابطه اين دو
مﺘن«بینامﺘنی» است .تأثیرپذيری مﺘن دوم از مﺘن نخست در بینامﺘنیت ،بخشی است نه جزئی.
در مﻘايسه میان بینامﺘنیت ژنﺘی با ساير بینامﺘنﺘها بايد گفت که بینامﺘنیت ژنت مﺤدودتر است،
اما در عین حال مشخصتر و معین تر است .دلیل مﺤدود بودن بینامﺘنیت ژنت اين است که او
آن را ﻓﻘط به روابط هم حضوری تﻘلیل داده و ديگر اقسام روابط میان مﺘنی را در انواع ديگر
ترامﺘنی مانند بیشمﺘنیت توزيع کرده است( .نامورمطلق1395،ش)31 :
احمدی در برداشت از تعريف ژنت از بینامﺘنیت باور دارد که ،بینامﺘنیت ژنﺘی کاربرد آگاهانه
مﺘنی در مﺘن ديگر است؛ ﺧواه اين کاربرد بهگونهای کامل باشد ،يا همچون پارهمﺘنهايی باشد.
(احمدی1378 ،ش)320 :
104
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ژنت بعد از تعريف بینامﺘنیت ،به دسﺘهبندی آن و ذکر شاهد مثالهايی اقدام میکند .میتوان
گفت که ،ژنت بینامﺘنیت را به دو دسﺘه آشکار(لفظی) و نهان(غیرلفظی) تﻘسیم کرده است.
نﻘل قول ،اولین گونه از بینامﺘنیت آشکار(لفظی) ژنت است .از نظر ژنت ،نﻘل قول(چه با گیومه
و چه بدون گیومه) صريحترين و تﺤتاللفظیترين شکل بینامﺘنیت است« .سرقت ادبی و
تلمیح» دو گونه از بینامﺘنیت نهانی ژنت هسﺘند .از نظر ژنت ،سرقت ادبی نهانیﺘرين و غیر
مﺘعارﻓﺘرين نوع بینامﺘنیت است که يک عمل اعالم نشده ،اما هنوز نیز يک وامگیری تﺤتاللفظی
است و تلمیح[ ،حﺘی نسبت به سرقت ادبی] نهانیﺘرين و ضمنیﺘرين[غیر لفظیترين] قالب
بینامﺘنیت است؛ به عبارت ديگر ،طرز بیان عبارات و جمالت که دارای معنای کامل است،
درياﻓت يک رابطه بین آن و مﺘن ديگر را شامل میشود ،به طوری که ضرورتاً توسط برﺧی
تغییرات صرﻓی ،که به طور ديگری غیر قابل ﻓهم باقی ﺧواهند ماند ،برمیگردد.
الزم به ذکر است که«ژنت» در اينجا سرقت ادبی را از يک منظر نهانی اعالم میکند .به دلیل
اينکه مرجع مﺘن اشاره نشده است و از طرف ديگر ،چون عین عبارات سرقت شده است آن را
لفظی نیز میدانند .ژنت ،بعد از اين عبارات مثالهايی ذکر میکند که به احﺘمال قوی
نمونههايی از تلمیح می باشد .نکﺘهای که اينجا الزم به ذکر است اين است که ،منظور از ابزارهای
بینامﺘنی اين است که ،برای تبديل شدن يک مﺘن به بینامﺘن ،میبايست از ابزارها و ﻓنونی
اسﺘفاده شود که بدون اينها چنین کاری ممکن نیست .نﻘل قول ،سرقت ادبی و تلمیح ابزارهای
ادبی هسﺘند که يک مﺘن را به بینامﺘن تبديل میکنند .نمیبايست تصور کرد که ژنت
بینامﺘنیت را به سه قسم نﻘل قول ،سرقت ادبی و تلمیح تﻘسیم کرده است ،بلکه؛ ژنت بینامﺘنیت
را به«آشکار ،نهان ،لفظی و غیرلفظی» تﻘسیم کرده است.
بینامﺘنیت در زبان شناسی معاصر عربی با نامهايی همچون؛ «الﺘناص»« ،الﺘناصیه»،
«النصوصیۀ» و «تداﺧل النصوص» مورد بررسی قرار میگیرد؛ اما نکﺘهای که قابل توجه است،
واژهی «تناص» است که بیش از اصطالحات ذکر شده مورد اسﺘفاده قرار گرﻓﺘه است .اين علم
را ،داد و سﺘد مﺘون گوناگون در کم وکیف گوناگون معرﻓی میکنند( .عزام2002،م41 :؛ جمعه،
2003م)158 :
بینامتنیت قرآنی در رمان«أدرکهاالنسیان»
شعالن در جريان روايت داسﺘان ،از قرآن و تعالیم دينی در جايگاه مﺘن غايب بهره میگیرد و
اين وامگیریها ،غیر مسﺘﻘیم و بدون اشاره به مﺘن غايب انجام میدهد .آنچه در ادامه بیان
105
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
میشود ،گوشهای از تأثیرپذيریهای اين نويسنده از قرآن کريم و مفاهیم دينی است که ضمن
شرح کوتاهی درباره مﺘون ،تبیین و تﺤلیل روابط میان دو مﺘن نیز بدان اﻓزوده شده است.
بینامتنیت واژگانی قرآنی
نويسنده در اين شیوه ،از کلمات و يا ترکیبهای ويژه دينی در اثر ﺧود اسﺘفاده میکند .به اين
صورت که از لغات و ترکیبهايی در اثرش اسﺘفاده میکند که ريشه دينی داشﺘه و شاعر
بهصورت ارادی و يا غیرارادی آن را در اثرش اسﺘفاده میکند( .راسﺘگو137۶،ش )18 :شعالن
در موارد مﺘعدد از مفاهیم دينی در توصیف وقايع و يا شخصیتهای رمان اسﺘفاده کرده است.
برﺧی از اين مفاهیم عبارت اند از :نماز ،حج ،حجاب ،اوقاف ،مساجد ،سجده ،سجاده ،کعبه،
ايمان ،بسماهلل ،قرآن ،حفظ قرآن ،توبه ،بهشت ،جهنم و...
شعالن در نسیان ، 22زمانی که به توصیف آرزوهای ضﺤاک میپردازد چنین مینويسد« :لطالما
تمنّی الضّﺤّاک؛ و تمأل بیﺘه صالۀ و ﺧشوعاً و تعبّداً و تراقب الﺘزامه بالصّالۀ علی أوقاتها ...و تعلّم
صغاره الصّالۀ و الصّوم و تﺤجّب ابنﺘه الصّغیرۀ ...و توقظه لصالۀ الفجر و تﺘرک له عند سفرها
مصﺤفاً علی سريره و سجادۀ جمیلۀ مزرکشۀ أحضرتها معها من الﺤجّ أو من العمرۀ»
(سناءالشعالن2018 ،م 253 :ـ ، 254نسیان )22؛ ضﺤاک همواره آرزو میکند که ...و ﺧانهاش
را با نماز و دعا و عبادت پر کند و مراقب الﺘزام او بر نماز سروقﺘش باشد ... .به بچههای کوچک
نماز و روزه ياد بدهد و به دﺧﺘر کوچکش حجاب بپوشاند و برای نماز صبح بیدارش کند .هنگام
سفرش بر بالینش ،قرآن و سجاده ای زرباﻓت و زيبا که از حج آورده ،بگذارد.
عبادتهايی همچون نماز ،روزه و حجاب از جمله آرزوهای ضﺤاک در اين زمینه است .نماز از
مسائل مهم عبادی است که در آيات ﻓراوان قرآن و روايات به آن توجه زيادی شده است .نماز
و مشﺘﻘات آن حدود 90بار در آيات قرآن تکرار شده است .از جمله آرزوهای ضﺤاک راجع به
نماز ،مراقبت نسبت به نماز اول وقت است .ﺧداوند در اين باره میﻓرمايد« :حاﻓِظُوا عَ َلى الصَّلَواتِ
وَ الصَّالۀِ الْوُسْطى( »...بﻘره)238 :؛ بر تمام نمازها و بهﺧصوص نماز میانه[که بر اساس پارهاى از
روايات ،نماز ظهر است] مﺤاﻓظت و مراقبت کنید.
از آنجا که نماز مؤثرترين رابطه انسان با ﺧداوند است ،در صورتى که با شرايط صﺤیح انجام
گیرد ،دل را لبريز از عشق و مﺤبت ﺧدا مىکند و در پرتو آن انسان بهﺘر مىتواند ﺧود را از
آلودگى به گناه پاک سازد ،به همین ﺧاطر در آيات قرآن تأکید ﻓراوانى در مورد آن شده است.
(مکارم شیرازی1374،ش ،ج)20۶ :2
10۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
نماز عشق سالکین ،عبادتى آتشین ،کارى بىقرين ،بهﺘرين يار و معین ،ﺧورشید اهل زمین،
مونس اصﺤاب دين ،امنیت جان غمین و رحمت واسعه حضرت ارحمالراحمین است .نماز
حﻘیﻘﺘى روحانى ،ﻓرمان واجب حضرت سبﺤانى ،نفخه رحمانى ،جان انسانى و نور يزدانى است.
نماز هويت ايمان ،حﻘیﻘت جهان ،طريﻘت جان ،قدرت انسان و راه ورود به بهشت و رضوان
است .نماز چشمه زمزم روح ،ساغر معنوى صبوح ،ﻓﺘحالفﺘوح ،توبه نصوح ،ذکرى ممدوح و در
طوﻓان حوادث کشﺘىنوح است .بدون نماز ﺧود را اهل حﻘیﻘت و حق مدان و رسیدن ﻓیض
ﺧاص الهى را به سوی ﺧود توقع مدار .اکسیر وجود ،بدون نماز بىسود است ،بىﺧبران از نماز
بیﺧرداناند و ﻓراريان از اين مﻘام ،گرﻓﺘار دام شیطاناند( .انصاريان ،بیتا ،ج)330 :2
نماز و روزه در ﻓرهنگ قرآن دو عبادتی است که ﺧداوند دسﺘور داده تا بندگان بهواسطه آن
دو ﺧواسﺘار صبر شوند .ﺧداوند می ﻓرمايد« :وَ اسْﺘَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّالۀِ وَ آنها لَکَبیرَۀٌ إِالَّ عَلَى
الْخاشِعینَ» (بﻘره 45 :و .)153
مفسران ،در اين آيه صبر را به روزه تفسیر کردهاند( .تسﺘری1423،ق31 ،؛ قمی13۶3،ش4۶: ،؛
طبرسی1372 ،ش)217 :
براى پیشرﻓت و پیروزى بر مشکالت دو رکن اساسى الزم است ،يکى پايگاه نیرومند درونى و
ديگر تکیهگاه مﺤکم بیرونى .در آيهی ﻓوق به اين دو رکن اساسى با تعبیر«صبر» و«صلوۀ» اشاره
شده است :صبر ،آن حالت اسﺘﻘامت و شکیبايى و ايسﺘادگى در جبههی مشکالت است و نماز،
پیوندى است با ﺧدا و وسیلهی ارتباطى است با اين تکیهگاه مﺤکم .گرچه کلمهی «صبر» در
روايات ﻓراوانى به«روزه» تفسیر شده است ،ولى مسلماً منﺤصر به روزه نیست ،بلکه ذکر روزه
به عنوان يک مصداق بارز و روشن از آن است ،زيرا انسان در پرتو اين عبادت بزرگ ،ارادهاى
نیرومند و ايمانى اسﺘوار پیدا مىکند و حاکمیت عﻘلش بر هوسهايش مسلم مىگردد( .مکارم
شیرازی1374،ش)218 :
هدف شعالن از اشاره به اين دو عبا دت مهم ،بیدار کردن روح صبر و اسﺘﻘامت در چهرهی
قهرمان داسﺘان«بهاء» میباشد ،تا بدينوسیله به ﺧواننده گوشزد کند که راه چیره شدن بر
سخﺘیها و مشکالت ارتباط با ﺧداوند به عنوان مبدأ هسﺘی و عشق و مﺤبت بیکران است ،در
حﻘیﻘت؛ تمرين برای چیره شدن با قوای نفسانی از طريق«روزه» ممکن می باشد.
حج ،عبادت ديگری است که شعالن به آن اشاره کرده است .حج ،نماد ارتباط انسان با ﺧداوند
و طی طريق کردن و رنج سفر کشیدن جهت رسیدن به منزل معشوق است .در حج عالوه بر
اين موارد ،از نظر مالی نیز ﻓرد میبايست هزينه کند و مسﺘطیع باشد .شعالن با اشاره به اين
107
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
عبادت می ﺧواهد به ﺧواننده بفهماند که ،در راه عشق بايد هزينه کرد .در واقع از آنجا که
وطنش«ﻓلسطین» در اشغال صهیونیستها است ،شعالن میﺧواهد به ﺧواننده نشان دهد که
برای نجات و رهايی وطن میبايست هزينه پرداﺧت کرد.
حجاب ،عبادت ديگری است که شعالن به آن اشاره کرده است .حجاب مهمترين نماد جلوه و
حضور زنمسلمان در اجﺘماع است .ضﺤاک در اينجا آرزو میکند که به دﺧﺘر کوچکش حجاب
بپوشاند .در واقع میﺧواهد به اين موضوع اشاره کند که ،آموزههای دينی و مبارزه با
صهیونیستها میبايست از کودکی به بچهها آموزش داده شود.
بهشت و جهنم ،دو مفهوم قرآنی و دينی میباشند که شعالن به آنها اشاره کرده است .شعالن
در نسیان 28می نويسد« :الجﺤیم و الفردوس هما ﻓی شیء واحد ال غیر و هو الﺤبّ» (شعالن،
2018م)31۶:؛ جهنم و بهشت هر دو يک چیز هسﺘند و الغیر و آن عشق است.
در نسیان سوم مینويسد« :ﻓردوسی هو عشﻘکَ لی» (شعالن2018،م)49 :؛ بهشت من همان
عشق تو[ضﺤاک] نسبت به من است.
جهنم در رمان شعالن ،میتواند نماد وضع موجود ﻓلسطین و بهشت ،نماد وضع مورد انﺘظار
و مطلوب می باشد که می بايست برای آن تالش کرد .در اينجا شعالن ،بهشت و جهنم را با
عشق پیوند زده است .اين پیوند اشاره به روايت؛ «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْﺤُب» (کلینی1407 ،ق)80 :
دارد .کسى که در زندگى ﺧود عشق ﺧدائى را بر تخت سلطنت بنشاند ،حسّ مسئولیت ،وظیفه
يا وجدان اﺧالقى که همان ﻓرمان درونى است ،براى او ﺧادم با وﻓا و بنده حلﻘهبگوش میگردد.
حس وظیفه همانند سﺘاره ای است که راه تاريک زندگى را چند قدم روشن میسازد ،عشق
ﺧدائى مانند آﻓﺘابى است که شبهای تاريک هسﺘى ما را مبدل به روز روشن مینمايد .توانائى،
عشق ﺧدائى قابل مﻘايسه با قدرت حس وظیفه نیست ،توانائى ،عشق ﺧدائى برتر و باالتر و ﻓوق
هر قدرتى است که از منبع ﻓیض بی کران به نفس ناطﻘه انسانى عطا شده است ،حسوظیفه از
عشق زائیده شده است و نه برعکس .هیچکس از روى حسوظیفه يا وجدان اﺧالقى نمیتواند
عاشق شود و عشق بورزد ،لکن از روى عشق ،هرکس موظف میشود که همهچیز را به ﺧاطر
عشق تﺤمل کرده و ﻓدا سازد( .انصاريان ،بیتا)189 :
استفاده از مفاهیم قرآنی
شعالن در سراسر رمان ﺧود از مفاهیم دينی همچون صبر ،اسﺘﻘامت ،پاکی و ...بهره برده است.
شعالن عالوه بر مدح اين ارزشهای دينی به ذم غیر ارزشها و به اصالح مﺤرماتی همچون؛
قبح زنا ،رياکاری ،دروغ و ...نیز اشاره کرده است .در اينجا گرچه رماننويس بهطور مسﺘﻘیم به
108
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
آيه يا روايﺘی اشاره نکرده ،اما مفهوم عبارتها نشان از ارتباط آن با مفاهیم دينی دارد .قرآن به
دنبال صبر و اسﺘﻘامت ،نويد به بشارت و گشايش بعد از سخﺘی ها را می دهد .شعالن هم می
ﺧواهد امید را در وجودِ مردم سﺘم ديدهی ﻓلسطین زنده کند ،تا برﺧیزند و سايهی غاصبان را
از سرزمینشان دورکنند و با ايمان به ﺧدا تالش کنند از وضعیت موجود رهايی يابند و بدانند
بعد از هر سخﺘی ،آسانی است؛ همانطور که ﺧداوند در آيات قرآن نیز بدان اشاره نموده است.
ن مَعَ الْعُسْرِ
ن مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا .إِ َّ
اين مضامین به ﺧوبی گويای مفاهیم سورهی شرح میباشد« ﻓَإِ َّ
يُسْرًا»( .شرح)۶-5 :
ﺧداوند در آيات 200سورهی اعراف و 3۶سورهی ﻓصّلت ،به پیامبرش ﻓرمود« :اگر وسوسه
ای شیطانی تو را شديداً وسوسه کرد ،در آن صورت به ﺧدا پناه ببر؛ زيرا او شنوای داناست.
ﺧداو ند میفرمايد :اگر وسوسهای از شیطان به ﻓکرشان آسیب برساند ،ﺧدا را يادکنند ،پس ﻓوراً
بصیرت مییابند .دعوت به جهاد و انفاق ،مالک تﻘوا و جهاد در راه حق است .مهمﺘرين هدف
شعالن در اين رمان نیز ،بیان مضمونی در راسﺘای دعوت به سوی جهاد است و به نوعی دعوت
به هوشیاری مردم برای انﻘالب بر ضد ظلم های حکومت غاصب ﻓلسطین است .شعالن واقعیت
و داسﺘان را با رويکردی ﻓلسفی در هم آمیخت وحوادث گذشﺘه را با واقعیت های موجود و
وضعیت بﺤران زدهی ﻓلسطین تطبیق داد .وی اولويت جهاد را ،در رأس مضمون رمان قرار داده
است تا مهم بودن آن را بیش از پیش جلوه دهد .به نوعی با وجود کاراکﺘر«ثابت السردی»
،برتری و اولویت جهاد در راه خدا بر امور فردی در اين رمان به چشم می ﺧورد .عدهای
ن ﺧويش میگذرند؛ اما عدهای ديگر
ﺧالصانه به دنبال جهاد در راه ﺧدا میباشند و از مال و جا ِ
برای بهدسﺘآوردن زر و زور ،ﺧیانﺘهايی به اطراﻓیان میکنند و جان و مال ﺧويش و ﺧانواديشان
را برتر از ديگران میدانند و در راه جهاد ،سست ارادهاند .وجود مناﻓﻘان از صدر اسالم تا زمان
حاضر ،چالشی ﺧطرناک پیش روی اسالم و مسلمانان بوده است؛ آنان ﻓﺘنهجويانی هسﺘند که
به دنبال تباهی مسلمانانند و مسلمانان بايد آگاه باشند و اين شیادهای بدتر از کفار را که
جايگاهشان در اسفاللساﻓلین است ﺧوب بشناسند(.کلینی 13۶1،ش )23۶ :شعالن نیز از طريق
قهرمانان داسﺘانش ﺧواسﺘار اين است که ،همگان را از حضور مناﻓﻘان و غاصبان برحذر دارد .
کسب حرام
بﺤث کسب حرام يکی از مباحثی است که شعالن در رمان ﺧود به آن پرداﺧﺘه است .شخصیﺘها،
در پشت دين پنهان شدند تا به زناکاری بپردازند .شخصیت کريم وهدانی همان بود که بهاء
هنگام ترک يﺘیمخانه در هجدهسالگی او را مالقات کرد« .آن پیرمرد او را در يکی از بازديدهای
109
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
110
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
شد« .من با او به وسیله زنى پنجاهساله که در ﻓضای ﺧیريه او را ديده بودم آشنا شدم .او زنی
بود که دوست داشت به ديگران کمک کند و نیازهايشان را برآورده نمايد .امانتدار ،صادق،
ﺧوشﻘلب ،مهربان و میزبانى سخاوتمند بود ،با وجود داشﺘن صورتى زشت ،زيبا بود .با اين حال
او عاشق سرقت از بینوايان ،تهیدسﺘان و نیازمندان بود»(همان .)105 :از جسم بهطور کامل
اسﺘفاده کردم؛ ز يرا رابطه میان جسم و جهان ،رابطه مهار ،تصرف ،گفﺘگو ،هماهنگی و وحدت
است ،به اين شخصیت با پسر بزرگش لﻘب حاجى دادند تا دروغین بودن اين الﻘاب نشان داده
شود که در بسیاری از نﻘاط به گذرنامه ای برای انجام سرقت بدون سوءظن تبديل شده است.
گويی چنین نامگذاریها ،مشروعیت مالک برای انجام هر کاری که دوست دارد است تا «عیسی
اقبالی پیش از اسﺘخدام من ،آنچه را که دوست دارد انجام می دهد ،بهمﺤض اينکه چشمش به
سرﺧى جسم من اﻓﺘاد که سرﺧىاش شبیه سالمﺘی ويرانشده اى است که در لباس هاى
ابريشمی و مذهبی ﻓرو رﻓﺘه است ،بیش از يکبار تکرار کرد« :ماشاءاهلل ،تبارک اهلل ﻓیما ﺧلق»؛
او کالم ﺧداوند را به نیکويى مىدانست .با اين حال از ﺧشم ﺧدا به ﺧود نمیﺘرسید و همچنین
در هرکاری که انجام مىداد او را حاضر نمىديد( .شعالن2018 ،م)151 :
ﻓرزندان عیسی اقبالی هیچ تفاوتی با پدرشان نداشﺘند و دارای شخصیﺘی اسالمی بودند .تناقض
اينجاست که او با همه اين ﺧصوصیات ،يک دزد و سارق است .او نسب شريفش را دزديد و
ترکیبی از تبار مشکوک شد و ثروتش عبارت بود از سرقﺘها ،و گواهش سرقﺘهاى مﺘعددش بود
و اموالش ،حاصل ورشکسﺘگی شرکﺘهای ديگران بود ،که در واقع انﺘﻘال پول از«يﺘیمان ،بیوگان،
موقوﻓات ،مساجد ،انجمنهای ﺧیريه و امور ﺧیريه بود که به بهانه های مخﺘلف و ترﻓندهايی
تﺤت عنوان دينداری ،نیکی و ﺧوبی از آنها مىدزديد»( .همان )153 :زندگی اى که پس از
ازدواج مخفی به بهاء بازگشت و به او لﻘب حاجیه ﺧانم داده شد ،از او ﺧواست که بهطور رسمی
حجاب بپوشد .بنابراين؛ او امور ثابت مذهبی و انﺤطاط جامعه ای که سنت و شراﻓت را مﻘدس
میشمارد را مورد انﺘﻘاد قرار میدهد .از طرف ديگر او اﻓراد را با قدرت تمام ،بدون رحمت و
عطوﻓت تﺤﻘیر میکند تا آنها را به اعماق تاريکی بیندازد و آنها با سرنوشت ناشناﺧﺘه اى
روبرو شوند .از آنجا دسﺘرسی به زنان در همه شرايط مهیّاست ،حﺘی اگر شیوه مﺘفاوت باشد.
«ازدواج قالبى را قبول کردم که ناهنجاریها ،دروغها و اﻓﺘراهای قوانین و حﻘايﻘش را به من
پیشنهاد مىداد ،به اين امید که براى يک مرد باشم .اگر او هنوز هم معﺘﻘد است که زنان اين
دنیا مال او هسﺘند ،پس بايد قانون آنچه را که ﺧودش ﺧلق کرده را داشﺘه باشد ،او بر اساس
منطق اراذل و اوباش ،حق دارد به بدن کسانی که ضعیف هسﺘند تجاوز کند؛ اما هنگامی که او
111
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
میخواست مرا معامله کند و مرا به اشراف دروغین و نیکوکاران ساﺧﺘگی عرضه نمايد ،تصمیم
گرﻓﺘم برای ﺧودم کار کنم و مشﺘريان ويژه ﺧود را از میان دوسﺘانش که همگی نشانه های
سیاه سجده بر پیشانیهاى بلندشان دارند را انﺘخاب کنم» (همان.)154 :
آنچه اعﺘبار ديدگاه وی را تأيید میکند ،اين است که او دور از کار ﺧیر ،در هر جهﺘى کار کرد.
«تجارتش گسﺘرش ياﻓت ،ثروتش اﻓزايش ياﻓت و در پروژه های مشکوکی مانند :قﺘل ،تجاوز،
اسلﺤه ،مواد مخدر و انواع مکر و حیله شرکت جُست و يک سهم هم از ﺧیر و ﺧوبى و صالح
نداشت» .اين شرايط دنبال شد تا«زن در زندگی شبکه های تجارت با دين ،نیازمندان ،بیگناهان،
يﺘیمان ،بیوهها و مسﺘضعفان نفوذ کند»(همان .)155 :زن عامل اصلی اين وقايع بود.
ریا ،يکی از رذايل اﺧالقی که پیامبر (ص) نسبت به آن اظهار نگرانی کرده است .رسول
ﺧدا(صلیاهلل علیه و آله) از ریا به شرک ﺧفی تعبیر کرده و از غوطهور شدن جامعه اسالمی به
ن أَﺧْوَفَ مَا أَﺧَافُ عَلَیکُمُ الشِّرْکُ الْأَصْغَرُ قَالُوا وَ مَا الشِّرْکُ
آن اظهار نگرانی کرده و میﻓرمايد« :إِ َّ
الْأَصْغَرُ قَالَ رَسُولُ ال َّلهِ (صلی اهلل علیه و آله) هُوَ الرِّياءُ يﻘُولُ ال َّلهُ تَعَالَى يوْمَ الْﻘِیامَۀِ إِذَا جَازَى الْعِبَادَ
ن عِنْدَهُمُ الْجَزَاء» (ورام،
ن ﻓِی الدُّنْیا ﻓَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُو َ
بِأَعْمَالِهِمْ اذْهَبُوا إِلَى الَّذِينَ کُنْﺘُمْ تُرَاءُو َ
1410ق187 :؛شهید ثانی1409 ،ق)317 :؛از چیزى که بیشﺘر بر شما ترسانم شرک اصغر است،
عرض کردند :شرک اصغر چیست؟ ﻓرمود :ريا است ،ﺧداوند با عزت و جالل هنگامى که بندگان
را به کردارهای ايشان پاداش میدهد ،به رياکاران میﻓرمايد :نزد کسانى که در اعمال ﺧود براى
ايشان ريا میکرديد برويد و ببینید آيا نزد آنها جزا و پاداش اعمال ﺧود را مىيابید؟
معنای ریا در اصطالح علم اﺧالق يعنى ،حرص بر اظهار کار ﺧوب در مﻘابل مردم است ،تا
رياکار به تعجّب و تمجید آنها برسد و در دلشان منزلت وااليى از دوسﺘى و احﺘرام کسب نمايد؛
و بر زبانشان ،به صورت ذکرى رايج و مکرّر جارى گردد( .عضیمه1380 ،ش)2۶4 :
رياکاری ،يکی از ابزارهای مهم شیطان برای گمراه ساﺧﺘن انسانها است .بررسی آيات و روايات
حکايت از آن دارد که رياکاری ،تخريبکننده ﻓضايل اﺧالقی و عاملی برای پاشیدن بذر رذايل
در روح و جان انسانها است .رياکاری اعمال را توﺧالی و انسان را از پرداﺧﺘن به مﺤﺘوا و حﻘیﻘت
عمل باز میدارد .هنگامی که جامعهای به رياکاری و تظاهر عادت کند ،همهچیز او اعم از
ﻓرهنگ ،اقﺘصاد ،سیاست ،بهداشت ،نظم و نیروهای دﻓاعی از مﺤﺘوا تهی میشود و همه مردم
به ظاهرسازی قناعت کرده ،و بهجای ﺧیر و سعادت جامعه ،به سراغ چیزهايی میروند که ظاهر
جالبی داشﺘه باشد .بهيﻘین اين طرز ﻓکر و کار ،ضربات مهلکی بر جامعه وارد میکند که بر
هوشمندان مخفی و پنهان نیست( .مکارم شیرازی1374 ،ش)3۶4 :
112
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
در احاديث اسالمی ،اهمیت ﻓوقالعادهای به مسئله ريا داده شده و رياکاری بهعنوان يکی از
ﺧطرناکترين گناهان معرﻓی شده است که به گوشهای از آن در ذيل اشاره میشود:
• در حديثی از پیامبر (ص) آمده« :إِ َّ
ن أَدْنَى الرِّيَاءِ شِرْک»(لیثی137۶ ،ش)141 :؛
کوچکترين ريا [در کار انسان] ،شرک است».
• باز از همان حضرت آمده است که ﻓرمود« :إِ َّ
ن ال َّلهَ لَا يَﻘْبَلُ عَمَلًا ﻓِیهِ مِثْﻘَالُ ذَرَّۀٍ مِنْ رِيَاء»
(ورام1410 ،ق)187 :؛ ﺧداوند عملی را که ذرهای از ريا در آن باشد قبول نمیکند!».
• در حديث ديگری از همان بزرگوار آمده است« :إِ َّ
ن الْمُرَائِیَ يُنَادَى يَوْمَ الْﻘِیَامَۀِ يَا ﻓَاجِرُ يَا
غَادِرُ يَا مُرَائِی ضَلَّ عَمَ ُلکَ وَ حَبِطَ أَجْرُکَ اذْهَبْ ﻓَخُذْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَه» (همان)187 :؛
روز قیامت شخص رياکار را صدا میکنند و میگويند ای ﻓاجر! ای حیلهگر پیمانشکن! و ای
رياکار! اعمال تو گم شد و اجر تو نابود گشت .برو و پاداش ﺧود را از کسی که برای او عمل
کردی بگیر!».
ریا ،ﺧطر و آﻓت بزرگی است که اﻓراد مؤمن را تهديد مىکند .ريا آن است که انسان کارى
را براى ديدن مردم انجام دهد ،اين کار از نشانههاى نفاق است .چنانکه قرآن درباره مناﻓﻘان
ن النَّاسَ»( .نساء )142 :چون به نماز
مىﻓرمايد« :إِذا قامُوا إِلَى الصَّالۀِ قامُوا کُسالى يُراؤُ َ
مىايسﺘند ،نمازشان با کسالت و رياکارى است( .قرائﺘی1383 ،ش)۶04 :
مشیت و تدبیر الهی
نويسنده داسﺘان ،رسیدن مجدد عاشق به معشوق را مشیّت و تدبیر الهی میداند .از اين امر
نمايان میشود که نويسنده داسﺘان ،بهدرسﺘی از قرآن و روايتهای گوناگون اسﺘفاده کرده است.
«قد جاء الی هذالمکان بﺘدبیر الهیّ»( .شعالن2018 ،م)32 :
ن إِلَّا
از آيات زيادی میتوان برای نشان دادن مشیّت و ﺧواست الهی اسﺘفاده کرد« .وَمَا تَشَاءُو َ
ن عَلِیمًا حَکِیمًا»( .انسان )30 :شما هیچ چیز را نمیﺧواهید مگر اينکه
ن ال َّلهَ کَا َ
ن يَشَاءَ ال َّلهُ إِ َّ
أَ ْ
ﺧد ا بخواهد ،ﺧداوند دانا و حکیم بوده و هست .در اين آيه ،بیان شده است که تمام اتفاقات
ن يَشَاءَ ال َّلهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»(تکوير)29 :؛ و
ن إِلَّا أَ ْ
مربوط به تﻘدير و مشیّت الهی است« .وَمَا تَشَاءُو َ
شما اراده نمیکنید مگر اينکه ﺧداوند (پروردگار جهانیان) اراده کند و بخواهد .اين آيه نشانگر
برتری اراده و مشیت الهی بر مشیت انسانها است .بنابر مفهوم اين آيه ،هرگاه وصل و جدايی
در میان اﻓراد صورت میگیرد ،از جانب پروردگار و مشیت اوست.
113
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
114
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
«وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْﺤَکِیمُ»(.عنکبوت( )2۶ :ابراهیم)گفت :من بهسوی
پروردگارم هجرت میکنم که او صاحب قدرت و حکیم است.
قرار دادن ایمان در وجود انسان
يکی ديگر از مواردی که در اين صفﺤه از رمان سناءالشعالن توجه مخاطب را به ﺧود جلب
میکند ،قرار دادن ايمان در وجود انسانهای نیکوکار و اطمینان از ايمان است که موجب آرامش
جانها میشود؛ و با داشﺘن اين ايمان میتوان به اطمینان و آسودگی رسید« .االيمان العمیق
ن اهلل ال يﺘخلی عن عباده الطیبین»( .شعالن2018 ،م)12۶ :
بأ ّ
اين امر در آيات مﺘعدد قرآن ديده می شود« :الّذينَ آمَنوا وَ لَم يَلبَسوا ايمانَهُم بِظُلمٍ اولئِکَ لَهُمُ
األمنُ وَ هُم مُهﺘَدون»؛ (انعام( .)82 :آری) ،آنها که ايمان آوردند و ايمان ﺧود را با شرک و سﺘم
نیالودند ،ايمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدايت ياﻓﺘگاناند.
در آيه باال روشن می گردد که شرط آرامش و هدايت ،ايمانی است که دور از شرک و سﺘم
باشد.
ن أَصَابَﺘْهُ ﻓِﺘْنَۀٌ انْﻘَ َلبَ عَلَى
ن بِهِ وَإِ ْ
ن أَصَابَهُ ﺧَیْرٌ اطْمَأَ َّ
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ ال َّلهَ عَلَى حَرْفٍ ﻓَإِ ْ
ن الْمُبِینُ» (حج)11 :؛ بعضی از مردم ﺧدا را تنها با
وَجْهِهِ ﺧَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآﺧِرَۀَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَا ُ
زبان میپرسﺘند (و ايمان قلبیشان بسیار ضعیف است)؛ همین که(دنیا به آنها رو کند و نفع )
ﺧیری به آنان برسد ،حالت اطمینان پیدا میکنند؛ اما اگر مصیبﺘی برای امﺘﺤان به آنها برسد،
دگرگون میشوند(و به کفر رومیآورند) !(به اين ترتیب) هم دنیا را از دست دادهاند و هم آﺧرت
را؛ و اين همان ﺧسران و زيان آشکار است .
در آيه ﻓوق ،بهدرسﺘی روشن می گردد که عدم ايمان عمیق و نفسانی«عملی» به ﺧداوند و
دين اسالم ،موجب برهمزدن آرامش شده و انسان را از انجام امور زندگی باز میدارد.
استفاده از قصص قرآنی
شعالن در برﺧی از قسمتهای رمان ﺧود به داسﺘانهای قرآنی اشاره کرده است .يکی از اين
داسﺘان ها ،داسﺘان«آدم» است .آدم بهعنوان آغاز آﻓرينش انسان و قدم گذاشﺘن او روی زمین
است.
شعالن مینويسد :زن عاشق نوشت« :حبیبﺘی تیم اهلل الجزيری ،لعل اهلل يﺤب الکلمۀ و لذلک
يهديها لمن يصطفی من البشر و لذلک وضعها اهلل ﻓی قلبی و قلبک و لذلک أهديها الیک مرۀ
تلو االﺧری ألنها أقدس ما نثف اهلل ﻓی روحی»( .شعالن2018 ،م )303 :شايد ﺧداوند کلمات
را دوست دارد و به همین ﺧاطر آنها را به انسان برگزيدهاش هديه میدهد و آنها را در قلب
115
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
من و تو قرار میدهد و من آنها را يکی پس از ديگری به تو میبخشم؛ چراکه مﻘدسﺘرين چیزی
هسﺘند که ﺧداوند در روحم دمیده است.
اين عبارت اشاره به آيهی«وَ عَ َّلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُ ّلَها» (بﻘره)31 :دارد.
در جای ديگر نیز ،شعالن به ماجرای اﺧراج آدم از بهشت اشاره کرده و مینويسد«:کم هی
لذيذۀ ال فاکهۀ المﺤرّمۀ! ماأشدّ حق اإلنسان الذی طُرد من الجنّۀ ألجل معدته ،لیﺘه طُرد منها
ألجل قلبه .وحده اهلل من يثمّن الﺤبّ عندما يﺤشر ﻓی االﺧرۀ کلّ امری مع من أحبّ» (شعالن،
2018م) 321 :میوه ممنوعه چه قدر ﺧوشمزه است ،چه احمق است انسانی که به ﺧاطر
معدهاش از بهشت را نده شد؛ کاش به ﺧاطر قلبش از آن رانده میشد .ﻓﻘط ﺧداوند بهای عشق
را میدهد ،هنگامی که در آﺧرت ،هر ﻓردی با کسی که دوسﺘش دارد مﺤشور میشود.
اين عبارات اشاره به آيات زير دارد« :وَ قُ ْلنَا يَادَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الجْنَّۀَ وَ کُالَ مِنْهَا رَغَدًا
ن عَنهْا ﻓَأَﺧْرَجَهُمَا مِمَّا
حَیْ ثُ شِئْﺘُمَا وَ لَا تَﻘْرَبَا هَاذِهِ الشَّجَرَۀَ ﻓَﺘَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ* ﻓَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَا ُ
کاَنَا ﻓِیهِ وَ قُ ْلنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکمْ ﻓىِ الْأَرْضِ مُسْﺘَﻘَرٌّ وَ مَﺘَاعٌ إِلىَ حِینٍ»(بﻘره-3۶ :
)35
و گفﺘیم :اى آدم! تو و همسرت در اين بهشت سکونت گیريد و از هر جاى آنکه ﺧواسﺘید ﻓراوان
و گوارا بخوريد و به اين درﺧت نزديک نشويد که[اگر نزديک شويد] از سﺘمکاران ﺧواهید شد.
پس شیطان ،هر دو را از[طريق] آن درﺧت لغزانید و آنان را از آنچه در آن بودند[چه مﻘام و
مرتبه معنوى و چه منزلت و جايگاه ظاهرى ] بیرون کرد؛ و ما گفﺘیم[ :اى آدم و حوا و اى
ابلیس]در حالى که دشمن يکديگريد[و تا ابد ،بین شما آدمیان و ابلیسیان صلح و صفايى نخواهد
بود ،از اين جايگاه] ﻓرود آيید و براى شما در زمین ،قرارگاهى [براى زندگى] و تا مدتى معین،
وسیله بهرهورى اندکى ﺧواهد بود.
سناء الشعالن ،در صفﺤه 233رمان ،از ماجرای عدم سجده شیطان در مﻘابل آدم صﺤبت
میکند ولی آن را بهصورت بسیار ماهرانه و ادبی بیان میکند .بینامﺘنیت مورد اسﺘفاده در اين
نمونه ،از نوع انﺘزاعی است« .مشکلۀ الشیطا ن الکبری انّه عشق اکثر مما يجب أن يکون العشق».
(شعالن2018 ،م)233 :
نويسنده در اينجا سجده نکردن شیطان در برابر انسان را عشق بیش از حد به پروردگار
میداند .نمونه اين داسﺘان را می توان در آيه زير مشاهده کرد«:وَإِذْ قُ ْلنَا لِ ْلمَلَائِکَۀِ اسْجُدُوا لِآدَمَ
ﻓَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى» (طه )11۶ :؛ و به يادآور هنگامی را که به ﻓرشﺘگان گفﺘیم :برای آدم
سجده کنید! همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سرباز زد(و سجده نکرد)!
11۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
در اين آيه بهوضوح نشان می دهد که ابلیس در مﻘابل انسان سجده نکرد و دلیل عدم سجده
وی را می توان در آيات ديگری مشاهده کرد« :قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا ﺧَیْرٌ
مِنْهُ ﺧَ َلﻘْﺘَنِی مِنْ نَارٍ وَﺧَ َلﻘْﺘَهُ مِنْ طِینٍ» (اعراف)12 :؛ (ﺧداوند به او) ﻓرمود :در آن هنگام که به
تو ﻓرمان دادم ،چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟ گفت :من از او بهﺘرم؛ مرا از آتش
آﻓريدهای و او را از گل.
در اين آيه ،شیطان به ﺧود غرّه شده و جنس وجودیاش را باالتر از آدمی میداند که از گل
به وجود آمده است و برای همین امر از سجده کردن سر باز زد .در اين قسمت ،شاهد حسن
تعلیل بسیار اديبانه و ماهرانه از سوی نويسنده هسﺘیم.
کالم آخر
سناء الشعالن ،يکی از نويسندگان مسلمان معاصر عرب است که سعی دارد با الهام گیری از
قرآن ،مﺘن رمان ﺧودش را پربارتر و اثرگذارتر به مخاطب اهدا کند .شعالن در موارد مﺘعدد از
مفاهیم دينی در توصیف وقايع و يا شخصیتهای رمان اسﺘفاده کرده است .برﺧی از اين مفاهیم
عبارتاند از :نماز ،حج ،حجاب ،اوقاف ،مساجد ،سجده ،سجاده ،کعبه ،ايمان ،بسماهلل ،قرآن،
حفظ قرآن ،توبه ،بهشت ،جهنم و ...شعالن در سراسر رمان ﺧود از مفاهیم دينی همچون :صبر،
اسﺘﻘامت ،پاکی و ...بهره برده است .نويسنده با اسﺘفاده از مضامین داسﺘانی و با تکیه بر آيات
الهی ،به دنبال معادل موضوعی می گردد تا عالوه بر تفهیم مبانی اسالمی ،ﺧطرات عصر کنونی
و حوادث ﺧطیری که ملﺘش را در عصر حاضر تهديد میکند .به همگان گوشزد کند؛ تا از ورای
آن به دنبال حل مشکالت جامعه اش باشد .از اين رو در پی انطباق گذشﺘه و حال ،با تکیه بر
موازين دينی که شاهدی بر اين مدعاست؛ ﺧواهان آن می باشد که ملت مسلمان و مﺘعهد
سرزمینش را ضمن آشنايی مجدد با اصول و مبانی دينی برای قیام پرشور علیه غاصبان ﻓرا
ﺧواند .شعالن عالوه بر مدح اين ارزشهای دينی به ذم غیرارزشها و به اصالح مﺤرماتی
همچون :قبح ،زنا ،رياکاری ،دروغ و ...نیز اشاره کرده است .در اينجا گرچه رماننويس بهطور
مسﺘﻘیم به آيه يا روايﺘی اشاره نکرده است ،اما مفهوم عبارتها نشان از ارتباط آن با مفاهیم
دينی دارد .در اين پژوهش بر اساس رويکرد«ژرارژنت» ،ارتباط قرآن و
رمان«أدرکهاالنسیان» تبین شد .بر اساس نظريه «ژرارژنت» ،سه نوع بینامﺘنیت صریح ،غیر
صریح و ضمنی وجود دارد .از نظر ژنت ،ترامﺘنیت همه آن چیزهايی است که به صورت آشکار
يا نهان يک مﺘن را در ارتباط با مﺘون ديگر قرار میدهد .او در مﻘدمه کﺘاب«الواح» بازنوشﺘی
درباره بینامﺘنیت مینويسد« :من به نوبه ﺧودم آن را بیشک شیوهای مﺤدود به وسیله يک
117
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
رابطه هم حضوری میان دو يا چندين مﺘن تعريف میکنم؛ يعنی به طور اساسی و اغلب با حضور
واقعی يک مﺘن در مﺘن ديگری .از همین رو ،ژنت ترامﺘنیت را بهعنوان موضوع شعر پژوهی
مطرح میکند .ژنت ،بینامﺘنیت را اولین نوع از ترامﺘنیت قرار میدهد و مینويسد :اولین نوع
ترامﺘنیت ،همان چیزی است که قبالً توسط کريسﺘوا تﺤت عنوان بینامﺘنیت ،مطرح شده بود.
من نیز به سهم ﺧود با عبارتی مخﺘصر آن را تعريف میکنم .از نظر ژنت ،سرقت ادبی ،نهانیﺘرين
و غیر مﺘعارﻓﺘرين نوع بینامﺘنیت است .در مﻘايسه میان بینامﺘنیت ژنﺘی با ساير بینامﺘنﺘها بايد
گفت :بینامﺘنیت ژنت مﺤدودتر است ،اما در عین حال مشخصتر و معینتر است .دلیل مﺤدود
بودن بینامتنیت ژنت اين است که ،او آن را ﻓﻘط به روابط هم حضوری تﻘلیل داده و ديگر
اقسام روابط میان مﺘنی را در انواع ديگر ترامﺘنی مانند بیش مﺘنیت توزيع کرده است .ژرارژنت
مﺤور بینامﺘنیت را ،حضور هم زمان دو يا چند مﺘن و نیز حضور بالفعل يک مﺘن در مﺘن ديگر
میداند و به روابط تأثیر و اثر مﺘنها میپردازد.
سمانه موسی پور ،دانشجوی دکﺘری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی -ايران-کرج
118
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
«امپرسیونیسم» 1مهمترين پديده هنر اروپايی در سده نوزدهم و نخسﺘین جنبش نﻘاشی
مدرن به شمار میآيد .امپرسیونیسم ،مکﺘبی با برنامه و اصول معین نبود ،بلکه تشکل
آزادانه هنرمندانی بود که به سبب برﺧی نظرات مشﺘرک ،بهمنظور عرضه مسﺘﻘل آثارشان
در کنار هم قرارگرﻓﺘهاند« .امپرسیونیسم» برگرﻓﺘه از ريشه «امپرسیون» به معنای «تأثر»
يا برداشـت آنـی و لﺤظهای است( .پاينده 1390،ش.)303 :
امپرسیونیسم که زيرمجموعه مدرنیسم است ،در دهه 1910با آثار کسانی چون ﻓورد و
کنراد به ادبیات داسﺘانی اروپا و آمريکا راه ياﻓت و تﻘريباً تا زمان جنگ جهانی اول پرطرﻓدار
بود .در همان زمان کسانی چون چخوف ،اسکار وايلد و جیمز جويس به پاريس سفر کردند
تا با نﻘاشیهای امپرسیونیستها آشنا شوند( .همان .)274-275 :هدف نويسنده
امپرسیونیست نیز مانند نﻘاش اين مکﺘب ثبت يک تصوير ذهنی يا حس آنی درباره زندگی
است .او دنیا را همانطور که در ذهنش نﻘش میبندد ،نمايش میدهد .اصـطالح ادبـی
امپرسیونیسم يا تأثر گرايی مکﺘبی است که ،پیروان آن بیشﺘر برنشان دادن تأثیر ذهنـی
ﺧود از واقعیت تأکیددارند تا بازآﻓرينی واقعیـت عینـی( .مجـدی 1984 ،م .)4۶ :ازنظر
امپرسیونیسم تنها ،نﻘاش بايد برداشت ﺧود از اشیاء و انسانها و منـاظر را بر روی بـوم
نﻘاشی بیاورد ،ولی تصويری کامالً شبیه به آنها را انعکاس نمیدهد .انجام دادن اين کار
میطلبد که نﻘاش با چند ضرب قلممو ،اسﺘنباط بال واسطه و آنی ﺧويش از اشیاء را به
تصوير بکشد (پاينـده 1389 ،ش.)3۶8 :
در سال 1874م ،گروهی از نﻘاشان جوان و مسﺘﻘل ﻓرانسوی (مونه Monetرونوار
،Reneirپیسارو ،Pissarroسیسلی ،sisleyسزان Ceznneو )...که يک انجمنی
بینام ،در مﺤلی سوای سالن رسمی ،نمايشگاهی بر پا داشﺘند که غوغايی بر پا کرد و
1
- IMPRESSIONISM
119
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
روزنامهنگاری به نام لورو ( ،)Leroyپس از مشاهده تابلوای به نام تأثیر طلوع آﻓﺘاب ،در
مجلۀ هجو نويس هیاهو ،بهطعنه نمايشدهندگان را ،تاثرگرايان ( )impressionints
ﺧواند (گودن 13۶4 ،ش .)32۶:اين نام که ﺧود نﻘّاشان هم آن را پذيرﻓﺘه بودند بسیار
مﺘداول شد و در سراسر جهان مورداسﺘفاده قرار گرﻓت .امپرسیونیسم نظری منﺘﻘدان،
جايگزين امپرسیونیسم نﻘّاشان شد و اين انديشه به اصولی ثابت مبدل گشت؛ بنابراين
امپرسیونیسم يک مکﺘب هنری بود که ابﺘدا در نﻘاشی بروز پیدا کرد و سپس وارد حوزۀ
نﻘد ادبی و ادبیات شد .اين مکﺘب دارای اصول و مبانی است که در هر دو حوزۀ ادبی و
هنری مشﺘرک است( .پاينده 1389 ،ش.)2۶8:
اصول تکنیکی امپرسیونیسم در نﻘّاشی ،تﻘسیم سايهها و درﺧشش نا ثابت رنگ است.
تفوّق لﺤظه بر بﻘا و اسﺘمرار .اين احساس که هر پديده يک احساس و طرح تکرارناپذير و
موجی است که بر شطّ زمان میلغزد و رودﺧانهای که «دو بار نمیتوان در آن شنا کرد».
سادهترين ﻓرمولی است که میتوان از امپرسیونیسم ارائه داد .کل روش امپرسیونیسم
بیشﺘر از هر چیزی معطوف به اين امر است که تأکید ورزد؛ واقعیت نه «بودن» بلکه
«شدن» است .هر تصوير امپرسیونیسﺘی تهنشست يکلﺤظه درحرکت دائم زمان و
بازنمايی تعادل موقت و بیثبات در بازی نیروهای مخالف است .ديد امپرسیونیسﺘی
طبیعت را به ﻓراگشت رشد و زوال تبديل میکند .هر چیز منسجم و باثبات به هیات های
تغییرياﻓﺘه تجزيه میشود و ﺧصلت ناتمام و جزئی به ﺧود میگیرد .جهانی که پديدههای
آن در يک حالت سیالن و گذار دائمی هسﺘند تأثیر يک تسلسل را پديد میآورد که در
آنهمه چیز بههمپیوسﺘه است و تمايز ديگری جز برداشتها و ديدگاههای مﺘفاوت
تماشاگر وجود ندارد .چنین هنری پیشامد را اصل وجود و حﻘیﻘت لﺤظه را ،مبطل هر
حﻘیﻘت ديگری میانگارد (هاوزر 13۶2،ش.)207 :
امپرسیونیسم ادبی
امپرسیونیسم بهعنوان يک سبک ادبی در اساس پديدهای دقیﻘاً معین نیست .آغازش در
میان طبیعتگرايی بازشناﺧﺘه نمیشود و اشکال بعدی تکاملش بهکلی با پديده نمادگرايی
(سمبلیسم) درآمیخﺘه است .ازلﺤاظ تسلسل تاريخی نیز اﺧﺘالف مشخصی را میان
امپرسیونیسم در ادبیات و نﻘاشی میتوان مشاهده کرد .هنگامیکه ويژگیهای اسلوبی
120
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
امپرسیونیسم در ادبیات تازه نمود آغاز میکند ،در نﻘاشی پربارترين دوره امپرسیونیسم
پشت سر گذاشﺘهشده است (.)strinberg,1953:290
زاویۀ دید :در اين مکﺘب برﺧالف داسﺘانهای رئالیسﺘی مﺤدود است .نويسنده با روايت
داسﺘان از نگاه يکی از شخصیتهای آن ،رنگی ذهنیتگرا به آن میبخشد؛ يعنی هرچه
در آن ذکر میشود نشانی از نگرش ها و احساسات ﻓردی شخصیت بازگوکننده دارد ،يا
اينکه نويسنده از شیوۀ «ذهنیت مرکزی» که از ابداعات هنری جیمز است بهره میگیرد.
به اين صورت که ذهن يکی از شخصیتها مانند آينهای عمل میکند که ﺧواننده با
نگريسﺘن به آن از وقايع داسﺘان آگاه میشود .اين راوی صرﻓاً مشاهدهگر نیست که به
روايت ﺧودبسنده کند بلکه ذهنیت ﺧود را هم در روايت دﺧیل میکند .او نکﺘهسنج است
و ذهنی حساس و ظريف دارد.
پیرنگ :در داسﺘان امپرسیونیسﺘی برکنش بیرونی تأکید چندانی ندارد و رويدادها همان
اﻓکار و احساسات شخصیت اصلی هسﺘند که صورت غیرمسﺘﻘیم ارائه میشود؛ بنابراين
نمیتوان داسﺘانهای امپرسیونیسﺘی را با منطق علی معلولی به هم مرتبط کرد (پاينده،
1391ش .)283 -300 :حذف پیرنگ سنﺘی نیز به دو صورت است:
121
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
در اين نوع داسﺘانها ،تکیه بیشﺘر بر اسﺘعاره و مجاز در روايت داسﺘان باعث میشود
کارکرد عنصر مکان هم با قبل مﺘفاوت باشد .مکان در اين داسﺘانها بیش از آنکه مﺤلی
برای روی دادن حوادث باشد ،حاکی از حاالت ذهنی شخصیتهای آن است؛ يعنی داللت
مکان در آن با حوزه رئالیسم مﺘفاوت است و کارکردی اسﺘعاری دارد.
روايت داسﺘانهای امپرسیونیسﺘی ﺧطی نیست .درواقع شیوه بازگويی رﺧدادها از ذهن
راوی تبعیت میکند .تداعیهای ذهن او شالودهای برای بازگويی اپیزودهای جدا و نامرتبط
است .مثالً راوی در حین روايت ﺧود ناگاه بوی عطری میشنود و ياد ﺧاطرهای میاﻓﺘد و
در اينجا سیالن ذهنش آغاز میشود و شروع به ﺧیالپردازی میکند.
نويسندگان اين سبک سعی در سبکسازی دارند ،از نثری موزون بهره میگیرند و واژگانی
رسا برمیگزينند و بسیار از صناعات ادبی (بیشﺘر اسﺘعاره و تشبیه) اسﺘفاده میکنند؛
يعنی سبک نگارش آنها سبکی ﺧاص و مشخص است و ﺧواننده را به ﺧود جلب میکند.
(الﺘفﺘازانی 1383 ،ش)342 :
آﻓرينش هنری نوعی الهام است که باعﻘل و منطق درک نمیشود .بسیاری از مﺘون مانند
نامه نوشﺘن ،سروده میشود؛ يعنی انديشههای شاعرانه مثل چشمهای میجوشد و جريان
میيابد .در هر الهام ،واژگان به شاعر الﻘا میشود و او نیروی واژه را درمیيابد .تصاوير
ﺧیالی و يا کلما ت مجسم که شعر و يا نثر شعرگونه با آن بیان میشود و پذيرش نوشﺘار
بهواسطه شکل گرﻓﺘن زيبايی با آنها صورت میگیرد ،ضمن اينکه پديدهها را به هر
صورتی مﻘبول تر جلوه داده و ادراک و احساس منﺘج از تعامالت شاعر يا هنرمند ممزوج
122
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
تصوير اولیه میشود که گاه ممکن است تصويری که درواقع موجود نبوده است را تمام و
کمال برآمده از ﺧیال گوينده دانست .نويسنده رنگ سفید را نماد آرامش و امنیت میداند
«و يسبح لهم بفضل اجهزۀ الﺘنفس االنعاش عنها کی ترحل الی العالم االﺧر بسالم».
(شعالن 2018،م .)323 :احمد مخﺘار در کﺘاب «اللغۀ و اللون» مینويسد« :لون الکفن
ايانه يﺤمل رمزيۀ الموت و الفنا الی جانب االسﺘسالم» (مخﺘار 1982،م.)70 :
مﺘون ادبی شامل کدهايی است که دارای ارزش ساﺧﺘارى و روايی باال هسﺘند که در
ترسیم تصوير روايت و ه دايت قرائت به سمت درک عمیق ماهیت ساﺧﺘار در رمان نﻘش
دارند و رمان را به مﺘنی هنری تبديل میکند .جلد اثر به مﺤﺘوا اشاره دارد و برای تسريع
ورود به انديشه بکار میرود .جلد هر اثر ساﺧﺘار بصری ،نمادين و معنايی دارد .عنوان،
تصوير ،نام مؤلّف ،اسم انﺘشاراتى و ...بصری هسﺘند .لیکن؛ ساﺧﺘار معنايی و نمادين جلد
رمان «أدرَکَهَا النّسیان» ﺧانهای در کنار رودﺧانه در برف و يخبندان است و بارنگ بیابانی
مايل به زرد اشباعشده تا گذشﺘه شخصیتها (ضﺤاک) و (بهاء) را يادآوری کند که
نخسﺘین کودکی ﺧود را در صﺤرای يﺘیمى و ﻓﻘر سپری کردند؛ و رنگ سفید برف ،گاه بر
معصومیت و پاکی و گاه بر کفن و مرگ داللت دارد و بالﻓاصله در زير عنوان رمان ،عبارت
«أدرکَها النّسیان» بارنگ سیاه در اندازه بزرگ آمده که نشان از اندوه و مرگ دارد .بر
اساس درونمايه ،رمان که جنگ و ﻓﻘر و آوارگی کودکان يﺘیم در کشورهای مﺘخاصم را
به تصوير کشیده :میتوان گفت رنگ سفید برف در جلد رمان نماد پاکی و معصومیت
کودکان يﺘیم و همچنین در معنای مرگ و نیسﺘی ﻓراﺧوان شده است( .عمر 1982،م)70:
«الی االديب عباس داﺧل حسن المصلوب تﺤت السما الﻘب کنجمه الفنیﻘین »...
(اشبﺤون 2009 ،م«)5:به اديب عباس داﺧل حسن که در زير آسمان قطب بهعنوان سﺘاره
ﻓنیﻘیان مصلوب شد» .او ﻓردی گرم در سرزمینی سرد و يخبندان است .مردی اﻓسانهای
که در ﻓضای غیرممکن زندگی میکند و منﺘظر آن چیزى است که پس از او میآيد و
باوجود درد ﺧويشﺘن را از يادآوری آسوده میکند و گرما را بر سکوت سرد نﻘاشی میکند.
اهدايى که سناء الشعالن در ابﺘدای رمان براى «عباس داﺧل حسن» نويسنده معاصرمبارز
تبعیدی عراقی آورده ،شبیه همان تﻘديمی است که «ضﺤاک» در مﻘدمه کار تﺤﻘیﻘاتی
هفتقسمﺘی ﺧود با عنوان« ،مزا میر عاشﻘان در جهان دلتنگیها» ،به «بهاء» مﺤبوب
123
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
ﺧود نوشﺘه است .چون سﺘاره ﻓنیﻘیها در زير آسمان قطب مصلوب شده ،نوشت .يک ﻓرد
گرم در زمان بزرگترين سرمازدگی و يک زن اﻓسانهای که در ﻓضای غیرممکن زندگی
میکند و منﺘظر آن چیزى است که پس از او میآيد و باوجود درد ﺧود از يادآوری راحت
میشود و گرما را بر سکوت سرد نﻘاشی میکند« .مزا میر العشاق ﻓی دنیا االشواق الی بها
المصلوبه تﺤت سما الﻘطب کنجمه الفینیﻘین (»...اورانک 2020 ،م.)14 -13 :
ﺧواننده با ابهام و تﺤیر در رمزگونه بودن اهدا نويسنده به دنبال اين است که آيا «عباس
داﺧل حسن» در رمان حضور دارد و يکی از قهرمانان اصلی آن است؟ يا «بهاء» در دنیای
آن نويسنده است؟ سنا از طريق درهم آمیخﺘن دنیای زمانها با قلمروهای حﻘیﻘت به
بیش از يکشکل و به چندين روش هنری سردرگمی ،اضطراب را در باﻓﺘی مبهم و عمیق
به تصوير کشیده است.
ستاره اوریگامی
اوريگامی هنر تاشو کاغذ است .عناوين ﻓراموشی مربوط به هفت سﺘاره اوريگامی بود که
رماننويس با آنها هر ﻓراموشی را آغاز میکند .سﺘارگان حاوی سخنان ﻓلسفی،
ديدگاههای معنوی يا روحانى و زبان شاعرانهای هسﺘند که توسط بهاء نوشﺘه شدهاند ؛ و
سی صورت ﻓلکی نسیان را تشکیل دادند.
عنوانهای سی ﻓراموشی از شخصیتهای رمان همچون؛ ضﺤاک سلیم ،بهاء ،أﻓراح رملى،
وﻓا ذيب ،ثابت سردى و تیم اهلل جزيرى بوده است و سپس عناوين بین زمانها ،مکانها،
توصیف و حاالت قرار گرﻓﺘند.
مﺘن سﺘارههای اوريگامی بهگونهای يادآوری و اعﺘرافنامه است ،بین دوگانگی يادآوری و
ﻓراموشی ،ات صال و جدايی ،وطن و میهن ،ﻓضیلت و رذيلت ،زندگی و مرگ .داسﺘاننويس
تﻘابل بزرگی را به تصوير میکش د .ضﺤاک سوار بر آسمان علم ،دانش ،ﻓرهنگ ،ﺧالقیت
124
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
و دنیای دارايی و تجارت شده است ،درحالیکه معشوقش در ﺧیابانهای میهن گمشده
باقی میماند و بدن و کلمهاش موردتوجه قرار میگیرد.
ثبت لحظه
شعالن در نگاه امپرسیونیست در ﻓرازهای برداشت و ثبت لﺤظهای اکﺘفا میکند که
حرکﺘی از ابژه به سوژه است .بیان تصاويری از طبیعت رنگارنگ و موسیﻘی انديشه ،درون
روح او را مﺘالطم میکند .وی نگاه دلتنگ ﺧود را از کودکی همراه سیال ذهن با
درآمیخﺘن رنگهای قرمز ،آبی ،زرد و سبز در جایجای رمان توصیف و در تابلوی نثر
شعرگونه رمانش نﻘش میزند.
در نسیان پانزدهم گوش کردن سرودههای ﻓراموشت نمیکنم به تصوير کشیده شده است
« .يراع طرب» آن صدای اندوهناک و زيبا در يکلﺤظه ﻓﺘنه را در ذهنم حاضر کرد .صدای
«يراع طرب» را دوست دارم ،او قادر است در يکلﺤظه مرا رها کند ،يا مرا به رقص بیاورد
و در يکلﺤظه مرا بگرياند ،درآنواحد گرم و سرد است .در يکلﺤظه ﺧشن و لغزنده و
دريک لﺤظه ممکن و يکلﺤظه ناممکن (شعالن 2018 ،م.)148-149 :
«لیلﺘها کانت تسمع ما يﻘرأ لها مما کﺘبت مع معلمها أﻓرح الرَملی .العهودۀ ،لم يَر ﻓی
عینیها بريق الﺤیاۀ أو الفرح أو دهشۀ السّماع ،کانت تبدو له کمن تﺘابع بعینیها سطوراً قد
عاشﺘها لﺤظۀ بلﺤظۀ قبل أن تکﺘبها ،لم ير ﻓی عینیها سوی جلیداً ال ينﺘهی و صمﺘاً ال
يعرف»(همان.)111:
125
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
رمان مملو از تصاوير روانشناﺧﺘی ،همراه عنصر تخیّل است؛ که حاکی از ﺧالقیت ﻓکری
اوست .آن زمان که ضﺤاک به دنبال معشوقهاش بهاء در مﻘابل مجسمهای میايسﺘد،
رگههای روانشناﺧﺘی رمان را نشان میدهد« .کان المراه ﻓاتنه عاريه الجس اال من قطه
قماش شاف تواری بها زهرتی ثديها ومنبع ان ثﺘها الدﻓاﻓه» (همان.)25 :
اسﺘفاده روانشناﺧﺘی کردن از مجسمه بهعنوان راهنمايی برای ياﻓﺘن معشوقهاش به نظر
برسد؛ درحالیکه چهرههای انسانی نمیتوانسﺘند سلیم ضﺤاک را به مﺤبوبهاش برسانند.
او قبالً با سه زن سرخروی ديگر ازدواجکرده است ،اما هیچکدام نﺘوانسﺘند با بهاء برابر
باشند و او اين زنان را بدون اينکه ﻓرزندی داشﺘه باشند با دادن تمامی حﻘوقشان رها کرد.
شعالن در ﻓراموشی دوم از تالش ضﺤاک برای ياﻓﺘن معشوقهاش بهاء و گفﺘگوی ضﺤاک
با مجسمه اينچنین مینويسد :آن مجسمه گرانیﺘی زيبا و سرخروی و سرخمو ،مانند بهاء
دلﻓريب بود .باشکوهی ماندگار باالی سﺘونی مرمری ايسﺘاده که ﺧزههای جنگل سبز از
آن باال میروند .ضﺤاک از او میپرسد :میدانی که معشوقهام کجاست؟ مجسمه در سکوت
ابدی سنگی ﻓرورﻓﺘه بود و ضﺤاک تنها لبخند نﻘاشی شده در چشمانش را ديد که به
سمت نیمکت چوبی در سمت راست جنگل اشاره داشت .صبح ،هنگامیکه ديد بهاء روی
نیمکت چوبی جلوی مجسمه زن نشسﺘه ،جايی که درﺧﺘان جنگلی انبوه بود و سمت
راست آن پرسﺘاری با چهرهای سرخ مايل به زرد و جوا ن نشسﺘه بود ،ﻓهمید که ديروز در
حال ﺧودش نبوده و هیچ ﺧسﺘگی بر او چیره نشده بود و قطعاً مجسمه زن حﻘیﻘﺘاً به
روی او لبخند میزد و صادقانه به او گفت که معشوقهاش در اين مکان است و او روی
نیمکت چوبی قديمی نشسﺘه است« .اال انه رای ابﺘساه ترتسم ﻓی عینیها و کاد يراها تغمر
له بعد ان اومات له بﺤرکه من راسها تجاه مﻘعد ﺧشبی قبالﺘها الی يی الساحه حیث
تنﺘصب اشجار بريه وارﻓه االوراق عظیمه تشاک الغصون» (شعالن 2018م.)27-28 :
بديهی است که يکی از وجوه تمايز داسﺘانی مدرن نسبت به ادبیات داسﺘانی گذشـﺘه در
عنصر «پیرنگ» نهفﺘه شده است؛ چراکه در سادهترين تعريف از پیرنگ آمده است کـه:
12۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
روابط علل و معلولی و منظم کننده رﺧـدادهای داسـﺘان اسـت (ﻓورسـﺘر 19۶3،م82 :؛
وات 138۶ ،ش ،71 :أبو شريف 2000،م .)128 :بنابراين داسﺘانی مدرن که وقايع و
رﺧدادهای آن از يک سیر ﺧطی منظم تبعیت نمیکند و تﻘريباً قانون علیّت را نﻘض
میکند نمیتواند دارای عنصر «پیرنگ» ،به معنای رايج و معمول آن از ادبیات داسﺘانی
کالسیک باشـد؛ و از همین روست که مورد تأکید ﻓرگوسن قرارگرﻓﺘه است و وی از آن
بهعنوان يکـی از ﺧصیصه های داسﺘانی امپرسیونیسﺘی ياد میکند .با توجه به واژه
امپرسیونیسـم و هـدف اين مکﺘب که بیشﺘر بر بیان دنیای درونی ﻓرد تأکید دارد تا دنیای
بیرونی ،شعالن در نسیان 14کاراکﺘر ثابت السردی را وارد داسﺘان میکند که قهرمانانه
زندگی کرد و جنگید و درآﺧر نیز قهرمانانه مَرد« .لﻘد عاش ثابت السردی بطالً و اﺧﺘار ان
يموت بطالً( »...شعالن 2018 ،م.)145 :
بهاء زمانی که 18سال داشت در پرورشگاه رنجهای بسیاری کشیده بود .بهاء هیچ گاه
نﺘوانست به دانشگاه برود « .لﻘد عانت بهاء کثیراً ﻓی المیﺘم و عندما بلغت الثامنه عشر من
عمرها وجدت نفسها ﻓی الشارع وحیده( »...همان.)70:
میتوان گفـت که رويـدادها و حـوادث ايـن نـوع داسـﺘان ،درواقع در اﻓکـار و احساسـات
درونـی شخصیتهای داسﺘان جلوهنمايی میکند و ازآنجاکه احساسات و عواطـف درونـی
شخصیتها مبهم و دائماً در نوسان و تغییر میباشند ،وقايع اين نوع داسﺘان را نمیتوان
بهراحﺘیِ داسﺘانی کالسیک به يکديگر مرتبط کرد و حﺘی در برداشتها و ﺧوانشهـای
نخست ،روايت داسﺘان ﻓاقد آن س یمای منظم و يکپارچه رايج در داسﺘانی کالسـیک بـه
نظر میرسد.
بنابراين در داسﺘان امپرسیونیسﺘی عناصر مﺘعارف پیرنگ بـه دو روش کنار گذاشﺘه
میشود (پاينـده 1389 ،ش :)285 :درروش اول کـه ﻓرگوسـن آن را پیرنگ حـذﻓی
مینامد ،نويسنده برﺧی رويدادها را ذکر نمیکند .درروش دوم موسـوم بـه پیرنگ
اسﺘعاری ،رويدادهای نا منﺘظر يا ناساز کـه بـا بﻘیـه وقـايع در داسـﺘان همخـوانی نـدارد،
جايگزين عناصر حذفشده پیرنگ میگردند.
پیرنگ حذفی
رمان «أدرَکَهَا النّسیان» نمونهای از داسﺘانهای معاصر عربی است کـه دارای پیرنگ
حـذﻓی است .همانگونه که در تعريف پیرنگ حذﻓی آمده است «نويسـنده برﺧـی
رويـدادها را ذکر نمیکند ».در اين رمان به سبک داسﺘانهای مدرن عنصر معروف به
127
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
«زمینه» حذفشده است؛ درواقع برﺧالف داسﺘانهای سـنﺘی راوی در ابﺘـدای ايـن
داسـﺘان بـدون هـیچ مﻘدمهای و حﺘی بیآنکه نامی از شخصـیت مـورد روايـت ﺧـود
ببـرد و يـا اينکه موقعیت او را در داسﺘان تبیین کند ،تنها و بر اساس علم و بینش ﺧود
نسـبت بـه ايـن شخصیت ،به توانايیها و يا ناتوانايیهای او اشاره میکند .در نسیان اول
نويسنده مسﺘﻘیم وارد ۶7سالگی کاراکﺘر رمان میشود و شعالن برﺧی از رويدادها را
عنوان نمیکند«.سبعه و سﺘون عالماً لم تسرق من شبابه و نشاطه و ابﺘسامﺘه اال الﻘلیل
غیر الماسوف علیه من ذلک کله ﻓی حین اعﺘه هناء و ﺧبره و تجربه و المعیه تفوق هذه
السنین الطويله المزحومه بالعمل و االنجاز و الﺘطوف ﻓی دنیا اهلل و ازمان االنﺘظار ...؛ » ۶7
سال زندگی ،جز اندکی از جوانی ،نشاط و ﺧندهرويیاش را ندزديده است درحالیکه از
همه آن سالها برايش غمانگیز نیست ،چراکه به او ﺧوشی ،تخصص ،تجربه و هوشی داده
که با عمل ،موﻓﻘیت ،سیاحت در دنیای ﺧداوند ،زمانهای انﺘظار و همواریهای نوشﺘن بر
اين سالهای طوالنی و سخت چیره گشت( .شعالن 2018 ،م.)9 :
همچنین در اين رمان از گذشﺘه باربارا مطالبی عنوان نشده است و نويسنده مطالبی را
حذف نموده و ﻓﻘط اين کاراکﺘر با عنوان منشی ضﺤاک وارد صﺤنه داسﺘان شده است و
او به دنبال تسخیر روح ضﺤاک می باشد .شعالن در نسیان هشﺘم اينگونه باربارا را وارد
داسﺘان میکند« :اﺧﺘار ان تکون هذه الجوله لهما دون شريک حﺘی ولو کان هذا الشريک
هو سکرتیرته باربرا الﺘی کانت تعرض علیه دون ملل ان تساعده ﻓی رعايه بهاء رغبه »...
(همان)82 :؛ ضﺤاک چنین تصمیم گرﻓت که اين گردششان بدون همراهی باشد حﺘی
اگر آن همراه منشیاش باربارا باشد که به او پیشنهاد داده بود بدون ﺧسﺘگی در مراقبت
از بهاء به او کمک کند .در نسیان بیست و هشﺘم میﺧوانیم :باربارا به ضﺤاک نزديک شد
و از پشت او را بغل کرد درحالیکه او داشت سرﺧود را از او دور میکرد« ...اقﺘربت باربرا
من الضﺤاک و حصﺘه من جهه ظهره و هو يشبح براسه عنها( »...همان.)315 :
پیرنگ استعاری
128
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
پیرنگ اسﺘعاری اين داسﺘان را میتوان اينگونه تشريح کرد کـه« .لﻘد عاش ثابت السردی
بطالً و اﺧﺘار ان يموت بطالً مات مثل سنبله راﻓعه الراس کما عاش زيﺘونه شامخه ضاربه
ﻓی االرض( »...شعالن 2018 ،م .)145 :در اين عبارت بهنوعی جناس و تشبیه نیز
بهکاررﻓﺘه است .اسﺘﻘامت و اسﺘواری ثابت سردی به درﺧت زيﺘون تشبیه شده است .ثابت
السردی قهرمانانه زندگی کرد و مرگ را قهرمانانه انﺘخاب کرد ،مُرد همچون ﺧوشهای
سربلند ،همانگونه که درﺧت زيﺘون در زمین زندگی میکند .شعالن در نسیان سیام
داسﺘان بهاء را به طاووس تشبیه کرده ا ست« .قد انﺘفشت تیهاً کطاووس عندما غادرت
غريمﺘها حلبه الصراع »...در آن لﺤظات همانند طاووسی است که دشمن را از میدان
درگیری ﺧارج میکند( .همان)343 :
شعالن در نسیان اول زندگی ضﺤاک و شرايط او را به زندگی حیواناتی همچون سگ،
گرچه و موش تشبیه کرده است .او مینويسد« :لﻘد عاش ﻓی الشارع حیاۀ الکالب و الﻘطط
و الجرذان و الکائنات الظالمیه المجهولۀ»...؛ او در ﺧیابان بهسان سگها ،گربهها ،موشها
و موجودات ناشناﺧﺘه ﻓضايی زندگی میکرد( .همان)11 :
همچنین شعالن بوی بهاء را به بوی گلهای بنفشه تشبیه میکند« .أما رائﺤﺘها العبﻘۀ
الﺘی تشبه رائﺤۀ زهور البنفسج المزروعۀ ﻓی أصص شرﻓۀ مديرۀ المیﺘم ﻓهی رائﺤۀ ال بشر
ﻓی الکون يملک رائﺤۀ عبﻘۀ مثلها و هی تزيدها غربۀ عن المکان المزکوم برائﺤۀ العفن و
الصديد و الرطوبۀ» (همان)15 :؛ اما بوی عطرآگین او که مانند بوی گلهای بنفشه کاشﺘه
شده در گلدانهای بالکن مدير پرورشگاه بود ،رايﺤهای بود که هیچ بشری در هسﺘی
نمی تواند بوی عطرآگینی مانند آن داشﺘه باشد و اين رايﺤه بر دوری او از مکانی بیمار
بهواسطه بوی تعفن ،کپکزدگی و نمناکی میاﻓزايد .شعالن در الﻘای انديشه ،ﺧردورزی و
عشق ،رمان را با شگردهای صنايع ادبی همچون اسﺘعاره و تشبیه به نگارش کشیده است
و با آﻓرينش باﻓﺘی مبهم و ژرف ،مضامین مﺘناسب با عشق ،عرﻓان و حماسه را مﺘج ّلی
نموده است.
شعالن ﺧیلی ماهرانه در نسیان بیست و چهارم درد ناشی از بیماری سرطان را به درد
مادر داغدار تشبیه کرده است .ﺧواننده در وسط رمان به ﻓکرش هم ﺧطور نمیکند و
پیشبینی نمیکند که همچنین اسﺘعارهای را بخواند .از شدت درد ،همچون مادر داغدار
ناله سر دهم .زﺧم و چرک و ﺧونريزی دوستهای جديد من شدهاند؛ «بات من المﺘعدر
علی ان المس ثديی او بطنی دون ان انوح کثکلی من شده االلم و بات الﻘیح و النزيف
صديﻘی الجديدين(»...همان.)2۶7 :
129
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
شعالن در آﺧر رمان به اﻓق ساحلی اشاره میکند و مینويسد« :ﻓی اﻓق يجری ما کان
هناک ظالن يرکضان نﺤو الرحب ﻓرحین بالعشق الذی يموت »...در يک اﻓق ساحلی ،هیچ
دو سايهای وجود ندارد (شعالن 2018 ،م.)351 :
شعالن در جای ديگر ،از سرزمین برﻓی و يخی میگويد و واضح نام شهر و يا کشور
اروپايی را عنوان نمی کند« .هذا ما کﺘبﺘه باربرا ﻓی روايﺘها الشهیره االکثر مبیعاً ﻓی بالد
الثلج و الصﻘیع( »...همان .)349 :اين چیزی بود که باربارا در روايت مشهور و پرﻓروشش
در سرزمین برﻓی و يخی که عنوان «ﻓراموشی آن دو را دربر گرﻓت» را با ﺧود حمل
میکرد ،نوشﺘه بود.
مهمترين مکانی که در رمان«أدرَکَهَا النّسیان» نﻘش پررنگ اسﺘعاری دارد ،يﺘیمﺧانه است.
شعالن در کل رمان چیزی حدود 50بار به واژه يﺘیمﺧانه و شرايط آن اشارهکرده است.
يﺘیمﺧانه در اين رمان اسﺘعاره از شرايطی است که ملتها در آن گیرکردهاند .ﺧصوصاً
ملت ﻓلسطین که سرزمین اصلی شعالن است .شعالن در ابﺘدای رمان در توصیف يﺘیمﺧانه
چنین مینويسد:
«ﻓی لیلۀ باردۀ مظلمۀ مثل أرواحهن المعﺘمۀ دﻓعن به الی قارعۀ الطريق لﺘخلصن منه و
کی يضمن أنه لن يعود الی میﺘهن العفن ،زعمت مديرۀ المیﺘم العانس و مساعدتها الشمطاء
العاقر أنه سرق المال من ﺧزانه المیﺘم و ﻓرّ ﺧارجه و بذلک غدا لصاً ﻓی نظر الجمیع و
أمسی طريد شرطۀ االحداث الﺘی تبﺤث عنه ﻓی کل مکان لﺘزج به ﻓی سجنها
المدﻓن(».همان)11 :؛ «در يکشب سرد و تاريک به سان ارواح تاريکشان ،او را به کنار
جاده انداﺧﺘند تا از شرش ﺧالص شوند و مطمئن شوند که او ديگر هرگز به پرورشگاه
مﺘعفن آنها برنمیگردد؛ مدير ترشیده پرورشگاه و معاون میانسال و نازايش گمان کردند
که او چیزی از ﺧزانه پرورشگاه دزديده و به بیرون آن ﻓرار کرده است و به همین ﺧاطر
130
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
در نگاه همه بهعنوان دزد شناﺧﺘه شد .پلیس نوجوانان دنبال او میگشﺘند تا او را در به
زندان مﺤل دﻓنش بیندازند ،به همین ﺧاطر ضﺤاک ﻓراری بود» همچنین ابهام در مکان
را در نسیان بیستوچهار هنگامیکه تصمیم گرﻓت بر بیماری سرطان حکمرانی کند و
پیمانش را با او که در مورد تعريف داسﺘان و آرام کردنش بود نﻘض و به سرزمینهايی
پرواز کند که در آنجا پیشرﻓت پزشکی در درمان بیماری سرطان وجود دارد؛ برای اينکه
دکﺘرهای آنجا در جنگ من با اين بیماری وحشی و بدقلق ،همنظر باشند« .قررت ان
اعامل السرطان بمنطق الساده الﺤکام ﻓی دول السﻘوط و االنهیار و انا ﺧبیره باولئک الساده
ارباب الخیانه و الﺘامر و لذلک قررت ان اتامر علی مرض السرطان و ان انﻘض اتفاقیﺘی معه
حول السرد و تسلیه به و ان اطیر الی بالد ﻓیها تﻘدم طبی کبیر ﻓی معالجه السرطان
لیکون اطباوه حلفائی ﻓی حربی مع هذا المرض الشرس المﺘوحش»( .شعالن 2018 ،م:
.)2۶7-2۶8
بنابر آنچه گذشت ،میتوان گفت رمان«أدرَکَهَا النّسیان» مصداق بـارزی اسـت از آن نوع
ادبیات داسﺘانی که بر اساس نظريه سوزان ﻓرگوسن «داسﺘان امپرسیونیسﺘی» نامیده
میشود.
131
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
بهاء در گفﺘگو با تیم الجزيری بدون مﻘدمه به ياد گذشﺘه اﻓﺘاد و از مادرش میگويد :من
حﺘی ادعا کردم که پدر و مادر من از اشراف قوم ﺧود هسﺘند و من در يک سال بارانی
پربرکت مشخصشده توسط پیشگويی مادرم مﺘولد شدم .او ﺧواب ديد که آتشی ﻓروزان
در قلب يک سیب قرمز به دنیا میآورد«...زعمت ان ابی و امی من نبالء قومهما و اننی
ولدت ﻓی راس عام مطیر مبارک ممهوره بنبوءه امی الﺘی رات نفسها تلد ناراً مشﺘعله ﻓی
قلب تفاحه حمراء( »...شعالن 2018 ،م.)292 :
در نسیان بیست و نهم رمان صﺤبت از باربارا و بهاء و ضﺤاک است ولی ناگهان در سطور
بعدی داسﺘان توالی داسﺘان به هم میﺧورد و گذشﺘه مرور میشود .پرورشگاه و ﺧانم و
مدير و اتهام و . ...بهاء کودکی معصوم بود که ﺧانم مدير ترشیده پرورشگاه او را مﺘهم به
سرقت اموال از گاوصندوق کرده بود تا از دست او ﺧالص شود«...لم يکن اکثر من صبی
بریء اتهمﺘه مديره المیﺘم العانس بسرقه اموال من الخزنه کی تﺘخلص منه(»...همان:
)330
در نسیان دوم با شیوهی مسﺘﻘیم که از مشهورترين شیوههای روايﺘی گفﺘههاست و در
داسﺘانهای قديم و جديد کاربرد بیشﺘری دارد شور و شعف بهاء و ضﺤاک در مالقات باهم
مشهود است« .او در حالی طنین صدايی را که در جنگل پیچیده میشود میشنود که با
شادی عظیم زنانه میگويد :اين تو هسﺘی».
«هی تسمع الغابه تردد صوتاً واحداً يﻘول بفرح انثوی عمالق انه انت( »...شعالن2018 ،
م.)31 :
اين رمان بیش از يک بدنه داسﺘانی بههمپیوسﺘه دارد ،اما درواقع پنج روايت دارد که در
پیکرهی يک رمان قرار میگیرد .اولین رمان ،رمان «أدرَکَهَا النّسیان» است که در آن سناء
شعالن نام ﺧود را بهعنوان نويسنده روی جلد میگذارد .اين داسﺘان شامل سی ﻓصل بانام
ﻓراموشی از يک تا سی است .همه صفﺤههای اين رمان درکی ساﺧﺘاری برای روايﺘی کامل
است که از صفﺤه نخست تا صفﺤه آﺧر گسﺘرش میيابد و با چهار روايت ديگر که در آن
جريان دارد درهم میآمیزد و بخشی از آن میشود .رمان دوم؛ در بدنه رمان «أدرَکَهَا
النّسیان» وجود دارد که ضﺤاک آن را نگاشﺘه است تا زندگی جديدی برای معشوقش که
در کما به سر میبرد رقم بزند« .او تمام ﺧاطرات رنجآوری را که «بهاء» در رمانش نوشﺘه
132
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
بود ﺧواند .سپس آنها را پاره کرد و ﺧاطرات جديدی را از او نگاشت که درﺧشش زيبای
سرخ گونی داشت و آن را «أدرَکَهَا النّسیان» نامید».
علیرغم عدم وجود روايتهای وقايع در مﺘن رمان در اواﺧر رمان ،حوادث ﺧوشايند
پیشﺘازی میکند و انﺘشار آن کامل و با موﻓﻘیت بینظیری روبرو میشود( .اورانک؛2019
م .)14-13:رمان «أدرَکَهَا النّسیان» بسیار مشهور شد و ﻓروش ﻓوقالعادهای به دست آورد
و ناشر را وسوسه کرد تا آن را به بیش از يکزبان ترجمه کند؛ و پیشنهادی هم برای
تبديل آن به ﻓیلمهای سینمايی درياﻓت کرد .سومین رمان را در رمان مادر «بهاء» بهعنوان
اعﺘرافنامهای به ﺧط ﺧود نوشت و آن را در دست معشوق ﺧود قرارداد .اين رمان
دستنويس بزرگی است و درواقع بدنه رمان را تشکیل میدهد .وقايع آن را معرﻓی میکند،
واقعیتها و بﺤرانهای آن را ﻓاش میکند و ﺧواننده را در سفر زمان هفﺘادساله دو قهرمان
داسﺘان همراهی میکند.
در پايان رمان يعنی در ﻓراموشی سیام پايانهای احﺘمالی زيادی وجود دارد .ازجمله
آنکه آنچه در ﻓصلهای گذشﺘه اتفاق اﻓﺘاده است تخريب میکند؛ زيرا ﻓرض میکند که
نسخه دستنويس بهاء سوزانده نشده است و روند ديگری در وقايع رخداده است که
دستنويس لعنت شده در حادثه سوزاندن ضﺤاک از بین نرﻓت .بهاء به ضﺤاک دست پیدا
نکرد؛ بنابراين ضﺤاک جديدی را در رويای ﺧود ابداع کرد و ﺧود را بانام او و داسﺘانهايش
سرگرم کرد تا سرانجام بر لیست مردگان سردﺧانه دانشکده پزشکی دانشگاه پايﺘخت
نامش ثبت شد؛ زيرا هیچکس تمايل نداشت جسد وی را از بیمارسﺘان ببرد و دﻓن کند.
اين پايان ﻓرضی مصیبتبار چهارمین داسﺘان روايتهای درهمآمیخﺘه اين رمان است .در
اين داسﺘان آمده است که نسخه ﺧطی نفرينشده نسوﺧﺘه است .رمان ﻓرضی پنجم تنها
در يک پاراگراف روايت میشود و ﻓرض میکند که هیچکدام از وقايع رمان اتفاق نیفﺘاده
است و بهاء و ضﺤاک در همان کودکی در يﺘیمﺧانه کشﺘه و در زيرزمین به ﺧاک سپرده
شدند و بزرگ نشدند .درنﺘیجه آنها در قسمت اصلی رمان که حوادث داسﺘان را در بردارد
زندگی نکردند.
حکايت داسﺘان همزمان با آيندهنگری و گذشﺘهنگری درهمتنیده شده است که برای ما
يک باﻓت و ساﺧﺘار داسﺘانی را ارائه میدهد و شامل دو قهرمان و سرگذشت زندگی آنها
است؛ و تجربیات آنها را به تصوير میکشد .تجربه جمعی بشری دو قطب دنیای عربی و
اروپايی را معرﻓی میکند.انﺘخاب عنوان «أدرَکَهَا النّسیان» هوشیاری و ذکاوت نويسنده را
میرساند که شروع زيبايی را به وجود میآورد که بر پايه پارادوکسها است؛ و بر اساس
133
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
يک نظر و ايدئولوژيکی است که کامالً آن را مجسم میکند .اين عنوان رمان ،اوّلین ورودی
برای راه ياﻓﺘن به رمان است .تابلوی عشوهگری و طنازی بهﺘرين موضوع برای مﺘن رمان
است ،لذا با انﺘخاب عنوان پارادوکس «أدرَکَهَا النّسیان» بهنوعی سردرگمی واژگان را به
همراه دارد که کامالً با مﺘن رمان مرتبط است .عبارتی که بامعنای ظاهری درهمتنیده
شده است .نمايه بیرونی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» نشانگر اين است که گويی درد و رنج بر
قهرمان مسﺘولی شده است؛ اما درون رمان رها شدن از درد و رنج را به تصوير میکشد؛ و
اين موضوع را در قالب ﺧود رمان مﺘوجه میشويم .حکايت زنی که با ﻓراموشی ﺧاطرات
گذشﺘه ﺧود را از دست يادآوری نجات میدهد؛ و اين معنای ديگری دارد .در علم
روانشناسی و تربیﺘی حاﻓظه به دودسﺘه تﻘسیمبندی میشود .حاﻓظه بلندمدت و حاﻓظه
کوتاهمدت؛ و مﺘوجه شديم که حاﻓظه بلندمدت چگونه در نزد قهرمانان رمان به کار میآيد
و ثبت شده است هر آنچه روی کاغذ گذرانديد و برای حاﻓظه قهرمان داسﺘان دور و نزديک
بوده است .اين تضاد و پارادوکس پنهانی و يا تناقض و تمثیل عشوهگرانه در (کلمه انزياح)
به جای کلمه (أدرَکَهَا) است .برای اين اول برای ما مفاهیم را میسازد و بعداً عشوهگری و
طنازی و چیزهايی در رابطه با ﻓراموش کردن و موضوع رابطهاش در مﺘن رمان در طول
30ﻓصل که در رمان بیان میشود.
رمان «أدرَکَهَا النّسیان» همزمانی زمان و مکان است .اين رمان ادغام مﺘجانس و مﺘداﺧل
میان داسﺘان و مﺘون نثری و شخصیت شناسی و مﺘون احساسی است .سﺘارههای کاغذی
(اوريگامی) برای ﻓصلهای رمان آمده است .شروع سﺘاره (اوريگامی) نمونهای از انواع
ﺧطابه است که دارای زيبايی واژگان و جذابیت ساﺧﺘاری منطبق بر رمان با اسلوب
جداگانه است .برای هر ﻓصل از ﻓصلهای رمان يک حکايت با يک پیام جديد همراه است.
رمان مذکور رمان روانشناسی و روحی است و اصطالحی نیست؛ و به عواطف قهرمانان
داسﺘان مرتبط میشود «.أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘان حکايت عشق و درگیری و بیگانگی و
مﺤرومیت و قربانی جنگهای ملعون پنهان و آشکار و مشکالت ﻓلسطین اشغالی است.
همانطور که بهاء قهرمان داسﺘان نﻘل میکند .در اين داسﺘان همه عوامل ذاتی و موضوعی
وجود دارد؛ و موضوع با اهمیت ،ﻓنی بودن رمان است و اين باعث میشود که چندين
مرتبه رمان ﺧوانده شود .آﺧر داسﺘان؛ برداشت آزاد در رمانها ،گشايش بابی است در برابر
گیرنده و پنجرهای میگشايد برای رمان در ايجاد قصهای جديد؛ و اين باب در مورد
رمانهای ابداعی سناء الشعالن که ارائه دادن؛ کار جديدی نیست و اﻓکار ﺧوانندهها و نﻘد
بر داسﺘان نسبت به آنچه ارائهشده و میشود مشغول میشود( .شعالن 2018 ،م).
134
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
کالم آﺧر
نويسنده رمان «أدرَکَهَا النّسیان» با بهره گـرﻓﺘن از صـناعت سـاﺧﺘاری «پیرنگ حـذﻓی»
و «پیرنگ اسﺘعاری» روايت پر ابهامی را در اليه مشهود داسﺘان ارائه میدهد که جايگزين
روايﺘی ناگفﺘه در اليههای عمیقتر داسﺘان گرديـده اسـت .کـارکرد مکـان در ايـن نـوع
داسﺘانی بیشﺘر اسﺘعارهای است از حال و هوای درونی شخصـیت کانونیشده کـه در برﺧی
موارد حﺘی واژهها و ا صطالحاتی را که راوی به کار میبرد تﺤت تأثیر همین امر قرار
میگیرد.
روايت داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» دارای زبانی ﻓصیح و باﻓﺘی ساده ،مﺤکم و قابلﻓهم
است ،حکايت داسﺘان همزمان با آيندهنگری و گذشﺘهنگری درهمتنیده شده است که برای
ما يک باﻓت و ساﺧﺘار داسﺘانی را ارائه می دهد و شامل دو قهرمان و سرگذشت زندگی
آنها است؛ و تجربیات آنها را به تصوير میکشد .تجربه جمعی بشری دو قطب دنیای
عربی و اروپايی را معرﻓی میکند .پیچوﺧمهای داسﺘانی که سنا الشعالن در رمان ﺧود به
نگارش درآورده است پیچوﺧم های ﺧیالی در حد بااليی است .اين توهم گیرنده است که
در روايﺘی با سفری طاقتﻓرسا و ﺧسﺘهکننده روبرو شده است که در حدود 70سال رنج
و درد را به دوش میکشد .اين توهم زمانی که مکان و زمانبر ﻓضاهای نامﺤدودی گسﺘرده
میشود اﻓزايش می يابد؛ و ما نیز نه در هر زمان و نه در هیچ مکانی وقوع وقايع را مﺘوجه
نمیشويم ،مگر اينکه ﻓﻘط گفﺘه شود اين رويدادها در شرق اتفاق میاﻓﺘد .آنجايی که
مردم به زبان عربی صﺤبت میکنند و سپس اشاره به اين موضوع میشود که بهاء به نﻘطه
سرد و يخزده شمالی منﺘﻘل میشود .بدون اينکه دقیﻘاً به شهر و مکان و يا کشوری اشاره
کند و به همین منظور گیرنده يک احساس سطﺤی دارد و روايت داسﺘان ﺧارج از زمان
و مکان است و به يک داسﺘان عشق و عاشﻘی مبدل شده که باصداقت باهم برﺧورد
میکنند .بعد از ۶0سال ﻓراق و عذاب؛ مرد عاشق داسﺘان (ضﺤاک) در حالی معشوقه
ﺧود بهاء را پیدا میکند که وی در طول زندگیاش ﺧیلی رنجها را تﺤمل کرده است و به
بیماری سرطان مبﺘال شده است .اينيک برداشت سطﺤی از داسﺘان است ،درحالیکه
نمادهای اصلی از داسﺘان و پیشبینیهای هوشمندانه وجود دارد .ازآنجايیکه سن 70
سالگی را برای تﺤمل رنج بهاء انﺘخاب میکند ،ما میتوانیم رنج بزرگ در تاريخ نبرد عربی
در عصر جديد را درک کنیم؛ و آن مبارزه مردم ﻓلسطین در برابر اسﺘعمار صهیونیست
اشغالگر است .اصرار در عنوان شماره 70بهنوعی پاﻓشاری بر اين واژگان است ...شعالن در
«أدرَکَهَا النّسیان» با تصويرسازی و توصیف صﺤنهها و حوادث عواطف و احساسات ﺧواننده
135
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
را مﺘأثر نموده و او را برای پذيرش تفکر انسانمداری مﺤیا میسازد و ﻓرياد بیداری
دردمندی و سﺘیز را در برابر تمام ناراسﺘیها و عشق به تمام ارزشهای واالی انسانی سر
میدهد .شعالن در الﻘای انديشه ﺧردورزی و عشق رمان را با شگردهای صنايع ادبی
همچون اسﺘعاره و تشبیه به نگارش کشیده و با آﻓرينش باﻓﺘی مبهم و ژرف مضامین
مﺘناسب با عشق و عرﻓان و حماسه را مﺘجلی نموده است.
سمانه موسی پور ،دانشجوی دکﺘری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی -ايران-کرج
دکﺘر يوسف هادی پور ،اسﺘاديار و هیئتعلمی زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی-ايران-
کرج
13۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
سناء الشعالن مﺘولد 20مه 1977م در ﻓلسطین است .دکﺘر سناء الشعالن نويسنده،
روزنامهنگار و اسﺘاد رشﺘه ادبیات معاصر دانشگاه اردن میباشد .او دارای مدرک دکﺘرای
ادبیات حديث و نﻘد آن ،با نمرۀ ممﺘاز است .آثار شعالن عبارت است از :روايات أعشﻘنی،
السﻘوط ﻓی الشمس ،أدرّکَهَا النّسیان ،روايات الفﺘیان ،أصدقا ديمۀ.
مجموعه داسﺘانهای وی عبارتند از :قاﻓلۀالعطش ،تراتیل الماء ،الجدار الزجاجی ،حدث
ذات جدار ،الذی سرق نجمه ،تﻘاسیم الفلسطینی ،عام النّمل ،رسالۀ إلی االله ،أرض الﺤکايا،
مﻘامات اإلحﺘراق ،ناسک الصومعۀ ،الکابوس ،الهروب إلی أﺧر الدنیا ،مذکرات رضیعۀ،
أکاذيب النساء( .کاروان تشنگی ،سرودهای آب ،ديوار شیشهای ،حادثهای روى ديوار اتفاق
اﻓﺘاد ،کسى که سﺘارۀ آن دزديده شد ،تﻘسیم ﻓلسطین ،سال مورچه ،نامهاى به ﺧدا،
سرزمین داسﺘانها ،جايگاه سوزاندن ،زاهد صومعه ،کاروان تشنگی ،کابوس ،ﻓرار به انﺘهای
جهان ،ﺧاطرات شیرﺧوار ،دروغهاى زنان).
در ذيل مجموعه داسﺘانهاى مشﺘرک او با اديبان دنیای عرب و جهان بیانشده است:
-مجموعه داسﺘانهاى مشﺘرک او با ادباى مصـرى به نام :مجموعه نجوم الﻘلم الﺤر ﻓی
سماء اإلبداع (گروهی از سﺘارگان قلم آزاد در آسمان ﺧالقیت).
-نمايشنامۀ بزرگساالن :دعوۀ علی شرف اللّون األحمر ،صورۀ (سیلفی) مع البﺤر ،مﺤاکمۀ
اإلسم ، xوجه واحد إلثنین ماطرين ،ﺧرّاﻓیۀ سعديّۀ أم الﺤظوظ( .دعوت به اﻓﺘخار رنگ
137
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
قرمز ،يک عکس (سلفی) با دريا ،مﺤاکمه نام ،xيک چهره با دو بارانی ،اﻓسانۀ سعديه مادر
ﺧوششانسها).
-نمايشنامۀ ويژۀ دﺧﺘران و پسـران جوان :السلطان الينام ،الیوم يأتی العید ،رحلۀ مع
المعلّمۀ ﻓرحۀ ،قصص أطفال.
-داسﺘان مخصوص کودکان :زرياب :معلّم الناس والمروءۀ ،هارون الرشید :الخلیفۀ العابد
المجاهد ،الخلیل بن أحمد الفراهیدی :أبو العروض والنّﺤو العربیّ ،إبن تیمیۀ :شیخ اإلسالم
ومﺤیی السّنّۀ ،العزّ بن عبدالسالم :سلطان العلماء وبائع الملو.
-مﻘاالت و مﺘون نثر :أبی سیّد الکلمات ،الذين ال ينامون (کسانى که نمىﺧوابند) ،قالت
النساء ،غصون وتخوم (شاﺧه ها و مرزها) ،الدّرب إلیهم ،لﻘائات حواريّۀ ،العرّاﻓۀ والجبل.
-کﺘابهاى تخصصى در حوزۀ نﻘد :األسطورۀ ﻓی روايات نجیب مﺤفوظ ،السـرد الغرائبی
والعجائبی ﻓی روايۀ والﻘصۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن 1970م 2002-م.
طالق
طالق و جدايی بنای ﺧانواده را تخريب میکند .اين جدايی يا در ابﺘدای جاده و هنگام
بنای زندگی زناشويی يا ديرتر و بعد از تولد ﻓرزندان رخ میدهد .حﻘیﻘت اين است که
اسالم از طالق کراهت دارد و آن را از ﺧود دور کرده است .پیامبر -صلیاهلل علیه واله وس لم
-ﻓرمود« :ﺧداوند چیزى را که نزد او منفورتر از طالق باشد ،حالل نکرده است» .وی
زندگی زناشويی را امرى مﻘدّس و ﺧاص میداند که بايد مﺤﺘرم واقع شود و تخريب آن
کار آسانی نیست؛ زيرا اين عهد و میثاق بزرگی است که نبايد بهراحﺘی شکسﺘه شود.
ن
ﺧداوند مﺘعال دريکی از آيات شريفه ،اين عهد رابین همسران تأيید کرده است« :وَإِ ْ
ن زَوْجٍ وَآتَیْﺘُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا ﻓَلَا تَأْﺧُذُوا مِنْهُ شَیْئًا أَتَأْﺧُذُونَهُ بُهْﺘَانًا
أَرَدْتُمُ اسْﺘِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَا َ
ن مِنْکُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا»؛ و اگر
وَإِثْمًا مُبِینًاوَکَیْفَ تَأْﺧُذُونَهُ وَقَدْ أَﻓْضَى بَعْضُکُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَﺧَذْ َ
ﺧواسﺘید زنی را رها کرده و زنی ديگر اﺧﺘیار نمايید و مال بسیار مهر او کردهايد ،نبايد
چیزی از مهر او بازگیريد ،آيا بهوسیله تهمتزدن به زن و گناهی آشکار مهر او را
میگیريد؟! و چگونه مهر آنان را ﺧواهید گرﻓت؛ درحالیکه هرکدام به حقّ ﺧود رسیدهايد
و آن زنان (مَهر را در مﻘابل عﻘد زوجیّت و) عهد مﺤکم از شما گرﻓﺘهاند.
اين پديده اﺧیراً ،به دلیل شرايط موجود جوامع و ازهمگسیخﺘگی جهان ،در ﺧانوادههای
اسالمی اﻓزايشياﻓﺘه است و تأثیرات حﻘوقی ،روانی ،اجﺘماعی ،تربیﺘى و اقﺘصادی بر زنان
و مردان داشﺘه است .اين تأثیرات در چهار دسﺘه نمايان مىشوند:
138
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
اول :زن مطلﻘه کسی است که در وهلۀ اول درد طالق را احساس میکند ،بهويژه اگر
ﺧودش نانآور نباشد يا منبع تأمین معاش نداشﺘه باشد .اين چیزی است که در رمان
«أدرَکَهَا النّسیان» برای شخصیت باربارا ،مدير ﺧانۀ ضﺤاک سلیم رخداده است« .داسﺘان
طالق از همسرش که سالها همراه و همدرد زندگی او بود ،برايش دردناک بود و ﺧسارت
زيادی را به وی وارد کرد».
دوم :مرد با توجه به عواقب و پیامدهای ﻓراوان طالق ،از مهريه و صداق ،نفﻘه ،حضانت و
ساير امور مالی به تنگنا میاﻓﺘد ،مانند «بهرۀ ضﺤاک سلیم از زنان ،ناقص ،مکدّر ،ﺧشن،
بیروح و بدون کامیابى بود .ضﺤاک پس از گشتوگذار در دورترين مناطق برﻓى ،با آنها
ازدواج میکرد و بهجز درد ،ناامیدی ،ازدستدادن ،کوچ و بسیاری از ﺧسارات مادی و
معنوی ثمرهای برای او نداشت ،او آنها را -با احکام ﻓوری دادگاه – با واگذاری نصف
دارايیاش ،يکى پس از ديگرى طالق میداد».
سوم :ﻓرزندان از مهر مادرى دور میشوند؛ گرچه پدر از آنها نگهداری و مراقبت میکند؛
اما آنها پیشازاين ،با مادر زندگی میکردند و از مهر و مﺤبت مادری بهره میبردند؛ مانند
رنجى که باربارا با جدايی والدينش مﺘﺤمل شد« .هنگامیکه باربارا کودک بود ،باوجود
داشﺘن والدين ،هیچکس به احساسات و عواطفش توجه نمىکرد .پدر و مادرش زمانی که
او ﻓﻘط نه سال داشت از يکديگر طالق گرﻓﺘند ،هرکدام در شهرهايی دور از هم زندگی
میکردند و قرار گذاشﺘند که هر دوبهيک اندازه از دﺧﺘرشان نگهداری کنند؛ بنابراين ،در
ايام مدرسه ،مادرش او را نگاه میداشت .در حالیکه مادرش در ﺧانهای با معشوق ﺧود
زندگی میکرد و بعدها با او ازدواج کرد و در روزهای تعطیل سال ،پدرش او را نزد ﺧود
میبرد .درحالیکه در ﺧانۀ او ،عاشﻘان يکی پس از ديگری ،رﻓتوآمد میکردند».
همۀ اين موارد ممکن است باعث درد روانی و جسمی ﻓرزندان طالق شود و آنها را به
انزوا ،سکوت و بیتفاوتی به آينده سوق دهد و اﻓراد حیلهگر با اهداف شیطانی و مواد مخدر
آنها را بفريبند.
چهارم :اگر تعهدات و آداب اجﺘماعی رعايت نشود ،جامعه از هم میپاشد .طالق نفرت و
دشمنی را در جامعه اﻓزايش میدهد و با آوارگی کودکان و مراقبتنکردن والدين ،جرمهای
نوجوانان اﻓزايش میيابد و امنیت و ثبات در جامعه از بین میرود.
139
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
کودکان یتیم
يﺘیم به ﻓردی گفﺘه میشود که مادر يا پدرش در قید حیات نباشد .امروزه تعداد يﺘیمان
اﻓزايشياﻓﺘه است .جنگهای ﻓراوان ،در يﺘیمشدن کودکان نﻘش بسزايی دارد .در بسیاری
از کشورهای جهان ،کودکان يﺘیم بزرگترين و پیچیدهترين مشکل اجﺘماعی و امنیﺘی
هسﺘند .برﺧی از کشورها آن را مشکل کودکان بیﺧانمان و کشورهای ديگر ،آن را مشکل
کودکان ﺧیابانی مینامند؛ زيرا اين کودکان يﺘیم ،نشاندهندۀ «مﺤیط ويژه برای جرم،
انﺤطاط روانی و اﺧالقی ،بىنظمى و نفرت اجﺘماعی هسﺘند».
در «أدرَکَهَا النّسیان» ما برﺧی از مشکالت اين کودکان را درمیيابیم؛ ازجمله تعرض به
پول آنها و توهین از سوی اقوام و غريبهها .اﻓرادی را ديديم که با انسانیت ﺧود ،از يﺘیمان
مراقبت میکردند .آنچه از روايت درياﻓت کرديم ،به شرح زير است:
گاهی مواقع ،حﻘوق و پول يﺘیم که از طرف والدينشان نزد بسﺘگانش باقیمانده است،
سرقت میشود .تعرض به حﻘوق ﺧويشاوندان ،يکی از جرائم اجﺘماعی است .هرکه اين
تجاوز را مرتکب شود ،يکی از بزرگ ترين گناهان را مرتکب شده و بر آنچه ﺧداوند مﺘعال
بر عدم نزديکى به مال يﺘیم امر کرده است ،تجاوز کرده است .در آيۀ کريمه آمده است:
ن بِالْﻘِسْطِ
«وَلَا تَﻘْرَبُوا مَالَ الْیَﺘِیمِ إِلَّا بِالَّﺘِی هِیَ أَحْسَنُ حَﺘَّى يَبْ ُلغَ أَشُدَّهُ وَأَوْﻓُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَا َ
ن ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ ال َّلهِ أَوْﻓُوا ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ
لَا نُکَ ِّلفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُ ْلﺘُمْ ﻓَاعْدِلُوا وَلَوْ کَا َ
لَعَ َّلکُمْ تَذَکَّرُونَ»؛ و هرگز به مال يﺘیم نزديک نشويد جز به آن وجه که نیکوتر است تا آنکه
به حدّ رشد و کمال رسد؛ و بهراسﺘی و عدالت ،کیل و وزن را تمام بدهید .ما هیچکس را
جز بهقدر توانايی او تکلیف نکردهايم؛ و هرگاه سخنی گويید به عدالت گرايید هرچند
دربارۀ ﺧويشاوندان باشد و به عهد ﺧود وﻓا کنید .اين است سفارش ﺧدا به شما ،باشد که
پند گیريد.
يکی از اين تعرضاتی که در رمان درمیيابیم ،تعرض بسﺘگان ضﺤاک سلیم به پول وی
است؛ درحالیکه او کودکی يﺘیم و تنهاست و والدين ﺧود را در اثر ﺧفگی با گاز شومینه
ازدستداده است« .او در پرورشگاه زندگی کرد؛ هنگامیکه بسﺘگانش از او چشمپوشی
کردند و به ارثش تجاوز کردند» .همچنین نزديکان «تیماهلل جزيری» به مال بهاء تجاوز
کردند .او در اين داسﺘان ،مﺘخصص سرطان است که پدرش را در کودکی ازدستداده
است« .عموهايش ارث پدرش را غارت کردند .آنها او را ﻓريفﺘند؛ زيرا از او بزرگتر بودند.
140
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
آنها ﺧواهر و برادرهاى تنى از يک مادر بودند و او در زندگی مشﺘرک جديد مادرش،
ضعیف و تنها بود .وقﺘی پدرشان درگذشت ،آنها برادر ناتنی و مادرشان را به ﺧیابان
انداﺧﺘند و سهم او در زمین را از دسﺘش گرﻓﺘند .مادر و پسر سالها طعم عذاب و نیاز را
چشیدند تا اينکه پسری جوان شد و توانست زندگی ﺧود و مادرش را تأمین کند؛ مادرى
که غم و اندوه ،شادى قلبش را ﺧاموش کرد و کمرش را شکست و او را مجبور کرد در
ﺧانه تنها و غمگین باشد».
کسی که پول يﺘیم را میﺧورد و به مال او تجاوز میکند ،از نعمت بهشت بهرهمند نمی -
شود؛ زيرا بهجای اينکه به او رحم و از پولش نگهداری کند ،پولش را میبلعد و لباس
انسانیت را از تن ﺧود برمیدارد .حضرت مﺤمد (صلیاهلل علیه و آلِ و سلم) ،انسان را از
نزديک شدن به مال يﺘیم منع میکند .وی بیان میکند که اين مﺘجاوز ،در بهشت جايی
ندارد و هشدار میدهد« :ﺧداوند چهار گروه را در بهشت نمیپذيرد و نعمتهايش را به
آنها نمیچشاند :دائمالخمر ،رباﺧوار ،ﺧورندۀ مال يﺘیم بدون حق و کسى که والدين او را
عاق میکند».
با توجه به آنچه در اين مبﺤث آورديم ،نﺘیجه میگیريم که کسی که مال يﺘیم را با اهداف
شخصی میﺧورد ،در زندگی دنیوی و اﺧروی مشکالتی به وجود میآيد .به اين صورت که
ﻓرد يﺘیم در زندگی دنیوی ،ازنظر مالی ،ﻓﻘیر و مﺤروم میشود و ﻓرد مﺘجاوز ،بر اساس
آيات قرآن و روايات ،از نعمت بهشت بیبهره ﺧواهد شد.
يﺘیم حمايت ﺧانواده را از دست میدهد و ازنظر اﺧالقی و عاطفی دچار پوچی میشود .او
به مهربانى و رحمت احﺘیاج دارد .ﺧداوند مﺘعال دربارۀ چگونگى رﻓﺘار بايﺘیم ،مىﻓرمايد:
ن تُخَالِطُوهُمْ ﻓَإِﺧْوَانُکُمْ
«ﻓِی الدُّنْیَا وَالْآﺧِرَۀِ وَيَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَﺘَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ ﺧَیْرٌ وَإِ ْ
ن اهللَ عَزِيزٌ حَکِیمٌ»؛ و دربارۀ يﺘیمان
وَاهللُ يَعْ َلمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْ ِلحِ وَلَوْ شَاءَ اهللُ لَأَعْنَﺘَکُمْ إِ َّ
از تو مىپرسند ،بگو« :به صالح آنان کارکردن بهﺘر است و اگر با آنان همزيسﺘى کنید،
برادران [دينى] شما هسﺘند؛ و ﺧدا تباهکار را از درسﺘکار بازمىشناسد» و اگر ﺧدا
مىﺧواست [دراينباره] شمارا بهدشواری مىانداﺧت .آرى ،ﺧداوند توانا و حکیم است.
اما باوجوداينکه پروردگار عالم در قرآن برای همدردی با کودکان بیسرپرست سفارش
میکند و در منشور بینالمللی حﻘوق کودکان ،قوانینی وضعشده است ،اﻓرادی هسﺘند که
اين کودکان بیگناه و بدون پشﺘیبان را به روشهای گوناگون غیرانسانی شکنجه میکنند.
141
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
برﺧی از اين مسائل در رمان ذکرشده است و ما اکنون به آنچه در کنوانسیون بینالمللی
حﻘوق کودک دربارۀ پشﺘیبانی از کودک در برابر اين جنايات آمده است ،اشاره میکنیم.
در مادۀ سه کنوانسیون حﻘوق کودک آمده است« :کشورهای عضو بايد مطمئن شوند که
مؤسسات ،ادارات و مراک ز مسئول مراقبت يا حفاظت کودکان از اسﺘانداردهايی که مﻘامات
ذیصالح تعیین کردند ،پیروی میکنند؛ بهويژه در زمینههای ايمنی و بهداشت ،تعداد
کارکنان و تناسب آنها برای کار و همچنین ازنظر کارآيی نظارت» .بااينحال ،آنچه در
رمان میبینیم ،با اين ماده مخالف است« :معصومیت دوران کودکی و شادی روح او
درهمشکسﺘه شد .او در آن پرورشگاه بینوا زندگى مىکرد؛ جايى که با او بیرحمانه رﻓﺘار
میشد و با تنش ،ترس ،مﺤرومیت و بدرﻓﺘاری زندگی میکرد .هنگامیکه صدايش بلند و
ﺧواسﺘار کمی مهربانى مىشد ،سرپرسﺘان پرورشگاه او را هدف مىگرﻓﺘند و ﺧشم ﺧود را
بدون مهربانى به او تﺤمیل مىکردند».
در مادۀ شانزدهم گفﺘهشده است« :تعرض ﺧشونتبار يا غیرقانونی به زندگی ﺧصوصی
کودک ،ﺧانواده ،ﺧانه ،مکاتبات وی يا هرگونه تجاوز غیرقانونی به ناموس يا اعﺘبار وی،
مجاز نیست».
در اين رمان ،مﺘوجه میشويم که اﻓراد پست که شهوت آنها را رذل میکند ،ازنظر عاطفی
و جسمی ،از دﺧﺘران يﺘیم سوءاسﺘفاده میکنند .آنها حﺘی با کودکی که هیچ کمکی جز
ﺧدا ندارد ،مهربان نیسﺘند .به همین دلیل« ،بهاء شراﻓﺘش را در زندگی از دست داد .او
در زندگی ،با گرگهای گرسنه روبهرو شد که میﺧواسﺘند جسم ،هويت و جذابیت او را
ببلعند .در اين صورت ،او به نابودى و ﻓراموشی سپرده میشد».
در مادۀ بیست تأکید شده است که برﺧی از نیازهای کودک يﺘیم ،بايد تأمین شود:
«کودکی که بهصورت موقت يا دائمی از مﺤیط ﺧانوادگی ﺧود مﺤروم باشد يا به او اجازه
داده نشود در آن مﺤیط بماند ،بايد از حمايت و کمک ويژۀ دولت برﺧوردار شود».
142
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
در مادۀ سیوهفت ،کشورهاى اطراف تضمین میکنند که «هیچ کودکی نبايد زير شکنجه
يا مجازات بیرحمانۀ غیرانسانی يا تﺤﻘیرآمیز قرار گیرد .اگر اﻓراد زير هجده سال مرتکب
جرائمی شوند که احﺘمال آزادی آنها نیست ،مجازات اعدام يا حبس ابد ،وضع نمیشود».
برعکس آنچه در اين ماده آمده ،مانند تﺤﻘیر و آزار جسمانی ،بر «ضﺤاک سلیم» رخ داد.
«او در برابر دروغ مدير پرورشگاه سکوت کرد و از او ﺧسﺘه شده بود .ضﺤاک در برابر
دسﺘورات او عصیان مىکرد و دانشآموزان را برای ناﻓرمانی از او برمیانگیخت» .مدير به
او اتهام سرقت زد« :او را سیلی زد و نیمهشب از پرورشگاه بیرون انداﺧت تا او به کسی
نگويد که شب بین آنها چه اتفاقی اﻓﺘاده است .سپس صبح ادعا کرد که او پس از سرقت
پول از صندوق امانات ،از پرورشگ اه ﻓرار کرده است .علیه او به پلیس شهر شکايت کرد و
همکار پست او ،شاهد اﻓﺘرائات و ادعاهای جعلی او علیه پسر بود».
او بازداشت و شکنجه شد« .جوانی و سکوتش ،زندانیان را وسوسه کرد تا با تﺤﻘیر و آزار
و اذيت ،او را بیشﺘر شکنجه کنند .آنها او را شکنجه کردند و به دلیل ضربات زيادی که
به چشمان او زدند ،يکى از چشمانش نابینا شد».
اين رنجی که يﺘیمان در کشورها با آن روبهرو هسﺘند ،مشکالت روحی و روانی برای آنها
به وجود میآورد و اين در حالى است که آنها گروه بزرگی را در کشورها تشکیل میدهند.
اگر شرايط آنها به اين شکل پیش برود ،آنگاه در جهان به شکاف بزرگی تبديل میشوند
که برطرف نخواهد شد.
-تکفّل یتیم
بنابراين ،بسیاری از انسانهاى پاک ،تکفّل يﺘیمان را عهدهدار میشوند و از آنها حمايت
مالی و مراقبت میکنند؛ زيرا آن کودکان عالوه بر مﺤرومیت از مﺤبت پدر و مادر ،پشﺘیبان
و نانآور ﺧانواده را نیز ازدستدادهاند .اين کار بشردوسﺘانه ،دو مزيت بسیار ﺧوب دارد:
اول اينکه اين کودکان از گمراهى و انﺤراف حفظ مىشوند و بهدرسﺘى رشد مىکنند و
دوم اينکه جوامع از تربیت نسلهای نادرست حفظ مىشود .اين مسئلۀ زيبا در زندگى
ضﺤاک سلیم پیش آمد« .او در ﺧیابانها با سگ ،گربه ،موش و موجودات ناشناﺧﺘه زندگی
143
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
میکرد و با انسانها و حیوانات برای گرﻓﺘن لﻘمهای از سطل زبالهها درگیر مىشد .تا اينکه
بخت و اقبال ،پس از سخﺘى و تیرگى بسیار به وى لبخند زد و پسرعموی پدرش چون
ﻓرشﺘه ای سخاوتمند از آسمان پديدار شد .او را از ﺧیابان برداشت و دستِ گرم ﺧود را
دراز کرد و پیشنهاد داد تا او را با ﺧود به کشور درياچههای يخى ببرد .سرانجام ،پسازاينکه
پسرعموی پدرش او را پذيرﻓت ،او رها و آزاد شد .او در کنار جورج سلیم ،پسر دوم او شدو
او را ازنظر مالی حمايت و او را بزرگ کرد ،به او آموﺧت ،عشق و توجه ﺧود را به او هديه
کرد ،سخاوتمندانه و عاشﻘانه برايش وقت گذاشت تا از دانشگاه با درجۀ ممﺘاز ﻓارغ -
الﺘﺤصیل شد».
با ﺧواندن اين چند سطر دربارۀ زندگی ضﺤاک ،پی میبريم که پشﺘیبانی از کودکان
بیسرپرست ،برای کودک و جامعه اهمیت ﻓراوانی دارد؛ بنابراين ،کودک يﺘیم از ﺧیابانها
و کوچه ها ،گرسنگی و ترس به يک مکان گرم و ايمن میرود و در آنجا بزرگ میشود و
به يکی از بهﺘرين اﻓراد جامعه تبديلشده است.
-بحران انسان
گاهی اوقات ﻓرد دچار اشﺘباهات و لغزشهايی میشود که تأثیرات ناﺧوشايندی در جوامع
دارد .برای اينکه اين بﺤرانها در جوامع گسﺘرش نیابد ،بايد راهحل مناسبی برای آنها
ياﻓت .يکی از اين بﺤرانهاى انسانی ،رابطۀ های نامﺘعارف غیرقانونی است که غالباً به تولد
کودکان منجر میشود .اين کودکان بیگناه ،حرامزاده به شمار میروند .همانگونه که آن
مرد مشهور و ثروتمند به بهاء قول داد که برای او از پرورشگاه کودکی بیاورد و او را ﻓرزند
ﺧود کند .آن مرد به بهاء نگفت که آن کودک پسر حرامزادهاش است و او را در پرورشگاه
انداﺧﺘه است تا حیلهاى بیابد و بدون اينکه کسی بداند ،او را به بهاء بسپارد.
بر اساس اين رمان ،رنجهای اجﺘماعی اين کودکان آشکار میشود.
-زنازادگان
ﻓرزندانی که در اثر زنا به دنیا میآيند ،مجهولالنسب هسﺘند و مﺘأسفانه جامعه اين
کودکان را گناهکار میداند؛ درحالیکه ﻓرزند زنا بىگناه است .آنها هیچ گناهی ندارند و
ازنظر شرعی مﻘصر نیسﺘند؛ زيرا او جرمی مرتکب نشده است و اين عامالن هسﺘند که
گناهکار به شمار میروند .ﺧداوند سبﺤان و بلندمرتبه مىﻓرمايد« :قُلْ أَغَیْرَ اهلل أَبْغِی رَبًّا
وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَ َلیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَۀٌ وِزْرَ أُﺧْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ
مَرْجِعُکُمْ ﻓَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْﺘُمْ ﻓِیهِ تَخْﺘَ ِلفُونَ»؛ بگو :آيا جز ﺧدا پروردگارى بجويم؟ با اينکه او
144
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
پروردگار هر چیزى است و هیچکس جز بر زيان ﺧود [گناهى] انجام نمىدهد و هیچ
باربردارى بار [گناه] ديگرى را برنمىدارد ،آنگاه بازگشت شما بهسوى پروردگارتان ﺧواهد
بود ،پس ما را به آنچه در آن اﺧﺘالف مىکرديد آگاه ﺧواهد کرد« .بنابراين ،جامعۀ
مسلمانان بايد با کودک زنا منصفانه ،باوقار و عادالنه رﻓﺘار کنند .نبايد بر اساس عملکرد
پدر و مادرش قضاوت شود؛ بنابراين ،هرکه با او ارتباط دارد ،نبايد به تاريخ و شرايطی که
در آن بزرگ شده ،نگاه کند؛ بلکه بايد به دين ،اﺧالق و وﻓاداری او نگاه کند ،با احساسات
واالی انسانی و پیوندهای برادرانه با او برﺧورد و از او حمايت کند؛ زيرا در بسیاری از موارد
به او سﺘم میشود».
اما آنچه برای بهاء در رمان اتفاق اﻓﺘاد ،چیزی جز ناديده گرﻓﺘن او و رسوايىاش نبود .نام
واقعی او هنگام تولد مشخص نبود ،شايد والدينش برای آنکه زودتر از او رهايی يابند ،حﺘی
برايش نامی انﺘخاب نکردند .پدر ،مادر ،تاريخ و ﺧانوادۀ اين دﺧﺘر کوچک ،ناشناﺧﺘه بود.
به همین دلیل ،مردم به او نگاهى منفى داشﺘند و در زندگىاش «ﺧود را وقف يک عاشق،
وﻓادار ،عاشق راسﺘین يا همسر نکرد؛ زيرا او در جامعه ،يک انسان بدنام به شمار میرﻓت
و هیچکس نمیﺧواست شريک زندگی او باشد يا او مادر ﻓرزندانش باشد .او کسى بود که
اصلونسب ﺧود را نمیدانست».
اين کودکان طردشده به مراقبت و توجه ويژهای نیاز دارند .در غیر اين صورت ،آنها در
جامعه دچار جرائم ،عوارض و مشکالت ﺧواهند شد؛ بنابراين بايد برای مسئلۀ کودکان زنا
راهحلی بیابیم و واقعبینانهتر به آن نگاه کنیم.
-تبعیض طبقاتی
دومین بﺤران انسانی که در اين رمان ديده میشود ،تبعیض طبﻘاتی بین اعضای جوامع
است .تبعیض طبﻘاتی يکی از معضالت جوامع امروزی است که بین ﻓﻘیر و ثروتمند ﻓاصلۀ
زيادی ايجاد کرده است .مردم تالش میکنند ازنظر «وضعیت اجﺘماعی ،مالی ،نسب و
ديگر موارد ،بر يکديگر برتری داشﺘه باشند» .در اين رمان ،يکی از علل و پايههای اين
اﺧﺘالف طبﻘاتی بین اﻓراد جامعه ،نسب و اوضاع مادی اﻓرادی است که عدالت بین آنها
تﻘسیمنشده است؛ بنابراين برﺧی اﻓراد ثروت قانونی به دست میآورند و دست برﺧی از
آنها ﺧالی مانده است .به همین دلیل ،ثروتمندان ﻓريب ثروت ﺧود را میﺧورند و ﺧود
را بااﻓﺘخار به ﻓﻘیر ترجیح میدهند و با آنها بیرحمانه رﻓﺘار میکنند .اين در صورتى
است که ﺧداوند مﺘعال مى ﻓرمايد« :يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا ﺧَ َلﻘْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَ ْلنَاکُمْ
145
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
يکی از رﻓﺘارهای بیرحمانه در رمان ،تجاوز ثروتمندان به دﺧﺘری جوان است .کسانی که
«کودکی او را از بین بردند و اجازه دادند تا حدّ مرگ شکنجه شود ،درحالیکه ﺧود از
مجازات در امان هسﺘند آنها از ﻓرزندان اشرافزاده و ثروتمندان روسﺘا بودند و يﻘین
داشﺘند که به دلیل آزار دﺧﺘری ﻓﻘیر مجازات نمیشوند».
در جای ديگر از رمان ،چگونگى برﺧوردهای وحشیانه و غمانگیز ثروتمندان را با ﻓﻘرا
میبینیم .آنها ادعا میکنند که ﺧداوند مﺘعال ،به ﺧاطر پول و ثروتشان ،برای آنها حﻘى
قرار داده است .آنها بهجای رعايت حﻘوق ضعیفان ،اعضای بدن ايشان را قطع مىکنند؛
زيرا تصورمىکنند که دست ﻓﻘرای مصیبتزده ،آنها را نجس کرده است .اين کار نفرت -
انگیز را در داسﺘانى میﺧوانیم که ﺧواهر تیم اهلل جزيرى براى بهاء تعريف کرده است:
«ثروتمندان انگشﺘان دست يک دﺧﺘر ﻓﻘیر را با ساطور قطع کردند؛ زيرا او جرئت کرد
دست يکی از ﻓرزندان آنها را لمس کند».
اگر بخواهیم به عواقب تبعیض طبﻘاتی در کشورها اشاره کنیم ،اولین آن احساس بی-
عدالﺘی و نابرابری در بین مردم است .با نهادينه شدن اين احساس در جامعه ،نارضايﺘی
اجﺘماعی پیش میآيد؛ بنابراين شاهد آشفﺘگی و بیثباتی در جوامع ﺧواهیم بود .امنیت
ملی از بین میرود و حﺘی مردم به رﻓﺘارهای ضداجﺘماعی روی میآورند؛ زيرا تبعیض
طبﻘاتی شديد ،باعث ايجاد نفرت و احساس انﺘﻘام میشود .هنگامی که اين تبعیض به
شکاف طبﻘاتی تبديل شود ،جامعه از هم مىپاشد ،وحدت و همزيسﺘی مسالمتآمیز از
بین مىرود و شايد به شورش اجﺘماعی منجر شود .با توجه به ياﻓﺘههای ما در اين زمینه،
درمی يابیم که جامعه به دولﺘی نیاز دارد که امور ﺧود را عادالنه و شايسﺘه اداره کند؛
بنابراين ،هر جامعهای در معرض بی عدالﺘی و تعرض قرار دارد ،مگر اينکه حکومﺘی عادل
و حاکمانی مﺘدين وجود داشﺘه باشند که از اين پیشامد جلوگیری کنند؛ همان گونه که
«تأسیس مدينۀ ﻓاضله و دسﺘرسی همه به حﻘوقشان ،موضوعی است که منوط است به
وجود دولﺘى مبﺘنی بر عدالت ،توزي ع برابر ثروت عمومی در بین مردم ،رﻓع تمايز طبﻘاتی
بین آنها ،اِعمال قانون الهی و پیشگیری از شر و بیعدالﺘی که جامعه را آزار میدهد و
تهديد میکند».
14۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-فقر و بیچارگى
يکی از قديمیترين معضالت بشر ﻓﻘر است و تﻘريباً همۀ کشورها به آن دچار هسﺘند؛
هرچند از نظر مواد معدنی ،مزارع ،کارﺧانه ها و بازارهايش غنی باشند .ﻓﻘر را به اين صورت
میتوان تعريف کرد« :وضعیﺘی است که در آن کسی منابع کاﻓی برای حفظ يا رسیدن به
يک زندگی عادی ندارد» .در اينجا با توجه به رمان ،به معضالت اجﺘماعی ﻓﻘر اشاره
میکنیم.
شايان ذکر است ک ه «ﻓﻘر ديگر ﻓﻘط با سطح درآمد سنجیده نمیشود ،بلکه با توانايی
بهرهمندی از ﺧدمات اجﺘماعی و اقﺘصادی الزم سنجیده میشود؛ مانند شرايط مسکن،
مراقبتهای پزشکی و مﺤیط سالم ،سطح مﺤرومیت ،حاشیهنشینی اجﺘماعی و اقﺘصادی
و غیره» .از اين رو ،ﻓﻘر يکی از مهمترين عوامل اقﺘصادی است که میتواند به بسیاری از
انﺤراﻓات اجﺘماعی منجر شود .شهید مطهری در اين راسﺘا مىگويد« :ﻓﻘر و نیاز به هر
علﺘی ،بهﺧودیﺧود يکی از عوامل گناه و انﺤراف است».
از جمله اين انﺤراﻓات ،انﺤراف زنان ﻓﻘیر است که با اﻓزايش ﻓﻘر مالی ،اﻓزايش میيابد .در
اين رم ان ،اين معضل و پیامدهای بد آن مشهود است؛ هنگامى که پرورشگاه بهاء را با
رسیدن به هجدهسالگی بیرون مىکند« ،او در جستوجوی زندگی صادقانه ،دچار شکست-
های ﻓراوان و ناامیدی میشود .او با انجام کارهای سخت و دشوار ،دسﺘمزد ناچیز درياﻓت
میکرد تا در نهايت به انﺤراف کشیده شد» .همان کارى که کريم وهدانى الفل با او کردند.
«او آرزوی وﻓاداری معشوقهای را داشت که با پول ﺧود ،او را میﺧريد و هزينۀ سرگرمی
ﺧود از او را می پرداﺧت .او مدتی از اين کار ﺧودداری کرد؛ اما وقﺘی دوباره تنها و ﻓﻘیر به
ﺧیابان بازگشت ،بار ديگر به انﺤراف کشیده شد تا شايد از امنیت ،آسايش ،مراقبت و امید
به آينده برﺧوردار شود».
البﺘه نبايد عواقب وﺧیم انﺤراﻓات را بر جامعه ناديده گرﻓت .بزرگترين عاقبت وﺧیم اين
است که سالمت روحی و جسمی از چنین جامعهای دور میشود .نمونهای از آن ،اتفاقاتی
بود که برای بهاء اﻓﺘاد« .هنگامی که او صادقانه سعی کرد لﻘمۀ حالل به دست آورد،
مردانی که آرزوی او را داشﺘند ،بارها راه او را بسﺘند تا او را به پسﺘى سوق دهندو به
ﺧواسﺘه ﺧود می رسیدند .سپس از مدتی سرطان به او حمله کرد و او مدتها در برابر آن
مﻘاومت کرد .پزشکان غده او را برداشﺘند تا از نفوذ سرطان به روده جلوگیری کنند و در
اين کار موﻓق شدند».
147
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
همچنین ﻓﻘر گروهی از اﻓراد را بدبخت میکند .اين اﻓراد هرگز نمیتوانند آسوده ،بدون
منّت و با امیدواری امرار معاش کنند« .آن مرد ﻓﻘیر ،ضعیف و الغر ،با پاهای بريده روی
زمین میﺧزيد ،پوسﺘش بريده و پاهايش لگدمال شده بود و بدون دلسوزى ناديده گرﻓﺘه
میشد».
در پايان اين مبﺤث ،بايد به تأثیرات ﻓﻘر در حوزههای شخصی و اجﺘماعی ،از ديدگاه
حضـرت علی (علیه السالم) اشاره کنیم .اين آثار عبارتند از :دزدى ،انﺤراف اﺧالقى ،نادانى
و کمعﻘلى ،انﺤراف ﻓکری و نزول وضعیت اجﺘماعی و ﻓساد ادارى .مصلﺤان برای جلوگیری
از ظهور و گسﺘرش اين تأثیرات ناگوار در میان اﻓراد و جامعه ،بايد تالش کنند علل آن را
ريشهيابی کنند .در هر جامعهای کارهای ﻓراوانی در دسﺘرس اﻓراد سالم قرار دارد ولی
اﻓراد معلول از کار مﺤروم هسﺘند .تعداد اين اﻓراد در هر جامعهای کم است و دولت
میتواند با ﺧزانۀ ﺧود و اﻓراد ﺧیرﺧواه و سخاوتمند ،به آنها کمک کند.
-دوستى
اگر به دسﺘشان آوری ،هزار دوست و رﻓیق برای تو زياد نیست .ولی يک دشمن حﺘماً زياد
است.
انسان ذاتاً موجودی اجﺘماعی است ،او نمیتواند جدا از مﺤیط اجﺘماعی ﺧود زندگی کند؛
زيرا معاشرت با مردم ،از بدو تولد تا زمان مرگ ،نیاز ضروری است و اين همان چیزی
است که او را وادار میکند روابط اجﺘماعی داشﺘه باشد .او پس از شناﺧت مردم ،به آنها
نزديک میشود .پس از مدتی ،اين آشنايی به دوسﺘیای قوی تبديل میشود که تا پايان
زندگی او ادامه میيابد؛ مانند رابطۀ دوسﺘى میان هدى و بهاء .هدى از زندگی معشوقۀ
ضﺤاک؛ همه چیز را می دانست« .او به ضﺤاک گفت که در زندگی همراه او بوده است و
دربارۀ هر چیز کوچک و بزرگ مربوط به او اطالع دارد .او را از زمانی که در پرورشگاه بود
مىشناﺧت و دوسﺘی آنها پس از بیرونآمدن از آنجا نیز ادامه ياﻓﺘه بود».
در اين راسﺘا ،جامعهشناسان معﺘﻘدند که «انسان قطعاً با اين گروه ارتباط دارد؛ بنابراين
تمام اقدامات او بر گروه تأثیر میگذارد ،همان گونه که رﻓﺘار گروه بر او تأثیر میگذارد».
اين روابط بین اﻓراد« ،بسﺘه به شرايط و نیاز ﻓرد ،درجات مخﺘلفی دارد» و تنها پايههاى
تﻘويت سﺘونهای صمیمیت ،اتﺤاد ،مودّت و دوسﺘی هسﺘند؛ مانند دوسﺘى ضﺤّاک با پنج
148
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
دوسﺘش« ،اين دوسﺘی دهساله است .ويژگیهای مشﺘرک آنها ،تنهايی ،بیگانگی ،درد،
گیجی ،عشق به زندگی ،شیرينی گروه ،عشق به ادبیات و بهکارگیرى آن در نهان و آشکار
است» .بنابراين ،انسان در زندگی به دوست نیاز دارد .ارسطو مىگويد« :انسان در ﺧوشى
و ناﺧوشى به دوست ﺧود نیاز دارد؛ در شرايط بد به کمک و در شرايط ﺧوب ،به همدلى».
بااينحال ،نکﺘۀ مهم در اين زمینه ،تأثیر روابط دوسﺘانه بر اﻓراد است که بر جوامع نیز
تأثیر میگذارد ،ﺧواه ﺧوب يا بد باشند .حضرت مﺤمد (صلیاهلل علیه و آله و سلم) دربارۀ
تأثیرات دوسﺘی ﻓرمودند« :روش آدمی ،طبق مذهب و سیرۀ دوسﺘش ﺧواهد بود؛ پس
نگاه کن با چه کسى دوسﺘى مىکنی».
آنگاه میﻓهمیم که اگر ارتباط و دوسﺘی بر ارزشهای انسانی مبﺘنی باشد ،حاصلش
پیشرﻓت وبرتری انسان است؛ اما اگر شخصی با انسانى بیاﺧالق دوست شود ،اين دوسﺘی
هیچ اثری جز ضرر ندارد.
149
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
نوشﺘن رمان آيینی (شبیه نمايش اسﺘربﺘیز)؛ مانند دﺧﺘر جوانی است که بدون شرم زير
سايه چوب و الوار بالباسهايی زيبا در حال به تصوير کشیدن زيبايی ﺧود است و تمام
جذابیتهايش را يکی پس از ديگری در معرض نمايش مىگذارد .رماننويس مىکوشد
گرايشهای مخﺘلفی را بیان کند و اين در حالی است که ﺧبری از جذابیتهای مفﺘون
دﺧﺘر جوان نیست .نويسنده بهجای آن ،ﺧصلتهای شیطانی همچون گناه و کینهتوزی را
که گريبان گیرش کرده را نمايان میسازد.
رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن در عمان پايﺘخت اردن در انﺘشارات امواج منﺘشر
شد .اين چهارمین رمان در سال 2005میالدی است که بعد از رمان «سﻘوط ﻓی الشمس»
شناﺧﺘه شده است .رمان «أعشﻘنی» نیز جايزه سال ( 2010م 2011 -م) دبی را کسب
نمود .آﺧرين رمان وی که در حﻘیﻘت آﺧرين رمان هم نیست و برای جوانان نوشﺘهشده،
بانام «أصدقاء ديمه»؛ موﻓق به کسب چهارمین دوره جايزه کاتارا در سال 2018میالدی
شد.
«أدرَکَهَا النّسیان» رمانی با سبک جديد است که به دنیای ﺧاصی تعلق دارد و از تجربیات
روايتها ،حکايتها ،تعهد و الﺘزام به الگوها و اسﺘانداردهای مﺤدود يا اسلوبها و قالبهای
معمول به دور است.
اين رمان بر اساس تﺤوالت ساﺧﺘاری نگاشﺘه شده است و نوعی ﺧاص ،از رمان جديد
شناﺧﺘه میشود .پارادوکسهای واقعیت عینی زيسﺘی در آن مشاهده مىشود؛ اما با برتری
ن حکايت بر پايه واقعیت رمان در نوع ﺧودش انﺘﻘال تجربه مﺤسوب مىگردد .دارای
زبا ِ
شاﺧص ذاتی از منظر جوهر و هسﺘی مىباشد؛ اما درعینحال از چیزهای موضوعی تعبیر
مینمايد.
موﻓﻘیت شگفتانگیز اين رمان از آن روى است که نوشﺘهای به روش داسﺘان بريدهبريده
و بدون تسلسل منطﻘی مىباشد؛ بنابراين راوی ،داسﺘان را از آﺧر قصه آغاز میکند و
گويی آغاز داسﺘان ،انﺘهاى آن است و اين ناشى از نبوغ و اسﺘعداد وى در ﺧلق حکايت
مىباشد.
150
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
با جابهجا شدن ترتیب ﻓصول ،هرگز ساﺧﺘار حکايت رمان ازهمگسسﺘه نخواهد شد.
نويسنده برای اين که ﺧواننده موضوع را رها کند و در ترکیب عمل داسﺘان دوباره وارد
شود ،مﺘن رمان را با عنوان توصیف ﺧواننده ﺧلق مینمايد .در اينجاست که هويت داسﺘان
و چارچوب داسﺘان مشخص میشود .بايد اين نکﺘه را در نظر داشت که يک حکايت و
رمان ،هرگز تمام قواعد و قوانین داسﺘانی و مجموعه ترﻓندهای هنری و سبک ادبی را در
برنمیگیرد.
اگر داسﺘان بهصورت کنونى بازگو نشود ،ﺧواننده با مشکل روبرو شده و مطالب دستوپا
گیر میشوند .هويت رماننويس از درون موجوديت ﺧودش تعیین میگردد.
اين رمان از رنج «بهاء» حکايت میکند که زندگی سخﺘی داشﺘه و درسايه ﻓﻘر زندگی
میکرده است .او مبﺘالبه بیماری سرطان مغز شدو همزمان با مالقات معشوقش حاﻓظهاش
از بین میرود .ضﺤاک تصمیم مىگیرد در لﺤظاتى که سرطان تا عمق مغز اسﺘخوان بهاء
نفوذ کرده و به اوج ﺧود رسیده ،در کنار او باشد .حکايت داسﺘان همزمان با آيندهنگری و
گذشﺘهنگری درهمتنیده شده و به ما باﻓت و ساﺧﺘارى داسﺘانی ارائه مینمايد و شامل دو
قهرمان و سرگذشت زندگی آنها بوده و تجربیات آنها را به تصوير میکشد .گويی رمان
کوزوموبولیﺘان در انجمن داسﺘانی با دو گرايش منفی و مثبت مىباشد.
انﺘخاب عنوان «أدرَکَهَا النّسیان» حاکى از هوشیاری و ذکاوت نويسنده است که آغازى
زيبا بر پايه پارادوکس را به مخاطب مىنماياند .عنوان رمان ،نخسﺘین ورودی براى راه
ياﻓﺘن به رمان است .تابلوی عشوهگری و طنازی بهﺘرين موضوع برای مﺘن رمان است؛ لذا
انﺘخاب عنوان پارادوکس «أدرَکَهَا النّسیان» نوعی سردرگمی واژگان را به همراه دارد که
کامالً با مﺘن رمان مرتبط است .عباراتی که بامعنای ظاهری درهمتنیده شده است.
نمايه بیرونی «أدرَکَهَا النّسیان» نشانگر درد و رنج مسﺘولی بر قهرمان است؛ گرچه درون
رمان ،رها شدن از اين درد و رنج را به تصوير میکشد؛ و مخاطب اين موضوع را در قالب
ﺧود رمان مﺘوجه می شود .حکايت زنی که با ﺧاطرات گذشﺘه ،ﺧود را از ﻓراموشی نجات
می دهد و اين معنای نهفﺘه ديگری در ﺧود دارد .در علم روانشناسی و تربیﺘی ،حاﻓظه به
دودسﺘه تﻘسیمبندی میشود :حاﻓظه بلندمدت و حاﻓظه کوتاهمدت؛ و ما درياﻓﺘیم که
چگونه حاﻓظه بلندمدت نزد قهرمانان رمان کارآمدتر بوده است .تضاد و پارادوکس پنهانی
يا تناقض و تمثیل عشوهگرانه در کلمه «انزياح» بهجای کلمه «أدرکها» نهفﺘه است .به
151
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
همین دلیل است که نويسنده نخست مفاهیم را برايمان میسازد و بعد عشوهگری و
طنازی و امور مربوط به ﻓراموشى را در 30ﻓصل رمان بیان میکند.
ما بهجای عنوان «أدرَکَهَا النّسیان» بهعنوان جذابتری نیاز داريم .اين انﺘخاب ،عالمت و
نشانهاى بوده و نوعی انﺘﻘال از تجسم گرايی به تمثیل و واسطه است .نويسنده در آغاز
داسﺘان ،درک مطلب را رها کرده و اينچنین است که طنازی از درونمﺘن رمان هويدا
میشود.
زمانی که به کﺘاب لغت رجوع کنیم ،درمىيابیم که واژه «نسیان» معنايی تجسمی دارد
که بهطور رايج به کار میرود؛ اما زمانی که واژه در قالب تمثیل وارد میشود ،در ابﺘدا
منظور از اسﺘعمال اين واژه مشخص نمیشود و ذهنیت جديدی ظاهر میشود که بهدوراز
معانی اصلى آن بوده و نويسنده قصد بهرهگیرى از آن را در داﺧل مﺘن دارد.
واژه «النّسیان» ازنظر «بول ريکور» دارای ايهام است و معنای ديگری دارد .زمانی که کلمه
«النّسیان» را همراه ياد و ﺧاطره به کار میبريم ،ذهنیﺘى جمعی را درک مىکنیم و اين
عمل ابداعی و ﺧالقانه است .درست همان کارى که قهرمان رمان «بهاء» انجام میدهد.
رمان رنج نهفﺘه در اجﺘماع را بازگو میکند و ﻓضای ترسناک و وحشﺘناک پرورشگاه را که
برای زنان چون مسلخ گاهی است به تصوير میکشد .همان مکانی که بهاء و ضﺤاک در
ﻓضايی نگران و در مﺤرومیت زندگی میکردند و با ﺧواری و ذلت روزگار میگذراندند.
ﺧانم مدير پرورشگاه ﺧوی وحشیانه دارد و همه را مىآزارد .بهاء ،شیوه ﺧصمانه و
ﺧلقوﺧوی جنگی مدير را به ﺧاطر بﻘاء و ادامه زندگی تﺤمل میکند.
داسﺘان بر پايۀ درگیری میان ذات ،موضوع ،تصور ،واقعیت و تخیل در ﺧارج و داﺧل
بناشده است .به نظر میرسد بخش کردن رمان و پشت سر هم بودن ﻓصلها ،مجموعهای
از تضادها و پارادوکسها را به وجود آورده است که واقعیت روابط اجﺘماعی انسانی بر پايه
آن اسﺘوار است.
رمان به ﻓضاحت کشیده میشود و برای اطمینان و تأکید ،موردشک و شبهه و ترديد قرار
میگیرد .بايد داسﺘان بازﺧوانى شود تا واقعیت حکايت در سايه آگاهی و شناﺧت زيبايی
152
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
مﺘن ،با کمک گرﻓﺘن از واژههای احساسی درک گردد .اين ﺧطابهاى ادبی است که
مجموعهای از توابع و عالئم را مجسم مینمايد و با گرايش معنا و مفهوم احساسی ،دور از
گزارشهای انﺤراﻓی آغاز میشود .در آغاز کار ،نیاز به ترکیب الفاظ و واژگان است و قرار
دادن اين ترکیب واژگانى در نظام و سیسﺘم معین ،منجر به ايجاد جنبش ﻓکری برای
اديب میشود و زبان واژه از عملکرد ارسالی به رمز و ايﺤاء انﺘﻘال مىيابد.
در مﻘاله قبلی سناء الشعالن ،بیشﺘر از واژگان معیاری و اسﺘاندارد اسﺘفاده شد .داسﺘان،
تمسک جسﺘن به واژگان و توجه ﺧاص به ساﺧﺘار مﺘن است .شعالن در دانشگاه اردن در
رشﺘه ادبیات معاصر تدريس مىکند و درزمینۀ تواصل و بهکارگیری واژگان مهارت تخصص
ﺧاصى داشﺘه و درايت ،احساس بلیغ ،رسا و آشکار ،بینش و ذکاوت در آثار ايشان مشهود
است.
رمان «أدرَکَهَا النّسیان» همزمانی زمان ،مکان ،ادغام مﺘجانس و مﺘداﺧل میان داسﺘان و
مﺘون نثری و شخصیت شناسی و مﺘون احساسی است .برای ﻓصلهای رمان سﺘارههای
کاغذی (اوريگامی) ذکرشده است .آغاز رمان با سﺘاره (اوريگامی) ،نمونهای از انواع ﺧطابه
است که دارای زيبايی واژگان بوده و جذابیت ساﺧﺘاری منطبق بر رمان با اسلوبى جداگانه
را به زيبايی مطرح میسازد .هر ﻓصلى از ﻓصلهای رمان با يک حکايت و يک پیام جديد
همراه است .رمان مذکور رمان روانشناسی و روحی است و اصطالحی نیست و به عواطف
قهرمانان داسﺘان مرتبط است« .أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘان حکايت عشق ،درگیری ،بیگانگی،
مﺤرومیت ،قربانیان جنگهای ملعون پنهان و آشکار و مشکالت ﻓلسطین اشغالی است که
تمام اينها را بهاء نﻘل میکند.
در اين داسﺘان همه عوامل ذاتی و موضوعی وجود دارد؛ و موضوع بااهمیت ،ﻓنی بودن
رمان است و اين موجب میشود تا رمان چندين مرتبه ﺧوانده شود.
«أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘانی است که دارای اصوات «بولولیفونیه» است و ايدئولوژی ،سبک-
ها و اهداف داسﺘانگويی در آن به چشم میﺧورد .راوی اين رمان باﻓهم و درايت ،داسﺘان
را به حکايت ﻓرعی که باربارا است ،هدايت مینمايد.
رمان به ذکر شیطنتهای ﺧیالی میپردازد و هر آنچه در ذهن است را آشکار میکند.
نمونه يک انﻘالب و دگرگونی شهرزادی است و جامعه در آن تنها به قدرت بخشیدن و
تسلط مرد اکﺘفا نمیکند .راوی داسﺘان براى عمومیت دادن تجربه انسانی در زمان و مکان
نفوذ کرده و آن را با مرور دوران زندگی قهرمانان داسﺘان؛ «ضﺤاک و بهاء» که ۶0سالگی
153
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
است ،رصد مینمايد .به قول بول ريکور «تمام تصوير و نمای نمايشنامه شامل ضرورت به
عﻘب برگشﺘن تجربۀ ما است».
اين رمان روانشناسی و روحی بوده و با عواطف قهرمانان داسﺘان مرتبط است و منطبق بر
تئوری «جیرار جینیت» میباشد .ساﺧﺘار زمان در مﺘن داسﺘان ،تشکیل ساﺧﺘار مﺘن را
برمال میکند و شکل مﺘن داسﺘان ارتباط مﺤکمی بازمان داسﺘان؛ يعنی تبلور ساﺧﺘار مﺘن
برقرار مینمايد.
زمان در اين داسﺘان ،اشکال مﺘعددی بر ايجاد اثر و ﻓعالیتهای اﻓراد به وجود مىآورد.
مکان نیز در اين رمان ،اهمیت تاريخی و سیاسی به ﺧود میگیرد و ارزش بزرگ روابط
میان اشخاص را بیان مىکند .ﻓضای رمان اغلب در مکان و زمان مﺤدود است و نشأت
گرﻓﺘه از ديدگاههای مﺘعدد است .ﺧواننده رمان با نﻘطهنظر و ديدگاهش ،رمان را
درجهبندی میکند .اين رمان کاراکﺘری را ارائه میدهد که منﺤصر به حکايت عشق ،ﻓراق
و جدايی است .تمام رمان بر پايه سکانسهای سینمايی عنوانشده و در سايه کابوس،
بسیار اعجابانگیز است.
«أدرَکَهَا النّسیان» حکايت عشق ،درگیری ،بیگانگی ،مﺤرومیت و قربانی جنگهای ملعون
پنهان و آشکار است و اين همان چیزى است که بهاء بیان میکند .همه عوامل ذاتی و
موضوعی در آن وجود دارد و آنچه حائز اهمیت است ،ﻓنی بودن رمان بوده که موجب
میشود رمان چندين مرتبه ﺧوانده شود.
154
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
بزرگان روزگار بر زمان حال حاکمیت مىکنند و هرکس بر زمان حال حکومت کند؛
گذشﺘه را نیز کنﺘرل مینمايد و هرکس گذشﺘه را کنﺘرل کند ،حﺘماً آينده را مهندسی
مینمايد تا آنچه را که میﺧواهد در ذهن مردم تداعی کند .زندگی معاصر را تﺤوالت
کاملى ﻓراگرﻓﺘه و همهچیز باهم درآمیخﺘه است .عدم وجود واقعیتها و رواج دروغ ،سنگ
بنای اصلی و واقعیتهای جايگزين هسﺘند .همهچیز مشکوک است .با تزريق مداوم دروغ
و توهم ،ساﺧﺘارهای عمیق حامى زندگی رهاشده و منبعى براى سؤاالت بدون جواب
مىگردند.
طبیعی است که نشانههاى همه موارد مذکور در تدوين کﺘاب نمايان شده و روايت داسﺘان،
سريعترين شکل ادبیات میباشد که تﺤت تأثیر اين امر واقعشده است .در حﻘیﻘت روايت
داسﺘان به پروژهاى باز برای سؤاالت مخﺘلف مبهمى تبديلشده که نويسنده در پرتو آن
بر روند روايت مسلط است.
نسخههای اﺧیر شعالن تأکید میکند که تﺤوالت مؤثر در شیوههای زندگی بهطور عام و
در ادبیات و هنرها بهطور ﺧاص ،تأثیر بسزايی دارد و طى مراحل تﺤوّل ،او توانسﺘه ﺧودش
را مدرن کند و وارد مباحثی شود که قبالً ذکر نشده است؛ بنابراين آن را با توجه به سبک
زندگی جديد انﺘخاب کرد ،سبکى که ديگر روان و سلیس نبود .با ديدگاههای ناقدانه
اجﺘماعی و اشکال نوشﺘاری و آگاهی سنﺘی که با آن شروعشده بود ،رها گرديد و وارد
آگاهی جديدى شد و با ويژگیهای رمان مدرنیست غربی ،پستمدرن و پسامدرنیسم ارائه
گرديد.
رمان «أدرَکَهَا النّسیان» توسعۀ تجربه ﺧالّقانه شعالن است .نويسنده با اين رمان از تسلیم
شدن در برابر الزامات پستمدرنیسم امﺘناع ورزيد و اين مسئله در ساﺧﺘار مﺤﺘوا و حاشیه
مﺘن داسﺘان کامالً مشهود است .مخاطب ﻓرآيندهای ساﺧﺘارشکنی ترکیب را به زيباترين
وجه درک مىکند .بهرهگیرى نويسنده از انبوه اﻓکار و اﻓشاگری مﺘن؛ يعنى اسطوره ،جادو،
ﺧراﻓه و تخیّل موجب مىشود تا مرزهاى بین انواع [ادبى] تغییر کرده و با انواع مﺘن تعامل
155
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
نمايند .براى بهاء ،زبانی اﺧﺘیار مىشود که میتواند جزئیات دقیق را بدون دستکاری در
تشکیالتش حفظ کند و رسالت هنر را در ادغام ارزشهاى زيبا و جالب مﺤﻘق سازد.
با سناء الشعالن در عصرگاه تشرين سال 2007م بهطور اتفاقی در بیمارسﺘان اردن ديدار
کردم .در اثر حادثه مرگبار رانندگی در عمان ،دستوپاشکسﺘه بسﺘرى بودم .وقﺘی روی
تخت بیمارسﺘان بودم ،نسخههايی از مجموعه داسﺘانهايش را که هنوز نخوانده بودم ،به
من اهدا کرد .در طول نه ماه بسﺘری در بیمارسﺘان ،ديدارها و گفﺘگوهای ما تکرار شد و
حﺘى در ﺧارج از بیمارسﺘان نیز ادامه ياﻓت .اين ديدارها ،بینش مرا نسبت به تمام داسﺘان-
هاى شعالن عمیقتر کرد تا با اطمینان بگويم که شعالن در نوشﺘههای وطنپرسﺘانهاش
به غسان کنفانی و ازنظر اجﺘماعیات ،به نجیب مﺤفوظ نزديک است ،ظراﻓت زبانش مرا به
ياد منفلوطی انداﺧت و شیرينی سبکش يادآور مازنی بود.
روابطمان رو به اصالح و تﻘويت بود .هرگاه ﺧسﺘه بودم و روحم آزرده ،به او پناه مىبردم
تا با سخنان شنیدنی و ﺧواندن نوشﺘههايش آرامش يابم .چند روز پیش که بسیار ملول و
دلتنگ بودم ،با شعالن ديدار کردم و او در پايان گپمان ،نسخهاى از رمان جديد «أدرَکَهَا
النّسیان» را به من اهدا کرد .کُپ کردم .آن رمان را دو بار ،بلکه سه بار ﺧواندم .اولی براى
کشف داسﺘان ،دومی براى ﻓهمیدن و سوم برای بصیرت و درک .با ﺧواندن اکﺘشاﻓی،
بهسرعت درياﻓﺘم که الشعالن -با جسارت قابلتوجهی که دارد -جسم قهرمانانهاش را در
ﻓضای يﺘیمﺧانه ﻓﻘیر دولﺘى گرﻓﺘه که در آن قوانین اﺧالقی سخت ،در سرزمینی از
سرزمینهای شرقى که از اسﺘبداد مﺘنفر است ،درهمشکسﺘه مىشود .کانونی که با آن،
دنیای مﺘن و مضامین آن آشکار میشوند :يﺘیم سرخ آتشین :بهاء ،يﺘیم قربانى زناى
مﺤارم :هدى ،مدير پیر شهوتران يﺘیمﺧانه ،معلم أﻓراح الرملى :شکارچى بدنها ،آواره
سرکش يﺘیمﺧانه :سلیم ضﺤاک که در شهر برﻓى اسکانديناوى ،اديب مشهور و اسﺘاد
برجسﺘه دانشگاه است و باربارا که منشى عاشق ضﺤاک است.
به نظر شعالن ﺧواسﺘههای نفسانی ،نﻘطه آغاز بازتولید مضامین داسﺘانی ،حرکت وقايع و
دادههای آن و دلیلی برای رشد مفاهیم روايت است .مضامین واقعگرايانه و تخیّلى داسﺘان
غالباً از طريق چشماندازهای تمسخر ،اتهام و سوءظن بیان میشوند.
در بازﺧوانی اسﺘفهامى درياﻓﺘم که اين مﺘن داسﺘان با ساير داسﺘانهاى شعالن بسیار
مﺘفاوت بوده و دربردارنده سبکهای روايی و مضامین داسﺘانی نزديک به هم مىباشد و
از تَکینگی ﻓراتر رﻓﺘه است .مﺘنى معجزهآساست نه تاريخی که مسائل مربوط به حﻘیﻘت
و تخیّل را مطرح مینمايد.
15۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
آگاهی شعالن از میزان توسعه جهان معاصر ،تالش بیوقفهاش برای رهايى انسان با بهره -
مندى از عﻘل و ﺧالص شدن از ظلم و سﺘم زندانهای دروغین و ساﺧﺘگی ،مﺤرّک نوشﺘن
داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» مىباشد.
هنگامیکه شعالن کوشید تا حﻘايق پنهانشده در واقعیت را کشف نمايد ،عمیﻘاً عاشق
پايههای قدرت بود ،بنابراين قالبهايش را درهمشکسﺘه و به طرز شگفتانگیزی به سؤاالت
اصلی جهانی که قهرمانانش در گرداب آن زندگی میکردند ،نزديک شد تا رنج آﻓريننده
اثر را اﻓزايش دهد؛ همانطور که در جامعهاى مﺘالشی و روبهزوال ،درهم تنیدگی ناشی از
ظلم ،بی عدالﺘی اجﺘماعی ،عشق ،شهوت و ديگر برﺧوردهای روزمره و احساسات مﺘفاوت
ﻓزونى ياﻓﺘه است.
بهمﺤض ديدن عنوان توسط ﺧواننده ،مﺘن داسﺘان آغاز مىشود .صرفنظر از هدﻓی که
بهعنوان دادهشده ،مسیر ﺧواندن نیز براى مخاطب مشخص میشود .ﺧواندن دقیق مﺘن
ﺧیلى زود منجر به مفاهیم مهم مرتبط با مﺘن میشود؛ بنابراين جمله ﻓعلیه «أَدْرَکَهَا
النّسیان» بدين معناست که مﺘن براى ساﺧﺘار عمیق ﻓضای درونی قهرمانانش اهمیت قائل
است تا پنهانىهاى حاﻓظه را جسﺘجو کند .همراهى واژه «نسیان» با ﻓعل «أدرَکَهَا» نشان
میدهد که قهرمان داسﺘان به تازگى دچار ﻓراموشی شده است ،گويی که قبالً هرگز
ﻓراموشى نداشﺘه است .مﺘن از همان آغاز اعالم مىکند که در آسﺘانه از بین بردن حاﻓظه
پنهانى است تا بمیرد؛ اما چه چیزی مانع از ﻓراموششدن حاﻓظه میشود؟ و زواياى پنهانى
مﺘن در ساﺧﺘار غالب چیست؟ و آيا هدف آن پلیدى و ناپاکى است؟ پاسخها از نخسﺘین
صﺤنه موجود در مﺘن درياﻓت مىشوند .بعد از سه بار ﺧواندن مﺘن ،به آنچه در مﺘن نیامده
پرداﺧﺘم .اضاﻓه میکنم که روند نوشﺘن اين رمان ،جیوهای است و احاطه به آن تاحدى
دشوار است و ما را وادارمی کند تا به معنای ظاهری مﺘن اطمینان کنیم .انسانى عربى در
بطن داسﺘان زندگی میکند که با هیچچیز سازش ندارد .او در ترکیبى زندگی میکند که
دانههای مرگش را حمل میکند .انسانى که در جسﺘجوى ذات واقعی ديگری جز وجود
دروغین ﺧودش است تا نشان دهد حضورش در زندگی به مرگش وابسﺘه است و اين مرا
ياد ﻓاجعه 19۶7م مىاندازد.
وقﺘی مﺘن از دست نويسنده ﺧارج میشود ،ﺧواننده با اسﺘفاده از تمام حﻘوق مالکیﺘش،
پادشاه آينده میشود؛ جز اينکه من به مخاطب توصیه میکنم تﺤريکى آگاهانه انجام دهد.
مخاطب در پس ناپاکىهاى مﺘن طاقتﻓرسا ،در جسﺘجوی پاسخ است .چیدمان مﺘن مملو
از جزئیات مبهم و درهمتنیده است .ظاهرش عجیب و تهاجمى است و موجب اﻓزايش
157
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
تنش میشود .مخاطب دچار سردرگمی ش ده و میان تعبیر ناسازگار با امر عادی مﺘزلزل
است.
بعد از تعمّﻘى طوالنی در اين رمان و بیشﺘر ﺧالقیتهاى شعالن ،میﺧواهم با ﺧرسندى
بگويم :هر عنوانی که براى اکرام روند و شیوه نويسندگی شعالن میﺧواهید ،به او بگويید:
«شمس األدب العربی» يا «أيﻘونۀ األدب العربی»؛ که او سزاوار تمام اﻓﺘخارات است و
تاکنون با نوآوریهايش ،دوره عمیﻘى را در صﺤنه ﻓرهنگی معاصر عرب برای ﺧود رقمزده
است؛ مانند جبرا ،منیف ،الطّیب ،الغیطانی ،يوسف زيدان ،حبیبی ،نذير العظمۀ ،ﻓاضل
العزاوی و ديگر بزرگان.
158
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
اين رمان ،سردرگمی روايﺘی حرﻓه ای ،میان دنیای يادآوری و ﻓراموشی است؛ زيرا تداﺧل
زمانهايی را نشان میدهد که نزديک هفﺘادسال ،ازنظر جغراﻓیايی ،در مرزهای مکانی
غیرشخصی امﺘدادياﻓﺘه است .مکان و زمان در اين رمان ،دو ويژگیای هسﺘند که از آنها
برای تلفیق رويداد داسﺘان اسﺘفادهشده است .اين بازی داسﺘانی ،ضمن ارائۀ جدال يادآورى
و ﻓراموشى و گسﺘرش آن در داسﺘان ،ﺧواننده را در به دست آوردن حﻘايق ،در میان
انﺘﻘالهای دلهرهآور در دنیاى بههمپیوسﺘه و گیجکنندۀ آن دو ،مىﻓريبد .اين کار با اﻓشای
شخصیتهای اصلی رمان وزندگی ايشان ،پیگیری ﺧاطراتشان و آنچه در ﺧاطراتشان
نوشﺘند ،يا آنچه برای ما ﻓاش کردند يا به ما اجازۀ دانسﺘن آن را دادهاند ،کامل مىشود تا
ابهام شخصیتهای رمان را کشف کنیم و به میزان دوگانگى و دروغهای اجباری و اﺧﺘیارى
که در آنها زندگی میکردند ،پی ببريم .آنها دوگانگی و دروغهای ﺧود را به ما نشان
دادند و در لﺤظات حساس عاطفى ،از اصرار بر آن دست برداشﺘند تا سرانجام ،همۀ حﻘايق
را برايمان آشکار کردند .به اين شیوه توانسﺘند از تمام دردها و رنجهاى ﺧود بگريزند.
سرانجام ،رمان با يک انﺘخاب مهم تمام میشود و آن ،انﺘخابِ ﻓراموش کردن کامل گذشﺘه
و انکار آن و شروع زندگی جديد است که هیچکدام از دردهای گذشﺘه در آن وجود ندارد.
اين دو قهرمان ازسن هفﺘادسالگی به بعد ،زندگی شادی را آغاز میکنند که بازندگی
گذشﺘهشان در تضاد است؛ زندگى اى که سرشار از غم ،اندوه و ناکامی بود .اين تصمیم،
بهجای سازش بازمان حال که ﻓﻘط در ﻓراموشی زمان گذشﺘه ﺧالصه میشود ،بازمان
گذشﺘه و حال مبارزه میکند .همچنین حﻘايق آن را ﻓﻘط با انکار آنها از طريق ﻓراموشی
میتوان تغییر داد که «بهاء» ،با بیماری و سپس کما آن را آغاز مىکند و سپس «ضﺤاک»،
تصمیم مى گیرد دوسﺘش را در بازی بیماری/ﻓراموشی ﺧود همگام و گذشﺘه را ﻓراموش
کند .زمان حال نمىتواند آنها را به آيندهای برساند که زندگی لوکس ،زيبا و آرام را در
بردارد .همچنین نمیتواند بازی انﺘخابی آنها يعنی ﻓراموشی را اجرا کند تا از زندگی يا
ﻓرصت جديد و عادالنهای بهره ببرند که بازندگی ناعادالنۀ گذشﺘه تفاوت دارد.
159
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
قهرمان داسﺘان «بهاء» تصمیم میگیرد از کما ﺧارج شود که آن معادل مرگ ،شکست و
زيان و ضرر است .او تصمیم میگیرد تا زندگی کند و از ﺧواب غفلت بیدار شود و برای
زندگی کردن پیروز شود ،البﺘه با يک شرط ضمنی که آن ،ﻓراموش کردن گذشﺘه است.
اين شرط را «ضﺤاک» هنگامی گذاشت که دستنويسهای رازآلود و دردناک او را پاره
کرد و برای او رمانی نوشت که عنوان همان رمان را يدک میکشید ،رمانی که جايگزين
زندگی گذشﺘه بود .قهرمان داسﺘان ،آن را با اﺧﺘیار کامل و آگاهی نوشت تا با اين کار ،هر
اثری از گذشﺘه را پاک کند و با کلمات ﺧود ،تصوير جديدی از زندگی آينده ترسیم کند.
اگر قهرمان زندگی از کما بیدار شود ،ضﺤاک به او نويد يک زندگی جديد را میدهد.
اين همان چیزی است که در رمان اتفاق میاﻓﺘد .قهرمان بدون هیچ توجیه پزشکی ،با
معجزهای از ﺧواب بیدار میشود .زمانی که تصمیم گرﻓﺘه بود در برابر بیماری ،درماندگی،
غم و دلشکسﺘگی تسلیم شود و ﻓرار کند ،حضور ﻓعالش را در زندگی از سر میگیرد.
او پس از دو سال در کما بودن ،ﻓراموشى را انﺘخاب کرد .در اين مدت ،پزشکان پیشبینی
کرده بودند که با توجه به شرايط پاتولوژيک و مبهم او ،مرگش حﺘمی است .درگیرى او با
سرطان آغاز شد و سرانجام با درگیرىهاى روانشناﺧﺘی ،ﻓکری ،اجﺘماعی و سرنوشت
نامعلوم تمام شد؛ اما هنگامیکه قهرمان داسﺘان از کما بیدار میشود ،شگفﺘی همگان را
برمی انگیزد .ممکن است ﻓکر کنیم او برای ﻓرار از درد کنونی ﺧود بهسوی دنیای شاد و
مهربان ،اين کار را برگزيد .زمانى که درمیيابیم «بهاء» تمام گذشﺘه را مانند حوادث،
زمانها ،مکانها ،مردم و رنجها را ﻓراموش کرده است ،روايت بسیار پیچیده میشود .او نام
ﺧود و نام مردی را که دوست داشت ،بهياد نیاورد .اين قضیه به ﺧاطرۀ دﺧﺘربچهاى
برمیگردد که دوسﺘش او را رها کرد ،درحالیکه او در يﺘیمﺧانه زندانی بود و مورد آزار و
اذيت وحشﺘناک قرار داشت؛ در حﻘیﻘت ما برای انسانی غمگین و دردآلود ،تصويری از يک
هیوال میبینیم؛ زيرا او دﺧﺘربچهای هفﺘادساله است!
وقﺘی بهاء تصمیم میگیرد زمان حال ﺧود را انکار و آن را رها کند ،داسﺘان روند شگفتآور
ديگری به ﺧود میگیرد تا به يکزمان ﻓرضی وارد شود که همان زمان کودکی و بازگشت
معشوق است .با اين کار ،آنها هر دو ،دنیای واقعی را که در آن زندگی میکنند ،انکار
میکنند و تصمیم میگیرند رؤيای کودکی ﺧود را در پیری برآورده کنند تا همۀ لذت،
ﺧوشبخﺘی ،سرﺧوشی ،معصومیت و پاکی دوران کودکی را به دست آورند .رمان با چرﺧش
سوم ،طاقتﻓرسا و غاﻓلگیرکننده میشود؛ زيرا ﻓصل آﺧر رمان ،با عنوان «الماضی» شروع
میشود؛ بنابراين ،ما نمیدانیم که آيا «بهاء» در مبارزه بازندگی ،در بیماری و کما است،
1۶0
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
يا قهرمان داسﺘان «ضﺤاک » در مبارزه با بیماری و کماست ،يا يک داسﺘان ﻓرضی است
که «باربارا» با الهام از تخیل ﺧود نوشﺘه است؟ يا مﺘأثر از يک داسﺘان عاشﻘانه شرقی است
که آن را ديده است و در آن نﻘش عشﻘی را بازی میکند که معشوقش او را دوست ندارد؛
اما او به وى ارادت دارد و صمیمانه منﺘظر است عشﻘش را به او ابراز کند؛ اما تنها چیزی
که در پايان اين رمان قطعی است و ما را به اضطراب و دلهرۀ بیشﺘر میکشاند ،اين است
که قهرمانان آن «بهاء» و «ضﺤاک» ،پس از شصت سال جدايی ،رنج ،مﺤرومیت و درد،
برای دسﺘیابى به شادی و عشق زندگی میکنند و شیوهاى برای زندگی مشﺘرک میيابند
که ﻓراتر از جزئیات ،شکستها ،درد ،تاريکی ،جهل و تجارب بیرحمانۀ گذشﺘه است .آنها
به ايدۀ عشق و امید دست ياﻓﺘند؛ مهم نیست که جهان چﻘدر بیرحمانه شود ،يا رنج تا
کی ادامه يابد ،يا تاريکی ،بیعدالﺘی و سازندگان آنها پیروز باشند.
موضوع اين رمان بزرگ ،پیرامون زنی شصتساله به نام «بهاء» میچرﺧد که از سرطان
مغز رنج میبرد .بیمارى او آنقدر شديد میشود که او را به بیماری نادری مبﺘال میکند
و باعث میشود حاﻓظهاش را از دست بدهد تا آنجا که حﺘی ﺧود را بهياد نمیآورد و
همچنین دچار معلولیت جسمی شده و ﻓلج میشود.
در اين مرحلۀ تلخ زندگی ،باوجود ناتوانی جسمی و کهولت سن ،او ناگهان دوسﺘش
«ضﺤاک» را پس از نیمقرن دوری میبیند .در اين زمان بهاء بیماری درمانده ،غمگین،
تنها و ﻓﻘیر است .هنگامیکه او در دنیای ﻓراموشی گرﻓﺘار شد ،با همراهی دوست وﻓادار
ﺧود «هدی» ،دريکی از آبگرمهای جنگلهای اسکانديناوی ،به شفا و درمان ﺧودپرداﺧت.
در اين زمان او توان حرف زدن و حرکت کردن را نیز ازدستداده بود .همچنین هیچ
کمکی ،پولی و سرپناهى هم نداشت؛ اما هنگامیکه «ضﺤاک» را میبیند ،او را به ياد
میآورد و با شادی ﻓرياد میزند« :تو ضﺤاک سلیم هسﺘی .من تو را میشناسم ،من عاشق
تو هسﺘم» .اين حرکت ،همۀ پزشکان را شگفتزده میکند .در آن هنگام« ،ضﺤاک»
تصمیم میگیرد او را به ﺧانۀ ﺧودش دريکی از شهرهای اسکانديناوی ببرد تا با يکديگر
زندگی شاد ،آرام و مرﻓّه را تجربه کنند.
دوست بیمار قهرمان داسﺘان ،چیزهای کمی نزد ﺧود دارد .يکی از آنها نسخه ﺧطی
رمانی است که بهاء برای او نوشﺘه بود .در اين دستنويسها همهچیز اﻓشا میشود و وقايع
و بﺤرانها تشديد میشوند و باهم همپوشانی دارند .ما ماجرای زندگی اين دو قهرمان را
1۶1
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
در طول هفﺘادسال میدانیم« .ضﺤاک» ،عالوه بر اينکه رماننويس مشهور جهانی شده
بود ،در رشﺘۀ ادبیات تطبیﻘی و میراث عامه اسﺘاد برجسﺘۀ دانشگاه نیز است .اگرچه زندگی
شخصی او ناﺧوشايند بود ،او با اين امید که بﺘواند عشق و ﺧوشبخﺘی مطلوب را پیدا کند،
با سه زن زيبا ازدواج کرد؛ اما آنها او را رها کردند ،طالق گرﻓﺘه و ثروتش را غارت کردند،
بیآنکه ﻓرزندی برايش بیاورند.
ضﺤاک با بردن بهاء نزد ﺧود ،میتوانست رنج دوران کودکی و نوجوانی ﺧود را در سرزمین
مادری تااندازهای ﻓراموش کند .او دوران کودکی ﺧود را در پرورشگاه سپری کرد و در آنجا
با «بهاء» آشنا شد .پس از چند سال ،مدير پرورشگاه او را بهجرم دزدی از پرورشگاه بیرون
کرد و ،ضﺤاک در ﺧیابانها آواره و دسﺘگیر شد .او در زندان به دلیل شکنجههای ﻓراوان،
نیمی از بینايی ﺧود را از دست داد .سرانجام پسرعموی پدرش توانست او را از زندان نجات
دهد و با ﺧود به مهجر ببرد تا در کنار همسر مهربانش و پسرش زندگی کند؛ همچنین او
ضﺤاک را به ﻓرزندی پذيرﻓت و ﺧوشبخﺘی ،آزادی ،تﺤصیالت ،ثروت ،شهرت ،امنیت و
کرامت انسانی را برای او ﻓراهم کرد؛ اما او همچنان در آرزوی رسیدن به اولین و آﺧرين
عشق ﺧود يعنی «بهاء» بود که پس از بیرون رﻓﺘن از يﺘیمﺧانه از هم جداشده بودند.
اما «بهاء» زندگی اندوه بارى داشت .او بسیار عذاب کشید و در زندگی ﺧود سرگردان بود.
او بهناچار برای زندهبودن ،بدن و قلم ﺧود را ﻓروﺧت و سرانجام سرطان و تومور مغزی او
را به کام مرگ کشاند.
درهرحال ،جسم بهاء هرروز ضعیفتر میشد و سرطان تمام مغزش را در برگرﻓت .بهاء
کامالً به ﻓراموشى دچار شد و به کما رﻓت« .ضﺤاک» مطمئن بود که او به احﺘرام عشﻘشان
از ﺧواب بیدار ﺧواهد شد .او در اين مدت همراه «بهاء» بود و قاطعانه از جدا کردن دسﺘگاه
تنفس مصنوعی و دسﺘگاههای تغذيه جلوگیرى میکرد .ضﺤاک در اين مدت دستنوشﺘه -
های بهاء را برای او میﺧواند؛ اما هنگامیکه آن را به پايان رساند ،برگهها را در آتش
بخارى سوزاند تا او زندگی قبلی ﺧود را هنگام بیدارشدن به ياد نیاورد .بهجای آن ،ضﺤاک
رمان مشﺘرکی نگاشت و در آن زندگی ديگری برای بهاء ﺧلق کرد .او اين رمان مشﺘرک
را «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» نامید و در آن از داسﺘان عشﻘشان در دوران سخت کودکیشان سخن
گفت.
بهاء دو سال در کما بود .در اين زمان ،ضﺤاک تالش میکند دوران کودکیشان را برای
او يادآوری کند تا بﺘواند شادی و عشق را به بهاء بازگرداند و او را از کما ﺧارج کند.
1۶2
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
کمکم عشق «بهاء» به «ضﺤاک» ،بر بیماری و مرگ پیروز و او را از ﺧواب دوسالهاش
بیدار کرد .او پس از چند جلسه شیمیدرمانی ،از سرطان بهبود مىيابد و همه را شگفتزده
میکند .او در حالی به زندگی بازگشت که مانند دﺧﺘری کوچک ،هیچ ﺧاطره و گذشﺘهای
نداشت .او از زندگی چیزی را به ياد نمیآورد ،جز اينکه اسمش «بهاء» و نام معشوقش
«ضﺤاک» است و عاشق اوست .قهرمان داسﺘان ضﺤاک ،تصمیم میگیرد باتجربۀ کودکی
با او زندگی کند و تمام زندگی ﺧود ،ازجمله شهرت ،کار دانشگاه ،سفر ،کار داوطلبانه و
تﺤﻘیق را رها کند .او ﺧودش را تنها وقف زندگی در کنار دوسﺘش کرد .بهاء در آن زمان
با ذهن يک کودک و بدن زنی تﻘريباً هفﺘادساله زندگی میکرد .ضﺤاک با او ازدواج کرد
و رمان مشﺘرکشان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» را منﺘشر کرد .اين کﺘاب موردتوجه ﺧوانندگان
زيادی قرار گرﻓت و به چندين زبان بینالمللی ترجمه و موﻓﻘیت بسیاری را کسب نمود.
اين رمان با صﺤنهای عاشﻘانه تمام می شود که «بهاء» رؤياى آن را در کودکی در يک ﻓیلم
سینمايى میبیند« :در يک اﻓق ساحلی ،دو سايه شادیکنان به سمت عشﻘی میدوند که
هرگز نمیمیرد .هیچکس نام آنها ،ﺧاطرات يا تاريخ آنها را نمیداند .در اين صﺤنه،
ﺧورشید در اﻓق دريای ﺧونین غرق میشود تا آنها را که در کنار هم بودند ،به دو ﻓانﺘوم
سیاه تبديل کند».
روايت با عنوان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» آغاز میشود .در صفﺤۀ اول ،رشﺘههای پرپیچوﺧم روايی
درک میشوند که در يک سفر داسﺘانی جالب ،ماهرانه به وجود آمده است .سپس نويسنده
موضوع يادآوری و ﻓراموشی را ساﺧﺘهوپرداﺧﺘه میکند .با ﺧواندن عنوان بر جلد رمان،
معنايی را درمیيابیم که ﻓراموشی بر آن چیره شده است؛ به اين معنی که دچار ﻓراموشی
شده و در آن ﻓرورﻓﺘه است.
در لسان العرب دربارۀ «درک» آمده است که الدَّرَک :ملﺤقشدن و به آن چیز رسید،
ورجل دَرَّاک :مردى که داراى نیروى درککننده بسیار باشد؛ و گاهی بر وزن «ﻓَعَّال» از
«أَﻓْعَلَ يُفْعِل» مىآيد؛ جز آنکه برﺧى مىگويند« :حَسَّاس دَرّاک» و اين لهجه يا دوگانگى
است .وزن «ﻓَعَّال» از «أَﻓْعَلَ» نمىآيد و ﻓﻘط «دَرَّاک» از «أَدْرَک» و «جَبّار» از «أَجبره
على الﺤکم أَکرهه» آمده است .لﺤیانى مىگويد« :رجل مُدْرِکۀٌ» ،با «هاء» ،به معنی «سريع
اإلدْراکِ :کسى که سريع مىﻓهمد» است و «مُدْرِکۀُ» :اسم مردى است که از آن مشﺘق
مىشود.
1۶3
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
«تَدَارکَ الﻘومُ» :يعنى آن قوم به هم پیوسﺘند؛ يعنى آﺧرين و نخسﺘین آنها به هم
پیوسﺘند .در قرآن کريم آمده است« :حﺘى إذا ادّارَکُوا ﻓیها جمیعاً» :تا وقﺘیکه همگى در
آن به هم ب پیوندند .اصل آن «تَدَارکوا» است که «تاء» در «دال» ادغام شده و «الف» را
آورد تا با سکون آرام شود« .تَدَارک الثَّرَيان»؛ يعنى ريزش باران در ﺧاک ادامه ياﻓت؛ و
«اللّیث» :به آن چیز و ﺧواسﺘه و مطلب رسید .گفﺘه مىشود :سﺤرﺧیز باش تا به آن برسى.
و «الدَّرَک» :پیوسﺘن به تابعان و «ضمان الدَّرَکِ» در حضانت ﻓروش است و «الدَّرَک» :اسم
از «اإلدْراک» است؛ مثل «ال َّلﺤَق» .در حديث آمده است« :ﺧدايا به تو پناه مىبرم از
دچارشدن به شﻘاوت»« .الدَّرْک» :پیوسﺘن و رسیدن به چیزى« ،أدرکﺘه إدْراکاً ودرکاً» و
در حديث آمده است« :اگر میگفت انشاءاهلل ،منﺤرف نمیشد و به حاجﺘش مىرسید».
و «الدَّرَک» :پیوسﺘن و اين واژه با سکون و حرکت ﺧوانده میشود .گفﺘه مىشود« :بايد
شمارا ازآنچه اتفاق اﻓﺘاده رهايیبخشم»؛ و «اإلدْراکُ» :پیوسﺘن .گفﺘه میشود« :رﻓﺘم تا
آن را ﻓهمیدم وزندگی کردم تا اينکه زمان آن را درک کردم»؛ و «أَدْرَکْﺘُه ببصری»؛ يعنى
او را ديدم و «أَدْرَکَ الغالمُ وأَدْرَکَ الثمرُ»؛ يعنى هرگاه به بلوغ برسد و به ثمر برسد .چهبسا
گفﺘهشده که «أَدْرَکَ الدقیق» بهمعناى تمامشدن است؛ و «اسﺘَدْرَکْت ما ﻓات» و
«تدارکﺘه» يعنى «به هم پیوسﺘند» به يک معنى هسﺘند؛ و سخن ايشان «دَرَاکِ» يعنى
«أَدْرِکْ :بپیوند ،درک کن» و أن اسم ﻓعل امر است که «کاف» به ﺧاطر اجﺘماع دو ساکن
مکسور شده است؛ زيرا حق آن در امر ساکن است .ابن برى مىگويد« :جاء دَرَاک ودَرَّاک»
که بر وزن «ﻓَعَال وﻓَعَّال» هسﺘند و آنها از ﻓعل ثالثى گرﻓﺘهشدهاند و از آنها ﻓعل ثالثى
به کار نمىرود و «الدَّرْکُ» اسﺘثناء از آن بهکاررﻓﺘه است.
اما اسناد ﻓعل «أدرک» به ضمیر مؤنّث غايب ،ما را به اين سوق مىدهد که آن ﻓعل به
زنى تعلّق دارد که به ﺧاطر کار برد ضمیر غايب ،برای ما ناشناﺧﺘه است و ما از موضوع او
اطالعی نداريم؛ جز اينکه او به دلیل نامعلومی ،دچار ﻓراموشى شده است؛ همانگونه که
از سرنوشت و بیماری وی چیزى نمیدانیم.
اما با ورود به صفﺤۀ بعد از جلد ،مﺘعجب میشويم؛ زيرا رمان ما را به معنای نجات
میرساند ،نه معنای بیماری .نويسنده زير عنوان اصلی مینويسد« :داسﺘان زنی که با
ﻓراموشی از يادآوری نجاتياﻓﺘه است» .اين عنوان ما را به رابطۀ ديالکﺘیک در رمان ارجاع
میدهد ،جايی که ﻓراموشی« ،بهاء» را از درد يادآوری نجات مىدهد؛ يادآورى باعث می-
شود که درد ،حسرت و ازدستدادن او را ﺧفه کند؛ بنابراين او با سرطان تبانی مىکند؛
گويا او دوسﺘی است که او را از يادآوری نجات میدهد .به همین دلیل ،او در دﻓﺘر ﺧاطرات
1۶4
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ﺧود می نويسد که برای ﻓرار از درد گذشﺘه به ﻓراموشی نیاز دارد« :من از ابﺘال به سرطان
ناراحت نیسﺘم؛ من زنی هسﺘم که برای ﻓراموشی درد و غم ﺧود ،به ﻓراموشی نیاز دارم.
اکنون احساس میکنم اين بیماری ،بخشندهترين بیماریای است که در زندگیام ديدهام؛
اين تنها بیماریاى است که مرا از يادآوری دور میکند .وقت آن است که اسﺘراحت کنم
و ﻓراموشى را درک کنم تا بﺘوانم از ادامۀ عمر ﺧود راضى باشم .اى بیمارى! بايد هنگامیکه
ﺧودم را ناديده گرﻓﺘم ،مرا بشناسى؛ وقﺘى به ﺧودم کاﻓر شدم ،به من اعﺘﻘاد داشﺘه باشى
و مرا به ﺧاطر بسپارى ،مگر اينکه ديگر به ﺧاطر بیاورم».
ﻓراموشی ناجی بهاء است و با او مهربان میشود - .مانند آنچه شما ﻓکر میکنید -درمورد
ظلم بشريت در حق او« :ای بیماری شرور! غصه نخور و غرق در سخنان من نباش .من
درمورد تو مغرور نیسﺘم ،يا با سﺘم تو باال نرﻓﺘم ،يا از تو مﺘنفر نیسﺘم .من اين سخنان را
به تو نمیگويم تا تو را ﺧشمگین کنم؛ من میبینم که تو قاتلی ﺧشن و بیرحم هسﺘی؛
اما من از تو سپاسگزارم؛ تو اولین کسی هسﺘی که مرا همراهی میکنی و مرا از ﺧاطرات
سنگین روحم رها میکنی؛ او از عذاب من دست نمیکشد و تو اصرار داری که مرا از آن
رهايى بخشى؛ بنابراين آيا تو مهربانترين کسی نیسﺘی که من ديده و شناﺧﺘهام»؟
می توان گفت که ﻓراموشی در اين رمان ،معادل عینی رهايی ،مﺤبوبیت ،تطهیر و نجات
است .پسازاينکه «بهاء» ﻓکر کرد معشوقهاش او را درگذشﺘه رها کرده است« ،به نظر
میرسد او میترسد که پلیس دسﺘگیرش کند؛ بنابراين ترجیح داد که بهجای اينکه آزادی
ﺧود را به ﺧطر بیندازد ،از يﺘیمﺧانه ﻓرار کند و مرا رها و ﻓراموش کند» .پس ﻓراموشی
نجاتدهندۀ او شد و ﻓراموشی بهاء را به معنايی ﺧاص دوست دارد ،بدون جدايی از او،
وى را همراهی میکند و به او ﻓرصت می دهد تا ﺧود را از گذشﺘه پاک کند و از ﻓروش
ﺧودش و سخنانش دست بردارد« .من به تصفیه ﻓﻘط به روش ﺧودم ﻓکر کردم و بدنم را
بانمک و گالب شسﺘم تا آن را ازآنچه به آن گیرکرده بود و آلودگی کسانی که به آن دست
برده بودند ،پاککنم .سپس تصمیم گرﻓﺘم آن را برای همۀ انسانها حرام کنم تا آن را
پاک از هر غده ،کثیفی يا آلودگی ،به مرگ تﻘديم نمايم» .هنگامیکه «بهاء» برای معشوق
ﺧود مینويسد ،ادعا میکند که در بیمارى ﻓراموشی ،پاکی دردها ،اشﺘباهات و گناهان
ﺧود را ديده است« :اين بیماری نیست که مرا کشﺘه است و اکنون مرا وادار میکند تا
برای آن بنويسم ،بلکه تمايل من به پاکشدن از ناپاکیاى است که در سفر طاقتﻓرسايم،
درصﺤنهای نابرابر با منِ تنها و بیچاره درگیر شد وزندگیام را ﻓروپاشید».
1۶5
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
«بهاء» از اين ﻓراموشی ﺧوشﺤال بود؛ زيرا او را از درد ﺧاطرات و آسیبهای گذشﺘه نجات
داد که علیرغم میل و ارادۀ ﺧود در آن درگیر شده بود« :ای ﻓراموشی! تو در زمان مناسب
به من پی بردی؛ ديگر نیازی به يادآوری ندارم .اکنون چﻘدر ﺧوشﺤالم که زنی هسﺘم که
ﻓراموشی بر او چیره شده است؛ بنابراين او را از عذابهای يادآوری ،از درد گذشﺘه و از
ناامیدیهای حال و آينده نجات میدهم» .وی با تعمق و ورود به بازی انکارى که نويسنده
در رمان ﺧود ايفا میکند ،عبارت «داسﺘان زنی که با ﻓراموشی از يادآوری نجات ياﻓت» را
میسازد و با آن ،عنوان رمان را به نام «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» که از ناشر آن است ،تکمیل
مىکند .اين عنوان را «ضﺤاک» انﺘخاب میکند نه آن زن« :او اسم ﺧود و اسم او را روی
جلد رمان نوشت؛ زيرا نويسندگان اين رمان هسﺘند .ضﺤاک تصمیم میگیرد اين رمان را
که ﺧود عنوانش را انﺘخاب کرده بود ،منﺘشر کند .وی اين کﺘاب را به معروفترين ناشر
در کشورهای اسکانديناوی داد و من از او میﺧواهم که عنوان کوچکى زير عنوان اصلی
رمان بنويسد :داسﺘان زنی که با ﻓراموشی از يادآوری نجاتياﻓﺘه است».
بنابراين ،سناء شعالن از عاقبت تفسیر و تأويل عنوان ﻓرار میکند و در ظاهر ،بهعنوان
انﺘخابشدۀ رمان تمسک مىجويد تا سرطان يک زن را بیان کند؛ درحالیکه عنوان
کوچک «داسﺘان زنی که با ﻓراموشی از يادآورى نجات ياﻓت» ،عنوانی است که تفسیرهای
واقعی از وقايع ،نمادها و مردم را به همراه دارد ،دريچهای برای پیشبینیها باز میکند و
ارزش نمادين واقعی رمان را نشان میدهد که ﻓراتر از داسﺘان رنج زنی است که جامعه او
را ﺧردکرده است و به داسﺘان يک ملت کامل و مبارزات کل مردم تبديل میشود.
اين رمان در تمام جزئیاتش با پارادوکس ساﺧﺘهشده است .حﺘی در جلد شومیز چاپ اول
ﺧود ،تناقض دارد و تفسیرهايی را به وجود میآورد .بنابراين اهدا در ﺧارج از مﺘن رمان
وجود دارد و به درون آن اشاره دارد و اصل اين است؛ همانگونه که معموالً اهدائات ادبی،
پژوهشی و هنری نیز به ﺧارج آن ارجاع مى شود .رسم است که اهدا ،مﺘنی ﺧارج از مﺘن
يا کار ﺧالقانه يا پژوهشی باشد و به قسمت بیرونی آن اشاره کند؛ جايی که در آن اﻓرادی
هسﺘند که در زندگی واقعی زندگی میکنند و آنها به آﻓرينندگان ،هنرمندان ،مﺤﻘﻘان و
مشارکتکنندگان کمک میکنند.
بااينحال ،اوضاع مﺘفاوت است .مثالً اهدايى که براى عباس داﺧل حسن نويسندۀ معاصر
عراقی آورده شد« :به اديب عباس داﺧل حسن که در زير آسمان قطب بهعنوان سﺘارۀ
1۶۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ﻓنیﻘیان مصلوب شد .ﻓردی گرم در زمان بزرگترين يخبندان و مردی اﻓسانهای که در
ﻓضای غیرممکن زندگی میکند و منﺘظر آن چیزی است که بعد از او میآيد و باوجود
درد ﺧود ،از يادآوری راحت میشود و گرما را بر سکوت سرد نﻘاشی میکند» .اين تﻘديم
مسﺘﻘیم به درون رمان اشاره دارد؛ مانند تﻘديمی که «ضﺤاک» در مﻘدمۀ تﺤﻘیﻘات هفت -
قسمﺘی ﺧود يعنی «مزا میر عاشﻘان در جهان دلتنگیها» ،به مﺤبوب ﺧود «بهاء» نوشت
که چون سﺘارۀ ﻓنیﻘیها ،در زير آسمان قطب مصلوب شد .ﻓردی گرم در زمان بزرگترين
سرمازدگی و زنی اﻓسانهای که در ﻓضای غیرممکن زندگی میکند و منﺘظر آن چیزى
است که پس از او میآيد و باوجود درد ﺧود ،از يادآوری راحت میشود و گرما را بر سکوت
سرد نﻘاشی میکند.
آيا نويسنده عباس داﺧل حسن در رمان حضور دارد و يکی از قهرمانان اصلی آن است؟
درمکرد «بهاء» در دنیای آن نويسنده چطور؟ يا اينکه نويسندگان با درهم آمیخﺘن دنیای
رمانها با قلمروهای حﻘیﻘت و بهکارگیری روشهای هنری ،ﺧواننده را دچار سردرگمی،
اضطراب و بدگمانی بیشﺘری کرده است؟ آيا اين تﻘديم معمايی ،جهﺘى معکوس براى
ترکیب اين عوالم است؟
من ﻓکر میکنم سناء الشعالن در رمان ،ﺧود را به ارجاعات ﺧاص مﺤدود نکرده است،
بلکه به ﺧودش اجازه داده است تا هرچه را که میﺧواهد و هرگونه که مىﺧواهد بنويسد،
بیآنکه به چیزی جز «بهاء»« ،ضﺤاک» و عشقِ لذتبخش آنها بینديشد .او وضعیﺘى
بﺤرانی را که احﺘرامى برايش قائل نبود ،آشکار کرد و به آنچه درموردش سکوت کرده بود،
اهمیت نداد و آن را برمال کرد و با جسارت گفت« :من شمارا میبینم».
او تماشاگران را برای مدت طوالنی به ﻓکر واداشت :آيا او واقعیت را به داسﺘانش کشانده
است؟ يا داسﺘانش را به واقعیت آورده است؟
پاسخ هرچه باشد ،حیرت ما را تغییر نمیدهد .وقﺘی میبینیم «ضﺤاک» کﺘاب پژوهشی
-حماسى ﺧود را به عزيزش اهدا کرد ،اﻓق انﺘظار ما میشکند .سپس سناء الشعالن را
مىيابیم که روايت «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» را با همان عباراتى که «ضﺤاک» به کاربرد ،به اديب
عباس داﺧل حسن اهدا کرد؛ بیآنکه بﺘواند مرزهای بین حﻘیﻘت و داسﺘان را در اين دو
تﻘديم مشخص کند.
1۶7
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
اين رمان بیش از يک بدنۀ داسﺘانی بههمپیوسﺘه دارد؛ که در حﻘیﻘت پنج روايت در پیکرۀ
يک رمان قرار میگیرد .اولین رمان ،رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» است که در آن سناء الشعالن
نام ﺧود را بهعنوان نويسنده روی جلد میگذارد .اين رمان حاوی سی ﻓصل با نام ﻓراموشی
يک تا سی را در بر دارد .همۀ صفﺤههای اين رمان ،درکى ساﺧﺘارى برای روايﺘى کامل
است که از صفﺤۀ نخست تا صفﺤه آﺧر گسﺘرش می يابد و با چهار روايت ديگر که در آن
جريان دارد ،درهم میآمیزد و بخشی از آن می باشد.
رمان دوم در بدنۀ رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» وجود دارد که «ضﺤاک» آن را نگاشﺘه است تا
زندگی جديدی برای معشوقش که در کما بهسر مىبرد ،رقم بزند« .او تمام ﺧاطرات
رنجآوری را که «بهاء» در رمانش نوشﺘه بود ،ﺧواند .سپس آنها را پاره کرد و ﺧاطرات
جديدی را از او نگاشت که درﺧشش زيبای سرخگونی داشت و آن را «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»
نامید و اين دنیا را بدون بازگشت رها کرد» .ما جزئیات يا وقايع اين رمان را نمیدانیم؛ اما
میدانیم که ضﺤاک آن را بهقصد ساﺧت تاريخ جديدی برای مﺤبوب ﺧود نوشت« :من
زيباترين داسﺘانها را برايت مینويسم و آن را «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» مینامم؛ و من اسم ﺧود
و تو را برروی آن ﺧواهم نوشت .به همین دلیل ،ﻓﻘط آنچه دوست دارى در زندگیات
باشی ،در آن مینويسم و هر حﻘیﻘﺘی را که نمیﺧواهى جز برای من ﻓاش کنی ،در سینۀ
ﺧود ﻓرو میبرم .من گناهان ،اشﺘباهات و لغزشهای تو را با احﺘرام میﺧوانم و آنها را در
سینهام ﻓرومیبرم .لغزشهايت عظمت ،تﻘدس و پاکیات را در چشم من میاﻓزايد .من
بهجای آن زيباترين ﻓضیلت ،نجابت و تعالی را برايت مینويسم .اين داسﺘان برای ما و
عشﻘمان ﺧواهد بود .من رهگذران را از روايت ﺧود بیرون میکنم ،هرگز به يادآوری آنچه
دوست داريم ،نیاز نخواهد شد .تو ديگر زنی نخواهی بود که از ﻓراموشی غاﻓل شده است؛
بلکه من تو را ملکۀ قلبم میکنم و با وجود بیماری ،ﻓراموشی و درد ،بر پیشانی ابديت
تاجگذاری میکنم».
پس از اينکه ضﺤاک شبانهروز در نوشﺘن آن تالش کرد تا سرنوشﺘشان را تغییر دهد،
منﺘظر مﺤبوبش بود تا از ﺧواب بیدار شود و رمانی را که برايش نوشﺘه بود ،پیدا کند؛ زيرا
او زندگی جديدی را نوشت تا بهاء در آن تمام ﺧاطرات دردناک گذشﺘهاش را ﻓراموش
کند.
1۶8
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ضﺤاک برای اينکه او را مجبور کند بیدار شود ،اين رمان را چاپ کرد و اتاق او را از
نسخههايش پر کرد و منﺘظر بود تا از کما ﺧارج شود و کﺘابها را در مهمانی امضای رمان،
امضا کنند« .دو دوسﺘش در سمت راست او ايسﺘاده بودند و با چهرهاى مﺤزون به صورت
«بهاء» و انبوه نسخههای رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» نگاه میکردند که در همهجای اتاقش
منﺘشر کرده بود و منﺘظر بیدارشدن او بودند تا با او انﺘشار اولین نسخه را جشن بگیرند».
علیرغم عدم وجود روايتهای وقايع در مﺘن رمان ،در اواﺧر رمان ،حوادث ﺧوشايند
پیشﺘازی میکند و انﺘشار آن کامل و با موﻓﻘیت بینظیری روبرو میشود و بدون دانسﺘن
آنچه در آن نوشﺘه شده است ،با دقت بسیار زيادی به چندين زبان ترجمه میشود .رمان
«أَدْرَکَهَا النّسیانُ» بسیار مشهور شد و ﻓروش ﻓوقالعادهای بهدست آورد و ناشر را وسوسه
کرد تا آن را به بیش از يک زبان ترجمه کند .در بیش از يک رسانه ،نهاد دانشگاهی و
ﻓرهنگی ،جلسات گفتوگو و بﺤث درمورد آن برگزار شد و يک پیشنهاد وسوسهانگیز برای
تبديل آن به ﻓیلمهای سینمايی درياﻓت کرد .همۀ دنیا داسﺘان دو عاشق را شناﺧﺘند:
«ضﺤاک» و «بهاء » که با قدرت عشق ابدی ﺧود بر مرگ ،ﻓراموشی و جدايی پیروز شدند.
سومین رمان را در رمان مادر« ،بهاء» بهعنوان اعﺘرافنامهای به ﺧط ﺧود نوشت و آن را
در دست معشوق ﺧود «ضﺤاک» قرار داد که او را با وجود ﻓراموشیای ،در درمان سرطان
همراهى کرد .اين رمان دستنويس بزرگى است و در واقع بدنۀ رمان را تشکیل میدهد و
وقايع آن را به تصوير می کشد ،واقعیتها و بﺤرانهای آن را ﻓاش کرده و ﺧواننده را در
سفر زمانی هفﺘادسالۀ دو قهرمان داسﺘان همراهی میکند .در اين داسﺘان ،حﻘايق،
اعﺘراﻓات ،شرم و درد وجود دارد .بهاء در اين دستنوشﺘه ،ﺧود را عاشق مینامد و در آن
وقايع زندگی ﺧود را بیان میکند .سپس ضﺤاک آن را در بخارى ﺧانهاش میسوزاند.
هنگامی که اشکهای او از آتش شعلهور تبخیر مىشد ،او در حال تماشای شعلههای آتش،
دستنوشﺘۀ زيباى سرخ ﺧوابیده را کامل کرد .او ايسﺘاده بود و از يک درمان لذت میبرد،
وقﺘی که زبانههای آتش با هوس آتشین اين نسخه را میﺧورند و آن را در چند دقیﻘه به
ﺧاکسﺘر تبديل میکنند.
بنابراين «ضﺤاک» دستنوشﺘۀ «بهاء» را پاره کرد تا گذشﺘه را در آن دﻓن کند و بازی
ﻓراموشی اﺧﺘیاری را انجام دهد .او همچنین میﺧواهد آنچه با «بهاء» اتفاق اﻓﺘاده است،
ﻓراموش کند و بهياد نیاورد .بدون شک« ،اين نسخه ﺧالصۀ رمانی است که تو نوشﺘى و
شخصیتهای آن را ترسیم کردی ،همان گونه که شخصیت قهرمان او را کشیدی و من او
را «عاشق» نامیدم .اين بیشک رمانی زيباست؛ امّا شما با آن کاری نداريد؛ زيرا زندگی
1۶9
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
شما کامالً مﺘفاوت بوده است و شايد نﻘطهمﻘابل زندگی ناﺧوشايند و غمگین قهرمانی باشد
که به بیماری نادر مبﺘال و باعث ﻓراموشی او شده است».
در پايان رمان ،يعنی در ﻓراموشی سیام ،پايانهای احﺘمالی زيادی وجود دارد ،از جمله
آنکه آنچه در ﻓصلهای گذشﺘه اتفاق اﻓﺘاده است ،تخريب میکند؛ زيرا ﻓرض میکند که
نسخۀ دستنويس «بهاء» سوزانده نشده است و روند ديگری در وقايع رخ داده است که
دستنويس لعنتشده ،در حادثۀ سوزاندن «ضﺤاک» از بین نرﻓت« .بهاء» به «ضﺤاک»
راه پیدا نکرد و «ضﺤاک» جديدی را در رؤيای ﺧود ابداع کرد و ﺧود را با نام او و داسﺘان-
هايش سرگرم کرد تا سرانجام ،در لیست مردگان سردﺧانۀ دانشکدۀ پزشکی دانشگاه
پايﺘخت ،نامش ثبت شد؛ زيرا هیچکس تمايل نداشت جسد وی را از بیمارسﺘان برده و
دﻓن کند .اين پايان ﻓرضی مصیبتبار ،چهارمین داسﺘان روايتهای درهمآمیخﺘۀ اين رمان
است .در اين داسﺘان آمده است که نسخۀﺧطی نفرينشده نسوﺧﺘه است .رمان ﻓرضی
پنجم تنها در يک پاراگراف روايت میشود و ﻓرض میکند که هیچکدام از وقايع رمان
اتفاق نیفﺘاده است و «بهاء» و «ضﺤاک» در کودکى ،در يﺘیمﺧانه کشﺘه و در زيرزمین به
ﺧاک سپرده شدند و بزرگ نشدند .در نﺘیجه ،آنها در قسمت اصلی رمان که حوادث
داسﺘان را در بر دارد ،زندگی نکردند« .در يک رمان ترسناک ،کودکان يﺘیم از دو شبﺤی
که در زيرزمین زندگی میکنند ،گزارش میدهند .آنها اشاره میکنند که يک دﺧﺘر قرمز
نفرينشده و يک پسر عاشق او ،در زيرزمین دﻓن شدهاند .پس از اينکه مدير يﺘیمﺧانه آنها
را در زيرزمین حبس کرد ،از گرسنگی مردند» .مﺘن روايی ﻓرضشدۀ پنجم در داﺧل رمان،
مﺘنى است که در يک پاراگراف گسﺘرش میيابد و مﺘنی بسیار شگفتآور و شکست کامل
انﺘظارات است .اين مﺘن ﻓرض میکند رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» رمانی است که «باربارا»
دربارۀ دو عاشق شرقی نوشﺘه است .داسﺘان «باربارا» با عنوان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» ،پرﻓروش -
ترين رمان معروف او در سرزمینهاى برف و يخبندان بود.
اين رمان شامل سی ﻓصل است که هريک از آنها عنوان ﻓراموشی را به همراه دارد .اين
ﻓصلها ،پیچوﺧم داسﺘانی ﺧسﺘه و ناامیدکننده را نشان میدهد که باعث میشود در آﺧر،
بهﺧاطر جزئیات ،حوادث و رنجها ،احساس ترس ،وحشت ،اضطراب و اسﺘرس داشﺘه باشیم
که جامعه را از برگ توتی که برهنگىاش را بپوشاند ،عارى کرده است و رسوايیها و
نﻘايص آن را نشان میدهد .واقعیتهای آن با داسﺘان زندگی «بهاء» و «ضﺤاک» ﻓاش
مىشود .آنها داسﺘان جوامع عربی و در واقع ملت عرب را همسو میکنند و میتوانند
170
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
زندگی مردم سﺘمديده را در همهجای زمین پیشبینی کنند؛ بنابراين ،ما میتوانیم به يک
نﺘیجۀ وحشﺘناک و ترسناک برسیم و آن اينکه ،همۀ ما در پرورشگاه بزرگ زندگی می -
کنیم ،جايی که درد ،رنج و مﺤرومیت وجود دارد« .او در همهجا يﺘیم است» و چنین
وضعیﺘی انسان را از کوچکترين حﻘوق ﺧود در زندگی مﺤروم میکند« ،وقﺘی میهنها
سوزانده میشوند و عشق ممنوع میشود؛ بنابراين ،درد به اسﺘدالل ،تاريخچه و تجربۀ او
در زندگی تبديل میشود .هرکه عاشق باشد ،دلیل و حجّﺘى است برای آنکه عاشق نیست
و کسى که درد میکشد ،دلیل و برهانى است براى کسى که درد نمىکشد» .اين ﺧالصۀ
کابوس ،همان چیزی است که آن را در مﻘدمۀ کﺘاب حماسی «مزامیر عاشﻘان در جهان
آرزوها» میﺧوانیم که «ضﺤاک» آن را نوشﺘه است .سناء الشعالن در آغاز داسﺘانش ما را
مى ﻓريبد .در حﻘیﻘت ،اين کلیدهای ورود به رمان است ،نه حﻘیﻘت و مﺤﺘوای آن .بهطور
ﺧالصه به ما میگويد که همۀ ما در يﺘیمﺧانۀ بزرگى به نام وطن زندگی میکنیم که در
آن ،چیزی جز درد ،مﺤرومیت و رنج وجود ندارد؛ زيرا اين کابوسی است که در زندگی
همه وجود دارد .بر اين اساس ،اين رمان در بسیاری از جزئیات ﺧود ،جزو ادبیات کابوس
قرار میگیرد تا ويژگیهای اين ادبیات را بهدست آورد که «يک ﻓاجعۀ تصادﻓی يا يک
رويداد اسﺘثنايی نیست؛ بلکه آن .»...
171
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
اين رمان به نوعی مسئولیت جانبداری از ﻓراموشی و مروری بر گذشﺘه و برﺧى از رنج و
درد را بر عهده دارد .به وقايع کنونی گريز میزند و ﺧبری از آينده میدهد .درحالیکه
حﻘیﻘت کامالً برعکس است و رمان ،ﻓراموشی را به سخره گرﻓﺘه و به عیبجويی میپردازد.
بهاء نمیتواند از اين ﻓراموشی رهايى يابد؛ زيرا کامالً در واقعیت زندگی کرده است .ضﺤاک
هم مىکوشد تا رويدادهای رخداده در سرزمینش را ﻓراموش کند و گذشﺘهاش را بهگونهاى
ديگر نشان دهد ،به همین دلیل دروغهايش را تکمیل کرده و آنطور که مىﺧواهد آنها
را جلوه میدهد.
پدربزرگش قبل از باﺧﺘن در بازی قمار ،چاه نفت داشت .پدرش هم از عجايب ﺧلﻘت بود؛
زيرا هنگام تولد دندان داشت .او تمام دروغهايش را در کاغذ انعکاس داده بود تا تمام
دردهايش را ﻓراموش کند ،در اين کار موﻓق هم شد؛ زيرا بهﺧوبی دردهای نهفﺘه در
سینهاش را روی کاغذ منﺘﻘل نمود و کالمش ،رمان مشهوری شد« :شب نمیﺧواهد ﻓﻘط
از حزن و غمهايش بگويد .غمهايی بانام ﺧاطرات و تصاحب اﻓرادی در پرورشگاه و ﺧیابان.
نمیﺧواهد ﻓﻘط در دنیاى رؤياپردازی از زن بور و اغواگر و طناز سخن بگويد .زنى پیر
بااسﺘخوانهای سست و پوست چروکیده که در آغوش وی آرام گرﻓﺘه است».
رمان با تمايل ضﺤاک و برگشت دوباره حاﻓظه بهاء شروع میشود .ضﺤاک با مرور ﺧاطرات
درصدد برگرداندن حاﻓظه بهاء است .زمانی که ضﺤاک مکاﻓات و سخﺘیهايش را بازگو
میکند ،تصمیم میگیرد از بهاء طرﻓداری کند .دسﺘخطهايش را میسوزاند و برای بهاء
ﺧاطراتى جديد دررمانی با عنوان «أدرَکَهَا النّسیان» مینويسد .ضﺤاک مانند بهاء به درجه
اﻓول ﺧیال میرسد .بهاء معﺘﻘد است که ضﺤاک کامالً او را درک ﺧواهد کرد و از ﺧاطرات
مملو از درد و رنج ،رهايش میسازد.
نکﺘه ظريف رمان ،بیرون آمدن بهاء از کما و بیهوشی است .بهاء به مدت دو سال در
کماست؛ تازمانیکه ضﺤاک ﺧاطرات نوشﺘهشدهاش را میسوزاند و شرححال جديدى از
زندگی بهاء را مینويسد .ضﺤاک به دوران بچگی بهاء روی میآورد و دنیای بچگی وى را
172
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
به تصوير میکشد ،بدان امید که بهاء به حالت اول بازگردد و روحیهاش را به دست آورد.
ضﺤاک با بهاء زندگی میکند؛ درحالیکه بهاء هفﺘادساله است؛ اما روحى لطیف همچون
کودکان دارد .ضﺤاک مىکوشد بهاء را از زندان به وجود آمده در پرورشگاه رهايى بخشد
و به دوردستها ببرد تا با او بهﺘرين زندگی ،ﺧوشبخﺘی و آزادی را تجربه کند .با او زير
باران قدم بزند و در ﺧانهای قديمی با راهروهای کوچک زندگی کند .باهم زنگهای ﺧانه
را به صدا درآورند و نوشیدنی ﺧنک بنوشند و در شهرِبازی بازی کنند و غرق در شادی و
ﺧوشﺤالی در آغوش هم باشند و سر بر سینه هم بگذارند .هر دو پول زيادى ﺧرج میکنند
و اسباببازی ،شیرينی ،بسﺘنی ،شکالت و آبمیوه میﺧرند و در کالسهای هنرپیشگی و
هنرهای نمايشی به هم کمک میکنند ،پیانو مینوازند و میرقصند .آنها در پرورشگاه
نمیتوانسﺘند اين کارها را انجام دهند و شاد باشند و به آرزوهايشان برسند؛ به همین
ﺧاطر تصمیم گرﻓﺘند که گذشﺘه را کامل ﻓراموش کنند و ﻓﻘط اسمشان را به ياد داشﺘه
باشند .چون اسمشان تنها ارثی بود که از گذشﺘه ﺧودشان به همراه داشﺘند .ضﺤاک از
بهاء ﺧواست اسمى جديد برای ﺧودش انﺘخاب کند تا کامالً با گذشﺘه ﺧداحاﻓظی نمايد؛
اما درنهايت هر دو تصمیم گرﻓﺘند با همان اسامی قبلیشان ﺧوانده شوند.
اما رماننويس هرگز گزينه های ﻓراموشی و يادآوری را تسهیل نمیکند .او به دلهره،
ناراحﺘی ،شک و سردرگمی میپردازد و اين موضوع در ﻓصل آﺧر به نام «النسیان الثالثون
الماضی» بیشﺘر ﺧودنمايی میکند .اين ﻓصل مجموعهای از ﻓرضیههايی است که ﺧواننده
به اﺧﺘیار و میل ﺧود هرکدام را که بخواهد ،انﺘخاب مىنمايد .اين رمان ،ﺧواننده را در
ﺧواندن مﺘن دچار شک و ترديد کرده ،سپس او را به حال ﺧود میگذارد تا ﻓراموشی را
مﺘناسب با میلش انﺘخاب کند .اين رويداد ،ارتباطی میان آغاز و پايان رمان است و به
همین منظور ﻓرض بر اين است که پايان پیروزی عشق ،تنها امید برای انسانی باشد که
در اﻓق دريايی از درد و رنجهايش شفا ياﻓﺘه است .آنها به دو اسب سیاه تبديل مىشوند
که به مدتى طوالنی همچون عشﻘی عمیق به هم پیوند ﺧوردهاند.
پیچوﺧمهای داسﺘانی که سناء شعالن در رمان ﺧود به نگارش درآورده ،بسیار تخیّلى
است .اين توهم گیرنده است که در روايﺘی با سفری طاقتﻓرسا روبرو شده و حدود 70
سال رنج و درد را به دوش میکشد .توهم کمکم اﻓزايشياﻓﺘه و مخاطب در هیچ زمان و
مکانی وقوع وقايع را مﺘوجه نمیشود؛ مگر اينکه گفﺘه شود اين رويدادها در شرق روى
مىدهد ،جايی که مردم به عربی صﺤبت میکنند .روايتِ ﺧارج از زمان و مکان داسﺘان
173
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
به رمانى عاشﻘانه بدل شده که مرد عاشق داسﺘان؛ معشوقه ﺧود را بعد از ۶0سال ﻓراق و
عذاب پیدا میکند .بهاء در طول زندگیاش رنجهاى بسیارى را تﺤمل کرده که اين برداشت
سطﺤی از داسﺘان است .آنجايی که نويسنده سن 70سالگی را برای تﺤمل رنج بهاء
انﺘخاب میکند ،موجب مىشود مخاطب رنج بزرگى را در تاريخ نبرد عربی در عصر جديد
درک کند.
بهاء نمادی از نابودی عربی ،غارت و چپاول در برابر نظام چپاولگر است .آنها بازيچه
دسﺘان سازمانهای سرکوبگر شده و به يک هنرمند ﻓرصتطلب؛ مانند «يراع طرب»
تبديلشدهاند .بهاء نماد و اسطوره برای عرب گرايی سلب شده است که در شخصیﺘش
تسلیم و تمجید کسانی که در زندگیاش بودند ،ثبتنشده است .حﺘى اگر آن شخص
«ثابت سردی» باشد که يک مبارز است و از وطنش دﻓاع میکند .بهسادگی مﺘوجه مى -
شويم او يک ﻓلسطینی است و از شرححال ﺧانوادهاش آگاه میشويم .زندگی در نظر آنها
ساده است و تنها در اﺧالص و پاکی ﺧالصه میشود .آنها سادهزيست هسﺘند و شب و
روز مشغول کارند .در شادی ،راحﺘی ،آرامش ،تربیت ﻓرزندان ،کمک به همسايهها و احﺘرام
به اقارب مشارکت دارند؛ اما ناگهان روزهای عذابآور از سوی شیاطین گرسنه و اشغالگر
وارد سرزمینشان میشود .کسانى که با اسلﺤه ،ارتشهای اعزامی و شبکههای بینالمللی
حمايت میشوند و گوشهايشان از مبادی عدالت بینالمللی کر است .آنها در بزرگترين
سرقت تاريخى همدست هسﺘند .اين نخسﺘین بار است که يک شهر بهطور کامل دزديده
میشود؛ اما در برابر ذلت و اشغالگری تسلیم نمیشود .داسﺘان به سمت کابوسی میرود
که عذاب و انﺘظار به همراه دارد .برای تغییر داسﺘان ،عمر گرانبهايی صرف شد تا درنهايت
به آزادی ﺧﺘم گرديد .ويژگی شخصیﺘی «ثابت سردی» او را از ساير شخصیتهای داسﺘان
که در گمراهی به سر میبرند ،مﺘمايز میسازد .ثابت السردی قهرمانانه زندگی کرده و
مىﺧواهد همچون قهرمانان بمیرد .در لﺤظه مرگ چیزی اسم شهید ثابت السردی نداشت
تا برای شادی روحش ﻓاتﺤهای قرائت شود و براى همین هم سزاوار نام ثابت السردی بود.
زمانی که نامه و پیام ثابت به بهاء رسید ،از او تﻘدير کرد .گويی بهاء با اين کار عجیب و
باورنکردنی مىﺧواهد بیان کند که هیچکس مسﺘﺤق حیات وزندگی نیست؛ مگر آنکه
مداﻓع وطن باشد .مزدان حﻘیﻘی ،صلح و آرامش حﻘیﻘی را به وجود میآورند.
مردى به نام «همالن» در داسﺘان حضور دارد که بهاء او را تﺤﻘیر مىکند .همالن؛ يعنی
ﻓردی که ﺧنثی ،نامرد و بزدل است .او بهاء را مجبور کرد تا با ذلت و ﺧواری هرچه تمامتر،
کاشیهای کثیف را تمیز کند و لباس زنانه بپوشد .چﻘدر بهاء با اين کار ،ﺧوار و ﺧفیف
174
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
شد« .همالن» زياد حرف میزد و مطالبش پر از دروغ و اکاذيب بود« .همالن» مىگويد:
دردی که از سینه چپم شروع شد را ﻓراموش کردم .از بهاء ﺧواسﺘم تا کاشیهای حمامم
را تمیز کند و وقﺘی به آپارتمان من بر میگردد ،لباس زنانه بپوشد .پسر عموى ضﺤاک،
وى را از در بند بودن رها کرد و به دنیای ديگری برد .پدر ضﺤاک با پسر عمويش ،همرزم،
مبارز ،ﻓدايی و جان بر کف بودند و از شکست ملت رنج میبردند .پدر و مادر ضﺤاک به
علت گاز گرﻓﺘگی از دنیا رﻓﺘند .پسر عموی پدرش با ضﺤاک به شهر برﻓی و يخی مهاجرت
کرد تا شايد بﺘواند چیزهای گم کرده در کوير آشفﺘگی ،ﺧواری و ﺧفت را بیابد.
بهاء در مسیر زندگیاش تنها به ﻓدائیان جان بر کف و مبارزين عالقه داشت .آن ﻓدائی که
قبل از رسیدن به عشﻘش به شهادت رسید .آرى؛ بهاء تصمیم گرﻓت که عضو و پیکرش
را نثار جان بر کفان نمايد .اين کار به نوعی تعبیر از حمايت بهاء از جهاد مبارزان بود.
داسﺘان ضﺤاک را که بچۀ کوچک و بیگناهی است در دوران طفولیت دسﺘگیر و تبديل
به يک مجرم سیاسی گرديد و در معرض انواع مخﺘلفی از آزار و اذيتها قرار گرﻓت؛ زيرا
پدرش در زمان کهن مبارز بود .زمانی که ضﺤاک نبود ،او بايد بهای اتهامات شرمسارانه
که روزی برای پدرش اﻓﺘخار بود؛ پرداﺧت میکرد .روح و جسم ضﺤاک در بازداشﺘگاه ،به
جای آزادی ،کرامت و شرف انسانی ،دسﺘخوش تعرض بود .انسان ﻓکر میکند او کامالً آن
رويدادها را ﻓراموش کرده است؛ اما او شبی را به ﺧاطر آورد که سراسر درد ،ﺧفت و ﺧواری
بود .آنها اسمهايی از او میﺧواسﺘند که او آنها را نمیشناﺧت .او هرگز ﻓردی انﻘالبی و
اصالح طلب نبود .ضﺤاک نﺘوانست طاقت بیاورد و در برابر آزار و اذيت وحشیانه مجبور
شد مبارزين بیگناه و آزاده را لو دهد .او ﺧیال می کرد با اين کار میتواند از عذاب و
مجازات و مرگ رهايی يابد؛ اما روزهايی را سپرى کرد که همراه بسیاری از بازداشﺘیها
در دﺧمه مورد شکنجه و آزار و اذيت قرار گرﻓت.
يﺘیمﺧانه نماد صريح ،واضح و روشن از زندگی بیرحمانه و مکان قساوتها و و سوء
اسﺘفاده از اطفال و کشﺘن آنها بود؛ و کودکان را وامی داشت تا با سختترين تجربهها
زندگی کنند .مخاطب مﺘوجه میشود که هر چیز زيبايی؛ حﺘی رؤياها و شادی در پرورشگاه
ممنوع است .کودک بی گناه در آنجا شالق میﺧورد و بر اثر گرسنگی کشﺘه میشود .او
از تسلیم هر چیزی که باعث تﺤﻘیر او شود ،امﺘناع میورزد و باوجود شکنجه سرپرسﺘان،
برجايگاهش مصمم است تا اين که بر اثر گرسنگی میمیرد .او در پرورشگاه حبس است
و کسی نمیتواند او را رهايى بخشد .يﺘیمان در اين يﺘیمﺧانه توسط معلم «أﻓراح الرملى»
با مواﻓﻘت و رضايت مديريت مورد شکنجه قرار میگرﻓﺘند .وی بر پیکر يﺘیمان يکی پس
175
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
از ديگری سﺘم می کرد و مﺘأسفانه ناظران و سرپرسﺘان ،جرائم او را میپوشاندند؛ زيرا به
آنها سهام میداد و آنها را سیر و راضی نگه میداشت .حﺘی به بانوی نظاﻓﺘچی میانسالی
که بوی زباله میداد و در اتاقش منزوی بود ،در آشپزﺧانه يﺘیم ﺧانه مورد ظلم و سﺘم
قرار گرﻓت .اين پرورشگاه نمونه و تابلوی کوچکی از زندگی سوﺧﺘه شده در مشرق زمین
است .همه جا ﺧراب شده و شرق منهدم است ،بدون اين که جرقه آرزو ،آزادی يا عدالت
زده شود و میهن و ملتها با آن جرقه امیدوار و بیدار شوند .هیچ چیزی جز مرگ و هیاهو
وجود ندارد .مردم را به اسم آزادی و دموکراسی سالﺧی میکنند ...مردم مشرق زمین
بهﺧاطر زندگی ،مهاجرت میکنند و از جهنم ﺧونباری که در میهنشان است ،ﻓرار میکنند.
شرق در آتش میاﻓﺘد و میسوزد .قیامت از سالها پیش در آنجا مسﺘﻘر شده بود .وطن
در داسﺘان غرق در عذاب و درد است و سؤال نگرانکنندهای که در ذهنم ايجاد میشود
و ذهنم را با درد مىﺧراشد ،همان چیزی است که اکنون در شهرهای شرقی میبینید .در
آنجا بیگناهان ،قهرمانان ،اﻓراد نیکوکار و صالح میمیرند و شهرها درگیر آتش ،بال و ﻓﺘنه
می شوند و دزدان در آن پرسه میزنند و قاتلین با ﺧیال راحت ،آسوده و شاد هسﺘند.
صداهای آزادی در اين وطن سرکوب شده و از سوی ذينفعان شرارت در وطن حاکم
میشود .مردم در اين سرزمینهای لعنﺘی سﻘوط میکنند.
درباره اين رمان که تجربهای بینظیر در روايت عرب بشمار مىرود ،چیزهای زيادی برای
گفﺘن باقی مانده است .بهويژه آنکه رمان يکی از جديدترين رمانهای عربی است که در
سال 2018م منﺘشر شده است .اين رمان تجربه نوينى برای سناء الشعالن است .هنوز
يک سوال در ذهن است که آيا داسﺘان ﻓراموش کردن است يا پیروزی؟ اﻓشاگری است
که قبالً سابﻘه داشﺘه يا ﻓرار کردن به سمت عشق و پیروزی است؟ من تﻘريباً مطمئنم که
هیچيک از اين گزينهها وجود ندارد و منظورﺧانم شعالن در اين رمان ،اين موارد نبوده
است .هدف اين رمان مکاشفه زيبايیشناسی و عشق نیست و هرگز برای ﻓرار به ﻓراموشی
مطرح نشده است .تفکر و اعﺘﻘادی بسیار حساس که اين تفکر و عﻘیده در پروژه داسﺘانی،
برهنگی حﻘیﻘت کذب و ريا و تلفیق کردن در دنیای عصر حاضر است .توجه و عنايت
برای تعمیم تجربه ،مﺤدود نکردن نامها ،مکانها و جغراﻓیای ﺧاص ،انگیزه و عﻘیده شعالن
را ثابت نمیکند .بنابراين ممکن است عنوان شود که رمان؛ داسﺘان عشق و دلدادگی
نیست؛ بلکه روايﺘی از سیر و سلوک واقعیت ،دردهای بشری ،درگیریهای آزادگان،
مﺤرومیت ،قلدری قلدارها و رنج تﺤﻘیر شدگان مىباشد و علناً مدعیان دروغین و
17۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
دروغگوها و اربابان سلطه و مناﻓﻘین را رسوا میکند .اين رمان ،مفسدين را نفرين کرده و
ﺧرابکاران و مجرمین ﺧائن را لعنت مینمايد.
ممکن است گفﺘه شود که بهاء و ضﺤاک هر دو نماد وطن هسﺘند؛ نه ساکنین و شهروندان
وطن .همچنانکه تجربیات تلخ اين دو قهرمان در زندگی ،تابلوی کوچکی از تجربه
سرزمینها و ملت در زمانهای سخت و دشوار و سﻘوط ﻓاسدين و ﺧیانﺘکاران مىباشد که
در سايه اين شاﺧصهها و نمادها به شرح رمان و رويدادهای آن می پردازيم .حکايت زنى
تﺤﻘیر شده و مبﺘال شده به سرطان که ﺧاطراتش را ﻓراموش میکند و پناهگاهی در آغوش
عشق پاک و مهربانش میيابد.
177
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
اين (مﻘاله) بهدنبال آگاهى از پیرامﺘنى رمان «أدرَکَهَا النّسیان» نوشﺘۀ سناء الشعالن است
که در سال 2018م در دار امواج چاپ و منﺘشر و در عمان توزيعشده است .نويسنده اين
داسﺘان را پیروزی حاﻓظۀ انسان توصیف کرد؛ آنجا که از دانش بشرى با تمام جزئیات
زشت و زيبا در زندگی پنهان است؛ اما پیروزی و بﻘا ،با حﻘیﻘت همپیماناند ،هرچﻘدر هم
که دروغ جزئیاتش را تﺤت تأثیر قرار دهد .اين رمان ،شامل انﺘﻘادات سیاسی ،اجﺘماعی و
اﺧالقی است؛ عالوه بر آنکه روايت (پیرامﺘن ) شامل کدهايی است که ارزش ساﺧﺘارى و
روايﺘی بااليی دارند که در ترسیم تصوير روايت و هدايت قرائت به سمت درک عمیق
ماهیت ساﺧﺘار رمان نﻘش دارند.
«جلد» که يک «نماد» است ،به مﺤﺘوا اشاره دارد و برای تسريع ورود به مطالعه به کار
میرود .جلد يک ساﺧﺘار بصری دارد که مىتواند ﺧواننده را به نشانههاى زبانى تمام مﺘن،
هدايت و راهنمايى کند؛ و آنها عبارتاند از :عنوان ،تصوير ،نام مؤلّف و انﺘشارات .جلد
رمان بهرنگ بیابانی مايل به زرد است تا گذشﺘۀ شخصیتها؛ را يادآوری کند که دوران
کودکی ﺧود را در صﺤرای يﺘیمى و ﻓﻘر سپری کردند .در باالی سمت راست آن ،کلمۀ
«روايت» آمده است که به مرجعی عاطفی که امروزه در نوشﺘن و درياﻓت روايت جايگاهى
دارد ،ارجاع داده مىشود.
عنوان رمان «أدرَکَهَا النّسیان» با رنگ سیاه و بزرگ نوشﺘه شده که نشانۀ اندوه و مرگ
است .همچنین ساﺧﺘار دسﺘوری را بیان میکند که مفعولبه «هاء» مﻘدم شده است و به
قهرمان «البطلۀ» بازمىگردد که نﻘش ﻓاعل را در جمله دارد که درک ﻓراموشى را شگفت -
انگیز مىکند!
اين عنوان دارای چهار عملکرد است که نﻘد نشانهشناسى آنرا مهیّا مىکند و عبارت است
از:
-تعیین :تعیین اسم کﺘابى که با آن مشهور ﺧواهد شد.
178
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
179
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
عاشق شود ،دلیل بر کسى است که عاشق نیست و هرکه درد بکشد ،دلیل بر کسى است
که درد نمىکشد» و «وقﺘی وطنها میسوزند ،عشق ممنوع میشود» و «او همهجايﺘیم
است» .اين نﻘلقولها را میتوان بهصورت زير تﻘسیمبندى کرد:
مﺘن روايت در صفﺤۀ ،201به «نغمههاى عاشﻘان »...اشاره دارد که کﺘابى حماسى و
هفتجلدی ،نوشﺘۀ ضﺤاک است و اين بدين معناست که مﻘﺘبسات از ابداعات رماننويس
است و اسﺘعارى نیست .راوی آنرا «سﺘارههای اوريگامی» توصیف کرده و آن را از هنر
ژاپن وام گرﻓﺘه است که با تاکردن کاغذ رنگی و نوشﺘن بر پشت آن ،شادی ايجاد کند.
نويسنده ﻓصلهای رمان را با اين «اوريگامی» آغاز میکند و آن را بخشی از مﺘن قرار
میدهد .او با اين کار ،درد و بدبخﺘی شخصیت داسﺘان را در زندگی ،به ما يادآوری میکند.
نويسنده کﺘاب ﺧود را به نويسندۀ عراقی تبعیدی يعنی «عباس داﺧل حسن» تﻘديم
میکند که در زير آسمان قطب مصلوب شد؛ مانند سﺘارۀ قﻘنوس؛ و اين اسﺘعارهای برای
تبعید اوست .مﺘن تﻘديم به اين صورت است :گرم در يخبندان ،اﻓسانهای باوجود بدبخﺘی-
هايش ،وﻓادار به يادآوری و گرم در سکوتى سرد است .ترديدی نیست که ظاهر اين تﻘديم،
از بُعد زيبايیشناﺧﺘی ،دارای تضاد است؛ زيرا نويسنده برای برقراری ارتباط با ﺧواننده و
نشان دادن اهمیت اين ارتباط ،کﺘابش را به ﻓرد ديگر تﻘديم میکند؛ اما بااينحال ،اين
کار در صفﺤۀ 201تغییر میکند که ضﺤاک کﺘابش را به مﺤبوبش تﻘديم میکند و اين
با روايت مدرن پارادوکس دارد.
بعد از تﻘديم ،مخاطب با صفﺤۀ سفیدی روبهرو میشود که در وسط آن ،عبارت «إننی
أراکَ» نوشﺘهشده است .اين سیاهی در میان انبوه سفیدی ،سخنی ﺧاموش از وضعیت
ضﺤاک است .سپس مجموعه ﻓصلهای رمان مىآيد که نويسنده شرح آنها را در عنوان
ﻓصلهای بعدی بیان نکرده است .بنابراين ،شروع اقﺘباسى آن بهمنزلۀ ﻓصلهاى مﺘن رمان
است .عنوان تمام ﻓصلها ،بر ﻓراموشى داللت میکند .اين کﺘاب سى ﻓصل (هر نسیان
يکﻓصل) دارد و با عنوان «مابعد النهايۀ» تمام میشود و تأکید مىکند که پايان سنﺘی
ندارد و راه را برای تفسیرهای مخﺘلف باز میکند .آمدن «البدايۀ» در صفﺤۀ پايانى روايت،
لزوم تکرار «إننی أراک» را نشان می دهد که در ابﺘدای کﺘاب آمده بود و اين بار ،به سخنی
ﺧاموش دربارۀ وضعیت بهاء اشاره میکند .اين ايدۀ چرﺧش مﺘن پیرامون ﺧودش ،به اين
صورت است که وقايع در يک نﻘطه تمام میشوند ،سپس دايرهوار بازمیگردند و توجه و
اسﺘﻘبال را جلب میکنند.
180
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
باوجود کشف اصول ﻓنی داسﺘاننويسی که نﻘد بدان اشاره داشﺘه و آن را مشخص کرده
است در مﻘدمه ،موضوع شخصیتها ،گفتوگو ،طرح ،اقدام ،درگیری ،تعادل و سبک ارائه
میشود -رمان هنوز ﻓاقد تعريف ﺧاصی است که دلیل آن واضح است :اينکه آنها بر
اساس ساﺧﺘارهای مخﺘلف تجربه گرايى که مبﺘنی بر قانون نیسﺘند ،نوشﺘهشدهاند.
ما در ابﺘدا ،با جمع بندی داسﺘان به روش سنﺘی شروع ﺧواهیم کرد تا تصوير اولیۀ آن را
به روشی روشن و ساده به ﺧواننده ارائه دهیم .اين رمان روايت زندگی دو کودک يﺘیم با
نام های ضﺤاک سلیم و بهاء است که در يک اتفاق اﻓﺘاده است .
ازنظر روايت ،اين مﺘن به دو قسمت تﻘسیم میشود .اولی ساﺧﺘارى و دومى درونى است.
در ظاهر اين روايت به سه بخش تﻘسیمشده است :اولی ساﺧﺘارى ،دومى عرﻓانی و سومى
روانشناﺧﺘی .ازاينرو بعد باطنی روايت ،ازنظر کمی به دو قسمت تﻘسیم میشود که
اولین مورد در ابﺘدای رمان آمده است و مورد دوم پس از ﺧروج از روايت باطنی قرار
میگیرد و آن را به سمت ﺧود میکشاند و به دونیم تﻘسیم میکند تا برزﺧى پر از عالمت
سؤال باقی بماند.
«شصتوهفت سال سن ،جوانی ،نشاط و لبخندش را بهجز چند مورد ناﺧوشايند نَرِبُود.
درحالیکه لذت ،تجربه و درﺧششی را به او هديه داد که در اين سالهای طوالنی توانست
به کار ،موﻓﻘیت و سفر در جهان ﺧدا و نويسندگی دست يابد».
181
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
ازاينجا تعمیق مسئلهای شروع میشود که مﺘن را از حالت عادی ﺧارج کرده و بهاينترتیب،
به راوی (قهرمان) مکان مشخصی را مىبخشد و ما را به اين نوع زبان روايی وارد میکند:
«ضﺤاک در حال بسﺘن نسخه ﺧطی مىپرسد که آيا میتواند از کنار آپارتمان مﺤبوبش
بگذرد ،بدون اينکه از نزديک بودن او آگاه شود؟ آيا او را در بالکن آپارتمان ﺧود نشسﺘه
مىبیند؟ او در ﺧیابان در مﻘابلش قدم میزند ،بدون اينکه بداند در پى اوست».
پسازآنکه راوی ،روشهای روانشناﺧﺘی موجود را سوزاند – به شکل تغییر روايت درونی
– به سراغ اﺧﺘاللی رﻓت که شبیه به کابوس نامشخص بود که باعث شد او ساﺧﺘار وقايع
معروف را برايمان تعريف کند؛ اتفاقی که در ﺧیابان روى داد .بااينحال ،او ديد ﺧود را در
سطح ناﺧودآگاه ،دربارۀ پیامی که میﺧواست با تصوير يار گمشدهاش به ﺧواننده منﺘﻘل
کند ،ادامه میدهد« :و مسیرهايی که همگرايی ندارند و ﺧاطرۀ او که ﻓﻘط درد و پريشانی
برای آنها به همراه دارد».
بااينحال ،نويسنده میﺧواهد در برﺧی جزئیات کوچک ،از اين وقايع ﺧیالی اسﺘفاده کند؛
مانند مشکل انﺘﻘال برگرداندن حاﻓظه؛ در مورد ﺧیال يا کابوس -به جذب آن در حالت
واقعیت .او حیرت و شگفﺘىاش را از ضﺤاک ،با پرسشهايی مشکوک واقعبینانه ابراز کرد؛
برداشﺘی که وی مسئولیت آگاهی ﺧود را به آن سپرده است .پرسش درمورد آنچه در عالم
غیب اتفاق اﻓﺘاده است تا با آن به نسبت دادن اشﺘراک واقعی و عینی و ضﺤاک برسد.
راوی تصمیم گرﻓت -با اندکی درد و اندوه -دربارۀ مﺤبوبش بهاء سخن بگويد .زيباترين
شکار مﻘدس او هنگام ديدار با بهاء بود .او را دوست داشت و لﺤظات دلشکسﺘگىاش را
غنیمت شمرد.
در اينجا بعد درونی راوی به کنش واقعی وارد میشود تا جايی که نیمۀ باطنی ،ﻓعال و
شگفتانگیز اتاق ﺧیالی ﺧود را در دست گرﻓﺘه و در آن ،غیب را سنگسار و لگدمال کند.
او آن را به واقعیت ملموس تبديل مىکند که نوعی کاوش باطنی در رويداد واقعی است.
شعالن درباره ﻓراموشی و حیرت به معنای سنﺘی صﺤبت نمیکند؛ بلکه آنها را بهصورت
باران طبیعی تجسم مىکند که بارش اين ابرها باعث باروری قلب میشود.
توجه شعالن به قرائت انﺘﻘادی کلمۀ «صوريۀ» نشانهای است که ما را به بعدی درونى
دعوت میکند که ﻓراتر از روايت من است .راوی بهجای صﺤبت از يک حرکت کلیشهای
182
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ﻓیزيکی ،دربارۀ يک حرکت باطنی صﺤبت میکند و ﻓراتر از روايت بودن براى اين است
که راوی قصد دارد با «کﺘبت العاشﻘۀ» ،دربارۀ مسئلۀ نوشﺘن روايت ﺧالق صﺤبت کند.
اين همان چیزی است که شعالن در ديدگاه ﺧود در مورد ساﺧﺘار مﺘن ﺧالق بهﺧوبی به
کار گرﻓﺘه است .بر اساس نوشﺘۀ او ،وقايع هولناکی که به آن میانديشیم ،مانند ﺧیانت،
سرقت ،ﻓرصتطلبی ،کولی بودن؛ پسﺘی و شرارت که اينها در حﻘیﻘت همان تصاوير
واقعیت هسﺘند که در نوشﺘن بهکاربرده شدهاند.
هنگامیکه بهاء زندگی ﺧود را توصیف میکند ،به شکل ملموس و مﺤسوس ،درمورد
ازدستدادن پاکی اش سخن میگويد .هنگامیکه رمان به راوی منﺘﻘل میگردد حوادث
صوری میشوند« .من به چهلسالگی رسیدهام و ﻓهمیدم که آﺧرين ﻓرصت برای من است
که قبل از اينکه ادامۀ زندگیام بگذرد ،ﺧالقیت داسﺘانی و روايی ﺧود را منﺘشر کنم».
به نظر میرسد که اين موارد به موضوعی موردعالقه تبديلشده است حﺘی وقﺘی راوی به
دنیای واقعی منﺘﻘل شد ،کامالً به سمت مﺤور حرکت میکند .درواقع ،از طريق ﺧواسﺘه -
های او مىگويد« :من زندگینامۀ ﺧود را براى ضﺤاک مینويسم تا او درد و رنجی را که
من کشیدهام ،دريابد؛ و بداند که در اين راه چه آرزوهايی را گم کردم».
اين ضرورتی ناﺧودآگاه است که منجر به نظارت بر واژگان میشود .راوی از طريق آنچه
عاشق نوشﺘه است ،جزئیات سخن را دربارۀ مرگ در اين مﺘن ادامه میدهد« :وقﺘی سرطان
به پسﺘان چپ من حمله کرد ،من آن را شوﺧى و جدی گرﻓﺘم».
چنین پوششی از روايت باطنی ،باعث میشود احساس کنیم که در يک ﻓیلم هالیوودی
قرار داريم؛ نه در دنیای بیرون .دنیای روانشناﺧﺘی که در مملکت تاريک و مرموز قرار
دارد که با چشم غیرمسلح ديده نمیشود چهبسا برای گرﻓﺘن آن ،اسﺘفاده از دسﺘگاه اشعۀ
ايکس مناسب ضروری باشد.
رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» ،مانند کوههايی که مديﺘرانه را ﻓراگرﻓﺘهاند ،قلۀ کوهی اجﺘماعی
-تاريخی است که دريکی از نﻘاط جهان ما لنگرانداﺧﺘه است .ﻓﻘط ازآنجا میتوانیم ببینیم
که سناء الشعالن میﺧواست چه چیزی را تماشا کند.
183
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
چند ماه بعد از انﺘشار اين رمان در سال 2018میالدی هنگامیکه مشغول ﺧواندن رمان
بودم ،همزمان ﻓیلمی دربارۀ ﺧشونت علیه کودکان را ديدم که همۀ تماشاگران را شگفت -
زده کرده بود .روايت يک کودک يﺘیم به همراه کودکان گمشدهای که روزبهروز بر
تعدادشان اﻓزوده میشد که در حﻘیﻘت الگويی برای جامعۀ ما است..
مبدع و نوآور کسی است که نگرانیها و دردهای اﻓراد را لمس کرده و بیماری را تشخیص
میدهد؛ اما آنها از مﺘخصصان ﺧواهان درمان و دارو هسﺘند .اين رمان ،الگويی از زندگی
کودکان سرراهی در میان ماست که موقعیﺘی اجﺘماعی به شمار میرود.
در ابﺘدا راوی می نويسد« :داسﺘان زنی که ﻓراموشی او را از يادآوری نجات داد» .اين عبارت
کوتاه ،ايدهای برای بیان موضوع اصلی داسﺘان است .يﺘیم يا سرراهی بودن در جهان عرب
به چه معناست؟
صفﺤۀ بعدی عنوان ،شامل سه نﻘلقول است :راوى آن را به حماسۀ «مزا میر عاشﻘان در
جهان تمايالت و ﺧواسﺘهها» نسبت میدهد :هرکه عاشق شود ،دلیل بر کسى است که
عاشق نیست و هرکه دردمند شود ،دلیلى بر کسى است که دردمند نشده است؛ و وقﺘی
سرزمینها سوزانده شوند ،عشق حرام میشود؛ و او در پايان بیان مىکند که «آن در
همهجا پرورشگاهى است».
رمان بر پايۀ مﺤورهای بههمپیوسﺘه تثلیث عشق ،وطن و يﺘیمی بناشده است.
بعد از صفﺤۀ تﻘديم و در پايان صفﺤۀ ﺧالی با صدای ضعیف و ﻓرسودۀ زنانه که شوق و
آرزو او را ﺧسﺘه کرده نوشﺘهشده است« :إننی أراکَ».
در انﺘهای رمان ،پژواک عاشق غمگینی را میشنويم که در جستوجوی مﺤبوب ﺧود
حیرت کرده و در میان صفﺤهای ﺧالی نوشﺘهشده بود« :إننی أراکَ» که پیش از آن ،کلمۀ
«آغاز» وجود داشت.
184
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
بین دو آغاز و دو ديدگاه ،سی ﻓراموشی پیدرپی وجود دارد که هرکدام از ﻓراموشىها ،دو
نور را در برمیگیرد که بر مﺤﺘوای ﻓراموشی سايه میاندازند؛ که در حﻘیﻘت اولی عنوان
ﺧاصى براى ﻓراموشی است و دومی سﺘارگان درﺧشان اوريگامی در طلوع ﻓراموشی است.
اگر پردههای عنوان را کنار بزنید ،درمیيابید که شخصیتهای رمان ،ﻓضای زيادى از
داسﺘان را گرﻓﺘهاند؛ بنابراين ،نويسنده کلید هر ﻓراموشى را با :ضﺤاک سلیم تا بهاء ،أﻓراح
رملى ،وﻓا ذيب ،ثابت سردى و تیم اهلل جزيرى به ما داده است .سپس عنوان بین زمانها،
مکانها ،توصیف و حاالت قرار گرﻓﺘند .عناوين ﻓراموشی به هفت سﺘارۀ اوريگامی مربوط
بود که نويسنده هر ﻓراموشی را با آنها آغاز میکند .سﺘارگان شامل سخنان ﻓلسفی،
ديدگاههای معنوی و روحانى و زبان شاعرانهای بودند که بهاء آن را نگاشﺘه بود و سی
صورت ﻓلکی نسیان را تشکیل میدادند.
نويسنده از ابﺘدا تا انﺘهای ﻓراموشیها و سﺘارگان اوريگامی ،نﻘاشیها ،انیمیشنها و کلیپ -
های ويدئويی را به همآمیخﺘه است تا چیز تازهای را در ﺧاطرۀ ضﺤاک سلیم و يار قرمز
جذابش بهاء ،زنده کند.
کلیّات رمان ،مجموعهاى از چیزهايی است که درمورد آن بﺤث میکنیم .ﻓرد عرب وقﺘی
از وطن ﺧود دور شود ،نوآوری میکند؛ او کسی را میيابد که ﻓکر او را میپذيرد ،از او
حمايت کرده و به او اجازۀ ﺧالقیت میدهد؛ اما در کشورهای عربی سﺘمگر ،اويﺘیم است
و از حق عشق و بهﺘرين زندگی مﺤروم میباشد.
نويسنده بین دوگانگی يادآوری و ﻓراموشی ،اتصال و جدايی ،وطن و میهن ،ﻓضیلت و
رذيلت ،زندگی و مرگ ،ازدست دادن پدر و مادر و عشق بزرگ ،تﻘابل ايجاد میکند .در
آغاز ،کلمۀ نور و آرامش را به هم پیوند میدهد ،گاهی غم و درد و گاهی اجبار و عصبانیت،
با عشق بسیار و لذت بسیار کم و سرنوشت آنها جريان میيابد .آنها به سمت ﺧیابانهای
میهن کشانده شدندوپس از مدتی کارها براى ضﺤاک آسان میشود .او با عشق ،رحمت و
انسانیت آزمون زندگی را با برتری میگذراند و بر آسمان علم ،دانش ،ﻓرهنگ ،ﺧالقیت و
185
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
دنیای دارايی و تجارت سوار میشود؛ درحالیکه معشوقش در ﺧیابانهای میهن آواره
مانده و تنها بدن و کالمش موردتوجه قرار گرﻓت.
نويسنده ما را با پايانهای گوناگون مﺘﺤیر میکند .اين سخن کسی است که گفت ضﺤاک
و مﺤبوبش بهاء دوباره مﺘولد شدند وزندگی شادی را آغاز کردند .اين دو عاشق توانسﺘند
در جهانی دور از اين دنیای شیطانی باهم ديدار کنند .آنها در رؤيای عشق ابدی ﺧود
زندگی میکردند تا به اين سخن ترسناک رسیدند که کودکان ،دو شبﺤی شدند که در
زيرزمین زندگی میکردند .آنها اشاره میکنند که يک دﺧﺘر قرمز نفرينشده و يک کودک
عاشق او ،پسازاينکه مدير پرورشگاه آنها را در زيرزمین حبس کرد ،از گرسنگی مردند و
در زيرزمین به ﺧاک سپرده شدند .پايان بعدی اين است که دو سايه در اﻓق دريا در حال
دويدن هسﺘند و از عشق بیپايان ﺧوشﺤالاند .داسﺘان از ابﺘدا تا انﺘهايش به ما میگويد:
اين داسﺘان ايﺘام و کودکان سرراهى است که در سرزمین مادری ﺧود به حاشیه رانده
میشوند و هرچه جنبهها و احﺘماالت در سفر زندگی ايشان نوسان يابد ،عنوانش همچنان
ظلم و سرشکسﺘگى است.
18۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
داسﺘانهای روايی همیشه از ايدهها و تخیّل پربار راوی شکل گرﻓﺘه و اغلب در شخصیت
نويسنده و ﺧالقیت ﻓکری او نﻘش دارند.
داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» با اين عنوان شروع میشود و شور و هیجان ﺧاصی را به همراه
دارد« .داسﺘان زنی که با ﻓراموشی ،از يادآوری نجاتياﻓﺘه است» ،بهﺧودیﺧود تصاوير
روانشناﺧﺘی بسیاری را به همراه دارد .بر اساس علم روانشناسی ،حاﻓظۀ زنان قدرت
زيادی در يادآوری داشﺘه و چیزی را ﻓراموش نمىکند.
نويسنده سناء الشعالن ،رمان ﺧود را با تعريف جامع ادبی و روانشناﺧﺘی آغاز میکند و
میگويد« :حماسۀ آهنگین عاشﻘان در دنیای آرزوها ،اين است که هرکه عاشق شود ،دلیلى
بر کسى است که عاشق نیست و هرکه درد بکشد ،دلیلى بر کسى است که درد نمىکشد.
وقﺘی سرزمینها سوزانده شوند ،عشق حرام میشود .او در همه جای دنیا يک پرورشگاهى
است».
ضﺤاک سلیم ،قهرمان اصلى روايت و بهاء سرخ آتشین ،زندگی يﺘیمان و بیگانگی غم-
انگیزشان را نشان میدهند .ضﺤاک پسازآنکه از پرورشگاه به ﺧیابان رانده شد و پس از
سپری کردن يک زندگی سخت ،ادامۀ زندگیاش را با عمويش گذراند .همچنین نويسنده
درمورد حاﻓظه و ازبینرﻓﺘن آن سؤال میکند و اينکه آيا حاﻓظه او نﻘصی داشﺘه است؟ يا
آيا اين اﺧﺘالل در زندگی دو قهرمان ،نشات گرﻓﺘه از وضعیت غمانگیز زندگىشان در
پرورشگاه است؟
رنج ،سوءاسﺘفاده ،تعرض به کودکی ،گذراندن مرحلۀ رشد و بلوغ با سخﺘی ،گرسنگی و
احساس بیگانگی در پرورشگاه همه و همه سهم اين دو از دوران کودکیشان بود.
ضﺤاک پس از پنجاه سال زندگی همچنان در پی مﺤبوبش بود وبهياد صمیمیﺘشان در
دوران کودکی میاﻓﺘاد .او از اتفاقات ناگواری که بر سرش آمده بود شکايت میکند .در
187
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
اين رمان ،ردی از نیازهای روانشناﺧﺘی وجود دارد همانجا که ضﺤاک در برابر مجسمۀ
دﺧﺘری ايسﺘاده و از درد و رنجش شکايت میکند ،در زيبايی او غرق میشود و دربارۀ
معشوق گمشدۀ ﺧود با او مشورت میکند و ناگهان در مجسمه ،مﺤبوبش را در برابر
ديدگانش مىيابد.
در داسﺘان انﺘﻘاالتی رخ میدهد که مﺤﻘق میتواند آ ن را «کارگردانی» بنامد .در حﻘیﻘت
ما يک انﺘﻘال سینمايی را در ﺧاطرات قهرمان میبینیم که در زندگی او تا بزرگسالى
وجود دارد .ارجاع به انﺘﻘالهای تاريخی گسﺘرده در داسﺘان گیلگمش ،جستوجو و ياﻓﺘن
گیاه جاودانگی و رسیدن سلیم ضﺤاک به مﺤبوبش ،انﺘخاب روانشناﺧﺘی شگفتانگیزى
است .اين کار قهرمان داسﺘان را بزرگتر نشان داده و سبب میشود ﺧواننده از جزئیات
زندگی او آگاه شود.
بیماری عاشق ،شخصیت پنهان و لطاﻓت سلیم ضﺤاک و دﻓﺘر يادداشت او ،شخصیتهای
زياد رمان را نشان میدهد که مهمترين آنها سلیم ،مهمان اتاق ( )48در بیمارسﺘان و
«ثابت» شخصیت جسور و قهرمان مﻘاومت بود.
قهرمان داسﺘان با ايجاد دو قبر در قلب ﺧود با وﻓادارى مﺤکم و ثابت ،به غم و اندوه
میرسد .کار باشخصیﺘی همانند عیسی اقبالی ،او را از ﻓکر و کردار بدش بیزار میکند؛
زيرا از او میﺧواهد موهايش را بپوشاند؛ اما ناموس او را بهراحﺘی میشکند درست همانند
رﻓﺘاری است که «اﻓراح رملی» در زمان نگهداری از پرورشگاه تمام معیارهای شراﻓت را
نﻘض میکرد کارش در پرورشگاه ،شبیه مکانی ظالمانه شده بود.
«همالن ابوالهیبات» و شخصیتهای ديگر ،به شکست روانی و بیماری جسمی و روحی
اشاره دارند که برﺧی از آن رنج میبرند .نويسنده دکﺘر سناء الشعالن ،جنبۀ روانشناﺧﺘی
آن را به ما میگويد:
.3مراحل رشد در «هرم مازلو» براى نیازهای روانشناﺧﺘی ،شروع با نیازهای ﻓیزيولوژيکی
به ﺧاطر نیاز به امنیت میباشد تا قهرمان با مهاجرت به ﺧارج ،به آنچه مىﺧواهد دست
يابد.
188
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
.۶هوشمندی سلیم ضﺤاک در اسﺘفاده از وسايل مناسب ،برای به دست آوردن مﺤبوبش
و پیدا کردن وی ،مانند اشﺘراک تصاوير در شبکههای اجﺘماعی و انﺘشار تصاوير ﺧودروی
کﺘابها.
.7اسﺘفادۀ روانشناﺧﺘی از اين مجسمه تا برای ياﻓﺘن معشوقش راهنمايی بیابد؛ زيرا
چهرههای انسانی نمیتوانسﺘند او را به مﺤبوبش برسانند.
.8در علوم روانشناسی و تربیﺘی ،دو نوع حاﻓظۀ بلندمدت و کوتاهمدت وجود دارد .برای
شخصیتهای اصلی اين رمان ،حاﻓظۀ بلندمدت کارايی باالتری دارد .بهاء سرگذشت ﺧود
را روی کاغذ ثبت کرد و با حاﻓظۀ بلندمدت و کوتاهمدت ،وقايع را به ياد آورد.
.9سناء الشعالن با تصويرگرى روانشناﺧﺘی روايی کارکرده است .همانگونه که قبالً با
انﺘﻘال بین تصاوير تخیّلى از رمان به کارگردان ﺧالق اشاره کرديم ،او درمورد رابطۀ بین
باربارا و ضﺤاک و يا رابطه بین بهاء و ضﺤاک صﺤبت مىکند .به همین ترتیب ،تخیّل
ﺧواننده را با بهتصويرکشیدن روابط ساکنین پرورشگاه و حﺘی رابطۀ او با مدير پرورشگاه
با انﺘﻘالهای مﺘمايز ،درگیر میکند و اين تنها يک جذابیت روانی در رمان ايجاد کرده
است.
.10انﺘهای باز در رمانها ،درى را به روی روايت و مخاطب باز میکند تا ورودی ديگری
به داسﺘانى جديد ايجاد کند .سناء الشعالن باکار ﺧود ،نظر ﺧوانندگان و منﺘﻘدان را
برانگیخت که چیز جديدی نیست.
189
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
منذر الالال
سناء الشعالن ،اديب ،نويسنده ،مبﺘکر ،ﺧ ّلاق و آزاده است که جسورانه دستبهقلم میشود
و تفکرات ذهنیاش را به زبانی آراسﺘه بیان میکند تا مسائل ﻓرهنگی را گسﺘرش داد ،تا
بهواسطۀ آن ،انسانیت از همۀ مرزها عبور کند که نﺘیجۀ آن ادبیات و جنبشی ﻓکری است
که ذوق و احساسات از آن جوشیده و ﻓوران میکند .انديشۀ نويسنده همچون مِلکی برای
اوست .شعالن چیزی جز اﻓکارش را روی کاغذ نمیآورد .مفسری قوی است که هیچ راه
و مسیری برای ورود به ناامیدی نمیشناسد .باوجود حکمرانی زشﺘی ،جنگ ،سرکوب،
بیحرمﺘی و رنج در کشورهای عربی جهان ،او نويسندۀ ﺧوشبینی است.
سناء همچنان بر صﺤنۀ چوبی تئاتر زندگی ايسﺘاده و با تمام وجود ،درد و رنج مردم را
احساس میکند .وی با قلم و نويسندگی ،به انﻘالب میپردازد ،قلمی که سکوت کرده و
انﻘالب به اشیاء ارزش حﻘیﻘی و واقعی میبخشد .قلم قیدوبندهای سیاسی ،اجﺘماعی و
ﻓرهنگی را رها می کند .شعالن به ﺧطر ،تهديد ،تغییر شايسﺘه و رسیدن به هدف بلند
عادت کرده است تا همچون ﺧورشید بدرﺧشد .شعالن همچون آتشﻓشانی از آرزو و
آبشاری است که چنگال ناامیدی را در ﺧود ذوب میکند و مسیر طوالنی نويسندگی را
پیموده تا بر واژهها و کلمات ظالمانه و کینهتوزانه چیره شود .سناء نويسندهای است که
کلمه را ضايع و تباه نمیکند و کلمه مانند عطری است که زمان و مکان را با عود و
چوبهای شکسﺘه ،ﺧوشبو میکند .او شفاف مینويسد و مطالب را الﻘا میکند .اگر از
ديپلماسی سخن بگويد ،کلماتش را آشکار ادا میکند و مطلﻘاً ترسی به دل راه نمیدهد و
از توبیخ و سرزنش نوشﺘههايش نمیترسد .او وارد صﺤنهها و مناطق ناشناﺧﺘهای میشود
که کمﺘر کسی جرئت کرده اين مسیر را بپیمايد و به اين موضوع بپردازد .مطالب را قاطعانه
و بدون هیچ ترس و واهمهای برمال میکند و ﺧودش را پشت نﻘابی که زيبنده او نیست
پنهان نمیکند؛ گويی مواد ﺧامی است که برای هر امری اسﺘفاده میشود ،ﺧواه هنری
باشد ،يا ﻓانﺘزی.
امروزه در جهان عرب ،اغلب سريالها ،ﺧیالپردازیها و تخیالت ،با آﺧرين داسﺘان سناء
الشعالن« ،أدرَکَهَا النّسیان» همراسﺘاست .نويسنده در اين رمان ،به بﺤث و بررسی درد و
190
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
رنج انسان دنیای معاصر و نیز بﺤران سیاسی ،اجﺘماعی و ﻓکری پیرامون دنیای عرب
میپردازد .وی برای اين امر ،از زبان ابداعی ،ساﺧﺘاری و ماجراجويی اسﺘفاده میکند.
نويسنده در اينجا ژرﻓای ديدگاهش را در نالهها و آالم بااحساسی زيبا بیان میکند و در
اين زمینه مهارت بسیاری دارد .او ناامیدی انسان ناکام و شکستﺧورده را ازنظر دينی،
سیاسی و اجﺘماعی انعکاس میدهد .به گفﺘۀ ﻓرناندا پیسوا «ادبیات دلیلی بر اين موضوع
است که زندگی ﻓﻘط بر يکچیز بسنده نیست» .اين رمان به ﺧاطر اتفاقها و شخصیت -
هايش ،رمانی سیاه و درام بوده و از مفاهیمی همچون حیات ،تکاپويی و سﺘارههای عشق
اوريگامی آکنده است؛ سﺘارههايی که کلمات و حرفهايش از اسطورهها الهام گرﻓﺘهشدهاند.
اعﺘﻘاد بر اين است که سﺘارهها روحهايی هسﺘند که از زندگی کسانی که دوسﺘشان داريم،
رﺧت بربسﺘه و در اوج نمايان هسﺘند .سﺘارهها آسمان ما را روشن و راه را برای ما هموار
کردند .اينها مﻘوله های ﻓلسفی و سرشار از اﻓق ﻓکری ،عمق تفکر ،ديدگاه روحی و روحانی
است .زجر و دلتنگی رومزه ،نويسنده را وادار میکند که به تﻘويت و تربیت ﺧیال بپردازد
و در جستوجوی لغات ويژهای باشد .ما نمیتوانیم سﺘارهها را به دست آوريم ،مگر اينکه
در همان ابﺘدا ﺧواننده را جذب کنیم و اين همان موضوعی است که درصﺤنۀ اول رمان
هويدا میشود.
نويسنده ﺧواننده را در برابر تصاوير هولناک و واقعیت انسان آشفﺘه قرار میدهد و تصويری
جسورانه و تکاندهنده ارائه میدهد .ما همراه داسﺘان زندگی کرده و باشخصیتهايش رنج
میکشیم .قصد ما در اينجا قصۀ عشق میان بهاء و ضﺤاک است .دگرگونیهای رمان،
اتفاقات و تغییرات ،مهارت عالی شعالن را نمايان میسازد .برای آﻓرينش شخصیتهای
داسﺘان ،واقعیت و ﺧیال را باهم تلفیق کرده و قالب داسﺘان را شکل میدهد .درواقع
حﻘیﻘت حاضر به اين صورت شکلگرﻓﺘه است که او از زمان ،مکان ،شخصیتهای داسﺘان،
رويدادها و حوادث آن ،بهطور مناسب اسﺘفاده کرده و رضايت بااليی را به دست میآورد.
او با تأکید بر اسﺘفاده از ابزارهای هنری جايی را برای جدال ،باقی نمیگذارد .شايد راز
پیروزی اين داسﺘان حﻘیﻘی بودن رويدادها و عاری بودن از ﺧیال و ﺧیالپردازی بوده
باشد بدين ترتیب ،ﺧواننده درک میکند هنگامیکه سرزمینها در آتش میسوزند ،عشق
حرام میشود و او در همهجايﺘیم میشود .مثلث عشق ،وطن و يﺘیمﺧانه ،همگی گفت -
وگوی يکپارچهای هسﺘند که رمان بر پايۀ آن بناشده است وکسی که از داشﺘن والدين
مﺤروم میشود ،از وطن و عشق هم مﺤروم میشود.
191
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
رمان «أدرَکَهَا النّسیان» تصاوير وطن جهنمی را در قالب دو ﻓرزند نشان میدهد .به همین
منظور ،دو شخصیت ضﺤاک و بهاء در وطن به صورتهای گوناگون مورد تعرض قرار
میگیرند .ضﺤاک در کشورهای يخی زندگی میکند؛ مکانی که در آن حرارت گرمای
داﺧل وطن ،او را حمايت نمیکند .او در مناسبتهای گوناگون و با بدترين صفتها ،به
وصف وطن میپردازد .ضﺤاک در سرزمینهای گرم و پناهگاه ﺧود ،ﻓردی گمشده،
سرگردان ،ﻓﻘیر و يﺘیم بود که مورد آزار و اذيت قرار میگرﻓت؛ بنابراين ،به سرزمین غربت
رﻓت .او در آنجا احساس ترس و غربت میکرد و غربت تا عمق اسﺘخوانهايش نفوذ کرده
بود .هنگامیکه شبها در سرزمین غربت ،در مسیر تنگ و باريکراه میرود ،هیچ ترسی
احساس نمیکند؛ اما او همواره ﺧاطرات يﺘیمﺧانه ،ﺧیابان و بازداشﺘگاه را به ياد میآورد
و بر حﻘوق ﺧود در وطن تأکید میکند .وطن ازنظر ضﺤاک ،عشق و پناه است ،باوجوداينکه
ضﺤاک در سرزمین يخبندان مﺘولد نشده؛ ولی آنجا را وطن ﺧود میپندارد و او را دوست
دارد و در آغوشش قرار میدهد و به او پناه میبرد نه به آن ﺧرابهها در شرق که دزدان و
تجاوزگران به تعرض آن میپردازند.
يک روز صبح ،هنگامیکه ضﺤاک از ﺧواب بیدار شد ،تصويری از سرزمین را در قلبش به
ياد میآورد سپس سرزمین قديمی ﺧودش را به ياد آورد .او بارها ﺧود را نفرين کرد که
ﺧاطرهای را به ياد آورد که از آن نفرت داشت و مدتها از حاﻓظۀ ﺧود پاککرده بود .اين
کار چندين بار در رمان تکرار میشود؛ اما ضﺤاک تمثال وطن را در روحش ويران میکند.
آنچه از رمان به دست میآيد ،اين است که هیچچیزی ،ﺧواه مرگ و ﺧواه هیاهو ،بدون
سود و ﻓايده نیست .ما ﺧود ،غربت و بیرحمی را به همان اندازه حس میکنیم که بهاء
عنوان میکند .او در سختترين شرايط ،بیرحمی ،ﺧفﻘان و دردناکترين مسائل بهسر
میبرد .بهاء برعکس ضﺤاک ،چندين دهه در وطن ﺧويش میماند؛ در حالی که ضﺤاک
وطن را در کودکی ترک می کند .زمانی که بهاء معلم زبان عربی يعنی اﻓراح الرملی را در
يﺘیمﺧانه شناﺧت ،لﻘمۀ دهان الرملی شد .سرزمین ها ،شهروندان ،اتفاقات و سرنوشت
ديگران ،به او مربوط نیست؛ بلکه حﺘی اين موضوع هم اهمیت ندارد که او چه کسی است
يا به کجا تعلق دارد .زمانی که برای درمان به سفر رﻓت و در سرزمین يخبندان مسﺘﻘر
شد ،وطن برايش از هرگونه نوسﺘالژی ﺧالی و عالقهاش بهکل شرق سوﺧت .همۀ شهرهای
شرق در آتش ﻓرورﻓت و شهروندان آن از ﺧودشان همدست کشیدند .آن سرزمین تاريخی
کهن داشﺘه ،اما او کامالً از آن بیزار نبود .او از آن سرزمین کوچ کرده و هیچ عالقه،
احساس ،آرزو و مﺤبﺘی به آن نداشت .او ﺧیلی زود مﺘوجه شد که همۀ کشورهای شرق
192
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
مرده و هیچگونه کرامت ،امید و اﻓﺘخاری وجود ندارد .همۀ کشورها پاک و دلربا نبوده و
برای ﻓرزندانشان پناهگاه امن نیسﺘند و از آنهابهگرمی اسﺘﻘبال نمیکنند؛ اما ﻓرزندان بايد
مثبتانديش باشند تا بﺘوانند در آن سرزمینها دوام بیاورند تابه وطنشان بازگردند ،حﺘی
اگر زمان طوالنی از وطن ﺧود دور بوده باشند .همه ما به وطنمان عالقهمنديم؛ اما هرگز
نمیتوانیم بگويیم که وطن ما را دوست دارد يا نه؟
شعالن با کلمات و بیان آماده مینويسد تا ﺧواننده درگیر کلمات شودو اين باعث شده که
ﺧواننده در يکلﺤظه هم درگیر و هم سازندۀ رويداد شود .همچنین ﺧود را مسئول
سرنوشﺘش میداند؛ لذا رمان «أدرَکَهَا النّسیان» پیام و نامهای است که شعالن دربارۀ
جهنم زمین ،قربانیان ،ﻓشار ،درد و رنج انسانهای معاصر را بیان میکند.
193
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
پديد آمدن هر ساﺧﺘار روايی مﺘکی بر گفﺘگو است؛ اما روايﺘی وجود دارد که نهتنها به
ارتباط لفظى با گفﺘگو وابسﺘه بوده ،بلکه به توصیف حرکﺘی توسعهدهنده در روايت ها نیز
مﺘّکى است .برﺧی روايتها به حرکت جسم اعﺘماد دارندو به دلیل اهمیت ساﺧﺘار جسم
در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» ،موضوعی برجسﺘه دررمان به حساب می آيد .گويى جسم،
عشق و نیاز عاطفی تنها راه مناسب نجات است؛ بنابراين کوشیدم تابوها را در اين رمان از
سه بعد سیاسی ،جسمی و مذهبی موردبررسی قرار دهم.
جسم در ﻓرهنگ عربی و اسالمی ،بهعنوان موضوعى مطرح است که صﺤبت کردن درباره
آن با توجه به جامعهای که بهعنوان پﺘانسیل نیاز عاطفی تلﻘی میگردد ،در معرض ﺧطرات
و هشدارهاست .به اين دلیل که جسم ،راز ادامهى زندگی است و ﺧداوند میل و گرايش
به جنس مخالف را در نهاد انسان قرار داده است .هنرمند نیز توانسﺘه با تخیّل سرکش به
اين مانع نفوذ کند و بر ممنوعیتهای اعﺘﻘاد ﺧويش عبور نمايد .جسم در نظر هنرمند
ابزارى برای بیان بینش و ديدگاهى است که همواره موردبﺤث بوده و هست .هنرمند -
رماننويس -از جسم و عملکرد مربوط به رابطه عاطفی و مﺤبتآمیز برای اﻓشای واقعیت
حزنانگیزی بهره مىبرد که عرب براى ﻓريب ،سلطه و صعود به درجات باالتر از آن اسﺘفاده
میکند؛ زن با جذابیت و زيبايیاش ،ﺧود را به مرد تﺤمیل مىکرد؛ بنابراين از جسم
بهعنوان ابزاری برای نفوذ بهطرف مﻘابل (طرفِ قدرت و ثروت و تسلط بر ديگران) اسﺘفاده
مىشد.
اگر نیاز عاطفی و مﺤبتآمیز ظاهراً عملکردى بیولوژيکی باشد ،در مﺘن مفهومى سیاسی،
اجﺘماعی و اقﺘصادی به ﺧود مىگیرد؛ بنابراين نويسنده به اين مضمون مﺘوسل مىشود تا
آنچه در معرض ديد ﺧواننده قرار دارد را اﻓشا کند و از واقعیﺘی دردناک پرده بردارد.
من نمیﺧواهم بگويم که اسﺘفاده از جسم موضوع مهمی است و بايد در کارهای ادبی به
صورتی مفﺘضح و آشفﺘه به کار گرﻓﺘه شود؛ اما بايد باهنر و مهارت باال اسﺘفاده شود تا
توجه ﺧواننده را جلب نمايد و او را جذب کند .بدن و ارتباط مﺤبتآمیز و عاطفی در آثار
ادبی براى برانگیخﺘن پﺘانسیلهای عاطفی بکار نمىروند ،بلکه اليههای مسلط بر مردم را
194
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
آشکار مىکنند .در لباس منجی و واعظ ظاهر مىشوند؛ اما در حﻘیﻘت ضعیف و شکننده
است و از ﻓﻘدان و کمبود رنج میبرند و با مجموعهای از گرههای روانشناﺧﺘی هدايت
میشود که سعی دارند آن را باقدرت و پول جبران کنند .بنابراين نیاز عاطفی ،سالحی
براى آشکار کردن دروغ و ﻓريب همۀ مدلهای اقﺘدارگرايى است که در جامعه ،ﻓساد به
وجود آوردند و پس از چشیدن طعم مﺤرومیت ،بیﺧانمانی و ترس ،ماسکهايی جعلی
برای کنﺘرل سرنوشت مردم و بیرون راندن آنها از مرزهای وطن قرار گرﻓﺘند .هیچ
وابسﺘگی به سرزمین مادری ﺧود باوجود عشق و عالقهشان به آن کشورها ندارند .اين
پژوهش ،جسم را در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» سناء الشعالن بررسى مىکند تا به سؤاالت
زير پاسخ دهد :توانايی جسم در بیان نمادين چیست؟ توانايی مﺘن روايی در بهکارگیری
جسم چیست؟ آيا داسﺘاننويس قادر به کشف امور پنهانى است؟
هنگامیکه رمان «أدرَکَهَا النّسیان» را بررسى مىکنیم ،بهوضوح حضور ﻓیزيکی زن و مرد
را مالحظه مىکنیم .نويسنده در بازنمايیهای ﺧود ،انديشه و ديدگاه کلی رخداده در
جوامع عربی را منعکس میکند ،اين حاکى از دروغ بودن واقعیت ،هويت و تعلقﺧاطر به
وطن است .موارد اسﺘفاده از جسم در سیاست ،دين و عشق در نوسان است و پیونددهنده
تمام مضامین ،جنسیت مىباشد؛ زيرا جسم ﻓیزيکی تابع اقﺘدار جامعه و دين است .قهرمان
داسﺘان (بهاء) ،ابزارى برای آشکار کردن ﻓلسفه رماننويس است تا بین مفاهیم پاکی و
بیاﺧالقی سیر کند .نويسنده به تصويرگرى وضعیت روانشناﺧﺘی شخصیتهای ﺧود
مﺘوسل شده است که اغلب با ابعاد مذهبی وزندگی در تعارض است ...قهرمان رمان(بهاء)،
شورشی را علیه قدرت بکار میبرد تا به سکوت در جامعهى سرکوبگر نفوذ کند و ماسک -
هايى جعلی ،تا ديگران را بفريبد.
انتخابهای نخستین
اين رمان با اولین نسیان (ﻓراموشی) آغاز میشود .شصتوهفت سال از جوانی ،قدرت و
لبخند او به غارت رﻓت؛ درعینحال به او لذت ،مهارت و تجربهاى داد که او را از سالهای
طوالنی کار کردن ،موﻓﻘیت ،دور زدن و گشﺘن در جهان ،انﺘظار و نوشﺘن ﻓراتر برد و
مهرومومهای سپریشده را با حوادث رمان تعیین کرد .شخصیتهای داسﺘان ،سالها
زندگى کردند و حوادثی را نشان دادند که نمادهايی پنهان بودند و نیاز به بررسی دقیق
داشﺘند تا ﺧواننده بﺘواند معنای آنها را کشف کند و داسﺘان را تا سی ﻓصل به جلو پیش
ببرد .اين رمان بر اساس آنچه ﻓراداسﺘان شناﺧﺘه میشود ،وقايع رمان بدون ترتیب
نوشﺘهشده است و درواقع همپوشانی مجموعهاى از رمانها میباشد که برای جمعآوری
195
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
سرنخهايش به چیزی جز مﺘن نیاز دارد و اين مسئله آنجا نمايان مىشود که سناء الشعالن،
ﺧواننده را وامىدارد تا وارد دنیايش شود .اين رمان داسﺘان «بهاء» و شرايط زندگیاش را
بیان مىکند .آغاز داسﺘان باغم ،اندوه و سرطان شروع و سپس حاﻓظهاى که به ﻓراموشی
سپردهشده تا ديدار با معشوق بعد از نیمقرن جدايى صورت گیرد و او را با ﺧود به ﺧانهاى
دريکی از شهرهای اسکانديناوی برده تا رمان به دنیای جديد ديگری وارد شود ،زمانی که
«ضﺤاک» در اموال معشوقش دستنوشﺘهای پیدا مىکند که در آن از حوادثی که در
غیاب او پشت سر گذاشﺘه ،آگاه مىشود.
«ضﺤاک» از دوران يﺘیمى که با بهاء گذرانده بود ،دور بود تا اينکه تصمیم به نوشﺘن رمانى
جايگزين دستنوشﺘههاى «بهاء» کرد و آرزويش را برای نوشﺘن مﺘنی تخیّلی مﺤﻘق نمود
تا بعد از برگشﺘش از کما آن را منﺘشر کند .ما در برابر مجموعهاى از رمان ها قرار داريم
که سناء الشعالن آنها را در سی ﻓصل «أدرَکَهَا النّسیان» نوشﺘه است .هدف ضﺤاک از
نوشﺘن رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اين بود تا زندگی جديدی برای بهاء ترسیم کرده و
مظلومیﺘى که در زندگیاش مﺘﺤمل شده بود را جبران نمايد .سومین رمان ،يادداشتها
– دسﺘخطهايی– است که «بهاء» در قالب اعﺘراﻓات پیدرپی برای معشوقهاش نوشﺘه بود.
شايد آنچه اين روايتهای مﺘعدد را تأيید میکند ،اين باشد که در نسیان (ﻓراموشی)
سیام مﺘوجه پايانی چندگانه میشويم که ما را وارد پیچوﺧم جديدی مینمايد و روايات
کوتاه و سريع ديگری را پیش روی ما مینهد .نويسنده ،داسﺘان را وارد مارپیچهايى مىکند
تا مﺘن ديگرى را بیاﻓريند .ترکیببندی داسﺘان در ﺧاتمه پیچیده میشود تا به ما بگويد
که رمان را مدير پرورشگاه (باربارا) نوشﺘه تا سرگذشت دو عاشق شرقی را در يک ساﺧﺘار
مﺘناوب زمانی و مکانی بر اساس تکنیکهای زمان ،بازيابی ،پیشبینی ،حذف ،ﺧالصه،
حاﻓظه ،وصف ،گفﺘگو و مکانهای مخﺘلف تعريف نمايد.
سیاست
جامعه عرب هنوز از سﺘم و ﺧشونت مﻘامات حاکم رهايى نیاﻓﺘه است .با اين ﺧشونت بايد
به شیوه هاى مخﺘلف مﻘابله کرد .مﺘن ادبی/داسﺘانی يکی از اين روشهاى نمادين است و
بدن هم يکی از نمادهای رهايى از قطعى سانسور است.
19۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
سیاسی از اجﺘماعی و اقﺘصادی جدا نیست؛ زيرا سیاست بر زندگی مسلط است و ازآنجاکه
رمان ،نﻘدی از واقعیت و کاوشى از پوشیدههاست ،در کنار مخالفان ايسﺘاده تا مبارزه پنهان
کسب قدرت را به نمايش بگذارد و با اسﺘفاده از شیوه های مخﺘلف به آن دست يابد و آن
را به قیمت نابودى طبﻘات جامعه غنی سازد و مبارزه ايدئولوژيک شخصیتها ،در زندان
و سوءاسﺘفاده ﻓیزيکی ،سرقت از ثروت مردم ،اسﺘبداد ،عدم دموکراسی و عدم زندگى در
تاريکی زندانها را انعکاس دهد.
رماننويس به اين تابوهای حاکم در جامعه نفوذ میکند و اقﺘدار و سیاست آنها را برای
رسیدن به اهداﻓش نشان میدهد تا «درد و رنج انسان مسﺘضعف و سرکوبشده در
هرجايی از جهان سوم را ،با مبارزه در برابر ناامیدیهای ﺧود و ظلم و تجاوز به ديگران
انعکاس دهد».
روايت با اهدايی آغاز میشود که بیانگر از دست رﻓﺘن شخصیت است ،بهطوریکه تمام
اجﺘماع به يﺘیمﺧانه تبديل میشود تا نمادی از يک جامعه قبیﺤى میباشد که در آن ﻓرد،
يک شخصى را بدون هیچ پناهگاه ،عشق و امنیت مىيابد« ،زمانی که ملتها سوزانده
شوند ،عشق ممنوع میشود .هر جای آن سرزمین ،يﺘیمﺧانه است» .او با اهدا و مﺤﺘويات
آن ،گمشدهاش را برای زندگی ﺧوب در غرب پیدا میکند اما ﺧاطراتی در حاﻓظهاش نﻘش
می بنددکه ﻓﻘط به زيان سرزمین مادریاش بود« .اکنون او بهجز زنان و عشق آنها ،مالک
همهچیزهايی است که آرزو داشت؛ او ثروت ،سالمﺘی ،ظاهرى زيبا ،قناعت ،احساس امنیت
و آرامش را با ﺧود به همراه دارد .پسازاينکه به يکی از مشهورترين نويسندگان وطن
برﻓی ،سرد ،راحت و صمیمى تبديل شد ،شکوه ادبی بسیارى داشت .بعدازاينکه وطنش او
را وحشى ﺧطاب کرد ،به آن دلبسﺘه شد ،زيرا او يکتکه گوشت قرمز يﺘیمى بود که در
يک پﺘوی قديمی کثیف پیچیده شده بود تا او را به مسیرهای گمراهى و سرگردانی پیش
ببرد و زمانى او را از يﺘیمﺧانهاى که تمام دوران کودکیاش در آن زندانیشده بود ،يﺘیم،
ﻓﻘیر و بیبضاعت بیرون کند».
اين يﺘیم با وضعیت جسمانی ﺧود ديگر تنها يک يﺘیم نیست؛ بلکه ابعاد عمیقتری را به
همراه دارد و در حﻘیﻘت نماد کشوری کامل است که ﻓرزندان ﺧود را در آغوش گرﻓﺘه اما
نسبت به آنها مانند ساير هموطنان دلسوز نیست .مدير نازاى يﺘیمﺧانه با همدسﺘى مردى
پیر ،او را به سرقت مﺘهم کرد تا سرنوشﺘش در حاشیه قرارگرﻓﺘه و تﺤت تعﻘیب پلیس
باشد .توصیفات براى زن نازا و مرد پیر برای مديريت پرورشگاه ،اندک بود و اشاره روشنی
به عﻘیم بودن وطنى داشت که چیزی جز ناامیدی برای ساکنانش به همراه نداشت و آنها
197
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
را در مﻘابل گزينههای دشوار زندگی قرار میداد .علیالخصوص در مراحل اولیه کودکی
که شخصیت ﻓرد شکلگرﻓﺘه و دربردارنده ﺧاطراتی هسﺘند که ﻓراموش کردنشان دشوار
است.
نسیان ،گزينههای بازگشت به پرورشگاه مﺘعفّن ،در کنار جاده ماندن و تﺤت تعﻘیب
ديگران قرار گرﻓﺘن ،يﺘیمﺧانه /وطن را در پى ﺧواهد داشت ،آن زندان شبیه به قبرسﺘان
بود؛ زيرا هر کس در آن وارد مىشد نمیتوانست از چنگال آن رهايی يابد مگر زمانی که
مرگ به سراغش میآمد که در حﻘیﻘت نشانهای از ظلم و بیرحمی کامل بود .اين بی -
رحمی موجب شد تا همهچیز را در سرزمین و يﺘیمﺧانهاى که او را رها کرد ،ترک کند.
«در اين کشور ،همهچیزهای وابسﺘه به وطنش را رها کرد؛ زمانی که والدينش آن را ﺧائنانه
ﺧفه کردند و او را يﺘیمی تنها و بیبضاعت رها نمودند ،بعدازآن عموها و عمههايش ارث
کوچکش را به سرقت برده و او را گرسنه ،ﻓﻘیر ،بیچاره و يﺘیم رها کردند».
بااينحال ،چنین شخصیتهايی عشق بسیاری به سرزمین ﺧوددارند ،کما اينکه به گفﺘهی
شاعر اعﺘﻘاددارند که کشورم برايم عزيز است .او وطنش را دوست دارد و اين را از طريق
نگرانیاش به ﻓنّاوریهای شرقی نشان میدهد ،زيرا با میهنش که او را برهنه و تنها رها
کرد ،مﻘابله مىکند« .پختوپز غذای شرقی و جمعآوری تنبور ،سازهای موسیﻘی شرقی
و مصنوعات شرقی که به ديوارهای اتاق نشیمن و راهروها آويزان و قفسهها را با آنها
تزئین کرده بود .بسیاری از آنها در گوشه و کنار ﺧانه در کنار پشﺘىهاى پر ازنیهای
طاليی براق و باالی ﻓرشهای دستباﻓت شرقی هسﺘند ،درحالیکه قابهای ﺧوشنويسی
عربی در ديوارهای اصلی ﺧانه مﻘابل آينههاى طولی آويزان شدهاند تا ﺧوشنويسی عربی
يکبار از سمت راست به چپ و يکبار ديگر در آينه از چپ به راست ديده شوند» .غربت
و بیگانگی ،ﺧانهاى واقعی شد؛ مانند ﺧانهای که پر از ﺧوشبخﺘی است .شايد (بهاء) با
وطنش مﺘفاوت باشد ،بهويژه ازنظر شکل و چهره تا اينکه بخواهد درگیری بین شرق و
غرب را منعکس کند« .او زنازادهای بود که نسب ،تاريخ و ﺧانوادهاش ناشناﺧﺘه بود ،گرم
و زيبا ،که چشمان سبز چمنىاش بر غربت و تنهايیاش مىاﻓزود .ترکیبی ﻓريبنده از
آمیزههای زيبايی ،جذابیت و ريشهدار بودن به نظر میرسید .بوی معطرش شبیه بوی گل
بنفشه در بالکن مدير پرورشگاه بود ،بوی مطبوع عطری که هیچ انسانی در جهان ندارد
که بر غربت انسان مىاﻓزايد و آن را پر از بوی کپک ،چرک و رطوبت میکند».
شخصیتها در وضعیت درگیری نابرابر داﺧلی ،میان اﻓرادی زندگی میکردند که عشق و
صلح را مىشناﺧﺘند .صلﺤی که به آزادی ،گرايشها و ﺧواسﺘههای ديگران وزندگی سخت
198
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
در واقعیت احﺘرام بگذارد.او معﺘﻘد بود که« :بیماری نبود که مرا کشت ...و اکنون مرا
واداشت تا برای او بنويسم؛ بلکه تمايلم به پاک شدن از ناپاکی بود که مرا در سفر
طاقتﻓرسايم درصﺤنه مبارزه شديد نابرابر بین زن بیچاره تنها وزندگی وحشی سرسخت،
دلبسﺘه کرد» تا بهطور مسﺘﻘیم به بهاء بگويد که عمل با کلمه شروع میشود تا آنچه را
که امکان دارد ،تغییر دهد.
«آنها اين حلﻘه ﺧونین را زندگی و من آن را عذاب مینامم ،آنها نوشﺘن را موهبت ،ناز
و نعمت و ابزاری برای ﺧالقیت و پاکدامنی دانسﺘه و من آن را راهی برای اعﺘراف و
اعﺘراض به زندگی و بیعدالﺘی میدانم .ما گروهى ضعیف و مصیبتزده هسﺘیم» .او به
ﺧاطر بیرحمی جامعه و ناامیدی که در زندگی نصیب او شده بود باعث شده بود تا او
حوادث را ﻓراموش کرده باشد« .ای ﻓراموشی ،زمانى مرا درک کردى که من نیاز به يادآوری
داشﺘم ،چﻘدر ﺧوشﺤالم که مانند زنی هسﺘم که دچار ﻓراموشی شده و او را از عذاب
يادآوری دردهای گذشﺘه و ناامیدیهای حال و آينده نجات دادهای».
وطن برای ضﺤاک و بهاء ،گرمابخش است؛ حﺘی اگر در غربت و دور از شرق طاليى باشند.
جايی که قاتالن و راهزنان غیر از قانون زور و غارت مطیع قانون ديگرى نیسﺘند وطن به
جنگلی براى کسب غنائم تبديل میشود .مبارزه در اينجا میان نیروهاى غالبى است که
بر پول و قدرت کنﺘرل دارند و با توجیهات مخﺘلف ،گاهی باحجاب دين و گاهی
وطنپرسﺘی و اﺧالق به هزينه مظلومین و سلب حﻘوق آنها ،وطن را غیرقابلسکونت
مى کنند .او از وطنش بیزار است؛ زيرا آن را در رويارويی زندگى سخت شبیه به زندگی
بهاء ترک کرده است« .مىکوشم تا تصويری قابلدرک از کودکیام درباره جهان پیرامونم
و اﻓرادی که معلم تاريخ و آموزش ملی را «شهروندان کشور بزرگ ما» مینامند ،تهیه
کنم ،اما ازآنجاکه به لﻘمه هوسانگیزی در دهان شادى گذرا تبديل شدم ،به هیچچیزی
پیرامون وطن ،شهروندان ،حوادث و سرنوشتها اهمیت نمیدهم ،حﺘى ديگر چیزى مرا
آزار نمیدهد که کیسﺘم يا مﺘعلق به چه کسی هسﺘم .همه مرا ناامید کرده و من تنها
هسﺘم و از زندگی بیزار و مﺘنفر ،از من چیزی جز نفسهای اجباری باقی نمانده است.
اعﺘمادبهنفس يا امیدم به وطن و مادر و پدرم را از دست دادم تا زمانی که ضﺤاک دوباره
برگردد و مرا از اين جهنم وحشﺘناک نجات دهد .هرگاه مرا صدا میزند ،مانند گوسفندی
که به دنبال قصابی بهسوی کشﺘارگاه میرود ،دنبال او مىروم».
پسازآن ،جسمش میان مردان حرکت کرد ،ازجمله کريم الوهدانی که پیرمردی بود که
در بازداشﺘگاه ،هويت جسمانی ﺧود را از دست داد و زهد پیشه کرد« .وی بیش از بیست
199
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
سال پیش در بازداشﺘگاه ﺧشک صﺤرا زير شديدترين انواع شکنجه قرارگرﻓﺘه بود .او زندان
را مملو از حق و زهد کرد تا بیتﻘوايی و ﺧیانتهايش را پنهان کند» .اين سفر در زندگی
ادامه مىيابد و جسم تنها ابزار اين آشنايی است؛ زيرا در بیمارسﺘان با سلیم مناضل آشنا
شدم« .سلیم چهرهاى شکسﺘه داشت ،چشمان ﻓرورﻓﺘه در کاسهاى که گردنش قادر به
نگهداشﺘن آن نبود ،هويت و انسانیت کامل او در يکلﺤظه به سرقت رﻓت ،شلیک به دزد،
ﺧوشبخﺘی او را گرﻓت ،نخاعش را با گناهی عمدی قطع کرد و با بیادبی گسﺘاﺧانهای در
اسﺘخوانهای پشﺘش جاى گرﻓت .ماههای طوالنی رابین بیداری و کما سپری کرد .در
میان کاروانها شهدا را ديد که به او نزديک میشدند تا او را در سرزمین ارواح ،جايی که
شعارها ،تشويقها و نگاهها در انﺘظار است ،ديدار کنند .او با تمام وجود سعی کرد به آنها
نزديک شود ،اما ديگر هیچوقت نمىتوانست حرکت کند».
در بیمارسﺘان ،با حﻘیﻘت ثابﺘى آشنا شد که به ﺧاطر دشمن دچار آن شده بود« .اين
حادثه اى بود که توسط اطالعات دشمن ترتیب داده شد تا او را ترور کند و اسم او از
صﺤنه مﻘاومت ﺧطﺧورده شود ،دشمن نمیتواند شخصیت منﺤصربهﻓرد مﻘاومت و حﻘوق
شخصیﺘی سرسخت مﻘاومت را تﺤمل کند .نﻘشه اين بود که او در اين حادثه بمیرد و
اسطوره مبارزه پايان يابد ،اما او پس از ﺧرد شدن اسﺘخوانهايش بهسخﺘی نجات پیدا
کرد ،ماهها در بیمارسﺘان شهر بسﺘرى شد تا در يک جلسه عمومی در مورد حق آوارگان
برای بازگشت به وطنشان شرکت کند» .به روايت عالقه واﻓری داشت« .بهطور ﺧالصه ،او
مردی است که مردم را دوست دارد و تنها مردم میتوانند او را دوست داشﺘه باشند؛ او از
کیفش روايﺘی تمامنشدنی و جالب بیرون میآورد از اﻓراد منﺤصر به ﻓردی که معنای
سرعتپايین زمان را نمی داند؛ زمان ،سخن او را با تمام معنی کلمه در اﺧﺘیار داشت».
من برای زيبايی و ايده میهنى که بدان اعﺘﻘاد دارد ،به او نزديک شدم« .شايد به اين دلیل
که مانند سنبل ،زيبا و مانند شمشیر برازنده بود ،يا اينکه روشنايی چشمانش با سکوت
معاشﻘه میکرد ،يا نور عصر در چهره او باعظمت يک شمايل مﻘدس اوگاريﺘی منعکسشده
بود .ايده مبارزه برای وطن مرا وسوسه کرد که به او نزديک شوم ،من در وطن ﺧود غريبه
هسﺘم و او مرا انکار میکند» .مﻘاومت او را برای انجاموظیفه ﻓراﺧواند؛ بنابراين به مﻘاومت
پیوست و درراه میهن ،همانطور که مىﺧواست ،به شهادت رسید« .اين داسﺘان ،روايﺘى
ثابت و داسﺘانى مردمى است که ﺧالصهاش چنین است که آنها ﻓﻘط يک کابوس دارند
که اسمش عذاب ،کوچ و انﺘظار است .او بهای زندگیاش را پرداﺧت تا پايان اين داسﺘان
را تغییر دهد تا درنهايت به آزادی برسد» .پراکندگى سیاسی در رمان مشهود است؛ حﺘی
200
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
اگر در پسِ مﺘن پنهان باشد؛ داسﺘاننويس پايانی را انﺘخاب میکند که مﺘناسب با
قهرمانانش وزندگی آنها باشد .هرکس زندگینامه قبیﺤى داشﺘه باشد ،درنهايت به اين
سطح از زشﺘی بدل میشود و هرکس که انسانیت داشﺘه باشد ،عاقبت پراﻓﺘخارى از آن
اوست؛ بنابراين داسﺘان ،پايانی ثابت دارد که نماد مﻘاومت و ايسﺘادگى است و بدنش اين
پايداری را به رسمیت مىشناسد .قطعاً جسمی که شما آن را میﺧواهید ،بدن شناﺧﺘهشده
مادى نیست؛ بلکه بدنى اﺧالقی است که به ديگری حیات و دوام میبخشد.
شايد شکل ديگر مﻘاومت که در آن زشﺘی مﻘاومت و سیاست برای اهداف شخصی ﺧود
از آن سوءاسﺘفاده میکند را ﻓراموش نکرده باشد ،حﺘی اسمش را معرﻓى نکردو آن را
تکذيب کرد تا اشکال دسﺘرسى ﻓاش نشوند« .پسازآنکه همرزمانش او را مورد آزار و اذيت
قراردادند ،بهعنوان يک پناهنده سیاسی به کشور آمد ،او را از کشورش بیرون کرده و از
موقعیت سیاسی مﺤرومش نمودند ،بنابراين او به مردِ قطب مخالف کشورش در ﺧارج
تبديل شد؛ و با دو کامیون مال دزديدهشده از کشورش به شهر آمد و بر مردم کشور و
احزاب سیاسی از ايالتها و قارهها که با پولهای سرقت شده ﺧود تشکیل داده بود ،مسلط
شد و لﻘب امپراتور گرﻓت» .بهاء ابزارى برای رسیدن به اهداﻓش بود« ،مرا و دوسﺘانش و
میهمانان و مردانى که دوست داشت با آنها ديدار کند را به حزبش کشاند ،من در پیامهای
حزبی او بهﺘرين پیامرسانش بودم و به سیاسﺘمداران نزديکتر شدم ،کشف کردم که همه
اﻓراد هرروز سیاست میورزند .بزرگترين سیاست در شهر من اين است که پس از يک
سفر طاقتﻓرسای پوشالى از صبح تا غروب ،زندگی ﺧود را مديريت کنم .دوباره کشف
کردم که زنان مخفی کسانی هسﺘند که در مديريت اين جهان شگفتانگیز مشارکت دارند،
آنها کسانی هسﺘند که مشکالت کسانی که از آنها ناراحت هسﺘند را تﻘسیم مینمايند
و بیگناهان را به بازداشت يا مرگ میﻓرسﺘند».
زن عامل اصلی وقايع در جامعه پايین بود .او کسی بود که باوجودش سرنوشت مردم را
کنﺘرل میکرد و او را باشخصیﺘی موسوم به عاشق و هديه به دنیای مواد مخدر انﺘﻘال
مىداد « .تجارت مواد مخدر ،اسلﺤه و بردگان سفید؛ دوست داشت به دنیای او بروم؛ زيرا
او از پراﻓﺘخارترين کسانی است که با او رﻓاقت و دوسﺘى کردم و از آرامترين اﻓرادى است
که عصبانی نمىشود تا تصمیم به انﺘﻘام بگیرد و صادقترين شخص دروغگويی است که
در میان مردان ديدم .او اﻓﺘخار میکرد که ﻓروشنده اسلﺤه ،مواد مخدر و زنان است ،او
ﺧود را به کسانی او را میشناسند چنین معرﻓی میکرد و میگفت :من بزرگترين دالل
عشق و هديه هسﺘم» .تا به شخصیت جديد مخنثى به نام همالن ابوالهیبات انﺘﻘال يابد.
201
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
«او ازنظر جسمانى و رﻓﺘاری مخنّث است ،بااينوجود در لباس انسانیت زندگی میکند که
پدرش از کودکی به او تﺤمیل کرده است ،بنابراين او مرتباً اعالم میکرد که مرد است و
شکلگیری ﺧنثى (نه مرد و نه زن) و گرايش ﺧود را به دنیای جنس مخالف پنهان
مینمود ،لباس های زنانه زيبا ،لباس ابريشمی ،تزئینات و عطرهايش در کشوهای اتاق
ﺧصوصی او قفلشده بود ،لباس زنانه ﺧود را مخفیانه مىپوشید و با آنها باشکوه عکس
میگرﻓت و در ساعات آﺧر شب مخفیانه در ﺧیابانهاى شهر مىرﻓت تا از هوسهای
زنانهای که در وجود او بود سوءاسﺘفاده نمايد ،همانکه پدرش مصمم بود آن را در اعماق
وجودش دﻓن نمايد و آن به نفع زندگی مردانۀ او بود که هرگز نمیتوانست روزى از روزها
مرد باشد».
«او برای نمايندگی از حزب قبیلهای ﺧود که پدرش برای مخفى کردن کار او تشکیل داده
بود ،زندگیاش را در شهر گذراند و کارش را درزمینهٔ قاچاق اسلﺤه از طريق روسﺘاهای
مرزی در پسِ آن پنهان کرد؛ اما با مرد بزرگى که نامش اثبات بود ،همراه شد .او در برابر
مردم بود تا پدر و مردان قبیلهاش را شرمنده نکند» .او در آپارتمان ﺧود مانند زنى
ﺧفهشده در بدن يک مرد بود تا با او دوست شود .به تمسخر مﺘوسل میشد تا از طريق
سخنان صلح آمیزش با دشمن زندگی کند« .پیگیری اظهارات سیاسی ﺧطرناک وی درباره
ضرورت همزيسﺘی مسالمتآمیز با دشمن بهجای نابودى او ،يکی از سرگرمیهای دوست -
داشﺘنى من شد .ازآنجاکه صلح واقعی توسط مردان واقعی انجام میشود و او ﺧودش را
يک مرد واقعی میبیند ،بنابراين او با شهادت لیست بزرگی از زنان ناپاک و شهادت باشکوه
من ،ﺧواسﺘار صلح مردان شجاعی است که ﺧود را يکى از آنها میداند .سخنان طوالنی
او که مملو از دروغ بود ،مرا میﺧنداند تا اينکه درد رويیده در سینه چپم را ﻓراموش کردم،
مرا تشويق کرد تا از او بخواهم وقﺘی به آپارتمان من بازگشت ،کاشیهای کف را تمیز
کند» اشاره به کسانی دارد که به سازش وزندگی صلحآمیز با دشمن تن مىدهند؛
درحالیکه در ﺧودگردانی و دور از مردانگی زندگی میکنند تا موقعیت سخت ايشان،
رسوايی آنها را اﻓشا کرده و گرايش ﺧائنین به آرمان ﺧود و کسانى که مبارزه را وسیلهای
برای رهايى آزادى بکار مىبرند را نشان مىدهد .پیشبینی او سرنوشت اين شخصیت را
نشان میدهد که بهعنوان يک ديپلمات به اروپا رﻓﺘه و با يک همجنسگرا ازدواج میکند
تا به اين نﺘیجه برسد که ﺧانواده و شايد همه سیاسﺘمداران تفاوتی با مخنّثى به اسم
همالن ندارند« .او حزب پدرش را ترک کرد واينگونه جانشینی وی به پسر ديگر ﺧانواده
202
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
انﺘﻘال ياﻓت .اسم او هم همالن بود .در حالی که من همچنان اسم همالن را بزدل می -
ﺧواندم».
ديدگاه روايت «ضﺤاک » با نظر «بهاء» در شرق عربى تفاوت ندارد ،جايی که ﺧطبههای
پوشالى بدون نﺘیجه است و دشمن به نام آزادی سرزمین را میگیرد .آن در حﻘیﻘت مرگى
است که همهجا همراه اوست «امروز اين بﺤث توسط انﻘالبیون در شرقى که تضعیفشده
است مطرح مىگردد ،بدون اينکه مردم ،روزنه امید ،آزادی يا عدالت را ببینند ،هیچچیزی
جز مرگ ،درد و سروصدا وجود ندارد .آن دشمنی است که جهان را با پرچم شیطانی ﺧود
در برگرﻓﺘه است و مردم به نام آزادی ،دموکراسی و برادری قربانى میشوند .مرگ به هر
مکانی مىﺧزد» تا سرنوشت مردم ،مهاجرتى دائمى باشد« .پناهندگان و مهاجران هرروز
بیشﺘر به شهر هجوم میآورند ،آنها از هر ملیت و نژادی که باشند با آوارگی ،ترس ،از
دست دادن و درد مﺘﺤد میشوند و سرنوشتها و قضا و قَدَر آنها را از هم جدا میکند».
ازنظر وی ،وطن ،حمايت و پشﺘیبانى است و برﺧالف آن نمیتوان در آنجا زندگی کرد،
زيرا ﺧیانتکاری میشود که تفاوتی با سارقان ندارد.
هنگامیکه بهاء مجبور به کارهايی برﺧالف میل باطنی ﺧود بود درواقع به قﺘلعام قلم
پرداﺧﺘه بود که تأثیرش از جسمش کمﺘر نبود ،بنابراين رمانش را درازای شغلى به شخصی
در يک کشور ديگر ﻓروﺧت .يکبار قیمت رمان ﻓروﺧﺘهشده من ،بیش از تصور يا
درﺧواسﺘم بود و آن زمانی بود که آن ﺧريدار در عوض کار ﺧالقانهاى که برای او نوشﺘم،
در دولت کینه و نفرت ،شغلى دولﺘی در بخش رسانه به من پیشنهاد داد ،من پسازآن
علّت بخشندگی بسیار او را درک نکردم ،آنچه میﺧواسﺘم ،دسﺘمزد ﻓروتنانه رمانی بود که
برايش نوشﺘم ،من انﺘظار نداشﺘم با دسﺘمزد معﻘول و حﻘوق بازنشسﺘگی ،شغل مناسبی
در د ولت داشﺘه باشم تا زندگی آرامى را برايم ﻓراهم کند .در آغاز تﻘريباً عجله داشﺘم که
به سؤال اشﺘباهم پاسخ دهم؛ زيرا گمان میکنم آن رماننويس ،دزدى است که يکمشت
اﻓﺘخار را به يک صورت يا صورتى ديگر بیان مىکند.
اما بهزودی جزيیات مداﺧله کردند تا نگذارند ﺧدایناکرده او را بهاﻓﺘخار مﺘهم نمايم.
می دانسﺘم که او به من دسﺘمزدی داده که از جیب ﺧودم به من پرداﺧت ﺧواهد شد؛
بنابراين تصمیم گرﻓت دسﺘمزدم را از جیب دولت و میهن بپردازد .او بهﺘرين کسی بود
که درباره کشور و میهنپرسﺘی صﺤبت میکرد ،همانطور که به منفعت و بهرهبرداری در
اشکال موجود به دلیل موقعیت حساس اداری در شهر توجّه داشت .آنها میهن را مال
ﺧود میدانند و میتوانند آن را به هرکسی که مىﺧواهند اهدا نمايند .میهنپرسﺘی برای
203
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
ﻓﻘرا ،اﻓسردهها ،مسﺘضعفان و شراﻓﺘمندان ،دارندگان وجدان زنده و پاکى است که نه
ﺧريداری میشود و نه ﻓروﺧﺘه میشود.
شايد سخاوتِ با اموال وطن در اﺧﺘیار اين جعل کنندگان و مناﻓﻘان باشد ،من مﻘالهاى
رياکارانه برای زنی که در ايالت کار میکرد ،نوشﺘم ،زنی که مدارک بسیاری را بدون تالش
و با پول کسب کرده بود تا پارادوکس ماهیت کنايهآمیز ﻓروش وطن به ﺧاطر دﺧﺘرى
ﻓرومايه را انجام دهد« .بنابراين تصمیم گرﻓﺘم که سخاوتم را باسخاوتی مشابه به او
برگردانم؛ بنابراين مﻘاله رياکارانه سطح بااليى را برايش نوشﺘم تا آن را به يکی از مﻘامات
ايالﺘی انﺘﻘال دهد تا عالوه بر بسیاری از مشاغلی که با دسﺘمزدهای عظیم در آن کار
میکند ،امﺘیازات شغلی جديدی نیز به دست آورد .او مدارک عالی علمی بسیاری داشت
که همه آنها را با پول والدينش که کارمند مشهور در رده قضائی اين کشور به مدت يک
ربع قرن بودند ،به دست آورده بود .او پول مردم را به سرقت برد تا برای دﺧﺘرش چندين
مدرک دانشگاهی و موقعیت معﺘبر بخرد تا از سرقت ملﺘى که مىپندارند او ﺧدمت مى-
کند ،ارث ببرد .مادامیکه هدف شريفش از جانب پدر دلسوزش تأمین مىشد؛ ﻓروش وطن
برای ﺧريد نیازهای دﺧﺘر بدون اسﺘعداد و وجدان کارىاش بکار مىرﻓت!»
جامعه رمان با يک نیروی نامرئی کنﺘرلکننده رﺧدادها ،ازنظر سیاسی و اجﺘماعی پايمال
میشود ،درواقع اين قدرت در داﺧل شکست میﺧورد و در پس آن قدرت ديگری وجود
دارد که آن را کنﺘرل نمايد و غالباً زن و جسم او ابزاری برای اين کنﺘرل مىباشند؛ بنابراين
جامعه تﺤت اﺧﺘیار ﻓاسدى کوچک است تا جامعه را کنﺘرل کند .اين جامعه از بیرحمی
و سلطه ﺧارجی و اقﺘدارگرايی داﺧلی رنج میبرد« .او دريکی از تﺤصنهای بزرگ و داغ
شهر شرکت کرد تا به گرانی ،ﻓﻘر ،مالیات زياد ،ﻓساد و ﺧفﻘان آزادیها اعﺘراض نمايد .اين
تﺤصنهای مسالمتآمیز بهسرعت به درگیری ﺧونین با پلیس ضد شورش تبديل شدند
که بىرحمانه تﺤصنکنندگان را زير پا گذاشﺘند ،آنها اسﺘنکاف [ﺧوددارى و ممانعت]،
ﺧواسﺘهها و امیدهای ﺧود را برای رهايی از بیعدالﺘی و رنج نابود کردند».
بنابراين او يﺘیمﺧانهای را به ياد آورد که به نمادی براى وطنی مﺤروم تبديلشده که در
تصاوير و وقايع رخداده در آن ،آزادیها ،ويرانیها و کنﺘرل بر سرنوشت ساکنانش مﺘفاوت
نیست« .او به ﺧیابان بدبخﺘی که يﺘیمﺧانه در آن بود ،رﻓت .او آن را مانند وطن نابودشده
ديد ،وی از کسی درباره دلیل ﺧرابى اين ساﺧﺘمان نپرسید» .او ﺧودش بهاء را ديد «من
يک حرامزاده پرورشياﻓﺘه در يﺘیمﺧانه بیش نیسﺘم و ﺧیلى زود ﻓهمیدم که همه
کشورهای شرق يﺘیمﺧانه بزرگی بدون هیچگونه عزت ،لطاﻓت و امیدوارى هسﺘند».
204
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
اين بیگانگی بر روى دانشمندانی که بر ضد جامعه ايسﺘادند ،تأثیر نهاد؛ بنابراين با توجه
به روابط چندگانه هماهنگ و مﺘناقض بدن ،بدن را پاک و تصفیه کردند« .به اين اکﺘفا
کرد که عصر آن روز داسﺘان دانشمند مشهور هسﺘهای عرب را که از کشورش ﻓرار کرده
و در آپارتمان ﺧود بدون اطالع از عامل جنايت مورد سوءقصد قرارگرﻓﺘه را بشنود،
همانطور که در گزارشات تﺤﻘیﻘات پلیس عنوان شد؛ درحالیکه همه میدانند چه کسی
و چرا او را کشﺘند .او کسی بود که مخالفﺘش را با سیسﺘم ﻓاسد شرقی ابراز نموده بود و
بیش از يک مﻘاله درباره آن نوشت ،بنابراين به سراغ کسانى که سرنوشﺘى چون او دارند،
میرود و هزينه زندگی ﺧود را با نظرات و قلم ايشان پرداﺧت مینمايد» .اينيک واقعیت
تکاندهنده درراه بازگشﺘش است «که بسیاری از دﺧﺘران در هنگام شب به او مراجعه
مىکردند ،او آنچه در جیبش داشت به آنها مىداد و سبب حیرت و تعجّب آنها میشد
زمانی که به آنان میگفت :شما در اين شهر ﻓاسد ،پاکترين هسﺘید» .اين شهر در ياد و
ﺧاطره او چیزی جز درد و غم و اندوه نبود «از زمینهاى ﺧشک و آسمانهای تاريکش و
مسیرهايی که به هم نمیرسند و حاﻓظهاش که تنها درد و پريشانی برايشان به همراه
دارد»؛ بنابراين بدن يک سیسﺘم نمادين عمومی است .اين رمان سعی دارد میان جنسیت
و شرايط پیرامونیِ اجﺘماعی و اقﺘصادی و قلدران جامعه و اکثريت نابودشده را پیوند دهد.
جسم نﺘیجۀ اينهمه تخريب و زوال بود.
شايد اين انﺤطاط در جامعه باعث شده تا قهرمان اصلی مسﺘﻘیماً وارد اين جهان شده و
با هر وسیلهاى حﺘی دزدی ،رسیدن به اهداف ﺧود را انجام دهند؛ و اين تنها براى آشکار
کردن حﻘايﻘی است که در جامعه وجود ندارد .همانطور که وی سفرى پزشکی را به زن
ﻓﻘیری اﺧﺘصاص داد و هیچچیزی جز قلم و نوشﺘن مﺘون جعلی ادبی انجام نداد.
«کمکهزينه پزشکی من از زن اندوهگین و ﻓﻘیرتر از من دزديده شد ،او چیزی برای ارائه
به آن دزد ندارد تا لطف و مهربانى او را به دست آورد .من کمکهزينه دزديدهشده از زنی
که با ﻓﻘر و بیماری درهمشکسﺘه شد را بهعنوان يک پیروزی برای ﺧودم قبول کردم و به
منطق سارقانی که همهچیز پیرامونم است ،پناه بردم؛ پاکدامنی و عفت ديرهنگام من در
دنیای حرامزادههای دزد که همهچیز را مانند وطنهای ﻓﻘیر و رزق و روزی مطلوب به
سرقت بردند ،هیچ ﻓايدهای نداشت» .همهچیز در وطن ﻓرومیپاشد برای هرکسی که
پیرامونش ،بسیارى از ناامیدیهای مخﺘلف و سرشکسﺘگیهای مﺘفاوت وجود دارد،
همینطور در مﺤیط کوچک ﺧانواده ،دوسﺘان و آدابورسوم هم همینطور هست؛ مﺤیطی
وجود دارد که موجب به وجود آمدن رﻓﺘار قهرمانانه میشود .در سرزمینی که «آتش ،نزاع،
205
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
مصیبتها و باليا بیداد میکنند و سارقان و قاتالن در آنجا در امنیت و شادی زندگى
مىکنند ،بىگناهان ،قهرمانان ،صالﺤان ،دانشمندان و مبﺘکران در آن میمیرند ،درحالیکه
سگها ،گاوها ،ﺧوکها و موشها چاق میشوند و با چربی ﺧود ﺧفه مىگردند» .در اين
ﻓضای پیچیده که بهاء و ضﺤاک بزرگ شدند ،شخصیتهای شکستﺧورده ديگرى هم
هسﺘند .در آن انﺘﻘالهاى ﺧشونتآمیزی است که منجر به شکسﺘن روح و وقوع شکاف
بزرگی مىشود و قابلترمیم نیست ،در اين شرايط ،بهاء آمد و ضﺤاک با شکستهای
مﺘعدد از همه جهت او را همراهى کرد؛ در برابر آنها چیزی جز پايداری درراه عشق وجود
نداشت «همه دنیا داسﺘان اين دو عاشق را میدانند که باقدرت عشق ابدی ﺧود بر مرگ،
ﻓراموشی و جدايی پیروز شدند».
جنس
جسم ابزاری برای ابراز حالت نیسﺘى ،سیاسی ،اجﺘماعی و مذهبی بود ،هر زمان که بهاء
يا ضﺤاک از بﺤرانى ﺧاص عبور میکرد ،جسم وسیلهای برای ﻓرار از تنش روانی بود ،اما
بسیار از آن دور بود .با اين تالشها و بدون عشق ،بُعد پنجمی که رماننويس در اولین
رمان ﺧود (أعشﻘنی) شناﺧت ،هرگز مﺤﻘق نمىشد؛ بنابراين شکست عمیقتر و دردناکتر
ﺧواهد بود .همانگونه که ازنظر سیاسی مﺘوجه شدند ،جامعه به سوق دادن شخصیت
بهسوی زوال کمک میکند و ازاينرو جسم ،ابزارى براى معیشت مىشود .جسم در رمان
(أدرَکَهَا النّسیان) ابعاد ايدئولوژيکی را ارائه میدهد« .بهطور ﺧالصه ،او شکستهای طوالنی
و ناامیدیهای مداوم ﺧود را در جسﺘجوی امرارمعاشی شراﻓﺘمندانه بهسخﺘی به دست
مىآورد ،در جهانی که راضی نبود درازای سختکوشی او ،دسﺘمزد ناچیزى به او بدهد،
مگر اينکه بدن قرمز تﺤريکانگیزش را اهدا نمايد».
در اين ﻓضای پیچیده و درهم ،بهاء پرورش ياﻓت ،تنها بود و کسى کنارش نبود و ازآنجاکه
ترکیبات زيبای مﺘفاوت از زيبايی عربی و پوست گندمگون داشت ،او را در معرض ديد
عموم قرار مىداد .او سرﺧى زيبايى داشت .جسمش مکان حرص و آز آنها بود و او از اين
جسم برای رسیدن به اهداف مخﺘلفش اسﺘفاده میکرد .ازآنجا واقعیت اجﺘماعی ،سیاسی
و مذهبی اﻓشا شد و «صمیمانه کوشید ﻓرصﺘی برای لﻘمهاى حالل داشﺘه باشد؛ اما مردانی
که به او چشم طمع داشﺘند بارها و بارها مسیرهای او را مسدود کردند» تا اينکه او را به
انواع مخﺘلف رذيلت کشاندند .او سال ها اسیر روح و جسم شیاطین انسانی بود تا اينکه
جوانیِ زيبا و هیجان انگیزش به اتمام رسید .او به جز هدی که نزديکﺘرين دوسﺘش بود،
از تنهايى و انزوای کامل راضی بود .بعضی از مشﺘريانش ،سخنان طاليی او را ﺧريداری
20۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
کرده و آنها را به نام ﺧود در روزنامهها و مجالت منﺘشـر میکردند اين رمان قصد دارد
جسم داﺧلی و ﺧارجی زن را وصف کند تا ابعاد ديگری به آن بدهد و او را کانون توجه
ديگران قرار دهد؛ زيرا رنگ قرمز و لﻘب «حمیرا» که با آن صدايش مىکردند ،موجب
مىشد تا شخص مﺘناقضى مورد طمع قرار گیرد.
به همین دلیل بهاء همیشه تأکید میکرد که ﺧیانت نهتنها در جسم نیست؛ بلکه همانطور
که برﺧى اﻓراد ﻓکر میکنند ،ﺧطر اين کلمه در ﺧیانت ،کمﺘر از جسم نیست .آن نیز مانند
جسم شراﻓت دارد« .او با کلمات ،تجارتش را آغاز کرد و تصمیم گرﻓت از آلوده شدن توبه
کرده و به قلم ﻓروشی روی بیاورد تا زمانی که شغلى دولﺘی به دست آورد و يک مسﺘمری
اندک برای وی به ارمغان داشت و موجب شد آلودگی قلم و جسم را رها کند و در سکوت
ﺧانهاش غرق در تنهايی ،بیماری و ﻓﻘیر شود» .او نويسندگانی که بهناحق در پى کسب
شهرت هسﺘند را اﻓشا میکند و ازآنجا قلم دروغ مىشود و از مسائل ملت دﻓاع نمیکند و
به امور پست مشغول مىشود تا نیاز نويسنده به مال را توجیه کند؛ و گناه بدن و قلم را
مﻘايسه نمايد؛ بنابراين ضرر و زيان هر دو مشابه است« .نﺘوانسﺘم اين وسواس ﻓزاينده را
در درونم از بین ببرم که گفﺘههايم بخشی از عزت و اﻓﺘخار من هسﺘند و کسانی که آنها
را از من ﺧريداری میکنند ،در جسمم عابران جديدی هسﺘند و اينکه من هنوز هم با
شکلهای مخﺘلف با ﺧودم تجارت میکنم؛ اما دسﺘمزدم در تمام مدت کمﺘر از ﻓروش آن
بوده است».
شايد همین نیاز بود که باربارا ،منشى ضﺤاک را واداشت تا حسادتش را تنها وسیله تأمین
نیاز مالی ﺧود قرار دهد ،بهطوریکه ارتباط جسمی به قراردادى کاری تبديل شد« .منشی-
اش باربارا به او کمک کرد تا لباسها را با اکراه و تنفر انﺘخاب کند ،او امیدوار به ازدواج با
او بود تا بﺘواند جذابیت ،شهرت ،مال ،مهربانی سخاوتمندانه و قلب مهربان و ﺧالق او را
در همهچیز پس از وجود رابطه بین آنها تصاحب کند».
ﻓﻘر ،باربارا را بر آن داشت تا با ضﺤاک کار کند و امور ﺧانهاش را اداره کند؛ اما او ازنظر
جسمی برای برآوردن ﺧواسﺘههای ﺧود بدون کوچکترين احساس عشﻘى از او
سوءاسﺘفاده کرد ،گويی از او به ﺧاطر نیاز داشﺘن به مﺤل اقامت و کار اسﺘفاده میکرد.
موضوعِ کار مشخص است؛ اما در پشت آن سوءاسﺘفاده ﻓیزيکی قرار دارد .اين رابطه راهی
برای بیان ﻓشارها و نگرانیهای زندگی است .شايد تلخترين رجوع ،زمانى باشد که معلم
اﻓراح الرملى را با پیام مﻘدسى که او را زير النساء (رقّت و نرمى نسبت به زنان) مىنامد،
207
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
مﺘﺤول مىکند .او آرزو داشت در مسیر ادبیات و معلم به او کمک کند« .او همچنین
نمیدانست که اين تالش ،او را به راه اﻓراح الرملی مىرساند که به شکار هر چیزی که
دوست داشت ،میرسید؛ يﺘیمی سرخ بود و میتوانست بر واژگان مسلط گردد».
شايد ترجیح شخصیت الرملی و تشبیه آن به شکارچی برای نشان دادن عمق شکار ،نمادی
باشد که شخصیت معلم را در برمیگیرد؛ همچنین نمادی برای اﻓراد کنﺘرلکننده/زنان
يﺘیم مى باشد .سکوت سرپرسﺘان چیزی جز سکوت اقﺘدار درباره رﻓﺘار اين اﻓراد نیست.
«او در پايان دهه پنجاه بود ،اما در اوج قدرتش ،میل و هوس يک شکارچی را داشت،
آرزويش اين بود که به شکار زنان يﺘیم يکى پس از ديگرى بپردازد ،او که در شصتسالگی
بازنشسﺘه شده بود ،از يﺘیمﺧانه بیرون نرﻓت ،اما همه زنان پرورشگاه را شکار کرد .او يکی
پس از ديگرى در جسم يﺘیمان گشتوگذار میکرد و اطمینان حاصل مىکرد که ناظران
گناهانش ،بخشهاى اشباع و رضايت بخشى از جنسیت را که براى آن مىسوﺧﺘند ،پنهان
میکنند .حﺘی به بانوی نظاﻓﺘچی مسن که بوی زباله میداد ،در اتاق عمارتش در آشپزﺧانه
پرورشگاه حمله کرد ،او را با رابطه سیر کرد تا اينکه آن حیوان ﺧانگیاش شد و نفسنفس
زنان ﻓﻘط او را مىديد».
او يﺘیمﺧانه را به مکانی تبديل کرد که تا حد زيادی به جامعه شباهت داشت و ضمن آن
به ﻓساد اداری اشاره کرد که برای مﻘابله با آن نیاز به اقﺘدار قوی است« ،أﻓراح الرّملى
يﺘیمﺧانه را به مکانی نامناسب تبديل کرد و قدرتش را به آن تﺤمیل نمود .برايم آسان
نبود که به او بگويم نه؛ يک کودک يﺘیم تنها چه چیزى را میتوانست به هیواليی بگويد
که همه را میبلعید؟»
208
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
او به شکلى که مجاز بود ،اهمیﺘی نمیداد« .در انواع زيبايی ،جزئیات ،سن ،آدابورسوم
کار ،اﺧالق معلم و وجدان حرﻓهای ﺧیلى مکث نمىکرد؛ بلکه به يکچیز ﻓکر مىکرد و
آن سفری در روح و روان انسانهای مذکور بود ،هر کس که باشد تا هر وقت ﻓرصﺘى به
او دست دهد ،روح آنان را آزار دهد .او ﺧود را اسبى اصیل توصیف میکند که هرگاه
بخواهد ،به ماده ﺧود نزديک شده و او را تﺤﻘیر میکند ،حالآنکه او مىﺧواست يا ابا
مىکرد» .بهاء در حالﺘى از سرگردانى ،بالتکلیفی و سردرگمی بین آنچه میﺧواست و آرزو
داشت در لﺤظه کنونى ،زندگی میکرد« .من ديگر تمايز بسیاری میان تمسخر و تعريف
و تمجید اﻓراح الرملی از ﺧودم ندارم ،اما کامالً ﻓهمیدم که به لطف راهنمايی و مراقبت او
در نوشﺘن و تصﺤیح مداوم از نوشﺘههايم ،بسیار پیشـرﻓت کردم ،من او را در نويسندگى،
بلندمرتبه و واال میبینم ،حﺘی اگر در مدارج اﺧالقی در پايینترين حد باشد و يک ﺧائن
وحشﺘناک در اﺧالق ،تعلیم و تربیت ،علم و انسانیت باشد .او بیش از يک روباه ﺧائنى
نیست که هرازگاهی ،جسم و روان دﺧﺘران يﺘیم ضعیف را میدزديد ،گوشت آنها را
میﺧورد و از دور اسﺘخوانهايشان را سست میکند».
شخصیتها در اين کار همکاری میکنند و طرﻓین با ﻓلسفهای که بدان معﺘﻘدند ،به عمل
گناه اکﺘفا مینمايند و اين کار با رضايت هر دو طرف است؛ و اگر ضعفى باشد ،در طرف
ضعیف و ناتوان (بهاء) /مردم آشکار است که در يک قیاس ،اجبار و ضعف را نشان مىدهد.
«نمی توانسﺘم در برابر او مﻘاومت کنم يا او را رد نمايم يا بر سرش ﻓرياد بزنم ،او مرا مثل
يک بز کوچک به اتاقش کنار اتاق مدير پرورشگاه میکشید و شروع به آزار و اذيت من
نمود و در همان لﺤظه مرا بیپناه کرد و بکر بودن ،کودکی و رؤياهای کوچکم را ﻓاش
کرد؛ و من مانند کالغی غمگین و ترسیده که پاهايش را به راه آهنى بسﺘه اند که قطار از
آن عبور کند تا زير چرخهای آهنین شعلهورش ﺧرد شود ،سکوت کردم».
او باشخصیتهای ديگر ادبی که نﻘد مىشوند ،روبرو مىشود ،از آن شخصیتها ،وﻓا ذيب
نويسنده و ناشر دانش ﻓلسفه زيبايى است که انسان در آن حق را مىيابد« .برای نخسﺘین
بار در زندگی ،ﺧود را در برابر موجودی نیمه منﻘرض به نام انسان ديدم»؛ اما او پس از
اعطاى جسمش به او به ﺧاطر عالقه و شوق زياد ،در اثر حمله قلبی درگذشت؛ اما مرگ،
او را در دنیای سیاه و تاريک ﺧود هنگام حمله قلبی دزديد« :درحالیکه او در کنار من
بود ،شادی او را کشت و هوس او را ﺧفه کرد؛ بنابراين بدن لطیف و مهربانش زير سنگینی
هوس که او را اذيت میکرد ،ﺧرد شد».
209
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
سپس با هنرمندی بانام يراع آشنا شدم .او را به ﺧاطر آهنگهايش دوست داشﺘم و ﻓکر
میکردم که او دوباره به دنیای شگفﺘى جذب ﺧواهد شد؛ اما او عاشق جنس مخالف بود
و مانند عشق به آهنگهايش از يکی به ديگری انﺘﻘال مىياﻓت« .من کشف کردم که او
عاشق جنس مخالف است؛ همانطور که موسیﻘی ،ملودی و کلمات را دوست دارد .او
دوست داشت يکی را پس از ديگری امﺘﺤان کند و ﺧود را در تناقضات ديگران پیدا نمايد،
بنابراين وقﺘی او با نغمهها بازی مىکرد ،از من دور شد و عشﻘش به من پژمرده شد»،
ترانههای وطنپرسﺘانهاش را ترک کرد؛ «اما او ثروتمند شرقی قبل از او بر جسم ديگران
سبﻘت جسﺘه و او شیوه وى را در پیش گرﻓت و باالترين امپراتوری ثروت را از آن ﺧود
کرد .من پروژههای رسانهای و هنری برای او ايجاد کردم تا او را در کنار ﺧودم نگهدارم.
بعد از رها کردن ترانههای میهن پرسﺘانه ،مذهبی و انسانی که از آنها اسﺘفاده میکرد،
ديگر نﺘوانست آن را رها کند و از هنر زشت ﺧودش بگذرد .ادعا میکرد که به ﺧاطر
شهرت ،مﺤبوبیت و درآمد گسﺘردهای که برايش به همراه دارد ،سفیر آن است ،او همه را
به نفع انﺤراﻓش رها کرد و موجب گشوده شدن گنجینه علیبابا و همراهانش شد» .او
مﺘعهد به دﻓاع از آرمان مذهبی و میهنیاش نبود.
او يﺘیمﺧانهای را برای گناه تأسیس نمود ،که بايﺘیم ﺧانههای ديگر تفاوتی نداشت ،بلکه
بهﺘر از يﺘیمﺧانه در زمانهای ديگر بود .اين اشاره به جامعه ،بیرحمی و هرجومرج حاکم
بر آن دارد ،بهطوریکه بعد ،آن مکان براى همهکسانی که ناقض موازين اجﺘماعی و مذهبی
بودند ،بهﺘر از آن بود .بهاء تصمیم گرﻓت عشق زندگیاش را لغو کند تا رابطه عاشﻘانه،
گزينه جايگزين مالى باشد که به او مىرسید .اين رابطه مانند يک رابطه تجاری بود ،چنین
منطق ﻓريبندهای به واقعیت پیوست ،آنچه شما به آن ايمان نداريد ،او را واداشت تا به
دنبال قدرت و پولى بدود که او را بیشﺘر ﺧسﺘه نمود ،زيرا او بهﺧوبی میدانست که عشق
واقعی چیزی است که به او همچون ضﺤاک امنیت مىدهد« .همیشه احساس میکردم
که اين ﺧانه ،تصويرى دقیق از پرورشگاهی است که در آن انسانیت و بیگناهیام را از
دست دادم .هر دو مکان آبروى دﺧﺘران بىدﻓاع را میﻓروشند ،جز اينکه يﺘیمﺧانه در
آلودگی دﺧﺘران اولويت دارد و به آنها که پاک مانند قطرات باران از آسمان به دنیا
میآيند ،توهین میکند ،گرچه اﻓﺘخار مىکنم که ﺧانهام هیچ ﻓاجعهای را به اين مسیر
جهنمی نکشاند و اينکه در روزى دسﺘمزد زنى را نخورد ،هیچچیز با تمسخر پرسﺘش نشد.
هرکدام از آنها بدون نﻘصان و بیانصاﻓی ،همانطور که میﺧواسﺘند ،دسﺘمزدشان را
بهوﻓور میگرﻓﺘند و بر اساس توانايی ،انرژی و تمايلشان کار میکردند» ﺧانهای که بهاء
210
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
تأسیس کرد ،پاسخی تند به جامعهای بود که مأموريﺘش را برای تأمین زندگی مناسب
شهروندانش رها کرد ،اﻓﺘخارآمیزتر از گناهی بود که بسیاری از شخصیتهای مدعی
وطنپرسﺘی و دين در جامعه آن را انجام مىدادند.
آنها از او دورترند؛ در حﻘیﻘت ،آن مرکز گناه ،ناعادالنه کارهايشان را به مريدانش اعطا
مىکرد .جسم زن بزرگترين گواه دروغ و بیعدالﺘی بشريت بود که تاکنون به سطح
انسانیﺘش نرسیده است .هرگاه جسم زن از پلیدى نجات يابد ،میگويیم که انسانیت،
آزادی و عدالت مﺤﻘق شده است« .قصد کردم تصمیمی جسورانه بگیرم و مکان ناامنی
که براى طبﻘه مرﻓه باالى جامعه تأسیس کردم را رها کنم .من بر زنان بدکاره زيبا و زنان
شريف دروغین سخت گرﻓﺘم تا عشﻘشان را در سﻘوط ،نابودى و بدکارگى انجام دهند ،من
عشقهاى بزرگی در آن ارائه دادم تا اهلقلم ،مطبوعات ،نويسندگان و انديشهها را به ﺧود
جلب کنم و از قلم و نوشﺘار من باوجود مشغلهام از آن دو در دنیاى قرمز شبیه به رنگ
غم و اندوه ،قدردانی شود».
تجربه جسمى که سناء الشعالن از زن پديد آورد ،رايگان و تزئینی نبوده و نخواهد بود،
داسﺘاننويس ضمن آن کوشید با جسارتى شفاف به حالت عادی نفوذ کند و انگشت اتهام
را به سمت بى رحمى و بدنامى جامعه نشانه رود .سناء نوآور ،در ﻓواصل مخﺘلف مکث
مىکرد .گاهی دور مىشد تا ﻓضايی برای شخصیتهای ﺧود باقی بگذارد و گاهی به وجود
بهاء قناعت مىکرد تا باکمی شجاعت ،موضوعاتی که در جامعه عرب ممنوع است را بیان
نمايد .بهويژه صﺤبت کردن درباره رابطه عاطفی و توصیف اين عمل با زبانی شفاف که
شرمآور نیست .اين ناتوانی در دﻓاع قصد دارد با عبور از اليههای رسوبی دروغین و رسیدن
به جوهرى عمیق و آرامش در هوشیاری برای اعﺘراض و رهايى ،مﻘدمهای برای نابودى
اين ساﺧﺘار باشد تا اين رابطه عاطفی وارد دنیای مجازى شود «بهسرعت از طريق مکاتبات
الکﺘرونیکی در اينﺘرنت با رؤياى قرمز و قلبهاى ثابت در دنیای مجازی روبرو شدم .من
نمیدانم کداميک از آنها اول اتفاق اﻓﺘاده است ،اما هردوی آنها همزمان با من تجربه
يکسانی داشﺘهاند؛ هر دو همزمان عاشق مجازی من بودند؛ اما جزئیات کامالً مﺘفاوت بود».
وی بهاندازهای صاحب انديشه و ﻓرهنگ بود که به سرودن شعر و مﻘاالت ﻓلسفی می-
پرداﺧت ،اما سخنان زشت و ناروا مىگفت و نﻘاشیهای ذهنی مىکشید و کﺘابهايی مملو
از میراث عرب را مىنوشت .به ﺧاطر تکريمش در زندگی ،توبهکننده مﻘدس لﻘب گرﻓت.
ناگهان ناپديد شد؛ سپس مدت زيادی با قلبى آشنا شد و آن را نیز رها کرد.
211
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
توضیح اين انﺤراف به ﺧاطر رنگ پوست مﺘفاوت و تنهايىاش در جامعه سخت است« ،زيرا
او زن سرخ يﺘیمى است که هیچ کمک يا حامی در جامعهاى ناپاک ندارد که ﻓضیلﺘى جز
تمسخر او را نمیداند»« ،او بارها و بارها تالش کرد که به سمت ﻓضیلت کشیده شود ،اما
جامعه مملو از گناه او را باقدرت به سمت رذيلت و بیگانگی کشاند .او اکنون بهتنهايی در
دنیای ﻓراموشی و بیماری معلق مانده تا بﺘواند از عذاب و بازار زاغهنشینیاش ﻓرار کند که
نﺘوانست از دسیسههايش نجات يابد».
براى اينکه داليل رابطه مﺤبت آمیزش را مشخص کند ،گويی توجیهاتی که در جامعه
مىگذرد و منجر به انﺤراف میشود را تشخیص میدهد« .برای سالهای طوالنی ،جسمم
را از همهچیز مﺤروم مىکنم؛ اعم از غذا ،مال ،شهرت ،امﺘیازات ،عاليق ،لذت زودگذر،
رهايى از ﺧشم ،غم ،انﺘﻘام از تنهايى ،مﺤاﻓظت ،مﺤﻘق شدن عالقه يا ﺧشم به آسمان و
زمین و آنچه میان آنهاست؛ به ﺧاطر تنهايى و مﺤرومیت کُشندهام درراه آسايش ﻓکر و
ﺧیالم».
شايد سرطانی که به عمق وجودش رسیده ،او را به نابودى رسانده است« .آيا مردان بیوهى
گذران در سراب ،سرطان را دوست دارند؟ حﺘماً آرزو داشﺘی که هر آنچه از راهت عبور
میکند را ببلعی تا زمانی که به جسم ضعیف من رسیدی ،تو بهجايی رسیدى که همهچیز
ازآنجا عبور میکرد ،تو بايد کنار من بر روی سنگقبرهای آنها بايسﺘی تا برﺧی داسﺘان-
هايشان را برايت تعريف کنم ،شايد مﺘﻘاعد شوی که ﻓايدهای ندارد که مرا با ﺧود به سمت
نیسﺘی و نابودى بکشانى .من از روزگارى ﺧونین در نابودى کامل هسﺘم»؛ زيرا برداشﺘن
رحم و پسﺘان بهاء ،برطرف کردن نیاز به ديگری است« ،آنجا تالش برای دسﺘیابی به منشأ
عمیق درون ﺧود است و سپس براى بسﺘن دايره از جهان جدا مىشود».
بهاء به جسمى هوسانگیز تبديلشده است و بدون مرزهای اجﺘماعی و مذهبی در میان
مردان انﺘﻘال داده مىشود؛ بنابراين او در نظر برﺧى از رهگذران ازنظر جسمى بسیار
هوسانگیز است و اين اشاره به لذت در لﺤظهای معین براى هدﻓی دارد که ازنظر ﺧواننده
عجیب بوده و قانعکننده نیست .گويی او در حالت اکﺘشاف يا ارزيابى توانايی ﺧود برای
کنﺘرل ديگری است ،برﺧى از ايشان بدقواره و بدقیاﻓه بودند ،شاعرى که پسازآن
ﺧودکشی کرد و مبارزى که با از دست دادن پاهايش بهعنوان بخشی از اقدام مخفی
میهنپرسﺘی ،آن را جبران کرد و مرد گندمگون زيباروى ﺧوشتیپى که موها را به صورتی
مواج مرتب مىکرد و جوانى که به سن پسرش ،به جسم او صدقه مىداد ،زيرا اويﺘیم بود؛
و رانندهاى که برای مردی کار مىکرد که با اربابش رابطه عاطفی داشت و شخصی که
212
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
انسانها را ﻓريب میداد ،شاعرى ولگرد ،ﻓردى مبﺘذل از طرف مردم و شخصی که مادرش
پس از ترک پدرش کارهای نامﺘعارف میکرد تا دنیا را به يﺘیمﺧانهاى بزرگ تبديل کند
«ﻓکر مىکردم که پرورشگاه تنها به ديوارهای ﺧفﻘانآور آن مﺤدود است؛ و اينکه معلم
اﻓراح الرملی تنها يکی از باﻓتهای تاريکی در آن مکان وحشﺘناک است ،اما ﺧیلی زود
مﺘوجه شدم که تمام دنیا يک پرورشگاه بزرگ است و اينکه نابودى انسان با أﻓراح الرملى
هیچ مﺤدوديﺘی ندارد و اين طبیعی است که در اين يﺘیمﺧانه ،اﻓراح الرملی و امثال او،
هر زمان که بخواهند به کودکان ضعیف و بیسرپرست ظلم و سﺘم کنند» .شايد اين ويرانی
که جامعه بدان مبﺘال شده ،به ظريفترين شغلهاى بشريت رسیده باشد .نمونه آن پزشک
تیم اهلل است که ﺧارج کردن رَحِم را انجام مىدهد« .تیماهلل الجزيرى ﻓﻘط يک پزشک
ماهر و مشهور در درمان سرطان پسﺘان و رحم نبود ،بلکه دايرۀالمعارف انسانی مﺘﺤرّک و
کهکشان احساسی شگفتانگیزی بود .برای من و ديگران آسان است که باور کنیم او شش
زندگی قبلی داشﺘه تا همه دانشها را کسب کند و مالک انبوهى از ثروت احساسات
براﻓروﺧﺘه باشد ،گويی اين ثروت ،اليههايی از نور است که يکی از آنها ﻓضاهای ديگر را
روشن مینمايد».
او با همه نژادها رابطه نزديک عاطفی برقرار کرد و به بدکارگان احﺘرام میگذاشت« .او
ﻓروتنانه ادعا میکرد که در هر چیزى جز رابطه عاطفی و عشق ﻓرورﻓﺘه است .به صدای
پايین و آرام ﺧود اﻓﺘخار میکرد که يکی از امپراتورهای باتجربه و توانمند است .او معموالً
در سفرها و روابط پیچیدهاش سرمايهگذاری میکرد تا باالترين ارقام را در بﺤث با
مﺘخصصان مﺤﺘاط ثبت کند .تنوع بین نژادها هیجانانگیزترين چیز برايش بود و تمايلش
را براى اين کار زياد مىکرد .زنى از نژادى وجود نداشت که به او عالقهمند نشده باشد .او
به بدکارگان مﺤبت میورزيد؛ زيرا آنها را اﻓراد پاک و مظلومی مىديد که بشريت
نجسشان کرده است ،هنگام عبور از کنار آنها سر تعظیم ﻓرود میآورد ،گويی که آنها
ﺧدايان مﻘدسی هسﺘند که از هر عیب يا ناپاکی مبرّا هسﺘند» اما درواقع تیم اهلل ،به ﺧاطر
سرقتهايش از ارث ﺧانواده و ازدواج با دانشجويش ،اموالش مىدرﺧشید و بسیار پولدار
است و همهچیز را صاحب شده است .او از همان کودکی شاهد ظلم مردم روسﺘا در حق
دﺧﺘربچهای يﺘیم را تجربه کرده بود و سپس او را در حالت مرگ رها کردند ،بدون آنکه
از مجازاتش بﺘرسند؛ زيرا آنها ﻓرزندان ثروتمندان بودند و او دﺧﺘرِ ﻓﻘرا بود .اين به طبﻘه
جامعه و از دست رﻓﺘن ﻓﻘرا تﺤت قدرت ثروتمندان و قدرتمندان و عدم تعادل عدالت در
جامعه اشاره دارد« .احساس درد در وجودم بیشﺘر شد زمانی که به ياد داسﺘانى اﻓﺘادم که
213
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
ﺧواهر تیم اهلل الجزايری برايم تعريف کرد و آن دﺧﺘر ﻓﻘیرى بود که ثروتمندان انگشﺘان
دسﺘش را با ساطور بريدند؛ زيرا او جرأت کرده بود با بیگناهى دست يکی از ﻓرزندان
آنها را لمس کند» .جسم غالباً با دنیای لذت همراه است و اين لذت مربوط به توانايی
جسم در بخشیدن است و هر تغییری در آن تأثیرى منفی ﺧواهد داشت ،جسم بهاء ،به
دلیل ابﺘال به بیماری سرطان دسﺘخوش تغییراتی شد .بهمﺤض برداشﺘه شدن قسمتهايی
از بدنش ﺧیلى طول نکشید تا دوباره به زندگی با دکﺘر تیماهلل بازگشت تا لذت زندگی را
دوباره احساس کند.
ﻓرهنگ ،ﺧودجوشى و پاکى که تیم اهلل الجزيرى وصف میکرد باريشههای آن تفاوت
داشت .او از ﺧانوادهای بود که اقﺘدارش را بر ديگران اعمال میکرد .در دوران کودکی،
درست و اسﺘوار نبود ،او همراه دوسﺘانش به يک دﺧﺘربچه ظلم کردند که منجر به مرگ
او شدند ،در حالیکه آن دﺧﺘربچه از يک ﺧانواده ﻓﻘیر بود و کسى نبود که حق دﺧﺘربچه
را مطالبه کند و چون نظارتى نبود او پاسخگو نشد .درست همانند تجاوز عموهايش به
ثروتی که از پدرش به ارث برده بود .اين تجاوز بهطور غیرمسﺘﻘیم در رﻓﺘارش ظاهر شد،
اگرچه مالک تمام عناصر قدردانی از ديگران بود [همه از او قدردانى مىکردند] .بااينحال
او به زن بهعنوان تجربهاى که آن را آزموده بود ،نگاه مىکرد و مىکوشید تا هرزمانی که
ﻓرصت تجربه دارد ،آن را کشف نمايد .گويی در حال سیاحﺘى جسمانی به کشورهای
جهان است تا تناقض اين شخصیت را منعکس کند و تصوير «تیم اهلل الجزيرى را براى ما
منﺘﻘل نمايد .او روی صندلی گاریای است که مردی پابرهنه و تﻘريباً برهنه در مسیرهای
يک شهر باسﺘانی آن را مىکشد ،همانطور که به ﺧاطر سوﺧﺘن پاهايش به ﺧاطر لمس
زمین داغ میپرد ،درحالیکه تیم اهلل بادبزنى در دست راسﺘش بود که با آن ﺧنک میشد
و صورت عرق کردهاش را بادمىزد .او از مرد بدبخﺘى که کالسکه را مىبُرد ،ﺧواست که
سريعتر برود تا هرچه سريعتر به سخنرانی ﺧود درباره حﻘوق بشر برسد».
ﻓروپاشى جسم از کودکی ظاهرشده است؛ زيرا شخصیتهای رمان؛ مانند بهاء و دوسﺘش
هدى و ضﺤاک مورد آزار جسمی قرار گرﻓﺘند .اين ﻓروپاشىها نهتنها در جسم؛ بلکه در
روح نیز بود و موجب مىشود او آشفﺘه زندگى کند .زيرا او از طرف اﻓراد مﻘﺘدر -معلم،
مردان امنیﺘی و عمو – آمده است .اين نیرويى است که حضورش را به شخصیتها تﺤمیل
میکند و موجب میشود آنها در حالت بیگانگی و از دست دادن تعادل روانی زندگی
کنند« .اما امشب بهطور کامل ،درد ،تﺤﻘیر و سوزش ،سرباز پستﻓطرت را به ياد آورد .او
با نﻘاب در مﻘابل بازداشتشدگان ،سربازان و ﻓرمانده اﻓسران مورد ظلم قرار گرﻓت .آنها
214
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
دين
جسم ،نیروي ى اسﺘثنايی در تﺤريک حوادث و رسیدن به اوج است تا ناهنجاری اجﺘماعی
که به صورتی عام در جامعه عرب ما ترسناک شده را آشکار کند .شخصیتها در پشت
دينى پنهان شدند تا به ظلم بپردازند ،کريم وهدانی همان شخصیت بود که بهاء هنگام
ترک يﺘیمﺧانه در هجدهسالگی مالقات کرد« .آن پیرمرد او را دريکی از بازديدهای ﺧود
از پرورشگاه ديده بود ،هنگامیکه در آن يﺘیمﺧانه و ديگر يﺘیمﺧانهها و بیمارسﺘانها و
ﺧانههاى سالمندان رﻓتوآمد مىکرد تا مﻘداری از پول ﺧود را که سخاوتمندانه ﺧرج
215
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
مىکرد ،به آنها اهدا کند تا در پسِ آن ،منابع حرامش را در کسب درآمد و گنجینهاش
مديريت نمايد» .او ﻓﻘط يک پسر داشت که مىکوشید او را با معلولیﺘش که نﺘیجه پول
حرام بود به جامعه بفرسﺘد.
او جسمش را درازای تأمین زندگی به پیرمرد مىﻓروﺧت «ﻓﻘط برای اندک مدتی امﺘناع
کرد؛ اما وقﺘی دانست که ﻓﻘیر و تنها به ﺧیابان برمیگردد ،جسمش را به او ﻓروﺧت .تا
شايد باقیمت آن از امنیت ،آسايش ،مراقبت و امید به آينده برﺧوردار باشد» .با توجه به
پسﺘى اين شخصیتها و عريان نمودن آنها ،توان جسمانی که به آن میبالید از او ربوده
شد .در حﻘیﻘت او بیشﺘر شبیه ازکاراﻓﺘادهای بود که نمیتوانست کارهايش را انجام دهد.
زن در موقعیت جسم ،ظريفترين احساسات و عواطف را بدون شرم و ترديد مشاهده
می کند .نبض مﺘن با آن درگیر زبانى نو و ﺧالقانه میشود که در آن ﻓعالیت جسم را
احساس میکنیم.
او برای نجاتش از درماندگى با يک روحانی ديگر از طريق ﺧانم دکﺘر آشنا شد« .من با او
بهوسیله زنى پنجاهساله آشنا شدم که در ﻓضای ﺧیريه او را ديده بودم .او زنی بود که
دوست داشت به ديگران کمک کند و نیازهايشان را برآورده نمايد .امانتدار ،صادق،
ﺧوشقلب ،مهربان و میزبانى سخاوتمند بود ،باوجود داشﺘن صورتى زشت ،زيبا بود.
بااينحال او عاشق سرقت از بینوايان ،تهیدسﺘان و نیازمندان بود» .به اين شخصیت با
پسر بزرگش لﻘب حاجى دادند تا دروغین بودن اين الﻘاب نشان داده شود که در بسیاری
از نﻘاط به گذرنامهای برای انجام سرقت بدون سوءظن تبديلشده است .گويی چنین
نامگذاریها ،مشروعیت مالک برای انجام هر کاری است که دوست دارد تا «عیسی اقبالی
پیش از اسﺘخدام من ،آنچه را که دوست دارد انجام دهد ،بهمﺤض اينکه چشمش به
سرﺧى جسم من اﻓﺘاد که سرﺧىاش شبیه سالمﺘی ويرانشدهاى است که در لباسهاى
ابريشمی و مذهبی ﻓرورﻓﺘه است ،بیش از يکبار تکرار کرد« :ماشاءاهلل ،تبارکاهلل ﻓیما
ﺧلق»؛ او کالم ﺧداوند را به نیکويى مىدانست .بااينحال از ﺧشم ﺧدا به ﺧود نمیترسید
و همچنین در هر کاری که انجام مىداد او را حاضر نمىديد .لکه سیاه پیشانی او نشانه
سجده زيادش و نماز اولوقت بود که آن اولین چیزی بود که نظرم را جلب کرد .صورتش
را نگاه مىکردم و هرگاه آن را مىچرﺧاند ،پشت سرش يک قاب طاليی آراسﺘه بود که در
کﺘابخانه اش رو به روی بیننده قرار داشت .اين عکس مربوط به ﺧانوادهاش بود ،جايی که
همسر مﺤجبهاش بالباس سیاه در کنارش ايسﺘاده بود او کودکی داشت که چهارساله به
نظر میرسید را با ﺧود میبرد .در مﻘابل آنها کودکى چاق مانند گوساله ،دﺧﺘری الغرتر
21۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
از او و يک دﺧﺘر گندمگون الغر مانند مادرش بود که حجابى سفید مﺘمايل به زرد داشت».
ﻓرزندان عیسی اقبالی هیچ تفاوتی با پدرشان نداشﺘند و دارای شخصیﺘی اسالمی بودند.
تناقض اينجاست که او با همه اين ﺧصوصیات ،يک دزد و سارق است .او نسب شريفش را
دزديد و ترکیبی از تبار مشکوک شد و ثروتش عبارت بود از:
اموالش ،حاصل ورشکسﺘگی شرکتهای ديگران بود ،انﺘﻘال پولی از «يﺘیمان ،بیوهگان،
موقوﻓات ،مساجد ،انجمنهای ﺧیريه و امور ﺧیريه بود که به بهانههای مخﺘلف و
ترﻓندهايی تﺤت عنوان دينداری ،نیکی و ﺧوبی از آنها مىدزديد» .زندگیاى که پس از
ازدواج مخفی به بهاء بازگشت و به او لﻘب حاجیهﺧانم داده شد ،از او ﺧواست که بهطور
رسمی حجاب بپوشد« .اما حجابى که بهزور به من تﺤمیل شد ،ﻓﻘط موهايم را پوشاند،
ا ما آن آبروريزى و ناتوانى برايم بود؛ ﺧیلى زود يک صیغه قانونی با يک کاغذ ازدواج
ن او شد ،نمیدانسﺘم
مخفیانه که آن را ازدواج قانونی طبق روش اجدادی مىنامید ،از آ ِ
که اجداد چگونه ازدواج کردند و منظورشان از اين راه چیست ،منظورم از اين کار به دست
آوردن پول و ﺧانهای برای پنهان کردنم بود ،بعدازآنکه من همسر پنهانى حاجى نجیب و
داراى اعﺘبار طبق ادعای او شدم ،شايد از او بچهدار شوم تا مرا به سعادت و عظمت مادری
وارد کند .او مرا مﺤرمانه نگاه مىداشت؛ اما از بچهدار شدن من امﺘناع مىورزيد و مصمم
بود که حريم ﺧصوصیاش با من به ﺧاطر داشﺘن ﻓرزند نیست»؛ بنابراين او امور ثابت
مذهبی و انﺤطاط جامعهای که سنت و شراﻓت را مﻘدس میشمارد را موردانﺘﻘاد قرار
میدهد .از طرف ديگر ،او اﻓراد را باقدرت تمام ،بدون رحمت و عطوﻓت تﺤﻘیر میکند تا
آنها را به اعماق تاريکی بیندازد و آنها با سرنوشت ناشناﺧﺘهاى روبرو شوند .ازآنجا
دسﺘرسی به زنان در همه شرايط مهیّاست ،حﺘی اگر شیوه مﺘفاوت باشد .او به رابطه
عاطفی دست میيابد و سپس حﻘیﻘت پنهانشده در پسِ آن نمايان میشود .ازدواج قالبى
را قبول کردم که ناهنجاریها ،دروغها و اﻓﺘراهای قوانین و حﻘايﻘش را به من پیشنهاد
مىداد ،به اين امید که براى يک مرد باشم .اگر او هنوز هم معﺘﻘد است که زنان اين دنیا
مال او هسﺘند ،پس بايد قانون آنچه را که ﺧودش ﺧلق کرده را داشﺘه باشد ،هنگامیکه
او میﺧواست مرا معامله کند و مرا به اشراف دروغین و نیکوکاران ساﺧﺘگی عرضه نمايد،
تصمیم گرﻓﺘم که از بودن در کنار او ﻓاصله بگیرم.
آنچه اعﺘبار ديدگاه وی را تأيید میکند ،اين است که او دور از کار ﺧیر ،در هر جهﺘى
کارکرد« .تجارتش گسﺘرش و ثروتش اﻓزايش ياﻓت و در پروژههای مشکوکی مانند قﺘل،
دستدرازی به جسم و جان انسانها ،اسلﺤه ،مواد مخدر و انواع مکر و حیله شرکت جُست
217
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
و يک سهم هم از ﺧیر و ﺧوبى و صالح نداشت» .اين شرايط دنبال شد تا «زن در زندگی
شبکههای تجارت با دين ،نیازمندان ،بیگناهان ،يﺘیمان ،بیوهها و مسﺘضعفان نفوذ کند».
زن عامل اصلی اين وقايع بود« .بعدازاينکه ﻓهمیدم تعداد اين اﻓراد مشروع در همه معادالت
بسیار است ،روابط مهمى زندگی مرا با بسیاری از مردان شیخنشین پیوند داد؛ زيرا آنان،
ﻓرماندهانى واقعی بودند» تا شخصیت ديگری به ما نشان داده شود که ﺧالف شخصیت
اول است و مىکوشد از شخصیتهاى مذهبی که شخصیت صالح ﺧیر النورانی است ،دور
شود« .پنداشﺘم که او عضو جديدی در دنیای تجارت با دين است؛ اما وقﺘی با او صﺤبت
کردم ،باوجود شرم و حیاى شديدش ،مﺘوجه شدم که او مردی پاک است که حاﻓظ قرآن
کريم مىباشد که بهعنوان داوطلب برای ﺧدمت به يﺘیمان ،بیوهها و نیازمندان به اين
مکان آمده است .او مشﺘاق کمک به مردم است و نور صورتش تمام حرفهايش را تصديق
مىکند» .مىﺧواست دلیل عالقهاش به ارتباط با وى را مشخص کند« .هنگامیکه به من
پیشنهاد ازدواج داد ،مىﺧواست که زن زيباى بدنام و بد تاريخ و بدشانس را پنهان کند؛
آن زن میﺧواست ﺧوب و پاکدامن شود و دﺧﺘرها و پسران داشﺘه باشد» .تا بار ديگر
برگردد و تجربه مدعیان دين و مﺘناقضان در کارهاى زندگی را انﺘﻘال دهد« .شبى را به
ياد میآورم که يکی از مشﺘريان درباره عصبانیت از پسرش با من صﺤبت کرد و او را از
ﺧانه بیرون کرد؛ زيرا او می ﺧواست ريشش را که سمبل بزرگی دين است ،بﺘراشد.
هنگامیکه مشﺘری عصبانی باﺧشم ،جرم پسرش را به من مىگفت ،نوشیدنی ريخﺘه شده
روى ريشش میچکید و او هیجانزده آن را يکنفس مینوشید اما باوجود اهداف و نیات
شومش بهيکباره به ﺧوابى راحت و طوالنی روى ﻓرش اتاقﺧواب من بسنده کرد .او مانند
گراز وحشی که انبوهى زباله ﺧورده است ،ﺧرﺧر میکرد» .او تفاوتی با الرملى نداشت که
با عصاى آهنى روی انگشﺘان بچهها میزد؛ زيرا آنها هنگام انجام زشتترين رذيلت
(معلم) ،آن را با بسماهلل آغاز نمىکردند او گذشﺘهاش را با تمام غمهايش در پرورشگاه
زندگی کرده بود؛ درحالیکه در جسﺘجوى ﺧودش بود؛ اما زير جسم اولین معلمش الرملى
دلشکسﺘه و ﺧوار شد.
مردانگی در جامعه عرب مشهود بود؛ زيرا حضورش را میان برﺧی از شخصیتهای رمان
تﺤمیل میکرد ،اين مردانگى ﺧالی از مﺤﺘوا است که پوچى آن بهمﺤض حضور در پشت
پرده ،دور از سانسور نمايان میشود و آن ،اﻓشای امور پنهان سیاسی و مذهبی است،
218
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
هرگاه کسی امور دولﺘى را کنﺘرل کند ،با آن تفاوتی ندارد؛ او آشکارا مردانگى و قلدرى
سرکوبگرانهاش را بر هموطنانش اعمال میکند و در نهان ،او مخنّث (داراى صفات زنانه)
و بیکفايت است.
-شخصیتهای مخﺘلف رمان باشخصیتهای جوامع عربی تفاوت چندانى ندارند؛ ازنظر
ماهیت تﻘريباً يکساناند ،حﺘی اگر ازنظر ظاهری يا موقعیت عملکردی مﺘفاوت باشند ،همه
آنها يکرشﺘه هسﺘند و آن ،سﻘوط در رذيلت است؛ اگرچه توجیهات آن مﺘفاوت باشد.
-هر عمل جسمی عاطفی در رمان ،آشکار کردن پنهانکاریهاست ،ﺧواه سیاسی باشد يا
اجﺘماعی يا مذهبی .گاهی باهم همپوشانی دارند؛ زيرا رابط آنها جسم با يک انرژیاى
است که بیش از ديگران بر درياﻓتکننده در جامعه تأثیر مینهد.
219
نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن
ﺧنده دريايی او که هر غم و اندوهی را در اعماق ﺧود غرق میکند ،چشمان سبزش که
به اندازه تمام چمنهاى دنیا سرسبز و زيباست و موهاى دم اسبى قرمزش که زيبايی
ﺧاصی را در چهره او نمايان کرده است .سناء الشعالن به دلیل توصیف شخصیتهای
رمانش در برابر اغواى شعر مﻘاومت نمیکند .او با احساسی عظیم ،ما را به ياد چارلز ديکنز
در « کارول کريسمس» می اندازد که به نظر من در مرزهای نامشخص بین رمان و
نمايشنامه قرار دارد!
بنابراين ،رويداد عادی رمان که رشﺘههای واقعیتهای روزمره زمانه را داشت با نمايشی
درﺧشان ،از آتش داسﺘان میدرﺧشد!
شايد سناء ،قصههای مادربزرگ را ﻓراموش نکرده باشد؛ بنابراين نبوغ و هیجان ﺧود را وام
گرﻓﺘه و آنها را بارنگهايی پريده و بدون درﺧشش ،رنگآمیزی کرده است!
در دنیايی که همهچیز تکراری است ،چگونه میتوانیم آن تازگی را به دست آوريم؟ با نبوغ
راوی و توانايی او در کشف و بازنمودن پنجرههای پنهان داشﺘه که با گشايش هرکدام از
آنها بامعنا و داللت واقعیت يکنواﺧت مواجه میشويم تا راویِ بااسﺘعداد و نابغهای که در
قامت مادربزرگ پديدار شده را تجسم کنیم!
سناء الشعالن تﻘريباً در همه رمانهای ﺧود ﻓضايی را برای تصوف و عشق مﺘمايز کرده
است .اين بُعدى اثیری است که به دنیا ارزش زندگی داده است؛ بنابراين قهرمانان
داسﺘان«ضﺤاک و بهاء» ،از واقعیت پرزرقوبرق به آسمان عشق راهياﻓﺘهاند ،جايی که
ﻓرشﺘگان میجنگند و ارواح شکستناپذير در برابر تاريکی واقعیت و بیرحمی طاقتﻓرسای
آن اوج مىگیرند.
آرى؛ ارواح هیچگاه شکست نمیﺧورند و اين همان چیزی است که سنا میﺧواهد ما با
يک رويدادی در ﻓاصلهای مشخص به آن برسیم؛ اما او ،ما را در هر چرﺧشى غاﻓلگیر
میکند ،بهاينترتیب ،سرنوشت دسﺘانش را مىگشايد تا سرنوشتهای مﺘزلزل ما را در
آغوش بگیرد!
220
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
در صﺤرای اين جهان ،يک ﻓضای سبزى وجود دارد که ﺧداوند در آنجاست .آنجايی که
قلبی هنوز نمرده ،يا شخصی که انسانیت ﺧود را طرد نکرده و لباس بیرحمانه جهان را
نپوشیده باشد؛ همانند شخصی که هنوز روی پاهايش است و تالش میکند تا آنچه راکه
میتواند نجات دهد و به آن پناه میبرند ،هنگامیکه راهنمايشان را میيابند و در پايان،
همه اين رشﺘهها در يکزمان و جايی به هم میپیوندند تا ما را با باﻓﺘى مﺤکم نجات
دهند!
بیايید دردهای سنگی ﺧود را بدون تالش برای گرﻓﺘن دوباره آنها ،به پايین کوه بغلﺘانیم.
عذاب ،سرنوشت ما نیست و حﺘی پس از نابودی و ويرانى کیان انسانىمان ،با ﻓراموشى،
میتوانیم دوباره احیا شويم.
ما از لباس درد و رنج بسیار ﺧارج مىشويم؛ درحالیکه تاج ﺧار را ازسرمان دور مىاندازيم
و به بهشتِ وعده دادهشده وارد مىشويم! اين چیزى است که شعالن قصد دارد بگويد .ما
پس از عبور از مسیر رنج ،سرانجام به بخشش و درک بهشت پی ﺧواهیم برد؛ سرنوشت
انسان بهشرط تصورِ وجود قلبهايی براى عشق ورزيدن ،تلخ نیست!
221
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
فصل دوم
بخش اول
سنا فی سطور
بخش دوم
223
فصل دوم– بخش اول
سناء فی سطور
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
سناء فی سطور
د .سناء کامل أحمد شعالن.
الجنسیّۀ :أردنیۀ
الدّيانۀ :مسلمۀ
ﺧلوی)009۶279/533۶۶09( :
العنوان البريدیّ :المملکۀ األردنیّۀ الهاشمیّۀ ،عمّان ،الرّمز البريدیّ ،)11942( :ص .ب
()1318۶
https://www.ar.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%86%D8%7
%D8%A1_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D
8%A7%D9%86
بالفرنسیّۀ:
https://www.fr.wikipedia.org/wiki/Sanaa_Shalan
باإلنجلیزيّۀ:
https://www.en.wikipedia.org/wiki/Sanaa_Shaalan
باأللمانیۀ:
https://www.de.wikipedia.org/wiki/Sana_Schalan
باإلسبانیّۀ:
https://www.es.wikipedia.org/wiki/Sana_Shalan
رابط األعمال المشﺘرکۀ لألدباء الفلسطینیین الشّباب «الذين رقصوا للفراغ»
Adab.alqudsnet.com
موقعی ﻓی موقع کشکول:
https://www.daralkashkol.com/fourms/viewtopic.php?t=17634
عنوان «جريدتی اإلبداعیّۀ» على ومض للﺘّوزيع والنّشر اإللکﺘرونیّ:
225
سناء فی سطور
http://www.wammdh.com
صفﺤﺘی على شبکۀ الرّائدات العربیّات
http://www.raedat.com/contact_news.php
:صفﺤﺘی ﻓی مشروع «من هی ﻓی األردن» اللّجنۀ الوطنیّۀ األردنیّۀ لشؤون المرأۀ
http://www.whoisshe-women.jo/ar/expert-
profile/%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D9%83%D8%A7%D9%85%D9%84-
%D8%A3%D8%AD%D9%85%D8%AF-
%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86
:صفﺤﺘی ﻓی موقع وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ
http://www.culture.gov.jo/index.php?option=com_content&view
=article&id=482&Itemid=112&lang=ar
:صفﺤﺘی ﻓی موقع رابطۀ الکﺘّاب األردنیین
http://www.jo-
writers.org/%D8%A3%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D9%87%D9%8A%D8%A6%D8%A9-
%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D9%85%D8%A9/527
-%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9
%86
:صفﺤﺘی ﻓی دلیل الرّوائیین العرب
http://www.kataranovels.com/novelist/%D8%B3%D9%86%D8
%A7%D8%A1- %D9%83%D8%A7%D9%85%D9%84-
/%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86
:صفﺤﺘی ﻓی موقع مرکز النّور
http://www.alnoor.se/author.asp?id=1949
:ّصفﺤﺘی ﻓی موقع منﺘدى الکﺘاب العربی
http://www.arabworldbooks.com/authors/sanaa_shalan.htm
:صفﺤﺘی ﻓی موقع ديوان العرب
22۶
ادرکها النسیان/نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی
http://www.diwanalarab.com/spip.php?page=article&id_article=
12341
:صفﺤﺘی ﻓی موقع الﻘصّۀ السّوريّۀ
http://www.syrianstory.com/s.chaialanne.htm
:صفﺤﺘی ﻓی قاعدۀ رشف للکﺘب العربیّۀ
http://www.rashf.com
:)KutubPdf( صفﺤﺘی ﻓی موقع
http://www.goo.gl/8rLHkK
:صفﺤﺘی ﻓی مؤسّسۀ عرار العربیّۀ لإلعالم
http://www.sha3erjordan.net/lovedesert/news.php?action=view&
id=1261
:صفﺤﺘی ﻓی موقع مبدعو العرب
http://www.eg-writers.com/elshalan
:صفﺤﺘی ﻓی موقع کاتبات ﻓلسطینیّات
https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%86%D9
%8A%D9%81:%D9%83%D8%A7%D8%AA%D8%A8%D8%
A7%D8%AA_%D9%81%D9%84%D8%B3%D8%B7%D9%8A
%D9%86%D9%8A%D8%A7%D8%AA
:صفﺤﺘی ﻓی موقع ورقۀ
http://www.al3beer.com/art/l/9
:صفﺤﺘی ﻓی موقع حديث العالم
http://www.c4wr.com/%D9%82%D8%B3%D9%85/%D8%AF-
%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9
/%86
:صفﺤﺘی ﻓی المصباح دروب أدبیّۀ
227
سناء فی سطور
http://www.mdoroobadab.blogspot.com/2018/04/blog-
post_700.html
:صفﺤﺘی ﻓی صﺤیفۀ المثﻘّف
http://www.almothaqaf.com/b/b2/930513
:صفﺤﺘی ﻓی جريدۀ رأی األمۀ المصريّۀ
http://www.sanaaelshalan.blogspot.com/p/blog- page.html
:ّصفﺤﺘی ﻓی موقع أنطولوجیا السّرد العربی
http://www.alantologia.com/blogs/1884
۶0۶0 صفﺤﺘی ﻓی موقع أﺧبار
http://www.6060news.com/eg/Individuals/News/26977
:صفﺤﺘی ﻓی موقع الﺘبراۀ
http://www.altibrah.ae/author/7938
:صفﺤﺘی ﻓی مجلّۀ الکاردينیا
http://www.wikiwand.com/ar/%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8
%A1_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A
7%D9%86
:ّصفﺤﺘی ﻓی ملﺘﻘى الشّیعۀ االسﺘرالی
https://www.shia.com.au/asgp.php?action=list&cat_id=114
صفﺤﺘی ﻓی شبکۀ اإلعالم ﻓی الدنمارک
https://www.iraqi.dk/user-lists/selenapollo
:الشّهادات العلمیّۀ
بﺘﻘدير امﺘیاز عام، األردن، الجامعۀ األردنیّۀ،حاصلۀ على درجۀ الدّکﺘوراه ﻓی اللّغۀ العربیّۀ
. م200۶
228
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
حاصلۀ على درجۀ الماجسﺘیر ﻓی األدب الﺤديث ،الجامعۀ األردنیّۀ ،األردن ،بﺘﻘدير امﺘیاز
عام 2003م.
حاصلۀ على درجۀ البکالوريوس ﻓی اللّغۀ العربیّۀ من جامعۀ الیرموک ،األردن ،بﺘﻘدير امﺘیاز
عام 1998م.
حاصلۀ على شهادۀ الدّکﺘوراۀ الفخريّۀ ﻓی الصّﺤاﻓۀ واإلعالم من کامبردج منذ نیسان عام
2014م.
229
سناء فی سطور
عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ علیا ﻓی وکالۀ أنباء عرار بوابۀ الثّﻘاﻓۀ العربیّۀ.
عضو تﺤکیم ومﻘرّرۀ لعديد من المسابﻘات والجوائز اإلبداعیّۀ والثّﻘاﻓیّۀ المﺤلیّۀ والعربیّۀ.
عضو ﻓی الهیئۀ العلمیّۀ االسﺘشاريّۀ لملﺘﻘى السّرد المغاربیّ ،قسم األدب العربیّ ،جامعۀ
سکیکدۀ ،الجزائر.
عضو اللّجنۀ الﺘّﺤضیريّۀ الدّولیّۀ للمؤتمر األوّل لعمداء الدّراسات العلیا والبﺤث العلمیّ التّﺤاد
الجامعات العربیّۀ :جامعۀ األقصى ﻓی غزۀ بالﺘّعاون مع المجلس العربیّ للدّراسات العلیا
والبﺤث العلمیّ التّﺤاد الجامعات العربیّۀ.
عضو اللّج نۀ اإلعالمیّۀ لمؤتمر المؤتمر الفرانکوﻓونیّ األردنیّ الدّولیّ الثّانی ﻓی جامعۀ آل
البیت ﻓی األردن بعنوان« :تلﻘّی ألف لیلۀ ولیلۀ ﻓی حﻘول العلوم اإلنسانیّۀ عالمیّاً».
230
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
عضو اللّجنۀ العلمیّۀ ﻓی الملﺘﻘى الدّولیّ الثّانی الموسوم بـ «سوسیولوجیّۀ الرّوايۀ ﻓی ضوء
المناهج النّﻘديّۀ المعاصرۀ» للعام ،2013جامعۀ زيان جلفۀ ،الجزائر.
عضو اللّجنۀ العلمیّۀ للملﺘﻘى الوطنیّ األوّل حول «الرّوايۀ الجزائريّۀ ﻓی ضوء المناهج النّﻘديّۀ
المعاصرۀ».
عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ علمیّۀ مﺤکّمۀ ﻓی مجلّۀ «قراءات» العلمیّۀ المﺤکّمۀ ،الصّادرۀ عن
کلیّۀ اآلداب واللّغات ،جامعۀ معسکر ،الجزائر.
مديرۀ ﻓرع مکﺘب عمّان /األردن لمنظّمۀ الضّمیر العالمیّ لﺤﻘوق اإلنسان ،سیدنی ،اسﺘرالیا.
مديرۀ تﺤرير مجلّۀ «وجهات» العلمیّۀ المﺤکّمۀ ،الصّادرۀ عن مؤسّسۀ ملیطان للبﺤوث
والدّراسات واإلنماء الثّﻘاﻓیّ.
مديرۀ ﻓرع الب یت الثّﻘاﻓیّ العربیّ ﻓی الهند لدى المملکۀ األردنیّۀ الهاشمیّۀ.
عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ الدّولیّۀ ﻓی مجلّۀ «المجمع العلمیّ العربیّ الهندیّ» ،الصّادرۀ عن
قسم اللّغۀ العربیّۀ ،جامعۀ علی جراه ،علی جراه ،الهند.
231
سناء فی سطور
عضو ومﻘرّرۀ لجنۀ اإلعالم والعالقات العامۀ ﻓی المؤتمر العلمیّ األول لجامعۀ العبﻘريۀ بعنوان
« البﺤث العلمیّ ﻓی الوطن العربیّ للعلوم اإلنسانیّۀ :منجزات وتﺤديات وأﻓاق» ،جامعۀ
العبﻘريّۀ ،المنصورۀ ،مصر 2017 ،م.
عضو تﺤکیم ﻓی مجلّۀ «البﺤوث والدراسات اإلنسانیّۀ» المﺤکّمۀ الصّادرۀ عن جامعۀ 20
أوت 1955م ،سکیکدۀ ،الجزائر.
عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی مجلّۀ «نﻘیب الهند» األدبیّۀ العلمیّۀ المﺤکّمۀ ،الهند.
عضو ﻓی قاعدۀ البیانات الوطنیّۀ للباحثین ﻓی الجامعات والمراکز العلمیّۀ ،المجلس األعلى
للعلوم والﺘّکنولوجیا ،األردن.
عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ وهیئۀ تﺤکیم ﻓی مجلّۀ «مﻘاربات العلمیّۀ :مجلّۀ العلوم والمعرﻓۀ
المﺤکّمۀ» ،الجزائر.
عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ وهیئۀ تﺤرير ﻓی مجلّۀ «آﻓاق الﺤضارۀ اإلسالمیّۀ» ،إيران.
عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ ﻓی المجلّۀ العلمیّۀ المﺤکّمۀ «صوت شرق الهند» ،الصّادرۀ عن قسم
اللّغۀ العربیّۀ ،جامعۀ غوهاتی ،واليۀ آسام شرق الهند ،الهند.
عضو اللّجنۀ العلمیّۀ لمؤتمر ابن جنی الدّولیّ األول :تطوّر علوم العربیّۀ بین األصالۀ
والﺤداثۀ ،جامعۀ طبرق ،لیبیا.
232
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
سفیرۀ دولیّۀ للسّالم ﻓی منظّمۀ السّالم والصّداقۀ ،منظّمۀ السّالم والصّداقۀ ،الدّنمارک،
السّويد.
مﺤاضر زائر ﻓی جامعۀ کالیفورنیا ،لوس أنجلوس ،الواليات المﺘّﺤدۀ األمريکیّۀ ،نیسان
2015م.
مﺤاضر زائر ﻓی جامعۀ جواهر آلل نهرو ،بالﺘّعاون مع مرکز الدّراسات العربیّۀ واإلﻓريﻘیّۀ
لجهودی النّﻘديّۀ واإلبداعیّۀ ،الهند 201۶ ،م.
مﺤاضر زائر ﻓی قسم اللّغۀ العربیّۀ والفارسیّۀ ،جامعۀ کولکﺘا ،الهند ،مارس 201۶م.
مﺤاضر زائر ﻓی قسم اللّغۀ العربیّۀ ﻓی الجامعۀ الملّیۀ اإلسالمیّۀ ،الهند ،نیسان 201۶م.
مﺤاضر زائر ﻓی قسم اللّغۀ العربیّۀ ﻓی الجامعۀ اإلسالمیّۀ للعلوم والﺘّکنولوجیا ،کشمیر،
الهند ،نیسان 201۶م.
أسﺘاذۀ زائرۀ لمرحلۀ الماجسﺘیر ،وتدريس مساق المناهج النّﻘديّۀ المعاصرۀ وتعلیمیّۀ اللّغۀ
العربیّۀ ،قسم اللّغۀ العربیّۀ ،جامعۀ مصطفى اسطمبولی ،الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ
الشّعبیّۀ ،مايو 2015م.
233
سناء فی سطور
أسﺘاذۀ زائرۀ لمرحلۀ الماجسﺘیر ،إعطاء مﺤاضرات ﻓی مساق المناهج النّﻘديّۀ المعاصرۀ
وتعلیمیّۀ اللّغۀ العربیّۀ ،قسم اللّغۀ العربیّۀ ،جامعۀ معسکر ،الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ
الشّعبیّۀ ،آذار 2014م.
تدريس اللّغۀ العربیّۀ لطلبۀ أکاديمیّۀ األمیر حسین بن عبداهلل الثّانی للﺤمايۀ المدنیّۀ،
األردن 2013 -2012 ،م.
مﺤاضر مﺘفرّغ لﺘدريس العربیّۀ لغیر النّاطﻘین بها ﻓی الجامعۀ األردنیّۀ ،مرکز اللّغات.
مﺤاضر غیر مﺘفرّع لﺘدريس الدّراسات العلیا ﻓی جامعۀ الشّرق األوسط للعام الدّراسیّ
2012 -2011م.
معلّمۀ للّغۀ العربیّۀ للمراحل األساسیّۀ العلیا لمدۀ سبع سنوات ،ﻓی األردن.
مع ّلمۀ للدّراما الهادﻓۀ للطّلبۀ الموهوبین لمدّۀ أربع سنوات ،ﻓی األردن.
عضو ﻓی الهیئۀ االسﺘشاريۀ لمجلۀ الدراسات اللّغويّۀ واألدبیّۀ المﺤّکمۀ ،الصّادرۀ عن قسم
اللغۀ العربیۀ وآدابها ،کلیّۀ معارف الوحی الوحی والعلوم اإلنسانیّۀ ،مالیزيا.
234
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
مراسلۀ لمجلّۀ النّجوم ،وصﺤیفۀ األنوار والﺘّلغراف النّاطﻘات بالعربیّۀ ﻓی سیدنی ،اسﺘرالیا.
المشرﻓۀ على الصّفﺤات الثّﻘاﻓیّۀ (رياض األدب وبسﺘان الشّعر) ﻓی موقع النّاس اإللکﺘرونیّ.
لها عامود ثابت تﺤت اسم «شمس ونور ومطر» ﻓی صﺤیفۀ االتّﺤاد ،الصّﺤیفۀ المرکزيۀ
لالتّﺤاد الوطنیّ الکردسﺘانیّ.
المسﺘشارۀ لمبادرۀ «حیاتک بﺘهمنا» الﺘی أطلﻘﺘها مجموعۀ «المسﺘﻘبل المزدهر» ﻓی عام
2014م.
لها عامود ثابت أسبوعیّ ﻓی صﺤیفۀ «النّجاح» الجزائريّۀ بعنوان «نور ونار».
نائب لرئیس مجلس اإلدارۀ ﻓی جريدۀ «رأی األمۀ» المصريّۀ ،ورئیسۀ قسم األدب والفنون
ومﺤرّرۀ صﺤفیّۀ ﻓیها.
عضو هیئۀ تﺤرير ﻓی مجلّۀ «أوراق» الصّادرۀ عن رابطۀ الکﺘاب األردنیین2017-2015 ،
م.
235
سناء فی سطور
رئیسۀ اللّجنۀ العلمیّۀ ﻓی مجلّۀ «المشاهد» الصّادرۀ عن مرکز البﺤوث اإلسالمیّۀ ﻓی لکناؤ،
الهند.
عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ علمیّۀ مﺤکّمۀ ﻓی مجلّۀ «قراءات» العلمیّۀ المﺤکّمۀ ،الصّادرۀ عن
کلیّۀ اآلداب واللّغات ،جامعۀ معسکر ،الجزائر.
مديرۀ تﺤرير مجلّۀ «وجهات» العلمیّۀ المﺤکّمۀ ،الصّادرۀ عن مؤسّسۀ ملیطان للبﺤوث
والدّراسات واإلنماء الثّﻘاﻓیّ ،لیبیا.
عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی مجلّۀ «المصدر» اإللکﺘرونیّۀ العلمیّۀ المﺤکّمۀ ،الصّادرۀ عن جامعۀ
العبﻘريّۀ ،مصر.
عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ الدّولیّۀ ﻓی مجلّۀ «المجمع العلمیّ العربیّ الهندیّ» ،الصّادرۀ عن
قسم اللّغۀ العربیّۀ ،جامعۀ علی جراه ،علی جراه ،الهند.
عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی مجلّۀ «کالیکوت» الصّادرۀ عن جامعۀ کالیکوت ،کیراال ،الهند.
عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ دولیّۀ ﻓی مجلّۀ «مﻘاربات» الدّولیّۀ المﺤکّمۀ الصّادرۀ عن جامعۀ
الجلفۀ ،الجزائر.
23۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
جائزۀ المثﻘف العربیّ عن مجمل إنﺘاجی النّﻘدیّ واإلبداعیّ ،مؤتمر الﻘمّۀ الثّﻘاﻓیّ العربیّ
الﺘّﺤضیری األوّل ،وزارۀ الثّﻘاﻓۀ العراقیّۀ ومؤسّسۀ جائزۀ العنﻘاء والمنظّمۀ العربیّۀ لﺤﻘوق
اإلنسان ﻓی مصـ ر والشّبکۀ العربیّۀ للﺘّسامح وتجمّع عﻘول وجامعۀ ابن رشد ﻓی هولندا،
میسان ،العراق 2018 ،م.
جائزۀ کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ ،ﻓئۀ روايۀ الفﺘیان غیر المنشورۀ ،الجائزۀ األولى ،عن روايۀ
«أصدقاء ديمۀ» للفﺘیان ،جائزۀ کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ ،المؤسّسۀ العامّۀ للﺤی الثّﻘاﻓیّ -کﺘارا،
الدّوحۀ ،قطر 2018 ،م.
جائزۀ هیفاء السّنعوسیّ لکﺘابۀ المونودراما ،حﻘل الکﺘابۀ المسرحیّۀ ،النّصّ المونودرامیّ،
الجائزۀ الثّانیّۀ ،عن مسرحیۀ «وجه ماطر جدّاً قلیالً» ،نادی الفکر واإلبداع الکويﺘیّ ،الکويت،
الکويت 2015 ،م.
جائزۀ زحمۀ کﺘاب للثّﻘاﻓۀ والنّشر الدّولیّۀ ،ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ،مؤسّسۀ زحمۀ کﺘاب
للثّﻘاﻓۀ والنّشر ،الﻘاهرۀ ،مصر 2015 ،م.
جائزۀ أﻓضل صﺤفیّ ﻓی جريدۀ رأی األمّۀ ،جريدۀ رأی األمّۀ ،الﻘاهرۀ ،مصر 2015 ،م.
جائزۀ صالح هالل األدبیّۀ للﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی الدّورۀ 14لها ،ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن
قصّۀ «منامات السّهاد» ،الﻘاهرۀ ،مصر 2015 ،م.
جائزۀ مهرجان الﻘلم الﺤرّ لإلبداع العربیّ ﻓی الدّورۀ الخامسۀ ،ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن
قصّۀ «االسﺘغوار ﻓی جهنّم» ،الجّائزۀ األولى ،مؤسّسۀ الﻘلم الﺤرّ ،الفیوم ،مصر 2014 ،م.
جائزۀ الﻘصّۀ الومضۀ العالمیّۀ ،ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الومضۀ ،الﻘصص الومضات «حدث ﻓی مکان
ما» ،االتّﺤاد العالمیّ للشّعراء والمبدعین العرب ،الﻘاهرۀ ،مصر 2014 ،م.
جائزۀ الشّهید عبد الرّؤوف األدبیّۀ السّنويّۀ ،دورۀ (يوم الشّهید) ﻓی حﻘل الﺘّألیف المسـرحیّ،
عن مسرحیّۀ «وجه واحد الثنین ماطرين» ،جمعیّۀ الشّعراء والمفکّرين والمبدعین ،الﻘاهرۀ،
مصر 2014 ،م.
جائزۀ النّاصر صالح الدّين األيوبیّ ،جائزۀ األديب المرحوم مﺤمد طملیه ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ
عن المجموعۀ الﻘصصیّۀ «ناسک الصّومعۀ» ،الجائزۀ األولى ،بلديۀ الکرک ،الکرک ،األردن،
2014م.
237
سناء فی سطور
الجائزۀ الﺘّﻘديريّۀ ألجمل کﺘاب عن روايۀ «أعشﻘنی» ،مؤسّسۀ العنﻘاء الدّولیّۀ ،الهای-
العراق 2013 ،م.
جائزۀ أکثر ( )50شخصیّۀ مؤثّرۀ ﻓی األردن ،الﺤصول على المرتبۀ رقم ،19تﺤالف اتّﺤاد
منظّمات الﺘّدريب األردنیّۀ ( ،)Juthroعمّان ،األردن 2013 ،م.
جائزۀ العنﻘاء الذّهبیّۀ الدّولیّۀ للمرأۀ المﺘمیّزۀ ،مهرجان العنﻘاء الذّهبیّ ،الهای -میسان،
العراق 2013 ،م.
جائزۀ مؤتمر المرأۀ العربیّۀ للعام ،جائزۀ الﺘمیّز اإلبداعیّ واألکاديمیّ والﺘّأثیر عن مجمل
إنﺘاجی اإلبداعیّ والنّﻘدیّ ،مؤتمر المرأۀ العربیّۀ ،مرکز الﺘّفکیر اإلبداعیّ ،عمّان ،األردن،
2012م.
جائزۀ منظّمۀ کﺘّاب بال حدود /الشـّرق األوسط الثّﻘاﻓیّۀ بالﺘّعاون مع مجلس األعمال
الوطنیّ العراقیّ ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ،الجائزۀ األولى عن قصّۀ «الضّیاع ﻓی عینی رجل
الجبل» ،منظّمۀ کﺘّاب بال حدود ،العراق ،سوريا ،ترکیا ،إيران 2012 ،م.
جائزۀ کالويز الﺘّﻘديريّۀ لإلبداع عن مجمل إنﺘاجی اإلبداعیّ ،مهرجان کالويز ،مرکز کالويز
الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ ،السّلیمانیّۀ ،إقلیم کردسﺘان العراق ،العراق 2011 ،م.
جائزۀ دبی الثّﻘاﻓیّۀ لإلبداع ﻓی دورتها السّابعۀ ﻓی الرّوايۀ عن روايۀ «أعشﻘنی» ،مجلّۀ دبی
الثّﻘاﻓیّۀ ،دبی ،اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ 2011-2010 ،م.
جائزۀ أحمد بوزﻓور للﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی دورتها الﺘّاسعۀ ،الجائزۀ األولى عن قصّۀ «تﻘاسیم»،
جمعیّۀ النّجم األحمر للﺘّربیۀ والثّﻘاﻓۀ والﺘّنمیۀ االجﺘماعیّۀ ﻓی مشروع بلﻘصیری ،بلﻘصیری،
المغرب 2011 ،م.
جائزۀ معبر المضیق ﻓی دورتها الرّابعۀ ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ،الجائزۀ األولى عن قصّۀ
«حیث البﺤر ال يصلّی» ،مؤسّسۀ ثﻘاﻓۀ ومجﺘمع اإلسبانیّۀ ،بالﺘّعاون مع إدارۀ قصر الﺤمراء
وﺧنیرالیف ومؤسّسۀ البیسین وجمعیّۀ الیونسکو من أجل النّهوض باآلداب ،غرناطۀ ،إسبانیا،
2011م.
جائزۀ جامعۀ ﻓیالدلفیا الﺘّاسع للمسرح الجامعیّ العربیّ ،أحسن نصّ مسرحیّ عن مسـرحیّۀ
ن» ،جامعۀ ﻓیالدلفیا ،عمّان ،األردن 2010 ،م.
«يﺤکى أ ّ
238
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
جائزۀ الشّیخ مﺤمد ص الح باشراحیل لإلبداع الثّﻘاﻓیّ العالمیّۀ ﻓی دورتها الثّالثۀ ﻓی حﻘل
الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن مجمل إبداعی الرّوائیّ والﻘصصـیّ ،مؤسّسۀ الشّیخ مﺤمد صالح
باشراحیل ،السّعوديّۀ 2010 ،م.
جائزۀ بصیرا الثّامنۀ «شهداء الثّورۀ» ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ،األردن ،عن قصّۀ «المفصّل ﻓی
تاريخ ابن مهزوم وما جادَتْ به العلوم» ،بلديّۀ بصیرا ،بصیرا ،األردن 2019 ،م.
جائزۀ ساقیۀ الصّاوی اإلبداعیّۀ ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ،عن قصّۀ «جاالتیا مرۀ أﺧرى» ،مؤسسّۀ
الصّاویّ الثّﻘاﻓیّۀ ،الﻘاهرۀ ،مصر 2009 ،م.
جائزۀ أدب العشق لوکالۀ سفنکس للﺘّرجمۀ والنّشر ،عن قصّۀ «نفس أمّارۀ بالعشق» ،وکالۀ
سفنکس للﺘّرجمۀ والنّشر الﻘاهرۀ ،مصر 2009 ،م.
جائزۀ شرحبیل بن حسنۀ لإلبداع ،الجائزۀ األولى ،حﻘل قصّۀ األطفال عن قصّۀ «زرياب»،
بلديۀ إربد ،إربد ،األردن 2008 ،م.
جائزۀ جمعیّۀ جدۀ للثّﻘاﻓۀ والفنون للمسرح ،الجائزۀ األولى عن مسرحیّۀ «دعوۀ على
العشاء» ،جمعیّۀ جدۀ للثّﻘاﻓۀ والفنون للمسرح ،وزارۀ الثّﻘاﻓۀ ،جدّۀ ،السّعوديّۀ 2008 ،م.
جائزۀ مجلّۀ مالمح ثﻘاﻓیۀ ﻓی حﻘل المجموعۀ الﻘصصیّۀ المخطوطۀ عن مجموعۀ «عام
النّمل» ،مکﺘبۀ سلمى الثّﻘاﻓیّۀ ،تطوان ،المغرب 2008 ،م.
جائزۀ أﻓضل رسالۀ حبّ ،الجائزۀ األولى عن رسالۀ بعنوان «باسم حبّی لکَ» ،مجلۀ سیّدتی،
السّعوديّۀ 2008 ،م.
جائزۀ أنجال هزّاع آل نهیان ألدب األطفال ،حﻘل قصّۀ األطفال ﻓی دورتها العاشرۀ عن
قصّۀ «صاحب الﻘلب الذّهبیّ» ،اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ 2007 ،م.
جائزۀ الﺤارث بن عمیر األزدیّ لإلبداع ﻓی دورتها السّادسۀ ،الجائزۀ األولى ﻓی حﻘل الﻘصّۀ
الﻘصیرۀ عن قصّۀ «حکايۀ لکلّ الﺤکايات» ،بلديۀ بصیرا ،بصیرا ،األردن 2007 ،م.
جائزۀ الجامعۀ الهاشمیّۀ لکﺘابۀ النّصّ المسرحیّ ،الجائزۀ األولى عن المسرحیّۀ المخطوطۀ
ن» ،الجامعۀ الهاشمیّۀ ،الزّرقاء ،األردن 2007 ،م.
«يُﺤکى أ ّ
239
سناء فی سطور
جائزۀ الکاتب الشّاب ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ،الجائزۀ األولى عن المجموعۀ الﻘصصیّۀ «عینا
ﺧضـر» ،مؤسّسۀ عبد المﺤسن قطّان ،رام اهلل ،ﻓلسطین 200۶ ،م.
جائزۀ النّاصر صالح الدّين األيوبیّ عن أحسن نصّ مسرحیّ ﻓی دورتها الثّالثۀ ،الجائزۀ
األولى ،عن مسرحیّۀ «ضیوف المساء» ،بلديّۀ إربد ،إربد ،األردن 200۶ ،م.
جائزۀ جمعیّۀ مکاﻓﺤۀ إطالق العیارات النّاريّۀ ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ،الجائزۀ األولى عن قصّۀ
«رسالۀ عاجلۀ» ،ج معیّۀ مکاﻓﺤۀ إطالق العیارات النّاريّۀ ،عمّان ،األردن 200۶ ،م.
جائزۀ الشّارقۀ لإلبداع العربیّ عن المجموعۀ الﻘصصیّۀ «الکابوس» ،المرکز األول ،دائرۀ
الثّﻘاﻓۀ واإلعالم ،حکومۀ الشّارقۀ ،الشّارقۀ ،اإلمارات العربیّۀ المﺘﺤدۀ 2005 ،م.
جائزۀ دار ناجی نعمّان للثّﻘاﻓۀ عن السّیرۀ الغیريۀ لألطفال ،قصّۀ األطفال «زرياب» ،دار
ناجی نعمّان للنّشر والﺘّوزيع ،بیروت ،لبنان 200۶ ،م.
جائزۀ الجامعۀ األردنیّۀ بالمرکز األول بلﻘب مسرحی الجامعۀ عن أحسن نصّ مسـرحی
«سﺘۀ ﻓی سرداب» ،الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 200۶ ،م.
جائزۀ ساقیۀ الصّاوی ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصۀ «الغرﻓۀ الخلفیّۀ» ،الﻘاهرۀ ،مؤسّسۀ ساقیۀ
الصّاوی الثّﻘاﻓیّۀ ،الﻘاهرۀ ،مصر 200۶ ،م.
جائزۀ البجراويّۀ ألحسن بﺤث علمیّ عن بﺤث بعنوان «مﻘاربۀ بین رسالۀ الغفران للمعرّی
والکومیديا اإللهیّۀ لدانﺘی» ،اتّﺤاد المرأۀ السّودانیّۀ والخرطوم عاصمۀ للثّﻘاﻓۀ العربیّۀ،
الخرطوم ،السّودان 2005 ،م.
جائزۀ النّاصر صالح الدّين األيوبیّ ﻓی دورتها الثّانیۀ عن المجموعۀ الﻘصصیّۀ «أرض
الﺤکايا» ،بلديّۀ الکرک ،الکرک ،األردن 2005 ،م.
جائزۀ الدّکﺘورۀ سعاد الصّباح ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن المجموعۀ الﻘصصیّۀ «احکِ لی
حکايۀ» ،دار سعاد الصّباح للنّشر والﺘّوزيع ،الکويت ،الکويت 2005 ،م.
جائزۀ لﻘب قاصّۀ الجامعۀ األردنیّۀ عن قصّۀ «حکايۀ» ،الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن،
2005م.
جائزۀ المسابﻘۀ الثّﻘاﻓیّۀ +الدّرع الثّﻘاﻓیّ لرئیس الجامعۀ األردنیّۀ ،الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان،
األردن 2005 ،م.
240
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
جائزۀ النّاصر صالح الدّين األيوبیّ عن روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس» ،بلديّۀ الکرک ،الکرک،
األردن 2005 ،م.
جائزۀ أدباء المسﺘﻘبل عن قصّۀ «سداسیّۀ الﺤرمان» ،أسرۀ أدباء المسﺘﻘبل ،عمّان ،األردن،
2005م.
جائزۀ جامعۀ مؤتۀ ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ،عمادۀ شؤون الطّلبۀ ،جامعۀ مؤتۀ ،مؤتۀ ،األردن،
2004-2005م.
جائزۀ الکﺘابۀ المسرحیّۀ ،الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 200۶ -2005 ،م.
جائزۀ رابطۀ األدب اإلسالمیّ للﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصّۀ «عینا ﺧضـر» ،رابطۀ األدب
اإلسالمیّ ،عمّان ،األردن 2004 ،م.
جائزۀ ولﻘب الجامعۀ األردنیّۀ ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصّۀ «الﺤکايۀ» ،الجامعۀ
األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2004 ،م.
جائزۀ ولﻘب الجامعۀ األردنیّۀ ﻓی حﻘل الخاطرۀ عن ﺧاطرۀ «إلیکَ» ،الجامعۀ األردنیّۀ،
عمّان ،األردن 2004 ،م.
جائزۀ ولﻘب الجامعۀ األردنیّۀ ﻓی حﻘل نهايۀ الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصّۀ «حدث ذات مساء»،
الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2004 ،م.
جائزۀ قسم اللّغۀ العربیّۀ ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصّۀ «کرنفال األحزان» ،قسم اللّغۀ العربیّۀ،
الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2004 ،م.
جائزۀ أدباء المسﺘﻘبل للﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصّۀ «احکِ لی حکايۀ» ،أسرۀ أدباء المسﺘﻘبل
عمّان ،األردن 2001 ،م.
رﻓضتْ رسمیّاً ترشیﺤها لجائزۀ «األردن أﻓضل :جائزۀ أﻓضل المثﻘّفین» للعام 2013م،
جمعیّۀ الجنوب األردنیّۀ ،األردن 2014 ،م.
241
سناء فی سطور
تکريم من ملﺘﻘى مأدبا الثّﻘاﻓیّ وملﺘﻘى أحباب مأدبا الثّﻘاﻓیّ ورعايۀ مدير سیاحۀ مأدبا وائل
جعنینی ومدير ثﻘاﻓۀ مأدبا ﻓراس المصریّ ،جمعیّۀ الشّابات المسیﺤیّات ،مأدبا ،األردن،
2020/2/13م.
تکريم مدير دائرۀ المکﺘبات عامّۀ ﻓی إطالق برنامج «کﺘاب ومبدع وقارئ» ﻓی حفل إشهار
«سیلفی مع البﺤر» ،دائرۀ المکﺘبات العامّۀ ،عمّان ،األردن 2020/1 /25 ،م.
تکريم من الجامعۀ األردنیۀ ﻓی الﺤفل السّنویّ األوّل لﺘکريم الباحثین المﺘمیزين ﻓی
الجامعۀ األردنیّۀ ،الجامعۀ األردنیۀ ،عمّان ،األردن 2019/1/5 ،م.
تکريم من منارۀ العرب للثﻘاﻓۀ والفنون لجهودی ﻓی إثراء الﺤرکۀ األدبیۀ ،المکﺘبۀ الوطنیّۀ،
عمّان ،األردن 2019/12/14 ،م.
تکريم من جامعۀ العلوم اإلسالمیّۀ العالمیّۀ لﺘبرعی لها بکﺘب ومراجع ومصادر ،جامعۀ العلوم
اإلسالمیّۀ العالمیّۀ ،عمّان األردن 2019/10/27 ،م.
نادی الجسرۀ الثﻘاﻓی واالجﺘماعی بدرعه ،على جهودی اإلبداعیّۀ واألکاديمیّۀ ،نادی الجسـرۀ
الثّﻘاﻓی االجﺘماعی ،الدّوحۀ ،قطر 2019/10/14 ،م.
تکريم من نادی الجسرۀ الثﻘاﻓی واالجﺘماعی بدرعه ،على جهودی اإلبداعیّۀ واألکاديمیّۀ،
نادی الجسـرۀ الثّﻘاﻓی االجﺘماعی ،الدّوحۀ ،قطر 2019/10/14 ،م.
تکريم من رئیس الجامعۀ األردنیّۀ عبد الکريم الﻘضاۀ ،وجمعیّۀ الﺘّجديد للثّﻘاﻓۀ واإلعالم،
على جهودی اإلبداعیّۀ واألکاديمیّۀ ،المکﺘبۀ الوطنیۀ ،عمّان ،األردن 2019/7/7 ،م.
تکريم على منجزی اإلبداعیّ واألکاديمیّ وعلى إدارتی لﻘسم األدب ﻓی منارۀ العرب للثّﻘاﻓۀ
والفنون ،ﻓی معرض وملﺘﻘى منارۀ العرب للثّﻘاﻓۀ والفنون الدّولیّ األوّل بالﺘّعاون مع دائرۀ
المکﺘبۀ الوطنیّۀ ،عمّان ،األردن 2019/7/4 ،م.
تکريم من المؤتمر الﺘّربویّ الثّانی« :کلّ معلّم معلّم لغۀ» ،لجهودی اإلبداعیّۀ واألکاديمیّۀ
والنّﻘديّۀ ،ولﺤصولی على جائزتی کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ عن روايﺘها «أصدقاء ديمۀ» ،وجائزۀ
المّثﻘّف العربیّ للعام 2018م عن مجمل منجزی األدبیّ والنّﻘدیّ والفکریّ ،مجموعۀ
مدارس الجامعۀ ،مدارس الجامعۀ وجامعۀ عمّان األهلیّۀ ،عمّان ،األردن 2019/4/20 ،م.
تکريم تیار الﺘّجديد الثّﻘاﻓیّ األردنی بمناسبۀ حصولی على جائزۀ کﺘارا ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ
للعام 2018م عن روايۀ الفﺘیان المخطوطۀ «أصدقاء ديمۀ» وجائزۀ المثﻘف العربیّ ،عمّان،
األردن 2019/2/15 ،م.
242
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
تکريم أکاديمیّات أردنیات بمناسبۀ حصولی على جائزۀ کﺘارا ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ للعام 2018
م عن روايۀ الفﺘیان المخطوطۀ «أصدقاء ديمۀ» وجائزۀ المثﻘف العربیّ ،عمّان ،األردن،
2019/2/1۶م.
تﻘدير من الدّرجۀ العلیا مع مرتبۀ الشّرف من مؤسّسۀ عرار العربیّۀ لإلعالم لجهودی العربیّۀ
والوطنیۀ ﻓی دعم الثّﻘاﻓۀ واألدب ،عمّان ،األردن 2019/1/1 ،م.
تکريم +درع الجامعۀ األردنیّۀ بمناسبۀ حصولی على جائزۀ کﺘارا ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ للعام
2018م عن روايۀ الفﺘیان المخطوطۀ «أصدقاء ديمۀ» ،برعايۀ األسﺘاذ الدکﺘور عبد الکريم
الﻘضاۀ رئیس الجامعۀ األردنیّۀ ،األردن ،عمّان 2018/12/3م.
تکريم +ندوۀ أدبیۀ حول تجربﺘی الرّوائیّۀ على هامش حصولی على جائزۀ کﺘارا ﻓی الرّوايۀ
العربیّۀ للعام 2018م عن روايۀ الفﺘیان المخطوطۀ «أصدقاء ديمۀ» ،شعبۀ تعلیم العربیّۀ
للنّاطﻘین بغیرها ،عمّان ،األردن 2018/11/14 ،م.
تکريم لی لفوزی بجائزۀ کﺘارا من جمعیّۀ الفیﺤاء +منارۀ العرب للثّﻘاﻓۀ والفنون ،عمّان،
األردن 2018/11/13 ،م.
تکريم +درع وزارۀ الثّﻘاﻓۀ والشّباب األردنیّۀ بمناسبۀ حصولی على جائزۀ کﺘارا ﻓی الرّوايۀ
العربیّۀ للعام 2018م عن روايۀ الفﺘیان المخطوطۀ «أصدقاء ديمۀ» ،برعايۀ وزير الثّﻘاﻓۀ
والشّباب األردنیّ د.مﺤمد أبو رمان ،المکﺘبۀ الوطنیّۀ ،عمّان ،األردن 2018/10/30 ،م.
تکريم من مبادرۀ «شکراً لها الﺘّﻘديريّۀ للنّساء الرّياديّات المﺘمیّزات» على جهودی العلمیّۀ
واإلبداعیّۀ والعلمیّۀ ،جالیری الفینیق للفنون والمرکز العالمیّ للﺘّدريب واالسﺘشارات ،تﺘمثّل
المبادرۀ ﻓی د.عائشۀ الخواجا الرّازم ،ود .ندى هارون ،والمعماريّۀ الﺘّشکیلیّۀ میس الرّازم،
جالیری الفینیق ،عمّان ،األردن 2017/9/23 ،م.
تکريم ﻓی مبادرۀ أکرموهم لألم المثالیۀ بمناسبۀ عید األم ،مبادرۀ «أکرموهم» بدعم من
باب الخیر للعمل الﺘّطوعیّ ،عمّان ،األردن 2017/3/23م.
تکريم من جمعیّۀ وادزا للثّﻘاﻓۀ واإلبداع والﺘّنمیۀ ،بﺘاويرت ،المغرب ،شهر 2017 / 7م.
تکريم ﻓی جامعۀ جواهر آلل نهرو بالﺘّعاون مع مرکز الدّراسات العربیّۀ واإلﻓريﻘیّۀ لجهودی
النّﻘديّۀ واإلبداعیّۀ ،نیودلهی ،الهند 201۶/4 /7م.
امرأۀ األسبوع ﻓی بر نامج سیدتی ،قناۀ روتانا الخلیجیۀ ،اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ ،شهر 1
للعام 2015م.
243
سناء فی سطور
تکريم برعايۀ ملکیۀ /األمیرۀ آيۀ بنت ﻓیصل بمناسبۀ عید األمّ ،مرکز زها الثّﻘاﻓیّ ،عمّان،
األردن 2015 ،م.
حاصلۀ على لﻘب األم المثالیّۀ المخﺘارۀ من قبل مجلس الکﺘّاب واألدباء والمثﻘّفین العرب
لدوری المﺘمیّز والفعال ﻓی بناء أجیال ناجﺤۀ تعمل على تﻘدّم ورقی الوطن ،مصر2015 ،
م.
مؤتمر عن أدب سناء الشّعالن تﺤت عنوان «الرّوايۀ العربیّۀ والﺘاريخ :آسیا جبّار وسناء
الشعالن» ،قسم اآلداب واللّغات ،جامعۀ معسکر ،معسکر ،الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الديمﻘراطیۀ
الشعبیۀ 18 ،مايو 2015م.
تکريم من أسرۀ نجوم العربیّۀ تﺤت شعار «أبرز شخصیّۀ أدبیّۀ أردنیّۀ للعام م ،»2013
ﻓندق مطار الملکۀ علیاء ،عمّان ،األردن 2014 ،م.
تکريم من األسﺘاذ الدّکﺘور عبد الﻘادر الخالدیّ رئیس جامعۀ معسکر ﻓی الجمهوريّۀ
الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ تﻘديراً لﺘمیّزی األکاديمیّ واإلبداعیّ ،جامعۀ معسکر ،الجزائر،
2014م.
درع وتکريم من حزب مصر المسﺘﻘبل ﻓی مهرجانه السّنویّ تﻘديراً لدوری ﻓی العمل العام
الخدمیّ واالجﺘماعیّ ومساهمﺘی البنّاءۀ ﻓی إثراء العلم السّیاسیّ ،الﻘاهرۀ ،مصر 2014 ،م.
حاصلۀ على نجمۀ ا لسّالم من منظّمۀ السّالم والصّداقۀ الدّولیّۀ ﻓی مملکۀ الدّنمارک
،PEACE ANDFRIENDSHIP INTERNATIONAL ORGANIZATION
الدّنمارک 2014 ،م.
الدّرع الﺘّکريمیّ للسّفارۀ العراقیّۀ ﻓی األردن على حسن الﺘّعاون مع المؤسّسات العراقیّۀ
وعظیم الشّعور بالمسؤولیّۀ اتّجاه العراق ،عمّان ،األردن 2013 ،م.
تکريم ووثیﻘۀ شکر من السّفیر البلغاریّ ﻓی عمّان «ألکسندر کوﻓاتشیف» على جهودی ﻓی
دعم الثّﻘاﻓۀ البلغاريّۀ والﺘّواصل معها ،عمّان ،األردن 2013 ،م.
مهرجان تکريمی لی ﻓی ثانويۀ الفﺤیص للبنات ،بمشارکۀ رسمیّۀ من وزارۀ الﺘّربیۀ والﺘّعلیم
األردنیّۀ تﻘديراً لدوری اإلبداعیّ والثّﻘاﻓیّ وحصولی على الکثیر من الجوائز اإلبداعیّۀ،
الفﺤیص ،األردن 2013 ،م.
244
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
درع الملﺤﻘیۀ الثّﻘاﻓیّۀ العراقیّۀ تﻘديراً لدعمی لألدب العراقیّ والکردیّ ،عمّان ،األردن،
2012م.
درع مهرجان الفﺤیص ﻓی دورته الثّانیۀ والعشرين ،الفﺤیص ،األردن 2012 ،م.
درع المنبر الثّﻘاﻓیّ لخالد شفیق المنیزل ،عمّان ،األردن 2012 ،م.
درع وزير الثّﻘاﻓۀ العراقیّۀ للﺘّمیّز واإلبداع ،بغداد ،العراق 2012 ،م.
درع مهرجان کالويز للّﺘمیّز ﻓی دورته السّادسۀ عشرۀ ،مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ،
السّلیمانیّۀ ،إقلیم کردسﺘان العراق 2012 ،م.
درع مهرجان کالويز للﺘّمیّز ﻓی دورته الخامسۀ عشرۀ ،مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ،
السّلیمانیّۀ ،إقلیم کردسﺘان العراق ،العراق 2011 ،م.
درع «النّجوم» للﺘمیّز اإلبداعیّ واإلعالمیّ من مجموعۀ صﺤف ومجالت :النّجوم والﺘّلغراف
واألنوار للصّﺤاﻓۀ ،سیدنی ،اسﺘرالیا 2010 ،م.
مهرجان تکريمی وأمسیۀ قصصیّۀ من نادی الوحدۀ االجﺘماعی والثّﻘاﻓیّ والرياضی ،مأدبا،
األردن 2010 ،م.
درع الجامعۀ األردنیّۀ لعضو هیئۀ الﺘّدريس المﺘمیّز إبداعیاً وأکاديمیاً ،ضمن حفل حصاد
عمادۀ البﺤث العلمیّ ،الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2009 ،م.
حاصلۀ على لﻘب «واحدۀ من أنجح ۶0امرأۀ عربیّۀ» ضمن االسﺘفﺘاء العربیّ الذی أجرته
مجلّۀ «سیدتی» الصّادرۀ باللّغۀ العربیّۀ واللّغۀ االنجلیزيۀ ،السّعوديّۀ 2008 ،م.
درع الجامعۀ األردنیّۀ لعضو هیئۀ الﺘّدريس المﺘمیّز إبداعیّاً وأکاديمیّاً ،ضمن حفل حصاد
عمادۀ البﺤث العلمیّ ،الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2007 ،م.
درع الجامعۀ األردنیّۀ لطالب الدّراسات المﺘمیّز إبداعیاً وأکاديمیاً ،ضمن حفل حصاد عمادۀ
البﺤث العلمیّ ،الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 200۶ ،م.
درع رئیس الجا معۀ األردنیّۀ للطّالب الممیّز أکاديمیاً وإبداعیاً ،الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان،
األردن 2005 ،م.
245
سناء فی سطور
إطالق مشروع المجاورۀ الثّﻘاﻓیّۀ مع األديب العراقیّ المهجریّ عباس داﺧل حسن عبر
اسﺘضاﻓﺘه ﻓی مجاورۀ مع د .سناء شعالن ﻓی األردن لمدۀ 45يوماً ،عمان ،األردن،
2020/1/1إلى 2020/2/15م.
الورشۀ الﺘّدريبیّۀ لمدرسی العربیّۀ ﻓی المرحلۀ الثّانويّۀ العلیا ﻓی واليۀ کیراال الهنديّۀ ﻓی
مدينۀ کوتشـی ،ضیفۀ شرف ،ومشارکۀ الکﺘرونیّۀ بعنوان «اللّغۀ العربیّۀ ومصائرها» ،جامعۀ
مهاراجاس إرناکلم ،نظّمﺘها دائرۀ المدارس الثّانويّۀ العلیا ﻓی إدارۀ الﺘّربیۀ والﺘّعلیم الﺘّابعۀ
لﺤکومۀ کیراال ،الهند 2019/ 11/14-13 ،إلى 2020/2 /8م.
النّدوۀ الوطنیّۀ بعنوان «إبداعات المرأۀ ﻓی األدب العربیّ الﺤديث» ،مشارکۀ الکﺘرونیۀ عبر
تﻘديم کلمۀ اﻓﺘﺘاحیّۀ المؤتمر بعنوان «رحلﺘی مع األدب» ،الکلیّۀ الﺤکومیّۀ بکاسرکود،
کیرال ،الهند 2019 /11 /14-13 ،م.
مهرجان کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ الدورۀ الخامسۀ ،وإشهار روايﺘی «أصدقاء ديمۀ» الصادرۀ عن
جائزۀ کﺘارا ،المؤسّسۀ العامّۀ للﺤی الثّﻘاﻓیّ -کﺘارا ،قطر 2019 / 10/1۶ -13 ،م.
مؤتمر بعنوان «المؤتمر الﺘّربویّ الثّانی :کلّ معلّم معلّم لغۀ» ،تﻘديم کلمۀ المؤتمر ،وقدّمت
ورقۀ عمل بعنوان «اللّغۀ عملیّۀ تفاعلیّۀ تواصلیّۀ» ،مجموعۀ مدارس الجامعۀ ،مدارس
الجامعۀ وجامعۀ عمّان األهلیّۀ ،عمّان ،األردن 2019/ 4/20 ،م.
مهرجان کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ الدورۀ الرابعۀ ،ضیفۀ شرف وﻓائزۀ بالجائزۀ األولى ﻓی حﻘل
روايۀ الفﺘیان غیر المنشورۀ ،المؤسّسۀ العامّۀ للﺤی الثّﻘاﻓیّ -کﺘارا ،قطر/ 10/17 -15 ،
2018م.
الورشۀ اإلبداع یّۀ للطّلبۀ الفائزين على مسﺘوى المملکۀ ﻓی مسابﻘۀ اإلبداع األدبی (الشّعر
والﻘصّۀ والمﻘالۀ والخطابۀ) ،مشارکۀ بإعطاء ورشۀ عمل حول ﻓنّ کﺘابۀ المﻘالۀ ،وزارۀ الﺘّربیۀ
والﺘّعلیم ،إدارۀ النّشاطات الﺘّربويّۀ ،مدرسۀ الﻘادسیّۀ الثّانويّۀ ،طبربور ،األردن2017 /5 /22 ،
م.
ندوۀ بعنوان «الﺘجربۀ اإلبداعیّۀ لسناء الشعالن» ،مشارکۀ بشهادۀ إبداعیّۀ ،قسم الصّیدلۀ،
جامعۀ العلوم والﺘّکنولوجیا ،إربد ،األردن 2017 /4 /۶ ،م.
24۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ندوۀ بعنوان «األدب النّسویّ ﻓی األردن» ،مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «تجربﺘی ﻓی کﺘابۀ
الرّوايۀ :روايۀ أعشﻘنی أنموذجاً» ،قسم اللّغۀ العربیّۀ ،کلیّۀ اآلداب ،جامعۀ الطّفیلۀ الﺘّﻘنیّۀ،
األردن 201۶ /12 ،م.
ندوۀ دولیۀ « الﺘّﻘريب بین المذاهب وتجلیّاته ﻓی الفکر واآلداب عبر العصور المغولیّۀ
والبريطانیّۀ والهند المسﺘﻘلّۀ» ،ضیفۀ شرف وإدارۀ جلسات ،قسم اللّغۀ العربیّۀ والفارسیّۀ ﻓی
جامعۀ کولکﺘا بالﺘّعاون مع المؤسّسۀ الﻘطبیّۀ للمنﺤۀ الدّراسیّۀ ،کولکﺘا ،الهند/ 9/28 -27 ،
201۶م.
ندوۀ دولیۀ «نهرو وآزاد والدول العربیّۀ والفارسیّۀ» ،المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «تأثیر
جواهر آلل نهرو وموالنا آزاد ﻓی األدب العربیّ» ،قسم اللّغۀ العربیّۀ والفارسیۀ ﻓی جامعۀ
کولکﺘا بالﺘّعاون مع معهد موالنا أبی الکالم آزاد للدّراسات األسیويّۀ ،جامعۀ کولکﺘا ،الهند،
31 -30مارس 201۶م.
مؤتمر «االتّجاهات المعاصرۀ ﻓی األدب العربیّ الﺤديث» ،المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان
«الﺘّجريب ﻓی الرّوايۀ األردنیّۀ :السّرد الفنﺘازیّ مساراً» ،جامعۀ آلل نهرو ومرکز الدّراسات
العربیّۀ واإلﻓريﻘیۀ واتّﺤاد أسﺘاذۀ وعلماء اللّغۀ العربیّۀ لعموم الهند ،نیودلهی ،الهند 28 ،آذار
201۶إلى 3نیسان 201۶م.
المؤتمر الدّولیّ الﺘّاسع للجمعیّۀ األسیويّۀ ألساتذۀ اللّغۀ واألدب اإلسبانیّIX Congreso :
،Internacional de la Asociación Asiática de Hispanistasالجمعیّۀ
األسیويّۀ ألساتذۀ اللّغۀ واألدب اإلسبانیّ وقسم اللّغۀ اإلسبانیّۀ بالﺘّعاون مع المعهد الثّﻘاﻓیّ
اإلسبانیّ ،جامعۀ جواللونکورن ،بانکوک ،تايلند 24 -22 ،يناير 201۶م.
الملﺘﻘى الوطنیّ لجامعۀ مصطفى اسطمبولی تﺤت عنوان «الرّوايۀ العربیّۀ والﺘّاريخ :آسیا
جبّار وسناء الشّعالن» ،قسم اآلداب واللّغات ،جامعۀ معسکر ،الجمهوريّۀ الجزائريّۀ
الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ 18 ،مايو 2015م.
الملﺘﻘى الوطنیّ الثانی لجامعۀ معسکر تﺤت عنوان «الرّوايۀ العربیّۀ والﺘّاريخ» ،قسم اآلداب
واللّغات ،جامعۀ مصطفى اسطمبولی ،الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ18 -17 ،
مارس 2015م.
مؤتمر «تأثیر روايۀ دون کیخوته ﻓی العلوم واآلداب والفنون العالمیّۀ» ،المشارکۀ بورقۀ عمل
بعنوان «تأثیر روايۀ دون کیخوته ﻓی روايۀ المﺘشائل ألمیل حبیبی» ،جامعۀ کالیفورنیا،
لوس أنجلوس ،أمريکا 2015 / 4 /17 -15 ،م.
247
سناء فی سطور
مهرجان المربد الشّعریّ الﺤادی عشر ،دورۀ الشّاعرۀ لمیعۀ عباس عمارۀ ،مشارکۀ بﺤفل
توقیع روايۀ «أعشﻘنی» ،العراق ،البصرۀ ،وزارۀ الثّﻘاﻓۀ العراقیّۀ واتّﺤاد الکﺘّاب العراقیّین
واتّﺤاد أدباء البصرۀ ،البصـرۀ ،العراق 2014 / 10/25 -22م.
مؤتمر الملﺘﻘى الوطنیّ األوّل بعنوان «معالم الﺘّجريب ﻓی األدب الجزائریّ المعاصر :الوجود
والﺤدود» ،مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان« :الﺘّجريب ﻓی الرّوايۀ األردنیّۀ :السـّرد الفنﺘازیّ
مساراً» :روايۀ «أَعْشَﻘُنی» أنموذجاً لفنﺘازيّۀ الخیال العلمیّ :شهادۀ روائیّۀ لسناء شعالن،
مديريۀ الثّﻘاﻓۀ لواليۀ برج بو عريريج ،الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ30 -29 ،
نیسان 2014م.
مؤتمر الملﺘﻘى الوطنیّ األول حول الرّوايۀ الجزائريّۀ ﻓی ضوء المناهج النّﻘديّۀ المعاصرۀ،
مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان« :تﻘاسیم :شهادۀ عن تجربۀ الکﺘابۀ اإلبداعیّۀ» ،جامعۀ معسکر،
معسکر ،الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ 17 -1۶ ،ديسمبر 2013م.
مؤتمرکیف نﺤﻘّق رؤى جاللۀ الملک ﻓی بناء األردن الﺤديث ﻓی مجال الﺘّنمیۀ المسﺘدامۀ،
الدورۀ السّابعۀ ،حضور+عريف الﺤفل ،عمّان ،األردن 2013 /12/3 ،م.
مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ،17مشارکۀ حضور ،مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واألدبی ،السّلیمانیّۀ،
إقلیم کردسﺘان العراق ،العراق 2013 / 11 /25 -12 ،م.
الملﺘﻘى الﺘّﺤضیریّ لمؤتمر سیدات األعمال والﻘیادات النّسائیّۀ الدّولیّ ،المشارکۀ بورقۀ
عمل بعنوان «المرأۀ المبدعۀ والمعیﻘات المجﺘمعیّۀ والﺘّابوات» ،عمّان ،األردن/17+1۶ ،
2013 /11م.
مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ، 1۶مشارکۀ بورقۀ عمل ،والمﺘﺤدّثۀ باسم الوﻓود العربیّۀ
المشارکۀ ﻓی المؤتمر ،مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واألدبی ،السّلیمانیّۀ ،إقلیم کردسﺘان العراق،
العراق 2012 ،م.
مؤتمر المرأۀ العربیّۀ :قوۀ الﺘأثیر نﺤو قیادۀ الﺘّغییر ،المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «تجربﺘی
مع النّجاح» مرکز الﺘّفکیر اإلبداعیّ ،األردن ،عمّان 2012 ،م.
مؤتمر «نساء حلﻘات تعاون ومشارکۀ ﻓی ثﻘاﻓۀ وتاريخ أمريکا الالتینیّۀ ومنطﻘۀ الکاريبی»،
المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان « اإلنﺘاج النّصّیّ والفنّیّ للمرأۀ :دراسۀ مﻘارنۀ بین المبدعۀ ﻓی
أمريکا الالتینیۀ والمرأۀ العربیّۀ :الذّات واآلﺧر والصّراع» :مﻘارنۀ بین سیرۀ ﻓدوى طوقان
248
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
«رحلۀ جبلیّۀ رحلۀ صعبۀ» وسیرۀ إيزابیل اللیندی «باوال» أنموذجاً .کازا دی الس
أمريکاس ،کوبا ،شباط 2012م.
مؤتمر حمايۀ الصّﺤفیین ﻓی الﺤاالت الخطیرۀ ﻓی دورته األولى ،مشارکۀ ﻓی صیاغۀ ﺧطّۀ
لﺤملۀ دولیّۀ لجلب الﺘأيید من أجل تبنّی توصیات المؤتمر ،اللّجنۀ الوطنیّۀ لﺤﻘوق اإلنسان،
الدّوحۀ ،قطر ،کانون الثّانی 2012م.
مهرجان تﻘلید وسام العلم واآلداب والفنون الذّهبیّ ،ضیفۀ شرف ،الﻘصـر الجمهوریّ
السّودانیّ ،الخرطوم ،السّودان 2011 /10 /4 -1 ،م.
مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ، 15مشارکۀ بورقۀ عمل وکلمۀ باسم الوﻓود المشارکۀ ﻓی حفل
االﻓﺘﺘاح ،مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واألدبیّ ،السّلیمانیّۀ ،إقلیم کردسﺘان العراق ،العراق2011 ،
م.
مؤتمر «الواقع والواقعیّۀ ﻓی مدن العصور الوسطى» ﻓی دورته الـ ،57المشارکۀ بورقۀ عمل
مشﺘرکۀ مع د .وائل ربضی بعنوان «تﻘاطع حکايات الجنس ﻓی ألف لیلۀ ولیلۀ حکايات
الفابیلو ﻓی العصور الوسطى» ،جامعۀ تريست ،مدينۀ تريست ،إيطالیا 2011 ،م.
المؤتمر الفرانکوﻓونیّ األردنیّ الدّولیّ الثانی «تلﻘّی ألف لیلۀ ولیلۀ ﻓی حﻘول العلوم اإلنسانیۀ
عالمیًّا» ،المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «توظیف ألف لیلۀ ولیلۀ ﻓی مسرحیّۀ (الملک هو
الملک) لسعد اهلل ونّوس» ،جامعۀ آل البیت ،األردن 2011 ،م.
المؤتمر العلمیّ الﺘّربویّ السّادس تﺤت شعار «بالﺘربیۀ والعلم نبنی عراقاً موحّداً» ،المشارکۀ
بورقۀ عمل بعنوان «مساحۀ الﺘّوتر بین االنﺘظار والخیبۀ عند الﻘاصّ العراقیّ ﻓرج ياسین»،
جامعۀ تکريت ،کلیّۀ البنات ،تکريت ،العراق 2011 ،م.
مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ،15مشارکۀ بإدارۀ الجلسات ،وتﻘديم کلمۀ الوﻓود العربیّۀ ،مرکز
کالويز الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ ،السّلیمانیّۀ ،إقلیم کردسﺘان العراق ،العراق 2011 ،م.
مهرجان أهل البﺤر ،مشارکۀ حضور ﻓعالیّات ،تنظیم جماعۀ أهل البﺤر الثّﻘاﻓیّۀ الرّياضیّۀ،
الالّذقیّۀ ،سوريا 2010 ،م.
مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ،14مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان« :الفنﺘازيا رداءً للﺘثوير ﻓی
الﺘّجربۀ الﻘصصیّۀ عند مﺤیی الدين زنکنۀ» ،مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ ،السّلیمانیۀ،
إقلیم کردسﺘان العراق ،العراق 2010 ،م.
249
سناء فی سطور
مؤتمر «المدائن األولى :أرﺧبیل مفرد باسﺘعارات شﺘّى» ،حلﻘۀ الفکر العربیّ ،ﻓاس ،المغرب،
المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «األلم بطل ﻓی روايۀ (معذبﺘی) لبنسالم حمیّش» ،ﻓاس،
المغرب 2010 ،م.
مؤتمر دهوک الثّﻘاﻓیّ الثّالث ﻓی کردسﺘان العراق ،المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «تجربﺘی
مع کﺘابۀ الﻘصّۀ الﻘصیرۀ +مشارکۀ قصصیّۀ» ،اتّﺤاد کﺘّاب الکرد ،دهوک ،إقلیم کردسﺘان
العراق ،العراق 2018 ،م.
المؤتمر األول لمعلمی اللّغۀ العربیّۀ ﻓی اسﺘرالیا ،الضّیف العام للمؤتمر ،والمشارکۀ بورقۀ
عمل بعنوان «المعلم عرّاب اللّغۀ العربیّۀ األﺧیر» ،سیدنی ،اسﺘرالیا 2010 ،م.
مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ،13مشارکۀ بورقۀ عمل «نفس أمّارۀ بالعشق» ،السّلیمانیۀ،
مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ ،إقلیم کردسﺘان العراق ،العراق 2009 ،م.
مؤتمر «مئويۀ علی الدّوعاجی» ،مشارکۀ بورقۀ عمل «علی الدّوعاجیّ ساﺧراً» ،اتّﺤاد الکﺘاب
الﺘّونسیین ،تونس 2009 ،م.
مؤتمر «الرّوايۀ ﻓی األردن» ،المشارکۀ بورقۀ عمل «العوالم الفنﺘازيّۀ ﻓی روايات غسّان العلی:
روايۀ أهرمیان أنموذجاً» ،بیت الفنّ ،أمانۀ عمّان الکبرى ،عمّان ،األردن 2008 ،م.
مؤتمر «البﺤر والمﻘاومۀ ﻓی دورته الثالثۀ» ،مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «سیرۀ موالنا الماء»،
وزارۀ اإلعالم السّوريّۀ بالشّراکۀ مع أسرۀ مهرجان البﺤر ،بانیاس ،الالذقیّۀ ،سوريا 2008 ،م.
مؤتمر الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی الوقت الﺤاضر «البطل الهامشیّ ﻓی قصص زياد أبو لبن» ،مشارکۀ
بورقۀ عمل ،جمعیّۀ النﻘّاد األردنیّین ووزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن ،آب 2008م.
مؤتمر السّرد العربیّ المعاصر ﻓی مشهد العالمیّۀ «مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «الفنﺘازيا ﻓی
الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ العربیّۀ» ،الشّارقۀ ،اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ 200۶ ،م.
مهرجان البجراويّۀ لإلبداع الثّﻘاﻓیّ النّسائیّ العربیّ األوّل ،المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «بین
دانﺘی وأبی العالء المعری» السّودان ،اتّﺤاد المرأۀ السّودانیّۀ والخرطوم عاصمۀ للثّﻘاﻓۀ
العربیّۀ ،الخرطوم ،السّودان 2005 ،م.
مؤتمر « المشهد الرّوائیّ ﻓی األردن على مشارف الﻘرن الﺤادی والعشـرين» :ورقۀ عمل
بعنوان «البنیۀ الﺤکائیّۀ ﻓی روايۀ عبد النّاصر رزق» ،جامعۀ آل البیت ،األردن 2004 ،م.
250
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
«سیلفی مع البﺤر».
السّلطان ال ينام.
-5إعادۀ تألیف وسیناريو وإﺧراج مسرحیّۀ «المﻘامۀ المضیريۀ» ،مسرحیّۀ تعلیمیۀ2003 ،
م.
-۶تألیف وإﺧراج مسرحیّۀ «عیسى بن هشام مرۀ أﺧرى» ،مسرحیّۀ تعلیمیّۀ 2002 ،م.
-7تألیف وإﺧراج مسرحیّۀ «العروس المثالیۀ» ،مسرحیّۀ کومیديّۀ هادﻓۀ 2002 ،م.
-9تألیف وإﺧراج مسرحیّۀ «أرض الﻘواعد» ،مسرحیّۀ تعلیمیّۀ هادﻓۀ 2000 ،م.
-10تألیف وإﺧراج مسرحیّۀ «من غیر واسطۀ» ،مسرحیّۀ کومیديّۀ هادﻓۀ 2000 ،م.
251
سناء فی سطور
-1مسرحیّۀ «سیلفی مع البﺤر» ،کﺘابۀ وإﺧراج وتمثیل د .سناء الشّعالن ،شارک ﻓی
الﺘمثیل ﻓیﺤاء األﺧرس ومثنّى الزبیدیّ ،عُرضت على مسرح المکﺘبۀ الرّئیسیّۀ ﻓی دائرۀ
المکﺘبات العامّۀ ،عمّان ،األردن 2020 /1 /25 ،م.
:So Close, Much Farther: Studies in Criticismقريب جدّاً ،بعید أکثر ،ط ،1
أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
الدّوانی والغوانی :غصون ﻓی األدب المعاصر ونﻘده ،ط ،1أمواج للنّشـر والﺘّوزيع ،عمّان،
األردن 2020 ،م.
السّراب وأهزوجۀ النّور :دراسات نﻘديّۀ ﻓی األدب المعاصر ،ط ،1أمواج للنّشـر والﺘّوزيع،
عمّان ،األردن 2020 ،م.
المشارکۀ بفصل بعنوان «السّرد الجمیل لﺘأثیث عالم قبیح» ﻓی کﺘاب بعنوان «حنون مجید
ﻓی منجزه الﻘصصیّ» ،جمع وإعداد وتﺤرير د.سمیر الخلیل ،صادر عن دار أمل الجديدۀ،
دمشق ،سوريا 2018 ،م.
المشارکۀ بفصل بعنوان « لﻘاء مع العالمۀ علی الﻘاسمی :أبو المعاجم العربیّۀ الﺤديثۀ» ﻓی
کﺘاب «الدّکﺘور علی الﻘاسمیّ سیرۀ ومسیرۀ :مجموعۀ بﺤوث ودراسات مهداۀ إلیه بمناسبۀ
عید میالده الخامس والسّبعین» ،جمع وإعداد د .منﺘصر أمین عبد الرحیم ،الصّادر عن دار
الوﻓاء ،اإلسکندريّۀ ،مصر 2017 ،م.
المشارکۀ بفصل بعنوان «عبد الکريم غرايبۀ العمالق الذی ينیر الدّرب للجمیع» ﻓی کﺘاب
«عبد الکريم غرايبۀ مؤّرﺧاً عربیّاً» ،صادر عن منشورات جامعۀ العلوم اإلسالمیّۀ العالمیّۀ،
عمّان ،األردن 2014 ،م.
252
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
المشارکۀ بفصل بعنوان «مساحۀ الﺘّوتّر بین االنﺘظار والخیبۀ عند الﻘاصّ العراقیّ ﻓرج
ياسین ﻓی مجموعﺘه الﻘصصیّۀ» واجهات برّاقۀ ﻓی کﺘاب «ﻓی آﻓاق النّصّ الﻘصصـیّ:
مﻘاربات ﻓی الهويّۀ والنّصّ والﺘّشکیل عند ﻓرج ياسین» ،صادر عن دار تموز للنّشر والﺘّوزيع،
دمشق ،سوريا 2013 ،م.
المشارکۀ بفصل بعنوان «البطل ﻓی قصص زياد أبو لبن» ﻓی کﺘاب «الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی
الوقت الرّاهن» ،صادر عن دار أزمنۀ للنّشر والﺘّوزيع بدعم من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ ،األردن،
2011م.
المشارکۀ بفصل بعنوان «الذين ال يموتون» ﻓی کﺘاب المبدع الرّاحل مﺤیی الدين زنکنه
بأقالم أصدقائه ،صادر عن دار سردم للطّباعۀ والنّشر ،السّلیمانیّۀ ،العراق 2010 ،م.
المشارکۀ بفصل بعنوان «الفنﺘازيا رداءً للﺘثوير ﻓی الﺘّجربۀ الﻘصصیّۀ عند مﺤیی الدّين
زنکنۀ» ﻓی کﺘاب «نظرات نﻘديّۀ ﻓی عالم مﺤیی الدين زنکنۀ اإلبداعیّ» ،صادر عن مؤسّسۀ
کالويز ضمن منشوراتها لمهرجان کالويز ﻓی دورته الرّابع عشرۀ ،مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ
واإلبداعیّ ،السّلیمانیّۀ ،إقلیم کردسﺘان العراق ،العراق 2010 ،م.
المشارکۀ بفصل بعنوان «شهادۀ إبداعیّۀ لألديبۀ األردنیّۀ سناء شعالن» ﻓی کﺘاب «دراسات
نﻘديّۀ عن األدب الکردیّ» ،صادر عن منشورات اتّﺤاد األدباء الکرد ،دهوک ،کردسﺘان العراق،
العراق 2010 ،م.
کﺘاب نﻘدیّ بعنوان «األسطورۀ ﻓی روايات نجیب مﺤفوظ» ،صادر عن نادی الجسـرۀ
الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
کﺘاب «السّرد الغرائبیّ والعجائبیّ ﻓی الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن ،»2002 -1970
ط ،2صادر عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
المشارکۀ ﻓی ﻓصل إبداعیّ ﻓی مؤلّف جماعیّ ﻓی إطار سلسلۀ «الثّﻘاﻓۀ بالمجّان من دار
نعمّان للثّﻘاﻓۀ» ،صادر عن دار نعمّان للثّﻘاﻓۀ ،بیروت ،لبنان .200۶ ،م
کﺘاب نﻘدیّ بعنوان «السـّرد الغرائبیّ والعجائبیّ ﻓی الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن
2002 -1970م» ،من إصدارات وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2004 ،م.
-2الکﺘب:
کﺘاب بعنوان « دور جاللۀ الملک ﻓی مکاﻓﺤۀ اإلرهاب :تفجیرات عمّان ﻓی قصص»
بالشّـراکۀ مع المؤلّف وائل الفاعوری ،صادر عن دار الخلیج ،عمّان ،األردن 200۶ ،م.
253
سناء فی سطور
-3الکﺘب المنهجیّۀ:
کﺘاب بعنوان «تعلیم اللّغۀ العربیّۀ للنّاطﻘین بغیرها :المسﺘوى الخامس» ،کﺘاب مشﺘرک
مع مجموعۀ من المؤلّفین األکاديمیین ،من منشورات الجامعۀ األردنیّۀ ،الجامعۀ األردنیّۀ،
عمّان ،األردن 2001 ،م.
-4لﻘاءات حواريّۀ:
-1الهدهد والخاتم :لﻘاءات مع مبدعین عراقیین ،سلسلۀ حوارات إبداعیّۀ وﻓکريّۀ (.)1
-2العرّاﻓۀ والجبل :لﻘاءات مع مبدعین عرب ،سلسلۀ حوارات إبداعیّۀ وﻓکريّۀ (.)2
-3لﻘاءات حواريّۀ :لﻘاءات مع مبدعین عالمیین ،سلسلۀ حوارات إبداعیّۀ وﻓکريّۀ ( ،)3ط
،1دار أمواج للنشر والﺘّوزيع ،عمان ،األردن 2020 ،م.
-5اإلنتاجات اإلبداعیّۀ:
األعمال النّثريّۀ الکاملۀ ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس» ،ط ،3أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس» ،ط ،2أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ ،جزء ،1ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ ،جزء ،2ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ ،جزء ،3ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
«سیلفی مع البﺤر» أعمال مسرحیّۀ ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
روايۀ «أعشﻘنی» ،ط ،4أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
نصوص نثريّۀ «أبی سیّد الکلمات» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
نصوص نثريّۀ «الذين ال ينامون» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
نصوص نثريّۀ «غصون وتخوم» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
نصوص نثريّۀ «الدّرب إلیهم» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
نصوص نثريّۀ «قالت النّساء» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2019 ،م.
254
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «أکاذيب النّساء» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن،
2019م.
روايۀ «أعشﻘنی» ،مﺘرجمۀ إلى الفرنسیّۀ ،تﺤت عنوان ،Je m'adoreترجمۀ مﺤمد
طاهری ،صادرۀ عن دار سبارطیل للنّشر ،طنجۀ ،المغرب 2019 ،م.
روايۀ «أدرکها النسیان» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2018 ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مﺘرجمۀ مع أديبات أردنیات بعنوان «أزهار مﺘفﺘﺤۀ» ،اﺧﺘیار
، Blossoming flowersمﺘرجمۀ إلى اإلنکلیزيّۀ ،ترجمۀ سعید سلیمان الخواجۀ ،دار
الیازوری ،عمّان ،األردن 2017 ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع 40أديبۀ ﻓلسطینیّۀ بعنوان :وحشۀ اسمها وطن Самота,
،Loneliness named homeland /"наречена отечествоمﺘرجمۀ إلى
البلغاريّۀ ،اﺧﺘیار وترجمۀ مايا تسینوﻓا ،صادرۀ عن دار مولﺘیبرينت MULTIPRINTLD
،Мултипринт / LTDصوﻓیا ،بلغاريا 201۶ ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین عرب بعنوان «مبدعون» ،صادرۀ عن جائزۀ صالح
هالل ضمن سلسلۀ مجلّۀ مبدعون ،العدد ،2۶الﻘاهرۀ ،مصر 2015 ،م.
مجموعۀ «قاﻓلۀ العطش» ،مﺘرجمۀ إلى اإلنجلیزيۀ تﺤت عنوانThe Convoy of :
،Thirstترجمۀ عدنان قصیر ،أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 201۶ ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «حدث ذات جدار» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن،
2015م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الذی سرق نجمۀ» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن،
2015م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «تﻘاسیم الفلسطینیّ» ،ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن،
2015م.
255
سناء فی سطور
مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین عرب بعنوان «نجوم الﻘلم الﺤرّ ﻓی سماء اإلبداع»،
صادرۀ عن مؤسّسۀ الﻘلم الﺤرّ للصّﺤاﻓۀ والطّباعۀ والنّشر ،الﻘاهرۀ ،مصر 2015 ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «عام النّمل» ،ط ،1مکﺘبۀ سلمى الثّﻘاﻓیّۀ للنّشر ،اإلصدار ()35
من سلسلۀ إبداعات ،تطوان ،المغرب 2014 ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع أديبات أردنیات بعنوان From the speaking Womb
" of the Desert:SHORT STORIES FROM JORDANمﺘرجمۀ إلى اإلنجلیزيّۀ،
اﺧﺘیار وترجمۀ أ .د رلى قوّاس ،دار أزمنۀ للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2013 ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الضّیاع ﻓی عینی رجل الجبل» ،صادرۀ عن منظّمۀ کﺘّاب بال
حدود بدعم من مجلس األعمال الوطنیّ العراقیّ ،بغداد ،العراق 2012 ،م.
روايۀ بعنوان «أعشﻘنی» ،صادرۀ عن مؤسّسۀ الورّاق للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن2012 ،
م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «تراتیل الماء» ،صادرۀ عن مؤسّسۀ الورّاق للنّشر والﺘّوزيع بدعم
من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ عمّان ،األردن 2010 ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین عرب بعنوان «ﻓی العشق» ،صادرۀ عن وکالۀ سفنکس
للﺘّرجمۀ والنّشر ،الﻘاهرۀ ،مصر 2009 ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «رسالۀ إلى اإلله» ،صادرۀ عن دار اآلداب اللّبنانیّۀ بدعم من مؤسّسۀ
عبد المﺤسن قطّان ،بیروت ،لبنان 2009 ،م.
25۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «أرض الﺤکايا» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ،
الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «مﻘامات االحﺘراق» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ،
الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «ناسک الصومعۀ» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ،
الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «قاﻓلۀ العطش» ،صادرۀ عن مؤسّسۀ الوراق للنّشر والﺘّوزيع بدعم
من أمانۀ عمّان الکبرى ،عمّان ،األردن 200۶ ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الکابوس» ،صادرۀ عن أمانۀ جائزۀ الشّارقۀ لإلبداع العربیّ ،دائرۀ
الثّﻘاﻓۀ واإلعالم ،حکومۀ الشّارقۀ ،الشّارقۀ ،اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ 200۶ ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الهروب إلى آﺧر الدنیا» ،صادرۀ عن نادی الجسـرۀ الثّﻘاﻓیّ
واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «مذکرات رضیعۀ» ،صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ،
الدّوحۀ ،قطر 200۶ ،م.
روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس» ،ط ،2صادرۀ عن مؤسّسۀ الوراق للنّشـر والﺘّوزيع ،عمّان،
األردن 200۶ ،م.
مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الجدار الزّجاجیّ» صادرۀ عن عمادۀ البﺤث العلمیّ ،الجامعۀ
األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2005 ،م.
روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس» ،ط ،1صادرۀ عن دار الیازوریّ للنّشر والﺘّوزيع ،بدعم من أمانۀ
عمّان الکبرى ،عمّان ،األردن 2004 ،م.
روايۀ للفﺘیان بعنوان «أصدقاء ديمۀ» ،ط ،1صادرۀ عن إدارۀ جائزۀ کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ،
دار کﺘارا للنّشر والﺘّوزيع ،الدوحۀ ،قطر 2019 ،م.
257
سناء فی سطور
روايۀ للفﺘیان بعنوان «أصدقاء ديمۀ» ،بشکل صوتیّ ضمن مشروع «مشوار وراويۀ» ،بصوت
إيمان أبو زيد ،تطبیق «مشوار وروايۀ».
قصّۀ لألطفال بعنوان «زرياب :معلّم الناس والمروءۀ» ،ط ،2صادرۀ عن وزارۀ الثّﻘاﻓۀ
األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2009 ،م.
قصّۀ لألطفال بعنوان «هارون الرّشید :الخلیفۀ العابد المجاهد» ،صادرۀ عن نادی الجـسرۀ
الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 2008 ،م.
قصّۀ لألطفال بعنوان «الخلیل بن أحمد الفراهیدیّ :أبو العروض والنّﺤو العربیّ» ،صادرۀ عن
نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 2008 ،م.
قصّۀ لألطفال بعنوان «ابن تیمیۀ :شیخ اإلسالم ومﺤیی السّنّۀ» ،صادرۀ عن نادی الجسـرۀ
الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 2008 ،م.
قصّۀ لألطفال بعنوان «اللّیث بن سعد :اإلمام المﺘصدّق» ،صادرۀ عن نادی الجسـرۀ الثّﻘاﻓیّ
واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 2008 ،م.
قصّۀ لألطفال بعنوان «العزِّ بن عبد السّالم :سلطان العلماء وبائع الملوک» ،صادرۀ عن نادی
الجسـرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 2007 ،م.
قصّۀ لألطفال بعنوان «عبّاس بن ﻓرناس :حکیم األندلس» ،صادرۀ عن نادی الجسـرۀ الثّﻘاﻓیّ
واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 2007 ،م.
قصّۀ لألطفال بعنوان «زرياب :معلّم الناس والمروءۀ» ،صادرۀ عن نادی الجسـرۀ الثّﻘاﻓیّ
واالجﺘماعیّ ،الدّوحۀ ،قطر 2007 ،م.
قصّۀ لألطفال بعنوان «صاحب الﻘلب الذهبی» ،صادرۀ عن مؤسّسۀ جائزۀ أنجال هزّاع بن
زايد آل نهیان ألدب الطّفل ،اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ 2007 ،م.
تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «کنتُ هناک» لمجدوالين الدحیات بمﻘالۀ بعنوان« :أنا أيضاً
کنتُ هناک يامجدوالين».
تﻘديم الدّيوان الشّعریّ «ﺧوابی العبیر» أللبیر وهبۀ بمﻘالۀ بعنوان« :من منهما األجمل؟»
258
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
تﻘديم کﺘاب «لﻘاءات تﺤت أشعۀ الﺤروف المشرقۀ» لسردار زنکنۀ بعنوان «رأی...قالوا».
تﻘديم کﺘاب أبﺤاث المؤتمر العلمیّ الﺘّربویّ السّادس لکلیّۀ البنات ﻓی جامعۀ تکريت.
تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «نساء برائﺤۀ الیاسمین» لعثمان بن حمد أبا الخیل.
تﻘديم روايۀ «سنون الﺘّیه األربعون والسّبع نون» لزين العابدين الشیخ.
تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «ما لم يسمع به شهريار :حکايات احﺘفظت بها شهرزاد» ،لنبیل
بن دحو.
کﺘابۀ إضاءۀ ﻓی ﺧلفیّۀ ديوان «مصر تﺘﺤدّث» للدّکﺘور زين العابدين الشیخ.
259
سناء فی سطور
مراجعۀ لغويۀ لکﺘاب «رحلﺘی مع جامعۀ الکوﻓۀ» ،أ.د.عبد الرزاق عبد الجلیل العیسى ،ط
،1عمّان ،األردن 2015 ،م.
مراجعۀ لغويّۀ وإعادۀ تﺤرير لکﺘاب «ثورۀ کردسﺘان ومﺘغیّرات العصـر» ،مال بخیﺘار ،ط ،3
لبنان ،بیروت 2015 ،م.
کﺘاب بعنوان «حوارات مع شمس األدب العربیّ سناء شعالن» ،بﻘلم عبّاس داﺧل حسن،
جزء ،1ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
کﺘاب بعنوان «حوارات مع شمس األدب العربیّ سناء شعالن» ،بﻘلم عبّاس داﺧل حسن،
جزء ،2ط ،1أمواج للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2020 ،م.
ﻓصل نﻘدیّ عن روايات سناء الشّعالن بعنوان ،ﻓی کﺘاب «النّواسۀ» ،مﺤمود أبو عوّاد ،ط ،1
دار ناشرون وموزعون ،عمان ،األردن 2020 ،م.
کﺘاب بعنوان «ظواهر بالغیّۀ ﻓی قصص الدکﺘورۀ سناء شعالن مجموعۀ أرض الﺤکايا
نموذجاً» ،بﻘلم أ .م .د إدريس عبد اهلل الکوردیّ ،ط ،1دار الرّنیم للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان،
األردن 2020 ،م.
ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم الﻘاصّین والرّوائیین األردنیین ،بﻘلم مﺤمد المشايخ،
ط ،1عمّان ،األردن 2019 ،م.
ﻓصل نﻘدیّ عن قصص سناء الشّعالن بعنوان «تشکیل الﻘصّۀ بین سرد المﺤکی وسرد
الصّمت» ،ﻓی کﺘاب «الﺘّشکیل السّردیّ :المصطلح واإلجراء» ،د .مﺤمد صابر عبید ،ط ،1
دار نینوى للدّراسات والنّشر والﺘّوزيع ،دمشق ،سوريا 2011 ،م.
کﺘاب بعنوان «شعريّۀ الوصف ﻓی قصص سناء الشعالن» ،بﻘلم تماره رياض ذنون مﺤمد،
ط ،1دار غیداء للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2018 ،م.
کﺘاب بعنوان «الجسد والعنونۀ ﻓی عالم سناء شعالن الﻘصصیّ» ،بﻘلم أ .د ضیاء غنی
العبودی ،ط ،1دار الﺤامد للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2017 ،م.
2۶0
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ﻓصل نﻘدیّ عن تجربۀ سناء الشّعالن الﻘصصیّۀ ،ﻓی کﺘاب ثﻘاﻓۀ المﻘاومۀ الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی
األردن وﻓلسطین أنموذجاً ،الدّکﺘور شوکت علی درويش ،ط ،1دار غیداء للنّشر والﺘّوزيع
بدعم من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 201۶ ،م.
ملف کامل عن تجربۀ سناء الشّعالن اإلبداعیّۀ شارک ﻓیه عدد کبیر من النّﻘّاد واألدباء العرب
بعنوان« :سناء شعالن حالۀ إبداعیّۀ شبابیّۀ تشکلّ ظاهرۀ اسﺘثنائیّۀ» ،مجلّۀ الجسرۀ ،العدد
،19نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ االجﺘماعی ﻓی قطر ،الدّوحۀ ،قطر 2007 ،م.
ﻓصل عن تجربۀ سناء الشّعالن اإلبداعیّۀ ﻓی کﺘاب «لﻘاءات تﺤت أشعۀ الﺤروف المشـرقۀ»،
لإلعالمیّ سردار زنکنۀ ،منشورات اتّﺤاد أدباء کورد ،ﻓرع کرکوک ،العراق 2011 ،م.
کﺘاب بعنوان ﻓضاءات الﺘّخییل مﻘاربات ﻓی الﺘشکیل والرؤى والدّاللۀ والرّؤى والدّاللۀ ﻓی
إبداع سناء الشّعالن الﻘصصیّ :بﻘلم مجموعۀ من النّﻘاد ،إعداد وتﻘديم ومشارکۀ د.غنّام
مﺤمد ﺧضـر ،مؤسّسۀ الوراق للنّشر والﺘّوزيع ،عمّان ،األردن 2011 ،م.
ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم أديبات األردن وکاتباته ،مﺤمد المشايخ ،ط ،1
عمّان ،األردن 2012 ،م.
ﻓصالن نﻘديّان عن تجربۀ سناء الشّعالن الﻘصصیّۀ «تراتیل الماء» والرّوائیّۀ «أعشﻘنی» ،ﻓی
کﺘاب شواغل سرديّۀ دراسات نﻘديّۀ ﻓی الﻘصّۀ والرّوايۀ ،األسﺘاذ الدّکﺘور ضیاء غنی العبودی،
ط ،1دار تموز للنّشر والﺘّوزيع ،دمشق ،سوريا 2012 ،م.
ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی کﺘاب «دلیل الکاتب األردنیّ» ،مﺤمد المشايخ ،ط ،1
عمّان ،األردن.
ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم األدباء األردنیّین ،وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ ،ط ،1عمّان،
األردن 2014 ،م.
ﻓصل نﻘدی عن روايۀ «أعشﻘنی» بعنوان «الواقعیّۀ االﻓﺘراضیّۀ وضبابیّۀ الواقع ﻓی روايۀ
أعشﻘنی» ،ﻓی کﺘاب «مﻘﺘربات السّرد الرّوائیّ :دراسات ﻓی تﻘنیات سرديّۀ لنصوص روائیّۀ»
األسﺘاذ الدّکﺘور سمیر ﺧلیل ،دار المﺤجّۀ البیضاء ،بیروت ،لبنان 201۶ ،م.
رسالۀ ماسﺘر بعنوان « الرؤيۀ والﺘّشکیل السّردیّ ﻓی روايۀ أدرکها النّسیان لسناء الشعالن
أنموذجاً» ،أعدّتها الباحثۀ ﻓضیلۀ قريب ،بإشراف الدّکﺘور بولرباح عثمانی ،کلیّۀ اآلداب
واللّغات ،قسم اللّغۀ واألدب العربیّ ،جامعۀ عمار ثلیجی ،األغواط ،الجزائر 2020/7/7 ،م.
2۶1
سناء فی سطور
أطروحۀ دکﺘوراۀ بعنوان «مواجهۀ العنف األسری ﻓی روايات سناء الشعالن» ،أعدّها الباحث
سیف الدّين لطفی الغمّاز ،بإشراف د .روزی سولیزا هاشم ،قسم اللغۀ اإلنجلیزيّۀ ،جامعۀ
UKMالﺤکومیۀ المالیزيّۀ ،بانغی ،مالیزيا 2020 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان « دکﺘورۀ سناء الشعالن وروايﺘها أعشﻘنی دراسۀ تﺤلیلیّۀ» ،أعدّتها
الباحثۀ نور النّساء ،بإشراف د .سهیل ب ک ،قسم اللّغۀ واألدب العربیّ ،الکلیّۀ الﺤکومیّۀ
کاسرکوت ،جامعۀ کانور ،الهند 2020 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «صورۀ الصّهیونیّ ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ تﻘاسیم الفلسطینیّ لسناء
شعالن» ،أعدّتها الباحثان أمانی معنصری ونعیمۀ بوزيدی ،بإشراف الدّکﺘورۀ لمیاء عیطو،
قسم اللّغۀ واألدب العربیّ ،کلیّۀ اآلداب وال ّلغات ،جامعۀ العربیّ بن مهیدی ،أمّ البواقی،
الجزائر 2019 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان « البنیۀ الزّمنیّۀ ﻓی روايۀ السّﻘوط ﻓی الشّمس ﻓی لسناء شعالن»،
أعدّها الباحث عمور إبراهیم وطیب الشّريف عادل ،بإشراف الدّکﺘور ﺧالد وهاب ،قسم اللّغۀ
واألدب العربیّ ،کلیّۀ اآلداب واللّغۀ ،جامعۀ مﺤمد بوضیاف ،الجزائر ،شهر 5من العام 2019
م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «تمظهرات المکان وداللﺘه ﻓی روايۀ السّﻘوط ﻓی الشّمس لسناء
کامل شعالن» ،أعدّتها الباحثۀ مبارکۀ رايسی ،بإشراف الدّکﺘور بولرباح عثمانی ،قسم اللّغۀ
و األدب العربیّ ،جامعۀ عمّار ثلیجی ،األغواط ،الجزائر ،شهر 5من العام 2019م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان « دراسۀ تﺤلیلیّۀ لعملیّۀ الﺘّرجمۀ لنصوص مخﺘارۀ (الذی سرق
نجمۀ)» ،أعدّتها الباحثۀ حبیبۀ عبد اهلل ،بإشراف الدّکﺘورۀ لبنى ﻓرح ،قسم اللّغۀ واألدب
العربیّ ،الجامعۀ الوطنیّۀ للّغات الﺤديثۀ ،إسالم آباد ،الباکسﺘان 2019 /2 /25 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «شعريّۀ المکان ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ» حدث ذات جدار «لسناء
شعالن» ،أعدّتها الباحثﺘان ﻓضیلۀ قريب وﻓاطمۀ الزّهراء بريشـی ،بإشراف الدّکﺘور بولرباح
عثمانی ،کلیّۀ اآلداب واللّغات ،قسم اللّغۀ واألدب العربیّ ،جامعۀ عمار ثلیجی ،األغواط،
الجزائر 2018 ،م.
أطروحۀ دکﺘوراۀ بعنوان «مکوّنات السّرد وﺧصائصها ﻓی روايۀ الخیال العلمیّ العربیّۀ
المعاصرۀ :روايۀ أعشﻘنی لسناء الشعالن أنموذجاً» ،أعدّتها الباحثۀ سعاد عريوۀ ،بإشراف
الدّکﺘور عمار بن لﻘريشی ،قسم اللّغۀ العربیّۀ واألدب العربیّ ،کلیّۀ اآلداب واللّغات ،جامعۀ
مﺤمد بوضیاف ،المسیلۀ ،الجزائر 2018 /7 /8 ،م.
2۶2
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
رسالۀ ماسﺘر بعنوان «تجلیّات البطل ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ» حدث ذات جدار «للکاتبۀ
الفلسطینیّۀ سناء شعالن» ،أعدّتها الباحثۀ نجالء کبويۀ ،بإشراف الدّکﺘور هشام لعور ،کلیّۀ
اآلداب واللّغات ،قسم اللّغۀ واألدب العربیّ ،جامعۀ 20أوت 1955م ،سکیکدۀ ،الجزائر/9 ،
2018 /۶م.
رسالۀ ماسﺘر بعنوان «العجائبیّۀ ﻓی قصص سناء شعالن :نماذج مخﺘارۀ» ،أعدّتها الباحثﺘان
ﺧولۀ قاسمی ومديﺤۀ دمان ،بإشراف الدّکﺘور زاوی لعموری ،قسم اللّغۀ العربیّۀ وآدابها
واللّغات الشرقیۀ ،کلیّۀ اآلداب واللّغات ،جامعۀ الجزائر :2أبو الﻘاسم سعد اهلل ،الجزائر ،الجزائر،
2018 /3 /30م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «صورۀ اآلﺧر ﻓی قصص سناء شعالن» ،أعدّتها الباحثۀ سناء جبار
حیاوی العبودی ،بإشراف الدّکﺘور علی حسین جلود الزّيدی ،قسم ال ّلغۀ العربیّۀ ،کلیّۀ الﺘّربیۀ
للعلوم اإلنسانیّۀ ،جامعۀ ذی قار ،العراق 2018 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «شعريّۀ الوصف ﻓی قصص سناء شعالن» ،أعدّتها الباحثۀ تمارۀ
رياض ذنون مﺤمد ،بإشراف الدّکﺘور صالح مﺤمد عبد اهلل العبیدی ،قسم اللّغۀ العربیّۀ ،کلیّۀ
الﺘربیۀ للعلوم اإلنسانیّۀ ،جامعۀ الموصل ،العراق 2017 ،م.
ﻓصل عن إبداعی ﻓی رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «الرّاوی ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن» ،أعدّها
الباحث صالح مﺤمود ﻓرحان الخزاعلۀ ،بإشراف الدّکﺘور ناصر شبانۀ ،کلیّۀ اآلداب ،الجامعۀ
الهاشمیۀ ،الزرقاء ،األردن 2015 ،م.
ﻓصل عن إبداعی ﻓی أطروحۀ دکﺘوراۀ بعنوان «مساهمۀ المرأۀ العربیّۀ ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ
الﺤديثۀ من 2000 -1950م» ،أعدّها الباحث معراج أحمد ،بإشراف الدّکﺘور ﻓیضان اهلل
الفاروقی ،مرکز الدّراسات العربیّۀ واإلﻓريﻘیۀ ،مدرسۀ دراسات اللّغۀ واألدب والثّﻘاﻓۀ ،جامعۀ
جواهر آلل نهرو ،نیودلهی ،الهند 2010 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «شعريّۀ المکان ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ حدث ذات جدار لسناء
الشّعالن» ،أعدّتها الباحثۀ سهیلۀ بلعريبی ،بإشراف الدّکﺘور مفﺘاح مخلوف ،کلیّۀ اآلداب،
جامعۀ مﺤمد بوضیاف ،المسیلۀ ،الجزائر 201۶م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان « الﺘّخییل السّردیّ ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ تراتیل الماء لسناء
الشّعالن» ،أعدّتها الباحثۀ هالۀ دوادی ،بإشراف األسﺘاذۀ الدّکﺘورۀ روﻓیا بوغنوط ،کلیّۀ
اآلداب واللّغات ،جامعۀ العربیّ بن مهیدی ،أمّ البواقی ،الجزائر 2012 ،م.
2۶3
سناء فی سطور
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «المﺘخیّل السّردیّ ﻓی روايۀ أعشﻘنی لسناء الشّعالن» أعدّتها
الباحثۀ کريمۀ بعلول ،بإشراف األسﺘاذۀ الدّکﺘورۀ روﻓیا بوغنوط ،کلیّۀ اآلداب واللّغات ،جامعۀ
العربیّ بن مهیدی ،أمّ البواقی ،الجزائر 2015 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «اآلنا واآلﺧر ﻓی مسرحیّات سناء الشّعالن :مسـرحیّۀ وجه واحد
الثنین ماطرين أنموذجاً» ،أعدّتها الباحثۀ بريزۀ سواعديه ،بإشراف الدّکﺘور مﺤمد زعیﺘری،
کلیّۀ اآلداب ،جامعۀ مﺤمد بوضیاف ،المسیلۀ ،الجزائر 2015 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «تشکیل الفضاء السـّردی بین الذّات واآلﺧر ﻓی روايۀ أعشﻘنی
لسناء شعالن» ،أعدّتها الباحثۀ ﻓاطمۀ الزّهراء بن عزوز ،بإشراف الدّکﺘور مﺤمد زعیﺘری،
کلیّۀ اآلداب ،جامعۀ مﺤمد بوضیاف ،المسیلۀ ،الجزائر 2015 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «تشکیل الفضاء السّردی بین الذّات واآلﺧر ﻓی روايۀ أعشﻘنی لسناء
شعالن» ،أعدّتها الباحثۀ ﻓاطمۀ الزّهراء بن عزوز ،بإشراف الدّکﺘور مﺤمد زعیﺘری ،کلیّۀ
اآلداب ،جامعۀ مﺤمد بوضیاف ،المسیلۀ ،الجزائر 2015 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «الﺘّشخیص ﻓی مسرحیّات سناء شعالن مسـرحیّۀ دعوۀ على شرف
اللون األحمر أنموذجاً» ،أعدّتها الباحثۀ أسماء مزوز ،بإشراف الدّکﺘور مﺤمد زعیﺘری ،کلیّۀ
اآلداب ،جامعۀ مﺤمد بوضیاف ،المسیلۀ ،الجزائر 2015 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «الرؤيۀ السّرديّۀ ومکوّناتها ﻓی تجربۀ سناء شعالن الﻘصصیّۀ» ،أعدّها
الباحث مﺤمد صالح مشاعلۀ ،بإشراف األسﺘاذ الدّکﺘور بسّام قطوس ،کلیّۀ اآلداب والعلوم،
جامعۀ الشّرق األوسط للدّراسات العلیا ،األردن 2014 ،م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «الشخصیّۀ ﻓی قصص سناء شعالن» ،أعدّها الباحث میزر علی
الجبوری ،بإشراف الدّکﺘور غنام مﺤمد ﺧضر ،کلیّۀ الﺘربیۀ ،جامعۀ تکريت ،العراق2013 ،
م.
رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «النّزوع األسطوریّ ﻓی قصص سناء الشّعالن :دراسۀ نﻘديّۀ
أسطوريۀ» ،أعدّتها الباحثۀ وناسه مسعود علی کﺤیلی ،بإشراف الدّکﺘور ولید بوعديلۀ ،قسم
اللّغۀ العربیّۀ ،تخصّص أدب مﻘارن ،جامعۀ سکیکدۀ ،العراق 2010 ،م.
عﻘد ورشۀ مﺘخصّصۀ عن «روايۀ أعشﻘنی» ﻓی نادی الﻘراءۀ للمکﺘبۀ الوسائطیّۀ ،طنجۀ،
المغرب 2017 /5 /17 ،م.
2۶4
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
عﻘد ملﺘﻘى عن تجربۀ الشّعالن الرّوائیّۀ ﻓی جامعۀ مصطفى اسطمبولی ،تﺤت عنوان «الرّوايۀ
العربیّۀ والﺘّاريخ :آسیا جبّار وسناء الشّعالن» ،قسم اآلداب واللّغات ،جامعۀ مصطفى
اسطمبولی ،الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ 15 ،مايو 2015م.
قدّم األسﺘاذ الدکﺘور إشارت علی مال رئیس قسم اللّغۀ العربیّۀ ﻓی جامعۀ کولکﺘا ،واألسﺘاذ
الدّکﺘور سعید الرحمن من جامعۀ عالیۀ الهنديّۀ مﺤاضرۀ مشﺘرکۀ بعنوان «ربط الﺤاضر
بالماضی ﻓی قصص األطفال للدّکﺘورۀ سناء کامل الشعالن» ﻓی جامعۀ غور بنغا ،مالدوه،
بنغال الغربیۀ ،الهند 2018 /۶ /20 ،م.
قدّم األسﺘاذ الدّکﺘور نور الدّين صدّار عمید کلیّۀ اآلداب واللّغات ﻓی جامعۀ معسکر الجزائريّۀ
بﺤثاً بعنوان «سیمیائیّۀ الخطاب السّردیّ :روايۀ أَعْشَﻘُنی لسناء شعالن أنموذجاً» ،وذلک
مشارکۀ بأعمال المؤتمر الدّولیّ «أﻓق الخطابات بین الﺘّﺤلیل اللّسانیّ والﺘّأويل السّیمیائی»،
جامعۀ أحمد بن بلۀ بوهران ،وهران 2014 /11/13+12+11 ،م.
قدّم األسﺘاذ الدّکﺘور ﺧالد الیعبودیّ من جامعۀ مﺤمد بن عبد اهلل ،ﻓاس بﺤثاً بعنوان «أبعاد
الکون ﻓی روايۀ أعشﻘنی :لسناء الشّعالن» ،وذلک مشارکۀ ﻓی ندوۀ بعنوان «الخیال العلمیّ
ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ» عُﻘدت ﻓی مخﺘبر السّرديّات ﻓی کلیّۀ اآلداب والعلوم اإلنسانیّۀ ابن
امسیک ،الدّار البیضاء ،المغرب 2012 /11 /23 ،م.
قدّم النّاقد المصریّ ﻓرج مجاهد عبد الوهاب دراسۀ بعنوان «أعشﻘنی :وتواترت أطراف
المعادلۀ بین الفنﺘازيا ورسائل الﺤبّ والجنس» ﻓی مؤتمر الﻘاهرۀ الدّولیّ السّادس للرّوايۀ
العربیّۀ ﻓی الﻘاهرۀ ،مصر ،آذار عام 2015م.
قدّم النّاقد العراقیّ الدّکﺘور حسنین غازی لطیف دراسۀ بعنوان «المشاهد الجنسیّۀ والرّسائل
ﻓی روايۀ أعشﻘنی» ﻓی ندوۀ ﺧاصّۀ ﻓی قسم علم النّفس ﻓی الجامعۀ المسﺘنصـريّۀ ،بغداد،
العراق ،أيار عام 2015م.
قدّم النّاقد العراقیّ الدّکﺘور حسنین غازی لطیف دراسۀ بعنوان «المرأۀ المﻘهورۀ ﻓی روايۀ
أعشﻘنی للدّکﺘورۀ سناء الشّعالن» ﻓی ندوۀ ﺧاصّۀ ﻓی قناۀ المسار العراقیّۀ ،بغداد ،العراق،
حزيران عام 2015م.
قدّم النّاقد العراقیّ الدّکﺘور حسنین غازی لطیف دراسۀ بعنوان «سرديّۀ البطولۀ والمﻘاومۀ
ﻓی مجموعۀ تﻘاسیم الفلسطینی للرّوائیۀ د .سناء الشّعالن» ﻓی ندوۀ ﺧاصّۀ ﻓی کلیّۀ الﺘّربیۀ،
الجامعۀ المسﺘنصـريۀ ،بغداد ،العراق 201۶ /4 /4م.
2۶5
سناء فی سطور
قدّم النّاقد العراقی األسﺘاذ الدّکﺘور غنام مﺤمد ﺧضر دراسۀ بعنوان «الﺘﺤوّل والﺘعرّف
وجمالیّات الﺘّلﻘی :قراءۀ ﻓی نصوص سناء شعالن الﻘصصیّۀ» ،مؤتمر جامعۀ رابرين الذی
انعﻘد تﺤت عنوان «أثر اللّغۀ واألدب على الﺘّکوين الفکریّ والمداومۀ العلمیّۀ» ،کلیّۀ الﺘّربیۀ،
جامعۀ رابرين ،إقلیم کردسﺘان العراق ،العراق 2017 /4 /25 -24،م.
قدّم الباحث األردنیّ سیف الدّين الغماز بﺤثاً بعنوان «العنف ضدّ المرأۀ ﻓی أعمال سناء
شعالن :روايۀ أعشﻘنی أنموذجاً» ،مؤتمر طالّب الدّراسات العلیا الشّباب الﺤادی عشر ،جامعۀ
مالیزيا الوطنیۀ الﺤکومیّۀ ( ،)UKMمالیزيا ،مايو 2017م.
قدّمت الباحثۀ الجزائريّۀ صبرينۀ جعفر ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «السّـرد الغرائبی ﻓی الﻘصّۀ
الﻘصیرۀ النّسائیّۀ بین الجمالیّۀ والﺘّأويل :أرض الﺤکايا لسناء شعالن نموذجاً» ،النّدوۀ
الوطنیّۀ الﺘی انعﻘدت تﺤت عنوان «الﺘّلﻘی والﺘّأويل بین سلطۀ الﻘراءۀ وﻓضاء المشاهدۀ»،
جامعۀ مﺤمد بوضیاف ،المسیلۀ ،الجزائر 2018 /10 /23 ،م.
قدّمت الباحثۀ الجزائريّۀ صبرينۀ جعفر ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «المسرح ﻓی الجامعۀ :مسرحیّۀ
دعوۀ على شرف اللّون األحمر لسناء الشعالن أنموذجاً» ،ﻓی الملﺘﻘى الوطنیّ األوّل للمسـرح
تﺤت عنوان « المسرح ﻓی الجامعۀ بین المﺘعۀ والمنفعۀ وصناعۀ الوعی» ،جامعۀ مﺤمد
بوضیاف ،المسیلۀ ،الجزائر 2019 /1 /15 ،م.
قدّم الدّکﺘور الهندیّ أورنک زيب األعظمیّ ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «روايۀ أدرکها النسیان
للکاتبۀ األردنیّۀ سناء شعالن :دراسۀ تﺤلیلیۀ» ،ﻓی مؤتمر الرّوايۀ العربیّۀ بعد عام 1950م،
قسم اللّغۀ العربیّۀ ،جامعۀ مومبای ،مومبای ،الهند 2019 /1 /14 -13 ،م.
قدّم الدکﺘور غنام مﺤمد ﺧضر ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «مسرح الطّفل بین الخیال العلمیّ
والﺘّخییل الفنیّ :قراءۀ ﻓی مسرحیّۀ الیوم يأتی العید لسناء الشعالن» ،ﻓی المهرجان الدّولیّ
لمسـرح الطّفل ،أم العرائس ،تونس ،تونس 2019 / 4/9 -5 ،م.
قدّم الدّکﺘور عواد الغزی ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «روايۀ الخیال العلمیّ بین ﻓلسفۀ العﺘبات
النّصّیّۀ والﺘّواصلیّۀ االجﺘماعیّۀ :روايۀ أعشﻘنی لألديبۀ د.سناء الشعالن مثاالً» ،ملﺘﻘى الﻘاهرۀ
الدّولیّ السّابع لإلبداع الرّوائیّ ،الﻘاهرۀ ،مصر 2019،م.
قدّمت الباحثۀ صبرينۀ جعفر ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «المغامرۀ الجمالیّۀ للنص الروائیّ
السیرذاتی النسویّ بین اإلبداع والخصوصیۀ :السّﻘوط ﻓی الشّمس /وأعشﻘنی لسناء
الشعالن» ،ندوۀ «الرّوايۀ الجزائريّۀ والکﺘابۀ السیر ذاتیّۀ» ،اسﺘضاﻓت جامعۀ مﺤمد بوضیاف
2۶۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
و مخبر الشّعريّۀ الجزائريّۀ بالﺘّنسیق مع کلیّۀ اآلداب واللّغات ،المسیلۀ ،الجزائر/11 /5 ،
2019م.
قدّم الباحث عباس ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «الﺘّجربۀ المسرحیّۀ عند األديبۀ األردنیّۀ د.سناء
الشعالن» ﻓی النّدوۀ الوطنیّۀ بعنوان «إبداعات المرأۀ ﻓی األدب العربیّ الﺤديث» ،الکلیّۀ
الﺤکومیّۀ بکاسرکود ،کیرال ،الهند 2019 /11 /14-13 ،م.
قدّم الدکﺘور غنام مﺤمد ﺧضر ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «مسرح الطّفل بین الخیال العلمیّ
والﺘّخییل الفنیّ :قراءۀ ﻓی مسـرحیّۀ الیوم يأتی العید لسناء الشعالن» ،ﻓی «المؤتمر العلمیّ
الدّولیّ األوّل للدّراسات الصّرﻓۀ واإلنسانیّۀ» ،الجامعۀ الﺤمدانیّۀ (جامعۀ الطّیف العراقیّ)،
أربیل ،العراق 2020 /11 /21-20 ،م.
تضمین قصص وروايات سناء الشّعالن ﻓی المناهج األکاديمیّۀ ﻓی الجامعۀ العالیۀ ،کولکﺘا،
الهند 2019 ،م.
تضمین نصوص سناء الشّعالن ﻓی المناهج األکاديمیّۀ ،مثل تضمین قصﺘها «عام النّمل»
ﻓی کﺘاب «مهارات االتّصال باللّغۀ العربیّۀ مسﺘوى ،»101الصّادر عن جامعۀ العﻘبۀ
للﺘّکنولوجیا ،العﻘبۀ ،األردن 2015 ،م.
قرار روايۀ «أعشﻘنی» مﻘرّراً ﻓی الفصل السّادس ﻓی کلیّۀ اآلداب ﻓی جامعۀ ابن زهر ،أکادير،
المغرب.
قصص مﺘفرّقۀ ﻓی منهاج االسﺘماع لمادۀ تعلیم العربیّۀ للنّاطﻘین بغیرها ،المسﺘوى الخامس،
ط ،1مرکز اللّغات ،الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن 2011 ،م.
تضمین نصوص سناء الشّعالن ﻓی المناهج األکاديمیّۀ ،مثل تضمین قصﺘها «حلیمۀ
المجنونۀ» ﻓی کﺘاب اللّغۀ العربیّۀ مسﺘوى ،100الصّادر عن الجامعۀ األردنیّۀ ،عمّان ،األردن،
2011م.
2۶7
سناء فی سطور
الدّورات المتخصصۀ:
دورۀ ﻓنیّۀ حول منبر الﺘّعلیم اإللکﺘرونیّ ( )Moodleلمدرسی الﺘّعلیم المدمج ،الجامعۀ
األردنیّۀ ،کلیّۀ الملک عبد الثّانی لﺘکنولوجیا المعلومات 2017 ،م.
اللّغات:
روايۀ «أدرَکَهَا النّسیان :حکايۀ امرأۀ انذقها النسیان من الﺘذکر» نُشـرت ألول مرۀ عام
.2018تﺘکون هذه الروايۀ من «ثالثین نسیان» ولها 358صفﺤۀ .روايۀ «أدرکها النسیان»
روايۀ بأسلوب جديد تنﺘمی إلى عالم ﺧاص ،وبعیدۀ کل البعد عن تجارب السـرد والﺤکايات
المﺘسﻘۀ ،وعن االلﺘزام بأنماط ومعايیر مﺤدودۀ ومرهﻘۀ ،أو عن الصور النمطیۀ واألسالیب
المسﺘخدمۀ غالبًا للﻘصص .هذه الروايۀ تﺘماشى مع الﺘغییرات الهیکلیۀ الﺘی تعرف بنوع
ﺧاص من الروايۀ الجديدۀ .تشیر الﺘغییرات الهیکلیۀ إلى االﺧﺘالﻓات الﺘی نشأت عنها الروايۀ
وهی ﻓی الواقع مفارقات للواقع البیولوجی الموضوعی؛ ولکن مع تفوق لغۀ الﻘصۀ تﻘوم على
واقع الروايۀ الجديدۀ ﻓی نوعها يﺘمّ نﻘل الﺘجربۀ واالبﺘعاد عن تجربۀ الروايۀ .1
تﺤکی هذه الروايۀ عن معاناۀ «بهاء» بطل الروايۀ .کان تعیش حیاۀ صعبۀ وکانت ﻓﻘیرًا .ثم
أصیبت بسـرطان المخ .تخﺘفی ذاکرتها ﻓی نفس وقت لﻘاء حبیبه «ضﺤاک»؛ وتفﻘد
- 1کتاب الروایه الجدیده و الواقع لمجموعة من المؤلفين ترجمه سعيد بنحدو ،و مؤلفوا دوحة ،عدد.91
2۶8
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ذاکرتها .قرر ضﺤاک أن يکون معها ﻓی هذا الوقت ،ﻓﻘط عندما يکون السرطان ﻓی ذروته
ويخرج جسد بهائی ويذهب السرطان إلى عمق دماغها .تﺘشابک الﻘصۀ مع کل من
المسﺘﻘبل واسﺘرجاع األحداث وهی تزودنا بسیاق وبنیۀ سرديّۀ وتﺘضمن بطلین وقصص
حیاتهما؛ ويصور تجاربهم .تﻘدم الﺘجربۀ اإلنسانیۀ الجماعیۀ قطبی العالمین العربی
واألوروبی .اﺧﺘیار العنوان «أدرکها النسیان» ينﻘل الیﻘظۀ والبراعۀ للمؤلف ،مما يخلق بدايۀ
جمیلۀ مبنیۀ على المفارقات؛ وهی تﻘوم على رأی وأيديولوجیۀ تجسدها بالکامل .هذا هو
عنوان الروايۀ ،والمدﺧل األول والطريق إلیها .إن لوحۀ المغازلۀ والفکاهۀ هی أﻓضل موضوع
لنص الروايۀ .لذلک باﺧﺘیاره عنوان مفارقۀ الﺘصورات ،يراﻓق الناسیان نوع من االلﺘباس
المعجمی المرتبط کلیًا بنص الروايۀ .عبارۀ تﺘشابک مع المعنى الظاهر .يظهر المظهر
الخارجی لروايۀ «أدرکها النسیان» وکأن المعاناۀ قد اسﺘولت على البطل .لکنه يصور ﻓی
الروايۀ الﺘﺤرر من المعاناۀ .ونفهم ذلک ﻓی شکل الروايۀ نفسها .قصۀ امرأۀ تنﻘذ نفسها من
ال نسیان بذکريات الماضی .ﻓی علم النفس والعلوم الﺘربويۀ تنﻘسم الذاکرۀ إلى قسمین:
الذاکرۀ طويلۀ المدى والذاکرۀ قصیرۀ المدى؛ وأدرکنا کیف تعمل الذاکرۀ طويلۀ المدى مع
أبطال الروايۀ ،وکل ما تنفﻘه على الورق تم تسجیله ،بعیدًا لذاکرۀ بطل الروايۀ .هذا تناقض
ﺧفی أو مفار قۀ مﺘناقضۀ ورمز ﻓی (کلمۀ انزياح) بدالً من کلمۀ (ادرکها) .لهذا ،ﻓهو أولًا
يبﺘدع لنا المفاهیم ،ثم الغنج والسخريۀ وأمور تﺘعلق بالنسیان وموضوع عالقﺘه ﻓی نص
الروايۀ ﺧالل الثالثین ﻓصالً الﺘی تعبر عنها الروايۀ.
الروايۀ «أدرَکَهَا النّسیان» هی تزامن الزمان والمکان .هذه الروايۀ تکامل مﺘجانس ومﺘداﺧل
بین نصوص الﻘصۀ والنثر والشخصیۀ والنصوص العاطفیۀ .وصلت النجوم الورقیۀ (اوريغامی)
لفصول الروايۀ .بدايۀ النجمۀ (اوريغامی) هی مثال على نوع من البالغۀ الﺘی تﺘمﺘع بجمال
الکلمات والجاذبیۀ البنیويۀ للروايۀ بأسلوب مخﺘلف .لکل ﻓصل من ﻓصول الروايۀ ،تأتی
حکايۀ مع رسالۀ جديدۀ .الروايۀ روايۀ نفسیۀ وروحیۀ ولیست مصطلﺤاً؛ ويﺘعلق بمشاعر
أبطال الروايۀ.
«أدرَکهَا النّسیان» هی قصۀ الﺤب ،والصراع ،واالغﺘراب ،والﺤرمان ،وضﺤیۀ حروب الملعونۀ
ﺧفیۀ وعلنیۀ ومشاکل ﻓلسطین المﺤﺘلۀ .کما رواه بطل الروايۀ بهاء .هناک عوامل مﺘأصلۀ
وموضوعیۀ ﻓی هذه الﻘصۀ؛ والمهم هو تﻘنیۀ الروايۀ ،وهذا يجعل الروايۀ تُﻘرأ عدۀ مرات.
نهايۀ الﻘصۀ؛ الﺘفسیر الﺤر ﻓی الروايات هو ﻓﺘح باب للمﺘلﻘی وﻓﺘح ناﻓذۀ للروايۀ لخلق قصۀ
جديدۀ؛ ويﺘناول هذا الفصل روايات سناء شعالن المبﺘکرۀ الﺤالیۀ .إنها لیست شیئًا جديدًا
ﻓهی تشغل عﻘول الﻘراء وانﺘﻘاداتهم للﻘصۀ من حیث ما يمکن تﻘديمه وما يمکن تﻘديمه
2۶9
سناء فی سطور
270
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
271
اسناد و متون علمی عربی
قد يعﺘﻘد المعﺘﻘد السّطﺤیّ عند قراءته األولى لهذه الرّوايۀ أنّنا أمام روايۀ بوحیّۀ المرأۀ
سارتْ مجبرۀ ﻓی درب الرّذيلۀ ،أو أنّنا أمام قصّۀ حبّ بائسۀ مﺘعثّرۀ منکودۀ على امﺘداد
ن
سبعین عاماً من المعاناۀ ،وقد يﺘعثّر مﺘعثّر بذريعۀ النّسیان للهروب من الواقع ظنّاً منّه أ ّ
الرّوايۀ تﻘدم مهرباً للوجع والهزيمۀ واالنکسار نﺤو المزيد من اإلذعان واالنطواء عبر النّسیان.
وهذه جمیعها تأويالت مﺘسرّعۀ واعﺘباطیّۀ للرّوايۀ ،وهی تﻘود ﺧارجها ،ال داﺧلها.
ن المواجهۀ الصّادقۀ والجريئۀ لهذه الرّوايۀ تﻘول إنّنا أمام وثیﻘۀ سرديّۀ جريئۀ وﺧطیرۀ؛
إ الّ أ ّ
إذ هی توثّق لمرحلۀ کاملۀ من السّﻘوط العربیّ ،واالنهیار الﺤضاریّ ،والﺘّداعی المجﺘمعی
ن اسﺘمرّ الﺤال علیه بما ﻓیه من تراجع وتخلّف وجهل.
الذی يزعق بالخراب والدّمار الکامل إ ّ
ومن هذا المنطلق تکون روايۀ «أدرکها النسیان» هی روايۀ الشّعوب واألوطان والمهمّشین
والخراب ،ال سیما ﻓی الوطن العربیّ ،وإن کانت قابلۀ لإلسﻘاط على أیّ مجﺘمع معاصر يعیش
االشﺘراطات والﺤﺘمیّات الﺘّاريخیّۀ الﺘی تعیشها األمّۀ العربیّۀ واإلسالمیّۀ ﻓی الوقت الﺤاضر،
ن هذه الرّوايۀ هی روايۀ ملﺤمیّۀ بامﺘیاز صاغﺘها د .سناء الشّعالن لﺘؤرّخ بها
بل الﺤﻘیﻘۀ إ ّ
لمرحلۀ ﺧطیرۀ من مراحل األمّۀ العربیّۀ ﻓی الﺘّاريخ المعاصر ال سیما ﻓی العﻘود السّبعۀ
األﺧیرۀ منها ،وﻓی هذا الﺘّوقیت الزّمنیّ إحالۀ ذکیۀ وواضﺤۀ إلى زمن الصّراع مع العدوّ
الصّهیونیّ ،وما راﻓق ذلک الصّراع من مآسیه وويالته على اإلنسان العربیّ ﻓی کلّ مکان ،ال
على اإلنسان الفلسطینیّ ﻓﻘط.
هذه الرّوايۀ الجديدۀ ﻓی تجربۀ الشعالن وﻓی المشهد الرّوائیّ العربیّ المعاصر هی مغامرۀ
تجريبیّۀ مضنیۀ وجبّارۀ واسﺘثناء ﻓی الطّرح والشّکل واللّغۀ؛ ﻓهی تصوير للجمالیّات الخراب
ﻓی لغۀ شعريّۀ أنیﻘۀ تخلص للوجع ،وتﻘدّم ﺧیبات أمل اإلنسان المکسور والمخذول ﻓی
مجﺘمع يﺘغوّل على اإلنسان ،ويسﺤﻘه حﺘى يجرّده من إنسانیﺘه ،ﻓی منظومۀ اسﺘالبیّۀ
مﺘوحّشۀ ،ﻓیضﺤی الجمیع مثل بهاء والضّﺤاک الیﺘیمین ﻓی میﺘم کبیر ،حیث يﺘعرّضان
إلى أنواع الظّلم واإلرهاب والﺘّعذيب ،وال مداﻓع عنهما ،أو حام لهما ،وعندما يخرجا إلى
المجﺘمع الکبیر يعیشان المزيد من االسﺘالبات ﻓی میﺘم أکبر وأشنع وأشدّ وطأۀ ،وهو
المجﺘمع الﻘاسی المفﺘرس الذی يمار علیهما عربداته وظلمه وقسوته واغﺘصاباته المکرورۀ
272
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
إلنسانیﺘهما وحﻘوقهما ،إلى أن يکﺘشف المﺘلﻘّی الﺤاذق أنّنا نعیش جمیعاً أيﺘاماً مسﺘضعفین
ن أقدارنا البائسۀ معلّﻘۀ ﻓی أيدی
ﻓی میﺘم کبیر ال رحمۀ ﻓیه وال شفیق وال قلب حنون ،وأ ّ
مشرﻓین ال يعرﻓون الرّحمۀ ،وال يعنیهم من أمورنا ومآالتنا سوى إشباع شهواتهم وغرائزهم
مهما کانت النّﺘائج واالغﺘیاالت المفزعۀ لألرواح الجمیلۀ ولمسﺘﻘبل األمّۀ المﺘعلّﻘۀ بأبنائها
وکرامﺘهم ووجودهم وانﺘمائهم لها.
هذه الرّوايۀ هی روايۀ مروّعۀ بأکثر من معنى ومسﺘوى ،وکلّما زاد الوعی عند المﺘلﻘّی أدرک
أیّ أرض من الخراب قد نبﺘت ﻓیه هذه المﺘاهۀ السّرديّۀ العمالقۀ الﺘی ترسم ملﺤمیّۀ دامیۀ
بین المهمّشین المسﺤوقین وبین قوى الظّلم والفساد والطّغیان ،کما هی روايۀ الشّعوب
المسﺘضعفۀ واألوطان المهزومۀ المسﺘلبۀ ،وهی کذلک روايۀ الﻘبح المسﺘشری ﻓی جسد
األمّۀ؛ ﻓهی سفر من أسفار السّﻘوط والهزيمۀ.
هذه الرّوايۀ صرﺧۀ سرديّۀ من کاتبﺘها لﺘعريّۀ الظّلم والفساد والﺘّخريب والکذب والﺘّزوير
والﺘّلفیق ،ولیست روايۀ البوح وجمالیّات العشق ومصارع العشّاق ومآقیهم ،وقد حرصت
الکاتبۀ على تعمیم تجربۀ هذه الرّوايۀ ،وجعلها ﺧبرۀ إنسانیّۀ؛ وهذا يفسّر عدم حصرها
وتﻘیدها بمکان أو زمان؛ لﺘظّلّ أمثولۀ للﺘّجربۀ البشريّۀ المفﺘوحۀ على الﺘّأويالت ،حیث
أسفا ر الواقع ومآالت البشر ومصارع األحرار ونکد المﺘسلّطین وقبح الظّالمین ومعاناۀ
المسﺤوقین وﻓضح صريح لسﺘر الکاذبین واألدعیاء وأرباب السّلطۀ وذيولها ،وأهل النّفاق
والمناﻓﻘین .ولیس هناک أزمان مصرّح بﺘوقیﺘها ﻓی الرّوايۀ ،إنّما هناک أزمان سائبۀ ﻓیها،
وهی تﺤیل إلى أ زمان مرتبطۀ بالذّاکرۀ الجمعیّۀ الﺘی تزﺧر بالفجیعۀ والهزيمۀ والﺤروب
والسّﻘوط واالحﺘالل والجوع والبطالۀ واللّصوص والفاسدين والضّرائب الجائرۀ والثّورات والفﺘن
وبﺤور الدّم والعصیان والجﺤود والﺘّنکیل والﺤرمان وقمع الﺤرّيّات والظّلم وحجز حريّات
األحرار وتغوّل ال معﺘﻘالت وقﺘل المبدعین واغﺘیال األشراف وأصﺤاب الکلمۀ الﺤقّ .ماذا
ﻓعلت سناء الشّعالن ﻓی هذه الرّوايۀ؟ لﻘد سبّت الفساد والمفسدين ،ولعنت المخرّبین،
وجرّمت الخائنین ،عبر لغۀ شاعريّۀ راقیۀ ،تخلق من الﻘبح جماالً ،ومن الﻘبح اﺧضراراً؛ لﺘغدو
هذه الرّوايۀ مساحۀ کونیّۀ تشبه تجربۀ األحرار والمنکودين والمﺤرومین والمسﺤوقین ﻓی
کلّ زمان ومکان .ومن هذا المنطلق يکون بهاء والضّﺤاک بطال الرّوايۀ هما رمزان من رموز
لألوطان ال للمواطنین؛ ﻓﺘجربﺘهما ﻓی هذه الرّوايۀ لیست صورۀ لﺘجربۀ المواطن المسﺤوق
273
اسناد و متون علمی عربی
ﻓﻘط ،بل تجربۀ لألوطان المضیّعۀ المﺘهاويۀ الﺘی يعیث المفسدون تخريباً ﻓیها ،ﻓی أزمان
المکابدۀ والسّﻘوط واالنﺤطاط والخونۀ ،لﺘرتفع الرّوايۀ من سیرۀ عاشﻘین مﺘعثّرين ،إلى سیرۀ
شعوب منکودۀ وأوطان مﺤﺘرقۀ.
ومعاناۀ بهاء والضّﺤّاک هی إسﻘاط ذکیّ ولمّاح لمأساۀ األمّۀ العربیّۀ ومعاناتها ،کما هی
تجسید للضّیاع العربیّ واسﺘالب األمّۀ من داﺧلها وﺧارجها لﺘصل إلى ما وصلتْ إلیه من
ﻓساد وانﺤطاط حیث نجد النّاس المبدع مثل بهاء الکاتبۀ الموهوبۀ والضّﺤّاک المفکّر المبدع
ﻓی أکثر من حﻘل يُسﺤﻘان ويُشوّهان إلى حدّ تﺘﺤوّل ﻓیه بهاء إلى بغیۀ جسد وکلمۀ کی
تﺤصل على لﻘمۀ العی ش ،ﻓی حین يهرب الضّﺤّاک إلى عوالم الهجرۀ لیجد إنسانیﺘه ﻓی
وطنه حیث تعرّض لالعﺘﻘال واالغﺘصاب والﺘّعذيب حﺘى ﻓﻘد إحدى عینیه دون جريمۀ
اقﺘرﻓها.
وﻓی هذا الوطن المﺘداعی ذاته يجد ﻓنان انﺘهازیّ لوطی مثل يراع طرب االحﺘرام والمکانۀ
والنّفوذ والثّراء ،ونجد مخنّثاً ﺧا ئناً للوطن مثل همالن أبو الهیبات يصبح قائداً سیاسیّاً يﺤدد
ﺧطوات الوطن الذی تﺤوّل إلى میﺘم کبیر يعجّ بالظلّم والﻘسوۀ ،ويسﺘغلّ أﻓراده ،ويسﺤﻘهم،
وينکّل بهم دون رحمۀ ،کما نکّل المعلّم أﻓراح الرّملیّ بیﺘیمات المیﺘم ،واغﺘصبهنّ الواحدۀ
تلو األﺧرى على معرﻓۀ من مش رﻓات المیﺘم ،ورضا منهنّ ،مﻘابل إشباع غرائزهنّ الشّاذۀ،
وتلبیۀ احﺘیاجاتهنّ الجهنّمیّۀ ،وال يکون أمام اإلنسان الضّعیف سوى أن يسﺘلم لهذا
المجﺘمع الذی يهرسه حدّ الﺘّالشی ،ويﻘبل بالﺤرمان حﺘى من األحالم .ﻓهذا المیﺘم هو
صورۀ عن الﺤیاۀ المﺤﺘرقۀ ﻓی الشّرق الخرائبیّ الذی يﺘﻘوّض وينهار على رأس األشهاد،
بﺘدبیر مﻘصود من األطراف جمیعها المشارکۀ ﻓی ذلک ،وعلى رأسهم المفسدون الفاسدون
والمخرّبون واالنﺘهازيون .وعندها ال يبﻘى أمام المواطن إالّ يﻘبل أن تُداس کرامﺘه ،أو أن
يموت ثائراً ﻓی هذا الوطن ،أو أن يهاجر إلى عوالم اآلﺧر؛ لیجد ﻓیها الکرامۀ والرّحمۀ
والطّمأنینۀ والعدالۀ ،بعیداً عن الوطن الذی يﺘمرّغ ﻓی العذاب واأللم.
رحلۀ معاناۀ بهاء ﻓی هذه الرّوايۀ ،لیست رحلۀ امرأۀ جرّها المجﺘمع مرّۀ تلو األﺧرى إلى
البغاء ،على الرّغم من مﺤاولﺘها للهروب منه دون جدوى ،ولیست مآل امرأۀ انﺘصر مرض
السّرطان علیها ،لیخلّصها من األلم والمعاناۀ ،ولکنّها روايۀ تکشف السّﻘوط والخراب
المسﺘشری ﻓی المجﺘمعات العربیّۀ وﻓی غیرها من مجﺘمعات السّﻘوط ،وهو کشف يسیر
بشکل ملﺤمیّ ﻓی صراع مسﺘمرّ لسبعین سنۀ من عمر بطلی الرّوايۀ .وﻓی هذا الصّراع
الملﺤمیّ سﻘط الجمیع ﻓی ال دّرب ،إالّ ﻓئۀ واحدۀ ظلّت مرﻓوعۀ الرأس والظّهر ،وهی ﻓئۀ
األحرار والثّائرين الذی ظلّوا يداﻓعون عن حﻘوقهم ومبادئهم وأوطانهم حﺘى آﺧر رمق ﻓی
274
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
الرّوايۀ ،وعلى رأسهم ثابت السّردیّ المناضل الذی آثر النّضال واالسﺘشهاد على حیاۀ الذّل
واالسﺘعباد؛ ولذلک حظی وحده باالحﺘرام ﻓی هذه الرّوايۀ الﺘی عرّت الجمیع ،وأظهرت
عوراتهم النّجسۀ.
وهذا النّضال قد ﺧلّص ثابت السّردیّ من مآالت شخصیّات الرّوايۀ السّاقطۀ الواحدۀ تلو
األﺧرى ﻓی الخزی والظّل .وبذلک تصرّح بهاء أن ال أحد يسﺘﺤقّ الﺤیاۀ إالّ أولئک الذين
يداﻓعون عن الوطن ،أمّا الذين ي خونون أوطانهم ﻓلیس لهم إالّ العار واالمﺘهان واالحﺘﻘار.
وبهاء بطلۀ الرّوايۀ لم تعشق ﻓی حیاتها سوى األحرار والمناضلین والثّوّار ،وجعلت أعمال
الخیر مرتبطۀ بهم ،کما ارتبطت بهم أقدار الﺘّنکیل الﺘی وقعت علیهم من الظّالمین
والفاسدين؛ ﻓالضّﺤّاک دﺧل المعﺘﻘل طفالً غرّاً؛ ألنّه ابن ﻓدائیّ من الفدائیین األشراف،
وأصوات األحرار تخنق ببطش وتجبّر من رجاالت السّلطۀ والمﺘنفّعین من ثروات األوطان.
وبعد؛ هذه الرّوايۀ مغامرۀ سرديّۀ تجريبیّۀ لمخاضات األلم والهزيمۀ ﻓی ﺧضمّ تجارب
إنسانیّۀ تؤول إلى الوجع والﺘّشظّی ،وهی سِفْر إدانۀ لکلّ من ساهم ﻓی هذا الخراب الذی
يﻘوّض األوطان والشّعوب والﺤضارۀ ،ويﺤوّل الﺘّاريخ إلى مداﻓن جماعیّۀ للجمال والﺤريّۀ
واألمل.
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018
8!4475&ithint=file%2cdocx&authkey=!ABbXP40dpK2_xNg
275
اسناد و متون علمی عربی
لکلمۀ السّرد ﻓی الثّﻘاﻓات المعجمیۀ المخﺘلفۀ معانی مخﺘلفۀ مثل الﻘصّۀ والوصف والﺘّﻘرير
ووصف الﺤادث واألحداث الواقعیۀ والخیالیۀ« .السرد» کأساس أساسی ونوع أدبی مﺘفوّق
هو «مورﻓولوجیا» الﺘی تشکل السّرد المرکزی والﺤکايۀ .الجزء اآلﺧر من الﻘصّۀ هو االرتباط
والﺘسلسل بین األحداث وقناۀ نﻘل أساس الروايۀ من الروائی أو ممثل الکاتب إلى المسﺘلم
ن شکل وطريﻘۀ السرد هی مهمّ بالمﻘارنۀ مع
أو الممثل المﻘروء .مع األﺧذ ﻓی االعﺘبار أ ّ
الموضوع ﻓی النﻘد الج ديد ،يﺘم اکﺘشاف مهام الﺘطبیﻘات ،والدواﻓع ،والفضاء ،وزاويۀ الرّؤيۀ،
وما إلى ذلک من ﺧالل النّﻘد السّردی الﻘائم على تﺤلیل النّص ووصف هیاکل الروايۀ،
وسلطﺘها الفکريۀ واالجﺘماعیۀ .له مکان ضئیل ﻓی هذا النوع من النﻘد .ﻓی «السّرد» ،أساس
االسﺘکشاﻓات الروائیۀ ومعیار تﻘییم النص األدبی هو لغۀ الروايۀ وکذلک شکل وطريﻘۀ
ن ﻓن الروائی يکمن ﻓی شکله الﺘعبیری.
تعبیرها وموضوع الﻘصۀ لیس معیارًا للﺘﻘییم؛ أل ّ
يعﺘبر الراوی أحد العناصر األساسیۀ للﻘصۀ ،حیث يﻘوم بأدوار مخﺘلفۀ ومﺘنوعۀ (میر صادقی)
ملزم بالﺘعبیر بوضوح عن مالحظاته وقضايا مهمۀ وحیويۀ من زمن الناس (البنا) .ينﻘلها
الراوی إلى الﻘارئ بلغۀ سرديۀ ،ﻓی شکل شبکۀ مﺘشابکۀ من العناصر السرديۀ« .الﻘول» هو
أحد أکبر أجزاء الﻘصۀ ،حیث يلعب أدوارًا أساسیۀ من لغۀ الشخصیات الروائیۀ ،بأشکال
مخﺘلفۀ مثل المباشرۀ أو غیر المباشرۀ أو السرديۀ ،وينﺘﻘل ويکون ﻓعالًا ﻓی تطوير السرد.
منذ أن تم إهمال الروايۀ الواقعیۀ «تصورات نانسی» من قبل علماء السرد على الرغم من
الﺘأمالت الهامۀ للغايۀ حول الﻘضايا السیاسیۀ واالجﺘماعیۀ ،أصبﺤت ضرورۀ مثل هذا البﺤث
من قبل المؤلفین أکثر وضوحاً.
السرد هو وسیلۀ إيصال الﺤکايۀ للجمهور ،من ﺧالل الراوی بشﺘى الطرق .بالطبع تنوع
أسالیب السّرد هو نﺘیجۀ الﺘفکیر والﺘأمل ،واﺧﺘالف األهداف السرديۀ .وال يدلّ على تفوق
روايۀ على أﺧرى .بدالً من ذلک ،من المهم تنسیﻘها مع غرض الراوی .يجب أن يعرف
27۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
المﺤ ّلل طريﻘۀ سرد الروايۀ من أجل تﺤﻘیق قراءۀ صﺤیﺤۀ لجوانب الﺘفکیر واالبﺘکار
ن الروايۀ هی وعاء انعکاس للثﻘاﻓۀ والمجﺘمع وتعبر
والجمال ﻓی العمل األدبی السردی .أل ّ
عن الخبرات اإلنسانیۀ ﻓی شکل لغۀ أدبیۀ بطالقۀ ومﺘسامیۀ.
يﺘضمن أسلوب السّرد سرد الروايات واألﻓکار واألحداث ،ومن بینها أسلوب السّـرد ﻓی السرد
السردی مهم للغايۀ؛ ألنّه يشمل أيضاً الفکر والﺤدث.
وهذا ما دﻓع بعض علماء السرد إلى قصر أسلوب السّرد على طريﻘۀ الﺘعبیر عن األقوال
واألﻓکار ﻓی الﻘصۀ.
تم تﻘسیم أسالیب السرد الروائیۀ المخﺘلفۀ إلى ثالثۀ أنواع أساسیۀ من قبل الرّاوی المصـری
عبد الرحیم الکردی ﻓی کﺘابه السرد ﻓی الروايۀ المعاصرۀ ،وال×ذی يبدو أنه طريﻘۀ مناسبۀ
لﺘﺤلیل األسالیب السرديۀ .من الخیال .تﺘغیر هذه األسالیب بناءً على دور الراوی وشخصیۀ
الراوی .بما أن الموضع الرئیسـ ی ﻓی الﻘصۀ هو مکان الراوی ،لذلک بﺘرتیب هیمنۀ الراوی،
تﺤدث األقوال ﻓی األشکال األساسیۀ الثالثۀ الﺘالیۀ ﻓی الﻘصۀ:
-1للراوی سیطرۀ کاملۀ على السرد وال يسمح للشخصیات بالﺘﺤدث وهو ما يسمى «السّـرد
السردی».
-3الر اوی لیس له سیطرۀ والشخصیات تعبر عن کالمها بﺤريۀ ،وهو ما يسمى «حريۀ
الﺘعبیر المباشر».
بشکل عام ،يﺘمّ تﻘسیم السّ رد السردی إلى ﺧمس طرق وﻓﻘًا لهیمنۀ الراوی وعالقﺘه
بالشخصیات .1 :السّرد السّردی للروايات .2السّرد غیر المباشر .3السّرد الﺤر غیر المباشر
.4السّرد المباشر .5السّرد الﺤر المباشر.
ن الﺘصورات الجديدۀ لإلنسانیۀ هی روايۀ واقعیۀ لها تجارب ﻓرديۀ وموضوع موضوعی
إ ّ
يﺘشابک ﻓیه الواقع مع الشخصیۀ الشخصیۀ والبصیرۀ والعواطف والمشاعر .الراوی على درايۀ
بکل األمور من «وجهۀ نظر ﺧارجیۀ»؛ ولکنه مﺤايد وال يﺘدﺧّل ﻓی ﺧلق األحداث ولکن
دون تﺤیّز کما يراه أو يفهمه من عﻘول الشخصیات بطريﻘۀ بسیطۀ وجمیلۀ وجذابۀ .السیاق،
277
اسناد و متون علمی عربی
يعبر بﺤزم ووضوح ،وأحیاناً يسﺘخدم ال ّلهجۀ العربیّۀ العامیّۀ بﺤجۀ الﺤفاظ على أصالﺘها
وتﻘالیدها.
تسﺘخدم األسﺘاذۀ شعالن ﻓی روايۀ «عدراﺧه الناسیان» أسالیب سرد الروايات المذکورۀ
أعاله ،بما يﺘواﻓق مع المواقف السرديۀ .هذه الطرق مرتبۀ حسب الﺘکرار :اإلبالغ السردی
لأللفاظ ،طريﻘۀ النطق المباشر ،طريﻘۀ الکالم الﺤر غیر المباشر ،طريﻘۀ الکالم الﺤر المباشر،
طريﻘۀ الکالم غیر المباشر.
يأتی سرد الشخصیات بهذه الطريﻘۀ إلى الﻘصۀ دون أی مﻘدمۀ سرديّۀ أو شرح من قبل
الراوی ،ويکون بمثابۀ حوار مسرحی ال يظهر ﻓیه الراوی نفسه ويعرض الﻘارئ مباشرۀ إلى
الشخصیات السرديۀ وأقوالهم .لذلک ،يﺤﺘاج المسﺘلم إلى مزيد من الخیال لیعیش بین
الشخصیات ﻓی الﻘصۀ .لم تکن هذه الطريﻘۀ شائعۀ ﻓی النصوص األدبیۀ العربیۀ الﻘديمۀ،
کما أن اسﺘخدامها نادر ﻓی الروايات العربیۀ الﺤديثۀ ،ومیزتها الوحیدۀ المواجهۀ الواضﺤۀ
بین الﻘارئ وشخصیات الﻘصۀ لﺘلﻘی أقوالهم دون أی وسطاء أو تفسیرات وحوالی لهم.
«سبعۀ ودعامۀ عامۀ ال تغمرنی بالشباب والبهجۀ والﺘواضع إال الﻘلیل من غیر األشرار
ضدی.»...
ﻓی بدايۀ الﻘصۀ تبدأ الﻘصۀ بدون أیّ مﻘدمۀ ۶7سنۀ من حیاته ،ما عدا الﻘلیل من شبابه،
لم تسـرقه من بهجۀ وضﺤک ،بینما من کل تلک السنوات لم يکن حزينًا ،ألنّها منﺤﺘه
الفرح والخبرۀ والذّکاء الّذ ی قدمه العالم .وتغلبت أوقات االنﺘظار وسالسۀ الکﺘابۀ على هذه
السّنوات الطّويلۀ والصّعبۀ.
هذه إحدى أشهر األسالیب السّرديۀ المسﺘخدمۀ ﻓی الﻘصص الﻘديمۀ والجديدۀ ،حیث يﻘدم
الرّاوی بضع کلمات أو عبارات يشیر ﻓیها إلى بدايۀ الخطاب أو الطّريﻘۀ الّﺘی يﺘﺤرّک بها
الرّاوی .تمّت کﺘابۀ معظم األحاديث الﻘرآنیۀ بهذه الطّريﻘۀ ،وبهذه الطّريﻘۀ يکون الرّاوی
والشّخصیۀ حاضرين .لکنّ حضور الرّاوی أقلّ من الشّخصیۀ .هنا يالحظ الراوی الثّﻘۀ ﻓی
السّرد الکامل .هذه الطّريﻘۀ مصﺤوبۀ برموز مثل[ :و «»] بﺤیث ال تخﺘلط کلمات الشخصیۀ
مع کلمات الراوی .تساعد مﻘدمات الرّاوی ﻓی الﺘّعبیر عن کیفیۀ الکالم الﻘارئ کثیرًا من
ن شعالن اسﺘخدم
أجل ﻓهم أﻓضل لألقوال ولعب دور مهم ﻓی نﻘل مساحۀ الکالم إلیه .يبدو أ ّ
هذه الطريﻘۀ بشکل أقل ﻓی الروايۀ .أمثلۀ من هذا النوع مذکورۀ أدناه.
278
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ﻓی إحدى أبیات الروايۀ ،يعبّر المؤلف عن أسئلۀ الضّﺤاک المﺘکررۀ للجمهور الّذی يبﺤث
عن عشیﻘﺘه بأجمل ما يمکن.
کثرۀ الﺘّساؤل علیهم ﻓی أغلب األحیان ،وهم يخاﻓون من إذن الیمنی اسﺘجداء الدعاء ،ومع
أنّهم لم يسمعوا عنهم ،ﻓإنّهم يﺘﺤولون من نظريۀ إلى موضوعیۀ ،وهم على حق ﻓی ﻓهمهم،
وأسئلﺘهم جديدۀ.
الﺘرجمۀ :کرر السؤال له أکثر من مرۀ وصباه ﻓی أذنه الیمنى وطلب ﻓاشل ،وعندما لم يسمع
منه کلمۀ ،نظر ﻓی عینیه وهو يﺤدق ﻓی عینیه ،سأله مرۀ أﺧرى :هل تعرف مکان سیدتی؟
ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ ،يشیر وجود عالمۀ ترقیم من نﻘطﺘین ( ):ووجود ضمائر المﺘﺤدث ﻓی
کلمۀ مثل (حبیباتی) إلى صراحۀ الکالم.
ﻓی مکان آﺧر من الروايۀ ،يصور المؤلف مﺤادثۀ الزحاق مع الﺘمثال بناءً على تصريﺤات
مباشرۀ:
ومن مکان طباعﺘه ،ثبت على الفرج ،ﻓکرر ،وﺧلع عن رداء الديک ،وقیل لهم:
ترجمۀ :وهربا من وضعه الﺤالی ترک النّ ﺤات قبلۀ سريعۀ على ﺧده البارد ولبس ثیابه
الشّ ﺘويۀ وقال لها :علیک أن تدﻓئ نفسک ﻓی هذا البرد الﻘارص وتعثر بها .قبل أن يسﻘط
على األرض تﺤت المطر.
ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ ،يشیر وجود ضمائر الجمهور إلى أن أحد الشخصیات يﺘﺤدّث إلى
شخص آﺧر .وجود عبارۀ مثل (علیک الﻘذاﻓی) دلیل على وجود مﺤادثۀ مباشرۀ.
ﻓی مکان آﺧر من الروايۀ ،يصوّر المؤلّف مشهدًا يسﺘمع ﻓیه بهاء إلى صدى صوته الملﺘف
ﻓی الغابۀ.
وبدعۀ الﺘردّد تﻘول بصوت واحد لممارسۀ األنثى السّعیدۀ :هنّ أنت .إنک الضﺤّاک سلیم.
اليمکن أنساک .أنا أعشﻘﺘک .نعم ،إنه أنت.
الﺘرجمۀ :ويسمع الغابۀ تکرر نفس الصوت بفرح أنثوی للغايۀ :إنه أنت.
ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ ،يظهر وجود عالمۀ الﺘرقیم المکونۀ من نﻘطﺘین ( ):وکذلک اسﺘخدام
ضمائر المﺘﺤدث المنفصل (ا) والمﺘصلۀ ﻓی کلمۀ (الﺤب) ،مباشرۀ الکالم.
.3حريّۀ الکالم غیر المباشر :الکالم غیر المباشر غیر المباشر :الکالم الﺤرّ غیر المباشر.
279
اسناد و متون علمی عربی
بهذه الطريﻘۀ ،يﺘشابک الرّاوی والشّخصیۀ .يمکن تمییّز إشارات صوت الشّخصیۀ والرّاوی
عن الضّمائر واألسماء وال ّلهجات وما إلى ذلک .هذه الطّريﻘۀ هی الوسط بین السّرد المباشر
ن لغۀ الرّاوی
والﺘّﻘرير الﺤرّ وهی أکثر بروزًا ﻓی الرّوايات حیث تکون االقﺘباسات ﻓی العامیۀ أل ّ
رسمیۀ ومخﺘلفۀ عن عامیۀ الشّخصیۀ .يبدو من الصّعب الﺘّمییز بین طريﻘﺘی السّرد والﺘّﻘرير
غیر المباشر المجانی ،لکنّ االنﺘباه إلى مﺤﺘوى الﺘّﻘرير السّردی يمنع الباحث من ارتکاب
ﺧطأ .وﻓی النّسیان السادس عشر للروايۀ نﻘرأ. ... :
ال يدعی أنه [ضﺤاک] يشعر باالشمئزاز من البهاء ،أو أنه يذلها ،أو أنه يشعر أنها [الفﺘاۀ]
قذرۀ وملوثۀ ،لکن [الصبی ] يثبت معظم عینیه على األرض ...ﻓی الواقع ﻓی هذه الفﻘرۀ،
يﺘشابک األسلوب السّردی للرّاوی والشخصیۀ .نﻘرأ ﻓی الصفﺤۀ 183من العدد السّادس
عشر من الرّوايۀ :يشعر أنّه قد هرب للﺘوّ من المیﺘم معهم وهم ال يزالون أطفالًا يﺤلمون،
وبالفعل عشیﻘﺘه نائمۀ ﻓی سريره حﺘى تعب الهروب منها .دار األيﺘام يخﺘفی .يبدو أن معظم
الروايۀ يﺘم الﺘعبیر عنها بهذه الطريﻘۀ.
.4کیف تنطق الکالم غیر المباشر :الکالم غیر المباشر :الکالم غیر المباشر.
وبهذه الطريﻘۀ يسیطر الراوی ،ونیابۀ عن الشخصیۀ ،يروی کلماته بشکل غیر مباشر ،وتعبر
طريﻘۀ السرد هذه عن هیمنۀ الراوی ﻓی الﻘصۀ .ألن حضور الشخصیۀ ﻓی تعبیره أقل من
حضور الراوی .ﻓی هذه الطريﻘۀ ،يﺘمّ تغییر ضمیر المﺘﺤدث ﻓی االقﺘباس المباشر إلى ضمیر
الشخص الثالث وهو أقرب إلى األسلوب السردی للﺘﻘرير والعبارات؛ مثل:
يﺘمّ اسﺘخدام «قال انه» و «هم انه» و «تﺤدث انه» بدالً من «قال :انی»« ،همس :انی».
هذه الطّريﻘۀ لها أيضًا حضور رائع ﻓی الﻘصۀ؛ ألن المؤلف يسﺘخدم جمیع األسالیب السـّرديۀ
لﺘنويع عمله .إن طريﻘۀ السرد غیر المباشر قريبۀ من الروايۀ ،ومنها ما يلی:
ومن يﻘﺘرب من الﻘريب من غابۀ الغابۀ الصغیرۀ حﺘّى يمشی سريعًا حﺘى يرى الشّموع الّﺘی
تدرب علیها وقﺘه.
الﺘرجمۀ :کان المرکب على وشک الوصول إلى مرسى ﺧشبی صغیر ،وسارع وسیم للوصول
إلى المرأۀ الشّﻘراء األشﻘر الﺘی کانت تﺘعثر ﻓی وضعیۀ وقوﻓها ،ومد يدها نﺤوها ،ويدها
الممدودۀ بﺤاجۀ وثﻘۀ و يغلق رغبﺘه وإحباطه ويأﺧذها إلى ذراعیه ويهمس ﻓی أذنه :ال
تخف ،سآﺧذ الهواء وسأنﺘبه إلیک.
280
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ ،تواتر أﻓعال الجر مع صیغۀ المفرد المذکر الغائب (يﻘطرب ،يساره،
تﺘران ،يمد ،يشد ،ياﺧز همز) ،وهذا يدلّ على عدم مباشرۀ األقوال.
لﻘد طلب من صديﻘﺘها هدی أن تراﻓﻘهما إلی بیﺘهما الوطن ﻓی مدينﺘه اإلسکندناﻓیّۀ ،لکنّها
ن لها حیاتها الخاصّۀ الّﺘ ی تنﺘظرها ﻓی مدينﺘها حیث ينﺘظرها زوجها
رﻓضت ذلک؛ أل ّ
وأوالدها وحفدتها ،وعلیها أن تعود إلیهم.
ترجمۀ :طلب هدى من صديﻘه مراﻓﻘﺘهم إلى منزلهم ﻓی المدينۀ االسکندناﻓیۀ ،لکنّه رﻓض؛
ألن حیاته کانت تنﺘظره ﻓی مدينﺘه حیث کانت زوجﺘه وأوالده وأحفاده ينﺘظرونه وکان
علیه العودۀ إلیهم.
ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ ،ﻓإن تکرار اسﺘخدام األﻓعال السابﻘۀ مع صیغ الغیاب المفرد المذکر
والمؤنث (الرغبۀ ،الرﻓض) وکذلک الفاعالت الماضیۀ (الﺘعدی والﺘرقب والﺘوقع والﺘصريف)
تشیر إلى أن األقوال غیر مباشرۀ .ﻓی جمیع األﻓعال المذکورۀ ،المرجع هو ضمیر صديق
،Bahأی هدى.
مشهد األطباء الذين يﺘﺤدثون مع ضﺤ اک هو مثال آﺧر لﺘصريﺤات غیر مباشرۀ ﻓی هذه
الروايۀ:
ولم يعلم األطباء أنّهم شُفوا من إصرارهم على الﻘراءۀ له ،وتﺤدث معهم ،والﺤديث معه أن
له نصیبًا ﻓی الﺘّﺤرر من المیل المسﺘمر ﻓی اللسان.
ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ ،وجود أﻓعال الماضی والﺤاضر بصیغ غائبۀ (أﺧبار ،ياشم ياساد ،وصل)
وغیاب األﻓعال بالصیغۀ المنطوقۀ يشیر إلى أن األلفاظ غیر مباشرۀ.
ﻓی جزء آﺧر من الروايۀ ،يعکس مشهد رضا ضﺤاک عن الثمن ﻓی حیاته بأیّ ثمن ممکن
مثالًا آﺧر على العبارات غیر المباشرۀ.
ويکفیه ثروۀ ﻓی الﺤیاۀ أن تنظر ﻓی عینیه بملء عینیها ،وتبﺘسم له بابﺘسامﺘها المديدۀ
الّﺘی لم يسﺘطع مرض السرطان أن يسرقها ،وتهمس له بیﻘین وﻓرح النجاۀ .أنت الضﺤّاک
سلیم .أنا أعرﻓک .أنا أعشﻘک.
281
اسناد و متون علمی عربی
الﺘرجمۀ :ويکفی هذا الثراء أن ينظر ﻓی عینیه وبابﺘسامۀ مسﺘمرۀ ال يسﺘطیع السرطان أن
ينﺘزعها منه ،ﻓابﺘسم له وهمس له بیﻘین وﻓرح الخالص .أنت ضﺤاک سلیم .أنا أعرﻓک .أنا
احبک.
ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ يشیر وجود أﻓعال الجر مع الصیغ الغائبۀ (مﻘطع واحد ،تنزار ،تیبﺘسم،
الم يسﺘمع ،وتهم) إلى عدم مباشرۀ الکالم .ﻓی الواقع يﺘمّ اقﺘباس کلمات الشخصیات بشکل
غیر مباشر من الراوی ﻓی صیغۀ الغائب.
ﻓی جزء آﺧر من الروايۀ ضﺤک على مونولوج ضﺤاک ﻓی تجسید لﺤبّه ،ومظهر آﺧر هو
انعکاس تصريﺤات غیر مباشرۀ.
قال حديث الضﺤاک نفسه :ال يظن أنه يفکر ﻓی هذه اللﺤظۀ إال أنّه يﺤبّک ،وأنّه أﻓضل
النّاس ﻓی وجودهم إلى جانبهم ،حﺘّى لو لم تفعل ،تذکّر أو تﺤدث.
الﺘرجمۀ :قال زهاک لنفسه :ال يمکنه الﺘفکیر ﻓی هذه اللﺤظۀ ما لم يﺤب باه ء «سوف» و
« »hوهو أسعد رجل ألن Bahبودن uسوف بودن hبجانبه ،حﺘى لو کان بال ذاکرۀ
وکلمات.
ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ ذکر األﻓعال بصیغۀ الغائب (ال يسﺘطیع ،ياشق) تدلّ على أن األلفاظ
غیر مباشرۀ .إن وجود کلمۀ مماثلۀ ﻓی الواقع ،والّﺘی هی ﻓی حد ذاتها بديل جید للﺘعبیرات
المباشرۀ ،هو دلیل على هذا االدعاء.
هذا األسلوب هو جوهر السّرد وأساسه حیث يﺘمّ الﺘّعبیر عن کلمات وألفاظ الشّخصیات ﻓی
الّ لغۀ وبصوت الراوی ولهجﺘه .ﻓی الواقع ،يُبلغ الراوی «عمل» الشخصیات؛ حﺘى موضوع
الشخصیات الخیالیۀ هو جزء من تجربۀ الراوی ،وبهذه الطريﻘۀ ال يوجد مکان للشخصیات
للﺘﺤدث وال يﺘرک أثر ألصواتهم وأﻓکارهم .وتعﺘبر هذه الطريﻘۀ ﻓی روايۀ «عدراﺧۀ
الناسیان» من أشهر طرق السـّرد ،ونذکر أدناه بعض األمثلۀ علیها.
ربّما لم يسﺘطع باهال أن يﺤﺘمل الﺘرﻓیه المسﺘمر ﻓی منزل Aniqالخشبی من ﺧالل نﻘل
الجمال إلى النهر ،لذلک تمنینا أن يکون مﺘّصالً بهذه المدينۀ المنورۀ ...
الﺘرجمۀ :حﺘماً حلم البهائی بالعیش معه ﻓی منزل ﺧشبی جمیل وﻓاﺧر يطل على النهر.
کان يﺤلم بهذا منذ وصوله إلى هذه المدينۀ.
282
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ﻓی الفﻘرۀ السابﻘۀ يوضح المؤلف أحالم بهبه ،الّﺘی تﺘعلق بﻘضايا الﺤیاۀ الزوجیۀ بﺤماس
ومرح وسکینۀ.
ﻓی قسم آﺧر من الروايۀ ،يصف بدايات عمل زهاک ﻓی تجمیع وکﺘابۀ روايۀ موجهۀ السعر.
«لﻘد بدا الضﺤاک يضع الخطوط العريضه لرّوايۀ أدرکها النّسیان و سوف يبدأ بالﺘّﺤديد من
اسم بطله مخطوطه بهاء و هو اسم العاشﻘه».
کﺘب ضﺤاک األسطر األولى من روايﺘه «غمره النسیان» عن بطل الروايۀ[ ،المرأۀ] ﻓی حالۀ
حب.
اآليۀ أعاله تصور حب ضﺤاک الالمﺤدود لعشیﻘﺘه بهاء جیدًا؛ حیث يضع ضﺤاک عشیﻘﺘه
کبطل رئیسی ومﺤوری لروايﺘه.
رﻓضًا للضﺤک ،يصرّ تمامًا على أن يدﺧل من اسم من له الﺤقّ ﻓی إﺧباره بفﺘوى نار المیت،
وهی صغیرۀ ج دًا بﺤیث يمکن العثور علیها ﻓی ظالل الواحد .الّذی حکم ﻓیه على الطّفل
العظیم من قزم الشّر.
الﺘرجمۀ :مثلما لم يﻘبل ضﺤاک بإصرار کامل االسم الّذی أعطﺘه له الفﺘاۀ ذات الشعر األحمر
على النّار السّاحرۀ ،والّ ﺘی کانت تصغره بسنوات قلیلۀ ﻓﻘط وﻓی دار األيﺘام النّﺤسی حیث
قضى معظم طفولﺘه.
ﻓی مکان آﺧر من هذه الروايۀ ،يﻘﺘرب سرد المؤلف من ذروته من الکمال والدّقۀ؛ ألن
المشهد يعبر عن مﺤاولۀ ضﺤاک للهروب من عشیﻘﺘه قدر اإلمکان.
لﻘد حاول کثیرا أن يهرّبها من المیﺘم ،لکنّه ﻓشل ﻓی ذلک مرّۀ بعد أﺧری بعد أن علمت
مديرته العانس بخطّﺘه تلک.
الﺘرجمۀ :حاول جاهدًا إﺧراجه من دار األيﺘام الهارب ،لکنه ﻓشل عدّۀ مرّات ،بعد أن علم
المدير الﻘديم والعازب بخطﺘه.
283
اسناد و متون علمی عربی
تعبر اآليۀ عن کفاح ضﺤک الالمﺘناهی إلﺧراج عشیﻘﺘه من دار األيﺘام ،وهو مشهد مهم
للغايۀ يمکن أن يغیر مجرى حیاتهم.
ﻓی مکان آﺧر من الروايۀ ،يروی المؤلف کیف أطلﻘت عائلﺘه السعر ويﻘول:
ال أعرف ما هو االسم الﺤﻘیﻘی لمن يطلق على الجهالء ،ومﺘى ولد لهم ،وکانوا يعلمون أنه
ﻓی عجلۀ من أمرهم للﺘخلص منهم ،ﻓهو اسمه.
الﺘرجمۀ :لم يکن يعرف االسم الﺤﻘیﻘی الّ ذی اﺧﺘارته له عائلﺘه المجهولۀ عند والدته ويسارع
للﺘّخلص منه حﺘّى يﺘمّ اﺧﺘیار اسم له ﻓﻘط.
توضح هذه الفﻘرۀ مﺤنۀ عائلۀ بهاء ،حیث ينوون الﺘّخلص منه وما نوع االسم الّذی يخﺘارونه
له ال يهمّهم .ﻓی الواقع اسﺘطاع المؤلف أن يصوّر بشکل جید معاناۀ ق ّلۀ الﺤب ﻓی الشّخصیۀ
البهاء للجمهور.
ﻓی الخﺘام؛
يﺘّسم سرد قصّۀ الﺘّصورات النّاسیان بلغۀ بلیغۀ وبنیۀ قويۀ وقويۀ ومفهومۀ ،يسﺘخدم ﻓیها
المؤلّف أسالیب وآلیات روائیۀ تﺘناسب مع مواقف الراوی وشخصیاته .ﻓی هذه الرّوايۀ ،الرّاوی
لديه وجهۀ نظر ﺧارجیۀ وهو کلی العلم .يمﺘلک ضﺤاک بصفﺘه الشّخصیۀ األولى ،الکثیر
من الفر ص لیروی روحه وينغمس ﻓی الذکريات؛ لکن ﻓی الفﻘرات الﺘالیۀ ،تدﺧل الشّخصیات
األﺧرى وتﺘﺤدّث مع بعضها البعض ،مما ينﺘج عنه أسلوب سردی مباشر .يسﺘخدم المؤلف
هذه الطريﻘۀ وأحیانًا حريّۀ الﺘعبیر المباشر إلظهار الصّ راع بین الشخصیات .نظرًا ألن الﺘﻘارير
السّـرديۀ للرّوايات السّـرديۀ هی األکثر ﻓاعلیۀ يسﺘخدم المؤلّف طريﻘۀ السرد غیر المباشر،
الﻘريبۀ من السّرد السّردی.
284
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
االنطباعیۀ أو الﺘأثريۀ 1وهی أهمّ ظاهرۀ للفنّ األوروبی ﻓی الﻘرن الﺘاسع عشر وما يدلُّ على
الﺤالۀ الذّهنیّۀ والنّفسیَّۀ لإلنسان .االنطباعیۀ لیست مدرسۀ ذات مبادئ مﺤددۀ ،ولکنها
تکوين حرّ للفنانین الذين اجﺘمعوا لﺘﻘديم أعمالهم بشکل مسﺘﻘل بسبب بعض آراءهم
المشﺘرکۀ .االنطباعیۀ من االنطباع و يدلُّ على الﺤالۀ الذهنیّۀ لإلنسان (باينده 1390،ش:
.)303
ال يمکن ربط أحداث لالنطباعیۀ بﻘصّۀ کالسیکیۀ ،والغرض منها تأکید على الﺘّعبیر عن
العالم الدّاﺧلی للفرد بدالً من العالم الخارجی .أصبﺤت هذه المدرسۀ کأسلوب لکﺘابۀ
النّصوص األدبیۀ ،شائعۀ ألوّل مرّۀ ﻓی ا لرّوايات األوروبیۀ واألمريکیۀ ﻓی العﻘد األول من
الﻘرن العشـرين وظلّت مشهورۀ حﺘّى وقت الﺤرب العالمیۀ األولى .ﻓی الوقت نفسه ساﻓر
أشخاص کﺘشیخوف وأوسکار وايلد وجیمس جويس إلى باريس للﺘّعرف على اللّوحات
االنطباعیۀ (المصدر نفسه .)274-275 :هدف المؤلف االنطباعی هو الﺘﻘاط صورۀ ذهنیۀ
عابرۀ أو ﻓوريۀ للﺤیاۀ .إنّه يريد أن يُظهر للعالم وهو يمرّ عبر عﻘله من أجل إظهار حالۀ
ذهنیۀ معیّنۀ أو مزاج عﻘلی وعاطفی معیّن (مجـدی 1984 ،م .)4۶ :وﻓﻘًا لالنطباعیۀ ،يجب
على الرّسام أن يجلب تصوّره لألشیاء واألشخاص والمناظر الطّبیعیۀ على الﻘماش ﻓﻘط؛ لکنه
ال يعکس صورۀ مماثلۀ تمامًا ،يﺘطلّب الﻘیام بهذا العمل من الرّسام أن يرسم اسﺘدالله
ن الواقع هو الﺘّجربۀ
الفوری على األشیاء ببضع ضربات من ﻓرشاته .وﻓﻘًا لالنطباعیین ،ﻓإ ّ
الّﺘی يعبر عنها العﻘل لنا من األشیاء من حوله ،وعلى الرّسام أن يؤسّس تجربﺘه العﻘلیۀ على
ﺧلق الفنّ مما يراه أمامه (باينـده 1389 ،ش.)3۶8 :
1
- IMPRESSIONISM
285
اسناد و متون علمی عربی
االنطباعیۀ (الﺘّأثريۀ)
تﻘع والدۀ االنطباعیۀ األدبیۀ ﻓی ﻓرنسا بفضل األﺧوين غونکور ،الذين أسّسوا أول مجلۀ
انطباعیۀ ﻓی عام 185۶ونشروا عدّۀ روايات من هذا النوع .سعى الکﺘاب االنطباعیون إلى
تﺤﻘیق نفس الﺘأثیر ﻓی الصور الﺘی الﺘﻘطوها ﻓی أعمالهم الشعريۀ والدرامیۀ .ﻓی عام 1874
م أقامت مجموعۀ من الرسامین الفرنسیین الشباب والمسﺘﻘلین؛ وهم کورو Corotالذی
اهﺘم بمعالم المناخ ،وکوربیه G.Courbetالذی اهﺘم بالنور الطبیعی وانعکاساته و میّیه
Milletودوبینی Doubignyو کونسﺘابل Constableوتورنر Turnerو إلخ .أطلق
صﺤفیّ باسم لورو بعد رويۀ لوحۀ بعنوان «انطباع :شروق الشمس» ﻓی مﻘالۀ تنضح
بالسخريۀ الالذعۀ على المشاهدين انطباعیین (( )impressionintsجودن13۶4 ،
ش .)32۶:هذا االسم الّذی قبله الرّسامون أنفسهم أصبح شائعًا واسﺘخدم ﻓی جمیع أنﺤاء
العالم .حلّت االنطباعیۀ النّظريۀ للنّﻘاد مﺤل انطباعیۀ الرّسامین ،وأصبﺤت هذه الفکرۀ مبدأً
ثابﺘًا .کانت االنطباعیۀ مدرسۀ ﻓنیۀ ظهرت ألول مرۀ ﻓی الرسم ثم دﺧلت ﻓی النﻘد األدبی.
لهذه المدرسۀ مبادئ وأسس مشﺘرکۀ ﻓی المجالین األدبی والفنی( .باينده1389 ،
ش.)2۶8:
المبادئ الﺘّﻘنیۀ لالنطباعیۀ ﻓی الرّسم هی تﻘسیم الظّالل وتوهّج اللّون غیر المسﺘﻘر .الشّعور
ن کلّ ظاهرۀ هی شعور وتصمیم ﻓريد هو أبسط صیغۀ يمکن اشﺘﻘاقها من االنطباعیۀ.
بأ ّ
ن الواقع لیس «الوجود» بل «الصیرورۀ» .رسم
الطّريﻘۀ الکاملۀ لالنطباعیۀ هی ا لﺘّأکید على أ ّ
االنطباعیون المدينۀعلى أساس کونها مرآۀ للﺘﺤوّل االجﺘماعی ،واکﺘشفوا ﻓیها منظراً طبیعیاً
مغايراً ،ﻓﻘال هارولد هاوزر إن االنطباعیۀ ،ﻓی بعض تجلیاتها ،هی رؤيۀ اإلنسان المدينی
الﺤديث ،الشديد الرهاﻓۀ واإلرهاق .الشکل عند االنطباعیین لیس مﺤاکاۀ للطّبیعۀ بالمفهوم
الکالسیکی بل هو الﺘﻘاطاً لﺤاالت الوالدۀ والصّیرورۀ المسﺘمرۀ ﻓیهما ،ﻓکلّ بﻘعۀ لون هی
تسجیل للﺤظۀ صراع بین إمکانیات الجمال الطبیعی وذات الفنان .ﻓنرى الشّکل ﻓی المشهد
االنطباعی تﺤول إلى ضربات لونیۀ سريعۀ .ﻓکانت االنطباعیۀ انعکاس داﺧلی للواقع
ن االنطباعیۀ تﻘوم على رﻓض الﻘانون الوضعی نﺘیجۀ ممارسۀ األعمال الفنیۀ
الخارجی .إ ّ
الﺘّﻘلیديۀ؛ ﻓهو مثالً ،ال ينﻘل ألوان األرض البنیۀ ،بل يصوّرها کما تﺘراءى له ﻓی اللﺤظۀ
نفسها الّﺘی ينظر إلیها .وجهت االنطباعیۀ جلّ اهﺘمامها نﺤو کل ما هو منعکس و مﺘبدّل
وذو شفاﻓیۀ ﻓی الطبیعۀ ،ولعل العنصر األساس ﻓی کل ذلک هو ضوء الشّمس .يعﺘبر هذا
28۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ن الﺤدث مبدأ الوجود ،وحﻘیﻘۀ اللﺤظۀ تبطل أیّ حﻘیﻘۀ أﺧرى (هاوزر13۶2 ،
الفن على أ ّ
ش.)207:
االنطباعیۀ األدبیۀ
االنطباعیۀ کأسلوب أدبی لیست ظاهرۀ مﺤددۀ .لم يﺘم الﺘّعرف على بدايﺘها بین علماء
الطبیعۀ ،وتﺘشابک أشکال تطوّره تمامًا مع ظاهرۀ الرمزيۀ .يمکن للمرء أن يرى اﺧﺘالﻓًا
واضﺤًا بین االنطباعیۀ ﻓی األدب والرّسم من حیث الﺘّسلسل الﺘّاريخی .عندما عادت السّمات
األسلوبیۀ لالنطباعیۀ إلى الظّهور ﻓی األدب ﺧضعت اللّوحۀ ألکثر ﻓﺘرات االنطباعیۀ إنﺘاجًا
(.)strinberg,1953:290
الفرق الرئیسـی بین االنطباعیۀ األدبیۀ والرّسم هو أنّها ﻓی األدب تفﻘد ارتباطها بالطبیعۀ
والوضعیۀ والماديۀ بسرعۀ کبیرۀ ،وتﻘريباً منذ البدايۀ هو رائد ردّ الفعل الﺘّخیلی الّذی تمّ
الﺘعبیر عنه ﻓی الرّسم بعد تراجع االنطباعیۀ (المصدر نفسه .)217 :أصبﺤت االنطباعیۀ ﻓی
حوالی الﻘرن الﺘاسع عشرأسلوبًا سائدًا ﻓی جمیع أنﺤاء أوروبا ،حیث يﺘمّ الﺤديث عن النّظم
ﻓی کلّ مکان يعبر عن الﺤالۀ المزاجیۀ وتأثیرات البیئۀ وتدهور العام وساعات الیوم .يﻘرأ
النّاس قصائد غنائی ۀ تعبر عن مشاعر عابرۀ غیر ملموسۀ ودواﻓع حسّیۀ غیر مﺤدّدۀ وغیر
مﺤدّدۀ ،وألوان ممﺘعۀ .النّاس شعراء يخﺘفون ﻓی اللّﺤظۀ وال يﺘرکون ورائهم سوى شعور
باالﺧﺘفاء وضیاع الفرصۀ .المﺤﺘوى الخفی ألیّ نوع من االنطباعیۀ هو تکیّف ما هو قريب،
وغرابۀ األشیاء األقرب والشّعور باالنفصال عن العالم إلى األبد (المصدر نفسه.)254 :
287
اسناد و متون علمی عربی
الرّئیسیۀ الّﺘی يﺘمّ تﻘديمها بشکل غیر مباشر؛ لهذا السبب ال يمکن ربط الﻘصص االنطباعیۀ
بالمنطق السببی( .باينده 1391 ،ش .)283-300 :هناک طريﻘﺘان إلزالۀ الﺤبکۀ الﺘﻘلیديۀ:
ب :الﺤبکۀ االسﺘعاريۀ (المجازيۀ) :األحداث غیر المنسﻘّۀ وغیر المﺘوقّعۀ الّﺘی ال تﺘطابق مع
بﻘیّۀ الﻘصّۀ تﺤلّ مﺤلّ العناصر المﺤذوﻓۀ من الﺤبکۀ.
الدّور االسﺘعاری للمکان ﻓی الخیال االنطباعی :تخﺘلف وظیفۀ عنصر المکان ﻓی هذا النّوع
من الﻘصّۀ عن السابق نظرًا العﺘمادها األکبر على االسﺘعارۀ والمجاز .المکان ﻓی الﻘصص
االنطباعیۀ يشیر إلى الﺤالۀ العﻘلیۀ لشخصیاتها أکثر من المکان الذی تﺤدث ﻓیه األحداث؛
ن معنى المکان ﻓیه يخﺘلف عن الواقعیۀ وله وظیفۀ اسﺘعاريۀ ،من حیث أنه إمّا يسﺘبدل
أی أ ّ
األحداث أو يعزّز الﺘّوصیف.
ن
الﺘناقض ﻓی سرد األحداث :طريﻘۀ سرد األحداث هی وظیفۀ من وظائف عﻘل الراوی .إ ّ
عﻘل الرّاوی يثیر أمورًا ذات صلۀ أو غیر ذات صلۀ بناءً على مبدأ الﺘّشابه أو الﺘّناقض المسﺘمر.
على سبیل المثال يشمّ الراوی أثناء السّرد ﻓجأۀ رائﺤۀ العطر ويﺘذکّر الذّکريات ،وهنا يبدأ
تیار الوعی ﻓی الﺘخیل.
أسلوب الکﺘّاب االنطباعیین :يسﺘخدم الکﺘّاب االنطباعی النّثر اإليﻘاعی ويخﺘارون الکلمات
الﺘّعبیريّۀ ويسﺘخدمون العديد من األعمال األدبیۀ (معظمها االسﺘعارات والﺘشبیهات)؛ أی
ن أسلوب کﺘابﺘهم ﺧاصّ ومﺤدّد ويجذب الﻘارئ (الﺘفﺘازانی 1383 ،ش.)342 :
أ ّ
اإلبداع الفنی هو إلهام ال يمکن ﻓهمه بالعﻘل والمنطق .نصوص کثیرۀ مثل کﺘابۀ رسالۀ؛
يﺘمّ الﺘّعبیر عنها ﻓی شکل شعر وملیء بالعاطفۀ؛ أی أن األﻓکار الشّعريۀ تغلی وتﺘدﻓّق مثل
النّواﻓیر .الکلمات تلهم الشّاعر وهو يفهم قوّۀ الکلمۀ .الصور الخیالیۀ أو الکلمات المجسّدۀ
الﺘّی يﺘمّ الﺘّعبیر عنها بالشّعر أو النّثر الشّعری ويﺘمّ الﺘعبیر عن جمال النّص ،مع جعل
288
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
الظّواهر أکثر قبولًا وأﻓضل تﻘديم لإلدراک والشعور النّاتج عن تفاعالت الشّاعر أو الفنّان ،ﻓی
بعض األحیان اعﺘبر أيضًا عدم الوجود لیکون ﺧارجًا تمامًا عن ﺧیال المﺘکلّم .تعﺘبر المؤلّفۀ
األبیض کرمز للسّالم واألمن« :ويسبح لهم بفضل أجهزۀ الﺘّنفس االنعاش عنها کیترحل
إلی العالم االﺧر بسالم» (شعالن 2018،م .)323 :يرى أحمد مخﺘار ﻓی کﺘاب «اللغۀ
واللون»« :لون الکفن ايانه يﺤمل رمزيۀ الموت و الفنا الی جانب االسﺘسالم» (مخﺘار1982،
م.)70 :
تﺤﺘوی النّصوص األدبیۀ على أکواد ذات الﻘیمۀ الهیکلیۀ العالیۀ الّﺘی يصوّر السرد ويﻘود
الﻘارئ إلى ﻓهم عمیق لطبیعۀ البنیۀ ﻓی الرّوايۀ وتﺤويل الرّوايۀ إلى نصّ ﻓنی .يُعدّ الغالف
تﺤیل على مضمون ،وتعمل على تسريع الدﺧول إلى الﻘراءۀ ،ﻓهی تمﺘلک شکال بصريّا
يمکن االهﺘداء إلى عالماته اللسانیّۀ الﺘی تنفﺘح على جملۀ عﺘبات هی :العنوان ،واأليﻘونۀ،
واسم المؤلّف ،واسم الدّار الناشرۀ وإلخ .لکن الﺘّرکیب الدّاللی والرمزی لغالف روايۀ «أدرکها
النسیان» هو منزل على ضفاف النّهر ﻓی الثّلج والجلید ،وهو مشبع بلون الصّﺤراء لﺘذکیر
الشّخصیات «ضﺤاک» و «بهاء» بأنّهم أمضوا طفولﺘهم األولى ﻓی دار لأليﺘام والفﻘر .أحیانًا
يشیر اللّون األبیض للثّلج إلى البراءۀ والنّﻘاء ،وأحیانًا يعنی الکفن والموت .تظهر عبارۀ
«أدرکها النسیان» تﺤت عنوان الرّوايۀ باللّون األسود الکبیر ،ممّا يدلّ على الﺤزن والموت.
انطالقاً من موضوع الرّوايۀ الّﺘی تصوّر الﺤرب والفﻘر وتشـريد األيﺘام ﻓی الدّول المﺘﺤاربۀ،
ن لون الثّلج األبیض على غالف الرّوايۀ يرمز إلى نﻘاء وبراءۀ األيﺘام وأيضاً
يمکن الﻘول أ ّ
الموت والعدم( .عمر 1982،م)70:
«إلی األديب عبّاس داﺧل حسن المصلوب تﺤت السّماء الﻘطب کنجمۀ الفنیﻘین؛ إنسان
داﻓئ ﻓی زمن الصّﻘیع األکبر ،ورجل أسطوریّ يعیش ﻓی مساحۀ المسﺘﺤیل ،وﻓی انﺘظار
ما بعده انﺘظار ،ويخلص للﺘّذکّر رغم مواجعه ،ويرسم دﻓئاً على الصّمت البارد» (اشبﺤون،
2009م)5:؛ ﻓهذا اإلهداء يﺤیل إلى داﺧل الرّوايۀ بشکل مباشر؛ إذ هو نفس اإلهداء الذی
کﺘبه «الضّ ﺤّاک» لﺤبیبﺘه «بهاء» ﻓی مﻘدّمۀ عمله البﺤثیّ ذا األجزاء السّبعۀ «مزامیر
العشّاق ﻓی دنیا األشواق» إلى بهاء المصلوبۀ تﺤت سماء الﻘطب کنجمۀ الفینیﻘیین؛ إنسانۀ
داﻓئۀ ﻓی زمن الصّﻘیع األکبر ،وامرأۀ أسطوريّۀ تعیش ﻓی مساحۀ المسﺘﺤیل ،وﻓی انﺘظار
ما بعده انﺘظار ،وتخ ّلص للﺘّذکّر رغم مواجعه ،وترسم دﻓئاً على الصّمت البارد (اورانک2020 ،
م.)14 -13 :
289
اسناد و متون علمی عربی
ﻓهل األديب عباس داﺧل حسن موجود ﻓی الرّوايۀ وأحد أبطالها؟ أما «بهاء» موجودۀ ﻓی
ن الرّوائیّۀ قد مارستْ غوايﺘها ﻓی الﺘّالعب بالملﺘﻘّی ،وتوريطه ﻓی
عالم ذلک األديب؟ أم أ ّ
المزيد من ا لﺤیرۀ والﻘلق والشّک عبر تداﺧل عوالم الرّوايۀ بعوالم الﺤﻘیﻘۀ بأکثر من شکل
وبعدّۀ طُرق ﻓنّیۀ ،وهذا اإلهداء الملغز المﻘلوب االتّجاه صورۀ من صور مزجها لﺘلکم العوالم؟
نجوم األوريغامی
للرّوايۀ ثالثون نسیان ،وکلّ نسیان يبدأ بنجوم األوريغامی .اوريغامی هو ﻓنّ طیّ الورق.
کانت عناوين النّسیان مرتبطۀ بنجوم األوريغامی السبّعۀ الّﺘی يبدأ بها الرّوائی کلّ نسیان.
تﺤﺘوی النّجوم على أقوال ﻓلسفیۀ ووجهات نظر روحیۀ ولغۀ شعريۀ کﺘبها البهائیون
وتشکیل األبراج الثّالثین للنّسیان .جمع الرّوائی کلّ النّسیان ونجوم األوريغامی واللّوحات
والرّسوم المﺘﺤرکۀ ومﻘاطع الفیديو منذ بدايۀ العنوان إلحضار شیء جديد لذکرى «ضﺤاک
سلیم» وصديﻘﺘه الﺤمراء السّاحرۀ «بهاء» .هناک ثالثون نسیان مﺘﺘالیۀ بین البدايﺘین
والنّظريﺘین .األول هو عنوان ﺧاصّ للنّسیان والثّانی هو نصّ نجوم األوريغامی السّاطعۀ ﻓی
ﻓجر النّسیان .تراوح ثالثون عنوانًا نسیانًا بین شخصیات الرّوايۀ مثل ضﺤاک سلیم إلى بهاء،
وأﻓراح الرّملی ،ووﻓاء الذّيب ،والثّابت السّـردی وتیم اهلل الجزيری ،ثمّ تمّ وضع األلﻘاب بین
األوقات واألماکن واألوصاف والمواقف .نصّ نجوم األوريغامی هو تذکیر واعﺘراف بین
ازدواجیۀ ال ﺘّذکّر والنّسیان ،واالرتباط واالنفصال ،والوطن ،والفضیلۀ ،والرّذيلۀ ،والﺤیاۀ
والموت .يصوّر الرّوائی تباينًا کبیرًا .برع ضﺤاک ﻓی العلم والمعرﻓۀ والثّﻘاﻓۀ واإلبداع وعالم
المال والﺘّجارۀ ،بینما بﻘیت حبیبﺘه ﻓی شوارع الوطن المفﻘود ،ولوحظ جسدها وکلمﺘها.
تصبح صفﺤا ت النّسیان واحدۀ تلو األﺧرى مﺘداﺧلۀ ومﺘشابکۀ؛ بینما تفﺘح نجوم األوريغامی
واحدۀ تلو األﺧرى ،يﺘﺤوّل نسیان عاهرۀ نبیلۀ إلى رحمۀ ومغفرۀ على الرغم من اغﺘصاب
جسدها وکلماتها( .عباس داﺧل حسن 2019،م).
سجل اللﺤظۀ
تکﺘفی شعالن من وجهۀ النظر االنطباعیۀ بعبارات الﺘﻘاطیۀ وتسجیل لﺤظۀ ،وهی حرکۀ
من کائن إلى موضوع .أثار الﺘعبیر عن صور الطبیعۀ الملونۀ وموسیﻘى الفکر روحها .تصف
سناء شعالن مظهرها الﺤنین کطفلۀ ذا تیار الوعی ،حیث تجمع بین األلوان األحمر واألزرق
واألصفر واألﺧضـر بدالً من الروايۀ ،وتلعب دورًا ﻓی النّثر الشّعری ﻓی روايﺘه.
ﻓی النّسیان الخامس عشر يﻘال عن الﻘصائد الّﺘی ال أنساها« :اسمه يرلع طرب ،وقد طار
إلیّ عندما انﺘهى من غنائه ،وهو من کان يراقبنی طوال ﻓﺘرۀ غنائه ...أنا أعشق صوت هذا
290
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
المطرب؛ ألنه قادر ﻓی لﺤظۀ على أنيخﺘزلنی ﻓی الالاﺧﺘزال وأن يراقصنی ،وأن يصعفنی،
وأن يبک ینی ،وأن يﺤضننی ،وأن يﻘبّلنی ،وأن يمسد على شعری .وأعشق کذلک أغانیه؛
ﻓهی باردۀ وحارۀ ﻓی آن ،ﺧشنۀ وزلﻘۀ ﻓی لﺤظۀ ،وممکنۀ ومسﺘﺤیلۀ ﻓی األوقات جمیها»
(شعالن 2018 ،م.)148-149 :
«لیلﺘها کانت تسمع ما يﻘرأ لها مما کﺘبت مع معلّمها أﻓرح الرَملی العهودۀ ،لم يَر ﻓی عینیها
بريق الﺤیاۀ أو الفرح أو دهشۀ السّماع ،کانت تبدو له کمن تﺘابع بعینیها سطوراً قد عاشﺘها
لﺤظۀ بلﺤظۀ قبل أن تکﺘبها ،لم ير ﻓی عینیها سوی جلیداً ال ينﺘهی و صمﺘاً ال يعرف
نطﻘاً» (المصدر نفسه.)111 :
الروايۀ ملیئۀ بالصّور النّفسیۀ الممزوجۀ بعنصر الخیال مما يدلّ على اإلبداع الفکری
لمؤلّفﺘها .عندما يﺘﺘبّع «ضﺤاک» حبیبﺘه «بهاء» أمام تمثال ،يکشف الجوانب النفسیۀ
للروايۀ« .کان إلمراۀ ﻓاتنۀ عاريۀ الجسم إال من قطع قماش شافٍ تواری بها زهرتی ثديها
ومنبع انثﺘها الدّﻓاﻓۀ ( »...المصدر نفسه.)25 :
291
اسناد و متون علمی عربی
من الواضح أن إحدى السّمات الممیّزۀ للرّوايۀ الﺤديثۀ عن روايات الماضی تکمن ﻓی
عنصـر «الﺤبکۀ»؛ ألنّه ﻓی أبسط تعريف للﺤبکۀ ،يذکر أن :العالقات هی أسباب وتأثیرات
وتنظم أحداث الﻘصّۀ (ﻓورسـﺘر 19۶3،م82 :؛ وات 138۶ ،ش ،71 :أبو شريف 2000،م:
)128؛ لذلک ﻓإن الﻘصّۀ الﺤديثۀ الّﺘی ال تﺘبع أحداثها مسارًا ﺧطیًا منﺘظمًا وتکاد تنﺘهک
قانون السّببیۀ ال يمکن أن يکون لها عنصر «الﺤبکۀ» ،بالمعنى المعﺘاد للخیال الکالسیکی؛
وهذا هو سبب تأکید ﻓیرغسون علیها وذکرها کواحدۀ من سمات الخیال االنطباعی .بﺤسب
کلمۀ االنطباعیۀ والغرض من هذه المدرسۀ الّﺘی تؤکّد على الﺘّعبیر عن العالم الدّاﺧلی للفرد
بدالً من العالم الخارجی ،ﻓی النّسیان ،يﻘدم شعالن 14شخصیۀ من ثابت السّـردی عاش
وحارب ببطولۀ« :لﻘد عاش ثابت السّردی بطالً و اﺧﺘار أن يموت بطالً( »...شعالن2018 ،
م.)145 :
بهاء عانى کثیرا ﻓی دار األيﺘام عندما کان ﻓی الثامنۀ عشرۀ من عمره .لم يذهب بهاء إلى
الجامعۀ« .لﻘد عانت بهاء کثیراً ﻓی المیﺘم و عندما بلغت الثامنه عشر من عمرها وجدت
نفسها ﻓی الشارع وحیده( »...المصدر نفسه.)70 :
يمکن الﻘول أن أحداث هذا النوع من الﻘصص تنعکس ﻓعلیًا ﻓی األﻓکار والمشاعر الدّاﺧلیۀ
لشخصیات الﻘصّۀ ،و بما أن المشاعر والعواطف الدّاﺧلیۀ للشّخصیات غامضۀ ومﺘﻘلّبۀ باسﺘمرار
ومﺘغیرۀ باسﺘمرار ،وال يمکن ربط أحداث هذا النّوع من الﻘصص بسهولۀ بﻘصّۀ کالسیکیۀ
وحﺘّى ﻓی االنطباعات والﻘراءات األولى ،يبدو أن سرد الﻘصّۀ يفﺘﻘر إلى المظهر المنﺘظم
والمﺘکامل الشّائع ﻓی الخیال الکالسیکی.
وهکذا ﻓی الﻘصّۀ االنطباعیۀ يﺘمّ تجاهل العناصر الﺘﻘلیديّۀ للّون بطريﻘﺘین (باينـده1389 ،
ش :) 285 :ﻓی الطّريﻘۀ األولى ،الّﺘی يسمّیها ﻓیرغسون حبکۀ الﺤذﻓیۀ ،لم يذکر المؤلّف
بعض األحداث .ﻓی الطريﻘۀ الثّانیۀ ،الﺘی تسمى الﺤبکۀ المجازيۀ ،يﺘمّ اسﺘبدال األحداث
غیر المﺘوقّعۀ أو غیر المﺘّسﻘۀ الﺘی ال تﺘواﻓق مع أحداث أﺧرى ﻓی الﻘصّۀ بعناصر مﺤذوﻓۀ
من الﺤبکۀ.
الﺤبکۀ المﺤذوﻓۀ
تعﺘبر روايۀ «أدرکها النسیان» مثاالً لﻘصۀ عربیۀ معاصرۀ لها حبکۀ مﺤذوﻓۀ .کما هو مذکور
ﻓی تعريف الﺤبکۀ المﺤذوﻓۀ« ،المؤلف ال يذکر أحداثًا معیّنۀ» .ﻓی هذه الرّوايۀ ،ﻓی أسلوب
الﻘصص الﺤديثۀ ،تمّت إزالۀ العنصر المعروف بـ «الخلفیۀ»؛ ﻓی الواقع على عکس الرّواۀ
292
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
الﺘّﻘلیديین ،ﻓی بدايۀ هذه الﻘصّۀ ،يروی الرّاوی نفسه دون أیّ مﻘدّمۀ وحﺘى دون تسمیۀ
الشّخصیۀ المعنیۀ أو شرح موقعها ﻓی الﻘصّۀ ﻓﻘط على أساس معرﻓﺘه الخاصّۀ وبصیرۀ
الشّخص أو قدراته ويشیر إلى إعاقاته .ﻓی النّسیان األول ،يدﺧل المؤلف مباشرۀ شخصیۀ
الرّوايۀ البالغۀ من العمر ۶7عامًا وال يذکر بعض األحداث« .سبعه وسﺘّون عالماً لم تسرق
من شبابه و نشاطه وابﺘسامﺘه إلّا الﻘلیل غیر المأسوف علیه من ذلک ک ّله ﻓی حین اعﺘه
هناء وﺧبرۀ و تجربۀ و المعیۀ تفوّق هذه السنین الطويلۀ المزحومۀ بالعمل واالنجاز والﺘّطوف
ﻓی دنیا اهلل وأزمان اإلنﺘظار ( »...شعالن 2018 ،م.)9 :
أيضًا ﻓی هذه الرّوايۀ ،ال تذکر «باربرا» أیّ شیء من الماضی والمؤلّفۀ تﺤذف بعض األشیاء،
وهذه الشّخصیۀ ﻓﻘط تدﺧل المشهد مع سکرتیر «ضﺤاک» وأنها تريد أﺧیرًا الﺘّغلّب على
روح «ضﺤاک» .ﻓی النّسیان الثامن ،يﻘدم شعالن «باربرا» للﻘصّۀ على النّﺤو الﺘّالی« :اﺧﺘار
أن تکون هذه الجولۀ لهما دون شريک حﺘّی ولو کان هذا الشّريک هو سکرتیرته باربرا الّﺘی
کانت تعرض علیه دون ملل أن تساعده ﻓی رعايۀ بهاء رغبۀ ( »...المصدر نفسه .)82:قرّر
ن جولﺘهما سﺘکون بدون مراﻓق حﺘّى لو کانت مع سکرتیرته «باربرا» الّﺘی عرضت
ضﺤاک أ ّ
مساعدته ﻓی رعايۀ البهاء بال کلل .نﻘرأ ﻓی النّسیان الثّامن والعشرين« :إقﺘربت باربرا من
الضّﺤاک و حصّﺘه من جهۀ ظهره وهو يشبح برأسه عنها( »...المصدر نفسه.)315 :
هناک طريﻘۀ أﺧرى إلزالۀ عناصر الﺤبکۀ الﺘّﻘلیديۀ ﻓی الﻘصص االنطباعیۀ وهی اسﺘخدام
«الﺤبکۀ اإلسﺘعاريۀ» .تعنی صناعۀ االسﺘعارۀ األدبیۀ «شیء يشبه شیئًا آﺧر ،أو شیء يﺤلّ
ن األحداث الّﺘی
مﺤلّ آﺧر» (الﺘفﺘازانی 1383،ش)342 :؛ لکنّ الغرض من هذه الﺘّﻘنیۀ هو أ ّ
ال يﺘوقّعها الﻘارئ ،أو األحداث الّﺘی ال تﺘماشى مع مجرى األحداث ﻓی الﻘصّۀ ،تﺤلّ مﺤلّ
العناصر المﺤذوﻓۀ من اللّون الﻘديم .يمکن وصف الﺤبکۀ االسﺘعاريۀ لهذه الﻘصّۀ على النﺤو
الﺘالی« :لﻘد عاش ثابت السّردی بطالً و اﺧﺘار أن يموت بطالً مات مثل سنبلۀ راﻓعۀ الرّأس
کما عاش زيﺘونۀ شامخۀ ضاربۀ ﻓی األرض( »...شعالن 2018 ،م .)145 :ﻓی هذه العبارۀ
يﺘمّ اسﺘخدام نوع من الﺘّوريۀ واالسﺘعارۀ أيضًا .إن تﺤمل البرودۀ وصالبﺘها يﻘارن بشجرۀ
الزّيﺘون .عاش ثابت السّردی حیاۀ بطولیۀ واﺧﺘار الموت ببطولۀ ،ﻓمات مثل عنﻘود ﻓخور
مثل شجرۀ زيﺘون تعیش على األرض .ﻓی نسیان الثّالثین شبَّه شعالن قصۀ «بهاء»
بطاووس« :قد انﺘفشت تیهاً کطاووس عندما غادرت غريمﺘها حلبۀ الصّـراع ( »...المصدر
نفسه.)343 :
293
اسناد و متون علمی عربی
ﻓی النسیان األول شبّه شعالن حیاۀ «ضﺤاک» وظروﻓها بﺤیاۀ حیوانات مثل الکالب
والفئران .هی تکﺘب« :لﻘد عاش ﻓی الشّارع حیاۀ الکالب و الﻘطط و الجرذان و الکائنات
الظالمیه المجهولۀ( »...المصدر نفسه.)11 :
وشبّه شعالن أيضًا رائﺤۀ «البهاء» برائﺤۀ زهور البنفسج« :أمّا رائﺤﺘها العبﻘۀ الّﺘی تشبه
رائﺤۀ زهور البنفسج المزرو عۀ ﻓی أصص شرﻓۀ مديرۀ المیﺘم ﻓهی رائﺤۀ ال بشر ﻓی الکون
يملک رائﺤۀ عبﻘۀ مثلها وهی تزيدها غربۀ عن المکان المزکوم برائﺤۀ العفن والصّديد
والرّطوبۀ» (المصدر نفسه.)15 :
تشبّه المؤلفۀ بمهارۀ ألم السّرطان بألم األم الﺤزينۀ ﻓی نسیان الرّابع والعشرين .والﻘارئ ال
يفکّ ر ﻓی منﺘصف الرّوايۀ وال يﺘوقّع قراءۀ اسﺘعارۀ أيضًا« :بات من المﺘعذّر على أن ألمس
ثديی أو بطنی دون أن أنوح کثکلى من شدّۀ األلم ،وبات الﻘیح والنّزيف صديﻘی الجديدين؛
ﻓالﻘیح يﺘفجّر من حلمﺘی صدری ،والدّم والصّديد ينزلﻘان من رحمی ﻓی طوﻓان مسﺘمرّ
يصفّی دمائی ،وي دوّﺧنی ،ويفﻘدنی اتِّزانی ،ويهدّ حیلی ،ويجعل مغادرتی لسريری حﺘّى ولو
لﻘضاء حاجۀ مغامرۀ کبرى غیر مأمونۀ النّﺘائج» (المصدر نفسه.)2۶7 :
میّزۀ أﺧرى تضفی على هذه الﻘصّۀ لونًا انطباعیًا هی الوظیفۀ االسﺘعاريۀ والمسموح بها
ن وظیفۀ عنصر المکان ﻓی الرّوايۀ
للمکان ﻓی سرد هذه الروايۀ .يجادل ﻓیرغسون بأ ّ
االنطباعیۀ مخﺘلفۀ تمامًا عن تلک الموجودۀ ﻓی الخیال الواقعی (باينـده 1389 ،ش.)291 :
ن هذا المکان له وظیفۀ مجازيۀ ﻓی الخیال االنطباعی ،من حیث أنّه إمّا يسﺘبدل
هذا يعنی أ ّ
ا ألحداث أو يعزّز الﺘّوصیف .ﻓی نهايۀ الرّوايۀ تشیر شعالن إلى األﻓق الساحلی وتکﺘب« :ﻓی
أﻓق يجری ما کان هناک ظلّان يرکضان نﺤو الرّحب ﻓرحین بالعشق الّذی يموت»...
(شعالن 2018 ،م.)351 :
ﻓی مکان آﺧر ،يﺘﺤدّث شعالن عن أرض ثلجیّۀ وجلیديّۀ وال يذکر صراحۀ اسم مدينۀ أو
دولۀ أوروبیۀ« :هذا ما کﺘبﺘه باربرا ﻓی روايﺘها الشّهیرۀ األکثر مبیعاً ﻓی بالد الثّلج و
الصّﻘیع( »...المصدر نفسه)349 :؛ هذا ما کﺘبﺘه باربرا ﻓی قصّﺘها األکثر مبیعًا ﻓی أرض الثّلج
والجلید بعنوان «إجﺘاح النّسیان االثنین» .المکان األکثر أهمیّۀ الّذی يلعب دورًا مجازيًا
بارزًا ﻓی روايۀ «أدرکها النسیان» هو دار األيﺘام .تذکر شعالن ﻓی الرّوايۀ کلمۀ دار األيﺘام
ن دار األيﺘام ﻓی هذه الرّوايۀ هی اسﺘعارۀ للوضع الّذی تﺘعثّر ﻓیه
وحالﺘها حوالی 50مرۀ .إ ّ
األمم ،وال سیّما األرض الفلسطینیۀ الّﺘی هی أرض شعالن .ﻓی بدايۀ الرّوايۀ تصف شعالن
294
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
دار األيﺘام على النّﺤو الﺘالی« :ﻓی لیلۀ باردۀ مظلمۀ مثل أرواحهنّ المعﺘمۀ دﻓعن به إلی
قارعۀ الطّريق لﺘخلّصن منه وکی يضمن أنّه لن يعود إلی میﺘهن العفن ،زعمت مديرۀ المیﺘم
العانس ومساعدتها الشّمطاء العاقر أنّه سرق المال من ﺧزانه المیﺘم وﻓرّ ﺧارجه وبذلک غدا
لصّاً ﻓی نظر الجمیع وأمسی طريد شرطۀ األحداث الّﺘی تبﺤث عنه ﻓی کلّ مکان لﺘزج به
ﻓی سجنها المدﻓن» (المصدر نفسه .)11 :نرى أيضًا الغموض ﻓی النّسیان الرّابع والعشـرين،
عندما قررت «بهاء» أن تﺘغلّب على مرض السّرطان ونﻘض عهدها معه ﻓی روايۀ الﻘصّۀ.
کانت تﺤبّ الذّهاب إلى البلدان الّﺘی شهدت تطوّرات طبیّۀ ﻓی عالج السّرطان؛ لکی يﺘفّق
األطباء معها ﻓی معرکﺘه ضد هذا المرض« :قرّرت أن أعامل السـّرطان بمنطق السّادۀ الﺤکّام
ﻓی دول السّﻘوط واإلنهیار وأنا ﺧبیرۀ بأولئک السّادۀ أرباب الخیانۀ و الﺘّآمر ولذلک قرّرت
أن أتآمر علی مرض السّـرطان وأن انﻘض اتّفاقیﺘی معه حول السّرد وتسلیه به وأن أطیر
إلی بالد ﻓیها تﻘدم طبّی کبیر ﻓی معالجۀ السّرطان لیکون أطّباؤه حلفائی ﻓی حربی مع
هذا المرض الشّرس المﺘوحش» (شعالن 2018 ،م.)2۶8-2۶7 :
میّزۀ أﺧرى تؤکّدها سوزان ﻓیرغسون حول االنطباعیۀ هی الﺘّناقض ﻓی سرد األحداث .من
أهمّ العوامل ﻓی السّـرد الﻘصصـی الﺤديث الّﺘی تﺘﺤدّى الشّخصیۀ السـّرديۀ هی ترابط عﻘل
ن عﻘل الرّاوی يثیر أمورًا ذات صلۀ أو غیر ذات صلۀ
الرّاوی وشخصیات الﻘصّۀ .هذا يعنی أ ّ
ن االرتباط الﺤرّ
بناءً على مبدأ الﺘّشابه أو الﺘّناقض المسﺘمر (همفـری 1984 ،م)4۶ :؛ وبما أ ّ
ال يخضع ألیّ نظام أو منطق ،ﻓإنّه يسبّب الﻘلق وتعطیل السّرد .ﻓی غیاهب النّسیان الثّالثین،
تﻘدّم شعالن «البهاء» ﻓی السﺘین من عمره إلى سن الطّفولۀ والسّادسۀ ،وتعیدها وترتدی
مالبس ملوّنۀ« :لﻘد عاد ت بهاء طفلۀ من جديد بذاکرۀ نﻘیۀ ال مکان ﻓیها الیّ ذکری أو
وجع انّها االن طفلۀ ﻓی السّﺘین من عمرها ،تلبس ثوبها الوردی بفرح وﻓخر( »...شعالن،
2018م.)340 :
ن
تﺘذکّر «بهاء» والدتها دون أی مﻘدمۀ ﻓی حديث مع الﺘیم الجزائری وتﻘول« :زعمت إ ّ
أبی وأمّی من نبالء قومهما وإنّنی ولدت ﻓی رأس عام مطیّر مبارک ممهورۀ بنبوءۀ أمّی
الّﺘی رأت نفسها تلد ناراً مشﺘعلۀ ﻓی قلب تفاحۀ حمراء( »...شعالن 2018 ،م.)292 :
295
اسناد و متون علمی عربی
ﻓی النّسیان الﺘّاسع والعشرين تدور الرّوايۀ حول «باربرا» و «بهاء» و «ضﺤاک» ،لکن ﻓجأۀ
ﻓی السّطور الﺘّالیۀ من الﻘصّۀ انزعج تسلسل الﻘصّۀ .دار األيﺘام والمدير واالتّهام و « ...بهاء»
کانت طفلۀ بريئۀ اتهمﺘها سیدۀ دار األيﺘام بسرقۀ ممﺘلکات من الخزنۀ للﺘخلص منها« :لم
يکن أکثر من صبی بریء اتّهمﺘه مديرۀ المیﺘم العانس بسرقۀ أموال من الخزنۀ کی تﺘخلّص
منه( »...المصدرنفسه.)330 :
يﺘمّ اسﺘخدام الشّغف والﺘّجربۀ الدّاﺧلیۀ بطريﻘۀ مباشرۀ ﻓی النّسیان الثّانی وهی من أشهر
أسالیب السّرد وتوجد ﻓی الﻘصص الﻘديمۀ والجديدۀ وتظهر إثارۀ وﻓرحۀ «البهاء» و
« الضّﺤاک» ﻓی لﻘاء بعضهم البعض« :وهی تسمع الغابۀ تردّد صوتاً واحداً يﻘول بفرح أنثوی
عمالق :إنّه أنتَ .إنّکِ الضّﺤّاک سلیم .اليمکن أن أنساکَ .أنا أعشﻘکَ .نعم ،إنّه أنتَ»
(شعالن 2018 ،م.)31 :
تﺤﺘوی هذه الرّوايۀ على أکثر من قصۀ مﺘرابطۀ؛ لکن هناک ﻓی الواقع ﺧمس روايات
تﺘناسب مع جسد الرّوايۀ .ﻓالرّوايۀ األولى هی روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» الّﺘی تضع سناء
شعالن اسمها على غالﻓها بوصفها مؤلّفﺘها ،وتﺘکوّن من ثالثین ﻓصالً تﺤمل على الﺘّوالی
اسم النّسیان من واحد إلى ثالثین .وهذه الرّوايۀ هی الوعاء الشّکلیّ على امﺘداد الورق للسّرد
الکامل الممﺘدّ منذ صفﺤۀ البدايۀ حﺘّى صفﺤۀ النّهايۀ ،وهی تﺘﻘاطع داﺧلیّاً مع الرّوايات
األربع األﺧرى الّﺘی تنساب داﺧلها ،وتﺘداﺧل معها ،وتصبح جزءاً منها .ومن ثم هناک الرّوايۀ
الثّانیۀ ﻓی مﺘن هذه الرّوايۀ وهی روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» الّﺘی کﺘبها «الضّﺤّاک» لﺘکون
حیاۀ جديدۀ لﺤبیبﺘه الغارقۀ ﻓی غیبوبۀ طويلۀ لﻘد قرأ کلّ ما کﺘبﺘه «بهاء» من ذکريات
عن حیاتها البائسۀ ﻓی روايﺘها ،ثم مزّق کلّ ما کﺘبتْ ،واﺧﺘطّ لها ذکريات جديدۀ ذات بهاء
يشبه بهاء جمالها األحمر ﻓی روايﺘهما «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»( .اورانک؛ 2019م.)14-13:
روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» طبّﻘت اآلﻓاق شهرۀ وحضوراً ،وحﻘّﻘت مبیعات هائلۀ أغرت النّاشر
بﺘرجمﺘها إلى أکثر من لغۀ ،وتلﻘّت أکثر من عرضّ مغرٍ لﺘﺤويلها إلى أﻓالم سینمائیّۀ .أمّا
الرّوايۀ الثّالثۀ ﻓی مﺘن الرّوايۀ األمّ ،ﻓهی روايۀ المخطوطۀ الّﺘی کﺘبﺘها «بهاء» بخطّ يدها
لﺘکون رسالۀ اعﺘراف تضعها بین يدی حبیبها «الضّﺤّاک» ،وقد اصطﺤبﺘها معها ﻓی رحلۀ
عالجها من السّرطان على الرّغم من النّسیان الّذی هاجمها .تصﺤب الﻘارئ ﻓی رحلۀ زمنیّۀ
تمﺘد لسبعین ع اماً ﻓی حیاۀ بطلی الرّوايۀ ،وﻓی مﺘنها هناک الﺤﻘائق واالعﺘراﻓات واآلالم.
وﻓی نهايۀ الرّوايۀ/ﻓی النّسیان الثّالثین هناک عدد کبیر من النّهايات المﺤﺘملۀ لها ،ومنها
29۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
تﺘشابک الﻘّصۀ ﻓی هذه الرّوايۀ ،مما توﻓّر لنا سیاقًا وبنیۀ سرديًا ،وتﺘضمّن بطلین وقصۀ
حیاتهما؛ وتصوّر تجاربهم .تﻘدم الﺘجربۀ اإلنسانیۀ الجماعیۀ ﻓی العالمین العربی واألوروبی.
اﺧﺘیار العنوان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» ينﻘل وعی المؤلفۀ وإبداعها ،مما يخلق بدايۀ لجمال مبنی
على مفارقات؛ وهی تﻘوم على رأی وأيديولوجیۀ تجسدها بالکامل .عنوان الروايۀ هو المدﺧل
األول للرّوايۀ .إن اﺧﺘیار العنوان المﺘناقض «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» يجلب معه نوعًا من االلﺘباس
ن
المعجمی المرتبط کلیًا بنصّ الروايۀ .يظهر المظهر الخارجی لروايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» أ ّ
المعاناۀ يبدو أنّها اسﺘولت على البطل؛ لکنّه ﻓی الرّوايۀ يصوّر الﺘّﺤرر من المعاناۀ ،ونفهم
ذلک ﻓی شکل الرّوايۀ نفسها .قصۀ امرأۀ تنﻘذ نفسها من النّسیان بذکريات الماضی؛ وهذا
له معنى آﺧر .ﻓی علم النّفس والعلوم الﺘربويۀ تنﻘسم الذّاکرۀ إلى قسمین :الذّاکرۀ طويلۀ
المدى والذّاکرۀ قصیرۀ المدى؛ وأدرکنا کیف تعمل الذّاکرۀ طويلۀ المدى مع أبطال الرّوايۀ،
وکل ما تنفﻘه على الورق تمّ تسجیله ،بعیدًا لذاکرۀ بطل الرّوايۀ .هذا تناقض ﺧفی أو مفارقۀ
مﺘناقضۀ ورمز ﻓی کلمۀ «انزياح» بدالً من کلمۀ «أدرکها»؛ لهذا ،ﻓهو أولًا يبﺘدع لنا المفاهیم،
ثمّ الغنج والسّخريۀ وأمور تﺘعلّق بالنّسیان وموضوع عالقﺘه ﻓی نصّ الرّوايۀ ﺧالل الثّالثین
ﻓصالً الّﺘی تعبر عنها الرّوايۀ .الروايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» هی تزامن الزّمان والمکان .هذه
الرّوايۀ تکامل مﺘجانس ومﺘداﺧل بین نصوص الﻘصّۀ والنّثر والشّخصیۀ والنّصوص العاطفیۀ.
وصلت النّجوم الورقیۀ «اوريغامی» لفصول الروايۀ .بدايۀ النجمۀ «اوريغامی» هی مثال على
نوع من البالغۀ الّﺘی تﺘمﺘّع بجمال الکلمات والجاذبیۀ البنیويۀ للرّوايۀ بأسلوب مخﺘلف .لکلّ
ﻓصل من ﻓصول الروايۀ ،تأتی حکايۀ مع رسالۀ جديدۀ .الرّوايۀ روايۀ نفسیّۀ وروحیۀ ولیست
مصطلﺤاً؛ ويﺘعلّق بمشاعر أ بطال الروايۀ« .أَدْرَکَهَا النّسیانُ» هی قصّۀ الﺤبّ ،والصّراع،
واالغﺘراب ،والﺤرمان ،وضﺤیۀ حروب الملعونۀ ﺧفیۀ وعلنیۀ ومشاکل ﻓلسطین المﺤﺘلّۀ .کما
رواه بطل الرّوايۀ بهاء .هناک عوامل مﺘأصّلۀ وموضوعیۀ ﻓی هذه الﻘصّۀ؛ والمهمّ هو تﻘنیۀ
الرّوايۀ ،وهذا يجعل الرّوايۀ تُﻘرأ عدّۀ مرات .نهايۀ الﻘصّۀ؛ الﺘّفسیر الﺤرّ ﻓی الرّوايات هو ﻓﺘح
297
اسناد و متون علمی عربی
باب للمﺘلﻘی وﻓﺘح ناﻓذۀ للرّوايۀ لخلق قصّۀ جديدۀ؛ ويﺘناول هذا الفصل روايات سناء شعالن
المبﺘکرۀ الﺤالیۀ .إنها لیست شیئًا جديدًا ﻓهی تشغل عﻘول الﻘرّاء وانﺘﻘاداتهم للﻘصّۀ من
حیث ما يمکن تﻘديمه وما يمکن تﻘديمه (شعالن 2018 ،م).
فی الختام
يﻘدم مؤلف الروايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» ،باسﺘخدام الصناعۀ الهیکلیۀ لـ «حبکۀ مﺤذوﻓۀ» و
«حبکۀ اسﺘعاريۀ» ،سردًا غامضًا ﻓی الطبﻘۀ المرئیۀ من الﻘصۀ ،والﺘی تﺤل مﺤل السرد غیر
المعلن ﻓی الطبﻘات العمیﻘۀ من الﻘصۀ .إن وظیفۀ المکان ﻓی هذا النوع من الﻘصۀ هی أکثر
من اسﺘعارۀ من الجو الداﺧلی للشخصیۀ المرکزيۀ ،والﺘی تﺘأثر ﻓی بعض الﺤاالت بالکلمات
والمصطلﺤات الﺘی يسﺘخدمها الراوی .روايۀ الﻘصۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» لها لغۀ بلیغۀ وبنیۀ
بسیطۀ وقويۀ ومفهومۀ .تﺘشابک الﻘصۀ مع کل من المسﺘﻘبل والرجوع إلى الماضی ،مما
يوﻓر لنا سیاقًا وبنیۀ سرديًا ويﺘضمن بطلین وقصۀ حیاتهما؛ ويصور تجاربهم .تﻘدم الﺘجربۀ
اإلنسانیۀ الجماعیۀ قطبی العالمین العربی واألوروبی .تﻘلبات الﻘصۀ الﺘی کﺘبها سناء شعالن
ﻓی روايﺘها هی تﺤوالت وانعطاﻓات ﺧیالیۀ .إنه المخادع الذی ﻓی السّـرد يواجه رحلۀ مرهﻘۀ
ومملۀ تﺤمل المعاناۀ لمدۀ 70عامًا تﻘريبًا .يزداد هذا الوهم عندما يمﺘد الزمان والمکان
على مساحات النهائیۀ ؛ وال نالحظ وقوع أحداث ﻓی أی وقت أو مکان ،إال إذا قیل للﺘو أن
هذه األحداث تﻘع ﻓی الشرق .حیث يﺘﺤدث الناس العربیۀ ثم يذکر أن بهاء يﺘﺤرک إلى
النﻘطۀ الشمالیۀ الباردۀ والجلیديۀ .دون اإلشارۀ إلى المدينۀ أو المکان أو البلد بالﺘﺤديد،
ولهذا السبب يکون لدى المﺘلﻘی إ حساس سطﺤی ،وسرد الﻘصۀ ﻓات الزمان والمکان،
وأصبﺤت قصۀ حب يعاملون بعضهم بعضاً بأمانۀ .بعد ۶0عاما من الفراق والعذاب .الرجل
الذی يﺤب قصۀ ضﺤاک يجد عشیﻘۀ بهاء الﺘی عانت کثیرًا ﺧالل حیاتها وتم تشخیص
إصابﺘها بالسرطان .هذا تفسیر سطﺤی للﻘصۀ ﻓی حین أن هناک رموز أساسیۀ للﻘصۀ
وتنبؤات ذکیۀ .بما أنه اﺧﺘار سن السبعین لﺘﺤمل تکلفۀ المعاناۀ ،يمکننا أن نفهم المعاناۀ
الکبیرۀ ﻓی تاريخ الﺤرب العربیۀ ﻓی العصر الجديد .وهذا نضال الشعب الفلسطینی ضد
االحﺘالل الصهیونی المﺤﺘل .اإلصرار على العنوان رقم 70هو نوع من اإلصرار على هذه
الکلمات .أثّرت شعالن ﻓی «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» على عواطف ومشاعر الﻘارئ من ﺧالل تصوير
ووصف المشاهد واألحداث وأعدّته لﺘﻘبّل الﺘّفکیر اإلنسانی ،وصرﺧت من أجل إيﻘاظ األلم
والجهاد ضد کلّ ظلم وحبّ کل الﻘیم اإلنسانیۀ السامیۀ .کﺘبت شعالن لفهم ﻓکرۀ العﻘل
والﺤبّ ،روايﺘها بﺘﻘنیات الصناعات األدبیۀ؛ مثل االسﺘعارۀ والﺘشبیه ،ومن ﺧالل ﺧلق نسیج
غامض وعمیق أظهرت موضوعات مناسبۀ للﺤبّ والﺘّصوف والملح
298
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
معصومۀ مرعی
الدکﺘورۀ سناء الشعالن أديبۀ وأکاديمیّۀ وإعالمیّۀ أردنیّۀ من أصول ﻓلسطینیّۀ ،ولدت ﻓی
20مايوعام ،1977تعمل أسﺘاذۀ لألدب الﺤديث ﻓی الجامعۀ األردنیۀ/األردن ،حاصلۀ على
درجۀ الدّکﺘوراه ﻓی األدب الﺤديث ونﻘده بدرجۀ امﺘیاز ،أعمالها :الروايات :أعشﻘنی/السﻘوط
ﻓی الشمس/أدرکها النسیان/روايات الفﺘ یان/أصدقاء ديمۀ /المجموعات الﻘصصیّۀ/قاﻓلۀ
العطش/تراتیل الماء/الجدار الزجاجی/حدث ذات جدار/الّذی سرق نجمه/تﻘاسیم
الفلسطینی/عام النّمل/رسالۀ إلی االله/أرض الﺤکايا/مﻘامات اإلحﺘراق/ناسک الصومعۀ/قاﻓلۀ
العطش/الکابوس/الهروب إلی أﺧر الدنیا/مذکرات رضیعۀ/أکاذيب النساء /مجموعات قصصیۀ
مشﺘرکۀ مع أدباء عرب وعالمیین /:مجموعۀ قصصیۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین أردنیین بعنوان
الﻘصّۀ ﻓی األردن :نصوص ودراسات/مجموعۀ قصصیۀ بعنوان الضیّاع ﻓی عینی رجبل
الجبل/مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصین عرب بعنوان «ﻓی العشق»/.مجموعۀ قصصیۀ
مشﺘرکۀ مع الﻘاصیین أردنیین بعنوان «مخﺘارات من الﻘصّۀ األردنیّۀ»/.مجموعۀ قصصیۀ
مشﺘرکۀ مع أدباء مصريین مجموعۀ نجوم الﻘلم الﺤر ﻓی سماء اإلبداع/.مسرحیات للکبار:
/دعوۀ علی شرف اللّون األحمر/.صورۀ (سیلفی) مع البﺤر/.مﺤاکمۀ اإلسم /xوجه واحد
الثنین ماطرين/.ﺧرّاﻓیۀسعديّۀ أم الﺤظوظ/.مسـرحیات للفﺘیان والفﺘیات/ :السلطان الينام.
/الیوم يأتی العید/.رحلۀ مع المعلّمۀ ﻓرحۀ/.قصص أطفال/:قصۀ لألطفال بعنوان «زرياب:
معلّم الناس والمروءۀ »/قصۀ لألطفال بعنوان «هارون الرشید :الخلیفۀ العابد
المجاهد»/.قصۀ لألطفال بعنوان» الخلیل بن أحمد الفراهیدی :أبو العروض والنّﺤو
العربیّ/.قصۀ لألطفال بعنوان إبن تیمیۀ :شیخ اإلسالم ومﺤیی السّنّۀ/:قصۀ لألطفال بعنوان
«العزّ بن عبدالسالم :سلطان العلماء وبائع الملوک»/.المﻘاالت والنصوص النثريّۀ / :أبی سیّد
الکلمات/.الّذين ال ينامون/.قالت النّساء/.غصون وتخوم/.الدّرب إلیهم/.لﻘاءات حواريّۀ/:العرّاﻓۀ
والجبل/.کﺘب نﻘديّۀ مﺘخصصۀ/:األسطورۀ ﻓی روايات نجیب مﺤفوظ/.السّـرد الغرائبی
والعجائبی ﻓی روايۀ والﻘصۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن 2002-1970م .1
الطّالق:
299
اسناد و متون علمی عربی
الطّ الق واإلنفصال هو عملیۀ هدم لبناء األسرۀ الذی يأتی إمّا ﻓی بدايۀ الطريق وعند وضع
ن اإلسالم کره الطّالق ونفّر
األساس الزوجیّۀ إمّا يأتی مﺘأﺧّراً بعد إنجاب األوالد .والﺤﻘیﻘۀ أ ّ
منه والرسول –صلی اهلل علیه وسلّم -قال« :مَا أَحَلَّ اهللُ شَیئاً أَبغَضَ إِلَیهِ مِنَ الطَّلَاقِ»،
وإعﺘبر الﺤیاۀ الزوجیّۀ لها قدسیّۀ ﺧاصّۀ البدّ من إحﺘرامها وأن هدمها لیس باألمر السهل،
ﻓهی میثاق غلیظ ينبغی عدم نﻘضه بسهولۀ کما أکّد اهلل -عزّ وجل -علی هذا المیثاق بین
ن زَوْجٍ وَآتَیْﺘُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا ﻓَلَا
ن أَرَدْتُمُ اسْﺘِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَا َ
الزوجین ﻓی اآليۀ الکريمۀ« :وَإِ ْ
تَأْﺧُذُوا مِنْهُ شَیْئًا ٔ أَتَأْﺧُذُونَهُ بُهْﺘَانًا وَإِثْمًا مُبِینًاوَکَیْفَ تَأْﺧُذُونَهُ وَقَدْ أَﻓْضَىٔ بَعْضُکُمْ إِلَىٔ
ن مِنْکُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا» .وهذه الظاهرۀ الﺘی ﻓی اآلونۀ األﺧیرۀ إزدادت بین األسر
بَعْضٍ وَأَﺧَذْ َ
اإلسالمیّۀ بسبب الظروف الراهنۀ الﺘی تواجه هذه المجﺘمعات والﺘفکّک الذی يعیش ﻓیه
العالم اإلسالمی الیوم ،لها آثار شرعیّۀ ونفسیّۀ وإجﺘماعیّۀ وتربیويّۀ وأيضاً إقﺘصاديّۀ علی
الزوجین من المرأۀ والرجل ،وتظهر هذه اآلثار علی أربع ﻓئات:
أوّالً :المرأۀ المطلّﻘۀ ،ﻓهی الّ ﺘی تشعر بألم الطّالق ﻓی المﻘام األوّل السیّما إذا لم يکن لها
معیل غیر الزواج أو مصدر رزق آﺧر؛ ممّا وقع علی شخصیّۀ باربرا مديرۀ منزل ضﺤّاک
سلیم الّذی له الدّور األوّل ﻓی روايۀ «أدرکها النسیان» «وهی حديثۀ الطّالق من زوجها
ال ذی کان رﻓیﻘها ومساکنها لسنوات طويلۀ ،کان الطّالق منه مؤلماً لها ،وکبّدها ﺧسائر
کبیرۀ».
ثانیاً :الرجل ،نظراً لکثرۀ تبعات وآثار الطّالق من مؤﺧّر صداق ونفﻘۀ وحضانۀ وأمور مالیّۀ
أﺧری کـ « لذّۀ النساء اللّواتی کان حظ ضﺤّاک سلیم منهنّ منﻘوصاً عکراً ﺧشناً مﻘطّعاً
للرّوح والبدن والﺤلم والمنجز؛ ﻓالنّساء الثّالث الﺤمراوات اللّواتی تزوّج بهنّ ﻓی حیاته بعد
تطواﻓه ﻓی أقاصی عوالم الثّ لج لم يهبنه إلّا األلم والخذالن والفﻘد والرّحیل والکثیر من
الخسائرالماديّۀ والرّوحیّۀ؛ وهنّ يﻘاسمنه –مرغماً بأحکام قضائیّۀ مسﺘعجلۀ -أنصاف مايملک
أو مايزيد علی النّصف أو الثّلثین مرّۀ تلو األﺧری».
ثالثاً :األوالد ،وذلک ﻓی البعد عن حنان األُم إن کانوا مع األَب وﻓی الرّعايۀ واإلشراف من
قبل األَب إن کانوا مع األُم ،ممّا عانت منه باربرا من ﺧالل إنفصال أبويها عن بعض ﻓــ
«عندما کانت باربرا صغ یرۀ لم يکن هناک أحد يعنیه أن يسمع کالمها حول مشاعرها أو
أحساسیها ،علی الرّ قم من أنّها تملک والدين ووالدتین وأکثر؛ ﻓعندما تطلّق والداها ﻓی
عامها الﺘّاسع ،سکن کلّ منهما ﻓی مدينۀ بعیدۀ عن مدينۀ اآلﺧر ،وأتّفﻘا علی أن تکون
إبنﺘهما الوحیدۀ مناصفۀ بینهما ،ﻓﺘأﺧذها األم ﻓی أيّام الدّوام المدرسیّۀ ،ﻓﺘعیش معها ﻓی
بیﺘها حیث عشیﻘها الﺘی تزوّجها ﻓیما بعد ،وﻓی أيّام العطل المدرسیّۀ والعطلۀ السنويّۀ
300
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
يأﺧذها والدها ،وتعیش معه ﻓی بیﺘه حیث تﺘوالی علیه العشیﻘات الواحدۀ تلو األﺧری».
ﻓهذه األمور جمیعها ربّما تﺤدث آالم نفسیّۀ وجسديّۀ ﻓی أبناءالطّالق يؤدّی بهم إلی الﺘوحّد
مع ذاتهم والﺘﻘوقع علیهم واإلنسﺤاب نﺤو الصّمت وال ّلامباالۀ بمسﺘﻘبلهم الغامض ،والخداع
بمن يﺘعاطف معهم مکرّ اً ألغراض شیطانیّۀ کالعالقات الجنسیّۀ وتعاطی المخدرات والسیر
بهم ﻓی طرق الظالم والضیاع.
األطفال الیتامی:
الیﺘیم من لم يکن له أمّ وأب علی قید الﺤیاۀ ،وقد إزداد عدد األيﺘام ﻓی زماننا بسبب
الﺤروب الّﺘی لعبت دوراً کبیراً ﻓی تیﺘم األطفال .ﻓهؤالء األطفال الیﺘامی يشکّلون ﻓی الوقت
الﺤاضر ﻓی الکثیر من دول العالم أکبر وأعﻘد مشکلۀ إجﺘماعیّۀ وأمنیّۀ ،تطلق علیها بعض
الدّول مشکلۀ األطفال بالأسر ،وتطلق علیها دول أﺧری مشکلۀ أطفال الشوارع حیث تمثّل
هذه الفئۀ من األطفال الیﺘامی ،البیئۀ الخاصّۀ للجريمۀ واإلنﺤالل النفسی واألﺧالقی
واإلنفالت األرضی والﺤﻘد اإلجﺘماعی وﻓی روايۀ «أدرکها النسیان» الحظنا علی بعض
المشاکل الﺘی واجهوها هؤالء األطفال منها اإلعﺘداء علی مالهم والﺘطاول علیهم من جانب
األقارب و الغرباء وأيضاً شاهدنا علی وجود أشخاص ذوا ذمم و صفات إنسانیّۀ الذی قاموا
بﺘکفّل األيﺘام ورعايﺘهم؛ ونﻘوم بالﺘفصیل علی ما إلﺘمسناه من الروايۀ آتیاً:
کثیراً ما يﻘع اإلعﺘداء علی حﻘوق الیﺘیم وماله الّذی ترکه أبواه له من ذوی قرباه ،ﻓﺘظهر
ﻓی المجﺘمع بشکل إحدی جرائم اإلعﺘداء علی حﻘوق ذوی الﻘربی .ومن يرتکب هذا
العدوان ﻓﻘد إرتکب ذنب من الذّنوب الکبیرۀ وتعدّی علی ما أوصی به سبﺤانه وتعالی علی
الﺤذر من اإلقﺘراب إلی مال الیﺘیم لغیر صالﺤه ﻓی اآليۀ الکريمۀ« :وَلَا تَﻘْرَبُوا مَالَ الْیَﺘِیمِ إِلَّا
ن بِالْﻘِسْطِ ٔ لَا نُکَ ِّلفُ نَفْسًا إِلَّا
بِالَّﺘِی هِیَ أَحْسَنُ حَﺘَّىٔ يَبْ ُلغَ أَشُدَّهُ ٔ وَأَوْﻓُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَا َ
ن ذَا قُرْبَىٔ ٔ وَبِعَهْدِ ال َّلهِ أَوْﻓُوا ٔ ذَٔلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ
وُسْعَهَا ٔ وَإِذَا قُ ْلﺘُمْ ﻓَاعْدِلُوا وَلَوْ کَا َ
لَعَ َّلکُمْ تَذَکَّرُونَ» ،من هذه اإلعﺘداءات الّﺘی الحظناها ﻓی الروايۀ هی إعﺘداء أقرباء «ضﺤاک
سلیم» علی ماله وهو طفل يﺘیم وحید ﺧسر أبواه من ﺧالل إﺧﺘناقهما ﻓی غاز المدﻓأۀ
الناريّۀ وبعدها عاش ﻓی المیﺘم الذی الﺘﻘفه علی کره عندما زهد األعمام والعمّات به ووضعوا
301
اسناد و متون علمی عربی
أياديهم العاديّۀ علی میراثۀ الهزيل وأيضاً إعﺘداء أقرباء «تیم اللّه الجزيری» علی ماله وهو
بعنوان طبیب أﺧصائی ﻓی حاالت السرطانیّۀ النادرۀ ﻓی الروايۀ الذی ﻓﻘد أباه ﻓی طفولﺘه
ﻓـــ «تلک السّـ رقۀ الﺘاريخیّۀ ألعمامه إلرث والده من أبیه ،إذ تکاثروا علیه ألنّهم األکبر
سنّاً ،واألکثر عدداً ،واألشﻘاء من أم واحدۀ ،وهو اإلبن الوحید المسﺘضعف من الضرّۀ الجديدۀ
ألمّهم ،وعندما مات والدهم ألﻘوا بأﺧیهم غیر الشﻘیق وأمّه ﻓی قارعۀ الطّريق ،وتنعّموا
بﺤصﺘها من األرض ،جعلﺘهما يذوقان الويل والﺤاجۀ إلی سنین طويلۀ حﺘّی کبر الصّغیر،
وإسﺘطاع أن يعیل نفسه وأمّه الﺘی أطفأۀ الﺤزن ﻓرح قلبها وکسر ظهرها ،وأقعدها ﻓی الدار
وحیدۀ مﺤزونۀ».
ﻓالّ ذی يأکل مال الیﺘیم ويعﺘدی علیه بغیر حق اليذوق نعیم الجنّۀ ألنّه بدل أن يرحم
ضعف الیﺘیم ويﺤمی ماله راح يفﺘرس هذا المال منﺘزعاً عن نفسه ثوب اإلنسانیّۀ .ممّا قال
ن
النّبی مﺤمّد (صلی اللّه علیه وآله وسلّم) ﻓی اإلحذار من اإلقﺘراب من مال الیﺘیم مبیّناً أ ّ
المعﺘدی علی ماله مﺤروم من الجنّۀ« :أربعۀ حقّ علی اللّه أن اليدﺧلهم الجنّۀ واليذيﻘهم
نعیمها مدمن الخمر ،آکل الربا ،آکل مال الیﺘیم بغیر حق والعاق لوالديه» .ﻓﺤسب ماجئنا
به ﻓی هذا المبﺤث نسﺘنﺘج أن أکل مال الیﺘیم ﻓی أغراض شخصیّۀ مالها أیّ عالقۀ بالیﺘیم
و حیاته لها معضلﺘین وهما دنیوی وأﺧروی ،ﻓالدنیوی ينعکس بشکل حرمان الیﺘیم من
توﻓیر جمیع مايﺤﺘاجه من ﺧالل ماله وﻓﻘره وإمالقه واألﺧروی يظهر بشکل حرمان آکلین
حق الیﺘیم من نعیم الجنّۀ حسب اآليات الﻘرآنیّۀ واألحاديث النبويّۀ.
الیﺘیم ﻓﻘد الدعم ا ألسری وإبﺘلی بﻘراغ أﺧالقی وعاطفی ﻓهو يﺤﺘاج إلی العطف والرحمۀ؛
ﻓﻘال سبﺤانه وتعالی حول کیفیّۀ الﺘعامل مع الیﺘیم ﻓی کالمه المبارک« :ﻓِی الدُّنْیَا وَالْآﺧِرَۀِ
ن تُخَالِطُوهُمْ ﻓَإِﺧْوَانُکُمْ ٔ وَاهلل
ٔ وَيَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَﺘَامَىٔ ٔ قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ ﺧَیْرٌ ٔ وَإِ ْ
يَعْ َلمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْ ِلحِ ٔ وَلَوْ شَاءَ اهلل لَأَعْنَﺘَکُمْ ٔ إِ َّ
ن اهلل عَزِيزٌ حَکِیمٌ»؛ ولکن علی الرّغم
من أوامر وتوصیاۀ ربّ العالمین المﺘکرّرۀ ﻓی الﻘرآن علی الﺘّعاطف مع األيﺘام ،ونشوء قواعد
ﻓی المیثا ق الدولی حول حﻘوق األطفال ،توجد أشخاص تﻘوم بﺘعذيب هؤالء األطفال
البريئین الغیر مدعومین ﻓی مخﺘلف األشکال الالإنسانیّۀ الﺘی وردت بعض منها ﻓی الروايۀ
ونشیر إلیها باإلضاﻓۀ إلی ماجاء ﻓی إتفاقیۀ حﻘوق الطفل الدّولیّۀ حول دعم األطفال من
هذه الجرائم .جیءَ ﻓی المادۀ الثالثۀ من إتفاقیّۀ حﻘوق الطّفل« :تکفّل الدول األطراف أن
تﺘﻘیّد المؤسّسات واإلدارات والمراﻓق المسئوولۀ عن رعايۀ أو حمايۀ األطفال بالمعايیر الﺘی
وضعﺘها السلطات المخﺘصۀ ،والسیما ﻓی مجالی السالمۀ والصﺤّۀ وﻓی عدد موظفیها
302
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
وصالحیﺘهم للعمل ،وکذلک من ناحیۀ کفاءۀ اإلشراف»؛ لکن مانراه ﻓی الرّوايۀ عکس هذه
المادّۀ تماماً عن الطفل الیﺘیم «ﻓإنﻘصفت براءۀ طفولﺘه وﻓرحۀ روحه وهو يﺘعذّب ﻓی ذلک
المیﺘم الﺤکومی البائس حیث عاش مشدوداً بال رحمۀ إلی وتر الﻘلق والخوف والﺤرمان
والﺘنکیل ،وعندما عال صوته مطالباً بالﻘلیل من الرحمۀ أصبح هدف المشرﻓات ﻓی المیﺘم
اللّواتی صببن علیه لؤم غضبهنّ دون رحمۀ» .وقیل ﻓی المادّۀ السادسۀ عشر« :اليجوز أن
يجری أی تعرض تعسفی أو غیر قانونی للطفل ﻓی حیاته الخاصّۀ أو أسرته أو منزله أو
مراسالته ،وال أی مساس غیر قانونی بشـرﻓه أو سمعﺘه» .وﻓی الروايۀ کثیراً ما الحظنا علی
تعرضات وإنﺘهاکات جسديّۀ جنسیّۀ وقعت علی الطّفالت الیﺘیمات من قبل األشراس الّذی
تﻘودهم شهوانیﺘهم إلی الرّذائل واليرحمون حﺘّی بالطّفلۀ الّﺘی لیس لها معین سوی اهلل
وبسببهم «ماحاﻓظت علی شرﻓها المزعوم ﻓی حیاۀ لم تﻘابل ﻓیها سوی الذّئاب اآلدمیّۀ
الجائعۀ الّﺘی تريد أن تنهش جسدها وأنوثﺘها وسﺤرها وبخالف ذلک تطعمها للعدم
والنسیان» .وﻓی المادۀ العشرين أُکِّدَ علی تلبیب مايﺤﺘاجه الطّفل الیﺘیم من حمايۀ وحاجۀ:
«للطّفل المﺤروم بصفّۀ موقﺘۀ أو دائمۀ من بیئﺘه العائلیّۀ أو الّذی اليسمح له ،حفاظاً علی
مصالﺤۀ الفصلی ،بالبﻘاء ﻓی تلک البیئۀ ،الﺤقّ ﻓی حمايۀ ومساعدۀ ﺧاصﺘین توﻓرهما الدولۀ
لکن هناک دور أيﺘام تﺤرم األطفال من أقل قدر من المﺘعۀ کﺤرمان «بهاء وضﺤاک»
وأترابهما ﻓی المیﺘم ،ﻓـ «عندما کان صغیرين ﻓی المیﺘم کانت المﺘع جمیعها مﺤرّمۀ
علیهما وعلی أطفال المیﺘم أجمعین ،بما ﻓی ذلک مﺘعۀ سماع الموسیﻘی ،أمّا عزﻓها ﻓکان
ضرباً من المسﺘﺤیل» وﻓی المادّۀ سبعۀ وثالثین تکفل الدول األطراف «أاليعرض أیّ طفل
للﺘّعذيب أو لغیره من ضروب المعاملۀ أو العﻘوبۀ الﻘاسیّۀ أو الالإنسانیّۀ أو المهینۀ .وال تفرض
عﻘوبۀ اإلعدام أو السجن مدی الﺤیاۀ بسبب جرائم يرتکبها أشخاص تﻘل أعمارهم عن
ثمانی عشرۀ سنۀ دون وجود إمکانیّۀ لإلﻓراج عنهم» ،وجمیع ما جاء ﻓی هذه المادّۀ وقع
عکسها تماماً علی «ضﺤاک سلیم» من اإلهانۀ والﺘﺤرّش الجنسی ﻓــــ «صمت أمام کذبۀ
مديرۀ المیﺘم العانس الﺘی کانت تبدی ضجرها الدائم منه أمام الجمیع ،ألنّها ضاقت ذرعاً
–بما تسمیه زوراً وتلفیﻘاً -تمرّده علی أوامرها وتﺤريض الطّلبۀ علی عصیانها ،ﻓی حین هی
ﻓی حﻘیﻘۀ األمر حانﻘۀ علیه؛ ألنّه لم يﺘجاوب مع مﺤاوالتها للﺘﺤرَّش الجنسی به» ،واإلتّهام
بالسّرقۀ عندما رﻓض إمﺘیالها الشّهوانی الشّیطانی عندها لطمﺘه وألﻘت به ﺧارج المیﺘم ﻓی
منﺘصف الیل کی اليروی ألحد ما جری بینهما ﻓی ال ّلیل ،ثمّ زعمت ﻓی الصّباح أنّه قد
هرب من المیﺘم لیالً بعد أن سرق المال من ﺧزنﺘها ،وقدّمت شکوی ضدّه عند شرطۀ
المدينۀ ،وشهدت مساعدتها الشّ مطاء العاقر علی مازعمﺘه من إﻓﺘراءات ضدّه»؛ واإلعﺘﻘال
والﺘّعذيب ﻓـــ «حداثۀ سنّه وصمﺘه الملغز أغريا السجانین بﺘعذيبه أکثر ﻓأکثر بعد أن
303
اسناد و متون علمی عربی
أذلّوه إغﺘصاباً ،ثمّ شبﺤوه عارياً علی دکّۀ الﺘعذيب أليّام طويلۀ وإنطفاء ظالم إحدی عینیه
من کثرۀ ماضربوه علی عینیه» ،ﻓهذه المعاناۀ الّﺘی يواجهونها األيﺘام ﻓی المجﺘمعات تسبب
مشاکل نفسیّۀ وأﺧالقیّۀ لهم وهم يشکلون ﻓئۀ کبیرۀ ﻓی المجﺘمعات ﻓإن باتت ظروﻓهم
علی هذا الشکل ﻓﺘصبح ﻓجوۀ کبیرۀ ﻓی العالم اليمکن إصالحها.
التکفّل بالیتیم:
304
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
أزمۀ اإلنسان:
ﻓی بعض األحیان اإلنسان يرتکب أﺧطاء وزلّات اليمکن إصالحها و هذه األﺧطاء لها تأثیر
مأساوی علی المجﺘمعات الﺘی تأﺧذ شکل أزمۀ حادّۀ ،ومن أجل عدم إنﺘشار وتوسیع هذه
األزمات ﻓی المجﺘمعات البدّ من إيجاد ح ّلاً مناسباً لمنع نﺘائجها السیئۀ .إحدی هذه
األزمات البشريّۀ ه ی ممارسۀ الجنس غیر المشروع ممّا يؤدّی ﻓی کثیر من األحیان إلی
والدۀ األطفال ويعﺘبر هؤالء األطفال األبرياء ،أطفال الزنا کما ﻓعل ذلک الرجل الشهیر الثری
عندما وعد «بهاء» أن يأتی لها طفالً من المیﺘم وتﺘبنّاه حﺘّی يصبح إبناً لها وأﺧفی علیها
«أن ذلک الطفل هو ﻓی حﻘیﻘۀ األمر إبنه الّ ذی أنجبه من مساﻓﺤۀ ما ،ثمّ ألﻘی به ﻓی
المیﺘم إلی حین يجد حیلۀ ما لیردّه إلیه دون أن يدری أحد من ﺧصومه األثرياء أنّه إبنه
غیر الشرعی» .ﻓفی هذه الفﻘرۀ من البﺤث نسلط الضوء علی هؤالء األطفال ومعاناتهم
اإلجﺘماعیّۀ بﺤسب ما ﻓی الروايۀ.
-أبناء الزنا :لدينا ﻓی المجﺘمع الیوم أطفال لﻘطاء ومجهولو النسب نﺘیجۀ الزّنا ،والمجﺘمع
ولألسف ينظر إلی هذه الفئۀ نظرۀ المذنب؛ أن ولد الزنا إنسان بریء من الذنب ﺧالٍ من
الﺘهمۀ اليلﺤﻘه إثم والمالمۀ شرعاً واليوصف بالنﻘیصۀ ألنّه لم يرتکب جرماً ولم يﻘارف ذنب
الزّنا وإنّما اإلثم والمالمۀ علی من تسبّب ﻓیه؛ وقال سبﺤانه وتعالی« :قُلْ أَغَیْرَ ال َّلهِ أَبْغِی رَبًّا
وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ ٔ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَ َلیْهَا ٔ وَلَا تَزِرُ وَازِرَۀٌ وِزْرَ أُﺧْرَىٔ ٔ ثُمَّ
إِلَىٔ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ ﻓَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْﺘُمْ ﻓِیهِ تَخْﺘَ ِلفُونَ» .ﻓلذلک يجب علی المجﺘمع المسلم
أن يعامل ولد الزنا معاملۀ عادلۀ کريمۀ منصفۀ «وال يﺤاکمه إلی ﻓعلۀ أبويه ﻓالينظر من
يﺘعامل معه إلی تاريخه والظرف الذی نشأ ﻓیه وإنّما ينظر إلی دينه وأﺧالقه وأمانﺘه ويعامله
بمشاعر إنسانیّۀ راقیۀ وروابط أﺧويّۀ إيمانیّۀ وينصره واليخذله واليسلمه ألنّه مظلوم ﻓی
کثیر من األحوال»؛ ولکن ما حدث لـ «هناء» ﻓی الروايۀ ماکان شیء سوی الﺘجاهل بها
وﺧذالنها وهی ﻓﺘاۀ « اليعرف ماهو إسمها الﺤﻘیﻘی الذی وهبه األهل المجهولون لها عندما
وُلدت لهم ،ولعلّهم لعجلﺘهم ﻓی الﺘخلّص منها لم يهبوها أی إسم کان ،ﻓﻘد کانت لﻘیطۀ
مجهولۀ النسب والﺘاريخ واألهل» .وبسبب ذلک کانت نظرۀ الناس لها سلبیّۀ وﻓی حیاتهالم
تخط بمﺤب أو مخلص أو عاشق لها بصدق أو بزوج؛ ألنّها کانت موسومۀ دائماً.
- 2ﺧالد بن سعود البلیهد ،کرامۀ ولد الزنا ﻓی اإلسالم 1438 ،هـ ،الموقع اإللکﺘرونی لصید
الفوائد-مﻘاالت دعويۀ.
305
اسناد و متون علمی عربی
بلعنۀ اللﻘیطۀ إبنۀ المیﺘم الﺘی تﺤوّلت إلی مومس للطبﻘۀ المخملیّۀ ﻓی المجﺘمع وما أراد
أحد أن تکون شريکﺘه العلنیّۀ ﻓی الﺤیاۀ أو أُمّاً ألوالده وهی من التعرف لها نسباً أو أصالً.
ﻓهؤالء األطفال اللﻘطاء يﺤﺘاجون إلی رعايۀ وعنايۀ ﺧاصۀ ،ﻓی غیر ذلک ﻓیکونون مصدر
جرائم وعﻘد ومشکالت للمجﺘمع ،ﻓالبدّ من إيجاد حل لمشکلۀ أوالد الزنا والنظر إلیها
بشکل أکثر واقعیّۀ.
-الﺘمییز الطبﻘی :واألزمۀ اإلنسانیۀ الثّانیۀ المشهودۀ ﻓی الرّوايۀ هی الﺘّمییز الطّبﻘی بین
أﻓراد المجﺘمعات .والﺘّمییز الطّ بﻘی هو أحد مشاکل مجﺘمعات الیوم الّﺘی ﺧلﻘت ﻓجوۀ
کبیرۀ بین الفﻘراء واألغنیاء؛ وهذا الﺘّمییز بین الناس يسﺘند إلی أسس منها« :الوضع
اإلجﺘماعی ومنها الوضع المادّی ومنها النسب ،إلی سائر مايﺤاول النّاس الﺘفاضل والﺘمايز
ﻓیه» .وما ورد ﻓی الرّ وايۀ کأحد أسباب وأسس هذا اإلﺧﺘالف الطبﻘی بین أﻓراد المجﺘمع
هو النسب والوضع المادّی للشعب الذی ماإنﻘسم علی العدالۀ بینهم ﻓهناک من حصل علی
الثّ روۀ الﻘارونیّۀ ومن بﻘی ﻓارغ الیدين منها؛ لذلک إنخدع األغنیاء بثروتهم وﻓضّلوا أنفسهم
علی ا لفﻘراء شرﻓاً وتعاملوا معهم بﻘسوۀ وهذا مع وجود تذکّر اهلل سبﺤانه وتعالی أن« :يَا
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا ﺧَ َلﻘْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَىٔ وَجَعَ ْلنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِﺘَعَارَﻓُوا ٔ إِ َّ
ن أَکْرَمَکُمْ
عِنْدَ اهلل أَتْﻘَاکُمْ ٔ إِ َّ
ن اهلل عَلِیمٌ ﺧَبِیرٌ»؛ ومن بین هذه السلوکیات الﻘاسیۀ ﻓی الروايۀ
إغﺘصاب ﻓﺘاۀ صغیرۀ السن علی يد أبناء األثرياء الّ ذين يمزّقون بکارتها ومهبلها ويﺘرکونها
تنزف حﺘّی الموت آمنین العﻘاب؛ ألنّهم مﺘأکّدين من أن العﻘوبۀ سﺘطالهم إلغﺘصابهم
طفلۀ ﻓﻘیرۀ من أسرۀ ﻓﻘیرۀ معدمۀ ،وهم أبناء أشراف الﻘريۀ وأثريائها؛ وﻓی مکان آﺧر من
الروايۀ نالحظ کیفیّۀ الﺘعامل الوحشی المفجع من قبل األثرياء علی الفﻘراء اللّذين جعل
اهلل سبﺤانه وتعالی لهم ﻓی مال األغنیاء وممﺘلکاتهم حﻘّاً معلوماً ،ﻓبدل أن يراعوا حﻘوقهم
ن يد الفﻘیر المنکود تدنّسهم وهذا العمل الملعون نراه
قاموا بﻘطع أجسادهم ألن يفﺘرضوا أ ّ
ﻓی الﻘصّۀ الﺘی روتها شﻘیﻘۀ «تیم اهلل الجزيری» لـ «بهاء» «عن ﻓﺘاۀ ﻓﻘیرۀ قطع األغنیاء
أصابع يديها بالسّاطور ،ألنّها تجرّأت ولمست ببراءۀ يد طفلۀ من أبنائهم» .ولکن ﻓی بﻘیۀ
هذه المناقشۀ إذا أردنا نشیر إلی عواقب الﺘّمییز الطّبﻘی ﻓی المجﺘمعات ﻓأوّلها هی الشّعور
بالظّلم وعدم المساواۀ بین الشّعب وهذا الشّعور عندما يﺘمّ إضفاء الطّابع المؤسّسی علیه ﻓی
المجﺘمع يسبّ ب اإلسﺘیاء اإلجﺘماعی ولذلک سنری ﻓی المجﺘمعات اإلضطرابات وعدم
اإلسﺘﻘرار ،ويﺘمّ تدمیر األمن الﻘومی وحﺘّی من الممکن أن نشاهد السّلوکیات المعاديۀ
ن الﺘمییز الطبﻘی ﻓی نوعه الﺤاد يخلق الکراهیّۀ والشّعور
للمجﺘمعات من قبل الشّ عب ،أل ّ
باإلنﺘﻘام ،وهذا الﺘّمییز عندما يﺘﺤوّل إلی الفجوۀ الطّبﻘیّۀ ،يﻘوم بﺘجزؤ المجﺘمع ويدمّر
30۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
وحدته وتعايشه السّلمی وربّما يؤدّی الﺘمییز الطّبﻘی وﻓجوته الﺤراک اإلجﺘماعی .حسب
ن المجﺘمع بﺤاجۀ إلی حکومۀ تدير أموره إدارۀ
ماجئنا به ﻓی هذا المجال يﺘّضح لنا إ ّ
صﺤیﺤۀ قائمۀ علی أساس العدل واإلنصاف؛ لذلک کل مجﺘمع عرضۀ للظلم والعدوان ،مالم
ن «تأسیس المدينۀ
تکن ثمّۀ حکومۀ عادلۀ وحکّام أتﻘیاء يﺤولون دون وقوع ذلک ،کما أ ّ
الفاضلۀ ووصول الجمیع إلی حﻘوقهم أمر مرهون بوجود الﺤکومۀ الﻘائمۀ علی أساس العدل
والﺘوزيع المﺘکاﻓیء للثروات العامّۀ بین الناس ورﻓع الﺘّمییز الطبﻘی بینهم وتطبیق قانون
الشّـرع اإللهی وسدّ مناﻓذ الشّر والظّلم الّﺘی تﺤدّق بالمجﺘمع وتهدّده».
الفقر واإلمالق:
معضلۀ الفﻘر من أقدم معضالت الجنس البشری ،واليکاد يخلو منها وطن من األوطان بنی
اإلنسان مهما کان غنیاً بمعادنه وحﻘوله ومصانعه وأسواقه .ﻓهنا سنﻘدم أوالً تعريفاً موجزاً
للفﻘر ،وأنّه يﺤدّد بـــ « الوضع الذی يکون ﻓیه من اليملک الموارد الکاﻓیۀ للﺤفاظ علی
نمط حیاۀ عادی أو للوصول إلیه» ،وثانیاً نشیر إلی المعضالت اإلجﺘماعیّۀ الﺘی يؤدّيها الفﻘر
بﺤسب ما ﻓی الروايۀ.
307
اسناد و متون علمی عربی
ومثال علی ذلک ماحدث لــ «بهاء»« ،حینما حاولت بإﺧالص أن تﺤظی بأیّ ﻓرصۀ للﻘمۀ
الﺤالل ،ولکنّ الرجال الطامعین بها سدّوا الدروب علیها م رّۀ تلو أﺧری حﺘّی ساقوها الی
الرذيلۀ بأشکالها جمیعها –وبعدما -ضاقوا بشبابها الذی غادرها بعد طول تلذّذهم به هاجمها
السرطان مرتین ﻓی حیاتها ،المرّۀ األولی هاجمها ﻓی ثديیها ورحمها ،ﻓﻘاومﺘه طويالً حﺘّی
شفیت منه بعد أن ﻓﺘک برحمها ،ﻓإسﺘأصله األطباء کی ينﻘذوها من إسﺘفﺤال السرطان
ﻓی أحشائها وقد نجﺤوا ﻓی ذلک» .والمسألۀ الثّانیۀ الّﺘی الفﻘرجعل مجموعۀ أﻓرادها تعساء
هی العاهات الجسمیّۀ الﺘی تمنع المصابین بها علی العمل للﺤصول علی لﻘمۀ عیش براحۀ
دون إمﺘنان وﺧذالن کما نراه ﻓی حیاۀ «ذلک الرجل الفﻘیر المدرّم البشرۀ المﻘطوع
الﻘدمین الذی کان يزحف علی األرض علی وجهه وقد تﻘطّع جلده واألقدام تدوسه ،أو
تﺘخطّاه دون أن يشفق علیه مشفق بإحسان أو صدقۀ ،وهو قطعۀ لﺤم تسلﻘها األرض وتآکل
منها علی مهل» .ﻓفی نهايۀ هذا الموضوع يجدر بنا أن نشیر بصورۀ موجزۀ علی وضح آثار
الفﻘر ﻓی مجالی الشخصی واإلجﺘماعی من وجهۀ نظر اإلمام علی (علیه السالم) وهذه اآلثار
هی :السرقۀ ،اإلنﺤراف األﺧالقی ،الجهل ونﻘصان العﻘل ،اإلنﺤراف الفکری و اإلنﺤطاط ﻓی
المکانۀ اإلجﺘماعیّۀ والفساد اإلداری .ﻓألجل منع ظهور وإنﺘشار هذه اآلثار المأساويۀ بین
األﻓراد والمجﺘمع يجب أن يعمل المصلﺤون إلزالۀ أسباب الفﻘر وإقﺘالع جذوره ،حﺘّی يکون
کل إنسان صﺤیح الجسم ﻓی کل وطن من األوطان میسوراً له الرزق من طريق العمل
المﺘوﻓّر للجمیع ،وال يبﻘی مﺤروماً من العمل إالّ المصابون بعاهات ﻓی أجسامهم يسﺘﺤیل
معها الﺘماس أسباب الکسب ،وهم ﻓی العادۀ قلیلو العدد وتسﺘطیع الدولۀ ﻓی کل وطن أن
تکفّلهم ﻓی مالجئها بالﺘعاون بین ﺧزينﺘها وبین المﺘصدّقین واألسخیاء من أهل السعۀ
والخیر.
الصداقۀ:
308
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
آﺧر العمر ،کعالقۀ الصداقۀ بین «هدی وبهاء» حینما أراد «الضﺤاک» العلم بما تعرﻓه
«هدی» عن حیاۀ عشیﻘﺘه «بهاء» «وهی من أﺧبرته أنّها رﻓیﻘۀ عمرها ،وأنّها تعرف عنها
کل صغیرۀ مهملۀ أو کبیرۀ مدرکۀ؛ ﻓﻘد تعرّﻓ ت علیها منذ کانﺘا ﻓی المیﺘم ،وقد إسﺘمرّت
ن اإلنسان مرتبط
صداقﺘهما بعد أن ﺧرجﺘا منه» .وﻓی هذا المجال قرّر علماء اإلجﺘماع«إ ّ
حﺘماً بالجماعۀ ﻓجمیع تصرﻓاته تؤثّر ﻓی الجماعۀ؛ کما أن تصرﻓات الجماعۀ تؤثّر ﻓیه وهذه
العالئق الﺘی تﺘصل بین األﻓراد تﺘفاوت ﻓیها الدرجات علی حسب حالۀ الشخص وحاجﺘه،
وحسبنا من ذلک أن نعلم أنّها هی األساس الوحید لﺘﻘويم دعائم األلفۀ واإلتﺤاد والود
والصداقۀ؛ کصداقۀ «ضﺤاک» مع أصدقائه الخمسۀ «إنّها صداقۀ عمرها عﻘود طويلۀ ،قاسمها
المشﺘرک األکبر هو الوحدۀ والغربۀ واأللم والﺤیرۀ وحب الﺤیاۀ وحالوۀ المعشر وحب األدب
وممارسﺘه سرّاً وعالنیۀً»؛ ﻓاإلنسان بﺤیاته الﺘی ينشأ علیها يضطر إلی صديق» ،قال أرسطو:
ن الصديق يﺤﺘاجه اإلنسان عند حسن الﺤال وسوئه ،ﻓعند سوءالﺤال يﺤﺘاج إلی معونﺘه
«إ ّ
وعند حسن الﺤال يﺤﺘاج إلی المؤانسۀ»؛ ولکن النﻘطۀ المهمّۀ ﻓی هذه المجال هی آثار
العالقات الودّيۀ علی األﻓراد الﺘی تؤثّر بشکل مباشر علی المجﺘمعات إن کانت جیّدۀ أو
سیئۀ .ونسلط الضوء هنا علی حديث الرسول مﺤمّد ( صلی اللّه علیه وآله وسلّم) حول آثار
الصداقۀ علی األﺧلّاء ﻓﻘال « :المَرءُ عَلَی دِينِ ﺧَلِی ِلهِ ﻓَالیَنظُر أَحَدَکُم مَن يُخَالِلُ»؛ من ثمَّ
ندرک علی إن کان الﺘّواصل والصّ داقۀ مبنیین علی الﻘیم اإلنسانیّۀ اليکون المنﺘج سوی
تﻘدّم وتفوّق البشر ولکن إذا کان الشّ خص يصادق من غريب عن األﺧالق الﺤمیدۀ ،من
ن هذه الصّداقۀ لیس لها أثر سوی الضّرر.
المؤکّد أ ّ
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018
8!4472&ithint=file%2cdocx&authkey=!AAdRSXIUm_TYuOA
309
اسناد و متون علمی عربی
کﺘابۀ الرّاويۀ طﻘس شبیه بعرض (اسﺘربیﺘز) مثل الفﺘاۀ الﺘی تﺤرّر نفسها من مالبسها
تﺤت أضواء الخشبۀ العاريۀ من الخجل ،وتعرض مفاتنها السّريّۀ واحداً تلو اآلﺧر؛ يعری
الکاتب أيضاً ذاته الﺤمیمیّۀ أمام جمهور رواياته ،لکن هناک بالطّبع اﺧﺘالﻓات؛ ﻓالّذی
يعرضه الرّاوی من ذاته لیست مفاتنه السّاحرۀ مثل الفﺘاۀ ،لکنّه يکشف بدالً منها الشّیاطین
الﺘی تسیطر علیه ،حنینه ،أو ذنبه ،وأحیاناً اسﺘیاءه.
اﺧﺘالف آﺧر هو أنّه أثناء عرض «االسﺘربیﺘز» تکون الفﺘاۀ مرتديۀ مالبسها أوّالً ،ثم تﺘعرّى
نهائیّاً ،وﻓی حالۀ الرّاويۀ ينعکس المسار ،ﻓفی البدايۀ يکون الکاتب عارياً ،وﻓی النّهايۀ مرتدياً
مالبسه الرّوائیّ :ماريو ﻓارغاس يوسا صدرت ﻓی العاصمۀ األردنیۀ – عمان روايۀ «أَدْرَکَهَا
النّسیان» عن دار أمواج للنّشـر والﺘّوزيع للرّوائیّۀ د.سناء الشعالن ،وهی الرّاويۀ الرّابعۀ
لها على الﺘّوالی ،بعد رواياتها «السّﻘوط ﻓی الشّمس» عام 2005م والﺤائزۀ على
جائزۀ صالح الدّين األيوبیّ األردنیّۀ ،وروايۀ «أعشﻘنی» الﺤائزۀ على جائزۀ دبی للثّﻘاﻓۀ
واإلبداع 2011-2010م ،وأﺧیراً ولیس آﺧراً روايۀ «أصدقاء ديمۀ» للیاﻓعین الﺤائزۀ على
جائزۀ کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ ﻓی دورتها الرّابعۀ 2018-2م.
«أَدْرَکَهَا النّسیان» روايۀ تنﺘمی لﺘیار الرّاويۀ الجديدۀ ولعالمها الخاصّ مﺘخذۀ من الﺘّجريب
السـّردیّ مﻘﺘرناً بعیداً عن االلﺘزام باألسالیب والمعايیر المﺤدّدۀ أو الﻘوالب النّمطیۀ للﺤکايۀ،
جاءت وﻓق الﺘّﺤوالت البنیويّۀ الّ ﺘی يعرﻓها جنس الرّاويۀ الجديدۀ والمفارقات الﺘی تﻘوم
علیها المسﺘمدۀ من مفارقات الواقع الموضوعیّ المعیش ،لکن باسﺘعالء لغۀ السّرد على
ن الرّاويۀ الجديدۀ ﻓی وسعها نﻘل تجربۀ الواقع انطالقاً من الﺘّجربۀ الرّوائیّۀ ،وجعل
الواقع «إ ّ
هذه األﺧیرۀ ذات طابع ذاتیّ من حیث الجوهر ،ولکنّها تعبّر عن أشیاء موضوعیّۀ».
النّجاح الباهر الذی يُذکر لهذه الرّوايۀ أنّها مکﺘوبۀ بنمط السّرد المﺘﻘطّع من دون االعﺘماد
على الﺘّسلسل المنطﻘی لألحداث ،ﻓبدأ السّارد الﻘصّۀ من نهايﺘها ،وجعل البدايۀ هی
الخاتمۀ .وهذا مظهر عبﻘریّ بﺤقّ ﻓی الﺘّشکیل السّردیّ للرّوايۀ ،ﻓلو غیرّنا ترتیب الفصول
لما انهارت البنیۀ السّرديّۀ للرّوايۀ ،وهذا الﺘّشظی جاء مﺘناغماً مع بنیۀ النّشاط السّردیّ
310
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
نفسه وبوعی وقصديّۀ وﻓق تخیل سردّی بارع؛ لﺘدع الﻘارئ يشارک ﻓی ترکیب العمل
الرّوائیّ من جديد ،وينﺘج نصّه المؤول بوصفه قارئاً ضمنیّاً يشکّل رؤيﺘه وهويﺘه الرّوائیّۀ.
ن الرّاويۀ « لم تعد تعنی جملۀ الﻘواعد والﻘوانین الرّوائیّۀ وال مجموعۀ من الطّرق الفنیّۀ
إ ّ
الﺘی تﺤدّد هذا الجنس األدبیّ وشروطه ،وإنّما أصبﺤت الرّاويۀ بناء يﺤدث اآلن ،وکیاناً ينشأ
لﺤظۀ تشکله ،إن لم نﻘل لﺤظۀ ينهض الﻘارئ بأعباء الﻘراءۀ وجوداً تﺤدّد هويﺘه الرّوائیّۀ
من داﺧل مخزوناته نفسه ،ولیس من ﺧالل موقفنا المسبق عن الرّاويۀ».
هذه الرّاويۀ تﺤکی عن معاناۀ «بهاء» بطلۀ الرّاويۀ ﻓی حیاتها الصّعبۀ ﻓی ظلّ ﻓﻘرها ويﺘمّها،
ثمّ تعرض تجارب حیاتها ﻓی مواجهۀ مرض السّرطان الّذی أصاب دماغها ،وبدأ يأکل ذاکرتها
بالﺘّزامن بالﺘﻘائها بالصّدﻓۀ بﺤبیبها الضّائع «الضّﺤّاک» الّذی يﻘرّر أن يﻘف إلى جانبها ﻓی
أزمﺘها بعد أن بلغ السـّرطان مبلغه ،وأکل جسدها ،ودبّ ﻓی دماغها.
وتﺘوالى أحداث الرّاويۀ ضمن أزمان اسﺘرجاعیّۀ واسﺘشراﻓیّۀ مﺘداﺧلۀ مﻘدّمۀ لنا نسیجاً
سرديّاً کامالً يضمّ البطلین وحیاتهما الملﺘبسۀ المﺘداﺧلۀ الﺘی تکشف عن تجربﺘهم
اإلنسانیّۀ ،بﻘدر ما تکشف عن الﺘّجربۀ اإلنسانیّۀ الجمعیّۀ ﻓی قطبی العالم العربیّ والعالم
الغربیّ .إنّها روايۀ کوزموبولیﺘانیّۀ باالتّجاهین السّلبیّ وااليجابیّ ﻓی تشکیل المجﺘمع الرّوائیّ
وتشارکه.
جاء عنوان روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیان» من ﺧالصۀ وعی الکاتب الّذی يﺘبنى مبدأ جمالیّاً يﻘوم
على المفارقۀ ،ويخضعها ألسس ﻓکريّۀ ،ويﺘمثّلها تمثّالً کلیّاً.
ن العنوان يمثل العﺘبۀ األولى والالﻓﺘۀ الدّاللیّۀ األهمّ للنصّ السّردیّ ،ﻓجاء العنوان مفارقاً
إ ّ
ومخاتالً ومرتبطاً ارتباطاً وثیﻘاً وعضويّاً بالنّصّ السّردیّ« .أَدْرَکَهَا النّسیان» عبارۀ تنطوی
على مسﺘويّات مﺘعدّدۀ من المعنى الظّاهریّ المعجمیّ.
المسﺘوى الخارجی «َدْرَکَهَا النّسیان» بمعنى أصابها ،أمّا المعنى الدّاﺧلیّ أنﻘذها من
المعاناۀ ،ونجد ﻓی الغالف الدّاﺧلیّ للرّوايۀ «حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النّسیان من الﺘّذکّر» ،هذا
مسﺘوى آﺧر للمعنى.
ﻓی حﻘیﻘۀ األمر هناک تذکّر وذاکرۀ ،وهنا يجب الﺘّوقف عند هذا الﺘّضاد الخفی أو الﺘّناقض
والﺘّمثیل الدّاللیّ المﺘناقض «االنزياح» ،ومغادرۀ الکلمۀ «أدرکها» لمعناها األول لﺘنﺘج لنا
مفاهیم ودالالت أﺧرى ،والنّسیان ثیمۀ تعالﻘیّۀ ﻓی النّصّ الرّوائیّ على امﺘداد الفصول الّﺘی
عنونﺘها الرّوائیّۀ بﺘرقیم النّسیان على امﺘداد ﻓصول الرّاويۀ الثّالثین.
311
اسناد و متون علمی عربی
312
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
هنا نجد المفارقۀ السّرديّۀ؛ إذ تعکس صراع الﺤیاۀ ومفارقات الواقع اإلنسانیّ الرّث
والمﺘساقط والمهلهل .وهنا کشف الخطاب المفارق عن اسﺘﺤضار الدّواﻓع المﺘضادّۀ من
أجل تﺤﻘیق وضع مﺘوازن ﻓی الﺤیاۀ .وسرديّاً تلعب المفارقۀ وظیفۀ تﻘوم على الصّراع بین
ن
الذّات والموضوع ،وبین المﺘصوّر والمألوف ،والخارج والدّاﺧل والواقعیّ والمﺘخیّل .لهذا إ ّ
روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیان» هی ﺧطاب مﺤرّض على الوعی الضّدی ،ويبدو منﻘسماً باسﺘمرار
نﺘیجۀ مجموعۀ الﺘّضادات والمفارقات الموجودۀ والﻘائم علیها الواقع وعالقات المجﺘمع
اإلنسانیّ ،لکن يبﻘى لکلّ قارئ نصیب من الدّهشۀ ﻓی الوصول إلى المعنى الخفی الذی
غالباً ما يکون «المعنى الضّد ،ولیس مجرد وسیلۀ بالغیّۀ أو أسلوبیّۀ ،وإنّما تفضح لﺘکشف،
وتهدم لﺘبنی ،وتشکک لﺘؤّکد».
وهذا کلّه يﺘوقّف على إعادۀ قراءته للواقع السّردیّ ﻓی ضوء ﺧبرته ومعرﻓﺘه الجمالیّۀ ومﻘدار
تمﺘّعه بمساعدۀ اللّغۀ الشّعريّۀ الﺘی أضفت على السّرد الرّوائیّ ﺧطاباً أدبیّاً يمثّل منظومۀ
من الدّوال والمدالیل.
ﻓی مﻘال سابق تﺤدّثت بﺘفصیل أکثر عن اللّغۀ المعیاريّۀ الّﺘی تﺘسم بها األعمال الرّوائیّۀ لـ
د.سناء الشعالن ،ومعروف عنها الﺘّمکّن اللّغویّ ،واهﺘمامها المﺘمیّز بهندسۀ نصوصها ،إضاﻓۀ
إلى أنّها تدريسیّۀ لألدب الﺤديث ﻓی الجامعۀ األردنیۀ ،وتمارس تدريس األدب الﺤديث
ومهارات الﺘّواصل واللّغۀ ،وهذا منﺤها درايۀ وقوّۀ لغويّۀ غیر مﺘوﻓّرۀ عند الکثیرين من کﺘاب
السّرد والﻘصّۀ ،ﻓکانت أعمالها مکﺘوبۀ بلغۀ شعريّۀ جلیّۀ للعیان ،وتﺘواﻓر ﻓیها ﺧصائص سالمۀ
ن قیمۀ العمل الشّعریّ ال تکمن ﻓی مدى کونه «واقعیّاً» أو «حﻘیﻘیّاً» أو
النّﺤو والبالغۀ ،إ ّ
ألنّه «يمثّل» أو «يعکس» ،وإنّما تکمن ﻓی مدى قدرته على جعل اللّغۀ تﻘول أکثر ممّا
تﻘوله عادۀ ،أیّ ﺧلق عالقات جديدۀ بین اللّغۀ والعالم ،وبین اإلنسان والعالم «أَدْرَکَهَا
النّسیان» روايۀ مﺘداﺧلۀ األزمان واألماکن ضمن بُنى سرديّۀ مﺘداﺧلۀ؛ ﻓهی مزيج مﺘجانس
ومﺘداﺧل بین روايۀ وسیرۀ ونصوص نثريّۀ ونصوص شعريّۀ مساندۀ ،ﻓجاءت نجوم
313
اسناد و متون علمی عربی
أوراق «األوريغامی» اسﺘهالالت اﻓﺘﺘاحیّۀ لفصول الرّاويۀ ال تﻘل عن العناوين الفرعیّۀ ،مثل
توظیف جمالیّ وإجرائیّ.
ن الرّوائیّۀ کانت على قصديّۀ بهذه المﺘعالیات النّصیّۀ الموازيۀ ،وکلّ العﺘبات
أعﺘﻘد أ ّ
المصاحبۀ ﻓی الرّاويۀ لعبت دوراً مهمّاً کصّیاغات يعیدها الﻘارئ حسب آلیّۀ الﺘّأويل لديه،
واألمر المهمّ أنّها تفﺘح أﻓق الﺘّوقّع المسﺘمر ،وتکشف عند الﻘارئ المسؤول الدّالالت
الوسیطۀ بینه وبین المعنى المضمر.
ﻓاسﺘهالالت نجوم «األوريغامی» کانت تمثلّ أحد أنواع الخطاب المنطوی على جمال
اللّغۀ وجاذبیۀ البناء وﻓق معمار الرّاويۀ بأسلوب مﺘفرّد ،وأثارت رؤىً أو رسائل اﻓﺘﺘاحیّۀ لکل
ﻓصل من ﻓصول الرّاويۀ ،على الرّغم من أنّها تکﺘب لﺘنﺘظر مﺤوها على حدّ قول «جاک
دريدا» ﻓی مؤلّفه «الﺘفکیکیّۀ»؛ األﻓضل لها أن تنسى ،لکن هذا النّسیان ال يکون کلیّاّ؛ ﻓهو
يبﻘى على أثره ،لیلعب دورا مﺘمیّزاً ،وهو تﻘديم وتﻘدمه النّص لجعله مرئیّاً قبل أن يکون
مﻘروءاً .وقد شکلّت العﺘبات الموازيۀ للنّص إضاءات للمﺘن الرّوائیّ ومسلکاً إغوائیّاً وجمالیّاً
مﺤفزّاً للﻘارئ .روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیان» هی روايۀ مﺘعدّدۀ األصوات «بولولیفونیّۀ» ،ﻓﺘعدّدت
الرّؤى األيدلوجیّۀ والشّخصیّات واألسالیب والمنظورات السّرديّۀ ،أیّ أنّها مﺘﺤرّرۀ من
المنظور واللّغۀ واألسلوب؛ بمعنى آﺧر أنّها مﺘﺤرّرۀ من سلطۀ المؤلّف .وتُروى على لسان
أکثر من راوٍ ،حیث هناک الرّاوی العلیم الذی يروی من زاويۀ الﺤدث إلى جانب الرّاويۀ
الجزئیّۀ «باربرا» الّ ﺘی تﻘوم بدور سردیّ للرّاوی العلیم ﻓی هذه الوظیفۀ؛ أمّا الرّاوی البطل
«ضﺤّاک» والرّاويۀ البطلۀ «بهاء» ﻓهما يﺘناوبان على لعب السّرد ضمن أزمان مﺘداﺧلۀ.
وکشفت الرّوائیّۀ عن شیاطین الخیال ،وتعری المسکوت عنه ،والمخفی قسرا ﻓی الذّاکرۀ
الجمعیّۀ للمجﺘمع اإلنسانیّ المﺘنوّع والمعطوب من الدّاﺧل.
الرّاويۀ هی روايۀ الصّراعات المطلﻘۀ بین عناصرها المخﺘلفۀ؛ ﻓهناک صراع على مسﺘوى
الزّمان والمکان والشّخوص والﺤبکات ،وتلعب تﻘنیّات السّرد وتنويعاتها أدواراً مخﺘلفۀ
ومﺘباينۀ ﻓی ﺧلق الﺤدث الذی يﺘوزّع على أزمان االسﺘشراف واالسﺘدعاء واالسﺘرجاع
کﺘﻘنیۀ من ﺧالل مذکّرات «بهاء» المکﺘوبۀ على ورق األوريغامی «نجوم األوريغامی» الّﺘی
يﻘرؤها «الضّﺤّاک» ،وهنا قلب لمﻘولۀ الکﺘابۀ ذکر والﺤکی أنثى؛ ﻓـ «بهاء» هی من کﺘبت
مذکرّاتها و «الضّﺤّاک» يﻘرؤها؛ إنّه انﻘالب شهرزادیّ ،وداللۀ انﻘالبیّۀ على صورۀ الجندر
ن المجﺘمع ال يکﺘفی بمنح السّلطات للذّکور ﻓﻘط ،بل
الّﺘی تسیطر علینا دون مسوّغ ،وإ ّ
أوصلوا الذّکور إلى الهیمنۀ على سلطۀ الکﺘابۀ ،وهنا تمثّل آﺧر لفکرۀ المسکوت عنه ضمنﺘها
الرّاويۀ باإليﺤاء.
314
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
والرّاويۀ مخﺘرقۀ لﺘعین الزّمان والمکان ﻓی حالۀ إغفال مﻘصودۀ لﺘعینهما؛ من أجل تعمیم
الﺘّجربۀ اإلنسانیّۀ ،وتوزيعها على اإلنسانیّۀ کاملۀ ،وذلک عبر رصد سﺘین سنۀ من عمر بطلی
الرّاويۀ «الضّﺤّاک» و «بهاء» ،وهی ﻓﺘرۀ زمنیّۀ مﺤمّلۀ بﺘجارب إنسانیّۀ ومخاضات تاريخیّۀ
عربیّۀ مهمّۀ.
ن کلّ
وهنا ترسیخ لﺘعريف السّرد على أنّه تجربۀ زمنیّۀ مدرکۀ ،أو کما يﻘول بول ريکور :إ ّ
تصوير سردیّ يﺘضمّن بالضّرورۀ إعادۀ تشکیل تجربﺘنا الزّمنیّۀ .وأيّاً کان المعمار الشّکلیّ
للسـّرد ،ﻓهو نﺘاج الزّمن الذی يشکّل بنیۀ الرّاويۀ.
والزّمن ﻓی «أَدْرَکَهَا النّسیان» زمن نفسیّ ال اصطالحیّ ،أیّ أنّه زمن إدراکیّ مﺘعدّد األبعاد،
ويرتبط بﺘجارب وعواطف أبطال الرّاويۀ ،وطبﻘاً لنظريّۀ «جیرار جینیت» يعﺘبر الزّمن ما
ن طريﻘۀ
تﺤمله الرّاويۀ بالوعی الخاصّ بالزّمن مﺘضمّناً زمن الﺤکی والمﺤکی والﻘراءۀ« ،إ ّ
بناء الزّمن ﻓی النّص الرّوائیّ تکشف تشکیل بنیۀ النّصّ ،والﺘّﻘنیّات المسﺘخدمۀ ﻓی البناء،
وبالﺘّالی يرتبط شکل النّصّ الرّوائیّ ارتباطاً وثیﻘاً بمعالجۀ الزّمن الرّوائیّ ،يعنی بلورۀ بنیۀ
النّصّ».
إذن الزّمن ﻓی «أَدْرَکَهَا النّسیان» اتّخذ أشکاالً عديدۀ وﻓﻘاً لألحداث وحرکۀ الشّخوص،
ن السّؤال الذی يثار حول
وأﺧیراً ما زال العالم الذی يعید السّرد تصويره عالماً زمنیّاً؛ ﻓإ ّ
مدى المعونۀ الﺘی نﺘوقعها من تأويلیّۀ الزّمن المرویّ من ظاهريۀ الزّمن.
ن الزّمان والمکان هما عنصرا الوجود المﺘالزمان ،وأساسا الوجود ،ﻓإن الزّمان
ومازال أ ّ
والمکان هما عنصران رئیسان ﻓی تشکیل النّصّ وحرکۀ األشخاص واألحداث ،وعلیه يصبح
النّصّ الرّوائیّ مسﺘﻘالً عن الواقع وله حیاته.
ﻓی هذه الرّوايۀ «يﺘّ خذ المکان داللﺘه الﺘّاريخیّۀ والسّیاسیّۀ من ﺧالل األﻓعال وتشابک
ن ما ينﺘج بین الشّخوص
العالقات ،وهو يﺘّخذ قیمﺘه الکبرى من ﺧالل عالقﺘه بالشّخصیّۀ» إ ّ
من عالقات تنطبق ذات الرّؤيۀ على عالقۀ الشّخوص بالفضاء السّردیّ ومﺤﺘوياته تلون رؤيۀ
الکاتب ،أیّ أنّها تﺘضمّن الﺘّصوّرات المکانیّۀ والزّمانیّۀ للﺤکايۀ.
ن الفضاء الرّوائیّ هو أکثر من مجموع األمکنۀ الموصوﻓۀ ،وهو يﺘﺤدّد بالمکان ﻓی زمان
إ ّ
مﺤدّد ،ﻓالفضاء الرّوائیّ يﺘکوّن من الزّمن الرّوائیّ والمکان الرّوائیّ« .الفضاء الرّوائیّ ينشأ من
ﺧالل وجهات نظر مﺘعدّدۀ؛ ألنّه يُعاش على مسﺘويات مﺘعدّدۀ ،منها الرّاوی بوصفه کائناً
مشخّصاً وتخیلیّاً أساساً ،من ﺧالل اللّغۀ الّ ﺘی يسﺘلمها الرّوائیّ لﺘﺤديد المکان والزّمان
والشّخصیّات الﺘی تﺤﺘويها أحداث الرّاويۀ ،والﻘارئ الذی يدرج بدوره وجهۀ نظره» وهذه
315
اسناد و متون علمی عربی
الرّاويۀ تﻘدّم ذلک ضمن دائرۀ شخصیّۀ ضیّﻘۀ تنﺤصـر ﻓی حکايۀ الﺤبّ والفراق الﺘی جمعت
ن البنیۀ الدّاﺧلیّۀ الﺘی تﺤمل المعنى
بطلی الﻘصّۀ على المسﺘوى الظّاهریّ ،ﻓی حین أ ّ
الغائب للرّوايۀ هی تﻘدّم مشاهد زمنیّۀ وتاريخیّۀ للمنطﻘۀ العربیّۀ ولإلنسان العربیّ ضمن
منظومۀ کبیرۀ من العالقات وحرکاتها.
والرّاويۀ قائمۀ کلّها على تﻘنیّۀ الﻘطع السّینمائیّ ،حیث هناک مشهديّۀ الﺤدث بشکل اللّﻘطۀ
السّینمائیّۀ.
«أَدْرَکَهَا النّسیان» روايۀ اإلثارۀ والدهشۀ واإلبهار على الرّغم من أجوائها الکابوسیّۀ
واالنﺘهاکات الّﺘی اعﺘرت حیاۀ بطلی الرّاويۀ ،وتعريﺘها هشاشۀ عالمنا اإلنسانیّ المخادع
والمکايد واألنانیّ «أَدْرَکَهَا النّسیان» روايۀ حبّ وانسﺤاق مصائر واغﺘراب وحرمان وضﺤايا
حروب معلنۀ وﺧفیۀ وبوح؛ «والبوح مثل العریّ ال يکون إالّ أمام الذّات أو توأمها» کما قالت
«بهاء» ﻓی هذه الرّوايۀ؛ و ﻓی الرّاويۀ کلّ عوامل النّجاح الذّاتیّۀ والموضوعیّۀ ،واألمر المهّم
ﻓنیّاً هو أنّها مثّلت شکالً جديداً ضمن تیار الرّاويۀ الجديدۀ ﻓی المشهد الرّوائیّ العربیّ
الﺤالیّ ،وتﺤﺘاج قراءات مﺘعدّدۀ ،وأنا مﺘیﻘّن من أنّها سﺘنال اسﺘﺤﻘاقها اإلبداعیّ من الﻘرّاء
والمهﺘمیّن بالرّاويۀ العربیّۀ.
https://www.assawsana.com/portal/pages.php?newsid=40847
31۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
يُﺤکِمُ دهاقنۀ العصر سلطﺘَهم على حاضرهم .ﻓمَنْ يُﺤکمُ قبضﺘَه على الﺤاضرِ ،يُسیطرُ
تِلﻘائیّاً على الماضی .ومن يُسیطر على الماضی ،يُهندس المسﺘﻘبل بالضّرورۀ ،ويزجُّه ﻓی
عﻘول النّاس مؤثّثاً بما يريد هو .تﺤوالت شاملۀ تکﺘسح الﺤیاۀ المعاصرۀ .يخﺘلط ﻓیها کلُّ
شیء بکلِّ شیء .حجر الزّاويۀ ﻓیها ،تغییب الﺤﻘائقِ ،وت رويج األکاذيبِ کﺤﻘائقَ بديلۀ عنها.
بات کلُّ شی مشکوکاً ﻓیه .مع الضّخّ الدّائم للزّيف والوهم ،تخلخلت البُنى العمیﻘۀ الﺘی
تَسْنُدُ الﺤیاۀ ،وصارتْ منبعاً ألسئلۀ دون إجابات قطعیّۀ.
من الطّبیعیّ أن تظهر بصمات کلّ ذلک ﻓی اإلنﺘاج األدبیّ ،ومن الطّبیعیّ أن يکون السّـرد
الرّوائیّ أسرع األشکال األدبیّۀ تأثراً بهذا؛ ﻓﻘد انصرﻓتْ الرّوايۀ عن الخطوط الﺘی عرﻓﺘها من
قبل؛ ﻓمن الﺘّماسک والﺤﻘائق المسﺘﻘرّۀ إلى تشکیالت الوهم ،والزّيف ،والعبث بﺤرکۀ
الشّخصیّات ،وتشويه زمن الﺤدث.
حﺘى غدا السّرد مشروعاً منفﺘﺤاً على أسئلۀ شﺘّى ملﺘبسۀ ،والمؤلّف ﻓی ظاللها هو المهیمن
على عملیۀ السّرد .بعیداً عن أیّ يﻘینیّات؛ لﺘصیر الرّوايۀ حاضنۀ لﻘصص مﺘناسلۀ وألجناس
عديدۀ مﺘجاورۀ.
تؤکّد اإلصدارات األﺧیرۀ للشّعالن على أنّها قد تأثرّتْ هی األﺧرى کثیراً بالﺘّطوّرات الفاعلۀ
ﻓی طرائق الﺤیاۀ عامۀ وﻓی اآلداب والفنون ﺧاصّۀ.
وأنّها قد عبرت مراحل تطوّر کثیرۀ ،مکّنﺘها من تﺤديث ذاتها ،واقﺘﺤام موضوعات لم تکن
مطروقۀ من قبل ،ﻓانﺘﻘﺘها وﻓق سیاق الﺤیاۀ الجديد ،الذی لم يعد يﺘّسم بالسّیولۀ والسّالسۀ.
ومن ﺧالل الرّؤى االجﺘماعیّۀ االنﺘﻘاديّۀ واألشکال الکﺘابیّۀ غادرتْ وعیها الﺘّﻘلیدیّ الذی
بدأت به عبوراً إلى وعی جديد ،أﻓادت به من سمات الرّوايۀ الغربیّۀ الﺤداثیّۀ ،وما بعد
الﺤداثۀ وما بعدها.
هذه الرّوايۀ «أدرکها النّسیان» تطوير لﺘجربۀ الشّعالن اإلبداعیۀ وإثراء لها .وهی ترﻓض
عبرها االسﺘسالم الشﺘراطات ما بعد الﺤداثۀ ﻓی السّـرد ،ويبدو ما وراء الﻘصّ واضﺤاً ﻓیها
ﻓی بنائها لمﺘون وهوامش النّصّ ،اسﺘ ّلتْ کلّ ما يثری عملیّۀ السّرد بمنظور يدرک األجمل
317
اسناد و متون علمی عربی
ﻓی عملیﺘی الﺘّفکیک والﺘّرکیب .ﻓاسﺘفادتْ من الﺘّکثیف الموحی ومن انفﺘاح النّصّ معاً،
من األسطورۀ والسّﺤر والخراﻓۀ والخیال؛ إلزاحۀ الﺤدود بین األجناس ،والﺘّعامل مع
إشکالیّات النّصّ؛ ﻓاسﺘعانتْ بما يؤسّس ،ويومض ،ويوحی ،وابﺘعدتْ عن کلّ ما يربک،
ويعرقل مسیرۀ الدّاللۀ .کما حاﻓظتْ على بهاء لغۀ قادرۀ على اقﺘناص أدّق الﺘّفاصیل دون
العبث بﺘشکیالتها الﺘی تﺤﻘّق للفنّ مهمﺘه ﻓی دمج الﻘیِّمِ بالجمیل والمُشوِّق.
لﻘائی بالمبدعۀ سناء الشّعالن کان ات مساء تشرينی من العام 2007م؛ إذ الﺘﻘیﺘها صدﻓۀ
ﻓی مسﺘشفى األردن حیث کنت أرقد مهشّماً جرّاء حادث سیر قاتل ﻓی عمان .أهدتنی
حینها وأنا على سرير االسﺘشفاء نسخااً من مجموعاتها الﻘصصیّۀ الﺘی لم أکن قد قرأتها
بعد .تکرّرتْ لﻘاءات نا ودردشاتنا على مدار أشهر تسعۀ قضیﺘها ﻓی المسﺘشفى ،وتواصلتْ
ن الشّعالن ﻓی کﺘاباتها الوطنیّۀ
معها ﺧارجه ،وتعمّق تبصرّی ﻓی کلّ ما أبدعتْ؛ ألقول بثﻘۀ أ ّ
أقرب إلى غسّان کنفانی ،وﻓی االجﺘماعیّۀ أقرب إلى نجیب مﺤفوظ ،وتذکّرنی أناقۀ لغﺘها
بالمنفلوطی ،وطراﻓۀ أسلوبها بالمازنی.
عبر معارج المشهد الثّﻘاﻓیّ المﺤلیّ تشعّبْت عالقﺘنا ،وتوطّدتْ ،وبتّ کلّما ﺧیمت الدّنیا
علیّ بﺘفاصیل تﺘعب روحی أجری إلیها الئذاً بﺤرﻓها المسموعۀ والمﻘروءۀ ألسﺘريح.
حاصرنی منذ أيّام واقع ال أجید ﻓهمه ،ﻓبدتْ روحی هشّۀ غاﻓیۀ على حواف انطفاء؛ أللملم
عشوائیاتها الﺘﻘیتُ الشّعالن ،وﻓی نهايۀ دردشاتنا أهدتنی نسخۀ من روايﺘها الجديدۀ
«أدرکها النّسیان» .اعﺘکفتُ بعیداً ،قرأتها مثنى ،بل ثالث؛ األولى اسﺘکشاﻓیّۀ ،والثّانیۀ
اسﺘفهامیّۀ ،والثّالثۀ للﺘبصّر والفهم .مع الﻘراءۀ االسﺘکشاﻓیّۀ سرعان ما وجدتُ أ ّ
ن الشّعالن
-بما عُرف عنها من جرأۀ الﻓﺘۀ -قد اتّخذتْ من أجساد أبطالها داﺧل ﻓضاءات میﺘم حکومیّ
بائس ،تنکسـ ر ﻓیه الﻘواعد األﺧالقیّۀ الصّلبۀ ،ﻓی وطن موحش من أوطان الشّرق المﻘیت
باسﺘبداده ،بؤراً تﺘجلّى ﻓیها وعبرها الذّوات واألشیاء الﺘی تکوّن عالم النّصّ وثیماته الفرعیّۀ:
الیﺘیمۀ النّاريۀ الﺤمراء بهاء ،الیﺘیمۀ هدى ضﺤیۀ زنا المﺤارم ،مديرۀ المیﺘم العانس
الشّهوانیّۀ ،المدرّس أﻓراح الرّملیّ صیّاد األجساد ،طريد المیﺘم المﺘمرّد سلیم الضّﺤاک الذی
صار ﻓی مدينۀ الثّلج االسکندناﻓیّۀ األديب المشهور واألسﺘاذ الجامعیّ المرموق ،وباربارا
سکرتیرته االسکندناﻓیّۀ العاشﻘۀ.
ن شهوات الجسد
ترى الشّعالن ﻓی هذه الرّوايۀ -عبر بدايات مﺘعدّدۀ وألسباب مﺘشظّیۀ -أ ّ
منطلق لﺘناسل الموضوعات السرديّۀ ،وحرکۀ کلّ األحداث ومعطیاتها ،وسبب لنمو الدّالالت
السرديّۀ .وتﺘبدى ثیمات الﻘصّ الواقعیّۀ والمﺘخیّلۀ أغلب األحیان من ﺧالل منظورات
318
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
مﺤرک الکﺘابۀ الروائیّۀ ﻓی هذا النّصّ هو وعی الشّعالن بمدى تطوّر العالم المعاصر وﻓﻘده
إلنسانیﺘه ﻓی الوقت نفسه ،وﻓی سعیها الدّؤوب إلى تﺤرير اإلنسان بالعﻘل ،وتخلیصه من
قسوۀ سجونه الزّائفۀ والملفّﻘۀ؛ إذ سعتْ إلى کشف دقیق عن الﺤﻘائق الﺘی يخفیها الواقع
والعوالم المﺘشظّیۀ المﺘساکنۀ ﻓی ﻓضاءاته ،ونبشتْ ،وبﺤبشتْ عمیﻘاً ﻓی أسس المهیمن،
وکسرت قوالبه ،وﺧرجتْ على نماذجه السّائدۀ ،وقاربتْ على نﺤو مدهش الﺘّساؤالت
المرکزيّۀ عن العوالم المﺘﺤرکۀ الﺘی يﺤیا أبطالها ﻓی دواماتها؛ ممّا زاد من معاناۀ المبدعۀ
لهذا النّصّ؛ إذ إنّها کانتْ أمام مجﺘمع مفکّک مبعثر ،تخلخل المألوف ﻓیه ،ونبت الشّکّ ﻓی
ثوابﺘه وصیروراته السّائدۀ المﺘناقضۀ ذات الﺘّعﻘیدات المﺘشابکۀ المثﻘلۀ بهیمنۀ االضطهاد
والظّلم االجﺘماعیّ والﺤبّ والشّهوۀ وغیرها من االرتطامات الیومیّۀ واالنفعاالت المخﺘلطۀ.
عﺘبۀ النّصّ تبدأ النّصّ بالﺤضور منذ أن تﻘع عینا الﻘارئ على عنوانه الذی يشی بموضوع
ن قراءۀ مﺘأنیّۀ له
العمل ،ويﺤدّد مسار الﻘراءۀ للمﺘلﻘّی ،أيّاً کان الهدف المنوطُ بالعنوان ،ﻓإ ّ
سرعان ما تنﺘهی إلى دالالت ذات أهمیّۀ ﻓیما النّصّ بصدده؛ ﻓالجملۀ الفعلیۀ «أدرکها
ن النّصّ مهﺘم بالبنیۀ العمیﻘۀ للمکان الدّاﺧلیّ ألبطاله بﺤثاً عمّا تخفیه
النّسیان» تعنی أ ّ
الذّاکرۀ ال ما يُظهره الواقع.
واقﺘران النّسیان بفعل أدرکها يدل على وصول النّسیان إلیها أﺧیراً ،وکأنّها لم تکن ناسیۀ
ن النّصّ يعلن منذ البدء أنّه مﻘبل على إزالۀ المخفی من الذّاکرۀ لیموت.
من قبل ،وکأ ّ
ولکن ما الذی کان يمنع الذّاکرۀ من النّسیان؟ وما المخفی الذی يﻘصده النّصّ ضمن النّسق
المسیطر ،هل يرمی إلى المدنّس أو المخﺘلف عامۀ أو کالهما؟ تﺘﻘاﻓز اإلجابات ﻓی ثنايا
ن
النّصّ من المشهد األوّل ﻓیه ،وبعد قراءتی الثّالثۀ المنصﺘۀ لما لم يﻘله النّصّ ،أضیف أ ّ
مسار الکﺘابۀ ﻓی هذه الرّوايۀ م سار زئبﻘیّ ،تصعب مﺤاصرته بطريﻘۀ تجعلنا نطمئن إلى ما
يﺤدّده ظاهر النّصّ .ﻓهناک رواﻓد کثیرۀ ﻓی الرّوايۀ تسهم ﻓی ﻓﺘح آﻓاق جديدۀ أمام رؤيۀ
ما بعد النّصّ ﻓی بناء موازٍ قد ال يﺘجلّى لﻘارئ مﺘعجل ،يﻘیم ﻓیه إنسان عربیّ غیر مﺘصالح
319
اسناد و متون علمی عربی
مع شیء ،يعیش داﺧل ترکیبۀ تﺤمل بذور موتها ،ويبﺤث عن ماهیّۀ حﻘیﻘیّۀ غیر کینونﺘه
ن حضوره ﻓی الﺤیاۀ مرهوناً بموته ،وهذا يذکّرنی بنکسۀ 19۶7م.
الزّائفۀ ،لیﺘکشف أ ّ
أمّا عن حضور الﻘارئ ﻓی النّصّ صﺤیح أن النّصّ حین يخرج من يد مرسله ،يصبح ملکاً
لمسﺘﻘبله ،يمارس علیه کلّ حﻘوق الملکیّۀ ،إالّ أنّنی أنصح المﺘلﻘّی بالﺘّﺤفز الواعی ،وهو
يجوس غیطان هذا النّصّ المرهق بﺤثاً عن إجابات؛ ﻓهو أمام نصّ زئبﻘیّ ،بؤره المﺘعدّدۀ
تبﻘیه مفﺘوحاً على قراءات مﺘأمّلۀ مﺘعدّدۀ وعرضۀ للﺘّأويل المﺘنوّع.
مفاصل النّصّ مکﺘظۀ بﺘفاصیل ملﺘبسۀ مﺘداﺧلۀ ومﺘناصّۀ ،ظاهرها الغرائبیّ صدامیّ ،تثیر
توتّر المؤمن بالسّائد ،ﻓیﻘع ﻓی حیرۀ تبﻘیه مﺘردّداً بین تفسیر مﺘصالح مع المألوف ،وتفسیر
ﺧارج علیه.
الخاتمۀ:
بعد الغوص مطوالً ﻓی هذه الرّوايۀ ،وﻓی جلّ ما أبدعت الشّعالن ،أقول برضا :اسبغوا علیها
ما شئﺘم من ألﻘاب تکرّم مسیرتها« :شمس األدب العربیّ» ،أو «ايﻘونۀ األدب العربیّ»؛ ﻓهی
ﻓی کلّ األحوال ،تسﺘﺤقّ عن جدارۀ کلّ تکريم .ﻓهی بما راکمتْ حﺘى اآلن من إبداعات
قد نﺤﺘت لمشروعها الخاصّ ،مجرى عمیﻘاً ﻓی المشهد الثّﻘاﻓیّ العربیّ المعاصر ،إلى جانب
کبار أدبائنا المعاصرين ،مثل جبرا و منیف ،والطیب ،والغیطانی و يوسف زيدان و حبیبی،
ونذير العظمۀ و ﻓاضل العزاوی ،وغیرهم من الشوامخ.
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018
8!4474&ithint=file%2cdocx&authkey=!ADh9HcgIRvmBVh4
320
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
هذه الرّوايۀ هی مﺘاهۀ سرديّۀ مﺤﺘرﻓۀ بین عوالم الﺘّذکّر والنّسیان ،وهی تﻘدّم ذاتها على
اعﺘبار أنّها تداﺧل ألزمان امﺘدّت لنﺤو سبعۀ عﻘود ﻓی تخوم مکانیّۀ ملبسۀ وغیر مﺤدّدۀ
جغراﻓیّاً وﻓق ما هو معروف ﺧرائطیّاً ،وإنّما المکان والزّمان ﻓی هذه الرّوايۀ هما وحدتان
مُسﺘدعیﺘان ضمن تولیفۀ الﺤدث الذی يلعب دور البطولۀ ﻓی الرّوايۀ.
وهذه اللّعبۀ السّرديّۀ تراوغ الﻘارئ ﻓی سبیل تﻘديم الﺤﻘائق ضمن جدلیّۀ الﺘّذّکر والنّسیان
وامﺘدادهما ﻓی الﻘصّ بین الﺘّطواح المدوّخ بین عوالمهما المﺘداﺧلۀ المربکۀ ،ويﺘمّ ذلک
عبر ما تﻘدّمه لنا من معلومات من ﺧالل بوح أبطال الرّوايۀ ،ورصد حیواتهم ،والﺘّجسّس
المباح على ذواکرهم ،وعلى ما کﺘبوه ﻓی مذکراتهم ،أو ما باحوا لنا به أو سمﺤوا لنا بشکل
أو بآﺧر بأن نعرﻓه ،لنکﺘشف مﻘدار اللّبس الذی يﺘملّک شخوص الرّوايۀ إلى حدّ أنّنا نکﺘشف
مﻘدار االزدواجیّۀ والکذب الﻘسریّ واالﺧﺘیاریّ الذی عاشوه ،وقدّموه لنا ،ثم تراجعوا عن
اإلصرار علیه ﻓی لﺤظات شعوريّۀ حسّاسۀ ،إلى أن قرّروا أن يبﺤوا لنا بالﺤﻘائق کاملۀ الﺘی
کانت تنزوی ﻓی دواﺧلهم بﻘرارات شخصیّۀ ألجل الهروب من ﻓکرۀ األلم والمعاناۀ الملﺤّۀ
علیهم جمیعاً بشکل أو بآﺧر.
وأﺧیراً تنﺘهی الرّوايۀ بخیار ﺧطیر ،وهو ﺧیار النّسیان الکامل للماضی ،وإنکاره ،والبدء من
جديد ﻓی حیاۀ أﺧرى مشبعۀ للرّغبات المکبوتۀ ،ومﺘجاهلۀ لکلّ ما حدث ﻓی الماضی من
أوجاع ،وبذلک يبدأ البطالن وهما ﻓی سنّ السّبعین حیاۀ أﺧرى ﻓرحۀ مناقضۀ لﺤیاۀ
الماضی الﺘی عاشاها بما ﻓیها من حزن وإﺧفاقات ،بعد أن أﺧذا هذا الﻘرار ضمن تولیفۀ
صراع مرير مع الماضی والﺤاضر ،وصوالً إلى صیغۀ مصالﺤه مع الﺤاضر تﺘلخّص عندهما
ﻓی شیء واحد ،وهو نسیان الماضی الذی ال يمکن االنفکاک عنه إالّ بﺘجاوزه ،کما ال يمکن
تغیر حﻘائﻘه إالّ بإنکارها عبر لعبۀ النّسیان الﺘی بدأتها بطلۀ الرّوايۀ «بهاء» عبر مرضها ثم
غیبوبﺘها ،ومن ثمّ انساق إلیها بطل الرّوايۀ «الضّﺤّاک» الذی قرّر أن يجاری حبیبﺘه ﻓی
لعبﺘها المرض/النّسیان ،وأن ينسى الماضی والﺤاضر ،ما دام ال يسﺘطیع أن يأﺧذها إلى
المسﺘﻘبل الذی يﻘدّمه لها ﻓی حیاته الرّاقیۀ الجمیلۀ الهادئۀ ،وأن يلعب معها لعبﺘها الﺘی
321
اسناد و متون علمی عربی
اﺧﺘارتها ،وهی لعبۀ النّسیان ،من أجل أن يﺤظیا بﺤیاۀ أﺧرى ،أو ﻓرصۀ جديدۀ عادلۀ على
ﺧالف الﺤیاۀ الظّالمۀ الﺘی تورطا ﻓیها ﻓی الماضی.
عندئذٍ تﻘرّر البطلۀ «بهاء» الخروج من غیبوبﺘها الﺘی هی معادل موضوعیّ للموت والهزيمۀ
والخسارۀ ،وتﻘرّر أن تعیش ،وأن تسﺘیﻘظ من سباتها ،وأن تنﺘصر للﺤیاۀ ،بشرط ضمنیّ
واحد ،وهو نسیان الماضی ،وهو شرط حﻘّﻘه البطل «الضّﺤّاک» سلفاً عندما قام بﺘمزيق
مذکّراتها المخطوطۀ بما تﺤوی من أسرار موجعۀ ،وقام بکﺘابۀ روايۀ لها تﺤمل عنوان الرّوايۀ
ذاتها ،وهی روايۀ يمکن أن نعدّها حیاۀ بديلۀ عن الﺤیاۀ الماضیۀ؛ إذ کﺘبها البطل بکامل
ﺧیاراته ووعیه وقراراته ،لیمﺤوَ بها أیّ أثر للماضی ،ويرسم بکلماته الﺘی عدّها نبوءۀ
المسﺘﻘبل صورۀ جديدۀ للﺤیاۀ والمسﺘﻘبل ،وکأنّه يﻘدّم لبطلۀ الﺤیاۀ وعداً بﺤیاۀ جديدۀ
ن هی اسﺘفاقت من غیبوبﺘها.
إ ْ
وهذا ما يﺤدث ﻓعالً ﻓی الرّوايۀ عندما تسﺘیﻘظ البطلۀ من سباتها بمعجزۀ دون أیّ مسوّغ
طبیّ لذلک ،وتسﺘأنف وجودها الفاعل ﻓی الﺤیاۀ ،بدل االسﺘسالم السّلبیّ للعجز والﺤزن
ن تهرب معه وإلیه
ن تسﺘسلم للمرض ،وأ ْ
والﺤسـرۀ والهزيمۀ الﺘی اﺧﺘارتها عندما قرّرتْ أ ْ
ﻓی آن .لیکون ﺧیار النّسیان هو الخیار الذی تجنح إلیه بعد أن تصاب بغیبوبۀ طويلۀ لمدّۀ
عامین بسبب إصابﺘها بمرض السّـرطان ﻓی الدّماغ ،ويﺘنبّأ األطبّاء بموتها وﻓق وضعها
المرضیّ الملبس الذی قضـى على ذاکرتها ﻓی رحلۀ صراع طويلۀ مع المرض؛ إذ ابﺘدأ
صراعها مع سرطان الثّدی والرّحم ،وانﺘهى بصـراعها مع سرطان الدّماغ ،مروراً بصراعات
نفسیّۀ وﻓکريّۀ ومجﺘمعیّۀ وقدريّۀ ال حدود لها.
ولکن تکون المفاجأۀ للجمیع عندما تسﺘیﻘظ بطلۀ الرّوايۀ من غیبوبﺘها الﺘی يمکن أن
نعﺘﻘد أنّها کانت اﺧﺘیاريّۀ من قِبَلها لﺘهرب من وجع حاضرها إلى رحلۀ بﺤث عن عوالم
ن «بهاء» قد نسیت
ﻓرحۀ رحیمۀ .ويﺘﺤوّل السـّرد ﻓی انعطاﻓۀ کبیرۀ عندما نکﺘشف أ ّ
الماضی کلّه بما ﻓیه من أحداث وأزمان وأماکن وشخوص ومعاناۀ ،ولم تعد تذکر سوى
اسمها ،واسم الرّجل الذی تﺤبّه «الضّﺤّاک» ،وتعود إلى ذاکرۀ طفلۀ ﻓی السّن الذی ﻓارقت
حبیبها ﻓیه إبّان کانت سجینۀ مضطهدۀ ﻓی میﺘم حکومیّ مفزع؛ وبذلک تﻘدّم لنا صورۀ
مسخ للوجود اإلنسانیّ الﺤزين الموجع ،إذ هی طفلۀ ﻓی السّبعین من عمرها!
وينعطف السّرد انعطاﻓۀ أﺧرى مفاجأۀ أﺧرى عندما يﻘرّر بطل الرّوايۀ أن ينکر حاضره ،وأن
يخرج منه؛ لیدﺧل إلى زمن مفﺘرض ،وهو زمن الطّفولۀ المسﺘدعاۀ بعودۀ حبیبﺘه ،وبذلک
ي نکرا کالهما العالم الﺤﻘیﻘیّ الذی يعیشان ﻓیه ،ويﻘرّران أن يعیشا طفولﺘهما مرّۀ أﺧرى
322
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ﻓی سن شیخوﺧﺘها لیظفرا بکلّ ما حرما منه ﻓی الماضی من ﻓرح وسعادۀ واغﺘباط وبراءۀ
الطفّولۀ ونﻘائها.
ومن جديد تأﺧذنا الرّوايۀ إلى انعطاﻓه ثالثۀ مرهﻘۀ ومباغﺘۀ عندما نﻘرأ ﻓی نهايﺘها أکثر من
نهايۀ مفﺘرضۀ لها بخالف النّهايۀ األولى الموجودۀ ﻓی بدايۀ الفصل األﺧیر من الرّوايۀ
ن کانت هذه الرّوايۀ هی قصّۀ بطلﺘها
المعﻘود تﺤت عنوان «الماضی» ،وبذلک ال نعرف إ ْ
«بهاء» ﻓی صراعها مع الﺤیاۀ والمرض والغیبوبۀ ،أم هی قصّۀ «الضّﺤّاک» ﻓی صراعه مع
المرض والغیبوبۀ ،أم أنّها قصّۀ مفﺘرضۀ کﺘبﺘها «باربرا» من وحی ﺧیالها؟ أو بﺘأثّر بﻘصّۀ
حبّ شرقیّۀ کانت الشّاهدۀ علیها ،ولعبتْ ﻓیها دور المﺤبّۀ الّﺘی تعشق مَنْ ال يعشﻘها ،ولکنّها
تﺘفانى ﻓی ﺧدمﺘه واإلﺧالص له ﻓی انﺘظار حبّه لها.
لکن الشّیء الوحید ا ألکید ﻓی هذه الرّوايۀ ضمن غابۀ النّهايات المفﺘرضۀ ﻓی نهايﺘها الﺘی
ن بطلیها «بهاء» و «الضّﺤّاک» انطلﻘا
تﻘودنا إلى المزيد من الﻘلق والدّوار والﺤیرۀ ،هو أ ّ
لیعیشا السّعادۀ والﺤبّ بشکل ما بعد ﻓراق دام لنﺤو سﺘۀ عﻘود من المعاناۀ والﺤرمان واأللم،
وأنّهما وجدا صیغۀ ما للﺤیاۀ سويّاً ،ولﺘجاوز الماضی بﺘفاصیله وانکساراته وتوجّعاته وبوائﻘه
ومجاهیله السّوداء وتجاربه الﻘاسیۀ ،وبذلک انﺘصارا لفکرۀ واحدۀ ،وهی الﺤبّ واألمل مهما
وصنّاعهما. والظّلم الظّالم ساد أو المعاناۀ، طالت أو العالم، توحّش
الکلمات المفﺘاحیّۀ :روايۀ عربیۀ /ر وايۀ أَدْرَکَهَا النّسیانُ /سناء شعالن/آلیّات تشکیل ورؤيۀ/
تذکّر /نسیان.
الﺤکايۀ وسرديﺘها:
هذه الرّوايۀ الکبیرۀ ﻓی عدد صفﺤاتها وترمیزاتها وإحاالتها ،تدور حول امرأۀ سﺘینیّۀ اسمها
«بهاء» مصابۀ بمرض السّرطان ﻓی دماغها ،وقد اسﺘفﺤل إلى درجۀ أنّه قد أصابها بﺤالۀ
مرضیّۀ نادرۀ تجعلها تخسر ذاکرتها جزءاً ﻓجزءاً لﺤظۀ تلو األﺧرى ،حﺘى کادت ال تﺘذکّر
من تکون بالضّبط ،کما أصابها بجملۀ من اإلعاقات الجسديّۀ ،على رأسها حالۀ شبه شلل
کامل ﻓی أطراﻓها ووظائف جسدها .وﻓی هذه المرحلۀ الکئیبۀ من حیاتها وعجزها
وشیخوﺧﺘها ،تلﺘﻘی بالصّدﻓۀ البﺤت بﺤبیبها «الضّﺤّاک» بعد نصف قرن من الغیاب بعد أن
أصبح عمره ﻓی نهايۀ السّﺘین ،عند اللّﻘاء تکون مريضّۀ عاجزۀ حزينۀ ووحیدۀ وﻓﻘیرۀ،
وتطلب االسﺘشفاء ﻓی منﺘجع صﺤیّ ﻓی غابۀ اسکندناﻓیّۀ برﻓﻘۀ صديﻘﺘها المخلصۀ لها
«هدى» ،بعد أن بدأتْ تﺘیه ﻓی عوالم النّسیان ،وﻓﻘدت الﻘدرۀ على النّطق والﺤرکۀ ﺧال
الﻘلیل الباقی منهما ،کما ﻓﻘدت المعین والمال والملجأ.
323
اسناد و متون علمی عربی
لکن المفاجأۀ أنّها تﺘجاوز مرضها المسیطر علیها ،وتذهل أطباءها عندما تﺘذکّر حبیبها
«الضّﺤّاک» بمجرّد رؤيﺘها له ،وتهﺘف بفرح «أنتَ الضّﺤّاک سلیم .أنا أعرﻓکَ .أنا أعشﻘکَ»،
عندها يﻘرّر «الضّﺤّاک» أن يعود بها إلى بیﺘه وحیاته حیث يعیش حیاۀ سعیدۀ ومرﻓّهۀ
وراقیۀ ﻓی مدينۀ من إحدى المدن االسکندناﻓیّۀ.
وال يجد بطل الرّوايۀ مع حبیبﺘه المريضۀ سوى بضعۀ أشیاء مﺘواضعۀ ،من جملﺘها مخطوطۀ
روايۀ کﺘبﺘها له ،ومن هنا تبدأ األحداث واألزمات ﻓی الﺘّداﺧل والﺘأزّم لیﺤدث الکشف
ن
الکامل ﻓی الرّوايۀ ،ونعرف أحداث حیاۀ البطلین عبر سبعین عاماً من حیاتهما؛ ﻓندرک أ ّ
بطل الرّوايۀ «الضّﺤّاک» قد أصبح أسﺘاذاً جامعیّاً شهیراً مﺘخصّصاً ﻓی األدب المﻘارن والﺘّراث
ن کانت حیاته الشّخصیّۀ غیر
الشّعبیّ ،إلى جانب أنّه روائیّ عالمیّ له سیط مرموق ،وإ ْ
سعیدۀ؛ إذ إنّه قد تزوّج ثالثۀ نساء حمراوات على أمل أن يجد الﺤبّ والسّعادۀ المنشودۀ
مع إحداهنّ ،لکن کلّ واحدۀ منهنّ تخ ّلتْ عنه ،وطلّﻘﺘه ،وأﺧذتْ جزءاً کبیراً من ثروته دون
أن يﺤظى بأیّ طفل من أیّ من هذه الزّيجات الثّالث.
وهذه الﺤیاۀ السّعیدۀ إلى حدّ کبیر على الرّغم من إﺧفاقات الزّواج جعلت «الضّﺤّاک»
ينسى معاناۀ طفولﺘه وصباه ﻓی وطنه األم حیث کان يعیش ﻓی المیﺘم إلى جانب «بهاء»
حﺘى طُرد من هناک ،وتشـرّد ﻓی الشّوارع ،وتعرّض لالعﺘﻘال ،وکاد يفﻘد بصر عینیه بسبب
الﺘّعذيب ،لوال تدﺧّل ابن عمّ أبیه الذی أنﻘذه من ذلک کلّه ،وتبنّاه ،وأﺧذه معه إلى المهجر
حیث يعیش مع زوجﺘه اإلغريﻘیّۀ الطّیبۀ وابنه الوحید ،لیعیش هناک حیاۀ کريمۀ سعیدۀ،
تسمح له بأن ينال أقساطاً واﻓرۀ من السّعادۀ والﺤريّۀ والﺘعلّم والثّراء والشّهرۀ واألمن
والکرامۀ اإلنسانیّۀ ،ولکنّه ظلّ يﺤلم بأن يﺘلﻘی بﺤبّه األوّل واألﺧیر ،وهی حبیبﺘه «بهاء»
الﺘی حُرم منها قسراً عندما ﻓرّق المیﺘم بینهما.
تدﺧل «بهاء» ﻓی غیبوبۀ لمدّۀ عامین بسبب سرطان الدّماغ بعد وصولها إلى بیت
«الضّﺤّاک» بأيّام قلیلۀ ،ويﻘرّر األطبّاء أنّها قد دﺧلتْ ﻓی مرحلۀ الموت السّـريریّ ،وأنّها لن
تعود إلى الﺤیاۀ أبداً ،لکن «الضّﺤّاک» يصمّم على أنّها سوف تسﺘیﻘظ من سباتها إکراماً
ن تُفصل عنها أجهزۀ الﺘّنفّس
لﺤبّهما ،ويالزمها ﻓی مرضها الطّويل ،ويرﻓض بﺤزم أ ّ
324
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
االصطناعیّ والﺘّغذيۀ و يظلّ يﻘرأ لها من مخطوطﺘها الرّوايۀ إلى أن ينﺘهی منها ،ثم يﺤرقها
ﻓی نار المدﻓأۀ کی ال تﺘذکّر حیاتها السّابﻘۀ عندما تسﺘیﻘظ ،ويکﺘب لها حیاۀ بديلۀ مفﺘرضۀ
ن» ،نزوالً عند حلمها بأن تکون لها
يسجّلها ﻓی روايۀ مشﺘرکۀ لهما باسم «أَدْرَکَهَا النّسیا ُ
روايۀ ﺧاصّۀ بها تﺘﺤدّث ﻓیها عن حکايۀ حبّهما منذ طفولﺘهما المعذّبۀ.
وﻓی نهايۀ الرّوايۀ تکون المفاجأۀ الکبرى عندما تنﺘصر «بهاء» بﺤبّها لـ «الضّﺤّاک» على
المرض وعلى الموت ،وتسﺘیﻘظ من سباتها الذی دام لعامین ،وتﺘعاﻓى من السّرطان بعد
عدّۀ جلسات کیمیائیّۀ ،وتفاجئ الجمیع بأنّها قد عادت إلى الﺤیاۀ بعﻘل طفلۀ صغیرۀ ال
ن اسم
ن اسمها «بهاء» ،وأ ّ
ذاکرۀ عندها أو ماضٍ؛ إذ ال تﺘذکّر ﻓی الﺤیاۀ أیّ شیء ،سوى أ ّ
حبیبها هو «الضّﺤّاک» ،وأنّها تعشﻘه.
ﻓیﻘرّر بطل الرّوايۀ أن يعیش معها تجربۀ الطّفولۀ من جديد ،ويﺘخلّى عن حیاته کاملۀ بما
ﻓیها من شهرۀ وعمل أکاديمیّ وسفر وترحال وأعمال تطوعیّۀ وبﺤثیّۀ ،ويﺘفرّغ لشیء واحد،
وهو الﺤیاۀ مع حبیبﺘه الطّفلۀ الﺘی تعیش بعﻘل طفلۀ ،وجسد امرأۀ تکاد تبلغ السّبعین من
ن» الﺘی تالقى
عمرها ،بعد أن يﺘزوجها ،ويطلق معها روايﺘهما المشﺘرکۀ «أَدْرَکَهَا النّسیا ُ
نجاحاً کبیراً ،وتﺤظى باهﺘمام الﻘرّاء ،وتُﺘرجم إلى عدّۀ لغات عالمیّۀ.
وتنﺘهی الرّوايۀ على مشهد رومانسیّ لطالما حلمت به «بهاء» بعد أن رأته ﻓی طفولﺘها ﻓی
ﻓیلم سینمائیّ «ﻓی أﻓق بﺤریّ ما کان هناک ظلّان يرکضان نﺤو الرّحب ﻓرحین بالعشق
الذی ال يموت ،وال أحد کان يعرف لهما اسماً أو ذکريات أو تاريخاً ،والشّمس الﺘی تغرق
ﻓی أﻓق البﺤر الدّامی بها تﺤوّلهما إلى ﺧیالین أسودين يلﺘﺤمان طويالً ﻓی جسد قبلۀ
عمیﻘۀ».
325
اسناد و متون علمی عربی
أَجبره على الﺤکم أَکرهه ،وحکى اللّﺤیانیّ :رجل مُدْرِکۀٌ ،بالهاء ،سريع اإلدْراکِ ،ومُدْرِکۀُ:
اسم رجل مشﺘق من ذلک.
وتَدَارکَ الﻘومُ :تالحﻘوا أَی لَﺤِق آﺧرُهم أَولَهم .وﻓی الﺘنزيل :حﺘى إذا ادّارَکُوا ﻓیها جمیعاً؛
وأَصله تَدَارکوا ﻓأدغمت الﺘاء ﻓی الدال واجﺘلبت األلف لیسلم السکون .وتَدَارک الثَّرَيان أَی
أَدرک ثرى المطر ثرى األرض .اللّیث :الدَّرَک إدراک الﺤاجۀ ومَطْلبِه .يﻘال :بَکِّرْ ﻓفیه دَرَک.
والدَّرَک :ال َّلﺤَقُ من الﺘَّبِعَۀِ ،ومنه ضمان الدَّرَکِ ﻓی عهدۀ البیع .والدَّرَک :اسم من اإلدْراک
مثل ال َّلﺤَق .وﻓی الﺤديث :أَعوذ بک من دَرْک الشَّﻘاء؛ الدَّرْک :ال ّلَﺤاق والوصول إلى الشّیء،
أدرکﺘه إدْراکاً ودرکاً وﻓی الﺤديث :لو قال إن شاء اهلل لم يﺤنث وکان دَرَکاً له ﻓی حاجﺘه.
والدَّرَک :الﺘَّبِعۀُ ،يسکن ويﺤرک .يﻘال :ما لَﺤِﻘک من دَرَکٍ ﻓعلیَّ ﺧالصُه .واإلدْراکُ :اللّﺤوق.
يﻘ ال :مشیت حﺘى أَدْرَکﺘه وعِشْتُ حﺘى أَدْرَکْتُ زمانه .وأَدْرَکْﺘُه ببصـری أَی رأَيﺘه وأَدْرَکَ
الغالمُ وأَدْرَکَ الثمرُ أَی بلغ ،وربما قالوا أَدْرَکَ الدقیق بمعنى ﻓَنِیَ .واسﺘَدْرَکْت ما ﻓات
وتدارکﺘه بمعنى .وقولهم :دَرَاکِ أَی أَدْرِکْ ،وهو اسم لفعل األَمر ،وکُسـرت الکاف الجﺘماع
السّاکنین ألَن حﻘها السکون لألَمر؛ قال ابن بری :جاء دَرَاک ودَرَّاک وﻓَعَال وﻓَعَّال إِنما هو
من ﻓعل ثالثی ولم يسﺘعمل منه ﻓعل ثالثیّ ،ون کان قد اسﺘعمل منه الدَّرْکُ.
32۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
حیاتی .ولکَ أيّها المرض أن تعرﻓنی عندما جهلتُ نفسـی ،وأن تؤمن بی عندما کفرتُ بی،
ن تﺘذکّر منّی ،ما لم أعد قادرۀ على تذکّره.
وأ ْ
ن النّسیان يصبح المنﻘذ والرّحیم بـ «بهاء» – وﻓق ما تعﺘﻘد -ﻓی إزاء قسوۀ البشر
بل إ ّ
علیها «أيّها المرض الخبیث ال تﺤزن ،وال تنﻘهر من کالمی هذا؛ ﻓلستُ مﺘکبّرۀ علیکَ ،أو
مﺘسامیۀ على بطشکَ ،أو کارهۀ لنزولکَ بی .وال أقول لکَ هذا الکالم نکايۀ بکَ؛ ﻓأنا أشهد
بأنّکَ ﻓﺘّاک شرس ال ترحم ،ولکنّنی شاکرۀ لکَ ألنّکَ سﺘکون أوّل من يرﻓق بی ،ويريﺤنی
من ذاکرۀ عبء على روحی؛ ﻓهی ال تنفکّ تعذّبنی بی ،وأنت تلحّ على أن تخلّصنی منها.
ألستَ بذلک أرحم من قابلتُ وعرﻓتُ؟»
وعندما تکﺘب «بهاء» لﺤبیبها «الضّﺤّاک» ﻓهی تجزم بأنّها قد رأتْ ﻓی النّسیان المرضی
تطهیراً لها ممّا علق بها من أوجاع وﺧطايا وآثام« :لیس المرض الذی ﻓﺘک بی هو من
يدﻓعنی اآلن إلى الکﺘابۀ له ،بل هی رغبﺘی ﻓی أن أتطهّر من النّجس الذی علق بی ﻓی
رحلﺘی المضنیۀ ﻓی حلبۀ الصّراع الشّرس غیر المﺘکاﻓئ بین امرأۀ وحیدۀ معدمۀ وبین حیاۀ
ن «بهاء» سعیدۀ بهذا النّسیان الذی أنﻘذها من وجع
مﺘوحّشۀ مﺘنمّرۀ» .وجملۀ الﻘول إ ّ
الذّکريات وجرائر أﻓعال الماضی الﺘی تورّطت ﻓیها رغم أنفها وإرادتها« :أيّها النّسیان لﻘد
أدرکﺘنی ﻓی الوقت المناسب؛ ما عاد لی أیّ حاجۀ ﻓی الﺘّذّکر ،کم أنا سعیدۀ اآلن ألنّنی
امرأۀ أَدْرَکَهَا النّسیانُ ،ﻓأنﻘذها منها ،ومن عذابات الﺘّذکّر ،ومن أوجاع الماضی ومن ﺧیبات
الﺤاضر والمسﺘﻘبل» وإيغاالً ﻓی لعبۀ الﺘّنکیر الﺘی تلعبها الرّوائیّۀ ﻓی روايﺘها هذه ،هی
تجعل جملۀ «حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النّسیان من الﺘّذکّر» الﺘی أتمّت بها عنوان الرّوايۀ ﻓی
ن» الﺘی کﺘبها
صفﺤۀ العنوان الدّاﺧلیّۀ للرّوايۀ هی من وضع ناشر روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیا ُ
«الضّﺤّاک» ،ولیستْ من وضعها هی :وکﺘب اسمه واسمها على غالف الرّوايۀ بوصفهما
327
اسناد و متون علمی عربی
مؤلفی الرّوايۀ ،ودﻓعها إلى النّاشر األشهر ﻓی الدّول االسکندناﻓیّۀ بعد أن تﺤمّس لنشـر
الرّوايۀ باسمها الذی اﺧﺘاره الضّﺤّاک لها ،وأسﺘأذنه ﻓی أن يکﺘب بخطٍّ صغیر تﺤت العنوان
الرّئیسـیّ للرّوايۀ :حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النّسیان من الﺘّذکّر ،وبذلک تهرب الرّوائیّۀ سناء
شعالن من تبعات الﺘّفسیر والﺘّأويل للعنوان ،وتﺘمسّک ظاهريّاً بالعنوان المعلن للرّوايۀ،
لیکون الﺤديث ظاهرياً عن إصابۀ امرأۀ ما بالسّـرطان ،ﻓی حین العنوان الصّغیر حکايۀ امرأۀ
أنﻘذها النّسیان من الﺘّذکّر ،هو من يﺤمل الﺘّأويالت الﺤﻘیﻘیّۀ لألحداث والرّموز واألشخاص،
ويفﺘح باب اإلسﻘاطات على مصـراعیه ،ويعطی الﻘیمۀ الﺘّرمیزيّۀ الﺤﻘیﻘیّۀ للرّوايۀ الﺘی
تﺘجاوز أنّها قصّۀ معاناۀ امرأۀ سﺤﻘها المجﺘمع ،لﺘصبح حکايۀ أمّۀ کاملۀ ،ومکابدات شعوب
بأکملها.
هذه الرّوايۀ تﻘوم على المفارقۀ ﻓی تفاصیلها جمیعاً؛ حﺘى ﻓی إﺧراجها الورقیّ ﻓی طبعﺘها
األولى هی تﻘدّم مفارقۀ تثیر الﺘّأويالت؛ ﻓاإلهداء الموجود ﻓی الرّوايۀ ﺧارج مﺘنها يﺤیل
إلى داﺧلها ،واألصل أن يﺤیل إلى ﺧارجها کما هی عادۀ اإلهداءات األدبیّۀ والبﺤثیّۀ والفنیّۀ؛
ﻓﻘد جرت العادۀ أن يکون اإلهداء نصّاً ﺧارجاً على النّص أو العمل اإلبداعیّ أو البﺤثیّ،
ويﺤیل إلى ﺧارجه حیث هناک األناس الذين يعیشون ﻓی الﺤیوات الﺤﻘیﻘیّۀ ،ويﻘدّمون
العون للمبدعین والفنانین والباحثین والمنجزين ،ولکن الﺤال مخﺘلف بما يخصّ اإلهداء
المﻘدّم إلى األديب العراقیّ المعاصر عباس داﺧل حسن «إلى األديب عبّاس داﺧل حسن
المصلوب تﺤت سماء الﻘطب کنجمۀ الفینیﻘیین؛ إنسان داﻓئ ﻓی زمن الصّﻘیع األکبر،
ورجل أسطوریّ يعیش ﻓی مساحۀ المسﺘﺤیل ،وﻓی انﺘظار ما بعده انﺘظار ،ويخلص للﺘّذکّر
رغم مواجعه ،ويرسم دﻓئاً على الصّمت البارد» ،ﻓهذا اإلهداء يﺤیل إلى داﺧل الرّوايۀ بشکل
مباشر؛ إذ هو نفس اإلهداء الذی کﺘبه الضّﺤّاک لﺤبیبﺘه بهاء ﻓی مﻘدّمۀ عمله البﺤثیّ ذا
األجزاء السّبعۀ مزامیر العشّاق ﻓی دنیا األشواق إلى بهاء المصلوبۀ تﺤت سماء الﻘطب
کنجمۀ الفینیﻘیین؛ إنسانۀ داﻓئۀ ﻓی زمن الصّﻘیع األکبر ،وامرأۀ أسطوريّۀ تعیش ﻓی
مساحۀ المسﺘﺤیل ،وﻓی انﺘظار ما بعده انﺘظار ،وتخلص للﺘّذکّر رغم مواجعه ،وترسم دﻓئاً
البارد. الصّمت على
ﻓهل األديب عباس داﺧل حسن موجود ﻓی الرّوايۀ وأحد أبطالها؟ أما بهاء موجودۀ ﻓی عالم
ن الرّوائیّۀ قد مارستْ غوايﺘها ﻓی الﺘّالعب بالملﺘﻘّی ،وتوريطه ﻓی المزيد
ذلک األديب؟ أم أ ّ
من الﺤیرۀ والﻘلق والشّک عبر تداﺧل عوالم الرّوايۀ بعوالم الﺤﻘیﻘۀ بأکثر من شکل وبعدّۀ
طُرق ﻓنّیۀ ،وهذا اإلهداء الملغز المﻘلوب االتّجاه صورۀ من صور مزجها لﺘلکم العوالم؟ أعﺘﻘد
328
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ن سناء شعالن قد أنجزت روايۀ لم تﻘف عند حدّ مﺤدود من اإلحاالت ،بل سمﺤت لنفسها
أ ّ
بأن تکﺘب ما تشاء وکیفما تشاء دون أن تبالی سوى بشیء واحد ،وهو بهاء والضّﺤّاک
وحبّهما المشﺘهى ،ودون ذلک لم تبال بالواقع المأزوم الذی عرّته دون احﺘرام له ،وﻓضﺤت
المسکوت عنه ﻓیه ،وقالتْ بکلّ جرأۀ :أنا أراکم .وترکت للمﺘلﻘی أن يفکّر طويالً :هل قامت
بجرّ الواقع إلى روايﺘها؟ أم جرّت روايﺘها إلى الواقع؟ أيّاً کانت اإلجابۀ ،ﻓذلک ال يغیّر من
حﻘیﻘۀ دهشﺘنا وکسـ ر أﻓق توقّعنا عندما نرى الضّﺤّاک يهدی کﺘابه البﺤثیّ الملﺤمیّ
ن لألديب عباس داﺧل
لﺤبیبﺘه بهاء ،ثم نجد سناء شعالن تهدی روايﺘها أَدْرَکَهَا النّسیا ُ
حسن بالعبارات ذاتها الﺘی اسﺘخدمها الضّﺤّاک ،دون أن نسﺘطیع الجزم بالﺤدود الفاصلۀ
بین الﺤﻘیﻘۀ والمخیال ﻓی هذين اإلهداءين.
هذه الرّوايۀ تﺘکوّن من أکثر من مﺘن سردیّ مﺘداﺧل ،بل هی ﻓی حﻘیﻘۀ الﺤال تﺘشکّل
ن»
من ﺧمسۀ روايات تﻘع ﻓی مﺘن روايۀ واحدۀ؛ ﻓالرّوايۀ األولى هی روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیا ُ
الﺘی تضع سناء شعالن اسمها على غالﻓها بوصفها مؤلّفﺘها ،وتﺘکوّن من ثالثین ﻓصالً تﺤمل
على الﺘّوالی اسم النّسیان من واحد إلى ثالثین .وهذه الرّوايۀ هی الوعاء الشّکلیّ على امﺘداد
الورق للسّرد الکامل الممﺘدّ منذ صفﺤۀ البدايۀ حﺘى صفﺤۀ النّهايۀ ،وهی تﺘﻘاطع داﺧلیّاً
مع الرّوايات األربع األﺧرى الﺘی تنساب داﺧلها ،وتﺘداﺧل معها ،وتصبح جزءاً من لﺤمﺘها.
ومن ثم هناک الرّوايۀ الثّانیۀ ﻓی مﺘن هذه الرّوايۀ وهی روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» الﺘی کﺘبها
الضّﺤّاک لﺘکون حیاۀ جديدۀ لﺤبیبﺘه الغارقۀ ﻓی غیبوبۀ طويلۀ لﻘد قرأ کلّ ما کﺘبﺘه بهاء
من ذکريات عن حیاتها البائسۀ ﻓی روايﺘها ،ثم مزّق کلّ ما کﺘبتْ ،واﺧﺘطّ لها ذکريات
جديدۀ ذات بهاء يشبه بهاء جمالها األحمر ﻓی روايﺘهما «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» ،ولکنّها لم تعبأ
بأقدارها الجديدۀ الﺘی حاکها لها ﻓی روايﺘهما األسطورۀ ،وهجرتْ هذا العالم دون عودۀ.
ن الضّﺤّاک کﺘبﺘها على
وهذه الرّوايۀ لم نعرف ما هی تفاصیلها أو أحداثها ،لکنّنا نعرف أ ّ
نیّۀ أن يجعل منها تاريخاً جديداً لﺤبیبﺘه بهاء :سأکﺘبُ لکِ أجمل الﺤکايات ،وسأسمّی
روايﺘنا هذه «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» ،وسأکﺘب اسمی واسمکِ علیها ،ولذلک لن أکﺘبَ ﻓیها إالّ
ما تشﺘهین أن يکون ﻓی حیاتکِ ،وسوف أدﻓن ﻓی صدری أیّ حﻘیﻘۀ لم تريدی أن تبوحی
بها إالّ لی .سأقرأ بﺘﻘديس سیرۀ ﺧطاياکِ وأﺧطائکِ وزلّاتکِ ،وسوف أدﻓنها ﻓی صدری،
ولن تزيدکِ زلّاتکِ ﻓی عینی إالّ عظمۀ وقدسیّۀ ونﻘاء ،سأکﺘب لکِ بدالً عنها أجمل تفاصیل
الفضیلۀ والنّبل والسّمو ،سوف تکون روايﺘنا لنا ولﺤبّنا ،أمّا العابرون ﻓینا ،ﻓسوف أنفیهم من
روايﺘنا ،لن يکون لنا من الﺘّذّکر سوف ما نشﺘهی .بعد اآلن لن تکونی مجرّد امرأۀ أَدْرَکَهَا
329
اسناد و متون علمی عربی
النّسیانُ ،بل سوف أتوّجکَ ملکۀ على قلبی وعلى جبین الخلود على الرّغم من أنف المرض
والنّسیان واأللم.
وقد ظلّ الضّﺤّاک ينﺘظر أن تسﺘیﻘظ حبیبﺘه بهاء من سباتها ،لﺘجد الرّوايۀ الﺘی کﺘبها
ألجلها ﻓی انﺘظارها ،بعد أن بذل جهده لیل نهار ﻓی کﺘابﺘها لﺘجد لیغیّر أقدارها بها؛ إذ
کﺘب ﻓیها حیاۀ جديدۀ لﺘنسى تماماً أیّ ذکريات مؤلمۀ عاشﺘها ﻓی الماضی .وکی يجبرها
على االسﺘیﻘاظ ﻓﻘد قام بطبع هذه الرّوايۀ ،ومأل حجرتها بنسخ منها ،وظلّ ينﺘظر ﺧروجها
من غیبوبﺘها کی يوقعا الرّوايۀ ﻓی حفلۀ توقیع ﺧاصّۀ بهما صديﻘاه االثنان کانا يﻘفان إلى
يمناه يﺘأمالن وجهه الﺤزين الکسیف الموزّع النّظرات بین وجه بهاء وأکوام نسخ روايۀ
«أَدْرَکَهَا النّسیانُ» الﺘی نشـرها ﻓی کلّ مکان ﻓی حجرتها ﻓی انﺘظار أن تسﺘیﻘظ ،وتﺤﺘفل
معه بصدور طبعﺘها األولى ،وعلى الرّغم من غیاب نصّ هذه الرّوايۀ عن سرديّات األحداث،
إالّ أنّها تﺘصدّر األحداث السّعیدۀ ﻓی نهايۀ الرّوايۀ الورقیّۀ ،ويﺘمّ نشـرها ،وتالقی نجاحاً
منﻘطع النّظیر ،وتُﺘرجم إلى عدّۀ لغات دون أن نعرف ما هو مکﺘوب ﻓیها على وجد الدّقّۀ
«أَدْرَکَهَا النّسیانُ» طبّﻘت اآلﻓاق شهرۀ وحضوراً ،وحﻘّﻘت مبیعات هائلۀ أغرت النّاشر
بﺘرجمﺘها إلى أکثر من لغۀ ،وأکثر من جهۀ إعالمیّۀ وأکاديمیّۀ وثﻘاﻓیّۀ عﻘدتْ جلسات
حواريّۀ ونﻘاشیّۀ حولها ،وتلﻘّت أکثر من عرضّ مغرٍ لﺘﺤويلها إلى أﻓالم سینمائیّۀ .لﻘد بات
العالم کلّه يعرف قصّۀ العاشﻘین :الضّﺤّاک وبهاء اللّذين انﺘصرا على الموت والنّسیان والفراق
بﻘوّۀ حبّهما الخالد؛ أمّا الرّوايۀ الثّالثۀ ﻓی مﺘن الرّوايۀ األم ،ﻓهی روايۀ المخطوطۀ الﺘی
کﺘبﺘها بهاء بخطّ يدها لﺘکون رسالۀ اعﺘراف تضعها بین يدی حبیبها الضّﺤّاک ،وقد
اصطﺤبﺘها معها ﻓی رحلۀ عالجها من السّرطان على الرّغم من النّسیان الذی هاجمها ،وهی
روايۀ مخطوطۀ عمالقۀ سیريّۀ ،وهی ﻓعلیّاً من تشکّل جسد الرّوايۀ ،وتﻘدّم أحداثها ،وتفصح
عن حﻘائﻘها وأزماتها ،وتصﺤب الﻘارئ ﻓی رحلۀ زمنیّۀ تمﺘد لسبعین عاماً ﻓی حیاۀ بطلی
الرّوايۀ ،وﻓی مﺘنها هناک الﺤﻘائق واالعﺘراﻓات والخلجات واآلالم ،وقد انﺘهتْ هذه الرّوايۀ
الدّاﺧلیّۀ المخطوطۀ بمجرّد أن انﺘهتْ بطلﺘها السّاردۀ الدّاﺧلیّۀ الﺘی اسمها العاشﻘۀ من
روايۀ أحداث حیاۀ بهاء ،عندها قام الضّﺤّاک بإعدام الرّوايۀ بإحراقها ﻓی مدﻓأۀ بیﺘه عندما
تبخّرت بعض دموعه من أوار النّار المﺘعالی ﻓی المدﻓأۀ ،أطعمها دﻓعۀ واحدۀ الرّوايۀ
المخطوطۀ الخاصّۀ بجمیلﺘه الﺤمراء النّائمۀ ،ووقف يسﺘمﺘع بﺘشفٍ وهو يرقب ألسنۀ النّار
تأکل المخطوطۀ بشهوۀ ملﺘهبۀ ،لﺘﺤوّلها إلى جمرۀ ثم إلى رماد ﻓی دقائق
وبذلک أعدم الضّﺤّاک الرّوايۀ المخطوطۀ الﺘی کﺘبﺘها بهاء بخط يدها کی يدﻓن الماضی
ﻓیها ،ويلعب لعبۀ النّسیان االﺧﺘیاریّ؛ ﻓهو أيضاً يريد أن ينسى ما حدث مع بهاء ،ويبغی
330
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
أن ال تﺘذکره بأیّ شکل من األشکال هذه المخطوطۀ هی مخطّط لروايۀ أنتِ من کﺘبها،
وأنتِ من رسم شخصیّاتها ،کما أنتِ من رسم شخصّیۀ بطلﺘها الﺘی أسمیﺘها العاشﻘۀ ،هی
روايۀ جمیلۀ دون شکّ ،لکن ال عالقۀ لکِ بها ،ﻓﺤیاتکِ کانتْ مخﺘلفۀ تماماً ،ولعلّها کانت
نﻘیضاً لﺤیاۀ البطلۀ الﺘّعسۀ الﺤزينۀ الﺘی حلّ بها مرض نادر أصابها بالنّسیان.
وﻓی نهايۀ الرّوايۀ /ﻓی النّسیان الثّالثین هناک عدد کبیر من النّهايات المﺤﺘملۀ لها ،ومنها
ن الرّوايۀ المخطوطۀ الخاصّۀ بـ
نهايۀ تهدم ما حدث ﻓی الفصول الﺘی سبﻘﺘها ،إذ تفﺘرض أ ّ
ن هناک اتّجاه آﺧر ﻓی األحداث ﻓی الرّوايۀ المخطوطۀ -الملعونۀ الﺘی
«بهاء» لم تُﺤرق ،وأ ّ
لم تفنَ ﻓی حادثۀ إحراق «الضّﺤّاک» لها لم تجد «بهاء» الدّرب إلى «الضّﺤّاک» ،ولذلک
اﺧﺘرعتْ «ضﺤّاکاً» جديداً من بناء ﺧیالها الﺤالم ،وظلّت تهذی باسمه وبﻘصصها الکثیرۀ
معه حﺘى غدت مجرّد اسماً مکﺘوباً ﻓی الئﺤۀ الموتى ﻓی مشرحۀ کلیّۀ الطّبّ ﻓی جامعۀ
ن ال أحد أبدى أیّ رغبۀ ﻓی اسﺘالم جثّﺘها من المسﺘشفى ،ودﻓنها على حسابه
العاصمۀ؛ أل ّ
الخاصّ ﻓی أیّ بﻘعۀ من بﻘاع األرض جمیعها ،وهذه النّهايۀ المفجعۀ المفﺘرضۀ تشکّل المﺘن
ن المخطوطۀ
الرّوائیّ الرّابع للرّوايات المﺘداﺧلۀ ﻓی هذه الرّوايۀ ،وهی روايۀ مفﺘرضۀ تﻘول بأ ّ
الملعونۀ لم تﺤﺘرق ،وهی بذلک تﺤلیلنا إلى روايۀ ﺧامسۀ مفﺘرضۀ ،وهی روايۀ ﻓی ﻓﻘرۀ
ن بهاء والضّﺤّاک؛ تمّ
ن الرّوايۀ بأحداثها کاملۀ لم تﺤدث أساساً ،وأ ّ
واحدۀ ﻓﻘط ،وتفﺘرض أ ّ
قﺘلهما ﻓی المیﺘم ﻓی طفولﺘهما ،ودُﻓنا ﻓی قبوه ،ولم يکبرا ،وبالﺘّالی لم يعیشا مﺘن الرّوايۀ
األم الﺘی تﺤمل أحداث حکايﺘهما « ﻓی روايۀ مخیفۀ يﺘناقلها أطفال المیﺘم عن الشّبﺤین
ن هناک طفلۀ حمراء ملعونۀ وطفالً عاشﻘاً لها مدﻓونان
اللّذين يعیشان ﻓی الﻘبو يذکرون أ ّ
ن ماتا جوعاً» ،وهناک المﺘن
ﻓی تراب الﻘبو بعد أن حبسﺘهما مديرۀ المیﺘم ﻓی الﻘبو إلى أ ْ
الرّوائیّ الخامس المفﺘرض داﺧل الرّوايۀ ،وهو مﺘن يمﺘدّ ﻓی ﻓﻘرۀ واحدۀ ،وهو مﺘن مباغت
ن روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» هی
ومفاجئ وﻓیه کسر کامل للﺘوّقعات؛ إذ يفﺘرض هذا المﺘن أ ّ
روايۀ کﺘبﺘها السّکرتیرۀ باربرا عن عاشﻘین مشرقیین هذا ما کﺘبﺘه باربرا ﻓی روايﺘها الشّهیرۀ
األکثر مبیعاً ﻓی بالد الثّلج والصّﻘیع الﺘی تﺤمل عنوان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ».
331
اسناد و متون علمی عربی
إسﻘاطمها على حیاۀ الشّعوب المضطهدۀ ﻓی کلّ مکان ﻓی کوکب األرض ،لنصل إلى نﺘیجۀ
مفزعۀ کابوسیّۀ واحدۀ ،وهی أنّنا جمیعاً نعیش ﻓی میﺘم کبیر حیث األلم والوجع والﺤرمان
«إنّه المیﺘم ﻓی کلّ مکان» ،وﻓی ظلّ هکذا وضع يﺤرم اإلنسان من أصغر حﻘوقه ﻓی الﺤیاۀ
«عندما تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرّماً» ،وبذلک يصبح الوجع هو حجﺘه وتاريخه
وتجربﺘه ﻓی الﺤیاۀ «مَنْ عشقْ حُجّۀ على مَنْ لم يعشقْ ،ومَنْ تألّمْ حُجّۀ على مَنْ لم يﺘألّمْ»
وهذه الخالصۀ الکابوسیّۀ هی ما نجدها ﻓی بدايۀ الرّوايۀ على شکل اسﺘهالالت منﻘولۀ عن
کﺘاب ملﺤمۀ «مزامیر العشّاق ﻓی دنیا األشواق» الذی کﺘبه بطل الرّوايۀ الضّﺤّاک ،وتخدعنا
الرّوائیّۀ سناء شعالن عندما تﻘدمها على أنّها اسﺘهالالت ال أکثر ،وهی ﻓی حﻘیﻘۀ األمر
مفاتیح للدّﺧول إلى الرّوايۀ ،بل هی حﻘیﻘﺘها ،وﻓﺤواها ،إنّها باﺧﺘصار تﻘول لنا إنّنا نعیش
جمیعاً ﻓی میﺘم کبیر اسمه الوطن ،وﻓی هذا المیﺘم لیس هناک سوى الوجع والﺤرمان
واأللم ،ﻓهو کابوس مﻘیم ﻓی حیوات الجمیع .وانطالقاً من ذلک تأتی هذه الرّوايۀ لﺘکون
ضمن تیار األدب الکابوسیّ ﻓی الکثیر من تفاصیلها لﺘأﺧذ ﺧصائص هذا األدب الذی ال
يمثّل کارثۀ عارضۀ أو حدثاً اسﺘثنائیاً بل هو واقع الوجود اإلنسانیّ ذاته الذی لیس لرعبه
بدايۀ أو نهايۀ ،واألدب الکابوسیّ أدب الرّعب يمثّل الهمّ الرّازح على صدر الﺤیاۀ والجاثم
على أنفسنا نﻘابله کلّ يوم دون أن نشعر به لکن عندما يکﺘشف يدﻓعنا نﺤو الخوف
ن
واالشمئزاز دون رحمۀ مﺘجلّیاً ﻓی أحداث غريبۀ عجیبۀ تکوّن نمطاً من أنماط الخوف إ ّ
الغرائبیّ ينﺘمی إلى تلک المجموعۀ من األشیاء المفزعۀ الﺘی تعیدنا ثانیۀ إلى شیء سبق
أن ﺧبرناه أو شعرنا به من قبل ،ورائد إدراک هذه الغرابۀ هو الخوف ال الﺘردّد .وأمام هذا
الکمّ العمالق من األلم لم تجد الرّوائیّۀ مخرجاً منه سوى النّسیان ،ولذلک أعطت کلّ ﻓصل
اسم نسیان يﺤمل رقماً من واحد إلى ثالثین ،وجعلﺘه مرتبطاً بنسیان ما ،ﻓنسیت البطلۀ
بهاء کلّ شیء يوجعها عبر امﺘداد الفصول ،وﻓی النّسیان األﺧیر من الرّوايۀ ،وهو الفصل
الثّالثین منها ،جاء آﺧر نسیان ،وهو نسیان الماضی الذی لم يﻘﺘرن بنسیان ماضی بهاء ،بل
أيضاً مارس الضّﺤّاک النّسیان ذاته ،ونسی ماضیه کامالً بأوجاعه ،وقرّر أن يعیش حیاۀ
جديدۀ لیس ﻓیها إالّ السّعادۀ والفرح والطّفولۀ الﺘی حُرم منها ﻓی الماضی ،لیصبح طفالً
ﻓی السّبعین من عمره ،کما أصبﺤتْ «بهاء» طفلۀ على أبواب السّبعین من عمرها الضّﺤّاک
هجر الﺘّدريس ﻓی الجامعۀ بشکل نهائیّ ،وقدّم اسﺘﻘالﺘه منها بعد إجازته الطّويلۀ ،وغادرها
دون رجعۀ ،وقدّم مکﺘبۀ الضّﺤّاک سلیم هديۀ لدائرۀ المکﺘبات الﻘومیّۀ کی تديرها ،وتﻘوم
على شؤونها ،وتفرّغ للکﺘابۀ الرّوائیّۀ وعیش تفاصیل السّعادۀ لﺤظۀ تلو لﺤظۀ مع بهاء طفلﺘه
الصّغیرۀ العاشﻘۀ له بشکل جنونیّ؛ ﻓهی ترﻓض أن تفارقه ولو للﺤظۀ واحدۀ ،وتشارکه
332
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
تفاصیل حیاته جمیعها حﺘى تفاصیل اسﺘﺤمامه وقصّه لشعر رأسه ،وتهذيبه ألطراف لﺤیﺘه
وشاربه ،ونومه حیث تندسّ ﻓی حضنه ،وتﺘعلّق برقبﺘه.
وﻓی إزاء هذه الﺤیاۀ الجديدۀ الﺘی حصل علیها بطال الرّوايۀ «بهاء» و «الضّﺤّاک» بثمن
باهظ ،وهو النّسیان الکامل ،ﻓﻘد حصال على زمن جديد ،وحیاۀ جديدۀ ،ولذلک نجد الرّوائیّۀ
سناء شعالن تخﺘم الرّوايۀ بعبارۀ «البدايۀ» ،بدل أن تخﺘمها بعبارۀ «النّهايۀ»؛ إذ إنّها تعطی
أبطال روايﺘها ﻓرصۀ جديدۀ للﺤیاۀ واألمل والفرح بفضل انﺘصار واحد ﻓی الﺤیاۀ ال ثانی له،
وهو انﺘصار الﺤبّ على قبح العالم ،وهذه رسالۀ واضﺤۀ تﺤمل معانیها ودالالتها وتﺤريضاتها.
ن هناک أکثر من تفسیر لذلک؛ ﻓمن ناحیۀ أولى األديبۀ سناء شعالن مهﺘمۀ بکﺘابۀ
ويبدو أ ّ
السیّناريو ،ولها تجاربها النّاجﺤۀ ﻓی ذلک ،ومن ناحیۀ ثانیۀ هی -بالﺘّأکید -تبﺤث عن شکل
جديد ﻓی مغامرۀ تجريبیّۀ ﺧاصّۀ ،ومن ناحیۀ ثالثۀ هی منﺤازۀ بشکل واضح إلى سرعۀ
السّرد کی تنﻘذ الﻘارئ من الملل المفﺘرض ﻓی روايۀ کبیرۀ الﺤجم ،وتشﺤن المﺘلﻘّی بالﻘلق
الذی يجعله مﺘوثّباً لمعرﻓۀ المﻘبل من األحداث دون أن يسﺘطیع أن يضیّع أیّ مشهد من
مشاهد الرّوايۀ ،وأقول مشهداً انطالقاً من تﻘسیمات السّیناريو السّینمائیّ ،وال أقول اللّوحۀ
السّرديّۀ انطالقاً من تشکیالت الﺘّکوين الرّوائیّ.
وقد اسﺘعانت سناء شعالن بﺘﻘنیّۀ النّﻘاط المﺘﻘطعۀ لﺘفصل ﻓصالً کامالً بین المشهد واآلﺧر
ن بعض المشاهد عندها لم تﺘجاوز مﻘدار ﻓﻘرۀ أو ﻓﻘرتین ،ولکنّها کانت
ﻓی الرّوايۀ ،حﺘى أ ّ
کاﻓیۀ لﺘنﻘل أحداثاً کثیرۀ ،وتﺘنﻘل إلى غیرها بسالسۀ وسهولۀ دون قطع وتیرۀ السّرد ،أو
الوقوع ﻓی ﻓخّ الﺘّفاصیل المملّۀ الﻘاتلۀ.
ن اسﺘعراض مشهد واحد من هذه المشاهد يکفی لﺘمثیل حالۀ االﺧﺘزال الکبیرۀ للسّرد
إ ّ
ﻓی الرّوايۀ لصالح سیرها برشاقۀ واﻓﺘﺘان وجذب للمﺘلﻘّی دون أن تﺘعثّر بالوصف واإلسهاب
واإلطالۀ والوقو ف عند أحداث کثیرۀ ال ضیر من إعدامها لصالح رکض السّرد باﺧﺘراق
333
اسناد و متون علمی عربی
لألنفاس والﺘّوقعات والﺘّشوّف للمﻘبل من األحداث منذ أيام لم يﻘرأ على «بهاء» أيّاً من
ن يضمّها إلى صدره ،وهی تذوی يوماً
ن يراقبها ،وأ ْ
الصّفﺤات ﻓی مخطوطﺘها ،هو يکﺘفی بأ ْ
بعد يوم ،ويضع الورد الطبیعیّ ﻓی شعرها ،ويﺘلمّس معها نسمات الصّیف الدّاﻓئۀ الﺘی تهبّ
علیهما من النّهر مﺤمّلۀ بضﺤک المﺘنزّهین وصخبهم وﻓرحهم .هو يهمس لها بالکثیر من
قصص طفولﺘهم ﻓی المیﺘم حینما کان أمیرها األوحد ﻓی الﺤیاۀ ،ويﺤدّثها بلوعۀ عن بﺤثه
الطّويل عنها ،ويﺘغزّل بجمالها األحمر الذی لم يسرقه المرض ،ولم تهدمه السّنون الﺘی
قاربت على السّﺘین؛ ﻓال تزال حبیبﺘه حمراء شابّۀ ياﻓعۀ ،وإن کانت ﻓی السّﺘین من عمرها.
أسطوریّۀ الزّمن:
والزّمن ﻓی هذه الرّوايۀ هو زمن دائریّ ال ينﺘهی ،ولکنّه يبدأ من حیث ينﺘهی ،وينﺘهی من
حیث يبدأ ﻓی دورۀ دائمۀ تکرّر أﻓعال الﺤزن والمعاناۀ ،ولذلک لنا أن نصف هذا الزّمن
الدّائریّ بأنّه زمن أسطوریّ من حیث عدم انﺘهائه ،وتکرّره مرّۀ تلو األﺧرى ،وقد ﻓرض
سطوته على أجواء الرّوايۀ عبر تﻘنیﺘین ،وهما:
ن الزّمن الدّائریّ المغلق هو زمن أسطوریّ؛ ألنّه باﺧﺘصار ال ينﺘهی ،وإنما يبدأ
من المعلوم أ ّ
من حیث النّهايۀ ،ويعود من جديد إلى البدايۀ ،ﻓهو زمن مکرور ال يمکن أن يﺘوقّف أو
334
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ينﺘهی ،ومن هنا تﺘأتى أسطوريّﺘه وسطوته وﻓزعه؛ إذ هو غیر قابل لالنﺘهاء ،ودائم الﺘکرّر
والﺘجدّد ﻓی حیوات البشـر ،وکما هو واقع معیش ﻓی حیاۀ بطلی الرّوايۀ «بهاء» و
«الضّﺤّاک».
ﻓالزّمن األسطوری هو من الزّمن الدّوریّ الذی نجده ﻓی شکل حﻘیﻘۀ انثروبولوجیّۀ ﻓی
الﺤضارات الﻘديمۀ کلّها ،وهو قائم على إمکانیّۀ تکرار الزّمان مع تکرار األﻓعال النّموذجیّۀ
المﺤاکیۀ لفعل مﻘدّس أوّل ،وال يخﺘلف هذا الزّمن عن الزّمن األوّل زمن أساطیر الخلیﻘۀ؛
ن الخلق عمل مﺘجدد أبداً ،ﻓالزّمن األسطوریّ کما يراه
ن أساطیر الخلیﻘۀ تنطوی على أ ّ
أل ّ
أرنست کاسرر زمن « بیولوجیّ يراه البدائیّ سیاقاً لمراحل حیاتیّۀ مﺘباينۀ الجوهر ،ﻓالظواهر
الزّمنیّۀ المﺘمثّلۀ ﻓی الطّبیعۀ کﺘعاقب الفصول وحرکات األجرام السّماويّۀ وغیرها تعدّ دالئل
على ﺧطّۀ ﺧیالیۀّ مماثلۀ لخطۀ حیاۀ اإلنسان وحیاۀ الطّبیعۀ» والزّمن األسطوریّ زمن
مطلق قابل لالسﺘعادۀ والﺘّکرار والعودۀ إلى البدايۀ؛ ﻓهو زمن البدايات والعود السّرمدیّ وقد
صنعت سناء شعالن هذه األسطوريّۀ الدّائريّۀ من لعبۀ الﺘّﻘسیم الدّاﺧلیّ للرّوايۀ؛ ﻓهی تﺘکوّن
من ثالثین ﻓصالً تنﺘظم حیاۀ بطلی الرّوايۀ من البدايۀ األولى (والدتهما) حﺘى البدايۀ
األﺧرى (زمن نسیانهما ،وانطالقهما ﻓی دنیا الﺤبّ) ،وال شکّ أن تﻘسیم الرّوايۀ إلى ثالثین
ن االسﺘهالالت الﺘی بدأت بها الفصول
ﻓصالً يشیر إلى مدّۀ الشهر وهو 30يوماً ،ﻓی حین أ ّ
عددها سبعۀ ،وهذا بمﻘدار عدد أيام األسبوع ،أمّا عدد نجوم «األوريغامی» ﻓهو 3۶5نجمۀ،
وهو عدد أيّام السّنۀ ،وباسﺘﺤضار أيام األسبوع مع أيام الشّهر مع أيّام السّنۀ ،يﺘکوّن عندنا
مفهوم الزّمن المشکّل للعام ﻓی الﺘّﻘويم اإلنسانیّ .والعام ﻓی الرّوايۀ ال ينﺘهی ،ﻓﻘد بدأت
الرّوايۀ به وﻓی نهايﺘها ،لم نجد کلمۀ نهايۀ ،لینﺘهی الزّمن ،بل تؤکد الرّوائیّۀ أسطوريﺘه ،بأن
بدأته من جديد بکلمۀ «البدايۀ» لﺘجعل منه زمناً دائريّاً أسطوريّاً ال ينﺘهی ،ويبدأ من حیث
ينﺘهی ،وينﺘهی من حیث يبدأ ،ويفرض سطوته على البشـر باسﺘمراريﺘه ،وعدم ﺧضوعه
ن دورۀ الزّمن الثّالثینیّ (مﻘدار شهر)
لجبروت الموت واالنﺘهاء .والمدهش ﻓی األمر أ ّ
حصّلﺘها الرّوائیّۀ من سطوۀ النّسیان ،إذ هی تربط کلّ نسیان بیوم من أيّام الشّهر ،ﻓی حین
دورۀ الزّمن السّباعیّ (مﻘدار األسبوع) حصلّﺘها الرّوائیّۀ من سطوۀ الﺘّذکّر الﺘی بنﺘها من
تذکّر الجمل الﺘی کﺘبﺘها بطلۀ الرّوايۀ بهاء ﻓی داﺧل نجوم «األوريغامی» المغلﻘۀ الﺘی هی
وحدها تعرف المکﺘوب ﻓیها ،وعندما يﻘرؤها «الضّﺤّاک» علیها إنّما يﺤاول أن يذکرها بما
کﺘبتْ ثم نسیتْ ،وعند إحصاء عدد الجمل المکﺘوبۀ ﻓی نجوم «األوريغامی» عبر امﺘداد
ن عددها هو ،3۶5وهو عدد أيّام السّنۀ ،وبذلک تغدو تولیفۀ الزّمن
الرّوايۀ کلّها يﺘّضح أ ّ
کاملۀ ﻓی هذه الرّوايۀ :الیوم واألسبوع والسّنۀ ،وهی مکوّنۀ من تشکیل البناء السّردیّ
335
اسناد و متون علمی عربی
الدّاﺧلیّ للرّوايۀ ،وبذلک تﻘدّم الرّوائیّۀ -بﺘﻘنیّۀ ﻓائﻘۀ وابﺘکاريّۀ -زمناً داﺧلیّاً ينﺘظم الرّوايۀ
بدل اإلحالۀ المباشرۀ إلى الزّمن الخارجیّ الذی تﺘهرّب منه الرّاويۀ لصالح زمنها الدّاﺧلیّ
الذی يشکّل وقعها الخاصّ الذی يضبط الفعل ،ويﻘطعه ظاهرّياً عن عالقﺘه باألزمان الخارجیّۀ
المؤّرﺧۀ عند البشر ،ﻓی حین هو ﻓی حﻘیﻘۀ األمر ﻓی البنیۀ الدّاﺧلیّۀ للﺘّأويل يشیر مباشرۀ
إلى هذه األزمان الﺘی احﺘوتْ على أﻓعال األلم والهزيمۀ والعذاب ﻓی الذّاکرۀ الفرديّۀ
والجمعیّۀ .ومن هذه الﺘّولفۀ الزّمنیّۀ السّرديّۀ الﺘی ﺧلﻘﺘها سناء شعالن من (عدد الفصول
الثّالثین +اسﺘهالالت األوريغامی السّبعۀ +عدد نجوم األوريغامی الـ )3۶5يﺘجلّى صراع
الزّمن واألﻓعال ﻓی الرّوايۀ؛ ﻓمن ناحیۀ أولى هناک سطوۀ الشّهر +النّسیان ،وﻓی النّاحیۀ
الثّانیۀ هناک سطوۀ األسبوع +الﺘّذکّر ،ومن ناحیۀ ثالثۀ هناک سطوۀ أيام السّنۀ الـ 3۶5
الﺘی تجمع بین النّسیان والﺘّذکّر ،وبین هذه الﻘوى الثّالث الﺘی تکوّن ﻓکرۀ الزّمن عند
اإلنسان تعیش أحداث حیاۀ «بهاء» و «الضّﺤّاک» الﺘی تغرق ﻓی النّسیان الذی هو ﻓی
حﻘیﻘۀ الوضع تذکّر کامل ،ﻓال يمکن أن يﻘوم البطالن بفعل النّسیان إالّ إن قاما بفعل
الﺘّذکّر کامالً ،وال يمکن أن يکون الﺘّذکّر حﻘیﻘیّ إالّ عند البوح والﺘّعرّی ،ومن هذا المنطلق
عرﻓنا حﻘائق حیاتهما بکلّ ما ﻓیها من ﻓجائع وﻓضائح ووجع ،لﻘد غدا االعﺘراف ﻓی هذه
ن أکﺘب مذکراتی لﺘکون
الرّوايۀ هو تطهّر ،تماماً کما هی الکﺘابۀ ﻓیها تطهّر قرّرتُ الیوم أ ْ
روايۀ اعﺘراف لـ «الضّﺤّاک» الذی علیه أن يعرف الﺤﻘیﻘۀ الکاملۀ عنّی ،وعن ضیاعی ﻓی
دروب الدّنیا قبل أن أنسى الدّروب والطّريق والمعالم؛ لﻘد کانت رحلۀ العمر دونه مضنیۀ
ومذلّۀ وﺧاسرۀ بالمﻘايیس جمیعها ،إلى حدّ أنّنی ضیّعت حﻘّی ﻓی أن أحلم بأن أسیر ﻓی
دربه؛ ألنّنی ضیّعﺘنی إلى حدّ الفﻘد الکامل ،وما أظنّ أنّه سیعرﻓنی اآلن لو رآنی ،ربما
ن لمس روحی بنظراته ،أو شمّ رائﺤۀ جسدی المزکوم بعفن
مالمﺤی تذکّره بی ،أمّا إ ْ
ن بهاءه کما کان يسمینی قد تصدّعتْ وتالشت .لیس
الرّجال والرّذيلۀ ،ﻓسوف يدرک أ ّ
المرض الذی ﻓﺘک بی هو من يدﻓعنی اآلن إلى الکﺘابۀ له ،بل هی رغبﺘی ﻓی أن أتطهّر
من النّجس الذی لﺤق بی ﻓی رحلﺘی المضنیۀ ﻓی حلبۀ الصّراع الشّرس غیر المﺘکاﻓئ بین
امرأۀ وحیدۀ معدمۀ وبین حیاۀ مﺘوحّشۀ مﺘنمّرۀ .هم يسمون هذه الﺤلبۀ الدّامیۀ الﺤیاۀ،
وأنّا أسمیها العذاب ،کما يسمون الکﺘابۀ موهبۀ وترﻓاً وأدوات للمبدعین والمﺘطهّرين ،وأنا
اسمیها طريﻘۀ اعﺘراف واحﺘجاج على الﺤیاۀ وظلمها وتضییعها لنا نﺤن معشر الضّعفاء
والمنکوبین والمنکودين.
33۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
وذکريات طفولﺘه وألم انﺘظار اسﺘیﻘاظ حبیبﺘه من الغیبوبۀ عندما کﺘب روايۀ «أَدْرَکَهَا
النّسیانُ» ،وعندما اجﺘمع العاشﻘان ﻓی نهايۀ الرّوايۀ قرّرا أن يسﺘهال الﺤیاۀ الطّاهرۀ السّعیدۀ
بفعل الکﺘابۀ المشﺘرکۀ ،وأن يکﺘبا روايۀ مشﺘرکۀ جديدۀ «بهاء والضّﺤّاک» يکﺘبان اآلن
روايﺘهما الجديدۀ المشﺘرکۀ الﺘی سﺘﺘﺤدّث عن رجل عاشق اسمه الضّﺤّاک لم يسﺘطع أن
يخرج حبیبﺘه «بهاء» من غیبوبﺘها األزلیّۀ بسبب إصابﺘها بسرطان الدّماغ ،ﻓدﺧل ﻓی
غیبوبۀ مماثلۀ لغیبوبﺘها لیلﻘاها هناک ﻓی عوالم العدم والمجهول حیث هی مسجونۀ هناک
إرادتها قهر
ﻓالرّوايۀ تجعل من ﻓعل الکﺘابۀ ﻓعالً مطهراً ومﻘدّساً ،ولذلک هاجمت الرّوايۀ من يبیعون
أقالمهم ،وجرّمﺘهم بنفس جريمۀ من يبیعون األجساد ،ﻓال ﻓرق بین بیع جسد أو قلم،
ولعلّ بیع الﻘلم هو أبشع ،ولذلک کانت ﺧسارۀ «بهاء» ﻓی بیعها لﻘلمها وإبداعها ال تﻘلّ
قبﺤاً وﻓجیعۀ عن بیعها لجسدها للرّجال الذين دﻓعوا المال لها مﻘابل شرﻓها وکرامﺘها
وکبرياءها و « عمرها هی اعﺘادتْ على أن تبیع لهم کلماتها کی تعﺘاش بها ،بعد أن ضاقت
ذرعاً بزبائنها الذين کانوا يشﺘرون جسدها مﻘابل نﻘودهم النّجسۀ ،وضاقوا بشبابها الذی
غادرها بعد طول تلذّذهم به ﻓأﺧذتْ تﺘاجر بکلماتها ،وتمارس دعارۀ الﻘلم بدل دعارۀ
ن بیع الﻘلم أقلّ رﺧصاً من بیع الکلمۀ،
الجسد» .حﺘى عندما حاولتْ بهاء أن تﻘنع نفسها بأ ّ
ن البیعین هما ع لى درجۀ واحدۀ من الرّﺧص والخسّۀ:
کانت ﻓی أعماقها مؤمنۀ بعمق بأ ّ
ن أکبر انﺘصار حﻘّﻘﺘه لنفسی الوطن کان عندما قرّرتُ بﺤزم أن أوقف االتّجار
کنتُ أعﺘﻘد أ ّ
بنفسی وعرضی ،وحصـرتُ البیع والشـّراء ﻓی کلماتی وإبداعی بعیداً عن جسدی ،بعد أن
ن بیع الکلمات والمواقف أقلّ من بیع األجساد واألعراض ،وأوهمتُ نفسی
أقنعتُ نفسی بأ ّ
بأنّنی مﻘﺘنعۀ بهذه المفاضلۀ بین بیعین رﺧیصین ال يمکن أن نفضّل أحدهما على اآلﺧر
ﻓی الﺘّنخیس والﺘّسلیع.
من األمور المدهشۀ بﺤقّ ﻓی بناء هذه الرّوايۀ أنّها ال تخضع أبداً لسلطۀ الزّمن الﺘّراتبیّ،
بمعنى أنّها ال تﺤﺘاج إلى الﺘّس لسل الرّياضیّ الطّبیعیّ من الرقم واحد إلى الرّقم ثالثین کی
يسﺘﻘیم السّرد ،ويسیر ﻓی سیرورته الطّبیعیّۀ مﺤمّالً باألحداث واألﻓعال والمواقف ،بل هناک
ظاهرۀ مدهشۀ ﻓی تشکیل الﺘّرتیب ﻓی هذه الرّوايۀ؛ إذ يمکن بکلّ سهولۀ وبساطۀ أن نضع
ﻓصالً مکان آﺧر دون أن تنهار الرّوايۀ ،أو يﺘأثر سردها ،أو تنهار لﺤمﺘها الدّاﺧلیّۀ ،وقد تأتّى
ن نضع
ذلک من ذکاء اسﺘخدام تﻘنیّۀ االسﺘرجاع ،ب شکل يسمح -على سبیل المثال -بأ ّ
الفصل األﺧیر بدل الفصل األوّل أو مکان أیّ ﻓصل ﻓی الرّوايۀ دون أن تنهار الرّوايۀ ،أو
337
اسناد و متون علمی عربی
يﺘزعزع تنظیمها الدّاﺧلیّ؛ ألنّها روايۀ قائمۀ على الﺘّذکّر واالسﺘدعاء واالسﺘرجاع ودﻓق
الذّکريات ،ومن أیّ نﻘطۀ بدأ ذلک لن يؤثّر على سیر أحداث الرّوايۀ أو يکسـر مﺘعﺘها ،وقد
ساهم الزّمن الدّائریّ الذی بُنیت الرّوايۀ علیه على تعزيز هذه الﺘّﻘنیّۀ ،وجعل الرّوايۀ عبارۀ
عن ثالثین نسیاناً موجعاً قاب لۀ لالصطفاف السّردیّ دون أیّ سلطۀ لﺘراتبیّۀ الزّمن الﺘّعاقبیّ
علیها.
فظائعیّۀ المکان:
على الرّغم من انﺘصار الرّوايۀ للمکان الﺤاضن حیث البرد والصّﻘیع الذی هو بديل للوطن
ن أنّها ال تصرّح باسم أیّ مکان على وجه الﺘّﺤديد،
الخاذل حیث االحﺘراق واأللم ،إالّ أ ّ
وتﺘرک للﻘارئ أن يخﺘار المکان المفﺘرض لهذه األحداث الﺘی يمکن أن تﺤدث ﻓی أیّ
مکان ﻓی المعمورۀ ما دام هناک وجع وألم وحرمان .والمکان ﻓی ظاهرۀ ،أو ﻓی بنیﺘه
الخارجیّۀ ينﺤصر ﻓی مدينۀ ثلجیّۀ باردۀ حیث بیت «الضّﺤّاک» الذی يﻘبع قرب نهر بارد
مﺘجمّد ﻓی معظم أيام السّنۀ ،ولکن السّرد المﺘاهۀ ﻓی الرّوايۀ يﺘأرجح ﻓی کلّ مکان حﺘى
يعﺘﻘد المعﺘﻘد أنّه يمﺘدّ عبر أماکن الدّنیا کلّها ما دام هناک ألم وظلم ومعاناۀ.
ﻓهذه الرّوايۀ عندما تسﺘﺤضر المکان ،ﻓهی تسﺘﺤضر مکاناً مأزوماً موجوعاً ،ال تﺤديد له على
وجه الدّقّۀ ،وال نعرف له اسماً ،ولکنّه مکان ﻓیه الﻘﺘل والذّبح والثّورات والنّهب والظّلم
والفساد ،ولذلک هی ال تبالی به وال يعنیها أمره ،وترﻓض أن تسمّیه وطناً لها ،کما ترﻓض
أن تسمّی نفسها مواطنۀ ﻓیه ،وتراه مکاناً ﺧراباً ،وصورۀ کبرى عن المیﺘم؛ ﻓالوطن والجغراﻓیا
کبیر. میﺘم نظرها ﻓی جمیعها هی لها الظّالمۀ
وﻓی هذا المکان الخاذل حیث المیﺘم الوطن تﺤدث األمور المﺘوحشّۀ جمیعها من ظلم
وقﺘل واغﺘصاب واسﺘغالل ونهب وسرقۀ وبطش وتعذيب وقهر ،ولذلک ال نجد «بهاء» تشیر
إلى هذا المکان إالّ بالغضب والکره ،وترﻓض أن تکون جزءاً منه ،وال تبالی بمصیره ،أو بما
يﺤدث به وتنﺤصـر أحالمها وأحالم الضّﺤّاک ﻓی الهروب منه کم يشعرُ اآلن بذنب ملوّع؛
ألنّه نکث وعده لها ،ولم يهرّبها من المیﺘم قبل عﻘود طويلۀ! کان علیه أن يهرّبها من میﺘم
األيﺘام ،ومن میﺘم الوطن ،وأن يشارکها ﻓیما حصل علیه من حظوظ سعیدۀ عندما وصل
إلى هذه األرض مع ابن عمّ أبیه ،لیعیش حیاۀ کريمۀ بهیجۀ ال ينﻘصها إالّ أن تکون معه،
و بهاء تسخر من الذين يدّعون الوطنیّۀ ﻓی أوطان مﺤﺘرقۀ وهو کان ﺧیر من يﺘکلّم عن
الوطن والوطنیّۀ ،إذ ک انت تعنی عنده الﺘّنفّع واالسﺘغالل بأشکاله المﺘاحۀ له بﺤکم وظیفﺘه
338
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
اإلداريّۀ الﺤسّاسۀ ﻓی المدينۀ .أمّا إن کانت الوطنیّۀ تعنی البذل والعطاء والﺘّضﺤیۀ ،ﻓهو
کان يلﻘی بها ﻓی وجه المساکین والمسﺘضعفین من أبناء الوطن لیدﻓعوا ثمن وطنیﺘهم
باإلجبار؛ ﻓالﻘسمۀ عنده وعند أمثاله من المزورين کانت واضﺤۀ تماماً؛ ﻓالوطن لهم،
والوطنیّۀ للفﻘراء والمنکودين والمسﺘضعفین والشّرﻓاء وأصﺤاب الضّمائر الﺤیّۀ والذمّم
النّظیفۀ الﺘی ال تُباع وال تشﺘرى .والمفجع ﻓی هذه األوطان المیاتم الﺘی تهرب بهاء منها
أنّها تسیر لﺤظۀ تلو أﺧرى نﺤو الدّمار ،وأن ال أمل ﻓیها للنّجاۀ أو اإلصالح ،تماماً کما ال
ﻓرصۀ ﻓیها النﺘصار الﺤقّ والفضیلۀ ،ومﺤاربۀ الفساد ،ومعاقبۀ المفسدين؛ ﻓهی عوالم مفلسۀ
تماماً وأنا أراقب قطعان الجاموس تسرح ﻓی السّهوب ،تذکّرت الجیاع ﻓی کلّ مکان ﻓی
أصﻘاع هذه المعمورۀ ،وحسدتُ األبﻘار على اﺧﺘالف أنواعها وسالالتها ﻓی هذا المکان وﻓی
بالدی على واﻓر حظّها مﻘارنۀ بعذابات البشـر ﻓی کلّ مکان ،وقرع ذهنی سؤال قلق نخزه
بوجع مسلّۀ عمّا تراه يﺤدث اآلن ﻓی مدائن الشّرق الﺘی ﻓارقﺘها وهی تسﺘعر بالنّار والفﺘن
واالبﺘالءات والمصائب ،ويجوبها اللّصوص والﻘﺘلۀ آمنین ﻓرحین ،ويموت ﻓیها األبرياء
واألبطال والصّالﺤین ،ﻓی حین تسمن الکالب واألبﻘاروالخنازير والفئران اآلدمیّۀ حﺘى
بسمنﺘها تخﺘنق
وتزداد الفجیعۀ ﻓی نفس بهاء ألنّها تدرک مﻘدار الخسارات حولها کلّ شیء حولی أصبح
ﺧاسراً بامﺘیاز؛ المدن والمواطنون واألﻓکار واألحداث والمذعنون والرّاﻓضون جمیعهم اآلن
ﺧاسرون ،ال شیء هناک ﻓی األﻓق سوى الخسارۀ ،والجمیع ضلّوا الدّرب ﻓی مﺘاهۀ تاريخیّۀ
مﻘاومۀ دون ﻓیها ينزلﻘون مخیفۀ
وتکون الخسارۀ الﺤﻘیﻘۀ لـ «بهاء» عندما تخسر انﺘمائها لوطنها ،وال تعود تبالی بمصیره ما
دام هذا الوطن لم يﻘم بدوره الطّبیعیّ تجاهها ،ﻓلها عندئذٍ أن تخلعه غیر آسفۀ على ذلک
ال تعنینی ﺧسارات الﺘّاريخ والنّاس أجمعین؛ ﻓمنذ زمن طويل أصبﺤتُ بفعل الﺤزن
والوحدۀ والمعاناۀ کائناً ال ينﺘمی إالّ لنفسه ولذاته ولمعاناته ،وال يﺤرّکه أیّ صوت ﻓی الخارج
أيّاً کان ،ولذلک لم يعد يشکّل ﻓارقاً عندی إلى من أنﺘمی ،وأين أسکن ،وما اسم جماعﺘی
أو حضارتی ،ما دمتُ نکرۀ مضیّعۀ ﻓیهم ،إلى حدّ أنّنی ال أعرف لی اسماً أو نسباً .أنا ﻓی
هذا العالم ممّن لیس لهم بواکٍ أو ناعون ،ولذلک ال أجید أن أبکی على أیّ أحد ﻓی المﻘابل
نجد الضّﺤّاک الذی وجد وطناً ثلجیّاً يﺤﺘضنه ،ويﺤبّه ،ويعوّضه عن وطنه الطّارد له ولغیره
من أبنائه؛ ﻓهو يشعر أنّه اآلن ﻓی وطنه؛ ﻓالوطن عنده هو االحﺘضان والﺤبّ واالکﺘفاء ،وهذا
المکان قد احﺘضنه ،وأحبّه ،ولذلک هو وطنه ،أمّا تلک الخرائب الﻘاسیۀ ﻓی الشّـرق حیث
يرتع اللّصوص والﻘساۀ ،ﻓهی لیست أوطاناً ﻓی نظره ،إنّها لیست أکثر من ﺧرائب تاريخیّۀ
قد سطا علیها لصوص عابرون للﺘّاريخ؛ إذ ﺧرجوا من رحم الماضی حیث قصص الشّطار
339
اسناد و متون علمی عربی
http://www.khiyam.com/news/article.php?articleID=31490
340
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
هذه الرّوايۀ تزعم أنّها منﺤازۀ إلى النّسیان وتجاوز الماضی بما ﻓیه من ألم ،حﺘى أنّها تدعو
إلى تجاوز الﺤاضر ،والﺘّطلّع إلى المسﺘﻘبل ،ولکن الﺤﻘیﻘۀ عکس ذلک تماماً ،ﻓهی تلمز
النّسیان ،وهی تدعو إلیه ،وتکرّس الﺘّذّکر وهی تهرب منه؛ ﻓﺤﺘى بهاء لم تسﺘطع أن تهرب
إلى النّسیان إلى عندما عاشت الواقع کامالً ،وباحت بأسرارها جمیعها ،والضّﺤّاک کذلک
حاول أن ينسى ما حدث له ﻓی أرض الوطن ،وأن يزوّر ماضیه ،ولکنّه ظلّ حبیس وجعه
وتذکّره لﻘد أتﻘن کذباته الﺘی زوّرها کما يشﺘهی؛ ﻓأﺧبر الجمیع ﻓی عوالم الثّلج والصّﻘیع
ن جدّه األکبر کان يملک آبار نفطیّۀ قبل أن يخسـرها على طاولۀ
أنّه سلیل أمراء الشّرق ،وأ ّ
ن والده کان من أعاجیب دهره ألنّه وُلد بأسنان بعد أن حملت أمّه به لعامین
الﻘمار ،وأ ّ
کاملین ،وأنّه طار نﺤو نجم ﻓی السّماء ﻓی لیلۀ قدر ،واﺧﺘفى هناک إلى األبد .لﻘد ظلّ
يکذب على الجمیع حﺘى تﺤوّل إلى الکذب على الورق لینسى أوجاعه جمیعها ،ﻓنجح ﻓی
ذلک ،وأصبح روائیّاً شهیراً ألنّه يجید أن ينﻘل األلم من الصّدر إلى الورق؛ لکنّه على الرّغم
من ذلک ظلّ يﺘذکّر أوجاعه اللّیلۀ ال يريد أن يﺘلوَ على نفسه سوى أحزانه الﺘی اسمها
ذکرياته واالغﺘصابات المکرورۀ إلنسانیﺘه ﻓی المیﺘم والشّارع والمعﺘﻘل ،وال يريد أن يﺤلم
بأیّ امرأۀ سوى حمرائه الفاتنۀ النّائمۀ حﺘى ولو کان عارياً ﻓی حضن هذه العاشﻘۀ الشّﻘراء
الﺘی قضمﺘه ،وقرقشت عظامه ،ونامتْ ﻓی جلده،وزکمتْ أنفه برائﺤﺘها المنﺘنۀ .لﻘد بدأت
الرّوايۀ برغبۀ الضّﺤّاک ﻓی أن يبعث ذاکرۀ بهاء من العدم ،ولذلک أﺧذ يﻘرأ لها ﻓی
مخطوطﺘها الرّوايۀ لعلّ ذلک ينعش ﻓعلها إذن علیه أن يﻘرأها علیها؛ لعلّها تکون مﺤرّضاً
لها على الﺘّذکّر ،ومﺤاربۀ طغیان النّسیان الذی أَدْرَکَهَا ﻓی وقت هی أمسّ الﺤاجۀ ﻓیه إلى
الﺘّذکّر ،وهو وقت العشق ولﻘاء حبیبها الصّغیر الکبیر الضّﺤّاک ،ولکنّه عندما اکﺘشف کارثیّۀ
ما هو موجود ﻓی هذه المخطوطۀ قرّر أن ينﺤاز إلى قرار بهاء،وهو النّسیان ،وأحرق
المخطوطۀ،وکﺘب لها ذکريات جديدۀ ﻓی روايۀ أطلق علیها اسم «أَدْرَکَهَا النّسیانُ».
341
اسناد و متون علمی عربی
لﻘد وصل الضّﺤّاک إلى نﻘطۀ اإلﻓالس الﺘی وصلت بهاء إلیها من قبل عندما اسﺘسلمتْ
للنّسیان هذا المرض عندما يلﺘهم ذاکرتی سوف يﻘضی على کلّ ما ﻓیها من ألم وتوجّع
وتمزّق وتهاﻓت ،وأﺧیراً سوف يدرکنی مدرک ،وينﻘذنی منﻘذ،إنّه النّسیان من سوف
ن
يدرکنی ،وينﻘذنی من ذاکرتی المشﺤونۀ باأللم ،وأنا من کنتُ أحلم أيّها الضّﺤّاک بأ ّ
تدرکنی ،وأن تنﻘذنی من أحزانی وضیاعی وأوهامی ،ولکنّ المرض قد سبﻘکَ إلیّ ،وقرّر
أن يسﺘأثر بی اسﺘئثاراً کامالً.
والطّريف ﻓی األمر أن الشّرط االﻓﺘراضیّ لـ «بهاء» لالسﺘیﻘاظ من غیبوبۀ نسیانها کانت أن
تعیش حیاۀ يﻘظۀ کلّها نسیان ،وهذا ما کان ﻓعالً؛ ﻓهی لم تسﺘیﻘظ من سباتها الممیت
لمدّۀ عامین إالّ عندما أحرق الضّﺤّاک روايﺘها المخطوطۀ حیث کﺘبت سیرۀ حیاتها ،وکﺘب
لها تاريخاً جديداً ﻓی روايۀ جديدۀ أسماها «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» ،ثم انﺤاز إلى رغبﺘها ﻓی
االرتداد إلى عوالم الطّفولۀ ،وانضمّ إلیها ﻓی ذلک ،وهجر حیاته بﺘفاصیله جمیعها ،وتفرّغ
للفرح والطّفولۀ والﺤبّ هو يعیش معها بجسد رجل على أبواب السّبعینیّات من عمره،
وبروح طفله الصّغیر المﺘواری ﻓی أعماقه الذی اسﺘطاع بعد عﻘود طويلۀ أن يبرّ بوعده
لﺤبیبﺘه الصّغیرۀ ،وأن يهرّبها من سجنها ﻓی المیﺘم ،وأن يهرب بها نﺤو البعید؛ لیعیش
معها أجمل تفاصیل السّعادۀ والفرح والﺤرّيۀ والبﺤبوحۀ؛ ﻓیسیر معها تﺤت المطر ،ويجری
معها ﻓی الطّرقات الصّغیرۀ بین البیوت الﻘديمۀ ،ويﻘرعان أجراس البیوت ،ويولیان هاربین
وهما مغرقان ﻓی الضّﺤک ،ويشربان المرّطبات الباردۀ ﻓی زيارتهما لمدينۀ األلعاب،
ويﺤضنها إلى صدره وهی تخشى األشباح ﻓی مدينۀ الخوف ،وينفﻘان النّﻘود بسخاء على
شراء األلعاب المسلّیۀ والﺤلويّات والسّکاکر والمرطّبات والمثلّجات ،ويﺘشارکان ﻓی أﺧذ
دروس ﻓی الﺘّمثیل المسرحیّ والعزف على «البیانو» والرّقص الذی کان مﺤرّماً علیهما
حرمۀ کاملۀ ﻓی المیﺘم ،کما کانت مﺤرّمۀ علیهما المباهج واألﻓراح واألمل المهرّب إلیهما
من أیّ مکان کان لﻘد قرّرت بهاء وقرّر الضّﺤّاک أن ينسیا کلّ شیء ﻓی الماضی إالّ
اسمیهما ،ﻓﻘد صمّما على االحﺘفاظ بهما ألنّهما أرثهما الوحید السّعید من الماضی الﺘّعیس،
وکلّ منهما حصل على اسمه من اآلﺧر ال من أسرته ووطنه الضّﺤّاک عرض على بهاء أن
تخﺘار لها اسماً جديداً إن کانت ترغب ﻓی ذلک؛ کی يﻘطعها من الماضی بشکل کامل ،بعد
أن حظیتْ بﺤیاۀ جديدۀ ومولد جديد ،لکنّها صمّمتْ على أن يظلّ اسمها بهاء ،وأن يظلّ
الضّﺤّاک اسمه
لکن الرّوائیّۀ لم تسهّل ﺧیارات النّسیان والﺘّذکّر ﻓی هذه الرّوايۀ ،بل دﻓعﺘها إلى الﻘلق
والﺤیرۀ والشّک عندما ﺧﺘمت روايﺘها ﻓی الفصل األﺧیر المسمّى «النّسیان الثّالثون:
342
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
الماضی» بجملۀ من النّهايات المفﺘرضۀ والمﻘﺘرحۀ ،وترکت للﻘارئ أن يخﺘار منها ما يشاء
وﻓق قناعاته ومیوله وتوقعاته ،وترکﺘه ﻓی شکّه وظنونه دون أن ترجّح نهايۀ على أﺧرى،
وإنّما ترکت للمﺘلﻘّی أن يخﺘار النّسیان الذی يناسبه ،إالّ أنّها مالت إلى نهايۀ الﺤبّ وانﺘصار
العشق ،ولکنّها لم تجعل ذلک ﻓی مﺘن الرّوايۀ ما قبل نهايۀ األحداث ،بل علّﻘت ذلک بین
ن نهايۀ انﺘصار الﺤبّ هی األمل الوحید لإلنسان کی
النّهايۀ والبدايۀ ،وبذلک اﻓﺘرضت أ ّ
يشفى من جراحه وألمه « ﻓی أﻓق بﺤریّ ما کان هناک ظلّان يرکضان نﺤو الرّحب ﻓرحین
بالعشق الذی ال يموت ،وال أحد کان يعرف لهما اسماً أو ذکريات أو تاريخاً ،والشّمس الﺘی
تغرق ﻓی أﻓق البﺤر الدّامی بها تﺤوّلهما إلى ﺧیالین أسودين يلﺘﺤمان طويالً ﻓی جسد
قبلۀ عمیﻘۀ».
المﺘاهۀ السّرديّۀ الﺘی ﺧلﻘﺘها سناء شعالن ﻓی روايﺘها هذه هی مﺘاهۀ وهمیّۀ إلى حدّ کبیر؛
ﻓهی توهم المﺘلﻘّی بأنّه ﻓی إزاء رح لۀ مضنیۀ ومدوّﺧۀ ﻓی سرد يمﺘدّ لنﺤو سبعین عاماً
من الوجع،وتزيد من ﻓعالیّۀ هذا الوهم عندما تفﺘح المکان والزّمان على ﻓضاءات غیر مﺤدّدۀ،
ن
ﻓال نعرف ﻓی أیّ وقت حدثت أﻓعال الرّوايۀ ،وال ﻓی أیّ مکان،إنّما تکﺘفی بأن تﻘول إ ّ
ذلک قد حدث ﻓی الشّرق حیث يﺘکلّم النّاس اللّغۀ العربیّۀ ،ومن ثم تشیر إلى انﺘﻘال بهاء
إلى الشّمال البارد الثّلجیّ دون أن تﺤدّد البلد أو المکان أو المدينۀ بالضّبط.
ولذلک يشعر المﺘلﻘّی السّطﺤیّ بأنّنا إزاء روايۀ ﺧارجۀ عن المکان والزّمان،ومعنیّۀ بﺤکايۀ
عاشق وعاشﻘۀ الﺘﻘیا بالصّدﻓۀ بعد عﻘود سﺘۀ من الفراق والعذاب ،لیجد العاشق الضّﺤّاک
ن حبیبﺘه بهاء قد عانت الويل ﻓی رحلۀ حیاتها ،وأنّها اسﺘسلمتْ لمرض السّرطان کی
أ ّ
تضع حدّاً لمعاناتها ووجعها ،ﻓی حین کان حظّه أﻓضل عندما هرب إلى البعید ،وعاش ﻓی
وطن بديل حنون علیه .وهذا تأويل سطﺤیّ جدّاً للرّوايۀ،وهو ينزع عنها رموزها الکبرى،
وإسﻘاطاتها الذّکیّۀ اللّماحۀ ،ﻓمنذ اﺧﺘیار زمن السّبعین عاماً لمعاناۀ البطلۀ بهاء نسﺘطیع
أن نسﻘط ذلک على المعاناۀ الکبرى ﻓی تاريخ النّضال العربیّ ﻓی العصر الﺤديث ،وهو نضال
الشّعب الفلسطینیّ إزاء االسﺘعمار الصّهیونیّ الغاشم ،واإللﺤاح على الرّقم سبعین هو إلﺤاح
على هذه المفردۀ؛ ﻓـ «بهاء» هی تجسید للضّیاع العربیّ واالسﺘالب أمام منظومۀ عمالقۀ
من منظومات االسﺘالب حیث يغدو المواطن لعبۀ ﻓی أيدی أنظمۀ الﻘمع الﺘی قد تﺤوّل
ﻓناناً انﺘهازيّاً مثل «يراع طرب» إلى لوطیّ يسﺘغلّ شذوذه للوصول إلى المال والشّهرۀ ﻓی
مجﺘمع مﺘساقط منهار «لکن ثريّاً مشـرقیّاً لوطیّاً سبق المﻘطوعات النّسائیّۀ األﺧرى إلیه،
واتّخذه له ،وأعلى کعبه ﻓی امبراطوريّۀ ثروته ،وأسﺘﺤدث له مشاريع إعالمیّۀ وﻓنیّۀ ألجل
343
اسناد و متون علمی عربی
أن يبﻘیه إلى جانبه؛ ﻓما کان يسﺘطیع أن يفارقه ،أو يسﺘغنی عن ﻓنونه ﻓی الشّذوذ
الجنسـیّ ،بعد أن هجر األغانی الوطنیّۀ والدّينیّۀ واإلنسانیّۀ الﺘی کان يﺘکسّب منها ،ويزعم
أنّه سفیرها لما تﺤمله له من شهرۀ وجماهیريّۀ ودﺧل عريض ،وتخلّى عنها جمیعاً لصالح
شذوذه الذی ﻓﺘح له کنز علی بابا واأللف شاذّ .ﻓـ «بهاء» الرّمز للعروبۀ المسلوبۀ لم تسجّل
ﻓی سیرتها انﺤناء بإکبار ألحد العابرين ﻓی حیاتها سوى لـ «ثابت السـّردیّ» ألنّه مناضل
يداﻓع عن وطنه الذی يسهل أن نعرف أنّه ﻓلسطین من سیرۀ حیاۀ أهله الﺤیاۀ عندهم
کانت تنﺤصـر ﻓی البناء واالمﺘداد واإلﺧالص لﺘفاصیل حیاتهم البسیطۀ حیث العمل لیل
نهار ،وانﺘظار المواسم ،والمشارکۀ ﻓی األﻓراح واألتراح ،وتربیۀ األبناء ،ومعاونۀ الجیران،
ومجاملۀ األقارب واألنسباء ،ثم جاءهم السّخط والغضب وأيام العذاب علی أيدی شرذمۀ من
الجائعین الغرباء المﺤﺘلّین الذين جمعهم الموت والجوع والﺘّشرّد ،ﻓجاءوا إلى أرضهم
تﺤمیهم األسلﺤۀ والعصابات وجی ش االنﺘداب واإلرادۀ الدولیۀ الغاشمۀ الﺘی صمّت آذانها
عن أبسط مبادئ العدالۀ الدولیۀ ،وتواطأت مع تلک العصابات ﻓی أکبر سرقۀ ﻓی الﺘّاريخ،
إذ هی أوّل مرۀ يُسرق ﻓیها بلد کامل! لکن ثابت السـّردیّ رﻓض االنصیاع ألقدار الذّل
واالحﺘالل ،واﺧﺘار قدراً جديداً صنعه بنفسه هذه هی حکايۀ «ثابت السـّردیّ» ،وحکايۀ
شعبه الﺘی تﺘلخّص ﻓی أن ال تکون لهم حکايۀ سوى حکايۀ کابوسیّۀ واحدۀ ،اسمها العذاب
والرّحیل واالنﺘظار؛ ولکنّه دﻓع عمره ثمناً لیغیّر نهايۀ هذه الﻘصّۀ ،لﺘصبح النّهايۀ هی
الﺘّﺤرير ،وال شیء غیر الﺘّﺤرير.
وهذا النّضال ،وهذه الشّهادۀ جعلت شخصیّۀ «ثابت السّردیّ» تخرج على مآالت سائر
شخصیّات الرّوايۀ الﺘی سﻘطت ﻓی الظّل ،ﻓی حین ظلّ هو وحده بنضاله الثّابت الذی
يروى/يسـرد قصّﺘه للﺘّاريخ واإلباء لﻘد عاش «ثابت السّردیّ» بطالً ،واﺧﺘار أن يموت بطالً،
مات سنبلۀ راﻓعۀ الرّأس ،کما عاش زيﺘونۀ شامخۀ ضاربۀ ﻓی األرض ،ولذلک لم أملک إالّ
أن أسمیّه منذ ذلک الیوم باسم الشّهید «ثابت السـّردیّ» الذی أقرأ الفاتﺤۀ على روحه
کلّما قرع اسمه ذاکرتی أو قلبی ،وبذلک اسﺘﺤقّ اسمه «ثابت السـّردیّ» ،کما اسﺘﺤقّ
نهايﺘه المشرّﻓۀ ،وهی الشّهادۀ على ﺧالف النّهايات المخزيۀ الﺘی آلتْ إلیها معظم
الشّخصیّات ﻓی الرّوايۀ الﺘی سﻘطت ﻓی الظّل والعار ومزبلۀ الﺘّاريخ،ولذلک عندما وصلت
رسالۀ «ثابت السّـردیّ» إلى بهاء قدّرتها ،واحﺘفت بها،وشربت ماءها إعالءً لﻘیمﺘها إکراماً
لﻘصیدته ذات الکبرياء الشّامخ طهوتها ﻓی الماء المغلی حﺘى تمزّقت ،ثم شربﺘها کی تﺘمﺘّع
أعماقی بکلّ کلمۀ کﺘبها لی ،وال تسرق النّوائب هذه الکلمات من يدی بعد أن سﻘیﺘها
344
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ن ال أحد يسﺘﺤقّ
ن بهاء تﻘول بهذا الفعل الغرائبیّ أ ّ
لجسدی کی يمﺘصّها حﺘى الثّمالۀ وکأ ّ
الﺤیاۀ إال أولئک الذين داﻓعوا عن الوطن ،أمّا الذين ﺧانوه،وقبلوا بالذّل والصّلح مع األعداء
لم يﺘجاوزوا أن يکونوا صورۀ عن «همالن أبو الهیبات» الذی لم يکن إالّ مسخاً للذّکورۀ
وهو يداﻓع عن العدوّ ،ويدعو للخنوع له وأصبح من هواياتی الﺤمیمۀ أن أتابع تصريﺤاته
ن السّالم الﺤﻘیﻘیّ
السّیاسیّۀ الخطیرۀ حول ضرورۀ الﺘّعايش السّلمیّ مع العدوّ بدل طﺤنه؛ أل ّ
يصنعه الرّجال الﺤﻘیﻘیون ،وهو يرى نفسه رجالً حﻘیﻘیّاً ،ولذلک يطالب بسالم الرّجال
األشاوس الذی يعدّ نفسه واحداً منهم بامﺘیاز بشهادۀ الئﺤۀ کبیرۀ من المومسات وشهادتی
المجیدۀ ،ولذلک کانت بهاء تﺤﺘﻘره ،وتسمّی کلّ شیء جبان باسمه ﻓی حین ظللتُ أطلق
اسم همالن على أیّ شیء ﺧنثى أو جبان ،بل وکانت تخصّه بکلّ عمل ﻓیه احﺘﻘار وازدراء،
وتجعله يمسح بالط حمامها إمعاناً ﻓی إذالله «تصريﺤاته الطّويلۀ المشﺤونۀ باألکاذيب کانت
تضﺤّکنی حﺘى تنسینی ذلک الوجع الذی بدأ ينبتُ ﻓی ثديی األيسر ،وتﺤمّسنی کی
أطلب منه أن ينظّف بالط حمّامی عندما يعود إلى شﻘﺘی ،ويخلع رجولﺘه المطالبۀ بسالم
الذّل والهوان مع العدوّ ،ويلبس أنوثﺘه الکسیﺤۀ الﺘی ترضى بﺘنظیف حمام مومس ﻓی
درجۀ االعﺘزال بسبب الﺘّﻘادم»؛ حﺘى أﻓعال اإلنسانیّۀ والخیر ﻓی صورها جمیعها کانت بهاء
تجعلها حکراً على من کان لهم باع ﻓی درب النّضال والﺤرّيۀ ،ﻓابن عم الضّﺤّاک الذی أنﻘذه
من جﺤیمه وضیاعه ،وأﺧرجه من المعﺘﻘل ،وتبنّاه ،وأﺧذه إلى عالمه حیث المهجر کان
ن والده کان صديق شبابه ورﻓیﻘه ﻓی النّضال وهما يﻘاتالن
أيضاً صاحب تاريخ نضالیّ « أل ّ
ﻓی جبهۀ تﺤرير ﻓی إحدى الﻘرى المداهمۀ من العصابات المﺘنمّرۀ على المسالمین العزّل،
يومها کانا يملکان الکثیر من العزّۀ واإلباء والدّﻓاع» وحﺘى والد الضّﺤّاک کان ﻓدائیّاً ،وقد
عانى نفسیّاً من انکسارات األمّۀ حﺘى اﺧﺘنق ومات لﻘد بﻘی والده عالﻘاً ﻓی مصیدۀ الخراب
والذّل حﺘى مات مخﺘنﻘاً بغاز المدﻓأۀ مع زوجﺘه بعد أن مات ألف مرّۀ قبلها بذلٍ الهزيمۀ
والخذالن والخسارۀ ،ﻓی حین هاجر ابن عمّ والده إلى بالد الثّلج لعلّه يجد ﻓیها ما أضاعه
ﻓی صﺤارى الﺤیرۀ والذّل .و بهاء لم تعشق ﻓی درب حیاتها إالّ الفدائیین والمناضلین ﻓذلک
الفدائیّ الذی أُسﺘشهد قبل أن يزرع قبلۀ على جبین حبیبﺘه هو بطلی ،وذلک العالم الجلیل
الذی اغﺘاله األعادی کی ال يمطر علمه على أبناء جلدته هو ﻓارسی ،وأولئک الغارقون ﻓی
ن تهب جسدها
بﺤار الدّنیا هرباً من الفﺘک والﺘّنکیل هم أحالمی ،بل إنّها تصمّم على أ ّ
لفدائیّ ﻓﻘد قدمیه ﻓی نضاله تعبیراً عن مساندتها لنضاله وقضیﺘه لم أکن أحبّه أو حﺘى
أشﺘهیه ،ولکنّنی کنتُ مﺘعاطفۀ مع ﺧسارته لﻘدمیّه برصاص العدوّ ﻓی مجابهﺘه الشّجاعۀ
لهم ،ولذلک قدّمت جسدی له هديۀ تعبّر عن تﻘديری لﺘضﺤیﺘه ألذيﻘه جسد امرأۀ بعد
طول حرمانه منه بسبب إعاقﺘه الشّديدۀ .هذه الﺘّجربۀ عددتها نوعاً ﺧاصّاً من العمل الوطنیّ
345
اسناد و متون علمی عربی
السّـری لدعم مسیرۀ النّضال،وتﺤفیز همم المناضلین .ونرى طفالً صغیراً بريئاً مثل
ن
الضّﺤّاک يُعﺘﻘل ﻓی طفولﺘه ،وتُلصق به جريمۀ سیاسیّۀ ،ويﺘعرّض ألبشع أنواع الﺘّعذيب أل ّ
ن سجالّت الزّبانیۀ
والده کان مناضالً ﻓی زمن غابر لﻘد أصبح ﻓجأۀ معﺘﻘالً سیاسیّاً ﺧطیراً؛ أل ّ
ن والده کان -ﻓی زمن غابر لم يدرکه -ﻓدائیّاً مداﻓعاً عن بعض أرض األمّۀ ،ولذلک
تﻘول إ ّ
علیه أن يدﻓع ثمن تهمۀ الفدائیّۀ العار الﺘی وسم والده نفسه بها ،وأورثه جرائرها السّوداء.
وﻓی المعﺘﻘل حیث تسﺤق الﺤريّۀ والکرامۀ واإلنسانیّۀ تعرّض الصّبی البریءّ الضّﺤّاک
لالغﺘصاب الجسدیّ والفکریّ لﻘد ظنّ أنّه نسی ذلک بشکل کامل کما أمر ذاکرته أن تفعل،
لکنّه اللّیلۀ يﺘذکّر تماماً وجع االغﺘصاب وذلّه وحرقﺘه وذلک العسکریّ الوغد يملص بنطاله
ومالبسه الدّاﺧلیّۀ ،ويغﺘصبه مﻘنّعاً على مرأى من المعﺘﻘلین المعذّبین والجنود وقائدهم
الضّابط؛ کانوا يريدون أن ينﺘزعوا منه أسماء ال يعرﻓها ،وأحداث لم يشارک بها،وأﻓکاراً لم
يزرعها ثائر أو مصلح ﻓی رأسه وأمام هذا الﺘّعذيب المﺘوحّش اضطر الضّﺤّاک إلى ﺧلع
إنسانیﺘه واالعﺘراف زوراً على مناضلین أحرار أبرياء کی ينجو من العذاب حﺘى ولو عنى
ذلک أن يأﺧذوا مکانه ﻓی الﺘّعذيب والﺘّنکیل والموت بعد اعﺘراﻓه بأيّام ورد الکثیر من
ن الکثیر منهم هم ممّن اعﺘرف علیهم زوراً وبهﺘاناً،
المعﺘﻘلین على سرداب الﺘّعذيب ،وﺧال أ ّ
ولکنّه لم يبالِ بصـراﺧهم واسﺘغاثاتهم ،وما رقّ لعذاباتهم ،وما قرصه ضمیره وهو يسلمهم
للجﺤیم بشهادته الزّور واعﺘراﻓاته الملفّﻘۀ؛ ﻓکلّ ما کان يعنیه هو أن يخرج من هذا المکان
بنورٍ ﻓی إحدى عینیه على األقل.
وأمّا رمز المیﺘم ﻓهو رمز صريح للﺤیاۀ ﻓی قسوتها ولألوطان عندما تﺤﺘرق ،وما ﻓیها من
ﻓظائع واسﺘغالل لألطفال واسﺘعبادهم وقﺘلهم ينسﺤب على ما يﺤدث ﻓی المجﺘمع کنتُ
ن المعلّم «أﻓراح الرّملیّ» نسیج وحده
أظنّ أن المیﺘم ينﺤصر داﺧل أسواره الخانﻘۀ ﻓﻘط ،وأ ّ
ن العالم کلّه میﺘم
من أنسجۀ الظّالم ﻓی ذلک المکان الرّهیب ،ولکنّنی اکﺘشفتُ سريعاً أ ّ
ن من الطّبیعیّ ﻓی هذا المیﺘم
ن نُسخ «أﻓراح الرّملیّ» من البشر ال حدود لها ،وأ ّ
کبیر ،وأ ّ
أن يغﺘصب «أﻓراح الرّملیّ» وأشباهه من يشاءون ومﺘى يشاءون وﻓی هذا المیﺘم /الﺤیاۀ/
األوطان يضطر اإلنسان المسﺤوق إلى أن يعیش أقسى تجربۀ حیاتیّۀ ممکنۀ الﺤیاۀ ساحۀ
حرب حدّ الﺘّناحر ،هی أکثر وحشیّۀ من حلﻘۀ صراع رومانیّۀ بین أسد هصور غضوب وعبد
عارٍ حﺘى من رغبۀ المﻘاومۀ ألجل المﺤاﻓظۀ على حیاته .وﻓی هذه السّاحۀ الجهنّمیّۀ
أُجبرت على أن أقاتل ﻓیها وحوش البشـر؛ ألنّنی لم أملک حﺘى حقّ االسﺘسالم ،ولذلک
الوحوش الرّجال وحل ﻓی الﺘّمرّغ وهو الﻘدریّ، عذابی واجهتُ
ن کلّ شیء جمیل ممنوع ﻓیه ،ﻓﺤﺘى األحالم والفرح ممنوعۀ ﻓیه ،ﻓطفلۀ
ونجد ﻓی المیﺘم أ ّ
34۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
وﻓی هذا المیﺘم المﺘوحّش يﺘمّ اغﺘصاب الیﺘیمات من المعلّم «أﻓراح الرّملیّ» بمواﻓﻘۀ ورضا
اإلدارۀ «لﻘد طوّف على أجساد الیﺘیمات الواحدۀ تلو األﺧرى ،وضمن تسﺘّر المشرﻓات على
جرائمه بأن أعطاهنّ أنصبۀ مشبعۀ ومرضیۀ من الجنس الذی يﺘﺤرّقن للﺤصول علیه ،حﺘى
عاملۀ النّظاﻓۀ المسنّۀ الﺘی کانت رائﺤۀ الﻘمامۀ تفوح منها قد غزاها ﻓی غرﻓﺘها المنزويۀ
ﻓی مطبخ المیﺘم ،وأشبعها جنساً حﺘى غدتْ حیوانه األلیف الذی يلهث ﺧلفه أعمى عن
کلّ شیء سواه» .وهذا المیﺘم صورۀ مصغّرۀ عن الﺤیاۀ المﺤﺘرقۀ ﻓی الشـّرق حیث الخراب
ﻓی کلّ مکان الشّرق الذی تﻘوّض ،دون أن ترى األوطان أو الشّعوب أیّ بصیص أمل أو
حريّۀ أو عدالۀ ،ال شیء سوى الموت والجعجعات والنّﻘیق الموصول دون ﻓائدۀ أو تﺤسین،
وذلک العدوّ الکونیّ الذی يلفّ العالم بعلمه الشّرير ،ويذبح النّاس باسم الﺤريّۀ والدّيمﻘراطیّۀ
واإلﺧاء يزفّ الموت إلى کلّ مکان يذهب إلیه.
وأهل الشّرق يهجرونه لیعیشوا الضّیاع ﻓی البعید حیث المناﻓی لیهربوا من جﺤیم الدّمار
ﻓی أوطانهم کان الشّرق يﺤﺘرق برمّﺘه ،وحواضره تهوی ﻓی النّار ،والمدن ترحل عن نفسها
وعن أهلها ،والجمیع ﻓی هرج ومرج ،والﻘیامۀ قامتْ هناک منذ سنین طويلۀ ،والﺤساب
شنیع وطويل ،وال جنّۀ أو نار ،ال شیء ﻓیه سوى وقوف طويل على األعراف ،أو سﻘوط ﻓی
سﻘر.
الوطن ﻓی الرّوايۀ يﺘمرّغ ﻓی العذاب واأللم وقرع ذهنی سؤال قلق نخزه بوجع مسلّۀ عمّا
تراه يﺤدث اآلن ﻓی مدائن الشّرق الﺘی ﻓارقﺘها وهی تسﺘعر بالنّار والفﺘن واالبﺘالءات
والمصائب ،ويجوبها اللّصوص والﻘﺘلۀ آمنین ﻓرحین ،ويموت ﻓیها األبرياء واألبطال
والصّالﺤین ،ﻓی حین تسمن الکالب واألبﻘار والخنازير والفئران اآلدمیّۀ حﺘى تخﺘنق
بسمنﺘها .وأصوات الﺤرّيّۀ ﻓی هذا الوطن تُﻘمع ببطش من طرف السّلطۀ والمﺘنفّعین بها
ﻓﻘد حضـ ر ﻓیه شرارۀ انطالق إحدى االعﺘصامات الکبیرۀ ﻓی المدينۀ احﺘجاجاً على الغالء
والفﻘر وارتفاع الضّـرائب والفساد وﺧنق الﺤريّات ،و سرعان ما تﺤوّلت إلى مواجهات دامیۀ
رحمۀ دون المﺤﺘجّین على ﻓیها الجنود داس
و ﻓی هذه األوطان المﺘهاويۀ الملعونۀ بالمفسدين نجد السّﻘوط ﻓی الﺘّفاصیل جمیعها ،و
نسﺘطیع أن نسﻘط شخوص الرّوايۀ على رموز حﻘیﻘیّۀ ﻓی الﺤیاۀ ،لﺘکون الفاجعۀ بﻘدر
347
اسناد و متون علمی عربی
کشف الﻘناع ،وﻓکّ شیفرۀ الرّمز ،وإسﻘاط الشّخصیّات الرّوائیّۀ على مجرمی األوطان الذين
أﻓسدوا کلّ شیء ،وﺧرّبوا الﺤاضر والمسﺘﻘبل ﻓی حین تعلیق «بهاء» على ذلک کلّه أنّها ال
تبالی بما يﺤدث لهذا الوطن من الخراب ألنّها ال تنﺘمی إلیه ،وتعیش ﻓیه بغربۀ کاملۀ
ولکنّنی لم أکن أبالی بذلک کلّه؛ ﻓﺘلک المدن قد رحلت عنّی منذ زمن ،وال قلب لی ﻓیها
وال أمل ،وما لها مﺤبّۀ ﻓی قلبی حﺘى أبکیها؛ ﻓأنا نبات شیطانیّ ال عالقۀ له بأیّ شیء
ن أوطان الشّرق جمیعها میاتم
هناک؛ لستُ أکثر من لﻘیطۀ ربیبۀ میﺘم سرعان ما أدرکت أ ّ
کبرى ،ال کرامۀ ﻓیها وال حنان وال أمل.
ويبﻘى هناک الکثیر لیﻘال عن هذه الرّوايۀ الﺘی تشکّل تجربۀ ﻓريدۀ وناضجۀ ﻓی السّرد
ن هذه الرّوايۀ هی من أحدث ما
الرّوائیّ العربیّ ﻓی آﺧر ما قدّمه للمشهد الرّوائیّ ال سیما أ ّ
صدر من راويات عربیۀ ﻓی األيام األﺧیرۀ من العام المنصـرم ،2018وهی تجربۀ جديدۀ
للروائیۀ سناء شعالن .ويظلّ هناک سؤال معلّق ﻓی الذّهن ،وهو :هل النّسیان هو االنﺘصار؟
أم البوح من له سبق ذلک؟ أم الهروب إلى الﺤبّ هو الﺤلّ واالنﺘصار والمآل السّعید لألرواح
ن ال أیّ ﺧیار من هذه الخیارات هو ما ﻓکّرت به سناء شعالن ﻓی
الﺘّعسۀ؟ أکاد أجزم أ ّ
رواي ﺘها هذه انطالقاً ممّا جاء ﻓیها من تعريۀ ﺧطیرۀ وجريئۀ للظلّم واالسﺘعباد والفساد
والﺘّخريب؛ هی لم تکن مشغولۀ بالبوح وجمالیات العشق ومصارع العشّاق ومآقیهم ،ولم
تدعُ أبداً إلى الهروب إلى النّسیان .ال بدّ أنّها کانت تفکّر ﻓیما هو أﺧطر من ذلک؛ هی
باﺧﺘصار کانت تفکّر ﻓی مشـروع سردیّ لﺘعريۀ واقع الکذب والﺘّزوير والﺘّلفیق ﻓی العوالم
المعیشۀ ﻓی العصر الﺤاضر ،ولیس أدلّ على ذلک من حرصها على تعمیم الﺘّجربۀ ،وعدم
حصرها ﻓی أسماء وأماکن وجغراﻓیا مﺤدّدۀ ،وترکها مفﺘوحۀ على الﺘّأويالت لﺘﺘسع ألیّ
ن هذه الرّوايۀ هی
تجربۀ بشريّۀ مشابهۀ لﺘجربۀ أبطال هذه الرّوايۀ .لذلک يمکن الﻘول إ ّ
لیست روايۀ الﺤبّ والعشق والﺤرمان ﻓﻘط ،بل هی روايۀ ألسفار الواقع ومآالت البشـر
ومصارع األحرار ونکد المﺘسلّطین وقبح الظّالمین ومعاناۀ المسﺤوقین والمهمّشین وﻓضح
صريح لسﺘر الکاذبین والمدّعین وأرباب السّلطۀ والنّفوذ والنّفاق ،هذه هی روايۀ سبّ الفساد
والمفسدين ،ولعن المخرّبین ،وتجريم الخائنین ،إنّها مساحۀ کونیّۀ تشبه تجربۀ األحرار
ن «بهاء»
والمنکودين والمﺤرومین والمسﺤوقین ﻓی کلّ زمان ومکان؛ بل يمکن الﻘول إ ّ
و«الضّﺤّاک» يمکن أن يکونا رمزاً لألوطان ال للمواطنین ﻓﻘط ،کما يمکن أن تکون
تجربﺘهما المريرۀ ﻓی الﺤیاۀ صورۀ مصغّرۀ عن تجربۀ األوطان والشّعوب ﻓی أزمان المکابدۀ
والسّﻘوط واالنﺤطاط والفاسدين والخونۀ ،وﻓی ظلّ هذه الﺘّرمیزات يمکن أن نفسـّر ونؤوّل
348
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
الرّوايۀ وأحداثها من منظور أعمق من مجرّد حکايۀ امرأۀ مسﺤوقۀ يصیبها مرض السـّرطان،
ويفﻘدها ذاکرتها ،وتجد ملجأ لها ﻓی حضن حبیبها المخلص الﺤنون.
https://www.diwanalarab.com/%D9%84%D8%B9%D8%A8%D
8%A9-
%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%91%D8%B3%D9%8A%D8
%A7%D9%86-
%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%91%D8%B0%D
9%83%D9%91%D8%B1-%D9%81%D9%8A-
%D8%A3%D9%8E%D8%AF%D9%92%D8%B1%D9%8E%D
9%83%D9%8E%D9%87%D9%8E%D8%A7
349
اسناد و متون علمی عربی
تسعى هذه (المﻘالۀ) إلى الوقوف عند عﺘبات روايۀ (أدرکَها النسیان) الﺘی أصدرتها الروائیۀ
األردنیّۀ (سناء شعالن) ﻓی العام 2018عن دار أمواج للطباعۀ ،والنشر ،والﺘوزيع ﻓی عمّان،
وقد وصفﺘها الروائیۀ بأنّها انﺘصار للذّاکرۀ اإلنسانیّۀ حیث يﻘبع الدّرس البشریّ بکلّ تفاصیله
الﻘبیﺤۀ ،والجمیلۀ ﻓی الﺤیاۀ ،لکنّ النّصر والبﻘاء يکون حلیف الﺤقّ ،والﺤﻘیﻘۀ مهما طغت
األکاذيب على الﺘّفاصیل ،ﻓهی روايۀ نﻘد سیاسیّ ،واجﺘماعیّ ،وأﺧالقی ،ﻓضالً عن أنّها روايۀ
(عﺘبات نصیّۀ) لما تشﺘمل على شفرات تﺤظى بﻘیمۀ تشکیلیّۀ ،وسرديّۀ عالیۀ أسهمت ﻓی
رسم صورۀ المسرود ،وتوجیه الﻘراءۀ نﺤو ﻓهم عمیق لطبیعۀ اإلشکالیّۀ ﻓی مجﺘمع الروايۀ.
أولى عﺘبات الروايۀ ( :الغالف) الذی يُعدّ (أيﻘونۀ) تﺤیل على مضمون ،وتعمل على تسريع
الدﺧول إ لى الﻘراءۀ ،ﻓهی تمﺘلک شکال بصريّا يمکن االهﺘداء إلى عالماته اللسانیّۀ الﺘی
تنفﺘح على جملۀ عﺘبات هی :العنوان ،واأليﻘونۀ ،واسم المؤلف ،واسم الدار الناشرۀ ...کان
غالف الروايۀ قد أشبع باللون الصﺤراویّ المائل إلى الصفرۀ لیذکّر بماضی الشخصیّﺘین
(الضﺤّاک) و(بهاء) اللذين عاشا طفولﺘهما األولى ﻓی صﺤراء الیﺘم والفاقۀ ،وﻓی أعلى جانبه
األيمن برزت کلمۀ (روايۀ) مﺤیلۀ على مرجعیّۀ أجناسیّۀ لها موقعها الیوم ﻓی الکﺘابۀ
ن) بﺤجم کبیر أسود
السرديّۀ وتلﻘیها ،وتﺤﺘها مباشرۀ ظهر عنوان الروايۀ (أدرکَها النسیا ُ
اللون دال على الﺤزن والموت ،وهو ينفﺘح على ترکیبیّۀ نﺤويّۀ مؤدّاها تﻘدم المفعول
به (الهاء) الﺘی تعود على (البطلۀ) على الفاعل ﻓی لعبۀ الﺘﻘديم والﺘأﺧیر الﺘی تﺤیل على
ادراک للنسیان عجیب ! وللعنوان وظائف أربع تمکّن منها النﻘد السیمیائیّ هی :الﺘعیین:
أی تعیین اسم الکﺘاب الذی به سیشﺘهر و يُﺘداول ،والوصف :أی تﺤديد مضمون الکﺘاب،
واإلغراء :أی إغراء الﻘارئ باقﺘناء الکﺘاب ،واإليﺤاء :أی الﺘلمیح بالﻘیمۀ اإليﺤائیّۀ للکﺘاب
الﺘی تسهم ﻓی تﻘبله ،وهذه الوظائف تبدو واضﺤۀ ﻓی عنوان الروايۀ الذی ينﺘمی داللیّا
إلى عدم االسﺘذکار الذی يﺘهاون ﻓی اسﺘرجاع الذکرى ،أو المناسبۀ ﻓیدعها تﺘهاوى بین
غیاهب الضیاع ،والفﻘد ،والبؤس.
350
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ن معلوم الداللۀ عند المﺘلﻘی ﻓإن ضمیر الهاء ﻓی العنوان يﺤیله على امرأۀ
وإذا کان النسیا ُ
يسکت العنوان عن تﺤديد اسمها بسبب إيجازه ،واﻓﺘﻘاره إلى الﺘوضیح لیﺘرک أمر تفصیله
إلى المﺘن الذی أﺧبرنا أنّها (بهاء) مريضۀ بالسرطان ،وقد آن لها أن ترتاح ﻓی مرحلۀ من
عمرها األﺧیر ،وأن يدرکها نسیان الماضی ،ﻓی ظلّ حضور مکثّف للﺤبیب ،ويظهر العنوان
ثانیۀ ﻓی أقصى الیسار من أسفل الصفﺤۀ الثانیۀ للغالف الداﺧلی لیکون سیّد النﻘش ﻓی
الصفﺤۀ کلّها ،تارکا للروائیّۀ ﻓی قابل األيام تسجیل إهداء الروايۀ لمن تشاء على بیاض
الصفﺤۀ الواسع ،وللﻘارئ أن يجد الغالف األﺧیر للروايۀ مشﺘمال على صورۀ الروائیّۀ ،وهی
ساهمۀ ﻓی أمر ما.
أمّا أيﻘونۀ الغالف ﻓﻘد توسّطت المساحۀ الکائنۀ بین العنوان ،واسم الروائیّۀ ،وهی تشﺘمل
على صورۀ منزل أوربیّ مﺤاط بالثلج ،وأشجار کثیفۀ يسﺘدل المﺘلﻘی ﻓیما بعد أنّه منزل
(الضﺤّاک) ﻓی منفاه الجمیل ،وللمﺘلﻘی أن يوازن بین اللونین :الصﺤراوی ،والثلجی لیدرک
مﻘدار المفارقۀ.
ما بین العنوان الرئیس ،والثانی تﺘسّوط صفﺤۀ (المعلومات) مشیرۀ بعنايۀ ببلیوغراﻓیّۀ إلى
رقم الطبعۀ ،وتأريخها ،واسم الروائیّۀ ،ودار النشر ،ورقم اإليداع ،والرقم المعیاری الدولی،
والمواصفات األجناسیّۀ للکﺘاب ،ﻓضال عن تﺤديد مسؤولیّۀ المؤلّفۀ ،وحﻘوق الناشر ،وإيمیل
دار النشر مصﺤوبا بأيﻘونۀ الدار.
أﺧذ عنوان الروايۀ موقع الصدارۀ ﻓی أعلى الغالف الثالث الداﺧلی ،وتﺤﺘه عنوان مواز
آﺧر(حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النسیان من الﺘذکّر) ،والعنوان الموازی له سمۀ شارحۀ مهمﺘها
تفسیر العنوان الرئیس ،واإلحالۀ على نوعه النثری ،لکنّه ﻓی روايۀ (سناء شعالن) جاء
ملﺘبس الداللۀ ﻓی لﺤظۀ تلﻘیه األولى ،ﻓالعنوان األول يﺤیلُ على ادراک النسیان ﻓﺤسب،
وﻓی العنوان الموازی تﺘصدّر النص کلمۀ (حکايۀ) لﺘشیر إلى قصّۀ تﻘلیديّۀ ،أو مﺤکی
مشهور يﺘم نﻘلُه شفاها ،والﺤکايۀ هنا تﺘّسع ألن تکون روايۀ امرأۀ انﻘذها النسیان من
الﺘذکّر ،ﻓالعنوانان يﺤیالن على تسويغ النسیان الذی کان نعمۀ الﺤال لبهاء.
ﻓی صفﺤۀ (المﻘﺘبس) الذی هو عﺘبۀٌ موجزۀٌ مسﺘعارۀٌ من ﺧارج المﺘن دالّۀٌ على قصده،
کانت الروائیۀ قد شکّلﺘها من ثالثۀ نصوص أﺧذتها من ملﺤمۀ (مزامیر العشاق ﻓی دنیا
األشواق) هی( :من عشق حجّۀ على من لم يعشق ،ومن تألم حجّۀ على من لم يﺘألم)
و(عندما تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرما) و(إنّه الیﺘم ﻓی کل مکان) ،هذه االقﺘباسات
يمکن تفکیکها بﺤسب الوصف اآلتی :يشیر مﺘن الروايۀ ﻓی ص 201إلى أن (مزامیر
351
اسناد و متون علمی عربی
ن المﻘﺘبسات من
العشاق )...کﺘابٌ ملﺤمیٌّ من سبعۀ أجزاء ألّفه الضﺤّاک ،وهذا يعنی أ ّ
ابداع الروائیّۀ ،ولم تکن مسﺘعارۀ ،وأنّها وصفت على لسان الساردۀ على أنّها (نجوم
األوريغامی) ،وقد اسﺘعارتها من ﻓنون يابانیّۀ تعﺘمد طی الورق الملون ،والکﺘابۀ على ظهره
لصناعۀ البهجۀ ،وأن هذه (األوريغامیّات) تسﺘفﺘح بها الروائیۀ ﻓصول الروايۀ أيضا ،ومنها ما
کان جزءا من مﺘنها؟ ولکن للﺘذکیر بصورۀ األلم ،والبؤس الذی يواجه الﺤیاۀ.
عﺘبۀ إهداء الروايۀ کانت قد وُجّهت إلى األديب العراقی المغﺘرب (عباس داﺧل حسن)
بﺘوصیف أﻓضى إلى أنّه مصلوبٌ تﺤت سماء الﻘطب مثل نجمۀ الفینییق ،کنايۀ عن غربﺘه،
ﻓهو بﺤسب اإلهداء :داﻓئٌ ﻓی زمن الصﻘیع ،اسطوریٌّ على الرغم من مواجعه ،مخلصٌ للﺘذکّر
ن هذا اإلهداء قیّمٌ ببعده الجمالیّ ذی المظهر
،يرسم دﻓئا على الصمت البارد ،...الشکّ ﻓی أ ّ
الﺘﻘابلیّ الذی يﺘﺤکم بالصفۀ وضدها ،ﻓضال عن أنّه إهداءٌ شخصیٌّ بوظیفۀ إشاريّۀ تﺘعلّق
بطريﻘۀ اإلتصال بالمهدى إلیه ،کاشفا عن أهمیّﺘه ،وطبیعۀ الﺘواصل معه ،لکنّ هذه العﺘبۀ
بداللﺘها اإلحالیّۀ سرعان ما تﺘغاير ﻓی المﺘن ص 201لﺘکون إهداء ﺧاصّا من (الضﺤّاک)
إلى حبیبﺘه ﻓی صدر الجزء األول من الملﺤمۀ ﻓی مفارقۀ يوجبها السرد الﺤديث.
بعد عﺘبۀ اإلهداء تواجه المﺘلﻘی عﺘبۀ أﺧرى :بیاض صفﺤۀ تﺘوسطها عبارۀ (إننی أراکَ)
ﻓهذا السواد ﻓی بیاضه المکثّف نطقٌ صامتٌ عن حال الضﺤّاک ،ثم تﺘوالى سلسلۀ ﻓصول
الروايۀ الﺘی لم تنصّ (الروائیّۀ) على أنّها ﻓصول ،ﻓهی باﻓﺘﺘاحیّاتها االقﺘباسیّۀ (األورتغانیّۀ)
کانت بمنزلۀ الفصول إلى مﺘن الروايۀ ،والفصول کلّها بعنوانات دالّۀ على النسیان ،وقد بلغت
ثالثین (نسیانا :ﻓصال) ،لﺘُخﺘﺘم الروايۀ بعﺘبۀ (ما بعد النهايۀ) مؤکّدۀ ﺧلوّها من نهايۀ
تﻘلیديّۀ ،ﻓﻘد قدّر لمﺘنها أن يکون مفﺘوحا على تأويالت شﺘى ،بدلیل نهوض عﺘبۀ (البدايۀ)
ﻓی الصفﺤۀ األﺧیرۀ من الروايۀ بﺘکرار الزمۀ (إننی أراکِ) الﺘی کان مکانها االسﺘهالل مع
تغاير ﻓی شکل الخطاب بوصفها نطﻘا صامﺘا عن حال بهاء ،وهذا يعطی ﻓکرۀ عن دوران
المﺘن حول نفسه ﻓی حرکۀ سرد مؤسطرۀ تنﺘهی ﻓیها األحداث ﻓی نﻘطۀ ما ،ثمّ تعود ﻓی
شکل دائریّ يسﺘرعی االنﺘباه والﺘلﻘی.
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BB0188!44
77&ithint=file%2cdocx&authkey=!ALmmOKPTUSiX7c
352
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
سلیم النجار
على الرغم من اکﺘشاف األسس الفنیۀ للعمل الروائی الﺘی أشّرها النﻘد وحدَّدها – مﺘمثلۀً
ﻓی االسﺘهالل والموضوعۀ والشخوص والﺤوار والﺤبکۀ والفعل والصراع والﺘوازن واألسلوب
– ﻓإ ّ
ن الروايۀ مازلت تفﺘﻘر إلى تعريف مﺤدد؛ وذلک لسبب واضح :وهو أنها کُﺘبتْ وﻓق
بنى مخﺘلفۀ من الﺘجريب الذی ال يسﺘند إلى قانون.
والﺘجريب هو معارضۀ المنْجَز الفنی المﺘﺤﻘق؛ بﺤثاً عن رؤى جديدۀ تبغی الکشف عن
شکل ﻓنی وتﻘديمه بصیغۀ تﺘجاوز المأوف ﻓی الروايۀ نﺤو أﻓاق لم تُسﺘکشف من قبل …
ﻓکیف ﻓهمت الروائیۀ سناء الشعالن هذا المصطلح وکیف مارسﺘه ﻓی عملها اإلبداعی؟ﻓی
دراسﺘی النﻘديۀ لهذه الروايۀ سأعﺘمد على الﺘﺤلیل السیکولوجی بشکل أساسی؛ کﻘراءۀ
نﻘديۀ تجريبیۀ العﺘﻘادی بأن الروايۀ الﺘی تﺤاکی نفسها بنفسها؛ کما هو علیه ﻓی هذه
الروايۀ؛ يسﺘدعی بﻘوۀ االعﺘماد على الﺘﺤلیالت النفسیۀ؛ حﺘى وإن کان طبعاً يسﺘدعی
توظیف باقی المناهج النﻘديۀ األﺧرى .سنبدأ بﺘلخیص الﻘصۀ؛ بشکل تﻘلیدی؛ لکی نعطی
صورتها األولیۀ الﻘارئ بشکل واضح ومبسط .تدور أحداث الروايۀ ﻓی بیت األيﺘام ،بین
طفلین يﺘیمین .الضﺤاک سلیم وبهاء.
ينﻘسم هذا النص – من الناحیۀ السرديۀ – إلى قسمین؛ األول نمطی؛ والثانی باطینیّ.
وينﻘسم؛ على مسﺘوى الفضاء الورقی؛ إلى ثالثۀ أقسام؛ األول نمطی؛ والثانی باطنی؛ والثالث
نفسی؛ ومن هنا نﻘول بأن البعد الباطنی ينﻘسم بدوره کمیا إلى قسمین؛ األول جاء ﻓی
بدايۀ الروايۀ؛ والثانی جاء بعد الخروج من السرد الباطینی؛ الذی اﺧﺘلجه وشطره إلى
نصفین؛ لﺘبﻘى برزﺧا ملیئا بعالمات االسﺘفهام.
سبعۀ وسﺘون عاماً لم تسرق من شبابه ونشاطه وابﺘسامﺘه إال الﻘلیل غیر المأسوف علیه
من ذلک کلّه ؛ ﻓی حین أعطﺘه هناء وﺧبرۀ وتجربۀ وألمعیۀ تفوق هذه السنین الطّويلۀ
المزحومۀ بالعمل واألنجاز والﺘّطواف ﻓی دنیا اهلل وأزمان االنﺘظار وسهوب الکﺘابۀ.
353
اسناد و متون علمی عربی
ومن هنا يبدأ الﺘأسیس لﺘعمیق اإلشکال الذی سیخرج بالنص من المألوف؛ وبذل أن
يﺘمکن السار د (البطل) من إيجاد مکاناً واضح؛ يدﺧل بنا ﻓی لغۀ سرديۀ من هذا النوع:
تساءل الضّﺤّاک وهو يغلق المخطوطۀ أتراه مرّ من أمام شﻘًۀ حبیبﺘه دون أن يعرف أنّه
قريب منها؟ وهل تراها کانت تجلس على شرﻓۀ شﻘّﺘها؛ وهو يﺘمشّى أمامها ﻓی الشارع دون
ان تعرف انّه جاء للبﺤث عنها؟
بعد أن حرق السارد ما تیسر من المﺤطات النفسیۀ – ﻓی شکل انزياحه آلۀ السرد الباطینی
– انﺘﻘل إلى الﺤديث عن اضطراب يشبه کابوساً غیر مفصح عن سببه؛ والذی جعله يﻘص
علینا أحداثا معروﻓۀ على صعید الشکل؛ وقعت ﻓی الشارع؛ ولکن على صعید الباطن
يسﺘکمل رؤيﺘه نﺤو الرسالۀ الﺘی أرا د توصیلها للﻘارئ عبر صورۀ حبیبﺘه الضائعۀ :ودروبها
الﺘی ال تلﺘﻘی؛ وذاکرتها الﺘی ال تﺤمل لهما إالّ األلم والضنّی.
ن الروائیۀ سناء الشعالن أرادت توظیف هذه األحداث المﺘخیلۀ؛ ﻓی بعض الﺘفاصیل
بید أ ّ
الصغیرۀ؛ مثل االنﺘﻘال من اسﺘصعاب ﻓﺘح نواﻓذ الذاکرۀ؛ ﻓی حالۀ الخیال /الکابوس – إلى
اسﺘسهالها ﻓی حالۀ الواقع .بعد أن أعربت عن حیرتها من ﺧالل الضﺤاک؛ ﻓی شکل
تساؤالت تسﺘهدف مشکوکیۀ البعد الواقعی للذی يﺤدث؛ وتصور أنه قد ﻓوض مسؤولیۀ
وعیه؛ عن الذی حدث؛ إلى عالم الغیب؛ لیﻘطع بذلک الضﺤاک؛ عن أی مسﺘفسر عن طبیعۀ
الﺤدث؛ ونسبﺘه إلى المشﺘرک الواقعی الملموس؛ حسم السارد أمره – بشیء من األلم –
وبدأ يﻘص علینا ما تخیله عن حبیبﺘه بهاء؛ وهو ما عبر عنه :لکن صیده األجمل المﻘدّس
کان عندما قابل بهاء؛ وعشﻘها واقﺘنص لﺤظات جنوحها الکسیر؛ وطبع قبلﺘه على شفﺘیها؛
وأطلق لنفسه العنان کی يﺤبّها دون شروط.
ها هو البعد الباطنی للسارد على وشک أن يدﺧل إلى الﺤدث الﺤﻘیﻘی؛ حیث يﺤﺘجز
شﻘه الباطنی /االسﺘباقی /األعجوبی غرﻓﺘه الوهمیۀ؛ لیعبث ﻓیها رجماً ورﻓساً بالغیب؛
تمهیدا باراسیکولوجیا لﻘدوم المفسد األکبر أال وهو «الزمن»؛ لیجعله بدوره عبرۀ ألهل
الواقع الملموس من الﻘرّاء؛ أنه نوع من االسﺘطالع الباطنی لواقع الﺤدث.
يﻘول السارد :لﻘد شاهد الدّهشۀ ﻓی عینیها؛ وهی تسﺘعدّ للدّﺧول معه ﻓی عالم الدّهشۀ
والنّسیان.
354
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
الحظ کیف أقﺤمت الشعالن کلمۀ صوريّۀ بهذه الﻘراءۀ النﻘديۀ؛ ﻓهذا الﺘعبیر عبارۀ عن
الﻓﺘۀ تدعونا إلى لدﺧول ﻓی سراديب ما هو باطنی؛ وما وراء سردی.
أمّا کونه باطنیاً ﻓألن السارد يﺘﺤدث عن حرکۀ باطنیۀ؛ بدل الﺤرکۀ النمطیۀ الفیزيائیۀ
المعﺘادۀ؛ وأما کونه ما وراء سردی؛ ﻓألن السارد يسﺘهدف الﺤديث عن إشکالیۀ الکﺘابۀ
السرديۀ اإلبداعیۀ من ﺧالل کﺘبت العاشﻘۀ؛ وهذا ما وظفﺘه الشعالن ﻓی رؤيﺘها إلى إشکالیۀ
النص اإلبداعی؛ وقد أحسنت بهذا الفعل؛ ﻓالصورۀ للعاشﻘۀ وهی تکﺘب؛ اسﺘنبطت أحداث
مروعۀ ولو طبﻘناها على واقع الکﺘابۀ الکﺘشفنا أنّها نفس الصور؛ من ﺧیانۀ؛ وسرقۀ؛
وانﺘهازيۀ؛ وبوهیمیۀ؛ وﺧسۀ؛ ونذالۀ.
وعندما انﺘﻘلت الکاتبۀ العاشﻘۀ إلى وصف حیاتها بعد ان ﻓﻘدت عذريﺘها؛ لشکل ملموس
ومﺤسوس؛ أصبﺤت األحداث صوريۀ؛ أی أن الروايۀ؛ عندما انﺘﻘلت إلى السارد؛ أصبﺤت
صوريۀ :کﺘبت العاشﻘۀ :وصلتُ األربعین من عمری؛ وأدرکت أنّها ﻓرصﺘی األﺧیرۀ لنشر
إبداعاتی الﻘصصیّۀ والرّوائیۀ قبل أن ينﻘضی الباقی من حیاتی.
ن هذه النﻘرات قد أصبﺤت موضوعا مفضال؛ مﺘجها نﺤو المﺤورۀ الﺘامۀ؛ حﺘى عندما
ببدو أ ّ
انﺘﻘل السارد إلى عالم الواقع؛ لﻘوله ﻓی الواقع؛ من ﺧالل أمنیات العاشﻘۀ :سأکﺘب سیرتی
للضّﺤاک کی يدرک ما مررتُ به من معاناۀ؛ ويعرف کم ﻓﻘدتُ منّی ﻓی الدّرب.
ن هذه حﺘمیۀ ال شعوريۀ؛ يﻘود إلیها الﺘرصد لهذه المفردات .ينﺘﻘل السارد إلى
يبدو أ ّ
تفصیل الﺤديث عن الموت؛ ﻓی هذا النص؛ بﺘعبیره من ﺧالل ما کﺘبﺘه العاشﻘۀ :کﺘبت
العاشﻘۀ :عندما ه اجم السّرطان ثدی األيسر أﺧذت األمر على مجمل المزاح والجدّيۀ.
إن مثل هذا الﺘخفی؛ عبر دهالیز السرد الباطنی؛ يجعلنا نﺤس وکأننا نخوض غمار ﻓیلم
هولیودی؛ ولکن لیس ﻓی العالم الخارجی االجﺘماعی؛ بل ﻓی عالم نفسی يﻘع ﻓی وسط
مملکۀ الظالم والرموز ال تنفع معها العین الم جردۀ؛ ﻓی کثیر من األحیان وإنما البد من
االسﺘعانۀ بجهاز األشعۀ المناسبۀ اللﺘﻘاطها.
355
اسناد و متون علمی عربی
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018
8!4469&ithint=file%2cdocx&authkey=!AA2NAJY6e2b--9Y
35۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
اإلنسان فی روایۀ د .سناء شعالن «أدرَکَهَا النّسیان» :ما بین العتبۀ ودهشۀِ
الختام
صدرت الطبعۀُ األولى للروايۀ سنۀ ،2018وما بین سنۀ النشر وقراءتی للروايۀ
أشهُر معدودات .وما بینهما مفارقۀٌ عجیبۀ ،وهی أن تﺘزامن قراءتی لروايۀ «أدرکها النسیان»
وانﺘشارَ ﻓیديو لطفل يﺘیم يعنَّف من قبل ذوی قرابﺘه ،وقد أحدث الفیديو ﻓی حینها صدمۀ
لکل من شاهده .هذا الیﺘیم ،هو أنموذجٌ لشريﺤۀ ﻓی مجﺘمعنا ،نضیف إلیها اللﻘطاءَ الضائعین
المضیّعین المﺘصاعدين عددا ،والمشﺘﺘین وطنا.
إن المبدع هو واحد ممن يﺘلمسون همومَ الناسِ وأوجاعَهم ،ﻓیشخّصون الداء ،لکنهم
يدَعُون العالج والدواء لکل ﻓرد منا السیما المخﺘصون ،والمعنیون من أولی األمر .والروايۀ
الﺘی بین أيدينا هی أنموذج لﺤاالت اجﺘماعیۀ ،تعیش بیننا ،من الیﺘامى واللﻘطاء.
على عﺘبۀ العنوان کﺘبت الروائیۀ مباشرۀ :بین عالمﺘی تنصیص حکايۀ امرأۀ أنﻘذها
النسیان من الﺘذکر ،هی ومضۀُ اﺧﺘزالٍ لفکرۀ الروايۀ أو ثیمﺘِها الکبرى ،ما معنى أن يکون
اإلنسان يﺘیما أو لﻘیطا ﻓی عالمنا العربی؟
والصفﺤۀ الﺘالیۀ للعنوان :تضمنت ثالثَ مﻘوالت :نسبﺘها الروائیۀ إلى ملﺤمۀ مزامیر
العشاق ﻓی دنیا األشواق :من عشِق حُجۀٌ على من لم يعشق ،ومن تألم حُجۀ على من لم
يﺘألم ،وعندما تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرّما .وﺧﺘمت بﺘعلیق «إنه الیﺘم ﻓی کل
مکان».
ثالوث العشق والوطن والـمَیﺘم :هی مﺤاورُ مﺘعالﻘۀٌ بُنیت علیها الروايۀ ﻓمن حُرِم الوالدان
حُرّم علیه الوطن والعشق.
بعد صفﺤۀ اإلهداء ،وﻓی وسط صفﺤۀٍ مفرغۀ من کل شیء کُﺘِب ﻓی وسطها :بصوت نسائی
ضعیفٍ مﺘهالکٍ أضناه الشوق «إننی أراکَ» ،وﻓی نهايۀ الروايۀ نسمع صدى صوتِ عاشقٍ
کئیب أعیاه البﺤث عن الﺤبیبۀ ،وﻓی صفﺤۀٍ مفرغۀٍ کُﺘب ﻓی وسطها أيضا «إننی أراکِ»
مسبوقۀً بکلمۀ «البدايۀ».
357
اسناد و متون علمی عربی
وما بین البدايۀ والبدايۀ ،وما بین الرؤيۀ والرؤيۀ يﺘوالى ثالثون نسیانا مﺘسلسال رقمیا ،حمل
ن الخاص بالنسیان،
کلُّ نسیان إضاءتین ألْﻘﺘا ظالال على مﺤﺘوى النسیان .أوالهما العنوا ُ
وثانیهما نجوم األوريغامی الملﺘمعۀ ﻓی مطلع النسیان (األوريغامی ﻓن طی الورق).
ﻓإن أنت تفیّأت ظالل العنوان وجدت أن أعالم شخصیات الروايۀ احﺘلت الﺤیّزَ األکبر منها؛
وبذل ک سلمﺘنا الروائیۀ مِفﺘاح کل نسیان :ﻓمن الضﺤاک سلیم إلى بهائی إلى أﻓراح الرملی
ﻓوﻓا الذيب ﻓثابت السردی ﻓﺘیم اهلل الجزيری ،ثم تﻘاﻓزت العناوين ما بین أزمنۀ
وأمکنۀ وأوصاف وحاالت ،تعالﻘت ﻓیها عناوينُ النسیان مع نجوم األوريغامی السبعۀ الﺘی
اسﺘهلّت بها الروائیۀُ کلَّ نسیان ،احﺘوت النجوم على مﻘوالتٍ ﻓلسفیۀ ومنظوراتٍ روحیۀ أو
روحانیۀ ،وبلغۀ شعريۀ من إنشاء بهاء شکّلت ثالثین برجا من أبراج النسیان.
ومن عﺘبۀ العنوان لکل نسیان ،ونجوم األوريغامی ،ضفرت الروائیۀُ لوحاتٍ ورسوماتٍ
مﺘﺤرکۀً ومﻘاطعَ ﻓیديو بُعثت من جديد ﻓی ذاکرۀ الضﺤاک سلیم والﺤبیبۀِ الﺤمراءِ الفاتنۀِ
بهاء .ابﺘداءً من المیﺘم الصغیر الذی أقاما ﻓیه ردحا من زمانهما الصعب ،إلى المیﺘم األکبر
الوطن ،الذی لم يﺘسع لهما إلقامۀ بیت ال يزيد على مساحۀِ حُلمٍ لفﺘاۀ لﻘیطۀ وﻓﺘى يﺘیم،
لم يجدا بواکیَ لهما إال ممن قرأ روايۀ «أدرکها النسیان».
وﻓی کلیات الروايۀ تکريسٌ لما نﺘداولُه من أن إنسانَنا العربی يبدعُ حین يغﺘربُ عن وطنه؛
ن
ألنه يجدُ من يﺘبنى ﻓکرَه ويدعمُه ويﺘیحُ له مساحۀ کبرى من اإلبداع ،لکنه ﻓی أوطا ِ
ن حﻘُه ﻓی العشق والﺤیاۀ الفضلى.
الﻘمع العربی يﺘیم ،مغبو ٌ
وبین ثنائیۀ الﺘذکر والنسیان ،واالتصال واالنفصال ،والوطن والالوطن ،والفضیلۀ والرذيلۀ،
والﺤیاۀ والموت ،تبنی الروائیۀُ تﻘابلیۀً کبرى ما بین حالﺘین جمعهما ﻓﻘدان الوالدين وعشقٌ
کبیر ،وﻓی البَدء کانت الکلمۀُ نورا وسالما ،تشدّ وثاقَهما ،تارۀً حزنا وألما ،وتارۀً أﺧرى قهرا
وغیظا ،معَ کثیرٍ من الﺤب ،وقلیلٍ جدا من الفرح ،وتسیر أقدارُهما ويخرجُ کلٌّ منهما إلى
شوارعِ الوطن على تراخٍ زمنیٍّ بینهما ،ويُیسـرُ اهللُ للضﺤاک قريبا يﺘبناه ﻓی بالد الصﻘیعِ
ن الﺤیاۀِ
طﻘسا ،لکنها الﺤارۀُ الداﻓئۀُ بالﺤبِ والرحمۀِ واإلنسانیۀ ،ﻓیجﺘاز الضﺤاکُ امﺘﺤا َ
بﺘفوق ،ويرکبُ طبﻘا وراء عن ﻓی سماوات العلمِ والمعرﻓۀِ والثﻘاﻓۀِ واإلبداعِ وعالم المال
واألعمال ،ﻓی حین تبﻘى الﺤبیبۀ بهاء مضیّعۀً ﻓی شوارع الوطن ،مغﺘصبۀَ الجسدِ والکلمۀ.
وتﺘﻘلبُ صفﺤات النسیان وتنطوی واحدۀً بعد أﺧرى ﻓی حین تنفﺘحُ نجومُ األوريغامی
ن هو باب الرحمۀ لمومس شريفۀٍ برُغم اغﺘصاب
نجمۀً من بعدِ نجمۀ ،ويصیر النسیا ُ
358
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
جسدِها وکلمﺘها ،بالعنف حینا وبالخضوع واالسﺘسالم لواقعٍ أسودَ مرير ﻓی میﺘم کبیر ال
يعﺘرف باللﻘطاء هو الوطن.
وتدهشنا الروائیۀُ ﻓی النهايات المﺘعددۀ للروايۀ ،ﻓمن قول قائل إن الضﺤاکَ وحبیبﺘَه بهاء،
ولدا من جديد وکان بَدء الکلمۀ بﺤیاۀ تغمرها السعادۀ .إلى قولٍ إن الﺤبیبین اسﺘطاعا أن
يلﺘﻘیا ﻓی عالمٍ ما بعیدٍ عن هذا العالم الشرير ،وأنهما يعیشان حلمَهما بالﺤب األبدی ،إلى
مﻘولۀ مخیفۀ يﺘناقلها األطفال عن الشبﺤین اللذين يعیشان ﻓی الﻘبو َ،يذکرون أن طفلۀً
حمراءَ ملعونۀً وطفال عاشﻘا لها مدﻓونان ﻓی تراب الﻘبو بعد أن حبسﺘهما مديرۀ المیﺘم ﻓی
الﻘبو إلى أن ماتا جوعا .إلى ما بعد النهايۀ حین نرى ﻓی أﻓق بﺤری ظلین يرکضان نﺤو
الرَّحب ،ﻓرحَین بالعشق الذی ال يموت ...إلى نهايات وبدايات لﺘﻘولَ لنا :هی قصص أيﺘامٍ
ولﻘطاءَ ،مهمشین ﻓی وطنهم ،ومهما تﻘلبت األوجهُ واالحﺘماالتُ ﻓی مشوار حیاتهم يبﻘى
عنوانُها الﻘهرُ واالنکسار.
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018
8!4467&ithint=file%2cdocx&authkey=!AMixnTSNguigUDM
359
اسناد و متون علمی عربی
تﺘشکل الﻘصص السّرديّۀ دائماً من أﻓکار الﻘاص وﺧیاله الخاصّ الخصب ،وتأﺧذ ﻓی أحیان
کثیرۀ جزءاً من شخصیۀ الکاتب ﻓضالً عن اإلبداع الفکری الذی يکﺘب به.
ن قصّۀ «أدرکها النسیان» بدءاً من عنوانها تﺤمل من اإلثارۀ ما يشـی بشـیء غريب.ماذا
إ ّ
أدرک النّسیان؟ و لمن؟ ﻓی ثالثین نسیانا مﺘﺘالیاً؟ حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النّسیان من الﺘذکر
ن
.. .و هذا بﺤدّ ذاته يﺤمل من الصّور النّفسیّۀ شیئا کثیرا ﻓمما نعرف ﻓی العلوم النّفسیّۀ إ ّ
ذاکرۀ النساء لها من الﻘوۀ الشـیء الکثیر وال تنسى.
تبدأ الکاتبۀ الدکﺘورۀ سناء الشعالن روايﺘها بﺘعريف شامل جامع أدبیّ نفسـیّ بالﻘول من
ملﺤمۀ مزامیر العشاق ﻓی دنیا األشواق من عشق حجۀ على من ال يعشق و من تألم حجۀ
على من لم يﺘألم .. .عندما تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرماً إنّه المیﺘم ﻓی کل مکان،
و کأنّها تنﻘل ذاکرتنا النّفسیّۀ إلى أيّام الﺤرب الکثیرۀ الﺘی عشناها ﻓی العراق ،و کیف کنا
نخاف من الﺤب ﺧوف الﺤرب و ما تجنیه من أرواح .الضّﺤّاک سلیم بطل الرّوايۀ الرئیس
و هناء الﺤمراء الناريۀ بما يمثالنه من حیاۀ الیﺘم و الغربۀ المأساويۀ ...من المیﺘم إلى
الشارع إلى الﺘبنی و الﺤیاۀ الﻘاسیۀ الﺘی عاشها سلیم الضّﺤّاک مع عمه ،کما تﺘساءل عن
ن العطب أدرک حیاۀ البطلین حاله
الذّاکرۀ و عطبها ،و هل أدرک الذّاکرۀ أی عطب؟ أم أ ّ
حال حیاتهم المأساويۀ ﻓی المیﺘم؟ ﻓاالثنان عانیا من طفولۀ معاقۀ مؤلمۀ ...تعنیف ...
اعﺘداء على طفولﺘهم .عدم اإلحساس بمرحلۀ النمو و المراهﻘۀ م ع شظف العیش الجوع و
اإلحساس بالغربۀ داﺧل مﺤل إيوائهما ﻓی ملجأ األيﺘام ...
بﺤث الضّﺤّاک عن حبیبﺘه بعد ﺧمسین عاماً کان ﺧاللها يﺘذکر اللﺤظات الﺤمیمیۀ بینهما
ﻓی الطفولۀ و شکواها له من المآسی الﺘی تعرضت لها و الﺘی ال مجال للﺤديث عنها هنا.
وهناک أثر للﺤاجات ا لنّفسیّۀ ﻓی الرّوايۀ تمثّل بوقوف بطل الرّوايۀ أمام تمثال لفﺘاۀ يشکوا
لها ما يعانیه يﺘأمل جمالها يشاورها باسم حبیبﺘه المفﻘودۀ .و تأتی مفاجأۀ وجود حبیبﺘه
أمام عینیه عند الﺘمثال.
3۶0
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
تأتی االنﺘﻘاالت الﺘی يسﺘطیع الباحث تسمیﺘها (إﺧراجیۀ) ﻓی الﻘصّۀ ،ﻓنرى انﺘﻘاالً
سینمائیاً ﻓی شريط ذکريات البطل بﺘﺘابع سنی حیاته وصوالً إلى عمره الکبیر ﻓی الﻘصّۀ،
و عودۀ الرّوائیّۀ الدکﺘورۀ الشعالن إلى انﺘﻘاالت تأريخیۀ بعیدۀ ﻓی قصّۀ کلکامش و بﺤثه
عن عشبۀ الخلود و الﺤصول علیها ،وحصول سلیم الضّﺤّاک على حبیبﺘه اﺧﺘیاراً نفسیّاً
ن مرض
رائعاً .يع طی موقفاً بطولیاً أکبر لبطل الﻘصّۀ ،و يشد الﻘارئ لمعرﻓۀ حیثیات حیاته .إ ّ
العاشﻘۀ کان سبباً إلظهار الدﻓین ﻓی شخصیۀ سلیم و حنانه ،کما کان دﻓﺘر ذکرياتها سببا
بإظهار شخصیات کثیرۀ ﻓی الرّوايۀ کان أهمها سلیم نزيل الغرﻓۀ ﻓی المسﺘشفى ،و (ثابت)
الشخصیۀ الجريئۀ بطل المﻘاومۀ .وتذهب بطلۀ الﻘصّۀ إلى الﺤزن بوجود قبرين بﻘلبها لوﻓا
ذيب و ثابت ..و هنا توريۀ عن الﺤزن الدﻓین بداﺧلها الذی سنراه ﻓی مکان آﺧر أقوى..سیرد
تفصیله الحﻘاً ...العمل مع شخصیۀ مثل عیسى اإلقبالی .يجعلها تشمئز من ﻓکره و أﻓعاله
السیئۀ ﻓهو يطلب منها سﺘر شعرها ،لکنه يهﺘک شرﻓها بکل سهولۀ ،وهو بنفس سلوک
شخصیۀ (أﻓراح الرّملیّ) الذی کان ﻓی المیﺘم حارساً ،لکنه ينﺘهک کل معايیر الشرف .کما
وصل األمر إلى مﻘارنۀ عملها بالمبغى بما عاشت ﻓی المیﺘم( .همالن أبو الهیبات) و
شخصیات أﺧرى تشیر إلى اإلﺧفاق النفسیّ والمرض الجسدی النفسـیّ الذی يعانیه
ن
البعض .وصوالً إلى نهايات الرّوايۀ نسﺘطیع الخروج من الﺘسع و عشرون لیلۀ و لیلۀ (إ ّ
ن الرّوائیّۀ الدکﺘورۀ سناء الشعالن نﻘلﺘنا ﻓی الجانب النّفسیّ إلى
صحّ تعبیرنا عنها بذلک) إ ّ
اآلتی:
.2الجن س و دوره ﻓی الشعور أبطال الرّوايۀ وﻓﻘا لنظريۀ ﻓرويد ﻓی الﺘّﺤلیل النفسیّ.
. 3مراحل الﺘطور ﻓی (هرم ماسلو) للﺤاجات النّفسیّۀ بدءاً بالﺤاجات الفسیولوجیۀ مرورا
بالﺤاجۀ لألمن ،وصوال إلى ما ذهب إلیه البطل من تﺤﻘیق الذات ﻓی هجرته إلى ﺧارج
األرض الﺘی نشأ بها.
.4الﺘأکید على أهمیۀ (الوطن) إذ أﺧذنا بنظر االعﺘبار (الﺘوريۀ ﻓی الﻘصّۀ) باعﺘبار (بهاء)
الوطن السلیب بالمرض اللعین .و (بربارا) المﺤﺘل الذی يﺤاول إغواء (سلیم الضّﺤّاک) بکل
الوسائل کی يبعده عن أرضه الﺤﻘیﻘیۀ وحبه.
.5األمراض النّفسیّۀ الﺘی يﺤملها بعض شخوص الرّوايۀ و الﺘی تﺤﺘاج لعالج ترکﺘه الرّوائیّۀ
الدکﺘورۀ سناء الشعالن لذهن الﻘارئ اللبیب الذی يسﺘطیع إيجاد المخرج و العالج لبعض
الشخوص المريضۀ.
3۶1
اسناد و متون علمی عربی
. ۶ذکاء البطل (سلیم الضّﺤّاک) ﻓی ايجاد الوسائل المالئمۀ للﺤصول على حبیبﺘه من
ﺧالل إشعال وسائل الﺘواصل االجﺘماعی بصوره و نشر صوره على الکﺘب علّ و عسى أن
تجده الﺤبیبۀ الغائبۀ.
. 7الﺘوظیف النفسیّ للﺘمثال کی يبرز بدور الدلیل إليجاد الﺤبیبۀ بینما لم تسﺘطع
الشخوص البشـريۀ إن توصل سلیم الضّﺤّاک إلى حبیبﺘه.
. 8ﻓی العلوم النّفسیّۀ والﺘّربويّۀ تعد الذّاکرۀ ببعدين ذاکرۀ بعیدۀ المدى وذاکرۀ قريبۀ
المدى ،و قد وجدنا کیف أن الذّاکرۀ البعیدۀ تعمل لدى أبطال الرّوايۀ و قد سجلت (بهاء)
کلّ ما مرت به على الورق ،وکان لذاکرۀ البطل البعیدۀ و الﻘريبۀ دور ﻓی تذکر األحداث.
.9ل ﻘد عملت الدکﺘورۀ سناء الشعالن ،بالﺘصوير النفسیّ الرّوائیّ کما أسلفنا عمل المخرج
المبدع باالنﺘﻘاالت بین الصّور المﺘخیلۀ للرّوايۀ ،بل أنها نﻘلت المﺘلﻘی إلى صور حﻘیﻘیۀ
عندما تﺤدثت عن العالقۀ بین باربرا مثالً و الضّﺤّاک أو بین بهاء و الضّﺤّاک ،وکذلک ﻓی
تصوير ع القات الرّملیّ مع الساکنات بالمیﺘم و حﺘى بعالقﺘه مع مديرۀ المیﺘم ،ﻓی انﺘﻘاالت
مﺘمیزۀ تشغل ﺧیال الﻘارئ ،وهذا لوحده يعد عامل جذب نفسیّ ﻓی الرّوايۀ.
ن النّهايات المفﺘوحۀ ﻓی الروايات تفﺘح الباب أمام المﺘلﻘی ،وتفﺘح باباً للراويۀ
. 10ﺧﺘاماً :إ ّ
ﻓی إنشاء مدﺧل آﺧر لﻘصّۀ جديدۀ ،و هذا لیس بجديد على الرّوائیّۀ المبدعۀ الدکﺘورۀ سناء
الشعالن بما قدّمت ،واشﺘغلت ،وأشعلت أﻓکار الﻘارئین والنﻘاد على السّواء بما قدّمت ،و
تﻘدم.
https://www.prealmedia.info/ar/post/28314/%D8%A7%D9%84
%D8%AA%D8%AD%D9%84%D9%8A%D9%84-
%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%81%D8%B3%D9%8A-
%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%A9-
%D8%A3%D8%AF%D8%B1%D9%83%D9%87%D8%A7-
%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%B3%D9%8A%D8%A7%D
9%86-
%D9%84%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A6%D9
%8A%D8%A9-
%D8%A7%D9%84%D8%AF%D9%83%D8%AA%D9%88%D
8%B1%D8%A9-%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D
9%86
3۶2
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
منذر الالال
الدکﺘورۀ سناء الشعالن ،أديبۀ وکاتبۀ مبدعۀ ،حرّۀ ،جريئۀ تکﺘب قناعﺘها المزيّنۀ بلغۀ
تغنیها ثﻘاﻓۀ واسعۀ ،وإنسانیۀ عابرۀ لکل الﺤدو؛ نﺘاجها األدبی والفکری يفیض ذوقاً
وإحساساً ،ﻓکرتها ملکها؛ ﻓهی ال تکﺘب إلَّا ذاتها ،وکیانها الﻘویّ المشروح الذی ال يعرف
للیأس بابً ا ،کاتبۀ مﺘفائلۀ وحالمۀ برغم ما يسود العالم من قبح .وبرغم ما تعانیه البلدان
العربیۀ من حرب وانﺘهاک وقمع .ما زالت د.سناء تﻘّف على ﺧشبۀ مسرح الﺤیاۀ ،مﺘﺤسسۀ
آالم الناس ومعاناتهم ،وتخوض مع قلمها ثورۀ على المسکوت عنه ،وتصارع وتعطی لألشیاء
والمسمیات قیمﺘها الﺤﻘ یﻘیۀ؛ ﻓهی بذلک قد دأبت على تﺤدّی الواقع المﺘزمّت وﻓکّت
الﻘیود السیاسیۀ واالجﺘماعیۀ والثﻘاﻓیۀ ،ودأبت على أن تغدو کما الشّمس ألجل الﺘغییر
المسﺘﺤق والوصول إلى الهدف السامی المنشود ،ﻓهی برکان من األمل وشالل يذيب براثن
الیأس ،وﻓارسۀ تمﺘطی درب الکﺘابۀ لﺘﻘهر بﺤرﻓها الضغینۀ والجفاء والکراهیۀ.
د .سناء کاتبۀ ال تضیع الکلمۀ بین يديها ،ﻓالکلمۀ تفوح من قريﺤﺘها کما العطر الذی يُعطر
ن تﺤدّثت بدبلوماسیۀ يزداد إيﻘاع کلماتها
الزمان والمکان بشذاه النّدیّ .صريﺤۀ وشفاﻓۀ؛ ﻓإ ّ
وضوحًا ،ﻓهی ال تخشى مطلﻘًا لومۀ الئم ﻓیما تکﺘب ،حیث تُوغِل ﻓی المناطق المجهولۀ،
واألماکن الﻘصیّۀ الﺘی لم يطأها أحد من قبل بهذه الجرأۀ النادرۀ الﺘی تناولت ﻓیها
الموضوعات المﺤظورۀ ،والﻘضايا الخفیّۀ المسکوت عنها ،مُعرّيۀ إيّاها أمام الملء بﺤجج
دامغۀ من دون ﺧوف أو وجل .بدون حﺘّى أن تﺘوارى ﺧلف أقنعۀ ال تناسبها .الواقع هو
المادۀ الخام ألیّ عمل ﻓنیّ مهمّا کان ﻓانﺘازيًا .وواقعنا الیوم ﻓی العالم العربیّ أکثر سیريالیّۀ
وﺧیّالیّۀ من أیّ مخیّلۀ ،تلک هی رؤيۀ الکاتبۀ الروائیۀ الدکﺘورۀ سناء الشعالن ،الﺘی صدرت
لها مؤﺧراً روايۀ «أدرکها النسیان» وتبﺤث ﻓیها الکاتبۀ عبر لغۀ إبداعیۀ ثريۀ بإيﺤاءاتها
وجمالیاتها ضمن مغامرۀ تجريبیۀ مضنیۀ وجبارۀ واسﺘثناء ﻓی الطرح والشکل واللغۀ البناءۀ
الﺘی تعاين المآسی البشـ ريۀ وأزمۀ اإلنسان المعاصر ال سیما ﻓی عالمنا العربیّ الذی يعیش
ﻓی صراع على جمیع األصعدۀ سواء السیاس یۀ أم االجﺘماعیۀ أم الفکريّۀ .ﻓالکاتبۀ هنا
تمیّزت بعمق نظرتها وبﺘجلّی رؤاها ،وکانت بارعۀ ﻓی تلخیص النّدوب واألوجاع بلغۀ سرديۀ
وشعريۀ جزلۀ وأنیﻘۀ .ﻓﻘدمت ﺧیبات اإلنسان المکسور ،ﻓی حال اﺧﺘالط الدينی والسیاسی
3۶3
اسناد و متون علمی عربی
والمجﺘمعی ،من أجل صیاغۀ مشهديۀ تدمی ،وتﺤیل على أﻓق المفارقۀ ،ﻓمن جهۀ الﺘطور
الذی أحرزه الطب وسائر العلوم ،ومن جهۀ مﻘابلۀ هذا االنﺤطاط العﻘلی المکرّس لسلطۀ
الماضويۀ أو الرجعیۀ الﺘی يعشش ﻓیها الدجل وتلبسها وصايا الشعوذۀ .وألن «األدب هو
الدلیل على أن الﺤیاۀ ال تکفی» کما يﻘول ﻓرناندو بیسوا ،ﻓﻘد جاءت الروايۀ سوداويۀ
بأحداثها ،وبما ما يﺤیط بشخوصها ،ومفعمۀ بالﺤیويۀ والﺤرکۀ ونجوم الﺤب «األوريغامی»
وهی نجوم تم اﺧﺘیار کلماتها من أسطورۀ وثنیۀ تعﺘﻘد أن النجوم هی أرواح من رحلوا عن
الﺤیاۀ ممن نﺤبهم ،ﻓهم يروننا من أماکنهم العلويۀ ،وينیرون دروبنا ويضیئون سماواتنا.
هی حﺘمً ا مﻘوالت زاﺧرۀ ﻓلسفیًا وبمنظوراتٍ روحیۀ أو روحانیۀدقیﻘۀ الﺘصوير الذی يروم
اإلحاطۀ الدقیﻘۀ باللﺤظۀ العاطفیۀ الصادقۀ ،المفعمۀ بالعمق الفکری والرهاﻓۀ الوجدانیۀ.
کأن الضجر الیومی المدبب يدﻓع بالکاتبۀ إلى شﺤذ الخیال بﺤثاً عن لغۀ ﺧاصۀ تنجح ﻓی
جعل الﺤیاۀ جديرۀ بأ ن تعاش ،وتسﺘشرف أﻓﻘاً أبهى يعوّض أعطاب الوجود وﺧساراته .نجوم
ال نملک إلَّا أن نﻘرّ بﻘدرتها على أسر قارئها منذ الوهلۀ األولى.
وهذا ما کان جلّیاً من الصفﺤۀ األولى للروايۀ .تضع الکاتبۀ قارئها ﻓی مواجهۀ صور مرعبۀ
وواقع إنسانی مأزوم مصوّرۀ إيّاه بجرأۀ صادمۀ ،مﺘﺤدّيۀ کلّ المﻘايیس باجﺘراح منﺤنیات
تعبیريۀ مثیرۀ بسیريالیﺘها تارۀً وبمزجها بین الخیال والواقع تارۀً أﺧرى ،مسﺘندۀً على تنوّع
مدّها اإلبداعیّ وعلى وقائع حﻘیﻘیۀ ذاتیۀ وغیريۀ ،نعايشها ونعاين أبطالها ما بین الﺤین
والﺤین اآلﺧر ،بﺤیث تجلّت مﺘعۀ السرد ﻓی الﺤبکۀ األساسیۀ للروايۀ من حیث المضمون،
ﻓهی حبکۀٌ واقعیۀ إلى حدٍّ کبیر ،ونﻘصد هنا قصۀ الﺤب العاديۀ بین بهاء والضَﺤّاک،
وتﻘلباتها وأحداثها ونﺘائجها ،لکن الروايۀ ﻓی مجملها عکست مهارۀ الکاتبۀ العالیۀ ﻓی دمج
الواقع بالخیال ،هذا الدمج الذی تمثل ﻓی ﺧلق شخصیات موازيۀ تم توظیفها ﻓی بنیۀ
الروايۀ بصورۀ تدعو للﺘأمل واالجﺘهاد ﻓی الﺘﺤلیل .وتﺘمﺤور حﻘیﻘۀ الﺤاضر ،وتأﺧذ من
الزمان والمکان والشخصیات واألحداث ما يناسب نسﻘها السردی الذی بدا سلسًا وعفويًا
ومُﻘنِعًا إلى درجۀ کبیرۀ يؤکد تمکّنها من أدواتها الفنیۀ بطريﻘۀ ال تﻘبل الجدل ،ولعلَّ سرّ
ن الوقائع واألحداث الﺘی تجری أمامه کأنها حﻘیﻘیۀ
النجاح يکمن ﻓی إقناع الﻘارئ بأ ّ
ولیست من صنع الخیال« .عندما تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرّما»؛ «إنه الیﺘم ﻓی
کل مکان» ثالوث العشق والوطن والـمَیﺘم :هی مﺤاورُ مﺘعالﻘۀٌ ،مﺘرابطۀٌ بُنیت علیها الروايۀ
«ﻓمن حُرِم الوالدان حُرّم علیه الوطن والعشق» .وألن روايۀ «أدرکها النسیان» قدمت صورۀ
الوطن الجﺤیم المنﻘلب على أبنائه ،وألن بطل الروايۀ الضَﺤاک وبطلۀ الروايۀ بهاء قد مرّا
بظروف وتعرضا النﺘهاکات داﺧل الوطن ،ومن مؤامرات يﺘﺤمل وزرها المثﻘفین والمﺘدينین
3۶4
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
المذهبیین وتج ار وﻓئات أﺧرى من طبﻘات مخﺘلفۀ ،من الذين شیّدوا لشعوبهم قصورا ﻓی
الهواء ،مألوا جدرانها بالشعارات عن الﺤريۀ والعدالۀ االجﺘماعیۀ ومکاﻓﺤۀ اإلرهاب والفساد،
وهی ﻓی الﺤﻘیﻘۀ قبض ريح .تﺘکئ الروايۀ على شخصیﺘین أساسیﺘین وهما :بهاء والضﺤاک
ﻓشخصیۀ الضﺤاک الذی تاه ﻓی مدن الصﻘیع والثلج ،لم يﺤﺘفظ ﻓیها بﺤرارۀ الوطن داﺧله.
ﻓنراه مجدّدًا ﻓی مناسبات مﺘعدّدۀ يصف الوطن بأقذر األوصاف وأسوأ النعوت ﻓی ردّۀ ﻓعل
على حالۀ الضیاع الﺘی عاشها نظیر حرمانه من والديه ،ومن ملجأ آمن ومن وطن داﻓئ:
«ﻓمن حُرِم الوالدان حُرّم علیه الوطن والعشق ،ﻓالضﺤاک لفظه وطنه الوحش منذ أن کان
قطعۀ لﺤم حمراء ملفوﻓۀ بغطاء قديم قذر ،لیدﻓع به إلى دروب الضیاع والﺘیه ﻓﻘیراً يﺘیماً
معدماً ومضطهداً .ﻓﻘد اسﺘﻘرّ به المﻘام ﻓی بالد الغربۀ والصﻘیع :کان عندها يشعر بالخوف
والغربۀ الﺘی تنخر عظامه ﻓزعاً ،أما اللیلۀ ﻓی بالد االغﺘراب ﻓال يشعر بأیّ ﺧوف وهو يسیر
وحده ﻓی هذا الدرب الضیق المعﺘم .ﻓها هو يﺤدث نفسه على لسان السارد :اللیلۀ ال يريد
أن يﺘلو على نفسه سوى أحزانه الﺘی اسمها ذکرياته واالغﺘصابات المﺘکرّرۀ ﻓی المیﺘم
والشارع والمعﺘﻘل .ثمّ نراه مرۀ أﺧرى يعید الﺘأکید على أحﻘیۀ الوطن الذی يسﺘﺤﻘه والذی
يسمه وطناً على الرّغم من أنه لم يولد ﻓیه :ﻓالوطن عنده هو االحﺘضان والﺤب واالکﺘفاء،
وهذا المکان قد احﺘضنه وأحبه؛ ولذلک ﻓهو وطنه ،أمّا تلک الخرائب الﻘاسیۀ ﻓی الشرق
حیث يرتع اللصوص والﻘساۀ ،ﻓهی لیست أوطانا ﻓی نظره ،بل إنها لیست أکثر من ﺧرائب
تاريخیۀ قد سطا علیها لصوص عابرون للﺘاريخ .وإمعانا ﻓی براءته من الوطن ها هو
«الضﺤاک» عندما اسﺘیﻘظ ذات صباح ومر طیف بالده ﻓی قلبه :ثمّ تذکّر وطنه الﻘديم
الذی سلخه منذ زمن حیث عاش ﻓیه حیاۀ دون ملجأ أو مأوى ،ﻓبصق مراراً على األرض
تﻘززاً من هذه الذکرى الﺘی شطبها منذ زمن من ذاکرته».
ويﺘکرّر الفعل ﻓی مناسبات أﺧرى ﻓی الروايۀ« :أما تلک الجغراﻓیا الﻘمیئۀ الﺘی تنکرت له
منذ زمن طويل ،ﻓهو قد هدم صنمها ﻓی روحه ،ﻓاألوطان عندما تﻘسو على قلب المﺤب،
وتﺘواطأ مع اللصوص واألﻓّاقین تصبح ﺧائنۀ رﺧیصۀ ال تلیق بالنبالء».
ويُعاد نفس الﺤدث ﻓی الروايۀ ،ولکنّه جاء بصور مغايرۀ تصبّ ﻓی منﺤى واحد وﻓی نﺘیجۀ
واحدۀ ومطلﻘۀ« :ال شیء سوى الموت والجعجعات والنﻘیق الموصول دون ﻓائدۀ أو تﺤسن».
نلمس ذات الﻘسوۀ والغربۀ والﺤدۀ ﻓیما تﻘوله بهاء ﻓهی قد تکون أشد حنﻘا وأقوى قسوۀ
وأعمق مأساۀ عندما يﺘعلق األمر بالوطن ،بهاء الﺘی بﻘیت رهینۀ الوطن لعدۀ عﻘود على
عکس الضﺤاک الذی غادر الوطن ﻓی عمر مبکر .ﻓﺘﻘول بعد أن تعرف علیها معلم اللغۀ
العربیۀ ﻓی المیﺘم «أﻓراح الرملی»« :منذ أن أصبﺤت لﻘمۀ سائغۀ مشﺘهاۀ ﻓی ﻓم أﻓراح
3۶5
اسناد و متون علمی عربی
الرملی لم يعد يعنینی أیّ شیء حول األوطان والمواطنین أو األحداث أو المصائر .بل حﺘى
لم يعد يؤرقنی من أکون ،أو إلى من أنﺘمی» .وبعد أن اسﺘﻘرّ بها المﻘام ﻓی بالد الصﻘیع
ﻓی رحلۀ العالج ،کان الوطن بالنسبۀ إلیها مجرّد ﺧبر ﺧال من أیّ حنین أو اهﺘمام :کان
الشرق يﺤﺘرق برمﺘه ،وحواضره تﺘهاوى ﻓی النّار والمدن ت رحل عن نفسها وعن أهلها..
الﻘیامۀ قامت هناک منذ سنین طويلۀ .. .لکنی لم أکن أبالی بذلک کله ،ﻓﺘلک المدن قد
رحلت عنی منذ زمن ،وال قلب لی ﻓیها وال أمل ،وما لها من مﺤبۀ ﻓی قلبی حﺘى أبکیها،
ﻓأنا نبت شیطانی ال عالقۀ له بشیء هناک ،لست أکثر من لﻘیطۀ ربیبۀ میﺘم سرعان ما
أدرکت أن أوطان الشرق جمیعها میاتم کبرى ،ال کرامۀ ﻓیها وال حنان وال أمل.
ما بعد النهايۀ صﺤیح أن األوطان لیست کلها طیبۀ ،ولیست کلها جمیلۀ ولیست کلها
ترحب بأبنائها أو تمنﺤهم الدفء والﺤضن اآلمن ،لکن على األبناء أن يخلﻘوا اإليجابیات
کی يبﻘوا ﻓیها أو يعودوا إلیها مهما طال الغیاب ،أوطاننا نﺤبها کثیراً ،لکن ال نسﺘطیع الجزم
إن کانت تﺤبّنا أم ال؟ الکﺘابۀ عند الدکﺘورۀ سناء الشعالن ،ال تنساق وراء الجاهزيۀ ﻓی
الکالم والﻘول ،بل تجعل الﻘارئ مﺘورطاً وصانعاً للﺤدث ﻓی اآلن نفسه ،ﻓضالً عن تﺤمیله
المسؤولیۀ المصیريۀ ﻓی الوجود والکینونۀ .کلّ الﺘﺤیۀ ألمیرۀ الکلمۀ بهذا النور الذی يغمر
األرجاء ،ﻓهی روائیۀ مؤهلۀ ألن تﺤﺘل مکانۀ ممیزۀ ﻓی هذا العالم .ﻓروايۀ «أدرکها النسیان»
رسالۀُ اللّاغفران الﺘی تُرسلها الدکﺘورۀ سناء الشعالن إلى عصـرِنا ،حول جﺤیمنا األرضیِّ
وضﺤاياه ،وشﻘائِنا البشریِّ وصانعیهِ.
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018
8!4476&ithint=file%2cdocx&authkey=!AF1f3Q9TYOeUrD0
3۶۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
إن کل بنیۀ سرديۀ تعﺘمد الﺤوار ﻓی تشکیلها إالّ أن ثمۀ سردا ال يعﺘمد االتصال اللفظی
عبر الﺤوار ﻓﻘط ،وإنما يعﺘمد بعضه على الوصف الﺤرکی الذی يﺘنامى السـرد معه ،وبعض
المسـرودات تعﺘمد على حرکۀ الجسد ،ومن هنا شکل الجسد ﻓی روايۀ «أدرکها النسیان»
ن تﻘدم الﺤلول
للروائیۀ سناء الشعالن ثیمۀ بارزۀ ﻓی بناء النص ،حاولت ﻓیه الروائیۀ أ ْ
للمعضالت الﺘی تراﻓق مجﺘمعنا ،ﻓکان الجسد وامﺘداده الﺤب والجنس طريﻘها ﻓی الخالص
وإيجاد الﺤل المناسب .لذا حاولت ان ادرس الﺘابوهات ﻓی هذه الروايۀ من ﺧالل ابعادها
الثالثۀ السیاسۀ والجنس والدين.
ا لجسد ﻓی الثﻘاﻓۀ العربیۀ واالسالمیۀ على الرغم من حیويﺘه کموضوعۀ اال ان الﺤديث عنه
تشوبه المخاطرۀ والمﺤاذير ﻓی ضوء مجﺘمع ينظر الیه على انه مکمن الشهوۀ ،وان کان
الجسد هو سر اسﺘمرار الﺤیاۀ ،ﻓﻘد جعل اهلل ﻓی ترکیب العباد المیل الى الجنس اآلﺧر ،اال
ان الفنان اسﺘ طاع بما يمﺘلک من ﺧیال جامح ان يخﺘرق الﺤجب ويجﺘاز المﺤظورات لیعبر
عما يؤمن به من ﻓکار ،واسﺘخدم الجسد ﻓیها کوسیلۀ للﺘعبیر عن رؤيۀ کانت وما زالت
موضع جدال ،ان الجسد وما يؤديه من وظیفۀ تﺘعلق بالجنس اسﺘخدمها الفنان ـ الروائی
ـ وسیلۀ تعری الواقع المأساوی الذی تمر به الشعوب العربیۀ من ﺧداع وتسلط وصعود الى
درجات علیا من دون جهد يبذل ،ﻓکانت المرأۀ وما تمﺘلک من سﺤر وانوثۀ تفرض نفسها
على الرجل ،لذا اسﺘخدمت کوسیلۀ للعبور الى الجانب اآلﺧر جانب لسلطۀ والثروۀ والﺘسلط
على رقاب آلﺧرين ،واذا کان الجنس هو وظیفۀ بايلوجیۀ ﻓی الظاهر ،ﻓانها ﻓی النص تﺤمل
ابعادا ذات دالالت سیاسیۀ واجﺘماعیۀ واقﺘصاديۀ .ﻓعمد االديب الى اللجوء لهذه الثیمۀ
لفضح مايمکن ﻓضﺤه وتعريﺘه امام الﻘارئ لیکون على بصیرۀ بواقعه المؤلم ومن ثمَّ تغیره.
وال اريد هنا ان اقول ان اسﺘخدام الجسد /الجنس هو موضوعۀ ذات أهمیۀ کبیرۀ ويجب
ان توظف ﻓی العمل األدبی بشکل ﻓاضح وممجوج وانما اسﺘخدامها بفنیۀ وحرﻓیۀ عالیۀ
تعمل على شد انﺘباه الﻘارئ وتجذبه من حیث ال يشعر ،أی ان الجسد والجنس ﻓی العمل
االدبی ال يﻘصد منه أثارۀ کوامن الغريزۀ الجنسیۀ وانما تعريۀ الطبﻘات الﺘی سیطرت على
رقاب الناس .وظهرت بلباس المنﻘذ والواعظ ولکنها ﻓی حﻘیﻘﺘها ضعیفۀ وهشۀ تعانی الضیاع
3۶7
اسناد و متون علمی عربی
والﺘشﺘت تﺤرکها مجموعۀ من العﻘد لنفسیۀ والجسديۀ تﺤاول تعويضها من ﺧالل السلطۀ
والمال ،ﻓکان الجنس السالح الذی يکشف زيف وﺧداع لکل النماذج السلطويۀ الﺘی عاثت
ﻓسادا ﻓی المجﺘمع وارتدت االقنعۀ المزيفۀ لﺘﺘﺤکم ﻓی مصائر الناس وتدﻓعهم ﺧارج حدود
الوطن بعد ان ذاقوا الﺤرمان والﺘشرد والشعور بالخوف وال انﺘماء ﻓی اوطانهم مع مايﺤملون
من حب وتعلق لﺘلک االوطان ،لذا جاء البﺤث لیدرس الجسد ﻓی روايۀ ادرکها النسیان
للروائیۀ سناء شعالن مجیبا عن الﺘساؤل اآلتی :ما قدرۀ الجسد على الﺘعبیر الرمزی؟ وما
قدرۀ النص السردی على توظیف الجسد؟ هل تمکنت الروائیۀ من کشف المسﺘور؟
ﻓﺤین نﺘصفح روايۀ «أدرکها النسیان» نلﺤظ الﺤضور الواضح للجسد االنثوی والذکوری
بشکل ملفت لالنﺘباه السیما ما يﺘعلق باللذۀ الجسديۀ .وهو ﻓی تمثالته يعکس الفکر والرؤيۀ
العمیۀ لما يجری ﻓی مجﺘمعاتنا العربیۀ ،ﻓهو يعکس زيف الواقع ﻓضال عن الهويۀ واالنﺘماء،
ﻓﺘراوحت اسﺘخدامات الجسد بین السیاسۀ والدين والﺤب وکان الجنس هو الرابط لکل
هذه الثیمات ،الن الجسد يخضع بشکل أو ما الى سلطۀ المجﺘمع والدين .ولﻘد کانت بهاء
البطلۀ هی الوسیلۀ لکشف الفلسفۀ الﺘی تؤمن بها الروائیۀ لﺘﺘﺤرک بین مفهومی الطهارۀ
والرذيلۀ .ﻓالکاتبۀ تلجأ الى تصوير الﺤالۀ النفسیۀ لشخصیاتها والﺘی تﺘعارض ﻓی کثیر من
االحیان مع االبعاد الدينیۀ والﺤیاتیۀ ،کما سنلﺤظ ذلک ﻓی المثلیۀ الجنسیۀ الﺘی تعد
مﺤرمۀ ﻓی مفهومنا الدينی وان کان تراثنا ال يخلو من هذه االشارات .ﻓﻘد مارست بهاء
بطلۀ الروايۀ الﺘمرد بکل اشکاله على السلطۀ لﺘخﺘرق المسکوت عنه ﻓی مجﺘمع قمعی
عمد الى ارتداء االقنعۀ المزيفۀ لیخدع االﺧر.
تحدیدات اولیۀ:
تبدأ الروايۀ بنسیانها االول «سبعۀ وسﺘون عاماً لم تسرق من شبابه ونشاطه وابﺘسامﺘه إالّ
الﻘلیل غیر المأسوف علیه من ذلک کلّه ،ﻓی حین أعطﺘه هناء وﺧبرۀ وتجربۀ وألمعیّۀ تفوق
هذه السّنین الطّويلۀ المزحومۀ بالعمل واإلنجاز والﺘّطواف ﻓی دنیا اهلل وأزمان االنﺘظار
وسهوب الکﺘابۀ» لﺘﺤدد السنوات الﺘی مرت بها احداث الروايۀ وعاشﺘها شخوصها سنوات
واحداث تشیر من طرف ﺧفی إلى رموز تﺤﺘاج دقۀ نظر لیکشف الﻘارئ کنهها لﺘسﺘمر الى
ثالثین ﻓصال .اعﺘمدت الروايۀ على مايعرف بالمیﺘاسرد من دون أن يکون هناک ترتیبا
ألحداث الروايۀ بل هی مجموعۀ من الروايات المﺘدﺧلۀ مع بعضها وهذا الﺘداﺧل يﺤﺘاج
الى منﺘج آﺧر للنص لیجمع ﺧیوطه ويعید تشکیله بصورۀ أﺧرى کعادۀ الروائیۀ سناء
شعالن حین تزج قارئها ﻓی انﺘاج النص من جديد وتجعله يلج عالمها من غیر ان يشعر
بذلک بعده قارئا ضمنیا .الروايۀ تﺤکی قصۀ البطلۀ بهاء والظروف الﺘی مرت بها ﻓی حیاتها
3۶8
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ابﺘداء من حیاتها ﻓی المأتم وتجربﺘها مع مرض السـرطان الذی أصاب مکامن األنوثۀ ﻓیها
ـ الرحم والثدی ـ ثم ذاکرتها لیسلمها الى النسیان .لیکون لﻘائها بﺤبیبها الذی ﻓﻘدته بعد
نصف قرن من الضیاع ،لیعود بها الى بیﺘه ﻓی أحدى المدن االسکندناﻓیۀ ،لﺘدﺧل الروايۀ
ﻓی عالم جديد آﺧر حیث يجد البطل الضﺤاک مع مﻘﺘنیات حبیبﺘه مخطوط کﺘبﺘه
لﺤبیبها يﺤکی حیاتهما الماضیۀ ﻓضال عن االحدث الﺘی مرت بها ﻓی غیابه ،وحیاته هو ﻓی
عالمه الثلجی الغريب عنه .بعیدا عن المیﺘم الذی عاش ﻓیه طفولﺘه مع بهاء ،لیﻘرر ان
يکﺘب هو روايۀ بديلۀ ويﺤﻘق امنیﺘها ﻓی کﺘابۀ نص روائی لها لیشهره حین تعود من
غیبوبﺘها ،ﻓنکون امام مجموعۀ من الروايات األولى الروايۀ الﺘی کﺘبﺘها سناء شعالن «أدرکها
النسیان» من ثالثین ﻓصال وروايۀ «أدرکها النسیان» الﺘی کﺘبها الضﺤاک لیرسم حیاۀ
جديدۀ لبطلﺘه تعويضا لها عن الﻘهر واالسﺘالب الذی تعرضت له ﻓی حیاتها .من دون ذکر
تفاصیل هذه الروايۀ سوى انها حیاۀ جديدۀ لﺤبیبﺘه بهاء من أجل نسیان ما مرت به من
ظروف مؤلمۀ .والروايۀ الثالثۀ هی المذکرات ـ المخطوطۀ ـ الﺘی کﺘبﺘها بهاء لﺤبیبها على
شکل اعﺘراﻓات مﺘوالیۀ وقد اﺧذت حیزا کبیرا من الروايۀ االولى .ولعل ما يؤکد هذه الروايات
المﺘعددۀ نلﺤظ النهايات المﺘعددۀ ﻓی النسیان الثالثین والذی يدﺧلنا ﻓی مﺘاهۀ جديدۀ
ويضع امامنا نهايات وروايات أﺧرى مﻘﺘضبۀ وسريعۀ تجعل الﻘارئ يفکر من جديد ﻓیما
توصل إلیه ويعود به مرۀ أﺧرى الى دوامۀ النهايات لیکون منﺘجا للنص ،بل ان الﺘرکیب
يﺘعﻘد لﺘﻘول لنا ﻓی نهايۀ النص أن هذه الروايۀ «أدرکها النسیان» کﺘبﺘها مديرۀ منزل
الضﺤاک «باربرا» تﺤکی قصۀ عاشﻘین مشرقیین ﻓی بنیۀ زمانیۀ ومکانیۀ مﺘﻘطعۀ معﺘمدۀ
على تﻘنیات الزمن من اسﺘرجاع واسﺘشـراف وحذف واجمال وتذکر ووصف وحوارات
وامکنۀ مﺘنوعۀ.
السیاسۀ:
ما يزال المجﺘمع العربی لم يﺘخلص من الﻘهر والعنف الذی تمارسه السلطات الﺤاکمۀ ﻓیه،
وال بد من مواجهۀ لهذا العنف بطرائق مخﺘلفۀ ،ويعد النص االدبی /الروائی واحدۀ من هذه
الطرائق مسﺘخدما الرموز المخﺘلفۀ ويعد الجسد واحدا من تلک الرموز للهروب من مﻘص
الرقیب والسلطۀ ،لذا کانت الروائیۀ سناء شعالن مﺘص لۀ بشکل دقیق باألدوار الﺘی تؤديها
الشخصیات واألﻓکار الﺘی يﺤملونها ﻓکانت اقرب الى ما يجری ﺧلف الکوالیس من ممارسات
قمعیۀ تﻘف ﺧلفها شخصیات سلطويۀ تعانی االنشطار النفسی العمیق ﻓﺘعکس امراضها
االجﺘماعیۀ على من تﺤکمهم ،وکما هو معلوم ان الجانب السیاسی ال يکاد ينفصل عن
ا لجانب االجﺘماعی واالقﺘصادی ايضا ،الن السیاسۀ تهیمن على الﺤیاۀ ،ولما کانت الروايۀ
3۶9
اسناد و متون علمی عربی
نﻘدا للواقع وکشفا للمسﺘور ﻓانها تﻘف الى صف المعارضۀ تفضح الصراع الخفی حول السلطۀ
واسﺘخدام شﺘى االسالیب للوصول الیها واالثراء على حساب طبﻘات المجﺘمع المسﺤوقۀ
لیعکس الصـرا ع االيديولوجی بین الشخصیات سواء ﻓی المعﺘﻘالت او الﺘعسف الجسدی
وسرقۀ ثروات الشعوب واالسﺘبداد وانعدام الديمﻘراطیۀ وتغیب الذات ﻓی غیاهب السجون،
ﻓﺘخﺘرق الروائیۀ هذه الﺘابوهات السائدۀ ﻓی مجﺘمعنا وتفضح السلطۀ وسیاسﺘها ﻓی الوصول
الى اهداﻓها على حساب الﻘیم لﺘعکس « عذاب االنسان المسﺘلب والمﻘموع ﻓی أی بﻘعۀ
من بﻘاع العالم الثالث ـ عبر صراعه ﻓی المجﺘمع ـ ضد احباطاته الذاتیۀ وضد قمع السلطۀ
وعدوانیۀ اآلﺧرين».
تبدأ الرويۀ بإهداء يعبر عن ضیاع الشخصیۀ لیﺘﺤول المﺘجمع کله إلى میﺘم لیرمز إلى
مجﺘمع قبیح يجد االنسان ﻓیه غريبا بال مأوى يفﺘﻘد ﻓیه الﺤب والدفء واألمان «عندما
تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرّماً»« ،إنّه المیﺘم ﻓی کلّ مکان» االهداء ومع انه وجد
ضالﺘه ﻓی الغرب من العیش الرغید اال ان الذکريات ظلت مﺤفورۀ ﻓی ذاکرته الﺘی ال
تﺤمل لوطنه سوى الضیاع «اآلن يملک کلّ ما حلم بأن يملکه ﺧال النّساء وعشﻘهنّ
المشﺘهى؛ ﻓعنده الثّروۀ المالیّۀ والصّﺤۀ والوسامۀ والرّضا والشّعور باألمن والسّالم مع النّفس،
کما عنده مجده األدبیّ العريضّ ،بعد أن غدا من أشهر کﺘّاب وطنه الثّلجیّ البارد المرﻓّه
ن لفظه وطنه الوحش منذ أن کان قطعۀ لﺤم
الذی الﺘصق به بإﺧالص ،وتعلّق به بعد أ ْ
حمراء يﺘیمۀ ملفوﻓۀ بغطاء قديم قذر ،لیدﻓع به ﻓی دروب الضّیاع والﺘّیه ﻓﻘیراً يﺘیماً معدماً
مضطهداً بعد أن طرده المیﺘم الذی کان مسجوناً ﻓیه طوال طفولﺘه المبکّرۀ».
هذا المیﺘم الذی ال يمکن اسﺘﻘباله على انه میﺘم بشکله الفیزيائی وانما هو يﺤمل ﻓی
طیاته ابعاداً أکثر عمﻘا ﻓهو عبارۀ عن وطن کامل يﺤﺘضن ابنائه ولکنه لم يکن رؤوﻓا بهم
کبﻘیۀ االوطان ،ﻓﻘد اتهم بالسـ رقۀ من قبل مديرۀ المیﺘم العاقر ومساعدتها العانس لیکون
مصیره قارعۀ الطريق ،ويکون طريدا للشـرطۀ ،لم يکن وصف العاقر والعانس إلدارۀ المیﺘم
اال اشارۀ واضﺤۀ على عﻘم الوطن الذی لم يﻘدم شیئا سوى الخیبات لﻘاطنیه ،ويضعهم
امام ﺧیارات صعبۀ ﻓی مواجهۀ الﺤیاۀ السیما ﻓی مراحل الطفولۀ االولى الﺘی تشکل
شخصیۀ االنسان ﻓﺘکون ذکريات يصعب نسیانها ،ﻓیکون امام مجموعۀ ﺧیارات العودۀ الى
المیﺘم العفن ،البﻘاء ﻓی قارعۀ الطريق ،والمطاردۀ من السلطۀ االﺧرى سلطۀ المیﺘم /الوطن
حیث يغیب ﻓی سجونها الﺘی تشبه المﻘبرۀ الن من يدﺧلها ال يخرج منها اال وهو میت.
ﻓی داللۀ على الﻘسوۀ والﺘسلط .هذه الﻘسوۀ جعلﺘه يﺘرک کل شیء ﻓی وطن تخلى عنه
کما تخلى عنه المیﺘم «لﻘد تخلّى ﻓی هذا البلد عن کلّ شیء کان يربطه بوطنه الذی
370
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
سرق أبويه منه عندما ﺧنﻘهما بغدر ،وترکه يﺘیماً وحیداً معوزاً مدﻓوعاً عن األبواب بعد أن
سرق أعمامه وعمّاته کامل إرثه الصّغیر ،وترکوه يعضّ على الجوع والعوز والﻘهر والﺤرمان
والیﺘم».
اال ان مثل هذه الشخصیات تﺤمل ﻓی داﺧلها الﺤب لوطنها وکأنها تؤمن بﻘول الشاعر
بالدی وان جارت علی عزيزۀ ...ﻓهو يﺤب وطنه ويظهر ذلک من ﺧالل عنايﺘه بالمﻘﺘنیات
الشـرقیۀ ﻓهو يﻘابل وطنه الذی لفظه عاريا وحیدا باهﺘمام وان بدا غیر مباشر اال انه يعکس
االنﺘماء الروحی «طهو الطّعام الشـّرقیّ وجمع الدّﻓوف واآلالت الموسیﻘیّۀ الشّرقیّۀ والﺘّﺤف
الشّرقیّۀ الﺘی يعلّﻘها على جدران غرﻓۀ المعیشۀ ،وﻓی الرّدّهات ،ويزّين بها الرّﻓوف ،ويطرح
الکثیر منها ﻓی زوايا البیت إلى جانب النّمارق المشغولۀ بالﻘصب الذّهبیّ الالمع ،وﻓوق
السّجّاد الشّرقیّ الیدویّ الصّنع ،ﻓی حین يعلّق براويز لوحات الخطّ العربیّ ﻓی الجدّران
الرّئیسیّۀ ﻓی البیت ﻓی مﻘابل المرايا الطّولیّۀ لیرى الخطّ العربیّ المبروز مرّۀ من الیمین
إلى الیسار ،ومرّۀ أﺧرى يرى انعکاسه ﻓی المرآۀ من الیسار إلى الیمین» لذ تخذ من الغربۀ
وطنا حﻘیﻘاً کسکن يجد ﻓیه السعادۀ ،ولعل البطلۀ (بهاء) ايضا م خﺘلفۀ عن وطنها السیما
ﻓی شکلها وبشـرتها لیعکس الصـراع بین الشـرق والغرب «ﻓﻘد کانت لﻘیطۀ مجهولۀ
النّسب والﺘّاريخ واألهل ،وحمرتها اللّذيذۀ الﺤارّۀ ،وعیناها الخضراوان الﺤشائشیﺘان تزيدانها
غربۀ ويﺘماً ووحدۀ؛ ﻓهی تبدو هجیناً آسراً بین أﺧالط عرقیّۀ مﺘعدّدۀ الجمال والجاذبیّۀ
واألصول ،أمّا رائﺤﺘها العبﻘۀ الﺘی تشبه رائﺤۀ زهور البنفسج المزروعۀ ﻓی أصص شرﻓۀ
مديرۀ المیﺘم ،ﻓهی رائﺤۀ ال بشر ﻓی الکون يملک رائﺤۀ عبﻘۀ مثلها ،وهی تزيدها غربۀ عن
المکان المزکوم برائﺤۀ العفن والصّديد والرّطوبۀ».
ﻓالشخصیات کانت تعیش حالۀ من الصراع الداﺧلی غیر المﺘکاﻓئ بین اشخاص عرف عنهم
الﺤب والسالم ،الﺤب لوطنهم والسالم الذی يرغبون به للعیش ﻓی وطن يﺤﺘرم حريۀ اآلﺧر
ومیوله ورغباته ،وبین حیاۀ قاسیۀ ﻓی واقعها ،ﻓکان صراعا ﺧاسرا «لیس المرض الذی ﻓﺘک
بی هو من يدﻓعنی اآلن إلى الکﺘابۀ له ،بل هی رغبﺘی ﻓی أن أتطهّر من النّجس الذی علق
بی ﻓی رحلﺘی المضنیۀ ﻓی حلبۀ الصّراع الشّـرس غیر المﺘکاﻓئ بین امرأۀ وحیدۀ معدمۀ
وبین حیاۀ مﺘوحّشۀ مﺘنمّرۀ» ،لﺘصرح بهاء بشکل مباشر عن حالۀ الصراع وباألدوات الﺘی
تﺘواﻓر لديها الکلمۀ لﺘﻘول لنا ان الفعل يبدأ بالکلمۀ لﺘغیر ما يمکن تغیره «هم يسمون
هذه الﺤلبۀ الدّامیۀ الﺤیاۀ ،وأنّا أسمیها العذاب ،کما يسمون الکﺘابۀ موهبۀ وترﻓاً وأدوات
للمبدعین والمﺘطهّرين ،وأنا اسمیها طريﻘۀ اعﺘراف واحﺘجاج على الﺤیاۀ وظلمها وتضییعها
لنا نﺤن معشـر الضّعفاء والمنکوبین والمنکودين».
371
اسناد و متون علمی عربی
لعل هذا الخراب والدمار الذی عاشﺘه جعلها تسعد لنسیانها لﺘلک االحداث لﻘسوۀ المجﺘمع
ﻓی حاضره وﺧیباته الﺘی تسﺘشرﻓها للمسﺘﻘبل «أيّها النّسیان لﻘد أدرکﺘنی ﻓی وقت ما
عاد لی أیّ حاجۀ ﻓیه للﺘّذّکر ،کم أنا سعیدۀ اآلن ألنّنی امرأۀ أَدْرَکَهَا النّسیانُ! ﻓأنﻘذها منها،
ومن عذابات الﺘّذکّر ،ومن أوجاع الماضی ومن ﺧیبات الﺤاضر والمسﺘﻘبل».
الن الوطن للضﺤاک وبهاء هو ذلک الدفء حﺘى وان کان ﻓی الغربۀ بعیدا عن الشرق
لملﺘهب الذی ال يخﺘلف عن ﻓوضى العصور الﻘديمۀ حیث الفﺘاک وقطاع الطرق الذين ال
يخضعون لﻘانون سوى قانون الﻘوۀ والنهب واالغارۀ کذلک الوطن تﺤول الى غابۀ للصراع
حول المغانم ،ﻓالوطن هو الﺤب واالکﺘفاء ﻓالصراع يﻘوم هنا بین قوى قاهرۀ تسیطر على
المال والسلطۀ ،وبمبررات شﺘى تارۀ بسﺘار الدين وتارۀ اﺧرى الوطنیۀ واالﺧالق على حساب
المسﺤوقین والمسﺘلبۀ حﻘوقهم مما جعل الوطن غیر قابل للعیش ﻓیه .ﻓهو يکره وطنه
النه ترکه ﻓی مواجهۀ حیۀ قاسیۀ ال تخﺘلف عن حیاۀ بهاء الﺘی لم تفهم معنى الوطن الذی
درست عنه ﻓی کﺘب الﺘاريخ والﺘربیۀ الوطنیۀ« ،أحاول أن أرکّب صورۀ ما مفهومۀ لطفولﺘی
حول ما يجری ﻓی عوالمی وعوالم من حولی من بشر تسمیهم معلّمۀ الﺘّاريخ والﺘّربیۀ
الوطنیّۀ «مواطنین ﻓی دولﺘنا العظیمۀ» ،ولکنّنی منذ أصبﺤتُ لﻘمۀ سائغۀ مشﺘهاۀ ﻓی ﻓم
أﻓراح الرّملیّ لم يعد يعنینی أیّ شیء حول األوطان أو المواطنین أو األحداث والمصائر،
بل حﺘى لم يعد يؤرّقنی من أکون ،أو إلى من أنﺘمی؛ ﻓﻘد ﺧذلنی الجمیع ،وغدوت وحدی
معی ،ولم يعد لی منّی سوى األنفاس اإل جباريّۀ ﻓی حیاۀ جئت إلیها مکرهۀ باغضۀ مبغوضۀ،
وﻓﻘدتُ الثّﻘۀ أو األمل ﻓی األوطان أو ﻓی أمّی وأبی أو ﻓی أن يعود الضّﺤّاک لینﻘذنی من
هذا الجﺤیم الدّنیویّ المهول ،ولم أعد أملک إالّ أن أسیر وراء رغبات أﻓراح الرّملیّ کلّما
نادانی للسّیر وراءه مثل نعجۀ تسیر ذلیلۀ ﺧلف الﻘصّاب إلى المسلخ».
ﻓکان بعد ذلک انﺘﻘالها بجسدها بین الرجال ومنهم کريم لوهدانی الرجل الکبیر لذی ﻓﻘد
رجولﺘه ﻓی معﺘﻘل ﻓکان يعوض ذلک بشیء من الزهد «يفﻘد ﻓﺤولﺘه منذ أکثر من عشرين
عاماً ﻓی معﺘﻘل صﺤراویّ جاف عندما اکﺘشفتْ دولﺘه مؤامرته مع العدوّ ضدّها ،ﻓأذاقﺘه
العذاب ألواناً حﺘى قﺘلتْ ذکورته ،ﻓخرج من المعﺘﻘل مﺘدثّراً بالصّالح والزّهد لیخفی عنّﺘه
وﺧیاناته» .لﺘسﺘمر ﻓی هذه الرحلۀ ﻓی الﺤیاۀ لﺘﺘعرف على مجموعۀ من االشخاص وکان
الجسد هو الوسیلۀ لهذا الﺘعارف ﻓﻘد تعرﻓت ﻓی المسﺘشفى على سلیم المناضل «سلیم
ذو المالمح الکسیرۀ ،وذو العینین الغائرتین ﻓی جمجمۀ ال تﻘوى رقبﺘه على حملها ،سُرقتْ
رجولﺘه وإنسانیﺘه کاملۀ ﻓی لﺤظۀ ،السّارق هو طلﻘۀ واحدۀ ال غیر من عدوّ غاشم ،هی
طلﻘۀ اقﺘنصتْ سعادته ،وقطعتْ حبله الشّوکیّ بإثم مﺘعمّد ،واسﺘﻘرّتْ ﻓی عظام ظهره
372
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
بوقاحۀ صفیﻘۀ .شهور طويلۀ أمضاها مابین الیﻘظۀ والغیبوبۀ ،رأى ﻓیها قواﻓل شهداء تمدّ
األيدی إلیه؛ لﺘزﻓّه إلى أرض األرواح حیث تنﺘظره الزّغاريد والﺘّهلیالت والﺘّکبیرات ،حاول
بکلّ قوّته أن يمدّ يديه إلیها ،لکنّه عجز عن ذلک؛ ﻓﻘد غادرته الﻘدرۀ على الﺤرکۀ ولألبد،
وأصبح حبیس واقعه الجديد».
و ﻓی المسﺘشفى تعرﻓت على ثابت الذی تعرض لﺤادث سیر بسبب العدو «کان حادثاً مدبّراً
من مخابرات العدوّ الغﺘیاله ،وشطب اسمه من مشهد المﻘاومۀ ،ﻓال يمکن أن يﺤﺘمل العدوّ
شخصیّۀ ثابﺘۀ ﻓی المﻘاومۀ وحﻘوق العودۀ مثل شخصیﺘه الفذّۀ العنیدۀ .کان المخطّط
يﻘﺘضی أن يموت ﻓی هذا الﺤادث ،وأن تنﺘهی أسطورته النّضالیّۀ ،ولکنّه نجا من الﺤادث
بأعجوبۀ بعد أن تﺤطّمت عظامه ،ورقد أشهراً ﻓی مسﺘشفى المدينۀ الﺘی کان يزورها ألجل
المشارکۀ ﻓی لﻘاء شعبیّ عن حقّ المهجّرين ﻓی العودۀ إلى وطنهم» .وهو يهﺘم بالسرد
ن تﺤبّه؛
ﻓاطلﻘت علیه ثابت السرد «إنّه باﺧﺘصار رجل يﺤبّ النّاس ،والنّاس ال تملک إالّ أ ّ
ﻓهو حاوٍ مدهش ،ومن جرابه يُخرج سرداً شیﻘاً ال ينضب ،ﻓهو من نادر البشـر الذين ال
يعرف من يﺤادثونهم معنى الملّل أو بطء سیر الزّمن؛ ﻓالزّمن ملک حديثه بکلّ ما ﻓی
الکلمۀ من معنى» ،اقﺘربت منه اما لجماله او ﻓکرۀ الو طن الﺘی يؤمن بها «ربمّا ألنّه کان
ن بريق عینیه کان يغازل الصّمت ،أو ربما
وسیماً کسنبلۀ ،ورشیﻘاً مثل سیف ،أو ربما أل ّ
ن
ن ضوء المساء المنعکس على وجهه وهبه جالل أيﻘونۀ أوغاريﺘیّۀ مﻘدّسۀ ،أو ربما أل ّ
أل ّ
ﻓکرۀ النّضال عن الوطن کانت تغرينی باالقﺘراب منه ،وأنا الغريبۀ ﻓی وطنی ،المﺘنکرۀ له،
وهو المﺘنکّر لی؛ ثم اسﺘدعﺘه المﻘاومۀ لواجبه ﻓالﺘﺤق به واسﺘشهد على ارض الوطن کما
کان يشﺘهی ) .اذ لم يکن هدﻓه سوى الﺘﺤرير «هذه هی حکايۀ ثابت السّردیّ ،وحکايۀ
شعبه الﺘی تﺘلخّص ﻓی أن ال تکون لهم حکايۀ سوى حکايۀ کابوسیّۀ واحدۀ ،اسمها العذاب
والرّحیل واالنﺘظار .ولکنّه دﻓع عمره ثمناً لیغیّر نهايۀ هذه الﻘصّۀ ،لﺘصبح النّهايۀ هی
الﺘّﺤرير ،وال شیء غیر الﺘّﺤرير » .ان النسغ السیاسی بدا واضﺤا ﻓی الروايۀ وان کان مخﺘفیا
ﻓی ما وراء النصوص ﻓالروائیۀ تخﺘار النهايات الﺘی تلیق بأبطالها وسیرهم بین الناس ،ﻓمن
کانت سیرته قبیﺤۀ کانت نهايﺘه بهذا المسﺘوى من الﻘبح ،ومن يکن ذات سیرۀ انسانیۀ
تکن نهايﺘه مشرﻓۀ له .لذا کان لثابت السردی النهايۀ الﺘی تفضلها ﻓهو رمز المﻘاومۀ ورمز
الثبات ﻓکان جسدها له عرﻓانا لهذا الثبات ،وقطعا الجسد الذی تريده ال الجسد المادی
المعروف ب ل هو جسد معنوی يمنح اآلﺧر الديمومۀ والﺤیاۀ.
ولعلها لم تنس الشکل اآلﺧر من المﻘاومۀ ،الشکل الﻘبیح الذی يسﺘغل المﻘاومۀ والسیاسۀ
ألغراضه الشخصیۀ حﺘى انها لم تجعله معرﻓۀ بل لم تصرح باسمه تنکیرا وامعانا ﻓی ﻓضح
373
اسناد و متون علمی عربی
هذه االشکال الوصولیۀ« ،جاء الجئاً سیاسیاً إلى مدينﺘی بعد أن اسﺘﻘوى علیه رﻓاقه ﻓی
الثّورۀ ،وطردوه من بلده ،وجرّدوه من منصبه السّیاسیّ ،ﻓﺘﺤوّل من أحد رجاالت وطنه إلى
قطب من أقطاب المعارضۀ ﻓی الخارج .لﻘد جاء إلى المدينۀ برﻓﻘۀ شاحنﺘین من المال
المسروق من بلده ،ثم بعد ذلک أصبح عنﻘاء السّیاسۀ ﻓی المکان ،وسیطر على البلد ومن
ﻓیها بﺤزبه السّیاسیّ العابر للدّول والﻘارات الذی شکّله بماله المسـروق حﺘى لُﻘّب
باالمبراطور» .وکانت بهاء وسیلﺘه للوصول الى اهداﻓه وهذا ديدن ﻓی توظیف شﺘى الوسائل
للوصول الى اهداﻓهم لیکون نﻘیضا لثابت السردی «بل جعلنی له وألصدقائه ولضیوﻓه ولمن
يهوى أن يجاملهم من الرّجال ،وأن يجرّهم إلى حزبه ،وقد کنتُ ﺧیر رسول له ﻓی رسائله
ن الجمیع يمارسون السّیاسۀ
الﺤزبیّۀ ،ﻓاقﺘربتُ أکثر من ا لسّاسۀ والسّیاسیین ،ﻓاکﺘشفتُ أ ّ
ﻓی کلّ يوم؛ وأکبر سیاسۀ ﻓی مدينﺘی أن تدبّر معاشکَ لﺘظلّ على قید الﺤیاۀ بعد رحلۀ
ن نساء سرّيات هنّ مَنْ
سیزيفیّۀ مضنیۀ من الصّباح حﺘى المساء .واکﺘشفتُ من جديد أ ّ
يشارکن ﻓی إدارۀ هذا العالم العجیب ،وأنّهنّ من يﻘسّمن الغنائم مع الکبار ،وهنّ کذلک
من يﻘسّمن الويالت على المغضوب علیهم ،وأنّهنّ من يرسلن األبرياء إلى المعﺘﻘالت أو
إلى الموت»؛ ﻓکانت المرأۀ هی المﺤرک الرئیس لإلحداث ﻓی المجﺘمع الﺘﺤﺘانی .وهی من
تﺘﺤکم ﻓی مصیر الشعوب بواسطۀ جسدها.
ثم تنﺘﻘل لعالم المخد رات مع شخصیۀ تسمى مﺤب وهبات «تجارۀ المخدّرات والسّالح
والرّقیق األبیض؛ وقد راق لی أن أذهب إلى عالمه؛ ألنّه األکثر وسامۀ ﻓیمن ﺧادنتُ ،واألرق
طباعاً ﻓیهم ما لم يغضب ،ويﻘرّر االنﺘﻘام ،واألکثر صدقاً ﻓی کلّ من قابلتُ من رجال مزيّفین؛
ﻓﻘد کان يفﺘخر بأنّه تاجر سال ح ومخدرات ونساء ،ويﻘدّم نفسه لمن يﺘعرّف علیه بﻘوله :أنا
الﻘوّاد األکبر مﺤبّ وهبات».
لﺘنﺘﻘل الى شخصیۀ جديدۀ مخنثۀ اسمه همالن أبو الهبات «ﻓهو مخنّث األعضاء والسّلوک،
وعلى الرّغم ذلک يعیش ﻓی جلباب الرّجولۀ الذی ﻓرضه والده علیه منذ کان صغیراً ،ﻓظلّ
يعلن أنّه رجل ،ويﺘکﺘّم على تکوينه الخنثى ومیله نﺤو عالم األنوثۀ ،وبﻘیت أثوابه النسّائیّۀ
الجمیلۀ ،ومالبسه الدّاﺧلیّۀ األنثويّۀ الﺤريريّۀ ،وأدوات زينﺘه وعطوره حبیسۀ أدراج غرﻓﺘه
الخاصّۀ ،إلى أن يرتدی مالبسه النّسائیّۀ سرّاً ،ويلﺘﻘط صوراً له بها ،ويخرج ﻓی جوالت سريّۀ
ﻓ ی شوارع المدينۀ ﻓی ساعات مﺘأﺧّرۀ ﻓی اللّیل لیﺤظى بﺘﺤرّشات جنسیّۀ تلهب ﻓیه جذوۀ
األنوثۀ الﺘی يصمّم والده على دﻓنها ﻓی أعماقه لصالح حیاۀ رجل هو لم يسﺘطع أن يکونه
ﻓی يوم من األيام».
374
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
«انﺘﻘل إلى الﺤیاۀ ﻓی المدينۀ لیمثّل حزبه العشائریّ الذی کوّنه والده لیکون غطاء له
يخفی ﺧلفه عمله ﻓی تهريب السّالح عبر قريﺘهم الﺤدوديّۀ ،ولکنّه أصیب بلوثۀ مالزمۀ له
اسمها إثبات أنّه رجل أمام النّاس کی ال يجلب العار إلى والده ورجال عشیرته وکانت تعامله
ﻓی شﻘﺘها کانثى مخنوقۀ ﻓی جسد رجل ،لیکون صديﻘﺘها ،وتلجأ الى السخريۀ من
تصريﺤاته للع یش بسالم مع العدو وأصبح من هواياتی الﺤمیمۀ أن أتابع تصريﺤاته
ن السّالم الﺤﻘیﻘیّ
السّیاسیّۀ الخطیرۀ حول ضرورۀ الﺘّعايش السّلمیّ مع العدوّ بدل طﺤنه؛ أل ّ
يصنعه الرّجال الﺤﻘیﻘیون ،وهو يرى نفسه رجالً حﻘیﻘیّاً ،ولذلک يطالب بسالم الرّجال
األشاوس الذی يعدّ نفسه واح داً منهم بامﺘیاز بشهادۀ الئﺤۀ کبیرۀ من المومسات وشهادتی
المجیدۀ .تصريﺤاته الطّويلۀ المشﺤونۀ باألکاذيب کانت تضﺤّکنی حﺘى تنسینی ذلک
الوجع الذی بدأ ينبتُ ﻓی ثديی األيسر ،وتﺤمّسنی کی أطلب منه أن ينظّف بالط حمّامی
عندما يعود إلى شﻘﺘی ،ويخلع رجولﺘه المطالبۀ بسالم الذّل والهوان مع العدوّ ،ويلبس
أنوثﺘه الکسیﺤۀ الﺘی ترضى بﺘنظیف حمام مومس ﻓی درجۀ االعﺘزال بسبب الﺘّﻘادم .ﻓی
اشارۀ الى هؤالء الذين يدعون الى الﺘطبیع والعیش بسالم مع العدو وهم يعیشون حالۀ
االسﺘالب الذاتی وابعد عن الرجولۀ ﻓی مواﻓﻘهم ،لﺘعمل على تعريۀ هؤالء بطريﻘۀ ﻓاضﺤۀ
تعکس موقفها الصلب اتجاه من يخون قضیﺘه ويﺘرک النضال وسیلۀ للﺘﺤرير.
ويکشف اسﺘشراﻓها مصیر هذه الشخصیۀ الﺘی تنﺘﻘل الى أوربا کرجل دبلوماسی ويﺘزوج
زواجا مثلیا لﺘصل الى نﺘیجۀ ان العائلۀ بل ربما السیاسیین جمیعهم ال يخﺘلفون عن
الخنثی همالن «وترک حزب أ بیه الذی سرعان ما نﻘل أمر تمثیله إلى ابن آﺧر من أبناء
العائلۀ ،اسمه همالن أيضاً ،وله غرام جامح بمضاجعۀ المومسات وإطالق الﺘّصريﺤات الﺘی
تﺤضّ على السّالم مع العدوّ .ﻓی حین ظللتُ أطلق اسم همالن على أیّ شیء ﺧنثى أو
جبان» وال تخﺘلف وجهۀ بطل الروايۀ الضﺤاک عن وجهۀ نظر بهاء ﻓی الشـرق العربی حیث
الخطب الجوﻓاء من دون نﺘیجۀ ﻓی حین ان العدو يﻘضم االرض باسم الﺤريۀ وهو ﻓی
حﻘیﻘﺘه يﺤمل الموت الى کل مکان الیوم اسﺘفزّه ذلک المﻘال عن الثّورۀ والثّائرين ﻓی
الشّرق الذی تﻘوّض ،دون أن ترى األوطان أو الشّعوب أیّ بصیص أمل أو حريّۀ أو عدالۀ،
ال شیء سوى الموت والجعجعات والنّﻘیق الموصول دون ﻓائدۀ أو تﺤسین ،وذلک العدوّ
الکونیّ الذی يلفّ العالم بعلمه الشـّرير ،ويذبح النّاس باسم الﺤريّۀ والدّيمﻘراطیّۀ واإلﺧاء
يزفّ الموت إلى کلّ مکان يذهب إلیه لیکون مصیر الشعوب الهجرۀ المسﺘمرۀ «الالجئون
والمهاجرون يﺘدﻓّﻘون على المدينۀ أکثر ﻓأکثر ،هم من الجنسیّات والسّﺤن جمیعها،
يجمعهم الخوف والﺘّهجیر والرّهبۀ والضّیاع والوجع ،وتفرّقهم المآالت والمصائر واألقدار»؛
375
اسناد و متون علمی عربی
ﻓالوطن بالنسبۀ الیه رعايۀ وﺧالاﻓه ال يمکن العیش ﻓیه النه يصبح ﺧائنا ال يخﺘلف عن
اللصوص.
واذ کانت بهاء تبیع جسدها وتمارس غوايۀ الجسد ﻓانها تمارس دعارۀ الﻘلم ايضا الﺘی ال
تﻘل تأثیرا عن الجسد ﻓﻘد باعت روايﺘها مﻘابل وظیفۀ لشخص ﻓی دولۀ «مرّۀ واحدۀ کان
األجر عن روايﺘی المبیعۀ ألحدهم أکثر ممّا تخیّلتُ أو طلبتُ ،وذلک عندما قدّم لی ذلک
المشﺘری وظیفۀ حکومیّۀ ﻓی إدارۀ إعالمیّۀ من اإلدارات اإلعالمیّۀ ﻓی دولۀ البغضاء
والکراهیّۀ لﻘاء ما کﺘبتُ له من عمل إبداعیّ ،لم أدرک عندها سبب هذا الکرم الغامر منه،
ﻓکلّ ما کنتُ أبغیه هو أجری المﺘواضع عن الرّوايۀ الﺘی کﺘبﺘها له ،وما کنتُ أتوقّع أن
يهبنی وظیفۀ حکومیّۀ مﺤﺘرمۀ بأجر معﻘول وراتب تﻘاعدیّ يؤمّن لی حیاۀ کريمۀ ﻓی
شیخوﺧﺘی الﺘی بدأت تسیر نﺤوی .ﻓی البدايۀ کدتُ أتعجّل اإلجابۀ عن سؤالی الﺤائر،
ن ذلک الرّوائیّ اللّص يملک حفنۀ شرف بشکل أو بآﺧر ،ولکن سرعان ما تدﺧّلت
ﻓأظنّ أ ّ
الﺘّفاصیل لﺘمنعنی من أن أتهمه بالشـّرف ،ال سمح اهلل؛ ﻓﻘد عرﻓتُ أنّه ضنّ علی بأجر
يدﻓعه لی من جیبه ،ولذلک قرّر أن يدﻓع أجری من جیب الﺤکومۀ والوطن؛ وهو کان ﺧیر
من يﺘکلّم عن الوطن والوطنیّۀ ،إذ کانت تعنی عنده الﺘّنفّع واالسﺘغالل بأشکاله المﺘاحۀ
له بﺤکم وظیفﺘه اإلداريّۀ الﺤسّاسۀ ﻓی المدينۀ»؛ ﻓهؤالء يعدون الوطن ملکا لهم يﺘصرﻓون
ويهبون ما يشاؤون لمن يريدون ﻓالوطن لهم ،والوطنیّۀ للفﻘراء والمنکودين والمسﺘضعفین
والشـّرﻓاء وأصﺤاب الضّمائر الﺤیّۀ والذمّم النّظیفۀ الﺘی ال تُباع وال تشﺘرى.
ولعل هذا الکرم بأموال الوطن کان ديدن هؤالء المزيفین والمناﻓﻘین ،ﻓﻘد کﺘبت مﻘالۀ
نفا ق لمرأۀ تعمل ﻓی الدولۀ ،امرأۀ حصلت على شهادات عديدۀ تلک الشهادات الﺘی ما عاد
الﺤصول علیها صعبا ﻓی ضوء األموال الﺘی يﺤصلون علیها من غیر جهد ،لﺘعمد الى مفارقۀ
طابعها السخريۀ حیث يکون بیع الوطن من أجل ابنﺘه الخاملۀ «ولذلک قرّرتُ أن أردّ لها
کرمها علیّ بکرم مم اثل له ،ﻓکﺘبتُ لها مﻘالۀ نفاق رﻓیعۀ المسﺘوى لﺘماری بها مسؤوالً من
مسؤولی الدّولۀ کی تﺤصل على امﺘیازات وظیفیّۀ جديدۀ إلى جانب الکثیر من الوظائف
الﺘی تعمل ﻓیها بأجور عمالقۀ؛ ألنّها تﺤمل الکثیر من الشّهادات األکاديمیّۀ العلیا الرّﻓیعۀ
الﺘی اشﺘرتها جمیعاً بأمو ال والداها الموظّف الشّهیر ﻓی وظیفۀ حسّاسۀ ﻓی جهاز الﻘضاء
ﻓی الدّولۀ لمدّۀ ربع قرن؛ لﻘد سرق أموال الشّعب کی يشﺘری البنﺘه عدّۀ شهادات أکاديمیّۀ
ومناصب اعﺘباريّۀ کی ترثه ﻓی سرقۀ الشّعب الذی يزعم أنّه يﺘفانى ﻓی ﺧدمﺘه .وحُقّ له
أن يفعل ذلک ما دام هدﻓه شريف صادر من صمیم أبوّته الﺤانیۀ ،وهو بیع الوطن لشراء
مسﺘلزمات ابنﺘه ﺧاملۀ الموهبۀ والضّمیر!»
37۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
إن مجﺘمع الروايۀ مسﺤوق سیاسیا واجﺘماعیا من قبل قوۀ ﺧفیۀ تﺘﺤکم باألحداث ،وهذه
الﻘوۀ ﻓی حﻘیﻘﺘها منهزمۀ داﺧلیا يﻘف ﺧلفها قوۀ أﺧرى مﺘﺤکمۀ ﻓیها غالبا ما تکون المرأۀ
وجسدها هو االداۀ لهذا الﺘﺤکم وبهذا يکون المجﺘمع تﺤت سلطۀ صغیرۀ ﻓاسدۀ مﺘﺤکمۀ
ﻓی المجﺘمع .وهذا المجﺘمع الذی يﻘاسی الﻘسوۀ والﺘسلط الخارجی يﻘاسی الﺘسلط
الداﺧلی «ﻓﻘد حضـ ر ﻓیه شرارۀ انطالق إحدى االعﺘصامات الکبیرۀ ﻓی المدينۀ احﺘجاجاً
على الغالء والفﻘر وارتفاع الضّرائب والفساد وﺧنق الﺤريّات ،وسرعان ما تﺤوّلت تلک
االعﺘصامات السّلمیّۀ إلى مواجهات دامیۀ مع جنود مکاﻓﺤۀ الشّغب الذين داسوا على
المعﺘصمین دون رحمۀ ،وسﺤﻘوا رﻓضهم ومطالبهم وآمالهم ﻓی الﺘّﺤرّر ممّا هم ﻓیه من
ظلم ومعاناۀ».
ﻓیسﺘذکر المیﺘم الذی تﺤول الى رمز الى وطن مسﺘلب ال يخﺘلف ﻓی صوره وما يجری
ﻓیه عن الوطن حیث اسﺘالب الﺤريات والخراب والﺘﺤکم بمصائر قاطنیه «حﺘى أنّه ذهب
إلى الشّارع البائس حیث يﻘبع المیﺘم ،ﻓوجده قد تهدّم کما تهدّم الوطن کلّه ،ولم يسأل
أحداً عن سبب ما آل إلیه هذا البناء من تﺤطّم» وهو ذاته رأی بهاء «لستُ أکثر من لﻘیطۀ
ن أوطان الشّرق جمیعها میاتم کبرى ،ال کرامۀ ﻓیها وال
ربیبۀ میﺘم سرعان ما أدرکتْ أ ّ
حنان وال أمل».
ﻓهذا االسﺘالب طال العلماء الذين وقفوا ضد المجﺘمع ﻓکانت تصفیۀ الجسد باعﺘبار ان
الجسد هو ذات عالقات مﺘعددۀ تدﺧل ﻓی الﺘواﻓق والﺘضاد «واکﺘفى بأن يسمع قصﺘّها ﻓی
ذلک المساء عن عالم الذّرّۀ العربیّ الشّهیر الهارب من بلده الذی تمّ اغﺘیاله ﻓی شﻘّﺘه دون
أن يُعرف الفاعل کما ذکرت مﺤاضر تﺤﻘیق الشّرطۀ ،ﻓی حین يعلم الجمیع مَنْ قﺘله ولماذا؛
وهو من جاهر بمعارضﺘه لنظام شرقیّ ﻓاسد ،وکﺘب أکثر من مﻘالۀ عن ذلک ،ﻓآل إلى ما
آل إلیه أمثاله من الذين دﻓعوا حیاتهم ثمناً آلرائهم ومداد أقالمهم» ،لیعﻘد مﻘارنۀ بین
الوطن والعاهرات وتکون نﺘیجۀ صادمۀ «ﻓی طريق عودته راودته الکثیر من بنات اللّیل عن
نفسه ،ﻓأغدق علیهنّ بما يﺤمل من مال ﻓی جیبه ،دون أن يﺤصل منهنّ على شیء سوى
اسﺘغرابه نّ من منﺤﺘه المجانیّۀ لهنّ ،وجهلهنّ لمعنى قوله لهنّ :أنﺘنّ األطهر ﻓی هذه
المدينۀ العاهرۀ ».ﻓالمدينۀ لم تﺤمل ﻓی ذاکرته اال االلم والﺤزن «عبر أرضها الجاﻓّۀ
وسمائها الکئیبۀ ،ودروبها الﺘی ال تلﺘﻘی ،وذاکرتها الﺘی ال تﺤمل لهما إالّ األلم والضّنى»،
ﻓالجسد هو الم نظومۀ الرمزيۀ العامۀ .لﻘد حاولت الروايۀ ان تربط بین الجنس والظروف
المﺤیطۀ بین ماهو اجﺘماعی واقﺘصادی ،وبین قلۀ مﺘسلطۀ على رقاب المجﺘمع واکثريۀ
مسﺤوقۀ ،ﻓکان الجنس نﺘیجۀ لکل هذا الﺘدهور واالنﺤطاط.
377
اسناد و متون علمی عربی
ولعل هذا االنﺤطاط ﻓی المجﺘمع جعل بطلۀ الروايۀ تدﺧل هذا العالم بشکل مباشر
وتمارس السـ رقۀ والوصول لألهداف بکل الوسائل وهی ال تﻘصد من ذلک اال کشف حﻘائق
غابت عن المجﺘمع لکنها تﺤصل ﻓی کل مرۀ ،کما ﻓی حصولها على رحلۀ عالجیۀ کانت
مخصصۀ المراۀ ﻓﻘیرۀ لیس لشـیء اال انها مارست دعارۀ الﻘلم وکﺘبت نصوصا ألدبیۀ مزورۀ
«وقد سرقتْ لی منﺤۀ العالج هذه من امرأۀ أﺧرى منکودۀ أﻓﻘر منّی ،ولیس عندها ما
تﻘدّمه لﺘلک السّارقۀ کی تﻘنعها برحمﺘها .وقد قبلتُ هذه المنﺤۀ المسـروقۀ من امرأۀ
طﺤنها الفﻘر والمرض انﺘصاراً لنفسی ،وانﺤیازاً إلى منطق اللّصوص الذی يسود کلّ شیء
حولی؛ ﻓال ﻓائدۀ لنزاهﺘی المﺘأﺧّرۀ ﻓی عالم األوغاد اللّصوص الذين سرقوا کل شیء بما ﻓی
ذلک األوطان المسکینۀ واألقوات المنشودۀ».
ﻓی وطن ﻓیه کل شیء ينهار لمن يکن المﺤیط الکبیر بکل ﺧیباته المﺘنوعۀ ،وبکل
انکساراته المخﺘلفۀ ،وکذلک المﺤیط الصغیر العائلۀ واالصدقاء والعادات والﺘﻘالید ،اال بیئۀ
اوجدت اسبابها لﺘصـرﻓات االبطال .ﻓی وطن «تسﺘعر بالنّار والفﺘن واالبﺘالءات والمصائب،
ويجوبها اللّصوص والﻘﺘلۀ آمنین ﻓرحین ،ويموت ﻓیها األبرياء واألبطال والصّالﺤین والعلماء
والمبدعون ،ﻓی حین تسمن الکالب واألبﻘار والخنازير والفئران اآلدمیّۀ حﺘى تخﺘنق
بسمنﺘها» ،ﻓی هذه االجواء المعﻘدۀ نشأ کل من بهاء والضﺤاک شخصیات تعرضت
النﺘکاسات مﺘعددۀ ،وﻓیها نﻘالت عنیفۀ ادت الى انکسار النفس ،وحدوث شرخ کبیر ال
يمکن رأبه ،ﻓی هذه الظروف جاءت بهاء وجاء الضﺤاک يراﻓﻘهما هزائم مﺘعددۀ على جوانب
کاﻓۀ ﻓلم يکن امامهم اال الصمود بواسطۀ الﺤب « لﻘد بات العالم کلّه يعرف قصّۀ العاشﻘین:
الضّﺤاک وبهاء اللّذين انﺘصرا على الموت والنّسیان والفراق بﻘوّۀ حبّهما الخالد».
الجنس:
کان الجسد وسیلۀ للﺘعبیر عن حالۀ الضیاع واالنکسار السیاسی واالجﺘماعی والدينی ،ﻓکلما
مرت بهاء او مرّ الضﺤاک بأزمۀ معینۀ کان الجسد وسیلۀ للهروب من الﺘوتر النفسـی ،
ولکن هیهات ان يکون ذلک ،ﻓمن غیر الﺤب البعد الخامس الذی حددته الروائیۀ ﻓی
روايﺘها األولى (اعشﻘنی) لن تﺤﻘق هذه المﺤاوالت المطلوب منها ﻓﺘکون االنﺘکاسۀ اکثر
عمﻘا ووجعا .وکما الحظا ﻓی الجانب السیاسی ان المجﺘمع يساهم ﻓی دﻓع الشخصیۀ على
االنﺤدار ﻓکان الجسد وسیلۀ للعیش ،ﻓالجسد ﻓی روايۀ ادرکها النسیان يطرح ابعادا
أيدولوجیۀ « .إنّها باﺧﺘصار عاشت انکساراتها الطّويلۀ واحباطاتها المسﺘمرّۀ ﻓی بﺤثها عن
تأمین لﻘمۀ عیش شريفۀ تﻘ ﺘنصها بصعوبۀ ﻓی عالم ال يرضى بأن تعطیه عملها الدّؤوب
مﻘابل أجوره الزّهیدۀ ،ما لم تهبه جسدها اللّذيذ الشّهیّ األحمر» .ﻓی هذه االجواء المعﻘدۀ
378
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
والمﺘشابکۀ نمت بهاء ،وحیدۀ ال تجد من يﻘف الى جوارها ،وبما تمﺘلک من مﻘومات الجمال
المغاير للجمال العربی ذات السﺤنۀ السمراء ،ﻓهی حمراء ﻓاتنۀ ،کل هذا جعلها مﺤط انظار
الکل ،وکان جسدها مطمعهم ،وقد اسﺘغلت هذا االمر لﺘﺤﻘیق مآربها المخﺘلفۀ .ومن ثم
تعريۀ الواقع االجﺘماعی والسیاسی والدينی «حاولتْ بإﺧالص أن تﺤظى بأیّ ﻓرصۀ للﻘمۀ
الﺤالل ،ولکنّ الرّجال الطّامعین بها سدّوا الدّروب علیها مرّۀ تلو أﺧرى حﺘى ساقوها إلى
الرّذيلۀ بأشکالها جمیعها .ظلّت لسنوات أسیرۀ الرّوح والجسد للشّیاطین البشريین ،إلى أن
نفد شبابها األحمر المثیر ،ﻓاکﺘفتْ عندها بالعزلۀ الﺘّامۀ إالّ من صديﻘﺘها هدى المﻘرّبۀ إلى
نفسها ،وبعض زبائنها الذين يشﺘرون کلماتها الذّهبیّۀ ،وينشرونها ﻓی الصّﺤف والمجالت
بأسمائهم»؛ ﻓالروايۀ تعمد إلى وصف جسد المرأۀ الداﺧلی والخارجی لﺘعطیه إبعادا أﺧرى
وتجعله مﺤط انظار اآلﺧر المخﺘلف ﻓاللون الﺤمر واللﻘب الذی لﻘبت به الﺤمیراء جعل منها
مطمعا لآلﺧر المغاير له ﻓی بشرته؛ لهذا کانت بهاء تؤکد دائما ان الخیانۀ ال تکون ﻓی
الجسد ﻓﻘط کم يظن بعضهم ،بل ان الکلمۀ ال تﻘل ﺧطرا ﻓی الخیانۀ عن الجسد وهی
تﺤمل الشـ رف کما ان الجسد يﺤمل الشرف معه ،لذا هی تعرف تماما انها تمارس دعارۀ
الﻘلم وهذا ما اشرنا الیه ﻓی الجانب السیاسی «ﻓأﺧذتْ تﺘاجر بکلماتها ،وتمارس دعارۀ الﻘلم
بد ل دعارۀ الجسد ،إلى أن حظیتْ بوظیفۀ حکومیّۀ درّت علیها راتباً تﻘاعديّاً ضئیالً جعلها
تهجر زنا الﻘلم والجسد ،وترکن إلى صمت بیﺘها مهمومۀ بالوحدۀ والمرض والعوز» لﺘعری
أولئک االدباء الذين يعمدون الى تسلق الشهرۀ من غیر حق ومن ثم يکون الﻘلم مزيفا ال
يداﻓع عن قضاي ا األمۀ وينشغل بما هو دون ذلک ،لﺘبرر ذلک بﺤاجﺘها للمال لﺘﻘارن بین
بیع الجسد والﻘلم ﻓﺘکون الخسارۀ واحدۀ مﺘشابهۀ«وما اسﺘطعتُ أن أقضی على هذا
ن من يشﺘرونها منّی
ن کلماتی جزء من عرضی وشرﻓی ،وأ ّ
الهاجس المﺘنامی ﻓی أعماقی بأ ّ
ن
هم عابرون جدد ﻓی جسدی ،وأنّنی ال أزال أتاجر بی مع اﺧﺘالف شکل االتجار ،إالّ أ ّ
األجر ﻓی المرّات جمیعها هو أقلّ ما يمکن أن يکون البیع به».
ولعل هذا العوز هو الذی دﻓع بربارا سکرتیرۀ الضﺤاک بان يکون حسدها هو الوسیلۀ
الوحیدۀ لسد عوزها المادی ﻓاصبح االرتباط الجسدی عبارۀ عن عﻘد عمل «وقد ساعدته
سک رتیرته باربرا على انﺘﻘاء تلک المالبس على مضّض وکره منها ،وهی من کانت تؤمّل
نفسها بالزّواج به ،واالسﺘﺤواذ على سﺤره وشهرته وماله ولطفه العرمرم وقلبه الﺤنون المبدع
ﻓی کلّ شیء بعد تاريخ مضاجعات بینهما ال يُسﺘهان بعددها ،حﺘى وإن کانت عابرۀ دون
وعود زواج أو حبّ أو حﺘى مساکنۀ»؛ ﻓالفﻘر دﻓع بربارا للعمل مع الضﺤاک وادارۀ شؤونه
ﻓی المنزل ولکنه کان يسﺘغلها جسديا إلشباع رغباته الجنسیۀ من دون ادنى شعور بالﺤب،
379
اسناد و متون علمی عربی
وکأنه يسﺘغل حاجﺘها إلى اإليواء والعمل ،ﻓالعمل ظاهر الموضوع ولکن يﻘف ﺧلفه
االسﺘغالل الجسدی .ﻓکان لجنس منفذا للﺘعبیر عن ضغوط الﺤیاۀ وهمومها.
ولعل االنﺘکاسۀ االکثر مرارۀ حین يﺘﺤول المعلم أﻓراح الرملی بما ارتبط من قدسیۀ الرسالۀ
الﺘی يﺤملها الى زير نساء ،وهی الﺘی کانت تطمح ان يساعدها ﻓی دروب االدب والمعلم
ن هذا االجﺘهاد سوف يﻘودها إلى درب المعلم أﻓراح الرّملیّ الذی
«کما لم تکن تعلم هی أ ّ
کان يجید اصطیاد کلّ ما يشﺘهی أن يصطاده ،ولو کان يﺘیمۀ حمراء تجید صنع الکلمات».
لﺘﻘدم وصفا تفضیال لشخصیۀ الرملی وتشبهه بالصیاد لﺘبین عمق االﻓﺘراس ولعل الرمز
الذی تﺤمله شخصیۀ المعلم هی رمز لهؤالء المﺘﺤکمین بالشعب /إناث المیﺘم وما سکوت
ال مشرﻓات على ذلک اال سکوت السلطۀ عن تصرﻓات هؤالء «کان عندها ﻓی نهايۀ العﻘد
الخامس من عمره ،ولکنّه کان يملک شهوۀ صیّاد ﻓی عنفوان قوته ،شهوته هذه کانت
تدﻓعه إلى اصطیاد إناث المیﺘم واحدۀ تلو األﺧرى ،لم يخرج من المیﺘم عندما تﻘاعد عن
العمل ﻓی سنّ السّﺘین إالّ وقد اصطاد نساء المیﺘم جمیعهنّ ،لﻘد طوّف على أجساد
الیﺘیمات الواحدۀ تلو األﺧرى ،وضمن تسﺘّر المشرﻓات على جرائمه بأن أعطاهنّ أنصبۀ
مشبعۀ ومرضیۀ من الجنس الذی يﺘﺤرّقن للﺤصول علیه ،حﺘى عاملۀ النّظاﻓۀ المسنّۀ الﺘی
کانت رائﺤۀ الﻘمامۀ تفوح منها قد غزاها ﻓی غرﻓﺘها المنزويۀ ﻓی مطبخ المیﺘم ،وأشبعها
جنساً حﺘى غدتْ حیوانه األلیف الذی يلهث ﺧلفه أعمى عن کلّ شیء سواه» ،لیﺤول
المیﺘم الى مبغى يشبه المجﺘمع الى حد کبیر ﻓی اشارۀ إلى الفساد الذی يﺤﺘاج إلى سلطۀ
قويۀ لﺘواجه هذا الوحش «أﻓراح الرّملیّ حوّل المیﺘم إلى مبغى ﺧاصّ به ،وﻓرض شهرياريﺘه
علیه ،وما کان من السّهل علیّ أن أقول له ال؛ ﻓماذا تسﺘطیع طفلۀ يﺘیمۀ وحیدۀ أن تﻘول
لوحش يلﺘهم الجمیع؟»
ونلﺤظ ان کل الشخصیات الﺘی تعرﻓها کانت تﻘدم لها ما يبرر اﻓعالها ،لکنها ﻓی حﻘیﻘﺘها
تکون بالضد من ذلک ،ﻓالمعلم الرملی کان ﻓی نظرها «أﻓراح الرّملیّ هو إنسان رائع وطیّب
وملهم ،مهما حیکتْ حوله من قصص الفسق والفجور واإلجرام؛ ﻓهو يشجّعنی على اإلبداع
والکﺘابۀ ،ويملک قلماً بديعاً ينﻘط کلمات سﺤريّۀ ،وال يمکن لمن يملک قلماً کﻘلمه أن
يکون مغﺘصباً مجرماً»؛ حﺘى مديرۀ المیﺘم کان يمارس الجنس معها «لکنّنی لم أحدس
ن هدى سﺘﻘودنی إلى حمّام مديرۀ المیﺘم الذی يطلّ من کوّۀ صغیرۀ مخصّصۀ للﺘّهويۀ
أ ّ
الدّاﺧلیّۀ على حجرۀ نومها ،ألرى منها أﻓراح الرّملیّ عارياً مثل ﺧنزير بریّ بنیّ اللّون ،وهو
يساﻓد مديرۀ المیﺘم النّﺤیلۀ مثل قشّۀ ،ويعبّ الﻘبل من جسدها الهزيل مثلما ينﻘر غراب
قطرات الماء من داﺧل قصبۀ ملﻘاۀ على الطّريق»؛ ﻓهو ال يهﺘم للشکل الذی يسﺘبیﺤه «ال
380
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
يﺘوّقّف کثیراً عند إشکالیّات الجمال وتفاصیل األنوثۀ والسّن وأدبیات العمل وأﺧالقیّات
المعلّم وضمیر المهنۀ ،بل يفکّر ﻓی شیء واحد ،وهو رحلۀ ذکره ﻓی أرحام اإلناث أيّاً کنّ،
ومﺘى أُتی ح له أن يﻘفز علیهنّ ،واصفاً نفسه بﺤصان أصیل جموح مﺘى اشﺘهى قفز على
أنثاه ،وساﻓدها ،أشاءتْ ذلک أم أبتْ ،حﺘى ولو کانت طفلۀ يﺘیمۀ لیس لها ﻓی الدّنیا من
يداﻓع عنها ،ويﺤمی شرﻓها من االسﺘباحۀ ».لﻘد عاشت بهاء حالۀ من الضیاع والﺘردد
والﺤیرۀ بین ما تريد وتطمح وما ه ی علیه هذه اللﺤظۀ«.لم أعد أﻓرق کثیراً بین سخريۀ
أﻓراح الرّملیّ منّی وبین مديﺤه لی ،ولکنّنی أدرکتُ تماماً أنّنی أتﻘدّم کثیراً ﻓی الکﺘابۀ
بفضل توجیهاته ورعايﺘه لی ،وتصﺤیﺤه المسﺘمرّ لمساری ﻓی الکﺘابۀ ،ﻓأراه عالیاً سامﻘاً ﻓی
عالم الﻘلم ،حﺘى ولو کان أسفل ساﻓلین ﻓی مدارج األﺧالق ،وﺧائناً رعديداً ألﺧالقیّات
الﺘّعلیم والعلم واإلنسانیّۀ؛ ﻓهو لیس أکثر من ثعلب ﺧائن يسطو مرّۀ تلو األﺧرى على أجساد
ﻓﺘیات يﺘیمات ضعیفات ،ﻓیأکل لﺤومهنّ ،ويشلع عظامهنّ ﻓی البعید » .ﻓﺘﺘعاون
الشخصیات ﻓی هذه الممارسۀ ويکون االذعان من قبل االطراف لممارسۀ الفﺤش من ﺧالل
ﻓلسفۀ يصدقانها معا ،ﻓﺘکون الممارسۀ برضى الطرﻓین .وان کان الضعف باديا ﻓی الطرف
الضعیف المسﺤوق بهاء /الشعب ﻓی صورۀ تشبیهیه تعکس االنسﺤاق والضعف «ما
اسﺘطعتُ أن أقاومه ،أو أرﻓضه ،أو أصرخ ﻓی وجهه ،وهو يجرّنی کعنزۀ صغیرۀ إلى غرﻓﺘه
المجا ورۀ لغرﻓۀ مديرۀ المیﺘم ،ويشرع يعرّينی ،ويﺘعرّى ﻓی آن ،ويفﺘضّ عذريﺘی وطفولﺘی
وأحالمی الصّغیرۀ ،وأنا صامﺘۀ مثل غراب مفجّع ﺧائف ربطوا قدمیه إلى سکّۀ حديد يعبرها
قطار ﻓی الﻘريب کی يفرمه تﺤت عجالته الﺤديديّۀ الملﺘهبۀ».
لﺘنﺘﻘل الى شخصیات اﺧرى وهی الشخصیات االدبیۀ الﺘی تجعلها ﻓی مواجهۀ النﻘد ،ومنها
شخصیۀ وﻓاء ذيب کاتب وناشر عن علم ﻓلسفۀ الجمال وجدت ﻓیه االنسان الﺤق «ورأيتُ
نفسی ألوّل مرّۀ ﻓی حیاتی أمام کائن شبه منﻘرض اسمه إنسان بﺤقّ » .لکنه مات بالذبﺤۀ
الﻘلبیۀ بعد ان منﺤﺘه جسدها النها احبﺘه «لکن الموت سرقه إلى عالمه األسود الﻘاتم
عندما أصابﺘه ذبﺤۀ قلبیّۀ ،وهو ﻓی حضنی ،لﻘد قﺘله الفرح ،وﺧنﻘﺘه المﺘعۀ ،ﻓانسﺤق جسده
الرّائق الﺤنون تﺤت وطأۀ جسدی الشّبق المﺘنمّر علیه»؛ ثم تعرﻓت على ﻓنان اسمه يراع
طرب احببﺘه ألغانیه واعﺘﻘدت انها تشدها الى عالم الدهشۀ من جديد ،ولکنه کان يعشق
النساء وهو ينﺘﻘل من واحدۀ ألﺧرى کعشﻘه ألغانیه «اکﺘشفتُ أنّه يعشق النّساء بطريﻘۀ
عشﻘه للموسیﻘى واأللﺤان والکلمات؛ أیّ يعشق أن يجرّب الواحدۀ منها تلو األﺧرى ،وأن
يجد نفسه ﻓی مﺘناقضات النّساء ،ولذلک عندما عزف نغمی ،ابﺘعد عنی ،وذبل حبّه لی»،
اال انه تﺤول الى الشذوذ الجنسـی وترک اغانیه الوطنیۀ «لکن ثريّاً مشرقیّاً لوطیّاً سبق
381
اسناد و متون علمی عربی
المﻘطوعات النّسائیّۀ األﺧرى إلیه ،واتّخذه له ،وأعلى کعبه ﻓی امبراطوريّۀ ثروته ،وأسﺘﺤدث
له مشاريع إعالمیّۀ وﻓنیّۀ ألجل أن يبﻘیه إلى جانبه؛ ﻓما کان يسﺘطیع أن يفارقه ،أو
يسﺘغنی عن ﻓنونه ﻓی الشّذوذ الجنسیّ ،بعد أن هجر األغانی الوطنیّۀ والدّينیّۀ واإلنسانیّۀ
الﺘی کان يﺘکسّب منها ،ويزعم أنّه سفیرها لما تﺤمله له من شهرۀ وجماهیريّۀ ودﺧل
عريض ،وتخلّى عنها جمیعاً لصالح شذوذه الذی ﻓﺘح له کنز علی بابا واأللف شاذّ»ﻓلم يکن
ملﺘزما بالدﻓاع عن ما يؤمن به من قضیۀ دينیۀ ووطنیۀ.
ثم اسست دارا للبغاء ال تخﺘلف عن المیﺘم بل هی اﻓضل من المیﺘم ﻓی احیان اﺧرى وهذه
اشارۀ إلى المجﺘمع وقسوته والفوضى الﺘی تعمه لیکون بعد ذلک المبغى بکل ما يﺤمل
من ﺧرق للمألوف االجﺘماعی والدينی اﻓضل منه ،ﻓﻘررت بهاء ان تلغی الﺤب من حیاتها
لی کون الجنس بديله وما يدر علیها من اموال ،ﻓﺘکون العالقۀ اشبه بعالقۀ تجاريۀ توﻓرها
الظروف ،ومثل هذا المنطق المخاتل ،ولی عنق الﺤﻘیﻘۀ ،الﺘی لم تکن تؤمن به ،جعلها
تجری ﺧلف السلطۀ والمال ،مما اتعبها اکثر ،النها مدرکۀ بصورۀ جیدۀ ان الﺤب الﺤﻘیﻘی
ن هذه الدّار صورۀ طبق
هو الذی يعطیها االمان والمﺘمثل بالضﺤاک« .لطالما شعرتُ أ ّ
األصل عن المیﺘم الذی ﻓﻘدت إنسانیﺘی وبراءتی ﻓیه؛ ﻓکال المکانین يبیعان أعراض الفﺘیات
ن للمیﺘم أثم السّبق ﻓی تلويث الفﺘیات ،وسبّۀ
العاجزات عن الدّﻓاع عن أنفسهنّ ،إالّ أ ّ
ن
ن نﻘیّات طاهرات مثل حبّات مطر السّماء ،ﻓی حین هی أﻓخر أ ّ
تعهیرهنّ وهنّ من وُلد َ
داری لم تجرّ أیّ منکوبۀ إلى هذا الدّرب الجهنّمیّ ،وأنّها لم تأکل ﻓی يوم عرق عاملۀ ﻓیها،
ولم تعبّد أیّ واحدۀ بالسّخرۀ ،ﻓکلّ واحدۀ منهنّ تأﺧذ أجرها موﻓوراً کما تطلب دون نﻘصان
أو غبن ،وتعمل وﻓق قدرتها وطاقﺘها ورغبﺘها» .ان الدار لﺘی اسسﺘها بهاء لم تکن اال ردا
قاسیا على مجﺘمع تخلى عن مهامه ﻓی توﻓیر حیاۀ کريمۀ لمواطنیه ،بل ن العهر الذی
يمارسه المبغى اشرف من العهر المﻘنع الذی يمارسه المجﺘمع لکثیر من الشخصیات الﺘی
تدعی الوطنیۀ والدين وهم ابعد ما يکونون عنها بل ان المبغى کان يعطی مريديه جوراً
مﻘابل اعمالهم ،ﻓکان جسد المرأۀ هو الشاهد األکبر على زيف وظلم البشريۀ الﺘی لم ترق
إلى مسﺘوى انسانیﺘها حﺘى اآلن ،ﻓمﺘى ما انعﺘق جسد المرأۀ من الدنس نﻘول ان االنسانیۀ
والﺤريۀ والعدالۀ قد تﺤﻘﻘت« .قرّرتُ أن آﺧذ قراراً جريئاً ،وأن أهجر دار البغاء الﺘی أسّسﺘها
على أرقى طراز ألجل الطّبﻘۀ المخملیّۀ ﻓی المجﺘمع ،واسﺘﻘطبتُ لها جمیالت المومسات،
وسیّدات األشراف المزوّرات لیمارسن ﻓیها هوايﺘهنّ ﻓی الﺘّردّی والسّﻘوط والﺘّعهّر ،وقدّمتُ
ﻓیها مغريات کبیرۀ کی أجذب إلیها أهل الﻘلم والصّﺤاﻓۀ والکﺘابۀ والفکر تﻘديراً منی للﻘلم
382
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
والکﺘابۀ اللّذين أعشﻘهما على الرّغم من انشغالی عنهما بعوالمی الﺤمراء الﺘی تشبه لونی
المﺤزون».
ن تجربۀ الجسد الﺘی جاءت بها المبدعۀ سناء شعالن لم تکن ولن تکون مجانیۀ زﺧرﻓیۀ،
إ َّ
وإنما حاولت من ﺧاللها الروائیۀ أن تخﺘرق المألوف بجرأۀ شفاﻓۀ ،موجهۀ أصابع االتهام
إلى قسوۀ المجﺘمع وتﺤجره .ﻓکانت سناء المبدعۀ تﻘف على مساﻓات مخﺘلفۀ ،تارۀ تبﺘعد
لﺘﺘرک الفضاء لشخصیاتها ،وتارۀ تﺘخذ من بهاء قناعا لها ،لﺘعبر بشیء من الجرأۀ عن
موضوعات تدﺧل ﻓی المﺤرم ﻓی المجﺘمع العربی ،وال سیما الﺤديث عن الجنس ووصف
ن هذا العری يهدف إلى الﺘدمیر تمهیدا إلى
الممارسۀ بلغۀ شفاﻓۀ ال تخدش الﺤیاء ،إ َّ
الﺘکوين ،عن طريق « تجاوز الطبﻘات الرسوبیۀ الزائفۀ وبلوغ الجوهر العمیق وتسکینه ﻓی
الوعی تمهیدا لﺘفجیره والخالص منه».
لیصل هذا الجنس ﻓی العالم االﻓﺘراضی«سرعان ما صدﻓتُ حالم الوردیّ وجنان الطّويل
ﻓی العوالم االﻓﺘراضیّۀ عبر المراسالت اإللکﺘرونیّۀ ﻓی الشّبکۀ العنکبوتیّۀ ،ال أعرف من منهما
صدﻓﺘه أوّالً ،ولکن کلیهما عاش معی الﺘّجربۀ ذاتها ﻓی الوقت نفسه؛ ﻓکالهما کان عشیﻘی
ن الﺘّفاصیل کانت مخﺘلفۀ تماماً» على درجۀ من الفکر والثﻘاﻓۀ
االﻓﺘراضی ﻓی آن ،إالّ أ ّ
ويکﺘب الشعر والمﻘاالت الفلسغیۀ ولکنه بذیء الکالم ويرسم لوحاته الجنسیۀ .وکان يرسل
الکﺘب الجنسیۀ الﺘی يزﺧر ﻓیها الﺘراث العربی وقد اطلق علیها لﻘب البغی المﻘدس تکريما
لدورها ﻓی الﺤیاۀ .اﺧﺘفى بشکل مفاجیء .ثم تعرﻓت على جنان لطويل وترکﺘه ايضاً.
لﺘعلل ذلک االنﺤراف بسبب لون بشرتها المغاير ووحدتها ﻓی مجﺘمع قاس «ألنّها امرأۀ
حمراء مثیرۀ يﺘیمۀ ال معین لها ،أو نصیر ﻓی مجﺘمع داعر ال يعرف من الفضیلۀ إالّ الﺘّشدّق
بها»« .لﻘد حاولتْ مرّۀ تلو األﺧرى أن تنزع إلى درب الفضیلۀ ،ولکن المجﺘمع المﺘوّحش
کان يجذبها بﻘوۀ إلى الرّذيلۀ والضّیاع .واآلن هی وحدها معلّﻘۀ ﻓی عالم النّسیان والمرض
کی تهرب من العذاب وسوق النّخاسۀ الذی ما اسﺘطاعت أن تنجو من غوائله».
لﺘﺤدد اسباب ممارسﺘها الجنس وکأنها تشخص مايمر به المجﺘمع من مبررات تدﻓع الى
االنﺤراف « لسنین طويلۀ دﻓعتُ جسدی مﻘابل کلّ شیء أکان طعاماً أم ماالً أم شهرۀ أم
امﺘیازات أم مصالح أم مﺘعۀ عابرۀ أم تفريغ غضب أم حزن أم انﺘﻘام من الوحدۀ أم نظیر
حمايۀ أم تﺤﻘیق مصلﺤۀ أم نکايۀ بالسّماء واألرض وما بینهما لﻘاء وحدتی وحرمانی
المهلک من راحۀ بالی وضمیری».
383
اسناد و متون علمی عربی
ولعل السرطان الذی ضرب مکام ن االنوثۀ يشعر بوصولها الى العدم «هل تﺤبّ الرّجال
الرّمال العابرين ﻓی السّراب أيّها السّرطان؟ ال بدّ أنّک تشﺘهی أن تلﺘهم کلّ ما يمرّ ﻓی
طريﻘکَ ،وطالما أنّکَ قد وصلتَ إلى ثديی ورحمی ،ﻓأنتَ قد وصلتَ تماماً إلى المکان الذی
عبروا جمیعاً منه ،وعلیک أن تﻘف معی ع لى شواهد قبورهم ألحکی لکَ بعض قصصهم،
ن ال جدوى من أن تجرّنی معکَ إلى العدم؛ ﻓأنا عدم کامل منذ دهور دامیۀ»
لع ّلکَ تﻘﺘنع بأ ّ
الن ازالۀ الرحم والثدی للبطلۀ بهاء هو ازالۀ الﺤاجۀ الى االﺧر « ،بل يکون هناک سعی
صوب األصل العمیق داﺧل األنا ذاته ،ويکون ثم انﻘطاع عن العالم ،لﺘﻘفل الدائرۀ».
لﻘد تﺤولت بهاء الى جسد االشﺘهاء تﺘنﻘل بین الرجال من دون حدود اجﺘماعیۀ ودينیۀ،
ﻓﺘکون مهووسۀ ﻓی الجنس الى درجۀ اطلﻘت على بعض هؤالء لفظ العابرين ﻓی اشارۀ الى
ممارسۀ اللذۀ ﻓی لﺤظۀ ما ولهدف ما يبدو غريبا وغیر مﻘنع للﻘارئ .وکأنها تعیش حالۀ
االکﺘشاف أو مدى قدرتها الﺘی تمﺘلکها للﺘﺤکم باآلﺧر ،منهم البسیط المسخ ،وشاعر
اقدم على االنﺘﺤار بعد ذلک ،ومناضل عوضﺘه عن ﻓﻘدانه لساقیه کجزء من العمل الوطنی
السری ،وذلک الوسیم صاحب السﺤنۀ السمراء الذی يمارس الشعر بطريﻘۀ ممجوجۀ ،وشاب
بعمر ابنها تصدقت علیه بجسدها النها عاش الیﺘم ،وسائق يعمل لرجل کانت تمارس
الجنس مع سیده ،وشخص يخدع البشر ،وشاعر صعلوک ،وشخص مبﺘذل من قبل الشعب،
وشخص امه تمارس سﺤاق بعد ان هجره والده .لیﺘﺤول العالم الى میﺘم کبیر «کنتُ أظنّ
ن المعلّم أﻓراح الرّملیّ نسیج وحده من
ن المیﺘم ينﺤصـر داﺧل أسواره الخانﻘۀ ﻓﻘط ،وأ ّ
أ ّ
ن العالم کلّه میﺘم کبیر،
أنسجۀ الظّالم ﻓی ذلک المکان الرّهیب ،ولکنّنی اکﺘشفتُ سريعاً أ ّ
ن من الطّبیعیّ ﻓی هذا المیﺘم أن يغﺘصب
ن نسخ أﻓراح الرّملیّ من البشـ ر ال حدود لها ،وأ ّ
وأ ّ
أﻓراح الرّملیّ وأشباهه مَنْ يشاءون ومﺘى يشاءون من الطّفالت المسﺘضعفات الیﺘیمات».
ولعل هذا الدمار الذی اصاب المجﺘمع وصل الى ادق المهن االنسانیۀ وتمثل ذلک ﻓی
الطبیب تیم اهلل الذی اجرى لها عملیۀ قلع الرحم «تَیْم اهلل الجزيریّ لم يکن مجرّد طبیب
حاذق ومشهور ﻓی عالج سرطان الثّدی والرّحم حسب ،بل کان دائرۀ معارف إنسانیّۀ
مﺘنﻘّلۀ ،ومجرّۀ شعوريّۀ مذهلۀ ،ﻓیسهل علیّ وعلى غیری أن يصدّق أنّه قد عاش ست
حیوات سابﻘۀ کی يﺤصّل هذه المعارف کلّها ،ويملک هذه الثّروۀ من المشاعر المﺘأجّجۀ
المﺘراکمۀ ،وکأنّها طبﻘات من نور إحداها ينیر ﻓضاءات األﺧرى».
کان يمارس الجنس مع کل االعرا ق ويﺤﺘرم العاهرات «کان يزعم تواضعاً أنّه ضﺤل ﻓی
کلّ شیء ،إالّ ﻓی الجنس والعشق ،ﻓﻘد کان يفﺘخر بصوته الخفیض الهادئ بأنّه امبراطور
من أباطرته المجرّبین المﻘﺘدرين علیه ،وکان يسﺘثمر أسفاره وعالقاته المﺘشعّبۀ ألجل أن
384
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
يسجّل أعلى رقم کونیّ ﻓی المضاجعات واﻓﺘراع البکارى ومساجلۀ الخبیرات الﺤصیفات
ﻓیه ،وکان الﺘّنويع بین األعراق أکثر ما يثیره ،ويسﺘجلب رغبﺘه للجماع ،ﻓما ترک أنثى من
أیّ عرق إالّ وضاجعها ،حﺘى أنّه کان يجمع ﻓی سريره االثنﺘین والثّالثۀ من النّساء ﻓی
اللّیلۀ؛ کی ال يدرکه أزوف سفر أو عمل ،ﻓیمنعه من تجاربه الجنسیّۀ العابرۀ للﻘارّات واألزمان
واألعراق ،لکنّه کان يأبى أن يشﺘری أجساد المومسات ألنّه يراهنّ طاهرات مظلومات قد
دنسهنّ البشـر ،ﻓینﺤنی لهنّ ﻓی مروره بهنّ ،وکأنّهنّ آلهات مﻘدّسات تعالتْ على کلّ دنس
أو رجس .ولکن ﻓی حﻘیﻘۀ تیم اهلل انه تعرض النﺘکاسات سرقۀ ورث اهله وزواجه من طالبه
سطت على امواله وجردته من کل شیء) وهو قد مارس االغﺘصاب منذ طفولﺘه لطفلۀ مع
ابناء الﻘريۀ ثم ترکوها للموت ،من دون ﺧوف من العﻘاب النهم ابناء االثرياء وهی ابنۀ
الفﻘراء ﻓی اشارۀ الى طبﻘیۀ المجﺘمع وضیاع الفﻘراء تﺤت سطوۀ االغنیاء والسلطۀ .واﺧﺘالل
توازن العدالۀ ﻓی المجﺘمع «وتزايد األلم ﻓی ثديی عندما قفزتْ إلى ذهنی قصّۀ روتها لی
شﻘیﻘۀ تَیْم اهلل الجزيریّ عن ﻓﺘاۀ ﻓﻘیرۀ قطع األغنیاء أصابع يديها بالسّاطور؛ ألنّها تجرّأتْ،
ولمست ببراءۀ يد طفلۀ من أبنائهم» .إن الجسد غالبا ما يرتبط بعالم اللذۀ ،وهذه اللذۀ
مرتبطۀ بﻘدرۀ الجسد على العطاء ،وای تغیرات ﻓیه تنعکس سلبا على تلک اللذۀ ،ﻓجسد
بطلۀ الروايۀ بهاء تعرض لﺘغیرات بسبب اصابﺘها بمرض السرطان لذی ضرب مکامن الخصب
والنماء واالنوثۀ ،الرحم والسرطان ،وبمجرد اسﺘئصال اعضاء من جسدها تغیرت عالقﺘه مع
ذاته ،ولکن هذا الﺘغییر لم يسﺘمر طويال ،ﻓﻘد عادت الى ممارسۀ للذۀ مع تیم اهلل الطبیب
لﺘشعر بانوثﺘها مرۀ أﺧرى.
ﻓمع ما يﺘصف به تیم اهلل الجزری من ثﻘاﻓۀ وعفويۀ وطیبۀ اال ان جذورها کانت مغايرۀ،
ﻓهو من عائلۀ مارست سلطﺘها على الغیر ،وهو ﻓی طفولﺘه لم يکن سويا ،ﻓﻘد اغﺘصب ﻓﺘاۀ
صغیرۀ مع رﻓاقه ،کان نﺘیجﺘها الموت لها ،ولکن من دون رقیب وسلطۀ للمﺤاسبۀ النها
من عائلۀ ﻓﻘیرۀ ،لیس هناک من يطالب بﺤﻘها ،هذه الﺤادثۀ ﻓضال عن اغﺘصاب اعمامه
لثروته الﺘی ورثها عن والده ،جعل االغﺘصاب يظهر بشکل غیر مباشر ﻓی تصرﻓاته وان کان
يمﺘلک کل مﻘومات الﺘﻘدير من اآلﺧر ،اال انه نظر الى المرأۀ تجربۀ يخوضها ،ويﺤاول ان
يﺘکشف ذلک کلما سنﺤت له ﻓرصۀ الﺘجريب ،وکأنه ﻓی سیاحۀ جنسیۀ لدول العالم.
لﺘعکس مفارقۀ هذه الشخصیۀ وتنﻘل لنا صورۀ «تَیْم اهلل الجزيریّ» ،وهو يعﺘلی کرسی
عربۀ يجرّها إنسان حافٍ شبه عار ﻓی دروب مدينۀ قديمۀ ،وهو يﺘﻘاﻓز من تﺤرّق قدمیه
اللّﺘین تلﺤسهما األرض بﺤرارتها الکاويۀ ،ﻓی حین يﺘبرّد تَیْم اهلل بهوّايۀ قشّیّۀ يدويّۀ يﺤملها
ﻓی يمناه ،ويهشّ بها على وجهه المﺘعرّق عرقاً مطیراً ،ويسﺘﺤثّ الرّجل الﺘّعس الذی يجرّ
385
اسناد و متون علمی عربی
العربّۀ الﺘی تﺤمله کی يسـرع أکثر لیصل إلى مﺤاضرته حول حﻘوق اإلنسان ﻓی أسرع
وقت ممکن».
إن انکسارات الجسد ظهرت منذ الطفولۀ ﻓﻘد تعرضت شخصیات الروايۀ الى االنﺘهاک
الجسدی کبهاء وصديﻘﺘها هدى وحبیبها الضﺤاک وهی انکسارات اﺧذت معها لیس الجسد
ﻓﻘط بل الروح ،مما يجعلها تعیش االرباک ،النها جاءت من اشخاص اصﺤاب سلطۀ ـ
ا لمعلم ورجال االمن والعم ـ ﻓهی سلطۀ تفرض وجودها على الشخصیات ﻓﺘجعلها تعیش
حالۀ الغربۀ النفسیۀ والضیاع« .لکنّه اللّیلۀ يﺘذکّر تماماً وجع االغﺘصاب وذلّه وحرقﺘه وذلک
العسکریّ الوغد يملص بنطاله ومالبسه الدّاﺧلیّۀ ،ويغﺘصبه مﻘنّعاً على مرأى من المعﺘﻘلین
المعذّبین والجنود وقائدهم الضّابط؛ کانوا يريدون أن ينﺘزعوا منه أسماء ال يعرﻓها ،وتفاصیل
أحداث لم يشارک بها ،وأﻓکاراً لم يزرعها ثائر أو مصلح ﻓی رأسه؛ لم يکن أکثر من صبیّ
بریء اتهّمﺘه مديرۀ المیﺘم العانس بسرقۀ أموال من الخزنۀ کی تﺘخلّص منه ،وسرعان ما
وجد نفسه ﻓی السّ جن مع زمرۀ من المعﺘﻘلین السّیاسیین الذين لم يفهم من کالمهم
ن الﺤريّۀ أغلى من الﺤیاۀ» .الن والده کان ﻓدائیا ولزم الصمت ﻓی الﺘعذيب
يومها سوى أ ّ
کما لزمه ﻓی الماتم وکان الصمت هو ديدن تلک الشعوب وال سبیل للﺤديث عن أی شی
ومن ثم ضیاع الﺤﻘوق؛ بل نجد صور زنا المﺤارم ﻓصديﻘﺘها هدى الﻘريبۀ منها قد تعرضت
ن ال أبّاً لها يداﻓع عنها بعد
لالغﺘصاب من قبل عمها «اغﺘصبها عمّها ﻓی طفولﺘه مسﺘغ ّلاً أ ّ
أن ابﺘلعه الﺘّراب ،وال أمّاً تطالب بﺤﻘّها بعد أن هجرتها لﺘﺘزوّج من أحد أقاربها األرامل،
وساﻓرتْ معه حیث يعمل ﻓی جزيرۀ بﺘرولیّۀ نائیّۀ .وظلّ عمّها الشّاب يغﺘصبها حﺘى تعلّﻘت
به ،وعشﻘﺘه ،وطاب لهما زنا المﺤارم إلى أن اکﺘشف بعض األقارب هذه العالقۀ اآلثمۀ الﺘی
تجمعهما ،ﻓأبلغوا الشّرطۀ عنهما ،ﻓاﻓﺘضﺤتْ حﻘیﻘۀ األمر ،ﻓأسلمﺘها الشّرطۀ إلى المیﺘم
لیﺘولّوا رعايﺘها ،ﻓی حین زجّت بعمّها ﻓی السّجن ،ومنذ ذلک الوقت لم تسمع شیئاً عن
عمّها العشیق ،وغدت عندها عﻘدۀ من کلمۀ عمّ الﺘی تنﺘفض کلّما سمعﺘها ،وتجهش ببکاء
مﺤروق حﺘى تﺘشنّج أوصالها».
لﻘد تعرض ابطال الروايۀ بهاء والضﺤاک الى انﺘکاسات سیاسیۀ مسﺘمرۀ ،وﺧیبۀ امل ﻓی
وطن ﻓﻘد االنسانیۀ بکل معانیها ،ﻓما کن منهما اال تعويض ذلک ،تعويض غیر مجد ،عن
طريق الجسد ولکن من دون جدوى .على الرغم من ان هذه الشخصیات ال ذنب لها سواء
انهم وجدوا ﻓی عوائل مفککۀ ،وﻓی مجﺘمع يعانی االنهیار ﻓی منظومﺘه بشکل کامل.
الدين:
38۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
لﻘد شکل الجسد سلطۀ اسﺘثنائیۀ ﻓی تﺤريک االحداث والوصول الى الذروۀ لبیان مايﻘبع
تﺤﺘها من شذوذ مجﺘمعی اصبح مخیفا ﻓی مجﺘمعنا العربی بشکل عام.کانت الشخصیات
تخﺘفی ﺧلف الدين لﺘمارس عهرها ،ﻓشخصیۀ کريم وهدانی الذی تلﻘف بهاء عندما غادرت
المیﺘم النها بلغت سن الثامنۀ عشـرۀ «ذلک العجوز کان قد رآها ﻓی إحدى زياراته إلى
المیﺘم ،عندما کان يﺘردّد علیه وعلى غیره من دور األيﺘام والمسﺘشفیات ودور رعايۀ
المسنّین مﺘبرّعاً لهم ببعض ماله الذی کان ينفﻘه بسخاء کی يداری ﺧلفه مصادره المﺤرّمۀ
ﻓی جنی المال وکنزه » وکان له ابن وحید يﺤاول ان يصدره للمجﺘمع مع عوقه بسبب
المال الﺤرام باعت جسدها له على الرغم من شیخوﺧﺘه مﻘابل ان يوﻓر لها حیاۀ کريمۀ
«لم ترﻓض ذلک إالّ لبعض الوقت ،لکنّها عندما أيﻘنتْ أنّها سﺘعود من جديد إلى الشّارع
وحیدۀ معدمۀ باعتْ جسدها له؛ لعلّه تﺤصّل بثمنه بعضاً من األمن والرّاحۀ والرّعايۀ واألمل
ﻓی المسﺘﻘبل» وامعانا ﻓی ذالل هذه الشخصیات وتعريﺘها ﻓﻘد سلبت منه ذکوريﺘه الﺘی
يﺘبجح بها ،ﻓکان ﻓی حﻘیﻘﺘه اشبه بالسید الخصـی ال يمکن له ان يمارس ﻓﺤولﺘه .ﻓالمرأۀ
ﻓی موضوعۀ الجسد ترصد أدق االحاسیس والمشاعر من دون ﺧجل و مواربۀ ،معها يشﺘبک
نبض النص ﻓی لغۀ مبدعۀ ﺧالقۀ نلمس ﻓیها ﻓعالیۀ الجسد.
وتعرﻓت على رجل دين آﺧر عن طريق امرأۀ طبیبۀ لینﻘذها من اﻓالسها «تعرّﻓتُ علیه عن
طريق امرأۀ ﺧمسینیّۀ قابلﺘها ﻓی ﻓضاء مؤسسّات العمل الخیریّ ،هی امرأۀ تﺤبّ أن تساعد
اآلﺧرين ﻓی قضاء حوائجهم ،ولألمانۀ والصّدق هی طیّبۀ الﻘلب ،وحنون ،وکريمۀ االسﺘضاﻓۀ،
وجمیلۀ المعشـر على الرّغم من قبح سﺤنﺘها ،إالّ أنّها تعشق السّرقۀ من الفﻘراء والمعدمین
والمساکین» لﻘد اسﺘخدمت الجسد بکل حیثیاته الن العالقۀ بین الجسد والعالم هی عالقۀ
احﺘواء وامﺘالک ﻓضال عن عالقۀ الﺤوار والﺘناغم والﺘوحد وکان هذه الشخصیۀ تلﻘب بالﺤاج
مع ابنه البکر ،لبیان زيف هذه االلﻘاب ا لﺘی اصبﺤت ﻓی کثیر من االمکنۀ جواز سفر
للممارسۀ السرقۀ من دون شبهات وکأن مثل هذه الﺘسمیات تضفی على صاحبها غطاء
الشرعیۀ لیمارس ما يﺤلو له «عیسى اإلقبالیّ قبل بﺘوظیفی بمجرّد أن وقعت عیناه على
حمرتی الﺘی تشبه حمرته المشبعۀ بصّﺤۀ واضﺤۀ والمهندمۀ بمالبس دينیّۀ حريريّۀ
مﻘصّبۀ ،بعد أن کرّر أکثر من مرّۀ قول «ما شاء اهلل ،تبارک اهلل ﻓیما ﺧلق»؛ ﻓهو کان يجید
ذکر اهلل ،إالّ أنّه ال يخشى غضبه علیه ،وال يسﺘﺤضـ ره ﻓی أیّ عمل يﻘوم به .البﻘعۀ السّوداء
ﻓی جبینه إمارته على کثرۀ السّجود والصّالۀ هی أوّل ما لفﺘت نظری وأنا أطالع وجهه الذی
يﺘدارى جزء منه ﺧلف صورّۀ کبیرۀ ﻓی إطار ذهبیّ مزﺧرف يضعه على مکﺘبه بشکل
اسﺘعراضیّ ﻓجّ ﻓی مواجهۀ الرّائی ،کانت الصّورۀ ألسرته حیث زوجﺘه المﺤجّبۀ المﺘلفّﺤۀ
387
اسناد و متون علمی عربی
بالسّواد تﻘف إلى جانبه ،وتﺤمل أصغر أطفالها ،وهو يﺤمل طفالً آﺧر يبدو ﻓی الرّابعۀ من
عمره ،ويﻘف أمامهما طفل سمین مثل عجل ،وطفلۀ أقل سمنۀ منه ،وﻓﺘاۀ نﺤیفۀ سمراء
مثل أمّها ،وعلى رأسها حجاب أبیض مائل إلى الصّفرۀ»؛ ﻓأبناء عیسى اإلقبالی ال يخﺘلفون
عن أبیهم يﺤملون طابعا اسالمیا والمفارقۀ ان کل هذه الصفات الﺘی يﺤملها ﻓهو لص سارق
،ﻓﻘد سرق نسبه الشريف وهو هجین مشکوک ﻓی نسبه ،وثروته کانت عبارۀ عن سرقات،
وشهادته سرقات مﺘکررۀ ،وامواله کانت قائمۀ على شرکات آلﺧرين بعد ان اﻓلسهم جمیعا،
بل انه تﺤول على مال «األيﺘام واألرامل واألوقاف والمساجد والمبرّات والجمعیّات الخیريّۀ
يسـرق منها بشﺘى الطّرق والﺤیل تﺤت سﺘار الﺘّدين والصّالح والخیر» هذه الﺤیاۀ انسﺤبت
على بهاء ﻓی زواج سری بعد ان اطلق علیها لﻘب الﺤاجۀ وطلب منها ان ترتدی الﺤجاب
شکلیا «لکن حجابه المفروض علیّ قسـراً لم يسﺘر سوى شَعْری ،ولکنّه ﻓضح عرضی ،ونهش
لﺤمی؛ ﻓسرعان ما غدوت ﺧ لیلۀ شرعیّۀ له بورقۀ زواج سریّ أسماها زواج شرعیّ على
طريﻘۀ األسالف ،وما دريتُ کیف کان األسالف يﺘزوّجون ،وما عنانی دربهم ﻓی ذلک ،کلّ
ما عنانی ﻓی األمر أن أحصل على مال وبیت يسﺘرنی بعد أن أصبﺤت الزّوجۀ السـّريّۀ
للﺤاجّ النّبیل األصیل وﻓق زعمه ،وربما أحصل على طفل منه يدﺧلنی إلى نعیم األمومۀ
وعظمﺘها ،ويجعلنی حرّۀ بالﺘّسرّی ،ولکنّه کان يأبى اإلنجاب منّی ،ويصمّم على أن تکون
ﺧلواته بی للمﺘعۀ ﻓﻘط»؛ لذا تنﺘﻘد هذه الثوابت الدينیۀ وانﺤطاط المجﺘمع الذی يﻘدس
الﺘﻘالید والشـرف ،ومن ناحیۀ أﺧرى يسﺤق االﻓراد بکل قوۀ من غیر رحمۀ وشفﻘۀ لیلﻘی
بهم ﻓی غیاهب الظالم لمواجهۀ مصیرهم المجهول ،ومن ثمَّ الوصول الى المرأۀ هو وصول
بکل احواله وان اﺧﺘلفت الطريﻘۀ ،اال انه يﺤﻘق ممارسۀ الجنس ،وبعدها تنکشف الﺤﻘیﻘۀ
المخﺘبئۀ وراء ذلک« .قبلت بالزّواج المغشوش الذی عرضه علیّ على ما ﻓیه من شذوذ
وکذب واﻓﺘراء على الشّرائع والﺤﻘائق على أمل أن أکون ملکاً لرجل واحد ،وإن کان ال يزال
ن نساء الدّنیا هنّ مِلکٌ لیمنه بشريعۀ ما صنعها بنفسه ،وله أن يغیر على جسد من
يؤمن بأ ّ
بغى منهنّ بمنطق قطّاع الطّرق والشّطار والعیارين ،ولکنّه عندما أراد أن يﺘاجر بی،
ويعرضنی على أسیاده من األشراف المزوّرين والصّالﺤین الملفّﻘین ،قرّرتُ أن أعمل لﺤسابی
الشّخصیّ ،وأن أربّی زبائنی الخاصّین من أصدقائه الذين يملکون جمیعاً عالمات سجود
سوداء ﻓی جباههم العريضۀ ،کما يملک هو عالمۀ مثلها».
وما يؤکد صﺤۀ وجهۀ نظرها انه اﺧذ يعمل ﻓی کل اتجاه بعیدا عن ﻓعل الخیر؛ ﻓﺘوسّعت
تجارته ،وزادت ثروته ،ودﺧل شريکاً ﻓی مشاريع مريبۀ ﻓیها قﺘل ودعارۀ وسالح ومخدرات
وأنواع الشّطارۀ جمیعها ،ولیس ﻓیها سهم واحد من سهام الخیر والنّماء والصّالح» ،وقد
388
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
سايرت هذه االوضاع لﺘکون «المرأۀ المﺘنفّذۀ ﻓی حیاۀ شبکات المﺘاجرۀ بالدّين والمساکین
واألبرياء والیﺘامى واألرامل والمسﺘضعفین».وکانت المرأۀ هی المﺤرک الرئیس لهذه
االحداث «وربطﺘنی عالقات مهمّۀ مع کثیر من النّساء األسرار ﻓی حیوات رجاالت المنطﻘۀ
ن تلکم المومسات الشّرعیّات هنّ األرقام الصّعبۀ ﻓی
المسﺘشیخین ،بعد أن اکﺘشفتُ أ ّ
المعادال ت جمیعها ،کما أنّهنّ اآلمرات الﺤﻘیﻘیّات».لﺘعرض لنا بعد ذلک شخصیۀ أﺧرى
تکون بالضد من األولى ﻓی مﺤاولۀ االبﺘعاد عن الﺘعمیم عن تلک الشخصیات الدينیۀ وهی
شخصیۀ صالح ﺧیر النورانی «وﺧلتُ أنّه عضو جديد ﻓی عالم الﺘّجارۀ بالدّين ،ولکن عندما
تﺤدّثتُ إلیه ،على الرّغ م من حیائه الشّديد ،اکﺘشفتُ أنّه رجل طاهر من حفظۀ الﻘرآن
الکريم ،وإنّما أتى إلى هذا المکان مﺘطوّعاً ألجل ﺧدمۀ األيﺘام واألرامل والمساکین؛ ﻓهو
يﺘﺤرّق شوقاً لعون النّاس ،ونور وجهه يصدّق کلّ کلمۀ يﻘولها» لﺘبین سبب رغبﺘه باالرتباط
بها «عندما عرض علیّ أن أتزوّج به کان يبغی من ذلک أن يسﺘر امرأۀ جمیلۀ سیئۀ السّمعۀ
والﺘّاريخ والﺤظّ ،لکنّها تريد أن تصبح امرأۀ صالﺤۀ طاهرۀ ،وتﺤظى ببنات وبنین» لﺘعود
مرۀ أﺧرى ﻓﺘنﻘل تجربۀ احد الذين يدعون الدين ،والﺘناقض ﻓی حیاتهم بین ﻓعل وﻓعل
آﺧر«أذکر تلک اللّیلۀ الﺘی حدّثنی ﻓیه أحد زبائنی األﻓّاقین عن غضبه على ابنه ،وطرده له
من البیت؛ ألنّه يريد أن يﺤلق لﺤیﺘه الﺘی هی رمز جلیل من رموز الدّين .کان الزّبون
الغاضب عندها يﺘﻘطّع غضباً وهو يﻘصّ علیّ جنايۀ ابنه ولﺤیﺘه تﻘطر من شراب الويسکی
الذی أسﻘطه علیها ،وهو يعبّه عبّاً بانفعال ،ويﺤفّز جسده الخائر لیسﺘیﻘظ لدقائق کی يﻘطف
لذۀ من جسدی ثمن ما دﻓعه نظیر هذه اللّیلۀ الﺤمراء ،ولکن جسده ﺧانه ،وآثر أن يسلمه
لنوم هانئ طويل قضاه على سجّادۀ غرﻓۀ نومی ،وهو يشخر مثل ﺧنزير بریّ مخﺘنق بما
أکل من الزّبالۀ»وهو ال يخﺘلف عن المعلم الرملی الذی کان يضرب االوالد بعصا حديديۀ
على اصابعهم النهم ال يسﺘفﺘﺤون صفﺤۀ الﺘعبیر بالبسملۀ ﻓی حین کان يمارس الرذيلۀ
بأبشع صورهاـ ﻓهی تعیش الماضی بکل احزانه ﻓی المیﺘم حین کانت تبﺤث عن ذاتها
ولکنها انسﺤﻘت تﺤت جسد معلمها االول الرملی .لﻘد کانت الذکوريۀ واضﺤۀ ﻓی المجﺘمع
العربی حیث تفرض حض ورها عند بعض الشخصیات الروائیۀ ،وهی ذکوريۀ ﻓارغۀ من
مﺤﺘواها يظهر زيفها بمجرد ان تکون ﺧلف لکوالیس بعیدا عن الرقابۀ ،وهو کشف للمسﺘور
السیاسی او الدينی ،اذ ان من يﺘﺤکم بأمور الدولۀ ال يخﺘلف عن ذلک ﻓهو يمارس الذکوريۀ
والسلطۀ الﻘمعیۀ على ابناء جلدته ﻓی العلن وﻓی السر يکون مخنثا مخصیا.
ﺧاتمۀ
389
اسناد و متون علمی عربی
ـ ان شخصیات الروايۀ المخﺘلفۀ ال تکاد تفارق شخصیات المجﺘمعات العربیۀ ﻓهی تکاد
تکون واحدۀ ﻓی جوهرها وان اﺧﺘلفت ﻓی مظهرها الخارجی أو المکانۀ الوظیفیۀ الﺘی
تﺤﺘلها ،ﻓکلها جمعها ﺧیط واحد وهو السﻘوط ﻓی الرذيلۀ وان اﺧﺘلفت المبررات لذلک.
ـ لﻘد کانت کل ممارسۀ جنسیۀ ﻓی الروايۀ هی کشف لمسﺘور سواء اکان ذلک المسﺘور
سیاسیا ام اجﺘماعیا ام دينیا ،واحیانا تﺘداﺧل مع بعضها الن الرابط لها هو الجسد بما يﺤمل
من طاقۀ مؤثرۀ ﻓی المجﺘمع اکثر من غیره على المﺘلﻘی.
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018
8!4468&ithint=file%2cdocx&authkey=!AGkUmatVAkA__Dc
390
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
ضﺤکﺘها البﺤريۀ الﺘی تُغرق أی حزن ﻓی سﺤیق لججها «عیناها الخضروان بﻘدر حشائش
العالم» .شعرها الخیلی األحمر’ال تﻘاوم سناء الشعالن غوايۀ الشعر وهی تصف لنا شخصیات
روايﺘها «أدرکها النسیان».
وبﻘدر کبیر من العاطفیۀ تذکرک بﺘشارلز ديکنز ﻓی «کارول عید المیالد» الﺘی تﻘف ﻓی
رأيی على الﺤدود الغائمۀ بین الروايۀ والمسرحیۀ!
وهکذا يکﺘسب الﺤدث العادی الذی نسلﺘه الروايۀ من ﺧیوط الواقع الیومی العادی بعده
الدرامی المﺘوهج بنار الﺤکايۀ!
ربما لم تنس سناء حکايات الجدۀ ،ﻓاسﺘعارت براعﺘها وتشويﻘها ،وتلونت بألوانها الﺘی ال
تبهت وال تفﻘد بريﻘها ،حﺘى لو کررناها ألف مرۀ!
ﻓفی عالمنا کل شیء مکرر ﻓکیف نکسبه الجِدۀ إذن ؟ببراعۀ الراوی وقدرته على الکشف
وﻓﺘح النواﻓذ الخاﻓیۀ الﺘی نطل منها على المعنى والداللۀ المﺘنکرين بثوب الواقع الرتیب،
حﺘى يعثر علیهما الراوی الموهوب ،أو الراويۀ العبﻘريۀ المﺘنکرۀ ﻓی ثوب جَدۀ!
ﻓی کل رواياتها تﻘريبا تفرد سناء الشعالن مساحۀ للصوﻓیۀ والعشق ،إنه بعدها األثیر الذی
يمنح العالم جدارته أن يعاش ،وهکذا انﺘشلت أبطالها أو بطلیها الضﺤاک وبهاء من حضیض
الواقع الرث إلى سماء العشق ،حیث تﻘاتل المالئکۀ وتﺤلّق األرواح الﺘی ال تهزمها قﺘامۀ
الواقع وقسوته الساحﻘۀ!
نعم! ولکن األرواح ﻓی النهايۀ ال تنسﺤق ،هذا ما تريد سناء أن توصلنا إلیه من ﺧالل
الﺤدث الذی يﺘنامى عبر مساﻓات مﻘاسۀ ،ولکنه يفاجئنا عند کل انعطاﻓۀ ،يمد من وراءها
الﻘدر يده ،لیس مصائرنا المﺘعثرۀ!
ﻓی صﺤراء هذا العالم ،هناک مساحۀ مﺘروکۀ ﺧضراء ،وضعﺘها يد اهلل هناک ،يأوی إلیها
المﺘعبون حین يجدون دلیلهم ،ﻓی قلب لم يمت بعد ،او إنسان لم يﺘنکر إلنسانیﺘه ،ولم
يرتدِ جلد العالم الﻘاسی ،شخص ال زال هناک واقفاً على قدمیه ،يناضل لینﻘذ ما يمکن
391
اسناد و متون علمی عربی
إنﻘاذه ،وﻓی النهايۀ تشﺘبک کل تلک الخیوط ﻓی زمان ما ومکان ما ،لﺘصنع لنا حبکۀ
الخالص!
لندحرج صخرۀ آالمنا إلى أسفل الجبل دون أن نﺤاول الﺘﻘاطها مرۀ أﺧرى ،ﻓالعذاب لیس
قدرنا المﻘدور ،وبإمکاننا أن نﺘجدد حﺘى بعد أن عدا على کیاننا اإلنسانی الدمار والهدم،
سنﺘجدد ولو من ﺧالل النسیان ،وننزلق ﺧارج ثوب المعاناۀ المهﺘرئ طارحین إکلیل
الشوک من على رؤوسنا ودالفین إلى جنﺘنا الموعودۀ!
هذا ما تريد الشعالن أن تﻘوله ،إنّنا سندرک الصفح ﻓی النهايۀ ونفوز بالجنۀ بعد أن نعبر
طريق اآلالم ﻓالمصیر اإلنسانی لیس قاتماً للدرجۀ الﺘی نﺘخیلها ما دام هناک قلوب قادرۀ
على المﺤبۀ!
https://www.diwanalarab.com/%D8%A3%D8%AF%D8%B1%
D9%83%D9%87%D8%A7-
%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%91%D8%B3%D9%8A%D8
%A7%D9%86-
%D9%84%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D
9%86-
%D9%88%D8%BA%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%A9-
%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%A8
392
منابع و ماخذ
منابع و ماخذ
* قرآن کريم
الف:فارسی
-1احمدی ،بابک1387( ،ش) ،ساﺧﺘار و تأويل مﺘن ،تهران :نشر مرکز.
-2انصاريان ،حسین (بیتا) ،تفسیر حکیم ،قم :دار العرﻓان.
-3آلن ،گراهام1380( ،ش) ،بینامﺘنیت ،ترجمه پیام يزدانجو ،تهران :نشر مرکز.
-4پاينده ،حسین1389( ،ش) ،داسﺘان کوتاه در ايران(داسﺘان های مدرن) ،تهران:
نیلوﻓر.
-5پاينده ،حسین1390( ،ش) ،گفﺘمان نﻘد :مﻘاالتی در نﻘد ادبی؛ چاپ دوم ،تهران:
نیلوﻓر.
-6راسﺘگو ،سیّدمﺤمّد137۶( ،ش) ،تأثیر قرآن و حديث در شعر ﻓارسی ،تهران :انﺘشارات
سمت.
-7عضیمه ،صالح1380( ،ش) ،معنا شناسى واژگان قرآن ،مشهد :آسﺘان قدس رضوى،
شرکت به نشر.
-8قائمی ،مرتضی و مﺤﻘﻘی ،ﻓاطمه1390( ،ش) ،بینامﺘنی قرآنی در مﻘامات ناصیف
يازجی ،دو ﻓصلنامه تخصصی پژوهش های میان رشﺘه ای قرآن کريم ،سال دوم،
شماره پنجم ،ص.59-51
-9قرائﺘى ،مﺤسن (1388ش) ،تفسیر نور ،تهران :مرکز ﻓرهنگى درسهايى از قرآن.
-10قمی ،علی بن ابراهیم13۶3( ،ش) ،تفسیر الﻘمی ،قم :دار الکﺘاب.
گودن ،ج.آ13۶4( ،ش) ،ﻓرهنگ اصطالحات ادبی ،چاپ اول ،تهران :نیما. -11
-12مکارم شیرازی ،ناصر و همکاران1374( ،ش) ،تفسیر نمونه ،دار الکﺘب االسالمیه.
-13مکاريک ،ايرناريما1385( ،ش) ،دانشنامه نظريه های ادبی معاصر ،ترجمه مهران
مهاجر و مﺤمد نوبی ،تهران :اگه.
-14میرزايی ،ﻓرامرز ،واحدی ،ماشاء اهلل (1388ش) ،روابط بینامﺘنی قرآن با اشعار احمد
مطر ،ادب و زبان(نشريه دانشکده ادبیات و علوم انسانی کرمان) ،شماره ،25ص
.299-322
-15نامور مطلق ،بهمن1390( ،ش) ،درآمدی بر بینامﺘنیت :نظريه ها و کاربردها ،تهران:
سخن.
394
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
395
منابع و ماخذ
39۶
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
-29المشايخ ،مﺤمد 2019( ،م) ،معجم الﻘاصّین والروائیین األردنیّین ،الطبعۀ االولی،
عمان.
-30المعوش ،سال 2005 (،م) ،الﺤوار الﺤضاری ﻓی الروايۀ العربیۀ بین المﻘاومۀ
واإلنهزام ( ،األدب المﻘاوم رؤی و تطلعات ،سلسلۀ المؤتمرات و الندوات الفکريۀ ،)5
بیروت :مرکز اإلمام الخمینی الثﻘاﻓی.
-31نوﻓل ،يوسف1997( ،م)،تجلیات الخطاب األدبی ،الطبعۀ األولی ،بیروت:
دارالشروق.
-32وات ،ايان138۶( ،ش) .نظريه های رمان؛ ترجمه حسین پاينده ،تهران :نیلوﻓر.
-33ورام بن ابی ﻓرس ،مسعود بن عیسی1410( ،ق) ،قم :مکﺘبه ﻓﻘیه.
-34هاوزر ،آرنولد13۶2( ،ش)،تاريخ اجﺘماعی هنر ،مﺘرجم امین مويد ،تهران:دنیای نو.
-35همفری ،روبرت1984( ،م) ،تیار الوعی ﻓی الرّوايۀ الﺤديثۀ مﺤمود الربیعی ،مصر:
مکﺘبۀ الشباب.
-36يوسف ،آمنۀ2015( ،م) ،تﻘنیات السرد ﻓی النظريۀ و الﺘطبیق ،عمان(األردن ):دار
الفارس للنشر والﺘوزيع.
منابع الکترونیکی:
• http://centers.ju.edu.jo/ar/ujlc/Lists/CenterStaff/Disp_Staff.
aspx?ID=242
• www.alqubbahnews.com
). palimpsests: literature in theم• Genette, Gerard (1997
second degree, translated by channa Newman & Claude
diubinsky, lincoln/london: University of Nebraska press.
مذکرات الماستر
• ربیعۀ سرايش ،بنیۀ الﺤدث و الشخصیات ﻓی روايۀ "اعﺘراﻓات أسکرام"لعز الدين میهوبی
،مذکرۀ لنیل شهادۀ الماسﺘر ،تخصص أدب جزائری،جامهۀ مﺤمد بوضیاف
،المسیلۀ2015 /2014،م.
397
منابع و ماخذ
• صباح زيان وﻓائزۀ غربی 2015/2014،م ،سیمائیۀ الشخصیۀ ﻓی روايۀ "األسود يلیق
بک "ألحالم مسﺘغانمی ،مذکرۀ لنیل شهادۀ ماسﺘر ،دراسات نﻘیۀ،جامعۀ أکلی مﺤند
البويرۀ.،
پایان نامه ها
• سلمان ،طالل؛ «هوامش» ،جريدۀ السفیر ،العدد 2010 ،1م:
http://www.assafir.com
• عموری ،نعیم و مینا مجدم(1399ش) ،مؤلفه های پايداری در مجموعه
داسﺘانی«حدث ذات جدار» اثر سناء الشعالن ،مجله پژوهش در آموزش زبان و
ادبیات عرب ،سال دوم ،شماره ،2ص 21-12
مواقع الکترونیکی
ايوب ،سمیر ،روايۀ "أَدْرَکَهَا النّسیان" للشّعالن وصدامها مع المجﺘمع،ﻓی رابط موقع،
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01
88!4474&ithint=file%2cdocx&authkey=!ADh9HcgIRvmBVh4
زيب األعظمی،أورانک2019(،م) ،لعبۀ النّسیان والﺘّذکر وآلیات الﺘشکیل والرّؤيۀ ﻓی روايۀ
أدرکها النسیان،من رابط موقع
http://www.khiyam.com/news/article.php?articleID=314
زيب األعظمی،أورانک2019(،م) ،لعبۀ النّسیان والﺘّذکّر ﻓی «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» 2/النّسیان
االنعﺘاق وجدلیّۀ النّهايات،ﻓی رابط موقع
https://www.diwanalarab.com/%D9%84%D8%B9%D8%A8%
D8%A9-
%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%91%D8%B3%D9%8A%D
8%A7%D9%86-
%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%91%D8%B0%D
9%83%D9%91%D8%B1-%D9%81%D9%8A-
%D8%A3%D9%8E%D8%AF%D9%92%D8%B1%D9%8E%D
9%83%D9%8E%D9%87%D9%8E%D8%A7
داﺧل حسن،عباس 2019( ،م) ،انطباعات أولیّۀ عن روايۀ « أَدْرَکَهَا النّسیان» لـ د.سناء
الشعالن،ﻓی رابط موقع
398
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
https://www.assawsana.com/portal/pages.php?newsid=408470
عبود الﺘمیمی ،ﻓاضل ،عﺘبات األردنیّۀ (سناء شعالن) ﻓی روايۀ«أدرکَها النسیانُ»،ﻓی رابط
موقع
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BB0188!4
477&ithint=file%2cdocx&authkey=!ALmmOKPTUSiX7c
حسین راشد ،نزار2019( ،م) ،أدرکها النسیان لسناء الشعالن وغوايۀ الﺤبّ والخالص ،ﻓی
رابط موقع
https://www.diwanalarab.com/%D8%A3%D8%AF%D8%B1%
D9%83%D9%87%D8%A7-
%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%91%D8%B3%D9%8A%D
8%A7%D9%86-
%D9%84%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D
9%86-
%D9%88%D8%BA%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%A9-
%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%A8%D9%91
مرعی،معصومه ،المعضالت االجﺘماعیّۀ للمجﺘمعات ﻓی روايۀ« أدرکها النسیان» لسناء
الشعالن ،ﻓی رابط موقع
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01
88!4472&ithint=file%2cdocx&authkey=!AAdRSXIUm_TYuO
A
غنی العبودی،ضیا ،الﺘابوهات ﻓی روايۀ «أدرَکَهَا النّسیان» لسناء شعالن ،ﻓی رابط موقع
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01
88!4468&ithint=file%2cdocx&authkey=!AGkUmatVAkA__Dc
الالال ،منذر،صورۀ الوطن ﻓی روايۀ « أدرَکَهَا النّسیان » للدکﺘورۀ سناء الشّعالن،ﻓی رابط
موقع
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01
88!4476&ithint=file%2cdocx&authkey=!AF1f3Q9TYOeUrD0
مﺤیالن،منی،اإلنسان ﻓی روايۀ د .سناء شعالن « أدرَکَهَا النّسیان » :ما بین العﺘبۀ ودهشۀِ
الخﺘام،ﻓی رابط موقع
399
منابع و ماخذ
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01
88!4467&ithint=file%2cdocx&authkey=!AMixnTSNguigUDM
روايۀ « أدرَکَهَا النّسیان » ملﺤمۀ الشّعوب واألوطان والمهمّشین، عطا اهلل،الﺤجايا
ﻓی رابط موقع، والخراب
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01
88!4475&ithint=file%2cdocx&authkey=!ABbXP40dpK2_xNg
ﻓی رابط موقع، الﺘّجريب ﻓی روايۀ « أَدْرَکَهَا النّسیانُ» للروائیۀ سناء الشعالن،سلیم،نجار
https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01
88!4469&ithint=file%2cdocx&authkey=!AA2NAJY6e2b--9Y
الﺘّﺤلیل النّفسیّ لروايۀ « أدرَکَهَا النّسیان » للرّوائیّۀ،)م2020( ،سفیان،صائب المعاضیدی
ﻓی رابط موقع،الدکﺘورۀ سناء الشعالن
https://www.prealmedia.info/ar/post/28314/%D8%A7%D9%84%D8%AA%D8%A
D%D9%84%D9%8A%D9%84-
%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%81%D8%B3%D9%8A-
%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%A9-
%D8%A3%D8%AF%D8%B1%D9%83%D9%87%D8%A7-
%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%B3%D9%8A%D8%A7%D9%86-
%D9%84%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A6%D9%8A%D8%A9-
%D8%A7%D9%84%D8%AF%D9%83%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A9-
%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86
علی،م2012 /05 /30موقع الکﺘرونی أطلع علیه يوم،معنی اسم هدی واسرار شخصیﺘها
الساعۀ
https://akhbarak.net/blog،14 :28
م2020 /05 /31موقع الکﺘرونی أطلع علیه يوم،معنی اسم تیم وصفاته، معلومۀ ثﻘاﻓیۀ
:علی الساعۀ
https://www.thaqfya.com/tims-name-means،13 :38
400
نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی /ادرکها النسیان
401