You are on page 1of 409

‫«ادرَکَهَا النّسیانُ»‬

‫نقد و تحلیل رمان دختری در دامان فراموشی‬


‫د‪.‬شعالن‬

‫مولفان‬

‫سمانه موسیپور‬
‫دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی واحد کرج‬

‫یوسف هادیپور‬
‫استادیار و هیاتعلمی زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی واحد کرج‬
‫‪.................‬‬
‫ویراستار‬
‫افشین باوفا‬
‫موسیپور شیرجوپشت‪ ،‬سمانه‪-13۶0 ،‬‬ ‫سرشناسه‬
‫نﻘد تﺤلیلی دﺧﺘری در دامان ﻓراموشی ‪ :‬ادرکها النسیان‪/‬مولفان سمانه موسیپور ‪ ،‬يوسف‬ ‫عنوان و نام پديدآور‬
‫هادیپور؛ ويراسﺘار اﻓشین باوﻓا‪.‬‬
‫تهران‪ :‬سیمای قلم‪1400 ،‬‬ ‫مشخصات نشر‬
‫‪400‬ص‬ ‫مشخصات ظاهری‬
‫‪978-۶22-7۶83-۶0-8‬‬ ‫شابک‬
‫ﻓیپا‬ ‫وضعیت ﻓهرست نويسی‬
‫داسﺘانهای عربی – عمان‪ -‬اردن ‪ --‬قرن ‪21‬م‪ -- .‬تاريخ و نﻘد‬ ‫موضوع‬
‫‪Arabic fiction -- Lebanon -- 21st century -- History and criticism‬‬
‫هادیپور‪ ،‬يوسف‪-1339 ،‬‬ ‫شناسه اﻓزوده‬
‫شعالن‪ ،‬سناء‪ -1977 ،‬م‬ ‫شناسه اﻓزوده‬
‫‪Shaʻlān, Sanāʼ Kāmi, -1977‬‬ ‫شناسه اﻓزوده‬
‫‪PJA۴2۴9‬‬ ‫رده بندی کنگره‬
‫‪737/892‬‬ ‫رده بندی ديويی‬
‫‪8437297‬‬ ‫شماره کﺘابشناسی ملی‬
‫ﻓیپا‬ ‫اطالعات رکورد‬
‫کﺘابشناسی‬

‫«ادرکَهَا النّسیانُ» نقد و تحلیل رمان دختری در دامان فراموشی د‪.‬شعالن‬

‫‪ ‬ویراستار‪،‬صفحه آرا‪،‬جلد‪ ،‬چاپ‪ :‬افشین باوفا"پژوهش ساواالن‪"..‬پژوهش و نشر سلکو‬


‫‪ 1000‬نسخه‬ ‫‪ ‬شمارگان‬
‫اول ‪1400‬‬ ‫‪ ‬نوبت چاپ‬
‫‪ 95000‬تومان‬ ‫‪ ‬قیمت‬
‫‪Http://www.SELCO.ir‬‬ ‫‪ ‬تارنما‬

‫شابک‪ISBN: 978-622-7683-79-0/ 978 –622–7683 –60–8 :‬‬

‫دفتر مرکزی پژوهش ساواالن‪ ..‬پژوهش و نشر سلکو‬


‫تهران‪ ،‬خیابان قصرالدشت‪ ،‬تقاطع امام خمینی‪ ،‬کوچه شهید تربتیان پور‪ ،‬پالک ‪ ،1‬واحد ‪3‬‬
‫تلفن‪ +98-9128391688 +98-2166003007 :‬سامانه پیامکی‪5000203241 :‬‬
‫فروشگاه مجازی‪SELCO.IR :‬‬
‫اهدای دکتر سناء الشعالن‬

‫تﻘديم به‬

‫عباس داﺧل حسن‪ ،‬اديبی ست که زير آسمان همچون سﺘاره ﻓینیﻘیها به صلیب‬

‫کشیده شده است؛ انسانی که در دوران اوج يخبندان و سردی‪ ،‬مملوء از گرماست‪،‬‬

‫مردی اﻓسانه ای‪ ،‬که در عرصه ی گیﺘی ناممکن زندگی میکند‪ ،‬در انﺘظاری از پس‬

‫انﺘظار‪ .‬او با وجود دردهايش سبکبال است تا تداعی کند‪ .‬او بر سکوت سرد؛ لبخندی‬

‫گرم را نﻘاشی میکند و قادر است انسان اندوهگین و دردمند را از لبخند هسﺘی سیراب‬

‫نمايد‪ .‬او می تواند ﺧورشید را در چشمانش پنهان کند‪.‬‬


‫نگاهی به زندگینامه و آثار د‪.‬الشعالن‬

‫اهدای مؤلف‬

‫تﻘديم به‬
‫مداﻓعان وطن‬

‫دکﺘرسناء الشعالن رمان «أدرَکَهَا النّسیان» را براساس اعﺘﻘاد زيبايش به وطنپرسﺘی و‬

‫وطندوسﺘی نوشﺘه است‪ .‬در اين رمان داسﺘان ملﺘها‪ ،‬وطنها‪ ،‬انزوا و گوشهنشینیهايی بیان شده‬

‫است که امﺘهای جهان اسالم و عرب اسالمی در آن کماکان با پديده اسﺘکبار و اسﺘعمار در‬

‫سﺘیز هسﺘند‪ .‬در شرايطی که ظلم و سﺘم جامعۀ وحشی‪ ،‬بر انسانیت و حﻘوق آنها سايه اﻓکند‬

‫و در داسﺘانی که همۀ شخصیﺘهايش بی آبرويی‪ ،‬برهنگی و ناپاکی آنها آشکار بود‪ ،‬هسﺘند‬

‫مداﻓعان وطنی که با اﺧالص و پاکی وجودشان‪ ،‬همچون نوری که ظلمت را روشن سازد‪،‬‬

‫توانسﺘند وطنشان را با جان و مال ﺧود‪ ،‬از ﺧفت و گمراهی نجات دهند و با شهادت و جهاد‬

‫مﻘدس وطن آنها را در آغوش ﺧود نگاه می دارد و چه زيباست جمله ای که بهاء قهرمان اصلی‬

‫رمان در وصف يکی از شخصیت های مداﻓع وطن میگويد که «هیچکس مسﺘﺤق زندگی نیست‪،‬‬

‫مگر کسانی که از وطن دﻓاع میکنند‪ .‬کسانی که به وطنشان ﺧیانت می کنند‪ ،‬حﻘیر و پست‬

‫هسﺘند»‪.‬‬

‫تﻘديم به تمامی مداﻓعان وطنی که با جان و شراﻓت ﺧود توانسﺘند از حﻘوق‪ ،‬ريشه و سرزمینشان‬

‫تا آﺧرين توان ﺧود دﻓاع کنند و زندگی و مرگ را قهرمانانه انﺘخاب کردند و جانشان را از دست‬

‫دادند همچون ﺧوشه ی سربلند درﺧت زيﺘون‪ ،‬که پايدار و مسﺘﺤکم در اعماق زمین ريشه‬

‫دوانیده است ‪.‬‬

‫و تﻘديم به مداﻓع وطن‪ ،‬پدر جانباز شهیدم ‪...‬‬

‫تﻘديم به روح بی همانند پدر جانباز شهیدم که همواره مرا با حب به مواليم علی پروراند‪.‬‬

‫‪۶‬‬
‫و مادر صبور مهربانم که تشعشع آﻓﺘاب مهربانیش همیشه روشن ی بخش زندگیام بوده و هست‪.‬‬

‫کسی که عشق بورزد‪ ،‬بر کسی که عاشق نشده حجت است و انسان دردمند بر کسی که با درد‬

‫بیگانه است حجت است‪.‬‬

‫هنگامی که وطن به آتش کشیده شود‪ ،‬عشق تﺤريم می شود‪ .‬او همه جا عاشق و شیدا است‪.‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار د‪.‬الشعالن‬

‫دیباچه‬
‫ﺧواننده ای که برای نخسﺘین بار اين داسﺘان را می ﺧواند‪ ،‬احساس میکند با يک داسﺘان‬
‫عاشﻘانۀ ﺧشک و بی روحی روبه رو است که در آن زنی در طول هفﺘاد سال زندگی با درد و‬
‫مﺤنت مورد آسیب قرار گرﻓﺘه و دچار رذيلﺘهای اﺧالقی ﻓراوانی شده است و به دلیل ﻓراموشی‬
‫از واقعیت ﻓرار می کند ‪.‬در نگاه اول‪ ،‬اينگونه درياﻓت می شود که هدف داسﺘان ﻓرار از زندگی‬
‫به دلیل درد‪ ،‬رنج‪ ،‬شکست و ناکامی است و رضايﺘی که به دست آمده ناشی از ﻓراموشی‬
‫است‪ ،‬اما همگی اين موارد‪ ،‬همگی برداشتهايی گذرا و سطﺤی است که از ﺧارج داسﺘان‬
‫برداشت میشود نه برداشتهايی از داﺧل آن‪ .‬جرم و جنايت در اين داسﺘان‪ ،‬نشاندهندۀ اين‬
‫است که ما با داسﺘان جنايی و ﺧطیری روبهرو هسﺘیم که در آن مراحل ﻓروپاشی جهان عرب‬
‫و سﻘوط تمدن به تصوير کشیده شده است و در آن به ﺧاطر تخريب کامل‪ ،‬ويرانی و کشﺘار‪،‬‬
‫ناله سرداده میشود‪ .‬در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘان ملتها‪ ،‬وطنها‪ ،‬انزوا و‬
‫گوشهنشینیهايی بیان میشود که امت عربی اسالمی‪ ،‬کماکان با اين مشکالت روبهرو‬
‫هسﺘند‪ .‬داسﺘان شعالن‪ ،‬زيبايیهای عشق و عاشﻘی و کشمکشهای عشاق را حکايت نمی‬
‫کند‪ .‬قصد و نیّت نويسنده اين است که تجربۀ داسﺘان را تعمیم داده و آن را جزو سابﻘۀ‬
‫انسان میداند‪ .‬اين داسﺘان به زمان و مکان مﻘید نبوده است و تجربۀ بشری را شرح و تفسیر‬
‫میکند و دردهای بشری‪ ،‬درگیری آزادگان اسﺘبداد‪ ،‬زورگويی‪ ،‬زشﺘیهای ظالمان‪ ،‬رنج اﻓراد‬
‫ﺧوار و ذلیل شده‪ ،‬رسوايی دروغگويان‪ ،‬مدعیان‪ ،‬اربابان سلطه‪ ،‬جیره ﺧواران و مناﻓﻘان را بیان‬
‫میکند‪.‬‬
‫حﻘیﻘت اين است که سناء الشعالن دهۀ هفﺘاد تاريخ عرب را که داسﺘانی حماسی و لبريز از‬
‫درد‪ ،‬رنج‪ ،‬ﺧرابیها و ﻓجايع جهان عرب است را هوشیارانه و آشکارا نگاشﺘه است که اين شیوه‬
‫در داسﺘانسرايی عربی معاصر بیانگر رنج و زورگويی زمانه است و طرح و ساﺧﺘار ظاهر داسﺘان‬
‫و زبان‪ ،‬گونهای جديد است‪ .‬اين داسﺘان تصوير و انعکاسی برای ارائه پیرايش ويرانیها در زبان‬
‫احساسی زيباست که جهت بیان توصیف درد موجود نوشﺘه شده است‪ .‬داسﺘان حاکی از‬
‫ناکامی و شکست آرزوی انسان ذلیل و ﺧوار در اجﺘماع است که حﺘی از انسانیت هم ﺧارجشده‬
‫است‪.‬‬
‫سناء الشعالن در اين داسﺘان به ﻓساد مفسدين اهانت کرده است و ﺧرابکاران را لعن و نفرين‬
‫نموده است و ﺧائنان را مجرم قلمداد کرده است‪ .‬او با بیان احساسات پاک ﺧود‪ ،‬از زشﺘی‪،‬‬
‫زيبايی آﻓريده است‪ .‬وی برای پیشبرد داسﺘان به سمﺘی که نشانگر آزادگان‪ ،‬مﺤرومین و‬
‫سﺘمديدگان باشد‪ ،‬از تشبیه زمان و مکان اسﺘفاده کرده است‪.‬‬
‫در اين هیاهو‪ ،‬بهاء و ضﺤاک نمادی از وطن هسﺘند نه شهروندان عادی داسﺘان که تجربۀ‬
‫اين دو نفر‪ ،‬ﻓﻘط انعکاس شهروندان سرکوبشده نیست‪ ،‬بلکه انعکاسی از تمام وطنهای‬
‫ازدسترﻓﺘه و تباه شده ای است که مفسدين هنگام درد‪ ،‬رنج‪ ،‬سخﺘی‪ ،‬سﻘوط‪ ،‬انﺤطاط و‬

‫‪8‬‬
‫ﺧیانت‪ ،‬به آنجا صدمه زده و آن را تخريب کردند‪ .‬بدينجهت‪ ،‬داسﺘان از مسیر عاشﻘی جدا و‬
‫زير سیطرۀ ملت های بدبخت و سوﺧﺘه قرارگرﻓﺘه است‪ .‬بهاء و ضﺤاک دو يﺘیمی که در يﺘیم‬
‫ﺧانه بزرگ شدند درحالی که هیچ پشﺘیبانی نداشﺘند و هدف آماج ظلم‪ ،‬سﺘم‪ ،‬آزار‪ ،‬اذيت و‬
‫اقدامات تروريسﺘی قرار گرﻓﺘند‪ .‬هنگامیکه آنها بزرگﺘر شدند‪ ،‬با مﺤرومیتها‪ ،‬ﻓرارها و پسﺘی‬
‫های بیشﺘر و بزرگﺘری روبه رو شدند و ظلم و سﺘم جامعۀ وحشی‪ ،‬بر انسانیت و حﻘوق آنها‬
‫سايه اﻓکند‪ .‬درد و رنج آنها‪ ،‬نگاه و چشماندازی به درد و سخﺘی امّت عرب و رنجهای‬
‫آنهاست‪ .‬گويی داسﺘان گمگشﺘگی جهان عرب‪ ،‬چپاول و غارتگری را چه از داﺧل و چه از‬
‫ﺧارج وطن تجسم می کند‪ .‬اﻓرادی همانند بهاء که نويسنده ای بااسﺘعداد و مبﺘکر است و‬
‫ضﺤاک که ﻓردی مﺘفکر و نوآور است‪ ،‬در بیشﺘر زمینهها سرکوب شدند؛ تا جايی که بهاء برای‬
‫گذراندن زندگی ﺧود آرزومند کلمه بود و نويسندگی میکرد و ضﺤاک که به مهاجرت روی‬
‫آورده بود و ﻓرار میکرد تا بلکه انسانیﺘش را در وطنش پیدا کند‪ .‬ضﺤاک مورد تعرض و آزار‬
‫و اذيت قرارگرﻓت و بدون ارتکاب جرم دسﺘگیرشده بود و حﺘی يکی از چشمانش را در زير‬
‫شکنجه ها از دست داده بود‪ .‬در اين سرزمین که از درون ﻓروپاشیده شده است‪ ،‬يک هنرپیشۀ‬
‫ﻓرصت طلب مثل يراع طرب را می يابیم که از جايگاه ﺧوب و مﺤﺘرم و بانفوذی برﺧوردار‬
‫است‪ .‬از طرﻓی هم ﻓردی که ﺧائن وطن و زن صفت است مثل همالن ابوالهیبات ﻓرمانده را‬
‫میبینیم که وطن با نﻘشه هايش تهديد میشد و با اينکار وطن را به سمت يﺘیم ﺧانۀ بزرگ‬
‫سوق میداد که از ظلم‪ ،‬سﺘم و درد پرشده بود‪ .‬از سويی ديگر‪ ،‬ﻓردی همانند معلم يﺘیم ﺧانه‪،‬‬
‫«أﻓراح الرملی» را در رمان می بینیم که بدون رحمت و شفﻘت از کودکان سوءاسﺘفاده می‬
‫کرد و يﺘیم های پرورشگاه را تنبیه و با آنها بدرﻓﺘاری میکرد و آنها را تصاحب میکرد و‬
‫همۀ آنها حﺘی مسئوالن آنجا از شر آزار و اذيت او در امان نبودند و او با گرﻓﺘن رضايت از‬
‫آنها به نیازهای هولناکشان پاسخ می داد‪.‬‬
‫ﻓﻘط اﻓراد ضعیف تسلیم اين جامعه می شوند و مﺤرومیت ها را میپذيرند و آرزوهايشان را‬
‫زير پا می گذارند‪ ،‬در اين شرايط انسان ضعیف در جامعه مﺘالشی‪ ،‬ﺧرد و له میشود‪ .‬اين‬
‫پرورشگاه زندگی سوﺧﺘه و تخريب شدۀ اﻓرادی که در شرق زندگی می کنند را مجسم می‬
‫کند و تدبیر و اهداف همۀ کسانی را که در اين امر مشارکت دارند‪ ،‬نشان میدهد‪ .‬در اين‬
‫سرزمین هیچ شهروندی باقی نمیماند؛ آنها میپذيرند که يا کرامﺘشان از بین برود و در اين‬
‫وطن انﻘالبی بم یرند‪ ،‬يا به سرزمین ديگری مهاجرت کنند تا بلکه در آنجا کرامت‪ ،‬عدالت‪،‬‬
‫مﺤبت‪ ،‬مهربانی و آرامش را بیابند‪ .‬رنج سفر بهاء در اين رمان‪ ،‬روايت زنی است که جامعه‬
‫بارها او را به تن ﻓروشی کشانده است‪ .‬تمام تالشهای بهاء برای ﻓرار‪ ،‬بی ﻓايده و بی نﺘیجه‬
‫بود‪ .‬اين داسﺘان آرزوی زنی نیست که دچار سرطان شده است تا ﺧودش را از درد و رنج رها‬
‫کند‪ ،‬بلکه روايﺘی از کشف‪ ،‬ﻓروپاشی و تخريب در جامعههای عربی است که درگیری پیوسﺘۀ‬
‫دو قهرمان داسﺘان را در طول هفﺘادسال زندگی هويدا میکند‪ .‬همۀ آنها در اين درگیری و‬
‫تعارض حماسی سﻘوط کردند‪ ،‬تنها گروهی مانند ثابت السردی که از احرار‪ ،‬آزادگان و‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار د‪.‬الشعالن‬

‫انﻘالبیون بودند‪ ،‬توانسﺘند از حﻘوق‪ ،‬ريشه و سرزمینشان تا آﺧرين توان ﺧود دﻓاع کنند‪ .‬ثابت‬
‫السردی مبارزی است که در زندگی ﺧفت بار‪ ،‬تﺤت تأثیر مبارزه و شهادت بود و به همین‬
‫ﺧاطر‪ ،‬در اين داسﺘان از احﺘرام ويژه ای برﺧوردار بود‪ .‬در داسﺘانی که همۀ شخصیتهايش‬
‫بی آبرويی‪ ،‬برهنگی و ناپاکیشان آشکار بود‪ ،‬ثابت السردی از اين ﺧواری‪ ،‬ﺧفت و گمراهی‬
‫نجات دادهشده بود‪ .‬ازاين رو‪ ،‬بهاء بیان می کند که کسانی که به وطنشان ﺧیانت می کنند‪،‬‬
‫اﻓرادی حﻘیر و پست هسﺘند و هیچکس در دنیا مسﺘﺤق زندگی نیست‪ ،‬مگر کسانی که از‬
‫وطن دﻓاع میکنند‪ .‬بهاء‪ ،‬در طول زندگیاش تنها به مبارزين‪ ،‬انﻘالبیون و آزادگان عشق‬
‫نمیورزيد‪ ،‬بلکه اعمال ﺧیرﺧواهانه هم برای آنها انجام میداد‪ .‬ضﺤاک در کودکی‪ ،‬به جرم‬
‫اينکه پسر يکی از ﻓدائیان بود‪ ،‬دسﺘگیر شد‪ .‬در آن جامعه وحشی ﻓريادهای آزادگان را به طرز‬
‫وحشﺘناکی سرکوب و آنها را ﺧفه کردند تا قدرتمندان از ثروتهای سرزمینها سود ببرند‪.‬‬
‫به عﻘیده نويسنده رمان به يﻘین‪ ،‬ما همگی يﺘیمهای مسﺘضعفی هسﺘیم که در يﺘیمﺧانۀ‬
‫بزرگی زندگی می کنیم که هیچ شفﻘت‪ ،‬مهربانی‪ ،‬رحمت و عطوﻓﺘی در آن وجود ندارد‪ .‬اين‬
‫داسﺘان روايت ماجراجويی و تجربۀ انسانی است که طعم درد‪ ،‬رنج و شکست را چشیده است‪.‬‬
‫قطعاً تﻘدير ما گمنامی و بیچارگی است‪ .‬ما در دسﺘان ناظرانی هسﺘیم که معنای رأﻓت‪،‬‬
‫عطوﻓت و مهربانی را درک نمی کنند و به اين درد و رنجها توجهی ندارند و ﻓﻘط ﺧواهان‬
‫رسیدن به شهوات و غرايض ﺧودشان هسﺘند‪ .‬اين داسﺘان‪ ،‬روايت هولناک و وحشﺘناک زمانه‬
‫را در سطح باالی معنايی بیان میکند؛ گويی ﺧواننده با ﺧواندن اين داسﺘان هوشیار میشود‬
‫و به درک بااليی از آگاهی میرسد و حماسه ای ﺧونین در دست قدرتمندان مزدور‪ ،‬ظالم‪،‬‬
‫سﺘمگر و عصیانگر در ذهنشان تداعی میشود‪ .‬اين رمان‪ ،‬ضعف‪ ،‬ناکامی‪ ،‬شکست و غارت امت‬
‫را روايت میکند و به بیان سﻘوط‪ ،‬انﺤطاط و ناﻓرجامی می پردازد‪ .‬در اين داسﺘان سرزمینهای‬
‫ويران شده بیانگر انزوا و طرد انسان های سرکوب شده هسﺘند‪.‬‬
‫پیام اين داسﺘان‪ ،‬ترويج ﻓراموشی بیقیدوشرط و تسلیم شدن نیست‪ ،‬بلکه ﻓراموشی‪ ،‬غفلت‪،‬‬
‫ﻓرار و تغییر عﻘیده را حکايت میکند که درواقع نشان دهندۀ تصويری از تجاوزها‪ ،‬صدمات و‬
‫آسیبهايی است که در زندگی به وجود میآيد که هیچ پناهگاه و راه ﻓراری برای رهايی از‬
‫آن نیست‪ .‬هیاهو و ﻓريادی است که نويسنده برای رسوايی ظلم‪ ،‬سﺘم‪ ،‬ﻓساد‪ ،‬تخريب‪،‬‬
‫دروغگويی‪ ،‬تﻘلب و تﺤريف در داسﺘان سر داده است‪.‬‬
‫اکنون زمان تأيید کردن اين داسﺘان نیست؛ بلکه زمان بیدار کردن انجمنی است که با ﻓجايع‪،‬‬
‫جنگ ها‪ ،‬ﻓروپاشیها‪ ،‬گرسنگی‪ ،‬دزدی‪ ،‬اشغالگری‪ ،‬اﻓراد ﻓاسد‪ ،‬باجگیرهای زورگو‪ ،‬انﻘالب ها‪،‬‬
‫عصیان‪ ،‬مجازات‪ ،‬مﺤرومیت‪ ،‬سرکوب آزادی‪ ،‬دسﺘگیری اﻓراد آزاده و ﻓداکار روبهرو هسﺘند‪.‬‬
‫سمانه موسی پور‬
‫دکتر یوسف هادی پور‬

‫‪10‬‬
‫سخن مولف‬

‫سناء کامل احمد شعالن اديب مسلمان اردنی‪ ،‬از نسل نويسندگان معاصر عرب است ‪.‬‬
‫اصالﺘش ﻓلسطینی و اهل روسﺘای بیت نﺘیف است‪ .‬او موﻓق به اﺧذ دکﺘرا در ادبیات معاصر‬
‫شده و اسﺘاد دانشگاه اردن در رشﺘه تخصصیش می باشد‪ .‬شعالن نويسنده قصّه‪ ،‬حکايت‪،‬‬
‫رمان‪ ،‬داسﺘانهای کوتاه‪ ،‬نمايشنامه‪ ،‬سناريو و ادبیّات کودک و نوجوان است‪ .‬در سال‬
‫‪ 2008‬م در همهپرسی عربی در میان ‪ ۶0‬بانوی عرب به عنوان يکی از موﻓّقترين بانوان‬
‫عربی شناﺧﺘه شده است که مجله «سیدتی» به زبان عربی و انگلیسی به نشر آن پرداﺧﺘه‬
‫است‪ .‬در سال ‪ 2014‬م از سوی سازمان بینالملل صلح و دوسﺘی در دانمارک سﺘارۀ صلح‬
‫را درياﻓت کرد‪ .‬دکﺘر شعالن؛ منﺘﻘد و ﺧبرنگار روزنامه و مجله در برﺧی مج ّلات عربی و‬
‫ﻓعال در مسائل حﻘوق بشر‪ ،‬زنان و کودکان و عدالت اجﺘماعی است‪ .‬او عضو بیشﺘرمﺤاﻓل‬
‫ادبی است و موﻓق به کسب ‪ ۶0‬جايزه بینالمللی و منطﻘهای و عربی در زمینه های رمان‪،‬‬
‫قصههای کوتاه‪ ،‬نمايشنامه و ادبیات کودکان وآکادمی علمی شد‪ .‬او نمايشنامههای منﺘشر‬
‫شده زيادی دارد که جوايز زيادی در برداشﺘه است‪ .‬وی دو سال مﺘوالی (‪ 2007‬و ‪2008‬‬
‫م) در دانشگاه اردن اسﺘاد برجسﺘه و نمونه شد‪ ،‬کمااينکه در سال ‪ 2005‬م رتبه دانشجوی‬
‫برجسﺘه را کسب کرده است‪.‬‬
‫رمان «ادرَ َکهَا النّسیان» نوشﺘه دکﺘر سناء الشعالن‪ ،‬تجربهای بینظیر در روايت ادبیات عرب‬
‫است‪ .‬اين رمان در ‪ 358‬صفﺤه و در سال ‪ 2018‬م در انﺘشارات امواج در عمان‪ -‬اردن به‬
‫زيورچاپ آراسﺘه شد‪.‬‬
‫ﻓضای دينی و صوﻓیگری و عشق آسمانی منﺤصر به ﻓرد موجود در اين رمان‪ ،‬به جهان ارزش‬
‫زندگی می دهد‪ .‬قهرمانهای داسﺘان ضﺤاک و بهاء حﻘانیت‪ ،‬عشق آسمانی را ترسیم نموده‬
‫اند‪ .‬دراين رمان ﻓرشﺘگان؛ جنگنده و مبارز می شوند و روح ها به پرواز در میآيند‪ .‬روحهايی‬
‫که با تاريکیها و بیرحمیهای طاقتﻓرسای زمانه نمیشکنند‪ .‬روحهايی که در نهايت ﺧوار‬
‫و ذلیل نمیشوند‪ .‬اين همان چیزی است که دکﺘرسناء میﺧواهد با ﺧواندن رمان به آن‬
‫برسیم‪ .‬در ورای روايت و حوادث رمان‪ ،‬قضا و قدر الهی است‪ .‬شعالن درپی آن است که بگويد‪:‬‬
‫در کوير اين جهان هسﺘی‪ ،‬ﻓضای سبزی وجود دارد تا ﺧسﺘگان به آن پناه گیرند آن انسانی‬
‫که به ﺧاطر انسانیﺘش منکر نمیشود‪ ،‬چرا که پوسﺘه جهان هسﺘی؛ با بیرحمی ساﺧﺘه نشده‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار د‪.‬الشعالن‬

‫است‪ .‬عذاب‪ ،‬تﻘدير انسانها نیست و کیان و کرامت انسانی که با تجاوز و دشمن ی سرکوب‬
‫و ضايع گشﺘه باز ﺧواهد گشت در پسﺘوی انﺘظار‪ .‬او اين رمان را بر تثلیث عشق؛ وطن و‬
‫يﺘیمی به نگارش کشید‪ .‬عشق الهی و امید رهايیبخش است‪ ،‬آنگونه که ﻓراموشی رهايیبخش‬
‫است‪.‬‬
‫انديشه و درون مايه بر اساس اﻓشاگری ﺧطرناک ظلم و بردگی و ﻓساد و تخريب است‪ .‬هدف‬
‫اين رمان مکاشفۀ زيبايیشناسی و عشق نیست؛ و هرگز برای ﻓرار به ﻓراموشی گفﺘه نشده‬
‫است‪ .‬تفکّر و اعﺘﻘادی که در آن هست حساستر از آن است‪ .‬به طور ﺧالصه؛ تفکر و عﻘیده‬
‫در پروژه داسﺘانی برهنگی حﻘیﻘت کذب و ريا و تلفیقکردن در دنیای عصر حاضر است‪ .‬توجه‬
‫و عنايت برای تعمیم کردن تجربه و مﺤدود نکردن در نامها‪ ،‬مکانها و جغراﻓیای ﺧاص‪ ،‬اين‬
‫موضوع را ثابت نمیکند که انگیزه و عﻘیده شعالن اين گونه باشد؛ لذا رمان تنها داسﺘان عشق‬
‫و دلدادگی نیست‪ .‬بلکه روايﺘی از سیر و سلوک واقعیت و دردهای بشری و درگیریهای‬
‫آزادگان و مﺤرومیت و قلدری قلدارها و رنج تﺤﻘیر شدگان است؛ و علناً مدعیان دروغی و‬
‫دروغگو ها و اربابهای سلطه و مناﻓﻘین را رسوا میکند‪ .‬اين رمان مفسدين را نفرين میکند‬
‫و ﺧراب کاران و مجرمین ﺧائن را لعنت میکند‪ .‬بهاء و ضﺤاک هر دو نمادوطن هسﺘند‪.‬‬
‫قهرمان داسﺘان «بهاء» نمادی بر نابودی م ّلت عرب‪ ،‬غارت و چپاول در برابر نظام غولپیکر از‬
‫نظامهای چپاولگر است‪ .‬تجربیات تلخ بهاء و ضﺤاک در زندگی‪ ،‬تابلوی کوچکی از تجربه‬
‫سرزمینها‪ ،‬در زمانهای سخت و دشوار و سﻘوط و انﺤطاط و ﻓاسدين و ﺧیانتکاران می‬
‫باشد‪ .‬پیچ و ﺧم های داسﺘانی که دکﺘر شعالن در رمان ﺧود به نگارش درآورده پیچ و ﺧم‬
‫های رئالیسم آمیخﺘه به تخیّل در حد بااليی است‪ .‬اين توهم گیرنده است که در روايﺘی با‬
‫سفری طاقتﻓرسا و ﺧسﺘهکنننده روبرو شده است که در حدود ‪ 70‬سال رنج و درد را به‬
‫دوش میکشد‪ .‬توهم مکان و زمان بر ﻓضاهای نامﺤدودی گسﺘرده میشود‪ .‬مخاطب نه در هر‬
‫زمان و نه در هیچ مکانی وقوع وقايع را مﺘوجه نمی شود مگر اين که ﻓﻘط گفﺘه شود اين‬
‫رويدادها در مشرق زمین اتفاق می اﻓﺘد‪ .‬آن جايی که مردم به زبان عربی صﺤبت میکنند و‬
‫سپس اشاره به اين موضوع می شود که شخصیت بهاء به نﻘطه سرد و يخ زده شمالی منﺘﻘل‬
‫میشود‪ .‬بدون اين که دقیﻘاً به شهر و مکان و يا کشوری اشاره شود؛ و به همین منظور گیرنده‬
‫يک احساس سطﺤی دارد و روايت داسﺘان ﺧارج از زمان و مکان ﺧاصی است و به يک داسﺘان‬
‫عشق و عاشﻘی مبدل شده که با صداقت با هم برﺧورد میکنند بعد از ‪ ۶0‬سال ﻓراق و عذاب‪.‬‬
‫ضﺤاک در حالی معشوقه ﺧود بهاء را پیدا میکند که وی در طول زندگیاش رنج هايی بسیار‬
‫را تﺤمل کرده است و به بیماری سرطان مبﺘال شده است‪ .‬اين يک برداشت سطﺤی از داسﺘان‬

‫‪12‬‬
‫است و از آن جايی که سن ‪ 70‬سالگی را برای تﺤمل رنج بهاء انﺘخاب میکند ما میتوانیم‬
‫رنج بزرگ در تاريخ نبرد عربی در عصر جديد را درک کنیم‪ ،‬و آن مبارزه مردم ﻓلسطین در‬
‫برابر اسﺘعمار صهیونیست اشغالگر است‪ .‬اصرار در عنوان شماره ‪ 70‬به نوعی پاﻓشاری بر اين‬
‫واژگان است‪ .‬بهاء و ضﺤاک وديگر آوارگان جنگ‪ ،‬از همشهريان ﺧود دور میشوند و در دسﺘان‬
‫سازمانهای سرکوبگر بازيچه میشوند‪.‬‬
‫روش کار در ترجمه پیش رو؛ بر اساس رعايت حجم معادل مﺘن اصلی و پرهیز از شرح غیر‬
‫ضروری جملهها و تصرف ناصواب عبارتهاست‪ .‬هرچند جمالتی به ضرورت سرهنويسی ترجمه‬
‫از کانون توجه به واژگان باز مانده و به مدار تغییر در ﻓارسی راه ياﻓﺘه است‪.‬‬
‫بسیار شايسﺘه است؛ مراتب قدردانی ﺧود را از خانم دکتر اکرم روشنفکر اسﺘاديار دانشگاه‬
‫گیالن به دلیل معرﻓی و پیشنهاد اين رمان اظهار نمايیم و سپاسگزاری ﺧود را از نويسندۀ‬
‫ارجمند سرکار ﺧانم دکﺘر «سناء الشعالن» که از ترجمۀ « ادرَ َکهَا النّسیان» اسﺘﻘبال‬
‫نمودند‪ ،‬ابراز داريم‪.‬‬
‫سمانه موسی پور‬
‫دکتر یوسف هادی پور‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار د‪.‬الشعالن‬

‫فهرست مطالب‬
‫فصل اول‬
‫بخش اول‪ -‬نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن ‪18 ............................‬‬
‫سناء الشعالن در نگاهی ‪19 .....................................................................‬‬
‫مدارک علمی ‪23 .................................................................................‬‬
‫مشاغل آکادمی ‪27 ...............................................................................‬‬
‫مشاغل غیر آکادمی ‪28 ..........................................................................‬‬
‫کسب جوايز و نوع آوری ها ‪31 .................................................................‬‬
‫کنفرانسهايی که در آن مشارکت داشﺘه است ‪39 ............................................‬‬
‫تالیف نمايشنامهها برای اﻓراد بزرگسال ‪44 ...................................................‬‬
‫تألیف نمايشنامهها برای جوانان و کودکان و کارگردانی نمايشنامهها ‪44 .................‬‬
‫نمايشنامههايی که سناء الشعالن در آنها ايفای نﻘش نموده است ‪45 ......................‬‬
‫دسﺘاوردهای ادبی و نﻘدی مطبوعاتی ‪45 ......................................................‬‬
‫کﺘابهای نﻘد تخصصی ‪45 ......................................................................‬‬
‫کﺘابها ‪47 ........................................................................................‬‬
‫نشست ها و گفﺘگوها ‪47 ........................................................................‬‬
‫دسﺘاورد های ابداعی ‪48 .........................................................................‬‬
‫دسﺘاوردهای ابداعی برای کودکان ‪51 ..........................................................‬‬
‫ارائه و تﻘديم کﺘابها ‪52 ........................................................................‬‬
‫کﺘاب های تخصصی سناء الشعالن ‪54 .........................................................‬‬
‫پاياننامههای سناء الشّعالن ‪55 .................................................................‬‬
‫کنفرانسها و گردهمايی و تﺤﻘیﻘات آکادمی و مﻘالههای سناء الشعالن ‪58 ................‬‬
‫دورههای تخصصی ‪۶1............................................................................‬‬
‫زبانها ‪۶2..........................................................................................‬‬
‫مهندسی و طراحی رمان « أدرَکَهَا النّسیان» ‪۶2...............................................‬‬
‫شخصیتهای داسﺘانی ‪۶4........................................................................‬‬
‫کاراکﺘرهای داسﺘان و طبﻘه بندیها ‪۶5........................................................‬‬
‫الف‪ -‬شخصیتهای اصلی ‪۶5.....................................................................‬‬
‫بهاء ‪۶۶.............................................................................................‬‬
‫ضﺤاک سلیم ‪۶7..................................................................................‬‬
‫ب‪ -‬کاراکﺘرهای ﻓرعی ‪۶8........................................................................‬‬

‫‪14‬‬
‫‪ -1‬باربارا ‪۶8.......................................................................................‬‬
‫‪ -2‬اﻓراح الرملی ‪۶9...............................................................................‬‬
‫‪ -3‬وﻓا اذيب ‪70 ..................................................................................‬‬
‫‪ -4‬عیسی اقبالی ‪70 .............................................................................‬‬
‫ابعاد شخصیﺘی ‪71 ...............................................................................‬‬
‫ابعاد ﺧارجی (ﻓیزيولوژی) ‪71 ...................................................................‬‬
‫ابعاد داﺧلی (روانشناﺧﺘی) ‪73 .................................................................‬‬
‫ابعاد اجﺘماعی ‪74 ................................................................................‬‬
‫اسامی و دلیل انﺘخاب آن در رمان ‪77 .........................................................‬‬
‫راه ايجاد رويداد داسﺘانی ‪81 ....................................................................‬‬
‫انواع رويدادهای داسﺘانی ‪83 ....................................................................‬‬
‫فصل اول ‪-‬بخش دوم‪ -‬نقد تحلیلی رمان«أدرَ َکهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬
‫‪87....................................................................................................‬‬
‫داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» حماسۀ مردمی‪ ،‬وطنها‪ ،‬گوشهنشینی و انزوا‪ ،‬تخريب و‬
‫ويرانی‪-‬د‪ .‬عطااهلل الﺤجايا ‪88 ....................................................................‬‬
‫شیوۀ روايتِ «گفﺘههای داسﺘانی» در رمان « أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن‪-‬‬
‫سمانه موسی پور‪-‬دکﺘريوسف هادی پور ‪91 ...................................................‬‬
‫جلوههای بینامﺘنیت قرآنی در رمان«أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناءالشعالن بر اساس نظريه‬
‫«ژرار ژنت»‪ -‬سمانه موسی پور‪101 ............................................................‬‬
‫کاربست امپرسیونیسم در رمان « أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن بر اساس نظريه‬
‫نظريه سوزان ﻓرگوسن ‪-‬سمانه موسی پور و دکﺘريوسف هادی پور‪119.....................‬‬
‫معضالت اجﺘماعی جوامع دررمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن‪-‬معصومه مرعی‬
‫‪137...............................................................................................‬‬
‫برداشتهای اولیه از رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن‪-‬عباس داﺧل حسن ‪150 ...‬‬
‫روايت «أَدْرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن و کشمکش آن با جامعه‪-‬سمیر أيوب ‪155.....‬‬
‫بازی ﻓراموش کردن‪ ،‬به ﺧاطر سپردن‪ ،‬نشانهشناسى و ديدگاهها در رمان «أدرَکَهَا‬
‫النّسیان» اثر سناء الشعالن‪-‬د‪.‬أورانک زيب األعظمی ‪159.....................................‬‬
‫چشم اندازی در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» ‪ /‬بخش دوم‪-‬ﻓراموشی از بند رها شده و جدال ‪-‬‬
‫های بﺤث بر انگیز‪-‬د‪ .‬أورانک زيب األعظمی ‪172.............................................‬‬
‫پیرامﺘنیت سناء الشعالن در رمان «أَدرَکَهَا النّسیان»‪ -‬أ‪ .‬د ﻓاضل عبود الﺘمیمی ‪178......‬‬
‫تجربهگرايی در رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» اثررماننويس سناء الشعالن‪-‬س لیم نجار ‪181......‬‬
‫انسان در روايت «أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن‪ :‬از ورود تا شگفﺘى نﺘیجه‪ -‬د‪ .‬منى‬
‫مﺤیالن‪184.......................................................................................‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار د‪.‬الشعالن‬

‫روانکاوى داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن‪-‬سفیان صائب معاضیدى ‪187......‬‬
‫ا نعکاس و تبلور وطن در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن‪ -‬منذر الالال ‪190......‬‬
‫تابوها در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن‪ -‬ا‪.‬د‪ .‬ضیاء غنی العبودی‪194...........‬‬
‫«أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن و اغوای عشق و رهايی‪-‬نزار حسین راشد ‪220........‬‬
‫فصل دوم‬
‫فصل دوم‪-‬بخش اول‪-‬سناء فی سطور ‪224 ..................................................‬‬
‫فصل دوم‪-‬بخش دوم‪-‬اسناد و متون علمی عربی ‪271.....................................‬‬
‫منابع و ماخذ ‪393 .................................................................................‬‬

‫‪1۶‬‬
‫فصل اول‬

‫بخش اول‬

‫زندگی نامه و آثار سناء الشعالن‬

‫بخش دوم‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان»‬
‫فصل اول ‪ -‬بخش اول‬

‫نگاهی به زندگینامه و‬

‫آثار دکتر سناء الشعالن‬


‫ ادرکها النسیان‬/‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‬

‫سناء الشعالن در نگاهی‬

‫دکﺘر سناء کامل احمد شعالن‬

‫ اردنی‬:‫ملیّت‬

‫ مسلمان‬:‫دين‬

)009۶279/533۶۶09( :‫شماره موبايل‬

selenapollo@hotmail.com :‫ايمیل‬

‫ ب‬.‫ ص‬،)11942( :‫ پسورد و کد ايمیل‬،‫ عمان‬،‫ دولت اردن هاشمی‬:‫آدرس ايمیل‬


)1318۶(

. sanaa shala :‫آدرس ﻓیسبوک‬

:‫ عربی‬:‫صفﺤههای ويکیپديا دايرۀ معارف آزاد‬

https://www.ar.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%86%D8%7
%D8%A1_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D
8%A7%D9%86
:‫ﻓرانسه‬

https://www.fr.wikipedia.org/wiki/Sanaa_Shalan
:‫انگلیسی‬

https://www.en.wikipedia.org/wiki/Sanaa_Shaalan
:‫آلمان‬

https://www.de.wikipedia.org/wiki/Sana_Schalan
:‫اسپانیا‬

https://www.es.wikipedia.org/wiki/Sana_Shalan
:‫سايت ارتباطی با اديبان ﻓلسطینی دانشجويان ﻓارغالﺘﺤصیل‬

http://www.Adab.alqudsnet.com
:‫سايت کشکول‬

http://www.daralkashkol.com/fourms/viewtopic.php?t=17634
19
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

:‫آدرس سايت مجله ومضه‬

http://www.wammdh.com
:‫سايت شبکه الرّائدات‬

http://www.raedat.com/contact_news.php
:‫سايت با عنوان چه کسی در اردن است؟ انجمن ملی اردن امور زنان‬

Jordan Who is she in


http://www.whoisshe-women.jo/ar/expert-
profile/%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D9%83%D8%A7%D9%85%D9%84-
%D8%A3%D8%AD%D9%85%D8%AF-
%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86
:‫سايت وزارت ﻓرهنگ اردن‬

http://www.culture.gov.jo/index.php?option=com_content&view
=article&id=482&Itemid=112&lang=ar
:‫سايت نويسندگان اردنی‬

http://www.jo-
writers.org/%D8%A3%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D9%87%D9%8A%D8%A6%D8%A9-
%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D9%85%D8%A9/527
-%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9
%86
:‫سايت رمان نويسان عرب‬

http://www.kataranovels.com/novelist/%D8%B3%D9%86%D8
%A7%D8%A1- %D9%83%D8%A7%D9%85%D9%84-
/%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86
:‫سايت مرکز النّور‬

http://www.alnoor.se/author.asp?id=1949
:‫سايت انجمن نويسندگان عربی‬

http://www.arabworldbooks.com/authors/sanaa_shalan.htm

20
‫ ادرکها النسیان‬/‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‬

:‫سايت ديوان العرب‬

http://www.diwanalarab.com/spip.php?page=article&id_article=
12341
:‫سايت داسﺘان سوری‬

http://www.syrianstory.com/s.chaialanne.htm
:‫سايت رشف برای نويسندگان عربی‬

http://www.rashf.com
:)KutubPdf( ‫سايت‬

https://www.goo.gl/8rLHkK
:‫سايت در مؤسسه عرار عربی‬

http://www.sha3erjordan.net/lovedesert/news.php?action=view&
id=1261
:‫سايت نويسندگان عرب‬

http://eg-writers.com/elshalan
:‫سايت نويسندگان ﻓلسطینی‬

https://www.ar.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%8
6%D9%8A%D9%81:%D9%83%D8%A7%D8%AA%D8%A8%
D8%A7%D8%AA_%D9%81%D9%84%D8%B3%D8%B7%D9
%8A%D9%86%D9%8A%D8%A7%D8%AA
:‫سايت ورقه‬

http://www.war2h.com/2018/02/sanaa- elshalan- books-


pdf.html
:‫سايت شبکه عبیر‬

http://www.al3beer.com/art/l/9
:‫سايت حديث عالم‬

http://www.c4wr.com/%D9%82%D8%B3%D9%85/%D8%AF-
%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
21
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9
/%86
:‫سايت المصباح دروب أدبی‬

http://www.mdoroobadab.blogspot.com/2018/04/blog-
post_700.html
:‫سايت مجله المثﻘّف‬

http://www.almothaqaf.com/b/b2/930513
:‫سايت مجله رأی األمه مصری‬

http://www.sanaaelshalan.blogspot.com/p/blog- page.html
:‫سايت أنطولوجیا السّرد العربی‬

http://www.alantologia.com/blogs/1884
:۶0۶0 ‫سايت أﺧبار‬

http://www.6060news.com/eg/Individuals/News/26977
:‫سايت الﺘبراه‬

http://www.altibrah.ae/author/7938
:‫سايت مجلّه کاردينیا‬

https://www.algardenia.com/2014- 04- 04- 19- 52-


20/qosqsah/38822- 2019- 01- 28- 18- 35- 34.html
:Wikiwand ‫سايت‬

http://www.wikiwand.com/ar/%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8
%A1_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A
7%D9%86
:‫سايت ارتباط شیعه‬

https://www.shia.com.au/asgp.php?action=list&cat_id=114
:‫سايت شبکه تبلیغات دانمارک‬

https://www.iraqi.dk/user-lists/selenapollo

22
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫مدارک علمی‬
‫دکﺘرای زبان عربی‪ ،‬دانشگاه اردنیه‪ ،‬اردن‪ ،‬سال ‪ 200۶‬م‬

‫کارشناسی ارشد در رشﺘه ادبیات مدرن‪ ،‬دانشگاه اردنیه‪ ،‬اردن‪ ،‬سال ‪ 2003‬م‬

‫کارشناسی زبان عربی از دانشگاه يرموک‪ ،‬اردن‪ 1998 ،‬م‬

‫مدارک علمی افتخاری‬

‫دارای مدرک دکﺘرای اﻓﺘخاری درزمینه روزنامه و مجالت از کامبردج سال ‪ 2014‬م‪.‬‬

‫عضويت ادبی و ﻓرهنگی‪.‬‬

‫عضو لینک نويسندگان اردن‪.‬‬

‫عضو اتﺤاديه نويسندگان عرب‪.‬‬

‫عضو اتﺤاديه نويسندگان آسیا و آﻓريﻘا و آمريکای التین‪.‬‬

‫عضويت در کانون اديبان مسﺘﻘبل ‪ /‬انجمن ادبیات و نﻘد‪.‬‬

‫عضويت در انجمن الکرک ﻓرهنگی‪.‬‬

‫عضويت در باشگاه ﻓرهنگی دانشگاه اردن‪.‬‬

‫عضو اﻓﺘخاری در ﺧانه ناجی نعمان ﻓرهنگی‪.‬‬

‫عضوی از ﺧانه و انديشه و ﻓرهنگ مشرق‪.‬‬

‫عضو انجمن اديبان عرب‪.‬‬

‫عضو اﻓﺘخارآمیز اﻓﺘخاری در مرکز المﺘوسطی جهت پژوهش‪.‬‬

‫عضو انجمن مﺘرجمین و لغويون عرب و «اتا»‪.‬‬

‫عضو هیات تﺤريره ضفاف الدّجلﺘین العلیا‪.‬‬

‫عضو مؤازر در آموزشگاه بین المللی همبسﺘگی زنان‪.‬‬

‫عضو انجمن ناقدان اردن‪.‬‬

‫عضو سازمان عربی تبلیغات ﻓرهنگی الکﺘرونی‪.‬‬

‫عضو انجمن اديبان عرب‪.‬‬

‫‪23‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫عضو مشاور عالی در آژانس عرار ﻓرهنگی عربی‪.‬‬

‫عضو اﻓﺘخاری در انجمن مﺘرجمین و لغويون مصری‪.‬‬

‫عضو انجمن انوار انسانی آزاد‪.‬‬

‫عضو مجلس جهانی روزنامه‪.‬‬

‫عضو مشاور مجله جامعه آموزشی‪.‬‬

‫عضو انجمن االﺧوۀ اردنی ﻓلسطینی‪.‬‬

‫عضو هیات تﺤريريه در مجله بلسم سالمت و زيبايی‪.‬‬

‫عضو هیات تﺤريريه «مرايا من المهجر»‪.‬‬

‫عضو هیات مشاور در مجله ﻓرهنگی الجسرۀ‪.‬‬

‫عضو هیات اداری در ﺧانه مشرق انديشه و ﻓرهنگ‪.‬‬

‫عضو داوری و تصمیمگیری در برﺧی از مسابﻘهها و اعطای جوايز نوآوری و ﻓرهنگی‬


‫مﺤلی و عربی‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره علمی در انجمن رماننويسان مغربی‪ ،‬بخش ادبیات عربی‪ ،‬دانشگاه‬
‫سکیکده‪ ،‬الجزاير‪.‬‬

‫عضو سازمان نويسندگان بدون مرز‪.‬‬

‫عضو انجمن مﻘدماتی بینالمللی جهت اولین همايش برای رئیسان تﺤصیالت تکمیلی‬
‫پژوهش و بﺤث علمی جهت سنديکای دانشگاههای عربی‪ :‬دانشگاه اقصی در غزه با همکاری‬
‫با انجمن عربی جهت تﺤصیالت تکمیلی و پژوهش علمی برای اتﺤاديه دانشگاههای عربی‪.‬‬

‫عضو لینک نويسندگان عراقی در اسﺘرالیا‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره در «مجله العربیه للجودۀ وأﻓضل الممارسات والﺘمییز»‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره علمی و تبلیغاتی برای مجله ﻓرهنگی ﻓضايیه «المنار»‪.‬‬

‫عضو انجمن تبلیغاتی جهت دومین همايش ﻓرانکوﻓونی اردن بین المللی در دانشگاه آل‬
‫البیت در اردن با عنوان «همايش لیله و لیله در زمینه علوم بینالمللی انسانی»‪.‬‬

‫عضو اﻓﺘخارآمیز در انجمن اقلیمی جهت تبلیغات‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫عضو در مرکز صالحیت و آزادی مطبوعات ‪ CTPJF‬و هماهنگکننده رسمی در اردن‪.‬‬

‫ويراسﺘار مجله «بال حدود» مربوط به سازمان نويسندگان بدون مرز‪.‬‬

‫عضو ﺧانه قصه عربی عراقی‪.‬‬

‫عضو انجمن ﻓسﺘیوال قﻘنوس طاليی بین المللی‪.‬‬

‫عضو انجمن علمی در دومین گردهمايی بینالمللی تﺤت عنوان «سوسیولوجیه داسﺘانی‬
‫در سايه روشهای نﻘادی معاصر» سال ‪ 2013‬م‪ ،‬دانشگاه زبان جلفه‪ ،‬الجزاير‪.‬‬

‫عضو لینک نويسندگان تونس‪.‬‬

‫عضو انجمن علمی اولین همايش ملی درزمینهٔ «داسﺘان الجزاير در سايه روشهای‬
‫نﻘادی معاصر»‪.‬‬

‫ضو لینک النهر الخالد ادبی‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره علمی داوری در مجله «قرائات علمی داوری»‪ ،‬صادره از دانشکده‬
‫ادبیات و زبان‪ ،‬دانشگاه معسکر‪ ،‬الجزاير‪.‬‬

‫عضو انجمن بزرگان ناقدان عرب‪.‬‬

‫عضو و نماينده بینالمللی در سازمان صلح و دوسﺘی بینالمللی‪ ،‬دانمارک‪.‬‬

‫عضو انجمن نويسندگان و اديبان و ﻓرهنگیان عرب‪.‬‬

‫مدير بخش دﻓﺘر عمان‪ /‬اردن جهت سازمان وجدان بینالمللی حﻘوق بشر‪ ،‬سیدنی‪،‬‬
‫اسﺘرالیا‪.‬‬

‫مدير تﺤريريه مجله «وجهات» علمی داوری‪ ،‬صادره از موسسه ملیطان جهت پژوهش و‬
‫توسعه ﻓرهنگی‪.‬‬

‫مدير بخش ﺧانه ﻓرهنگی عربی در هند در مملکت اردنی هاشمی‪.‬‬

‫عضو اﻓﺘخارآمیز در لینک ﺧالق تبوک‪.‬‬

‫عضو هیات تﺤريريه در مجله جهانی ‪Multicultural Echoes Literary‬‬


‫‪ Magazine‬صادرشده از دانشگاه شیکاگو‪ ،‬ايالت کالیفرنیا‪ ،‬اياالتمﺘﺤده آمريکا‪.‬‬

‫عضو هیات مشاور در مجله «اطروحه» عراقی داور بینالمللی‪.‬‬

‫‪25‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫عضو هیات مشاوره بینالمللی در مجله «مجمع علمی عربی هند» صادر از بخش زبان‬
‫عربی‪ ،‬دانشگاه علی جراه‪ ،‬علی جراه‪ ،‬هند‪.‬‬

‫عضو و داور انجمن تبلیغات «علمی در وطن عربی علوم انسانی‪ :‬دسﺘاوردها‪ ،‬چالشها و‬
‫چشماندازها»‪ ،‬دانشگاه عبﻘريه‪ ،‬منصوره‪ ،‬مصر‪ 2017،‬م‪.‬‬

‫عضو هیات امنا موسسه عرار عربی جهت تبلیغات و رسانه‪.‬‬

‫سخنگوی رسمی سازمان صلح و دوسﺘی بینالمللی در دانمارک‪.‬‬

‫عضو دبیرﺧانه عمومی جريان تجديد‪ ،‬لینک نويسندگان اردنی‪.‬‬

‫سخنگوی رسمی سازمان صلح و دوسﺘی بینالمللی در سوئد‪.‬‬

‫عضو داوری در مجله «بﺤوث و دراسات انسانی» دادگاه صادرشده از دانشگاه ‪ 20‬اوت‬
‫‪ 1955‬م‪ ،‬سکیکده‪ ،‬الجزاير‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره در مجله «نﻘیب هند» ادبیات علمی دادگاه‪ ،‬هند‪.‬‬

‫عضو هیات تﺤريريه و مشاوره در مجله «صّدی کانادا ‪» Thecityecho.ca/‬‬

‫عضو هیات تﺤريريه مشاوره در «مجله اسﺘامبول جهت پژوهش عربی»‬

‫‪(ISTANBULJAS) To Istanbul Journal of Arabic Studies‬‬


‫عضو کمیﺘه هنری و ﻓرهنگی در سنديکای ﺧلیجﻓارس جهت رشد و شکوﻓايی و آموزش‬
‫و مشاورهها‪ ،‬مصر‪ ،‬قاهره‪.‬‬

‫عضو در يک پايگاه اطالعات و دادههای ملی برای پژوهشگران در دانشگاهها و مراکز علمی‪،‬‬
‫شورای علوم و تکنولوژی‪ ،‬اردن‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره و هیات داوری در مجله «مﻘاربات علمی‪ :‬مجله علوم و معرﻓت دادگاه»‪،‬‬
‫الجزاير‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره و هیات تﺤريريه در مجله «آﻓاق الﺤضاره االسالمیه»‪ ،‬ايران‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره در مجله علمی دادگاه «صوت شرق هند»‪ ،‬صادره از بخش زبان‬
‫عربی‪ ،‬دانشگاه گو هاتی‪ ،‬واليه آسام شرق هند‪ ،‬هند‪.‬‬

‫عضو دبیرﺧانه در جريان تجديد ﻓرهنگی‪.‬‬

‫‪2۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫عضو کمیﺘه علمی بهمنظور اولین همايش بینالمللی ابن جنی‪ :‬پیشرﻓت و توسعه علوم‬
‫عربی بین اصالت و مدرن بودن‪ ،‬دانشگاه طبرق‪ ،‬لیبی‪.‬‬

‫بازيگر موسسه عربی بهمنظور ﻓرهنگ و تبلیغات در اردن‪ ،‬اسﺘرالیا‪.‬‬

‫سفیر صلح بینالمللی در سازمان صلح و دوسﺘی‪ ،‬سازمان صلح و دوسﺘی‪ ،‬دانمارک‪،‬‬
‫سوئد‪.‬‬

‫مدير بخش ادبیات در منارۀ العرب جهت ﻓرهنگ و هنر‪ ،‬اردن‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره در مجله تجديد ﻓرهنگی‪ ،‬اردن‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره در مجله بینالمللی علوم اسالمی ‪ /‬هند‪.‬‬

‫عضويت در گردهمايی ادبیات و نوآوری‪.‬‬

‫نماينده مرکز «الﺘنور» ﻓرهنگی در اردن‪ /‬ﻓنالند‪.‬‬

‫مشاغل آکادمی‬
‫دکﺘر دانشگاه اردن‪ ،‬مرکز لغات‪.‬‬

‫مدرس مهمان در دانشگاههای کالیفرنیا‪ ،‬لوس انجلس‪ ،‬اياالتمﺘﺤده آمريکا‪ ،‬آوريل ‪2015‬‬
‫م‪.‬‬

‫مدرس مهمان در دانشگاه جواهر آل نهرو‪ ،‬با همکاری با مرکز پژوهشهای عربی و آﻓريﻘايی‬
‫بهمنظور تالشهای انﺘﻘادی و ﺧالقانه‪ ،‬هند‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫مدرس مهمان در بخش زبان عربی و ﻓارسی‪ ،‬دانشگاه کلکﺘه‪ ،‬هند‪ ،‬مارس ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫مدرس مهمان در بخش زبان عربی در دانشگاه ملی اسالمی‪ ،‬هند‪ ،‬آوريل ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫مدرس مهمان در بخش زبان عربی در دانشگاه اسالمی جهت علوم و تکنولوژی‪ ،‬کشمیر‪،‬‬
‫هند‪ ،‬آوريل‪ 201۶،‬م‪.‬‬

‫اسﺘاد مهمان در مﻘطع کارشناسی ارشد‪ ،‬تدريس دوره برنامه درسی نﻘدی معاصر و آموزش‬
‫زبان عربی‪ ،‬بخش زبان عربی‪ ،‬دانشگاه مصطفی اسطمبولی‪ ،‬جمهوری الجزاير دموکراسی‬
‫مردمی‪ ،‬مه ‪2015‬م‪.‬‬

‫‪27‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫سخنران در دانشگاه اسﺘامبول‪ ،‬اسﺘامبول‪ ،‬جمهوری ترکیه از ادبیات ﻓلسطینی و اردنی‪،‬‬


‫اکﺘبر ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫اسﺘاد مهمان در مﻘطع کارشناسی ارشد‪ ،‬بخش زبان عربی‪ ،‬دانشگاه معسکر‪ ،‬جمهوری‬
‫الجزاير دموکراسی مردمی‪ ،‬مارس ‪ 2014‬م‪.‬‬

‫تدريس در زبان عربی برای دانشجويان ﻓرهنگسﺘان امیرحسین بن عبداهلل الثانی جهت‬
‫پشﺘیبانی شهری‪ ،‬اردن‪ 2012 ،‬م‪ 2013-‬م‪.‬‬

‫مدرس تماموقت بهمنظور تدريس زبان عربی برای کسانی که در دانشگاه اردن به زبان‬
‫عربی مسلط نیسﺘند‪ ،‬مرکز لغات‪.‬‬

‫مدرس نیمهوقت در دانشگاه اردن‪ ،‬مرکز لغات‪.‬‬

‫مدرس نیمهوقت در بخش زبان عربی‪ ،‬دانشگاه اردن‪.‬‬

‫اسﺘاد نیمهوقت بهمنظور تدريس تﺤصیالت عالیه در دانشکده ﺧاورمیانه برای سال‬
‫تﺤصیلی ‪ 2011‬م‪ 2012-‬م‪.‬‬

‫مدرس زبان عربی در مﻘاطع پايههای باال به مدت هفت سال‪ ،‬در اردن‪.‬‬

‫مربی درام باهدف برای دانشجويان بااسﺘعداد به مدت چهار سال‪ ،‬در اردن‪.‬‬

‫عضويت در هیات مشاوره برای مجله پژوهشی لغوی و ادبی دادگاه‪ ،‬صادره از بخش زبان‬
‫عربی و ادبیات‪ ،‬دانشکده معارف الوحی و علوم انسانی‪ ،‬مالزی‪.‬‬

‫مشاغل غیر آکادمی‬


‫مکاتبه با مجله الجسره ﻓرهنگی در قطر‪.‬‬

‫وی در روزنامه الدسﺘور اردن سﺘون هفﺘگی ثابت دارد‪.‬‬

‫وی در روزنامه ابعاد مﺘوسطیه مغرب سﺘون هفﺘگی ثابت دارد‪.‬‬

‫دبیر کل جايزه بنیاد الوراق جهت انﺘشار و توزيع در سال ‪ 2009‬م‪.‬‬

‫در روزنامه الرّائد سودان سﺘون ثابت دارد‪.‬‬

‫دارای سﺘون ثابت در مجله أصداء الفلکیّه در امارات عربی مﺘﺤده‪.‬‬

‫دارای سﺘون ثابت در مجله رؤی عربسﺘان‪.‬‬

‫‪28‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫دارای سﺘون ثابت در مجله الﺤکمۀ عراقی‪.‬‬

‫نماينده سازمان زنان جهانی در اردن‪.‬‬

‫مکاتبه با مجله نجوم و روزنامه انوار و تلگراف سخنگوی زبان عربی در سیدنی‪ ،‬اسﺘرالیا‪.‬‬

‫دارای سﺘون ثابت در روزنامه تلگراف در سیدنی‪ ،‬اسﺘرالیا‪.‬‬

‫دارای سﺘون ثابت در روزنامه حق العودۀ ﻓلسطینی‪.‬‬

‫دارای سﺘون ثابت در دو روزنامه بنات وطن و «مﻘاول اردنی» اردن‪.‬‬

‫نماينده بنیاد «گلدن دزرت» ‪ Golden desert Foundation‬هلند در ﺧاورمیانه‪.‬‬

‫هماهنگکننده رسمی در اردن جهت مرکز آمادهسازی و حمايت آزادیهای مطبوعات‬


‫‪CTPJF‬‬
‫مدير بخش سازمان نويسندگان بدون مرز در اردن‪.‬‬

‫مدير بخش ﺧانه قصه عربی عراقی در اردن‪.‬‬

‫مدير بخش کمیﺘه ﻓسﺘیوال سیمرغ طاليی بینالمللی در اردن‪.‬‬

‫ناظر روزنامههای ﻓرهنگی (رياض ادبیات و بوسﺘان شعر) در سايت الناس‪.‬‬

‫دارای سﺘون ثابت با عنوان «شمس و نور و مطر» در روزنامه االتّﺤاد‪ ،‬روزنامه مرکزی‬
‫جهت اتﺤاديه ملی کردسﺘان‪.‬‬

‫رئیس بخش ﻓرهنگی در آژانس کرم اﺧباری‪.‬‬

‫نماينده در لینک نهر ﺧالد ادبی‪ ،‬مدير دﻓﺘرش در عمان‪.‬‬

‫مشاور در مسابﻘه «حیاتک بﺘهمنا» در سال ‪ 2014‬م که بهعنوان مجموعه «المسﺘﻘبل‬


‫المزدهر» نامیده شد‪.‬‬

‫دارای سﺘون ثابت هفﺘگی در روزنامه «النجاح» الجزاير با عنوان «نور و نار»‪.‬‬

‫معاون انجمن اداری در مجله «رأی امت مصری»‪ ،‬رئیس بخش ادبیات و هنر و سردبیر‬
‫همان روزنامه‪.‬‬

‫ﺧبرنگار روزنامه «رأی امت» مصری‪.‬‬

‫عضو هیات تﺤريريه در مجله«اوراق»صادره از لینک نويسندگان اردنی‪ 2015،‬م‪ 2017-‬م‪.‬‬

‫‪29‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫رئیس کمیﺘه علمی در مجله «مشاهد» صادره از مرکز پژوهشهای اسالمی‪ ،‬هند‪.‬‬

‫رئیس بخش اردن برای موسسه ابداع جهت صلح‪.‬‬

‫مشاور تبلیغاتی برای موسسه ابداع جهت صلح‪.‬‬

‫دارای سﺘون ثابت در روزنامه هفﺘگی «اضواء» مسﺘﻘل عراقی‪.‬‬

‫سخنگوی رسمی سازمان صلح و دوسﺘی بینالمللی در اردن‪.‬‬

‫رئیس بخش اردن برای سازمان جهانی جهت ابداع و نوآوری جهت صلح‪.‬‬

‫مشاور تبلیغاتی سازمان جهانی جهت نوآوری برای صلح‪.‬‬

‫عضويت در مطبوعات دادگسﺘری‬

‫عضو هیات مشاوره در «مجله عربی جودۀ واﻓضل الممارسات والﺘّمیّز»‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره علمی دادگسﺘری در مجله علمی دادگسﺘری «قراءات»‪ ،‬صادره از‬
‫دانشکده زبان و ادبیات‪ ،‬دانشکده معسکر‪ ،‬الجزاير‪.‬‬

‫مدير تﺤريريه مجله علمی دادگسﺘری «وجهات»‪ ،‬صادر از موسسه ملیطان جهت پژوهش‬
‫و بررسی و ارتﻘاء ﻓرهنگ‪ ،‬لیبی‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره در مجله «مصدر» الکﺘرونی علمی دادگسﺘری‪ ،‬صادره از دانشگاه‬
‫عبﻘريه‪ ،‬مصر‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره در مجله «اطروحه» عراقی علمی دادگسﺘری‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره بینالمللی در مجله «مجمع علمی عربی هندی»‪ ،‬صادره از بخش زبان‬
‫عربی‪ ،‬دانشگاه علی جراه‪ ،‬علی جراه‪ ،‬هند‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره در مجله «کالیکوت» صادره از دانشگاه کالیکوت‪ ،‬کیراال‪ ،‬هند‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره بینالمللی در مجله «مﻘاربات» بینالمللی دادگسﺘری صادره از‬
‫دانشگاه جلفه‪ ،‬الجزاير‪.‬‬

‫عضو هیات مشاوره بینالمللی در مجله «اطروحه» عراقی علمی دادگسﺘری‪.‬‬

‫دادگسﺘری در کمیﺘه داوری مﺘون برنامههايی که تلويزيون اردن به تولید آن میپردازد‪.‬‬

‫عضو هیات مشاور در مجله «هند» گروه دادگسﺘری‪ ،‬هند‪.‬‬

‫‪30‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫کسب جوایز و نوع آوریها‬


‫کسب جوايز و نوع آوری هايی که ايشان ﺧلق کردند‪.‬‬

‫‪-‬جايزه ﻓرهنگ عربی از مجموع تولیدی نﻘدی و ابداعی‪ ،‬کنفرانس سران ﻓرهنگی عربی‬
‫مﻘدماتی اول‪ ،‬وزارت ﻓرهنگ عراقی و بنیاد جايزه سیمرغ و سازمان عربی حﻘوق بشر در‬
‫مصر و شبکه عربی جهت تسامح و تجمیع اﻓکار و دانشگاه ابن رشد در ه لند‪ ،‬میسان‪،‬‬
‫عراق‪ ،‬سال ‪ 2018‬م‪.‬‬

‫‪-‬جايزه کاتارا براى رمان عربی‪ ،‬گروه رماننويس جوانان‪ ،‬اولین جايزه از داسﺘانسرايی‬
‫«اصدقاء ديمه» برای جوانان‪ ،‬کسب جايزه کاتارا براى رمان عربی‪ ،‬بنیاد عمومی ﻓرهنگی‪-‬‬
‫کاتارا‪ ،‬دوحه‪ ،‬قطر‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬جايزه هیفاء سنعوسی بهمنظور نوشﺘن سوژه مونودرام‪ ،‬نمايشنامه‪ ،‬مﺘن منو درام‪ ،‬دومین‬
‫جايزه از نمايشنامه «وجه ماطر جداً قلیالً»‪ ،‬باشگاه انديشه و نوع آوری کويت‪ ،‬کويت‪،‬‬
‫‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه کﺘاب ﻓرهنگ و نشر بینالمللی درزمینه قصه کوتاه‪ ،‬بنیاد زحمه نويسندگان‬
‫جهت نشر و اشاعه ﻓرهنگ‪ ،‬قاهره‪ ،‬مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه برترين روزنامهنگار در مجله رأی األمت‪ ،‬قاهره‪ ،‬مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه صالح هالل ادبی براى قصه کوتاه در دوره ‪ 14‬از قصه «منامات السهاد»‪،‬‬
‫قاهره‪ ،‬مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه ﻓسﺘیوال قلم حر جهت ﺧالقیت عربی در پنجمین دوره قصه کوتاه «اسﺘغفار‬
‫در جهنم»‪ ،‬بنیاد قلم حر‪ ،‬الفیوم‪ ،‬مصر‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه ومضه بینالمللی درزمینه قصه ومضه‪ ،‬قصههای ومضات «حدث ﻓی مکان‬
‫ما»‪ ،‬اتﺤاديه بینالمللی شاعران و ﺧالقان عرب‪ ،‬قاهره‪ ،‬مصر‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬کسب جايزه شهید عبد الرووف ادبیات سالیانه‪( ،‬يوم الشهید‪ :‬روز شهید) از نمايشنامه‬
‫«وجه واحد الثنین ماطرين»‪ ،‬انجمن شاعران و روشنفکران و ﺧالقین‪ ،‬قاهره‪ ،‬مصر‪2014 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫‪ -‬کسب اولین جايزه ناصر صالح الدّين ايوبی‪ ،‬جايزه اديب مرحوم مﺤمد طملیه در مجموعه‬
‫داسﺘانى «ناسک الصومعه»‪ ،‬شهرداری الکرک‪ ،‬اردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪31‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪-‬کسب جايزه تﻘدير برای زيباترين کﺘاب از رمان «أعشﻘنی»‪ ،‬بنیاد سیمرغ بینالمللی‪،‬‬
‫الهای‪ -‬عراق‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب بیش از پنجاه جايزه بهعنوان شخصیت تأثیرگذار در اردن و دستيابی به رتبه‬
‫نوزدهم‪ ،‬همراسﺘا با اتﺤاديه سازمان آموزش اردن (‪ ،)Juthro‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬کسب جايزه سیمرغ طاليی بینالمللی زن برجسﺘه‪ ،‬ﻓسﺘیوال سیمرغ طاليی‪ ،‬الهای‪-‬‬
‫میسان‪ ،‬عراق‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬کسب جايزه شاﺧص ابﺘکار و ﺧالقیت و آکادمی و مﺘأثر از مجموع تولید نﻘد و ﺧالقیت‪،‬‬
‫کنفرانس زنان عربی‪ ،‬مرکز ﻓکر و نوانديشی‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬کسب جايزه سازمان نويسندگان بدون مرز‪ /‬ﺧاورمیانه ﻓرهنگی با همکاری با انجمن کار‬
‫ملی عراق درزمینه قصه کوتاه‪ ،‬کسب اولین جايزه از قصه «ضّیاع ﻓی عینی رجل الجبل»‪،‬‬
‫سازمان بدون مرز‪ ،‬عراق‪ ،‬سوريه‪ ،‬ترکیه‪ ،‬ايران‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه براى مجموع تولیدات ﺧالقانه‪ ،‬ﻓسﺘیوال کالويز‪ ،‬مرکز کالويز ﻓرهنگی و‬
‫نوآوری‪ ،‬سلیمانیه‪ ،‬اقلیم کردسﺘان عراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه ﻓرهنگی دبی در هفﺘمین دوره روايت «أعشﻘنی»‪ ،‬مجله ﻓرهنگی دبی‪،‬‬
‫امارات مﺘﺤده عربی‪ 2010 ،‬م‪ 2011 -‬م‪.‬‬

‫‪ -‬کسب اولین جايزه احمد بوزﻓور در نهمین دوره قصه کوتاه «تﻘاسیم»‪ ،‬انجمن نجم احمر‬
‫بهمنظور تربیت و ﻓرهنگ و رشد و توسعه اجﺘماعی در پروژه بلﻘصیری‪ ،‬مغرب‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب اولین جايزه معبر المضیق در چهارمین دوره قصه کوتاه «حیث البﺤر ال يصلی»‪،‬‬
‫بنیاد ﻓرهنگی و مجمع اسپانیايی با همکاری با اداره قصر حمراء و ﺧنیر الیف و بنیاد‬
‫الپسین و سازمان يونسکو جهت بیداری و شکوﻓايی ادبیات‪ ،‬غرناطه‪ ،‬اسپانیا‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه نهمین نمايشنامه دانشگاهی عربی دانشگاه ﻓیالدلفیا‪ ،‬بهﺘرين مﺘن‬
‫ن»‪ ،‬دانشگاه ﻓیالدلفیا‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2010 ،‬م‪.‬‬
‫نمايشنامهای از نمايشنامه «يﺤکی أ ّ‬

‫‪ -‬جايزه شیخ مﺤمد صالح باشراحیل جهت ﺧالقیت ﻓرهنگی بینالمللی در سومین دوره‬
‫رمان و قصه کوتاه از ﺧالقیتهای داسﺘانی‪ ،‬بنیاد شیخ مﺤمد صالح با شراحیل‪ ،‬سعودی‪،‬‬
‫‪ 2010‬م‪.‬‬

‫‪32‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬جايزه تشويﻘی درزمینه نمايشنامه از «البﺤث عن ﻓريزه»‪ ،‬بنیاد عبد المﺤسن قطان‪ ،‬رام‬
‫اهلل‪ ،‬ﻓلسطین‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬جايزه بصیرا «شهداء الثوره» در قصه کوتاه از قصه «المفصّل ﻓی تاريخ ابن مهزوم و ما‬
‫جادّت به العلوم»‪ ،‬شهرداری بصیرا‪ ،‬اردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬جايزه ساقیه الصّاوی ابداعی در زمینه قصه کوتاه از قصه «جاالتیا مرۀ أﺧری» بنیاد‬
‫الصاوی ﻓرهنگی‪ ،‬قاهره‪ ،‬مصر‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬جايزه ادبی عشق برای آژانس اسفنکس از قصه «نفس أمّاره بالعشق»‪ ،‬آژانس سفنکس‬
‫جهت ترجمه و پخش قاهره‪ ،‬مصر‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬جايزه شرحبیل به حسنه ابداعی‪ ،‬اولین جايزه‪ ،‬موضوع قصه اطفال اقﺘباس از قصه‬
‫«زرياب»‪ ،‬شهرداری اربد‪ ،‬اردن‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب اولین جايزه انجمن جده براى نمايشنامه «دعوۀ علی العشاء»‪ ،‬انجمن جده‪ ،‬وزارت‬
‫ﻓرهنگ‪ ،‬جده‪ ،‬عربسﺘان‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬کسب جايزه مجله مالمح ﻓرهنگی درزمینهٔ مجموعه قصصی «عام النمل»‪ ،‬دﻓﺘر سلمی‬
‫ﻓرهنگی‪ ،‬تطوان‪ ،‬مغرب‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب اولین جايزه بهﺘرين نامه عاشﻘانه تﺤت عنوان «باسم حبی لک»‪ ،‬مجله سیدتی‪،‬‬
‫سعودی‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬جايزه دهمین دوره انجال هزاع ال نهیان برای ادبیات اطفال در قصه «صاحب الﻘلب‬
‫الذهبی»‪ ،‬امارات عربی مﺘﺤده‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب اولین جايزه در دوره ششم جايزه الﺤارث بن عمیر األزدی در قصه «حکايه لکل‬
‫الﺤکايات»‪ ،‬شهرداری بصیرا‪ ،‬اردن‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫ن»‪ ،‬دانشگاه هاشمیه‪،‬‬


‫‪ -‬کسب اولین جايزه دانشگاه هاشمی براى مﺘن نمايشنامه «يُﺤکی أ ّ‬
‫زرقاء‪ ،‬اردن‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب اولین جايزه نويسندگان جوان در مجموعه قصصی «عیناﺧضر»‪ ،‬بنیاد عبد المﺤسن‬
‫قطّان‪ ،‬رام اهلل‪ ،‬ﻓلسطین‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب اولین جايزه ناصر صالح الدّين أيوبی از نمايشنامه «ضیوف المساء» شهرداری اربد‪،‬‬
‫اردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪33‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪-‬کسب اولین جايزه انجمن مبارزه با موشک در قصه کوتاه «رساله عاجله»‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪،‬‬
‫‪ 200۶‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه شارجه بهمنظور ﺧالقیت و ابداع عربی از مجموعه قصصی «کابوس»‪ ،‬اولین‬
‫مرکز‪ ،‬اداره ﻓرهنگ و تبلیغات‪ ،‬دولت شارجه‪ ،‬امارات عربی مﺘﺤده‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬کسب جايزه دار ناجی نعمّان بهمنظور ﻓرهنگ از شرححال و شخصیت برای کودکان‪،‬‬
‫قصّه کودکان «زرياب»‪ ،‬بیروت‪ ،‬لبنان‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬کسب جايزه دانشگاه اردن در اولین مرکز با لﻘب نمايشنامه دانشگاهی از بهﺘرين مﺘن‬
‫نمايشنامهای «سﺘۀ ﻓی سرداب»‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه ساقیۀ الصّاوی در قصّه کوتاه «الغرﻓۀ الخلفیۀ»‪ ،‬قاهره‪ ،‬بنیاد ساقیۀ الصّاوی‬
‫ﻓرهنگی‪ ،‬قاهره‪ ،‬مصر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه بهﺘرين بﺤث علمی با عنوان «مﻘاربۀ بین رسالۀ الغفران للمعرّی والکومیديا‬
‫االلهیۀ لدانﺘی»‪ ،‬انجمن زنان سودانی و ﺧرطوم پايﺘ خت ﻓرهنگ عربی‪ ،‬ﺧرطوم‪ ،‬سودان‪،‬‬
‫‪ 2005‬م‪.‬‬

‫‪ -‬کسب جايزه ناصر صالحالدين ايوبی در دومین دوره از مجموعه قصصی «أرض الﺤکايا»‪،‬‬
‫شهرداری الکرک‪ ،‬اردن‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه دکﺘر سعاد صباح در مجموعه قصصی «احک لی حکايۀ»‪ ،‬دار سعاد صّباح‬
‫به منظور پخش و نشر‪ ،‬کويت‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه لﻘب قاصه دانشگاه اردن از قصه «حکايت»‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه مسابﻘه ﻓرهنگی رئیس دانشگاه اردن‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمّان‪ ،‬اردن‪ 2005،‬م‪.‬‬

‫= کسب جايزه ناصر صالحالدين ايوبی از داسﺘان «سﻘوط ﻓی الشمس»‪ ،‬شهرداری الکرک‪،‬‬
‫اردن‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه اديبان مسﺘﻘبل از قصه «سداسیۀ الﺤرمان»‪ ،‬ﺧانواده اديبان آينده‪ ،‬عمان‪،‬‬
‫اردن‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه دانشگاه موته در زمینه قصه کوتاه‪ ،‬امور دانشجويان‪ ،‬دانشگاه موته‪ ،‬دانشگاه‬
‫موته‪ ،‬اردن‪ 2004 ،‬م‪ 2005 -‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه نوشﺘن نمايشنامه‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 200۶ -2005 ،‬م‪.‬‬

‫‪34‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬کسب جايزه انجمن ادبیات اسالمی قصه کوتاه «عینا ﺧضر»‪ ،‬انجمن ادبی اسالمی‪ ،‬عمان‪،‬‬
‫اردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه و لﻘب دانشگاه اردن درقصه کوتاه «حکايۀ»‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه درزمینه ﺧاطرهنويسى در «لیک»‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه درزمینه قصه کوتاه «حدث ذات مساء»‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه از بخش زبان عربی در قصه کوتاه «کرنفال األحزان»‪ ،‬بخش زبان عربی‪،‬‬
‫دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب جايزه اديبان آينده درزمینه قصه کوتاه «احک لی حکايۀ»‪ ،‬ﺧانواده اديبان‬
‫المسﺘﻘبل عمان‪ ،‬اردن‪ 2001 ،‬م‪.‬‬

‫جوایز ادبی و ابداعی که نپذیرفته‬

‫وی رسماً کانديدای جايزه «اردن برترين‪ :‬جايزه برگزيدهترين ﻓرهنگی» سال ‪ 2013‬م را‬
‫نپذيرﻓت‪.‬‬

‫صالحیتها و اکرام‬

‫‪-‬تکريم از انجمن ﻓرهنگی مأدبا و سرپرست مدير گردشگری نشست وائل جعنینی و مدير‬
‫ﻓرهنگی نشست مادبا ﻓراس مصری‪ ،‬انجمن جوانان مسیﺤی‪ ،‬مأدبا‪ ،‬اردن‪ 2020/2/13 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم مدير اداره کﺘابخانههای عمومی با عنوان برنامههای «کﺘاب و ﺧالق و ﺧواننده» در‬
‫جشن إشهار «سیلفی مع البﺤر»‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2020/1/25 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬بزرگداشت و تکريم دانشگاه اردن در جشن سالیانه اولین بزرگداشت مﺤﻘﻘین شاﺧص و‬
‫برجسﺘه‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2019/1/5 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم از ﻓانوس عرب بهمنظور ﻓرهنگ و هنر در جنبش ادبی دﻓﺘر ملی‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪،‬‬
‫‪ 2019/12/14‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم از دانشگاه علوم اسالمی جهانی‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2019/10/27 ،‬م‪.‬‬

‫‪35‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪-‬تکريم از باشگاه الجسره ﻓرهنگی و اجﺘماعی‪ ،‬تالش ابداعی و آکادمی‪ ،‬دوحه‪ ،‬قطر‪،‬‬
‫‪ 2019/10/14‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم و بزرگداشت از عبدالکريم الﻘضاۀ رئیس دانشگاه اردن و انجمن نوانديشی بهمنظور‬
‫ﻓرهنگ و تبلیغات‪ ،‬تالش ابداع و آکادمی‪ ،‬دﻓﺘر ملی‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2019/7/7 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم و بزرگداشت بر دسﺘاوردهای ابداعی و آکادمی و نظارت بر بخش ادبیات در مناره‬


‫العرب بهمنظور ﻓرهنگ و هنر‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2019/7/4 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬بزرگداشت از دومین کنفرانس تربیﺘی‪ :‬تﺤت عنوان «کلّ معلّم معلّم لغۀ» جهت تالش‬
‫ابداعی و آکادمی و نﻘد و کسب دو جايزه کاتارا بهمنظور داسﺘان عربی از روايت «اصدقاء‬
‫ديمۀ» و کسب جايزه ﻓرهنگ عربی سال ‪ 2018‬م از کل دسﺘاوردهای ادبی و نﻘدی و‬
‫ﻓکری‪ ،‬گروه مدارس‪ ،‬دانشگاه عمان ملی‪ ،‬اردن‪ 2019/4/20 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬بزرگداشت جريان نو انديشه ﻓرهنگی اردن به مناسبت کسب دو جايزه کاتارا درزمینهٔ‬
‫داسﺘان عربی در سال ‪ 2018‬م از داسﺘان جوانان «أصدقاء ديمه» و کسب جايزه ﻓرهنگی‬
‫عربی‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2019/2/15 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬بزرگداشت آکادمی اردنی به مناسبت کسب جايزه کاتارا در داسﺘان عربی ‪ 2018‬م‬
‫اقﺘباس از داسﺘان جوانان «أصدقاء ديمۀ» و کسب جايزه ﻓرهنگ عربی‪ ،‬عمان‪،‬‬
‫اردن‪ 2019/2/1۶،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تﻘدير ﻓراوان و بااﻓﺘخار از بنیاد عرار عربی بهمنظور تبلیغات جهت تالش عربی و ملی و‬
‫حمايت ﻓرهنگ و ادبیات‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2019/1/1 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم و پشﺘیبانی دانشگاه اردن به مناسبت کسب جايزه کاتارا در داسﺘان عربی سال‬
‫‪ 2018‬م از روايت جوانان «اصدقاء ديمۀ»‪ ،‬با حمايت اسﺘاد دکﺘر عبدالکريم رئیس دانشگاه‬
‫اردن‪ ،‬عمان ‪ 2018/12/3‬م‪.‬‬

‫‪-‬بزرگداشت انجمن ادبی درزمینۀ تجربه داسﺘانی و کسب دو جايزه کاتارا در داسﺘان عربی‬
‫سال ‪ 2018‬م از داسﺘان «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬شعبه آموزش عربی به کسانی که زبان عربی‬
‫نمیدانند‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2018 /11/14 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬بزرگداشت به ﺧاطر کسب جايزه کاتارا از انجمن الفیﺤاء و منارۀ العرب ﻓرهنگ و هنر‪،‬‬
‫عمان‪ ،‬اردن‪ 2018/11/13 ،‬م‪.‬‬

‫‪3۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬بزرگداشت وزارت ﻓرهنگ و جوانان اردنی به مناسبت کسب جايزه کاتارا بهمنظور داسﺘان‬
‫عربی سال ‪ 2018‬م «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬با حمايت وزير ﻓرهنگ و جوانان اردن دکﺘر مﺤمد‬
‫ابو رمان‪ ،‬دﻓﺘر ملی‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2018/10/30 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬بزرگداشت بهمنظور «شکراً لها الﺘﻘديريۀ للنّساء الرّياديّات المﺘمیزّات» به کوشش علمی‬
‫و ابداعی و علمی‪ ،‬جالیری الفینیق هنر و مرکز بینالمللی بهمنظور آموزش و مشاوره‪،‬‬
‫نمايندگانی که مبادرت به اين امر نمودند‪ ،‬عبارتاند از‪ :‬دکﺘر عائشه الخواجا الرّازم و دکﺘر‬
‫ندی هارون و گروه میس الرّازم‪ ،‬جالیری الفینیق‪ ،‬عمّان‪ ،‬اردن‪ 2017/9/23 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬بزرگداشت در اقدام «أکرموهم» برای مادران نمونه به مناسبت روز مادر‪ ،‬اقدام‬
‫«أکرموهم» با حمايت از بنیاد ﺧیريه‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2017/3/23 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم از انجمن وادزا بهمنظور ﻓرهنگ و ابداع و رشد و توسعه‪ ،‬بﺘا ويرت‪ ،‬مغرب‪2017 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم در دانشکده جواهر آل نهرو با همکاری مرکز پژوهشهای عربی و آﻓريﻘايی درزمینۀ‬
‫نﻘد و ابداع‪ ،‬نیودلهی‪ ،‬هند‪ 201۶/4/7 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬زن هفﺘگی در برنامه سیدتی‪ ،‬کانال تلويزيونی ﺧلیج روتانا‪ ،‬امارات عربی مﺘﺤده‪ ،‬اولین‬
‫سال ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم بهواسطه و حمايت امیره آيت دﺧﺘر ﻓیصل به مناسبت روز مادر‪ ،‬مرکز ﻓرهنگی‬
‫زها‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬وی از سوی انجمن نويسندگان و اديبان و ﻓرهنگیان عرب لﻘب مادر نمونه گرﻓت؛ زيرا‬
‫در ايجاد نسلهای موﻓق ﻓعال بود و در پیشرﻓت وطن نﻘش داشت‪ ،‬مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانسی با موضوع ادبیات سناء الشعالن با عنوان «الروايۀ العربیۀ والﺘاريخ‪ :‬آسیا جبّار و‬
‫سناء الشعالن»‪ ،‬بخش زبان و ادبیات‪ ،‬دانشگاه معسکر‪ ،‬معسکر جمهوری الجزاير دموکراسی‬
‫مردمی‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم از ﺧانواده سﺘاره عربی با شعار «شاﺧصترين شخصیت ادبی اردن در سال ‪2013‬‬
‫م»‪ ،‬هﺘل مطار الملکه علیاء‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم از اسﺘاد دکﺘر عبدالﻘادر ﺧالدی رئیس دانشگاه معسکر در جمهوری الجزاير‬
‫دموکرات مردمی تﻘدير بهمنظور آکادمی و ابداعی برجسﺘه و ﺧاص‪ ،‬دانشگاه معسکر‪،‬‬
‫الجزاير‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪37‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪-‬تکريم از دانشگاه معسکر در جمهوری الجزاير دموکرات مردمی جهت اقدامات جشن‬
‫دانشگاه در روز زن ‪ ،3/8‬دانشگاه معسکر‪ ،‬الجزاير‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬بزرگداشت حزب مسﺘﻘبل مصر در ﻓسﺘیوال سالیانه و تﻘدير جهت کار ﺧدماتی و‬
‫اجﺘماعی درزمینه دانش سیاسی‪ ،‬قاهره‪ ،‬مصر‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب سﺘاره صلح از سازمان صلح و دوسﺘی جهانی در دانمارک ‪PEACE‬‬


‫‪ ،ANDFRIENDSHIP INTERNATIONAL ORGANIZATION‬دانمارک‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬بزرگداشت از سفارت عراق در اردن بهمنظور حسن همکاری با بنیاد عراقی و با مسئولیت‬
‫گرايش عراق‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬بزرگداشت و تکريم و لوح تشکر از سفیر بلغاری در عمان «الکساندر کوﻓاچیف» تالش‬
‫در حمايت ﻓرهنگی بلغاری و ارتباط و همکاری باهم عمان‪ ،‬اردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ﻓسﺘیوال جهت بزرگداشت و تکريم در دومین ﻓﺤیص برای دﺧﺘران با مشارکت رسمی‬
‫از وزارت آموزشوپرورش اردن بهمنظور تﻘدير ابداعی و ﻓرهنگی و کسب کثیری از جوايز‬
‫ابداعی‪ ،‬ﻓﺤیص‪ ،‬اردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬بزرگداشت الﺤاقی ﻓرهنگی عراقی تﻘدير به ﺧاطر حمايت ادبیات عراقی و کردی‪ ،‬عمان‪،‬‬
‫اردن‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم ﻓسﺘیوال الفﺤیص در دوره ‪ ،22‬الفﺤیص‪ ،‬اردن‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم المنبر ﻓرهنگی برای ﺧالد شفیق المنیزل‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم وزير ﻓرهنگ عراقی بهمنظور تمییز دادن و ابداع‪ ،‬بغداد‪ ،‬عراق‪ 2012،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬تکريم ﻓسﺘیوال کالويز بهمنظور تمییز دادن در دوره شانزدهم‪ ،‬مرکز کالويز ﻓرهنگی و‬
‫ابداعی‪ ،‬سلیمانیه‪ ،‬اقلیم کردسﺘان عراق‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬تکريم ﻓسﺘیوال کالويز جهت تمییز در دوره پانزدهم‪ ،‬مرکز کالويز ﻓرهنگی و ابداعی‪،‬‬
‫سلیمانیه‪ ،‬اقلیم کردسﺘان عراق‪ ،‬عراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم «نجوم» بهمنظور تمییز ابداعی و تبلیغاتی از گروه روزنامه مجالت‪ :‬سﺘارهها و‬
‫تلگراف و انوار برای مطبوعات‪ ،‬سیدنی‪ ،‬اسﺘرالیا‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ﻓسﺘیوال بزرگداشت و امسیه قصصی از باشگاه الوحده اجﺘماعی و ﻓرهنگی و ورزشی‪،‬‬


‫مأدبا‪ ،‬اردن‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫‪38‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬تکريم دانشگاه اردن برای عضو هیات تدريس شاﺧص ابداعی و آکادمی‪ ،‬همراه با جشن‬
‫عماده بﺤث علمی‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کسب لﻘب بهمنظور موﻓقترين زن عربی از میان شصت زن در راسﺘای همهپرسی عربی‬
‫که مجله «سیدتی» ايجاد کرده بود‪ .‬اين مجله با دو زبان عربی و انگلیسی منﺘشر شد‪،‬‬
‫سعودی‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم دانشگاه اردن برای عضو هیات تدريس شاﺧص ابداعی و آکادمی‪ ،‬ضمن برگزاری‬
‫جشن عماده بﺤث علمی‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬تکريم و بزرگداشت دانشگاه اردن برای دانشجوی بخش پژوهش با شاﺧص ابداعی و‬
‫آکادمی‪ ،‬ضمن برپايی جشن حصاد عماده بﺤث علمی‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تکريم رئیس دانشگاه اردن برای دانشجوی شاﺧص آکادمی و ابداعی‪ ،‬دانشگاه اردن‪،‬‬
‫عمان‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫کنفرانسهایی که در آن مشارکت داشته است‬


‫‪-‬اجرای قانونی ﻓرهنگی با اديب عراقی عباس داﺧل حسن در اردن به مدت ‪ 45‬روز‪ ،‬عمان‪،‬‬
‫اردن‪ 2020/1/1 ،‬م الی ‪ 2020/2/15‬م‪.‬‬

‫‪-‬مهمان مجازی کارگاه آموزشی با عنوان «اللّغۀ العربیّۀ و مصائرها» در مﻘطع دبیرسﺘان‬
‫برای مدرسین عربی در ايالت کیراال هند در شهر کوچی‪ ،‬دانشگاه مهاراجاس ارناکلم‪ ،‬هند‪،‬‬
‫‪ 2019/11/13-14‬م تا ‪ 2020/2/8‬م‪.‬‬

‫‪-‬شرکت بهصورت مجازی در انجمن ملی با عنوان «ابداعات المرأۀ ﻓی األدب العربی‬
‫الﺤديث» با رمز «رحلﺘی مع األدب»‪ ،‬دانشگاه دولﺘی بکاسرکود‪ ،‬کیر ال‪ ،‬هند‪-13 ،‬‬
‫‪ 2019/11/14‬م‪.‬‬

‫‪-‬دوره پنجم ﻓسﺘیوال کاتارا رمان عربی و رونمايی رمان «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬بنیاد عمومی‬
‫للﺤی الثّﻘاﻓی‪ -‬کاتارا‪ ،‬قطر‪ 2019/10/1۶-13 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانسی با عنوان «مؤتمر الﺘّربویّ الثّانی‪ :‬کلّ معلّم معلّم لغۀ»‪ ،‬رمز عبور با عنوان «اللغۀ‬
‫عملیّۀ تفاعلیّۀ تواصلیّۀ»‪ ،‬گروه مدارس دانشگاه‪ ،‬مدارس دانشگاه و دانشگاه عمان ملی‪،‬‬
‫اردن‪ 2019/4/20،‬م‪.‬‬

‫‪39‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪-‬دوره چهارم ﻓسﺘیوال کاتارا بهمنظور رمان عربی‪ ،‬مهمان و کسب اولین جايزه درزمینۀ‬
‫رمان جوانان چاپنشده‪ ،‬بنیاد عمومی للﺤی الثّﻘاﻓی‪ -‬کاتارا‪ ،‬قطر‪ 2018/10/17-15 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تلفیق ﻓرهنگ و آکادمی و حﻘوق در سوئیس و آلمان (بخش دوسلدورف) و هلند و يونان‬
‫در تابسﺘان سال ‪ 2018‬م‪.‬‬

‫‪-‬کارگاه ابداعی برای دانشجويان موﻓق در سطح دولﺘی در مسابﻘه ابداع و ﺧالقیت ادبی‬
‫(شعر‪ ،‬قصه‪ ،‬مﻘاله‪ ،‬ﺧطابه و نامه)‪ ،‬به همراه ارائه برگه و مدرک کار درزمینۀ هنر نويسندگی‬
‫مﻘاله‪ ،‬وزارت آموزشوپرورش‪ ،‬مدرسه دبیرسﺘان قادسیه‪ ،‬طبربور‪ ،‬اردن‪ 2017/5/22،‬م‪.‬‬

‫‪-‬انجمنی با عنوان «الﺘجربۀ االبداعیّۀ لسناء الشعالن»‪ ،‬با ارائه گواهی ابداعیۀ‪ ،‬بخش دارويی‪،‬‬
‫دانشگاه علوم و تکنولوژی‪ ،‬إربد‪ ،‬اردن‪ 2017/4/۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬انجمنی با عنوان «األدب النسویّ ﻓی االردن»‪ ،‬به همراه ارائه مدرک با عنوان «تجربﺘی‬
‫ﻓی کﺘابه الروايه‪ :‬روايه اعشﻘنی انموذجاً»‪ ،‬بخش زبان عربی‪ ،‬دانشکده ادبیات‪ ،‬دانشگاه‬
‫الطّفیله الﺘّﻘنیّۀ‪ ،‬اردن‪ 201۶/12 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬انجمن بینالمللی «الﺘّﻘريب مذاهب و تجلیات در اﻓکار و ادبیات دوران مغول و بريﺘانیا و‬
‫هند مسﺘﻘل»‪ ،‬مهمان ناظر‪ ،‬بخش زبان عربی و ﻓارسی در دانشگاه کولکﺘا با همکاری بنیاد‬
‫قطبیه بهمنظور بورس تﺤصیلی‪ ،‬کلکﺘه‪ ،‬هند‪ 201۶/9/28 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬انجمن بینالمللی «نهرو و آزاد و الدول العربیه و الفارسیه» به همراه مدرک با عنوان‬
‫«تأثیر جواهر الل نهرو و موالنا آزاد ﻓی األدب العربی»‪ ،‬بخش زبان عربی و ﻓارسی در‬
‫دانشگاه کلکﺘه با همکاری انسﺘیﺘو موالنا ابی الکالم آزاد بهمنظور تﺤﻘیق و پژوهش آسیايی‪،‬‬
‫دانشگاه کلکﺘه‪ ،‬هند‪ 31-30 ،‬مارس ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس «اتجاهات معاصره ﻓی الدب العربی الﺤديث»‪ ،‬به همراه مدرک با عنوان «تجريب‬
‫ﻓی الروايه االردنیه‪ :‬السرد الفنﺘازی مساراً»‪ ،‬دانشگاه آلل نهرو و مرکز تﺤﻘیﻘات عربی و‬
‫آﻓريﻘايی و انجمن اساتید و دانشمندان زبان عربی برای عموم مردم هند‪ ،‬دهلینو‪ ،‬هند‪،‬‬
‫‪ 28‬مارس ‪ 201۶‬م تا ‪ 3‬آوريل ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس بینالمللی نهمین گردهمايی آسیايی برای اساتید زبان و ادبیات اسپانیايی‪:‬‬
‫‪،Congreso Internacional de la Asociación "Asiática de Hispanistas‬‬
‫انجمن آسیايی برای اساتید زبان و ادبیات اسپانیايی و بخش زبان اسپانیايی با همکاری‬

‫‪40‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫انسﺘیﺘو ﻓرهنگی اسپانیا‪ ،‬دانشگاه جو ال لونکورن‪ ،‬بانکوک‪ ،‬تايلند‪ 24 -22 ،‬ژانويه ‪201۶‬‬
‫م‪.‬‬

‫‪-‬گردهمايی ملی از سوی دانشگاه مصطفی اسﺘامبولی با عنوان «الروايه العربیه و الﺘاريخ‪:‬‬
‫آسیا جبار و سناء الشعالن»‪ ،‬بخش ادبیات و زبانها‪ ،‬دانشگاه معسکر‪ ،‬جمهوری الجزاير‬
‫دموکرات مردمی‪ 18 ،‬مه ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪ -‬دومین گردهمايی ملی از سوی دانشگاه معسکر با عنوان «الروايه العربیۀ و الﺘّاريخ»‪ ،‬بخش‬
‫ادبیات و زبانها‪ ،‬دانشگاه مصطفی اسﺘامبولی‪ ،‬جمهوری دموکرات الجزاير‪ 18 -17 ،‬مارس‬
‫‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس «تأثیر روايه دون کیخوته ﻓی العلوم واآلداب والفنون العالمیّه»‪ ،‬به همراه اعطای‬
‫مدرک با عنوان «تأثیر روايه دون کیخوته ﻓی روايه المﺘشائل المیل حبیبی»‪ ،‬دانشگاه‬
‫کالیفرنیا‪ ،‬لوسآنجلس‪ ،‬امريکا‪ 2015/4/17 /17-15 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬يازدهمین ﻓسﺘیوال المربد الشعری‪ ،‬نﻘش شاعر لمیعه عباس عماره‪ ،‬با برپايی جشن‬
‫امضای رمان «أعشﻘنی»‪ ،‬عراق‪ ،‬بصره‪ ،‬وزارت ﻓرهنگ عراق و سنديکای عراقیها و اتﺤاديه‬
‫اديبان بصره‪ ،‬بصره‪ ،‬عراق ‪ 2014/10/25 -22‬م‪.‬‬

‫‪-‬اولین کنفرانس انجمن ملی با عنوان «معالم الﺘّجريب ﻓی األدب الجزايری المعاصر‪ :‬الو‬
‫جود والﺤدود»‪ ،‬به همراه مدرک با عنوان «الﺘّجريب ﻓی الّروايۀ االردنیۀ‪ :‬السرد الفنﺘازی‬
‫مساراً‪ :‬روايۀ أَعشَﻘُنی» نمونهای برای ﻓنﺘازی يک داسﺘان علمی‪ :‬گواهی رمان برای سناء‬
‫الشعالن‪ ،‬مدير ﻓرهنگی برای برج بو عريريج‪ ،‬جمهوری دموکرات الجزاير‪ 30 -29 ،‬آوريل‬
‫‪ 2014‬م‪.‬‬

‫‪-‬اولین کنفرانس انجمن ملی درزمینهٔ رمان الجزاير با شیوههای نﻘد معاصر‪ ،‬به همراه‬
‫مدرک با عنوان «تﻘاسیم» گواهی از تجربه نويسندگان ﺧالق‪ ،‬دانشگاه معسکر‪ ،‬معسکر‪،‬‬
‫الجزاير‪ 17-1۶ ،‬دسامبر ‪ 2013‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس با عنوان «کیف نﺤﻘّق روی جالله الملک ﻓی بناء األردن الﺤديث ﻓی مجال‬
‫الﺘّنمیۀ المسﺘدامۀ»‪ ،‬دوره هفﺘم‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2013/12/3 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس کالويز دوره هفدهم‪ ،‬مرکز کالويز ﻓرهنگی و ادبی‪ ،‬سلیمانیه‪ ،‬اقلیم کردسﺘان‬
‫عراق‪ ،‬عراق‪ 2013/11/ 25-12 ،‬م‪.‬‬

‫‪41‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪-‬گردهمايی مﻘدماتی کنفرانس زنان کار و روسای زنان بینالمللی‪ ،‬به همراه مدرک با‬
‫عنوان «المرأۀ المبدعۀ والمعیﻘات المجﺘمعیّه والﺘّابوات»‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪2013/11 /17-1۶ ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس کالويز در دوره شانزدهم‪ ،‬به همراه مدرک و سخنرانی به همراه هیات عربی‬
‫که در کنفرانس مشارکت دارند‪ ،‬مرکز کالويز ﻓرهنگی و ادبی‪ ،‬سّلیمانیۀ‪ ،‬اقلیم کردسﺘان‬
‫عراق‪ ،‬عراق‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس زن عربی‪ ،‬مﺘأثر از رهبری تغییر‪ ،‬به همراه مدرک با عنوان «تجربﺘی مع النجاح»‬
‫مرکز تفکرات ابداعی‪ ،‬اردن‪ ،‬عمان‪ 2012،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس «زنان نشست های همکاری و مشارکت در ﻓرهنگ و تاريخ آمريکای التین و‬
‫منطﻘه کارائیب»‪ ،‬به همراه مدرک با عنوان «اإلنﺘاج النّصّی والفّنّی للمرأۀ‪ :‬دراسۀ مﻘارنۀ‬
‫بین المبدعۀ ﻓی آمريکا الالتینیه والمرأۀ العربیّه‪ :‬الذّات واآلﺧر والصّراع»‪ :‬تطبیق بین سیره‬
‫ﻓدوی طوﻓان «رحلۀ جبلیّۀ رحلۀ صعبۀ» و سیره ايزابل اللیندی «باوال»‪ ،‬کازادی الس‬
‫امريکا‪ ،‬کوبا‪ ،‬ﻓوريه ‪ 2012‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس حمايت از روزنامهنگاران‪ ،‬مشارکت در تهیه برنامه برای يک کمپین بینالمللی‬


‫برای جلب حمايت برای تصويب توصیههای کنفرانس‪ ،‬کمیﺘه ملی حﻘوق بشر‪ ،‬دوحه‪ ،‬قطر‪،‬‬
‫ژانويه ‪ 2012‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ﻓسﺘیوال سنﺘی مدال و نشانه دانش و ادبیات و هنرهای طاليی‪ ،‬مهمان ناظر‪ ،‬کاخ‬
‫جمهوری سودان‪ ،‬ﺧرطوم‪ ،‬سودان‪ 2011/10/4-1،‬م‪.‬‬

‫‪-‬پانزدهمین دوره کنفرانس کالويز به همراه مدرک‪ ،‬مرکز کالويز ﻓرهنگی و ادبی‪،‬‬
‫سلیمانیه‪ ،‬اقلیم کردسﺘان عراق‪ ،‬عراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬پنجاه و هفﺘمین کنفرانس «الواقع والواقعیۀ ﻓی مدن العصور الوسطی» به همراه مدرک‬
‫با دکﺘر وائل ربضی با عنوان «تﻘاطع حکا يات الجنس ﻓی الف لیلۀ ولیلۀ حکايات الفابیلو‬
‫ﻓی العصور الوسطی»‪ ،‬دانشگاه تريست‪ ،‬شهر تريست‪ ،‬ايﺘالیا‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬دومین کنفرانس بینالمللی ﻓرانکوﻓونی اردن « ألف لیلۀ ولیلۀ » در زمینه علوم انسانی‬
‫جهانی‪ ،‬به همراه مدرک با عنوان «توظیف ألف لیلۀ ولیلۀ در مسرحیه (الملک هو الملک)‬
‫برای سعد اهلل ونوس»‪ ،‬دانشگاه آل البیت‪ ،‬اردن‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪42‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬ششمین کنفرانس علمی پرورشی با عنوان «تربیت و علم نبنی عراقاً موحّداً» با عنوان‬
‫«مساحۀ الﺘّوتر بین االنﺘظار و الخیبۀ عند الﻘاصّ العراقیّ ﻓرج ياسین»‪ ،‬دانشگاه تکريت‪،‬‬
‫دانشکده دﺧﺘران‪ ،‬تکريت‪ ،‬عراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬پانزدهمین کنفرانس کالويز با مشارکت اداره جلسهها و ارائه کد هیئت عربی‪ ،‬مرکز‬
‫کالويز ﻓرهنگی و ابداعی‪ ،‬سلیمانیه‪ ،‬اقلیم کردسﺘان عراق‪ ،‬عراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ﻓسﺘیوال اهل البﺤر با مشارکت حضوری‪ ،‬سازماندهی گروه أهل البﺤر ﻓرهنگی ورزشی‪،‬‬
‫الذقیه‪ ،‬سوريه‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬چهاردهمین کنفرانس کالويز با عنوان‪« :‬الفنﺘازيا رداءً للﺘثوير ﻓی الﺘّجربۀ الﻘصصیّه عند‬
‫مﺤیی الدين زنکنۀ» ‪ ،‬مرکز کالويز ﻓرهنگی و ابداعی‪ ،‬سلیمانیه‪ ،‬اقلیم کردسﺘان عراق‪،‬‬
‫عراق‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس «المدائن األولی‪ :‬أرﺧبیل مفرد باسﺘعارات شﺘّی»‪ ،‬جشن انديشه عربی‪ ،‬ﻓاس‪،‬‬
‫مغرب با عنوان «األلم بطل ﻓی روايه (معذبﺘی) لبنسالم حمیش»‪ ،‬ﻓاس‪ ،‬مغرب‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬سومین کنفرانس ﻓرهنگی دهوک در کردسﺘان عراق با عنوان «تجربﺘی مع کﺘابۀ الﻘصّۀ‬
‫الﻘصیرۀ ومشارکۀ قصصیّۀ»‪ ،‬نويسندگان کرد‪ ،‬دهوک‪ ،‬اقلیم کردسﺘان عراق‪ ،‬عراق‪2018 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫‪-‬نخسﺘ ین کنفرانس برای معلمین زبان عربی در اسﺘرالیا‪ ،‬مهمان عمومی برای کنفرانس‬
‫با عنوان «المعلم عرّاب اللّغۀ العربیّۀ األﺧیر»‪ ،‬سیدنی‪ ،‬اسﺘرالیا‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬سیزدهمین کنفرانس کالويز با عنوان «نفس أمّارۀ بالعشق» ‪ ،‬سلیمانیه‪ ،‬مرکز کالويز‬
‫ﻓرهنگی و ابداعی‪ ،‬اقلیم کردسﺘان عراق‪ ،‬عراق ‪ 2009‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس «مئويۀ علی الدّوعاجی» و «علی الدّوعاجی ساﺧراً»‪ ،‬اتﺤاديه نويسندگان تونسی‪،‬‬
‫تونس‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس «الروايۀ ﻓی األردن» و «العوالم الفنﺘازيّۀ ﻓی روايات غسّان العلی‪ :‬روايۀ‬


‫اهرمیان»‪ ،‬ﺧانه هنر عمان‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس «البﺤر و المﻘاومۀ ﻓی دورته الثالثۀ» با عنوان «سیرۀ موالنا الماء»‪ ،‬وزارت‬
‫تبلیغات سوريه با مشارکت ﻓسﺘیوال البﺤر‪ ،‬بانیاس‪ ،‬الذقیه‪ ،‬سوريه‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪43‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪-‬کنفرانس «الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی الوقت الﺤاضر‪ ،‬البطل الهامشیّ ﻓی قصص زياد أبو لبن»‪،‬‬
‫اتﺤاديه نﻘادان اردنی و وزارت ﻓرهنگ اردن‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ ،‬اگوست ‪ 2008‬م‪.‬‬

‫‪ -‬کنفرانس «السّرد العربی المعاصر ﻓی مشهد العالمیّۀ» با عنوان «الفنﺘازيا ﻓی الرّوايۀ و‬


‫الﻘصّه الﻘصیرۀ العربیّۀ»‪ ،‬شارجه‪ ،‬امارات عربی مﺘﺤده‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ﻓسﺘیوال البجراويه بهمنظور اولین ابداع ﻓرهنگی زنان عربی با عنوان «بین دانﺘی وأبی‬
‫العالء المعری» سودان‪ ،‬اتﺤاديه زن سودانی و ﺧرطوم پايﺘخت ﻓرهنگی عربی‪ ،‬ﺧرطوم‪،‬‬
‫سودان‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کنفرانس « المشهد الرّوائیّ ﻓی األردن على مشارف الﻘرن الﺤادی والعشرين» با عنوان‬
‫«البنیۀ الﺤکائیّۀ ﻓی روايۀ عبد النّاصر رزق»‪ ،‬دانشگاه آل البیت‪ ،‬اردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫تالیف نمایشنامه ها برای افراد بزرگسال‬


‫سیلفی مع البﺤر‪.‬‬

‫دعوۀ علی شرف اللّون األحمر‪.‬‬

‫وجه ومﺤاکمه االسم‪.‬‬

‫احد الثنین ماطرين‪.‬‬

‫السّلطان ال ينام‪.‬‬

‫ﺧُرّاﻓیّۀ سعديّۀ أمّ الﺤظوظ‪.‬‬

‫ن»‪ ،‬گروه انﺘخابی نمايشنامه دانشگاهی در دانشگاه هاشمیه‪،‬‬


‫تالیف نمايشنامه «يُﺤکی أ ّ‬
‫اردن‪ ،‬کارگردان عبد الصمد البصول‪ ،‬اين نمايشنامه در نهمین ﻓسﺘیوال ﻓیالدلفیا عربی‬
‫اجرا شد و بهﺘرين جايزه مﺘن نمايشنامه را کسب نمود‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫تألیف نمایشنامهها برای جوانان و کودکان و کارگردانی نمایشنامهها‬


‫‪-‬الیوم يأتی العید‪.‬‬

‫‪-‬رحلۀ مع المعلّمۀ ﻓرحۀ‪.‬‬

‫ن»‪ 2009 ،‬م‪.‬‬


‫‪-‬تألیف نمايشنامه «يﺤُکی أ ّ‬

‫‪44‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬تألیف نمايشنامه «‪ ۶‬ﻓی سرداب»‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تألیف دوباره و سناريو و کارگردانی نمايشنامه «المﻘامۀ المضیريۀ»‪ ،‬نمايشنامه آموزشی‪،‬‬


‫‪ 2003‬م‪.‬‬

‫‪-‬تألیف و کارگردانی نمايشنامه «عیسی بن هشام مرۀ أﺧری»‪ ،‬نمايشنامه آموزشی‪2002 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫‪-‬تألیف و کارگردان نمايشنامه «العروس المثالیۀ»‪ ،‬نمايشنامه کمدی هدﻓمند‪ 2002 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تألیف و کارگردانی نمايشنامه «امیر السعید»‪ ،‬نمايشنامه کودکان‪ 2000 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تألیف و کارگردانی نمايشنامه «أرض الﻘواعد»‪ ،‬نمايشنامه آموزشی هدﻓمند‪ 2000 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تألیف و کارگردانی نمايشنامه «من غیر واسطه»‪ ،‬نمايشنامه کمدی هدﻓمند‪ 2000 ،‬م‪.‬‬

‫نمایشنامههایی که او در آنها ایفای نقش نموده است‪:‬‬

‫ن» که گروه منﺘخب نمايشنامه دانشگاهی در دانشگاه هاشمیه به‬


‫نمايشنامه «يُﺤکی أ ّ‬
‫کارگردانى عبد الصّمد البصول در نهمین ﻓسﺘیوال ﻓیالدلفیا در اردن اجرا کردند که جايزه‬
‫بهﺘرين مﺘن نمايشنامه شد‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫نمایشنامههایی که سناء الشعالن در آنها ایفای نقش نموده است‬


‫نمايشنامههايی که او در آن مشارکت داشﺘه است‪:‬‬

‫‪ -1‬نمايشنامه «سیلفی مع البﺤر»‪ ،‬با نگارش و کارگردانی دکﺘر سناء الشعالن در‬
‫ﻓیﺤاء األﺧرس و مثنی الزبیدی‪ .‬اين نمايشنامه در سالن بخش کﺘابخانه عمومی‬
‫اجرا شد‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2020/1/25 ،‬م‪.‬‬

‫دستاوردهای ادبی و نقدی مطبوعاتی‬

‫کتابهای نقد تخصصی‬


‫ترنّم الصّوت وثوره الصّدى‪ :‬پژوهشهای نﻘدی در ابداعهای معاصر‪.‬‬

‫‪( :So Close, Much Farther: Studies in Criticism‬قريب جدّاً‪ ،‬بعید اکثر‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫امواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م)‪.‬‬

‫‪45‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫الدّوانی والغوانی‪ :‬غصون ﻓی األدب المعاصر ونﻘده‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمان‪،‬‬
‫األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫السّراب وأهزوجۀ النّور‪ :‬دراسات نﻘديّۀ ﻓی األدب المعاصر‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪،‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بعنوان «السّرد الجمیل لﺘأثیث عالم قبیح» ﻓی کﺘاب بعنوان «حنون مجید‬
‫ﻓی منجزه الﻘصصیّ» ‪ ،‬جمع وإعداد وتﺤرير د‪.‬سمیر الخلیل‪ ،‬صادر عن دار أمل الجديدۀ‪،‬‬
‫دمشق‪ ،‬سوريا‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکه بفصل بعنوان « لﻘاء مع العالمۀ علی الﻘاسمی‪ :‬أبو المعاجم العربیّه الﺤديثه» ﻓی‬
‫کﺘاب « الدّکﺘور علی الﻘاسمیّ سیره ومسیره‪ :‬مجموعۀ بﺤوث و دراسات مهداه إلیه بمناسبه‬
‫عید میالده الخامس والسّبعین»‪ ،‬جمع وإعداد د‪ .‬منﺘصر أمین عبد الرحیم‪ ،‬الصّادر عن دار‬
‫الوﻓاء‪ ،‬اإلسکندريّه‪ ،‬مصر‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکه بفصل بهعنوان «عبدالکريم غرايبۀ العمالق الذی ينیر الدّرب للجمیع» ﻓی کﺘاب‬
‫«عبد الکريم غرايبه مؤّرﺧاً عربیّاً»‪ ،‬صادر عن منشورات جامعه العلوم اإلسالمیّه العالمیّه‪،‬‬
‫عمان‪ ،‬األردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکه بفصل بهعنوان «مساحه الﺘّوتّر بین االنﺘظار والخیبۀ عند الﻘاص العراقیّ ﻓرج‬
‫ياسین ﻓی مجموعﺘه الﻘصصیّه واجهات برّاقۀ» ﻓی کﺘاب «ﻓی آﻓاق النّصّ الﻘصصیّ‪ :‬مﻘاربات‬
‫ﻓی الهويّه والنّصّ والﺘّشکیل عند ﻓرج ياسین»‪ ،‬صادر عن دار تموز للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬دمشق‪،‬‬
‫سوريا‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بهعنوان «البطل ﻓی قصص زياد أبو لبن» ﻓی کﺘاب «الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی‬
‫الوقت الرّاهن»‪ ،‬صادر عن دار أزمنه للنّشر والﺘّوزيع بدعم من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2011‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بهعنوان «الذين ال يموتون» ﻓی کﺘاب المبدع الرّاحل مﺤیی الدين زنکنه‬
‫بأقالم أصدقائه‪ ،‬صادر عن دار سردم للطّباعه والنّشر‪ ،‬السّلیمانیّه‪ ،‬العراق‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بهعنوان « الفنﺘازيا رداءً للﺘثوير ﻓی الﺘّجربه الﻘصصیّه عند مﺤیی الدّين‬
‫زنکنه» ﻓی کﺘاب «نظرات نﻘديّۀ ﻓی عالم مﺤیی الدين زنکنۀ اإلبداعیّ»‪ ،‬صادر عن مؤسّسه‬
‫کالويز ضمن منشوراتها لمهرجان کالويز ﻓی دورته الرّابع عشرۀ‪ ،‬مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ‬
‫واإلبداعیّ‪ ،‬السّلیمانیّه‪ ،‬إقلیم کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫‪4۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫المشارکۀ بفصل بعنوان «شهادۀ إبداعیّۀ لألديبۀ األردنیّۀ سناء الشعالن» ﻓی کﺘاب‬
‫«دراسات نﻘديّه عن األدب الکردیّ»‪ ،‬صادر عن منشورات اتّﺤاد األدباء الکرد‪ ،‬دهوک‪،‬‬
‫کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب نﻘدیّ بهعنوان «األسطورۀ ﻓی روايات نجیب مﺤفوظ»‪ ،‬صادر عن نادی الجسرۀ‬
‫الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب «السّرد الغرائبیّ والعجائبیّ ﻓی الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن ‪2002 -1970‬‬
‫م»‪ ،‬ط ‪ ،2‬صادر عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ ﻓی ﻓصل إبداعیّ ﻓی مؤلّف جماعیّ ﻓی إطار سلسلۀ «الثّﻘاﻓۀ بالمجّان من دار‬
‫نعمّان للثّﻘاﻓۀ»‪ ،‬صادر عن دار نعمّان للثّﻘاﻓۀ‪ ،‬بیروت‪ ،‬لبنان‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب نﻘدیّ بعنوان « السّرد الغرائبیّ والعجائبیّ ﻓی الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن‬
‫‪ 2002 -1970‬م»‪ ،‬من إصدارات وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫کتابها‬

‫کﺘاب بعنوان «دور جاللۀ الملک ﻓی مکاﻓﺤۀ اإلرهاب‪ :‬تفجیرات عمّان ﻓی قصص»‬
‫بالشّراکۀ مع المؤلّف وائل الفاعوری‪ ،‬صادر عن دار الخلیج‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب های شیوه شناسی و ماﺧذ‪:‬‬

‫کﺘاب «تعلیم اللّغۀ العربیّه للنّاطﻘین بغیرها‪ :‬المسﺘوى الخامس»‪ ،‬کﺘاب مشﺘرک مع‬
‫مجموعۀ من المؤلّفین األکاديمیین‪ ،‬من منشورات الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2001 ،‬م‪.‬‬

‫نشستها و گفتگوها‬

‫‪ -1‬الهدهد والخاتم‪ :‬لﻘاءات مع مبدعین عراقیین‪ ،‬سلسلۀ حوارات إبداعیّۀ وﻓکريّۀ (‪.)1‬‬

‫‪ -2‬العرّاﻓۀ والجبل‪ :‬لﻘاءات مع مبدعین عرب‪ ،‬سلسلۀ حوارات إبداعیّۀ وﻓکريّۀ (‪.)2‬‬

‫‪ -3‬لﻘاءات حواريّۀ‪ :‬لﻘاءات مع مبدعین عالمیین‪ ،‬سلسلۀ حوارات إبداعیّه وﻓکريّۀ (‪ ،)3‬ط ‪،1‬‬
‫دار أمواج للنشر والﺘّوزيع عمان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫دستاوردهای ابداعی‬

‫‪-‬األعمال النّثريّۀ الکاملۀ‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس»‪ ،‬ط ‪ ،3‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس»‪ ،‬ط ‪ ،2‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ‪ ،‬جزء ‪ ،1‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ‪ ،‬جزء ‪ ،2‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر و الﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ‪ ،‬جزء ‪ ،3‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪«-‬سیلفی مع البﺤر» أعمال مسرحیّۀ‪ ،‬ط‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬روايۀ «أعشﻘنی»‪ ،‬ط ‪ ،4‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬نصوص نثريّۀ «أبی سیّد الکلمات»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬نصوص نثريّۀ «الذين ال ينامون»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬نصوص نثريّۀ «غصون وتخوم»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬نصوص نثريّۀ «الدّرب إلیهم»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬نصوص نثريّۀ «قالت النّساء»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّه بعنوان «أکاذيب النّساء»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2019‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّه مشﺘرکه مع أدباء عرب معاصرين بعنوان «سِفْر الشّمس»‬


‫(‪ ،)പുസ്തകം വെയിലിന്വെ‬مﺘرجمۀ إلى اللّغۀ المالياالمیه الهنديّۀ‪- ،‬‬
‫‪-‬اﺧﺘیار وترجمۀ وتﺤرير مﺤمد علی الواﻓی‪ ،‬صادرۀ عن قسم اللّغۀ العربیّۀ ﻓی الکلیّۀ‬
‫السنسکرتیه الﺤکومیّۀ ﻓی مدينه ﻓاتامبی‪ ،‬ﻓاالکاد‪ ،‬کیرال‪ ،‬الهند‪2019 / 3/1 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬روايه «أعشﻘنی»‪ ،‬مﺘرجمۀ إلى الفرنسیّۀ‪ ،‬تﺤت عنوان «‪ ،»Je m'adore‬ترجمه مﺤمد‬
‫طاهری‪ ،‬صادرۀ عن دار سبارطیل للنّشر‪ ،‬طنجۀ‪ ،‬المغرب‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬روايۀ «أدرَکَهَا النّسیان»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫‪48‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مﺘرجمۀ مع أديبات أردنیات بعنوان «أزهار مﺘفﺘﺤۀ»‪ ،‬اﺧﺘیار‬
‫‪ ، Blossoming flowers‬مﺘرجمۀ إلى اإلنکلیزيّۀ‪ ،‬ترجمۀ سعید سلیمان الخواجۀ‪ ،‬دار‬
‫الیازوری‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع ‪ 40‬أديبۀ ﻓلسطینیّۀ بعنوان‪ :‬وحشۀ اسمها وطن‬


‫‪--- ،Loneliness named homeland /"Самота, наречена отечество‬‬
‫‪-‬م ﺘرجمۀ إلى البلغاريّۀ‪ ،‬اﺧﺘیار وترجمۀ مايا تسینوﻓا‪ ،‬صادرۀ عن دار مولﺘیبرينت‬
‫‪ ،Мултипринт / MULTIPRINTLD LTD‬صوﻓیا‪ ،‬بلغاريا‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین عرب بعنوان «مبدعون»‪ ،‬صادره عن جائزۀ صالح‬
‫هالل ضمن سلسله مجلّه مبدعون‪ ،‬العدد ‪ ،2۶‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬مجموعه «قاﻓله العطش»‪ ،‬مﺘرجمۀ إلى اإلنجلیزيۀ تﺤت عنوان‪"The Convoy of :‬‬
‫"‪ ،Thirst‬ترجمۀ عدنان قصیر‪ ،‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬روايۀ بعنوان «أعشﻘنی» ط ‪ ،3‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬مجموعه قصصیّۀ بعنوان «حدث ذات جدار»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪ -‬مجموعه قصصیّۀ بعنوان «الذی سرق نجمه»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّۀ بعنوان «تﻘاسیم الفلسطینیّ»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّۀ مشﺘرکه مع قاصّین عرب بعنوان «نجوم الﻘلم الﺤرّ ﻓی سماء اإلبداع»‪،‬‬
‫صادره عن مؤسّسه الﻘلم الﺤرّ للصّﺤاﻓه والطّباعه والنّشر‪ ،‬الﻘاهره مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّه بعنوان «عام النّمل»‪ ،‬ط ‪ ،1‬مکﺘبه سلمى الثّﻘاﻓیّه للنّشر‪ ،‬اإلصدار (‪)35‬‬
‫من سلسله إبداعات‪ ،‬تطوان‪ ،‬المغرب‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬روايه بعنوان «أعشﻘنی»‪ ،‬ط ‪ ،2‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه «قاﻓله العطش»‪ ،‬مﺘرجمه إلى البلغاريّه تﺤت عنوان "‪Керванът на‬‬
‫‪ ،"жаждата‬ترجمه ﺧیری حمدان‪ ،‬صادره عن مطبعه الفنار بالشّراکۀ مع الدّکﺘور حیدر‬
‫إبراهیم مصطفى رئیس نادی ﺧريجی الجامعات البلغاريّه‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫‪49‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع أديبات أردنیات بعنوان «‪From the speaking‬‬


‫"‪ »Womb of the Desert:SHORT STORIES FROM JORDAN‬مﺘرجمه إلى‬
‫اإلنجلیزيّه‪ ،‬اﺧﺘیار وترجمه أ‪ .‬د رلى قوّاس‪ ،‬دار أزمنه للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪2013 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین أردنیین بعنوان «الﻘصّۀ ﻓی األردن‪ :‬نصوص و‬


‫دراسات»‪ ،‬صادره عن رابطه الکﺘّاب األردنیین‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّه بعنوان «الضّیاع ﻓی عینی رجل الجبل»‪ ،‬صادره عن منظّمه کﺘّاب بال‬
‫حدود بدعم من مجلس األعمال الوطنیّ العراقیّ‪ ،‬بغداد‪ ،‬العراق‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬روايۀ بعنوان «أعشﻘنی»‪ ،‬صادرۀ عن مؤسّسه الورّاق للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪2012 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «تراتیل الماء»‪ ،‬صادرۀ عن مؤسّسۀ الورّاق للنّشر والﺘّوزيع بدعم‬
‫من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ عمّان‪ ،‬األردن‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّه مشﺘرکه مع قاصّین عرب بعنوان «ﻓی العشق»‪ ،‬صادره عن وکاله‬
‫سفنکس للﺘّرجمه والنّشر‪ ،‬الﻘاهره‪ ،‬مصر‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصین أردنیین بعنوان «مخﺘارات من الﻘصّۀ األردنیّۀ»‪،‬‬


‫صادرۀ عن وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّۀ بعنوان «رسالۀ إلى اإلله»‪ ،‬صادرۀ عن دار اآلداب اللّبنانیّۀ بدعم من‬
‫مؤسّسۀ عبد المﺤسن قطّان‪ ،‬بیروت‪ ،‬لبنان‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّۀ بعنوان «أرض الﺤکايا»‪ ،‬صادره عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪،‬‬
‫الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّۀ بعنوان «مﻘامات االحﺘراق»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ‬


‫واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّۀ بعنوان «ناسک الصومعۀ»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪،‬‬
‫الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «قاﻓلۀ العطش»‪ ،‬صادرۀ عن مؤسّسۀ الوراق للنّشر والﺘّوزيع بدعم‬
‫من أمانۀ عمّان الکبرى‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪50‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الکابوس»‪ ،‬صادرۀ عن أمانۀ جائزۀ الشّارقۀ لإلبداع العربیّ‪ ،‬دائره‬
‫الثّﻘاﻓه واإلعالم‪ ،‬حکومۀ الشّارقۀ‪ ،‬الشّارقۀ‪ ،‬اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الهروب إلى آﺧر الدنیا»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ‬
‫واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحه‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه قصصیّۀ بعنوان «مذکرات رضیعۀ»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓی واالجﺘماعی‪،‬‬
‫الدّوحه‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬روايه «السّﻘوط ﻓی الشّمس»‪ ،‬ط ‪ ،2‬صادرۀ عن مؤسّسۀ الوراق للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الجدار الزّجاجیّ» صادرۀ عن عمادۀ البﺤث العلمی‪ ،‬الجامعه‬
‫األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس»‪ ،‬ط ‪ ،1‬صادرۀ عن دار الیازوریّ للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬بدعم من‬
‫أمانۀ عمّان الکبرى‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬مجموعه من الﻘصص والدّراسات والمﻘاالت والنّصوص النّثريّه المنشورۀ ﻓی الصّﺤاﻓۀ‬


‫األردنیّۀ والعربیّۀ والمﺤ ّلیّۀ بشکل ورقیّ والکﺘرونیّ‪.‬‬

‫دستاوردهای ابداعی برای کودکان‬

‫‪ -‬روايۀ للفﺘیان بعنوان «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬ط ‪ ،1‬صادرۀ عن إدارۀ جائزه کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ‪،‬‬
‫دار کﺘارا للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬الدوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬روايۀ للفﺘیان بعنوان «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬بشکل صوتیّ ضمن مشروع «مشوار و روايۀ»‪ ،‬بصوت‬
‫إيمان أبو زيد‪ ،‬تطبیق «مشوار و روايۀ»‪.‬‬

‫‪-‬قصّۀ لألطفال بعنوان «زرياب‪ :‬معلّم الناس والمروءۀ»‪ ،‬ط ‪ ،2‬صادرۀ عن وزارۀ الثّﻘاﻓۀ‬
‫األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬قصّۀ لألطفال بعنوان «هارون الرّشید‪ :‬الخلیفۀ العابد المجاهد»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ‬
‫الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعی‪ ،‬الدّوحه‪ ،‬قطر‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬قصّۀ لألطفال بعنوان « الخلیل بن أحمد الفراهیدیّ‪ :‬أبو العروض والنّﺤو العربیّ»‪ ،‬صادرۀ‬
‫عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحه‪ ،‬قطر‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪51‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪ -‬قصّۀ لألطفال بعنوان «ابن تیمیۀ‪ :‬شیخ اإلسالم و مﺤیی السّنّۀ»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ‬
‫الثّﻘاﻓی واالجﺘماعی‪ ،‬الدّوحه‪ ،‬قطر‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬قصّۀ لألطفال بعنوان «اللّیث بن سعد‪ :‬اإلمام المﺘصدّق»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓی‬
‫واالجﺘماعی‪ ،‬الدّوحه‪ ،‬قطر‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬قصّۀ لألطفال بعنوان «العزِّ بن عبد السّالم‪ :‬سلطان العلماء وبائع الملوک»‪ ،‬صادرۀ عن‬
‫نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓی واالجﺘماعی‪ ،‬الدّوحه‪ ،‬قطر‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬قصّۀ لألطفال بعنوان «عبّاس بن ﻓرناس‪ :‬حکیم األندلس»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ‬
‫الثّﻘاﻓی واالجﺘماعی‪ ،‬الدّوحه‪ ،‬قطر‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬قصّۀ لألطفال بعنوان «زرياب‪ :‬معلّم الناس والمروءۀ»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓی‬
‫واالجﺘماعی‪ ،‬الدّوحه‪ ،‬قطر‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬قصّۀ لألطفال بعنوان «صاحب الﻘلب الذهبی»‪ ،‬صادرۀ عن مؤسّسۀ جائزۀ أنجال هزّاع بن‬
‫زايد آل نهیان ألدب الطّفل‪ ،‬اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬عشرات الﻘصص لألطفال المنشوره ﻓی المالحق الثّﻘاﻓیّه ومجالت األطفال والمجالت‬


‫المﺘخصّصۀ والصّفﺤات المﺘخصّصۀ‪.‬‬

‫ارائه و تقدیم کتابها‬


‫‪ -‬تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «کنتُ هناک» لمجدوالين الدحیات بمﻘالۀ بعنوان «أنا أيضاً‬
‫کنتُ هناک يامجدوالين»‪.‬‬

‫‪ -‬تﻘديم الدّيوان الشّعری «ﺧوابی العبیر» أللبیر وهبۀ بمﻘالۀ بعنوان «من منهما األجمل؟»‬

‫‪-‬تﻘديم کﺘاب « لﻘاءات تﺤت أشعۀ الﺤروف المشرقۀ لسردار زنکنۀ بعنوان رأی‪...‬قالوا»‬

‫‪ -‬تﻘديم للمجموعۀ الﻘصصیّۀ «البطاقۀ» لساسی حمام‪.‬‬

‫‪ -‬تﻘديم کﺘاب أبﺤاث المؤتمر العلمی الﺘّربوی السّادس لکلیّۀ البنات ﻓی جامعۀ تکريت‪.‬‬

‫‪ -‬تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «بنات الخائبات» لعلی السّباعی‪.‬‬

‫‪ -‬تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «نساء برائﺤۀ الیاسمین» لعثمان بن حمد أبا الخیل‪.‬‬

‫‪ -‬تﻘديم الدّيوان الشّعری «العربیّ الﺤرّ» لمصطفى راشد‪.‬‬

‫‪52‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪ -‬تﻘديم الدّيوان الشّعری «آدم» لعبد اهلل الزّعبی‪.‬‬

‫‪ -‬تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «مزامیر يومیّۀ» لعباس داﺧل حسن‪.‬‬

‫‪-‬تﻘديم الدّيوان الشّعری «براح الﺤلم» ألحمد الهادی رشراش‪.‬‬

‫‪ -‬تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «بیت من قماش» لنضال البزم‪.‬‬

‫‪-‬تﻘديم روايه «سنون الﺘّیه األربعون والسّبع نون» لزين العابدين الشیخ‪.‬‬

‫‪-‬تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «ما لم يسمع به شهريار‪ :‬حکايات احﺘفظت بها شهرزاد»‪ ،‬لنبیل‬
‫بن دحو‪.‬‬

‫‪-‬تﻘديم الکﺘاب الﺤواری «ﻓی حوار معها» لسمیر أيّوب‪.‬‬

‫‪-‬تﻘديم کﺘاب «حواريّات مع المﺘنبی» لعدنان عبد الکريم الظاهر‪.‬‬

‫‪-‬تﻘديم کﺘاب «عوض» لزين العابدين الشّیخ‪.‬‬

‫‪-‬مشارکت در نوشﺘن توضیﺤات در مﻘدمه کﺘابها وانﺘشارات إبداعی‪:‬‬

‫‪ -‬توضیﺤات در مﻘدمه ديوان «قناديل الشّوارع» للدّکﺘور علی المومنی‪.‬‬

‫‪-‬توضیﺤات در مﻘدمه ديوان «رنیم الروح» لسعید يعﻘوب‪.‬‬

‫‪ -‬توضیﺤات در مﻘدمه ديوان لشاکر سیفو‪.‬‬

‫‪-‬توضیﺤات در مﻘدمه ديوان «مصر تﺘﺤدّث» للدّکﺘور زين العابدين الشیخ‪.‬‬

‫‪-‬توضیﺤات در مﻘدمه روايه «مخالب مخفیّۀ» لنعمۀ عیاد‪.‬‬

‫‪-‬نﻘد و تجديد نظر لغوی نشريات زير‪:‬‬

‫‪ -‬تجديد نظر کﺘاب «رحلﺘی مع جامعۀ الکوﻓۀ»‪ ،‬أ‪.‬د‪.‬عبد الرزاق عبد الجلیل العیسى‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬تجديد نظر لغوی وبازنويسی «ثورۀ کردسﺘان ومﺘغیّرات العصر»‪ ،‬مال بخیﺘار‪ ،‬ط ‪ ،3‬لبنان‪،‬‬
‫بیروت‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪53‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫کتاب های تخصصی سناء الشعالن‬


‫‪-‬کﺘاب بعنوان «حوارات مع شمس األدب العربی سناء الشعالن»‪ ،‬بﻘلم عبّاس داﺧل حسن‪،‬‬
‫جزء ‪ ،1‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ﻓصل نﻘدیّ عن روايات سناء الشّعالن بعنوان‪ ،‬ﻓی کﺘاب «النّواسۀ»‪ ،‬مﺤمود أبو عوّاد‪ ،‬ط‬
‫‪ ،1‬دار ناشرون وموزعون‪ ،‬عمان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کﺘاب بعنوان «ظواهر بالغیّۀ ﻓی قصص الدکﺘورۀ سناء الشعالن مجموعۀ أرض الﺤکايا‬
‫نموذجاً»‪ ،‬بﻘلم أ‪ .‬م‪ .‬د إدريس عبد اهلل الکوردی‪ ،‬ط ‪ ،1‬دار الرّنیم للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم الﻘاصّین والرّوائیین األردنیین‪ ،‬بﻘلم مﺤمد‬
‫المشايخ‪ ،‬ط ‪ ،1‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ﻓصل نﻘدیّ عن قصص سناء الشّعالن بعنوان «تشکیل الﻘصّۀ بین سرد المﺤکی وسرد‬
‫الصّمت»‪ ،‬ﻓی کﺘاب «الﺘّشکیل السّردیّ‪ :‬المصطلح واإلجراء»‪ ،‬د‪ .‬مﺤمد صابر عبید‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫دار نینوى للدّراسات والنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬دمشق‪ ،‬سوريا‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کﺘاب بعنوان «شعريّۀ الوصف ﻓی قصص سناء الشعالن»‪ ،‬بﻘلم تماره رياض ذنون مﺤمد‪،‬‬
‫ط ‪ ،1‬دار غیداء للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬کﺘاب بعنوان «الجسد والعنونۀ ﻓی عالم سناء الشعالن الﻘصصیّ»‪ ،‬بﻘلم أ‪ .‬د ضیاء غنی‬
‫العبودی‪ ،‬ط ‪ ،1‬دار الﺤامد للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ﻓصل نﻘدیّ عن تجربۀ سناء الشّعالن الﻘصصیّه ﻓی کﺘاب ثﻘاﻓه المﻘاومه الﻘصّه الﻘصیره‬
‫ﻓی األردن وﻓلسطین أنموذجاً‪ ،‬الدکﺘور شوکت علی درويش‪ ،‬ط ‪ ،1‬دار غیداء للنّشر والﺘّوزيع‬
‫بدعم من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ملف کامل عن تجربۀ سناء الشّعالن اإل بداعیّۀ شارک ﻓیه عدد کبیر من النّﻘّاد واألدباء‬
‫العرب بعنوان‪« :‬سناء شعالن حالۀ إبداعیّۀ شبابیّۀ تشکلّ ظاهرۀ اسﺘثنائیّۀ»‪ ،‬مجلّه الجسره‪،‬‬
‫العدد ‪ ،19‬نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ االجﺘماعی ﻓی قطر‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ﻓصل عن تجربۀ سناء الشّعالن اإلبداعیّۀ ﻓی کﺘاب «لﻘاءات تﺤت أشعۀ الﺤروف المشرقۀ»‪،‬‬
‫لإلعالمی سردار زنکنۀ‪ ،‬منشورات اتّﺤاد أدباء کورد‪ ،‬ﻓرع کرکوک‪ ،‬العراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪54‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬کﺘاب بعنوان « ﻓضاءات الﺘّخییل مﻘاربات ﻓی الﺘشکیل والرؤى والدّالله والرّؤى والدّالله ﻓی‬
‫إبداع سناء الشّعالن الﻘصصیّ» بﻘلم مجموعۀ من النّﻘاد‪ ،‬إعداد وتﻘديم ومشارکۀ د‪.‬غنّام‬
‫مﺤمد ﺧضر‪ ،‬مؤسّسۀ الوراق للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم أدببات األردن وکاتباته‪ ،‬مﺤمد المشايخ‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ﻓصالن نﻘديّان عن تجربۀ سناء الشّعالن الﻘصصیّۀ «تراتیل الماء» والرّوائیّۀ «أعشﻘنی»‪،‬‬
‫ﻓی کﺘاب «شواغل سرديّۀ دراسات نﻘديّۀ ﻓی الﻘصّۀ والرّوايۀ»‪ ،‬األسﺘاذ الدّکﺘور ضیاء غنی‬
‫العبودی‪ ،‬ط ‪ ،1‬دار تموز للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬دمشق‪ ،‬سوريه‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی کﺘاب «دلیل الکاتب األردنیّ»‪ ،‬مﺤمد المشايخ‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪.‬‬

‫‪ -‬ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم األدباء األردنیّین‪ ،‬وزارۀ الثّﻘاﻓه األردنیّه‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ﻓصل نﻘدی عن روايۀ «أعشﻘنی» بعنوان «الواقعیّۀ االﻓﺘراضیّۀ وضبابیّۀ الواقع ﻓی روايۀ‬
‫أعشﻘنی» ﻓی کﺘاب «مﻘﺘربات السّرد الرّوائیّ‪ :‬دراسات ﻓی تﻘنیات سرديّۀ لنصوص روائیّۀ»‬
‫األسﺘاذ الدّکﺘور سمیر ﺧلیل‪ ،‬دار المﺤجّۀ البیضاء‪ ،‬بیروت‪ ،‬لبنان‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫پایاننامههای سناء الشّعالن‬


‫‪-‬پايان نامه کارشناسی ارشد با عنوان «الرؤيۀ والﺘّشکیل السّردی ﻓی روايۀ أدرکها النّسیان‬
‫لسناء الشعالن أنموذجاً» ‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ ﻓضیله قريب‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور بولرباح عثمانی‪،‬‬
‫دانشکده زبان و ادبیات‪ ،‬بخش زبان و ادبیات عربی‪ ،‬دانشگاه عمار ثلیجی‪ ،‬األغواط‪ ،‬الجزائر‪،‬‬
‫‪ 2020/7/7‬م‪.‬‬

‫‪-‬پايان نامه دکﺘرا با عنوان «مواجهۀ العنف األسری ﻓی روايات سناء الشعالن»‪ ،‬أعدّها‬
‫الباحث سیف الدّين لطفی الغمّاز‪ ،‬بإشراف د‪ .‬روزی سولیزا هاشم‪ ،‬بخش زبان انگلیسی‪،‬‬
‫دانشگاه‪ UKM‬دولت مالزی‪ ،‬بانغی‪ ،‬مالزی‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «دکﺘر سناء الشعالن وروايﺘها أعشﻘنی دراسۀ تﺤلیلیّۀ»‪،‬‬
‫أعدّتها الباحثۀ نور النّساء‪ ،‬بإشراف د‪ .‬سهیل ب ک‪ ،‬ب خش زبان و ادبیات‪ ،‬دانشکده دولﺘی‬
‫کاسرکوت‪ ،‬دانشگاه کانور‪ ،‬الهند‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪55‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «صورۀ الصّهیونیّ ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ تﻘاسیم‬


‫الفلسطینیّ لسناء شعالن» أعدّتها الباحثان أمانی معنصری ونعیمۀ بوزيدی‪ ،‬بإشراف‬
‫الدّکﺘورۀ لمیاء عیطو‪ ،‬بخش زبان و ا دبیات عربی‪ ،‬دانشکده زبان و ادبیات‪ ،‬دانشگاه عربیّ‬
‫بن مهیدی‪ ،‬أمّ البواقی‪ ،‬الجزائر‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «البنیۀ الزّمنیّۀ ﻓی روايۀ السّﻘوط ﻓی الشّمس ﻓی لسناء‬
‫الشعالن»‪ ،‬أعدّها الباحث عمور إبراهیم وطیب الشّريف عادل‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور ﺧالد وهاب‪،‬‬
‫بخش زبان و ادبیات عربی‪ ،‬دانشکده ادبیات و زبان‪ ،‬دانشگاه مﺤمد بوضیاف‪ ،‬الجزاير‪ ،‬پنجم‬
‫ماه سال ‪ 2019‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «تمظهرات المکان وداللﺘه ﻓی روايۀ السّﻘوط ﻓی الشّمس‬
‫لسناء کامل شعالن»‪ ،‬أعدّتها الباحثه مبارکه رايسی‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور بولرباح عثمانی‪ ،‬بخش‬
‫زبان و ادبیات عربی‪ ،‬دانشگاه عمّار ثلیجی‪ ،‬األغواط‪ ،‬الجزائر‪ ،‬پنجم ماه سال ‪ 2019‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان « دراسۀ تﺤلیلیّۀ لعملیّۀ الﺘّرجمۀ لنصوص مخﺘارۀ (الذی‬
‫سرق نجمۀ)»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ حبیبۀ عبد اهلل‪ ،‬بإشراف الدّکﺘورۀ لبنى ﻓرح‪ ،‬بخش زبان و‬
‫ادبیات عربی‪ ،‬دانشگاه ملی زبان جديد‪ ،‬إسالم آباد‪ ،‬پاکسﺘان‪ 2019 /2 /25 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «شعريّۀ المکان ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ حدث ذات جدار‬
‫لسناء الشعالن»‪ ،‬لشعالن أنموذجاً»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ سعاد عريوۀ‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور عمار بن‬
‫لﻘريشی‪ ،‬بخش زبان عربی و ادبیات عربی‪ ،‬دانشکده زبانها و ادبیات‪ ،‬دانشگاه مﺤمد‬
‫بوضیاف‪ ،‬المسیله‪ ،‬الجزائر‪ 2018 /7 /8 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «تجلیّات البطل ﻓی المجموعۀ الﻘصصیۀ حدث ذات جدار‬
‫للکاتبۀ الفلسطینیّۀ سناء الشعالن»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ نجالء کبويۀ‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور هشام‬
‫لعور‪ ،‬دانشکده ادبیات و زبانها‪ ،‬بخش زبان و ادبیات عربی‪ 1955 ،‬م‪ ،‬سکیکده‪ ،‬الجزائر‪/9 ،‬‬
‫‪ 2018 /۶‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «العجائبیّۀ در قصص سناء الشعالن‪ :‬نماذج مخﺘارۀ»‪،‬‬
‫أعدّتها الباحثﺘان ﺧولۀ قاسمی ومديﺤه دمان‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور زاوی لعموری‪ ،‬بخش زبان‬
‫عربی وادبیات وزبان های شرقی‪ ،‬دانشکده ادبیات و زبان ها دانشگاه الجزائر ‪ :2‬أبو الﻘاسم‬
‫سعد اهلل‪ ،‬الجزائر‪ 2018 /3 /30 ،‬م‪.‬‬

‫‪5۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «صورۀ اآلﺧر در قصص سناء الشعالن»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ‬
‫سناء جبار حیاوی العبودی‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور علی حسین جلود الزّيدی‪ ،‬بخش زبان عربی‪،‬‬
‫دانشکده آموزش علوم انسانی‪ ،‬دانشگاه ذی قار‪ ،‬عراق‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀکارشناسی ارشد باعنوان «شعريّۀ الوصف در قصص سناء الشعالن»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ‬
‫تمارۀ رياض ذنون مﺤمد‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور صالح مﺤمد عبد اهلل العبیدی‪ ،‬بخش زبان عربی‪،‬‬
‫دانشکده آموزش علوم انسانی‪ ،‬دانشگاه موصل‪ ،‬عراق‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ﺧالقیت ابداعی در رساله کارشناسی ارشد باعنوان «الرّاوی ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی‬
‫األردن» ‪ ،‬أعدّها الباحث صالح مﺤمود ﻓرحان الخزاعلۀ‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور ناصر شبانۀ‪،‬‬
‫دانشکده ادبیات‪ ،‬دانشگاه هاشمیه‪ ،‬زرقاء‪ ،‬اردن‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ﺧالقیت ابداعی در رساله دکﺘرا باعنوان «مساهمۀ المرأۀ العربیّۀ ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ الﺤديثۀ‬
‫از ‪ 2000 -1950‬م»‪ ،‬أعدّها الباحث معراج أحمد‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور ﻓیضان اهلل الفاروقی‪،‬‬
‫مرکز تﺤﻘیﻘات عربی واﻓريﻘايی‪ ،‬مدرسه تﺤﻘیﻘات زبان و ادبیات و ﻓرهنگ‪ ،‬دانشگاه جواهر‬
‫آلل نهرو‪ ،‬دهلی نو‪ ،‬هند‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رساله کارشناسی ارشد باعنوان «شعريّۀ المکان ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ حدث ذات جدار‬
‫لسناء الشّعالن» ‪ ،‬أعدّتها الباحثه سهیلۀ بلعريبی‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور مفﺘاح مخلوف‪ ،‬دانشکده‬
‫ادبیات‪ ،‬دانشگاه مﺤمد بوضیاف‪ ،‬مسیله‪ ،‬الجزائر ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫‪-‬رساله کارشناسی ارشد با عنوان «الﺘّخديیل السّردیّ ﻓی المجموعه الﻘصصیّه تراتیل الماء‬
‫لسناء الشّعالن»‪ ،‬أعدّتها الباحثه هاله دوادی‪ ،‬بإشراف األسﺘاذه الدّکﺘوره روﻓیا بوغنوط‪،‬‬
‫دانشکده ادبیات و زبانها‪ ،‬دانشگاه عربی بن مهیدی‪ ،‬أمّ البواقی‪ ،‬الجزائر‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «المﺘخیّل السّردیّ ﻓی روايۀ أعشﻘنی لسناء الشّعالن»‪،‬‬
‫أعدّتها الباحثه کريمه بعلول‪ ،‬بإشراف األسﺘاذه الدّکﺘوره روﻓیا بوغنوط‪ ،‬دانشکده ادبیات و‬
‫زبانها‪ ،‬دانشگاه عربی بن مهیدی‪ ،‬أمّ البواقی‪ ،‬الجزائر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «اآلنا واآلﺧر ﻓی مسرحیّات سناء الشّعالن‪ :‬مسرحیّۀ وجه‬
‫واحد الثنین ماطرين أنموذجاً»‪ ،‬أعدّتها الباحثه بريزۀ سواعديه‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور مﺤمد‬
‫زعیﺘری‪ ،‬دانشکده ادبیات‪ ،‬دانشگاه مﺤمد بوضیاف‪ ،‬مسیله‪ ،‬الجزائر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪57‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «تشکیل الفضاء السّردی بین الذّات واآلﺧر ﻓی روايۀ‬
‫أعشﻘنی لسناء الشعالن» ‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ ﻓاطمه الزّهراء بن عزوز‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور مﺤمد‬
‫زعیﺘری‪ ،‬دانشکده ادبیات‪ ،‬دانشگاه مﺤمد بوضیاف‪ ،‬مسیله‪ ،‬الجزائر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «تشکیل الفضاء السّردی بین الذّات واآلﺧر ﻓی روايۀ‬
‫أعشﻘنی لسناء الشعالن» ‪ ،‬أعدّتها الباحثه ﻓاطمه الزّهراء بن عزوز‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور مﺤمد‬
‫زعیﺘری‪ ،‬دانشکده ادبیات‪ ،‬دانشگاه مﺤمد بوضیاف‪ ،‬مسیله‪ ،‬الجزائر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «الﺘّشخیص ﻓی مسرحیّات سناء شعالن مسرحیّۀ دعوۀ‬
‫على شرف اللون األحمر أنموذجاً»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ أسماء مزوز‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور مﺤمد‬
‫زعیﺘری‪ ،‬دانشکده ادبیات‪ ،‬دانشگاه مﺤمد بوضیاف‪ ،‬المسیله‪ ،‬الجزائر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد باعنوان «الرؤيۀ السّرديّۀ ومکوّناتها ﻓی تجربۀ سناء الشعالن‬
‫الﻘصصیّۀ»‪ ،‬أعدّها الباحث مﺤمد صالح مشاعلۀ‪ ،‬بإشراف األسﺘ اذ الدّکﺘور بسّام قطوس‪،‬‬
‫دانشکده ادبیات‪ ،‬دانشگاه ﺧاورمیانه تﺤﻘیﻘات و پژوهش‪ ،‬اردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «الشخصیّۀ ﻓی قصص سناء الشّعالن»‪ ،‬أعدّها الباحث‬
‫میزر علی الجبوری‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور غنام مﺤمد ﺧضر‪ ،‬دانشکده آموزشی‪ ،‬دانشگاه تکريت‪،‬‬
‫العراق‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬رسالۀ کارشناسی ارشد با عنوان «النّزوع األسطوریّ ﻓی قصص سناء الشّعالن‪ :‬دراسۀ نﻘديّۀ‬
‫أسطوريۀ»‪ ،‬أعدّتها الباحثه وناسه مسعود علی کﺤیلی‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور ولید بوعديله‪ ،‬بخش‬
‫زبان عربی‪ ،‬بخش تخصصی ادبیات تطبیﻘی‪ ،‬دانشگاه سکیکده‪ ،‬عراق‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫کنفرانسها و گردهمایی و تحقیقات آکادمی و مقالههای سناء الشعالن‬


‫‪ -‬برپايی کارگاه تخصصی در رابطه با «روايۀ أعشﻘنی» در باشگاه قرائه للمکﺘبه وسائطیّه‪،‬‬
‫طنجه‪ ،‬مغرب‪ 2017 /5 /17 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬برپايی نشست از تجربیات داسﺘانی شعالن در دانشگاه مصطفى اسﺘامبولی‪ ،‬با عنوان‬
‫«الرّوايۀ العربیّۀ والﺘّاريخ‪ :‬آسیا جبّار وسناء الشّعالن»‪ ،‬بخش ادبیات و زبانها‪ ،‬دانشگاه‬
‫مصطفى اسﺘامبولی‪ ،‬جمهوريّه الجزائريّه الدّيمﻘراطیّه الشّعبیّه‪ 15 ،‬مه ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ارائه اسﺘاد دکﺘر إشارت علی مال رئیس بخش زبان عربی در دانشگاه کلکﺘه و اسﺘاد دکﺘر‬
‫سعید الرحمن از دانشگاه عالیه هند سخنرانی مشﺘرک با عنوان «ربط الﺤاضر بالماضی ﻓی‬

‫‪58‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬قصص األطفال للدّکﺘورۀ سناء کامل الشعالن» در دانشگاه گور بنگا‪ ،‬مالدوه‪ ،‬بنگال غربی‪،‬‬
‫هند‪ 2018 /۶ /20 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ارائه اسﺘاد دکﺘر نور الدّين صدّار رئیس دانشکده ادبیات و زبانها در دانشگاه معسکر‬
‫الجزائريّه بﺤثاً با عنوان «سیمیائیّۀ الخطاب السّردیّ‪ :‬روايه أَعْشَﻘُنی لسناء الشعالن‬
‫أنموذجاً» و با مشارکت کنفرانس بین المللی «أﻓق الخطابات بین الﺘّﺤلیل اللّسانیّ والﺘّأويل‬
‫السّیمیائی»‪ ،‬دانشگاه أحمد بن بله بوهران‪ ،‬بوهران‪ 2014 /11 /13+12+11 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ارائه اسﺘاد دکﺘر ﺧالد الیعبودیّ از دانشگاه مﺤمد بن عبد اهلل‪ ،‬ﻓاس موضوع باعنوان‬
‫«أبعاد الکون ﻓی روايۀ أعشﻘنی‪ :‬لسناء الشّعالن» و با مشارکت در انجمنی با عنوان «الخیال‬
‫العلمیّ ﻓی الرّوايۀ العربیّه» مﺤل بررسی رمانها در دانشکده ادبیات وعلوم انسانی ابن‬
‫امسیک‪ ،‬الدّار البیضاء‪ ،‬المغرب‪ 2012 /11 /23 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ارائه ناقد مصری ﻓرج مجاهد عبد الوهاب دراس با عنوان «أعشﻘنی‪ :‬و بﺤرانهای طرف‬
‫معادله بین ﻓنﺘازيا و نامههای عشﻘی» در ششمین کنفرانس بینالمللی قاهره رمان های‬
‫عربی در قاهره‪ ،‬مصر‪ ،‬مارس ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪-‬ارائه تﺤﻘیق ناقد عربی دکﺘرحسین غازی لطیف باعنوان «المشاهد الجنسیّۀ والرّسائل ﻓی‬
‫روايۀ أعشﻘنی» در انجمن ﺧصوصی در بخش روانشناسی در دانشگاه مسﺘنصريّه‪ ،‬بغداد‪،‬‬
‫عراق‪ ،‬می ‪2015‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ارائه پژوهش ناقد عراقی دکﺘر حسین غازی لطیف با عنوان «المرأۀ المﻘهورۀ ﻓی روايۀ‬
‫أعشﻘنی للدّکﺘورۀ سناء الشّعالن» در نشست ﺧصوصی در کانال تلويزيونی المسار العراقی‪،‬‬
‫بغداد‪ ،‬عراق‪ ،‬شهريور ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪-‬ارائه پژوهش ناقد عراقی دکﺘر حسین غازی لطیف باعنوان «سرديّۀ البطولۀ والمﻘاومۀ ﻓی‬
‫مجموعۀ تﻘاسیم الفلسطینی للرّوائیه د‪ .‬سناء الشّعالن» در انجمن ﺧصوصی در دانشکده‬
‫آموزشی‪ ،‬دانشگاه مسﺘنصريه‪ ،‬بغداد‪ ،‬العراق ‪ 201۶ /4 /4‬م‪.‬‬

‫‪ -‬برپايی جلسه نﻘد توسط نﻘاد عراقی اسﺘاد دکﺘر غنام مﺤمد ﺧضر باعنوان «الﺘﺤوّل‬
‫والﺘعرّف وجمالیّات الﺘّلﻘی‪ :‬قرائه ﻓی نصوص سناء الشعالن الﻘصصیّۀ»‪ ،‬برگزاری کنفرانس‬
‫توسط دانشگاه رابرين با عنوان «أثر اللّغۀ واالدب على الﺘّکوين الفکریّ والمداومۀ العلمیّۀ»‪،‬‬
‫دانشکده آموزشی‪ ،‬دانشگاه رابرين‪ ،‬اقلیم کردسﺘان عراق‪ ،‬العراق‪ 2017 /4 /25 -24،‬م‪.‬‬

‫‪59‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪ -‬برپايی سخنرانی پژوهشگر اردنی سیف الدّين غماز باعنوان «العنف ضدّ المرأۀ ﻓی أعمال‬
‫سناء الشعالن‪ :‬روايۀ أعشﻘنی أنموذجاً»‪ ،‬يازدهمین کنفرانس تﺤﻘیﻘات دانشجويان‪ ،‬دانشگاه‬
‫دولﺘی مالزی (‪ ،)UKM‬مالزی‪ ،‬مه ‪ 2017‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ارائه سخنرانی پژوهشگر الجزائری صبرينه جعفر موضوع بﺤث باعنوان «السّرد الغرائبی‬
‫ﻓی الﻘصّه الﻘصیرۀ النّسائیّۀ بین الجمالیّۀ والﺘّأويل‪ :‬أرض الﺤکايا لسناء الشعالن نموذجاً»‪،‬‬
‫برپايی انجمن ملی با عنوان «الﺘّلﻘی والﺘّأويل بین سلطۀ الﻘراءۀ وﻓضاء المشاهدۀ»‪ ،‬دانشگاه‬
‫مﺤمد بوضیاف‪ ،‬مسیله‪ ،‬الجزائر‪ 2018 /10 /23 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ارائه پژوهشگر الجزائری صبرينه جعفر موضوع بﺤث باعنوان «المسرح ﻓی الجامعۀ‪:‬‬
‫مسرحیّۀ دعوۀ على شرف اللّون األحمر لسناء الشعالن أنموذجاً»‪ ،‬در اولین گردهمايی ملی‬
‫نمايشنامه با عنوان « المسرح ﻓی الجامعۀ بین المﺘعۀ والمنفعۀ وصناعۀ الوعی»‪ ،‬دانشگاه‬
‫مﺤمد بوضیاف‪ ،‬مسیلۀ‪ ،‬الجزائر‪ 2019 /1 /15 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ارائه دکﺘر هندی أورنک زيب األعظمیّ ورقه بﺤثیّۀ باعنوان «روايۀ أدرَکَهَا النّسیان‬
‫للکاتبۀاألردنیّۀ سناء الشعالن‪ :‬دراسۀ تﺤلیلیۀ»‪ ،‬در کنفرانس رمان عربی ‪ 1950‬م‪ ،‬بخش‬
‫زبان عربی‪ ،‬دانشگاه مومبای‪ ،‬مومبای‪ ،‬هند‪ 2019 /1 /14 -13 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ارائه دکﺘر غنام مﺤمد ﺧضر ورقه بﺤثیّه باعنوان «مسرح الطّفل بین الخیال العلمیّ‬
‫والﺘّخییل الفنیّ‪ :‬قرائه ﻓی مسرحیّه الیوم يأتی العید لسناء الشعالن»‪ ،‬در ﻓسﺘیوال بین‬
‫المللی نمايش کودک‪ ،‬أم العرائس‪ ،‬تونس‪ ،‬تونس‪ 2019 / 4/9 -5 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ارائه دکﺘر عواد الغزی ورقه بﺤثیّه باعنوان «روايۀ الخیال العلمیّ بین ﻓلسفۀ العﺘبات‬
‫النّصّیه والﺘّواصلیّۀ االجﺘماعیّۀ‪ :‬روايۀ أعشﻘنی لألديبه د‪.‬سناء الشعالن مثاالً»‪ ،‬هفﺘمین‬
‫انجمن بین المللی قاهره ابداع داسﺘانی‪ ،‬قاهره‪ ،‬مصر‪ 2019،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬ارائه پژوهشگر صبرينه جعفر ورقۀ بﺤثیّۀ با عنوان «المغامرۀ الجمالیّۀ للنص الروائیّ‬
‫السیرذاتی النسویّ بین اإلبداع والخصوصیۀ‪ :‬السّﻘوط ﻓی الشّمس‪ /‬وأعشﻘنی لسناء‬
‫الشعالن»‪ ،‬انجمن «داسﺘان الجزائر ونوشﺘن شخصیت شناسی»‪ ،‬دانشگاه مﺤمد بوضیاف و‬
‫مخبر الشّعريّه الجزائریّ را با هماهنگی با دانشکده ادبیات و زبان ها اضاﻓه نمود‪ ،‬مسیله‪،‬‬
‫الجزائر‪ 2019 /11 /5 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ارائه پژوهشگر عباس موضوع بﺤث با عنوان «الﺘّجربه المسرحیّه ادبیات اردن د‪.‬سناء‬
‫الشعالن» در انجمن ملی با عنوان «إبداعات المرأۀ در ادبیات عربی معاصر»‪ ،‬دانشکده‬
‫دولﺘی بکاسرکود‪ ،‬کیرال‪ ،‬هند‪ 2019 /11 /14-13 ،‬م‪.‬‬

‫‪۶0‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪ -‬ارائه دکﺘر غنام مﺤمد ﺧضر موضوع بﺤث با عنوان «مسرح الطّفل بین الخیال العلمیّ‬
‫والﺘّخییل الفنیّ‪ :‬اجرا در سالن نمايش الیوم يأتی العید لسناء الشعالن»‪ ،‬در «اولین‬
‫کنفرانس علمی بینالمللی پژوهشهای إنسانی»‪ ،‬دانشگاه الﺤمدانیّه (دانشگاه طیف‬
‫عراقیّ)‪ ،‬أربیل‪ ،‬العراق‪ 2020 /11 /21-20 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬تعداد زيادی از مﻘاالت در روزنامه مجالت و سايتهای اينﺘرنﺘی در مورد تجربیات ابداعی‬
‫و آکادمی شعالن‪.‬‬

‫إبداع سناء الشعالن فی شیوههای آکادمیک‪:‬‬

‫‪-‬ثبت قصهها و داسﺘانهای سناء شعالن در شیوههای آکادمیک در دانشگاه عالیه‪ ،‬کلکﺘه‪،‬‬
‫هند‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ثبت مﺘن ها و نوشﺘههای سناء شعالن در شیوههای آکادمیک؛ مانند ثبت داسﺘان «عام‬
‫النّمل» در کﺘاب «مهارات االتّصال باللّغۀ العربیّۀ مسﺘوى ‪ ،»101‬منﺘشر شده در دانشگاه‬
‫صنعت عﻘبه‪ ،‬عﻘبه‪ ،‬اردن‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -‬داسﺘان «أعشﻘنی» ثبتشده در ﻓصل ششم در دانشکده ادبیات در دانشگاه ابن زهر‪،‬‬
‫أکادير‪ ،‬مغرب‪.‬‬

‫‪ -‬قصههای مﺘفرقه درروش شنیداری جهت آموزش عربی برای کسانی که به زبان عربی‬
‫مسلط نیسﺘند‪ ،‬سطح پنجم‪ ،‬ط ‪ ،1‬مرکز زبانها‪ ،‬دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬ثبت مﺘنهاى سناء الشعالن در شیوههای آکادمیک؛ مانند ثبت قصه «حلیمۀ المجنونۀ»‬
‫در کﺘاب زبان عربی سطح ‪ ،100‬منﺘشرشده از دانشگاه اردن‪ ،‬عمان‪ ،‬اردن‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫‪-‬درج قصهها و مﺘون و مﻘالهها و نمايشنامهها و تﺤﻘیﻘات و پژوهشها در بیشﺘر ﻓصلهای‬


‫درسی و شیوههای درسی و برنامههای آکادمیک در دانشگاههای داﺧلی و ﺧارجی عربی‪.‬‬

‫دورههای تخصصی‬
‫‪-‬دوره ‪ ،Windows,Word,Excel.Powerpoint,Interent‬سال ‪ 2008‬م‪ ،‬بنیاد‬
‫مهندسی الزّاجل‪ ،‬اردن‪.‬‬

‫‪-‬دوره ‪ ،Arabic and English Typing‬سال ‪ 2008‬م‪ ،‬بنیاد مهندسی زاجل‪ ،‬اردن‪.‬‬

‫‪-‬دوره ‪ Internet and email‬سال ‪ 2009‬م‪ ،‬بنیاد مهندسی زاجل‪ ،‬اردن‪.‬‬

‫‪۶1‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫‪ -‬دوره هنری درزمینه آموزشی اينﺘرنﺘی (‪ )Moodle‬جهت آموزش و تعلیم‪ ،‬دانشگاه‬


‫اردن‪ ،‬دانشکده ملک عبد الثّانی تکنولوژی اطالعات‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫زبانها‬
‫‪-‬زبان انگلیسی‪ :‬ﺧیلی ﺧوب‪.‬‬

‫‪-‬زبان عبری‪ :‬ﺧوب در حد معمول‪.‬‬

‫‪-‬زبان اسپانیايی‪ :‬ﺧوب‪.‬‬

‫‪-‬زبان ﻓارسی‪ :‬ﺧوب در حد معمول‪.‬‬

‫مهندسی و طراحی رمان « أدرَکَهَا النّسیان »‬


‫نخسﺘین چاپ رمان «أدرَکَهَا النّسیان‪ :‬حکايۀ امرأۀ انذقها النسیان من الﺘذکر» اثردکﺘر‬
‫سناء الشعالن‪ ،‬در سال ‪ 2018‬م در عمان پايﺘخت اردن در انﺘشارات امواج میباشد‪ .‬اين‬
‫رمان دارای «سی نسیان» بوده که در ‪ 358‬صفﺤه به سامان رسیده است و چهارمین رمان‬
‫از دکﺘر سناء الشعالن میباشد که بعد از رمان «سﻘوط ﻓی الشمس» شناﺧﺘه شده است‪.‬‬
‫رمانی با سبک جديد که به دنیای ﺧاصى تعلق داشﺘه و بهدور از تجربیات روايتها‪،‬‬
‫حکايتهای منطبق‪ ،‬تعهد و الﺘزام به الگوها‪ ،‬اسﺘانداردهای مﺤدود و دست و پاگیر‪ ،‬يا‬
‫اسلوبها و قالبهای کلیشهای است‪.‬‬

‫اين رمان مطابق با تﺤوالت ساﺧﺘاری بوده و بهعنوان نوع ﺧاصى از رمان جديد‬
‫شناﺧﺘهشده است‪ .‬منظور از تﺤولّات ساﺧﺘاری‪ ،‬تفاوتهايی است که رمان بر پايه آنها‬
‫شکل گرﻓﺘه که درواقع‪ ،‬اين تﺤوالت پارادوکسهای واقعیت عینی زيسﺘی هسﺘند که با‬
‫برتری زبان حکايت بر واقعیت رمان جديد‪ ،‬در نوع ﺧود نوعی انﺘﻘال تجربه بوده است‪.‬‬

‫اين رمان رنج قهرمان داسﺘان؛ يعنى «بهاء» را حکايت میکند که با داشﺘن زندگی سخت‬
‫در سايه ﻓﻘر زندگی میگذرانده است‪ .‬بهاء به بیماری سرطان مغز مبﺘال شده بود و حاﻓظه ‪-‬‬
‫اش همزمان با مالقات با معشوقش «ضﺤاک» از بین میرود و او دچار ﻓراموشى مىگردد‪.‬‬
‫ضﺤاک تصمیم میگیرد در اين لﺤظات سخت‪ ،‬درست همان زمان که بیماری سرطان به‬
‫اوج ﺧود رسیده و جسم بهاء را از پا درآورده و تا عمق مغزش ﻓرورﻓﺘه است در کنار او‬
‫باشد‪ ،‬در حکايت داسﺘان همزمان آيندهنگری و گذشﺘهنگری درهمتنیده شده است و برای‬

‫‪۶2‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ما باﻓت و ساﺧﺘارى داسﺘانی را ارائه میدهد و شامل دو قهرمان و سرگذشت زندگی آنها‬
‫است‪ ،‬درواقع تجربهى جمعیِ بشری دو قطب دنیای عربی و اروپايی را به تصوير میکشد‪.‬‬

‫انﺘخاب عنوان «أدرَکَهَا النّسیان» حاکى از هوشیاری و ذکاوت نويسنده است که آغازى‬
‫زيبا بر پايه پارادوکس را به مخاطب مىنماياند‪ .‬عنوان رمان‪ ،‬نخسﺘین ورودی براى راه‬
‫ياﻓﺘن به رمان است‪ .‬تابلوی عشوهگری و طنازی بهﺘرين موضوع برای مﺘن رمان است؛ لذا‬
‫انﺘخاب عنوان پارادوکس «أدرَکَهَا النّسیان» نوعی سردرگمی واژگان را به همراه دارد که‬
‫کامالً مرتبط با مﺘن رمان است و بامعنای ظاهری درهمتنیده شده است‪.‬‬

‫نمايه بیرونی «أدرَکَهَا النّسیان» نشانگر درد و رنج مسﺘولی بر قهرمان است؛ گرچه درون‬
‫رمان‪ ،‬رها شدن از اين درد و رنج را به تصوير میکشد؛ و مخاطب اين موضوع را در قالب‬
‫ﺧود رمان مﺘوجه میشود‪ .‬حکايت زنی که با ﺧاطرات گذشﺘه‪ ،‬ﺧود را از ﻓراموشی نجات‬
‫میدهد و اين معنای نهفﺘۀ ديگری در ﺧود دارد‪.‬‬

‫در علم روانشناسی و تربیﺘی‪ ،‬حاﻓظه به دودسﺘه تﻘسیمبندی میشود‪ :‬حاﻓظۀ بلندمدت و‬
‫حاﻓظۀ کوتاهمدت‪.‬در حﻘیﻘت حاﻓظه بلندمدت بیشﺘر نزد قهرمانان رمان کارآمد بوده است‪.‬‬

‫تضاد و پارادوکس پنهانی يا تناقض و تمثیل عشوهگرانه در کلمه «انزياح» بهجای کلمه‬
‫«أَدرَکَهَا» نهفﺘه است‪ .‬به همین دلیل است که نويسنده نخست مفاهیم را برايمان میسازد‬
‫و بعد عشوهگری و طنازی و امور مربوط به ﻓراموشى را در ‪ 30‬ﻓصل رمان بیان میکند‪.‬‬

‫رمان «أدرَکَهَا النّسیان» همزمانی زمان و مکان و ادغام مﺘجانس و مﺘداﺧل میان داسﺘان‬
‫و مﺘون نثری و شخصیت شناسی و مﺘون احساسی است‪ .‬ابﺘدای هر ﻓصل از رمان‪ ،‬با عنوان‬
‫سﺘارههای کاغذی (اوريگامی) شروعشده است‪ .‬شروع سﺘاره (اوريگامی) نمونهای از انواع‬
‫ﺧطابه است که دارای زيبايی واژگان بوده و جذابیت ساﺧﺘاری منطبق بر رمان با اسلوبى‬
‫جداگانه مطرحشده است‪ .‬هر ﻓصلى از ﻓصلهای رمان با يک حکايت و يک پیام جديد‬
‫همراه است‪ .‬رمان مذکور رمان روانشناسی و روحی است و اصطالحی نیست و با عواطف‬
‫قهرمانان داسﺘان مرتبط است‪.‬‬

‫«أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘان حکايت عشق‪ ،‬درگیری‪ ،‬بیگانگی‪ ،‬مﺤرومیت‪ ،‬قربانی جنگهای‬
‫ملعون پنهان و آشکار و مشکالت ﻓلسطین اشغالی است‪ .‬همانطور که تمام اينها را‬
‫قهرمان داسﺘان (بهاء) نﻘل میکند‪.‬‬

‫در اين داسﺘان همه عوامل ذاتی و موضوعی وجود دارد؛ و موضوع بااهمیّت‪ ،‬ﻓنی بودن‬
‫رمان است و اين موجب میشود تا رمان چندين مرتبه ﺧوانده شود‪.‬‬
‫‪۶3‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫برداشت آزاد در آﺧر داسﺘان‪ ،‬گشايش بابی در برابر گیرنده است و برايش در ساﺧت قصه‬
‫پنجرهای جديد را میگشايد‪ .‬اين باب به رمانهای ابداعی سناء الشعالن‪ ،‬اﻓکار ﺧوانندهها‬
‫و نﻘد داسﺘان اﺧﺘصاص دارد‪.‬‬

‫شخصیتهای داستانی‬
‫برای ﺧلق يک اثر‪ ،‬نويسنده و راوی به مجموعهای از عناصر تشکیلدهنده مﺘن رمان‬
‫ازجمله کاراکﺘر و شخصیﺘی که اثر مﻘابل دارد و به نﻘشی که عناصر رويداد ﺧلق میکنند‪،‬‬
‫اعﺘماد میکنند‪ .‬کاراکﺘر و شخصیت داسﺘان‪ ،‬عنصر بسیار مهمی درآﻓرينش رمان هسﺘند‪.‬‬
‫ن داسﺘان و حکايت ﺧلق‬
‫عنصر بعدی مکان يا همان ﻓضای داسﺘان است که مطابق با زما ِ‬
‫میشود‪ .‬با احﺘساب نﻘطه نظرات شخصیّت‪ ،‬مفاهیم مﺘعددی از کاراکﺘر اسﺘنﺘاج میشود‪.‬‬
‫بهعنوانمثال ‪ ،‬ﻓرد موجود در داسﺘان همان شخصی است که داسﺘان از مخیّله او تراوش‬
‫شده و اين درست برﺧالف شخصیت موجود در حﻘیﻘت است‪« .‬سعید بنکراد» در اين‬
‫راسﺘا با نظر «ﻓیلیپ هامون» همعﻘیده هسﺘند و مؤکد بر اين موضوع است که «شخصیت‬
‫و کاراکﺘر‪ ،‬تنها و ﻓﻘط در چارچوب مﺘن داسﺘان شکل میگیرد و در کل‪ ،‬تمامی تصوراتی‬
‫که کاراکﺘر ممکن است در ساﺧﺘار غیر از مﺤﺘوای داسﺘان مﺘصور شود و مﺘرادف و‬
‫هممعنی برای موجود زنده باشد در ﺧارج از چارچوب بوده و کنار گذاشﺘه میشود‪.»1‬‬

‫از اين طرز تفکر اسﺘنباط میشود که کاراکﺘر چیزی جز وجود ﺧلق بر کاغذ نیست و‬
‫هیچ معنی مﺘرادﻓی برای موجود زنده کاراکﺘرها از ﺧارج از داسﺘان برای اين رمان وجود‬
‫ندارد؛ اما در توضیح ﻓهم و درک اين ديدگاه بايد اذعان داشت زمانی که ﺧواننده مﺘن‬
‫داسﺘان را میﺧواند و زمانی که ﺧلق اثر و ابداع به انﺘها میرسد به دنبال آن زمان تأويل‬
‫و تفسیر نیز برای ﺧواننده به اتمام میرسد‪«.‬سعید بنکراد» معﺘﻘد بود که کاراکﺘر و‬
‫شخصیت ﻓﻘط در ﺧود مﺘنِ داسﺘان است و اينکه ﺧواننده مﺘن را چگونه تفسیر میکند‪.‬‬
‫به اعﺘﻘاد وی کاراکﺘر چیزی جز وجود کاغذی و ساﺧﺘهشده از تخیالت راوی و نويسنده‬
‫نیست‪ .‬در تعريف ديگر درمیيابیم «مالک مرتاض» در کﺘابش با عنوان «ﻓی نظريۀ الروايۀ»‬
‫نوشت‪« :‬شخصیت‪ ،‬زبان و لغت را میسازد و از مﺤاوره و مکالمه اسﺘﻘبال میکند و مناجات‬

‫‪ .1‬سعید بنکراد ‪ ،‬چهره شناسی کاراکﺘر ها در رمان شراع و عاصفه اثر حنا منیه‪ ،‬انﺘشارات مجد ال وی‪ ،‬نشر عمان‪-‬‬
‫اردن‪1 -‬ط‪2003 -1423،‬م‪ -‬ص‪103‬‬

‫‪۶4‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫و درددل را شکل میدهد و عالیترين مناظر را به تصوير میکشد و درواقع رويدادها و‬


‫حوادث را تشکیل میدهد و نﻘش اقدامات انجامشده در داسﺘان را بر عهده میگیرد‪»1.‬‬

‫او شخصیت را عنصر پیچیدهای معرﻓی میکند و اذعان میدارد‪« :‬کاراکﺘر و شخصیت در‬
‫اين دنیا عنصر پیچیدهای است و تعدد شخصیتهای داسﺘانی به تعدد امیال و مذاهب و‬
‫ايدئولوژیها بسﺘگی دارد‪.»2...‬‬

‫ما در تعريف اول مﺘوجه میشويم که هر شخصیت هنری با بﻘیه شخصیتهای موجود‬
‫در داسﺘان بهواسطه وظايفی که از جانب نويسنده بر عهدهدارند شکل میگیرد که به دنبال‬
‫آن انگیزه و تشويق در مﺘن رمان به وجود میآيد‪ .‬عالوه بر آن کاراکﺘر‪ ،‬شخصیت و هويت‪،‬‬
‫زبان را تشکیل داده و مﺤاوره را ايجاد میکنند‪ .‬ظرف زمان (گذشﺘه‪ ،‬حال‪ ،‬آينده) را بهبود‬
‫میبخشند‪ ،‬اما در تعريف دوم شخصیت صفت پیچیده و بغرنج اضاﻓه میشود؛ يعنی مفهوم‬
‫شخصیت بیشﺘر میشود و دشواری تفسیر‪ ،‬بیان میشود‪ ،‬لذا شخصیت و اين عنصر هیچ‬
‫تعريف ﺧاصی ندارد که بﺘواند ما را قادر سازد تا به طرز ﺧاص به مفهوم و انواع آن پی‬
‫ببريم‪ .‬برای اينکه کاراکﺘر را در داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» تطبیق دهیم بايد و جهت‬
‫بررسی بیشﺘر چند مﺤور را واکاوی نمايیم‪:‬‬

‫‪-1‬طبﻘهبندی شخصیت ‪ -2‬ابعاد شخصیت ‪ -3‬داليل اسم ‪ -4‬رابطه شخصیت و کاراکﺘر‬


‫با مکان‪.‬‬

‫کاراکترهای داستان و طبقه بندیها‬


‫شخصیّ ت ها و کاراکﺘر ها در رمان به دو دسﺘه اصلی و ﻓرعی تﻘسیم بندی می شوند‪.‬‬
‫مسائلی که در مورد رمان « أدرَکَهَا النّسیان» بیان می کنیم را در زير مورد بررسی قرار‬
‫می دهیم‪:‬‬

‫الف‪ -‬شخصیتهای اصلی‬


‫ن رمان و مﺤور‬
‫ا‪ -‬شخصیّت های اصلی‪ :‬شخصیّت های اصلی به مثابه اساس در مضمو ِ‬
‫داسﺘان به حساب می آيند و در راسﺘای آن رويدادها‪ ،‬مکان و زمان قوت می گیرند تا‬

‫‪ 1‬عبد المالک مرتاض‪ ،‬ﻓی نظريه الروايه ( بﺤث ﻓی تﻘنیات السرد)‪ ،‬انجمن ملی ﻓرهنگی هنر و ادبیات کويت‪( ،‬دط)‪،‬‬
‫‪1998‬م‪ ،‬ص‪.91‬‬
‫‪2‬همان‪ ،‬ص‪.83‬‬

‫‪۶5‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫جايی که اغلب بهره برداری از ساير کاراکﺘر های داسﺘان از شخصیّت های اصلی نشأت‬
‫می گیرند‪ .‬از میان کاراکﺘر های اصلی ﻓﻘط به ذکر چند مورد زير می پردازيم‪:‬‬

‫بهاء‬
‫بهاء‪ :‬اين کاراکﺘر از ساير شخصیّت های ديگر رمان مهم تر است و رمان نويس بر پايه‬
‫شخصیّت بهاء رمان را پیش می برد‪ .‬لذا او «رمانش را بر پايه کاراکﺘر اصلی نوشﺘه و تفکّر‬
‫و نظر مضمون ﺧود را عنوان می کند؛ و اين گونه ايده ﺧود را به ﺧواننده منﺘﻘل می‬
‫کند‪ »1.‬روايﺘی که وی با کار داسﺘانی ﺧود معرﻓی می کند‪ .‬کل رويدادهای داسﺘان و نیز‬
‫ساير کاراکﺘرها بهويژه شخصیت قهرمان داسﺘان باشخصیت اصلی داسﺘان مرتبط هسﺘند‪.‬‬
‫«بهاء» دﺧﺘر جوان و مجهولالهويه و گمنام و بیﺧانواده است‪ .‬او پوست گندمگون‪ ،‬دو‬
‫چشمسبز به رنگ چمن داشﺘه و رايﺤه بدنش همچون بوی گل بنفشه ﺧوشبو است‪ .‬به‬
‫قول نويسنده‪« :‬سیمای گلگون زيبايی دارد موهايش قرمز رنگ‪ ،‬بلند و نرم و لَخت‪ ،‬ﺧوش‬
‫پوست‪ ،‬چهره ای گلگون و چشمانی اﻓسونگر‪ ،»2‬دﺧﺘر پاکدامنی که همه ناظران در يﺘیم‬
‫ﺧانه به او چشم داشﺘندو او را «لعنت قرمز» مینامیدند‪ ».‬آن ها اين لﻘب را به او نسبت‬
‫دادند‪ .‬بهاء اسﺘعاره از اسم يک قهرمان ﻓیلم کارتونی و انیمیشن است؛ که نامش بهاء است‬
‫و تسلیم نمیشود‪ .‬او دارای شخصیت قوی‪ ،‬مﺤکم و حماسی و در کالم پرشور است‪ 3.‬برای‬
‫مدت طوالنی در يﺘیمﺧانه و پرورشگاه زندگی میکرد‪ .‬او با جوانی به نام ضﺤاک در‬
‫يﺘیمﺧانه رابطه احساسی برقرار میکند‪ .‬ضﺤاک برای بهاء بهمنزلۀ سرچشمۀ مهربانی و‬
‫عطوﻓت بوده و بهاء به او پناه میبرد تا مرهمی برای اشکهايش باشد قبل از آن ناظران‬
‫يﺘیمﺧانه و مدير پرورشگاه که ازدواج هم نکرده بودند نسبت به بهاء عﻘده داشﺘند‪ .‬آنها‬
‫ضﺤاک را در ﺧیابان انداﺧﺘه و از يﺘیمﺧانه اﺧراج کردند و به او تهمت دزدی زدند‪ .‬ضﺤاک‬
‫برای مدت طوالنی يﺘیمﺧانه را ترک کرد؛ اما بهاء در جوانی آن يﺘیمﺧانه لعنﺘی را ترک‬
‫کرد‪.‬‬

‫‪ . 1‬مﺤمد علی سالمه‪ ،‬شخصیه ثانويه و دورها ﻓی المعمار الراوئی عند نجیب مﺤفوظ‪ ،‬دارالوﻓاء‪ ،‬قاهره‪2007 ،‬م‪،‬‬
‫ص‪.25‬‬

‫‪ .2‬أَدرَکَهَا النّسیان ‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪.1۶‬‬

‫‪ .3‬همان ص‪.1۶‬‬

‫‪۶۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫اما مﺘاسفانه او از وضعیت بد موجود به بدترين حالت ممکن منﺘﻘل شد‪ ،‬مردان اطراﻓش‬
‫همچون جذامی بودند که بدون هیچ رحمت و مهربانی گوشت بدنش را ريزريز می کردند‪.‬‬
‫زندگیاش عوض شد؛ اما در اعماق وجودش هنوز همان دﺧﺘرک پاک و بیگناهی بود که‬
‫ضﺤاک او را می شناﺧت‪ .‬اين کاراکﺘر در پويش اتفاقها‪ ،‬رويدادها‪ ،‬ايجاد ﻓضاها و مکان ها‬
‫نﻘش ﻓعالی ايفا می کند‪ .‬داسﺘان از ابﺘدا تا انﺘها بر پايه کاراکﺘر بهاء نهادينه میشود‪.‬‬
‫انﺘخاب عنوان رمان «أدرَکَهَا النّسیان» بنابر حالت زنی است که ﻓراموشی را از جهت‬
‫يادآوری رها میکند‪ ،‬به اين معنا که بهاء در ابﺘدای امر در يﺘیمﺧانه و بعدها در عرصۀ‬
‫زندگی‪ ،‬سخﺘی بسیاری را پشت سر گذاشﺘه است‪ .‬او بانوی مجردی بود که دسﺘخوش‬
‫تعرضات نامردان و نااهالن قرار گرﻓﺘه بود تا اين که دچار بیماری سرطان پیشرﻓﺘه می‬
‫شود و مغزش را درگیرکرده و دچار ﻓراموشی می شود‪ ،‬آنگاه اتفاقهای رمان با وسعت‬
‫گسﺘردهتری پیش میرود‪.‬‬

‫ضحاک سلیم‬
‫ضﺤاک سلیم‪ :‬او در يﺘیمﺧانه مشهور به «سلیم» بود‪ .‬نَسَبَش هم نام پدربزرگش بود‪.‬‬
‫نويسنده در اين پاراگراف مینويسد‪« :‬نامش در يﺘیمﺧانه ضﺤاک سلیم بود نسبش نام‬
‫پدربزرگش بود‪ .‬ﺧانوادهاش نام پدربزرگ را بااﻓﺘخار عنوان میکردند‪ »1.‬اما نام ضﺤّاک را‬
‫بهاء برايش انﺘخاب کرده بود‪ .‬او حﺘی بعد از ﺧارجشدن از يﺘیمﺧانه هم همان اسم را‬
‫داشت‪،‬نامش در ثبتاحوال و کارت ملی ضﺤّاک سلیم ثبت شده بود؛ زيرا يادآور قشنگ ‪-‬‬
‫ترين چیزش در زندگی «بهاء» بود‪ .‬عمويش ضﺤّاک را به ﻓرزندﺧواندگی قبول کرد‪ .‬قريب‬
‫به پنج دهه از بهاء جدا شده بود و هیچ رابطهای بین آنها وجود نداشت‪ .‬او در «اسکند‬
‫يناﻓیه» زندگی میکرد و عمويش به بهﺘرين شکل او را تربیت و بزرگ کرد و آموزش داد‬
‫تا اين که از دانشگاه با رتبه عالی ﻓارغالﺘﺤصیل شد‪ .‬عمويش مبلغی را برای او اﺧﺘصاص‬
‫داد تا ضﺤاک در زندگی مشکل مادی نداشﺘه و ﺧودکفا باشد و با بخشی از دارايی او به‬
‫ادامه تﺤصیل پرداﺧت و موﻓق به کسب درجه دکﺘرا در رشﺘه ادبیات تطبیﻘی و میراث‬
‫مردمی شد و با بخش دوم دارائیاش ﺧانهای ﺧريد که آرزوی آنرا داشت‪ .‬ﺧانهای کوچک‬
‫در مﺤله ﻓرهنگیِ قديمی در شهر و بخش سوم دارائیش را به چاپ اولین رمانش اﺧﺘصاص‬
‫داد‪ .‬به معشوقهاش عشق میورزيد‪ .‬کسی که مدتی از سنش را با او به سربرده بود در‬

‫‪ .1‬همان‪ ،‬ص‪.20‬‬

‫‪۶7‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫شمائل او به دنبال مﺤبوب ﺧود بهاء میگشت شايد که بهاء گلگون را پیدا کند‪ ،‬اما در‬
‫هیچ کدام از زن ها اوصاف معشوقه اش را ياﻓت نکرد‪ .‬با درد زندگی میگذراند اما ناگهان‬
‫قضا و قدر او را در مکان پزشکی درمانی با معشوقهاش روبرو کرد‪ .‬اين کاراکﺘر نﻘش قهرمان‬
‫بودن را با شخصیت بهاء تﻘسیم کرده بود‪ .‬اين دو نفر نسبت به ساير شخصیتها حضور‬
‫قویتری دارند‪ ،‬تا حدی که بخش اعظمی از داسﺘان را به ﺧود اﺧﺘصاص داده بودند‪.‬اهمیت‬
‫اين کاراکﺘر از میان نﻘش اساسی‪ ،‬که قهرمان اصلی داسﺘان در ايفای نﻘش‪ ،‬راز و نیاز و‬
‫درد دل با اين معشوقه‪ ،‬برگشت به گذشﺘه و داسﺘان قصه با بهاء کامالً مشهود بود‪ .‬درد و‬
‫رنجی که در طول سالها در اقصی نﻘاط مﺘﺤمل شده بود تا معشوقه اش را مالقات کند‬
‫و ادامه زندگیاش را با او بگذراند ملموس بود‪ .‬مالحظه میشود که در طول داسﺘان اين‬
‫کاراکﺘر‪ ،‬عالرغم شهرت و آوازه ضﺤاک و پیروزیها و موﻓﻘیتهايی که کسبکرده بود اما‬
‫ايدئولوژی و طرز تفکرش اصالً تغییر نکرده است؛ بلکه بیشﺘر پاﻓشاری می کند که به‬
‫دنبال معشوقه اش بگردد و زمانی که او را پیدا کرد تا آﺧرين لﺤظه عمرش در کنارش‬
‫ماند‪ .‬در راسﺘای تﺤلیل ما در مورد کاراکﺘرهای اصلی به اين موضوع اکﺘفا میکنیم که‬
‫نويسنده در بخش اعظم داسﺘانش به وجود دو شخصیت اصلی ضﺤاک و بهاء مﺘمرکز شده‬
‫بود و شاﺧصاً به وجود اين دو کاراکﺘر اهﺘمام میورزيد‪.‬‬

‫ب‪ -‬کاراکترهای فرعی‬

‫شخصیّت های ﻓرعی داسﺘان تکمیل کننده شخصیتهای اصلی هسﺘند و در تفاعل با‬
‫ساير عناصر داسﺘان بر شخصیتهای اصلی اسﺘوارند‪ .‬نويسنده ماهر بايد با اين‬
‫شخصیتهای ﻓرعی همچون شخصیتهای اصلی رﻓﺘار نمايد‪ .‬از میان اين شخصیتها ما‬
‫ﻓﻘط به ذکر کاراکﺘرهای مهم از قبیل موارد زير میپردازيم‪:‬‬

‫‪ -1‬باربارا‬

‫در سنین کودکی پدر و مادرش از هم جداشده بودند‪ .‬نويسنده در اين پاراگراف مینويسد‪:‬‬
‫«آنجا هیچکس نیست که به کمک او بیايد و حرفهايش را بشنود و احساس و عواطفش‬
‫را درک نمايد‪ .‬زمانی که پدر و مادرش از هم جدا شدند او ﻓﻘط نه سال داشت‪ »1.‬ازلﺤاظ‬

‫‪ .1‬ادرَکَهَا النّسیان ‪ ،‬همان‪ ،‬ص ‪2۶0‬‬

‫‪۶8‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫شخصیﺘی سردمزاج و درونگرا بود‪ .‬گاهی با پدرش زندگی می کرد و گاهی با مادر‪ .‬هنگامی‬
‫که در دانشگاه پاريس درس می ﺧواند با ضﺤّاک آشنا شد او در آنجا منشی بود‪ .‬آرام‬
‫وارد زندگی ضﺤاک شد‪ .‬ضﺤاک نسبت به او نیت ﺧیرﺧواهانه داشت‪ .‬ضﺤاک به باربارا‬
‫کمک میکرد؛ زيرا نیات يک دکﺘر همیشه ﺧیر ﺧواهانه است و اعﺘﻘاد داردکه يک دکﺘر‬
‫همیشه برای همه اﻓراد نیّت ﺧیر دارد؛ اما باربارا يﺘیم شده بود و از ضﺤّاک ﺧواست حﺘی‬
‫يکبار به سمت او بیايد و به او توجه کند‪ .‬ضﺤاک به ﺧوبی از احساس باربارا باﺧبر بود و‬
‫تمايالت او را درک میکرد‪ .‬او حﺘی برای رسیدن به ضﺤاک پرسﺘار بهاء شد‪ .‬اين کاراکﺘر‬
‫نﻘش ﻓرعی و مهمی دارد‪ .‬او از منظر سلوک و روح و روان مﺘغییر است و شخصیﺘی پاک‬
‫و مثبت دارد زيرا توانست احساسات بهاء را دوباره تﺤريک کند و بذر غیرت را در قلبش‬
‫بکارد‪ .‬زمانی که از بیهوشی درآمد عالرغم اين که با روشهای گوناگون سعی کرد که‬
‫ضﺤّاک را از معشوقهاش دور کند اما در اين کار شکست ﺧورد و موﻓق نشد‪ .‬کاراکﺘر باربارا‬
‫برعکس بهاء بود حﺘی ﺧصوصیّات ظاهری او با بهاء ﻓرق داشت‪ .‬باربارا زنی بور بود که عطر‬
‫تنش مﺘعفن و بدبو بود ولی سعی میکرد ﺧودش را وارد قلب ضﺤّاک نمايد؛ اما بهاء‪ ،‬پاک‪،‬‬
‫رنگ موهايش قرمز روشن و همچون گلهای بنفشه ﺧوشبو بود‪ .‬عالوه بر اين موارد‬
‫ضﺤاک او را دوست داشت و به او عالقمند بود‪.‬‬

‫‪ -2‬افراح الرملی‬

‫اﻓراح الرملی دارای روحی شیطانی بود و در نمای يک معلم عربی ﺧوک صفت‪ ،‬در داﺧل‬
‫يﺘیمﺧانه با اهداﻓی ناجوانمردانه و نانجیب‪ ،‬به بهانۀ آموزش زبان عربی برای بچههای يﺘیم‬
‫اهداف شیطانی ﺧود را پیش میبرد‪ .‬نويسنده درباره او در رمانش مینويسد‪« :‬او شهوت‬
‫صیادی در نیروی جسمانیاش داشت و صیدش جنس مؤنث در يﺘیمﺧانه بود‪ ،‬درحالیکه‬
‫ناظران يکی پس از ديگری جنايت او را مخفی میکردند‪»1.‬‬

‫اين شخصیت نﻘش بزرگی در زندگی بهاء داشت؛ زيرا «اﻓراح الرملی» باعث شد تا بهاء در‬
‫کودکی مورد ﺧشم و ظلم او قرار بگیرد‪ .‬اين شخصیت رمان بهمنزلۀ اولین مرحلۀ از بین‬
‫رﻓﺘن شرف و هويّت‪ ،‬و تبديل آن به تجاوزی وحشیانه و ويرانگر در حق بهاء بود‪ .‬تا حدی‬

‫‪ .1‬همان‪ ،‬ص ‪98-99‬‬

‫‪۶9‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫که وقﺘی بهاء صدای او را میشنید با وحشت آرزو میکرد هر چه زودتر از يﺘیمﺧانه‬
‫نفرينشده و لعین به دورترين جای دنیا برود‪.‬‬

‫‪ -3‬وفا الذیب‬

‫هنگامی که بهاء با وﻓا آشنا شد چهل و چهار ساله بود‪ .‬در واقع بعد ضﺤاک وﻓاء عشق‬
‫دوم بهاء بود‪ .‬او رئیس بخش ﻓیلسوﻓان زيبايی زنان بود‪ .‬او با شخصیﺘی روبرو شده بود که‬
‫بینظیر بود‪ .‬او تنها مردی بود که بهاء را ﻓﻘط برای جسمش نمیﺧواست‪ .‬او بهاء را بهعنوان‬
‫يک انسان بزرگ‪ ،‬با روحیه ‪ ،‬بزرگ منش و آرزومند شناﺧﺘه بود‪ .‬نويسنده میگويد‪« :‬او‬
‫مرا ديوانهوار دوست دارد و در روز از من چیزی برﺧالف میل باطنیام طلب نمیکرد‪ .‬در‬
‫چشمانش عشق را میديدم و مرا همچون شکوﻓه گل باطراوت میپنداشت‪ .»1‬نشان می‬
‫دهد اين شخصیت برعکس شخصیت «اﻓراح الرملی» از طینت پاکی برﺧوردار است‪ .‬تا‬
‫آﺧرين لﺤظه عمرش در کنارش ماند و به او تکیه کرد‪ .‬حال بهاء را ﺧوب کرد و مبلغی را‬
‫به بهاء داد تا بعد مرگش بهاء کارهای نیمه تمام او را انجام دهد‪ .‬او به بیماری ذاتالريه‬
‫دچار شد و هنگام جاندادن در کنار بهاء از دنیا رﻓت و بهاء را با دنیايی از غم و ناراحﺘی‬
‫و تاسف تنها گذاشت‪.‬‬

‫‪-4‬عیسی اقبالی‬

‫مرد با اﺧالقی بود که مدام ذکر می گفت و حمد و ثنای ﺧدا را به جا میآورد و کارهايش‬
‫را با نام ﺧدا انجام می داد‪ .‬او ﻓردی دو چهره بود‪ ،‬يک چهره پاک و معصوم و چهره ديگر‬
‫حﻘیر‪ ،‬پست و رذل‪ .‬بهاء او را شناﺧﺘه بود بهاء به عنوان منشی با پوشش کامل برای اقبالی‬
‫کار میکرد و اذعان داشت که نمی ﺧواهد در معرض ديد او قرار گیرد‪ .‬بعد از مدتی به‬
‫شکل عرﻓی با هم ازدواج کردند بهاء می ﺧواست همسراو باشد و ﺧانه ای برايش مﺤیا‬
‫کند و با او ازدواج کند مراقبش باشد و به او ﻓرصﺘی بدهد تا زندگی کثیفش را از نجسی‬
‫و ﻓساد پاک کند‪ .‬ناگهان عیسی اقبالی در معامله ﺧود با بهاء تغییر عﻘیده داد و ﺧواست‬
‫با بهاء تجارت کند‪،‬اما بهاء تصمیم گرﻓت او را ترک کند‪.‬‬

‫‪ .1‬ادرَکَهَا النّسیان ‪ -‬همان – ص‪12۶‬‬

‫‪70‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫از اين مباحث نﺘیجه میگیريم که شخصیت او در طول رمان مﺘغییر است و ثابت نیست‪.‬‬
‫او نﻘش ﺧود را به عنوان يک شخصیت قهرمان آغاز کرد و ﺧصوصیاتش ﺧوب بود‪« .‬او با‬
‫لباسهای دينی و قصبی حرير آراسﺘه شده بود‪»1...‬‬

‫او که بارها ذکر ماشاءاهلل میگفت ناگهان عوض شد و به کاراکﺘر شرور و بدطینت و بدقول‬
‫تبديل شد‪« .‬من را در معرض اﻓراد دروغگو و مﺘملق و چاپلوس و پرهیزگاران ساﺧﺘگی‬
‫قرار میداد‪»2.‬‬

‫کامالً واضح است که درمدت تعاملی که با بهاء داشت‪ ،‬مشخص شد که دوچهره است و‬
‫تالش کرده بود تا با بهاء به تجارت بپردازد و بهاء را به دوسﺘانش بفروشد‪.‬‬

‫اين تصرف‪ ،‬نهايت حﻘارت دينی و بدور از مکارم اﺧالقی و دينیاسالمی است‪ .‬نهايﺘاً به‬
‫همین اندازه اکﺘفا میکنیم که نويسنده در زمینه ارائه و طرح کاراکﺘرهای ﻓرعی بیشﺘر‬
‫پیشرﻓت کرده و صفات مﺘغیری عنوان کرده که همین اوصاف در شخصیتهای اصلی به‬
‫طور ملموسی تاثیرگذار بوده است‪.‬‬

‫ابعاد شخصیتی‬
‫نويسنده رمان‪ ،‬کاراکﺘرها را طبق ابعاد جسمانی‪ ،‬اجﺘماعی‪ ،‬روحی و ﻓکری مطرح میکند‪.‬‬
‫ما ابعاد زيادی در داسﺘانمان می بینیم لذا پژوهشمان را به بعد ﺧارجی و داﺧلی مﺘمرکز‬
‫میکنیم‪.‬‬

‫‪ -1‬ابعاد خارجی (فیزیولوژی)‬

‫شربیط احمد شربیط در کﺘابش با عنوان «تطور البنیۀ الفنیۀ ﻓی قصه الجزائريۀ» میگويد‪:‬‬
‫«داسﺘاننويس از لﺤاظ کوتاه و بلندبودن‪ ،‬الغری و چاقی‪ ،‬رنگپوست و ويژگیهای ﺧاص‬
‫ديگر کاراکﺘر و شخصیّت را ترسیم میکند‪»3.‬‬

‫مالحظه میکنیم که نويسنده برای ما کاراکﺘر قهرمان از ناحیه ﺧارجی توصیف کرده‬
‫است و آن در الفاظ رمان ملموس میشود‪ .‬میگويد‪« :‬در سن شصت سالگی کودک می‬

‫‪ .1‬همان‪ -‬ص‪151‬‬
‫‪ .2‬همان‪ -‬ص‪154‬‬
‫‪ . 3‬شربیط احمد شربیط‪ ،‬تطور البنیه الفنیه ﻓی الﻘصه الجزائريه‪ ،‬اتﺤاد الکﺘاب العرب‪ ،‬ط‪ .1.‬الجزائر‪2018 ،‬م‪ ،‬ص‪35‬‬

‫‪71‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫شود و لباس سیاه نجیب و ظريفی به تن می کند‪ »1.‬و نیز میگويد‪« :‬سرخ آتشین با‬
‫چشمانی سبز رنگ به سبزی تمام چمنهای دنیا و با موهای بلند و عطری همچون رائﺤه‬
‫گلهای بنفشه که يک سرزمین مات و مبهوت او بودند‪»2.‬‬

‫در اينجا میبینیم وصف دقیﻘی از لباس مشکی انجامشده است بهطوریکه به لباس‬
‫شخصیّت و وجود ﺧارجی دادهشده است که داللت بر حزن و اندوه دارد‪ .‬در اين مورد‬
‫آﺧری در مورد چشمان سبزرنگ و قرمزی رنگ پوست و موهای بلندش که بر شانههايش‬
‫ريخﺘه و بوی ﺧوش‪ ،‬وجود ﺧارجی گرﻓﺘه و با اين اوصاف بهاء از ساير بچههای يﺘیمﺧانه‬
‫تمیز دادهشده است‪ .‬اين پاراگراف دو شخصیت اﻓراح الرملی و ﺧانم مدير يﺘیمﺧانه‪ ،‬برايمان‬
‫توصیف ﺧارجی شده و میگويد‪« :‬اﻓراح الرملی همچون ﺧوک که بیرنگ بود و مدير الغر‬
‫يﺘیمﺧانه که همچون پوشال او را تفمالی میکرد و جسم نﺤیفش را سﺘايش میکرد‪،‬‬
‫همچون کالغی که روی جاده قطرهقطره های آب را از داﺧل ريهاش وارد میکرد‪.»3‬‬

‫از اين گزيده داسﺘان مﺘوجه میشويم که راوی چگونه به جسم نﺤیف مدير يﺘیمﺧانه و‬
‫رنگ پوست «الرملی» بُعد داده و به توصیف آنها پرداﺧﺘه است‪ .‬در بخش ديگر رمان‪،‬‬
‫اشاره به اين موضوع دارد که؛ «سلیم با يک چهره درهمشکسﺘه و دو چشم ﻓرورﻓﺘه در‬
‫جمجمه که گويی گردنش لقلق میزد‪.»4‬‬

‫در وصف بهاء زمانی که اطباء از بهبودی بهاء ناامید شدند ﺧاطرنشان میکند؛ «صورت‬
‫بهاء آتروﻓی شده بود و گوشت صورتش آبشده بود به حدی که اسﺘخوانهای گونههايش‬
‫نمايان شده بود و دو چشمش در کاسه و حدقه چشمش ﻓرورﻓﺘه بود و بینیاش‬
‫کوچکشده بود و لبهايش بهشدت نازک شده بود تا حدی که ديگر امیدی به زنده‬
‫ماندنش نبود‪ .»5‬در جای ديگر رمان در وصف بهاء میگويد‪« :‬بهاء دوباره برگشت؛ همچون‬
‫کودکی که با ذهن پاک مﺘولدشده است و هیچ جايی برای ﺧاطره و درد و رنج وجود ندارد‬
‫او آالن يک کودک شصتساله است‪ ،‬يک لباس گلبهی که با شادی و ﻓخر پوشیده بود با‬
‫موهای قرمز کوتاه‪»۶ .‬‬

‫‪ .1‬ادرَکَهَا النّسیان ‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪30‬‬


‫‪ .2‬همان‪ ،‬ص‪22‬‬
‫‪3‬همان‪ ،‬ص‪103‬‬
‫‪4‬همان‪ -‬ص‪13۶‬‬
‫‪5‬همان‪ -‬ص‪315‬‬
‫‪۶‬همان‪ ،‬ص‪340‬‬

‫‪72‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫در اين بعد برای بهاء‪ ،‬بعدازاين که از کما درآمد در رنگ قرمز و کوتاهی موهايش و رنگ‬
‫لباسش توصیفات ويژهای بیانشده است‪.‬‬

‫‪ -2‬ابعاد داخلی (روانشناختی)‬

‫در اين مورد قصهگو به اين مهم دست میيابد‪« :‬به تصويرکشیدن شخصیت ازلﺤاظ‬
‫احساسات و عواطف و گرايشها و جايگاهها و حوادثی که در رابطه با آن ايجاد میشود‪»1.‬‬
‫در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» که داسﺘان عشﻘی پراحساس‪ ،‬غم و اندوه و عشق است‪،‬‬
‫قهرمانهای اصلی و ساير کاراکﺘرهای ديگر را آشنا میکند‪ .‬بهاء را به تصوير میکشاند که‬
‫احساس يأس و ناامیدی دارد‪ .‬نويسنده در اين قسمت در نسیان چهارم اينگونه بیان‬
‫میکند‪:‬‬

‫«ای بیماری ﺧبیث‪ ،‬نگران نباش و در حرفهايم غرق نشو‪ .‬تو نسبت به ﺧودت مغرور‬
‫نیسﺘی و به ﺧاطر اينکه بر من مسﺘولی شدی به من ظلم کردی‪ .‬من اين حرفها را از‬
‫روی عصبانیت به تو نگفﺘم‪ ،‬میدانم تو چﻘدر کشنده و بیرحمی‪ .‬از تو ممنونم زيرا باالﺧره‬
‫دلت به رحم میآيد و سنگینی اين غم را از روح من برمیداری‪ .»2‬از اين مطالب مﺘوجه‬
‫میشويم کاراکﺘر بهاء که اﺧیراً مبﺘالبه سرطان شده کاراکﺘری مﺤزون و غمگین است و‬
‫ﻓﻘط اين بیماری غمخوار و همدم اوست‪ .‬نويسنده در پاراگراف ديگر رمان برای ما حزن و‬
‫اندوهی که ضﺤاک نسبت به بهاء دارد را توصیف میکند و میگويد‪« :‬هنگامیکه باربارا‬
‫صورت ضﺤاک را از پشت شیشه ديد بهﺧوبی میدانست که ضﺤاک مراحل سخﺘی از‬
‫زندگیاش را میگذراند و او اآلن يک عاشق نگران و ناامید نیست‪ ،‬زيرا امیدوار است و‬
‫انﺘظار و ناراحﺘی در وجودش عجین شده و با پناه بردن به ﺧنده و حرف زدن و نوشیدن‬
‫و غذاﺧوردن از غم و ناراحﺘی ﻓرار میکند‪ .»3.‬اين پاراگراف بهﺧوبی برايمان توضیح میدهد‬
‫که ضﺤاک به ﺧاطر عشﻘش چﻘدر ناراحت و غمگین است و سعی دارد حالش را جور‬
‫ديگری نشان دهد و به ﺧاطر ﻓراموشی به گفﺘگو‪ ،‬ﺧنده‪ ،‬غذاﺧوردن و نوشیدنی پناه میبرد‪،‬‬
‫اما احساس عشق و عواطف را ﺧود نويسنده میگويد‪« :‬آن قهرمان ﺧوشقیاﻓه معشوقهاش‬
‫را در قلبش حک کرده و به سمت ﺧانه زيبايش میبرد‪ .‬ﺧورشید در اﻓق دريای ﺧونین‬

‫‪1‬تطور البنیه الفنیه ﻓی الﻘصه الجزائريه‪ ،‬المرجع السابق‪ ،‬ص‪.35‬‬


‫‪2‬ادرَکَهَا النّسیان ‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪59‬‬
‫‪3‬ادرَکَهَا النّسیان ‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪253‬‬

‫‪73‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫ﻓرو میرود و آندورا به رويای سیاه میبرد و به مدت طوالنی غرق در نگاهکردن همديگر‬
‫میشوند‪ .»1.‬در بخش ديگر از نسیان بیستوپنج نويسنده میگويد‪« :‬ما عشق را بر روی‬
‫برفهای نرم و سرد تجربه کرديم‪ .‬آوازه معبد در دوردستها به گوش میرسد؛ و ﻓﻘط آن‬
‫آوازه مونس ماست‪.»2.‬‬

‫در اين بخش ا ز داسﺘان لﺤظاتی که بهاء با عشﻘش«تیم اهلل الجزيری» میگذراند را‬
‫میﺧوانیم ‪ .‬شخصیﺘی که سرشار از سعادت و شادی است و گويی که اصالً مريض و بیمار‬
‫نیست و در سالمت کامل به سر میبرد‪ .‬نسیان بیست و پنجم بیانگر سعادت و ﺧوشبخﺘی‬
‫بهاء است‪ .‬برای اولین بار در زندگیام احساس کردم آزاد و ﺧوشبخت و قوی هسﺘم و ديگر‬
‫‪3‬‬
‫به مرگ ‪ ،‬ﻓﻘر و تنهايی اعﺘﻘادی ندارم و ناگهان دنیای من با جادوگری دگرگونشده است‪.‬‬
‫اينجا شخصیت و قهرمان داسﺘان قوی‪ ،‬پرشور‪ ،‬نﺘرس و شجاع به نظر میرسد و از مرگ‬
‫و بیماری هراسی ندارد و احساس ﺧوشبخﺘی دائمی دارد‪ ،‬درحالیکه زيباترين روزهای‬
‫زندگیاش را با تیم اهلل الجزيری میگذراند‪.‬‬

‫ابعاد اجتماعی‬
‫بعد اجﺘماعی‪ :‬در سبک اجﺘماعی برای شخصیّت‪ ،‬وضعیت طبﻘاتی‪ ،‬نوع آموزش‪ ،‬کار‬
‫وزندگی ﺧانوادگی و مالی‪ ،‬والدين و نژاد‪ ،‬جريانهای سیاسی و هويﺘی دوره رمان اثر دارند‬
‫‪4‬‬
‫و در تکوين شخصیّت مؤثر هسﺘند‪.‬‬

‫مالحظه میکنیم اين بعد در برﺧی از شخصیّتها آشکار میشود‪ .‬ما ﻓﻘط به برﺧی از آن‬
‫موارد در زير اشاره میکنیم‪:‬‬

‫قهرمان «ضﺤاک»‪ :‬بعد اجﺘماعی به نسبت ﺧود قهرمان در موﻓﻘیّتها و شهرت او بهواسطه‬
‫نوشﺘن مﻘالهها‪ ،‬هنر و داسﺘان مشخص میشود‪ .‬اين همان چیزی است که در شهر‬
‫اسکندناﻓیه مشخص میشود‪ .‬نويسنده در نسیان اول اذعان میدارد‪« :‬ضﺤاک سلیم به‬
‫دلیل پژوهش‪ ،‬نويسندگی و قصهنويسی صاحب پول زيادی میشود‪ .‬ﺧانهاش عوض و بزرگ‬

‫‪1‬همان‪ ،‬ص‪58‬‬
‫‪2‬همان‪ ،‬ص‪285‬‬
‫‪3‬همان‪ ،‬ص‪287‬‬
‫‪4‬صباح زيان و ﻓائزه غربی‪ ،‬سمیا ئیه الشخصیه ﻓی روايه« االسود يلیق بک» الحالم مسﺘغانمی‪ ،‬مذکره لنیل شماده‬
‫ماسﺘر‪ ،‬دراسات نﻘديه‪ ،‬جامعه اکلی مﺤند البويره‪2015/2014 ،‬م‪ ،‬ص‪.2۶‬‬

‫‪74‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫و بزرگتر میگردد‪ » 1.‬اين مطالب حاکی از آن است که قهرمان داسﺘان مشکل مادی ندارد‬
‫علیالخصوص بعد از ﻓارغالﺘﺤصیل شدنش از دانشگاه و مشغول شدن به هنر نويسندگی‪.‬‬

‫ن داسﺘان بهاء‪ :‬حدود هجده سال در يﺘیمﺧانه زندگی کرد‪ ،‬بعد از اين که‬
‫قهرمان ز ِ‬
‫ﺧانوادهاش بدون هیچ ناراحﺘی او را در يﺘیمﺧانه رها کردند‪ .‬بهاء از اين لﺤاظ ﺧیلی صدمه‬
‫ديد و از ناحیه مادی بعد از اﺧراجش از يﺘیمﺧانه‪ ،‬ﻓﻘط زمانی که از سوی ثابت السردی و‬
‫تیم اهلل الجزيری حمايت مالی میشد مشکلی نداشت‪ .‬آنها به او ﺧیلی کمک میکردند‪.‬‬
‫او ازلﺤاظ علمی درزمینۀ نويسندگی و تﺤلیل شگفتانگیز بود‪« .‬بهاء تصمیم گرﻓت در‬
‫مورد دو کار ﻓکر کند و کوچکترين توجهی به مسئله ديگری نکند‪ .‬آن دو کار بااهمیّت‬
‫اينها بودند؛ اولی آموزش هنر نويسندگی بود و ديگری کمک اﻓراح الرملی بر موضوع‬
‫آينده ادبیات ﺧارج از يﺘیمﺧانه‪ »2‬بود‪ .‬در اينجا مﺘوجه میشويم بهاء بهشدت در آموزش‬
‫نويسندگی عزمش را جزم کرده و تﻘريباً در اين زمینه موﻓق هم شد‪.‬‬

‫تیم اهلل الجزيری‪ :‬مشهورترين پزشک مﺘخصص در بیماری سرطان بود‪ .‬او بسیار در حرﻓه‬
‫ﺧود ماهر بود‪ .‬در اين بخش از داسﺘان نويسنده کامالً بعد اجﺘماعی او را شرح میدهد‪.‬‬
‫مینويسد‪« :‬تیم اهلل الجزيری تنها پزشک حاذق و مشهور در درمان سرطان نیست بلکه او‬
‫همچون دائرۀالمعارف انسانی‪ ،‬پويا و کهکشان شگفتانگیز بود‪ »3.‬او توده سرطانی را از‬
‫جسم بهاء ﺧارج کرد‪ .‬بزرگمرد گندمگون هنوز به ﻓکر بهاء بود و ﺧواب او را بالباسی‬
‫سفید که با آن دلربا و ﻓريبنده به نظر میرسید میديد‪ .‬تیم اهلل الجزيری ضﺤاک را به ياد‬
‫او میآورد‪ .‬بهاء تصمیم گرﻓت همراه با عالقهمندی تیم اهلل با ضﺤاک زندگی کند‪ .‬بُعد‬
‫اجﺘماعی در اين بخش داسﺘان نمايان میشود‪« ،‬او ﺧودش را چند مذهبی معرﻓی‬
‫میکند»‪ ،‬اما هنگامیکه يک سؤال میپرسد‪ ،‬ابیاتی از اشعار شاعر مﺤیالدين بن عربی‬
‫برايش تداعی میشود‪ .‬قبل از امروز عشق را بد میگفﺘم‪ /‬آﺧر دينم با دين او يکی نبود و‬
‫حاال‪/‬قلبم سراپرده صورتها شده‪ /‬و چراگاه آهوان وحشی شده‪/‬صومعهای برای راهبان‬
‫ترسا شده‪ /‬هم معبد بتپرسﺘان شده و هم کعبه وصال حاجیان‪ /‬قلبم صورتی از الواح‬
‫مﻘدس تورات شده و بازتاب کﺘاب قرآن شده‪/‬مرا به هر سو میکشد‪ .‬دين من عشق شده‪/‬‬
‫مرکب عشق مرا به هر سو میکشاند‪ /‬اين صورتها ايمان و مذهب من شدهاند‪ .»4‬تا آﺧر‬
‫قصیده مﺘوجه میشويم که؛ «تیم اهلل الجزيری» با شاعر همعﻘیده است ﺧدا يکی و عشق‬

‫‪1‬ادرکها النسیان ‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪13‬‬


‫‪ 2‬همان‪ ،‬ص ‪103‬‬
‫‪ 3‬همان‪ ،‬ص ‪280‬‬
‫‪ 4‬ادرکها النسیان‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪281‬‬

‫‪75‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫هم يکی‪ .‬اگرچه دين و مذاهب مخﺘلف است‪ ،‬اما مهم اين است که ايمان با عشق توأم‬
‫باشد؛ اما بُعد اجﺘماعی مربوط به سرگرمیهای «تیم اهلل الجزيری» که او سرگرمیهای‬
‫زيادی داشت و بسیار به موسیﻘی و رقص و آواز عالقهمند بود‪ .‬او تألیفات زيادی دارد و‬
‫بسیار به اجناس ادبی‪ ،‬هنر‪ ،‬شعر‪ ،‬داسﺘانهای قديم و جديد مبادرت میورزيد‪.‬‬
‫عالقهمندیهای او در اين بخش رمان به چشم میﺧورد‪« :‬او به علوم طبیعی و تطبیﻘی‬
‫عالقهمند است‪ .‬عالوه بر آن به موسیﻘی‪ ،‬آواز‪ ،‬رقص‪ ،‬هنر و هنرپیشگی اشﺘیاق دارد»‪ .‬در‬
‫جای ديگر داسﺘان‪ ،‬او تألیفات و مﻘالههای چاپشده زيادی در زمینههای مخﺘلف علوم و‬
‫ادبیات دارد‪ ،‬عالوه بر آن بر صنعت جناس ادبی در سطوح باال ازجمله شعر و رمانهای‬
‫قديم و جديد و معاصر بهنﻘد پرداﺧﺘه است‪ .1‬مالحظه میکنیم دو شخصیت بهاء و تیم اهلل‬
‫الجزيری از جهت مطالعه و نويسندگی و تعهدات باهم در يک راسﺘا هسﺘند‪.‬‬

‫‪ .4‬عموی ضحاک‪:‬‬

‫او شخص بانفوذی است که ضﺤاک را از ﺧیابان جمع کرد درست زمانی که ﺧانم مدير‬
‫يﺘیمﺧانه او را مﺘهم به دزدی کرد و به ﺧیابان انداﺧت و او را از جرمهای مخﺘلف از قبیل‬
‫دزدی‪ ،‬قﺘل و آوارگی و غیره دورکرد و به بزرگکردن او پرداﺧت و کنیه سلیم را برايش‬
‫انﺘخابکرد و اسم ضﺤاک را که يادآور معشوقهاش بود و به او وابسﺘه بود را بر رويش نهاد‪.‬‬
‫طبق مﺘن‪ ،‬عموی ضﺤاک موقعیت اجﺘماعیاش ﺧوب بود‪« ،‬گويی او ﻓرشﺘه با احﺘرامی‬
‫بود که از آسمان نازلشده و دست بزرگ‪ ،‬بخشنده‪ ،‬گرم و پرنعمت که مزيّن به انگشﺘرهای‬
‫طالیِ سفید برلیان و الماسنشان بود را برای او باز کرد‪ .»2‬مالحظه میکنیم عموی ضﺤاک‬
‫مرد ثروتمندی بود و اين موضوع را از انگشﺘرهای طاليی که به دست میکرد مﺘوجه‬
‫شديم و نسبت به قهرمان داسﺘان‪ ،‬دسﺘان گرمش را دراز کرد که ضﺤاک را از نابودشدن‬
‫نجات داد‪.‬‬

‫‪ 1‬همان‪ ،‬ص‪281 -280‬‬


‫‪ 2‬أدرَکَهَا النّسیان ‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪11‬‬

‫‪7۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫اسامی و دلیل انتخاب آن در رمان‬


‫شخصیت از اسامیای که دلیلی بر وظائف اجﺘماعی و يا ايدئولوژی است شکل میگیرد‪.‬‬
‫نام کاراکﺘرها باشخصیت يا طبﻘات اجﺘماعی و ﻓکری منطبق میگردد‪ .‬انﺘخاب نام اهالی‬
‫شهر با اسمهای معین و ﺧاصِ روسﺘايی و شهری را در داﺧل رمان مالحظه میکنیم‪ .‬اغلب‬
‫اسامی اجدادشان است مانند ﺧیره‪ ،‬زينب‪ ،‬ﻓاطمه و عالوه بر آن اسامی نامهای تاريخی‬
‫معروف مثل عبداهلل‪ ،‬مﺤمد‪ ،‬عايشه‪ ،‬ابوبکر صديق و ‪ . ...‬عالوه بر آن اسم جنسیت اﻓراد‬
‫مذکر و مؤنث مشخص میشود‪ .‬از طرﻓی اسم مشخصکننده مواطن بودن از قبیل عربی‬
‫و يا غیرعربی و موارد ديگر را هم مشخص میکند‪ .‬راوی سعی میکند نامهايی را انﺘخاب‬
‫کند که نشانگر شخصیﺘی مﺤکم است؛ زيرا ﺧیلی تأثیرگذار است و نﻘش هوشمندانه‬
‫داشﺘه و برای شخصیت تأثیرگذار است و اين دو باهم ارتباط دارند و در طول داسﺘان‬
‫وظايف‪ ،‬ﻓهم‪ ،‬شعور و نﻘش شخصیت مشخص میشود‪ .‬به همین منظور ما به شرح و‬
‫تﺤلیل برﺧی از اسامی مهم و شخصیتهای موجود در رمان« أدرَکَهَا النّسیان» میپردازيم‪:‬‬

‫معنی اسم بهاء‪:‬‬

‫نام بهاء‪ ،‬اسم علم شناﺧﺘهشده است که عربی و اسمی است که هم برای مذکر و هم‬
‫مؤنث به کار میرود و به معنی حسن و زيبايی است و بیشﺘر برای جنس مذکر به کار‬
‫میرود‪ .‬برﺧی اسم بهاء را به بهايیت نسبت میدهند که بهايیت از دينهای يهود است‪.‬‬
‫بهاء از اسامی است که ممکن است مرکب ادا شود و با کلمه دين ترکیب شود ازجمله‬
‫بهاءالدين که يکی از اسمهای مرکب زيبا است‪1.‬از برﺧی شاﺧصههای ويژه اين اسم مﺘوجه‬
‫میشويم که اسم در ﺧواندن و آشنايی برای هر آنچه جديد است مهم است‪ .‬عالوه بر آن‬
‫اسم با درصد هوش و تواضع و عشق مردم در ارتباط است و با آرزو‪ ،‬سعی و تالش مدام‬
‫به جهت رسیدن به آرزوها بارز میشود‪ 2 .‬در رمان«أدرَکَهَا النّسیان» مﺘوجه میشويم‬
‫نويسنده اين اسم را برای شخصیت و کاراکﺘر زن قهرمان داسﺘان انﺘخاب کرده و کل معانی‬
‫بر اسم موجود در شخصیت قهرمان داسﺘان داللت دارد‪ .‬هنگامیکه راوی اين اسم را‬
‫انﺘخاب میکند حاکی از اين است که او دارای صفت زيبايی و پاکی است‪ .‬اين چند ﺧط‬
‫از داسﺘان گواه اين موضوع است که میگويد‪« :‬زيبای گلگون و موهای بلند و نرم و پوست‬
‫قرمز و چشمان سبز‪ »3‬در اين مﺘن به صفات به ﺧاطر زيبايی امﺘیاز میدهد‪ .‬در اين قسمت‬

‫‪1‬معلومه ثﻘاﻓیه‪ ،‬معنی اسم بهاء‪ ،‬موقع الکﺘرونی اطلع علیه يوم ‪ 2020/5/29‬علی الساعه ‪12:29‬‬
‫‪2‬معنی اسم بهاء‪ ،‬موقع الکﺘرونی سابق‪www. Thagfya.com/ meaning-name- bahaa/‬‬
‫‪3‬أدرَکَهَا النّسیان ‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪1۶‬‬

‫‪77‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫از نسیان پانزدهم ايمان‪ ،‬شرف‪ ،‬عفت و پاکی واکاوی میشود و نويسنده مینويسد‪:‬‬
‫«بعدازاين که آشکارا همسر حاجی شوم هر چیزی که بخواهم اعم از ﺧانه و پول ديگر‬
‫برای به دست آوردنش رنج نمیکشم‪ .‬علیالخصوص اگر از او ﻓرزندی هم داشﺘه باشم‪ .‬با‬
‫او به ﺧوشبخﺘی میرسم؛ اما او تالش میکند که ﻓﻘط صیغه هم باشیم‪»1.‬‬

‫اين بخش از داسﺘان بر پاکی و عفت بهاء داللت دارد و درحالیکه زنی پاک و بااﺧالق‬
‫است‪ ،‬نمیﺧواهد زنی بدکاره و بد آوازه باشد‪ .‬او زنی زيبا است هرچند که زمانه به او‬
‫ﺧیانت کرده و زندگی به ﺧاطر يک تیکه لﻘمه نان‪ ،‬برايش تنگشده بود‪.‬‬

‫معنی اسم ضحاک‪:‬‬

‫اين نام از صیغه مبالغه «ضﺤک»‪ ،‬يعنی ﺧنديدن گرﻓﺘهشده است و گزينش نويسنده از‬
‫اين اسم ﻓﻘط انﺘخاب و معیار اسمگذاری نیست بلکه نويسنده مﺘناسب باشخصیت کاراکﺘر‪،‬‬
‫اسم انﺘخاب کرده است‪ .‬ضﺤاک بهتناسب رابطهای که با بهاء داشﺘه‪ ،‬تنها ﻓردی است که‬
‫توانسﺘه او را از درد‪ ،‬حزن و اندوه برهاند‪ .‬هر وقت احساس میکرد که بهاء غمگین است‬
‫کاری میکرد که او را شاد کند و غم و اندوه او را از بین میبرد و او را آرام میکردو موهای‬
‫قرمزش را نوازش میکرد و بدين ترتیب بهاء همهچیز را ﻓراموش میکند و احساس‬
‫ﺧوشبخﺘی و شادی میکند اين مﺘن از رمان گواه اين موضوع است‪« .‬با اسم جديد ضﺤاک‬
‫که بهاء برای او انﺘخاب کرده است‪ .»2‬نام ضﺤاک يادآور شادی و لبخند است؛ زيرا صیغه‬
‫مبالغه از ضﺤک است؛ و باعث میشود که روح بهاء از ته دل بخندد‪.‬‬

‫معنی اسم هدی‪:‬‬

‫هدی اسم مؤنث عربی است و در زبان عربی ﻓصیح‪ ،‬به معنی هدايت و ارشاد و به معنی‬
‫راه درست و مسیر ﺧیر و برعکس گمراهی است‪ .‬از بین مهمترين توصیف‪ ،‬اين کاراکﺘر‬
‫سعی میکند دائماً زندگیاش ﺧوب باشد‪ .‬او دﺧﺘر مهربان و دلپاک است که به همه‬
‫کمک میکند‪ 3.‬با ﺧواندن مﺘن رمان مﺘوجه میشويم که هدی يکی از بهﺘرين دوسﺘان‬
‫بهاء در يﺘیمﺧانه است‪ .‬هدی به علت اشﺘباه بزرگی که انجام داده بود وارد يﺘیمﺧانه شد‪.‬‬
‫تنها گناهش اين بود که از طرف يکی از عموهايش مورد سوءاسﺘفاده قرارگرﻓﺘه بود‪ .‬وقﺘی‬

‫‪1‬همان‪،‬ص‪19‬‬
‫‪2‬همان‪ ،‬ص‪19‬‬
‫‪ 3‬موقع الکﺘرونی‪ ،‬معنی نام هدی و اسرار شخصیﺘها‪ ،‬اطلع علیهیوم‪ 2020/5/30‬م‪ ،‬علی ساعه ‪14:28‬‬
‫‪www. Akhbarak.net/blog‬‬

‫‪78‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ﺧانوادهاش مﺘوجه شدند آنها را به پلیس تﺤويل دادند و عمو به زندان اﻓﺘاد و او وارد‬
‫يﺘیمﺧانه شد‪ .‬او يکی از نزديکترين دوسﺘان بهاء بود و مدام بهاء را راهنمايی میکرد و‬
‫به او نصیﺤت میکرد که از «اﻓراح الرملی» معلم زبان عربی ﻓاصله بگیرد؛ زيرا او معلم‬
‫ﻓاسدی بود و از بچههای يﺘیم سوءاسﺘفاده میکرد‪ .‬ولی هدی تسلیم او نشده بود و به‬
‫حرﻓش گوش نداده بود و واضح است وقﺘیکه از يﺘیمﺧانه اﺧراج شد اراده کرد راه مسﺘﻘیم‬
‫و راه هدايت را پیش ببرد تا اينکه با مرد درسﺘکاری روبرو شد و با او ازدواج کرد و بهدوراز‬
‫ﺧاطرات بد يﺘیمﺧانه زندگی جديدی را آغاز کرد‪ .‬نويسنده در اين ﺧصوص مینويسد‪« :‬از‬
‫دوسﺘش هدی ﺧواست که با آنها همراه شود و به شهر اسکندناﻓیه بیايد ولی او نپذيرﻓت‬
‫زيرا زندگی ﺧاص و ويژهای در انﺘظارش بود‪ .‬شهری که همسر و ﻓرزندان و نوههايش‬
‫منﺘظرش بودند‪ .»1.‬مشخص است که هدی زندگی سالمی را انﺘخاب کرده است‪.‬‬

‫معنی اسم تیم اهلل الجزیری‪:‬‬

‫نام او اصل عربی است و از «حب تیم» گرﻓﺘه شده است‪ ،‬گفﺘه میشود ﻓالنی مﺘیم به‬
‫ﻓالن است‪ ،‬يعنی آن شخص شديداً شخص ديگر را دوست دارد و در عشﻘش ذوبشده‬
‫‪2‬‬
‫است‪.‬‬

‫اين معنی در اين بخش از داسﺘان که نويسنده نوشﺘه مشخص میشود؛ «تیم اهلل الجزيری‬
‫ﻓکر میکرد من در برابر سرطان طاقت نمیآورم‪ ،‬زيرا پزشک حاذق و مﺤﺘاطی بود و مردی‬
‫عاشق و حساس‪ ،‬زاهد و صالح بود‪ .‬اگر اولین دلیلم را از دست بدهم ﺧواهم مرد و ديگر‬
‫اينکه آن مﻘاومت همان زندگی و عشق است و به همین ﺧاطر من را عاشق ﺧودش کرد‬
‫تا حدی که سرطان و درد را از ياد بردم‪ »3.‬مالحظه میکنیم اسم بیانکننده و کاملکننده‬
‫جمیع معانی برای عشق و دوست داشﺘن زياد زن قهرمان از سوی تیم اهلل الجزيری است‪.‬‬
‫نويسنده در اين رمان موظف بود تا از او بهعنوان مرد شريف و بااﺧالق ياد کند‪ .‬شغل‬
‫شريف او حرﻓه پزشکی و «تیم» به کارش عشق میورزيد؛ و در اين زمینه مراعات حال او‬
‫را میکرد‪ .‬زمانی که بهاء زيباترين روزهای زندگیاش را میگذراند و چیزی به آﺧر عمرش‬
‫باقی نمانده بود‪ .‬ممکن است که پدر و مادر نام پسرانشان را تیم اهلل بگذارند و معنیاش‬
‫عاشق ﺧدا‪ ،‬بنده ﺧدا و دوسﺘدار ﺧدا باشد و گفﺘهشده در اين معنی اسم «تیم» به معنی‬

‫‪1‬ادرکها النسیان‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪37‬‬


‫‪ 2‬معنی اسم تیم و صفاته‪ ،‬معلومه ثﻘاﻓیه‪ ،‬اطلع علیه يوم‪ 2020//5/31 :‬م علی الساعه ‪13:38‬‬
‫‪www.thaqfya.com/tims-name- means‬‬
‫‪3‬ادرکها النسیان‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪283‬‬

‫‪79‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫ﻓردی عابد يا شخص ﻓروتن است و به اين معنی که ترجیح میدهند نام نوزاد تیم اهلل‬
‫باشد تا همچون معنی اسم‪ ،‬عابد ﺧدا و ﻓروتن در برابر ﺧداوند باشد‪ .‬مﺘوجه میشويم‪،‬‬
‫«تیم» در زندگیاش ﻓرد موﻓﻘی است‪ .‬او ﺧودش را بهعنوان اﻓسر و نماينده و وکیل موﻓق‬
‫و مشهور و طبیب میداند‪ 1.‬مالحظه میکنیم شخصیت داسﺘانی تیم اهلل الجزيری در تمام‬
‫زمینهها موﻓق است‪ .‬عالوه بر اين او انسانی است که به علم و دانش عالقه دارد و در اين‬
‫زمینه شور و اشﺘیاق دارد‪.‬‬

‫معنی اسم ثابت السردی‪:‬‬

‫از میان مطالبی که در نسیان چهاردهم در مورد ثابت السردی برﺧوردم معنی مخﺘصری‬
‫برای اين نام ياﻓﺘم‪ .‬ثابت به معنی انسان ثابتقدم است‪ .‬او علیرغم تﺤمل درد و رنجی که‬
‫در رابطه با اتفاقهايی که برايش اﻓﺘاده و مدتی در بیمارسﺘان بسﺘریشده بود ثابتقدم‬
‫است‪ .‬او به مالقات دوسﺘان مريضش میرﻓت و از حال آنها باﺧبر میشد‪ .‬انسان سادهای‬
‫بود و کمک کردن به ديگران را دوست میداشت‪ .‬او در برابر وطنش ثابتقدم بود همانطور‬
‫که در داسﺘان آمده و در روزنامه و مجالت هم به اين قضیه اشارهشده است‪ .‬بااينکه بهاء‬
‫را دوست داشت اما نمیتوانست ديدگاهش را در برابر قانون شهرش عوض کند‪ .‬بنابراين‬
‫مﺘوجه میشويم معنی اين اسم در زمان ﺧود بهمنزله صفت ثابت و منظم است‪ .‬از مهمترين‬
‫صفتهای اين اسم عشق به مردم و کمک کردن به آنهاست‪ .‬اين صفت برای قلب بزرگ‪،‬‬
‫پاک و ﺧالی از عﻘده و کینه است‪ .‬اين ويژگی را در اين قسمت از رمان از قول نويسنده‬
‫واکاوی مینمايیم‪« :‬ثابت قلب بزرگی دارد‪ ،‬عشق و نفرتش را بهﺧوبی مديريت و اعمال‬
‫میکند‪ .‬ثابت صاحب درک ‪ ،‬شعور ‪ ،‬عﻘل ‪ ،‬ﺧالقیت و ابﺘکار است‪ .‬بهﺧوبی با هر قضیه و‬
‫موضوعی میتواند تعامل کند‪ »2.‬ﻓﻘط بهاء او را «سردی» صدا میزند‪ .‬لذا مﺘوجه میشويم‬
‫زمانی که سناء ال شعالن به نوشﺘن اين رمان اقدام نموده نام قهرمانان داسﺘان را اتفاقی‬
‫انﺘخاب نکرده است‪ .‬بلکه عمداً و از روی حساب‪ ،‬نام قهرمانان را برگزيده؛ او اسامی‬
‫کاراکﺘرها را مﺘناسب باشخصیّت و جايگاه آنها انﺘخاب نموده است و هدف اين بوده که‬
‫ﺧواننده رمان را بخواند و در ماورای مطالب به مﻘصود داسﺘان ابداعی دست يابد‪.‬‬

‫ثانیاً‪ :‬رويداد داسﺘان«آمنه يوسف» در کﺘاب ﺧود با عنوان«تﻘنیه السرد بین نظريه و‬
‫الﺘطبیق» میگويد‪« :‬وقايع‪ ،‬اصلیترين مهره داسﺘان بهحساب میآيند و نشاندهنده مﺘون‬

‫‪ 1‬معنی اسم تیم و صفاته‪ ،‬معاومه ثﻘاﻓیه‪ ،‬الموقع السابق‬


‫‪2‬ادرکها النسیان‪ ،‬همان‪ ،‬ص‪142‬‬

‫‪80‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫اصلی برای کلیگويی عناصر ﻓنی ازجمله زمان‪ ،‬مکان‪ ،‬کاراکﺘرها‪ ،‬زبان و رويدادهای‬
‫‪1‬‬
‫داسﺘانی است‪ .‬اين موارد ﻓﻘط به رويدادهای روزمره زندگی ﺧالصه نمیشود‪.‬‬

‫در اين صورت رويدادها و اتفاقها موضوعهايی هسﺘند که حول مﺤور قصه دور میزنند‬
‫و عنصر اصلی بهحساب میآيند‪ .‬قصهگو از اتفاقهای زندگی دور و اطراف ﺧود الهام‬
‫میگیرد و سعی میکند به واقعیت نزديک شود‪ ،‬به همین منظور مجبور است که از‬
‫اتفاقهای روزمره الهام بگیرد و جزئیات را مطرح نمايد و هماهنگ با آن اتفاقهاست‪ .‬لذا‬
‫بازمان داسﺘان را شروع و قصه را به پايان میرساند‪ 2.‬مهمترين عنصری که بايد در اتفاق‬
‫و رويدادهای قصه بیشﺘر باشد عنصر هیجان است‪ 3 .‬زمانی که حوادث داسﺘان کامل‬
‫میشود بايد معنی و مفهوم نیز کامل باشد و گرنه ناقص به نظر میرسد‪ .‬شیوههای ﻓنی‬
‫در جهت ايجاد رويداد قصه و ابراز غرض وجود دارد که مهمترين موارد را ﺧالصهوار بازگو‬
‫میکنیم‪:‬‬

‫راه ایجاد رویداد داستانی‬


‫داسﺘان بر پايه رويدادهای رمان اسﺘوار است‪ .‬رويدادها يا سنﺘی و يا جديد و بهروز شده‬
‫و يا سبک بازﺧورد و سبک برگشت به عﻘب؛ هنری و ﻓنی است‪.‬‬

‫الف‪ :‬روش سنﺘی‪ :‬يکی از قديمیترين روشها روش سنﺘی است و منطق در آن وجود‬
‫دارد‪.‬‬

‫ب‪ :‬روش جديد‪ :‬راوی در اين روش احساس میکند میتواند داسﺘان ﺧود را از لﺤظههای‬
‫بﺤرانی شروع کند‪ .‬برﺧی آن را به نام «عﻘده»‪ ،‬پیچیدگی و سردرگمی تعبیر کردند؛ زيرا‬
‫راوی به عﻘب برمیگردد و بهمرور حوادث گذشﺘه میپردازد و بعد قصه را آغاز میکند‪ .‬ما‬
‫از برﺧی از هنرها‪ ،‬ﻓنها و مﺘدها ازجمله جريان احساسها‪ ،‬درد و دل‪ ،‬رازو نیازها و مرور‬
‫ﺧاطرات کمک میگیريم‪.‬‬

‫ج‪ :‬سبک شیوه بازگشت‪ :‬در اين روش نويسنده‪ ،‬رويداد و اتفاقها را واکاوی میکند؛ آنگاه‬
‫به گذشﺘه برمیگردد تا قصه کامالً روايت شود‪ .‬اين روش قبل از انﺘﻘال به ادبیات قصه‬

‫‪1‬تﻘنیه السرد بین النظريه و الﺘطبیق‪ ،‬مرجع سابق‪ ،‬ص‪3‬‬


‫‪2‬تطور البنیه الفنیه ﻓی الﻘصه الجزائريه‪ ،‬المرجع السابق‪ ،‬ص‪22‬‬
‫‪3‬ربیع ه سرايش‪ ،‬بنیه الﺤدث و الشخصیات ﻓی روايه‪« ،‬اعﺘراﻓات اسکرام» لعز الدين میهوبی‪ ،‬مذکره لنیل شهاده‬
‫الماسﺘر‪ ،‬تخصص ادب جزائری‪ ،‬جامعه مﺤمد بوضیاف‪ ،‬المسیله‪2015/2014،‬م‪،‬ص‪21‬‬

‫‪81‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫درزمینههای تفسیری همچون سینما بهکاربرده میشد و امروزه بیشﺘر در روايتهای‬


‫پلیسی کاربرد دارد‪ 1.‬مالحظه میکنیم رمان«أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن ساﺧﺘارش‬
‫روشی معاصر و جديد است‪ .‬رمان از نسیان اول با عنوان«ضﺤاک سلیم» شروع میشود‪.‬‬
‫در اين نسیان راوی حکايت ضﺤاک را بعد از گذشت ‪ ۶7‬سال بیان میکند و میگويد‪:‬‬
‫«‪ ۶7‬سال از زندگی که جوانی‪ ،‬شادابی و نشاطش گرﻓﺘهشده بود‪ .»2‬ما را به عﻘب میبرد‬
‫و جو يﺘیمﺧانه و لﺤظههای عاشﻘانه که با بهاء گذرانده و لﺤظه اﺧراجش از يﺘیمﺧانه و‬
‫تهمتهای ناروا و دروغین از سوی ﺧانم مدير يﺘیمﺧانه را به تصوير میکشد و داسﺘان‬
‫آوارگی و زندگی کردن در کوچه و ﺧیابان و عذابی که بهواسطه آن مﺘﺤمل شده را بازگو‬
‫میکند‪ ،‬سپس داسﺘان عمو و ﻓرزندﺧواندگی و تﺤصیل در دانشگاه را برايمان تعريف‬
‫میکند و ما را در آن حال و هوا قرار میدهد‪ .‬او سپس ﻓارغالﺘﺤصیل میشود و در زمینه‬
‫ادبیات تطبیﻘی و میراث ملی موﻓق به کسب دکﺘرا میشود؛ و به ﺧاطر نشر اوّلین رمانش‬
‫به شهرتی بزرگ میرسد‪ .‬سپس به عﻘب برمیگردد و دوران کودکیاش را يادآوری میکند‬
‫و اينکه چﻘدر آرزو داشﺘه تا با عشﻘش از يﺘیمﺧانه ﻓرار کند‪ .‬در نسیان دوم با عنوان‬
‫«قرمز مﺤسور کننده و دلربا» به آﺧر داسﺘان برمیگردد که بهاء را در مرکز پزشکی پیدا‬
‫میکند و میگويد‪ :‬چﻘدر اين ديدار برايش سخت بوده است‪ .‬در اين قسمت رمان میگويد‪:‬‬
‫«چیزهای مﺘعددی از ذهن ضﺤاک ﺧطور میکند آن زمان که میﺧواست بهاء را در آن‬
‫مرکز درمانی مالقات کند‪ »3.‬قصه کامل میشود تا آنجا که بهاء را به ﺧانهای که در شهر‬
‫اسکندناﻓیه ﺧريده بود برد‪ .‬در نسیان سوم «المرض»‪ ،‬راوی ما را به عﻘب برمیگرداند و‬
‫لﺤظه بیماری بهاء و مﻘاومت او در برابر اين بیماری را عنوان میکند و در همین نسیان‬
‫از رسیدن به ضﺤاک میگويد‪ .‬در نسیان سوم با عنوان «بیت علی النهر» ﺧانهای بر روی‬
‫رودﺧانه از زندگی واقعی حکايت میکند‪ .‬زمانی که قهرمان داسﺘان ضﺤاک با بهاء در ﺧانه‬
‫چوبی ضﺤاک زندگی میکنند‪« .‬بهاء وارد ﺧانه ضﺤاک شد درحالیکه ضﺤاک او را بغل‬
‫کرده بود و بهاء دسﺘش را دور گردن او انداﺧﺘه بود همچون شوالیهها و شاهزادگان که‬
‫معشوقه ﺧودشان را به داﺧل اتاقشان میبرند‪ .»4‬بهاء تﺤت مراقبت ضﺤاک و پزشکان بود‪.‬‬
‫ضﺤاک از چگونگی زندگیاش با بهاء بعدازاين که او را پیداکرده بود حکايت میکند و‬
‫اينکه ت صمیم گرﻓﺘه بود داسﺘان ﺧودشان را بنويسد و بانام بهاء شروع کند‪ .‬در نسیان‬

‫‪ 1‬بنیه الﺤدث و الشخصیات ﻓی روايه‪« ،‬اعﺘراﻓات اسکرام» لعز الدين میهوبی‪،‬المرجع السابق‪ ،‬ص‪ 22‬و ‪23‬‬
‫‪2‬ادرکها النسیان‪ ،‬المصدر السابق‪ ،‬ص‪9‬‬
‫‪ 3‬المصدر نفسه‪ ،‬ص‪27‬‬
‫‪ 4‬ادرکها النسیان‪،‬المصدر السابق‪ ،‬ص‪.42‬‬

‫‪82‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫دهم با عنوان «اﻓراح الرملی» راوی به عﻘب برمیگردد‪ 1‬و زمان طفولیت بهاء را به تصوير‬
‫میکشاند‪ .‬زمانی که بهاء قصّه غمگینی با معلمش «اﻓراح الرملی» داشﺘه است؛ کسی که‬
‫شرف او را از بین میبرد و هنگامیکه صدايش را میشنید حس ناﺧوشايندی برايش به‬
‫وجود میآورد‪ .‬اينچنین رمان بین گذشﺘه و حال پیش میرود و رؤياهايی که دو عاشق‬
‫باهم در رابطه با آينده داشﺘند دنبال میشود‪ .‬روايت قصّه به شیوه معاصر و جديد با اين‬
‫روش اسﺘوار است تا ﺧوانن ده تشويق شود و تالش کند و بیشﺘر به ذهنش ﻓشار بیاورد و‬
‫ازآنچه در آينده برايش اتفاق ﺧواهد اﻓﺘاد را‪ ،‬ﺧواننده پیشبینی میکند‪.‬‬

‫انواع رویدادهای داستانی‬


‫اتفاقها در رمان به دودسﺘه اصلی و ﻓرعی تﻘسیم میشوند‪ ،‬از رمان «أدرَکَهَا النّسیان»‬
‫ﻓﻘط ما برﺧی از اتفاقهای اصلی و مهم را نﻘل میکنیم‪ .‬عالوه بر اين اتفاقهای ﻓرعی‬
‫درزمینۀ توسعه و پیشرﻓت از اتفاقهای اصلی کمک گرﻓﺘه میشود‪.‬‬

‫الف‪ -‬اتفاقهای اصلی داستان‬

‫اﺧراج قهرمان مرد داسﺘان‪ ،‬ضﺤاک سلیم از يﺘیمﺧانه و انداﺧﺘن او در ﺧیابان با سگ و‬


‫گربهها‪ ،‬و اتهام به سرقت از سوی ﺧانم مدير يﺘیمﺧانه به علت همکاری نکردن باﺧانم‬
‫مدير و اينکه ضﺤاک اگر زندان میرﻓت بهﺘر از اين بود که تسلیم کارها و اوامر مدير‬
‫شود‪ .‬ﻓرزندﺧواندگی ضﺤاک از سوی عمويش و تربیت کردن او به نﺤو احسن و اينکه‬
‫مسئله زندگیاش را کامالً تغییر داد‪ ،‬همه و همه زيرمجموعه داسﺘان به حساب میآيد‪.‬‬
‫مالحظه میکنیم اين رويدادها‪ ،‬زندگی مرد قهرمان داسﺘان را تغییر داده است‪ .‬نويسنده‬
‫در اين بخش بیشﺘر توضیح میدهد و میگويد‪« :‬هنگامیکه ضﺤاک از يﺘیمﺧانه به کوچه‬
‫و ﺧیابان رانده شد و بیدﻓاع بود‪ ،‬زمانی که عموی مهربانش او را به ﻓرزندﺧواندگی قبول‬
‫کرد‪ ...‬و هنگامیکه موﻓق شد و به شهرت رسید و کﺘاب و داسﺘانش چاپ شد‪ .»2‬لﺤظه‬
‫ديدار ضﺤاک با معشوقهاش بعد از سالها دوری در مرکز پزشکی درمانی‪ ،‬مکانی که اصالً‬
‫ﻓکرش را نمیکردند آنجا همديگررا مالقات کنند‪.‬از مهمترين اتفاقها در داسﺘان لﺤظههای‬

‫‪1‬المصدر نفسه‪ ،‬ص‪98‬‬

‫‪1 2‬ادرکها النسیان‪ ،‬المصدر السابق‪،‬ص ‪20‬‬


‫‪83‬‬
‫نگاهی به زندگینامه و آثار دکتر سناء الشعالن‬

‫ﺧوشی‪ ،‬ﺧوشبخﺘی و شادی است که قهرمان مرد داسﺘان داشﺘه است‪ .‬گاهی اوقات به‬
‫نظر قهرمان داسﺘان در رﺧدادها گويی زمان مﺘوقف میشود و حس میکند قلبش‬
‫ازکاراﻓﺘاده و کار نمیکند‪ ،‬دوباره ضربان قلبش باال میرود‪ .‬معشوقهاش برای او حکم روح‪،‬‬
‫جان و عشق را دارد‪ .‬اين موضوع در اين بخش از رمان بیشﺘر مشخص میشود‪ .‬نويسنده‬
‫مینويسد‪« :‬چشمان ضﺤاک دروغ نمیگويد»‪ ،‬در جای ديگر میگويد‪« :‬روبروی بهاء ايسﺘاد‬
‫و پرسﺘار لبش را گزيد و قلب ضﺤاک به ﺧاطر شدت شیفﺘگی و دلدادگی گويی میﺧواهد‬
‫از سینه بیرون بپرد‪.»1.‬‬

‫نويسنده در بخش ديگری از داسﺘان مینويسد‪« :‬بهاء صدای جنگل را میشنود که گويی‬
‫طنینانداز يکصدای واحد است و با ﺧوشﺤالی ندای يک زن قویهیکل را سر میداد‪ .‬آيا‬
‫تو هسﺘی؟ تو ضﺤاک سلیم هسﺘی؟ امکان ندارد تو را ﻓراموش کنم! من عاشﻘت هسﺘم‪.‬‬
‫بله او ﺧودش است‪»2.‬‬

‫‪-1‬لﺤظه به هوش آمدن بهاء‪ ،‬بعدازاين که پزشکان ﻓکر میکردند اگر دسﺘگاه تنفس‬
‫مصنوعی را از او جدا کنند او میمیرد؛ اما ﺧداوند باقدرت اليﺘناهی او را برگرداند‪ .‬در اين‬
‫بخش از رمان میﺧوانیم«آن لﺤظه بهيادماندنی بود که بهاء وقﺘیکه به بدنش دسﺘگاه‬
‫وصل بود و بعد از آنکه به هوش آمد به ضﺤاک نگاه کرد و با شادی و لبخند همچون‬
‫کودک بیگناهی که چشمش را بروی مادرش باز میکند به ضﺤاک میگويد‪ :‬تو ضﺤاک‬
‫هسﺘی‪ ،‬من تو را میشناسم‪ » 3 .‬اين اتفاق چیزی شبیه به معجزه بود و کامالً لﺤظه‬
‫رمانﺘیکی است و بهﺘرين اتفاق رمان بهحساب میآيد‪.‬‬

‫ب‪ -‬اتفاقهای فرعی در داستان‬

‫‪-1‬لﺤظه مالقات بهاء با سلیم در بیمارسﺘانی که او درمان میشد و بیماری که در‬


‫بیمارسﺘان بود سرنوشت من را ناﺧواسﺘه به سلیم داد‪ .‬شماره اتاق ‪ 48‬کسی بسﺘری بود‪.4‬‬
‫اين رويداد مهم منجر بهاتفاق اصلی و مالقات بهاء با ثابت السردی شد‪ .‬يکی از جايگاههای‬

‫‪1‬المصدر نفسه‪ ،‬ص‪29‬‬


‫‪2‬المصدر نفسه‪ ،‬ص‪31‬‬
‫‪3‬ادرکها النسیان‪ ،‬المصدر السابق‪،‬ص ‪341‬‬
‫‪ 4‬المصدر نفسه‪ ،‬ص‪135‬‬

‫‪84‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫زندگیاش مردانی بودند که بذر ﺧوشبخﺘی و شادی را در زندگیاش کاشﺘند اما قضا و‬
‫قدر در جريان دﻓاع از وطنش او را از بهاء گرﻓت‪.‬‬

‫‪-2‬پزشکان بعدازاين که مطمئن شدند در مرکز درمانی هرگز امیدی برای حیات بهاء‬
‫نیست و مرگ هرلﺤظه او را درمینوردد بهاء به ﺧانه ضﺤاک منﺘﻘل شد‪ .‬اين اتفاق باعث‬
‫شد ضﺤاک بیشﺘرين روزهای زندگیاش را با رﻓیﻘش بگذراند و اين اتفاق باعث شد حال‬
‫بهاء تغییر کند‪ .‬در نسیان سیزدهم بانام «المسﺘشفی» بیمارسﺘان آمده‪« :‬پزشکان مواﻓﻘت‬
‫کردند که او به ﺧانه ضﺤاک منﺘﻘل میشود؛ زيرا آنها معﺘﻘد بودند بهاء چه در ﺧانه باشد‬
‫و چه در بیمارسﺘان ديگر امیدی به ادامه حیات او نیست‪ »1.‬در ﻓواصل اين ﻓصل ما به‬
‫بررسی شخصیت پرداﺧﺘیم و مالحظه کرديم که کاراکﺘرهای ﻓرعی در انفعال اتفاق در‬
‫کاراکﺘرهای اصلی نﻘش بسزايی دارند‪ .‬همچنین ما اسامی موجود در رمان را بررسی کرديم‬
‫و سعی کرديم معانی اين اسامی را عنوان کنیم و اينکه هدف نويسنده از انﺘخاب آنها‬
‫چه بوده است ‪ .‬عالوه بر اين موارد ابعاد شخصیﺘی موجود در رمان و رويدادهای موجود‬
‫بررسی شد‪ .‬اين موارد دلیلی بر پیشرﻓت و توسعه شخصیتها و مرور آن در اماکن مخﺘلف‬
‫بوده است‪.‬‬

‫‪1‬المصدر نفسه‪ ،‬ص‪134‬‬

‫‪85‬‬
‫فصل اول ‪-‬بخش دوم‬

‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر‬


‫سناء الشعالن‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫داستان «أدرَکَهَا النّسیان» حماسۀ مردمی‪ ،‬وطنها‪ ،‬گوشهنشینی و انزوا‪،‬‬


‫تخریب و ویرانی‬
‫د‪ .‬عطااهلل الحجایا‬

‫در نگاه اول ﺧواندن رمان ما را با زنی روبرو ﺧواهد کرد که در طول هفﺘاد سال زندگی‬
‫ﺧود همواره هدف درد و رنج و مﺤنت و آسیب های ﻓراوان قرار گرﻓﺘه است و به دلیل‬
‫ﻓراموشی از واقعیت ﻓرار میکند ‪ .‬نخسﺘین رويارويی ﺧواننده با رمان او را به اين نﺘیجه‬
‫می رساند که‪ ،‬هدف اين رمان ﻓرار از زندگی به دلیل درد‪ ،‬رنج‪ ،‬شکست و ناکامی است و‬
‫رضايت بهدستآمده حاصل از ﻓراموشی است که اينها همه برداشتهايی گذرا و سطﺤی‬
‫است که از مﺤیط ﺧارج از رمان برداشت شده است نه داﺧل رمان‪ .‬جرم و جنايﺘی که در‬
‫رمان مشاهده میکنیم‪ ،‬بیانگر جنايی بودن رمان است که نابودی جهان عرب و سﻘوط‬
‫تمدن را به تصوير کشیده است‪ .‬در رمان«أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘان ملتها‪ ،‬وطنها‪ ،‬انزوا‬
‫و گوشهنشینیها بیان میشود که امّت عربی اسالمی‪ ،‬هنوز هم با اين مشکالت روبهرو‬
‫هسﺘند‪ .‬در حﻘیﻘت سناء الشعالن به تصوير کشیدن تاريخ عرب که داسﺘان حماسی است‬
‫و ظلم و سﺘم جامعه عرب را بیان کرده است‪ .‬نويسنده در داسﺘان‪ ،‬هوشیارانه و آشکارا به‬
‫جنگ صهیونیسﺘی‪ ،‬درد‪ ،‬رنج‪ ،‬ﺧرابیها و ﻓجايع جهان عرب و رنج و زورگويی را بیان می‬
‫کند و اين مسئله‪ ،‬در داسﺘانسرايی عربی معاصر و در طرح و ساﺧﺘار ظاهر داسﺘان و‬
‫زبان تجربۀ جديدی به شمار میرود و تصوير و انعکاسی برای ارائه پیرايش ويرانیها در‬
‫زبان احساسی زيباست که جهت توصیف درد موجود نوشﺘهشده است و حاکی از ناکامی‬
‫و شکست آرزوی انسان ذلیل و ﺧوار در اجﺘماعی است که از انسانیّت ﺧارج شده است‪.‬‬
‫قهرمانان رمان دو کودک يﺘیمی هسﺘند با نامهای ضﺤاک و بهاء که هیچ پشﺘیبانی در‬
‫زندگی ﺧود نداشﺘند و هنگامی که وارد جامعه بزرگﺘر شدند‪ ،‬با وجود مﺤرومیّتها و پسﺘی‬
‫ها‪ ،‬از هر سو هدف آماج ظلم‪ ،‬سﺘم‪ ،‬آزار‪ ،‬اذيّت و اقدامات تروريسﺘی قرار گرﻓﺘند و ظلم و‬
‫سﺘم بر انسانیّت و حﻘوق آنها سايه گسﺘرانده است ‪.‬‬

‫هنگامی که ﻓردی هوشیار و ماهر اين مطالب را می ﺧواند به اين باور می رسد که همۀ ما‬
‫يﺘیمهای مسﺘضعفی هسﺘیم که در يﺘیمﺧانۀ بزرگی زندگی میکنیم که هیچ شفﻘّت‪،‬‬
‫مهربانی‪ ،‬رحمت و عطوﻓﺘی در آن وجود ندارد و ما در دسﺘان اﻓرادی هسﺘیم که معنايی‬

‫‪88‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫از مهربانی و عطوﻓت را درک نمیکنند و به دردها و رنجهای ما توجّهی نمیکنند و ﻓﻘط‬
‫ﺧواسﺘار رسیدن به شهوات و غرايض ﺧودشان هسﺘند‪.‬‬

‫اين رمان با روايت‪ ،‬ضعف‪ ،‬ناکامی‪ ،‬شکست و غارت امّت به بیان سﻘوط‪ ،‬انﺤطاط و ناﻓرجامی‬
‫پرداﺧﺘه و بیانگر پیام ترويج ﻓراموشی بیقیدوشرط و تسلیم نیست‪ ،‬بلکه ﻓراموشی‪ ،‬غفلت‪،‬‬
‫ﻓرار و تغییر عﻘیده را حکايت میکند که درواقع نشاندهندۀ تصويری از تجاوزها‪ ،‬صدمات‬
‫و آسیبهايی است که در زندگی به وجود میآيد که هیچ پناهگاه و راه ﻓراری برای رهايی‬
‫از آن نیست‪ .‬قصد و نیّت شعالن در اين رمان‪ ،‬بیان زيبايیهای عشق و عاشﻘی و کشمکش‬
‫های عشاق نیست و به مکان و زمان مﻘید نبوده است‪ ،‬بلکه تعمیم تجربۀ بشری در داسﺘان‬
‫و بیان دردهای بشری‪ ،‬درگیری آزادگان اسﺘبداد‪ ،‬زورگويی‪ ،‬زشﺘیهای ظالمان‪ ،‬رنج اﻓراد‬
‫ﺧوار و ذلیلشده‪ ،‬رسوايی دروغگويان‪ ،‬مدعیان‪ ،‬اربابان سلطه‪ ،‬جیرهﺧواران و مناﻓﻘان است‪.‬‬

‫نويسنده در تالش برای بیدارکردن اﻓرادی است که با ﻓجايع‪ ،‬جنگها‪ ،‬ﻓروپاشیها‪،‬‬


‫گرسنگی‪ ،‬دزدی‪ ،‬اشغالگری‪ ،‬اﻓراد ﻓاسد‪ ،‬باجگیرهای زورگو‪ ،‬انﻘالبها‪ ،‬عصیان‪ ،‬مجازات‪،‬‬
‫مﺤرومیت‪ ،‬سرکوب آزادی‪ ،‬دسﺘگیری اﻓراد آزاده و ﻓداکار روبهرو هسﺘند‪.‬‬

‫سناء الشعالن در اين رمان به ﻓساد مفسدين اهانت و ﺧرابکاران را لعن و نفرين‪ ،‬و ﺧائنان‬
‫را مجرم قلمداد کرده است‪ .‬او بابیان احساسات پاک ﺧود‪ ،‬از زشﺘی‪ ،‬زيبايی آﻓريده است‪.‬‬

‫شعال ن با به کار بردن از تشبیه ‪،‬زمان و مکان‪ ،‬داسﺘان را به سمﺘی که نشانگر آزادگان‪،‬‬
‫مﺤرومین و سﺘمديدگان باشد جلو میبرد ‪.‬در اين رمان‪ ،‬بهاء و ضﺤاک‪ ،‬نمادی از وطن‬
‫هسﺘند نه شهروندان و زندگی اين دو شخصیّت‪ ،‬انعکاسی از تمام وطنهای ازدسترﻓﺘه‬
‫و تباهشده ای است که مفسدين هنگام درد‪ ،‬رنج‪ ،‬سخﺘی‪ ،‬سﻘوط‪ ،‬انﺤطاط و ﺧیانت‪ ،‬به‬
‫آنجا صدمه زدند و آن را تخريب کردند‪ .‬اين داسﺘان با ﺧارج شدن از مسیر عاشﻘی و قرار‬
‫گرﻓﺘن زير سیطرۀ ملتهای بدبخت و سوﺧﺘه‪ ،‬با بیان درد و رنج آنها و نگاه و چشماندازی‬
‫به درد و سخﺘی امّت عرب و رنجهای آنهاست‪ .‬اﻓرادی مثل بهاء که نويسندهای بااسﺘعداد‬
‫و مبﺘکر و ضﺤاک که مﺘفکّر و نوآور بودند در بیشﺘر زمینهها در زندگیشان سرکوب شدند؛‬
‫تا جايی که بهاء برای گذراندن زندگی‪ ،‬آرزومند کلمه بود و نويسندگی میکرد و ضﺤاک‬
‫به مهاجرت روی آورده بود و از سرزمینش ﻓرار میکرد تا شايد بﺘواند انسانیّﺘش را در‬
‫وطنش پیدا کند در حالی که مورد تعرّض و آزار و اذيّت قرارگرﻓﺘه و بدون ارتکاب جرم‬
‫دسﺘگیرشده بود و حﺘی يکی از چشمانش را در زير شکنجه از دست داده بود‪ .‬در چنین‬
‫سرزمینی که مﺘزلزل و از درون ﻓروپاشیده است‪ ،‬يک هنرپیشۀ ﻓرصتطلب مانند يراع‬

‫‪89‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫طرب که از جايگاه ﺧوب و مﺤﺘرم و بانفوذی برﺧوردار است را میيابیم‪ .‬از طرﻓی‪ ،‬ﻓردی‬
‫ﺧائن وطن و زنصفﺘی مانند همالن ابوالهیبات که ﻓرمانده بود را میبینیم که وطن با‬
‫نﻘشههای او به دﻓعات تهديد شده بود و با اين کار وطن را به سمت يﺘیمﺧانۀ بزرگی که‬
‫از ظلم‪ ،‬سﺘم و درد لبريز بود سوق میداد وبدون رحمت و شفﻘت‪ ،‬از آنها سوءاسﺘفاده‬
‫میکرد‪ ،‬همانگونه که معلم يﺘیمﺧانه«أﻓراح الرملی» يﺘیمهای پرورشگاه را تنبیه و با آنها‬
‫بدرﻓﺘاری کرده وآنها را تصاحب میکرد وبا گرﻓﺘن رضايت از آنها به نیازهای هولناک آنها‬
‫پاسخ میداد و همه حﺘّی مسئوالن آنجا از شرّ آزار و اذيّت او در امان نبودند‪ .‬در چنین‬
‫مﺤیطی ﻓﻘط اﻓراد ضعیف تسلیم شده و ﺧرد و له میشود و مﺤرومیّتها را پذيرﻓﺘه و‬
‫آرزوهايش را زير پا میگذارد‪ .‬در اين سرزمین هیچ شهروندی باقی نمیماند؛ آنها می‪-‬‬
‫پذيرند که کرامﺘشان از بین برود و در اين وطن انﻘالبی بمیرند يا برای پیدا کردن کرامت‪،‬‬
‫عدالت‪ ،‬مﺤبت‪ ،‬مهربانی و آرامش به سرزمین ديگری مهاجرت کنند‪ .‬رنج بهاء در اين‬
‫رمان‪ ،‬روايت زنی است که جامعه بارها او را برای برآورده کردن نیازهايش به تنﻓروشی‬
‫سوق داده است و تمام تالشهايش برای رهايی از اين موقعیت‪ ،‬بیﻓايده و بینﺘیجه بود‪.‬‬
‫اين داسﺘان آرزوی زنی نیست که دچار سرطان شد تا ﺧودش را از درد و رنج رها کند‪،‬‬
‫بلکه روايﺘی از کشف‪ ،‬ﻓروپاشی و تخريب در جامعههای عربی است‪ ،‬و درگیری پیوسﺘۀ دو‬
‫قهرمان داسﺘان را در طول هفﺘادسال بیان میکند‪ .‬همۀ اﻓراد در اين درگیری و تعارض‬
‫حماسی سﻘوط کردند‪ ،‬تنها اﻓرادی مانند ثابت السردی که از احرار‪ ،‬آزادگان و انﻘالبیون‬
‫بودند‪ ،‬توانسﺘند از حﻘوق‪ ،‬ريشه و سرزمینشان تا آﺧرين توان ﺧود دﻓاع کنند‪ .‬او مبارزی‬
‫است که در زندگی ﺧفتبار ﺧود‪ ،‬تﺤت تأثیر مبارزه و شهادت بود و به همین ﺧاطر‪ ،‬در‬
‫اين روايت از احﺘرام ويژهای برﺧوردار است‪ .‬در داسﺘانی که همۀ شخصیتهايش بیآبرويی‪،‬‬
‫برهنگی و ناپاکی آشکار داشﺘند شخصیﺘی به نام ثابت السردی از اين ﺧواری‪ ،‬ﺧفت و‬
‫گمراهی رهايی ياﻓﺘه بود‪ ،‬ازاينرو بهاء در قسمﺘی از داسﺘان بیان میکند که هیچکس‬
‫مسﺘﺤق زندگی نیست‪ ،‬مگر کسانی که از وطن ﺧود دﻓاع میکنند و کسانی که به وطنشان‬
‫ﺧیانت میکنند‪ ،‬حﻘیر و پست هسﺘند‪ .‬بهاء‪ ،‬در طول زندگی ﺧود تنها به مبارزين‪،‬‬
‫انﻘالبیون و آزادگان عشق نمیورزيد‪ ،‬بلکه اعمال ﺧیرﺧواهانه هم برای آنها انجام میداد‪.‬‬
‫ضﺤاک قهرمان داسﺘان در کودکی‪ ،‬به جرم اينکه پسر يکی از ﻓدائیان بود‪ ،‬دسﺘگیر‬
‫شد‪.‬آنها ﻓريادهای آزادگان را به طرز وحشﺘناکی سرکوب کرده و آنها را ﺧفه کردند تا‬
‫قدرتمندان از ثروتهای اين سرزمینها سود ببرند‪ .‬در حﻘیﻘت اين داسﺘان روايﺘی‬
‫ماجراجويانه و تجربۀ انسانی است که طعم درد‪ ،‬رنج و شکست را چشیده است‪.‬‬

‫‪90‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫شیوۀ روایتِ «گفتههای داستانی» در رمان « أدرَکَهَا النّسیان»‬


‫اثر سناء الشعالن‬
‫سمانه موسی پور‬
‫دکتریوسف هادی پور‬

‫واژه روايت در ﻓرهنگهای مخﺘلف واژگانی‪ ،‬در معانی مﺘعدد مانند داسﺘان‪ ،‬شرح‪ ،‬گزارش‪،‬‬
‫توصیف حادثه و رويدادهای واقعی و ﺧیالی بیانشده است‪« .‬روايت» بهعنوان پايۀ اساسی‬
‫و جنس ادبی برتر‪« ،‬ريخﺘی» است که تشکیلدهنده حکايت مرکزی و حکايتهای ديگر‬
‫داسﺘان است و ارتباط و تسلسل میان رويدادها را بر عهده دارد و کانال انﺘﻘال شالوده‬
‫رمان از داسﺘاننويس «ﻓاعلِ نويسا» به درياﻓتکننده «ﻓاعلِ ﺧوانا» مىباشد‪ .‬با توجه به‬
‫اينکه شکل و شیوه انﺘﻘال روايت‪ ،‬در قیاس با درونمايه از اهمیت بسزايی برﺧوردار است‪،‬‬
‫در نﻘدِ نو‪ ،‬وظايف‪ ،‬کاربردها‪ ،‬انگیزهها‪ ،‬ﻓضا‪ ،‬زاويۀ ديد و ‪ ...‬از طريق نﻘد روايی مبﺘنی بر‬
‫تﺤلیل مﺘن و وصف ساﺧﺘارهای رمان‪ ،‬کشف میشود و مرجعیت ﻓکری و اجﺘماعی آن در‬
‫اين نوع نﻘد جايگاه چندانی ندارد‪ .‬در «روايت شناسی»‪ ،‬پايه و اساس کاوشهای داسﺘانی‬
‫و معیار ارزيابی يک مﺘن ادبی‪ ،‬زبان رمان و نیز شکل و شیوۀ بیان آن است و درونمايه‬
‫داسﺘان‪ ،‬مالک ارزيابی واقع نمیگردد؛ زيرا هنريک رماننويس در شکل بیان او نهفﺘه‬
‫است‪.‬‬

‫راوی‪ ،‬عنصر اصلی داسﺘان‪ ،‬با بر عهده گرﻓﺘن نﻘشهای مﺘفاوت و مﺘنوع‪ ،‬موظف به بیان‬
‫واضح مشاهدات ﺧويش و مسائل مهم و حیاتی روزگار مردم است‪( .‬البناء) سه عنصر‬
‫اساسی‪« :‬گفﺘه»‪« ،‬انديشه» و «حادثه» در يک روايت داسﺘانی توسط راویِ داسﺘان با زبان‬
‫روايی‪ ،‬به شکل شبکهای درهمتنیده از عناصر داسﺘانی‪ ،‬به ﺧواننده انﺘﻘال میيابند‪« .‬گفﺘه»‬
‫يکی از بزرگترين بخشهای داسﺘان با ايفای نﻘشهای اساسی از زبان شخصیتهای‬
‫داسﺘانی‪ ،‬به شکلهای مخﺘلفی از قبیل مسﺘﻘیم يا غیرمسﺘﻘیم و يا وايهگويی‪ ،‬انﺘﻘالياﻓﺘه‬
‫و در پیشبرد روايت تأثیرگذار است‪ .‬ازآنجاکه رمان رئالیسﺘی « أدرَکَهَا النّسیان» علیرغم‬
‫بازتاب بسیار مهم مسائل سیاسی و اجﺘماعی‪ ،‬مورد بیمهری پژوهشگران روايت شناسی‬
‫واقع گشﺘه‪ ،‬ضرورت انجام چنین پژوهشی توسط نگارندگان را بیشازپیش نمايان ساﺧﺘه‬
‫است‪.‬‬

‫‪91‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫شیوههای روایت «گفتههای داستانی» در رمان « أدرَ َکهَا النّسیان»‬

‫روايت‪ ،‬ابزار انﺘﻘال داسﺘان به مخاطب‪ ،‬توسط روايﺘگر با شیوههای مخﺘلف است که اين‬
‫گوناگونی‪ ،‬نﺘیجه تفکر و تأمل و تفاوت اهداف داسﺘانی بوده که بیانگر برتری يک رمان بر‬
‫ديگری نیست؛ بلکه هماهنگی آن با اهداف راوی حائز اهمیت است‪ .‬تﺤلیلگر‪ ،‬بايد شیوه‬
‫روايت رمان را بشناسد تا به ﺧوانشی صﺤیح از جنبههای تفکر‪ ،‬نوآوری و زيبايی اثر ادبی‬
‫روايت دست يابد؛ زيرا رمان‪ ،‬ظرف بازتاب ﻓرهنگ و جامعه و گويای تجربههای انسانی در‬
‫قالب زبان ادبی روان و مﺘعالی است‪.‬‬

‫شیوه روايی‪ ،‬شامل روايت گفﺘهها‪ ،‬انديشهها و حوادث است که در اين میان شیوه روايﺘی‬
‫گفﺘههای داسﺘانی اهمیت بسزايی دارد؛ زيرا انديشه و حادثه را در برمیگیرد و همین امر‬
‫باعث شده تا برﺧی روايتشناسان‪ ،‬شیوه روايﺘی را منﺤصر در شیوه بیان گفﺘهها و انديشه ‪-‬‬
‫ها در داسﺘان بنمايند‪.‬‬

‫شیوههای گوناگون روايﺘی گفﺘههای داسﺘانی را «عبدالرحیم کردی» روايت شناس مصری‬
‫در کﺘاب «السرد ﻓی الروايۀ المعاصرۀ» به سه گونه اساسی تﻘسیم کرده که برای تﺤلیل‬
‫شیوههای روايﺘی گفﺘههای داسﺘانی‪ ،‬روش مناسبی مﺤسوب میشود‪ .‬اين شیوهها بر اساس‬
‫نﻘش روايﺘگر (راوی) و شخصیت صاحب اثر تغییر میکند‪ .‬ازآنجاکه در داسﺘان‪ ،‬موقعیت‬
‫ن روايﺘگر است‪ ،‬لذا به ترتیب سیطره روايﺘگر‪ ،‬گفﺘهها به سه شکل اساسی زير‬
‫اصلی از آ ِ‬
‫در داسﺘان روی میدهد‪:‬‬

‫‪ -1‬روايﺘگر در بیان گفﺘه‪ ،‬سیطرۀ کامل دارد و به شخصیتهای داسﺘان اجازه سخن‬
‫نمیدهد که آن را «گزارش روايﺘی گفﺘهها» نامیدهاند‪.‬‬

‫‪ -2‬روايﺘگر سیطرۀ کمی دارد؛ راوی و شخصیت‪ ،‬هردو‪ ،‬در بیان گفﺘهها نﻘش دارند و به‬
‫سه صورت‪ :‬گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم‪ ،‬گفﺘۀ آزاد غیرمسﺘﻘیم و گفﺘۀ مسﺘﻘیم‪ ،‬در داسﺘان نمود‬
‫میيابند‪.‬‬

‫‪ -3‬روايﺘگر سیطرهای ندارد و شخصیّتها آزادانه سخن و گفﺘۀ ﺧود را بیان میکنند که‬
‫از آن به «گفﺘۀ آزاد مسﺘﻘیم» يادشده است‪.‬‬

‫درمجموع‪ ،‬گفﺘههای داسﺘانی برحسب سیطره روايﺘگر و نسبت آن با شخصیتها‪ ،‬به پنج‬
‫شیوه تﻘسیمشدهاند‪ .1 :‬گزارش روايﺘی گفﺘهها ‪ .2‬گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم ‪ .3‬گفﺘۀ آزاد‬
‫غیرمسﺘﻘیم ‪ .4‬گفﺘۀ مسﺘﻘیم ‪ .5‬گفﺘۀ آزاد مسﺘﻘیم‪.‬‬

‫‪92‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫رمان «أدرَکَهَا النّسیان»‪ ،‬رمانی واقعگرايانه باتجربههای ﻓردی و موضوعی ‪objective‬‬


‫است که در آن واقعیت با منش‪ ،‬بینش‪ ،‬عواطف و احساسات شخصی درآمیخﺘه است‪.‬‬
‫روايﺘگر با «زوايۀ ديد بیرونی» بر همۀ امور آگاهی و اشراف دارد؛ اما بیطرف بوده و در‬
‫ايجاد حوادث‪ ،‬دﺧالت نمیکند؛ بلکه آن را بدون جانبداری‪ ،‬همانطور که میبیند يا از‬
‫ذهن شخصیّتها میﻓهمد‪ ،‬در باﻓﺘی ساده‪ ،‬زيبا‪ ،‬جذاب‪ ،‬مﺤکم و قابلﻓهم‪ ،‬بیان میکند و‬
‫گاهی به بهانه حفظ اصالت و سنتها‪ ،‬لهجه عامیانه عربی را به کار میبرد‪.‬‬

‫شعالن از شیوههای روايت گفﺘههای داسﺘانی که اشاره شد‪ ،‬مﺘناسب با موقعیّتهای‬


‫روايی‪ ،‬در رمان « أدرَکَهَا النّسیان» اسﺘفاده میکند‪ .‬اين شیوهها به ترتیب ﻓراوانی عبارتاند‬
‫از‪ :‬گزارش روايﺘی گفﺘهها‪ ،‬روش گفﺘۀ مسﺘﻘیم‪ ،‬روش گفﺘۀ آزاد غیرمسﺘﻘیم روش گفﺘۀ‬
‫آزاد مسﺘﻘیم و روش گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم‪.‬‬

‫‪ .1‬شیوه گفتۀ آزاد مستقیم الکالم الحر المباشر‪free direct speech :‬‬

‫گفﺘۀ شخصیتها در اين شیوه‪ ،‬بدون هیچ مﻘدمۀ روايﺘی يا توضیﺤی از جانب روايﺘگر در‬
‫داسﺘان میآيد و شبیه به گفﺘگوی نمايشنامهای است که روايﺘگر ﺧود را نشان نمیدهد‬
‫و ﺧواننده را بیواسطه باشخصیتهای داسﺘانی و گفﺘههای آنان روبهرو میسازد‪ .‬ازاينرو‬
‫گیرنده به تخیّل بیشﺘری نیاز دارد تا بین شخصیتهای داسﺘان زندگی کند‪ .‬چنین شیوه ‪-‬‬
‫ای در مﺘون کهن ادبی عرب رايج نبوده و کاربرد آن در رمانهای امروزی عرب هم اندک‬
‫است و تنها مزيّت آن رودررويی آشکار ﺧواننده باشخصیتهای داسﺘان است تا گفﺘههای‬
‫آنان را بدون هیچ واسطه يا توضیﺤی درياﻓت کند و درباره آنها قضاوت نمايد‪.‬‬

‫«سبعه وسﺘون عاماً لم تسرق من شبابه ونشاطه وابﺘسامه إال الﻘلیل غیر المأسوف علیه من‬
‫ذلک کله ﻓی حین اعطﺘه هناء وﺧبره وتجربه والمعیه تفوق هذه السنین الطويله المزحومه‬
‫بالعمل واالنجاز والﺘطواف ﻓی دنیا اهلل وازمان االنﺘظار وسهوب الکﺘابه ‪.»...‬‬

‫در ابﺘدا‪ ،‬داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» بیهیچ مﻘدمهاى آغاز میشود‪ ۶7 .‬سال زندگی‪ ،‬جز‬
‫دزديدن اندکی از جوانی‪ ،‬به نشاط و ﺧندهرويیاش دست برد نزده است و اين در حالی‬
‫است که همه آن سالها برايش غمانگیز نبوده‪ ،‬چراکه به او ﺧوشی‪ ،‬تخصّص‪ ،‬تجربه و‬
‫هوشی داده که با موﻓﻘیّت‪ ،‬سیاحت در دنیای ﺧداوند‪ ،‬زمانهای انﺘظار و همواریهای‬
‫نوشﺘن توانسﺘه است بر اين سالهای طوالنی و سخت چیره گشﺘه است‪.‬‬

‫‪93‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫‪ .2‬شیوة گفتۀ مستقیم الکالم المباشر ‪direct speech‬‬

‫اين شیوه يکى از مشهورترين شیوههای روايﺘی است که در داسﺘانهای قديم و جديد‬
‫کاربرد دارد‪ .‬راوی‪ ،‬مﻘدمهای را که شامل چند کلمه يا عبارت است بیان میکند که در آن‬
‫به آغاز سخن يا نﺤوۀ حرکات گوينده اشاره مینمايد‪ .‬بیشﺘر گفﺘههای قرآنی بدينصورت‬
‫است‪ .‬در اين شیوه‪ ،‬هم راوی و هم شخصیت حضور دارند؛ اما حضور راوی کمرنگتر از‬
‫شخصیت است‪ .‬راوی در اينجا امانتداری را در نﻘل کامل سخن رعايت مینمايد‪ .‬اين‬
‫شیوه همراه با عالئمی؛ مانند‪[ :‬و « »] است تا سخن شخصیت با سخن راوی درنیامیزد‪.‬‬
‫مﻘدمههای راوى در بیان چگونگی ادای سخن‪ ،‬کمک بسیاری به ﺧواننده براى درياﻓت‬
‫بهﺘر گفﺘهها میکند و در انﺘﻘال ﻓضای سخن به وی نﻘش بسزايی دارد‪ .‬به نظر میرسد‬
‫سناء الشعالن کمﺘر از اين شیوه در رمان ﺧود اسﺘفاده نموده است‪ .‬در ذيل به نمونههايی‬
‫از اين نوع اشاره میشود‪:‬‬

‫نويسنده دريکی از بندهای رمان‪ ،‬پرسشهای مکرر ضﺤاک از مخاطب را که در جسﺘجوی‬


‫معشوقه ﺧود است‪ ،‬به زيبايی هرچهتمامتر بیان میکند‪.‬‬

‫«کرّر السؤال علیها أکثر من مرّۀ‪ ،‬وسکبه ﻓی أذنها الیمنی بﺘضرّع مهزوم‪ ،‬وعندما لم يسمع‬
‫منها بنت شفه‪ ،‬تﺤول بناظريه إلی عینیها وهو يﺤدّق ﻓیهما وسألها من جديد‪ :‬هل تعرﻓین‬
‫أين هی حبیبﺘی بهاء؟»‬

‫ترجمه‪ :‬سؤال را بیش از يکبار برای او تکرار کرد و در گوش راسﺘش با الﺘماسى‬
‫شکستﺧورده گفت و هنگامیکه کلمهای از او نشنید‪ ،‬به چشمانش نگريست و درحالیکه‬
‫به چشمانش زل زده بود‪ ،‬دوباره از او پرسید‪ :‬آيا میدانی معشوقهام کجاست؟‬

‫دربند مذکور وجود عالمت سجاوندی دونﻘطه (‪ ):‬و وجود ضماير مﺘکلم در واژهای مانند‬
‫(حبیبﺘی) نشاندهنده مسﺘﻘیم بودن گفﺘهها است‪.‬‬

‫نويسنده در جای ديگری از رمان‪ ،‬گفﺘگوی ضﺤاک با مجسمه را بر اساس گفﺘههای‬


‫مسﺘﻘیم ترسیم نموده است‪:‬‬

‫« وهروباً من وضعه هذا طبع قبلۀ سريعۀ علی الوجنۀ الباردۀ للمرأۀ الﺘثمال‪ ،‬وﺧلع علیها‬
‫رداءه الشّﺘوی الجوخ وقال لها‪ :‬علیک أن تﺘدﻓّئی ﻓی هذا البرد الﻘارص‪ ،‬وترکها میمّما بﺘرنّح‬
‫نﺤو بهو المنﺘجع جع قبل أن يسﻘط ﻓی أرض السّاحۀ تﺤت المطر»‪.‬‬

‫‪94‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ترجمه‪ :‬و برای ﻓرار از وضعیت کنونىاش‪ ،‬نوازشی گرم بر گونه سرد مجسمه زن بر جای‬
‫گذاشت و لباس زمسﺘانیاش را بر تن او کرد و به او گفت‪ :‬بايد در اين سرمای گزنده‬
‫ﺧودت را گرمکنی و او را رها کرد؛ درحالىکه تلوتلو کنان بهسوی اسﺘراحﺘگاه مىرﻓت‪،‬‬
‫پیش از آنکه زير باران روى زمین بیاﻓﺘد‪.‬‬

‫وجود ضمیرهای مخاطب دربند ذکرشده حاکی از گفﺘگوی يکی از شخصیتها با ديگری‬
‫است‪ .‬وجود عبارتی مانند (علیک أن تﺘدﻓّئی) گواه وجود گفﺘگوی مسﺘﻘیم است‪.‬‬

‫نويسنده در جای ديگری از رمان صﺤنهای را ترسیم مینمايد که در آن بهاء به پژواک‬


‫صدای ﺧود که در جنگل پیچیده است‪ ،‬گوش میسپارد‪:‬‬

‫«وهی تسمع الغابۀ تردّد صوتاً واحداً يﻘول بفرح أنثوی ّعمالق‪ :‬إنّه أنت‪ .‬إنّک الضﺤّاک سلیم‪.‬‬
‫اليمکن أن أنساک‪ .‬أنا أعشﻘﺘک‪ .‬نعم‪ ،‬إنه أنت»‪.‬‬

‫ترجمه‪ :‬و او در جنگل صدای يکسانی را میشنود که با انبوهى از شادی زنانه تکرار میشود‪:‬‬
‫او همان تو هسﺘی‪.‬‬

‫دربند مذکور وجود عالمت سجاوندی دونﻘطه (‪ ):‬و نیز کاربرد ضماير مﺘکلم منفصل (أنا)‬
‫و مﺘصل در واژه (عشﻘﺘک) حاکى از مسﺘﻘیم بودن گفﺘهها است‪.‬‬

‫‪ .3‬شیوه گفﺘۀ آزاد غیرمسﺘﻘیم الکالم الﺤر غیرالمباشر‪free indirect speech :‬‬

‫در اين شیوه کالم‪ ،‬راوی و شخصیت در هم میآمیزند‪ .‬نشانههای صدای شخصیت و روايﺘگر‬
‫را می توان از بین ضماير‪ ،‬اسم اشاره‪ ،‬لهجه و ‪ ...‬تشخیص داد‪ .‬اين شیوه‪ ،‬حد وسط بین‬
‫گزارش روايی و آزاد مسﺘﻘیم است و در رمانهايی که نﻘلقولها به زبان عامیانه است‪،‬‬
‫نمود بیشﺘری دارد؛ زيرا زبان راوی‪ ،‬رسمی و مﺘفاوت از زبان عامیانه شخصیت است‪ .‬تمییز‬
‫بین دو روش گزارشی روايت و آزاد غیرمسﺘﻘیم سخت به نظر میآيد؛ اما توجه به مضمون‬
‫گزارش روايی‪ ،‬مﺤﻘق را از اشﺘباه بازمیدارد‪ .‬در نسیان شانزدهم رمان میﺧوانیم‪« :‬ال يزعم‬
‫انه ينفر منها‪ ،‬او انه يﺤﺘﻘرها‪ ،‬او يشعر بانها مدنسه قذره‪ ،‬بل يخفض عینیه ارضاً ويﺘﺤاشی‬
‫النظر ﻓی وجهها المﺤزون بعد أ ن ﻓهم لغز تلک الدموع الﺘی تﺘنزی من عینیها وهی‬
‫نائمه‪.»...‬‬

‫ادعا نمیکند که از بهاء بیزار است يا تﺤﻘیرش میکند يا احساس کند که او کثیف و آلوده‬
‫است؛ بلکه چشمانش را بیشﺘر به زمین میدوزد ‪ . ...‬واقع گويی موجود در اين پاراگراف‬
‫همراه با شیوه کالم روايﺘگر و شخصیت‪ ،‬درهمآمیخﺘه شده است‪ .‬در صفﺤه ‪ 183‬نسیان‬

‫‪95‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫شانزدهم رمان میﺧوانیم‪« :‬يشعر انه للﺘو قد هرب معها من المیﺘم وانهما ما يزاالن طفلین‬
‫صغیرين حالمین‪ ،‬وان حبیبﺘه قد نامت ﻓی سريرها کی ترتاح من ارهاق الجری بعیداً عن‬
‫المیاتم ‪ »...‬او احساس میکند که بهتازگی با او از پرورشگاه ﻓرار کرده است و هنوز کودکانی‬
‫هسﺘند که ﺧواب میبینند و همانا معشوقهاش در تخﺘش ﺧوابیده تا اينکه ﺧسﺘگی ﻓرار‬
‫از پرورشگاه از تنش بین برود‪ .‬به نظر میرسد غالب رمان مذکور با اين شیوه‪ ،‬بیانشده‬
‫است‪.‬‬

‫‪ .4‬شیوه گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم کالم غیرالمباشر‪indirect speech :‬‬

‫سیطره روايﺘگر در اين شیوه بیشﺘر می شود و ﺧود به نمايندگی از شخصیت‪ ،‬کالم او را‬
‫به شکل غیرمسﺘﻘیم روايت میکند‪ .‬اين شیوه روايﺘی‪ ،‬بیانگر غلبه راوی در داسﺘان است؛‬
‫زيرا حضور شخصیت در بیان گفﺘه ﺧود‪ ،‬کمرنگتر از روايﺘگر است‪ .‬در اين شیوه‪ ،‬ضمیر‬
‫مﺘکلم در نﻘلقول مسﺘﻘیم به ضمیر سوم شخص تغییر میيابد و به شیوه روايﺘی گزارشی‬
‫نزديک میشود و عبارتهايی مانند‪« :‬قال انه»‪« ،‬همس انه» و «تﺤدث انه» به جای «قال‪:‬‬
‫انی»‪« ،‬همس‪ :‬انی» و ‪ ...‬به کار میروند‪.‬‬

‫اين شیوه حضور درﺧشانی در داسﺘان دارد؛ زيرا نويسنده از همه شیوههای روايﺘی براى‬
‫تنوع دادن به اثر ﺧويش بهره میبرد‪.‬‬

‫شیوه گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم‪ ،‬به گزارش روايﺘی نزديک است که در ذيل به برﺧی از نمونههای‬
‫آن اشاره میشود‪:‬‬

‫«وما يکاد يﻘﺘرب الﻘارب من ضفّۀ المرسی الخشبیّ الصغیر حﺘّی يسارع الوسیم إلی المرأۀ‬
‫الشّﻘراء الﺘی تﺘرنّح ﻓی وقفﺘها‪ ،‬ويمدّ يده إلیها‪ ،‬ﻓیشدّها إلیه من يدها الممدودۀ نﺤوه‬
‫باحﺘیاج وثﻘۀ وترجّ وانکسار‪ ،‬ويأﺧذها إلی حضنه‪ ،‬ويهمس ﻓی أذنیها‪ :‬ال تخاﻓی‪ ،‬سأرعاک‪،‬‬
‫وأعﺘنی بک»‪.‬‬

‫ترجمه‪ :‬قايق نزديک بود که به لنگرگاه کوچک چوبی برسد‪ .‬وسیم برای رسیدن به زن بور‬
‫و بلوندی که تلوتلو میﺧورد‪ ،‬شﺘاب مىکند و دست ﺧود را به سويش دراز مىکند و او را‬
‫با دسﺘش از روى نیاز و اطمینان و ﺧواهش و سرﺧوردگی بهسوی آغوشش مىبرد و در‬
‫گوش او نجوا مىکند‪ :‬نﺘرس‪ ،‬هوايت را ﺧواهم داشت و به تو توجه ﺧواهم کرد‪.‬‬

‫دربند مذکور بسامد ﻓعلهای مضارع با صیغه مفرد مذکر غائب (يﻘﺘرب‪ ،‬يسارع‪ ،‬تﺘرنّح‪،‬‬
‫يمدّ‪ ،‬يشدّ‪ ،‬يأﺧذ ويهمس) ﻓراوان است و اين امر نشان دهنده غیرمسﺘﻘیم بودن گفﺘهها‬
‫است‪.‬‬

‫‪9۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫نويسنده در جای ديگری از رمان میگويد‪:‬‬

‫«لﻘد طلب من صديﻘﺘها هدی أن تراﻓﻘهما إلی بیﺘهما الوطن ﻓی مدينﺘه اإلسکندناﻓیّۀ‪،‬‬
‫ن لها حیاتها الخاصۀ الﺘی تنﺘظرها ﻓی مدينﺘها حیث ينﺘظرها زوجها‬
‫لکنّها رﻓضت ذلک؛ أل ّ‬
‫وأوالدها وحفدتها‪ ،‬وعلیها أن تعود إلیهم»‪.‬‬

‫ترجمه‪ :‬از دوسﺘش هدی درﺧواست کرد که آنها را تا ﺧانهشان در شهر اسکانديناویاش‬
‫همراهی کند‪ ،‬امّا نپذيرﻓت؛ زيرا زندگی ﺧاص ﺧود را داشت که در شهرش انﺘظار او‬
‫رامیکشید‪ ،‬آنجا که همسر و ﻓرزندان و نوههايش منﺘظر بودند و بايد نزد آنها بازگردد‪.‬‬

‫دربند ذکرشده بسامد کاربست اﻓعال ماضی با صیغه مفرد مذکر و مؤنث غايب (طلب‪،‬‬
‫رﻓضت) و نیز اﻓعال مضارع (تراﻓﻘهما و تنﺘظرهما وينﺘظرها وتعود) حاکی از غیرمسﺘﻘیم‬
‫بودن گفﺘهها است‪ .‬در همه ﻓعلهای ذکرشده‪ ،‬مرجع ضمیر دوست بهاء؛ يعنی هدی است‪.‬‬

‫صﺤنه گفﺘگوی پزشکان با ضﺤاک نیز نمونه ديگری از گفﺘههای غیرمسﺘﻘیم در اين رمان‬
‫را تشکیل میدهد‪:‬‬

‫ن اإلصرار علی الﻘراءۀ لها‪ ،‬والﺘکلّم معها‪ ،‬والﺤديث معها‬


‫«ﻓﻘد أﺧبره األطبّاء المعالجون لها بأ ّ‬
‫قد يساهم ﻓی انﺘشالها من اإلنزالق المسﺘمر ﻓی النسیان ويساعد ﻓی تجمیده عند المسﺘوی‬
‫الذی وصل إلیه دون الضّیاع والﺘّیه الکامل ﻓی النسیان المطلق‪»...‬‬

‫ترجمه‪ :‬پزشکان معالجش او را آگاه کردند که پاﻓشاری بر مطالعه و حرف زدن با وی و‬


‫گفﺘگو با او در ﺧارج ساﺧﺘن او از لغزشگاه همیشگی ﻓراموشی و ثابت نگاهداشﺘن او در‬
‫سطﺤی که به آن رسیده‪ ،‬بدون سرگردانی در ﻓراموشی مطلق مفید است‪.‬‬

‫دربند مذکور وجود اﻓعال ماضی و مضارع با صیغههای غايب (أﺧبره‪ ،‬يساهم‪ ،‬يساعد ووصل)‬
‫و عدم وجود أﻓعالی با صیغه مﺘکلّم بیانگر غیرمسﺘﻘیم بودن گفﺘهها است‪.‬‬

‫در قسمت ديگری از رمان صﺤنه راضی بودن ضﺤاک از بودن بهاء در زندگیاش به هر‬
‫قیمت ممکن‪ ،‬نمونه ديگری از گفﺘههای غیرمسﺘﻘیم را بازتاب داده است‪.‬‬

‫«ويکفیه ثروۀ ﻓی الﺤیاۀ أن تنظر ﻓی عینیه بملء عینیها‪ ،‬وتبﺘسم له بابﺘسامﺘها المديدۀ‬
‫الﺘی لم يسﺘطع مرض السرطان أن يسرقها‪ ،‬وتهمس له بیﻘین وﻓرح النجاۀ‪ .‬أنت الضﺤّاک‬
‫سلیم‪ .‬أنا أعرﻓک‪ .‬أنا أعشﻘک»‪.‬‬

‫‪97‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫ترجمه‪ :‬و اين ثروت برای او بس است که به چشمانش نگاه کند و با لبخند ممﺘدش که‬
‫بیماری سرطان نﺘوانست آن را از او بربايد‪ ،‬به او لبخند بزند و با يﻘین و شادمانی حاصل‬
‫از نجات با او نجوا کند‪ .‬تو ضﺤاک سلیم هسﺘی‪ .‬من تو را میشناسم‪ .‬من عاشﻘت هسﺘم‪.‬‬

‫دربند ذکرشده وجود اﻓعال مضارع با صیغههای غايب (يکفیه‪ ،‬تنظر‪ ،‬تبﺘسم‪ ،‬لم يسﺘطع‪،‬‬
‫وتهمس) بر غیرمسﺘﻘیم بودن گفﺘهها داللت دارد‪ .‬درواقع سخن شخصیتها در گفﺘههای‬
‫غیرمسﺘﻘیم از زبان راوی به صیغه سوم شخص نﻘل میشود‪.‬‬

‫در بخش ديگری از رمان لﺤظه مونولوگ ضﺤاک در تجسّم عشق ﺧود به بهاء نمود و جلوه‬
‫ديگری از انعکاس گفﺘههای غیرمسﺘﻘیم است‪.‬‬

‫«حدّث الضﺤّاک نفسه قائال‪ :‬هو ال يسﺘطیع أن يفکّر ﻓی هذه اللﺤظۀ إلّا ﻓی أنّه يعشق بهاء‪،‬‬
‫وأنّه أسعد البشر ﻓی الکون لوجودها إلی جانبه‪ ،‬حﺘی و لو کانت دون ذاکرۀ أو کالم»‪.‬‬

‫ترجمه‪ :‬ضﺤاک با ﺧويشﺘن گفت‪ :‬او نمیتواند به اين لﺤظه ﻓکر کند؛ مگر اينکه عاشق‬
‫بهاء باشد و او به ﺧاطر وجود بهاء در کنارش‪ ،‬ﺧوشبختترين انسان است‪ ،‬حﺘی اگر بدون‬
‫حاﻓظه و کالم باشد‪.‬‬

‫دربند مذکور ذکر اﻓعال مضارع با صیغه غايب (ال يسﺘطیع‪ ،‬يعشق) بیانگر غیرمسﺘﻘیم‬
‫بودن گفﺘهها است‪ .‬وجود حرف مشبهۀ بالفعل (أنّ) که ﺧود جانشین مناسبی برای بیان‪-‬‬
‫های مسﺘﻘیم است‪ ،‬گواه اين ادعا است‪.‬‬

‫‪ .5‬شیوهی گزارش روايﺘی گفﺘهها ‪the narrative report of speech acts‬‬

‫اين شیوه‪ ،‬جوهر روايت و اساس آن است که در آن سخن و گفﺘه شخصیتها به زبان و با‬
‫صدای راوی و لهجه وی بیان میشود‪ .‬درواقع‪ ،‬روايﺘگر «عمل گفﺘن» شخصیتها را گزارش‬
‫میکند؛ حﺘی مضمون سخن شخصیتهای داسﺘانی جزئی از تجربه روايﺘگر به شمار می ‪-‬‬
‫رود‪ .‬در چنین شیوهای‪ ،‬مجالی برای گفﺘگوی شخصیتها باقی نمانده و اثری از آواها و‬
‫انديشههای آنان بر جای نمانده است‪ .‬اين شیوه در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» از پربسامدترين‬
‫شیوههای روايﺘگری به شمار میرود که در ذيل به نمونههايی از آن اشاره میشود‪:‬‬

‫« البد ان بهاء کانت تﺤلم دائماً بان تعیش معه ﻓی بیت ﺧشبی انیق باذخ الجمال يطل‬
‫علی النهر‪ ،‬ﻓلطالما تمنی ذلک منذ ان وصل الی هذه المدينه‪»...‬‬

‫‪98‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ترجمه‪ :‬ناگزير بهاء همیشه ﺧواب میديد که همراه او در ﺧانهی چوبی زيبا و مجلل‬
‫مشرفبه رودﺧانه زندگی میکند؛ از زمانی که به اين شهر رسیده بود‪ ،‬اين آرزو را ﻓراوان‬
‫داشت‪.‬‬

‫دربند مذکور نويسنده تصويرگر رؤياهای بهاء در ارتباط با مسائل عاطفی وزندگی همراه‬
‫با شورونشاط و تفريح و آرامش است‪.‬‬

‫وی دربند ديگری از اين رمان‪ ،‬لﺤظات آغاز به کار ضﺤاک برای تدوين و نگارش رمانی با‬
‫مﺤوريت بهاء را ترسیم مینمايد‪« :‬لﻘد بدا الضﺤاک يضع الخطوط العريضه لروايه أدرَکَهَا‬
‫النّسیان و سوف يبدا بالﺘﺤديد من اسم بطله مخطوطه بهاء و هو اسم العاشﻘه»‪.‬‬

‫ضﺤاک اولین سطرهای روايﺘش «أدرَکَهَا النّسیان» را پیرامون قهرمان آن‪ ،‬نوشت‪.‬‬

‫بند مذکور عشق بیحدوحصر ضﺤاک به معشوقهاش را بهﺧوبی ترسیم مینمايد؛ آنجا که‬
‫ضﺤاک معشوقه ﺧود را قهرمان اصلی رمان ﺧود را قرار میدهد‪.‬‬

‫نويسنده در جای ديگری از رمان‪ ،‬عدم پذيرش اسم توسط ضﺤاک در مکانی که برايش‬
‫اين امر به وقوع پیوست را توصیف میکند‪« .‬کما رﻓض الضﺤّاک باصرار کامل أن يﺘخلّی‬
‫عن اسمه الذی اﺧﺘارته له تلک الفﺘاۀ الﺤمراء الناريۀ الفاتنۀ الﺘی تصغره بسنوات قلیلۀ‬
‫حیث قابلها ﻓی میﺘم الشؤم الذی قضی ﻓیه معظم طفولﺘه الکسیرۀ الکئیبۀ»‪ .‬ترجمه‪:‬‬
‫همانگونه که ضﺤاک با اصرار کامل از اسمی که آن دﺧﺘر سرخروی آتشین دلربا که تنها‬
‫چند سال از او کوچکتر بود و در پرورشگاه نﺤسی که قسمت اعظم دوران کوچکیاش را‬
‫در آن گذراند‪ ،‬برای او برگزيده بود را نپذيرﻓت‪.‬‬

‫بند ذکرشده حاکی از آن است که ضﺤاک از اسم انﺘخابشده توسط معشوقهاش بیزار‬
‫است؛ زيرا اين اولین باری بود که وی چیزی برﺧالف ﺧواسﺘهها و سلیﻘههای معشوقهاش‬
‫طلب میکرد‪ .‬در جای ديگری از اين رمان روايﺘگری نويسنده به اوج کمال و دقّت ﺧويش‬
‫نزديک میشود؛ زيرا صﺤنه تالش ضﺤاک برای ﻓراری دادن معشوقهاش را به نﺤو ممکن‬
‫بیان مینمايد‪.‬‬

‫« لﻘد حاول کثیرا أن يهرّبها من المیﺘم‪ ،‬لکنّه ﻓشل ﻓی ذلک مرّۀ بعد أﺧری بعد أن علمت‬
‫مديرته العانس بخطّﺘه تلک»‬

‫ترجمه‪ :‬بسیار تالش کرد تا او را از پرورشگاه ﻓراری دهد‪ ،‬اما بارها در اين زمینه شکست‬
‫ﺧورد‪ ،‬پسازآنکه مدير سالخورده و مجرد آن از نﻘشهاش آگاهی ياﻓت‪.‬‬

‫‪99‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫بند مذکور بیانگر تالش و تﻘلّای بیحدوحصر ضﺤاک برای ﺧارج ساﺧﺘن معشوقهاش از‬
‫پرورشگاه است‪ ،‬صﺤنهای بسیار حائز اهمیت که میتواند جريان زندگی اين دو نفر را تغییر‬
‫دهد‪.‬‬

‫در جای ديگری از رمان نويسنده به روايت چگونگی نامگذاری بهاء توسط ﺧانوادهاش‬
‫میپردازد و میگويد‪ « :‬ال يعرف ما هو اسمها الﺤﻘیﻘی الذی وهبه األهل المجهولون لها‬
‫عندما ولدت لهم ولعلّهم لعجلﺘهم ﻓی الﺘخلّص منها لیهبوها أیّ اسم کان»‪ .‬ترجمه‪ :‬نام‬
‫حﻘیﻘیاش را که ﺧانواده ناشناﺧﺘهاش در هنگام تولد‪ ،‬با شﺘاب برای رهايی از او برايش‬
‫انﺘخاب کرده بودند تا ﻓﻘط اسمی برايش برگزيده باشند را نمیدانست‪ .‬بند مذکور ترسیمگر‬
‫اوضاع اسفناک ﺧانواده بهاء است‪ ،‬آنجا که قصد دارند از او ﺧالصی يابند و اسمی که برايش‬
‫برمیگزينند‪ ،‬هیچگونه اهمیﺘی برايشان ندارد‪ .‬درواقع نويسنده بهﺧوبی توانسﺘه رنجهای‬
‫ناشى از کمبود مﺤبت را در شخصیت بهاء برای مخاطب ترسیم نمايد‪.‬‬

‫کالم آﺧر‬

‫روايت داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» دارای زبانی ﻓصیح و باﻓﺘی ساده‪ ،‬مﺤکم و قابلﻓهم است‪،‬‬
‫نويسنده در آن از شیوهها و سازوکارهای روايﺘی مﺘناسب با موقعیتهای روايﺘگر و‬
‫شخصیتها اسﺘفاده مینمايد‪ .‬روايﺘگر در اين رمان دارای ديد بیرونی و دانای کل است و‬
‫در انﺘﻘال گفﺘههای داسﺘانی به ﺧواننده‪ ،‬به ترتیب ﻓراوانی‪ ،‬از شیوههای‪ :‬گزارش روايﺘی‪،‬‬
‫گفﺘۀ مسﺘﻘیم‪ ،‬گفﺘۀ آزاد غیرمسﺘﻘیم‪ ،‬گفﺘۀ آزاد مسﺘﻘیم و گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم‪ ،‬بهره میبرد‪.‬‬
‫ضﺤاک بهعنوان شخصیت اول‪ ،‬ﻓرصت زيادی برای حديث نفس و ﻓرورﻓﺘن در ﺧاطرات‬
‫دارد؛ اما دربندهای بعدی‪ ،‬شخصیتهای ديگری وارد میشوند و به گفﺘگو باهم میپردازند‪،‬‬
‫درنﺘیجه شیوه گفﺘۀ مسﺘﻘیم غالب میشود‪ .‬نويسنده برای نشان دادن جدال بین‬
‫شخصیتها از اين شیوه و گاهی هم گفﺘۀ آزاد مسﺘﻘیم اسﺘفاده میکند‪ .‬ازآنجاکه گزارش‬
‫روايﺘی گفﺘههای داسﺘانی دارای بیشﺘرين بسامد است‪ ،‬نويسنده از شیوۀ گفﺘۀ غیرمسﺘﻘیم‬
‫که به گزارش روايﺘی نزديک است‪ ،‬اسﺘفاده مینمايد‪.‬‬

‫سمانه موسی پور‪ ،‬دانشجوی دکﺘری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی ‪-‬ايران‪-‬کرج‬

‫دکﺘر يوسف هادی پور‪ ،‬اسﺘاديار و هیئتعلمی زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی ‪-‬ايران‪-‬‬
‫کرج‬

‫‪100‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫جلوههای بینامتنیت قرآنی در رمان«أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناءالشعالن‬


‫بر اساس نظریه «ژرار ژنت»‬
‫سمانه موسی پور‬

‫بینامﺘنیت‪ ،‬يکی از مباحث نوين در نﻘد جديد است که به ارتباط و تعامل بین مﺘون میپردازد‪.‬‬
‫بر اساس اين نظريه‪ ،‬مﺘون و گويندگان آنها از يکديگر مﺘأثر هسﺘند؛ و آگاهانه و يا ناﺧودآگاه‬
‫از سرچشمههای ادبی و ﻓکری يکديگر بهرهمند شدهاند‪ .‬اسﺘفاده از مفاهیم و تعلیمات قرآنی از‬
‫ديرباز در بین شاعران و نويسندگان ﻓارسی و عربیزبان برای اعﺘبار و غنای سخن ﺧويش مرسوم‬
‫بوده است‪ .‬جنبههای ادبی و بالغی قرآن همراه با مفاهیم و آموزههای اﺧالقی آن‪ ،‬باعث اين‬
‫توجه شده است‪ .‬رمان«أدرَ َکهَا النّسیان» يکی از آثار نثر عربی است که«سناءالشعالن» به‬
‫نگارش آن پرداﺧﺘه است‪ .‬اين مﻘاله‪ ،‬با اسﺘفاده از روش توصیفی‪-‬تﺤلیلی و با هدف بررسی‬
‫رمان«أدرکها النسیان » از نظر بینامﺘنیت قرآنی بر مبنای نظريه بینامﺘنیت«ژرارژنت» در پی‬
‫ياﻓﺘن میزان اثرپذيری نويسنده از قرآن است‪ .‬نﺘايج حاصل از اين تﺤﻘیق نشان میدهد‪ ،‬نويسنده‬
‫در رمان ﺧود از اين کﺘاب الهی وامگیریهای زيادی داشﺘه است‪ .‬نويسنده به گونهای معارف‬
‫دينی‪ ،‬قرآنی‪ ،‬عرﻓانی‪ ،‬مذهبی و نکات اﺧالقی الهام گرﻓﺘه از آيات قرآنی را در اين رمان به رشﺘه‬
‫تﺤرير درآورده است؛ که برﺧی از اين مفاهیم عبارتند از‪ :‬نماز‪ ،‬حج‪ ،‬حجاب‪ ،‬اوقاف‪ ،‬مساجد‪،‬‬
‫سجده‪ ،‬سجاده‪ ،‬کعبه‪ ،‬ايمان‪ ،‬بسم اهلل‪ ،‬قرآن‪ ،‬حفظ قرآن‪ ،‬توبه‪ ،‬بهشت‪ ،‬جهنم و‪ ...‬می باشند‪.‬‬
‫شعالن در سراسر رمان ﺧود از مفاهیم دينی همچون؛ صبر‪ ،‬اسﺘﻘامت‪ ،‬پاکی و‪ ...‬بهره برده و‬
‫عالوه بر مدح اين ارزشهای دينی‪ ،‬به ذم غیر ارزشها به اصالح مﺤرماتی همچون؛ زنا‪ ،‬رياکاری‪،‬‬
‫دروغ و‪ ...‬نیز اشاره کرده است‪ .‬در اينجا گرچه رماننويس بهطور مسﺘﻘیم به آيه يا روايﺘی اشاره‬
‫نکرده است‪ ،‬اما مفهوم عبارتها‪ ،‬نشان از تعامل آنها با مفاهیم دينی دارد‪.‬‬

‫‪101‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫در دوره های ادبی مخﺘلف‪ ،‬شاهد اثرپذيری شاعران و نويسندگان از اشعار و مﺘون گذشﺘگان‬
‫هسﺘیم‪ .‬در اصطالح نﻘد ادبی‪ ،‬به اين نوع اثرپذيریها«بینامﺘنیت» گفﺘه میشود‪ .‬شاعران و‬
‫نويسندگان با اغراض مﺘعدد از مﺘون گذشﺘه اسﺘفاده میکنند‪ .‬سناء کامل احمد شعالن از جمله‬
‫نويسندگان مسلمان معاصر عرب بوده است‪ ،‬که در آثار ﺧود به مﺘون دينی ﺧصوصاً قرآن ارجاع‬
‫داده و با شیوه های مخﺘلف در آثار ﺧود از آن اسﺘفاده کرده است‪ .‬وی در سال ‪ 1977‬م در مﺤله‬
‫صويلح‪ ،‬در شهر عمان مﺘولد شد‪ .‬اصالت ﺧانوادگی وی به روسﺘای بیت نﺘیف در اسﺘان الخلیل‬
‫ﻓلسطین باز میگردد‪ .‬وی در سال ‪ 1998‬م لیسانس زبان و ادبیات عربی را از دانشگاه يرموک‬
‫وکارشناسی ارشد ادبیات مدرن را از دانشگاه اردن در سال ‪ 2003‬م و دکﺘرای زبان عربی را از‬
‫همین دانشگاه در سال ‪ 200۶‬م با درجه ممﺘاز درياﻓت کرد و به عنوان عضو هیئتعلمی دانشگاه‬
‫اردن منصوب شد‪ .‬وی در آوريل ‪ 2014‬م دکﺘرای اﻓﺘخاری روزنامهنگاری و رسانه را ازدانشگاه‬
‫کمبريج درياﻓت نموده است‪( .‬ﺧضر‪2012،‬م‪)280 -272 :‬‬
‫وی موﻓق به کسب حدود‪ ۶3‬جايزه بینالمللی‪ ،‬عربی و مﺤلی در زمینههای رمان‪ ،‬داسﺘان کوتاه‪،‬‬
‫ادبیات کودکان و نوجوانان و تئاتر شده است‪ .‬عالوه بر اين‪ ،‬بسیاری از نمايشنامههای وی در‬
‫تئاترهای مﺤلی و عربی اجرا شده است‪ .‬آثارش به زبانهای بسیاری همچون انگلیسی‪ ،‬ﻓرانسه‪،‬‬
‫هندی و بريﺘانیايی و‪ ...‬ترجمه شده است‪ .‬آثار و پروژه های ﺧالقانه ی او زمینهای برای بسیاری‬
‫از مطالعات علمی‪-‬پژوهشی و پاياننامههای دکﺘری و کارشناسی ارشد در اردن و جهان عرب‬
‫است‪( .‬المشايخ‪ 2019،‬م‪)101 :‬‬
‫نظريه بینامﺘنیت(‪ ،)intertextuality‬از مهم ترين نظريات ادبی و ﻓلسفی قرن بیسﺘم است که‬
‫با نام «ژولیا کريسﺘوا» گره ﺧوره است‪ .‬اين اصطالح‪ ،‬نخسﺘین بار توسط«ژولیا کريسﺘوا» از دهه‬
‫‪19۶0‬م مطرح شد و سپس کسانی چون روالن بارت و ژرارژنت به اصالح و گسﺘرش اين‬
‫نظريه پرداﺧﺘند‪( .‬آلن‪1385،‬ش‪ ) 129 :‬در اين گرايش به بررسی و تﺤلیل مﺘون ادبی از منظر‬
‫ديگر مﺘون تشکیل دهنده آن میپردازند‪ ،‬تا بﺘوان به درک باالتر و تﺤلیل سادهتر آن مﺘن ادبی‬
‫دست يابند‪ .‬گرايش بینامﺘنیت اکنون نظر منﺘﻘدان زيادی را بهسوی ﺧود جلب کرده است‪ .‬بر‬
‫اساس باور بسیاری از دانشمندان هر اثری که در زمینه ادبیات به رشﺘه تﺤرير در میآيد‪ ،‬از آثار‬
‫گذشﺘه الهام گرﻓﺘه است و ايده اصلی را بايد در آثار زمان دور ياﻓت‪ .‬در نﺘیجه‪ ،‬نگاه زبان شناسانه‬
‫به آثار ادبی به وجود آمده است و می توان تمامی مﺘون را بر اساس اين گرايش نوين‪ ،‬مورد‬
‫تﺤلیل و بررسی قرار داد‪ .‬از نظر ژرارژنت نظريهپرداز و منﺘﻘد برجسﺘه ﻓرانسوی‪ ،‬بینامﺘنیت به‬
‫ﺧوانش يک مﺘن يا يک اثر هنری در راسﺘای مﺘون ديگر میپردازد و با اين روش تأثیری را که‬

‫‪102‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫مﺘنهای جديد در ﺧلق آثار جديد میگذراند را مورد توجه قرار میدهد‪ .‬ژرارژنت مﺤور‬
‫بینامﺘنیت را حضور همزمان دو يا چند مﺘن و نیز حضور بالفعل يک مﺘن در مﺘن ديگر میداند‬
‫و به روابط تأثیر و اثر مﺘنها میپردازد‪( .‬احمدی‪138۶ ،‬ش‪)320 :‬‬
‫بینامتنیت ژنتی‬
‫در اواﺧردهه شصت میالدی‪ ،‬اصطالح بینامﺘنیت توسط«کريسﺘوا» وارد عرصه ادبیات و نﻘد‬
‫ادبی شد‪ .‬با اين حال‪ ،‬پیش از وی نیز میخائیل باﺧﺘین‪ ،‬با عناوين ديگری در مورد اين علم‬
‫بﺤث کرده بود‪ ،‬ولی در پايان‪ ،‬کريسﺘوا به عنوان مبدع اين علم مشهور شد‪( .‬مکاريک‪1385،‬ش‪:‬‬
‫‪ )72‬بینامﺘنیت‪ ،‬به عنوان يک علم جديد از تعريفهای مﺘعددی برﺧوردار است که میتوان در‬
‫تمامی اين تعاريف‪ ،‬اثرپذيری بین آثار را مشاهده کرد‪«.‬ژولیاکريسﺘوا» تعريف جالبی از‬
‫بینامﺘنیت دارد‪ ،‬از نظر وی‪ ،‬مﺘون کاشیهايی هسﺘند که از يکديگر الگو گرﻓﺘهاند و هر اثر ادبی‪،‬‬
‫بازﺧوانی از آثار گذشﺘه دارد‪( .‬کريسﺘوا‪1381،‬ش‪ )44 :‬بنابراين‪ ،‬هر مﺘن در رابطه با ساير مﺘون‬
‫قابل درک است‪ .‬اگر بخواهیم به سادهترين شکل ممکن بیان کنیم میتوان گفت که‪ ،‬مﺘن جديد‬
‫از مﺘن پیشین الهام گرﻓﺘه است و هیچ نويسندهای به ﺧودی ﺧود‪ ،‬مبدع اثری نبوده است که‬
‫آن را به رشﺘه تﺤرير درآورده باشد‪ ،‬بلکه آن اثر در بازﺧوانی آثار پیشین به وجود آمده است‪.‬‬
‫(میرزايی و واحدی‪1388 ،‬ش‪)302 :‬‬
‫ژرارژنت ﻓرانسوی‪ ،‬در سال ‪1930‬م به دنیا آمد و در سال ‪1978‬م يکی از مهمترين کﺘابهايش‬
‫يعنی کﺘاب«الواح » بازنوشﺘی را منﺘشر کرد‪ .‬او در ابﺘدای اين کﺘاب‪ ،‬ارتباط مﺘون با يکديگر را‬
‫به پنج دسﺘه تﻘسیم می کند که يکی از اين اقسام بینامﺘنی است‪ .‬همین تﻘسیمبندی تﻘريباً‬
‫دقیق و نیز تعريف هر ي ک از اين اقسام‪ ،‬از جمله بارزترين وجه تمايز بینامﺘنیت ژنﺘی نسبت‬
‫به«کریستوا و بارت» است‪ .‬ژنت به مجموع اين پنج قسم«ترامﺘنیت» اطالق میکند‪.‬‬
‫از نظر ژنت‪ ،‬ترامﺘنیت همه آن چیزهايی است که به صورت آشکار يا نهان يک مﺘن را در ارتباط‬
‫با مﺘون ديگر قرار میدهد‪ .‬از همین رو ژنت‪ ،‬ترامﺘنیت را بهعنوان موضوع شعرپژوهی مطرح‬
‫میکند‪1997: 2-1(.‬م‪)genette ،‬ترامﺘنیت‪ ،‬دسﺘگاه تازه و پیچیدهای است که نزد هیچيک از‬
‫نظريهپردازان بینامﺘنیت سابﻘه نداشﺘه است‪ .‬اين دسﺘگاه تازه میکوشد که همه روابط میان‬
‫مﺘنی را زير پوشش ﺧود قرار دهد‪( .‬نامورمطلق‪1395 ،‬ش‪ )21 :‬پیشوند ترا(‪ )tra‬بیش از هر‬
‫چیز به نﻘل و انﺘﻘال و ارتباط اشاره دارد‪ .‬ترا نسبت به بینا گسﺘردهتر است و دايره وسیعتری از‬
‫موضوعات و روابط را زير پوشش ﺧود قرار می دهد‪ .‬ژنت با طرح ترامﺘنیت قصد داشت تا هرگونه‬
‫رابطهای که يک مﺘن با مﺘنی غیر از ﺧودش برقرار میکند را شناسايی‪ ،‬دسﺘهبندی و مطالعه‬

‫‪103‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫نمايد‪ ،‬بنابراين ترامﺘنیت ﺧود چیزی نیست مگر مجموعۀ انواع روابط میان مﺘنها که يکی از‬
‫آنها بینامﺘنیت است‪( .‬نامورمطلق‪1395 ،‬ش‪)24-23 :‬‬
‫ژنت‪ ،‬بینامﺘنیت را اولین نوع از ترامﺘنیت قرار میدهد و مینويسد‪ :‬اولین نوع ترامﺘنیت‪ ،‬همان‬
‫چیزی است که قبالً توسط کريسﺘوا تﺤت عنوان بینامﺘنیت‪ ،‬مطرح شده بود‪ .‬من نیز به سهم‬
‫ﺧود با عبارتی مخﺘصر آن را تعريف میکنم‪ .‬بینامﺘنیت به عنوان رابطه همﺤضوری بین دو يا‬
‫ن‬
‫چندين مﺘن تعريف میشود‪ .‬به عبارت بهﺘر و روشنتر‪ ،‬بینامﺘنیت حضور بالفعل يک مﺘن درو ِ‬
‫مﺘن ديگر است‪1997: 2( .‬م‪)genette ،‬‬
‫از نظر آلن‪ ،‬بینامﺘنیت ژنت با مفهومی که از آن در پساساﺧﺘارگرايی به کار رﻓﺘه يکسان نیست؛‬
‫چراکه از نظر ژنت‪« ،‬بینامﺘنیت حضور همزمان دو مﺘن يا چندين مﺘن و حضور بالفعل يک مﺘن‬
‫در مﺘنی ديگر است»‪ .‬از همین رو بینامﺘنیت ژنﺘی به نﻘل‪ ،‬انﺘﺤال و تلمیح ﻓروکاسﺘه شده ﺧللی‬
‫به ﻓرآيندهای نشانه شناﺧﺘی داللت ﻓرهنگی و مﺘنی ندارد‪( .‬آلن‪1385 ،‬ش‪)148 :‬‬
‫میتوان گفت که‪ ،‬شايد منظور از رابطه هم حضوری اين باشد که زمانی که قسمﺘی از يک مﺘن‬
‫به مﺘن ديگری منﺘﻘل شد‪ ،‬اين مﺘن منﺘﻘلشده در هر دو مﺘن اسﺘﻘالل و حضور دارد‪ .‬به طور‬
‫مثال؛ وقﺘی در نهجالبالغه آيهای از قرآن اقﺘباس میشود‪ ،‬اين آيه در هر دو مﺘن اسﺘﻘالل و‬
‫حضور دارد‪ .‬به عبارت بهﺘر‪ ،‬در بینامﺘنیت شاکله و ساﺧﺘار مﺘن اول حفظ شده و در عین حال‬
‫مﺘن دوم نیز شاکله و ساﺧﺘار ويژه ﺧود را دارا است‪ .‬اين برداشت از مﻘايسه مفهوم بینامﺘنیت‬
‫و ساير اقسام ترامﺘنیت نیز قابل درياﻓت است‪.‬‬
‫نامور مطلق معﺘﻘد است که‪ ،‬منظور از رابطه هم حضوری در تعريف ژنت اين است که هرگاه از‬
‫يک مﺘن ادبی يا هنری عنصر يا عناصری در مﺘن دوم حضور بیابد و به طور يﻘین معلوم گردد‬
‫که مﺘن دوم به طور مسﺘﻘیم يا غیر مسﺘﻘیم از مﺘن نخست تأثیر پذيرﻓﺘه است‪ ،‬رابطه اين دو‬
‫مﺘن«بینامﺘنی» است‪ .‬تأثیرپذيری مﺘن دوم از مﺘن نخست در بینامﺘنیت‪ ،‬بخشی است نه جزئی‪.‬‬
‫در مﻘايسه میان بینامﺘنیت ژنﺘی با ساير بینامﺘنﺘها بايد گفت که بینامﺘنیت ژنت مﺤدودتر است‪،‬‬
‫اما در عین حال مشخصتر و معین تر است‪ .‬دلیل مﺤدود بودن بینامﺘنیت ژنت اين است که او‬
‫آن را ﻓﻘط به روابط هم حضوری تﻘلیل داده و ديگر اقسام روابط میان مﺘنی را در انواع ديگر‬
‫ترامﺘنی مانند بیشمﺘنیت توزيع کرده است‪( .‬نامورمطلق‪1395،‬ش‪)31 :‬‬
‫احمدی در برداشت از تعريف ژنت از بینامﺘنیت باور دارد که‪ ،‬بینامﺘنیت ژنﺘی کاربرد آگاهانه‬
‫مﺘنی در مﺘن ديگر است؛ ﺧواه اين کاربرد بهگونهای کامل باشد‪ ،‬يا همچون پارهمﺘنهايی باشد‪.‬‬
‫(احمدی‪1378 ،‬ش‪)320 :‬‬

‫‪104‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ژنت بعد از تعريف بینامﺘنیت‪ ،‬به دسﺘهبندی آن و ذکر شاهد مثالهايی اقدام میکند‪ .‬میتوان‬
‫گفت که‪ ،‬ژنت بینامﺘنیت را به دو دسﺘه آشکار(لفظی) و نهان(غیرلفظی) تﻘسیم کرده است‪.‬‬
‫نﻘل قول‪ ،‬اولین گونه از بینامﺘنیت آشکار(لفظی) ژنت است‪ .‬از نظر ژنت‪ ،‬نﻘل قول(چه با گیومه‬
‫و چه بدون گیومه) صريحترين و تﺤتاللفظیترين شکل بینامﺘنیت است‪« .‬سرقت ادبی و‬
‫تلمیح» دو گونه از بینامﺘنیت نهانی ژنت هسﺘند‪ .‬از نظر ژنت‪ ،‬سرقت ادبی نهانیﺘرين و غیر‬
‫مﺘعارﻓﺘرين نوع بینامﺘنیت است که يک عمل اعالم نشده‪ ،‬اما هنوز نیز يک وامگیری تﺤتاللفظی‬
‫است و تلمیح‪[ ،‬حﺘی نسبت به سرقت ادبی] نهانیﺘرين و ضمنیﺘرين[غیر لفظیترين] قالب‬
‫بینامﺘنیت است؛ به عبارت ديگر‪ ،‬طرز بیان عبارات و جمالت که دارای معنای کامل است‪،‬‬
‫درياﻓت يک رابطه بین آن و مﺘن ديگر را شامل میشود‪ ،‬به طوری که ضرورتاً توسط برﺧی‬
‫تغییرات صرﻓی‪ ،‬که به طور ديگری غیر قابل ﻓهم باقی ﺧواهند ماند‪ ،‬برمیگردد‪.‬‬
‫الزم به ذکر است که«ژنت» در اينجا سرقت ادبی را از يک منظر نهانی اعالم میکند‪ .‬به دلیل‬
‫اينکه مرجع مﺘن اشاره نشده است و از طرف ديگر‪ ،‬چون عین عبارات سرقت شده است آن را‬
‫لفظی نیز میدانند‪ .‬ژنت‪ ،‬بعد از اين عبارات مثالهايی ذکر میکند که به احﺘمال قوی‬
‫نمونههايی از تلمیح می باشد‪ .‬نکﺘهای که اينجا الزم به ذکر است اين است که‪ ،‬منظور از ابزارهای‬
‫بینامﺘنی اين است که‪ ،‬برای تبديل شدن يک مﺘن به بینامﺘن‪ ،‬میبايست از ابزارها و ﻓنونی‬
‫اسﺘفاده شود که بدون اينها چنین کاری ممکن نیست‪ .‬نﻘل قول‪ ،‬سرقت ادبی و تلمیح ابزارهای‬
‫ادبی هسﺘند که يک مﺘن را به بینامﺘن تبديل میکنند‪ .‬نمیبايست تصور کرد که ژنت‬
‫بینامﺘنیت را به سه قسم نﻘل قول‪ ،‬سرقت ادبی و تلمیح تﻘسیم کرده است‪ ،‬بلکه؛ ژنت بینامﺘنیت‬
‫را به«آشکار‪ ،‬نهان‪ ،‬لفظی و غیرلفظی» تﻘسیم کرده است‪.‬‬
‫بینامﺘنیت در زبان شناسی معاصر عربی با نامهايی همچون؛ «الﺘناص»‪« ،‬الﺘناصیه»‪،‬‬
‫«النصوصیۀ» و «تداﺧل النصوص» مورد بررسی قرار میگیرد؛ اما نکﺘهای که قابل توجه است‪،‬‬
‫واژهی «تناص» است که بیش از اصطالحات ذکر شده مورد اسﺘفاده قرار گرﻓﺘه است‪ .‬اين علم‬
‫را‪ ،‬داد و سﺘد مﺘون گوناگون در کم وکیف گوناگون معرﻓی میکنند‪( .‬عزام‪2002،‬م‪41 :‬؛ جمعه‪،‬‬
‫‪2003‬م‪)158 :‬‬
‫بینامتنیت قرآنی در رمان«أدرکهاالنسیان»‬
‫شعالن در جريان روايت داسﺘان‪ ،‬از قرآن و تعالیم دينی در جايگاه مﺘن غايب بهره میگیرد و‬
‫اين وامگیریها‪ ،‬غیر مسﺘﻘیم و بدون اشاره به مﺘن غايب انجام میدهد‪ .‬آنچه در ادامه بیان‬

‫‪105‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫میشود‪ ،‬گوشهای از تأثیرپذيریهای اين نويسنده از قرآن کريم و مفاهیم دينی است که ضمن‬
‫شرح کوتاهی درباره مﺘون‪ ،‬تبیین و تﺤلیل روابط میان دو مﺘن نیز بدان اﻓزوده شده است‪.‬‬
‫بینامتنیت واژگانی قرآنی‬
‫نويسنده در اين شیوه‪ ،‬از کلمات و يا ترکیبهای ويژه دينی در اثر ﺧود اسﺘفاده میکند‪ .‬به اين‬
‫صورت که از لغات و ترکیبهايی در اثرش اسﺘفاده میکند که ريشه دينی داشﺘه و شاعر‬
‫بهصورت ارادی و يا غیرارادی آن را در اثرش اسﺘفاده میکند‪( .‬راسﺘگو‪137۶،‬ش‪ )18 :‬شعالن‬
‫در موارد مﺘعدد از مفاهیم دينی در توصیف وقايع و يا شخصیتهای رمان اسﺘفاده کرده است‪.‬‬
‫برﺧی از اين مفاهیم عبارت اند از‪ :‬نماز‪ ،‬حج‪ ،‬حجاب‪ ،‬اوقاف‪ ،‬مساجد‪ ،‬سجده‪ ،‬سجاده‪ ،‬کعبه‪،‬‬
‫ايمان‪ ،‬بسماهلل‪ ،‬قرآن‪ ،‬حفظ قرآن‪ ،‬توبه‪ ،‬بهشت‪ ،‬جهنم و‪...‬‬
‫شعالن در نسیان ‪ ، 22‬زمانی که به توصیف آرزوهای ضﺤاک میپردازد چنین مینويسد‪« :‬لطالما‬
‫تمنّی الضّﺤّاک؛ و تمأل بیﺘه صالۀ و ﺧشوعاً و تعبّداً و تراقب الﺘزامه بالصّالۀ علی أوقاتها ‪ ...‬و تعلّم‬
‫صغاره الصّالۀ و الصّوم و تﺤجّب ابنﺘه الصّغیرۀ ‪ ...‬و توقظه لصالۀ الفجر و تﺘرک له عند سفرها‬
‫مصﺤفاً علی سريره و سجادۀ جمیلۀ مزرکشۀ أحضرتها معها من الﺤجّ أو من العمرۀ»‬
‫(سناءالشعالن‪2018 ،‬م‪ 253 :‬ـ ‪، 254‬نسیان ‪)22‬؛ ضﺤاک همواره آرزو میکند که ‪ ...‬و ﺧانهاش‬
‫را با نماز و دعا و عبادت پر کند و مراقب الﺘزام او بر نماز سروقﺘش باشد‪ ... .‬به بچههای کوچک‬
‫نماز و روزه ياد بدهد و به دﺧﺘر کوچکش حجاب بپوشاند و برای نماز صبح بیدارش کند‪ .‬هنگام‬
‫سفرش بر بالینش‪ ،‬قرآن و سجاده ای زرباﻓت و زيبا که از حج آورده‪ ،‬بگذارد‪.‬‬
‫عبادتهايی همچون نماز‪ ،‬روزه و حجاب از جمله آرزوهای ضﺤاک در اين زمینه است‪ .‬نماز از‬
‫مسائل مهم عبادی است که در آيات ﻓراوان قرآن و روايات به آن توجه زيادی شده است‪ .‬نماز‬
‫و مشﺘﻘات آن حدود ‪ 90‬بار در آيات قرآن تکرار شده است‪ .‬از جمله آرزوهای ضﺤاک راجع به‬
‫نماز‪ ،‬مراقبت نسبت به نماز اول وقت است‪ .‬ﺧداوند در اين باره میﻓرمايد‪« :‬حاﻓِظُوا عَ َلى الصَّلَواتِ‬
‫وَ الصَّالۀِ الْوُسْطى‪( »...‬بﻘره‪)238 :‬؛ بر تمام نمازها و بهﺧصوص نماز میانه[که بر اساس پارهاى از‬
‫روايات‪ ،‬نماز ظهر است] مﺤاﻓظت و مراقبت کنید‪.‬‬
‫از آنجا که نماز مؤثرترين رابطه انسان با ﺧداوند است‪ ،‬در صورتى که با شرايط صﺤیح انجام‬
‫گیرد‪ ،‬دل را لبريز از عشق و مﺤبت ﺧدا مىکند و در پرتو آن انسان بهﺘر مىتواند ﺧود را از‬
‫آلودگى به گناه پاک سازد‪ ،‬به همین ﺧاطر در آيات قرآن تأکید ﻓراوانى در مورد آن شده است‪.‬‬
‫(مکارم شیرازی‪1374،‬ش‪ ،‬ج‪)20۶ :2‬‬

‫‪10۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫نماز عشق سالکین‪ ،‬عبادتى آتشین‪ ،‬کارى بىقرين‪ ،‬بهﺘرين يار و معین‪ ،‬ﺧورشید اهل زمین‪،‬‬
‫مونس اصﺤاب دين‪ ،‬امنیت جان غمین و رحمت واسعه حضرت ارحمالراحمین است‪ .‬نماز‬
‫حﻘیﻘﺘى روحانى‪ ،‬ﻓرمان واجب حضرت سبﺤانى‪ ،‬نفخه رحمانى‪ ،‬جان انسانى و نور يزدانى است‪.‬‬
‫نماز هويت ايمان‪ ،‬حﻘیﻘت جهان‪ ،‬طريﻘت جان‪ ،‬قدرت انسان و راه ورود به بهشت و رضوان‬
‫است‪ .‬نماز چشمه زمزم روح‪ ،‬ساغر معنوى صبوح‪ ،‬ﻓﺘحالفﺘوح‪ ،‬توبه نصوح‪ ،‬ذکرى ممدوح و در‬
‫طوﻓان حوادث کشﺘىنوح است‪ .‬بدون نماز ﺧود را اهل حﻘیﻘت و حق مدان و رسیدن ﻓیض‬
‫ﺧاص الهى را به سوی ﺧود توقع مدار‪ .‬اکسیر وجود‪ ،‬بدون نماز بىسود است‪ ،‬بىﺧبران از نماز‬
‫بیﺧرداناند و ﻓراريان از اين مﻘام‪ ،‬گرﻓﺘار دام شیطاناند‪( .‬انصاريان‪ ،‬بیتا‪ ،‬ج‪)330 :2‬‬
‫نماز و روزه در ﻓرهنگ قرآن دو عبادتی است که ﺧداوند دسﺘور داده تا بندگان بهواسطه آن‬
‫دو ﺧواسﺘار صبر شوند‪ .‬ﺧداوند می ﻓرمايد‪« :‬وَ اسْﺘَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّالۀِ وَ آنها لَکَبیرَۀٌ إِالَّ عَلَى‬
‫الْخاشِعینَ» (بﻘره‪ 45 :‬و ‪.)153‬‬
‫مفسران‪ ،‬در اين آيه صبر را به روزه تفسیر کردهاند‪( .‬تسﺘری‪1423،‬ق‪31 ،‬؛ قمی‪13۶3،‬ش‪4۶: ،‬؛‬
‫طبرسی‪1372 ،‬ش‪)217 :‬‬
‫براى پیشرﻓت و پیروزى بر مشکالت دو رکن اساسى الزم است‪ ،‬يکى پايگاه نیرومند درونى و‬
‫ديگر تکیهگاه مﺤکم بیرونى‪ .‬در آيهی ﻓوق به اين دو رکن اساسى با تعبیر«صبر» و«صلوۀ» اشاره‬
‫شده است‪ :‬صبر‪ ،‬آن حالت اسﺘﻘامت و شکیبايى و ايسﺘادگى در جبههی مشکالت است و نماز‪،‬‬
‫پیوندى است با ﺧدا و وسیلهی ارتباطى است با اين تکیهگاه مﺤکم‪ .‬گرچه کلمهی «صبر» در‬
‫روايات ﻓراوانى به«روزه» تفسیر شده است‪ ،‬ولى مسلماً منﺤصر به روزه نیست‪ ،‬بلکه ذکر روزه‬
‫به عنوان يک مصداق بارز و روشن از آن است‪ ،‬زيرا انسان در پرتو اين عبادت بزرگ‪ ،‬ارادهاى‬
‫نیرومند و ايمانى اسﺘوار پیدا مىکند و حاکمیت عﻘلش بر هوسهايش مسلم مىگردد‪( .‬مکارم‬
‫شیرازی‪1374،‬ش‪)218 :‬‬
‫هدف شعالن از اشاره به اين دو عبا دت مهم‪ ،‬بیدار کردن روح صبر و اسﺘﻘامت در چهرهی‬
‫قهرمان داسﺘان«بهاء» میباشد‪ ،‬تا بدينوسیله به ﺧواننده گوشزد کند که راه چیره شدن بر‬
‫سخﺘیها و مشکالت ارتباط با ﺧداوند به عنوان مبدأ هسﺘی و عشق و مﺤبت بیکران است‪ ،‬در‬
‫حﻘیﻘت؛ تمرين برای چیره شدن با قوای نفسانی از طريق«روزه» ممکن می باشد‪.‬‬
‫حج‪ ،‬عبادت ديگری است که شعالن به آن اشاره کرده است‪ .‬حج‪ ،‬نماد ارتباط انسان با ﺧداوند‬
‫و طی طريق کردن و رنج سفر کشیدن جهت رسیدن به منزل معشوق است‪ .‬در حج عالوه بر‬
‫اين موارد‪ ،‬از نظر مالی نیز ﻓرد میبايست هزينه کند و مسﺘطیع باشد‪ .‬شعالن با اشاره به اين‬

‫‪107‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫عبادت می ﺧواهد به ﺧواننده بفهماند که‪ ،‬در راه عشق بايد هزينه کرد‪ .‬در واقع از آنجا که‬
‫وطنش«ﻓلسطین» در اشغال صهیونیستها است‪ ،‬شعالن میﺧواهد به ﺧواننده نشان دهد که‬
‫برای نجات و رهايی وطن میبايست هزينه پرداﺧت کرد‪.‬‬
‫حجاب‪ ،‬عبادت ديگری است که شعالن به آن اشاره کرده است‪ .‬حجاب مهمترين نماد جلوه و‬
‫حضور زنمسلمان در اجﺘماع است‪ .‬ضﺤاک در اينجا آرزو میکند که به دﺧﺘر کوچکش حجاب‬
‫بپوشاند‪ .‬در واقع میﺧواهد به اين موضوع اشاره کند که‪ ،‬آموزههای دينی و مبارزه با‬
‫صهیونیستها میبايست از کودکی به بچهها آموزش داده شود‪.‬‬
‫بهشت و جهنم‪ ،‬دو مفهوم قرآنی و دينی میباشند که شعالن به آنها اشاره کرده است‪ .‬شعالن‬
‫در نسیان ‪ 28‬می نويسد‪« :‬الجﺤیم و الفردوس هما ﻓی شیء واحد ال غیر و هو الﺤبّ» (شعالن‪،‬‬
‫‪2018‬م‪)31۶:‬؛ جهنم و بهشت هر دو يک چیز هسﺘند و الغیر و آن عشق است‪.‬‬
‫در نسیان سوم مینويسد‪« :‬ﻓردوسی هو عشﻘکَ لی» (شعالن‪2018،‬م‪)49 :‬؛ بهشت من همان‬
‫عشق تو[ضﺤاک] نسبت به من است‪.‬‬
‫جهنم در رمان شعالن‪ ،‬میتواند نماد وضع موجود ﻓلسطین و بهشت‪ ،‬نماد وضع مورد انﺘظار‬
‫و مطلوب می باشد که می بايست برای آن تالش کرد‪ .‬در اينجا شعالن‪ ،‬بهشت و جهنم را با‬
‫عشق پیوند زده است‪ .‬اين پیوند اشاره به روايت؛ «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْﺤُب» (کلینی‪1407 ،‬ق‪)80 :‬‬
‫دارد‪ .‬کسى که در زندگى ﺧود عشق ﺧدائى را بر تخت سلطنت بنشاند‪ ،‬حسّ مسئولیت‪ ،‬وظیفه‬
‫يا وجدان اﺧالقى که همان ﻓرمان درونى است‪ ،‬براى او ﺧادم با وﻓا و بنده حلﻘهبگوش میگردد‪.‬‬
‫حس وظیفه همانند سﺘاره ای است که راه تاريک زندگى را چند قدم روشن میسازد‪ ،‬عشق‬
‫ﺧدائى مانند آﻓﺘابى است که شبهای تاريک هسﺘى ما را مبدل به روز روشن مینمايد‪ .‬توانائى‪،‬‬
‫عشق ﺧدائى قابل مﻘايسه با قدرت حس وظیفه نیست‪ ،‬توانائى‪ ،‬عشق ﺧدائى برتر و باالتر و ﻓوق‬
‫هر قدرتى است که از منبع ﻓیض بی کران به نفس ناطﻘه انسانى عطا شده است‪ ،‬حسوظیفه از‬
‫عشق زائیده شده است و نه برعکس‪ .‬هیچکس از روى حسوظیفه يا وجدان اﺧالقى نمیتواند‬
‫عاشق شود و عشق بورزد‪ ،‬لکن از روى عشق‪ ،‬هرکس موظف میشود که همهچیز را به ﺧاطر‬
‫عشق تﺤمل کرده و ﻓدا سازد‪( .‬انصاريان‪ ،‬بیتا‪)189 :‬‬
‫استفاده از مفاهیم قرآنی‬
‫شعالن در سراسر رمان ﺧود از مفاهیم دينی همچون صبر‪ ،‬اسﺘﻘامت‪ ،‬پاکی و‪ ...‬بهره برده است‪.‬‬
‫شعالن عالوه بر مدح اين ارزشهای دينی به ذم غیر ارزشها و به اصالح مﺤرماتی همچون؛‬
‫قبح زنا‪ ،‬رياکاری‪ ،‬دروغ و‪ ...‬نیز اشاره کرده است‪ .‬در اينجا گرچه رماننويس بهطور مسﺘﻘیم به‬

‫‪108‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫آيه يا روايﺘی اشاره نکرده‪ ،‬اما مفهوم عبارتها نشان از ارتباط آن با مفاهیم دينی دارد‪ .‬قرآن به‬
‫دنبال صبر و اسﺘﻘامت ‪ ،‬نويد به بشارت و گشايش بعد از سخﺘی ها را می دهد‪ .‬شعالن هم می‬
‫ﺧواهد امید را در وجودِ مردم سﺘم ديدهی ﻓلسطین زنده کند‪ ،‬تا برﺧیزند و سايهی غاصبان را‬
‫از سرزمینشان دورکنند و با ايمان به ﺧدا تالش کنند از وضعیت موجود رهايی يابند و بدانند‬
‫بعد از هر سخﺘی‪ ،‬آسانی است؛ همانطور که ﺧداوند در آيات قرآن نیز بدان اشاره نموده است‪.‬‬
‫ن مَعَ الْعُسْرِ‬
‫ن مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ‪ .‬إِ َّ‬
‫اين مضامین به ﺧوبی گويای مفاهیم سورهی شرح میباشد« ﻓَإِ َّ‬
‫يُسْرًا»‪( .‬شرح‪)۶-5 :‬‬
‫ﺧداوند در آيات ‪ 200‬سورهی اعراف و ‪ 3۶‬سورهی ﻓصّلت‪ ،‬به پیامبرش ﻓرمود‪« :‬اگر وسوسه‬
‫ای شیطانی تو را شديداً وسوسه کرد‪ ،‬در آن صورت به ﺧدا پناه ببر؛ زيرا او شنوای داناست‪.‬‬
‫ﺧداو ند میفرمايد‪ :‬اگر وسوسهای از شیطان به ﻓکرشان آسیب برساند‪ ،‬ﺧدا را يادکنند‪ ،‬پس ﻓوراً‬
‫بصیرت مییابند‪ .‬دعوت به جهاد و انفاق‪ ،‬مالک تﻘوا و جهاد در راه حق است‪ .‬مهمﺘرين هدف‬
‫شعالن در اين رمان نیز‪ ،‬بیان مضمونی در راسﺘای دعوت به سوی جهاد است و به نوعی دعوت‬
‫به هوشیاری مردم برای انﻘالب بر ضد ظلم های حکومت غاصب ﻓلسطین است‪ .‬شعالن واقعیت‬
‫و داسﺘان را با رويکردی ﻓلسفی در هم آمیخت وحوادث گذشﺘه را با واقعیت های موجود و‬
‫وضعیت بﺤران زدهی ﻓلسطین تطبیق داد‪ .‬وی اولويت جهاد را‪ ،‬در رأس مضمون رمان قرار داده‬
‫است تا مهم بودن آن را بیش از پیش جلوه دهد‪ .‬به نوعی با وجود کاراکﺘر«ثابت السردی»‬
‫‪ ،‬برتری و اولویت جهاد در راه خدا بر امور فردی در اين رمان به چشم می ﺧورد‪ .‬عدهای‬
‫ن ﺧويش میگذرند؛ اما عدهای ديگر‬
‫ﺧالصانه به دنبال جهاد در راه ﺧدا میباشند و از مال و جا ِ‬
‫برای بهدسﺘآوردن زر و زور‪ ،‬ﺧیانﺘهايی به اطراﻓیان میکنند و جان و مال ﺧويش و ﺧانواديشان‬
‫را برتر از ديگران میدانند و در راه جهاد‪ ،‬سست ارادهاند‪ .‬وجود مناﻓﻘان از صدر اسالم تا زمان‬
‫حاضر‪ ،‬چالشی ﺧطرناک پیش روی اسالم و مسلمانان بوده است؛ آنان ﻓﺘنهجويانی هسﺘند که‬
‫به دنبال تباهی مسلمانانند و مسلمانان بايد آگاه باشند و اين شیادهای بدتر از کفار را که‬
‫جايگاهشان در اسفاللساﻓلین است ﺧوب بشناسند‪(.‬کلینی ‪13۶1،‬ش‪ )23۶ :‬شعالن نیز از طريق‬
‫قهرمانان داسﺘانش ﺧواسﺘار اين است که‪ ،‬همگان را از حضور مناﻓﻘان و غاصبان برحذر دارد ‪.‬‬
‫کسب حرام‬
‫بﺤث کسب حرام يکی از مباحثی است که شعالن در رمان ﺧود به آن پرداﺧﺘه است‪ .‬شخصیﺘها‪،‬‬
‫در پشت دين پنهان شدند تا به زناکاری بپردازند‪ .‬شخصیت کريم وهدانی همان بود که بهاء‬
‫هنگام ترک يﺘیمخانه در هجدهسالگی او را مالقات کرد‪« .‬آن پیرمرد او را در يکی از بازديدهای‬

‫‪109‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫ﺧود از پرورشگاه ديده بود‪ ،‬هنگامی که در آن يﺘیمخانه و ديگر يﺘیمخانهها و بیمارسﺘانها و‬


‫ﺧانههاى سالمندان رﻓت و آمد مىکرد تا مﻘداری از پول ﺧود را که سخاوتمندانه ﺧرج مىکرد‪،‬‬
‫به آنها اهدا کند تا در پسِ آن‪ ،‬منابع حرامش را در کسب درآمد و گنجینهاش مديريت نمايد»‪.‬‬
‫(شعالن‪2018 ،‬م‪ )114 :‬او ﻓﻘط يک پسر داشت که مىکوشید او را با معلولیﺘش که نﺘیجه پول‬
‫حرام بود به جامعه بفرسﺘد ‪.‬‬
‫آنچه در نظام اقﺘصادی اسالم‪ ،‬بیش از هر چیز اهمیت دارد حالل بودن کسب وکار است؛ يعنی‬
‫به دست آوردن مال از راهی که ممنوعیت شرعی ندارد‪ .‬از همین رو يکی از نگرانیهای که‬
‫ن أَﺧْوَفَ مَا أَﺧَافُ عَلَى أُمَّﺘِی‬
‫پیامبر(ص) ابراز کرده‪ ،‬بﺤث کسب حرام است‪ .‬ايشان میﻓرمايند‪« :‬إِ َّ‬
‫مِنْ بَعْدِی هَذِهِ الْمَکَ اسِبُ الْﺤَرَامُ وَ الشَّهْوَۀُ الْخَفِیَّۀِ وَ الرِّبَا» (کلینی‪1407 ،‬ق‪ )124 :‬بیشﺘرين‬
‫چیزی که پس از مرگم‪ ،‬از آن بر امّﺘم بیم دارم‪ ،‬اين کسبها و درآمدهای حرام و شهوت ناپیدا‬
‫و رباﺧواری است‪.‬‬
‫کسب‪ ،‬چیزى است که انسان مىﺧواهد تا در آن جلب منفعت و تﺤصیل بهرهای نمايد؛ مانند‬
‫کسب مال‪ .‬واژه کسب بیشﺘر برای چیزى بکار میرود که انسان گمان مىکند منفعﺘى را جلب‬
‫مىکند و سپس مضرّت و زيانى عايدش میشود‪ .‬همچنین کَسْب در مورد چیزی که انسان براى‬
‫ﺧودش و ديگرى میگیرد نیز اطالق میشود‪( .‬راغب اصفهانی‪1412 ،‬ق‪)709 ،‬‬
‫در کﺘب ﻓﻘهی و حديثی‪ ،‬بابی به عنوان«مکاسب مﺤرمه» وجود دارد‪ .‬در اين باب به شغلها و‬
‫درآمدهای حرام پرداﺧﺘه شده است‪ .‬تجارتهای حرام‪ ،‬بخش بزرگی از مبﺤث مکاسب يا‬
‫تجارت ها را در ﻓﻘه در برگرﻓﺘه است‪ .‬اين بخش با نام«مکاسب مﺤرمه» شناﺧﺘه میشود‪ .‬يکی‬
‫از دغدغههای انسان مسلمان به دسﺘآوردن روزی حالل است‪ .‬کسب روزی حالل تنها برای‬
‫دسﺘیابی به تمﺘعات دنیوی و سیرکردن شکم نیست‪ ،‬بلکه وسیلهای برای تﻘرّب به ﺧدا نیز‬
‫ﺧواهد بود‪ .‬تا انسان از روزی حالل برﺧوردار نباشد‪ ،‬موﻓق به پرداﺧت وجوهات شرعی و اعمال‬
‫مسﺘﺤبی نخواهد شد‪ .‬در روايات زيادی به کسب و طلب حالل سفارش شده است که در زير به‬
‫ن جُزْءاً‬
‫برﺧی از آنها اشاره میشود‪ .‬از پیامبر(ص) نﻘل شده که ايشان ﻓرمودند‪« :‬الْعِبَادَۀُ سَبْعُو َ‬
‫أَﻓْضَ ُلهَا طَ َلبُ الْﺤَلَالِ»(کلینی‪1407 ،‬ق‪)78 :‬؛ عبادت هفﺘاد جزء دارد که برترين آنها درﺧواست‬
‫حالل است‪.‬‬
‫‪-‬ریاکاری‬
‫رياکاری و سو ءاسﺘفاده از شرايط مادی بد اﻓراد‪ ،‬يکی از مفاهیم مذموم دينی است که شعالن‬
‫به آن پرداﺧﺘه است‪ .‬او برای نجاتش از درماندگى با يک روحانی ديگر از طريق ﺧانم دکﺘر آشنا‬

‫‪110‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫شد‪« .‬من با او به وسیله زنى پنجاهساله که در ﻓضای ﺧیريه او را ديده بودم آشنا شدم‪ .‬او زنی‬
‫بود که دوست داشت به ديگران کمک کند و نیازهايشان را برآورده نمايد‪ .‬امانتدار‪ ،‬صادق‪،‬‬
‫ﺧوشﻘلب‪ ،‬مهربان و میزبانى سخاوتمند بود‪ ،‬با وجود داشﺘن صورتى زشت‪ ،‬زيبا بود‪ .‬با اين حال‬
‫او عاشق سرقت از بینوايان‪ ،‬تهیدسﺘان و نیازمندان بود»(همان‪ .)105 :‬از جسم بهطور کامل‬
‫اسﺘفاده کردم؛ ز يرا رابطه میان جسم و جهان‪ ،‬رابطه مهار‪ ،‬تصرف‪ ،‬گفﺘگو‪ ،‬هماهنگی و وحدت‬
‫است‪ ،‬به اين شخصیت با پسر بزرگش لﻘب حاجى دادند تا دروغین بودن اين الﻘاب نشان داده‬
‫شود که در بسیاری از نﻘاط به گذرنامه ای برای انجام سرقت بدون سوءظن تبديل شده است‪.‬‬
‫گويی چنین نامگذاریها‪ ،‬مشروعیت مالک برای انجام هر کاری که دوست دارد است تا «عیسی‬
‫اقبالی پیش از اسﺘخدام من‪ ،‬آنچه را که دوست دارد انجام می دهد‪ ،‬بهمﺤض اينکه چشمش به‬
‫سرﺧى جسم من اﻓﺘاد که سرﺧىاش شبیه سالمﺘی ويرانشده اى است که در لباس هاى‬
‫ابريشمی و مذهبی ﻓرو رﻓﺘه است‪ ،‬بیش از يکبار تکرار کرد‪« :‬ماشاءاهلل‪ ،‬تبارک اهلل ﻓیما ﺧلق»؛‬
‫او کالم ﺧداوند را به نیکويى مىدانست‪ .‬با اين حال از ﺧشم ﺧدا به ﺧود نمیﺘرسید و همچنین‬
‫در هرکاری که انجام مىداد او را حاضر نمىديد‪( .‬شعالن‪2018 ،‬م‪)151 :‬‬
‫ﻓرزندان عیسی اقبالی هیچ تفاوتی با پدرشان نداشﺘند و دارای شخصیﺘی اسالمی بودند‪ .‬تناقض‬
‫اينجاست که او با همه اين ﺧصوصیات‪ ،‬يک دزد و سارق است‪ .‬او نسب شريفش را دزديد و‬
‫ترکیبی از تبار مشکوک شد و ثروتش عبارت بود از سرقﺘها‪ ،‬و گواهش سرقﺘهاى مﺘعددش بود‬
‫و اموالش‪ ،‬حاصل ورشکسﺘگی شرکﺘهای ديگران بود‪ ،‬که در واقع انﺘﻘال پول از«يﺘیمان‪ ،‬بیوگان‪،‬‬
‫موقوﻓات‪ ،‬مساجد‪ ،‬انجمنهای ﺧیريه و امور ﺧیريه بود که به بهانه های مخﺘلف و ترﻓندهايی‬
‫تﺤت عنوان دينداری‪ ،‬نیکی و ﺧوبی از آنها مىدزديد»‪( .‬همان‪ )153 :‬زندگی اى که پس از‬
‫ازدواج مخفی به بهاء بازگشت و به او لﻘب حاجیه ﺧانم داده شد‪ ،‬از او ﺧواست که بهطور رسمی‬
‫حجاب بپوشد‪ .‬بنابراين؛ او امور ثابت مذهبی و انﺤطاط جامعه ای که سنت و شراﻓت را مﻘدس‬
‫میشمارد را مورد انﺘﻘاد قرار میدهد‪ .‬از طرف ديگر او اﻓراد را با قدرت تمام‪ ،‬بدون رحمت و‬
‫عطوﻓت تﺤﻘیر میکند تا آنها را به اعماق تاريکی بیندازد و آنها با سرنوشت ناشناﺧﺘه اى‬
‫روبرو شوند‪ .‬از آنجا دسﺘرسی به زنان در همه شرايط مهیّاست‪ ،‬حﺘی اگر شیوه مﺘفاوت باشد‪.‬‬
‫«ازدواج قالبى را قبول کردم که ناهنجاریها‪ ،‬دروغها و اﻓﺘراهای قوانین و حﻘايﻘش را به من‬
‫پیشنهاد مىداد‪ ،‬به اين امید که براى يک مرد باشم‪ .‬اگر او هنوز هم معﺘﻘد است که زنان اين‬
‫دنیا مال او هسﺘند‪ ،‬پس بايد قانون آنچه را که ﺧودش ﺧلق کرده را داشﺘه باشد‪ ،‬او بر اساس‬
‫منطق اراذل و اوباش‪ ،‬حق دارد به بدن کسانی که ضعیف هسﺘند تجاوز کند؛ اما هنگامی که او‬

‫‪111‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫میخواست مرا معامله کند و مرا به اشراف دروغین و نیکوکاران ساﺧﺘگی عرضه نمايد‪ ،‬تصمیم‬
‫گرﻓﺘم برای ﺧودم کار کنم و مشﺘريان ويژه ﺧود را از میان دوسﺘانش که همگی نشانه های‬
‫سیاه سجده بر پیشانیهاى بلندشان دارند را انﺘخاب کنم» (همان‪.)154 :‬‬
‫آنچه اعﺘبار ديدگاه وی را تأيید میکند‪ ،‬اين است که او دور از کار ﺧیر‪ ،‬در هر جهﺘى کار کرد‪.‬‬
‫«تجارتش گسﺘرش ياﻓت‪ ،‬ثروتش اﻓزايش ياﻓت و در پروژه های مشکوکی مانند‪ :‬قﺘل‪ ،‬تجاوز‪،‬‬
‫اسلﺤه‪ ،‬مواد مخدر و انواع مکر و حیله شرکت جُست و يک سهم هم از ﺧیر و ﺧوبى و صالح‬
‫نداشت»‪ .‬اين شرايط دنبال شد تا«زن در زندگی شبکه های تجارت با دين‪ ،‬نیازمندان‪ ،‬بیگناهان‪،‬‬
‫يﺘیمان‪ ،‬بیوهها و مسﺘضعفان نفوذ کند»(همان‪ .)155 :‬زن عامل اصلی اين وقايع بود‪.‬‬
‫ریا‪ ،‬يکی از رذايل اﺧالقی که پیامبر (ص) نسبت به آن اظهار نگرانی کرده است‪ .‬رسول‬
‫ﺧدا(صلیاهلل علیه و آله) از ریا به شرک ﺧفی تعبیر کرده و از غوطهور شدن جامعه اسالمی به‬
‫ن أَﺧْوَفَ مَا أَﺧَافُ عَلَیکُمُ الشِّرْکُ الْأَصْغَرُ قَالُوا وَ مَا الشِّرْکُ‬
‫آن اظهار نگرانی کرده و میﻓرمايد‪« :‬إِ َّ‬
‫الْأَصْغَرُ قَالَ رَسُولُ ال َّلهِ (صلی اهلل علیه و آله) هُوَ الرِّياءُ يﻘُولُ ال َّلهُ تَعَالَى يوْمَ الْﻘِیامَۀِ إِذَا جَازَى الْعِبَادَ‬
‫ن عِنْدَهُمُ الْجَزَاء» (ورام‪،‬‬
‫ن ﻓِی الدُّنْیا ﻓَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُو َ‬
‫بِأَعْمَالِهِمْ اذْهَبُوا إِلَى الَّذِينَ کُنْﺘُمْ تُرَاءُو َ‬
‫‪1410‬ق‪187 :‬؛شهید ثانی‪1409 ،‬ق‪)317 :‬؛از چیزى که بیشﺘر بر شما ترسانم شرک اصغر است‪،‬‬
‫عرض کردند‪ :‬شرک اصغر چیست؟ ﻓرمود‪ :‬ريا است‪ ،‬ﺧداوند با عزت و جالل هنگامى که بندگان‬
‫را به کردارهای ايشان پاداش میدهد‪ ،‬به رياکاران میﻓرمايد‪ :‬نزد کسانى که در اعمال ﺧود براى‬
‫ايشان ريا میکرديد برويد و ببینید آيا نزد آنها جزا و پاداش اعمال ﺧود را مىيابید؟‬
‫معنای ریا در اصطالح علم اﺧالق يعنى‪ ،‬حرص بر اظهار کار ﺧوب در مﻘابل مردم است‪ ،‬تا‬
‫رياکار به تعجّب و تمجید آنها برسد و در دلشان منزلت وااليى از دوسﺘى و احﺘرام کسب نمايد؛‬
‫و بر زبانشان‪ ،‬به صورت ذکرى رايج و مکرّر جارى گردد‪( .‬عضیمه‪1380 ،‬ش‪)2۶4 :‬‬
‫رياکاری‪ ،‬يکی از ابزارهای مهم شیطان برای گمراه ساﺧﺘن انسانها است‪ .‬بررسی آيات و روايات‬
‫حکايت از آن دارد که رياکاری‪ ،‬تخريبکننده ﻓضايل اﺧالقی و عاملی برای پاشیدن بذر رذايل‬
‫در روح و جان انسانها است‪ .‬رياکاری اعمال را توﺧالی و انسان را از پرداﺧﺘن به مﺤﺘوا و حﻘیﻘت‬
‫عمل باز میدارد‪ .‬هنگامی که جامعهای به رياکاری و تظاهر عادت کند‪ ،‬همهچیز او اعم از‬
‫ﻓرهنگ‪ ،‬اقﺘصاد‪ ،‬سیاست‪ ،‬بهداشت‪ ،‬نظم و نیروهای دﻓاعی از مﺤﺘوا تهی میشود و همه مردم‬
‫به ظاهرسازی قناعت کرده‪ ،‬و بهجای ﺧیر و سعادت جامعه‪ ،‬به سراغ چیزهايی میروند که ظاهر‬
‫جالبی داشﺘه باشد‪ .‬بهيﻘین اين طرز ﻓکر و کار‪ ،‬ضربات مهلکی بر جامعه وارد میکند که بر‬
‫هوشمندان مخفی و پنهان نیست‪( .‬مکارم شیرازی‪1374 ،‬ش‪)3۶4 :‬‬

‫‪112‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫در احاديث اسالمی‪ ،‬اهمیت ﻓوقالعادهای به مسئله ريا داده شده و رياکاری بهعنوان يکی از‬
‫ﺧطرناکترين گناهان معرﻓی شده است که به گوشهای از آن در ذيل اشاره میشود‪:‬‬
‫• در حديثی از پیامبر (ص) آمده‪« :‬إِ َّ‬
‫ن أَدْنَى الرِّيَاءِ شِرْک»(لیثی‪137۶ ،‬ش‪)141 :‬؛‬
‫کوچکترين ريا [در کار انسان]‪ ،‬شرک است»‪.‬‬
‫• باز از همان حضرت آمده است که ﻓرمود‪« :‬إِ َّ‬
‫ن ال َّلهَ لَا يَﻘْبَلُ عَمَلًا ﻓِیهِ مِثْﻘَالُ ذَرَّۀٍ مِنْ رِيَاء»‬
‫(ورام‪1410 ،‬ق‪)187 :‬؛ ﺧداوند عملی را که ذرهای از ريا در آن باشد قبول نمیکند!»‪.‬‬
‫• در حديث ديگری از همان بزرگوار آمده است‪« :‬إِ َّ‬
‫ن الْمُرَائِیَ يُنَادَى يَوْمَ الْﻘِیَامَۀِ يَا ﻓَاجِرُ يَا‬
‫غَادِرُ يَا مُرَائِی ضَلَّ عَمَ ُلکَ وَ حَبِطَ أَجْرُکَ اذْهَبْ ﻓَخُذْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَه» (همان‪)187 :‬؛‬
‫روز قیامت شخص رياکار را صدا میکنند و میگويند ای ﻓاجر! ای حیلهگر پیمانشکن! و ای‬
‫رياکار! اعمال تو گم شد و اجر تو نابود گشت‪ .‬برو و پاداش ﺧود را از کسی که برای او عمل‬
‫کردی بگیر!»‪.‬‬
‫ریا ‪ ،‬ﺧطر و آﻓت بزرگی است که اﻓراد مؤمن را تهديد مىکند‪ .‬ريا آن است که انسان کارى‬
‫را براى ديدن مردم انجام دهد‪ ،‬اين کار از نشانههاى نفاق است‪ .‬چنانکه قرآن درباره مناﻓﻘان‬
‫ن النَّاسَ»‪( .‬نساء‪ )142 :‬چون به نماز‬
‫مىﻓرمايد‪« :‬إِذا قامُوا إِلَى الصَّالۀِ قامُوا کُسالى يُراؤُ َ‬
‫مىايسﺘند‪ ،‬نمازشان با کسالت و رياکارى است‪( .‬قرائﺘی‪1383 ،‬ش‪)۶04 :‬‬
‫مشیت و تدبیر الهی‬
‫نويسنده داسﺘان‪ ،‬رسیدن مجدد عاشق به معشوق را مشیّت و تدبیر الهی میداند‪ .‬از اين امر‬
‫نمايان میشود که نويسنده داسﺘان‪ ،‬بهدرسﺘی از قرآن و روايتهای گوناگون اسﺘفاده کرده است‪.‬‬
‫«قد جاء الی هذالمکان بﺘدبیر الهیّ»‪( .‬شعالن‪2018 ،‬م‪)32 :‬‬
‫ن إِلَّا‬
‫از آيات زيادی میتوان برای نشان دادن مشیّت و ﺧواست الهی اسﺘفاده کرد‪« .‬وَمَا تَشَاءُو َ‬
‫ن عَلِیمًا حَکِیمًا»‪( .‬انسان‪ )30 :‬شما هیچ چیز را نمیﺧواهید مگر اينکه‬
‫ن ال َّلهَ کَا َ‬
‫ن يَشَاءَ ال َّلهُ إِ َّ‬
‫أَ ْ‬
‫ﺧد ا بخواهد‪ ،‬ﺧداوند دانا و حکیم بوده و هست‪ .‬در اين آيه‪ ،‬بیان شده است که تمام اتفاقات‬
‫ن يَشَاءَ ال َّلهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»(تکوير‪)29 :‬؛ و‬
‫ن إِلَّا أَ ْ‬
‫مربوط به تﻘدير و مشیّت الهی است‪« .‬وَمَا تَشَاءُو َ‬
‫شما اراده نمیکنید مگر اينکه ﺧداوند (پروردگار جهانیان) اراده کند و بخواهد‪ .‬اين آيه نشانگر‬
‫برتری اراده و مشیت الهی بر مشیت انسانها است‪ .‬بنابر مفهوم اين آيه‪ ،‬هرگاه وصل و جدايی‬
‫در میان اﻓراد صورت میگیرد‪ ،‬از جانب پروردگار و مشیت اوست‪.‬‬

‫‪113‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫شکست دادن بتها و سایر خدایان اسطوره ای‬


‫در قسمﺘی از داسﺘان نويسنده‪ ،‬پیروزی و شادکامی ضﺤاک سلیم را همانند ﻓائق آمدن يک‬
‫الهه بر ساير ﺧدايان تشبیه کرده است‪ .‬مخاطب بهمﺤض قرائت اين قسمت از داسﺘان‪ ،‬صﺤنه‬
‫شکسﺘن بت ها به دست ابراهیم پیامبر را تداعی میکند و يک صﺤنهپردازی و ايده ای عالی‬
‫برای وی به جود میآيد‪«.‬کان يشعر بأنّه إله أسطوری ﺧراﻓی هزم اآللهۀ جمیعها» (شعالن‪،‬‬
‫‪2018‬م‪)45 :‬؛ در اين روز احساس میکرد که ﺧدايی اسطورهای شده که همه ﺧدايان را‬
‫شکست داده و زيباترين پری جاودانگی را از آنها جدا کرده است‪.‬‬
‫ن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ‬
‫ن أَصْنَامَکُمْ بَعْدَ أَ ْ‬
‫در اين قسمت از داسﺘان به آيه زير اشاره دارد‪« :‬وَتَال َّلهِ لَأَکِیدَ َّ‬
‫* ﻓَجَعَ َلهُمْ جُذَاذًا إِلَّا کَبِیرًا لَهُمْ لَعَ َّلهُمْ إِلَیْهِ يَرْجِعُونَ» (انبیاء‪)58-57 :‬؛ و به ﺧدا سوگند‪ ،‬در غیاب‬
‫شما‪ ،‬نﻘشهای برای نابودی بﺘهايﺘان میکشم سرانجام(با اسﺘفاده از يک ﻓرصت مناسب)‪ ،‬همه‬
‫آنها ‪-‬جز بت بزرگشان‪ -‬را قطعه قطعه کرد؛ شايد سراغ او بیايند(و او حﻘايق را بازگو کند)‪.‬‬
‫هنگامی که به قسمت داسﺘان مراجعه میکنیم و با شکست ﺧدايان اسطورهای مواجه میشويم‪،‬‬
‫ﻓوراً داسﺘان حضرت ابراهیم به ذهنمان میآيد که اين پیامبر با تبر‪ ،‬ﺧدايان دروغین«بتها» را‬
‫از بین میبرد و آنها را تکهتکه میکرد‪.‬‬
‫شکست دادن بت‪ ،‬در واقع نمادی از مبارزه با ﺧراﻓات و ناتوانايیهايی است که اﻓراد هر جامعه‬
‫دارند‪ .‬شعالن به مخاطب ﺧود يادآوری میکند اگر کسی بخواهد در راه عشق به وطن و آزادی‬
‫مبارزه کند‪ ،‬می بايست بﺘهای درون و بیرونی را از بین ببرد‪.‬‬
‫هجرت مقدس‬
‫در ابﺘدای قسمت«النسیان الثانی عشر» ‪،‬نويسنده از واژه هجرت مﻘدس اسﺘفاده‬
‫میکند‪«.‬الرحیل المﻘدّس هو ما يکون صوب دواﺧلنا»‪(.‬شعالن‪2018،‬م‪)121 :‬‬
‫در قرآن‪ ،‬مفهوم هجرت بسیار ذکر شده است و انواع گوناگونی دارد‪ .‬هجرت گاه برای کسب‬
‫علم است‪ ،‬گاه برای کسب اموال‪ ،‬گاه هجرت از دست ظالمان بهمنظور در امان ماندن‪ ،‬گاه‬
‫هجرت برای حفظ دين و گاهی برای دوری از گناهان است‪ .‬در آيات و روايتهای گوناگون‪ ،‬از‬
‫هجرت برای دوری از گناهان بهعنوان«هجرت مﻘدس» ذکر کردهاند‪ .‬هجرت مﻘدس‪ ،‬ﻓرار از‬
‫تاريکیهای گناه به نور ايمان است‪ ،‬هجرت از گناه و عصیان به اطاعت‪ ،‬در احاديث گوناگون‬
‫ﺧواندهايم‪ ،‬مهاجرانی که جسمشان هجرت کرده است اما روح و نفس آنان هجرت نداشﺘه است‪،‬‬
‫در صف مهاجران نیسﺘند؛ و اما برعکس آن نیز امکان وقوع دارد‪ ،‬يعنی کسی که هجرت مکانی‬
‫نداشﺘه‪ ،‬اما دست به هجرت روحی و نفسانی زده باشد نیز در گروه مهاجران هسﺘند‪.‬‬

‫‪114‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫«وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْﺤَکِیمُ»‪(.‬عنکبوت‪( )2۶ :‬ابراهیم)گفت‪ :‬من بهسوی‬
‫پروردگارم هجرت میکنم که او صاحب قدرت و حکیم است‪.‬‬
‫قرار دادن ایمان در وجود انسان‬
‫يکی ديگر از مواردی که در اين صفﺤه از رمان سناءالشعالن توجه مخاطب را به ﺧود جلب‬
‫میکند‪ ،‬قرار دادن ايمان در وجود انسانهای نیکوکار و اطمینان از ايمان است که موجب آرامش‬
‫جانها میشود؛ و با داشﺘن اين ايمان میتوان به اطمینان و آسودگی رسید‪« .‬االيمان العمیق‬
‫ن اهلل ال يﺘخلی عن عباده الطیبین»‪( .‬شعالن‪2018 ،‬م‪)12۶ :‬‬
‫بأ ّ‬
‫اين امر در آيات مﺘعدد قرآن ديده می شود‪« :‬الّذينَ آمَنوا وَ لَم يَلبَسوا ايمانَهُم بِظُلمٍ اولئِکَ لَهُمُ‬
‫األمنُ وَ هُم مُهﺘَدون»؛ (انعام‪( .)82 :‬آری)‪ ،‬آنها که ايمان آوردند و ايمان ﺧود را با شرک و سﺘم‬
‫نیالودند‪ ،‬ايمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدايت ياﻓﺘگاناند‪.‬‬
‫در آيه باال روشن می گردد که شرط آرامش و هدايت‪ ،‬ايمانی است که دور از شرک و سﺘم‬
‫باشد‪.‬‬
‫ن أَصَابَﺘْهُ ﻓِﺘْنَۀٌ انْﻘَ َلبَ عَلَى‬
‫ن بِهِ وَإِ ْ‬
‫ن أَصَابَهُ ﺧَیْرٌ اطْمَأَ َّ‬
‫«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ ال َّلهَ عَلَى حَرْفٍ ﻓَإِ ْ‬
‫ن الْمُبِینُ» (حج‪)11 :‬؛ بعضی از مردم ﺧدا را تنها با‬
‫وَجْهِهِ ﺧَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآﺧِرَۀَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَا ُ‬
‫زبان میپرسﺘند (و ايمان قلبیشان بسیار ضعیف است)؛ همین که(دنیا به آنها رو کند و نفع )‬
‫ﺧیری به آنان برسد‪ ،‬حالت اطمینان پیدا میکنند؛ اما اگر مصیبﺘی برای امﺘﺤان به آنها برسد‪،‬‬
‫دگرگون میشوند(و به کفر رومیآورند) !(به اين ترتیب) هم دنیا را از دست دادهاند و هم آﺧرت‬
‫را؛ و اين همان ﺧسران و زيان آشکار است ‪.‬‬
‫در آيه ﻓوق‪ ،‬بهدرسﺘی روشن می گردد که عدم ايمان عمیق و نفسانی«عملی» به ﺧداوند و‬
‫دين اسالم‪ ،‬موجب برهمزدن آرامش شده و انسان را از انجام امور زندگی باز میدارد‪.‬‬
‫استفاده از قصص قرآنی‬
‫شعالن در برﺧی از قسمتهای رمان ﺧود به داسﺘانهای قرآنی اشاره کرده است‪ .‬يکی از اين‬
‫داسﺘان ها‪ ،‬داسﺘان«آدم» است‪ .‬آدم بهعنوان آغاز آﻓرينش انسان و قدم گذاشﺘن او روی زمین‬
‫است‪.‬‬
‫شعالن مینويسد‪ :‬زن عاشق نوشت‪« :‬حبیبﺘی تیم اهلل الجزيری‪ ،‬لعل اهلل يﺤب الکلمۀ و لذلک‬
‫يهديها لمن يصطفی من البشر و لذلک وضعها اهلل ﻓی قلبی و قلبک و لذلک أهديها الیک مرۀ‬
‫تلو االﺧری ألنها أقدس ما نثف اهلل ﻓی روحی»‪( .‬شعالن‪2018 ،‬م‪ )303 :‬شايد ﺧداوند کلمات‬
‫را دوست دارد و به همین ﺧاطر آنها را به انسان برگزيدهاش هديه میدهد و آنها را در قلب‬

‫‪115‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫من و تو قرار میدهد و من آنها را يکی پس از ديگری به تو میبخشم؛ چراکه مﻘدسﺘرين چیزی‬
‫هسﺘند که ﺧداوند در روحم دمیده است‪.‬‬
‫اين عبارت اشاره به آيهی«وَ عَ َّلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُ ّلَها» (بﻘره‪)31 :‬دارد‪.‬‬
‫در جای ديگر نیز‪ ،‬شعالن به ماجرای اﺧراج آدم از بهشت اشاره کرده و مینويسد‪«:‬کم هی‬
‫لذيذۀ ال فاکهۀ المﺤرّمۀ! ماأشدّ حق اإلنسان الذی طُرد من الجنّۀ ألجل معدته‪ ،‬لیﺘه طُرد منها‬
‫ألجل قلبه‪ .‬وحده اهلل من يثمّن الﺤبّ عندما يﺤشر ﻓی االﺧرۀ کلّ امری مع من أحبّ» (شعالن‪،‬‬
‫‪2018‬م‪) 321 :‬میوه ممنوعه چه قدر ﺧوشمزه است‪ ،‬چه احمق است انسانی که به ﺧاطر‬
‫معدهاش از بهشت را نده شد؛ کاش به ﺧاطر قلبش از آن رانده میشد‪ .‬ﻓﻘط ﺧداوند بهای عشق‬
‫را میدهد‪ ،‬هنگامی که در آﺧرت‪ ،‬هر ﻓردی با کسی که دوسﺘش دارد مﺤشور میشود‪.‬‬
‫اين عبارات اشاره به آيات زير دارد‪« :‬وَ قُ ْلنَا يَادَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الجْنَّۀَ وَ کُالَ مِنْهَا رَغَدًا‬
‫ن عَنهْا ﻓَأَﺧْرَجَهُمَا مِمَّا‬
‫حَیْ ثُ شِئْﺘُمَا وَ لَا تَﻘْرَبَا هَاذِهِ الشَّجَرَۀَ ﻓَﺘَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ* ﻓَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَا ُ‬
‫کاَنَا ﻓِیهِ وَ قُ ْلنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکمْ ﻓىِ الْأَرْضِ مُسْﺘَﻘَرٌّ وَ مَﺘَاعٌ إِلىَ حِینٍ»(بﻘره‪-3۶ :‬‬
‫‪)35‬‬
‫و گفﺘیم‪ :‬اى آدم! تو و همسرت در اين بهشت سکونت گیريد و از هر جاى آنکه ﺧواسﺘید ﻓراوان‬
‫و گوارا بخوريد و به اين درﺧت نزديک نشويد که[اگر نزديک شويد] از سﺘمکاران ﺧواهید شد‪.‬‬
‫پس شیطان‪ ،‬هر دو را از[طريق] آن درﺧت لغزانید و آنان را از آنچه در آن بودند[چه مﻘام و‬
‫مرتبه معنوى و چه منزلت و جايگاه ظاهرى ] بیرون کرد؛ و ما گفﺘیم‪[ :‬اى آدم و حوا و اى‬
‫ابلیس]در حالى که دشمن يکديگريد[و تا ابد‪ ،‬بین شما آدمیان و ابلیسیان صلح و صفايى نخواهد‬
‫بود‪ ،‬از اين جايگاه] ﻓرود آيید و براى شما در زمین‪ ،‬قرارگاهى [براى زندگى] و تا مدتى معین‪،‬‬
‫وسیله بهرهورى اندکى ﺧواهد بود‪.‬‬
‫سناء الشعالن‪ ،‬در صفﺤه ‪ 233‬رمان‪ ،‬از ماجرای عدم سجده شیطان در مﻘابل آدم صﺤبت‬
‫میکند ولی آن را بهصورت بسیار ماهرانه و ادبی بیان میکند‪ .‬بینامﺘنیت مورد اسﺘفاده در اين‬
‫نمونه‪ ،‬از نوع انﺘزاعی است‪« .‬مشکلۀ الشیطا ن الکبری انّه عشق اکثر مما يجب أن يکون العشق»‪.‬‬
‫(شعالن‪2018 ،‬م‪)233 :‬‬
‫نويسنده در اينجا سجده نکردن شیطان در برابر انسان را عشق بیش از حد به پروردگار‬
‫میداند‪ .‬نمونه اين داسﺘان را می توان در آيه زير مشاهده کرد‪«:‬وَإِذْ قُ ْلنَا لِ ْلمَلَائِکَۀِ اسْجُدُوا لِآدَمَ‬
‫ﻓَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى» (طه‪ )11۶ :‬؛ و به يادآور هنگامی را که به ﻓرشﺘگان گفﺘیم‪ :‬برای آدم‬
‫سجده کنید! همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سرباز زد(و سجده نکرد)!‬

‫‪11۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫در اين آيه بهوضوح نشان می دهد که ابلیس در مﻘابل انسان سجده نکرد و دلیل عدم سجده‬
‫وی را می توان در آيات ديگری مشاهده کرد‪« :‬قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا ﺧَیْرٌ‬
‫مِنْهُ ﺧَ َلﻘْﺘَنِی مِنْ نَارٍ وَﺧَ َلﻘْﺘَهُ مِنْ طِینٍ» (اعراف‪)12 :‬؛ (ﺧداوند به او) ﻓرمود‪ :‬در آن هنگام که به‬
‫تو ﻓرمان دادم‪ ،‬چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟ گفت‪ :‬من از او بهﺘرم؛ مرا از آتش‬
‫آﻓريدهای و او را از گل‪.‬‬
‫در اين آيه‪ ،‬شیطان به ﺧود غرّه شده و جنس وجودیاش را باالتر از آدمی میداند که از گل‬
‫به وجود آمده است و برای همین امر از سجده کردن سر باز زد‪ .‬در اين قسمت‪ ،‬شاهد حسن‬
‫تعلیل بسیار اديبانه و ماهرانه از سوی نويسنده هسﺘیم‪.‬‬
‫کالم آخر‬
‫سناء الشعالن‪ ،‬يکی از نويسندگان مسلمان معاصر عرب است که سعی دارد با الهام گیری از‬
‫قرآن‪ ،‬مﺘن رمان ﺧودش را پربارتر و اثرگذارتر به مخاطب اهدا کند‪ .‬شعالن در موارد مﺘعدد از‬
‫مفاهیم دينی در توصیف وقايع و يا شخصیتهای رمان اسﺘفاده کرده است‪ .‬برﺧی از اين مفاهیم‬
‫عبارتاند از‪ :‬نماز‪ ،‬حج‪ ،‬حجاب‪ ،‬اوقاف‪ ،‬مساجد‪ ،‬سجده‪ ،‬سجاده‪ ،‬کعبه‪ ،‬ايمان‪ ،‬بسماهلل‪ ،‬قرآن‪،‬‬
‫حفظ قرآن‪ ،‬توبه‪ ،‬بهشت‪ ،‬جهنم و‪ ...‬شعالن در سراسر رمان ﺧود از مفاهیم دينی همچون‪ :‬صبر‪،‬‬
‫اسﺘﻘامت‪ ،‬پاکی و‪ ...‬بهره برده است‪ .‬نويسنده با اسﺘفاده از مضامین داسﺘانی و با تکیه بر آيات‬
‫الهی‪ ،‬به دنبال معادل موضوعی می گردد تا عالوه بر تفهیم مبانی اسالمی‪ ،‬ﺧطرات عصر کنونی‬
‫و حوادث ﺧطیری که ملﺘش را در عصر حاضر تهديد میکند‪ .‬به همگان گوشزد کند؛ تا از ورای‬
‫آن به دنبال حل مشکالت جامعه اش باشد‪ .‬از اين رو در پی انطباق گذشﺘه و حال‪ ،‬با تکیه بر‬
‫موازين دينی که شاهدی بر اين مدعاست؛ ﺧواهان آن می باشد که ملت مسلمان و مﺘعهد‬
‫سرزمینش را ضمن آشنايی مجدد با اصول و مبانی دينی برای قیام پرشور علیه غاصبان ﻓرا‬
‫ﺧواند‪ .‬شعالن عالوه بر مدح اين ارزشهای دينی به ذم غیرارزشها و به اصالح مﺤرماتی‬
‫همچون‪ :‬قبح‪ ،‬زنا‪ ،‬رياکاری‪ ،‬دروغ و‪ ...‬نیز اشاره کرده است‪ .‬در اينجا گرچه رماننويس بهطور‬
‫مسﺘﻘیم به آيه يا روايﺘی اشاره نکرده است‪ ،‬اما مفهوم عبارتها نشان از ارتباط آن با مفاهیم‬
‫دينی دارد‪ .‬در اين پژوهش بر اساس رويکرد«ژرارژنت» ‪ ،‬ارتباط قرآن و‬
‫رمان«أدرکهاالنسیان» تبین شد‪ .‬بر اساس نظريه «ژرارژنت» ‪،‬سه نوع بینامﺘنیت صریح‪ ،‬غیر‬
‫صریح و ضمنی وجود دارد‪ .‬از نظر ژنت‪ ،‬ترامﺘنیت همه آن چیزهايی است که به صورت آشکار‬
‫يا نهان يک مﺘن را در ارتباط با مﺘون ديگر قرار میدهد‪ .‬او در مﻘدمه کﺘاب«الواح» بازنوشﺘی‬
‫درباره بینامﺘنیت مینويسد‪« :‬من به نوبه ﺧودم آن را بیشک شیوهای مﺤدود به وسیله يک‬

‫‪117‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫رابطه هم حضوری میان دو يا چندين مﺘن تعريف میکنم؛ يعنی به طور اساسی و اغلب با حضور‬
‫واقعی يک مﺘن در مﺘن ديگری‪ .‬از همین رو‪ ،‬ژنت ترامﺘنیت را بهعنوان موضوع شعر پژوهی‬
‫مطرح میکند‪ .‬ژنت‪ ،‬بینامﺘنیت را اولین نوع از ترامﺘنیت قرار میدهد و مینويسد‪ :‬اولین نوع‬
‫ترامﺘنیت‪ ،‬همان چیزی است که قبالً توسط کريسﺘوا تﺤت عنوان بینامﺘنیت‪ ،‬مطرح شده بود‪.‬‬
‫من نیز به سهم ﺧود با عبارتی مخﺘصر آن را تعريف میکنم‪ .‬از نظر ژنت‪ ،‬سرقت ادبی‪ ،‬نهانیﺘرين‬
‫و غیر مﺘعارﻓﺘرين نوع بینامﺘنیت است‪ .‬در مﻘايسه میان بینامﺘنیت ژنﺘی با ساير بینامﺘنﺘها بايد‬
‫گفت‪ :‬بینامﺘنیت ژنت مﺤدودتر است‪ ،‬اما در عین حال مشخصتر و معینتر است‪ .‬دلیل مﺤدود‬
‫بودن بینامتنیت ژنت اين است که‪ ،‬او آن را ﻓﻘط به روابط هم حضوری تﻘلیل داده و ديگر‬
‫اقسام روابط میان مﺘنی را در انواع ديگر ترامﺘنی مانند بیش مﺘنیت توزيع کرده است‪ .‬ژرارژنت‬
‫مﺤور بینامﺘنیت را‪ ،‬حضور هم زمان دو يا چند مﺘن و نیز حضور بالفعل يک مﺘن در مﺘن ديگر‬
‫میداند و به روابط تأثیر و اثر مﺘنها میپردازد‪.‬‬

‫سمانه موسی پور‪ ،‬دانشجوی دکﺘری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی ‪-‬ايران‪-‬کرج‬

‫‪118‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫کاربست امپرسیونیسم در رمان « أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن بر‬


‫اساس نظریه سوزان فرگوسن‬
‫سمانه موسی پور‬
‫دکتریوسف هادی پور‬

‫«امپرسیونیسم»‪ 1‬مهمترين پديده هنر اروپايی در سده نوزدهم و نخسﺘین جنبش نﻘاشی‬
‫مدرن به شمار میآيد‪ .‬امپرسیونیسم‪ ،‬مکﺘبی با برنامه و اصول معین نبود‪ ،‬بلکه تشکل‬
‫آزادانه هنرمندانی بود که به سبب برﺧی نظرات مشﺘرک‪ ،‬بهمنظور عرضه مسﺘﻘل آثارشان‬
‫در کنار هم قرارگرﻓﺘهاند‪« .‬امپرسیونیسم» برگرﻓﺘه از ريشه «امپرسیون» به معنای «تأثر»‬
‫يا برداشـت آنـی و لﺤظهای است‪( .‬پاينده‪ 1390،‬ش‪.)303 :‬‬

‫امپرسیونیسم که زيرمجموعه مدرنیسم است‪ ،‬در دهه ‪ 1910‬با آثار کسانی چون ﻓورد و‬
‫کنراد به ادبیات داسﺘانی اروپا و آمريکا راه ياﻓت و تﻘريباً تا زمان جنگ جهانی اول پرطرﻓدار‬
‫بود‪ .‬در همان زمان کسانی چون چخوف‪ ،‬اسکار وايلد و جیمز جويس به پاريس سفر کردند‬
‫تا با نﻘاشیهای امپرسیونیستها آشنا شوند‪( .‬همان‪ .)274-275 :‬هدف نويسنده‬
‫امپرسیونیست نیز مانند نﻘاش اين مکﺘب ثبت يک تصوير ذهنی يا حس آنی درباره زندگی‬
‫است‪ .‬او دنیا را همانطور که در ذهنش نﻘش میبندد‪ ،‬نمايش میدهد‪ .‬اصـطالح ادبـی‬
‫امپرسیونیسم يا تأثر گرايی مکﺘبی است که‪ ،‬پیروان آن بیشﺘر برنشان دادن تأثیر ذهنـی‬
‫ﺧود از واقعیت تأکیددارند تا بازآﻓرينی واقعیـت عینـی‪( .‬مجـدی‪ 1984 ،‬م‪ .)4۶ :‬ازنظر‬
‫امپرسیونیسم تنها‪ ،‬نﻘاش بايد برداشت ﺧود از اشیاء و انسانها و منـاظر را بر روی بـوم‬
‫نﻘاشی بیاورد‪ ،‬ولی تصويری کامالً شبیه به آنها را انعکاس نمیدهد‪ .‬انجام دادن اين کار‬
‫میطلبد که نﻘاش با چند ضرب قلممو‪ ،‬اسﺘنباط بال واسطه و آنی ﺧويش از اشیاء را به‬
‫تصوير بکشد (پاينـده‪ 1389 ،‬ش‪.)3۶8 :‬‬

‫امپرسیونیسم (تأثر گرایی)‬

‫در سال ‪ 1874‬م‪ ،‬گروهی از نﻘاشان جوان و مسﺘﻘل ﻓرانسوی (مونه ‪ Monet‬رونوار‬
‫‪ ،Reneir‬پیسارو ‪ ،Pissarro‬سیسلی ‪ ،sisley‬سزان ‪ Ceznne‬و‪ )...‬که يک انجمنی‬
‫بینام ‪ ،‬در مﺤلی سوای سالن رسمی‪ ،‬نمايشگاهی بر پا داشﺘند که غوغايی بر پا کرد و‬

‫‪1‬‬
‫‪- IMPRESSIONISM‬‬

‫‪119‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫روزنامهنگاری به نام لورو (‪ ،)Leroy‬پس از مشاهده تابلوای به نام تأثیر طلوع آﻓﺘاب‪ ،‬در‬
‫مجلۀ هجو نويس هیاهو‪ ،‬بهطعنه نمايشدهندگان را‪ ،‬تاثرگرايان ( ‪)impressionints‬‬
‫ﺧواند (گودن‪ 13۶4 ،‬ش‪ .)32۶:‬اين نام که ﺧود نﻘّاشان هم آن را پذيرﻓﺘه بودند بسیار‬
‫مﺘداول شد و در سراسر جهان مورداسﺘفاده قرار گرﻓت‪ .‬امپرسیونیسم نظری منﺘﻘدان‪،‬‬
‫جايگزين امپرسیونیسم نﻘّاشان شد و اين انديشه به اصولی ثابت مبدل گشت؛ بنابراين‬
‫امپرسیونیسم يک مکﺘب هنری بود که ابﺘدا در نﻘاشی بروز پیدا کرد و سپس وارد حوزۀ‬
‫نﻘد ادبی و ادبیات شد‪ .‬اين مکﺘب دارای اصول و مبانی است که در هر دو حوزۀ ادبی و‬
‫هنری مشﺘرک است‪( .‬پاينده‪ 1389 ،‬ش‪.)2۶8:‬‬

‫مبانی و اصول مکتب امپرسیونیسم‬

‫اصول تکنیکی امپرسیونیسم در نﻘّاشی‪ ،‬تﻘسیم سايهها و درﺧشش نا ثابت رنگ است‪.‬‬
‫تفوّق لﺤظه بر بﻘا و اسﺘمرار‪ .‬اين احساس که هر پديده يک احساس و طرح تکرارناپذير و‬
‫موجی است که بر شطّ زمان میلغزد و رودﺧانهای که «دو بار نمیتوان در آن شنا کرد»‪.‬‬
‫سادهترين ﻓرمولی است که میتوان از امپرسیونیسم ارائه داد‪ .‬کل روش امپرسیونیسم‬
‫بیشﺘر از هر چیزی معطوف به اين امر است که تأکید ورزد؛ واقعیت نه «بودن» بلکه‬
‫«شدن» است‪ .‬هر تصوير امپرسیونیسﺘی تهنشست يکلﺤظه درحرکت دائم زمان و‬
‫بازنمايی تعادل موقت و بیثبات در بازی نیروهای مخالف است‪ .‬ديد امپرسیونیسﺘی‬
‫طبیعت را به ﻓراگشت رشد و زوال تبديل میکند‪ .‬هر چیز منسجم و باثبات به هیات های‬
‫تغییرياﻓﺘه تجزيه میشود و ﺧصلت ناتمام و جزئی به ﺧود میگیرد‪ .‬جهانی که پديدههای‬
‫آن در يک حالت سیالن و گذار دائمی هسﺘند تأثیر يک تسلسل را پديد میآورد که در‬
‫آنهمه چیز بههمپیوسﺘه است و تمايز ديگری جز برداشتها و ديدگاههای مﺘفاوت‬
‫تماشاگر وجود ندارد‪ .‬چنین هنری پیشامد را اصل وجود و حﻘیﻘت لﺤظه را‪ ،‬مبطل هر‬
‫حﻘیﻘت ديگری میانگارد (هاوزر‪ 13۶2،‬ش‪.)207 :‬‬

‫امپرسیونیسم ادبی‬

‫امپرسیونیسم بهعنوان يک سبک ادبی در اساس پديدهای دقیﻘاً معین نیست‪ .‬آغازش در‬
‫میان طبیعتگرايی بازشناﺧﺘه نمیشود و اشکال بعدی تکاملش بهکلی با پديده نمادگرايی‬
‫(سمبلیسم) درآمیخﺘه است‪ .‬ازلﺤاظ تسلسل تاريخی نیز اﺧﺘالف مشخصی را میان‬
‫امپرسیونیسم در ادبیات و نﻘاشی میتوان مشاهده کرد‪ .‬هنگامیکه ويژگیهای اسلوبی‬

‫‪120‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫امپرسیونیسم در ادبیات تازه نمود آغاز میکند‪ ،‬در نﻘاشی پربارترين دوره امپرسیونیسم‬
‫پشت سر گذاشﺘهشده است (‪.)strinberg,1953:290‬‬

‫بنیادیترين تفاوت امپرسیونیسم ادبی با نﻘاشی در اين است که در ادبیات‪ ،‬امپرسیونیسم‬


‫رابطه با طبیعتگرايی‪ ،‬اثباتگرايی و ماديگری را ﺧیلی زود از دست میدهد و تﻘريباً از‬
‫همان آغاز پیشﺘاز واکنش پندار گرايانه ای میشود که در نﻘاشی پس از زوال امپرسیونیسم‬
‫صورت بیانی پیدا میکنند (همان‪ )217:‬در حوالی قرن نوزده که امپرسیونیسم سبک‬
‫مسلط سراسر اروپا میشود‪ ،‬در همهجا میتوان از شعری سخن گفت که بیانکننده حال‬
‫و هوا‪ ،‬تأثّرات مﺤیط‪ ،‬اﻓول رو به زوال سال و ساعات گريزپای روز است‪ .‬مردم تغزالنی را‬
‫میﺧوانند که بیانگر احساسات زودگذر ناملموس‪ ،‬انگیزههای حسی نامعین و تعريف ناپذير‬
‫و رنگهای دلانگیزند‪ .‬اينان‪ ،‬شاعران حال و هوايی هسﺘند که در لﺤظه مﺤو میشوندو‬
‫در پشت سر جز احساس مﺤوشدگی و از دسترﻓﺘن ﻓرصتها چیزی باقی نمیگذارند‪.‬‬
‫مﺤﺘوای پنهان هر نوع امپرسیونیسم انطباق دور با نزديک‪ ،‬غرابت نزديکترين چیزها و‬
‫احساس جدا شدن از جهان برای همیشه است (همان‪.)254 :‬‬

‫ویژگی های داستان امپرسیونیستی و نظریه سوزان فرگوسن‬

‫داسﺘانهای امپرسیونیسﺘی دارای ويژگیهايی بدين شرح هسﺘند‪:‬‬

‫زاویۀ دید‪ :‬در اين مکﺘب برﺧالف داسﺘانهای رئالیسﺘی مﺤدود است‪ .‬نويسنده با روايت‬
‫داسﺘان از نگاه يکی از شخصیتهای آن‪ ،‬رنگی ذهنیتگرا به آن میبخشد؛ يعنی هرچه‬
‫در آن ذکر میشود نشانی از نگرش ها و احساسات ﻓردی شخصیت بازگوکننده دارد‪ ،‬يا‬
‫اينکه نويسنده از شیوۀ «ذهنیت مرکزی» که از ابداعات هنری جیمز است بهره میگیرد‪.‬‬
‫به اين صورت که ذهن يکی از شخصیتها مانند آينهای عمل میکند که ﺧواننده با‬
‫نگريسﺘن به آن از وقايع داسﺘان آگاه میشود‪ .‬اين راوی صرﻓاً مشاهدهگر نیست که به‬
‫روايت ﺧودبسنده کند بلکه ذهنیت ﺧود را هم در روايت دﺧیل میکند‪ .‬او نکﺘهسنج است‬
‫و ذهنی حساس و ظريف دارد‪.‬‬

‫پیرنگ‪ :‬در داسﺘان امپرسیونیسﺘی برکنش بیرونی تأکید چندانی ندارد و رويدادها همان‬
‫اﻓکار و احساسات شخصیت اصلی هسﺘند که صورت غیرمسﺘﻘیم ارائه میشود؛ بنابراين‬
‫نمیتوان داسﺘانهای امپرسیونیسﺘی را با منطق علی معلولی به هم مرتبط کرد (پاينده‪،‬‬
‫‪ 1391‬ش‪ .)283 -300 :‬حذف پیرنگ سنﺘی نیز به دو صورت است‪:‬‬

‫الف‪ :‬پیرنگ حذﻓی‪ :‬نويسنده برﺧی رويدادها را ذکر نمیکند‪.‬‬

‫‪121‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫ب‪ :‬پیرنگ اسﺘعاری‪ :‬رويدادهای غیرمنﺘظره و ناهماهنگ که با بﻘیه داسﺘان همخوانی‬


‫ندارند‪ ،‬جايگزين عناصر حذفشده پیرنگ میشوند‪.‬‬

‫نقش استعاری مکان در داستان امپرسیونیستی‬

‫در اين نوع داسﺘانها‪ ،‬تکیه بیشﺘر بر اسﺘعاره و مجاز در روايت داسﺘان باعث میشود‬
‫کارکرد عنصر مکان هم با قبل مﺘفاوت باشد‪ .‬مکان در اين داسﺘانها بیش از آنکه مﺤلی‬
‫برای روی دادن حوادث باشد‪ ،‬حاکی از حاالت ذهنی شخصیتهای آن است؛ يعنی داللت‬
‫مکان در آن با حوزه رئالیسم مﺘفاوت است و کارکردی اسﺘعاری دارد‪.‬‬

‫روايت داسﺘانهای امپرسیونیسﺘی ﺧطی نیست‪ .‬درواقع شیوه بازگويی رﺧدادها از ذهن‬
‫راوی تبعیت میکند‪ .‬تداعیهای ذهن او شالودهای برای بازگويی اپیزودهای جدا و نامرتبط‬
‫است‪ .‬مثالً راوی در حین روايت ﺧود ناگاه بوی عطری میشنود و ياد ﺧاطرهای میاﻓﺘد و‬
‫در اينجا سیالن ذهنش آغاز میشود و شروع به ﺧیالپردازی میکند‪.‬‬

‫نويسندگان اين سبک سعی در سبکسازی دارند‪ ،‬از نثری موزون بهره میگیرند و واژگانی‬
‫رسا برمیگزينند و بسیار از صناعات ادبی (بیشﺘر اسﺘعاره و تشبیه) اسﺘفاده میکنند؛‬
‫يعنی سبک نگارش آنها سبکی ﺧاص و مشخص است و ﺧواننده را به ﺧود جلب میکند‪.‬‬
‫(الﺘفﺘازانی‪ 1383 ،‬ش‪)342 :‬‬

‫ﻓرگوسـن (‪ )Suzanne ferguson‬هفت مشخصه ‪ .1‬مﺤدود و برجسﺘه شدن زاويه‬


‫ديد‪ .2 ،‬نشان دادن شور و هیجان و تجربـه درونـی‪ .3،‬حذف يا تغییر عناصر مﺘعددی از‬
‫پیرنگهای سنﺘی‪ .4،‬تکیه بیشﺘر بـر اسـﺘعاره و مجـاز در بیان وقايع و توصیف‬
‫شخصیتها‪ -5.‬نامﺘوالی روايت کردن رويـدادها‪ .۶،‬ايجـاز در شکل داسﺘان و سبک روايت‬
‫آن‪ .7،‬برجسﺘه ساﺧﺘن سـبک را بخشی از مشخصات جنبش ادبی امپرسیونیسم میداند‪.‬‬
‫(همان‪.)2۶7 :‬‬

‫تصاویر امپرسیونیستی در رمان «أدرَ َکهَا النّسیان»‬

‫آﻓرينش هنری نوعی الهام است که باعﻘل و منطق درک نمیشود‪ .‬بسیاری از مﺘون مانند‬
‫نامه نوشﺘن‪ ،‬سروده میشود؛ يعنی انديشههای شاعرانه مثل چشمهای میجوشد و جريان‬
‫میيابد‪ .‬در هر الهام‪ ،‬واژگان به شاعر الﻘا میشود و او نیروی واژه را درمیيابد‪ .‬تصاوير‬
‫ﺧیالی و يا کلما ت مجسم که شعر و يا نثر شعرگونه با آن بیان میشود و پذيرش نوشﺘار‬
‫بهواسطه شکل گرﻓﺘن زيبايی با آنها صورت میگیرد‪ ،‬ضمن اينکه پديدهها را به هر‬
‫صورتی مﻘبول تر جلوه داده و ادراک و احساس منﺘج از تعامالت شاعر يا هنرمند ممزوج‬

‫‪122‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫تصوير اولیه میشود که گاه ممکن است تصويری که درواقع موجود نبوده است را تمام و‬
‫کمال برآمده از ﺧیال گوينده دانست‪ .‬نويسنده رنگ سفید را نماد آرامش و امنیت میداند‬
‫«و يسبح لهم بفضل اجهزۀ الﺘنفس االنعاش عنها کی ترحل الی العالم االﺧر بسالم»‪.‬‬
‫(شعالن‪ 2018،‬م‪ .)323 :‬احمد مخﺘار در کﺘاب «اللغۀ و اللون» مینويسد‪« :‬لون الکفن‬
‫ايانه يﺤمل رمزيۀ الموت و الفنا الی جانب االسﺘسالم» (مخﺘار‪ 1982،‬م‪.)70 :‬‬

‫نماد در عنوان جلد و تصاویر گرافیکی آن‬

‫مﺘون ادبی شامل کدهايی است که دارای ارزش ساﺧﺘارى و روايی باال هسﺘند که در‬
‫ترسیم تصوير روايت و ه دايت قرائت به سمت درک عمیق ماهیت ساﺧﺘار در رمان نﻘش‬
‫دارند و رمان را به مﺘنی هنری تبديل میکند‪ .‬جلد اثر به مﺤﺘوا اشاره دارد و برای تسريع‬
‫ورود به انديشه بکار میرود‪ .‬جلد هر اثر ساﺧﺘار بصری‪ ،‬نمادين و معنايی دارد‪ .‬عنوان‪،‬‬
‫تصوير‪ ،‬نام مؤلّف‪ ،‬اسم انﺘشاراتى و ‪...‬بصری هسﺘند‪ .‬لیکن؛ ساﺧﺘار معنايی و نمادين جلد‬
‫رمان «أدرَکَهَا النّسیان» ﺧانهای در کنار رودﺧانه در برف و يخبندان است و بارنگ بیابانی‬
‫مايل به زرد اشباعشده تا گذشﺘه شخصیتها (ضﺤاک) و (بهاء) را يادآوری کند که‬
‫نخسﺘین کودکی ﺧود را در صﺤرای يﺘیمى و ﻓﻘر سپری کردند؛ و رنگ سفید برف‪ ،‬گاه بر‬
‫معصومیت و پاکی و گاه بر کفن و مرگ داللت دارد و بالﻓاصله در زير عنوان رمان‪ ،‬عبارت‬
‫«أدرکَها النّسیان» بارنگ سیاه در اندازه بزرگ آمده که نشان از اندوه و مرگ دارد‪ .‬بر‬
‫اساس درونمايه‪ ،‬رمان که جنگ و ﻓﻘر و آوارگی کودکان يﺘیم در کشورهای مﺘخاصم را‬
‫به تصوير کشیده‪ :‬میتوان گفت رنگ سفید برف در جلد رمان نماد پاکی و معصومیت‬
‫کودکان يﺘیم و همچنین در معنای مرگ و نیسﺘی ﻓراﺧوان شده است‪( .‬عمر‪ 1982،‬م‪)70:‬‬

‫ابهام و حیرت در اهدا در رمان‬

‫«الی االديب عباس داﺧل حسن المصلوب تﺤت السما الﻘب کنجمه الفنیﻘین ‪»...‬‬
‫(اشبﺤون‪ 2009 ،‬م‪«)5:‬به اديب عباس داﺧل حسن که در زير آسمان قطب بهعنوان سﺘاره‬
‫ﻓنیﻘیان مصلوب شد»‪ .‬او ﻓردی گرم در سرزمینی سرد و يخبندان است‪ .‬مردی اﻓسانهای‬
‫که در ﻓضای غیرممکن زندگی میکند و منﺘظر آن چیزى است که پس از او میآيد و‬
‫باوجود درد ﺧويشﺘن را از يادآوری آسوده میکند و گرما را بر سکوت سرد نﻘاشی میکند‪.‬‬

‫اهدايى که سناء الشعالن در ابﺘدای رمان براى «عباس داﺧل حسن» نويسنده معاصرمبارز‬
‫تبعیدی عراقی آورده‪ ،‬شبیه همان تﻘديمی است که «ضﺤاک» در مﻘدمه کار تﺤﻘیﻘاتی‬
‫هفتقسمﺘی ﺧود با عنوان‪« ،‬مزا میر عاشﻘان در جهان دلتنگیها»‪ ،‬به «بهاء» مﺤبوب‬

‫‪123‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫ﺧود نوشﺘه است‪ .‬چون سﺘاره ﻓنیﻘیها در زير آسمان قطب مصلوب شده‪ ،‬نوشت‪ .‬يک ﻓرد‬
‫گرم در زمان بزرگترين سرمازدگی و يک زن اﻓسانهای که در ﻓضای غیرممکن زندگی‬
‫میکند و منﺘظر آن چیزى است که پس از او میآيد و باوجود درد ﺧود از يادآوری راحت‬
‫میشود و گرما را بر سکوت سرد نﻘاشی میکند‪« .‬مزا میر العشاق ﻓی دنیا االشواق الی بها‬
‫المصلوبه تﺤت سما الﻘطب کنجمه الفینیﻘین ‪(»...‬اورانک‪ 2020 ،‬م‪.)14 -13 :‬‬

‫ﺧواننده با ابهام و تﺤیر در رمزگونه بودن اهدا نويسنده به دنبال اين است که آيا «عباس‬
‫داﺧل حسن» در رمان حضور دارد و يکی از قهرمانان اصلی آن است؟ يا «بهاء» در دنیای‬
‫آن نويسنده است؟ سنا از طريق درهم آمیخﺘن دنیای زمانها با قلمروهای حﻘیﻘت به‬
‫بیش از يکشکل و به چندين روش هنری سردرگمی‪ ،‬اضطراب را در باﻓﺘی مبهم و عمیق‬
‫به تصوير کشیده است‪.‬‬

‫ستاره اوریگامی‬

‫رمان دارای سی نسیان (ﻓراموشی) است که هر نسیان با سﺘارههای اوريگامی شروع‬


‫میشود‪.‬‬

‫اوريگامی هنر تاشو کاغذ است ‪ .‬عناوين ﻓراموشی مربوط به هفت سﺘاره اوريگامی بود که‬
‫رماننويس با آنها هر ﻓراموشی را آغاز میکند‪ .‬سﺘارگان حاوی سخنان ﻓلسفی‪،‬‬
‫ديدگاههای معنوی يا روحانى و زبان شاعرانهای هسﺘند که توسط بهاء نوشﺘه شدهاند ؛ و‬
‫سی صورت ﻓلکی نسیان را تشکیل دادند‪.‬‬

‫رماننويس از آغاز عنوان تا تمام ﻓراموشیها و سﺘارگان اوريگامی‪ ،‬نﻘاشیها‪ ،‬پويانمايیها‬


‫و کلیپهای ويدئويی را به همآمیخﺘه است که چیز جديدى در ﺧاطره ضﺤاک سلیم و يار‬
‫قرمز جذابش بهاء زنده کند‪ .‬بین دو آغاز و دو ديدگاه‪ ،‬سی ﻓراموشی پیدرپی وجود دارد‪.‬‬
‫اولی عنوان ﺧاصى براى ﻓراموشی است و دومی مﺘن سﺘارگان درﺧشان اوريگامی در طلوع‬
‫ﻓراموشی است‪.‬‬

‫عنوانهای سی ﻓراموشی از شخصیتهای رمان همچون؛ ضﺤاک سلیم‪ ،‬بهاء‪ ،‬أﻓراح رملى‪،‬‬
‫وﻓا ذيب‪ ،‬ثابت سردى و تیم اهلل جزيرى بوده است و سپس عناوين بین زمانها‪ ،‬مکانها‪،‬‬
‫توصیف و حاالت قرار گرﻓﺘند‪.‬‬

‫مﺘن سﺘارههای اوريگامی بهگونهای يادآوری و اعﺘرافنامه است‪ ،‬بین دوگانگی يادآوری و‬
‫ﻓراموشی‪ ،‬ات صال و جدايی‪ ،‬وطن و میهن‪ ،‬ﻓضیلت و رذيلت‪ ،‬زندگی و مرگ‪ .‬داسﺘاننويس‬
‫تﻘابل بزرگی را به تصوير میکش د‪ .‬ضﺤاک سوار بر آسمان علم‪ ،‬دانش‪ ،‬ﻓرهنگ‪ ،‬ﺧالقیت‬

‫‪124‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫و دنیای دارايی و تجارت شده است‪ ،‬درحالیکه معشوقش در ﺧیابانهای میهن گمشده‬
‫باقی میماند و بدن و کلمهاش موردتوجه قرار میگیرد‪.‬‬

‫صفﺤات ﻓراموشی يکی پس از ديگری دگرگون و درهمپیچیده میشوند؛ درحالیکه‬


‫سﺘارههای اوريگامی يکی پس از ديگری باز میشوند و ﻓراموشی برای يک تنﻓروش شريف‬
‫باوجود غصب بدن و کالمش‪ ،‬درگاه رحمت و بخشش میشود‪( .‬عباس داﺧل حسن‪2019،‬‬
‫م)‪.‬‬

‫ثبت لحظه‬

‫شعالن در نگاه امپرسیونیست در ﻓرازهای برداشت و ثبت لﺤظهای اکﺘفا میکند که‬
‫حرکﺘی از ابژه به سوژه است‪ .‬بیان تصاويری از طبیعت رنگارنگ و موسیﻘی انديشه‪ ،‬درون‬
‫روح او را مﺘالطم میکند‪ .‬وی نگاه دلتنگ ﺧود را از کودکی همراه سیال ذهن با‬
‫درآمیخﺘن رنگهای قرمز‪ ،‬آبی‪ ،‬زرد و سبز در جایجای رمان توصیف و در تابلوی نثر‬
‫شعرگونه رمانش نﻘش میزند‪.‬‬

‫در نسیان پانزدهم گوش کردن سرودههای ﻓراموشت نمیکنم به تصوير کشیده شده است‬
‫‪« .‬يراع طرب» آن صدای اندوهناک و زيبا در يکلﺤظه ﻓﺘنه را در ذهنم حاضر کرد‪ .‬صدای‬
‫«يراع طرب» را دوست دارم‪ ،‬او قادر است در يکلﺤظه مرا رها کند‪ ،‬يا مرا به رقص بیاورد‬
‫و در يکلﺤظه مرا بگرياند‪ ،‬درآنواحد گرم و سرد است‪ .‬در يکلﺤظه ﺧشن و لغزنده و‬
‫دريک لﺤظه ممکن و يکلﺤظه ناممکن (شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)148-149 :‬‬

‫«لیلﺘها کانت تسمع ما يﻘرأ لها مما کﺘبت مع معلمها أﻓرح الرَملی‪ .‬العهودۀ‪ ،‬لم يَر ﻓی‬
‫عینیها بريق الﺤیاۀ أو الفرح أو دهشۀ السّماع‪ ،‬کانت تبدو له کمن تﺘابع بعینیها سطوراً قد‬
‫عاشﺘها لﺤظۀ بلﺤظۀ قبل أن تکﺘبها‪ ،‬لم ير ﻓی عینیها سوی جلیداً ال ينﺘهی و صمﺘاً ال‬
‫يعرف»(همان‪.)111:‬‬

‫«آن شب‪ ،‬ضﺤاک دستنوشﺘههايش را برايش میﺧواند و او بدون لبخند همیشگیاش‪،‬‬


‫گوش میداد‪ .‬در چشمانش برق زندگی يا شادی يا ترس از شنیدن‪ ،‬ديده نمیشد‪ .‬به نظر‬
‫میرسید همچون کسی است که با چشمهايش سطرها را دنبال میکند و قبل از نوشﺘن‬
‫آن‪ ،‬لﺤظهبهلﺤظه با آن زندگی میکند‪ .‬در چشمهايش جز صبر و مﻘاومﺘی پايانناپذير و‬
‫سکوت چیزی ديده نشد‪».‬‬

‫‪125‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫تخیّل آمیخته با واقعیت‬

‫رمان مملو از تصاوير روانشناﺧﺘی‪ ،‬همراه عنصر تخیّل است؛ که حاکی از ﺧالقیت ﻓکری‬
‫اوست‪ .‬آن زمان که ضﺤاک به دنبال معشوقهاش بهاء در مﻘابل مجسمهای میايسﺘد‪،‬‬
‫رگههای روانشناﺧﺘی رمان را نشان میدهد‪« .‬کان المراه ﻓاتنه عاريه الجس اال من قطه‬
‫قماش شاف تواری بها زهرتی ثديها ومنبع ان ثﺘها الدﻓاﻓه» (همان‪.)25 :‬‬

‫اسﺘفاده روانشناﺧﺘی کردن از مجسمه بهعنوان راهنمايی برای ياﻓﺘن معشوقهاش به نظر‬
‫برسد؛ درحالیکه چهرههای انسانی نمیتوانسﺘند سلیم ضﺤاک را به مﺤبوبهاش برسانند‪.‬‬
‫او قبالً با سه زن سرخروی ديگر ازدواجکرده است‪ ،‬اما هیچکدام نﺘوانسﺘند با بهاء برابر‬
‫باشند و او اين زنان را بدون اينکه ﻓرزندی داشﺘه باشند با دادن تمامی حﻘوقشان رها کرد‪.‬‬

‫شعالن در ﻓراموشی دوم از تالش ضﺤاک برای ياﻓﺘن معشوقهاش بهاء و گفﺘگوی ضﺤاک‬
‫با مجسمه اينچنین مینويسد‪ :‬آن مجسمه گرانیﺘی زيبا و سرخروی و سرخمو‪ ،‬مانند بهاء‬
‫دلﻓريب بود‪ .‬باشکوهی ماندگار باالی سﺘونی مرمری ايسﺘاده که ﺧزههای جنگل سبز از‬
‫آن باال میروند‪ .‬ضﺤاک از او میپرسد‪ :‬میدانی که معشوقهام کجاست؟ مجسمه در سکوت‬
‫ابدی سنگی ﻓرورﻓﺘه بود و ضﺤاک تنها لبخند نﻘاشی شده در چشمانش را ديد که به‬
‫سمت نیمکت چوبی در سمت راست جنگل اشاره داشت‪ .‬صبح‪ ،‬هنگامیکه ديد بهاء روی‬
‫نیمکت چوبی جلوی مجسمه زن نشسﺘه‪ ،‬جايی که درﺧﺘان جنگلی انبوه بود و سمت‬
‫راست آن پرسﺘاری با چهرهای سرخ مايل به زرد و جوا ن نشسﺘه بود‪ ،‬ﻓهمید که ديروز در‬
‫حال ﺧودش نبوده و هیچ ﺧسﺘگی بر او چیره نشده بود و قطعاً مجسمه زن حﻘیﻘﺘاً به‬
‫روی او لبخند میزد و صادقانه به او گفت که معشوقهاش در اين مکان است و او روی‬
‫نیمکت چوبی قديمی نشسﺘه است‪« .‬اال انه رای ابﺘساه ترتسم ﻓی عینیها و کاد يراها تغمر‬
‫له بعد ان اومات له بﺤرکه من راسها تجاه مﻘعد ﺧشبی قبالﺘها الی يی الساحه حیث‬
‫تنﺘصب اشجار بريه وارﻓه االوراق عظیمه تشاک الغصون» (شعالن ‪ 2018‬م‪.)27-28 :‬‬

‫پیرنگ در رمان «أدرَ َکهَا النّسیان»‬

‫بديهی است که يکی از وجوه تمايز داسﺘانی مدرن نسبت به ادبیات داسﺘانی گذشـﺘه در‬
‫عنصر «پیرنگ» نهفﺘه شده است؛ چراکه در سادهترين تعريف از پیرنگ آمده است کـه‪:‬‬

‫‪12۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫روابط علل و معلولی و منظم کننده رﺧـدادهای داسـﺘان اسـت (ﻓورسـﺘر‪ 19۶3،‬م‪82 :‬؛‬
‫وات‪ 138۶ ،‬ش‪ ،71 :‬أبو شريف‪ 2000،‬م‪ .)128 :‬بنابراين داسﺘانی مدرن که وقايع و‬
‫رﺧدادهای آن از يک سیر ﺧطی منظم تبعیت نمیکند و تﻘريباً قانون علیّت را نﻘض‬
‫میکند نمیتواند دارای عنصر «پیرنگ»‪ ،‬به معنای رايج و معمول آن از ادبیات داسﺘانی‬
‫کالسیک باشـد؛ و از همین روست که مورد تأکید ﻓرگوسن قرارگرﻓﺘه است و وی از آن‬
‫بهعنوان يکـی از ﺧصیصه های داسﺘانی امپرسیونیسﺘی ياد میکند‪ .‬با توجه به واژه‬
‫امپرسیونیسـم و هـدف اين مکﺘب که بیشﺘر بر بیان دنیای درونی ﻓرد تأکید دارد تا دنیای‬
‫بیرونی‪ ،‬شعالن در نسیان ‪ 14‬کاراکﺘر ثابت السردی را وارد داسﺘان میکند که قهرمانانه‬
‫زندگی کرد و جنگید و درآﺧر نیز قهرمانانه مَرد‪« .‬لﻘد عاش ثابت السردی بطالً و اﺧﺘار ان‬
‫يموت بطالً‪( »...‬شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)145 :‬‬

‫بهاء زمانی که ‪ 18‬سال داشت در پرورشگاه رنجهای بسیاری کشیده بود‪ .‬بهاء هیچ گاه‬
‫نﺘوانست به دانشگاه برود ‪« .‬لﻘد عانت بهاء کثیراً ﻓی المیﺘم و عندما بلغت الثامنه عشر من‬
‫عمرها وجدت نفسها ﻓی الشارع وحیده‪( »...‬همان‪.)70:‬‬

‫میتوان گفـت که رويـدادها و حـوادث ايـن نـوع داسـﺘان‪ ،‬درواقع در اﻓکـار و احساسـات‬
‫درونـی شخصیتهای داسﺘان جلوهنمايی میکند و ازآنجاکه احساسات و عواطـف درونـی‬
‫شخصیتها مبهم و دائماً در نوسان و تغییر میباشند‪ ،‬وقايع اين نوع داسﺘان را نمیتوان‬
‫بهراحﺘیِ داسﺘانی کالسیک به يکديگر مرتبط کرد و حﺘی در برداشتها و ﺧوانشهـای‬
‫نخست‪ ،‬روايت داسﺘان ﻓاقد آن س یمای منظم و يکپارچه رايج در داسﺘانی کالسـیک بـه‬
‫نظر میرسد‪.‬‬

‫بنابراين در داسﺘان امپرسیونیسﺘی عناصر مﺘعارف پیرنگ بـه دو روش کنار گذاشﺘه‬
‫میشود (پاينـده‪ 1389 ،‬ش‪ :)285 :‬درروش اول کـه ﻓرگوسـن آن را پیرنگ حـذﻓی‬
‫مینامد‪ ،‬نويسنده برﺧی رويدادها را ذکر نمیکند‪ .‬درروش دوم موسـوم بـه پیرنگ‬
‫اسﺘعاری‪ ،‬رويدادهای نا منﺘظر يا ناساز کـه بـا بﻘیـه وقـايع در داسـﺘان همخـوانی نـدارد‪،‬‬
‫جايگزين عناصر حذفشده پیرنگ میگردند‪.‬‬

‫پیرنگ حذفی‬

‫رمان «أدرَکَهَا النّسیان» نمونهای از داسﺘانهای معاصر عربی است کـه دارای پیرنگ‬
‫حـذﻓی است‪ .‬همانگونه که در تعريف پیرنگ حذﻓی آمده است «نويسـنده برﺧـی‬
‫رويـدادها را ذکر نمیکند‪ ».‬در اين رمان به سبک داسﺘانهای مدرن عنصر معروف به‬

‫‪127‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫«زمینه» حذفشده است؛ درواقع برﺧالف داسﺘانهای سـنﺘی راوی در ابﺘـدای ايـن‬
‫داسـﺘان بـدون هـیچ مﻘدمهای و حﺘی بیآنکه نامی از شخصـیت مـورد روايـت ﺧـود‬
‫ببـرد و يـا اينکه موقعیت او را در داسﺘان تبیین کند‪ ،‬تنها و بر اساس علم و بینش ﺧود‬
‫نسـبت بـه ايـن شخصیت‪ ،‬به توانايیها و يا ناتوانايیهای او اشاره میکند‪ .‬در نسیان اول‬
‫نويسنده مسﺘﻘیم وارد ‪ ۶7‬سالگی کاراکﺘر رمان میشود و شعالن برﺧی از رويدادها را‬
‫عنوان نمیکند‪«.‬سبعه و سﺘون عالماً لم تسرق من شبابه و نشاطه و ابﺘسامﺘه اال الﻘلیل‬
‫غیر الماسوف علیه من ذلک کله ﻓی حین اعﺘه هناء و ﺧبره و تجربه و المعیه تفوق هذه‬
‫السنین الطويله المزحومه بالعمل و االنجاز و الﺘطوف ﻓی دنیا اهلل و ازمان االنﺘظار ‪...‬؛ » ‪۶7‬‬
‫سال زندگی‪ ،‬جز اندکی از جوانی‪ ،‬نشاط و ﺧندهرويیاش را ندزديده است درحالیکه از‬
‫همه آن سالها برايش غمانگیز نیست‪ ،‬چراکه به او ﺧوشی‪ ،‬تخصص‪ ،‬تجربه و هوشی داده‬
‫که با عمل‪ ،‬موﻓﻘیت‪ ،‬سیاحت در دنیای ﺧداوند‪ ،‬زمانهای انﺘظار و همواریهای نوشﺘن بر‬
‫اين سالهای طوالنی و سخت چیره گشت‪( .‬شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)9 :‬‬

‫همچنین در اين رمان از گذشﺘه باربارا مطالبی عنوان نشده است و نويسنده مطالبی را‬
‫حذف نموده و ﻓﻘط اين کاراکﺘر با عنوان منشی ضﺤاک وارد صﺤنه داسﺘان شده است و‬
‫او به دنبال تسخیر روح ضﺤاک می باشد‪ .‬شعالن در نسیان هشﺘم اينگونه باربارا را وارد‬
‫داسﺘان میکند‪« :‬اﺧﺘار ان تکون هذه الجوله لهما دون شريک حﺘی ولو کان هذا الشريک‬
‫هو سکرتیرته باربرا الﺘی کانت تعرض علیه دون ملل ان تساعده ﻓی رعايه بهاء رغبه ‪»...‬‬
‫(همان‪)82 :‬؛ ضﺤاک چنین تصمیم گرﻓت که اين گردششان بدون همراهی باشد حﺘی‬
‫اگر آن همراه منشیاش باربارا باشد که به او پیشنهاد داده بود بدون ﺧسﺘگی در مراقبت‬
‫از بهاء به او کمک کند‪ .‬در نسیان بیست و هشﺘم میﺧوانیم‪ :‬باربارا به ضﺤاک نزديک شد‬
‫و از پشت او را بغل کرد درحالیکه او داشت سرﺧود را از او دور میکرد‪« ...‬اقﺘربت باربرا‬
‫من الضﺤاک و حصﺘه من جهه ظهره و هو يشبح براسه عنها‪( »...‬همان‪.)315 :‬‬

‫پیرنگ استعاری‬

‫يکی ديگر از روشهای حذف عناصر مﺘعارف پیرنگ در داسﺘانهای امپرسیونیسﺘی‬


‫اسﺘفاده از «پیرنگ اسﺘعاری» است‪ .‬صنعت ادبی اسﺘعاره يعنی‪« ،‬يکچیز بـه چیز ديگری‬
‫شبیه شود‪ ،‬يا يک چیز‪ ،‬جايگزين چیز ديگری شود» (الﺘفﺘازانی‪ 1383،‬ش‪)342 :‬؛ اما‬
‫مﻘصود از اين ﻓن اين است که رويدادهايی که ﺧواننـده پیشبینی نمیکند‪ ،‬يـا‬
‫رويدادهايی که با روند وقايع داسﺘان همسو نیسﺘند جايگزين عناصر حذفشده پیرنگ‬
‫میگردند‪.‬‬

‫‪128‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫پیرنگ اسﺘعاری اين داسﺘان را میتوان اينگونه تشريح کرد کـه‪« .‬لﻘد عاش ثابت السردی‬
‫بطالً و اﺧﺘار ان يموت بطالً مات مثل سنبله راﻓعه الراس کما عاش زيﺘونه شامخه ضاربه‬
‫ﻓی االرض‪( »...‬شعالن‪ 2018 ،‬م‪ .)145 :‬در اين عبارت بهنوعی جناس و تشبیه نیز‬
‫بهکاررﻓﺘه است‪ .‬اسﺘﻘامت و اسﺘواری ثابت سردی به درﺧت زيﺘون تشبیه شده است‪ .‬ثابت‬
‫السردی قهرمانانه زندگی کرد و مرگ را قهرمانانه انﺘخاب کرد‪ ،‬مُرد همچون ﺧوشهای‬
‫سربلند‪ ،‬همانگونه که درﺧت زيﺘون در زمین زندگی میکند‪ .‬شعالن در نسیان سیام‬
‫داسﺘان بهاء را به طاووس تشبیه کرده ا ست‪« .‬قد انﺘفشت تیهاً کطاووس عندما غادرت‬
‫غريمﺘها حلبه الصراع ‪ »...‬در آن لﺤظات همانند طاووسی است که دشمن را از میدان‬
‫درگیری ﺧارج میکند‪( .‬همان‪)343 :‬‬

‫شعالن در نسیان اول زندگی ضﺤاک و شرايط او را به زندگی حیواناتی همچون سگ‪،‬‬
‫گرچه و موش تشبیه کرده است‪ .‬او مینويسد‪« :‬لﻘد عاش ﻓی الشارع حیاۀ الکالب و الﻘطط‬
‫و الجرذان و الکائنات الظالمیه المجهولۀ‪»...‬؛ او در ﺧیابان بهسان سگها‪ ،‬گربهها‪ ،‬موشها‬
‫و موجودات ناشناﺧﺘه ﻓضايی زندگی میکرد‪( .‬همان‪)11 :‬‬

‫همچنین شعالن بوی بهاء را به بوی گلهای بنفشه تشبیه میکند‪« .‬أما رائﺤﺘها العبﻘۀ‬
‫الﺘی تشبه رائﺤۀ زهور البنفسج المزروعۀ ﻓی أصص شرﻓۀ مديرۀ المیﺘم ﻓهی رائﺤۀ ال بشر‬
‫ﻓی الکون يملک رائﺤۀ عبﻘۀ مثلها و هی تزيدها غربۀ عن المکان المزکوم برائﺤۀ العفن و‬
‫الصديد و الرطوبۀ» (همان‪)15 :‬؛ اما بوی عطرآگین او که مانند بوی گلهای بنفشه کاشﺘه‬
‫شده در گلدانهای بالکن مدير پرورشگاه بود‪ ،‬رايﺤهای بود که هیچ بشری در هسﺘی‬
‫نمی تواند بوی عطرآگینی مانند آن داشﺘه باشد و اين رايﺤه بر دوری او از مکانی بیمار‬
‫بهواسطه بوی تعفن‪ ،‬کپکزدگی و نمناکی میاﻓزايد‪ .‬شعالن در الﻘای انديشه‪ ،‬ﺧردورزی و‬
‫عشق‪ ،‬رمان را با شگردهای صنايع ادبی همچون اسﺘعاره و تشبیه به نگارش کشیده است‬
‫و با آﻓرينش باﻓﺘی مبهم و ژرف‪ ،‬مضامین مﺘناسب با عشق‪ ،‬عرﻓان و حماسه را مﺘج ّلی‬
‫نموده است‪.‬‬

‫شعالن ﺧیلی ماهرانه در نسیان بیست و چهارم درد ناشی از بیماری سرطان را به درد‬
‫مادر داغدار تشبیه کرده است‪ .‬ﺧواننده در وسط رمان به ﻓکرش هم ﺧطور نمیکند و‬
‫پیشبینی نمیکند که همچنین اسﺘعارهای را بخواند‪ .‬از شدت درد‪ ،‬همچون مادر داغدار‬
‫ناله سر دهم‪ .‬زﺧم و چرک و ﺧونريزی دوستهای جديد من شدهاند؛ «بات من المﺘعدر‬
‫علی ان المس ثديی او بطنی دون ان انوح کثکلی من شده االلم و بات الﻘیح و النزيف‬
‫صديﻘی الجديدين‪(»...‬همان‪.)2۶7 :‬‬

‫‪129‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫نقش استعاری مکان در رمان «أدرَ َکهَا النّسیان»‬

‫يکی ديگر از ويژگیهايی که به اين داسـﺘان رنگ امپرسیونیسﺘی میبخشد‪ ،‬کـارکرد‬


‫اسﺘعاری و مجاز مکان در روايت اين رمان است‪ .‬ﻓرگوسن معﺘﻘد است کارکرد عنصر مکـان‬
‫در داسﺘان امپرسیونیسﺘی نسبت به داسﺘانهای رئالیسـﺘی کـامالً مﺘفـاوت اسـت؛‬
‫(پاينـده‪ 1389 ،‬ش‪ )291 :‬به اين معنی که مکان در داسﺘانهای امپرسیونیسﺘی کارکردی‬
‫اسـﺘعاری دارد‪ ،‬بهاينترتیب که يا جايگزين رويدادها میشود و يا شخصیتپردازی را‬
‫تﻘويت میکند‪.‬‬

‫شعالن در آﺧر رمان به اﻓق ساحلی اشاره میکند و مینويسد‪« :‬ﻓی اﻓق يجری ما کان‬
‫هناک ظالن يرکضان نﺤو الرحب ﻓرحین بالعشق الذی يموت‪ »...‬در يک اﻓق ساحلی‪ ،‬هیچ‬
‫دو سايهای وجود ندارد (شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)351 :‬‬

‫شعالن در جای ديگر‪ ،‬از سرزمین برﻓی و يخی میگويد و واضح نام شهر و يا کشور‬
‫اروپايی را عنوان نمی کند‪« .‬هذا ما کﺘبﺘه باربرا ﻓی روايﺘها الشهیره االکثر مبیعاً ﻓی بالد‬
‫الثلج و الصﻘیع‪( »...‬همان‪ .)349 :‬اين چیزی بود که باربارا در روايت مشهور و پرﻓروشش‬
‫در سرزمین برﻓی و يخی که عنوان «ﻓراموشی آن دو را دربر گرﻓت» را با ﺧود حمل‬
‫میکرد‪ ،‬نوشﺘه بود‪.‬‬

‫مهمترين مکانی که در رمان«أدرَکَهَا النّسیان» نﻘش پررنگ اسﺘعاری دارد‪ ،‬يﺘیمﺧانه است‪.‬‬
‫شعالن در کل رمان چیزی حدود ‪ 50‬بار به واژه يﺘیمﺧانه و شرايط آن اشارهکرده است‪.‬‬
‫يﺘیمﺧانه در اين رمان اسﺘعاره از شرايطی است که ملتها در آن گیرکردهاند‪ .‬ﺧصوصاً‬
‫ملت ﻓلسطین که سرزمین اصلی شعالن است‪ .‬شعالن در ابﺘدای رمان در توصیف يﺘیمﺧانه‬
‫چنین مینويسد‪:‬‬

‫«ﻓی لیلۀ باردۀ مظلمۀ مثل أرواحهن المعﺘمۀ دﻓعن به الی قارعۀ الطريق لﺘخلصن منه و‬
‫کی يضمن أنه لن يعود الی میﺘهن العفن‪ ،‬زعمت مديرۀ المیﺘم العانس و مساعدتها الشمطاء‬
‫العاقر أنه سرق المال من ﺧزانه المیﺘم و ﻓرّ ﺧارجه و بذلک غدا لصاً ﻓی نظر الجمیع و‬
‫أمسی طريد شرطۀ االحداث الﺘی تبﺤث عنه ﻓی کل مکان لﺘزج به ﻓی سجنها‬
‫المدﻓن‪(».‬همان‪)11 :‬؛ «در يکشب سرد و تاريک به سان ارواح تاريکشان‪ ،‬او را به کنار‬
‫جاده انداﺧﺘند تا از شرش ﺧالص شوند و مطمئن شوند که او ديگر هرگز به پرورشگاه‬
‫مﺘعفن آنها برنمیگردد؛ مدير ترشیده پرورشگاه و معاون میانسال و نازايش گمان کردند‬
‫که او چیزی از ﺧزانه پرورشگاه دزديده و به بیرون آن ﻓرار کرده است و به همین ﺧاطر‬

‫‪130‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫در نگاه همه بهعنوان دزد شناﺧﺘه شد‪ .‬پلیس نوجوانان دنبال او میگشﺘند تا او را در به‬
‫زندان مﺤل دﻓنش بیندازند‪ ،‬به همین ﺧاطر ضﺤاک ﻓراری بود» همچنین ابهام در مکان‬
‫را در نسیان بیستوچهار هنگامیکه تصمیم گرﻓت بر بیماری سرطان حکمرانی کند و‬
‫پیمانش را با او که در مورد تعريف داسﺘان و آرام کردنش بود نﻘض و به سرزمینهايی‬
‫پرواز کند که در آنجا پیشرﻓت پزشکی در درمان بیماری سرطان وجود دارد؛ برای اينکه‬
‫دکﺘرهای آنجا در جنگ من با اين بیماری وحشی و بدقلق‪ ،‬همنظر باشند‪« .‬قررت ان‬
‫اعامل السرطان بمنطق الساده الﺤکام ﻓی دول السﻘوط و االنهیار و انا ﺧبیره باولئک الساده‬
‫ارباب الخیانه و الﺘامر و لذلک قررت ان اتامر علی مرض السرطان و ان انﻘض اتفاقیﺘی معه‬
‫حول السرد و تسلیه به و ان اطیر الی بالد ﻓیها تﻘدم طبی کبیر ﻓی معالجه السرطان‬
‫لیکون اطباوه حلفائی ﻓی حربی مع هذا المرض الشرس المﺘوحش»‪( .‬شعالن‪ 2018 ،‬م‪:‬‬
‫‪.)2۶7-2۶8‬‬

‫گسستگی زمان و روایت در داستان‬

‫يکی ديگر از ويژگیها يی که در ﺧصوص امپرسیونیسـم مـورد تأکید سـوزان ﻓرگوسـن‬


‫است نامﺘوالی روايت کردن رويدادهاست‪ .‬يکی از مهمترين عواملی که در داسﺘانهای‬
‫مدرن سـیرت والی روايـت داسـﺘان را بـه چـالش میکشد‪ ،‬تداعیهای ذهـن راوی و‬
‫شخصیتهای داسﺘان است‪ .‬به اين معنی که ذهن راوی داسﺘان‪ ،‬بر اساس اصل مشـابه و‬
‫يا تضاد پیوسﺘه اموری مرتبط و يا غیر مرتبط را تداعی میکند (همفـری‪ 1984 ،‬م‪)4۶ :‬؛‬
‫و ازآنجاکه تداعی آزاد‪ ،‬تابع هیچ نظم و منطﻘی نیست بنـابراين ﺧـود باعـث تشـويش و‬
‫گسسﺘگی روايت داسﺘان میشود‪ .‬شعالن در نسیان سیام بهاء را در سن ‪ ۶0‬سالگی وارد‬
‫سن بچگی و ششسالگی میکند و دوباره به عﻘب برمیگرداند و لباسهای رنگی به تن‬
‫بهاء میکند‪« .‬لﻘد عادت بهاء طفله من جديد يذاکره نﻘیه ال مکان ﻓیها الی ذکری او وجع‬
‫انها االن طفله ﻓی السﺘین من عمرها‪ ،‬تلبس ثوبها الوردی بفرح و ﻓخر‪»...‬؛ بهاء دوباره به‬
‫کودکی با حاﻓظهای پاک که هیچ مکانی در آن برای هیچ ياد و دردی نبود تبديل شده‬
‫بود‪ ،‬او بهسان کودکی ششساله است که لباسهای رنگارنگش را با شادی و اﻓﺘخار‬
‫میپوشد‪( .‬شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)340 :‬‬

‫بنابر آنچه گذشت‪ ،‬میتوان گفت رمان«أدرَکَهَا النّسیان» مصداق بـارزی اسـت از آن نوع‬
‫ادبیات داسﺘانی که بر اساس نظريه سوزان ﻓرگوسن «داسﺘان امپرسیونیسﺘی» نامیده‬
‫میشود‪.‬‬

‫‪131‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫بهاء در گفﺘگو با تیم الجزيری بدون مﻘدمه به ياد گذشﺘه اﻓﺘاد و از مادرش میگويد‪ :‬من‬
‫حﺘی ادعا کردم که پدر و مادر من از اشراف قوم ﺧود هسﺘند و من در يک سال بارانی‬
‫پربرکت مشخصشده توسط پیشگويی مادرم مﺘولد شدم‪ .‬او ﺧواب ديد که آتشی ﻓروزان‬
‫در قلب يک سیب قرمز به دنیا میآورد‪«...‬زعمت ان ابی و امی من نبالء قومهما و اننی‬
‫ولدت ﻓی راس عام مطیر مبارک ممهوره بنبوءه امی الﺘی رات نفسها تلد ناراً مشﺘعله ﻓی‬
‫قلب تفاحه حمراء‪( »...‬شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)292 :‬‬

‫در نسیان بیست و نهم رمان صﺤبت از باربارا و بهاء و ضﺤاک است ولی ناگهان در سطور‬
‫بعدی داسﺘان توالی داسﺘان به هم میﺧورد و گذشﺘه مرور میشود‪ .‬پرورشگاه و ﺧانم و‬
‫مدير و اتهام و‪ . ...‬بهاء کودکی معصوم بود که ﺧانم مدير ترشیده پرورشگاه او را مﺘهم به‬
‫سرقت اموال از گاوصندوق کرده بود تا از دست او ﺧالص شود‪«...‬لم يکن اکثر من صبی‬
‫بریء اتهمﺘه مديره المیﺘم العانس بسرقه اموال من الخزنه کی تﺘخلص منه‪(»...‬همان‪:‬‬
‫‪)330‬‬

‫شور و هیجان و تجربه درونی‬

‫در نسیان دوم با شیوهی مسﺘﻘیم که از مشهورترين شیوههای روايﺘی گفﺘههاست و در‬
‫داسﺘانهای قديم و جديد کاربرد بیشﺘری دارد شور و شعف بهاء و ضﺤاک در مالقات باهم‬
‫مشهود است‪« .‬او در حالی طنین صدايی را که در جنگل پیچیده میشود میشنود که با‬
‫شادی عظیم زنانه میگويد‪ :‬اين تو هسﺘی‪».‬‬

‫«هی تسمع الغابه تردد صوتاً واحداً يﻘول بفرح انثوی عمالق انه انت‪( »...‬شعالن‪2018 ،‬‬
‫م‪.)31 :‬‬

‫تداخل روایت و ترکیب متون‪:‬‬

‫اين رمان بیش از يک بدنه داسﺘانی بههمپیوسﺘه دارد‪ ،‬اما درواقع پنج روايت دارد که در‬
‫پیکرهی يک رمان قرار میگیرد‪ .‬اولین رمان‪ ،‬رمان «أدرَکَهَا النّسیان» است که در آن سناء‬
‫شعالن نام ﺧود را بهعنوان نويسنده روی جلد میگذارد‪ .‬اين داسﺘان شامل سی ﻓصل بانام‬
‫ﻓراموشی از يک تا سی است‪ .‬همه صفﺤههای اين رمان درکی ساﺧﺘاری برای روايﺘی کامل‬
‫است که از صفﺤه نخست تا صفﺤه آﺧر گسﺘرش میيابد و با چهار روايت ديگر که در آن‬
‫جريان دارد درهم میآمیزد و بخشی از آن میشود‪ .‬رمان دوم؛ در بدنه رمان «أدرَکَهَا‬
‫النّسیان» وجود دارد که ضﺤاک آن را نگاشﺘه است تا زندگی جديدی برای معشوقش که‬
‫در کما به سر میبرد رقم بزند‪« .‬او تمام ﺧاطرات رنجآوری را که «بهاء» در رمانش نوشﺘه‬

‫‪132‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫بود ﺧواند‪ .‬سپس آنها را پاره کرد و ﺧاطرات جديدی را از او نگاشت که درﺧشش زيبای‬
‫سرخ گونی داشت و آن را «أدرَکَهَا النّسیان» نامید‪».‬‬

‫علیرغم عدم وجود روايتهای وقايع در مﺘن رمان در اواﺧر رمان‪ ،‬حوادث ﺧوشايند‬
‫پیشﺘازی میکند و انﺘشار آن کامل و با موﻓﻘیت بینظیری روبرو میشود‪( .‬اورانک؛‪2019‬‬
‫م‪ .)14-13:‬رمان «أدرَکَهَا النّسیان» بسیار مشهور شد و ﻓروش ﻓوقالعادهای به دست آورد‬
‫و ناشر را وسوسه کرد تا آن را به بیش از يکزبان ترجمه کند؛ و پیشنهادی هم برای‬
‫تبديل آن به ﻓیلمهای سینمايی درياﻓت کرد‪ .‬سومین رمان را در رمان مادر «بهاء» بهعنوان‬
‫اعﺘرافنامهای به ﺧط ﺧود نوشت و آن را در دست معشوق ﺧود قرارداد‪ .‬اين رمان‬
‫دستنويس بزرگی است و درواقع بدنه رمان را تشکیل میدهد‪ .‬وقايع آن را معرﻓی میکند‪،‬‬
‫واقعیتها و بﺤرانهای آن را ﻓاش میکند و ﺧواننده را در سفر زمان هفﺘادساله دو قهرمان‬
‫داسﺘان همراهی میکند‪.‬‬

‫در پايان رمان يعنی در ﻓراموشی سیام پايانهای احﺘمالی زيادی وجود دارد‪ .‬ازجمله‬
‫آنکه آنچه در ﻓصلهای گذشﺘه اتفاق اﻓﺘاده است تخريب میکند؛ زيرا ﻓرض میکند که‬
‫نسخه دستنويس بهاء سوزانده نشده است و روند ديگری در وقايع رخداده است که‬
‫دستنويس لعنت شده در حادثه سوزاندن ضﺤاک از بین نرﻓت‪ .‬بهاء به ضﺤاک دست پیدا‬
‫نکرد؛ بنابراين ضﺤاک جديدی را در رويای ﺧود ابداع کرد و ﺧود را بانام او و داسﺘانهايش‬
‫سرگرم کرد تا سرانجام بر لیست مردگان سردﺧانه دانشکده پزشکی دانشگاه پايﺘخت‬
‫نامش ثبت شد؛ زيرا هیچکس تمايل نداشت جسد وی را از بیمارسﺘان ببرد و دﻓن کند‪.‬‬
‫اين پايان ﻓرضی مصیبتبار چهارمین داسﺘان روايتهای درهمآمیخﺘه اين رمان است‪ .‬در‬
‫اين داسﺘان آمده است که نسخه ﺧطی نفرينشده نسوﺧﺘه است‪ .‬رمان ﻓرضی پنجم تنها‬
‫در يک پاراگراف روايت میشود و ﻓرض میکند که هیچکدام از وقايع رمان اتفاق نیفﺘاده‬
‫است و بهاء و ضﺤاک در همان کودکی در يﺘیمﺧانه کشﺘه و در زيرزمین به ﺧاک سپرده‬
‫شدند و بزرگ نشدند‪ .‬درنﺘیجه آنها در قسمت اصلی رمان که حوادث داسﺘان را در بردارد‬
‫زندگی نکردند‪.‬‬

‫حکايت داسﺘان همزمان با آيندهنگری و گذشﺘهنگری درهمتنیده شده است که برای ما‬
‫يک باﻓت و ساﺧﺘار داسﺘانی را ارائه میدهد و شامل دو قهرمان و سرگذشت زندگی آنها‬
‫است؛ و تجربیات آنها را به تصوير میکشد‪ .‬تجربه جمعی بشری دو قطب دنیای عربی و‬
‫اروپايی را معرﻓی میکند‪.‬انﺘخاب عنوان «أدرَکَهَا النّسیان» هوشیاری و ذکاوت نويسنده را‬
‫میرساند که شروع زيبايی را به وجود میآورد که بر پايه پارادوکسها است؛ و بر اساس‬

‫‪133‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫يک نظر و ايدئولوژيکی است که کامالً آن را مجسم میکند‪ .‬اين عنوان رمان‪ ،‬اوّلین ورودی‬
‫برای راه ياﻓﺘن به رمان است‪ .‬تابلوی عشوهگری و طنازی بهﺘرين موضوع برای مﺘن رمان‬
‫است‪ ،‬لذا با انﺘخاب عنوان پارادوکس «أدرَکَهَا النّسیان» بهنوعی سردرگمی واژگان را به‬
‫همراه دارد که کامالً با مﺘن رمان مرتبط است‪ .‬عبارتی که بامعنای ظاهری درهمتنیده‬
‫شده است‪ .‬نمايه بیرونی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» نشانگر اين است که گويی درد و رنج بر‬
‫قهرمان مسﺘولی شده است؛ اما درون رمان رها شدن از درد و رنج را به تصوير میکشد؛ و‬
‫اين موضوع را در قالب ﺧود رمان مﺘوجه میشويم‪ .‬حکايت زنی که با ﻓراموشی ﺧاطرات‬
‫گذشﺘه ﺧود را از دست يادآوری نجات میدهد؛ و اين معنای ديگری دارد‪ .‬در علم‬
‫روانشناسی و تربیﺘی حاﻓظه به دودسﺘه تﻘسیمبندی میشود‪ .‬حاﻓظه بلندمدت و حاﻓظه‬
‫کوتاهمدت؛ و مﺘوجه شديم که حاﻓظه بلندمدت چگونه در نزد قهرمانان رمان به کار میآيد‬
‫و ثبت شده است هر آنچه روی کاغذ گذرانديد و برای حاﻓظه قهرمان داسﺘان دور و نزديک‬
‫بوده است‪ .‬اين تضاد و پارادوکس پنهانی و يا تناقض و تمثیل عشوهگرانه در (کلمه انزياح)‬
‫به جای کلمه (أدرَکَهَا) است‪ .‬برای اين اول برای ما مفاهیم را میسازد و بعداً عشوهگری و‬
‫طنازی و چیزهايی در رابطه با ﻓراموش کردن و موضوع رابطهاش در مﺘن رمان در طول‬
‫‪ 30‬ﻓصل که در رمان بیان میشود‪.‬‬

‫رمان «أدرَکَهَا النّسیان» همزمانی زمان و مکان است‪ .‬اين رمان ادغام مﺘجانس و مﺘداﺧل‬
‫میان داسﺘان و مﺘون نثری و شخصیت شناسی و مﺘون احساسی است‪ .‬سﺘارههای کاغذی‬
‫(اوريگامی) برای ﻓصلهای رمان آمده است‪ .‬شروع سﺘاره (اوريگامی) نمونهای از انواع‬
‫ﺧطابه است که دارای زيبايی واژگان و جذابیت ساﺧﺘاری منطبق بر رمان با اسلوب‬
‫جداگانه است‪ .‬برای هر ﻓصل از ﻓصلهای رمان يک حکايت با يک پیام جديد همراه است‪.‬‬
‫رمان مذکور رمان روانشناسی و روحی است و اصطالحی نیست؛ و به عواطف قهرمانان‬
‫داسﺘان مرتبط میشود‪ «.‬أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘان حکايت عشق و درگیری و بیگانگی و‬
‫مﺤرومیت و قربانی جنگهای ملعون پنهان و آشکار و مشکالت ﻓلسطین اشغالی است‪.‬‬
‫همانطور که بهاء قهرمان داسﺘان نﻘل میکند‪ .‬در اين داسﺘان همه عوامل ذاتی و موضوعی‬
‫وجود دارد؛ و موضوع با اهمیت‪ ،‬ﻓنی بودن رمان است و اين باعث میشود که چندين‬
‫مرتبه رمان ﺧوانده شود‪ .‬آﺧر داسﺘان؛ برداشت آزاد در رمانها‪ ،‬گشايش بابی است در برابر‬
‫گیرنده و پنجرهای میگشايد برای رمان در ايجاد قصهای جديد؛ و اين باب در مورد‬
‫رمانهای ابداعی سناء الشعالن که ارائه دادن؛ کار جديدی نیست و اﻓکار ﺧوانندهها و نﻘد‬
‫بر داسﺘان نسبت به آنچه ارائهشده و میشود مشغول میشود‪( .‬شعالن‪ 2018 ،‬م)‪.‬‬

‫‪134‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫کالم آﺧر‬

‫نويسنده رمان «أدرَکَهَا النّسیان» با بهره گـرﻓﺘن از صـناعت سـاﺧﺘاری «پیرنگ حـذﻓی»‬
‫و «پیرنگ اسﺘعاری» روايت پر ابهامی را در اليه مشهود داسﺘان ارائه میدهد که جايگزين‬
‫روايﺘی ناگفﺘه در اليههای عمیقتر داسﺘان گرديـده اسـت‪ .‬کـارکرد مکـان در ايـن نـوع‬
‫داسﺘانی بیشﺘر اسﺘعارهای است از حال و هوای درونی شخصـیت کانونیشده کـه در برﺧی‬
‫موارد حﺘی واژهها و ا صطالحاتی را که راوی به کار میبرد تﺤت تأثیر همین امر قرار‬
‫میگیرد‪.‬‬

‫روايت داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» دارای زبانی ﻓصیح و باﻓﺘی ساده‪ ،‬مﺤکم و قابلﻓهم‬
‫است‪ ،‬حکايت داسﺘان همزمان با آيندهنگری و گذشﺘهنگری درهمتنیده شده است که برای‬
‫ما يک باﻓت و ساﺧﺘار داسﺘانی را ارائه می دهد و شامل دو قهرمان و سرگذشت زندگی‬
‫آنها است؛ و تجربیات آنها را به تصوير میکشد‪ .‬تجربه جمعی بشری دو قطب دنیای‬
‫عربی و اروپايی را معرﻓی میکند‪ .‬پیچوﺧمهای داسﺘانی که سنا الشعالن در رمان ﺧود به‬
‫نگارش درآورده است پیچوﺧم های ﺧیالی در حد بااليی است‪ .‬اين توهم گیرنده است که‬
‫در روايﺘی با سفری طاقتﻓرسا و ﺧسﺘهکننده روبرو شده است که در حدود ‪ 70‬سال رنج‬
‫و درد را به دوش میکشد‪ .‬اين توهم زمانی که مکان و زمانبر ﻓضاهای نامﺤدودی گسﺘرده‬
‫میشود اﻓزايش می يابد؛ و ما نیز نه در هر زمان و نه در هیچ مکانی وقوع وقايع را مﺘوجه‬
‫نمیشويم‪ ،‬مگر اينکه ﻓﻘط گفﺘه شود اين رويدادها در شرق اتفاق میاﻓﺘد‪ .‬آنجايی که‬
‫مردم به زبان عربی صﺤبت میکنند و سپس اشاره به اين موضوع میشود که بهاء به نﻘطه‬
‫سرد و يخزده شمالی منﺘﻘل میشود‪ .‬بدون اينکه دقیﻘاً به شهر و مکان و يا کشوری اشاره‬
‫کند و به همین منظور گیرنده يک احساس سطﺤی دارد و روايت داسﺘان ﺧارج از زمان‬
‫و مکان است و به يک داسﺘان عشق و عاشﻘی مبدل شده که باصداقت باهم برﺧورد‬
‫میکنند‪ .‬بعد از ‪ ۶0‬سال ﻓراق و عذاب؛ مرد عاشق داسﺘان (ضﺤاک) در حالی معشوقه‬
‫ﺧود بهاء را پیدا میکند که وی در طول زندگیاش ﺧیلی رنجها را تﺤمل کرده است و به‬
‫بیماری سرطان مبﺘال شده است‪ .‬اينيک برداشت سطﺤی از داسﺘان است‪ ،‬درحالیکه‬
‫نمادهای اصلی از داسﺘان و پیشبینیهای هوشمندانه وجود دارد‪ .‬ازآنجايیکه سن ‪70‬‬
‫سالگی را برای تﺤمل رنج بهاء انﺘخاب میکند‪ ،‬ما میتوانیم رنج بزرگ در تاريخ نبرد عربی‬
‫در عصر جديد را درک کنیم؛ و آن مبارزه مردم ﻓلسطین در برابر اسﺘعمار صهیونیست‬
‫اشغالگر است‪ .‬اصرار در عنوان شماره ‪ 70‬بهنوعی پاﻓشاری بر اين واژگان است‪ ...‬شعالن در‬
‫«أدرَکَهَا النّسیان» با تصويرسازی و توصیف صﺤنهها و حوادث عواطف و احساسات ﺧواننده‬

‫‪135‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫را مﺘأثر نموده و او را برای پذيرش تفکر انسانمداری مﺤیا میسازد و ﻓرياد بیداری‬
‫دردمندی و سﺘیز را در برابر تمام ناراسﺘیها و عشق به تمام ارزشهای واالی انسانی سر‬
‫میدهد ‪ .‬شعالن در الﻘای انديشه ﺧردورزی و عشق رمان را با شگردهای صنايع ادبی‬
‫همچون اسﺘعاره و تشبیه به نگارش کشیده و با آﻓرينش باﻓﺘی مبهم و ژرف مضامین‬
‫مﺘناسب با عشق و عرﻓان و حماسه را مﺘجلی نموده است‪.‬‬

‫سمانه موسی پور‪ ،‬دانشجوی دکﺘری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی ‪-‬ايران‪-‬کرج‬

‫دکﺘر يوسف هادی پور‪ ،‬اسﺘاديار و هیئتعلمی زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسالمی‪-‬ايران‪-‬‬
‫کرج‬

‫‪13۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫معضالت اجتماعی جوامع دررمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن‬


‫معصومه مرعى‬

‫سناء الشعالن مﺘولد ‪ 20‬مه ‪ 1977‬م در ﻓلسطین است‪ .‬دکﺘر سناء الشعالن نويسنده‪،‬‬
‫روزنامهنگار و اسﺘاد رشﺘه ادبیات معاصر دانشگاه اردن میباشد‪ .‬او دارای مدرک دکﺘرای‬
‫ادبیات حديث و نﻘد آن‪ ،‬با نمرۀ ممﺘاز است‪ .‬آثار شعالن عبارت است از‪ :‬روايات أعشﻘنی‪،‬‬
‫السﻘوط ﻓی الشمس‪ ،‬أدرّکَهَا النّسیان‪ ،‬روايات الفﺘیان‪ ،‬أصدقا ديمۀ‪.‬‬

‫مجموعه داسﺘانهای وی عبارتند از‪ :‬قاﻓلۀالعطش‪ ،‬تراتیل الماء‪ ،‬الجدار الزجاجی‪ ،‬حدث‬
‫ذات جدار‪ ،‬الذی سرق نجمه‪ ،‬تﻘاسیم الفلسطینی‪ ،‬عام النّمل‪ ،‬رسالۀ إلی االله‪ ،‬أرض الﺤکايا‪،‬‬
‫مﻘامات اإلحﺘراق‪ ،‬ناسک الصومعۀ‪ ،‬الکابوس‪ ،‬الهروب إلی أﺧر الدنیا‪ ،‬مذکرات رضیعۀ‪،‬‬
‫أکاذيب النساء‪( .‬کاروان تشنگی‪ ،‬سرودهای آب‪ ،‬ديوار شیشهای‪ ،‬حادثهای روى ديوار اتفاق‬
‫اﻓﺘاد‪ ،‬کسى که سﺘارۀ آن دزديده شد‪ ،‬تﻘسیم ﻓلسطین‪ ،‬سال مورچه‪ ،‬نامهاى به ﺧدا‪،‬‬
‫سرزمین داسﺘانها‪ ،‬جايگاه سوزاندن‪ ،‬زاهد صومعه‪ ،‬کاروان تشنگی‪ ،‬کابوس‪ ،‬ﻓرار به انﺘهای‬
‫جهان‪ ،‬ﺧاطرات شیرﺧوار‪ ،‬دروغهاى زنان)‪.‬‬

‫در ذيل مجموعه داسﺘانهاى مشﺘرک او با اديبان دنیای عرب و جهان بیانشده است‪:‬‬

‫‪-‬مجموعه داسﺘانهای مشﺘرک او با داسﺘاننويسان اردنى با عنوان‪ :‬الﻘصّۀ ﻓی األردن‪:‬‬


‫نصوص و دراسات‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه داسﺘان او با عنوان الضیّاع ﻓی عینی رجل الجبل‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه داسﺘانهاى مشﺘرک او با داسﺘاننويسان عرب به نام «ﻓی العشق»‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه داسﺘانهاى مشﺘرک او با داسﺘاننويسان اردنى با عنوان‪« :‬مخﺘارات من الﻘصّۀ‬


‫األردنیّۀ»‪.‬‬

‫‪-‬مجموعه داسﺘانهاى مشﺘرک او با ادباى مصـرى به نام‪ :‬مجموعه نجوم الﻘلم الﺤر ﻓی‬
‫سماء اإلبداع (گروهی از سﺘارگان قلم آزاد در آسمان ﺧالقیت)‪.‬‬

‫‪-‬نمايشنامۀ بزرگساالن‪ :‬دعوۀ علی شرف اللّون األحمر‪ ،‬صورۀ (سیلفی) مع البﺤر‪ ،‬مﺤاکمۀ‬
‫اإلسم ‪ ، x‬وجه واحد إلثنین ماطرين‪ ،‬ﺧرّاﻓیۀ سعديّۀ أم الﺤظوظ‪( .‬دعوت به اﻓﺘخار رنگ‬

‫‪137‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫قرمز‪ ،‬يک عکس (سلفی) با دريا‪ ،‬مﺤاکمه نام ‪ ،x‬يک چهره با دو بارانی‪ ،‬اﻓسانۀ سعديه مادر‬
‫ﺧوششانسها)‪.‬‬

‫‪-‬نمايشنامۀ ويژۀ دﺧﺘران و پسـران جوان‪ :‬السلطان الينام‪ ،‬الیوم يأتی العید‪ ،‬رحلۀ مع‬
‫المعلّمۀ ﻓرحۀ‪ ،‬قصص أطفال‪.‬‬

‫‪-‬داسﺘان مخصوص کودکان‪ :‬زرياب‪ :‬معلّم الناس والمروءۀ‪ ،‬هارون الرشید‪ :‬الخلیفۀ العابد‬
‫المجاهد‪ ،‬الخلیل بن أحمد الفراهیدی‪ :‬أبو العروض والنّﺤو العربیّ‪ ،‬إبن تیمیۀ‪ :‬شیخ اإلسالم‬
‫ومﺤیی السّنّۀ‪ ،‬العزّ بن عبدالسالم‪ :‬سلطان العلماء وبائع الملو‪.‬‬

‫‪ -‬مﻘاالت و مﺘون نثر‪ :‬أبی سیّد الکلمات‪ ،‬الذين ال ينامون (کسانى که نمىﺧوابند)‪ ،‬قالت‬
‫النساء‪ ،‬غصون وتخوم (شاﺧه ها و مرزها)‪ ،‬الدّرب إلیهم‪ ،‬لﻘائات حواريّۀ‪ ،‬العرّاﻓۀ والجبل‪.‬‬

‫‪-‬کﺘابهاى تخصصى در حوزۀ نﻘد‪ :‬األسطورۀ ﻓی روايات نجیب مﺤفوظ‪ ،‬السـرد الغرائبی‬
‫والعجائبی ﻓی روايۀ والﻘصۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن ‪ 1970‬م‪ 2002-‬م‪.‬‬

‫طالق‬

‫طالق و جدايی بنای ﺧانواده را تخريب میکند‪ .‬اين جدايی يا در ابﺘدای جاده و هنگام‬
‫بنای زندگی زناشويی يا ديرتر و بعد از تولد ﻓرزندان رخ میدهد‪ .‬حﻘیﻘت اين است که‬
‫اسالم از طالق کراهت دارد و آن را از ﺧود دور کرده است‪ .‬پیامبر‪ -‬صلیاهلل علیه واله وس لم‬
‫‪ -‬ﻓرمود‪« :‬ﺧداوند چیزى را که نزد او منفورتر از طالق باشد‪ ،‬حالل نکرده است»‪ .‬وی‬
‫زندگی زناشويی را امرى مﻘدّس و ﺧاص میداند که بايد مﺤﺘرم واقع شود و تخريب آن‬
‫کار آسانی نیست؛ زيرا اين عهد و میثاق بزرگی است که نبايد بهراحﺘی شکسﺘه شود‪.‬‬
‫ن‬
‫ﺧداوند مﺘعال دريکی از آيات شريفه‪ ،‬اين عهد رابین همسران تأيید کرده است‪« :‬وَإِ ْ‬
‫ن زَوْجٍ وَآتَیْﺘُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا ﻓَلَا تَأْﺧُذُوا مِنْهُ شَیْئًا أَتَأْﺧُذُونَهُ بُهْﺘَانًا‬
‫أَرَدْتُمُ اسْﺘِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَا َ‬
‫ن مِنْکُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا»؛ و اگر‬
‫وَإِثْمًا مُبِینًاوَکَیْفَ تَأْﺧُذُونَهُ وَقَدْ أَﻓْضَى بَعْضُکُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَﺧَذْ َ‬
‫ﺧواسﺘید زنی را رها کرده و زنی ديگر اﺧﺘیار نمايید و مال بسیار مهر او کردهايد‪ ،‬نبايد‬
‫چیزی از مهر او بازگیريد‪ ،‬آيا بهوسیله تهمتزدن به زن و گناهی آشکار مهر او را‬
‫میگیريد؟! و چگونه مهر آنان را ﺧواهید گرﻓت؛ درحالیکه هرکدام به حقّ ﺧود رسیدهايد‬
‫و آن زنان (مَهر را در مﻘابل عﻘد زوجیّت و) عهد مﺤکم از شما گرﻓﺘهاند‪.‬‬

‫اين پديده اﺧیراً‪ ،‬به دلیل شرايط موجود جوامع و ازهمگسیخﺘگی جهان‪ ،‬در ﺧانوادههای‬
‫اسالمی اﻓزايشياﻓﺘه است و تأثیرات حﻘوقی‪ ،‬روانی‪ ،‬اجﺘماعی‪ ،‬تربیﺘى و اقﺘصادی بر زنان‬
‫و مردان داشﺘه است‪ .‬اين تأثیرات در چهار دسﺘه نمايان مىشوند‪:‬‬

‫‪138‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫اول‪ :‬زن مطلﻘه کسی است که در وهلۀ اول درد طالق را احساس میکند‪ ،‬بهويژه اگر‬
‫ﺧودش نانآور نباشد يا منبع تأمین معاش نداشﺘه باشد‪ .‬اين چیزی است که در رمان‬
‫«أدرَکَهَا النّسیان» برای شخصیت باربارا‪ ،‬مدير ﺧانۀ ضﺤاک سلیم رخداده است‪« .‬داسﺘان‬
‫طالق از همسرش که سالها همراه و همدرد زندگی او بود‪ ،‬برايش دردناک بود و ﺧسارت‬
‫زيادی را به وی وارد کرد»‪.‬‬

‫دوم‪ :‬مرد با توجه به عواقب و پیامدهای ﻓراوان طالق‪ ،‬از مهريه و صداق‪ ،‬نفﻘه‪ ،‬حضانت و‬
‫ساير امور مالی به تنگنا میاﻓﺘد‪ ،‬مانند «بهرۀ ضﺤاک سلیم از زنان‪ ،‬ناقص‪ ،‬مکدّر‪ ،‬ﺧشن‪،‬‬
‫بیروح و بدون کامیابى بود‪ .‬ضﺤاک پس از گشتوگذار در دورترين مناطق برﻓى‪ ،‬با آنها‬
‫ازدواج میکرد و بهجز درد‪ ،‬ناامیدی‪ ،‬ازدستدادن‪ ،‬کوچ و بسیاری از ﺧسارات مادی و‬
‫معنوی ثمرهای برای او نداشت‪ ،‬او آنها را ‪ -‬با احکام ﻓوری دادگاه – با واگذاری نصف‬
‫دارايیاش‪ ،‬يکى پس از ديگرى طالق میداد»‪.‬‬

‫سوم‪ :‬ﻓرزندان از مهر مادرى دور میشوند؛ گرچه پدر از آنها نگهداری و مراقبت میکند؛‬
‫اما آنها پیشازاين‪ ،‬با مادر زندگی میکردند و از مهر و مﺤبت مادری بهره میبردند؛ مانند‬
‫رنجى که باربارا با جدايی والدينش مﺘﺤمل شد‪« .‬هنگامیکه باربارا کودک بود‪ ،‬باوجود‬
‫داشﺘن والدين‪ ،‬هیچکس به احساسات و عواطفش توجه نمىکرد‪ .‬پدر و مادرش زمانی که‬
‫او ﻓﻘط نه سال داشت از يکديگر طالق گرﻓﺘند‪ ،‬هرکدام در شهرهايی دور از هم زندگی‬
‫میکردند و قرار گذاشﺘند که هر دوبهيک اندازه از دﺧﺘرشان نگهداری کنند؛ بنابراين‪ ،‬در‬
‫ايام مدرسه‪ ،‬مادرش او را نگاه میداشت‪ .‬در حالیکه مادرش در ﺧانهای با معشوق ﺧود‬
‫زندگی میکرد و بعدها با او ازدواج کرد و در روزهای تعطیل سال‪ ،‬پدرش او را نزد ﺧود‬
‫میبرد‪ .‬درحالیکه در ﺧانۀ او‪ ،‬عاشﻘان يکی پس از ديگری‪ ،‬رﻓتوآمد میکردند»‪.‬‬

‫همۀ اين موارد ممکن است باعث درد روانی و جسمی ﻓرزندان طالق شود و آنها را به‬
‫انزوا‪ ،‬سکوت و بیتفاوتی به آينده سوق دهد و اﻓراد حیلهگر با اهداف شیطانی و مواد مخدر‬
‫آنها را بفريبند‪.‬‬

‫چهارم‪ :‬اگر تعهدات و آداب اجﺘماعی رعايت نشود‪ ،‬جامعه از هم میپاشد‪ .‬طالق نفرت و‬
‫دشمنی را در جامعه اﻓزايش میدهد و با آوارگی کودکان و مراقبتنکردن والدين‪ ،‬جرمهای‬
‫نوجوانان اﻓزايش میيابد و امنیت و ثبات در جامعه از بین میرود‪.‬‬

‫‪139‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫کودکان یتیم‬

‫يﺘیم به ﻓردی گفﺘه میشود که مادر يا پدرش در قید حیات نباشد‪ .‬امروزه تعداد يﺘیمان‬
‫اﻓزايشياﻓﺘه است‪ .‬جنگهای ﻓراوان‪ ،‬در يﺘیمشدن کودکان نﻘش بسزايی دارد‪ .‬در بسیاری‬
‫از کشورهای جهان‪ ،‬کودکان يﺘیم بزرگترين و پیچیدهترين مشکل اجﺘماعی و امنیﺘی‬
‫هسﺘند‪ .‬برﺧی از کشورها آن را مشکل کودکان بیﺧانمان و کشورهای ديگر‪ ،‬آن را مشکل‬
‫کودکان ﺧیابانی مینامند؛ زيرا اين کودکان يﺘیم‪ ،‬نشاندهندۀ «مﺤیط ويژه برای جرم‪،‬‬
‫انﺤطاط روانی و اﺧالقی‪ ،‬بىنظمى و نفرت اجﺘماعی هسﺘند»‪.‬‬

‫در «أدرَکَهَا النّسیان» ما برﺧی از مشکالت اين کودکان را درمیيابیم؛ ازجمله تعرض به‬
‫پول آنها و توهین از سوی اقوام و غريبهها‪ .‬اﻓرادی را ديديم که با انسانیت ﺧود‪ ،‬از يﺘیمان‬
‫مراقبت میکردند‪ .‬آنچه از روايت درياﻓت کرديم‪ ،‬به شرح زير است‪:‬‬

‫‪ -‬تجاوز به مال یتیم‬

‫گاهی مواقع‪ ،‬حﻘوق و پول يﺘیم که از طرف والدينشان نزد بسﺘگانش باقیمانده است‪،‬‬
‫سرقت میشود‪ .‬تعرض به حﻘوق ﺧويشاوندان‪ ،‬يکی از جرائم اجﺘماعی است‪ .‬هرکه اين‬
‫تجاوز را مرتکب شود‪ ،‬يکی از بزرگ ترين گناهان را مرتکب شده و بر آنچه ﺧداوند مﺘعال‬
‫بر عدم نزديکى به مال يﺘیم امر کرده است‪ ،‬تجاوز کرده است‪ .‬در آيۀ کريمه آمده است‪:‬‬
‫ن بِالْﻘِسْطِ‬
‫«وَلَا تَﻘْرَبُوا مَالَ الْیَﺘِیمِ إِلَّا بِالَّﺘِی هِیَ أَحْسَنُ حَﺘَّى يَبْ ُلغَ أَشُدَّهُ وَأَوْﻓُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَا َ‬
‫ن ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ ال َّلهِ أَوْﻓُوا ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ‬
‫لَا نُکَ ِّلفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُ ْلﺘُمْ ﻓَاعْدِلُوا وَلَوْ کَا َ‬
‫لَعَ َّلکُمْ تَذَکَّرُونَ»؛ و هرگز به مال يﺘیم نزديک نشويد جز به آن وجه که نیکوتر است تا آنکه‬
‫به حدّ رشد و کمال رسد؛ و بهراسﺘی و عدالت‪ ،‬کیل و وزن را تمام بدهید‪ .‬ما هیچکس را‬
‫جز بهقدر توانايی او تکلیف نکردهايم؛ و هرگاه سخنی گويید به عدالت گرايید هرچند‬
‫دربارۀ ﺧويشاوندان باشد و به عهد ﺧود وﻓا کنید‪ .‬اين است سفارش ﺧدا به شما‪ ،‬باشد که‬
‫پند گیريد‪.‬‬

‫يکی از اين تعرضاتی که در رمان درمیيابیم‪ ،‬تعرض بسﺘگان ضﺤاک سلیم به پول وی‬
‫است؛ درحالیکه او کودکی يﺘیم و تنهاست و والدين ﺧود را در اثر ﺧفگی با گاز شومینه‬
‫ازدستداده است‪« .‬او در پرورشگاه زندگی کرد؛ هنگامیکه بسﺘگانش از او چشمپوشی‬
‫کردند و به ارثش تجاوز کردند»‪ .‬همچنین نزديکان «تیماهلل جزيری» به مال بهاء تجاوز‬
‫کردند‪ .‬او در اين داسﺘان‪ ،‬مﺘخصص سرطان است که پدرش را در کودکی ازدستداده‬
‫است‪« .‬عموهايش ارث پدرش را غارت کردند‪ .‬آنها او را ﻓريفﺘند؛ زيرا از او بزرگتر بودند‪.‬‬

‫‪140‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫آنها ﺧواهر و برادرهاى تنى از يک مادر بودند و او در زندگی مشﺘرک جديد مادرش‪،‬‬
‫ضعیف و تنها بود‪ .‬وقﺘی پدرشان درگذشت‪ ،‬آنها برادر ناتنی و مادرشان را به ﺧیابان‬
‫انداﺧﺘند و سهم او در زمین را از دسﺘش گرﻓﺘند‪ .‬مادر و پسر سالها طعم عذاب و نیاز را‬
‫چشیدند تا اينکه پسری جوان شد و توانست زندگی ﺧود و مادرش را تأمین کند؛ مادرى‬
‫که غم و اندوه‪ ،‬شادى قلبش را ﺧاموش کرد و کمرش را شکست و او را مجبور کرد در‬
‫ﺧانه تنها و غمگین باشد»‪.‬‬

‫کسی که پول يﺘیم را میﺧورد و به مال او تجاوز میکند‪ ،‬از نعمت بهشت بهرهمند نمی ‪-‬‬
‫شود؛ زيرا بهجای اينکه به او رحم و از پولش نگهداری کند‪ ،‬پولش را میبلعد و لباس‬
‫انسانیت را از تن ﺧود برمیدارد‪ .‬حضرت مﺤمد (صلیاهلل علیه و آلِ و سلم)‪ ،‬انسان را از‬
‫نزديک شدن به مال يﺘیم منع میکند‪ .‬وی بیان میکند که اين مﺘجاوز‪ ،‬در بهشت جايی‬
‫ندارد و هشدار میدهد‪« :‬ﺧداوند چهار گروه را در بهشت نمیپذيرد و نعمتهايش را به‬
‫آنها نمیچشاند‪ :‬دائمالخمر‪ ،‬رباﺧوار‪ ،‬ﺧورندۀ مال يﺘیم بدون حق و کسى که والدين او را‬
‫عاق میکند»‪.‬‬

‫با توجه به آنچه در اين مبﺤث آورديم‪ ،‬نﺘیجه میگیريم که کسی که مال يﺘیم را با اهداف‬
‫شخصی میﺧورد‪ ،‬در زندگی دنیوی و اﺧروی مشکالتی به وجود میآيد‪ .‬به اين صورت که‬
‫ﻓرد يﺘیم در زندگی دنیوی‪ ،‬ازنظر مالی‪ ،‬ﻓﻘیر و مﺤروم میشود و ﻓرد مﺘجاوز‪ ،‬بر اساس‬
‫آيات قرآن و روايات‪ ،‬از نعمت بهشت بیبهره ﺧواهد شد‪.‬‬

‫‪ -‬دستدرازى (اهانت) به یتیمان‬

‫يﺘیم حمايت ﺧانواده را از دست میدهد و ازنظر اﺧالقی و عاطفی دچار پوچی میشود‪ .‬او‬
‫به مهربانى و رحمت احﺘیاج دارد‪ .‬ﺧداوند مﺘعال دربارۀ چگونگى رﻓﺘار بايﺘیم‪ ،‬مىﻓرمايد‪:‬‬
‫ن تُخَالِطُوهُمْ ﻓَإِﺧْوَانُکُمْ‬
‫«ﻓِی الدُّنْیَا وَالْآﺧِرَۀِ وَيَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَﺘَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ ﺧَیْرٌ وَإِ ْ‬
‫ن اهللَ عَزِيزٌ حَکِیمٌ»؛ و دربارۀ يﺘیمان‬
‫وَاهللُ يَعْ َلمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْ ِلحِ وَلَوْ شَاءَ اهللُ لَأَعْنَﺘَکُمْ إِ َّ‬
‫از تو مىپرسند‪ ،‬بگو‪« :‬به صالح آنان کارکردن بهﺘر است و اگر با آنان همزيسﺘى کنید‪،‬‬
‫برادران [دينى] شما هسﺘند؛ و ﺧدا تباهکار را از درسﺘکار بازمىشناسد» و اگر ﺧدا‬
‫مىﺧواست [دراينباره] شمارا بهدشواری مىانداﺧت‪ .‬آرى‪ ،‬ﺧداوند توانا و حکیم است‪.‬‬

‫اما باوجوداينکه پروردگار عالم در قرآن برای همدردی با کودکان بیسرپرست سفارش‬
‫میکند و در منشور بینالمللی حﻘوق کودکان‪ ،‬قوانینی وضعشده است‪ ،‬اﻓرادی هسﺘند که‬
‫اين کودکان بیگناه و بدون پشﺘیبان را به روشهای گوناگون غیرانسانی شکنجه میکنند‪.‬‬

‫‪141‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫برﺧی از اين مسائل در رمان ذکرشده است و ما اکنون به آنچه در کنوانسیون بینالمللی‬
‫حﻘوق کودک دربارۀ پشﺘیبانی از کودک در برابر اين جنايات آمده است‪ ،‬اشاره میکنیم‪.‬‬
‫در مادۀ سه کنوانسیون حﻘوق کودک آمده است‪« :‬کشورهای عضو بايد مطمئن شوند که‬
‫مؤسسات‪ ،‬ادارات و مراک ز مسئول مراقبت يا حفاظت کودکان از اسﺘانداردهايی که مﻘامات‬
‫ذیصالح تعیین کردند‪ ،‬پیروی میکنند؛ بهويژه در زمینههای ايمنی و بهداشت‪ ،‬تعداد‬
‫کارکنان و تناسب آنها برای کار و همچنین ازنظر کارآيی نظارت»‪ .‬بااينحال‪ ،‬آنچه در‬
‫رمان میبینیم‪ ،‬با اين ماده مخالف است‪« :‬معصومیت دوران کودکی و شادی روح او‬
‫درهمشکسﺘه شد‪ .‬او در آن پرورشگاه بینوا زندگى مىکرد؛ جايى که با او بیرحمانه رﻓﺘار‬
‫میشد و با تنش‪ ،‬ترس‪ ،‬مﺤرومیت و بدرﻓﺘاری زندگی میکرد‪ .‬هنگامیکه صدايش بلند و‬
‫ﺧواسﺘار کمی مهربانى مىشد‪ ،‬سرپرسﺘان پرورشگاه او را هدف مىگرﻓﺘند و ﺧشم ﺧود را‬
‫بدون مهربانى به او تﺤمیل مىکردند»‪.‬‬

‫در مادۀ شانزدهم گفﺘهشده است‪« :‬تعرض ﺧشونتبار يا غیرقانونی به زندگی ﺧصوصی‬
‫کودک‪ ،‬ﺧانواده‪ ،‬ﺧانه‪ ،‬مکاتبات وی يا هرگونه تجاوز غیرقانونی به ناموس يا اعﺘبار وی‪،‬‬
‫مجاز نیست»‪.‬‬

‫در اين رمان‪ ،‬مﺘوجه میشويم که اﻓراد پست که شهوت آنها را رذل میکند‪ ،‬ازنظر عاطفی‬
‫و جسمی‪ ،‬از دﺧﺘران يﺘیم سوءاسﺘفاده میکنند‪ .‬آنها حﺘی با کودکی که هیچ کمکی جز‬
‫ﺧدا ندارد‪ ،‬مهربان نیسﺘند‪ .‬به همین دلیل‪« ،‬بهاء شراﻓﺘش را در زندگی از دست داد‪ .‬او‬
‫در زندگی‪ ،‬با گرگهای گرسنه روبهرو شد که میﺧواسﺘند جسم‪ ،‬هويت و جذابیت او را‬
‫ببلعند‪ .‬در اين صورت‪ ،‬او به نابودى و ﻓراموشی سپرده میشد»‪.‬‬

‫در مادۀ بیست تأکید شده است که برﺧی از نیازهای کودک يﺘیم‪ ،‬بايد تأمین شود‪:‬‬
‫«کودکی که بهصورت موقت يا دائمی از مﺤیط ﺧانوادگی ﺧود مﺤروم باشد يا به او اجازه‬
‫داده نشود در آن مﺤیط بماند‪ ،‬بايد از حمايت و کمک ويژۀ دولت برﺧوردار شود»‪.‬‬

‫اما برﺧی از پرورشگاهها کوچکترين سرگرمی را از کودکان میگیرند‪ ،‬مانند پرورشگاهی‬


‫که بهاء‪ ،‬ضﺤاک و ديگر کودکان از بسیاری از حﻘوق ﺧود در آنجا مﺤروم بودند‪.‬‬
‫«هنگامیکه آنها در پرورشگاه بودند‪ ،‬از همۀ لذتها مﺤروم بودند‪ ،‬ازجمله لذت گوش‬
‫دادن به موسیﻘی و نواﺧﺘن آن غیرممکن بود»‪.‬‬

‫‪142‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫در مادۀ سیوهفت‪ ،‬کشورهاى اطراف تضمین میکنند که «هیچ کودکی نبايد زير شکنجه‬
‫يا مجازات بیرحمانۀ غیرانسانی يا تﺤﻘیرآمیز قرار گیرد‪ .‬اگر اﻓراد زير هجده سال مرتکب‬
‫جرائمی شوند که احﺘمال آزادی آنها نیست‪ ،‬مجازات اعدام يا حبس ابد‪ ،‬وضع نمیشود»‪.‬‬

‫برعکس آنچه در اين ماده آمده‪ ،‬مانند تﺤﻘیر و آزار جسمانی‪ ،‬بر «ضﺤاک سلیم» رخ داد‪.‬‬
‫«او در برابر دروغ مدير پرورشگاه سکوت کرد و از او ﺧسﺘه شده بود‪ .‬ضﺤاک در برابر‬
‫دسﺘورات او عصیان مىکرد و دانشآموزان را برای ناﻓرمانی از او برمیانگیخت»‪ .‬مدير به‬
‫او اتهام سرقت زد‪« :‬او را سیلی زد و نیمهشب از پرورشگاه بیرون انداﺧت تا او به کسی‬
‫نگويد که شب بین آنها چه اتفاقی اﻓﺘاده است‪ .‬سپس صبح ادعا کرد که او پس از سرقت‬
‫پول از صندوق امانات‪ ،‬از پرورشگ اه ﻓرار کرده است‪ .‬علیه او به پلیس شهر شکايت کرد و‬
‫همکار پست او‪ ،‬شاهد اﻓﺘرائات و ادعاهای جعلی او علیه پسر بود»‪.‬‬

‫او بازداشت و شکنجه شد‪« .‬جوانی و سکوتش‪ ،‬زندانیان را وسوسه کرد تا با تﺤﻘیر و آزار‬
‫و اذيت‪ ،‬او را بیشﺘر شکنجه کنند‪ .‬آنها او را شکنجه کردند و به دلیل ضربات زيادی که‬
‫به چشمان او زدند‪ ،‬يکى از چشمانش نابینا شد»‪.‬‬

‫اين رنجی که يﺘیمان در کشورها با آن روبهرو هسﺘند‪ ،‬مشکالت روحی و روانی برای آنها‬
‫به وجود میآورد و اين در حالى است که آنها گروه بزرگی را در کشورها تشکیل میدهند‪.‬‬
‫اگر شرايط آنها به اين شکل پیش برود‪ ،‬آنگاه در جهان به شکاف بزرگی تبديل میشوند‬
‫که برطرف نخواهد شد‪.‬‬

‫‪ -‬تکفّل یتیم‬

‫جوامع از دو گروه انسانهای بد و ﺧوب تشکیل میشوند‪ ،‬نیکوکاران به نیازمندان و بهويژه‬


‫کودکان بیسرپرست کمک میکنند و برای اين کار درپی کسب رضايت الهی هسﺘند تا‬
‫جامعه را از لغزشها و مشکالت ﻓرزندان نجات دهند‪ .‬حضرت مﺤمد (صلیاهلل علیه و آله‬
‫و سلم) در پشﺘیبانی از يﺘیم ﻓرمود‪« :‬من و کفیل يﺘیم يا مانند اين دو‪ ،‬در بهشت هسﺘیم»‪.‬‬

‫بنابراين‪ ،‬بسیاری از انسانهاى پاک‪ ،‬تکفّل يﺘیمان را عهدهدار میشوند و از آنها حمايت‬
‫مالی و مراقبت میکنند؛ زيرا آن کودکان عالوه بر مﺤرومیت از مﺤبت پدر و مادر‪ ،‬پشﺘیبان‬
‫و نانآور ﺧانواده را نیز ازدستدادهاند‪ .‬اين کار بشردوسﺘانه‪ ،‬دو مزيت بسیار ﺧوب دارد‪:‬‬
‫اول اينکه اين کودکان از گمراهى و انﺤراف حفظ مىشوند و بهدرسﺘى رشد مىکنند و‬
‫دوم اينکه جوامع از تربیت نسلهای نادرست حفظ مىشود‪ .‬اين مسئلۀ زيبا در زندگى‬
‫ضﺤاک سلیم پیش آمد‪« .‬او در ﺧیابانها با سگ‪ ،‬گربه‪ ،‬موش و موجودات ناشناﺧﺘه زندگی‬

‫‪143‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫میکرد و با انسانها و حیوانات برای گرﻓﺘن لﻘمهای از سطل زبالهها درگیر مىشد‪ .‬تا اينکه‬
‫بخت و اقبال‪ ،‬پس از سخﺘى و تیرگى بسیار به وى لبخند زد و پسرعموی پدرش چون‬
‫ﻓرشﺘه ای سخاوتمند از آسمان پديدار شد‪ .‬او را از ﺧیابان برداشت و دستِ گرم ﺧود را‬
‫دراز کرد و پیشنهاد داد تا او را با ﺧود به کشور درياچههای يخى ببرد‪ .‬سرانجام‪ ،‬پسازاينکه‬
‫پسرعموی پدرش او را پذيرﻓت‪ ،‬او رها و آزاد شد‪ .‬او در کنار جورج سلیم‪ ،‬پسر دوم او شدو‬
‫او را ازنظر مالی حمايت و او را بزرگ کرد‪ ،‬به او آموﺧت‪ ،‬عشق و توجه ﺧود را به او هديه‬
‫کرد‪ ،‬سخاوتمندانه و عاشﻘانه برايش وقت گذاشت تا از دانشگاه با درجۀ ممﺘاز ﻓارغ ‪-‬‬
‫الﺘﺤصیل شد»‪.‬‬

‫با ﺧواندن اين چند سطر دربارۀ زندگی ضﺤاک‪ ،‬پی میبريم که پشﺘیبانی از کودکان‬
‫بیسرپرست‪ ،‬برای کودک و جامعه اهمیت ﻓراوانی دارد؛ بنابراين‪ ،‬کودک يﺘیم از ﺧیابانها‬
‫و کوچه ها‪ ،‬گرسنگی و ترس به يک مکان گرم و ايمن میرود و در آنجا بزرگ میشود و‬
‫به يکی از بهﺘرين اﻓراد جامعه تبديلشده است‪.‬‬

‫‪ -‬بحران انسان‬

‫گاهی اوقات ﻓرد دچار اشﺘباهات و لغزشهايی میشود که تأثیرات ناﺧوشايندی در جوامع‬
‫دارد‪ .‬برای اينکه اين بﺤرانها در جوامع گسﺘرش نیابد‪ ،‬بايد راهحل مناسبی برای آنها‬
‫ياﻓت‪ .‬يکی از اين بﺤرانهاى انسانی‪ ،‬رابطۀ های نامﺘعارف غیرقانونی است که غالباً به تولد‬
‫کودکان منجر میشود‪ .‬اين کودکان بیگناه‪ ،‬حرامزاده به شمار میروند‪ .‬همانگونه که آن‬
‫مرد مشهور و ثروتمند به بهاء قول داد که برای او از پرورشگاه کودکی بیاورد و او را ﻓرزند‬
‫ﺧود کند‪ .‬آن مرد به بهاء نگفت که آن کودک پسر حرامزادهاش است و او را در پرورشگاه‬
‫انداﺧﺘه است تا حیلهاى بیابد و بدون اينکه کسی بداند‪ ،‬او را به بهاء بسپارد‪.‬‬

‫بر اساس اين رمان‪ ،‬رنجهای اجﺘماعی اين کودکان آشکار میشود‪.‬‬

‫‪ -‬زنازادگان‬

‫ﻓرزندانی که در اثر زنا به دنیا میآيند‪ ،‬مجهولالنسب هسﺘند و مﺘأسفانه جامعه اين‬
‫کودکان را گناهکار میداند؛ درحالیکه ﻓرزند زنا بىگناه است‪ .‬آنها هیچ گناهی ندارند و‬
‫ازنظر شرعی مﻘصر نیسﺘند؛ زيرا او جرمی مرتکب نشده است و اين عامالن هسﺘند که‬
‫گناهکار به شمار میروند‪ .‬ﺧداوند سبﺤان و بلندمرتبه مىﻓرمايد‪« :‬قُلْ أَغَیْرَ اهلل أَبْغِی رَبًّا‬
‫وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَ َلیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَۀٌ وِزْرَ أُﺧْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ‬
‫مَرْجِعُکُمْ ﻓَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْﺘُمْ ﻓِیهِ تَخْﺘَ ِلفُونَ»؛ بگو‪ :‬آيا جز ﺧدا پروردگارى بجويم؟ با اينکه او‬

‫‪144‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫پروردگار هر چیزى است و هیچکس جز بر زيان ﺧود [گناهى] انجام نمىدهد و هیچ‬
‫باربردارى بار [گناه] ديگرى را برنمىدارد‪ ،‬آنگاه بازگشت شما بهسوى پروردگارتان ﺧواهد‬
‫بود‪ ،‬پس ما را به آنچه در آن اﺧﺘالف مىکرديد آگاه ﺧواهد کرد‪« .‬بنابراين‪ ،‬جامعۀ‬
‫مسلمانان بايد با کودک زنا منصفانه‪ ،‬باوقار و عادالنه رﻓﺘار کنند‪ .‬نبايد بر اساس عملکرد‬
‫پدر و مادرش قضاوت شود؛ بنابراين‪ ،‬هرکه با او ارتباط دارد‪ ،‬نبايد به تاريخ و شرايطی که‬
‫در آن بزرگ شده‪ ،‬نگاه کند؛ بلکه بايد به دين‪ ،‬اﺧالق و وﻓاداری او نگاه کند‪ ،‬با احساسات‬
‫واالی انسانی و پیوندهای برادرانه با او برﺧورد و از او حمايت کند؛ زيرا در بسیاری از موارد‬
‫به او سﺘم میشود»‪.‬‬

‫اما آنچه برای بهاء در رمان اتفاق اﻓﺘاد‪ ،‬چیزی جز ناديده گرﻓﺘن او و رسوايىاش نبود‪ .‬نام‬
‫واقعی او هنگام تولد مشخص نبود‪ ،‬شايد والدينش برای آنکه زودتر از او رهايی يابند‪ ،‬حﺘی‬
‫برايش نامی انﺘخاب نکردند‪ .‬پدر‪ ،‬مادر‪ ،‬تاريخ و ﺧانوادۀ اين دﺧﺘر کوچک‪ ،‬ناشناﺧﺘه بود‪.‬‬
‫به همین دلیل‪ ،‬مردم به او نگاهى منفى داشﺘند و در زندگىاش «ﺧود را وقف يک عاشق‪،‬‬
‫وﻓادار‪ ،‬عاشق راسﺘین يا همسر نکرد؛ زيرا او در جامعه‪ ،‬يک انسان بدنام به شمار میرﻓت‬
‫و هیچکس نمیﺧواست شريک زندگی او باشد يا او مادر ﻓرزندانش باشد‪ .‬او کسى بود که‬
‫اصلونسب ﺧود را نمیدانست»‪.‬‬

‫اين کودکان طردشده به مراقبت و توجه ويژهای نیاز دارند‪ .‬در غیر اين صورت‪ ،‬آنها در‬
‫جامعه دچار جرائم‪ ،‬عوارض و مشکالت ﺧواهند شد؛ بنابراين بايد برای مسئلۀ کودکان زنا‬
‫راهحلی بیابیم و واقعبینانهتر به آن نگاه کنیم‪.‬‬

‫‪ -‬تبعیض طبقاتی‬

‫دومین بﺤران انسانی که در اين رمان ديده میشود‪ ،‬تبعیض طبﻘاتی بین اعضای جوامع‬
‫است‪ .‬تبعیض طبﻘاتی يکی از معضالت جوامع امروزی است که بین ﻓﻘیر و ثروتمند ﻓاصلۀ‬
‫زيادی ايجاد کرده است‪ .‬مردم تالش میکنند ازنظر «وضعیت اجﺘماعی‪ ،‬مالی‪ ،‬نسب و‬
‫ديگر موارد‪ ،‬بر يکديگر برتری داشﺘه باشند»‪ .‬در اين رمان‪ ،‬يکی از علل و پايههای اين‬
‫اﺧﺘالف طبﻘاتی بین اﻓراد جامعه‪ ،‬نسب و اوضاع مادی اﻓرادی است که عدالت بین آنها‬
‫تﻘسیمنشده است؛ بنابراين برﺧی اﻓراد ثروت قانونی به دست میآورند و دست برﺧی از‬
‫آنها ﺧالی مانده است‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬ثروتمندان ﻓريب ثروت ﺧود را میﺧورند و ﺧود‬
‫را بااﻓﺘخار به ﻓﻘیر ترجیح میدهند و با آنها بیرحمانه رﻓﺘار میکنند‪ .‬اين در صورتى‬
‫است که ﺧداوند مﺘعال مى ﻓرمايد‪« :‬يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا ﺧَ َلﻘْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَ ْلنَاکُمْ‬

‫‪145‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫ن اهللَ عَلِیمٌ ﺧَبِیرٌ»؛ ای مردم‪ ،‬ما شمارا‬


‫ن أَکْ رَمَکُمْ عِنْدَ اهللِ أَتْﻘَاکُمْ إِ َّ‬
‫شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِﺘَعَارَﻓُوا إِ َّ‬
‫از مرد و زن آﻓريديم و شمارا ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیديم تا يکديگر را بشناسید‪.‬‬
‫در حﻘیﻘت ارجمندترين شما نزد ﺧدا پرهیزگارترين شماست‪ .‬بىترديد‪ ،‬ﺧداوند داناى آگاه‬
‫است‪.‬‬

‫يکی از رﻓﺘارهای بیرحمانه در رمان‪ ،‬تجاوز ثروتمندان به دﺧﺘری جوان است‪ .‬کسانی که‬
‫«کودکی او را از بین بردند و اجازه دادند تا حدّ مرگ شکنجه شود‪ ،‬درحالیکه ﺧود از‬
‫مجازات در امان هسﺘند آنها از ﻓرزندان اشرافزاده و ثروتمندان روسﺘا بودند و يﻘین‬
‫داشﺘند که به دلیل آزار دﺧﺘری ﻓﻘیر مجازات نمیشوند»‪.‬‬

‫در جای ديگر از رمان‪ ،‬چگونگى برﺧوردهای وحشیانه و غمانگیز ثروتمندان را با ﻓﻘرا‬
‫میبینیم‪ .‬آنها ادعا میکنند که ﺧداوند مﺘعال‪ ،‬به ﺧاطر پول و ثروتشان‪ ،‬برای آنها حﻘى‬
‫قرار داده است‪ .‬آنها بهجای رعايت حﻘوق ضعیفان‪ ،‬اعضای بدن ايشان را قطع مىکنند؛‬
‫زيرا تصورمىکنند که دست ﻓﻘرای مصیبتزده‪ ،‬آنها را نجس کرده است‪ .‬اين کار نفرت ‪-‬‬
‫انگیز را در داسﺘانى میﺧوانیم که ﺧواهر تیم اهلل جزيرى براى بهاء تعريف کرده است‪:‬‬
‫«ثروتمندان انگشﺘان دست يک دﺧﺘر ﻓﻘیر را با ساطور قطع کردند؛ زيرا او جرئت کرد‬
‫دست يکی از ﻓرزندان آنها را لمس کند»‪.‬‬

‫اگر بخواهیم به عواقب تبعیض طبﻘاتی در کشورها اشاره کنیم‪ ،‬اولین آن احساس بی‪-‬‬
‫عدالﺘی و نابرابری در بین مردم است‪ .‬با نهادينه شدن اين احساس در جامعه‪ ،‬نارضايﺘی‬
‫اجﺘماعی پیش میآيد؛ بنابراين شاهد آشفﺘگی و بیثباتی در جوامع ﺧواهیم بود‪ .‬امنیت‬
‫ملی از بین میرود و حﺘی مردم به رﻓﺘارهای ضداجﺘماعی روی میآورند؛ زيرا تبعیض‬
‫طبﻘاتی شديد‪ ،‬باعث ايجاد نفرت و احساس انﺘﻘام میشود‪ .‬هنگامی که اين تبعیض به‬
‫شکاف طبﻘاتی تبديل شود‪ ،‬جامعه از هم مىپاشد‪ ،‬وحدت و همزيسﺘی مسالمتآمیز از‬
‫بین مىرود و شايد به شورش اجﺘماعی منجر شود‪ .‬با توجه به ياﻓﺘههای ما در اين زمینه‪،‬‬
‫درمی يابیم که جامعه به دولﺘی نیاز دارد که امور ﺧود را عادالنه و شايسﺘه اداره کند؛‬
‫بنابراين‪ ،‬هر جامعهای در معرض بی عدالﺘی و تعرض قرار دارد‪ ،‬مگر اينکه حکومﺘی عادل‬
‫و حاکمانی مﺘدين وجود داشﺘه باشند که از اين پیشامد جلوگیری کنند؛ همان گونه که‬
‫«تأسیس مدينۀ ﻓاضله و دسﺘرسی همه به حﻘوقشان‪ ،‬موضوعی است که منوط است به‬
‫وجود دولﺘى مبﺘنی بر عدالت‪ ،‬توزي ع برابر ثروت عمومی در بین مردم‪ ،‬رﻓع تمايز طبﻘاتی‬
‫بین آنها‪ ،‬اِعمال قانون الهی و پیشگیری از شر و بیعدالﺘی که جامعه را آزار میدهد و‬
‫تهديد میکند»‪.‬‬

‫‪14۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪ -‬فقر و بیچارگى‬

‫يکی از قديمیترين معضالت بشر ﻓﻘر است و تﻘريباً همۀ کشورها به آن دچار هسﺘند؛‬
‫هرچند از نظر مواد معدنی‪ ،‬مزارع‪ ،‬کارﺧانه ها و بازارهايش غنی باشند‪ .‬ﻓﻘر را به اين صورت‬
‫میتوان تعريف کرد‪« :‬وضعیﺘی است که در آن کسی منابع کاﻓی برای حفظ يا رسیدن به‬
‫يک زندگی عادی ندارد»‪ .‬در اينجا با توجه به رمان‪ ،‬به معضالت اجﺘماعی ﻓﻘر اشاره‬
‫میکنیم‪.‬‬

‫شايان ذکر است ک ه «ﻓﻘر ديگر ﻓﻘط با سطح درآمد سنجیده نمیشود‪ ،‬بلکه با توانايی‬
‫بهرهمندی از ﺧدمات اجﺘماعی و اقﺘصادی الزم سنجیده میشود؛ مانند شرايط مسکن‪،‬‬
‫مراقبتهای پزشکی و مﺤیط سالم‪ ،‬سطح مﺤرومیت‪ ،‬حاشیهنشینی اجﺘماعی و اقﺘصادی‬
‫و غیره»‪ .‬از اين رو‪ ،‬ﻓﻘر يکی از مهمترين عوامل اقﺘصادی است که میتواند به بسیاری از‬
‫انﺤراﻓات اجﺘماعی منجر شود‪ .‬شهید مطهری در اين راسﺘا مىگويد‪« :‬ﻓﻘر و نیاز به هر‬
‫علﺘی‪ ،‬بهﺧودیﺧود يکی از عوامل گناه و انﺤراف است»‪.‬‬

‫از جمله اين انﺤراﻓات‪ ،‬انﺤراف زنان ﻓﻘیر است که با اﻓزايش ﻓﻘر مالی‪ ،‬اﻓزايش میيابد‪ .‬در‬
‫اين رم ان‪ ،‬اين معضل و پیامدهای بد آن مشهود است؛ هنگامى که پرورشگاه بهاء را با‬
‫رسیدن به هجدهسالگی بیرون مىکند‪« ،‬او در جستوجوی زندگی صادقانه‪ ،‬دچار شکست‪-‬‬
‫های ﻓراوان و ناامیدی میشود‪ .‬او با انجام کارهای سخت و دشوار‪ ،‬دسﺘمزد ناچیز درياﻓت‬
‫میکرد تا در نهايت به انﺤراف کشیده شد»‪ .‬همان کارى که کريم وهدانى الفل با او کردند‪.‬‬
‫«او آرزوی وﻓاداری معشوقهای را داشت که با پول ﺧود‪ ،‬او را میﺧريد و هزينۀ سرگرمی‬
‫ﺧود از او را می پرداﺧت‪ .‬او مدتی از اين کار ﺧودداری کرد؛ اما وقﺘی دوباره تنها و ﻓﻘیر به‬
‫ﺧیابان بازگشت‪ ،‬بار ديگر به انﺤراف کشیده شد تا شايد از امنیت‪ ،‬آسايش‪ ،‬مراقبت و امید‬
‫به آينده برﺧوردار شود»‪.‬‬

‫البﺘه نبايد عواقب وﺧیم انﺤراﻓات را بر جامعه ناديده گرﻓت‪ .‬بزرگترين عاقبت وﺧیم اين‬
‫است که سالمت روحی و جسمی از چنین جامعهای دور میشود‪ .‬نمونهای از آن‪ ،‬اتفاقاتی‬
‫بود که برای بهاء اﻓﺘاد‪« .‬هنگامی که او صادقانه سعی کرد لﻘمۀ حالل به دست آورد‪،‬‬
‫مردانی که آرزوی او را داشﺘند‪ ،‬بارها راه او را بسﺘند تا او را به پسﺘى سوق دهندو به‬
‫ﺧواسﺘه ﺧود می رسیدند‪ .‬سپس از مدتی سرطان به او حمله کرد و او مدتها در برابر آن‬
‫مﻘاومت کرد‪ .‬پزشکان غده او را برداشﺘند تا از نفوذ سرطان به روده جلوگیری کنند و در‬
‫اين کار موﻓق شدند»‪.‬‬

‫‪147‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫همچنین ﻓﻘر گروهی از اﻓراد را بدبخت میکند‪ .‬اين اﻓراد هرگز نمیتوانند آسوده‪ ،‬بدون‬
‫منّت و با امیدواری امرار معاش کنند‪« .‬آن مرد ﻓﻘیر‪ ،‬ضعیف و الغر‪ ،‬با پاهای بريده روی‬
‫زمین میﺧزيد‪ ،‬پوسﺘش بريده و پاهايش لگدمال شده بود و بدون دلسوزى ناديده گرﻓﺘه‬
‫میشد»‪.‬‬

‫در پايان اين مبﺤث‪ ،‬بايد به تأثیرات ﻓﻘر در حوزههای شخصی و اجﺘماعی‪ ،‬از ديدگاه‬
‫حضـرت علی (علیه السالم) اشاره کنیم‪ .‬اين آثار عبارتند از‪ :‬دزدى‪ ،‬انﺤراف اﺧالقى‪ ،‬نادانى‬
‫و کمعﻘلى‪ ،‬انﺤراف ﻓکری و نزول وضعیت اجﺘماعی و ﻓساد ادارى‪ .‬مصلﺤان برای جلوگیری‬
‫از ظهور و گسﺘرش اين تأثیرات ناگوار در میان اﻓراد و جامعه‪ ،‬بايد تالش کنند علل آن را‬
‫ريشهيابی کنند‪ .‬در هر جامعهای کارهای ﻓراوانی در دسﺘرس اﻓراد سالم قرار دارد ولی‬
‫اﻓراد معلول از کار مﺤروم هسﺘند‪ .‬تعداد اين اﻓراد در هر جامعهای کم است و دولت‬
‫میتواند با ﺧزانۀ ﺧود و اﻓراد ﺧیرﺧواه و سخاوتمند‪ ،‬به آنها کمک کند‪.‬‬

‫‪ -‬دوستى‬

‫امام على (علیه السّالم) مىﻓرمايد‪:‬‬

‫بر تو باد به برادران و دوسﺘان باصفا که آنها تکیهگاه و پشﺘیبان تو هسﺘند‪.‬‬

‫اگر به دسﺘشان آوری‪ ،‬هزار دوست و رﻓیق برای تو زياد نیست‪ .‬ولی يک دشمن حﺘماً زياد‬
‫است‪.‬‬

‫انسان ذاتاً موجودی اجﺘماعی است‪ ،‬او نمیتواند جدا از مﺤیط اجﺘماعی ﺧود زندگی کند؛‬
‫زيرا معاشرت با مردم‪ ،‬از بدو تولد تا زمان مرگ‪ ،‬نیاز ضروری است و اين همان چیزی‬
‫است که او را وادار میکند روابط اجﺘماعی داشﺘه باشد‪ .‬او پس از شناﺧت مردم‪ ،‬به آنها‬
‫نزديک میشود‪ .‬پس از مدتی‪ ،‬اين آشنايی به دوسﺘیای قوی تبديل میشود که تا پايان‬
‫زندگی او ادامه میيابد؛ مانند رابطۀ دوسﺘى میان هدى و بهاء‪ .‬هدى از زندگی معشوقۀ‬
‫ضﺤاک؛ همه چیز را می دانست‪« .‬او به ضﺤاک گفت که در زندگی همراه او بوده است و‬
‫دربارۀ هر چیز کوچک و بزرگ مربوط به او اطالع دارد‪ .‬او را از زمانی که در پرورشگاه بود‬
‫مىشناﺧت و دوسﺘی آنها پس از بیرونآمدن از آنجا نیز ادامه ياﻓﺘه بود»‪.‬‬

‫در اين راسﺘا‪ ،‬جامعهشناسان معﺘﻘدند که «انسان قطعاً با اين گروه ارتباط دارد؛ بنابراين‬
‫تمام اقدامات او بر گروه تأثیر میگذارد‪ ،‬همان گونه که رﻓﺘار گروه بر او تأثیر میگذارد»‪.‬‬
‫اين روابط بین اﻓراد‪« ،‬بسﺘه به شرايط و نیاز ﻓرد‪ ،‬درجات مخﺘلفی دارد» و تنها پايههاى‬
‫تﻘويت سﺘونهای صمیمیت‪ ،‬اتﺤاد‪ ،‬مودّت و دوسﺘی هسﺘند؛ مانند دوسﺘى ضﺤّاک با پنج‬

‫‪148‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫دوسﺘش‪« ،‬اين دوسﺘی دهساله است‪ .‬ويژگیهای مشﺘرک آنها‪ ،‬تنهايی‪ ،‬بیگانگی‪ ،‬درد‪،‬‬
‫گیجی‪ ،‬عشق به زندگی‪ ،‬شیرينی گروه‪ ،‬عشق به ادبیات و بهکارگیرى آن در نهان و آشکار‬
‫است»‪ .‬بنابراين‪ ،‬انسان در زندگی به دوست نیاز دارد‪ .‬ارسطو مىگويد‪« :‬انسان در ﺧوشى‬
‫و ناﺧوشى به دوست ﺧود نیاز دارد؛ در شرايط بد به کمک و در شرايط ﺧوب‪ ،‬به همدلى»‪.‬‬
‫بااينحال‪ ،‬نکﺘۀ مهم در اين زمینه‪ ،‬تأثیر روابط دوسﺘانه بر اﻓراد است که بر جوامع نیز‬
‫تأثیر میگذارد‪ ،‬ﺧواه ﺧوب يا بد باشند‪ .‬حضرت مﺤمد (صلیاهلل علیه و آله و سلم) دربارۀ‬
‫تأثیرات دوسﺘی ﻓرمودند‪« :‬روش آدمی‪ ،‬طبق مذهب و سیرۀ دوسﺘش ﺧواهد بود؛ پس‬
‫نگاه کن با چه کسى دوسﺘى مىکنی»‪.‬‬

‫آنگاه میﻓهمیم که اگر ارتباط و دوسﺘی بر ارزشهای انسانی مبﺘنی باشد‪ ،‬حاصلش‬
‫پیشرﻓت وبرتری انسان است؛ اما اگر شخصی با انسانى بیاﺧالق دوست شود‪ ،‬اين دوسﺘی‬
‫هیچ اثری جز ضرر ندارد‪.‬‬

‫‪149‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫برداشتهای اولیه از رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن‬


‫عباس داخل حسن‬

‫نوشﺘن رمان آيینی (شبیه نمايش اسﺘربﺘیز)؛ مانند دﺧﺘر جوانی است که بدون شرم زير‬
‫سايه چوب و الوار بالباسهايی زيبا در حال به تصوير کشیدن زيبايی ﺧود است و تمام‬
‫جذابیتهايش را يکی پس از ديگری در معرض نمايش مىگذارد‪ .‬رماننويس مىکوشد‬
‫گرايشهای مخﺘلفی را بیان کند و اين در حالی است که ﺧبری از جذابیتهای مفﺘون‬
‫دﺧﺘر جوان نیست‪ .‬نويسنده بهجای آن‪ ،‬ﺧصلتهای شیطانی همچون گناه و کینهتوزی را‬
‫که گريبان گیرش کرده را نمايان میسازد‪.‬‬

‫رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن در عمان پايﺘخت اردن در انﺘشارات امواج منﺘشر‬
‫شد‪ .‬اين چهارمین رمان در سال ‪ 2005‬میالدی است که بعد از رمان «سﻘوط ﻓی الشمس»‬
‫شناﺧﺘه شده است‪ .‬رمان «أعشﻘنی» نیز جايزه سال ( ‪ 2010‬م‪ 2011 -‬م) دبی را کسب‬
‫نمود‪ .‬آﺧرين رمان وی که در حﻘیﻘت آﺧرين رمان هم نیست و برای جوانان نوشﺘهشده‪،‬‬
‫بانام «أصدقاء ديمه»؛ موﻓق به کسب چهارمین دوره جايزه کاتارا در سال ‪ 2018‬میالدی‬
‫شد‪.‬‬

‫«أدرَکَهَا النّسیان» رمانی با سبک جديد است که به دنیای ﺧاصی تعلق دارد و از تجربیات‬
‫روايتها‪ ،‬حکايتها‪ ،‬تعهد و الﺘزام به الگوها و اسﺘانداردهای مﺤدود يا اسلوبها و قالبهای‬
‫معمول به دور است‪.‬‬

‫اين رمان بر اساس تﺤوالت ساﺧﺘاری نگاشﺘه شده است و نوعی ﺧاص‪ ،‬از رمان جديد‬
‫شناﺧﺘه میشود‪ .‬پارادوکسهای واقعیت عینی زيسﺘی در آن مشاهده مىشود؛ اما با برتری‬
‫ن حکايت بر پايه واقعیت رمان در نوع ﺧودش انﺘﻘال تجربه مﺤسوب مىگردد‪ .‬دارای‬
‫زبا ِ‬
‫شاﺧص ذاتی از منظر جوهر و هسﺘی مىباشد؛ اما درعینحال از چیزهای موضوعی تعبیر‬
‫مینمايد‪.‬‬

‫موﻓﻘیت شگفتانگیز اين رمان از آن روى است که نوشﺘهای به روش داسﺘان بريدهبريده‬
‫و بدون تسلسل منطﻘی مىباشد؛ بنابراين راوی‪ ،‬داسﺘان را از آﺧر قصه آغاز میکند و‬
‫گويی آغاز داسﺘان‪ ،‬انﺘهاى آن است و اين ناشى از نبوغ و اسﺘعداد وى در ﺧلق حکايت‬
‫مىباشد‪.‬‬

‫‪150‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫با جابهجا شدن ترتیب ﻓصول‪ ،‬هرگز ساﺧﺘار حکايت رمان ازهمگسسﺘه نخواهد شد‪.‬‬
‫نويسنده برای اين که ﺧواننده موضوع را رها کند و در ترکیب عمل داسﺘان دوباره وارد‬
‫شود‪ ،‬مﺘن رمان را با عنوان توصیف ﺧواننده ﺧلق مینمايد‪ .‬در اينجاست که هويت داسﺘان‬
‫و چارچوب داسﺘان مشخص میشود‪ .‬بايد اين نکﺘه را در نظر داشت که يک حکايت و‬
‫رمان‪ ،‬هرگز تمام قواعد و قوانین داسﺘانی و مجموعه ترﻓندهای هنری و سبک ادبی را در‬
‫برنمیگیرد‪.‬‬

‫اگر داسﺘان بهصورت کنونى بازگو نشود‪ ،‬ﺧواننده با مشکل روبرو شده و مطالب دستوپا‬
‫گیر میشوند‪ .‬هويت رماننويس از درون موجوديت ﺧودش تعیین میگردد‪.‬‬

‫اين رمان از رنج «بهاء» حکايت میکند که زندگی سخﺘی داشﺘه و درسايه ﻓﻘر زندگی‬
‫میکرده است‪ .‬او مبﺘالبه بیماری سرطان مغز شدو همزمان با مالقات معشوقش حاﻓظهاش‬
‫از بین میرود‪ .‬ضﺤاک تصمیم مىگیرد در لﺤظاتى که سرطان تا عمق مغز اسﺘخوان بهاء‬
‫نفوذ کرده و به اوج ﺧود رسیده‪ ،‬در کنار او باشد‪ .‬حکايت داسﺘان همزمان با آيندهنگری و‬
‫گذشﺘهنگری درهمتنیده شده و به ما باﻓت و ساﺧﺘارى داسﺘانی ارائه مینمايد و شامل دو‬
‫قهرمان و سرگذشت زندگی آنها بوده و تجربیات آنها را به تصوير میکشد‪ .‬گويی رمان‬
‫کوزوموبولیﺘان در انجمن داسﺘانی با دو گرايش منفی و مثبت مىباشد‪.‬‬

‫انﺘخاب عنوان «أدرَکَهَا النّسیان» حاکى از هوشیاری و ذکاوت نويسنده است که آغازى‬
‫زيبا بر پايه پارادوکس را به مخاطب مىنماياند‪ .‬عنوان رمان‪ ،‬نخسﺘین ورودی براى راه‬
‫ياﻓﺘن به رمان است‪ .‬تابلوی عشوهگری و طنازی بهﺘرين موضوع برای مﺘن رمان است؛ لذا‬
‫انﺘخاب عنوان پارادوکس «أدرَکَهَا النّسیان» نوعی سردرگمی واژگان را به همراه دارد که‬
‫کامالً با مﺘن رمان مرتبط است‪ .‬عباراتی که بامعنای ظاهری درهمتنیده شده است‪.‬‬

‫نمايه بیرونی «أدرَکَهَا النّسیان» نشانگر درد و رنج مسﺘولی بر قهرمان است؛ گرچه درون‬
‫رمان‪ ،‬رها شدن از اين درد و رنج را به تصوير میکشد؛ و مخاطب اين موضوع را در قالب‬
‫ﺧود رمان مﺘوجه می شود‪ .‬حکايت زنی که با ﺧاطرات گذشﺘه‪ ،‬ﺧود را از ﻓراموشی نجات‬
‫می دهد و اين معنای نهفﺘه ديگری در ﺧود دارد‪ .‬در علم روانشناسی و تربیﺘی‪ ،‬حاﻓظه به‬
‫دودسﺘه تﻘسیمبندی میشود‪ :‬حاﻓظه بلندمدت و حاﻓظه کوتاهمدت؛ و ما درياﻓﺘیم که‬
‫چگونه حاﻓظه بلندمدت نزد قهرمانان رمان کارآمدتر بوده است‪ .‬تضاد و پارادوکس پنهانی‬
‫يا تناقض و تمثیل عشوهگرانه در کلمه «انزياح» بهجای کلمه «أدرکها» نهفﺘه است‪ .‬به‬

‫‪151‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫همین دلیل است که نويسنده نخست مفاهیم را برايمان میسازد و بعد عشوهگری و‬
‫طنازی و امور مربوط به ﻓراموشى را در ‪ 30‬ﻓصل رمان بیان میکند‪.‬‬

‫ما بهجای عنوان «أدرَکَهَا النّسیان» بهعنوان جذابتری نیاز داريم‪ .‬اين انﺘخاب‪ ،‬عالمت و‬
‫نشانهاى بوده و نوعی انﺘﻘال از تجسم گرايی به تمثیل و واسطه است‪ .‬نويسنده در آغاز‬
‫داسﺘان‪ ،‬درک مطلب را رها کرده و اينچنین است که طنازی از درونمﺘن رمان هويدا‬
‫میشود‪.‬‬

‫زمانی که به کﺘاب لغت رجوع کنیم‪ ،‬درمىيابیم که واژه «نسیان» معنايی تجسمی دارد‬
‫که بهطور رايج به کار میرود؛ اما زمانی که واژه در قالب تمثیل وارد میشود‪ ،‬در ابﺘدا‬
‫منظور از اسﺘعمال اين واژه مشخص نمیشود و ذهنیت جديدی ظاهر میشود که بهدوراز‬
‫معانی اصلى آن بوده و نويسنده قصد بهرهگیرى از آن را در داﺧل مﺘن دارد‪.‬‬

‫واژه «النّسیان» ازنظر «بول ريکور» دارای ايهام است و معنای ديگری دارد‪ .‬زمانی که کلمه‬
‫«النّسیان» را همراه ياد و ﺧاطره به کار میبريم‪ ،‬ذهنیﺘى جمعی را درک مىکنیم و اين‬
‫عمل ابداعی و ﺧالقانه است‪ .‬درست همان کارى که قهرمان رمان «بهاء» انجام میدهد‪.‬‬

‫«أدرَکَهَا النّسیان» مجموعهای مدون از ﺧاطرات و دستنوشﺘههاست‪« .‬مکﺘوباتی علیه‬


‫ﻓراموشی» که ضﺤاک آن را میﺧواند‪ .‬بهاء در حالی اين مطالب را نوشﺘه که بدنش ضعیف‬
‫و نﺤیف شده است‪ .‬او دسﺘخوش برچسبها و کلماتی شد که مردم با هر نژادی نثار وی‬
‫مىکردند‪.‬‬

‫رمان رنج نهفﺘه در اجﺘماع را بازگو میکند و ﻓضای ترسناک و وحشﺘناک پرورشگاه را که‬
‫برای زنان چون مسلخ گاهی است به تصوير میکشد‪ .‬همان مکانی که بهاء و ضﺤاک در‬
‫ﻓضايی نگران و در مﺤرومیت زندگی میکردند و با ﺧواری و ذلت روزگار میگذراندند‪.‬‬
‫ﺧانم مدير پرورشگاه ﺧوی وحشیانه دارد و همه را مىآزارد‪ .‬بهاء‪ ،‬شیوه ﺧصمانه و‬
‫ﺧلقوﺧوی جنگی مدير را به ﺧاطر بﻘاء و ادامه زندگی تﺤمل میکند‪.‬‬

‫داسﺘان بر پايۀ درگیری میان ذات‪ ،‬موضوع‪ ،‬تصور‪ ،‬واقعیت و تخیل در ﺧارج و داﺧل‬
‫بناشده است‪ .‬به نظر میرسد بخش کردن رمان و پشت سر هم بودن ﻓصلها‪ ،‬مجموعهای‬
‫از تضادها و پارادوکسها را به وجود آورده است که واقعیت روابط اجﺘماعی انسانی بر پايه‬
‫آن اسﺘوار است‪.‬‬

‫رمان به ﻓضاحت کشیده میشود و برای اطمینان و تأکید‪ ،‬موردشک و شبهه و ترديد قرار‬
‫میگیرد‪ .‬بايد داسﺘان بازﺧوانى شود تا واقعیت حکايت در سايه آگاهی و شناﺧت زيبايی‬

‫‪152‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫مﺘن‪ ،‬با کمک گرﻓﺘن از واژههای احساسی درک گردد‪ .‬اين ﺧطابهاى ادبی است که‬
‫مجموعهای از توابع و عالئم را مجسم مینمايد و با گرايش معنا و مفهوم احساسی‪ ،‬دور از‬
‫گزارشهای انﺤراﻓی آغاز میشود‪ .‬در آغاز کار‪ ،‬نیاز به ترکیب الفاظ و واژگان است و قرار‬
‫دادن اين ترکیب واژگانى در نظام و سیسﺘم معین‪ ،‬منجر به ايجاد جنبش ﻓکری برای‬
‫اديب میشود و زبان واژه از عملکرد ارسالی به رمز و ايﺤاء انﺘﻘال مىيابد‪.‬‬

‫در مﻘاله قبلی سناء الشعالن‪ ،‬بیشﺘر از واژگان معیاری و اسﺘاندارد اسﺘفاده شد‪ .‬داسﺘان‪،‬‬
‫تمسک جسﺘن به واژگان و توجه ﺧاص به ساﺧﺘار مﺘن است‪ .‬شعالن در دانشگاه اردن در‬
‫رشﺘه ادبیات معاصر تدريس مىکند و درزمینۀ تواصل و بهکارگیری واژگان مهارت تخصص‬
‫ﺧاصى داشﺘه و درايت‪ ،‬احساس بلیغ‪ ،‬رسا و آشکار‪ ،‬بینش و ذکاوت در آثار ايشان مشهود‬
‫است‪.‬‬

‫رمان «أدرَکَهَا النّسیان» همزمانی زمان‪ ،‬مکان‪ ،‬ادغام مﺘجانس و مﺘداﺧل میان داسﺘان و‬
‫مﺘون نثری و شخصیت شناسی و مﺘون احساسی است‪ .‬برای ﻓصلهای رمان سﺘارههای‬
‫کاغذی (اوريگامی) ذکرشده است‪ .‬آغاز رمان با سﺘاره (اوريگامی)‪ ،‬نمونهای از انواع ﺧطابه‬
‫است که دارای زيبايی واژگان بوده و جذابیت ساﺧﺘاری منطبق بر رمان با اسلوبى جداگانه‬
‫را به زيبايی مطرح میسازد‪ .‬هر ﻓصلى از ﻓصلهای رمان با يک حکايت و يک پیام جديد‬
‫همراه است‪ .‬رمان مذکور رمان روانشناسی و روحی است و اصطالحی نیست و به عواطف‬
‫قهرمانان داسﺘان مرتبط است‪« .‬أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘان حکايت عشق‪ ،‬درگیری‪ ،‬بیگانگی‪،‬‬
‫مﺤرومیت‪ ،‬قربانیان جنگهای ملعون پنهان و آشکار و مشکالت ﻓلسطین اشغالی است که‬
‫تمام اينها را بهاء نﻘل میکند‪.‬‬

‫در اين داسﺘان همه عوامل ذاتی و موضوعی وجود دارد؛ و موضوع بااهمیت‪ ،‬ﻓنی بودن‬
‫رمان است و اين موجب میشود تا رمان چندين مرتبه ﺧوانده شود‪.‬‬

‫«أدرَکَهَا النّسیان» داسﺘانی است که دارای اصوات «بولولیفونیه» است و ايدئولوژی‪ ،‬سبک‪-‬‬
‫ها و اهداف داسﺘانگويی در آن به چشم میﺧورد‪ .‬راوی اين رمان باﻓهم و درايت‪ ،‬داسﺘان‬
‫را به حکايت ﻓرعی که باربارا است‪ ،‬هدايت مینمايد‪.‬‬

‫رمان به ذکر شیطنتهای ﺧیالی میپردازد و هر آنچه در ذهن است را آشکار میکند‪.‬‬
‫نمونه يک انﻘالب و دگرگونی شهرزادی است و جامعه در آن تنها به قدرت بخشیدن و‬
‫تسلط مرد اکﺘفا نمیکند‪ .‬راوی داسﺘان براى عمومیت دادن تجربه انسانی در زمان و مکان‬
‫نفوذ کرده و آن را با مرور دوران زندگی قهرمانان داسﺘان؛ «ضﺤاک و بهاء» که ‪ ۶0‬سالگی‬

‫‪153‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫است‪ ،‬رصد مینمايد‪ .‬به قول بول ريکور «تمام تصوير و نمای نمايشنامه شامل ضرورت به‬
‫عﻘب برگشﺘن تجربۀ ما است»‪.‬‬

‫اين رمان روانشناسی و روحی بوده و با عواطف قهرمانان داسﺘان مرتبط است و منطبق بر‬
‫تئوری «جیرار جینیت» میباشد‪ .‬ساﺧﺘار زمان در مﺘن داسﺘان‪ ،‬تشکیل ساﺧﺘار مﺘن را‬
‫برمال میکند و شکل مﺘن داسﺘان ارتباط مﺤکمی بازمان داسﺘان؛ يعنی تبلور ساﺧﺘار مﺘن‬
‫برقرار مینمايد‪.‬‬

‫زمان در اين داسﺘان‪ ،‬اشکال مﺘعددی بر ايجاد اثر و ﻓعالیتهای اﻓراد به وجود مىآورد‪.‬‬

‫مکان نیز در اين رمان‪ ،‬اهمیت تاريخی و سیاسی به ﺧود میگیرد و ارزش بزرگ روابط‬
‫میان اشخاص را بیان مىکند‪ .‬ﻓضای رمان اغلب در مکان و زمان مﺤدود است و نشأت‬
‫گرﻓﺘه از ديدگاههای مﺘعدد است‪ .‬ﺧواننده رمان با نﻘطهنظر و ديدگاهش‪ ،‬رمان را‬
‫درجهبندی میکند‪ .‬اين رمان کاراکﺘری را ارائه میدهد که منﺤصر به حکايت عشق‪ ،‬ﻓراق‬
‫و جدايی است‪ .‬تمام رمان بر پايه سکانسهای سینمايی عنوانشده و در سايه کابوس‪،‬‬
‫بسیار اعجابانگیز است‪.‬‬

‫«أدرَکَهَا النّسیان» حکايت عشق‪ ،‬درگیری‪ ،‬بیگانگی‪ ،‬مﺤرومیت و قربانی جنگهای ملعون‬
‫پنهان و آشکار است و اين همان چیزى است که بهاء بیان میکند‪ .‬همه عوامل ذاتی و‬
‫موضوعی در آن وجود دارد و آنچه حائز اهمیت است‪ ،‬ﻓنی بودن رمان بوده که موجب‬
‫میشود رمان چندين مرتبه ﺧوانده شود‪.‬‬

‫من مطمئنم که با ﺧوانندگان و عالقهمندان به رمان عربی به ﺧالقیت ﺧواهیم رسید‪.‬‬

‫‪154‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫روایت «أَدْرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن و کشمكش آن با جامعه‬


‫سمیر أیوب‬

‫بزرگان روزگار بر زمان حال حاکمیت مىکنند و هرکس بر زمان حال حکومت کند؛‬
‫گذشﺘه را نیز کنﺘرل مینمايد و هرکس گذشﺘه را کنﺘرل کند‪ ،‬حﺘماً آينده را مهندسی‬
‫مینمايد تا آنچه را که میﺧواهد در ذهن مردم تداعی کند‪ .‬زندگی معاصر را تﺤوالت‬
‫کاملى ﻓراگرﻓﺘه و همهچیز باهم درآمیخﺘه است‪ .‬عدم وجود واقعیتها و رواج دروغ‪ ،‬سنگ‬
‫بنای اصلی و واقعیتهای جايگزين هسﺘند‪ .‬همهچیز مشکوک است‪ .‬با تزريق مداوم دروغ‬
‫و توهم‪ ،‬ساﺧﺘارهای عمیق حامى زندگی رهاشده و منبعى براى سؤاالت بدون جواب‬
‫مىگردند‪.‬‬

‫طبیعی است که نشانههاى همه موارد مذکور در تدوين کﺘاب نمايان شده و روايت داسﺘان‪،‬‬
‫سريعترين شکل ادبیات میباشد که تﺤت تأثیر اين امر واقعشده است‪ .‬در حﻘیﻘت روايت‬
‫داسﺘان به پروژهاى باز برای سؤاالت مخﺘلف مبهمى تبديلشده که نويسنده در پرتو آن‬
‫بر روند روايت مسلط است‪.‬‬

‫نسخههای اﺧیر شعالن تأکید میکند که تﺤوالت مؤثر در شیوههای زندگی بهطور عام و‬
‫در ادبیات و هنرها بهطور ﺧاص‪ ،‬تأثیر بسزايی دارد و طى مراحل تﺤوّل‪ ،‬او توانسﺘه ﺧودش‬
‫را مدرن کند و وارد مباحثی شود که قبالً ذکر نشده است؛ بنابراين آن را با توجه به سبک‬
‫زندگی جديد انﺘخاب کرد‪ ،‬سبکى که ديگر روان و سلیس نبود‪ .‬با ديدگاههای ناقدانه‬
‫اجﺘماعی و اشکال نوشﺘاری و آگاهی سنﺘی که با آن شروعشده بود‪ ،‬رها گرديد و وارد‬
‫آگاهی جديدى شد و با ويژگیهای رمان مدرنیست غربی‪ ،‬پستمدرن و پسامدرنیسم ارائه‬
‫گرديد‪.‬‬

‫رمان «أدرَکَهَا النّسیان» توسعۀ تجربه ﺧالّقانه شعالن است‪ .‬نويسنده با اين رمان از تسلیم‬
‫شدن در برابر الزامات پستمدرنیسم امﺘناع ورزيد و اين مسئله در ساﺧﺘار مﺤﺘوا و حاشیه‬
‫مﺘن داسﺘان کامالً مشهود است‪ .‬مخاطب ﻓرآيندهای ساﺧﺘارشکنی ترکیب را به زيباترين‬
‫وجه درک مىکند‪ .‬بهرهگیرى نويسنده از انبوه اﻓکار و اﻓشاگری مﺘن؛ يعنى اسطوره‪ ،‬جادو‪،‬‬
‫ﺧراﻓه و تخیّل موجب مىشود تا مرزهاى بین انواع [ادبى] تغییر کرده و با انواع مﺘن تعامل‬

‫‪155‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫نمايند‪ .‬براى بهاء‪ ،‬زبانی اﺧﺘیار مىشود که میتواند جزئیات دقیق را بدون دستکاری در‬
‫تشکیالتش حفظ کند و رسالت هنر را در ادغام ارزشهاى زيبا و جالب مﺤﻘق سازد‪.‬‬

‫با سناء الشعالن در عصرگاه تشرين سال ‪ 2007‬م بهطور اتفاقی در بیمارسﺘان اردن ديدار‬
‫کردم‪ .‬در اثر حادثه مرگبار رانندگی در عمان‪ ،‬دستوپاشکسﺘه بسﺘرى بودم‪ .‬وقﺘی روی‬
‫تخت بیمارسﺘان بودم‪ ،‬نسخههايی از مجموعه داسﺘانهايش را که هنوز نخوانده بودم‪ ،‬به‬
‫من اهدا کرد‪ .‬در طول نه ماه بسﺘری در بیمارسﺘان‪ ،‬ديدارها و گفﺘگوهای ما تکرار شد و‬
‫حﺘى در ﺧارج از بیمارسﺘان نیز ادامه ياﻓت‪ .‬اين ديدارها‪ ،‬بینش مرا نسبت به تمام داسﺘان‪-‬‬
‫هاى شعالن عمیقتر کرد تا با اطمینان بگويم که شعالن در نوشﺘههای وطنپرسﺘانهاش‬
‫به غسان کنفانی و ازنظر اجﺘماعیات‪ ،‬به نجیب مﺤفوظ نزديک است‪ ،‬ظراﻓت زبانش مرا به‬
‫ياد منفلوطی انداﺧت و شیرينی سبکش يادآور مازنی بود‪.‬‬

‫روابطمان رو به اصالح و تﻘويت بود‪ .‬هرگاه ﺧسﺘه بودم و روحم آزرده‪ ،‬به او پناه مىبردم‬
‫تا با سخنان شنیدنی و ﺧواندن نوشﺘههايش آرامش يابم‪ .‬چند روز پیش که بسیار ملول و‬
‫دلتنگ بودم‪ ،‬با شعالن ديدار کردم و او در پايان گپمان‪ ،‬نسخهاى از رمان جديد «أدرَکَهَا‬
‫النّسیان» را به من اهدا کرد‪ .‬کُپ کردم‪ .‬آن رمان را دو بار‪ ،‬بلکه سه بار ﺧواندم‪ .‬اولی براى‬
‫کشف داسﺘان‪ ،‬دومی براى ﻓهمیدن و سوم برای بصیرت و درک‪ .‬با ﺧواندن اکﺘشاﻓی‪،‬‬
‫بهسرعت درياﻓﺘم که الشعالن ‪ -‬با جسارت قابلتوجهی که دارد ‪ -‬جسم قهرمانانهاش را در‬
‫ﻓضای يﺘیمﺧانه ﻓﻘیر دولﺘى گرﻓﺘه که در آن قوانین اﺧالقی سخت‪ ،‬در سرزمینی از‬
‫سرزمینهای شرقى که از اسﺘبداد مﺘنفر است‪ ،‬درهمشکسﺘه مىشود‪ .‬کانونی که با آن‪،‬‬
‫دنیای مﺘن و مضامین آن آشکار میشوند‪ :‬يﺘیم سرخ آتشین‪ :‬بهاء‪ ،‬يﺘیم قربانى زناى‬
‫مﺤارم‪ :‬هدى‪ ،‬مدير پیر شهوتران يﺘیمﺧانه‪ ،‬معلم أﻓراح الرملى‪ :‬شکارچى بدنها‪ ،‬آواره‬
‫سرکش يﺘیمﺧانه‪ :‬سلیم ضﺤاک که در شهر برﻓى اسکانديناوى‪ ،‬اديب مشهور و اسﺘاد‬
‫برجسﺘه دانشگاه است و باربارا که منشى عاشق ضﺤاک است‪.‬‬

‫به نظر شعالن ﺧواسﺘههای نفسانی‪ ،‬نﻘطه آغاز بازتولید مضامین داسﺘانی‪ ،‬حرکت وقايع و‬
‫دادههای آن و دلیلی برای رشد مفاهیم روايت است‪ .‬مضامین واقعگرايانه و تخیّلى داسﺘان‬
‫غالباً از طريق چشماندازهای تمسخر‪ ،‬اتهام و سوءظن بیان میشوند‪.‬‬

‫در بازﺧوانی اسﺘفهامى درياﻓﺘم که اين مﺘن داسﺘان با ساير داسﺘانهاى شعالن بسیار‬
‫مﺘفاوت بوده و دربردارنده سبکهای روايی و مضامین داسﺘانی نزديک به هم مىباشد و‬
‫از تَکینگی ﻓراتر رﻓﺘه است‪ .‬مﺘنى معجزهآساست نه تاريخی که مسائل مربوط به حﻘیﻘت‬
‫و تخیّل را مطرح مینمايد‪.‬‬

‫‪15۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫آگاهی شعالن از میزان توسعه جهان معاصر‪ ،‬تالش بیوقفهاش برای رهايى انسان با بهره ‪-‬‬
‫مندى از عﻘل و ﺧالص شدن از ظلم و سﺘم زندانهای دروغین و ساﺧﺘگی‪ ،‬مﺤرّک نوشﺘن‬
‫داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» مىباشد‪.‬‬

‫هنگامیکه شعالن کوشید تا حﻘايق پنهانشده در واقعیت را کشف نمايد‪ ،‬عمیﻘاً عاشق‬
‫پايههای قدرت بود‪ ،‬بنابراين قالبهايش را درهمشکسﺘه و به طرز شگفتانگیزی به سؤاالت‬
‫اصلی جهانی که قهرمانانش در گرداب آن زندگی میکردند‪ ،‬نزديک شد تا رنج آﻓريننده‬
‫اثر را اﻓزايش دهد؛ همانطور که در جامعهاى مﺘالشی و روبهزوال‪ ،‬درهم تنیدگی ناشی از‬
‫ظلم‪ ،‬بی عدالﺘی اجﺘماعی‪ ،‬عشق‪ ،‬شهوت و ديگر برﺧوردهای روزمره و احساسات مﺘفاوت‬
‫ﻓزونى ياﻓﺘه است‪.‬‬

‫بهمﺤض ديدن عنوان توسط ﺧواننده‪ ،‬مﺘن داسﺘان آغاز مىشود‪ .‬صرفنظر از هدﻓی که‬
‫بهعنوان دادهشده‪ ،‬مسیر ﺧواندن نیز براى مخاطب مشخص میشود‪ .‬ﺧواندن دقیق مﺘن‬
‫ﺧیلى زود منجر به مفاهیم مهم مرتبط با مﺘن میشود؛ بنابراين جمله ﻓعلیه «أَدْرَکَهَا‬
‫النّسیان» بدين معناست که مﺘن براى ساﺧﺘار عمیق ﻓضای درونی قهرمانانش اهمیت قائل‬
‫است تا پنهانىهاى حاﻓظه را جسﺘجو کند‪ .‬همراهى واژه «نسیان» با ﻓعل «أدرَکَهَا» نشان‬
‫میدهد که قهرمان داسﺘان به تازگى دچار ﻓراموشی شده است‪ ،‬گويی که قبالً هرگز‬
‫ﻓراموشى نداشﺘه است‪ .‬مﺘن از همان آغاز اعالم مىکند که در آسﺘانه از بین بردن حاﻓظه‬
‫پنهانى است تا بمیرد؛ اما چه چیزی مانع از ﻓراموششدن حاﻓظه میشود؟ و زواياى پنهانى‬
‫مﺘن در ساﺧﺘار غالب چیست؟ و آيا هدف آن پلیدى و ناپاکى است؟ پاسخها از نخسﺘین‬
‫صﺤنه موجود در مﺘن درياﻓت مىشوند‪ .‬بعد از سه بار ﺧواندن مﺘن‪ ،‬به آنچه در مﺘن نیامده‬
‫پرداﺧﺘم‪ .‬اضاﻓه میکنم که روند نوشﺘن اين رمان‪ ،‬جیوهای است و احاطه به آن تاحدى‬
‫دشوار است و ما را وادارمی کند تا به معنای ظاهری مﺘن اطمینان کنیم‪ .‬انسانى عربى در‬
‫بطن داسﺘان زندگی میکند که با هیچچیز سازش ندارد‪ .‬او در ترکیبى زندگی میکند که‬
‫دانههای مرگش را حمل میکند‪ .‬انسانى که در جسﺘجوى ذات واقعی ديگری جز وجود‬
‫دروغین ﺧودش است تا نشان دهد حضورش در زندگی به مرگش وابسﺘه است و اين مرا‬
‫ياد ﻓاجعه ‪ 19۶7‬م مىاندازد‪.‬‬

‫وقﺘی مﺘن از دست نويسنده ﺧارج میشود‪ ،‬ﺧواننده با اسﺘفاده از تمام حﻘوق مالکیﺘش‪،‬‬
‫پادشاه آينده میشود؛ جز اينکه من به مخاطب توصیه میکنم تﺤريکى آگاهانه انجام دهد‪.‬‬
‫مخاطب در پس ناپاکىهاى مﺘن طاقتﻓرسا‪ ،‬در جسﺘجوی پاسخ است‪ .‬چیدمان مﺘن مملو‬
‫از جزئیات مبهم و درهمتنیده است‪ .‬ظاهرش عجیب و تهاجمى است و موجب اﻓزايش‬

‫‪157‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫تنش میشود‪ .‬مخاطب دچار سردرگمی ش ده و میان تعبیر ناسازگار با امر عادی مﺘزلزل‬
‫است‪.‬‬

‫بعد از تعمّﻘى طوالنی در اين رمان و بیشﺘر ﺧالقیتهاى شعالن‪ ،‬میﺧواهم با ﺧرسندى‬
‫بگويم‪ :‬هر عنوانی که براى اکرام روند و شیوه نويسندگی شعالن میﺧواهید‪ ،‬به او بگويید‪:‬‬
‫«شمس األدب العربی» يا «أيﻘونۀ األدب العربی»؛ که او سزاوار تمام اﻓﺘخارات است و‬
‫تاکنون با نوآوریهايش‪ ،‬دوره عمیﻘى را در صﺤنه ﻓرهنگی معاصر عرب برای ﺧود رقمزده‬
‫است؛ مانند جبرا‪ ،‬منیف‪ ،‬الطّیب‪ ،‬الغیطانی‪ ،‬يوسف زيدان‪ ،‬حبیبی‪ ،‬نذير العظمۀ‪ ،‬ﻓاضل‬
‫العزاوی و ديگر بزرگان‪.‬‬

‫‪158‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫بازی فراموشکردن‪ ،‬بهخاطرسپردن‪ ،‬نشانهشناسى و دیدگاهها در رمان‬


‫«أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن‬
‫د‪.‬أورانك زیب األعظمی‬

‫اين رمان‪ ،‬سردرگمی روايﺘی حرﻓه ای‪ ،‬میان دنیای يادآوری و ﻓراموشی است؛ زيرا تداﺧل‬
‫زمانهايی را نشان میدهد که نزديک هفﺘادسال‪ ،‬ازنظر جغراﻓیايی‪ ،‬در مرزهای مکانی‬
‫غیرشخصی امﺘدادياﻓﺘه است‪ .‬مکان و زمان در اين رمان‪ ،‬دو ويژگیای هسﺘند که از آنها‬
‫برای تلفیق رويداد داسﺘان اسﺘفادهشده است‪ .‬اين بازی داسﺘانی‪ ،‬ضمن ارائۀ جدال يادآورى‬
‫و ﻓراموشى و گسﺘرش آن در داسﺘان‪ ،‬ﺧواننده را در به دست آوردن حﻘايق‪ ،‬در میان‬
‫انﺘﻘالهای دلهرهآور در دنیاى بههمپیوسﺘه و گیجکنندۀ آن دو‪ ،‬مىﻓريبد‪ .‬اين کار با اﻓشای‬
‫شخصیتهای اصلی رمان وزندگی ايشان‪ ،‬پیگیری ﺧاطراتشان و آنچه در ﺧاطراتشان‬
‫نوشﺘند‪ ،‬يا آنچه برای ما ﻓاش کردند يا به ما اجازۀ دانسﺘن آن را دادهاند‪ ،‬کامل مىشود تا‬
‫ابهام شخصیتهای رمان را کشف کنیم و به میزان دوگانگى و دروغهای اجباری و اﺧﺘیارى‬
‫که در آنها زندگی میکردند‪ ،‬پی ببريم‪ .‬آنها دوگانگی و دروغهای ﺧود را به ما نشان‬
‫دادند و در لﺤظات حساس عاطفى‪ ،‬از اصرار بر آن دست برداشﺘند تا سرانجام‪ ،‬همۀ حﻘايق‬
‫را برايمان آشکار کردند‪ .‬به اين شیوه توانسﺘند از تمام دردها و رنجهاى ﺧود بگريزند‪.‬‬

‫سرانجام‪ ،‬رمان با يک انﺘخاب مهم تمام میشود و آن‪ ،‬انﺘخابِ ﻓراموش کردن کامل گذشﺘه‬
‫و انکار آن و شروع زندگی جديد است که هیچکدام از دردهای گذشﺘه در آن وجود ندارد‪.‬‬

‫اين دو قهرمان ازسن هفﺘادسالگی به بعد‪ ،‬زندگی شادی را آغاز میکنند که بازندگی‬
‫گذشﺘهشان در تضاد است؛ زندگى اى که سرشار از غم‪ ،‬اندوه و ناکامی بود‪ .‬اين تصمیم‪،‬‬
‫بهجای سازش بازمان حال که ﻓﻘط در ﻓراموشی زمان گذشﺘه ﺧالصه میشود‪ ،‬بازمان‬
‫گذشﺘه و حال مبارزه میکند‪ .‬همچنین حﻘايق آن را ﻓﻘط با انکار آنها از طريق ﻓراموشی‬
‫میتوان تغییر داد که «بهاء»‪ ،‬با بیماری و سپس کما آن را آغاز مىکند و سپس «ضﺤاک»‪،‬‬
‫تصمیم مى گیرد دوسﺘش را در بازی بیماری‪/‬ﻓراموشی ﺧود همگام و گذشﺘه را ﻓراموش‬
‫کند‪ .‬زمان حال نمىتواند آنها را به آيندهای برساند که زندگی لوکس‪ ،‬زيبا و آرام را در‬
‫بردارد‪ .‬همچنین نمیتواند بازی انﺘخابی آنها يعنی ﻓراموشی را اجرا کند تا از زندگی يا‬
‫ﻓرصت جديد و عادالنهای بهره ببرند که بازندگی ناعادالنۀ گذشﺘه تفاوت دارد‪.‬‬

‫‪159‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫قهرمان داسﺘان «بهاء» تصمیم میگیرد از کما ﺧارج شود که آن معادل مرگ‪ ،‬شکست و‬
‫زيان و ضرر است‪ .‬او تصمیم میگیرد تا زندگی کند و از ﺧواب غفلت بیدار شود و برای‬
‫زندگی کردن پیروز شود‪ ،‬البﺘه با يک شرط ضمنی که آن‪ ،‬ﻓراموش کردن گذشﺘه است‪.‬‬
‫اين شرط را «ضﺤاک» هنگامی گذاشت که دستنويسهای رازآلود و دردناک او را پاره‬
‫کرد و برای او رمانی نوشت که عنوان همان رمان را يدک میکشید‪ ،‬رمانی که جايگزين‬
‫زندگی گذشﺘه بود‪ .‬قهرمان داسﺘان‪ ،‬آن را با اﺧﺘیار کامل و آگاهی نوشت تا با اين کار‪ ،‬هر‬
‫اثری از گذشﺘه را پاک کند و با کلمات ﺧود‪ ،‬تصوير جديدی از زندگی آينده ترسیم کند‪.‬‬
‫اگر قهرمان زندگی از کما بیدار شود‪ ،‬ضﺤاک به او نويد يک زندگی جديد را میدهد‪.‬‬

‫اين همان چیزی است که در رمان اتفاق میاﻓﺘد‪ .‬قهرمان بدون هیچ توجیه پزشکی‪ ،‬با‬
‫معجزهای از ﺧواب بیدار میشود‪ .‬زمانی که تصمیم گرﻓﺘه بود در برابر بیماری‪ ،‬درماندگی‪،‬‬
‫غم و دلشکسﺘگی تسلیم شود و ﻓرار کند‪ ،‬حضور ﻓعالش را در زندگی از سر میگیرد‪.‬‬

‫او پس از دو سال در کما بودن‪ ،‬ﻓراموشى را انﺘخاب کرد‪ .‬در اين مدت‪ ،‬پزشکان پیشبینی‬
‫کرده بودند که با توجه به شرايط پاتولوژيک و مبهم او‪ ،‬مرگش حﺘمی است‪ .‬درگیرى او با‬
‫سرطان آغاز شد و سرانجام با درگیرىهاى روانشناﺧﺘی‪ ،‬ﻓکری‪ ،‬اجﺘماعی و سرنوشت‬
‫نامعلوم تمام شد؛ اما هنگامیکه قهرمان داسﺘان از کما بیدار میشود‪ ،‬شگفﺘی همگان را‬
‫برمی انگیزد‪ .‬ممکن است ﻓکر کنیم او برای ﻓرار از درد کنونی ﺧود بهسوی دنیای شاد و‬
‫مهربان‪ ،‬اين کار را برگزيد‪ .‬زمانى که درمیيابیم «بهاء» تمام گذشﺘه را مانند حوادث‪،‬‬
‫زمانها‪ ،‬مکانها‪ ،‬مردم و رنجها را ﻓراموش کرده است‪ ،‬روايت بسیار پیچیده میشود‪ .‬او نام‬
‫ﺧود و نام مردی را که دوست داشت‪ ،‬بهياد نیاورد‪ .‬اين قضیه به ﺧاطرۀ دﺧﺘربچهاى‬
‫برمیگردد که دوسﺘش او را رها کرد‪ ،‬درحالیکه او در يﺘیمﺧانه زندانی بود و مورد آزار و‬
‫اذيت وحشﺘناک قرار داشت؛ در حﻘیﻘت ما برای انسانی غمگین و دردآلود‪ ،‬تصويری از يک‬
‫هیوال میبینیم؛ زيرا او دﺧﺘربچهای هفﺘادساله است!‬

‫وقﺘی بهاء تصمیم میگیرد زمان حال ﺧود را انکار و آن را رها کند‪ ،‬داسﺘان روند شگفتآور‬
‫ديگری به ﺧود میگیرد تا به يکزمان ﻓرضی وارد شود که همان زمان کودکی و بازگشت‬
‫معشوق است‪ .‬با اين کار‪ ،‬آنها هر دو‪ ،‬دنیای واقعی را که در آن زندگی میکنند‪ ،‬انکار‬
‫میکنند و تصمیم میگیرند رؤيای کودکی ﺧود را در پیری برآورده کنند تا همۀ لذت‪،‬‬
‫ﺧوشبخﺘی‪ ،‬سرﺧوشی‪ ،‬معصومیت و پاکی دوران کودکی را به دست آورند‪ .‬رمان با چرﺧش‬
‫سوم‪ ،‬طاقتﻓرسا و غاﻓلگیرکننده میشود؛ زيرا ﻓصل آﺧر رمان‪ ،‬با عنوان «الماضی» شروع‬
‫میشود؛ بنابراين‪ ،‬ما نمیدانیم که آيا «بهاء» در مبارزه بازندگی‪ ،‬در بیماری و کما است‪،‬‬

‫‪1۶0‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫يا قهرمان داسﺘان «ضﺤاک » در مبارزه با بیماری و کماست‪ ،‬يا يک داسﺘان ﻓرضی است‬
‫که «باربارا» با الهام از تخیل ﺧود نوشﺘه است؟ يا مﺘأثر از يک داسﺘان عاشﻘانه شرقی است‬
‫که آن را ديده است و در آن نﻘش عشﻘی را بازی میکند که معشوقش او را دوست ندارد؛‬
‫اما او به وى ارادت دارد و صمیمانه منﺘظر است عشﻘش را به او ابراز کند؛ اما تنها چیزی‬
‫که در پايان اين رمان قطعی است و ما را به اضطراب و دلهرۀ بیشﺘر میکشاند‪ ،‬اين است‬
‫که قهرمانان آن «بهاء» و «ضﺤاک»‪ ،‬پس از شصت سال جدايی‪ ،‬رنج‪ ،‬مﺤرومیت و درد‪،‬‬
‫برای دسﺘیابى به شادی و عشق زندگی میکنند و شیوهاى برای زندگی مشﺘرک میيابند‬
‫که ﻓراتر از جزئیات‪ ،‬شکستها‪ ،‬درد‪ ،‬تاريکی‪ ،‬جهل و تجارب بیرحمانۀ گذشﺘه است‪ .‬آنها‬
‫به ايدۀ عشق و امید دست ياﻓﺘند؛ مهم نیست که جهان چﻘدر بیرحمانه شود‪ ،‬يا رنج تا‬
‫کی ادامه يابد‪ ،‬يا تاريکی‪ ،‬بیعدالﺘی و سازندگان آنها پیروز باشند‪.‬‬

‫داستان و روایت آن‬

‫موضوع اين رمان بزرگ‪ ،‬پیرامون زنی شصتساله به نام «بهاء» میچرﺧد که از سرطان‬
‫مغز رنج میبرد‪ .‬بیمارى او آنقدر شديد میشود که او را به بیماری نادری مبﺘال میکند‬
‫و باعث میشود حاﻓظهاش را از دست بدهد تا آنجا که حﺘی ﺧود را بهياد نمیآورد و‬
‫همچنین دچار معلولیت جسمی شده و ﻓلج میشود‪.‬‬

‫در اين مرحلۀ تلخ زندگی‪ ،‬باوجود ناتوانی جسمی و کهولت سن‪ ،‬او ناگهان دوسﺘش‬
‫«ضﺤاک» را پس از نیمقرن دوری میبیند‪ .‬در اين زمان بهاء بیماری درمانده‪ ،‬غمگین‪،‬‬
‫تنها و ﻓﻘیر است‪ .‬هنگامیکه او در دنیای ﻓراموشی گرﻓﺘار شد‪ ،‬با همراهی دوست وﻓادار‬
‫ﺧود «هدی»‪ ،‬دريکی از آبگرمهای جنگلهای اسکانديناوی‪ ،‬به شفا و درمان ﺧودپرداﺧت‪.‬‬
‫در اين زمان او توان حرف زدن و حرکت کردن را نیز ازدستداده بود‪ .‬همچنین هیچ‬
‫کمکی‪ ،‬پولی و سرپناهى هم نداشت؛ اما هنگامیکه «ضﺤاک» را میبیند‪ ،‬او را به ياد‬
‫میآورد و با شادی ﻓرياد میزند‪« :‬تو ضﺤاک سلیم هسﺘی‪ .‬من تو را میشناسم‪ ،‬من عاشق‬
‫تو هسﺘم»‪ .‬اين حرکت‪ ،‬همۀ پزشکان را شگفتزده میکند‪ .‬در آن هنگام‪« ،‬ضﺤاک»‬
‫تصمیم میگیرد او را به ﺧانۀ ﺧودش دريکی از شهرهای اسکانديناوی ببرد تا با يکديگر‬
‫زندگی شاد‪ ،‬آرام و مرﻓّه را تجربه کنند‪.‬‬

‫دوست بیمار قهرمان داسﺘان‪ ،‬چیزهای کمی نزد ﺧود دارد‪ .‬يکی از آنها نسخه ﺧطی‬
‫رمانی است که بهاء برای او نوشﺘه بود‪ .‬در اين دستنويسها همهچیز اﻓشا میشود و وقايع‬
‫و بﺤرانها تشديد میشوند و باهم همپوشانی دارند‪ .‬ما ماجرای زندگی اين دو قهرمان را‬

‫‪1۶1‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫در طول هفﺘادسال میدانیم‪« .‬ضﺤاک»‪ ،‬عالوه بر اينکه رماننويس مشهور جهانی شده‬
‫بود‪ ،‬در رشﺘۀ ادبیات تطبیﻘی و میراث عامه اسﺘاد برجسﺘۀ دانشگاه نیز است‪ .‬اگرچه زندگی‬
‫شخصی او ناﺧوشايند بود‪ ،‬او با اين امید که بﺘواند عشق و ﺧوشبخﺘی مطلوب را پیدا کند‪،‬‬
‫با سه زن زيبا ازدواج کرد؛ اما آنها او را رها کردند‪ ،‬طالق گرﻓﺘه و ثروتش را غارت کردند‪،‬‬
‫بیآنکه ﻓرزندی برايش بیاورند‪.‬‬

‫ضﺤاک با بردن بهاء نزد ﺧود‪ ،‬میتوانست رنج دوران کودکی و نوجوانی ﺧود را در سرزمین‬
‫مادری تااندازهای ﻓراموش کند‪ .‬او دوران کودکی ﺧود را در پرورشگاه سپری کرد و در آنجا‬
‫با «بهاء» آشنا شد‪ .‬پس از چند سال‪ ،‬مدير پرورشگاه او را بهجرم دزدی از پرورشگاه بیرون‬
‫کرد و ‪ ،‬ضﺤاک در ﺧیابانها آواره و دسﺘگیر شد‪ .‬او در زندان به دلیل شکنجههای ﻓراوان‪،‬‬
‫نیمی از بینايی ﺧود را از دست داد‪ .‬سرانجام پسرعموی پدرش توانست او را از زندان نجات‬
‫دهد و با ﺧود به مهجر ببرد تا در کنار همسر مهربانش و پسرش زندگی کند؛ همچنین او‬
‫ضﺤاک را به ﻓرزندی پذيرﻓت و ﺧوشبخﺘی‪ ،‬آزادی‪ ،‬تﺤصیالت‪ ،‬ثروت‪ ،‬شهرت‪ ،‬امنیت و‬
‫کرامت انسانی را برای او ﻓراهم کرد؛ اما او همچنان در آرزوی رسیدن به اولین و آﺧرين‬
‫عشق ﺧود يعنی «بهاء» بود که پس از بیرون رﻓﺘن از يﺘیمﺧانه از هم جداشده بودند‪.‬‬

‫اما «بهاء» زندگی اندوه بارى داشت‪ .‬او بسیار عذاب کشید و در زندگی ﺧود سرگردان بود‪.‬‬
‫او بهناچار برای زندهبودن‪ ،‬بدن و قلم ﺧود را ﻓروﺧت و سرانجام سرطان و تومور مغزی او‬
‫را به کام مرگ کشاند‪.‬‬

‫درهرحال‪ ،‬جسم بهاء هرروز ضعیفتر میشد و سرطان تمام مغزش را در برگرﻓت‪ .‬بهاء‬
‫کامالً به ﻓراموشى دچار شد و به کما رﻓت‪« .‬ضﺤاک» مطمئن بود که او به احﺘرام عشﻘشان‬
‫از ﺧواب بیدار ﺧواهد شد‪ .‬او در اين مدت همراه «بهاء» بود و قاطعانه از جدا کردن دسﺘگاه‬
‫تنفس مصنوعی و دسﺘگاههای تغذيه جلوگیرى میکرد‪ .‬ضﺤاک در اين مدت دستنوشﺘه ‪-‬‬
‫های بهاء را برای او میﺧواند؛ اما هنگامیکه آن را به پايان رساند‪ ،‬برگهها را در آتش‬
‫بخارى سوزاند تا او زندگی قبلی ﺧود را هنگام بیدارشدن به ياد نیاورد‪ .‬بهجای آن‪ ،‬ضﺤاک‬
‫رمان مشﺘرکی نگاشت و در آن زندگی ديگری برای بهاء ﺧلق کرد‪ .‬او اين رمان مشﺘرک‬
‫را «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» نامید و در آن از داسﺘان عشﻘشان در دوران سخت کودکیشان سخن‬
‫گفت‪.‬‬

‫بهاء دو سال در کما بود‪ .‬در اين زمان‪ ،‬ضﺤاک تالش میکند دوران کودکیشان را برای‬
‫او يادآوری کند تا بﺘواند شادی و عشق را به بهاء بازگرداند و او را از کما ﺧارج کند‪.‬‬

‫‪1۶2‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫کمکم عشق «بهاء» به «ضﺤاک»‪ ،‬بر بیماری و مرگ پیروز و او را از ﺧواب دوسالهاش‬
‫بیدار کرد‪ .‬او پس از چند جلسه شیمیدرمانی‪ ،‬از سرطان بهبود مىيابد و همه را شگفتزده‬
‫میکند‪ .‬او در حالی به زندگی بازگشت که مانند دﺧﺘری کوچک‪ ،‬هیچ ﺧاطره و گذشﺘهای‬
‫نداشت‪ .‬او از زندگی چیزی را به ياد نمیآورد‪ ،‬جز اينکه اسمش «بهاء» و نام معشوقش‬
‫«ضﺤاک» است و عاشق اوست‪ .‬قهرمان داسﺘان ضﺤاک‪ ،‬تصمیم میگیرد باتجربۀ کودکی‬
‫با او زندگی کند و تمام زندگی ﺧود‪ ،‬ازجمله شهرت‪ ،‬کار دانشگاه‪ ،‬سفر‪ ،‬کار داوطلبانه و‬
‫تﺤﻘیق را رها کند‪ .‬او ﺧودش را تنها وقف زندگی در کنار دوسﺘش کرد‪ .‬بهاء در آن زمان‬
‫با ذهن يک کودک و بدن زنی تﻘريباً هفﺘادساله زندگی میکرد‪ .‬ضﺤاک با او ازدواج کرد‬
‫و رمان مشﺘرکشان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» را منﺘشر کرد‪ .‬اين کﺘاب موردتوجه ﺧوانندگان‬
‫زيادی قرار گرﻓت و به چندين زبان بینالمللی ترجمه و موﻓﻘیت بسیاری را کسب نمود‪.‬‬

‫اين رمان با صﺤنهای عاشﻘانه تمام می شود که «بهاء» رؤياى آن را در کودکی در يک ﻓیلم‬
‫سینمايى میبیند‪« :‬در يک اﻓق ساحلی‪ ،‬دو سايه شادیکنان به سمت عشﻘی میدوند که‬
‫هرگز نمیمیرد‪ .‬هیچکس نام آنها‪ ،‬ﺧاطرات يا تاريخ آنها را نمیداند‪ .‬در اين صﺤنه‪،‬‬
‫ﺧورشید در اﻓق دريای ﺧونین غرق میشود تا آنها را که در کنار هم بودند‪ ،‬به دو ﻓانﺘوم‬
‫سیاه تبديل کند»‪.‬‬

‫عنوان و ارجاعات متعدد‬

‫روايت با عنوان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» آغاز میشود‪ .‬در صفﺤۀ اول‪ ،‬رشﺘههای پرپیچوﺧم روايی‬
‫درک میشوند که در يک سفر داسﺘانی جالب‪ ،‬ماهرانه به وجود آمده است‪ .‬سپس نويسنده‬
‫موضوع يادآوری و ﻓراموشی را ساﺧﺘهوپرداﺧﺘه میکند‪ .‬با ﺧواندن عنوان بر جلد رمان‪،‬‬
‫معنايی را درمیيابیم که ﻓراموشی بر آن چیره شده است؛ به اين معنی که دچار ﻓراموشی‬
‫شده و در آن ﻓرورﻓﺘه است‪.‬‬

‫در لسان العرب دربارۀ «درک» آمده است که الدَّرَک‪ :‬ملﺤقشدن و به آن چیز رسید‪،‬‬
‫ورجل دَرَّاک‪ :‬مردى که داراى نیروى درککننده بسیار باشد؛ و گاهی بر وزن «ﻓَعَّال» از‬
‫«أَﻓْعَلَ يُفْعِل» مىآيد؛ جز آنکه برﺧى مىگويند‪« :‬حَسَّاس دَرّاک» و اين لهجه يا دوگانگى‬
‫است‪ .‬وزن «ﻓَعَّال» از «أَﻓْعَلَ» نمىآيد و ﻓﻘط «دَرَّاک» از «أَدْرَک» و «جَبّار» از «أَجبره‬
‫على الﺤکم أَکرهه» آمده است‪ .‬لﺤیانى مىگويد‪« :‬رجل مُدْرِکۀٌ»‪ ،‬با «هاء»‪ ،‬به معنی «سريع‬
‫اإلدْراکِ‪ :‬کسى که سريع مىﻓهمد» است و «مُدْرِکۀُ»‪ :‬اسم مردى است که از آن مشﺘق‬
‫مىشود‪.‬‬

‫‪1۶3‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫«تَدَارکَ الﻘومُ»‪ :‬يعنى آن قوم به هم پیوسﺘند؛ يعنى آﺧرين و نخسﺘین آنها به هم‬
‫پیوسﺘند ‪ .‬در قرآن کريم آمده است‪« :‬حﺘى إذا ادّارَکُوا ﻓیها جمیعاً»‪ :‬تا وقﺘیکه همگى در‬
‫آن به هم ب پیوندند‪ .‬اصل آن «تَدَارکوا» است که «تاء» در «دال» ادغام شده و «الف» را‬
‫آورد تا با سکون آرام شود‪« .‬تَدَارک الثَّرَيان»؛ يعنى ريزش باران در ﺧاک ادامه ياﻓت؛ و‬
‫«اللّیث»‪ :‬به آن چیز و ﺧواسﺘه و مطلب رسید‪ .‬گفﺘه مىشود‪ :‬سﺤرﺧیز باش تا به آن برسى‪.‬‬

‫و «الدَّرَک»‪ :‬پیوسﺘن به تابعان و «ضمان الدَّرَکِ» در حضانت ﻓروش است و «الدَّرَک»‪ :‬اسم‬
‫از «اإلدْراک» است؛ مثل «ال َّلﺤَق»‪ .‬در حديث آمده است‪« :‬ﺧدايا به تو پناه مىبرم از‬
‫دچارشدن به شﻘاوت»‪« .‬الدَّرْک»‪ :‬پیوسﺘن و رسیدن به چیزى‪« ،‬أدرکﺘه إدْراکاً ودرکاً» و‬
‫در حديث آمده است‪« :‬اگر میگفت انشاءاهلل‪ ،‬منﺤرف نمیشد و به حاجﺘش مىرسید»‪.‬‬

‫و «الدَّرَک»‪ :‬پیوسﺘن و اين واژه با سکون و حرکت ﺧوانده میشود‪ .‬گفﺘه مىشود‪« :‬بايد‬
‫شمارا ازآنچه اتفاق اﻓﺘاده رهايیبخشم»؛ و «اإلدْراکُ»‪ :‬پیوسﺘن‪ .‬گفﺘه میشود‪« :‬رﻓﺘم تا‬
‫آن را ﻓهمیدم وزندگی کردم تا اينکه زمان آن را درک کردم»؛ و «أَدْرَکْﺘُه ببصری»؛ يعنى‬
‫او را ديدم و «أَدْرَکَ الغالمُ وأَدْرَکَ الثمرُ»؛ يعنى هرگاه به بلوغ برسد و به ثمر برسد‪ .‬چهبسا‬
‫گفﺘهشده که «أَدْرَکَ الدقیق» بهمعناى تمامشدن است؛ و «اسﺘَدْرَکْت ما ﻓات» و‬
‫«تدارکﺘه» يعنى «به هم پیوسﺘند» به يک معنى هسﺘند؛ و سخن ايشان «دَرَاکِ» يعنى‬
‫«أَدْرِکْ‪ :‬بپیوند‪ ،‬درک کن» و أن اسم ﻓعل امر است که «کاف» به ﺧاطر اجﺘماع دو ساکن‬
‫مکسور شده است؛ زيرا حق آن در امر ساکن است‪ .‬ابن برى مىگويد‪« :‬جاء دَرَاک ودَرَّاک»‬
‫که بر وزن «ﻓَعَال وﻓَعَّال» هسﺘند و آنها از ﻓعل ثالثى گرﻓﺘهشدهاند و از آنها ﻓعل ثالثى‬
‫به کار نمىرود و «الدَّرْکُ» اسﺘثناء از آن بهکاررﻓﺘه است‪.‬‬

‫اما اسناد ﻓعل «أدرک» به ضمیر مؤنّث غايب‪ ،‬ما را به اين سوق مىدهد که آن ﻓعل به‬
‫زنى تعلّق دارد که به ﺧاطر کار برد ضمیر غايب‪ ،‬برای ما ناشناﺧﺘه است و ما از موضوع او‬
‫اطالعی نداريم؛ جز اينکه او به دلیل نامعلومی‪ ،‬دچار ﻓراموشى شده است؛ همانگونه که‬
‫از سرنوشت و بیماری وی چیزى نمیدانیم‪.‬‬

‫اما با ورود به صفﺤۀ بعد از جلد‪ ،‬مﺘعجب میشويم؛ زيرا رمان ما را به معنای نجات‬
‫میرساند‪ ،‬نه معنای بیماری‪ .‬نويسنده زير عنوان اصلی مینويسد‪« :‬داسﺘان زنی که با‬
‫ﻓراموشی از يادآوری نجاتياﻓﺘه است»‪ .‬اين عنوان ما را به رابطۀ ديالکﺘیک در رمان ارجاع‬
‫میدهد‪ ،‬جايی که ﻓراموشی‪« ،‬بهاء» را از درد يادآوری نجات مىدهد؛ يادآورى باعث می‪-‬‬
‫شود که درد‪ ،‬حسرت و ازدستدادن او را ﺧفه کند؛ بنابراين او با سرطان تبانی مىکند؛‬
‫گويا او دوسﺘی است که او را از يادآوری نجات میدهد‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬او در دﻓﺘر ﺧاطرات‬

‫‪1۶4‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ﺧود می نويسد که برای ﻓرار از درد گذشﺘه به ﻓراموشی نیاز دارد‪« :‬من از ابﺘال به سرطان‬
‫ناراحت نیسﺘم؛ من زنی هسﺘم که برای ﻓراموشی درد و غم ﺧود‪ ،‬به ﻓراموشی نیاز دارم‪.‬‬
‫اکنون احساس میکنم اين بیماری‪ ،‬بخشندهترين بیماریای است که در زندگیام ديدهام؛‬
‫اين تنها بیماریاى است که مرا از يادآوری دور میکند‪ .‬وقت آن است که اسﺘراحت کنم‬
‫و ﻓراموشى را درک کنم تا بﺘوانم از ادامۀ عمر ﺧود راضى باشم‪ .‬اى بیمارى! بايد هنگامیکه‬
‫ﺧودم را ناديده گرﻓﺘم‪ ،‬مرا بشناسى؛ وقﺘى به ﺧودم کاﻓر شدم‪ ،‬به من اعﺘﻘاد داشﺘه باشى‬
‫و مرا به ﺧاطر بسپارى‪ ،‬مگر اينکه ديگر به ﺧاطر بیاورم»‪.‬‬

‫ﻓراموشی ناجی بهاء است و با او مهربان میشود‪ - .‬مانند آنچه شما ﻓکر میکنید ‪ -‬درمورد‬
‫ظلم بشريت در حق او‪« :‬ای بیماری شرور! غصه نخور و غرق در سخنان من نباش‪ .‬من‬
‫درمورد تو مغرور نیسﺘم‪ ،‬يا با سﺘم تو باال نرﻓﺘم‪ ،‬يا از تو مﺘنفر نیسﺘم‪ .‬من اين سخنان را‬
‫به تو نمیگويم تا تو را ﺧشمگین کنم؛ من میبینم که تو قاتلی ﺧشن و بیرحم هسﺘی؛‬
‫اما من از تو سپاسگزارم؛ تو اولین کسی هسﺘی که مرا همراهی میکنی و مرا از ﺧاطرات‬
‫سنگین روحم رها میکنی؛ او از عذاب من دست نمیکشد و تو اصرار داری که مرا از آن‬
‫رهايى بخشى؛ بنابراين آيا تو مهربانترين کسی نیسﺘی که من ديده و شناﺧﺘهام»؟‬

‫می توان گفت که ﻓراموشی در اين رمان‪ ،‬معادل عینی رهايی‪ ،‬مﺤبوبیت‪ ،‬تطهیر و نجات‬
‫است‪ .‬پسازاينکه «بهاء» ﻓکر کرد معشوقهاش او را درگذشﺘه رها کرده است‪« ،‬به نظر‬
‫میرسد او میترسد که پلیس دسﺘگیرش کند؛ بنابراين ترجیح داد که بهجای اينکه آزادی‬
‫ﺧود را به ﺧطر بیندازد‪ ،‬از يﺘیمﺧانه ﻓرار کند و مرا رها و ﻓراموش کند»‪ .‬پس ﻓراموشی‬
‫نجاتدهندۀ او شد و ﻓراموشی بهاء را به معنايی ﺧاص دوست دارد‪ ،‬بدون جدايی از او‪،‬‬
‫وى را همراهی میکند و به او ﻓرصت می دهد تا ﺧود را از گذشﺘه پاک کند و از ﻓروش‬
‫ﺧودش و سخنانش دست بردارد‪« .‬من به تصفیه ﻓﻘط به روش ﺧودم ﻓکر کردم و بدنم را‬
‫بانمک و گالب شسﺘم تا آن را ازآنچه به آن گیرکرده بود و آلودگی کسانی که به آن دست‬
‫برده بودند‪ ،‬پاککنم‪ .‬سپس تصمیم گرﻓﺘم آن را برای همۀ انسانها حرام کنم تا آن را‬
‫پاک از هر غده‪ ،‬کثیفی يا آلودگی‪ ،‬به مرگ تﻘديم نمايم»‪ .‬هنگامیکه «بهاء» برای معشوق‬
‫ﺧود مینويسد‪ ،‬ادعا میکند که در بیمارى ﻓراموشی‪ ،‬پاکی دردها‪ ،‬اشﺘباهات و گناهان‬
‫ﺧود را ديده است‪« :‬اين بیماری نیست که مرا کشﺘه است و اکنون مرا وادار میکند تا‬
‫برای آن بنويسم‪ ،‬بلکه تمايل من به پاکشدن از ناپاکیاى است که در سفر طاقتﻓرسايم‪،‬‬
‫درصﺤنهای نابرابر با منِ تنها و بیچاره درگیر شد وزندگیام را ﻓروپاشید»‪.‬‬

‫‪1۶5‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫«بهاء» از اين ﻓراموشی ﺧوشﺤال بود؛ زيرا او را از درد ﺧاطرات و آسیبهای گذشﺘه نجات‬
‫داد که علیرغم میل و ارادۀ ﺧود در آن درگیر شده بود‪« :‬ای ﻓراموشی! تو در زمان مناسب‬
‫به من پی بردی؛ ديگر نیازی به يادآوری ندارم‪ .‬اکنون چﻘدر ﺧوشﺤالم که زنی هسﺘم که‬
‫ﻓراموشی بر او چیره شده است؛ بنابراين او را از عذابهای يادآوری‪ ،‬از درد گذشﺘه و از‬
‫ناامیدیهای حال و آينده نجات میدهم»‪ .‬وی با تعمق و ورود به بازی انکارى که نويسنده‬
‫در رمان ﺧود ايفا میکند‪ ،‬عبارت «داسﺘان زنی که با ﻓراموشی از يادآوری نجات ياﻓت» را‬
‫میسازد و با آن‪ ،‬عنوان رمان را به نام «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» که از ناشر آن است‪ ،‬تکمیل‬
‫مىکند‪ .‬اين عنوان را «ضﺤاک» انﺘخاب میکند نه آن زن‪« :‬او اسم ﺧود و اسم او را روی‬
‫جلد رمان نوشت؛ زيرا نويسندگان اين رمان هسﺘند‪ .‬ضﺤاک تصمیم میگیرد اين رمان را‬
‫که ﺧود عنوانش را انﺘخاب کرده بود‪ ،‬منﺘشر کند‪ .‬وی اين کﺘاب را به معروفترين ناشر‬
‫در کشورهای اسکانديناوی داد و من از او میﺧواهم که عنوان کوچکى زير عنوان اصلی‬
‫رمان بنويسد‪ :‬داسﺘان زنی که با ﻓراموشی از يادآوری نجاتياﻓﺘه است»‪.‬‬

‫بنابراين‪ ،‬سناء شعالن از عاقبت تفسیر و تأويل عنوان ﻓرار میکند و در ظاهر‪ ،‬بهعنوان‬
‫انﺘخابشدۀ رمان تمسک مىجويد تا سرطان يک زن را بیان کند؛ درحالیکه عنوان‬
‫کوچک «داسﺘان زنی که با ﻓراموشی از يادآورى نجات ياﻓت»‪ ،‬عنوانی است که تفسیرهای‬
‫واقعی از وقايع‪ ،‬نمادها و مردم را به همراه دارد‪ ،‬دريچهای برای پیشبینیها باز میکند و‬
‫ارزش نمادين واقعی رمان را نشان میدهد که ﻓراتر از داسﺘان رنج زنی است که جامعه او‬
‫را ﺧردکرده است و به داسﺘان يک ملت کامل و مبارزات کل مردم تبديل میشود‪.‬‬

‫اهدا و ارجاع داخل‬

‫اين رمان در تمام جزئیاتش با پارادوکس ساﺧﺘهشده است‪ .‬حﺘی در جلد شومیز چاپ اول‬
‫ﺧود‪ ،‬تناقض دارد و تفسیرهايی را به وجود میآورد‪ .‬بنابراين اهدا در ﺧارج از مﺘن رمان‬
‫وجود دارد و به درون آن اشاره دارد و اصل اين است؛ همانگونه که معموالً اهدائات ادبی‪،‬‬
‫پژوهشی و هنری نیز به ﺧارج آن ارجاع مى شود‪ .‬رسم است که اهدا‪ ،‬مﺘنی ﺧارج از مﺘن‬
‫يا کار ﺧالقانه يا پژوهشی باشد و به قسمت بیرونی آن اشاره کند؛ جايی که در آن اﻓرادی‬
‫هسﺘند که در زندگی واقعی زندگی میکنند و آنها به آﻓرينندگان‪ ،‬هنرمندان‪ ،‬مﺤﻘﻘان و‬
‫مشارکتکنندگان کمک میکنند‪.‬‬

‫بااينحال ‪ ،‬اوضاع مﺘفاوت است‪ .‬مثالً اهدايى که براى عباس داﺧل حسن نويسندۀ معاصر‬
‫عراقی آورده شد‪« :‬به اديب عباس داﺧل حسن که در زير آسمان قطب بهعنوان سﺘارۀ‬

‫‪1۶۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ﻓنیﻘیان مصلوب شد‪ .‬ﻓردی گرم در زمان بزرگترين يخبندان و مردی اﻓسانهای که در‬
‫ﻓضای غیرممکن زندگی میکند و منﺘظر آن چیزی است که بعد از او میآيد و باوجود‬
‫درد ﺧود‪ ،‬از يادآوری راحت میشود و گرما را بر سکوت سرد نﻘاشی میکند»‪ .‬اين تﻘديم‬
‫مسﺘﻘیم به درون رمان اشاره دارد؛ مانند تﻘديمی که «ضﺤاک» در مﻘدمۀ تﺤﻘیﻘات هفت ‪-‬‬
‫قسمﺘی ﺧود يعنی «مزا میر عاشﻘان در جهان دلتنگیها»‪ ،‬به مﺤبوب ﺧود «بهاء» نوشت‬
‫که چون سﺘارۀ ﻓنیﻘیها‪ ،‬در زير آسمان قطب مصلوب شد‪ .‬ﻓردی گرم در زمان بزرگترين‬
‫سرمازدگی و زنی اﻓسانهای که در ﻓضای غیرممکن زندگی میکند و منﺘظر آن چیزى‬
‫است که پس از او میآيد و باوجود درد ﺧود‪ ،‬از يادآوری راحت میشود و گرما را بر سکوت‬
‫سرد نﻘاشی میکند‪.‬‬

‫آيا نويسنده عباس داﺧل حسن در رمان حضور دارد و يکی از قهرمانان اصلی آن است؟‬
‫درمکرد «بهاء» در دنیای آن نويسنده چطور؟ يا اينکه نويسندگان با درهم آمیخﺘن دنیای‬
‫رمانها با قلمروهای حﻘیﻘت و بهکارگیری روشهای هنری‪ ،‬ﺧواننده را دچار سردرگمی‪،‬‬
‫اضطراب و بدگمانی بیشﺘری کرده است؟ آيا اين تﻘديم معمايی‪ ،‬جهﺘى معکوس براى‬
‫ترکیب اين عوالم است؟‬

‫من ﻓکر میکنم سناء الشعالن در رمان‪ ،‬ﺧود را به ارجاعات ﺧاص مﺤدود نکرده است‪،‬‬
‫بلکه به ﺧودش اجازه داده است تا هرچه را که میﺧواهد و هرگونه که مىﺧواهد بنويسد‪،‬‬
‫بیآنکه به چیزی جز «بهاء»‪« ،‬ضﺤاک» و عشقِ لذتبخش آنها بینديشد‪ .‬او وضعیﺘى‬
‫بﺤرانی را که احﺘرامى برايش قائل نبود‪ ،‬آشکار کرد و به آنچه درموردش سکوت کرده بود‪،‬‬
‫اهمیت نداد و آن را برمال کرد و با جسارت گفت‪« :‬من شمارا میبینم»‪.‬‬

‫او تماشاگران را برای مدت طوالنی به ﻓکر واداشت‪ :‬آيا او واقعیت را به داسﺘانش کشانده‬
‫است؟ يا داسﺘانش را به واقعیت آورده است؟‬

‫پاسخ هرچه باشد‪ ،‬حیرت ما را تغییر نمیدهد‪ .‬وقﺘی میبینیم «ضﺤاک» کﺘاب پژوهشی‬
‫‪ -‬حماسى ﺧود را به عزيزش اهدا کرد‪ ،‬اﻓق انﺘظار ما میشکند‪ .‬سپس سناء الشعالن را‬
‫مىيابیم که روايت «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» را با همان عباراتى که «ضﺤاک» به کاربرد‪ ،‬به اديب‬
‫عباس داﺧل حسن اهدا کرد؛ بیآنکه بﺘواند مرزهای بین حﻘیﻘت و داسﺘان را در اين دو‬
‫تﻘديم مشخص کند‪.‬‬

‫‪1۶7‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫تداخل روایت و ترکیب متون‬

‫اين رمان بیش از يک بدنۀ داسﺘانی بههمپیوسﺘه دارد؛ که در حﻘیﻘت پنج روايت در پیکرۀ‬
‫يک رمان قرار میگیرد‪ .‬اولین رمان‪ ،‬رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» است که در آن سناء الشعالن‬
‫نام ﺧود را بهعنوان نويسنده روی جلد میگذارد‪ .‬اين رمان حاوی سی ﻓصل با نام ﻓراموشی‬
‫يک تا سی را در بر دارد‪ .‬همۀ صفﺤههای اين رمان‪ ،‬درکى ساﺧﺘارى برای روايﺘى کامل‬
‫است که از صفﺤۀ نخست تا صفﺤه آﺧر گسﺘرش می يابد و با چهار روايت ديگر که در آن‬
‫جريان دارد‪ ،‬درهم میآمیزد و بخشی از آن می باشد‪.‬‬

‫رمان دوم در بدنۀ رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» وجود دارد که «ضﺤاک» آن را نگاشﺘه است تا‬
‫زندگی جديدی برای معشوقش که در کما بهسر مىبرد‪ ،‬رقم بزند‪« .‬او تمام ﺧاطرات‬
‫رنجآوری را که «بهاء» در رمانش نوشﺘه بود‪ ،‬ﺧواند‪ .‬سپس آنها را پاره کرد و ﺧاطرات‬
‫جديدی را از او نگاشت که درﺧشش زيبای سرخگونی داشت و آن را «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‬
‫نامید و اين دنیا را بدون بازگشت رها کرد»‪ .‬ما جزئیات يا وقايع اين رمان را نمیدانیم؛ اما‬
‫میدانیم که ضﺤاک آن را بهقصد ساﺧت تاريخ جديدی برای مﺤبوب ﺧود نوشت‪« :‬من‬
‫زيباترين داسﺘانها را برايت مینويسم و آن را «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» مینامم؛ و من اسم ﺧود‬
‫و تو را برروی آن ﺧواهم نوشت‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬ﻓﻘط آنچه دوست دارى در زندگیات‬
‫باشی‪ ،‬در آن مینويسم و هر حﻘیﻘﺘی را که نمیﺧواهى جز برای من ﻓاش کنی‪ ،‬در سینۀ‬
‫ﺧود ﻓرو میبرم‪ .‬من گناهان‪ ،‬اشﺘباهات و لغزشهای تو را با احﺘرام میﺧوانم و آنها را در‬
‫سینهام ﻓرومیبرم‪ .‬لغزشهايت عظمت‪ ،‬تﻘدس و پاکیات را در چشم من میاﻓزايد‪ .‬من‬
‫بهجای آن زيباترين ﻓضیلت‪ ،‬نجابت و تعالی را برايت مینويسم‪ .‬اين داسﺘان برای ما و‬
‫عشﻘمان ﺧواهد بود‪ .‬من رهگذران را از روايت ﺧود بیرون میکنم‪ ،‬هرگز به يادآوری آنچه‬
‫دوست داريم‪ ،‬نیاز نخواهد شد‪ .‬تو ديگر زنی نخواهی بود که از ﻓراموشی غاﻓل شده است؛‬
‫بلکه من تو را ملکۀ قلبم میکنم و با وجود بیماری‪ ،‬ﻓراموشی و درد‪ ،‬بر پیشانی ابديت‬
‫تاجگذاری میکنم»‪.‬‬

‫پس از اينکه ضﺤاک شبانهروز در نوشﺘن آن تالش کرد تا سرنوشﺘشان را تغییر دهد‪،‬‬
‫منﺘظر مﺤبوبش بود تا از ﺧواب بیدار شود و رمانی را که برايش نوشﺘه بود‪ ،‬پیدا کند؛ زيرا‬
‫او زندگی جديدی را نوشت تا بهاء در آن تمام ﺧاطرات دردناک گذشﺘهاش را ﻓراموش‬
‫کند‪.‬‬

‫‪1۶8‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ضﺤاک برای اينکه او را مجبور کند بیدار شود‪ ،‬اين رمان را چاپ کرد و اتاق او را از‬
‫نسخههايش پر کرد و منﺘظر بود تا از کما ﺧارج شود و کﺘابها را در مهمانی امضای رمان‪،‬‬
‫امضا کنند‪« .‬دو دوسﺘش در سمت راست او ايسﺘاده بودند و با چهرهاى مﺤزون به صورت‬
‫«بهاء» و انبوه نسخههای رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» نگاه میکردند که در همهجای اتاقش‬
‫منﺘشر کرده بود و منﺘظر بیدارشدن او بودند تا با او انﺘشار اولین نسخه را جشن بگیرند»‪.‬‬

‫علیرغم عدم وجود روايتهای وقايع در مﺘن رمان‪ ،‬در اواﺧر رمان‪ ،‬حوادث ﺧوشايند‬
‫پیشﺘازی میکند و انﺘشار آن کامل و با موﻓﻘیت بینظیری روبرو میشود و بدون دانسﺘن‬
‫آنچه در آن نوشﺘه شده است‪ ،‬با دقت بسیار زيادی به چندين زبان ترجمه میشود‪ .‬رمان‬
‫«أَدْرَکَهَا النّسیانُ» بسیار مشهور شد و ﻓروش ﻓوقالعادهای بهدست آورد و ناشر را وسوسه‬
‫کرد تا آن را به بیش از يک زبان ترجمه کند‪ .‬در بیش از يک رسانه‪ ،‬نهاد دانشگاهی و‬
‫ﻓرهنگی‪ ،‬جلسات گفتوگو و بﺤث درمورد آن برگزار شد و يک پیشنهاد وسوسهانگیز برای‬
‫تبديل آن به ﻓیلمهای سینمايی درياﻓت کرد‪ .‬همۀ دنیا داسﺘان دو عاشق را شناﺧﺘند‪:‬‬
‫«ضﺤاک» و «بهاء » که با قدرت عشق ابدی ﺧود بر مرگ‪ ،‬ﻓراموشی و جدايی پیروز شدند‪.‬‬

‫سومین رمان را در رمان مادر‪« ،‬بهاء» بهعنوان اعﺘرافنامهای به ﺧط ﺧود نوشت و آن را‬
‫در دست معشوق ﺧود «ضﺤاک» قرار داد که او را با وجود ﻓراموشیای‪ ،‬در درمان سرطان‬
‫همراهى کرد‪ .‬اين رمان دستنويس بزرگى است و در واقع بدنۀ رمان را تشکیل میدهد و‬
‫وقايع آن را به تصوير می کشد‪ ،‬واقعیتها و بﺤرانهای آن را ﻓاش کرده و ﺧواننده را در‬
‫سفر زمانی هفﺘادسالۀ دو قهرمان داسﺘان همراهی میکند‪ .‬در اين داسﺘان‪ ،‬حﻘايق‪،‬‬
‫اعﺘراﻓات‪ ،‬شرم و درد وجود دارد‪ .‬بهاء در اين دستنوشﺘه‪ ،‬ﺧود را عاشق مینامد و در آن‬
‫وقايع زندگی ﺧود را بیان میکند‪ .‬سپس ضﺤاک آن را در بخارى ﺧانهاش میسوزاند‪.‬‬
‫هنگامی که اشکهای او از آتش شعلهور تبخیر مىشد‪ ،‬او در حال تماشای شعلههای آتش‪،‬‬
‫دستنوشﺘۀ زيباى سرخ ﺧوابیده را کامل کرد‪ .‬او ايسﺘاده بود و از يک درمان لذت میبرد‪،‬‬
‫وقﺘی که زبانههای آتش با هوس آتشین اين نسخه را میﺧورند و آن را در چند دقیﻘه به‬
‫ﺧاکسﺘر تبديل میکنند‪.‬‬

‫بنابراين «ضﺤاک» دستنوشﺘۀ «بهاء» را پاره کرد تا گذشﺘه را در آن دﻓن کند و بازی‬
‫ﻓراموشی اﺧﺘیاری را انجام دهد‪ .‬او همچنین میﺧواهد آنچه با «بهاء» اتفاق اﻓﺘاده است‪،‬‬
‫ﻓراموش کند و بهياد نیاورد‪ .‬بدون شک‪« ،‬اين نسخه ﺧالصۀ رمانی است که تو نوشﺘى و‬
‫شخصیتهای آن را ترسیم کردی‪ ،‬همان گونه که شخصیت قهرمان او را کشیدی و من او‬
‫را «عاشق» نامیدم‪ .‬اين بیشک رمانی زيباست؛ امّا شما با آن کاری نداريد؛ زيرا زندگی‬

‫‪1۶9‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫شما کامالً مﺘفاوت بوده است و شايد نﻘطهمﻘابل زندگی ناﺧوشايند و غمگین قهرمانی باشد‬
‫که به بیماری نادر مبﺘال و باعث ﻓراموشی او شده است»‪.‬‬

‫در پايان رمان‪ ،‬يعنی در ﻓراموشی سیام‪ ،‬پايانهای احﺘمالی زيادی وجود دارد‪ ،‬از جمله‬
‫آنکه آنچه در ﻓصلهای گذشﺘه اتفاق اﻓﺘاده است‪ ،‬تخريب میکند؛ زيرا ﻓرض میکند که‬
‫نسخۀ دستنويس «بهاء» سوزانده نشده است و روند ديگری در وقايع رخ داده است که‬
‫دستنويس لعنتشده‪ ،‬در حادثۀ سوزاندن «ضﺤاک» از بین نرﻓت‪« .‬بهاء» به «ضﺤاک»‬
‫راه پیدا نکرد و «ضﺤاک» جديدی را در رؤيای ﺧود ابداع کرد و ﺧود را با نام او و داسﺘان‪-‬‬
‫هايش سرگرم کرد تا سرانجام‪ ،‬در لیست مردگان سردﺧانۀ دانشکدۀ پزشکی دانشگاه‬
‫پايﺘخت‪ ،‬نامش ثبت شد؛ زيرا هیچکس تمايل نداشت جسد وی را از بیمارسﺘان برده و‬
‫دﻓن کند‪ .‬اين پايان ﻓرضی مصیبتبار‪ ،‬چهارمین داسﺘان روايتهای درهمآمیخﺘۀ اين رمان‬
‫است‪ .‬در اين داسﺘان آمده است که نسخۀﺧطی نفرينشده نسوﺧﺘه است‪ .‬رمان ﻓرضی‬
‫پنجم تنها در يک پاراگراف روايت میشود و ﻓرض میکند که هیچکدام از وقايع رمان‬
‫اتفاق نیفﺘاده است و «بهاء» و «ضﺤاک» در کودکى‪ ،‬در يﺘیمﺧانه کشﺘه و در زيرزمین به‬
‫ﺧاک سپرده شدند و بزرگ نشدند‪ .‬در نﺘیجه‪ ،‬آنها در قسمت اصلی رمان که حوادث‬
‫داسﺘان را در بر دارد‪ ،‬زندگی نکردند‪« .‬در يک رمان ترسناک‪ ،‬کودکان يﺘیم از دو شبﺤی‬
‫که در زيرزمین زندگی میکنند‪ ،‬گزارش میدهند‪ .‬آنها اشاره میکنند که يک دﺧﺘر قرمز‬
‫نفرينشده و يک پسر عاشق او‪ ،‬در زيرزمین دﻓن شدهاند‪ .‬پس از اينکه مدير يﺘیمﺧانه آنها‬
‫را در زيرزمین حبس کرد‪ ،‬از گرسنگی مردند»‪ .‬مﺘن روايی ﻓرضشدۀ پنجم در داﺧل رمان‪،‬‬
‫مﺘنى است که در يک پاراگراف گسﺘرش میيابد و مﺘنی بسیار شگفتآور و شکست کامل‬
‫انﺘظارات است‪ .‬اين مﺘن ﻓرض میکند رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» رمانی است که «باربارا»‬
‫دربارۀ دو عاشق شرقی نوشﺘه است‪ .‬داسﺘان «باربارا» با عنوان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪ ،‬پرﻓروش ‪-‬‬
‫ترين رمان معروف او در سرزمینهاى برف و يخبندان بود‪.‬‬

‫شیوة روایت‪ ،‬ترکیب ساختار و کابوس بهیادآوردن‬

‫اين رمان شامل سی ﻓصل است که هريک از آنها عنوان ﻓراموشی را به همراه دارد‪ .‬اين‬
‫ﻓصلها‪ ،‬پیچوﺧم داسﺘانی ﺧسﺘه و ناامیدکننده را نشان میدهد که باعث میشود در آﺧر‪،‬‬
‫بهﺧاطر جزئیات‪ ،‬حوادث و رنجها‪ ،‬احساس ترس‪ ،‬وحشت‪ ،‬اضطراب و اسﺘرس داشﺘه باشیم‬
‫که جامعه را از برگ توتی که برهنگىاش را بپوشاند‪ ،‬عارى کرده است و رسوايیها و‬
‫نﻘايص آن را نشان میدهد‪ .‬واقعیتهای آن با داسﺘان زندگی «بهاء» و «ضﺤاک» ﻓاش‬
‫مىشود‪ .‬آنها داسﺘان جوامع عربی و در واقع ملت عرب را همسو میکنند و میتوانند‬

‫‪170‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫زندگی مردم سﺘمديده را در همهجای زمین پیشبینی کنند؛ بنابراين‪ ،‬ما میتوانیم به يک‬
‫نﺘیجۀ وحشﺘناک و ترسناک برسیم و آن اينکه‪ ،‬همۀ ما در پرورشگاه بزرگ زندگی می ‪-‬‬
‫کنیم‪ ،‬جايی که درد‪ ،‬رنج و مﺤرومیت وجود دارد‪« .‬او در همهجا يﺘیم است» و چنین‬
‫وضعیﺘی انسان را از کوچکترين حﻘوق ﺧود در زندگی مﺤروم میکند‪« ،‬وقﺘی میهنها‬
‫سوزانده میشوند و عشق ممنوع میشود؛ بنابراين‪ ،‬درد به اسﺘدالل‪ ،‬تاريخچه و تجربۀ او‬
‫در زندگی تبديل میشود‪ .‬هرکه عاشق باشد‪ ،‬دلیل و حجّﺘى است برای آنکه عاشق نیست‬
‫و کسى که درد میکشد‪ ،‬دلیل و برهانى است براى کسى که درد نمىکشد»‪ .‬اين ﺧالصۀ‬
‫کابوس‪ ،‬همان چیزی است که آن را در مﻘدمۀ کﺘاب حماسی «مزامیر عاشﻘان در جهان‬
‫آرزوها» میﺧوانیم که «ضﺤاک» آن را نوشﺘه است‪ .‬سناء الشعالن در آغاز داسﺘانش ما را‬
‫مى ﻓريبد‪ .‬در حﻘیﻘت‪ ،‬اين کلیدهای ورود به رمان است‪ ،‬نه حﻘیﻘت و مﺤﺘوای آن‪ .‬بهطور‬
‫ﺧالصه به ما میگويد که همۀ ما در يﺘیمﺧانۀ بزرگى به نام وطن زندگی میکنیم که در‬
‫آن‪ ،‬چیزی جز درد‪ ،‬مﺤرومیت و رنج وجود ندارد؛ زيرا اين کابوسی است که در زندگی‬
‫همه وجود دارد‪ .‬بر اين اساس‪ ،‬اين رمان در بسیاری از جزئیات ﺧود‪ ،‬جزو ادبیات کابوس‬
‫قرار میگیرد تا ويژگیهای اين ادبیات را بهدست آورد که «يک ﻓاجعۀ تصادﻓی يا يک‬
‫رويداد اسﺘثنايی نیست؛ بلکه آن ‪.»...‬‬

‫‪171‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫چشم اندازی در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» ‪ /‬بخش دوم‬


‫فراموشی از بند رها شده و جدالهای بحث بر انگیز‬
‫د‪.‬أورانك زیب األعظمی‬

‫اين رمان به نوعی مسئولیت جانبداری از ﻓراموشی و مروری بر گذشﺘه و برﺧى از رنج و‬
‫درد را بر عهده دارد‪ .‬به وقايع کنونی گريز میزند و ﺧبری از آينده میدهد‪ .‬درحالیکه‬
‫حﻘیﻘت کامالً برعکس است و رمان‪ ،‬ﻓراموشی را به سخره گرﻓﺘه و به عیبجويی میپردازد‪.‬‬
‫بهاء نمیتواند از اين ﻓراموشی رهايى يابد؛ زيرا کامالً در واقعیت زندگی کرده است‪ .‬ضﺤاک‬
‫هم مىکوشد تا رويدادهای رخداده در سرزمینش را ﻓراموش کند و گذشﺘهاش را بهگونهاى‬
‫ديگر نشان دهد‪ ،‬به همین دلیل دروغهايش را تکمیل کرده و آنطور که مىﺧواهد آنها‬
‫را جلوه میدهد‪.‬‬

‫پدربزرگش قبل از باﺧﺘن در بازی قمار‪ ،‬چاه نفت داشت‪ .‬پدرش هم از عجايب ﺧلﻘت بود؛‬
‫زيرا هنگام تولد دندان داشت‪ .‬او تمام دروغهايش را در کاغذ انعکاس داده بود تا تمام‬
‫دردهايش را ﻓراموش کند‪ ،‬در اين کار موﻓق هم شد؛ زيرا بهﺧوبی دردهای نهفﺘه در‬
‫سینهاش را روی کاغذ منﺘﻘل نمود و کالمش‪ ،‬رمان مشهوری شد‪« :‬شب نمیﺧواهد ﻓﻘط‬
‫از حزن و غمهايش بگويد‪ .‬غمهايی بانام ﺧاطرات و تصاحب اﻓرادی در پرورشگاه و ﺧیابان‪.‬‬
‫نمیﺧواهد ﻓﻘط در دنیاى رؤياپردازی از زن بور و اغواگر و طناز سخن بگويد‪ .‬زنى پیر‬
‫بااسﺘخوانهای سست و پوست چروکیده که در آغوش وی آرام گرﻓﺘه است»‪.‬‬

‫رمان با تمايل ضﺤاک و برگشت دوباره حاﻓظه بهاء شروع میشود‪ .‬ضﺤاک با مرور ﺧاطرات‬
‫درصدد برگرداندن حاﻓظه بهاء است‪ .‬زمانی که ضﺤاک مکاﻓات و سخﺘیهايش را بازگو‬
‫میکند‪ ،‬تصمیم میگیرد از بهاء طرﻓداری کند‪ .‬دسﺘخطهايش را میسوزاند و برای بهاء‬
‫ﺧاطراتى جديد دررمانی با عنوان «أدرَکَهَا النّسیان» مینويسد‪ .‬ضﺤاک مانند بهاء به درجه‬
‫اﻓول ﺧیال میرسد‪ .‬بهاء معﺘﻘد است که ضﺤاک کامالً او را درک ﺧواهد کرد و از ﺧاطرات‬
‫مملو از درد و رنج‪ ،‬رهايش میسازد‪.‬‬

‫نکﺘه ظريف رمان‪ ،‬بیرون آمدن بهاء از کما و بیهوشی است‪ .‬بهاء به مدت دو سال در‬
‫کماست؛ تازمانیکه ضﺤاک ﺧاطرات نوشﺘهشدهاش را میسوزاند و شرححال جديدى از‬
‫زندگی بهاء را مینويسد‪ .‬ضﺤاک به دوران بچگی بهاء روی میآورد و دنیای بچگی وى را‬

‫‪172‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫به تصوير میکشد‪ ،‬بدان امید که بهاء به حالت اول بازگردد و روحیهاش را به دست آورد‪.‬‬
‫ضﺤاک با بهاء زندگی میکند؛ درحالیکه بهاء هفﺘادساله است؛ اما روحى لطیف همچون‬
‫کودکان دارد‪ .‬ضﺤاک مىکوشد بهاء را از زندان به وجود آمده در پرورشگاه رهايى بخشد‬
‫و به دوردستها ببرد تا با او بهﺘرين زندگی‪ ،‬ﺧوشبخﺘی و آزادی را تجربه کند‪ .‬با او زير‬
‫باران قدم بزند و در ﺧانهای قديمی با راهروهای کوچک زندگی کند‪ .‬باهم زنگهای ﺧانه‬
‫را به صدا درآورند و نوشیدنی ﺧنک بنوشند و در شهرِبازی بازی کنند و غرق در شادی و‬
‫ﺧوشﺤالی در آغوش هم باشند و سر بر سینه هم بگذارند‪ .‬هر دو پول زيادى ﺧرج میکنند‬
‫و اسباببازی‪ ،‬شیرينی‪ ،‬بسﺘنی‪ ،‬شکالت و آبمیوه میﺧرند و در کالسهای هنرپیشگی و‬
‫هنرهای نمايشی به هم کمک میکنند‪ ،‬پیانو مینوازند و میرقصند‪ .‬آنها در پرورشگاه‬
‫نمیتوانسﺘند اين کارها را انجام دهند و شاد باشند و به آرزوهايشان برسند؛ به همین‬
‫ﺧاطر تصمیم گرﻓﺘند که گذشﺘه را کامل ﻓراموش کنند و ﻓﻘط اسمشان را به ياد داشﺘه‬
‫باشند‪ .‬چون اسمشان تنها ارثی بود که از گذشﺘه ﺧودشان به همراه داشﺘند‪ .‬ضﺤاک از‬
‫بهاء ﺧواست اسمى جديد برای ﺧودش انﺘخاب کند تا کامالً با گذشﺘه ﺧداحاﻓظی نمايد؛‬
‫اما درنهايت هر دو تصمیم گرﻓﺘند با همان اسامی قبلیشان ﺧوانده شوند‪.‬‬

‫اما رماننويس هرگز گزينه های ﻓراموشی و يادآوری را تسهیل نمیکند‪ .‬او به دلهره‪،‬‬
‫ناراحﺘی‪ ،‬شک و سردرگمی میپردازد و اين موضوع در ﻓصل آﺧر به نام «النسیان الثالثون‬
‫الماضی» بیشﺘر ﺧودنمايی میکند‪ .‬اين ﻓصل مجموعهای از ﻓرضیههايی است که ﺧواننده‬
‫به اﺧﺘیار و میل ﺧود هرکدام را که بخواهد‪ ،‬انﺘخاب مىنمايد‪ .‬اين رمان‪ ،‬ﺧواننده را در‬
‫ﺧواندن مﺘن دچار شک و ترديد کرده‪ ،‬سپس او را به حال ﺧود میگذارد تا ﻓراموشی را‬
‫مﺘناسب با میلش انﺘخاب کند‪ .‬اين رويداد‪ ،‬ارتباطی میان آغاز و پايان رمان است و به‬
‫همین منظور ﻓرض بر اين است که پايان پیروزی عشق‪ ،‬تنها امید برای انسانی باشد که‬
‫در اﻓق دريايی از درد و رنجهايش شفا ياﻓﺘه است‪ .‬آنها به دو اسب سیاه تبديل مىشوند‬
‫که به مدتى طوالنی همچون عشﻘی عمیق به هم پیوند ﺧوردهاند‪.‬‬

‫روایت‪ /‬تاویل‪ /‬پیچوخم نمادها‬

‫پیچوﺧمهای داسﺘانی که سناء شعالن در رمان ﺧود به نگارش درآورده‪ ،‬بسیار تخیّلى‬
‫است‪ .‬اين توهم گیرنده است که در روايﺘی با سفری طاقتﻓرسا روبرو شده و حدود ‪70‬‬
‫سال رنج و درد را به دوش میکشد‪ .‬توهم کمکم اﻓزايشياﻓﺘه و مخاطب در هیچ زمان و‬
‫مکانی وقوع وقايع را مﺘوجه نمیشود؛ مگر اينکه گفﺘه شود اين رويدادها در شرق روى‬
‫مىدهد‪ ،‬جايی که مردم به عربی صﺤبت میکنند‪ .‬روايتِ ﺧارج از زمان و مکان داسﺘان‬

‫‪173‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫به رمانى عاشﻘانه بدل شده که مرد عاشق داسﺘان؛ معشوقه ﺧود را بعد از ‪ ۶0‬سال ﻓراق و‬
‫عذاب پیدا میکند‪ .‬بهاء در طول زندگیاش رنجهاى بسیارى را تﺤمل کرده که اين برداشت‬
‫سطﺤی از داسﺘان است‪ .‬آنجايی که نويسنده سن ‪ 70‬سالگی را برای تﺤمل رنج بهاء‬
‫انﺘخاب میکند‪ ،‬موجب مىشود مخاطب رنج بزرگى را در تاريخ نبرد عربی در عصر جديد‬
‫درک کند‪.‬‬

‫بهاء نمادی از نابودی عربی‪ ،‬غارت و چپاول در برابر نظام چپاولگر است‪ .‬آنها بازيچه‬
‫دسﺘان سازمانهای سرکوبگر شده و به يک هنرمند ﻓرصتطلب؛ مانند «يراع طرب»‬
‫تبديلشدهاند‪ .‬بهاء نماد و اسطوره برای عرب گرايی سلب شده است که در شخصیﺘش‬
‫تسلیم و تمجید کسانی که در زندگیاش بودند‪ ،‬ثبتنشده است‪ .‬حﺘى اگر آن شخص‬
‫«ثابت سردی» باشد که يک مبارز است و از وطنش دﻓاع میکند‪ .‬بهسادگی مﺘوجه مى ‪-‬‬
‫شويم او يک ﻓلسطینی است و از شرححال ﺧانوادهاش آگاه میشويم‪ .‬زندگی در نظر آنها‬
‫ساده است و تنها در اﺧالص و پاکی ﺧالصه میشود‪ .‬آنها سادهزيست هسﺘند و شب و‬
‫روز مشغول کارند‪ .‬در شادی‪ ،‬راحﺘی‪ ،‬آرامش‪ ،‬تربیت ﻓرزندان‪ ،‬کمک به همسايهها و احﺘرام‬
‫به اقارب مشارکت دارند؛ اما ناگهان روزهای عذابآور از سوی شیاطین گرسنه و اشغالگر‬
‫وارد سرزمینشان میشود‪ .‬کسانى که با اسلﺤه‪ ،‬ارتشهای اعزامی و شبکههای بینالمللی‬
‫حمايت میشوند و گوشهايشان از مبادی عدالت بینالمللی کر است‪ .‬آنها در بزرگترين‬
‫سرقت تاريخى همدست هسﺘند‪ .‬اين نخسﺘین بار است که يک شهر بهطور کامل دزديده‬
‫میشود؛ اما در برابر ذلت و اشغالگری تسلیم نمیشود‪ .‬داسﺘان به سمت کابوسی میرود‬
‫که عذاب و انﺘظار به همراه دارد‪ .‬برای تغییر داسﺘان‪ ،‬عمر گرانبهايی صرف شد تا درنهايت‬
‫به آزادی ﺧﺘم گرديد‪ .‬ويژگی شخصیﺘی «ثابت سردی» او را از ساير شخصیتهای داسﺘان‬
‫که در گمراهی به سر میبرند‪ ،‬مﺘمايز میسازد‪ .‬ثابت السردی قهرمانانه زندگی کرده و‬
‫مىﺧواهد همچون قهرمانان بمیرد‪ .‬در لﺤظه مرگ چیزی اسم شهید ثابت السردی نداشت‬
‫تا برای شادی روحش ﻓاتﺤهای قرائت شود و براى همین هم سزاوار نام ثابت السردی بود‪.‬‬
‫زمانی که نامه و پیام ثابت به بهاء رسید‪ ،‬از او تﻘدير کرد‪ .‬گويی بهاء با اين کار عجیب و‬
‫باورنکردنی مىﺧواهد بیان کند که هیچکس مسﺘﺤق حیات وزندگی نیست؛ مگر آنکه‬
‫مداﻓع وطن باشد‪ .‬مزدان حﻘیﻘی‪ ،‬صلح و آرامش حﻘیﻘی را به وجود میآورند‪.‬‬

‫مردى به نام «همالن» در داسﺘان حضور دارد که بهاء او را تﺤﻘیر مىکند‪ .‬همالن؛ يعنی‬
‫ﻓردی که ﺧنثی‪ ،‬نامرد و بزدل است‪ .‬او بهاء را مجبور کرد تا با ذلت و ﺧواری هرچه تمامتر‪،‬‬
‫کاشیهای کثیف را تمیز کند و لباس زنانه بپوشد‪ .‬چﻘدر بهاء با اين کار‪ ،‬ﺧوار و ﺧفیف‬

‫‪174‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫شد‪« .‬همالن» زياد حرف میزد و مطالبش پر از دروغ و اکاذيب بود‪« .‬همالن» مىگويد‪:‬‬
‫دردی که از سینه چپم شروع شد را ﻓراموش کردم‪ .‬از بهاء ﺧواسﺘم تا کاشیهای حمامم‬
‫را تمیز کند و وقﺘی به آپارتمان من بر میگردد‪ ،‬لباس زنانه بپوشد‪ .‬پسر عموى ضﺤاک‪،‬‬
‫وى را از در بند بودن رها کرد و به دنیای ديگری برد‪ .‬پدر ضﺤاک با پسر عمويش‪ ،‬همرزم‪،‬‬
‫مبارز‪ ،‬ﻓدايی و جان بر کف بودند و از شکست ملت رنج میبردند‪ .‬پدر و مادر ضﺤاک به‬
‫علت گاز گرﻓﺘگی از دنیا رﻓﺘند‪ .‬پسر عموی پدرش با ضﺤاک به شهر برﻓی و يخی مهاجرت‬
‫کرد تا شايد بﺘواند چیزهای گم کرده در کوير آشفﺘگی‪ ،‬ﺧواری و ﺧفت را بیابد‪.‬‬

‫بهاء در مسیر زندگیاش تنها به ﻓدائیان جان بر کف و مبارزين عالقه داشت‪ .‬آن ﻓدائی که‬
‫قبل از رسیدن به عشﻘش به شهادت رسید‪ .‬آرى؛ بهاء تصمیم گرﻓت که عضو و پیکرش‬
‫را نثار جان بر کفان نمايد‪ .‬اين کار به نوعی تعبیر از حمايت بهاء از جهاد مبارزان بود‪.‬‬

‫داسﺘان ضﺤاک را که بچۀ کوچک و بیگناهی است در دوران طفولیت دسﺘگیر و تبديل‬
‫به يک مجرم سیاسی گرديد و در معرض انواع مخﺘلفی از آزار و اذيتها قرار گرﻓت؛ زيرا‬
‫پدرش در زمان کهن مبارز بود‪ .‬زمانی که ضﺤاک نبود‪ ،‬او بايد بهای اتهامات شرمسارانه‬
‫که روزی برای پدرش اﻓﺘخار بود؛ پرداﺧت میکرد‪ .‬روح و جسم ضﺤاک در بازداشﺘگاه‪ ،‬به‬
‫جای آزادی‪ ،‬کرامت و شرف انسانی‪ ،‬دسﺘخوش تعرض بود‪ .‬انسان ﻓکر میکند او کامالً آن‬
‫رويدادها را ﻓراموش کرده است؛ اما او شبی را به ﺧاطر آورد که سراسر درد‪ ،‬ﺧفت و ﺧواری‬
‫بود‪ .‬آنها اسمهايی از او میﺧواسﺘند که او آنها را نمیشناﺧت‪ .‬او هرگز ﻓردی انﻘالبی و‬
‫اصالح طلب نبود‪ .‬ضﺤاک نﺘوانست طاقت بیاورد و در برابر آزار و اذيت وحشیانه مجبور‬
‫شد مبارزين بیگناه و آزاده را لو دهد‪ .‬او ﺧیال می کرد با اين کار میتواند از عذاب و‬
‫مجازات و مرگ رهايی يابد؛ اما روزهايی را سپرى کرد که همراه بسیاری از بازداشﺘیها‬
‫در دﺧمه مورد شکنجه و آزار و اذيت قرار گرﻓت‪.‬‬

‫يﺘیمﺧانه نماد صريح‪ ،‬واضح و روشن از زندگی بیرحمانه و مکان قساوتها و و سوء‬
‫اسﺘفاده از اطفال و کشﺘن آنها بود؛ و کودکان را وامی داشت تا با سختترين تجربهها‬
‫زندگی کنند‪ .‬مخاطب مﺘوجه میشود که هر چیز زيبايی؛ حﺘی رؤياها و شادی در پرورشگاه‬
‫ممنوع است‪ .‬کودک بی گناه در آنجا شالق میﺧورد و بر اثر گرسنگی کشﺘه میشود‪ .‬او‬
‫از تسلیم هر چیزی که باعث تﺤﻘیر او شود‪ ،‬امﺘناع میورزد و باوجود شکنجه سرپرسﺘان‪،‬‬
‫برجايگاهش مصمم است تا اين که بر اثر گرسنگی میمیرد‪ .‬او در پرورشگاه حبس است‬
‫و کسی نمیتواند او را رهايى بخشد‪ .‬يﺘیمان در اين يﺘیمﺧانه توسط معلم «أﻓراح الرملى»‬
‫با مواﻓﻘت و رضايت مديريت مورد شکنجه قرار میگرﻓﺘند‪ .‬وی بر پیکر يﺘیمان يکی پس‬

‫‪175‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫از ديگری سﺘم می کرد و مﺘأسفانه ناظران و سرپرسﺘان‪ ،‬جرائم او را میپوشاندند؛ زيرا به‬
‫آنها سهام میداد و آنها را سیر و راضی نگه میداشت‪ .‬حﺘی به بانوی نظاﻓﺘچی میانسالی‬
‫که بوی زباله میداد و در اتاقش منزوی بود‪ ،‬در آشپزﺧانه يﺘیم ﺧانه مورد ظلم و سﺘم‬
‫قرار گرﻓت‪ .‬اين پرورشگاه نمونه و تابلوی کوچکی از زندگی سوﺧﺘه شده در مشرق زمین‬
‫است‪ .‬همه جا ﺧراب شده و شرق منهدم است‪ ،‬بدون اين که جرقه آرزو‪ ،‬آزادی يا عدالت‬
‫زده شود و میهن و ملتها با آن جرقه امیدوار و بیدار شوند‪ .‬هیچ چیزی جز مرگ و هیاهو‬
‫وجود ندارد‪ .‬مردم را به اسم آزادی و دموکراسی سالﺧی میکنند‪ ...‬مردم مشرق زمین‬
‫بهﺧاطر زندگی‪ ،‬مهاجرت میکنند و از جهنم ﺧونباری که در میهنشان است‪ ،‬ﻓرار میکنند‪.‬‬
‫شرق در آتش میاﻓﺘد و میسوزد‪ .‬قیامت از سالها پیش در آنجا مسﺘﻘر شده بود‪ .‬وطن‬
‫در داسﺘان غرق در عذاب و درد است و سؤال نگرانکنندهای که در ذهنم ايجاد میشود‬
‫و ذهنم را با درد مىﺧراشد‪ ،‬همان چیزی است که اکنون در شهرهای شرقی میبینید‪ .‬در‬
‫آنجا بیگناهان‪ ،‬قهرمانان‪ ،‬اﻓراد نیکوکار و صالح میمیرند و شهرها درگیر آتش‪ ،‬بال و ﻓﺘنه‬
‫می شوند و دزدان در آن پرسه میزنند و قاتلین با ﺧیال راحت‪ ،‬آسوده و شاد هسﺘند‪.‬‬
‫صداهای آزادی در اين وطن سرکوب شده و از سوی ذينفعان شرارت در وطن حاکم‬
‫میشود‪ .‬مردم در اين سرزمینهای لعنﺘی سﻘوط میکنند‪.‬‬

‫خاتمه و بازی سمبلیک‬

‫درباره اين رمان که تجربهای بینظیر در روايت عرب بشمار مىرود‪ ،‬چیزهای زيادی برای‬
‫گفﺘن باقی مانده است‪ .‬بهويژه آنکه رمان يکی از جديدترين رمانهای عربی است که در‬
‫سال ‪ 2018‬م منﺘشر شده است‪ .‬اين رمان تجربه نوينى برای سناء الشعالن است‪ .‬هنوز‬
‫يک سوال در ذهن است که آيا داسﺘان ﻓراموش کردن است يا پیروزی؟ اﻓشاگری است‬
‫که قبالً سابﻘه داشﺘه يا ﻓرار کردن به سمت عشق و پیروزی است؟ من تﻘريباً مطمئنم که‬
‫هیچيک از اين گزينهها وجود ندارد و منظورﺧانم شعالن در اين رمان‪ ،‬اين موارد نبوده‬
‫است‪ .‬هدف اين رمان مکاشفه زيبايیشناسی و عشق نیست و هرگز برای ﻓرار به ﻓراموشی‬
‫مطرح نشده است‪ .‬تفکر و اعﺘﻘادی بسیار حساس که اين تفکر و عﻘیده در پروژه داسﺘانی‪،‬‬
‫برهنگی حﻘیﻘت کذب و ريا و تلفیق کردن در دنیای عصر حاضر است‪ .‬توجه و عنايت‬
‫برای تعمیم تجربه‪ ،‬مﺤدود نکردن نامها‪ ،‬مکانها و جغراﻓیای ﺧاص‪ ،‬انگیزه و عﻘیده شعالن‬
‫را ثابت نمیکند‪ .‬بنابراين ممکن است عنوان شود که رمان؛ داسﺘان عشق و دلدادگی‬
‫نیست؛ بلکه روايﺘی از سیر و سلوک واقعیت‪ ،‬دردهای بشری‪ ،‬درگیریهای آزادگان‪،‬‬
‫مﺤرومیت‪ ،‬قلدری قلدارها و رنج تﺤﻘیر شدگان مىباشد و علناً مدعیان دروغین و‬

‫‪17۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫دروغگوها و اربابان سلطه و مناﻓﻘین را رسوا میکند‪ .‬اين رمان‪ ،‬مفسدين را نفرين کرده و‬
‫ﺧرابکاران و مجرمین ﺧائن را لعنت مینمايد‪.‬‬

‫ممکن است گفﺘه شود که بهاء و ضﺤاک هر دو نماد وطن هسﺘند؛ نه ساکنین و شهروندان‬
‫وطن‪ .‬همچنانکه تجربیات تلخ اين دو قهرمان در زندگی‪ ،‬تابلوی کوچکی از تجربه‬
‫سرزمینها و ملت در زمانهای سخت و دشوار و سﻘوط ﻓاسدين و ﺧیانﺘکاران مىباشد که‬
‫در سايه اين شاﺧصهها و نمادها به شرح رمان و رويدادهای آن می پردازيم‪ .‬حکايت زنى‬
‫تﺤﻘیر شده و مبﺘال شده به سرطان که ﺧاطراتش را ﻓراموش میکند و پناهگاهی در آغوش‬
‫عشق پاک و مهربانش میيابد‪.‬‬

‫‪177‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫پیرامتنیت سناء الشعالن در رمان «أَدرَکَهَا النّسیان»‬

‫أ‪ .‬د فاضل عبود التمیمی‬

‫اين (مﻘاله) بهدنبال آگاهى از پیرامﺘنى رمان «أدرَکَهَا النّسیان» نوشﺘۀ سناء الشعالن است‬
‫که در سال ‪ 2018‬م در دار امواج چاپ و منﺘشر و در عمان توزيعشده است‪ .‬نويسنده اين‬
‫داسﺘان را پیروزی حاﻓظۀ انسان توصیف کرد؛ آنجا که از دانش بشرى با تمام جزئیات‬
‫زشت و زيبا در زندگی پنهان است؛ اما پیروزی و بﻘا‪ ،‬با حﻘیﻘت همپیماناند‪ ،‬هرچﻘدر هم‬
‫که دروغ جزئیاتش را تﺤت تأثیر قرار دهد‪ .‬اين رمان‪ ،‬شامل انﺘﻘادات سیاسی‪ ،‬اجﺘماعی و‬
‫اﺧالقی است؛ عالوه بر آنکه روايت (پیرامﺘن ) شامل کدهايی است که ارزش ساﺧﺘارى و‬
‫روايﺘی بااليی دارند که در ترسیم تصوير روايت و هدايت قرائت به سمت درک عمیق‬
‫ماهیت ساﺧﺘار رمان نﻘش دارند‪.‬‬

‫اول‪ :‬پیرامتنیت روایت‪:‬‬

‫«جلد» که يک «نماد» است‪ ،‬به مﺤﺘوا اشاره دارد و برای تسريع ورود به مطالعه به کار‬
‫میرود‪ .‬جلد يک ساﺧﺘار بصری دارد که مىتواند ﺧواننده را به نشانههاى زبانى تمام مﺘن‪،‬‬
‫هدايت و راهنمايى کند؛ و آنها عبارتاند از‪ :‬عنوان‪ ،‬تصوير‪ ،‬نام مؤلّف و انﺘشارات‪ .‬جلد‬
‫رمان بهرنگ بیابانی مايل به زرد است تا گذشﺘۀ شخصیتها؛ را يادآوری کند که دوران‬
‫کودکی ﺧود را در صﺤرای يﺘیمى و ﻓﻘر سپری کردند‪ .‬در باالی سمت راست آن‪ ،‬کلمۀ‬
‫«روايت» آمده است که به مرجعی عاطفی که امروزه در نوشﺘن و درياﻓت روايت جايگاهى‬
‫دارد‪ ،‬ارجاع داده مىشود‪.‬‬

‫عنوان رمان «أدرَکَهَا النّسیان» با رنگ سیاه و بزرگ نوشﺘه شده که نشانۀ اندوه و مرگ‬
‫است‪ .‬همچنین ساﺧﺘار دسﺘوری را بیان میکند که مفعولبه «هاء» مﻘدم شده است و به‬
‫قهرمان «البطلۀ» بازمىگردد که نﻘش ﻓاعل را در جمله دارد که درک ﻓراموشى را شگفت ‪-‬‬
‫انگیز مىکند!‬
‫اين عنوان دارای چهار عملکرد است که نﻘد نشانهشناسى آنرا مهیّا مىکند و عبارت است‬
‫از‪:‬‬
‫‪-‬تعیین‪ :‬تعیین اسم کﺘابى که با آن مشهور ﺧواهد شد‪.‬‬

‫‪178‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪-‬وصف‪ :‬مشخصکردن مضمون کﺘاب‪.‬‬


‫‪-‬تشويق‪ :‬تشويق ﺧواننده به داشﺘن کﺘاب‪.‬‬
‫و پیشنهاد‪ :‬هرگونه اشاره به ارزش پیشنهادی کﺘاب که به پذيرش آن کمک کند‪.‬‬
‫اين عملکردها در عنوان رمان کامالً آشکار است‪ ،‬عنوانى که ازنظر معنايی به ﻓﻘدان حاﻓظه‬
‫تعلق دارد و از يادآوری ﺧاطره يا مناسبت غفلت میورزد و اجازه میدهد در ورطۀ ازدست ‪-‬‬
‫دادن‪ ،‬ﻓﻘدان و بدبخﺘی قرار گیرد‪ .‬اگر ﺧواننده ﻓراموشی را بشناسد‪ ،‬درمیيابد که ضمیر‬
‫«هاء» در عنوان‪ ،‬به زنى بازمىگردد که نامش به ﺧاطر ايجاز حذفشده است‪ .‬او جزئیات‬
‫را در مﺘن توضیح میدهد و میگويد «بهاء» از سرطان رنج میبرد و زمان آن رسیده که‬
‫او در مرحلۀ پايانى زندگی ﺧود اسﺘراحت کند و در حضور مﺤبوب‪ ،‬گذشﺘه را ﻓراموش‬
‫کند‪ .‬در انﺘهای سمت چپ پايین صفﺤۀ دوم جلد داﺧلی‪ ،‬عنوان دوباره تکرار میشود تا‬
‫در تمام صفﺤه ﺧودنمايی کند و روزگار نويسنده را رها مىکند تا رمان را در صفﺤۀ ﺧالی‬
‫و گسﺘرده‪ ،‬به هرکه میﺧواهد تﻘديم کند‪.‬‬
‫در آﺧر جلد رمان‪ ،‬تصوير نويسنده آمده که بیانگر اين است که او نیز در موضوع داسﺘان‬
‫شريک است؛ اما تصوير جلد‪ ،‬در بین ع نوان رمان و نام نويسنده آمده است‪ .‬اين تصوير‪،‬‬
‫عکسی از يکﺧانۀ اروپايی است که برف و درﺧﺘانى انبوه آن را در برگرﻓﺘه است‪ .‬ﺧواننده‬
‫بعدها درمیيابد که اين ﺧانۀ ضﺤاک در تبعیدگاه زيبايش است‪ .‬همچنین تناقض بین‬
‫دورنگ بیابانى و صﺤرايى و برﻓى را درک میکند‪.‬‬
‫بین عنوان ا صلی و عنوان دوم‪ ،‬صفﺤۀ اطالعات با دقت نشان داده میشود‪ .‬اين اطالعات‬
‫شامل کﺘابشناسی‪ ،‬شمارۀ چاپ‪ ،‬تاريخ آن‪ ،‬نام نويسنده‪ ،‬انﺘشارات‪ ،‬شمارۀ پرونده جواز‪،‬‬
‫شمارۀ اسﺘاندارد بین المللی و مشخصات جنسیﺘی نويسندگان است‪ .‬همچنین مسئولیت‬
‫نويسنده‪ ،‬حﻘوق ناشر و ايمیل انﺘشارات با تصوير و آرم انﺘشاراتى درجشده است‪ .‬عنوان‬
‫رمان در باالی جلد داﺧلی سوم قرار دارد و زير آن عنوان بهطور موازی‪ ،‬عنوان ديگری‬
‫قرار دارد‪« :‬داسﺘان زنی که با ﻓراموشی از يادآوری نجات ياﻓت»‪ .‬اين عنوان موازی‪ ،‬عنوان‬
‫اصلی را تفسیر و به نوع نثر آن نیز اشاره میکند‪ .‬درک عنوان رمان در ابﺘدا مبهم است؛‬
‫زيرا عنوان اول ﻓﻘط به درک ﻓراموشی اشاره دارد؛ اما عنوان موازی مﺘن‪ ،‬به يک داسﺘان‬
‫سنﺘی يا يک روايت معروف مراجعه میکند که بهصورت کالمی منﺘﻘل میشود و با کلمۀ‬
‫داسﺘان پیش مىرود‪ .‬زنی که با ﻓراموشی از يادآوری نجات ياﻓت‪ ،‬عنوانی است که به‬
‫توجیه ﻓراموشی و ﺧوشﺤالی بهاء اشاره دارد‪ .‬صفﺤۀ نﻘلقول و اقﺘباس‪ ،‬بینامﺘنى کوتاهی‬
‫ﺧارج از مﺘن است و هدف آن را نشان مىدهد‪ .‬نويسنده آن را از سه مﺘن حماسی «نغمه ‪-‬‬
‫هاى عاشﻘان در دنیاى ﺧواسﺘهها و تمايالت» برداشت کرده که عبارت است از‪« :‬هرکه‬

‫‪179‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫عاشق شود‪ ،‬دلیل بر کسى است که عاشق نیست و هرکه درد بکشد‪ ،‬دلیل بر کسى است‬
‫که درد نمىکشد» و «وقﺘی وطنها میسوزند‪ ،‬عشق ممنوع میشود» و «او همهجايﺘیم‬
‫است»‪ .‬اين نﻘلقولها را میتوان بهصورت زير تﻘسیمبندى کرد‪:‬‬
‫مﺘن روايت در صفﺤۀ ‪ ،201‬به «نغمههاى عاشﻘان ‪ »...‬اشاره دارد که کﺘابى حماسى و‬
‫هفتجلدی‪ ،‬نوشﺘۀ ضﺤاک است و اين بدين معناست که مﻘﺘبسات از ابداعات رماننويس‬
‫است و اسﺘعارى نیست‪ .‬راوی آنرا «سﺘارههای اوريگامی» توصیف کرده و آن را از هنر‬
‫ژاپن وام گرﻓﺘه است که با تاکردن کاغذ رنگی و نوشﺘن بر پشت آن‪ ،‬شادی ايجاد کند‪.‬‬
‫نويسنده ﻓصلهای رمان را با اين «اوريگامی» آغاز میکند و آن را بخشی از مﺘن قرار‬
‫میدهد‪ .‬او با اين کار‪ ،‬درد و بدبخﺘی شخصیت داسﺘان را در زندگی‪ ،‬به ما يادآوری میکند‪.‬‬
‫نويسنده کﺘاب ﺧود را به نويسندۀ عراقی تبعیدی يعنی «عباس داﺧل حسن» تﻘديم‬
‫میکند که در زير آسمان قطب مصلوب شد؛ مانند سﺘارۀ قﻘنوس؛ و اين اسﺘعارهای برای‬
‫تبعید اوست‪ .‬مﺘن تﻘديم به اين صورت است‪ :‬گرم در يخبندان‪ ،‬اﻓسانهای باوجود بدبخﺘی‪-‬‬
‫هايش‪ ،‬وﻓادار به يادآوری و گرم در سکوتى سرد است‪ .‬ترديدی نیست که ظاهر اين تﻘديم‪،‬‬
‫از بُعد زيبايیشناﺧﺘی‪ ،‬دارای تضاد است؛ زيرا نويسنده برای برقراری ارتباط با ﺧواننده و‬
‫نشان دادن اهمیت اين ارتباط‪ ،‬کﺘابش را به ﻓرد ديگر تﻘديم میکند؛ اما بااينحال‪ ،‬اين‬
‫کار در صفﺤۀ ‪ 201‬تغییر میکند که ضﺤاک کﺘابش را به مﺤبوبش تﻘديم میکند و اين‬
‫با روايت مدرن پارادوکس دارد‪.‬‬
‫بعد از تﻘديم‪ ،‬مخاطب با صفﺤۀ سفیدی روبهرو میشود که در وسط آن‪ ،‬عبارت «إننی‬
‫أراکَ» نوشﺘهشده است‪ .‬اين سیاهی در میان انبوه سفیدی‪ ،‬سخنی ﺧاموش از وضعیت‬
‫ضﺤاک است‪ .‬سپس مجموعه ﻓصلهای رمان مىآيد که نويسنده شرح آنها را در عنوان‬
‫ﻓصلهای بعدی بیان نکرده است‪ .‬بنابراين‪ ،‬شروع اقﺘباسى آن بهمنزلۀ ﻓصلهاى مﺘن رمان‬
‫است‪ .‬عنوان تمام ﻓصلها‪ ،‬بر ﻓراموشى داللت میکند‪ .‬اين کﺘاب سى ﻓصل (هر نسیان‬
‫يکﻓصل) دارد و با عنوان «مابعد النهايۀ» تمام میشود و تأکید مىکند که پايان سنﺘی‬
‫ندارد و راه را برای تفسیرهای مخﺘلف باز میکند‪ .‬آمدن «البدايۀ» در صفﺤۀ پايانى روايت‪،‬‬
‫لزوم تکرار «إننی أراک» را نشان می دهد که در ابﺘدای کﺘاب آمده بود و اين بار‪ ،‬به سخنی‬
‫ﺧاموش دربارۀ وضعیت بهاء اشاره میکند‪ .‬اين ايدۀ چرﺧش مﺘن پیرامون ﺧودش‪ ،‬به اين‬
‫صورت است که وقايع در يک نﻘطه تمام میشوند‪ ،‬سپس دايرهوار بازمیگردند و توجه و‬
‫اسﺘﻘبال را جلب میکنند‪.‬‬

‫‪180‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫تجربهگرایی در رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» اثررماننویس سناء الشعالن‬


‫سلیم نجار‬

‫باوجود کشف اصول ﻓنی داسﺘاننويسی که نﻘد بدان اشاره داشﺘه و آن را مشخص کرده‬
‫است در مﻘدمه‪ ،‬موضوع شخصیتها‪ ،‬گفتوگو‪ ،‬طرح‪ ،‬اقدام‪ ،‬درگیری‪ ،‬تعادل و سبک ارائه‬
‫میشود ‪ -‬رمان هنوز ﻓاقد تعريف ﺧاصی است که دلیل آن واضح است‪ :‬اينکه آنها بر‬
‫اساس ساﺧﺘارهای مخﺘلف تجربه گرايى که مبﺘنی بر قانون نیسﺘند‪ ،‬نوشﺘهشدهاند‪.‬‬

‫تجربهگرايى مخالف دسﺘاورد هنرى پژوهشگر است‪ .‬در جستوجوی چشماندازهای‬


‫جديدی که به دنبال آشکار کردن شکل هنری هسﺘند و مىﺧواهند آن را به شکلی ﻓراتر‬
‫از حد معمول در رمان ارائه دهند‪ ،‬به سمت اﻓقهايی که قبالً کاوش نشدهاند‪ ،‬مىروند‪.‬‬
‫پس چگونه نويسنده سناء الشعالن اين اصطالح را ﻓهمیده و آن را در کارهای ﺧالقانۀ‬
‫ﺧود بهکاربرده است؟ به اعﺘﻘاد من‪ ،‬بر اساس يک ﺧوانش انﺘﻘادی تجربی‪ ،‬رمان ﺧود‬
‫دربارۀ ﺧودش صﺤبت میکند‪ .‬اين رمان ﺧواسﺘار اتکا بر تﺤلیلهای روانشناﺧﺘی است‪،‬‬
‫حﺘی اگر اين امر مسﺘلزم بهکارگیری رويکردهای مهم ديگر باشد‪.‬‬

‫ما در ابﺘدا‪ ،‬با جمع بندی داسﺘان به روش سنﺘی شروع ﺧواهیم کرد تا تصوير اولیۀ آن را‬
‫به روشی روشن و ساده به ﺧواننده ارائه دهیم‪ .‬اين رمان روايت زندگی دو کودک يﺘیم با‬
‫نام های ضﺤاک سلیم و بهاء است که در يک اتفاق اﻓﺘاده است ‪.‬‬

‫ازنظر روايت‪ ،‬اين مﺘن به دو قسمت تﻘسیم میشود‪ .‬اولی ساﺧﺘارى و دومى درونى است‪.‬‬
‫در ظاهر اين روايت به سه بخش تﻘسیمشده است‪ :‬اولی ساﺧﺘارى‪ ،‬دومى عرﻓانی و سومى‬
‫روانشناﺧﺘی‪ .‬ازاينرو بعد باطنی روايت ‪ ،‬ازنظر کمی به دو قسمت تﻘسیم میشود که‬
‫اولین مورد در ابﺘدای رمان آمده است و مورد دوم پس از ﺧروج از روايت باطنی قرار‬
‫میگیرد و آن را به سمت ﺧود میکشاند و به دونیم تﻘسیم میکند تا برزﺧى پر از عالمت‬
‫سؤال باقی بماند‪.‬‬

‫اين رمان ازنظر روانشناسی به اين صورت آغاز میشود‪:‬‬

‫«شصتوهفت سال سن‪ ،‬جوانی‪ ،‬نشاط و لبخندش را بهجز چند مورد ناﺧوشايند نَرِبُود‪.‬‬
‫درحالیکه لذت‪ ،‬تجربه و درﺧششی را به او هديه داد که در اين سالهای طوالنی توانست‬
‫به کار‪ ،‬موﻓﻘیت و سفر در جهان ﺧدا و نويسندگی دست يابد»‪.‬‬

‫‪181‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫ازاينجا تعمیق مسئلهای شروع میشود که مﺘن را از حالت عادی ﺧارج کرده و بهاينترتیب‪،‬‬
‫به راوی (قهرمان) مکان مشخصی را مىبخشد و ما را به اين نوع زبان روايی وارد میکند‪:‬‬

‫«ضﺤاک در حال بسﺘن نسخه ﺧطی مىپرسد که آيا میتواند از کنار آپارتمان مﺤبوبش‬
‫بگذرد‪ ،‬بدون اينکه از نزديک بودن او آگاه شود؟ آيا او را در بالکن آپارتمان ﺧود نشسﺘه‬
‫مىبیند؟ او در ﺧیابان در مﻘابلش قدم میزند‪ ،‬بدون اينکه بداند در پى اوست»‪.‬‬

‫پسازآنکه راوی‪ ،‬روشهای روانشناﺧﺘی موجود را سوزاند – به شکل تغییر روايت درونی‬
‫– به سراغ اﺧﺘاللی رﻓت که شبیه به کابوس نامشخص بود که باعث شد او ساﺧﺘار وقايع‬
‫معروف را برايمان تعريف کند؛ اتفاقی که در ﺧیابان روى داد‪ .‬بااينحال‪ ،‬او ديد ﺧود را در‬
‫سطح ناﺧودآگاه‪ ،‬دربارۀ پیامی که میﺧواست با تصوير يار گمشدهاش به ﺧواننده منﺘﻘل‬
‫کند‪ ،‬ادامه میدهد‪« :‬و مسیرهايی که همگرايی ندارند و ﺧاطرۀ او که ﻓﻘط درد و پريشانی‬
‫برای آنها به همراه دارد»‪.‬‬

‫بااينحال‪ ،‬نويسنده میﺧواهد در برﺧی جزئیات کوچک‪ ،‬از اين وقايع ﺧیالی اسﺘفاده کند؛‬
‫مانند مشکل انﺘﻘال برگرداندن حاﻓظه؛ در مورد ﺧیال يا کابوس ‪ -‬به جذب آن در حالت‬
‫واقعیت‪ .‬او حیرت و شگفﺘىاش را از ضﺤاک‪ ،‬با پرسشهايی مشکوک واقعبینانه ابراز کرد؛‬
‫برداشﺘی که وی مسئولیت آگاهی ﺧود را به آن سپرده است‪ .‬پرسش درمورد آنچه در عالم‬
‫غیب اتفاق اﻓﺘاده است تا با آن به نسبت دادن اشﺘراک واقعی و عینی و ضﺤاک برسد‪.‬‬
‫راوی تصمیم گرﻓت ‪ -‬با اندکی درد و اندوه‪ -‬دربارۀ مﺤبوبش بهاء سخن بگويد‪ .‬زيباترين‬
‫شکار مﻘدس او هنگام ديدار با بهاء بود‪ .‬او را دوست داشت و لﺤظات دلشکسﺘگىاش را‬
‫غنیمت شمرد‪.‬‬

‫در اينجا بعد درونی راوی به کنش واقعی وارد میشود تا جايی که نیمۀ باطنی‪ ،‬ﻓعال و‬
‫شگفتانگیز اتاق ﺧیالی ﺧود را در دست گرﻓﺘه و در آن‪ ،‬غیب را سنگسار و لگدمال کند‪.‬‬
‫او آن را به واقعیت ملموس تبديل مىکند که نوعی کاوش باطنی در رويداد واقعی است‪.‬‬

‫راوى مىگويد‪« :‬او حیرت را در چشمانش ديد و آماده شد تا با او به دنیای حیرت و‬


‫ﻓراموشی وارد شود»‪.‬‬

‫شعالن درباره ﻓراموشی و حیرت به معنای سنﺘی صﺤبت نمیکند؛ بلکه آنها را بهصورت‬
‫باران طبیعی تجسم مىکند که بارش اين ابرها باعث باروری قلب میشود‪.‬‬

‫توجه شعالن به قرائت انﺘﻘادی کلمۀ «صوريۀ» نشانهای است که ما را به بعدی درونى‬
‫دعوت میکند که ﻓراتر از روايت من است‪ .‬راوی بهجای صﺤبت از يک حرکت کلیشهای‬

‫‪182‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ﻓیزيکی‪ ،‬دربارۀ يک حرکت باطنی صﺤبت میکند و ﻓراتر از روايت بودن براى اين است‬
‫که راوی قصد دارد با «کﺘبت العاشﻘۀ»‪ ،‬دربارۀ مسئلۀ نوشﺘن روايت ﺧالق صﺤبت کند‪.‬‬
‫اين همان چیزی است که شعالن در ديدگاه ﺧود در مورد ساﺧﺘار مﺘن ﺧالق بهﺧوبی به‬
‫کار گرﻓﺘه است‪ .‬بر اساس نوشﺘۀ او‪ ،‬وقايع هولناکی که به آن میانديشیم‪ ،‬مانند ﺧیانت‪،‬‬
‫سرقت‪ ،‬ﻓرصتطلبی‪ ،‬کولی بودن؛ پسﺘی و شرارت که اينها در حﻘیﻘت همان تصاوير‬
‫واقعیت هسﺘند که در نوشﺘن بهکاربرده شدهاند‪.‬‬

‫هنگامیکه بهاء زندگی ﺧود را توصیف میکند‪ ،‬به شکل ملموس و مﺤسوس‪ ،‬درمورد‬
‫ازدستدادن پاکی اش سخن میگويد‪ .‬هنگامیکه رمان به راوی منﺘﻘل میگردد حوادث‬
‫صوری میشوند‪« .‬من به چهلسالگی رسیدهام و ﻓهمیدم که آﺧرين ﻓرصت برای من است‬
‫که قبل از اينکه ادامۀ زندگیام بگذرد‪ ،‬ﺧالقیت داسﺘانی و روايی ﺧود را منﺘشر کنم»‪.‬‬

‫به نظر میرسد که اين موارد به موضوعی موردعالقه تبديلشده است حﺘی وقﺘی راوی به‬
‫دنیای واقعی منﺘﻘل شد‪ ،‬کامالً به سمت مﺤور حرکت میکند‪ .‬درواقع‪ ،‬از طريق ﺧواسﺘه ‪-‬‬
‫های او مىگويد‪« :‬من زندگینامۀ ﺧود را براى ضﺤاک مینويسم تا او درد و رنجی را که‬
‫من کشیدهام‪ ،‬دريابد؛ و بداند که در اين راه چه آرزوهايی را گم کردم»‪.‬‬

‫اين ضرورتی ناﺧودآگاه است که منجر به نظارت بر واژگان میشود‪ .‬راوی از طريق آنچه‬
‫عاشق نوشﺘه است‪ ،‬جزئیات سخن را دربارۀ مرگ در اين مﺘن ادامه میدهد‪« :‬وقﺘی سرطان‬
‫به پسﺘان چپ من حمله کرد‪ ،‬من آن را شوﺧى و جدی گرﻓﺘم»‪.‬‬

‫چنین پوششی از روايت باطنی‪ ،‬باعث میشود احساس کنیم که در يک ﻓیلم هالیوودی‬
‫قرار داريم؛ نه در دنیای بیرون‪ .‬دنیای روانشناﺧﺘی که در مملکت تاريک و مرموز قرار‬
‫دارد که با چشم غیرمسلح ديده نمیشود چهبسا برای گرﻓﺘن آن‪ ،‬اسﺘفاده از دسﺘگاه اشعۀ‬
‫ايکس مناسب ضروری باشد‪.‬‬

‫رمان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪ ،‬مانند کوههايی که مديﺘرانه را ﻓراگرﻓﺘهاند‪ ،‬قلۀ کوهی اجﺘماعی‬
‫‪ -‬تاريخی است که دريکی از نﻘاط جهان ما لنگرانداﺧﺘه است‪ .‬ﻓﻘط ازآنجا میتوانیم ببینیم‬
‫که سناء الشعالن میﺧواست چه چیزی را تماشا کند‪.‬‬

‫‪183‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫انسان در روایت «أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن‪:‬‬

‫از ورود تا شگفتى نتیجه‬

‫د‪ .‬منى محیالن‬

‫چند ماه بعد از انﺘشار اين رمان در سال ‪ 2018‬میالدی هنگامیکه مشغول ﺧواندن رمان‬
‫بودم‪ ،‬همزمان ﻓیلمی دربارۀ ﺧشونت علیه کودکان را ديدم که همۀ تماشاگران را شگفت ‪-‬‬
‫زده کرده بود‪ .‬روايت يک کودک يﺘیم به همراه کودکان گمشدهای که روزبهروز بر‬
‫تعدادشان اﻓزوده میشد که در حﻘیﻘت الگويی برای جامعۀ ما است‪..‬‬

‫مبدع و نوآور کسی است که نگرانیها و دردهای اﻓراد را لمس کرده و بیماری را تشخیص‬
‫میدهد؛ اما آنها از مﺘخصصان ﺧواهان درمان و دارو هسﺘند‪ .‬اين رمان‪ ،‬الگويی از زندگی‬
‫کودکان سرراهی در میان ماست که موقعیﺘی اجﺘماعی به شمار میرود‪.‬‬

‫در ابﺘدا راوی می نويسد‪« :‬داسﺘان زنی که ﻓراموشی او را از يادآوری نجات داد»‪ .‬اين عبارت‬
‫کوتاه‪ ،‬ايدهای برای بیان موضوع اصلی داسﺘان است‪ .‬يﺘیم يا سرراهی بودن در جهان عرب‬
‫به چه معناست؟‬

‫صفﺤۀ بعدی عنوان‪ ،‬شامل سه نﻘلقول است‪ :‬راوى آن را به حماسۀ «مزا میر عاشﻘان در‬
‫جهان تمايالت و ﺧواسﺘهها» نسبت میدهد‪ :‬هرکه عاشق شود‪ ،‬دلیل بر کسى است که‬
‫عاشق نیست و هرکه دردمند شود‪ ،‬دلیلى بر کسى است که دردمند نشده است؛ و وقﺘی‬
‫سرزمینها سوزانده شوند‪ ،‬عشق حرام میشود؛ و او در پايان بیان مىکند که «آن در‬
‫همهجا پرورشگاهى است»‪.‬‬

‫رمان بر پايۀ مﺤورهای بههمپیوسﺘه تثلیث عشق‪ ،‬وطن و يﺘیمی بناشده است‪.‬‬

‫بعد از صفﺤۀ تﻘديم و در پايان صفﺤۀ ﺧالی با صدای ضعیف و ﻓرسودۀ زنانه که شوق و‬
‫آرزو او را ﺧسﺘه کرده نوشﺘهشده است‪« :‬إننی أراکَ»‪.‬‬

‫در انﺘهای رمان‪ ،‬پژواک عاشق غمگینی را میشنويم که در جستوجوی مﺤبوب ﺧود‬
‫حیرت کرده و در میان صفﺤهای ﺧالی نوشﺘهشده بود‪« :‬إننی أراکَ» که پیش از آن‪ ،‬کلمۀ‬
‫«آغاز» وجود داشت‪.‬‬

‫‪184‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫بین دو آغاز و دو ديدگاه‪ ،‬سی ﻓراموشی پیدرپی وجود دارد که هرکدام از ﻓراموشىها‪ ،‬دو‬
‫نور را در برمیگیرد که بر مﺤﺘوای ﻓراموشی سايه میاندازند؛ که در حﻘیﻘت اولی عنوان‬
‫ﺧاصى براى ﻓراموشی است و دومی سﺘارگان درﺧشان اوريگامی در طلوع ﻓراموشی است‪.‬‬

‫اگر پردههای عنوان را کنار بزنید‪ ،‬درمیيابید که شخصیتهای رمان‪ ،‬ﻓضای زيادى از‬
‫داسﺘان را گرﻓﺘهاند؛ بنابراين‪ ،‬نويسنده کلید هر ﻓراموشى را با‪ :‬ضﺤاک سلیم تا بهاء‪ ،‬أﻓراح‬
‫رملى‪ ،‬وﻓا ذيب‪ ،‬ثابت سردى و تیم اهلل جزيرى به ما داده است‪ .‬سپس عنوان بین زمانها‪،‬‬
‫مکانها‪ ،‬توصیف و حاالت قرار گرﻓﺘند‪ .‬عناوين ﻓراموشی به هفت سﺘارۀ اوريگامی مربوط‬
‫بود که نويسنده هر ﻓراموشی را با آنها آغاز میکند‪ .‬سﺘارگان شامل سخنان ﻓلسفی‪،‬‬
‫ديدگاههای معنوی و روحانى و زبان شاعرانهای بودند که بهاء آن را نگاشﺘه بود و سی‬
‫صورت ﻓلکی نسیان را تشکیل میدادند‪.‬‬

‫نويسنده از ابﺘدا تا انﺘهای ﻓراموشیها و سﺘارگان اوريگامی‪ ،‬نﻘاشیها‪ ،‬انیمیشنها و کلیپ ‪-‬‬
‫های ويدئويی را به همآمیخﺘه است تا چیز تازهای را در ﺧاطرۀ ضﺤاک سلیم و يار قرمز‬
‫جذابش بهاء‪ ،‬زنده کند‪.‬‬

‫او داسﺘان را از پرورشگاه کوچکی آغاز میکند که بهدشواری در آن روزگار میگذراندند‬


‫سپس به بزرگترين پرورشگاه میرسند که سرزمین مادریشان است‪ .‬اين سرزمین ديگر‬
‫جايی برای تأسیس ﺧانهای بهاندازۀ رؤياى يک دﺧﺘر سرراهى و يک پسر يﺘیم ندارد و‬
‫تنها کسانی بر حال اين کودکان گريسﺘند که رمان «أدرَکَهَا النّسیان» را ﺧوانده بودند‪.‬‬

‫کلیّات رمان‪ ،‬مجموعهاى از چیزهايی است که درمورد آن بﺤث میکنیم‪ .‬ﻓرد عرب وقﺘی‬
‫از وطن ﺧود دور شود‪ ،‬نوآوری میکند؛ او کسی را میيابد که ﻓکر او را میپذيرد‪ ،‬از او‬
‫حمايت کرده و به او اجازۀ ﺧالقیت میدهد؛ اما در کشورهای عربی سﺘمگر‪ ،‬اويﺘیم است‬
‫و از حق عشق و بهﺘرين زندگی مﺤروم میباشد‪.‬‬

‫نويسنده بین دوگانگی يادآوری و ﻓراموشی‪ ،‬اتصال و جدايی‪ ،‬وطن و میهن‪ ،‬ﻓضیلت و‬
‫رذيلت‪ ،‬زندگی و مرگ‪ ،‬ازدست دادن پدر و مادر و عشق بزرگ‪ ،‬تﻘابل ايجاد میکند‪ .‬در‬
‫آغاز‪ ،‬کلمۀ نور و آرامش را به هم پیوند میدهد‪ ،‬گاهی غم و درد و گاهی اجبار و عصبانیت‪،‬‬
‫با عشق بسیار و لذت بسیار کم و سرنوشت آنها جريان میيابد‪ .‬آنها به سمت ﺧیابانهای‬
‫میهن کشانده شدندوپس از مدتی کارها براى ضﺤاک آسان میشود‪ .‬او با عشق‪ ،‬رحمت و‬
‫انسانیت آزمون زندگی را با برتری میگذراند و بر آسمان علم‪ ،‬دانش‪ ،‬ﻓرهنگ‪ ،‬ﺧالقیت و‬

‫‪185‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫دنیای دارايی و تجارت سوار میشود؛ درحالیکه معشوقش در ﺧیابانهای میهن آواره‬
‫مانده و تنها بدن و کالمش موردتوجه قرار گرﻓت‪.‬‬

‫صفﺤات ﻓراموشی يکی پس از ديگری دگرگون و درهمپیچیده مىشوند؛ درحالیکه‬


‫سﺘارههای اوريگامی يکی پس از ديگری بازشده و ﻓراموشی برای يک توبهکننده شريف‬
‫درگاه رحمت میشودوگاهی همراه ﺧشونت با واقعیت سیاه و تلخ مبارزه میکند‪.‬‬

‫نويسنده ما را با پايانهای گوناگون مﺘﺤیر میکند‪ .‬اين سخن کسی است که گفت ضﺤاک‬
‫و مﺤبوبش بهاء دوباره مﺘولد شدند وزندگی شادی را آغاز کردند‪ .‬اين دو عاشق توانسﺘند‬
‫در جهانی دور از اين دنیای شیطانی باهم ديدار کنند‪ .‬آنها در رؤيای عشق ابدی ﺧود‬
‫زندگی میکردند تا به اين سخن ترسناک رسیدند که کودکان‪ ،‬دو شبﺤی شدند که در‬
‫زيرزمین زندگی میکردند‪ .‬آنها اشاره میکنند که يک دﺧﺘر قرمز نفرينشده و يک کودک‬
‫عاشق او‪ ،‬پسازاينکه مدير پرورشگاه آنها را در زيرزمین حبس کرد‪ ،‬از گرسنگی مردند و‬
‫در زيرزمین به ﺧاک سپرده شدند‪ .‬پايان بعدی اين است که دو سايه در اﻓق دريا در حال‬
‫دويدن هسﺘند و از عشق بیپايان ﺧوشﺤالاند‪ .‬داسﺘان از ابﺘدا تا انﺘهايش به ما میگويد‪:‬‬
‫اين داسﺘان ايﺘام و کودکان سرراهى است که در سرزمین مادری ﺧود به حاشیه رانده‬
‫میشوند و هرچه جنبهها و احﺘماالت در سفر زندگی ايشان نوسان يابد‪ ،‬عنوانش همچنان‬
‫ظلم و سرشکسﺘگى است‪.‬‬

‫‪18۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫روانكاوى داستان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن‬


‫سفیان صائب معاضیدى‬

‫داسﺘانهای روايی همیشه از ايدهها و تخیّل پربار راوی شکل گرﻓﺘه و اغلب در شخصیت‬
‫نويسنده و ﺧالقیت ﻓکری او نﻘش دارند‪.‬‬

‫داسﺘان «أدرَکَهَا النّسیان» با اين عنوان شروع میشود و شور و هیجان ﺧاصی را به همراه‬
‫دارد‪« .‬داسﺘان زنی که با ﻓراموشی‪ ،‬از يادآوری نجاتياﻓﺘه است»‪ ،‬بهﺧودیﺧود تصاوير‬
‫روانشناﺧﺘی بسیاری را به همراه دارد‪ .‬بر اساس علم روانشناسی‪ ،‬حاﻓظۀ زنان قدرت‬
‫زيادی در يادآوری داشﺘه و چیزی را ﻓراموش نمىکند‪.‬‬

‫نويسنده سناء الشعالن‪ ،‬رمان ﺧود را با تعريف جامع ادبی و روانشناﺧﺘی آغاز میکند و‬
‫میگويد‪« :‬حماسۀ آهنگین عاشﻘان در دنیای آرزوها‪ ،‬اين است که هرکه عاشق شود‪ ،‬دلیلى‬
‫بر کسى است که عاشق نیست و هرکه درد بکشد‪ ،‬دلیلى بر کسى است که درد نمىکشد‪.‬‬
‫وقﺘی سرزمینها سوزانده شوند‪ ،‬عشق حرام میشود‪ .‬او در همه جای دنیا يک پرورشگاهى‬
‫است»‪.‬‬

‫ازنظر روانشناﺧﺘی‪ ،‬اين ﺧاطرات ما را به دوران جنگهای چندروزۀ عراق بازمیگرداند‪،‬‬


‫اينکه چگونه از عشق و جنگ در زندگی ترسیديم‪.‬‬

‫ضﺤاک سلیم‪ ،‬قهرمان اصلى روايت و بهاء سرخ آتشین‪ ،‬زندگی يﺘیمان و بیگانگی غم‪-‬‬
‫انگیزشان را نشان میدهند‪ .‬ضﺤاک پسازآنکه از پرورشگاه به ﺧیابان رانده شد و پس از‬
‫سپری کردن يک زندگی سخت‪ ،‬ادامۀ زندگیاش را با عمويش گذراند‪ .‬همچنین نويسنده‬
‫درمورد حاﻓظه و ازبینرﻓﺘن آن سؤال میکند و اينکه آيا حاﻓظه او نﻘصی داشﺘه است؟ يا‬
‫آيا اين اﺧﺘالل در زندگی دو قهرمان‪ ،‬نشات گرﻓﺘه از وضعیت غمانگیز زندگىشان در‬
‫پرورشگاه است؟‬

‫رنج‪ ،‬سوءاسﺘفاده‪ ،‬تعرض به کودکی‪ ،‬گذراندن مرحلۀ رشد و بلوغ با سخﺘی‪ ،‬گرسنگی و‬
‫احساس بیگانگی در پرورشگاه همه و همه سهم اين دو از دوران کودکیشان بود‪.‬‬

‫ضﺤاک پس از پنجاه سال زندگی همچنان در پی مﺤبوبش بود وبهياد صمیمیﺘشان در‬
‫دوران کودکی میاﻓﺘاد‪ .‬او از اتفاقات ناگواری که بر سرش آمده بود شکايت میکند‪ .‬در‬

‫‪187‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫اين رمان‪ ،‬ردی از نیازهای روانشناﺧﺘی وجود دارد همانجا که ضﺤاک در برابر مجسمۀ‬
‫دﺧﺘری ايسﺘاده و از درد و رنجش شکايت میکند‪ ،‬در زيبايی او غرق میشود و دربارۀ‬
‫معشوق گمشدۀ ﺧود با او مشورت میکند و ناگهان در مجسمه‪ ،‬مﺤبوبش را در برابر‬
‫ديدگانش مىيابد‪.‬‬

‫در داسﺘان انﺘﻘاالتی رخ میدهد که مﺤﻘق میتواند آ ن را «کارگردانی» بنامد‪ .‬در حﻘیﻘت‬
‫ما يک انﺘﻘال سینمايی را در ﺧاطرات قهرمان میبینیم که در زندگی او تا بزرگسالى‬
‫وجود دارد‪ .‬ارجاع به انﺘﻘالهای تاريخی گسﺘرده در داسﺘان گیلگمش‪ ،‬جستوجو و ياﻓﺘن‬
‫گیاه جاودانگی و رسیدن سلیم ضﺤاک به مﺤبوبش‪ ،‬انﺘخاب روانشناﺧﺘی شگفتانگیزى‬
‫است‪ .‬اين کار قهرمان داسﺘان را بزرگتر نشان داده و سبب میشود ﺧواننده از جزئیات‬
‫زندگی او آگاه شود‪.‬‬

‫بیماری عاشق‪ ،‬شخصیت پنهان و لطاﻓت سلیم ضﺤاک و دﻓﺘر يادداشت او‪ ،‬شخصیتهای‬
‫زياد رمان را نشان میدهد که مهمترين آنها سلیم‪ ،‬مهمان اتاق (‪ )48‬در بیمارسﺘان و‬
‫«ثابت» شخصیت جسور و قهرمان مﻘاومت بود‪.‬‬

‫قهرمان داسﺘان با ايجاد دو قبر در قلب ﺧود با وﻓادارى مﺤکم و ثابت‪ ،‬به غم و اندوه‬
‫میرسد‪ .‬کار باشخصیﺘی همانند عیسی اقبالی‪ ،‬او را از ﻓکر و کردار بدش بیزار میکند؛‬
‫زيرا از او میﺧواهد موهايش را بپوشاند؛ اما ناموس او را بهراحﺘی میشکند درست همانند‬
‫رﻓﺘاری است که «اﻓراح رملی» در زمان نگهداری از پرورشگاه تمام معیارهای شراﻓت را‬
‫نﻘض میکرد کارش در پرورشگاه‪ ،‬شبیه مکانی ظالمانه شده بود‪.‬‬

‫«همالن ابوالهیبات» و شخصیتهای ديگر‪ ،‬به شکست روانی و بیماری جسمی و روحی‬
‫اشاره دارند که برﺧی از آن رنج میبرند‪ .‬نويسنده دکﺘر سناء الشعالن‪ ،‬جنبۀ روانشناﺧﺘی‬
‫آن را به ما میگويد‪:‬‬

‫‪ .1‬اضطراب روانی که قهرمانان رمان تجربه کردهاند‪.‬‬

‫‪ .2‬جنسیت و نﻘش آن در ناﺧودآگاه قهرمانان رمان‪ ،‬طبق نظريۀ روانکاوی ﻓرويد‪.‬‬

‫‪ .3‬مراحل رشد در «هرم مازلو» براى نیازهای روانشناﺧﺘی‪ ،‬شروع با نیازهای ﻓیزيولوژيکی‬
‫به ﺧاطر نیاز به امنیت میباشد تا قهرمان با مهاجرت به ﺧارج‪ ،‬به آنچه مىﺧواهد دست‬
‫يابد‪.‬‬

‫‪188‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪ .4‬تأکید بر اهمیت «وطن»؛ همانگونه که «توريه» در داسﺘان و «باربارا» اشغالگری که‬


‫سعی میکند سلیم ضﺤاک را اغوا کند تا از سرزمین و عشق واقعیاش ﻓاصله بگیرد‪.‬‬

‫‪ .5‬بیماریهای روانشناﺧﺘی که برﺧی از شخصیتهای رمان به آن دچار هسﺘند و به‬


‫درمان نیاز دارند‪ .‬سناء الشعالن‪ ،‬درمان اين بیماریها را به ذهن ﺧوانندۀ ﺧردمند الﻘا‬
‫مىکند‪.‬‬

‫‪ .۶‬هوشمندی سلیم ضﺤاک در اسﺘفاده از وسايل مناسب‪ ،‬برای به دست آوردن مﺤبوبش‬
‫و پیدا کردن وی‪ ،‬مانند اشﺘراک تصاوير در شبکههای اجﺘماعی و انﺘشار تصاوير ﺧودروی‬
‫کﺘابها‪.‬‬

‫‪ .7‬اسﺘفادۀ روانشناﺧﺘی از اين مجسمه تا برای ياﻓﺘن معشوقش راهنمايی بیابد؛ زيرا‬
‫چهرههای انسانی نمیتوانسﺘند او را به مﺤبوبش برسانند‪.‬‬

‫‪ .8‬در علوم روانشناسی و تربیﺘی‪ ،‬دو نوع حاﻓظۀ بلندمدت و کوتاهمدت وجود دارد‪ .‬برای‬
‫شخصیتهای اصلی اين رمان‪ ،‬حاﻓظۀ بلندمدت کارايی باالتری دارد‪ .‬بهاء سرگذشت ﺧود‬
‫را روی کاغذ ثبت کرد و با حاﻓظۀ بلندمدت و کوتاهمدت‪ ،‬وقايع را به ياد آورد‪.‬‬

‫‪ .9‬سناء الشعالن با تصويرگرى روانشناﺧﺘی روايی کارکرده است‪ .‬همانگونه که قبالً با‬
‫انﺘﻘال بین تصاوير تخیّلى از رمان به کارگردان ﺧالق اشاره کرديم‪ ،‬او درمورد رابطۀ بین‬
‫باربارا و ضﺤاک و يا رابطه بین بهاء و ضﺤاک صﺤبت مىکند‪ .‬به همین ترتیب‪ ،‬تخیّل‬
‫ﺧواننده را با بهتصويرکشیدن روابط ساکنین پرورشگاه و حﺘی رابطۀ او با مدير پرورشگاه‬
‫با انﺘﻘالهای مﺘمايز‪ ،‬درگیر میکند و اين تنها يک جذابیت روانی در رمان ايجاد کرده‬
‫است‪.‬‬

‫‪ .10‬انﺘهای باز در رمانها‪ ،‬درى را به روی روايت و مخاطب باز میکند تا ورودی ديگری‬
‫به داسﺘانى جديد ايجاد کند‪ .‬سناء الشعالن باکار ﺧود‪ ،‬نظر ﺧوانندگان و منﺘﻘدان را‬
‫برانگیخت که چیز جديدی نیست‪.‬‬

‫‪189‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫انعكاس و تبلور وطن در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن‬

‫منذر الالال‬

‫سناء الشعالن‪ ،‬اديب‪ ،‬نويسنده‪ ،‬مبﺘکر‪ ،‬ﺧ ّلاق و آزاده است که جسورانه دستبهقلم میشود‬
‫و تفکرات ذهنیاش را به زبانی آراسﺘه بیان میکند تا مسائل ﻓرهنگی را گسﺘرش داد‪ ،‬تا‬
‫بهواسطۀ آن‪ ،‬انسانیت از همۀ مرزها عبور کند که نﺘیجۀ آن ادبیات و جنبشی ﻓکری است‬
‫که ذوق و احساسات از آن جوشیده و ﻓوران میکند‪ .‬انديشۀ نويسنده همچون مِلکی برای‬
‫اوست‪ .‬شعالن چیزی جز اﻓکارش را روی کاغذ نمیآورد‪ .‬مفسری قوی است که هیچ راه‬
‫و مسیری برای ورود به ناامیدی نمیشناسد‪ .‬باوجود حکمرانی زشﺘی‪ ،‬جنگ‪ ،‬سرکوب‪،‬‬
‫بیحرمﺘی و رنج در کشورهای عربی جهان‪ ،‬او نويسندۀ ﺧوشبینی است‪.‬‬

‫سناء همچنان بر صﺤنۀ چوبی تئاتر زندگی ايسﺘاده و با تمام وجود‪ ،‬درد و رنج مردم را‬
‫احساس میکند‪ .‬وی با قلم و نويسندگی‪ ،‬به انﻘالب میپردازد‪ ،‬قلمی که سکوت کرده و‬
‫انﻘالب به اشیاء ارزش حﻘیﻘی و واقعی میبخشد‪ .‬قلم قیدوبندهای سیاسی‪ ،‬اجﺘماعی و‬
‫ﻓرهنگی را رها می کند‪ .‬شعالن به ﺧطر‪ ،‬تهديد‪ ،‬تغییر شايسﺘه و رسیدن به هدف بلند‬
‫عادت کرده است تا همچون ﺧورشید بدرﺧشد‪ .‬شعالن همچون آتشﻓشانی از آرزو و‬
‫آبشاری است که چنگال ناامیدی را در ﺧود ذوب میکند و مسیر طوالنی نويسندگی را‬
‫پیموده تا بر واژهها و کلمات ظالمانه و کینهتوزانه چیره شود‪ .‬سناء نويسندهای است که‬
‫کلمه را ضايع و تباه نمیکند و کلمه مانند عطری است که زمان و مکان را با عود و‬
‫چوبهای شکسﺘه‪ ،‬ﺧوشبو میکند‪ .‬او شفاف مینويسد و مطالب را الﻘا میکند‪ .‬اگر از‬
‫ديپلماسی سخن بگويد‪ ،‬کلماتش را آشکار ادا میکند و مطلﻘاً ترسی به دل راه نمیدهد و‬
‫از توبیخ و سرزنش نوشﺘههايش نمیترسد‪ .‬او وارد صﺤنهها و مناطق ناشناﺧﺘهای میشود‬
‫که کمﺘر کسی جرئت کرده اين مسیر را بپیمايد و به اين موضوع بپردازد‪ .‬مطالب را قاطعانه‬
‫و بدون هیچ ترس و واهمهای برمال میکند و ﺧودش را پشت نﻘابی که زيبنده او نیست‬
‫پنهان نمیکند؛ گويی مواد ﺧامی است که برای هر امری اسﺘفاده میشود‪ ،‬ﺧواه هنری‬
‫باشد‪ ،‬يا ﻓانﺘزی‪.‬‬

‫امروزه در جهان عرب‪ ،‬اغلب سريالها‪ ،‬ﺧیالپردازیها و تخیالت‪ ،‬با آﺧرين داسﺘان سناء‬
‫الشعالن‪« ،‬أدرَکَهَا النّسیان» همراسﺘاست‪ .‬نويسنده در اين رمان‪ ،‬به بﺤث و بررسی درد و‬

‫‪190‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫رنج انسان دنیای معاصر و نیز بﺤران سیاسی‪ ،‬اجﺘماعی و ﻓکری پیرامون دنیای عرب‬
‫میپردازد‪ .‬وی برای اين امر‪ ،‬از زبان ابداعی‪ ،‬ساﺧﺘاری و ماجراجويی اسﺘفاده میکند‪.‬‬
‫نويسنده در اينجا ژرﻓای ديدگاهش را در نالهها و آالم بااحساسی زيبا بیان میکند و در‬
‫اين زمینه مهارت بسیاری دارد‪ .‬او ناامیدی انسان ناکام و شکستﺧورده را ازنظر دينی‪،‬‬
‫سیاسی و اجﺘماعی انعکاس میدهد‪ .‬به گفﺘۀ ﻓرناندا پیسوا «ادبیات دلیلی بر اين موضوع‬
‫است که زندگی ﻓﻘط بر يکچیز بسنده نیست»‪ .‬اين رمان به ﺧاطر اتفاقها و شخصیت ‪-‬‬
‫هايش‪ ،‬رمانی سیاه و درام بوده و از مفاهیمی همچون حیات‪ ،‬تکاپويی و سﺘارههای عشق‬
‫اوريگامی آکنده است؛ سﺘارههايی که کلمات و حرفهايش از اسطورهها الهام گرﻓﺘهشدهاند‪.‬‬
‫اعﺘﻘاد بر اين است که سﺘارهها روحهايی هسﺘند که از زندگی کسانی که دوسﺘشان داريم‪،‬‬
‫رﺧت بربسﺘه و در اوج نمايان هسﺘند‪ .‬سﺘارهها آسمان ما را روشن و راه را برای ما هموار‬
‫کردند‪ .‬اينها مﻘوله های ﻓلسفی و سرشار از اﻓق ﻓکری‪ ،‬عمق تفکر‪ ،‬ديدگاه روحی و روحانی‬
‫است‪ .‬زجر و دلتنگی رومزه‪ ،‬نويسنده را وادار میکند که به تﻘويت و تربیت ﺧیال بپردازد‬
‫و در جستوجوی لغات ويژهای باشد‪ .‬ما نمیتوانیم سﺘارهها را به دست آوريم‪ ،‬مگر اينکه‬
‫در همان ابﺘدا ﺧواننده را جذب کنیم و اين همان موضوعی است که درصﺤنۀ اول رمان‬
‫هويدا میشود‪.‬‬

‫نويسنده ﺧواننده را در برابر تصاوير هولناک و واقعیت انسان آشفﺘه قرار میدهد و تصويری‬
‫جسورانه و تکاندهنده ارائه میدهد‪ .‬ما همراه داسﺘان زندگی کرده و باشخصیتهايش رنج‬
‫میکشیم‪ .‬قصد ما در اينجا قصۀ عشق میان بهاء و ضﺤاک است‪ .‬دگرگونیهای رمان‪،‬‬
‫اتفاقات و تغییرات‪ ،‬مهارت عالی شعالن را نمايان میسازد‪ .‬برای آﻓرينش شخصیتهای‬
‫داسﺘان‪ ،‬واقعیت و ﺧیال را باهم تلفیق کرده و قالب داسﺘان را شکل میدهد‪ .‬درواقع‬
‫حﻘیﻘت حاضر به اين صورت شکلگرﻓﺘه است که او از زمان‪ ،‬مکان‪ ،‬شخصیتهای داسﺘان‪،‬‬
‫رويدادها و حوادث آن‪ ،‬بهطور مناسب اسﺘفاده کرده و رضايت بااليی را به دست میآورد‪.‬‬
‫او با تأکید بر اسﺘفاده از ابزارهای هنری جايی را برای جدال‪ ،‬باقی نمیگذارد‪ .‬شايد راز‬
‫پیروزی اين داسﺘان حﻘیﻘی بودن رويدادها و عاری بودن از ﺧیال و ﺧیالپردازی بوده‬
‫باشد بدين ترتیب‪ ،‬ﺧواننده درک میکند هنگامیکه سرزمینها در آتش میسوزند‪ ،‬عشق‬
‫حرام میشود و او در همهجايﺘیم میشود‪ .‬مثلث عشق‪ ،‬وطن و يﺘیمﺧانه‪ ،‬همگی گفت ‪-‬‬
‫وگوی يکپارچهای هسﺘند که رمان بر پايۀ آن بناشده است وکسی که از داشﺘن والدين‬
‫مﺤروم میشود‪ ،‬از وطن و عشق هم مﺤروم میشود‪.‬‬

‫‪191‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫رمان «أدرَکَهَا النّسیان» تصاوير وطن جهنمی را در قالب دو ﻓرزند نشان میدهد‪ .‬به همین‬
‫منظور‪ ،‬دو شخصیت ضﺤاک و بهاء در وطن به صورتهای گوناگون مورد تعرض قرار‬
‫میگیرند‪ .‬ضﺤاک در کشورهای يخی زندگی میکند؛ مکانی که در آن حرارت گرمای‬
‫داﺧل وطن‪ ،‬او را حمايت نمیکند‪ .‬او در مناسبتهای گوناگون و با بدترين صفتها‪ ،‬به‬
‫وصف وطن میپردازد‪ .‬ضﺤاک در سرزمینهای گرم و پناهگاه ﺧود‪ ،‬ﻓردی گمشده‪،‬‬
‫سرگردان‪ ،‬ﻓﻘیر و يﺘیم بود که مورد آزار و اذيت قرار میگرﻓت؛ بنابراين‪ ،‬به سرزمین غربت‬
‫رﻓت‪ .‬او در آنجا احساس ترس و غربت میکرد و غربت تا عمق اسﺘخوانهايش نفوذ کرده‬
‫بود‪ .‬هنگامیکه شبها در سرزمین غربت‪ ،‬در مسیر تنگ و باريکراه میرود‪ ،‬هیچ ترسی‬
‫احساس نمیکند؛ اما او همواره ﺧاطرات يﺘیمﺧانه‪ ،‬ﺧیابان و بازداشﺘگاه را به ياد میآورد‬
‫و بر حﻘوق ﺧود در وطن تأکید میکند‪ .‬وطن ازنظر ضﺤاک‪ ،‬عشق و پناه است‪ ،‬باوجوداينکه‬
‫ضﺤاک در سرزمین يخبندان مﺘولد نشده؛ ولی آنجا را وطن ﺧود میپندارد و او را دوست‬
‫دارد و در آغوشش قرار میدهد و به او پناه میبرد نه به آن ﺧرابهها در شرق که دزدان و‬
‫تجاوزگران به تعرض آن میپردازند‪.‬‬

‫يک روز صبح‪ ،‬هنگامیکه ضﺤاک از ﺧواب بیدار شد‪ ،‬تصويری از سرزمین را در قلبش به‬
‫ياد میآورد سپس سرزمین قديمی ﺧودش را به ياد آورد‪ .‬او بارها ﺧود را نفرين کرد که‬
‫ﺧاطرهای را به ياد آورد که از آن نفرت داشت و مدتها از حاﻓظۀ ﺧود پاککرده بود‪ .‬اين‬
‫کار چندين بار در رمان تکرار میشود؛ اما ضﺤاک تمثال وطن را در روحش ويران میکند‪.‬‬
‫آنچه از رمان به دست میآيد‪ ،‬اين است که هیچچیزی‪ ،‬ﺧواه مرگ و ﺧواه هیاهو‪ ،‬بدون‬
‫سود و ﻓايده نیست‪ .‬ما ﺧود‪ ،‬غربت و بیرحمی را به همان اندازه حس میکنیم که بهاء‬
‫عنوان میکند‪ .‬او در سختترين شرايط‪ ،‬بیرحمی‪ ،‬ﺧفﻘان و دردناکترين مسائل بهسر‬
‫میبرد‪ .‬بهاء برعکس ضﺤاک‪ ،‬چندين دهه در وطن ﺧويش میماند؛ در حالی که ضﺤاک‬
‫وطن را در کودکی ترک می کند‪ .‬زمانی که بهاء معلم زبان عربی يعنی اﻓراح الرملی را در‬
‫يﺘیمﺧانه شناﺧت‪ ،‬لﻘمۀ دهان الرملی شد‪ .‬سرزمین ها‪ ،‬شهروندان‪ ،‬اتفاقات و سرنوشت‬
‫ديگران‪ ،‬به او مربوط نیست؛ بلکه حﺘی اين موضوع هم اهمیت ندارد که او چه کسی است‬
‫يا به کجا تعلق دارد‪ .‬زمانی که برای درمان به سفر رﻓت و در سرزمین يخبندان مسﺘﻘر‬
‫شد‪ ،‬وطن برايش از هرگونه نوسﺘالژی ﺧالی و عالقهاش بهکل شرق سوﺧت‪ .‬همۀ شهرهای‬
‫شرق در آتش ﻓرورﻓت و شهروندان آن از ﺧودشان همدست کشیدند‪ .‬آن سرزمین تاريخی‬
‫کهن داشﺘه‪ ،‬اما او کامالً از آن بیزار نبود‪ .‬او از آن سرزمین کوچ کرده و هیچ عالقه‪،‬‬
‫احساس‪ ،‬آرزو و مﺤبﺘی به آن نداشت‪ .‬او ﺧیلی زود مﺘوجه شد که همۀ کشورهای شرق‬

‫‪192‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫مرده و هیچگونه کرامت‪ ،‬امید و اﻓﺘخاری وجود ندارد‪ .‬همۀ کشورها پاک و دلربا نبوده و‬
‫برای ﻓرزندانشان پناهگاه امن نیسﺘند و از آنهابهگرمی اسﺘﻘبال نمیکنند؛ اما ﻓرزندان بايد‬
‫مثبتانديش باشند تا بﺘوانند در آن سرزمینها دوام بیاورند تابه وطنشان بازگردند‪ ،‬حﺘی‬
‫اگر زمان طوالنی از وطن ﺧود دور بوده باشند‪ .‬همه ما به وطنمان عالقهمنديم؛ اما هرگز‬
‫نمیتوانیم بگويیم که وطن ما را دوست دارد يا نه؟‬

‫شعالن با کلمات و بیان آماده مینويسد تا ﺧواننده درگیر کلمات شودو اين باعث شده که‬
‫ﺧواننده در يکلﺤظه هم درگیر و هم سازندۀ رويداد شود‪ .‬همچنین ﺧود را مسئول‬
‫سرنوشﺘش میداند؛ لذا رمان «أدرَکَهَا النّسیان» پیام و نامهای است که شعالن دربارۀ‬
‫جهنم زمین‪ ،‬قربانیان‪ ،‬ﻓشار‪ ،‬درد و رنج انسانهای معاصر را بیان میکند‪.‬‬

‫‪193‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫تابوها در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثرسناء الشعالن‬


‫ا‪.‬د‪ .‬ضیاء غنی العبودی‬

‫پديد آمدن هر ساﺧﺘار روايی مﺘکی بر گفﺘگو است؛ اما روايﺘی وجود دارد که نهتنها به‬
‫ارتباط لفظى با گفﺘگو وابسﺘه بوده‪ ،‬بلکه به توصیف حرکﺘی توسعهدهنده در روايت ها نیز‬
‫مﺘّکى است‪ .‬برﺧی روايتها به حرکت جسم اعﺘماد دارندو به دلیل اهمیت ساﺧﺘار جسم‬
‫در رمان «أدرَکَهَا النّسیان»‪ ،‬موضوعی برجسﺘه دررمان به حساب می آيد ‪ .‬گويى جسم‪،‬‬
‫عشق و نیاز عاطفی تنها راه مناسب نجات است؛ بنابراين کوشیدم تابوها را در اين رمان از‬
‫سه بعد سیاسی‪ ،‬جسمی و مذهبی موردبررسی قرار دهم‪.‬‬

‫جسم در ﻓرهنگ عربی و اسالمی‪ ،‬بهعنوان موضوعى مطرح است که صﺤبت کردن درباره‬
‫آن با توجه به جامعهای که بهعنوان پﺘانسیل نیاز عاطفی تلﻘی میگردد‪ ،‬در معرض ﺧطرات‬
‫و هشدارهاست‪ .‬به اين دلیل که جسم‪ ،‬راز ادامهى زندگی است و ﺧداوند میل و گرايش‬
‫به جنس مخالف را در نهاد انسان قرار داده است‪ .‬هنرمند نیز توانسﺘه با تخیّل سرکش به‬
‫اين مانع نفوذ کند و بر ممنوعیتهای اعﺘﻘاد ﺧويش عبور نمايد‪ .‬جسم در نظر هنرمند‬
‫ابزارى برای بیان بینش و ديدگاهى است که همواره موردبﺤث بوده و هست‪ .‬هنرمند ‪-‬‬
‫رماننويس‪ -‬از جسم و عملکرد مربوط به رابطه عاطفی و مﺤبتآمیز برای اﻓشای واقعیت‬
‫حزنانگیزی بهره مىبرد که عرب براى ﻓريب‪ ،‬سلطه و صعود به درجات باالتر از آن اسﺘفاده‬
‫میکند؛ زن با جذابیت و زيبايیاش‪ ،‬ﺧود را به مرد تﺤمیل مىکرد؛ بنابراين از جسم‬
‫بهعنوان ابزاری برای نفوذ بهطرف مﻘابل (طرفِ قدرت و ثروت و تسلط بر ديگران) اسﺘفاده‬
‫مىشد‪.‬‬

‫اگر نیاز عاطفی و مﺤبتآمیز ظاهراً عملکردى بیولوژيکی باشد‪ ،‬در مﺘن مفهومى سیاسی‪،‬‬
‫اجﺘماعی و اقﺘصادی به ﺧود مىگیرد؛ بنابراين نويسنده به اين مضمون مﺘوسل مىشود تا‬
‫آنچه در معرض ديد ﺧواننده قرار دارد را اﻓشا کند و از واقعیﺘی دردناک پرده بردارد‪.‬‬

‫من نمیﺧواهم بگويم که اسﺘفاده از جسم موضوع مهمی است و بايد در کارهای ادبی به‬
‫صورتی مفﺘضح و آشفﺘه به کار گرﻓﺘه شود؛ اما بايد باهنر و مهارت باال اسﺘفاده شود تا‬
‫توجه ﺧواننده را جلب نمايد و او را جذب کند‪ .‬بدن و ارتباط مﺤبتآمیز و عاطفی در آثار‬
‫ادبی براى برانگیخﺘن پﺘانسیلهای عاطفی بکار نمىروند‪ ،‬بلکه اليههای مسلط بر مردم را‬

‫‪194‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫آشکار مىکنند‪ .‬در لباس منجی و واعظ ظاهر مىشوند؛ اما در حﻘیﻘت ضعیف و شکننده‬
‫است و از ﻓﻘدان و کمبود رنج میبرند و با مجموعهای از گرههای روانشناﺧﺘی هدايت‬
‫میشود که سعی دارند آن را باقدرت و پول جبران کنند‪ .‬بنابراين نیاز عاطفی‪ ،‬سالحی‬
‫براى آشکار کردن دروغ و ﻓريب همۀ مدلهای اقﺘدارگرايى است که در جامعه‪ ،‬ﻓساد به‬
‫وجود آوردند و پس از چشیدن طعم مﺤرومیت‪ ،‬بیﺧانمانی و ترس‪ ،‬ماسکهايی جعلی‬
‫برای کنﺘرل سرنوشت مردم و بیرون راندن آنها از مرزهای وطن قرار گرﻓﺘند‪ .‬هیچ‬
‫وابسﺘگی به سرزمین مادری ﺧود باوجود عشق و عالقهشان به آن کشورها ندارند‪ .‬اين‬
‫پژوهش‪ ،‬جسم را در رمان «أدرَکَهَا النّسیان» سناء الشعالن بررسى مىکند تا به سؤاالت‬
‫زير پاسخ دهد‪ :‬توانايی جسم در بیان نمادين چیست؟ توانايی مﺘن روايی در بهکارگیری‬
‫جسم چیست؟ آيا داسﺘاننويس قادر به کشف امور پنهانى است؟‬

‫هنگامیکه رمان «أدرَکَهَا النّسیان» را بررسى مىکنیم‪ ،‬بهوضوح حضور ﻓیزيکی زن و مرد‬
‫را مالحظه مىکنیم‪ .‬نويسنده در بازنمايیهای ﺧود‪ ،‬انديشه و ديدگاه کلی رخداده در‬
‫جوامع عربی را منعکس میکند‪ ،‬اين حاکى از دروغ بودن واقعیت‪ ،‬هويت و تعلقﺧاطر به‬
‫وطن است‪ .‬موارد اسﺘفاده از جسم در سیاست‪ ،‬دين و عشق در نوسان است و پیونددهنده‬
‫تمام مضامین‪ ،‬جنسیت مىباشد؛ زيرا جسم ﻓیزيکی تابع اقﺘدار جامعه و دين است‪ .‬قهرمان‬
‫داسﺘان (بهاء)‪ ،‬ابزارى برای آشکار کردن ﻓلسفه رماننويس است تا بین مفاهیم پاکی و‬
‫بیاﺧالقی سیر کند‪ .‬نويسنده به تصويرگرى وضعیت روانشناﺧﺘی شخصیتهای ﺧود‬
‫مﺘوسل شده است که اغلب با ابعاد مذهبی وزندگی در تعارض است‪ ...‬قهرمان رمان(بهاء)‪،‬‬
‫شورشی را علیه قدرت بکار میبرد تا به سکوت در جامعهى سرکوبگر نفوذ کند و ماسک ‪-‬‬
‫هايى جعلی ‪ ،‬تا ديگران را بفريبد‪.‬‬

‫انتخابهای نخستین‬

‫اين رمان با اولین نسیان (ﻓراموشی) آغاز میشود‪ .‬شصتوهفت سال از جوانی‪ ،‬قدرت و‬
‫لبخند او به غارت رﻓت؛ درعینحال به او لذت‪ ،‬مهارت و تجربهاى داد که او را از سالهای‬
‫طوالنی کار کردن‪ ،‬موﻓﻘیت‪ ،‬دور زدن و گشﺘن در جهان‪ ،‬انﺘظار و نوشﺘن ﻓراتر برد و‬
‫مهرومومهای سپریشده را با حوادث رمان تعیین کرد‪ .‬شخصیتهای داسﺘان‪ ،‬سالها‬
‫زندگى کردند و حوادثی را نشان دادند که نمادهايی پنهان بودند و نیاز به بررسی دقیق‬
‫داشﺘند تا ﺧواننده بﺘواند معنای آنها را کشف کند و داسﺘان را تا سی ﻓصل به جلو پیش‬
‫ببرد‪ .‬اين رمان بر اساس آنچه ﻓراداسﺘان شناﺧﺘه میشود‪ ،‬وقايع رمان بدون ترتیب‬
‫نوشﺘهشده است و درواقع همپوشانی مجموعهاى از رمانها میباشد که برای جمعآوری‬

‫‪195‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫سرنخهايش به چیزی جز مﺘن نیاز دارد و اين مسئله آنجا نمايان مىشود که سناء الشعالن‪،‬‬
‫ﺧواننده را وامىدارد تا وارد دنیايش شود‪ .‬اين رمان داسﺘان «بهاء» و شرايط زندگیاش را‬
‫بیان مىکند‪ .‬آغاز داسﺘان باغم‪ ،‬اندوه و سرطان شروع و سپس حاﻓظهاى که به ﻓراموشی‬
‫سپردهشده تا ديدار با معشوق بعد از نیمقرن جدايى صورت گیرد و او را با ﺧود به ﺧانهاى‬
‫دريکی از شهرهای اسکانديناوی برده تا رمان به دنیای جديد ديگری وارد شود‪ ،‬زمانی که‬
‫«ضﺤاک» در اموال معشوقش دستنوشﺘهای پیدا مىکند که در آن از حوادثی که در‬
‫غیاب او پشت سر گذاشﺘه‪ ،‬آگاه مىشود‪.‬‬

‫«ضﺤاک» از دوران يﺘیمى که با بهاء گذرانده بود‪ ،‬دور بود تا اينکه تصمیم به نوشﺘن رمانى‬
‫جايگزين دستنوشﺘههاى «بهاء» کرد و آرزويش را برای نوشﺘن مﺘنی تخیّلی مﺤﻘق نمود‬
‫تا بعد از برگشﺘش از کما آن را منﺘشر کند‪ .‬ما در برابر مجموعهاى از رمان ها قرار داريم‬
‫که سناء الشعالن آنها را در سی ﻓصل «أدرَکَهَا النّسیان» نوشﺘه است‪ .‬هدف ضﺤاک از‬
‫نوشﺘن رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اين بود تا زندگی جديدی برای بهاء ترسیم کرده و‬
‫مظلومیﺘى که در زندگیاش مﺘﺤمل شده بود را جبران نمايد‪ .‬سومین رمان‪ ،‬يادداشتها‬
‫– دسﺘخطهايی– است که «بهاء» در قالب اعﺘراﻓات پیدرپی برای معشوقهاش نوشﺘه بود‪.‬‬
‫شايد آنچه اين روايتهای مﺘعدد را تأيید میکند‪ ،‬اين باشد که در نسیان (ﻓراموشی)‬
‫سیام مﺘوجه پايانی چندگانه میشويم که ما را وارد پیچوﺧم جديدی مینمايد و روايات‬
‫کوتاه و سريع ديگری را پیش روی ما مینهد‪ .‬نويسنده‪ ،‬داسﺘان را وارد مارپیچهايى مىکند‬
‫تا مﺘن ديگرى را بیاﻓريند‪ .‬ترکیببندی داسﺘان در ﺧاتمه پیچیده میشود تا به ما بگويد‬
‫که رمان را مدير پرورشگاه (باربارا) نوشﺘه تا سرگذشت دو عاشق شرقی را در يک ساﺧﺘار‬
‫مﺘناوب زمانی و مکانی بر اساس تکنیکهای زمان‪ ،‬بازيابی‪ ،‬پیشبینی‪ ،‬حذف‪ ،‬ﺧالصه‪،‬‬
‫حاﻓظه‪ ،‬وصف‪ ،‬گفﺘگو و مکانهای مخﺘلف تعريف نمايد‪.‬‬

‫سیاست‬

‫جامعه عرب هنوز از سﺘم و ﺧشونت مﻘامات حاکم رهايى نیاﻓﺘه است‪ .‬با اين ﺧشونت بايد‬
‫به شیوه هاى مخﺘلف مﻘابله کرد‪ .‬مﺘن ادبی‪/‬داسﺘانی يکی از اين روشهاى نمادين است و‬
‫بدن هم يکی از نمادهای رهايى از قطعى سانسور است‪.‬‬

‫بنابراين؛ سناء الشعالن با نﻘشهايی که شخصیتها بازی میکنند و ايدههايی که دارند‪،‬‬


‫ارتباط نزديک دارد‪ .‬به وقايع پشتصﺤنه و اقدامات سرکوبگرانه شخصیتهای قدرتمند‬
‫که از عملکرد روانی عمیﻘى رنج میبرند‪ ،‬نزديک است‪ .‬همانطورکه مشخص است‪ ،‬جنبه‬

‫‪19۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫سیاسی از اجﺘماعی و اقﺘصادی جدا نیست؛ زيرا سیاست بر زندگی مسلط است و ازآنجاکه‬
‫رمان‪ ،‬نﻘدی از واقعیت و کاوشى از پوشیدههاست‪ ،‬در کنار مخالفان ايسﺘاده تا مبارزه پنهان‬
‫کسب قدرت را به نمايش بگذارد و با اسﺘفاده از شیوه های مخﺘلف به آن دست يابد و آن‬
‫را به قیمت نابودى طبﻘات جامعه غنی سازد و مبارزه ايدئولوژيک شخصیتها‪ ،‬در زندان‬
‫و سوءاسﺘفاده ﻓیزيکی‪ ،‬سرقت از ثروت مردم‪ ،‬اسﺘبداد‪ ،‬عدم دموکراسی و عدم زندگى در‬
‫تاريکی زندانها را انعکاس دهد‪.‬‬

‫رماننويس به اين تابوهای حاکم در جامعه نفوذ میکند و اقﺘدار و سیاست آنها را برای‬
‫رسیدن به اهداﻓش نشان میدهد تا «درد و رنج انسان مسﺘضعف و سرکوبشده در‬
‫هرجايی از جهان سوم را‪ ،‬با مبارزه در برابر ناامیدیهای ﺧود و ظلم و تجاوز به ديگران‬
‫انعکاس دهد»‪.‬‬

‫روايت با اهدايی آغاز میشود که بیانگر از دست رﻓﺘن شخصیت است‪ ،‬بهطوریکه تمام‬
‫اجﺘماع به يﺘیمﺧانه تبديل میشود تا نمادی از يک جامعه قبیﺤى میباشد که در آن ﻓرد‪،‬‬
‫يک شخصى را بدون هیچ پناهگاه‪ ،‬عشق و امنیت مىيابد‪« ،‬زمانی که ملتها سوزانده‬
‫شوند‪ ،‬عشق ممنوع میشود‪ .‬هر جای آن سرزمین‪ ،‬يﺘیمﺧانه است»‪ .‬او با اهدا و مﺤﺘويات‬
‫آن‪ ،‬گمشدهاش را برای زندگی ﺧوب در غرب پیدا میکند اما ﺧاطراتی در حاﻓظهاش نﻘش‬
‫می بنددکه ﻓﻘط به زيان سرزمین مادریاش بود‪« .‬اکنون او بهجز زنان و عشق آنها‪ ،‬مالک‬
‫همهچیزهايی است که آرزو داشت؛ او ثروت‪ ،‬سالمﺘی‪ ،‬ظاهرى زيبا‪ ،‬قناعت‪ ،‬احساس امنیت‬
‫و آرامش را با ﺧود به همراه دارد‪ .‬پسازاينکه به يکی از مشهورترين نويسندگان وطن‬
‫برﻓی‪ ،‬سرد‪ ،‬راحت و صمیمى تبديل شد‪ ،‬شکوه ادبی بسیارى داشت‪ .‬بعدازاينکه وطنش او‬
‫را وحشى ﺧطاب کرد‪ ،‬به آن دلبسﺘه شد‪ ،‬زيرا او يکتکه گوشت قرمز يﺘیمى بود که در‬
‫يک پﺘوی قديمی کثیف پیچیده شده بود تا او را به مسیرهای گمراهى و سرگردانی پیش‬
‫ببرد و زمانى او را از يﺘیمﺧانهاى که تمام دوران کودکیاش در آن زندانیشده بود‪ ،‬يﺘیم‪،‬‬
‫ﻓﻘیر و بیبضاعت بیرون کند»‪.‬‬

‫اين يﺘیم با وضعیت جسمانی ﺧود ديگر تنها يک يﺘیم نیست؛ بلکه ابعاد عمیقتری را به‬
‫همراه دارد و در حﻘیﻘت نماد کشوری کامل است که ﻓرزندان ﺧود را در آغوش گرﻓﺘه اما‬
‫نسبت به آنها مانند ساير هموطنان دلسوز نیست‪ .‬مدير نازاى يﺘیمﺧانه با همدسﺘى مردى‬
‫پیر‪ ،‬او را به سرقت مﺘهم کرد تا سرنوشﺘش در حاشیه قرارگرﻓﺘه و تﺤت تعﻘیب پلیس‬
‫باشد‪ .‬توصیفات براى زن نازا و مرد پیر برای مديريت پرورشگاه‪ ،‬اندک بود و اشاره روشنی‬
‫به عﻘیم بودن وطنى داشت که چیزی جز ناامیدی برای ساکنانش به همراه نداشت و آنها‬

‫‪197‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫را در مﻘابل گزينههای دشوار زندگی قرار میداد‪ .‬علیالخصوص در مراحل اولیه کودکی‬
‫که شخصیت ﻓرد شکلگرﻓﺘه و دربردارنده ﺧاطراتی هسﺘند که ﻓراموش کردنشان دشوار‬
‫است‪.‬‬

‫نسیان‪ ،‬گزينههای بازگشت به پرورشگاه مﺘعفّن‪ ،‬در کنار جاده ماندن و تﺤت تعﻘیب‬
‫ديگران قرار گرﻓﺘن‪ ،‬يﺘیمﺧانه ‪/‬وطن را در پى ﺧواهد داشت‪ ،‬آن زندان شبیه به قبرسﺘان‬
‫بود؛ زيرا هر کس در آن وارد مىشد نمیتوانست از چنگال آن رهايی يابد مگر زمانی که‬
‫مرگ به سراغش میآمد که در حﻘیﻘت نشانهای از ظلم و بیرحمی کامل بود‪ .‬اين بی ‪-‬‬
‫رحمی موجب شد تا همهچیز را در سرزمین و يﺘیمﺧانهاى که او را رها کرد‪ ،‬ترک کند‪.‬‬
‫«در اين کشور‪ ،‬همهچیزهای وابسﺘه به وطنش را رها کرد؛ زمانی که والدينش آن را ﺧائنانه‬
‫ﺧفه کردند و او را يﺘیمی تنها و بیبضاعت رها نمودند‪ ،‬بعدازآن عموها و عمههايش ارث‬
‫کوچکش را به سرقت برده و او را گرسنه‪ ،‬ﻓﻘیر‪ ،‬بیچاره و يﺘیم رها کردند»‪.‬‬

‫بااينحال‪ ،‬چنین شخصیتهايی عشق بسیاری به سرزمین ﺧوددارند‪ ،‬کما اينکه به گفﺘهی‬
‫شاعر اعﺘﻘاددارند که کشورم برايم عزيز است‪ .‬او وطنش را دوست دارد و اين را از طريق‬
‫نگرانیاش به ﻓنّاوریهای شرقی نشان میدهد‪ ،‬زيرا با میهنش که او را برهنه و تنها رها‬
‫کرد‪ ،‬مﻘابله مىکند‪« .‬پختوپز غذای شرقی و جمعآوری تنبور‪ ،‬سازهای موسیﻘی شرقی‬
‫و مصنوعات شرقی که به ديوارهای اتاق نشیمن و راهروها آويزان و قفسهها را با آنها‬
‫تزئین کرده بود‪ .‬بسیاری از آنها در گوشه و کنار ﺧانه در کنار پشﺘىهاى پر ازنیهای‬
‫طاليی براق و باالی ﻓرشهای دستباﻓت شرقی هسﺘند‪ ،‬درحالیکه قابهای ﺧوشنويسی‬
‫عربی در ديوارهای اصلی ﺧانه مﻘابل آينههاى طولی آويزان شدهاند تا ﺧوشنويسی عربی‬
‫يکبار از سمت راست به چپ و يکبار ديگر در آينه از چپ به راست ديده شوند»‪ .‬غربت‬
‫و بیگانگی‪ ،‬ﺧانهاى واقعی شد؛ مانند ﺧانهای که پر از ﺧوشبخﺘی است‪ .‬شايد (بهاء) با‬
‫وطنش مﺘفاوت باشد‪ ،‬بهويژه ازنظر شکل و چهره تا اينکه بخواهد درگیری بین شرق و‬
‫غرب را منعکس کند‪« .‬او زنازادهای بود که نسب‪ ،‬تاريخ و ﺧانوادهاش ناشناﺧﺘه بود‪ ،‬گرم‬
‫و زيبا‪ ،‬که چشمان سبز چمنىاش بر غربت و تنهايیاش مىاﻓزود‪ .‬ترکیبی ﻓريبنده از‬
‫آمیزههای زيبايی‪ ،‬جذابیت و ريشهدار بودن به نظر میرسید‪ .‬بوی معطرش شبیه بوی گل‬
‫بنفشه در بالکن مدير پرورشگاه بود‪ ،‬بوی مطبوع عطری که هیچ انسانی در جهان ندارد‬
‫که بر غربت انسان مىاﻓزايد و آن را پر از بوی کپک‪ ،‬چرک و رطوبت میکند»‪.‬‬

‫شخصیتها در وضعیت درگیری نابرابر داﺧلی‪ ،‬میان اﻓرادی زندگی میکردند که عشق و‬
‫صلح را مىشناﺧﺘند‪ .‬صلﺤی که به آزادی‪ ،‬گرايشها و ﺧواسﺘههای ديگران وزندگی سخت‬

‫‪198‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫در واقعیت احﺘرام بگذارد‪.‬او معﺘﻘد بود که‪« :‬بیماری نبود که مرا کشت ‪ ...‬و اکنون مرا‬
‫واداشت تا برای او بنويسم؛ بلکه تمايلم به پاک شدن از ناپاکی بود که مرا در سفر‬
‫طاقتﻓرسايم درصﺤنه مبارزه شديد نابرابر بین زن بیچاره تنها وزندگی وحشی سرسخت‪،‬‬
‫دلبسﺘه کرد» تا بهطور مسﺘﻘیم به بهاء بگويد که عمل با کلمه شروع میشود تا آنچه را‬
‫که امکان دارد‪ ،‬تغییر دهد‪.‬‬

‫«آنها اين حلﻘه ﺧونین را زندگی و من آن را عذاب مینامم‪ ،‬آنها نوشﺘن را موهبت‪ ،‬ناز‬
‫و نعمت و ابزاری برای ﺧالقیت و پاکدامنی دانسﺘه و من آن را راهی برای اعﺘراف و‬
‫اعﺘراض به زندگی و بیعدالﺘی میدانم‪ .‬ما گروهى ضعیف و مصیبتزده هسﺘیم»‪ .‬او به‬
‫ﺧاطر بیرحمی جامعه و ناامیدی که در زندگی نصیب او شده بود باعث شده بود تا او‬
‫حوادث را ﻓراموش کرده باشد‪« .‬ای ﻓراموشی‪ ،‬زمانى مرا درک کردى که من نیاز به يادآوری‬
‫داشﺘم‪ ،‬چﻘدر ﺧوشﺤالم که مانند زنی هسﺘم که دچار ﻓراموشی شده و او را از عذاب‬
‫يادآوری دردهای گذشﺘه و ناامیدیهای حال و آينده نجات دادهای»‪.‬‬

‫وطن برای ضﺤاک و بهاء‪ ،‬گرمابخش است؛ حﺘی اگر در غربت و دور از شرق طاليى باشند‪.‬‬
‫جايی که قاتالن و راهزنان غیر از قانون زور و غارت مطیع قانون ديگرى نیسﺘند وطن به‬
‫جنگلی براى کسب غنائم تبديل میشود‪ .‬مبارزه در اينجا میان نیروهاى غالبى است که‬
‫بر پول و قدرت کنﺘرل دارند و با توجیهات مخﺘلف‪ ،‬گاهی باحجاب دين و گاهی‬
‫وطنپرسﺘی و اﺧالق به هزينه مظلومین و سلب حﻘوق آنها‪ ،‬وطن را غیرقابلسکونت‬
‫مى کنند‪ .‬او از وطنش بیزار است؛ زيرا آن را در رويارويی زندگى سخت شبیه به زندگی‬
‫بهاء ترک کرده است‪« .‬مىکوشم تا تصويری قابلدرک از کودکیام درباره جهان پیرامونم‬
‫و اﻓرادی که معلم تاريخ و آموزش ملی را «شهروندان کشور بزرگ ما» مینامند‪ ،‬تهیه‬
‫کنم‪ ،‬اما ازآنجاکه به لﻘمه هوسانگیزی در دهان شادى گذرا تبديل شدم‪ ،‬به هیچچیزی‬
‫پیرامون وطن‪ ،‬شهروندان‪ ،‬حوادث و سرنوشتها اهمیت نمیدهم‪ ،‬حﺘى ديگر چیزى مرا‬
‫آزار نمیدهد که کیسﺘم يا مﺘعلق به چه کسی هسﺘم‪ .‬همه مرا ناامید کرده و من تنها‬
‫هسﺘم و از زندگی بیزار و مﺘنفر‪ ،‬از من چیزی جز نفسهای اجباری باقی نمانده است‪.‬‬
‫اعﺘمادبهنفس يا امیدم به وطن و مادر و پدرم را از دست دادم تا زمانی که ضﺤاک دوباره‬
‫برگردد و مرا از اين جهنم وحشﺘناک نجات دهد‪ .‬هرگاه مرا صدا میزند‪ ،‬مانند گوسفندی‬
‫که به دنبال قصابی بهسوی کشﺘارگاه میرود‪ ،‬دنبال او مىروم»‪.‬‬

‫پسازآن‪ ،‬جسمش میان مردان حرکت کرد‪ ،‬ازجمله کريم الوهدانی که پیرمردی بود که‬
‫در بازداشﺘگاه‪ ،‬هويت جسمانی ﺧود را از دست داد و زهد پیشه کرد‪« .‬وی بیش از بیست‬

‫‪199‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫سال پیش در بازداشﺘگاه ﺧشک صﺤرا زير شديدترين انواع شکنجه قرارگرﻓﺘه بود‪ .‬او زندان‬
‫را مملو از حق و زهد کرد تا بیتﻘوايی و ﺧیانتهايش را پنهان کند»‪ .‬اين سفر در زندگی‬
‫ادامه مىيابد و جسم تنها ابزار اين آشنايی است؛ زيرا در بیمارسﺘان با سلیم مناضل آشنا‬
‫شدم‪« .‬سلیم چهرهاى شکسﺘه داشت‪ ،‬چشمان ﻓرورﻓﺘه در کاسهاى که گردنش قادر به‬
‫نگهداشﺘن آن نبود‪ ،‬هويت و انسانیت کامل او در يکلﺤظه به سرقت رﻓت‪ ،‬شلیک به دزد‪،‬‬
‫ﺧوشبخﺘی او را گرﻓت‪ ،‬نخاعش را با گناهی عمدی قطع کرد و با بیادبی گسﺘاﺧانهای در‬
‫اسﺘخوانهای پشﺘش جاى گرﻓت‪ .‬ماههای طوالنی رابین بیداری و کما سپری کرد‪ .‬در‬
‫میان کاروانها شهدا را ديد که به او نزديک میشدند تا او را در سرزمین ارواح‪ ،‬جايی که‬
‫شعارها‪ ،‬تشويقها و نگاهها در انﺘظار است‪ ،‬ديدار کنند‪ .‬او با تمام وجود سعی کرد به آنها‬
‫نزديک شود‪ ،‬اما ديگر هیچوقت نمىتوانست حرکت کند»‪.‬‬

‫در بیمارسﺘان‪ ،‬با حﻘیﻘت ثابﺘى آشنا شد که به ﺧاطر دشمن دچار آن شده بود‪« .‬اين‬
‫حادثه اى بود که توسط اطالعات دشمن ترتیب داده شد تا او را ترور کند و اسم او از‬
‫صﺤنه مﻘاومت ﺧطﺧورده شود‪ ،‬دشمن نمیتواند شخصیت منﺤصربهﻓرد مﻘاومت و حﻘوق‬
‫شخصیﺘی سرسخت مﻘاومت را تﺤمل کند‪ .‬نﻘشه اين بود که او در اين حادثه بمیرد و‬
‫اسطوره مبارزه پايان يابد‪ ،‬اما او پس از ﺧرد شدن اسﺘخوانهايش بهسخﺘی نجات پیدا‬
‫کرد‪ ،‬ماهها در بیمارسﺘان شهر بسﺘرى شد تا در يک جلسه عمومی در مورد حق آوارگان‬
‫برای بازگشت به وطنشان شرکت کند»‪ .‬به روايت عالقه واﻓری داشت‪« .‬بهطور ﺧالصه‪ ،‬او‬
‫مردی است که مردم را دوست دارد و تنها مردم میتوانند او را دوست داشﺘه باشند؛ او از‬
‫کیفش روايﺘی تمامنشدنی و جالب بیرون میآورد از اﻓراد منﺤصر به ﻓردی که معنای‬
‫سرعتپايین زمان را نمی داند؛ زمان‪ ،‬سخن او را با تمام معنی کلمه در اﺧﺘیار داشت»‪.‬‬

‫من برای زيبايی و ايده میهنى که بدان اعﺘﻘاد دارد‪ ،‬به او نزديک شدم‪« .‬شايد به اين دلیل‬
‫که مانند سنبل‪ ،‬زيبا و مانند شمشیر برازنده بود‪ ،‬يا اينکه روشنايی چشمانش با سکوت‬
‫معاشﻘه میکرد‪ ،‬يا نور عصر در چهره او باعظمت يک شمايل مﻘدس اوگاريﺘی منعکسشده‬
‫بود‪ .‬ايده مبارزه برای وطن مرا وسوسه کرد که به او نزديک شوم‪ ،‬من در وطن ﺧود غريبه‬
‫هسﺘم و او مرا انکار میکند»‪ .‬مﻘاومت او را برای انجاموظیفه ﻓراﺧواند؛ بنابراين به مﻘاومت‬
‫پیوست و درراه میهن‪ ،‬همانطور که مىﺧواست‪ ،‬به شهادت رسید‪« .‬اين داسﺘان‪ ،‬روايﺘى‬
‫ثابت و داسﺘانى مردمى است که ﺧالصهاش چنین است که آنها ﻓﻘط يک کابوس دارند‬
‫که اسمش عذاب‪ ،‬کوچ و انﺘظار است‪ .‬او بهای زندگیاش را پرداﺧت تا پايان اين داسﺘان‬
‫را تغییر دهد تا درنهايت به آزادی برسد»‪ .‬پراکندگى سیاسی در رمان مشهود است؛ حﺘی‬

‫‪200‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫اگر در پسِ مﺘن پنهان باشد؛ داسﺘاننويس پايانی را انﺘخاب میکند که مﺘناسب با‬
‫قهرمانانش وزندگی آنها باشد‪ .‬هرکس زندگینامه قبیﺤى داشﺘه باشد‪ ،‬درنهايت به اين‬
‫سطح از زشﺘی بدل میشود و هرکس که انسانیت داشﺘه باشد‪ ،‬عاقبت پراﻓﺘخارى از آن‬
‫اوست؛ بنابراين داسﺘان‪ ،‬پايانی ثابت دارد که نماد مﻘاومت و ايسﺘادگى است و بدنش اين‬
‫پايداری را به رسمیت مىشناسد‪ .‬قطعاً جسمی که شما آن را میﺧواهید‪ ،‬بدن شناﺧﺘهشده‬
‫مادى نیست؛ بلکه بدنى اﺧالقی است که به ديگری حیات و دوام میبخشد‪.‬‬

‫شايد شکل ديگر مﻘاومت که در آن زشﺘی مﻘاومت و سیاست برای اهداف شخصی ﺧود‬
‫از آن سوءاسﺘفاده میکند را ﻓراموش نکرده باشد‪ ،‬حﺘی اسمش را معرﻓى نکردو آن را‬
‫تکذيب کرد تا اشکال دسﺘرسى ﻓاش نشوند‪« .‬پسازآنکه همرزمانش او را مورد آزار و اذيت‬
‫قراردادند‪ ،‬بهعنوان يک پناهنده سیاسی به کشور آمد‪ ،‬او را از کشورش بیرون کرده و از‬
‫موقعیت سیاسی مﺤرومش نمودند‪ ،‬بنابراين او به مردِ قطب مخالف کشورش در ﺧارج‬
‫تبديل شد؛ و با دو کامیون مال دزديدهشده از کشورش به شهر آمد و بر مردم کشور و‬
‫احزاب سیاسی از ايالتها و قارهها که با پولهای سرقت شده ﺧود تشکیل داده بود‪ ،‬مسلط‬
‫شد و لﻘب امپراتور گرﻓت»‪ .‬بهاء ابزارى برای رسیدن به اهداﻓش بود‪« ،‬مرا و دوسﺘانش و‬
‫میهمانان و مردانى که دوست داشت با آنها ديدار کند را به حزبش کشاند‪ ،‬من در پیامهای‬
‫حزبی او بهﺘرين پیامرسانش بودم و به سیاسﺘمداران نزديکتر شدم‪ ،‬کشف کردم که همه‬
‫اﻓراد هرروز سیاست میورزند‪ .‬بزرگترين سیاست در شهر من اين است که پس از يک‬
‫سفر طاقتﻓرسای پوشالى از صبح تا غروب‪ ،‬زندگی ﺧود را مديريت کنم‪ .‬دوباره کشف‬
‫کردم که زنان مخفی کسانی هسﺘند که در مديريت اين جهان شگفتانگیز مشارکت دارند‪،‬‬
‫آنها کسانی هسﺘند که مشکالت کسانی که از آنها ناراحت هسﺘند را تﻘسیم مینمايند‬
‫و بیگناهان را به بازداشت يا مرگ میﻓرسﺘند»‪.‬‬

‫زن عامل اصلی وقايع در جامعه پايین بود‪ .‬او کسی بود که باوجودش سرنوشت مردم را‬
‫کنﺘرل میکرد و او را باشخصیﺘی موسوم به عاشق و هديه به دنیای مواد مخدر انﺘﻘال‬
‫مىداد ‪« .‬تجارت مواد مخدر‪ ،‬اسلﺤه و بردگان سفید؛ دوست داشت به دنیای او بروم؛ زيرا‬
‫او از پراﻓﺘخارترين کسانی است که با او رﻓاقت و دوسﺘى کردم و از آرامترين اﻓرادى است‬
‫که عصبانی نمىشود تا تصمیم به انﺘﻘام بگیرد و صادقترين شخص دروغگويی است که‬
‫در میان مردان ديدم‪ .‬او اﻓﺘخار میکرد که ﻓروشنده اسلﺤه‪ ،‬مواد مخدر و زنان است‪ ،‬او‬
‫ﺧود را به کسانی او را میشناسند چنین معرﻓی میکرد و میگفت‪ :‬من بزرگترين دالل‬
‫عشق و هديه هسﺘم»‪ .‬تا به شخصیت جديد مخنثى به نام همالن ابوالهیبات انﺘﻘال يابد‪.‬‬

‫‪201‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫«او ازنظر جسمانى و رﻓﺘاری مخنّث است‪ ،‬بااينوجود در لباس انسانیت زندگی میکند که‬
‫پدرش از کودکی به او تﺤمیل کرده است‪ ،‬بنابراين او مرتباً اعالم میکرد که مرد است و‬
‫شکلگیری ﺧنثى (نه مرد و نه زن) و گرايش ﺧود را به دنیای جنس مخالف پنهان‬
‫مینمود‪ ،‬لباس های زنانه زيبا‪ ،‬لباس ابريشمی‪ ،‬تزئینات و عطرهايش در کشوهای اتاق‬
‫ﺧصوصی او قفلشده بود‪ ،‬لباس زنانه ﺧود را مخفیانه مىپوشید و با آنها باشکوه عکس‬
‫میگرﻓت و در ساعات آﺧر شب مخفیانه در ﺧیابانهاى شهر مىرﻓت تا از هوسهای‬
‫زنانهای که در وجود او بود سوءاسﺘفاده نمايد‪ ،‬همانکه پدرش مصمم بود آن را در اعماق‬
‫وجودش دﻓن نمايد و آن به نفع زندگی مردانۀ او بود که هرگز نمیتوانست روزى از روزها‬
‫مرد باشد»‪.‬‬

‫«او برای نمايندگی از حزب قبیلهای ﺧود که پدرش برای مخفى کردن کار او تشکیل داده‬
‫بود‪ ،‬زندگیاش را در شهر گذراند و کارش را درزمینهٔ قاچاق اسلﺤه از طريق روسﺘاهای‬
‫مرزی در پسِ آن پنهان کرد؛ اما با مرد بزرگى که نامش اثبات بود‪ ،‬همراه شد‪ .‬او در برابر‬
‫مردم بود تا پدر و مردان قبیلهاش را شرمنده نکند»‪ .‬او در آپارتمان ﺧود مانند زنى‬
‫ﺧفهشده در بدن يک مرد بود تا با او دوست شود‪ .‬به تمسخر مﺘوسل میشد تا از طريق‬
‫سخنان صلح آمیزش با دشمن زندگی کند‪« .‬پیگیری اظهارات سیاسی ﺧطرناک وی درباره‬
‫ضرورت همزيسﺘی مسالمتآمیز با دشمن بهجای نابودى او‪ ،‬يکی از سرگرمیهای دوست ‪-‬‬
‫داشﺘنى من شد‪ .‬ازآنجاکه صلح واقعی توسط مردان واقعی انجام میشود و او ﺧودش را‬
‫يک مرد واقعی میبیند‪ ،‬بنابراين او با شهادت لیست بزرگی از زنان ناپاک و شهادت باشکوه‬
‫من‪ ،‬ﺧواسﺘار صلح مردان شجاعی است که ﺧود را يکى از آنها میداند‪ .‬سخنان طوالنی‬
‫او که مملو از دروغ بود‪ ،‬مرا میﺧنداند تا اينکه درد رويیده در سینه چپم را ﻓراموش کردم‪،‬‬
‫مرا تشويق کرد تا از او بخواهم وقﺘی به آپارتمان من بازگشت‪ ،‬کاشیهای کف را تمیز‬
‫کند» اشاره به کسانی دارد که به سازش وزندگی صلحآمیز با دشمن تن مىدهند؛‬
‫درحالیکه در ﺧودگردانی و دور از مردانگی زندگی میکنند تا موقعیت سخت ايشان‪،‬‬
‫رسوايی آنها را اﻓشا کرده و گرايش ﺧائنین به آرمان ﺧود و کسانى که مبارزه را وسیلهای‬
‫برای رهايى آزادى بکار مىبرند را نشان مىدهد‪ .‬پیشبینی او سرنوشت اين شخصیت را‬
‫نشان میدهد که بهعنوان يک ديپلمات به اروپا رﻓﺘه و با يک همجنسگرا ازدواج میکند‬
‫تا به اين نﺘیجه برسد که ﺧانواده و شايد همه سیاسﺘمداران تفاوتی با مخنّثى به اسم‬
‫همالن ندارند‪« .‬او حزب پدرش را ترک کرد واينگونه جانشینی وی به پسر ديگر ﺧانواده‬

‫‪202‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫انﺘﻘال ياﻓت‪ .‬اسم او هم همالن بود‪ .‬در حالی که من همچنان اسم همالن را بزدل می ‪-‬‬
‫ﺧواندم»‪.‬‬

‫ديدگاه روايت «ضﺤاک » با نظر «بهاء» در شرق عربى تفاوت ندارد‪ ،‬جايی که ﺧطبههای‬
‫پوشالى بدون نﺘیجه است و دشمن به نام آزادی سرزمین را میگیرد‪ .‬آن در حﻘیﻘت مرگى‬
‫است که همهجا همراه اوست «امروز اين بﺤث توسط انﻘالبیون در شرقى که تضعیفشده‬
‫است مطرح مىگردد‪ ،‬بدون اينکه مردم‪ ،‬روزنه امید‪ ،‬آزادی يا عدالت را ببینند‪ ،‬هیچچیزی‬
‫جز مرگ‪ ،‬درد و سروصدا وجود ندارد‪ .‬آن دشمنی است که جهان را با پرچم شیطانی ﺧود‬
‫در برگرﻓﺘه است و مردم به نام آزادی‪ ،‬دموکراسی و برادری قربانى میشوند‪ .‬مرگ به هر‬
‫مکانی مىﺧزد» تا سرنوشت مردم‪ ،‬مهاجرتى دائمى باشد‪« .‬پناهندگان و مهاجران هرروز‬
‫بیشﺘر به شهر هجوم میآورند‪ ،‬آنها از هر ملیت و نژادی که باشند با آوارگی‪ ،‬ترس‪ ،‬از‬
‫دست دادن و درد مﺘﺤد میشوند و سرنوشتها و قضا و قَدَر آنها را از هم جدا میکند»‪.‬‬
‫ازنظر وی‪ ،‬وطن‪ ،‬حمايت و پشﺘیبانى است و برﺧالف آن نمیتوان در آنجا زندگی کرد‪،‬‬
‫زيرا ﺧیانتکاری میشود که تفاوتی با سارقان ندارد‪.‬‬

‫هنگامیکه بهاء مجبور به کارهايی برﺧالف میل باطنی ﺧود بود درواقع به قﺘلعام قلم‬
‫پرداﺧﺘه بود که تأثیرش از جسمش کمﺘر نبود‪ ،‬بنابراين رمانش را درازای شغلى به شخصی‬
‫در يک کشور ديگر ﻓروﺧت‪ .‬يکبار قیمت رمان ﻓروﺧﺘهشده من‪ ،‬بیش از تصور يا‬
‫درﺧواسﺘم بود و آن زمانی بود که آن ﺧريدار در عوض کار ﺧالقانهاى که برای او نوشﺘم‪،‬‬
‫در دولت کینه و نفرت‪ ،‬شغلى دولﺘی در بخش رسانه به من پیشنهاد داد‪ ،‬من پسازآن‬
‫علّت بخشندگی بسیار او را درک نکردم‪ ،‬آنچه میﺧواسﺘم‪ ،‬دسﺘمزد ﻓروتنانه رمانی بود که‬
‫برايش نوشﺘم‪ ،‬من انﺘظار نداشﺘم با دسﺘمزد معﻘول و حﻘوق بازنشسﺘگی‪ ،‬شغل مناسبی‬
‫در د ولت داشﺘه باشم تا زندگی آرامى را برايم ﻓراهم کند‪ .‬در آغاز تﻘريباً عجله داشﺘم که‬
‫به سؤال اشﺘباهم پاسخ دهم؛ زيرا گمان میکنم آن رماننويس‪ ،‬دزدى است که يکمشت‬
‫اﻓﺘخار را به يک صورت يا صورتى ديگر بیان مىکند‪.‬‬

‫اما بهزودی جزيیات مداﺧله کردند تا نگذارند ﺧدایناکرده او را بهاﻓﺘخار مﺘهم نمايم‪.‬‬
‫می دانسﺘم که او به من دسﺘمزدی داده که از جیب ﺧودم به من پرداﺧت ﺧواهد شد؛‬
‫بنابراين تصمیم گرﻓت دسﺘمزدم را از جیب دولت و میهن بپردازد‪ .‬او بهﺘرين کسی بود‬
‫که درباره کشور و میهنپرسﺘی صﺤبت میکرد‪ ،‬همانطور که به منفعت و بهرهبرداری در‬
‫اشکال موجود به دلیل موقعیت حساس اداری در شهر توجّه داشت‪ .‬آنها میهن را مال‬
‫ﺧود میدانند و میتوانند آن را به هرکسی که مىﺧواهند اهدا نمايند‪ .‬میهنپرسﺘی برای‬

‫‪203‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫ﻓﻘرا‪ ،‬اﻓسردهها‪ ،‬مسﺘضعفان و شراﻓﺘمندان‪ ،‬دارندگان وجدان زنده و پاکى است که نه‬
‫ﺧريداری میشود و نه ﻓروﺧﺘه میشود‪.‬‬

‫شايد سخاوتِ با اموال وطن در اﺧﺘیار اين جعل کنندگان و مناﻓﻘان باشد‪ ،‬من مﻘالهاى‬
‫رياکارانه برای زنی که در ايالت کار میکرد‪ ،‬نوشﺘم‪ ،‬زنی که مدارک بسیاری را بدون تالش‬
‫و با پول کسب کرده بود تا پارادوکس ماهیت کنايهآمیز ﻓروش وطن به ﺧاطر دﺧﺘرى‬
‫ﻓرومايه را انجام دهد‪« .‬بنابراين تصمیم گرﻓﺘم که سخاوتم را باسخاوتی مشابه به او‬
‫برگردانم؛ بنابراين مﻘاله رياکارانه سطح بااليى را برايش نوشﺘم تا آن را به يکی از مﻘامات‬
‫ايالﺘی انﺘﻘال دهد تا عالوه بر بسیاری از مشاغلی که با دسﺘمزدهای عظیم در آن کار‬
‫میکند‪ ،‬امﺘیازات شغلی جديدی نیز به دست آورد‪ .‬او مدارک عالی علمی بسیاری داشت‬
‫که همه آنها را با پول والدينش که کارمند مشهور در رده قضائی اين کشور به مدت يک‬
‫ربع قرن بودند‪ ،‬به دست آورده بود‪ .‬او پول مردم را به سرقت برد تا برای دﺧﺘرش چندين‬
‫مدرک دانشگاهی و موقعیت معﺘبر بخرد تا از سرقت ملﺘى که مىپندارند او ﺧدمت مى‪-‬‬
‫کند‪ ،‬ارث ببرد‪ .‬مادامیکه هدف شريفش از جانب پدر دلسوزش تأمین مىشد؛ ﻓروش وطن‬
‫برای ﺧريد نیازهای دﺧﺘر بدون اسﺘعداد و وجدان کارىاش بکار مىرﻓت!»‬

‫جامعه رمان با يک نیروی نامرئی کنﺘرلکننده رﺧدادها‪ ،‬ازنظر سیاسی و اجﺘماعی پايمال‬
‫میشود‪ ،‬درواقع اين قدرت در داﺧل شکست میﺧورد و در پس آن قدرت ديگری وجود‬
‫دارد که آن را کنﺘرل نمايد و غالباً زن و جسم او ابزاری برای اين کنﺘرل مىباشند؛ بنابراين‬
‫جامعه تﺤت اﺧﺘیار ﻓاسدى کوچک است تا جامعه را کنﺘرل کند‪ .‬اين جامعه از بیرحمی‬
‫و سلطه ﺧارجی و اقﺘدارگرايی داﺧلی رنج میبرد‪« .‬او دريکی از تﺤصنهای بزرگ و داغ‬
‫شهر شرکت کرد تا به گرانی‪ ،‬ﻓﻘر‪ ،‬مالیات زياد‪ ،‬ﻓساد و ﺧفﻘان آزادیها اعﺘراض نمايد‪ .‬اين‬
‫تﺤصنهای مسالمتآمیز بهسرعت به درگیری ﺧونین با پلیس ضد شورش تبديل شدند‬
‫که بىرحمانه تﺤصنکنندگان را زير پا گذاشﺘند‪ ،‬آنها اسﺘنکاف [ﺧوددارى و ممانعت]‪،‬‬
‫ﺧواسﺘهها و امیدهای ﺧود را برای رهايی از بیعدالﺘی و رنج نابود کردند»‪.‬‬

‫بنابراين او يﺘیمﺧانهای را به ياد آورد که به نمادی براى وطنی مﺤروم تبديلشده که در‬
‫تصاوير و وقايع رخداده در آن‪ ،‬آزادیها‪ ،‬ويرانیها و کنﺘرل بر سرنوشت ساکنانش مﺘفاوت‬
‫نیست‪« .‬او به ﺧیابان بدبخﺘی که يﺘیمﺧانه در آن بود‪ ،‬رﻓت‪ .‬او آن را مانند وطن نابودشده‬
‫ديد‪ ،‬وی از کسی درباره دلیل ﺧرابى اين ساﺧﺘمان نپرسید»‪ .‬او ﺧودش بهاء را ديد «من‬
‫يک حرامزاده پرورشياﻓﺘه در يﺘیمﺧانه بیش نیسﺘم و ﺧیلى زود ﻓهمیدم که همه‬
‫کشورهای شرق يﺘیمﺧانه بزرگی بدون هیچگونه عزت‪ ،‬لطاﻓت و امیدوارى هسﺘند»‪.‬‬

‫‪204‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫اين بیگانگی بر روى دانشمندانی که بر ضد جامعه ايسﺘادند‪ ،‬تأثیر نهاد؛ بنابراين با توجه‬
‫به روابط چندگانه هماهنگ و مﺘناقض بدن‪ ،‬بدن را پاک و تصفیه کردند‪« .‬به اين اکﺘفا‬
‫کرد که عصر آن روز داسﺘان دانشمند مشهور هسﺘهای عرب را که از کشورش ﻓرار کرده‬
‫و در آپارتمان ﺧود بدون اطالع از عامل جنايت مورد سوءقصد قرارگرﻓﺘه را بشنود‪،‬‬
‫همانطور که در گزارشات تﺤﻘیﻘات پلیس عنوان شد؛ درحالیکه همه میدانند چه کسی‬
‫و چرا او را کشﺘند‪ .‬او کسی بود که مخالفﺘش را با سیسﺘم ﻓاسد شرقی ابراز نموده بود و‬
‫بیش از يک مﻘاله درباره آن نوشت‪ ،‬بنابراين به سراغ کسانى که سرنوشﺘى چون او دارند‪،‬‬
‫میرود و هزينه زندگی ﺧود را با نظرات و قلم ايشان پرداﺧت مینمايد»‪ .‬اينيک واقعیت‬
‫تکاندهنده درراه بازگشﺘش است «که بسیاری از دﺧﺘران در هنگام شب به او مراجعه‬
‫مىکردند‪ ،‬او آنچه در جیبش داشت به آنها مىداد و سبب حیرت و تعجّب آنها میشد‬
‫زمانی که به آنان میگفت‪ :‬شما در اين شهر ﻓاسد‪ ،‬پاکترين هسﺘید»‪ .‬اين شهر در ياد و‬
‫ﺧاطره او چیزی جز درد و غم و اندوه نبود «از زمینهاى ﺧشک و آسمانهای تاريکش و‬
‫مسیرهايی که به هم نمیرسند و حاﻓظهاش که تنها درد و پريشانی برايشان به همراه‬
‫دارد»؛ بنابراين بدن يک سیسﺘم نمادين عمومی است‪ .‬اين رمان سعی دارد میان جنسیت‬
‫و شرايط پیرامونیِ اجﺘماعی و اقﺘصادی و قلدران جامعه و اکثريت نابودشده را پیوند دهد‪.‬‬
‫جسم نﺘیجۀ اينهمه تخريب و زوال بود‪.‬‬

‫شايد اين انﺤطاط در جامعه باعث شده تا قهرمان اصلی مسﺘﻘیماً وارد اين جهان شده و‬
‫با هر وسیلهاى حﺘی دزدی‪ ،‬رسیدن به اهداف ﺧود را انجام دهند؛ و اين تنها براى آشکار‬
‫کردن حﻘايﻘی است که در جامعه وجود ندارد‪ .‬همانطور که وی سفرى پزشکی را به زن‬
‫ﻓﻘیری اﺧﺘصاص داد و هیچچیزی جز قلم و نوشﺘن مﺘون جعلی ادبی انجام نداد‪.‬‬
‫«کمکهزينه پزشکی من از زن اندوهگین و ﻓﻘیرتر از من دزديده شد‪ ،‬او چیزی برای ارائه‬
‫به آن دزد ندارد تا لطف و مهربانى او را به دست آورد‪ .‬من کمکهزينه دزديدهشده از زنی‬
‫که با ﻓﻘر و بیماری درهمشکسﺘه شد را بهعنوان يک پیروزی برای ﺧودم قبول کردم و به‬
‫منطق سارقانی که همهچیز پیرامونم است‪ ،‬پناه بردم؛ پاکدامنی و عفت ديرهنگام من در‬
‫دنیای حرامزادههای دزد که همهچیز را مانند وطنهای ﻓﻘیر و رزق و روزی مطلوب به‬
‫سرقت بردند‪ ،‬هیچ ﻓايدهای نداشت»‪ .‬همهچیز در وطن ﻓرومیپاشد برای هرکسی که‬
‫پیرامونش‪ ،‬بسیارى از ناامیدیهای مخﺘلف و سرشکسﺘگیهای مﺘفاوت وجود دارد‪،‬‬
‫همینطور در مﺤیط کوچک ﺧانواده‪ ،‬دوسﺘان و آدابورسوم هم همینطور هست؛ مﺤیطی‬
‫وجود دارد که موجب به وجود آمدن رﻓﺘار قهرمانانه میشود‪ .‬در سرزمینی که «آتش‪ ،‬نزاع‪،‬‬

‫‪205‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫مصیبتها و باليا بیداد میکنند و سارقان و قاتالن در آنجا در امنیت و شادی زندگى‬
‫مىکنند‪ ،‬بىگناهان‪ ،‬قهرمانان‪ ،‬صالﺤان‪ ،‬دانشمندان و مبﺘکران در آن میمیرند‪ ،‬درحالیکه‬
‫سگها‪ ،‬گاوها‪ ،‬ﺧوکها و موشها چاق میشوند و با چربی ﺧود ﺧفه مىگردند»‪ .‬در اين‬
‫ﻓضای پیچیده که بهاء و ضﺤاک بزرگ شدند‪ ،‬شخصیتهای شکستﺧورده ديگرى هم‬
‫هسﺘند‪ .‬در آن انﺘﻘالهاى ﺧشونتآمیزی است که منجر به شکسﺘن روح و وقوع شکاف‬
‫بزرگی مىشود و قابلترمیم نیست‪ ،‬در اين شرايط‪ ،‬بهاء آمد و ضﺤاک با شکستهای‬
‫مﺘعدد از همه جهت او را همراهى کرد؛ در برابر آنها چیزی جز پايداری درراه عشق وجود‬
‫نداشت «همه دنیا داسﺘان اين دو عاشق را میدانند که باقدرت عشق ابدی ﺧود بر مرگ‪،‬‬
‫ﻓراموشی و جدايی پیروز شدند»‪.‬‬

‫جنس‬

‫جسم ابزاری برای ابراز حالت نیسﺘى‪ ،‬سیاسی‪ ،‬اجﺘماعی و مذهبی بود‪ ،‬هر زمان که بهاء‬
‫يا ضﺤاک از بﺤرانى ﺧاص عبور میکرد‪ ،‬جسم وسیلهای برای ﻓرار از تنش روانی بود‪ ،‬اما‬
‫بسیار از آن دور بود‪ .‬با اين تالشها و بدون عشق‪ ،‬بُعد پنجمی که رماننويس در اولین‬
‫رمان ﺧود (أعشﻘنی) شناﺧت‪ ،‬هرگز مﺤﻘق نمىشد؛ بنابراين شکست عمیقتر و دردناکتر‬
‫ﺧواهد بود‪ .‬همانگونه که ازنظر سیاسی مﺘوجه شدند‪ ،‬جامعه به سوق دادن شخصیت‬
‫بهسوی زوال کمک میکند و ازاينرو جسم‪ ،‬ابزارى براى معیشت مىشود‪ .‬جسم در رمان‬
‫(أدرَکَهَا النّسیان) ابعاد ايدئولوژيکی را ارائه میدهد‪« .‬بهطور ﺧالصه‪ ،‬او شکستهای طوالنی‬
‫و ناامیدیهای مداوم ﺧود را در جسﺘجوی امرارمعاشی شراﻓﺘمندانه بهسخﺘی به دست‬
‫مىآورد‪ ،‬در جهانی که راضی نبود درازای سختکوشی او‪ ،‬دسﺘمزد ناچیزى به او بدهد‪،‬‬
‫مگر اينکه بدن قرمز تﺤريکانگیزش را اهدا نمايد»‪.‬‬

‫در اين ﻓضای پیچیده و درهم‪ ،‬بهاء پرورش ياﻓت‪ ،‬تنها بود و کسى کنارش نبود و ازآنجاکه‬
‫ترکیبات زيبای مﺘفاوت از زيبايی عربی و پوست گندمگون داشت‪ ،‬او را در معرض ديد‬
‫عموم قرار مىداد‪ .‬او سرﺧى زيبايى داشت‪ .‬جسمش مکان حرص و آز آنها بود و او از اين‬
‫جسم برای رسیدن به اهداف مخﺘلفش اسﺘفاده میکرد‪ .‬ازآنجا واقعیت اجﺘماعی‪ ،‬سیاسی‬
‫و مذهبی اﻓشا شد و «صمیمانه کوشید ﻓرصﺘی برای لﻘمهاى حالل داشﺘه باشد؛ اما مردانی‬
‫که به او چشم طمع داشﺘند بارها و بارها مسیرهای او را مسدود کردند» تا اينکه او را به‬
‫انواع مخﺘلف رذيلت کشاندند‪ .‬او سال ها اسیر روح و جسم شیاطین انسانی بود تا اينکه‬
‫جوانیِ زيبا و هیجان انگیزش به اتمام رسید‪ .‬او به جز هدی که نزديکﺘرين دوسﺘش بود‪،‬‬
‫از تنهايى و انزوای کامل راضی بود‪ .‬بعضی از مشﺘريانش‪ ،‬سخنان طاليی او را ﺧريداری‬

‫‪20۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫کرده و آنها را به نام ﺧود در روزنامهها و مجالت منﺘشـر میکردند اين رمان قصد دارد‬
‫جسم داﺧلی و ﺧارجی زن را وصف کند تا ابعاد ديگری به آن بدهد و او را کانون توجه‬
‫ديگران قرار دهد؛ زيرا رنگ قرمز و لﻘب «حمیرا» که با آن صدايش مىکردند‪ ،‬موجب‬
‫مىشد تا شخص مﺘناقضى مورد طمع قرار گیرد‪.‬‬

‫به همین دلیل بهاء همیشه تأکید میکرد که ﺧیانت نهتنها در جسم نیست؛ بلکه همانطور‬
‫که برﺧى اﻓراد ﻓکر میکنند‪ ،‬ﺧطر اين کلمه در ﺧیانت‪ ،‬کمﺘر از جسم نیست‪ .‬آن نیز مانند‬
‫جسم شراﻓت دارد‪« .‬او با کلمات‪ ،‬تجارتش را آغاز کرد و تصمیم گرﻓت از آلوده شدن توبه‬
‫کرده و به قلم ﻓروشی روی بیاورد تا زمانی که شغلى دولﺘی به دست آورد و يک مسﺘمری‬
‫اندک برای وی به ارمغان داشت و موجب شد آلودگی قلم و جسم را رها کند و در سکوت‬
‫ﺧانهاش غرق در تنهايی‪ ،‬بیماری و ﻓﻘیر شود»‪ .‬او نويسندگانی که بهناحق در پى کسب‬
‫شهرت هسﺘند را اﻓشا میکند و ازآنجا قلم دروغ مىشود و از مسائل ملت دﻓاع نمیکند و‬
‫به امور پست مشغول مىشود تا نیاز نويسنده به مال را توجیه کند؛ و گناه بدن و قلم را‬
‫مﻘايسه نمايد؛ بنابراين ضرر و زيان هر دو مشابه است‪« .‬نﺘوانسﺘم اين وسواس ﻓزاينده را‬
‫در درونم از بین ببرم که گفﺘههايم بخشی از عزت و اﻓﺘخار من هسﺘند و کسانی که آنها‬
‫را از من ﺧريداری میکنند‪ ،‬در جسمم عابران جديدی هسﺘند و اينکه من هنوز هم با‬
‫شکلهای مخﺘلف با ﺧودم تجارت میکنم؛ اما دسﺘمزدم در تمام مدت کمﺘر از ﻓروش آن‬
‫بوده است»‪.‬‬

‫شايد همین نیاز بود که باربارا‪ ،‬منشى ضﺤاک را واداشت تا حسادتش را تنها وسیله تأمین‬
‫نیاز مالی ﺧود قرار دهد‪ ،‬بهطوریکه ارتباط جسمی به قراردادى کاری تبديل شد‪« .‬منشی‪-‬‬
‫اش باربارا به او کمک کرد تا لباسها را با اکراه و تنفر انﺘخاب کند‪ ،‬او امیدوار به ازدواج با‬
‫او بود تا بﺘواند جذابیت‪ ،‬شهرت‪ ،‬مال‪ ،‬مهربانی سخاوتمندانه و قلب مهربان و ﺧالق او را‬
‫در همهچیز پس از وجود رابطه بین آنها تصاحب کند‪».‬‬

‫ﻓﻘر‪ ،‬باربارا را بر آن داشت تا با ضﺤاک کار کند و امور ﺧانهاش را اداره کند؛ اما او ازنظر‬
‫جسمی برای برآوردن ﺧواسﺘههای ﺧود بدون کوچکترين احساس عشﻘى از او‬
‫سوءاسﺘفاده کرد‪ ،‬گويی از او به ﺧاطر نیاز داشﺘن به مﺤل اقامت و کار اسﺘفاده میکرد‪.‬‬

‫موضوعِ کار مشخص است؛ اما در پشت آن سوءاسﺘفاده ﻓیزيکی قرار دارد‪ .‬اين رابطه راهی‬
‫برای بیان ﻓشارها و نگرانیهای زندگی است‪ .‬شايد تلخترين رجوع‪ ،‬زمانى باشد که معلم‬
‫اﻓراح الرملى را با پیام مﻘدسى که او را زير النساء (رقّت و نرمى نسبت به زنان) مىنامد‪،‬‬

‫‪207‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫مﺘﺤول مىکند‪ .‬او آرزو داشت در مسیر ادبیات و معلم به او کمک کند‪« .‬او همچنین‬
‫نمیدانست که اين تالش‪ ،‬او را به راه اﻓراح الرملی مىرساند که به شکار هر چیزی که‬
‫دوست داشت‪ ،‬میرسید؛ يﺘیمی سرخ بود و میتوانست بر واژگان مسلط گردد»‪.‬‬

‫شايد ترجیح شخصیت الرملی و تشبیه آن به شکارچی برای نشان دادن عمق شکار‪ ،‬نمادی‬
‫باشد که شخصیت معلم را در برمیگیرد؛ همچنین نمادی برای اﻓراد کنﺘرلکننده‪/‬زنان‬
‫يﺘیم مى باشد‪ .‬سکوت سرپرسﺘان چیزی جز سکوت اقﺘدار درباره رﻓﺘار اين اﻓراد نیست‪.‬‬
‫«او در پايان دهه پنجاه بود‪ ،‬اما در اوج قدرتش‪ ،‬میل و هوس يک شکارچی را داشت‪،‬‬
‫آرزويش اين بود که به شکار زنان يﺘیم يکى پس از ديگرى بپردازد‪ ،‬او که در شصتسالگی‬
‫بازنشسﺘه شده بود‪ ،‬از يﺘیمﺧانه بیرون نرﻓت‪ ،‬اما همه زنان پرورشگاه را شکار کرد‪ .‬او يکی‬
‫پس از ديگرى در جسم يﺘیمان گشتوگذار میکرد و اطمینان حاصل مىکرد که ناظران‬
‫گناهانش‪ ،‬بخشهاى اشباع و رضايت بخشى از جنسیت را که براى آن مىسوﺧﺘند‪ ،‬پنهان‬
‫میکنند‪ .‬حﺘی به بانوی نظاﻓﺘچی مسن که بوی زباله میداد‪ ،‬در اتاق عمارتش در آشپزﺧانه‬
‫پرورشگاه حمله کرد‪ ،‬او را با رابطه سیر کرد تا اينکه آن حیوان ﺧانگیاش شد و نفسنفس‬
‫زنان ﻓﻘط او را مىديد»‪.‬‬

‫او يﺘیمﺧانه را به مکانی تبديل کرد که تا حد زيادی به جامعه شباهت داشت و ضمن آن‬
‫به ﻓساد اداری اشاره کرد که برای مﻘابله با آن نیاز به اقﺘدار قوی است‪« ،‬أﻓراح الرّملى‬
‫يﺘیمﺧانه را به مکانی نامناسب تبديل کرد و قدرتش را به آن تﺤمیل نمود‪ .‬برايم آسان‬
‫نبود که به او بگويم نه؛ يک کودک يﺘیم تنها چه چیزى را میتوانست به هیواليی بگويد‬
‫که همه را میبلعید؟»‬

‫ما مﺘوجه میشويم که همه شخصیتهايی که او را میشناﺧﺘند‪ ،‬از او برای توجیه‬


‫عملکردشان اسﺘفاده میکردند؛ اما حﻘیﻘت عکس آن است‪ .‬معلم أﻓراح الرملى در نظرگاه‬
‫او «ﻓردی ﻓوق العاده‪ ،‬مهربان و الهامبخش است‪ .‬هرچه داسﺘانهای بیاﺧالقی‪ ،‬ﻓجور و‬
‫جنايت حکايت شود؛ مرا تشويق میکند تا ﺧالق باشم و بنويسم‪ ،‬او قلمى سزاوار سﺘايش‬
‫دارد که کلمات جادويی را نشان میدهد‪ ،‬شخصی که مانند قلمش‪ ،‬صاحبقلم باشد‪،‬‬
‫نمیتواند مﺘجاوزى مجرم باشد»‪ .‬حﺘی مدير يﺘیمﺧانه او را آزار و اذيت کرد «اما حدس‬
‫نمیزدم که هدی قصد دارد مرا با نیت شوم مدير پرورشگاه‪ ،‬به نزد ﺧويش هدايت کند تا‬
‫أﻓراح الرملى را که مانند گراز وحشی قهوهای بود را ببیند‪ ،‬او مانند پشه‪ ،‬مدير الغر يﺘیم ‪-‬‬
‫ﺧانه را تعﻘیب میکرد‪ ،‬هنگامیکه (مدير) را صدا مىکرد؛ مانند کالغی که قطرات آب را‬
‫از داﺧل نی روی جاده‪ ،‬نوک مىزند»‪.‬‬

‫‪208‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫او به شکلى که مجاز بود‪ ،‬اهمیﺘی نمیداد‪« .‬در انواع زيبايی‪ ،‬جزئیات‪ ،‬سن‪ ،‬آدابورسوم‬
‫کار‪ ،‬اﺧالق معلم و وجدان حرﻓهای ﺧیلى مکث نمىکرد؛ بلکه به يکچیز ﻓکر مىکرد و‬
‫آن سفری در روح و روان انسانهای مذکور بود‪ ،‬هر کس که باشد تا هر وقت ﻓرصﺘى به‬
‫او دست دهد‪ ،‬روح آنان را آزار دهد‪ .‬او ﺧود را اسبى اصیل توصیف میکند که هرگاه‬
‫بخواهد‪ ،‬به ماده ﺧود نزديک شده و او را تﺤﻘیر میکند‪ ،‬حالآنکه او مىﺧواست يا ابا‬
‫مىکرد»‪ .‬بهاء در حالﺘى از سرگردانى‪ ،‬بالتکلیفی و سردرگمی بین آنچه میﺧواست و آرزو‬
‫داشت در لﺤظه کنونى‪ ،‬زندگی میکرد‪« .‬من ديگر تمايز بسیاری میان تمسخر و تعريف‬
‫و تمجید اﻓراح الرملی از ﺧودم ندارم‪ ،‬اما کامالً ﻓهمیدم که به لطف راهنمايی و مراقبت او‬
‫در نوشﺘن و تصﺤیح مداوم از نوشﺘههايم‪ ،‬بسیار پیشـرﻓت کردم‪ ،‬من او را در نويسندگى‪،‬‬
‫بلندمرتبه و واال میبینم‪ ،‬حﺘی اگر در مدارج اﺧالقی در پايینترين حد باشد و يک ﺧائن‬
‫وحشﺘناک در اﺧالق‪ ،‬تعلیم و تربیت‪ ،‬علم و انسانیت باشد‪ .‬او بیش از يک روباه ﺧائنى‬
‫نیست که هرازگاهی‪ ،‬جسم و روان دﺧﺘران يﺘیم ضعیف را میدزديد‪ ،‬گوشت آنها را‬
‫میﺧورد و از دور اسﺘخوانهايشان را سست میکند»‪.‬‬

‫شخصیتها در اين کار همکاری میکنند و طرﻓین با ﻓلسفهای که بدان معﺘﻘدند‪ ،‬به عمل‬
‫گناه اکﺘفا مینمايند و اين کار با رضايت هر دو طرف است؛ و اگر ضعفى باشد‪ ،‬در طرف‬
‫ضعیف و ناتوان (بهاء) ‪ /‬مردم آشکار است که در يک قیاس‪ ،‬اجبار و ضعف را نشان مىدهد‪.‬‬
‫«نمی توانسﺘم در برابر او مﻘاومت کنم يا او را رد نمايم يا بر سرش ﻓرياد بزنم‪ ،‬او مرا مثل‬
‫يک بز کوچک به اتاقش کنار اتاق مدير پرورشگاه میکشید و شروع به آزار و اذيت من‬
‫نمود و در همان لﺤظه مرا بیپناه کرد و بکر بودن‪ ،‬کودکی و رؤياهای کوچکم را ﻓاش‬
‫کرد؛ و من مانند کالغی غمگین و ترسیده که پاهايش را به راه آهنى بسﺘه اند که قطار از‬
‫آن عبور کند تا زير چرخهای آهنین شعلهورش ﺧرد شود‪ ،‬سکوت کردم»‪.‬‬

‫او باشخصیتهای ديگر ادبی که نﻘد مىشوند‪ ،‬روبرو مىشود‪ ،‬از آن شخصیتها‪ ،‬وﻓا ذيب‬
‫نويسنده و ناشر دانش ﻓلسفه زيبايى است که انسان در آن حق را مىيابد‪« .‬برای نخسﺘین‬
‫بار در زندگی‪ ،‬ﺧود را در برابر موجودی نیمه منﻘرض به نام انسان ديدم»؛ اما او پس از‬
‫اعطاى جسمش به او به ﺧاطر عالقه و شوق زياد‪ ،‬در اثر حمله قلبی درگذشت؛ اما مرگ‪،‬‬
‫او را در دنیای سیاه و تاريک ﺧود هنگام حمله قلبی دزديد‪« :‬درحالیکه او در کنار من‬
‫بود‪ ،‬شادی او را کشت و هوس او را ﺧفه کرد؛ بنابراين بدن لطیف و مهربانش زير سنگینی‬
‫هوس که او را اذيت میکرد‪ ،‬ﺧرد شد»‪.‬‬

‫‪209‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫سپس با هنرمندی بانام يراع آشنا شدم‪ .‬او را به ﺧاطر آهنگهايش دوست داشﺘم و ﻓکر‬
‫میکردم که او دوباره به دنیای شگفﺘى جذب ﺧواهد شد؛ اما او عاشق جنس مخالف بود‬
‫و مانند عشق به آهنگهايش از يکی به ديگری انﺘﻘال مىياﻓت‪« .‬من کشف کردم که او‬
‫عاشق جنس مخالف است؛ همانطور که موسیﻘی‪ ،‬ملودی و کلمات را دوست دارد‪ .‬او‬
‫دوست داشت يکی را پس از ديگری امﺘﺤان کند و ﺧود را در تناقضات ديگران پیدا نمايد‪،‬‬
‫بنابراين وقﺘی او با نغمهها بازی مىکرد‪ ،‬از من دور شد و عشﻘش به من پژمرده شد»‪،‬‬
‫ترانههای وطنپرسﺘانهاش را ترک کرد؛ «اما او ثروتمند شرقی قبل از او بر جسم ديگران‬
‫سبﻘت جسﺘه و او شیوه وى را در پیش گرﻓت و باالترين امپراتوری ثروت را از آن ﺧود‬
‫کرد‪ .‬من پروژههای رسانهای و هنری برای او ايجاد کردم تا او را در کنار ﺧودم نگهدارم‪.‬‬
‫بعد از رها کردن ترانههای میهن پرسﺘانه‪ ،‬مذهبی و انسانی که از آنها اسﺘفاده میکرد‪،‬‬
‫ديگر نﺘوانست آن را رها کند و از هنر زشت ﺧودش بگذرد‪ .‬ادعا میکرد که به ﺧاطر‬
‫شهرت‪ ،‬مﺤبوبیت و درآمد گسﺘردهای که برايش به همراه دارد‪ ،‬سفیر آن است‪ ،‬او همه را‬
‫به نفع انﺤراﻓش رها کرد و موجب گشوده شدن گنجینه علیبابا و همراهانش شد»‪ .‬او‬
‫مﺘعهد به دﻓاع از آرمان مذهبی و میهنیاش نبود‪.‬‬

‫او يﺘیمﺧانهای را برای گناه تأسیس نمود‪ ،‬که بايﺘیم ﺧانههای ديگر تفاوتی نداشت‪ ،‬بلکه‬
‫بهﺘر از يﺘیمﺧانه در زمانهای ديگر بود‪ .‬اين اشاره به جامعه‪ ،‬بیرحمی و هرجومرج حاکم‬
‫بر آن دارد‪ ،‬بهطوریکه بعد‪ ،‬آن مکان براى همهکسانی که ناقض موازين اجﺘماعی و مذهبی‬
‫بودند‪ ،‬بهﺘر از آن بود‪ .‬بهاء تصمیم گرﻓت عشق زندگیاش را لغو کند تا رابطه عاشﻘانه‪،‬‬
‫گزينه جايگزين مالى باشد که به او مىرسید‪ .‬اين رابطه مانند يک رابطه تجاری بود‪ ،‬چنین‬
‫منطق ﻓريبندهای به واقعیت پیوست‪ ،‬آنچه شما به آن ايمان نداريد‪ ،‬او را واداشت تا به‬
‫دنبال قدرت و پولى بدود که او را بیشﺘر ﺧسﺘه نمود‪ ،‬زيرا او بهﺧوبی میدانست که عشق‬
‫واقعی چیزی است که به او همچون ضﺤاک امنیت مىدهد‪« .‬همیشه احساس میکردم‬
‫که اين ﺧانه‪ ،‬تصويرى دقیق از پرورشگاهی است که در آن انسانیت و بیگناهیام را از‬
‫دست دادم‪ .‬هر دو مکان آبروى دﺧﺘران بىدﻓاع را میﻓروشند‪ ،‬جز اينکه يﺘیمﺧانه در‬
‫آلودگی دﺧﺘران اولويت دارد و به آنها که پاک مانند قطرات باران از آسمان به دنیا‬
‫میآيند‪ ،‬توهین میکند‪ ،‬گرچه اﻓﺘخار مىکنم که ﺧانهام هیچ ﻓاجعهای را به اين مسیر‬
‫جهنمی نکشاند و اينکه در روزى دسﺘمزد زنى را نخورد‪ ،‬هیچچیز با تمسخر پرسﺘش نشد‪.‬‬
‫هرکدام از آنها بدون نﻘصان و بیانصاﻓی‪ ،‬همانطور که میﺧواسﺘند‪ ،‬دسﺘمزدشان را‬
‫بهوﻓور میگرﻓﺘند و بر اساس توانايی‪ ،‬انرژی و تمايلشان کار میکردند» ﺧانهای که بهاء‬

‫‪210‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫تأسیس کرد‪ ،‬پاسخی تند به جامعهای بود که مأموريﺘش را برای تأمین زندگی مناسب‬
‫شهروندانش رها کرد‪ ،‬اﻓﺘخارآمیزتر از گناهی بود که بسیاری از شخصیتهای مدعی‬
‫وطنپرسﺘی و دين در جامعه آن را انجام مىدادند‪.‬‬

‫آنها از او دورترند؛ در حﻘیﻘت‪ ،‬آن مرکز گناه‪ ،‬ناعادالنه کارهايشان را به مريدانش اعطا‬
‫مىکرد‪ .‬جسم زن بزرگترين گواه دروغ و بیعدالﺘی بشريت بود که تاکنون به سطح‬
‫انسانیﺘش نرسیده است‪ .‬هرگاه جسم زن از پلیدى نجات يابد‪ ،‬میگويیم که انسانیت‪،‬‬
‫آزادی و عدالت مﺤﻘق شده است‪« .‬قصد کردم تصمیمی جسورانه بگیرم و مکان ناامنی‬
‫که براى طبﻘه مرﻓه باالى جامعه تأسیس کردم را رها کنم‪ .‬من بر زنان بدکاره زيبا و زنان‬
‫شريف دروغین سخت گرﻓﺘم تا عشﻘشان را در سﻘوط‪ ،‬نابودى و بدکارگى انجام دهند‪ ،‬من‬
‫عشقهاى بزرگی در آن ارائه دادم تا اهلقلم‪ ،‬مطبوعات‪ ،‬نويسندگان و انديشهها را به ﺧود‬
‫جلب کنم و از قلم و نوشﺘار من باوجود مشغلهام از آن دو در دنیاى قرمز شبیه به رنگ‬
‫غم و اندوه‪ ،‬قدردانی شود»‪.‬‬

‫تجربه جسمى که سناء الشعالن از زن پديد آورد‪ ،‬رايگان و تزئینی نبوده و نخواهد بود‪،‬‬
‫داسﺘاننويس ضمن آن کوشید با جسارتى شفاف به حالت عادی نفوذ کند و انگشت اتهام‬
‫را به سمت بى رحمى و بدنامى جامعه نشانه رود‪ .‬سناء نوآور‪ ،‬در ﻓواصل مخﺘلف مکث‬
‫مىکرد‪ .‬گاهی دور مىشد تا ﻓضايی برای شخصیتهای ﺧود باقی بگذارد و گاهی به وجود‬
‫بهاء قناعت مىکرد تا باکمی شجاعت‪ ،‬موضوعاتی که در جامعه عرب ممنوع است را بیان‬
‫نمايد‪ .‬بهويژه صﺤبت کردن درباره رابطه عاطفی و توصیف اين عمل با زبانی شفاف که‬
‫شرمآور نیست‪ .‬اين ناتوانی در دﻓاع قصد دارد با عبور از اليههای رسوبی دروغین و رسیدن‬
‫به جوهرى عمیق و آرامش در هوشیاری برای اعﺘراض و رهايى‪ ،‬مﻘدمهای برای نابودى‬
‫اين ساﺧﺘار باشد تا اين رابطه عاطفی وارد دنیای مجازى شود «بهسرعت از طريق مکاتبات‬
‫الکﺘرونیکی در اينﺘرنت با رؤياى قرمز و قلبهاى ثابت در دنیای مجازی روبرو شدم‪ .‬من‬
‫نمیدانم کداميک از آنها اول اتفاق اﻓﺘاده است‪ ،‬اما هردوی آنها همزمان با من تجربه‬
‫يکسانی داشﺘهاند؛ هر دو همزمان عاشق مجازی من بودند؛ اما جزئیات کامالً مﺘفاوت بود»‪.‬‬
‫وی بهاندازهای صاحب انديشه و ﻓرهنگ بود که به سرودن شعر و مﻘاالت ﻓلسفی می‪-‬‬
‫پرداﺧت‪ ،‬اما سخنان زشت و ناروا مىگفت و نﻘاشیهای ذهنی مىکشید و کﺘابهايی مملو‬
‫از میراث عرب را مىنوشت‪ .‬به ﺧاطر تکريمش در زندگی‪ ،‬توبهکننده مﻘدس لﻘب گرﻓت‪.‬‬
‫ناگهان ناپديد شد؛ سپس مدت زيادی با قلبى آشنا شد و آن را نیز رها کرد‪.‬‬

‫‪211‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫توضیح اين انﺤراف به ﺧاطر رنگ پوست مﺘفاوت و تنهايىاش در جامعه سخت است‪« ،‬زيرا‬
‫او زن سرخ يﺘیمى است که هیچ کمک يا حامی در جامعهاى ناپاک ندارد که ﻓضیلﺘى جز‬
‫تمسخر او را نمیداند»‪« ،‬او بارها و بارها تالش کرد که به سمت ﻓضیلت کشیده شود‪ ،‬اما‬
‫جامعه مملو از گناه او را باقدرت به سمت رذيلت و بیگانگی کشاند‪ .‬او اکنون بهتنهايی در‬
‫دنیای ﻓراموشی و بیماری معلق مانده تا بﺘواند از عذاب و بازار زاغهنشینیاش ﻓرار کند که‬
‫نﺘوانست از دسیسههايش نجات يابد»‪.‬‬

‫براى اينکه داليل رابطه مﺤبت آمیزش را مشخص کند‪ ،‬گويی توجیهاتی که در جامعه‬
‫مىگذرد و منجر به انﺤراف میشود را تشخیص میدهد‪« .‬برای سالهای طوالنی‪ ،‬جسمم‬
‫را از همهچیز مﺤروم مىکنم؛ اعم از غذا‪ ،‬مال‪ ،‬شهرت‪ ،‬امﺘیازات‪ ،‬عاليق‪ ،‬لذت زودگذر‪،‬‬
‫رهايى از ﺧشم‪ ،‬غم‪ ،‬انﺘﻘام از تنهايى‪ ،‬مﺤاﻓظت‪ ،‬مﺤﻘق شدن عالقه يا ﺧشم به آسمان و‬
‫زمین و آنچه میان آنهاست؛ به ﺧاطر تنهايى و مﺤرومیت کُشندهام درراه آسايش ﻓکر و‬
‫ﺧیالم»‪.‬‬

‫شايد سرطانی که به عمق وجودش رسیده‪ ،‬او را به نابودى رسانده است‪« .‬آيا مردان بیوهى‬
‫گذران در سراب‪ ،‬سرطان را دوست دارند؟ حﺘماً آرزو داشﺘی که هر آنچه از راهت عبور‬
‫میکند را ببلعی تا زمانی که به جسم ضعیف من رسیدی‪ ،‬تو بهجايی رسیدى که همهچیز‬
‫ازآنجا عبور میکرد‪ ،‬تو بايد کنار من بر روی سنگقبرهای آنها بايسﺘی تا برﺧی داسﺘان‪-‬‬
‫هايشان را برايت تعريف کنم‪ ،‬شايد مﺘﻘاعد شوی که ﻓايدهای ندارد که مرا با ﺧود به سمت‬
‫نیسﺘی و نابودى بکشانى‪ .‬من از روزگارى ﺧونین در نابودى کامل هسﺘم»؛ زيرا برداشﺘن‬
‫رحم و پسﺘان بهاء‪ ،‬برطرف کردن نیاز به ديگری است‪« ،‬آنجا تالش برای دسﺘیابی به منشأ‬
‫عمیق درون ﺧود است و سپس براى بسﺘن دايره از جهان جدا مىشود»‪.‬‬

‫بهاء به جسمى هوسانگیز تبديلشده است و بدون مرزهای اجﺘماعی و مذهبی در میان‬
‫مردان انﺘﻘال داده مىشود؛ بنابراين او در نظر برﺧى از رهگذران ازنظر جسمى بسیار‬
‫هوسانگیز است و اين اشاره به لذت در لﺤظهای معین براى هدﻓی دارد که ازنظر ﺧواننده‬
‫عجیب بوده و قانعکننده نیست‪ .‬گويی او در حالت اکﺘشاف يا ارزيابى توانايی ﺧود برای‬
‫کنﺘرل ديگری است‪ ،‬برﺧى از ايشان بدقواره و بدقیاﻓه بودند‪ ،‬شاعرى که پسازآن‬
‫ﺧودکشی کرد و مبارزى که با از دست دادن پاهايش بهعنوان بخشی از اقدام مخفی‬
‫میهنپرسﺘی‪ ،‬آن را جبران کرد و مرد گندمگون زيباروى ﺧوشتیپى که موها را به صورتی‬
‫مواج مرتب مىکرد و جوانى که به سن پسرش‪ ،‬به جسم او صدقه مىداد‪ ،‬زيرا اويﺘیم بود؛‬
‫و رانندهاى که برای مردی کار مىکرد که با اربابش رابطه عاطفی داشت و شخصی که‬

‫‪212‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫انسانها را ﻓريب میداد‪ ،‬شاعرى ولگرد‪ ،‬ﻓردى مبﺘذل از طرف مردم و شخصی که مادرش‬
‫پس از ترک پدرش کارهای نامﺘعارف میکرد تا دنیا را به يﺘیمﺧانهاى بزرگ تبديل کند‬
‫«ﻓکر مىکردم که پرورشگاه تنها به ديوارهای ﺧفﻘانآور آن مﺤدود است؛ و اينکه معلم‬
‫اﻓراح الرملی تنها يکی از باﻓتهای تاريکی در آن مکان وحشﺘناک است‪ ،‬اما ﺧیلی زود‬
‫مﺘوجه شدم که تمام دنیا يک پرورشگاه بزرگ است و اينکه نابودى انسان با أﻓراح الرملى‬
‫هیچ مﺤدوديﺘی ندارد و اين طبیعی است که در اين يﺘیمﺧانه ‪ ،‬اﻓراح الرملی و امثال او‪،‬‬
‫هر زمان که بخواهند به کودکان ضعیف و بیسرپرست ظلم و سﺘم کنند»‪ .‬شايد اين ويرانی‬
‫که جامعه بدان مبﺘال شده‪ ،‬به ظريفترين شغلهاى بشريت رسیده باشد‪ .‬نمونه آن پزشک‬
‫تیم اهلل است که ﺧارج کردن رَحِم را انجام مىدهد‪« .‬تیماهلل الجزيرى ﻓﻘط يک پزشک‬
‫ماهر و مشهور در درمان سرطان پسﺘان و رحم نبود‪ ،‬بلکه دايرۀالمعارف انسانی مﺘﺤرّک و‬
‫کهکشان احساسی شگفتانگیزی بود‪ .‬برای من و ديگران آسان است که باور کنیم او شش‬
‫زندگی قبلی داشﺘه تا همه دانشها را کسب کند و مالک انبوهى از ثروت احساسات‬
‫براﻓروﺧﺘه باشد‪ ،‬گويی اين ثروت‪ ،‬اليههايی از نور است که يکی از آنها ﻓضاهای ديگر را‬
‫روشن مینمايد»‪.‬‬

‫او با همه نژادها رابطه نزديک عاطفی برقرار کرد و به بدکارگان احﺘرام میگذاشت‪« .‬او‬
‫ﻓروتنانه ادعا میکرد که در هر چیزى جز رابطه عاطفی و عشق ﻓرورﻓﺘه است‪ .‬به صدای‬
‫پايین و آرام ﺧود اﻓﺘخار میکرد که يکی از امپراتورهای باتجربه و توانمند است‪ .‬او معموالً‬
‫در سفرها و روابط پیچیدهاش سرمايهگذاری میکرد تا باالترين ارقام را در بﺤث با‬
‫مﺘخصصان مﺤﺘاط ثبت کند‪ .‬تنوع بین نژادها هیجانانگیزترين چیز برايش بود و تمايلش‬
‫را براى اين کار زياد مىکرد‪ .‬زنى از نژادى وجود نداشت که به او عالقهمند نشده باشد‪ .‬او‬
‫به بدکارگان مﺤبت میورزيد؛ زيرا آنها را اﻓراد پاک و مظلومی مىديد که بشريت‬
‫نجسشان کرده است‪ ،‬هنگام عبور از کنار آنها سر تعظیم ﻓرود میآورد‪ ،‬گويی که آنها‬
‫ﺧدايان مﻘدسی هسﺘند که از هر عیب يا ناپاکی مبرّا هسﺘند» اما درواقع تیم اهلل‪ ،‬به ﺧاطر‬
‫سرقتهايش از ارث ﺧانواده و ازدواج با دانشجويش‪ ،‬اموالش مىدرﺧشید و بسیار پولدار‬
‫است و همهچیز را صاحب شده است‪ .‬او از همان کودکی شاهد ظلم مردم روسﺘا در حق‬
‫دﺧﺘربچهای يﺘیم را تجربه کرده بود و سپس او را در حالت مرگ رها کردند‪ ،‬بدون آنکه‬
‫از مجازاتش بﺘرسند؛ زيرا آنها ﻓرزندان ثروتمندان بودند و او دﺧﺘرِ ﻓﻘرا بود‪ .‬اين به طبﻘه‬
‫جامعه و از دست رﻓﺘن ﻓﻘرا تﺤت قدرت ثروتمندان و قدرتمندان و عدم تعادل عدالت در‬
‫جامعه اشاره دارد‪« .‬احساس درد در وجودم بیشﺘر شد زمانی که به ياد داسﺘانى اﻓﺘادم که‬

‫‪213‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫ﺧواهر تیم اهلل الجزايری برايم تعريف کرد و آن دﺧﺘر ﻓﻘیرى بود که ثروتمندان انگشﺘان‬
‫دسﺘش را با ساطور بريدند؛ زيرا او جرأت کرده بود با بیگناهى دست يکی از ﻓرزندان‬
‫آنها را لمس کند»‪ .‬جسم غالباً با دنیای لذت همراه است و اين لذت مربوط به توانايی‬
‫جسم در بخشیدن است و هر تغییری در آن تأثیرى منفی ﺧواهد داشت‪ ،‬جسم بهاء‪ ،‬به‬
‫دلیل ابﺘال به بیماری سرطان دسﺘخوش تغییراتی شد‪ .‬بهمﺤض برداشﺘه شدن قسمتهايی‬
‫از بدنش ﺧیلى طول نکشید تا دوباره به زندگی با دکﺘر تیماهلل بازگشت تا لذت زندگی را‬
‫دوباره احساس کند‪.‬‬

‫ﻓرهنگ‪ ،‬ﺧودجوشى و پاکى که تیم اهلل الجزيرى وصف میکرد باريشههای آن تفاوت‬
‫داشت‪ .‬او از ﺧانوادهای بود که اقﺘدارش را بر ديگران اعمال میکرد‪ .‬در دوران کودکی‪،‬‬
‫درست و اسﺘوار نبود‪ ،‬او همراه دوسﺘانش به يک دﺧﺘربچه ظلم کردند که منجر به مرگ‬
‫او شدند‪ ،‬در حالیکه آن دﺧﺘربچه از يک ﺧانواده ﻓﻘیر بود و کسى نبود که حق دﺧﺘربچه‬
‫را مطالبه کند و چون نظارتى نبود او پاسخگو نشد‪ .‬درست همانند تجاوز عموهايش به‬
‫ثروتی که از پدرش به ارث برده بود‪ .‬اين تجاوز بهطور غیرمسﺘﻘیم در رﻓﺘارش ظاهر شد‪،‬‬
‫اگرچه مالک تمام عناصر قدردانی از ديگران بود [همه از او قدردانى مىکردند]‪ .‬بااينحال‬
‫او به زن بهعنوان تجربهاى که آن را آزموده بود‪ ،‬نگاه مىکرد و مىکوشید تا هرزمانی که‬
‫ﻓرصت تجربه دارد‪ ،‬آن را کشف نمايد‪ .‬گويی در حال سیاحﺘى جسمانی به کشورهای‬
‫جهان است تا تناقض اين شخصیت را منعکس کند و تصوير «تیم اهلل الجزيرى را براى ما‬
‫منﺘﻘل نمايد‪ .‬او روی صندلی گاریای است که مردی پابرهنه و تﻘريباً برهنه در مسیرهای‬
‫يک شهر باسﺘانی آن را مىکشد‪ ،‬همانطور که به ﺧاطر سوﺧﺘن پاهايش به ﺧاطر لمس‬
‫زمین داغ میپرد‪ ،‬درحالیکه تیم اهلل بادبزنى در دست راسﺘش بود که با آن ﺧنک میشد‬
‫و صورت عرق کردهاش را بادمىزد‪ .‬او از مرد بدبخﺘى که کالسکه را مىبُرد‪ ،‬ﺧواست که‬
‫سريعتر برود تا هرچه سريعتر به سخنرانی ﺧود درباره حﻘوق بشر برسد»‪.‬‬

‫ﻓروپاشى جسم از کودکی ظاهرشده است؛ زيرا شخصیتهای رمان؛ مانند بهاء و دوسﺘش‬
‫هدى و ضﺤاک مورد آزار جسمی قرار گرﻓﺘند‪ .‬اين ﻓروپاشىها نهتنها در جسم؛ بلکه در‬
‫روح نیز بود و موجب مىشود او آشفﺘه زندگى کند‪ .‬زيرا او از طرف اﻓراد مﻘﺘدر ‪ -‬معلم‪،‬‬
‫مردان امنیﺘی و عمو – آمده است‪ .‬اين نیرويى است که حضورش را به شخصیتها تﺤمیل‬
‫میکند و موجب میشود آنها در حالت بیگانگی و از دست دادن تعادل روانی زندگی‬
‫کنند‪« .‬اما امشب بهطور کامل‪ ،‬درد‪ ،‬تﺤﻘیر و سوزش‪ ،‬سرباز پستﻓطرت را به ياد آورد‪ .‬او‬
‫با نﻘاب در مﻘابل بازداشتشدگان‪ ،‬سربازان و ﻓرمانده اﻓسران مورد ظلم قرار گرﻓت‪ .‬آنها‬

‫‪214‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫اسمها و جزئیاتی از اتفاقاتی که در آنها شرکت نکرده بود را از او میﺧواسﺘند که او‬


‫نمیدانست و اﻓکارى که توسط انﻘالبی يا اصالحطلب در ذهن او جاى نگرﻓﺘه بود؛ او چیزی‬
‫بیش از يک شخص بیگناهی نبود که مدير پیر يﺘیمﺧانه او را به سرقت پول از صندوق‬
‫امانات مﺘهم کرد تا از دست او ﺧالص شود‪ ،‬بهزودی او ﺧود را در زندان با گروهی از‬
‫زندانیان سیاسی ياﻓت که تنها حرﻓی که از آنان مىﻓهمید‪ ،‬اين بود که آزادی از زندگی‬
‫مهمتر است»؛ زيرا پدرش يک ﻓدائی بود که در شکنجه مانند عزا سکوت میکرد‪ .‬سکوت‬
‫مﺤکومیت ملﺘى بود که راهی برای گفﺘگو درباره هر چیز و درنﺘیجه از دست دادن حﻘوق‬
‫نداشﺘند‪ ...‬ما حﺘی عکسهايی نامﺘعارﻓی را پیدا میکنیم؛ دوسﺘش هدی که به او نزديک‬
‫است توسط عمويش مورد ظلم و سﺘم قرار مىگرﻓت‪« .‬عمويش در کودکی به او ظلم کرد‬
‫و از اين موقعیت سوءاسﺘفاده کرد که پس از مرگ‪ ،‬پدرى ندارد تا از او دﻓاع کرده و مادرى‬
‫ندارد تا حﻘش را مطالبه کند؛ بعدازاينکه مادرش او را رها کرد تا با يکى از بیوهگان اقوام‬
‫ازدواج کند‪( .‬مادرش) با او (همسرش) مساﻓرت کرد تا به جزيره نفﺘى دورى براى کار برود‪.‬‬
‫تا اينکه عموی جوانش به او وابسﺘه شد و عاشﻘش گرديد تا اينکه برﺧی از بسﺘگان اين‬
‫رابطه گناهآلود را ﻓهمیدند‪ .‬پلیس را درباره کار آنها آگاه نمودند و حﻘیﻘت ماجرا آشکار‬
‫شد‪ .‬درحالیکه عمويش به زندان انداﺧﺘه شد‪ ،‬پلیس او را تﺤويل يﺘیمﺧانه داد تا از او‬
‫مراقبت کند‪ ،‬از آن زمان او چیزی در مورد عشق عمويش نشنید‪ ،‬او عﻘدهای از واژه عمو‬
‫داشت که هر وقت آن کلمه را میشنید‪ ،‬میلرزيد و آنقدر با گريه سوزناک جیغ میزد تا‬
‫اينکه رگهايش مﺘورم و مﺘشنج مىشد»‪ .‬قهرمانان رمان‪ ،‬دچار عﻘبماندگیهای سیاسی‬
‫مداوم شدند و ناامیدی در وطن موجب از دست رﻓﺘن تمام انسانیت آنان شد‪ ،‬هیچچیز‬
‫نمیتوانست آن را جبران کند‪ ،‬جبران ﺧسارت با جسم نیکو نیست و بىﻓايده است‪ .‬اگرچه‬
‫اين شخصیتها گناهی ندارند‪ ،‬ﺧواه در ﺧانوادههای ازهمپاشیده باشند و ﺧواه در جامعه‬
‫ﻓروپاشیدهاى که از تمام سیسﺘمش رنج میبرد‪.‬‬

‫دين‬

‫جسم‪ ،‬نیروي ى اسﺘثنايی در تﺤريک حوادث و رسیدن به اوج است تا ناهنجاری اجﺘماعی‬
‫که به صورتی عام در جامعه عرب ما ترسناک شده را آشکار کند‪ .‬شخصیتها در پشت‬
‫دينى پنهان شدند تا به ظلم بپردازند‪ ،‬کريم وهدانی همان شخصیت بود که بهاء هنگام‬
‫ترک يﺘیمﺧانه در هجدهسالگی مالقات کرد‪« .‬آن پیرمرد او را دريکی از بازديدهای ﺧود‬
‫از پرورشگاه ديده بود‪ ،‬هنگامیکه در آن يﺘیمﺧانه و ديگر يﺘیمﺧانهها و بیمارسﺘانها و‬
‫ﺧانههاى سالمندان رﻓتوآمد مىکرد تا مﻘداری از پول ﺧود را که سخاوتمندانه ﺧرج‬

‫‪215‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫مىکرد‪ ،‬به آنها اهدا کند تا در پسِ آن‪ ،‬منابع حرامش را در کسب درآمد و گنجینهاش‬
‫مديريت نمايد»‪ .‬او ﻓﻘط يک پسر داشت که مىکوشید او را با معلولیﺘش که نﺘیجه پول‬
‫حرام بود به جامعه بفرسﺘد‪.‬‬

‫او جسمش را درازای تأمین زندگی به پیرمرد مىﻓروﺧت «ﻓﻘط برای اندک مدتی امﺘناع‬
‫کرد؛ اما وقﺘی دانست که ﻓﻘیر و تنها به ﺧیابان برمیگردد‪ ،‬جسمش را به او ﻓروﺧت‪ .‬تا‬
‫شايد باقیمت آن از امنیت‪ ،‬آسايش‪ ،‬مراقبت و امید به آينده برﺧوردار باشد»‪ .‬با توجه به‬
‫پسﺘى اين شخصیتها و عريان نمودن آنها‪ ،‬توان جسمانی که به آن میبالید از او ربوده‬
‫شد‪ .‬در حﻘیﻘت او بیشﺘر شبیه ازکاراﻓﺘادهای بود که نمیتوانست کارهايش را انجام دهد‪.‬‬
‫زن در موقعیت جسم‪ ،‬ظريفترين احساسات و عواطف را بدون شرم و ترديد مشاهده‬
‫می کند‪ .‬نبض مﺘن با آن درگیر زبانى نو و ﺧالقانه میشود که در آن ﻓعالیت جسم را‬
‫احساس میکنیم‪.‬‬

‫او برای نجاتش از درماندگى با يک روحانی ديگر از طريق ﺧانم دکﺘر آشنا شد‪« .‬من با او‬
‫بهوسیله زنى پنجاهساله آشنا شدم که در ﻓضای ﺧیريه او را ديده بودم‪ .‬او زنی بود که‬
‫دوست داشت به ديگران کمک کند و نیازهايشان را برآورده نمايد‪ .‬امانتدار‪ ،‬صادق‪،‬‬
‫ﺧوشقلب‪ ،‬مهربان و میزبانى سخاوتمند بود‪ ،‬باوجود داشﺘن صورتى زشت‪ ،‬زيبا بود‪.‬‬
‫بااينحال او عاشق سرقت از بینوايان‪ ،‬تهیدسﺘان و نیازمندان بود»‪ .‬به اين شخصیت با‬
‫پسر بزرگش لﻘب حاجى دادند تا دروغین بودن اين الﻘاب نشان داده شود که در بسیاری‬
‫از نﻘاط به گذرنامهای برای انجام سرقت بدون سوءظن تبديلشده است‪ .‬گويی چنین‬
‫نامگذاریها‪ ،‬مشروعیت مالک برای انجام هر کاری است که دوست دارد تا «عیسی اقبالی‬
‫پیش از اسﺘخدام من‪ ،‬آنچه را که دوست دارد انجام دهد‪ ،‬بهمﺤض اينکه چشمش به‬
‫سرﺧى جسم من اﻓﺘاد که سرﺧىاش شبیه سالمﺘی ويرانشدهاى است که در لباسهاى‬
‫ابريشمی و مذهبی ﻓرورﻓﺘه است‪ ،‬بیش از يکبار تکرار کرد‪« :‬ماشاءاهلل‪ ،‬تبارکاهلل ﻓیما‬
‫ﺧلق»؛ او کالم ﺧداوند را به نیکويى مىدانست‪ .‬بااينحال از ﺧشم ﺧدا به ﺧود نمیترسید‬
‫و همچنین در هر کاری که انجام مىداد او را حاضر نمىديد‪ .‬لکه سیاه پیشانی او نشانه‬
‫سجده زيادش و نماز اولوقت بود که آن اولین چیزی بود که نظرم را جلب کرد‪ .‬صورتش‬
‫را نگاه مىکردم و هرگاه آن را مىچرﺧاند‪ ،‬پشت سرش يک قاب طاليی آراسﺘه بود که در‬
‫کﺘابخانه اش رو به روی بیننده قرار داشت‪ .‬اين عکس مربوط به ﺧانوادهاش بود‪ ،‬جايی که‬
‫همسر مﺤجبهاش بالباس سیاه در کنارش ايسﺘاده بود او کودکی داشت که چهارساله به‬
‫نظر میرسید را با ﺧود میبرد‪ .‬در مﻘابل آنها کودکى چاق مانند گوساله‪ ،‬دﺧﺘری الغرتر‬

‫‪21۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫از او و يک دﺧﺘر گندمگون الغر مانند مادرش بود که حجابى سفید مﺘمايل به زرد داشت»‪.‬‬
‫ﻓرزندان عیسی اقبالی هیچ تفاوتی با پدرشان نداشﺘند و دارای شخصیﺘی اسالمی بودند‪.‬‬
‫تناقض اينجاست که او با همه اين ﺧصوصیات‪ ،‬يک دزد و سارق است‪ .‬او نسب شريفش را‬
‫دزديد و ترکیبی از تبار مشکوک شد و ثروتش عبارت بود از‪:‬‬

‫اموالش‪ ،‬حاصل ورشکسﺘگی شرکتهای ديگران بود‪ ،‬انﺘﻘال پولی از «يﺘیمان‪ ،‬بیوهگان‪،‬‬
‫موقوﻓات‪ ،‬مساجد‪ ،‬انجمنهای ﺧیريه و امور ﺧیريه بود که به بهانههای مخﺘلف و‬
‫ترﻓندهايی تﺤت عنوان دينداری‪ ،‬نیکی و ﺧوبی از آنها مىدزديد»‪ .‬زندگیاى که پس از‬
‫ازدواج مخفی به بهاء بازگشت و به او لﻘب حاجیهﺧانم داده شد‪ ،‬از او ﺧواست که بهطور‬
‫رسمی حجاب بپوشد‪« .‬اما حجابى که بهزور به من تﺤمیل شد‪ ،‬ﻓﻘط موهايم را پوشاند‪،‬‬
‫ا ما آن آبروريزى و ناتوانى برايم بود؛ ﺧیلى زود يک صیغه قانونی با يک کاغذ ازدواج‬
‫ن او شد‪ ،‬نمیدانسﺘم‬
‫مخفیانه که آن را ازدواج قانونی طبق روش اجدادی مىنامید‪ ،‬از آ ِ‬
‫که اجداد چگونه ازدواج کردند و منظورشان از اين راه چیست‪ ،‬منظورم از اين کار به دست‬
‫آوردن پول و ﺧانهای برای پنهان کردنم بود‪ ،‬بعدازآنکه من همسر پنهانى حاجى نجیب و‬
‫داراى اعﺘبار طبق ادعای او شدم‪ ،‬شايد از او بچهدار شوم تا مرا به سعادت و عظمت مادری‬
‫وارد کند‪ .‬او مرا مﺤرمانه نگاه مىداشت؛ اما از بچهدار شدن من امﺘناع مىورزيد و مصمم‬
‫بود که حريم ﺧصوصیاش با من به ﺧاطر داشﺘن ﻓرزند نیست»؛ بنابراين او امور ثابت‬
‫مذهبی و انﺤطاط جامعهای که سنت و شراﻓت را مﻘدس میشمارد را موردانﺘﻘاد قرار‬
‫میدهد‪ .‬از طرف ديگر‪ ،‬او اﻓراد را باقدرت تمام‪ ،‬بدون رحمت و عطوﻓت تﺤﻘیر میکند تا‬
‫آنها را به اعماق تاريکی بیندازد و آنها با سرنوشت ناشناﺧﺘهاى روبرو شوند‪ .‬ازآنجا‬
‫دسﺘرسی به زنان در همه شرايط مهیّاست‪ ،‬حﺘی اگر شیوه مﺘفاوت باشد‪ .‬او به رابطه‬
‫عاطفی دست میيابد و سپس حﻘیﻘت پنهانشده در پسِ آن نمايان میشود‪ .‬ازدواج قالبى‬
‫را قبول کردم که ناهنجاریها‪ ،‬دروغها و اﻓﺘراهای قوانین و حﻘايﻘش را به من پیشنهاد‬
‫مىداد‪ ،‬به اين امید که براى يک مرد باشم‪ .‬اگر او هنوز هم معﺘﻘد است که زنان اين دنیا‬
‫مال او هسﺘند‪ ،‬پس بايد قانون آنچه را که ﺧودش ﺧلق کرده را داشﺘه باشد‪ ،‬هنگامیکه‬
‫او میﺧواست مرا معامله کند و مرا به اشراف دروغین و نیکوکاران ساﺧﺘگی عرضه نمايد‪،‬‬
‫تصمیم گرﻓﺘم که از بودن در کنار او ﻓاصله بگیرم‪.‬‬

‫آنچه اعﺘبار ديدگاه وی را تأيید میکند‪ ،‬اين است که او دور از کار ﺧیر‪ ،‬در هر جهﺘى‬
‫کارکرد‪« .‬تجارتش گسﺘرش و ثروتش اﻓزايش ياﻓت و در پروژههای مشکوکی مانند قﺘل‪،‬‬
‫دستدرازی به جسم و جان انسانها‪ ،‬اسلﺤه‪ ،‬مواد مخدر و انواع مکر و حیله شرکت جُست‬

‫‪217‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫و يک سهم هم از ﺧیر و ﺧوبى و صالح نداشت»‪ .‬اين شرايط دنبال شد تا «زن در زندگی‬
‫شبکههای تجارت با دين‪ ،‬نیازمندان‪ ،‬بیگناهان‪ ،‬يﺘیمان‪ ،‬بیوهها و مسﺘضعفان نفوذ کند»‪.‬‬

‫زن عامل اصلی اين وقايع بود‪« .‬بعدازاينکه ﻓهمیدم تعداد اين اﻓراد مشروع در همه معادالت‬
‫بسیار است‪ ،‬روابط مهمى زندگی مرا با بسیاری از مردان شیخنشین پیوند داد؛ زيرا آنان‪،‬‬
‫ﻓرماندهانى واقعی بودند» تا شخصیت ديگری به ما نشان داده شود که ﺧالف شخصیت‬
‫اول است و مىکوشد از شخصیتهاى مذهبی که شخصیت صالح ﺧیر النورانی است‪ ،‬دور‬
‫شود‪« .‬پنداشﺘم که او عضو جديدی در دنیای تجارت با دين است؛ اما وقﺘی با او صﺤبت‬
‫کردم‪ ،‬باوجود شرم و حیاى شديدش‪ ،‬مﺘوجه شدم که او مردی پاک است که حاﻓظ قرآن‬
‫کريم مىباشد که بهعنوان داوطلب برای ﺧدمت به يﺘیمان‪ ،‬بیوهها و نیازمندان به اين‬
‫مکان آمده است‪ .‬او مشﺘاق کمک به مردم است و نور صورتش تمام حرفهايش را تصديق‬
‫مىکند»‪ .‬مىﺧواست دلیل عالقهاش به ارتباط با وى را مشخص کند‪« .‬هنگامیکه به من‬
‫پیشنهاد ازدواج داد‪ ،‬مىﺧواست که زن زيباى بدنام و بد تاريخ و بدشانس را پنهان کند؛‬
‫آن زن میﺧواست ﺧوب و پاکدامن شود و دﺧﺘرها و پسران داشﺘه باشد»‪ .‬تا بار ديگر‬
‫برگردد و تجربه مدعیان دين و مﺘناقضان در کارهاى زندگی را انﺘﻘال دهد‪« .‬شبى را به‬
‫ياد میآورم که يکی از مشﺘريان درباره عصبانیت از پسرش با من صﺤبت کرد و او را از‬
‫ﺧانه بیرون کرد؛ زيرا او می ﺧواست ريشش را که سمبل بزرگی دين است‪ ،‬بﺘراشد‪.‬‬
‫هنگامیکه مشﺘری عصبانی باﺧشم‪ ،‬جرم پسرش را به من مىگفت‪ ،‬نوشیدنی ريخﺘه شده‬
‫روى ريشش میچکید و او هیجانزده آن را يکنفس مینوشید اما باوجود اهداف و نیات‬
‫شومش بهيکباره به ﺧوابى راحت و طوالنی روى ﻓرش اتاقﺧواب من بسنده کرد‪ .‬او مانند‬
‫گراز وحشی که انبوهى زباله ﺧورده است‪ ،‬ﺧرﺧر میکرد»‪ .‬او تفاوتی با الرملى نداشت که‬
‫با عصاى آهنى روی انگشﺘان بچهها میزد؛ زيرا آنها هنگام انجام زشتترين رذيلت‬
‫(معلم)‪ ،‬آن را با بسماهلل آغاز نمىکردند او گذشﺘهاش را با تمام غمهايش در پرورشگاه‬
‫زندگی کرده بود؛ درحالیکه در جسﺘجوى ﺧودش بود؛ اما زير جسم اولین معلمش الرملى‬
‫دلشکسﺘه و ﺧوار شد‪.‬‬

‫مردانگی در جامعه عرب مشهود بود؛ زيرا حضورش را میان برﺧی از شخصیتهای رمان‬
‫تﺤمیل میکرد‪ ،‬اين مردانگى ﺧالی از مﺤﺘوا است که پوچى آن بهمﺤض حضور در پشت‬
‫پرده‪ ،‬دور از سانسور نمايان میشود و آن‪ ،‬اﻓشای امور پنهان سیاسی و مذهبی است‪،‬‬

‫‪218‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫هرگاه کسی امور دولﺘى را کنﺘرل کند‪ ،‬با آن تفاوتی ندارد؛ او آشکارا مردانگى و قلدرى‬
‫سرکوبگرانهاش را بر هموطنانش اعمال میکند و در نهان‪ ،‬او مخنّث (داراى صفات زنانه)‬
‫و بیکفايت است‪.‬‬

‫‪ -‬شخصیتهای مخﺘلف رمان باشخصیتهای جوامع عربی تفاوت چندانى ندارند؛ ازنظر‬
‫ماهیت تﻘريباً يکساناند‪ ،‬حﺘی اگر ازنظر ظاهری يا موقعیت عملکردی مﺘفاوت باشند‪ ،‬همه‬
‫آنها يکرشﺘه هسﺘند و آن‪ ،‬سﻘوط در رذيلت است؛ اگرچه توجیهات آن مﺘفاوت باشد‪.‬‬

‫‪ -‬هر عمل جسمی عاطفی در رمان‪ ،‬آشکار کردن پنهانکاریهاست‪ ،‬ﺧواه سیاسی باشد يا‬
‫اجﺘماعی يا مذهبی‪ .‬گاهی باهم همپوشانی دارند؛ زيرا رابط آنها جسم با يک انرژیاى‬
‫است که بیش از ديگران بر درياﻓتکننده در جامعه تأثیر مینهد‪.‬‬

‫‪219‬‬
‫نقد تحلیلی رمان «أدرَکَهَا النّسیان» اثر دکتر سناء الشعالن‬

‫«أدرَکَهَا النّسیان» اثر سناء الشعالن و اغوای عشق و رهایی‬


‫نزار حسین راشد‬

‫ﺧنده دريايی او که هر غم و اندوهی را در اعماق ﺧود غرق میکند‪ ،‬چشمان سبزش که‬
‫به اندازه تمام چمنهاى دنیا سرسبز و زيباست و موهاى دم اسبى قرمزش که زيبايی‬
‫ﺧاصی را در چهره او نمايان کرده است‪ .‬سناء الشعالن به دلیل توصیف شخصیتهای‬
‫رمانش در برابر اغواى شعر مﻘاومت نمیکند‪ .‬او با احساسی عظیم‪ ،‬ما را به ياد چارلز ديکنز‬
‫در « کارول کريسمس» می اندازد که به نظر من در مرزهای نامشخص بین رمان و‬
‫نمايشنامه قرار دارد!‬

‫بنابراين‪ ،‬رويداد عادی رمان که رشﺘههای واقعیتهای روزمره زمانه را داشت با نمايشی‬
‫درﺧشان‪ ،‬از آتش داسﺘان میدرﺧشد!‬

‫شايد سناء‪ ،‬قصههای مادربزرگ را ﻓراموش نکرده باشد؛ بنابراين نبوغ و هیجان ﺧود را وام‬
‫گرﻓﺘه و آنها را بارنگهايی پريده و بدون درﺧشش‪ ،‬رنگآمیزی کرده است!‬

‫در دنیايی که همهچیز تکراری است‪ ،‬چگونه میتوانیم آن تازگی را به دست آوريم؟ با نبوغ‬
‫راوی و توانايی او در کشف و بازنمودن پنجرههای پنهان داشﺘه که با گشايش هرکدام از‬
‫آنها بامعنا و داللت واقعیت يکنواﺧت مواجه میشويم تا راویِ بااسﺘعداد و نابغهای که در‬
‫قامت مادربزرگ پديدار شده را تجسم کنیم!‬

‫سناء الشعالن تﻘريباً در همه رمانهای ﺧود ﻓضايی را برای تصوف و عشق مﺘمايز کرده‬
‫است‪ .‬اين بُعدى اثیری است که به دنیا ارزش زندگی داده است؛ بنابراين قهرمانان‬
‫داسﺘان«ضﺤاک و بهاء»‪ ،‬از واقعیت پرزرقوبرق به آسمان عشق راهياﻓﺘهاند‪ ،‬جايی که‬
‫ﻓرشﺘگان میجنگند و ارواح شکستناپذير در برابر تاريکی واقعیت و بیرحمی طاقتﻓرسای‬
‫آن اوج مىگیرند‪.‬‬

‫آرى؛ ارواح هیچگاه شکست نمیﺧورند و اين همان چیزی است که سنا میﺧواهد ما با‬
‫يک رويدادی در ﻓاصلهای مشخص به آن برسیم؛ اما او‪ ،‬ما را در هر چرﺧشى غاﻓلگیر‬
‫میکند‪ ،‬بهاينترتیب‪ ،‬سرنوشت دسﺘانش را مىگشايد تا سرنوشتهای مﺘزلزل ما را در‬
‫آغوش بگیرد!‬

‫‪220‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫در صﺤرای اين جهان‪ ،‬يک ﻓضای سبزى وجود دارد که ﺧداوند در آنجاست‪ .‬آنجايی که‬
‫قلبی هنوز نمرده‪ ،‬يا شخصی که انسانیت ﺧود را طرد نکرده و لباس بیرحمانه جهان را‬
‫نپوشیده باشد؛ همانند شخصی که هنوز روی پاهايش است و تالش میکند تا آنچه راکه‬
‫میتواند نجات دهد و به آن پناه میبرند‪ ،‬هنگامیکه راهنمايشان را میيابند و در پايان‪،‬‬
‫همه اين رشﺘهها در يکزمان و جايی به هم میپیوندند تا ما را با باﻓﺘى مﺤکم نجات‬
‫دهند!‬

‫بیايید دردهای سنگی ﺧود را بدون تالش برای گرﻓﺘن دوباره آنها‪ ،‬به پايین کوه بغلﺘانیم‪.‬‬
‫عذاب‪ ،‬سرنوشت ما نیست و حﺘی پس از نابودی و ويرانى کیان انسانىمان‪ ،‬با ﻓراموشى‪،‬‬
‫میتوانیم دوباره احیا شويم‪.‬‬

‫ما از لباس درد و رنج بسیار ﺧارج مىشويم؛ درحالیکه تاج ﺧار را ازسرمان دور مىاندازيم‬
‫و به بهشتِ وعده دادهشده وارد مىشويم! اين چیزى است که شعالن قصد دارد بگويد‪ .‬ما‬
‫پس از عبور از مسیر رنج‪ ،‬سرانجام به بخشش و درک بهشت پی ﺧواهیم برد؛ سرنوشت‬
‫انسان بهشرط تصورِ وجود قلبهايی براى عشق ورزيدن‪ ،‬تلخ نیست!‬

‫‪221‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫فصل دوم‬

‫بخش اول‬
‫سنا فی سطور‬

‫بخش دوم‬

‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫‪223‬‬
‫فصل دوم– بخش اول‬

‫سناء فی سطور‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫سناء فی سطور‬
‫د‪ .‬سناء کامل أحمد شعالن‪.‬‬

‫الجنسیّۀ‪ :‬أردنیۀ‬

‫الدّيانۀ‪ :‬مسلمۀ‬

‫ﺧلوی‪)009۶279/533۶۶09( :‬‬

‫البريد اإللکﺘرونیّ‪selenapollo@hotmail.com :‬‬

‫العنوان البريدیّ‪ :‬المملکۀ األردنیّۀ الهاشمیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬الرّمز البريدیّ‪ ،)11942( :‬ص‪ .‬ب‬
‫(‪)1318۶‬‬

‫عنوانی على الفیس بوک‪.sanaa shalan :‬‬

‫صفﺤﺘی على ويکبیديا الموسوعۀ الﺤرّۀ‪ :‬بالعربیّۀ‪:‬‬

‫‪https://www.ar.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%86%D8%7‬‬
‫‪%D8%A1_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D‬‬
‫‪8%A7%D9%86‬‬
‫بالفرنسیّۀ‪:‬‬

‫‪https://www.fr.wikipedia.org/wiki/Sanaa_Shalan‬‬
‫باإلنجلیزيّۀ‪:‬‬

‫‪https://www.en.wikipedia.org/wiki/Sanaa_Shaalan‬‬
‫باأللمانیۀ‪:‬‬

‫‪https://www.de.wikipedia.org/wiki/Sana_Schalan‬‬
‫باإلسبانیّۀ‪:‬‬

‫‪https://www.es.wikipedia.org/wiki/Sana_Shalan‬‬
‫رابط األعمال المشﺘرکۀ لألدباء الفلسطینیین الشّباب «الذين رقصوا للفراغ»‬

‫‪Adab.alqudsnet.com‬‬
‫موقعی ﻓی موقع کشکول‪:‬‬

‫‪https://www.daralkashkol.com/fourms/viewtopic.php?t=17634‬‬
‫عنوان «جريدتی اإلبداعیّۀ» على ومض للﺘّوزيع والنّشر اإللکﺘرونیّ‪:‬‬

‫‪225‬‬
‫سناء فی سطور‬

http://www.wammdh.com
‫صفﺤﺘی على شبکۀ الرّائدات العربیّات‬

http://www.raedat.com/contact_news.php
:‫صفﺤﺘی ﻓی مشروع «من هی ﻓی األردن» اللّجنۀ الوطنیّۀ األردنیّۀ لشؤون المرأۀ‬

http://www.whoisshe-women.jo/ar/expert-
profile/%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D9%83%D8%A7%D9%85%D9%84-
%D8%A3%D8%AD%D9%85%D8%AF-
%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‬

http://www.culture.gov.jo/index.php?option=com_content&view
=article&id=482&Itemid=112&lang=ar
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع رابطۀ الکﺘّاب األردنیین‬

http://www.jo-
writers.org/%D8%A3%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D9%87%D9%8A%D8%A6%D8%A9-
%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D9%85%D8%A9/527
-%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9
%86
:‫صفﺤﺘی ﻓی دلیل الرّوائیین العرب‬

http://www.kataranovels.com/novelist/%D8%B3%D9%86%D8
%A7%D8%A1- %D9%83%D8%A7%D9%85%D9%84-
/%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع مرکز النّور‬

http://www.alnoor.se/author.asp?id=1949
:ّ‫صفﺤﺘی ﻓی موقع منﺘدى الکﺘاب العربی‬

http://www.arabworldbooks.com/authors/sanaa_shalan.htm
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع ديوان العرب‬

22۶
‫ ادرکها النسیان‬/‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‬

http://www.diwanalarab.com/spip.php?page=article&id_article=
12341
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع الﻘصّۀ السّوريّۀ‬

http://www.syrianstory.com/s.chaialanne.htm
:‫صفﺤﺘی ﻓی قاعدۀ رشف للکﺘب العربیّۀ‬

http://www.rashf.com
:)KutubPdf( ‫صفﺤﺘی ﻓی موقع‬

http://www.goo.gl/8rLHkK
:‫صفﺤﺘی ﻓی مؤسّسۀ عرار العربیّۀ لإلعالم‬

http://www.sha3erjordan.net/lovedesert/news.php?action=view&
id=1261
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع مبدعو العرب‬

http://www.eg-writers.com/elshalan
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع کاتبات ﻓلسطینیّات‬

https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%86%D9
%8A%D9%81:%D9%83%D8%A7%D8%AA%D8%A8%D8%
A7%D8%AA_%D9%81%D9%84%D8%B3%D8%B7%D9%8A
%D9%86%D9%8A%D8%A7%D8%AA
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع ورقۀ‬

http://www.war2h.com/2018/02/sanaa- elshalan- books-


pdf.html
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع شبکۀ العبیر‬

http://www.al3beer.com/art/l/9
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع حديث العالم‬

http://www.c4wr.com/%D9%82%D8%B3%D9%85/%D8%AF-
%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9
/%86
:‫صفﺤﺘی ﻓی المصباح دروب أدبیّۀ‬

227
‫سناء فی سطور‬

http://www.mdoroobadab.blogspot.com/2018/04/blog-
post_700.html
:‫صفﺤﺘی ﻓی صﺤیفۀ المثﻘّف‬

http://www.almothaqaf.com/b/b2/930513
:‫صفﺤﺘی ﻓی جريدۀ رأی األمۀ المصريّۀ‬

http://www.sanaaelshalan.blogspot.com/p/blog- page.html
:ّ‫صفﺤﺘی ﻓی موقع أنطولوجیا السّرد العربی‬

http://www.alantologia.com/blogs/1884
۶0۶0 ‫صفﺤﺘی ﻓی موقع أﺧبار‬

http://www.6060news.com/eg/Individuals/News/26977
:‫صفﺤﺘی ﻓی موقع الﺘبراۀ‬

http://www.altibrah.ae/author/7938
:‫صفﺤﺘی ﻓی مجلّۀ الکاردينیا‬

http://www.algardenia.com/2014- 04- 04- 19- 52-


20/qosqsah/38822- 2019- 01- 28- 18- 35- 34.html
:Wikiwand ‫صفﺤﺘی ﻓی‬

http://www.wikiwand.com/ar/%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8
%A1_%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A
7%D9%86
:ّ‫صفﺤﺘی ﻓی ملﺘﻘى الشّیعۀ االسﺘرالی‬

https://www.shia.com.au/asgp.php?action=list&cat_id=114
‫صفﺤﺘی ﻓی شبکۀ اإلعالم ﻓی الدنمارک‬

https://www.iraqi.dk/user-lists/selenapollo
:‫الشّهادات العلمیّۀ‬

‫ بﺘﻘدير امﺘیاز عام‬،‫ األردن‬،‫ الجامعۀ األردنیّۀ‬،‫حاصلۀ على درجۀ الدّکﺘوراه ﻓی اللّغۀ العربیّۀ‬
.‫ م‬200۶

228
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫حاصلۀ على درجۀ الماجسﺘیر ﻓی األدب الﺤديث‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬األردن‪ ،‬بﺘﻘدير امﺘیاز‬
‫عام ‪ 2003‬م‪.‬‬

‫حاصلۀ على درجۀ البکالوريوس ﻓی اللّغۀ العربیّۀ من جامعۀ الیرموک‪ ،‬األردن‪ ،‬بﺘﻘدير امﺘیاز‬
‫عام ‪ 1998‬م‪.‬‬

‫الشّهادات العلمیّۀ الفخریّۀ‪:‬‬

‫حاصلۀ على شهادۀ الدّکﺘوراۀ الفخريّۀ ﻓی الصّﺤاﻓۀ واإلعالم من کامبردج منذ نیسان عام‬
‫‪ 2014‬م‪.‬‬

‫العضويات األدبیّۀ والثّﻘاﻓیّۀ‪:‬‬

‫عضو ﻓی رابطۀ الکﺘّاب األردنیّین‪.‬‬

‫عضو ﻓی اتّﺤاد الکﺘّاب العرب‪.‬‬

‫عضو اتّﺤاد کﺘّاب آسیا وإﻓريﻘیا وأمريکا الالتینیّۀ‪.‬‬

‫عضو ﻓی أسرۀ أدباء المسﺘﻘبل‪ /‬منﺘدى عمون لألدب والنّﻘد‪.‬‬

‫عضو ﻓی ملﺘﻘى الکرک الثّﻘاﻓیّ‪.‬‬

‫عضو ﻓی النّادی الثّﻘاﻓیّ ﻓی الجامعۀ األردنیّۀ‪.‬‬

‫عضو ﻓخری ﻓی دار ناجی نعمّان للثّﻘاﻓۀ‪.‬‬

‫عضو ﻓی دارۀ المشرق للفکر والثّﻘاﻓۀ‪.‬‬

‫عضو ﻓی رابطۀ األدباء العرب‪.‬‬

‫عضو شرف ﻓخریّ ﻓی المرکز المﺘوسطیّ للدّراسات واألبﺤاث‪.‬‬

‫عضو ﻓی جمعیّۀ المﺘرجمین واللّغويین العرب «واتا»‪.‬‬

‫عضو هیئۀ تﺤرير ضفاف الدّجلﺘین العلیا‪.‬‬

‫عضو مؤازر ﻓی المعهد الدّولیّ لﺘضامن النّساء‪.‬‬

‫عضو ﻓی جمعیّۀ النﻘّاد األردنیین‪.‬‬

‫عضو ﻓی المنظّمۀ العربیّۀ لإلعالم الثّﻘاﻓیّ اإللکﺘرونیّ‪.‬‬

‫عضو ﻓی رابطۀ األدباء العرب‪.‬‬

‫‪229‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ علیا ﻓی وکالۀ أنباء عرار بوابۀ الثّﻘاﻓۀ العربیّۀ‪.‬‬

‫عضو ﻓخریّ ﻓی جمعیّۀ المﺘرجمین واللّغويین المصريین‪.‬‬

‫عضو ﻓی جمعیّۀ األنوار اإلنسانیّۀ المسﺘﻘلّۀ‪.‬‬

‫عضو ﻓی المجلس العالمیّ للصّﺤاﻓۀ‪.‬‬

‫عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ لمجلّۀ المجﺘمع الﺘّربویّ‪.‬‬

‫عضو ﻓی جمعیّۀ األﺧوۀ األردنیّۀ الفلسطینیّۀ‪.‬‬

‫عضو هیئۀ تﺤرير ﻓی مجلّۀ بلسم الصّﺤۀ والجمال‪.‬‬

‫عضو هیئۀ تﺤرير «مرايا من المهجر»‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی مجلّۀ الجسرۀ الثّﻘاﻓیّۀ‪.‬‬

‫عضو هیئۀ إداريّۀ ﻓی دارۀ المشرق للفکر والثّﻘاﻓۀ‪.‬‬

‫عضو تﺤکیم ومﻘرّرۀ لعديد من المسابﻘات والجوائز اإلبداعیّۀ والثّﻘاﻓیّۀ المﺤلیّۀ والعربیّۀ‪.‬‬

‫عضو ﻓی الهیئۀ العلمیّۀ االسﺘشاريّۀ لملﺘﻘى السّرد المغاربیّ‪ ،‬قسم األدب العربیّ‪ ،‬جامعۀ‬
‫سکیکدۀ‪ ،‬الجزائر‪.‬‬

‫عضو ﻓی منظّمۀ کﺘّاب بال حدود‪.‬‬

‫عضو اللّجنۀ الﺘّﺤضیريّۀ الدّولیّۀ للمؤتمر األوّل لعمداء الدّراسات العلیا والبﺤث العلمیّ التّﺤاد‬
‫الجامعات العربیّۀ‪ :‬جامعۀ األقصى ﻓی غزۀ بالﺘّعاون مع المجلس العربیّ للدّراسات العلیا‬
‫والبﺤث العلمیّ التّﺤاد الجامعات العربیّۀ‪.‬‬

‫عضو رابطۀ الکﺘّاب العراقیین ﻓی أسﺘرالیا‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی «المجلّۀ العربیّۀ للجودۀ وأﻓضل الممارسات والﺘّمیّز»‪.‬‬

‫عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ العلمیّۀ واإلعالمیّۀ لمجلّۀ «المنار» الثّﻘاﻓیّۀ الفضائیّۀ‪.‬‬

‫عضو اللّج نۀ اإلعالمیّۀ لمؤتمر المؤتمر الفرانکوﻓونیّ األردنیّ الدّولیّ الثّانی ﻓی جامعۀ آل‬
‫البیت ﻓی األردن بعنوان‪« :‬تلﻘّی ألف لیلۀ ولیلۀ ﻓی حﻘول العلوم اإلنسانیّۀ عالمیّاً»‪.‬‬

‫عضو شرف ﻓی مجلس المنﺘدى اإلقلیمیّ لإلعالم‪.‬‬

‫عضو ﻓی مرکز الﺘّأهیل والﺤرّيّات الصّﺤفیّۀ ‪ ،CTPJF‬والمنسّﻘۀ الرّسمیّۀ له ﻓی األردن‪.‬‬

‫‪230‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫مﺤرّر ﻓی صﺤیفۀ «بال حدود» الﺘّابعۀ لمنظّمۀ کﺘّاب بال حدود‪.‬‬

‫عضو دار الﻘصّۀ العربیّۀ العراقیّۀ‪.‬‬

‫عضو لجنۀ مهرجان العنﻘاء الذّهبیّۀ الدّولیّۀ‪.‬‬

‫عضو اللّجنۀ العلمیّۀ ﻓی الملﺘﻘى الدّولیّ الثّانی الموسوم بـ «سوسیولوجیّۀ الرّوايۀ ﻓی ضوء‬
‫المناهج النّﻘديّۀ المعاصرۀ» للعام ‪ ،2013‬جامعۀ زيان جلفۀ‪ ،‬الجزائر‪.‬‬

‫عضو رابطۀ الکﺘّاب الﺘّونسیین‪.‬‬

‫عضو اللّجنۀ العلمیّۀ للملﺘﻘى الوطنیّ األوّل حول «الرّوايۀ الجزائريّۀ ﻓی ضوء المناهج النّﻘديّۀ‬
‫المعاصرۀ»‪.‬‬

‫عضو رابطۀ النّهر الخالد األدبیّۀ‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ علمیّۀ مﺤکّمۀ ﻓی مجلّۀ «قراءات» العلمیّۀ المﺤکّمۀ‪ ،‬الصّادرۀ عن‬
‫کلیّۀ اآلداب واللّغات‪ ،‬جامعۀ معسکر‪ ،‬الجزائر‪.‬‬

‫عضو مجلس کبار النّﻘاد العرب‪.‬‬

‫عضو ومندوبۀ دولیّۀ ﻓی منظّمۀ السّالم والصّداقۀ الدّولیّۀ‪ ،‬الدّنمارک‪.‬‬

‫عضو مجلس الکﺘّاب واألدباء والمثﻘّفین العرب‪.‬‬

‫مديرۀ ﻓرع مکﺘب عمّان‪ /‬األردن لمنظّمۀ الضّمیر العالمیّ لﺤﻘوق اإلنسان‪ ،‬سیدنی‪ ،‬اسﺘرالیا‪.‬‬

‫مديرۀ تﺤرير مجلّۀ «وجهات» العلمیّۀ المﺤکّمۀ‪ ،‬الصّادرۀ عن مؤسّسۀ ملیطان للبﺤوث‬
‫والدّراسات واإلنماء الثّﻘاﻓیّ‪.‬‬

‫مديرۀ ﻓرع الب یت الثّﻘاﻓیّ العربیّ ﻓی الهند لدى المملکۀ األردنیّۀ الهاشمیّۀ‪.‬‬

‫عضو شرف ﻓی رابطۀ مبدعی تبوک‪.‬‬

‫عضو هیئۀ تﺤرير ﻓی المجلّۀ العالمیۀ ‪Multicultural Echoes Literary‬‬


‫‪ Magazine‬الصّادرۀ عن جامعۀ شیکاغو‪ ،‬واليۀ کالیفورنیا‪ ،‬الواليات المﺘّﺤدۀ األمريکیّۀ‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی مجلّۀ «األطروحۀ» العراقیّۀ العلمیّۀ المﺤکّمۀ‪.‬‬

‫عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ الدّولیّۀ ﻓی مجلّۀ «األطروحۀ» العراقیّۀ العلمیّۀ المﺤکّمۀ‪.‬‬

‫عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ الدّولیّۀ ﻓی مجلّۀ «المجمع العلمیّ العربیّ الهندیّ»‪ ،‬الصّادرۀ عن‬
‫قسم اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬جامعۀ علی جراه‪ ،‬علی جراه‪ ،‬الهند‪.‬‬

‫‪231‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫عضو ومﻘرّرۀ لجنۀ اإلعالم والعالقات العامۀ ﻓی المؤتمر العلمیّ األول لجامعۀ العبﻘريۀ بعنوان‬
‫« البﺤث العلمیّ ﻓی الوطن العربیّ للعلوم اإلنسانیّۀ‪ :‬منجزات وتﺤديات وأﻓاق»‪ ،‬جامعۀ‬
‫العبﻘريّۀ‪ ،‬المنصورۀ‪ ،‬مصر‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫عضو ﻓی مجلس أمناء مؤسّسۀ عرار العربیّۀ لإلعالم‪.‬‬

‫النّاطﻘۀ الرّسمیّۀ باسم منظّمۀ السّالم والصّداقۀ الدّولیّۀ ﻓی مملکۀ الدّنمارک‪.‬‬

‫عضو األمانۀ العامۀ لﺘیار الﺘّجديد‪ ،‬رابطۀ الکﺘّاب األردنیین‪.‬‬

‫النّاطﻘۀ الرّسمیّۀ باسم منظّمۀ السّالم والصّداقۀ الدّولیّۀ ﻓی السّويد‪.‬‬

‫عضو تﺤکیم ﻓی مجلّۀ «البﺤوث والدراسات اإلنسانیّۀ» المﺤکّمۀ الصّادرۀ عن جامعۀ ‪20‬‬
‫أوت ‪ 1955‬م‪ ،‬سکیکدۀ‪ ،‬الجزائر‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی مجلّۀ «نﻘیب الهند» األدبیّۀ العلمیّۀ المﺤکّمۀ‪ ،‬الهند‪.‬‬

‫عضو هیئۀ تﺤرير ومسﺘشارۀ ﻓی مجلّۀ «الصّدى الکنديّۀ‪»Thecityecho.ca/‬‬

‫عضو هیئۀ تﺤرير اسﺘشاريّۀ ﻓی «مجلّۀ إسطنبول للدّراسات العربیّۀ»‪،‬‬

‫‪(ISTANBULJAS) To Istanbul Journal of Arabic Studies‬‬


‫عضو لجنۀ الفنون والثّﻘاﻓۀ ﻓی اتّﺤاد الخلیج العربیّ للﺘّنمیۀ والﺘّدريب واالسﺘشارات‪ ،‬مصر‪،‬‬
‫الﻘاهرۀ‪.‬‬

‫عضو ﻓی قاعدۀ البیانات الوطنیّۀ للباحثین ﻓی الجامعات والمراکز العلمیّۀ‪ ،‬المجلس األعلى‬
‫للعلوم والﺘّکنولوجیا‪ ،‬األردن‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ وهیئۀ تﺤکیم ﻓی مجلّۀ «مﻘاربات العلمیّۀ‪ :‬مجلّۀ العلوم والمعرﻓۀ‬
‫المﺤکّمۀ»‪ ،‬الجزائر‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ وهیئۀ تﺤرير ﻓی مجلّۀ «آﻓاق الﺤضارۀ اإلسالمیّۀ»‪ ،‬إيران‪.‬‬

‫عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ ﻓی المجلّۀ العلمیّۀ المﺤکّمۀ «صوت شرق الهند»‪ ،‬الصّادرۀ عن قسم‬
‫اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬جامعۀ غوهاتی‪ ،‬واليۀ آسام شرق الهند‪ ،‬الهند‪.‬‬

‫عضو أمانۀ عامۀ ﻓی تیار الﺘّجديد الثّﻘاﻓیّ‪.‬‬

‫عضو اللّجنۀ العلمیّۀ لمؤتمر ابن جنی الدّولیّ األول‪ :‬تطوّر علوم العربیّۀ بین األصالۀ‬
‫والﺤداثۀ‪ ،‬جامعۀ طبرق‪ ،‬لیبیا‪.‬‬

‫‪232‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ممثّلۀ المؤسّسۀ العربیّۀ للثّﻘاﻓۀ واإلعالم ﻓی األردن‪ ،‬اسﺘرالیا‬

‫سفیرۀ دولیّۀ للسّالم ﻓی منظّمۀ السّالم والصّداقۀ‪ ،‬منظّمۀ السّالم والصّداقۀ‪ ،‬الدّنمارک‪،‬‬
‫السّويد‪.‬‬

‫مديرۀ قسم األدب ﻓی منارۀ العرب للثّﻘاﻓۀ والفنون‪ ،‬األردن‪.‬‬

‫عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ العلیا ﻓی مجلّۀ الﺘّجديد الثّﻘاﻓیّۀ‪ ،‬األردن‪.‬‬

‫عضو الهیئۀ االسﺘشاريۀ ﻓی المجلۀ العالمیۀ للعلوم اإلسالمیۀ‪ /‬الهند‬

‫عضو ﻓی تجمع األدب واإلبداع‪.‬‬

‫ممثّلۀ مرکز «الﺘّنور» الثّﻘاﻓیّ ﻓی األردن‪ /‬ﻓنلندا‪.‬‬

‫الوظائف األکادیمیّۀ ا ّلتی شغلتها‪:‬‬

‫دکﺘورۀ ﻓی الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬مرکز اللّغات‪.‬‬

‫مﺤاضر زائر ﻓی جامعۀ کالیفورنیا‪ ،‬لوس أنجلوس‪ ،‬الواليات المﺘّﺤدۀ األمريکیّۀ‪ ،‬نیسان‬
‫‪ 2015‬م‪.‬‬

‫مﺤاضر زائر ﻓی جامعۀ جواهر آلل نهرو‪ ،‬بالﺘّعاون مع مرکز الدّراسات العربیّۀ واإلﻓريﻘیّۀ‬
‫لجهودی النّﻘديّۀ واإلبداعیّۀ‪ ،‬الهند‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫مﺤاضر زائر ﻓی قسم اللّغۀ العربیّۀ والفارسیّۀ‪ ،‬جامعۀ کولکﺘا‪ ،‬الهند‪ ،‬مارس ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫مﺤاضر زائر ﻓی قسم اللّغۀ العربیّۀ ﻓی الجامعۀ الملّیۀ اإلسالمیّۀ‪ ،‬الهند‪ ،‬نیسان ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫مﺤاضر زائر ﻓی قسم اللّغۀ العربیّۀ ﻓی الجامعۀ اإلسالمیّۀ للعلوم والﺘّکنولوجیا‪ ،‬کشمیر‪،‬‬
‫الهند‪ ،‬نیسان ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫أسﺘاذۀ زائرۀ لمرحلۀ الماجسﺘیر‪ ،‬وتدريس مساق المناهج النّﻘديّۀ المعاصرۀ وتعلیمیّۀ اللّغۀ‬
‫العربیّۀ‪ ،‬قسم اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬جامعۀ مصطفى اسطمبولی‪ ،‬الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ‬
‫الشّعبیّۀ‪ ،‬مايو ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫مﺤاضرۀ ﻓی جامعۀ اسطنبول‪ ،‬اسطنبول‪ ،‬الجمهوريّۀ الﺘّرکیّۀ عن األدب الفلسطینیّ‬


‫واألردنیّ‪ ،‬تشرين األوّل ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪233‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫أسﺘاذۀ زائرۀ لمرحلۀ الماجسﺘیر‪ ،‬إعطاء مﺤاضرات ﻓی مساق المناهج النّﻘديّۀ المعاصرۀ‬
‫وتعلیمیّۀ اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬قسم اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬جامعۀ معسکر‪ ،‬الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ‬
‫الشّعبیّۀ‪ ،‬آذار ‪ 2014‬م‪.‬‬

‫تدريس اللّغۀ العربیّۀ لطلبۀ أکاديمیّۀ األمیر حسین بن عبداهلل الثّانی للﺤمايۀ المدنیّۀ‪،‬‬
‫األردن‪ 2013 -2012 ،‬م‪.‬‬

‫مﺤاضر مﺘفرّغ لﺘدريس العربیّۀ لغیر النّاطﻘین بها ﻓی الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬مرکز اللّغات‪.‬‬

‫مﺤاضر غیر مﺘفرّغ ﻓی الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬مرکز اللّغات‪.‬‬

‫مﺤاضر غیر مﺘفرّغ ﻓی قسم اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪.‬‬

‫مﺤاضر غیر مﺘفرّع لﺘدريس الدّراسات العلیا ﻓی جامعۀ الشّرق األوسط للعام الدّراسیّ‬
‫‪ 2012 -2011‬م‪.‬‬

‫معلّمۀ للّغۀ العربیّۀ للمراحل األساسیّۀ العلیا لمدۀ سبع سنوات‪ ،‬ﻓی األردن‪.‬‬

‫مع ّلمۀ للدّراما الهادﻓۀ للطّلبۀ الموهوبین لمدّۀ أربع سنوات‪ ،‬ﻓی األردن‪.‬‬

‫عضو ﻓی الهیئۀ االسﺘشاريۀ لمجلۀ الدراسات اللّغويّۀ واألدبیّۀ المﺤّکمۀ‪ ،‬الصّادرۀ عن قسم‬
‫اللغۀ العربیۀ وآدابها‪ ،‬کلیّۀ معارف الوحی الوحی والعلوم اإلنسانیّۀ‪ ،‬مالیزيا‪.‬‬

‫الوظائف غیر األکادیمیّۀ التی شغلتها‪:‬‬

‫مراسلۀ لمجلّۀ الجسرۀ الثّﻘاﻓیّۀ ﻓی قطر‪.‬‬

‫لها عامود أسبوعیّ ثابت ﻓی صﺤیفۀ الدّسﺘور األردنیّۀ‪.‬‬

‫لها عامود أسبوعیّ ثابت ﻓی صﺤیفۀ أبعاد مﺘوسطیّۀ المغربیّۀ‪.‬‬

‫أمین عام لجائزۀ مؤسّسۀ الورّاق للنّشر والﺘّوزيع للعام ‪ 2009‬م‪.‬‬

‫لها عامود ثابت ﻓی صﺤیفۀ الرّائد السّودانیّۀ‪.‬‬

‫لها عامود ثابت ﻓی مجلّۀ أصداء الفلکیّۀ ﻓی اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ‪.‬‬

‫لها عامود ثابت ﻓی مجلّۀ رؤى السّعوديّۀ‪.‬‬

‫لها عامود ثابت ﻓی مجلّۀ الﺤکمۀ العراقیّۀ‪.‬‬

‫‪234‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ممثّلۀ منظّمۀ النّسوۀ العالمیّۀ ﻓی األردن‪.‬‬

‫مراسلۀ لمجلّۀ النّجوم‪ ،‬وصﺤیفۀ األنوار والﺘّلغراف النّاطﻘات بالعربیّۀ ﻓی سیدنی‪ ،‬اسﺘرالیا‪.‬‬

‫لها عامود ثابت ﻓی صﺤیفۀ الﺘّلغراف ﻓی سیدنی‪ ،‬اسﺘرالیا‪.‬‬

‫لها عامود ثابت ﻓی صﺤیفۀ حقّ العودۀ الفلسطینیّۀ‪.‬‬

‫لها عامود ثابت ﻓی صﺤیفﺘی «بناۀ الوطن» و «المﻘاول األردنیّ» األردنیﺘین‪.‬‬

‫ممثّلۀ مؤسّسۀ «جولدن دزرت »‪ Golden desert Foundation‬البولنديّۀ ﻓی الشّرق‬


‫األوسط‪.‬‬

‫المنسّﻘۀ الرّسمیّۀ ﻓی األردن لمرکز الﺘّأهیل وحمايۀ الﺤرّيات الصّﺤاﻓیّۀ ‪.CTPJF‬‬

‫مديرۀ ﻓرع منظّمۀ کﺘّاب بال حدود ﻓی األردن‪.‬‬

‫مديرۀ ﻓرع دار الﻘصّۀ العربیّۀ العراقیّۀ ﻓی األردن‪.‬‬

‫مديرۀ ﻓرع لجنۀ مهرجان العنﻘاء الذّهبیّۀ الدّولیّۀ ﻓی األردن‪.‬‬

‫المشرﻓۀ على الصّفﺤات الثّﻘاﻓیّۀ (رياض األدب وبسﺘان الشّعر) ﻓی موقع النّاس اإللکﺘرونیّ‪.‬‬

‫لها عامود ثابت تﺤت اسم «شمس ونور ومطر» ﻓی صﺤیفۀ االتّﺤاد‪ ،‬الصّﺤیفۀ المرکزيۀ‬
‫لالتّﺤاد الوطنیّ الکردسﺘانیّ‪.‬‬

‫رئیسۀ الﻘسم الثّﻘاﻓیّ ﻓی وکالۀ کرم اإلﺧباريّۀ‪.‬‬

‫ممثّلۀ لرابطۀ النّهر الخالد األدبیّۀ‪ ،‬ومديرۀ لمکﺘبها ﻓی عمّان‪.‬‬

‫المسﺘشارۀ لمبادرۀ «حیاتک بﺘهمنا» الﺘی أطلﻘﺘها مجموعۀ «المسﺘﻘبل المزدهر» ﻓی عام‬
‫‪ 2014‬م‪.‬‬

‫لها عامود ثابت أسبوعیّ ﻓی صﺤیفۀ «النّجاح» الجزائريّۀ بعنوان «نور ونار»‪.‬‬

‫نائب لرئیس مجلس اإلدارۀ ﻓی جريدۀ «رأی األمۀ» المصريّۀ‪ ،‬ورئیسۀ قسم األدب والفنون‬
‫ومﺤرّرۀ صﺤفیّۀ ﻓیها‪.‬‬

‫صﺤفیّۀ ﻓی جريدۀ «رأی األمۀ» المصريّۀ‪.‬‬

‫عضو هیئۀ تﺤرير ﻓی مجلّۀ «أوراق» الصّادرۀ عن رابطۀ الکﺘاب األردنیین‪2017-2015 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫‪235‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫رئیسۀ اللّجنۀ العلمیّۀ ﻓی مجلّۀ «المشاهد» الصّادرۀ عن مرکز البﺤوث اإلسالمیّۀ ﻓی لکناؤ‪،‬‬
‫الهند‪.‬‬

‫رئیسۀ ﻓرع األردن لرابطۀ اإلبداع من أجل السّالم‪.‬‬

‫المسﺘشارۀ اإلعالمیۀ لرابطۀ اإلبداع من أجل السّالم‪.‬‬

‫لها عامود أسبوعیّ ثابت ﻓی صﺤیفۀ «األضواء» المسﺘﻘلّۀ العراقیّۀ‪.‬‬

‫النّاطﻘۀ الرّسمیّۀ باسم منظّمۀ السّالم والصّداقۀ الدّولیّۀ ﻓی األردن‪.‬‬

‫رئیسۀ ﻓرع األردن للمنظّمۀ العالمیّۀ لإلبداع من أجل السّالم‪.‬‬

‫المسﺘشارۀ اإلعالمیۀ للمنظّمۀ العالمیّۀ لإلبداع من أجل السّالم‪.‬‬

‫عضويۀ مجلّات مﺤکّمۀ‪:‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی «المجلّۀ العربیّۀ للجودۀ وأﻓضل الممارسات والﺘّمیّز»‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ علمیّۀ مﺤکّمۀ ﻓی مجلّۀ «قراءات» العلمیّۀ المﺤکّمۀ‪ ،‬الصّادرۀ عن‬
‫کلیّۀ اآلداب واللّغات‪ ،‬جامعۀ معسکر‪ ،‬الجزائر‪.‬‬

‫مديرۀ تﺤرير مجلّۀ «وجهات» العلمیّۀ المﺤکّمۀ‪ ،‬الصّادرۀ عن مؤسّسۀ ملیطان للبﺤوث‬
‫والدّراسات واإلنماء الثّﻘاﻓیّ‪ ،‬لیبیا‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی مجلّۀ «المصدر» اإللکﺘرونیّۀ العلمیّۀ المﺤکّمۀ‪ ،‬الصّادرۀ عن جامعۀ‬
‫العبﻘريّۀ‪ ،‬مصر‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی مجلّۀ «األطروحۀ» العراقیّۀ العلمیّۀ المﺤکّمۀ‪.‬‬

‫عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ الدّولیّۀ ﻓی مجلّۀ «المجمع العلمیّ العربیّ الهندیّ»‪ ،‬الصّادرۀ عن‬
‫قسم اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬جامعۀ علی جراه‪ ،‬علی جراه‪ ،‬الهند‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی مجلّۀ «کالیکوت» الصّادرۀ عن جامعۀ کالیکوت‪ ،‬کیراال‪ ،‬الهند‪.‬‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ دولیّۀ ﻓی مجلّۀ «مﻘاربات» الدّولیّۀ المﺤکّمۀ الصّادرۀ عن جامعۀ‬
‫الجلفۀ‪ ،‬الجزائر‪.‬‬

‫عضو الهیئۀ االسﺘشاريّۀ الدّولیّۀ ﻓی مجلّۀ «األطروحۀ» العراقیّۀ العلمیّۀ المﺤکّمۀ‪.‬‬

‫مﺤکّمۀ ﻓی لجنۀ تﺤکیم نصوص البرامج الﺘی ينﺘجها الﺘّلفزيون األردنیّ‪.‬‬

‫‪23۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫عضو هیئۀ اسﺘشاريّۀ ﻓی «مجلّۀ الهند» الفصلیّۀ المﺤکّمۀ‪ ،‬الهند‪.‬‬

‫الجوائز األدبیّۀ واإلبداعیّۀ الﺘی حﻘّﻘﺘها‪:‬‬

‫جائزۀ المثﻘف العربیّ عن مجمل إنﺘاجی النّﻘدیّ واإلبداعیّ‪ ،‬مؤتمر الﻘمّۀ الثّﻘاﻓیّ العربیّ‬
‫الﺘّﺤضیری األوّل‪ ،‬وزارۀ الثّﻘاﻓۀ العراقیّۀ ومؤسّسۀ جائزۀ العنﻘاء والمنظّمۀ العربیّۀ لﺤﻘوق‬
‫اإلنسان ﻓی مصـ ر والشّبکۀ العربیّۀ للﺘّسامح وتجمّع عﻘول وجامعۀ ابن رشد ﻓی هولندا‪،‬‬
‫میسان‪ ،‬العراق‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ‪ ،‬ﻓئۀ روايۀ الفﺘیان غیر المنشورۀ‪ ،‬الجائزۀ األولى‪ ،‬عن روايۀ‬
‫«أصدقاء ديمۀ» للفﺘیان‪ ،‬جائزۀ کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ‪ ،‬المؤسّسۀ العامّۀ للﺤی الثّﻘاﻓیّ‪ -‬کﺘارا‪،‬‬
‫الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ هیفاء السّنعوسیّ لکﺘابۀ المونودراما‪ ،‬حﻘل الکﺘابۀ المسرحیّۀ‪ ،‬النّصّ المونودرامیّ‪،‬‬
‫الجائزۀ الثّانیّۀ‪ ،‬عن مسرحیۀ «وجه ماطر جدّاً قلیالً»‪ ،‬نادی الفکر واإلبداع الکويﺘیّ‪ ،‬الکويت‪،‬‬
‫الکويت‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ زحمۀ کﺘاب للثّﻘاﻓۀ والنّشر الدّولیّۀ‪ ،‬ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ‪ ،‬مؤسّسۀ زحمۀ کﺘاب‬
‫للثّﻘاﻓۀ والنّشر‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ أﻓضل صﺤفیّ ﻓی جريدۀ رأی األمّۀ‪ ،‬جريدۀ رأی األمّۀ‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ صالح هالل األدبیّۀ للﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی الدّورۀ ‪ 14‬لها‪ ،‬ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن‬
‫قصّۀ «منامات السّهاد»‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ مهرجان الﻘلم الﺤرّ لإلبداع العربیّ ﻓی الدّورۀ الخامسۀ‪ ،‬ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن‬
‫قصّۀ «االسﺘغوار ﻓی جهنّم»‪ ،‬الجّائزۀ األولى‪ ،‬مؤسّسۀ الﻘلم الﺤرّ‪ ،‬الفیوم‪ ،‬مصر‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ الﻘصّۀ الومضۀ العالمیّۀ‪ ،‬ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الومضۀ‪ ،‬الﻘصص الومضات «حدث ﻓی مکان‬
‫ما»‪ ،‬االتّﺤاد العالمیّ للشّعراء والمبدعین العرب‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ الشّهید عبد الرّؤوف األدبیّۀ السّنويّۀ‪ ،‬دورۀ (يوم الشّهید) ﻓی حﻘل الﺘّألیف المسـرحیّ‪،‬‬
‫عن مسرحیّۀ «وجه واحد الثنین ماطرين»‪ ،‬جمعیّۀ الشّعراء والمفکّرين والمبدعین‪ ،‬الﻘاهرۀ‪،‬‬
‫مصر‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ النّاصر صالح الدّين األيوبیّ‪ ،‬جائزۀ األديب المرحوم مﺤمد طملیه ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ‬
‫عن المجموعۀ الﻘصصیّۀ «ناسک الصّومعۀ»‪ ،‬الجائزۀ األولى‪ ،‬بلديۀ الکرک‪ ،‬الکرک‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2014‬م‪.‬‬

‫‪237‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫الجائزۀ الﺘّﻘديريّۀ ألجمل کﺘاب عن روايۀ «أعشﻘنی»‪ ،‬مؤسّسۀ العنﻘاء الدّولیّۀ‪ ،‬الهای‪-‬‬
‫العراق‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ أکثر (‪ )50‬شخصیّۀ مؤثّرۀ ﻓی األردن‪ ،‬الﺤصول على المرتبۀ رقم ‪ ،19‬تﺤالف اتّﺤاد‬
‫منظّمات الﺘّدريب األردنیّۀ (‪ ،)Juthro‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ العنﻘاء الذّهبیّۀ الدّولیّۀ للمرأۀ المﺘمیّزۀ‪ ،‬مهرجان العنﻘاء الذّهبیّ‪ ،‬الهای‪ -‬میسان‪،‬‬
‫العراق‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ مؤتمر المرأۀ العربیّۀ للعام‪ ،‬جائزۀ الﺘمیّز اإلبداعیّ واألکاديمیّ والﺘّأثیر عن مجمل‬
‫إنﺘاجی اإلبداعیّ والنّﻘدیّ ‪ ،‬مؤتمر المرأۀ العربیّۀ‪ ،‬مرکز الﺘّفکیر اإلبداعیّ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2012‬م‪.‬‬

‫جائزۀ منظّمۀ کﺘّاب بال حدود‪ /‬الشـّرق األوسط الثّﻘاﻓیّۀ بالﺘّعاون مع مجلس األعمال‬
‫الوطنیّ العراقیّ ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ‪ ،‬الجائزۀ األولى عن قصّۀ «الضّیاع ﻓی عینی رجل‬
‫الجبل»‪ ،‬منظّمۀ کﺘّاب بال حدود‪ ،‬العراق‪ ،‬سوريا‪ ،‬ترکیا‪ ،‬إيران‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ کالويز الﺘّﻘديريّۀ لإلبداع عن مجمل إنﺘاجی اإلبداعیّ‪ ،‬مهرجان کالويز‪ ،‬مرکز کالويز‬
‫الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ‪ ،‬السّلیمانیّۀ‪ ،‬إقلیم کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ دبی الثّﻘاﻓیّۀ لإلبداع ﻓی دورتها السّابعۀ ﻓی الرّوايۀ عن روايۀ «أعشﻘنی»‪ ،‬مجلّۀ دبی‬
‫الثّﻘاﻓیّۀ‪ ،‬دبی‪ ،‬اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ‪ 2011-2010 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ أحمد بوزﻓور للﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی دورتها الﺘّاسعۀ‪ ،‬الجائزۀ األولى عن قصّۀ «تﻘاسیم»‪،‬‬
‫جمعیّۀ النّجم األحمر للﺘّربیۀ والثّﻘاﻓۀ والﺘّنمیۀ االجﺘماعیّۀ ﻓی مشروع بلﻘصیری‪ ،‬بلﻘصیری‪،‬‬
‫المغرب‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ معبر المضیق ﻓی دورتها الرّابعۀ ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ‪ ،‬الجائزۀ األولى عن قصّۀ‬
‫«حیث البﺤر ال يصلّی»‪ ،‬مؤسّسۀ ثﻘاﻓۀ ومجﺘمع اإلسبانیّۀ‪ ،‬بالﺘّعاون مع إدارۀ قصر الﺤمراء‬
‫وﺧنیرالیف ومؤسّسۀ البیسین وجمعیّۀ الیونسکو من أجل النّهوض باآلداب‪ ،‬غرناطۀ‪ ،‬إسبانیا‪،‬‬
‫‪ 2011‬م‪.‬‬

‫جائزۀ جامعۀ ﻓیالدلفیا الﺘّاسع للمسرح الجامعیّ العربیّ‪ ،‬أحسن نصّ مسرحیّ عن مسـرحیّۀ‬
‫ن»‪ ،‬جامعۀ ﻓیالدلفیا‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2010 ،‬م‪.‬‬
‫«يﺤکى أ ّ‬

‫‪238‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫جائزۀ الشّیخ مﺤمد ص الح باشراحیل لإلبداع الثّﻘاﻓیّ العالمیّۀ ﻓی دورتها الثّالثۀ ﻓی حﻘل‬
‫الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن مجمل إبداعی الرّوائیّ والﻘصصـیّ‪ ،‬مؤسّسۀ الشّیخ مﺤمد صالح‬
‫باشراحیل‪ ،‬السّعوديّۀ‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ الکاتب الشّاب ﻓی المسرح‪ ،‬الجائزۀ الﺘّشجیعیّۀ ﻓی حﻘل المسرح عن مسـرحیﺘها‬


‫«البﺤث عن ﻓريزۀ»‪ ،‬مؤسّسۀ عبد المﺤسن قطان‪ ،‬رام اهلل‪ ،‬ﻓلسطین‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ بصیرا الثّامنۀ «شهداء الثّورۀ» ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ‪ ،‬األردن‪ ،‬عن قصّۀ «المفصّل ﻓی‬
‫تاريخ ابن مهزوم وما جادَتْ به العلوم»‪ ،‬بلديّۀ بصیرا‪ ،‬بصیرا‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ ساقیۀ الصّاوی اإلبداعیّۀ ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ‪ ،‬عن قصّۀ «جاالتیا مرۀ أﺧرى»‪ ،‬مؤسسّۀ‬
‫الصّاویّ الثّﻘاﻓیّۀ‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ أدب العشق لوکالۀ سفنکس للﺘّرجمۀ والنّشر‪ ،‬عن قصّۀ «نفس أمّارۀ بالعشق»‪ ،‬وکالۀ‬
‫سفنکس للﺘّرجمۀ والنّشر الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ شرحبیل بن حسنۀ لإلبداع‪ ،‬الجائزۀ األولى‪ ،‬حﻘل قصّۀ األطفال عن قصّۀ «زرياب»‪،‬‬
‫بلديۀ إربد‪ ،‬إربد‪ ،‬األردن‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ جمعیّۀ جدۀ للثّﻘاﻓۀ والفنون للمسرح‪ ،‬الجائزۀ األولى عن مسرحیّۀ «دعوۀ على‬
‫العشاء»‪ ،‬جمعیّۀ جدۀ للثّﻘاﻓۀ والفنون للمسرح‪ ،‬وزارۀ الثّﻘاﻓۀ‪ ،‬جدّۀ‪ ،‬السّعوديّۀ‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ مجلّۀ مالمح ثﻘاﻓیۀ ﻓی حﻘل المجموعۀ الﻘصصیّۀ المخطوطۀ عن مجموعۀ «عام‬
‫النّمل»‪ ،‬مکﺘبۀ سلمى الثّﻘاﻓیّۀ‪ ،‬تطوان‪ ،‬المغرب‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ أﻓضل رسالۀ حبّ‪ ،‬الجائزۀ األولى عن رسالۀ بعنوان «باسم حبّی لکَ»‪ ،‬مجلۀ سیّدتی‪،‬‬
‫السّعوديّۀ‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ أنجال هزّاع آل نهیان ألدب األطفال‪ ،‬حﻘل قصّۀ األطفال ﻓی دورتها العاشرۀ عن‬
‫قصّۀ «صاحب الﻘلب الذّهبیّ»‪ ،‬اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ الﺤارث بن عمیر األزدیّ لإلبداع ﻓی دورتها السّادسۀ‪ ،‬الجائزۀ األولى ﻓی حﻘل الﻘصّۀ‬
‫الﻘصیرۀ عن قصّۀ «حکايۀ لکلّ الﺤکايات»‪ ،‬بلديۀ بصیرا‪ ،‬بصیرا‪ ،‬األردن‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ الجامعۀ الهاشمیّۀ لکﺘابۀ النّصّ المسرحیّ‪ ،‬الجائزۀ األولى عن المسرحیّۀ المخطوطۀ‬
‫ن»‪ ،‬الجامعۀ الهاشمیّۀ‪ ،‬الزّرقاء‪ ،‬األردن‪ 2007 ،‬م‪.‬‬
‫«يُﺤکى أ ّ‬

‫‪239‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫جائزۀ الکاتب الشّاب ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ‪ ،‬الجائزۀ األولى عن المجموعۀ الﻘصصیّۀ «عینا‬
‫ﺧضـر»‪ ،‬مؤسّسۀ عبد المﺤسن قطّان‪ ،‬رام اهلل‪ ،‬ﻓلسطین‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ النّاصر صالح الدّين األيوبیّ عن أحسن نصّ مسرحیّ ﻓی دورتها الثّالثۀ‪ ،‬الجائزۀ‬
‫األولى‪ ،‬عن مسرحیّۀ «ضیوف المساء»‪ ،‬بلديّۀ إربد‪ ،‬إربد‪ ،‬األردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ جمعیّۀ مکاﻓﺤۀ إطالق العیارات النّاريّۀ ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ‪ ،‬الجائزۀ األولى عن قصّۀ‬
‫«رسالۀ عاجلۀ»‪ ،‬ج معیّۀ مکاﻓﺤۀ إطالق العیارات النّاريّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ الشّارقۀ لإلبداع العربیّ عن المجموعۀ الﻘصصیّۀ «الکابوس»‪ ،‬المرکز األول‪ ،‬دائرۀ‬
‫الثّﻘاﻓۀ واإلعالم‪ ،‬حکومۀ الشّارقۀ‪ ،‬الشّارقۀ‪ ،‬اإلمارات العربیّۀ المﺘﺤدۀ‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ دار ناجی نعمّان للثّﻘاﻓۀ عن السّیرۀ الغیريۀ لألطفال‪ ،‬قصّۀ األطفال «زرياب»‪ ،‬دار‬
‫ناجی نعمّان للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬بیروت‪ ،‬لبنان‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ الجامعۀ األردنیّۀ بالمرکز األول بلﻘب مسرحی الجامعۀ عن أحسن نصّ مسـرحی‬
‫«سﺘۀ ﻓی سرداب»‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ ساقیۀ الصّاوی ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصۀ «الغرﻓۀ الخلفیّۀ»‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مؤسّسۀ ساقیۀ‬
‫الصّاوی الثّﻘاﻓیّۀ‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ البجراويّۀ ألحسن بﺤث علمیّ عن بﺤث بعنوان «مﻘاربۀ بین رسالۀ الغفران للمعرّی‬
‫والکومیديا اإللهیّۀ لدانﺘی»‪ ،‬اتّﺤاد المرأۀ السّودانیّۀ والخرطوم عاصمۀ للثّﻘاﻓۀ العربیّۀ‪،‬‬
‫الخرطوم‪ ،‬السّودان‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ النّاصر صالح الدّين األيوبیّ ﻓی دورتها الثّانیۀ عن المجموعۀ الﻘصصیّۀ «أرض‬
‫الﺤکايا»‪ ،‬بلديّۀ الکرک‪ ،‬الکرک‪ ،‬األردن‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ الدّکﺘورۀ سعاد الصّباح ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن المجموعۀ الﻘصصیّۀ «احکِ لی‬
‫حکايۀ»‪ ،‬دار سعاد الصّباح للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬الکويت‪ ،‬الکويت‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ لﻘب قاصّۀ الجامعۀ األردنیّۀ عن قصّۀ «حکايۀ»‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2005‬م‪.‬‬

‫جائزۀ المسابﻘۀ الثّﻘاﻓیّۀ ‪ +‬الدّرع الثّﻘاﻓیّ لرئیس الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫‪240‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫جائزۀ النّاصر صالح الدّين األيوبیّ عن روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس»‪ ،‬بلديّۀ الکرک‪ ،‬الکرک‪،‬‬
‫األردن‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ أدباء المسﺘﻘبل عن قصّۀ «سداسیّۀ الﺤرمان»‪ ،‬أسرۀ أدباء المسﺘﻘبل‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2005‬م‪.‬‬

‫جائزۀ جامعۀ مؤتۀ ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ‪ ،‬عمادۀ شؤون الطّلبۀ‪ ،‬جامعۀ مؤتۀ‪ ،‬مؤتۀ‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2004-2005‬م‪.‬‬

‫جائزۀ الکﺘابۀ المسرحیّۀ‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 200۶ -2005 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ رابطۀ األدب اإلسالمیّ للﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصّۀ «عینا ﺧضـر»‪ ،‬رابطۀ األدب‬
‫اإلسالمیّ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ ولﻘب الجامعۀ األردنیّۀ ﻓی حﻘل الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصّۀ «الﺤکايۀ»‪ ،‬الجامعۀ‬
‫األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ ولﻘب الجامعۀ األردنیّۀ ﻓی حﻘل الخاطرۀ عن ﺧاطرۀ «إلیکَ»‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪،‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ ولﻘب الجامعۀ األردنیّۀ ﻓی حﻘل نهايۀ الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصّۀ «حدث ذات مساء»‪،‬‬
‫الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ قسم اللّغۀ العربیّۀ ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصّۀ «کرنفال األحزان»‪ ،‬قسم اللّغۀ العربیّۀ‪،‬‬
‫الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫جائزۀ أدباء المسﺘﻘبل للﻘصّۀ الﻘصیرۀ عن قصّۀ «احکِ لی حکايۀ»‪ ،‬أسرۀ أدباء المسﺘﻘبل‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2001 ،‬م‪.‬‬

‫الجوائز األدبیّۀ واإلبداعیّۀ الﺘی رﻓضت قبولها‪:‬‬

‫رﻓضتْ رسمیّاً ترشیﺤها لجائزۀ «األردن أﻓضل‪ :‬جائزۀ أﻓضل المثﻘّفین» للعام ‪ 2013‬م‪،‬‬
‫جمعیّۀ الجنوب األردنیّۀ‪ ،‬األردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫االستحقاقات واألوسمۀ والدّروع والتّکریمات‪:‬‬

‫‪241‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫تکريم من ملﺘﻘى مأدبا الثّﻘاﻓیّ وملﺘﻘى أحباب مأدبا الثّﻘاﻓیّ ورعايۀ مدير سیاحۀ مأدبا وائل‬
‫جعنینی ومدير ثﻘاﻓۀ مأدبا ﻓراس المصریّ‪ ،‬جمعیّۀ الشّابات المسیﺤیّات‪ ،‬مأدبا‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2020/2/13‬م‪.‬‬

‫تکريم مدير دائرۀ المکﺘبات عامّۀ ﻓی إطالق برنامج «کﺘاب ومبدع وقارئ» ﻓی حفل إشهار‬
‫«سیلفی مع البﺤر»‪ ،‬دائرۀ المکﺘبات العامّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020/1 /25 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم من الجامعۀ األردنیۀ ﻓی الﺤفل السّنویّ األوّل لﺘکريم الباحثین المﺘمیزين ﻓی‬
‫الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬الجامعۀ األردنیۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019/1/5 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم من منارۀ العرب للثﻘاﻓۀ والفنون لجهودی ﻓی إثراء الﺤرکۀ األدبیۀ‪ ،‬المکﺘبۀ الوطنیّۀ‪،‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019/12/14 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم من جامعۀ العلوم اإلسالمیّۀ العالمیّۀ لﺘبرعی لها بکﺘب ومراجع ومصادر‪ ،‬جامعۀ العلوم‬
‫اإلسالمیّۀ العالمیّۀ‪ ،‬عمّان األردن‪ 2019/10/27 ،‬م‪.‬‬

‫نادی الجسرۀ الثﻘاﻓی واالجﺘماعی بدرعه‪ ،‬على جهودی اإلبداعیّۀ واألکاديمیّۀ‪ ،‬نادی الجسـرۀ‬
‫الثّﻘاﻓی االجﺘماعی‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2019/10/14 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم من نادی الجسرۀ الثﻘاﻓی واالجﺘماعی بدرعه‪ ،‬على جهودی اإلبداعیّۀ واألکاديمیّۀ‪،‬‬
‫نادی الجسـرۀ الثّﻘاﻓی االجﺘماعی‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2019/10/14 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم من رئیس الجامعۀ األردنیّۀ عبد الکريم الﻘضاۀ‪ ،‬وجمعیّۀ الﺘّجديد للثّﻘاﻓۀ واإلعالم‪،‬‬
‫على جهودی اإلبداعیّۀ واألکاديمیّۀ‪ ،‬المکﺘبۀ الوطنیۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019/7/7 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم على منجزی اإلبداعیّ واألکاديمیّ وعلى إدارتی لﻘسم األدب ﻓی منارۀ العرب للثّﻘاﻓۀ‬
‫والفنون‪ ،‬ﻓی معرض وملﺘﻘى منارۀ العرب للثّﻘاﻓۀ والفنون الدّولیّ األوّل بالﺘّعاون مع دائرۀ‬
‫المکﺘبۀ الوطنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019/7/4 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم من المؤتمر الﺘّربویّ الثّانی‪« :‬کلّ معلّم معلّم لغۀ»‪ ،‬لجهودی اإلبداعیّۀ واألکاديمیّۀ‬
‫والنّﻘديّۀ‪ ،‬ولﺤصولی على جائزتی کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ عن روايﺘها «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬وجائزۀ‬
‫المّثﻘّف العربیّ للعام ‪ 2018‬م عن مجمل منجزی األدبیّ والنّﻘدیّ والفکریّ‪ ،‬مجموعۀ‬
‫مدارس الجامعۀ‪ ،‬مدارس الجامعۀ وجامعۀ عمّان األهلیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019/4/20 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم تیار الﺘّجديد الثّﻘاﻓیّ األردنی بمناسبۀ حصولی على جائزۀ کﺘارا ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ‬
‫للعام ‪ 2018‬م عن روايۀ الفﺘیان المخطوطۀ «أصدقاء ديمۀ» وجائزۀ المثﻘف العربیّ‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2019/2/15 ،‬م‪.‬‬

‫‪242‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫تکريم أکاديمیّات أردنیات بمناسبۀ حصولی على جائزۀ کﺘارا ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ للعام ‪2018‬‬
‫م عن روايۀ الفﺘیان المخطوطۀ «أصدقاء ديمۀ» وجائزۀ المثﻘف العربیّ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2019/2/1۶‬م‪.‬‬

‫تﻘدير من الدّرجۀ العلیا مع مرتبۀ الشّرف من مؤسّسۀ عرار العربیّۀ لإلعالم لجهودی العربیّۀ‬
‫والوطنیۀ ﻓی دعم الثّﻘاﻓۀ واألدب‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019/1/1 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم ‪ +‬درع الجامعۀ األردنیّۀ بمناسبۀ حصولی على جائزۀ کﺘارا ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ للعام‬
‫‪ 2018‬م عن روايۀ الفﺘیان المخطوطۀ «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬برعايۀ األسﺘاذ الدکﺘور عبد الکريم‬
‫الﻘضاۀ رئیس الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬األردن‪ ،‬عمّان ‪ 2018/12/3‬م‪.‬‬

‫تکريم ‪ +‬ندوۀ أدبیۀ حول تجربﺘی الرّوائیّۀ على هامش حصولی على جائزۀ کﺘارا ﻓی الرّوايۀ‬
‫العربیّۀ للعام ‪ 2018‬م عن روايۀ الفﺘیان المخطوطۀ «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬شعبۀ تعلیم العربیّۀ‬
‫للنّاطﻘین بغیرها‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2018/11/14 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم لی لفوزی بجائزۀ کﺘارا من جمعیّۀ الفیﺤاء‪ +‬منارۀ العرب للثّﻘاﻓۀ والفنون‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2018/11/13 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم ‪ +‬درع وزارۀ الثّﻘاﻓۀ والشّباب األردنیّۀ بمناسبۀ حصولی على جائزۀ کﺘارا ﻓی الرّوايۀ‬
‫العربیّۀ للعام ‪ 2018‬م عن روايۀ الفﺘیان المخطوطۀ «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬برعايۀ وزير الثّﻘاﻓۀ‬
‫والشّباب األردنیّ د‪.‬مﺤمد أبو رمان‪ ،‬المکﺘبۀ الوطنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2018/10/30 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم من مبادرۀ «شکراً لها الﺘّﻘديريّۀ للنّساء الرّياديّات المﺘمیّزات» على جهودی العلمیّۀ‬
‫واإلبداعیّۀ والعلمیّۀ‪ ،‬جالیری الفینیق للفنون والمرکز العالمیّ للﺘّدريب واالسﺘشارات‪ ،‬تﺘمثّل‬
‫المبادرۀ ﻓی د‪.‬عائشۀ الخواجا الرّازم‪ ،‬ود‪ .‬ندى هارون‪ ،‬والمعماريّۀ الﺘّشکیلیّۀ میس الرّازم‪،‬‬
‫جالیری الفینیق‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2017/9/23 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم ﻓی مبادرۀ أکرموهم لألم المثالیۀ بمناسبۀ عید األم‪ ،‬مبادرۀ «أکرموهم» بدعم من‬
‫باب الخیر للعمل الﺘّطوعیّ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن ‪ 2017/3/23‬م‪.‬‬

‫تکريم من جمعیّۀ وادزا للثّﻘاﻓۀ واإلبداع والﺘّنمیۀ‪ ،‬بﺘاويرت‪ ،‬المغرب‪ ،‬شهر ‪ 2017 / 7‬م‪.‬‬

‫تکريم ﻓی جامعۀ جواهر آلل نهرو بالﺘّعاون مع مرکز الدّراسات العربیّۀ واإلﻓريﻘیّۀ لجهودی‬
‫النّﻘديّۀ واإلبداعیّۀ‪ ،‬نیودلهی‪ ،‬الهند ‪ 201۶/4 /7‬م‪.‬‬

‫امرأۀ األسبوع ﻓی بر نامج سیدتی‪ ،‬قناۀ روتانا الخلیجیۀ‪ ،‬اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ‪ ،‬شهر ‪1‬‬
‫للعام ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪243‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫تکريم برعايۀ ملکیۀ‪ /‬األمیرۀ آيۀ بنت ﻓیصل بمناسبۀ عید األمّ‪ ،‬مرکز زها الثّﻘاﻓیّ‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫حاصلۀ على لﻘب األم المثالیّۀ المخﺘارۀ من قبل مجلس الکﺘّاب واألدباء والمثﻘّفین العرب‬
‫لدوری المﺘمیّز والفعال ﻓی بناء أجیال ناجﺤۀ تعمل على تﻘدّم ورقی الوطن‪ ،‬مصر‪2015 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫مؤتمر عن أدب سناء الشّعالن تﺤت عنوان «الرّوايۀ العربیّۀ والﺘاريخ‪ :‬آسیا جبّار وسناء‬
‫الشعالن» ‪ ،‬قسم اآلداب واللّغات‪ ،‬جامعۀ معسکر‪ ،‬معسکر‪ ،‬الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الديمﻘراطیۀ‬
‫الشعبیۀ‪ 18 ،‬مايو ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫تکريم من أسرۀ نجوم العربیّۀ تﺤت شعار «أبرز شخصیّۀ أدبیّۀ أردنیّۀ للعام م ‪،»2013‬‬
‫ﻓندق مطار الملکۀ علیاء‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم من األسﺘاذ الدّکﺘور عبد الﻘادر الخالدیّ رئیس جامعۀ معسکر ﻓی الجمهوريّۀ‬
‫الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ تﻘديراً لﺘمیّزی األکاديمیّ واإلبداعیّ‪ ،‬جامعۀ معسکر‪ ،‬الجزائر‪،‬‬
‫‪ 2014‬م‪.‬‬

‫تکريم من جامعۀ معسکر ﻓی الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ لدوری الرّيادی‬


‫النّسویّ ضمن ﻓعالیّات احﺘفال الجامعۀ بیوم المرأۀ ‪ ،3/8‬جامعۀ معسکر‪ ،‬الجزائر‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫درع وتکريم من حزب مصر المسﺘﻘبل ﻓی مهرجانه السّنویّ تﻘديراً لدوری ﻓی العمل العام‬
‫الخدمیّ واالجﺘماعیّ ومساهمﺘی البنّاءۀ ﻓی إثراء العلم السّیاسیّ‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫حاصلۀ على نجمۀ ا لسّالم من منظّمۀ السّالم والصّداقۀ الدّولیّۀ ﻓی مملکۀ الدّنمارک‬
‫‪،PEACE‬‬ ‫‪ANDFRIENDSHIP‬‬ ‫‪INTERNATIONAL‬‬ ‫‪ORGANIZATION‬‬
‫الدّنمارک‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫الدّرع الﺘّکريمیّ للسّفارۀ العراقیّۀ ﻓی األردن على حسن الﺘّعاون مع المؤسّسات العراقیّۀ‬
‫وعظیم الشّعور بالمسؤولیّۀ اتّجاه العراق‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫تکريم ووثیﻘۀ شکر من السّفیر البلغاریّ ﻓی عمّان «ألکسندر کوﻓاتشیف» على جهودی ﻓی‬
‫دعم الثّﻘاﻓۀ البلغاريّۀ والﺘّواصل معها‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫مهرجان تکريمی لی ﻓی ثانويۀ الفﺤیص للبنات‪ ،‬بمشارکۀ رسمیّۀ من وزارۀ الﺘّربیۀ والﺘّعلیم‬
‫األردنیّۀ تﻘديراً لدوری اإلبداعیّ والثّﻘاﻓیّ وحصولی على الکثیر من الجوائز اإلبداعیّۀ‪،‬‬
‫الفﺤیص‪ ،‬األردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫‪244‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫درع الملﺤﻘیۀ الثّﻘاﻓیّۀ العراقیّۀ تﻘديراً لدعمی لألدب العراقیّ والکردیّ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2012‬م‪.‬‬

‫درع مهرجان الفﺤیص ﻓی دورته الثّانیۀ والعشرين‪ ،‬الفﺤیص‪ ،‬األردن‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫درع المنبر الثّﻘاﻓیّ لخالد شفیق المنیزل‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫درع وزير الثّﻘاﻓۀ العراقیّۀ للﺘّمیّز واإلبداع‪ ،‬بغداد‪ ،‬العراق‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫درع مهرجان کالويز للّﺘمیّز ﻓی دورته السّادسۀ عشرۀ‪ ،‬مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ‪،‬‬
‫السّلیمانیّۀ‪ ،‬إقلیم کردسﺘان العراق‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫درع مهرجان کالويز للﺘّمیّز ﻓی دورته الخامسۀ عشرۀ‪ ،‬مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ‪،‬‬
‫السّلیمانیّۀ‪ ،‬إقلیم کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫درع «النّجوم» للﺘمیّز اإلبداعیّ واإلعالمیّ من مجموعۀ صﺤف ومجالت‪ :‬النّجوم والﺘّلغراف‬
‫واألنوار للصّﺤاﻓۀ‪ ،‬سیدنی‪ ،‬اسﺘرالیا‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫مهرجان تکريمی وأمسیۀ قصصیّۀ من نادی الوحدۀ االجﺘماعی والثّﻘاﻓیّ والرياضی‪ ،‬مأدبا‪،‬‬
‫األردن‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫درع الجامعۀ األردنیّۀ لعضو هیئۀ الﺘّدريس المﺘمیّز إبداعیاً وأکاديمیاً‪ ،‬ضمن حفل حصاد‬
‫عمادۀ البﺤث العلمیّ‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫حاصلۀ على لﻘب «واحدۀ من أنجح ‪ ۶0‬امرأۀ عربیّۀ» ضمن االسﺘفﺘاء العربیّ الذی أجرته‬
‫مجلّۀ «سیدتی» الصّادرۀ باللّغۀ العربیّۀ واللّغۀ االنجلیزيۀ‪ ،‬السّعوديّۀ‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫درع الجامعۀ األردنیّۀ لعضو هیئۀ الﺘّدريس المﺘمیّز إبداعیّاً وأکاديمیّاً‪ ،‬ضمن حفل حصاد‬
‫عمادۀ البﺤث العلمیّ‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫درع الجامعۀ األردنیّۀ لطالب الدّراسات المﺘمیّز إبداعیاً وأکاديمیاً‪ ،‬ضمن حفل حصاد عمادۀ‬
‫البﺤث العلمیّ‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫درع رئیس الجا معۀ األردنیّۀ للطّالب الممیّز أکاديمیاً وإبداعیاً‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫المؤتمرات التی شارکت فیها‪:‬‬

‫‪245‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫إطالق مشروع المجاورۀ الثّﻘاﻓیّۀ مع األديب العراقیّ المهجریّ عباس داﺧل حسن عبر‬
‫اسﺘضاﻓﺘه ﻓی مجاورۀ مع د‪ .‬سناء شعالن ﻓی األردن لمدۀ ‪ 45‬يوماً‪ ،‬عمان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2020/1/1‬إلى ‪ 2020/2/15‬م‪.‬‬

‫الورشۀ الﺘّدريبیّۀ لمدرسی العربیّۀ ﻓی المرحلۀ الثّانويّۀ العلیا ﻓی واليۀ کیراال الهنديّۀ ﻓی‬
‫مدينۀ کوتشـی‪ ،‬ضیفۀ شرف‪ ،‬ومشارکۀ الکﺘرونیّۀ بعنوان «اللّغۀ العربیّۀ ومصائرها»‪ ،‬جامعۀ‬
‫مهاراجاس إرناکلم‪ ،‬نظّمﺘها دائرۀ المدارس الثّانويّۀ العلیا ﻓی إدارۀ الﺘّربیۀ والﺘّعلیم الﺘّابعۀ‬
‫لﺤکومۀ کیراال‪ ،‬الهند‪ 2019/ 11/14-13 ،‬إلى ‪ 2020/2 /8‬م‪.‬‬

‫النّدوۀ الوطنیّۀ بعنوان «إبداعات المرأۀ ﻓی األدب العربیّ الﺤديث»‪ ،‬مشارکۀ الکﺘرونیۀ عبر‬
‫تﻘديم کلمۀ اﻓﺘﺘاحیّۀ المؤتمر بعنوان «رحلﺘی مع األدب»‪ ،‬الکلیّۀ الﺤکومیّۀ بکاسرکود‪،‬‬
‫کیرال‪ ،‬الهند‪ 2019 /11 /14-13 ،‬م‪.‬‬

‫مهرجان کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ الدورۀ الخامسۀ‪ ،‬وإشهار روايﺘی «أصدقاء ديمۀ» الصادرۀ عن‬
‫جائزۀ کﺘارا‪ ،‬المؤسّسۀ العامّۀ للﺤی الثّﻘاﻓیّ‪ -‬کﺘارا‪ ،‬قطر‪ 2019 / 10/1۶ -13 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر بعنوان «المؤتمر الﺘّربویّ الثّانی‪ :‬کلّ معلّم معلّم لغۀ»‪ ،‬تﻘديم کلمۀ المؤتمر‪ ،‬وقدّمت‬
‫ورقۀ عمل بعنوان «اللّغۀ عملیّۀ تفاعلیّۀ تواصلیّۀ»‪ ،‬مجموعۀ مدارس الجامعۀ‪ ،‬مدارس‬
‫الجامعۀ وجامعۀ عمّان األهلیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019/ 4/20 ،‬م‪.‬‬

‫مهرجان کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ الدورۀ الرابعۀ‪ ،‬ضیفۀ شرف وﻓائزۀ بالجائزۀ األولى ﻓی حﻘل‬
‫روايۀ الفﺘیان غیر المنشورۀ‪ ،‬المؤسّسۀ العامّۀ للﺤی الثّﻘاﻓیّ‪ -‬کﺘارا‪ ،‬قطر‪/ 10/17 -15 ،‬‬
‫‪ 2018‬م‪.‬‬

‫مجاورات ثﻘاﻓیۀ وأکاديمیّۀ وحﻘوقیّۀ ﻓی سويسرا وألمانیا (مﻘاطعۀ دوسلدورف) وهولندا‬


‫والیونان ﻓی صیف عام ‪ 2018‬م‪.‬‬

‫الورشۀ اإلبداع یّۀ للطّلبۀ الفائزين على مسﺘوى المملکۀ ﻓی مسابﻘۀ اإلبداع األدبی (الشّعر‬
‫والﻘصّۀ والمﻘالۀ والخطابۀ)‪ ،‬مشارکۀ بإعطاء ورشۀ عمل حول ﻓنّ کﺘابۀ المﻘالۀ‪ ،‬وزارۀ الﺘّربیۀ‬
‫والﺘّعلیم‪ ،‬إدارۀ النّشاطات الﺘّربويّۀ‪ ،‬مدرسۀ الﻘادسیّۀ الثّانويّۀ‪ ،‬طبربور‪ ،‬األردن‪2017 /5 /22 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫ندوۀ بعنوان «الﺘجربۀ اإلبداعیّۀ لسناء الشعالن»‪ ،‬مشارکۀ بشهادۀ إبداعیّۀ‪ ،‬قسم الصّیدلۀ‪،‬‬
‫جامعۀ العلوم والﺘّکنولوجیا‪ ،‬إربد‪ ،‬األردن‪ 2017 /4 /۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪24۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ندوۀ بعنوان «األدب النّسویّ ﻓی األردن»‪ ،‬مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «تجربﺘی ﻓی کﺘابۀ‬
‫الرّوايۀ‪ :‬روايۀ أعشﻘنی أنموذجاً»‪ ،‬قسم اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬کلیّۀ اآلداب‪ ،‬جامعۀ الطّفیلۀ الﺘّﻘنیّۀ‪،‬‬
‫األردن‪ 201۶ /12 ،‬م‪.‬‬

‫ندوۀ دولیۀ « الﺘّﻘريب بین المذاهب وتجلیّاته ﻓی الفکر واآلداب عبر العصور المغولیّۀ‬
‫والبريطانیّۀ والهند المسﺘﻘلّۀ»‪ ،‬ضیفۀ شرف وإدارۀ جلسات‪ ،‬قسم اللّغۀ العربیّۀ والفارسیّۀ ﻓی‬
‫جامعۀ کولکﺘا بالﺘّعاون مع المؤسّسۀ الﻘطبیّۀ للمنﺤۀ الدّراسیّۀ‪ ،‬کولکﺘا‪ ،‬الهند‪/ 9/28 -27 ،‬‬
‫‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫ندوۀ دولیۀ «نهرو وآزاد والدول العربیّۀ والفارسیّۀ»‪ ،‬المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «تأثیر‬
‫جواهر آلل نهرو وموالنا آزاد ﻓی األدب العربیّ»‪ ،‬قسم اللّغۀ العربیّۀ والفارسیۀ ﻓی جامعۀ‬
‫کولکﺘا بالﺘّعاون مع معهد موالنا أبی الکالم آزاد للدّراسات األسیويّۀ‪ ،‬جامعۀ کولکﺘا‪ ،‬الهند‪،‬‬
‫‪ 31 -30‬مارس ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫مؤتمر «االتّجاهات المعاصرۀ ﻓی األدب العربیّ الﺤديث»‪ ،‬المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان‬
‫«الﺘّجريب ﻓی الرّوايۀ األردنیّۀ‪ :‬السّرد الفنﺘازیّ مساراً»‪ ،‬جامعۀ آلل نهرو ومرکز الدّراسات‬
‫العربیّۀ واإلﻓريﻘیۀ واتّﺤاد أسﺘاذۀ وعلماء اللّغۀ العربیّۀ لعموم الهند‪ ،‬نیودلهی‪ ،‬الهند‪ 28 ،‬آذار‬
‫‪ 201۶‬إلى ‪ 3‬نیسان ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫المؤتمر الدّولیّ الﺘّاسع للجمعیّۀ األسیويّۀ ألساتذۀ اللّغۀ واألدب اإلسبانیّ‪IX Congreso :‬‬
‫‪ ،Internacional de la Asociación Asiática de Hispanistas‬الجمعیّۀ‬
‫األسیويّۀ ألساتذۀ اللّغۀ واألدب اإلسبانیّ وقسم اللّغۀ اإلسبانیّۀ بالﺘّعاون مع المعهد الثّﻘاﻓیّ‬
‫اإلسبانیّ‪ ،‬جامعۀ جواللونکورن‪ ،‬بانکوک‪ ،‬تايلند‪ 24 -22 ،‬يناير ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫الملﺘﻘى الوطنیّ لجامعۀ مصطفى اسطمبولی تﺤت عنوان «الرّوايۀ العربیّۀ والﺘّاريخ‪ :‬آسیا‬
‫جبّار وسناء الشّعالن»‪ ،‬قسم اآلداب واللّغات‪ ،‬جامعۀ معسکر‪ ،‬الجمهوريّۀ الجزائريّۀ‬
‫الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ‪ 18 ،‬مايو ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫الملﺘﻘى الوطنیّ الثانی لجامعۀ معسکر تﺤت عنوان «الرّوايۀ العربیّۀ والﺘّاريخ»‪ ،‬قسم اآلداب‬
‫واللّغات‪ ،‬جامعۀ مصطفى اسطمبولی‪ ،‬الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ‪18 -17 ،‬‬
‫مارس ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫مؤتمر «تأثیر روايۀ دون کیخوته ﻓی العلوم واآلداب والفنون العالمیّۀ»‪ ،‬المشارکۀ بورقۀ عمل‬
‫بعنوان «تأثیر روايۀ دون کیخوته ﻓی روايۀ المﺘشائل ألمیل حبیبی»‪ ،‬جامعۀ کالیفورنیا‪،‬‬
‫لوس أنجلوس‪ ،‬أمريکا‪ 2015 / 4 /17 -15 ،‬م‪.‬‬

‫‪247‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫مهرجان المربد الشّعریّ الﺤادی عشر‪ ،‬دورۀ الشّاعرۀ لمیعۀ عباس عمارۀ‪ ،‬مشارکۀ بﺤفل‬
‫توقیع روايۀ «أعشﻘنی»‪ ،‬العراق‪ ،‬البصرۀ‪ ،‬وزارۀ الثّﻘاﻓۀ العراقیّۀ واتّﺤاد الکﺘّاب العراقیّین‬
‫واتّﺤاد أدباء البصرۀ‪ ،‬البصـرۀ‪ ،‬العراق ‪ 2014 / 10/25 -22‬م‪.‬‬

‫مؤتمر الملﺘﻘى الوطنیّ األوّل بعنوان «معالم الﺘّجريب ﻓی األدب الجزائریّ المعاصر‪ :‬الوجود‬
‫والﺤدود»‪ ،‬مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان‪« :‬الﺘّجريب ﻓی الرّوايۀ األردنیّۀ‪ :‬السـّرد الفنﺘازیّ‬
‫مساراً»‪ :‬روايۀ «أَعْشَﻘُنی» أنموذجاً لفنﺘازيّۀ الخیال العلمیّ‪ :‬شهادۀ روائیّۀ لسناء شعالن‪،‬‬
‫مديريۀ الثّﻘاﻓۀ لواليۀ برج بو عريريج‪ ،‬الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ‪30 -29 ،‬‬
‫نیسان ‪ 2014‬م‪.‬‬

‫مؤتمر الملﺘﻘى الوطنیّ األول حول الرّوايۀ الجزائريّۀ ﻓی ضوء المناهج النّﻘديّۀ المعاصرۀ‪،‬‬
‫مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان‪« :‬تﻘاسیم‪ :‬شهادۀ عن تجربۀ الکﺘابۀ اإلبداعیّۀ»‪ ،‬جامعۀ معسکر‪،‬‬
‫معسکر‪ ،‬الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ‪ 17 -1۶ ،‬ديسمبر ‪ 2013‬م‪.‬‬

‫مؤتمرکیف نﺤﻘّق رؤى جاللۀ الملک ﻓی بناء األردن الﺤديث ﻓی مجال الﺘّنمیۀ المسﺘدامۀ‪،‬‬
‫الدورۀ السّابعۀ‪ ،‬حضور‪+‬عريف الﺤفل‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2013 /12/3 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ‪ ،17‬مشارکۀ حضور‪ ،‬مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واألدبی‪ ،‬السّلیمانیّۀ‪،‬‬
‫إقلیم کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪ 2013 / 11 /25 -12 ،‬م‪.‬‬

‫الملﺘﻘى الﺘّﺤضیریّ لمؤتمر سیدات األعمال والﻘیادات النّسائیّۀ الدّولیّ‪ ،‬المشارکۀ بورقۀ‬
‫عمل بعنوان «المرأۀ المبدعۀ والمعیﻘات المجﺘمعیّۀ والﺘّابوات»‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪/17+1۶ ،‬‬
‫‪ 2013 /11‬م‪.‬‬

‫مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ‪ ، 1۶‬مشارکۀ بورقۀ عمل‪ ،‬والمﺘﺤدّثۀ باسم الوﻓود العربیّۀ‬
‫المشارکۀ ﻓی المؤتمر‪ ،‬مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واألدبی‪ ،‬السّلیمانیّۀ‪ ،‬إقلیم کردسﺘان العراق‪،‬‬
‫العراق‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر المرأۀ العربیّۀ‪ :‬قوۀ الﺘأثیر نﺤو قیادۀ الﺘّغییر‪ ،‬المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «تجربﺘی‬
‫مع النّجاح» مرکز الﺘّفکیر اإلبداعیّ‪ ،‬األردن‪ ،‬عمّان‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر «نساء حلﻘات تعاون ومشارکۀ ﻓی ثﻘاﻓۀ وتاريخ أمريکا الالتینیّۀ ومنطﻘۀ الکاريبی»‪،‬‬
‫المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان « اإلنﺘاج النّصّیّ والفنّیّ للمرأۀ‪ :‬دراسۀ مﻘارنۀ بین المبدعۀ ﻓی‬
‫أمريکا الالتینیۀ والمرأۀ العربیّۀ‪ :‬الذّات واآلﺧر والصّراع»‪ :‬مﻘارنۀ بین سیرۀ ﻓدوى طوقان‬

‫‪248‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫«رحلۀ جبلیّۀ رحلۀ صعبۀ» وسیرۀ إيزابیل اللیندی «باوال» أنموذجاً‪ .‬کازا دی الس‬
‫أمريکاس‪ ،‬کوبا‪ ،‬شباط ‪ 2012‬م‪.‬‬

‫مؤتمر حمايۀ الصّﺤفیین ﻓی الﺤاالت الخطیرۀ ﻓی دورته األولى‪ ،‬مشارکۀ ﻓی صیاغۀ ﺧطّۀ‬
‫لﺤملۀ دولیّۀ لجلب الﺘأيید من أجل تبنّی توصیات المؤتمر‪ ،‬اللّجنۀ الوطنیّۀ لﺤﻘوق اإلنسان‪،‬‬
‫الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ ،‬کانون الثّانی ‪ 2012‬م‪.‬‬

‫مهرجان تﻘلید وسام العلم واآلداب والفنون الذّهبیّ‪ ،‬ضیفۀ شرف‪ ،‬الﻘصـر الجمهوریّ‬
‫السّودانیّ‪ ،‬الخرطوم‪ ،‬السّودان‪ 2011 /10 /4 -1 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ‪ ، 15‬مشارکۀ بورقۀ عمل وکلمۀ باسم الوﻓود المشارکۀ ﻓی حفل‬
‫االﻓﺘﺘاح‪ ،‬مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واألدبیّ‪ ،‬السّلیمانیّۀ‪ ،‬إقلیم کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪2011 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫مؤتمر «الواقع والواقعیّۀ ﻓی مدن العصور الوسطى» ﻓی دورته الـ ‪ ،57‬المشارکۀ بورقۀ عمل‬
‫مشﺘرکۀ مع د‪ .‬وائل ربضی بعنوان «تﻘاطع حکايات الجنس ﻓی ألف لیلۀ ولیلۀ حکايات‬
‫الفابیلو ﻓی العصور الوسطى»‪ ،‬جامعۀ تريست‪ ،‬مدينۀ تريست‪ ،‬إيطالیا‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫المؤتمر الفرانکوﻓونیّ األردنیّ الدّولیّ الثانی «تلﻘّی ألف لیلۀ ولیلۀ ﻓی حﻘول العلوم اإلنسانیۀ‬
‫عالمیًّا»‪ ،‬المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «توظیف ألف لیلۀ ولیلۀ ﻓی مسرحیّۀ (الملک هو‬
‫الملک) لسعد اهلل ونّوس»‪ ،‬جامعۀ آل البیت‪ ،‬األردن‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫المؤتمر العلمیّ الﺘّربویّ السّادس تﺤت شعار «بالﺘربیۀ والعلم نبنی عراقاً موحّداً»‪ ،‬المشارکۀ‬
‫بورقۀ عمل بعنوان «مساحۀ الﺘّوتر بین االنﺘظار والخیبۀ عند الﻘاصّ العراقیّ ﻓرج ياسین»‪،‬‬
‫جامعۀ تکريت‪ ،‬کلیّۀ البنات‪ ،‬تکريت‪ ،‬العراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ‪ ،15‬مشارکۀ بإدارۀ الجلسات‪ ،‬وتﻘديم کلمۀ الوﻓود العربیّۀ‪ ،‬مرکز‬
‫کالويز الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ‪ ،‬السّلیمانیّۀ‪ ،‬إقلیم کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫مهرجان أهل البﺤر‪ ،‬مشارکۀ حضور ﻓعالیّات‪ ،‬تنظیم جماعۀ أهل البﺤر الثّﻘاﻓیّۀ الرّياضیّۀ‪،‬‬
‫الالّذقیّۀ‪ ،‬سوريا‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ‪ ،14‬مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان‪« :‬الفنﺘازيا رداءً للﺘثوير ﻓی‬
‫الﺘّجربۀ الﻘصصیّۀ عند مﺤیی الدين زنکنۀ»‪ ،‬مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ‪ ،‬السّلیمانیۀ‪،‬‬
‫إقلیم کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫‪249‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫مؤتمر «المدائن األولى‪ :‬أرﺧبیل مفرد باسﺘعارات شﺘّى»‪ ،‬حلﻘۀ الفکر العربیّ‪ ،‬ﻓاس‪ ،‬المغرب‪،‬‬
‫المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «األلم بطل ﻓی روايۀ (معذبﺘی) لبنسالم حمیّش»‪ ،‬ﻓاس‪،‬‬
‫المغرب‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر دهوک الثّﻘاﻓیّ الثّالث ﻓی کردسﺘان العراق‪ ،‬المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «تجربﺘی‬
‫مع کﺘابۀ الﻘصّۀ الﻘصیرۀ‪ +‬مشارکۀ قصصیّۀ»‪ ،‬اتّﺤاد کﺘّاب الکرد‪ ،‬دهوک‪ ،‬إقلیم کردسﺘان‬
‫العراق‪ ،‬العراق‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫المؤتمر األول لمعلمی اللّغۀ العربیّۀ ﻓی اسﺘرالیا‪ ،‬الضّیف العام للمؤتمر‪ ،‬والمشارکۀ بورقۀ‬
‫عمل بعنوان «المعلم عرّاب اللّغۀ العربیّۀ األﺧیر»‪ ،‬سیدنی‪ ،‬اسﺘرالیا‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر کالويز ﻓی دورته الـ ‪ ،13‬مشارکۀ بورقۀ عمل «نفس أمّارۀ بالعشق»‪ ،‬السّلیمانیۀ‪،‬‬
‫مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ واإلبداعیّ‪ ،‬إقلیم کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر «مئويۀ علی الدّوعاجی»‪ ،‬مشارکۀ بورقۀ عمل «علی الدّوعاجیّ ساﺧراً»‪ ،‬اتّﺤاد الکﺘاب‬
‫الﺘّونسیین‪ ،‬تونس‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر «الرّوايۀ ﻓی األردن»‪ ،‬المشارکۀ بورقۀ عمل «العوالم الفنﺘازيّۀ ﻓی روايات غسّان العلی‪:‬‬
‫روايۀ أهرمیان أنموذجاً»‪ ،‬بیت الفنّ‪ ،‬أمانۀ عمّان الکبرى‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر «البﺤر والمﻘاومۀ ﻓی دورته الثالثۀ»‪ ،‬مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «سیرۀ موالنا الماء»‪،‬‬
‫وزارۀ اإلعالم السّوريّۀ بالشّراکۀ مع أسرۀ مهرجان البﺤر‪ ،‬بانیاس‪ ،‬الالذقیّۀ‪ ،‬سوريا‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی الوقت الﺤاضر «البطل الهامشیّ ﻓی قصص زياد أبو لبن»‪ ،‬مشارکۀ‬
‫بورقۀ عمل‪ ،‬جمعیّۀ النﻘّاد األردنیّین ووزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ ،‬آب ‪ 2008‬م‪.‬‬

‫مؤتمر السّرد العربیّ المعاصر ﻓی مشهد العالمیّۀ «مشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «الفنﺘازيا ﻓی‬
‫الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ العربیّۀ»‪ ،‬الشّارقۀ‪ ،‬اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫مهرجان البجراويّۀ لإلبداع الثّﻘاﻓیّ النّسائیّ العربیّ األوّل‪ ،‬المشارکۀ بورقۀ عمل بعنوان «بین‬
‫دانﺘی وأبی العالء المعری» السّودان‪ ،‬اتّﺤاد المرأۀ السّودانیّۀ والخرطوم عاصمۀ للثّﻘاﻓۀ‬
‫العربیّۀ‪ ،‬الخرطوم‪ ،‬السّودان‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫مؤتمر « المشهد الرّوائیّ ﻓی األردن على مشارف الﻘرن الﺤادی والعشـرين»‪ :‬ورقۀ عمل‬
‫بعنوان «البنیۀ الﺤکائیّۀ ﻓی روايۀ عبد النّاصر رزق»‪ ،‬جامعۀ آل البیت‪ ،‬األردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫تألیف مسرحیّات للکبار‪:‬‬

‫‪250‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫«سیلفی مع البﺤر»‪.‬‬

‫دعوۀ على شرف اللّون األحمر‪.‬‬

‫وجه واحد الثنین ماطرين‪.‬‬

‫مﺤاکمۀ االسم (×)‪.‬‬

‫السّلطان ال ينام‪.‬‬

‫ﺧُرّاﻓیّۀ سعديّۀ أمّ الﺤظوظ‪.‬‬

‫ن»‪ ،‬مثّلﺘها ﻓرقۀ مخﺘبر المسرح الجامعیّ ﻓی الجامعۀ الهاشمیّۀ‪،‬‬


‫تألیف مسرحیّۀ «يُﺤکى أ ّ‬
‫األردن‪ ،‬إﺧراج عبد الصّمد البصول‪ ،‬وعُرضت ﻓی مهرجان ﻓیالدلفیا الﺘّاسع للمسرح العربیّ‪،‬‬
‫وﻓازتْ بجائزۀ أحسن نصّ مسرحیّ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫تألیف مسرحیّات لألطفال والفتیان وإخراجها‪:‬‬

‫‪ -1‬الیوم يأتی العید‪.‬‬

‫‪ -2‬رحلۀ مع المعلّمۀ ﻓرحۀ‪.‬‬

‫ن»‪ 2009 ،‬م‪.‬‬


‫‪ -3‬تألیف مسرحیّۀ «يﺤُکى أ ّ‬

‫‪ -4‬تـألیف مسرحیّۀ «‪ ۶‬ﻓی سرداب»‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪ -5‬إعادۀ تألیف وسیناريو وإﺧراج مسرحیّۀ «المﻘامۀ المضیريۀ»‪ ،‬مسرحیّۀ تعلیمیۀ‪2003 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫‪ -۶‬تألیف وإﺧراج مسرحیّۀ «عیسى بن هشام مرۀ أﺧرى»‪ ،‬مسرحیّۀ تعلیمیّۀ‪ 2002 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -7‬تألیف وإﺧراج مسرحیّۀ «العروس المثالیۀ»‪ ،‬مسرحیّۀ کومیديّۀ هادﻓۀ‪ 2002 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -8‬تألیف وإﺧراج مسرحیّۀ «األمیر السعید»‪ ،‬مسرحیّۀ أطفال‪ 2000 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -9‬تألیف وإﺧراج مسرحیّۀ «أرض الﻘواعد»‪ ،‬مسرحیّۀ تعلیمیّۀ هادﻓۀ‪ 2000 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -10‬تألیف وإﺧراج مسرحیّۀ «من غیر واسطۀ»‪ ،‬مسرحیّۀ کومیديّۀ هادﻓۀ‪ 2000 ،‬م‪.‬‬

‫المسرحیّات الممثّلۀ لها‪:‬‬

‫‪251‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫ن»‪ ،‬مثّلﺘها ﻓرقۀ مخﺘبر المسرح الجامعیّ ﻓی الجامعۀ الهاشمیّۀ‪ ،‬األردن‪،‬‬


‫مسرحیّۀ «يُﺤکى أ ّ‬
‫إﺧراج عبد الصّمد البصول‪ ،‬وعُرضت ﻓی مهرجان ﻓیالدلفیا الﺘّاسع للمسرح العربیّ‪ ،‬وﻓازتْ‬
‫بجائزۀ أحسن نصّ مسرحیّ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫المسرحیّات التی شارکت فی التمثیل فیها‪:‬‬

‫‪ -1‬مسرحیّۀ «سیلفی مع البﺤر»‪ ،‬کﺘابۀ وإﺧراج وتمثیل د‪ .‬سناء الشّعالن‪ ،‬شارک ﻓی‬
‫الﺘمثیل ﻓیﺤاء األﺧرس ومثنّى الزبیدیّ‪ ،‬عُرضت على مسرح المکﺘبۀ الرّئیسیّۀ ﻓی دائرۀ‬
‫المکﺘبات العامّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 /1 /25 ،‬م‪.‬‬

‫اإلنتاجات األدبیّۀ والنقدیّۀ المطبوعۀ‪:‬‬

‫‪ -1‬الکﺘب النّﻘديّۀ المﺘخصّصۀ‪:‬‬

‫ترنّم الصّوت وثورۀ الصّدى‪ :‬دراسات نﻘديّۀ ﻓی إبداعات معاصرۀ‪.‬‬

‫‪ :So Close, Much Farther: Studies in Criticism‬قريب جدّاً‪ ،‬بعید أکثر‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫الدّوانی والغوانی‪ :‬غصون ﻓی األدب المعاصر ونﻘده‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشـر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫السّراب وأهزوجۀ النّور‪ :‬دراسات نﻘديّۀ ﻓی األدب المعاصر‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشـر والﺘّوزيع‪،‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بعنوان «السّرد الجمیل لﺘأثیث عالم قبیح» ﻓی کﺘاب بعنوان «حنون مجید‬
‫ﻓی منجزه الﻘصصیّ» ‪ ،‬جمع وإعداد وتﺤرير د‪.‬سمیر الخلیل‪ ،‬صادر عن دار أمل الجديدۀ‪،‬‬
‫دمشق‪ ،‬سوريا‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بعنوان « لﻘاء مع العالمۀ علی الﻘاسمی‪ :‬أبو المعاجم العربیّۀ الﺤديثۀ» ﻓی‬
‫کﺘاب «الدّکﺘور علی الﻘاسمیّ سیرۀ ومسیرۀ‪ :‬مجموعۀ بﺤوث ودراسات مهداۀ إلیه بمناسبۀ‬
‫عید میالده الخامس والسّبعین»‪ ،‬جمع وإعداد د‪ .‬منﺘصر أمین عبد الرحیم‪ ،‬الصّادر عن دار‬
‫الوﻓاء‪ ،‬اإلسکندريّۀ‪ ،‬مصر‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بعنوان «عبد الکريم غرايبۀ العمالق الذی ينیر الدّرب للجمیع» ﻓی کﺘاب‬
‫«عبد الکريم غرايبۀ مؤّرﺧاً عربیّاً»‪ ،‬صادر عن منشورات جامعۀ العلوم اإلسالمیّۀ العالمیّۀ‪،‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫‪252‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫المشارکۀ بفصل بعنوان «مساحۀ الﺘّوتّر بین االنﺘظار والخیبۀ عند الﻘاصّ العراقیّ ﻓرج‬
‫ياسین ﻓی مجموعﺘه الﻘصصیّۀ» واجهات برّاقۀ ﻓی کﺘاب «ﻓی آﻓاق النّصّ الﻘصصـیّ‪:‬‬
‫مﻘاربات ﻓی الهويّۀ والنّصّ والﺘّشکیل عند ﻓرج ياسین»‪ ،‬صادر عن دار تموز للنّشر والﺘّوزيع‪،‬‬
‫دمشق‪ ،‬سوريا‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بعنوان «البطل ﻓی قصص زياد أبو لبن» ﻓی کﺘاب «الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی‬
‫الوقت الرّاهن»‪ ،‬صادر عن دار أزمنۀ للنّشر والﺘّوزيع بدعم من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2011‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بعنوان «الذين ال يموتون» ﻓی کﺘاب المبدع الرّاحل مﺤیی الدين زنکنه‬
‫بأقالم أصدقائه‪ ،‬صادر عن دار سردم للطّباعۀ والنّشر‪ ،‬السّلیمانیّۀ‪ ،‬العراق‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بعنوان «الفنﺘازيا رداءً للﺘثوير ﻓی الﺘّجربۀ الﻘصصیّۀ عند مﺤیی الدّين‬
‫زنکنۀ» ﻓی کﺘاب «نظرات نﻘديّۀ ﻓی عالم مﺤیی الدين زنکنۀ اإلبداعیّ»‪ ،‬صادر عن مؤسّسۀ‬
‫کالويز ضمن منشوراتها لمهرجان کالويز ﻓی دورته الرّابع عشرۀ‪ ،‬مرکز کالويز الثّﻘاﻓیّ‬
‫واإلبداعیّ‪ ،‬السّلیمانیّۀ‪ ،‬إقلیم کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ بفصل بعنوان «شهادۀ إبداعیّۀ لألديبۀ األردنیّۀ سناء شعالن» ﻓی کﺘاب «دراسات‬
‫نﻘديّۀ عن األدب الکردیّ»‪ ،‬صادر عن منشورات اتّﺤاد األدباء الکرد‪ ،‬دهوک‪ ،‬کردسﺘان العراق‪،‬‬
‫العراق‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب نﻘدیّ بعنوان «األسطورۀ ﻓی روايات نجیب مﺤفوظ»‪ ،‬صادر عن نادی الجسـرۀ‬
‫الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب «السّرد الغرائبیّ والعجائبیّ ﻓی الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن ‪،»2002 -1970‬‬
‫ط ‪ ،2‬صادر عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫المشارکۀ ﻓی ﻓصل إبداعیّ ﻓی مؤلّف جماعیّ ﻓی إطار سلسلۀ «الثّﻘاﻓۀ بالمجّان من دار‬
‫نعمّان للثّﻘاﻓۀ»‪ ،‬صادر عن دار نعمّان للثّﻘاﻓۀ‪ ،‬بیروت‪ ،‬لبنان‪ .200۶ ،‬م‬

‫کﺘاب نﻘدیّ بعنوان «السـّرد الغرائبیّ والعجائبیّ ﻓی الرّوايۀ والﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن‬
‫‪ 2002 -1970‬م»‪ ،‬من إصدارات وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -2‬الکﺘب‪:‬‬

‫کﺘاب بعنوان « دور جاللۀ الملک ﻓی مکاﻓﺤۀ اإلرهاب‪ :‬تفجیرات عمّان ﻓی قصص»‬
‫بالشّـراکۀ مع المؤلّف وائل الفاعوری‪ ،‬صادر عن دار الخلیج‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫‪253‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫‪ -3‬الکﺘب المنهجیّۀ‪:‬‬

‫کﺘاب بعنوان «تعلیم اللّغۀ العربیّۀ للنّاطﻘین بغیرها‪ :‬المسﺘوى الخامس»‪ ،‬کﺘاب مشﺘرک‬
‫مع مجموعۀ من المؤلّفین األکاديمیین‪ ،‬من منشورات الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪،‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2001 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -4‬لﻘاءات حواريّۀ‪:‬‬

‫‪ -1‬الهدهد والخاتم‪ :‬لﻘاءات مع مبدعین عراقیین‪ ،‬سلسلۀ حوارات إبداعیّۀ وﻓکريّۀ (‪.)1‬‬

‫‪ -2‬العرّاﻓۀ والجبل‪ :‬لﻘاءات مع مبدعین عرب‪ ،‬سلسلۀ حوارات إبداعیّۀ وﻓکريّۀ (‪.)2‬‬

‫‪ -3‬لﻘاءات حواريّۀ‪ :‬لﻘاءات مع مبدعین عالمیین‪ ،‬سلسلۀ حوارات إبداعیّۀ وﻓکريّۀ (‪ ،)3‬ط‬
‫‪ ،1‬دار أمواج للنشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫‪ -5‬اإلنتاجات اإلبداعیّۀ‪:‬‬

‫األعمال النّثريّۀ الکاملۀ‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس»‪ ،‬ط ‪ ،3‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس»‪ ،‬ط ‪ ،2‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ‪ ،‬جزء ‪ ،1‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ‪ ،‬جزء ‪ ،2‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫األعمال الﻘصصیّۀ الکاملۀ‪ ،‬جزء ‪ ،3‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫«سیلفی مع البﺤر» أعمال مسرحیّۀ‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫روايۀ «أعشﻘنی»‪ ،‬ط ‪ ،4‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫نصوص نثريّۀ «أبی سیّد الکلمات»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫نصوص نثريّۀ «الذين ال ينامون»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫نصوص نثريّۀ «غصون وتخوم»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫نصوص نثريّۀ «الدّرب إلیهم»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫نصوص نثريّۀ «قالت النّساء»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪254‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «أکاذيب النّساء»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2019‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع أدباء عرب معاصرين بعنوان «سِفْر الشّمس»‬


‫(‪ ،)പുസ്തകം വെയിലിന്വെ‬مﺘرجمۀ إلى اللّغۀ المالياالمیۀ الهنديّۀ‪،‬‬
‫اﺧﺘیار وترجمۀ وتﺤرير مﺤمد علی الواﻓی‪ ،‬صادرۀ عن قسم اللّغۀ العربیّۀ ﻓی الکلیّۀ‬
‫السنسکرتیۀ الﺤکومیّۀ ﻓی مدينۀ ﻓاتامبی‪ ،‬ﻓاالکاد‪ ،‬کیرال‪ ،‬الهند‪2019 / 3/1 ،‬م‪.‬‬

‫روايۀ «أعشﻘنی»‪ ،‬مﺘرجمۀ إلى الفرنسیّۀ‪ ،‬تﺤت عنوان ‪ ،Je m'adore‬ترجمۀ مﺤمد‬
‫طاهری‪ ،‬صادرۀ عن دار سبارطیل للنّشر‪ ،‬طنجۀ‪ ،‬المغرب‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫روايۀ «أدرکها النسیان»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مﺘرجمۀ مع أديبات أردنیات بعنوان «أزهار مﺘفﺘﺤۀ»‪ ،‬اﺧﺘیار‬
‫‪ ، Blossoming flowers‬مﺘرجمۀ إلى اإلنکلیزيّۀ‪ ،‬ترجمۀ سعید سلیمان الخواجۀ‪ ،‬دار‬
‫الیازوری‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع ‪ 40‬أديبۀ ﻓلسطینیّۀ بعنوان‪ :‬وحشۀ اسمها وطن ‪Самота,‬‬
‫‪ ،Loneliness named homeland /"наречена отечество‬مﺘرجمۀ إلى‬
‫البلغاريّۀ‪ ،‬اﺧﺘیار وترجمۀ مايا تسینوﻓا‪ ،‬صادرۀ عن دار مولﺘیبرينت ‪MULTIPRINTLD‬‬
‫‪ ،Мултипринт / LTD‬صوﻓیا‪ ،‬بلغاريا‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین عرب بعنوان «مبدعون»‪ ،‬صادرۀ عن جائزۀ صالح‬
‫هالل ضمن سلسلۀ مجلّۀ مبدعون‪ ،‬العدد ‪ ،2۶‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ «قاﻓلۀ العطش»‪ ،‬مﺘرجمۀ إلى اإلنجلیزيۀ تﺤت عنوان‪The Convoy of :‬‬
‫‪ ،Thirst‬ترجمۀ عدنان قصیر‪ ،‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫روايۀ بعنوان «أعشﻘنی»‪ ،‬ط ‪ ،3‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «حدث ذات جدار»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2015‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الذی سرق نجمۀ»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2015‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «تﻘاسیم الفلسطینیّ»‪ ،‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2015‬م‪.‬‬

‫‪255‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین عرب بعنوان «نجوم الﻘلم الﺤرّ ﻓی سماء اإلبداع»‪،‬‬
‫صادرۀ عن مؤسّسۀ الﻘلم الﺤرّ للصّﺤاﻓۀ والطّباعۀ والنّشر‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «عام النّمل»‪ ،‬ط ‪ ،1‬مکﺘبۀ سلمى الثّﻘاﻓیّۀ للنّشر‪ ،‬اإلصدار (‪)35‬‬
‫من سلسلۀ إبداعات‪ ،‬تطوان‪ ،‬المغرب‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫روايۀ بعنوان «أعشﻘنی»‪ ،‬ط ‪ ،2‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ «قاﻓلۀ العطش»‪ ،‬مﺘرجمۀ إلى البلغاريّۀ تﺤت عنوان‪Керванът на‬‬


‫‪ ،жаждата‬ترجمۀ ﺧیری حمدان‪ ،‬صادرۀ عن مطبعۀ الفنار بالشّراکۀ مع الدّکﺘور حیدر‬
‫إبراهیم مصطفى رئیس نادی ﺧريجی الجامعات البلغاريّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع أديبات أردنیات بعنوان ‪From the speaking Womb‬‬
‫"‪ of the Desert:SHORT STORIES FROM JORDAN‬مﺘرجمۀ إلى اإلنجلیزيّۀ‪،‬‬
‫اﺧﺘیار وترجمۀ أ‪ .‬د رلى قوّاس‪ ،‬دار أزمنۀ للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین أردنیین بعنوان «الﻘصّۀ ﻓی األردن‪ :‬نصوص‬


‫ودراسات»‪ ،‬صادرۀ عن رابطۀ الکﺘّاب األردنیین‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2013 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الضّیاع ﻓی عینی رجل الجبل»‪ ،‬صادرۀ عن منظّمۀ کﺘّاب بال‬
‫حدود بدعم من مجلس األعمال الوطنیّ العراقیّ‪ ،‬بغداد‪ ،‬العراق‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫روايۀ بعنوان «أعشﻘنی»‪ ،‬صادرۀ عن مؤسّسۀ الورّاق للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪2012 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «تراتیل الماء»‪ ،‬صادرۀ عن مؤسّسۀ الورّاق للنّشر والﺘّوزيع بدعم‬
‫من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ عمّان‪ ،‬األردن‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین عرب بعنوان «ﻓی العشق»‪ ،‬صادرۀ عن وکالۀ سفنکس‬
‫للﺘّرجمۀ والنّشر‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصین أردنیین بعنوان «مخﺘارات من الﻘصّۀ األردنیّۀ»‪،‬‬


‫صادرۀ عن وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «رسالۀ إلى اإلله»‪ ،‬صادرۀ عن دار اآلداب اللّبنانیّۀ بدعم من مؤسّسۀ‬
‫عبد المﺤسن قطّان‪ ،‬بیروت‪ ،‬لبنان‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫‪25۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «أرض الﺤکايا»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪،‬‬
‫الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «مﻘامات االحﺘراق»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪،‬‬
‫الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «ناسک الصومعۀ»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪،‬‬
‫الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «قاﻓلۀ العطش»‪ ،‬صادرۀ عن مؤسّسۀ الوراق للنّشر والﺘّوزيع بدعم‬
‫من أمانۀ عمّان الکبرى‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الکابوس»‪ ،‬صادرۀ عن أمانۀ جائزۀ الشّارقۀ لإلبداع العربیّ‪ ،‬دائرۀ‬
‫الثّﻘاﻓۀ واإلعالم‪ ،‬حکومۀ الشّارقۀ‪ ،‬الشّارقۀ‪ ،‬اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الهروب إلى آﺧر الدنیا»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسـرۀ الثّﻘاﻓیّ‬
‫واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «مذکرات رضیعۀ»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪،‬‬
‫الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس»‪ ،‬ط ‪ ،2‬صادرۀ عن مؤسّسۀ الوراق للنّشـر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 200۶ ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ قصصیّۀ بعنوان «الجدار الزّجاجیّ» صادرۀ عن عمادۀ البﺤث العلمیّ‪ ،‬الجامعۀ‬
‫األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2005 ،‬م‪.‬‬

‫روايۀ «السّﻘوط ﻓی الشّمس»‪ ،‬ط ‪ ،1‬صادرۀ عن دار الیازوریّ للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬بدعم من أمانۀ‬
‫عمّان الکبرى‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2004 ،‬م‪.‬‬

‫مجموعۀ من الﻘصص والدّراسات والمﻘاالت والنّصوص النّثريّۀ المنشورۀ ﻓی الصّﺤاﻓۀ األردنیّۀ‬


‫والعربیّۀ والمﺤ ّلیّۀ بشکل ورقیّ والکﺘرونیّ‪.‬‬

‫‪ -۶‬االنﺘاجات اإلبداعیّۀ لألطفال‪:‬‬

‫روايۀ للفﺘیان بعنوان «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬ط ‪ ،1‬صادرۀ عن إدارۀ جائزۀ کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ‪،‬‬
‫دار کﺘارا للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬الدوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫‪257‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫روايۀ للفﺘیان بعنوان «أصدقاء ديمۀ»‪ ،‬بشکل صوتیّ ضمن مشروع «مشوار وراويۀ»‪ ،‬بصوت‬
‫إيمان أبو زيد‪ ،‬تطبیق «مشوار وروايۀ»‪.‬‬

‫قصّۀ لألطفال بعنوان «زرياب‪ :‬معلّم الناس والمروءۀ»‪ ،‬ط ‪ ،2‬صادرۀ عن وزارۀ الثّﻘاﻓۀ‬
‫األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2009 ،‬م‪.‬‬

‫قصّۀ لألطفال بعنوان «هارون الرّشید‪ :‬الخلیفۀ العابد المجاهد»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجـسرۀ‬
‫الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫قصّۀ لألطفال بعنوان «الخلیل بن أحمد الفراهیدیّ‪ :‬أبو العروض والنّﺤو العربیّ»‪ ،‬صادرۀ عن‬
‫نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫قصّۀ لألطفال بعنوان «ابن تیمیۀ‪ :‬شیخ اإلسالم ومﺤیی السّنّۀ»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسـرۀ‬
‫الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫قصّۀ لألطفال بعنوان «اللّیث بن سعد‪ :‬اإلمام المﺘصدّق»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسـرۀ الثّﻘاﻓیّ‬
‫واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2008 ،‬م‪.‬‬

‫قصّۀ لألطفال بعنوان «العزِّ بن عبد السّالم‪ :‬سلطان العلماء وبائع الملوک»‪ ،‬صادرۀ عن نادی‬
‫الجسـرۀ الثّﻘاﻓیّ واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫قصّۀ لألطفال بعنوان «عبّاس بن ﻓرناس‪ :‬حکیم األندلس»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسـرۀ الثّﻘاﻓیّ‬
‫واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫قصّۀ لألطفال بعنوان «زرياب‪ :‬معلّم الناس والمروءۀ»‪ ،‬صادرۀ عن نادی الجسـرۀ الثّﻘاﻓیّ‬
‫واالجﺘماعیّ‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫قصّۀ لألطفال بعنوان «صاحب الﻘلب الذهبی»‪ ،‬صادرۀ عن مؤسّسۀ جائزۀ أنجال هزّاع بن‬
‫زايد آل نهیان ألدب الطّفل‪ ،‬اإلمارات العربیّۀ المﺘّﺤدۀ‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫عشـرات الﻘصص لألطفال المنشورۀ ﻓی المالحق الثّﻘاﻓیّۀ ومجالت األطفال والمجالت‬


‫المﺘخصّصۀ والصّفﺤات المﺘخصّصۀ‪.‬‬

‫الﺘّﻘديم لکﺘب وإصدارات إبداعیّۀ‪:‬‬

‫تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «کنتُ هناک» لمجدوالين الدحیات بمﻘالۀ بعنوان‪« :‬أنا أيضاً‬
‫کنتُ هناک يامجدوالين»‪.‬‬

‫تﻘديم الدّيوان الشّعریّ «ﺧوابی العبیر» أللبیر وهبۀ بمﻘالۀ بعنوان‪« :‬من منهما األجمل؟»‬

‫‪258‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫تﻘديم کﺘاب «لﻘاءات تﺤت أشعۀ الﺤروف المشرقۀ» لسردار زنکنۀ بعنوان «رأی‪...‬قالوا»‪.‬‬

‫تﻘديم للمجموعۀ الﻘصصیّۀ «البطاقۀ» لساسی حمام‪.‬‬

‫تﻘديم کﺘاب أبﺤاث المؤتمر العلمیّ الﺘّربویّ السّادس لکلیّۀ البنات ﻓی جامعۀ تکريت‪.‬‬

‫تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «بنات الخائبات» لعلی السّباعیّ‪.‬‬

‫تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «نساء برائﺤۀ الیاسمین» لعثمان بن حمد أبا الخیل‪.‬‬

‫تﻘديم الدّيوان الشّعریّ «العربیّ الﺤرّ» لمصطفى راشد‪.‬‬

‫تﻘديم الدّيوان الشّعریّ «آدم» لعبد اهلل الزّعبی‪.‬‬

‫تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «مزامیر يومیّۀ» لعباس داﺧل حسن‪.‬‬

‫تﻘديم الدّيوان الشّعری «براح الﺤلم» ألحمد الهادی رشراش‪.‬‬

‫تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «بیت من قماش» لنضال البزم‪.‬‬

‫تﻘديم روايۀ «سنون الﺘّیه األربعون والسّبع نون» لزين العابدين الشیخ‪.‬‬

‫تﻘديم المجموعۀ الﻘصصیّۀ «ما لم يسمع به شهريار‪ :‬حکايات احﺘفظت بها شهرزاد»‪ ،‬لنبیل‬
‫بن دحو‪.‬‬

‫تﻘديم الکﺘاب الﺤواریّ «ﻓی حوار معها» لسمیر أيّوب‪.‬‬

‫تﻘديم کﺘاب «حواريّات مع المﺘنبی» لعدنان عبد الکريم الظاهر‪.‬‬

‫تﻘديم کﺘاب «عوض» لزين العابدين الشّیخ‪.‬‬

‫المشارکۀ ﻓی کﺘابۀ إضاءات ﻓی ﺧلفیّۀ کﺘب وإصدارات إبداعیّۀ‪:‬‬

‫کﺘابۀ إضاءۀ ﻓی ﺧلفیّۀ ديوان «قناديل الشّوارع» للدّکﺘور علی المومنی‪.‬‬

‫کﺘابۀ إضاءۀ ﻓی ﺧلفیّۀ ديوان «رنیم الروح» لسعید يعﻘوب‪.‬‬

‫کﺘابۀ إضاءۀ ﻓی ﺧلفیّۀ ديوان لشاکر سیفو‪.‬‬

‫کﺘابۀ إضاءۀ ﻓی ﺧلفیّۀ ديوان «مصر تﺘﺤدّث» للدّکﺘور زين العابدين الشیخ‪.‬‬

‫کﺘابۀ إضاءۀ ﻓی ﺧلفیۀ روايۀ «مخالب مخفیّۀ» لنعمۀ عیاد‪.‬‬

‫‪259‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫مراجعۀ لغویّۀ لإلصدارات التّالیۀ‪:‬‬

‫مراجعۀ لغويۀ لکﺘاب «رحلﺘی مع جامعۀ الکوﻓۀ»‪ ،‬أ‪.‬د‪.‬عبد الرزاق عبد الجلیل العیسى‪ ،‬ط‬
‫‪ ،1‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫مراجعۀ لغويّۀ وإعادۀ تﺤرير لکﺘاب «ثورۀ کردسﺘان ومﺘغیّرات العصـر»‪ ،‬مال بخیﺘار‪ ،‬ط ‪،3‬‬
‫لبنان‪ ،‬بیروت‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫الکتب المتخصّصۀ عن إبداع سناء الشّعالن‪:‬‬

‫کﺘاب بعنوان «حوارات مع شمس األدب العربیّ سناء شعالن»‪ ،‬بﻘلم عبّاس داﺧل حسن‪،‬‬
‫جزء ‪ ،1‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب بعنوان «حوارات مع شمس األدب العربیّ سناء شعالن»‪ ،‬بﻘلم عبّاس داﺧل حسن‪،‬‬
‫جزء ‪ ،2‬ط ‪ ،1‬أمواج للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫ﻓصل نﻘدیّ عن روايات سناء الشّعالن بعنوان‪ ،‬ﻓی کﺘاب «النّواسۀ»‪ ،‬مﺤمود أبو عوّاد‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫دار ناشرون وموزعون‪ ،‬عمان‪ ،‬األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب بعنوان «ظواهر بالغیّۀ ﻓی قصص الدکﺘورۀ سناء شعالن مجموعۀ أرض الﺤکايا‬
‫نموذجاً»‪ ،‬بﻘلم أ‪ .‬م‪ .‬د إدريس عبد اهلل الکوردیّ‪ ،‬ط ‪ ،1‬دار الرّنیم للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم الﻘاصّین والرّوائیین األردنیین‪ ،‬بﻘلم مﺤمد المشايخ‪،‬‬
‫ط ‪ ،1‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫ﻓصل نﻘدیّ عن قصص سناء الشّعالن بعنوان «تشکیل الﻘصّۀ بین سرد المﺤکی وسرد‬
‫الصّمت»‪ ،‬ﻓی کﺘاب «الﺘّشکیل السّردیّ‪ :‬المصطلح واإلجراء»‪ ،‬د‪ .‬مﺤمد صابر عبید‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫دار نینوى للدّراسات والنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬دمشق‪ ،‬سوريا‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب بعنوان «شعريّۀ الوصف ﻓی قصص سناء الشعالن»‪ ،‬بﻘلم تماره رياض ذنون مﺤمد‪،‬‬
‫ط ‪ ،1‬دار غیداء للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب بعنوان «الجسد والعنونۀ ﻓی عالم سناء شعالن الﻘصصیّ»‪ ،‬بﻘلم أ‪ .‬د ضیاء غنی‬
‫العبودی‪ ،‬ط ‪ ،1‬دار الﺤامد للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫‪2۶0‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ﻓصل نﻘدیّ عن تجربۀ سناء الشّعالن الﻘصصیّۀ‪ ،‬ﻓی کﺘاب ثﻘاﻓۀ المﻘاومۀ الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی‬
‫األردن وﻓلسطین أنموذجاً‪ ،‬الدّکﺘور شوکت علی درويش‪ ،‬ط ‪ ،1‬دار غیداء للنّشر والﺘّوزيع‬
‫بدعم من وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫ملف کامل عن تجربۀ سناء الشّعالن اإلبداعیّۀ شارک ﻓیه عدد کبیر من النّﻘّاد واألدباء العرب‬
‫بعنوان‪« :‬سناء شعالن حالۀ إبداعیّۀ شبابیّۀ تشکلّ ظاهرۀ اسﺘثنائیّۀ»‪ ،‬مجلّۀ الجسرۀ‪ ،‬العدد‬
‫‪ ،19‬نادی الجسرۀ الثّﻘاﻓیّ االجﺘماعی ﻓی قطر‪ ،‬الدّوحۀ‪ ،‬قطر‪ 2007 ،‬م‪.‬‬

‫ﻓصل عن تجربۀ سناء الشّعالن اإلبداعیّۀ ﻓی کﺘاب «لﻘاءات تﺤت أشعۀ الﺤروف المشـرقۀ»‪،‬‬
‫لإلعالمیّ سردار زنکنۀ‪ ،‬منشورات اتّﺤاد أدباء کورد‪ ،‬ﻓرع کرکوک‪ ،‬العراق‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫کﺘاب بعنوان ﻓضاءات الﺘّخییل مﻘاربات ﻓی الﺘشکیل والرؤى والدّاللۀ والرّؤى والدّاللۀ ﻓی‬
‫إبداع سناء الشّعالن الﻘصصیّ‪ :‬بﻘلم مجموعۀ من النّﻘاد‪ ،‬إعداد وتﻘديم ومشارکۀ د‪.‬غنّام‬
‫مﺤمد ﺧضـر‪ ،‬مؤسّسۀ الوراق للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم أديبات األردن وکاتباته‪ ،‬مﺤمد المشايخ‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫ﻓصالن نﻘديّان عن تجربۀ سناء الشّعالن الﻘصصیّۀ «تراتیل الماء» والرّوائیّۀ «أعشﻘنی»‪ ،‬ﻓی‬
‫کﺘاب شواغل سرديّۀ دراسات نﻘديّۀ ﻓی الﻘصّۀ والرّوايۀ‪ ،‬األسﺘاذ الدّکﺘور ضیاء غنی العبودی‪،‬‬
‫ط ‪ ،1‬دار تموز للنّشر والﺘّوزيع‪ ،‬دمشق‪ ،‬سوريا‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی کﺘاب «دلیل الکاتب األردنیّ»‪ ،‬مﺤمد المشايخ‪ ،‬ط ‪،1‬‬
‫عمّان‪ ،‬األردن‪.‬‬

‫ﻓصل تعريفی بسناء الشّعالن ﻓی معجم األدباء األردنیّین‪ ،‬وزارۀ الثّﻘاﻓۀ األردنیّۀ‪ ،‬ط ‪ ،1‬عمّان‪،‬‬
‫األردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫ﻓصل نﻘدی عن روايۀ «أعشﻘنی» بعنوان «الواقعیّۀ االﻓﺘراضیّۀ وضبابیّۀ الواقع ﻓی روايۀ‬
‫أعشﻘنی»‪ ،‬ﻓی کﺘاب «مﻘﺘربات السّرد الرّوائیّ‪ :‬دراسات ﻓی تﻘنیات سرديّۀ لنصوص روائیّۀ»‬
‫األسﺘاذ الدّکﺘور سمیر ﺧلیل‪ ،‬دار المﺤجّۀ البیضاء‪ ،‬بیروت‪ ،‬لبنان‪ 201۶ ،‬م‪.‬‬

‫الرّسائل واألطروحات عن إبداع سناء الشّعالن‪:‬‬

‫رسالۀ ماسﺘر بعنوان « الرؤيۀ والﺘّشکیل السّردیّ ﻓی روايۀ أدرکها النّسیان لسناء الشعالن‬
‫أنموذجاً»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ ﻓضیلۀ قريب‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور بولرباح عثمانی‪ ،‬کلیّۀ اآلداب‬
‫واللّغات‪ ،‬قسم اللّغۀ واألدب العربیّ‪ ،‬جامعۀ عمار ثلیجی‪ ،‬األغواط‪ ،‬الجزائر‪ 2020/7/7 ،‬م‪.‬‬

‫‪2۶1‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫أطروحۀ دکﺘوراۀ بعنوان «مواجهۀ العنف األسری ﻓی روايات سناء الشعالن»‪ ،‬أعدّها الباحث‬
‫سیف الدّين لطفی الغمّاز‪ ،‬بإشراف د‪ .‬روزی سولیزا هاشم‪ ،‬قسم اللغۀ اإلنجلیزيّۀ‪ ،‬جامعۀ‬
‫‪UKM‬الﺤکومیۀ المالیزيّۀ‪ ،‬بانغی‪ ،‬مالیزيا‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان « دکﺘورۀ سناء الشعالن وروايﺘها أعشﻘنی دراسۀ تﺤلیلیّۀ»‪ ،‬أعدّتها‬
‫الباحثۀ نور النّساء‪ ،‬بإشراف د‪ .‬سهیل ب ک‪ ،‬قسم اللّغۀ واألدب العربیّ‪ ،‬الکلیّۀ الﺤکومیّۀ‬
‫کاسرکوت‪ ،‬جامعۀ کانور‪ ،‬الهند‪ 2020 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «صورۀ الصّهیونیّ ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ تﻘاسیم الفلسطینیّ لسناء‬
‫شعالن» ‪ ،‬أعدّتها الباحثان أمانی معنصری ونعیمۀ بوزيدی‪ ،‬بإشراف الدّکﺘورۀ لمیاء عیطو‪،‬‬
‫قسم اللّغۀ واألدب العربیّ‪ ،‬کلیّۀ اآلداب وال ّلغات‪ ،‬جامعۀ العربیّ بن مهیدی‪ ،‬أمّ البواقی‪،‬‬
‫الجزائر‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان « البنیۀ الزّمنیّۀ ﻓی روايۀ السّﻘوط ﻓی الشّمس ﻓی لسناء شعالن»‪،‬‬
‫أعدّها الباحث عمور إبراهیم وطیب الشّريف عادل‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور ﺧالد وهاب‪ ،‬قسم اللّغۀ‬
‫واألدب العربیّ‪ ،‬کلیّۀ اآلداب واللّغۀ‪ ،‬جامعۀ مﺤمد بوضیاف‪ ،‬الجزائر‪ ،‬شهر ‪ 5‬من العام ‪2019‬‬
‫م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «تمظهرات المکان وداللﺘه ﻓی روايۀ السّﻘوط ﻓی الشّمس لسناء‬
‫کامل شعالن» ‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ مبارکۀ رايسی‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور بولرباح عثمانی‪ ،‬قسم اللّغۀ‬
‫و األدب العربیّ‪ ،‬جامعۀ عمّار ثلیجی‪ ،‬األغواط‪ ،‬الجزائر‪ ،‬شهر ‪ 5‬من العام ‪ 2019‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان « دراسۀ تﺤلیلیّۀ لعملیّۀ الﺘّرجمۀ لنصوص مخﺘارۀ (الذی سرق‬
‫نجمۀ)»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ حبیبۀ عبد اهلل‪ ،‬بإشراف الدّکﺘورۀ لبنى ﻓرح‪ ،‬قسم اللّغۀ واألدب‬
‫العربیّ‪ ،‬الجامعۀ الوطنیّۀ للّغات الﺤديثۀ‪ ،‬إسالم آباد‪ ،‬الباکسﺘان‪ 2019 /2 /25 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «شعريّۀ المکان ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ» حدث ذات جدار «لسناء‬
‫شعالن»‪ ،‬أعدّتها الباحثﺘان ﻓضیلۀ قريب وﻓاطمۀ الزّهراء بريشـی‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور بولرباح‬
‫عثمانی‪ ،‬کلیّۀ اآلداب واللّغات‪ ،‬قسم اللّغۀ واألدب العربیّ‪ ،‬جامعۀ عمار ثلیجی‪ ،‬األغواط‪،‬‬
‫الجزائر‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫أطروحۀ دکﺘوراۀ بعنوان «مکوّنات السّرد وﺧصائصها ﻓی روايۀ الخیال العلمیّ العربیّۀ‬
‫المعاصرۀ‪ :‬روايۀ أعشﻘنی لسناء الشعالن أنموذجاً»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ سعاد عريوۀ‪ ،‬بإشراف‬
‫الدّکﺘور عمار بن لﻘريشی‪ ،‬قسم اللّغۀ العربیّۀ واألدب العربیّ‪ ،‬کلیّۀ اآلداب واللّغات‪ ،‬جامعۀ‬
‫مﺤمد بوضیاف‪ ،‬المسیلۀ‪ ،‬الجزائر‪ 2018 /7 /8 ،‬م‪.‬‬

‫‪2۶2‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫رسالۀ ماسﺘر بعنوان «تجلیّات البطل ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ» حدث ذات جدار «للکاتبۀ‬
‫الفلسطینیّۀ سناء شعالن» ‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ نجالء کبويۀ‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور هشام لعور‪ ،‬کلیّۀ‬
‫اآلداب واللّغات‪ ،‬قسم اللّغۀ واألدب العربیّ‪ ،‬جامعۀ ‪ 20‬أوت ‪ 1955‬م‪ ،‬سکیکدۀ‪ ،‬الجزائر‪/9 ،‬‬
‫‪ 2018 /۶‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماسﺘر بعنوان «العجائبیّۀ ﻓی قصص سناء شعالن‪ :‬نماذج مخﺘارۀ»‪ ،‬أعدّتها الباحثﺘان‬
‫ﺧولۀ قاسمی ومديﺤۀ دمان‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور زاوی لعموری‪ ،‬قسم اللّغۀ العربیّۀ وآدابها‬
‫واللّغات الشرقیۀ‪ ،‬کلیّۀ اآلداب واللّغات‪ ،‬جامعۀ الجزائر ‪ :2‬أبو الﻘاسم سعد اهلل‪ ،‬الجزائر‪ ،‬الجزائر‪،‬‬
‫‪ 2018 /3 /30‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «صورۀ اآلﺧر ﻓی قصص سناء شعالن»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ سناء جبار‬
‫حیاوی العبودی‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور علی حسین جلود الزّيدی‪ ،‬قسم ال ّلغۀ العربیّۀ‪ ،‬کلیّۀ الﺘّربیۀ‬
‫للعلوم اإلنسانیّۀ‪ ،‬جامعۀ ذی قار‪ ،‬العراق‪ 2018 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «شعريّۀ الوصف ﻓی قصص سناء شعالن»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ تمارۀ‬
‫رياض ذنون مﺤمد‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور صالح مﺤمد عبد اهلل العبیدی‪ ،‬قسم اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬کلیّۀ‬
‫الﺘربیۀ للعلوم اإلنسانیّۀ‪ ،‬جامعۀ الموصل‪ ،‬العراق‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫ﻓصل عن إبداعی ﻓی رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «الرّاوی ﻓی الﻘصّۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن»‪ ،‬أعدّها‬
‫الباحث صالح مﺤمود ﻓرحان الخزاعلۀ‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور ناصر شبانۀ‪ ،‬کلیّۀ اآلداب‪ ،‬الجامعۀ‬
‫الهاشمیۀ‪ ،‬الزرقاء‪ ،‬األردن‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫ﻓصل عن إبداعی ﻓی أطروحۀ دکﺘوراۀ بعنوان «مساهمۀ المرأۀ العربیّۀ ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ‬
‫الﺤديثۀ من ‪ 2000 -1950‬م» ‪ ،‬أعدّها الباحث معراج أحمد‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور ﻓیضان اهلل‬
‫الفاروقی‪ ،‬مرکز الدّراسات العربیّۀ واإلﻓريﻘیۀ‪ ،‬مدرسۀ دراسات اللّغۀ واألدب والثّﻘاﻓۀ‪ ،‬جامعۀ‬
‫جواهر آلل نهرو‪ ،‬نیودلهی‪ ،‬الهند‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «شعريّۀ المکان ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ حدث ذات جدار لسناء‬
‫الشّعالن» ‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ سهیلۀ بلعريبی‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور مفﺘاح مخلوف‪ ،‬کلیّۀ اآلداب‪،‬‬
‫جامعۀ مﺤمد بوضیاف‪ ،‬المسیلۀ‪ ،‬الجزائر ‪ 201۶‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان « الﺘّخییل السّردیّ ﻓی المجموعۀ الﻘصصیّۀ تراتیل الماء لسناء‬
‫الشّعالن» ‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ هالۀ دوادی‪ ،‬بإشراف األسﺘاذۀ الدّکﺘورۀ روﻓیا بوغنوط‪ ،‬کلیّۀ‬
‫اآلداب واللّغات‪ ،‬جامعۀ العربیّ بن مهیدی‪ ،‬أمّ البواقی‪ ،‬الجزائر‪ 2012 ،‬م‪.‬‬

‫‪2۶3‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «المﺘخیّل السّردیّ ﻓی روايۀ أعشﻘنی لسناء الشّعالن» أعدّتها‬
‫الباحثۀ کريمۀ بعلول‪ ،‬بإشراف األسﺘاذۀ الدّکﺘورۀ روﻓیا بوغنوط‪ ،‬کلیّۀ اآلداب واللّغات‪ ،‬جامعۀ‬
‫العربیّ بن مهیدی‪ ،‬أمّ البواقی‪ ،‬الجزائر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «اآلنا واآلﺧر ﻓی مسرحیّات سناء الشّعالن‪ :‬مسـرحیّۀ وجه واحد‬
‫الثنین ماطرين أنموذجاً»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ بريزۀ سواعديه‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور مﺤمد زعیﺘری‪،‬‬
‫کلیّۀ اآلداب‪ ،‬جامعۀ مﺤمد بوضیاف‪ ،‬المسیلۀ‪ ،‬الجزائر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «تشکیل الفضاء السـّردی بین الذّات واآلﺧر ﻓی روايۀ أعشﻘنی‬
‫لسناء شعالن» ‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ ﻓاطمۀ الزّهراء بن عزوز‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور مﺤمد زعیﺘری‪،‬‬
‫کلیّۀ اآلداب‪ ،‬جامعۀ مﺤمد بوضیاف‪ ،‬المسیلۀ‪ ،‬الجزائر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «تشکیل الفضاء السّردی بین الذّات واآلﺧر ﻓی روايۀ أعشﻘنی لسناء‬
‫شعالن»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ ﻓاطمۀ الزّهراء بن عزوز‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور مﺤمد زعیﺘری‪ ،‬کلیّۀ‬
‫اآلداب‪ ،‬جامعۀ مﺤمد بوضیاف‪ ،‬المسیلۀ‪ ،‬الجزائر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «الﺘّشخیص ﻓی مسرحیّات سناء شعالن مسـرحیّۀ دعوۀ على شرف‬
‫اللون األحمر أنموذجاً»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ أسماء مزوز‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور مﺤمد زعیﺘری‪ ،‬کلیّۀ‬
‫اآلداب‪ ،‬جامعۀ مﺤمد بوضیاف‪ ،‬المسیلۀ‪ ،‬الجزائر‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «الرؤيۀ السّرديّۀ ومکوّناتها ﻓی تجربۀ سناء شعالن الﻘصصیّۀ»‪ ،‬أعدّها‬
‫الباحث مﺤمد صالح مشاعلۀ‪ ،‬بإشراف األسﺘاذ الدّکﺘور بسّام قطوس‪ ،‬کلیّۀ اآلداب والعلوم‪،‬‬
‫جامعۀ الشّرق األوسط للدّراسات العلیا‪ ،‬األردن‪ 2014 ،‬م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «الشخصیّۀ ﻓی قصص سناء شعالن»‪ ،‬أعدّها الباحث میزر علی‬
‫الجبوری‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور غنام مﺤمد ﺧضر‪ ،‬کلیّۀ الﺘربیۀ‪ ،‬جامعۀ تکريت‪ ،‬العراق‪2013 ،‬‬
‫م‪.‬‬

‫رسالۀ ماجسﺘیر بعنوان «النّزوع األسطوریّ ﻓی قصص سناء الشّعالن‪ :‬دراسۀ نﻘديّۀ‬
‫أسطوريۀ»‪ ،‬أعدّتها الباحثۀ وناسه مسعود علی کﺤیلی‪ ،‬بإشراف الدّکﺘور ولید بوعديلۀ‪ ،‬قسم‬
‫اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬تخصّص أدب مﻘارن‪ ،‬جامعۀ سکیکدۀ‪ ،‬العراق‪ 2010 ،‬م‪.‬‬

‫المؤتمرات والنّدوات والدّراسات واألبﺤاث األکاديمیّۀ والمﻘاالت عن إبداع سناء الشّعالن‪:‬‬

‫عﻘد ورشۀ مﺘخصّصۀ عن «روايۀ أعشﻘنی» ﻓی نادی الﻘراءۀ للمکﺘبۀ الوسائطیّۀ‪ ،‬طنجۀ‪،‬‬
‫المغرب‪ 2017 /5 /17 ،‬م‪.‬‬

‫‪2۶4‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫عﻘد ملﺘﻘى عن تجربۀ الشّعالن الرّوائیّۀ ﻓی جامعۀ مصطفى اسطمبولی‪ ،‬تﺤت عنوان «الرّوايۀ‬
‫العربیّۀ والﺘّاريخ‪ :‬آسیا جبّار وسناء الشّعالن»‪ ،‬قسم اآلداب واللّغات‪ ،‬جامعۀ مصطفى‬
‫اسطمبولی‪ ،‬الجمهوريّۀ الجزائريّۀ الدّيمﻘراطیّۀ الشّعبیّۀ‪ 15 ،‬مايو ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫قدّم األسﺘاذ الدکﺘور إشارت علی مال رئیس قسم اللّغۀ العربیّۀ ﻓی جامعۀ کولکﺘا‪ ،‬واألسﺘاذ‬
‫الدّکﺘور سعید الرحمن من جامعۀ عالیۀ الهنديّۀ مﺤاضرۀ مشﺘرکۀ بعنوان «ربط الﺤاضر‬
‫بالماضی ﻓی قصص األطفال للدّکﺘورۀ سناء کامل الشعالن» ﻓی جامعۀ غور بنغا‪ ،‬مالدوه‪،‬‬
‫بنغال الغربیۀ‪ ،‬الهند‪ 2018 /۶ /20 ،‬م‪.‬‬

‫قدّم األسﺘاذ الدّکﺘور نور الدّين صدّار عمید کلیّۀ اآلداب واللّغات ﻓی جامعۀ معسکر الجزائريّۀ‬
‫بﺤثاً بعنوان «سیمیائیّۀ الخطاب السّردیّ‪ :‬روايۀ أَعْشَﻘُنی لسناء شعالن أنموذجاً»‪ ،‬وذلک‬
‫مشارکۀ بأعمال المؤتمر الدّولیّ «أﻓق الخطابات بین الﺘّﺤلیل اللّسانیّ والﺘّأويل السّیمیائی»‪،‬‬
‫جامعۀ أحمد بن بلۀ بوهران‪ ،‬وهران‪ 2014 /11/13+12+11 ،‬م‪.‬‬

‫قدّم األسﺘاذ الدّکﺘور ﺧالد الیعبودیّ من جامعۀ مﺤمد بن عبد اهلل‪ ،‬ﻓاس بﺤثاً بعنوان «أبعاد‬
‫الکون ﻓی روايۀ أعشﻘنی‪ :‬لسناء الشّعالن»‪ ،‬وذلک مشارکۀ ﻓی ندوۀ بعنوان «الخیال العلمیّ‬
‫ﻓی الرّوايۀ العربیّۀ» عُﻘدت ﻓی مخﺘبر السّرديّات ﻓی کلیّۀ اآلداب والعلوم اإلنسانیّۀ ابن‬
‫امسیک‪ ،‬الدّار البیضاء‪ ،‬المغرب‪ 2012 /11 /23 ،‬م‪.‬‬

‫قدّم النّاقد المصریّ ﻓرج مجاهد عبد الوهاب دراسۀ بعنوان «أعشﻘنی‪ :‬وتواترت أطراف‬
‫المعادلۀ بین الفنﺘازيا ورسائل الﺤبّ والجنس» ﻓی مؤتمر الﻘاهرۀ الدّولیّ السّادس للرّوايۀ‬
‫العربیّۀ ﻓی الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ ،‬آذار عام ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫قدّم النّاقد العراقیّ الدّکﺘور حسنین غازی لطیف دراسۀ بعنوان «المشاهد الجنسیّۀ والرّسائل‬
‫ﻓی روايۀ أعشﻘنی» ﻓی ندوۀ ﺧاصّۀ ﻓی قسم علم النّفس ﻓی الجامعۀ المسﺘنصـريّۀ‪ ،‬بغداد‪،‬‬
‫العراق‪ ،‬أيار عام ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫قدّم النّاقد العراقیّ الدّکﺘور حسنین غازی لطیف دراسۀ بعنوان «المرأۀ المﻘهورۀ ﻓی روايۀ‬
‫أعشﻘنی للدّکﺘورۀ سناء الشّعالن» ﻓی ندوۀ ﺧاصّۀ ﻓی قناۀ المسار العراقیّۀ‪ ،‬بغداد‪ ،‬العراق‪،‬‬
‫حزيران عام ‪ 2015‬م‪.‬‬

‫قدّم النّاقد العراقیّ الدّکﺘور حسنین غازی لطیف دراسۀ بعنوان «سرديّۀ البطولۀ والمﻘاومۀ‬
‫ﻓی مجموعۀ تﻘاسیم الفلسطینی للرّوائیۀ د‪ .‬سناء الشّعالن» ﻓی ندوۀ ﺧاصّۀ ﻓی کلیّۀ الﺘّربیۀ‪،‬‬
‫الجامعۀ المسﺘنصـريۀ‪ ،‬بغداد‪ ،‬العراق ‪ 201۶ /4 /4‬م‪.‬‬

‫‪2۶5‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫قدّم النّاقد العراقی األسﺘاذ الدّکﺘور غنام مﺤمد ﺧضر دراسۀ بعنوان «الﺘﺤوّل والﺘعرّف‬
‫وجمالیّات الﺘّلﻘی‪ :‬قراءۀ ﻓی نصوص سناء شعالن الﻘصصیّۀ»‪ ،‬مؤتمر جامعۀ رابرين الذی‬
‫انعﻘد تﺤت عنوان «أثر اللّغۀ واألدب على الﺘّکوين الفکریّ والمداومۀ العلمیّۀ»‪ ،‬کلیّۀ الﺘّربیۀ‪،‬‬
‫جامعۀ رابرين‪ ،‬إقلیم کردسﺘان العراق‪ ،‬العراق‪ 2017 /4 /25 -24،‬م‪.‬‬

‫قدّم الباحث األردنیّ سیف الدّين الغماز بﺤثاً بعنوان «العنف ضدّ المرأۀ ﻓی أعمال سناء‬
‫شعالن‪ :‬روايۀ أعشﻘنی أنموذجاً»‪ ،‬مؤتمر طالّب الدّراسات العلیا الشّباب الﺤادی عشر‪ ،‬جامعۀ‬
‫مالیزيا الوطنیۀ الﺤکومیّۀ (‪ ،)UKM‬مالیزيا‪ ،‬مايو ‪ 2017‬م‪.‬‬

‫قدّمت الباحثۀ الجزائريّۀ صبرينۀ جعفر ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «السّـرد الغرائبی ﻓی الﻘصّۀ‬
‫الﻘصیرۀ النّسائیّۀ بین الجمالیّۀ والﺘّأويل‪ :‬أرض الﺤکايا لسناء شعالن نموذجاً»‪ ،‬النّدوۀ‬
‫الوطنیّۀ الﺘی انعﻘدت تﺤت عنوان «الﺘّلﻘی والﺘّأويل بین سلطۀ الﻘراءۀ وﻓضاء المشاهدۀ»‪،‬‬
‫جامعۀ مﺤمد بوضیاف‪ ،‬المسیلۀ‪ ،‬الجزائر‪ 2018 /10 /23 ،‬م‪.‬‬

‫قدّمت الباحثۀ الجزائريّۀ صبرينۀ جعفر ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «المسرح ﻓی الجامعۀ‪ :‬مسرحیّۀ‬
‫دعوۀ على شرف اللّون األحمر لسناء الشعالن أنموذجاً»‪ ،‬ﻓی الملﺘﻘى الوطنیّ األوّل للمسـرح‬
‫تﺤت عنوان « المسرح ﻓی الجامعۀ بین المﺘعۀ والمنفعۀ وصناعۀ الوعی»‪ ،‬جامعۀ مﺤمد‬
‫بوضیاف‪ ،‬المسیلۀ‪ ،‬الجزائر‪ 2019 /1 /15 ،‬م‪.‬‬

‫قدّم الدّکﺘور الهندیّ أورنک زيب األعظمیّ ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «روايۀ أدرکها النسیان‬
‫للکاتبۀ األردنیّۀ سناء شعالن‪ :‬دراسۀ تﺤلیلیۀ»‪ ،‬ﻓی مؤتمر الرّوايۀ العربیّۀ بعد عام ‪ 1950‬م‪،‬‬
‫قسم اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬جامعۀ مومبای‪ ،‬مومبای‪ ،‬الهند‪ 2019 /1 /14 -13 ،‬م‪.‬‬

‫قدّم الدکﺘور غنام مﺤمد ﺧضر ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «مسرح الطّفل بین الخیال العلمیّ‬
‫والﺘّخییل الفنیّ‪ :‬قراءۀ ﻓی مسرحیّۀ الیوم يأتی العید لسناء الشعالن»‪ ،‬ﻓی المهرجان الدّولیّ‬
‫لمسـرح الطّفل‪ ،‬أم العرائس‪ ،‬تونس‪ ،‬تونس‪ 2019 / 4/9 -5 ،‬م‪.‬‬

‫قدّم الدّکﺘور عواد الغزی ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «روايۀ الخیال العلمیّ بین ﻓلسفۀ العﺘبات‬
‫النّصّیّۀ والﺘّواصلیّۀ االجﺘماعیّۀ‪ :‬روايۀ أعشﻘنی لألديبۀ د‪.‬سناء الشعالن مثاالً»‪ ،‬ملﺘﻘى الﻘاهرۀ‬
‫الدّولیّ السّابع لإلبداع الرّوائیّ‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ ،‬مصر‪ 2019،‬م‪.‬‬

‫قدّمت الباحثۀ صبرينۀ جعفر ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «المغامرۀ الجمالیّۀ للنص الروائیّ‬
‫السیرذاتی النسویّ بین اإلبداع والخصوصیۀ‪ :‬السّﻘوط ﻓی الشّمس‪ /‬وأعشﻘنی لسناء‬
‫الشعالن»‪ ،‬ندوۀ «الرّوايۀ الجزائريّۀ والکﺘابۀ السیر ذاتیّۀ»‪ ،‬اسﺘضاﻓت جامعۀ مﺤمد بوضیاف‬

‫‪2۶۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫و مخبر الشّعريّۀ الجزائريّۀ بالﺘّنسیق مع کلیّۀ اآلداب واللّغات‪ ،‬المسیلۀ‪ ،‬الجزائر‪/11 /5 ،‬‬
‫‪ 2019‬م‪.‬‬

‫قدّم الباحث عباس ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «الﺘّجربۀ المسرحیّۀ عند األديبۀ األردنیّۀ د‪.‬سناء‬
‫الشعالن» ﻓی النّدوۀ الوطنیّۀ بعنوان «إبداعات المرأۀ ﻓی األدب العربیّ الﺤديث»‪ ،‬الکلیّۀ‬
‫الﺤکومیّۀ بکاسرکود‪ ،‬کیرال‪ ،‬الهند‪ 2019 /11 /14-13 ،‬م‪.‬‬

‫قدّم الدکﺘور غنام مﺤمد ﺧضر ورقۀ بﺤثیّۀ بعنوان «مسرح الطّفل بین الخیال العلمیّ‬
‫والﺘّخییل الفنیّ‪ :‬قراءۀ ﻓی مسـرحیّۀ الیوم يأتی العید لسناء الشعالن»‪ ،‬ﻓی «المؤتمر العلمیّ‬
‫الدّولیّ األوّل للدّراسات الصّرﻓۀ واإلنسانیّۀ»‪ ،‬الجامعۀ الﺤمدانیّۀ (جامعۀ الطّیف العراقیّ)‪،‬‬
‫أربیل‪ ،‬العراق‪ 2020 /11 /21-20 ،‬م‪.‬‬

‫عدد کبیر من المﻘاالت ﻓی المجلّات والصّﺤف والدوريات والمواقع اإللکﺘرونیّۀ عن تجربۀ‬


‫الشّعالن اإلبداعیّۀ واألکاديمیۀ‪.‬‬

‫إبداع سناء الشعالن فی المناهج األکادیمیّۀ‪:‬‬

‫تضمین قصص وروايات سناء الشّعالن ﻓی المناهج األکاديمیّۀ ﻓی الجامعۀ العالیۀ‪ ،‬کولکﺘا‪،‬‬
‫الهند‪ 2019 ،‬م‪.‬‬

‫تضمین نصوص سناء الشّعالن ﻓی المناهج األکاديمیّۀ‪ ،‬مثل تضمین قصﺘها «عام النّمل»‬
‫ﻓی کﺘاب «مهارات االتّصال باللّغۀ العربیّۀ مسﺘوى ‪ ،»101‬الصّادر عن جامعۀ العﻘبۀ‬
‫للﺘّکنولوجیا‪ ،‬العﻘبۀ‪ ،‬األردن‪ 2015 ،‬م‪.‬‬

‫قرار روايۀ «أعشﻘنی» مﻘرّراً ﻓی الفصل السّادس ﻓی کلیّۀ اآلداب ﻓی جامعۀ ابن زهر‪ ،‬أکادير‪،‬‬
‫المغرب‪.‬‬

‫قصص مﺘفرّقۀ ﻓی منهاج االسﺘماع لمادۀ تعلیم العربیّۀ للنّاطﻘین بغیرها‪ ،‬المسﺘوى الخامس‪،‬‬
‫ط ‪ ،1‬مرکز اللّغات‪ ،‬الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪ 2011 ،‬م‪.‬‬

‫تضمین نصوص سناء الشّعالن ﻓی المناهج األکاديمیّۀ‪ ،‬مثل تضمین قصﺘها «حلیمۀ‬
‫المجنونۀ» ﻓی کﺘاب اللّغۀ العربیّۀ مسﺘوى ‪ ،100‬الصّادر عن الجامعۀ األردنیّۀ‪ ،‬عمّان‪ ،‬األردن‪،‬‬
‫‪ 2011‬م‪.‬‬

‫إدﺧال قصصها ونصوصها ومﻘاالتها ومسرحیاتها وأبﺤاثها النّﻘديّۀ ﻓی الکثیر من الفصول‬


‫الدراسّیۀ والمناهج الدّراسیّۀ والخطط األکاديمیّۀ ﻓی جامعات الوطن العربیّ وﺧارجه‪.‬‬

‫‪2۶7‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫الدّورات المتخصصۀ‪:‬‬

‫دورۀ ‪ ،Windows,Word,Excel.Powerpoint,Interent‬للعام ‪ 2008‬م‪ ،‬مؤسّسۀ‬


‫الزّاجل الهندسیّۀ‪ ،‬األردن‪.‬‬

‫دورۀ ‪ ،Arabic and English Typing‬للعام ‪ 2008‬م‪ ،‬مؤسّسۀ الزّاجل الهندسیّۀ‪،‬‬


‫األردن‪.‬‬

‫دورۀ ‪ Internet and email‬للعام ‪ 2009‬م‪ ،‬مؤسّسۀ الزّاجل الهندسیّۀ‪ ،‬األردن‪.‬‬

‫دورۀ ﻓنیّۀ حول منبر الﺘّعلیم اإللکﺘرونیّ (‪ )Moodle‬لمدرسی الﺘّعلیم المدمج‪ ،‬الجامعۀ‬
‫األردنیّۀ‪ ،‬کلیّۀ الملک عبد الثّانی لﺘکنولوجیا المعلومات‪ 2017 ،‬م‪.‬‬

‫اللّغات‪:‬‬

‫‪ -1‬اللّغۀ اإلنجلیزيّۀ‪ :‬جید جداً‪.‬‬

‫‪ -2‬اللّغۀ العبريّۀ‪ :‬مﻘبول‪.‬‬

‫‪ -3‬اللّغۀ اإلسبانیۀ‪ :‬مﻘبول‪.‬‬

‫‪ -4‬اللّغۀ الفارسیّۀ‪ :‬مﻘبول‪.‬‬

‫ملخص روایۀ أدرَ َکهَا النّسیان‬

‫روايۀ «أدرَکَهَا النّسیان‪ :‬حکايۀ امرأۀ انذقها النسیان من الﺘذکر» نُشـرت ألول مرۀ عام‬
‫‪ .2018‬تﺘکون هذه الروايۀ من «ثالثین نسیان» ولها ‪ 358‬صفﺤۀ‪ .‬روايۀ «أدرکها النسیان»‬
‫روايۀ بأسلوب جديد تنﺘمی إلى عالم ﺧاص‪ ،‬وبعیدۀ کل البعد عن تجارب السـرد والﺤکايات‬
‫المﺘسﻘۀ‪ ،‬وعن االلﺘزام بأنماط ومعايیر مﺤدودۀ ومرهﻘۀ‪ ،‬أو عن الصور النمطیۀ واألسالیب‬
‫المسﺘخدمۀ غالبًا للﻘصص‪ .‬هذه الروايۀ تﺘماشى مع الﺘغییرات الهیکلیۀ الﺘی تعرف بنوع‬
‫ﺧاص من الروايۀ الجديدۀ‪ .‬تشیر الﺘغییرات الهیکلیۀ إلى االﺧﺘالﻓات الﺘی نشأت عنها الروايۀ‬
‫وهی ﻓی الواقع مفارقات للواقع البیولوجی الموضوعی؛ ولکن مع تفوق لغۀ الﻘصۀ تﻘوم على‬
‫واقع الروايۀ الجديدۀ ﻓی نوعها يﺘمّ نﻘل الﺘجربۀ واالبﺘعاد عن تجربۀ الروايۀ ‪.1‬‬

‫تﺤکی هذه الروايۀ عن معاناۀ «بهاء» بطل الروايۀ‪ .‬کان تعیش حیاۀ صعبۀ وکانت ﻓﻘیرًا‪ .‬ثم‬
‫أصیبت بسـرطان المخ‪ .‬تخﺘفی ذاکرتها ﻓی نفس وقت لﻘاء حبیبه «ضﺤاک»؛ وتفﻘد‬

‫‪ - 1‬کتاب الروایه الجدیده و الواقع لمجموعة من المؤلفين ترجمه سعيد بنحدو‪ ،‬و مؤلفوا دوحة‪ ،‬عدد‪.91‬‬

‫‪2۶8‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ذاکرتها‪ .‬قرر ضﺤاک أن يکون معها ﻓی هذا الوقت‪ ،‬ﻓﻘط عندما يکون السرطان ﻓی ذروته‬
‫ويخرج جسد بهائی ويذهب السرطان إلى عمق دماغها‪ .‬تﺘشابک الﻘصۀ مع کل من‬
‫المسﺘﻘبل واسﺘرجاع األحداث وهی تزودنا بسیاق وبنیۀ سرديّۀ وتﺘضمن بطلین وقصص‬
‫حیاتهما؛ ويصور تجاربهم‪ .‬تﻘدم الﺘجربۀ اإلنسانیۀ الجماعیۀ قطبی العالمین العربی‬
‫واألوروبی‪ .‬اﺧﺘیار العنوان «أدرکها النسیان» ينﻘل الیﻘظۀ والبراعۀ للمؤلف‪ ،‬مما يخلق بدايۀ‬
‫جمیلۀ مبنیۀ على المفارقات؛ وهی تﻘوم على رأی وأيديولوجیۀ تجسدها بالکامل‪ .‬هذا هو‬
‫عنوان الروايۀ‪ ،‬والمدﺧل األول والطريق إلیها‪ .‬إن لوحۀ المغازلۀ والفکاهۀ هی أﻓضل موضوع‬
‫لنص الروايۀ‪ .‬لذلک باﺧﺘیاره عنوان مفارقۀ الﺘصورات‪ ،‬يراﻓق الناسیان نوع من االلﺘباس‬
‫المعجمی المرتبط کلیًا بنص الروايۀ‪ .‬عبارۀ تﺘشابک مع المعنى الظاهر‪ .‬يظهر المظهر‬
‫الخارجی لروايۀ «أدرکها النسیان» وکأن المعاناۀ قد اسﺘولت على البطل‪ .‬لکنه يصور ﻓی‬
‫الروايۀ الﺘﺤرر من المعاناۀ‪ .‬ونفهم ذلک ﻓی شکل الروايۀ نفسها‪ .‬قصۀ امرأۀ تنﻘذ نفسها من‬
‫ال نسیان بذکريات الماضی‪ .‬ﻓی علم النفس والعلوم الﺘربويۀ تنﻘسم الذاکرۀ إلى قسمین‪:‬‬
‫الذاکرۀ طويلۀ المدى والذاکرۀ قصیرۀ المدى؛ وأدرکنا کیف تعمل الذاکرۀ طويلۀ المدى مع‬
‫أبطال الروايۀ‪ ،‬وکل ما تنفﻘه على الورق تم تسجیله‪ ،‬بعیدًا لذاکرۀ بطل الروايۀ‪ .‬هذا تناقض‬
‫ﺧفی أو مفار قۀ مﺘناقضۀ ورمز ﻓی (کلمۀ انزياح) بدالً من کلمۀ (ادرکها)‪ .‬لهذا‪ ،‬ﻓهو أولًا‬
‫يبﺘدع لنا المفاهیم‪ ،‬ثم الغنج والسخريۀ وأمور تﺘعلق بالنسیان وموضوع عالقﺘه ﻓی نص‬
‫الروايۀ ﺧالل الثالثین ﻓصالً الﺘی تعبر عنها الروايۀ‪.‬‬

‫الروايۀ «أدرَکَهَا النّسیان» هی تزامن الزمان والمکان‪ .‬هذه الروايۀ تکامل مﺘجانس ومﺘداﺧل‬
‫بین نصوص الﻘصۀ والنثر والشخصیۀ والنصوص العاطفیۀ‪ .‬وصلت النجوم الورقیۀ (اوريغامی)‬
‫لفصول الروايۀ‪ .‬بدايۀ النجمۀ (اوريغامی) هی مثال على نوع من البالغۀ الﺘی تﺘمﺘع بجمال‬
‫الکلمات والجاذبیۀ البنیويۀ للروايۀ بأسلوب مخﺘلف‪ .‬لکل ﻓصل من ﻓصول الروايۀ‪ ،‬تأتی‬
‫حکايۀ مع رسالۀ جديدۀ‪ .‬الروايۀ روايۀ نفسیۀ وروحیۀ ولیست مصطلﺤاً؛ ويﺘعلق بمشاعر‬
‫أبطال الروايۀ‪.‬‬

‫«أدرَکهَا النّسیان» هی قصۀ الﺤب‪ ،‬والصراع‪ ،‬واالغﺘراب‪ ،‬والﺤرمان‪ ،‬وضﺤیۀ حروب الملعونۀ‬
‫ﺧفیۀ وعلنیۀ ومشاکل ﻓلسطین المﺤﺘلۀ‪ .‬کما رواه بطل الروايۀ بهاء‪ .‬هناک عوامل مﺘأصلۀ‬
‫وموضوعیۀ ﻓی هذه الﻘصۀ؛ والمهم هو تﻘنیۀ الروايۀ‪ ،‬وهذا يجعل الروايۀ تُﻘرأ عدۀ مرات‪.‬‬
‫نهايۀ الﻘصۀ؛ الﺘفسیر الﺤر ﻓی الروايات هو ﻓﺘح باب للمﺘلﻘی وﻓﺘح ناﻓذۀ للروايۀ لخلق قصۀ‬
‫جديدۀ؛ ويﺘناول هذا الفصل روايات سناء شعالن المبﺘکرۀ الﺤالیۀ‪ .‬إنها لیست شیئًا جديدًا‬
‫ﻓهی تشغل عﻘول الﻘراء وانﺘﻘاداتهم للﻘصۀ من حیث ما يمکن تﻘديمه وما يمکن تﻘديمه‬

‫‪2۶9‬‬
‫سناء فی سطور‬

‫‪270‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫فصل دوم‪-‬بخش دوم‬

‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫‪271‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫روایۀ «أدرَکَهَا النّسیان» ملحمۀ الشّعوب واألوطان والمهمّشین والخراب‬

‫د‪.‬عطا اهلل الحجایا‬

‫قد يعﺘﻘد المعﺘﻘد السّطﺤیّ عند قراءته األولى لهذه الرّوايۀ أنّنا أمام روايۀ بوحیّۀ المرأۀ‬
‫سارتْ مجبرۀ ﻓی درب الرّذيلۀ‪ ،‬أو أنّنا أمام قصّۀ حبّ بائسۀ مﺘعثّرۀ منکودۀ على امﺘداد‬
‫ن‬
‫سبعین عاماً من المعاناۀ‪ ،‬وقد يﺘعثّر مﺘعثّر بذريعۀ النّسیان للهروب من الواقع ظنّاً منّه أ ّ‬
‫الرّوايۀ تﻘدم مهرباً للوجع والهزيمۀ واالنکسار نﺤو المزيد من اإلذعان واالنطواء عبر النّسیان‪.‬‬
‫وهذه جمیعها تأويالت مﺘسرّعۀ واعﺘباطیّۀ للرّوايۀ‪ ،‬وهی تﻘود ﺧارجها‪ ،‬ال داﺧلها‪.‬‬

‫ن المواجهۀ الصّادقۀ والجريئۀ لهذه الرّوايۀ تﻘول إنّنا أمام وثیﻘۀ سرديّۀ جريئۀ وﺧطیرۀ؛‬
‫إ الّ أ ّ‬
‫إذ هی توثّق لمرحلۀ کاملۀ من السّﻘوط العربیّ‪ ،‬واالنهیار الﺤضاریّ‪ ،‬والﺘّداعی المجﺘمعی‬
‫ن اسﺘمرّ الﺤال علیه بما ﻓیه من تراجع وتخلّف وجهل‪.‬‬
‫الذی يزعق بالخراب والدّمار الکامل إ ّ‬

‫ومن هذا المنطلق تکون روايۀ «أدرکها النسیان» هی روايۀ الشّعوب واألوطان والمهمّشین‬
‫والخراب‪ ،‬ال سیما ﻓی الوطن العربیّ‪ ،‬وإن کانت قابلۀ لإلسﻘاط على أیّ مجﺘمع معاصر يعیش‬
‫االشﺘراطات والﺤﺘمیّات الﺘّاريخیّۀ الﺘی تعیشها األمّۀ العربیّۀ واإلسالمیّۀ ﻓی الوقت الﺤاضر‪،‬‬
‫ن هذه الرّوايۀ هی روايۀ ملﺤمیّۀ بامﺘیاز صاغﺘها د‪ .‬سناء الشّعالن لﺘؤرّخ بها‬
‫بل الﺤﻘیﻘۀ إ ّ‬
‫لمرحلۀ ﺧطیرۀ من مراحل األمّۀ العربیّۀ ﻓی الﺘّاريخ المعاصر ال سیما ﻓی العﻘود السّبعۀ‬
‫األﺧیرۀ منها‪ ،‬وﻓی هذا الﺘّوقیت الزّمنیّ إحالۀ ذکیۀ وواضﺤۀ إلى زمن الصّراع مع العدوّ‬
‫الصّهیونیّ‪ ،‬وما راﻓق ذلک الصّراع من مآسیه وويالته على اإلنسان العربیّ ﻓی کلّ مکان‪ ،‬ال‬
‫على اإلنسان الفلسطینیّ ﻓﻘط‪.‬‬

‫هذه الرّوايۀ الجديدۀ ﻓی تجربۀ الشعالن وﻓی المشهد الرّوائیّ العربیّ المعاصر هی مغامرۀ‬
‫تجريبیّۀ مضنیۀ وجبّارۀ واسﺘثناء ﻓی الطّرح والشّکل واللّغۀ؛ ﻓهی تصوير للجمالیّات الخراب‬
‫ﻓی لغۀ شعريّۀ أنیﻘۀ تخلص للوجع‪ ،‬وتﻘدّم ﺧیبات أمل اإلنسان المکسور والمخذول ﻓی‬
‫مجﺘمع يﺘغوّل على اإلنسان‪ ،‬ويسﺤﻘه حﺘى يجرّده من إنسانیﺘه‪ ،‬ﻓی منظومۀ اسﺘالبیّۀ‬
‫مﺘوحّشۀ‪ ،‬ﻓیضﺤی الجمیع مثل بهاء والضّﺤاک الیﺘیمین ﻓی میﺘم کبیر‪ ،‬حیث يﺘعرّضان‬
‫إلى أنواع الظّلم واإلرهاب والﺘّعذيب‪ ،‬وال مداﻓع عنهما‪ ،‬أو حام لهما‪ ،‬وعندما يخرجا إلى‬
‫المجﺘمع الکبیر يعیشان المزيد من االسﺘالبات ﻓی میﺘم أکبر وأشنع وأشدّ وطأۀ‪ ،‬وهو‬
‫المجﺘمع الﻘاسی المفﺘرس الذی يمار علیهما عربداته وظلمه وقسوته واغﺘصاباته المکرورۀ‬

‫‪272‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫إلنسانیﺘهما وحﻘوقهما‪ ،‬إلى أن يکﺘشف المﺘلﻘّی الﺤاذق أنّنا نعیش جمیعاً أيﺘاماً مسﺘضعفین‬
‫ن أقدارنا البائسۀ معلّﻘۀ ﻓی أيدی‬
‫ﻓی میﺘم کبیر ال رحمۀ ﻓیه وال شفیق وال قلب حنون‪ ،‬وأ ّ‬
‫مشرﻓین ال يعرﻓون الرّحمۀ‪ ،‬وال يعنیهم من أمورنا ومآالتنا سوى إشباع شهواتهم وغرائزهم‬
‫مهما کانت النّﺘائج واالغﺘیاالت المفزعۀ لألرواح الجمیلۀ ولمسﺘﻘبل األمّۀ المﺘعلّﻘۀ بأبنائها‬
‫وکرامﺘهم ووجودهم وانﺘمائهم لها‪.‬‬

‫هذه الرّوايۀ هی روايۀ مروّعۀ بأکثر من معنى ومسﺘوى‪ ،‬وکلّما زاد الوعی عند المﺘلﻘّی أدرک‬
‫أیّ أرض من الخراب قد نبﺘت ﻓیه هذه المﺘاهۀ السّرديّۀ العمالقۀ الﺘی ترسم ملﺤمیّۀ دامیۀ‬
‫بین المهمّشین المسﺤوقین وبین قوى الظّلم والفساد والطّغیان‪ ،‬کما هی روايۀ الشّعوب‬
‫المسﺘضعفۀ واألوطان المهزومۀ المسﺘلبۀ‪ ،‬وهی کذلک روايۀ الﻘبح المسﺘشری ﻓی جسد‬
‫األمّۀ؛ ﻓهی سفر من أسفار السّﻘوط والهزيمۀ‪.‬‬

‫ن الرّوايۀ تدعو إلى االسﺘسالم والنّسیان‪ ،‬بل هی تهجو النّسیان والﺘّغاﻓل‬


‫وهذا ال يعنی أ ّ‬
‫والهروب والنّکوص‪ ،‬إالّ أنّها تﻘدّمه تصويراً لعبثیّات الواقع المعیش الذی ال مهرب أو منجى‬
‫أو مصلح أو منﻘذ ﻓیه‪.‬‬

‫هذه الرّوايۀ صرﺧۀ سرديّۀ من کاتبﺘها لﺘعريّۀ الظّلم والفساد والﺘّخريب والکذب والﺘّزوير‬
‫والﺘّلفیق‪ ،‬ولیست روايۀ البوح وجمالیّات العشق ومصارع العشّاق ومآقیهم‪ ،‬وقد حرصت‬
‫الکاتبۀ على تعمیم تجربۀ هذه الرّوايۀ‪ ،‬وجعلها ﺧبرۀ إنسانیّۀ؛ وهذا يفسّر عدم حصرها‬
‫وتﻘیدها بمکان أو زمان؛ لﺘظّلّ أمثولۀ للﺘّجربۀ البشريّۀ المفﺘوحۀ على الﺘّأويالت‪ ،‬حیث‬
‫أسفا ر الواقع ومآالت البشر ومصارع األحرار ونکد المﺘسلّطین وقبح الظّالمین ومعاناۀ‬
‫المسﺤوقین وﻓضح صريح لسﺘر الکاذبین واألدعیاء وأرباب السّلطۀ وذيولها‪ ،‬وأهل النّفاق‬
‫والمناﻓﻘین‪ .‬ولیس هناک أزمان مصرّح بﺘوقیﺘها ﻓی الرّوايۀ‪ ،‬إنّما هناک أزمان سائبۀ ﻓیها‪،‬‬
‫وهی تﺤیل إلى أ زمان مرتبطۀ بالذّاکرۀ الجمعیّۀ الﺘی تزﺧر بالفجیعۀ والهزيمۀ والﺤروب‬
‫والسّﻘوط واالحﺘالل والجوع والبطالۀ واللّصوص والفاسدين والضّرائب الجائرۀ والثّورات والفﺘن‬
‫وبﺤور الدّم والعصیان والجﺤود والﺘّنکیل والﺤرمان وقمع الﺤرّيّات والظّلم وحجز حريّات‬
‫األحرار وتغوّل ال معﺘﻘالت وقﺘل المبدعین واغﺘیال األشراف وأصﺤاب الکلمۀ الﺤقّ‪ .‬ماذا‬
‫ﻓعلت سناء الشّعالن ﻓی هذه الرّوايۀ؟ لﻘد سبّت الفساد والمفسدين‪ ،‬ولعنت المخرّبین‪،‬‬
‫وجرّمت الخائنین‪ ،‬عبر لغۀ شاعريّۀ راقیۀ‪ ،‬تخلق من الﻘبح جماالً‪ ،‬ومن الﻘبح اﺧضراراً؛ لﺘغدو‬
‫هذه الرّوايۀ مساحۀ کونیّۀ تشبه تجربۀ األحرار والمنکودين والمﺤرومین والمسﺤوقین ﻓی‬
‫کلّ زمان ومکان‪ .‬ومن هذا المنطلق يکون بهاء والضّﺤاک بطال الرّوايۀ هما رمزان من رموز‬
‫لألوطان ال للمواطنین؛ ﻓﺘجربﺘهما ﻓی هذه الرّوايۀ لیست صورۀ لﺘجربۀ المواطن المسﺤوق‬

‫‪273‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ﻓﻘط‪ ،‬بل تجربۀ لألوطان المضیّعۀ المﺘهاويۀ الﺘی يعیث المفسدون تخريباً ﻓیها‪ ،‬ﻓی أزمان‬
‫المکابدۀ والسّﻘوط واالنﺤطاط والخونۀ‪ ،‬لﺘرتفع الرّوايۀ من سیرۀ عاشﻘین مﺘعثّرين‪ ،‬إلى سیرۀ‬
‫شعوب منکودۀ وأوطان مﺤﺘرقۀ‪.‬‬

‫ومعاناۀ بهاء والضّﺤّاک هی إسﻘاط ذکیّ ولمّاح لمأساۀ األمّۀ العربیّۀ ومعاناتها‪ ،‬کما هی‬
‫تجسید للضّیاع العربیّ واسﺘالب األمّۀ من داﺧلها وﺧارجها لﺘصل إلى ما وصلتْ إلیه من‬
‫ﻓساد وانﺤطاط حیث نجد النّاس المبدع مثل بهاء الکاتبۀ الموهوبۀ والضّﺤّاک المفکّر المبدع‬
‫ﻓی أکثر من حﻘل يُسﺤﻘان ويُشوّهان إلى حدّ تﺘﺤوّل ﻓیه بهاء إلى بغیۀ جسد وکلمۀ کی‬
‫تﺤصل على لﻘمۀ العی ش‪ ،‬ﻓی حین يهرب الضّﺤّاک إلى عوالم الهجرۀ لیجد إنسانیﺘه ﻓی‬
‫وطنه حیث تعرّض لالعﺘﻘال واالغﺘصاب والﺘّعذيب حﺘى ﻓﻘد إحدى عینیه دون جريمۀ‬
‫اقﺘرﻓها‪.‬‬

‫وﻓی هذا الوطن المﺘداعی ذاته يجد ﻓنان انﺘهازیّ لوطی مثل يراع طرب االحﺘرام والمکانۀ‬
‫والنّفوذ والثّراء‪ ،‬ونجد مخنّثاً ﺧا ئناً للوطن مثل همالن أبو الهیبات يصبح قائداً سیاسیّاً يﺤدد‬
‫ﺧطوات الوطن الذی تﺤوّل إلى میﺘم کبیر يعجّ بالظلّم والﻘسوۀ‪ ،‬ويسﺘغلّ أﻓراده‪ ،‬ويسﺤﻘهم‪،‬‬
‫وينکّل بهم دون رحمۀ‪ ،‬کما نکّل المعلّم أﻓراح الرّملیّ بیﺘیمات المیﺘم‪ ،‬واغﺘصبهنّ الواحدۀ‬
‫تلو األﺧرى على معرﻓۀ من مش رﻓات المیﺘم‪ ،‬ورضا منهنّ‪ ،‬مﻘابل إشباع غرائزهنّ الشّاذۀ‪،‬‬
‫وتلبیۀ احﺘیاجاتهنّ الجهنّمیّۀ‪ ،‬وال يکون أمام اإلنسان الضّعیف سوى أن يسﺘلم لهذا‬
‫المجﺘمع الذی يهرسه حدّ الﺘّالشی‪ ،‬ويﻘبل بالﺤرمان حﺘى من األحالم‪ .‬ﻓهذا المیﺘم هو‬
‫صورۀ عن الﺤیاۀ المﺤﺘرقۀ ﻓی الشّرق الخرائبیّ الذی يﺘﻘوّض وينهار على رأس األشهاد‪،‬‬
‫بﺘدبیر مﻘصود من األطراف جمیعها المشارکۀ ﻓی ذلک‪ ،‬وعلى رأسهم المفسدون الفاسدون‬
‫والمخرّبون واالنﺘهازيون‪ .‬وعندها ال يبﻘى أمام المواطن إالّ يﻘبل أن تُداس کرامﺘه‪ ،‬أو أن‬
‫يموت ثائراً ﻓی هذا الوطن‪ ،‬أو أن يهاجر إلى عوالم اآلﺧر؛ لیجد ﻓیها الکرامۀ والرّحمۀ‬
‫والطّمأنینۀ والعدالۀ‪ ،‬بعیداً عن الوطن الذی يﺘمرّغ ﻓی العذاب واأللم‪.‬‬

‫رحلۀ معاناۀ بهاء ﻓی هذه الرّوايۀ‪ ،‬لیست رحلۀ امرأۀ جرّها المجﺘمع مرّۀ تلو األﺧرى إلى‬
‫البغاء‪ ،‬على الرّغم من مﺤاولﺘها للهروب منه دون جدوى‪ ،‬ولیست مآل امرأۀ انﺘصر مرض‬
‫السّرطان علیها‪ ،‬لیخلّصها من األلم والمعاناۀ‪ ،‬ولکنّها روايۀ تکشف السّﻘوط والخراب‬
‫المسﺘشری ﻓی المجﺘمعات العربیّۀ وﻓی غیرها من مجﺘمعات السّﻘوط‪ ،‬وهو کشف يسیر‬
‫بشکل ملﺤمیّ ﻓی صراع مسﺘمرّ لسبعین سنۀ من عمر بطلی الرّوايۀ‪ .‬وﻓی هذا الصّراع‬
‫الملﺤمیّ سﻘط الجمیع ﻓی ال دّرب‪ ،‬إالّ ﻓئۀ واحدۀ ظلّت مرﻓوعۀ الرأس والظّهر‪ ،‬وهی ﻓئۀ‬
‫األحرار والثّائرين الذی ظلّوا يداﻓعون عن حﻘوقهم ومبادئهم وأوطانهم حﺘى آﺧر رمق ﻓی‬

‫‪274‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫الرّوايۀ‪ ،‬وعلى رأسهم ثابت السّردیّ المناضل الذی آثر النّضال واالسﺘشهاد على حیاۀ الذّل‬
‫واالسﺘعباد؛ ولذلک حظی وحده باالحﺘرام ﻓی هذه الرّوايۀ الﺘی عرّت الجمیع‪ ،‬وأظهرت‬
‫عوراتهم النّجسۀ‪.‬‬

‫وهذا النّضال قد ﺧلّص ثابت السّردیّ من مآالت شخصیّات الرّوايۀ السّاقطۀ الواحدۀ تلو‬
‫األﺧرى ﻓی الخزی والظّل‪ .‬وبذلک تصرّح بهاء أن ال أحد يسﺘﺤقّ الﺤیاۀ إالّ أولئک الذين‬
‫يداﻓعون عن الوطن‪ ،‬أمّا الذين ي خونون أوطانهم ﻓلیس لهم إالّ العار واالمﺘهان واالحﺘﻘار‪.‬‬
‫وبهاء بطلۀ الرّوايۀ لم تعشق ﻓی حیاتها سوى األحرار والمناضلین والثّوّار‪ ،‬وجعلت أعمال‬
‫الخیر مرتبطۀ بهم‪ ،‬کما ارتبطت بهم أقدار الﺘّنکیل الﺘی وقعت علیهم من الظّالمین‬
‫والفاسدين؛ ﻓالضّﺤّاک دﺧل المعﺘﻘل طفالً غرّاً؛ ألنّه ابن ﻓدائیّ من الفدائیین األشراف‪،‬‬
‫وأصوات األحرار تخنق ببطش وتجبّر من رجاالت السّلطۀ والمﺘنفّعین من ثروات األوطان‪.‬‬

‫وبعد؛ هذه الرّوايۀ مغامرۀ سرديّۀ تجريبیّۀ لمخاضات األلم والهزيمۀ ﻓی ﺧضمّ تجارب‬
‫إنسانیّۀ تؤول إلى الوجع والﺘّشظّی‪ ،‬وهی سِفْر إدانۀ لکلّ من ساهم ﻓی هذا الخراب الذی‬
‫يﻘوّض األوطان والشّعوب والﺤضارۀ‪ ،‬ويﺤوّل الﺘّاريخ إلى مداﻓن جماعیّۀ للجمال والﺤريّۀ‬
‫واألمل‪.‬‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018‬‬
‫‪8!4475&ithint=file%2cdocx&authkey=!ABbXP40dpK2_xNg‬‬

‫‪275‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫منهج روایۀ «األقوال الخیالیۀ» فی روایۀ «أدرَکهَا النّسیان» لسناء الشعالن‬

‫سمانه موسی پور‬

‫یوسف هادی پور‬

‫لکلمۀ السّرد ﻓی الثّﻘاﻓات المعجمیۀ المخﺘلفۀ معانی مخﺘلفۀ مثل الﻘصّۀ والوصف والﺘّﻘرير‬
‫ووصف الﺤادث واألحداث الواقعیۀ والخیالیۀ‪« .‬السرد» کأساس أساسی ونوع أدبی مﺘفوّق‬
‫هو «مورﻓولوجیا» الﺘی تشکل السّرد المرکزی والﺤکايۀ‪ .‬الجزء اآلﺧر من الﻘصّۀ هو االرتباط‬
‫والﺘسلسل بین األحداث وقناۀ نﻘل أساس الروايۀ من الروائی أو ممثل الکاتب إلى المسﺘلم‬
‫ن شکل وطريﻘۀ السرد هی مهمّ بالمﻘارنۀ مع‬
‫أو الممثل المﻘروء‪ .‬مع األﺧذ ﻓی االعﺘبار أ ّ‬
‫الموضوع ﻓی النﻘد الج ديد‪ ،‬يﺘم اکﺘشاف مهام الﺘطبیﻘات‪ ،‬والدواﻓع‪ ،‬والفضاء‪ ،‬وزاويۀ الرّؤيۀ‪،‬‬
‫وما إلى ذلک من ﺧالل النّﻘد السّردی الﻘائم على تﺤلیل النّص ووصف هیاکل الروايۀ‪،‬‬
‫وسلطﺘها الفکريۀ واالجﺘماعیۀ‪ .‬له مکان ضئیل ﻓی هذا النوع من النﻘد‪ .‬ﻓی «السّرد»‪ ،‬أساس‬
‫االسﺘکشاﻓات الروائیۀ ومعیار تﻘییم النص األدبی هو لغۀ الروايۀ وکذلک شکل وطريﻘۀ‬
‫ن ﻓن الروائی يکمن ﻓی شکله الﺘعبیری‪.‬‬
‫تعبیرها وموضوع الﻘصۀ لیس معیارًا للﺘﻘییم؛ أل ّ‬

‫يعﺘبر الراوی أحد العناصر األساسیۀ للﻘصۀ‪ ،‬حیث يﻘوم بأدوار مخﺘلفۀ ومﺘنوعۀ (میر صادقی)‬
‫ملزم بالﺘعبیر بوضوح عن مالحظاته وقضايا مهمۀ وحیويۀ من زمن الناس (البنا)‪ .‬ينﻘلها‬
‫الراوی إلى الﻘارئ بلغۀ سرديۀ‪ ،‬ﻓی شکل شبکۀ مﺘشابکۀ من العناصر السرديۀ‪« .‬الﻘول» هو‬
‫أحد أکبر أجزاء الﻘصۀ‪ ،‬حیث يلعب أدوارًا أساسیۀ من لغۀ الشخصیات الروائیۀ‪ ،‬بأشکال‬
‫مخﺘلفۀ مثل المباشرۀ أو غیر المباشرۀ أو السرديۀ‪ ،‬وينﺘﻘل ويکون ﻓعالًا ﻓی تطوير السرد‪.‬‬
‫منذ أن تم إهمال الروايۀ الواقعیۀ «تصورات نانسی» من قبل علماء السرد على الرغم من‬
‫الﺘأمالت الهامۀ للغايۀ حول الﻘضايا السیاسیۀ واالجﺘماعیۀ‪ ،‬أصبﺤت ضرورۀ مثل هذا البﺤث‬
‫من قبل المؤلفین أکثر وضوحاً‪.‬‬

‫طرق سرد «السرديات السرديۀ» ﻓی روايۀ «ادرّکَهَا النّسیان»‬

‫السرد هو وسیلۀ إيصال الﺤکايۀ للجمهور‪ ،‬من ﺧالل الراوی بشﺘى الطرق‪ .‬بالطبع تنوع‬
‫أسالیب السّرد هو نﺘیجۀ الﺘفکیر والﺘأمل‪ ،‬واﺧﺘالف األهداف السرديۀ‪ .‬وال يدلّ على تفوق‬
‫روايۀ على أﺧرى‪ .‬بدالً من ذلک‪ ،‬من المهم تنسیﻘها مع غرض الراوی‪ .‬يجب أن يعرف‬

‫‪27۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫المﺤ ّلل طريﻘۀ سرد الروايۀ من أجل تﺤﻘیق قراءۀ صﺤیﺤۀ لجوانب الﺘفکیر واالبﺘکار‬
‫ن الروايۀ هی وعاء انعکاس للثﻘاﻓۀ والمجﺘمع وتعبر‬
‫والجمال ﻓی العمل األدبی السردی‪ .‬أل ّ‬
‫عن الخبرات اإلنسانیۀ ﻓی شکل لغۀ أدبیۀ بطالقۀ ومﺘسامیۀ‪.‬‬

‫يﺘضمن أسلوب السّرد سرد الروايات واألﻓکار واألحداث‪ ،‬ومن بینها أسلوب السّـرد ﻓی السرد‬
‫السردی مهم للغايۀ؛ ألنّه يشمل أيضاً الفکر والﺤدث‪.‬‬

‫وهذا ما دﻓع بعض علماء السرد إلى قصر أسلوب السّرد على طريﻘۀ الﺘعبیر عن األقوال‬
‫واألﻓکار ﻓی الﻘصۀ‪.‬‬

‫تم تﻘسیم أسالیب السرد الروائیۀ المخﺘلفۀ إلى ثالثۀ أنواع أساسیۀ من قبل الرّاوی المصـری‬
‫عبد الرحیم الکردی ﻓی کﺘابه السرد ﻓی الروايۀ المعاصرۀ‪ ،‬وال×ذی يبدو أنه طريﻘۀ مناسبۀ‬
‫لﺘﺤلیل األسالیب السرديۀ‪ .‬من الخیال‪ .‬تﺘغیر هذه األسالیب بناءً على دور الراوی وشخصیۀ‬
‫الراوی‪ .‬بما أن الموضع الرئیسـ ی ﻓی الﻘصۀ هو مکان الراوی‪ ،‬لذلک بﺘرتیب هیمنۀ الراوی‪،‬‬
‫تﺤدث األقوال ﻓی األشکال األساسیۀ الثالثۀ الﺘالیۀ ﻓی الﻘصۀ‪:‬‬

‫‪ -1‬للراوی سیطرۀ کاملۀ على السرد وال يسمح للشخصیات بالﺘﺤدث وهو ما يسمى «السّـرد‬
‫السردی»‪.‬‬

‫‪ -2‬الراوی لديه الﻘلیل من السیطرۀ‪ .‬يشارک الراوی والشخصیۀ ﻓی الﺘعبیر عن األقوال‬


‫ويظهران ﻓی الﻘصۀ بثالث طرق‪ :‬الکالم غیر المباشر‪ ،‬والکالم الﺤر غیر المباشر‪ ،‬والکالم‬
‫المباشر‪.‬‬

‫‪ -3‬الر اوی لیس له سیطرۀ والشخصیات تعبر عن کالمها بﺤريۀ‪ ،‬وهو ما يسمى «حريۀ‬
‫الﺘعبیر المباشر»‪.‬‬

‫بشکل عام‪ ،‬يﺘمّ تﻘسیم السّ رد السردی إلى ﺧمس طرق وﻓﻘًا لهیمنۀ الراوی وعالقﺘه‬
‫بالشخصیات‪ .1 :‬السّرد السّردی للروايات ‪ .2‬السّرد غیر المباشر ‪ .3‬السّرد الﺤر غیر المباشر‬
‫‪ .4‬السّرد المباشر ‪ .5‬السّرد الﺤر المباشر‪.‬‬

‫ن الﺘصورات الجديدۀ لإلنسانیۀ هی روايۀ واقعیۀ لها تجارب ﻓرديۀ وموضوع موضوعی‬
‫إ ّ‬
‫يﺘشابک ﻓیه الواقع مع الشخصیۀ الشخصیۀ والبصیرۀ والعواطف والمشاعر‪ .‬الراوی على درايۀ‬
‫بکل األمور من «وجهۀ نظر ﺧارجیۀ»؛ ولکنه مﺤايد وال يﺘدﺧّل ﻓی ﺧلق األحداث ولکن‬
‫دون تﺤیّز کما يراه أو يفهمه من عﻘول الشخصیات بطريﻘۀ بسیطۀ وجمیلۀ وجذابۀ‪ .‬السیاق‪،‬‬

‫‪277‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫يعبر بﺤزم ووضوح‪ ،‬وأحیاناً يسﺘخدم ال ّلهجۀ العربیّۀ العامیّۀ بﺤجۀ الﺤفاظ على أصالﺘها‬
‫وتﻘالیدها‪.‬‬

‫تسﺘخدم األسﺘاذۀ شعالن ﻓی روايۀ «عدراﺧه الناسیان» أسالیب سرد الروايات المذکورۀ‬
‫أعاله ‪ ،‬بما يﺘواﻓق مع المواقف السرديۀ‪ .‬هذه الطرق مرتبۀ حسب الﺘکرار‪ :‬اإلبالغ السردی‬
‫لأللفاظ‪ ،‬طريﻘۀ النطق المباشر‪ ،‬طريﻘۀ الکالم الﺤر غیر المباشر‪ ،‬طريﻘۀ الکالم الﺤر المباشر‪،‬‬
‫طريﻘۀ الکالم غیر المباشر‪.‬‬

‫‪ .1‬کیف نﻘول حريۀ الﺘعبیر المباشر‪ :‬حريۀ الکالم المباشر‬

‫يأتی سرد الشخصیات بهذه الطريﻘۀ إلى الﻘصۀ دون أی مﻘدمۀ سرديّۀ أو شرح من قبل‬
‫الراوی‪ ،‬ويکون بمثابۀ حوار مسرحی ال يظهر ﻓیه الراوی نفسه ويعرض الﻘارئ مباشرۀ إلى‬
‫الشخصیات السرديۀ وأقوالهم‪ .‬لذلک‪ ،‬يﺤﺘاج المسﺘلم إلى مزيد من الخیال لیعیش بین‬
‫الشخصیات ﻓی الﻘصۀ‪ .‬لم تکن هذه الطريﻘۀ شائعۀ ﻓی النصوص األدبیۀ العربیۀ الﻘديمۀ‪،‬‬
‫کما أن اسﺘخدامها نادر ﻓی الروايات العربیۀ الﺤديثۀ‪ ،‬ومیزتها الوحیدۀ المواجهۀ الواضﺤۀ‬
‫بین الﻘارئ وشخصیات الﻘصۀ لﺘلﻘی أقوالهم دون أی وسطاء أو تفسیرات وحوالی لهم‪.‬‬

‫«سبعۀ ودعامۀ عامۀ ال تغمرنی بالشباب والبهجۀ والﺘواضع إال الﻘلیل من غیر األشرار‬
‫ضدی‪.»...‬‬

‫ﻓی بدايۀ الﻘصۀ تبدأ الﻘصۀ بدون أیّ مﻘدمۀ ‪ ۶7‬سنۀ من حیاته‪ ،‬ما عدا الﻘلیل من شبابه‪،‬‬
‫لم تسـرقه من بهجۀ وضﺤک‪ ،‬بینما من کل تلک السنوات لم يکن حزينًا‪ ،‬ألنّها منﺤﺘه‬
‫الفرح والخبرۀ والذّکاء الّذ ی قدمه العالم‪ .‬وتغلبت أوقات االنﺘظار وسالسۀ الکﺘابۀ على هذه‬
‫السّنوات الطّويلۀ والصّعبۀ‪.‬‬

‫‪ 2‬ـ الکالم المباشر الکالم المباشر الخطاب المباشر‬

‫هذه إحدى أشهر األسالیب السّرديۀ المسﺘخدمۀ ﻓی الﻘصص الﻘديمۀ والجديدۀ‪ ،‬حیث يﻘدم‬
‫الرّاوی بضع کلمات أو عبارات يشیر ﻓیها إلى بدايۀ الخطاب أو الطّريﻘۀ الّﺘی يﺘﺤرّک بها‬
‫الرّاوی‪ .‬تمّت کﺘابۀ معظم األحاديث الﻘرآنیۀ بهذه الطّريﻘۀ‪ ،‬وبهذه الطّريﻘۀ يکون الرّاوی‬
‫والشّخصیۀ حاضرين‪ .‬لکنّ حضور الرّاوی أقلّ من الشّخصیۀ‪ .‬هنا يالحظ الراوی الثّﻘۀ ﻓی‬
‫السّرد الکامل‪ .‬هذه الطّريﻘۀ مصﺤوبۀ برموز مثل‪[ :‬و «»] بﺤیث ال تخﺘلط کلمات الشخصیۀ‬
‫مع کلمات الراوی‪ .‬تساعد مﻘدمات الرّاوی ﻓی الﺘّعبیر عن کیفیۀ الکالم الﻘارئ کثیرًا من‬
‫ن شعالن اسﺘخدم‬
‫أجل ﻓهم أﻓضل لألقوال ولعب دور مهم ﻓی نﻘل مساحۀ الکالم إلیه‪ .‬يبدو أ ّ‬
‫هذه الطريﻘۀ بشکل أقل ﻓی الروايۀ‪ .‬أمثلۀ من هذا النوع مذکورۀ أدناه‪.‬‬

‫‪278‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ﻓی إحدى أبیات الروايۀ‪ ،‬يعبّر المؤلف عن أسئلۀ الضّﺤاک المﺘکررۀ للجمهور الّذی يبﺤث‬
‫عن عشیﻘﺘه بأجمل ما يمکن‪.‬‬

‫کثرۀ الﺘّساؤل علیهم ﻓی أغلب األحیان‪ ،‬وهم يخاﻓون من إذن الیمنی اسﺘجداء الدعاء‪ ،‬ومع‬
‫أنّهم لم يسمعوا عنهم‪ ،‬ﻓإنّهم يﺘﺤولون من نظريۀ إلى موضوعیۀ‪ ،‬وهم على حق ﻓی ﻓهمهم‪،‬‬
‫وأسئلﺘهم جديدۀ‪.‬‬

‫الﺘرجمۀ‪ :‬کرر السؤال له أکثر من مرۀ وصباه ﻓی أذنه الیمنى وطلب ﻓاشل‪ ،‬وعندما لم يسمع‬
‫منه کلمۀ‪ ،‬نظر ﻓی عینیه وهو يﺤدق ﻓی عینیه‪ ،‬سأله مرۀ أﺧرى‪ :‬هل تعرف مکان سیدتی؟‬

‫ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ‪ ،‬يشیر وجود عالمۀ ترقیم من نﻘطﺘین (‪ ):‬ووجود ضمائر المﺘﺤدث ﻓی‬
‫کلمۀ مثل (حبیباتی) إلى صراحۀ الکالم‪.‬‬

‫ﻓی مکان آﺧر من الروايۀ ‪ ،‬يصور المؤلف مﺤادثۀ الزحاق مع الﺘمثال بناءً على تصريﺤات‬
‫مباشرۀ‪:‬‬

‫ومن مکان طباعﺘه‪ ،‬ثبت على الفرج‪ ،‬ﻓکرر‪ ،‬وﺧلع عن رداء الديک‪ ،‬وقیل لهم‪:‬‬

‫ترجمۀ‪ :‬وهربا من وضعه الﺤالی ترک النّ ﺤات قبلۀ سريعۀ على ﺧده البارد ولبس ثیابه‬
‫الشّ ﺘويۀ وقال لها‪ :‬علیک أن تدﻓئ نفسک ﻓی هذا البرد الﻘارص وتعثر بها‪ .‬قبل أن يسﻘط‬
‫على األرض تﺤت المطر‪.‬‬

‫ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ ‪ ،‬يشیر وجود ضمائر الجمهور إلى أن أحد الشخصیات يﺘﺤدّث إلى‬
‫شخص آﺧر‪ .‬وجود عبارۀ مثل (علیک الﻘذاﻓی) دلیل على وجود مﺤادثۀ مباشرۀ‪.‬‬

‫ﻓی مکان آﺧر من الروايۀ‪ ،‬يصوّر المؤلّف مشهدًا يسﺘمع ﻓیه بهاء إلى صدى صوته الملﺘف‬
‫ﻓی الغابۀ‪.‬‬

‫وبدعۀ الﺘردّد تﻘول بصوت واحد لممارسۀ األنثى السّعیدۀ‪ :‬هنّ أنت‪ .‬إنک الضﺤّاک سلیم‪.‬‬
‫اليمکن أنساک‪ .‬أنا أعشﻘﺘک‪ .‬نعم‪ ،‬إنه أنت‪.‬‬

‫الﺘرجمۀ‪ :‬ويسمع الغابۀ تکرر نفس الصوت بفرح أنثوی للغايۀ‪ :‬إنه أنت‪.‬‬

‫ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ ‪ ،‬يظهر وجود عالمۀ الﺘرقیم المکونۀ من نﻘطﺘین (‪ ):‬وکذلک اسﺘخدام‬
‫ضمائر المﺘﺤدث المنفصل (ا) والمﺘصلۀ ﻓی کلمۀ (الﺤب)‪ ،‬مباشرۀ الکالم‪.‬‬

‫‪ .3‬حريّۀ الکالم غیر المباشر‪ :‬الکالم غیر المباشر غیر المباشر‪ :‬الکالم الﺤرّ غیر المباشر‪.‬‬

‫‪279‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫بهذه الطريﻘۀ‪ ،‬يﺘشابک الرّاوی والشّخصیۀ‪ .‬يمکن تمییّز إشارات صوت الشّخصیۀ والرّاوی‬
‫عن الضّمائر واألسماء وال ّلهجات وما إلى ذلک‪ .‬هذه الطّريﻘۀ هی الوسط بین السّرد المباشر‬
‫ن لغۀ الرّاوی‬
‫والﺘّﻘرير الﺤرّ وهی أکثر بروزًا ﻓی الرّوايات حیث تکون االقﺘباسات ﻓی العامیۀ أل ّ‬
‫رسمیۀ ومخﺘلفۀ عن عامیۀ الشّخصیۀ‪ .‬يبدو من الصّعب الﺘّمییز بین طريﻘﺘی السّرد والﺘّﻘرير‬
‫غیر المباشر المجانی‪ ،‬لکنّ االنﺘباه إلى مﺤﺘوى الﺘّﻘرير السّردی يمنع الباحث من ارتکاب‬
‫ﺧطأ‪ .‬وﻓی النّسیان السادس عشر للروايۀ نﻘرأ‪. ... :‬‬

‫ال يدعی أنه [ضﺤاک] يشعر باالشمئزاز من البهاء‪ ،‬أو أنه يذلها‪ ،‬أو أنه يشعر أنها [الفﺘاۀ]‬
‫قذرۀ وملوثۀ‪ ،‬لکن [الصبی ] يثبت معظم عینیه على األرض ‪ ...‬ﻓی الواقع ﻓی هذه الفﻘرۀ‪،‬‬
‫يﺘشابک األسلوب السّردی للرّاوی والشخصیۀ‪ .‬نﻘرأ ﻓی الصفﺤۀ ‪ 183‬من العدد السّادس‬
‫عشر من الرّوايۀ‪ :‬يشعر أنّه قد هرب للﺘوّ من المیﺘم معهم وهم ال يزالون أطفالًا يﺤلمون‪،‬‬
‫وبالفعل عشیﻘﺘه نائمۀ ﻓی سريره حﺘى تعب الهروب منها‪ .‬دار األيﺘام يخﺘفی‪ .‬يبدو أن معظم‬
‫الروايۀ يﺘم الﺘعبیر عنها بهذه الطريﻘۀ‪.‬‬

‫‪ .4‬کیف تنطق الکالم غیر المباشر‪ :‬الکالم غیر المباشر‪ :‬الکالم غیر المباشر‪.‬‬

‫وبهذه الطريﻘۀ يسیطر الراوی‪ ،‬ونیابۀ عن الشخصیۀ‪ ،‬يروی کلماته بشکل غیر مباشر‪ ،‬وتعبر‬
‫طريﻘۀ السرد هذه عن هیمنۀ الراوی ﻓی الﻘصۀ‪ .‬ألن حضور الشخصیۀ ﻓی تعبیره أقل من‬
‫حضور الراوی‪ .‬ﻓی هذه الطريﻘۀ‪ ،‬يﺘمّ تغییر ضمیر المﺘﺤدث ﻓی االقﺘباس المباشر إلى ضمیر‬
‫الشخص الثالث وهو أقرب إلى األسلوب السردی للﺘﻘرير والعبارات؛ مثل‪:‬‬

‫يﺘمّ اسﺘخدام «قال انه» و «هم انه» و «تﺤدث انه» بدالً من «قال‪ :‬انی»‪« ،‬همس‪ :‬انی»‪.‬‬

‫هذه الطّريﻘۀ لها أيضًا حضور رائع ﻓی الﻘصۀ؛ ألن المؤلف يسﺘخدم جمیع األسالیب السـّرديۀ‬
‫لﺘنويع عمله‪ .‬إن طريﻘۀ السرد غیر المباشر قريبۀ من الروايۀ‪ ،‬ومنها ما يلی‪:‬‬

‫ومن يﻘﺘرب من الﻘريب من غابۀ الغابۀ الصغیرۀ حﺘّى يمشی سريعًا حﺘى يرى الشّموع الّﺘی‬
‫تدرب علیها وقﺘه‪.‬‬

‫الﺘرجمۀ‪ :‬کان المرکب على وشک الوصول إلى مرسى ﺧشبی صغیر‪ ،‬وسارع وسیم للوصول‬
‫إلى المرأۀ الشّﻘراء األشﻘر الﺘی کانت تﺘعثر ﻓی وضعیۀ وقوﻓها‪ ،‬ومد يدها نﺤوها‪ ،‬ويدها‬
‫الممدودۀ بﺤاجۀ وثﻘۀ و يغلق رغبﺘه وإحباطه ويأﺧذها إلى ذراعیه ويهمس ﻓی أذنه‪ :‬ال‬
‫تخف‪ ،‬سآﺧذ الهواء وسأنﺘبه إلیک‪.‬‬

‫‪280‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ‪ ،‬تواتر أﻓعال الجر مع صیغۀ المفرد المذکر الغائب (يﻘطرب‪ ،‬يساره‪،‬‬
‫تﺘران‪ ،‬يمد‪ ،‬يشد‪ ،‬ياﺧز همز)‪ ،‬وهذا يدلّ على عدم مباشرۀ األقوال‪.‬‬

‫ﻓی مکان آﺧر من الروايۀ يﻘول المؤلف‪:‬‬

‫لﻘد طلب من صديﻘﺘها هدی أن تراﻓﻘهما إلی بیﺘهما الوطن ﻓی مدينﺘه اإلسکندناﻓیّۀ‪ ،‬لکنّها‬
‫ن لها حیاتها الخاصّۀ الّﺘ ی تنﺘظرها ﻓی مدينﺘها حیث ينﺘظرها زوجها‬
‫رﻓضت ذلک؛ أل ّ‬
‫وأوالدها وحفدتها‪ ،‬وعلیها أن تعود إلیهم‪.‬‬

‫ترجمۀ‪ :‬طلب هدى من صديﻘه مراﻓﻘﺘهم إلى منزلهم ﻓی المدينۀ االسکندناﻓیۀ‪ ،‬لکنّه رﻓض؛‬
‫ألن حیاته کانت تنﺘظره ﻓی مدينﺘه حیث کانت زوجﺘه وأوالده وأحفاده ينﺘظرونه وکان‬
‫علیه العودۀ إلیهم‪.‬‬

‫ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ‪ ،‬ﻓإن تکرار اسﺘخدام األﻓعال السابﻘۀ مع صیغ الغیاب المفرد المذکر‬
‫والمؤنث (الرغبۀ ‪ ،‬الرﻓض) وکذلک الفاعالت الماضیۀ (الﺘعدی والﺘرقب والﺘوقع والﺘصريف)‬
‫تشیر إلى أن األقوال غیر مباشرۀ‪ .‬ﻓی جمیع األﻓعال المذکورۀ‪ ،‬المرجع هو ضمیر صديق‬
‫‪ ،Bah‬أی هدى‪.‬‬

‫مشهد األطباء الذين يﺘﺤدثون مع ضﺤ اک هو مثال آﺧر لﺘصريﺤات غیر مباشرۀ ﻓی هذه‬
‫الروايۀ‪:‬‬

‫ولم يعلم األطباء أنّهم شُفوا من إصرارهم على الﻘراءۀ له‪ ،‬وتﺤدث معهم‪ ،‬والﺤديث معه أن‬
‫له نصیبًا ﻓی الﺘّﺤرر من المیل المسﺘمر ﻓی اللسان‪.‬‬

‫ن اإلصرار على الدّراسۀ والﺘّﺤدث معه والﺘّﺤدث معه سیخرجه من‬


‫الﺘرجمۀ‪ :‬أﺧبره أطباؤه أ ّ‬
‫زلۀ النّسیان الدائم ويصلبه إلى المسﺘوى الّذی وصل إلیه دون أن يﺘجوّل ﻓی النّسیان‬
‫المطلق‪.‬‬

‫ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ‪ ،‬وجود أﻓعال الماضی والﺤاضر بصیغ غائبۀ (أﺧبار‪ ،‬ياشم ياساد‪ ،‬وصل)‬
‫وغیاب األﻓعال بالصیغۀ المنطوقۀ يشیر إلى أن األلفاظ غیر مباشرۀ‪.‬‬

‫ﻓی جزء آﺧر من الروايۀ‪ ،‬يعکس مشهد رضا ضﺤاک عن الثمن ﻓی حیاته بأیّ ثمن ممکن‬
‫مثالًا آﺧر على العبارات غیر المباشرۀ‪.‬‬

‫ويکفیه ثروۀ ﻓی الﺤیاۀ أن تنظر ﻓی عینیه بملء عینیها‪ ،‬وتبﺘسم له بابﺘسامﺘها المديدۀ‬
‫الّﺘی لم يسﺘطع مرض السرطان أن يسرقها‪ ،‬وتهمس له بیﻘین وﻓرح النجاۀ‪ .‬أنت الضﺤّاک‬
‫سلیم‪ .‬أنا أعرﻓک‪ .‬أنا أعشﻘک‪.‬‬

‫‪281‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫الﺘرجمۀ‪ :‬ويکفی هذا الثراء أن ينظر ﻓی عینیه وبابﺘسامۀ مسﺘمرۀ ال يسﺘطیع السرطان أن‬
‫ينﺘزعها منه‪ ،‬ﻓابﺘسم له وهمس له بیﻘین وﻓرح الخالص‪ .‬أنت ضﺤاک سلیم‪ .‬أنا أعرﻓک‪ .‬أنا‬
‫احبک‪.‬‬

‫ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ يشیر وجود أﻓعال الجر مع الصیغ الغائبۀ (مﻘطع واحد‪ ،‬تنزار‪ ،‬تیبﺘسم‪،‬‬
‫الم يسﺘمع‪ ،‬وتهم) إلى عدم مباشرۀ الکالم‪ .‬ﻓی الواقع يﺘمّ اقﺘباس کلمات الشخصیات بشکل‬
‫غیر مباشر من الراوی ﻓی صیغۀ الغائب‪.‬‬

‫ﻓی جزء آﺧر من الروايۀ ضﺤک على مونولوج ضﺤاک ﻓی تجسید لﺤبّه‪ ،‬ومظهر آﺧر هو‬
‫انعکاس تصريﺤات غیر مباشرۀ‪.‬‬

‫قال حديث الضﺤاک نفسه‪ :‬ال يظن أنه يفکر ﻓی هذه اللﺤظۀ إال أنّه يﺤبّک‪ ،‬وأنّه أﻓضل‬
‫النّاس ﻓی وجودهم إلى جانبهم‪ ،‬حﺘّى لو لم تفعل‪ ،‬تذکّر أو تﺤدث‪.‬‬

‫الﺘرجمۀ‪ :‬قال زهاک لنفسه‪ :‬ال يمکنه الﺘفکیر ﻓی هذه اللﺤظۀ ما لم يﺤب باه ء «سوف» و‬
‫«‪ »h‬وهو أسعد رجل ألن ‪ Bah‬بودن ‪ u‬سوف بودن ‪ h‬بجانبه‪ ،‬حﺘى لو کان بال ذاکرۀ‬
‫وکلمات‪.‬‬

‫ﻓی الفﻘرۀ المذکورۀ ذکر األﻓعال بصیغۀ الغائب (ال يسﺘطیع‪ ،‬ياشق) تدلّ على أن األلفاظ‬
‫غیر مباشرۀ‪ .‬إن وجود کلمۀ مماثلۀ ﻓی الواقع‪ ،‬والّﺘی هی ﻓی حد ذاتها بديل جید للﺘعبیرات‬
‫المباشرۀ‪ ،‬هو دلیل على هذا االدعاء‪.‬‬

‫‪ .5‬الﺘﻘرير السردی ألﻓعال الکالم‬

‫هذا األسلوب هو جوهر السّرد وأساسه حیث يﺘمّ الﺘّعبیر عن کلمات وألفاظ الشّخصیات ﻓی‬
‫الّ لغۀ وبصوت الراوی ولهجﺘه‪ .‬ﻓی الواقع‪ ،‬يُبلغ الراوی «عمل» الشخصیات؛ حﺘى موضوع‬
‫الشخصیات الخیالیۀ هو جزء من تجربۀ الراوی‪ ،‬وبهذه الطريﻘۀ ال يوجد مکان للشخصیات‬
‫للﺘﺤدث وال يﺘرک أثر ألصواتهم وأﻓکارهم‪ .‬وتعﺘبر هذه الطريﻘۀ ﻓی روايۀ «عدراﺧۀ‬
‫الناسیان» من أشهر طرق السـّرد‪ ،‬ونذکر أدناه بعض األمثلۀ علیها‪.‬‬

‫ربّما لم يسﺘطع باهال أن يﺤﺘمل الﺘرﻓیه المسﺘمر ﻓی منزل ‪ Aniq‬الخشبی من ﺧالل نﻘل‬
‫الجمال إلى النهر‪ ،‬لذلک تمنینا أن يکون مﺘّصالً بهذه المدينۀ المنورۀ ‪...‬‬

‫الﺘرجمۀ‪ :‬حﺘماً حلم البهائی بالعیش معه ﻓی منزل ﺧشبی جمیل وﻓاﺧر يطل على النهر‪.‬‬
‫کان يﺤلم بهذا منذ وصوله إلى هذه المدينۀ‪.‬‬

‫‪282‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ﻓی الفﻘرۀ السابﻘۀ يوضح المؤلف أحالم بهبه‪ ،‬الّﺘی تﺘعلق بﻘضايا الﺤیاۀ الزوجیۀ بﺤماس‬
‫ومرح وسکینۀ‪.‬‬

‫ﻓی قسم آﺧر من الروايۀ‪ ،‬يصف بدايات عمل زهاک ﻓی تجمیع وکﺘابۀ روايۀ موجهۀ السعر‪.‬‬

‫«لﻘد بدا الضﺤاک يضع الخطوط العريضه لرّوايۀ أدرکها النّسیان و سوف يبدأ بالﺘّﺤديد من‬
‫اسم بطله مخطوطه بهاء و هو اسم العاشﻘه»‪.‬‬

‫کﺘب ضﺤاک األسطر األولى من روايﺘه «غمره النسیان» عن بطل الروايۀ‪[ ،‬المرأۀ] ﻓی حالۀ‬
‫حب‪.‬‬

‫اآليۀ أعاله تصور حب ضﺤاک الالمﺤدود لعشیﻘﺘه بهاء جیدًا؛ حیث يضع ضﺤاک عشیﻘﺘه‬
‫کبطل رئیسی ومﺤوری لروايﺘه‪.‬‬

‫ن ضﺤاک لم يﻘبل االسم ﻓی المکان الّذی حدث‬


‫ﻓی مکان آﺧر من الروايۀ‪ ،‬يصف المؤلف أ ّ‬
‫ﻓیه ذلک‪.‬‬

‫رﻓضًا للضﺤک‪ ،‬يصرّ تمامًا على أن يدﺧل من اسم من له الﺤقّ ﻓی إﺧباره بفﺘوى نار المیت‪،‬‬
‫وهی صغیرۀ ج دًا بﺤیث يمکن العثور علیها ﻓی ظالل الواحد‪ .‬الّذی حکم ﻓیه على الطّفل‬
‫العظیم من قزم الشّر‪.‬‬

‫الﺘرجمۀ‪ :‬مثلما لم يﻘبل ضﺤاک بإصرار کامل االسم الّذی أعطﺘه له الفﺘاۀ ذات الشعر األحمر‬
‫على النّار السّاحرۀ‪ ،‬والّ ﺘی کانت تصغره بسنوات قلیلۀ ﻓﻘط وﻓی دار األيﺘام النّﺤسی حیث‬
‫قضى معظم طفولﺘه‪.‬‬

‫ن هذه کانت المرۀ‬


‫تدلّ اآليۀ المذکورۀ على أن الضﺤاک يکره االسم الّذی اﺧﺘارته سیدته‪ .‬أل ّ‬
‫األولى الّ ﺘی يطلب ﻓیها شیئًا يﺘعارض مع رغبات وأذواق عشیﻘﺘه‪.‬‬

‫ﻓی مکان آﺧر من هذه الروايۀ‪ ،‬يﻘﺘرب سرد المؤلف من ذروته من الکمال والدّقۀ؛ ألن‬
‫المشهد يعبر عن مﺤاولۀ ضﺤاک للهروب من عشیﻘﺘه قدر اإلمکان‪.‬‬

‫لﻘد حاول کثیرا أن يهرّبها من المیﺘم‪ ،‬لکنّه ﻓشل ﻓی ذلک مرّۀ بعد أﺧری بعد أن علمت‬
‫مديرته العانس بخطّﺘه تلک‪.‬‬

‫الﺘرجمۀ‪ :‬حاول جاهدًا إﺧراجه من دار األيﺘام الهارب‪ ،‬لکنه ﻓشل عدّۀ مرّات‪ ،‬بعد أن علم‬
‫المدير الﻘديم والعازب بخطﺘه‪.‬‬

‫‪283‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫تعبر اآليۀ عن کفاح ضﺤک الالمﺘناهی إلﺧراج عشیﻘﺘه من دار األيﺘام‪ ،‬وهو مشهد مهم‬
‫للغايۀ يمکن أن يغیر مجرى حیاتهم‪.‬‬

‫ﻓی مکان آﺧر من الروايۀ‪ ،‬يروی المؤلف کیف أطلﻘت عائلﺘه السعر ويﻘول‪:‬‬

‫ال أعرف ما هو االسم الﺤﻘیﻘی لمن يطلق على الجهالء‪ ،‬ومﺘى ولد لهم‪ ،‬وکانوا يعلمون أنه‬
‫ﻓی عجلۀ من أمرهم للﺘخلص منهم‪ ،‬ﻓهو اسمه‪.‬‬

‫الﺘرجمۀ‪ :‬لم يکن يعرف االسم الﺤﻘیﻘی الّ ذی اﺧﺘارته له عائلﺘه المجهولۀ عند والدته ويسارع‬
‫للﺘّخلص منه حﺘّى يﺘمّ اﺧﺘیار اسم له ﻓﻘط‪.‬‬

‫توضح هذه الفﻘرۀ مﺤنۀ عائلۀ بهاء‪ ،‬حیث ينوون الﺘّخلص منه وما نوع االسم الّذی يخﺘارونه‬
‫له ال يهمّهم‪ .‬ﻓی الواقع اسﺘطاع المؤلف أن يصوّر بشکل جید معاناۀ ق ّلۀ الﺤب ﻓی الشّخصیۀ‬
‫البهاء للجمهور‪.‬‬

‫ﻓی الخﺘام؛‬

‫يﺘّسم سرد قصّۀ الﺘّصورات النّاسیان بلغۀ بلیغۀ وبنیۀ قويۀ وقويۀ ومفهومۀ‪ ،‬يسﺘخدم ﻓیها‬
‫المؤلّف أسالیب وآلیات روائیۀ تﺘناسب مع مواقف الراوی وشخصیاته‪ .‬ﻓی هذه الرّوايۀ‪ ،‬الرّاوی‬
‫لديه وجهۀ نظر ﺧارجیۀ وهو کلی العلم‪ .‬يمﺘلک ضﺤاک بصفﺘه الشّخصیۀ األولى‪ ،‬الکثیر‬
‫من الفر ص لیروی روحه وينغمس ﻓی الذکريات؛ لکن ﻓی الفﻘرات الﺘالیۀ‪ ،‬تدﺧل الشّخصیات‬
‫األﺧرى وتﺘﺤدّث مع بعضها البعض‪ ،‬مما ينﺘج عنه أسلوب سردی مباشر‪ .‬يسﺘخدم المؤلف‬
‫هذه الطريﻘۀ وأحیانًا حريّۀ الﺘعبیر المباشر إلظهار الصّ راع بین الشخصیات‪ .‬نظرًا ألن الﺘﻘارير‬
‫السّـرديۀ للرّوايات السّـرديۀ هی األکثر ﻓاعلیۀ يسﺘخدم المؤلّف طريﻘۀ السرد غیر المباشر‪،‬‬
‫الﻘريبۀ من السّرد السّردی‪.‬‬

‫‪284‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫تجلیّات االنطباعیۀ فی روایۀ «أَدرَکَهَا النّسیان» لسناء الشعالن‬

‫علی ضوء نظریۀ سوزان فیرغسون‬

‫سمانۀ موسی پور‬

‫یوسف هادی پور‬

‫االنطباعیۀ أو الﺘأثريۀ ‪ 1‬وهی أهمّ ظاهرۀ للفنّ األوروبی ﻓی الﻘرن الﺘاسع عشر وما يدلُّ على‬
‫الﺤالۀ الذّهنیّۀ والنّفسیَّۀ لإلنسان‪ .‬االنطباعیۀ لیست مدرسۀ ذات مبادئ مﺤددۀ‪ ،‬ولکنها‬
‫تکوين حرّ للفنانین الذين اجﺘمعوا لﺘﻘديم أعمالهم بشکل مسﺘﻘل بسبب بعض آراءهم‬
‫المشﺘرکۀ‪ .‬االنطباعیۀ من االنطباع و يدلُّ على الﺤالۀ الذهنیّۀ لإلنسان (باينده‪ 1390،‬ش‪:‬‬
‫‪.)303‬‬

‫ال يمکن ربط أحداث لالنطباعیۀ بﻘصّۀ کالسیکیۀ‪ ،‬والغرض منها تأکید على الﺘّعبیر عن‬
‫العالم الدّاﺧلی للفرد بدالً من العالم الخارجی‪ .‬أصبﺤت هذه المدرسۀ کأسلوب لکﺘابۀ‬
‫النّصوص األدبیۀ‪ ،‬شائعۀ ألوّل مرّۀ ﻓی ا لرّوايات األوروبیۀ واألمريکیۀ ﻓی العﻘد األول من‬
‫الﻘرن العشـرين وظلّت مشهورۀ حﺘّى وقت الﺤرب العالمیۀ األولى‪ .‬ﻓی الوقت نفسه ساﻓر‬
‫أشخاص کﺘشیخوف وأوسکار وايلد وجیمس جويس إلى باريس للﺘّعرف على اللّوحات‬
‫االنطباعیۀ (المصدر نفسه‪ .)274-275 :‬هدف المؤلف االنطباعی هو الﺘﻘاط صورۀ ذهنیۀ‬
‫عابرۀ أو ﻓوريۀ للﺤیاۀ‪ .‬إنّه يريد أن يُظهر للعالم وهو يمرّ عبر عﻘله من أجل إظهار حالۀ‬
‫ذهنیۀ معیّنۀ أو مزاج عﻘلی وعاطفی معیّن (مجـدی‪ 1984 ،‬م‪ .)4۶ :‬وﻓﻘًا لالنطباعیۀ‪ ،‬يجب‬
‫على الرّسام أن يجلب تصوّره لألشیاء واألشخاص والمناظر الطّبیعیۀ على الﻘماش ﻓﻘط؛ لکنه‬
‫ال يعکس صورۀ مماثلۀ تمامًا‪ ،‬يﺘطلّب الﻘیام بهذا العمل من الرّسام أن يرسم اسﺘدالله‬
‫ن الواقع هو الﺘّجربۀ‬
‫الفوری على األشیاء ببضع ضربات من ﻓرشاته‪ .‬وﻓﻘًا لالنطباعیین‪ ،‬ﻓإ ّ‬
‫الّﺘی يعبر عنها العﻘل لنا من األشیاء من حوله‪ ،‬وعلى الرّسام أن يؤسّس تجربﺘه العﻘلیۀ على‬
‫ﺧلق الفنّ مما يراه أمامه (باينـده‪ 1389 ،‬ش‪.)3۶8 :‬‬

‫األساس النظريۀ للبﺤث‬

‫‪1‬‬
‫‪- IMPRESSIONISM‬‬

‫‪285‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫االنطباعیۀ (الﺘّأثريۀ)‬

‫تﻘع والدۀ االنطباعیۀ األدبیۀ ﻓی ﻓرنسا بفضل األﺧوين غونکور‪ ،‬الذين أسّسوا أول مجلۀ‬
‫انطباعیۀ ﻓی عام ‪ 185۶‬ونشروا عدّۀ روايات من هذا النوع‪ .‬سعى الکﺘاب االنطباعیون إلى‬
‫تﺤﻘیق نفس الﺘأثیر ﻓی الصور الﺘی الﺘﻘطوها ﻓی أعمالهم الشعريۀ والدرامیۀ‪ .‬ﻓی عام ‪1874‬‬
‫م أقامت مجموعۀ من الرسامین الفرنسیین الشباب والمسﺘﻘلین؛ وهم کورو ‪ Corot‬الذی‬
‫اهﺘم بمعالم المناخ‪ ،‬وکوربیه ‪ G.Courbet‬الذی اهﺘم بالنور الطبیعی وانعکاساته و میّیه‬
‫‪ Millet‬ودوبینی ‪ Doubigny‬و کونسﺘابل ‪ Constable‬وتورنر ‪ Turner‬و إلخ‪ .‬أطلق‬
‫صﺤفیّ باسم لورو بعد رويۀ لوحۀ بعنوان «انطباع‪ :‬شروق الشمس» ﻓی مﻘالۀ تنضح‬
‫بالسخريۀ الالذعۀ على المشاهدين انطباعیین (‪( )impressionints‬جودن‪13۶4 ،‬‬
‫ش‪ .)32۶:‬هذا االسم الّذی قبله الرّسامون أنفسهم أصبح شائعًا واسﺘخدم ﻓی جمیع أنﺤاء‬
‫العالم‪ .‬حلّت االنطباعیۀ النّظريۀ للنّﻘاد مﺤل انطباعیۀ الرّسامین‪ ،‬وأصبﺤت هذه الفکرۀ مبدأً‬
‫ثابﺘًا‪ .‬کانت االنطباعیۀ مدرسۀ ﻓنیۀ ظهرت ألول مرۀ ﻓی الرسم ثم دﺧلت ﻓی النﻘد األدبی‪.‬‬
‫لهذه المدرسۀ مبادئ وأسس مشﺘرکۀ ﻓی المجالین األدبی والفنی‪( .‬باينده‪1389 ،‬‬
‫ش‪.)2۶8:‬‬

‫مبادئ وأسس مدرسۀ االنطباعیۀ‬

‫المبادئ الﺘّﻘنیۀ لالنطباعیۀ ﻓی الرّسم هی تﻘسیم الظّالل وتوهّج اللّون غیر المسﺘﻘر‪ .‬الشّعور‬
‫ن کلّ ظاهرۀ هی شعور وتصمیم ﻓريد هو أبسط صیغۀ يمکن اشﺘﻘاقها من االنطباعیۀ‪.‬‬
‫بأ ّ‬
‫ن الواقع لیس «الوجود» بل «الصیرورۀ»‪ .‬رسم‬
‫الطّريﻘۀ الکاملۀ لالنطباعیۀ هی ا لﺘّأکید على أ ّ‬
‫االنطباعیون المدينۀعلى أساس کونها مرآۀ للﺘﺤوّل االجﺘماعی‪ ،‬واکﺘشفوا ﻓیها منظراً طبیعیاً‬
‫مغايراً‪ ،‬ﻓﻘال هارولد هاوزر إن االنطباعیۀ‪ ،‬ﻓی بعض تجلیاتها‪ ،‬هی رؤيۀ اإلنسان المدينی‬
‫الﺤديث‪ ،‬الشديد الرهاﻓۀ واإلرهاق‪ .‬الشکل عند االنطباعیین لیس مﺤاکاۀ للطّبیعۀ بالمفهوم‬
‫الکالسیکی بل هو الﺘﻘاطاً لﺤاالت الوالدۀ والصّیرورۀ المسﺘمرۀ ﻓیهما‪ ،‬ﻓکلّ بﻘعۀ لون هی‬
‫تسجیل للﺤظۀ صراع بین إمکانیات الجمال الطبیعی وذات الفنان‪ .‬ﻓنرى الشّکل ﻓی المشهد‬
‫االنطباعی تﺤول إلى ضربات لونیۀ سريعۀ‪ .‬ﻓکانت االنطباعیۀ انعکاس داﺧلی للواقع‬
‫ن االنطباعیۀ تﻘوم على رﻓض الﻘانون الوضعی نﺘیجۀ ممارسۀ األعمال الفنیۀ‬
‫الخارجی‪ .‬إ ّ‬
‫الﺘّﻘلیديۀ؛ ﻓهو مثالً‪ ،‬ال ينﻘل ألوان األرض البنیۀ‪ ،‬بل يصوّرها کما تﺘراءى له ﻓی اللﺤظۀ‬
‫نفسها الّﺘی ينظر إلیها‪ .‬وجهت االنطباعیۀ جلّ اهﺘمامها نﺤو کل ما هو منعکس و مﺘبدّل‬
‫وذو شفاﻓیۀ ﻓی الطبیعۀ‪ ،‬ولعل العنصر األساس ﻓی کل ذلک هو ضوء الشّمس‪ .‬يعﺘبر هذا‬

‫‪28۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ن الﺤدث مبدأ الوجود‪ ،‬وحﻘیﻘۀ اللﺤظۀ تبطل أیّ حﻘیﻘۀ أﺧرى (هاوزر‪13۶2 ،‬‬
‫الفن على أ ّ‬
‫ش‪.)207:‬‬

‫االنطباعیۀ األدبیۀ‬

‫االنطباعیۀ کأسلوب أدبی لیست ظاهرۀ مﺤددۀ‪ .‬لم يﺘم الﺘّعرف على بدايﺘها بین علماء‬
‫الطبیعۀ‪ ،‬وتﺘشابک أشکال تطوّره تمامًا مع ظاهرۀ الرمزيۀ‪ .‬يمکن للمرء أن يرى اﺧﺘالﻓًا‬
‫واضﺤًا بین االنطباعیۀ ﻓی األدب والرّسم من حیث الﺘّسلسل الﺘّاريخی‪ .‬عندما عادت السّمات‬
‫األسلوبیۀ لالنطباعیۀ إلى الظّهور ﻓی األدب ﺧضعت اللّوحۀ ألکثر ﻓﺘرات االنطباعیۀ إنﺘاجًا‬
‫(‪.)strinberg,1953:290‬‬

‫الفرق الرئیسـی بین االنطباعیۀ األدبیۀ والرّسم هو أنّها ﻓی األدب تفﻘد ارتباطها بالطبیعۀ‬
‫والوضعیۀ والماديۀ بسرعۀ کبیرۀ‪ ،‬وتﻘريباً منذ البدايۀ هو رائد ردّ الفعل الﺘّخیلی الّذی تمّ‬
‫الﺘعبیر عنه ﻓی الرّسم بعد تراجع االنطباعیۀ (المصدر نفسه‪ .)217 :‬أصبﺤت االنطباعیۀ ﻓی‬
‫حوالی الﻘرن الﺘاسع عشرأسلوبًا سائدًا ﻓی جمیع أنﺤاء أوروبا‪ ،‬حیث يﺘمّ الﺤديث عن النّظم‬
‫ﻓی کلّ مکان يعبر عن الﺤالۀ المزاجیۀ وتأثیرات البیئۀ وتدهور العام وساعات الیوم‪ .‬يﻘرأ‬
‫النّاس قصائد غنائی ۀ تعبر عن مشاعر عابرۀ غیر ملموسۀ ودواﻓع حسّیۀ غیر مﺤدّدۀ وغیر‬
‫مﺤدّدۀ‪ ،‬وألوان ممﺘعۀ‪ .‬النّاس شعراء يخﺘفون ﻓی اللّﺤظۀ وال يﺘرکون ورائهم سوى شعور‬
‫باالﺧﺘفاء وضیاع الفرصۀ‪ .‬المﺤﺘوى الخفی ألیّ نوع من االنطباعیۀ هو تکیّف ما هو قريب‪،‬‬
‫وغرابۀ األشیاء األقرب والشّعور باالنفصال عن العالم إلى األبد (المصدر نفسه‪.)254 :‬‬

‫ﺧصائص الﻘصۀ االنطباعیۀ ونظريۀ سوزان ﻓیرغسون‬

‫تﺘمیّز الﻘصص االنطباعیۀ بالخصائص الﺘّالیۀ‪:‬‬

‫ن العرض الﻘصـصی ﻓی هذه المدرسۀ على عکس الﻘصص الواقعیۀ‬


‫العَرْضُ الﻘِصَصِی‪ :‬إ ّ‬
‫مﺤدود‪ .‬يعطی الراوی لونًا ذاتیًا للﻘصّۀ من ﺧالل سردها من وجهۀ نظر إحدى شخصیاتها؛‬
‫ن کلّ ما ورد ﻓیها يشیر إلى المواقف الفرديۀ ومشاعر الراوی‪ ،‬أو يسﺘخدم المؤلّف طريﻘۀ‬
‫أی أ ّ‬
‫«العﻘلیۀ المرکزيۀ»‪ ،‬وهی اﺧﺘراع ﻓنی لجیمس‪ .‬يصبح ﻓکر إحدى الشخصیات کمرآۀ يدرک‬
‫الﻘارئ بواسطﺘها أحداث الﻘصّۀ‪ .‬ال يالحظ هذا الرّاوی أنه راضٍ عن روايﺘه ﻓﺤسب‪ ،‬بل يشمل‬
‫أيضًا عﻘلیﺘه ﻓی السّـرد‪ .‬إنّه دقیق ولديه شعور حسّاسۀ‪.‬‬

‫ن إحدى السمات الممیزۀ للروايۀ الﺤديثۀ عن روايات الماضی تکمن ﻓی عنصـر‬


‫الﺤبکۀ‪ :‬إ ّ‬
‫«الﺤبکۀ»‪ .‬أکّدت ﻓیرغسون علیها وذکرتها کواحدۀ من سمات الخیال االنطباعی‪ .‬ال ترکز‬
‫الﻘصّۀ االنطباع یۀ کثیرًا على العمل الخارجی‪ ،‬واألحداث هی أﻓکار ومشاعر الشّخصیۀ‬

‫‪287‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫الرّئیسیۀ الّﺘی يﺘمّ تﻘديمها بشکل غیر مباشر؛ لهذا السبب ال يمکن ربط الﻘصص االنطباعیۀ‬
‫بالمنطق السببی‪( .‬باينده‪ 1391 ،‬ش‪ .)283-300 :‬هناک طريﻘﺘان إلزالۀ الﺤبکۀ الﺘﻘلیديۀ‪:‬‬

‫الف‪ :‬الﺤبکۀ المﺤذوﻓۀ‪ :‬لم يذکر المؤلف بعض األحداث‪.‬‬

‫ب‪ :‬الﺤبکۀ االسﺘعاريۀ (المجازيۀ)‪ :‬األحداث غیر المنسﻘّۀ وغیر المﺘوقّعۀ الّﺘی ال تﺘطابق مع‬
‫بﻘیّۀ الﻘصّۀ تﺤلّ مﺤلّ العناصر المﺤذوﻓۀ من الﺤبکۀ‪.‬‬

‫الدّور االسﺘعاری للمکان ﻓی الخیال االنطباعی‪ :‬تخﺘلف وظیفۀ عنصر المکان ﻓی هذا النّوع‬
‫من الﻘصّۀ عن السابق نظرًا العﺘمادها األکبر على االسﺘعارۀ والمجاز‪ .‬المکان ﻓی الﻘصص‬
‫االنطباعیۀ يشیر إلى الﺤالۀ العﻘلیۀ لشخصیاتها أکثر من المکان الذی تﺤدث ﻓیه األحداث؛‬
‫ن معنى المکان ﻓیه يخﺘلف عن الواقعیۀ وله وظیفۀ اسﺘعاريۀ‪ ،‬من حیث أنه إمّا يسﺘبدل‬
‫أی أ ّ‬
‫األحداث أو يعزّز الﺘّوصیف‪.‬‬

‫ن‬
‫الﺘناقض ﻓی سرد األحداث‪ :‬طريﻘۀ سرد األحداث هی وظیفۀ من وظائف عﻘل الراوی‪ .‬إ ّ‬
‫عﻘل الرّاوی يثیر أمورًا ذات صلۀ أو غیر ذات صلۀ بناءً على مبدأ الﺘّشابه أو الﺘّناقض المسﺘمر‪.‬‬
‫على سبیل المثال يشمّ الراوی أثناء السّرد ﻓجأۀ رائﺤۀ العطر ويﺘذکّر الذّکريات‪ ،‬وهنا يبدأ‬
‫تیار الوعی ﻓی الﺘخیل‪.‬‬

‫أسلوب الکﺘّاب االنطباعیین‪ :‬يسﺘخدم الکﺘّاب االنطباعی النّثر اإليﻘاعی ويخﺘارون الکلمات‬
‫الﺘّعبیريّۀ ويسﺘخدمون العديد من األعمال األدبیۀ (معظمها االسﺘعارات والﺘشبیهات)؛ أی‬
‫ن أسلوب کﺘابﺘهم ﺧاصّ ومﺤدّد ويجذب الﻘارئ (الﺘفﺘازانی‪ 1383 ،‬ش‪.)342 :‬‬
‫أ ّ‬

‫تسـرد سوزان ﻓیرجسون (‪ )Suzanne ferguson‬سبع ﺧصائص لﻘصۀ قصیرۀ حديثۀ‬


‫وهی‪ -1 :‬تﺤديد وإبراز زاويۀ الرؤيۀ‪ -2 ،‬إظهار العاطفۀ والخبرۀ الداﺧلیۀ‪ -3 ،‬إزالۀ أو تعديل‬
‫عناصر مﺘعددۀ من الﺤبکۀ الﺘﻘلیديۀ‪ -4 ،‬االعﺘماد أکثر على االسﺘعارات واالسﺘعارات ﻓی‬
‫الﺘعبیر عن األحداث ووصف الشخصیات‪ -5 ،‬تناقض سرد األحداث‪ -۶ ،‬اإليجاز ﻓی شکل‬
‫الﻘصۀ وأسلوبها السردی‪ -7 ،‬ابراز االسلوب (المصدر نفسه‪.)2۶7 :‬‬

‫الصور االنطباعیۀ ﻓی روايۀ «أدرکها النسیان»‬

‫اإلبداع الفنی هو إلهام ال يمکن ﻓهمه بالعﻘل والمنطق‪ .‬نصوص کثیرۀ مثل کﺘابۀ رسالۀ؛‬
‫يﺘمّ الﺘّعبیر عنها ﻓی شکل شعر وملیء بالعاطفۀ؛ أی أن األﻓکار الشّعريۀ تغلی وتﺘدﻓّق مثل‬
‫النّواﻓیر‪ .‬الکلمات تلهم الشّاعر وهو يفهم قوّۀ الکلمۀ‪ .‬الصور الخیالیۀ أو الکلمات المجسّدۀ‬
‫الﺘّی يﺘمّ الﺘّعبیر عنها بالشّعر أو النّثر الشّعری ويﺘمّ الﺘعبیر عن جمال النّص‪ ،‬مع جعل‬

‫‪288‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫الظّواهر أکثر قبولًا وأﻓضل تﻘديم لإلدراک والشعور النّاتج عن تفاعالت الشّاعر أو الفنّان‪ ،‬ﻓی‬
‫بعض األحیان اعﺘبر أيضًا عدم الوجود لیکون ﺧارجًا تمامًا عن ﺧیال المﺘکلّم‪ .‬تعﺘبر المؤلّفۀ‬
‫األبیض کرمز للسّالم واألمن‪« :‬ويسبح لهم بفضل أجهزۀ الﺘّنفس االنعاش عنها کیترحل‬
‫إلی العالم االﺧر بسالم» (شعالن‪ 2018،‬م‪ .)323 :‬يرى أحمد مخﺘار ﻓی کﺘاب «اللغۀ‬
‫واللون»‪« :‬لون الکفن ايانه يﺤمل رمزيۀ الموت و الفنا الی جانب االسﺘسالم» (مخﺘار‪1982،‬‬
‫م‪.)70 :‬‬

‫أيﻘونۀ الغالف وصورته الرسومیۀ‬

‫تﺤﺘوی النّصوص األدبیۀ على أکواد ذات الﻘیمۀ الهیکلیۀ العالیۀ الّﺘی يصوّر السرد ويﻘود‬
‫الﻘارئ إلى ﻓهم عمیق لطبیعۀ البنیۀ ﻓی الرّوايۀ وتﺤويل الرّوايۀ إلى نصّ ﻓنی‪ .‬يُعدّ الغالف‬
‫تﺤیل على مضمون‪ ،‬وتعمل على تسريع الدﺧول إلى الﻘراءۀ‪ ،‬ﻓهی تمﺘلک شکال بصريّا‬
‫يمکن االهﺘداء إلى عالماته اللسانیّۀ الﺘی تنفﺘح على جملۀ عﺘبات هی‪ :‬العنوان‪ ،‬واأليﻘونۀ‪،‬‬
‫واسم المؤلّف‪ ،‬واسم الدّار الناشرۀ وإلخ‪ .‬لکن الﺘّرکیب الدّاللی والرمزی لغالف روايۀ «أدرکها‬
‫النسیان» هو منزل على ضفاف النّهر ﻓی الثّلج والجلید‪ ،‬وهو مشبع بلون الصّﺤراء لﺘذکیر‬
‫الشّخصیات «ضﺤاک» و «بهاء» بأنّهم أمضوا طفولﺘهم األولى ﻓی دار لأليﺘام والفﻘر‪ .‬أحیانًا‬
‫يشیر اللّون األبیض للثّلج إلى البراءۀ والنّﻘاء‪ ،‬وأحیانًا يعنی الکفن والموت‪ .‬تظهر عبارۀ‬
‫«أدرکها النسیان» تﺤت عنوان الرّوايۀ باللّون األسود الکبیر‪ ،‬ممّا يدلّ على الﺤزن والموت‪.‬‬
‫انطالقاً من موضوع الرّوايۀ الّﺘی تصوّر الﺤرب والفﻘر وتشـريد األيﺘام ﻓی الدّول المﺘﺤاربۀ‪،‬‬
‫ن لون الثّلج األبیض على غالف الرّوايۀ يرمز إلى نﻘاء وبراءۀ األيﺘام وأيضاً‬
‫يمکن الﻘول أ ّ‬
‫الموت والعدم‪( .‬عمر‪ 1982،‬م‪)70:‬‬

‫مﺘاهۀ الرّموز ﻓی إهداء الروايۀ‬

‫«إلی األديب عبّاس داﺧل حسن المصلوب تﺤت السّماء الﻘطب کنجمۀ الفنیﻘین؛ إنسان‬
‫داﻓئ ﻓی زمن الصّﻘیع األکبر‪ ،‬ورجل أسطوریّ يعیش ﻓی مساحۀ المسﺘﺤیل‪ ،‬وﻓی انﺘظار‬
‫ما بعده انﺘظار‪ ،‬ويخلص للﺘّذکّر رغم مواجعه‪ ،‬ويرسم دﻓئاً على الصّمت البارد» (اشبﺤون‪،‬‬
‫‪ 2009‬م‪)5:‬؛ ﻓهذا اإلهداء يﺤیل إلى داﺧل الرّوايۀ بشکل مباشر؛ إذ هو نفس اإلهداء الذی‬
‫کﺘبه «الضّ ﺤّاک» لﺤبیبﺘه «بهاء» ﻓی مﻘدّمۀ عمله البﺤثیّ ذا األجزاء السّبعۀ «مزامیر‬
‫العشّاق ﻓی دنیا األشواق» إلى بهاء المصلوبۀ تﺤت سماء الﻘطب کنجمۀ الفینیﻘیین؛ إنسانۀ‬
‫داﻓئۀ ﻓی زمن الصّﻘیع األکبر‪ ،‬وامرأۀ أسطوريّۀ تعیش ﻓی مساحۀ المسﺘﺤیل‪ ،‬وﻓی انﺘظار‬
‫ما بعده انﺘظار‪ ،‬وتخ ّلص للﺘّذکّر رغم مواجعه‪ ،‬وترسم دﻓئاً على الصّمت البارد (اورانک‪2020 ،‬‬
‫م‪.)14 -13 :‬‬

‫‪289‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ﻓهل األديب عباس داﺧل حسن موجود ﻓی الرّوايۀ وأحد أبطالها؟ أما «بهاء» موجودۀ ﻓی‬
‫ن الرّوائیّۀ قد مارستْ غوايﺘها ﻓی الﺘّالعب بالملﺘﻘّی‪ ،‬وتوريطه ﻓی‬
‫عالم ذلک األديب؟ أم أ ّ‬
‫المزيد من ا لﺤیرۀ والﻘلق والشّک عبر تداﺧل عوالم الرّوايۀ بعوالم الﺤﻘیﻘۀ بأکثر من شکل‬
‫وبعدّۀ طُرق ﻓنّیۀ‪ ،‬وهذا اإلهداء الملغز المﻘلوب االتّجاه صورۀ من صور مزجها لﺘلکم العوالم؟‬

‫نجوم األوريغامی‬

‫للرّوايۀ ثالثون نسیان‪ ،‬وکلّ نسیان يبدأ بنجوم األوريغامی‪ .‬اوريغامی هو ﻓنّ طیّ الورق‪.‬‬
‫کانت عناوين النّسیان مرتبطۀ بنجوم األوريغامی السبّعۀ الّﺘی يبدأ بها الرّوائی کلّ نسیان‪.‬‬
‫تﺤﺘوی النّجوم على أقوال ﻓلسفیۀ ووجهات نظر روحیۀ ولغۀ شعريۀ کﺘبها البهائیون‬
‫وتشکیل األبراج الثّالثین للنّسیان‪ .‬جمع الرّوائی کلّ النّسیان ونجوم األوريغامی واللّوحات‬
‫والرّسوم المﺘﺤرکۀ ومﻘاطع الفیديو منذ بدايۀ العنوان إلحضار شیء جديد لذکرى «ضﺤاک‬
‫سلیم» وصديﻘﺘه الﺤمراء السّاحرۀ «بهاء»‪ .‬هناک ثالثون نسیان مﺘﺘالیۀ بین البدايﺘین‬
‫والنّظريﺘین‪ .‬األول هو عنوان ﺧاصّ للنّسیان والثّانی هو نصّ نجوم األوريغامی السّاطعۀ ﻓی‬
‫ﻓجر النّسیان‪ .‬تراوح ثالثون عنوانًا نسیانًا بین شخصیات الرّوايۀ مثل ضﺤاک سلیم إلى بهاء‪،‬‬
‫وأﻓراح الرّملی‪ ،‬ووﻓاء الذّيب‪ ،‬والثّابت السّـردی وتیم اهلل الجزيری‪ ،‬ثمّ تمّ وضع األلﻘاب بین‬
‫األوقات واألماکن واألوصاف والمواقف‪ .‬نصّ نجوم األوريغامی هو تذکیر واعﺘراف بین‬
‫ازدواجیۀ ال ﺘّذکّر والنّسیان‪ ،‬واالرتباط واالنفصال‪ ،‬والوطن‪ ،‬والفضیلۀ‪ ،‬والرّذيلۀ‪ ،‬والﺤیاۀ‬
‫والموت‪ .‬يصوّر الرّوائی تباينًا کبیرًا‪ .‬برع ضﺤاک ﻓی العلم والمعرﻓۀ والثّﻘاﻓۀ واإلبداع وعالم‬
‫المال والﺘّجارۀ‪ ،‬بینما بﻘیت حبیبﺘه ﻓی شوارع الوطن المفﻘود‪ ،‬ولوحظ جسدها وکلمﺘها‪.‬‬
‫تصبح صفﺤا ت النّسیان واحدۀ تلو األﺧرى مﺘداﺧلۀ ومﺘشابکۀ؛ بینما تفﺘح نجوم األوريغامی‬
‫واحدۀ تلو األﺧرى‪ ،‬يﺘﺤوّل نسیان عاهرۀ نبیلۀ إلى رحمۀ ومغفرۀ على الرغم من اغﺘصاب‬
‫جسدها وکلماتها‪( .‬عباس داﺧل حسن‪ 2019،‬م)‪.‬‬

‫سجل اللﺤظۀ‬

‫تکﺘفی شعالن من وجهۀ النظر االنطباعیۀ بعبارات الﺘﻘاطیۀ وتسجیل لﺤظۀ‪ ،‬وهی حرکۀ‬
‫من کائن إلى موضوع‪ .‬أثار الﺘعبیر عن صور الطبیعۀ الملونۀ وموسیﻘى الفکر روحها‪ .‬تصف‬
‫سناء شعالن مظهرها الﺤنین کطفلۀ ذا تیار الوعی‪ ،‬حیث تجمع بین األلوان األحمر واألزرق‬
‫واألصفر واألﺧضـر بدالً من الروايۀ‪ ،‬وتلعب دورًا ﻓی النّثر الشّعری ﻓی روايﺘه‪.‬‬

‫ﻓی النّسیان الخامس عشر يﻘال عن الﻘصائد الّﺘی ال أنساها‪« :‬اسمه يرلع طرب‪ ،‬وقد طار‬
‫إلیّ عندما انﺘهى من غنائه‪ ،‬وهو من کان يراقبنی طوال ﻓﺘرۀ غنائه ‪ ...‬أنا أعشق صوت هذا‬

‫‪290‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫المطرب؛ ألنه قادر ﻓی لﺤظۀ على أنيخﺘزلنی ﻓی الالاﺧﺘزال وأن يراقصنی‪ ،‬وأن يصعفنی‪،‬‬
‫وأن يبک ینی‪ ،‬وأن يﺤضننی‪ ،‬وأن يﻘبّلنی‪ ،‬وأن يمسد على شعری‪ .‬وأعشق کذلک أغانیه؛‬
‫ﻓهی باردۀ وحارۀ ﻓی آن‪ ،‬ﺧشنۀ وزلﻘۀ ﻓی لﺤظۀ‪ ،‬وممکنۀ ومسﺘﺤیلۀ ﻓی األوقات جمیها»‬
‫(شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)148-149 :‬‬

‫«لیلﺘها کانت تسمع ما يﻘرأ لها مما کﺘبت مع معلّمها أﻓرح الرَملی العهودۀ‪ ،‬لم يَر ﻓی عینیها‬
‫بريق الﺤیاۀ أو الفرح أو دهشۀ السّماع‪ ،‬کانت تبدو له کمن تﺘابع بعینیها سطوراً قد عاشﺘها‬
‫لﺤظۀ بلﺤظۀ قبل أن تکﺘبها‪ ،‬لم ير ﻓی عینیها سوی جلیداً ال ينﺘهی و صمﺘاً ال يعرف‬
‫نطﻘاً» (المصدر نفسه‪.)111 :‬‬

‫الخیال ممزوج بالواقع‬

‫الروايۀ ملیئۀ بالصّور النّفسیۀ الممزوجۀ بعنصر الخیال مما يدلّ على اإلبداع الفکری‬
‫لمؤلّفﺘها‪ .‬عندما يﺘﺘبّع «ضﺤاک» حبیبﺘه «بهاء» أمام تمثال‪ ،‬يکشف الجوانب النفسیۀ‬
‫للروايۀ‪« .‬کان إلمراۀ ﻓاتنۀ عاريۀ الجسم إال من قطع قماش شافٍ تواری بها زهرتی ثديها‬
‫ومنبع انثﺘها الدّﻓاﻓۀ ‪( »...‬المصدر نفسه‪.)25 :‬‬

‫ن االسﺘخدام النّفسی للنّﺤت هو دلیل للعثور على حبیبﺘه؛ بینما لم تسﺘطع‬


‫يبدو أ ّ‬
‫الشّخصیات البشريۀ نﻘل سلیم ضﺤاک إلى حبیبﺘه‪ .‬لﻘد تزوج من ثالث نساء أحمر أﺧريات‬
‫من قبل‪ ،‬لکن لم يکن أی منهن مﺘساويًا ﻓی «البهاء»‪ ،‬وترک هؤالء النساء بدون أطفال‪،‬‬
‫وأعطاهم جمیع حﻘوقهم‪ .‬کﺘبت شعالن ﻓی النسیان الثانی لمﺤاولۀ ضﺤاک العثور على‬
‫حبیبﺘه بهاء و مﺤادثﺘه مع الﺘمثال‪« :‬ﻓﻘد کانت تلک المرأۀ الﺘّمثال البهیّۀ الجرانیﺘیّۀ‬
‫النّاعمۀ الملمس ﻓاتنۀ مثل بهاء‪ ،‬وکانت تملک نظرۀ عمیﻘۀ مثل نظراتها‪ ،‬وتﺘلوّى مثلها‬
‫بخجل لﺘخفی قلبها ﺧلف قبضﺘی يديها عندما يعﺘريها ألم أو قلق أو ﺧوف أو حزن‪ ،‬وتنﺘصب‬
‫بمهابۀ ﻓخورۀ بجسدها الجمیل البهیّ‪ .‬وتساءل عندها هل هذه المرأۀ الﺘّمثال حمراء الشّعر‬
‫والبشرۀ مثل حبیبﺘه الفاتنۀ بهاء؟ وهل تملک صوتاً مبﺤوحاً برنین أنثویّ ساحر يشبه‬
‫صوت حبیبﺘه الﺤمراء؟ وهل لها رائﺤۀ مثیرۀ مدوّﺧۀ؟ کرّر السّؤال علیها أکثر من مرّۀ‪،‬‬
‫وسکبه ﻓی أذنها الیمنى بﺘضرّع مهزوم‪ ،‬وعندما لميسمع منها بنت شفه‪ ،‬تﺤوّل بناظريه إلى‬
‫عینیها‪ ،‬وهو يﺤدّق ﻓیهما‪ ،‬وسألها من جديد‪ :‬هل تعرﻓین أين هی حبیبﺘی بهاء؟ ولکنّها‬
‫لم تجبه عن سؤاله‪ ،‬وظلّت غارقۀ ﻓی صمﺘها الصّخریّ األبدیّ‪ ،‬إلّا أنّه رأى ابﺘسامۀ ترتسم‬
‫ﻓی عینیها‪ ،‬وکاد يراها تغمز له بعد أن أومأت له بﺤرکۀ من رأسها تجاه مﻘعد ﺧشبیّ قبالﺘها‬
‫إلى يمین السّاحۀ حیث تنﺘصب أشجار بريّۀ وارﻓۀ األوراق عظیمۀ تشابک الغصون» (شعالن‬
‫‪ 2018‬م‪.)27-28 :‬‬

‫‪291‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫الﺤبکۀ ﻓی روايۀ «أدرکها النسیان»‬

‫من الواضح أن إحدى السّمات الممیّزۀ للرّوايۀ الﺤديثۀ عن روايات الماضی تکمن ﻓی‬
‫عنصـر «الﺤبکۀ»؛ ألنّه ﻓی أبسط تعريف للﺤبکۀ‪ ،‬يذکر أن‪ :‬العالقات هی أسباب وتأثیرات‬
‫وتنظم أحداث الﻘصّۀ (ﻓورسـﺘر‪ 19۶3،‬م‪82 :‬؛ وات‪ 138۶ ،‬ش‪ ،71 :‬أبو شريف‪ 2000،‬م‪:‬‬
‫‪)128‬؛ لذلک ﻓإن الﻘصّۀ الﺤديثۀ الّﺘی ال تﺘبع أحداثها مسارًا ﺧطیًا منﺘظمًا وتکاد تنﺘهک‬
‫قانون السّببیۀ ال يمکن أن يکون لها عنصر «الﺤبکۀ»‪ ،‬بالمعنى المعﺘاد للخیال الکالسیکی؛‬
‫وهذا هو سبب تأکید ﻓیرغسون علیها وذکرها کواحدۀ من سمات الخیال االنطباعی‪ .‬بﺤسب‬
‫کلمۀ االنطباعیۀ والغرض من هذه المدرسۀ الّﺘی تؤکّد على الﺘّعبیر عن العالم الدّاﺧلی للفرد‬
‫بدالً من العالم الخارجی‪ ،‬ﻓی النّسیان‪ ،‬يﻘدم شعالن ‪ 14‬شخصیۀ من ثابت السّـردی عاش‬
‫وحارب ببطولۀ‪« :‬لﻘد عاش ثابت السّردی بطالً و اﺧﺘار أن يموت بطالً‪( »...‬شعالن‪2018 ،‬‬
‫م‪.)145 :‬‬

‫بهاء عانى کثیرا ﻓی دار األيﺘام عندما کان ﻓی الثامنۀ عشرۀ من عمره‪ .‬لم يذهب بهاء إلى‬
‫الجامعۀ‪« .‬لﻘد عانت بهاء کثیراً ﻓی المیﺘم و عندما بلغت الثامنه عشر من عمرها وجدت‬
‫نفسها ﻓی الشارع وحیده‪( »...‬المصدر نفسه‪.)70 :‬‬

‫يمکن الﻘول أن أحداث هذا النوع من الﻘصص تنعکس ﻓعلیًا ﻓی األﻓکار والمشاعر الدّاﺧلیۀ‬
‫لشخصیات الﻘصّۀ‪ ،‬و بما أن المشاعر والعواطف الدّاﺧلیۀ للشّخصیات غامضۀ ومﺘﻘلّبۀ باسﺘمرار‬
‫ومﺘغیرۀ باسﺘمرار‪ ،‬وال يمکن ربط أحداث هذا النّوع من الﻘصص بسهولۀ بﻘصّۀ کالسیکیۀ‬
‫وحﺘّى ﻓی االنطباعات والﻘراءات األولى‪ ،‬يبدو أن سرد الﻘصّۀ يفﺘﻘر إلى المظهر المنﺘظم‬
‫والمﺘکامل الشّائع ﻓی الخیال الکالسیکی‪.‬‬

‫وهکذا ﻓی الﻘصّۀ االنطباعیۀ يﺘمّ تجاهل العناصر الﺘﻘلیديّۀ للّون بطريﻘﺘین (باينـده‪1389 ،‬‬
‫ش‪ :) 285 :‬ﻓی الطّريﻘۀ األولى‪ ،‬الّﺘی يسمّیها ﻓیرغسون حبکۀ الﺤذﻓیۀ‪ ،‬لم يذکر المؤلّف‬
‫بعض األحداث‪ .‬ﻓی الطريﻘۀ الثّانیۀ‪ ،‬الﺘی تسمى الﺤبکۀ المجازيۀ‪ ،‬يﺘمّ اسﺘبدال األحداث‬
‫غیر المﺘوقّعۀ أو غیر المﺘّسﻘۀ الﺘی ال تﺘواﻓق مع أحداث أﺧرى ﻓی الﻘصّۀ بعناصر مﺤذوﻓۀ‬
‫من الﺤبکۀ‪.‬‬

‫الﺤبکۀ المﺤذوﻓۀ‬

‫تعﺘبر روايۀ «أدرکها النسیان» مثاالً لﻘصۀ عربیۀ معاصرۀ لها حبکۀ مﺤذوﻓۀ‪ .‬کما هو مذکور‬
‫ﻓی تعريف الﺤبکۀ المﺤذوﻓۀ‪« ،‬المؤلف ال يذکر أحداثًا معیّنۀ»‪ .‬ﻓی هذه الرّوايۀ‪ ،‬ﻓی أسلوب‬
‫الﻘصص الﺤديثۀ‪ ،‬تمّت إزالۀ العنصر المعروف بـ «الخلفیۀ»؛ ﻓی الواقع على عکس الرّواۀ‬

‫‪292‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫الﺘّﻘلیديین‪ ،‬ﻓی بدايۀ هذه الﻘصّۀ‪ ،‬يروی الرّاوی نفسه دون أیّ مﻘدّمۀ وحﺘى دون تسمیۀ‬
‫الشّخصیۀ المعنیۀ أو شرح موقعها ﻓی الﻘصّۀ ﻓﻘط على أساس معرﻓﺘه الخاصّۀ وبصیرۀ‬
‫الشّخص أو قدراته ويشیر إلى إعاقاته‪ .‬ﻓی النّسیان األول‪ ،‬يدﺧل المؤلف مباشرۀ شخصیۀ‬
‫الرّوايۀ البالغۀ من العمر ‪ ۶7‬عامًا وال يذکر بعض األحداث‪« .‬سبعه وسﺘّون عالماً لم تسرق‬
‫من شبابه و نشاطه وابﺘسامﺘه إلّا الﻘلیل غیر المأسوف علیه من ذلک ک ّله ﻓی حین اعﺘه‬
‫هناء وﺧبرۀ و تجربۀ و المعیۀ تفوّق هذه السنین الطويلۀ المزحومۀ بالعمل واالنجاز والﺘّطوف‬
‫ﻓی دنیا اهلل وأزمان اإلنﺘظار ‪( »...‬شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)9 :‬‬

‫أيضًا ﻓی هذه الرّوايۀ‪ ،‬ال تذکر «باربرا» أیّ شیء من الماضی والمؤلّفۀ تﺤذف بعض األشیاء‪،‬‬
‫وهذه الشّخصیۀ ﻓﻘط تدﺧل المشهد مع سکرتیر «ضﺤاک» وأنها تريد أﺧیرًا الﺘّغلّب على‬
‫روح «ضﺤاک»‪ .‬ﻓی النّسیان الثامن‪ ،‬يﻘدم شعالن «باربرا» للﻘصّۀ على النّﺤو الﺘّالی‪« :‬اﺧﺘار‬
‫أن تکون هذه الجولۀ لهما دون شريک حﺘّی ولو کان هذا الشّريک هو سکرتیرته باربرا الّﺘی‬
‫کانت تعرض علیه دون ملل أن تساعده ﻓی رعايۀ بهاء رغبۀ ‪( »...‬المصدر نفسه‪ .)82:‬قرّر‬
‫ن جولﺘهما سﺘکون بدون مراﻓق حﺘّى لو کانت مع سکرتیرته «باربرا» الّﺘی عرضت‬
‫ضﺤاک أ ّ‬
‫مساعدته ﻓی رعايۀ البهاء بال کلل‪ .‬نﻘرأ ﻓی النّسیان الثّامن والعشرين‪« :‬إقﺘربت باربرا من‬
‫الضّﺤاک و حصّﺘه من جهۀ ظهره وهو يشبح برأسه عنها‪( »...‬المصدر نفسه‪.)315 :‬‬

‫الﺤبکۀ االسﺘعاريۀ (المجازيۀ)‬

‫هناک طريﻘۀ أﺧرى إلزالۀ عناصر الﺤبکۀ الﺘّﻘلیديۀ ﻓی الﻘصص االنطباعیۀ وهی اسﺘخدام‬
‫«الﺤبکۀ اإلسﺘعاريۀ»‪ .‬تعنی صناعۀ االسﺘعارۀ األدبیۀ «شیء يشبه شیئًا آﺧر‪ ،‬أو شیء يﺤلّ‬
‫ن األحداث الّﺘی‬
‫مﺤلّ آﺧر» (الﺘفﺘازانی‪ 1383،‬ش‪)342 :‬؛ لکنّ الغرض من هذه الﺘّﻘنیۀ هو أ ّ‬
‫ال يﺘوقّعها الﻘارئ‪ ،‬أو األحداث الّﺘی ال تﺘماشى مع مجرى األحداث ﻓی الﻘصّۀ‪ ،‬تﺤلّ مﺤلّ‬
‫العناصر المﺤذوﻓۀ من اللّون الﻘديم‪ .‬يمکن وصف الﺤبکۀ االسﺘعاريۀ لهذه الﻘصّۀ على النﺤو‬
‫الﺘالی‪« :‬لﻘد عاش ثابت السّردی بطالً و اﺧﺘار أن يموت بطالً مات مثل سنبلۀ راﻓعۀ الرّأس‬
‫کما عاش زيﺘونۀ شامخۀ ضاربۀ ﻓی األرض‪( »...‬شعالن‪ 2018 ،‬م‪ .)145 :‬ﻓی هذه العبارۀ‬
‫يﺘمّ اسﺘخدام نوع من الﺘّوريۀ واالسﺘعارۀ أيضًا‪ .‬إن تﺤمل البرودۀ وصالبﺘها يﻘارن بشجرۀ‬
‫الزّيﺘون‪ .‬عاش ثابت السّردی حیاۀ بطولیۀ واﺧﺘار الموت ببطولۀ‪ ،‬ﻓمات مثل عنﻘود ﻓخور‬
‫مثل شجرۀ زيﺘون تعیش على األرض‪ .‬ﻓی نسیان الثّالثین شبَّه شعالن قصۀ «بهاء»‬
‫بطاووس‪« :‬قد انﺘفشت تیهاً کطاووس عندما غادرت غريمﺘها حلبۀ الصّـراع ‪( »...‬المصدر‬
‫نفسه‪.)343 :‬‬

‫‪293‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ﻓی النسیان األول شبّه شعالن حیاۀ «ضﺤاک» وظروﻓها بﺤیاۀ حیوانات مثل الکالب‬
‫والفئران‪ .‬هی تکﺘب‪« :‬لﻘد عاش ﻓی الشّارع حیاۀ الکالب و الﻘطط و الجرذان و الکائنات‬
‫الظالمیه المجهولۀ‪( »...‬المصدر نفسه‪.)11 :‬‬

‫وشبّه شعالن أيضًا رائﺤۀ «البهاء» برائﺤۀ زهور البنفسج‪« :‬أمّا رائﺤﺘها العبﻘۀ الّﺘی تشبه‬
‫رائﺤۀ زهور البنفسج المزرو عۀ ﻓی أصص شرﻓۀ مديرۀ المیﺘم ﻓهی رائﺤۀ ال بشر ﻓی الکون‬
‫يملک رائﺤۀ عبﻘۀ مثلها وهی تزيدها غربۀ عن المکان المزکوم برائﺤۀ العفن والصّديد‬
‫والرّطوبۀ» (المصدر نفسه‪.)15 :‬‬

‫تشبّه المؤلفۀ بمهارۀ ألم السّرطان بألم األم الﺤزينۀ ﻓی نسیان الرّابع والعشرين‪ .‬والﻘارئ ال‬
‫يفکّ ر ﻓی منﺘصف الرّوايۀ وال يﺘوقّع قراءۀ اسﺘعارۀ أيضًا‪« :‬بات من المﺘعذّر على أن ألمس‬
‫ثديی أو بطنی دون أن أنوح کثکلى من شدّۀ األلم‪ ،‬وبات الﻘیح والنّزيف صديﻘی الجديدين؛‬
‫ﻓالﻘیح يﺘفجّر من حلمﺘی صدری‪ ،‬والدّم والصّديد ينزلﻘان من رحمی ﻓی طوﻓان مسﺘمرّ‬
‫يصفّی دمائی‪ ،‬وي دوّﺧنی‪ ،‬ويفﻘدنی اتِّزانی‪ ،‬ويهدّ حیلی‪ ،‬ويجعل مغادرتی لسريری حﺘّى ولو‬
‫لﻘضاء حاجۀ مغامرۀ کبرى غیر مأمونۀ النّﺘائج» (المصدر نفسه‪.)2۶7 :‬‬

‫الدّور االسﺘعاری للمکان ﻓی روايۀ «أدرکها النسیان»‬

‫میّزۀ أﺧرى تضفی على هذه الﻘصّۀ لونًا انطباعیًا هی الوظیفۀ االسﺘعاريۀ والمسموح بها‬
‫ن وظیفۀ عنصر المکان ﻓی الرّوايۀ‬
‫للمکان ﻓی سرد هذه الروايۀ‪ .‬يجادل ﻓیرغسون بأ ّ‬
‫االنطباعیۀ مخﺘلفۀ تمامًا عن تلک الموجودۀ ﻓی الخیال الواقعی (باينـده‪ 1389 ،‬ش‪.)291 :‬‬
‫ن هذا المکان له وظیفۀ مجازيۀ ﻓی الخیال االنطباعی‪ ،‬من حیث أنّه إمّا يسﺘبدل‬
‫هذا يعنی أ ّ‬
‫ا ألحداث أو يعزّز الﺘّوصیف‪ .‬ﻓی نهايۀ الرّوايۀ تشیر شعالن إلى األﻓق الساحلی وتکﺘب‪« :‬ﻓی‬
‫أﻓق يجری ما کان هناک ظلّان يرکضان نﺤو الرّحب ﻓرحین بالعشق الّذی يموت‪»...‬‬
‫(شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)351 :‬‬

‫ﻓی مکان آﺧر‪ ،‬يﺘﺤدّث شعالن عن أرض ثلجیّۀ وجلیديّۀ وال يذکر صراحۀ اسم مدينۀ أو‬
‫دولۀ أوروبیۀ‪« :‬هذا ما کﺘبﺘه باربرا ﻓی روايﺘها الشّهیرۀ األکثر مبیعاً ﻓی بالد الثّلج و‬
‫الصّﻘیع‪( »...‬المصدر نفسه‪)349 :‬؛ هذا ما کﺘبﺘه باربرا ﻓی قصّﺘها األکثر مبیعًا ﻓی أرض الثّلج‬
‫والجلید بعنوان «إجﺘاح النّسیان االثنین»‪ .‬المکان األکثر أهمیّۀ الّذی يلعب دورًا مجازيًا‬
‫بارزًا ﻓی روايۀ «أدرکها النسیان» هو دار األيﺘام‪ .‬تذکر شعالن ﻓی الرّوايۀ کلمۀ دار األيﺘام‬
‫ن دار األيﺘام ﻓی هذه الرّوايۀ هی اسﺘعارۀ للوضع الّذی تﺘعثّر ﻓیه‬
‫وحالﺘها حوالی ‪ 50‬مرۀ‪ .‬إ ّ‬
‫األمم‪ ،‬وال سیّما األرض الفلسطینیۀ الّﺘی هی أرض شعالن‪ .‬ﻓی بدايۀ الرّوايۀ تصف شعالن‬

‫‪294‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫دار األيﺘام على النّﺤو الﺘالی‪« :‬ﻓی لیلۀ باردۀ مظلمۀ مثل أرواحهنّ المعﺘمۀ دﻓعن به إلی‬
‫قارعۀ الطّريق لﺘخلّصن منه وکی يضمن أنّه لن يعود إلی میﺘهن العفن‪ ،‬زعمت مديرۀ المیﺘم‬
‫العانس ومساعدتها الشّمطاء العاقر أنّه سرق المال من ﺧزانه المیﺘم وﻓرّ ﺧارجه وبذلک غدا‬
‫لصّاً ﻓی نظر الجمیع وأمسی طريد شرطۀ األحداث الّﺘی تبﺤث عنه ﻓی کلّ مکان لﺘزج به‬
‫ﻓی سجنها المدﻓن» (المصدر نفسه‪ .)11 :‬نرى أيضًا الغموض ﻓی النّسیان الرّابع والعشـرين‪،‬‬
‫عندما قررت «بهاء» أن تﺘغلّب على مرض السّرطان ونﻘض عهدها معه ﻓی روايۀ الﻘصّۀ‪.‬‬
‫کانت تﺤبّ الذّهاب إلى البلدان الّﺘی شهدت تطوّرات طبیّۀ ﻓی عالج السّرطان؛ لکی يﺘفّق‬
‫األطباء معها ﻓی معرکﺘه ضد هذا المرض‪« :‬قرّرت أن أعامل السـّرطان بمنطق السّادۀ الﺤکّام‬
‫ﻓی دول السّﻘوط واإلنهیار وأنا ﺧبیرۀ بأولئک السّادۀ أرباب الخیانۀ و الﺘّآمر ولذلک قرّرت‬
‫أن أتآمر علی مرض السّـرطان وأن انﻘض اتّفاقیﺘی معه حول السّرد وتسلیه به وأن أطیر‬
‫إلی بالد ﻓیها تﻘدم طبّی کبیر ﻓی معالجۀ السّرطان لیکون أطّباؤه حلفائی ﻓی حربی مع‬
‫هذا المرض الشّرس المﺘوحش» (شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)2۶8-2۶7 :‬‬

‫انﻘطاع الوقت والسّرد ﻓی الرّوايۀ‬

‫میّزۀ أﺧرى تؤکّدها سوزان ﻓیرغسون حول االنطباعیۀ هی الﺘّناقض ﻓی سرد األحداث‪ .‬من‬
‫أهمّ العوامل ﻓی السّـرد الﻘصصـی الﺤديث الّﺘی تﺘﺤدّى الشّخصیۀ السـّرديۀ هی ترابط عﻘل‬
‫ن عﻘل الرّاوی يثیر أمورًا ذات صلۀ أو غیر ذات صلۀ‬
‫الرّاوی وشخصیات الﻘصّۀ‪ .‬هذا يعنی أ ّ‬
‫ن االرتباط الﺤرّ‬
‫بناءً على مبدأ الﺘّشابه أو الﺘّناقض المسﺘمر (همفـری‪ 1984 ،‬م‪)4۶ :‬؛ وبما أ ّ‬
‫ال يخضع ألیّ نظام أو منطق‪ ،‬ﻓإنّه يسبّب الﻘلق وتعطیل السّرد‪ .‬ﻓی غیاهب النّسیان الثّالثین‪،‬‬
‫تﻘدّم شعالن «البهاء» ﻓی السﺘین من عمره إلى سن الطّفولۀ والسّادسۀ‪ ،‬وتعیدها وترتدی‬
‫مالبس ملوّنۀ‪« :‬لﻘد عاد ت بهاء طفلۀ من جديد بذاکرۀ نﻘیۀ ال مکان ﻓیها الیّ ذکری أو‬
‫وجع انّها االن طفلۀ ﻓی السّﺘین من عمرها‪ ،‬تلبس ثوبها الوردی بفرح وﻓخر‪( »...‬شعالن‪،‬‬
‫‪ 2018‬م‪.)340 :‬‬

‫ن روايۀ «أدرکها النسیان» هی مثال جید لنوع الروايۀ الّﺘی تسمى‬


‫ممّا قیل يمکن الﻘول إ ّ‬
‫«الﻘصّۀ االنطباعیۀ» حسب نظريۀ سوزان ﻓیرغسون‪.‬‬

‫ن‬
‫تﺘذکّر «بهاء» والدتها دون أی مﻘدمۀ ﻓی حديث مع الﺘیم الجزائری وتﻘول‪« :‬زعمت إ ّ‬
‫أبی وأمّی من نبالء قومهما وإنّنی ولدت ﻓی رأس عام مطیّر مبارک ممهورۀ بنبوءۀ أمّی‬
‫الّﺘی رأت نفسها تلد ناراً مشﺘعلۀ ﻓی قلب تفاحۀ حمراء‪( »...‬شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)292 :‬‬

‫‪295‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ﻓی النّسیان الﺘّاسع والعشرين تدور الرّوايۀ حول «باربرا» و «بهاء» و «ضﺤاک»‪ ،‬لکن ﻓجأۀ‬
‫ﻓی السّطور الﺘّالیۀ من الﻘصّۀ انزعج تسلسل الﻘصّۀ‪ .‬دار األيﺘام والمدير واالتّهام و ‪« ...‬بهاء»‬
‫کانت طفلۀ بريئۀ اتهمﺘها سیدۀ دار األيﺘام بسرقۀ ممﺘلکات من الخزنۀ للﺘخلص منها‪« :‬لم‬
‫يکن أکثر من صبی بریء اتّهمﺘه مديرۀ المیﺘم العانس بسرقۀ أموال من الخزنۀ کی تﺘخلّص‬
‫منه‪( »...‬المصدرنفسه‪.)330 :‬‬

‫يﺘمّ اسﺘخدام الشّغف والﺘّجربۀ الدّاﺧلیۀ بطريﻘۀ مباشرۀ ﻓی النّسیان الثّانی وهی من أشهر‬
‫أسالیب السّرد وتوجد ﻓی الﻘصص الﻘديمۀ والجديدۀ وتظهر إثارۀ وﻓرحۀ «البهاء» و‬
‫« الضّﺤاک» ﻓی لﻘاء بعضهم البعض‪« :‬وهی تسمع الغابۀ تردّد صوتاً واحداً يﻘول بفرح أنثوی‬
‫عمالق‪ :‬إنّه أنتَ‪ .‬إنّکِ الضّﺤّاک سلیم‪ .‬اليمکن أن أنساکَ‪ .‬أنا أعشﻘکَ‪ .‬نعم‪ ،‬إنّه أنتَ»‬
‫(شعالن‪ 2018 ،‬م‪.)31 :‬‬

‫تداﺧل السّرد وترکیب المﺘون‬

‫تﺤﺘوی هذه الرّوايۀ على أکثر من قصۀ مﺘرابطۀ؛ لکن هناک ﻓی الواقع ﺧمس روايات‬
‫تﺘناسب مع جسد الرّوايۀ‪ .‬ﻓالرّوايۀ األولى هی روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» الّﺘی تضع سناء‬
‫شعالن اسمها على غالﻓها بوصفها مؤلّفﺘها‪ ،‬وتﺘکوّن من ثالثین ﻓصالً تﺤمل على الﺘّوالی‬
‫اسم النّسیان من واحد إلى ثالثین‪ .‬وهذه الرّوايۀ هی الوعاء الشّکلیّ على امﺘداد الورق للسّرد‬
‫الکامل الممﺘدّ منذ صفﺤۀ البدايۀ حﺘّى صفﺤۀ النّهايۀ‪ ،‬وهی تﺘﻘاطع داﺧلیّاً مع الرّوايات‬
‫األربع األﺧرى الّﺘی تنساب داﺧلها‪ ،‬وتﺘداﺧل معها‪ ،‬وتصبح جزءاً منها‪ .‬ومن ثم هناک الرّوايۀ‬
‫الثّانیۀ ﻓی مﺘن هذه الرّوايۀ وهی روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» الّﺘی کﺘبها «الضّﺤّاک» لﺘکون‬
‫حیاۀ جديدۀ لﺤبیبﺘه الغارقۀ ﻓی غیبوبۀ طويلۀ لﻘد قرأ کلّ ما کﺘبﺘه «بهاء» من ذکريات‬
‫عن حیاتها البائسۀ ﻓی روايﺘها‪ ،‬ثم مزّق کلّ ما کﺘبتْ‪ ،‬واﺧﺘطّ لها ذکريات جديدۀ ذات بهاء‬
‫يشبه بهاء جمالها األحمر ﻓی روايﺘهما «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪( .‬اورانک؛‪ 2019‬م‪.)14-13:‬‬

‫روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» طبّﻘت اآلﻓاق شهرۀ وحضوراً‪ ،‬وحﻘّﻘت مبیعات هائلۀ أغرت النّاشر‬
‫بﺘرجمﺘها إلى أکثر من لغۀ‪ ،‬وتلﻘّت أکثر من عرضّ مغرٍ لﺘﺤويلها إلى أﻓالم سینمائیّۀ‪ .‬أمّا‬
‫الرّوايۀ الثّالثۀ ﻓی مﺘن الرّوايۀ األمّ‪ ،‬ﻓهی روايۀ المخطوطۀ الّﺘی کﺘبﺘها «بهاء» بخطّ يدها‬
‫لﺘکون رسالۀ اعﺘراف تضعها بین يدی حبیبها «الضّﺤّاک»‪ ،‬وقد اصطﺤبﺘها معها ﻓی رحلۀ‬
‫عالجها من السّرطان على الرّغم من النّسیان الّذی هاجمها‪ .‬تصﺤب الﻘارئ ﻓی رحلۀ زمنیّۀ‬
‫تمﺘد لسبعین ع اماً ﻓی حیاۀ بطلی الرّوايۀ‪ ،‬وﻓی مﺘنها هناک الﺤﻘائق واالعﺘراﻓات واآلالم‪.‬‬
‫وﻓی نهايۀ الرّوايۀ‪/‬ﻓی النّسیان الثّالثین هناک عدد کبیر من النّهايات المﺤﺘملۀ لها‪ ،‬ومنها‬

‫‪29۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ن الرّوايۀ المخطوطۀ الخاصّۀ بـ‬


‫نهايۀ تهدم ما حدث ﻓی الفصول الﺘی سبﻘﺘها‪ ،‬إذ تفﺘرض أ ّ‬
‫ن هناک اتّجاه آﺧر ﻓی األحداث ﻓی الرّوايۀ المخطوطۀ‪ -‬الملعونۀ الﺘی‬
‫«بهاء» لم تُﺤرق‪ ،‬وأ ّ‬
‫لم تفنَ ﻓی حادثۀ إحراق «الضّﺤّاک» لها « لم تجد «بهاء» الدّرب إلى «الضّﺤّاک»‪ ،‬ولذلک‬
‫اﺧﺘرعتْ «ضﺤّاکاً» جديداً من بناء ﺧیالها الﺤالم‪ ،‬وظلّت تهذی باسمه وبﻘصصها الکثیرۀ‬
‫معه حﺘى غدت مجرّد اسم اً مکﺘوباً ﻓی الئﺤۀ الموتى ﻓی مشرحۀ کلیّۀ الطّبّ ﻓی جامعۀ‬
‫ن ال أحد أبدى أیّ رغبۀ ﻓی اسﺘالم جثّﺘها من المسﺘشفى‪ ،‬ودﻓنها على حسابه‬
‫العاصمۀ؛ أل ّ‬
‫الخاصّ ﻓی أیّ بﻘعۀ من بﻘاع األرض جمیعها»‪( .‬المصدر لنفسه)‬

‫تﺘشابک الﻘّصۀ ﻓی هذه الرّوايۀ‪ ،‬مما توﻓّر لنا سیاقًا وبنیۀ سرديًا‪ ،‬وتﺘضمّن بطلین وقصۀ‬
‫حیاتهما؛ وتصوّر تجاربهم‪ .‬تﻘدم الﺘجربۀ اإلنسانیۀ الجماعیۀ ﻓی العالمین العربی واألوروبی‪.‬‬
‫اﺧﺘیار العنوان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» ينﻘل وعی المؤلفۀ وإبداعها‪ ،‬مما يخلق بدايۀ لجمال مبنی‬
‫على مفارقات؛ وهی تﻘوم على رأی وأيديولوجیۀ تجسدها بالکامل‪ .‬عنوان الروايۀ هو المدﺧل‬
‫األول للرّوايۀ‪ .‬إن اﺧﺘیار العنوان المﺘناقض «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» يجلب معه نوعًا من االلﺘباس‬
‫ن‬
‫المعجمی المرتبط کلیًا بنصّ الروايۀ‪ .‬يظهر المظهر الخارجی لروايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» أ ّ‬
‫المعاناۀ يبدو أنّها اسﺘولت على البطل؛ لکنّه ﻓی الرّوايۀ يصوّر الﺘّﺤرر من المعاناۀ‪ ،‬ونفهم‬
‫ذلک ﻓی شکل الرّوايۀ نفسها‪ .‬قصۀ امرأۀ تنﻘذ نفسها من النّسیان بذکريات الماضی؛ وهذا‬
‫له معنى آﺧر‪ .‬ﻓی علم النّفس والعلوم الﺘربويۀ تنﻘسم الذّاکرۀ إلى قسمین‪ :‬الذّاکرۀ طويلۀ‬
‫المدى والذّاکرۀ قصیرۀ المدى؛ وأدرکنا کیف تعمل الذّاکرۀ طويلۀ المدى مع أبطال الرّوايۀ‪،‬‬
‫وکل ما تنفﻘه على الورق تمّ تسجیله‪ ،‬بعیدًا لذاکرۀ بطل الرّوايۀ‪ .‬هذا تناقض ﺧفی أو مفارقۀ‬
‫مﺘناقضۀ ورمز ﻓی کلمۀ «انزياح» بدالً من کلمۀ «أدرکها»؛ لهذا‪ ،‬ﻓهو أولًا يبﺘدع لنا المفاهیم‪،‬‬
‫ثمّ الغنج والسّخريۀ وأمور تﺘعلّق بالنّسیان وموضوع عالقﺘه ﻓی نصّ الرّوايۀ ﺧالل الثّالثین‬
‫ﻓصالً الّﺘی تعبر عنها الرّوايۀ‪ .‬الروايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» هی تزامن الزّمان والمکان‪ .‬هذه‬
‫الرّوايۀ تکامل مﺘجانس ومﺘداﺧل بین نصوص الﻘصّۀ والنّثر والشّخصیۀ والنّصوص العاطفیۀ‪.‬‬
‫وصلت النّجوم الورقیۀ «اوريغامی» لفصول الروايۀ‪ .‬بدايۀ النجمۀ «اوريغامی» هی مثال على‬
‫نوع من البالغۀ الّﺘی تﺘمﺘّع بجمال الکلمات والجاذبیۀ البنیويۀ للرّوايۀ بأسلوب مخﺘلف‪ .‬لکلّ‬
‫ﻓصل من ﻓصول الروايۀ‪ ،‬تأتی حکايۀ مع رسالۀ جديدۀ‪ .‬الرّوايۀ روايۀ نفسیّۀ وروحیۀ ولیست‬
‫مصطلﺤاً؛ ويﺘعلّق بمشاعر أ بطال الروايۀ‪« .‬أَدْرَکَهَا النّسیانُ» هی قصّۀ الﺤبّ‪ ،‬والصّراع‪،‬‬
‫واالغﺘراب‪ ،‬والﺤرمان‪ ،‬وضﺤیۀ حروب الملعونۀ ﺧفیۀ وعلنیۀ ومشاکل ﻓلسطین المﺤﺘلّۀ‪ .‬کما‬
‫رواه بطل الرّوايۀ بهاء‪ .‬هناک عوامل مﺘأصّلۀ وموضوعیۀ ﻓی هذه الﻘصّۀ؛ والمهمّ هو تﻘنیۀ‬
‫الرّوايۀ‪ ،‬وهذا يجعل الرّوايۀ تُﻘرأ عدّۀ مرات‪ .‬نهايۀ الﻘصّۀ؛ الﺘّفسیر الﺤرّ ﻓی الرّوايات هو ﻓﺘح‬

‫‪297‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫باب للمﺘلﻘی وﻓﺘح ناﻓذۀ للرّوايۀ لخلق قصّۀ جديدۀ؛ ويﺘناول هذا الفصل روايات سناء شعالن‬
‫المبﺘکرۀ الﺤالیۀ‪ .‬إنها لیست شیئًا جديدًا ﻓهی تشغل عﻘول الﻘرّاء وانﺘﻘاداتهم للﻘصّۀ من‬
‫حیث ما يمکن تﻘديمه وما يمکن تﻘديمه (شعالن‪ 2018 ،‬م)‪.‬‬

‫فی الختام‬

‫يﻘدم مؤلف الروايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪ ،‬باسﺘخدام الصناعۀ الهیکلیۀ لـ «حبکۀ مﺤذوﻓۀ» و‬
‫«حبکۀ اسﺘعاريۀ»‪ ،‬سردًا غامضًا ﻓی الطبﻘۀ المرئیۀ من الﻘصۀ‪ ،‬والﺘی تﺤل مﺤل السرد غیر‬
‫المعلن ﻓی الطبﻘات العمیﻘۀ من الﻘصۀ‪ .‬إن وظیفۀ المکان ﻓی هذا النوع من الﻘصۀ هی أکثر‬
‫من اسﺘعارۀ من الجو الداﺧلی للشخصیۀ المرکزيۀ‪ ،‬والﺘی تﺘأثر ﻓی بعض الﺤاالت بالکلمات‬
‫والمصطلﺤات الﺘی يسﺘخدمها الراوی‪ .‬روايۀ الﻘصۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» لها لغۀ بلیغۀ وبنیۀ‬
‫بسیطۀ وقويۀ ومفهومۀ‪ .‬تﺘشابک الﻘصۀ مع کل من المسﺘﻘبل والرجوع إلى الماضی‪ ،‬مما‬
‫يوﻓر لنا سیاقًا وبنیۀ سرديًا ويﺘضمن بطلین وقصۀ حیاتهما؛ ويصور تجاربهم‪ .‬تﻘدم الﺘجربۀ‬
‫اإلنسانیۀ الجماعیۀ قطبی العالمین العربی واألوروبی‪ .‬تﻘلبات الﻘصۀ الﺘی کﺘبها سناء شعالن‬
‫ﻓی روايﺘها هی تﺤوالت وانعطاﻓات ﺧیالیۀ‪ .‬إنه المخادع الذی ﻓی السّـرد يواجه رحلۀ مرهﻘۀ‬
‫ومملۀ تﺤمل المعاناۀ لمدۀ ‪ 70‬عامًا تﻘريبًا‪ .‬يزداد هذا الوهم عندما يمﺘد الزمان والمکان‬
‫على مساحات النهائیۀ ؛ وال نالحظ وقوع أحداث ﻓی أی وقت أو مکان‪ ،‬إال إذا قیل للﺘو أن‬
‫هذه األحداث تﻘع ﻓی الشرق‪ .‬حیث يﺘﺤدث الناس العربیۀ ثم يذکر أن بهاء يﺘﺤرک إلى‬
‫النﻘطۀ الشمالیۀ الباردۀ والجلیديۀ‪ .‬دون اإلشارۀ إلى المدينۀ أو المکان أو البلد بالﺘﺤديد‪،‬‬
‫ولهذا السبب يکون لدى المﺘلﻘی إ حساس سطﺤی‪ ،‬وسرد الﻘصۀ ﻓات الزمان والمکان‪،‬‬
‫وأصبﺤت قصۀ حب يعاملون بعضهم بعضاً بأمانۀ‪ .‬بعد ‪ ۶0‬عاما من الفراق والعذاب‪ .‬الرجل‬
‫الذی يﺤب قصۀ ضﺤاک يجد عشیﻘۀ بهاء الﺘی عانت کثیرًا ﺧالل حیاتها وتم تشخیص‬
‫إصابﺘها بالسرطان‪ .‬هذا تفسیر سطﺤی للﻘصۀ ﻓی حین أن هناک رموز أساسیۀ للﻘصۀ‬
‫وتنبؤات ذکیۀ‪ .‬بما أنه اﺧﺘار سن السبعین لﺘﺤمل تکلفۀ المعاناۀ‪ ،‬يمکننا أن نفهم المعاناۀ‬
‫الکبیرۀ ﻓی تاريخ الﺤرب العربیۀ ﻓی العصر الجديد‪ .‬وهذا نضال الشعب الفلسطینی ضد‬
‫االحﺘالل الصهیونی المﺤﺘل‪ .‬اإلصرار على العنوان رقم ‪ 70‬هو نوع من اإلصرار على هذه‬
‫الکلمات‪ .‬أثّرت شعالن ﻓی «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» على عواطف ومشاعر الﻘارئ من ﺧالل تصوير‬
‫ووصف المشاهد واألحداث وأعدّته لﺘﻘبّل الﺘّفکیر اإلنسانی‪ ،‬وصرﺧت من أجل إيﻘاظ األلم‬
‫والجهاد ضد کلّ ظلم وحبّ کل الﻘیم اإلنسانیۀ السامیۀ‪ .‬کﺘبت شعالن لفهم ﻓکرۀ العﻘل‬
‫والﺤبّ‪ ،‬روايﺘها بﺘﻘنیات الصناعات األدبیۀ؛ مثل االسﺘعارۀ والﺘشبیه‪ ،‬ومن ﺧالل ﺧلق نسیج‬
‫غامض وعمیق أظهرت موضوعات مناسبۀ للﺤبّ والﺘّصوف والملح‬

‫‪298‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫المعضالت االجتماعیّۀ للمجتمعات فی روایۀ «أدرکها النسیان» لسناء‬


‫الشعالن‬

‫معصومۀ مرعی‬

‫نبذۀ عن حیاۀ الكاتبۀ‪:‬‬

‫الدکﺘورۀ سناء الشعالن أديبۀ وأکاديمیّۀ وإعالمیّۀ أردنیّۀ من أصول ﻓلسطینیّۀ‪ ،‬ولدت ﻓی‬
‫‪ 20‬مايوعام ‪ ،1977‬تعمل أسﺘاذۀ لألدب الﺤديث ﻓی الجامعۀ األردنیۀ‪/‬األردن‪ ،‬حاصلۀ على‬
‫درجۀ الدّکﺘوراه ﻓی األدب الﺤديث ونﻘده بدرجۀ امﺘیاز‪ ،‬أعمالها‪ :‬الروايات‪ :‬أعشﻘنی‪/‬السﻘوط‬
‫ﻓی الشمس‪/‬أدرکها النسیان‪/‬روايات الفﺘ یان‪/‬أصدقاء ديمۀ‪ /‬المجموعات الﻘصصیّۀ‪/‬قاﻓلۀ‬
‫العطش‪/‬تراتیل الماء‪/‬الجدار الزجاجی‪/‬حدث ذات جدار‪/‬الّذی سرق نجمه‪/‬تﻘاسیم‬
‫الفلسطینی‪/‬عام النّمل‪/‬رسالۀ إلی االله‪/‬أرض الﺤکايا‪/‬مﻘامات اإلحﺘراق‪/‬ناسک الصومعۀ‪/‬قاﻓلۀ‬
‫العطش‪/‬الکابوس‪/‬الهروب إلی أﺧر الدنیا‪/‬مذکرات رضیعۀ‪/‬أکاذيب النساء ‪ /‬مجموعات قصصیۀ‬
‫مشﺘرکۀ مع أدباء عرب وعالمیین‪ /:‬مجموعۀ قصصیۀ مشﺘرکۀ مع قاصّین أردنیین بعنوان‬
‫الﻘصّۀ ﻓی األردن‪ :‬نصوص ودراسات‪/‬مجموعۀ قصصیۀ بعنوان الضیّاع ﻓی عینی رجبل‬
‫الجبل‪/‬مجموعۀ قصصیّۀ مشﺘرکۀ مع قاصین عرب بعنوان «ﻓی العشق»‪/.‬مجموعۀ قصصیۀ‬
‫مشﺘرکۀ مع الﻘاصیین أردنیین بعنوان «مخﺘارات من الﻘصّۀ األردنیّۀ»‪/.‬مجموعۀ قصصیۀ‬
‫مشﺘرکۀ مع أدباء مصريین مجموعۀ نجوم الﻘلم الﺤر ﻓی سماء اإلبداع‪/.‬مسرحیات للکبار‪:‬‬
‫‪/‬دعوۀ علی شرف اللّون األحمر‪/.‬صورۀ (سیلفی) مع البﺤر‪/.‬مﺤاکمۀ اإلسم ‪/x‬وجه واحد‬
‫الثنین ماطرين‪/.‬ﺧرّاﻓیۀسعديّۀ أم الﺤظوظ‪/.‬مسـرحیات للفﺘیان والفﺘیات‪/ :‬السلطان الينام‪.‬‬
‫‪ /‬الیوم يأتی العید‪/.‬رحلۀ مع المعلّمۀ ﻓرحۀ‪/.‬قصص أطفال‪/:‬قصۀ لألطفال بعنوان «زرياب‪:‬‬
‫معلّم الناس والمروءۀ ‪ »/‬قصۀ لألطفال بعنوان «هارون الرشید‪ :‬الخلیفۀ العابد‬
‫المجاهد»‪/.‬قصۀ لألطفال بعنوان» الخلیل بن أحمد الفراهیدی‪ :‬أبو العروض والنّﺤو‬
‫العربیّ‪/.‬قصۀ لألطفال بعنوان إبن تیمیۀ‪ :‬شیخ اإلسالم ومﺤیی السّنّۀ‪/:‬قصۀ لألطفال بعنوان‬
‫«العزّ بن عبدالسالم‪ :‬سلطان العلماء وبائع الملوک»‪/.‬المﻘاالت والنصوص النثريّۀ‪ / :‬أبی سیّد‬
‫الکلمات‪/.‬الّذين ال ينامون‪/.‬قالت النّساء‪/.‬غصون وتخوم‪/.‬الدّرب إلیهم‪/.‬لﻘاءات حواريّۀ‪/:‬العرّاﻓۀ‬
‫والجبل‪/.‬کﺘب نﻘديّۀ مﺘخصصۀ‪/:‬األسطورۀ ﻓی روايات نجیب مﺤفوظ‪/.‬السّـرد الغرائبی‬
‫والعجائبی ﻓی روايۀ والﻘصۀ الﻘصیرۀ ﻓی األردن ‪ 2002-1970‬م ‪.1‬‬

‫الطّالق‪:‬‬

‫‪299‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫الطّ الق واإلنفصال هو عملیۀ هدم لبناء األسرۀ الذی يأتی إمّا ﻓی بدايۀ الطريق وعند وضع‬
‫ن اإلسالم کره الطّالق ونفّر‬
‫األساس الزوجیّۀ إمّا يأتی مﺘأﺧّراً بعد إنجاب األوالد‪ .‬والﺤﻘیﻘۀ أ ّ‬
‫منه والرسول –صلی اهلل علیه وسلّم‪ -‬قال‪« :‬مَا أَحَلَّ اهللُ شَیئاً أَبغَضَ إِلَیهِ مِنَ الطَّلَاقِ»‪،‬‬
‫وإعﺘبر الﺤیاۀ الزوجیّۀ لها قدسیّۀ ﺧاصّۀ البدّ من إحﺘرامها وأن هدمها لیس باألمر السهل‪،‬‬
‫ﻓهی میثاق غلیظ ينبغی عدم نﻘضه بسهولۀ کما أکّد اهلل ‪-‬عزّ وجل‪ -‬علی هذا المیثاق بین‬
‫ن زَوْجٍ وَآتَیْﺘُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا ﻓَلَا‬
‫ن أَرَدْتُمُ اسْﺘِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَا َ‬
‫الزوجین ﻓی اآليۀ الکريمۀ‪« :‬وَإِ ْ‬
‫تَأْﺧُذُوا مِنْهُ شَیْئًا ٔ أَتَأْﺧُذُونَهُ بُهْﺘَانًا وَإِثْمًا مُبِینًاوَکَیْفَ تَأْﺧُذُونَهُ وَقَدْ أَﻓْضَىٔ بَعْضُکُمْ إِلَىٔ‬
‫ن مِنْکُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا»‪ .‬وهذه الظاهرۀ الﺘی ﻓی اآلونۀ األﺧیرۀ إزدادت بین األسر‬
‫بَعْضٍ وَأَﺧَذْ َ‬
‫اإلسالمیّۀ بسبب الظروف الراهنۀ الﺘی تواجه هذه المجﺘمعات والﺘفکّک الذی يعیش ﻓیه‬
‫العالم اإلسالمی الیوم‪ ،‬لها آثار شرعیّۀ ونفسیّۀ وإجﺘماعیّۀ وتربیويّۀ وأيضاً إقﺘصاديّۀ علی‬
‫الزوجین من المرأۀ والرجل‪ ،‬وتظهر هذه اآلثار علی أربع ﻓئات‪:‬‬

‫أوّالً‪ :‬المرأۀ المطلّﻘۀ‪ ،‬ﻓهی الّ ﺘی تشعر بألم الطّالق ﻓی المﻘام األوّل السیّما إذا لم يکن لها‬
‫معیل غیر الزواج أو مصدر رزق آﺧر؛ ممّا وقع علی شخصیّۀ باربرا مديرۀ منزل ضﺤّاک‬
‫سلیم الّذی له الدّور األوّل ﻓی روايۀ «أدرکها النسیان» «وهی حديثۀ الطّالق من زوجها‬
‫ال ذی کان رﻓیﻘها ومساکنها لسنوات طويلۀ‪ ،‬کان الطّالق منه مؤلماً لها‪ ،‬وکبّدها ﺧسائر‬
‫کبیرۀ»‪.‬‬

‫ثانیاً‪ :‬الرجل‪ ،‬نظراً لکثرۀ تبعات وآثار الطّالق من مؤﺧّر صداق ونفﻘۀ وحضانۀ وأمور مالیّۀ‬
‫أﺧری کـ « لذّۀ النساء اللّواتی کان حظ ضﺤّاک سلیم منهنّ منﻘوصاً عکراً ﺧشناً مﻘطّعاً‬
‫للرّوح والبدن والﺤلم والمنجز؛ ﻓالنّساء الثّالث الﺤمراوات اللّواتی تزوّج بهنّ ﻓی حیاته بعد‬
‫تطواﻓه ﻓی أقاصی عوالم الثّ لج لم يهبنه إلّا األلم والخذالن والفﻘد والرّحیل والکثیر من‬
‫الخسائرالماديّۀ والرّوحیّۀ؛ وهنّ يﻘاسمنه –مرغماً بأحکام قضائیّۀ مسﺘعجلۀ‪ -‬أنصاف مايملک‬
‫أو مايزيد علی النّصف أو الثّلثین مرّۀ تلو األﺧری»‪.‬‬

‫ثالثاً‪ :‬األوالد‪ ،‬وذلک ﻓی البعد عن حنان األُم إن کانوا مع األَب وﻓی الرّعايۀ واإلشراف من‬
‫قبل األَب إن کانوا مع األُم‪ ،‬ممّا عانت منه باربرا من ﺧالل إنفصال أبويها عن بعض ﻓــ‬
‫«عندما کانت باربرا صغ یرۀ لم يکن هناک أحد يعنیه أن يسمع کالمها حول مشاعرها أو‬
‫أحساسیها‪ ،‬علی الرّ قم من أنّها تملک والدين ووالدتین وأکثر؛ ﻓعندما تطلّق والداها ﻓی‬
‫عامها الﺘّاسع‪ ،‬سکن کلّ منهما ﻓی مدينۀ بعیدۀ عن مدينۀ اآلﺧر‪ ،‬وأتّفﻘا علی أن تکون‬
‫إبنﺘهما الوحیدۀ مناصفۀ بینهما‪ ،‬ﻓﺘأﺧذها األم ﻓی أيّام الدّوام المدرسیّۀ‪ ،‬ﻓﺘعیش معها ﻓی‬
‫بیﺘها حیث عشیﻘها الﺘی تزوّجها ﻓیما بعد‪ ،‬وﻓی أيّام العطل المدرسیّۀ والعطلۀ السنويّۀ‬

‫‪300‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫يأﺧذها والدها‪ ،‬وتعیش معه ﻓی بیﺘه حیث تﺘوالی علیه العشیﻘات الواحدۀ تلو األﺧری»‪.‬‬
‫ﻓهذه األمور جمیعها ربّما تﺤدث آالم نفسیّۀ وجسديّۀ ﻓی أبناءالطّالق يؤدّی بهم إلی الﺘوحّد‬
‫مع ذاتهم والﺘﻘوقع علیهم واإلنسﺤاب نﺤو الصّمت وال ّلامباالۀ بمسﺘﻘبلهم الغامض‪ ،‬والخداع‬
‫بمن يﺘعاطف معهم مکرّ اً ألغراض شیطانیّۀ کالعالقات الجنسیّۀ وتعاطی المخدرات والسیر‬
‫بهم ﻓی طرق الظالم والضیاع‪.‬‬

‫ن إنﺤالل الزّواج يکون وسیلۀ للکراهیّۀ‬


‫رابعاً‪ :‬المجﺘمع بأکمله‪ ،‬إذا لم تراعَ الﺘزاماته وآدابه‪ ،‬ﻓإ ّ‬
‫والخصام بین أﻓراد المجﺘمع وﻓی تشرّد األوالد وعدم الرعايۀ من قبل األبوين تکثر جرائم‬
‫األحداث و يﺘزعزع األمن واإلسﺘﻘرار ﻓی المجﺘمع‪.‬‬

‫األطفال الیتامی‪:‬‬

‫الیﺘیم من لم يکن له أمّ وأب علی قید الﺤیاۀ‪ ،‬وقد إزداد عدد األيﺘام ﻓی زماننا بسبب‬
‫الﺤروب الّﺘی لعبت دوراً کبیراً ﻓی تیﺘم األطفال‪ .‬ﻓهؤالء األطفال الیﺘامی يشکّلون ﻓی الوقت‬
‫الﺤاضر ﻓی الکثیر من دول العالم أکبر وأعﻘد مشکلۀ إجﺘماعیّۀ وأمنیّۀ‪ ،‬تطلق علیها بعض‬
‫الدّول مشکلۀ األطفال بالأسر‪ ،‬وتطلق علیها دول أﺧری مشکلۀ أطفال الشوارع حیث تمثّل‬
‫هذه الفئۀ من األطفال الیﺘامی‪ ،‬البیئۀ الخاصّۀ للجريمۀ واإلنﺤالل النفسی واألﺧالقی‬
‫واإلنفالت األرضی والﺤﻘد اإلجﺘماعی وﻓی روايۀ «أدرکها النسیان» الحظنا علی بعض‬
‫المشاکل الﺘی واجهوها هؤالء األطفال منها اإلعﺘداء علی مالهم والﺘطاول علیهم من جانب‬
‫األقارب و الغرباء وأيضاً شاهدنا علی وجود أشخاص ذوا ذمم و صفات إنسانیّۀ الذی قاموا‬
‫بﺘکفّل األيﺘام ورعايﺘهم؛ ونﻘوم بالﺘفصیل علی ما إلﺘمسناه من الروايۀ آتیاً‪:‬‬

‫اإلعتداء علی مال الیتیم‪:‬‬

‫کثیراً ما يﻘع اإلعﺘداء علی حﻘوق الیﺘیم وماله الّذی ترکه أبواه له من ذوی قرباه‪ ،‬ﻓﺘظهر‬
‫ﻓی المجﺘمع بشکل إحدی جرائم اإلعﺘداء علی حﻘوق ذوی الﻘربی‪ .‬ومن يرتکب هذا‬
‫العدوان ﻓﻘد إرتکب ذنب من الذّنوب الکبیرۀ وتعدّی علی ما أوصی به سبﺤانه وتعالی علی‬
‫الﺤذر من اإلقﺘراب إلی مال الیﺘیم لغیر صالﺤه ﻓی اآليۀ الکريمۀ‪« :‬وَلَا تَﻘْرَبُوا مَالَ الْیَﺘِیمِ إِلَّا‬
‫ن بِالْﻘِسْطِ ٔ لَا نُکَ ِّلفُ نَفْسًا إِلَّا‬
‫بِالَّﺘِی هِیَ أَحْسَنُ حَﺘَّىٔ يَبْ ُلغَ أَشُدَّهُ ٔ وَأَوْﻓُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَا َ‬
‫ن ذَا قُرْبَىٔ ٔ وَبِعَهْدِ ال َّلهِ أَوْﻓُوا ٔ ذَٔلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ‬
‫وُسْعَهَا ٔ وَإِذَا قُ ْلﺘُمْ ﻓَاعْدِلُوا وَلَوْ کَا َ‬
‫لَعَ َّلکُمْ تَذَکَّرُونَ»‪ ،‬من هذه اإلعﺘداءات الّﺘی الحظناها ﻓی الروايۀ هی إعﺘداء أقرباء «ضﺤاک‬
‫سلیم» علی ماله وهو طفل يﺘیم وحید ﺧسر أبواه من ﺧالل إﺧﺘناقهما ﻓی غاز المدﻓأۀ‬
‫الناريّۀ وبعدها عاش ﻓی المیﺘم الذی الﺘﻘفه علی کره عندما زهد األعمام والعمّات به ووضعوا‬

‫‪301‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫أياديهم العاديّۀ علی میراثۀ الهزيل وأيضاً إعﺘداء أقرباء «تیم اللّه الجزيری» علی ماله وهو‬
‫بعنوان طبیب أﺧصائی ﻓی حاالت السرطانیّۀ النادرۀ ﻓی الروايۀ الذی ﻓﻘد أباه ﻓی طفولﺘه‬
‫ﻓـــ «تلک السّـ رقۀ الﺘاريخیّۀ ألعمامه إلرث والده من أبیه‪ ،‬إذ تکاثروا علیه ألنّهم األکبر‬
‫سنّاً‪ ،‬واألکثر عدداً‪ ،‬واألشﻘاء من أم واحدۀ‪ ،‬وهو اإلبن الوحید المسﺘضعف من الضرّۀ الجديدۀ‬
‫ألمّهم‪ ،‬وعندما مات والدهم ألﻘوا بأﺧیهم غیر الشﻘیق وأمّه ﻓی قارعۀ الطّريق‪ ،‬وتنعّموا‬
‫بﺤصﺘها من األرض‪ ،‬جعلﺘهما يذوقان الويل والﺤاجۀ إلی سنین طويلۀ حﺘّی کبر الصّغیر‪،‬‬
‫وإسﺘطاع أن يعیل نفسه وأمّه الﺘی أطفأۀ الﺤزن ﻓرح قلبها وکسر ظهرها‪ ،‬وأقعدها ﻓی الدار‬
‫وحیدۀ مﺤزونۀ»‪.‬‬

‫ﻓالّ ذی يأکل مال الیﺘیم ويعﺘدی علیه بغیر حق اليذوق نعیم الجنّۀ ألنّه بدل أن يرحم‬
‫ضعف الیﺘیم ويﺤمی ماله راح يفﺘرس هذا المال منﺘزعاً عن نفسه ثوب اإلنسانیّۀ‪ .‬ممّا قال‬
‫ن‬
‫النّبی مﺤمّد (صلی اللّه علیه وآله وسلّم) ﻓی اإلحذار من اإلقﺘراب من مال الیﺘیم مبیّناً أ ّ‬
‫المعﺘدی علی ماله مﺤروم من الجنّۀ‪« :‬أربعۀ حقّ علی اللّه أن اليدﺧلهم الجنّۀ واليذيﻘهم‬
‫نعیمها مدمن الخمر‪ ،‬آکل الربا‪ ،‬آکل مال الیﺘیم بغیر حق والعاق لوالديه»‪ .‬ﻓﺤسب ماجئنا‬
‫به ﻓی هذا المبﺤث نسﺘنﺘج أن أکل مال الیﺘیم ﻓی أغراض شخصیّۀ مالها أیّ عالقۀ بالیﺘیم‬
‫و حیاته لها معضلﺘین وهما دنیوی وأﺧروی‪ ،‬ﻓالدنیوی ينعکس بشکل حرمان الیﺘیم من‬
‫توﻓیر جمیع مايﺤﺘاجه من ﺧالل ماله وﻓﻘره وإمالقه واألﺧروی يظهر بشکل حرمان آکلین‬
‫حق الیﺘیم من نعیم الجنّۀ حسب اآليات الﻘرآنیّۀ واألحاديث النبويّۀ‪.‬‬

‫التطاول علی األیتام‪:‬‬

‫الیﺘیم ﻓﻘد الدعم ا ألسری وإبﺘلی بﻘراغ أﺧالقی وعاطفی ﻓهو يﺤﺘاج إلی العطف والرحمۀ؛‬
‫ﻓﻘال سبﺤانه وتعالی حول کیفیّۀ الﺘعامل مع الیﺘیم ﻓی کالمه المبارک‪« :‬ﻓِی الدُّنْیَا وَالْآﺧِرَۀِ‬
‫ن تُخَالِطُوهُمْ ﻓَإِﺧْوَانُکُمْ ٔ وَاهلل‬
‫ٔ وَيَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَﺘَامَىٔ ٔ قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ ﺧَیْرٌ ٔ وَإِ ْ‬
‫يَعْ َلمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْ ِلحِ ٔ وَلَوْ شَاءَ اهلل لَأَعْنَﺘَکُمْ ٔ إِ َّ‬
‫ن اهلل عَزِيزٌ حَکِیمٌ»؛ ولکن علی الرّغم‬
‫من أوامر وتوصیاۀ ربّ العالمین المﺘکرّرۀ ﻓی الﻘرآن علی الﺘّعاطف مع األيﺘام‪ ،‬ونشوء قواعد‬
‫ﻓی المیثا ق الدولی حول حﻘوق األطفال‪ ،‬توجد أشخاص تﻘوم بﺘعذيب هؤالء األطفال‬
‫البريئین الغیر مدعومین ﻓی مخﺘلف األشکال الالإنسانیّۀ الﺘی وردت بعض منها ﻓی الروايۀ‬
‫ونشیر إلیها باإلضاﻓۀ إلی ماجاء ﻓی إتفاقیۀ حﻘوق الطفل الدّولیّۀ حول دعم األطفال من‬
‫هذه الجرائم‪ .‬جیءَ ﻓی المادۀ الثالثۀ من إتفاقیّۀ حﻘوق الطّفل‪« :‬تکفّل الدول األطراف أن‬
‫تﺘﻘیّد المؤسّسات واإلدارات والمراﻓق المسئوولۀ عن رعايۀ أو حمايۀ األطفال بالمعايیر الﺘی‬
‫وضعﺘها السلطات المخﺘصۀ‪ ،‬والسیما ﻓی مجالی السالمۀ والصﺤّۀ وﻓی عدد موظفیها‬

‫‪302‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫وصالحیﺘهم للعمل‪ ،‬وکذلک من ناحیۀ کفاءۀ اإلشراف»؛ لکن مانراه ﻓی الرّوايۀ عکس هذه‬
‫المادّۀ تماماً عن الطفل الیﺘیم «ﻓإنﻘصفت براءۀ طفولﺘه وﻓرحۀ روحه وهو يﺘعذّب ﻓی ذلک‬
‫المیﺘم الﺤکومی البائس حیث عاش مشدوداً بال رحمۀ إلی وتر الﻘلق والخوف والﺤرمان‬
‫والﺘنکیل‪ ،‬وعندما عال صوته مطالباً بالﻘلیل من الرحمۀ أصبح هدف المشرﻓات ﻓی المیﺘم‬
‫اللّواتی صببن علیه لؤم غضبهنّ دون رحمۀ»‪ .‬وقیل ﻓی المادّۀ السادسۀ عشر‪« :‬اليجوز أن‬
‫يجری أی تعرض تعسفی أو غیر قانونی للطفل ﻓی حیاته الخاصّۀ أو أسرته أو منزله أو‬
‫مراسالته‪ ،‬وال أی مساس غیر قانونی بشـرﻓه أو سمعﺘه»‪ .‬وﻓی الروايۀ کثیراً ما الحظنا علی‬
‫تعرضات وإنﺘهاکات جسديّۀ جنسیّۀ وقعت علی الطّفالت الیﺘیمات من قبل األشراس الّذی‬
‫تﻘودهم شهوانیﺘهم إلی الرّذائل واليرحمون حﺘّی بالطّفلۀ الّﺘی لیس لها معین سوی اهلل‬
‫وبسببهم «ماحاﻓظت علی شرﻓها المزعوم ﻓی حیاۀ لم تﻘابل ﻓیها سوی الذّئاب اآلدمیّۀ‬
‫الجائعۀ الّﺘی تريد أن تنهش جسدها وأنوثﺘها وسﺤرها وبخالف ذلک تطعمها للعدم‬
‫والنسیان»‪ .‬وﻓی المادۀ العشرين أُکِّدَ علی تلبیب مايﺤﺘاجه الطّفل الیﺘیم من حمايۀ وحاجۀ‪:‬‬
‫«للطّفل المﺤروم بصفّۀ موقﺘۀ أو دائمۀ من بیئﺘه العائلیّۀ أو الّذی اليسمح له‪ ،‬حفاظاً علی‬
‫مصالﺤۀ الفصلی‪ ،‬بالبﻘاء ﻓی تلک البیئۀ‪ ،‬الﺤقّ ﻓی حمايۀ ومساعدۀ ﺧاصﺘین توﻓرهما الدولۀ‬
‫لکن هناک دور أيﺘام تﺤرم األطفال من أقل قدر من المﺘعۀ کﺤرمان «بهاء وضﺤاک»‬
‫وأترابهما ﻓی المیﺘم‪ ،‬ﻓـ «عندما کان صغیرين ﻓی المیﺘم کانت المﺘع جمیعها مﺤرّمۀ‬
‫علیهما وعلی أطفال المیﺘم أجمعین‪ ،‬بما ﻓی ذلک مﺘعۀ سماع الموسیﻘی‪ ،‬أمّا عزﻓها ﻓکان‬
‫ضرباً من المسﺘﺤیل» وﻓی المادّۀ سبعۀ وثالثین تکفل الدول األطراف «أاليعرض أیّ طفل‬
‫للﺘّعذيب أو لغیره من ضروب المعاملۀ أو العﻘوبۀ الﻘاسیّۀ أو الالإنسانیّۀ أو المهینۀ‪ .‬وال تفرض‬
‫عﻘوبۀ اإلعدام أو السجن مدی الﺤیاۀ بسبب جرائم يرتکبها أشخاص تﻘل أعمارهم عن‬
‫ثمانی عشرۀ سنۀ دون وجود إمکانیّۀ لإلﻓراج عنهم»‪ ،‬وجمیع ما جاء ﻓی هذه المادّۀ وقع‬
‫عکسها تماماً علی «ضﺤاک سلیم» من اإلهانۀ والﺘﺤرّش الجنسی ﻓــــ «صمت أمام کذبۀ‬
‫مديرۀ المیﺘم العانس الﺘی کانت تبدی ضجرها الدائم منه أمام الجمیع‪ ،‬ألنّها ضاقت ذرعاً‬
‫–بما تسمیه زوراً وتلفیﻘاً‪ -‬تمرّده علی أوامرها وتﺤريض الطّلبۀ علی عصیانها‪ ،‬ﻓی حین هی‬
‫ﻓی حﻘیﻘۀ األمر حانﻘۀ علیه؛ ألنّه لم يﺘجاوب مع مﺤاوالتها للﺘﺤرَّش الجنسی به»‪ ،‬واإلتّهام‬
‫بالسّرقۀ عندما رﻓض إمﺘیالها الشّهوانی الشّیطانی عندها لطمﺘه وألﻘت به ﺧارج المیﺘم ﻓی‬
‫منﺘصف الیل کی اليروی ألحد ما جری بینهما ﻓی ال ّلیل‪ ،‬ثمّ زعمت ﻓی الصّباح أنّه قد‬
‫هرب من المیﺘم لیالً بعد أن سرق المال من ﺧزنﺘها‪ ،‬وقدّمت شکوی ضدّه عند شرطۀ‬
‫المدينۀ‪ ،‬وشهدت مساعدتها الشّ مطاء العاقر علی مازعمﺘه من إﻓﺘراءات ضدّه»؛ واإلعﺘﻘال‬
‫والﺘّعذيب ﻓـــ «حداثۀ سنّه وصمﺘه الملغز أغريا السجانین بﺘعذيبه أکثر ﻓأکثر بعد أن‬

‫‪303‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫أذلّوه إغﺘصاباً‪ ،‬ثمّ شبﺤوه عارياً علی دکّۀ الﺘعذيب أليّام طويلۀ وإنطفاء ظالم إحدی عینیه‬
‫من کثرۀ ماضربوه علی عینیه»‪ ،‬ﻓهذه المعاناۀ الّﺘی يواجهونها األيﺘام ﻓی المجﺘمعات تسبب‬
‫مشاکل نفسیّۀ وأﺧالقیّۀ لهم وهم يشکلون ﻓئۀ کبیرۀ ﻓی المجﺘمعات ﻓإن باتت ظروﻓهم‬
‫علی هذا الشکل ﻓﺘصبح ﻓجوۀ کبیرۀ ﻓی العالم اليمکن إصالحها‪.‬‬

‫التکفّل بالیتیم‪:‬‬

‫تﺘشکّل الجوامع من مجموعﺘین من األشرار واألﺧیار‪ ،‬ﻓاألﺧیار هم أولئک الّذين يسعون‬


‫لمساعدۀ المﺤﺘاجین السیّما الیﺘامی‪ ،‬حﺘّی بهذه الطّريﻘۀ يﺤﻘّﻘون الرضا اإللهی وينﻘذون‬
‫المجﺘمع من الزّالت والمشاکل الّ ﺘی تأتی من ﺧالل األطفال البالأسر‪ .‬قال النبی مﺤمّد‬
‫(صلی اللّه علیه وآله وسلّم) ﻓی المنزلۀ العلیا لکاﻓل الیﺘیم‪« :‬أنا وکاﻓل الیﺘیم له أو لغیره‬
‫کهاتین ﻓی الجنّۀ إذا أتﻘی وأشار بإصبعه الوسطی والّﺘی تلی اإلبهام»‪ ،‬ﻓﻘاموا عدّۀ من النّاس‬
‫الطّ یبیبن بﺘکفّل األيﺘام واللﻘطاء ورعايﺘهم لکونهم أطفاالً ﻓﻘدوا الکفیل والمعیل باإلضاﻓۀ‬
‫إلی ﻓﻘدانهم حنان األبوۀ واألمومۀ‪ .‬ﻓهذا العمل اإلنسانی له میزتان جیدتان للغايۀ‪ ،‬ﻓاألولی‬
‫اإلحﺘفاظ بهؤالء األطفال من الضیاع واإلنﺤراف ونشوئهم علی اإلسﺘﻘامۀ والثانیۀ الﺤفاظ‬
‫علی المجﺘمعات من نشأۀ أجیال غیر مسﺘﻘیمۀ‪ .‬وهذا األمر الجمیل إنعکس ﻓی حیاۀ‬
‫«ضﺤاک سلیم»‪« ،‬لﻘد عاش ﻓی الشوارع حیاۀ الکالب والﻘطط والجرذان‪ ،‬والکائنات‬
‫الظالمیّۀ المجهولۀ‪ ،‬وتشاجر مع هوام البشر والﺤیوانات لینﺘزع اللّﻘمۀ من المزابل وحاويات‬
‫الﻘمامۀ‪ ،‬إلی أن بسم الﺤظّ له –علی کره منه‪ -‬بعد طول إکفهرار ﻓی وجهه‪ ،‬وهبط إبن عمّ‬
‫أبیه ﻓی حیاته وکأنّه مالک کريم قادم من السماء‪ ،‬ﻓلمّه من الشوارع ومدّ له يده الکبیرۀ‬
‫الداﻓئۀ المنعّمۀ السّ مینۀ وعرض علیه أن يأﺧذه معه بعیداً حیث بﺤیرات الجلید؛ وأﺧیراً‬
‫أصبح حرّاً طلیﻘاً بعدما تبنّاه إبن عمّ أبیه عن طیب ﺧاطر؛ لیکون إبناً ثانیاً له مع إبنه‬
‫الوحید جورج سلیم‪ ،‬ﻓکفّله وربّاه وعلّمه وأحسن تعلیمه وأمطره بﺤبّه ورعايﺘه وأنفق علیه‬
‫بسخاء ومﺤبّۀ إلی أن تخرّج ﻓی الجامعۀ ﻓی المسﺘوی الجامعی األوّل بدرجۀ إمﺘیاز مع‬
‫مرتبۀ الشرف»‪ .‬من ﺧالل قراءۀ هذه السّطور الﻘلیلۀ عن حیاۀ الضّ ﺤاک ندرک أهمیّۀ عمل‬
‫الﺘکفّل للیﺘامی الخیری للطفل والمجﺘمع کالهما‪ ،‬ﻓنزح الطّفل الیﺘیم من الشوارع واألزقۀ‬
‫والجوع والخوف إلی مکان داﻓیء آمن ونشأ ﻓیه وأصبح أحد أﻓضل الناس ﻓی المجﺘمع‪.‬‬

‫‪304‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫أزمۀ اإلنسان‪:‬‬

‫ﻓی بعض األحیان اإلنسان يرتکب أﺧطاء وزلّات اليمکن إصالحها و هذه األﺧطاء لها تأثیر‬
‫مأساوی علی المجﺘمعات الﺘی تأﺧذ شکل أزمۀ حادّۀ‪ ،‬ومن أجل عدم إنﺘشار وتوسیع هذه‬
‫األزمات ﻓی المجﺘمعات البدّ من إيجاد ح ّلاً مناسباً لمنع نﺘائجها السیئۀ‪ .‬إحدی هذه‬
‫األزمات البشريّۀ ه ی ممارسۀ الجنس غیر المشروع ممّا يؤدّی ﻓی کثیر من األحیان إلی‬
‫والدۀ األطفال ويعﺘبر هؤالء األطفال األبرياء‪ ،‬أطفال الزنا کما ﻓعل ذلک الرجل الشهیر الثری‬
‫عندما وعد «بهاء» أن يأتی لها طفالً من المیﺘم وتﺘبنّاه حﺘّی يصبح إبناً لها وأﺧفی علیها‬
‫«أن ذلک الطفل هو ﻓی حﻘیﻘۀ األمر إبنه الّ ذی أنجبه من مساﻓﺤۀ ما‪ ،‬ثمّ ألﻘی به ﻓی‬
‫المیﺘم إلی حین يجد حیلۀ ما لیردّه إلیه دون أن يدری أحد من ﺧصومه األثرياء أنّه إبنه‬
‫غیر الشرعی»‪ .‬ﻓفی هذه الفﻘرۀ من البﺤث نسلط الضوء علی هؤالء األطفال ومعاناتهم‬
‫اإلجﺘماعیّۀ بﺤسب ما ﻓی الروايۀ‪.‬‬

‫‪ -‬أبناء الزنا‪ :‬لدينا ﻓی المجﺘمع الیوم أطفال لﻘطاء ومجهولو النسب نﺘیجۀ الزّنا‪ ،‬والمجﺘمع‬
‫ولألسف ينظر إلی هذه الفئۀ نظرۀ المذنب؛ أن ولد الزنا إنسان بریء من الذنب ﺧالٍ من‬
‫الﺘهمۀ اليلﺤﻘه إثم والمالمۀ شرعاً واليوصف بالنﻘیصۀ ألنّه لم يرتکب جرماً ولم يﻘارف ذنب‬
‫الزّنا وإنّما اإلثم والمالمۀ علی من تسبّب ﻓیه؛ وقال سبﺤانه وتعالی‪« :‬قُلْ أَغَیْرَ ال َّلهِ أَبْغِی رَبًّا‬
‫وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ ٔ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَ َلیْهَا ٔ وَلَا تَزِرُ وَازِرَۀٌ وِزْرَ أُﺧْرَىٔ ٔ ثُمَّ‬
‫إِلَىٔ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ ﻓَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْﺘُمْ ﻓِیهِ تَخْﺘَ ِلفُونَ»‪ .‬ﻓلذلک يجب علی المجﺘمع المسلم‬
‫أن يعامل ولد الزنا معاملۀ عادلۀ کريمۀ منصفۀ «وال يﺤاکمه إلی ﻓعلۀ أبويه ﻓالينظر من‬
‫يﺘعامل معه إلی تاريخه والظرف الذی نشأ ﻓیه وإنّما ينظر إلی دينه وأﺧالقه وأمانﺘه ويعامله‬
‫بمشاعر إنسانیّۀ راقیۀ وروابط أﺧويّۀ إيمانیّۀ وينصره واليخذله واليسلمه ألنّه مظلوم ﻓی‬
‫کثیر من األحوال»؛ ولکن ما حدث لـ «هناء» ﻓی الروايۀ ماکان شیء سوی الﺘجاهل بها‬
‫وﺧذالنها وهی ﻓﺘاۀ « اليعرف ماهو إسمها الﺤﻘیﻘی الذی وهبه األهل المجهولون لها عندما‬
‫وُلدت لهم‪ ،‬ولعلّهم لعجلﺘهم ﻓی الﺘخلّص منها لم يهبوها أی إسم کان‪ ،‬ﻓﻘد کانت لﻘیطۀ‬
‫مجهولۀ النسب والﺘاريخ واألهل»‪ .‬وبسبب ذلک کانت نظرۀ الناس لها سلبیّۀ وﻓی حیاتهالم‬
‫تخط بمﺤب أو مخلص أو عاشق لها بصدق أو بزوج؛ ألنّها کانت موسومۀ دائماً‪.‬‬

‫‪- 2‬ﺧالد بن سعود البلیهد‪ ،‬کرامۀ ولد الزنا ﻓی اإلسالم‪ 1438 ،‬هـ‪ ،‬الموقع اإللکﺘرونی لصید‬
‫الفوائد‪-‬مﻘاالت دعويۀ‪.‬‬

‫‪305‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫بلعنۀ اللﻘیطۀ إبنۀ المیﺘم الﺘی تﺤوّلت إلی مومس للطبﻘۀ المخملیّۀ ﻓی المجﺘمع وما أراد‬
‫أحد أن تکون شريکﺘه العلنیّۀ ﻓی الﺤیاۀ أو أُمّاً ألوالده وهی من التعرف لها نسباً أو أصالً‪.‬‬
‫ﻓهؤالء األطفال اللﻘطاء يﺤﺘاجون إلی رعايۀ وعنايۀ ﺧاصۀ‪ ،‬ﻓی غیر ذلک ﻓیکونون مصدر‬
‫جرائم وعﻘد ومشکالت للمجﺘمع‪ ،‬ﻓالبدّ من إيجاد حل لمشکلۀ أوالد الزنا والنظر إلیها‬
‫بشکل أکثر واقعیّۀ‪.‬‬

‫‪ -‬الﺘمییز الطبﻘی‪ :‬واألزمۀ اإلنسانیۀ الثّانیۀ المشهودۀ ﻓی الرّوايۀ هی الﺘّمییز الطّبﻘی بین‬
‫أﻓراد المجﺘمعات‪ .‬والﺘّمییز الطّ بﻘی هو أحد مشاکل مجﺘمعات الیوم الّﺘی ﺧلﻘت ﻓجوۀ‬
‫کبیرۀ بین الفﻘراء واألغنیاء؛ وهذا الﺘّمییز بین الناس يسﺘند إلی أسس منها‪« :‬الوضع‬
‫اإلجﺘماعی ومنها الوضع المادّی ومنها النسب‪ ،‬إلی سائر مايﺤاول النّاس الﺘفاضل والﺘمايز‬
‫ﻓیه»‪ .‬وما ورد ﻓی الرّ وايۀ کأحد أسباب وأسس هذا اإلﺧﺘالف الطبﻘی بین أﻓراد المجﺘمع‬
‫هو النسب والوضع المادّی للشعب الذی ماإنﻘسم علی العدالۀ بینهم ﻓهناک من حصل علی‬
‫الثّ روۀ الﻘارونیّۀ ومن بﻘی ﻓارغ الیدين منها؛ لذلک إنخدع األغنیاء بثروتهم وﻓضّلوا أنفسهم‬
‫علی ا لفﻘراء شرﻓاً وتعاملوا معهم بﻘسوۀ وهذا مع وجود تذکّر اهلل سبﺤانه وتعالی أن‪« :‬يَا‬
‫أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا ﺧَ َلﻘْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَىٔ وَجَعَ ْلنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِﺘَعَارَﻓُوا ٔ إِ َّ‬
‫ن أَکْرَمَکُمْ‬
‫عِنْدَ اهلل أَتْﻘَاکُمْ ٔ إِ َّ‬
‫ن اهلل عَلِیمٌ ﺧَبِیرٌ»؛ ومن بین هذه السلوکیات الﻘاسیۀ ﻓی الروايۀ‬
‫إغﺘصاب ﻓﺘاۀ صغیرۀ السن علی يد أبناء األثرياء الّ ذين يمزّقون بکارتها ومهبلها ويﺘرکونها‬
‫تنزف حﺘّی الموت آمنین العﻘاب؛ ألنّهم مﺘأکّدين من أن العﻘوبۀ سﺘطالهم إلغﺘصابهم‬
‫طفلۀ ﻓﻘیرۀ من أسرۀ ﻓﻘیرۀ معدمۀ‪ ،‬وهم أبناء أشراف الﻘريۀ وأثريائها؛ وﻓی مکان آﺧر من‬
‫الروايۀ نالحظ کیفیّۀ الﺘعامل الوحشی المفجع من قبل األثرياء علی الفﻘراء اللّذين جعل‬
‫اهلل سبﺤانه وتعالی لهم ﻓی مال األغنیاء وممﺘلکاتهم حﻘّاً معلوماً‪ ،‬ﻓبدل أن يراعوا حﻘوقهم‬
‫ن يد الفﻘیر المنکود تدنّسهم وهذا العمل الملعون نراه‬
‫قاموا بﻘطع أجسادهم ألن يفﺘرضوا أ ّ‬
‫ﻓی الﻘصّۀ الﺘی روتها شﻘیﻘۀ «تیم اهلل الجزيری» لـ «بهاء» «عن ﻓﺘاۀ ﻓﻘیرۀ قطع األغنیاء‬
‫أصابع يديها بالسّاطور‪ ،‬ألنّها تجرّأت ولمست ببراءۀ يد طفلۀ من أبنائهم»‪ .‬ولکن ﻓی بﻘیۀ‬
‫هذه المناقشۀ إذا أردنا نشیر إلی عواقب الﺘّمییز الطّبﻘی ﻓی المجﺘمعات ﻓأوّلها هی الشّعور‬
‫بالظّلم وعدم المساواۀ بین الشّعب وهذا الشّعور عندما يﺘمّ إضفاء الطّابع المؤسّسی علیه ﻓی‬
‫المجﺘمع يسبّ ب اإلسﺘیاء اإلجﺘماعی ولذلک سنری ﻓی المجﺘمعات اإلضطرابات وعدم‬
‫اإلسﺘﻘرار‪ ،‬ويﺘمّ تدمیر األمن الﻘومی وحﺘّی من الممکن أن نشاهد السّلوکیات المعاديۀ‬
‫ن الﺘمییز الطبﻘی ﻓی نوعه الﺤاد يخلق الکراهیّۀ والشّعور‬
‫للمجﺘمعات من قبل الشّ عب‪ ،‬أل ّ‬
‫باإلنﺘﻘام‪ ،‬وهذا الﺘّمییز عندما يﺘﺤوّل إلی الفجوۀ الطّبﻘیّۀ‪ ،‬يﻘوم بﺘجزؤ المجﺘمع ويدمّر‬

‫‪30۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫وحدته وتعايشه السّلمی وربّما يؤدّی الﺘمییز الطّبﻘی وﻓجوته الﺤراک اإلجﺘماعی‪ .‬حسب‬
‫ن المجﺘمع بﺤاجۀ إلی حکومۀ تدير أموره إدارۀ‬
‫ماجئنا به ﻓی هذا المجال يﺘّضح لنا إ ّ‬
‫صﺤیﺤۀ قائمۀ علی أساس العدل واإلنصاف؛ لذلک کل مجﺘمع عرضۀ للظلم والعدوان‪ ،‬مالم‬
‫ن «تأسیس المدينۀ‬
‫تکن ثمّۀ حکومۀ عادلۀ وحکّام أتﻘیاء يﺤولون دون وقوع ذلک‪ ،‬کما أ ّ‬
‫الفاضلۀ ووصول الجمیع إلی حﻘوقهم أمر مرهون بوجود الﺤکومۀ الﻘائمۀ علی أساس العدل‬
‫والﺘوزيع المﺘکاﻓیء للثروات العامّۀ بین الناس ورﻓع الﺘّمییز الطبﻘی بینهم وتطبیق قانون‬
‫الشّـرع اإللهی وسدّ مناﻓذ الشّر والظّلم الّﺘی تﺤدّق بالمجﺘمع وتهدّده»‪.‬‬

‫الفقر واإلمالق‪:‬‬

‫معضلۀ الفﻘر من أقدم معضالت الجنس البشری‪ ،‬واليکاد يخلو منها وطن من األوطان بنی‬
‫اإلنسان مهما کان غنیاً بمعادنه وحﻘوله ومصانعه وأسواقه‪ .‬ﻓهنا سنﻘدم أوالً تعريفاً موجزاً‬
‫للفﻘر‪ ،‬وأنّه يﺤدّد بـــ « الوضع الذی يکون ﻓیه من اليملک الموارد الکاﻓیۀ للﺤفاظ علی‬
‫نمط حیاۀ عادی أو للوصول إلیه»‪ ،‬وثانیاً نشیر إلی المعضالت اإلجﺘماعیّۀ الﺘی يؤدّيها الفﻘر‬
‫بﺤسب ما ﻓی الروايۀ‪.‬‬

‫ن الفﻘر لم يعد يﻘاس بمسﺘوی الدﺧل ﻓﻘط‪ ،‬بل بالﻘدرۀ علی‬


‫جدير بالﻘول أن نشیر بــ «أ ّ‬
‫إسﺘفادۀ من ﺧدمات إجﺘماعیّۀ وإقﺘصاديّۀ ضروريّۀ‪ :‬کظروف السکن‪ ،‬والعنايۀ الطبیّۀ والبیئۀ‬
‫الصﺤیّۀ کما يﻘاس بمسﺘوی الﺤرمان والﺘهمیش اإلجﺘماعی واإلقﺘصادی الخ»‪ .‬من ثمَّ يُعد‬
‫الفﻘر من أهم العوامل اإلقﺘصاديۀ الذی يمکن أن يکون منصّۀ جیّدۀ لکثیر من اإلنﺤراﻓات‬
‫اإلجﺘماعیّۀ وعبّر عنه الشهید المطهری بـ «الفﻘر والﺤاجۀ ألی سبب هو ﻓی حد ذاته أحد‬
‫أسباب الخطیئۀ واإلنﺤراف»‪ .‬ومن بین هذه اإلنﺤراﻓات بغاء النساء الفﻘیرات الذی يزداد‬
‫بإزدياد الفﻘر المالی وسوق العرض والطلب علی البغاء ينمو کل يوم‪ .‬وهذه المعضلۀ وعواقبه‬
‫السیئۀ واضح ﻓی الروايۀ عندما زهد المیﺘم بــ «بهاء» الی ﺧارجه حین بلغ عمرها الثامنۀ‬
‫عشرۀ ﻓـــ إنّها بإﺧﺘصار عاشت إنکساراتها الطويلۀ وإحباطاتها المسﺘمرۀ ﻓی بﺤثها عن‬
‫تأمین لﻘمۀ عیش شريفۀ تﻘﺘنصها بصعوبۀ ﻓی عالم اليرضی بأن تعطیه عملها الدؤوب‬
‫مﻘابل أجوره الزهیدۀ‪ ،‬مالم تهبه جسدها الّذيذ الشهی األحمر‪ ،‬کما ﻓعل «کريم وهدانی‬
‫الفل» معها ﻓکان «يبغی منها إﺧالص العشیﻘۀ الّﺘی يشﺘريها بماله کی تدﻓع الثمن له من‬
‫جسدها مﺘعۀ ولهواً وصبابۀ‪ .‬لم ترﻓض ذلک إالّ لبعض الوقت‪ ،‬لکنّها عندما أيﻘنت أنّها سﺘعود‬
‫من جديد إلی الشارع وحیدۀ معدمۀ باعت جسدها له؛ لعلّخ تﺤصل بثمنه بعضاً من األمن‬
‫والراحۀ والرعايۀ واألمل ﻓی المسﺘﻘبل»‪ .‬وبالطبع الينبغی تجاهل العواقب الوﺧیمۀ للبغاء‬
‫علی المجﺘمع الﺘی أکبرها هی الصﺤۀ العﻘلیۀ والجسديۀ الﺘی تذهب عن مثل هذا المجﺘمع‬

‫‪307‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ومثال علی ذلک ماحدث لــ «بهاء»‪« ،‬حینما حاولت بإﺧالص أن تﺤظی بأیّ ﻓرصۀ للﻘمۀ‬
‫الﺤالل‪ ،‬ولکنّ الرجال الطامعین بها سدّوا الدروب علیها م رّۀ تلو أﺧری حﺘّی ساقوها الی‬
‫الرذيلۀ بأشکالها جمیعها –وبعدما‪ -‬ضاقوا بشبابها الذی غادرها بعد طول تلذّذهم به هاجمها‬
‫السرطان مرتین ﻓی حیاتها‪ ،‬المرّۀ األولی هاجمها ﻓی ثديیها ورحمها‪ ،‬ﻓﻘاومﺘه طويالً حﺘّی‬
‫شفیت منه بعد أن ﻓﺘک برحمها‪ ،‬ﻓإسﺘأصله األطباء کی ينﻘذوها من إسﺘفﺤال السرطان‬
‫ﻓی أحشائها وقد نجﺤوا ﻓی ذلک»‪ .‬والمسألۀ الثّانیۀ الّﺘی الفﻘرجعل مجموعۀ أﻓرادها تعساء‬
‫هی العاهات الجسمیّۀ الﺘی تمنع المصابین بها علی العمل للﺤصول علی لﻘمۀ عیش براحۀ‬
‫دون إمﺘنان وﺧذالن کما نراه ﻓی حیاۀ «ذلک الرجل الفﻘیر المدرّم البشرۀ المﻘطوع‬
‫الﻘدمین الذی کان يزحف علی األرض علی وجهه وقد تﻘطّع جلده واألقدام تدوسه‪ ،‬أو‬
‫تﺘخطّاه دون أن يشفق علیه مشفق بإحسان أو صدقۀ‪ ،‬وهو قطعۀ لﺤم تسلﻘها األرض وتآکل‬
‫منها علی مهل»‪ .‬ﻓفی نهايۀ هذا الموضوع يجدر بنا أن نشیر بصورۀ موجزۀ علی وضح آثار‬
‫الفﻘر ﻓی مجالی الشخصی واإلجﺘماعی من وجهۀ نظر اإلمام علی (علیه السالم) وهذه اآلثار‬
‫هی‪ :‬السرقۀ‪ ،‬اإلنﺤراف األﺧالقی‪ ،‬الجهل ونﻘصان العﻘل‪ ،‬اإلنﺤراف الفکری و اإلنﺤطاط ﻓی‬
‫المکانۀ اإلجﺘماعیّۀ والفساد اإلداری‪ .‬ﻓألجل منع ظهور وإنﺘشار هذه اآلثار المأساويۀ بین‬
‫األﻓراد والمجﺘمع يجب أن يعمل المصلﺤون إلزالۀ أسباب الفﻘر وإقﺘالع جذوره‪ ،‬حﺘّی يکون‬
‫کل إنسان صﺤیح الجسم ﻓی کل وطن من األوطان میسوراً له الرزق من طريق العمل‬
‫المﺘوﻓّر للجمیع‪ ،‬وال يبﻘی مﺤروماً من العمل إالّ المصابون بعاهات ﻓی أجسامهم يسﺘﺤیل‬
‫معها الﺘماس أسباب الکسب‪ ،‬وهم ﻓی العادۀ قلیلو العدد وتسﺘطیع الدولۀ ﻓی کل وطن أن‬
‫تکفّلهم ﻓی مالجئها بالﺘعاون بین ﺧزينﺘها وبین المﺘصدّقین واألسخیاء من أهل السعۀ‬
‫والخیر‪.‬‬

‫الصداقۀ‪:‬‬

‫قال أمیر المؤمنین علی (علیه السالم)‪:‬‬

‫عِمَادٌ إِذَا اِسﺘَنجَدتُهُم وَظُهُورُ‬ ‫ن الصَفاءِ ﻓَإِنَّهُــم‬


‫عَـلَـیکَ بِإِﺧوَا ِ‬

‫ن عَــدُوّاً وَاحِــداً لَکَـثِـیرَ‬


‫وَإِ َّ‬ ‫وَلَیسَ کَثِیراً أَلفَ ﺧُلٍّ وَصَاحِبٍ‬

‫اإلنسان کائن إجﺘماعی بفطرته‪ ،‬اليسﺘطیع أن يعیش بمنعزل عن مﺤیطه اإلجﺘماعی‪،‬‬


‫ﻓاإلﺧﺘالط بالناس هی حاجۀ ضروريّۀ ومسﺘمرۀ منذ والدته إلی مماته‪ ،‬وهذا مايدﻓعه إلی‬
‫تکوين عالقات إجﺘماعیّۀ أينما حلّ‪ ،‬حیث يﺘعرّف بدايۀ علی الناس ومع الوقت تﺘوطد‬
‫عالقاته ﻓیصبﺤون من المﻘربین له لِﺘﺘﺤوّل عالقۀ الﺘعارف إلی عالقۀ صداقۀ قويّۀ تمﺘد إلی‬

‫‪308‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫آﺧر العمر‪ ،‬کعالقۀ الصداقۀ بین «هدی وبهاء» حینما أراد «الضﺤاک» العلم بما تعرﻓه‬
‫«هدی» عن حیاۀ عشیﻘﺘه «بهاء» «وهی من أﺧبرته أنّها رﻓیﻘۀ عمرها‪ ،‬وأنّها تعرف عنها‬
‫کل صغیرۀ مهملۀ أو کبیرۀ مدرکۀ؛ ﻓﻘد تعرّﻓ ت علیها منذ کانﺘا ﻓی المیﺘم‪ ،‬وقد إسﺘمرّت‬
‫ن اإلنسان مرتبط‬
‫صداقﺘهما بعد أن ﺧرجﺘا منه»‪ .‬وﻓی هذا المجال قرّر علماء اإلجﺘماع«إ ّ‬
‫حﺘماً بالجماعۀ ﻓجمیع تصرﻓاته تؤثّر ﻓی الجماعۀ؛ کما أن تصرﻓات الجماعۀ تؤثّر ﻓیه وهذه‬
‫العالئق الﺘی تﺘصل بین األﻓراد تﺘفاوت ﻓیها الدرجات علی حسب حالۀ الشخص وحاجﺘه‪،‬‬
‫وحسبنا من ذلک أن نعلم أنّها هی األساس الوحید لﺘﻘويم دعائم األلفۀ واإلتﺤاد والود‬
‫والصداقۀ؛ کصداقۀ «ضﺤاک» مع أصدقائه الخمسۀ «إنّها صداقۀ عمرها عﻘود طويلۀ‪ ،‬قاسمها‬
‫المشﺘرک األکبر هو الوحدۀ والغربۀ واأللم والﺤیرۀ وحب الﺤیاۀ وحالوۀ المعشر وحب األدب‬
‫وممارسﺘه سرّاً وعالنیۀً»؛ ﻓاإلنسان بﺤیاته الﺘی ينشأ علیها يضطر إلی صديق»‪ ،‬قال أرسطو‪:‬‬
‫ن الصديق يﺤﺘاجه اإلنسان عند حسن الﺤال وسوئه‪ ،‬ﻓعند سوءالﺤال يﺤﺘاج إلی معونﺘه‬
‫«إ ّ‬
‫وعند حسن الﺤال يﺤﺘاج إلی المؤانسۀ»؛ ولکن النﻘطۀ المهمّۀ ﻓی هذه المجال هی آثار‬
‫العالقات الودّيۀ علی األﻓراد الﺘی تؤثّر بشکل مباشر علی المجﺘمعات إن کانت جیّدۀ أو‬
‫سیئۀ‪ .‬ونسلط الضوء هنا علی حديث الرسول مﺤمّد ( صلی اللّه علیه وآله وسلّم) حول آثار‬
‫الصداقۀ علی األﺧلّاء ﻓﻘال‪ « :‬المَرءُ عَلَی دِينِ ﺧَلِی ِلهِ ﻓَالیَنظُر أَحَدَکُم مَن يُخَالِلُ»؛ من ثمَّ‬
‫ندرک علی إن کان الﺘّواصل والصّ داقۀ مبنیین علی الﻘیم اإلنسانیّۀ اليکون المنﺘج سوی‬
‫تﻘدّم وتفوّق البشر ولکن إذا کان الشّ خص يصادق من غريب عن األﺧالق الﺤمیدۀ‪ ،‬من‬
‫ن هذه الصّداقۀ لیس لها أثر سوی الضّرر‪.‬‬
‫المؤکّد أ ّ‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018‬‬
‫‪8!4472&ithint=file%2cdocx&authkey=!AAdRSXIUm_TYuOA‬‬

‫‪309‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫انطباعات أولیّۀ عن روایۀ «أَدْرَکَهَا النّسیان» لـ د‪.‬سناء الشعالن‬

‫عباس داخل حسن‬

‫کﺘابۀ الرّاويۀ طﻘس شبیه بعرض (اسﺘربیﺘز) مثل الفﺘاۀ الﺘی تﺤرّر نفسها من مالبسها‬
‫تﺤت أضواء الخشبۀ العاريۀ من الخجل‪ ،‬وتعرض مفاتنها السّريّۀ واحداً تلو اآلﺧر؛ يعری‬
‫الکاتب أيضاً ذاته الﺤمیمیّۀ أمام جمهور رواياته‪ ،‬لکن هناک بالطّبع اﺧﺘالﻓات؛ ﻓالّذی‬
‫يعرضه الرّاوی من ذاته لیست مفاتنه السّاحرۀ مثل الفﺘاۀ‪ ،‬لکنّه يکشف بدالً منها الشّیاطین‬
‫الﺘی تسیطر علیه‪ ،‬حنینه‪ ،‬أو ذنبه‪ ،‬وأحیاناً اسﺘیاءه‪.‬‬

‫اﺧﺘالف آﺧر هو أنّه أثناء عرض «االسﺘربیﺘز» تکون الفﺘاۀ مرتديۀ مالبسها أوّالً‪ ،‬ثم تﺘعرّى‬
‫نهائیّاً‪ ،‬وﻓی حالۀ الرّاويۀ ينعکس المسار‪ ،‬ﻓفی البدايۀ يکون الکاتب عارياً‪ ،‬وﻓی النّهايۀ مرتدياً‬
‫مالبسه الرّوائیّ‪ :‬ماريو ﻓارغاس يوسا صدرت ﻓی العاصمۀ األردنیۀ – عمان روايۀ «أَدْرَکَهَا‬
‫النّسیان» عن دار أمواج للنّشـر والﺘّوزيع للرّوائیّۀ د‪.‬سناء الشعالن‪ ،‬وهی الرّاويۀ الرّابعۀ‬
‫لها على الﺘّوالی‪ ،‬بعد رواياتها «السّﻘوط ﻓی الشّمس» عام ‪ 2005‬م والﺤائزۀ على‬
‫جائزۀ صالح الدّين األيوبیّ األردنیّۀ‪ ،‬وروايۀ «أعشﻘنی» الﺤائزۀ على جائزۀ دبی للثّﻘاﻓۀ‬
‫واإلبداع ‪ 2011-2010‬م‪ ،‬وأﺧیراً ولیس آﺧراً روايۀ «أصدقاء ديمۀ» للیاﻓعین الﺤائزۀ على‬
‫جائزۀ کﺘارا للرّوايۀ العربیّۀ ﻓی دورتها الرّابعۀ ‪ 2018-2‬م‪.‬‬

‫«أَدْرَکَهَا النّسیان» روايۀ تنﺘمی لﺘیار الرّاويۀ الجديدۀ ولعالمها الخاصّ مﺘخذۀ من الﺘّجريب‬
‫السـّردیّ مﻘﺘرناً بعیداً عن االلﺘزام باألسالیب والمعايیر المﺤدّدۀ أو الﻘوالب النّمطیۀ للﺤکايۀ‪،‬‬
‫جاءت وﻓق الﺘّﺤوالت البنیويّۀ الّ ﺘی يعرﻓها جنس الرّاويۀ الجديدۀ والمفارقات الﺘی تﻘوم‬
‫علیها المسﺘمدۀ من مفارقات الواقع الموضوعیّ المعیش‪ ،‬لکن باسﺘعالء لغۀ السّرد على‬
‫ن الرّاويۀ الجديدۀ ﻓی وسعها نﻘل تجربۀ الواقع انطالقاً من الﺘّجربۀ الرّوائیّۀ‪ ،‬وجعل‬
‫الواقع «إ ّ‬
‫هذه األﺧیرۀ ذات طابع ذاتیّ من حیث الجوهر‪ ،‬ولکنّها تعبّر عن أشیاء موضوعیّۀ»‪.‬‬

‫النّجاح الباهر الذی يُذکر لهذه الرّوايۀ أنّها مکﺘوبۀ بنمط السّرد المﺘﻘطّع من دون االعﺘماد‬
‫على الﺘّسلسل المنطﻘی لألحداث‪ ،‬ﻓبدأ السّارد الﻘصّۀ من نهايﺘها‪ ،‬وجعل البدايۀ هی‬
‫الخاتمۀ‪ .‬وهذا مظهر عبﻘریّ بﺤقّ ﻓی الﺘّشکیل السّردیّ للرّوايۀ‪ ،‬ﻓلو غیرّنا ترتیب الفصول‬
‫لما انهارت البنیۀ السّرديّۀ للرّوايۀ‪ ،‬وهذا الﺘّشظی جاء مﺘناغماً مع بنیۀ النّشاط السّردیّ‬

‫‪310‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫نفسه وبوعی وقصديّۀ وﻓق تخیل سردّی بارع؛ لﺘدع الﻘارئ يشارک ﻓی ترکیب العمل‬
‫الرّوائیّ من جديد‪ ،‬وينﺘج نصّه المؤول بوصفه قارئاً ضمنیّاً يشکّل رؤيﺘه وهويﺘه الرّوائیّۀ‪.‬‬

‫ن الرّاويۀ « لم تعد تعنی جملۀ الﻘواعد والﻘوانین الرّوائیّۀ وال مجموعۀ من الطّرق الفنیّۀ‬
‫إ ّ‬
‫الﺘی تﺤدّد هذا الجنس األدبیّ وشروطه‪ ،‬وإنّما أصبﺤت الرّاويۀ بناء يﺤدث اآلن‪ ،‬وکیاناً ينشأ‬
‫لﺤظۀ تشکله‪ ،‬إن لم نﻘل لﺤظۀ ينهض الﻘارئ بأعباء الﻘراءۀ وجوداً تﺤدّد هويﺘه الرّوائیّۀ‬
‫من داﺧل مخزوناته نفسه‪ ،‬ولیس من ﺧالل موقفنا المسبق عن الرّاويۀ»‪.‬‬

‫هذه الرّاويۀ تﺤکی عن معاناۀ «بهاء» بطلۀ الرّاويۀ ﻓی حیاتها الصّعبۀ ﻓی ظلّ ﻓﻘرها ويﺘمّها‪،‬‬
‫ثمّ تعرض تجارب حیاتها ﻓی مواجهۀ مرض السّرطان الّذی أصاب دماغها‪ ،‬وبدأ يأکل ذاکرتها‬
‫بالﺘّزامن بالﺘﻘائها بالصّدﻓۀ بﺤبیبها الضّائع «الضّﺤّاک» الّذی يﻘرّر أن يﻘف إلى جانبها ﻓی‬
‫أزمﺘها بعد أن بلغ السـّرطان مبلغه‪ ،‬وأکل جسدها‪ ،‬ودبّ ﻓی دماغها‪.‬‬

‫وتﺘوالى أحداث الرّاويۀ ضمن أزمان اسﺘرجاعیّۀ واسﺘشراﻓیّۀ مﺘداﺧلۀ مﻘدّمۀ لنا نسیجاً‬
‫سرديّاً کامالً يضمّ البطلین وحیاتهما الملﺘبسۀ المﺘداﺧلۀ الﺘی تکشف عن تجربﺘهم‬
‫اإلنسانیّۀ‪ ،‬بﻘدر ما تکشف عن الﺘّجربۀ اإلنسانیّۀ الجمعیّۀ ﻓی قطبی العالم العربیّ والعالم‬
‫الغربیّ‪ .‬إنّها روايۀ کوزموبولیﺘانیّۀ باالتّجاهین السّلبیّ وااليجابیّ ﻓی تشکیل المجﺘمع الرّوائیّ‬
‫وتشارکه‪.‬‬

‫جاء عنوان روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیان» من ﺧالصۀ وعی الکاتب الّذی يﺘبنى مبدأ جمالیّاً يﻘوم‬
‫على المفارقۀ‪ ،‬ويخضعها ألسس ﻓکريّۀ‪ ،‬ويﺘمثّلها تمثّالً کلیّاً‪.‬‬

‫ن العنوان يمثل العﺘبۀ األولى والالﻓﺘۀ الدّاللیّۀ األهمّ للنصّ السّردیّ‪ ،‬ﻓجاء العنوان مفارقاً‬
‫إ ّ‬
‫ومخاتالً ومرتبطاً ارتباطاً وثیﻘاً وعضويّاً بالنّصّ السّردیّ‪« .‬أَدْرَکَهَا النّسیان» عبارۀ تنطوی‬
‫على مسﺘويّات مﺘعدّدۀ من المعنى الظّاهریّ المعجمیّ‪.‬‬

‫المسﺘوى الخارجی «َدْرَکَهَا النّسیان» بمعنى أصابها‪ ،‬أمّا المعنى الدّاﺧلیّ أنﻘذها من‬
‫المعاناۀ‪ ،‬ونجد ﻓی الغالف الدّاﺧلیّ للرّوايۀ «حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النّسیان من الﺘّذکّر»‪ ،‬هذا‬
‫مسﺘوى آﺧر للمعنى‪.‬‬

‫ﻓی حﻘیﻘۀ األمر هناک تذکّر وذاکرۀ‪ ،‬وهنا يجب الﺘّوقف عند هذا الﺘّضاد الخفی أو الﺘّناقض‬
‫والﺘّمثیل الدّاللیّ المﺘناقض «االنزياح»‪ ،‬ومغادرۀ الکلمۀ «أدرکها» لمعناها األول لﺘنﺘج لنا‬
‫مفاهیم ودالالت أﺧرى‪ ،‬والنّسیان ثیمۀ تعالﻘیّۀ ﻓی النّصّ الرّوائیّ على امﺘداد الفصول الّﺘی‬
‫عنونﺘها الرّوائیّۀ بﺘرقیم النّسیان على امﺘداد ﻓصول الرّاويۀ الثّالثین‪.‬‬

‫‪311‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ن اإلدراک بالنّسبۀ لﺤرکۀ‬


‫ونﺤن نﺤﺘاج إلى تفکیک داللیّ للعنوان «أَدْرَکَهَا النّسیان»؛ ﻓإ ّ‬
‫العالمۀ‪ ،‬هو االنﺘﻘال من الﺘّمثّل للﺘّمثیل والواسطۀ‪ ،‬هو االسﺘیعاب بعیداً عن اللّغۀ المعجمیّۀ‬
‫الّﺘی تمثّل سطح المفاهیم‪ ،‬وال تعید إنﺘاجها‪ ،‬لکن ﻓی األدب األمر مخﺘلف جذريّاً؛ ﻓاإلدراک‬
‫أصبح بنیۀ عاريۀ‪ ،‬غادرت إدراکها األوّل من ﺧالل إنﺘاج مفاهیم ودالالت کشفت عن النّصّ‬
‫الرّوائیّ‪ ،‬وکذلک کلمۀ نسیان عندما نراجعها ﻓی المعجم اللّغویّ سنجد لها معنى تمثیلیّاً‪،‬‬
‫وهو المعنى المﺘداول‪ ،‬لکن عندما تدﺧل الکلمۀ ﻓی الﺘّمثیل سﺘغادر تموضعها األوّل‪،‬‬
‫وتﺤمل ذاکرۀ جديدۀ بعیداً عن حرکیّۀ العالمۀ الﺘی تشیر إلیها أو داﺧلها‪.‬‬

‫ن الذّاکرۀ المشوبۀ بالنّسیان هی من‬


‫النّسیان عند بول ريکور هو االسﺘیهام‪ ،‬أو بمعنى آﺧر إ ّ‬
‫تخلق عوالم المیثولوجیا للعالمۀ‪ .‬وعندما نضع کلمۀ النّسیان بمﻘارنۀ الﺘّذکّر نجد الذّاکرۀ‬
‫جمعیّۀ والنّسیان ﻓعل ﻓردیّ النّسیان هو ﻓعل اإلبداع والکﺘابۀ على المﺤو‪ ،‬کما ﻓعلت بطلۀ‬
‫ن االﺧﺘالف ممیّز‬
‫الرّاويۀ «بهاء»‪ ،‬أمّا الﺘّذکّر ﻓهو ﻓعل جمعیّ لمﺤیطها االجﺘماعیّ «رغم أ ّ‬
‫بﻘوۀ بین الذّاکرۀ الفرديّۀ وبین الذّاکرۀ الجماعیّۀ‪ ،‬لکن العالقۀ حمیمیّۀ ومﺤايثۀ‪ ،‬وکذلک‬
‫ﻓإن هذين النّوعین من الذّاکرۀ يﺘداﺧالن» من هنا أصبﺤت «أَدْرَکَهَا النّسیان» هی المدونۀ‬
‫الخاصّۀ بالبطلۀ من ﺧالل مذکّراتها المکﺘوبۀ «الکﺘابۀ ضد النّسیان» الﺘی يﻘرأها علیها‬
‫حبیبها «الضﺤاک»‪ ،‬وهی ﺧائرۀ جسديّاً بعد أن دبّ السّرطان ﻓی مخّ «بهاء»‪ ،‬وهی من‬
‫تعدّه أرحم من شناعات العابرين على جسدها من الرّجال من کلّ األعراق واالثنیّات الذين‬
‫اسﺘباحوها بﺤیل وذرائع شﺘى مثّلت الجانب الخفی لممارسات الجندر والسّلطات الغاشمۀ‬
‫تﺤت مسمیّات وشعارات شﺘى الزالتْ تﺘسلط على مجﺘمعاتنا‪ ،‬وقد کشفت الرّوائیّۀ ﻓعالً‬
‫عن شیاطینها‪ ،‬وعرّت الوجه اآلﺧر من اإلنسان المعاصر والعطب الذی أصاب المجﺘمع‪،‬‬
‫وعبّرت عن اسﺘیائها من الفضائح المخیفۀ والمرعبۀ الﺘی يمارسها بنی البشر على أبناء‬
‫جلدتهم بدءاً من االغﺘصاب الّذی يمارسه معلّم دار األيﺘام الّذی کان بمثابۀ مسلخ لإلناث‬
‫«عامالت ونزيالت – قاصرات وبالغات» وهو المکان الذی قذﻓت األقدار بـ «بهاء‪-‬‬
‫والضّﺤّاک» ﻓیه بطال الرّاويۀ‪ ،‬لیﺘعرّف أحدهما على اآلﺧر ﻓیه‪ ،‬ويعیشان الﻘلق والﺤرمان‬
‫واإلذالل‪ ،‬حﺘّ ى يبدو العالم لهما کمیﺘم کبیر موجع‪ .‬کانت مديرۀ المیﺘم تمارس سلطﺘها‬
‫الغاشمۀ‪ ،‬وتخضع الجمیع لملک يمینها‪ ،‬وال تﺘورّع عن ارتکاب أبشع الممارسات دون أن‬
‫يرف لها رمش‪ .‬ومن ثم تﺘوالى هذه الممارسات على «بهاء» بطرق حربائیّۀ شﺘى‪ ،‬وتمارس‬
‫البغاء من أجل البﻘاء على قید الﺤیاۀ‪ ،‬وتﺘﺤمّل کلّ سخام وقذارۀ الرّجال الذين واقعﺘهم أو‬
‫واقعوها‪.‬‬

‫‪312‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫هنا نجد المفارقۀ السّرديّۀ؛ إذ تعکس صراع الﺤیاۀ ومفارقات الواقع اإلنسانیّ الرّث‬
‫والمﺘساقط والمهلهل‪ .‬وهنا کشف الخطاب المفارق عن اسﺘﺤضار الدّواﻓع المﺘضادّۀ من‬
‫أجل تﺤﻘیق وضع مﺘوازن ﻓی الﺤیاۀ‪ .‬وسرديّاً تلعب المفارقۀ وظیفۀ تﻘوم على الصّراع بین‬
‫ن‬
‫الذّات والموضوع‪ ،‬وبین المﺘصوّر والمألوف‪ ،‬والخارج والدّاﺧل والواقعیّ والمﺘخیّل‪ .‬لهذا إ ّ‬
‫روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیان» هی ﺧطاب مﺤرّض على الوعی الضّدی‪ ،‬ويبدو منﻘسماً باسﺘمرار‬
‫نﺘیجۀ مجموعۀ الﺘّضادات والمفارقات الموجودۀ والﻘائم علیها الواقع وعالقات المجﺘمع‬
‫اإلنسانیّ‪ ،‬لکن يبﻘى لکلّ قارئ نصیب من الدّهشۀ ﻓی الوصول إلى المعنى الخفی الذی‬
‫غالباً ما يکون «المعنى الضّد‪ ،‬ولیس مجرد وسیلۀ بالغیّۀ أو أسلوبیّۀ‪ ،‬وإنّما تفضح لﺘکشف‪،‬‬
‫وتهدم لﺘبنی‪ ،‬وتشکک لﺘؤّکد»‪.‬‬

‫وهذا کلّه يﺘوقّف على إعادۀ قراءته للواقع السّردیّ ﻓی ضوء ﺧبرته ومعرﻓﺘه الجمالیّۀ ومﻘدار‬
‫تمﺘّعه بمساعدۀ اللّغۀ الشّعريّۀ الﺘی أضفت على السّرد الرّوائیّ ﺧطاباً أدبیّاً يمثّل منظومۀ‬
‫من الدّوال والمدالیل‪.‬‬

‫ن «اللّغۀ کما تعرف ال‬


‫وهنا تبدأ اإلزاحۀ باتجّاه المعنى الشّعریّ بعیداً عن الﺘّﻘريريّۀ بأ ّ‬
‫تﻘﺘصـر على األلفاظ وحدها‪ ،‬إنّما هناک أمور أﺧرى مشﺘرکۀ مع األلفاظ ألحداث لغۀ صالﺤۀ‬
‫للبناء الفنیّ الرّوائیّ‪ ،‬وأوّل هذه األمور هی طريﻘۀ ترکیب األلفاظ‪ ،‬ووضعها ﻓی نظام معین‬
‫بﺤیث تؤدّی الفکرۀ الّﺘی يرومها األديب‪ ،‬وبذلک تصبح الکﺘابۀ الرّوائیّۀ کﺘابۀ شعريّۀ تضفی‬
‫على اللّغۀ الرّوائیّۀ طابعاً جمالیّاً‪ ،‬ﻓﺘنﺘﻘل اللّغۀ من وظیفﺘها الﺘّوصیلیّۀ إلى مجال الرّمز‬
‫واإليﺤاء»‪.‬‬

‫ﻓی مﻘال سابق تﺤدّثت بﺘفصیل أکثر عن اللّغۀ المعیاريّۀ الّﺘی تﺘسم بها األعمال الرّوائیّۀ لـ‬
‫د‪.‬سناء الشعالن‪ ،‬ومعروف عنها الﺘّمکّن اللّغویّ‪ ،‬واهﺘمامها المﺘمیّز بهندسۀ نصوصها‪ ،‬إضاﻓۀ‬
‫إلى أنّها تدريسیّۀ لألدب الﺤديث ﻓی الجامعۀ األردنیۀ‪ ،‬وتمارس تدريس األدب الﺤديث‬
‫ومهارات الﺘّواصل واللّغۀ‪ ،‬وهذا منﺤها درايۀ وقوّۀ لغويّۀ غیر مﺘوﻓّرۀ عند الکثیرين من کﺘاب‬
‫السّرد والﻘصّۀ‪ ،‬ﻓکانت أعمالها مکﺘوبۀ بلغۀ شعريّۀ جلیّۀ للعیان‪ ،‬وتﺘواﻓر ﻓیها ﺧصائص سالمۀ‬
‫ن قیمۀ العمل الشّعریّ ال تکمن ﻓی مدى کونه «واقعیّاً» أو «حﻘیﻘیّاً» أو‬
‫النّﺤو والبالغۀ‪ ،‬إ ّ‬
‫ألنّه «يمثّل» أو «يعکس»‪ ،‬وإنّما تکمن ﻓی مدى قدرته على جعل اللّغۀ تﻘول أکثر ممّا‬
‫تﻘوله عادۀ‪ ،‬أیّ ﺧلق عالقات جديدۀ بین اللّغۀ والعالم‪ ،‬وبین اإلنسان والعالم «أَدْرَکَهَا‬
‫النّسیان» روايۀ مﺘداﺧلۀ األزمان واألماکن ضمن بُنى سرديّۀ مﺘداﺧلۀ؛ ﻓهی مزيج مﺘجانس‬
‫ومﺘداﺧل بین روايۀ وسیرۀ ونصوص نثريّۀ ونصوص شعريّۀ مساندۀ‪ ،‬ﻓجاءت نجوم‬

‫‪313‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫أوراق «األوريغامی» اسﺘهالالت اﻓﺘﺘاحیّۀ لفصول الرّاويۀ ال تﻘل عن العناوين الفرعیّۀ‪ ،‬مثل‬
‫توظیف جمالیّ وإجرائیّ‪.‬‬

‫ن الرّوائیّۀ کانت على قصديّۀ بهذه المﺘعالیات النّصیّۀ الموازيۀ‪ ،‬وکلّ العﺘبات‬
‫أعﺘﻘد أ ّ‬
‫المصاحبۀ ﻓی الرّاويۀ لعبت دوراً مهمّاً کصّیاغات يعیدها الﻘارئ حسب آلیّۀ الﺘّأويل لديه‪،‬‬
‫واألمر المهمّ أنّها تفﺘح أﻓق الﺘّوقّع المسﺘمر‪ ،‬وتکشف عند الﻘارئ المسؤول الدّالالت‬
‫الوسیطۀ بینه وبین المعنى المضمر‪.‬‬

‫ﻓاسﺘهالالت نجوم «األوريغامی» کانت تمثلّ أحد أنواع الخطاب المنطوی على جمال‬
‫اللّغۀ وجاذبیۀ البناء وﻓق معمار الرّاويۀ بأسلوب مﺘفرّد‪ ،‬وأثارت رؤىً أو رسائل اﻓﺘﺘاحیّۀ لکل‬
‫ﻓصل من ﻓصول الرّاويۀ‪ ،‬على الرّغم من أنّها تکﺘب لﺘنﺘظر مﺤوها على حدّ قول «جاک‬
‫دريدا» ﻓی مؤلّفه «الﺘفکیکیّۀ»؛ األﻓضل لها أن تنسى‪ ،‬لکن هذا النّسیان ال يکون کلیّاّ؛ ﻓهو‬
‫يبﻘى على أثره‪ ،‬لیلعب دورا مﺘمیّزاً‪ ،‬وهو تﻘديم وتﻘدمه النّص لجعله مرئیّاً قبل أن يکون‬
‫مﻘروءاً‪ .‬وقد شکلّت العﺘبات الموازيۀ للنّص إضاءات للمﺘن الرّوائیّ ومسلکاً إغوائیّاً وجمالیّاً‬
‫مﺤفزّاً للﻘارئ‪ .‬روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیان» هی روايۀ مﺘعدّدۀ األصوات «بولولیفونیّۀ»‪ ،‬ﻓﺘعدّدت‬
‫الرّؤى األيدلوجیّۀ والشّخصیّات واألسالیب والمنظورات السّرديّۀ‪ ،‬أیّ أنّها مﺘﺤرّرۀ من‬
‫المنظور واللّغۀ واألسلوب؛ بمعنى آﺧر أنّها مﺘﺤرّرۀ من سلطۀ المؤلّف‪ .‬وتُروى على لسان‬
‫أکثر من راوٍ‪ ،‬حیث هناک الرّاوی العلیم الذی يروی من زاويۀ الﺤدث إلى جانب الرّاويۀ‬
‫الجزئیّۀ «باربرا» الّ ﺘی تﻘوم بدور سردیّ للرّاوی العلیم ﻓی هذه الوظیفۀ؛ أمّا الرّاوی البطل‬
‫«ضﺤّاک» والرّاويۀ البطلۀ «بهاء» ﻓهما يﺘناوبان على لعب السّرد ضمن أزمان مﺘداﺧلۀ‪.‬‬
‫وکشفت الرّوائیّۀ عن شیاطین الخیال‪ ،‬وتعری المسکوت عنه‪ ،‬والمخفی قسرا ﻓی الذّاکرۀ‬
‫الجمعیّۀ للمجﺘمع اإلنسانیّ المﺘنوّع والمعطوب من الدّاﺧل‪.‬‬

‫الرّاويۀ هی روايۀ الصّراعات المطلﻘۀ بین عناصرها المخﺘلفۀ؛ ﻓهناک صراع على مسﺘوى‬
‫الزّمان والمکان والشّخوص والﺤبکات‪ ،‬وتلعب تﻘنیّات السّرد وتنويعاتها أدواراً مخﺘلفۀ‬
‫ومﺘباينۀ ﻓی ﺧلق الﺤدث الذی يﺘوزّع على أزمان االسﺘشراف واالسﺘدعاء واالسﺘرجاع‬
‫کﺘﻘنیۀ من ﺧالل مذکّرات «بهاء» المکﺘوبۀ على ورق األوريغامی «نجوم األوريغامی» الّﺘی‬
‫يﻘرؤها «الضّﺤّاک»‪ ،‬وهنا قلب لمﻘولۀ الکﺘابۀ ذکر والﺤکی أنثى؛ ﻓـ «بهاء» هی من کﺘبت‬
‫مذکرّاتها و «الضّﺤّاک» يﻘرؤها؛ إنّه انﻘالب شهرزادیّ‪ ،‬وداللۀ انﻘالبیّۀ على صورۀ الجندر‬
‫ن المجﺘمع ال يکﺘفی بمنح السّلطات للذّکور ﻓﻘط‪ ،‬بل‬
‫الّﺘی تسیطر علینا دون مسوّغ‪ ،‬وإ ّ‬
‫أوصلوا الذّکور إلى الهیمنۀ على سلطۀ الکﺘابۀ‪ ،‬وهنا تمثّل آﺧر لفکرۀ المسکوت عنه ضمنﺘها‬
‫الرّاويۀ باإليﺤاء‪.‬‬

‫‪314‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫والرّاويۀ مخﺘرقۀ لﺘعین الزّمان والمکان ﻓی حالۀ إغفال مﻘصودۀ لﺘعینهما؛ من أجل تعمیم‬
‫الﺘّجربۀ اإلنسانیّۀ‪ ،‬وتوزيعها على اإلنسانیّۀ کاملۀ‪ ،‬وذلک عبر رصد سﺘین سنۀ من عمر بطلی‬
‫الرّاويۀ «الضّﺤّاک» و «بهاء»‪ ،‬وهی ﻓﺘرۀ زمنیّۀ مﺤمّلۀ بﺘجارب إنسانیّۀ ومخاضات تاريخیّۀ‬
‫عربیّۀ مهمّۀ‪.‬‬

‫ن کلّ‬
‫وهنا ترسیخ لﺘعريف السّرد على أنّه تجربۀ زمنیّۀ مدرکۀ‪ ،‬أو کما يﻘول بول ريکور‪ :‬إ ّ‬
‫تصوير سردیّ يﺘضمّن بالضّرورۀ إعادۀ تشکیل تجربﺘنا الزّمنیّۀ‪ .‬وأيّاً کان المعمار الشّکلیّ‬
‫للسـّرد‪ ،‬ﻓهو نﺘاج الزّمن الذی يشکّل بنیۀ الرّاويۀ‪.‬‬

‫والزّمن ﻓی «أَدْرَکَهَا النّسیان» زمن نفسیّ ال اصطالحیّ‪ ،‬أیّ أنّه زمن إدراکیّ مﺘعدّد األبعاد‪،‬‬
‫ويرتبط بﺘجارب وعواطف أبطال الرّاويۀ‪ ،‬وطبﻘاً لنظريّۀ «جیرار جینیت» يعﺘبر الزّمن ما‬
‫ن طريﻘۀ‬
‫تﺤمله الرّاويۀ بالوعی الخاصّ بالزّمن مﺘضمّناً زمن الﺤکی والمﺤکی والﻘراءۀ‪« ،‬إ ّ‬
‫بناء الزّمن ﻓی النّص الرّوائیّ تکشف تشکیل بنیۀ النّصّ‪ ،‬والﺘّﻘنیّات المسﺘخدمۀ ﻓی البناء‪،‬‬
‫وبالﺘّالی يرتبط شکل النّصّ الرّوائیّ ارتباطاً وثیﻘاً بمعالجۀ الزّمن الرّوائیّ‪ ،‬يعنی بلورۀ بنیۀ‬
‫النّصّ»‪.‬‬

‫إذن الزّمن ﻓی «أَدْرَکَهَا النّسیان» اتّخذ أشکاالً عديدۀ وﻓﻘاً لألحداث وحرکۀ الشّخوص‪،‬‬
‫ن السّؤال الذی يثار حول‬
‫وأﺧیراً ما زال العالم الذی يعید السّرد تصويره عالماً زمنیّاً؛ ﻓإ ّ‬
‫مدى المعونۀ الﺘی نﺘوقعها من تأويلیّۀ الزّمن المرویّ من ظاهريۀ الزّمن‪.‬‬

‫ن الزّمان والمکان هما عنصرا الوجود المﺘالزمان‪ ،‬وأساسا الوجود‪ ،‬ﻓإن الزّمان‬
‫ومازال أ ّ‬
‫والمکان هما عنصران رئیسان ﻓی تشکیل النّصّ وحرکۀ األشخاص واألحداث‪ ،‬وعلیه يصبح‬
‫النّصّ الرّوائیّ مسﺘﻘالً عن الواقع وله حیاته‪.‬‬

‫ﻓی هذه الرّوايۀ «يﺘّ خذ المکان داللﺘه الﺘّاريخیّۀ والسّیاسیّۀ من ﺧالل األﻓعال وتشابک‬
‫ن ما ينﺘج بین الشّخوص‬
‫العالقات‪ ،‬وهو يﺘّخذ قیمﺘه الکبرى من ﺧالل عالقﺘه بالشّخصیّۀ» إ ّ‬
‫من عالقات تنطبق ذات الرّؤيۀ على عالقۀ الشّخوص بالفضاء السّردیّ ومﺤﺘوياته تلون رؤيۀ‬
‫الکاتب‪ ،‬أیّ أنّها تﺘضمّن الﺘّصوّرات المکانیّۀ والزّمانیّۀ للﺤکايۀ‪.‬‬

‫ن الفضاء الرّوائیّ هو أکثر من مجموع األمکنۀ الموصوﻓۀ‪ ،‬وهو يﺘﺤدّد بالمکان ﻓی زمان‬
‫إ ّ‬
‫مﺤدّد‪ ،‬ﻓالفضاء الرّوائیّ يﺘکوّن من الزّمن الرّوائیّ والمکان الرّوائیّ‪« .‬الفضاء الرّوائیّ ينشأ من‬
‫ﺧالل وجهات نظر مﺘعدّدۀ؛ ألنّه يُعاش على مسﺘويات مﺘعدّدۀ‪ ،‬منها الرّاوی بوصفه کائناً‬
‫مشخّصاً وتخیلیّاً أساساً‪ ،‬من ﺧالل اللّغۀ الّ ﺘی يسﺘلمها الرّوائیّ لﺘﺤديد المکان والزّمان‬
‫والشّخصیّات الﺘی تﺤﺘويها أحداث الرّاويۀ‪ ،‬والﻘارئ الذی يدرج بدوره وجهۀ نظره» وهذه‬

‫‪315‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫الرّاويۀ تﻘدّم ذلک ضمن دائرۀ شخصیّۀ ضیّﻘۀ تنﺤصـر ﻓی حکايۀ الﺤبّ والفراق الﺘی جمعت‬
‫ن البنیۀ الدّاﺧلیّۀ الﺘی تﺤمل المعنى‬
‫بطلی الﻘصّۀ على المسﺘوى الظّاهریّ‪ ،‬ﻓی حین أ ّ‬
‫الغائب للرّوايۀ هی تﻘدّم مشاهد زمنیّۀ وتاريخیّۀ للمنطﻘۀ العربیّۀ ولإلنسان العربیّ ضمن‬
‫منظومۀ کبیرۀ من العالقات وحرکاتها‪.‬‬

‫والرّاويۀ قائمۀ کلّها على تﻘنیّۀ الﻘطع السّینمائیّ‪ ،‬حیث هناک مشهديّۀ الﺤدث بشکل اللّﻘطۀ‬
‫السّینمائیّۀ‪.‬‬

‫«أَدْرَکَهَا النّسیان» روايۀ اإلثارۀ والدهشۀ واإلبهار على الرّغم من أجوائها الکابوسیّۀ‬
‫واالنﺘهاکات الّﺘی اعﺘرت حیاۀ بطلی الرّاويۀ‪ ،‬وتعريﺘها هشاشۀ عالمنا اإلنسانیّ المخادع‬
‫والمکايد واألنانیّ «أَدْرَکَهَا النّسیان» روايۀ حبّ وانسﺤاق مصائر واغﺘراب وحرمان وضﺤايا‬
‫حروب معلنۀ وﺧفیۀ وبوح؛ «والبوح مثل العریّ ال يکون إالّ أمام الذّات أو توأمها» کما قالت‬
‫«بهاء» ﻓی هذه الرّوايۀ؛ و ﻓی الرّاويۀ کلّ عوامل النّجاح الذّاتیّۀ والموضوعیّۀ‪ ،‬واألمر المهّم‬
‫ﻓنیّاً هو أنّها مثّلت شکالً جديداً ضمن تیار الرّاويۀ الجديدۀ ﻓی المشهد الرّوائیّ العربیّ‬
‫الﺤالیّ‪ ،‬وتﺤﺘاج قراءات مﺘعدّدۀ‪ ،‬وأنا مﺘیﻘّن من أنّها سﺘنال اسﺘﺤﻘاقها اإلبداعیّ من الﻘرّاء‬
‫والمهﺘمیّن بالرّاويۀ العربیّۀ‪.‬‬

‫‪https://www.assawsana.com/portal/pages.php?newsid=40847‬‬

‫‪31۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫روایۀ «أَدْرَکَهَا النّسیان» للشّعالن وصدامها مع المجتمع‬

‫د‪ .‬سمیر أیوب‬

‫يُﺤکِمُ دهاقنۀ العصر سلطﺘَهم على حاضرهم‪ .‬ﻓمَنْ يُﺤکمُ قبضﺘَه على الﺤاضرِ‪ ،‬يُسیطرُ‬
‫تِلﻘائیّاً على الماضی‪ .‬ومن يُسیطر على الماضی‪ ،‬يُهندس المسﺘﻘبل بالضّرورۀ‪ ،‬ويزجُّه ﻓی‬
‫عﻘول النّاس مؤثّثاً بما يريد هو‪ .‬تﺤوالت شاملۀ تکﺘسح الﺤیاۀ المعاصرۀ‪ .‬يخﺘلط ﻓیها کلُّ‬
‫شیء بکلِّ شیء‪ .‬حجر الزّاويۀ ﻓیها‪ ،‬تغییب الﺤﻘائقِ‪ ،‬وت رويج األکاذيبِ کﺤﻘائقَ بديلۀ عنها‪.‬‬
‫بات کلُّ شی مشکوکاً ﻓیه‪ .‬مع الضّخّ الدّائم للزّيف والوهم‪ ،‬تخلخلت البُنى العمیﻘۀ الﺘی‬
‫تَسْنُدُ الﺤیاۀ‪ ،‬وصارتْ منبعاً ألسئلۀ دون إجابات قطعیّۀ‪.‬‬

‫من الطّبیعیّ أن تظهر بصمات کلّ ذلک ﻓی اإلنﺘاج األدبیّ‪ ،‬ومن الطّبیعیّ أن يکون السّـرد‬
‫الرّوائیّ أسرع األشکال األدبیّۀ تأثراً بهذا؛ ﻓﻘد انصرﻓتْ الرّوايۀ عن الخطوط الﺘی عرﻓﺘها من‬
‫قبل؛ ﻓمن الﺘّماسک والﺤﻘائق المسﺘﻘرّۀ إلى تشکیالت الوهم‪ ،‬والزّيف‪ ،‬والعبث بﺤرکۀ‬
‫الشّخصیّات‪ ،‬وتشويه زمن الﺤدث‪.‬‬

‫حﺘى غدا السّرد مشروعاً منفﺘﺤاً على أسئلۀ شﺘّى ملﺘبسۀ‪ ،‬والمؤلّف ﻓی ظاللها هو المهیمن‬
‫على عملیۀ السّرد‪ .‬بعیداً عن أیّ يﻘینیّات؛ لﺘصیر الرّوايۀ حاضنۀ لﻘصص مﺘناسلۀ وألجناس‬
‫عديدۀ مﺘجاورۀ‪.‬‬

‫تؤکّد اإلصدارات األﺧیرۀ للشّعالن على أنّها قد تأثرّتْ هی األﺧرى کثیراً بالﺘّطوّرات الفاعلۀ‬
‫ﻓی طرائق الﺤیاۀ عامۀ وﻓی اآلداب والفنون ﺧاصّۀ‪.‬‬

‫وأنّها قد عبرت مراحل تطوّر کثیرۀ‪ ،‬مکّنﺘها من تﺤديث ذاتها‪ ،‬واقﺘﺤام موضوعات لم تکن‬
‫مطروقۀ من قبل‪ ،‬ﻓانﺘﻘﺘها وﻓق سیاق الﺤیاۀ الجديد‪ ،‬الذی لم يعد يﺘّسم بالسّیولۀ والسّالسۀ‪.‬‬
‫ومن ﺧالل الرّؤى االجﺘماعیّۀ االنﺘﻘاديّۀ واألشکال الکﺘابیّۀ غادرتْ وعیها الﺘّﻘلیدیّ الذی‬
‫بدأت به عبوراً إلى وعی جديد‪ ،‬أﻓادت به من سمات الرّوايۀ الغربیّۀ الﺤداثیّۀ‪ ،‬وما بعد‬
‫الﺤداثۀ وما بعدها‪.‬‬

‫هذه الرّوايۀ «أدرکها النّسیان» تطوير لﺘجربۀ الشّعالن اإلبداعیۀ وإثراء لها‪ .‬وهی ترﻓض‬
‫عبرها االسﺘسالم الشﺘراطات ما بعد الﺤداثۀ ﻓی السّـرد‪ ،‬ويبدو ما وراء الﻘصّ واضﺤاً ﻓیها‬
‫ﻓی بنائها لمﺘون وهوامش النّصّ‪ ،‬اسﺘ ّلتْ کلّ ما يثری عملیّۀ السّرد بمنظور يدرک األجمل‬

‫‪317‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ﻓی عملیﺘی الﺘّفکیک والﺘّرکیب‪ .‬ﻓاسﺘفادتْ من الﺘّکثیف الموحی ومن انفﺘاح النّصّ معاً‪،‬‬
‫من األسطورۀ والسّﺤر والخراﻓۀ والخیال؛ إلزاحۀ الﺤدود بین األجناس‪ ،‬والﺘّعامل مع‬
‫إشکالیّات النّصّ؛ ﻓاسﺘعانتْ بما يؤسّس‪ ،‬ويومض‪ ،‬ويوحی‪ ،‬وابﺘعدتْ عن کلّ ما يربک‪،‬‬
‫ويعرقل مسیرۀ الدّاللۀ‪ .‬کما حاﻓظتْ على بهاء لغۀ قادرۀ على اقﺘناص أدّق الﺘّفاصیل دون‬
‫العبث بﺘشکیالتها الﺘی تﺤﻘّق للفنّ مهمﺘه ﻓی دمج الﻘیِّمِ بالجمیل والمُشوِّق‪.‬‬

‫لﻘائی بالمبدعۀ سناء الشّعالن کان ات مساء تشرينی من العام ‪ 2007‬م؛ إذ الﺘﻘیﺘها صدﻓۀ‬
‫ﻓی مسﺘشفى األردن حیث کنت أرقد مهشّماً جرّاء حادث سیر قاتل ﻓی عمان‪ .‬أهدتنی‬
‫حینها وأنا على سرير االسﺘشفاء نسخااً من مجموعاتها الﻘصصیّۀ الﺘی لم أکن قد قرأتها‬
‫بعد‪ .‬تکرّرتْ لﻘاءات نا ودردشاتنا على مدار أشهر تسعۀ قضیﺘها ﻓی المسﺘشفى‪ ،‬وتواصلتْ‬
‫ن الشّعالن ﻓی کﺘاباتها الوطنیّۀ‬
‫معها ﺧارجه‪ ،‬وتعمّق تبصرّی ﻓی کلّ ما أبدعتْ؛ ألقول بثﻘۀ أ ّ‬
‫أقرب إلى غسّان کنفانی‪ ،‬وﻓی االجﺘماعیّۀ أقرب إلى نجیب مﺤفوظ‪ ،‬وتذکّرنی أناقۀ لغﺘها‬
‫بالمنفلوطی‪ ،‬وطراﻓۀ أسلوبها بالمازنی‪.‬‬

‫عبر معارج المشهد الثّﻘاﻓیّ المﺤلیّ تشعّبْت عالقﺘنا‪ ،‬وتوطّدتْ‪ ،‬وبتّ کلّما ﺧیمت الدّنیا‬
‫علیّ بﺘفاصیل تﺘعب روحی أجری إلیها الئذاً بﺤرﻓها المسموعۀ والمﻘروءۀ ألسﺘريح‪.‬‬

‫حاصرنی منذ أيّام واقع ال أجید ﻓهمه‪ ،‬ﻓبدتْ روحی هشّۀ غاﻓیۀ على حواف انطفاء؛ أللملم‬
‫عشوائیاتها الﺘﻘیتُ الشّعالن‪ ،‬وﻓی نهايۀ دردشاتنا أهدتنی نسخۀ من روايﺘها الجديدۀ‬
‫«أدرکها النّسیان» ‪ .‬اعﺘکفتُ بعیداً‪ ،‬قرأتها مثنى‪ ،‬بل ثالث؛ األولى اسﺘکشاﻓیّۀ‪ ،‬والثّانیۀ‬
‫اسﺘفهامیّۀ‪ ،‬والثّالثۀ للﺘبصّر والفهم‪ .‬مع الﻘراءۀ االسﺘکشاﻓیّۀ سرعان ما وجدتُ أ ّ‬
‫ن الشّعالن‬
‫‪-‬بما عُرف عنها من جرأۀ الﻓﺘۀ‪ -‬قد اتّخذتْ من أجساد أبطالها داﺧل ﻓضاءات میﺘم حکومیّ‬
‫بائس‪ ،‬تنکسـ ر ﻓیه الﻘواعد األﺧالقیّۀ الصّلبۀ‪ ،‬ﻓی وطن موحش من أوطان الشّرق المﻘیت‬
‫باسﺘبداده‪ ،‬بؤراً تﺘجلّى ﻓیها وعبرها الذّوات واألشیاء الﺘی تکوّن عالم النّصّ وثیماته الفرعیّۀ‪:‬‬
‫الیﺘیمۀ النّاريۀ الﺤمراء بهاء‪ ،‬الیﺘیمۀ هدى ضﺤیۀ زنا المﺤارم‪ ،‬مديرۀ المیﺘم العانس‬
‫الشّهوانیّۀ‪ ،‬المدرّس أﻓراح الرّملیّ صیّاد األجساد‪ ،‬طريد المیﺘم المﺘمرّد سلیم الضّﺤاک الذی‬
‫صار ﻓی مدينۀ الثّلج االسکندناﻓیّۀ األديب المشهور واألسﺘاذ الجامعیّ المرموق‪ ،‬وباربارا‬
‫سکرتیرته االسکندناﻓیّۀ العاشﻘۀ‪.‬‬

‫ن شهوات الجسد‬
‫ترى الشّعالن ﻓی هذه الرّوايۀ ‪-‬عبر بدايات مﺘعدّدۀ وألسباب مﺘشظّیۀ‪ -‬أ ّ‬
‫منطلق لﺘناسل الموضوعات السرديّۀ‪ ،‬وحرکۀ کلّ األحداث ومعطیاتها‪ ،‬وسبب لنمو الدّالالت‬
‫السرديّۀ‪ .‬وتﺘبدى ثیمات الﻘصّ الواقعیّۀ والمﺘخیّلۀ أغلب األحیان من ﺧالل منظورات‬

‫‪318‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ن النّصّ مخﺘلف کثیراً عما عرﻓﺘُه‬


‫الﺘّهکّم واالتّهام والشّکّ‪ .‬وأدرکتُ ﻓی الﻘراءۀ االسﺘفهامیّۀ أ ّ‬
‫من نصوص الشّعالن من قبل؛ ﻓهو بما احﺘوى من أنماط سرديّۀ وموضوعات روائیّۀ مﺘجاورۀ‪،‬‬
‫ﻓهو نصّ مفﺘوح يﺘعالى على أحدايّۀ الﺘّجنیس‪ ،‬ولکنّه مرتهن لﺤدود الرّوايۀ‪ .‬هو نصّ عجائبی‬
‫ال تاريخیّ‪ ،‬يطرح قضايا العالقۀ بین الﺤﻘیﻘۀ والخیال‪ ،‬ويﺤﺘفل باألسطوریّ والغرائبیّ لیس‬
‫بالمعنى الﺤرﻓیّ لألسطورۀ‪ ،‬بل بانﺘزاع إشارات من الواقع‪ ،‬تمﺘلک الﻘدرۀ على األسطرۀ‬
‫بﺤکم هیمنۀ الالمعﻘول علیها‪.‬‬

‫مﺤرک الکﺘابۀ الروائیّۀ ﻓی هذا النّصّ هو وعی الشّعالن بمدى تطوّر العالم المعاصر وﻓﻘده‬
‫إلنسانیﺘه ﻓی الوقت نفسه‪ ،‬وﻓی سعیها الدّؤوب إلى تﺤرير اإلنسان بالعﻘل‪ ،‬وتخلیصه من‬
‫قسوۀ سجونه الزّائفۀ والملفّﻘۀ؛ إذ سعتْ إلى کشف دقیق عن الﺤﻘائق الﺘی يخفیها الواقع‬
‫والعوالم المﺘشظّیۀ المﺘساکنۀ ﻓی ﻓضاءاته‪ ،‬ونبشتْ‪ ،‬وبﺤبشتْ عمیﻘاً ﻓی أسس المهیمن‪،‬‬
‫وکسرت قوالبه‪ ،‬وﺧرجتْ على نماذجه السّائدۀ‪ ،‬وقاربتْ على نﺤو مدهش الﺘّساؤالت‬
‫المرکزيّۀ عن العوالم المﺘﺤرکۀ الﺘی يﺤیا أبطالها ﻓی دواماتها؛ ممّا زاد من معاناۀ المبدعۀ‬
‫لهذا النّصّ؛ إذ إنّها کانتْ أمام مجﺘمع مفکّک مبعثر‪ ،‬تخلخل المألوف ﻓیه‪ ،‬ونبت الشّکّ ﻓی‬
‫ثوابﺘه وصیروراته السّائدۀ المﺘناقضۀ ذات الﺘّعﻘیدات المﺘشابکۀ المثﻘلۀ بهیمنۀ االضطهاد‬
‫والظّلم االجﺘماعیّ والﺤبّ والشّهوۀ وغیرها من االرتطامات الیومیّۀ واالنفعاالت المخﺘلطۀ‪.‬‬

‫عﺘبۀ النّصّ تبدأ النّصّ بالﺤضور منذ أن تﻘع عینا الﻘارئ على عنوانه الذی يشی بموضوع‬
‫ن قراءۀ مﺘأنیّۀ له‬
‫العمل‪ ،‬ويﺤدّد مسار الﻘراءۀ للمﺘلﻘّی‪ ،‬أيّاً کان الهدف المنوطُ بالعنوان‪ ،‬ﻓإ ّ‬
‫سرعان ما تنﺘهی إلى دالالت ذات أهمیّۀ ﻓیما النّصّ بصدده؛ ﻓالجملۀ الفعلیۀ «أدرکها‬
‫ن النّصّ مهﺘم بالبنیۀ العمیﻘۀ للمکان الدّاﺧلیّ ألبطاله بﺤثاً عمّا تخفیه‬
‫النّسیان» تعنی أ ّ‬
‫الذّاکرۀ ال ما يُظهره الواقع‪.‬‬

‫واقﺘران النّسیان بفعل أدرکها يدل على وصول النّسیان إلیها أﺧیراً‪ ،‬وکأنّها لم تکن ناسیۀ‬
‫ن النّصّ يعلن منذ البدء أنّه مﻘبل على إزالۀ المخفی من الذّاکرۀ لیموت‪.‬‬
‫من قبل‪ ،‬وکأ ّ‬
‫ولکن ما الذی کان يمنع الذّاکرۀ من النّسیان؟ وما المخفی الذی يﻘصده النّصّ ضمن النّسق‬
‫المسیطر‪ ،‬هل يرمی إلى المدنّس أو المخﺘلف عامۀ أو کالهما؟ تﺘﻘاﻓز اإلجابات ﻓی ثنايا‬
‫ن‬
‫النّصّ من المشهد األوّل ﻓیه‪ ،‬وبعد قراءتی الثّالثۀ المنصﺘۀ لما لم يﻘله النّصّ‪ ،‬أضیف أ ّ‬
‫مسار الکﺘابۀ ﻓی هذه الرّوايۀ م سار زئبﻘیّ‪ ،‬تصعب مﺤاصرته بطريﻘۀ تجعلنا نطمئن إلى ما‬
‫يﺤدّده ظاهر النّصّ‪ .‬ﻓهناک رواﻓد کثیرۀ ﻓی الرّوايۀ تسهم ﻓی ﻓﺘح آﻓاق جديدۀ أمام رؤيۀ‬
‫ما بعد النّصّ ﻓی بناء موازٍ قد ال يﺘجلّى لﻘارئ مﺘعجل‪ ،‬يﻘیم ﻓیه إنسان عربیّ غیر مﺘصالح‬

‫‪319‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫مع شیء‪ ،‬يعیش داﺧل ترکیبۀ تﺤمل بذور موتها‪ ،‬ويبﺤث عن ماهیّۀ حﻘیﻘیّۀ غیر کینونﺘه‬
‫ن حضوره ﻓی الﺤیاۀ مرهوناً بموته‪ ،‬وهذا يذکّرنی بنکسۀ ‪ 19۶7‬م‪.‬‬
‫الزّائفۀ‪ ،‬لیﺘکشف أ ّ‬

‫أمّا عن حضور الﻘارئ ﻓی النّصّ صﺤیح أن النّصّ حین يخرج من يد مرسله‪ ،‬يصبح ملکاً‬
‫لمسﺘﻘبله‪ ،‬يمارس علیه کلّ حﻘوق الملکیّۀ‪ ،‬إالّ أنّنی أنصح المﺘلﻘّی بالﺘّﺤفز الواعی‪ ،‬وهو‬
‫يجوس غیطان هذا النّصّ المرهق بﺤثاً عن إجابات؛ ﻓهو أمام نصّ زئبﻘیّ‪ ،‬بؤره المﺘعدّدۀ‬
‫تبﻘیه مفﺘوحاً على قراءات مﺘأمّلۀ مﺘعدّدۀ وعرضۀ للﺘّأويل المﺘنوّع‪.‬‬

‫مفاصل النّصّ مکﺘظۀ بﺘفاصیل ملﺘبسۀ مﺘداﺧلۀ ومﺘناصّۀ‪ ،‬ظاهرها الغرائبیّ صدامیّ‪ ،‬تثیر‬
‫توتّر المؤمن بالسّائد‪ ،‬ﻓیﻘع ﻓی حیرۀ تبﻘیه مﺘردّداً بین تفسیر مﺘصالح مع المألوف‪ ،‬وتفسیر‬
‫ﺧارج علیه‪.‬‬

‫الخاتمۀ‪:‬‬

‫بعد الغوص مطوالً ﻓی هذه الرّوايۀ‪ ،‬وﻓی جلّ ما أبدعت الشّعالن‪ ،‬أقول برضا‪ :‬اسبغوا علیها‬
‫ما شئﺘم من ألﻘاب تکرّم مسیرتها‪« :‬شمس األدب العربیّ»‪ ،‬أو «ايﻘونۀ األدب العربیّ»؛ ﻓهی‬
‫ﻓی کلّ األحوال‪ ،‬تسﺘﺤقّ عن جدارۀ کلّ تکريم‪ .‬ﻓهی بما راکمتْ حﺘى اآلن من إبداعات‬
‫قد نﺤﺘت لمشروعها الخاصّ‪ ،‬مجرى عمیﻘاً ﻓی المشهد الثّﻘاﻓیّ العربیّ المعاصر‪ ،‬إلى جانب‬
‫کبار أدبائنا المعاصرين‪ ،‬مثل جبرا و منیف‪ ،‬والطیب‪ ،‬والغیطانی و يوسف زيدان و حبیبی‪،‬‬
‫ونذير العظمۀ و ﻓاضل العزاوی‪ ،‬وغیرهم من الشوامخ‪.‬‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018‬‬
‫‪8!4474&ithint=file%2cdocx&authkey=!ADh9HcgIRvmBVh4‬‬

‫‪320‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫لعبۀ النّسیان والتّذکّر فی «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪ ،‬جزء ‪١‬‬

‫د‪.‬أورانك زیب األعظمی‬

‫هذه الرّوايۀ هی مﺘاهۀ سرديّۀ مﺤﺘرﻓۀ بین عوالم الﺘّذکّر والنّسیان‪ ،‬وهی تﻘدّم ذاتها على‬
‫اعﺘبار أنّها تداﺧل ألزمان امﺘدّت لنﺤو سبعۀ عﻘود ﻓی تخوم مکانیّۀ ملبسۀ وغیر مﺤدّدۀ‬
‫جغراﻓیّاً وﻓق ما هو معروف ﺧرائطیّاً‪ ،‬وإنّما المکان والزّمان ﻓی هذه الرّوايۀ هما وحدتان‬
‫مُسﺘدعیﺘان ضمن تولیفۀ الﺤدث الذی يلعب دور البطولۀ ﻓی الرّوايۀ‪.‬‬

‫وهذه اللّعبۀ السّرديّۀ تراوغ الﻘارئ ﻓی سبیل تﻘديم الﺤﻘائق ضمن جدلیّۀ الﺘّذّکر والنّسیان‬
‫وامﺘدادهما ﻓی الﻘصّ بین الﺘّطواح المدوّخ بین عوالمهما المﺘداﺧلۀ المربکۀ‪ ،‬ويﺘمّ ذلک‬
‫عبر ما تﻘدّمه لنا من معلومات من ﺧالل بوح أبطال الرّوايۀ‪ ،‬ورصد حیواتهم‪ ،‬والﺘّجسّس‬
‫المباح على ذواکرهم‪ ،‬وعلى ما کﺘبوه ﻓی مذکراتهم‪ ،‬أو ما باحوا لنا به أو سمﺤوا لنا بشکل‬
‫أو بآﺧر بأن نعرﻓه‪ ،‬لنکﺘشف مﻘدار اللّبس الذی يﺘملّک شخوص الرّوايۀ إلى حدّ أنّنا نکﺘشف‬
‫مﻘدار االزدواجیّۀ والکذب الﻘسریّ واالﺧﺘیاریّ الذی عاشوه‪ ،‬وقدّموه لنا‪ ،‬ثم تراجعوا عن‬
‫اإلصرار علیه ﻓی لﺤظات شعوريّۀ حسّاسۀ‪ ،‬إلى أن قرّروا أن يبﺤوا لنا بالﺤﻘائق کاملۀ الﺘی‬
‫کانت تنزوی ﻓی دواﺧلهم بﻘرارات شخصیّۀ ألجل الهروب من ﻓکرۀ األلم والمعاناۀ الملﺤّۀ‬
‫علیهم جمیعاً بشکل أو بآﺧر‪.‬‬

‫وأﺧیراً تنﺘهی الرّوايۀ بخیار ﺧطیر‪ ،‬وهو ﺧیار النّسیان الکامل للماضی‪ ،‬وإنکاره‪ ،‬والبدء من‬
‫جديد ﻓی حیاۀ أﺧرى مشبعۀ للرّغبات المکبوتۀ‪ ،‬ومﺘجاهلۀ لکلّ ما حدث ﻓی الماضی من‬
‫أوجاع‪ ،‬وبذلک يبدأ البطالن وهما ﻓی سنّ السّبعین حیاۀ أﺧرى ﻓرحۀ مناقضۀ لﺤیاۀ‬
‫الماضی الﺘی عاشاها بما ﻓیها من حزن وإﺧفاقات‪ ،‬بعد أن أﺧذا هذا الﻘرار ضمن تولیفۀ‬
‫صراع مرير مع الماضی والﺤاضر‪ ،‬وصوالً إلى صیغۀ مصالﺤه مع الﺤاضر تﺘلخّص عندهما‬
‫ﻓی شیء واحد‪ ،‬وهو نسیان الماضی الذی ال يمکن االنفکاک عنه إالّ بﺘجاوزه‪ ،‬کما ال يمکن‬
‫تغیر حﻘائﻘه إالّ بإنکارها عبر لعبۀ النّسیان الﺘی بدأتها بطلۀ الرّوايۀ «بهاء» عبر مرضها ثم‬
‫غیبوبﺘها‪ ،‬ومن ثمّ انساق إلیها بطل الرّوايۀ «الضّﺤّاک» الذی قرّر أن يجاری حبیبﺘه ﻓی‬
‫لعبﺘها المرض‪/‬النّسیان‪ ،‬وأن ينسى الماضی والﺤاضر‪ ،‬ما دام ال يسﺘطیع أن يأﺧذها إلى‬
‫المسﺘﻘبل الذی يﻘدّمه لها ﻓی حیاته الرّاقیۀ الجمیلۀ الهادئۀ‪ ،‬وأن يلعب معها لعبﺘها الﺘی‬

‫‪321‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫اﺧﺘارتها‪ ،‬وهی لعبۀ النّسیان‪ ،‬من أجل أن يﺤظیا بﺤیاۀ أﺧرى‪ ،‬أو ﻓرصۀ جديدۀ عادلۀ على‬
‫ﺧالف الﺤیاۀ الظّالمۀ الﺘی تورطا ﻓیها ﻓی الماضی‪.‬‬

‫عندئذٍ تﻘرّر البطلۀ «بهاء» الخروج من غیبوبﺘها الﺘی هی معادل موضوعیّ للموت والهزيمۀ‬
‫والخسارۀ‪ ،‬وتﻘرّر أن تعیش‪ ،‬وأن تسﺘیﻘظ من سباتها‪ ،‬وأن تنﺘصر للﺤیاۀ‪ ،‬بشرط ضمنیّ‬
‫واحد‪ ،‬وهو نسیان الماضی‪ ،‬وهو شرط حﻘّﻘه البطل «الضّﺤّاک» سلفاً عندما قام بﺘمزيق‬
‫مذکّراتها المخطوطۀ بما تﺤوی من أسرار موجعۀ‪ ،‬وقام بکﺘابۀ روايۀ لها تﺤمل عنوان الرّوايۀ‬
‫ذاتها‪ ،‬وهی روايۀ يمکن أن نعدّها حیاۀ بديلۀ عن الﺤیاۀ الماضیۀ؛ إذ کﺘبها البطل بکامل‬
‫ﺧیاراته ووعیه وقراراته‪ ،‬لیمﺤوَ بها أیّ أثر للماضی‪ ،‬ويرسم بکلماته الﺘی عدّها نبوءۀ‬
‫المسﺘﻘبل صورۀ جديدۀ للﺤیاۀ والمسﺘﻘبل‪ ،‬وکأنّه يﻘدّم لبطلۀ الﺤیاۀ وعداً بﺤیاۀ جديدۀ‬
‫ن هی اسﺘفاقت من غیبوبﺘها‪.‬‬
‫إ ْ‬

‫وهذا ما يﺤدث ﻓعالً ﻓی الرّوايۀ عندما تسﺘیﻘظ البطلۀ من سباتها بمعجزۀ دون أیّ مسوّغ‬
‫طبیّ لذلک‪ ،‬وتسﺘأنف وجودها الفاعل ﻓی الﺤیاۀ‪ ،‬بدل االسﺘسالم السّلبیّ للعجز والﺤزن‬
‫ن تهرب معه وإلیه‬
‫ن تسﺘسلم للمرض‪ ،‬وأ ْ‬
‫والﺤسـرۀ والهزيمۀ الﺘی اﺧﺘارتها عندما قرّرتْ أ ْ‬
‫ﻓی آن‪ .‬لیکون ﺧیار النّسیان هو الخیار الذی تجنح إلیه بعد أن تصاب بغیبوبۀ طويلۀ لمدّۀ‬
‫عامین بسبب إصابﺘها بمرض السّـرطان ﻓی الدّماغ‪ ،‬ويﺘنبّأ األطبّاء بموتها وﻓق وضعها‬
‫المرضیّ الملبس الذی قضـى على ذاکرتها ﻓی رحلۀ صراع طويلۀ مع المرض؛ إذ ابﺘدأ‬
‫صراعها مع سرطان الثّدی والرّحم‪ ،‬وانﺘهى بصـراعها مع سرطان الدّماغ‪ ،‬مروراً بصراعات‬
‫نفسیّۀ وﻓکريّۀ ومجﺘمعیّۀ وقدريّۀ ال حدود لها‪.‬‬

‫ولکن تکون المفاجأۀ للجمیع عندما تسﺘیﻘظ بطلۀ الرّوايۀ من غیبوبﺘها الﺘی يمکن أن‬
‫نعﺘﻘد أنّها کانت اﺧﺘیاريّۀ من قِبَلها لﺘهرب من وجع حاضرها إلى رحلۀ بﺤث عن عوالم‬
‫ن «بهاء» قد نسیت‬
‫ﻓرحۀ رحیمۀ‪ .‬ويﺘﺤوّل السـّرد ﻓی انعطاﻓۀ کبیرۀ عندما نکﺘشف أ ّ‬
‫الماضی کلّه بما ﻓیه من أحداث وأزمان وأماکن وشخوص ومعاناۀ‪ ،‬ولم تعد تذکر سوى‬
‫اسمها‪ ،‬واسم الرّجل الذی تﺤبّه «الضّﺤّاک»‪ ،‬وتعود إلى ذاکرۀ طفلۀ ﻓی السّن الذی ﻓارقت‬
‫حبیبها ﻓیه إبّان کانت سجینۀ مضطهدۀ ﻓی میﺘم حکومیّ مفزع؛ وبذلک تﻘدّم لنا صورۀ‬
‫مسخ للوجود اإلنسانیّ الﺤزين الموجع‪ ،‬إذ هی طفلۀ ﻓی السّبعین من عمرها!‬

‫وينعطف السّرد انعطاﻓۀ أﺧرى مفاجأۀ أﺧرى عندما يﻘرّر بطل الرّوايۀ أن ينکر حاضره‪ ،‬وأن‬
‫يخرج منه؛ لیدﺧل إلى زمن مفﺘرض‪ ،‬وهو زمن الطّفولۀ المسﺘدعاۀ بعودۀ حبیبﺘه‪ ،‬وبذلک‬
‫ي نکرا کالهما العالم الﺤﻘیﻘیّ الذی يعیشان ﻓیه‪ ،‬ويﻘرّران أن يعیشا طفولﺘهما مرّۀ أﺧرى‬

‫‪322‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ﻓی سن شیخوﺧﺘها لیظفرا بکلّ ما حرما منه ﻓی الماضی من ﻓرح وسعادۀ واغﺘباط وبراءۀ‬
‫الطفّولۀ ونﻘائها‪.‬‬

‫ومن جديد تأﺧذنا الرّوايۀ إلى انعطاﻓه ثالثۀ مرهﻘۀ ومباغﺘۀ عندما نﻘرأ ﻓی نهايﺘها أکثر من‬
‫نهايۀ مفﺘرضۀ لها بخالف النّهايۀ األولى الموجودۀ ﻓی بدايۀ الفصل األﺧیر من الرّوايۀ‬
‫ن کانت هذه الرّوايۀ هی قصّۀ بطلﺘها‬
‫المعﻘود تﺤت عنوان «الماضی»‪ ،‬وبذلک ال نعرف إ ْ‬
‫«بهاء» ﻓی صراعها مع الﺤیاۀ والمرض والغیبوبۀ‪ ،‬أم هی قصّۀ «الضّﺤّاک» ﻓی صراعه مع‬
‫المرض والغیبوبۀ‪ ،‬أم أنّها قصّۀ مفﺘرضۀ کﺘبﺘها «باربرا» من وحی ﺧیالها؟ أو بﺘأثّر بﻘصّۀ‬
‫حبّ شرقیّۀ کانت الشّاهدۀ علیها‪ ،‬ولعبتْ ﻓیها دور المﺤبّۀ الّﺘی تعشق مَنْ ال يعشﻘها‪ ،‬ولکنّها‬
‫تﺘفانى ﻓی ﺧدمﺘه واإلﺧالص له ﻓی انﺘظار حبّه لها‪.‬‬

‫لکن الشّیء الوحید ا ألکید ﻓی هذه الرّوايۀ ضمن غابۀ النّهايات المفﺘرضۀ ﻓی نهايﺘها الﺘی‬
‫ن بطلیها «بهاء» و «الضّﺤّاک» انطلﻘا‬
‫تﻘودنا إلى المزيد من الﻘلق والدّوار والﺤیرۀ‪ ،‬هو أ ّ‬
‫لیعیشا السّعادۀ والﺤبّ بشکل ما بعد ﻓراق دام لنﺤو سﺘۀ عﻘود من المعاناۀ والﺤرمان واأللم‪،‬‬
‫وأنّهما وجدا صیغۀ ما للﺤیاۀ سويّاً‪ ،‬ولﺘجاوز الماضی بﺘفاصیله وانکساراته وتوجّعاته وبوائﻘه‬
‫ومجاهیله السّوداء وتجاربه الﻘاسیۀ‪ ،‬وبذلک انﺘصارا لفکرۀ واحدۀ‪ ،‬وهی الﺤبّ واألمل مهما‬
‫وصنّاعهما‪.‬‬ ‫والظّلم‬ ‫الظّالم‬ ‫ساد‬ ‫أو‬ ‫المعاناۀ‪،‬‬ ‫طالت‬ ‫أو‬ ‫العالم‪،‬‬ ‫توحّش‬
‫الکلمات المفﺘاحیّۀ‪ :‬روايۀ عربیۀ‪ /‬ر وايۀ أَدْرَکَهَا النّسیانُ‪ /‬سناء شعالن‪/‬آلیّات تشکیل ورؤيۀ‪/‬‬
‫تذکّر‪ /‬نسیان‪.‬‬

‫الﺤکايۀ وسرديﺘها‪:‬‬

‫هذه الرّوايۀ الکبیرۀ ﻓی عدد صفﺤاتها وترمیزاتها وإحاالتها‪ ،‬تدور حول امرأۀ سﺘینیّۀ اسمها‬
‫«بهاء» مصابۀ بمرض السّرطان ﻓی دماغها‪ ،‬وقد اسﺘفﺤل إلى درجۀ أنّه قد أصابها بﺤالۀ‬
‫مرضیّۀ نادرۀ تجعلها تخسر ذاکرتها جزءاً ﻓجزءاً لﺤظۀ تلو األﺧرى‪ ،‬حﺘى کادت ال تﺘذکّر‬
‫من تکون بالضّبط‪ ،‬کما أصابها بجملۀ من اإلعاقات الجسديّۀ‪ ،‬على رأسها حالۀ شبه شلل‬
‫کامل ﻓی أطراﻓها ووظائف جسدها‪ .‬وﻓی هذه المرحلۀ الکئیبۀ من حیاتها وعجزها‬
‫وشیخوﺧﺘها‪ ،‬تلﺘﻘی بالصّدﻓۀ البﺤت بﺤبیبها «الضّﺤّاک» بعد نصف قرن من الغیاب بعد أن‬
‫أصبح عمره ﻓی نهايۀ السّﺘین‪ ،‬عند اللّﻘاء تکون مريضّۀ عاجزۀ حزينۀ ووحیدۀ وﻓﻘیرۀ‪،‬‬
‫وتطلب االسﺘشفاء ﻓی منﺘجع صﺤیّ ﻓی غابۀ اسکندناﻓیّۀ برﻓﻘۀ صديﻘﺘها المخلصۀ لها‬
‫«هدى»‪ ،‬بعد أن بدأتْ تﺘیه ﻓی عوالم النّسیان‪ ،‬وﻓﻘدت الﻘدرۀ على النّطق والﺤرکۀ ﺧال‬
‫الﻘلیل الباقی منهما‪ ،‬کما ﻓﻘدت المعین والمال والملجأ‪.‬‬

‫‪323‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫لکن المفاجأۀ أنّها تﺘجاوز مرضها المسیطر علیها‪ ،‬وتذهل أطباءها عندما تﺘذکّر حبیبها‬
‫«الضّﺤّاک» بمجرّد رؤيﺘها له‪ ،‬وتهﺘف بفرح «أنتَ الضّﺤّاک سلیم‪ .‬أنا أعرﻓکَ‪ .‬أنا أعشﻘکَ»‪،‬‬
‫عندها يﻘرّر «الضّﺤّاک» أن يعود بها إلى بیﺘه وحیاته حیث يعیش حیاۀ سعیدۀ ومرﻓّهۀ‬
‫وراقیۀ ﻓی مدينۀ من إحدى المدن االسکندناﻓیّۀ‪.‬‬

‫وال يجد بطل الرّوايۀ مع حبیبﺘه المريضۀ سوى بضعۀ أشیاء مﺘواضعۀ‪ ،‬من جملﺘها مخطوطۀ‬
‫روايۀ کﺘبﺘها له‪ ،‬ومن هنا تبدأ األحداث واألزمات ﻓی الﺘّداﺧل والﺘأزّم لیﺤدث الکشف‬
‫ن‬
‫الکامل ﻓی الرّوايۀ‪ ،‬ونعرف أحداث حیاۀ البطلین عبر سبعین عاماً من حیاتهما؛ ﻓندرک أ ّ‬
‫بطل الرّوايۀ «الضّﺤّاک» قد أصبح أسﺘاذاً جامعیّاً شهیراً مﺘخصّصاً ﻓی األدب المﻘارن والﺘّراث‬
‫ن کانت حیاته الشّخصیّۀ غیر‬
‫الشّعبیّ‪ ،‬إلى جانب أنّه روائیّ عالمیّ له سیط مرموق‪ ،‬وإ ْ‬
‫سعیدۀ؛ إذ إنّه قد تزوّج ثالثۀ نساء حمراوات على أمل أن يجد الﺤبّ والسّعادۀ المنشودۀ‬
‫مع إحداهنّ‪ ،‬لکن کلّ واحدۀ منهنّ تخ ّلتْ عنه‪ ،‬وطلّﻘﺘه‪ ،‬وأﺧذتْ جزءاً کبیراً من ثروته دون‬
‫أن يﺤظى بأیّ طفل من أیّ من هذه الزّيجات الثّالث‪.‬‬

‫وهذه الﺤیاۀ السّعیدۀ إلى حدّ کبیر على الرّغم من إﺧفاقات الزّواج جعلت «الضّﺤّاک»‬
‫ينسى معاناۀ طفولﺘه وصباه ﻓی وطنه األم حیث کان يعیش ﻓی المیﺘم إلى جانب «بهاء»‬
‫حﺘى طُرد من هناک‪ ،‬وتشـرّد ﻓی الشّوارع‪ ،‬وتعرّض لالعﺘﻘال‪ ،‬وکاد يفﻘد بصر عینیه بسبب‬
‫الﺘّعذيب‪ ،‬لوال تدﺧّل ابن عمّ أبیه الذی أنﻘذه من ذلک کلّه‪ ،‬وتبنّاه‪ ،‬وأﺧذه معه إلى المهجر‬
‫حیث يعیش مع زوجﺘه اإلغريﻘیّۀ الطّیبۀ وابنه الوحید‪ ،‬لیعیش هناک حیاۀ کريمۀ سعیدۀ‪،‬‬
‫تسمح له بأن ينال أقساطاً واﻓرۀ من السّعادۀ والﺤريّۀ والﺘعلّم والثّراء والشّهرۀ واألمن‬
‫والکرامۀ اإلنسانیّۀ‪ ،‬ولکنّه ظلّ يﺤلم بأن يﺘلﻘی بﺤبّه األوّل واألﺧیر‪ ،‬وهی حبیبﺘه «بهاء»‬
‫الﺘی حُرم منها قسراً عندما ﻓرّق المیﺘم بینهما‪.‬‬

‫ن «بهاء» عاشتْ حیاۀ کئیبۀ‪ ،‬وتعذّبت‪ ،‬وتاهتْ ﻓی دروب‬


‫ﻓی المﻘابل تکشف الرّوايۀ عن أ ّ‬
‫الﺤیاۀ‪ ،‬إلى أن اضطرتْ إلى أن تبیع جسدها وقلمها کی تبﻘى على قید الﺤیاۀ‪ ،‬و ﻓی نهايۀ‬
‫المطاف أصابها سرطان الثّديین ثم سرطان الرّحم ثم سرطان الدّماغ الذی قضى علیها قضاء‬
‫مبرماً‪.‬‬

‫تدﺧل «بهاء» ﻓی غیبوبۀ لمدّۀ عامین بسبب سرطان الدّماغ بعد وصولها إلى بیت‬
‫«الضّﺤّاک» بأيّام قلیلۀ‪ ،‬ويﻘرّر األطبّاء أنّها قد دﺧلتْ ﻓی مرحلۀ الموت السّـريریّ‪ ،‬وأنّها لن‬
‫تعود إلى الﺤیاۀ أبداً‪ ،‬لکن «الضّﺤّاک» يصمّم على أنّها سوف تسﺘیﻘظ من سباتها إکراماً‬
‫ن تُفصل عنها أجهزۀ الﺘّنفّس‬
‫لﺤبّهما‪ ،‬ويالزمها ﻓی مرضها الطّويل‪ ،‬ويرﻓض بﺤزم أ ّ‬

‫‪324‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫االصطناعیّ والﺘّغذيۀ و يظلّ يﻘرأ لها من مخطوطﺘها الرّوايۀ إلى أن ينﺘهی منها‪ ،‬ثم يﺤرقها‬
‫ﻓی نار المدﻓأۀ کی ال تﺘذکّر حیاتها السّابﻘۀ عندما تسﺘیﻘظ‪ ،‬ويکﺘب لها حیاۀ بديلۀ مفﺘرضۀ‬
‫ن»‪ ،‬نزوالً عند حلمها بأن تکون لها‬
‫يسجّلها ﻓی روايۀ مشﺘرکۀ لهما باسم «أَدْرَکَهَا النّسیا ُ‬
‫روايۀ ﺧاصّۀ بها تﺘﺤدّث ﻓیها عن حکايۀ حبّهما منذ طفولﺘهما المعذّبۀ‪.‬‬

‫وﻓی نهايۀ الرّوايۀ تکون المفاجأۀ الکبرى عندما تنﺘصر «بهاء» بﺤبّها لـ «الضّﺤّاک» على‬
‫المرض وعلى الموت‪ ،‬وتسﺘیﻘظ من سباتها الذی دام لعامین‪ ،‬وتﺘعاﻓى من السّرطان بعد‬
‫عدّۀ جلسات کیمیائیّۀ‪ ،‬وتفاجئ الجمیع بأنّها قد عادت إلى الﺤیاۀ بعﻘل طفلۀ صغیرۀ ال‬
‫ن اسم‬
‫ن اسمها «بهاء»‪ ،‬وأ ّ‬
‫ذاکرۀ عندها أو ماضٍ؛ إذ ال تﺘذکّر ﻓی الﺤیاۀ أیّ شیء‪ ،‬سوى أ ّ‬
‫حبیبها هو «الضّﺤّاک»‪ ،‬وأنّها تعشﻘه‪.‬‬

‫ﻓیﻘرّر بطل الرّوايۀ أن يعیش معها تجربۀ الطّفولۀ من جديد‪ ،‬ويﺘخلّى عن حیاته کاملۀ بما‬
‫ﻓیها من شهرۀ وعمل أکاديمیّ وسفر وترحال وأعمال تطوعیّۀ وبﺤثیّۀ‪ ،‬ويﺘفرّغ لشیء واحد‪،‬‬
‫وهو الﺤیاۀ مع حبیبﺘه الطّفلۀ الﺘی تعیش بعﻘل طفلۀ‪ ،‬وجسد امرأۀ تکاد تبلغ السّبعین من‬
‫ن» الﺘی تالقى‬
‫عمرها‪ ،‬بعد أن يﺘزوجها‪ ،‬ويطلق معها روايﺘهما المشﺘرکۀ «أَدْرَکَهَا النّسیا ُ‬
‫نجاحاً کبیراً‪ ،‬وتﺤظى باهﺘمام الﻘرّاء‪ ،‬وتُﺘرجم إلى عدّۀ لغات عالمیّۀ‪.‬‬
‫وتنﺘهی الرّوايۀ على مشهد رومانسیّ لطالما حلمت به «بهاء» بعد أن رأته ﻓی طفولﺘها ﻓی‬
‫ﻓیلم سینمائیّ «ﻓی أﻓق بﺤریّ ما کان هناک ظلّان يرکضان نﺤو الرّحب ﻓرحین بالعشق‬
‫الذی ال يموت‪ ،‬وال أحد کان يعرف لهما اسماً أو ذکريات أو تاريخاً‪ ،‬والشّمس الﺘی تغرق‬
‫ﻓی أﻓق البﺤر الدّامی بها تﺤوّلهما إلى ﺧیالین أسودين يلﺘﺤمان طويالً ﻓی جسد قبلۀ‬
‫عمیﻘۀ»‪.‬‬

‫العنوان وتعدّد اإلحاالت‪:‬‬

‫ن» دﺧوالً إلى الصّفﺤۀ األولى منها‬


‫منذ عنوان الرّوايۀ الموجود على غالﻓها «أَدْرَکَهَا النّسیا ُ‬
‫تبدأ الرّوائیّۀ باإلمساک بخیوط المﺘاهۀ السّرديّۀ الﺘی تصنعها بمهارۀ ﻓی رحلۀ سرديّۀ منهکۀ‬
‫وشیّﻘۀ ﻓی آن عبر اصطناعها ألﻓعال الﺘّذکّر والنّسیان ﻓی الرّوايۀ؛ والعنوان المکﺘوب على‬
‫ن‬
‫ن أدرکها سیکون بمعنى أصابها‪ ،‬ﻓأَدْرَکَهَا النّسیانُ‪ ،‬يعنی أ ّ‬
‫غالف الرّوايۀ يﻘودنا إلى أ ّ‬
‫النّسیان قد أصابها‪ ،‬ونزل بها‪ ،‬وﻓی لسان العرب ﻓی مادۀ درک‪ :‬الدَّرَکُ‪ :‬اللﺤَاق‪ ،‬وقد أَدرکه‪.‬‬
‫ورجل دَرَّاک‪ :‬مُدْرِک کثیر اإلدْراک‪ ،‬وقلما يجئ ﻓَعَّال من أَﻓْعَلَ يُفْعِل إال أَنهم قد قالوا‬
‫حَسَّاس دَرّاک‪ ،‬لغۀ أَو ازدواج‪ ،‬ولم يجئ ﻓَعَّال من أَﻓْعَلَ إالَّ دَرَّاک من أَدْرَک‪ ،‬وجَبّار من‬

‫‪325‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫أَجبره على الﺤکم أَکرهه‪ ،‬وحکى اللّﺤیانیّ‪ :‬رجل مُدْرِکۀٌ‪ ،‬بالهاء‪ ،‬سريع اإلدْراکِ‪ ،‬ومُدْرِکۀُ‪:‬‬
‫اسم رجل مشﺘق من ذلک‪.‬‬

‫وتَدَارکَ الﻘومُ‪ :‬تالحﻘوا أَی لَﺤِق آﺧرُهم أَولَهم‪ .‬وﻓی الﺘنزيل‪ :‬حﺘى إذا ادّارَکُوا ﻓیها جمیعاً؛‬
‫وأَصله تَدَارکوا ﻓأدغمت الﺘاء ﻓی الدال واجﺘلبت األلف لیسلم السکون‪ .‬وتَدَارک الثَّرَيان أَی‬
‫أَدرک ثرى المطر ثرى األرض‪ .‬اللّیث‪ :‬الدَّرَک إدراک الﺤاجۀ ومَطْلبِه‪ .‬يﻘال‪ :‬بَکِّرْ ﻓفیه دَرَک‪.‬‬

‫والدَّرَک‪ :‬ال َّلﺤَقُ من الﺘَّبِعَۀِ‪ ،‬ومنه ضمان الدَّرَکِ ﻓی عهدۀ البیع‪ .‬والدَّرَک‪ :‬اسم من اإلدْراک‬
‫مثل ال َّلﺤَق‪ .‬وﻓی الﺤديث‪ :‬أَعوذ بک من دَرْک الشَّﻘاء؛ الدَّرْک‪ :‬ال ّلَﺤاق والوصول إلى الشّیء‪،‬‬
‫أدرکﺘه إدْراکاً ودرکاً وﻓی الﺤديث‪ :‬لو قال إن شاء اهلل لم يﺤنث وکان دَرَکاً له ﻓی حاجﺘه‪.‬‬
‫والدَّرَک ‪ :‬الﺘَّبِعۀُ‪ ،‬يسکن ويﺤرک‪ .‬يﻘال‪ :‬ما لَﺤِﻘک من دَرَکٍ ﻓعلیَّ ﺧالصُه‪ .‬واإلدْراکُ‪ :‬اللّﺤوق‪.‬‬
‫يﻘ ال‪ :‬مشیت حﺘى أَدْرَکﺘه وعِشْتُ حﺘى أَدْرَکْتُ زمانه‪ .‬وأَدْرَکْﺘُه ببصـری أَی رأَيﺘه وأَدْرَکَ‬
‫الغالمُ وأَدْرَکَ الثمرُ أَی بلغ‪ ،‬وربما قالوا أَدْرَکَ الدقیق بمعنى ﻓَنِیَ‪ .‬واسﺘَدْرَکْت ما ﻓات‬
‫وتدارکﺘه بمعنى‪ .‬وقولهم‪ :‬دَرَاکِ أَی أَدْرِکْ‪ ،‬وهو اسم لفعل األَمر‪ ،‬وکُسـرت الکاف الجﺘماع‬
‫السّاکنین ألَن حﻘها السکون لألَمر؛ قال ابن بری‪ :‬جاء دَرَاک ودَرَّاک وﻓَعَال وﻓَعَّال إِنما هو‬
‫من ﻓعل ثالثی ولم يسﺘعمل منه ﻓعل ثالثیّ‪ ،‬ون کان قد اسﺘعمل منه الدَّرْکُ‪.‬‬

‫ن الفعل مﺘعلّق بامرأۀ‬


‫أمّا إسناد الفعل أدرکَ إلى ضمیر الﺘّأنیث الغائب‪ ،‬ﻓهو يﺤیلنا إلى أ ّ‬
‫ن نسیاناً ما قد‬
‫ما‪ ،‬وهی مجهولۀ لنا بدلیل اسﺘخدام ضمیر الغائبۀ‪ ،‬وال ندری من أمرها إالّ أ ّ‬
‫أصابها لسبب مجهول‪ ،‬کما ال نعرف مصیرها‪ ،‬أو ما آلتْ إلیه بمعیّۀ مرضها الذی غشیها‪.‬‬
‫ن الرّوايۀ تﻘودنا إلى‬
‫ولکن بمجرّد أن ندﺧل إلى الصّفﺤۀ الدّاﺧلیّۀ من الغالف نﺘفاجأ بأ ّ‬
‫مسﺘوى آﺧر من المعنى‪ ،‬وهو معنى اإلنﻘاذ ال معنى اإلصابۀ بالمرض‪ ،‬وذلک عندما تضع‬
‫الرّوائیّۀ عنواناً ﻓرعیّاً تﺤت العنوان الرّئیسیّ تﻘول ﻓیه «حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النّسیان من‬
‫الﺘّذکّر»‪ ،‬ﻓیﺤیلنا العنوان عندها إلى تلک العالقۀ الجدلیّۀ االسﺘدعائیّۀ ﻓی الرّوايۀ حیث‬
‫النّسیان هو من أنﻘذ بطلﺘها «بهاء» من ألم الﺘّذکّر الذی يخنﻘها باأللم والﺤسرۀ والخسارات‪،‬‬
‫ولذلک تواطأتْ مع مرض السّرطان‪ ،‬وکأنّه صديﻘها‪ ،‬کی ينﻘذها من الﺘّذکّر‪ ،‬ولذلک تکﺘب‬
‫ﻓی مخطوطﺘه المذکّرۀ أنّها تﺤﺘاج إلى النّسیان لﺘهرب من ألم الماضی لستُ حزينۀ ألنّنی‬
‫مريضۀ بالسّرطان؛ ﻓأنا امرأۀ تﺤﺘاج أن يدرکها النّسیان کی تنسى آالمها وأحزانها‪ .‬اآلن‬
‫ن هذا المرض هو أکرم من قابلتُ ﻓی حیاتی؛ ﻓهو وحده من سیخلعنی من الﺘّذکّر‪،‬‬
‫أشعر أ ّ‬
‫ويخلع الﺘّذکّر منی‪ .‬آن لی أن أرتاح‪ ،‬وأن يدرکنی النّسیان کی أسعد بالباقی الﻘلیل من‬

‫‪32۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫حیاتی‪ .‬ولکَ أيّها المرض أن تعرﻓنی عندما جهلتُ نفسـی‪ ،‬وأن تؤمن بی عندما کفرتُ بی‪،‬‬
‫ن تﺘذکّر منّی‪ ،‬ما لم أعد قادرۀ على تذکّره‪.‬‬
‫وأ ْ‬

‫ن النّسیان يصبح المنﻘذ والرّحیم بـ «بهاء» – وﻓق ما تعﺘﻘد‪ -‬ﻓی إزاء قسوۀ البشر‬
‫بل إ ّ‬
‫علیها «أيّها المرض الخبیث ال تﺤزن‪ ،‬وال تنﻘهر من کالمی هذا؛ ﻓلستُ مﺘکبّرۀ علیکَ‪ ،‬أو‬
‫مﺘسامیۀ على بطشکَ‪ ،‬أو کارهۀ لنزولکَ بی‪ .‬وال أقول لکَ هذا الکالم نکايۀ بکَ؛ ﻓأنا أشهد‬
‫بأنّکَ ﻓﺘّاک شرس ال ترحم‪ ،‬ولکنّنی شاکرۀ لکَ ألنّکَ سﺘکون أوّل من يرﻓق بی‪ ،‬ويريﺤنی‬
‫من ذاکرۀ عبء على روحی؛ ﻓهی ال تنفکّ تعذّبنی بی‪ ،‬وأنت تلحّ على أن تخلّصنی منها‪.‬‬
‫ألستَ بذلک أرحم من قابلتُ وعرﻓتُ؟»‬

‫ن النّسیان ﻓی هذا الرّوايۀ قد تﺤوّل إلى معادل موضوعیّ للنّجاۀ والﺤبیب‬


‫ونسﺘطیع الﻘول إ ّ‬
‫ن حبیبها «الضّﺤّاک» قد تخلّى عنها ﻓی الماضی‬
‫والﺘّطهّر والمخلّص؛ بعد أن ظنّت «بهاء» أ ّ‬
‫ن تلﻘی الشّرطۀ الﻘبض علیه‪ ،‬ﻓفضّل أن يخذلنی وأن ينسانی‪ ،‬بدل‬
‫«يبدو أنّه ﺧشی من أ ْ‬
‫أن يجازف بﺤرّيﺘه ﻓی سبیل تهريبی من المیﺘم کما وعدنی عشیّۀ طرده منه»‪ ،‬ﻓأصبح‬
‫النّسیان هو المنﻘذ لها‪ ،‬وهو الذی يﺤبّها بمعنى ما‪ ،‬ويراﻓﻘها دون انفکاک عنها‪ ،‬کما يعطیها‬
‫ﻓرصۀ للﺘطّهر من ماضیها‪ ،‬والﺘوّقف عن بیعها لنفسها ولکلماتها «لم أﻓکّر بالﺘّطهّر إالّ‬
‫بطريﻘﺘی‪ ،‬واکﺘفیتُ بغسل جسدی بالملح ومن ثم ماء الورد لﺘطهیره ممّا علق به من دنس‬
‫من ولغوا ﻓیه‪ ،‬وبعد ذلک قرّرتُ أن أجعله مﺤرّماً على البشر أجمعین کی أقدّمه للموت‬
‫طاهراً من کلّ درن أو رجس أو قذارۀ أو دنس»‪.‬‬

‫وعندما تکﺘب «بهاء» لﺤبیبها «الضّﺤّاک» ﻓهی تجزم بأنّها قد رأتْ ﻓی النّسیان المرضی‬
‫تطهیراً لها ممّا علق بها من أوجاع وﺧطايا وآثام‪« :‬لیس المرض الذی ﻓﺘک بی هو من‬
‫يدﻓعنی اآلن إلى الکﺘابۀ له‪ ،‬بل هی رغبﺘی ﻓی أن أتطهّر من النّجس الذی علق بی ﻓی‬
‫رحلﺘی المضنیۀ ﻓی حلبۀ الصّراع الشّرس غیر المﺘکاﻓئ بین امرأۀ وحیدۀ معدمۀ وبین حیاۀ‬
‫ن «بهاء» سعیدۀ بهذا النّسیان الذی أنﻘذها من وجع‬
‫مﺘوحّشۀ مﺘنمّرۀ»‪ .‬وجملۀ الﻘول إ ّ‬
‫الذّکريات وجرائر أﻓعال الماضی الﺘی تورّطت ﻓیها رغم أنفها وإرادتها‪« :‬أيّها النّسیان لﻘد‬
‫أدرکﺘنی ﻓی الوقت المناسب؛ ما عاد لی أیّ حاجۀ ﻓی الﺘّذّکر‪ ،‬کم أنا سعیدۀ اآلن ألنّنی‬
‫امرأۀ أَدْرَکَهَا النّسیانُ‪ ،‬ﻓأنﻘذها منها‪ ،‬ومن عذابات الﺘّذکّر‪ ،‬ومن أوجاع الماضی ومن ﺧیبات‬
‫الﺤاضر والمسﺘﻘبل» وإيغاالً ﻓی لعبۀ الﺘّنکیر الﺘی تلعبها الرّوائیّۀ ﻓی روايﺘها هذه‪ ،‬هی‬
‫تجعل جملۀ «حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النّسیان من الﺘّذکّر» الﺘی أتمّت بها عنوان الرّوايۀ ﻓی‬
‫ن» الﺘی کﺘبها‬
‫صفﺤۀ العنوان الدّاﺧلیّۀ للرّوايۀ هی من وضع ناشر روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیا ُ‬
‫«الضّﺤّاک»‪ ،‬ولیستْ من وضعها هی‪ :‬وکﺘب اسمه واسمها على غالف الرّوايۀ بوصفهما‬

‫‪327‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫مؤلفی الرّوايۀ‪ ،‬ودﻓعها إلى النّاشر األشهر ﻓی الدّول االسکندناﻓیّۀ بعد أن تﺤمّس لنشـر‬
‫الرّوايۀ باسمها الذی اﺧﺘاره الضّﺤّاک لها‪ ،‬وأسﺘأذنه ﻓی أن يکﺘب بخطٍّ صغیر تﺤت العنوان‬
‫الرّئیسـیّ للرّوايۀ‪ :‬حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النّسیان من الﺘّذکّر‪ ،‬وبذلک تهرب الرّوائیّۀ سناء‬
‫شعالن من تبعات الﺘّفسیر والﺘّأويل للعنوان‪ ،‬وتﺘمسّک ظاهريّاً بالعنوان المعلن للرّوايۀ‪،‬‬
‫لیکون الﺤديث ظاهرياً عن إصابۀ امرأۀ ما بالسّـرطان‪ ،‬ﻓی حین العنوان الصّغیر حکايۀ امرأۀ‬
‫أنﻘذها النّسیان من الﺘّذکّر‪ ،‬هو من يﺤمل الﺘّأويالت الﺤﻘیﻘیّۀ لألحداث والرّموز واألشخاص‪،‬‬
‫ويفﺘح باب اإلسﻘاطات على مصـراعیه‪ ،‬ويعطی الﻘیمۀ الﺘّرمیزيّۀ الﺤﻘیﻘیّۀ للرّوايۀ الﺘی‬
‫تﺘجاوز أنّها قصّۀ معاناۀ امرأۀ سﺤﻘها المجﺘمع‪ ،‬لﺘصبح حکايۀ أمّۀ کاملۀ‪ ،‬ومکابدات شعوب‬
‫بأکملها‪.‬‬

‫اإلهداء واإلحالۀ إلى الدّاﺧل‪:‬‬

‫هذه الرّوايۀ تﻘوم على المفارقۀ ﻓی تفاصیلها جمیعاً؛ حﺘى ﻓی إﺧراجها الورقیّ ﻓی طبعﺘها‬
‫األولى هی تﻘدّم مفارقۀ تثیر الﺘّأويالت؛ ﻓاإلهداء الموجود ﻓی الرّوايۀ ﺧارج مﺘنها يﺤیل‬
‫إلى داﺧلها‪ ،‬واألصل أن يﺤیل إلى ﺧارجها کما هی عادۀ اإلهداءات األدبیّۀ والبﺤثیّۀ والفنیّۀ؛‬
‫ﻓﻘد جرت العادۀ أن يکون اإلهداء نصّاً ﺧارجاً على النّص أو العمل اإلبداعیّ أو البﺤثیّ‪،‬‬
‫ويﺤیل إلى ﺧارجه حیث هناک األناس الذين يعیشون ﻓی الﺤیوات الﺤﻘیﻘیّۀ‪ ،‬ويﻘدّمون‬
‫العون للمبدعین والفنانین والباحثین والمنجزين‪ ،‬ولکن الﺤال مخﺘلف بما يخصّ اإلهداء‬
‫المﻘدّم إلى األديب العراقیّ المعاصر عباس داﺧل حسن «إلى األديب عبّاس داﺧل حسن‬
‫المصلوب تﺤت سماء الﻘطب کنجمۀ الفینیﻘیین؛ إنسان داﻓئ ﻓی زمن الصّﻘیع األکبر‪،‬‬
‫ورجل أسطوریّ يعیش ﻓی مساحۀ المسﺘﺤیل‪ ،‬وﻓی انﺘظار ما بعده انﺘظار‪ ،‬ويخلص للﺘّذکّر‬
‫رغم مواجعه‪ ،‬ويرسم دﻓئاً على الصّمت البارد»‪ ،‬ﻓهذا اإلهداء يﺤیل إلى داﺧل الرّوايۀ بشکل‬
‫مباشر؛ إذ هو نفس اإلهداء الذی کﺘبه الضّﺤّاک لﺤبیبﺘه بهاء ﻓی مﻘدّمۀ عمله البﺤثیّ ذا‬
‫األجزاء السّبعۀ مزامیر العشّاق ﻓی دنیا األشواق إلى بهاء المصلوبۀ تﺤت سماء الﻘطب‬
‫کنجمۀ الفینیﻘیین؛ إنسانۀ داﻓئۀ ﻓی زمن الصّﻘیع األکبر‪ ،‬وامرأۀ أسطوريّۀ تعیش ﻓی‬
‫مساحۀ المسﺘﺤیل‪ ،‬وﻓی انﺘظار ما بعده انﺘظار‪ ،‬وتخلص للﺘّذکّر رغم مواجعه‪ ،‬وترسم دﻓئاً‬
‫البارد‪.‬‬ ‫الصّمت‬ ‫على‬
‫ﻓهل األديب عباس داﺧل حسن موجود ﻓی الرّوايۀ وأحد أبطالها؟ أما بهاء موجودۀ ﻓی عالم‬
‫ن الرّوائیّۀ قد مارستْ غوايﺘها ﻓی الﺘّالعب بالملﺘﻘّی‪ ،‬وتوريطه ﻓی المزيد‬
‫ذلک األديب؟ أم أ ّ‬
‫من الﺤیرۀ والﻘلق والشّک عبر تداﺧل عوالم الرّوايۀ بعوالم الﺤﻘیﻘۀ بأکثر من شکل وبعدّۀ‬
‫طُرق ﻓنّیۀ‪ ،‬وهذا اإلهداء الملغز المﻘلوب االتّجاه صورۀ من صور مزجها لﺘلکم العوالم؟ أعﺘﻘد‬

‫‪328‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ن سناء شعالن قد أنجزت روايۀ لم تﻘف عند حدّ مﺤدود من اإلحاالت‪ ،‬بل سمﺤت لنفسها‬
‫أ ّ‬
‫بأن تکﺘب ما تشاء وکیفما تشاء دون أن تبالی سوى بشیء واحد‪ ،‬وهو بهاء والضّﺤّاک‬
‫وحبّهما المشﺘهى‪ ،‬ودون ذلک لم تبال بالواقع المأزوم الذی عرّته دون احﺘرام له‪ ،‬وﻓضﺤت‬
‫المسکوت عنه ﻓیه‪ ،‬وقالتْ بکلّ جرأۀ‪ :‬أنا أراکم‪ .‬وترکت للمﺘلﻘی أن يفکّر طويالً‪ :‬هل قامت‬
‫بجرّ الواقع إلى روايﺘها؟ أم جرّت روايﺘها إلى الواقع؟ أيّاً کانت اإلجابۀ‪ ،‬ﻓذلک ال يغیّر من‬
‫حﻘیﻘۀ دهشﺘنا وکسـ ر أﻓق توقّعنا عندما نرى الضّﺤّاک يهدی کﺘابه البﺤثیّ الملﺤمیّ‬
‫ن لألديب عباس داﺧل‬
‫لﺤبیبﺘه بهاء‪ ،‬ثم نجد سناء شعالن تهدی روايﺘها أَدْرَکَهَا النّسیا ُ‬
‫حسن بالعبارات ذاتها الﺘی اسﺘخدمها الضّﺤّاک‪ ،‬دون أن نسﺘطیع الجزم بالﺤدود الفاصلۀ‬
‫بین الﺤﻘیﻘۀ والمخیال ﻓی هذين اإلهداءين‪.‬‬

‫تداخل السّرد وترکیب المتون‪:‬‬

‫هذه الرّوايۀ تﺘکوّن من أکثر من مﺘن سردیّ مﺘداﺧل‪ ،‬بل هی ﻓی حﻘیﻘۀ الﺤال تﺘشکّل‬
‫ن»‬
‫من ﺧمسۀ روايات تﻘع ﻓی مﺘن روايۀ واحدۀ؛ ﻓالرّوايۀ األولى هی روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیا ُ‬
‫الﺘی تضع سناء شعالن اسمها على غالﻓها بوصفها مؤلّفﺘها‪ ،‬وتﺘکوّن من ثالثین ﻓصالً تﺤمل‬
‫على الﺘّوالی اسم النّسیان من واحد إلى ثالثین‪ .‬وهذه الرّوايۀ هی الوعاء الشّکلیّ على امﺘداد‬
‫الورق للسّرد الکامل الممﺘدّ منذ صفﺤۀ البدايۀ حﺘى صفﺤۀ النّهايۀ‪ ،‬وهی تﺘﻘاطع داﺧلیّاً‬
‫مع الرّوايات األربع األﺧرى الﺘی تنساب داﺧلها‪ ،‬وتﺘداﺧل معها‪ ،‬وتصبح جزءاً من لﺤمﺘها‪.‬‬
‫ومن ثم هناک الرّوايۀ الثّانیۀ ﻓی مﺘن هذه الرّوايۀ وهی روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» الﺘی کﺘبها‬
‫الضّﺤّاک لﺘکون حیاۀ جديدۀ لﺤبیبﺘه الغارقۀ ﻓی غیبوبۀ طويلۀ لﻘد قرأ کلّ ما کﺘبﺘه بهاء‬
‫من ذکريات عن حیاتها البائسۀ ﻓی روايﺘها‪ ،‬ثم مزّق کلّ ما کﺘبتْ‪ ،‬واﺧﺘطّ لها ذکريات‬
‫جديدۀ ذات بهاء يشبه بهاء جمالها األحمر ﻓی روايﺘهما «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪ ،‬ولکنّها لم تعبأ‬
‫بأقدارها الجديدۀ الﺘی حاکها لها ﻓی روايﺘهما األسطورۀ‪ ،‬وهجرتْ هذا العالم دون عودۀ‪.‬‬
‫ن الضّﺤّاک کﺘبﺘها على‬
‫وهذه الرّوايۀ لم نعرف ما هی تفاصیلها أو أحداثها‪ ،‬لکنّنا نعرف أ ّ‬
‫نیّۀ أن يجعل منها تاريخاً جديداً لﺤبیبﺘه بهاء‪ :‬سأکﺘبُ لکِ أجمل الﺤکايات‪ ،‬وسأسمّی‬
‫روايﺘنا هذه «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪ ،‬وسأکﺘب اسمی واسمکِ علیها‪ ،‬ولذلک لن أکﺘبَ ﻓیها إالّ‬
‫ما تشﺘهین أن يکون ﻓی حیاتکِ‪ ،‬وسوف أدﻓن ﻓی صدری أیّ حﻘیﻘۀ لم تريدی أن تبوحی‬
‫بها إالّ لی‪ .‬سأقرأ بﺘﻘديس سیرۀ ﺧطاياکِ وأﺧطائکِ وزلّاتکِ‪ ،‬وسوف أدﻓنها ﻓی صدری‪،‬‬
‫ولن تزيدکِ زلّاتکِ ﻓی عینی إالّ عظمۀ وقدسیّۀ ونﻘاء‪ ،‬سأکﺘب لکِ بدالً عنها أجمل تفاصیل‬
‫الفضیلۀ والنّبل والسّمو‪ ،‬سوف تکون روايﺘنا لنا ولﺤبّنا‪ ،‬أمّا العابرون ﻓینا‪ ،‬ﻓسوف أنفیهم من‬
‫روايﺘنا‪ ،‬لن يکون لنا من الﺘّذّکر سوف ما نشﺘهی‪ .‬بعد اآلن لن تکونی مجرّد امرأۀ أَدْرَکَهَا‬

‫‪329‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫النّسیانُ‪ ،‬بل سوف أتوّجکَ ملکۀ على قلبی وعلى جبین الخلود على الرّغم من أنف المرض‬
‫والنّسیان واأللم‪.‬‬

‫وقد ظلّ الضّﺤّاک ينﺘظر أن تسﺘیﻘظ حبیبﺘه بهاء من سباتها‪ ،‬لﺘجد الرّوايۀ الﺘی کﺘبها‬
‫ألجلها ﻓی انﺘظارها‪ ،‬بعد أن بذل جهده لیل نهار ﻓی کﺘابﺘها لﺘجد لیغیّر أقدارها بها؛ إذ‬
‫کﺘب ﻓیها حیاۀ جديدۀ لﺘنسى تماماً أیّ ذکريات مؤلمۀ عاشﺘها ﻓی الماضی‪ .‬وکی يجبرها‬
‫على االسﺘیﻘاظ ﻓﻘد قام بطبع هذه الرّوايۀ‪ ،‬ومأل حجرتها بنسخ منها‪ ،‬وظلّ ينﺘظر ﺧروجها‬
‫من غیبوبﺘها کی يوقعا الرّوايۀ ﻓی حفلۀ توقیع ﺧاصّۀ بهما صديﻘاه االثنان کانا يﻘفان إلى‬
‫يمناه يﺘأمالن وجهه الﺤزين الکسیف الموزّع النّظرات بین وجه بهاء وأکوام نسخ روايۀ‬
‫«أَدْرَکَهَا النّسیانُ» الﺘی نشـرها ﻓی کلّ مکان ﻓی حجرتها ﻓی انﺘظار أن تسﺘیﻘظ‪ ،‬وتﺤﺘفل‬
‫معه بصدور طبعﺘها األولى‪ ،‬وعلى الرّغم من غیاب نصّ هذه الرّوايۀ عن سرديّات األحداث‪،‬‬
‫إالّ أنّها تﺘصدّر األحداث السّعیدۀ ﻓی نهايۀ الرّوايۀ الورقیّۀ‪ ،‬ويﺘمّ نشـرها‪ ،‬وتالقی نجاحاً‬
‫منﻘطع النّظیر‪ ،‬وتُﺘرجم إلى عدّۀ لغات دون أن نعرف ما هو مکﺘوب ﻓیها على وجد الدّقّۀ‬
‫«أَدْرَکَهَا النّسیانُ» طبّﻘت اآلﻓاق شهرۀ وحضوراً‪ ،‬وحﻘّﻘت مبیعات هائلۀ أغرت النّاشر‬
‫بﺘرجمﺘها إلى أکثر من لغۀ‪ ،‬وأکثر من جهۀ إعالمیّۀ وأکاديمیّۀ وثﻘاﻓیّۀ عﻘدتْ جلسات‬
‫حواريّۀ ونﻘاشیّۀ حولها‪ ،‬وتلﻘّت أکثر من عرضّ مغرٍ لﺘﺤويلها إلى أﻓالم سینمائیّۀ‪ .‬لﻘد بات‬
‫العالم کلّه يعرف قصّۀ العاشﻘین‪ :‬الضّﺤّاک وبهاء اللّذين انﺘصرا على الموت والنّسیان والفراق‬
‫بﻘوّۀ حبّهما الخالد؛ أمّا الرّوايۀ الثّالثۀ ﻓی مﺘن الرّوايۀ األم‪ ،‬ﻓهی روايۀ المخطوطۀ الﺘی‬
‫کﺘبﺘها بهاء بخطّ يدها لﺘکون رسالۀ اعﺘراف تضعها بین يدی حبیبها الضّﺤّاک‪ ،‬وقد‬
‫اصطﺤبﺘها معها ﻓی رحلۀ عالجها من السّرطان على الرّغم من النّسیان الذی هاجمها‪ ،‬وهی‬
‫روايۀ مخطوطۀ عمالقۀ سیريّۀ‪ ،‬وهی ﻓعلیّاً من تشکّل جسد الرّوايۀ‪ ،‬وتﻘدّم أحداثها‪ ،‬وتفصح‬
‫عن حﻘائﻘها وأزماتها‪ ،‬وتصﺤب الﻘارئ ﻓی رحلۀ زمنیّۀ تمﺘد لسبعین عاماً ﻓی حیاۀ بطلی‬
‫الرّوايۀ‪ ،‬وﻓی مﺘنها هناک الﺤﻘائق واالعﺘراﻓات والخلجات واآلالم‪ ،‬وقد انﺘهتْ هذه الرّوايۀ‬
‫الدّاﺧلیّۀ المخطوطۀ بمجرّد أن انﺘهتْ بطلﺘها السّاردۀ الدّاﺧلیّۀ الﺘی اسمها العاشﻘۀ من‬
‫روايۀ أحداث حیاۀ بهاء‪ ،‬عندها قام الضّﺤّاک بإعدام الرّوايۀ بإحراقها ﻓی مدﻓأۀ بیﺘه عندما‬
‫تبخّرت بعض دموعه من أوار النّار المﺘعالی ﻓی المدﻓأۀ‪ ،‬أطعمها دﻓعۀ واحدۀ الرّوايۀ‬
‫المخطوطۀ الخاصّۀ بجمیلﺘه الﺤمراء النّائمۀ‪ ،‬ووقف يسﺘمﺘع بﺘشفٍ وهو يرقب ألسنۀ النّار‬
‫تأکل المخطوطۀ بشهوۀ ملﺘهبۀ‪ ،‬لﺘﺤوّلها إلى جمرۀ ثم إلى رماد ﻓی دقائق‬
‫وبذلک أعدم الضّﺤّاک الرّوايۀ المخطوطۀ الﺘی کﺘبﺘها بهاء بخط يدها کی يدﻓن الماضی‬
‫ﻓیها‪ ،‬ويلعب لعبۀ النّسیان االﺧﺘیاریّ؛ ﻓهو أيضاً يريد أن ينسى ما حدث مع بهاء‪ ،‬ويبغی‬

‫‪330‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫أن ال تﺘذکره بأیّ شکل من األشکال هذه المخطوطۀ هی مخطّط لروايۀ أنتِ من کﺘبها‪،‬‬
‫وأنتِ من رسم شخصیّاتها‪ ،‬کما أنتِ من رسم شخصّیۀ بطلﺘها الﺘی أسمیﺘها العاشﻘۀ‪ ،‬هی‬
‫روايۀ جمیلۀ دون شکّ‪ ،‬لکن ال عالقۀ لکِ بها‪ ،‬ﻓﺤیاتکِ کانتْ مخﺘلفۀ تماماً‪ ،‬ولعلّها کانت‬
‫نﻘیضاً لﺤیاۀ البطلۀ الﺘّعسۀ الﺤزينۀ الﺘی حلّ بها مرض نادر أصابها بالنّسیان‪.‬‬
‫وﻓی نهايۀ الرّوايۀ‪ /‬ﻓی النّسیان الثّالثین هناک عدد کبیر من النّهايات المﺤﺘملۀ لها‪ ،‬ومنها‬
‫ن الرّوايۀ المخطوطۀ الخاصّۀ بـ‬
‫نهايۀ تهدم ما حدث ﻓی الفصول الﺘی سبﻘﺘها‪ ،‬إذ تفﺘرض أ ّ‬
‫ن هناک اتّجاه آﺧر ﻓی األحداث ﻓی الرّوايۀ المخطوطۀ‪ -‬الملعونۀ الﺘی‬
‫«بهاء» لم تُﺤرق‪ ،‬وأ ّ‬
‫لم تفنَ ﻓی حادثۀ إحراق «الضّﺤّاک» لها لم تجد «بهاء» الدّرب إلى «الضّﺤّاک»‪ ،‬ولذلک‬
‫اﺧﺘرعتْ «ضﺤّاکاً» جديداً من بناء ﺧیالها الﺤالم‪ ،‬وظلّت تهذی باسمه وبﻘصصها الکثیرۀ‬
‫معه حﺘى غدت مجرّد اسماً مکﺘوباً ﻓی الئﺤۀ الموتى ﻓی مشرحۀ کلیّۀ الطّبّ ﻓی جامعۀ‬
‫ن ال أحد أبدى أیّ رغبۀ ﻓی اسﺘالم جثّﺘها من المسﺘشفى‪ ،‬ودﻓنها على حسابه‬
‫العاصمۀ؛ أل ّ‬
‫الخاصّ ﻓی أیّ بﻘعۀ من بﻘاع األرض جمیعها‪ ،‬وهذه النّهايۀ المفجعۀ المفﺘرضۀ تشکّل المﺘن‬
‫ن المخطوطۀ‬
‫الرّوائیّ الرّابع للرّوايات المﺘداﺧلۀ ﻓی هذه الرّوايۀ‪ ،‬وهی روايۀ مفﺘرضۀ تﻘول بأ ّ‬
‫الملعونۀ لم تﺤﺘرق‪ ،‬وهی بذلک تﺤلیلنا إلى روايۀ ﺧامسۀ مفﺘرضۀ‪ ،‬وهی روايۀ ﻓی ﻓﻘرۀ‬
‫ن بهاء والضّﺤّاک؛ تمّ‬
‫ن الرّوايۀ بأحداثها کاملۀ لم تﺤدث أساساً‪ ،‬وأ ّ‬
‫واحدۀ ﻓﻘط‪ ،‬وتفﺘرض أ ّ‬
‫قﺘلهما ﻓی المیﺘم ﻓی طفولﺘهما‪ ،‬ودُﻓنا ﻓی قبوه‪ ،‬ولم يکبرا‪ ،‬وبالﺘّالی لم يعیشا مﺘن الرّوايۀ‬
‫األم الﺘی تﺤمل أحداث حکايﺘهما « ﻓی روايۀ مخیفۀ يﺘناقلها أطفال المیﺘم عن الشّبﺤین‬
‫ن هناک طفلۀ حمراء ملعونۀ وطفالً عاشﻘاً لها مدﻓونان‬
‫اللّذين يعیشان ﻓی الﻘبو يذکرون أ ّ‬
‫ن ماتا جوعاً»‪ ،‬وهناک المﺘن‬
‫ﻓی تراب الﻘبو بعد أن حبسﺘهما مديرۀ المیﺘم ﻓی الﻘبو إلى أ ْ‬
‫الرّوائیّ الخامس المفﺘرض داﺧل الرّوايۀ‪ ،‬وهو مﺘن يمﺘدّ ﻓی ﻓﻘرۀ واحدۀ‪ ،‬وهو مﺘن مباغت‬
‫ن روايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیانُ» هی‬
‫ومفاجئ وﻓیه کسر کامل للﺘوّقعات؛ إذ يفﺘرض هذا المﺘن أ ّ‬
‫روايۀ کﺘبﺘها السّکرتیرۀ باربرا عن عاشﻘین مشرقیین هذا ما کﺘبﺘه باربرا ﻓی روايﺘها الشّهیرۀ‬
‫األکثر مبیعاً ﻓی بالد الثّلج والصّﻘیع الﺘی تﺤمل عنوان «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪.‬‬

‫متاهۀ السّرد وترکیب البناء وکابوسیّۀ التّذّکر‪:‬‬

‫ن ما‪ ،‬وهذه الفصول تﻘدّم‬


‫ن نسیا ٍ‬
‫هذه الرّوايۀ تﺘکوّن من ثالثین ﻓصالً کلّ منها حمل عنوا َ‬
‫مﺘاهۀ سرديّۀ منهک ۀ ومدوّﺧۀ تجعلنا ﻓی النّهايۀ نشعر بالرّعب والفزع والﻘلق واإلجهاد ممّا‬
‫انثال علینا من تفاصیل وأحداث ومعاناۀ جرّدت المجﺘمع من ورقۀ الﺘّوت الﺘی تسﺘر عورته‪،‬‬
‫وأظهرتْ ﻓضائﺤه وعیوبه‪ ،‬وعرّت مخازی شرائﺤه‪ ،‬وﻓضﺤت حﻘائﻘه عبر قصّۀ حیاۀ بهاء‬
‫والضّﺤّاک‪ ،‬وهما قصّﺘان تنﺘظمان قصص المجﺘمعات العربیّۀ‪ ،‬بل األمّۀ العربیّۀ‪ ،‬ويمکن‬

‫‪331‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫إسﻘاطمها على حیاۀ الشّعوب المضطهدۀ ﻓی کلّ مکان ﻓی کوکب األرض‪ ،‬لنصل إلى نﺘیجۀ‬
‫مفزعۀ کابوسیّۀ واحدۀ‪ ،‬وهی أنّنا جمیعاً نعیش ﻓی میﺘم کبیر حیث األلم والوجع والﺤرمان‬
‫«إنّه المیﺘم ﻓی کلّ مکان»‪ ،‬وﻓی ظلّ هکذا وضع يﺤرم اإلنسان من أصغر حﻘوقه ﻓی الﺤیاۀ‬
‫«عندما تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرّماً»‪ ،‬وبذلک يصبح الوجع هو حجﺘه وتاريخه‬
‫وتجربﺘه ﻓی الﺤیاۀ «مَنْ عشقْ حُجّۀ على مَنْ لم يعشقْ‪ ،‬ومَنْ تألّمْ حُجّۀ على مَنْ لم يﺘألّمْ»‬
‫وهذه الخالصۀ الکابوسیّۀ هی ما نجدها ﻓی بدايۀ الرّوايۀ على شکل اسﺘهالالت منﻘولۀ عن‬
‫کﺘاب ملﺤمۀ «مزامیر العشّاق ﻓی دنیا األشواق» الذی کﺘبه بطل الرّوايۀ الضّﺤّاک‪ ،‬وتخدعنا‬
‫الرّوائیّۀ سناء شعالن عندما تﻘدمها على أنّها اسﺘهالالت ال أکثر‪ ،‬وهی ﻓی حﻘیﻘۀ األمر‬
‫مفاتیح للدّﺧول إلى الرّوايۀ‪ ،‬بل هی حﻘیﻘﺘها‪ ،‬وﻓﺤواها‪ ،‬إنّها باﺧﺘصار تﻘول لنا إنّنا نعیش‬
‫جمیعاً ﻓی میﺘم کبیر اسمه الوطن‪ ،‬وﻓی هذا المیﺘم لیس هناک سوى الوجع والﺤرمان‬
‫واأللم‪ ،‬ﻓهو کابوس مﻘیم ﻓی حیوات الجمیع‪ .‬وانطالقاً من ذلک تأتی هذه الرّوايۀ لﺘکون‬
‫ضمن تیار األدب الکابوسیّ ﻓی الکثیر من تفاصیلها لﺘأﺧذ ﺧصائص هذا األدب الذی ال‬
‫يمثّل کارثۀ عارضۀ أو حدثاً اسﺘثنائیاً بل هو واقع الوجود اإلنسانیّ ذاته الذی لیس لرعبه‬
‫بدايۀ أو نهايۀ‪ ،‬واألدب الکابوسیّ أدب الرّعب يمثّل الهمّ الرّازح على صدر الﺤیاۀ والجاثم‬
‫على أنفسنا نﻘابله کلّ يوم دون أن نشعر به لکن عندما يکﺘشف يدﻓعنا نﺤو الخوف‬
‫ن‬
‫واالشمئزاز دون رحمۀ مﺘجلّیاً ﻓی أحداث غريبۀ عجیبۀ تکوّن نمطاً من أنماط الخوف إ ّ‬
‫الغرائبیّ ينﺘمی إلى تلک المجموعۀ من األشیاء المفزعۀ الﺘی تعیدنا ثانیۀ إلى شیء سبق‬
‫أن ﺧبرناه أو شعرنا به من قبل‪ ،‬ورائد إدراک هذه الغرابۀ هو الخوف ال الﺘردّد‪ .‬وأمام هذا‬
‫الکمّ العمالق من األلم لم تجد الرّوائیّۀ مخرجاً منه سوى النّسیان‪ ،‬ولذلک أعطت کلّ ﻓصل‬
‫اسم نسیان يﺤمل رقماً من واحد إلى ثالثین‪ ،‬وجعلﺘه مرتبطاً بنسیان ما‪ ،‬ﻓنسیت البطلۀ‬
‫بهاء کلّ شیء يوجعها عبر امﺘداد الفصول‪ ،‬وﻓی النّسیان األﺧیر من الرّوايۀ‪ ،‬وهو الفصل‬
‫الثّالثین منها‪ ،‬جاء آﺧر نسیان‪ ،‬وهو نسیان الماضی الذی لم يﻘﺘرن بنسیان ماضی بهاء‪ ،‬بل‬
‫أيضاً مارس الضّﺤّاک النّسیان ذاته‪ ،‬ونسی ماضیه کامالً بأوجاعه‪ ،‬وقرّر أن يعیش حیاۀ‬
‫جديدۀ لیس ﻓیها إالّ السّعادۀ والفرح والطّفولۀ الﺘی حُرم منها ﻓی الماضی‪ ،‬لیصبح طفالً‬
‫ﻓی السّبعین من عمره‪ ،‬کما أصبﺤتْ «بهاء» طفلۀ على أبواب السّبعین من عمرها الضّﺤّاک‬
‫هجر الﺘّدريس ﻓی الجامعۀ بشکل نهائیّ‪ ،‬وقدّم اسﺘﻘالﺘه منها بعد إجازته الطّويلۀ‪ ،‬وغادرها‬
‫دون رجعۀ‪ ،‬وقدّم مکﺘبۀ الضّﺤّاک سلیم هديۀ لدائرۀ المکﺘبات الﻘومیّۀ کی تديرها‪ ،‬وتﻘوم‬
‫على شؤونها‪ ،‬وتفرّغ للکﺘابۀ الرّوائیّۀ وعیش تفاصیل السّعادۀ لﺤظۀ تلو لﺤظۀ مع بهاء طفلﺘه‬
‫الصّغیرۀ العاشﻘۀ له بشکل جنونیّ؛ ﻓهی ترﻓض أن تفارقه ولو للﺤظۀ واحدۀ‪ ،‬وتشارکه‬

‫‪332‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫تفاصیل حیاته جمیعها حﺘى تفاصیل اسﺘﺤمامه وقصّه لشعر رأسه‪ ،‬وتهذيبه ألطراف لﺤیﺘه‬
‫وشاربه‪ ،‬ونومه حیث تندسّ ﻓی حضنه‪ ،‬وتﺘعلّق برقبﺘه‪.‬‬

‫وﻓی إزاء هذه الﺤیاۀ الجديدۀ الﺘی حصل علیها بطال الرّوايۀ «بهاء» و «الضّﺤّاک» بثمن‬
‫باهظ‪ ،‬وهو النّسیان الکامل‪ ،‬ﻓﻘد حصال على زمن جديد‪ ،‬وحیاۀ جديدۀ‪ ،‬ولذلک نجد الرّوائیّۀ‬
‫سناء شعالن تخﺘم الرّوايۀ بعبارۀ «البدايۀ»‪ ،‬بدل أن تخﺘمها بعبارۀ «النّهايۀ»؛ إذ إنّها تعطی‬
‫أبطال روايﺘها ﻓرصۀ جديدۀ للﺤیاۀ واألمل والفرح بفضل انﺘصار واحد ﻓی الﺤیاۀ ال ثانی له‪،‬‬
‫وهو انﺘصار الﺤبّ على قبح العالم‪ ،‬وهذه رسالۀ واضﺤۀ تﺤمل معانیها ودالالتها وتﺤريضاتها‪.‬‬

‫السّرد الرّاکض واللّقطۀ السّینمائیّۀ‪:‬‬


‫ﻓی هذه الرّوايۀ قرار واضح بأن يکون السـّرد راکضاً سريعاً ال يﺤﺘمل الﺘّراﺧی أو الﺤشو أو‬
‫المشاهد الطّويلۀ‪ ،‬ولذلک ﻓﻘد اعﺘمدت الرّوائیّۀ على مشاهد اللّﻘطۀ السّینمائیّۀ حیث سرعۀ‬
‫االلﺘﻘاط‪ ،‬والعنايۀ بالمشهد البصریّ‪ ،‬وقد قدّمت ذلک بالمزيد من المفارقات ﻓی هذه الرّوايۀ؛‬
‫ﻓعلى الرّغم من أنّه نصّ سردیّ بامﺘیاز‪ ،‬إالّ أنّه قد قدّم بطريﻘۀ اللّﻘطۀ البصريّۀ حیث تأﺧذ‬
‫الکامیرا مشهداً واحداً مفصّالً سريعاً‪ ،‬وهو مشهد ملﺘﻘط بذکاء ودقّۀ وسرعۀ إلبراز الﺤالۀ‬
‫والﺘّفاصیل‪.‬‬

‫ن هناک أکثر من تفسیر لذلک؛ ﻓمن ناحیۀ أولى األديبۀ سناء شعالن مهﺘمۀ بکﺘابۀ‬
‫ويبدو أ ّ‬
‫السیّناريو‪ ،‬ولها تجاربها النّاجﺤۀ ﻓی ذلک‪ ،‬ومن ناحیۀ ثانیۀ هی‪ -‬بالﺘّأکید‪ -‬تبﺤث عن شکل‬
‫جديد ﻓی مغامرۀ تجريبیّۀ ﺧاصّۀ‪ ،‬ومن ناحیۀ ثالثۀ هی منﺤازۀ بشکل واضح إلى سرعۀ‬
‫السّرد کی تنﻘذ الﻘارئ من الملل المفﺘرض ﻓی روايۀ کبیرۀ الﺤجم‪ ،‬وتشﺤن المﺘلﻘّی بالﻘلق‬
‫الذی يجعله مﺘوثّباً لمعرﻓۀ المﻘبل من األحداث دون أن يسﺘطیع أن يضیّع أیّ مشهد من‬
‫مشاهد الرّوايۀ‪ ،‬وأقول مشهداً انطالقاً من تﻘسیمات السّیناريو السّینمائیّ‪ ،‬وال أقول اللّوحۀ‬
‫السّرديّۀ انطالقاً من تشکیالت الﺘّکوين الرّوائیّ‪.‬‬

‫وقد اسﺘعانت سناء شعالن بﺘﻘنیّۀ النّﻘاط المﺘﻘطعۀ لﺘفصل ﻓصالً کامالً بین المشهد واآلﺧر‬
‫ن بعض المشاهد عندها لم تﺘجاوز مﻘدار ﻓﻘرۀ أو ﻓﻘرتین‪ ،‬ولکنّها کانت‬
‫ﻓی الرّوايۀ‪ ،‬حﺘى أ ّ‬
‫کاﻓیۀ لﺘنﻘل أحداثاً کثیرۀ‪ ،‬وتﺘنﻘل إلى غیرها بسالسۀ وسهولۀ دون قطع وتیرۀ السّرد‪ ،‬أو‬
‫الوقوع ﻓی ﻓخّ الﺘّفاصیل المملّۀ الﻘاتلۀ‪.‬‬

‫ن اسﺘعراض مشهد واحد من هذه المشاهد يکفی لﺘمثیل حالۀ االﺧﺘزال الکبیرۀ للسّرد‬
‫إ ّ‬
‫ﻓی الرّوايۀ لصالح سیرها برشاقۀ واﻓﺘﺘان وجذب للمﺘلﻘّی دون أن تﺘعثّر بالوصف واإلسهاب‬
‫واإلطالۀ والوقو ف عند أحداث کثیرۀ ال ضیر من إعدامها لصالح رکض السّرد باﺧﺘراق‬

‫‪333‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫لألنفاس والﺘّوقعات والﺘّشوّف للمﻘبل من األحداث منذ أيام لم يﻘرأ على «بهاء» أيّاً من‬
‫ن يضمّها إلى صدره‪ ،‬وهی تذوی يوماً‬
‫ن يراقبها‪ ،‬وأ ْ‬
‫الصّفﺤات ﻓی مخطوطﺘها‪ ،‬هو يکﺘفی بأ ْ‬
‫بعد يوم‪ ،‬ويضع الورد الطبیعیّ ﻓی شعرها‪ ،‬ويﺘلمّس معها نسمات الصّیف الدّاﻓئۀ الﺘی تهبّ‬
‫علیهما من النّهر مﺤمّلۀ بضﺤک المﺘنزّهین وصخبهم وﻓرحهم‪ .‬هو يهمس لها بالکثیر من‬
‫قصص طفولﺘهم ﻓی المیﺘم حینما کان أمیرها األوحد ﻓی الﺤیاۀ‪ ،‬ويﺤدّثها بلوعۀ عن بﺤثه‬
‫الطّويل عنها‪ ،‬ويﺘغزّل بجمالها األحمر الذی لم يسرقه المرض‪ ،‬ولم تهدمه السّنون الﺘی‬
‫قاربت على السّﺘین؛ ﻓال تزال حبیبﺘه حمراء شابّۀ ياﻓعۀ‪ ،‬وإن کانت ﻓی السّﺘین من عمرها‪.‬‬

‫أسطوریّۀ الزّمن‪:‬‬

‫ن هذه الرّوايۀ مفرغۀ من الزّمن ﺧال زمن الﺘّذکّر واالسﺘرجاع‪،‬‬


‫للوهلۀ األولى يعﺘﻘد المعﺘﻘد أ ّ‬
‫وهو زمن يمﺘدّ اﻓﺘراضیّاً ﻓی عامین‪ ،‬وهو زمن قراءۀ الضّﺤّاک ﻓی مخطوطۀ بهاء‪ ،‬وهی غارقۀ‬
‫ن الزّمن ﻓی هذه الرّوايۀ يمﺘدّ لسبعین عاماً‪ ،‬وهو‬
‫ﻓی سبات غیبوبۀ المرض‪ ،‬ولکن الﺤﻘیﻘۀ أ ّ‬
‫زمن معاناۀ بطلیها‪ ،‬وهو زمن قابل لإلسﻘاط على أزمان المعاناۀ‪ ،‬وهو زمن يﺘسع کذلک‬
‫لخسائر األمّۀ وعذاباتها وانکساراتها وإحباطاتها‪ ،‬ولذلک عندما تؤرّخ بطلۀ الرّوايۀ بهاء حیاتها‬
‫بأزمانها‪ ،‬ﻓهی تؤرّﺧها بالوجع والرّﻓض‪ ،‬وال تذکر تاريخاً مﺤدّداً لها‪ ،‬ولکن تﺘرک للمﺘلﻘّی‬
‫الﺤصیف أن يدرک األزمان الﺘی تعنیها‪ ،‬وإن لم يسﺘطع تﺤديدها على وجه الدّقۀ؛ ﻓله أن‬
‫يفﺘرض زمناً ما يمکن أن ينطبق على أیّ زمان ﻓی الوجود اإلنسانیّ ما دام هناک ظلم‬
‫ووجع وﻓﻘر وحرمان واضطهاد ومﺘاجرۀ بالبشر واألوطان‪ .‬کما أنّها عندما تﺘوقّف عند أزمان‬
‫معینۀ‪ ،‬ﻓهی ال تصرّح بﺘوقیﺘها‪ ،‬ولکنّها تﺘرکها مفﺘوحۀ على الذّاکرۀ الﻘومیّۀ الجمعیّۀ حیث‬
‫أزمان الفجیعۀ والﺤروب والسّ ﻘوط واالحﺘالل والجوع والبطالۀ واللّصوص والفساد والضّرائب‬
‫الﻘاتلۀ والثّورات والﺤرمان وقمع الﺤريّات والظّلم واعﺘﻘال أصﺤاب الرّأی وتوسّع المعﺘﻘالت‬
‫وقﺘل المبدعین واألحرار وأصﺤاب الکلمۀ الشّريفۀ‪.‬‬

‫والزّمن ﻓی هذه الرّوايۀ هو زمن دائریّ ال ينﺘهی‪ ،‬ولکنّه يبدأ من حیث ينﺘهی‪ ،‬وينﺘهی من‬
‫حیث يبدأ ﻓی دورۀ دائمۀ تکرّر أﻓعال الﺤزن والمعاناۀ‪ ،‬ولذلک لنا أن نصف هذا الزّمن‬
‫الدّائریّ بأنّه زمن أسطوریّ من حیث عدم انﺘهائه‪ ،‬وتکرّره مرّۀ تلو األﺧرى‪ ،‬وقد ﻓرض‬
‫سطوته على أجواء الرّوايۀ عبر تﻘنیﺘین‪ ،‬وهما‪:‬‬

‫أ‪ -‬تﻘنیّۀ الفصول واالسﺘهالالت‪:‬‬

‫ن الزّمن الدّائریّ المغلق هو زمن أسطوریّ؛ ألنّه باﺧﺘصار ال ينﺘهی‪ ،‬وإنما يبدأ‬
‫من المعلوم أ ّ‬
‫من حیث النّهايۀ‪ ،‬ويعود من جديد إلى البدايۀ‪ ،‬ﻓهو زمن مکرور ال يمکن أن يﺘوقّف أو‬

‫‪334‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ينﺘهی‪ ،‬ومن هنا تﺘأتى أسطوريّﺘه وسطوته وﻓزعه؛ إذ هو غیر قابل لالنﺘهاء‪ ،‬ودائم الﺘکرّر‬
‫والﺘجدّد ﻓی حیوات البشـر‪ ،‬وکما هو واقع معیش ﻓی حیاۀ بطلی الرّوايۀ «بهاء» و‬
‫«الضّﺤّاک»‪.‬‬

‫ﻓالزّمن األسطوری هو من الزّمن الدّوریّ الذی نجده ﻓی شکل حﻘیﻘۀ انثروبولوجیّۀ ﻓی‬
‫الﺤضارات الﻘديمۀ کلّها‪ ،‬وهو قائم على إمکانیّۀ تکرار الزّمان مع تکرار األﻓعال النّموذجیّۀ‬
‫المﺤاکیۀ لفعل مﻘدّس أوّل‪ ،‬وال يخﺘلف هذا الزّمن عن الزّمن األوّل زمن أساطیر الخلیﻘۀ؛‬
‫ن الخلق عمل مﺘجدد أبداً‪ ،‬ﻓالزّمن األسطوریّ کما يراه‬
‫ن أساطیر الخلیﻘۀ تنطوی على أ ّ‬
‫أل ّ‬
‫أرنست کاسرر زمن « بیولوجیّ يراه البدائیّ سیاقاً لمراحل حیاتیّۀ مﺘباينۀ الجوهر‪ ،‬ﻓالظواهر‬
‫الزّمنیّۀ المﺘمثّلۀ ﻓی الطّبیعۀ کﺘعاقب الفصول وحرکات األجرام السّماويّۀ وغیرها تعدّ دالئل‬
‫على ﺧطّۀ ﺧیالیۀّ مماثلۀ لخطۀ حیاۀ اإلنسان وحیاۀ الطّبیعۀ» والزّمن األسطوریّ زمن‬
‫مطلق قابل لالسﺘعادۀ والﺘّکرار والعودۀ إلى البدايۀ؛ ﻓهو زمن البدايات والعود السّرمدیّ وقد‬
‫صنعت سناء شعالن هذه األسطوريّۀ الدّائريّۀ من لعبۀ الﺘّﻘسیم الدّاﺧلیّ للرّوايۀ؛ ﻓهی تﺘکوّن‬
‫من ثالثین ﻓصالً تنﺘظم حیاۀ بطلی الرّوايۀ من البدايۀ األولى (والدتهما) حﺘى البدايۀ‬
‫األﺧرى (زمن نسیانهما‪ ،‬وانطالقهما ﻓی دنیا الﺤبّ)‪ ،‬وال شکّ أن تﻘسیم الرّوايۀ إلى ثالثین‬
‫ن االسﺘهالالت الﺘی بدأت بها الفصول‬
‫ﻓصالً يشیر إلى مدّۀ الشهر وهو ‪ 30‬يوماً‪ ،‬ﻓی حین أ ّ‬
‫عددها سبعۀ‪ ،‬وهذا بمﻘدار عدد أيام األسبوع‪ ،‬أمّا عدد نجوم «األوريغامی» ﻓهو ‪ 3۶5‬نجمۀ‪،‬‬
‫وهو عدد أيّام السّنۀ‪ ،‬وباسﺘﺤضار أيام األسبوع مع أيام الشّهر مع أيّام السّنۀ‪ ،‬يﺘکوّن عندنا‬
‫مفهوم الزّمن المشکّل للعام ﻓی الﺘّﻘويم اإلنسانیّ‪ .‬والعام ﻓی الرّوايۀ ال ينﺘهی‪ ،‬ﻓﻘد بدأت‬
‫الرّوايۀ به وﻓی نهايﺘها‪ ،‬لم نجد کلمۀ نهايۀ‪ ،‬لینﺘهی الزّمن‪ ،‬بل تؤکد الرّوائیّۀ أسطوريﺘه‪ ،‬بأن‬
‫بدأته من جديد بکلمۀ «البدايۀ» لﺘجعل منه زمناً دائريّاً أسطوريّاً ال ينﺘهی‪ ،‬ويبدأ من حیث‬
‫ينﺘهی‪ ،‬وينﺘهی من حیث يبدأ‪ ،‬ويفرض سطوته على البشـر باسﺘمراريﺘه‪ ،‬وعدم ﺧضوعه‬
‫ن دورۀ الزّمن الثّالثینیّ (مﻘدار شهر)‬
‫لجبروت الموت واالنﺘهاء‪ .‬والمدهش ﻓی األمر أ ّ‬
‫حصّلﺘها الرّوائیّۀ من سطوۀ النّسیان‪ ،‬إذ هی تربط کلّ نسیان بیوم من أيّام الشّهر‪ ،‬ﻓی حین‬
‫دورۀ الزّمن السّباعیّ (مﻘدار األسبوع) حصلّﺘها الرّوائیّۀ من سطوۀ الﺘّذکّر الﺘی بنﺘها من‬
‫تذکّر الجمل الﺘی کﺘبﺘها بطلۀ الرّوايۀ بهاء ﻓی داﺧل نجوم «األوريغامی» المغلﻘۀ الﺘی هی‬
‫وحدها تعرف المکﺘوب ﻓیها‪ ،‬وعندما يﻘرؤها «الضّﺤّاک» علیها إنّما يﺤاول أن يذکرها بما‬
‫کﺘبتْ ثم نسیتْ‪ ،‬وعند إحصاء عدد الجمل المکﺘوبۀ ﻓی نجوم «األوريغامی» عبر امﺘداد‬
‫ن عددها هو ‪ ،3۶5‬وهو عدد أيّام السّنۀ‪ ،‬وبذلک تغدو تولیفۀ الزّمن‬
‫الرّوايۀ کلّها يﺘّضح أ ّ‬
‫کاملۀ ﻓی هذه الرّوايۀ‪ :‬الیوم واألسبوع والسّنۀ‪ ،‬وهی مکوّنۀ من تشکیل البناء السّردیّ‬

‫‪335‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫الدّاﺧلیّ للرّوايۀ‪ ،‬وبذلک تﻘدّم الرّوائیّۀ ‪-‬بﺘﻘنیّۀ ﻓائﻘۀ وابﺘکاريّۀ‪ -‬زمناً داﺧلیّاً ينﺘظم الرّوايۀ‬
‫بدل اإلحالۀ المباشرۀ إلى الزّمن الخارجیّ الذی تﺘهرّب منه الرّاويۀ لصالح زمنها الدّاﺧلیّ‬
‫الذی يشکّل وقعها الخاصّ الذی يضبط الفعل‪ ،‬ويﻘطعه ظاهرّياً عن عالقﺘه باألزمان الخارجیّۀ‬
‫المؤّرﺧۀ عند البشر‪ ،‬ﻓی حین هو ﻓی حﻘیﻘۀ األمر ﻓی البنیۀ الدّاﺧلیّۀ للﺘّأويل يشیر مباشرۀ‬
‫إلى هذه األزمان الﺘی احﺘوتْ على أﻓعال األلم والهزيمۀ والعذاب ﻓی الذّاکرۀ الفرديّۀ‬
‫والجمعیّۀ‪ .‬ومن هذه الﺘّولفۀ الزّمنیّۀ السّرديّۀ الﺘی ﺧلﻘﺘها سناء شعالن من (عدد الفصول‬
‫الثّالثین‪ +‬اسﺘهالالت األوريغامی السّبعۀ ‪ +‬عدد نجوم األوريغامی الـ ‪ )3۶5‬يﺘجلّى صراع‬
‫الزّمن واألﻓعال ﻓی الرّوايۀ؛ ﻓمن ناحیۀ أولى هناک سطوۀ الشّهر‪ +‬النّسیان‪ ،‬وﻓی النّاحیۀ‬
‫الثّانیۀ هناک سطوۀ األسبوع ‪ +‬الﺘّذکّر‪ ،‬ومن ناحیۀ ثالثۀ هناک سطوۀ أيام السّنۀ الـ ‪3۶5‬‬
‫الﺘی تجمع بین النّسیان والﺘّذکّر‪ ،‬وبین هذه الﻘوى الثّالث الﺘی تکوّن ﻓکرۀ الزّمن عند‬
‫اإلنسان تعیش أحداث حیاۀ «بهاء» و «الضّﺤّاک» الﺘی تغرق ﻓی النّسیان الذی هو ﻓی‬
‫حﻘیﻘۀ الوضع تذکّر کامل‪ ،‬ﻓال يمکن أن يﻘوم البطالن بفعل النّسیان إالّ إن قاما بفعل‬
‫الﺘّذکّر کامالً‪ ،‬وال يمکن أن يکون الﺘّذکّر حﻘیﻘیّ إالّ عند البوح والﺘّعرّی‪ ،‬ومن هذا المنطلق‬
‫عرﻓنا حﻘائق حیاتهما بکلّ ما ﻓیها من ﻓجائع وﻓضائح ووجع‪ ،‬لﻘد غدا االعﺘراف ﻓی هذه‬
‫ن أکﺘب مذکراتی لﺘکون‬
‫الرّوايۀ هو تطهّر‪ ،‬تماماً کما هی الکﺘابۀ ﻓیها تطهّر قرّرتُ الیوم أ ْ‬
‫روايۀ اعﺘراف لـ «الضّﺤّاک» الذی علیه أن يعرف الﺤﻘیﻘۀ الکاملۀ عنّی‪ ،‬وعن ضیاعی ﻓی‬
‫دروب الدّنیا قبل أن أنسى الدّروب والطّريق والمعالم؛ لﻘد کانت رحلۀ العمر دونه مضنیۀ‬
‫ومذلّۀ وﺧاسرۀ بالمﻘايیس جمیعها‪ ،‬إلى حدّ أنّنی ضیّعت حﻘّی ﻓی أن أحلم بأن أسیر ﻓی‬
‫دربه؛ ألنّنی ضیّعﺘنی إلى حدّ الفﻘد الکامل‪ ،‬وما أظنّ أنّه سیعرﻓنی اآلن لو رآنی‪ ،‬ربما‬
‫ن لمس روحی بنظراته‪ ،‬أو شمّ رائﺤۀ جسدی المزکوم بعفن‬
‫مالمﺤی تذکّره بی‪ ،‬أمّا إ ْ‬
‫ن بهاءه کما کان يسمینی قد تصدّعتْ وتالشت‪ .‬لیس‬
‫الرّجال والرّذيلۀ‪ ،‬ﻓسوف يدرک أ ّ‬
‫المرض الذی ﻓﺘک بی هو من يدﻓعنی اآلن إلى الکﺘابۀ له‪ ،‬بل هی رغبﺘی ﻓی أن أتطهّر‬
‫من النّجس الذی لﺤق بی ﻓی رحلﺘی المضنیۀ ﻓی حلبۀ الصّراع الشّرس غیر المﺘکاﻓئ بین‬
‫امرأۀ وحیدۀ معدمۀ وبین حیاۀ مﺘوحّشۀ مﺘنمّرۀ‪ .‬هم يسمون هذه الﺤلبۀ الدّامیۀ الﺤیاۀ‪،‬‬
‫وأنّا أسمیها العذاب‪ ،‬کما يسمون الکﺘابۀ موهبۀ وترﻓاً وأدوات للمبدعین والمﺘطهّرين‪ ،‬وأنا‬
‫اسمیها طريﻘۀ اعﺘراف واحﺘجاج على الﺤیاۀ وظلمها وتضییعها لنا نﺤن معشر الضّعفاء‬
‫والمنکوبین والمنکودين‪.‬‬

‫ن بطلیها قد تطهرا باالعﺘراف والکﺘابۀ؛ ﻓـ «بهاء» تطّهرت من‬


‫والطّريف ﻓی هذه الرّوايۀ أ ّ‬
‫أﻓعالها المشینۀ وتاريخها المخزی عندما کﺘبت مخطوطﺘها‪ ،‬والضّﺤّاک تطهّر من أوجاعه‬

‫‪33۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫وذکريات طفولﺘه وألم انﺘظار اسﺘیﻘاظ حبیبﺘه من الغیبوبۀ عندما کﺘب روايۀ «أَدْرَکَهَا‬
‫النّسیانُ»‪ ،‬وعندما اجﺘمع العاشﻘان ﻓی نهايۀ الرّوايۀ قرّرا أن يسﺘهال الﺤیاۀ الطّاهرۀ السّعیدۀ‬
‫بفعل الکﺘابۀ المشﺘرکۀ‪ ،‬وأن يکﺘبا روايۀ مشﺘرکۀ جديدۀ «بهاء والضّﺤّاک» يکﺘبان اآلن‬
‫روايﺘهما الجديدۀ المشﺘرکۀ الﺘی سﺘﺘﺤدّث عن رجل عاشق اسمه الضّﺤّاک لم يسﺘطع أن‬
‫يخرج حبیبﺘه «بهاء» من غیبوبﺘها األزلیّۀ بسبب إصابﺘها بسرطان الدّماغ‪ ،‬ﻓدﺧل ﻓی‬
‫غیبوبۀ مماثلۀ لغیبوبﺘها لیلﻘاها هناک ﻓی عوالم العدم والمجهول حیث هی مسجونۀ هناک‬
‫إرادتها‬ ‫قهر‬
‫ﻓالرّوايۀ تجعل من ﻓعل الکﺘابۀ ﻓعالً مطهراً ومﻘدّساً‪ ،‬ولذلک هاجمت الرّوايۀ من يبیعون‬
‫أقالمهم‪ ،‬وجرّمﺘهم بنفس جريمۀ من يبیعون األجساد‪ ،‬ﻓال ﻓرق بین بیع جسد أو قلم‪،‬‬
‫ولعلّ بیع الﻘلم هو أبشع‪ ،‬ولذلک کانت ﺧسارۀ «بهاء» ﻓی بیعها لﻘلمها وإبداعها ال تﻘلّ‬
‫قبﺤاً وﻓجیعۀ عن بیعها لجسدها للرّجال الذين دﻓعوا المال لها مﻘابل شرﻓها وکرامﺘها‬
‫وکبرياءها و « عمرها هی اعﺘادتْ على أن تبیع لهم کلماتها کی تعﺘاش بها‪ ،‬بعد أن ضاقت‬
‫ذرعاً بزبائنها الذين کانوا يشﺘرون جسدها مﻘابل نﻘودهم النّجسۀ‪ ،‬وضاقوا بشبابها الذی‬
‫غادرها بعد طول تلذّذهم به ﻓأﺧذتْ تﺘاجر بکلماتها‪ ،‬وتمارس دعارۀ الﻘلم بدل دعارۀ‬
‫ن بیع الﻘلم أقلّ رﺧصاً من بیع الکلمۀ‪،‬‬
‫الجسد»‪ .‬حﺘى عندما حاولتْ بهاء أن تﻘنع نفسها بأ ّ‬
‫ن البیعین هما ع لى درجۀ واحدۀ من الرّﺧص والخسّۀ‪:‬‬
‫کانت ﻓی أعماقها مؤمنۀ بعمق بأ ّ‬
‫ن أکبر انﺘصار حﻘّﻘﺘه لنفسی الوطن کان عندما قرّرتُ بﺤزم أن أوقف االتّجار‬
‫کنتُ أعﺘﻘد أ ّ‬
‫بنفسی وعرضی‪ ،‬وحصـرتُ البیع والشـّراء ﻓی کلماتی وإبداعی بعیداً عن جسدی‪ ،‬بعد أن‬
‫ن بیع الکلمات والمواقف أقلّ من بیع األجساد واألعراض‪ ،‬وأوهمتُ نفسی‬
‫أقنعتُ نفسی بأ ّ‬
‫بأنّنی مﻘﺘنعۀ بهذه المفاضلۀ بین بیعین رﺧیصین ال يمکن أن نفضّل أحدهما على اآلﺧر‬
‫ﻓی الﺘّنخیس والﺘّسلیع‪.‬‬

‫تقنیّۀ عدم تراتبیّۀ السّرد وترتیب الفصول‪:‬‬

‫من األمور المدهشۀ بﺤقّ ﻓی بناء هذه الرّوايۀ أنّها ال تخضع أبداً لسلطۀ الزّمن الﺘّراتبیّ‪،‬‬
‫بمعنى أنّها ال تﺤﺘاج إلى الﺘّس لسل الرّياضیّ الطّبیعیّ من الرقم واحد إلى الرّقم ثالثین کی‬
‫يسﺘﻘیم السّرد‪ ،‬ويسیر ﻓی سیرورته الطّبیعیّۀ مﺤمّالً باألحداث واألﻓعال والمواقف‪ ،‬بل هناک‬
‫ظاهرۀ مدهشۀ ﻓی تشکیل الﺘّرتیب ﻓی هذه الرّوايۀ؛ إذ يمکن بکلّ سهولۀ وبساطۀ أن نضع‬
‫ﻓصالً مکان آﺧر دون أن تنهار الرّوايۀ‪ ،‬أو يﺘأثر سردها‪ ،‬أو تنهار لﺤمﺘها الدّاﺧلیّۀ‪ ،‬وقد تأتّى‬
‫ن نضع‬
‫ذلک من ذکاء اسﺘخدام تﻘنیّۀ االسﺘرجاع‪ ،‬ب شکل يسمح ‪-‬على سبیل المثال‪ -‬بأ ّ‬
‫الفصل األﺧیر بدل الفصل األوّل أو مکان أیّ ﻓصل ﻓی الرّوايۀ دون أن تنهار الرّوايۀ‪ ،‬أو‬

‫‪337‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫يﺘزعزع تنظیمها الدّاﺧلیّ؛ ألنّها روايۀ قائمۀ على الﺘّذکّر واالسﺘدعاء واالسﺘرجاع ودﻓق‬
‫الذّکريات‪ ،‬ومن أیّ نﻘطۀ بدأ ذلک لن يؤثّر على سیر أحداث الرّوايۀ أو يکسـر مﺘعﺘها‪ ،‬وقد‬
‫ساهم الزّمن الدّائریّ الذی بُنیت الرّوايۀ علیه على تعزيز هذه الﺘّﻘنیّۀ‪ ،‬وجعل الرّوايۀ عبارۀ‬
‫عن ثالثین نسیاناً موجعاً قاب لۀ لالصطفاف السّردیّ دون أیّ سلطۀ لﺘراتبیّۀ الزّمن الﺘّعاقبیّ‬
‫علیها‪.‬‬

‫فظائعیّۀ المکان‪:‬‬

‫على الرّغم من انﺘصار الرّوايۀ للمکان الﺤاضن حیث البرد والصّﻘیع الذی هو بديل للوطن‬
‫ن أنّها ال تصرّح باسم أیّ مکان على وجه الﺘّﺤديد‪،‬‬
‫الخاذل حیث االحﺘراق واأللم‪ ،‬إالّ أ ّ‬
‫وتﺘرک للﻘارئ أن يخﺘار المکان المفﺘرض لهذه األحداث الﺘی يمکن أن تﺤدث ﻓی أیّ‬
‫مکان ﻓی المعمورۀ ما دام هناک وجع وألم وحرمان‪ .‬والمکان ﻓی ظاهرۀ‪ ،‬أو ﻓی بنیﺘه‬
‫الخارجیّۀ ينﺤصر ﻓی مدينۀ ثلجیّۀ باردۀ حیث بیت «الضّﺤّاک» الذی يﻘبع قرب نهر بارد‬
‫مﺘجمّد ﻓی معظم أيام السّنۀ‪ ،‬ولکن السّرد المﺘاهۀ ﻓی الرّوايۀ يﺘأرجح ﻓی کلّ مکان حﺘى‬
‫يعﺘﻘد المعﺘﻘد أنّه يمﺘدّ عبر أماکن الدّنیا کلّها ما دام هناک ألم وظلم ومعاناۀ‪.‬‬

‫ﻓهذه الرّوايۀ عندما تسﺘﺤضر المکان‪ ،‬ﻓهی تسﺘﺤضر مکاناً مأزوماً موجوعاً‪ ،‬ال تﺤديد له على‬
‫وجه الدّقّۀ‪ ،‬وال نعرف له اسماً‪ ،‬ولکنّه مکان ﻓیه الﻘﺘل والذّبح والثّورات والنّهب والظّلم‬
‫والفساد‪ ،‬ولذلک هی ال تبالی به وال يعنیها أمره‪ ،‬وترﻓض أن تسمّیه وطناً لها‪ ،‬کما ترﻓض‬
‫أن تسمّی نفسها مواطنۀ ﻓیه‪ ،‬وتراه مکاناً ﺧراباً‪ ،‬وصورۀ کبرى عن المیﺘم؛ ﻓالوطن والجغراﻓیا‬
‫کبیر‪.‬‬ ‫میﺘم‬ ‫نظرها‬ ‫ﻓی‬ ‫جمیعها‬ ‫هی‬ ‫لها‬ ‫الظّالمۀ‬
‫وﻓی هذا المکان الخاذل حیث المیﺘم الوطن تﺤدث األمور المﺘوحشّۀ جمیعها من ظلم‬
‫وقﺘل واغﺘصاب واسﺘغالل ونهب وسرقۀ وبطش وتعذيب وقهر‪ ،‬ولذلک ال نجد «بهاء» تشیر‬
‫إلى هذا المکان إالّ بالغضب والکره‪ ،‬وترﻓض أن تکون جزءاً منه‪ ،‬وال تبالی بمصیره‪ ،‬أو بما‬
‫يﺤدث به وتنﺤصـر أحالمها وأحالم الضّﺤّاک ﻓی الهروب منه کم يشعرُ اآلن بذنب ملوّع؛‬
‫ألنّه نکث وعده لها‪ ،‬ولم يهرّبها من المیﺘم قبل عﻘود طويلۀ! کان علیه أن يهرّبها من میﺘم‬
‫األيﺘام‪ ،‬ومن میﺘم الوطن‪ ،‬وأن يشارکها ﻓیما حصل علیه من حظوظ سعیدۀ عندما وصل‬
‫إلى هذه األرض مع ابن عمّ أبیه‪ ،‬لیعیش حیاۀ کريمۀ بهیجۀ ال ينﻘصها إالّ أن تکون معه‪،‬‬
‫و بهاء تسخر من الذين يدّعون الوطنیّۀ ﻓی أوطان مﺤﺘرقۀ وهو کان ﺧیر من يﺘکلّم عن‬
‫الوطن والوطنیّۀ‪ ،‬إذ ک انت تعنی عنده الﺘّنفّع واالسﺘغالل بأشکاله المﺘاحۀ له بﺤکم وظیفﺘه‬

‫‪338‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫اإلداريّۀ الﺤسّاسۀ ﻓی المدينۀ‪ .‬أمّا إن کانت الوطنیّۀ تعنی البذل والعطاء والﺘّضﺤیۀ‪ ،‬ﻓهو‬
‫کان يلﻘی بها ﻓی وجه المساکین والمسﺘضعفین من أبناء الوطن لیدﻓعوا ثمن وطنیﺘهم‬
‫باإلجبار؛ ﻓالﻘسمۀ عنده وعند أمثاله من المزورين کانت واضﺤۀ تماماً؛ ﻓالوطن لهم‪،‬‬
‫والوطنیّۀ للفﻘراء والمنکودين والمسﺘضعفین والشّرﻓاء وأصﺤاب الضّمائر الﺤیّۀ والذمّم‬
‫النّظیفۀ الﺘی ال تُباع وال تشﺘرى‪ .‬والمفجع ﻓی هذه األوطان المیاتم الﺘی تهرب بهاء منها‬
‫أنّها تسیر لﺤظۀ تلو أﺧرى نﺤو الدّمار‪ ،‬وأن ال أمل ﻓیها للنّجاۀ أو اإلصالح‪ ،‬تماماً کما ال‬
‫ﻓرصۀ ﻓیها النﺘصار الﺤقّ والفضیلۀ‪ ،‬ومﺤاربۀ الفساد‪ ،‬ومعاقبۀ المفسدين؛ ﻓهی عوالم مفلسۀ‬
‫تماماً وأنا أراقب قطعان الجاموس تسرح ﻓی السّهوب‪ ،‬تذکّرت الجیاع ﻓی کلّ مکان ﻓی‬
‫أصﻘاع هذه المعمورۀ‪ ،‬وحسدتُ األبﻘار على اﺧﺘالف أنواعها وسالالتها ﻓی هذا المکان وﻓی‬
‫بالدی على واﻓر حظّها مﻘارنۀ بعذابات البشـر ﻓی کلّ مکان‪ ،‬وقرع ذهنی سؤال قلق نخزه‬
‫بوجع مسلّۀ عمّا تراه يﺤدث اآلن ﻓی مدائن الشّرق الﺘی ﻓارقﺘها وهی تسﺘعر بالنّار والفﺘن‬
‫واالبﺘالءات والمصائب‪ ،‬ويجوبها اللّصوص والﻘﺘلۀ آمنین ﻓرحین‪ ،‬ويموت ﻓیها األبرياء‬
‫واألبطال والصّالﺤین‪ ،‬ﻓی حین تسمن الکالب واألبﻘاروالخنازير والفئران اآلدمیّۀ حﺘى‬
‫بسمنﺘها‬ ‫تخﺘنق‬
‫وتزداد الفجیعۀ ﻓی نفس بهاء ألنّها تدرک مﻘدار الخسارات حولها کلّ شیء حولی أصبح‬
‫ﺧاسراً بامﺘیاز؛ المدن والمواطنون واألﻓکار واألحداث والمذعنون والرّاﻓضون جمیعهم اآلن‬
‫ﺧاسرون‪ ،‬ال شیء هناک ﻓی األﻓق سوى الخسارۀ‪ ،‬والجمیع ضلّوا الدّرب ﻓی مﺘاهۀ تاريخیّۀ‬
‫مﻘاومۀ‬ ‫دون‬ ‫ﻓیها‬ ‫ينزلﻘون‬ ‫مخیفۀ‬
‫وتکون الخسارۀ الﺤﻘیﻘۀ لـ «بهاء» عندما تخسر انﺘمائها لوطنها‪ ،‬وال تعود تبالی بمصیره ما‬
‫دام هذا الوطن لم يﻘم بدوره الطّبیعیّ تجاهها‪ ،‬ﻓلها عندئذٍ أن تخلعه غیر آسفۀ على ذلک‬
‫ال تعنینی ﺧسارات الﺘّاريخ والنّاس أجمعین؛ ﻓمنذ زمن طويل أصبﺤتُ بفعل الﺤزن‬
‫والوحدۀ والمعاناۀ کائناً ال ينﺘمی إالّ لنفسه ولذاته ولمعاناته‪ ،‬وال يﺤرّکه أیّ صوت ﻓی الخارج‬
‫أيّاً کان‪ ،‬ولذلک لم يعد يشکّل ﻓارقاً عندی إلى من أنﺘمی‪ ،‬وأين أسکن‪ ،‬وما اسم جماعﺘی‬
‫أو حضارتی‪ ،‬ما دمتُ نکرۀ مضیّعۀ ﻓیهم‪ ،‬إلى حدّ أنّنی ال أعرف لی اسماً أو نسباً‪ .‬أنا ﻓی‬
‫هذا العالم ممّن لیس لهم بواکٍ أو ناعون‪ ،‬ولذلک ال أجید أن أبکی على أیّ أحد ﻓی المﻘابل‬
‫نجد الضّﺤّاک الذی وجد وطناً ثلجیّاً يﺤﺘضنه‪ ،‬ويﺤبّه‪ ،‬ويعوّضه عن وطنه الطّارد له ولغیره‬
‫من أبنائه؛ ﻓهو يشعر أنّه اآلن ﻓی وطنه؛ ﻓالوطن عنده هو االحﺘضان والﺤبّ واالکﺘفاء‪ ،‬وهذا‬
‫المکان قد احﺘضنه‪ ،‬وأحبّه‪ ،‬ولذلک هو وطنه‪ ،‬أمّا تلک الخرائب الﻘاسیۀ ﻓی الشّـرق حیث‬
‫يرتع اللّصوص والﻘساۀ‪ ،‬ﻓهی لیست أوطاناً ﻓی نظره‪ ،‬إنّها لیست أکثر من ﺧرائب تاريخیّۀ‬
‫قد سطا علیها لصوص عابرون للﺘّاريخ؛ إذ ﺧرجوا من رحم الماضی حیث قصص الشّطار‬

‫‪339‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫والعیّارين والبصّاصین والوشاۀ وقطّاع الدّروب‪ ،‬وعاثوا ﻓساداً ﻓی الﺤاضر‬


‫لﻘد ﺧلع «الضّﺤّاک» وطنه الشّرق بما جنى علیه‪ ،‬وأصبح عنده ال يساوی أکثر من البصق‬
‫علیه يشرب کأساً وراء کأس نخباً لوطنه الﺤنون علیه‪ ،‬ويبصق مرّۀ تلو األﺧرى على وطنه‬
‫الماضی کلّما تذکّر يﺘمه ووحدته وحیاته الضّالۀ ﻓیه حیث عاش ﻓیه حیاۀ قطّ أعور حزين‬
‫مﻘطوع الذّنب مهﺘرئ الﺤظّ؛ أمّا وطنه المرأۀ الﺤبیبۀ ﻓﻘد ظلّ يبﺤث عنها لمدۀ نصف قرن‬
‫حﺘى وجدها‪ ،‬ووجد بها الوطن المفﻘود والزّمن المسـروق‪ ،‬وبدأ يعیش معها أﻓراح الوطن‬
‫والطّفولۀ الﺘی لم يعشها‪ ،‬ولکن ﻓی الوطن الثّلجیّ البديل المﺤﺘضن لهما‪ ،‬ال ﻓی الوطن‬
‫الطّارد الظّالم لهما لﻘد قرّر أن يعود بها إلى وطنه الﺤﻘیﻘیّ‪ ،‬وال وطن له سوى بیﺘه الذی‬
‫اشﺘراه وأثّثه وجهّزه للﻘائها‪ ،‬هناک سوف يعیشان بسعادۀ حﺘى يرحال عن هذا العالم الکئیب‪.‬‬

‫‪http://www.khiyam.com/news/article.php?articleID=31490‬‬

‫‪340‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫لعبۀ النّسیان والتّذکّر فی «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪2/‬‬

‫النّسیان االنعتاق وجدلیّۀ النّهایات‬

‫د‪.‬أورانك زیب األعظمی‬

‫هذه الرّوايۀ تزعم أنّها منﺤازۀ إلى النّسیان وتجاوز الماضی بما ﻓیه من ألم‪ ،‬حﺘى أنّها تدعو‬
‫إلى تجاوز الﺤاضر‪ ،‬والﺘّطلّع إلى المسﺘﻘبل‪ ،‬ولکن الﺤﻘیﻘۀ عکس ذلک تماماً‪ ،‬ﻓهی تلمز‬
‫النّسیان‪ ،‬وهی تدعو إلیه‪ ،‬وتکرّس الﺘّذّکر وهی تهرب منه؛ ﻓﺤﺘى بهاء لم تسﺘطع أن تهرب‬
‫إلى النّسیان إلى عندما عاشت الواقع کامالً‪ ،‬وباحت بأسرارها جمیعها‪ ،‬والضّﺤّاک کذلک‬
‫حاول أن ينسى ما حدث له ﻓی أرض الوطن‪ ،‬وأن يزوّر ماضیه‪ ،‬ولکنّه ظلّ حبیس وجعه‬
‫وتذکّره لﻘد أتﻘن کذباته الﺘی زوّرها کما يشﺘهی؛ ﻓأﺧبر الجمیع ﻓی عوالم الثّلج والصّﻘیع‬
‫ن جدّه األکبر کان يملک آبار نفطیّۀ قبل أن يخسـرها على طاولۀ‬
‫أنّه سلیل أمراء الشّرق‪ ،‬وأ ّ‬
‫ن والده کان من أعاجیب دهره ألنّه وُلد بأسنان بعد أن حملت أمّه به لعامین‬
‫الﻘمار‪ ،‬وأ ّ‬
‫کاملین‪ ،‬وأنّه طار نﺤو نجم ﻓی السّماء ﻓی لیلۀ قدر‪ ،‬واﺧﺘفى هناک إلى األبد‪ .‬لﻘد ظلّ‬
‫يکذب على الجمیع حﺘى تﺤوّل إلى الکذب على الورق لینسى أوجاعه جمیعها‪ ،‬ﻓنجح ﻓی‬
‫ذلک‪ ،‬وأصبح روائیّاً شهیراً ألنّه يجید أن ينﻘل األلم من الصّدر إلى الورق؛ لکنّه على الرّغم‬
‫من ذلک ظلّ يﺘذکّر أوجاعه اللّیلۀ ال يريد أن يﺘلوَ على نفسه سوى أحزانه الﺘی اسمها‬
‫ذکرياته واالغﺘصابات المکرورۀ إلنسانیﺘه ﻓی المیﺘم والشّارع والمعﺘﻘل‪ ،‬وال يريد أن يﺤلم‬
‫بأیّ امرأۀ سوى حمرائه الفاتنۀ النّائمۀ حﺘى ولو کان عارياً ﻓی حضن هذه العاشﻘۀ الشّﻘراء‬
‫الﺘی قضمﺘه‪ ،‬وقرقشت عظامه‪ ،‬ونامتْ ﻓی جلده‪،‬وزکمتْ أنفه برائﺤﺘها المنﺘنۀ‪ .‬لﻘد بدأت‬
‫الرّوايۀ برغبۀ الضّﺤّاک ﻓی أن يبعث ذاکرۀ بهاء من العدم‪ ،‬ولذلک أﺧذ يﻘرأ لها ﻓی‬
‫مخطوطﺘها الرّوايۀ لعلّ ذلک ينعش ﻓعلها إذن علیه أن يﻘرأها علیها؛ لعلّها تکون مﺤرّضاً‬
‫لها على الﺘّذکّر‪ ،‬ومﺤاربۀ طغیان النّسیان الذی أَدْرَکَهَا ﻓی وقت هی أمسّ الﺤاجۀ ﻓیه إلى‬
‫الﺘّذکّر‪ ،‬وهو وقت العشق ولﻘاء حبیبها الصّغیر الکبیر الضّﺤّاک‪ ،‬ولکنّه عندما اکﺘشف کارثیّۀ‬
‫ما هو موجود ﻓی هذه المخطوطۀ قرّر أن ينﺤاز إلى قرار بهاء‪،‬وهو النّسیان‪ ،‬وأحرق‬
‫المخطوطۀ‪،‬وکﺘب لها ذکريات جديدۀ ﻓی روايۀ أطلق علیها اسم «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪.‬‬

‫‪341‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫لﻘد وصل الضّﺤّاک إلى نﻘطۀ اإلﻓالس الﺘی وصلت بهاء إلیها من قبل عندما اسﺘسلمتْ‬
‫للنّسیان هذا المرض عندما يلﺘهم ذاکرتی سوف يﻘضی على کلّ ما ﻓیها من ألم وتوجّع‬
‫وتمزّق وتهاﻓت‪ ،‬وأﺧیراً سوف يدرکنی مدرک‪ ،‬وينﻘذنی منﻘذ‪،‬إنّه النّسیان من سوف‬
‫ن‬
‫يدرکنی‪ ،‬وينﻘذنی من ذاکرتی المشﺤونۀ باأللم‪ ،‬وأنا من کنتُ أحلم أيّها الضّﺤّاک بأ ّ‬
‫تدرکنی‪ ،‬وأن تنﻘذنی من أحزانی وضیاعی وأوهامی‪ ،‬ولکنّ المرض قد سبﻘکَ إلیّ‪ ،‬وقرّر‬
‫أن يسﺘأثر بی اسﺘئثاراً کامالً‪.‬‬

‫والطّريف ﻓی األمر أن الشّرط االﻓﺘراضیّ لـ «بهاء» لالسﺘیﻘاظ من غیبوبۀ نسیانها کانت أن‬
‫تعیش حیاۀ يﻘظۀ کلّها نسیان‪ ،‬وهذا ما کان ﻓعالً؛ ﻓهی لم تسﺘیﻘظ من سباتها الممیت‬
‫لمدّۀ عامین إالّ عندما أحرق الضّﺤّاک روايﺘها المخطوطۀ حیث کﺘبت سیرۀ حیاتها‪ ،‬وکﺘب‬
‫لها تاريخاً جديداً ﻓی روايۀ جديدۀ أسماها «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪ ،‬ثم انﺤاز إلى رغبﺘها ﻓی‬
‫االرتداد إلى عوالم الطّفولۀ‪ ،‬وانضمّ إلیها ﻓی ذلک‪ ،‬وهجر حیاته بﺘفاصیله جمیعها‪ ،‬وتفرّغ‬
‫للفرح والطّفولۀ والﺤبّ هو يعیش معها بجسد رجل على أبواب السّبعینیّات من عمره‪،‬‬
‫وبروح طفله الصّغیر المﺘواری ﻓی أعماقه الذی اسﺘطاع بعد عﻘود طويلۀ أن يبرّ بوعده‬
‫لﺤبیبﺘه الصّغیرۀ‪ ،‬وأن يهرّبها من سجنها ﻓی المیﺘم‪ ،‬وأن يهرب بها نﺤو البعید؛ لیعیش‬
‫معها أجمل تفاصیل السّعادۀ والفرح والﺤرّيۀ والبﺤبوحۀ؛ ﻓیسیر معها تﺤت المطر‪ ،‬ويجری‬
‫معها ﻓی الطّرقات الصّغیرۀ بین البیوت الﻘديمۀ‪ ،‬ويﻘرعان أجراس البیوت‪ ،‬ويولیان هاربین‬
‫وهما مغرقان ﻓی الضّﺤک‪ ،‬ويشربان المرّطبات الباردۀ ﻓی زيارتهما لمدينۀ األلعاب‪،‬‬
‫ويﺤضنها إلى صدره وهی تخشى األشباح ﻓی مدينۀ الخوف‪ ،‬وينفﻘان النّﻘود بسخاء على‬
‫شراء األلعاب المسلّیۀ والﺤلويّات والسّکاکر والمرطّبات والمثلّجات‪ ،‬ويﺘشارکان ﻓی أﺧذ‬
‫دروس ﻓی الﺘّمثیل المسرحیّ والعزف على «البیانو» والرّقص الذی کان مﺤرّماً علیهما‬
‫حرمۀ کاملۀ ﻓی المیﺘم‪ ،‬کما کانت مﺤرّمۀ علیهما المباهج واألﻓراح واألمل المهرّب إلیهما‬
‫من أیّ مکان کان لﻘد قرّرت بهاء وقرّر الضّﺤّاک أن ينسیا کلّ شیء ﻓی الماضی إالّ‬
‫اسمیهما‪ ،‬ﻓﻘد صمّما على االحﺘفاظ بهما ألنّهما أرثهما الوحید السّعید من الماضی الﺘّعیس‪،‬‬
‫وکلّ منهما حصل على اسمه من اآلﺧر ال من أسرته ووطنه الضّﺤّاک عرض على بهاء أن‬
‫تخﺘار لها اسماً جديداً إن کانت ترغب ﻓی ذلک؛ کی يﻘطعها من الماضی بشکل کامل‪ ،‬بعد‬
‫أن حظیتْ بﺤیاۀ جديدۀ ومولد جديد‪ ،‬لکنّها صمّمتْ على أن يظلّ اسمها بهاء‪ ،‬وأن يظلّ‬
‫الضّﺤّاک‬ ‫اسمه‬
‫لکن الرّوائیّۀ لم تسهّل ﺧیارات النّسیان والﺘّذکّر ﻓی هذه الرّوايۀ‪ ،‬بل دﻓعﺘها إلى الﻘلق‬
‫والﺤیرۀ والشّک عندما ﺧﺘمت روايﺘها ﻓی الفصل األﺧیر المسمّى «النّسیان الثّالثون‪:‬‬

‫‪342‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫الماضی» بجملۀ من النّهايات المفﺘرضۀ والمﻘﺘرحۀ‪ ،‬وترکت للﻘارئ أن يخﺘار منها ما يشاء‬
‫وﻓق قناعاته ومیوله وتوقعاته‪ ،‬وترکﺘه ﻓی شکّه وظنونه دون أن ترجّح نهايۀ على أﺧرى‪،‬‬
‫وإنّما ترکت للمﺘلﻘّی أن يخﺘار النّسیان الذی يناسبه‪ ،‬إالّ أنّها مالت إلى نهايۀ الﺤبّ وانﺘصار‬
‫العشق‪ ،‬ولکنّها لم تجعل ذلک ﻓی مﺘن الرّوايۀ ما قبل نهايۀ األحداث‪ ،‬بل علّﻘت ذلک بین‬
‫ن نهايۀ انﺘصار الﺤبّ هی األمل الوحید لإلنسان کی‬
‫النّهايۀ والبدايۀ‪ ،‬وبذلک اﻓﺘرضت أ ّ‬
‫يشفى من جراحه وألمه « ﻓی أﻓق بﺤریّ ما کان هناک ظلّان يرکضان نﺤو الرّحب ﻓرحین‬
‫بالعشق الذی ال يموت‪ ،‬وال أحد کان يعرف لهما اسماً أو ذکريات أو تاريخاً‪ ،‬والشّمس الﺘی‬
‫تغرق ﻓی أﻓق البﺤر الدّامی بها تﺤوّلهما إلى ﺧیالین أسودين يلﺘﺤمان طويالً ﻓی جسد‬
‫قبلۀ عمیﻘۀ»‪.‬‬

‫الرّؤيۀ والﺘّأويل ومﺘاهۀ الرّموز‪:‬‬

‫المﺘاهۀ السّرديّۀ الﺘی ﺧلﻘﺘها سناء شعالن ﻓی روايﺘها هذه هی مﺘاهۀ وهمیّۀ إلى حدّ کبیر؛‬
‫ﻓهی توهم المﺘلﻘّی بأنّه ﻓی إزاء رح لۀ مضنیۀ ومدوّﺧۀ ﻓی سرد يمﺘدّ لنﺤو سبعین عاماً‬
‫من الوجع‪،‬وتزيد من ﻓعالیّۀ هذا الوهم عندما تفﺘح المکان والزّمان على ﻓضاءات غیر مﺤدّدۀ‪،‬‬
‫ن‬
‫ﻓال نعرف ﻓی أیّ وقت حدثت أﻓعال الرّوايۀ‪ ،‬وال ﻓی أیّ مکان‪،‬إنّما تکﺘفی بأن تﻘول إ ّ‬
‫ذلک قد حدث ﻓی الشّرق حیث يﺘکلّم النّاس اللّغۀ العربیّۀ‪ ،‬ومن ثم تشیر إلى انﺘﻘال بهاء‬
‫إلى الشّمال البارد الثّلجیّ دون أن تﺤدّد البلد أو المکان أو المدينۀ بالضّبط‪.‬‬
‫ولذلک يشعر المﺘلﻘّی السّطﺤیّ بأنّنا إزاء روايۀ ﺧارجۀ عن المکان والزّمان‪،‬ومعنیّۀ بﺤکايۀ‬
‫عاشق وعاشﻘۀ الﺘﻘیا بالصّدﻓۀ بعد عﻘود سﺘۀ من الفراق والعذاب‪ ،‬لیجد العاشق الضّﺤّاک‬
‫ن حبیبﺘه بهاء قد عانت الويل ﻓی رحلۀ حیاتها‪ ،‬وأنّها اسﺘسلمتْ لمرض السّرطان کی‬
‫أ ّ‬
‫تضع حدّاً لمعاناتها ووجعها‪ ،‬ﻓی حین کان حظّه أﻓضل عندما هرب إلى البعید‪ ،‬وعاش ﻓی‬
‫وطن بديل حنون علیه‪ .‬وهذا تأويل سطﺤیّ جدّاً للرّوايۀ‪،‬وهو ينزع عنها رموزها الکبرى‪،‬‬
‫وإسﻘاطاتها الذّکیّۀ اللّماحۀ‪ ،‬ﻓمنذ اﺧﺘیار زمن السّبعین عاماً لمعاناۀ البطلۀ بهاء نسﺘطیع‬
‫أن نسﻘط ذلک على المعاناۀ الکبرى ﻓی تاريخ النّضال العربیّ ﻓی العصر الﺤديث‪ ،‬وهو نضال‬
‫الشّعب الفلسطینیّ إزاء االسﺘعمار الصّهیونیّ الغاشم‪ ،‬واإللﺤاح على الرّقم سبعین هو إلﺤاح‬
‫على هذه المفردۀ؛ ﻓـ «بهاء» هی تجسید للضّیاع العربیّ واالسﺘالب أمام منظومۀ عمالقۀ‬
‫من منظومات االسﺘالب حیث يغدو المواطن لعبۀ ﻓی أيدی أنظمۀ الﻘمع الﺘی قد تﺤوّل‬
‫ﻓناناً انﺘهازيّاً مثل «يراع طرب» إلى لوطیّ يسﺘغلّ شذوذه للوصول إلى المال والشّهرۀ ﻓی‬
‫مجﺘمع مﺘساقط منهار «لکن ثريّاً مشـرقیّاً لوطیّاً سبق المﻘطوعات النّسائیّۀ األﺧرى إلیه‪،‬‬
‫واتّخذه له‪ ،‬وأعلى کعبه ﻓی امبراطوريّۀ ثروته‪ ،‬وأسﺘﺤدث له مشاريع إعالمیّۀ وﻓنیّۀ ألجل‬

‫‪343‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫أن يبﻘیه إلى جانبه؛ ﻓما کان يسﺘطیع أن يفارقه‪ ،‬أو يسﺘغنی عن ﻓنونه ﻓی الشّذوذ‬
‫الجنسـیّ‪ ،‬بعد أن هجر األغانی الوطنیّۀ والدّينیّۀ واإلنسانیّۀ الﺘی کان يﺘکسّب منها‪ ،‬ويزعم‬
‫أنّه سفیرها لما تﺤمله له من شهرۀ وجماهیريّۀ ودﺧل عريض‪ ،‬وتخلّى عنها جمیعاً لصالح‬
‫شذوذه الذی ﻓﺘح له کنز علی بابا واأللف شاذّ‪ .‬ﻓـ «بهاء» الرّمز للعروبۀ المسلوبۀ لم تسجّل‬
‫ﻓی سیرتها انﺤناء بإکبار ألحد العابرين ﻓی حیاتها سوى لـ «ثابت السـّردیّ» ألنّه مناضل‬
‫يداﻓع عن وطنه الذی يسهل أن نعرف أنّه ﻓلسطین من سیرۀ حیاۀ أهله الﺤیاۀ عندهم‬
‫کانت تنﺤصـر ﻓی البناء واالمﺘداد واإلﺧالص لﺘفاصیل حیاتهم البسیطۀ حیث العمل لیل‬
‫نهار‪ ،‬وانﺘظار المواسم‪ ،‬والمشارکۀ ﻓی األﻓراح واألتراح‪ ،‬وتربیۀ األبناء‪ ،‬ومعاونۀ الجیران‪،‬‬
‫ومجاملۀ األقارب واألنسباء‪ ،‬ثم جاءهم السّخط والغضب وأيام العذاب علی أيدی شرذمۀ من‬
‫الجائعین الغرباء المﺤﺘلّین الذين جمعهم الموت والجوع والﺘّشرّد‪ ،‬ﻓجاءوا إلى أرضهم‬
‫تﺤمیهم األسلﺤۀ والعصابات وجی ش االنﺘداب واإلرادۀ الدولیۀ الغاشمۀ الﺘی صمّت آذانها‬
‫عن أبسط مبادئ العدالۀ الدولیۀ‪ ،‬وتواطأت مع تلک العصابات ﻓی أکبر سرقۀ ﻓی الﺘّاريخ‪،‬‬
‫إذ هی أوّل مرۀ يُسرق ﻓیها بلد کامل! لکن ثابت السـّردیّ رﻓض االنصیاع ألقدار الذّل‬
‫واالحﺘالل‪ ،‬واﺧﺘار قدراً جديداً صنعه بنفسه هذه هی حکايۀ «ثابت السـّردیّ»‪ ،‬وحکايۀ‬
‫شعبه الﺘی تﺘلخّص ﻓی أن ال تکون لهم حکايۀ سوى حکايۀ کابوسیّۀ واحدۀ‪ ،‬اسمها العذاب‬
‫والرّحیل واالنﺘظار؛ ولکنّه دﻓع عمره ثمناً لیغیّر نهايۀ هذه الﻘصّۀ‪ ،‬لﺘصبح النّهايۀ هی‬
‫الﺘّﺤرير‪ ،‬وال شیء غیر الﺘّﺤرير‪.‬‬

‫وهذا النّضال‪ ،‬وهذه الشّهادۀ جعلت شخصیّۀ «ثابت السّردیّ» تخرج على مآالت سائر‬
‫شخصیّات الرّوايۀ الﺘی سﻘطت ﻓی الظّل‪ ،‬ﻓی حین ظلّ هو وحده بنضاله الثّابت الذی‬
‫يروى‪/‬يسـرد قصّﺘه للﺘّاريخ واإلباء لﻘد عاش «ثابت السّردیّ» بطالً‪ ،‬واﺧﺘار أن يموت بطالً‪،‬‬
‫مات سنبلۀ راﻓعۀ الرّأس‪ ،‬کما عاش زيﺘونۀ شامخۀ ضاربۀ ﻓی األرض‪ ،‬ولذلک لم أملک إالّ‬
‫أن أسمیّه منذ ذلک الیوم باسم الشّهید «ثابت السـّردیّ» الذی أقرأ الفاتﺤۀ على روحه‬
‫کلّما قرع اسمه ذاکرتی أو قلبی‪ ،‬وبذلک اسﺘﺤقّ اسمه «ثابت السـّردیّ»‪ ،‬کما اسﺘﺤقّ‬
‫نهايﺘه المشرّﻓۀ‪ ،‬وهی الشّهادۀ على ﺧالف النّهايات المخزيۀ الﺘی آلتْ إلیها معظم‬
‫الشّخصیّات ﻓی الرّوايۀ الﺘی سﻘطت ﻓی الظّل والعار ومزبلۀ الﺘّاريخ‪،‬ولذلک عندما وصلت‬
‫رسالۀ «ثابت السّـردیّ» إلى بهاء قدّرتها‪ ،‬واحﺘفت بها‪،‬وشربت ماءها إعالءً لﻘیمﺘها إکراماً‬
‫لﻘصیدته ذات الکبرياء الشّامخ طهوتها ﻓی الماء المغلی حﺘى تمزّقت‪ ،‬ثم شربﺘها کی تﺘمﺘّع‬
‫أعماقی بکلّ کلمۀ کﺘبها لی‪ ،‬وال تسرق النّوائب هذه الکلمات من يدی بعد أن سﻘیﺘها‬

‫‪344‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ن ال أحد يسﺘﺤقّ‬
‫ن بهاء تﻘول بهذا الفعل الغرائبیّ أ ّ‬
‫لجسدی کی يمﺘصّها حﺘى الثّمالۀ وکأ ّ‬
‫الﺤیاۀ إال أولئک الذين داﻓعوا عن الوطن‪ ،‬أمّا الذين ﺧانوه‪،‬وقبلوا بالذّل والصّلح مع األعداء‬
‫لم يﺘجاوزوا أن يکونوا صورۀ عن «همالن أبو الهیبات» الذی لم يکن إالّ مسخاً للذّکورۀ‬
‫وهو يداﻓع عن العدوّ‪ ،‬ويدعو للخنوع له وأصبح من هواياتی الﺤمیمۀ أن أتابع تصريﺤاته‬
‫ن السّالم الﺤﻘیﻘیّ‬
‫السّیاسیّۀ الخطیرۀ حول ضرورۀ الﺘّعايش السّلمیّ مع العدوّ بدل طﺤنه؛ أل ّ‬
‫يصنعه الرّجال الﺤﻘیﻘیون‪ ،‬وهو يرى نفسه رجالً حﻘیﻘیّاً‪ ،‬ولذلک يطالب بسالم الرّجال‬
‫األشاوس الذی يعدّ نفسه واحداً منهم بامﺘیاز بشهادۀ الئﺤۀ کبیرۀ من المومسات وشهادتی‬
‫المجیدۀ ‪ ،‬ولذلک کانت بهاء تﺤﺘﻘره‪ ،‬وتسمّی کلّ شیء جبان باسمه ﻓی حین ظللتُ أطلق‬
‫اسم همالن على أیّ شیء ﺧنثى أو جبان‪ ،‬بل وکانت تخصّه بکلّ عمل ﻓیه احﺘﻘار وازدراء‪،‬‬
‫وتجعله يمسح بالط حمامها إمعاناً ﻓی إذالله «تصريﺤاته الطّويلۀ المشﺤونۀ باألکاذيب کانت‬
‫تضﺤّکنی حﺘى تنسینی ذلک الوجع الذی بدأ ينبتُ ﻓی ثديی األيسر‪ ،‬وتﺤمّسنی کی‬
‫أطلب منه أن ينظّف بالط حمّامی عندما يعود إلى شﻘﺘی‪ ،‬ويخلع رجولﺘه المطالبۀ بسالم‬
‫الذّل والهوان مع العدوّ‪ ،‬ويلبس أنوثﺘه الکسیﺤۀ الﺘی ترضى بﺘنظیف حمام مومس ﻓی‬
‫درجۀ االعﺘزال بسبب الﺘّﻘادم»؛ حﺘى أﻓعال اإلنسانیّۀ والخیر ﻓی صورها جمیعها کانت بهاء‬
‫تجعلها حکراً على من کان لهم باع ﻓی درب النّضال والﺤرّيۀ‪ ،‬ﻓابن عم الضّﺤّاک الذی أنﻘذه‬
‫من جﺤیمه وضیاعه‪ ،‬وأﺧرجه من المعﺘﻘل‪ ،‬وتبنّاه‪ ،‬وأﺧذه إلى عالمه حیث المهجر کان‬
‫ن والده کان صديق شبابه ورﻓیﻘه ﻓی النّضال وهما يﻘاتالن‬
‫أيضاً صاحب تاريخ نضالیّ « أل ّ‬
‫ﻓی جبهۀ تﺤرير ﻓی إحدى الﻘرى المداهمۀ من العصابات المﺘنمّرۀ على المسالمین العزّل‪،‬‬
‫يومها کانا يملکان الکثیر من العزّۀ واإلباء والدّﻓاع» وحﺘى والد الضّﺤّاک کان ﻓدائیّاً‪ ،‬وقد‬
‫عانى نفسیّاً من انکسارات األمّۀ حﺘى اﺧﺘنق ومات لﻘد بﻘی والده عالﻘاً ﻓی مصیدۀ الخراب‬
‫والذّل حﺘى مات مخﺘنﻘاً بغاز المدﻓأۀ مع زوجﺘه بعد أن مات ألف مرّۀ قبلها بذلٍ الهزيمۀ‬
‫والخذالن والخسارۀ‪ ،‬ﻓی حین هاجر ابن عمّ والده إلى بالد الثّلج لعلّه يجد ﻓیها ما أضاعه‬
‫ﻓی صﺤارى الﺤیرۀ والذّل‪ .‬و بهاء لم تعشق ﻓی درب حیاتها إالّ الفدائیین والمناضلین ﻓذلک‬
‫الفدائیّ الذی أُسﺘشهد قبل أن يزرع قبلۀ على جبین حبیبﺘه هو بطلی‪ ،‬وذلک العالم الجلیل‬
‫الذی اغﺘاله األعادی کی ال يمطر علمه على أبناء جلدته هو ﻓارسی‪ ،‬وأولئک الغارقون ﻓی‬
‫ن تهب جسدها‬
‫بﺤار الدّنیا هرباً من الفﺘک والﺘّنکیل هم أحالمی‪ ،‬بل إنّها تصمّم على أ ّ‬
‫لفدائیّ ﻓﻘد قدمیه ﻓی نضاله تعبیراً عن مساندتها لنضاله وقضیﺘه لم أکن أحبّه أو حﺘى‬
‫أشﺘهیه‪ ،‬ولکنّنی کنتُ مﺘعاطفۀ مع ﺧسارته لﻘدمیّه برصاص العدوّ ﻓی مجابهﺘه الشّجاعۀ‬
‫لهم‪ ،‬ولذلک قدّمت جسدی له هديۀ تعبّر عن تﻘديری لﺘضﺤیﺘه ألذيﻘه جسد امرأۀ بعد‬
‫طول حرمانه منه بسبب إعاقﺘه الشّديدۀ‪ .‬هذه الﺘّجربۀ عددتها نوعاً ﺧاصّاً من العمل الوطنیّ‬

‫‪345‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫السّـری لدعم مسیرۀ النّضال‪،‬وتﺤفیز همم المناضلین‪ .‬ونرى طفالً صغیراً بريئاً مثل‬
‫ن‬
‫الضّﺤّاک يُعﺘﻘل ﻓی طفولﺘه‪ ،‬وتُلصق به جريمۀ سیاسیّۀ‪ ،‬ويﺘعرّض ألبشع أنواع الﺘّعذيب أل ّ‬
‫ن سجالّت الزّبانیۀ‬
‫والده کان مناضالً ﻓی زمن غابر لﻘد أصبح ﻓجأۀ معﺘﻘالً سیاسیّاً ﺧطیراً؛ أل ّ‬
‫ن والده کان ‪ -‬ﻓی زمن غابر لم يدرکه‪ -‬ﻓدائیّاً مداﻓعاً عن بعض أرض األمّۀ‪ ،‬ولذلک‬
‫تﻘول إ ّ‬
‫علیه أن يدﻓع ثمن تهمۀ الفدائیّۀ العار الﺘی وسم والده نفسه بها‪ ،‬وأورثه جرائرها السّوداء‪.‬‬

‫وﻓی المعﺘﻘل حیث تسﺤق الﺤريّۀ والکرامۀ واإلنسانیّۀ تعرّض الصّبی البریءّ الضّﺤّاک‬
‫لالغﺘصاب الجسدیّ والفکریّ لﻘد ظنّ أنّه نسی ذلک بشکل کامل کما أمر ذاکرته أن تفعل‪،‬‬
‫لکنّه اللّیلۀ يﺘذکّر تماماً وجع االغﺘصاب وذلّه وحرقﺘه وذلک العسکریّ الوغد يملص بنطاله‬
‫ومالبسه الدّاﺧلیّۀ‪ ،‬ويغﺘصبه مﻘنّعاً على مرأى من المعﺘﻘلین المعذّبین والجنود وقائدهم‬
‫الضّابط؛ کانوا يريدون أن ينﺘزعوا منه أسماء ال يعرﻓها‪ ،‬وأحداث لم يشارک بها‪،‬وأﻓکاراً لم‬
‫يزرعها ثائر أو مصلح ﻓی رأسه وأمام هذا الﺘّعذيب المﺘوحّش اضطر الضّﺤّاک إلى ﺧلع‬
‫إنسانیﺘه واالعﺘراف زوراً على مناضلین أحرار أبرياء کی ينجو من العذاب حﺘى ولو عنى‬
‫ذلک أن يأﺧذوا مکانه ﻓی الﺘّعذيب والﺘّنکیل والموت بعد اعﺘراﻓه بأيّام ورد الکثیر من‬
‫ن الکثیر منهم هم ممّن اعﺘرف علیهم زوراً وبهﺘاناً‪،‬‬
‫المعﺘﻘلین على سرداب الﺘّعذيب‪ ،‬وﺧال أ ّ‬
‫ولکنّه لم يبالِ بصـراﺧهم واسﺘغاثاتهم‪ ،‬وما رقّ لعذاباتهم‪ ،‬وما قرصه ضمیره وهو يسلمهم‬
‫للجﺤیم بشهادته الزّور واعﺘراﻓاته الملفّﻘۀ؛ ﻓکلّ ما کان يعنیه هو أن يخرج من هذا المکان‬
‫بنورٍ ﻓی إحدى عینیه على األقل‪.‬‬

‫وأمّا رمز المیﺘم ﻓهو رمز صريح للﺤیاۀ ﻓی قسوتها ولألوطان عندما تﺤﺘرق‪ ،‬وما ﻓیها من‬
‫ﻓظائع واسﺘغالل لألطفال واسﺘعبادهم وقﺘلهم ينسﺤب على ما يﺤدث ﻓی المجﺘمع کنتُ‬
‫ن المعلّم «أﻓراح الرّملیّ» نسیج وحده‬
‫أظنّ أن المیﺘم ينﺤصر داﺧل أسواره الخانﻘۀ ﻓﻘط‪ ،‬وأ ّ‬
‫ن العالم کلّه میﺘم‬
‫من أنسجۀ الظّالم ﻓی ذلک المکان الرّهیب‪ ،‬ولکنّنی اکﺘشفتُ سريعاً أ ّ‬
‫ن من الطّبیعیّ ﻓی هذا المیﺘم‬
‫ن نُسخ «أﻓراح الرّملیّ» من البشر ال حدود لها‪ ،‬وأ ّ‬
‫کبیر‪ ،‬وأ ّ‬
‫أن يغﺘصب «أﻓراح الرّملیّ» وأشباهه من يشاءون ومﺘى يشاءون وﻓی هذا المیﺘم‪ /‬الﺤیاۀ‪/‬‬
‫األوطان يضطر اإلنسان المسﺤوق إلى أن يعیش أقسى تجربۀ حیاتیّۀ ممکنۀ الﺤیاۀ ساحۀ‬
‫حرب حدّ الﺘّناحر‪ ،‬هی أکثر وحشیّۀ من حلﻘۀ صراع رومانیّۀ بین أسد هصور غضوب وعبد‬
‫عارٍ حﺘى من رغبۀ المﻘاومۀ ألجل المﺤاﻓظۀ على حیاته‪ .‬وﻓی هذه السّاحۀ الجهنّمیّۀ‬
‫أُجبرت على أن أقاتل ﻓیها وحوش البشـر؛ ألنّنی لم أملک حﺘى حقّ االسﺘسالم‪ ،‬ولذلک‬
‫الوحوش‬ ‫الرّجال‬ ‫وحل‬ ‫ﻓی‬ ‫الﺘّمرّغ‬ ‫وهو‬ ‫الﻘدریّ‪،‬‬ ‫عذابی‬ ‫واجهتُ‬
‫ن کلّ شیء جمیل ممنوع ﻓیه‪ ،‬ﻓﺤﺘى األحالم والفرح ممنوعۀ ﻓیه‪ ،‬ﻓطفلۀ‬
‫ونجد ﻓی المیﺘم أ ّ‬

‫‪34۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ن الغناء لیس حراماً‪ ،‬وتريد أن تصبح ممثلّۀ مسرح عندما تکبر‪،‬‬


‫تجلد ﻓیه؛ ألنّها تﻘول إ ّ‬
‫وطفل يُﻘﺘل ﻓیه تجويعاً؛ ألنّه کان يرﻓض أن ينصاع ألیّ أمر ﻓیه إذالل له‪ ،‬ويصمّم على‬
‫موقفه على الرّغم من تعذيب المشرﻓات له‪ ،‬وتنکیلهنّ به حﺘى مات جوعاً وهو مﺤبوس ﻓی‬
‫قبو المیﺘم‪ ،‬وما اسﺘطاع أحدٌ منّا أن ينﻘذه‪ ،‬أو أن يﺤﺘجّ على مصیره ﺧوﻓاً من أن مصیره‪.‬‬

‫وﻓی هذا المیﺘم المﺘوحّش يﺘمّ اغﺘصاب الیﺘیمات من المعلّم «أﻓراح الرّملیّ» بمواﻓﻘۀ ورضا‬
‫اإلدارۀ «لﻘد طوّف على أجساد الیﺘیمات الواحدۀ تلو األﺧرى‪ ،‬وضمن تسﺘّر المشرﻓات على‬
‫جرائمه بأن أعطاهنّ أنصبۀ مشبعۀ ومرضیۀ من الجنس الذی يﺘﺤرّقن للﺤصول علیه‪ ،‬حﺘى‬
‫عاملۀ النّظاﻓۀ المسنّۀ الﺘی کانت رائﺤۀ الﻘمامۀ تفوح منها قد غزاها ﻓی غرﻓﺘها المنزويۀ‬
‫ﻓی مطبخ المیﺘم‪ ،‬وأشبعها جنساً حﺘى غدتْ حیوانه األلیف الذی يلهث ﺧلفه أعمى عن‬
‫کلّ شیء سواه»‪ .‬وهذا المیﺘم صورۀ مصغّرۀ عن الﺤیاۀ المﺤﺘرقۀ ﻓی الشـّرق حیث الخراب‬
‫ﻓی کلّ مکان الشّرق الذی تﻘوّض‪ ،‬دون أن ترى األوطان أو الشّعوب أیّ بصیص أمل أو‬
‫حريّۀ أو عدالۀ‪ ،‬ال شیء سوى الموت والجعجعات والنّﻘیق الموصول دون ﻓائدۀ أو تﺤسین‪،‬‬
‫وذلک العدوّ الکونیّ الذی يلفّ العالم بعلمه الشّرير‪ ،‬ويذبح النّاس باسم الﺤريّۀ والدّيمﻘراطیّۀ‬
‫واإلﺧاء يزفّ الموت إلى کلّ مکان يذهب إلیه‪.‬‬

‫وأهل الشّرق يهجرونه لیعیشوا الضّیاع ﻓی البعید حیث المناﻓی لیهربوا من جﺤیم الدّمار‬
‫ﻓی أوطانهم کان الشّرق يﺤﺘرق برمّﺘه‪ ،‬وحواضره تهوی ﻓی النّار‪ ،‬والمدن ترحل عن نفسها‬
‫وعن أهلها‪ ،‬والجمیع ﻓی هرج ومرج‪ ،‬والﻘیامۀ قامتْ هناک منذ سنین طويلۀ‪ ،‬والﺤساب‬
‫شنیع وطويل‪ ،‬وال جنّۀ أو نار‪ ،‬ال شیء ﻓیه سوى وقوف طويل على األعراف‪ ،‬أو سﻘوط ﻓی‬
‫سﻘر‪.‬‬

‫الوطن ﻓی الرّوايۀ يﺘمرّغ ﻓی العذاب واأللم وقرع ذهنی سؤال قلق نخزه بوجع مسلّۀ عمّا‬
‫تراه يﺤدث اآلن ﻓی مدائن الشّرق الﺘی ﻓارقﺘها وهی تسﺘعر بالنّار والفﺘن واالبﺘالءات‬
‫والمصائب‪ ،‬ويجوبها اللّصوص والﻘﺘلۀ آمنین ﻓرحین‪ ،‬ويموت ﻓیها األبرياء واألبطال‬
‫والصّالﺤین‪ ،‬ﻓی حین تسمن الکالب واألبﻘار والخنازير والفئران اآلدمیّۀ حﺘى تخﺘنق‬
‫بسمنﺘها‪ .‬وأصوات الﺤرّيّۀ ﻓی هذا الوطن تُﻘمع ببطش من طرف السّلطۀ والمﺘنفّعین بها‬
‫ﻓﻘد حضـ ر ﻓیه شرارۀ انطالق إحدى االعﺘصامات الکبیرۀ ﻓی المدينۀ احﺘجاجاً على الغالء‬
‫والفﻘر وارتفاع الضّـرائب والفساد وﺧنق الﺤريّات‪ ،‬و سرعان ما تﺤوّلت إلى مواجهات دامیۀ‬
‫رحمۀ‬ ‫دون‬ ‫المﺤﺘجّین‬ ‫على‬ ‫ﻓیها‬ ‫الجنود‬ ‫داس‬
‫و ﻓی هذه األوطان المﺘهاويۀ الملعونۀ بالمفسدين نجد السّﻘوط ﻓی الﺘّفاصیل جمیعها‪ ،‬و‬
‫نسﺘطیع أن نسﻘط شخوص الرّوايۀ على رموز حﻘیﻘیّۀ ﻓی الﺤیاۀ‪ ،‬لﺘکون الفاجعۀ بﻘدر‬

‫‪347‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫کشف الﻘناع‪ ،‬وﻓکّ شیفرۀ الرّمز‪ ،‬وإسﻘاط الشّخصیّات الرّوائیّۀ على مجرمی األوطان الذين‬
‫أﻓسدوا کلّ شیء‪ ،‬وﺧرّبوا الﺤاضر والمسﺘﻘبل ﻓی حین تعلیق «بهاء» على ذلک کلّه أنّها ال‬
‫تبالی بما يﺤدث لهذا الوطن من الخراب ألنّها ال تنﺘمی إلیه‪ ،‬وتعیش ﻓیه بغربۀ کاملۀ‬
‫ولکنّنی لم أکن أبالی بذلک کلّه؛ ﻓﺘلک المدن قد رحلت عنّی منذ زمن‪ ،‬وال قلب لی ﻓیها‬
‫وال أمل‪ ،‬وما لها مﺤبّۀ ﻓی قلبی حﺘى أبکیها؛ ﻓأنا نبات شیطانیّ ال عالقۀ له بأیّ شیء‬
‫ن أوطان الشّرق جمیعها میاتم‬
‫هناک؛ لستُ أکثر من لﻘیطۀ ربیبۀ میﺘم سرعان ما أدرکت أ ّ‬
‫کبرى‪ ،‬ال کرامۀ ﻓیها وال حنان وال أمل‪.‬‬

‫الخاتمۀ ولعبۀ الﺘّرمیز‪:‬‬

‫ويبﻘى هناک الکثیر لیﻘال عن هذه الرّوايۀ الﺘی تشکّل تجربۀ ﻓريدۀ وناضجۀ ﻓی السّرد‬
‫ن هذه الرّوايۀ هی من أحدث ما‬
‫الرّوائیّ العربیّ ﻓی آﺧر ما قدّمه للمشهد الرّوائیّ ال سیما أ ّ‬
‫صدر من راويات عربیۀ ﻓی األيام األﺧیرۀ من العام المنصـرم ‪ ،2018‬وهی تجربۀ جديدۀ‬
‫للروائیۀ سناء شعالن‪ .‬ويظلّ هناک سؤال معلّق ﻓی الذّهن‪ ،‬وهو‪ :‬هل النّسیان هو االنﺘصار؟‬
‫أم البوح من له سبق ذلک؟ أم الهروب إلى الﺤبّ هو الﺤلّ واالنﺘصار والمآل السّعید لألرواح‬
‫ن ال أیّ ﺧیار من هذه الخیارات هو ما ﻓکّرت به سناء شعالن ﻓی‬
‫الﺘّعسۀ؟ أکاد أجزم أ ّ‬
‫رواي ﺘها هذه انطالقاً ممّا جاء ﻓیها من تعريۀ ﺧطیرۀ وجريئۀ للظلّم واالسﺘعباد والفساد‬
‫والﺘّخريب؛ هی لم تکن مشغولۀ بالبوح وجمالیات العشق ومصارع العشّاق ومآقیهم‪ ،‬ولم‬
‫تدعُ أبداً إلى الهروب إلى النّسیان‪ .‬ال بدّ أنّها کانت تفکّر ﻓیما هو أﺧطر من ذلک؛ هی‬
‫باﺧﺘصار کانت تفکّر ﻓی مشـروع سردیّ لﺘعريۀ واقع الکذب والﺘّزوير والﺘّلفیق ﻓی العوالم‬
‫المعیشۀ ﻓی العصر الﺤاضر‪ ،‬ولیس أدلّ على ذلک من حرصها على تعمیم الﺘّجربۀ‪ ،‬وعدم‬
‫حصرها ﻓی أسماء وأماکن وجغراﻓیا مﺤدّدۀ‪ ،‬وترکها مفﺘوحۀ على الﺘّأويالت لﺘﺘسع ألیّ‬
‫ن هذه الرّوايۀ هی‬
‫تجربۀ بشريّۀ مشابهۀ لﺘجربۀ أبطال هذه الرّوايۀ‪ .‬لذلک يمکن الﻘول إ ّ‬
‫لیست روايۀ الﺤبّ والعشق والﺤرمان ﻓﻘط‪ ،‬بل هی روايۀ ألسفار الواقع ومآالت البشـر‬
‫ومصارع األحرار ونکد المﺘسلّطین وقبح الظّالمین ومعاناۀ المسﺤوقین والمهمّشین وﻓضح‬
‫صريح لسﺘر الکاذبین والمدّعین وأرباب السّلطۀ والنّفوذ والنّفاق‪ ،‬هذه هی روايۀ سبّ الفساد‬
‫والمفسدين‪ ،‬ولعن المخرّبین‪ ،‬وتجريم الخائنین‪ ،‬إنّها مساحۀ کونیّۀ تشبه تجربۀ األحرار‬
‫ن «بهاء»‬
‫والمنکودين والمﺤرومین والمسﺤوقین ﻓی کلّ زمان ومکان؛ بل يمکن الﻘول إ ّ‬
‫و«الضّﺤّاک» يمکن أن يکونا رمزاً لألوطان ال للمواطنین ﻓﻘط‪ ،‬کما يمکن أن تکون‬
‫تجربﺘهما المريرۀ ﻓی الﺤیاۀ صورۀ مصغّرۀ عن تجربۀ األوطان والشّعوب ﻓی أزمان المکابدۀ‬
‫والسّﻘوط واالنﺤطاط والفاسدين والخونۀ‪ ،‬وﻓی ظلّ هذه الﺘّرمیزات يمکن أن نفسـّر ونؤوّل‬

‫‪348‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫الرّوايۀ وأحداثها من منظور أعمق من مجرّد حکايۀ امرأۀ مسﺤوقۀ يصیبها مرض السـّرطان‪،‬‬
‫ويفﻘدها ذاکرتها‪ ،‬وتجد ملجأ لها ﻓی حضن حبیبها المخلص الﺤنون‪.‬‬

‫‪https://www.diwanalarab.com/%D9%84%D8%B9%D8%A8%D‬‬
‫‪8%A9-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%91%D8%B3%D9%8A%D8‬‬
‫‪%A7%D9%86-‬‬
‫‪%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%91%D8%B0%D‬‬
‫‪9%83%D9%91%D8%B1-%D9%81%D9%8A-‬‬
‫‪%D8%A3%D9%8E%D8%AF%D9%92%D8%B1%D9%8E%D‬‬
‫‪9%83%D9%8E%D9%87%D9%8E%D8%A7‬‬

‫‪349‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫عتبات األردنیّۀ (سناء الشعالن) فی روایۀ«أدرَکَهَا النّسیانُ»‬

‫د فاضل عبود التمیمی‬

‫تسعى هذه (المﻘالۀ) إلى الوقوف عند عﺘبات روايۀ (أدرکَها النسیان) الﺘی أصدرتها الروائیۀ‬
‫األردنیّۀ (سناء شعالن) ﻓی العام ‪ 2018‬عن دار أمواج للطباعۀ‪ ،‬والنشر‪ ،‬والﺘوزيع ﻓی عمّان‪،‬‬
‫وقد وصفﺘها الروائیۀ بأنّها انﺘصار للذّاکرۀ اإلنسانیّۀ حیث يﻘبع الدّرس البشریّ بکلّ تفاصیله‬
‫الﻘبیﺤۀ‪ ،‬والجمیلۀ ﻓی الﺤیاۀ‪ ،‬لکنّ النّصر والبﻘاء يکون حلیف الﺤقّ‪ ،‬والﺤﻘیﻘۀ مهما طغت‬
‫األکاذيب على الﺘّفاصیل‪ ،‬ﻓهی روايۀ نﻘد سیاسیّ‪ ،‬واجﺘماعیّ‪ ،‬وأﺧالقی‪ ،‬ﻓضالً عن أنّها روايۀ‬
‫(عﺘبات نصیّۀ) لما تشﺘمل على شفرات تﺤظى بﻘیمۀ تشکیلیّۀ‪ ،‬وسرديّۀ عالیۀ أسهمت ﻓی‬
‫رسم صورۀ المسرود‪ ،‬وتوجیه الﻘراءۀ نﺤو ﻓهم عمیق لطبیعۀ اإلشکالیّۀ ﻓی مجﺘمع الروايۀ‪.‬‬

‫أولى عﺘبات الروايۀ ‪( :‬الغالف) الذی يُعدّ (أيﻘونۀ) تﺤیل على مضمون‪ ،‬وتعمل على تسريع‬
‫الدﺧول إ لى الﻘراءۀ‪ ،‬ﻓهی تمﺘلک شکال بصريّا يمکن االهﺘداء إلى عالماته اللسانیّۀ الﺘی‬
‫تنفﺘح على جملۀ عﺘبات هی‪ :‬العنوان‪ ،‬واأليﻘونۀ‪ ،‬واسم المؤلف‪ ،‬واسم الدار الناشرۀ ‪ ...‬کان‬
‫غالف الروايۀ قد أشبع باللون الصﺤراویّ المائل إلى الصفرۀ لیذکّر بماضی الشخصیّﺘین‬
‫(الضﺤّاک) و(بهاء) اللذين عاشا طفولﺘهما األولى ﻓی صﺤراء الیﺘم والفاقۀ‪ ،‬وﻓی أعلى جانبه‬
‫األيمن برزت کلمۀ (روايۀ) مﺤیلۀ على مرجعیّۀ أجناسیّۀ لها موقعها الیوم ﻓی الکﺘابۀ‬
‫ن) بﺤجم کبیر أسود‬
‫السرديّۀ وتلﻘیها‪ ،‬وتﺤﺘها مباشرۀ ظهر عنوان الروايۀ (أدرکَها النسیا ُ‬
‫اللون دال على الﺤزن والموت‪ ،‬وهو ينفﺘح على ترکیبیّۀ نﺤويّۀ مؤدّاها تﻘدم المفعول‬
‫به (الهاء) الﺘی تعود على (البطلۀ) على الفاعل ﻓی لعبۀ الﺘﻘديم والﺘأﺧیر الﺘی تﺤیل على‬
‫ادراک للنسیان عجیب ! وللعنوان وظائف أربع تمکّن منها النﻘد السیمیائیّ هی‪ :‬الﺘعیین‪:‬‬
‫أی تعیین اسم الکﺘاب الذی به سیشﺘهر و يُﺘداول‪ ،‬والوصف‪ :‬أی تﺤديد مضمون الکﺘاب‪،‬‬
‫واإلغراء‪ :‬أی إغراء الﻘارئ باقﺘناء الکﺘاب‪ ،‬واإليﺤاء‪ :‬أی الﺘلمیح بالﻘیمۀ اإليﺤائیّۀ للکﺘاب‬
‫الﺘی تسهم ﻓی تﻘبله‪ ،‬وهذه الوظائف تبدو واضﺤۀ ﻓی عنوان الروايۀ الذی ينﺘمی داللیّا‬
‫إلى عدم االسﺘذکار الذی يﺘهاون ﻓی اسﺘرجاع الذکرى‪ ،‬أو المناسبۀ ﻓیدعها تﺘهاوى بین‬
‫غیاهب الضیاع‪ ،‬والفﻘد‪ ،‬والبؤس‪.‬‬

‫‪350‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ن معلوم الداللۀ عند المﺘلﻘی ﻓإن ضمیر الهاء ﻓی العنوان يﺤیله على امرأۀ‬
‫وإذا کان النسیا ُ‬
‫يسکت العنوان عن تﺤديد اسمها بسبب إيجازه‪ ،‬واﻓﺘﻘاره إلى الﺘوضیح لیﺘرک أمر تفصیله‬
‫إلى المﺘن الذی أﺧبرنا أنّها (بهاء) مريضۀ بالسرطان‪ ،‬وقد آن لها أن ترتاح ﻓی مرحلۀ من‬
‫عمرها األﺧیر‪ ،‬وأن يدرکها نسیان الماضی‪ ،‬ﻓی ظلّ حضور مکثّف للﺤبیب ‪ ،‬ويظهر العنوان‬
‫ثانیۀ ﻓی أقصى الیسار من أسفل الصفﺤۀ الثانیۀ للغالف الداﺧلی لیکون سیّد النﻘش ﻓی‬
‫الصفﺤۀ کلّها‪ ،‬تارکا للروائیّۀ ﻓی قابل األيام تسجیل إهداء الروايۀ لمن تشاء على بیاض‬
‫الصفﺤۀ الواسع‪ ،‬وللﻘارئ أن يجد الغالف األﺧیر للروايۀ مشﺘمال على صورۀ الروائیّۀ‪ ،‬وهی‬
‫ساهمۀ ﻓی أمر ما‪.‬‬

‫أمّا أيﻘونۀ الغالف ﻓﻘد توسّطت المساحۀ الکائنۀ بین العنوان‪ ،‬واسم الروائیّۀ‪ ،‬وهی تشﺘمل‬
‫على صورۀ منزل أوربیّ مﺤاط بالثلج‪ ،‬وأشجار کثیفۀ يسﺘدل المﺘلﻘی ﻓیما بعد أنّه منزل‬
‫(الضﺤّاک) ﻓی منفاه الجمیل‪ ،‬وللمﺘلﻘی أن يوازن بین اللونین‪ :‬الصﺤراوی‪ ،‬والثلجی لیدرک‬
‫مﻘدار المفارقۀ‪.‬‬

‫ما بین العنوان الرئیس‪ ،‬والثانی تﺘسّوط صفﺤۀ (المعلومات) مشیرۀ بعنايۀ ببلیوغراﻓیّۀ إلى‬
‫رقم الطبعۀ‪ ،‬وتأريخها‪ ،‬واسم الروائیّۀ‪ ،‬ودار النشر‪ ،‬ورقم اإليداع‪ ،‬والرقم المعیاری الدولی‪،‬‬
‫والمواصفات األجناسیّۀ للکﺘاب‪ ،‬ﻓضال عن تﺤديد مسؤولیّۀ المؤلّفۀ‪ ،‬وحﻘوق الناشر‪ ،‬وإيمیل‬
‫دار النشر مصﺤوبا بأيﻘونۀ الدار‪.‬‬

‫أﺧذ عنوان الروايۀ موقع الصدارۀ ﻓی أعلى الغالف الثالث الداﺧلی‪ ،‬وتﺤﺘه عنوان مواز‬
‫آﺧر(حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النسیان من الﺘذکّر)‪ ،‬والعنوان الموازی له سمۀ شارحۀ مهمﺘها‬
‫تفسیر العنوان الرئیس ‪ ،‬واإلحالۀ على نوعه النثری‪ ،‬لکنّه ﻓی روايۀ (سناء شعالن) جاء‬
‫ملﺘبس الداللۀ ﻓی لﺤظۀ تلﻘیه األولى ‪ ،‬ﻓالعنوان األول يﺤیلُ على ادراک النسیان ﻓﺤسب‪،‬‬
‫وﻓی العنوان الموازی تﺘصدّر النص کلمۀ (حکايۀ) لﺘشیر إلى قصّۀ تﻘلیديّۀ‪ ،‬أو مﺤکی‬
‫مشهور يﺘم نﻘلُه شفاها‪ ،‬والﺤکايۀ هنا تﺘّسع ألن تکون روايۀ امرأۀ انﻘذها النسیان من‬
‫الﺘذکّر‪ ،‬ﻓالعنوانان يﺤیالن على تسويغ النسیان الذی کان نعمۀ الﺤال لبهاء‪.‬‬

‫ﻓی صفﺤۀ (المﻘﺘبس) الذی هو عﺘبۀٌ موجزۀٌ مسﺘعارۀٌ من ﺧارج المﺘن دالّۀٌ على قصده‪،‬‬
‫کانت الروائیۀ قد شکّلﺘها من ثالثۀ نصوص أﺧذتها من ملﺤمۀ (مزامیر العشاق ﻓی دنیا‬
‫األشواق) هی‪( :‬من عشق حجّۀ على من لم يعشق‪ ،‬ومن تألم حجّۀ على من لم يﺘألم)‬
‫و(عندما تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرما) و(إنّه الیﺘم ﻓی کل مکان)‪ ،‬هذه االقﺘباسات‬
‫يمکن تفکیکها بﺤسب الوصف اآلتی‪ :‬يشیر مﺘن الروايۀ ﻓی ص‪ 201‬إلى أن (مزامیر‬

‫‪351‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ن المﻘﺘبسات من‬
‫العشاق‪ )...‬کﺘابٌ ملﺤمیٌّ من سبعۀ أجزاء ألّفه الضﺤّاک‪ ،‬وهذا يعنی أ ّ‬
‫ابداع الروائیّۀ ‪ ،‬ولم تکن مسﺘعارۀ‪ ،‬وأنّها وصفت على لسان الساردۀ على أنّها (نجوم‬
‫األوريغامی)‪ ،‬وقد اسﺘعارتها من ﻓنون يابانیّۀ تعﺘمد طی الورق الملون ‪ ،‬والکﺘابۀ على ظهره‬
‫لصناعۀ البهجۀ‪ ،‬وأن هذه (األوريغامیّات) تسﺘفﺘح بها الروائیۀ ﻓصول الروايۀ أيضا‪ ،‬ومنها ما‬
‫کان جزءا من مﺘنها؟ ولکن للﺘذکیر بصورۀ األلم‪ ،‬والبؤس الذی يواجه الﺤیاۀ‪.‬‬

‫عﺘبۀ إهداء الروايۀ کانت قد وُجّهت إلى األديب العراقی المغﺘرب (عباس داﺧل حسن)‬
‫بﺘوصیف أﻓضى إلى أنّه مصلوبٌ تﺤت سماء الﻘطب مثل نجمۀ الفینییق‪ ،‬کنايۀ عن غربﺘه‪،‬‬
‫ﻓهو بﺤسب اإلهداء‪ :‬داﻓئٌ ﻓی زمن الصﻘیع‪ ،‬اسطوریٌّ على الرغم من مواجعه‪ ،‬مخلصٌ للﺘذکّر‬
‫ن هذا اإلهداء قیّمٌ ببعده الجمالیّ ذی المظهر‬
‫‪ ،‬يرسم دﻓئا على الصمت البارد‪ ،...‬الشکّ ﻓی أ ّ‬
‫الﺘﻘابلیّ الذی يﺘﺤکم بالصفۀ وضدها‪ ،‬ﻓضال عن أنّه إهداءٌ شخصیٌّ بوظیفۀ إشاريّۀ تﺘعلّق‬
‫بطريﻘۀ اإلتصال بالمهدى إلیه‪ ،‬کاشفا عن أهمیّﺘه‪ ،‬وطبیعۀ الﺘواصل معه‪ ،‬لکنّ هذه العﺘبۀ‬
‫بداللﺘها اإلحالیّۀ سرعان ما تﺘغاير ﻓی المﺘن ص‪ 201‬لﺘکون إهداء ﺧاصّا من (الضﺤّاک)‬
‫إلى حبیبﺘه ﻓی صدر الجزء األول من الملﺤمۀ ﻓی مفارقۀ يوجبها السرد الﺤديث‪.‬‬

‫بعد عﺘبۀ اإلهداء تواجه المﺘلﻘی عﺘبۀ أﺧرى‪ :‬بیاض صفﺤۀ تﺘوسطها عبارۀ (إننی أراکَ)‬
‫ﻓهذا السواد ﻓی بیاضه المکثّف نطقٌ صامتٌ عن حال الضﺤّاک ‪ ،‬ثم تﺘوالى سلسلۀ ﻓصول‬
‫الروايۀ الﺘی لم تنصّ (الروائیّۀ) على أنّها ﻓصول‪ ،‬ﻓهی باﻓﺘﺘاحیّاتها االقﺘباسیّۀ (األورتغانیّۀ)‬
‫کانت بمنزلۀ الفصول إلى مﺘن الروايۀ‪ ،‬والفصول کلّها بعنوانات دالّۀ على النسیان‪ ،‬وقد بلغت‬
‫ثالثین (نسیانا‪ :‬ﻓصال)‪ ،‬لﺘُخﺘﺘم الروايۀ بعﺘبۀ (ما بعد النهايۀ) مؤکّدۀ ﺧلوّها من نهايۀ‬
‫تﻘلیديّۀ‪ ،‬ﻓﻘد قدّر لمﺘنها أن يکون مفﺘوحا على تأويالت شﺘى‪ ،‬بدلیل نهوض عﺘبۀ (البدايۀ)‬
‫ﻓی الصفﺤۀ األﺧیرۀ من الروايۀ بﺘکرار الزمۀ (إننی أراکِ) الﺘی کان مکانها االسﺘهالل مع‬
‫تغاير ﻓی شکل الخطاب بوصفها نطﻘا صامﺘا عن حال بهاء‪ ،‬وهذا يعطی ﻓکرۀ عن دوران‬
‫المﺘن حول نفسه ﻓی حرکۀ سرد مؤسطرۀ تنﺘهی ﻓیها األحداث ﻓی نﻘطۀ ما‪ ،‬ثمّ تعود ﻓی‬
‫شکل دائریّ يسﺘرعی االنﺘباه والﺘلﻘی‪.‬‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BB0188!44‬‬
‫‪77&ithint=file%2cdocx&authkey=!ALmmOKPTUSiX7c‬‬

‫‪352‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫التّجریب فی روایۀ « أَدْرَکَهَا النّسیانُ» للروائیۀ سناء الشعالن‬

‫سلیم النجار‬

‫على الرغم من اکﺘشاف األسس الفنیۀ للعمل الروائی الﺘی أشّرها النﻘد وحدَّدها – مﺘمثلۀً‬
‫ﻓی االسﺘهالل والموضوعۀ والشخوص والﺤوار والﺤبکۀ والفعل والصراع والﺘوازن واألسلوب‬
‫– ﻓإ ّ‬
‫ن الروايۀ مازلت تفﺘﻘر إلى تعريف مﺤدد؛ وذلک لسبب واضح‪ :‬وهو أنها کُﺘبتْ وﻓق‬
‫بنى مخﺘلفۀ من الﺘجريب الذی ال يسﺘند إلى قانون‪.‬‬

‫والﺘجريب هو معارضۀ المنْجَز الفنی المﺘﺤﻘق؛ بﺤثاً عن رؤى جديدۀ تبغی الکشف عن‬
‫شکل ﻓنی وتﻘديمه بصیغۀ تﺘجاوز المأوف ﻓی الروايۀ نﺤو أﻓاق لم تُسﺘکشف من قبل …‬
‫ﻓکیف ﻓهمت الروائیۀ سناء الشعالن هذا المصطلح وکیف مارسﺘه ﻓی عملها اإلبداعی؟ﻓی‬
‫دراسﺘی النﻘديۀ لهذه الروايۀ سأعﺘمد على الﺘﺤلیل السیکولوجی بشکل أساسی؛ کﻘراءۀ‬
‫نﻘديۀ تجريبیۀ العﺘﻘادی بأن الروايۀ الﺘی تﺤاکی نفسها بنفسها؛ کما هو علیه ﻓی هذه‬
‫الروايۀ؛ يسﺘدعی بﻘوۀ االعﺘماد على الﺘﺤلیالت النفسیۀ؛ حﺘى وإن کان طبعاً يسﺘدعی‬
‫توظیف باقی المناهج النﻘديۀ األﺧرى‪ .‬سنبدأ بﺘلخیص الﻘصۀ؛ بشکل تﻘلیدی؛ لکی نعطی‬
‫صورتها األولیۀ الﻘارئ بشکل واضح ومبسط‪ .‬تدور أحداث الروايۀ ﻓی بیت األيﺘام‪ ،‬بین‬
‫طفلین يﺘیمین‪ .‬الضﺤاک سلیم وبهاء‪.‬‬

‫ينﻘسم هذا النص – من الناحیۀ السرديۀ – إلى قسمین؛ األول نمطی؛ والثانی باطینیّ‪.‬‬
‫وينﻘسم؛ على مسﺘوى الفضاء الورقی؛ إلى ثالثۀ أقسام؛ األول نمطی؛ والثانی باطنی؛ والثالث‬
‫نفسی؛ ومن هنا نﻘول بأن البعد الباطنی ينﻘسم بدوره کمیا إلى قسمین؛ األول جاء ﻓی‬
‫بدايۀ الروايۀ؛ والثانی جاء بعد الخروج من السرد الباطینی؛ الذی اﺧﺘلجه وشطره إلى‬
‫نصفین؛ لﺘبﻘى برزﺧا ملیئا بعالمات االسﺘفهام‪.‬‬

‫تبدأ الروايۀ نفسیا کما يلی ‪:‬‬

‫سبعۀ وسﺘون عاماً لم تسرق من شبابه ونشاطه وابﺘسامﺘه إال الﻘلیل غیر المأسوف علیه‬
‫من ذلک کلّه ؛ ﻓی حین أعطﺘه هناء وﺧبرۀ وتجربۀ وألمعیۀ تفوق هذه السنین الطّويلۀ‬
‫المزحومۀ بالعمل واألنجاز والﺘّطواف ﻓی دنیا اهلل وأزمان االنﺘظار وسهوب الکﺘابۀ‪.‬‬

‫‪353‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ومن هنا يبدأ الﺘأسیس لﺘعمیق اإلشکال الذی سیخرج بالنص من المألوف؛ وبذل أن‬
‫يﺘمکن السار د (البطل) من إيجاد مکاناً واضح؛ يدﺧل بنا ﻓی لغۀ سرديۀ من هذا النوع‪:‬‬

‫تساءل الضّﺤّاک وهو يغلق المخطوطۀ أتراه مرّ من أمام شﻘًۀ حبیبﺘه دون أن يعرف أنّه‬
‫قريب منها؟ وهل تراها کانت تجلس على شرﻓۀ شﻘّﺘها؛ وهو يﺘمشّى أمامها ﻓی الشارع دون‬
‫ان تعرف انّه جاء للبﺤث عنها؟‬

‫بعد أن حرق السارد ما تیسر من المﺤطات النفسیۀ – ﻓی شکل انزياحه آلۀ السرد الباطینی‬
‫– انﺘﻘل إلى الﺤديث عن اضطراب يشبه کابوساً غیر مفصح عن سببه؛ والذی جعله يﻘص‬
‫علینا أحداثا معروﻓۀ على صعید الشکل؛ وقعت ﻓی الشارع؛ ولکن على صعید الباطن‬
‫يسﺘکمل رؤيﺘه نﺤو الرسالۀ الﺘی أرا د توصیلها للﻘارئ عبر صورۀ حبیبﺘه الضائعۀ‪ :‬ودروبها‬
‫الﺘی ال تلﺘﻘی؛ وذاکرتها الﺘی ال تﺤمل لهما إالّ األلم والضنّی‪.‬‬

‫ن الروائیۀ سناء الشعالن أرادت توظیف هذه األحداث المﺘخیلۀ؛ ﻓی بعض الﺘفاصیل‬
‫بید أ ّ‬
‫الصغیرۀ؛ مثل االنﺘﻘال من اسﺘصعاب ﻓﺘح نواﻓذ الذاکرۀ؛ ﻓی حالۀ الخیال ‪ /‬الکابوس – إلى‬
‫اسﺘسهالها ﻓی حالۀ الواقع‪ .‬بعد أن أعربت عن حیرتها من ﺧالل الضﺤاک؛ ﻓی شکل‬
‫تساؤالت تسﺘهدف مشکوکیۀ البعد الواقعی للذی يﺤدث؛ وتصور أنه قد ﻓوض مسؤولیۀ‬
‫وعیه؛ عن الذی حدث؛ إلى عالم الغیب؛ لیﻘطع بذلک الضﺤاک؛ عن أی مسﺘفسر عن طبیعۀ‬
‫الﺤدث؛ ونسبﺘه إلى المشﺘرک الواقعی الملموس؛ حسم السارد أمره – بشیء من األلم –‬
‫وبدأ يﻘص علینا ما تخیله عن حبیبﺘه بهاء؛ وهو ما عبر عنه‪ :‬لکن صیده األجمل المﻘدّس‬
‫کان عندما قابل بهاء؛ وعشﻘها واقﺘنص لﺤظات جنوحها الکسیر؛ وطبع قبلﺘه على شفﺘیها؛‬
‫وأطلق لنفسه العنان کی يﺤبّها دون شروط‪.‬‬

‫ها هو البعد الباطنی للسارد على وشک أن يدﺧل إلى الﺤدث الﺤﻘیﻘی؛ حیث يﺤﺘجز‬
‫شﻘه الباطنی‪ /‬االسﺘباقی‪ /‬األعجوبی غرﻓﺘه الوهمیۀ؛ لیعبث ﻓیها رجماً ورﻓساً بالغیب؛‬
‫تمهیدا باراسیکولوجیا لﻘدوم المفسد األکبر أال وهو «الزمن»؛ لیجعله بدوره عبرۀ ألهل‬
‫الواقع الملموس من الﻘرّاء؛ أنه نوع من االسﺘطالع الباطنی لواقع الﺤدث‪.‬‬

‫يﻘول السارد‪ :‬لﻘد شاهد الدّهشۀ ﻓی عینیها؛ وهی تسﺘعدّ للدّﺧول معه ﻓی عالم الدّهشۀ‬
‫والنّسیان‪.‬‬

‫الروائیۀ الشعالن ال تﺘﺤدث عن النّسیان والدهشۀ بمعناهما الﺘﻘلیدی؛ بل تصورهما‬


‫کالم طر الطبیعی؛ حﺘى تأﺧذ غیومه ما أﺧذا طبیعیاً؛ وتمطر الﻘلب؛ وتنﺘج ﺧصوبۀ قلبیۀ‪.‬‬

‫‪354‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫الحظ کیف أقﺤمت الشعالن کلمۀ صوريّۀ بهذه الﻘراءۀ النﻘديۀ؛ ﻓهذا الﺘعبیر عبارۀ عن‬
‫الﻓﺘۀ تدعونا إلى لدﺧول ﻓی سراديب ما هو باطنی؛ وما وراء سردی‪.‬‬

‫أمّا کونه باطنیاً ﻓألن السارد يﺘﺤدث عن حرکۀ باطنیۀ؛ بدل الﺤرکۀ النمطیۀ الفیزيائیۀ‬
‫المعﺘادۀ؛ وأما کونه ما وراء سردی؛ ﻓألن السارد يسﺘهدف الﺤديث عن إشکالیۀ الکﺘابۀ‬
‫السرديۀ اإلبداعیۀ من ﺧالل کﺘبت العاشﻘۀ؛ وهذا ما وظفﺘه الشعالن ﻓی رؤيﺘها إلى إشکالیۀ‬
‫النص اإلبداعی؛ وقد أحسنت بهذا الفعل؛ ﻓالصورۀ للعاشﻘۀ وهی تکﺘب؛ اسﺘنبطت أحداث‬
‫مروعۀ ولو طبﻘناها على واقع الکﺘابۀ الکﺘشفنا أنّها نفس الصور؛ من ﺧیانۀ؛ وسرقۀ؛‬
‫وانﺘهازيۀ؛ وبوهیمیۀ؛ وﺧسۀ؛ ونذالۀ‪.‬‬

‫وعندما انﺘﻘلت الکاتبۀ العاشﻘۀ إلى وصف حیاتها بعد ان ﻓﻘدت عذريﺘها؛ لشکل ملموس‬
‫ومﺤسوس؛ أصبﺤت األحداث صوريۀ؛ أی أن الروايۀ؛ عندما انﺘﻘلت إلى السارد؛ أصبﺤت‬
‫صوريۀ‪ :‬کﺘبت العاشﻘۀ‪ :‬وصلتُ األربعین من عمری؛ وأدرکت أنّها ﻓرصﺘی األﺧیرۀ لنشر‬
‫إبداعاتی الﻘصصیّۀ والرّوائیۀ قبل أن ينﻘضی الباقی من حیاتی‪.‬‬

‫ن هذه النﻘرات قد أصبﺤت موضوعا مفضال؛ مﺘجها نﺤو المﺤورۀ الﺘامۀ؛ حﺘى عندما‬
‫ببدو أ ّ‬
‫انﺘﻘل السارد إلى عالم الواقع؛ لﻘوله ﻓی الواقع؛ من ﺧالل أمنیات العاشﻘۀ‪ :‬سأکﺘب سیرتی‬
‫للضّﺤاک کی يدرک ما مررتُ به من معاناۀ؛ ويعرف کم ﻓﻘدتُ منّی ﻓی الدّرب‪.‬‬

‫ن هذه حﺘمیۀ ال شعوريۀ؛ يﻘود إلیها الﺘرصد لهذه المفردات‪ .‬ينﺘﻘل السارد إلى‬
‫يبدو أ ّ‬
‫تفصیل الﺤديث عن الموت؛ ﻓی هذا النص؛ بﺘعبیره من ﺧالل ما کﺘبﺘه العاشﻘۀ‪ :‬کﺘبت‬
‫العاشﻘۀ‪ :‬عندما ه اجم السّرطان ثدی األيسر أﺧذت األمر على مجمل المزاح والجدّيۀ‪.‬‬

‫إن مثل هذا الﺘخفی؛ عبر دهالیز السرد الباطنی؛ يجعلنا نﺤس وکأننا نخوض غمار ﻓیلم‬
‫هولیودی؛ ولکن لیس ﻓی العالم الخارجی االجﺘماعی؛ بل ﻓی عالم نفسی يﻘع ﻓی وسط‬
‫مملکۀ الظالم والرموز ال تنفع معها العین الم جردۀ؛ ﻓی کثیر من األحیان وإنما البد من‬
‫االسﺘعانۀ بجهاز األشعۀ المناسبۀ اللﺘﻘاطها‪.‬‬

‫ن» لیست قمۀ جبل سردی يفﺘرض انﺘصابه ﻓی أی‬


‫ن هذه الروايۀ «أَدْرَکَهَا النّسیا ُ‬
‫إال أ ّ‬
‫مکان؛ أو ﻓی مکان غیر مﺤدد؛ مثل غیره من الجبال الﺘی تﺤیط بالﺤوض المﺘوسط؛ بل‬
‫هی قمۀ سرديۀ ل جبل اجﺘماعی تاريخی تم إرساؤه ﻓی أحد عوالمنا‪ .‬ﻓمن هناک؛ ومن‬
‫هناک ﻓﻘط؛ يمکن لنا أن نشاهد ما أرادت الروائیۀ سناء الشعالن مشاهدته‪.‬‬

‫‪355‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018
8!4469&ithint=file%2cdocx&authkey=!AA2NAJY6e2b--9Y

35۶
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫اإلنسان فی روایۀ د‪ .‬سناء شعالن «أدرَکَهَا النّسیان»‪ :‬ما بین العتبۀ ودهشۀِ‬
‫الختام‬

‫د‪ .‬منى محیالن‬

‫صدرت الطبعۀُ األولى للروايۀ سنۀ ‪ ،2018‬وما بین سنۀ النشر وقراءتی للروايۀ‬
‫أشهُر معدودات‪ .‬وما بینهما مفارقۀٌ عجیبۀ‪ ،‬وهی أن تﺘزامن قراءتی لروايۀ «أدرکها النسیان»‬
‫وانﺘشارَ ﻓیديو لطفل يﺘیم يعنَّف من قبل ذوی قرابﺘه‪ ،‬وقد أحدث الفیديو ﻓی حینها صدمۀ‬
‫لکل من شاهده‪ .‬هذا الیﺘیم‪ ،‬هو أنموذجٌ لشريﺤۀ ﻓی مجﺘمعنا‪ ،‬نضیف إلیها اللﻘطاءَ الضائعین‬
‫المضیّعین المﺘصاعدين عددا‪ ،‬والمشﺘﺘین وطنا‪.‬‬

‫إن المبدع هو واحد ممن يﺘلمسون همومَ الناسِ وأوجاعَهم‪ ،‬ﻓیشخّصون الداء‪ ،‬لکنهم‬
‫يدَعُون العالج والدواء لکل ﻓرد منا السیما المخﺘصون‪ ،‬والمعنیون من أولی األمر‪ .‬والروايۀ‬
‫الﺘی بین أيدينا هی أنموذج لﺤاالت اجﺘماعیۀ‪ ،‬تعیش بیننا‪ ،‬من الیﺘامى واللﻘطاء‪.‬‬

‫على عﺘبۀ العنوان کﺘبت الروائیۀ مباشرۀ‪ :‬بین عالمﺘی تنصیص حکايۀ امرأۀ أنﻘذها‬
‫النسیان من الﺘذکر‪ ،‬هی ومضۀُ اﺧﺘزالٍ لفکرۀ الروايۀ أو ثیمﺘِها الکبرى‪ ،‬ما معنى أن يکون‬
‫اإلنسان يﺘیما أو لﻘیطا ﻓی عالمنا العربی؟‬

‫والصفﺤۀ الﺘالیۀ للعنوان‪ :‬تضمنت ثالثَ مﻘوالت‪ :‬نسبﺘها الروائیۀ إلى ملﺤمۀ مزامیر‬
‫العشاق ﻓی دنیا األشواق‪ :‬من عشِق حُجۀٌ على من لم يعشق‪ ،‬ومن تألم حُجۀ على من لم‬
‫يﺘألم‪ ،‬وعندما تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرّما‪ .‬وﺧﺘمت بﺘعلیق «إنه الیﺘم ﻓی کل‬
‫مکان»‪.‬‬

‫ثالوث العشق والوطن والـمَیﺘم‪ :‬هی مﺤاورُ مﺘعالﻘۀٌ بُنیت علیها الروايۀ ﻓمن حُرِم الوالدان‬
‫حُرّم علیه الوطن والعشق‪.‬‬

‫بعد صفﺤۀ اإلهداء‪ ،‬وﻓی وسط صفﺤۀٍ مفرغۀ من کل شیء کُﺘِب ﻓی وسطها‪ :‬بصوت نسائی‬
‫ضعیفٍ مﺘهالکٍ أضناه الشوق «إننی أراکَ»‪ ،‬وﻓی نهايۀ الروايۀ نسمع صدى صوتِ عاشقٍ‬
‫کئیب أعیاه البﺤث عن الﺤبیبۀ‪ ،‬وﻓی صفﺤۀٍ مفرغۀٍ کُﺘب ﻓی وسطها أيضا «إننی أراکِ»‬
‫مسبوقۀً بکلمۀ «البدايۀ»‪.‬‬

‫‪357‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫وما بین البدايۀ والبدايۀ‪ ،‬وما بین الرؤيۀ والرؤيۀ يﺘوالى ثالثون نسیانا مﺘسلسال رقمیا‪ ،‬حمل‬
‫ن الخاص بالنسیان‪،‬‬
‫کلُّ نسیان إضاءتین ألْﻘﺘا ظالال على مﺤﺘوى النسیان‪ .‬أوالهما العنوا ُ‬
‫وثانیهما نجوم األوريغامی الملﺘمعۀ ﻓی مطلع النسیان (األوريغامی ﻓن طی الورق)‪.‬‬

‫ﻓإن أنت تفیّأت ظالل العنوان وجدت أن أعالم شخصیات الروايۀ احﺘلت الﺤیّزَ األکبر منها؛‬
‫وبذل ک سلمﺘنا الروائیۀ مِفﺘاح کل نسیان‪ :‬ﻓمن الضﺤاک سلیم إلى بهائی إلى أﻓراح الرملی‬
‫ﻓوﻓا الذيب ﻓثابت السردی ﻓﺘیم اهلل الجزيری‪ ،‬ثم تﻘاﻓزت العناوين ما بین أزمنۀ‬
‫وأمکنۀ وأوصاف وحاالت‪ ،‬تعالﻘت ﻓیها عناوينُ النسیان مع نجوم األوريغامی السبعۀ الﺘی‬
‫اسﺘهلّت بها الروائیۀُ کلَّ نسیان‪ ،‬احﺘوت النجوم على مﻘوالتٍ ﻓلسفیۀ ومنظوراتٍ روحیۀ أو‬
‫روحانیۀ‪ ،‬وبلغۀ شعريۀ من إنشاء بهاء شکّلت ثالثین برجا من أبراج النسیان‪.‬‬

‫ومن عﺘبۀ العنوان لکل نسیان‪ ،‬ونجوم األوريغامی‪ ،‬ضفرت الروائیۀُ لوحاتٍ ورسوماتٍ‬
‫مﺘﺤرکۀً ومﻘاطعَ ﻓیديو بُعثت من جديد ﻓی ذاکرۀ الضﺤاک سلیم والﺤبیبۀِ الﺤمراءِ الفاتنۀِ‬
‫بهاء‪ .‬ابﺘداءً من المیﺘم الصغیر الذی أقاما ﻓیه ردحا من زمانهما الصعب‪ ،‬إلى المیﺘم األکبر‬
‫الوطن‪ ،‬الذی لم يﺘسع لهما إلقامۀ بیت ال يزيد على مساحۀِ حُلمٍ لفﺘاۀ لﻘیطۀ وﻓﺘى يﺘیم‪،‬‬
‫لم يجدا بواکیَ لهما إال ممن قرأ روايۀ «أدرکها النسیان»‪.‬‬

‫وﻓی کلیات الروايۀ تکريسٌ لما نﺘداولُه من أن إنسانَنا العربی يبدعُ حین يغﺘربُ عن وطنه؛‬
‫ن‬
‫ألنه يجدُ من يﺘبنى ﻓکرَه ويدعمُه ويﺘیحُ له مساحۀ کبرى من اإلبداع‪ ،‬لکنه ﻓی أوطا ِ‬
‫ن حﻘُه ﻓی العشق والﺤیاۀ الفضلى‪.‬‬
‫الﻘمع العربی يﺘیم‪ ،‬مغبو ٌ‬

‫وبین ثنائیۀ الﺘذکر والنسیان‪ ،‬واالتصال واالنفصال‪ ،‬والوطن والالوطن‪ ،‬والفضیلۀ والرذيلۀ‪،‬‬
‫والﺤیاۀ والموت‪ ،‬تبنی الروائیۀُ تﻘابلیۀً کبرى ما بین حالﺘین جمعهما ﻓﻘدان الوالدين وعشقٌ‬
‫کبیر‪ ،‬وﻓی البَدء کانت الکلمۀُ نورا وسالما‪ ،‬تشدّ وثاقَهما‪ ،‬تارۀً حزنا وألما‪ ،‬وتارۀً أﺧرى قهرا‬
‫وغیظا‪ ،‬معَ کثیرٍ من الﺤب‪ ،‬وقلیلٍ جدا من الفرح‪ ،‬وتسیر أقدارُهما ويخرجُ کلٌّ منهما إلى‬
‫شوارعِ الوطن على تراخٍ زمنیٍّ بینهما‪ ،‬ويُیسـرُ اهللُ للضﺤاک قريبا يﺘبناه ﻓی بالد الصﻘیعِ‬
‫ن الﺤیاۀِ‬
‫طﻘسا‪ ،‬لکنها الﺤارۀُ الداﻓئۀُ بالﺤبِ والرحمۀِ واإلنسانیۀ‪ ،‬ﻓیجﺘاز الضﺤاکُ امﺘﺤا َ‬
‫بﺘفوق‪ ،‬ويرکبُ طبﻘا وراء عن ﻓی سماوات العلمِ والمعرﻓۀِ والثﻘاﻓۀِ واإلبداعِ وعالم المال‬
‫واألعمال‪ ،‬ﻓی حین تبﻘى الﺤبیبۀ بهاء مضیّعۀً ﻓی شوارع الوطن‪ ،‬مغﺘصبۀَ الجسدِ والکلمۀ‪.‬‬

‫وتﺘﻘلبُ صفﺤات النسیان وتنطوی واحدۀً بعد أﺧرى ﻓی حین تنفﺘحُ نجومُ األوريغامی‬
‫ن هو باب الرحمۀ لمومس شريفۀٍ برُغم اغﺘصاب‬
‫نجمۀً من بعدِ نجمۀ ‪ ،‬ويصیر النسیا ُ‬

‫‪358‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫جسدِها وکلمﺘها‪ ،‬بالعنف حینا وبالخضوع واالسﺘسالم لواقعٍ أسودَ مرير ﻓی میﺘم کبیر ال‬
‫يعﺘرف باللﻘطاء هو الوطن‪.‬‬

‫وتدهشنا الروائیۀُ ﻓی النهايات المﺘعددۀ للروايۀ‪ ،‬ﻓمن قول قائل إن الضﺤاکَ وحبیبﺘَه بهاء‪،‬‬
‫ولدا من جديد وکان بَدء الکلمۀ بﺤیاۀ تغمرها السعادۀ‪ .‬إلى قولٍ إن الﺤبیبین اسﺘطاعا أن‬
‫يلﺘﻘیا ﻓی عالمٍ ما بعیدٍ عن هذا العالم الشرير‪ ،‬وأنهما يعیشان حلمَهما بالﺤب األبدی‪ ،‬إلى‬
‫مﻘولۀ مخیفۀ يﺘناقلها األطفال عن الشبﺤین اللذين يعیشان ﻓی الﻘبو‪ َ،‬يذکرون أن طفلۀً‬
‫حمراءَ ملعونۀً وطفال عاشﻘا لها مدﻓونان ﻓی تراب الﻘبو بعد أن حبسﺘهما مديرۀ المیﺘم ﻓی‬
‫الﻘبو إلى أن ماتا جوعا‪ .‬إلى ما بعد النهايۀ حین نرى ﻓی أﻓق بﺤری ظلین يرکضان نﺤو‬
‫الرَّحب‪ ،‬ﻓرحَین بالعشق الذی ال يموت ‪ ...‬إلى نهايات وبدايات لﺘﻘولَ لنا‪ :‬هی قصص أيﺘامٍ‬
‫ولﻘطاءَ‪ ،‬مهمشین ﻓی وطنهم‪ ،‬ومهما تﻘلبت األوجهُ واالحﺘماالتُ ﻓی مشوار حیاتهم يبﻘى‬
‫عنوانُها الﻘهرُ واالنکسار‪.‬‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018‬‬
‫‪8!4467&ithint=file%2cdocx&authkey=!AMixnTSNguigUDM‬‬

‫‪359‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ی لروایۀ «أدرکها النّسیان» للرّوائیّۀ الدکتورۀ سناء الشعالن‬


‫التّحلیل النّفس ّ‬

‫د‪ .‬سفیان صائب المعاضیدی‬

‫تﺘشکل الﻘصص السّرديّۀ دائماً من أﻓکار الﻘاص وﺧیاله الخاصّ الخصب‪ ،‬وتأﺧذ ﻓی أحیان‬
‫کثیرۀ جزءاً من شخصیۀ الکاتب ﻓضالً عن اإلبداع الفکری الذی يکﺘب به‪.‬‬

‫ن قصّۀ «أدرکها النسیان» بدءاً من عنوانها تﺤمل من اإلثارۀ ما يشـی بشـیء غريب‪.‬ماذا‬
‫إ ّ‬
‫أدرک النّسیان؟ و لمن؟ ﻓی ثالثین نسیانا مﺘﺘالیاً؟ حکايۀ امرأۀ أنﻘذها النّسیان من الﺘذکر‬
‫ن‬
‫‪ .. .‬و هذا بﺤدّ ذاته يﺤمل من الصّور النّفسیّۀ شیئا کثیرا ﻓمما نعرف ﻓی العلوم النّفسیّۀ إ ّ‬
‫ذاکرۀ النساء لها من الﻘوۀ الشـیء الکثیر وال تنسى‪.‬‬

‫تبدأ الکاتبۀ الدکﺘورۀ سناء الشعالن روايﺘها بﺘعريف شامل جامع أدبیّ نفسـیّ بالﻘول من‬
‫ملﺤمۀ مزامیر العشاق ﻓی دنیا األشواق من عشق حجۀ على من ال يعشق و من تألم حجۀ‬
‫على من لم يﺘألم ‪ .. .‬عندما تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرماً إنّه المیﺘم ﻓی کل مکان‪،‬‬
‫و کأنّها تنﻘل ذاکرتنا النّفسیّۀ إلى أيّام الﺤرب الکثیرۀ الﺘی عشناها ﻓی العراق‪ ،‬و کیف کنا‬
‫نخاف من الﺤب ﺧوف الﺤرب و ما تجنیه من أرواح‪ .‬الضّﺤّاک سلیم بطل الرّوايۀ الرئیس‬
‫و هناء الﺤمراء الناريۀ بما يمثالنه من حیاۀ الیﺘم و الغربۀ المأساويۀ ‪ ...‬من المیﺘم إلى‬
‫الشارع إلى الﺘبنی و الﺤیاۀ الﻘاسیۀ الﺘی عاشها سلیم الضّﺤّاک مع عمه‪ ،‬کما تﺘساءل عن‬
‫ن العطب أدرک حیاۀ البطلین حاله‬
‫الذّاکرۀ و عطبها‪ ،‬و هل أدرک الذّاکرۀ أی عطب؟ أم أ ّ‬
‫حال حیاتهم المأساويۀ ﻓی المیﺘم؟ ﻓاالثنان عانیا من طفولۀ معاقۀ مؤلمۀ ‪ ...‬تعنیف ‪...‬‬
‫اعﺘداء على طفولﺘهم‪ .‬عدم اإلحساس بمرحلۀ النمو و المراهﻘۀ م ع شظف العیش الجوع و‬
‫اإلحساس بالغربۀ داﺧل مﺤل إيوائهما ﻓی ملجأ األيﺘام ‪...‬‬

‫بﺤث الضّﺤّاک عن حبیبﺘه بعد ﺧمسین عاماً کان ﺧاللها يﺘذکر اللﺤظات الﺤمیمیۀ بینهما‬
‫ﻓی الطفولۀ و شکواها له من المآسی الﺘی تعرضت لها و الﺘی ال مجال للﺤديث عنها هنا‪.‬‬
‫وهناک أثر للﺤاجات ا لنّفسیّۀ ﻓی الرّوايۀ تمثّل بوقوف بطل الرّوايۀ أمام تمثال لفﺘاۀ يشکوا‬
‫لها ما يعانیه يﺘأمل جمالها يشاورها باسم حبیبﺘه المفﻘودۀ‪ .‬و تأتی مفاجأۀ وجود حبیبﺘه‬
‫أمام عینیه عند الﺘمثال‪.‬‬

‫‪3۶0‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫تأتی االنﺘﻘاالت الﺘی يسﺘطیع الباحث تسمیﺘها (إﺧراجیۀ) ﻓی الﻘصّۀ‪ ،‬ﻓنرى انﺘﻘاالً‬
‫سینمائیاً ﻓی شريط ذکريات البطل بﺘﺘابع سنی حیاته وصوالً إلى عمره الکبیر ﻓی الﻘصّۀ‪،‬‬
‫و عودۀ الرّوائیّۀ الدکﺘورۀ الشعالن إلى انﺘﻘاالت تأريخیۀ بعیدۀ ﻓی قصّۀ کلکامش و بﺤثه‬
‫عن عشبۀ الخلود و الﺤصول علیها‪ ،‬وحصول سلیم الضّﺤّاک على حبیبﺘه اﺧﺘیاراً نفسیّاً‬
‫ن مرض‬
‫رائعاً‪ .‬يع طی موقفاً بطولیاً أکبر لبطل الﻘصّۀ‪ ،‬و يشد الﻘارئ لمعرﻓۀ حیثیات حیاته‪ .‬إ ّ‬
‫العاشﻘۀ کان سبباً إلظهار الدﻓین ﻓی شخصیۀ سلیم و حنانه‪ ،‬کما کان دﻓﺘر ذکرياتها سببا‬
‫بإظهار شخصیات کثیرۀ ﻓی الرّوايۀ کان أهمها سلیم نزيل الغرﻓۀ ﻓی المسﺘشفى‪ ،‬و (ثابت)‬
‫الشخصیۀ الجريئۀ بطل المﻘاومۀ‪ .‬وتذهب بطلۀ الﻘصّۀ إلى الﺤزن بوجود قبرين بﻘلبها لوﻓا‬
‫ذيب و ثابت‪ ..‬و هنا توريۀ عن الﺤزن الدﻓین بداﺧلها الذی سنراه ﻓی مکان آﺧر أقوى‪..‬سیرد‬
‫تفصیله الحﻘاً‪ ...‬العمل مع شخصیۀ مثل عیسى اإلقبالی‪ .‬يجعلها تشمئز من ﻓکره و أﻓعاله‬
‫السیئۀ ﻓهو يطلب منها سﺘر شعرها‪ ،‬لکنه يهﺘک شرﻓها بکل سهولۀ‪ ،‬وهو بنفس سلوک‬
‫شخصیۀ (أﻓراح الرّملیّ) الذی کان ﻓی المیﺘم حارساً‪ ،‬لکنه ينﺘهک کل معايیر الشرف‪ .‬کما‬
‫وصل األمر إلى مﻘارنۀ عملها بالمبغى بما عاشت ﻓی المیﺘم‪( .‬همالن أبو الهیبات) و‬
‫شخصیات أﺧرى تشیر إلى اإلﺧفاق النفسیّ والمرض الجسدی النفسـیّ الذی يعانیه‬
‫ن‬
‫البعض‪ .‬وصوالً إلى نهايات الرّوايۀ نسﺘطیع الخروج من الﺘسع و عشرون لیلۀ و لیلۀ (إ ّ‬
‫ن الرّوائیّۀ الدکﺘورۀ سناء الشعالن نﻘلﺘنا ﻓی الجانب النّفسیّ إلى‬
‫صحّ تعبیرنا عنها بذلک) إ ّ‬
‫اآلتی‪:‬‬

‫‪ .1‬الﻘلق النفسیّ الذی عاشه أبطال الرّوايۀ‪.‬‬

‫‪ .2‬الجن س و دوره ﻓی الشعور أبطال الرّوايۀ وﻓﻘا لنظريۀ ﻓرويد ﻓی الﺘّﺤلیل النفسیّ‪.‬‬

‫‪ . 3‬مراحل الﺘطور ﻓی (هرم ماسلو) للﺤاجات النّفسیّۀ بدءاً بالﺤاجات الفسیولوجیۀ مرورا‬
‫بالﺤاجۀ لألمن‪ ،‬وصوال إلى ما ذهب إلیه البطل من تﺤﻘیق الذات ﻓی هجرته إلى ﺧارج‬
‫األرض الﺘی نشأ بها‪.‬‬

‫‪ .4‬الﺘأکید على أهمیۀ (الوطن) إذ أﺧذنا بنظر االعﺘبار (الﺘوريۀ ﻓی الﻘصّۀ) باعﺘبار (بهاء)‬
‫الوطن السلیب بالمرض اللعین‪ .‬و (بربارا) المﺤﺘل الذی يﺤاول إغواء (سلیم الضّﺤّاک) بکل‬
‫الوسائل کی يبعده عن أرضه الﺤﻘیﻘیۀ وحبه‪.‬‬

‫‪ .5‬األمراض النّفسیّۀ الﺘی يﺤملها بعض شخوص الرّوايۀ و الﺘی تﺤﺘاج لعالج ترکﺘه الرّوائیّۀ‬
‫الدکﺘورۀ سناء الشعالن لذهن الﻘارئ اللبیب الذی يسﺘطیع إيجاد المخرج و العالج لبعض‬
‫الشخوص المريضۀ‪.‬‬

‫‪3۶1‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫‪ . ۶‬ذکاء البطل (سلیم الضّﺤّاک) ﻓی ايجاد الوسائل المالئمۀ للﺤصول على حبیبﺘه من‬
‫ﺧالل إشعال وسائل الﺘواصل االجﺘماعی بصوره و نشر صوره على الکﺘب علّ و عسى أن‬
‫تجده الﺤبیبۀ الغائبۀ‪.‬‬

‫‪ . 7‬الﺘوظیف النفسیّ للﺘمثال کی يبرز بدور الدلیل إليجاد الﺤبیبۀ بینما لم تسﺘطع‬
‫الشخوص البشـريۀ إن توصل سلیم الضّﺤّاک إلى حبیبﺘه‪.‬‬

‫‪ . 8‬ﻓی العلوم النّفسیّۀ والﺘّربويّۀ تعد الذّاکرۀ ببعدين ذاکرۀ بعیدۀ المدى وذاکرۀ قريبۀ‬
‫المدى‪ ،‬و قد وجدنا کیف أن الذّاکرۀ البعیدۀ تعمل لدى أبطال الرّوايۀ و قد سجلت (بهاء)‬
‫کلّ ما مرت به على الورق‪ ،‬وکان لذاکرۀ البطل البعیدۀ و الﻘريبۀ دور ﻓی تذکر األحداث‪.‬‬

‫‪ .9‬ل ﻘد عملت الدکﺘورۀ سناء الشعالن‪ ،‬بالﺘصوير النفسیّ الرّوائیّ کما أسلفنا عمل المخرج‬
‫المبدع باالنﺘﻘاالت بین الصّور المﺘخیلۀ للرّوايۀ‪ ،‬بل أنها نﻘلت المﺘلﻘی إلى صور حﻘیﻘیۀ‬
‫عندما تﺤدثت عن العالقۀ بین باربرا مثالً و الضّﺤّاک أو بین بهاء و الضّﺤّاک‪ ،‬وکذلک ﻓی‬
‫تصوير ع القات الرّملیّ مع الساکنات بالمیﺘم و حﺘى بعالقﺘه مع مديرۀ المیﺘم‪ ،‬ﻓی انﺘﻘاالت‬
‫مﺘمیزۀ تشغل ﺧیال الﻘارئ‪ ،‬وهذا لوحده يعد عامل جذب نفسیّ ﻓی الرّوايۀ‪.‬‬

‫ن النّهايات المفﺘوحۀ ﻓی الروايات تفﺘح الباب أمام المﺘلﻘی‪ ،‬وتفﺘح باباً للراويۀ‬
‫‪ . 10‬ﺧﺘاماً‪ :‬إ ّ‬
‫ﻓی إنشاء مدﺧل آﺧر لﻘصّۀ جديدۀ‪ ،‬و هذا لیس بجديد على الرّوائیّۀ المبدعۀ الدکﺘورۀ سناء‬
‫الشعالن بما قدّمت‪ ،‬واشﺘغلت‪ ،‬وأشعلت أﻓکار الﻘارئین والنﻘاد على السّواء بما قدّمت‪ ،‬و‬
‫تﻘدم‪.‬‬

‫‪https://www.prealmedia.info/ar/post/28314/%D8%A7%D9%84‬‬
‫‪%D8%AA%D8%AD%D9%84%D9%8A%D9%84-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%81%D8%B3%D9%8A-‬‬
‫‪%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%A9-‬‬
‫‪%D8%A3%D8%AF%D8%B1%D9%83%D9%87%D8%A7-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%B3%D9%8A%D8%A7%D‬‬
‫‪9%86-‬‬
‫‪%D9%84%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A6%D9‬‬
‫‪%8A%D8%A9-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D8%AF%D9%83%D8%AA%D9%88%D‬‬
‫‪8%B1%D8%A9-%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D‬‬
‫‪9%86‬‬

‫‪3۶2‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫صورۀ الوطن فی روایۀ «أدرکها النّسیان» للدکتورۀ سناء الشّعالن‬

‫منذر الالال‬

‫الدکﺘورۀ سناء الشعالن‪ ،‬أديبۀ وکاتبۀ مبدعۀ‪ ،‬حرّۀ‪ ،‬جريئۀ تکﺘب قناعﺘها المزيّنۀ بلغۀ‬
‫تغنیها ثﻘاﻓۀ واسعۀ‪ ،‬وإنسانیۀ عابرۀ لکل الﺤدو؛ نﺘاجها األدبی والفکری يفیض ذوقاً‬
‫وإحساساً‪ ،‬ﻓکرتها ملکها؛ ﻓهی ال تکﺘب إلَّا ذاتها‪ ،‬وکیانها الﻘویّ المشروح الذی ال يعرف‬
‫للیأس بابً ا‪ ،‬کاتبۀ مﺘفائلۀ وحالمۀ برغم ما يسود العالم من قبح‪ .‬وبرغم ما تعانیه البلدان‬
‫العربیۀ من حرب وانﺘهاک وقمع‪ .‬ما زالت د‪.‬سناء تﻘّف على ﺧشبۀ مسرح الﺤیاۀ‪ ،‬مﺘﺤسسۀ‬
‫آالم الناس ومعاناتهم‪ ،‬وتخوض مع قلمها ثورۀ على المسکوت عنه‪ ،‬وتصارع وتعطی لألشیاء‬
‫والمسمیات قیمﺘها الﺤﻘ یﻘیۀ؛ ﻓهی بذلک قد دأبت على تﺤدّی الواقع المﺘزمّت وﻓکّت‬
‫الﻘیود السیاسیۀ واالجﺘماعیۀ والثﻘاﻓیۀ‪ ،‬ودأبت على أن تغدو کما الشّمس ألجل الﺘغییر‬
‫المسﺘﺤق والوصول إلى الهدف السامی المنشود‪ ،‬ﻓهی برکان من األمل وشالل يذيب براثن‬
‫الیأس‪ ،‬وﻓارسۀ تمﺘطی درب الکﺘابۀ لﺘﻘهر بﺤرﻓها الضغینۀ والجفاء والکراهیۀ‪.‬‬

‫د‪ .‬سناء کاتبۀ ال تضیع الکلمۀ بین يديها‪ ،‬ﻓالکلمۀ تفوح من قريﺤﺘها کما العطر الذی يُعطر‬
‫ن تﺤدّثت بدبلوماسیۀ يزداد إيﻘاع کلماتها‬
‫الزمان والمکان بشذاه النّدیّ‪ .‬صريﺤۀ وشفاﻓۀ؛ ﻓإ ّ‬
‫وضوحًا‪ ،‬ﻓهی ال تخشى مطلﻘًا لومۀ الئم ﻓیما تکﺘب‪ ،‬حیث تُوغِل ﻓی المناطق المجهولۀ‪،‬‬
‫واألماکن الﻘصیّۀ الﺘی لم يطأها أحد من قبل بهذه الجرأۀ النادرۀ الﺘی تناولت ﻓیها‬
‫الموضوعات المﺤظورۀ‪ ،‬والﻘضايا الخفیّۀ المسکوت عنها‪ ،‬مُعرّيۀ إيّاها أمام الملء بﺤجج‬
‫دامغۀ من دون ﺧوف أو وجل‪ .‬بدون حﺘّى أن تﺘوارى ﺧلف أقنعۀ ال تناسبها‪ .‬الواقع هو‬
‫المادۀ الخام ألیّ عمل ﻓنیّ مهمّا کان ﻓانﺘازيًا‪ .‬وواقعنا الیوم ﻓی العالم العربیّ أکثر سیريالیّۀ‬
‫وﺧیّالیّۀ من أیّ مخیّلۀ‪ ،‬تلک هی رؤيۀ الکاتبۀ الروائیۀ الدکﺘورۀ سناء الشعالن‪ ،‬الﺘی صدرت‬
‫لها مؤﺧراً روايۀ «أدرکها النسیان» وتبﺤث ﻓیها الکاتبۀ عبر لغۀ إبداعیۀ ثريۀ بإيﺤاءاتها‬
‫وجمالیاتها ضمن مغامرۀ تجريبیۀ مضنیۀ وجبارۀ واسﺘثناء ﻓی الطرح والشکل واللغۀ البناءۀ‬
‫الﺘی تعاين المآسی البشـ ريۀ وأزمۀ اإلنسان المعاصر ال سیما ﻓی عالمنا العربیّ الذی يعیش‬
‫ﻓی صراع على جمیع األصعدۀ سواء السیاس یۀ أم االجﺘماعیۀ أم الفکريّۀ‪ .‬ﻓالکاتبۀ هنا‬
‫تمیّزت بعمق نظرتها وبﺘجلّی رؤاها‪ ،‬وکانت بارعۀ ﻓی تلخیص النّدوب واألوجاع بلغۀ سرديۀ‬
‫وشعريۀ جزلۀ وأنیﻘۀ‪ .‬ﻓﻘدمت ﺧیبات اإلنسان المکسور‪ ،‬ﻓی حال اﺧﺘالط الدينی والسیاسی‬

‫‪3۶3‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫والمجﺘمعی‪ ،‬من أجل صیاغۀ مشهديۀ تدمی‪ ،‬وتﺤیل على أﻓق المفارقۀ‪ ،‬ﻓمن جهۀ الﺘطور‬
‫الذی أحرزه الطب وسائر العلوم‪ ،‬ومن جهۀ مﻘابلۀ هذا االنﺤطاط العﻘلی المکرّس لسلطۀ‬
‫الماضويۀ أو الرجعیۀ الﺘی يعشش ﻓیها الدجل وتلبسها وصايا الشعوذۀ‪ .‬وألن «األدب هو‬
‫الدلیل على أن الﺤیاۀ ال تکفی» کما يﻘول ﻓرناندو بیسوا‪ ،‬ﻓﻘد جاءت الروايۀ سوداويۀ‬
‫بأحداثها‪ ،‬وبما ما يﺤیط بشخوصها‪ ،‬ومفعمۀ بالﺤیويۀ والﺤرکۀ ونجوم الﺤب «األوريغامی»‬
‫وهی نجوم تم اﺧﺘیار کلماتها من أسطورۀ وثنیۀ تعﺘﻘد أن النجوم هی أرواح من رحلوا عن‬
‫الﺤیاۀ ممن نﺤبهم‪ ،‬ﻓهم يروننا من أماکنهم العلويۀ‪ ،‬وينیرون دروبنا ويضیئون سماواتنا‪.‬‬
‫هی حﺘمً ا مﻘوالت زاﺧرۀ ﻓلسفیًا وبمنظوراتٍ روحیۀ أو روحانیۀدقیﻘۀ الﺘصوير الذی يروم‬
‫اإلحاطۀ الدقیﻘۀ باللﺤظۀ العاطفیۀ الصادقۀ‪ ،‬المفعمۀ بالعمق الفکری والرهاﻓۀ الوجدانیۀ‪.‬‬
‫کأن الضجر الیومی المدبب يدﻓع بالکاتبۀ إلى شﺤذ الخیال بﺤثاً عن لغۀ ﺧاصۀ تنجح ﻓی‬
‫جعل الﺤیاۀ جديرۀ بأ ن تعاش‪ ،‬وتسﺘشرف أﻓﻘاً أبهى يعوّض أعطاب الوجود وﺧساراته‪ .‬نجوم‬
‫ال نملک إلَّا أن نﻘرّ بﻘدرتها على أسر قارئها منذ الوهلۀ األولى‪.‬‬

‫وهذا ما کان جلّیاً من الصفﺤۀ األولى للروايۀ‪ .‬تضع الکاتبۀ قارئها ﻓی مواجهۀ صور مرعبۀ‬
‫وواقع إنسانی مأزوم مصوّرۀ إيّاه بجرأۀ صادمۀ‪ ،‬مﺘﺤدّيۀ کلّ المﻘايیس باجﺘراح منﺤنیات‬
‫تعبیريۀ مثیرۀ بسیريالیﺘها تارۀً وبمزجها بین الخیال والواقع تارۀً أﺧرى‪ ،‬مسﺘندۀً على تنوّع‬
‫مدّها اإلبداعیّ وعلى وقائع حﻘیﻘیۀ ذاتیۀ وغیريۀ‪ ،‬نعايشها ونعاين أبطالها ما بین الﺤین‬
‫والﺤین اآلﺧر‪ ،‬بﺤیث تجلّت مﺘعۀ السرد ﻓی الﺤبکۀ األساسیۀ للروايۀ من حیث المضمون‪،‬‬
‫ﻓهی حبکۀٌ واقعیۀ إلى حدٍّ کبیر‪ ،‬ونﻘصد هنا قصۀ الﺤب العاديۀ بین بهاء والضَﺤّاک‪،‬‬
‫وتﻘلباتها وأحداثها ونﺘائجها‪ ،‬لکن الروايۀ ﻓی مجملها عکست مهارۀ الکاتبۀ العالیۀ ﻓی دمج‬
‫الواقع بالخیال‪ ،‬هذا الدمج الذی تمثل ﻓی ﺧلق شخصیات موازيۀ تم توظیفها ﻓی بنیۀ‬
‫الروايۀ بصورۀ تدعو للﺘأمل واالجﺘهاد ﻓی الﺘﺤلیل‪ .‬وتﺘمﺤور حﻘیﻘۀ الﺤاضر‪ ،‬وتأﺧذ من‬
‫الزمان والمکان والشخصیات واألحداث ما يناسب نسﻘها السردی الذی بدا سلسًا وعفويًا‬
‫ومُﻘنِعًا إلى درجۀ کبیرۀ يؤکد تمکّنها من أدواتها الفنیۀ بطريﻘۀ ال تﻘبل الجدل‪ ،‬ولعلَّ سرّ‬
‫ن الوقائع واألحداث الﺘی تجری أمامه کأنها حﻘیﻘیۀ‬
‫النجاح يکمن ﻓی إقناع الﻘارئ بأ ّ‬
‫ولیست من صنع الخیال‪« .‬عندما تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرّما»؛ «إنه الیﺘم ﻓی‬
‫کل مکان» ثالوث العشق والوطن والـمَیﺘم‪ :‬هی مﺤاورُ مﺘعالﻘۀٌ‪ ،‬مﺘرابطۀٌ بُنیت علیها الروايۀ‬
‫«ﻓمن حُرِم الوالدان حُرّم علیه الوطن والعشق»‪ .‬وألن روايۀ «أدرکها النسیان» قدمت صورۀ‬
‫الوطن الجﺤیم المنﻘلب على أبنائه‪ ،‬وألن بطل الروايۀ الضَﺤاک وبطلۀ الروايۀ بهاء قد مرّا‬
‫بظروف وتعرضا النﺘهاکات داﺧل الوطن‪ ،‬ومن مؤامرات يﺘﺤمل وزرها المثﻘفین والمﺘدينین‬

‫‪3۶4‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫المذهبیین وتج ار وﻓئات أﺧرى من طبﻘات مخﺘلفۀ‪ ،‬من الذين شیّدوا لشعوبهم قصورا ﻓی‬
‫الهواء‪ ،‬مألوا جدرانها بالشعارات عن الﺤريۀ والعدالۀ االجﺘماعیۀ ومکاﻓﺤۀ اإلرهاب والفساد‪،‬‬
‫وهی ﻓی الﺤﻘیﻘۀ قبض ريح‪ .‬تﺘکئ الروايۀ على شخصیﺘین أساسیﺘین وهما‪ :‬بهاء والضﺤاک‬
‫ﻓشخصیۀ الضﺤاک الذی تاه ﻓی مدن الصﻘیع والثلج‪ ،‬لم يﺤﺘفظ ﻓیها بﺤرارۀ الوطن داﺧله‪.‬‬
‫ﻓنراه مجدّدًا ﻓی مناسبات مﺘعدّدۀ يصف الوطن بأقذر األوصاف وأسوأ النعوت ﻓی ردّۀ ﻓعل‬
‫على حالۀ الضیاع الﺘی عاشها نظیر حرمانه من والديه‪ ،‬ومن ملجأ آمن ومن وطن داﻓئ‪:‬‬
‫«ﻓمن حُرِم الوالدان حُرّم علیه الوطن والعشق‪ ،‬ﻓالضﺤاک لفظه وطنه الوحش منذ أن کان‬
‫قطعۀ لﺤم حمراء ملفوﻓۀ بغطاء قديم قذر‪ ،‬لیدﻓع به إلى دروب الضیاع والﺘیه ﻓﻘیراً يﺘیماً‬
‫معدماً ومضطهداً‪ .‬ﻓﻘد اسﺘﻘرّ به المﻘام ﻓی بالد الغربۀ والصﻘیع‪ :‬کان عندها يشعر بالخوف‬
‫والغربۀ الﺘی تنخر عظامه ﻓزعاً‪ ،‬أما اللیلۀ ﻓی بالد االغﺘراب ﻓال يشعر بأیّ ﺧوف وهو يسیر‬
‫وحده ﻓی هذا الدرب الضیق المعﺘم‪ .‬ﻓها هو يﺤدث نفسه على لسان السارد‪ :‬اللیلۀ ال يريد‬
‫أن يﺘلو على نفسه سوى أحزانه الﺘی اسمها ذکرياته واالغﺘصابات المﺘکرّرۀ ﻓی المیﺘم‬
‫والشارع والمعﺘﻘل‪ .‬ثمّ نراه مرۀ أﺧرى يعید الﺘأکید على أحﻘیۀ الوطن الذی يسﺘﺤﻘه والذی‬
‫يسمه وطناً على الرّغم من أنه لم يولد ﻓیه‪ :‬ﻓالوطن عنده هو االحﺘضان والﺤب واالکﺘفاء‪،‬‬
‫وهذا المکان قد احﺘضنه وأحبه؛ ولذلک ﻓهو وطنه‪ ،‬أمّا تلک الخرائب الﻘاسیۀ ﻓی الشرق‬
‫حیث يرتع اللصوص والﻘساۀ‪ ،‬ﻓهی لیست أوطانا ﻓی نظره‪ ،‬بل إنها لیست أکثر من ﺧرائب‬
‫تاريخیۀ قد سطا علیها لصوص عابرون للﺘاريخ‪ .‬وإمعانا ﻓی براءته من الوطن ها هو‬
‫«الضﺤاک» عندما اسﺘیﻘظ ذات صباح ومر طیف بالده ﻓی قلبه‪ :‬ثمّ تذکّر وطنه الﻘديم‬
‫الذی سلخه منذ زمن حیث عاش ﻓیه حیاۀ دون ملجأ أو مأوى‪ ،‬ﻓبصق مراراً على األرض‬
‫تﻘززاً من هذه الذکرى الﺘی شطبها منذ زمن من ذاکرته»‪.‬‬

‫ويﺘکرّر الفعل ﻓی مناسبات أﺧرى ﻓی الروايۀ‪« :‬أما تلک الجغراﻓیا الﻘمیئۀ الﺘی تنکرت له‬
‫منذ زمن طويل‪ ،‬ﻓهو قد هدم صنمها ﻓی روحه‪ ،‬ﻓاألوطان عندما تﻘسو على قلب المﺤب‪،‬‬
‫وتﺘواطأ مع اللصوص واألﻓّاقین تصبح ﺧائنۀ رﺧیصۀ ال تلیق بالنبالء»‪.‬‬

‫ويُعاد نفس الﺤدث ﻓی الروايۀ‪ ،‬ولکنّه جاء بصور مغايرۀ تصبّ ﻓی منﺤى واحد وﻓی نﺘیجۀ‬
‫واحدۀ ومطلﻘۀ‪« :‬ال شیء سوى الموت والجعجعات والنﻘیق الموصول دون ﻓائدۀ أو تﺤسن»‪.‬‬
‫نلمس ذات الﻘسوۀ والغربۀ والﺤدۀ ﻓیما تﻘوله بهاء ﻓهی قد تکون أشد حنﻘا وأقوى قسوۀ‬
‫وأعمق مأساۀ عندما يﺘعلق األمر بالوطن‪ ،‬بهاء الﺘی بﻘیت رهینۀ الوطن لعدۀ عﻘود على‬
‫عکس الضﺤاک الذی غادر الوطن ﻓی عمر مبکر‪ .‬ﻓﺘﻘول بعد أن تعرف علیها معلم اللغۀ‬
‫العربیۀ ﻓی المیﺘم «أﻓراح الرملی»‪« :‬منذ أن أصبﺤت لﻘمۀ سائغۀ مشﺘهاۀ ﻓی ﻓم أﻓراح‬

‫‪3۶5‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫الرملی لم يعد يعنینی أیّ شیء حول األوطان والمواطنین أو األحداث أو المصائر‪ .‬بل حﺘى‬
‫لم يعد يؤرقنی من أکون‪ ،‬أو إلى من أنﺘمی» ‪ .‬وبعد أن اسﺘﻘرّ بها المﻘام ﻓی بالد الصﻘیع‬
‫ﻓی رحلۀ العالج‪ ،‬کان الوطن بالنسبۀ إلیها مجرّد ﺧبر ﺧال من أیّ حنین أو اهﺘمام‪ :‬کان‬
‫الشرق يﺤﺘرق برمﺘه‪ ،‬وحواضره تﺘهاوى ﻓی النّار والمدن ت رحل عن نفسها وعن أهلها‪..‬‬
‫الﻘیامۀ قامت هناک منذ سنین طويلۀ ‪ .. .‬لکنی لم أکن أبالی بذلک کله‪ ،‬ﻓﺘلک المدن قد‬
‫رحلت عنی منذ زمن‪ ،‬وال قلب لی ﻓیها وال أمل‪ ،‬وما لها من مﺤبۀ ﻓی قلبی حﺘى أبکیها‪،‬‬
‫ﻓأنا نبت شیطانی ال عالقۀ له بشیء هناک‪ ،‬لست أکثر من لﻘیطۀ ربیبۀ میﺘم سرعان ما‬
‫أدرکت أن أوطان الشرق جمیعها میاتم کبرى‪ ،‬ال کرامۀ ﻓیها وال حنان وال أمل‪.‬‬

‫ما بعد النهايۀ صﺤیح أن األوطان لیست کلها طیبۀ‪ ،‬ولیست کلها جمیلۀ ولیست کلها‬
‫ترحب بأبنائها أو تمنﺤهم الدفء والﺤضن اآلمن‪ ،‬لکن على األبناء أن يخلﻘوا اإليجابیات‬
‫کی يبﻘوا ﻓیها أو يعودوا إلیها مهما طال الغیاب‪ ،‬أوطاننا نﺤبها کثیراً‪ ،‬لکن ال نسﺘطیع الجزم‬
‫إن کانت تﺤبّنا أم ال؟ الکﺘابۀ عند الدکﺘورۀ سناء الشعالن‪ ،‬ال تنساق وراء الجاهزيۀ ﻓی‬
‫الکالم والﻘول‪ ،‬بل تجعل الﻘارئ مﺘورطاً وصانعاً للﺤدث ﻓی اآلن نفسه‪ ،‬ﻓضالً عن تﺤمیله‬
‫المسؤولیۀ المصیريۀ ﻓی الوجود والکینونۀ‪ .‬کلّ الﺘﺤیۀ ألمیرۀ الکلمۀ بهذا النور الذی يغمر‬
‫األرجاء‪ ،‬ﻓهی روائیۀ مؤهلۀ ألن تﺤﺘل مکانۀ ممیزۀ ﻓی هذا العالم‪ .‬ﻓروايۀ «أدرکها النسیان»‬
‫رسالۀُ اللّاغفران الﺘی تُرسلها الدکﺘورۀ سناء الشعالن إلى عصـرِنا‪ ،‬حول جﺤیمنا األرضیِّ‬
‫وضﺤاياه‪ ،‬وشﻘائِنا البشریِّ وصانعیهِ‪.‬‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018‬‬
‫‪8!4476&ithint=file%2cdocx&authkey=!AF1f3Q9TYOeUrD0‬‬

‫‪3۶۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫التابوهات فی روایۀ «أدرَکَهَا النّسیان» لسناء الشعالن‬

‫ا‪.‬د‪ .‬ضیاء غنی العبودی‬

‫إن کل بنیۀ سرديۀ تعﺘمد الﺤوار ﻓی تشکیلها إالّ أن ثمۀ سردا ال يعﺘمد االتصال اللفظی‬
‫عبر الﺤوار ﻓﻘط‪ ،‬وإنما يعﺘمد بعضه على الوصف الﺤرکی الذی يﺘنامى السـرد معه‪ ،‬وبعض‬
‫المسـرودات تعﺘمد على حرکۀ الجسد‪ ،‬ومن هنا شکل الجسد ﻓی روايۀ «أدرکها النسیان»‬
‫ن تﻘدم الﺤلول‬
‫للروائیۀ سناء الشعالن ثیمۀ بارزۀ ﻓی بناء النص‪ ،‬حاولت ﻓیه الروائیۀ أ ْ‬
‫للمعضالت الﺘی تراﻓق مجﺘمعنا‪ ،‬ﻓکان الجسد وامﺘداده الﺤب والجنس طريﻘها ﻓی الخالص‬
‫وإيجاد الﺤل المناسب‪ .‬لذا حاولت ان ادرس الﺘابوهات ﻓی هذه الروايۀ من ﺧالل ابعادها‬
‫الثالثۀ السیاسۀ والجنس والدين‪.‬‬

‫ا لجسد ﻓی الثﻘاﻓۀ العربیۀ واالسالمیۀ على الرغم من حیويﺘه کموضوعۀ اال ان الﺤديث عنه‬
‫تشوبه المخاطرۀ والمﺤاذير ﻓی ضوء مجﺘمع ينظر الیه على انه مکمن الشهوۀ‪ ،‬وان کان‬
‫الجسد هو سر اسﺘمرار الﺤیاۀ‪ ،‬ﻓﻘد جعل اهلل ﻓی ترکیب العباد المیل الى الجنس اآلﺧر‪ ،‬اال‬
‫ان الفنان اسﺘ طاع بما يمﺘلک من ﺧیال جامح ان يخﺘرق الﺤجب ويجﺘاز المﺤظورات لیعبر‬
‫عما يؤمن به من ﻓکار‪ ،‬واسﺘخدم الجسد ﻓیها کوسیلۀ للﺘعبیر عن رؤيۀ کانت وما زالت‬
‫موضع جدال‪ ،‬ان الجسد وما يؤديه من وظیفۀ تﺘعلق بالجنس اسﺘخدمها الفنان ـ الروائی‬
‫ـ وسیلۀ تعری الواقع المأساوی الذی تمر به الشعوب العربیۀ من ﺧداع وتسلط وصعود الى‬
‫درجات علیا من دون جهد يبذل ‪ ،‬ﻓکانت المرأۀ وما تمﺘلک من سﺤر وانوثۀ تفرض نفسها‬
‫على الرجل‪ ،‬لذا اسﺘخدمت کوسیلۀ للعبور الى الجانب اآلﺧر جانب لسلطۀ والثروۀ والﺘسلط‬
‫على رقاب آلﺧرين‪ ،‬واذا کان الجنس هو وظیفۀ بايلوجیۀ ﻓی الظاهر‪ ،‬ﻓانها ﻓی النص تﺤمل‬
‫ابعادا ذات دالالت سیاسیۀ واجﺘماعیۀ واقﺘصاديۀ‪ .‬ﻓعمد االديب الى اللجوء لهذه الثیمۀ‬
‫لفضح مايمکن ﻓضﺤه وتعريﺘه امام الﻘارئ لیکون على بصیرۀ بواقعه المؤلم ومن ثمَّ تغیره‪.‬‬
‫وال اريد هنا ان اقول ان اسﺘخدام الجسد ‪ /‬الجنس هو موضوعۀ ذات أهمیۀ کبیرۀ ويجب‬
‫ان توظف ﻓی العمل األدبی بشکل ﻓاضح وممجوج وانما اسﺘخدامها بفنیۀ وحرﻓیۀ عالیۀ‬
‫تعمل على شد انﺘباه الﻘارئ وتجذبه من حیث ال يشعر‪ ،‬أی ان الجسد والجنس ﻓی العمل‬
‫االدبی ال يﻘصد منه أثارۀ کوامن الغريزۀ الجنسیۀ وانما تعريۀ الطبﻘات الﺘی سیطرت على‬
‫رقاب الناس ‪ .‬وظهرت بلباس المنﻘذ والواعظ ولکنها ﻓی حﻘیﻘﺘها ضعیفۀ وهشۀ تعانی الضیاع‬

‫‪3۶7‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫والﺘشﺘت تﺤرکها مجموعۀ من العﻘد لنفسیۀ والجسديۀ تﺤاول تعويضها من ﺧالل السلطۀ‬
‫والمال ‪ ،‬ﻓکان الجنس السالح الذی يکشف زيف وﺧداع لکل النماذج السلطويۀ الﺘی عاثت‬
‫ﻓسادا ﻓی المجﺘمع وارتدت االقنعۀ المزيفۀ لﺘﺘﺤکم ﻓی مصائر الناس وتدﻓعهم ﺧارج حدود‬
‫الوطن بعد ان ذاقوا الﺤرمان والﺘشرد والشعور بالخوف وال انﺘماء ﻓی اوطانهم مع مايﺤملون‬
‫من حب وتعلق لﺘلک االوطان‪ ،‬لذا جاء البﺤث لیدرس الجسد ﻓی روايۀ ادرکها النسیان‬
‫للروائیۀ سناء شعالن مجیبا عن الﺘساؤل اآلتی‪ :‬ما قدرۀ الجسد على الﺘعبیر الرمزی؟ وما‬
‫قدرۀ النص السردی على توظیف الجسد؟ هل تمکنت الروائیۀ من کشف المسﺘور؟‬

‫ﻓﺤین نﺘصفح روايۀ «أدرکها النسیان» نلﺤظ الﺤضور الواضح للجسد االنثوی والذکوری‬
‫بشکل ملفت لالنﺘباه السیما ما يﺘعلق باللذۀ الجسديۀ‪ .‬وهو ﻓی تمثالته يعکس الفکر والرؤيۀ‬
‫العمیۀ لما يجری ﻓی مجﺘمعاتنا العربیۀ‪ ،‬ﻓهو يعکس زيف الواقع ﻓضال عن الهويۀ واالنﺘماء‪،‬‬
‫ﻓﺘراوحت اسﺘخدامات الجسد بین السیاسۀ والدين والﺤب وکان الجنس هو الرابط لکل‬
‫هذه الثیمات‪ ،‬الن الجسد يخضع بشکل أو ما الى سلطۀ المجﺘمع والدين‪ .‬ولﻘد کانت بهاء‬
‫البطلۀ هی الوسیلۀ لکشف الفلسفۀ الﺘی تؤمن بها الروائیۀ لﺘﺘﺤرک بین مفهومی الطهارۀ‬
‫والرذيلۀ ‪ .‬ﻓالکاتبۀ تلجأ الى تصوير الﺤالۀ النفسیۀ لشخصیاتها والﺘی تﺘعارض ﻓی کثیر من‬
‫االحیان مع االبعاد الدينیۀ والﺤیاتیۀ‪ ،‬کما سنلﺤظ ذلک ﻓی المثلیۀ الجنسیۀ الﺘی تعد‬
‫مﺤرمۀ ﻓی مفهومنا الدينی وان کان تراثنا ال يخلو من هذه االشارات‪ .‬ﻓﻘد مارست بهاء‬
‫بطلۀ الروايۀ الﺘمرد بکل اشکاله على السلطۀ لﺘخﺘرق المسکوت عنه ﻓی مجﺘمع قمعی‬
‫عمد الى ارتداء االقنعۀ المزيفۀ لیخدع االﺧر‪.‬‬

‫تحدیدات اولیۀ‪:‬‬

‫تبدأ الروايۀ بنسیانها االول «سبعۀ وسﺘون عاماً لم تسرق من شبابه ونشاطه وابﺘسامﺘه إالّ‬
‫الﻘلیل غیر المأسوف علیه من ذلک کلّه‪ ،‬ﻓی حین أعطﺘه هناء وﺧبرۀ وتجربۀ وألمعیّۀ تفوق‬
‫هذه السّنین الطّويلۀ المزحومۀ بالعمل واإلنجاز والﺘّطواف ﻓی دنیا اهلل وأزمان االنﺘظار‬
‫وسهوب الکﺘابۀ» لﺘﺤدد السنوات الﺘی مرت بها احداث الروايۀ وعاشﺘها شخوصها سنوات‬
‫واحداث تشیر من طرف ﺧفی إلى رموز تﺤﺘاج دقۀ نظر لیکشف الﻘارئ کنهها لﺘسﺘمر الى‬
‫ثالثین ﻓصال‪ .‬اعﺘمدت الروايۀ على مايعرف بالمیﺘاسرد من دون أن يکون هناک ترتیبا‬
‫ألحداث الروايۀ بل هی مجموعۀ من الروايات المﺘدﺧلۀ مع بعضها وهذا الﺘداﺧل يﺤﺘاج‬
‫الى منﺘج آﺧر للنص لیجمع ﺧیوطه ويعید تشکیله بصورۀ أﺧرى کعادۀ الروائیۀ سناء‬
‫شعالن حین تزج قارئها ﻓی انﺘاج النص من جديد وتجعله يلج عالمها من غیر ان يشعر‬
‫بذلک بعده قارئا ضمنیا‪ .‬الروايۀ تﺤکی قصۀ البطلۀ بهاء والظروف الﺘی مرت بها ﻓی حیاتها‬

‫‪3۶8‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫ابﺘداء من حیاتها ﻓی المأتم وتجربﺘها مع مرض السـرطان الذی أصاب مکامن األنوثۀ ﻓیها‬
‫ـ الرحم والثدی ـ ثم ذاکرتها لیسلمها الى النسیان‪ .‬لیکون لﻘائها بﺤبیبها الذی ﻓﻘدته بعد‬
‫نصف قرن من الضیاع‪ ،‬لیعود بها الى بیﺘه ﻓی أحدى المدن االسکندناﻓیۀ‪ ،‬لﺘدﺧل الروايۀ‬
‫ﻓی عالم جديد آﺧر حیث يجد البطل الضﺤاک مع مﻘﺘنیات حبیبﺘه مخطوط کﺘبﺘه‬
‫لﺤبیبها يﺤکی حیاتهما الماضیۀ ﻓضال عن االحدث الﺘی مرت بها ﻓی غیابه‪ ،‬وحیاته هو ﻓی‬
‫عالمه الثلجی الغريب عنه‪ .‬بعیدا عن المیﺘم الذی عاش ﻓیه طفولﺘه مع بهاء‪ ،‬لیﻘرر ان‬
‫يکﺘب هو روايۀ بديلۀ ويﺤﻘق امنیﺘها ﻓی کﺘابۀ نص روائی لها لیشهره حین تعود من‬
‫غیبوبﺘها ‪ ،‬ﻓنکون امام مجموعۀ من الروايات األولى الروايۀ الﺘی کﺘبﺘها سناء شعالن «أدرکها‬
‫النسیان» من ثالثین ﻓصال وروايۀ «أدرکها النسیان» الﺘی کﺘبها الضﺤاک لیرسم حیاۀ‬
‫جديدۀ لبطلﺘه تعويضا لها عن الﻘهر واالسﺘالب الذی تعرضت له ﻓی حیاتها ‪ .‬من دون ذکر‬
‫تفاصیل هذه الروايۀ سوى انها حیاۀ جديدۀ لﺤبیبﺘه بهاء من أجل نسیان ما مرت به من‬
‫ظروف مؤلمۀ ‪.‬والروايۀ الثالثۀ هی المذکرات ـ المخطوطۀ ـ الﺘی کﺘبﺘها بهاء لﺤبیبها على‬
‫شکل اعﺘراﻓات مﺘوالیۀ وقد اﺧذت حیزا کبیرا من الروايۀ االولى‪ .‬ولعل ما يؤکد هذه الروايات‬
‫المﺘعددۀ نلﺤظ النهايات المﺘعددۀ ﻓی النسیان الثالثین والذی يدﺧلنا ﻓی مﺘاهۀ جديدۀ‬
‫ويضع امامنا نهايات وروايات أﺧرى مﻘﺘضبۀ وسريعۀ تجعل الﻘارئ يفکر من جديد ﻓیما‬
‫توصل إلیه ويعود به مرۀ أﺧرى الى دوامۀ النهايات لیکون منﺘجا للنص ‪ ،‬بل ان الﺘرکیب‬
‫يﺘعﻘد لﺘﻘول لنا ﻓی نهايۀ النص أن هذه الروايۀ «أدرکها النسیان» کﺘبﺘها مديرۀ منزل‬
‫الضﺤاک «باربرا» تﺤکی قصۀ عاشﻘین مشرقیین ﻓی بنیۀ زمانیۀ ومکانیۀ مﺘﻘطعۀ معﺘمدۀ‬
‫على تﻘنیات الزمن من اسﺘرجاع واسﺘشـراف وحذف واجمال وتذکر ووصف وحوارات‬
‫وامکنۀ مﺘنوعۀ‪.‬‬

‫السیاسۀ‪:‬‬

‫ما يزال المجﺘمع العربی لم يﺘخلص من الﻘهر والعنف الذی تمارسه السلطات الﺤاکمۀ ﻓیه‪،‬‬
‫وال بد من مواجهۀ لهذا العنف بطرائق مخﺘلفۀ‪ ،‬ويعد النص االدبی ‪ /‬الروائی واحدۀ من هذه‬
‫الطرائق مسﺘخدما الرموز المخﺘلفۀ ويعد الجسد واحدا من تلک الرموز للهروب من مﻘص‬
‫الرقیب والسلطۀ‪ ،‬لذا کانت الروائیۀ سناء شعالن مﺘص لۀ بشکل دقیق باألدوار الﺘی تؤديها‬
‫الشخصیات واألﻓکار الﺘی يﺤملونها ﻓکانت اقرب الى ما يجری ﺧلف الکوالیس من ممارسات‬
‫قمعیۀ تﻘف ﺧلفها شخصیات سلطويۀ تعانی االنشطار النفسی العمیق ﻓﺘعکس امراضها‬
‫االجﺘماعیۀ على من تﺤکمهم‪ ،‬وکما هو معلوم ان الجانب السیاسی ال يکاد ينفصل عن‬
‫ا لجانب االجﺘماعی واالقﺘصادی ايضا‪ ،‬الن السیاسۀ تهیمن على الﺤیاۀ‪ ،‬ولما کانت الروايۀ‬

‫‪3۶9‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫نﻘدا للواقع وکشفا للمسﺘور ﻓانها تﻘف الى صف المعارضۀ تفضح الصراع الخفی حول السلطۀ‬
‫واسﺘخدام شﺘى االسالیب للوصول الیها واالثراء على حساب طبﻘات المجﺘمع المسﺤوقۀ‬
‫لیعکس الصـرا ع االيديولوجی بین الشخصیات سواء ﻓی المعﺘﻘالت او الﺘعسف الجسدی‬
‫وسرقۀ ثروات الشعوب واالسﺘبداد وانعدام الديمﻘراطیۀ وتغیب الذات ﻓی غیاهب السجون‪،‬‬
‫ﻓﺘخﺘرق الروائیۀ هذه الﺘابوهات السائدۀ ﻓی مجﺘمعنا وتفضح السلطۀ وسیاسﺘها ﻓی الوصول‬
‫الى اهداﻓها على حساب الﻘیم لﺘعکس « عذاب االنسان المسﺘلب والمﻘموع ﻓی أی بﻘعۀ‬
‫من بﻘاع العالم الثالث ـ عبر صراعه ﻓی المجﺘمع ـ ضد احباطاته الذاتیۀ وضد قمع السلطۀ‬
‫وعدوانیۀ اآلﺧرين»‪.‬‬

‫تبدأ الرويۀ بإهداء يعبر عن ضیاع الشخصیۀ لیﺘﺤول المﺘجمع کله إلى میﺘم لیرمز إلى‬
‫مجﺘمع قبیح يجد االنسان ﻓیه غريبا بال مأوى يفﺘﻘد ﻓیه الﺤب والدفء واألمان «عندما‬
‫تﺤﺘرق األوطان يصبح العشق مﺤرّماً»‪« ،‬إنّه المیﺘم ﻓی کلّ مکان» االهداء ومع انه وجد‬
‫ضالﺘه ﻓی الغرب من العیش الرغید اال ان الذکريات ظلت مﺤفورۀ ﻓی ذاکرته الﺘی ال‬
‫تﺤمل لوطنه سوى الضیاع «اآلن يملک کلّ ما حلم بأن يملکه ﺧال النّساء وعشﻘهنّ‬
‫المشﺘهى؛ ﻓعنده الثّروۀ المالیّۀ والصّﺤۀ والوسامۀ والرّضا والشّعور باألمن والسّالم مع النّفس‪،‬‬
‫کما عنده مجده األدبیّ العريضّ‪ ،‬بعد أن غدا من أشهر کﺘّاب وطنه الثّلجیّ البارد المرﻓّه‬
‫ن لفظه وطنه الوحش منذ أن کان قطعۀ لﺤم‬
‫الذی الﺘصق به بإﺧالص‪ ،‬وتعلّق به بعد أ ْ‬
‫حمراء يﺘیمۀ ملفوﻓۀ بغطاء قديم قذر‪ ،‬لیدﻓع به ﻓی دروب الضّیاع والﺘّیه ﻓﻘیراً يﺘیماً معدماً‬
‫مضطهداً بعد أن طرده المیﺘم الذی کان مسجوناً ﻓیه طوال طفولﺘه المبکّرۀ»‪.‬‬

‫هذا المیﺘم الذی ال يمکن اسﺘﻘباله على انه میﺘم بشکله الفیزيائی وانما هو يﺤمل ﻓی‬
‫طیاته ابعاداً أکثر عمﻘا ﻓهو عبارۀ عن وطن کامل يﺤﺘضن ابنائه ولکنه لم يکن رؤوﻓا بهم‬
‫کبﻘیۀ االوطان‪ ،‬ﻓﻘد اتهم بالسـ رقۀ من قبل مديرۀ المیﺘم العاقر ومساعدتها العانس لیکون‬
‫مصیره قارعۀ الطريق‪ ،‬ويکون طريدا للشـرطۀ ‪ ،‬لم يکن وصف العاقر والعانس إلدارۀ المیﺘم‬
‫اال اشارۀ واضﺤۀ على عﻘم الوطن الذی لم يﻘدم شیئا سوى الخیبات لﻘاطنیه‪ ،‬ويضعهم‬
‫امام ﺧیارات صعبۀ ﻓی مواجهۀ الﺤیاۀ السیما ﻓی مراحل الطفولۀ االولى الﺘی تشکل‬
‫شخصیۀ االنسان ﻓﺘکون ذکريات يصعب نسیانها‪ ،‬ﻓیکون امام مجموعۀ ﺧیارات العودۀ الى‬
‫المیﺘم العفن‪ ،‬البﻘاء ﻓی قارعۀ الطريق‪ ،‬والمطاردۀ من السلطۀ االﺧرى سلطۀ المیﺘم ‪ /‬الوطن‬
‫حیث يغیب ﻓی سجونها الﺘی تشبه المﻘبرۀ الن من يدﺧلها ال يخرج منها اال وهو میت‪.‬‬
‫ﻓی داللۀ على الﻘسوۀ والﺘسلط ‪ .‬هذه الﻘسوۀ جعلﺘه يﺘرک کل شیء ﻓی وطن تخلى عنه‬
‫کما تخلى عنه المیﺘم «لﻘد تخلّى ﻓی هذا البلد عن کلّ شیء کان يربطه بوطنه الذی‬

‫‪370‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫سرق أبويه منه عندما ﺧنﻘهما بغدر‪ ،‬وترکه يﺘیماً وحیداً معوزاً مدﻓوعاً عن األبواب بعد أن‬
‫سرق أعمامه وعمّاته کامل إرثه الصّغیر‪ ،‬وترکوه يعضّ على الجوع والعوز والﻘهر والﺤرمان‬
‫والیﺘم»‪.‬‬

‫اال ان مثل هذه الشخصیات تﺤمل ﻓی داﺧلها الﺤب لوطنها وکأنها تؤمن بﻘول الشاعر‬
‫بالدی وان جارت علی عزيزۀ ‪ ...‬ﻓهو يﺤب وطنه ويظهر ذلک من ﺧالل عنايﺘه بالمﻘﺘنیات‬
‫الشـرقیۀ ﻓهو يﻘابل وطنه الذی لفظه عاريا وحیدا باهﺘمام وان بدا غیر مباشر اال انه يعکس‬
‫االنﺘماء الروحی «طهو الطّعام الشـّرقیّ وجمع الدّﻓوف واآلالت الموسیﻘیّۀ الشّرقیّۀ والﺘّﺤف‬
‫الشّرقیّۀ الﺘی يعلّﻘها على جدران غرﻓۀ المعیشۀ‪ ،‬وﻓی الرّدّهات‪ ،‬ويزّين بها الرّﻓوف‪ ،‬ويطرح‬
‫الکثیر منها ﻓی زوايا البیت إلى جانب النّمارق المشغولۀ بالﻘصب الذّهبیّ الالمع‪ ،‬وﻓوق‬
‫السّجّاد الشّرقیّ الیدویّ الصّنع‪ ،‬ﻓی حین يعلّق براويز لوحات الخطّ العربیّ ﻓی الجدّران‬
‫الرّئیسیّۀ ﻓی البیت ﻓی مﻘابل المرايا الطّولیّۀ لیرى الخطّ العربیّ المبروز مرّۀ من الیمین‬
‫إلى الیسار‪ ،‬ومرّۀ أﺧرى يرى انعکاسه ﻓی المرآۀ من الیسار إلى الیمین» لذ تخذ من الغربۀ‬
‫وطنا حﻘیﻘاً کسکن يجد ﻓیه السعادۀ ‪ ،‬ولعل البطلۀ (بهاء) ايضا م خﺘلفۀ عن وطنها السیما‬
‫ﻓی شکلها وبشـرتها لیعکس الصـراع بین الشـرق والغرب «ﻓﻘد کانت لﻘیطۀ مجهولۀ‬
‫النّسب والﺘّاريخ واألهل‪ ،‬وحمرتها اللّذيذۀ الﺤارّۀ‪ ،‬وعیناها الخضراوان الﺤشائشیﺘان تزيدانها‬
‫غربۀ ويﺘماً ووحدۀ؛ ﻓهی تبدو هجیناً آسراً بین أﺧالط عرقیّۀ مﺘعدّدۀ الجمال والجاذبیّۀ‬
‫واألصول‪ ،‬أمّا رائﺤﺘها العبﻘۀ الﺘی تشبه رائﺤۀ زهور البنفسج المزروعۀ ﻓی أصص شرﻓۀ‬
‫مديرۀ المیﺘم‪ ،‬ﻓهی رائﺤۀ ال بشر ﻓی الکون يملک رائﺤۀ عبﻘۀ مثلها‪ ،‬وهی تزيدها غربۀ عن‬
‫المکان المزکوم برائﺤۀ العفن والصّديد والرّطوبۀ»‪.‬‬

‫ﻓالشخصیات کانت تعیش حالۀ من الصراع الداﺧلی غیر المﺘکاﻓئ بین اشخاص عرف عنهم‬
‫الﺤب والسالم‪ ،‬الﺤب لوطنهم والسالم الذی يرغبون به للعیش ﻓی وطن يﺤﺘرم حريۀ اآلﺧر‬
‫ومیوله ورغباته‪ ،‬وبین حیاۀ قاسیۀ ﻓی واقعها‪ ،‬ﻓکان صراعا ﺧاسرا «لیس المرض الذی ﻓﺘک‬
‫بی هو من يدﻓعنی اآلن إلى الکﺘابۀ له‪ ،‬بل هی رغبﺘی ﻓی أن أتطهّر من النّجس الذی علق‬
‫بی ﻓی رحلﺘی المضنیۀ ﻓی حلبۀ الصّراع الشّـرس غیر المﺘکاﻓئ بین امرأۀ وحیدۀ معدمۀ‬
‫وبین حیاۀ مﺘوحّشۀ مﺘنمّرۀ»‪ ،‬لﺘصرح بهاء بشکل مباشر عن حالۀ الصراع وباألدوات الﺘی‬
‫تﺘواﻓر لديها الکلمۀ لﺘﻘول لنا ان الفعل يبدأ بالکلمۀ لﺘغیر ما يمکن تغیره «هم يسمون‬
‫هذه الﺤلبۀ الدّامیۀ الﺤیاۀ‪ ،‬وأنّا أسمیها العذاب‪ ،‬کما يسمون الکﺘابۀ موهبۀ وترﻓاً وأدوات‬
‫للمبدعین والمﺘطهّرين‪ ،‬وأنا اسمیها طريﻘۀ اعﺘراف واحﺘجاج على الﺤیاۀ وظلمها وتضییعها‬
‫لنا نﺤن معشـر الضّعفاء والمنکوبین والمنکودين»‪.‬‬

‫‪371‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫لعل هذا الخراب والدمار الذی عاشﺘه جعلها تسعد لنسیانها لﺘلک االحداث لﻘسوۀ المجﺘمع‬
‫ﻓی حاضره وﺧیباته الﺘی تسﺘشرﻓها للمسﺘﻘبل «أيّها النّسیان لﻘد أدرکﺘنی ﻓی وقت ما‬
‫عاد لی أیّ حاجۀ ﻓیه للﺘّذّکر‪ ،‬کم أنا سعیدۀ اآلن ألنّنی امرأۀ أَدْرَکَهَا النّسیانُ! ﻓأنﻘذها منها‪،‬‬
‫ومن عذابات الﺘّذکّر‪ ،‬ومن أوجاع الماضی ومن ﺧیبات الﺤاضر والمسﺘﻘبل»‪.‬‬

‫الن الوطن للضﺤاک وبهاء هو ذلک الدفء حﺘى وان کان ﻓی الغربۀ بعیدا عن الشرق‬
‫لملﺘهب الذی ال يخﺘلف عن ﻓوضى العصور الﻘديمۀ حیث الفﺘاک وقطاع الطرق الذين ال‬
‫يخضعون لﻘانون سوى قانون الﻘوۀ والنهب واالغارۀ کذلک الوطن تﺤول الى غابۀ للصراع‬
‫حول المغانم ‪ ،‬ﻓالوطن هو الﺤب واالکﺘفاء ﻓالصراع يﻘوم هنا بین قوى قاهرۀ تسیطر على‬
‫المال والسلطۀ‪ ،‬وبمبررات شﺘى تارۀ بسﺘار الدين وتارۀ اﺧرى الوطنیۀ واالﺧالق على حساب‬
‫المسﺤوقین والمسﺘلبۀ حﻘوقهم مما جعل الوطن غیر قابل للعیش ﻓیه‪ .‬ﻓهو يکره وطنه‬
‫النه ترکه ﻓی مواجهۀ حیۀ قاسیۀ ال تخﺘلف عن حیاۀ بهاء الﺘی لم تفهم معنى الوطن الذی‬
‫درست عنه ﻓی کﺘب الﺘاريخ والﺘربیۀ الوطنیۀ‪« ،‬أحاول أن أرکّب صورۀ ما مفهومۀ لطفولﺘی‬
‫حول ما يجری ﻓی عوالمی وعوالم من حولی من بشر تسمیهم معلّمۀ الﺘّاريخ والﺘّربیۀ‬
‫الوطنیّۀ «مواطنین ﻓی دولﺘنا العظیمۀ»‪ ،‬ولکنّنی منذ أصبﺤتُ لﻘمۀ سائغۀ مشﺘهاۀ ﻓی ﻓم‬
‫أﻓراح الرّملیّ لم يعد يعنینی أیّ شیء حول األوطان أو المواطنین أو األحداث والمصائر‪،‬‬
‫بل حﺘى لم يعد يؤرّقنی من أکون‪ ،‬أو إلى من أنﺘمی؛ ﻓﻘد ﺧذلنی الجمیع‪ ،‬وغدوت وحدی‬
‫معی‪ ،‬ولم يعد لی منّی سوى األنفاس اإل جباريّۀ ﻓی حیاۀ جئت إلیها مکرهۀ باغضۀ مبغوضۀ‪،‬‬
‫وﻓﻘدتُ الثّﻘۀ أو األمل ﻓی األوطان أو ﻓی أمّی وأبی أو ﻓی أن يعود الضّﺤّاک لینﻘذنی من‬
‫هذا الجﺤیم الدّنیویّ المهول‪ ،‬ولم أعد أملک إالّ أن أسیر وراء رغبات أﻓراح الرّملیّ کلّما‬
‫نادانی للسّیر وراءه مثل نعجۀ تسیر ذلیلۀ ﺧلف الﻘصّاب إلى المسلخ»‪.‬‬

‫ﻓکان بعد ذلک انﺘﻘالها بجسدها بین الرجال ومنهم کريم لوهدانی الرجل الکبیر لذی ﻓﻘد‬
‫رجولﺘه ﻓی معﺘﻘل ﻓکان يعوض ذلک بشیء من الزهد «يفﻘد ﻓﺤولﺘه منذ أکثر من عشرين‬
‫عاماً ﻓی معﺘﻘل صﺤراویّ جاف عندما اکﺘشفتْ دولﺘه مؤامرته مع العدوّ ضدّها‪ ،‬ﻓأذاقﺘه‬
‫العذاب ألواناً حﺘى قﺘلتْ ذکورته‪ ،‬ﻓخرج من المعﺘﻘل مﺘدثّراً بالصّالح والزّهد لیخفی عنّﺘه‬
‫وﺧیاناته»‪ .‬لﺘسﺘمر ﻓی هذه الرحلۀ ﻓی الﺤیاۀ لﺘﺘعرف على مجموعۀ من االشخاص وکان‬
‫الجسد هو الوسیلۀ لهذا الﺘعارف ﻓﻘد تعرﻓت ﻓی المسﺘشفى على سلیم المناضل «سلیم‬
‫ذو المالمح الکسیرۀ‪ ،‬وذو العینین الغائرتین ﻓی جمجمۀ ال تﻘوى رقبﺘه على حملها‪ ،‬سُرقتْ‬
‫رجولﺘه وإنسانیﺘه کاملۀ ﻓی لﺤظۀ‪ ،‬السّارق هو طلﻘۀ واحدۀ ال غیر من عدوّ غاشم‪ ،‬هی‬
‫طلﻘۀ اقﺘنصتْ سعادته‪ ،‬وقطعتْ حبله الشّوکیّ بإثم مﺘعمّد‪ ،‬واسﺘﻘرّتْ ﻓی عظام ظهره‬

‫‪372‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫بوقاحۀ صفیﻘۀ‪ .‬شهور طويلۀ أمضاها مابین الیﻘظۀ والغیبوبۀ‪ ،‬رأى ﻓیها قواﻓل شهداء تمدّ‬
‫األيدی إلیه؛ لﺘزﻓّه إلى أرض األرواح حیث تنﺘظره الزّغاريد والﺘّهلیالت والﺘّکبیرات‪ ،‬حاول‬
‫بکلّ قوّته أن يمدّ يديه إلیها‪ ،‬لکنّه عجز عن ذلک؛ ﻓﻘد غادرته الﻘدرۀ على الﺤرکۀ ولألبد‪،‬‬
‫وأصبح حبیس واقعه الجديد»‪.‬‬

‫و ﻓی المسﺘشفى تعرﻓت على ثابت الذی تعرض لﺤادث سیر بسبب العدو «کان حادثاً مدبّراً‬
‫من مخابرات العدوّ الغﺘیاله‪ ،‬وشطب اسمه من مشهد المﻘاومۀ‪ ،‬ﻓال يمکن أن يﺤﺘمل العدوّ‬
‫شخصیّۀ ثابﺘۀ ﻓی المﻘاومۀ وحﻘوق العودۀ مثل شخصیﺘه الفذّۀ العنیدۀ‪ .‬کان المخطّط‬
‫يﻘﺘضی أن يموت ﻓی هذا الﺤادث‪ ،‬وأن تنﺘهی أسطورته النّضالیّۀ‪ ،‬ولکنّه نجا من الﺤادث‬
‫بأعجوبۀ بعد أن تﺤطّمت عظامه‪ ،‬ورقد أشهراً ﻓی مسﺘشفى المدينۀ الﺘی کان يزورها ألجل‬
‫المشارکۀ ﻓی لﻘاء شعبیّ عن حقّ المهجّرين ﻓی العودۀ إلى وطنهم»‪ .‬وهو يهﺘم بالسرد‬
‫ن تﺤبّه؛‬
‫ﻓاطلﻘت علیه ثابت السرد «إنّه باﺧﺘصار رجل يﺤبّ النّاس‪ ،‬والنّاس ال تملک إالّ أ ّ‬
‫ﻓهو حاوٍ مدهش‪ ،‬ومن جرابه يُخرج سرداً شیﻘاً ال ينضب‪ ،‬ﻓهو من نادر البشـر الذين ال‬
‫يعرف من يﺤادثونهم معنى الملّل أو بطء سیر الزّمن؛ ﻓالزّمن ملک حديثه بکلّ ما ﻓی‬
‫الکلمۀ من معنى»‪ ،‬اقﺘربت منه اما لجماله او ﻓکرۀ الو طن الﺘی يؤمن بها «ربمّا ألنّه کان‬
‫ن بريق عینیه کان يغازل الصّمت‪ ،‬أو ربما‬
‫وسیماً کسنبلۀ‪ ،‬ورشیﻘاً مثل سیف‪ ،‬أو ربما أل ّ‬
‫ن‬
‫ن ضوء المساء المنعکس على وجهه وهبه جالل أيﻘونۀ أوغاريﺘیّۀ مﻘدّسۀ‪ ،‬أو ربما أل ّ‬
‫أل ّ‬
‫ﻓکرۀ النّضال عن الوطن کانت تغرينی باالقﺘراب منه‪ ،‬وأنا الغريبۀ ﻓی وطنی‪ ،‬المﺘنکرۀ له‪،‬‬
‫وهو المﺘنکّر لی؛ ثم اسﺘدعﺘه المﻘاومۀ لواجبه ﻓالﺘﺤق به واسﺘشهد على ارض الوطن کما‬
‫کان يشﺘهی‪ ) .‬اذ لم يکن هدﻓه سوى الﺘﺤرير «هذه هی حکايۀ ثابت السّردیّ‪ ،‬وحکايۀ‬
‫شعبه الﺘی تﺘلخّص ﻓی أن ال تکون لهم حکايۀ سوى حکايۀ کابوسیّۀ واحدۀ‪ ،‬اسمها العذاب‬
‫والرّحیل واالنﺘظار‪ .‬ولکنّه دﻓع عمره ثمناً لیغیّر نهايۀ هذه الﻘصّۀ‪ ،‬لﺘصبح النّهايۀ هی‬
‫الﺘّﺤرير‪ ،‬وال شیء غیر الﺘّﺤرير‪ » .‬ان النسغ السیاسی بدا واضﺤا ﻓی الروايۀ وان کان مخﺘفیا‬
‫ﻓی ما وراء النصوص ﻓالروائیۀ تخﺘار النهايات الﺘی تلیق بأبطالها وسیرهم بین الناس‪ ،‬ﻓمن‬
‫کانت سیرته قبیﺤۀ کانت نهايﺘه بهذا المسﺘوى من الﻘبح‪ ،‬ومن يکن ذات سیرۀ انسانیۀ‬
‫تکن نهايﺘه مشرﻓۀ له‪ .‬لذا کان لثابت السردی النهايۀ الﺘی تفضلها ﻓهو رمز المﻘاومۀ ورمز‬
‫الثبات ﻓکان جسدها له عرﻓانا لهذا الثبات‪ ،‬وقطعا الجسد الذی تريده ال الجسد المادی‬
‫المعروف ب ل هو جسد معنوی يمنح اآلﺧر الديمومۀ والﺤیاۀ‪.‬‬

‫ولعلها لم تنس الشکل اآلﺧر من المﻘاومۀ‪ ،‬الشکل الﻘبیح الذی يسﺘغل المﻘاومۀ والسیاسۀ‬
‫ألغراضه الشخصیۀ حﺘى انها لم تجعله معرﻓۀ بل لم تصرح باسمه تنکیرا وامعانا ﻓی ﻓضح‬

‫‪373‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫هذه االشکال الوصولیۀ‪« ،‬جاء الجئاً سیاسیاً إلى مدينﺘی بعد أن اسﺘﻘوى علیه رﻓاقه ﻓی‬
‫الثّورۀ‪ ،‬وطردوه من بلده‪ ،‬وجرّدوه من منصبه السّیاسیّ‪ ،‬ﻓﺘﺤوّل من أحد رجاالت وطنه إلى‬
‫قطب من أقطاب المعارضۀ ﻓی الخارج‪ .‬لﻘد جاء إلى المدينۀ برﻓﻘۀ شاحنﺘین من المال‬
‫المسروق من بلده‪ ،‬ثم بعد ذلک أصبح عنﻘاء السّیاسۀ ﻓی المکان‪ ،‬وسیطر على البلد ومن‬
‫ﻓیها بﺤزبه السّیاسیّ العابر للدّول والﻘارات الذی شکّله بماله المسـروق حﺘى لُﻘّب‬
‫باالمبراطور»‪ .‬وکانت بهاء وسیلﺘه للوصول الى اهداﻓه وهذا ديدن ﻓی توظیف شﺘى الوسائل‬
‫للوصول الى اهداﻓهم لیکون نﻘیضا لثابت السردی «بل جعلنی له وألصدقائه ولضیوﻓه ولمن‬
‫يهوى أن يجاملهم من الرّجال‪ ،‬وأن يجرّهم إلى حزبه‪ ،‬وقد کنتُ ﺧیر رسول له ﻓی رسائله‬
‫ن الجمیع يمارسون السّیاسۀ‬
‫الﺤزبیّۀ‪ ،‬ﻓاقﺘربتُ أکثر من ا لسّاسۀ والسّیاسیین‪ ،‬ﻓاکﺘشفتُ أ ّ‬
‫ﻓی کلّ يوم؛ وأکبر سیاسۀ ﻓی مدينﺘی أن تدبّر معاشکَ لﺘظلّ على قید الﺤیاۀ بعد رحلۀ‬
‫ن نساء سرّيات هنّ مَنْ‬
‫سیزيفیّۀ مضنیۀ من الصّباح حﺘى المساء‪ .‬واکﺘشفتُ من جديد أ ّ‬
‫يشارکن ﻓی إدارۀ هذا العالم العجیب‪ ،‬وأنّهنّ من يﻘسّمن الغنائم مع الکبار‪ ،‬وهنّ کذلک‬
‫من يﻘسّمن الويالت على المغضوب علیهم‪ ،‬وأنّهنّ من يرسلن األبرياء إلى المعﺘﻘالت أو‬
‫إلى الموت»؛ ﻓکانت المرأۀ هی المﺤرک الرئیس لإلحداث ﻓی المجﺘمع الﺘﺤﺘانی‪ .‬وهی من‬
‫تﺘﺤکم ﻓی مصیر الشعوب بواسطۀ جسدها‪.‬‬

‫ثم تنﺘﻘل لعالم المخد رات مع شخصیۀ تسمى مﺤب وهبات «تجارۀ المخدّرات والسّالح‬
‫والرّقیق األبیض؛ وقد راق لی أن أذهب إلى عالمه؛ ألنّه األکثر وسامۀ ﻓیمن ﺧادنتُ‪ ،‬واألرق‬
‫طباعاً ﻓیهم ما لم يغضب‪ ،‬ويﻘرّر االنﺘﻘام‪ ،‬واألکثر صدقاً ﻓی کلّ من قابلتُ من رجال مزيّفین؛‬
‫ﻓﻘد کان يفﺘخر بأنّه تاجر سال ح ومخدرات ونساء‪ ،‬ويﻘدّم نفسه لمن يﺘعرّف علیه بﻘوله‪ :‬أنا‬
‫الﻘوّاد األکبر مﺤبّ وهبات»‪.‬‬

‫لﺘنﺘﻘل الى شخصیۀ جديدۀ مخنثۀ اسمه همالن أبو الهبات «ﻓهو مخنّث األعضاء والسّلوک‪،‬‬
‫وعلى الرّغم ذلک يعیش ﻓی جلباب الرّجولۀ الذی ﻓرضه والده علیه منذ کان صغیراً‪ ،‬ﻓظلّ‬
‫يعلن أنّه رجل‪ ،‬ويﺘکﺘّم على تکوينه الخنثى ومیله نﺤو عالم األنوثۀ‪ ،‬وبﻘیت أثوابه النسّائیّۀ‬
‫الجمیلۀ‪ ،‬ومالبسه الدّاﺧلیّۀ األنثويّۀ الﺤريريّۀ‪ ،‬وأدوات زينﺘه وعطوره حبیسۀ أدراج غرﻓﺘه‬
‫الخاصّۀ‪ ،‬إلى أن يرتدی مالبسه النّسائیّۀ سرّاً‪ ،‬ويلﺘﻘط صوراً له بها‪ ،‬ويخرج ﻓی جوالت سريّۀ‬
‫ﻓ ی شوارع المدينۀ ﻓی ساعات مﺘأﺧّرۀ ﻓی اللّیل لیﺤظى بﺘﺤرّشات جنسیّۀ تلهب ﻓیه جذوۀ‬
‫األنوثۀ الﺘی يصمّم والده على دﻓنها ﻓی أعماقه لصالح حیاۀ رجل هو لم يسﺘطع أن يکونه‬
‫ﻓی يوم من األيام»‪.‬‬

‫‪374‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫«انﺘﻘل إلى الﺤیاۀ ﻓی المدينۀ لیمثّل حزبه العشائریّ الذی کوّنه والده لیکون غطاء له‬
‫يخفی ﺧلفه عمله ﻓی تهريب السّالح عبر قريﺘهم الﺤدوديّۀ‪ ،‬ولکنّه أصیب بلوثۀ مالزمۀ له‬
‫اسمها إثبات أنّه رجل أمام النّاس کی ال يجلب العار إلى والده ورجال عشیرته وکانت تعامله‬
‫ﻓی شﻘﺘها کانثى مخنوقۀ ﻓی جسد رجل‪ ،‬لیکون صديﻘﺘها‪ ،‬وتلجأ الى السخريۀ من‬
‫تصريﺤاته للع یش بسالم مع العدو وأصبح من هواياتی الﺤمیمۀ أن أتابع تصريﺤاته‬
‫ن السّالم الﺤﻘیﻘیّ‬
‫السّیاسیّۀ الخطیرۀ حول ضرورۀ الﺘّعايش السّلمیّ مع العدوّ بدل طﺤنه؛ أل ّ‬
‫يصنعه الرّجال الﺤﻘیﻘیون‪ ،‬وهو يرى نفسه رجالً حﻘیﻘیّاً‪ ،‬ولذلک يطالب بسالم الرّجال‬
‫األشاوس الذی يعدّ نفسه واح داً منهم بامﺘیاز بشهادۀ الئﺤۀ کبیرۀ من المومسات وشهادتی‬
‫المجیدۀ‪ .‬تصريﺤاته الطّويلۀ المشﺤونۀ باألکاذيب کانت تضﺤّکنی حﺘى تنسینی ذلک‬
‫الوجع الذی بدأ ينبتُ ﻓی ثديی األيسر‪ ،‬وتﺤمّسنی کی أطلب منه أن ينظّف بالط حمّامی‬
‫عندما يعود إلى شﻘﺘی‪ ،‬ويخلع رجولﺘه المطالبۀ بسالم الذّل والهوان مع العدوّ‪ ،‬ويلبس‬
‫أنوثﺘه الکسیﺤۀ الﺘی ترضى بﺘنظیف حمام مومس ﻓی درجۀ االعﺘزال بسبب الﺘّﻘادم‪ .‬ﻓی‬
‫اشارۀ الى هؤالء الذين يدعون الى الﺘطبیع والعیش بسالم مع العدو وهم يعیشون حالۀ‬
‫االسﺘالب الذاتی وابعد عن الرجولۀ ﻓی مواﻓﻘهم‪ ،‬لﺘعمل على تعريۀ هؤالء بطريﻘۀ ﻓاضﺤۀ‬
‫تعکس موقفها الصلب اتجاه من يخون قضیﺘه ويﺘرک النضال وسیلۀ للﺘﺤرير‪.‬‬

‫ويکشف اسﺘشراﻓها مصیر هذه الشخصیۀ الﺘی تنﺘﻘل الى أوربا کرجل دبلوماسی ويﺘزوج‬
‫زواجا مثلیا لﺘصل الى نﺘیجۀ ان العائلۀ بل ربما السیاسیین جمیعهم ال يخﺘلفون عن‬
‫الخنثی همالن «وترک حزب أ بیه الذی سرعان ما نﻘل أمر تمثیله إلى ابن آﺧر من أبناء‬
‫العائلۀ‪ ،‬اسمه همالن أيضاً‪ ،‬وله غرام جامح بمضاجعۀ المومسات وإطالق الﺘّصريﺤات الﺘی‬
‫تﺤضّ على السّالم مع العدوّ‪ .‬ﻓی حین ظللتُ أطلق اسم همالن على أیّ شیء ﺧنثى أو‬
‫جبان» وال تخﺘلف وجهۀ بطل الروايۀ الضﺤاک عن وجهۀ نظر بهاء ﻓی الشـرق العربی حیث‬
‫الخطب الجوﻓاء من دون نﺘیجۀ ﻓی حین ان العدو يﻘضم االرض باسم الﺤريۀ وهو ﻓی‬
‫حﻘیﻘﺘه يﺤمل الموت الى کل مکان الیوم اسﺘفزّه ذلک المﻘال عن الثّورۀ والثّائرين ﻓی‬
‫الشّرق الذی تﻘوّض‪ ،‬دون أن ترى األوطان أو الشّعوب أیّ بصیص أمل أو حريّۀ أو عدالۀ‪،‬‬
‫ال شیء سوى الموت والجعجعات والنّﻘیق الموصول دون ﻓائدۀ أو تﺤسین‪ ،‬وذلک العدوّ‬
‫الکونیّ الذی يلفّ العالم بعلمه الشـّرير‪ ،‬ويذبح النّاس باسم الﺤريّۀ والدّيمﻘراطیّۀ واإلﺧاء‬
‫يزفّ الموت إلى کلّ مکان يذهب إلیه لیکون مصیر الشعوب الهجرۀ المسﺘمرۀ «الالجئون‬
‫والمهاجرون يﺘدﻓّﻘون على المدينۀ أکثر ﻓأکثر‪ ،‬هم من الجنسیّات والسّﺤن جمیعها‪،‬‬
‫يجمعهم الخوف والﺘّهجیر والرّهبۀ والضّیاع والوجع‪ ،‬وتفرّقهم المآالت والمصائر واألقدار»؛‬

‫‪375‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ﻓالوطن بالنسبۀ الیه رعايۀ وﺧالاﻓه ال يمکن العیش ﻓیه النه يصبح ﺧائنا ال يخﺘلف عن‬
‫اللصوص‪.‬‬

‫واذ کانت بهاء تبیع جسدها وتمارس غوايۀ الجسد ﻓانها تمارس دعارۀ الﻘلم ايضا الﺘی ال‬
‫تﻘل تأثیرا عن الجسد ﻓﻘد باعت روايﺘها مﻘابل وظیفۀ لشخص ﻓی دولۀ «مرّۀ واحدۀ کان‬
‫األجر عن روايﺘی المبیعۀ ألحدهم أکثر ممّا تخیّلتُ أو طلبتُ‪ ،‬وذلک عندما قدّم لی ذلک‬
‫المشﺘری وظیفۀ حکومیّۀ ﻓی إدارۀ إعالمیّۀ من اإلدارات اإلعالمیّۀ ﻓی دولۀ البغضاء‬
‫والکراهیّۀ لﻘاء ما کﺘبتُ له من عمل إبداعیّ‪ ،‬لم أدرک عندها سبب هذا الکرم الغامر منه‪،‬‬
‫ﻓکلّ ما کنتُ أبغیه هو أجری المﺘواضع عن الرّوايۀ الﺘی کﺘبﺘها له‪ ،‬وما کنتُ أتوقّع أن‬
‫يهبنی وظیفۀ حکومیّۀ مﺤﺘرمۀ بأجر معﻘول وراتب تﻘاعدیّ يؤمّن لی حیاۀ کريمۀ ﻓی‬
‫شیخوﺧﺘی الﺘی بدأت تسیر نﺤوی‪ .‬ﻓی البدايۀ کدتُ أتعجّل اإلجابۀ عن سؤالی الﺤائر‪،‬‬
‫ن ذلک الرّوائیّ اللّص يملک حفنۀ شرف بشکل أو بآﺧر‪ ،‬ولکن سرعان ما تدﺧّلت‬
‫ﻓأظنّ أ ّ‬
‫الﺘّفاصیل لﺘمنعنی من أن أتهمه بالشـّرف‪ ،‬ال سمح اهلل؛ ﻓﻘد عرﻓتُ أنّه ضنّ علی بأجر‬
‫يدﻓعه لی من جیبه‪ ،‬ولذلک قرّر أن يدﻓع أجری من جیب الﺤکومۀ والوطن؛ وهو کان ﺧیر‬
‫من يﺘکلّم عن الوطن والوطنیّۀ‪ ،‬إذ کانت تعنی عنده الﺘّنفّع واالسﺘغالل بأشکاله المﺘاحۀ‬
‫له بﺤکم وظیفﺘه اإلداريّۀ الﺤسّاسۀ ﻓی المدينۀ»؛ ﻓهؤالء يعدون الوطن ملکا لهم يﺘصرﻓون‬
‫ويهبون ما يشاؤون لمن يريدون ﻓالوطن لهم‪ ،‬والوطنیّۀ للفﻘراء والمنکودين والمسﺘضعفین‬
‫والشـّرﻓاء وأصﺤاب الضّمائر الﺤیّۀ والذمّم النّظیفۀ الﺘی ال تُباع وال تشﺘرى‪.‬‬

‫ولعل هذا الکرم بأموال الوطن کان ديدن هؤالء المزيفین والمناﻓﻘین‪ ،‬ﻓﻘد کﺘبت مﻘالۀ‬
‫نفا ق لمرأۀ تعمل ﻓی الدولۀ‪ ،‬امرأۀ حصلت على شهادات عديدۀ تلک الشهادات الﺘی ما عاد‬
‫الﺤصول علیها صعبا ﻓی ضوء األموال الﺘی يﺤصلون علیها من غیر جهد‪ ،‬لﺘعمد الى مفارقۀ‬
‫طابعها السخريۀ حیث يکون بیع الوطن من أجل ابنﺘه الخاملۀ «ولذلک قرّرتُ أن أردّ لها‬
‫کرمها علیّ بکرم مم اثل له‪ ،‬ﻓکﺘبتُ لها مﻘالۀ نفاق رﻓیعۀ المسﺘوى لﺘماری بها مسؤوالً من‬
‫مسؤولی الدّولۀ کی تﺤصل على امﺘیازات وظیفیّۀ جديدۀ إلى جانب الکثیر من الوظائف‬
‫الﺘی تعمل ﻓیها بأجور عمالقۀ؛ ألنّها تﺤمل الکثیر من الشّهادات األکاديمیّۀ العلیا الرّﻓیعۀ‬
‫الﺘی اشﺘرتها جمیعاً بأمو ال والداها الموظّف الشّهیر ﻓی وظیفۀ حسّاسۀ ﻓی جهاز الﻘضاء‬
‫ﻓی الدّولۀ لمدّۀ ربع قرن؛ لﻘد سرق أموال الشّعب کی يشﺘری البنﺘه عدّۀ شهادات أکاديمیّۀ‬
‫ومناصب اعﺘباريّۀ کی ترثه ﻓی سرقۀ الشّعب الذی يزعم أنّه يﺘفانى ﻓی ﺧدمﺘه‪ .‬وحُقّ له‬
‫أن يفعل ذلک ما دام هدﻓه شريف صادر من صمیم أبوّته الﺤانیۀ‪ ،‬وهو بیع الوطن لشراء‬
‫مسﺘلزمات ابنﺘه ﺧاملۀ الموهبۀ والضّمیر!»‬

‫‪37۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫إن مجﺘمع الروايۀ مسﺤوق سیاسیا واجﺘماعیا من قبل قوۀ ﺧفیۀ تﺘﺤکم باألحداث‪ ،‬وهذه‬
‫الﻘوۀ ﻓی حﻘیﻘﺘها منهزمۀ داﺧلیا يﻘف ﺧلفها قوۀ أﺧرى مﺘﺤکمۀ ﻓیها غالبا ما تکون المرأۀ‬
‫وجسدها هو االداۀ لهذا الﺘﺤکم وبهذا يکون المجﺘمع تﺤت سلطۀ صغیرۀ ﻓاسدۀ مﺘﺤکمۀ‬
‫ﻓی المجﺘمع‪ .‬وهذا المجﺘمع الذی يﻘاسی الﻘسوۀ والﺘسلط الخارجی يﻘاسی الﺘسلط‬
‫الداﺧلی «ﻓﻘد حضـ ر ﻓیه شرارۀ انطالق إحدى االعﺘصامات الکبیرۀ ﻓی المدينۀ احﺘجاجاً‬
‫على الغالء والفﻘر وارتفاع الضّرائب والفساد وﺧنق الﺤريّات‪ ،‬وسرعان ما تﺤوّلت تلک‬
‫االعﺘصامات السّلمیّۀ إلى مواجهات دامیۀ مع جنود مکاﻓﺤۀ الشّغب الذين داسوا على‬
‫المعﺘصمین دون رحمۀ‪ ،‬وسﺤﻘوا رﻓضهم ومطالبهم وآمالهم ﻓی الﺘّﺤرّر ممّا هم ﻓیه من‬
‫ظلم ومعاناۀ»‪.‬‬

‫ﻓیسﺘذکر المیﺘم الذی تﺤول الى رمز الى وطن مسﺘلب ال يخﺘلف ﻓی صوره وما يجری‬
‫ﻓیه عن الوطن حیث اسﺘالب الﺤريات والخراب والﺘﺤکم بمصائر قاطنیه «حﺘى أنّه ذهب‬
‫إلى الشّارع البائس حیث يﻘبع المیﺘم‪ ،‬ﻓوجده قد تهدّم کما تهدّم الوطن کلّه‪ ،‬ولم يسأل‬
‫أحداً عن سبب ما آل إلیه هذا البناء من تﺤطّم» وهو ذاته رأی بهاء «لستُ أکثر من لﻘیطۀ‬
‫ن أوطان الشّرق جمیعها میاتم کبرى‪ ،‬ال کرامۀ ﻓیها وال‬
‫ربیبۀ میﺘم سرعان ما أدرکتْ أ ّ‬
‫حنان وال أمل»‪.‬‬

‫ﻓهذا االسﺘالب طال العلماء الذين وقفوا ضد المجﺘمع ﻓکانت تصفیۀ الجسد باعﺘبار ان‬
‫الجسد هو ذات عالقات مﺘعددۀ تدﺧل ﻓی الﺘواﻓق والﺘضاد «واکﺘفى بأن يسمع قصﺘّها ﻓی‬
‫ذلک المساء عن عالم الذّرّۀ العربیّ الشّهیر الهارب من بلده الذی تمّ اغﺘیاله ﻓی شﻘّﺘه دون‬
‫أن يُعرف الفاعل کما ذکرت مﺤاضر تﺤﻘیق الشّرطۀ‪ ،‬ﻓی حین يعلم الجمیع مَنْ قﺘله ولماذا؛‬
‫وهو من جاهر بمعارضﺘه لنظام شرقیّ ﻓاسد‪ ،‬وکﺘب أکثر من مﻘالۀ عن ذلک‪ ،‬ﻓآل إلى ما‬
‫آل إلیه أمثاله من الذين دﻓعوا حیاتهم ثمناً آلرائهم ومداد أقالمهم»‪ ،‬لیعﻘد مﻘارنۀ بین‬
‫الوطن والعاهرات وتکون نﺘیجۀ صادمۀ «ﻓی طريق عودته راودته الکثیر من بنات اللّیل عن‬
‫نفسه‪ ،‬ﻓأغدق علیهنّ بما يﺤمل من مال ﻓی جیبه‪ ،‬دون أن يﺤصل منهنّ على شیء سوى‬
‫اسﺘغرابه نّ من منﺤﺘه المجانیّۀ لهنّ‪ ،‬وجهلهنّ لمعنى قوله لهنّ‪ :‬أنﺘنّ األطهر ﻓی هذه‬
‫المدينۀ العاهرۀ‪ ».‬ﻓالمدينۀ لم تﺤمل ﻓی ذاکرته اال االلم والﺤزن «عبر أرضها الجاﻓّۀ‬
‫وسمائها الکئیبۀ‪ ،‬ودروبها الﺘی ال تلﺘﻘی‪ ،‬وذاکرتها الﺘی ال تﺤمل لهما إالّ األلم والضّنى»‪،‬‬
‫ﻓالجسد هو الم نظومۀ الرمزيۀ العامۀ‪ .‬لﻘد حاولت الروايۀ ان تربط بین الجنس والظروف‬
‫المﺤیطۀ بین ماهو اجﺘماعی واقﺘصادی‪ ،‬وبین قلۀ مﺘسلطۀ على رقاب المجﺘمع واکثريۀ‬
‫مسﺤوقۀ‪ ،‬ﻓکان الجنس نﺘیجۀ لکل هذا الﺘدهور واالنﺤطاط‪.‬‬

‫‪377‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ولعل هذا االنﺤطاط ﻓی المجﺘمع جعل بطلۀ الروايۀ تدﺧل هذا العالم بشکل مباشر‬
‫وتمارس السـ رقۀ والوصول لألهداف بکل الوسائل وهی ال تﻘصد من ذلک اال کشف حﻘائق‬
‫غابت عن المجﺘمع لکنها تﺤصل ﻓی کل مرۀ ‪ ،‬کما ﻓی حصولها على رحلۀ عالجیۀ کانت‬
‫مخصصۀ المراۀ ﻓﻘیرۀ لیس لشـیء اال انها مارست دعارۀ الﻘلم وکﺘبت نصوصا ألدبیۀ مزورۀ‬
‫«وقد سرقتْ لی منﺤۀ العالج هذه من امرأۀ أﺧرى منکودۀ أﻓﻘر منّی‪ ،‬ولیس عندها ما‬
‫تﻘدّمه لﺘلک السّارقۀ کی تﻘنعها برحمﺘها‪ .‬وقد قبلتُ هذه المنﺤۀ المسـروقۀ من امرأۀ‬
‫طﺤنها الفﻘر والمرض انﺘصاراً لنفسی‪ ،‬وانﺤیازاً إلى منطق اللّصوص الذی يسود کلّ شیء‬
‫حولی؛ ﻓال ﻓائدۀ لنزاهﺘی المﺘأﺧّرۀ ﻓی عالم األوغاد اللّصوص الذين سرقوا کل شیء بما ﻓی‬
‫ذلک األوطان المسکینۀ واألقوات المنشودۀ»‪.‬‬

‫ﻓی وطن ﻓیه کل شیء ينهار لمن يکن المﺤیط الکبیر بکل ﺧیباته المﺘنوعۀ‪ ،‬وبکل‬
‫انکساراته المخﺘلفۀ‪ ،‬وکذلک المﺤیط الصغیر العائلۀ واالصدقاء والعادات والﺘﻘالید‪ ،‬اال بیئۀ‬
‫اوجدت اسبابها لﺘصـرﻓات االبطال‪ .‬ﻓی وطن «تسﺘعر بالنّار والفﺘن واالبﺘالءات والمصائب‪،‬‬
‫ويجوبها اللّصوص والﻘﺘلۀ آمنین ﻓرحین‪ ،‬ويموت ﻓیها األبرياء واألبطال والصّالﺤین والعلماء‬
‫والمبدعون‪ ،‬ﻓی حین تسمن الکالب واألبﻘار والخنازير والفئران اآلدمیّۀ حﺘى تخﺘنق‬
‫بسمنﺘها»‪ ،‬ﻓی هذه االجواء المعﻘدۀ نشأ کل من بهاء والضﺤاک شخصیات تعرضت‬
‫النﺘکاسات مﺘعددۀ ‪ ،‬وﻓیها نﻘالت عنیفۀ ادت الى انکسار النفس‪ ،‬وحدوث شرخ کبیر ال‬
‫يمکن رأبه ‪ ،‬ﻓی هذه الظروف جاءت بهاء وجاء الضﺤاک يراﻓﻘهما هزائم مﺘعددۀ على جوانب‬
‫کاﻓۀ ﻓلم يکن امامهم اال الصمود بواسطۀ الﺤب « لﻘد بات العالم کلّه يعرف قصّۀ العاشﻘین‪:‬‬
‫الضّﺤاک وبهاء اللّذين انﺘصرا على الموت والنّسیان والفراق بﻘوّۀ حبّهما الخالد»‪.‬‬

‫الجنس‪:‬‬

‫کان الجسد وسیلۀ للﺘعبیر عن حالۀ الضیاع واالنکسار السیاسی واالجﺘماعی والدينی‪ ،‬ﻓکلما‬
‫مرت بهاء او مرّ الضﺤاک بأزمۀ معینۀ کان الجسد وسیلۀ للهروب من الﺘوتر النفسـی ‪،‬‬
‫ولکن هیهات ان يکون ذلک‪ ،‬ﻓمن غیر الﺤب البعد الخامس الذی حددته الروائیۀ ﻓی‬
‫روايﺘها األولى (اعشﻘنی) لن تﺤﻘق هذه المﺤاوالت المطلوب منها ﻓﺘکون االنﺘکاسۀ اکثر‬
‫عمﻘا ووجعا ‪ .‬وکما الحظا ﻓی الجانب السیاسی ان المجﺘمع يساهم ﻓی دﻓع الشخصیۀ على‬
‫االنﺤدار ﻓکان الجسد وسیلۀ للعیش ‪ ،‬ﻓالجسد ﻓی روايۀ ادرکها النسیان يطرح ابعادا‬
‫أيدولوجیۀ ‪« .‬إنّها باﺧﺘصار عاشت انکساراتها الطّويلۀ واحباطاتها المسﺘمرّۀ ﻓی بﺤثها عن‬
‫تأمین لﻘمۀ عیش شريفۀ تﻘ ﺘنصها بصعوبۀ ﻓی عالم ال يرضى بأن تعطیه عملها الدّؤوب‬
‫مﻘابل أجوره الزّهیدۀ‪ ،‬ما لم تهبه جسدها اللّذيذ الشّهیّ األحمر»‪ .‬ﻓی هذه االجواء المعﻘدۀ‬

‫‪378‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫والمﺘشابکۀ نمت بهاء‪ ،‬وحیدۀ ال تجد من يﻘف الى جوارها‪ ،‬وبما تمﺘلک من مﻘومات الجمال‬
‫المغاير للجمال العربی ذات السﺤنۀ السمراء‪ ،‬ﻓهی حمراء ﻓاتنۀ‪ ،‬کل هذا جعلها مﺤط انظار‬
‫الکل‪ ،‬وکان جسدها مطمعهم‪ ،‬وقد اسﺘغلت هذا االمر لﺘﺤﻘیق مآربها المخﺘلفۀ‪ .‬ومن ثم‬
‫تعريۀ الواقع االجﺘماعی والسیاسی والدينی «حاولتْ بإﺧالص أن تﺤظى بأیّ ﻓرصۀ للﻘمۀ‬
‫الﺤالل‪ ،‬ولکنّ الرّجال الطّامعین بها سدّوا الدّروب علیها مرّۀ تلو أﺧرى حﺘى ساقوها إلى‬
‫الرّذيلۀ بأشکالها جمیعها‪ .‬ظلّت لسنوات أسیرۀ الرّوح والجسد للشّیاطین البشريین‪ ،‬إلى أن‬
‫نفد شبابها األحمر المثیر‪ ،‬ﻓاکﺘفتْ عندها بالعزلۀ الﺘّامۀ إالّ من صديﻘﺘها هدى المﻘرّبۀ إلى‬
‫نفسها‪ ،‬وبعض زبائنها الذين يشﺘرون کلماتها الذّهبیّۀ‪ ،‬وينشرونها ﻓی الصّﺤف والمجالت‬
‫بأسمائهم»؛ ﻓالروايۀ تعمد إلى وصف جسد المرأۀ الداﺧلی والخارجی لﺘعطیه إبعادا أﺧرى‬
‫وتجعله مﺤط انظار اآلﺧر المخﺘلف ﻓاللون الﺤمر واللﻘب الذی لﻘبت به الﺤمیراء جعل منها‬
‫مطمعا لآلﺧر المغاير له ﻓی بشرته؛ لهذا کانت بهاء تؤکد دائما ان الخیانۀ ال تکون ﻓی‬
‫الجسد ﻓﻘط کم يظن بعضهم‪ ،‬بل ان الکلمۀ ال تﻘل ﺧطرا ﻓی الخیانۀ عن الجسد وهی‬
‫تﺤمل الشـ رف کما ان الجسد يﺤمل الشرف معه‪ ،‬لذا هی تعرف تماما انها تمارس دعارۀ‬
‫الﻘلم وهذا ما اشرنا الیه ﻓی الجانب السیاسی «ﻓأﺧذتْ تﺘاجر بکلماتها‪ ،‬وتمارس دعارۀ الﻘلم‬
‫بد ل دعارۀ الجسد‪ ،‬إلى أن حظیتْ بوظیفۀ حکومیّۀ درّت علیها راتباً تﻘاعديّاً ضئیالً جعلها‬
‫تهجر زنا الﻘلم والجسد‪ ،‬وترکن إلى صمت بیﺘها مهمومۀ بالوحدۀ والمرض والعوز» لﺘعری‬
‫أولئک االدباء الذين يعمدون الى تسلق الشهرۀ من غیر حق ومن ثم يکون الﻘلم مزيفا ال‬
‫يداﻓع عن قضاي ا األمۀ وينشغل بما هو دون ذلک ‪ ،‬لﺘبرر ذلک بﺤاجﺘها للمال لﺘﻘارن بین‬
‫بیع الجسد والﻘلم ﻓﺘکون الخسارۀ واحدۀ مﺘشابهۀ«وما اسﺘطعتُ أن أقضی على هذا‬
‫ن من يشﺘرونها منّی‬
‫ن کلماتی جزء من عرضی وشرﻓی‪ ،‬وأ ّ‬
‫الهاجس المﺘنامی ﻓی أعماقی بأ ّ‬
‫ن‬
‫هم عابرون جدد ﻓی جسدی‪ ،‬وأنّنی ال أزال أتاجر بی مع اﺧﺘالف شکل االتجار‪ ،‬إالّ أ ّ‬
‫األجر ﻓی المرّات جمیعها هو أقلّ ما يمکن أن يکون البیع به»‪.‬‬

‫ولعل هذا العوز هو الذی دﻓع بربارا سکرتیرۀ الضﺤاک بان يکون حسدها هو الوسیلۀ‬
‫الوحیدۀ لسد عوزها المادی ﻓاصبح االرتباط الجسدی عبارۀ عن عﻘد عمل «وقد ساعدته‬
‫سک رتیرته باربرا على انﺘﻘاء تلک المالبس على مضّض وکره منها‪ ،‬وهی من کانت تؤمّل‬
‫نفسها بالزّواج به‪ ،‬واالسﺘﺤواذ على سﺤره وشهرته وماله ولطفه العرمرم وقلبه الﺤنون المبدع‬
‫ﻓی کلّ شیء بعد تاريخ مضاجعات بینهما ال يُسﺘهان بعددها‪ ،‬حﺘى وإن کانت عابرۀ دون‬
‫وعود زواج أو حبّ أو حﺘى مساکنۀ»؛ ﻓالفﻘر دﻓع بربارا للعمل مع الضﺤاک وادارۀ شؤونه‬
‫ﻓی المنزل ولکنه کان يسﺘغلها جسديا إلشباع رغباته الجنسیۀ من دون ادنى شعور بالﺤب‪،‬‬

‫‪379‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫وکأنه يسﺘغل حاجﺘها إلى اإليواء والعمل‪ ،‬ﻓالعمل ظاهر الموضوع ولکن يﻘف ﺧلفه‬
‫االسﺘغالل الجسدی‪ .‬ﻓکان لجنس منفذا للﺘعبیر عن ضغوط الﺤیاۀ وهمومها‪.‬‬

‫ولعل االنﺘکاسۀ االکثر مرارۀ حین يﺘﺤول المعلم أﻓراح الرملی بما ارتبط من قدسیۀ الرسالۀ‬
‫الﺘی يﺤملها الى زير نساء ‪ ،‬وهی الﺘی کانت تطمح ان يساعدها ﻓی دروب االدب والمعلم‬
‫ن هذا االجﺘهاد سوف يﻘودها إلى درب المعلم أﻓراح الرّملیّ الذی‬
‫«کما لم تکن تعلم هی أ ّ‬
‫کان يجید اصطیاد کلّ ما يشﺘهی أن يصطاده‪ ،‬ولو کان يﺘیمۀ حمراء تجید صنع الکلمات»‪.‬‬

‫لﺘﻘدم وصفا تفضیال لشخصیۀ الرملی وتشبهه بالصیاد لﺘبین عمق االﻓﺘراس ولعل الرمز‬
‫الذی تﺤمله شخصیۀ المعلم هی رمز لهؤالء المﺘﺤکمین بالشعب ‪/‬إناث المیﺘم وما سکوت‬
‫ال مشرﻓات على ذلک اال سکوت السلطۀ عن تصرﻓات هؤالء «کان عندها ﻓی نهايۀ العﻘد‬
‫الخامس من عمره‪ ،‬ولکنّه کان يملک شهوۀ صیّاد ﻓی عنفوان قوته‪ ،‬شهوته هذه کانت‬
‫تدﻓعه إلى اصطیاد إناث المیﺘم واحدۀ تلو األﺧرى‪ ،‬لم يخرج من المیﺘم عندما تﻘاعد عن‬
‫العمل ﻓی سنّ السّﺘین إالّ وقد اصطاد نساء المیﺘم جمیعهنّ‪ ،‬لﻘد طوّف على أجساد‬
‫الیﺘیمات الواحدۀ تلو األﺧرى‪ ،‬وضمن تسﺘّر المشرﻓات على جرائمه بأن أعطاهنّ أنصبۀ‬
‫مشبعۀ ومرضیۀ من الجنس الذی يﺘﺤرّقن للﺤصول علیه‪ ،‬حﺘى عاملۀ النّظاﻓۀ المسنّۀ الﺘی‬
‫کانت رائﺤۀ الﻘمامۀ تفوح منها قد غزاها ﻓی غرﻓﺘها المنزويۀ ﻓی مطبخ المیﺘم‪ ،‬وأشبعها‬
‫جنساً حﺘى غدتْ حیوانه األلیف الذی يلهث ﺧلفه أعمى عن کلّ شیء سواه»‪ ،‬لیﺤول‬
‫المیﺘم الى مبغى يشبه المجﺘمع الى حد کبیر ﻓی اشارۀ إلى الفساد الذی يﺤﺘاج إلى سلطۀ‬
‫قويۀ لﺘواجه هذا الوحش «أﻓراح الرّملیّ حوّل المیﺘم إلى مبغى ﺧاصّ به‪ ،‬وﻓرض شهرياريﺘه‬
‫علیه‪ ،‬وما کان من السّهل علیّ أن أقول له ال؛ ﻓماذا تسﺘطیع طفلۀ يﺘیمۀ وحیدۀ أن تﻘول‬
‫لوحش يلﺘهم الجمیع؟»‬

‫ونلﺤظ ان کل الشخصیات الﺘی تعرﻓها کانت تﻘدم لها ما يبرر اﻓعالها‪ ،‬لکنها ﻓی حﻘیﻘﺘها‬
‫تکون بالضد من ذلک‪ ،‬ﻓالمعلم الرملی کان ﻓی نظرها «أﻓراح الرّملیّ هو إنسان رائع وطیّب‬
‫وملهم‪ ،‬مهما حیکتْ حوله من قصص الفسق والفجور واإلجرام؛ ﻓهو يشجّعنی على اإلبداع‬
‫والکﺘابۀ‪ ،‬ويملک قلماً بديعاً ينﻘط کلمات سﺤريّۀ‪ ،‬وال يمکن لمن يملک قلماً کﻘلمه أن‬
‫يکون مغﺘصباً مجرماً»؛ حﺘى مديرۀ المیﺘم کان يمارس الجنس معها «لکنّنی لم أحدس‬
‫ن هدى سﺘﻘودنی إلى حمّام مديرۀ المیﺘم الذی يطلّ من کوّۀ صغیرۀ مخصّصۀ للﺘّهويۀ‬
‫أ ّ‬
‫الدّاﺧلیّۀ على حجرۀ نومها‪ ،‬ألرى منها أﻓراح الرّملیّ عارياً مثل ﺧنزير بریّ بنیّ اللّون‪ ،‬وهو‬
‫يساﻓد مديرۀ المیﺘم النّﺤیلۀ مثل قشّۀ‪ ،‬ويعبّ الﻘبل من جسدها الهزيل مثلما ينﻘر غراب‬
‫قطرات الماء من داﺧل قصبۀ ملﻘاۀ على الطّريق»؛ ﻓهو ال يهﺘم للشکل الذی يسﺘبیﺤه «ال‬

‫‪380‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫يﺘوّقّف کثیراً عند إشکالیّات الجمال وتفاصیل األنوثۀ والسّن وأدبیات العمل وأﺧالقیّات‬
‫المعلّم وضمیر المهنۀ‪ ،‬بل يفکّر ﻓی شیء واحد‪ ،‬وهو رحلۀ ذکره ﻓی أرحام اإلناث أيّاً کنّ‪،‬‬
‫ومﺘى أُتی ح له أن يﻘفز علیهنّ‪ ،‬واصفاً نفسه بﺤصان أصیل جموح مﺘى اشﺘهى قفز على‬
‫أنثاه‪ ،‬وساﻓدها‪ ،‬أشاءتْ ذلک أم أبتْ‪ ،‬حﺘى ولو کانت طفلۀ يﺘیمۀ لیس لها ﻓی الدّنیا من‬
‫يداﻓع عنها‪ ،‬ويﺤمی شرﻓها من االسﺘباحۀ‪ ».‬لﻘد عاشت بهاء حالۀ من الضیاع والﺘردد‬
‫والﺤیرۀ بین ما تريد وتطمح وما ه ی علیه هذه اللﺤظۀ‪«.‬لم أعد أﻓرق کثیراً بین سخريۀ‬
‫أﻓراح الرّملیّ منّی وبین مديﺤه لی‪ ،‬ولکنّنی أدرکتُ تماماً أنّنی أتﻘدّم کثیراً ﻓی الکﺘابۀ‬
‫بفضل توجیهاته ورعايﺘه لی‪ ،‬وتصﺤیﺤه المسﺘمرّ لمساری ﻓی الکﺘابۀ‪ ،‬ﻓأراه عالیاً سامﻘاً ﻓی‬
‫عالم الﻘلم‪ ،‬حﺘى ولو کان أسفل ساﻓلین ﻓی مدارج األﺧالق‪ ،‬وﺧائناً رعديداً ألﺧالقیّات‬
‫الﺘّعلیم والعلم واإلنسانیّۀ؛ ﻓهو لیس أکثر من ثعلب ﺧائن يسطو مرّۀ تلو األﺧرى على أجساد‬
‫ﻓﺘیات يﺘیمات ضعیفات‪ ،‬ﻓیأکل لﺤومهنّ‪ ،‬ويشلع عظامهنّ ﻓی البعید‪ » .‬ﻓﺘﺘعاون‬
‫الشخصیات ﻓی هذه الممارسۀ ويکون االذعان من قبل االطراف لممارسۀ الفﺤش من ﺧالل‬
‫ﻓلسفۀ يصدقانها معا ‪ ،‬ﻓﺘکون الممارسۀ برضى الطرﻓین ‪.‬وان کان الضعف باديا ﻓی الطرف‬
‫الضعیف المسﺤوق بهاء ‪ /‬الشعب ﻓی صورۀ تشبیهیه تعکس االنسﺤاق والضعف «ما‬
‫اسﺘطعتُ أن أقاومه‪ ،‬أو أرﻓضه‪ ،‬أو أصرخ ﻓی وجهه‪ ،‬وهو يجرّنی کعنزۀ صغیرۀ إلى غرﻓﺘه‬
‫المجا ورۀ لغرﻓۀ مديرۀ المیﺘم‪ ،‬ويشرع يعرّينی‪ ،‬ويﺘعرّى ﻓی آن‪ ،‬ويفﺘضّ عذريﺘی وطفولﺘی‬
‫وأحالمی الصّغیرۀ‪ ،‬وأنا صامﺘۀ مثل غراب مفجّع ﺧائف ربطوا قدمیه إلى سکّۀ حديد يعبرها‬
‫قطار ﻓی الﻘريب کی يفرمه تﺤت عجالته الﺤديديّۀ الملﺘهبۀ»‪.‬‬

‫لﺘنﺘﻘل الى شخصیات اﺧرى وهی الشخصیات االدبیۀ الﺘی تجعلها ﻓی مواجهۀ النﻘد ‪ ،‬ومنها‬
‫شخصیۀ وﻓاء ذيب کاتب وناشر عن علم ﻓلسفۀ الجمال وجدت ﻓیه االنسان الﺤق «ورأيتُ‬
‫نفسی ألوّل مرّۀ ﻓی حیاتی أمام کائن شبه منﻘرض اسمه إنسان بﺤقّ‪ » .‬لکنه مات بالذبﺤۀ‬
‫الﻘلبیۀ بعد ان منﺤﺘه جسدها النها احبﺘه «لکن الموت سرقه إلى عالمه األسود الﻘاتم‬
‫عندما أصابﺘه ذبﺤۀ قلبیّۀ‪ ،‬وهو ﻓی حضنی‪ ،‬لﻘد قﺘله الفرح‪ ،‬وﺧنﻘﺘه المﺘعۀ‪ ،‬ﻓانسﺤق جسده‬
‫الرّائق الﺤنون تﺤت وطأۀ جسدی الشّبق المﺘنمّر علیه»؛ ثم تعرﻓت على ﻓنان اسمه يراع‬
‫طرب احببﺘه ألغانیه واعﺘﻘدت انها تشدها الى عالم الدهشۀ من جديد ‪ ،‬ولکنه کان يعشق‬
‫النساء وهو ينﺘﻘل من واحدۀ ألﺧرى کعشﻘه ألغانیه «اکﺘشفتُ أنّه يعشق النّساء بطريﻘۀ‬
‫عشﻘه للموسیﻘى واأللﺤان والکلمات؛ أیّ يعشق أن يجرّب الواحدۀ منها تلو األﺧرى‪ ،‬وأن‬
‫يجد نفسه ﻓی مﺘناقضات النّساء‪ ،‬ولذلک عندما عزف نغمی‪ ،‬ابﺘعد عنی‪ ،‬وذبل حبّه لی»‪،‬‬
‫اال انه تﺤول الى الشذوذ الجنسـی وترک اغانیه الوطنیۀ «لکن ثريّاً مشرقیّاً لوطیّاً سبق‬

‫‪381‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫المﻘطوعات النّسائیّۀ األﺧرى إلیه‪ ،‬واتّخذه له‪ ،‬وأعلى کعبه ﻓی امبراطوريّۀ ثروته‪ ،‬وأسﺘﺤدث‬
‫له مشاريع إعالمیّۀ وﻓنیّۀ ألجل أن يبﻘیه إلى جانبه؛ ﻓما کان يسﺘطیع أن يفارقه‪ ،‬أو‬
‫يسﺘغنی عن ﻓنونه ﻓی الشّذوذ الجنسیّ‪ ،‬بعد أن هجر األغانی الوطنیّۀ والدّينیّۀ واإلنسانیّۀ‬
‫الﺘی کان يﺘکسّب منها‪ ،‬ويزعم أنّه سفیرها لما تﺤمله له من شهرۀ وجماهیريّۀ ودﺧل‬
‫عريض‪ ،‬وتخلّى عنها جمیعاً لصالح شذوذه الذی ﻓﺘح له کنز علی بابا واأللف شاذّ»ﻓلم يکن‬
‫ملﺘزما بالدﻓاع عن ما يؤمن به من قضیۀ دينیۀ ووطنیۀ‪.‬‬

‫ثم اسست دارا للبغاء ال تخﺘلف عن المیﺘم بل هی اﻓضل من المیﺘم ﻓی احیان اﺧرى وهذه‬
‫اشارۀ إلى المجﺘمع وقسوته والفوضى الﺘی تعمه لیکون بعد ذلک المبغى بکل ما يﺤمل‬
‫من ﺧرق للمألوف االجﺘماعی والدينی اﻓضل منه‪ ،‬ﻓﻘررت بهاء ان تلغی الﺤب من حیاتها‬
‫لی کون الجنس بديله وما يدر علیها من اموال‪ ،‬ﻓﺘکون العالقۀ اشبه بعالقۀ تجاريۀ توﻓرها‬
‫الظروف‪ ،‬ومثل هذا المنطق المخاتل‪ ،‬ولی عنق الﺤﻘیﻘۀ‪ ،‬الﺘی لم تکن تؤمن به‪ ،‬جعلها‬
‫تجری ﺧلف السلطۀ والمال‪ ،‬مما اتعبها اکثر‪ ،‬النها مدرکۀ بصورۀ جیدۀ ان الﺤب الﺤﻘیﻘی‬
‫ن هذه الدّار صورۀ طبق‬
‫هو الذی يعطیها االمان والمﺘمثل بالضﺤاک‪« .‬لطالما شعرتُ أ ّ‬
‫األصل عن المیﺘم الذی ﻓﻘدت إنسانیﺘی وبراءتی ﻓیه؛ ﻓکال المکانین يبیعان أعراض الفﺘیات‬
‫ن للمیﺘم أثم السّبق ﻓی تلويث الفﺘیات‪ ،‬وسبّۀ‬
‫العاجزات عن الدّﻓاع عن أنفسهنّ‪ ،‬إالّ أ ّ‬
‫ن‬
‫ن نﻘیّات طاهرات مثل حبّات مطر السّماء‪ ،‬ﻓی حین هی أﻓخر أ ّ‬
‫تعهیرهنّ وهنّ من وُلد َ‬
‫داری لم تجرّ أیّ منکوبۀ إلى هذا الدّرب الجهنّمیّ‪ ،‬وأنّها لم تأکل ﻓی يوم عرق عاملۀ ﻓیها‪،‬‬
‫ولم تعبّد أیّ واحدۀ بالسّخرۀ‪ ،‬ﻓکلّ واحدۀ منهنّ تأﺧذ أجرها موﻓوراً کما تطلب دون نﻘصان‬
‫أو غبن‪ ،‬وتعمل وﻓق قدرتها وطاقﺘها ورغبﺘها»‪ .‬ان الدار لﺘی اسسﺘها بهاء لم تکن اال ردا‬
‫قاسیا على مجﺘمع تخلى عن مهامه ﻓی توﻓیر حیاۀ کريمۀ لمواطنیه‪ ،‬بل ن العهر الذی‬
‫يمارسه المبغى اشرف من العهر المﻘنع الذی يمارسه المجﺘمع لکثیر من الشخصیات الﺘی‬
‫تدعی الوطنیۀ والدين وهم ابعد ما يکونون عنها بل ان المبغى کان يعطی مريديه جوراً‬
‫مﻘابل اعمالهم ‪ ،‬ﻓکان جسد المرأۀ هو الشاهد األکبر على زيف وظلم البشريۀ الﺘی لم ترق‬
‫إلى مسﺘوى انسانیﺘها حﺘى اآلن‪ ،‬ﻓمﺘى ما انعﺘق جسد المرأۀ من الدنس نﻘول ان االنسانیۀ‬
‫والﺤريۀ والعدالۀ قد تﺤﻘﻘت‪« .‬قرّرتُ أن آﺧذ قراراً جريئاً‪ ،‬وأن أهجر دار البغاء الﺘی أسّسﺘها‬
‫على أرقى طراز ألجل الطّبﻘۀ المخملیّۀ ﻓی المجﺘمع‪ ،‬واسﺘﻘطبتُ لها جمیالت المومسات‪،‬‬
‫وسیّدات األشراف المزوّرات لیمارسن ﻓیها هوايﺘهنّ ﻓی الﺘّردّی والسّﻘوط والﺘّعهّر‪ ،‬وقدّمتُ‬
‫ﻓیها مغريات کبیرۀ کی أجذب إلیها أهل الﻘلم والصّﺤاﻓۀ والکﺘابۀ والفکر تﻘديراً منی للﻘلم‬

‫‪382‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫والکﺘابۀ اللّذين أعشﻘهما على الرّغم من انشغالی عنهما بعوالمی الﺤمراء الﺘی تشبه لونی‬
‫المﺤزون»‪.‬‬

‫ن تجربۀ الجسد الﺘی جاءت بها المبدعۀ سناء شعالن لم تکن ولن تکون مجانیۀ زﺧرﻓیۀ‪،‬‬
‫إ َّ‬
‫وإنما حاولت من ﺧاللها الروائیۀ أن تخﺘرق المألوف بجرأۀ شفاﻓۀ‪ ،‬موجهۀ أصابع االتهام‬
‫إلى قسوۀ المجﺘمع وتﺤجره‪ .‬ﻓکانت سناء المبدعۀ تﻘف على مساﻓات مخﺘلفۀ‪ ،‬تارۀ تبﺘعد‬
‫لﺘﺘرک الفضاء لشخصیاتها‪ ،‬وتارۀ تﺘخذ من بهاء قناعا لها‪ ،‬لﺘعبر بشیء من الجرأۀ عن‬
‫موضوعات تدﺧل ﻓی المﺤرم ﻓی المجﺘمع العربی‪ ،‬وال سیما الﺤديث عن الجنس ووصف‬
‫ن هذا العری يهدف إلى الﺘدمیر تمهیدا إلى‬
‫الممارسۀ بلغۀ شفاﻓۀ ال تخدش الﺤیاء‪ ،‬إ َّ‬
‫الﺘکوين‪ ،‬عن طريق « تجاوز الطبﻘات الرسوبیۀ الزائفۀ وبلوغ الجوهر العمیق وتسکینه ﻓی‬
‫الوعی تمهیدا لﺘفجیره والخالص منه»‪.‬‬

‫لیصل هذا الجنس ﻓی العالم االﻓﺘراضی«سرعان ما صدﻓتُ حالم الوردیّ وجنان الطّويل‬
‫ﻓی العوالم االﻓﺘراضیّۀ عبر المراسالت اإللکﺘرونیّۀ ﻓی الشّبکۀ العنکبوتیّۀ‪ ،‬ال أعرف من منهما‬
‫صدﻓﺘه أوّالً‪ ،‬ولکن کلیهما عاش معی الﺘّجربۀ ذاتها ﻓی الوقت نفسه؛ ﻓکالهما کان عشیﻘی‬
‫ن الﺘّفاصیل کانت مخﺘلفۀ تماماً» على درجۀ من الفکر والثﻘاﻓۀ‬
‫االﻓﺘراضی ﻓی آن‪ ،‬إالّ أ ّ‬
‫ويکﺘب الشعر والمﻘاالت الفلسغیۀ ولکنه بذیء الکالم ويرسم لوحاته الجنسیۀ‪ .‬وکان يرسل‬
‫الکﺘب الجنسیۀ الﺘی يزﺧر ﻓیها الﺘراث العربی وقد اطلق علیها لﻘب البغی المﻘدس تکريما‬
‫لدورها ﻓی الﺤیاۀ‪ .‬اﺧﺘفى بشکل مفاجیء‪ .‬ثم تعرﻓت على جنان لطويل وترکﺘه ايضاً‪.‬‬

‫لﺘعلل ذلک االنﺤراف بسبب لون بشرتها المغاير ووحدتها ﻓی مجﺘمع قاس «ألنّها امرأۀ‬
‫حمراء مثیرۀ يﺘیمۀ ال معین لها‪ ،‬أو نصیر ﻓی مجﺘمع داعر ال يعرف من الفضیلۀ إالّ الﺘّشدّق‬
‫بها»‪« .‬لﻘد حاولتْ مرّۀ تلو األﺧرى أن تنزع إلى درب الفضیلۀ‪ ،‬ولکن المجﺘمع المﺘوّحش‬
‫کان يجذبها بﻘوۀ إلى الرّذيلۀ والضّیاع‪ .‬واآلن هی وحدها معلّﻘۀ ﻓی عالم النّسیان والمرض‬
‫کی تهرب من العذاب وسوق النّخاسۀ الذی ما اسﺘطاعت أن تنجو من غوائله»‪.‬‬

‫لﺘﺤدد اسباب ممارسﺘها الجنس وکأنها تشخص مايمر به المجﺘمع من مبررات تدﻓع الى‬
‫االنﺤراف « لسنین طويلۀ دﻓعتُ جسدی مﻘابل کلّ شیء أکان طعاماً أم ماالً أم شهرۀ أم‬
‫امﺘیازات أم مصالح أم مﺘعۀ عابرۀ أم تفريغ غضب أم حزن أم انﺘﻘام من الوحدۀ أم نظیر‬
‫حمايۀ أم تﺤﻘیق مصلﺤۀ أم نکايۀ بالسّماء واألرض وما بینهما لﻘاء وحدتی وحرمانی‬
‫المهلک من راحۀ بالی وضمیری»‪.‬‬

‫‪383‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ولعل السرطان الذی ضرب مکام ن االنوثۀ يشعر بوصولها الى العدم «هل تﺤبّ الرّجال‬
‫الرّمال العابرين ﻓی السّراب أيّها السّرطان؟ ال بدّ أنّک تشﺘهی أن تلﺘهم کلّ ما يمرّ ﻓی‬
‫طريﻘکَ‪ ،‬وطالما أنّکَ قد وصلتَ إلى ثديی ورحمی‪ ،‬ﻓأنتَ قد وصلتَ تماماً إلى المکان الذی‬
‫عبروا جمیعاً منه‪ ،‬وعلیک أن تﻘف معی ع لى شواهد قبورهم ألحکی لکَ بعض قصصهم‪،‬‬
‫ن ال جدوى من أن تجرّنی معکَ إلى العدم؛ ﻓأنا عدم کامل منذ دهور دامیۀ»‬
‫لع ّلکَ تﻘﺘنع بأ ّ‬
‫الن ازالۀ الرحم والثدی للبطلۀ بهاء هو ازالۀ الﺤاجۀ الى االﺧر‪ « ،‬بل يکون هناک سعی‬
‫صوب األصل العمیق داﺧل األنا ذاته‪ ،‬ويکون ثم انﻘطاع عن العالم‪ ،‬لﺘﻘفل الدائرۀ»‪.‬‬

‫لﻘد تﺤولت بهاء الى جسد االشﺘهاء تﺘنﻘل بین الرجال من دون حدود اجﺘماعیۀ ودينیۀ‪،‬‬
‫ﻓﺘکون مهووسۀ ﻓی الجنس الى درجۀ اطلﻘت على بعض هؤالء لفظ العابرين ﻓی اشارۀ الى‬
‫ممارسۀ اللذۀ ﻓی لﺤظۀ ما ولهدف ما يبدو غريبا وغیر مﻘنع للﻘارئ ‪ .‬وکأنها تعیش حالۀ‬
‫االکﺘشاف أو مدى قدرتها الﺘی تمﺘلکها للﺘﺤکم باآلﺧر ‪ ،‬منهم البسیط المسخ ‪ ،‬وشاعر‬
‫اقدم على االنﺘﺤار بعد ذلک ‪،‬ومناضل عوضﺘه عن ﻓﻘدانه لساقیه کجزء من العمل الوطنی‬
‫السری‪ ،‬وذلک الوسیم صاحب السﺤنۀ السمراء الذی يمارس الشعر بطريﻘۀ ممجوجۀ‪ ،‬وشاب‬
‫بعمر ابنها تصدقت علیه بجسدها النها عاش الیﺘم‪ ،‬وسائق يعمل لرجل کانت تمارس‬
‫الجنس مع سیده‪ ،‬وشخص يخدع البشر‪ ،‬وشاعر صعلوک‪ ،‬وشخص مبﺘذل من قبل الشعب‪،‬‬
‫وشخص امه تمارس سﺤاق بعد ان هجره والده‪ .‬لیﺘﺤول العالم الى میﺘم کبیر «کنتُ أظنّ‬
‫ن المعلّم أﻓراح الرّملیّ نسیج وحده من‬
‫ن المیﺘم ينﺤصـر داﺧل أسواره الخانﻘۀ ﻓﻘط‪ ،‬وأ ّ‬
‫أ ّ‬
‫ن العالم کلّه میﺘم کبیر‪،‬‬
‫أنسجۀ الظّالم ﻓی ذلک المکان الرّهیب‪ ،‬ولکنّنی اکﺘشفتُ سريعاً أ ّ‬
‫ن من الطّبیعیّ ﻓی هذا المیﺘم أن يغﺘصب‬
‫ن نسخ أﻓراح الرّملیّ من البشـ ر ال حدود لها‪ ،‬وأ ّ‬
‫وأ ّ‬
‫أﻓراح الرّملیّ وأشباهه مَنْ يشاءون ومﺘى يشاءون من الطّفالت المسﺘضعفات الیﺘیمات»‪.‬‬

‫ولعل هذا الدمار الذی اصاب المجﺘمع وصل الى ادق المهن االنسانیۀ وتمثل ذلک ﻓی‬
‫الطبیب تیم اهلل الذی اجرى لها عملیۀ قلع الرحم «تَیْم اهلل الجزيریّ لم يکن مجرّد طبیب‬
‫حاذق ومشهور ﻓی عالج سرطان الثّدی والرّحم حسب‪ ،‬بل کان دائرۀ معارف إنسانیّۀ‬
‫مﺘنﻘّلۀ‪ ،‬ومجرّۀ شعوريّۀ مذهلۀ‪ ،‬ﻓیسهل علیّ وعلى غیری أن يصدّق أنّه قد عاش ست‬
‫حیوات سابﻘۀ کی يﺤصّل هذه المعارف کلّها‪ ،‬ويملک هذه الثّروۀ من المشاعر المﺘأجّجۀ‬
‫المﺘراکمۀ‪ ،‬وکأنّها طبﻘات من نور إحداها ينیر ﻓضاءات األﺧرى»‪.‬‬

‫کان يمارس الجنس مع کل االعرا ق ويﺤﺘرم العاهرات «کان يزعم تواضعاً أنّه ضﺤل ﻓی‬
‫کلّ شیء‪ ،‬إالّ ﻓی الجنس والعشق‪ ،‬ﻓﻘد کان يفﺘخر بصوته الخفیض الهادئ بأنّه امبراطور‬
‫من أباطرته المجرّبین المﻘﺘدرين علیه‪ ،‬وکان يسﺘثمر أسفاره وعالقاته المﺘشعّبۀ ألجل أن‬

‫‪384‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫يسجّل أعلى رقم کونیّ ﻓی المضاجعات واﻓﺘراع البکارى ومساجلۀ الخبیرات الﺤصیفات‬
‫ﻓیه‪ ،‬وکان الﺘّنويع بین األعراق أکثر ما يثیره‪ ،‬ويسﺘجلب رغبﺘه للجماع‪ ،‬ﻓما ترک أنثى من‬
‫أیّ عرق إالّ وضاجعها‪ ،‬حﺘى أنّه کان يجمع ﻓی سريره االثنﺘین والثّالثۀ من النّساء ﻓی‬
‫اللّیلۀ؛ کی ال يدرکه أزوف سفر أو عمل‪ ،‬ﻓیمنعه من تجاربه الجنسیّۀ العابرۀ للﻘارّات واألزمان‬
‫واألعراق‪ ،‬لکنّه کان يأبى أن يشﺘری أجساد المومسات ألنّه يراهنّ طاهرات مظلومات قد‬
‫دنسهنّ البشـر‪ ،‬ﻓینﺤنی لهنّ ﻓی مروره بهنّ‪ ،‬وکأنّهنّ آلهات مﻘدّسات تعالتْ على کلّ دنس‬
‫أو رجس‪ .‬ولکن ﻓی حﻘیﻘۀ تیم اهلل انه تعرض النﺘکاسات سرقۀ ورث اهله وزواجه من طالبه‬
‫سطت على امواله وجردته من کل شیء) وهو قد مارس االغﺘصاب منذ طفولﺘه لطفلۀ مع‬
‫ابناء الﻘريۀ ثم ترکوها للموت ‪ ،‬من دون ﺧوف من العﻘاب النهم ابناء االثرياء وهی ابنۀ‬
‫الفﻘراء ﻓی اشارۀ الى طبﻘیۀ المجﺘمع وضیاع الفﻘراء تﺤت سطوۀ االغنیاء والسلطۀ‪ .‬واﺧﺘالل‬
‫توازن العدالۀ ﻓی المجﺘمع «وتزايد األلم ﻓی ثديی عندما قفزتْ إلى ذهنی قصّۀ روتها لی‬
‫شﻘیﻘۀ تَیْم اهلل الجزيریّ عن ﻓﺘاۀ ﻓﻘیرۀ قطع األغنیاء أصابع يديها بالسّاطور؛ ألنّها تجرّأتْ‪،‬‬
‫ولمست ببراءۀ يد طفلۀ من أبنائهم»‪ .‬إن الجسد غالبا ما يرتبط بعالم اللذۀ‪ ،‬وهذه اللذۀ‬
‫مرتبطۀ بﻘدرۀ الجسد على العطاء‪ ،‬وای تغیرات ﻓیه تنعکس سلبا على تلک اللذۀ‪ ،‬ﻓجسد‬
‫بطلۀ الروايۀ بهاء تعرض لﺘغیرات بسبب اصابﺘها بمرض السرطان لذی ضرب مکامن الخصب‬
‫والنماء واالنوثۀ‪ ،‬الرحم والسرطان ‪ ،‬وبمجرد اسﺘئصال اعضاء من جسدها تغیرت عالقﺘه مع‬
‫ذاته‪ ،‬ولکن هذا الﺘغییر لم يسﺘمر طويال‪ ،‬ﻓﻘد عادت الى ممارسۀ للذۀ مع تیم اهلل الطبیب‬
‫لﺘشعر بانوثﺘها مرۀ أﺧرى‪.‬‬

‫ﻓمع ما يﺘصف به تیم اهلل الجزری من ثﻘاﻓۀ وعفويۀ وطیبۀ اال ان جذورها کانت مغايرۀ‪،‬‬
‫ﻓهو من عائلۀ مارست سلطﺘها على الغیر‪ ،‬وهو ﻓی طفولﺘه لم يکن سويا‪ ،‬ﻓﻘد اغﺘصب ﻓﺘاۀ‬
‫صغیرۀ مع رﻓاقه ‪ ،‬کان نﺘیجﺘها الموت لها‪ ،‬ولکن من دون رقیب وسلطۀ للمﺤاسبۀ النها‬
‫من عائلۀ ﻓﻘیرۀ‪ ،‬لیس هناک من يطالب بﺤﻘها‪ ،‬هذه الﺤادثۀ ﻓضال عن اغﺘصاب اعمامه‬
‫لثروته الﺘی ورثها عن والده‪ ،‬جعل االغﺘصاب يظهر بشکل غیر مباشر ﻓی تصرﻓاته وان کان‬
‫يمﺘلک کل مﻘومات الﺘﻘدير من اآلﺧر‪ ،‬اال انه نظر الى المرأۀ تجربۀ يخوضها‪ ،‬ويﺤاول ان‬
‫يﺘکشف ذلک کلما سنﺤت له ﻓرصۀ الﺘجريب‪ ،‬وکأنه ﻓی سیاحۀ جنسیۀ لدول العالم‪.‬‬
‫لﺘعکس مفارقۀ هذه الشخصیۀ وتنﻘل لنا صورۀ «تَیْم اهلل الجزيریّ»‪ ،‬وهو يعﺘلی کرسی‬
‫عربۀ يجرّها إنسان حافٍ شبه عار ﻓی دروب مدينۀ قديمۀ‪ ،‬وهو يﺘﻘاﻓز من تﺤرّق قدمیه‬
‫اللّﺘین تلﺤسهما األرض بﺤرارتها الکاويۀ‪ ،‬ﻓی حین يﺘبرّد تَیْم اهلل بهوّايۀ قشّیّۀ يدويّۀ يﺤملها‬
‫ﻓی يمناه‪ ،‬ويهشّ بها على وجهه المﺘعرّق عرقاً مطیراً‪ ،‬ويسﺘﺤثّ الرّجل الﺘّعس الذی يجرّ‬

‫‪385‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫العربّۀ الﺘی تﺤمله کی يسـرع أکثر لیصل إلى مﺤاضرته حول حﻘوق اإلنسان ﻓی أسرع‬
‫وقت ممکن»‪.‬‬

‫إن انکسارات الجسد ظهرت منذ الطفولۀ ﻓﻘد تعرضت شخصیات الروايۀ الى االنﺘهاک‬
‫الجسدی کبهاء وصديﻘﺘها هدى وحبیبها الضﺤاک وهی انکسارات اﺧذت معها لیس الجسد‬
‫ﻓﻘط بل الروح ‪ ،‬مما يجعلها تعیش االرباک‪ ،‬النها جاءت من اشخاص اصﺤاب سلطۀ ـ‬
‫ا لمعلم ورجال االمن والعم ـ ﻓهی سلطۀ تفرض وجودها على الشخصیات ﻓﺘجعلها تعیش‬
‫حالۀ الغربۀ النفسیۀ والضیاع‪« .‬لکنّه اللّیلۀ يﺘذکّر تماماً وجع االغﺘصاب وذلّه وحرقﺘه وذلک‬
‫العسکریّ الوغد يملص بنطاله ومالبسه الدّاﺧلیّۀ‪ ،‬ويغﺘصبه مﻘنّعاً على مرأى من المعﺘﻘلین‬
‫المعذّبین والجنود وقائدهم الضّابط؛ کانوا يريدون أن ينﺘزعوا منه أسماء ال يعرﻓها‪ ،‬وتفاصیل‬
‫أحداث لم يشارک بها‪ ،‬وأﻓکاراً لم يزرعها ثائر أو مصلح ﻓی رأسه؛ لم يکن أکثر من صبیّ‬
‫بریء اتهّمﺘه مديرۀ المیﺘم العانس بسرقۀ أموال من الخزنۀ کی تﺘخلّص منه‪ ،‬وسرعان ما‬
‫وجد نفسه ﻓی السّ جن مع زمرۀ من المعﺘﻘلین السّیاسیین الذين لم يفهم من کالمهم‬
‫ن الﺤريّۀ أغلى من الﺤیاۀ»‪ .‬الن والده کان ﻓدائیا ولزم الصمت ﻓی الﺘعذيب‬
‫يومها سوى أ ّ‬
‫کما لزمه ﻓی الماتم وکان الصمت هو ديدن تلک الشعوب وال سبیل للﺤديث عن أی شی‬
‫ومن ثم ضیاع الﺤﻘوق؛ بل نجد صور زنا المﺤارم ﻓصديﻘﺘها هدى الﻘريبۀ منها قد تعرضت‬
‫ن ال أبّاً لها يداﻓع عنها بعد‬
‫لالغﺘصاب من قبل عمها «اغﺘصبها عمّها ﻓی طفولﺘه مسﺘغ ّلاً أ ّ‬
‫أن ابﺘلعه الﺘّراب‪ ،‬وال أمّاً تطالب بﺤﻘّها بعد أن هجرتها لﺘﺘزوّج من أحد أقاربها األرامل‪،‬‬
‫وساﻓرتْ معه حیث يعمل ﻓی جزيرۀ بﺘرولیّۀ نائیّۀ‪ .‬وظلّ عمّها الشّاب يغﺘصبها حﺘى تعلّﻘت‬
‫به‪ ،‬وعشﻘﺘه‪ ،‬وطاب لهما زنا المﺤارم إلى أن اکﺘشف بعض األقارب هذه العالقۀ اآلثمۀ الﺘی‬
‫تجمعهما‪ ،‬ﻓأبلغوا الشّرطۀ عنهما‪ ،‬ﻓاﻓﺘضﺤتْ حﻘیﻘۀ األمر‪ ،‬ﻓأسلمﺘها الشّرطۀ إلى المیﺘم‬
‫لیﺘولّوا رعايﺘها‪ ،‬ﻓی حین زجّت بعمّها ﻓی السّجن‪ ،‬ومنذ ذلک الوقت لم تسمع شیئاً عن‬
‫عمّها العشیق‪ ،‬وغدت عندها عﻘدۀ من کلمۀ عمّ الﺘی تنﺘفض کلّما سمعﺘها‪ ،‬وتجهش ببکاء‬
‫مﺤروق حﺘى تﺘشنّج أوصالها»‪.‬‬

‫لﻘد تعرض ابطال الروايۀ بهاء والضﺤاک الى انﺘکاسات سیاسیۀ مسﺘمرۀ‪ ،‬وﺧیبۀ امل ﻓی‬
‫وطن ﻓﻘد االنسانیۀ بکل معانیها‪ ،‬ﻓما کن منهما اال تعويض ذلک‪ ،‬تعويض غیر مجد‪ ،‬عن‬
‫طريق الجسد ولکن من دون جدوى‪ .‬على الرغم من ان هذه الشخصیات ال ذنب لها سواء‬
‫انهم وجدوا ﻓی عوائل مفککۀ ‪ ،‬وﻓی مجﺘمع يعانی االنهیار ﻓی منظومﺘه بشکل کامل‪.‬‬

‫الدين‪:‬‬

‫‪38۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫لﻘد شکل الجسد سلطۀ اسﺘثنائیۀ ﻓی تﺤريک االحداث والوصول الى الذروۀ لبیان مايﻘبع‬
‫تﺤﺘها من شذوذ مجﺘمعی اصبح مخیفا ﻓی مجﺘمعنا العربی بشکل عام‪.‬کانت الشخصیات‬
‫تخﺘفی ﺧلف الدين لﺘمارس عهرها‪ ،‬ﻓشخصیۀ کريم وهدانی الذی تلﻘف بهاء عندما غادرت‬
‫المیﺘم النها بلغت سن الثامنۀ عشـرۀ «ذلک العجوز کان قد رآها ﻓی إحدى زياراته إلى‬
‫المیﺘم‪ ،‬عندما کان يﺘردّد علیه وعلى غیره من دور األيﺘام والمسﺘشفیات ودور رعايۀ‬
‫المسنّین مﺘبرّعاً لهم ببعض ماله الذی کان ينفﻘه بسخاء کی يداری ﺧلفه مصادره المﺤرّمۀ‬
‫ﻓی جنی المال وکنزه » وکان له ابن وحید يﺤاول ان يصدره للمجﺘمع مع عوقه بسبب‬
‫المال الﺤرام باعت جسدها له على الرغم من شیخوﺧﺘه مﻘابل ان يوﻓر لها حیاۀ کريمۀ‬
‫«لم ترﻓض ذلک إالّ لبعض الوقت‪ ،‬لکنّها عندما أيﻘنتْ أنّها سﺘعود من جديد إلى الشّارع‬
‫وحیدۀ معدمۀ باعتْ جسدها له؛ لعلّه تﺤصّل بثمنه بعضاً من األمن والرّاحۀ والرّعايۀ واألمل‬
‫ﻓی المسﺘﻘبل» وامعانا ﻓی ذالل هذه الشخصیات وتعريﺘها ﻓﻘد سلبت منه ذکوريﺘه الﺘی‬
‫يﺘبجح بها ‪ ،‬ﻓکان ﻓی حﻘیﻘﺘه اشبه بالسید الخصـی ال يمکن له ان يمارس ﻓﺤولﺘه‪ .‬ﻓالمرأۀ‬
‫ﻓی موضوعۀ الجسد ترصد أدق االحاسیس والمشاعر من دون ﺧجل و مواربۀ‪ ،‬معها يشﺘبک‬
‫نبض النص ﻓی لغۀ مبدعۀ ﺧالقۀ نلمس ﻓیها ﻓعالیۀ الجسد‪.‬‬

‫وتعرﻓت على رجل دين آﺧر عن طريق امرأۀ طبیبۀ لینﻘذها من اﻓالسها «تعرّﻓتُ علیه عن‬
‫طريق امرأۀ ﺧمسینیّۀ قابلﺘها ﻓی ﻓضاء مؤسسّات العمل الخیریّ‪ ،‬هی امرأۀ تﺤبّ أن تساعد‬
‫اآلﺧرين ﻓی قضاء حوائجهم‪ ،‬ولألمانۀ والصّدق هی طیّبۀ الﻘلب‪ ،‬وحنون‪ ،‬وکريمۀ االسﺘضاﻓۀ‪،‬‬
‫وجمیلۀ المعشـر على الرّغم من قبح سﺤنﺘها‪ ،‬إالّ أنّها تعشق السّرقۀ من الفﻘراء والمعدمین‬
‫والمساکین» لﻘد اسﺘخدمت الجسد بکل حیثیاته الن العالقۀ بین الجسد والعالم هی عالقۀ‬
‫احﺘواء وامﺘالک ﻓضال عن عالقۀ الﺤوار والﺘناغم والﺘوحد وکان هذه الشخصیۀ تلﻘب بالﺤاج‬
‫مع ابنه البکر‪ ،‬لبیان زيف هذه االلﻘاب ا لﺘی اصبﺤت ﻓی کثیر من االمکنۀ جواز سفر‬
‫للممارسۀ السرقۀ من دون شبهات وکأن مثل هذه الﺘسمیات تضفی على صاحبها غطاء‬
‫الشرعیۀ لیمارس ما يﺤلو له «عیسى اإلقبالیّ قبل بﺘوظیفی بمجرّد أن وقعت عیناه على‬
‫حمرتی الﺘی تشبه حمرته المشبعۀ بصّﺤۀ واضﺤۀ والمهندمۀ بمالبس دينیّۀ حريريّۀ‬
‫مﻘصّبۀ‪ ،‬بعد أن کرّر أکثر من مرّۀ قول «ما شاء اهلل‪ ،‬تبارک اهلل ﻓیما ﺧلق»؛ ﻓهو کان يجید‬
‫ذکر اهلل‪ ،‬إالّ أنّه ال يخشى غضبه علیه‪ ،‬وال يسﺘﺤضـ ره ﻓی أیّ عمل يﻘوم به‪ .‬البﻘعۀ السّوداء‬
‫ﻓی جبینه إمارته على کثرۀ السّجود والصّالۀ هی أوّل ما لفﺘت نظری وأنا أطالع وجهه الذی‬
‫يﺘدارى جزء منه ﺧلف صورّۀ کبیرۀ ﻓی إطار ذهبیّ مزﺧرف يضعه على مکﺘبه بشکل‬
‫اسﺘعراضیّ ﻓجّ ﻓی مواجهۀ الرّائی‪ ،‬کانت الصّورۀ ألسرته حیث زوجﺘه المﺤجّبۀ المﺘلفّﺤۀ‬

‫‪387‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫بالسّواد تﻘف إلى جانبه‪ ،‬وتﺤمل أصغر أطفالها‪ ،‬وهو يﺤمل طفالً آﺧر يبدو ﻓی الرّابعۀ من‬
‫عمره‪ ،‬ويﻘف أمامهما طفل سمین مثل عجل‪ ،‬وطفلۀ أقل سمنۀ منه‪ ،‬وﻓﺘاۀ نﺤیفۀ سمراء‬
‫مثل أمّها‪ ،‬وعلى رأسها حجاب أبیض مائل إلى الصّفرۀ»؛ ﻓأبناء عیسى اإلقبالی ال يخﺘلفون‬
‫عن أبیهم يﺤملون طابعا اسالمیا والمفارقۀ ان کل هذه الصفات الﺘی يﺤملها ﻓهو لص سارق‬
‫‪ ،‬ﻓﻘد سرق نسبه الشريف وهو هجین مشکوک ﻓی نسبه‪ ،‬وثروته کانت عبارۀ عن سرقات‪،‬‬
‫وشهادته سرقات مﺘکررۀ‪ ،‬وامواله کانت قائمۀ على شرکات آلﺧرين بعد ان اﻓلسهم جمیعا‪،‬‬
‫بل انه تﺤول على مال «األيﺘام واألرامل واألوقاف والمساجد والمبرّات والجمعیّات الخیريّۀ‬
‫يسـرق منها بشﺘى الطّرق والﺤیل تﺤت سﺘار الﺘّدين والصّالح والخیر» هذه الﺤیاۀ انسﺤبت‬
‫على بهاء ﻓی زواج سری بعد ان اطلق علیها لﻘب الﺤاجۀ وطلب منها ان ترتدی الﺤجاب‬
‫شکلیا «لکن حجابه المفروض علیّ قسـراً لم يسﺘر سوى شَعْری‪ ،‬ولکنّه ﻓضح عرضی‪ ،‬ونهش‬
‫لﺤمی؛ ﻓسرعان ما غدوت ﺧ لیلۀ شرعیّۀ له بورقۀ زواج سریّ أسماها زواج شرعیّ على‬
‫طريﻘۀ األسالف‪ ،‬وما دريتُ کیف کان األسالف يﺘزوّجون‪ ،‬وما عنانی دربهم ﻓی ذلک‪ ،‬کلّ‬
‫ما عنانی ﻓی األمر أن أحصل على مال وبیت يسﺘرنی بعد أن أصبﺤت الزّوجۀ السـّريّۀ‬
‫للﺤاجّ النّبیل األصیل وﻓق زعمه‪ ،‬وربما أحصل على طفل منه يدﺧلنی إلى نعیم األمومۀ‬
‫وعظمﺘها‪ ،‬ويجعلنی حرّۀ بالﺘّسرّی‪ ،‬ولکنّه کان يأبى اإلنجاب منّی‪ ،‬ويصمّم على أن تکون‬
‫ﺧلواته بی للمﺘعۀ ﻓﻘط»؛ لذا تنﺘﻘد هذه الثوابت الدينیۀ وانﺤطاط المجﺘمع الذی يﻘدس‬
‫الﺘﻘالید والشـرف ‪ ،‬ومن ناحیۀ أﺧرى يسﺤق االﻓراد بکل قوۀ من غیر رحمۀ وشفﻘۀ لیلﻘی‬
‫بهم ﻓی غیاهب الظالم لمواجهۀ مصیرهم المجهول‪ ،‬ومن ثمَّ الوصول الى المرأۀ هو وصول‬
‫بکل احواله وان اﺧﺘلفت الطريﻘۀ‪ ،‬اال انه يﺤﻘق ممارسۀ الجنس‪ ،‬وبعدها تنکشف الﺤﻘیﻘۀ‬
‫المخﺘبئۀ وراء ذلک‪« .‬قبلت بالزّواج المغشوش الذی عرضه علیّ على ما ﻓیه من شذوذ‬
‫وکذب واﻓﺘراء على الشّرائع والﺤﻘائق على أمل أن أکون ملکاً لرجل واحد‪ ،‬وإن کان ال يزال‬
‫ن نساء الدّنیا هنّ مِلکٌ لیمنه بشريعۀ ما صنعها بنفسه‪ ،‬وله أن يغیر على جسد من‬
‫يؤمن بأ ّ‬
‫بغى منهنّ بمنطق قطّاع الطّرق والشّطار والعیارين‪ ،‬ولکنّه عندما أراد أن يﺘاجر بی‪،‬‬
‫ويعرضنی على أسیاده من األشراف المزوّرين والصّالﺤین الملفّﻘین‪ ،‬قرّرتُ أن أعمل لﺤسابی‬
‫الشّخصیّ‪ ،‬وأن أربّی زبائنی الخاصّین من أصدقائه الذين يملکون جمیعاً عالمات سجود‬
‫سوداء ﻓی جباههم العريضۀ‪ ،‬کما يملک هو عالمۀ مثلها»‪.‬‬

‫وما يؤکد صﺤۀ وجهۀ نظرها انه اﺧذ يعمل ﻓی کل اتجاه بعیدا عن ﻓعل الخیر؛ ﻓﺘوسّعت‬
‫تجارته‪ ،‬وزادت ثروته‪ ،‬ودﺧل شريکاً ﻓی مشاريع مريبۀ ﻓیها قﺘل ودعارۀ وسالح ومخدرات‬
‫وأنواع الشّطارۀ جمیعها‪ ،‬ولیس ﻓیها سهم واحد من سهام الخیر والنّماء والصّالح»‪ ،‬وقد‬

‫‪388‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫سايرت هذه االوضاع لﺘکون «المرأۀ المﺘنفّذۀ ﻓی حیاۀ شبکات المﺘاجرۀ بالدّين والمساکین‬
‫واألبرياء والیﺘامى واألرامل والمسﺘضعفین‪».‬وکانت المرأۀ هی المﺤرک الرئیس لهذه‬
‫االحداث «وربطﺘنی عالقات مهمّۀ مع کثیر من النّساء األسرار ﻓی حیوات رجاالت المنطﻘۀ‬
‫ن تلکم المومسات الشّرعیّات هنّ األرقام الصّعبۀ ﻓی‬
‫المسﺘشیخین‪ ،‬بعد أن اکﺘشفتُ أ ّ‬
‫المعادال ت جمیعها‪ ،‬کما أنّهنّ اآلمرات الﺤﻘیﻘیّات»‪.‬لﺘعرض لنا بعد ذلک شخصیۀ أﺧرى‬
‫تکون بالضد من األولى ﻓی مﺤاولۀ االبﺘعاد عن الﺘعمیم عن تلک الشخصیات الدينیۀ وهی‬
‫شخصیۀ صالح ﺧیر النورانی «وﺧلتُ أنّه عضو جديد ﻓی عالم الﺘّجارۀ بالدّين‪ ،‬ولکن عندما‬
‫تﺤدّثتُ إلیه‪ ،‬على الرّغ م من حیائه الشّديد‪ ،‬اکﺘشفتُ أنّه رجل طاهر من حفظۀ الﻘرآن‬
‫الکريم‪ ،‬وإنّما أتى إلى هذا المکان مﺘطوّعاً ألجل ﺧدمۀ األيﺘام واألرامل والمساکین؛ ﻓهو‬
‫يﺘﺤرّق شوقاً لعون النّاس‪ ،‬ونور وجهه يصدّق کلّ کلمۀ يﻘولها» لﺘبین سبب رغبﺘه باالرتباط‬
‫بها «عندما عرض علیّ أن أتزوّج به کان يبغی من ذلک أن يسﺘر امرأۀ جمیلۀ سیئۀ السّمعۀ‬
‫والﺘّاريخ والﺤظّ‪ ،‬لکنّها تريد أن تصبح امرأۀ صالﺤۀ طاهرۀ‪ ،‬وتﺤظى ببنات وبنین» لﺘعود‬
‫مرۀ أﺧرى ﻓﺘنﻘل تجربۀ احد الذين يدعون الدين‪ ،‬والﺘناقض ﻓی حیاتهم بین ﻓعل وﻓعل‬
‫آﺧر«أذکر تلک اللّیلۀ الﺘی حدّثنی ﻓیه أحد زبائنی األﻓّاقین عن غضبه على ابنه‪ ،‬وطرده له‬
‫من البیت؛ ألنّه يريد أن يﺤلق لﺤیﺘه الﺘی هی رمز جلیل من رموز الدّين‪ .‬کان الزّبون‬
‫الغاضب عندها يﺘﻘطّع غضباً وهو يﻘصّ علیّ جنايۀ ابنه ولﺤیﺘه تﻘطر من شراب الويسکی‬
‫الذی أسﻘطه علیها‪ ،‬وهو يعبّه عبّاً بانفعال‪ ،‬ويﺤفّز جسده الخائر لیسﺘیﻘظ لدقائق کی يﻘطف‬
‫لذۀ من جسدی ثمن ما دﻓعه نظیر هذه اللّیلۀ الﺤمراء‪ ،‬ولکن جسده ﺧانه‪ ،‬وآثر أن يسلمه‬
‫لنوم هانئ طويل قضاه على سجّادۀ غرﻓۀ نومی‪ ،‬وهو يشخر مثل ﺧنزير بریّ مخﺘنق بما‬
‫أکل من الزّبالۀ»وهو ال يخﺘلف عن المعلم الرملی الذی کان يضرب االوالد بعصا حديديۀ‬
‫على اصابعهم النهم ال يسﺘفﺘﺤون صفﺤۀ الﺘعبیر بالبسملۀ ﻓی حین کان يمارس الرذيلۀ‬
‫بأبشع صورهاـ ﻓهی تعیش الماضی بکل احزانه ﻓی المیﺘم حین کانت تبﺤث عن ذاتها‬
‫ولکنها انسﺤﻘت تﺤت جسد معلمها االول الرملی‪ .‬لﻘد کانت الذکوريۀ واضﺤۀ ﻓی المجﺘمع‬
‫العربی حیث تفرض حض ورها عند بعض الشخصیات الروائیۀ‪ ،‬وهی ذکوريۀ ﻓارغۀ من‬
‫مﺤﺘواها يظهر زيفها بمجرد ان تکون ﺧلف لکوالیس بعیدا عن الرقابۀ‪ ،‬وهو کشف للمسﺘور‬
‫السیاسی او الدينی‪ ،‬اذ ان من يﺘﺤکم بأمور الدولۀ ال يخﺘلف عن ذلک ﻓهو يمارس الذکوريۀ‬
‫والسلطۀ الﻘمعیۀ على ابناء جلدته ﻓی العلن وﻓی السر يکون مخنثا مخصیا‪.‬‬

‫ﺧاتمۀ‬

‫‪389‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫ـ ان شخصیات الروايۀ المخﺘلفۀ ال تکاد تفارق شخصیات المجﺘمعات العربیۀ ﻓهی تکاد‬
‫تکون واحدۀ ﻓی جوهرها وان اﺧﺘلفت ﻓی مظهرها الخارجی أو المکانۀ الوظیفیۀ الﺘی‬
‫تﺤﺘلها‪ ،‬ﻓکلها جمعها ﺧیط واحد وهو السﻘوط ﻓی الرذيلۀ وان اﺧﺘلفت المبررات لذلک‪.‬‬

‫ـ لﻘد کانت کل ممارسۀ جنسیۀ ﻓی الروايۀ هی کشف لمسﺘور سواء اکان ذلک المسﺘور‬
‫سیاسیا ام اجﺘماعیا ام دينیا‪ ،‬واحیانا تﺘداﺧل مع بعضها الن الرابط لها هو الجسد بما يﺤمل‬
‫من طاقۀ مؤثرۀ ﻓی المجﺘمع اکثر من غیره على المﺘلﻘی‪.‬‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB018‬‬
‫‪8!4468&ithint=file%2cdocx&authkey=!AGkUmatVAkA__Dc‬‬

‫‪390‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫«أدرَکَهَا النّسیان» لسناء الشعالن وغوایۀ الحبّ والخالص‬

‫نزار حسین راشد‬

‫ضﺤکﺘها البﺤريۀ الﺘی تُغرق أی حزن ﻓی سﺤیق لججها «عیناها الخضروان بﻘدر حشائش‬
‫العالم»‪ .‬شعرها الخیلی األحمر’ال تﻘاوم سناء الشعالن غوايۀ الشعر وهی تصف لنا شخصیات‬
‫روايﺘها «أدرکها النسیان»‪.‬‬

‫وبﻘدر کبیر من العاطفیۀ تذکرک بﺘشارلز ديکنز ﻓی «کارول عید المیالد» الﺘی تﻘف ﻓی‬
‫رأيی على الﺤدود الغائمۀ بین الروايۀ والمسرحیۀ!‬

‫وهکذا يکﺘسب الﺤدث العادی الذی نسلﺘه الروايۀ من ﺧیوط الواقع الیومی العادی بعده‬
‫الدرامی المﺘوهج بنار الﺤکايۀ!‬

‫ربما لم تنس سناء حکايات الجدۀ‪ ،‬ﻓاسﺘعارت براعﺘها وتشويﻘها‪ ،‬وتلونت بألوانها الﺘی ال‬
‫تبهت وال تفﻘد بريﻘها‪ ،‬حﺘى لو کررناها ألف مرۀ!‬

‫ﻓفی عالمنا کل شیء مکرر ﻓکیف نکسبه الجِدۀ إذن ؟ببراعۀ الراوی وقدرته على الکشف‬
‫وﻓﺘح النواﻓذ الخاﻓیۀ الﺘی نطل منها على المعنى والداللۀ المﺘنکرين بثوب الواقع الرتیب‪،‬‬
‫حﺘى يعثر علیهما الراوی الموهوب‪ ،‬أو الراويۀ العبﻘريۀ المﺘنکرۀ ﻓی ثوب جَدۀ!‬

‫ﻓی کل رواياتها تﻘريبا تفرد سناء الشعالن مساحۀ للصوﻓیۀ والعشق‪ ،‬إنه بعدها األثیر الذی‬
‫يمنح العالم جدارته أن يعاش‪ ،‬وهکذا انﺘشلت أبطالها أو بطلیها الضﺤاک وبهاء من حضیض‬
‫الواقع الرث إلى سماء العشق‪ ،‬حیث تﻘاتل المالئکۀ وتﺤلّق األرواح الﺘی ال تهزمها قﺘامۀ‬
‫الواقع وقسوته الساحﻘۀ!‬

‫نعم! ولکن األرواح ﻓی النهايۀ ال تنسﺤق‪ ،‬هذا ما تريد سناء أن توصلنا إلیه من ﺧالل‬
‫الﺤدث الذی يﺘنامى عبر مساﻓات مﻘاسۀ‪ ،‬ولکنه يفاجئنا عند کل انعطاﻓۀ‪ ،‬يمد من وراءها‬
‫الﻘدر يده‪ ،‬لیس مصائرنا المﺘعثرۀ!‬

‫ﻓی صﺤراء هذا العالم‪ ،‬هناک مساحۀ مﺘروکۀ ﺧضراء‪ ،‬وضعﺘها يد اهلل هناک‪ ،‬يأوی إلیها‬
‫المﺘعبون حین يجدون دلیلهم‪ ،‬ﻓی قلب لم يمت بعد‪ ،‬او إنسان لم يﺘنکر إلنسانیﺘه‪ ،‬ولم‬
‫يرتدِ جلد العالم الﻘاسی‪ ،‬شخص ال زال هناک واقفاً على قدمیه‪ ،‬يناضل لینﻘذ ما يمکن‬

‫‪391‬‬
‫اسناد و متون علمی عربی‬

‫إنﻘاذه‪ ،‬وﻓی النهايۀ تشﺘبک کل تلک الخیوط ﻓی زمان ما ومکان ما‪ ،‬لﺘصنع لنا حبکۀ‬
‫الخالص!‬

‫لندحرج صخرۀ آالمنا إلى أسفل الجبل دون أن نﺤاول الﺘﻘاطها مرۀ أﺧرى‪ ،‬ﻓالعذاب لیس‬
‫قدرنا المﻘدور‪ ،‬وبإمکاننا أن نﺘجدد حﺘى بعد أن عدا على کیاننا اإلنسانی الدمار والهدم‪،‬‬
‫سنﺘجدد ولو من ﺧالل النسیان‪ ،‬وننزلق ﺧارج ثوب المعاناۀ المهﺘرئ طارحین إکلیل‬
‫الشوک من على رؤوسنا ودالفین إلى جنﺘنا الموعودۀ!‬

‫هذا ما تريد الشعالن أن تﻘوله‪ ،‬إنّنا سندرک الصفح ﻓی النهايۀ ونفوز بالجنۀ بعد أن نعبر‬
‫طريق اآلالم ﻓالمصیر اإلنسانی لیس قاتماً للدرجۀ الﺘی نﺘخیلها ما دام هناک قلوب قادرۀ‬
‫على المﺤبۀ!‬

‫‪https://www.diwanalarab.com/%D8%A3%D8%AF%D8%B1%‬‬
‫‪D9%83%D9%87%D8%A7-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%91%D8%B3%D9%8A%D8‬‬
‫‪%A7%D9%86-‬‬
‫‪%D9%84%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D‬‬
‫‪9%86-‬‬
‫‪%D9%88%D8%BA%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%A9-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%A8‬‬

‫‪392‬‬
‫منابع و ماخذ‬
‫منابع و ماخذ‬

‫* قرآن کريم‬

‫الف‪:‬فارسی‬
‫‪ -1‬احمدی‪ ،‬بابک‪1387( ،‬ش)‪ ،‬ساﺧﺘار و تأويل مﺘن‪ ،‬تهران‪ :‬نشر مرکز‪.‬‬
‫‪ -2‬انصاريان‪ ،‬حسین (بیتا)‪ ،‬تفسیر حکیم‪ ،‬قم‪ :‬دار العرﻓان‪.‬‬
‫‪ -3‬آلن‪ ،‬گراهام‪1380( ،‬ش)‪ ،‬بینامﺘنیت‪ ،‬ترجمه پیام يزدانجو‪ ،‬تهران‪ :‬نشر مرکز‪.‬‬
‫‪ -4‬پاينده‪ ،‬حسین‪1389( ،‬ش)‪ ،‬داسﺘان کوتاه در ايران(داسﺘان های مدرن)‪ ،‬تهران‪:‬‬
‫نیلوﻓر‪.‬‬
‫‪ -5‬پاينده‪ ،‬حسین‪1390( ،‬ش)‪ ،‬گفﺘمان نﻘد‪ :‬مﻘاالتی در نﻘد ادبی؛ چاپ دوم‪ ،‬تهران‪:‬‬
‫نیلوﻓر‪.‬‬
‫‪ -6‬راسﺘگو‪ ،‬سیّدمﺤمّد‪137۶( ،‬ش)‪ ،‬تأثیر قرآن و حديث در شعر ﻓارسی‪ ،‬تهران‪ :‬انﺘشارات‬
‫سمت‪.‬‬
‫‪ -7‬عضیمه‪ ،‬صالح‪1380( ،‬ش)‪ ،‬معنا شناسى واژگان قرآن‪ ،‬مشهد‪ :‬آسﺘان قدس رضوى‪،‬‬
‫شرکت به نشر‪.‬‬
‫‪ -8‬قائمی‪ ،‬مرتضی و مﺤﻘﻘی‪ ،‬ﻓاطمه‪1390( ،‬ش)‪ ،‬بینامﺘنی قرآنی در مﻘامات ناصیف‬
‫يازجی‪ ،‬دو ﻓصلنامه تخصصی پژوهش های میان رشﺘه ای قرآن کريم‪ ،‬سال دوم‪،‬‬
‫شماره پنجم‪ ،‬ص‪.59-51‬‬
‫‪ -9‬قرائﺘى‪ ،‬مﺤسن (‪1388‬ش)‪ ،‬تفسیر نور‪ ،‬تهران‪ :‬مرکز ﻓرهنگى درسهايى از قرآن‪.‬‬
‫‪ -10‬قمی‪ ،‬علی بن ابراهیم‪13۶3( ،‬ش)‪ ،‬تفسیر الﻘمی‪ ،‬قم‪ :‬دار الکﺘاب‪.‬‬
‫گودن‪ ،‬ج‪.‬آ‪13۶4( ،‬ش)‪ ،‬ﻓرهنگ اصطالحات ادبی‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬تهران‪ :‬نیما‪.‬‬ ‫‪-11‬‬
‫‪ -12‬مکارم شیرازی‪ ،‬ناصر و همکاران‪1374( ،‬ش)‪ ،‬تفسیر نمونه ‪ ،‬دار الکﺘب االسالمیه‪.‬‬
‫‪ -13‬مکاريک‪ ،‬ايرناريما‪1385( ،‬ش)‪ ،‬دانشنامه نظريه های ادبی معاصر‪ ،‬ترجمه مهران‬
‫مهاجر و مﺤمد نوبی‪ ،‬تهران‪ :‬اگه‪.‬‬
‫‪ -14‬میرزايی‪ ،‬ﻓرامرز‪ ،‬واحدی‪ ،‬ماشاء اهلل (‪1388‬ش)‪ ،‬روابط بینامﺘنی قرآن با اشعار احمد‬
‫مطر ‪،‬ادب و زبان(نشريه دانشکده ادبیات و علوم انسانی کرمان)‪ ،‬شماره ‪ ،25‬ص‬
‫‪.299-322‬‬
‫‪ -15‬نامور مطلق‪ ،‬بهمن‪1390( ،‬ش)‪ ،‬درآمدی بر بینامﺘنیت‪ :‬نظريه ها و کاربردها‪ ،‬تهران‪:‬‬
‫سخن‪.‬‬

‫‪394‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪ -16‬نامورمطلق‪ ،‬بهمن‪1395( ،‬ش)‪ ،‬بینامﺘنیت‪ :‬از ساﺧﺘارگرايی تا پسامدرنیسم نظريه‬


‫ها و کاربردها‪ ،‬تهران‪ :‬سخن‪.‬‬

‫ب‪:‬منابع عربی ‪:‬‬

‫‪ -1‬أبوشريف‪ ،‬عبدالﻘاهر‪2000( ،‬م)‪ ،‬مدﺧل الی تﺤلیل الﻘصۀ‪ ،‬الطبعۀ‬


‫الثانیۀ‪،‬مصر‪:‬دارالفکرللطباعۀ‪.‬‬
‫‪ -2‬أشبهون‪ ،‬عبدالمالک‪2009( ،‬م)‪ ،‬عﺘبات الکﺘابۀ ﻓی الروايۀ العربیۀ‪ ،‬ط‪ ،1‬سوريا‪ :‬دار‬
‫الﺤوار للطباعۀ و النشـر و الﺘوزيع‪.‬‬
‫‪ -3‬احمد مخﺘار‪ ،‬عمر‪1982( ،‬م) ‪ ،‬اللغۀ واللون ‪،‬الطبعۀ االولی‪ ،‬الﻘاهرۀ‪،‬مصر‪ :‬دار عالم‬
‫الکﺘب‪.‬‬
‫‪ -4‬باکثیر‪ ،‬علی احمد(بی تا)‪ ،‬واإسالماه‪ ،‬قاهره‪ ،‬مکﺘبه مصر‪.‬‬
‫‪ -5‬بنکراد‪ ،‬سعید‪2003 -1423 ( ،‬م)‪ ،‬سیمیولوجیۀ الشخصیات السرديۀ ﻓی روايۀ الشراع‬
‫و العاصفۀ لﺤنا مینۀ‪ ،‬دار مجدالوی للنشرو الﺘوزيع‪،‬عمان‪-‬االردن‪،‬ط ‪. 1‬‬
‫‪ -6‬تسﺘری‪ ،‬ابو مﺤمد‪1423( ،‬ق)‪ ،‬تفسیر الﺘسﺘرى‪ ،‬بیروت‪ :‬منشورات مﺤمد علی بیضون‪.‬‬
‫‪ -7‬تفﺘازانی‪ ،‬سعدالدين‪1383( ،‬ش)‪ ،‬شرح المخﺘصر ﻓی المعانی و البیان و البديع‪ ،‬قم‪:‬‬
‫انﺘشارات اسماعیلیان‪.‬‬
‫‪ -8‬جمعه‪ ،‬حسین‪2003( ،‬م)‪ ،‬المسبار ﻓی النﻘد األدبی‪ ،‬دمشق‪ :‬اتﺤاد الکﺘاب العرب‪.‬‬
‫‪ -9‬حمید‪ 1991( ،‬م)‪ ،‬بنیۀ النص السردی من منظور النﻘد األدبی‪ ،‬الطبعۀ األولی‪ ،‬المرکز‬
‫الثﻘاﻓی العربی‪ ،‬الدار البیضاء‪.‬‬
‫‪ -10‬ﺧضر‪،‬غنام مﺤمد ‪2012(،‬م)‪،‬ﻓضاءات الﺘخییل مﻘارتبات ﻓی الﺘشکیل و الرؤی و‬
‫الداللۀ ﻓی ابداع سناء الشعالن الﻘصصی‪ ،‬الطبعۀ االولی ‪ ،‬عمان‪ :‬موسسۀ الوراق للنشر و‬
‫الﺘوزيع‪.‬‬
‫‪ -11‬راغب اصفهانی‪ ،‬حسین بن مﺤمد‪1412( ،‬ق)‪ ،‬مفردات الفاظ الﻘرآن‪ ،‬بیروت‪ :‬دار‬
‫الﻘلم‪.‬‬
‫‪ -12‬زراقط‪ ،‬عبدالمۀيد ‪1999(،‬م)‪ ،‬ﻓی بناء الروايۀ اللبنانیۀ‪ ،‬الجزء االول و الجزء الثانی‪،‬‬
‫الطبعۀ األولی‪ ،‬بیروت‪ :‬منشورات االجامعه اللبنانیۀ‪.‬‬

‫‪395‬‬
‫منابع و ماخذ‬

‫‪ -13‬سﺘار‪ ،‬ناهضۀ‪1998( ،‬م)‪ ،‬بنیۀ السرد ﻓی الﻘصص الصوﻓی المکونات والوظائف‬


‫والﺘﻘنیات‪ ،‬دمشق‪ :‬اتﺤاد الکﺘاب العرب ‪.‬‬
‫‪ -14‬سالمۀ‪،‬مﺤمد علی‪2007( ،‬م)‪ ،‬الشخصیۀ الثانويۀ و دورها ﻓی المعمار الروائی عند‬
‫نجیب مﺤفوظ‪ ،‬دار الوﻓاء‪ ،‬الﻘاهرۀ‪.‬‬
‫‪ -15‬شعالن‪ ،‬سناء‪ 1970( ،‬م الی ‪ 2000‬م)‪ ،‬السّرد الغرائبی والعجائبی ﻓی الروايۀ والﻘصّۀ‬
‫الﻘصیرۀ ﻓی االردن‪ ،‬اردن‪ :‬من إصدارات وزارۀ الثﻘاﻓۀ االردنیۀ‪.‬‬
‫‪ -16‬شعالن‪ ،‬سناء‪ 2018( .‬م)‪ ،‬أدرکها النسیان‪ ،‬الطبعۀ األولی‪ ،‬اردن‪ :‬امواج للنشر و‬
‫الﺘوزيع‪.‬‬
‫‪ -17‬شعالن‪ ،‬سناء‪ 200۶(.‬م)‪ ،‬األسطورۀ ﻓی روايات نجیب مﺤفوظ‪ ،‬قطر‪ :‬صادر عن نادی‬
‫الجسـرۀ الثﻘاﻓی‪.‬‬
‫‪ -18‬شعالن‪ ،‬سناء‪2018 (،‬م)‪ ،‬أدرکها النسیان ‪ ،‬عمان‪ -‬اردن‪ :‬امواج نشر‪.‬‬
‫‪ -19‬طبرسی‪ ،‬ﻓضل بن حسن‪1372( ،‬ش)‪ ،‬مجمع البیان ﻓى تفسیر الﻘرآن‪ ،‬تهران‪:‬‬
‫انﺘشارات ناصر ﺧسرو‪.‬‬
‫‪ -20‬طرابیشی‪ ،‬جورج‪1997( ،‬م )‪ ،‬شرق و غرب‪ :‬رجولۀ وأنوثۀ دراسۀ ﻓی أزمۀ الجنس‬
‫والﺤضارۀ ﻓی الروايۀ العربیۀ‪ ،‬الطبعۀ الرابعۀ ‪ ،‬بیروت‪ :‬دار الطلیۀ للطبعۀ والنشر‪.‬‬
‫‪ -21‬عزام‪ ،‬مﺤمد‪2001( ،‬م)‪ ،‬النص الغائب‪ ،‬دمشق‪ :‬دراسۀ من منشورات اتﺤاد الکﺘاب‬
‫العرب‪.‬‬
‫‪ -22‬ﻓورسﺘر‪ ،‬إم‪1994( .‬م)‪ ،‬أرکان الروايۀ‪ ،‬ترجمۀ موسى عاصی‪ ،‬لبنان‪ :‬جروس برس‪.‬‬
‫‪ -23‬الکردی‪ ،‬عبدالرحیم ؛ (‪200۶‬م)‪ ،‬السرد ﻓی الروايۀ المعاصرۀ‪ ،‬الطبعۀ األولی‪ ،‬مکﺘبۀ‬
‫اآلداب‪ ،‬الﻘاهرۀ ‪.‬‬
‫‪ -24‬کلینی‪ ،‬مﺤمد بن يعﻘوب‪1407( ،‬ق)‪ ،‬الکاﻓی‪ ،‬تهران‪ :‬دار الکﺘب االسالمیه‪.‬‬
‫‪ -25‬لیثی‪ ،‬کاﻓی الدين أبی الﺤسن علی بن مﺤمد الواسطی‪137۶( ،‬ش)‪ ،‬عیون‬
‫المواعظ و الﺤکم‪ ،‬قم‪ :‬دار الﺤديث‪.‬‬
‫‪ -26‬مجدی‪ ،‬وهبۀ؛ کامل‪ ،‬المهندس‪1984( ،‬م)‪ ،‬معجم المصطلﺤات العربیۀ ﻓی اللّغۀ‬
‫واألدب‪ ،‬الطّبعـۀ الثانیـۀ‪ ،‬بیروت‪ :‬مکﺘبۀ لبنان‪.‬‬
‫‪ -27‬مخﺘار عمر‪ ،‬أحمد‪ 1982( .‬م)‪ ،‬اللّغۀ و اللون‪ ،‬الﻘاهرۀ‪ :‬دار عالم الکﺘب‪.‬‬
‫‪ -28‬مرتاض‪ ،‬عبدالماک ‪1995( ،‬م)‪ ،‬تﺤلیل الخطاب السردی معالجۀ تفکیکیۀسمیائیۀ‬
‫مرکبۀ(زقاق المدق)‪ ،‬الجزائر‪ :‬ديوان المطبوعات الجامعیۀ‬

‫‪39۶‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪ -29‬المشايخ‪ ،‬مﺤمد‪ 2019( ،‬م)‪ ،‬معجم الﻘاصّین والروائیین األردنیّین‪ ،‬الطبعۀ االولی‪،‬‬
‫عمان‪.‬‬
‫‪ -30‬المعوش‪ ،‬سال ‪2005 (،‬م)‪ ،‬الﺤوار الﺤضاری ﻓی الروايۀ العربیۀ بین المﻘاومۀ‬
‫واإلنهزام‪ ( ،‬األدب المﻘاوم رؤی و تطلعات‪ ،‬سلسلۀ المؤتمرات و الندوات الفکريۀ ‪،)5‬‬
‫بیروت‪ :‬مرکز اإلمام الخمینی الثﻘاﻓی‪.‬‬
‫‪ -31‬نوﻓل ‪،‬يوسف‪1997( ،‬م)‪،‬تجلیات الخطاب األدبی‪ ،‬الطبعۀ األولی‪ ،‬بیروت‪:‬‬
‫دارالشروق‪.‬‬
‫‪ -32‬وات‪ ،‬ايان‪138۶( ،‬ش)‪ .‬نظريه های رمان؛ ترجمه حسین پاينده‪ ،‬تهران‪ :‬نیلوﻓر‪.‬‬
‫‪ -33‬ورام بن ابی ﻓرس‪ ،‬مسعود بن عیسی‪1410( ،‬ق)‪ ،‬قم‪ :‬مکﺘبه ﻓﻘیه‪.‬‬
‫‪ -34‬هاوزر‪ ،‬آرنولد‪13۶2( ،‬ش)‪،‬تاريخ اجﺘماعی هنر ‪،‬مﺘرجم امین مويد ‪،‬تهران‪:‬دنیای نو‪.‬‬
‫‪ -35‬همفری‪ ،‬روبرت‪1984( ،‬م)‪ ،‬تیار الوعی ﻓی الرّوايۀ الﺤديثۀ مﺤمود الربیعی‪ ،‬مصر‪:‬‬
‫مکﺘبۀ الشباب‪.‬‬
‫‪ -36‬يوسف‪ ،‬آمنۀ‪2015( ،‬م)‪ ،‬تﻘنیات السرد ﻓی النظريۀ و الﺘطبیق‪ ،‬عمان(األردن )‪:‬دار‬
‫الفارس للنشر والﺘوزيع‪.‬‬

‫منابع الکترونیکی‪:‬‬

‫‪• http://centers.ju.edu.jo/ar/ujlc/Lists/CenterStaff/Disp_Staff.‬‬
‫‪aspx?ID=242‬‬
‫‪• www.alqubbahnews.com‬‬
‫‪). palimpsests: literature in the‬م‪• Genette, Gerard (1997‬‬
‫‪second degree, translated by channa Newman & Claude‬‬
‫‪diubinsky, lincoln/london: University of Nebraska press.‬‬

‫مذکرات الماستر‬
‫• ربیعۀ سرايش‪ ،‬بنیۀ الﺤدث و الشخصیات ﻓی روايۀ "اعﺘراﻓات أسکرام"لعز الدين میهوبی‬
‫‪ ،‬مذکرۀ لنیل شهادۀ الماسﺘر‪ ،‬تخصص أدب جزائری‪،‬جامهۀ مﺤمد بوضیاف‬
‫‪،‬المسیلۀ‪2015 /2014،‬م‪.‬‬

‫‪397‬‬
‫منابع و ماخذ‬

‫• صباح زيان وﻓائزۀ غربی ‪2015/2014،‬م ‪ ،‬سیمائیۀ الشخصیۀ ﻓی روايۀ "األسود يلیق‬
‫بک "ألحالم مسﺘغانمی‪ ،‬مذکرۀ لنیل شهادۀ ماسﺘر‪ ،‬دراسات نﻘیۀ‪،‬جامعۀ أکلی مﺤند‬
‫البويرۀ‪.،‬‬
‫پایان نامه ها‬
‫• سلمان‪ ،‬طالل؛ «هوامش»‪ ،‬جريدۀ السفیر ‪،‬العدد ‪2010 ،1‬م‪:‬‬
‫‪http://www.assafir.com‬‬
‫• عموری‪ ،‬نعیم و مینا مجدم(‪1399‬ش)‪ ،‬مؤلفه های پايداری در مجموعه‬
‫داسﺘانی«حدث ذات جدار» اثر سناء الشعالن‪ ،‬مجله پژوهش در آموزش زبان و‬
‫ادبیات عرب‪ ،‬سال دوم ‪ ،‬شماره ‪،2‬ص ‪21-12‬‬

‫مواقع الکترونیکی‬

‫ايوب‪ ،‬سمیر‪ ،‬روايۀ "أَدْرَکَهَا النّسیان" للشّعالن وصدامها مع المجﺘمع‪،‬ﻓی رابط موقع‪،‬‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01‬‬
‫‪88!4474&ithint=file%2cdocx&authkey=!ADh9HcgIRvmBVh4‬‬
‫زيب األعظمی‪،‬أورانک‪2019(،‬م)‪ ،‬لعبۀ النّسیان والﺘّذکر وآلیات الﺘشکیل والرّؤيۀ ﻓی روايۀ‬
‫أدرکها النسیان‪،‬من رابط موقع‬

‫‪http://www.khiyam.com/news/article.php?articleID=314‬‬
‫زيب األعظمی‪،‬أورانک‪2019(،‬م)‪ ،‬لعبۀ النّسیان والﺘّذکّر ﻓی «أَدْرَکَهَا النّسیانُ»‪ 2/‬النّسیان‬
‫االنعﺘاق وجدلیّۀ النّهايات‪،‬ﻓی رابط موقع‬

‫‪https://www.diwanalarab.com/%D9%84%D8%B9%D8%A8%‬‬
‫‪D8%A9-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%91%D8%B3%D9%8A%D‬‬
‫‪8%A7%D9%86-‬‬
‫‪%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%91%D8%B0%D‬‬
‫‪9%83%D9%91%D8%B1-%D9%81%D9%8A-‬‬
‫‪%D8%A3%D9%8E%D8%AF%D9%92%D8%B1%D9%8E%D‬‬
‫‪9%83%D9%8E%D9%87%D9%8E%D8%A7‬‬
‫داﺧل حسن‪،‬عباس ‪2019( ،‬م) ‪ ،‬انطباعات أولیّۀ عن روايۀ « أَدْرَکَهَا النّسیان» لـ د‪.‬سناء‬
‫الشعالن‪،‬ﻓی رابط موقع‬

‫‪398‬‬
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪https://www.assawsana.com/portal/pages.php?newsid=408470‬‬
‫عبود الﺘمیمی ‪،‬ﻓاضل‪ ،‬عﺘبات األردنیّۀ (سناء شعالن) ﻓی روايۀ«أدرکَها النسیانُ»‪،‬ﻓی رابط‬
‫موقع‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BB0188!4‬‬
‫‪477&ithint=file%2cdocx&authkey=!ALmmOKPTUSiX7c‬‬
‫حسین راشد‪ ،‬نزار‪2019( ،‬م)‪ ،‬أدرکها النسیان لسناء الشعالن وغوايۀ الﺤبّ والخالص‪ ،‬ﻓی‬
‫رابط موقع‬

‫‪https://www.diwanalarab.com/%D8%A3%D8%AF%D8%B1%‬‬
‫‪D9%83%D9%87%D8%A7-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%91%D8%B3%D9%8A%D‬‬
‫‪8%A7%D9%86-‬‬
‫‪%D9%84%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D‬‬
‫‪9%86-‬‬
‫‪%D9%88%D8%BA%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%A9-‬‬
‫‪%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%A8%D9%91‬‬
‫مرعی‪،‬معصومه‪ ،‬المعضالت االجﺘماعیّۀ للمجﺘمعات ﻓی روايۀ« أدرکها النسیان» لسناء‬
‫الشعالن ‪ ،‬ﻓی رابط موقع‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01‬‬
‫‪88!4472&ithint=file%2cdocx&authkey=!AAdRSXIUm_TYuO‬‬
‫‪A‬‬
‫غنی العبودی‪،‬ضیا‪ ،‬الﺘابوهات ﻓی روايۀ «أدرَکَهَا النّسیان» لسناء شعالن‪ ،‬ﻓی رابط موقع‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01‬‬
‫‪88!4468&ithint=file%2cdocx&authkey=!AGkUmatVAkA__Dc‬‬
‫الالال ‪،‬منذر‪،‬صورۀ الوطن ﻓی روايۀ « أدرَکَهَا النّسیان » للدکﺘورۀ سناء الشّعالن‪،‬ﻓی رابط‬
‫موقع‬

‫‪https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01‬‬
‫‪88!4476&ithint=file%2cdocx&authkey=!AF1f3Q9TYOeUrD0‬‬
‫مﺤیالن‪،‬منی‪،‬اإلنسان ﻓی روايۀ د‪ .‬سناء شعالن « أدرَکَهَا النّسیان »‪ :‬ما بین العﺘبۀ ودهشۀِ‬
‫الخﺘام‪،‬ﻓی رابط موقع‬

‫‪399‬‬
‫منابع و ماخذ‬

https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01
88!4467&ithint=file%2cdocx&authkey=!AMixnTSNguigUDM
‫روايۀ « أدرَکَهَا النّسیان » ملﺤمۀ الشّعوب واألوطان والمهمّشین‬، ‫ عطا اهلل‬،‫الﺤجايا‬
‫ﻓی رابط موقع‬، ‫والخراب‬

https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01
88!4475&ithint=file%2cdocx&authkey=!ABbXP40dpK2_xNg

‫ﻓی رابط موقع‬،‫ الﺘّجريب ﻓی روايۀ « أَدْرَکَهَا النّسیانُ» للروائیۀ سناء الشعالن‬،‫سلیم‬،‫نجار‬

https://onedrive.live.com/view.aspx?resid=5E6AC82BA3BB01
88!4469&ithint=file%2cdocx&authkey=!AA2NAJY6e2b--9Y
‫ الﺘّﺤلیل النّفسیّ لروايۀ « أدرَکَهَا النّسیان » للرّوائیّۀ‬،)‫م‬2020( ،‫سفیان‬،‫صائب المعاضیدی‬
‫ﻓی رابط موقع‬،‫الدکﺘورۀ سناء الشعالن‬
https://www.prealmedia.info/ar/post/28314/%D8%A7%D9%84%D8%AA%D8%A
D%D9%84%D9%8A%D9%84-
%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%81%D8%B3%D9%8A-
%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%A9-
%D8%A3%D8%AF%D8%B1%D9%83%D9%87%D8%A7-
%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%B3%D9%8A%D8%A7%D9%86-
%D9%84%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A6%D9%8A%D8%A9-
%D8%A7%D9%84%D8%AF%D9%83%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A9-
%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%A1-
%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86

‫ علی‬،‫م‬2012 /05 /30‫موقع الکﺘرونی أطلع علیه يوم‬،‫معنی اسم هدی واسرار شخصیﺘها‬
‫الساعۀ‬

https://akhbarak.net/blog،14 :28
‫م‬2020 /05 /31‫موقع الکﺘرونی أطلع علیه يوم‬،‫معنی اسم تیم وصفاته‬، ‫معلومۀ ثﻘاﻓیۀ‬
:‫علی الساعۀ‬

https://www.thaqfya.com/tims-name-means،13 :38

400
‫نقد تحلیلی دختری در دامان فراموشی‪ /‬ادرکها النسیان‬

‫‪401‬‬

You might also like