Professional Documents
Culture Documents
فریدریش هولدرلین
نان و شراب
بهره ی چهارم
به نقل از
موقف
مارتین هایدگر
ترجمه ی منوچهر اسدی
«ای »...شاعر و خواننده ی شعر با استفاده از کلمه ی «ای»
که هیچ معنایی ندارد،ساختار زبانی که خانه ی وجودست
به چالش می کشد و سپس خودش را به غریزه اش می سپارد
«وقتشه بدی لبه رو بیبی»...
با تعیین زمان برای عملی لذت جویانه دازاینش را لق می کند
و پرتاب شدگی را به استعالیی ترین عمل فرادستی می نشاند
«بدو بدو بگیر کمرو هی قر»
سپس با نسبت یک حالت نامتعین به زن رقصنده
او را انضمامی می کند و به هیجان می آورد
«بیا بیا قرش بده سکسی»
سپس حیث التفاتی گفتارش را گسترش می دهد
«واسه همه زنگ زدنات مرسی
واسه همه پیگیریات مرسی
واسه همه ی کادوهات مرسی»
اینجا،پیچشی در_جهان_بودنانه رخ می دهد و شاعر می گوید:
«وای بدنو ببین جوون بابا
خودتو بلرزون بابا»
سپس به تماشای فاعل شناسنده ای که نیست
از بیرون می پردازد و خودش را بشکلی دکارتی فرا می خواند
«همه میگن ساسی پاشو همه رو برقصون دادا»
از کلمه ی «دادا» استفاده می برد
تا خودش را به توده نزدیک کند
اما غرق این تکنیک نمی شود
چرا که هستنده ای فعالست
شعر از اینجا دچار چندصدایی می شود:
«آقامون جنتلمنه جنتلمنه»
با آوردن آقا و جنتلمن در کنار هم یک این همانی رخ می دهد
و سپس باز با الصاق یک عنوان به زن او را تحلیل می کند
«این خانوم هم عشق منه عشق منه»
سپس صدای زن که این همانی را تکرار می کند
«آقامون جنتلمنه جنتلمنه»
و الصاق به حد نهایی ای در لحن می رسد:
«این خانوم هم عشق منه عشق منه»
در اینجا شاعر در چرخشی هستی شناسانه
مخاطب را به چالش می کشاند
و بی گناه نمایی اش را مخدوش می نماید:
«فاز مثبتا رو نگیر که پیک چندباری دستت دیدم»
سپس با گفتن جمله ای بی معنا ذهن را به بازی می گیرد:
«اینجا تهرانه اگه شاخ بشی کار دستت میدم»
یک پرسش و پاسخ نمادین که در دل فرهنگ و ادب می لغزد:
«سلطان سلطان،جون بله قربان»
سپس با اغراقی تاریخی همه چیز را فرومی نشاند:
«من خیلی عاشقتم و تویی همه دنیام»
ساسی در اوج هنرنمایی شاعرانه اش
همین چیز را اینجایی و دم دستی می کند:
«سلطانه سلطانه،همش دورهمی کردانه»
صدایی متافیزیکی که در ساحتی راه جنگالنه تبیین می شود:
«عکساش همه هشتگ الکچری تهرانه»
سپس تکرارهایی که مرز اروس و پورن را در می نوردد:
«وای بدنو ببین جوون بابا
خودتو بلزون بابا
همه میگن ساسی پاشو همه رو برقصون دادا»
مجددا این همانی:
«آقامون جنتلمنه جنتلمنه»
اشاره ای داللت گون:
«این خانوم هم عشق منه عشق منه»
این همانی دچار همپوشانی توسط خودش می شود:
«آقامون جنتلمنه جنتلمنه
این خانوم هم عشق منه عشق منه»
ساسی،این شاعر همسنگ هولدرلین از متن بیرون می آید:
«شنوندگان عزیز صدای منو میشنوید از کالیفورنیا امریکا»
او خواستار حفظ محیط زیست و بشریت ست
صدای آینده:
«سالمتی فابریکا،سالمتی این رال»
صدای گذشته و حال:
«مخلص همه سینگال،هفتادیا شصتیا»
مرز لمپنیسم و سلبریتیسم را می شکند:
«سالمتی مشتیا،سالمتی فیمسا»
خواهان انسان دوستی ای غیرشعاریست:
«عاشقتونم افتضاح،سالمتی اونا که باالن»
و در نهایت ضربه ی نهایی:
«سالمتی چشم قرمزا«
ساسی موفق شده است خود بودنی اصیل را
بر وضعیتی استثنایی از سوژه مبتنی کند
وضعیتی که از آدم و نه انسان،منفصل شده است
حالتی [یا طوری] اگزیستانسیالیستی از «آدم»
قطعه ی عمیق «جنتلمن»
اصالتی ناظر به انفصال از دیگران و در دیگران نیست
بلکه قطعه ای ست ناظر به یافتن راه رقاصانه ای
برای اعتراضی متفاوت در ارتباط با دیگران دیگری
به نحوی که،در انتهای آهنگ
خویشتن را به خود آدم نبازانیم و ریز بیاییم...