Professional Documents
Culture Documents
جوان پيامبــر
()1
مؤلف:
يوسف عبدالكريم عساني
مترجم:
نورالنساء مالزاده
2 ياران جوان پيامبر
شناسنامه كتاب
46 به هنگام وفات نوة آن حضرت ص همراه ايشان بود 59
46 روز سقيفه 60
47 در زمان خالفت ابوبكر س 61
47 زيد س قرآن را جمعآوري مينمايد 62
49 منزلت زيد در نزد عمر س 63
49 عمر س به ايشان تعليم ميدهد كه چگونه قضاوت كنند 64
50 زيد عمر س را نصيحت ميكند 65
50 زيد در زمان عثمان بن عفان س 66
51 اشتغال به علم 67
52 علوم ديگر ايشان عالوه از فقه 68
53 يادگرفتن او زبان عبراني و سرياني را 69
53 پندهاي زيد س 70
53 حادثه وفات 71
6 ياران جوان پيامبر
مقدمه مترجم
بسم اهلل الذي علم بالقلم علم الإنسان مالم يعلم.
قــال هللا تعــالي + :
[ _ فتح.]29 :
«محمد (ص) فرستاده خدا است ،و كساني كه با او هس تند در برابر ك افران تند و
سرس خت ،و نس بت به يك ديگر دلس وز و مهـربان ان د .ايش ان را در ح ال رك وع و
ميطلبند و نش انه
ميجويند و رضاي او را ميبيني .آنان همواره فضل خدا را سجده
ايش ان بر اثر س جده در پيش انيهاي ايش ان نماي ان است» .ش كي نيست كه داس تانهاي
انبياء ،اولياء و بزرگان براي جامعه بش ريت جهت الگو ق رار دادن به ترين سرمشق
در زندگي ميباشد.
مخصوصا ً زندگي رسول اكرم ص و اصحاب بزرگ وارش .رس ول اك رم ص در
اهتَدْيُتْم».
يتمْ َ وم بِأ َِّيِهْم َ
اقتَد ُ النجُ ِ
حابي كَ ُّ
ص ِ ميفرمايدَ« :أ ْ مورد اصحابش
«ياران من مانند ستارگان اند كه به هر كدامشان اقتدا كنيد ،هدايت خواهيد شد».
ميده د؟
براستي چرا رسول اكرم ص به پيروان اصحاب چ نين م ژدهاي ب زرگ
بكدامين عمل اينچنين م ورد لطف و محبت اس تاد ق رار گرفته ان د؟ آيا در دنيا معلمي
را سراغ داريد كه اينگونه به شاگردانش اطمينان و اعتماد كامل داشته باشد؟
گذشتهترين
يقينا ً اگر استاد بهترين استاد است ،شاگردان نيز فداكارترين و از خود
شاگردان دنيا ميباشند ،شاگرداني كه هنگ ام م رگ وق تي دش من خواست آن ان را به
پاي چوبه دار ،ببرد از يكي ميپرسد آيا حاضر هستي بجاي تو محمد ص اعدام شود
و تو نجات حاصل كني؟ او جواب ميدهد :بخدا قسم اعدام بج اي خ ود دوست ن دارم
در همانجا كه رسول خدا ص نشسته اند خاري به پاي وي فرو رود.
آري! ش اگرداني از خ ود گذش ته كه قبل از جنگ ب در رس ول خ دا ص از آن ان
ميپرس د :ميخ واهم با اين لش كر كفر كه با ما قصد جنگ دارن د ،بجنگم ش ما چه
ميش ود در ح الي كه اشك ميري زد ميگوييد؟ يكي از آن ان بعن وان نماين ده همه بلند
ميگويد :يا رسول هللا از ما ميپرسي؟ مگر ما اصحاب موسي هس تيم وق تي كه
به امت خود گفت :بيائيد به جنگ عمالقه برويم ،آن ان ج واب دادن د ،ش ما برويد و با
آن ان بجنگيد ما اينجا نشس ته هس تيم .بخ دا قسم اگر به ما بگوئيد خ ود را در دريا و
مياندازيم.
آتش بيندازيد ،ما خود را
آري! شاگرداني كه با مال و جان خود معلم دلس وز خ ود را ي اري كردند و ن داي
ين أُقْتَ ُل ُم ْسلِ ًما»( )1را سر دادند. «ولَس ُ ِ ِ
ت أُبَالى ح َ َ ْ
كتاب حاضر سيره ستارگان درخشان و تربيت ش دگان مكتب رس ول هللا ص علي
بن ابي طالب ،اسامه بن زي د ،زيد بن ث ابت ،س عيد بن زيد از مجموعه ش انزده
شمارهاي «شباب حول الرس!!!ول» (جواناني پيرامون پيامبر ص) مي باشد .بن ده به فضل
و توفيق خداوند تم امي ش انزده جلد را ترجمه نم ودهام كه ب زودي چ اپ و منتشر
خواهد شد.
در پايان از عموم خوانندگان مح ترم درخواست دارم تا حق ير را از پيش نهادات و
راهنماييهاي خويش بهرمند نموده و در دعاهايشان فراموش نكنند.
نسب او:
او ابوالحسن علي بن عبد من اف و كنيه عب دمناف ابوط الب ابن عب دالمطلب بن
هاشم بود م ادرش بنت اسد بن هاشم ب ود .و از ج انب پ در و م ادر قريشي و از همه
نيهاش ابوالحسن و اب وتراب ب ود ،ميفرم ود :نس بت ب رادرانش كوچك تر و ك
خويشاوندي رس ول اك رم ص ب رايم ك افي اس ت ،دين من دين اوست هر كس از من
چيزي بياموزد گويا از رسول ص آموخته است .هنگام تولّد ،مادرش او را حيدر ن ام
نهاد و حيدر يعني شير .وي 23سال قبل از هجرت و 10سال قبل از بعثت در خانه
كعبه از مادر متولّد شد.
پرورش او:
ابوط الب نس بت به ب رادرزادهاش مح ّمد ص بس يار مهرب ان ،و او را در كن ار
پسرانش سرپرستي ميكرد تا وي احساس يتيمي نكند .او مردي فقير و تهيدست ب ود.
هنگام جواني رسول خدا ص دست وفاداري را به طرف عمويش دراز ك رد تا ب دين
طريق نيكي هاي وي را جبران نمايد بن ابراين سرپرس تي و نفقه يكي از پس رانش را
بعهده گرفت و آن پسر همان حضرت علي ص بود كه در خانة رسول خدا ص پ اكي
تهاي ب ود و
و امانت داري و استقامت را آم وخت .او داراي اخالق و ص فات بر جس
هرگز به جاهليت و بت پرستي آغشته نشده ب ود و به همين علت وي را «علي ك رم
ميگويند.
هللا وجهه»
به تو امر ك ردم نافرم اني ك ردي به س بب اين گن اه كه انج ام دادي روزي كش ته
ميشوي اين در حالي است كه هيچ كس تو را ياري نخواهد كرد .سؤال ك رد :به چه
كاري مرا امركردي كه اطاعت نكردم؟
فرمود :روزي كه حضرت عثم ان محاص ره شد به تو امر ك ردم كه از مدينه
خارج شوي بخاطر اين كه وقتي عثمان شهيد ميشود تو در مدينه نباشي ،دوباره
فرمود :اي پسرم بخدا سوگند ما ن يز محاص ره خ واهيم شد همچن ان كه او محاص ره
شد.
ميخواستم و هيچ چ يز از خداوند س ؤال نميك ردم مگر اين كه اج ابت ميك رد بجز
اين سؤال كه گفته شد بعد از تو پيامبري نخواهد آمد ،حض رت علي مي فرمايد :
من از جاي خود بلند شدم و چنان حس ك ردم كه هرگز بيم ار نش دم به ب ركت دع اي
رسول ص دردم از بين رفت.
وزن را كامل كنيد و در گوشت پف نكنيد ،اجناس را ب دون قسم بفروش يد زي را قسم
ميبرد.
كاال را ميفروشد ا ّما بركت را از بين
حضرت علي جواب داد اكنون نزدم چيزي نيست ولي من صبر ميكنم تا حق وقم
را كه مبلغ چهل هزار درهم است به من بدهند آنگاه آن را به تو مي دهم.
عقيل ج واب داد بيت الم ال در دست توست و تو م را پ اس ميدهي و به ت أخير
ميك ني تا ام وال
ميان دازي تا حق وق تو را بدهن د .ام ام ج واب داد :آيا تو م را امر
مسلمانان را به تو بدهم ،در حالي كه آنان مرا امين خود قرار داده اند.
براي قصاص ق اتالن حض رت عثم ان اتف اق نظر داش تند و درست هنگ امي كه
ضروري بود تا از قاتلين انتقام گرفته شود متف رق ش دند ،حض رت عايشه و طلحه و
زبير شخصا ً به هنگام خالفت رسيدن حضرت علي خواستار قصاص ش دند،
حضرت علي ميخواست در اين مورد كمي ت أخير كند تا جري ان روشن ش ود و
بگونهاي كه آتش فتنه را خاموش سازد راه عالج آن قض يه را پي دا كن د .اما هر يكي
از دو فريق داراي عقي ده و م رام خ اص خ ودش ب ود ،روز جمل هر دو فريق با هم
مالق ات كردن د ،پس از آن در جنگ ص فين حض رت علي و معاويه با هم مالق ات
ك رده و گفتگو كردند اما تص ميم قطعي پ يرامون مش كل اص لي گرفته نشد و مش كل
همچن ان ب اقي ب ود تا اين كه خ وارج عليه حض رت علي دست درازي كردند و
عبدالرحمن بن ملجم مرادي امام را در شب جمعه 17رمضان س ال 40هج ري
در مسجد كوفه به شهادت رساند.
امت حشر ميشود .س عيد زم اني كه كم تر از 20س ال سن داشت مس لمان شد و
همسرش فاطمه بنت خط اب ل ن يز بهم راه ايش ان مس لمان ش د ،و در دوران ابتال و
آزار مانند ساير مسلمين آزار و شكنجهي قريش را تحمل ميكردند.
ميكنند) .از
براي پند و اندرز كساني فرستاديم كه از خدا ميترسند (و از او اطاعت
س وي كسي ن ازل ش ده است كه زمين و آس مانهاي بلند را آفري ده اس ت .خداوند
مهرباني (قرآن را فرو فرستاده) است كه بر تخت س لطنت (مجموعة جه ان هس تي)
قرار گرفته است (و قدرتش سراسر كائنات را احاطه ك رده است)( .اي پيغم بر) اگر
آشكارا سخن بگ وئي (يا پنه ان ،ب راي خ دا ف رق نميكند) و نه اني (س خن گفتن تو با
ديگ ران را) و نه ان تر (از آن را كه س خن گفتن تو با خ ودت و وسوسه ه اي دل
است) ميداند .او خدا است و جز خدا معبودي نيست .او داراي نامهاي نيكو است.
تا اين آيه را خوان د ،كه خداوند ميفرماي د« :من هللا هس تم ،و معب ودي جز من
نيست ،پس مرا عبادت كن( ،عبادتي خالص از هر گونه ش ركي) ،و نم از را بخ وان
تا (هميشه) به ياد من باشي».
عمر پس از خوان دن آي ات مباركه گفت :م را ب نزد پي امبر ص ببري د ،چ ون
خباب اين سخن عمر را شنيد از مخفي گاهش بيرون آمد و گفت :اي عمر به
تو خ وش خ بري ب اد ،من امي دوارم كه دع اي پي امبر ص كه در شب پنجش نبه دعا
كردند (بار خدا يا اسالم را با عمر ابن خطاب يا عمرو بن هش ام ع زت و سر بلن دي
عنايت كن) در حق تو قبول شده است ،و او را به خانه ارقم كه پي امبر اك رم ص در
آنجا حضور داشتند ،راهنمايي كرد عمر به آنجا رفت ،رسول خ دا ص گريب ان و
بند شمش ير او را گرفته و فرم ود :اي عمر! آيا تو دست ب ردار نيس تي تا اين كه
خداوند همان عذاب و رسوايي كه بر وليد بن مغيره نازل كرده بر تو نيز نازل بكن د؟
بار خدايا اين عمر بن خطاب است ،ب ار خ دايا بوس يله اس الم عمر ،دين را ع زت و
س ربلندي عن ايت بفرم ا .عمر به آنحض رت ص گفت :دي ني را كه به آن دع وت
ميدهي به من عرضه و تلقين كن .پس از آن عمر اسالم آورد.
– 1شعب ابي طالب :كه پيامبر و پيروانش را به مدت سه سال در آنجا تبعيد كردند و با آنان هيچ معامله و
خريد و فروشي نمي شد.
22 ياران جوان پيامبر
را ترك نمايم به م نزل مقص ود ،با آن ان نخ واهم رس يد .عمر از ص حابه در اين
باره مشورت خواستند .عمر س به وي گفتند :بخور و بن وش و س عيد بن زيد س ن يز
همين نظر را دادند.
جنگ يرموك:
س عيد ابن زيد س در معركه يرم وك ش ركت داش تند ،و از اين امتح ان پ اك و
ميگوين د :در
ميكنند و
سرافراز بيرون آمدند ،و ايشان جزئي ات اين معركه را بي ان
جنگ يرموك تعداد نفرات ما بيست و چهار هزار 24000يا نزديك به آن بود ،و در
مقابل ما روميها ق رار داش تند كه تعدادش ان ص دهزار نفر ب ود و با گامه اي س نگين
سنگين و جمعيتي گ ران چ ون ك وه ،گويا دس تهاي س بك آن ان را ح ركت ميدادند به
طرف ما متوجه شدند در حاليكه در جلوي آن ان اس قفها و علم اي يه ود و دانش مندان
ميكردن د ،راه ميرفتن د ،و با ص داي بلند دعا ش ان كه با خ ود ص ليب را حمل
ميكردن د ،و داراي غرشي مانند غ رّش ميكردند ،و لشكريان پشت سرش ان تك رار
رعد بودند ،وقتي گروه مسلمانان آنان را به اين حالت مشاهده نمودند ،دچار ت رس و
وحشت شدند ،در آن هنگام ابوعبي ده بن ج راح بلند شد و مس لمانان را ب راي ن برد با
دشمن تشويق ك رده و فرمودن د :بن دگان خ دا ،خداوند را ي ادي كنيد تا ش ما را ي اري
كند ،ثابت قدم و صبور باشيد ،زي را ص بر س بب نج ات از كف ر ،و م وجب رض ايت
پروردگار و دفع كننده ننگ و عار ميباشد .و جنگ را با نيزه ها آغاز كرده و پشت
سپرها پنهان شويد ،و س كوت را اختي ار ك رده و در دلهايت ان ذكر خداوند را بكنيد و
منتظر دستور و فرمان من باشيد.
سعيد س فرمود :در آن لحظه مردي از ميان ص فوف مس لمانان خ ارج ش ده و به
ابوعبيده س گفت :من در اين ساعت اراده مرگ را دارم آيا تو پيامي داري كه آن را
پيش رسول خدا ص بفرستي؟ ابوعبيده س گفت :بلي ،سالم مرا و س الم مس لمانان را
به آن حضرت ص برسان ،و بگو :اي رسول خدا ص آنچه را كه خداوند به ما وعده
داده بود ،به حق يافتيم .سعيد س ميفرمايد :من از آن ش خص س خني را نش نيدم و او
را ديدم كه شمش يرش را از ني ام كش يده و به ط رف دش من حمله ور ش دند ،و من به
زمين افت ادم ،و به زانو لغزي دم ،و ن يزهام را بلند ك ردم و اولين اسب س واري را كه
بطرف ما آمد با نيزه زدم بعد به طرف دشمن حمله كردم ،و خداوند ت رس دش من را
از قلب من بيرون ك رده ب ود ،مس لمانان به س وي رومي ان ي ورش بردند و بص ورت
مداوم با دشمن مبارزه كردند تا اين كه خداوند مسلمانان را پيروز گردانيد و سعيد بن
زيد س در فتح دمشق هم شركت داشتند ،پس از فتح دمشق ايشان را حاكم آنجا ق رار
دادند .ايشان اولين حاكم مسلمانان در دمشق بود.
به هنگ ام ش هادت حض رت عمر س س عيد ابن زيد س گريه كردن د ،و فرمودن د:
رحلت عمر س ش كاف و رخنه اي در اس الم ايج اد نم وده است كه تا قي امت پيوند
نخواهد خورد.
صفات او:
س عيد س قد بلند و چه ره مب اركش گن دمگون ،و از بزرگ ان ص حابه بودند و
ص احب نظر و ش جاع ،و عاقل و باحيا بودن د ،وق تي از ايش ان در م ورد ك اري
مش ورت گرفته ميشد و اگر در مجلس كسي ب ود كه ايش ان او را از خ ود به تر
ميكردند تا اين كه آن شخص رأي خود را بيان كنند، ميدانستند در رأي دادن تأخير
اگر رأي آن شخص همانطور بود كه او توقع و اميد داشتند ،آنرا ميپس نديدند و رأي
مينمودند ،و گاهي رأي خ ود را اول بي ان خود را با رأي او يكي كرده و به آن اكتفا
ميكردند.
ايشان شخصي عاقل ،پرهيزگ ار و خ داترس بودن د ،خداوند و رس ول خ دا ص و
اص حاب بزرگ وارش را بس يار دوست داش تند .شخصي منصف بودند و به ص حابه
رضوان هللا عليهم اجمعين احترام ميگذاشتند.
ميكنيد در
و به بعضي از متعه دان گفتند كه :ش ما م را به ب دگويي ي ارانم امر
صورتي كه خداوند بر آنان صلوة و سالم فرس تاده و آن ان را م ورد لطف و مغف رت
خويش قرار داده است.
به خاطر همين صفات عالي و خص لتهاي پ اك و ب زرگ ايش ان ب ود كه س عيد بن
ميفرمايد :مقام اب وبكر و عم ر ،عثم ان و علي ،س عد و س عيد وحبيب در مورد وي
طلحه و زبير و عبدالرحمن بن عوف نزد رسول خدا ص برابر و مساوي ب ود ،و در
ميدان مبارزه پيشاپيش آن حض رت ص و به هنگ ام نم از پشت سر آن حض رت ص
قرار داشتند ،و همه اين نه نفر از بشارت يافتگان به جنت بودند ،كه آن حضرت ص
نميگفتن د ،تع داد
به آنان بشارت جنت را دادند ،كه مط ابق خواهش ات خ ويش س خن
آنان ده نفر بود كه دهمين نفر آنان ابوعبيده بن جراح س بودند.
اسالم دعوت داد .او پيامبر ص را اذيت و آزار رسانيد زماني كه رسول خ دا ص بر
س عد وارد شد گفت :اي رس ول خ دا ص از عبدهللا ابن ابي درگ ذر و او را م ورد
مغف رت ق رار ب ده .خداوند به تو آنچه را كه مش اهده ميك ني عطا ك رده اس ت ،اهل
يثرب قبل از مسلمان شدن ش ان جمع ش دند تا عبدهللا ابن ابي را ت اج گ ذاري كنند اما
زم اني كه اين مس ئله بوس يله حقي كه خداوند به ش ما عن ايت ك رد ،خاتمه ي افت ،او
خشمگين و در اثر همان ناراحتي اين حركت ناشايس ته را كه مش اهده ك ردي ،انج ام
داد ،و راوي اين حديث اسامه س است او شخصي سياه چهره و پهن بي ني اما راست
كردار ،پاكدامن ،خداترس ،پرهيزگار ،متواضع ،باهوش و ف روتن ،مخلص در دين،
و با الفت و محبت بود.
ص رسيد و پيامبر ص بيمار و بدحال بود و بيم اريش ش دت گ رفت اش كهاي اس امه
ج اري شد و بر روي آنحض رت افت اد و او را بوسه داد .رس ول خ دا ص ص حبت
نميكرد دستهايش را بطرف آسمان بلند كرد و بعد به سر اس امه مالي د ،اس امه فهميد
ميكند ،بعد به محل لش كرش بازگش ت .رس ول خ دا كه رسول خدا ص براي او دعا
ص روز دوشنبه دوازدهم ربيع الأول سال يازدهم هجري وفات كردند.
«إنا هلل وإنا إليه راجعون»
لشكر پيروز شد و غنيمت زيادي به دست آمد ،خداوند او و لشكر را س الم و موفق به
مدينه برگرداند ،مس لمانان فرمودن د :لش كري كه مانند لش كر اس امه س الم برگ ردد تا
حاال نديده ايم ،اسامه هنگام رفت و برگشت به نزد قبايلي كه بر اسالمش ان ث ابت
ميكردند كه
و ب اقي بودند رفت و به آن ان بش ارت داد و بر قبايل ديگ ري كه گم ان
مس لمانان دچ ار ه رج و م رج و ض عيف هس تند گذشت هر چند كه اين قبايل قصد
ارتداد را داشتند ولي وقتي قدرت و توانايي لشكر اسامه را ديدند گفتند :اگر مسلمانان
در مدينه قدرت و توانايي نداشتند و در ميان آنها ضعف و ترس ب ود اين لش كر را به
نميكردند و اگر اب وبكر ني ازي به اين لش كر ب راي جنگ ط رف جنگ روم روانه
ميفرس تاد .به همين علت آن قبايل برمرت دين داشت اين لش كر را به جنگ مرت دين
اسالمشان ثابت ماندند .و مرتد نشدند .اسامه س بعد از اين غزوه موفق و پيروز ،در
وادي قري نزديك مدينه سكونت ك رد ،بعد مس كنش را به دمشق منتقل ك رد س پس به
مدينه برگشت.
ميدرخشيد مرا به خودش نزديك كرده سپس فرمود: از خوشحالي چهره مباركش
قضيه را برايم تعريف كن .آنچه رخ داده بود تعريف ك ردم و گفتم :زم اني كه لش كر
دشمن شكست خورد ،م ردي را دي دم با ن يزه س وي او حمله ب ردم گفت :ال إله إال هللا
من او را ول نكردم و او را كشتم .چهره مبارك رس ول خ دا ص تغي ير ك رد و گفت:
واي بر تو اس امه چك ار ميك ني با ال إله إال هللا كه او گفت ه ،يا گفت :چه كسي تو را
ميكند و آن را همواره براي من تك رار ميك رد تا ح ّدي در مقابل ال إله إال هللا كمك
كه دوست داشتم كاش كل اعمالم از بين ميرفت و از سر نو اسالم ميآوردم ،اس امه
ميگويد :بعد از شنيدن سخن رسول خ دا ص گفتم :قسم به خ دا هرگز كلمه گ ويي را
به قتل نميرسانم كه ال إله إال هللا بگويد.
احاديث پيامبر ص كه اسامه آن را روايت كرده يا در آن رواي ات ن ام اس امه ذكر
شده است
از حضرت عايشه ل مروي است ،ميگويند :زم اني كه رس ول خ دا ص هج رت
فرمودند ما (همس ران) و دخ ترانش را در مكه گذاشت و رفت ،بعد از اين كه م دتي
آنجا ماند زيد بن حارثه و غالمش ابورافع را هم راه او فرس تاد و دو ش تر ن يز به او
دادند و حض رت اب وبكر عبدهللا بن اريقط را با دو ش تر هم راه او ك رد به پس رش
عبدهللا بن ابي بكر نامه نوشت كه مادرم ام رومان و مرا و خ واهرم اس ما و زيد و ام
ايمن و اسامه را بر شتر سوار كرده به مدينه انتقال دهد.
نميدانم ،سپس فرم ود:ياد كرد و گفت :به جز خير و نيكي چيز ديگري در مورد او
يا رسول هللا! در مورد خانواده شما ما بجز خير و نيكي چ يزي ديگر نميدانيم و اين
شايعهاي باطل است و هيچ حقيقتي ندارد.
حديث و قضيه افك و دروغ و
قصه زن مخزومي:
در بخاري از عروه روايت شده زني در زمان رسول خ دا ص در غ زوه فتح
مكه دزدي كرد قومش نزد اسامه س رفتند تا از او ش فاعت كن د .وق تي اس امه س با
رسول خدا ص در مورد او صحبت كرد و شفاعت خواست چهره رسول خدا ص از
شدت ناراحتي تغيير كرد و سرخ شد و فرمود :آيا با من در مورد حدي از حدود خدا
ميخواهي اسامه گفت :اي رسول خدا ص ب راي من طلب ميكني و شفاعت صحبت
مغفرت كن و مرا ببخش.
خطبهاي خواندند و در آن ثنا و
به (موقع) ش ام رس ول خ دا ص به من بر رفته و
تعريف خ دا را بي ان كردند و بعد فرمودن د :آن اني كه قبل از ش ما بودند به اين دليل
ميكردند وهالك شدند كه هرگاه در ميان آنان انساني قوي دزدي ميكرد او را ترك
اگر ضعيفي دزدي ميكرد بر او حد جاري ميكردند .قسم به ذاتي كه جان محمد ص
در اختيار اوست اگر فاطمه بنت محمد ص دزدي كرده ب ود دس تش «مع اذ الل ه» را
قطع ميكردم .سپس رسول خدا ص در مورد آن زني كه دزدي كرده بود دس تور داد
كه دستش قطع كرده شود و بعداً آن زن خوب توبه كرد.
نميجنگم.اس امه بن زيد س ميفرماين د :هرگز با م ردي كه ال إله إال هللا ميگويد
س عد بن مالك بعد از ش نيدن اين س خن اس امه گفت من ن يز با م ردي كه الإله إال هللا
نميجنگم .شخصي خط اب به آن دو گفت آيا خداوند نفرم وده [و با آن ان ميگويد
فتنهاي و باشد دين همه اش براي خداوند] گفتند :جهاد مبارزه كنيد تا اينكه نباشد هيچ
كرديم تا اينكه فتنه باقي نماند و دين از آن خداوند باشد.
اسامه بر همين اكتفاء كرد و به هنگام اختالف حضرت علي و معاويهب راه
بيطرفي را انتخاب نمود.
منطقهاي بن ام ج رف در اط راف مدينه من وره س ال 54 حض رت اس امه در
هجري وفات كرد.
«إنا هلل وإنا إليه راجعون»
پيدا كردم كه آخرين نفسهايش را ميكشيد و 70ض ربه از ت ير و ن يزه و شمش ير بر
ميفرس تد ،و به
بدن او رسيده بود ،به او گفتم :اي سعد ،رسول خ دا ص به تو س الم
ميگويد :به من خبر بده ،خ ودت را چگونه ميبي ني؟ گفت :س الم بر رس ول خ داتو
ص و سالم بر تو ،به ايشان بگ و :اي رس ول خ دا ص خ ودم را در ح الي ميبينم كه
ميكنم ،و به قوم انصار بگو :كه شما نزد خداوند هيچ عذري
بوي بهشت را استشمام
نخواهيد داشت اگر دشمن به رس ول خ دا ص دسترسي پي دا كند با وج ود اين كه يكي
ميكن د .بعد از اين گفتهها ج ان به ج ان
از شما زن ده باشد و پلك چش مهايش ح ركت
آفرين تسليم كرد .خدا بر او رحمت كند.
جنگ خندق:
رسول خدا ص به او اجازه داد تا در صفوف مجاهدان به شمار آيد و تمام وظايف
يك رزمن ده را بر عه ده گ يرد ،و ايش ان در مي ان كس اني ب ود كه خاكها را منتقل
ميكردند ،رسول خدا ص درباره او فرمود:آگ اه باش يد كه او پسر خ وبي اس ت .زيد
دوستي بنام عماره بن حزم از هم سن و سالهاي خ ود داش ت ،در هنگ ام كن دن زمين
اندكي چرت زد عماره بن ح زم ب دون اينكه زيد خ بر ش ود اس لحه اش را برداش ت،
رسول خ دا ص به او فرم ود :اي ابورق اد ،در آن روز رس ول خ دا ص م ردم را از
ترساندن مؤمن و برداشتن مال وي به شوخي و يا جدي منع فرمود.
رس ول خ دا ص اين چيس ت؟ فرم ود :اين رحم تي است كه خداوند در قلب بن دگانش
قرار داده است و خداوند بر بندگان مهربانش رحم ميكند.
روز سقيفه:
مسلمانان بشر هستند ،و گاهي در حالت سختي ق رار ميگيرند كه بعضي از آن ان
در اين حاالت دچار سردرگمي و حيرت ميشوند كه در اين سر درگمي ش ورا و آرا
و نظرات ديگر مس لمانان به ي اري و م دد آن ان ميش تابد .اين بهت و سر درگمي از
بين رفته ،و از آنان فاصله ميگيرد .هنگامي كه رسول خ دا ص به ن زد پروردگ ار
خود شتافت ،گروهي از انصار دوست داشتند كه خليفه و رهبر از بين آن ان باش د ،و
به اين منظور به ن زد س عد بن عب اده جمع ش دند ،و بعضي از آن ان گفتن د :اي گ روه
مهاجران هر وقت رسول خدا ص از مردي كار ميگ رفت شخصي از ما انص ار را
ميك رد ،پس ما مص لحت مي بي نيم كه امر خالفت به دو م رد واگ ذار با او هم راه
شود ،يكي از شما باشد و يكي از ما ،بعد چند نفر از خطباي انص ار پشت س رهم اين
گفته را تكرار كردند ،در آن هنگ ام زيد بن ث ابت انص اري بلند ش ده و گفت :رس ول
خدا ص از مهاجران بود ،پس امام هم از مهاجران باشد ،و ما از نصرت كنندگان او
هستيم همانطوري كه نصرت كنندگان رسول خدا ص بوديم .بعد دست اب وبكر س را
گرفته و گفت :اين شخص خليفه و آقاي شما است با او بيعت كنيد.
داده است كه در جنگ يمامه تعداد زيادي از قاريان ق رآن كش ته ش ده ان د ،مص لحت
ديدم كه قرآن را جمع آوري كني ،زيد به عمر س گفت :چگونه ك اري را كه رس ول
خدا ص انجام نداده است انجام دهيم؟ عمر گفت :به خدا قسم اين كار خ ير اس ت.
زيد س گفت :عمر هميشه به من اصرار ميكرد تا اين كه خداوند به من شرح ص در
عنايت كرد براي انجام كاري كه به ايشان شرح صدر عن ايت ك رده ب ود .اب وبكر س
به زيد س فرمود :شما جوان عاقلي هستي ما شما را متهم نخ واهيم ك رد .ش ما ب راي
رس ول خ دا ص ك اتب وحي ب ودي ،پس شايس ته است كه ق رآن را ش ما جمع آوري
ميكردن د ،ب رايم
كني د .زيد گفت :به خ دا اگر م را به جا به جا ك ردن كوهها امر
سختتر از جمع آوري قرآن نبود .بنابراين به جستجوي قرآن پرداختم و ق رآن را از
ميك ردم،
روي پوستها ،سنگها ،برگ درختان خرما و از س ينه حافظ ان جمع آوري
تا اين كه آخر سوره ب راءة را با خزيمه بن ث ابت انص اري ي افتم ،و به غ ير از او با
كسي ديگر نديدم +
[ _ توبه.]129 -128 :
ترجمه« :بيگمان پيغمبري (محمد نام) از خود شما (انس انها) به س ويتان آم ده اس ت.
هر گونه درد و رنج و بال و مصيبتي كه به شما برسد ،بر او س خت و گ ران ميآي د.
ميورزد ،و نس بت به مؤمن ان داراي محبت و لطف ف راوان و بس يار به ش ما عشق
مهربان است .اگر آنان (از ايمان به تو) روي بگردانند (ب اكي نداش ته ب اش) و بگ و:
بستهام و كارهايم را ب دو
خدا مرا كافي و بسنده است جز او معبودي نيست .به او دل
واگذار كرده ام ،و او صاحب پاداشي بزرگ (جهان و ملكوت آسمان) است».
صحيفه هايي كه قرآن در آن جمع آوري شده بود تا مدت حيات ابوبكر صديق س
ن زد ايش ان و بعد از وف ات او ن زد عمر س ،و پس از وف ات عمر ن زد حفصه بنت
عمر ب بودند.
حضرت عثمان س در ارج نهادن و تجليل زيد از حضرت عمر س كمتر نبودن د،
ميگم ارد .و ق رائت
وق تي به حج ميرفت او را به جانش يني خ ود در مدينه من وره
ايشان را بسيار دوست داشتند و ميفرم ود :ق رائت من و او يكي اس ت ،بين من و او
در اين م ورد اختالفي نيس ت .و هنگ امي كه س بائيان و فرومايگ ان عليه عثم ان س
شورش كردند حضرت زيد س به حضرت عثمان س كمك كرد و نص رت و حم ايت
انصار را بر وي عرضه كرد كه اگر اجازه بدهند انصار او را ياري كنند ،اما ايشان
در جواب زيد فرمود :به ترين ش ما در ن زد من كسي است كه دست و اس لحه اش را
از خونريزي باز دارد ،وقتي خيانت و دشمني دشمنان به ام ير مؤمن ان دست يافت و
او را شهيد كردند ،زيد س براي ايشان بسيار ناراحت شد و خيلي بر او گريه كرد.
اشتغال به علم:
اولياي زيد س وقتي اشتياق او به علم و استعداد ذاتي او را مشاهده كردند ،وي را
به نزد پي امبر اك رم س بردن د ،و گفتن د :پسر ما زيد س 17س وره از كت اب خ دا را
حفظ دارد ،و نوش تن هم ي اد دارد ،رس ول خ دا ص ق رائت او را گ وش داد ،و از
تالوت زيبايش شگفت زده شد ،از آن روز به بعد رسول خ دا ص از عل وم خ دادادي
ميساخت .تا اين كه در محضر آن حضرت ص دانشمندي ع الم اش زيد را بهره مند
و فاضل با دامنة تحصيل وسيعي گش ت .س هل بن أبي خيثمه روايت ميكن د :كس اني
كه در زمان رسول خدا ص فتوا مي دادند ،سه نفر از مهاجران و سه نفر از انص ار
بودند :از مهاجران عمر و عثم ان و علي ،و از انص ار أبي بن كعب و مع اذ بن جبل
و زيد بن ثابت ش بودن د ،و مس روق گفت :مفتي ان اص حاب رس ول خ دا ص عمر و
علي و ابن مسعود و زيد و اُبّي بن كعب و أبوموسي اشعري بودند.
قبيصه بن ذؤيب گفت :زيد بن ثابت رئيس دايرة قض اء ،فت وا ،در مدينه به هنگ ام
خالفت عثم ان و علي تا 5س ال اوّل خالفت معاوي ه ،در قض اوت ،فت وا ،ق رائت و
ف رايض در مدينه در عهد حض رت عمر و عثم ان و علي ش و 5س ال از زم ان
حكومت معاويه س در همان جايگاه خود ب ود .تا اين كه زيد س در س ال 45هج ري
وفات كرد .مس روق ابن اج دع هم داني گفت :به اص حاب پي امبر خ دا ص ب راي پي
بردن به علمشان نزديك ش دم و با آنها هم راه ش دم ،دري افتم كه راسخ ت رين آن ان در
علم شش نفر هس تند ،عم ر ،علي ،عبدهللا ،مع اذ ،اب ودرداء و زيد بن ث ابت ش .و
همچ نين مس روق گفته اس ت :وارد مدينه ش دم در م ورد اص حاب رس ول اك رم ص
تحقيق ك ردم ،زيد بن ث ابت را از راس خان در علم ي افتم .و انس ابن مالك روايت
ميكن د :دو قبيله اوس و خ زرج با هم ديگر فخر كردن د ،قبيله اوس گفتن د :غس يل
مالئكه حنظل پسر راهب ،و كسي كه عرش عظيم براي او تكان خورد سعد بن مع اذ
و عاصم بن ثابت كسي كه زنبورها از او حف اظت كردند و خزيمه بن ث ابت كسي كه
رس ول خ دا ص ش هادت او را به ج اي ش هادت دو نفر پ ذيرفت ،از ما بودن د .قبيله
خ زرج گفتن د :زيد بن ث ابت و ابي بن كعب ،مع اذ بن جب ل ،ابوزي د 4 ،نف ري كه در
عهد رسول خدا ص ق رآن را جمع آوري كردند از ما بودن د .مالك ابن أنس گفته ان د:
40 ياران جوان پيامبر
بعد از شهادت عمر بن خطاب زيد بن ث ابت س در مدينه ام ام ما ب ود .و ش عبي گفته
ميخواستند كه بر سواري س وار ش وند كه ابن عب اس ب است :يكمرتبه زيد بن ثابت
ركاب را گرفت ،زيد گفت :اي پسر عموي پيامبر خدا كن ار برويد! ابن عب اس گفت:
نه ،ما با علماء و بزرگان اينطور رفتار ميكنيم .و ثابت ابن عبيد گفته است :كه هيچ
سخنتر و با وقارتر از زيد نديده ام.
مردي را در خانه اش خوش
ميبيند ولي از عيب خ ود بيخ بر است مانند كسي است كه آنچه را كه به آن م أمور
نشده است ،انجام دهد.
(والسالم)
حادثه وفات:
زيد س تا سن 40س الگي به نوش تن وحي ،و بعد از آن به عل وم ق رآن و
روايت حديث ،فقه و ترجمه و آم وزش مس لمانان مش غول ب ود ،و در س ال 45
هجري وفات كرد .او فردي بود كه شايس تگي اين را داشت كه مس لمانان بر او
غمگين و عزادار شوند.
اب وهريره س فرم ود :ام روز دانش مند و ع الم اين امت وف ات ك رد ،به اميد
اينكه خداوند در ابن عباس شايستگي جانشيني ايشان را ايجاد بكند.
حضرت حسان بن ثابت انصاري سروده اند:
«بعد از وفات حسان و فرزندش چه كسي ديگر شعر ميسرايد
و بعد از وف ات زيد بن ث ابت چه كسي ديگر مان ده كه به عل وم آي ات ق رآني
بپردازد».
ابن عمر فرمود :خداوند بر ايشان رحم كند ،دانشمندترين و ع المترين م ردم
در زمان حضرت عمر بود .سعيد بن مسيب فرمود :در جنازه زيد بن ث ابت س
شركت داشتم ،هنگامي كه در قبرش دفن كرده ش د ،ابن عب اس فرم ود :قسم به
خدا كه امروز علم و دانش زيادي از دست رفت.