Professional Documents
Culture Documents
روز:
انسان پيشرفته امروز يگانه نسلي از انسانهاست كه معنويت را نمي شناسد .او فقط به دنبال
زندگي مادي و خاكي است .عالقه اش بيشتر به پول ،قدرت ،جاه و مقام است و فكر مي كند كه اينها
همه چيزند .چه انديشه باطلي! 8زندگي انسان امروزي انباشته 8از چيزهايي 8كوچك و بي ارزش است.
او هيچ چيز بزرگتر از خود را نمي شناسد .خدا را انكار مي كند و حيات پس از مرگ و دنياي درون
را باور ندارد .تنها چيزي كه آن را باور دارد انكار كانون هستي است .از اينروست كه دور و بر ما
را ماللت و دلتنگي فراگرفته .اين امر طبيعي است 8،زيرا تا وقتي چيزي فراتر از خود وجود نداشته
باشد زندگي كسالت 8آور و خسته كننده خواهد شد .زندگي تنها زماني رقص شادي مي شود كه به
ماجراجويي تبديل گردد و زندگي تنها زماني به ماجراجويي تبديل مي شود كه چيزي فراتر از خود
براي دست يافتن وجود داشته ياشد .معنويت فقط به آن معناست 8كه ما پايان نيستيم ،بلكه تنها يك
گذرگاه هستيم .همه اتفاقات هنوز نيفتاده اند و اتفاقات زيادي در راه اند .بذر بايد به دانه تبديل شود،
دانه به نهال ،نهال به درخت و درخت بايد منتظر رسيدن فصل بهار بماند تا هزاران شكوفه را شكوفا
كند و روحش را در جهان رها سازد .تنها در آن زمان زندگي به بار خواهد نشست .معنويت دور از
دسترس نيست .تو فقط بايد جستجوي آنرا آغاز 8كني .البته ابتدا در تاريكي 8كورمال كورمال خواهي
رفت اما به زودي در مسير درست قرار خواهي گرفت و شروع به ديدن فراسو خواهي كرد .موسيقي
ناشنيده اي را خواهي شنيد كه وجود ترا به جنبش در مي آورد و به تو رنگي تازه ،نشاطي نو،
زندگي نوين خواهد بخشيد.
شب:
فقط با اقدام به خطرهاي بزرگ است كه يكپارچه 8مي شوي و انرژي زندگي در تو متبلور مي شود.
اين را به خاطر داشته باش! هرگز دين را به ترس مرتبط نساز .آنرا به شهامت نسبت بده .به چنان
شهامتي كه تو را برمي انگيزاند تا در سرزمينهاي بكر و ناشناخته قدن بگذاري .اين كار همچون دل
به دريا زدن است .سوار بر قايقي كوچك وارد اقيانوسي متالطم شدن ،بدون داشتن نقشه و بدون
شناختن كرانه اي كه در آن سوي آبهاست .همانند اقدامي است كه كريستف كلمب انجام داد .او تنها
با اين فرض كه زمين گرد است و به اين اميد كه سرانجام به جايي خواهي رسيد دل به دريا زد .تو
بايد همچون كريستف كلمب به كاوش شعور و خودآگاهي بپردازي.
3
هرگاه متوجه شديد كه جامعه با طبيعت در تضاد است به هر قيمتي كه شده طبيعت را انتخاب 8كنيد.
در اين صورت بازنده نخواهيد شد .تا به حال چنين تصور مي شد كه فرد به خاطر جمع زندگي مي
كند و بايد هرچه را كه جامعه در نظر مي گيرد دنبال كند .فرد بايد با جامعه انطباق يابد و اين معناي
انسان طبيعي است .حتي اگر جامعه ديوانه باشد باز هم بايد خود را با آن تطبيق داد ودر آن صورت
طبيعي مي شويم .مشكل اين است كه طبيعت چيزي مي طلبد و جامعه چيز ديگري .اگر جامعه همان
را مي خواست كه طبيعت مي طلبد هيچ تضادي در ميان نبود و ما در باغ عدن مانده بوديم .جامعه
عاليق و منافع خاص خود را دارد كه الزاما 8با عاليق و منافع فرد هماهنگ نيست .درنتيجه مشكل
ايجاد مي شود .جامعه سرمايه گذاري هاي خاص خود را دارد و فرد بايد قرباني شود .درحالي كه
اين وضع بايد معكوس باشد .فرد بخاطر جامعه زندگي نمي كند بلكه اين جامعه است كه بايد در
خدمت فرد باشد .جامعه فقط نوعي موسسه و فاقد روح است .فرد روح دارد و مركز آگاهي محسوب
مي شود.
23مارس
Life is a woman. Try to understand, life and you will become a mess.
Forget all about understanding. Just live it and you will understand it.
The understanding is not going to be intellectual, theoretical; the
understanding is going to be total.
زندگی یک زن است .کافیست سعی کنی آنرا درک کنی ،آن وقت مفتضح
می شوی .همه چیز را درباره درک کردن فراموش کن .فقط آنرا زندگی کن و آن
وقت خودت آنرا خواهی فهمید .درک قرار نیست عقالنی و یا نظری باشد؛ درک
قرار است مطلق باشدT.