Professional Documents
Culture Documents
آشنایی با منظر
آشنایی با منظر
آشنایی با منظر
(یاور بابائی)
مقدمه
محیط زیست ما از کوه ها ،تپه ها ،دشت ها ،آب ،جنگل ها ،سبزه زارها ،ساختمانها و عناصر هنری تشکیل شده است که سازنده
الگوهای گوناگون منظری هستند که ما آنها را مشاهده میکنیم .در راستای درک محیط پیرامون باید قادر باشیم بخشهای اصلی را
جداگانه شناسایی کرده ،سپس آن را به کل منظر مرتبط سازیم .این بخش به صورت بنیادی به این روند میپردازد.
ارائه اصول طراحی منظر ،از ساختاری سه ردیفی پیروی می کند .نخست عناصر اساسی که تمامی منظرها براساس آنها بوجود امده
اند ،تعریف و بحث شده اند .هر کدام از این عناصر اساسی ممکن است به روشهای گوناگونی اورده شوند .همچنین ممکن است این
عناصر در الگوهای مختلفی نظم داده شوند .ترکیب این سه حوزه ،عناصر ،انواع و نظامشان است که الگوها را توضیح میدهد تا بتوان
آنها را در مناظر موجود پیدا کرد یا طرحها و یا الگوهای بصری جدیدی خلق کرد .طرح خوب ،طرحی است که متغیرهای انتخاب
شده و روشهای نظم دهی آنها مثبت و هماهنگ باشند؛ طرح بد نیز طرحی است که آنها منفی و ناهماهنگ بوده و تمایالت و
نظرهای فردی در آن دخیل باشد .عناصر متشکله ساختار سه ردیفی به صورت زیر دقیقتر شده اندک
عناصر اساسی :نقطه ،خط ،سطح ،حجم
متغیرها :تعداد ،موقعیت ،جهت ،سمت ،اندازه ،شکل (فرم) ،توالی ،بافت ،تراکم ،رنگ ،زمان ،نور ،نیروهای بصری و ثقل بصری
سازماندهی :شامل:
اهداف :تنوع ،وحدت ،حس مکان
نشانههای فضایی :نزدیکی ،محصوریت ،درهم آمیختگی ،تداوم ،شباهت ،شکل و زمینه
عناصر ساختاری :توازن ،تنش ،ریتم ،تناسب ،مقیاس
نظم بخشی :محور ،تقارن ،سلسله مراتب ،مبنا ،دگرگونی
-1عناصر اساسی
در جهت کمک به درک کیفیتهای بصری ،منظرها می توانند به صورت منطقی تجزیه و تحلیل شوند .از آنجا که الگوهایی که ما
میبینیم از ترکیب بندیها و آرایشهای عناصر متشکله متفاوتی شکل گرفته اند ،پرواضح است که نقطه شروع ،توصیف و طبقه بندی
این عناصر متشکله است .بسته به اینکه ما چگونه این اشیا را مشاهده میکنیم ،میتوانیم آنها را به عنوان یکی از چهار عنصر پایه
قلمداد کنیم :نقطه ،خط ،صفحه و حجم.
این عناصر میتوانند به عنوان عناصر ساختاری برای ساده کردن جهان واقعیت تلقی شوند .قبل از پرداختن به کنشها و ارتباط بین
عناصر ،باید نخست ویژگی هر عنصر پایه را شناسایی کرد و با توجه به اثرهای متغیرهای مختلف و روشهای ترکیب ،به الگوهایی که
ایجاد شده اند پرداخت.
نقطه
یک نقطه دارای بعد نیست ،اما موقعیتی را در فضا مشخص میکند .بنابراین به طور مشخص میتواند با معانی ثانوی مانند تقاطع با
خطوط همگرا یا لکهای نقطهای از نور مشخص شود .در واقعیت ،یک نقطه به ابعادی هر چند کوچک نیازمند است تا قابل رویت باشد
و توجه را جلب کند .در منظر ،اشیای کوچک یا دور میتوانند به عنوان نقطه فرض شوند .درخت ،ساختمانی کوچک و دور ،کلیسا،
خط آسمان ،ساختار عمودی مانند دکلهای مخابراتی مثالهای خوبی هستند.
در گذشته اغلب از نقطه به عنوان تعریفی برای هدفی خاص استفاده میشد ،مانند مشخص کردن محدوده ،مالکیت یا حکومت منطقه
یا سرزمینی مشخص ،برای ایجاد عطف در طرحی بزرگ یا برای جلب توجه در منظری بدون ویژگی خاص .برای مثال نقطه میتواند
نمایانگر مالکیت یا حکومت بر سرزمینهای اطرافش باشد ،سنگ یادبودی در انتهای خیابانی بزرگ ،نقطه نورانی مانند ستارهای در
آسمان و ...باشد .از طرف دیگر ،در منظری خالی ،یک درخت یا ساختمان ممکن است تاثیر بصری نامناسبی داشته باشد ،چرا که
ممکن است تنها چیزی باشد که توجهات را به خود جلب میکند و میتواند عنصری باشد که از پس زمینه اش جدا شده و خود را
به رخ میکشد.
خط
یک خط از گسترش نقطه در یک بعد بوجود میآید .برای اینکه خط از نظر بصری قابل رویت باشد ،به ضخامت نیاز دارد یا اینکه از
نظر ترسیم دارای کیفیت با ویژگی خاص باشد .به طور مثال تمیز ،نامنظم یا منقطع و ناپیوسته .لبههای سطوح نیز در فاصله مشخص
خط را بوجود میآورند .مانند مرز بین رنگهای مختلف یا بافتهای مشخص .یک خط میتواند با اتحاد لبهها یا موقعیت و همبستگی
نقاط ،معنی دار شود .همچنین می تواند شکل متمایزی داشته باشد که با آن یک جهت قدرت یا انرژی را القا کند .خطوط به خاطر
اینکه مغز ،اطالعات بصری را با آن پردازش میکند ،حائز اهمیت هستند .بخشی از این پردازش به نظر میرسد قادر به تعیین لبهها
و تمییز دادن بخشهای مختلف چشم انداز از یکدیگر باشد .حتی برخی پژوهشگران بر این باورند که سلولهای خاصی در مغز وجود
دارد که کارشان تشخیص خطوط است .بنابراین ما قادریم با اطالعات اندکی خطوط و حضورشان را دریابیم و وقتی خطی را میبینیم،
بسیار دشوار است که دیدن آن خط را متوقف کنیم.
در منظر خطوط بیشمار و حائز اهمیت اند .خطوط طبیعی را میتوان در خطوط الگوهای رودها ،تنههای درختان ،لبههای الگوهای
پوشش گیاهی ،خط آسمان یا افق ،الیههای زمین شناسی و ...مشاهده نمود .محدوده مزارع ،جادهها و خطوط شخم زنی و ...
نمونههای خطوط انسان ساخت اند.
خطوط میتوانند ارزشهای نمادین زیادی داشته باشند .شاید به دلیل اینکه مرزهای خطی مشخص کننده مالکیت ،کاربری زمین یا
قلمروهاست که خطوط در طول زمان بیشترین معنا را داشته اند.
سطح
با گسترش یک خط در دو بعد میتوانیم سطح ایجاد کنیم .سطح به خودی خود ضخامت یا قطر ندارد ،بلکه طول و عرض دارد .به
طور معمول سطوح احجام سه بعدی به صورت سه بعدی به صورت صفحه دوبعدی درک میشوند .سطوح ممکن است ساده خمیده،
مسطح یا پیچ خورده باشند .آنها لزوما نباید مداوم یا واقعی باشند ،میتوانند القایی باشند مانند صفحه تصویر.
در دنیای واقعی تعداد محدودی سطوح کامل وجود دارد .سطوح کریستالی متقارن و منظم بسیار کمیاب اند .سطح آرام و ساکن یک
حوضچه یا دریاچه ،نزدیک به سطح کامل است .این ویژگی به همراه کیفیت بازتابش موجود در سطوح آب ساکن به طور هوشیارانهای
در طراحی استفاده میشود .شکلهای دیگر شامل سطوح زمینی است .این سطح ممکن است به عنوان یک سطح صاف برای دیگر
سازههای روی آن عمل کند .ردیفی از درختان نزدیک به هم میتوانند یک سطح عمودی ایجاد کنند ،در حالی که شاخههای آویزان
آنها میتوانند سطح مسقفی را شکل دهند.
از نظر طراحی ،سطح اغلب اوقات به عنوان محمل یا واسطهای برای اتفاقات دیگر شناخته میشود ،مانند ایجاد بافت ،رنگ یا به عنوان
وسیلهای برای محصور کردن فضا .بسیاری از متغیرهایی که در بخش بعد بررسی خواهند شد ،مبتنی بر سطح به عنوان یک پایه اند.
حجم
حجم عبارت است از گسترش سه بعدی یک سطح .دو نوع حجم وجود دارد:
حجم توپر (بسته) -جایی که عنصر سه بعدی یک حجم یا توده را در فضا شکل میدهد.
حجم باز -جایی که یک حجم از فضا توسط عناصر دیگری مانند سطوح ،محصور میشود.
احجام توپر مانند مکعب ،چندوجهی ،کره و مخروط نمونههای کالسیک احجام توپرند .در منظر ،اهرام و دیگر سازههای انسان ساخت
هم ردیف همچون مکعبهای شیشهای از مثالهای احجام هندسی به شمار می روند .در احجام توپر ،ساده و بزرگ تاثیر بصری
شدیدی وجود دارد که تداوم آنها را در طراحی و معماری با اقبال مواجه ساخته است.
احجام توپر نامنظم بسیار رایج اند .برخی ممکن است گرد و نرم باشند ،در حالی که برخی دیگر زاویه دار و خشک اند .صخره آیر در
استرالیا و برج شیطان در ایاالت متحده دو نمونه خوب از این نوع هستند .دور از انتظار نیست که چنین ساختارهایی ارزشهای
روانی ،افسانهای یا مرموز برای ساکنان محلی هر دو منطقه داشته باشند .مخروطهای آتشفشانی ،تپههای شنی نمونههای دیگر از
احجام توپر هستند .ساختمانهای تکی یا گروهی از ساختمانها که فضایی بینشان وجود نداشته باشد نیز هنگامی که از خارج نظاره
گر میشوند ،احجام توپر به نظر میرسند
احجام باز می توانند توسط ساختار فضایی باز مشبک تعریف شوند یا ممکن است توسط سطوح بسته به صورت حفره با فضای توپر
ترکیب شوند و یک حفره یا فضای باز خالی را شکل دهند .مانند گلخانه ها .در منظر باز میتوان به احجام باز مانند دره عمیق و
باریک ،تونل ها ،درختان و جنگلها (مانند آنچه در مناظر پارکهای طراحی شده دیده میشود) و ...اشاره کرد.
ترکیب عناصر
بسیار نادر است که عناصر به صورت تکی وجود داشته باشند و به طور معمول آنها به صورت تلفیقی یا ترکیبی دیده میشوند .به
عالوه ممکن ا ست تمایز بین آنها مبهم یا نامفهوم باشد .تعدادی نقطه ممکن است به صورت یک خط یا صفحه دیده شوند ،در حالی
که از فاصلهای دیگر صفحات ممکن است به صورت نقطهها یا خط یا وجوه احجام پر یا خالی دیده شوند .این قدرت تغییر موجب
تحریک در هنگام ایجاد چشم انداز یا ترکیب میشود .این انتقال که در هنگام حرکت ما از مقیاسی به مقیاس دیگری اتفاق میافتد،
در قدرت درک ما از الگوها از فواصل متفاوت یا تغییرات اشکال وابسته به نقاط دید مختلف ،تاثیرات مهمی میگذارد.
به طور خالصه ،نقطه ،خط ،سطح و حجم بیان بصری توده -فضا هستند .هر گونه شکل حیات که ما میبینیم یا متصور میشویم
میتواند به یکی از این عناصر یا ترکیبی آنها تجزیه شود.
-2متغیرها
عناصر اساسی می توانند در ارتباط با نور ،رنگ ،زمان ،حرکت و ..دیده شوند .ما آنها را با شیوههای مختلفی مشاهده میکنیم ،اما
راههای بنیادی محدودی برای دسته بندی کردن آنها وجود دارد .در این بخش به آزمون متغیرهای موثر بر عناصر اساسی میپردازیم.
تعداد
عناصر منفرد ممکن است به خودی خود و با ارتباط ظاهری کمی با محیط پیرامونشان دیده شوند .با تکرار ،اضافه شدن یا تجمیع،
هر عنصر در ارتباط بصری با دیگر عناصر وجود خواهد داشت و تاثیرات فضایی خاصی ایجاد خواهد کرد .به طور کلی هر چه تعداد
بیشتری از یک عنصر وجود داشته باشد ،طرح یا الگو پیچیدهتر خواهد شد.
راههای مختلفی برای بیان چگونگی تعداد عناصر وجود دارد .شکل منفرد کامل میتواند تا حد تشکیل یک الگو تکرار شود .از سوی
دیگر ،شکل منفرد ممکن است خود ترکیبی از یک سری از عناصر دیگر باشد .قطعهها یا بخشهای شکل اولیه ممکن است در
بازتوزیعشان یک شکل یا الگوی دیگر ایجاد کنند .در مقیاسهای مختلف چیزی که به صورت عناصر متفاوت به نظر میرسد ،ممکن
است در فاصلهای به صورت قسمتی از یک مجموعه بزرگتر دیده شود یا خود ترکیبی از تعدادی عناصری که از فاصله دور قابل
تشخیص نیستند ،باشد.
برای مثال ،در منظری با توربینهای بادی ،به منظور عدم افت کیفیت منظر ،تعداد توربینهای بادی مهم خواهد بود .اینکه بدانیم در
چه نقطهای به ظرفیت تحمل بصری منظر رسیده ایم ،اهمیت زیادی دارد .از طرف دیگر در یک چشم انداز جنگلی ،هر چقدر که
تعداد زیادی درخت بریده شود تاثر بصری تعیین کننده تری خواهد داشت.
وضعیت (موقعیت)
شکلها در فضا ممکن است در فضا سه وضعیت اصلی به خود بگیرند:
افقی -موازی با خط افق
عمودی -عمود نسبت به خط افق و در حالت ایستاده
مایل -بین حالت افقی و عمودی.
این سه حالت معانی مختلفی را بوحود میآورند .شکلهای افقی ،متعادل ،در حال سکون ،راکد و در آغوش زمین به نظر میرسند.
شکلهای عمودی نشان دهنده رشد است (مثل ساقه درختان) و از آنجا که در تضاد با خط افق است ،تعیین کنندهتر به نظر
میرسند .از طرف دیگر ،حالتهای قرارگیری به صورت مورب اثرهای حرکتی بیشتری به جا میگذارند و ممکن است نامتعادل و
غیرساکن یه نظر برسند.
عناصر میتوانند از طریق شباهت در وضعیت شان با یکدیگر مرتبط باشند ،موازی ،سر به سر و متقاطع .وضعیتهای متفاوت اگر به
صورت همزمان استفاده شوند ممکن است گیج کننده و بدون هماهنگی به نظر برسند .در منظر ،وضعیت عناصر در ارتباط با شکل
زمین میتواند اثرهای قابل توجهی ایجاد کند ،به خصوص در باالی تپه ها .این مسئله تا حدودی به دلیل نیروهای بصری شکل زمین
و به این علت است که چشمها به سمت باالی تپهها و خط افق کشیده میشوند.
عناصر چهارگانه هر کدام میتوانند در وضعیتهای افقی ،مایل و عمودی در منظر دیده شوند .وضعیت قرارگیری شکلها ممکن است
توسط دالیلی غیر از زیباشناختی و با چیزهایی که کم و بیش اثرهای بصری قوی ایجاد میکنند ،تعیین شوند .گاهی فعالیتهای
مذهبی با جانمایی شکلها با روشهای خاص همراه می شوند؛ مانند استون هنج در انگلستان یا معبدهای قلل اینکا در آندز.
استحکامات حفاظتی و دفاعی (مانند نحوه شکل گیری دیوارها و قلعههای باستانی) و مسیرهای تجاری و حمل و نقل و استحکامات
آنها (در تعیین موقعیت سکونت گاه ها) عوامل دیگری هستند که در شکل گیری وضعیت عناصر تاثیر دارند.
جهت
موقعیت یک عنصر ممکن است براساس جهت ویزهای تعیین شود که شاید پایدار هم نباشد و حرکت را نمایش دهد .به طور معمول
حرکت بر حسب جهت نمایش داده میشود .شکل الم ان همچنین ممکن است حس جهت را تقویت کند؛ این مسئله به ویژه درباره
خط یا اشکال خطی درست است.
در منظر ،خطوطی مانند خیابانها اغلب حس جهت را تولید و ناظر را به سمت آنها هدایت میکنند .این مسئله به ویژه در نمونههای
با خطوط خمیده که اندک اندک در گوشهای ناپدید میشوند ،صادق است که حس رمزآلود و دعوت کننده ایجاد میکنند .تاثیر
حرکت باد بر روی درختان نمونهای از تاثیر متغیر جهت در منظر طبیعی است.
اندازه
اندازه به ابعاد عناصر توجه دارد .اندازه اغلب به عنوان مفهوم مطلق فرض میشود ،اما در واقعیت به سیستم اندازه گیری وابسته است.
متغیرهای متداول اندازه عبارتند از :بلند/کوتاه ،پهن/باریک ،بزرگ/کوچک ،کم عمق/عمیق .در منظر شکلهای بزرگ ،بلند ،پهن یا
عمیق ما را تحت تاثیر قرار می دهند .تجربه زیبایی شناختی که به عنوان تحسین و تمجید شناخته میشود ،هنگامی که حواس ما
سرشار از عظمت منظر شده و ما مغلوب وسعت و پهناوری منظر و یا قدرتهای مهیب طبیعت که آنها را ایجاد کرده اند میشویم.
فضاهای بزرگ به صورت آگاهانهای توسط حکمرانان برای اعمال نیرو بر مردم و برای نمایش سلطه آنها از نظر فیزیکی و روان شناختی
استفاده می شده است .از طرف دیگر ،کوچک بودن ،از نظر بصری تاثیرگذار نیست اما ویژگی خود را دارد« .کوچک زیباست» ،فواید
برجسته نبودن را تعریف و ستایش میکند .تعدادی از عناصر کوچکتر ممکن است تاثیر بصری کمتری نسبت به عنصر بزرگتر داشته
باشند؛ برای مثال تعداد زیادی خانه کوچک در کنار یک بلوک آپارتمانی بلند.
شکل
شکل مهمترین متغیر است و اثرهای قوی و محرکی بر طرز درک ما از الگوهای اطرافمان دارد .شکل با تغییر خطوظ و لبههای سطوح
و احجام ارتباط دارد .شکل اولین مفهومی است که موجب میشود ما عنصری را تشخیص دهیم .شکل چنان عامل پرقدرتی است که
فقط خطوط پیرامون بسیاری از احجام برای ما کافی است تا بتوانیم آن را تشخیص دهیم .به عبارت دیگر ،ما میتوانیم تمام ویژگیهای
شی را حذف کنیم و تنها شکل پایه آن را باقی گذاریم ،در این صورت باز توانایی تشخیص آن را خواهیم داشت.
اشکال خطی ممکن است مستقیم یا خمیده یا ترکیبی از تعدادی خطوط مستقیم و خمیده باشند .خطوط طبیعی زیادی در منظر
یافت می شوند و فقط تعداد بسیار کمی از آنها مستقیم یا هندسی اند و به طور نامنظمی منحنی اند .این مسئله اهمیت زیادی دارد
چرا که سازگاری شکل در وحدت یک ترکیب حائز اهمیت زیادی است .یک شکل ناسازگار (برای مثال منحنی) در جایی که سایر
اشکال راست هستند ،موجب ایجاد تنش بصری میشود .نمونهای از اشکال خطی ،جریان آب است که دارای الگوهای پیچ و خم دار
است.
اشکال سطوح ترکیبی از اثار خطوط هستند .سطوح میتوانند منظم مانند مربع ،مستطیل ،شش ضلعی ،لوزی و ...یا غیرمنظم باشند.
از آنجا که شکل بسیار قدرتمند است ،چشمان ما سعی دارند با کوچکترین نشانه ای ،سه درخت در منظره را به شکل مثلثی ببینند.
این مسئله ناشی از جستجوی مغز در یافتن خطوط و شکل خطوط اتفاق میافتد .نمونهای از اشکال سطحی ،مزارع کشاورزی است
که دارای الگوهای منظم یا غیرمنظمی هستند.
شکلهای سه بعدی نیز میتوانند منظم یا غیرمنظم باشند .شکلهای طبیعی سه بعدی بسیار نادرند .ساختمان ها ،بناها ،صخرهها و
...نمونههایی از اشکال سه بعدی هستند.
فاصله
فاصله بین عناصر یا بخشهای متشکله ممکن است بخش مهمی از روش انسجام یک طرح باشد .در واقع در برخی موارد ممکن است
اهمیت این مسئله به اندازه اهمیت خود عناصر باشد .فاصله ممکن است مساوی یا متغیر باشد .فاصله مساوی حس سکون و نظم و
رسمیت را القا میکند .فاصله متغیر میتواند اتفاقی باشد یا در اثر نوعی نظم ایجاد شود برای مثال براساس تصاعد عددی فاصله ایجاد
شود.
فاصله بین درختان در یک جنگل مصنوعی و جنگلهای قدیمی طبیعی نمونهای فواصل منظم و نامنظم در طبیعت هستند.
بافت
بافت به طور تقریبی هم خانواده فاصله و عبارت از اثرهای المسهای و بصری فضا بین عناصر اغلب در مقیاس کوچکتر و به عنوان
بخشی از الگوی گستردهتر است .در واقع بافت به اندازه عناصر و فاصله بین آنها بستگی دارد .تمام بافتها به همدیگر مرتبط اند .تاثیر
آنها به فاصلهای که بیننده از شی دارد ،بستگی دارد و ممکن است به تدریج همانطور که فاصله بین ناظر و منظره تغییر میکند،
متفاوت دیده شوند .به طوری که با افزایش فاصله بافتها حالت نرم تری به خود میگیرند.
بافت دارای گسترهای از نرم (عناصر کوچک با فواصل کوچک) تا زبر (عناصر بزرگ با فواصل بزرگ است .بسیاری از طراحیها یا
مناظر از صفاتی تشکیل شده اند که بافتهای متفاوتی را نشان می دهند .این صفات ممکن است با یکدیگر در تضاد باشند تا تنوع
جالبی ایجاد کنند .این تنوع اگر با عملکرد هر صفحه مرتبط شود ،ممکن است گویاتر شود .برای مثال سقف/دیوار ،جاده/پیاده رو،
مزرعه/جنگل/علفزار.
تراکم
تراکم با توجه به رابطهای که با بافت و ف اصله دارد ،به تعداد واحدهای یک عنصر در محدوده مشخصی مثل سطح یا صفحه اشاره
میکند .تراکم در سطح یک الگو ممکن است متغیر باشد .نواحی که تراکم بیشتری دارند ،میتوانند تاثیر بصری بیشتری داشته باشند.
سایههای هماهنگ یا تودههای تراکمی که با استفاده از نقطه ایجاد میشوند ،میتوانند مثالهایی از تراکم باشند.
تنوع تراکم بافتی به طور معمول در تالقی یا اتصال بین دو گونه منظر دیده میشود .این پدیده ممکن است در جایی که جنگل به
زمین باز متصل میشود و تراکم درختان به تدریج کاهش مییابد ،دیده شود .این کاهش میتواند از پوشش توپر به پوشش متخلخل،
سپس با افزایش فضای باز تا جایی که تقریبا فضای باز با تک درختهای پراکنده وجود دارد و در نهایت بدون هیچ درخت صورت
پذیرد .همچنین نواحی شهری نیز اغلب دارای تراکم متفاوتی هستند .شهرهای بزرگ اغلب دارای توسعه متراکم و بلند مرتبه سازی
در نواحی مرکزی هستند ،در حالی که تراکم بافت شهری به تدریج خارج از این نواحی کاهش مییابد.
رنگ
رنگ به عنوان یکی از مهمترین متغیرها که در وهله اول به سطح صفحات و احجام مرتبط است ،توجه بسیاری از متخصصان را به
خود جلب کرده است .در طراحی بصری باید بدانیم چطور رنگ را توصیف کنیم ،چه خصوصیاتی دارند و چطور برخی تاثیرات ایجاد
میشوند یا میتوان از طریق رنگ خلق کرد.
رنگها را میتوان به 3گروه اساسی رنگهای اصلی ،رنگهای کمکی و رنگهای مکمل تقسیم کرد .رنگهای اصلی شامل قرمز ،سبز
و آبی هستند که اگر دو به دو باهم مخلوط شوند گروه رنگهای کمکی را ایجاد میکنند و در صورتی که رنگیهای کمکی با یکدیگر
یا با رنگهای اصلی مخلوط شوند رنگهای مکمل حاصل میشود.
رنگها خصوصیات فراوانی دارند ،بعضی حواس بصری و فیزیکی و برخی دیگر احساسات درونی را بر میانگیزند .رنگهای محدوده
قرمز /نارنجی /زرد ،به عنوان رنگهای پیشرو شناخته میشود ،زیرا به چشم خورده و به نظر میرسد به سمت بیننده حرکت میکنند؛
در مقایسه با رنگهای طیف آبی /سبز که به نظر میرسد عقب نشینی میکنند .این اتفاق به این دلیل رخ میدهد که نور قرمز و
نارنجی نسبت به نور آبی و سبز کمتر کمتر در اتمسفر پخش میشوند.
همچنین به نظر میرسد رنگهای روشن و تیره فضاهای متفاوتی اشغال میکنند .رنگهای روشن به خصوص سفید به نظر میرسد
که گسترده میشود .هر گروه رنگ روشنی مثل سقف ساختمان بزرگ ،بزرگتر از همان سقف با رنگ تیره به نظر میرسد .اثری که
به دلیل انعکاس بیشتر سقف بر روی دیوارها اتفاق میافتد .این اثر میتواند برای کاهش اثر یک توده بزرگ یا کاهش سایز یک شی
بزرگ در یک منظر با بکارگیری رنگ تیره برای اجسام بزرگ استفاده شود.
در منظر دامنه وسیعی از رنگها را میتوان مشاهده کرد که به صورت طبیعی یا انسان ساخت وجود دارند .اگرچه فقط تعداد محدودی
از آنها در کنار هم در هر مکان دیده میشوند .اختالفهای منطقهای عمدهای در رنگها به دلیل ترکیبات نوع سنگ ها ،خاک ،گیاهان
و مصالح ساختمانی بومی وجود دارد.
زمان
تمام اشیا یا مناظر در طول زمان تغییر میکنند .زمان در ارتباط با چرخههای طبیعی ،منظومه هستی و دوره زندگی ما مشخص
میشود؛ از قبیل تغییرات فصلی ،شب و روز ،تولد /رشد /مرگ و . ...در منظر بسیاری از کوچکترین و ناگهانی ترین تغییرها ،تغییرات
آب و هوایی هستند به خصوص آب و هوای مناطق ساحلی .این تغییرها ممکن است تاثیر زیادی بر دریافت ما از منظرهای خاص
بگذارد .حرکت سریع ابرها در آسمان ،موجب تغییر دائمی در نور میشود .نسیمهای تند و ناگهانی حرکتهای لحظهای در درختان
ایجاد میکنند ،در گذر از چمن زار امواجی ایجاد کرده و سطح آرام دریاچه را به طوفان کوچک مبدل میسازند.
هنگامی که به منظری مینگریم ،مواردی می بینیم که همیشه از لحاظ فیزیکی و بصری در حال تغییرند .بنابراین اثرهای رشد و
تخریب در طرح باید در نظر گرفته شوند ،نه تنها در جایی که گیاهان و یا سایر موجودات زنده مدنظرند ،بلکه بر روی ساختمانها و
شهرها و شهرک ها .یک طراحی هنگامی متعلق به یک مکان به نظر می رسد که به تاریخ ثبت شده در منظر احترام بگذارد و از دل
آن استخراج شده باشد.
زمان با حرکت و سرعت در ارتباط است .منظر اغلب از جایگاه متحرک مانند قطار ،خودرو یا راه رفتن از میان آن دیده میشود.
سرعت حرکت متفاوت ،در چیزی که درک میکنیم موثر است .در سرعتهای زیاد ،چشم قادر به تشخیص جزییات نزدیک به بیننده
نیست و ما تمایل داریم تنها تصویر گستردهای را ببینیم و توجه بیشتر به موضوعات دورتر در منظر معطوف میشود .تنوع در منظر
نیز در ارتباط با سرعت حرکت ،موجب ایجاد تفاوت در آنچه میبینیم میشود.
نور
ما قادر به دیدن محیط اطراف خود نیستیم ،مگر اینکه به شیوهای چه طبیعی و چه مصنوعی روشن شده باشد .مقدار ،کیفیت و
جهت نور تاثیر عمدهای بر ادراک شکل ،بافت و رنگ دارد.
نیروهای بصری
پدیده نیروی بصری ،پدیدهای مجازی و احساس حرکت است که توسط تصاویر و اشیای ایستا یا طرز قرارگیری تعدادی عنصر در
یک ترکیب بندی منظر ایجاد میشود .وضعیت عناصر و شکلهای انها ممکن است خطای بصری حرکتی یا نیروی حرکتی ایجاد
کند .هر چه عنصری بیشتر به نیروهای بصری عنصر دیگر به صورت مکمل پاسخ دهد ،آنها بیشتر به صورت اجزایی از یک ترکیب
بندی کلی دیده میشوند و وحدت کلی بصری بیشتری حاصل میشود.
نیروهای بصری از راههای مختلفی به وجود می آیند .مکان یک نقطه ممکن است نیروی بصری خلق کند .همچنین شکلها به ویژه
اگر دارای کیفیات جهت دار باشند .فلشها و عالیم جهت دار در تابلوهای راهنمایی جادهها نمونههای آشنا از این دست محسوب
میشوند .خطوط القا کننده حرکت هستند و زمانی که با جهت ترکیب میشوند احساسات مختلفی از سرعت را خلق میکنند.
-3سازماندهی
آنچه در ساختار ذهن به ارث گذاشته شده ،استعداد سازماندهی آن چیزی است که میبینیم .در منظر مجموعهای از اصول مختلف
وجود دارد که به کمک آنها عناصر و متغیرها میتوانند طی فرایند طراحی سازماندهی شوند .این اصول سازماندهی در سه گروه
تقسیم میگردند:
فضایی :نزدیکی ،محصوریت ،تداخل ،تداوم ،تشابه ،نقش و زمینه
ساختاری :تعادل ،تنشی ،ریتم ،تناسب و مقیاس
نظم دهی :محور ،تقارن ،سلسله مراتب ،مبنا و تغییر شکل
واالترین اهداف بصری هر طرحی ایجاد تعادل مابین وحدت و تنوع و احترام به روح مکان است .الگوها و ساختار یک طرح ،ترکیب یا
منظر ،در نتیجه سازماندهی به عناصر پایه حاصل میشوند الگوهای خاصی که اینگونه ایجاد میشوند ،هماهنگ اند و وحدت و
یکپارچگی دارند .قبل از پرداختن به اصول سازماندهی الزم است ابتدا مفاهیم وحدت ،تنوع و حس مکان که هدف نهایی از طراحی
هر الگویی است مورد بررسی قرار گیرند.
-1-3اهداف طراحی
وحدت
وحدت به ارتباط بین اجزای تشکیل دهنده یک طرح یا منظر با کلیت آن مربوط میشود .اصول سازماندهی که در این بخش توضیح
داده میشوند ،میتوانند به شیوهای به کار روند تا یکپارچگی یا عدم یکپارچگی در طرح ایجاد کنند .اگر در طرح تنوع بیش از حد
داشته باشد یا به عبارتی دارای ساختار بصری کافی نباشد ،ممکن است بدون یکپارچگی به نظر برسد .در حالی که تضاد برای ایجاد
جذابیت و سرزندگی الزم است ،بکارگیری بیش از حد آن موجب از بین رفتن وحدت و اغتشاش بصری میشود .وحدت به تعادل بین
بسیاری از اصول و ایجاد ارتباطی هماهنگ بین آنها نیازمند است ،برای مثال ،تضاد در شکل ،رنگ یا بافت میتواند با تداوم و شباهت
به تعادل برسد.
هر چه تعداد بیشتر شود ،طرح پیچیدهتر خواهد شد ،در نتیجه توجه بیشتری به سازماندهی فضایی عناصر نیازمند است .اما هر چه
تعداد عناصر کمتر باشد ،ایجاد وحدت در طرح آسانتر است .از طرف دیگر اگر هر کدام از عناصر ،تضاد بیش از حد داشته باشد،
میتوانند ع دم وحدت را تشدید کنند؛ اما هر چه شباهت از لحاظ شکل ،بافت و رنگ بیشتر باشد ،وحدت بیشتری حاصل میشود.
اگر شباهت ،تعادل و مقیاس و تناسب به صورت غیرمنطقی استفاده شوند ،هماهنگی بی جان و روحی در ترکیب ایجاد میشود.
همچنین استفاده از تنش ،ریتم و حرکت به عنوان عناصر سرزندگی دهنده در حالتی جایز است که وحدت طرح خدشه دار نشود.
تنوع /کثرت
کثرت یا تنوع به گوناگونی در طرح یا منظر مرتبط است .کثرت در گسترهای از منظرها رخ میدهد و برای اینکه چشم اندازی مدتی
توجه ما را به خود جلب کند ،ضروری است .بنابراین یکی از عوامل موثر در اینکه چرا برخی چشم اندازها بیشتر ترجیح داشته
میشوند ،میتواند ناشی از عامل کثرت باشد.
نیاز به تنوع ممکن است از بسیار قدیم در تاریخ بشر ایجاد شده باشد .به واسطه این تشخیص که مناظر متنوع ،غذای بیشتر،
فرصتهای ایجاد پناهگاه و حفاظت در برابر دشمنان بهنر ،همچنین شانس بیشتری برای نجات در طول تغییرات آب و هوایی یا سایر
فشارهای محیطی دورهای ارائه میدهند .همین طور یک چشم انداز تک رنگ برای سلولهای شبکیه چشم خسته کننده است.
میزان تنوع یافته شده در منظر ،به عوامل گوناگونی بستگی دارد .تمام زندگی طبیعی و ویژگیهای انسان ساخت و فعالیتهای آنها،
به خاک و زمین شناسی و زهکشی سطح بستگی دارد .بنابراین در جایی که تنوع بیشتری در شکل زمین مشاهده میشود ،به طور
معمول الگوهای متنوع تری حاصل میشوند و دور نمای بیشتری از بهره برداریهای انسان ارائه میدهند .تنوع در منظر همچنین
متاثر از اقلیم است .هر چه اقلیم خشنتر باشد ،الگوها در تمام مقیاسها سادهتر خواهند بود؛ یعنی اگر منظر تحت تاثیر سرما ،گرما
و خشکی شدید قرار داشته باشد ،الگوهای گیاهی بیشتر محدود شده و شامل گونههای گیاهی کمتری میشود .توندرا و بیابانها
ویژگیهای مشابهی در پهنههای وسیعی دارند .در حالی که در استوا شرایط متفاوت است.
تنوع همچنین در جاهایی که فرهنگهای مختلف باهم تالقی کرده و مخلوط شده اند شکوفا میشود .سبکهای متنوع ساختمان ها،
باغها و به طور کلی فرهنگ در شهرهای مهاجر پذیر مشاهده میشود.
در هر طرحی ،تنوع بصری باید در مقابل نیاز به وحدت در تعادل قرار گیرد .شرایط متعددی وجود دارند که ممکن است با افزایش
تنوع ظاهر شوند .در منظر یاترکیب یکنواخت می توان با معرفی عناصر یا متغیرهای جدید ،به جذابیت افزود .با پیشرفت این فرایند،
عناصر اضافه شده و متنوع شروع به تعامل بیشتر و بیشتر میکنند ،سازماندهی بیشتری در ترکیب نیاز دارند تا بتوانند وحدت را
حفظ کنند .در نهایت ،تنوع ممکن است از کنترل خارج شود و آشوب بصری ایجاد کند.
حس مکان
حس مکان یا روح مکان ،کیفیت یا ویژگی است که یک مکان یا منظر را از بقیه مجزا میکند .این حس مکان منحصر به فرد و
مختص آن منظر است .این مفهوم به نوعی انتزاعی و ناملموس است و اغلب توسط احساس ضمیر ناخوداگاه درک میشود .اما به هر
حال حس مکان مهمتر ین شاخص یک مکان بوده و ممکن است نسبت به تغییرات در خود یا اطراف مکان ،حساس و شکننده باشد.
تمام مکانها د ارای شخصیت هستند ،این به تنهایی برای ایجاد حس مکان کافی نیست .این منحصر به فرد بودن است که آن را
خاص میکند و چیزی است که ما خود را به آن وصل میکنیم.
یکی از جنبههای مشکل در مورد حس مکان در مناظر طراحی نشده و به خصوص مناظر طبیعی این است که ما ممکن است بالفاصله
حضور آن را حس کنیم ،اما قادر به تشخیص آن نباشیم که چه چیزی آن را ایجاد کرده است .این همان دلیلی است که موجب
میشود حس مکان آسیب پذیر باشد .اغلب جوهره حس مکان میتواند توسط هنرمند یا نویسندهای که آن را به روشی احساسی و
اغلب شخصی درک میکند ،بیرون کشیده شود ،اما هنوز با روشهای کمتر پیچیده و موخر نیز قابل دسترسی است.
-2-3نشانههای فضایی
اولین گروه از اصول سازماندهی ،همه با موقعیت نسبی و تعامالت بین عناصر در فضا مرتبط میشوند و این اصول با یکدیگر ارتباط
دارند و به طور متعارف تلفیق آنها در هر زما ،با غلبه نسبی یکی بر دیگری نمایان است .در ادامه هر یک از اصول سازماندهی فضایی
تشریح میگردد:
نزدیکی /مجاورت
هر چه عناصر بصری نزدیک یکدیگر قرار گیرند ،تمایل به اینکه آنها را به عنوان گروه ببینیم ،بیشتر میشود .اگر عناصر خیلی متفاوت
باشند ،برای مثال در اندازه ،شکل و رنگ ،ممکن است تاثیرات آشوب گونه رخ دهد .برعکس اگر تعدادی عناصر کوچک پراکنده در
کنار یکدیگر تجمع یابند ،مقیاس کلی الگوی آنها می تواند بهبود یابد و تاثیرات کلی از نظر بصری کمتر آشوب گونه به نظر برسد.
تاثیر مجاورت در بسیاری از شرایط میتواند مشاهده شود .خصوصیت یک منظر در جایی که سکونت گاه شامل خانههای پراکنده در
دشت وسیع باشد ،فاقد الگوی واضح است ،در حالی که یک سکونت گاه هستهای ممکن است نظم بیشتر داشته و بهتر قابل فهم
باشد.
محصوریت
تلفیق و ترکیب شکل عناصر و موقعیت مخصوریت ایجاد میکند .هر چه محصوریت فضا بیشتر باشد ،دید به درون آن نیز بیشتر
می شود تا نقطه خاص ،فضای محصور یا نیمه محصور ،ارتباط با فضای بیرون را نگه دارد و با یکدیگر جریان مییابند .تعادل باز بودن
و محصوریت را می توان در طراحی دستکاری کرد تا درجات مختلفی از محصوریت فضایی در طرح ایجاد شود.
منظری از درختان ،درختچهها و پرچینها برای پیوستگی و یکپارچگی الگو ،به محصوریت وابسته است .دیوارههای سبز و سایبانها
نمونههای غایی عناصر محصور کننده اند ،زیرا اینها اغلب فضاهای کامال محصور و توالی فضاهای مجزا از هم و رو به داخل ایجاد
میکنند .تاثیر این مسئله می تواند اجتناب از دیدهایی در ورای فضای محصور و برانگیختن احساس اینکه منظر به تقریب به طور
کامل جنگلی است ،اگرچه مقدار واقعی پوشش گیاهی و درختزار ممکن است بسیار ناچیز باشد .در جنگل ها ،درجه محصوریت
بستگی به تاثیر تنه درختان و فاصله آنها ،ارتفاع و فاصله از ناظر و نفوذپذیری بصری در زیر تاج درختان دارد.
تداوم
تداوم الگوها در منظر به کنترل مقیاس و جذب تغییرهای اندک در یک کلیت مسلط کمک میکند .در صورت بسط الگوی عناصر به
دو یا سه بعد ،تداوم ممکن است فضایی یا به معنای تداوم و پیوستگی طی زمان مانند رشد گیاهان یا چرخه فصول باشد .روابط
داخلی بین الگوها در مقیاسهای مختلف نیز می تواند در مفهوم تداوم موثر باشد .در بسیاری از الگوهای طبیعی ،تکرار یک شکل به
خصوص در طیفی از اندازه و مقیاس ،بیانگر جنبهای از تداوم است که بر حسب وضعیت ناظر قابل مشاهده است.
قابل پیش بینی بودن الگوها میتواند مهم باشد ،به طور مثال دانستن اینکه یک گیاه چگونه باید رشد و توسعه پیدا کند ،در طراحی
ضروری است .الگوهای فضایی در منظر ممکن است در طول زمان به شکل ارگانیک رشد یابند و به حس قوی از تداوم تبدیل شوند.
سکونت گاهها نیز با اندازه کوچک پا گرفته و در طول زمان بزرگتر شده اند .در مجموع میتوان گفت که تداوم ،بیانگر ساختارهای
درازمدت و با دوام است که منظر را قادر به تغییرات الزم میکند ،بدون اینکه آشفتگی رخ دهد .در حالی که این تغییرات طی زمان
طوالنی صورت میگیرند ،می توانیم عناصری دیرپا را که کیفیتی جاودانه و بی زمان دارند و آنهایی که عمری کوتاه و ارزشی کمتر
برای ما دارند ،ببینیم.
تشابه
اگر عناصر در شکل ،اندازه ،رنگ ،بافت و دیگر متغیرها باهم شباهت داشته باشند ،از لحاظ بصری ما آنها را بیشتر به یکدیگر مربوط
میسازیم .انطباق شکل ،رنگ و بافت ،جنبههای کلیدی برای خلق وحدت در یک طرح یا تعادل در ترکیب بندی محسوب میشوند.
هر چه عناصر در فضا بیشتر به هم نزدیک باشند ،ما آنها را به صورت گسترده ادراک میکنیم .بنابراین ،برای دستیابی به وحدت ،تا
اندازهای شباهت یکی به دیگری نیاز است.
اگر متغیرها گوناگون باشند ،یک متغیر میتواند غلبه بیشتری داشته باشد .شکل به طور اخص متغیر مسلطی است ،در حالی که رنگ
یا بافت ممکن است گوناگون باشند .به طور مثال ،تکرار شکلها میتواند اجزای طرحها را به یکدیگر مربوط سازد .یک الگوی اراضی
دشت میتواند برحسب رنگ گوناگون باشد ،در حالی که شکلهای دشت مشابه یکدیگرند و یکپارچگی طرح را حفظ میکنند.
وقتی شباهت شکلی زیاد قوی نیست ،ممکن است از سایر متغیرها استفاده شود .برای مثال ،اگر ساختمانهای متحدالشکل با یک
رنگ و مصالح یکسان در بافت پوشیده شوند ،ممکن است برای یکپارچگی شکل آنها کافی باشد .در تلفیق ،تعداد محدودی از یک
شکل ،چند رنگ ،اندازه مصالح ،روش ساخت و طرز قرارگیری شکل نهایی برای ایجاد حس آشنایی یا حس خانوادگی استفاده میشود
تا بتوان به طور مثال یک سری عالئم یا ساختمانهای کوچک ردیف کرد.
برخی متغیرها نظیر وضعیت ،جهت و فاصله نیز برای ایجاد وحدت از طریق شباهت استفاده میشوند اما تاثیر ضعیفتری داشته و
نمیتوانند بر شکل یا رنگ غلبه کنند.
نقش و زمینه
در هر طرحی و در بیشتر مناظر ،برخی اشکال یا اشیا ،به عنوان خصوصیت یا نقش در یک زمینه برجسته میشوند .به طور معمول
اشیای کوچکتر ،اشکال ساده ،رنگهای قوی ،شکلهای متراکم ،بافتهای نرم و حجمهای ثابت تمایل به نقش (شکل) بودن دارند.
مثالهایی در این زمینه عبارتند از شخصی که در میدان خالی شهری ایستاده است یا خانهای بر فراز تپه یا کلیسایی بلند در بافت
شهری یک شهر متراکم.
موارد متعددی وجود دارند که برجسته شدن شکل زمینه در آنها خوشایند و مطلوب است .تندیسها به طور هوشیارانهای برای تاکید
بر تضاد بین شکل و مصالح آنها و بسترشان به کار گرفته میشوند .قاعده اساسی در خصوص شکل و زمینه را میتوان به صورت زیر
خالصه کرد :اگر شکل مهم باشد در این صورت باید برجسته شود و زمینه نباید در رقابت با آن باشد؛ اگر تداوم و بافت و الگوی زمینه
مهم باشد ،در این صورت عناصر انفرادی نباید به عنوان شکل در آن برجسته شوند.
-3-3عناصر ساختاری
گروه بعدی از اصول ،ساختاری هستند؛ آنها به راههایی که قسمتهای مختلف یک طرح را جفت میکند ،میپردازند .این اصول برای
ایجاد ساختار یکپارچه به هم مرتبط میشوند .عناصر ساختاری شامل موارد زیر است:
توازن و تعادل
شرایط ادراکی تعادل و توازن در طراحی یا ترکیب بندی ،تحت تاثیر کنش انرژی بصری که در قسمتهای متشکله وجود دارد قرار
می گیرد .طراحی متعادل ،طراحی است که به هیچ گونه تغییری در تعامالت نیروهای بصری نیاز نباشد .عدم تعادل وقتی اتفاق
میافتد که باید این نیروها را با تغییر عناصر در بعضی از جهات اصالح کنیم.
چند عامل روی تعادل تاثیر میگذارد .یکی از مهمترین آنها ،جهت حرکت است ،به طور مثال ،عناصری که در جهات مخالف هم
حرکت میکنند ،همدیگر را به تعادل میرسانند .عامل مهم دیگر ،قدرت بصری عناصر است .شکلهای بزرگتر ،قویتر از شکلهای
کوچک ،شکلهای بسته منظم از شکلهای باز نامنظم محکمتر و شکلهای توپر ،قویتر از شکلهای توخالی و پراکنده اند .رنگ نیز
به دالیل مشابه ممکن است بر قدرت بصری تاثیر داشته باشد .رنگهای تیره قویتر از روشن و رنگهای تیره از رنگهای روشن
قویترند .حرکت تندتر طوالنیتر و با دفعات بیشتر ،قویتر از حرکت کندتر و با دفعات کمتر است.
در منظر طبیعی ،تعادل اغلب یه صورت نامتقارن ایجاد میشود .تخت سنگ بزرگی در رودخانه یخی ممکن است روی تخته سنگ
کوچکی گیر کند و به تعادل برسد .درختی ممکن است در جهت فشار باد رشد کند و صخرهای برآمده از دل کوه ممکن است در
حال سقوط به نظر آید .همه اینها مثالهایی از نیروهای فیزکی واقعی در مقابله با نیروهای بصری محض میباشند ،اگرچه ممکن
است نتیجه حاصله از نظر بصری نامتعادل باشد..
تنش
تنش در نتیجه کشمکش نیروهای بصری بوجود میآید .بعضی مواقع ممکن است تنش به عدم تعادل منجر شود ،اما در عین حال
می تواند حیات طرح را افزایش دهد .همه اشکال کم و بیش تنش بصری دارند .وقتی که شکلی با نیروی قویتری در تقابل با شکل و
نیروی ضعیفتر قرار دارد ،موجب تنش میشود .این وضعیت شبیه عملکرد یک فنر زیر فشار است؛ تعادل و توازن وقتی ایجاد میشود
که این تنش آزاد شود .این رهایی میتواند به اندازه تنش موجب پویایی و زندگی شود اما با هماهنگی بیشتر.
تنش رفع نشده ممکن است برای هدف خاصی به کار گرفته شود ،به طور مثال توسط هنرمند یا مجسمه سازی که میخواهد احساس
خاصی را در بیننده برانگیزد.
ریتم /ضرباهنگ
عناصر مشابهی که در فواصل مشابه یا منظم تکرار شوند ،ریتم را به وجود میآورند ،به ویژه وقتی که با حس جهت یابی قوی توام
باشند .از آنجا که شکل یکی از قویتری متغیرهاست ،تکرار عناصر مشابه یکی از قویترین وسایل برای تولید ریتم است.
ریتم ممکن است در هر جهتی اتفاق افتد .ریتمهای خطی افقی در شکل بام ها ،خطوط عمودی ستونها یا درختانی که توسط باد
شکل خاصی گرفته اند ،قابل مشاهده است .ریتمهای عمودی در شکلهای تکراری کلیساها یا تاج درختان با ارتفاع متفاوت صورت
میگیرد .ریتمهای عمودی همچنین ممکن است سه بعدی باشند ،مانند تکرار شکلهای طبیعی زمین و ریتمهای انسان ساخت
گرایش به نظم و قاعده دارند ،در حالی که در طبیعت ،بی نظمی بیشتری وجود دارد :به طور مثال ،عالئم موجی روی ماسه ها،
جلبکهای دریایی شسته شده روی ساحل ،بازتابی از حرکت امواج اند.
ریتم ابزار مفیدی برای ایجاد ساختار بین قسمتهای مختلف یکترکیب بندی و نیز ابزاری برای دمیدن روح زندگی به طراحی است.
تناسب
هر گونه طراحی یا ترکیب بندی متشکل از تعدادی عناصر یا قسمتهایی از عناصر است .اندازه نسبی این عناصر که عبارت از تناسبات
ایجاد آنها است ،نقش مهمی در دستیابی به هماهنگی و وحدت بصری دارد .تناسب خوب به روشهای مختلفی انجام میشوند .اگرچه
روشهای دستیابی به تناسبات خوبف قانون مندند اما امکان بکارگیری رویکرد حسی و شهودی از راه سعی و خطا نیز وجود دارد.
از زمانهای قدیم قوانین تناسبات براساس نسبتهای عددی متفاوتی به کار گرفته شده است .مهمترین این تناسبات ،نسبت طالیی
است که از زمان مصریان و یونانیان قدیم مورد استفاده بوده است .نسبت 1 :1/618برای ایجاد مستطیلی که ضلع کوچک آن یک و
ضلع بزرگتر 1/618واحد بوده ،استفاده شد .هر بار که یک مربع از این شکل کسر شود ،مستطیل کوچکتر باقیمانده دارای همان
نسبت قبلی یعنی یک به 1/618است .برعکس می توان یک مربع به ضلع بزرگتر اضافه کرد تا مستطیل بزرگتری با همان تناسب
خلق شود .اگر این افزایش ادامه یابد ،یک قوس مارپیچی در حال بزرگ شدن شکل میگیرد که به آن قوس زندگی نیز اطالق
میشود؛ به این دلیل که این چرخه در الگوی رشد بسیاری از ارگانیزمها قابل مشاهده است (مانند صدف حلزون ها).
ترکیبهای مرتبط دیگر ،عبارت اند از پنج ضلعی که تناسبات اضالع و زوایای آن براساس نسبت طالیی است و مثلث طالیی که
شکل آن از پنج ضلعی و نسبت طالیی مشتق میشوند .شکل پنج ضلعی در بسیاری از گلها و گیاهان شکل پایه محسوب میشود.
از سریهای دیگر مرتبط با نسبت طالیی ،سری فیبوناچی ( )1 ، 2 ، 3 ، 5 ، 8 ، 13 ، ....است ،هر عدد حاصل جمع دو عدد ماقبل
خودش است.
جایی که دیدها از نظر زاویه و وضعیت متغیرند و جایی که منظر به خصوص از نظر شکل زمین نامنظم است ،استفاده از رویکرد
عملی مطلوبتر خواهد بود .یکی از این راهکارها عبارت است از «قانون یک سوم» که از نسبت طالیی مشتق شده است .این قانون
راه حل سادهای برای تعادل کلی تناسبات در ترکیب بندی عناصر محسوب میشود ،مانند نسبت فضای باز به فضای جنگل یا رابطه
و تناسب سقف به دیوار.
مقیاس
مقیاس به اندازه عناصر در رابطه با اندازه انسان و نسبت به منظر میپردازد .مقیاس با تناسب و تعادل بصری اندازهها و تعداد عناصر
ارتباط دارد .در ارتباطات عناصر طرح و ترکیب بندی آنها به عنوان یک کلیت ،اندازه انسانی یا اندازه منظر دخیل است .مهمترین
جنبه مقیاس ،طرز ادراک ما از محیط پیرامون مان در رابطه با اندازه خودمان است .زمانی قادر به ارزیابی عناصر از لحاظ اندازه
خواهیم بود که آنها را با خودمان مقایسه کنیم..
مقیاس بسته به فاصله ناظر از منظر و میزان قابلیت رویت آن ،در ابعاد افقی و عمودی تغییر میکند .منظری ممکن است با مقیاس
بزرگ به نظر رسد ،اگر بخش زیادی از آن از فاصله دور قابل رویت باشد.
از آنجا که مقیاس یک فضا ترکیبی از ارتفاع و فاصله است ،احساس محصوریت ما به ارتفاع عنصر محصور کننده و فاصله اش از ما
بستگی خواهد داشت.
-4-3اصول نظمدهی
پنج اصل بعدی به ایجاد نظم در طراحی منظر یا ترکیب بندی مربوط میشوند .هر طرحی نیازمند نظم است و بکارگیری این اصول
به نظم بخشی و انتظام در طرحها کمک میکند .این اصول شامل موارد زیر است:
محور
محور عبارت است از یک خط واقعی یا مجازی اغلب مستقیم که عناصر در اطراف آن سازماندهی میشوند .همچنین وسیلهای ساده
اما قدرتمند برای خلق نظم و ترتیب فضایی است .محور وقتی توسط عناصر محصور کننده اطراف تقویت یا از نظر فضایی تعریف شود
کارآ مدتر و موثرتر خواهد بود .محور وسیله بسیار رسمی و تشریفاتی در طراحی است و میتواند نقش قویای در کنترل و انتظام
عناصر متنوع داشته باشد .این به واسطه آن است که محور به تسلط بر سایر جنبههای سازماندهی در ترکیب گرایش دارد .محورها
ممکن است شکل ساخت و سازها در یک نظام شهری مثل محور شهری شانزلیزه در پاریس باشد .خیابانها وسیلهای مطلوب و آسان
برای خلق محورند اما نمی توان آنها را محور واقعی دانست ،مگر اینکه دارای یک نقطه شاخص یا کانونی باشند که چشم را به سوی
خود بکشند.
تقارن
تقارن یکی دیگر از اصول مرتبط با رابطه کل و جز و تعادل بین آنها در ترکیب بندی طرح است .ترکیب بندیهای متقارن گرایش
به رسمی بودن ،ثبات و آرامش دارند .در حالی که طرحهای نامتقارن برعکس ناپایدارند ،اگرچه این مسئله فقط به معنای غیررسمی
بودن و عدم تعادل آنها نیست .سه نوع تقارن وجود دارد:
تقارن محوری :که در آن یک طرف خط محور تصویر آینهای طرف دیگر است و متداول ترین و سادهترین نوع تقارن است
و در بدن انسان ،بسیاری از برگها و گلها دیده میشود .در منظر طبیعی به ندرت این نوع تقارن یافت میشود؛ اما برخی
از درههای یخی در مقطع خود تقریبا شکل نعل اسبی کاملی دارند ،اما در طول دره به واسطه نیروهای فرسایش در
جهتهای خاص ،شکل زمین دچار عدم تقارن شدید میشود.
تقارن مرکزی :عبارت است از تکرار قسمتهای متناظر در اطراف یک نقطه ،وقتی تعدادشان بیشتر از دو باشد .این تقارن
بیشتر در گلها و جانوران ساده مثل ستاره دریایی یافت میشود .در شکلهای انسان ساخت مانند ساختمانهای گنبدی
شکل ،این نوع تقارن به طور وسیعی استفاده میشود.
تقارن دوگانه یا مکمل :در آن تصویر شامل دو نیمه غیرمتشابه و در حال رقابت با یکدیگر است .در این تقارن چشم به
دنبال تلفیق و ترکیب دو نیمه با یکدیگر برای ایجاد شکل واحدی است ،در نتیجه این تقارن ثبات کمتری نسبت به دو نوع
دیگر دارد .تقارن دوگانه بیشتر در هنرهای زیبا و به ویژه در مواقعی که ایجاد ابهام مدنظر است ،کاربرد دارد.
سلسله مراتب
بسیاری از وجوه طراحی مستلزم آن است که برخی از قسمتها به وضوح مهمتر یا از نظر بصری مسلطتر بر دیگر قسمتها باشد .در
ترکیبهای پیچیده بکارگیری سلسله مراتب برای برقراری نظم اجزا با کل ضروری است .این مسئله ممکن است با بکارگیری بسیاری
از اصول سازماندهی که تاکنون مطرح شده است ،قابل دستیابی باشد .در طبیعت الگوی یک نهر بیانگر انتظام و اهیمت پدیدار شدن
نهرهای کوچکتر از چشمهها و نهرهای بزرگ بزرگتر باشد که در نهایت به رودخانه بزرگی منتهی میشود .سلسله مراتب در جاده
ها ،مسیرها و دیگر شبکههای ارتباطی برحسب درجه اهمیت آنها یافت میشود.
محمل /مبنا
محمل یا مبنا معطوف به نقطهف خط ،سطح یا حجمی است که سازمان فضایی یک طرح یا ترکیب بندی و به طور خاص عناصر
متشکله مبتنی بر آن شکل می گیرند .نقطه ممکن است به عنوان مرکزی عمل کند که عناصر دیگر به دور آن بچرخند ،مانند نقشی
که خورشید در کنترل و سازماندهی منظومه شمسی دارد یا محوری که قطعات متحرک ماشین حول آن در چرخش اند .همچنین
محمل یا مبنا ممکن است با فراهم کردن یک گره مرکزی ،عناصر دیگری را به دور خود به صورت خوشهای سازماندهی کند .برج
ناقوس کلیسا در یک دهکده مانند نقطهای کانونی عمل میکند.
خط بیش از هر عنصر دیگری به عنوان مبنا استفاده می شود .مبنا ممکن است یک خط واقعی همچون گذر خیابانی باشد که
ساختمانها یا سکونت گاهها در کنار ان ترتیب یافته اند .از طرف دیگر یک خط فرضی که از یک عنصر به عنصر دیگر گذر کرده
است و ما آن را به صورت یک شکل می بینیم نیز ممکن است به عنوان مبنا محسوب شود .یک دایره ممکن است شامل تعدادی
ستون در فواصل زیادی از یکدیگر باشد اما چشم ما قادر است خطی را تعیین کند که این ستونها را به هم ربط داده و آن را به
عنوان الگویی که تابع نظم مشخص است ،شناسایی کند.
استفاده از سطح را به عنوان مبنا میتوان در نمونههای متعددی مشاهده کرد .سطح کف به عنوان مبنا برای سازماندهی اشیای روی
آن مانند مجسمهها بر روی چمن استفاده می شود .در حالی که سطح دیوار ممکن است زمینه را برای قرارگیری در و پنجره فراهم
سازد .ارتفاع سطح دریا نیز به عنوان مبنای برای تعیین ارتفاع استفاده میشود.
احجام نیز فراهم کننده محمل یا مبنا هستند .احجام توپر ممکن است عناصری را در پیرامون خود سازماندهی کنند ،در حالی که
احجام باز مانند سقف پیش امده و وسیع ،عناصر زیادی را در زیر خود جمع اوری و سازماندهی میکند .پیش امدگی یک جنگل،
سقف پیوسته یک کارخانه ،استادیوم ورزشی و ...این عملکرد را ایفا میکنند .همچنین زمان نیز میتواند به مثابه مبنا (زمان مبنا یا
نقطه آغاز) برای رشد ،فرسایش ،فرایند و تغییر در منظر عمل کند.