Professional Documents
Culture Documents
در برخي کتابهاي مبانی هنرهای تجسمی کادر این گونه تعریف شده است :
" کادر یا قاب تصویر ،محدوده ی فضا یا سطحی است که اثر تجسمی در آن ساخته می شود".
به طور کلی منظور از کادر در هنرهایی که با سطح سر وکار دارند و بر سطح به وجود می آیند همان
محدوده ای است که هنرمند برای ارائه و اجرای اثر خود برمی گزیند .این اثر ممکن است یک عکس ،
یک اعلن ،یک نقاشی ،یک نقش برجسته و یا حتی محدوده ای باشد که در آن یک فیلم بر پرده سینما
نمایش داده می شود .کادر می تواند اندازه ها و شکل های گوناگونی داشته باشد مثل انواع چهار گوش با
ابعاد و تناسبات مختلف به صورت مربع و مستطیل های متنوع عمودی و افقی ،همچنین شکل های دیگر
هندسی مثل دایره ،بیضی ،مثلث و حتی تلفیقی از این اشکال به صورت منظم و غیر منظم به عنوان
کادر در نظر گرفته می شوند .هنرمندان معمول ترکیب عناصر و نیروهای بصری کار خود را بر اساس
کادر وفضای بصری که دراختیار دارند ،سازماندهی می کنند .محدوده و فضای اثر هنری به هر شکل
که انتخاب شود در تاثیر گذاری بر نیروهای بصری و ترکیب آنها موثر است .در واقع هنرمند با انتخاب
بخشی از فضا و جدا ساختن آن از سایر بخش ها و فضای پیرامون ،توسط کادری مشخص دو عمل
انجام می دهد :
-1اول اینکه ارتباط کادر را با محدوده ی داخلی اثر برقرار می کند و انرژی بصری را که از درون
به بیرون گرایش دارد محصور می سازد.
انرژی های بصری بیرون از کادر را که می خواهند به درون آن نفوذ کنند را به کنترل در -2
خواهد آورد.
انرژی های بصری که از درون کادر سرچشمه می گیرند و نیروهای مشابهی که از بیرون به آن وارد
می شوند ،ساختار اصلی اثر و سازماندهی عناصر بصری را در کادر تحت تاثیر قرار خواهند داد .
می توان گفت که با توجه به شکل کادر است که هنرمند عناصر بصری را در اثر خود سازماندهی می
کند و روابط آنها را با یکدیگر در ترکیبی مناسب برای نمایش موضوعی خاص شکل می دهد.
فضای درونی کادر زمانی معنا پیدا می کند که چیزی در درون کادر انرژی بصری آن را فعال کند .این
چیز می تواند یک نقطه ساده یا عنصر بصری دیگری باشد و بسته به اینکه به چه شکل و در کجای
کادر قرار دارد معنای مختلفی بوجود خواهد آمد.
کادر در عرصه هنرهای تصویری ،معیار مهمی برای ارزیابی بین روابط اجزا تشکیل دهنده هر اثر
هنری است .کادر به محدوده ی هر اثر هنری گفته می شود که در داخل خود کلیه عناصر بصری را
جمع کرده و شکل میبخشد.
کادر معیاری است برای سنجش عناصر بصری .اگر کادر معیار سنجش است و از طرف دیگر محدوده
ای از فضا نیز به شمار می رود پس الزاما معیار و محدوده هم ارزند .به یک اعتبار ،کادر نزد هنرمند
به عنوان یک محدوده مشخص از فضا برای اجرا و ارائه اثر و در عین حال معیاری است برای سنجش
عناصر بصری درون آن.
اما تعریف های دیگری نیز می توان از کادر به دست داد که البته از تعاریف فوق مستقل نیستند .اگر
بپذیریم که کادر محدوده ای معین از فضایی مشخص – هرچند بی نهایت وسیع -است که در آن اثر
هنری شکل می پذیرد بنابراین عجالتا به دو نتیجه می توان دست یافت :اول اینکه کادر برای هنرمند
چیزی جز یک انتخاب نیست.
دوم اینکه هنرمند محاط درجهان هستی برای خلق یک اثر هنری چاره ای جز محیط شدن بر آن را ندارد
.مسلم است که او بر همه هستی نمی تواند محیط شود (و یکی از بزرگترین حسرت هایش نیز همین امر
است ) اما می تواند بر بخشی از آن چیره شود .چیرگی بر یک کادر و محیط شدن بر آن است که اساسا
هنرمند را قادر به انجام کار – هر کاری – می سازد.
پرسش این جاست که آیا محیط شدن بر بخشی از یک فضای – فضایی که خود هنرمند در آن محاط
است -کاری شبیه گل بازی کودک نیست ؟ یا اینکه چون بخشی از ( فضایی) که هنرمند بر آن محیط
شده است جزیی از کل همان فضا که در آن می زید و همجنس با آن است در این صورت تفاوتی بین
بررسی سازو کار کوچکترین اجزا یک سیستم با آنالیز سیستمی که ابعادش منطبق بر محیط است وجود
نخواهد داشت.