Professional Documents
Culture Documents
جلسه چهارم فلسفه هنر- کانت
جلسه چهارم فلسفه هنر- کانت
زیباییشناسی کانت:
از کلیدیتری جمالت این کتاب این است که «حکم ذوقی حکمی استتیکی است» .برای فهم این جمله نیاز
است بدانیم ذوق و حکم استتیکی به چه معناست .ذوق قوهای است که حکم میکند چه چیزی زیباست و چه
چیزی زیبا نیست.
حکم استتیکی هم به معنای حکم حسانی است ،یعنی ما باید آن را ادراک کنیم .وقتی ما به مفاهیمی چون خدا،
یا آزادی فکر میکنیم ادراک حسی از آن مفاهیم نداریم .ولی زیبایی را حس میکنم .مانند درد کشیدن ،دیدن،
لذت بردن و ....زیبایی ناظر به عالم واقع نیست (یعنی در عالم خارج نیست) بلکه در ما سر برمیآورد.
ما از طریق دادههای حسی به نظم مشخصی از این عالم میرسیم که مثالً این چیز یک کتاب است ،این چیز ،یک
تخته است و ...اما دادهها در وهله اول در غالب مفاهیم نیستند .فاهمه ما هست که به آن مفاهیم را اطالق میکند.
از طریق فاهمه است که میفهمی فالن چیز یک کتاب است .و میگوییم :بله فهمیدم این کتاب است .یک صدایی
را میشنویم میگوییم صدای رعد است ،میگوییم فهمیدم صدای چیست و فاهمه آن را ذیل صدای رعدوبرق آن
دستهبندی میکنی.
ولی در حکم استتیکی یا حسانی اینگونه نیست .اینجا وقتی دادهها وارد متخیله میشوند ،مفهومی حاصل
نمیشود بلکه ما حکم میکنیم که برای ما این تصور خوشایند هست یا نه .در حقیقت حکم ما دیگر
شناختی نیست بلکه استتیکی است.
حکم شناختی زمانی صورت میگیرد که دادههای حسی وارد فاهمه میشوند و ذیل یک مفهوم خارج میشوند.
اما در حکم زیبایی شناسانه تصور وارد متخیله میشود و بعد وارد دستگاه فاهمه میشود ،اما گویی قالب مناسبی
پیدا نمیکند و صرفاً احساس خوشایندی ایجاد میشود که حالی بازی آزاد قوه متخیله و قوه فاهمه است .در
حکم ذوقی من زیبایی را حس میکنم ،استدالل نمیکنم.
اما روانشناسی حکم کردن در تجربه زیباییشناختی متفاوت است زیرا نزد کانت ،زیبایی در این معنا نمیتواند
مفهومی متعین باشد .به بیان دیگر ،وقتی تمرکز تجربهمان بر چیزی مثل گل سرخ بودن نیست و در عوض بر
خود زیبایی است (مثالً وقتی میگوییم «این گل سرخ زیباست») ،فاهمه نمیتواند تاثر ادراکیمان را تحت عنوان
زیبا مقولهبندی کند ،زیرا فاهمه اصالً چنین مقولهای ندارد تا آن را بر تاثر حسی عرضهشده توسط متخیله حمل
کند .درنتیجه فاهمه و متخیله وارد وضعیت «بازی آزاد هماهنگی میشوند که در آن هیچیک از دو قوه سعی ندارد
دادههای دیگری را ذیل چیزی مندرج سازد .کانت به ما میگوید که این وضعیت دقیقاً به سبب همین آزادیاش
لذتبخش است ،و مبنای حکم زیباییشناختی است.
بنابراین هیچ اصل بنیادینی وجود ندارد تا راهنمای قابلاعتمادی باشد برای اینکه بدانیم آیا به درستی زیبایی را به
انطباعات حسی مان اطالق کرده ایم یا اصالً چرا چیزی را زیبا نامیده ایم.
بنابراین احکام زیبایی شناسی باید همواره بر تجارب ادراکی دستاول مبتنی باشد (و نه مثالً بر شهادت کسی
مبنی بر اینکه یک گل زیبا در نقطه مشخصی وجود دارد) و نمیتوان آنها را به روندی قاعدهمند یا استنتاجی
فروکاست(نمیتوان استدالل کرد کار پیکاسو زیباست بلکه فقط میتوان آن را حس کرد) .عقلگرایان پیش از
کانت معتقد بودند زیبایی قابلتعریف است .در افالطون و افلوطین و ...تالش کرده بودند که این زیبایی را
تعریف کنند .ولی واقعا این پروژه جواب نداد .کانت میگوید این ذوق بربر است که زیبایی را با این محدودیت
یکسان میگیرد.
مثال گزاره حملی :الف زیباست .یعنی موضوع الف و محمول زیبایی داریم
مثال گزاره شرطی :اگر الف ،آنگاه ب /.یا الف یا ب ./اگر باران ببارد خیابان زیباست.
جهت : modalityهر قضیهای جهت دارد .وقتی میگویم الف زیباست .ممکن است ازقضا زیبا باشد(اتفاقاً)،
ممکن است ضرورتاً زیبا باشد .مثالً مجموع زوایای مثلث 180درجه است(ضروری) .آب در 180درجه به
جوش میآید(امکانی).
کانت از چهار وجهه نظر منطقی حکم زیبایی شناسانه را موردبررسی قرار میدهد:
.1کیفیت :کانت میگوید به لحاظ کیفیت حکم زیبایی شناسانه «فاقد علقه» ) (disinterestedاست.
کیفیت از وجه نظر منطقی سلبی و ایجابی بودن یک گزاره است و در حوزه زیباییشناسی «فاقد علقه بودن»
معرفی میشود.
اولین معیار برای داوری ذوقی ،بنابر تحلیل کانت ،معیار «بی عالقگی» است؛ یک شی به شرطی زیبا است که من
آن را بدون هیچ عالقه [و تعلقی] دوست بدارم .من باید از هرگونه میل ،هدف ،یا غایت ،و از هرگونه مالحظات
اجتماعی ،اخالقی ،یا عقالنی رها باشم.
فرض کنید شما در مواجهه با یک عمارت ،آن را بد نقشه ،بی خالقیت و حتی زشت مییابید .اما شخصی در
برابر شما حکم میکند نقشه و طراحی این عمارت عالی و حتی زیباست .او در توجیه حکم خود میگوید از
تمامی این فضا استفادهشده ،زیرا هر نیم متر آن هم قیمتی گزاف دارد و باید از آن استفاده تجاری شود .اما توجیه
این فرد در مقوله حکم استتیکی نمیگنجد .زیرا Intrestیا علقه ای را مدنظر قرار داده است تا در مورد یک
زیبایی یک عمارت نظر بدهد ،او صرفه اقتصادی را مبنای حکم خود قرار داده است .این قضاوت غیر زیباشناسانه
است.
بنابراین ازنظر کانت حکم زیبایی شناسانه بهنوعی کف نفس نیاز دارد .در این نوع حکم باید جلوی خواهشها
و هوسها و امیال خودمان را بگیریم .بر اساس برند یا مارک نمیتوان در مورد زیبایی یکچیز نظر داد ،همینطور
بر اساس شهرت یک هنرمند نمیتوان در مورد اثر او حکم به زیبایی داد.
کانت «خوشایندی» را که وابسته به هر دغدغه و پروایی برای «وجود» ابژه باشد« ،عالقهمندی یا علقه مندی»
میخواند.
اگر امر زیبایی را دیدید و هوس کردید آن را برای خود داشته باشید ،علقه شما قضاوتتان را تحت تاثیر قرار داده
است .اگر شخصی را دیدیم و بدون در نظر گرفتن نفع شخصی گفتیم زیباست حکم زیبایی شناسانه دادهایم ولی
اگر بخواهیم آن را برای خود داشته باشم دیگر حکم ما زیبایی شناسانه نخواهد بود .زیرا عالقه ما داخل شده و
وجود آن را خواستهایم.
فرض کنید منظره غروب یا یک نقاشی را دیدهاید و حکم کنید که زیباست ،ولی نباید خوشایندی ما درگرو وجود
آن باشد .یعنی خوشایندی من نباید وابسته به آن باشد .برای مثال وقتی فهمیدم همه آنچه دیدم خواب بوده است
نباید ناامید شوم .اگر ناامید شوم پس در شالوده خوشایندی من مالحظاتی در کار بوده است .ما در زیبایی در پی
نوعی خوشایندی خالی از تعلق هستیم .اگرچه حضور در این ساحت دشوار است ،اما میتوان گفت این نوعی
ایدئال است که در پی آن هستیم.
کانت برای اینکه حکم را از جهت کیفیت توضیح دهد سه نوع حکم را که موجب رضایت و خوشایندی میشوند
را از هم جدا میکند:
«مطبوع» یعنی لذیذ بودن یکچیز در تجربه حسی صرف .به قوای ادراکی حسی ما ربط دارد (بینایی ،شنوایی،
بویایی ،چشایی و بساوایی) .هرکدام از اینها ممکن است چیزی را در لحظه ادراک لذیذ بیابد یا لذیذ نیابد .در
تاریخ زیباییشناسی همیشه بین مطبوع و زیبا مرز نبوده و گاها همه را یکی میدانستند یعنی از هر چه لذت ببری
زیباست .اما در این دوران اینها باهم فرق دارند .مثالً اینکه شخصی میوه هندوانه را دوست دارد و برای او
خوشایند است در پی آن است که آن را میل کند .امر مطبوع بین انسان و حیوان مشترک است
(در دورههایی از تاریخ فلسفه تعریف سنتی از فرشتگان ارائهشده بود که فرشتگان عقول محضاند ،آنها اصالً
احساس ندارند بنابراین طبق آن تعریف امر مطبوع را درک نمیکنند).
خوشایندی از امر نیک (یا امر خیر) :یکوقت کار خوبی انجام میدهیم و از خوبی آن لذت عقالنی میبرم>>>>>.
عقیل /جبی
خب را نمفهمد.
خب را یمفهمد ویل آنکه از عقل ببهره است ر
کیس که عقل دارد امر ر
ازنظر کانت خوب و بداخالقی کامالً عقلی هستند .ما استدالل و استنتاج میکنیم که یکچیزی خوب است و
یکچیزی بد است .در این ساحت ما با مفاهیم سروکار داریم و جستجو میکنیم که آیا آزادی خوب است یا خیر،
هر مفهوم را باز میکنیم موردبحث قرار میدهیم و به نتیجه میرسیم .اثبات نیازمند دانستن مفاهیم است( .برخالف
زیباییشناسی که در حوزه مفاهیم نیست ).کانت معتقد است زمانی که کار نیک عقالنی را انجام میدهیم
برایمان خوشایند است! ولی بسیار مهم است که توجه کنیم این رضایت عقالنی است( .ممکن است مانند
شخصیت جفری وایگند در فیلم The insiderرنج حسی داشته باشید اما رضایت عقالنی از انجام آن امر
ایجادشده است).
بحث اینکه عمل اخالقی در فلسفه کانت علقه مدار است نباید با منفعت مداری خلط شود .اخالق کانت اخالق
وظیفه گرایانه است در برابر فیلسوفان نتیجه گرا .اما همین اخالق وظیفه گرا در مقایسه با ساحت زیباشناسانه
علقه مدار است .اینکه این عمل اخالقی به خاطر لذت و شهرت و ...نیست اما علقه مدارانه است به این معنی
است که من وقتی به این رسیدم که فالن کار خوب است میل به انجام رساندن آن در من زنده میشود .یعنی
«وجود» آن را تحقق میبخشیم.
بنابراین هم در امر مطبوع و هم در امر خیر رضایت ما علقه مدار است .در تنها حکمی که هیچ علقه ای در
کار نیست حکم زیبایی شناسانه است.
فرض کنید شما تصویری از جنازهای در میدان جنگ میبینید و ازلحاظ فرم و ترکیببندی آن را تحسین میکنید
و حکم به زیبایی آن میدهید .اما این بدین معنی نیست که شما قتل و کشتار و جنگ رو خیر اخالقی میدانید و
میخواهید آن را تحقق بخشید .کانت معتقد است باید این ساحتها را از یکدیگر جدا کرد.
حکم زیباشناسانه >>>>>>> .تأمیل (contemplationنه حیس و نه عقیل -به مفهویم نامتع ری ختم
perceptionبازی آزاد متخیله و فاهمه است .تنها موجودی که زیبایی را میفهمد یمشود) /آزادی
انسان است .چون هم از قوه حس برخوردار است و هم عقل( .حیوان فقط حس دارد و حتی در تعریفهای
فلسفه کالسیک پیش از کانت که به بحث از فرشتگان و خدا میپرداخت آنها فقط عقل بودند).
ازنظر کانت تنها ساحت تجربه آزادی ،زیبایی است .زیرا شما در انجام معیارهای اخالقی با معیارهای از پیش
مشخص مواجهید و یا وقتی گرسنهاید باید غذا بخورید بنابراین در لذت از امر مطبوع نیز شما دربند نیازهایتان
هستید .شما تنها در ساحت زیبایی است که آزادید .خیر و مطبوع علیرغم همه تفاوتهای خود در یک موضوع
مشترکاند و آن این است که هر دو به متعلق خود علقه دارند .آنکه هندوانه را دوست دارد میخواهد بخورد و
آنکه راستی را درست میداند وظیفه دارد انجام دهد .خیر متعلق اراده است .یعنی وقتی عقل شما تائید کرد میل
شما باید آن را متحقق کند.
خیر را با عقل تشخیص میدهید /مطبوع را با حس تشخیص میدهید /زیبا را با ذوق که بازی آزاد قوای متخیله
و فاهمه است .یعنی حالتی بینابینی.