You are on page 1of 156

‫‪1‬‬

‫محرمیت‬
‫نوشته‪ :‬پائول فرهاخه‬

‫برگردان‪ :‬نادر پورخلخالی‬

‫رابطه عشقی توام با محرمیت آدم ها را خوشبخت می سازد‪ ٬‬اما چرا یافتن آن رابطه این چنین سخت است؟ بگذریم از نگهداشتن‬
‫آن‪ .‬بسیاری از توضیحات شنیده شده بر سر فرد گرا شدن آدم ها‪ ٬‬هرزگی مردان‪ ٬‬دهن گشادی زنان و سوء استفاه می چرخد‪ .‬در‬
‫این کتاب پائول فرهاخه نگرش دیگری را درباره محرمیت پیش می کشد‪ :‬برای داشتن رابطه محرمیت نخستین گام محرمیت با‬
‫بدن خویش است‪ .‬بدون شناخت و هماهنگی با بدن خویش‪ ٬‬محرم شدن با بدن کسی دیگر امکان پذیر نیست‪.‬‬

‫فرهاخه در کلینیک روانپزشکی روانپزشک است و در دانشگاه خنت ( از شهر های زیبای بلژیک ‪-‬م‪ ).‬استاد می باشد‪ .‬وی برپایه‬
‫نمونه هایی که در کار خود دیده است‪ ٬‬به کاوش روی پرسش ها و مسائل واقعی در خصوص محرمیت می پردازد‪ :‬در باره‬
‫شکاف میان جان و تن چگونه می اندیشیدیم و اکنون چگونه می اندیشیم؟ آیا روزگار آن شکافته شدگی به پایان نرسیده است؟‬
‫اکنون که اینترنت جای کلیسا را گرفته‪ ٬‬بدن خود را چگونه می بینیم؟ تعلیم و تربیت تو در رابطه با بدنت چه نقشی بازی کرده‬
‫است؟ تاثیر تجربیات تراما زا‪ ٬‬مانند خشونت و سوء استفاده جنسی روی ما چه بوده است؟ آیا توانائی کنار آمدن با خویشتن را‬
‫داریم؟ چگونه می توانیم با کسی دیگر‪ ٬‬رابطه ای محرم و پایدار بسازیم؟‬
‫‪2‬‬

‫فهرست‬

‫ا این تن من است‬

‫‪ .۱‬ای آینه‪ ٬‬ای آینه که روی دیواری‬

‫‪ .۲‬تن من و دیگری‬

‫‪ .۳‬جدا گشتنی ناگزیر‬

‫اا لذت و زندگی خوب‬

‫‪ .۴‬از خوشی و لذت ممنوعه تا خوشی افسرده‬

‫‪ .۵‬گفتی لذت؟‬

‫‪ .۶‬زندگی خوب‬

‫ااا محرمیت‬

‫‪ .۷‬از خودبیگانگی‬

‫‪ .۸‬آگاهی از خویشتن و نگهداری از خویشتن‬

‫‪ .۹‬عشق‬

‫به نشانه پایان‬

‫فهرست کتاب ها‬

‫یادداشت ها‬
‫‪3‬‬

‫‪I‬‬

‫این تن من است‬

‫آنچه را که ’من‘ می نامیم‪٬‬‬

‫از دارایی های بسیار غیر شخصی ما می باشد‪:‬‬

‫آن پژواک صدای آموزگاران ما‪٬‬‬

‫پژواک صدای خانم معلم مهد کودک است‪.‬‬

‫صدای صوت بلند معلم ورزش است‪ ٬‬در حیاط مدرسه‪.‬‬

‫آنچه را که ’آن‘ می نامیم‪:‬‬

‫اوج لذت جنسی‪ .‬واکنشی ناگهانی‪.‬‬

‫خشمی که به یکباره مانند آذرخشی بر جانت چیره میگردد‪.‬‬

‫همه این ها دارایی های بسیار شخصی ما بشمار می آید‪.‬‬

‫الرس گوستاوسون‬

‫در سال های شکوفایی موزه هنری شهر‪ ٬‬سرپرست آن موزه‪ ٬‬یان هوت‪ ٬‬وقت زیادی را به رویدادهای هنری‪ ٬‬در مرکز شهر‬
‫خِ نت‪ ٬‬اختصاص می داد‪ .‬در یکی از آن رویدادها دیور کناری یکی از ساختمان های قدیمی شهر را سوراخ سوراخ کرده بودند تا‬
‫هر کی هر آرزویی دارد‪ ٬‬روی تکه کاغذی نوشته و در آن سوراخ ها بگذارد (بعدا ً روی همه آنها را با الیه ای سیمان پوشاندند)‪.‬‬
‫دست دختر کوچولوی خود را گرفته‪ ٬‬با کاغذی در دست‪ ٬‬در برابر آن دیوار ندبه جدید ایستاده ام‪ .‬چشمم به تکه کاغذی روی‬
‫زمین می افتد‪ ٬‬که آرزوی کس دیگریست که بر زمین افتاده است‪ .‬آنرا برمیدارم تا لوله کرده و در یکی از آن سوراخ ها بگذارم‪.‬‬
‫نگاهم به نوشته روی آن می افتد‪:‬‬

‫ای کاش می توانستم بهتر با بدنم کنار بیایم‪.‬‬

‫کاغذ را توی یکی از سوراخ ها می گذارم‪.‬‬


‫‪4‬‬

‫‪۱‬‬

‫ای آینه‪ ٬‬ای آینه ای که روی دیواری‬

‫(استعاره ای بدین مضمون که ما خود را در آینه و بازتاب دیگران می نگریم‪ ٬‬با چشم آنان خویشتن را می بینیم‪ ٬‬می شناسیم و به دیگران می شناسانیم ‪-‬م‪).‬‬

‫هر روز صبح خودم را در آینه می نگریستم‪ .‬پیشتر خود را در آینه تار و مه آلودی می دیدم‪ ٬‬اما از روزی که توی حمام دستگاه‬
‫تهویه هوا گذاشته ام‪ ٬‬همه چیز را بروشنی می بینم‪ .‬آن آینه مه آلود و تیره این قدر بی رحم نبود‪ .‬حمام اتاق های هتل ها معموالً‬
‫آینه کوچکی دارد که برای بزرگتر نشان دادن تصویر می باشد‪ .‬بیشتر رخت فروشی های شیک هم مانند روسپی خانه ها آینه‬
‫هایی خوبی دارند تا مشتری ها خود را از زوایای مختلف ببینند‪ .‬هدف از این دیدن ها‪ ٬‬پسندیدن است‪ .‬اما آنکه می بیند و می‬
‫پسندد کیست؟‬

‫آنهایی که خام و نیازموده هستند پاسخ می دهند‪ ٬‬خودم؛ آنان فراموش می کنند که نگاه شان به خویشتن‪ ٬‬همواره در ارزیابی ها‪٬‬‬
‫کنترل و تصحیحی که دارند‪ ٬‬در خدمت معیارهای شخص دیگری می باشد‪ .‬ما خودمان را با چشمان دیگران می بینیم‪ ٬‬در باره‬
‫خود با چشمان آنان قضاوت می کنیم‪ ٬‬پس از آن سعی می کنیم آنرا کمی تلطیف کنیم تا زیادی ناخوشایند نباشد‪ .‬جوش های‬
‫صورت مان را می پوشانیم‪ ٬‬کاری می کنیم که ابروها بیشتر بچشم بیاید‪ ٬‬آنگاه به یاد آرایش موهای مان می افتیم‪ .‬بعد از همه این‬
‫ها شلواری متناسب با سر و وضع خود انتخاب می کنیم یا بر عکس آن‪ .‬نمونه افراطی این کار ها را در عمل زیبایی می شود دید‬
‫که در آن براستی بدن را می برند و می دوزند تا مطابق ایده آل های مورد نظر دیده شود‪.‬‬

‫وقتی به تجربه خود با آینه می اندیشم‪ ٬‬به نتیجه جالبی می رسم‪ .‬هر بار که در باره بدنم صحبت می کنم‪ ٬‬منظورم بیرون بدنم‬
‫است ( بخشی که همه می توانند آنرا ببینند)‪ ٬‬آنهم از دید کسی دیگر که در من النه ُگزیده است‪ .‬دلم شور می زند که پذیرفته نشوم‪٬‬‬
‫اما ته مانده امیدی هم به این دارم که با لبخندی حاکی از پذیرفته شدن مواجه شوم‪ .‬زنی جوان وارد سالن اپرای خِ نت ( از شهر‬
‫های زیبای بلژیک‪-‬م‪ ).‬می شود‪ ٬‬پیر مردی از روبرو می آید‪ ٬‬جلو او دوال راست می شود و از سر راهش کنار می رود‪ ٬‬در‬
‫عین حال می گوید ’چه قدر خوشگل‘ ‪ -‬این گفته روز او را روشن و چراغانی می کند‪ .‬دویست کیلومتر باالتر‪ ٬‬خواهر او در‬
‫آمستردام‪ ٬‬از آن گفته برآشفته و رنجیده می شود‪ .‬هر جایی برای خود معیارهایی دارد‪.‬‬

‫آنچنان که دیگران به من می نگرند‪ ٬‬به همه چیز ماننده است مگر عینی بودن و نداشتن زمان‪ .‬هر از گاهی ریخت و قیافه جدیدی‬
‫مد می شود و توهم ناگزیر می شوی از آن دنباله روی کنی‪ ٬‬هرچند امروز ایده آل های زیبایی دیروز کنار گذاشته می شود‪.‬‬
‫نگرش اخالقی نیز ‪ ۱۸۰‬درجه برگشته است‪ .‬یک زمانی دخترها را به خاطر دامن کوتاه شان به مدرسه راه نمی دادند و زنهایی‬
‫را که در ساحل ها یک تکه ( در برابر دوتکه شورت و سینه بند ‪ -‬م‪ ).‬می پوشیدند‪ ٬‬پلیس از ساحل دور می ساخت‪ .‬در این‬
‫اواخر به آن دسته از دخترهای خارجی که در مدارس فالندر دامن بلند می پوشند‪ ٬‬ایراد می گیرند و می خندند‪ .‬از آنسر هم زنانی‬
‫را که لباس شنای شان هیچ جای شانرا نمی پوشاند‪ ٬‬در نیس ( از ساحل های زیبای فرانسه) به ساحل راه نمی دهند‪۳.‬‬

‫با فرارسیدن پیری در گفتگو های مان بیشتر از درون تن و بدن می گوییم‪ ٬‬که خود را با احساس ها‪ ٬‬شیوه ها و در جاهایی نشان‬
‫می دهد که پیشتر برای مان ناآشنا بود‪ .‬نگاه مان را بیشتر به درون مان برمیگردانیم و معناهایی به واژها می دهیم که تا چندی‬
‫پیش تنها برای مان یک واژه ( رماتیسم‪ ٬‬آرتروز‪ ٬‬پوکی استخوان ) بود‪ .‬در این سنین بیشتر خویشتن را‪ ٬‬تن و بدن مان را با از‬
‫آن هم سن و سال های خود مقایسه می کنیم؛ با کسانی که به تازگی در بخش نوین پلی کلینیک درد شناسی آشنا شده ایم‪ .‬تو کجات‬
‫درد می کنه؟‬

‫در مواردی که گفتگو ها بر سر درد است‪ ٬‬هم از درون بدن سخن می رود وهم برون آن‪ .‬در انجی ِل سرطان سینه‪ ٬‬بیماران داستان‬
‫های شانرا با گفتار و تصویر به باربارا دبوشر خبرنگار‪ ٬‬به عنوان گوش شنوا و به لیفه بالنکارت عکاس به عنوان چشم محرم‬
‫تعریف می کنند‪ .‬داستان های آنها هر چندان هم متفاوت باشد‪ ٬‬پیوسته می بینی آن زنان‪ ٬‬با توجه با پیامدهای عمل و بازسازی‬
‫سینه‪ ٬‬ناگزیر از برخوردی دیگرگونه با بدن شان می گردند‪ ٬‬روابط شان با دیگران دیگر گون می گردد و آن پیامد ها روی‬
‫هویت آنها در جایگاه زن تاثیر می گذارد‪.‬‬

‫نگاه آن دیگری در همه جا هست ‪ -‬نه از آنرو که همه پیوسته ما را می نگرند‪ ٬‬از آنرو که ماهم می خواهیم ببینندمان‪ .‬برای همین‬
‫است که از خودمان عکس می گیریم‪ ٬‬در فیسبوک می گذاریم‪ ٬‬به سنپ چت‪ ٬‬اینستاگرام می فرستیم و با دقت می نگریم که چند‬
‫نفر به آنها واکنش نشان داده اند‪ .‬یکی از دوستانم که آموزگار است و هر سال با کالس آخری های دبیرستان می رود به مسافرت‬
‫‪5‬‬

‫ُرم ( از سوی مدرسه ‪-‬م‪ ٬).‬می گفت‪’ ٬‬هر کدام از آنها تا برگشت از رم شش صد تا عکس میگیرند که پانصد و نود و سه عکس‬
‫از خودشان می باشد و هفت تا از رم‘‪.‬‬

‫خرده گیری از آنان ( ’جوانان امروزی‘ ) ساده ترین کارهاست‪ ٬‬برای آنکه هیجده سالگی خودمان را فراموش کرده ایم‪ .‬دوست‬
‫شتن نوجوان ها بی اعتمادی و تردید بسیار زیادی را می پوشاند‪ :‬آیا به اندازه ای که باید‪ ٬‬خوب هستم‪ ٬‬خوشگل هستم‪٬‬‬
‫داشتن خوی ِ‬
‫کسی هم به من اهمیت می دهد؟‬

‫کی هستم‪ ٬‬چه احساسی دارم؟‬


‫نخستین آینه ای که در آن می نگریم‪ ٬‬چشمان مادر مان است‪ .‬هر مادری بی اختیار حرکات احساسی بچه خویش را پس از او‬
‫تکرار و دیده بانی می کند‪ ٬‬آنرا نام می برد ( خوش مزه است؟! خوابت میاد؟! خسته ای؟! خوشت میاد؟! ‪-‬م‪ .).‬در نیمه های سده‬
‫روانشناسان فرانسه‪ ٬‬که در زمینه روانشناسی واشکافی کارشناس بود‪ ٬‬تاثیر مرحله آینه واری را در رشد و‬
‫ِ‬ ‫پیش‪ ٬‬ژاک الکان‪ ٬‬از‬
‫تکامل نوزاد تعیین کننده نامید‪ ٬‬چرا که در مرحله آغازین زندگی‪ ٬‬تصویر بدن خویش را از طریق آن دیگری می آموزیم‪ .‬نیم قرن‬
‫پس از گذشت آن‪ ٬‬روانشناسی به کنش و واکنش های آغازین میان کودک و مادر و پدر توجه بیشتری مبذول می دارد و کاربرد‬
‫زبا ِن روانشناختی را با (عبارت ‪ -‬م‪’ ).‬بازتاب آینه وار‘ به عنوان فرایند پایه ای در زمینه رشد هویت ما‪ ٬‬گسترش می دهد‪.‬‬

‫این نیز بر ما دانسته استکه هویت ما در تعامل پیوسته با دیگران رشد می یابد و آن با کنش و واکنش میان نوزاد و مادر و پدر‬
‫آغاز میگردد‪ .‬مادر و پدر ها واژه ها و تصاویری در اختیار ما میگذارند تا به واسطه آنها بتوانیم به تجربیاتی که می کنیم راه‬
‫یابیم و از آن طریق بیاموزیم که کی هستیم و کی می ( نمی) باید باشیم؛ ’ زیاد بد اخالقی نکنی ها! مثل پدر بزرگت میشی!‘‬
‫اینگونه بازتاب کردن های آینه وار‪ ٬‬نخستین سنگ های پی و پایه ساختمان هویت و کیستی ما را می سازد‪.‬‬

‫اهمیت کنش و واکنش های آغازین میان نوزاد و پدر و مادر را در متوقف گشتن آن بازتاب آینه وار بروشنی می توان دید‪ ٬‬که‬
‫هرگونه تاب و توانی را از کودک می رباید‪ .‬پیامد دردناک از میان رفتن رابطه میان مادر و نوزاد را در فیلم ’چهره مات‘‪ ٬ ۴‬در‬
‫یوتیوب می توانید ببینید‪ .‬در بخش نخست آن فیلم می بینیم میان مادر و کودک رابطه دوجانبه خوبی بر قرار است‪ .‬هنگامی که‬
‫بچه می خندد‪ ٬‬مادر هم می خندد‪ ٬‬هنگامی که بچه خودش را تکان می دهد مادر هم خود را تکان می دهد‪ .‬در اینجا مادر هم نقش‬
‫آینه را دارد و هم راه نما را‪ .‬در بخش دوم آن آزمایش مادر واکنشی نشان نمی دهد‪ ٬‬چهره او مات و بی حالت می ماند‪ .‬بچه می‬
‫خندد‪ ٬‬اشاره می کند‪ ٬‬اما رابطه و تعاملی ایجاد نمی شود‪ .‬پس از گذشت اندکی بچه بد خلقی می کند‪ ٬‬گریه سر می دهد‪ ٬‬بی تابی‬
‫می کند‪ .‬او برای ارتباط گذاشتن با مادرش از هیچ کاری دریغ نمی کند‪ ٬‬همه هوش و حواس اش به دیگریست‪ ٬‬نه خویشتن‪ .‬دیدن‬
‫این بسیار دردآور است و تماشاگر با پایان یافتن فیلم نفس راحتی می کشد‪.‬‬

‫این‪ ٬‬برای شماری از کودکان آزمایش نمی باشد‪ ٬‬بلکه واقعیتی است که می باید در میان آن بزرگ شوند‪ .‬در بخش های آتی این‬
‫کتاب به پیامدهای آن خواهم پرداخت‪ :‬هنگامی که بچه ای در برابر ابراز احساس های خود‪ ٬‬می بیند واکنشی نشان داده نمی شود‪٬‬‬
‫پس از بزرگ شدن احساس ها و تجربیات بدنی مرتبط با آنها را آگاهانه نمی فهمد‪ .‬البته احساس ها و تجربیات بدنی به وجود می‬
‫آید‪ ٬‬اما به ندرت یا هرگز از آستانه آگاهی باالتر نمی آید‪ ٬‬چرا که در کودکی واژگانی برای آنها در اختیارش گذاشته نشده است‪.‬‬
‫بسادگی می توان دید که این گونه آدمها در برخورد با احساس های شان مشکل پیدا می کند‪ .‬اما آنچه در مورد این آدمها کمتر‬
‫دانسته است‪ ٬‬احتمال باالی بیمار شدن آنها می باشد‪.‬‬

‫در حالت ایده آل‪ ٬‬ما به عنوان آدمهای بزرگسال‪ ٬‬اگاهانه از آنچه که در زیر پوست مان میگذرد‪ ٬‬خبر داریم‪ ٬‬برای آنکه می توانیم‬
‫آنها را نام ببریم‪ .‬برای آنکه واژگانی را که برای نامیدن آنهاست‪ ٬‬پیشتر از آن دیگری آموخته ایم‪ ٬‬اغلب با قضاوتی که به آن گره‬
‫خورده است‪ .‬ما در جایگاه نوزاد بدن خود را تجربه می کنیم؛ در جایگاه کودک یاد میگیریم آن تجربیات را نام ببریم‪ .‬بدین سان‪٬‬‬
‫بی آنکه از آن آگاهی یابیم‪ ٬‬شکافی ژرف و بزرگ پدید می آید‪ .‬از این پس دیگر من بدنم نیستم ( همه هستی من بدنم نیست ‪-‬م‪٬).‬‬
‫بلکه بدنی ’دارم‘ که آنرا احساس می کنم‪ ٬‬در باره اش می اندیشم و صحبت می کنم‪ .‬از این پس تن و روح دو چیز مجزا می گردد‬
‫که گفتار و تخیل پُل میان آن دو می باشد‪.‬‬
‫‪6‬‬

‫خیال پردازی‬
‫هر گاه از کودک نوپایی که بیمار شده بپرسید کجات درد می کند‪ ٬‬به احتمال زیاد پاسخ گنگی دریافت می کنید ( ’شکمم درد می‬
‫کند‘)‪ .‬اما می شود دید که بزرگ سال ها تعریف دقیقی از درد را یاد گرفته اند‪ ٬‬انها برای نمونه میان درد تپنده ( مانند قلب زنش‬
‫دارد‪ُ ٬‬زق ُزق می کند ‪-‬م‪ ٬).‬درد نیش زننده ( مانند فرو کردن چاقو)‪ ٬‬درد تابش یابنده ( پخش شونده و گسترش یابنده ‪-‬م‪ ).‬یا‬
‫سوزنده ( سوزش دار ‪-‬م‪ ).‬تفاوت می گذارند‪ .‬اما برای لذت واژگان کمی داریم‪ ٬‬هرچند آنیا مویلن بلت چهل سال پیش در کتاب‬
‫خود ( از شرم و حیا که بگذریم‪ )۱۹۷۶ ٬‬میان انواع ارگاسم ( اوج لذت جنسی) تفاوت گذاری های چشمگیری می کند‪.‬‬

‫داشتن واژگان اندک در هر گستره ای به معنی رهیابی کم به تن و بدن مان می باشد‪ .‬داشتن واژگان بسیار به معنی داشتن پیوند‬
‫بهتر‪ ٬‬هماهنگی و محرمیت بیشتر با تن و بدن مان است‪ .‬بچه ای که درد دارد پیش مادر و پدرش می رود تا هم دلداریش دهند و‬
‫هم پرستاریش کنند‪’ .‬آلو زیاد خوردی برای همین دل درد گرفتی‪ ‘.‬دلداری‪ ٬‬بیشتر به کسی بستگی دارد که آنرا می گوید‪ .‬آرامش‬
‫هنگامی می آید که به دیگری اعتماد کنیم و گفته هایش را بپذیریم‪.‬‬

‫هم زمان با بزرگ شدن‪ ٬‬یاد می گیریم بدن خود را بشناسیم‪ ٬‬در همان هنگام گمان می کنیم همه آدم های بزرگسال همان آگاهی و‬
‫تجربه عمومی را دارند‪ .‬مردم شناسان این را بهتر می دانند‪ :‬مردمی که فرهنگ دیگری دارند‪ ٬‬تجربه دیگری از پیکر و اندام خود‬
‫دارند چون نگرش فرهنگ آنها به آن‪ ٬‬بگونه دیگریست‪ .‬تا اواخر سده پیش‪ ٬‬پستان (زنان ‪-‬م‪ ).‬برای ساکنان افریقای میانه‪ ٬‬تحریک‬
‫کننده نبود‪ ٬‬از آنرو نیازی به پوشاند آن نمی دیدند ‪ -‬تا مبلغین مذهبی از دیدن آن هراسان ونیز بیگانگان از دیدن آن ذوق زده‬
‫گشتند‪.‬‬

‫بهمان سان‪ ٬‬آگاهی های روانشناسی را در باره خود‪ ٬‬از طریق واژگان و تصاویری که پدر و مادرهای مان در اختیار مان گذاشته‬
‫ت فرهنگی‬‫اند‪ ٬‬آموخته ایم‪ .‬تو این هستی‪ ٬‬می باید آن بشوی‪ .‬آنچه را آنان در اختیار من گذاشته اند‪ ٬‬به نوبه خود از آمیزه ای از سن ِ‬
‫همراه با داستان ها و سنت های خانوادگی بدست آورده اند که دیگران برای شان آینه وار بازتاب کرده اند‪ .‬بدین سان بی آنکه از‬
‫آن آگاهی یابیم‪ ٬‬استمراری هم در هویت فرهنگی و هم خانوادگی پدید میاید‪.‬‬

‫وار فرهنگی و خانوادگی بسیار کاسته شده‪ ٬‬جای آنرا تلویزیون و کامپیوتر گرفته‬ ‫با آغاز عصر دیجیتال از اهمیت بازتاب آینه ِ‬
‫است‪ .‬هر بار که احساس می کنم حال ام خوش نیست‪ ٬‬نشانه های بیماریم را در گوگول جستجو می کنم و گوگول آن قدر اطالعات‬
‫در اختیارم می گذارد که سرم از زیادی آن گیج می رود‪ .‬بدین ترتیب آرامش نمی یابم‪ ٬‬بلکه ترسم بیشتر می گردد‪ .‬تاثیر اطالعات‬
‫دیجیتال خیلی فراتر از بیماری و تندرستی می رود‪ .‬بازتاب آینه وار صفحه تلویزیون و کامپیوتر بما می آموزد ظاهر مان چگونه‬
‫می باید باشد‪ ٬‬چگونه می باید لذت ببریم و چگونه می باید با درد بسازیم‪ .‬در گام بعدی آنها بما خواهند آموخت کی باید باشیم‪.‬‬

‫ارائه تصاویر آینه وار و بر زبان راندن آنها ( رفتارها و احساس ها ‪ -‬م‪ ).‬از همان دوران کودکی‪ ٬‬بخشی از فرایند چشمگیری می‬
‫باشد که از درون به بیرون و سپس از بیرون به درون ره می سپارد‪ .‬آنچه را که در بدن خود تجربه می کنیم ( درون)‪ ٬‬دیگری‬
‫برزبان می راند یا آنرا تصویر سازی می کند ( برون) و بمن باز می گرداند و من آنرا دریافت می کنم ( درون)‪ .‬بدین ترتیب‬
‫تجربه من معنائی پیدا می کند که پیش از این آنرا نداشتم و اکنون می توانم با آن کاری کنم‪ .‬آن معنا را کسی دیگر داده است‪ ٬‬او‬
‫نیز به نوبه خود آنرا از شخص انتزاعی دیگری دریافت کرده است‪ ٬‬روشنتر گفته باشم‪ ٬‬از فرهنگ و سنت‪.‬‬

‫فرض کنید دختر نو جوانی برای نخستین بار خونریزی ماهانه می کند؛ مادرش در برابر آن با آه و ناله ‪’ -‬بچه بیچاره ام‪ ٬‬از‬
‫امروز بدبختی های تو هم شروع می شود‘‪ ٬‬واکنش نشان می دهد‪ .‬آنگاه می گوید چگونه می باید از نوار بهداشتی استفاده کند و‬
‫مواظب پسرها باشد‪ ٬‬توضیح و اطالعات دیگری نمی دهد‪ .‬برای دختر نوجوان دیگری که منارک ( نخستین خونریزی) را تجربه‬
‫می کند‪ ٬‬جشن می گیرند و همه مادرهای محله را دعوت می کنند‪ .‬در آن میهمانی از مردها و خصلت های آنان گفته می شود‪ ٬‬از‬
‫اینکه یک زن چگونه می تواند با آنها بهتر برخورد کند‪ .‬از آن روز به بعد آن دختر جوان در جمع زنان بزرگ سال پذیرفته می‬
‫شود و یکی از آنان بشمار می آید؛ به او یاد می دهند که از این پس امتیازها و مسئولیت هایی دارد‪ .‬دختر اولی هویت زن بودنش‬
‫را به عنوان بدبختی تلقی می کند‪ ٬‬از آن گذشته گمان می کند تا جایی که می شود‪ ٬‬می باید از سخن گفتن در آن باره خود داری‬
‫کند‪ .‬اما به دختر دومی کمک می کنند آن فرایند را بهتر آغاز کند‪ ٬‬به او در گروهی جای داده می شود تا بتواند برای پرسش هائی‬
‫که بیگمان برایش پیش خواهد آمد‪ ٬‬از آنان راهنمائی بخواهد‪.‬‬

‫آنچه که دیگری برایمان می گوید یا تصویر سازی میکند‪ ٬‬آن به بدن ما معنایی می دهد‪ ٬‬چه خوب چه بد‪ .‬این معنی‪ ٬‬چنانکه گفته‬
‫می شود‪’ ٬‬روانشناختی‘ می باشد‪ .‬صرفا ً روانشناختی‪ ٬‬از آنرو می گویند ‪ ٬‬ما مغز مان‪ -‬سِن مان‪-‬هستیم‪ ٬‬مطابق دیدگاه باال اهمیت‬
‫چندانی ندارد‪ .‬تنها این واقعیت را می شود پذیرفت که آدم های گوناگون می توانند به آزمون های بدنی همسان‪ ٬‬معانی گوناگونی‬
‫بدهند‪ .‬این که فرهنگ های دیگر به بیماری معنای دیگری می دهد‪ ٬‬نشان از آن دارد که این چنین تفسیرهای رواشناسانه ای چه‬
‫‪7‬‬

‫قدر گذرا و بی پایه می باشد‪ .‬آنچه را که من به عنوان درد تجربه می کنم‪ ٬‬برای کسی که مازوخیسم ( لذت‪ ٬‬بویژه لذت جنسی‬
‫بردن از درد و تحقیر خود ‪ -‬م‪ ).‬را دوست دارد‪ ٬‬لذت بشمار می آید‪ .‬آنچه که در غرب بیماری فردی بشمار می اید‪ ٬‬برای بسیاری‬
‫از قبیله های جنگل های افریقا برابر است با بهمریختگی نظم قبیله‪ .‬تفاوت هایی از این دست را در رشته پزشکی نمی بینی‪ .‬در‬
‫پزشکی فشارخون‪ ٬‬سیستم اندام ها‪ ٬‬سلول های مغزی در همه جا یکیست‪ .‬آنها سالمتی ما را تعین می کند‪ ٬‬چه از باره بدنی چه‬
‫ذهنی‪ .‬باقی خیال پردازی و تخیل است‪ :‬که برای مردم شناسان و روانشناسان خوشایند می باشد‪.‬‬

‫قدرت تخیل‬
‫هنگامی که پی می بریم تخیالتی که صرفا ً برپایه گفته های دیگری پدید میاید‪ ٬‬تا چه اندازه می تواند روی بدن واقعی مان تاثیر‬
‫زیادی بگذارد ‪ -‬بسی شگفت زده و ناباور می شویم! دو شکل بسیار شناخته شدهٔ خیالی در این مورد یکی نشانه های آسیب‬
‫خوردگی برگرداندن ( در این آسیب خوردگی‪ ٬‬در عالئم میان مغز و بخش های بدن اشکال پدید می آید‪ .‬دستگاه عصبی دیگر‬
‫نشانه ها درستی نمی دهد‪ ٬‬برای همین کسی که آسیب خوردگی برگرداندن دارد‪ ٬‬بخش های خاصی از بدن یا کارکرد آنها را نمی‬
‫تواند آگاهانه در اختیار خود گیرد و بکار برد‪ .‬نیورولوگ ها از این با آسیب خوردگی نیورولوژیک کارکردی نیز یاد می کنند‪.‬‬
‫برای نمونه‪ ٬‬نشانه های موتوریک یا حرکتی آن‪ ٬‬ناتوان یا فلج شدن‪ ٬‬حرکات غیر عادی داشتن مانند رعشه و لرزه‪ ٬‬و اشکال در‬
‫راه رفتن می باشد‪ .‬نمونه دیگر آن کوری می باشد‪ ٬‬که معموالً پس از یک دوره ناراحتی بدنی یا احساسی‪ ٬‬همچنین تضاد های‬
‫روانی پیش می آید ‪ -‬م‪ ).‬و دیگری دارونما می باشد‪ .‬در هر دو مورد به نظر میرسد ذهن توانایی آنرا دارد که بدن را خوب در‬
‫اختیار بگیرد و راه ببرد‪.‬‬

‫درمان با دارونما به عنوان یک داده‪ ٬‬برای خیلی ها شناخته شده است‪ :‬در درمان با دارونما‪ ٬‬بیمار دارونما دریافت می کند بی‬
‫آنکه از آن آگاهی داشته باشد؛ او گمان می کند ’داروی‘ دریافت شده بسیار موثر است‪ ٬‬که بعدا ً روشن می شود چنین نیز هست‪ .‬به‬
‫نظر می رسد برگرداندن ( کان ِورشن) این روزها به بوته فراموشی سپرده شده است‪ ٬‬حتی توسط پزشکان‪ ٬‬در صورتی که آن در‬
‫کتاب دستی روانپزشکی به وضوح آورده شده است‪ .‬برگرداندن آسیبی روانشناختی ‪ -‬اغلب درونی ‪ -‬می باشد که با ’برگرداندن‘‬
‫آن به بدن‪’ ٬‬چاره‘ می شود‪ ٬‬بدون آنکه بیمار خود از آن آگاهی داشته باشد‪ .‬برای نمونه زن جوانی که میان درخواست پدر و‬
‫مادرش برای ماندن در پیش آنها و پافشاری شوهرش برای رفتن پیش او و زندگی کردن با او گیر کرده است‪ ٬‬به ’یکباره‘ دیگر‬
‫نمی تواند راه برود (اَستِزیا اَبیشیا = که بخش هایی از مغز مانند نواحی پونتو پونتومِ سِن سفالیک‪ ٬‬تاالموس‪ ٬‬کورپوس کالیسوم‪ ٬‬یا‬
‫سینگولیت کورتکس را تحت تاثیر قرار می دهد‪ .‬در اغلب موارد‪ ٬‬این بیماری ریشه روانشناختی دارد تا ارگانیک‪ .‬برای آشنایی‬
‫بیشتر تصاویر زیرین را ببینید ‪ -‬م‪ ٬).‬در نتیجه دیگر نمی تواند از خانه بیرون برود‪ .‬از ویژگی های برگردان آنستکه بخشی از‬
‫بدن ( مانند اندام ها) یا کارکرد آنها ( مانند حواس یا دریافت کننده ها) از کار می افتد‪ ٬‬در حالی که از دیدگاه پزشکی مشکلی در‬
‫میان نیست و هیچگونه توجیه زیست شناختی برای آن نمی توان یافت‪ .‬توضیح آن به این صورت است که بیمار آنرا برای خود‬
‫خیال می کند‪ ٬‬اما بگونه ای که آن خیال و تصور واقعیت می یابد‪.‬‬
‫‪8‬‬

‫هر چندان هم دارونما درمانی (درمان با بهره گیری از دارونما‪-‬م‪ ).‬و برگرداندن متفاوت به نظر آید ‪ -‬برگرداندن آسیب می باشد‬
‫اما هدف از دارونما‪ ٬‬درمان می باشد ‪ -‬علت هردو آنها‪ ٬‬باژگونه گشتن باور نکردنی زنجیره علت و معلول را به اشتراک دارد‪.‬‬
‫پزشک و بیمار به طور غریزی بنا را بر این می نهند که علت بیماری در بدن است‪ ٬‬چیزی که می شود آنرا از باره علمی‬
‫محسوس و قابل رویت ساخت‪ .‬از هر چهار بیماری که نشانه های برگرداندن را دارند‪ ٬‬سه تای آنها باور نمی کنند که انگیزه‬
‫بیماری ریشه در عوامل روانشناختی دارد‪ .‬همان باور را در بهبود بیماری نیز می توان دید‪ :‬آن حاصل درمان پزشک یا یک‬
‫داروی واقعی می باشد‪ ٬‬مگه نه؟ از آنرو پس از آنکه پی می بریم این زنجیره علت و معلولی در مورد برگرداندن و دارونما‬
‫کارکردی وارونه دارد‪ ٬‬آن باورمان نمی شود‪ .‬ایده و تخیل می تواند در بدن ما تغییر واقعی به وجود آورد‪ ٬‬تغییری که می تواند‬
‫بیمار یا درمان کند‪ .‬این نیز چشمگیر است‪ :‬در آن دسته از بیماران برگرداندن که می پذیرند بیماری شان ریشه در عوامل‬
‫روانشناختی دارد‪ ٬‬روند پیشرفت بیماری شانرا بهتر می توان پیش بینی کرد تا دسته دیگر که پافشاری می کنند ریشه بیماری شان‬
‫صرفا ً پزشکی می باشد‪۵.‬‬

‫بدین ترتیب رابطه میان بدن و ذهن از آن طریق‪ ٬‬در چشم انداز و دیدگاه دیگری قرار می گیرد‪ ٬‬که با علوم قاطع امروزی‪ ٬‬که در‬
‫آن تخیل بگوشه وهم رانده می شود‪ ٬‬نمی خواند‪ .‬نباید شگفت زده شد که تا چندی پیش برگرداندن و دارونما از دیدگاه علمی بسیار‬
‫مشکوک به نظر می رسید و برای شماری هنوز هم هست‪ .‬پژوهش های علمی نوین این چنین شکیاتی را دور می ریزد و می‬
‫پذیرد که پزشکان پیشین چیزهایی را می دانستند‪ ٬‬اما به سبب نابسنده بودن امکانات علمی و تکنیکی آنروز‪ ٬‬کارشناسان نمی‬
‫توانستند به آن گستره ها راهی بیابند‪.‬‬

‫خیال پردازی (‪ :)۱‬دارونما‬


‫ایروینگ کیرش از پژوهشگران دانشگاه هاروارد است که در سال های پایانی سده پیش با پرده برداشتن از روی فریبکاری‬
‫صنعت داروسازی در مورد داروهای ضد افسردگی‪ ٬‬آوازه یافت‪ :‬تاثیر واقعی آنها بسیار اندک است‪ ٬‬در حقیقت بیشتر از تاثیر یک‬
‫قرص دارونما نیست‪ ٬‬اما همه آنها پیامدهای جنبی دارد‪ ٬‬برخی از آنها حتی خطر دارد‪.‬٭ تولید کنندگان بزرگ دارو از این مساله‬
‫آگاهی داشتند‪ ٬‬اما آنرا نهان می داشتند‪ .‬کیرش پس از مدت ها کار روی تاثیر دارونما به این امر پی برد‪ .‬او به این نتیجه رسیده‬
‫بود که هیپنوتیزم‪ ٬‬تلقین و قرص های اَلکی همان تاثیر داروهای ضد افسردگی را دارد‪ ٬‬بی آنکه پیامد های زیان آور داروهای ضد‬
‫افسردگی را داشته باشد‪ :‬به این معنی که تخیل و انتظار بهبودی در واقع موجب تغییر می گردد‪ ۶.‬از آن روز تا به امروز روی‬
‫نتیجه گیری های او بحث می شود‪ ٬‬هنوز نهاد های رسمی به این توهم دامن میزنند که مثالً پیامدهای جنبی داروهای ضد افسردگی‬
‫کمتر از آنی است که بر عالَم علم شناخته شده است‪.‬٭‬

‫از یکسر هم ثابت شده است که دارونماها روی وضعیت جسمانی بیماران تاثیرات قابل اندازه گیری می گذارد‪ .‬عامل این امر نمی‬
‫تواند قرص باشد‪ ٬‬چرا که آن حاوی مواد تاثیر گذاری نیست‪ .‬آن عامل را می باید جای دیگری ُجست‪ ٬‬در انتظاراتی که آن قرص‬
‫پدید می آورد‪ ٬‬که پیامد آنهم تغییر واقعی می باشد‪ .‬آنچه پژوهش های امروزی از آن تغافل می کند‪ ٬‬آنست وهم و خیال یاد شده از‬
‫طریق شخص دیگری برانگیخته می شود‪ .‬این امر در مورد برگرداندن نیز صدق می کند‪ .‬پیش از آنکه به چگونگی و چرائی‬
‫پیش آمدن آن تغییر و نقش و اهمیت آن دیگری در این روند بپردازم‪ ٬‬نخست نمونه هایی خواهم آورد‪۷.‬‬

‫٭ این اطالعات معمو ًال خوب و درست فهمیده نمی شود‪’ :‬داروهای ضد افسردگی تاثیری ندارد!‘‪ ٬‬که بیدرنگ آنرا پس می گیرند‬
‫و می گویند‪’ :‬اما روی من تاثیر دارد!‘ پژوهش کیرش روشن می سازد ‪ )۱‬داروهای ضد افسردگی می تواند تاثیر داشته باشد‪ ٬‬اما‬
‫‪ )۲‬تاثیر آنها معمو ًال بیشتر از دارونماها نیست‪ .‬صنایع داروسازی این اطالعات را همراه با اینکه برخی از آن داروها بی هیچ‬
‫تردیدی خطر دارد ( برای مثال خطر خودکشی افراد بالغ را افزایش می دهد) پنهان می کند‪.‬‬

‫٭ روز اول مارس ‪ ۲۰۰۸‬یی‪ِ .‬رید نامه ای از سوی ُنه پروفسور و روانپزشک ( از آن میان دو تن هلندی‪ ٬‬یی فان اوس و پیتر‬
‫خروت) نامه ای به کالج سلطنتی روانپزشکان فرستاد‪ .‬وی در نامه یاد شده این مساله را طرح و روشن میسازد که مهم ترین‬
‫ُ‬
‫انجمن حرفه ای روانپزشکان بریتانیا‪ ٬‬آگاهانه و خواسته در باره پیامدهای جنبی داروهای ضد افسردگی اطالعات نادرست پخش‬
‫می کند و اطالعاتی را که برپایه علم و دانش استوار است پنهان می دارد‪.‬‬
‫‪9‬‬

‫استفاده از دارونماها به آدمی این ایده را می دهد که مساله بر سر درمان دروغین می باشد؛ درمانی که در آن بی آنکه بیماران بدانند‪ ٬‬بجای‬
‫داروی واقعی‪ ٬‬به آنها قرص شکر می دهند‪ .‬در این باره که دارونماها روی آدم های سالم نیز تاثیر میگذارد‪ ٬‬کمتر دانسته است‪ .‬دو نمونه از‬
‫جهان ورزش می آوریم‪ .‬ورزشکاران دوچرخه سواری که بر اساس رکورد زمانی مسیری را می پیمایند‪ ٬‬در مسابقه دوم که همان روز در‬
‫همان مسیر برگزار می شود‪ ٬‬دارونما دریافت می کنند‪ .‬تحت شرایط عادی زمانی که آنها در بار دوم مسیر را می پیمایند‪ ٬‬می باید بیشتر از بار‬
‫نخست باشد‪ .‬در این مورد بیشتر از نیمی از دوچرخه سواران بار دوم در زمان کوتاه تری آن مسیر را پیمودند‪ .‬کوهنوردان در کوهستان های‬
‫بلند از کپسول های اکسیژن استفاده می کنند‪ .‬آن کمک می کند تا آنها ماهیچه های شانرا بی آنکه درد بگیرد بهتر بکار برند‪ .‬در آزمایشی به‬
‫آنها همان وسایل (کپسول ها و قسمتی که دهان را می پوشاند) داده شد‪ ٬‬اما بجای اکسیژن آنها را با هوای معمولی پر کرده بودند‪ ٬‬میزان صعود‬
‫و زمان صعود آنها به همان اندازه بود که از کپسول های اکسیژن استفاده کرده بودند‪ .‬این بار نیز آنها درد ماهیچه ای نداشتند‪ ۸ .‬ثث‬

‫تاثیرات مثبت دارونما ها روی آدمهایی که بیمارند‪ ٬‬از مدت ها پیش شناخته شده است‪ .‬این تاثیر چنان عمومیت دارد که برای‬
‫آزمایش یک داروی نو مقایسه دوالیه به عمل می آید‪ .‬گروهی از بیماران‪ ٬‬که همگی یک بیماری دارند‪ ٬‬داروئی را دریافت می‬
‫کنند که موجود است‪ ٬‬گروه دیگر داروی جدید را و گروه سومی دارونما دریافت می کند‪ .‬بدین ترتیب بهتر می توان دید داروی نو‬
‫از دارویی که هست بهتر کار می کند یا نه‪ ٬‬یا تاثیرات آن چشمگیر تر و بهتر از تاثیرات دارونما می باشد یا نه‪ .‬با توجه به‬
‫ماهیت بیماریی که روی آن تحقیق می شود‪ ٬‬احتمال دارد تاثیر دارونما خیلی زیاد یا بسیار اندک باشد‪ ٬‬اما بی تاثیر نخواهد بود‪ .‬نا‬
‫گفته پیداست که عواملی چون شور و شوق داشتن و اعتماد و ایقان پزشک ( به کاری که می کند ‪ -‬م‪ ).‬نقش بزرگی می تواند‬
‫داشته باشد؛ برای همین است پزشکانی که در اینگونه پژوهش ها شرکت می کنند‪ ٬‬نباید بدانند کدام بیمار کدام دارو را دریافت می‬
‫کند ( به این می گویند ’پژوهش چشم بست ِ ٔه دو ال یه ‘)‪.‬‬

‫بیماری هایی که دارونما ها روی آنها تاثیر شگفتی آور و خوب دارد‪ ٬‬از درد های سندروم روده تحریک پذیر گرفته تا بیماری‬
‫پارکینسون را در برمیگیرد‪ .‬بسیاری از درد ها را از دیدگاه پزشکی نمی توان روشن ساخت‪ ٬‬در مورد شماری از دردها و‬
‫ناراحتی روده ای نیز همین طور است‪ .‬می باید بهوش بود که گذار از آنچه دیدگاه علمی آنرا غیرقابل توضیح و توجیه می داند‪ ٬‬تا‬
‫به مشکوک بودن‪ ٬‬راه کوتاهی است‪ .‬اگر دارو نما در این گونه موارد کمک کند‪ ٬‬بدگمانی برای کسی که پیشتر نیز به واقعی بودن‬
‫آن درد و بیماری مشکوک بود‪ ٬‬بیشتر می گردد‪ .‬این نیز چشمگیر است که پژوهش روی دارونماها همواره با درد های بدنی‬
‫غیرقابل توجیه آغاز می گردد‪ ٬‬بدان سبب روی تاثیر گذاری آنها هم شک میشود‪ .‬این استدالل ‪ -‬اگر دارو های دلخوش ُکنک و‬
‫جعلی روی یک بیماری ’مشکوک‘ تاثیر خوبی داشته باشد‪ ٬‬در واقع این ماهیت آن بیماری مشکوک را روشن می سازد ‪ -‬به هر‬
‫صورت در خصوص بیماری پارکینسون بکار نمیرود‪ .‬هیچکس به واقعی بودن آن شک نمی کند‪ ٬‬اما در این مورد نیز دارونماها‬
‫تاثیر شگفت انگیز و چشمگیر دارد ( لرزش متوقف و حرکات بیمار بیش و کم عادی میشود)‪۹.‬‬

‫برای اینکه ابهامی نماند‪ :‬دارونماها کارکرد درمانی ندارد‪ ٬‬بلکه در این مورد و همچنین در موارد دیگر آن بیشتر روی نشانه های‬
‫بیماری تاثیر خوب می گذارد‪ .‬از دارونما تا حقه بازی و دعا نویسی گام کوچکی فاصله است‪ .‬تلقین نیز محدودیت های خود را‬
‫دارد‪ .‬در مورد آن دسته از بیماران سرطان سینه که از آنان خواسته شده بود خیال کنند غده سرطانی شان کوچکتر شده است‪٬‬‬
‫اگرچه آن تاثیر مثبت داشت‪ ٬‬اما در پژوهشی که برای بار دوم انجام داده شد‪ ٬‬نتوانستند به نتیجه بار نخست برسند‪ .‬این امید که‬
‫’مثبت اندیشی‘ و ’خویشتن باوری‘ می تواند سرطان ما را درمان کند‪ ٬‬توهم و سرابی بیش نیست‪ ٬‬از این گذشته آن به گنهکار‬
‫دانستن خود نیز می انجامد‪ .‬همواره کسی که بهبود نمی یابد‪ ٬‬خود را سرزنش می کند که به اندازه کافی مثبت نبوده است‪۱۰.‬‬

‫اگر پای درمان بروش جراحی دروغین را نیز بمیان کشیم‪ ٬‬آن تاثیر بیشتر رنگ معما می گیرد‪ .‬در واقع دارونما در بند قرص‬
‫دلخوش کنک محدود نمی ماند‪ .‬یکی از درمان هایی که اغلب برای آسیب خوردگی شدید کمر بکار می رود‪ ٬‬تزریق نوعی‬
‫’سمنت‘ در جای زخم یا آسیب خوردگی می باشد‪ .‬در یکی از پژوهش ها که هم زمان در ایاالت متحده‪ ٬‬استرالیا و شاهنشاهی‬
‫متحد ( انگلستان) انجام شد‪ ٬‬در مورد نیمی از بیماران مراحل معمول و استاندارد انجام شد‪ ٬‬در مورد نیم دیگر نیز‪ ٬‬مگر یک‬
‫استثنا‪ :‬در مورد این ها سمنتی ’تزریق‘ نشد‪ .‬پیشرفت و بهبودی هر دو دسته از بیماران به یکسان بود‪ ۱۱.‬در آزمایش دیگری‬
‫جراحان فنالندی بیمارانی را که مینسک شان پاره شده بود‪ ٬‬به دو دسته تقسیم کردند‪ .‬یک دسته از آنان را با جراحی کالسیک‬
‫عمل کردند و بهبود یافت‪ .‬زانوی بیماران دسته دیگر را باز کردند‪ ٬‬اما جراح ها وانمود می کردند که عمل می کنند ( جراح ها به‬
‫پرستارها اشاره می کردند که وسایل و تجهیزات الزم را به آنها بدهند‪ ٬‬پس از استفاده آنها را به پرستارها برمیگرداندند)‪ .‬این‬
‫عمل نیز به اندازه عمل بیماران دسته نخست زمان برد‪ .‬در این آزمایش نیز هر دو دسته از باره روند و زمان بهتر شدن همسانی‬
‫های بسیار داشتند‪۱۲.‬‬

‫غیرقابل درک‪ ٬‬اما واقعی‪.‬‬


‫‪10‬‬

‫این ها همه در ذهن می گذرد‬


‫دارونما ها دارای هیچگونه موادی نمی باشد که از دیدگاه پزشکی تاثیر خوب بگذارد؛ تاثیر خوب آنها هیچ ربطی به تولید آنها ( با‬
‫توجه به منظوری که تولید شده ‪ -‬م‪ ).‬ندارد‪ .‬با این همه دیده می شود یک قرص دلخوش کنک بیشتر تاثیر دارد تا قرص دلخوش‬
‫کنک دیگر‪ .‬تاثیر دارونماهای به اصطالح ’فعال‘‪ ٬‬که بیمار تاثیر آنها را احساس می کند‪ ٬‬بهتر می باشد‪ ٬‬چون آنها داری موادی‬
‫است که تاثیر قابل مشاهده دارد‪ .‬دارونماهایی که درد آور است ( مانند تزریق) بهتر اثر می کند تا آنهایی که درد ندارد‪ .‬دارونماها‬
‫روی هر کسی تاثیر ندارد‪ ٬‬در این میان تفاوت های فرهنگی هم بی تاثیر نیست‪ .‬می توان حدس زد‪ ٬‬با خواندن این کتاب به برخی‬
‫از خوانندگان این احساس دست دهد که دارونما ها روی بویژه روی کسانی که تحصیالت پائین دارند‪ ٬‬زود باور و خوش باورند‬
‫اثر می گذارد‪ .‬اما چنین نیست‪ :‬تاثیر دارونما روی برزیلی هایی که آسیب خوردگی روده و شکم داشتند ‪ ۷‬درصد بود‪ ٬‬در صورتی‬
‫که تاثیر آن روی دانمارکی هایی که همان آسیب را داشتند ‪ ۵۹‬درصد بود‪ .‬سطح تحصیالت دانمارکی ها نسبت به برزیلی ها‬
‫باالتر می باشد‪۱۳ .‬‬

‫گفته های باال باوری را در آدمی دامن میزند‪ ٬‬که گویا تاثیر آنها بر پایه توهم می باشد و پیامد واقعی تاثیر دارو نیست‪ .‬آن باور با‬
‫پیش آمدن دردهای گنگی مانند روده تحریک پذیر یا دل پیچه ( نشانه های آن دل درد‪ ٬‬بادکردگی شکم‪ ٬‬یبوست‪ ٬‬اسهال و خستگی‬
‫می باشد ‪ -‬م‪ ).‬افزایش می یابد‪ .‬برای همین اهل علم و پژشکان با شنیدن تاثیر دارونماها‪ ٬‬شانه هایشان را باال می اندازند‪ ٬‬آنها را‬
‫از این گوش می گیرند و از آن گوش درمیکنند‪’ :‬این ها همه وهم و خیال است‪ ٬‬همه آنها در میان دو گوش ( مغز و ذهن ‪ -‬م‪ ).‬تو‬
‫میگذرد‘‪ .‬بیماران دروغین‪ ٬‬قرص های دروغین و درمان دروغین‪.‬‬

‫تردیدی نمی توان داشت که مساله به توهم ربط پیدا می کند‪ .‬این که هیچ تغییر واقعی اتفاق نمی افتد‪ ٬‬اکنون رد شده است‪ .‬یکی از‬
‫پژوهش های نوین فرایندهایی را که در زیر الیه دارونما ها نهفته است‪ ٬‬روشن می سازد‪ ٬‬که بسیار حیرت انگیز می باشد‪ .‬بدن‬
‫برپایه انتظارات‪ ٬‬موادی را بیشتر یا کمتر می سازد‪ .‬شناخته شده ترین نمونه در این باره‪ ٬‬اندورفین های تسکین دهنده درد [‬
‫اندورفین یکی از پپتید های افیون گونه استکه بدن تولید می کند‪ ٬‬خاصیت تسکین درد را دارد و کارکرد نیورو ترنسمیتر ها را‬
‫دارد‪ .‬اندورفین ها هنگام فعالیت بدنی‪ ٬‬هیجان‪ ٬‬درد‪ ٬‬خوردن خوراکی های تند‪ ٬‬مهرورزی و ارگاسم در هیپوفیز تولید می شود‪.‬‬
‫تاثیر آنها روی درد مانند افیون می باشد‪ ٬‬آنها نه تنها درد را کاهش می دهد که احساس خوشی و خوشبختی ( هپروت) نیز می‬
‫دهد ‪ -‬م‪ .].‬در آزمایش کوهنوردان و پُرکردن سلیندر اکسیژن آنها با اکسیژن دروغین‪ ٬‬که در باال آوردیم‪ ٬‬به نظر می رسد یکی از‬
‫ترنسمیتر ها [پروستاگالندین ‪ -‬دسته ای از مواد هورمون گونه که تاثیر شان به صورت موضعی می باشد و به کارکرد‬ ‫نیورو َ‬
‫بسیاری از فرایندهای بدنی مانند چرک کردگی‪ ٬‬تنگ یا گشاد کردن رگها ( َوسکودایلیشن‪َ ٬‬وسکوکانستریکشن)‪ ٬‬درد‪ ٬‬تب‪ ٬‬زایمان و‬
‫لخته شدن خون کمک می کند ‪ -‬م‪ ] .‬کاهش می یابد‪ ٬‬در نتیجه آن کوهنوردان درد کمتری احساس می کنند و کارآئی شان بهتر می‬
‫گردد‪ .‬آنگاه که بیماران پارکینسون دارونما دریافت می کنند‪ ٬‬تولید دوپامین در مغز آنها سه برابر می گردد‪ ۱۴.‬تصور و خیال تاثیر‬
‫واقعی و متنوع دارد و همه آنها دور تولید مواد خود بدن می چرخد‪.‬‬

‫این چشمداشت و انتظار که داروئی دروغین تاثیر خوب خواهد گذاشت‪ ٬‬به واسطه تغییرات بیو شیمی واقعی‪ ٬‬منجر به تاثیر گذاری‬
‫مورد انتظار می گردد‪ .‬شگفتی اینجاست که این امر در خصوص داروهای واقعی نیز ‪ -‬همچنانکه پژوهش ها در زمینه تاثیر‬
‫داروهای آرامبخش و تسکین دهند ٔه درد نشان می دهد ‪ -‬صدق می کند‪ .‬گروهی از بیماران را که روی شان می باید همان عمل‬
‫انجام می شد‪ ٬‬به دو دسته تقسیم کردند‪ .‬به هر دو گروه پس از عمل همان داروی مسکن قوی را تزریق کردند‪ .‬یک دسته را از آن‬
‫تزریق بی خبر نگهداشتند؛ جراح خیلی روشن و موکدا ً به گروه دیگر توضیح داده بود که ِکی و چگونه مسکن را دریافت خواهند‬
‫کرد‪ .‬گروهی که در بی خبری نگهداشته شده بود‪ ٬‬علیرغم این حقیقت که همان مقدار مسکن را بهمان طریق دریافت کرده بود‪٬‬‬
‫آشکارا درد زیاد داشت و می باید مسکن بیشتر دریافت می کرد تا تاثیر آرامبخشی آن با ازآن گروه دیگر برابر می گشت‪ .‬نتیجه‬
‫انتظار تاثیر گذاری‪ ٬‬همچنین در خصوص داروی واقعی نیز‪ ٬‬روی تحصیل تاثیر گذاری نقش و تاثیر چشمگیری دارد‪۱۵.‬‬ ‫ِ‬ ‫گیری‪:‬‬

‫شگفتی انگیزتر از آن‪ ٬‬دانستن اینست‪ ٬‬نه تنها انتظار بیمار که انتظار پزشک نیز در این میان نقش دارد‪ .‬در آزمایشی پزشکان دو‬
‫گروه از بیماران را که همگی یک بیماری داشتند‪ ٬‬درمان می کردند‪ .‬به آن پزشکان گفته بودند نیمی از گروه نخست را کسانی‬
‫تشکیل می دهند که ’فقط‘ دارونما دریافت می کنند و نیمی دیگر داروهای آرامبخش راستین‪ .‬در مورد گروه دوم پزشکان تنها این‬
‫را می دانستند که همه آنها یک نوع داروی واقعی دریافت خواهند کرد‪ .‬نتیجه آن شد که همه بیماران گروه نخست آشکارا از‬
‫بیماران گروه دوم درد بیشتری می کشیدند‪ .‬گزارشگران توضیح این مساله را در انتظارات متفاوت پزشکان می بینند‪ :‬بیمارانی‬
‫که داروی مسکن واقعی دریافت می کردند ( گروه دوم)‪ ٬‬درد کمتری می کشیدند؛ اما در گروه نخست که نیمی از آنان مسکن‬
‫واقعی دریافت می کردند ( پزشکان نمی دانستند کدام نیمه)‪ ٬‬اما انتظار داشتند که آنها درد بیشتر بکشند و آن هم واقعیت می‬
‫یافت‪۱۶.‬‬
‫‪11‬‬

‫دو پژوهشی که در باال آورده شد به سال های ‪ ۱۹۸۵‬و ‪ ۲۰۰۴‬برمیگردد‪ .‬بگمان من امروزه هیچکدام از آنها از سوی کمیسیون‬
‫پزشکی ‪ -‬به لحاظ اخالقی تائید نمی شود‪ ٬‬همچنین به عنوان تحقیقی که در آن عمل جراحی دروغین انجام می شود‪ .‬هرچند تاثیر‬
‫مثبت آنها بارها به اثبات رسیده است‪ ٬‬اما موسسات رسمی بسیاری استفاده از دارونماها را کار درستی نمی دانند‪ ٬‬چون آخر آن به‬
‫فریبکاری می رسد و پزشک با اقدام به آِن موقعیت خویش به عنوان شخص قابل اعتماد ( بیمار ‪ -‬م‪ ).‬را به خطر می اندازد‪ .‬با‬
‫این همه نیمی از پزشکان دانمارکی و اسرائیلی و بیشتر از نصف متخصصین امراض داخلی و روماتولوگ های امریکائی به‬
‫بیماران خود دارونما می دهند‪ ۱۷.‬در این خصوص‪ ٬‬اعداد و ارقام مربوط به هلند و بلژیک برای من دانسته نیست‪ ٬‬اما فکر می کنم‬
‫آنها نیز در همین حدود باشد‪.‬‬

‫پژوهش های نوین تِد کاپچوک‪ ٬‬از اساتید هاروارد‪ ٬‬به درست و نادرست بودن کاربرد دارونما نمی پردازد‪ .‬آن گروه پژوهش می‬
‫خواهد بداند هنگامی که بیماران از دریافت دارونما آگاهی دارند‪ ٬‬آیا باز هم آن تاثیر میگذارد‪ .‬برای پی بردن به آن‪ ٬‬پیش از‬
‫آزمایش به یکایک صد تن از بیماران سندروم روده تحریک پذیر توضیح زیرین داده می شود‪ .‬نخست آنکه‪ ٬‬قرص های دلخوش‬
‫کنک می تواند تاثیر بسیار قوی داشته باشد‪ .‬دوم آنکه بدن می تواند به خودی خود با خوردن دارونما واکنش نشان دهد‪ .‬سوم آنکه‬
‫داشتن دید و نگرش مثبت کمک می کند اما ضروری نیست‪ .‬چهارم آنکه آنان می توانند قرص دارونما را با خیال راحت قورت‬
‫دهند‪ .‬پس از این توضیح گروه را به دو دسته تقسیم می کنند‪ :‬نیمی از آنان دارونما دریافت می کنند که از آن نیز آگاهی دارند‪٬‬‬
‫در مورد گروه دوم شیوه درمان تغییر داده نمی شود‪ .‬در سراسر آزمایش هر دو گروه از توجه گرم و برخورد روانشناسانه کادر‬
‫درمان برخوردار می شود‪ .‬نتیجه‪ :‬بیمارانی که می دانستند به آنها دارونما داده می شود‪ ٬‬در مقایسه با گروه دیگر‪ ٬‬از ابتدا تا‬
‫انتهای آزمایش بهبود چشمگیری داشتند‪۱۸.‬‬

‫این محصول نیست که تاثیر می گذارد‪ ٬‬این فریبکاری نیست که تاثیر می گذارد‪ .‬این رابطه میان پزشک و بیمار است که به‬
‫دستاویز ماده ای بی اثر‪ ٬‬به آفرینش یا پدید آمدن چشمداشت و انتظاری می انجامد که تاثیرات واقعی روی بدن دارد‪.‬‬
‫‪12‬‬

‫نوسیبو‬
‫انتظار تاثیر بهبودی بخش داشتن‪ ٬‬به تحقق یافتن آن کمک می کند‪ ٬‬این امر به اندازه کافی روشن و ثابت گشته است‪ .‬از این‬ ‫ِ‬ ‫امید و‬
‫گذشته‪ ٬‬ما روی ساز و کار تاثیر آن نیز دید و بینش یافته ایم‪ :‬تخیالت و تصورات این چنینی بر شدت واکنش های بدنی می افزاید‪٬‬‬
‫درنتیجه بدن برخی مواد را بیشتر یا کمتر تولید می کند‪ .‬این که چرا امید و انتظار‪ ٬‬چنین تاثیری را می تواند براگیزد‪ ٬‬دانسته‬
‫انتظار در تخیل و تصور امده است که این تاثیر را به وجود می آورد‪ ٬‬نه‪ .‬آیا آن تخیل و تصور را دیگری در‬ ‫ِ‬ ‫نیست‪ .‬آیا آن‬
‫گوشمان نجوا کرده است‪ ٬‬نه‪.‬‬

‫بدبختانه این کار کرد‪ ٬‬در جهت مخالف نیز تاثیر گذار می باشد‪ :‬انتظار منفی هم در عمل به محقق شدن واقعیتی کمک می کند‪ .‬از‬
‫اینرو پالسیبو (’بهبود خواهیم بخشید‘) به رخت نوسیبو ( ’آسیب خواهم رساند‘) در میاید‪ .‬افزون بر پژوهشی که پیشتر در باره‬
‫تاثیر دارونما ( پالسیبو) روی کارآئی کوهنوردان آورده شد‪ ٬‬پژوهش دیگری نیز انجام شده است‪ .‬در این آزمایش‪ ٬‬به فاصله اندکی‬
‫پیش از آغاز کوهنوردی‪ ٬‬به نیمی از شرکت کنندگان گفته شد به سبب ارتفاع بسیار باالی کوه‪ ٬‬به احتمال زیاد آّنها سردرد شدید‬
‫خواهند گرفت‪ .‬در واقعیت نیز چنین شد؛ البته شمار بیشتری از کوهنوردان سر درد گرفتند تا تنها نیمی از افراد که آن پیام را‬
‫دریافت نکرده بودند‪ .‬در این آزمایش نیز این خیال و تصور استکه تاثیر را پدید میاورد و تغییرات زیست شناختی واقعی صورت‬
‫می گیرد‪ :‬در گروه نخست آشکارا و در قیاس با گروهی که پیام را دریافت نکرده بود‪ ٬‬مواد هورمون گونه مشخصی‬
‫(پروستاگالندین) افزایش یافته بود‪ ٬‬که می تواند سردرد بیشتر آنها را توجیه کند‪۱۹.‬‬

‫امکان دارد مساله از اینهم بیشتر خنده دار شود ‪ :‬تاثیر نوسیبو می تواند آثار خوب پالسیبو را از میان ببرد‪ .‬در درمان افسردگی‪٬‬‬
‫اغلب پالسیبو ( داروی دلخوش کنک) را به داروهای ضد افسردگی برتر می دانند‪ ٬‬چون تاثیر آنها دست کم بهمان اندازه است‪ ٬‬اما‬
‫بدون پیامدهای جنب ِی منفی‪ .‬در حال حاضر از آن کار خودداری می شود‪ .‬امروزه در پژوهش هایی که روی داروهای ضد‬
‫افسردگی نوین می شود‪ ٬‬گروه کنترل که دارونما دریافت می کند‪ ٬‬عواقب داروهای واقعی ( سردرد‪ ٬‬خستگی و مشکل تمرکز‬
‫داشتن) را بروز می دهد! این عواقب آنچنان شناخته شده است که بیماران انتظار آنها را دارند و آن عواقب را نیز به وجود‬
‫میاورند‪.‬‬

‫آنگاه که توهم و خیال پردازی در گروه و دسته بزرگی رواج می یابد‪ ٬‬تاثیر آن صدها برابر می گردد‪ .‬حدس زده می شود این امر‬
‫در مورد دارونما ها نیز چنین باشد‪ ٬‬اما این را بویژه در پدیده بیماری های همه گیری می بینیم که آدم را شدیدا ً بیاد برگرداندن می‬
‫اندازد‪ .‬نمونه ای از این دست‪ ٬‬بروز داده شدن نشانه های یک بیماری توسط گروهی از کودکان مدرسه رو فلسطینی در سالهای‬
‫دهه هشتاد بود که به سرعت گسترش می یافت‪ ٬‬چون آنها گمان می کردند اسرائیلی ها آب آشامیدنی را آلوده کرده اند‪ .‬تا دیده شد‬
‫که آلوده کردن آب آشامیدن واقعیت ندارد‪ ٬‬آن نشانه ها نیز از میان رفت‪ .‬هر کس که با تاریخچه روانپزشکی آشنایی داشته باشد‪٬‬‬
‫می تواند پیوند میان هیستری توده ای را با همان نشانه های برگرداندن که گروهی از مردم بروز می دهند‪ ٬‬ببیند‪ .‬نمونه شناخته‬
‫شده تر در این زمینه را از سالهای پایانی سده هفده می شناسیم که در آن زنان جوان بسیاری در سالم ( از شهرهای ایالت‬
‫ماساچوست‪ ٬‬که به فاصله تقریبا ً ‪ ۲۳‬کیلومتر باالتر از بوستون می باشد و از واژه عبری شلوم به معنی سالمتی و تندرستی اقتباس‬
‫شده است ‪-‬م‪ ).‬دچار یک نوع تشنج می شدند‪ .‬این امر به آخرین محاکمات جادوگران منجر شد که در آن ده تن از آنها را اعدام‬
‫کردند‪ .‬برای کسانی که گمان می برند پدیده های این چنینی به روزگاران پیش از چیرگی دانش و آگاهی مربوط می شود‪ :‬در سال‬
‫‪ ۲۰۱۲‬یکی از سر دسته های دختران رقص و آواز مسابقات ورزشی ( چیر لیدرز) حرکات غیر ارادی بدنی و آوائی غریبی از‬
‫خود نشان داد‪ ٬‬که به بیش از چند ده تن از آن دختران ’سرایت‘ کرد‪۲۰.‬‬

‫ی خطرناک کیست‪ :‬مقامات اسرائیلی‪ .‬در مورد جادوگرها کسی که آسیب و خطر‬ ‫برای کودکان فلسطینی روشن است که آن دیگر ِ‬
‫می آورد ( اهریمن) کمتر شناخته است‪ ٬‬در مورد سردسته رقصندگان مسابقات آن اصالً مشخص نیست‪ .‬مانند برگرداندن ‪٬‬در اینجا‬
‫نیز می باید نخست دنبال هویت کسی بگردیم که بدخواه و در پی سوء استفاده است‪.‬‬

‫نوسیبو و پالسیبو به درد نوشته های پزشکی می خورد‪ ٬‬آنچه از چشم ما پنهان می ماند‪ ٬‬پیش آمدن همان اثرات در زندگی هر‬
‫روزه مان می باشد‪ .‬ما چشمداشت ها و انتظارات دیگران را بازتاب می کنیم و سعی می کنیم تلقیناتی را که از آن طریق به ما‬
‫می شود‪ ٬‬واقعیت بخشیم‪ .‬بدین سان خیال پردازی و توهم از باور به واقعیت ره می سپارد‪ .‬دختری که از پدرش می شنود‬
‫زیباست‪ ٬‬خویشتن را زیبا احساس می کند‪ ٬‬خویشتن را زیبا می سازد و چنین نیز رفتار می کند‪ .‬دختری که از پدرش می شنود‬
‫دختر سبک سر و زشتی است‪ ٬‬پدری دارد که می خواهد او را بکشد‪ ٬‬در آینده‪ ٬‬هنگامی که شوهرش او را از خود می راند‪ ٬‬می‬
‫خواهد خودکشی کند‪ .‬در سطح جمعی نیز نمونه ها فراوان است‪ ٬‬شناخته شده ترین آنها دختران نوجوان می باشند که از طریق‬
‫رسانه های اینترنتی و گروهی هر از گاهی به خورد آنان می دهند که الغر بودن‪ ٬‬زیبا بودن است و آنان هم پس از دریافت پیام‪٬‬‬
‫در الغر شدن باهم مسابقه می دهند‪ .‬آنها کارشان را با شمارش کالری آغاز می کنند اما از میان آنان شماری شان انورکسیا می‬
‫‪13‬‬

‫گیرند و دوتکه استخوان می شوند‪ .‬برای دختران گوشتالوی چهارده ساله ایستادگی در برابر فشارهایی که از هر سو بر آنان وارد‬
‫می شود‪ ٬‬کار ساده ای نیست‪.‬‬

‫این نیز ما را به برگرداندن رهنمون می شود‪ ٬‬به نمونه دوم که در آن برای تغییرات بدنی ’روح‘ نقش و وظیفه دلیل و علت را بجا‬
‫آورد‪ .‬پالسیبو و برگرداندن زمینه مشترک دارد‪ :‬تخیل روانشناختی سبب تغییرات واقعی در بدن می گردد‪ .‬مهم ترین تفاوت آن دو‬
‫در اینست‪ ٬‬انتظاری که از تاثر دارونما می رود‪ ٬‬آگاهانه می باشد‪ ٬‬دیگری آنرا در گوش مان نجوا می کند‪ ٬‬و انتظاری که از آن‬
‫داریم‪ ٬‬مثبت می باشد‪ .‬اما در برگردان تخیل آگاهانه پیش نمی رود‪ ٬‬تاثیرات آن از زمر ٔه تاثیرات نوسیبو می باشد و تاثیر آن‬
‫دیگری نیز چندان روشن نیست‪ .‬برگرداندن در جایگاه یک پدیده‪ ٬‬در نیمه دوم سده پیش به پستو رانده شد‪ ٬‬تا اینکه پیشرفت های‬
‫نوین‪ ٬‬در تصویر سازی پزشکی نوین‪ ٬‬دوباره آنرا به صحنه برگرداند٭‪.‬‬

‫٭ به خوش شگونی کامپیوترها‪ ٬‬علوم پزشکی نیز در این گستره پیشرفت های درخشانی داشته است‪ .‬تا چندی پیش ئی‪ .‬ئی‪ .‬گ‪ ( .‬الکترو‬
‫سفالوگرام = آزمایشی برای تشخیص فعالیت های الکتریکی مغز بکمک دیسک های فلزی ( الکترود که به کاسه سر وصل می شود ‪-‬م‪ ).‬تنها‬
‫روشی بود که ما را توانا می ساخت تا دید و بینش اندکی از کار مغز داشته باشیم‪ .‬در دوره آموزش و تحصیل استاد نیورولوژی من میگفت‬
‫ئی‪ .‬ئی‪ .‬گ‪ .‬مانند ’گوش کردن به نجوای کسی که در آنسوی دیوار بتنی است‘‪ .‬امروزه پزشکان برای دستیابی به کارکرد مغز‪ ٬‬از جمله از ام‪.‬‬
‫ار‪ .‬آی ( َمگنِتیک رزونانس ایمیجینگ) و سی تی ( کامپیوتر توموگرافی) استفاده می کنند‪ .‬اینگونه تصویر سازی نشان می دهد‪ ٬‬کدامین بخش‬
‫از مغز در طول فرایند های روانشناختی ویژه ای‪ ٬‬فعال می گردد‪.‬‬

‫خیال پردازی (‪ :)۲‬برگرداندن‬


‫دومین جمله کتاب دستی پزشکی با عنوان آسیب های حرکتی روانزا ( سایکوجینتیک) و دیگر آسیب های برگرداند ن ( چاپ‬
‫‪ )۲۰۱۱‬از انتشارات پرآوازه دانشگاه کمبریج چنین آغاز می شود‪’ ٬‬همه پزشکان بیمارانی را که دچار بیماری برگرداندن هستند‬
‫می بینند‘‪ .‬آنچه که نویسندگان آن کتاب نمی گویند‪ ٬‬احساس ناراحتی زیاد بخش بزرگی از پزشکان با آن آسیب خوردگی می باشد‪.‬‬
‫از دیدگاه پزشکی‪ ٬‬در برگرداندن از باره بدنی مساله ای پیش نمی آید‪ ٬‬از اینرو آنان بیشتر نامگذاری ’آسیب کارکردی‘ را بکار‬
‫می برند‪ .‬به این معنی که آن کارکرد ( برای نمونه‪ ٬‬راه رفتن‪ ٬‬قورت دادن و دیدن) آسیب می بیند‪ ٬‬اما همان بخش از بدن که به آن‬
‫کارکرد ربط دارد‪ ٬‬آسیب نمی بیند‪ ٬‬بلکه دیگر آن طور که باید‪ ٬‬کار نمی کند‪ .‬در تعریف اصلی‪ ٬‬برگرداندن کاریست حرکتی (‬
‫موتوریک) یا احساسی (حسی)؛ احساسی به معنی کم احساس کردن ( اناستِزی = بیهوشی)‪ ٬‬زیادی احساس کردن ( هایپراستیزی‬
‫= حساسیت زیاد بدن‪ ٬‬بویژه پوست‪-‬م‪ ).‬یا احساس نادرست ( پاراستیزی = احساس های غیر عادی مانند گزگز کردن‪ ٬‬مورمور‬
‫کردن‪ ٬‬سوزن سوزن شدن که معموالً ناشی از فشار یا آسیب به بخشی از مغز که نزدیک پیشانی است پیش می آید ‪ -‬م‪).‬؛ حرکت‬
‫(پرالیز = فلج شدن) یا حرکتی که روی آن نمی شود کنترل داشت ( ترمور = لرزش)؛ هنگامی که‬ ‫به معنی ناتوانی تکان دادن ِ‬
‫دستی یا پایی از کار می افتد یا باژگونه آن میگردد‪ ٬‬حرکاتی میکند که بیرون از اختیار شخص می باشد‪ .‬نیورولوژی امروزی‬
‫حمله هیستریک کالسیک را بر آن افزوده و نام کوتاه شده و تهوع آور پنس ( سایکوجینتیک نان اپیلپتیک سیژر = حمله روانزای‬
‫ناگهانی وغیر غشی) را روی آن گذاشته است‪.‬‬

‫اینگونه آسیب ها غیر قابل درک می باشد‪ :‬به ناگاه کسی نمی تواند راه برود‪ ٬‬یا لرزش می گیرد بی آنکه کنترلی روی آن داشته‬
‫باشد‪ ٬‬در صورتی که از باره پزشکی همه چیز او سالم است و خوب کار می کند ‪ -‬ما را دست انداختی! عدم درک ما وقتی تشدید‬
‫می یابد که نشان ٔه برگرداندن قطع نمی شود‪ .‬هنگامیکه آنها برای مدت کوتاهی پیش می آید‪ ٬‬بسیاری از آنها را عادی می بینیم و‬
‫برای مان آشناست‪ ٬‬همچنین به این سبب که بیشتر آنها در برخی از ضرب المثل ها بازتاب می یابد‪’ :‬حالم را بهم می زند‘ ( تهوع‬
‫هیستریک)؛ ’از گلویم پایین نمی رود‘’ [لقمه هیستریک(حالتی که بعضی از آدم های احساس می کنند لقمه ای توی گلوی شان گیر‬
‫کرده است و می خواهند باال بیاورند ‪ -‬م‪‘ ]).‬؛ ’از ترس لرزیدن‘ یا ’از خشم لرزیدن‘ ( لرزش هیستریک)؛ ’مرا از کار می اندازد‘‬
‫( از کار انداختن یا فلج کردن)؛ ‘ ’زانوان لق لقو (استزیا اَبیسی)‪.‬‬

‫نشانه های برگرداندن برای پزشکان بمانند چیستان می باشد‪ .‬بخشی از بدن به یکباره کار خود را انجام نمی دهد‪ ٬‬اما پژوهش ها و‬
‫بررسی ها نشان می دهد آن بخش از بدن عیب و ایرادی ندارد‪ .‬در پاره ای اوقات آن آسیب خوردگی در تضاد با چیزیست که‬
‫جهان پزشکی گمان می کند‪ .‬در برگرداندن مثالً دست تا روی مچ‪ ٬‬جایی که ضربان هست‪ ٬‬حس ندارد‪ ٬‬انگار خط کش گذاشته اند‬
‫و مرزی کشیده اند‪ ٬‬برای همین در سده نوزدهم آنرا ’بیهوشی (بی حسی) دستکشی‘ می نامیدند که بی ربط هم نبود‪ .‬از دیدگاه‬
‫نیورولوژیک این پدیده یک چیز بسیار بی معنی می باشد‪ ٬‬چون عصب ها در مچ به بن بست نمی رسد؛ با این همه‪ ٬‬آن بی حسی‬
‫واقعی می باشد‪ .‬در اینجا مرز منطقه بی حسی را دید ساده انگارانه از آنچه که دست خوانده می شود تعیین می کند‪ ٬‬نه شبکه‬
‫اتصاالت عصبی‪.‬‬
‫‪14‬‬

‫پس نباید متعجب شد که از همان نخست‪ ٬‬در باره هیستری نیز دیدی منفی پدید آمد‪ ٬‬حتی امروز نیز دیدگاه بسیاری از پزشکان با‬
‫آن شکارچیان جادوگرا ِن سده شانزده یکیست‪ :‬این ها همه فریبکاریست‪ .‬هیستری به عنوان مقوله ای پزشکی در اواخر سده‬ ‫از ِ‬
‫نوزده وارد مقوالت پزشکی گردید‪ .‬تحقیقات تاریخی مانند تحقیق لیزا آپینگ اَنیسی ( ‪ )۲۰۰۹‬روشن می سازد که مفهوم یاد شده‬
‫شر زنان ’شرور و مزاحم‘‪.‬٭‬ ‫در دوران پدرساالری نوین بویژه دستاویزی بوده است برای کم کردن و از سر خود باز کردن ّ‬
‫مقوله ای که در این زمینه قدمت بیشتر دارد و همان وظیفه را بجا می آورد‪ ٬‬مقوله عجوزه ( پیر زنهای جادوگر ‪-‬م‪ ).‬می باشد‪.‬‬
‫توصیفاتی که از سحر و جادوی آنان می شود‪ ٬‬همسانی هایی با نشانه های برگرداندن هیستریک دارد‪ ٬‬برای مثال‪ ٬‬قسمت هایی از‬
‫بدن آنها احساس درد نمی کرد‪ .‬پس شکارچیان جادوگران برای رسیدن به اهداف خود روش هائی یافته بودند‪ ٬‬از آن میان یکی هم‬
‫تحریک بخش هایی از بدن آنان بود که حدس می زدند حس ندارد‪ .‬اگر عجوزه واکنش نشان نمی داد‪ ٬‬او را آتش میزدند‪ .‬اگر‬
‫واکنش نشان می داد که می گفتند جادوگر نیست و می توانست زندگی کند‪ .‬امروزه ما روش های انسانی تری داریم ( از زمره‬
‫آنها یکی هم تصویر سازی از فعالیت های مغزی می باشد)‪ ٬‬اما هدف نخست همان مانده که بود‪ :‬برمال ساختن آنچه که گمان می‬
‫رود فریبکاریست‪.‬‬

‫آنچه را که بیشتر پزشکان نمی دانند‪ ٬‬اینست که اکنون کارکرد برگردان را در مغز می شود دید‪ .‬این را وامدار پیشرفت های‬

‫ی ناشناخته بودند‪ ٬‬این آموزه اجتماعی‪-‬تاریخی را‬


‫٭ کسانی که از آن گفته نتیجه گیری می کنند‪ ٬‬جادوگران (عجوزه ها) همان بیماران هیستر ِ‬
‫نادیده می گیرند‪ ٬‬هنگامی که گروه ( جنسیت) سرکوب شده ای بپا می خیزد‪ ٬‬شورشیان و به پاخاستگان رنگ آنهایی را می گرند که در قدرت‬
‫هستند‪ .‬تا آن هنگام که دین بر جامعه حاکم بود‪ ٬‬ما ’جادوگران (زن)‘ را می دیدیم؛ اما از آنروز که دانش پزشکی جای عصای عیسی را‬
‫گرفت‪ ٬‬آدم هایی را می بینم که ’ هیستری‘ دارند‪ .‬گروه ستم دیده و سرکوب شده اغلب خود را با همان عبارات ستمگر بازتاب می کند‪.‬‬

‫شگرف در جهان پزشکی‪ ٬‬بویژه در تصویری کردن بیماری ها هستیم‪ .‬کتاب دستی پزشکی که پیشتر بدان اشاره کردم‪ ٬‬چهل و سه مقاله دارد‬
‫که بیشتر به نیورولوژی می پردازد و بیشتر آنها حاصل پژوهش هایی استکه بکمک دستگاه های بسیار پیشرفته انجام شده است‪ ٬‬دستگاه هایی‬
‫که فعالیت های مغزی را آشکار می سازد‪ .‬آنچه در این میان بیشتر بچشم می آید‪ ٬‬تائید توصیفات پزشکانی چون شارکو‪ ٬‬فروید و ژانت در این‬
‫‪.‬پژوهش ها می باشد‪ ٬‬که آنها مدت ها پیش‪ ٬‬بر پایه تجربیات کار خود روی بیماران بدان نتایج رسیده بودند‬

‫خیال پردازی چه کسی؟‬


‫در پایان سده نوزدهم‪ ٬‬ژان مارتین شارکو از بنیانگذاران نیورولوژی نشان داد که می تواند از طریق هیپنوتیسم نشانه های‬
‫برگرداندن را‪ ٬‬در بیماران هیستری‪ ٬‬برانگیزد که برجسته ترین نمونه آن نیز حمله هیستریک مشابه با غش بود‪ .‬این برای او ثابت‬
‫می کرد که فرایند های نهفته در زیر هیستری و هیپنوتیزم یکیست‪ .‬او هیستری را حاصل گونه ای از هیپنوتیسم خویشتن می دید‪.‬‬
‫تصویر سازی امروزین پزشکی آنرا تائید می کند‪ :‬از کار افتادگی یا فلج ناشی از برگرداندن ‪٬‬نیز فلج ناشی از تلقین‪ ٬‬تحت شرایط‬
‫هیپنوتیسم‪ ٬‬فعالیت های مغزی همسانی را بنمایش میگذارد‪ .‬از آن هم مهم تر اینست که از کارافتادگی برانگیخته شده فعالیت ذهنی‬
‫دیگری را بنمایش می گذارد ‪ -‬پس می توان گفت برگرداندن فریبکاری نیست‪۲۱.‬‬

‫بدینسان می بینیم پژوهش های امروزی تردید کهن را از سر راه برمیدارد‪ :‬برگرداندن نیز مانند پالسیبو واقعی می باشد‪ .‬اینکه‬
‫ماهیت آن چیست‪ ٬‬هنوز دانسته نیست‪ .‬در تصاویر مغزی فعالیت هایی را میشود دید‪ ٬‬میدانیم که پیامدهای آنها چیست‪ ٬‬اما علت و‬
‫انگیزه آنها را نمی دانیم‪ .‬توضیحی که اکثریت آنرا می پذیرد چنین است‪ :‬در مغز تصاویر احساسی مهمی فعال می گردد که روی‬
‫کارکردهایی از بدن تاثیر میگذارد؛ آن فعال شدن بیرون از آگاهی صورت می گیرد که علت آن آمیزه ای از تنش ها (استرس) و‬
‫یادها می باشد‪ ۲۲.‬بزبان ساده‪ :‬روشی که آدم ها حرکات مشخصی را برای خود تخیل و تجسم می کنند‪ ٬‬برپایه خاطرات احساس ِی‬
‫ناخودآگاه‪ ٬‬می تواند آن حرکات را به شدت مختل کند‪.‬‬

‫این توضیح را یک صد سال پیش فروید نیز داده بود‪ .‬او و شماری از هم دوره های وی با پرسشی دست بگریبان بودند که‬
‫امروزه کمتر پیش کشیده می شود‪ :‬مگر می شود یادهایی که از آگاهی ما رخت بربسته است‪ ٬‬آنچنان تاثیر نیرومندی روی بدن ما‬
‫بگذارد؟ برای چه آنها آگاهانه در دسترس ما قرار نمی گیرد؟ توجه داشته باشید که تاکید فروید و شاگردانش عمدتا ً روی اندیشه‬
‫های آگاهانه است و خیلی کم روی احساس های ناخودآگاه ‪ -‬در بخش های آتی کتاب خواهم گفت که چرا این مساله یک اشتباه‬
‫بوده است؛ چون در اینجا‪ ٬‬احساس است که اهمیت دارد‪.‬‬

‫مانند دارونماها‪ ٬‬نشانه های برگرداندن نیز ما را وامیدارد در باره بدن و رابطه آن با ذهن بگونه دیگری بیندیشیم‪ .‬این تاثیر پذیری‬
‫های ذهنی است که ( کلید) کارکردهای ویژه ای را خاموش میکند‪ .‬در اینجا خالف تاثیر دارونماها‪ ٬‬بیمار خود از آن تصاویر‬
‫آگاهی ندارد و نمی داند که تاثیر آنها منفی می باشد‪ .‬هنوز دانسته نیست آن تاثیرات از کجا سرچشمه می گیرد‪.‬‬
‫‪15‬‬

‫خودآگاه در برابر ناخودآگاه‪ ٬‬تراما و آن دیگری‬


‫اینکه کسانی هستند خود را به بیماری و ناخوشی می زنند تا از زیر بار مسئولیتی شانه خالی کنند‪ ٬‬پدیده امروزی نیست و به همه‬
‫زمان ها مربوط می شود‪ .‬این باور که برگرداندن نیز گونه ای از فریبکاریست‪ ٬‬هنوز در میان بخش بزرگی از مردم رواج دارد‪٬‬‬
‫در حالی که شارکو صد و اندی سال پیش وارونه آنرا نشان داد‪ .‬از ویژگی های مهم برگرداندن یکی هم آنست که بیمار از نشانه‬
‫های بیماری خود بدش میاید‪ .‬آنها احساس می کنند در تسلط نیروئی گرفتار آمده اند که کنترلی روی آن ندارند‪ ٬‬در نتیجه آنها‬
‫چیزهایی را از دست میدهند تا آنکه چیزی بدست آورده باشند‪ .‬آنها نمی دانند آن از کجا می آید‪ ٬‬تنها می توانند آنرا حدس بزنند‪.‬‬

‫یکی از بیماران من نمونه روشنی در این زمینه است‪ .‬او زن میانسالی است که اخیرا ً به سبب از دست دادن دلخراش یکی از‬
‫نزدیکانش برای مشاوره پیش من می آید‪ .‬در نشست نخستی که داشتیم تعریف می کرد چگونه از دست دادن این خویش و آشنا‪٬‬‬
‫ترامای دیگری را در یاد او زنده کرده است‪ :‬مرگ شوهرش را‪ ٬‬که بیست سال پیش به طرز غم انگیزی زندگیش بسر میاید‪.‬‬
‫هنگامی که می خواهد تصادفی را تعریف کند که در آن شوهرش جان باخت‪ ٬‬صدایش به نجوا می گراید‪ ٬‬سپس کم کم گم می شود‬
‫و صدایی از او در نمی آید ‪ -‬خودش از این امر ’بسیار شگفت زده است‘‪ .‬پس از آن تصادف‪ ٬‬هربار که می خواهد آن رویداد را‬
‫تعریف کند‪ ٬‬این مساله برایش پییش می آید‪ ٬‬صدایش را از دست می دهد‪.‬‬

‫خانم ِسیری هوستفلد‪ ٬‬نویسنده شناخته شده نیز تجربه ای دارد که مشابه همین است‪ :‬ایشان که هنگام خاکسپاری پدرش می خواسته‬
‫سخنرانی کند‪ ٬‬به یکباره می بیند بدنش به لرزش و تکان خوردن افتاده است‪ ٬‬بی آنکه بتواند جلو آنرا بگیرد‪ .‬از آن پس هربار که‬
‫می خواهد جلو جمعی سخنرانی کند‪ ٬‬تنش می لرزد‪ .‬وی علت آنرا نمی داند‪ ٬‬پزشکان معالج او هم‪ .‬ایشان در جستجوی علت این‬
‫امر به ژرفکاوی در ادبیات نیورولوژی و روانشناسی واشکافی روی می آورند‪ .‬دستاورد آن کار‪ ٬‬نگارش زندگی نامه خنده دار و‬
‫شیرین اوست که در زبان هلندی با عنوان تاریخچه اعصاب من از زیر چاپ درآمد ( ‪.)۲۰۱۰‬‬

‫فروید و ژانت کوشیدند برای نشانه های این بیماری توضیحی بیابند‪ .‬از دید آنها نیروی ناشناخته از آنرو ناشناخته است که بخشی‬
‫از آگاهی معمول نمی باشد؛ آن به خاطرات بسیار نیرومند و پُرتوانی مربوط می گردد که به هر روی جائی بیرون از یاد و‬
‫حافظه ٔ معمول‪ ٬‬در بدن نگهداری می شود‪ .‬تاریخ و گذشته بیماران آنها ( ژانت و فروید ‪-‬م‪ ).‬روشن می سازد که چگونه آن‬
‫تصاویر به تراما ها برمیگردد؛ تراماهایی که اغلب به سوء استفاده های جنسی مربوط می شود‪.‬‬

‫امروزه هیچ نیورلوگ و هیچ روانشناسی به این واقعیت توجه نمی کند که فرایند های اندیشیدن ناآگاهانه (’خود به خودی‘)‬
‫تاثیرهای گسترده ای روی کارهایی که می کنیم‪ ٬‬دارد‪ .‬ما فراموش می کنیم که همین چندی پیش‪ ٬‬به ایده فرایندهای اندیشیدن‬
‫ناآگاهانه می خندیدند‪ ٬‬هنوز بدرستی نمیدانیم که آن فرایندها چگونه بکار می افتد‪ .‬این ما را به بزرگترین شگفتی آن دو پیشاهنگ‬
‫راهبر می شود‪ :‬کارکرد روانشناختی ما می تواند شکاف بردارد و دو تکه شود که نه تنها از هم جدا می باشد‪ ٬‬گاه در برابر هم‬
‫نیز قرار می گیرد‪ .‬نامگذاری بسیار شناخته شده در این زمینه را فروید کرد که آن دو پاره را خودآگاه و ناخودآگاه نامید‪ .‬پزشک‬
‫و فیلسوف فرانسوی‪ ٬‬پی یر ژانت برای همین پدیده‪ ٬‬برداشت ’گسست ‘ را پیش کشید‪.‬‬

‫فروید پیش شارکو در پاریس کارآموزی دیده و سخت تحت تاثیر کارهای او قرار گرفته بود‪ .‬پس از برگشتن به وین‪ ٬‬همراه‬
‫یوزف بروئر‪ ٬‬از همکاران خود که ده سال از او بزرگتر بود‪ ٬‬به تحقیق روی هیستری پرداخت‪ .‬این مطلب که چگونه یافته شدن‬
‫تصادفی یک روش درمان (’روش هیپنوکاتارتیک‘ ‪ -‬روشی برای درمان بیماری های روانپزشکی‪ ٬‬که در سال ها ‪ ۱۹۸۱‬تا‬
‫‪ ۱۹۸۲‬توسط یوزف بروئر و بیمار او ”آنا او“ رشد داده شد‪ .‬هدف از آن بیاد آوردن رویداد تراما زا ‪ -‬که پی و پایه نشانه بیماری‬
‫ویژه ای را پدید میاورد ‪ -‬بکمک بیمار هینوتیزم شده بود تا بشود از آن راه با ’روان پاالئی‘‪ ٬‬بخش آسیب زای آن خاطره را از‬
‫آن کَند و جدا ساخت‪ -‬م‪ ).‬به پدید آمدن تئوری نوی می انجامد‪ ٬‬بسیار شگفتی آورمی باشد‪ .‬نتیجه گیری آنها این بود که اندیشه در‬
‫این بیماران به دوبخش جدا و در برابر هم تقسیم می گردد‪ .‬یک بخش مسلط و آگاهانه است‪ ٬‬بخش دیگر نمی تواند یا نمی باید‬
‫آگاهانه شود؛ دلیل خوبی هم برای آن هست‪ :‬اندیشه هایی که در درون بخش ناخودآگاه جای دارد به رویدادهای تراما آور آن‬
‫شخص برمیگردد‪ ٬‬از آنرو وی (بیمار) دوست ندارد آنها بیادش بیاید‪ .‬این را که گذشته بیمار و آن رویدادها به سوء استفاده جنسی‬
‫مربوط می شود‪ ٬‬نویسندگان یاد شده پس از گذشت سالیان زیاد در جلو همگان گفتند‪ .‬ویژگی هیستری برای آنان‪ ٬‬در آن مقطع‪ ٬‬پدید‬
‫آمدن شکاف چشمگیر در کارکرد روانی بود‪.‬‬

‫در همان هنگام ژانت‪ ٬‬از دستیاران پیشین شارکو‪ ٬‬در پاریس سرگرم تحقیق مشابهی بود‪ .‬او نیز کارکرد روان ِی غریب بیماران‬
‫هیستری را توصیف می کند‪ ٬‬او نیز توجه خاصی به سرگذشت پیشین آنها دارد‪ .‬نتیجه گیری های او نیز همان است‪ :‬اندیشه آنها‬
‫شکاف چشمگیری برداشته است؛ اینجا نیز در کنار آگاهی می شود ’ناخودآگاه‘ را دید‪ .‬او آن شکاف برداشتگی و دو پارگی را‬
‫گسست می نامد و شدیدا ً روی پیوند آن با سرگذشت تراماتیک بیمار در گذشته‪ ٬‬تاکید می ورزد‪ .‬گویی او هربار این پیوند را در‬
‫‪16‬‬

‫بیماران خود از نو کشف می کند‪ .‬بگفته او در پی تجربیات تراما زا‪ ٬‬گسست در آدم هایی پدید می آید که کارکرد روانی آنها‪٬‬‬
‫ناتوانی های مادرزادی دارد ( به زبان کارشناسی امروزی‪’ :‬تاب آوری و پایداری‘ کمی دارند)‪ .‬این تقریبا ً مهم ترین فرق او با‬
‫فروید و بروئر می باشد‪ .‬برای فروید و بروئر گسست به معنی ناتوانی مادرزادی نمی باشد‪ ٬‬بلکه گونه ای از دفاع ذهنی بشمار‬
‫می آید‪ .‬پیرو گفته های آنان‪ ٬‬بیماران آنها نمی خواهند‪ ٬‬نمی توانند یا یارای آنرا ندارند یاد و خاطره تراما را به آگاهی شان راه‬
‫دهند‪ ٬‬برای آنکه آن تصاویر موجب برانگیخته شدن ترس و درد بیش از حد می گردد‪.‬‬

‫آنچه را فروید‪ ٬‬همچنین ژانت توصیف می کنند این است که اندیشیدن ما به آگاه ماندن محدود نمی گردد‪ .‬شکل دیگری از آن هم‬
‫هست‪ ٬‬جدا گشته از آن که هرچند ویژگی ناخودآگاه دارد‪ ٬‬اما می تواند تاثیر فراگیری داشته باشد‪ ٬‬هم روی بدن هم روی کارکرد‬
‫آگاهانه ذهن‪ .‬در روانپزشکی کنونی به اصطالح ’آسیب های گسستی‘ را‪ ٬‬که در آن پیوند با سرگذشت تراما آور پیشین در کل‬
‫پذیرفته می شود‪ ٬‬نمی توان نادیده گرفت‪ .‬نشانه کانونی این بیماری آنستکه بیمار دیگر راهی برای فراخواندن آگاهانه خاطرات‪٬‬‬
‫افکار و احساسات مشخص نمی داند و نمی شناسد‪ .‬پیوند با سرگذشت تراما آور پیشین بیرون از روانپزشکی‪ ٬‬تا حدود زیادی‬
‫ناشناخته می ماند؛ از جمله به این دلیل که اینگونه بیماران در متن و زمینه پزشکی ( نیورولوژیک) به مشاوره می آیند؛ زمینه ای‬
‫که در آن به سرگذشت تراما آور پیشین توجه کمتری مبذول می شود‪ .‬در موارد معدودی هم که در پژوهش هایی به سرگذشت‬
‫غیر پزشکی آنها توجه می شود‪ ٬‬نتایج بسیار ترسناک و نگران کننده است‪ .‬در یک گروه بیست و هشت تنی از بیماران‬
‫برگرداندن‪ ٬‬به پانزده تن از آنان تجاوز یا سوء استفاه جنسی شده بود‪ .‬در بخش بعدی کتاب پیوند میان سرگذشت تراما آور پیشین‬
‫و بیماری را‪ ٬‬در مفهوم پزشکی آن واژه روشنتر خواهم ساخت‪.‬‬

‫در کنار یافتن دوپارگی و شکاف برداشتگی (برای فروید‪ :‬خود آگاه در برابر ناخودآگاه؛ برای ژانت‪ :‬گسست) وپیوند آن با تراما و‬
‫سوء استفاده‪ ٬‬پژوهش ها و بررسی های آن پیشگامان عامل دیگری را نیز به اشتراک دارد‪ ٬‬که برای پزشکان یاد شده تعریف و‬
‫توضیح آن چندان ساده نبود‪ :‬به نظر می رسد خود پزشک در این میان نقش بزرگی دارد‪ .‬شارکو می توانست از طریق تلقی ِن‬
‫نشانه های برگرداندن به بیماران هیپنوتیزم شد ٔه خود‪ ٬‬آنرا در آنها برانگیزد‪ .‬ژانت به تاثیر گذاری تلقین توجه زیادی مبذول‬
‫میکرد‪ .‬فروید کم کم پی برد عامل درمان کننده در روش او بویژه به ایجاد رابطه خوب میان درمانگر و بیمار مربوط می شود‪.‬‬
‫پژوهش های نوین نشان می دهد شصت و پنج درصد از بیماران‪ ٬‬به خوش شگونی هیپنوتیزم یا تلقین از نشانه های برگرداندن‬
‫رهائی می یابند‪ ٬‬هرچند از مساله یا تضادی که در پشت آنست رها نمی شوند‪ .‬خوانندگان خود می توانند پیوند این را با پالسیبو‬
‫ببینند‪.‬‬

‫عامل مشترک در این میان تاثیر دیگری می باشد‪ ٬‬کسی که تصاویر به او برمیگردد‪ ٬‬چه تصاویر بیمار کننده (تراما) چه تصاویر‬
‫ی نیکخواه عمل می‬‫انتظار بهتر شدن (درمان)‪ .‬برگرداندن نزیک به نوسیبو می باشد‪ ٬‬که درمانگر در این حالت در جایگاه دیگر ِ‬
‫ی بدخواه دست داشته است؟‬‫کند‪ .‬آیا این بدان معناست که در (پدید آمدن ‪ -‬م‪ ).‬برگرداندن و نوسیبو دیگر ِ‬

‫دیگرانی که بیمار یا درمان می کنند‬


‫تاثیر دارونما به این انتظار و امید بیمار وابسته است که آن ’دارو‘ بیماری او را بهبود خواهد بخشید‪ .‬از آن گذشته گمان می رود‬
‫برخورد مثبت دیگری ( از خود گذشتگی‪ ٬‬رسیدگی‪ ٬‬پرستاری‪ ٬‬گشاده روئی‪ ٬‬برخورد دلگرمی بخش و نیروی تشویقی و اقنائی) در‬
‫کم و زیادی تاثیر دارو نقش آشکار دارد‪ ٬‬بگونه ای که حتی وقتی مردم می بینند آن یک قرص دلخوش ُکنک است‪ ٬‬باز در بهبود‬
‫بیماری تاثیر می کند؛ پژوهش های کاپچاک نیز آنرا تایید می کند‪.‬‬

‫میزان اهمیت آن دیگری را‪ ٬‬در طرح ازمایشی می شود دید که نیم قرن پیش انجام داده شد و درآن تاثیر امید و انتظار بدون آنکه‬
‫قرص ساختگی و دلخوشکنکی در کار باشد‪ ٬‬برانگیخته می شد‪ .‬در دو گروه از بیماران که روی شان عمل جراحی معده یکسان‬
‫صورت می گرفت‪ ٬‬دو نوع درمان بکار برده شد‪ .‬در یکی از گروه ها متخصص بیهوشی یک روز پیش از عمل به بالین آنها‬
‫رفت و به بیماران درباره اینکه پس از عمل چه انتظاری می توانند داشته باشند‪ ٬‬چه دردهایی را احساس خواهند کرد‪ ٬‬خودشان در‬
‫برابر آن دردها چکار می توانند بکنند و چکاری از دست پزشک برمیاید‪ ٬‬توضیح کامل داد‪ .‬متخصص بیهوشی روز پس از عمل‬
‫هم آمد و آن توضیحات را تکرار کرد‪ .‬گروه دیگر‪ ٬‬درمان معمول در آن زمان را دریافت کرد‪ :‬هیچگونه توضیحی به آنها داده‬
‫نشد‪ .‬مقایسه دو گروه نشان داد که گروه نخست زودتر و آسانتر بهبودی یافت‪ ٬‬داروهای آرامبخش کمتری مصرف کرد و به طور‬
‫متوسط سه روز زودتر به خانه رفت‪ .‬بگمان من آن نتایج هیچ آدم خردمندی را شگفت زده نمی کند‪ .‬آنچه بیشتر موجب شگفتی‬
‫درمان با توضیح را‪ ٬‬در سال های دهه شصت ’اقدام به پالسیبو فعال‘ توصیف میکردند‪ ۲۳.‬در این میان همه‬
‫ِ‬ ‫می شود‪ ٬‬روش‬
‫بیمارستانها این روش را به عنوان روش استاندارد بکار می برند‪.‬‬
‫‪17‬‬

‫بازتاب آینه وار آنچه که با بدن من خواهد شد‪ ٬‬چه احساسی خواهم داشت‪ ٬‬چه کاری خودم می توانیم بکنم و چه کمکی می توانم از‬
‫پزشک انتظار داشته باشم‪ ٬‬تاثیر خوبی هم روی تجربه درد دارد و هم روی فرایند بهبودی‪ .‬بدین سان در براب ِر بیمار تصویری‬
‫واقعی و مثبت از آنچه که بر سرش خواهد آمد‪ ٬‬بازتاب داده می شود؛ این تصاویر به درون آنان راه می یابد و بدن را در راستای‬
‫آنچه که نشان داده شده‪ ٬‬راه می برد‪.‬‬

‫در برگرداندن نیز اتفاق مشابهی می افتد‪ ٬‬اما دو تفاوت مهم را در آن می شود دید‪ .‬در پالسیبو‪ ٬‬بازتاب آینه وار از سوی پزشک و‬
‫ی برگرداندن فرایند ها ناخودآگاه (فروید) یا‬
‫امیدواری و انتظار (بهبود‪-‬م‪ ).‬از سوی بیمار‪ ٬‬آگاهانه صورت می گیرد‪ .‬در هیستر ِ‬
‫گسسته (ژانت) پیش می رود‪ .‬در پالسیبو آنکس که دانه های امیدواری و انتظار ( بهبود‪-‬م‪ ).‬را می کارد شناخته شده ( پزشک)‬
‫است‪ .‬نشانه های بیماری برگرداندن (کانورشن) را هم می شود به طور آزمایشی و از طریق تلقین یا بازتاب آینه وار برانگیخت‪٬‬‬
‫این را شارکو روشن ساخت‪ .‬اما اینکه کدام شخص بدخواه دیگر‪ ٬‬یا کدام بازتاب های دل آزار اساس نشانه های برگرداندن را پدید‬
‫می آورد‪ ٬‬در نخستین مشاوره تقریبا ً هیچگاه دانسته و روشن نیست‪ .‬با گذشت زمان روشن می شود که در گذشته به بسیاری از‬
‫بیماران برگرداندن تجاوز شده است‪.‬‬

‫نکته ای که در این بیماران بچشم می آید‪ ٬‬ناتوانی آنان از دسترسی آگاهانه داشتن به و نیز به یاد آوردن تصاویر تراما آور می‬
‫امروز روز‪ ٬‬به واقعی بودن آن رویدادها شک‬
‫ِ‬ ‫باشد‪ .‬به سبب نداشتن یاد و خاطره روشنی از آن سوء استفاده‪ ٬‬مردم زیادی تا به‬
‫دارند‪ ٬‬در حالی که ناتوانی و ناکامی یک چنین حافظه ای در بیاد آوردن آن رویداد‪ ٬‬از ویژگی های تراما می باشد‪ .‬در آسیبِ تنش‬
‫پس از تراما‪ ٬‬نرم گفته باشیم‪ ٬‬یاد و حافظه ما عادی کار نمی کند‪ .‬در مواردی بیمار هیچ چیزی از آن رویداد را بیاد نمی آورد‪ ٬‬اما‬
‫پیامد های بدنی و روانی آنرا در او می توان دید‪ .‬بخش بزرگی از آنان‪’ ٬‬یادها و خاطرات‘ گسستی دارند؛ آنها تکه پاره های‬
‫تصویری هستند که همواره بهمان صورت‪ ٬‬سرزده در یاد زنده می شود ‪ -‬برای آن سرزده که خود بیمار به هیچ روی آنرا نمی‬
‫خواهد ‪ -‬بی آنکه امکان برخورد آگاهانه و عادی با آن میسر شود‪.‬٭ نمونه نوی در این باره خریت اوپ د بیک‪ ٬‬از نویسندگان‬
‫فالندر می باشد که در تلویزیون هلند گفت وقتی بچه بود پدرش به او تجاوز می کرد‪ ٬‬اما اینرا بکمک درمان فهمید‪ .‬فردای آن‬
‫روز یکی از روزنامه نگاران هلندی او را گنهکار دانست و گفت فریبکاری می کند‪ .‬اینرا می گویند ’گنهکار دانستن قربانی‘‪۲۴.‬‬

‫در بخش بعدی کتاب‪ ٬‬در این باره به بحث و بررسی خواهم پرداخت که در آسیب های تراماتیک‪ ٬‬حتی در بیماری های ناشی از‬
‫تنش‪ ٬‬به ویژه بحث بر سر تصور و تخیل گم گشته است ( از همین روست که آن‪ ٬‬مشخصه ناخودآگاه دارد)‪ ٬‬بدان سبب بیمار نمی‬
‫تواند یا در شرایطی نیست که بتواند تنش هایی را که پایه و پی آن بیماری بر آن ها استور است‪ ٬‬بیان کند‪ .‬پس تنش های یاد شده‬
‫روزنه های دیگری برای بیرون آمدن می یابند‪ ٬‬برای نمونه روزنه نشانه های برگرداندن را‪ .‬آنها می تواند در اساس نشانه ها و‬
‫شاخص های بیماری های گوناگون جا خوش کرده باشد؛ بیماری هایی که در نگاه نخست گمان نمی رود زمینه و ریشه روانی‬
‫داشته باشد‪.‬‬

‫٭آن هم از باره کلینیکی و هم از باره علمی یکی از بهترین کتاب هایی است که روانپزشک هلندی‪-‬امریکایی‪ِ ٬‬بسل فاندر کولک‬
‫نوشته و یکراست در عنوان کتاب خود می گوید که حافظه تراماتیک در کجا النه گزیده است‪ :‬بدن زخم ها را در خود نگهمیدارد‬
‫( ‪ .)۲۰۱۴‬در بخش آخر برمیگردم به این گسست تا پیوند آن با بدن را روشن سازم‪ ٬‬که برای درمان نیز کمک می کند‪.‬‬

‫دیگرانی که بیمار یا درمان می کنند‬


‫پالسیبو و برگرداندن نشان می دهد امیدواری و انتظاری که دیگران برای ما بازتاب داده اند یا احساس هایی که به خاطرات تراما‬
‫آور برمیگردد‪ ٬‬می تواند روی بدن تاثیر واقعی داشته باشد‪ .‬این خود یافته شگفت انگیزیست‪ ٬‬چون آنها خالف باورهای معمول‬
‫است که می گوید دگرگونی های بدنی تنها به سبب تاثیرات مادی و ملموس می تواند پدید آید‪.‬‬

‫تصاویر و تخیالت این چنینی از آسمان نمی آید؛ آنها را کسانی دیگر برای ما یاد داده‪ ٬‬یا بخورد مان داده اند‪ .‬این امر چندان هم‬
‫که گمان می رود‪ ٬‬زیاد عجیب نیست‪ .‬برگرداندن و پالسیبو مورد خاصی از فرایند گسترده تری می باشد‪ ٬‬که در آغاز این بخش‬
‫آنرا توصیف کردم‪ .‬طرز نگرش ما به خودمان‪ ٬‬تا حدود زیادی بستگی به این دارد که دیگران چگونه بما می نگرند؛ از این رو‬
‫سعی می کنیم تا جائی که امکان دارد سلوک و رفتارمان مانند آن تصویری باشد که آنها از ما دارند‪.‬‬

‫برپایه مطالعاتی که روی پالسیبو و برگرداندن شده است‪ ٬‬می توان پذیرفت انتظاراتی که جامعه از بدن ایده آل نیز به خورد ما‬
‫داده است‪ ٬‬می تواند در ما آرزوها و دگرگونی هایی را برانگیزد که کمتر از آنها آگاهی داریم‪ .‬نخست به خیال پردازی در باره‬
‫‪18‬‬

‫تصاویر آینه واری که در برابرمان بازتاب داده اند‪ ٬‬می پردازیم‪ ٬‬سپس آنها پاره ای از کسی که هستیم می شود‪ ٬‬حتی آنها چگونگی‬
‫کارکرد ما و بدن ما را تعیین می کند‪ .‬نمونه تصوی ِر الغری برای مردم شناخته شده است‪ :‬همه جا نمونه های زیبایی بسیار الغر‬
‫و باریک را برای ما بازتاب می دهند‪ ٬‬بگونه ای که زنان عادی از چاقی خود نگران می شوند‪ .‬حتی امکان دارد‪ ٬‬دیدن تصاویر و‬
‫شنیدن سخنانی به طور تصادفی و تنها به یک بار‪ ٬‬رفتار ما را تعیین کند‪ .‬آزمایش زیر آنرا روشن می سازد‪ .‬گروهی از‬
‫دانشجویان را پس از کمی تمرین جمله سازی با چند واژه‪ ٬‬به اتاق دیگری بردند‪ .‬به نیمی از آنان واژه هایی را دادند که پیری را‬
‫بازتاب میداد ( موهای ریخته‪ ٬‬سفید‪ ٬‬چهره پر چین و چروک‪ ٬‬فراموشکار)‪ .‬آن دانشجویان در مقایسه با گروه دیگر که فهرستی از‬
‫واژه های خنثی (از باره سنی ) دریافت کرده بودند‪ ٬‬کند تر بسوی اتاق دیگر می رفتند‪۲۵.‬‬

‫آن مثال را از اندیشه کژی پذیر ما‪ ٬‬نوشته دانیل کاهنمن (‪ )۲۰۱۱‬می آورم که تنها یکی از پژوهش های بسیار است و نشان می‬
‫دهد تا چه اندازه در برابر آنچه که جلو مان می گیرند‪ ٬‬تاثیر پذیر می باشیم و تا چه اندازه از آن بی خبر می مانیم‪ .‬می باید کسانی‬
‫را که در عالم خیال بسر می برند و می گویند آن فقط به اختالف عقیده مربوط می شود و من ( من خودم) می توانم جلو آنرا‬
‫بگیرم‪ ٬‬دلسرد کنم‪ :‬پژوهش ها نشان می دهد تاثیرات واژگان و تصاویری که ما را در میان گرفته‪ ٬‬تا چه اندازه فراگیرتر و‬
‫گسترده تر است و تا چه اندازه آن تاثیرات‪ ٬‬حتی تاثیرات ناخودآگاه‪ ٬‬روی اندیشه‪ ٬‬رفتار‪ ٬‬تصویر ما از خویشتن و بدن واقعی مان‪٬‬‬
‫می تواند تعیین کننده باشد‪.‬‬

‫در بحث و بررسی ما آن دیگری‪ ٬‬که تصاویر را بازتاب می دهد‪ ٬‬مفهومی گسترده تر از پدر و مادر دارد‪ .‬همچنانکه در آغاز این‬
‫وار ایده آل را از کسانی دریافت می کنیم که ما را تعلیم و تربیت می کنند‪ .‬تو این هستی‪ ٬‬این‬‫بخش توصیف شد‪ ٬‬تصاویر آینه ِ‬
‫احساس را داری‪ ٬‬می باید با آن (مساله‪-‬م‪ ).‬چنین برخورد کنی یا کنار بیائی‪ ٬‬تو این خواهی شد‪ .‬اما پدر و مادرها آن تصاویر را‬
‫خود نساخته اند؛ آنان تصاویر یاد شده را از دریاچه ای بدست میاورند که از خود آنان فراتر می رود‪ ٬‬آن بخشی از فرهنگ‬
‫پیوسته و دگرگونی پذیریست که بما نشان می دهد چگونه می باید دیده شویم‪ ٬‬درباره خویشتن چگونه می باید بیاندیشیم‪ ٬‬چگونه می‬
‫باید با خود راه بیائیم‪ .‬بعضی وقت ها از آن با ’روح زمانه‘ و گاه با ’بحث و گفتگوی غالب‘ نام می برند‪ .‬من نامگذاریی را برتر‬
‫می دانم که در نگاه نخست غریب می نماید‪” :‬آن دیگری“‪ ٬‬برادر بزرگ امروزی‪ ٬‬که دیگر آن خشونت پیشین را ندارد‪ ٬‬اما نشان‬
‫می دهد و می گوید چگونه می باید دیده شوم‪ ٬‬چه باید بکنم‪ ٬‬حتی چه باید بیاندیشم‪.‬‬

‫یک چنین دیگریی همواره بوده است‪ ٬‬این همانی است که پدران و مادران ما و بسیاری کسان دیگر که پای در جای پای آنها می‬
‫گذارند‪ ٬‬بخش بزرگی از آن آموزه ها و گرایش هایی را که در بچگی به ما می آموزند‪ ٬‬بی آنکه خود بدانند از او میگیرند و از او‬
‫الگو برداری میکنند‪ .‬اما اکنون تفاوتی با گذشته بچشم می خورد‪ .‬تا اندک زمانی پیش‪ ٬‬آن دیگری از مذهب و ایدئولوژی الهام می‬
‫گرفت‪ ٬‬آن بازتاب آینه وار ( آموزش ‪-‬م‪ ).‬آگاهانه و جلو چشم همه‪ ٬‬از طریق تعلیم و تربیت صورت می پذیرفت‪ .‬امروزه آن‬
‫دیگری که تصاویر و واژگان را برابر ما میگیرد‪ ٬‬به ویژه دیجیتالی و بازرگانی است‪ ٬‬بی آنکه از آن آگاه شویم‪ .‬این امر تاثیر آنرا‬
‫کم نمی کند‪ ٬‬می باید گفت که عکس این درست است‪ .‬اگر یک دیگری مشخص‪ ٬‬آشکارا ایده آل معینی را انتقال دهد‪ ٬‬دست کم می‬
‫توانیم در آن باره بیاندیشیم و سپس انتخاب بکنیم‪ .‬اگر دیگری ما را در معرض واژگان و تصاویری قرار دهد بی آنکه خود از‬
‫دریافت آن آگاهی داشته باشیم‪ ٬‬تاثیرات آن بس فراگیرتر و آزادی انتخاب ما کمتر خواهد بود‪ .‬در این حالت پیامدهای آن از خود‬
‫بیگانه کننده تر و اغلب رنج آورتر خواهد شد‪ .‬بیگانه کننده هنگامی است که تصویر نگهداشته شده در برابرمان علیه واقعیت بدنی‬
‫ماران فروید و ژانت که تراما داشتند‪ ٬‬میشد دید‪.‬‬
‫ِ‬ ‫ما می باشد‪ .‬رنج آور را که گامی فراتر می باید‪ ٬‬در مورد آن دسته از بی‬
‫‪19‬‬

‫‪۲‬‬

‫تن من و دیگری‬
‫ریخت و شکلی را که بدان صورت در میان مردم ظاهر می شویم‪ ٬‬در مفهوم گسترده تر واژه‪ُ ٬‬مد تعیین می کند‪ ٬‬لیفه بالنکارت‪٬‬‬
‫عکاس مشهور‪ ٬‬می گوید‪ ٬‬سلفی گرفتن (عکس گرفتن از خود با موبایل ‪-‬م‪ ).‬از چهره‪ ٬‬تصویر خاصی است ‪’ -‬چهره اُردَکی‘ ‪٬-‬‬
‫مردم تا می بینند یک عکاس حرفه ای در دور و برشان است‪ ٬‬قیافه و ژست می گیرند‪ .‬با سلفی ‪ -‬خیلی مسخره است ‪ -‬همه سعی‬
‫خودم را می کنم تا آن انتظاری که می خواهم دیگران از من داشته باشند‪ ٬‬در آنها پدید آورم‪ .‬هیچگاه هم کامالً موفق نمی شوم‪.‬‬
‫هیچگاه آن برایم تصویر ایده آل نمی شود؛ چشمانم خیلی فرورفته و موهایم آشفته می شود‪ ٬‬نگاه کردنم اصالً آنی نمی شود که می‬
‫خواستم‪ .‬در بخش پیشین بیش و کم روشن ساختیم که دیگران روی درون تن ما نیز تاثیر می گذارند‪ .‬انتقادات و تصورات آنها می‬
‫تواند درد ما را درمان کند یا بیمار مان کند‪ .‬آنچه را که آنان آینه وار جلو مان می گیرند‪ ٬‬یافته و ساخته خودشان نیست‪ ٬‬آنها نیز‬
‫آنرا از ’دیگری‘‪ ٬‬از میان واژگان و تصاویر فرهنگی وام گرفته اند‪.‬‬

‫بسط تاثیر دیگران به دیگری ( آن دگر) پرسش مهمی را به یادم می آورد‪ .‬مردم با بیان انتظاراتی که دارند و تاثیری که روی من‬
‫برجای میگذارند‪ ٬‬می توانند تاثیری بهبودی بخش یا بیمار کننده روی بدنم داشته باشند‪ .‬آنان برای پیام های خود از دیگری الهام‬
‫می گیرند‪ .‬مانند آنها من نیز پیوسته در برابر رود خروشان تصاویر و واژگانی قرار می گیرم که از راه های گوناگون بمن‬
‫میرسد ( رسانه های گروهی‪ ٬‬سلایر های تلویزیونی‪ ٬‬تبلیغات‪ ٬‬آموزش)‪ .‬در این میان ’تاثیر گذاران‘ نیز پیدا شده اند‪ :‬آدم های‬
‫شناخته شده ای که از شرکت های بزرگ داروسازی پول می گیرند تا ایده های آنها را جا بیاندازند و به جریان اصلی تبدیل‬
‫کنند‪.‬٭ در اینجا سوالی پیش می آید‪ :‬آیا تاثی ِر دیگری یا آن دگر می تواند بیمار کننده یا بهبودی بخش باشد؟‬

‫دگر‬
‫روشن است که پاسخ آن پرسش آره می باشد‪ .‬اما طرح سوال باال کمی نابجا می نماید‪ ٬‬چرا که آن با روح زمانه‪ ٬‬با آن ِ‬
‫امروزی‪ ٬‬که بیش و کم در همه سطوح علت و حتی مسئولیت را صرفا ً بگردن فرد می اندازد‪ ٬‬سازگاری ندارد‪ .‬فرسوده و توان‬
‫در باخته شدی؟ زیادی کار سنگین کرده ای! فربهی؟ کمتر بخور! توضیحات فهرست بیماری های زیست شناختی اگرچه فرد را‬
‫کمتر گنهکار قلمداد می کند‪ ٬‬اما به همان اندازه به تشدید تفرید و فردیت کمک می کند‪ .‬اگر کسی مریض بشود‪ ٬‬به ویروس آلوده‬
‫شده است‪ ٬‬درسته؟ در این بخش از کتاب‪ ٬‬موضع گیری من درست نقطه مقابل این چنین دیدگاهی است که از فرد و بدن فرد‬
‫فراتر را نمی بیند‪ .‬احتمال بیمار یا تندرست بودن‪ ٬‬چه از نظر جسمی و چه روحی‪ ٬‬به میزان زیادی بستگی دارد به تاثیر دیگران‬
‫یا آن دگری روی ما‪ .‬می باید نیک دانست که علل بیماری و تندرستی در اکثر موارد‪ ٬‬در بدن نیست‪ ٬‬بلکه در بدو امر و‬
‫مخصوصا ً در گستره روانی‪-‬اجتماعی می باید دنبال ان گشت‪ .‬پیرامونی که در آن دیگران خیر و خوبی آدم را می خواهند‪ ٬‬کمک‬
‫و یاریش می کنند‪ ٬‬پیرامونی که قابل اعتماد است‪ ٬‬آدم هایی به بار می آورد که تندرست هستند و عمر طوالنی میکند‪ ٬‬در‬
‫پیرامونی که آدمها را گنهکار قلمداد می کنند‪ ٬‬خشونت در آن زیاد است و آنها را بسوی تفرید بیشتر می راند‪ ٬‬آنان را بیمار و‬
‫عمر شانرا کوتاه می کند‪.‬‬

‫پیداست که تاثیر پیرامون بسی فراتر از تاثیر بازتاب آینه وار سطحی وتصور می رود‪ .‬بچه ای که نتواند به اندازه کافی غذا های‬
‫پروتئینی دریافت کند‪ ٬‬بچه ای که از او مانند برده بهره کشی می شود‪ ٬‬زنانی که از تحصیل محروم می گردند ‪ -‬روی پیامد های‬
‫آن ها نمی شود شک کرد‪ .‬پیامدهای شرایط اجتماعی منفی روی رشد کودکان تا حدودی شناخته شده است‪ .‬در این بخش از کتاب‬
‫خواهیم کوشید توجه خواننده را به عامل مهمی جلب کنیم که در برابر شرایط منفی‪ ٬‬اگر اوضاع بر وفق مراد پیش رود‪ ٬‬از آدمی‬
‫محافظت می کند‪ .‬آن عامل در صورت مناسب نبودن شرایط‪ ٬‬موجب تشدید و تقویت عوامل منفی می گردد‪ .‬دقیق گفته باشیم‪:‬‬
‫کسانی که از بدن خود بیگانه اند‪ ٬‬زودتر بیمار می گردند‪ .‬کسانی که شاد و سرزنده هستند‪ ٬‬کمتر بیمار می شوند‪ .‬هر دو اینها‬
‫پیامد کنش و واکنش های دوران کودکیست‪ .‬ثث‬

‫٭مشتی از خروار‪ :‬جوزف بیدرمن امریکایی‪ ٬‬استاد دانشگاه و روانپزشک کودکان در سال ‪ ۲۰۱۱‬محکوم شد‪ ٬‬چون بجای ‪ ۶/۱‬میلیون دالری‬
‫که از شرکت های داروسازی دریافت کرده بود‪ ٬‬تنها ‪ ۲۰۰۰۰۰‬دالر آنرا به اداره مالیات اعالن کرده بود‪ .‬در تحقیق قضایی به عمل آمده‬
‫معلوم شد‪ ٬‬از جمله ایشان که راه مثبت دانستن دارو های تولید شده توسط شرکت های بزرگ را در پیش گرفته بودند‪ ٬‬پیش از آغاز آزمایش ها‬
‫روی داروها و قرص ها از تاثیر بسیار خوب آن داد سخن می داده است‪ .‬می باید این را هم گفت که او در نوشته های زیادی که بر اساس‬
‫’تحقیق و بررسی‘ انتشار داده‪ ٬‬مصرف داروهای روانگردان را برای کودکان تبلیغ می کنند‪ .‬برای آگاهی بیشتر ا‪ .‬دی‪ .‬اچ‪ .‬دی‪ - .‬قدرت و‬
‫سوء تفاهمات‪ ٬‬نوشته ال‪ .‬باتسترا را بخوانید‪.‬‬
‫‪20‬‬

‫آن دیگری نیک خواه یا بد خواه؟‬


‫نخستین پرستاری که بازتاب دهندهٔ آینه وار است تقریبا ً همواره مادر‪ ٬‬پدر‪ ٬‬یکی از مادر یا پدر بزرگ ها یا پرستار بچه است؛ اما‬
‫ساده انگاری خواهد بود اگر گمان کنیم که آنها آن کار را به تنهایی انجام می دهند‪ .‬پشت آن دیگری مشخص‪ ٬‬آن دیگری مجرد‬
‫رسم تربیت و‬
‫ِ‬ ‫دگر مجرد‪ ٬‬مفاهیم اخالقی غالب در فرهنگ و سنت ما می باشد‪ ٬‬که در گام بعدی راه و‬ ‫پنهان است‪ .‬مراد من از آن ِ‬
‫پرستاری کردن را بسیار دقیق مشخص می کند‪ .‬از میانه های سده نوزدهم آن دیگری شروع کرد هر روز بیشتر در بدن ما‬
‫دخالت کند‪’ .‬تندرستی همگانی‘ از وظایف و تکالیف سیاسی‪-‬اجتماعی گشت‪.‬‬

‫تاریخ را اگر خوب بنگریم‪ُ ٬‬رمانی است که در آن رویداد های سیاسی و پزشکی آمده است‪ .‬در باالی بازوی چپم‪ ٬‬جای زخمی‬
‫است بیضوی که تقریبا ً سه سانتی متر قطر دارد‪ .‬آن جای آمپول واکسنی است که در پنج سالگی علیه آبله زدند‪ .‬بچه هایم آنرا‬
‫ندارند‪ ٬‬آن بیماری اکنون ریشه کن شده است‪ .‬در سده شانزدهم نقابداران اسپانیائی نتوانستند آزتک ها و اینکا ها را شکست دهند‪٬‬‬
‫اما آبله ای که آن فاتحان آورده بودند‪ ٬‬آنها شکست داد‪ .‬همه جا را آن بیماری واگیر‪ ٬‬گرفته بود‪ :‬هنگامی که در ماه مارس ‪۱۵۲۰‬‬
‫اسپانیائی ها پای در خشکی گذاشتند‪ ٬‬مکزیک بیست و دو میلیون تن جمعیت داشت‪ ٬‬در دسامبر همان سال چهارده میلیون تن از‬
‫آنها باقی مانده بود‪ .‬نخستین درمان های آبله را در چین می بینیم؛ پزشکان از سده پانزده ’واریوالسیون‘٭ بکار می بردند‪ .‬زخم‬
‫های پوسته پوسته شده صورت بیمار را که خشک شده بود‪ ٬‬می کوبیدند و آنرا در بینی آدم ها فوت می کردند تا آنها نوع مالیمی‬
‫از بیماری را بگیرند و در برابر آن مصونیت پیدا کنند‪ .‬اروپائیان تازه در سده هیجدهم آن روش را از چینی ها یاد گرفتند‪ .‬اما‬
‫واریوالسیون همیشه هم گره گشا نبود و گاه مرگ آور می شد‪ .‬در سال ‪ ۱۷۹۸‬یک پزشک انگلیسی سعی کرد راه و رسم‬
‫روستائیان را بیازماید‪ :‬دخترهای شیر دوشی که آبله گاوی گرفته بودند‪ ٬‬آبله نوع انسانی و خطرناک را نمی گرفتند‪ .‬او کسانی را‬
‫که ’بخواست خود آمده بودند‘ ( آنها زندانی ها بودند) با آبله گاوی ( واکا) آلوده کرد ‪ -‬از همانرو آنرا واکسن می نامند‪ .‬کار این‬
‫روش خیلی بهتر از آنهای دیگر بود‪ ٬‬اما از هر گوشه ای صداهای اعتراض شنیده می شد‪ .‬پزشکان می دیدند که روش پول ساز‬
‫آنها از رونق می افتد ( واریوالسیون در این اواخر سود آور شده بود)‪ ٬‬کلیسا اعتراض های مذهبی می کرد ( گاو جانور بزرگی‬
‫است و درست نیست آدمی را با بیماری گاو آلوده کنند)‪ .‬در سال ‪ ۱۹۵۸‬سازمان بهداشت جهان ( س‪ .‬ب‪ .‬ج‪ ).‬در سراسر جهان‬
‫شروع به واکسن زدن کرد تا اینکه در سال ‪ ۱۹۸۰‬آبله ریشه کن گشت‪.‬‬

‫تاریخ کوتاهی که آورده شد‪ ٬‬روشن می سازد تندرستی همگانی را در دو سده آخری آگاهانه دگرگون ساخته اند‪ ٬‬بخشی را از‬
‫طریق اقدامات دولتی و بخشی دیگر را از طریق مشارکت های مردمی‪ .‬امروزه کسی سارفَتی را بیاد نمی آورد ( سارفتی‬
‫پزشکی بود که سازمان پژوهش های زندگی سالم در آمستردام را در سال ‪ ۱۸۱۳‬پایگذاری کرد و اکنون نام پارکی در آمستردام‬
‫می باشد‪ .‬بیشتر پژوهش های او روی روش های زندگی خوب و محیط های زندگی خوب برای جوانتر های آمستردام بود ‪-‬م‪.).‬‬
‫شاید بشود گفت این پزشک به تنهایی آب آشامیدنی پالوده شده از آلودگی ها را برای مردم آمستردام فراهم آورد و کمک بزرگی‬
‫به تندرستی آن شهروندان کرد‪ ۲۶.‬نمونه های دیگری از این دست زه کشی آب های آلوده‪ ٬‬تغذیه بهتر‪ ٬‬شرایط کاری بهتر‪ ٬‬خانه و‬
‫زندگی بهتر‪ ٬‬آموزش بهتر و غیره است‪ .‬در اینجا آمیزه چشمگیری از اقدامات اجتماعی و پزشکی را می بینیم که آگاهانه برای‬
‫کورپور سانا ( گفته ای به التین =‬
‫ِ‬ ‫’تندرستی‘ مردم انجام شده است‪ .‬بنیان آن اندیشه به روزگاران کهن برمیگردد‪ :‬منس سانا این‬
‫عقل سالم در بدن سالم و برعکس‪-‬م‪.).‬‬

‫در آغاز سده پیشین داشتن تن و پیکر سالم هدف ایدئولوژیک گشت‪ .‬آلمان نازی می خواست تا جائی که می شد مردانی‬
‫نیرومندتر و تاجائی که می شد زنانی بارآورتر پرورش دهد تا بتواند امپراتوری هزار ساله ای را پی نهد‪ .‬امروزه ایدئولوژی‬
‫دیگری چیره گشته است‪ ٬‬که در آن دولت و بازار ذوب گشته است و رقابت و رشد همراه با فرد گرایی لجام گسیخته‪ ٬‬حرف آخر‬
‫را می زند‪ .‬هدف دوگانه زندگی که جلو چشم ما می گیرند‪ ٬‬یکی زنده ماندن و کار کردن تا حد ممکن ( آنکه کار نمی کند‪ ٬‬وجود‬
‫ندارد) و دیگری مصرف کردن تا حد ممکن می باشد‪ .‬تندرستی برای هر دو آن هدف ها ضرورت دارد‪.‬‬

‫این دید و برداشت ها شیوه اندیشیدن ما در باره بیماری و نگرش ما به آن را دگرگون ساخت‪ .‬چندان زمانی از آن هنگام نمی‬
‫گذرد که تن سالم و عقل سالم را حاصل پیرامون سالم‪ ٬‬در مفهوم گسترد ِه واژه ’پیرامون‘ ( خوراک‪ ٬‬بهداشت‪ ٬‬واکسن زدن و‬
‫آموزش) دیدند‪ .‬از دید مردان سیاسی نو لیبرال مسئولیت تندرستی هر کس به گردن خود اوست؛ اوست که می باید گزینش های‬
‫درست را بکند؛ برای همین آنها مدام بر طبل کاهش مراقبت های بهداشتی می کوبند‪ .‬هرکس بیمار می گردد گناه خودش است‬
‫چون همراه با کم اهمیت شمردن زندگی خویش‪ ٬‬راه و رسم زندگی نادرست را در پیش گرفته است‪ .‬هرجا که مسئولین کشوری‬
‫چنین سیاست هایی را در پیش بگیرند‪ ٬‬همبستگی از میان می رود‪.‬‬

‫٭ روشی برای دوران نهفتگی بیماری که در آغاز برای مصونیت افراد‪ ٬‬با موادی که از بدن بیمار گرفته می شد‪ ٬‬در برابر آبله بکار می‬
‫رفت‪ ٬‬به این امید که آلودگی مالیم آنان را در برابر آبله مقاوم کند‪.‬‬
‫‪21‬‬

‫آبله پیامد آلوده شدن به ویروس آبله همراه با پیرامون غیر بهداشتی بود‪ ٬‬ریشه کن شدن آن نیز حاصل تالش های جمعی در‬
‫همسویی با رهنمودهای علمی بود‪ .‬این نمونه استثنائی نیست‪ ٬‬برعکس‪ :‬باال رفتن طول زندگی آدم ها و کیفیت زندگی پیامد‬
‫دگرگونی های اجتماعی برپایه تصمیمات سیاسی می باشد‪ .‬باور کنونی که تندرستی هرکس بگردن خودش است‪ ٬‬تقریبا ً خالف‬
‫همه پژوهش های علمی و نمایانگر زور گوئی ایدئولوژی می باشد‪ .‬ابراز و بیان این امر که بسیاری از کودکان مشکل نفس‬
‫کشیدن دارند ‪ -‬به معنی انداختن مسئولیت آن‪ ٬‬بگردن خود آنها نیست؟ یا می توان پرسید پرسید آیا پیرامون زیستی در آن منطقه‬
‫آلوده شده است؟ تائید این یافته که در بلژیک و هلند شمار کارمندانی که پیش از رسیدن به سن بازنشستگی طوالنی مدت بیمار می‬
‫شوند رو به افزایش است ‪ -‬به این معنا می تواند باشد که همه آنها آدم های نیرنگ بازی هستند و از سیستم مراقبت های پزشکی‬
‫ما سوء استفاده می کنند؟ یا نه این پیامد راه و روشی است که می خواهیم جامعه مان را بدان صورت سازمان دهیم ؟‪۲۷‬‬

‫آمار سازمان بهداشت جهانی نشان می دهد چگونه افسردگی در مدت کوتاهی بیماری شماره یک جهان شد‪ ٬‬که علت آنرا موکدا ً‬
‫شرایط زندگی بسیار بد می داند‪ .‬در اروپای باختری شمار آدم هایی که به سبب توان درباختگی ( برن آوت) همراه با بیماری‬
‫های طوالنی به سبب فشارها و تنش ها از کار بیرون انداخته می شوند‪ ٬‬شتابان رو به افزایش است‪ .‬پیام رسای روانپزشکانی که‬
‫راستای بیولوژیک را برگزیده اند‪ ٬‬آنست افسردگی ’بیماری بهم خوردن تعادل شیمایی‘ می باشد و بیماری هایی را که به استرس‬
‫مربوط می شود‪ ٬‬بویژه در آدمهایی می شود دید که توانایی کنار آمدن با استرس را ندارند‪ .‬پس فوری از این نتیجه می گیرند که‪:‬‬
‫تقصیر خودت است‪.‬‬

‫در اینجا ’آن دگری‘‪ ٬‬نقش اتهام زننده و دل آزاری ( بیمار کننده ) دارد‪.‬‬

‫استثنا ها نشان از قانون دیگری دارد‬


‫آور نداری و بی چیزی‪ ٬‬محرومیت های اجتماعی‪ ٬‬تغافل از و بی توجهی به‬ ‫بسیاری ازپژوهش ها پیامدهای دل آزار و بیماری ِ‬
‫بچه ها را نمایان می سازد‪ .‬این چنین پیامدهائی را از باره آماری نیز بسادگی می توان نشان داد‪ .‬در عین حال مساله طوری‬
‫استکه هیچکس پاسخ شسته و رفته یا میانگینی برای آن نمی داند‪ ٬‬برای نمونه این پرسش را پیش می کشند که بسته شدن درها و‬
‫راه های اجتماعی بر روی فرد به سبب فقر‪ ٬‬چه پیامد هایی روی آنها دارد‪ .‬چون پیامد های آن بسیار متفاوت می باشد‪ .‬می توان‬
‫پسر یا دختری را در نظر گرفت که علیرغم دوران پر از رنج و سختی نوجوانی‪ ٬‬در بزرگسالی مردان و زنان موفق و خوشبختی‬
‫می شوند‪ .‬یا عکس آن‪ ٬‬بچه هائی که در شرایط ظاهرا ً ایده آل ( خانواده های سنتی‪ ٬‬پدر و مادری مرفه و متمول‪ ٬‬شرایط‬
‫اقتصادی و اجتماعی مطلوب) چشم به جهان می گشایند‪ ٬‬باز به راه های بد کشیده می شوند‪.‬‬

‫این گونه استثناها اهمیت گزاف دارد‪ ٬‬چرا که آنها گواهی می دهد‪ ٬‬پسرها و دخترهای یاد شده به طور کامل بازیچه نیروهای کور‬
‫اجتماعی‪-‬اقتصادیی که درآن بزرگ شده اند‪ ٬‬قرار نمی گیرند‪ .‬در اینجا پرسشی بمیان می آید‪ ٬‬چه چیزی این استثناها را‪ ٬‬استثنا می‬
‫کند‪ .‬پاسخ آن پرسش را در پژوهش های اِمی ورنر می توان یافت‪ ۲۸.‬این روانشناس امریکائی به مدت بیش از چهل سال همه‬
‫کسانی را که در سال ‪ ۱۹۵۵‬در کاوای از جزایر هاوائی به دنیا آمده بودند‪ ٬‬دنبال کرد‪ .‬روی همه آن ‪ ۶۹۸‬تن که در این پژوهش‬
‫شرکت کرده بودند‪ ٬‬در مقاطع مهم سنی ( ‪ ۳۲٬ ٬ ۱۰ ٬ ۲ ٬ ۱‬و ‪ ۴۰‬سالگی) از باره های روانشناختی و اجتماعی بررسی و تحقیق‬
‫شد‪ .‬دویست و ده تن از آنان در شرایط سخت و رنج آور ( فقر و خانواده ای که مشکالت عدیده داشت) بزرگ شده بودند‪ .‬نتایج‬
‫تحقیق آنچه را که انتظار داشتیم‪ ٬‬تائید می کند‪ .‬اکثریت بسیار بزرگی از این ‪ ۲۱۰‬تن بچه‪ ٬‬در ده سالگی یا مرتکب کارهای غیر‬
‫قانونی شده بودند یا از دیدگاه روانپزشکی آسیب خورده بشمار می آمدند‪.‬‬

‫در اینجا ’اکثریت بزرگ‘ به معنی دو تن از هر سه تن می باشد‪ ٬‬پس می توان گفت از هر سه تنی که در آن پیش زمینه سخت و‬
‫دل آزار بزرگ شده بودند‪ ٬‬یک بچه موفق شد رشد عادی داشته باشد و فرد بالغی عاری از آسیب های قابل توجه گردد‪ .‬اگرچه‬
‫یکی از سه تن اقلیت می باشد‪ ٬‬اما آن شمار کمی نیست‪ .‬چه چیزی این بچه ها را از بچه های دیگر متفاوت می کند؟ می باید از‬
‫کار بسیار بزرگ و ارزنده ورنر و همکاران او سپاسگزار باشیم که امروز با بهره گیری از دستاورد های تحقیقات آنها می دانیم‬
‫آن تفاوت حاصل عوامل متعددی است‪ .‬بدبختانه آن آمیزه پیچیده و بغرنج در یک واژه خالصه شده است‪ :‬تاب آوری یا داشتن‬
‫نیروی فنر ّیت ( که پس از تحمل فشار دوباره می تواند باز شود و و به حالت اول برگردد ‪-‬م‪ - ).‬در زیر در باره آن’بدبختانه‘‬
‫توضیح می دهم‪.‬‬

‫ورنر عوامل محافظت کننده را در سه سطح جداگانه دسته بندی می کند ‪ -‬فردی‪ ٬‬خانوادگی‪ ٬‬اجتماعی ‪ -‬و با توضیحاتی که می‬
‫دهد‪ ٬‬درهم تنیدگی میان آنها را روشنتر می سازد‪ .‬استثنا هایی که در قاعده و قانون دیده می شود ‪ -‬یک کودک از هر سه کودک ‪-‬‬
‫به سبب کنش و واکنش های میان آن سطوح پدید می آید‪.‬‬
‫‪22‬‬

‫آنکس که در هنگام نوزادی یا کودکی از پدر و مادر یا از پیرامونش واکنش های مثبت و تشویق آمیز دریافت کرده است‪ ٬‬در‬
‫مقایسه با بچه های دیگر‪ ٬‬رشد و پیشرفت بهتر می کند‪ ٬‬بهتر می تواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد و اعتماد به خویشتن‬
‫بیشتری داشته باشد‪.‬‬

‫در سطح خانواده مهم ترین عامل حفاظت کننده داشتن رابطه دلبستگی امن و قابل اعتماد با یک تن می باشد ( در این پژوهش‬
‫یکی از پدر یا مادر بزرگ ها بود)‪ .‬بکنار از این عامل عمومی‪ ٬‬در سطح خانوادگی میان دخترها و پسرها نیز فرقی هست‪.‬‬
‫پسرها از ساختاری روشن بهره مند می شوند که در آن الگویی برای مرد بودن هست‪ ٬‬همچنین از تعلیم و تربیتی بهره مند می‬
‫شوند که ابراز احساس ها را تشویق می کند‪ .‬دختر ها به ویژه در خانواده هایی خوب رشد می کنند که در آنها روی خود کفائی و‬
‫روی پای خود ایستادن تاکید می شود‪ ٬‬مخصوصا ً که در کنار این ها یکی از زنان فامیل از او پشتیبانی و به او کمک کند‪.‬‬

‫در سطح جمع و جامعه عامل بسیار تعیین کننده میزان دسترسی جوانان به یاری همگنان خود و بهره مند شدن آنان از کمک های‬
‫آدمهای بزرگسال و قابل اعتماد می باشد ( آموزگاران‪ ٬‬رهبران جمع و جامعه‪ ٬‬رهبران دینی)‪.‬‬

‫آنچه در باال آورده شد چکیده پژوهش پربار ورنر می باشد‪ .‬امیدوارم با اقدام به گذاشتن فیلتری در رابطه ای که میان تاثیر گذاری‬
‫پیرامون بالفاصله کودک روی او دارد‪ ٬‬به منظور ایقان از نقش حفاظت کنندگی و تقلیل نقش منفی آن‪ ٬‬به پژوهش خانم ورنر‬
‫آسیبی نرسانده باشم‪ .‬آن رابطه با دریافت بازتاب آینه وار پیرامون‪ ٬‬توسط نوزاد آغاز می شود‪ .‬در این مورد می توانیم یافته های‬
‫ی شاد و خنده رو (از پیرامون‬ ‫پژوهش های نوین را به پژوهش های ورنر بیافزائیم‪ .‬نمی توان پیشا پیش گفت که هر کودک نوپا ِ‬
‫خود‪-‬م‪ ).‬بازتاب های مثبت دریافت می کند ‪ -‬امکان دارد بهش بگویند بچه ایست که ا‪ .‬دی‪ .‬اچ‪ .‬دی‪ .‬دارد و همه را خسته می کند‪.‬‬
‫شتن بچه را تعیین می کند‪ ٬‬تردیدی نمی توان‬
‫در این که آن بازتاب های آینه وار پیرامون است که تصوی ِر خویشتن و اعتماد به خوی ِ‬
‫ی داشتن رابطه عاطف ِی امن تاکید می شود‪ .‬رشد اعتماد و اطمینان کودک به دیگری در ادامه‬ ‫داشت‪ ٬‬البته در هم ٔه این احوال‪ ٬‬رو ِ‬
‫همین گام می باشد‪.‬‬

‫پژوهش های ورنر نشان می دهد تا چه اندازه رشد زیست شناختی‪ ٬‬روانشناختی و اجتماعی ما در هم تنیده است‪ .‬تاکید و تمرکز‬
‫کنونی روی فرد‪ ٬‬آن نکته را نادیده میگیرد‪ ٬‬به ویژه در مواردی که کوشش می شود فرد صرفا ً به زیست شناختی خود تقلیل داده‬
‫شود‪.‬‬

‫زیستی‪-‬روانی‪-‬اجتماعی؟‬
‫در جهان پزشکی میان پژوهش های بسیار نوین و دیدگاه های معمول تفاوت های چشمگیری هست‪ .‬پیشرفت های بسیار نوین‪ ٬‬از‬
‫آن میان پیشرفت هایی که برپایه پژوهش های ’سلیکو‘ ( پژوهش هایی که در آن ها مقادیر عظیم داده های آزمایش ها را با هم‬
‫می آمیزند و بکمک رایانه ها تجزیه و تحلیل می کنند) بدست آمده‪ ٬‬ثابت می کند بیماری و تندرستی تا حد زیادی به عوامل‬
‫بیرونی بستگی دارد‪ .‬از آن گذشته‪ ٬‬نتایج اینگونه پژوهش ها نشان می دهد سیستم های گوناگون در بدن ما به مثابه یک کل بزرگ‬
‫کار می کند‪ .‬با این همه پزشکان جوان ما روز بروز بیشتر به فوق تخصص روی میاورند ( برای نمونه پزشک شُش برای‬
‫تخصص باالتر‪ ٬‬تنها در زمینه نشانه های بیماری آپنه خواب ‪-‬گرفتگی راه تنفس در خواب م‪ -.‬کارشناسی باالتر می گیرد‪ ٬‬پزشک‬
‫جراح تنها در زمینه عمل دست فوق تخصص میگیرد)‪ .‬در نتیجه بسیاری از مردم عادی نیز طبق غریزه گمان می برند بیماری‬
‫در بدن و اغلب در یک بخشی از بدن یا در یک اندام النه می گزیند ( شکمم راه افتاده است؛ کمرم جان به لبم کرده است)‪.‬‬
‫هنگامی که کسی گریپ می گیرد‪ ٬‬آیا علت آن همان ویروس لعتنی است؟ یا این گفته که زخم معده نتیجه تنش ها و فشارهای‬
‫روانی است‪ ٬‬برای خر کردن مردم می باشد؟‬

‫در خاموشی خود می پذیریم که تنها مسائل زیست شناختی‪-‬پزشکی‪ ٬‬مسائل واقعا ً علمی می باشد‪ ٬‬تنها آسیب هایی که آشکارا علت‬
‫بدنی دارد‪ ٬‬بیماری واقعی در شمار می آید‪ .‬روانشناسی در میان ناامیدی با دلیری می کوشد جلو بدتر شدن اوضاع را بگیرد‪ ٬‬اما‬
‫هنگامی که می خواهد پای در جای پای رویکرد پوزیتویستی‪-‬علمی بگذارد‪ ٬‬ناکارآمد می گردد‪ .‬علوم اجتماعی از محصوالت‬
‫فکری چپ بشمار آورده می شود و دستاورهای آن برای سیاست گذارانی که پیامد های اجتماعی خود را نمی بینند‪ ٬‬بهر روی‬
‫مشکوک می باشد‪.‬‬

‫نمونه های این گونه فروکاستن بیماریها‪ ٬‬بی سر و صدا‪ ٬‬به توضیحات زیست شناختی‪-‬پزشکی فراوان است‪ .‬در هفته ای که این را‬
‫می نوشتم‪ ٬‬پزشکی در رادیو می گفت‪’ ٬‬ما هنوز به علت واقعی سرطان پستان پی نبرده ایم‘‪ .‬منظور او علت زیست شناختی آن‬
‫بود‪ .‬در همان هفته‪ ٬‬در روزنامه ای نظر نویسنده ای را می خواندم که سعی می کرد در نوشته خود به آثار منفی نابرابری‬
‫‪23‬‬

‫اجتماعی‪ -‬اقتصادی روی تندرستی روانی‪ -‬اجتماعی ما گرد تردید بپاشد‪ .‬وی در آن نوشته برای مردود جلوه دادن پژوهش های‬
‫کارشناس همه‪-‬گیری‬
‫ِ‬ ‫ویلکینسون و پیکِت با بلند نظری می فرماید تحقیق آنان ’از دیدگاه علمی مشکوک به نظر می رسد‘‪ .‬آن دو‬
‫شناسی اهل بریتانیا در سال ‪ ۲۰۰۹‬کتابی انتشار دادند که در آن برپایه بهره گیری از روش های ساده و آماری روی داده های‬
‫بسیار موثق نشان می دهند کشورهایی که نابرابری های درآمدی در آنها بیشتر است‪ ٬‬بیش و کم همه شاخص های وضعیت‬
‫سالمتی آنها حاکی از خرابی اوضاع می باشد‪ .‬در سال های پس از انتشار آن کتاب‪ ٬‬بویژه از سوی اتاق های فکری نولیبرال با‬
‫آنها برخوردهای بسیار تند و بدی شد‪ .‬این تنها ترامپ نیست که نتایج علمی را به هیچ می شمارد‪ ۲۹.‬نمونه ای از هفته نامه‬
‫روانشناسی را ورق میزدم‪ ٬‬بیش از نیمی از یک مقاله با این عنوان که ’ا‪ .‬دی‪ .‬اچ‪ .‬دی‪ .‬یک آسیب مغزی است‘‪ ٬‬در باره مغز و‬
‫ژنتیک قلم فرسایی می کرد! مقاالت دیگر نیز بیش و کم همین روال را داشت‪’ :‬یافته ای امید بخش و نوین‘ که ویژگی‬
‫روانشناختی را بر پایه مغز یا ژن توضیح می دهد‪ ٬‬اما هنوز به پژوهش های زیادی نیاز است‪ ٬‬این یافته ها موقتی است و هنوز‬
‫تایید نشده است‪.‬‬

‫درخواست برای رویکرد ’زیست‪-‬روان‪-‬جامعه شناختی‘ را می شود‪ ٬‬در اغلب آموزش های مقدماتی‪ ٬‬در زمینه روانشناسی بالینی‬
‫یا پزشکی عمومی دید‪ .‬اما پس از اتمام آموزش مقدماتی آن نیز بگوشه ای پرت می شود‪ .‬در عمل و هنگام پژوهش توجه ( و نیز‬
‫پول) صرفا ً روی جنبه های بدنی صرف می شود‪ .‬وقت بسیار زیادی صرف‪ ٬‬برای نمونه یافتن علل ژنتیکی روان نژندی ها یا‬
‫پریون ها [ ذرات پروتئینی که گمان می رود علت پاره ای از بیماری های مغزی مانند رسوب خون‪ ٬‬اسکرپی ( بیماری ویژه‬
‫گوسفندان که در مغز آنها پیش می آید و هماهنگی شان از بین می رود‪ .‬از آنرو حیوان برای کمک خود را به درخت می مالد ‪-‬‬
‫م‪ ٬).‬بیماری کروتسفلد یاکوب ( بیماری مغزی که با افسردگی یا هیجان عصبی شروع می شود اما پس از دو سه هفته آسیب های‬
‫جدی حافظه خود را بروز می دهد و بیمار مشکل راه رفتن‪ ٬‬صحبت کردن پیدا می کند‪ ٬‬موقع راه رفتن تعادل ندارد‪ ٬‬ماهیچه هایش‬
‫بسیار سفت می شود یا برعکس لرزش دارد ‪ -‬م‪ .).‬پریون ها را نمی شود با میکروسکوپ دید‪ ٬‬آنها هسته و اسید ندارد‪ ٬‬در برابر‬
‫نابودی مقاوم می باشد‪ ].‬می شود که گمان می رود اساس بیماری های فرساینده ( دیجنرتیو دیزیز) را پدید می آورد‪ .‬اما در موارد‬
‫بسیاری این پژوهش ها دستاورد های ناچیزی دارد یا هیچ دستاوردی ندارد‪ .‬در پایان کار هم تصمیم می گیرند بگویند علت‬
‫بیماری دانسته نیست‪ ٬‬که تصمیم درستی نمی باشد‪ .‬درست آنست که بگویند برای آن بیماری علت زیست شناختی یافته نشد و روی‬
‫تحقیقات در زمینه عوامل روانی‪-‬اجتماعی نیز پولی هزینه نمی کنند‪.‬‬

‫در بخش های آتی این کتاب روشن خواهد شد دالیل کافی برای یافتن عامل آن بیماری ها و سرمایگذاری در پژوهش های روانی‪-‬‬
‫اجتماعی وجود دارد‪ .‬برای نمونه ما دلیل مالتیپل اسکلِروسیس ( سفت شدگی بافت های بدن ‪-‬م‪ ).‬را نمی دانیم‪ .‬عامل ژنتیکی در‬
‫آن نقش دارد‪ ٬‬چون در میان برخی گروه های تباری دیده نمی شود‪ .‬تحقیقات دیگر یافته های شگفت انگیزی را ارائه می کند که‬
‫تاثیر محیط را نمایان می سازد‪ :‬پیشینه تجربیات تراماتیک در بیماران ام‪ .‬اس‪ .‬ده برابر بیشتر است تا مردم ’عادی‘‪ ۳۰.‬نمونه دوم‬
‫به ارثی بودن در حالت کلی مربوط می شود‪ .‬این باور که بسیاری از بیماری ها ارثی می باشد‪ ٬‬رواج بسیار دارد‪ .‬تا اینکه‬
‫گروهی از پژوهشگران هلندی پی بردند عوامل محیطی می توانند روی کارکرد ژن ها تاثیر بگذارد‪ .‬درست خواندید‪ :‬پیرامون‬
‫آنچه را که در ما ارثی است تغییر می دهد‪ .‬اپی ژنتیک ( دانش دگرگون ساختن ارگانیسم از طریق اصالح و تعدیل ژن بجای‬
‫دگرگون کردن ُکد ژن ‪-‬م‪ ٬).‬به عنوان دانشی نو در ژن شناسی می باشد ‪ ٬‬چیزی فراتر از بسط و توسعه داروینیسم‪ .‬دانش سنتی‬
‫ژنتیک می گوید‪ ٬‬ترکیب تصادفی ژن ها تاثیرات تعیین کننده پدید میاورد که تقریبا ً بدون آنکه تغییر یابد به نسل های بعدی انتقال‬
‫داده می شود‪ .‬اپی ژنتیک نوین نشان می دهد عوامل پیرامونی می تواند ژن ها را وصل یا قطع کند‪ ٬‬که تا سه نسل ادامه می یابد‪.‬‬
‫یکی از پژوهش های نخستین در هلند انجام گرفت و نشان داد آن دسته از بچه های هلندی که از مادران باردار شده در زمستان‬
‫گرسنگی در پایان جنگ جهانی دوم بودند‪ ٬‬احتمال ابتال به بیماری های قلب وعروق‪ ٬‬نیز فربهی در آنها باالست‪ .‬آنچه می خوری‬
‫(یا نمی خوری) روی بچه ها و نوه هایت تاثیر دارد‪ .‬در این میان روشن شده است عوامل محیطی مانند خورد و خوراک‬
‫(پُرخوری زیاد یا کم خوردن بیش از حد‪ ٬‬برای تندرستی خوب نیست) و مواد شیمیائی (حتی در بسته بندی و پوشاک بچگانه)‬
‫تاثیر اپی ژنتیکی روی نوزادان ما دارد‪ ٬‬از بیماری دیابت و چاقی گرفته تا خلق و خوی آنها‪۳۱.‬‬

‫زمان آن رسیده است که عبارت زیست‪-‬روان‪-‬جامعه شناسی را جدی بگیریم‪ .‬همانگونه که پیروزی یا شکست اجتماعی را نمی‬
‫توان تنها بگردن فرد انداخت‪ ٬‬مساله تندرستی و بیماری را نیز نمی توان به گردن یک بدن انداخت‪ .‬برای آن نیز شواهد علمی‬
‫کافی وجود دارد‪.‬‬
‫‪24‬‬

‫دیگران بیمار کننده‬


‫در سال ‪ ۱۹۹۸‬هشت تن از پژوهشگران امریکایی مقاله ای با یافته های سرسام آوری انتشار دادند‪ ۳۲.‬آنان روی ‪۱۷۰۰۰‬‬
‫امریکایی تندرست تحقیق و بررسی کرده بودند‪ ٬‬همه آنها تحصیل کرده بودند و کار داشتند‪ ٬‬از آن رو همه آنها بیمه بیماری هم‬
‫داشتند‪( ٬‬امریکا یعنی این) تا بشود تحقیق کرد و دید چه عواملی به تندرستی آنها کمک می کند‪ .‬پژوهشگران از خود می پرسند آیا‬
‫برخی از آنها در بچگی تراما ( تجربه فاجعه بار) داشته اند ‪ -‬اگر پاسخ آره است ‪ -‬کدام تراما و چرا‪ .‬در کنار آن پژوهش‪ ٬‬آنان‬
‫می باید به پرسش های فهرست زیر نیز پاسخ می دادند‪ :‬آیا از آنها سوء استفاده بدنی‪ ٬‬سوء استفاده جنسی‪ ٬‬سوء استفاده احساسی‬
‫شده بود؟ از آنها‪ ٬‬از باره بدنی و احساسی تغافل شده بود؟ آیا با مادرشان در خانه بدرفتاری می شد و او را کتک می زدند؟ آیا در‬
‫خانواده مواد اعتیاد آور مصرف می شد یا نه‪ ٬‬پدر و مادر از هم جدا شده بودند یا نه‪ ٬‬فردی از خانواده آسیب خوردگی روانی‬
‫داشت یانه‪ ٬‬فردی از خانواده زندان رفته بود یا نه‪.‬‬

‫نتایج تکان دهنده بود‪ :‬از ‪ ۲۸‬درصد این تعداد از امریکایی های عادی‪ ٬‬دارای تحصیالت خوب‪ ٬‬که کار و زندگی داشتند‪ ٬‬از نظر‬
‫بدنی سوء استفاده شده بودند و از ‪ ۲۱‬درصد از نظر جنسی‪ .‬چهل درصد آنان از دو رویداد فاجعه بار ( تراما زا) و ‪ ۱۲/۵‬درصد‬
‫از چهار رویداد تراما زا گزارش داده بودند‪.‬‬

‫اگرچه این یافته ها در خود تکاندهنده می باشد‪ ٬‬اما رابطه ای که بعدا ً میان آنها و بیماری دیده شد بیشتر تکاندهنده بود‪.‬‬
‫پژوهشگران پانزده سال آن گروه را دنبال کردند‪ ٬‬تا ببینند پیوندی میان سرگذشت و پیشینه آنان با تندرستی شان می شود یافت‪.‬‬
‫نتیجه ای که گرفته شد این بود میان ’ میزان ‪ -‬واکنش‘ نسبت و تناسبی آشکار دیده می شود‪ :‬هرچه میزان بیشتر باشد‪ ٬‬تاثیر آن‬
‫شدت بیشتری خواهد داشت‪ .‬هرچه تراما های بیشتری بر سر کسی آمده باشد‪ ٬‬تاثیر آن روی تندرستی او بیشتر خواهد بود‪ .‬اکر بر‬
‫سر کسی چهار رویداد تراما آور آمده باشد ( این در مورد یک تن از هر هشت شرکت کننده صادق بود!) احتمال الکلی شدن او‬
‫هفت برابر‪ ٬‬دچار شدن به سرطان‪ ٬‬بیماری قلبی و دیابت دو برابر می شود‪ .‬کسی که شش رویداد تراما زا از سرگذرانده بود‪٬‬‬
‫احتمال خودکشی او سی برابر بیشتر بود‪ .‬توجه داشته باشید که هرچه جلوتر می رویم‪ ٬‬پیوند میان تراما های روانشناختی‪-‬‬
‫اجتماعی با بیماری های بدنی بیشتر نمایان می شود‪ .‬بسی خطا خواهد بود که گمان کنیم تراما ها تنها به آسیب های روانی محدود‬
‫می شود‪۳۳.‬‬

‫از جزئیات جالب و فراموش شده این پژوهش تاریخچهٔ آنست‪ .‬ده سال پیشتر از آن وینسنت فلیتی‪ ٬‬که رهبری پژوهش اخیر را به‬
‫عهده داشت‪ ٬‬روی برنامه ای برای الغر شدن آدم های چاق کار می کرد‪ .‬نیمی از شرکت کنندگاه در آن برنامه الغری‪ ٬‬علیرغم‬
‫اینکه هر یک چندین کیلو وزن کم کرده بودند‪ ٬‬در میان ناباوری او از گروه رفتند‪ .‬وی برای پی بردن به علت کناره گیری آنها با‬
‫‪ ۲۸۶‬تن از آنان مصاحبه کرد‪ .‬در پاسخ این پرسش او‪’ ٬‬نخستین بار که از نظر جنسی فعال شدی‪ ٬‬وزن ات چه قدر بود‘‪ ٬‬یکی از‬
‫شرکت کنندگان زن زد زیر گریه و گفت‪’ :‬بیست کیلو‘‪ .‬از آن پس فلیتی در پرسش های خود به طور سیستماتیک در باره سوء‬
‫استفاده جنسی در دوران کودکی می پرسید‪ .‬بیش از نیمی از آنهایی که از برنامه الغری کناره گیری کرده بودند ‪ -‬به دیگر سخن‬
‫یک چهارم کل شرکت کنندگان ‪ -‬از سوء استفاده جنسی در سنین کودکی می گفتند‪ .‬چاق بودن و چاق شدن برای بسیاری از آنان‬
‫نوعی دفاع از خود در برابر خشونت جنسی بود و پرهیز آنان از الغری‪ ٬‬برای آنان پیشگیری از یک خطر بشمار می آمد‪.‬‬
‫نخستین گزارش او را در گنگره ای که در باره چاقی و فربهی بود جدی نگرفتند‪ ٬‬پس او تصمیم گرفت در آن باره بیشتر کاوش‬
‫کند‪ .‬او همراه شماری دیگر از پژوهشگران به بررسی های گسترده تر پرداختند و به نتایجی که در باال آورده شد‪ ٬‬رسیدند؛‬
‫نتایجی که این بار طنین آن شنیده شد‪ ٬‬اما بگمان من هنوز نه چندان که می باید شنیده میشود‪.‬‬

‫توجه اندکی بدان شد و آنرا جدی نگرفتند چرا که آن نتایج‪ ٬‬انتظارات ما را برآورده نمی کند‪ .‬کسی از دختر های عفیفی که از‬
‫خانواده های دارای اصل و نسب می آیند سوء استفاده جنسی نمی کند‪ .‬گاهی وقت ها‪ ٬‬یک کتاب خیلی بیشتر از نتایج همه آزمایش‬
‫ها تاثیر گذار می شود‪ .‬رکسانه گی‪ ٬‬دختر یک خانواده خوب و محترم امریکایی‪-‬هائیتی‪ ٬‬فرزندیست که هر پدر و مادری‬
‫آرزویش را دارد‪ .‬او همه سعی خود را می کند تا رویا های پدر و مادرش را برآورده سازد؛ در مدرسه باالترین نمره ها را می‬
‫گیرد‪ ٬‬در هیجده سالگی به سبب شاگرد برتر بودن‪ ٬‬این امکان را می یابد که خود انتخاب کند در کدامیک از بهترین دانشگاه ها به‬
‫تحصیالت خو یش ادامه دهد‪ .‬یک نکته کوچک‪ :‬در آن هنگام او صد و پنجاه کیلو وزن دارد که در سال های بعد صد کیلو هم‬
‫روی آن می آید‪ .‬درمانگرها‪ ٬‬پزشکان و رژیم های خوراکی درد فربهی او را نمی توانند چاره کنند‪ .‬آنچه رکسانه در بیست و پنج‬
‫سال گذشته‪ ٬‬در باره آن خاموشی گزیده و دم برنیاورده است قربانی تجاوز گروهی قرار گرفتن در سن دوازده سالگی می باشد‪٬‬‬
‫که با همدستی دوست پسرش در آن هنگام صورت گرفت‪ .‬از آن پس همواره از خود می پرسیده‪ ٬‬آیا خودش هم در آن ماجرا‬
‫مقصر بوده است؟ پس از آن رویداد تراما زا‪ ٬‬او به خوردن روی میاورد‪ ٬‬در آغاز برای تسکین و آرامش ( در آن موقع اعصاب‬
‫اش خرد بود‪ ٬‬ناگهان نگران و هراسان می گشت‪- ... ٬‬م‪ ).‬اما دیری نمی کشد که آن به رخت دفاع در برابر خشونت جنسی در‬
‫میاید‪:‬‬
‫‪25‬‬

‫چربی برایم بدن نوی ساخته است‪ ٬‬بدنی که از آن خجالت می کشم‪ ٬‬اما درون آن خودم را امن احساس می کنم‪ ٬‬تنها چیزی که بدان نیازدارم‬
‫احساس امن بودن است‪.‬‬

‫زندگی نامه او‪ ٬‬گرسنگی ‪ -‬سرگذشت بدن من ( ‪ )۲۰۱۷‬از آثار کالسیک در این زمینه شده است‪.‬‬

‫به پیروی از فلیتی و همکاران او چندین پژوهش دیگر انجام گرفت‪ ٬‬که همان پیوند میان تراما و بیماری را‪ ٬‬گاه با روشنی بیشتر‬
‫نشان می داد‪ .‬این نیز تائیدی است بر تحقیقات پیشین که رابطه میان شرایط روانی‪ -‬اجتماعی با استرس‪ ٬‬بیماری و مرگ و میر را‬
‫نشان می دهد‪ ۳۴.‬در اینجا نیز با همان مساله ای رو در رو قرار می گیریم که در پژوهش های اِمی ورنِر داشتیم؛ در تحقیقات‬
‫فلیتی هم بسیاری کسان با رویدادهای تراما زای مشابه در جوانی‪ ٬‬آدم های برزگسال تندرست و سالم می شوند‪ .‬از چیست که‬
‫برخی از آدم ها با تجربه شرایط مشابه بیمار می گردند و برخی نه؟‬

‫نکته درخور توجه دیگری نیز هست‪ :‬آن دسته از آدم ها که بیمار می شوند‪ ٬‬اگرچه پیشینه های تراما آور بیش و کم همسان دارند‪٬‬‬
‫اما به آسیب های نا همسان دچار می گردند‪ .‬ما آدم ها راه راست را می پسندیم‪ :‬آن ویروس موجب این بیماری می شود ‪ -‬خیلی‬
‫روشن‪ .‬اما اگر سرگذشت ترامازای یکسان‪ ٬‬اساس آسیب های متفاوتی گردد‪ ٬‬در آن صورت پیوند میان تراما و بیماری را بسیاری‬
‫کسان باور نخواهند کرد‪ .‬اگرچه پیوند میان تراما در کودکی و بیماری در بزرگسالی را امکان دارد با آمار نشان داد‪ ٬‬اما چگونگی‬
‫کارکرد و تاثیر آن همچنان در پرده ابهام می ماند‪.‬‬

‫آنچه به خصوص از پژوهش فلیتی و همکاران او می توانیم بیاموزیم آنست آدم های بیشتری در شرایط بد و ناگوار بزرگ می‬
‫شوند‪ ٬‬بیشتر از آنی که می پنداریم‪ ٬‬آن شرایط بد پایه و اساس آسیب های متفاوتی را پدید میاورد‪ .‬می باید یادآور شوم ’پیشگامانه‘‬
‫نامیدن پژوهش های فلیتی‪ ٬‬کم جلوه دادن آنست‪ .‬در این کتاب بازهم به این مساله خواهم پرداخت‪ .‬در پژوهش های یاد شده‬
‫ی روزگار نوجوانی و جوانی‪ ٬‬تاثیر بیمارکننده می گذارد‪ ٬‬از چیست که آن همه را بیمار‬ ‫تصریح نمی شود چگونه رویداد تراما زا ِ‬
‫نمی کند‪.‬‬

‫مریض شدی؟ گناه خودت است و باید بکشی (خود کرده را تدبیر نیست ‪-‬م‪).‬‬
‫‪ ۵۱۴‬تن از زنان استرالیایی در آغاز سال ‪ ۲۰۰۰‬خبر بسیار بدی دریافت کردند‪ :‬در پستان آنها برآمدگی دیده می شود‪ ٬‬می باید‬
‫هرچه زودتر روی آنان بررسی های بیشتری به عمل می آمد تا روشن می شد آن یک تومور بدخیم است یا برآمدگی بی زیان‪ .‬در‬
‫عین حال از باره روانشناسی نیز روی آنها بررسی می کردند‪ .‬از ترکیب نتایج بدست آمده به نظر می رسد زنانی که تومور‬
‫بدخیم داشتند‪ ٬‬زنانی بودند که از پیرامون خود حمایت و پشتیبانی اندک دریافت می کردند‪ ٬‬در زندگی با عوامل تنش زای بسیار‬
‫درگیری داشتند‪ .‬پژوهشگران که خود شگفت زده شده بودند ( تا حدودی این انتظار را نداشتند)‪ ٬‬می نویسند این گروه در مقایسه با‬
‫گروه های دیگر ُنه برابر بیشتر برآمدگی (غده) بدخیم دا شتند‪۳۵.‬‬

‫آیا میان اشکال خاصی از سرطان پستان و حمایت نشدن از سوی پیرامون اجتماعی پیوند مستقیمی وجود دارد؟ به هر حال پیوند‬
‫مستیم نمی توان یافت‪ ٬‬چون در همان پژوهش انجام گرفته در استرالیا‪ ٬‬زنانی هم بودند که سرطان پستان گرفته بودند و از سوی‬
‫پیرامون اجتماعی خود نیز خیلی حمایت می شدند‪ ٬‬بیشتر از زنان دیگر هم تنش و استرس نداشتند‪ ٬‬درست مانند برخی زنان که هم‬
‫استرس زیاد داشتند و هم از پیرامون اجتماعی کمتر حمایت می شدند‪ ٬‬اما سرطان پستان نگرفته بودند‪.‬‬

‫در نتایج تحقیقات‪ ٬‬استثنا ها اغلب درخور توجه می باشد‪ .‬از این تحقیق و تحقیقات مشابه دیگر معلوم می شود همواره اقلیتی‬
‫هستند که از زمره استثنا های خوش شانس می باشند‪ .‬آنچه دیگران را بیمار می کند‪ ٬‬به آنها کارگر نیست‪ .‬نتیجه روشن است‪ :‬می‬
‫باید عاملی فردی در این میان نقش داشته باشد که به واسطه آن در شرایط قابل مقایسه‪ ٬‬برخی کسان بیمار می گردند و برخی‬
‫دیگر تندرست می مانند‪ .‬ما نمی دانیم آن بدرستی کدامین عامل است‪ .‬با این همه‪ ٬‬آن ما را از اینکه نامی روی آن بگذاریم باز نمی‬
‫دارد؛ بدنبال آن نامگذاری در ما این توهم پدید می آید که ما آن پدیده استثنا را می فهمیم‪ .‬این روزها برای نشاند دادن آن از‬
‫عبارت ’تاب آوری‘ ( یا فنریت داشتن‪ :‬پس از فشرده شدن تحت شرایط فشار‪ ٬‬مانند فنر قابلیت باز شدن‪ ٬‬سر برافراشتن دوباره‬
‫را دارا بودن ‪ -‬م‪ ).‬استفاده می کنند‪ .‬در پایان سده هیجدهم آنرا با ’ایستینیسیتَیت‘ نشان می دادند که از واژه یونانی استِنوس به‬
‫معنی نیرو و پایداری می آید‪ ٬‬که هرکسی مقدار زیادی از آنرا داشته باشد مریض نمی شود‪ .‬فروید اغلب از ’کانستیتیوشن‘ ( بنیه‬
‫خوب داشتن ‪ -‬م‪ ).‬می گفت‪ .‬در نزدیکی همین ایام به عبارت ’توا ِن سازگاری‘ برمیخوریم‪ ٬‬که هانس ِس ِلی‪ ٬‬پایگذار پژوهش روی‬
‫تنش‪ ٬‬می خواست از آن طریق تفاوت میان آدمهایی را که تحت تنش بیمار می شوند با آدم هایی که نمی شوند نشان دهد‪ .‬مردم‬
‫‪26‬‬

‫عادی از آن با ’ایستادگی و پایداری‘ ( در برابر بیماری ‪-‬م‪ ).‬نام می برند‪ .‬هرکس که مقاومت و پایداری بیشتر بکند‪ ٬‬کمتر بیمار‬
‫می شود‪.‬‬

‫این نامگذاری های گوناگون به توهمی دامن می زند‪ :‬آنها به عامل خاصی اشاره می کند که آدمی می تواند به مقدار کم یا زیاد‬
‫آنرا داشته باشد؛ گمان می رود این تنها ویژگی بینادین آنست‪ .‬اصطالحات قدیمی صراحتا ً ماهیت پزشکی دارد؛ عبارت جدید‬
‫’نیروی فنریت‘ یا ’تاب آوری‘ بیشتر رنگ روانشناسانه گرفته است‪ .‬این جابجائی را نمی توان کم اهمیت شمرد‪ .‬چون به فاصله‬
‫اندکی آن برداشت مفهومی با بار اخالقی یافته است‪ .‬از این پس دهانه آن برای اتهام زدن بازتر می گردد‪ .‬آنکه نیروی فنریت‬
‫کمی دارد‪ ٬‬آدم دست و پاچلفت و بی عرضه بشمار می آید که زود وا می دهد و خود را ول می کند‪ .‬در روانشناسی امریکا تاب‬
‫آوری را به دل و جرأت یا ُجربزه داشتن ربط می دهند‪ .‬آدم هایی که دل و جرأت دارند‪ ٬‬مریض نمی شوند‪ .‬پس می توان گفت‪ ٬‬آدم‬
‫هایی هم که دل و جرأت ندارند‪ ٬‬بزدل و تن پرورند؛ به این معنی که اگر مریض شدند تقصیر خودشان است‪ .‬از اینرو هدف‬
‫درمان می باید قرص و محکم ساختن آنها باشد‪۳۶.‬‬

‫مفهوم ’تاب آوری‘‪ ٬‬با یک چنین تفسیری و نیز با کارهای درمانیی که در آن راستا صورت می گیرد‪ ٬‬ویژگی پایه ای و مهمی را‬
‫در روانپزشکی عیان می سازد‪ ٬‬که همانا مفاهیم تلویحی برداشت های روانپزشکی از دیدگاه اخالقی می باشد‪ .‬در آغاز راه این‬
‫امر مشکلی بشمار نمی آمد؛ کهن ترین الگوی درمان که از سده نوزدهم به مارسیده است به طور تصادفی الگوی ’درمان اخالقی‘‬
‫نامیده نمی شود؛ در آن روش‪ ٬‬رویکرد روانی اجتماعی با بازآموزی و تعلیم و تربیت دوباره تلفیق داده میشد‪ .‬اکنون با آن مشکل‬
‫پیدا کرده ایم؛ توماس اینسل‪ ٬‬که تا چندی پیش سرپرست موسسه ملی امریکا برای تندرستی روانی بود‪ ٬‬می گوید بی تردید‬
‫روانپزشکی خود را در مقام شاخه ای از درمان و پزشکی مطرح می کند‪ ٬‬از آنرو شایسته است‪ ٬‬عبارت ’آسیب های روانی‘ را‬
‫هرچه زودتر با ’آسیب های مغزی‘ جایگزین کند‪ ۳۷.‬انکار کردن‪ ٬‬توجیه کردن به دستاویز منطق و سرکوب کردن هیچ امتیاز‬
‫برای بیماران بشمار نمی آید‪ ٬‬برخی از روانپزشکان می توانند کاله شان را قاضی کنند؛ نگاهی تیز بین و هشیارانه خیلی چیز ها‬
‫را روشن می سازد‪.‬‬

‫معیارهای تشخیصی که تشخیص روانپزشکی بر روی آن استوار است‪ ٬‬تقریبا ً همواره دربرگیرنده هنجارهایی می باشد که نظم‬
‫اجتماعی موجود را بازتاب می کند‪ .‬بچه می باید حواس اش را جمع کند و آرام بنشیند‪ .‬آدم بزرگسالی که دوازده ماه پس از‬
‫ص روانپزشکی‪ ٬‬روی‬ ‫درگذشت عزیزی هنوز سوگواری می کند‪ ٬‬آسیب خوردگی ( روانی‪-‬م‪ ).‬دارد‪ .‬وزنهٔ اخالق ِی نشانه تشخی ِ‬
‫ی اجتماعی آن آرمیده است‪ ٬‬که شدیدا ً به انتظارات اجتماعی فرهنگی غالب وابسته می باشد‪ .‬آن ها امکان دارد در یک نسل‬ ‫ناپسند ِ‬
‫بسیار دگرگونی پذیرد ‪ -‬برای نمونه به این بیاندیشید که در زمان کودکی من می گفتند‪’ ٬‬حجب و حیا فضیلت می باشد‘؛ امروزه‬
‫برای آنچنان آدم ها یی که شرم و حیا دارند یا فروتنی می کنند‪ ٬‬دوره های آموزش بخود آمدن یا خویشتن آگاهی می گذارند تا از‬
‫حق خود نگذرند واجازه ندهند حق شان خورده شود‪ .‬تاب آوری به مفهوم جربزه و جرأت داشتن‪ ٬‬با تاکید کنونی نئولیبرال ها روی‬
‫انعطاف‪’ ٬‬قدرت و همت خود‘ و مسئولیت فردی‘ خوب جور درمی آید‪ .‬کسی که زودتر از دیگران بیمار می شود‪ ٬‬تاب آوری‬
‫کمتر دارد‪ .‬پس می باید با رویکردی فردی آن عامل را در وی افزایش داد‪.‬‬

‫در اینگونه استدالل ها‪ ٬‬به آموزش تاب آوری‪ ٬‬به عنوان خصلتی شخصی‪ ٬‬همراه با پایداری در برابر استرس‪ ٬‬دامن زده می شود‪.‬‬
‫من از این تعبیر نگران هستم‪ ٬‬چرا که خیلی رایج شده است و بیشتر از تعابیر دیگر انگشت اتهام را بسوی بیمار می گیرد‪ .‬از‬
‫چشم انداز علمی برای آن سند و مدرکی نمی توان‪ ٬‬یا خیلی کم می توان یافت؛ از جمله به این دلیل که هنوز برای آن مفهوم‪٬‬‬
‫تعبیری عمومی که همه روی آن اتفاق نظر داشته باشند و از صراحت و وضوح کافی برخوردار باشد‪ ٬‬وجود ندارد‪ .‬نباید از این‬
‫وضعیت تعجب کرد‪ ٬‬چون تاب آوری همواره حاصل رشد فرایند پیچید ٔه کنش و واکنش میان فرد و پیرامون او می باشد‪ .‬این امر‬
‫توسط یکی از یافته های شگفت انگیز پژوهش اِمی ورنر که پیشتر آنرا آوردیم‪ ٬‬به صراحت تائید می شود‪ .‬شمار بزرگی از‬
‫کسانی که در هیچده سالگی به نظر می رسید از زمره آدمهای شکست خورده هستند‪ ( ٬‬مادران نوجوان و کم سال‪ ٬‬تبهکاران‬
‫نوجوان)‪ ٬‬دیده شد در سنین چهل سالگی و حول و حوش آن پیشرفت های چشمگیری دارند‪ .‬از آنرو توجیه تاب آوری را نمی باید‬
‫در روان درمانی فردی ( که گرهی از مشکالت فرد را نمی گشاید) ُجست‪ ٬‬بلکه همچنانکه ورنر می گوید می باید آنرا‪ ٬‬در آنچه‬
‫که او از آن با ’ فراهم کردن فرصت ها‘ یاد می کند‪ ٬‬جست ‪ -‬به ویژه همراه با آموزش های عرضه شده توسط دولت و ارائه دوره‬
‫های بازآموزی حرفه ای برای بزرگساالن‪ ۳۸.‬تقلیل ’تاب آوری‘ به خصلتی فردی‪ ٬‬یافته مذکور را نادیده می گیرد‪ ٬‬درست مانند‬
‫ایده ای که می گوید جوانهای گمراه دیگر ’آدم‘ نمی شوند‪.‬‬
‫‪27‬‬

‫احساس کردن یا نکردن‪ ٬‬مساله اینست‬


‫در بخش نخست کتاب توضیح دادم روشی که بدان روش بخود می نگریم‪ ٬‬تا حدود زیادی به نگرش و انتظارات دیگران بستگی‬
‫دارد‪ ٬‬در نگاه گسترده تر‪ :‬به دیگری‪ .‬پژوهش های نوین روی دلبستگی ( ’دلبستگی ‘ به نخستین پیوند میان کودک و پدر و مادر‬
‫گر قابل اعتماد و ترجیجا ً در محیطی امن‪٬‬‬
‫مربوط می شود) روشن می سازد رشد و بزرگ شدن کودک حداقل در پیش یک تن دی ِ‬
‫بیش و کم تصوی ِر خویشتن درستی به کودک می دهد‪ ٬‬همراه با هماهنگی خوب میان وی‪ ٬‬به عنوان موجودی که خردمندانه می‬
‫اندیشد و احساس های او‪ .‬پژوهش ها در زمینه پالسیبو و برگرداندن نشان داد که تاثیر انتظارات و تاثیر گذاری ها‪ ٬‬بسی فراتر از‬
‫تصویر آگاهانه من ازخویشتن میرود؛ انتظارات و تاثیرات می تواند آثار واقعی روی بدن ما بگذارد‪.‬‬

‫در بیماری برگرداندن بیمار نه از سرگذشت تراما زای خود آگاهی دارد و نه از احساس های گره خورده با آن‪ .‬گسست نمونه حاد‬
‫من آگاه و پیامدهای دردناک می باشد‪ .‬به نظر می رسد هماهنگی خوب به تندرستی‬ ‫نبودن هماهنگی یا بودن هماهنگی اندک میان ِ‬
‫روحی و جسمی ما کمک می کند‪ ٬‬به سخن دیگر هماهنگی کم یا نبود آن زمینه را برای بیمار شدن ما آماده می کند‪ .‬در این بخش‬
‫از کتاب‪ ٬‬در دنباله آنچه گفته شد و با توجه به اینکه هماهنگی خوب یا ب ِد میان افکار و احساس های مان را مدیون دیگری هستیم‪٬‬‬
‫می توان تاثیر دیگری را به محافظت در برابر بیماری یا کمک به تشدید بیماری گسترش داد‪ .‬این چنین هماهنگیی‪ ٬‬یا نبود آن‬
‫حاصل نخستین رابطه ما با دیگری در سال های کودکی می باشد‪.‬‬

‫این استدالل با دیدی که من از هویت دارم‪ ٬‬مطابقت دارد‪ ٬‬چون اگر منظور مان از هماهنگی ( یا نبود آن) میان آن دو بخش شدگی‬
‫من آگاهانه اندیش و احساساتی‬
‫روان مان باشد‪ ٬‬پس بنا را بر این می نهیم که آدمی موجودی منقسم شده است‪ .‬تمایز گذاری میان ِ‬
‫که در زیر آن می باشد شناخته شده ترین نمود آن بخش شدگی بشمار می آید‪ .‬در حالت ایده آل میان آنچه که می اندیشم و آن‬
‫احساسی که بدنم بمن می دهد‪ ٬‬همنوائی و هماهنگی وجود دارد‪ .‬هنگامی که آن هماهنگی و همنوایی از میان می رود‪ ٬‬همچنان که‬
‫من خودآگاه و جهان احساس هایم به شکلی درمی آید که بسیار بیمار گونه‬‫پژوهش های بسیاری نشان می دهد‪ ٬‬بخش شدگی میان ِ‬
‫و زیانبار است‪.‬‬

‫در میانه های سال های شصت (سده پیش‪-‬م‪ ).‬سه پژوهشگر روی ده درصد از ساکنان بزرگسال سورنکا در یوگسالوی آن زمان‬
‫تحقیق و بررسی کردند‪ .‬به ‪ ۱۳۵۳‬تن زن و مرد سالم ( که روی آنها تحقیق میشد ‪ -‬م‪ ).‬آگاهی های پزشکی و روانشناسی می‬
‫دادند‪ .‬ده سال بعد ‪ ۶۱۹‬تن از آنان مرده بودند‪ ٬‬علت مرگ آنها اکثرا ً سرطان و ناراحتی های قلبی گزارش شده بود‪ .‬بر اساس‬
‫تحقیقات به عمل آمده مهم ترین عوامل خطر ’منطقی بودن‘ و ’ضد‪-‬احساسی بودن‘ آنها بود‪ .‬این دو از عوامل اصلی سرکوب خشم‬
‫آنان بشمار می آمد‪ .‬در اینجا بهتر است کمی درنگ کنیم‪ .‬آیا خوانندگان می دانند سال های شصت چگونه بود‪ ٬‬زندگی در کشوری‬
‫که آن روزها از اقمار بلوک شرق بشمار می آمد چگونه بود؟ آیا خوانندگان می دانند مردم آن کشورها با یک شیشه ودکا در‬
‫دست‪ ٬‬به قصد کشت سیگار می کشیدند‪ ٬‬با ته سیگار تمام شده سیگار دیگر را روشن می کردند؟ در آن پژوهش به صراحت نتیجه‬
‫گیری می شد که ترکیب سیگار کشیدن و سرکوب احساس ها‪ ٬‬مرگبارتر از سیگار کشیدن تنها می باشد‪۳۹.‬‬

‫بیست سال پس از آن‪ ٬‬پژوهش دیگری روی سه گروه ( آدمهای سالم‪ ٬‬بیماران قلبی و بیمارانی که سرطان پوستی داشتند) بررسی‬
‫هایی کرد‪ ٬‬از جمله آنها خواندن پیام های تنش آوری بود که روی صفحه کامپیوتر نمایان می گشت مانند‪’ :‬تو زشتی!‘ و‪’ :‬همه‬
‫اش تقصیر توست‘‪ .‬در عین حال واکنش تنکرد شناختی خوانندگان آن پیام ها اندازه گیری می شد‪ .‬تقریبا ً همه آن افراد واکنش های‬
‫همسانی بروز می دادند‪ ٬‬که حاکی از واکنش بدن ِی احساسی بود و میشد آنرا دید‪ .‬البته تجربه آگاهانه و روانشناسانه آنها تفاوت‬
‫های قابل توجهی داشت‪ :‬اکثریت افراد گروه که مالنوم بدخیم داشتند‪ ٬‬انکار می کردند آن پیام ها از باره احساسی برای شان رنج‬
‫آور می باشد‪۴۰.‬‬

‫آن پژوهش شکاف و ترک برداشتگی عجیبی را عیان ساخت‪ .‬همه شرکت کنندگان در پژوهش واکنش بدنی پرتنشی را بروز‬
‫میدادند‪ ٬‬که میشد آنرا اندازه گیری کرد‪ ٬‬اما دسته ای از آنان‪ ٬‬احساس ها و عواطف پیوسته و همراه با آن واکنش ها را ’حس‘ نمی‬
‫کردند‪ .‬روشن نیست آیا آنها براستی آنرا حس نمی کردند‪ ٬‬یا حس می کردند و آنرا انکار می کردند‪ .‬آیا بدن ما می تواند احساس‬
‫هایی را تجربه کند‪ ٬‬بی آنکه ما از آن ها آگاه شویم؟ یا نخواهیم آگاه شویم؟ آیا این با آنچه در بخش نخست در باره گسست و تفاوت‬
‫میان خودآگاه و ناخودآگاه آوردم‪ ٬‬ربطی دارد؟‬

‫مثال دیگر در این خصوص را از ایاالت متحده می آورم‪ ٬‬که مساله را بیشتر روشن می سازد‪ .‬از سال ‪ ۱۹۴۶‬در دانشگاه جان‬
‫هاپکینز‪ ٬‬دانشجویان پسر سال اول رشته پزشکی را از باره روانشناسی آزمایش می کنند؛ پس از گذشت چند سال دوباره روی آنها‬
‫آزمایش و بررسی می کنند‪ .‬هدف از آن بررسی ها آنست‪ ٬‬دیده شود آیا میان ویژگی ها روانشناختی آنها به عنوان جوانان بالغ و‬
‫بیماری هایی که بعد ها در آنان رشد می یابد‪ ٬‬می شود پیوندی یافت‪ .‬در این پژوهش ‪ ۱۱۳۰‬مرد جوان به مدت ‪ ۱۸‬سال دنبال‬
‫شدند‪ .‬نتایج حیرت آور بود‪ :‬دانشجویانی که کمترین احساس های منفی ( افسردگی‪ ٬‬پرخاشگری‪ ٬‬بیم و هراس) را گزارش می‬
‫‪28‬‬

‫کردند‪ ٬‬اما می گفتند احساس می کنند از پدر و مادر های شان دور گشته اند‪ ٬‬در سال های پایانی زندگی شان خیلی بیشتر سرطان‬
‫می گرفتند تا هم سن و سال های خود‪ .‬بیشترین خودکشی ها هم در این گروه بود‪۴۱.‬‬

‫همه این تحقیقات متفاوت نتایج مشترکی بدست می دهد‪ .‬بیماری پدیده ایست زیستی‪-‬روانی‪-‬شهروندی ( بیوسایکوسوشیال)‪ ٬‬که‬
‫ترکیب و تاثیر عوامل زیست شناختی‪ ٬‬روانشناختی و اجتماعی تعیین می کند چه کسی سالم می ماند‪ .‬هرگز یک عامل تعیین کننده‬
‫نمی باشد‪ ٬‬چون حتی با داشتن عواملی که روی بیماری نقش بزرگی دارد‪ ٬‬دسته ای هستند که سالم می مانند‪ .‬تسلطی که امروزه‬
‫تحقیق روی علل پزشکی‪-‬زیست شناختی بیماری ها یافته است‪ ٬‬ما را از تاثیرات روانشناختی و اجتماعی بیماری ها غافل می کند‪.‬‬
‫از آنروی کمتر پی می بریم هماهنگی و همخوانی میان آدمی و عالم احساس های وی از عوامل مهم در تعیین تندرستی او بشمار‬
‫می آید‪ .‬هرچه کمتر از احساس های خویش آگاهی داشته باشیم‪ ٬‬احتمال بیمار شدن مان افزایش می یابد‪ .‬هنگامی که احساس های‬
‫مان را حاشا می کنیم‪ ٬‬آن احتمال باالتر می رود‪ .‬در اینجا قیاسی با یافته های وارنر از پژوهش هایش پیش میاید‪ :‬عامل تعیین‬
‫کننده ( بویژه برای جوانان)‪ ٬‬برای فراتر برخاستن از جایگاه اجتماعی‪-‬روانشناختی دل آزار و ناپسندی که از آن جا می امدند‪ ٬‬آن‬
‫بود که آیا آنان چندان که باید یاد گرفته بودند احساس های خود را بروز دهند یا نه‪.‬‬

‫پژوهش روی بیمارانی که مالنوم داشتند‪ ٬‬تمایز و تفاوتی را عیان می ساخت که ما اغلب روی آن درنگ نمی کنیم‪ :‬احساس ها‬
‫تنها تجربیات روانشناختی در شمار نمی آید‪ ٬‬آنها بر روی فرایندهای بدنی که در زیر قرار گرفته‪ ٬‬استوار می باشد‪ .‬معموالً برای‬
‫روشنتر شدن آنها از عبارات و اصطالحات خاصی استفاده می کنیم‪ ٬‬مانند ’ترس بر شکمم چنگ میزد‘‪’ ٬‬از شادی می خواستم پر‬
‫در بیاورم‘‪’ ٬‬غمی که دست و پایم را سست می کرد و از کار می انداخت‘‪ .‬درسته که در این گزاره ها استعاره بکار برده شده‪٬‬‬
‫اما آنها مبتنی بر واقعیات بدنی می باشد‪ .‬همان پژوهش بما می آموزد‪ ٬‬ما همیشه هم نمی توانیم تجربه بدنی یک عاطفه را ترجمه‬
‫روانشناختی آگاهانه کنیم‪ .‬آنرا احساس می کنیم‪ ٬‬اما نمی توانیم برزبان آوریم‪ .‬در موارد حاد حتی پی نمی بریم که احساس هایی را‬
‫می کنیم‪ ٬‬در حالی که بدن مان ’برانگیختگی‘ (فعالیت) تنکرد شناختی نشان می دهد‪.‬‬

‫هرچندان هم عجیب به نظر آید‪ :‬احساس هایی هست که آکاهانه یا نا‪-‬آگاهانه تجربه می شود‪ .‬برای آنکه تمایزی میان بخش ناخود‬
‫آگاه احساس ها با بخشی که آگاهانه تجربه می شود‪ ٬‬گذاشته باشیم‪ ٬‬من بخش ناخودآگاه را عواطف می نامم‪ .‬همه احساس ها‬
‫برمیگردد به عواطف زیرین‪ ٬‬اما همه عواطف به رخت احساس های آگاهانه در نمی آید‪.‬‬

‫عواطف را می توان به مثابه تجربه آگاهانه فرایندهای بدنی زیرین دانست که می شود آنرا نام بُرد و دامنه آن از مثبت‪-‬خوشایند تا‬
‫منفی‪-‬دردناک گسترده است‪ .‬انگیزه آن تجربیات در طبیعت است (چشم انداز زیبا آرامش میدهد‪ ٬‬از زمین لرزه تن مان به لرزه‬
‫می افتد)‪ ٬‬در بدن مان (درد را در برابر لذت) و در دیگران (نیکخواهی را در برابر بدخواهی) می بینیم‪ .‬واژه احساس ’‬
‫ایموشن‘ برمیگردد به واژه التین ایمووره به معنی بیرون آوردن‪ ٬‬بروز دادن و به حرکت درآوردن‪ .‬جالب استکه‪ :‬غالبا ً احساس‬
‫های مثبت ما را بسوی دیگری می کشاند؛ احساس های منقی باعث می شود از آنها دوری گزینیم‪ .‬این همیشه پیش نمی آید‪ ٬‬اما‬
‫چندان پیش میاید که بشود آنرا روندی در شمار آورد‪.‬‬

‫مساله ’آگاهی عاطفی‘ در تحقیقات کنونی جایگاه کانونی دارد‪ ٬‬اما بسیاری از پژوهش ها این زمینه روی جانوران انجام می گیرد‬
‫و در آنها ( روی ترس تاکید می شود) از آنرو آگاهی ویژه آدمی روی عواطف خویش را‪ ٬‬در این پژوهش ها‪ ٬‬به سختی می توان‬
‫دخیل دانست‪ ۴۲.‬از دید من می باید به آن بخش از آگاهی آدمی که برپایه زبان استوار می باشد‪ ٬‬اهمیت فراوان داد‪ .‬چون روزنه‬
‫فاصله گرفتن و اندیشیدن از آن طریق گشوده می شود‪ ٬‬یا همچنان بسته می ماند‪.‬‬

‫در این میان توانسته ایم بخشی از پاسخ به این پرسش را که چرا تحت شرایط یکسان شماری از مردم بیمار می شوند و دیگران‬
‫نمی شوند‪ ٬‬یافته ایم‪ .‬داشتن یا نداشتن هماهنگی و همنوایی با بدن خود‪ ٬‬با فرایند های عاطفی زیرین‪ ٬‬از عواملی است که در این‬
‫مورد نقش تعیین کننده بازی می کند‪ .‬اکنون بگذارید آن هماهنگی این بار محصول نخستین رابطه ما با دیگرانی باشد که برای‬
‫مان مهم بودند‪ .‬به یمن بازتاب های آنهاست که می توانیم عواطف خود را به ریخت احساس های آگاهانه دربیاوریم‪ ٬‬یا درست‬
‫باژگونه آن‪ ٬‬نمی توانیم‪.‬‬
‫‪29‬‬

‫سرکوب را نیز از دیگری می آموزیم‬


‫کسانی که بیماری های جدی دارند [ سرطان‪ ٬‬ناراحتی های قلبی‪ ٬‬دیابت‪ ٬‬مالتیپل اسکلروسیس ( یا ام اس = نوعی بیماری که در‬
‫آن الیه محافظ و ایزوله کننده ای که دور اعصاب مغزی‪ ٬‬ستون فقرات و چشم را فراگرفته آسیب می بیند‪ .‬در نتیجه بیمار‬
‫مشکالتی پیدا می کند که از جمله آنها راه رفتن‪ ٬‬دیدن و احساس کردن می باشد ‪-‬م‪ ٬).‬بیم آن دارم که این فهرست در آینده بلندتر‬
‫گردد]‪ ٬‬معموالً سرگذشتی تراماتیک دارند و اغلب ابراز احساس ها خود برای شان دشوار است ( به زبان پزشکی الکسی تایمیا‬
‫دارند)‪ .‬پس برای ما راه دیگری نمی ماند مگر آنکه بپذیریم میان تراما‪ ٬‬الکسی تایمیا و زنجیره ای از بیماری های دیگر آنان‬
‫پیوندی هست‪ .‬این را از دیدگاه پزشکی چگونه می توان توضیح داد؟ این که کدامین فرایند های متقابل در اینجا نقش دارد‪٬‬‬
‫موضوعی است که در بخش بعدی کتاب به آن خواهم پرداخت‪ .‬اگر براستی چنین است که ابراز خودآگاه یا ناخودآگاه آنچه ما را‬
‫از باره عاطفی به تب و تاب می اندازد‪ ٬‬در پایه و پی تندرستی یا بیماری ما جای دارد‪ ٬‬پس ما حق داریم بدانیم چگونه است که‬
‫کسانی در میان ما می توانند احساس های شانرا آگاهانه تجربه کنند‪ ٬‬کسانی دیگر نمی توانند‪.‬‬

‫تا چندی پیش مردم گمان می کردند‪ ٬‬مدیریت احساس های خود از ویژگی های شخصی می باشد‪ ٬‬بخشی از شخصیت یک آدم که‬
‫براساس آن می توانستند حدس بزنند چه رابطه ای میان بیماری قلبی‪ ٬‬اشکال خاصی از سرطان و انواع خاص شخصیت ها وجود‬
‫دارد‪ .‬طولی نکشید که بسیاری از بیماران دیدند این گونه حدس زدن ها متهم کردن رک و راست آنهاست‪ .‬نویسنده امریکایی‪٬‬‬
‫سوزان زونتاگ در سال ‪ ۱۹۷۸‬مقاله بسیار خوبی در آن باره نوشت‪ ٬‬بیماری به مثابه استعاره‪ ٬‬و به آن پاسخ درخوری داد‪ .‬این‬
‫س ِرت می آید‪ :‬نه تنها سرطان پستان می گیری‪ ٬‬برخی ها می خواهند به تو این باور را بدهند که گناه آن بگردن خودت است‪.‬‬ ‫نیز َ‬
‫در این استدالل آنها دو خطا نهفته است‪ .‬یک‪ :‬این فرض که آدمی ’شخصیتی‘ دارد‪ ٬‬به مثابه داده ای دگرگونی ناپذیر‪ .‬دو‪ :‬ویژگی‬
‫های روانشناختی به وسیله فرد تعیین می شود و ربطی به پیرامون ندارد‪ .‬سی سال بعد باربارا اهرنرایش پیام زونتاگ را‪ ٬‬در‬
‫کتابی که از عنوان آن خیلی چیز ها عیان می شود‪ ٬‬یا بخند یا بمیر ‪ -‬چگونه مثبت اندیشی‪ ٬‬امریکا و جهان را فریب داد ( ‪٬)۲۰۱۰‬‬
‫تکرار می کند‪ .‬کسی که سرطان ( پستان ) دارد‪ ٬‬تنها با باور داشتن به توانایی خود می تواند بر آن پیروز شود‪ ٬‬این بود پیامی که‬
‫’مثبت اندیشی‘ روی آن پافشاری می کرد‪ ٬‬جنبش مذهبی‪-‬روانشناختی امریکایی که به شدت روی دونالد ترامپ نیز تاثیر گذاشته‬
‫است‪ ۴۳.‬سوی دیگر این دیدگاه آنست که اگر کسی از آن بیماری مرد‪ ٬‬احتماالً چندان که باید بخودش ایمان نداشته است‪ .‬این گونه‬
‫یاوه سرایی ها و گنهکار دانستن ها‪ ٬‬مسئولیت بیماری یا تندرستی را بگردن فرد می اندازد‪.‬‬

‫این بخش دوم را با تاثیرات بهبودی بخش و بیماری آور پیرامون اجتماعی‪-‬اقتصادی و همچنین بحث غالب و پیوسته با آنرا‪ ٬‬که به‬
‫طور خالصه با دیگری از آن یاد میشد‪ ٬‬آغاز کردم‪ .‬در اینکه آن تاثیرات وجود دارد‪ ٬‬نمی توان زیاد تردید داشت‪ :‬بیماری بدنی‬
‫نیز مانند ناکامی های اجتماعی پیامد پیچیده کنش و واکنس های میان بخش های زیستی‪ ٬‬روانی و شهروندی (بیو‪-‬سایکو ‪-‬سوشیال)‬
‫می باشد‪ .‬از بخش زیستی آن به طور نسبی شناخت و آگاهی خوبی داریم‪ ٬‬برای آنکه دهه ها به آن توجه شده است‪ .‬در زمینه‬
‫تاثیرات پیرامون اجتماعی روی تندرستی بدنی و روانی مان نیز به اندازه کافی اطالعات الزم را بدست آورده ایم‪ .‬پژوهش های‬
‫اخیر جنبه های روانشناختی آنرا روشن می سازد‪ :‬آثار بیماری آور پیرامونی می تواند با روابط خطیری که در کودکی با‬
‫دیگرانی که ( برای ما‪-‬م‪ ).‬مهم هستند ( مانند پدر و مادر‪ ٬‬یا پرستاری کنندگان و پرورش دهندگان مان‪-‬م‪ ).‬می سازیم‪ ٬‬تشدید یا‬
‫تضعیف گردد‪ .‬در اینجا جنبه های اجتماعی‪-‬جمعی و فردی‪-‬روانشناختی بهم میرسد‪ .‬از آن میان عامل مشخصی سربرمیاورد‪:‬‬
‫میزان و اندازه آشنائی و آگاهی کودک از عالم احساس ها خود و بیان آنها‪ .‬کوتاه گفته باشم‪ ٬‬دست یابی او به اطالعات و آگاهی‬
‫های خودمانی و همپیوند با محرمیت‪ ٬‬همان چیزی که او و بدن او را به جنبش و حرکت درمیاورد‪.‬‬

‫در پژوهش های امروزی روی پیوند میان بیماری و ناتوانی در بیان احساس ها‪ ٬‬به توضیحاتی برمیخوریم مانند ’سرکوب عاطفی‘‬
‫یا ’نادیده گرفتن‘‪ ٬‬که بیانگر سرکوب یا حاشا کردن احساس ها می باشد‪ .‬این ها دو ساز و کار دفاعی روانشناختی می باشد که به‬
‫آسانی می توان آنها را تا فروید رد گیری کرد‪ .‬دو اصطالح فوق این ایده را به آدمی می دهد که گویا آنها صرفا ً کار فرد است‪ ٬‬با‬
‫این قدم بعدی که می شود آنها را به تصمیم همان فرد نسبت داد ( ’من این را سرکوب کرده ام‘ )‪ .‬درست همین برای فروید یک‬
‫مساله بود‪ :‬از دید او این ساز و کار ناخودآگاه روی میدهد؛ آدمی نمی تواند تصمیم بگیرد چیزی را سرکوب کند‪ .‬پس این سرکوب‬
‫از کی‪ ٬‬از چی یا از کجا سرچشمه می گیرد؟ پاسخ درست آنرا مدیون جان باولبی هستیم؛ پاسخی که در نگاه نخست تامل برانگیز‬
‫می باشد‪ :‬از دیگری‪ .‬ثثث‬

‫این روانشناس واشکافی از بریتانیا‪ ٬‬در میانه های سده پیش کنش و واکنش های میان مادر و بچه را مطالعه می کرد‪ .‬وی با نتیجه‬
‫گیری های خود روی روابط آغازین میان مادر و کودک به مخالفت با برداشت های روانشناسی تحلیلی آن زمان برخاست و در‬
‫همان هنگام پایه های برداشت های کنونی را پی نهاد‪ .‬در این میان تئوری دلبستگی ( عاطفی ‪-‬م‪ ).‬که برپایه کارهای او استوار‬
‫می باشد‪ ٬‬اکنون منبع الهامی شده است برای تحقیقات روانشناسی بالینی‪.‬‬
‫‪30‬‬

‫کوتاه شده نکات مهم یافته های تئوری دلبستگی باولبی چنین است‪ :‬رابطه آغازین میان کودک و پرستار نخست او می تواند امن یا‬
‫نا امن باشد‪ .‬داشتن رابطه اولی ٔه امن‪ ٬‬راه را برای رفتن کودک به جهان بیرون و درون باز می کند؛ تا بچه آسانتر توانائی کاوش‬
‫بهتر احساس های خود‪ ٬‬نامیدن و بکار گرفتن آنها را بدست آورد‪ .‬از سال های دهه هفتاد ( سده پیش‪-‬‬‫در پیرامون خود‪ ٬‬آزمودن ِ‬
‫م‪ ).‬تئوری دلبستگی نشان داد دلبستگی امن پی و پایه ای را فراهم می آورد که بر آن بنیاد می توانیم تصویری دقیق از خویشتن و‬
‫روابط خود با دیگران داشته باشیم‪ .‬کسانی که در یک پیرامون نا امن (از باره دلبستگی‪-‬م‪ ).‬بزرگ می شوند‪ ٬‬خویشتن‪-‬آگاهی‬
‫اندکی دارند که با احساس های آنان خوب نمی خواند‪ ٬‬در نتیجه دید و بینش آنان با واقعیات روابط و تعامالت اجتماعی شان‬
‫سازگار نمی باشد‪.‬‬

‫از چیزهایی که مدیون باولبی هستیم یکی هم اصطالح ’ قهر کردن یا بستن دفاعی‘‪ ۴۴‬می باشد‪ .‬کودک اطالعات مشخصی را به‬
‫خودآگاه خویش راه نمی دهد‪ ٬‬برای اینکه آن برایش بس دردناک می باشد‪ .‬بدین سان او‪ ٬‬با نگهداشتن آن اطالعات در بیرون‬
‫آگاهی‪ ٬‬در برابر رنج و درد روانی ناشی از آن‪ ٬‬از خود دفاع می کند‪ .‬آنانکه با فروید آشنایی دارند‪ ٬‬در اینجا نشانه های سرکوب‬
‫او را شناسایی خواهند کرد‪ .‬در واقع تا مادام که اظهارات باولبی را نخوانده اید‪ ٬‬استدالل او با از آن فروید تفاوت چندانی نمی کند‪.‬‬
‫برای او سرکوب یا تحریم صرفا ً به نوع خاصی از تعامل میان بچه با مادر و پدر او مربوط می شود‪ .‬هنگامی که بچه در برابر‬
‫احساس های خاصی‪ ٬‬به طور سیستماتیک از مادر و پدر خود واکنش منفی دریافت می کند ( پدر و مادر کودک نوپایی را که ناله‬
‫می کند‪ ٬‬میزنند و می گویند‪’ ٬‬حاال که گریه می کنی بگذار دلیلی هم برای آن داشته باشی‘ )‪ ٬‬پس از گذشت مدت کوتاهی کودک آن‬
‫احساس را سرکوب خواهد کرد و به آگاهی خود راه نخواهد داد‪ .‬از آن پس او آنرا احساس نمی کند‪ ٬‬آنرا دیگر نمی شناسد‪ .‬چون‬
‫آنها به سبب واکنش آن دیگری ’سرکوب‘ شده است‪.‬‬

‫سرکوب برای فروید با یاد و خاطره ای گره می خورد اما برای باولبی آن یک عاطفه است‪ .‬از آن گذشته‪ ٬‬اصطالح ’سرکوب‘ این‬
‫فهم غلط را دامن می زند که عواطف از خودآگاهی بسوی ناخودآگاه رانده می شود‪ .‬در صورتی که در استدالل باولبی آنها هرگز‬
‫آگاهانه نبوده است‪ ٬‬چون برای آنچه کودک در بدنش احساس می کرد‪ ٬‬نه تصویری در اختیار او گذاشته میشد و نه واژه ای‪ .‬علت‬
‫آنهم نبود تخیل و تجسم می باشد‪ ٬‬که آنهم پیامد طرد و تحقیر از سوی دیگری بوده است؛ دیگریی که اغلب پدر و مادر می باشد‪.‬‬
‫در نتیجه آن عواطف هرگز به آگاهی صعود نمی کند‪.‬٭‬

‫در بخش نخست از اهمیت تجسم و تخیل برپایه بازتابی گفتم که دیگری میکند‪ .‬آنچه را احساس می کنیم‪ ٬‬یاد می گیریم؛ آنرا کمی‬
‫ی پر مهر و محبت آنرا بارها برای ما بازتاب می دهد‪ .‬آنچه را که‬
‫بیشتر باز می کنم‪ :‬یاد می گیریم کی هستیم‪ ٬‬برای آنکه دیگر ِ‬
‫باولبی در اینجا توصیف می کند‪ ٬‬باژگونه همین فرانید می باشد‪ :‬نبود یک چنین بازتابی جلو چشمان ما موجب پدید آمدن هماهنگی‬
‫نابسنده و نادرست با عالم احساس های مان می گردد‪ .‬در موارد حاد و افراطی تجربه کودک به این گونه استکه احساس آگاهانه‬
‫آنچه را تجربه می کند‪ ٬‬ممنوع می باشد‪ .‬بدترین حالت و شرایط برای این رویداد در متن سوء استفاده جسمی و جنسی پیش میاید‬
‫که در آن کودک ترس و درد ناشی از آزار جنسی را از آگاهی خود می راند و به آن راه نمی دهد‪ ٬‬در نتیجه دیگر خودش نیز‬
‫بدان دسترسی نمی یابد‪ .‬اصطالح فنی برای آن گسست می باشد که در بخش پیشین هنگام بررسی ژانت آنرا دیدیم‪.‬‬

‫باولبی متوجه شد کودکانی که در جو و فضای ’تحریم و قهر دفاعی‘ بزرگ می شوند‪ ٬‬بزرگساالنی می شوند که تصویر خویشتن‬
‫آنان پائین و نادرست است‪ .‬او پیوندی میان شناخت خویشتن یا خود شناسی و تندرستی می دید‪ ٬‬که من در بخش سوم کتاب هنگامی‬
‫که به پرستاری از خویشتن می پردازم‪ ٬‬به این برمیگردم‪ .‬داشتن هماهنگی با خود‪ ٬‬پیش شرط پرستاری از خود می باشد‪ .‬شناخت‬
‫نادرست از خویشتن و داشتن تصویر پا ئین از خویشتن از نشانه های بزرگ شدن بچه ها در خانواده هایی استکه در آنها آزار‬
‫شتن پائین همچنین در خانواده های به ظاهر عادیی‬
‫بدنی و جنسی عادی می باشد‪ .‬همان شناخت نادرست از خود و تصویر خوی ِ‬
‫پیش میاید که در آنها به کودکان تازه راه افتاده یاد می دهند عواطف خود را انکار کنند ‪ -‬اغلب این مساله نادیده گرفته می شود‪.‬‬
‫اکثرا ً آنان به بزرگساالنی با لب باالیی سفت و محکم تبدیل می شوند (مثلی انگلیسی که می گوید انگلیسی ها در مواجهه با شرایط‬
‫بد‪ ٬‬احساس خود را بروز نمی دهند و جا نمی زنند؛ در رابطه با لرزش لب باالیی که نشانه ضعف بشمار می آید‪-‬م‪ ).‬که به‬
‫عواطف خود و دیگران توجه بسیار اندک دارند‪ .‬امکان دومی هم هست که شگفتی آور می باشد‪ :‬احتمال دارد آنان به بزرگسانی‬
‫تبدیل شوند که خودشانرا هیچ می انگارند و تمام هم و غم شان صرف برآورده کردن خواهش های دیگران و ’خشنودی‘ آنان‬
‫میگردد‪ .‬هردو آن گروه ها در یک نقطه باهم برابرند‪ :‬هیچکدام از آنها نمی توانند به دنیای بزرگسالی خویش راه یابند‪ ٬‬از آنرو‬
‫آنها آگاهی اندک و نادرستی از خود دارند‪.‬‬

‫٭ سال ها پس از فروید الکان ناخودآگاه را تاثیر چیزی تعریف می کند که اتفاق نیافتاده است‪ ٬‬بویژه بر زبان راندن انگیزش های مان را‪ ٬‬چرا‬
‫که دیگری ‪ -‬پدر و مادرهای مان‪ ٬‬اگر گسترده تر بگوییم‪ ٬‬فرهنگ مان‪ ٬‬آن دیگری ‪ -‬در این زمینه کوتاهی کرد‪ ٬‬از آنرو ما هرگز آنرا یاد‬
‫نگرفتیم‪ .‬از آنجاست که این گفته همستیز در نگاه نخست را می بینیم‪’ :‬سرکوب از دیگری میاید‪‘.‬‬
‫‪31‬‬

‫گنهکار کیست؟‬
‫کودکانی که با دلبستگی امن بزرگ می شوند با احساس های خود هماهنگی بهتر و تصویر خویشتن درست تری دارند؛ در مورد‬
‫کودکانی که با دلبستگی نا امن بزرگ میشوند‪ ٬‬وارونه این درست است‪ .‬اگر اینرا در کناردیده های خود از تاریخچه پیشین بیماری‬
‫بگذاریم ‪ -‬نداشتن توانائی آزمودن احساس های خود ‪ -‬آنگاه روشن می شود که یک چنین مشخصه ای را نمی توان به گردن فرد‬
‫انداخت‪ .‬اما در اینجا خطر اتهام زنی دیگری ما را تهدید می کند‪ .‬بجای گنهکار دانستن ساده انگارانه بیمار ( ’برای آن سرطان‬
‫گرفته ای که احساس های خودت را سرکوب می کنی!‘)‪ ٬‬پدر و مادر را روی صندلی اتهام می نشانیم ( ’پدر و مادرهای بدی را‬
‫که فرزندان شان را وادار می کنند احساس های خود را انکار کنند‘)‪ .‬بدین ترتیب در چاله دیگری ’متهم‪-‬بلند‪-‬شود‪-‬تو بشین جایش‘‪٬‬‬
‫از چاله های روانپزشکی و روانشناسی تحلیلی می افتیم‪ :‬گنهکار دانستن پدر و مادر‪ .‬این یک اشتباه سخت جانی است‪ ٬‬در حالی‬
‫که با توجه به دو نمونه تاریخی‪ ٬‬یکی اجتماعی و دیگری روانشناختی‪ ٬‬می باید دید بهتری داشته باشیم‪.‬‬

‫در آغاز سده پیش‪ ٬‬پژوهشی ’مادران بد‘ را علت شمار باالی مرگ کودکان در خانواده های کارگری دانست‪ ٬‬بی آنکه شرایط‬
‫بسیار سختی را که خانواده های آنها در آن بسر می بردند‪ ٬‬به حساب آورده باشد‪ .‬راه حل پیشنهادی نیز کاری به بهتر شدن‬
‫شرایط زیستی آنها نداشت‪ ٬‬بلکه می خواست با راه انداختن دفاتر مشاوره برای مادران و حمایت و ’آموزش‘ آنان به صورت‬
‫فردی مشکل را حل کند‪۴۵.‬‬

‫در میانه های سده پیش کارشناسان روانشناسی تحلیلی در امریکا یقین حاصل کردند که شیزوفرینی پیامد رفتار مادرانی است که‬
‫بچه های شانرا از خود می رانند و طرد می کنند‪ .‬نخستین گروه از درمانگران سیستم خانواده نیز ’ارتباط گنگ و ناروشن (با‬
‫بچه‪-‬م‪ ).‬را بر آن افزودند‪ ٬‬طولی نکشید که مردم گمان کردند این مادران شیزوفرینی زا هستند که با پیام های عاری از عاطفه و‬
‫دو پهلوی خود‪ ٬‬روانپریشی را به سراغ بچه های شان می فرستند‪ .‬مدتی طول کشید تا آن اتهامات تکذیب شد‪ ٬‬اما در این میان به‬
‫اندازه کافی به مادران آسیب وارد شده بود و آنان می باید مدت ها سر در الک خود می کشیدند و سعی می کردند دست از پا خطا‬
‫نکنند تا مبادا مورد شماتت دیگران قرار بگیرند‪.‬‬

‫آنچه که اینگونه استدالل ها بنمایش می گذارد‪ ٬‬گرایش تسکین ناپذیر ما به گذاشتن انگشت اتهام روی یک شخص می باشد‪ .‬امکان‬
‫تکرار آن در این زمانه که سعی می شود فرد را ’مسئول قلمداد کند‘ و حتی خود بیمار را ( به دستاویز نداشتن انگیزه ’فنریت و‬
‫تاب آوری‘) گنهکار می داند‪ ٬‬باالست‪ .‬اگرعلت بیماری ها و آسیب خوردگی ها به همین سادگی و آسانی می بود که ما خیلی‬
‫آن مرغ و تخم‬
‫پیشتر از این ها‪ ٬‬آنها را پیدا کرده بودیم‪ .‬واقعیت پیچیده تر از اینهاست و واگشودن کالف سردرگم آنها سخت تر از ِ‬
‫مرغ می باشد‪ .‬درسته‪ ٬‬پاره ای عوامل زیست شناختی نیز هست که به بیماری کمک می کند‪ ٬‬اما در موارد زیادی ( بیشتر از آنچه‬
‫که مردم عادی گمان می کنند) ما هنوز آنها را نمی شناسیم‪ .‬درسته‪ ٬‬پدر و مادرهائی هم هستند که با آنچه به بچه های شان می‬
‫آموزند‪ ٬‬به آنان آسیب می زنند‪ ٬‬اما اکثریت پدر و مادر ها برای بچه های خود از هیچ چیز دریغ نمی کنند‪ .‬درسته‪ ٬‬پاره ای‬
‫تاثیرات اجتماعی هست که تن ها را فرسوده‪ ٬‬پدر و مادر ها را بس خسته می کند‪ ٬‬پدر و مادر هایی هم هستند که آن خستگی ها‬
‫را سر بچه های خود خالی می کنند؛ اما پاره ای تاثیرات اجتماعی هم هست که از پدر و مادرها‪ ٬‬نیز از کودکان آنها محافظت‬
‫میکند‪ ٬‬آنها را تشویق می کند و به پیش میراند‪.‬‬

‫بخش های زیست شناختی‪ ٬‬روانشناختی و اجتماعی سه بخش درهم تنیده از کل بزرگی هست که تندرست یا بیمار بودن ما را‬
‫تعیین می کند‪ .‬آن‪ ٬‬شبک ٔه پیچیده و بغرنجی از علل و مسئولیت هایی می باشد که نمی شود در هزار توی آن تنها فرد را گنهکار‬
‫دانست‪ .‬پژوهش روی یکی از آن سه نمی باید بگونه ای باشد که آن دو دیگر بدست فراموشی سپرده شود‪ .‬آنچه را نمی باید از‬
‫چشم دور داشت کنش و واکنش های میان آن سه است‪ .‬تحقیقات روی پالسیبو و برگرداندن نشان می دهد تا چه اندازه فرایندهای‬
‫ت احساس های خود نیز در همان راستا ره می سپارد‪.‬‬ ‫روانشناختی روی بدن ما تاثیر میگذارد‪ .‬یافته های بررسی ها روی مدیری ِ‬

‫احساس ها همانا یاد ها می باشد‬


‫از دیدگاه سنتی‪ ٬‬اندازه نگهداشتن و منطقی بودن را از باالترین نشانه های آدمی بودن می دانند‪ .‬تا همین چندی پیش ’انسان بودن‘‬
‫با ’مرد بودن‘ مترادف بود و احساس ها برای زنها بود‪ .‬این را که منطقی بودن شامل چه چیزی می باشد‪ ٬‬به همین سادگی نمی‬
‫توان پاسخ گفت‪ .‬آدم منطقی و خردمند نمی گذارد احساس هایش او را راه ببرد؛ آن احساس ها چه هستند‪ ٬‬آها‪ ٬‬درسته‪ ٬‬منطقی‬
‫نیستند‪ .‬پیداست که این چنین استدالل چرخشی ( پیچ خورنده به گرد خود‪-‬م‪ ).‬از ساده اندیشی است‪ .‬ما به ویژه هنگامی منطقی‬
‫هستیم‪ ٬‬مسائلی که به آنها می پردازیم‪ ٬‬احساس های مان را برنمی انگیزد‪ .‬مثالً ماشین از چیزهایی استکه دلبستگی چندانی به آنها‬
‫ندارم‪ ٬‬برای همین خرید ماشین برایم منطقی پیش میرود‪ .‬اگر عکس آن مورد می بود‪ ٬‬آن انتخاب برایم با احساس همراه می شد‪.‬‬
‫‪32‬‬

‫خدای من‪ ٬‬این ماشینه‪ ٬‬اینه که می خواهد مال من بشود! در اینجا اگر توجیهی بیاورم‪ ٬‬بیشتر برای منطقی جلوه دادن مساله خواهد‬
‫بود‪ ٬‬برای خوشایند نشاندادن آن‪ ٬‬برای پوشاندن قبح مساله و انگیزه های ناشناخته ( اکنون آن هم از پرده برون افتاده و زیاد‬
‫ناشناخته نیست؛ هنگامی که روانشناسی فرگشتی افزایش کشش جنسی را به مثابه توجیهی برای همه چیز پیش می کشد‪ ٬‬آن نیز‬
‫خود را با فروید قرین می سازد)‪.‬‬

‫بودن آدمی منسوخ گردد و اکنون‬ ‫ِ‬ ‫توهم رایج در باره منطقی‬
‫ِ‬ ‫می باید از کار تنی چند از پیشگامان سپاسگذار بود که موجب گشتند‬
‫هرچه زمان بیشتر میگذرد‪ ٬‬بهتر و روشنتر می بینیم زندگی عاطفی مان تا چه اندازه تعیین کننده می باشد‪ .‬بسنده کردن به اینکه‬
‫آن پیشگامان با مخالفت های شدید مواجه شدند‪ ٬‬کوتاهی در نشان دادن ستم و فشاریست که بر آنان رفت‪ .‬در جهان نیورولوژی‬
‫هنوز مدت زیادی از آنروز نمی گذرد که مطالعه عواطف را به عنوان مزخرفات تقبیح می کردند‪ .‬یاپ پنکست‪ ٬‬نویسنده کتاب‬
‫دانش نیورولوژی عاطفی‪ ٬‬در گفتگویی که باهم داشتیم‪ ٬‬می گفت چه قدر به این و آن رو انداخت تا برای پژوهش راهگشای خود‬
‫پول تهیه کند‪ .‬همان مساله برای فرانس ِد وال هم که می خواست روی حیوانات تحقیق کند‪ ٬‬پیش آمد‪ .‬کتاب او ( زمانی برای‬
‫همدلی‪ )۲۰۰۹ ٬‬گوشه ای از مساله را روشن می سازد؛ تحقیقات اولیه او روی حیوانات ‪ -‬به یقین می توان گفت از سوی‬
‫روانشناسان! ‪ -‬جدی گرفته نشد‪ .‬هرگونه دوره آموزش روانشناسی پر است از گزافه گویی در باره سوژه های نیورولوژی؛ اما‬
‫تقریبا ً هیچگاه در آنها نشانی از اندوکرینولوژی (غدد یا چشمه های درونریز شناسی‪-‬م‪ ).‬نمی بینی‪ ٬‬که نمی توان گفت تصادفی می‬
‫باشد‪ .‬اندوکرینولوژی را‪ ٬‬به مثابه مطالعه غدد و هورمون ها‪ ٬‬با مطالعه عواطف هم ردیف می دانند‪ ٬‬از آنرو کارکرد آن ’پایین‘‬
‫بشمار می آید؛ اما اگر آنرا با نیورولوژی مقایسه کنید‪ ٬‬که در این یک کارکرد مغز جایگاه کانونی دارد‪ ٬‬می بینید این یک کارکرد‬
‫’باال‘ دارد؛ اکنون سال هاست که حواس و توجه بسیاری کسان معطوف این یکیست‪ .‬به هر روی‪ ٬‬برای این کسان ما مغزمان‬
‫هستیم‪ .‬این گونه موضع گیری ها تا حد زیادی به گستره روانشناسی نیز رسوخ کرده است‪ .‬مگر غیر از این استکه مساله بر سر‬
‫شناخت می باشد‪ ٬‬درسته؟‬

‫احساسات در واقع تجربیات آگاهانه بدن ما در برابر آن چیزیست که پیرامون با ما می کند‪ ٬‬همچنین و به ویژه‪ :‬آنچه که با ما کرده‬
‫است‪ .‬آنها اغلب خاطرات ناخودآگاه ما هستند که ما تکرار شان می کنیم‪ ٬‬درست به این دلیل که نمی توانیم آنها را به یاد آوریم‪ .‬در‬
‫برمان میدارد‪ ٬‬در شرایط دیگر احساس راحتی و آرامش می کنیم؛ بی آنکه بدانیم به چه دلیلی‪ .‬غریزه‬ ‫برخی شرایط مشخص ترس ِ‬
‫ما می گوید آیا کسی قابل اعتماد است یا نیست‪ ٬‬اما نمی دانیم چرا‪ .‬تن ما آنرا می داند‪ :‬شرایط کنونی ناخودآگاه در ما خاطره ای‬
‫از گذشته را فرا می خواند‪ ٬‬خاطره ای که آن هنگام برای مان هراس انگیز یا آرامش بخش بوده است که اکنون نیز چنین می تواند‬
‫باشد‪ .‬در اکثر موارد آن فراخوان درست می باشد اگر چه در موارد معدود هم می تواند درست نباشد‪ .‬مورد آخری برای آن پیش‬
‫میاید که احساس های مان در آن خصوص ’منطقی‘ نمی باشد‪ ٬‬چون برای نمونه‪ ٬‬به شرایطی که از باره عینی امن است‪ ٬‬با بیم و‬
‫هراس واکنش نشان می دهیم‪ ٬‬یا برعکس واکنش مان در شرایطی که پر خطر است‪ ٬‬از روی خام اندیشی با خونسردی همراه‬
‫است‪.‬‬

‫در همه این احوال گذشته و سرگذشت ما نقش مشخصی بازی می کند‪ .‬کسی که در شرایط و پیرامون تراما زا بزرگ شده است‪٬‬‬
‫زود تر احساس ترس و تهدید میکند‪ .‬کسی که در پیرامون امن بزرگ شده است‪ ٬‬اعتماد بیشتری به آدم های دیگر خواهد داشت‪.‬‬
‫بدین سان بی آنکه از آن آگاه شویم‪ ٬‬تکراری را انجام می دهیم‪ .‬واکنش های عاطف ِی ’خود به خودی‘ ما بسیار کمتر از آن خود به‬
‫خودیست که گمان می کنیم‪ ٬‬از این گذشته آنها آشکارا تاثیر انگیزشی و به واسطه آن خود‪-‬تثبیتی یا خود‪-‬تائیدی دارد (اگر به‬
‫دیگری لبخند بزنم‪ ٬‬او هم بمن لبخند خواهد زد؛ اگر با دشمنی به او بنگرم‪ ٬‬او خشمگین یا هراسان خواهد گشت)‪.‬‬

‫اگر دیگری مرا در کودکی تنها گذاشت و رفت یا بمن بی مهری کرد‪ ٬‬من نیز در بزرگسالی با دیگران نامهربانی می کنم‪ ٬‬یا آنان‬
‫را از خود می رانم‪ ٬‬برای آنکه انتظار ندارم آنها برایم ارزشی قائل شوند‪ ٬‬یا من برای آنها ارزشی داشته باشم‪ .‬از آنرو دیگران‬
‫نیز مرا خود پسند خواهند یافت و زیاد بمن رو نخواهند داد‪ ٬‬که از آن طریق تصویر خویشتن من تایید و تحکیم خواهد گشت‪ .‬یا در‬
‫بزرگسالی آدم پُر توقعی می شوم‪ ٬‬تا مگر از آن طریق توجه‪ ٬‬عشق و محبت دریافت کنم‪ .‬در نتیجه دیگران از من دوری خواهند‬
‫باور من‪ ٬‬که همه مرا از خود میرانند‪ ٬‬تائید خواهد گردید‪.‬‬
‫کرد و این ِ‬

‫آنچه آورده شد نشان می دهد که چرا باور های ناخودآگاه ما‪ ٬‬در تن ما و در زمینه های احساسی حک شده است‪ .‬برای نمونه‬
‫باورهایی از این دست که‪ :‬نمی باید خشم خود را بگذارم دیگران ببینند‪ ٬‬همه چیز را می باید به تنهائی انجام دهم‪ ٬‬بهتر است درد‬
‫و رنجم را برای خودم نگهدارم‪ ٬‬می باید بکوشم از جنگ کردن با دیگران پرهیز کنم‪ ٬‬همه از من برای خود پلی می سازند و کسی‬
‫به داد من نمی رسد‪ .‬تاثیر غم انگیز اینگونه باورها آنست که آنها را دوباره واقعیت می بخشیم‪ .‬کسی که باور دارد هیچکس‬
‫کمکش نخواهد کرد‪ ٬‬در واقع کمک های شده را نیز نخواهد دید یا کافی نخواهد دید‪ .‬حاصل دل آزار آن خواهد شد که یک چنین‬
‫آدمی گمان کند دیگران او را آدم نمک نشناس و ناسپاسی می بینند و در آینده نیز از کمک کردن به او خودداری خواهند کرد‪.‬‬
‫‪33‬‬

‫ناشناس محرم‬
‫ی دیگری تعیین می شود‪ ٬‬در دوران کودکی ما در پدید آمدن بیماری ها و آسیب های روانشناختی‬ ‫دیگری‪ ٬‬که خود به وسیله دیگر ِ‬
‫ما دو بار نقش بازی می کند‪ :‬روشی که با ما برخورد می کند و راهی که از آن راه ما را به عالم احساس های مان رهنمون می‬
‫شود‪ .‬در بدترین حالت او دیگریی می شود بی مهر و عالقه به ما‪ ٬‬تغافل کننده از ما‪ ٬‬فاجعه بار برای ما‪ ٬‬که یا زیادی بما نزدیک‬
‫می شد یا زیادی ما را از خود می راند‪ .‬در بهترین حالت او دیگری پر از مهر و محبتی بود که از فاصله ای درست ما را برای‬
‫رهیابی به خویشتن‪ ٬‬همچنین به دیگران‪ ٬‬رهنمون می شد‪.‬‬

‫در روانشناسی نزدیک شدن به و دور شدن از دیگری نام های بسیار دارد‪ :‬درونگرا و برونگرا‪ ٬‬درون فکن و برون فکن‪ ٬‬آدم‬
‫بسته در برابر آدم باز‪ ٬‬مشوق در برابر هیستریک‪ .‬اغلب گمان می رود آن را ژنتیک تعیین می کند‪ ٬‬در حالی که این صفات تا‬
‫حدود زیادی از پیامدهای رویداد های کودکی می باشد‪ .‬اگر با مادر یا پدری رابطه نزدیک و امنی می داشتیم که هر از گاهی ما‬
‫را تنها و راحت می گذاشتند‪ ٬‬در بزرگسالی می توانیم به یکی نزدیک شویم‪ ٬‬بی آنکه در او ذوب شویم‪ .‬اگر آن خوشبختی را‬
‫نداشته باشیم‪ ٬‬در آن صورت‪ ٬‬در بزرگسالی با حفظ فاصله مشکل خواهیم داشت‪ .‬یا از دیگران زیادی دوری خواهیم جست‪ ٬‬یا به‬
‫آنها زیادی نزدیک خواهیم شد‪ .‬پاره ای اوقات خنده دار بودن آنرا می شود دید‪ ٬‬در میهمانی ها و حالت های رقص دو نفره‪ .‬یکی‬
‫از جفت ها مدام می کوشد به آن دیگری نزدیک شود و او با شکیبایی او را پس می راند‪ .‬یکی محرمیت را در ذوب شدن می بیند‬
‫و دیگری در تهدید‪.‬‬

‫همگام و همراه شدن با دیگری محرمیت بشمار نمی آید و در بیشتر موارد آن به این معناست‪ ٬‬طرف ضعیف‪ ٬‬در کنار احساس‬
‫های خود که غالبا ً ناشناخته می ماند‪ ٬‬تحت تاثیر احساس های طرف تواناترقرار می گیرد و آنها را می پذیرد‪ .‬در چنین شرایطی‬
‫جدائی کامل از دیگری به معنی تنهایی و بیگانگی خواهد بود‪ ٬‬همچنین به معنی بیگانگی از خویشتن‪ ٬‬چون در آن حالت آدمی‬
‫دیگر راهی به عالم احساس های خود ندارد‪ .‬پیداست که هیجانات عاطفی از میان نمی رود‪ ٬‬اما زیر پوست می ماند و در موارد‬
‫زیادی پیامد های بیمار کننده دارد‪.‬‬

‫هر چندان هم به نظر غریب نماید‪ :‬الزمه محرمیت فاصله متناسب است‪.‬‬

‫از جفت های رقص و حالت های خنده دار آنها که بگذریم‪ ٬‬جایی برای خنده نمی ماند‪ .‬کسانی که گرفتار بیماری های جدی می‬
‫شوند‪ ٬‬اکثرا ً به نظر میرسند در محیط هایی بزرگ شده اند که به آنها امکان نداده است به احساس های شان ره یابند‪ ٬‬پی ببرند؛‬
‫هنگامی که این مساله با ترامازا بودن پیرامون آنها همراه می شود‪ ٬‬بیماری آنان نیز تشدید می گردد‪ .‬این پیش زمینه را در‬
‫شتن منفی‪ ٬‬یا نادرست‬ ‫بسیاری از آسیب خوردگی ها و بیماری های روانشناسی و روانپزشکی نیز می توان دید‪ ٬‬که با تصویر خوی ِ‬
‫همراه می باشد‪ .‬نتیجه آن ذهن کج اندیشی است که از تنی انباشته از تنش های سال ها‪ ٬‬جدا و بیگانه گشته‪ .‬این رابطه و پیوند در‬
‫نخستین شکل روان درمانی کشف شد‪ :‬آگاهی یافتن و تخلیه آنچه که بروئر و فروید از آن با ’عواطف گیر کرده‘ نام می برند‪ ٬‬پیامد‬
‫درمانی دارد‪ ٬‬که موجب تغییر آگاهی از خویشتن‪ ٬‬همچنین کمتر بیمار شدن شخص می شود‪.‬‬

‫از دید من‪ ٬‬در این استدالل به جنبه آگاهی از خویشتن توجه کم می شود ‪ ٬‬از ان گذشته تاکید ِآن مطوف به نقطه خطائی می باشد‪.‬‬
‫این تفکر که روان درمانی می باید دید و بینش درستی ارائه کند ‪ -‬که منطقی هم هست ‪ -‬مانند خط سرخی از روانشناسی واشکافی‬
‫آغازین تا رفتار درمان ِی شناخت ِی کنونی کشیده شده است‪ .‬بخش بزرگی از روانشناسان تحلیلی و درمانگران شناختی‪ ٬‬پس از‬
‫گذشت مدتی به این نتیجه می رسند که این شکل از آگاهی و شناخت‪ ٬‬بیماران آنها را برای مدت زمان درازی کمک نمی کند‪.‬‬
‫فقدان آنچه که موجب می شود آن درمان موفق نشود‪ ٬‬بیشتر به شناخت خویشتن ربط دارد‪ ٬‬به تجربه آگاهانه احساس های خویشتن‪٬‬‬
‫کار کردن روی سرگذشت خود و کنار آمدن با آن‪ ٬‬که دارای بار عاطفی می باشد‪ ٬‬آنهم در پیش دیگریی که نیکخواه توست و به‬
‫گفته های تو گوش شنوا دارد‪.‬‬

‫ما در جایگاه کودک تنها هنگامی می توانیم بدانیم چه آزمونی را از سر می گذرانیم که دیگری امکان دهد آنرا آگاهانه تجربه کنیم‬
‫و کمک مان کند آنرا بر زبان آوریم‪ ٬‬بگوئیم‪ .‬این کمک بدان معنی نیست که که می باید به هر حرکت احساسی بچه میدان داد‪.‬‬
‫اغلب بیان ( احساس ها ‪ -‬م‪ ).‬توسط بزرگساالن به سامان یافتن و کانالیزه شدن احساس های کودک می انجامد و او از آن طریق‬
‫یاد می گیرد خویشتن را بهتر بشناسد و بهتر اداره کند‪.‬‬

‫اگر واکنش دیگری به ما در جایگاه کودک راهی را برای تجربه آگاهانهٔ عواطف مان باز نکند‪ ٬‬در آن صورت از آن شناختی‬
‫نخواهیم یافت و نخواهیم دانست با عالئمی که بدن مان میدهد‪ ٬‬چه باید کرد‪ .‬بدین سان از آنچه در زیر پوست مان میگذرد‪ ٬‬دور‬
‫می گردیم‪ .‬بخش دیگری از ما‪ ٬‬همان بخشی که ما را برمی انگیزد‪ ٬‬برای مان ناشناخته می ماند‪ .‬اگر واکنش دیگری روی من‪ ٬‬در‬
‫‪34‬‬

‫جایگاه کودک‪ ٬‬از آنچه که مرا تحت تاثیر قرار میدهد‪ ٬‬تصویر نادرستی برانگیزد‪ ٬‬در آن صورت تصویر نادرستی از خویش و‬
‫احساس هایم خواهم داشت‪ .‬بدین سان از خودم بدم می آید و در باره خودم قضاوت بد می کنم‪.‬‬

‫به هر روی در هر دو حالت برای خودم محرمی بیگانه می مانم‪ .‬مانند شخصی می شوم که که می خواست به رئیس خود هدیه‬
‫ای بدهد‪ ٬‬اما رئیس او با گفته ای دو پهلو آنرا رد کرده بود‪ .‬او هراسان گشته بود‪ ٬‬دو روز خواب و آسایش نداشت‪ ٬‬تا اینکه آمد و‬
‫از من کمک خواست‪ .‬می گفت‪ ٬‬از آنچه پیش آمد‪ ٬‬سر در نمی آورد‪ .‬در یک ’دست گرمی‘ عشق بازی مرد جوانی ناخواسته‬
‫دوست دخترش را به درد میاورد‪ ٬‬به طوری که او داد میزند‪ .‬عشق بازی آنان پس از آن به یکباره پایان می یاد‪ ٬‬همه روزنه های‬
‫ذهنی وی بسته می شود و در بیست و چهار ساعت بعدی در خود فرو می رود‪ .‬وی به پرسش های دوست دخترش که می پرسد‪:‬‬
‫’برای چه این کار را می کنی؟‘‪’ ٬‬مگه چی شده؟‘ پاسخی نمی دهد‪.‬‬

‫آنها پاسخی برای آن ندارند و نمی دانند‪ .‬چیزی از آنان‪ ٬‬در خود آنان‪ ٬‬آنها را برمی انگیزد‪ ٬‬بی آنکه بدانند چرا‪ .‬آنان نمی دانند چه‬
‫’مرگ شان‘ است‪ .‬این یکی از نمود های بیشمار آن دو پارگی اساسی است که در اندرون ما در کار است‪ :‬میان اندیشیدن و‬
‫احساس کردن‪ ٬‬آگاهانه دانستن و انگیزه های ناخودآگاه‪ ٬‬میان من و دیگری درون من‪ .‬بیان کالسیک دو بخش شدن ما چنان واضح‬
‫و بدیهی استکه بدون کمترین تاملی روی آن‪ ٬‬آنرا می پذیریم‪ :‬جان و تن ( جسم و روح)‪.‬‬
‫‪35‬‬

‫‪۳‬‬

‫جدا گشتنی گریزناپذیر‬


‫فلیپ کالودل نویسنده فرانسوی در کتاب درخت سرزمین تروژا ( ‪ )۲۰۱۶‬مرد میانسالی را توصیف می کند که دوستش سرطان‬
‫می گیرد و اندک اندک می میرد‪ .‬خود او نیز در این میان اندک اندک پیر می شود و می بیند چگونه رابطه اولیه و دوستانه ای‬
‫که با بدنش داشت‪ ٬‬کم کم رنگ دشمنی می گیرد؛وی خود را در آن رابطه مغبون می بیند‪ ٬‬گمان می کند بدنش با گذشت هر روز‬
‫کمتر یاریش می کند و بیشتر او را تنها می گذارد‪ .‬این حقیقت که او دوست دختر خیلی جوانی گرفته‪ ٬‬اما هنوز زنش را بسیار‬
‫دوست دارد‪ ٬‬پیری را برایش آسانتر نمی کند‪.‬‬

‫ما کی بیمار می شویم؟ آیا هنگامی که همه چیز خوب پیش می رود یا بد؟ یا در روزهای یکنواختی که همه چیز مانند هم می شود؟‬
‫یا در بهمریختگی‪ ٬‬در شکسته شدن یکنواختی زندگی هر روزی؟‬

‫ما پیش از هر چیز بدنی ’داریم‘ ‪ -‬این ’داشتن‘ به تملک داشتن و مالکیت یا تناسب قدرت اشاره می کند که در این مورد من مالک‬
‫( آن بدن ‪ -‬م‪ ).‬است‪ .‬آن مالکیت ادامه می یابد تا روزی که دندان درد سراغ مان می آید و من در سوراخ کوچک دندان گم می‬
‫شود‪ ’ .‬دن اینتزیگ این در انگن هوله دس باکن تزهنه َویلت دی زیله = روح در شکاف باریک دندان آسیاب جا خوش می‬
‫کند‪ ۴۶‘.‬هنگامی که درد شروع می شود‪ ٬‬این تن و پیکر است که من را در اختیار می گیرد‪ .‬این مساله در مورد سوی دیگر طیف‬
‫خوشی‪ -‬ناخوشی نیز صدق می کند‪ ٬‬چون هنگامیکه میدان بدست برانگیختگی ( شهوانی ‪-‬م‪ ).‬می افتد‪ ٬‬در آن حالت نیز زمام امور‬
‫از دست من بیرون می رود‪.‬‬

‫در اینجا بخش شدگی میان من و بدن من به شکل تضاد در میاید‪ .‬آن نیز تصادفی نیست‪ ٬‬چون سده ها به باورمندان این پیام را داده‬
‫اند‪ :‬جسم بد است و روح خوبست‪ .‬یک چنین جدا کردنی را در علم نیز می شود دید‪ :‬بدن در برابر ذهن‪ ٬‬که ظاهرا ً نشانی از‬
‫داوری اخالقی در آن دیده نمی شود‪.‬‬

‫در این بخش از کتاب پیش از هرچیز نگاه کوتاهی خواهم داشت به تاریخ این دوپارچه شدن‪ ٬‬تا بهتر دید و فهمید آن چگونه و به‬
‫چه سان تفکر و اندیشه ما در باره خودمان را تعیین می کند‪ .‬پس از آن به پژوهش های نوین در پزشکی و درمان می پردازم‪ ٬‬که‬
‫پیرو آنها به نظر می رسد این بخش شدگی بدیهی را می باید با دیگاه یکپارچه گرایانه و فراگیر جایگزین ساخت‪ .‬پس از این‪ ٬‬آنچه‬
‫از دو پارچه شدن کهن برجای می ماند دوگانه بدن و روح می باشد‪ ٬‬که در بخش پیشین در گفتگو میان من آگاه و احساسات‬
‫ناخودآگاه‪ ٬‬از آن به تفصیل سخن گفتم‪ .‬برپایه پژوهش هایی که روی استرس انجام شده‪ ٬‬عواطفی را که به آگاهی راه داده نمی‬
‫شود‪ ٬‬می توان به تجربیات تنش زا پیوست کرد‪ .‬آن پژوهش ها عیان می سازد چگونه تنش ها پی و پایه بیماری ها را فراهم می‬
‫آورد و چگونه این‪ ٬‬بیرون از آگاهی ما جریان می یابد‪.‬‬

‫در پایان این بخش می پرسم روش سالم برای کنار آمدن با تنش و هیجان کدام است ‪ -‬کلی گفته باشم ‪ -‬چگونه می توانیم تندرستی‬
‫را به مثابه ایده درک کنیم‪ .‬پاسخی که دم دست است ( هیجان و تنش را می باید تخلیه کرد) مرا به دو جنبه ای رهنمون می گردد‬
‫که دم دست نیست‪ .‬تخلیه هم به فرایندهای ذهنی مربوط می شود هم بدنی‪ ٬‬که مورد آخری را رونشناسان می باید فراموش کنند‪.‬‬
‫جنبه دوم به بازگشت برداشتی مربوط می شود که در آن بیماری و تندرستی سنگینی اخالقی می یابد‪ .‬برداشت مورد نظر بیماری‬
‫را به مثابه تنبیه در برابر ولنگاری و بی بند و باری می بیند‪ .‬آن نیز امکان فراهم ساختن پلی بسوی بخش دوم کتاب را میسر می‬
‫سازد‪ .‬در بخش دوم به لذت با همه تناقضات آن خواهم پرداخت‪.‬‬

‫روح باالتر از جسم‬


‫نشانه های برگرداندن و تاثیر دارونما هر دو چگونگی نیرومندتر بودن ’ روح ‘ در برابر بدن را نمایان می سازد‪ .‬ایده ها و‬
‫برداشت ها آن توانایی را دارد که بر بدن چیره شود و آنرا راه ببرد‪ ٬‬به ویژه هنگامی که من از آن آگاهی ندارد‪ .‬پیشتر دیدیم‬
‫کسانی که به احساس های خود راهی نمی یابند‪ ٬‬احتمال بیشتری دارد که بیماری های سخت و جدی بگیرند‪.‬‬

‫پرسش اینجاست که آیا آن تعریف کالسیک را ‪’ -‬روح می تواند نیرومندتر از بدن باشد‘ ‪ -‬هنوز می توان بکاربرد‪ .‬آن به برداشتی‬
‫برمیگردد که سده ها از عمر آن میگذرد‪ ٬‬اما آغاز آنرا به افالطون نسبت میدهند‪ .‬اندیشمندان بزرگ از آنرو بزرگ هستند که راه‬
‫و روشی نوین پیش پای ما میگذارند تا با آن روش به جهان بنگریم‪ .‬افالطون با شیوه تفکر خود روی جان و تن‪ ٬‬تفکر باختر‬
‫‪36‬‬

‫زمین را هم غنا بخشید و هم فقیر کرد‪ .‬غنا بخشید برای آنکه ما را به شیوه نگرش نوی توانا ساخت‪ .‬فقیر کرد برای آنکه ما دیگر‬
‫نمی توانستیم برون از این روش بیاندیشیم‪.‬‬

‫آن دو بخش شدگی میان ’تن‘ و ’روح‘ چنان برای مان عادی و بدیهی شده است که دیگر روی آن درنگ نمی کنیم و نمی اندیشیم‪.‬‬
‫دیگر ایده یکپارچه و یک تکه بودن‪ ٬‬به مغز مان نمی رسد؛ که بدنی دارم‪ ٬‬می توانم نگاهش کنم‪ ٬‬از آن لذت ببرم‪ ٬‬درد میگیرد‪ ٬‬با‬
‫آن میروم پیش پزشک و غیره‪ .‬من بدنم نیستم؛ اگر اینرا بخواهم‪ ٬‬می باید در شیوه های جایگزین‪ ٬‬که اغلب دیدگاه های شرقی می‬
‫باشد‪ ٬‬ژرفکاوی کنم‪ ٬‬دیدگاه های جایگزین درست برای همین پدید می آید که از روش های علمی و بدیهی ما دنباله روی نمی کند‪.‬‬

‫از این گذشته‪ ٬‬آن دو پارگی به همه چیز ماننده است مگر خنثی بودن‪ .‬مسیحیت آن قضاوت اخالقی را که در افالطون بود‪ ٬‬صد‬
‫برابر کرد‪ .‬در مسیحیت روح به عنوان بخش کوچکی از خدا دیده می شود که به تن ’جان می بخشد‘‪ .‬برای مومن‪ ٬‬بدن به عنوان‬
‫ماوای اقامت موقت و این جهانی‪ ٬‬سرچشمه تباهی و گناه بشمار می آید‪ .‬از دید او می باید جلو ’وسوسه های نفسانی‘ مرتبا ً با‬
‫’عذاب‘ گرفته شود‪ .‬روح پس از مرگ بدن‪ ٬‬تنها هنگامی می تواند در بهشت درآید که آدمی زندگی گناه آلود نکرده باشد‪ .‬در غیر‬
‫این صورت به دوزخ یا دست کم برزخ خواهد رفت‪ .‬تا میانه های سده پیش‪ ٬‬اکثریت مردم باختر زمین قربانی این گونه باورها‬
‫بودند‪ .‬بدین سان دو پارچه شدگی ما محتوایی یافت که هنوز وبال گردن ماست‪ :‬روحانی در برابر جسمانی‪ ٬‬باال در برابر پست‪٬‬‬
‫نیک در برابر زشت‪.‬‬

‫به دنبال افالطون و مسیحیت‪ ٬‬در نخستین گام های پیشرفت دانش باختری نیز یک چنین دو پارچه شدن را می شود دید‪ .‬از زمان‬
‫رنه دکارت ( ‪ ٬)۱۶۵۰-۱۵۹۶‬تقریبا ً بدون آنکه دیده شود جا به جایی از ’روح’ به ’اندیشیدن‘ و از آنجا به خردمندی پدید آمده‬
‫است‪ .‬بدن از ماده بی خودی و بدرد نخوری ساخته شده است که فضا را اشغال می کند‪ ٬‬برای همین دکار از آن با رس اکستنسا (‬
‫چیزی که پخش شده ‪-‬م‪ ).‬یاد می کند‪ .‬آن ماده بی خودی کارهای بیخودی می کند و می باید توسط روح منطقی و خردمند که‬
‫نامیرا‪ ٬‬کامالً انتزاعی و از آنرو رس کوجیتانس‪ ٬‬چیزی اندیشمند است‪ ٬‬راه برده شود‪ .‬ترجمه جان به روح و از آنجا به اندیشیدن‪٬‬‬
‫برای دکارت امکان بررسی آنرا در فراسوی دین فراهم آورد‪ ٬‬که بدون تردید دستاورد سودمندی می باشد‪ .‬همچنین‪ :‬مطالعه ای‬
‫ی روح‪.‬‬‫گسسته از بدن را‪ .‬اندیشیه‪ ٬‬خب اندیشه است‪ ٬‬محصو ِل غیر ماد ِ‬

‫بدن فراتر از روح‬


‫دوگانگی برپایه تضاد دو عنصر می باشد که باهم در یک رابطه قدرت قرار گرفته است‪ .‬در دوگانه بدن‪-‬روح هر کدام از آن‬
‫عناصر دارای سلسله مراتب درونی می باشد‪ .‬بدن‪ :‬در پزشکی ذهن به معنی واقعی و مجازی کلمه‪ ٬‬مغز می باشد؛ گوارش و نفس‬
‫کشیدن هم در حد منابع کمکی آن بشمار می آید‪ ٬‬مدت های زیادی نیز به مسائل مربوط به بچه آوری‪ ٬‬توجهی نمی کردند‪ .‬روح یا‬
‫ذهن‪ :‬برای روانشناسی برابر است با اندیشیدن (’ شناخت‘)‪ ٬‬که جایگاه کانونی دارد؛ تا همین اواخر به شور و عواطف اهمیتی داده‬
‫نمیشد و هنوز مردم از شنیدن سکسولوژی می ترسند‪.‬‬

‫هر دوگانه ای به رابطه قدرتی‪ ٬‬همراه با قضاوتی اخالقی فراخوان میدهد‪ .‬این مشتی از خروار است‪ :‬روح در برابر بدن‪ ٬‬فرهنگ‬
‫در برابر فرگشت‪ ٬‬منطقی در برابر احساسی‪ ٬‬زن در برابر مرد‪ .‬همواره یکی از آن دو کم توان تر و ناتوان تر است‪ ٬‬کمتر جدی‬
‫گرفته می شود‪ .‬در هر دوگانه ای امکان وارونه شدن آن رابطه وجود دارد‪ ٬‬بگونه ای که قطب قدرت قدیمی به ضعف می افتد و‬
‫قطب ضعف پیشین قدرت می گیرد‪ .‬زنها روز به روز قدرت بیشتری می یابند‪ ٬‬طبیعت ما را به داشتن نظم فرا می خواند (اما ما‬
‫گوش نمی کنیم)‪ ٬‬مردان سفید خرگوش های هراسان گشته اند‪ .‬از چشمگیر ترین نمونه های دست بدست شدن قدرت را در تاریخ‬
‫دوگانه جسم و روح می توان دید‪.‬‬

‫تا اینکه دکارت تاج را بر سر روح گذاشت؛ پس از آن بود که بدن زمینی‪ ٬‬نا ماندنی و دور انداختنی شد‪ .‬جایگاه متفاوت آنها را با‬
‫به آسانی می توان از روی کسانی که خود را با آنها سرگرم می داشتند نمایان ساخت‪ .‬در آن هنگام روح سهم روحانیان گشت‪ ٬‬که‬
‫نیرومند ترین طبقه اجتماعی بشمار می آمد‪ .‬توجه اندکی نصیب بدن شد‪ .‬این را در در آخرین رمان جنگاوران اسب سوار‪ ٬‬دون‬
‫کیشوت المانچا ( سروانتس‪ )۱۶۰۵ ٬‬می توان دید‪ .‬پس از آنکه دن کیشوت‪ ٬‬بعد از حمله های زیاد به آسیاب های بادی‪ ٬‬از اسب‬
‫پرت می شود‪ ٬‬سانچو پانزای کودن او را به بخش کمک های اولیه بیمارستان محلی نمی برد‪ ٬‬بلکه پیش دکتر دالک می برد‪ .‬تا او‬
‫موهایش را کوتاه کند‪ ٬‬جوش های صورت اش را فشار دهد تا چرکش درآید و کاری به خونریزی رگش نداشته باشد‪ :‬نشانی همه‬
‫آنها یکیست‪ ٬‬بی اهمیت بودن بدن‪ .‬هنوز زمان درازی می باید بگذرد تا پزشکان از نردبان اجتماعی باال بروند‪ .‬بیماری نیز در آن‬
‫موقع مانند گرسنگی و فاجعه طبیعی عذاب الهی بشمار می آمد؛ بهبودی در گرو اعتراف به گناه و پرداخت جریمه بود‪.‬‬
‫‪37‬‬

‫اندکی پس از زای ِش دانش نوین در باختر زمین‪ ٬‬برگشتی در این روند رویداد که پس از آن بدن دست باال را داشت‪ .‬یکی از کتاب‬
‫های مهم آن دوره کتابی بود با عنوان لو هوم‪-‬مشین = آدم ماشینی (‪ .)۱۷۴۷‬ژولین اوفری دوال متری‪ ٬‬نویسنده آن ناچار شد از‬
‫فرانسه در برود‪ ٬‬چون در یکی از کتاب های قبلی خود روح را تا اندیشیدن پایین کشیده و آنرا صرفا ً تاثیر و خاصیت بدن تعریف‬
‫کرده بود ‪ -‬ادعائی الحادی در باره یکی از شگفتی های آفرینش‪ .‬او نیز مانند بسیاری از اندیشمندان روشن بین به جمهوری هفت‬
‫سرزمین پست و متحد (هلند امروزی‪-‬م‪ ).‬پناهنده شد‪ .‬هنگامی که وی کتاب جدید خود ‪ -‬آدم ماشینی ‪ -‬را در شهر لیدن (از‬
‫شهرهای دانشگاهی هلند ‪-‬م‪ ).‬انتشار داد‪ ٬‬آن برای جمهوری روشن بین نیز لقمه بزرگی بود و از گلویش پایین نرفت‪ ٬‬از آنرو وی‬
‫ناگزیر گشت دوباره فلنگ را ببندد‪ ٬‬این بار بسوی اطریش‪.‬‬

‫آن برگشت که موجب برتری بدن بر روح گشت‪ ٬‬دوگانگی را از میان نبرد‪ ٬‬بدتر هم کرد‪ .‬آن شکاف و دو پارچگی بزرگتر نیز‬
‫شد که آنهم به سبب دگرگونی در در سیستم آموزشی بود‪ .‬سده ها آموزش در سیطره فرامین دینی بود‪ ٬‬که دو پارگی روح‪-‬جسم را‬
‫بدیهی می دید و انجیل و کتابهای کالسیک را تنها منبع موثق برای پی بردن به حقیقت می دانست‪ .‬در آن آموزش‪ ٬‬روی مطالعه‬
‫روح تاکید می شد؛ تنها یکی دوبار در آن به بدن‪ ٬‬به عنوان ماخذ و منشا گناه اشاره می رفت‪ .‬در آموزش نوین به دنباله روی از‬
‫دکارت‪ ٬‬بدن پیش کشیده شده روح به پس رانده می شود‪ .‬علوم از کاخ عاج افالطونی پائین میاید و خیلی قاطع‪ ٬‬رویکرد تجربی را‪٬‬‬
‫که برپایه آموزه های سقراط می باشد‪ ٬‬در پیش می گیرد‪ .‬اصحاب علوم بمیدان میایند و از اینکه دستان شان آلوه و کثیف شود نمی‬
‫هراسند‪ .‬در تحقیق و مطالعه روی آدمی‪ ٬‬این گستره و میدان بدنی استکه می شود آنرا دید و لمس کرد؛ می توان به طور واقعی‬
‫روی بدن تحقیق و تفحص کرد‪ ٬‬آنرا شناخت‪ .‬روح در واقع شبحی ذهنی می باشد که تنها می شود در باره اش گمانه زنی کرد و‬
‫پیامد های آن برای علوم اهمیتی ندارد‪.‬‬

‫تحقیقات و مطالعات نخستین روی بدن در خفا انجام گرفت‪ ٬‬چون بریدن و تشریح بدن مرده (که اغلب اجساد اعدام شدگان بود)‬
‫مجازات داشت‪ .‬طولی نکشید که آن دگرگون گشت و راه کالبد شکافی‪ ٬‬بریدن و تکه تکه کرد ن بدن‪ ٬‬که پایه پزشکی نوین را‬
‫فراهم می آورد‪ ٬‬گشوده شد و آن به سرعت در همه جا تدریس گشت‪ .‬شناخته شده ترین کنده کاری روی چوب که در آن می بینیم‬
‫آندریاس واسلیوس بازوئی را بریده و تشریح می کند‪ ٬‬مربوط به تصویر جلد کتاب درسی است‪ ٬‬که از سال ‪ ۱۵۴۳‬در اروپا دست‬
‫به دست می شود‪ .‬در سال ‪ ٬ ۱۵۹۷‬در شهر لَیدن ( در هلند) سالن تشریح ساخته می شود‪ ٬‬که در اروپا دومین سالن تشریح آن‬
‫روزگار بود‪ .‬در سال ‪ ۱۶۳۲‬رمبراند در آمستردام درس کالبدشکافی دکتر نیکوالس تولپ را می کشد‪ .‬از این پس جایگاه‬
‫اجتماعی روحانیان پیوسته ریزش میکند؛ در برابر جایگاه دانشمندان و پزشکان ارج و قرب اجتماعی می یابد‪ .‬در این میان‪ ٬‬بی‬
‫آنکه زیاد بچشم بیاید‪ ٬‬یک جابه جایی صورت می گیرد‪ .‬هنگامی که مریض می شویم‪ ٬‬میرویم پیش دکتر‪ ٬‬دیگر مانند گذشته به‬
‫کلیسا نمی رویم!‬

‫تغییر قدرتی که در آن علم بر دین برتری یافت‪ ٬‬دوگانه جسم و روح را نگهداشت‪ ٬‬همچنانکه از سیستم آموزشی مان پیداست‪ ٬‬هنوز‬
‫آن‪ ٬‬شیوه اندیشیدن ما را تعیین می کند‪ .‬در دانشکده های پزشکی به جوانان آموزش داده می شود تا بدن را بشناسند و درمان کنند‪.‬‬
‫در دانشکده روانشناسی به جوانان آموزش می دهند تا روح را بشناسند و درمان کنند‪ .‬روانپزشکان میان آن دو سرگردانند‪ ٬‬گاه این‬
‫و گاه آن را برمیگزینند‪ .‬اما تا کسی به کلینیک می رود ‪ -‬چه پزشکی و چه روانپزشکی ‪ -‬آن آموزش دوام نمی آورد‪ .‬تقریبا ً نیمی‬
‫از ناراحتی های کسانی که پیش پزشک می روند‪ ٬‬از زمره طبقه بندی ن ت پ ‪’ -‬نشانه های توضیح داده نشده در پزشکی‘ ‪ -‬می‬
‫باشد‪ .‬می دانیم که بخش بسیار مهمی از روانپزشک ِی آدمی به بدن مربوط می شود‪ .‬اشتقاق آن دو کار درستی نیست‪.‬‬

‫هر دوگانه ای زناشویی بدشگونی است‪ ٬‬هنگامی که دشواری های گریز ناپذیر آن سر برمیاورد‪ ٬‬بازی پینک پنک گنهکار کدامیک‬
‫از طرفین است‪ ٬‬آغاز می شود‪ .‬نمونه ای می آوریم‪ :‬آیا شیزوفرینی بیماری مغزی ارثی است یا آسیب روانشناسی‪-‬روانپزشکی که‬
‫پیامد عوامل محیطی می باشد؟ پاسخی که بیشتر روی آن کار شده ( و کمتر خریدار دارد) آنست نشانه های آن روان نژندی (‬
‫شیزوفرینی وجود ندارد) پیامد کنش و واکنش پیچیده میان عوامل ارثی و پیرامونی می باشد‪ .‬به سخن دیگر‪ :‬طرح آن پرسش‬
‫درست نیست؛ می توان و بهتر است فرد رامحصولی روانی‪-‬اجتماعی تمامیتی بزرگتر دانست‪ ٬‬هم در فضا (جامعه و بوم شناسی)‬
‫هم در زمان (خانواده و اپی ژنتیک)‪.‬‬

‫ما در آستانه دیدگاهی کلی نگر (هولیستیک) هستیم‪.‬‬


‫‪38‬‬

‫از دوگانگی بسوی کارکرد شبکه ای‬

‫ایا این تصادفی است که دوبخش شدگی و سلسله مراتب مرتبط با آن‪ ٬‬واقعیت اجتماعی یی را بازتاب میکند که سده ها قدمت دارد؟‬
‫منطقی‪-‬مردانهٔ باال‪ ٬‬احساسی‪-‬زنانه پائین‪ ٬‬که در آن‪ ٬‬آنکه باالست درصدد چیرگی بر پائینی است و برعکس پائینی در صدد‬
‫پیشگیری از آن چیرگی؟ آیا این تصادفی استکه دیدگاه کلی نگر ( هولیستیک) پیام آور واقعیت اجتماعی نوینی است که در آن‬
‫سلطه و اقتدار از باال به پائین اعمال نمی شود‪ ٬‬بلکه همان سان که در کتاب دیگر خود‪ ٬‬اوتوریته‪ ٬‬شرح داده ام کارکردی شبکه ای‬
‫دارد؟‬

‫در دیدگاه کلی نگر همه چیز با همه چیز در پیوند است‪ .‬در اینجا اغلب از استعاره شبکه ای استفاده می شود‪ ٬‬شبکه ای که در آن‬
‫بخش های کوچکی پیوسته در تعامل با یکدیگر می باشد‪ .‬نقطه ثقل تعامل میان بخش های گوناگونی با توجه به وظیفه ای که در‬
‫آن لحظه انجام می دهند و همچنین با توجه به اینکه کدام بخش در انجام آن وظیفه اهمیت بیشتر دارد‪ ٬‬جابجا می شود (برای مثال‬
‫اگر هوا به شما نرسد‪ ٬‬برای رفع آن مشکل مغز شما به درد نمی خورد)‪ .‬در دیدگاه کلی نگر به این پرسش که روابط قدرت‬
‫چگونه می باشد‪ ٬‬دیگر اهمیت چندانی داده نمی شود؛ چون یک چنین پرسشی برای شرایط دوگانه است‪.‬‬

‫رویکرد کلی گرا به آدمی‪ ٬‬بدون تردید در راستای تکامل علمی می باشد‪ ٬‬نمونه ِآنرا می توان زیست شناسی دید ( زیست شناسان‬
‫در میان نخستین کسانی بودند که پیوند میان تک تک ارگانیسم ها و پیرامون آنها را شناسایی کردند)‪ .‬هرچه پژوهش های علمی‬
‫بیشتر جنبه تخصصی می یابد‪ ٬‬بیشتر پی می بریم همه چیز با همه چیز در پیوند است‪ ٬‬راه چاره های محدود و به ظاهر موثر‪٬‬‬
‫پیامد های پیش بینی نشده ای روی ک ِل زیست بوم (اکوسیستم) میگذارد‪ .‬نمونه شناخته شده در این زمینه‪ ٬‬بریدن درختان و شاخ و‬
‫برگهای کنار کشتزارها برای بزرگتر شدن آنها بود‪ .‬در کوتاه مدت به نظر می آمد این کار سودمند می باشد‪ ٬‬اما پس از گذشت‬
‫اندکی پیامدهای فاجعه بار آن در فرسایش کشتزارها نمایان گشت‪ ٬‬حاال از نابود شدن حشرات و پرندگان چیزی نمی گوئیم‪ .‬یک‬
‫عامل را که تغییر دهید‪ ٬‬می بینید همه عوامل مانند زنجیره ای تغییر می پذیرد‪.‬‬

‫به یمن پیشرفته تر و تواناتر شدن درنگ ناپذیر کامپیوتر ها که امکان می دهد مقادیر عظیم داده های پژوهش های بسیار‬
‫تخصصی دیسیپلین های گوناگون را با هم مرتبط ساخت‪ ٬‬دیدگاه کل گرا به آرامی و بدون سر و صدا بر گستره علوم گوناگون‬
‫چیره گشت‪ .‬با این همه در افکار مردم عادی کوچه و بازار از چشم انداز تاریخی هنوز دوگانه گرائی سخت جانی می کند و‬
‫رویکرد کل گرا همچنان طرز تفکر جایگزین و حتی ’ابتدائی‘ بشمار می آید‪ .‬دانش پزشکی در غرب پیش از صنعتی شدن در‬
‫غالب اوقات کل گرا بود و همچنین در شرق کنونی نیز کل کرا می باشد‪ .‬ما با احساسات برتری سفید ها‪ ٬‬شانه های خود را باال‬
‫می اندازیم و کارهای آنها را ابتدائی می خوانیم‪ ٬‬در صورتی که وارونه آن درست است‪ .‬این درجه باالی تخصصی شدن است که‬
‫می باید ’این روز ها ابتدائی و اولیه نامید‘‪.‬‬

‫رویکرد کل گرا آشکارا علیه دیدگاه پزشکی کهنه و منسوخ می باشد که در آن بدن را به سیستم های گوناگونی تقسیم می کنند‪.‬‬
‫نیورولوژی‪ ٬‬که شامل مغز و رگهای عصبی می باشد‪ ٬‬برخی ها از آن با آلفا و امگا نام می برند و معتقد هستند ما آن ها ساخته‬
‫شده ایم‪ .‬اندوکرینولوژی به هورمونها و موادی می پردازد که خلق و خوی ما را تعیین می کند‪ .‬ایمیونولوژی ( دانش مصونیت‬
‫شناسی) توضیح می دهد چگونه و به چه علت می توانیم در برابر مواد بیمار کننده و تباهی آور ایستادگی کنیم‪ .‬تا همین اواخر آن‬
‫سه زمینه کارشناسی در پزشکی‪ ٬‬هر یک استقالل خود را داشت‪ ٬‬سه رشته تخصصی جداگانه‪ ٬‬که در بیمارستان های عمومی نیز‬
‫به صورت سه بخش جداگانه می شد آنها را دید‪ .‬اکنون به نظر می رسد‪ ٬‬می باید آنها را به صورت یک کل درک کنیم‪ .‬در اینجا‬
‫از کاردیولوژی قلب و رگهای خونی سخنی نمی گویم و چشم می پوشم‪.‬‬

‫گام بعدی در رویکرد کل گرا آنست دو پارگی میان جسم و روح را پشت سر بگذاریم و بخش شدگی خویشتن را‪ ٬‬همسو با گسست‬
‫ژانت و خودآگاه و ناخودآگاه فروید‪ ٬‬به شیوه ای دیگر درک کنیم‪ .‬در بخش پیشین گفتم که ناتوانی در آزمودن یا ابراز آگاهانه‬
‫زندگی احساسی و عاطفی به مریض شدن کمک می کند‪ .‬پرسش این است‪ :‬چرا؟ برای آنکه احساس ها با تنش های بدنی مرتبط‬
‫می باشد و تخلیه آنها از خندیدن و گریستن گرفته تا رسیدن به اوج شهوت ‪ -‬که همه را می توانیم تجربه کنیم ‪ -‬برای از میان‬
‫رفتن آن تنش ها خوب است‪ .‬اما وارونه آن رابطه‪ ٬‬رابطه میان بیماری و ناتوانی از ابراز عواطف‪ ٬‬دیرگاهی برای ما یک چیستان‬
‫در پیوندهای کل گرا بیابیم‪ .‬آن کلید تنش (’استرس‘) می باشد‪.‬‬
‫بود‪ .‬در این میان توانسته ایم کلیدی برای گشودن ِ‬
‫‪39‬‬

‫س ن ئی آی‬

‫سایکو‪-‬نیورو‪-‬اندوکرینو‪-‬ایمیونولوژی‬
‫اگر با یکی دعوای مان بشود و هر دم بر شدت آن بیافزاید‪ ٬‬تحوالت چندی را می شود دید‪ .‬زنش قلب و نفس کشیدن افزایش می‬
‫یابد‪ ٬‬در ماهیچه های مان تنش به وجود می آید‪ ٬‬خشمگین یا هراسان می شویم‪ .‬اما در پشت این ظاهر‪ ٬‬چندین سیستم بدنی هم زمان‬
‫بکار می افتد تا به صورت یک کل کمک مان کند‪ ٬‬از از این درگیری جان سالم بدر بریم‪ .‬از چشم انداز فرگشتی سه واکنش‬
‫کالسیک را نام می برند فایت‪ ٬‬فالیت‪ ٬‬فریز‪ :‬که جنگیدن‪ ٬‬در رفتن و سنگ شدن ( تکان نخوردن) می باشد‪ .‬در مقام انسان ما‬
‫راه های خوبی برای حل درگیری و دعوا داریم‪ :‬حرف های مان را بزنیم و باهم کنار بیائیم‪ ٬‬نهایتا ً با وساطت شخص دیگر‪ .‬در‬
‫اینگونه موارد صحبت کردن کمک می کند‪ :‬از خشم و خروش کاسته می شود‪ ٬‬تنش ها کم می شود‪ ٬‬زنش قلب و نفس کشیدن‬
‫دوباره به حالت عادی برمیگردد و طرفین آرامش خود را باز می یابند‪.‬‬

‫هنگامی که چاره ای برای آن نمی شود‪ ٬‬تنش در تن و روان همچنان باقی می ماند‪ ٬‬پیامد آن این است که کم کم از بد رو به‬
‫بدترشدن می گذارد و اغلب پس از گذشت چند روز خود را نشان می دهد‪ ٬‬به طوری که دیگر رابطه این خشم و کالفه شدن را با‬
‫آن دعوا نمی بینیم‪ .‬پس رو به باده خواری بیشتر می آوریم‪ ٬‬برای همین نمی توانیم خوب بخوابیم‪ ٬‬خسته به سر کار می رویم‪ ٬‬پیش‬
‫از آنکه بدانیم چه مرگ مان است با یکی دیگر درگیری پیدا می کنیم‪ .‬آنگاه که نمی توانیم حرف دلم مان را به کسی بگوئیم‪٬‬‬
‫احتمال دلمردگی و خمودگی بیشتر می گردد‪ .‬تنش همچنان در زیر پوست مان سخت جانی می کند؛ سردرد های برخاسته از تنش‬
‫سر برمیاورد و ما می کوشیم بکمک پاراستامول آنرا خاموش کنیم‪ .‬اصطالح ’زیر پوست‘ را من دوست دارم‪ ٬‬چون هم جنبه‬
‫روانشناسی ( نمی توانم عصبانیت و بغض ام را بر زبان آورم) را بازتاب می کند و هم تاثیر آن را روی بدن ( بی آنکه خبرم‬
‫بشود‪ ٬‬تنم از هورمون های تنش انباشته می شود)‪ .‬پیامد های آن همچنان بیشتر می شود‪ :‬تا این که ما را مریض می کند‪.‬‬

‫پیشتر در این کتاب پرسیدم دلیل آن چیست که برخی کسان تحت شرایط یکسان بیمار می شوند و کسان دیگری نمی شوند‪ .‬کوتاه‬
‫گفته باشم‪ ٬‬بخشی از پاسخ چنین است‪ :‬استرس‪ ٬‬همچنانکه پژوهش آزمایشی آنرا نشان می دهد‪ .‬در یک تحقیق شرکت کنندگان را با‬
‫توجه به مقدار استرسی که در آن لحظه داشتند‪ ٬‬آزمایش کردند ( سطح کورتیزول آنها چه اندازه است ‪ -‬کورتیزول هورمون‬
‫استرس می باشد)‪ .‬پس از آن پژوهشگران روی بازوی شرکت کنندگان زخم کوچکی ایجاد کردند تا ببینند بهتر شدن آن چه مقدار‬
‫زمان می برد‪ .‬هرچه سطح استرس باالتر باشد‪ ٬‬بهتر شدن زهم ُکندتر می شود‪ .‬در آزمایش دیگری از این دست‪ ٬‬شرکت کنندگان‬
‫را با یک قطره بینی که دارای پنج ویروس متفاوت سرماخوردگی بود‪ ٬‬آلوده کردند تا ببینند کدام یک از آنها سرماخوردگی می‬
‫یابند‪ ٬‬کسانی که استرس آنها باالتر است‪ ٬‬زودتر سرما می خورند‪۴۷.‬‬

‫سرچشمه استرس در شرایط ترس آور و تهدید آمیز می باشد‪ ٬‬در صورت تشدید و حاد شدن آن شرایط‪ ٬‬یا تاب مقاومت در برابر‬
‫آنرا از دست می دهیم یا شرایطی پیش می آید که در آن خود می توانیم آستین باال بزنیم و کاری بکنیم‪ .‬از جمله آن شرایط‪٬‬‬
‫اوضاع و احوال جنگ می باشد که امکان دارد ما را بسوی موقعیت قربانی منفعل براند؛ در آن خود مان را بیچاره و ناتوان‬
‫احساس کنیم ‪ -‬شاید بتوان گفت آن بدترین احساسی است که می توان داشت‪ .‬در چنین اوضاع و احوالی سطح استرس برای مدت‬
‫مدیدی باال می رود‪ .‬اما تحت شرایط تهدید آمیزی که خود می توانیم در برابر آن کاری بکنیم و پس از غلبه بر آن‪ ٬‬اغلب نیز‬
‫’خشم و رنجش خود را‘ با احساسات زیادی می توانیم ’روی آن خالی کنیم‘‪ ٬‬آثار کمی از خود برجای می گذارد‪ .‬اگرچه در این‬
‫حالت سطح استرس به اوج میرسد ( به صورت خشم و خروش ‪ -‬م‪ ).‬اما آن پس از اندکی به سطح عادی برمیگردد‪.‬‬

‫از سر وادادگی دم برنیاری و تن دردهی یا آستین باال زنی و کاری بکنی‪ ٬‬خاموشی گزینی یا سخن بگویی‪ .‬یکی از آن دو بیمارت‬
‫می کند و دیگری کمک می کند تندرستی خود را از دست ندهی‪ .‬آیا می توانیم خود‪ ٬‬کاری بکنیم یا نه؟ آیا می توانیم احساس های‬
‫خویش را بپذیریم و آنها را بروز دهیم یا نه؟ آن توان درباختگی که در آن نمی توانی یا نمی باید احساس های خویش را آشکار‬
‫سازی‪ ٬‬مرگبار است‪ .‬درسته‪ ٬‬آن می تواند با سرماخوردگی هم آغاز گردد‪.‬‬

‫ویروس ها و باکتری ها به نتهایی نمی تواند ما را بیمار کند‪ .‬پژوهش آزمایشی که بدان اشاره کردم‪ ٬‬پژوهش بالینی (یادداشت ‪۳۴‬‬
‫را ببینید) تائید می کند که بارها دیده شده است میان استرس دیرپا با نشانه های بیماری های حاد مانند سرطان و دیابت پیوندی‬
‫هست‪ .‬اکنون با گذشت هر روز تصویر روشنی از فرایند های زیرین آنها بدست می آوریم‪ ٬‬چه از باره روانشناسی و چه پزشکی‪.‬‬
‫‪40‬‬

‫علت استرس شاید بشود گفت همواره در گستره روانی اجتماعی ( شرایط کاری بیمار کننده‪ ٬‬جدایی زن و شوهر ها با جنگ و‬
‫دعوا‪ ٬‬قربانی مردم آزارها شدن) می باشد و پیامدهای آن آسیب های روانی و پزشکی می باشد‪ .‬برای مثال در سطح روانی و‬
‫فکری ترس خودنمایی میکند‪ ٬‬پس از گذشت مدتی جای آنرا افسردگی میگیرد‪ .‬در گام بعدی به سبب تحریکات اندوکرینولوژیک و‬
‫نیورولوژیک‪ ٬‬در بدن میزان هورمون های استرس باالتر می رود‪ .‬بدنبال آن سیستم ایمنی بدن ناتوان می گردد و پیش از‬
‫هرچیزی احتمال مبتال شدن به بیماری های عفونی و چرک کردگی افزایش می یابد‪ .‬هرگاه این چنین شرایطی برای مدت درازی‬
‫دوام بیاورد‪ ٬‬روی قلب و عروق تاثیر خود را می گذارد‪ ٬‬که امکان ترامبوز ( لخته شدن خون در بخش هایی از شبکه گردش‬
‫خون ‪-‬م‪ ).‬و سکته مغزی فزونی می گیرد‪ .‬در مرحله بعدی سیستم ایمنی بدن ما بیش از حد فعال می گردد که نتیجه آن ابتال به‬
‫بیماری های اوتو ایمیون (بیماری هایی که خود‪-‬ایمن می باشد‪ .‬در اینگونه بیماری ها سیستم دفاعی بدن‪ ٬‬سلول های خود بدن را‬
‫از بین می برد‪- .‬م‪ ).‬باال می رود‪ .‬در این حالت سیستم ایمنی بدن ما‪ ٬‬به سلول های خود حمله می کند و در واقع نوعی سرطان‬
‫می گیریم‪.‬‬

‫نتیجه روشن است‪ .‬قرار گرفتن در شرایط استرس و تنش شدید به مدت دراز‪ ٬‬ما را بیمار می کند؛ شرایطی که از حالت عصبی‬
‫بد و ناخوشایند شروع می شود و به مراحل وخیم می رسد‪ .‬در ساز و کارهای بدنی و زیرین آن تخصص های پزشکی گوناگون‬
‫در هم آمیخته می شود‪.‬‬

‫جنبه های نیورولوژیک و اندوکرینولوژیک در هم تافته می باشد‪ ٬‬هم از باره کارکرد و هم از باره کالبد شناسی ‪ -‬هنوز دانسته‬
‫نیست کدام یک از آن دو‪ ٬‬دیگری را کنترل می کند‪ ٬‬اما به احتمال زیاد آن پرسش نادرستی است‪ ٬‬چون برپایه دید نادرستی از بدن‬
‫ما استوار است ( مغز در جایگاه ’مغز‘)‪ .‬رگهای عصبی و هورمون ها با سیستم دفاعی بدن ما و از آنرو با ایمنی شناسی بدن ما‬
‫در هم تافته شده است‪ .‬از یکسر هم ایمنی ما ( در برابر بیماری ها ‪ -‬م‪ ).‬را میزان استرسی تعیین می کند که با آن درگیر هستیم‪٬‬‬
‫برای اینکه اگر ساز و کارهای اندو کرینولوژیک (غدد درونریز) را از یاد نبریم‪ ٬‬می دانیم که استرس سیستم دفاعی بدن مان را‬
‫تا حد زیادی پایین می آورد‪ ۴۸.‬از این گذشته به نظر می رسد بدن ما دارای حافظه ایست و از آن طریق رویدادهای تراما زای‬
‫گذشته تاثیرات ماندگار ( طوالنی مدت) روی بخش نیورو‪-‬اندوکرونولوژیک می گذارد‪ .‬برای نمونه از پیامدهای شرایط تراما‬
‫زای طوالنی مدت در کودکی‪ ٬‬آنست که دستگاه عصبی به طور عادی رشد نمی یابد‪ ٬‬در نتیجه مدیریت احساسات و عواطف‬
‫درست صورت نمی گیرد ( کنترل خویشتن پایینتر است) و سیستم ایمنی ضعیف می باشد‪ .‬حاصل آن می شود که نه تنها آدمی پس‬
‫از رسیدن به بزرگسالی‪ ٬‬در برابر بیماری ها بسیار حساس می باشد‪ ٬‬بلکه به تجربیات احساسی خود نیز راهی نمی یابد‪ ٬‬از آنرو‬
‫کنترلی روی خود ندارد‪ .‬در بخش ‪ ۶‬برمیگردم به این مطلب آخری و در آن باره توضیح مفصل می دهم‪.‬‬

‫این تعریف نمونه روشنی از رویکرد کل گرا می باشد‪ .‬بر اساس تحقیقات بالینی و تجربی ناگزیر به این نتیجه می رسیم که بدن‬
‫در خود سیستمی کل گرا می باشد‪ ٬‬که در آن‪ ٬‬از جمله پیرامون را نمی توان نادیده گرفت‪ .‬صدا های زیادی به نظم نوینی می‬
‫پیوندد‪ ٬‬به ویژه به ‪ -‬نخست نفسی خوب چاق کنید ‪ -‬سایکو‪-‬نیورو‪-‬اندوکرینو‪-‬ایمیونولوژی ( روانی‪ -‬عصبی‪-‬ترشحات درونریز‪-‬‬
‫ایمنی شناختی)‪ ٬‬که به طور اختصار از آن با س‪ .‬ن‪ .‬ئی‪ .‬آی‪ = .‬ر‪ .‬ع‪ .‬ت‪ .‬ا‪ .‬یاد می شود‪.‬‬

‫رامون روانی اجتماعی به مثابه یک‬


‫ِ‬ ‫آنچه از یافته های بالینی و پژوهش ها روشن می شود‪ ٬‬کارکرد سیستم های گوناگون بدنی و پی‬
‫کل بزرگتر می باشد‪ .‬نمی توان به همین سادگی نتیجه گرفت که رویدادی تراما زا در گذشته یک شخص‪ ٬‬الجرم به سرطان یا‬
‫خودکشی می انجامد‪ .‬نتیجه گیری به این صورت استکه بدن‪ ٬‬آگاهی‪ ٬‬پیرامون و تعامل با دیگران کل پیچیده ای را فراهم می آورد‬
‫که‪ ٬‬حاصل آن سالمتی یا مریضی می باشد‪ .‬بدین سان دوگانه بدیهی جسم و روح که روزگاری نمی شد روی آن حرفی زد‪ ٬‬به‬
‫خاک سپرده می شود‪ .‬این رویکرد بی آنکه کسی توجه داشته باشد‪ ٬‬آغاز بیماری را نه در ویروس یا سیستم ها آسیب خورده بدنی‬
‫اختصار (ر‪ .‬ع‪ .‬ت‪ .‬ا‪ ).‬می نهد‪ .‬در جمله باال عبارت ’بی آنکه کسی توجه کند‘‪ ٬‬مهم ترین‬
‫ِ‬ ‫بلکه روی گستره روانی اجتماعی یا به‬
‫بخش بشمار می آید‪ ٬‬چرا که دوگانه کهن‪ ٬‬همچنان بر باور عمومی حاکم است و وحدت مشددی را روی ’ما مغزمان هستیم‘ پدید‬
‫میاورد‪ .‬ر‪ .‬ع‪ .‬ت‪ .‬ا‪ .‬نمایانگر بهم پیوستگی پیچیده سیستم هایی است که در گذشته گمان میرفت هریک برای خود سیستم یکسره‬
‫جداگانه ایست‪.‬‬

‫در بخش پیشین کتاب بخش شدگی میان اندیشیدن آگاهانه و آزمودن احساس ها را که در فراسوی آگاهی نگهداشته می شود‪ ٬‬به‬
‫عنوان عاملی تکراری در تاریخ بیماری ها توصیف کردم‪ .‬تحقیقات در زمینه استرس نیز همان راستا را نشان می دهد‪.‬‬
‫‪41‬‬

‫’ کمی آرام بگیر‪ ٬‬خودت را از تک و تا نیانداز‘‬


‫اوضاع و احوال اجتماعی روانی می تواند به استرس بیانجامد‪ .‬هنگامی که واکنش بدن ما با هیجان و تنش همراه می باشد‪ ٬‬می‬
‫باید آنرا جدی بگیریم‪ ٬‬چون اگر این حالت استمرار یابد‪ ٬‬بیمار می شویم‪ .‬تنش ها را از باره ذهنی می توان احساس کرد‪ ٬‬اما آنها‬
‫به وضوح در بدن نیز تجمع و تراکم می یابد‪ ٬‬چه به صورت موضعی ( ماهیچه های گردن‪ ٬‬ماهیچه های شانه و پایین کمر برای‬
‫همگان شناخته شده است)‪ ٬‬چه به صورت پراکنده در سراسر بدن ( فشارخون باال به معنی تنش باال می باشد)‪ .‬از یافته های‬
‫چشمگیر در این زمینه یکی هم آنست که ما همیشه هم تنش را آگاهانه تجربه نمی کنیم‪ .‬برای تمام کردن کتاب قبلی خود ده روزی‬
‫رفته بودم جای دنجی در میان جنگل و از سکوت آنجا لذت می بردم‪ .‬روز ها را با کار‪ ٬‬راهیپیمایی‪ ٬‬خوردن و خوابیدن می‬
‫گذراندم‪ .‬پس از برگشتن به زندگی ’واقعی‘ از تجربه چیزهایی آگاه می شدم که پیشتر از آنها آگه نبودم و پس از گذشت یک هفته‬
‫باز متوجه آنها نمی شدم‪ ٬‬اما نمی توان انکار کرد که احساس می کردم‪ .‬گذشته از سر و صدا‪ ٬‬دو چیز نیز بیشتر بچشم می آمد‪:‬‬
‫خشونت در رانندگی و تحریکات شهوانی به وسیله تابلو های تبلیغات‪ .‬ما از آنها آگاه نمی شویم مگر آنکه برای مدت کافی در‬
‫جای دنج و راحتی بسر برده باشیم‪.‬‬

‫پژوهش های اخیر چگونگی برانگیخته شدن استرس توسط محرک های پیرامونی را‪ ٬‬بی آنکه ما از آن اگاهی یابیم‪ ٬‬تائید می کند‪.‬‬
‫هنگامی که به فاصله دو صدم ثانیه (!) تصویر چشمان تهدید کننده ای ( بدون صورت‪ ٬‬تنها چشم ها ) را می بینیم‪ ٬‬آمیگداال (‬
‫بخشی از مغز که روی برانگیخته شدن عواطف نقش دارد) به شدت فعال می گردد‪ .‬اگرچه تهدید واقعی در کار نیست‪ ٬‬با این همه‬
‫واکنش ما بگونه ایست که انگار آن واقعی می باشد‪ .‬از این گذشته‪ ٬‬ما هیچ از آن خبر مان نمی شود؛ دریافت آن و واکنش در‬
‫برابر آن یکسره ناخودآگاه انجام می شود‪۴۹.‬‬

‫دو صدم ثانیه زمان بسیار کوتاهی است‪ .‬نکته عجیب آنست که همان فقدان تجربه آگاهانه امکان دارد با عواطف ماندگار و شناخته‬
‫شده ای چون ترس و افسردگی نیز پیش آید‪ .‬امکان دارد شخص هراسان و افسرده گردد بی آنکه از آن آگاهی یابد‪ ٬‬در صورتی که‬
‫معادل های بدنی آن را به روشنی می شود دید‪ :‬تپش قلب‪ ٬‬لرزیدن‪ ٬‬حالت تهوع‪ ٬‬نفس تنگی و مشکل بخواب رفتن در مورد ترس؛‬
‫خستگی‪ ٬‬ناتوانی از یکسره خوابیدن در مورد افسردگی‪ .‬بدن خود با عالئمی پیام می فرستد که می ترسیم یا افسرده ایم‪ ٬‬اما خود ما‬
‫از آن بی خبریم‪ .‬نبود احساس آگاهانه شگفتی آورترین و در مورد ترس و وحشت تقریبا ً باورنکردنی ترین چیز می باشد‪ .‬کسی‬
‫که خود دیده چگونه آدمی را ترس برمیدارد‪ ٬‬آنرا به همین زودی فراموش نمی کند‪ .‬با این همه از هر سه تنی که آسیب خوردگی‬
‫ترس و هراس دارند‪ ٬‬یکی شان احساس وحشت را ندارد‪ ٬‬البته آنها یکی دو معادل بدنی ترس را نمایان می سازند ( زنش تند قلب‪٬‬‬
‫تنگی نفس و سرگیجه) ‪ -‬از همین روست که نامگذاری همستی ِز آسیب خوردگی هراس بی هراس (آ‪.‬ه‪ .‬ب‪ .‬ه‪ ) .‬را داریم‪ ۵۰.‬در‬
‫زیر پوست بیماران آ‪ .‬ه‪ .‬ب‪ .‬ه‪ .‬اتفاقات زیادی می افتد که به همه چیز می تواند ماننده باشد مگر تندرستی‪ ٬‬با این حال آن در آگاهی‬
‫آنان رخنه نمی کند‪.‬‬

‫در عین حال من در تعریف خود گذاری داشتم از تنش ناآگاه به احساس های ناآگاه‪ .‬تفاوت آندو اندک است‪ :‬تنش پیامد عواطفی‬
‫است که به دو صورت تظاهر می یابد‪ :‬تشدید یافته یا تضعیف گشته‪ .‬در مورد استرس آن حالت تنش تشدید یافته را دارد‪ .‬عاطفه‪٬‬‬
‫تنش و استرس ورودی های متفاوت به یک پدیده می باشد‪ ٬‬که اغلب در تاریخ بیماری ها تکرار می شود تا باز آنرا اتفاقی بنامند‪.‬‬
‫در بخش پیش به پژوهشی اشاره کردم که پیوند میان ناتوانی از ابراز احساسات ( آلکسیتیمیا) و بیماری را نشان می داد‪ .‬این گونه‬
‫پیوند ها را مدت ها نادیده گرفته اند‪ ٬‬به احتمال زیاد از آنرو که به احساس ها اهمیت چندانی داده نمی شد نیز بدان سبب که برای‬
‫نمونه دیدگاه پزشکی غالب‪ ٬‬تا همین امروز‪ ٬‬به عنوان عامل بیماری به ویروس توجه دارد‪ .‬مدت مدیدی به این مساله که تحت‬
‫شرایط همسان برخی کسان بیمار می شوند و برخی کسان نه‪ ٬‬توضیحی داده نمی شد‪.‬‬

‫می باید از پژوهش هائی که در زمینه استرس شده است قدر دان بود که اکنون آن موج برمیگردد‪ ۵۱.‬این جمله‪’ ٬‬احساس تنش‬
‫زیادی می کنم‘‪ ٬‬هم تجربیات بدنی و هم روانشناسی ناخوشایند بسیاری را عیان می سازد‪ .‬ویژگی گنگ آن گفته‪ ٬‬برخورد متناسب‬
‫و سزاور با آن را دشوار می کند و نمیگذارد این پند نیکخواهانه را داد که‪ ’ ٬‬کمی آرام بگیر‪ ٬‬خودت را از تک و تا نیانداز!‘ تنها‬
‫پس از آنکه بتوانیم آن تنش ها را به احساس ها ترجمه کنیم‪ ٬‬بر زبان آوریم‪ ٬‬خواهیم توانست به آنها برخورد درست داشته باشیم‪.‬‬

‫آیا صحبت کردن تنها روش درمان است؟ پژوهش های استرس در باره تنش است و پژوهش های رواشناختی در باره عواطف‪.‬‬
‫دو نامگذاری روی یک پدیده که جنبه های متفاوت آنرا نمایان می سازد‪ .‬آنگاه که از ’تنش‘ می گوییم‪ ٬‬یک گام هم به بدن نزدیکتر‬
‫می شویم تا هنگامی که واژه ’عواطف‘ را بکار می بریم‪ .‬این تفاوت گذاری به دو روش متفاوتی منجر میگردد که با احساس ها‪/‬‬
‫تنش های زیر پوستی برخورد می کنیم‪ :‬بدنی یا ذهنی‪ .‬تا اینجا من روی جنبه روانشناختی تاکید کرده ام‪ :‬آگاه گشتن از آنچه که‬
‫تاکنون برایم نا‪-‬آگاه بود‪ ٬‬بر زبان راندن احساس هایی که از آنها آگاه می شوم‪ ٬‬اما پیشترنمی شناختم‪ .‬این که تخلیه از باره بدنی هم‬
‫امکان پذیر می باشد‪ ٬‬مدت های مدیدی است که دانسته است‪.‬‬
‫‪42‬‬

‫( مانند آتشفشان به یکباره بیرون ریختن‪ ٬‬خشم‪ ٬‬هیجان‪ ٬‬شهوت‪- ... ٬‬م‪).‬‬ ‫آرام گرفتن‪ ٬‬تخلیه‪ ٬‬پاروکسیسم‬
‫اگر از کسی بپرسید چگونه تنش های خود را خالی می کند‪ ٬‬احتمال این که پاسخ او در رابطه با خالی کردن احساس ها و‬
‫عواطف‪ ٬‬بیان و ابراز آنها باشد‪ ٬‬کم است‪ .‬اغلب پاسخ هائی را دریافت می کنید که فعالیت ها یا اقداماتی را مد نظر دارد‪ :‬کمی راه‬
‫پیمائی می کنم‪ ٬‬داد میزنم‪ ٬‬محکم میزنم روی کامپیوتر(منشاء تنش)‪ .‬آنچه در این شکل از تخلیه به چشم می آید‪ ٬‬امکان ناگهانی‬
‫بودن آنها می باشد‪ ٬‬که اکثرا ً حالت شوک دارد و در زبان اهل دوا و درمان از آن با پاروکسیسمال (بجوش آمدن و غلیان ناگهانی‬
‫احساسات ‪-‬م‪ ).‬یاد می شود‪ .‬به نظر می رسد در این حالت‪ ٬‬نخست تنش در مدت کوتاهی به اوج میرسد و پس از آن بالفاصله‬
‫تخلیه صورت می گیرد‪ .‬تاثیر نمونه هایی که آوردم‪ ٬‬سبک شدن است‪ ٬‬این امر در خصوص اشکالی از تخلیه که از دید اجتماعی‬
‫نکوهیده است ( فحش دادن‪ ٬‬پای بر زمین کوبیدن‪ ٬‬پرت کردن یا شکستن اشیاء و وسایل) نیز صدق میکند‪ .‬سبک شدن را از باره‬
‫های جسمی و روحی می توان احساس کرد‪ :‬این را در احساس هایی هم که بروز می یابد‪ ٬‬می شود دید‪ :‬لرزیدن‪ ٬‬خندیدن و‬
‫گریستن که موجب زهکشی تنش های روانشناختی می گردد‪.‬‬

‫این را که تخلیه و زهکش شدن تنش از بدن‪ ٬‬بهبودی میاورد‪ ٬‬پزشکان مدت هاست می دانند‪ .‬در اواخر سده نوزدهم‪ ٬‬همچنانکه‬
‫راشل منیز در کمال تعجب متوجه شد‪ ٬‬دست اندرکاران دوا و درمان برای آن کار از نوین ترین تکنولوژی که با الکتریسیته کار‬
‫می کرد‪ ٬‬بهره می جستند‪ .‬این تاریخ دان امریکایی برای تحقیق خود روی حاشیه و تور دوزی‪ ٬‬مجالت زنانه ‪ ۱۹۲۰-۱۸۸۰‬را‬
‫مطالعه می کرد‪ .‬یک آگهی در باره وسایل خانه داری‪ ٬‬که در نگاه نخست عجیب به نطر می آمد‪ ٬‬توجه او را جلب کرد‪ .‬در آگهی‬
‫نوشته بود ’وسایل و دستگاه های آرامش ماهیچه ای اسکلتی‘ ( که نخستین آگهی به سال ‪ ۱۹۰۶‬برمیگشت)‪ .‬آن دستگاه ها به‬
‫عنوان وسایل کمکی برای درمان هایی بود که پزشک در آنها پایین شکم زنان را ماساژ میداد (’ماساز لگن خاصره‘)‪ .‬تا اواخر‬
‫سده نوزدهم ماساژ با دست انجام می شد‪ ٬‬که بسیار وقت گیر بود‪ .‬به یمن این دستگاه ها هدفی که از درمان بود‪ ٬‬زودتر حاصل می‬
‫شد‪ .‬دستگاه های نخستین‪ ٬‬که با کمک بخار کار می کرد‪ ٬‬خیلی دست و پاگیر بود؛ از هنگامی که آنها را می شد با برق کار‬
‫انداخت‪ ٬‬کوچکتر شدند‪ .‬هدف از درمان به وسیله آنها برانگیختن ’پاروکسیسم‘ (بجوش آمدن و مانند آتشفشان بیرون ریختن ناگهانی‬
‫احساسات ‪-‬م‪ ).‬بود‪ ٬‬که موجب تخلیه انواع تنش هایی میشد که زنان از آنها رنج می بردند و ما امروزه آنها را با دسته بندی‪-‬موس‬
‫(سردرد های تنشی‪ ٬‬دردهای عصبی تنشی‪ ٬‬از حال رفتن‪ ٬‬بی تابی‪ ٬‬ترس های ناشناخته) می شناسیم‪.‬‬

‫به زبان معمولی‪ :‬آن پزشکان بکمک نخستین ویبراتور ها‪ ٬‬بیماران خود را به اوج لذت و تخلیه شهوانی می رساندند‪ .‬در واقع مهم‬
‫ترین تخلیه تنش‪ ٬‬همانا رسیدن به اوج لذت جنسی و تخلیه شهوت می باشد‪ ٬‬که سبکبالی و آرامش روحی و هم جسمی می آورد‪.‬‬
‫این کار ’درمانی‘ ادامه داشت تا اینکه آن دستگاه در فیلم های پورنوگرافی دیده شد و همه فهمیدند که داستان ’ پاروکسیسم ‘‬
‫چیست‪ .‬برای بسیاری از مردان ( همین طور پزشکان!) نیز که نمی دانستند‪ ٬‬روشن شد ( زنها هم می توانند انزال داشته باشند‪.‬‬
‫این بخش‪ ٬‬با ظرافت تمام‪ ٬‬از تاریخ نگاری پزشکی محو گردید‪ .‬در اروتیک و سکس جائی برای دانشمندان واقعی نیست‪.‬‬

‫در همان دوره‪ ٬‬بروئر تمرکز خود را روی درمان بیماران هیستری گذاشته بود‪ ٬‬وی روش درمانیی را پی نهاد که بعد ها پایه و‬
‫اساس روانشناسی واشکافی فروید گردید‪ .‬وقتی که آنها در سال ‪ ۱۸۹۳‬تصمیم گرفتند عامل کاری و کارساز آن درمان را در یک‬
‫نشریه مشترک توصیف کنند‪ ٬‬با روشن بینی اصطالح ’ اَبریَکشن‘ (ابراز و نهایتا ً رها سازی احساس سرکوب شده پیشین‪ ٬‬که اکثرا ً‬
‫با از سرگذراندن تجربه ای که موجب آنست‪ ٬‬از طریق هیپنوتیزم یا تلقین میسر می گردد ‪ -‬م‪ ).‬را برای آن بجای تخلیه بکار‬
‫بردند‪ ٬‬که احتماالً می خواستند از روش پاروکسیسم دوری جویند‪ .‬در واقع هم تفسیر و تعبیر آنان از تخلیه و هم روشی که درآن‬
‫بیمار را به آنجا می رسانند‪ ٬‬به طور کل از ’ماساژ لگن‘ تفاوت می کرد‪.‬‬

‫روش یاد شده اواخر سده نوزده در وین توسط بروئر به طور تصادفی کشف شد‪ .‬او در جایگاه یک دانشمند مورد احترام و‬
‫پزشک باتجربه در برابر پرسش دشواری قرار گرفته بود‪ :‬بسیاری از بیماران زن او نشانه های بیماریی را بروز میدادند که او‬
‫از باره پزشکی نمی دانست آنها را بکدام بیماری نسبت دهد ( اصطالح ’ برگرداندن‘ چند سال پس از آن توسط فروید بکار برده‬
‫شد)‪ .‬او می خواست بداند بر بیمارانش چه میگذرد‪ ٬‬اما به پرسش های خود در باره شناخت بیماری ( ’برای نخستین بار کی این‬
‫درد را داشتی؟‘‪’ ٬‬می توانی بمن بگویی در چه شرایطی قورت دادن برایت دشوار میگردد؟‘) پاسخی دریافت نمی کرد‪ .‬او که خود‬
‫را درمانده می دید‪ ٬‬یکی از بیمارانش را هیپنوتیزم کرد‪ ٬‬سپس از وی خواست روی یکی از نشانه های بیماری تمرکز کند و بگوید‬
‫یا توصیف کند از چه هنگامی آن مساله برایش پیش آمده است ( اَنَمنیسیس =تاریخ و سرگذشت بیماری ‪-‬م‪ .).‬وی با شگفتی دید آن‬
‫خانم تداعی هائی را با جزئیات کامل بیان کرد‪ ٬‬اظهارات او در آخر نیز با تخلیه ( گریه‪ ٬‬خنده و صدا کردن) همراه شد و پس از‬
‫آن نشانه های مذکور از میان رفت‪ .‬سوال هایی که در اصل برای تشخیص بیماری بود‪ ٬‬معلوم شد گونه ای از درمان می باشد‪٬‬‬
‫هرچند همچنان در سطح تشخیص باقی می ماند ( درمان ’کامل‘ بیمار میسر نمیشد)‪ .‬با توجه به روش بکار رفته (هیپنوتیسم) و‬
‫تاثیر حاصل (روان پاالیی) وی آنرا ’روش هیپنو کاترتیک‘(یا روانپاالئی با خواباندن ‪-‬م‪ ).‬نامید‪ .‬هر دو پزشک در نشریه مشترک‬
‫یادآور می شوند که نه تنها از باره موتوریک ( حرکت اندام ها) می توان به تخلیه رسید بلکه از طریق تداعی افکار و ایده ها نیز‬
‫‪43‬‬

‫حصول آن میسر است‪ .‬بنا براین هم از باره بدنی هم از باره نوعی صحبت کردن مشخص‪ .‬راه سومی نیز هست که به قدری ساده‬
‫می باشد‪ ٬‬ما خیلی کم در آن باره تامل می کنیم‪.‬‬

‫تخلیه از طریق نگریستن و تخیل‪٬‬‬

‫از طریق گوش کردن و بر زبان آوردن‬

‫ثث ’روان پاالئی‘ به معنی زهکشی یا تخلیه پاالیش دهنده می باشد‪ ٬‬این واژه را بروئر از ارسطو به وام گرفته است‪ ٬‬هرچند‬
‫روانپاالئی مورد نظر ارسطو‪ ٬‬به شیوه دیگری حاصل می شد تا از طریق ’موتوریک‘ یا ’تداعی‘‪ .‬وی آن واژه را برای نشان دادن‬
‫پیام ِد پاالیند ٔه تماشای تراژدی کالسیک روی تماشاگر بکار می برد و اساس سیمپاتی (یا دلسوزیی) و همدردیی می شد که تماشاگر‬
‫با هنرپیشه های روی صحنه تجربه می کند‪.‬‬

‫در اینجا می رسیم به آنچه که در آغاز این کتاب توصیف کردم‪ .‬روانپاالئی ارسطوئی نیز نمونه روشنی از تاثیر جسمی و روحی‬
‫تخیل یا توهم می باشد‪ ٬‬پذیرا شدن درونی تصاویر و سخنانی که بار عاطفی دارد؛ تصاویر و سخنانی که دیگران برای ما بازتاب‬
‫داده اند‪ .‬برپایه پژوهش های مغزی اکنون می دانیم که برای نمونه‪ ٬‬تماشای بازی فوتبال باعث می شود ما نیز در ’افکار‘ خود‬
‫همان حرکت ها را انجام می دهیم؛ در ذهن خود همراه با او به توپ لگد می زنیم‪ ٬‬هر از گاهی پای ما نیز تکان تندی می خورد‪.‬‬
‫همان مساله برای احساس های مان نیز پیش میاید‪ :‬خیلی ساده با نگاه کردن به تجربه احساسی اشخاص دیگر‪ ٬‬احساس های‬
‫خودمان رها و تخلیه می شود‪ .‬کیست که هنگام تماشای فیلم نخندیده یا نگریسته باشد؟ اجرای نمایشی می تواند چنان محسور کننده‬
‫باشد که بالکل از خود و از پیرامون خود کنده می شویم‪ .‬هنر نیز پاالینده است‪ ٬‬از آنرو سومین راه برای دور ریختن و زهکشی‬
‫بار تنش بشمار میاید‪.‬‬
‫ِ‬

‫ارسطو روانپاالئی را حاصل عواطف و احساساتی می داند که آدمی در دیگران می بیند‪ ٬‬بروئر آنرا تاثیر سخن گفتن از‬
‫خویشتن در پیش کسی می داند که به آن سخنان گوش می دهد‪ .‬در هردو آنها سخن از یک فرایند روانشناختی در میان است‪.‬‬
‫پیشتر گفتم که تخلیهٔ تنش از طریق بدن هم می تواند صورت گیرد‪ ٬‬که آمدن شهوت در اوج لذت جنسی نمونه بارز و در عین حال‬
‫تند و تیز آن می باشد ‪ -‬بکار بردن این شیوه به مثابه درمان‪ ٬‬از باره اخالقی پرسش برانگیز می باشد‪ .‬با پیشرفت روان درمانی‬
‫صرفا ً روی صحبت کردن تکیه و تاکید می شود‪ ٬‬که هم زمان با آن یکی از شاخص های مهم نخستین شکل روان درمانی از دیده‬
‫ها پنهان می ماند‪ .‬بروئر موکدا ً از صحبت کردنی می گوید‪ ٬‬که با چنان تخلیه احساسی همراه می باشد‪ ٬‬که از باره بدنی نیز خود‬
‫را نمایان یا محسوس می سازد‪ .‬واشکافی روانی فروید شتابان به سوی روشی راه پیمود که در آن روی دید و بینش تاکید می شد‪٬‬‬
‫تا حدود زیادی بریده و جدا از احساسات و عواطفی که در زیر آنست‪ .‬این چنین تکاملی بی برو برگشت به سبب اهمیتی است که‬
‫ما به علم و کارکردهای باال می دهیم‪ .‬نمی توان این واقعیات روشن را انکار کرد که احساس ها مهمتر از دید و بینش می باشد‪ ٬‬و‬
‫کار روی بدن ( از دویدن گرفته تا یوگا) روی تندرستی تاثیر بسیار دارد؛ واقعیاتی که در دهه های گذشته‪ ٬‬در باختر زمین از نو‬
‫کشف شده است‪.‬‬

‫در پشت پرده پژوهش های پزشکی و روانشناختی کنونی ایده مشخصی در باره تندرستی و بیماری نهفته است‪ .‬تنشی که به مدت‬
‫زیادی ماندگار می شود و به خودآگاهی ما راه نمی یابد‪ ٬‬بیمار مان می کند‪ ٬‬هم از باره بدنی و هم روانی‪ .‬آنچه که تاکنون از آن‬
‫سخن نگفته ایم‪ ٬‬صحت و درستی وارونه آن می باشد‪ :‬تنش می تواند پائین باشد‪ .‬احساس می کنم وارفته و ناتوان هستم نیز می‬
‫تواند مانند تنش باال‪ ٬‬پیام آور این باشد که بیماری دارد به سراغت می آید‪ ٬‬یا افسردگی دارد به سراغت میاید‪ .‬در این صورت می‬
‫باید خود را ’ساخت‘ و ’تقویت کرد‘‪ ٬‬کمک کرد تا شادی و هیجان به خود بازگردد‪.‬‬

‫در هر دو حال می توان دید که تندرستی روانی و بدنی‪ ٬‬با افزایش تنش و تخلیه آن ربط پیدا می کند‪ .‬ما ناخود آگاه با آن گفته ایده‬
‫مشخصی را در باره بیماری و تندرستی بکار می بریم‪ ٬‬که تلویحا ً مشتمل بر تعدادی مفاهیم اخالقی می باشد‪ .‬اکنون بجاست که‬
‫آنرا روشن سازیم‪.‬‬
‫‪44‬‬

‫چه چیزی را تندرستی می گویند؟‬


‫پاسخ این پرسش می تواند به همه چیز ماننده باشد‪ ٬‬مگر به ساده و آسان بودن‪ .‬شاید بشود گفت‪ ٬‬پاسخ به اینکه بیماری چیست‬
‫آن لوئی پاستور‪ .‬در این دیدگاه‬‫آسانتر است‪ .‬در سنت پزشکی دو دیدگاه و برداشت در آن باره هست‪ .‬دیدگاه رایج برمیگردد به از ِ‬
‫بیماری به واسطه حمله ای از بیرون می آید‪ .‬ویروس ها و باکتری ها به بدن ما نفوذ می کنند‪ ٬‬آنها می توانند چندان بما آسیب‬
‫رسانند که زنده نمانیم‪ .‬خوشبختانه ما ’سربازان‘ دلیر خود را داریم‪’ ٬‬سلول های سفید خون ( گلبول های سفید) را‘‪ ٬‬که آماده اند از‬
‫خود گذشتگی کنند‪ ٬‬تباهی و بیماری آورندگان را از میان بردارند‪ .‬تندرستی حاصل کار سلول های سفید خون در برابر متجاوزان‬
‫تبهکار به بدن است‪ .‬پس از اینکه متجاوزان از میان برده شدند‪ ٬‬برمیگردیم به حالت قبل‪.‬‬

‫بدن ما مانند باروئی است‪ ٬‬با مرزهائی که ارتشی نیرومند خوب از آنها دفاع می کند‪ ٬‬این استعاره پنهانکارهای ترسناک سیاسی را‬
‫تداعی می کند‪ .‬اگر برآنیم این گونه استعارات را در باره بیماری ها بکار بریم‪ ٬‬می باید بی درنگ این را هم بیافزاییم که ’دشمنان‘‬
‫همواره در بدن ما بوده اند ( بدن زدوده از ویروس و باکتری‪ ٬‬بدن مرده است)‪ ٬‬بدون ویروس ها و باکتری ها ما زنده نمی مانیم‪٬‬‬
‫هر بدنی دارای سلول های سرطانی می باشد‪ .‬از چیست که بعض اوقات ویروس ها ما را بیمار می کنند‪ ٬‬اما اکثر اوقات نمی‬
‫کنند؛ از چیست که سلول های سرطانی پاره ای مواقع خود را تکثیر می کننند و خوشبختانه در اکثر موارد نمی کنند‪ .‬اگر در نظر‬
‫آوریم که امکان دارد ’سرباز کوچولو های‘ ما به بدن خودمان حمله کنند ( بیماری های خود‪-‬ایمن)‪ ٬‬روشن می شود که می باید‬
‫دنبال دلیل دیگری برای تندرستی بگردیم‪.‬‬

‫الگوی دیگر بر پایه اید ٔه تعادل و توازن یا هُموستاز ( گرایش به تعادل نسبتا ً پایدار در میان عوامل جداگانه) می باشد ‪ -‬به ویژه که‬
‫فرایندهای تنکرد شناختی آن تعادل را حفظ می کند‪ -‬که این را نیز می باید از پزشک فرانسوی دیگری سپاسگزار باشیم‪ .‬کالود‬
‫برنارد‪ ٬‬بنیانگذار طب تجربی در میانه های سده نوزدهم‪ ٬‬بدن را کلیتی خود‪-‬بسنده می دید که هدف آن حفظ وضع و اوضاع داخلی‬
‫پایدار می باشد‪ .‬تا هنگامی که دمای بدن‪ ٬‬فشار خون‪ ٬‬سطح قند (خون‪-‬م‪ ).‬و مواردی مانند این حفظ شود‪ ٬‬بدن ما کارکرد خوبی‬
‫خواهد داشت‪ .‬شرایط بیرونی می تواند موجب باال یا پائین رفتن آنها گردد‪ ٬‬آن نیز بر اساس ساز و کارهایی صورت می گیرد که‬
‫خاص بدن است‪ .‬خوبی این ساز و کارها در آنست که سراسر خودکار می باشد؛ بدن ما ماشینی است خود تعدیل و تنظیم کننده‬
‫که خوب روغن کاری شده است و تا زمانی که شن و ماسه الی چرخ آن نرفته کارش را خوب انجام می دهد‪ .‬آن از هموستاز‬
‫خوب نگهداری می کند؛ (استاز یا استاسیس) شرایطی که (هموسیس) سازگار و همگون می ماند‪.‬‬

‫ایده ای که بعدا ً در زمینه باال رفتن زیادی یا پایین آمدن زیادی تنش رشد داده شد‪ ٬‬در راستای همین استدالل می باشد‪ .‬پارامتر های‬
‫گوناگونی ( دمای بدن‪ ٬‬فشار خون‪ ٬‬سطح قند خون ‪ )...‬نمایانگر سطح تنش ویژه ای می باشد‪( ٬‬از همانروست که هنگام خواب‬
‫بسیاری از آنها پایین می آید)‪ .‬اگر آن باال رفت‪ ٬‬می باید آرام گرفت یا کمک کرد شخص آرامش داشته باشد تا به اندازه ای که‬
‫الزم است تخلیه صورت گیرد‪ .‬اهمیت وارونه این نیز به همان سان می باشد ( مردن و آرامش کامل قرین هم می باشد)‪ :‬تنش‬
‫بسیار پائین نای و توانی برای آدمی باقی نمی گذارد‪ ٬‬در آن صورت آدم ها خویشتن را وارفته می یابند و نیاز به شور و‬
‫برانگیختگی نوی دارند‪ .‬بیماری نتیجه از میان رفتن تعادل است‪ ٬‬که بدنبال آن بدن دیگر نمی تواند میزان شماری از مواد را به‬
‫طور مستمر حفظ یا ابقا کند‪.‬‬

‫ایده تندرستی به مثابه تعادل‪ ٬‬در گام نخست از باره عددی‪ ٬‬به سخن دیگر به زبان علم ِی خشک بیان شد‪ :‬بدن می تواند در روی‬
‫دمای ویژه ای اندکی باال و پائین شود‪ ٬‬همین طور روی فشار خون یا زنش قلب مشخصی‪ ٬‬اما ناهنجاری بلند مدت از آن میزان‪٬‬‬
‫زیانبار می باشد‪ .‬این نیز هست که برای محتوا و تفسیر اخالقی دادن به این ایده و دامن زدن به این گمان که تندرستی پاداشی‬
‫است برای زندگی متعادل و بیماری مکافات زیاده روی در زندگی می باشد‪ ٬‬تنها یک گام کوچک کافی است‪.‬‬
‫‪45‬‬

‫بیماری در جایگاه مکافات‬


‫تا روزی که دین بر باورها چیره بود و فرمان می راند ‪ ٬‬بیماری نیز مانند آفت زدن فراورده های کشاوری و بال های طبیعی‪٬‬‬
‫مکافات خدا در برابر رفتارهای غیر اخالقی بشمار می آمد‪ .‬هفت گناه نابخشودنی ناتوانی در برابر ’گناهانی‘ را توصیف می کند‬
‫که آزمندی (اوریتیا ‪ -‬در التین)‪ ٬‬شکمبارگی ( گوال)‪ ٬‬شهوت پرستی ( لوکسوریا) از نمونه های شناخته شده آنها می باشد‪ .‬در‬
‫عصر ویکتوریا بیشتر روی شهوت پرستی تاکید می شد‪ .‬گفته می شد امیال جنسی لجام گسیخته تباهی می آورد‪ ٬‬هم اخالقی و هم‬
‫جسمانی‪ ٬‬حتی اطبا نیز باورشان شده بود که خود ارضائی آدم ها را ناتوان می کند و موجب بیماری های گوناگون می شود‪ .‬پس‬
‫از آنکه دانش نوین مشعل دار شد‪ ٬‬تفاسیر اخالقی گم و ناپدید گشت‪ .‬اگر از پزشکی بپرسید‪ ٬‬برای چه مادرش از سرطان تخمدان‬
‫ُمرد‪ ٬‬پاسخ خواهد داد‪’ :‬بد شانسی آورد‘‪ .‬بیماری تا حدود زیادی به شانس و تصادف بستگی دارد؛ اخالقی کردن آن نه تنها کار‬
‫بیهده ای می باشد که با وقاحت بیمار را گنهکار قلمداد می کند‪.‬‬

‫مذهب در اروپای باختری چیرگی خود را از دست داده است‪ ٬‬با این همه تحت تاثیر جهانبینی نئولیبرالیسم می بینیم در دهه های‬
‫گذشته‪ ٬‬دوباره توضیحاتی سر برمیاورد که از آبشخور باورهایی سرچشمه می گیرد‪ ٬‬که بیماری را ناشی از سبک زندگی منحط‬
‫فردی می داند‪ .‬آن دیدگاه از میان رفتن تعاد ِل هموستاز در بدن را پیامد زندگی فاقد تعادل می داند‪ ٬‬که در آن شخص برای نمونه‬
‫چیزهایی را که برایش خوب نیست زیاد می خورد و می نوشد‪ ٬‬کمتر تحرک و فعالیت دارد یا خواب و خوراکش حساب و کتاب‬
‫ندارد‪ .‬بدین سان تفاوت و تمایز میان تندرست و بیمار دوباره رنگ اخالقی می گیرد‪ ٬‬که در آن تندرستی پاداش پاکدامنی و‬
‫پرهیزگاری در زندگیست و بیماری سزاوار زندگی آلوده به گناه کسانی که نمی توانند جلو خودشان را بگیرند‪ .‬از آنرو مسئولیت‬
‫به گردن فرد انداخته می شود ( مگر خودت تصمیم نمیگری از چه چیز چقدر بخوری؟)‪ .‬همین رنگ اخالقی زدن به بیماری و‬
‫تندرستی است که باعث می شود با دیدن مثالً کسی که هرگز در عمر اش سیگار نکشیده است‪ ٬‬اما سرطان ریه گرفته‪ ٬‬هاج و واج‬
‫بمانیم‪ ٬‬چون آنرا از عدالت بدور می دانیم‪.‬‬

‫در پس زمینه آن (اخالقی جلوه دادن ‪-‬م‪ ).‬پرسش سنگینی است‪ :‬آیا برای ما امکان انتخاب و اراده آزادی وجود دارد؟ همین‬
‫پرسش در روزگاری هم که مذهب حاکم بود‪ ٬‬به تناقض گویی ها دامن میزد‪ .‬اگر خدا به همه چیز توانا بود‪ ٬‬پس چرا انسان را‬
‫گنهکار آفرید؟ اگر او انسان را گنهکار آفریده‪ ٬‬می باید انسان را مسئول گنهکار بودنش دانست؟ اگر بدن ما ماشینی است که خود‬
‫را تنظیم می کند‪ ٬‬چگونه است که بعضی بدن ها زندگی نا سالمی را در پیش می گیرد؟ اگر بپذیریم بیماری را بدن تعیین می کند‪٬‬‬
‫چگونه می توانیم بیمار را گنهکار بدانیم؟ شمار کمی از آدم هایی را با بیماری پرخوری می توان یافت که خود آنرا انتخاب کرده‬
‫باشند‪ .‬در میان آنان شمار کثیری با آن مبارزه می کنند‪ ٬‬درسته‪ ٬‬مبارزه می کنند‪ ٬‬اما آنها با چی مبارزه می کنند‪ .‬با ’ نیازی شدید و‬
‫مقاومت ناپذیر‘؟ با ’خویشتن‘؟ در بخش آتی می پردازم به اینکه اختیار خویشتن را داشتن چگونه رشد می یابد و چگونه پی و‬
‫پایه آن فرو می نشیند‪.‬‬

‫رنگ اخالق ِی بیماری و تندرستی کنونی نیز به اندازه رنگ پیشین به قضاوت آلوده است‪ ٬‬اگرچه تاکید این یک‪ ٬‬روی جنبه‬
‫دیگریست‪ .‬تا اواخر سده گذشته تمایل داشتن به سکس بزرگترین عامل بیماری بشمار می آمد‪ ٬‬که آنهم به دو صورت بود‪ .‬سکس‬
‫به خودی خود خطر داشت‪ ٬‬هم از باره اخالقی و هم جسمی‪ ٬‬پس می باید سرکوب می شد‪ .‬به سخن دیگر‪ :‬سرکوب تمایالت جنسی‬
‫اساس مشکالت روانی حتی جسمانی جا خوش کرده بود و می باید آزاد می گشت‪ .‬امروزه تقریبا ً هیچکس غم تمایالت جنسی‬ ‫ِ‬ ‫در‬
‫را نمی خورد‪ ٬‬مگر آنکه سوء استفاده جنسی در میان باشد‪ .‬امروزه توجه و تمرکز ما درست به همان میزان معطوف وضع‬
‫ظاهری‪ ٬‬عادات خوردن و آشامیدن مانست که در عصر ویکتوریا سکس فکر و ذکر مردم را مشغول می داشت‪ .‬اگر آنروز دیده‬
‫سس) را گناه‬ ‫شدن مچ پای برهنه ای را گناه می دانستند‪ ٬‬امروز خوردن یک بشقاب سیب زمینی سرخ شده ( با کلی نمک و ُ‬
‫’خوردنی‘ می شمارند‪ .‬گناه دیگر چین و چروک گوشه باال یا پائین دهان می باشد‪ ٬‬مگر می شود گذاشت توی صورت آدم چین‬
‫بیافتد؟ باالخره کار آن را هم می شود با کمی بوتاکس یکسره کرد‪ .‬باید این کار را کرد وگرنه در بازار ارزش آدم پائین میاد‪.‬‬

‫قضاوت های اخالقی دوباره جان گرفته‪ ٬‬اما موضوع آن عوض شده است‪ .‬آنها دیگر به تمایالت ممنوعه کاری ندارد‪ ٬‬اینک خود‬
‫من قضاوت می شود‪.‬‬
‫‪46‬‬

‫‪II‬‬

‫خوشی و زندگی خوب‬

‫از ویژگی های نژاد آدمی رابطه عجیب و غریب و غیر عادی او در برابر خوشی می باشد‪.‬‬
‫ژاک الکان‪ ٬‬سمینار‪ ٬‬بخش نوزدهم‪ ٬‬مجلد ‪ ۲‬دسامبر ‪۱۹۷۱‬‬

‫لوسیان ایسرائیل از کارشناسان روانشناسی واشکافی در فرانسه‪ ٬‬در سال ‪ ۱۹۷۶‬کتابی نوشت برای پزشکان (خانوادگی) با این‬
‫هدف که روشن سازد تفاوت میان دیدگاه های پزشکی و روانشناسی واشکافی در زمینه آسیب ها و درمان آنها چندان هم بزرگ‬
‫نیست‪ .‬وی از جمله داستان کوتاه بیماری را میاورد که از یخ زدگی ( ناتوانی زنان در رسیدن به اوج لذت جنسی ‪-‬اورگاسم‪-‬‬
‫هنگام همخوابگی‪ .‬در زبان مردم کوچه و بازار به هر گونه سردی مزاج و عدم تمایل به عواطف بدنی نیز گفته می شود ‪ -‬م‪.).‬‬
‫پزشک به او در آن باره اطالعاتی ‪ -‬که در سال های هفتاد امری عادی بود ‪ -‬همراه با چند شگرد ساده می دهد‪ ٬‬که معجزه می‬
‫کند و کار او راه می افتد‪ .‬یک هفته بعد آن خانم به پزشک خانوادگی خود می گوید که در یک نشست عاشقانه باالخره اورگاسم‬
‫داشته است‪ .‬پس از آن با این گفته پزشک را شگفت زده می گذارد و می رود‪’ :‬از این پس دیگر با شوهرم همخوابگی نمی کنم‘‪.‬‬
‫در ادامه ایسرائیل مشاوره با یک بیمار مرد را تعریف می کند‪ .‬مردی که از او تعریف می کند‪ ٬‬لذت انقالب سکسی را کشف کرده‬
‫در حالی که سر از پا نمی شناسد‪ ٬‬از همخوابگ ِی این زن به سراغ آن دیگری می رود‪ .‬تا اینکه روزی خوش‪ ٬‬عاشق زن زندگی‬
‫خود می شود‪ ٬‬اما در برابر او ناتوانی جنسی می یابد‪ .‬پزشک بر سر چیستانی گیر می کند ‪ -‬از باره پزشکی که او هیچ عیب و‬
‫ایرادی ندارد!‬

‫نقل قول آغازین این بخش به همان دوره مربوط می شود‪ ٬‬اما آن گزاره زمان نمی شناسد‪ .‬آن روزها‪ ٬‬خوشی و لذت به این سادگی‬
‫میسر نمی شد‪ ٬‬امروزه بسادگی می توان بدان دست یافت‪ ٬‬اما توی کوچه و برزن هم نریخته‪ .‬به نظر می رسد هم جامعه و هم فرد‬
‫در یافتن رابطه ای درست و متناسب با آن دشواری دارد‪ ٬‬به ویژه از بُعد مفهوم اخالقی و پزشکی‪-‬روانشناسی‪.‬‬

‫در پایان بخش نخست گفتم که تندرستی و بیماری بستگی دارد به یافتن تعادلی میان افزایش تنش و تخلیه آن‪ .‬اما هنگامی که پای‬
‫تنش های عشقی در میان است‪ ٬‬از برانگیختگی و لذت می گوئیم‪ .‬مهم ترین و خوشایندترین شکل تخلیه‪ ٬‬ارگاسم ( اوج لذت‬
‫جنسی) می باشد که در آن پیوند تمایالت جنسی با تنش را روشنتر می توان دید و فهمید‪ .‬تمایالت جنسی انگیزه نیرومندی می‬
‫باشد؛ از آنرو هماهنگی و همگامی خوب میان تن من و خود من در این زمینه‪ ٬‬همراه با تنظیم و تعدیل های الزم‪ ٬‬اهمیت پیدا می‬
‫کند‪ .‬یک چنین همگامی و هماهنگی بخشی از فرایند بزرگتری می باشد‪ ٬‬که موضوع اصلی بخش پیشین بود‪.‬‬

‫از آغاز کودکی مان یاد میگیریم تنش ها و تجربیات احساس هایی را که در بدن مان میگذرد‪ ٬‬بشناسیم و از طریق تصاویری که‬
‫پیرامون مان در برابرمان بازتاب می دهد‪ ٬‬آنها را بر زبان آوریم‪ .‬پژوهش های روانشناختی و پزشکی اهمیت هماهنگی خوب‬
‫میان اندیشیدن و احساس کردن را نمایان ساخته است‪ .‬پاداش آن هماهنگی هم دست یافتن به آگاهی های نزدیک و محرم از‬
‫خویشتن است‪ .‬هنگامی که در پیرامون تراما زایی بزرگ می شویم که در آن از مهر و محبت نشان اندکی می بینی‪ ٬‬دست یافتن به‬
‫یک چنین آگاهی هایی از خویشتن برای مان میسر نمی گردد‪ ٬‬از آنرو هربار پس از سربرآوردن احساس ها دچار مشکالت عدیده‬
‫ای می شویم‪ .‬این مساله به ویژه هنگامی برای مان پیش می آید که از باره جنسی فعال می شویم‪ .‬دلدادگی و عشق بازی ( عمل ‪-‬‬
‫م‪ ).‬آمیزه ای از زیباترین نوع محرمیت و لذت بخش ترین رهایش ها را بما میدهد‪ .‬با تاسف زیاد باید گفت که امکان دارد آن‬
‫فرایند در بستر مخالف طی طریق کند‪ ٬‬در این حالت روابط جهنمی و همخوابگی های عاری از لذت‪ ٬‬بیچاره و درماند ِه مان می‬
‫کند‪ ٬‬رسیدن به محرمیت برای مان آرزوی محال می گردد‪.‬‬

‫نگاهی گذرا به فرگشت صد سال گذشته می تواند این ایده را بدهد که ما برای هماهنگ ساختن خود با بدن خود به طور کلی و با‬
‫تمایالت جنسی خود به طور اخص‪ ٬‬مشکلی بدان صورت نداریم‪ .‬آموزش و پرورش بچه ها از آزادی بسیار برخوردار است‪٬‬‬
‫تندرستی بدنی آنها اهمیت باالیی دارد و تمایالت جنسی در انواع و اقسام شکل ها برای آنها میسر است‪ ٬‬آنهم زود هنگام‪ .‬دیدگاهی‬
‫را که می خواهم در این بخش از کتاب باز کنم‪ ٬‬آنست بخش شدگی درونی ما‪ ٬‬به سبب فشارهای نوینی که روی ما میاید‪ ٬‬جلوه و‬
‫بازتاب دیگری یافته است‪ .‬می باید تنی بی عیب و نقص داشته باشم تا بتوانم دل دلبری را بربایم‪ .‬اما بدنم هرگز آن طور که می‬
‫خواهم نیست؛ از آن گذشته هرگز یقین ندارم همسرم آنیست که می پندارم‪.‬‬
‫‪47‬‬

‫فشارهای نوی که روی مان می آید؟ چه کسی آن فشار را می آورد؟ پاسخ آن پرسش چندان هم ساده نیست‪ ٬‬برای آنکه فشاری که‬
‫منظور من است چنان کلی و عمومی می باشد که نمی دانم فشار آورنده کیست‪ .‬مانند هم دوره های فروید‪ ٬‬امروز برای ما هم‬
‫آن آنان بالکل متفاوت می باشد‪ .‬از آن روی می خواهم در‬
‫هماهنگی با بدن مان‪ ٬‬بسیار دشوار گشته است‪ ٬‬هرچند دشواری ما با از ِ‬
‫این بخش از کتاب نگاهی داشته باشیم به رابطه دگرگونی یافته با بدن مان به طور کل و با لذت به طور خاص‪ .‬مراد از این کار‬
‫آنست‪ ٬‬روشن گردد که این فشار فی نفسه می تواند بیمار کننده باشد‪.‬‬

‫در بخش نخست به طور مجمل تحوالت تاریخ قرن بیستم در این زمینه را به واسطه پاره ای شخصیت ها که به ناتوان گشتن‬
‫جامعه پدرساالر و سرکوبگر کمک کردند‪ ٬‬توضیح دادم‪ .‬انقالب جنسیتی و آزادی زن از سال های دهه شصت به برچیده شدن‬
‫زودتر فرهنگ ممنوعیت های بیمار کننده در آن سال ها انجامید‪ .‬هر چه به اکنون نزدیکتر می شویم‪ ٬‬روشنتر می شود دید که‬
‫دستاوردهای جنبش های آزادی تنها بوی گل ُرز و مهتاب دلدادگان نیست که به سنتی دیرین برمیگردد‪ ٬‬سنتی که در آن مارکی ُد‬
‫ساد (اشراف زاده فرانسوی که کتاب های سانسور شده زیادی در باره پورنوگرافی داشت ‪-‬م‪ ).‬در جایگاه پدر خواندگی آن نمایان‬
‫می شود‪ .‬امروزه ما بار دیگر در معرض فشار‪ ٬‬اجبار و نگاه های کنترل کننده دیگران قرار می گیریم‪ ٬‬آن دیگری نوینی که از‬
‫ت‬
‫طریق دیجیتال کار خود را می کند‪ ٬‬بار سنگینی بر دوش ما میشود و چون زیاد بچشم نمی آید خطر آن نیز از اخالقیات ممنوعی ِ‬
‫روزگار گذشته که آشکارا بیان می شد‪ ٬‬بیشتر می باشد‪.‬‬

‫وارونه گویی این یک در آنست که خالف ممنوعیت گذشته این فشار نو ما را به لذت بردن مجبور می کند‪ .‬در نگاه اول با چنین‬
‫اجباری می توان خود را خوشبخت احساس کرد‪ .‬به ویژه هلندی ها که در هر پژوهشی از زمره خوشبخت ترین های جهان می‬
‫باشند ( بلژیکی ها هم‪ ٬‬اما اندکی کمتر از هلندی ها)‪ .‬در عین حال بی آنکه صدای آن در آورده شود‪ ٬‬افسردگی در هلند و بلژیک‬
‫بزرگترین بیماری می باشد ( بیماری شماره یک)‪ .‬پس این خوشبختی چیست؟ از این گذشته به نظر میرسد لذت همخوابگی‪ ٬‬که‬
‫مانند آب خوردن بدست میاید‪ ٬‬آن لذت نهایی را نمی دهد و می تواند مانعی جدی بر سر راه محرمیت باشد‪ .‬بدین سان می بینیم به‬
‫اندازه کافی دلیل هست‪ ٬‬در بخش دوم کتاب خود را به پاسخ این سوال سرگرم داریم که لذت چیست؟ چون تعریف آن دشوارتر از‬
‫آنستکه گمان می شود‪.‬‬

‫در بخش سوم می روم سراغ اندیشمندان کالسیک و کهن تا از آنان بیاموزم چگونه می توانیم یک زندگی سالم و توام با خوشبختی‬
‫بسازیم‪ .‬تنها عبارتی که ارسطو برای آن اندیشیده است ‪’ -‬یک زندگی خوب‘ ‪ -‬آدمی را به فکر کردن وامیدارد‪ .‬بحث بر سر‬
‫زندگی بهتر نیست‪ ٬‬که بهترین زندگی جای خود را دارد‪ .‬زندگی خوب به اندازه کافی خوب می باشد‪.‬‬
‫‪48‬‬

‫‪۴‬‬

‫از خوشی و لذت ممنوعه تا خوشی افسرده‬

‫دید و بینشی که از بخش شدگی ذات و ماهیت هویت مان داریم‪ ٬‬می تواند صور گوناگونی بیاید‪ .‬صورت کنونی آن چیزیست که ما‬
‫در آن زمینه زیاد خوب نیستیم‪ ٬‬چون هرگز نتوانسته ایم به اندازه کافی پاسخگوی خواست های الگوی آرمانی تحمیل شده باشیم‪.‬‬
‫شکل قبلی‪ ٬‬شکل تضاد را داشت‪ .‬فروید آثار شیوه تعلیم و تربیت ویکتوریائی روی هویت ما را‪ ٬‬در سه بخشی که دارد فراموش‬
‫می شود‪ ٬‬توصیف کرد‪ :‬فرامن ( نامگذاری آلمانی آن مافوق من‪-‬اوبر ایش‪ -‬طنین نظامی دارد) که مانند توپخانه ای بسوی آ ِن (‬
‫اس) تکانشی ( واکنش های نیاندیشیده ‪ -‬م‪ ).‬نشانه رفته است‪ .‬آن (اس) پیوسته زیر زیرکی می کوشد از باره جنسی به کام خود‬
‫برسد‪ .‬من میان آن دو گیر کرده است‪ ٬‬که درمانده و امیدباخته کوشش دارد هر دو آنها را خرسند سازد و آشتی دهد‪ .‬نتیجه آن نیز‬
‫قابل پیشبینی است‪ :‬از هر دو طرف ضربه می خورد‪.‬‬

‫طرح فروید از بخش شدگی روح آدمی آن چیزیست که در کودکی در مدرسه کاتولیک آنرا شنیدم‪ :‬روی شانه چپم اهریمن سیاهی‬
‫نشسته که می خواهد مرا گمراه کند‪ ٬‬روی شانه راستم فرشته سفیدی نشسته که می کوشد مرا براه راست بیاورد‪ ٬‬پارسائی و‬
‫پرهیزگاری پیشه کنم ( اما سر من میان آندو از درد می خواهد بترکد)‪ .‬این است طرح بچگانه میان شهوت یا خوشگذرانی با‬
‫فضیلت که سنت آگوستینوس ( آگوستین مقدس ‪-‬م‪ ).‬در سده چهارم سالنامه ما با آن دست به گریبان بود‪ ٬‬شاهد این مدعا دعای‬
‫معروف و خواست بسیار التماس آمیز او از خدا می باشد‪’ :‬پروردگارا مرا پارسا و پاکدامن کن‪ ٬‬اما نه هنوز‘‪.‬‬

‫یک چنین بخش شدگیی بر پایه دشمنی ورزی‪ ٬‬میان من و تمایالت جنسی من سده ها قانون بشمار می آمد‪ .‬تا نزدیکی های ‪۱۹۶۰‬‬
‫مهربان بودن با و مراقبت از خود‪ ٬‬به فکر کسی نمی گنجید ‪ -‬بدن می باید رنج و سختی می کشید تا تاب و توان می یافت‪ ٬‬درد‬
‫چیزی بود که می باید فرو میخوردی‪ .‬اما‪ ٬‬آنگاه که امکان داشتن احساس به بدن خود برایت میسر نیست‪ ٬‬آنگاه که احساسی به بدن‬
‫خود نداری‪ ٬‬با بدن دیگری نیز نمی توانی محرم شود‪ ٬‬در اکثر اوقات خشونت به بدن دیگری مفری می شود به دشمنی با بدن‬
‫خود‪.‬‬

‫سده پیش‪ ٬‬از دیدگاه های بسیاری‪ ٬‬زمان آزادی‪ ٬‬آزاد سازی‪ ٬‬فروپاشی پدرخواندگی و و رهایی از قیمومیت بوده است‪ ٬‬که‬
‫دستاوردهای آن به ویژه پس از سال های دهه هفتاد نمایان گشت‪ .‬پس از آن‪ ٬‬دگرگونی ها مانند باد و توفان شتاب یافت‪ ٬‬بگونه ای‬
‫که نسل های به دنیا آمده پس از ‪ ۱۹۹۰‬در برابر خوشی و تمایالت جنسی دید و بینش باز و آزادتری داشتند‪ ٬‬چنان باز و آزاد که‬
‫حتی نمی توانند تجسم کنند پدران و مادران شان چه کشیدند‪ ٬‬پدر بزرگ ها و مادر بزرگ های شان که جای خود دارد‪.‬‬

‫از آن باره می شود گفت ما در بهترین روزگار بسر می بریم‪ .‬هرگز خوشی و لذت تا این اندازه برای آنهمه مردم ساده بدست نمی‬
‫آمد؛ تباین و ناهمگونی اخالقیات امروزی با اخالقیات خشک‪ ٬‬سختگیرانه و ممنوعیت دوره ویکتوریائی از این بیشتر نمی تواند‬
‫باشد‪ .‬ملکه ویکتوریا از ‪ ۱۸۳۷‬تا ‪ ۱۹۰۱‬حکومت کرد‪ ٬‬اما شاخ و برگهای اخالقیات ناب گرای و سنتی دوره او تا سده بیستم سایه‬
‫گسترد‪ .‬با این همه در میانه های سده نوزدهم نیز صدا های دیگری شنیده می شد‪ .‬گوستاو تئودور فشنر بنیانگذار سایکوفیزیکا و‬
‫روانشناسی تجربی بود‪ .‬آنچه در باره او کمتر دانسته است‪ ٬‬این استکه وی چهار دهه پیش از فروید پایه گذار این ایده بود که کار‬
‫و تالش آدم ها برای رسیدن به خوشی می باشد‪ .‬او این را اصل شهوت و خوشگذارانی نامید و یقین داشت خوشی و لذت نمی باید‬
‫با اخالقیات متعالی در تضاد باشد‪.‬‬

‫فروید از ایده های فشنر بهره خوبی گرفت و حتی دیدگاه او در زمینه رابطه میان تمایالت جنسی و اخالقیات را گامی فراتر برد‪.‬‬
‫لذت جنسی فی نفسه زیانبار نیست‪ ٬‬بلکه این سرکوب آنست که اساس مشکالت عصبی و انحرافات جنسی را فراهم می آورد‪ .‬وی‬
‫این بیانات را در متنی که بسال ‪ ۱۹۰۸‬نوشت‪ ٬‬اخالقیات جنسی ’متمدن شده‘ و آسیب های نیورولوژیک نوین‪ ٬‬باز و بررسی کرد‪.‬‬
‫می باید به بچه در باره مسائل جنسی توضیح داد‪ ٬‬اگر جامعه در زمینه مسائل جنسی انعطاف بیشتری نشان دهد‪ ٬‬اختالالت عصبی‬
‫کاهش می یابد‪ .‬سده بیست و یکم گفته های او را درست می داند‪ :‬بخش بزرگی از اختالالت عصبی بدانگونه که فروید آنهارا می‬
‫دید‪ ٬‬از میان رخت بربسته است‪ .‬اما وی پیشبینی نکرده بود چه چیزی جای آنها را می گیرد‪.‬‬
‫‪49‬‬

‫رها سازی‬
‫ایده های فشنر و فروید در آغاز سده بیستم با اقبال چندانی روبرو نشد‪ ٬‬مگر در جمع کوچک هنرمندان و دانشمندان‪ .‬گوستاو‬
‫کلیمت از نقاشان بورژوا های وین ( بسیاری از زنانی که وی تصویر شان را کشیده است‪ ٬‬در خانه فروید روی کاناپه دراز می‬
‫کشیدند) ردای بلندی می پوشید که در زیر آن چیزی به تن نداشت ‪ -‬آن طور که می گویند پیش زنان متعدد بیش از چهارده بچه‬
‫کاشته بود‪ .‬تصاویر رمانتیک وی از زنان که با اروتیک مالیمی همراه بود مانند تابلو ( بوسه)‪ ٬‬کامالً نقطه مقابل تابلو لخت و‬
‫زنندهٔ اگون شیله ( خود ارضائی) از هم دوره های وی بود که بی پروا جنسیت نخراشیده و زمخت را به تصویر می کشید‪.‬‬

‫مخصوصا ً این ’جنگ بزرگ‘ بود که تار و پود اخالقیات ویکتوریائی را نخ نما ساخت‪’ .‬غرش دهه بیست‘ دامن های کوتاه‪٬‬‬
‫پیراهن های پشت باز و دکلته هایی را که چاک آنها تا پایین می آمد به سالن های رقص ( چارلستون در کالیفرنیا) کشید‪ .‬در میان‬
‫جماعت کارگر ‪ -‬دست کم آنهایی که از خندق های میدان های جنگ زنده برگشته بودند ‪ -‬اگر بگوئیم احساس ’ ناخرسندی‘ حاکم‬
‫بود‪ ٬‬کم گفته ایم‪ .‬دید و فهم بیدار شده از سرکوب یا سوء استفاده شدن تنها به تمایالت جنسی محدود نمی شد و به آگاهی سیاسی ره‬
‫می سپرد‪ .‬آزادی اجتماعی و جنسی زنان نیز پهلو به پهلوی هم پیش رفت‪ .‬در طول جنگ جهانی نخست بسیاری از زنان در‬
‫بازار کار برای خود جائی یافتند‪ ٬‬پس از آن بود که عدم وابستگی اقتصادی میسر گشت‪ .‬کسب حق شرکت در انتخابات توسط‬
‫زنان‪ ٬‬پس از رنج های بسیار در کشور های گوناگون‪ ٬‬به آزادی بیشتر زنان کمک کرد‪ .‬در این دوره آزادی اخالقی گسترده ای‬
‫پدید آمد‪ ٬‬که سهم فمینیسم (پشتیبانی از جنبش زنان ‪-‬م‪ ٬).‬نابودی پدرخوانده های اجتماعی و روانشناسی واشکافی را نمی توان در‬
‫آن نادیده گرفت‪.‬‬

‫ویلهلم رایش‪ ٬‬یکی از شاگردان پر شور و کوشای فروید‪ ٬‬در این میان نقش مهمی بازی می کرد‪ .‬رایش تئوری فروید را جدی تر‬
‫از استادش می گرفت و از آن طریق جای پای خود را پیش او محکم می کرد‪ .‬او نخستین کسی بود که رابطه میان سرکوب و‬
‫بیماری های بدنی را دید‪ .‬از دید او تندرستی روحی و جسمی حاصل نمی شود مگر با تخلیه کامل تنش از طریق ارگاسم‪.‬‬
‫اخالقیات بسیار سخت گیرانه به درد های جانکاه و ناگهانی روحی و جسمی می انجامد‪ ٬‬که آنهم بدن را به صورت زرهی از‬
‫ماهیچه درمیاورد که بیمار گشته‪ .‬طرز اندیشیدن‪ ٬‬راه رفتن‪ ٬‬حرکت کردن هر کسی آن ترمز ها را نمایان می سازد‪ .‬مهم ترین کار‬
‫او تحلیل شخصیت (‪ )۱۹۳۳‬می باشد‪ ٬‬که در آن توصیفات تشخیصی بسیار مهمی را ارائه می کند و از آنرو می باید او را‬
‫پیشاهنگ تشخیص آسیب های شخصیتی کنونی بشمار آورد‪.‬‬

‫پس از جنگ جهانی نخست رایش نزدیک به ده سال در آمبوالتوریم وین کار کرد‪ ٬‬که مرکز روانشناسی واشکافی برای تندرستی‬
‫همگان بود و همه می توانستند از آنجا کمک های روانشناسی رایگان دریافت کنند‪ .‬بیماران آنجا اغلب دانشجویان‪ ٬‬کارگران و‬
‫بویژه کسانی بودند که جنگ بر سرشان تراما آورده بود‪ .‬مشکالت آنها روی رایش تاثیر عمیقی گذاشت‪ ٬‬وی خالف فروید پی برد‬
‫که نگرش انتقادی به جامعه مستلزم موضع گیری صریح سیاسی می باشد‪ .‬پس از خیزش اجتماعی ‪ ۱۹۲۸‬در وین‪ ٬‬که پلیس‬
‫هشتاد تن را با تیر زد و کشت و ششصد تن را زخمی کرد‪ ٬‬او به عضویت حزب کمونیست درآمد‪ .‬از آن هنگام وی سرکوب‬
‫جنسی و سیاسی‪-‬اقتصادی را دو سوی یک سکه می دید‪ .‬می باید برای چاره و درمان خوب‪ ٬‬همزمان با هر دو سوی آن کاری‬
‫کرد‪ ٬‬این را‪ ٬‬وی از آن پس مسئولیت و ماموریت جدید خود می دید‪ .‬او به برلین کوچید و در آنجا پلی‪ -‬دفتر مشاورهٔ سکس را باز‬
‫کرد‪ ٬‬که به خانواده های کارگری کمک های پزشکی‪ ٬‬قضائی و روانشناختی می کرد‪ ٬‬همراه با آگاهی رسانی جنسی و اگر مراجعه‬
‫کنندگان نیاز داشتند می توانستند از کمک های آنها برای اندختن بچه نیز بهره مند شوند‪ .‬پس از سر کار آمدن هیتلر رایش ناگزیر‬
‫شد به خاطر مواضع سیاسی خود فرار کند‪ .‬نخست به دانمارک رفت‪ ٬‬پس از آن به سوئد‪ ٬‬سپس دوباره برگشت به دانماک و پس‬
‫از چندی رفت نروژ‪ ٬‬از آنجا هم رفت به ایاالت متحده‪ .‬در این فاصله او از حزب کمونیست و انجمن روانشناسی واشکافی کنار‬
‫گذاشته شده بود‪ ٬‬بیشتر به سبب دیدگاه های بسیار افراطی و کارهای غیر اصولی او در مقام درمانگر‪.‬‬

‫از سال ‪ ۱۹۴۰‬رایش آشکارا پارانوئید شد‪ .‬ایده های وی چنان شتابان به هر سو پر می کشید که کسی را یارای همراهی با آنها‬
‫نبود‪ .‬از آن ایده های یکی هم کشف ’اُرگون‘ بود‪ ٬‬گونه ای از انرژی کیهانی که در تخلیه ارگاستی (شهوانی) نیز آنرا می توان‬
‫دید‪ .‬پس از آن ’آکوموالتور ( انباشت کنند ٔه) اُرگون‘ را طراحی کرد‪ ٬‬جبعبه فرادی ( جعبه مایکل فرادی که از مواد رسانای‬
‫الکتریسیته مانند مس و آهن ساخته شده بود تا از ورود جریان الکتریسیته ساکن به داخل آن جلوگیری کند ‪-‬م‪ ).‬که به اندازه اتاقک‬
‫های تلفن (های قدیمی) بود و انرژی کسانی را که درو آن جای می گرفتند‪ ٬‬انباشت می کرد ‪ -‬هدف از آن بهبودی همه گونه‬
‫بیماری بود‪ ٬‬از آسیب های عصبی گرفته تا سرطان‪ .‬رایش در شصت سالگی در یکی از زندان های امریکا مرد‪ .‬وی به سبب‬
‫انجام درمان پزشکی غیر قانونی به دو سال زندان محکوم شده بود ( در امریکا دیپلم پزشکی او را که از اروپا گرفته بود‪ ٬‬قبول‬
‫نداشتند)‪.۵۲‬‬
‫‪50‬‬

‫رایش از پیشگامان مبارزه در گستره جنبش های اجتماعی بسیاری بود که در میان دوجنگ به افزایش آزادی های جنسی و‬
‫سیاسی در میان جوانان‪ ٬‬زنان و کارگران ‪ -‬گروه هایی که در زیر اخالقیات سنتی‪ ٬‬و نابرابری اجتماعی بسیار در رنج بودند‪٬‬‬
‫کمک کرد‪ .‬آن جنبش با بحران شدید بازار بورس دهه سی‪ ٬‬رشد راست افراطی و آغاز جنگ جهانی دوم از میان برچیده شد‪ .‬از‬
‫سال ‪ ۱۹۴۵‬پیوریتانیسم (آیین پاک دینان مسیحی که در سده ‪ ۱۶‬و ‪ ۱۷‬در انگلیس‪ ٬‬که از اصالحات انجام شده در کلیسای زیر‬
‫حکومت الیزابت اول ناخشنود بودند و می خواستند قوانین و مقررات پرستش را ساده تر سازند ‪-‬م‪ ).‬نو و اخالقیات دوگانه ای‬
‫حاکم شد‪ ٬‬که ظاهری بزک کرده و درونی چرکین داشت‪ .‬حاشیه نشین های شهر های امریکا نمایندگان بیرون آن بودند‪ :‬محله‬
‫هایی در دامنه شهر ها که با خانه هایی که حیاط داشتند و سگی در آن دیده می شد ( ترجیحا ً البرادور)‪ ٬‬همراه با دو بچه که بازی‬
‫می کردند‪ ٬‬زنی ( اغلب بلوند) که جلو اجاق گاز بود و پدری با خنده ای برلب‪ ٬‬سوار بر ماشینی بزرگ از سر کار به خانه‬
‫برمیگشت‪ .‬در پشت این حیاط خانه چیزهایی پیش میامد که نگو و نپرس‪ ٬‬هر کسی طاقت دیدن و شنیدن آنرا نداشت‪.‬‬

‫نخستین کسی که دروغین بودن این چهره ایده آل را عیان ساخت و رسوا کرد آلفرد کینسی بود‪ ٬‬که با دو کتاب خود انقالب جنسی‬
‫دهه شصت را پی ریزی کرد‪ .‬او در جایگاه زیست شناس به طور کل نگرش و برخورد دیگری را بکار می برد تا آنی که‬
‫پزشکان و یاری رسان ها بکار می بردند‪ .‬در واقع وی بدنبال پاسخی به پرسش روشنی بود‪ :‬براستی یک امریکایی متوسط روی‬
‫تختخواب چکار می کند؟ برای اینکار نخست شیوه مصاحبه خاصی را طرح ریزی کرد تا از آن طریق برآورد کند مصاحبه‬
‫شوندگان تا چه اندازه در پاسخ خود حقیقت را می گویند‪ .‬کینسی بکمک سه همکار خود ‪ )!( ۱۸۰۰۰‬مصاحبه انجام داد‪ ٬‬که‬
‫میانگین مصاحبه ها یک و نیم تا دو ساعت بود‪ .‬شش هزار تن از آنان از آزمون قابل اعتماد بودن رد شدند‪ ۵۳۰۰ ٬‬مصاحبه با‬
‫مرد ها و ‪ ۵۹۴۰‬مصاحبه با زن ها پذیرفته شد‪ .‬تا به امروز این پژوهش گسترده ترین تحقیق بر اساس مصاحبه می باشد‪.‬‬
‫برخورد خشک و بی روح او به مساله را می توان از عنوان کتاب هایش فهمید‪ .‬رفتار جنسی در آدم های نر بسال ‪ ۱۹۴۸‬از او‬
‫به چاپ رسید‪ ٬‬رفتار جنسی در آدم های ماده بسال ‪.۱۹۵۳‬‬

‫هر دو آن کتاب ها از پرفروش ترین کتاب ها شدند‪ ۷۵۰۰۰۰ :‬نسخه از آنها به فروش رفت‪ .‬امروزه یافته هایی که در آن کتاب‬
‫ها آورده شده‪ ٬‬پیش پا افتاده می باشد‪ ٬‬اما آنروز از خواندن آنها مو بر تن خواننده راست میشد‪ .‬برای نمونه اینکه خود ارضایی‬
‫یک کار عادی می باشد که خیلی زیاد پیش می آید؛ همچنین اینکه همجنس بازی و تجربه آن در میان مردان و زنان بیشتر از آن‬
‫پیش می آید که مردم گمان می کنند؛ اینکه نیمی از مردانی که زن دارند و یک چهارم زن هایی که شوهر دارند‪ ٬‬با زن یا مرد‬
‫دیگری همبستر می شوند؛ اینکه شیوه های ناپسند روابط جنسی مانند سکس زبانی یا از پشت‪ ٬‬موارد استثنایی بشمار نمی آید؛‬
‫زنها هم از باره همخوابگی فعال می باشند‪ ٬‬ارگاسم دارند‪ ٬‬هرچند کمتر از مردها‪ .‬کینسی در برابر جامعه امریکایی آینه ای گرفت‬
‫تا رفتارهای واقعی پشت آن حیاط زیبای جلو خانه های حاشیه شهر ها را ببینند‪.‬‬

‫برای ما تجسم آن بی آبرویی و رسوایی که کینسی راه انداخت‪ ٬‬بسیار سخت است‪ .‬به همین سان تجسم اینکه خواندن کتاب های او‬
‫برای کسانی که پی می بردند آنها آدمهای غیر عادی نیستند‪ ٬‬بسیار آرامش بخش بود‪ .‬آن روز ها هنوز خود ارضایی گناه و چندش‬
‫آور بشمار می آمد؛ هم جنس بازی انحراف ( از دیدگاه روانپزشکی) شمرده می شد و در برخی از ایالت ها جرم بود‪ .‬این نخستین‬
‫آینه علمی بود که آدم ها می توانستند خیلی ساده احساس ها و رفتار های خود را به عنوان امری عادی ببینند‪.‬‬

‫فروید‪ ٬‬رایش و کینسی هرکدام به روش خود‪ ٬‬به آنچه که در دهه شصت (سده پیش‪-‬م‪ ).‬به انقالب جنسی انجامید‪ ٬‬کمک کردند‪ .‬هم‬
‫هنگام با این سه تن درمانگر‪ ٬‬زیست شناس و فعال ساسی پیشرو‪ ٬‬در سال ‪ ۱۹۳۷‬نویسنده ای طرحی از تصور جامعه آتی را به‬
‫تصویر می کشد که در آن ممنوعیت جنسی یکسره از میان رفته‪ ٬‬فعالیت های شهوانی و همخوابگی تشویق می شود‪ ٬‬حتی در میان‬
‫کودکان؛ که در آن‪ ٬‬درگیری های خانوادگی‪ ٬‬بی وفائی‪ ٬‬جدائی زن و شوهر ها همه مفهوم خود را از دست داده است‪ ٬‬چون دیگر‬
‫خانواده ای در میان نیست؛ که در آن تضاد های اجتماعی قابل تصور نیست چون هرکسی از بدو تولد در جامعه جایگاهی می‬
‫یابد‪ .‬در این جهان نو و دوست داشتنی داروئی را به رایگان در دسترس مردم میگذارند که ’سوما‘ نامیده می شود و به آدمها در‬
‫جا احساس رستگاری می دهد‪’ .‬آن‪ ٬‬همه مزایای مسیحیت و الکل را یکجا دارد؛ بدون آنکه یکی از ضرر های آنها را داشته‬
‫باشد‘‪ .‬از این بهتر هم می شود؟‬

‫تاوان رسیدن به آن جهان نو و بی پروا بسی گزاف بود‪ ٬‬چون آنچه که آلدوس هوکسلی در جهان نو و بی پروا توصیف می کند‪٬‬‬
‫بهشتی خودکامه است که در آن جای ممنوعیت را اجبار به تعهد لذت بردن و خوش گذراندن گرفته است‪ .‬هوکسلی چیزی را پیشا‬
‫پیش دید که اندیشمندان پیشرو آنرا نمی دیدند‪ .‬فروید آنرا نوشته بود‪ :‬هنرمندان دیدی تیزبین تر از دانشمندان دارند‪.‬‬
‫‪51‬‬

‫واکنش جنسی آدمی‬


‫پس از مطالعات روانشناختی‪ ٬‬روانشناسی واشکافی و زیست شناسی رفتاری جنسیت‪ ٬‬سرآخر از گوشه پزشکی درمانی نیز بدان‬
‫توجه شد‪ .‬تا میانه های سده پیش‪ ٬‬اندام های جنسی‪ ٬‬ابزارهای کاشتن بچه بشمار می آمد ‪ -‬همین‪ .‬اما از سال ‪ ٬ ۱۹۶۶‬پس از آنکه‬
‫ویلیام ماسترز ( پزشک) و ویرجینیا ئی‪ .‬جانسون (روانشناس) یافته های شانرا‪ ٬‬پس از هشت سال مطالعه آزمایشگاهی که در آن‪٬‬‬
‫به گفته خودشان‪ ٬‬ده هزار همخوابگی ’کامل‘ ( بخوانید‪ :‬جفتگیری) را مشاهده‪ ٬‬اندازه گیری و به تصویر کشیده بودند‪ ٬‬جلو دید‬
‫همگان گذاشتند‪ .‬حاصل کار آنها از کتاب های پرفروش سری کتاب های پایان ناپذیر در باره سکس بود‪ .‬عنوان کتاب کالبد‬
‫شکافی آنچه در همخوابگی میگذرد‪ ٬‬به اندازه کافی گویای محتوای آن می باشد‪ :‬آن گزارشی علمی‪ ٬‬تنکرد شناختی ( فیزیولوژیک)‬
‫و کالبد شناختی از دگرگونی پذیری های بدن ما در خالل همخوابگی می باشد‪.‬‬

‫کینسی آینه ای آینه ای جلو مردم گرفت و خیال شان را راحت کرد‪ :‬این است آنچه که شما انجام می دهید‪ ٬‬دیگران هم همان کار‬
‫را انجام می دهند‪ ٬‬شما آدم های عادی هستید‪ .‬ماسترز و جانسون جلو خوانندگان شان آینه ای آگاهی بخش گرفتند‪ :‬آنچه که در‬
‫خالل مهرورزی و همخوابگی در بدن خود تجربه می کنید به هورمون ها‪ ٬‬فشار خون‪ ٬‬تنش های ماهیچه ای و غشا های مخاطی‬
‫ربط دارد‪ .‬اینگونه واکنش ها نه کثیف است‪ ٬‬نه عجیب و غریب‪ ٬‬بلکه واکنش های خیلی عادی می باشد‪ .‬پژواک این پیام را در‬
‫عنوان اصلی کتاب که به امریکایی است می توان دید‪ :‬واکنش جنسی آدمی‪ .‬تمایل جنسی امری است که به انگیزش و واکنش‬
‫مربوط می شود‪ ٬‬می توان گفت این واکنش زیباتر از واکنش مفصل زانو می باشد‪ .‬از این گذشته ماسترز و جانسون شماری از‬
‫داستان سازی ها و برداشت های نادرست را تصحیح می کنند‪ .‬زنها می توانند بارها به اوج لذت و تخلیه برسند‪ ٬‬که ربطی به‬
‫بلندی کیر شوهر شان ندارد‪ .‬مردها پس از آمدن آب شان ( ارگاسم) زمان الزم دارند تا حال شان جا بیاید‪ .‬ارگاسم زن ها با‬
‫تحریک کلیتوریس صورت می گیرد‪ ٬‬ارگاسم واژنی افسانه است‪ .‬سکس می تواند تا سنین بسیار باال ادامه یابد‪ ٬‬به شرطی که از‬
‫باره جنسی فعال بمانید‪ ٬‬برای همین است که می گویند‪’ :‬یا با آن کاری بکن‪ ٬‬یا بیاندازیدش دور‘‪.‬‬

‫ماسترز و جانسون در واقع نوعی درمان سکس را رشد دادند که می شود گفت برپایه آگاهی و آرامش دهی بود؛ در آن روش زن‬
‫و شوهر ها یاد می گرفتند ( خود آنها به درمان چند زن و شوهر کمک کردند) پیش از آنکه بی درنگ دست بکار شوند‪ ٬‬بدن‬
‫همدیگر را از روی محرمیت شناسایی کنند‪ .‬آنچه که مردم عادی از توصیف خاص مراحل ’واکنش‘ جنسی به یاد میاورند‪ ٬‬اینها‬
‫می باشد‪ :‬برانگیختگی‪ ٬‬پالتو ( از مراحل اورگاسم ‪ -‬م‪ ).‬ارگاسم‪ ٬‬پس از آن آرام شدن‪ .‬چرخه ارائه شده در کتاب چنان عمومیت‬
‫دارد همه احساس می کنند آنها را می شناسند‪ .‬تحریک شدن مانند خطی باال رونده است‪ ٬‬فاز پالتو را مانند خطی افقی می دانند‪٬‬‬
‫فاز ارگاسم ( ریزش) را مانند صعود و سقوط ناگهانی می دانند‪ ٬‬که پس از آن آرامش به صورت خطی رو به پائین می آید‪.‬‬

‫در سال ‪٬ ۱۹۶۶‬همه احساس می کنند آنرا می شناسند‪ ٬‬این معنی را داشت‪ :‬آن برای همه مرد ها شناخته شده بود‪ .‬زنها هم از باره‬
‫جنسی تحریک می شوند و آب شان می اید‪ ٬‬اما اینکه برای زنها هم بشود مانند مراحل آورده شده برای مرد ها چرخه ای درست‬
‫کنند‪ ٬‬میسر نشد‪ .‬برای آنکه طرحی از آن مراحل را برای زنها نیز تهیه کنند‪ ٬‬ماسترز و جانسون سه نمونه مشابهی درست کردند‬
‫که خیلی پیچیده بود‪ .‬آنها را در کتاب ماسترز و جانسون در همان صفحه که چرخه ساده مرد ها آورده شده می توانید ببینید که به‬
‫صورت گرافیک کشیده شده است‪ .‬در آن زن می گوید‪ :‬همه مرد ها مثل هم هستند‪ .‬مرد پاسخ می دهد‪ :‬زنها هستی های پیچیده ای‬
‫هستند‪.‬‬

‫نا امیدی‬
‫پس از این می رسیم به سالهای دهه هفتاد سده پیش که انقالب جنسی در آن پرتوان پیش رفت‪ .‬اخالقیات سنتی و ممنوعیت های‬
‫آن با نبرد نیرومندی از سوی اجبار و اصرار به آزادی مواجه شده بود‪ .‬اما در این میان چیزی عجیبی را میشد دید‪ :‬بیشتر پیروان‬
‫دیدگاهی که آنرا آزادی می نامیدند و به عنوان جایگزین عرضه می کردند‪ ٬‬اکثرا ً صد بار بیشتر خشک اندیش و متعصب بودند تا‬
‫جهانبینیی که با آن به جنگ برخاسته بودند‪ .‬جای سرکوب سرکوب دیروزی را تعهد زوری گرفته بود‪ ٬‬آنچه در گذشته ممنوع می‬
‫شد‪ ٬‬اکنون وظیفه و اجباری گشته بود‪’ .‬باید بشود‘‪ ٬‬به طور کوتاه‪ ٬‬آن تناقض آزادی اجباری را خوب نشان می دهد‪.‬‬

‫به ویژه اصرار می شد زن باید آزاد شود‪’ ٬‬آزاد‘ میان عالمت نقل قول‪ ٬‬چون این آزادی به معنی تحمیل آزادی جنسی الهام گرفته‬
‫شده از جنسیت مردانه بود که در کانون آن توجه به اوج لذت رسیدن و تخلیه جای داشت‪ .‬برای مردها رسیدن به اوج لذت جنسی‬
‫و تخلیه (تجربه اوج در طرح مایسترز و جانسون) ضرورتا ً نقطه پایان همخوابگی بشمار می آید‪ .‬بدون انزال کار تمام نمی شود‪.‬‬
‫به اینکه زنان در آن زمینه خواهش های دیگری دارند تا مردها میدان داده نمی شود‪ .‬برای آن جماعت نشانه جنسیت و داشتن‬
‫تمایالت جنسی‪ ٬‬بیرون ریختن منی بشمار می آمد‪.‬‬
‫‪52‬‬

‫هنجارهای نوین بیگمان کژروی های نوین خود را دارد‪ ٬‬در اوضاع جدید واقعیت از هر کاریکاتوری بدتر می شود‪ .‬در دی‪ .‬اس‪.‬‬
‫ام‪( .‬دیاگنوستیک اند استه تیکال منیوال آو منتال دیس ا ُردرز = کتاب دستی تشخیص بیماری های روانی ‪ -‬م‪ ).‬که عمدتا ً توسط‬
‫مردها گردآوری شده است‪ ٬‬تا همین امروز‪’ ٬‬اختالل اورگاسم در زنان‘ و ’اختالل تمایل و انگیزش جنسی‘ ( که در درجه اول در‬
‫زنان دیده می شود)‪ ٬‬از آسیب های روانپزشکی بشمار می آید‪ .‬بیماری عجیبی که خیلی از ’بیماران‘ بسیار کم یا هیچ مشکلی با آن‬
‫ندارند‪ ٬‬مگر به صورت احساس گناه‪ ٬‬چون از دید همسر آنان دلیلی برای عدم تمایل آنان به همخوابگی وجود ندارد‪ ٬‬پس به نظر او‬
‫آن یک بیماری می باشد‪.‬‬

‫اجباری بودن ارضا کردن‪ ٬‬برای مرد هم در مواقعی سختی هایی دارد‪ ٬‬چون او می باید به کارش همچنان ادامه دهد تا زنش هم‬
‫لذت برده باشد‪ ٬‬در صورت امکان نه یکبار که به دفعات‪ .‬بدین سان همخوابگی خسته کننده می شود‪ ٬‬خیلی از مردها شاید این‬
‫احساس را‪ ٬‬از کارتونی که اثر پیتر فان استراتن نقاش هلندی می باشد و در سال ‪ُ ۲۰۱۶‬مرد‪ ٬‬داشته باشند ’بشو دیگه!‘ او نقاش‬
‫توانایی بود و با چند خط نُک قلم طرح گویا و زیبایی از سوی تاریک انقالب جنسی را بنمایش می گذاشت‪ .‬خوشا به حال مردها‬
‫که زنان دلسوز خیلی زود به مزایای اورگاسم نمایشی و ساختگی پی بردند‪ ٬‬نمونه غلط انداز آن مک رایان در فیلم هنگامی که‬
‫هاری سالی را دید (‪٬)۱۹۸۹‬بود‪۵۳.‬‬

‫کم کم شور و شوق انقالب جنسی فروکش کرد و در ناامیدی پایان پذیرفت‪ .‬در اکتبر ‪ ۱۹۷۶‬انجمن علمی فالندر ( بخش شمالی‬
‫بلژیک که به زبان هلندی صحبت می کند ‪-‬م‪ ).‬برای پزشکان خانوادگی یک آخر هفته تحقیق تحت عنوان ’ جنسیت از گهواره تا‬
‫گور‘ ترتیب داده بود‪ .‬همان گروه‪ ٬‬در سال ‪ ۱۹۹۲‬همایشی داشت با عنوان ’عشق در روزگار تنهایی‘‪ .‬در سال ‪ ۲۰۱۵‬ویلهلم‬
‫اشمیت‪ ٬‬فیلسوفی آلمانی‪ ٬‬برای چاره بیماری رو به افزایش نداشتن کشش به سکس‪ ٬‬فراخوانی داد مبنی بر این که مدتی سکس کنار‬
‫گذاشته شود ( به صورت زنگ تفریح ‪ -‬م‪.).‬‬

‫همان بی میلی و بی عالقه بودن را در جنبش های آزادی بخشی نیز می توان دید‪ ٬‬که در بخش سوم سده پیش‪ ٬‬هم هنگام با جنبش‬
‫زنان براه افتاده بود‪ :‬مخالفت با تعلیم و تربیت خشک و سختگیرانه‪ ٬‬خدا شناشی آزادی بخش‪ ٬‬مخالفت با رفتاری که در آسایشگاه‬
‫جنبش پیرامون زیستی‪ ٬‬موج دوم فمینیسم ‪ -‬همه آنها جنبش هایی بود که‬
‫ِ‬ ‫ها بنام روانپزشکی با بیماران روانی میشد‪ ٬‬موج نخست‬
‫خواهان جامعه ای نو و آزادی های فردی بیشتر بود‪ .‬امروزه نمی دانیم چگونه می باید به بچه های مان آموزش و پرورش دهیم‪٬‬‬
‫آیا مذهب ما را به یاد سوء استفاده جنسی می اندازد یا تروریسم‪ ٬‬آیا روانپزشکان هرگز تا این اندازه به بیماران خود قرص داده‬
‫بودند‪ ٬‬آیا آلودگی هوا و دگرگونی های آب و هوایی ما را به مرز پیرامون زیستی کشانده و آیا ’آزادی زنان‘ به این معناست که‬
‫آنها هم در موش دوانی های مردها ( کارهای بیهده ‪ -‬م‪ ).‬شرکت کنند‪.‬‬

‫هزینه های لذت اجباری‬


‫شاید از توصیف طنز آلود پاراگراف پیشین برخی از خوانندگان برداشت نادرستی بکنند‪ .‬برای آنکه شک و شبه ای برجای نماند‪:‬‬
‫تردیدی نمی توان داشت که انقالب جنسی گامی به پیش بود‪ .‬در همه انقالبات زمان الزم است تا از تندروی ها گذر کرد و آنها را‬
‫پشت سر گذاشت‪ .‬سرچشمه آن تندروی ها در روند دیگری نهفلته است که هم هنگام روی میدهد‪ ٬‬ریشه های تاریخی کهن تری‬
‫دارد و پیامد های آن اندک اندک نمایان می گردد‪ .‬آن به چیزی کمتر از شیوه نوین اعمال قدرت مربوط نمی شود ‪ -‬برای اینکه آن‬
‫اجبار همه گستره های زندگی را در بر میگیرد و بی آنکه بچشم بیاید‪ ٬‬همچنان گسترش می یابد‪.‬‬

‫در سال ‪ ۱۹۷۹‬فیلسوف فرانسوی‪ ٬‬ژان‪-‬فرانسوا لیوتارد ایده نوی را اعالن کرد که امروزه برای همه شناخته شده است‪ :‬داستان‬
‫های بزرگ مرده‪ ٬‬آن باور های نیرومند و همگانی را که تنها در چند جهان بینی ( مسیحیت‪ ٬‬سوسیالیسم و کمونیسم) می شد دید‪٬‬‬
‫به گذشته پیوسته است‪ ٬‬می باید بدنبال داستان های نو و ترجیحا ً کوچکتری باشیم‪ .‬آنچه را که لیوتارد ندیده بود‪ ٬‬آلدوس هوکسلی در‬
‫سال ‪ ۱۹۳۲‬در جهان نوین و بی پروای خود پیشبینی کرد‪ :‬جهان بینی نوی که آنهم برای خود داستانی بزرگی ساخته و پرداخته‪٬‬‬
‫آن شمشیر برزمین افتاده را بدست خواهد گرفت‪ ٬‬جهان بینیی که در آن اجباری نفس گیر به لذت بردن با اجبار به مصرف در هم‬
‫می آمیزد‪ .‬آن تکامل‪ ٬‬نیش مرگبار خود را به هرآنچه که با آزادی پیوند داشت‪ ٬‬زده بود و پرده دودی را جلو چشمان ما می کشید‬
‫تا در سده بیست و یکم همگی به دام آن بیافتیم‪.‬‬

‫نخستین کسی که به آن پی برد هربرت مارکوزه بود‪ .‬این فیلسوف آلمانی امریکایی‪ ٬‬از اهله مکتب فرانکفورت بود‪ ٬‬جریانی فلسفی‬
‫و جامعه شناخت ِی انتقادی از نیمه نخست سده پیش‪ ٬‬هم زمان با محکوم کردن شکست آزادی جنسی‪ ٬‬با شگفتی دید که او را پدر‬
‫روشن اندیش آزادی جنسی نامیدند‪ .‬او در سال ‪ ۱۹۵۵‬کتاب امید بخش اروس و فرهنگ ( اروس در افسانه های یونانی خدای‬
‫مهرورزی و آرزوی دلدادگی می باشد ‪ -‬م‪ ).‬را که در آن به تصحیح دیدگاه فروید‪ ٬‬بگونه ای که در کتاب وی ناخرسندی در‬
‫‪53‬‬

‫فرهنگ ( ‪ )۱۹۳۰‬آورده شده‪ ٬‬می پردازد‪ ٬‬انتشار داد‪ .‬درسته‪ ٬‬پیشرفت فرهنگی در گرو سرکوب جنسیت ما بود‪ ٬‬تا از آن طریق‬
‫انرژی آزاد گردد و در خدمت اهداف متعالی قرار گیرد‪ .‬اما به گفته مارکوزه سرکوب سهم طبقه پائین می شد و پیشرفت نصیب‬
‫طبقه باال‪ .‬آنچه را که فروید سرکوب و زیر فشار گذاشتن می دید‪ ٬‬در اینجا مانند مورد رایش رنگ اجتماعی و سیاسی می گیرد‪.‬‬
‫مارکوزه با پیش کشیدن ’بیگانه شدن‘ فروید و مارکس را به هم پیوند می زند‪ .‬در بخش پایانی کتاب در باره این برداشت به‬
‫تفصیل سخن خواهم گفت‪ .‬از دید مارکوزه سرکوب جنسی‪ ٬‬سیاسی‪ ٬‬اقتصادی آدمها را از تن خود بیگانه می کند‪ ٬‬در نتیجه آنها‬
‫هماهنگی با دنیای احساس های خود را از دست می دهند ‪ ٬‬از آنرو سرانجام بیمار می شوند‪ .‬از این هم که بگذریم‪ ٬‬مارکوزه بر‬
‫ب رانش های جنسی‪ ٬‬هیچ تضمینی برای پیشرفت فرهنگی نمی باشد‪ .‬به نظر او اروس می تواند‬ ‫عکس فروید یقین دارد سرکو ِ‬
‫سازمان کاری دیگری پدید بیاید‪ ٬‬چنان سازمانی که در آن نشانی از کار بیگانه کننده‬
‫ِ‬ ‫که‬ ‫ی‬ ‫شرط‬ ‫تاثیرات سازنده داشته باشد‪ ٬‬به‬
‫نباشد‪ ٬‬در سال ‪ ۱۹۵۵‬او به چنین سازمانی امید بسته بود‪.‬‬

‫هنوز ده سال از آن تاریخ نمی گذشت که در اوج روزهای انقالب جنسی‪ ٬‬وی در انسان یک بعدی‪ ٬‬در حالی که امید خود را از‬
‫دست داده بود‪ ٬‬شکست آن انقالب را توصیف کرد‪ .‬مدعی غالب ‪ -‬از دید مارکوزه ’سرمایه داری‘ ‪ -‬تاکتیک نوی را بکار می برد‪:‬‬
‫تحمل سرکوبگر زیر پوست آزادی خزیده است‪ .‬نظرات و اَعمال مغایر نه تنها از سوی مدعی و نمایندگان آن پذیرفته (تحمل) می‬
‫شود که پس از آن به سیستم الحاق می شود تا آنرا بی ضرر ساخته سپس به انقیاد در آورد (سرکوب کند)‪ .‬از آنجا بود که وی‬
‫برای نمونه‪ ٬‬پیش بینی کرد‪ ٬‬چند دهه بعد چه بر سر جنبش پانک ها خواهد آمد‪ .‬دو سه سال بیشتر طول نکشید که آن جنبش‬
‫رادیکال ضد نظام مستقر را‪ ٬‬با کاردانی و مهارت به شکل و شمایل ُمد جدید درآوردند و کلی پول زدند‪ ٬‬آنهم از طریق تجارت‬
‫ریخت و ظاهر پانکی ( مدل مو‪ ٬‬لباس‪ ٬‬چیز هایی تزئینی که بخود می بستند)‪.‬‬

‫در کنار تحمل بازدارنده و بیگانه سازی به واسطه سازمان کار‪ ٬‬ساز و کار سومی هم هست که از آن راه می شود خیلی مشخص‬
‫و در عین حال پنهانی اعمال قدرت کرد‪ ٬‬توصیف آنرا در هوکسلی می توان یافت‪ :‬اگر می خواهی توهمی را در ذهن مردم‬
‫بکاری‪ ٬‬می باید در زبان آنها دست کاری کنی‪ .‬در رمان وی آن از کودکی با تکرار مصرع هایی (از آهنگ و ترانه های کودکانه‬
‫‪ -‬م‪ ).‬در ذهن آدم ها کاشته می شود‪ .‬مانند جامعه ما که برپایه جهان بی پروا و نو مصرف استوار است‪ ٬‬اما این در سال ‪۱۹۳۰‬‬
‫این چنین روشن آشکار نبود که امروز است‪ .‬از همین روست که هوکسلی توصیف می کند چگونه در جهان خوشی های نوین‪ ٬‬از‬
‫کودکی با تکرار قافیه هایی مصرف کردن را در مغز مردم می کارند‪ ٬‬مانند ’ بندازش دور ارزش وصله کردن را ندارد‘‪’ ٬‬تعمیر‬
‫و وصله کردن برای آدم های گدا و گرسنه است‘‪.‬‬

‫قدرت لغات تحمیل شده را در شاهکار ادبی دیگری هم می شود دید که در آن نویسنده ای خیالی با نازک بینی بسیار توضیح می‬
‫دهد چگونه در دهان مردم انداختن واژگان نو‪ ٬‬در مدت کوتاهی می تواند به جا افتادن طرز تفکر جدید و از میدان راندن تفکر‬
‫قدیمی کمک کند‪ .‬منظورم جورج اورول و کتاب ‪ ۱۹۸۴‬او می باشد‪ ٬‬توصیف دنیائی از بیداد و ستم در حکومتی فاسد‪ ٬‬که در آن‬
‫مسئوالن کشوری گفتار نوی را بر مردم تحمیل می کنند و بدین سان اندیشه سیاسی پیشین را از ذهن مردم می زدایند‪ ٬‬چون زبان‬
‫قدیمی که آنها بدان زبان بیان می شد‪ ٬‬دیگر وجود ندارد‪ .‬پس از گذشت چندی مردم براستی باور می کنند که تصورات و تخیالت‬
‫کاشته شده در ذهن آنان به واسطه گفتار نو را‪ ٬‬خودشان اندیشیده اند‪ ٬‬برخی از آن چیزها آرزوی خودشان بوده است‪ ۵۴.‬وینستون‬
‫اسمیت شخصیت اصلی ‪ ٬ ۱۹۸۴‬در پایان داستان براستی باور دارد که عاشق برادر بزرگ است‪’ :‬من بر خودم پیروز شدم‪٬‬‬
‫برادر بزرگ را دوست دارم‘‪.‬‬

‫کاربرد اختصارات و استعارات برای از میان بردن اندیشه ها و برداشت های پیشین و جا انداختن اندیشه ها و برداشت های نوین‬
‫بسیار کارساز می باشد‪ .‬شماری از سیاست پیشگان که به این امر وقوف یافته اند‪ ٬‬در این اواخر با قصد و نیت‪ ٬‬برای دست یافتن‬
‫به اهدافی‪ ٬‬آنرا بکار می برند ‪ -‬بگمان من‪ .‬برای مثال ’پوکو‘ در زبان فالندر یک دشنام می باشد‪ ٬‬که پس از گذشت مدتی هیچکس‬
‫نخواهد دانست آن کوتاه شده ’پولیتیک کوررکت‘ ( راه و رسم سیاسی درست ‪ -‬م‪ ).‬می باشد‪ ٬‬سهل است که بخواهند بدانند راه و‬
‫رسم سیاسی درست کدام است‪ .‬هنگامی که سیاست مداران ریاکار از استعاره برای جاانداختن ایده های مشخصی استفاده می کنند‪٬‬‬
‫دردناک و دل آزار بودن آنرا بروشنی می توان دید‪ ٬‬نمونه ای از این دست را در گذاشتن نام هایی چون ’جویندگان خوشبختی‘‪٬‬‬
‫’سوء استفده کنندگان ‘‪’ ٬‬ماجرا جویان‘ یا تبهکاران روی پناهندگان می شود دید‪ .‬اگر امتیازات مالیاتی شرکت های چند ملیتی را‬
‫’اقدام مسئوالن کشوری‘ بنامیم مردم آنرا آسانتر می پذیرند‪ ٬‬همین طور است هنگامی که جستجوی خانه کسی بدون اجازه قانونی‬
‫را ’ورود به اقامت گاه‘ می نامی‪.‬‬

‫امروزه تصاویر ترسناک و افسانه ای کتاب جهان بی پروا و نو واقعیت یافته است‪ .‬بچه ها از طریق تلفن های دستی خود چنان‬
‫تنگاتنگ با شعارهای اگهی ها و فیلم های تبلیغی بزرگ می شوند که هوکسلی در بدترین کابوس خود نیز آنرا نمی دید و پیشبینی‬
‫نمی کرد‪ .‬بیگانگی نوین آدم ها را به گله های مصرف کنندگانی تبدیل می کند که از مصرف لذت می برند‪ .‬رود خروشان تولیدات‬
‫ارزان نه تنها بازار را روی پا نگهمیدارد‪ ٬‬که مجالی برای تفکر انتقادی باقی نمی گذارد‪ .‬مصرف گرائی نیز شکلی از کنترل‬
‫‪54‬‬

‫اجتماعی می باشد‪ :‬آن مردم را تشویق می کند با قسط و قرض چیزهایی را بخرند که نیاز ندارند‪ ٬‬اما می باید هزینه اش را‬
‫بپردازند‪ .‬این نمونه دردناک آن چیزیست که آلدوس هوکسلی در کتاب خود جهان بی پروا و نو طرح کم رنگی از آن را به‬
‫تصویر می کشد‪.‬‬

‫خوشی و لذت اجباری و قسطی‪ ٬‬نمونهٔ بازار آزا ِد ’آب و دون شان را بده و سرگرم شان بدار‘ (رهنمودی برای سیاست مداران ‪-‬‬
‫م‪ ).‬می باشد‪ .‬انسان نوین زاده شده است‪.‬‬

‫پیش زمینه طوالنی اخالقیات جدید‬


‫محرمیت در سال های دهه هفتاد باهم به سونا رفتن بود‪ .‬پوسترهای رمانتیک و اندکی اروتیک دیوید همیلتون از دخترهای جوان‪٬‬‬
‫روغن مخصوص ماساژ‪ ٬‬فیلم های پورنو مالیم و خیلی احساس های مخملی بود‪ .‬باالتر از همه این ها هم یک بست حشیش بود‪٬‬‬
‫برای پاره کردن همه بند و بست ها‪ .‬اینها بود اسباب رسیدن به جهانی بهتر که در تصور آنان می گنجید‪ :‬رسیدن به محرمیتی‬
‫فارغ از هر نوع مانع و مزاحمی تا جفت ها خود را به لذت بسپارند و با جان و دل از خویشتن و دیگری کامیاب شوند‪.‬‬

‫بعد ها همیلتون به پدوفیلی ( بچه بازی) متهم شد‪ ٬‬پُرنو نرم‪ ٬‬پُرنو سخت گشت‪ ٬‬جای روغن مخصوص ماساژ را ابزار و االت ب‬
‫دی اس ام ( سکس های عجیب و غریب و گاه توام با آزار همدیگر‪ -‬م‪ ).‬گرفت و جای بنگ و حشیش را کوکائین‪ .‬اخالقیات بسیار‬
‫متفاوت ‪ -‬در مقایسه با سنت مسیحی و انسانی ‪ -‬در زمان اندکی انسان نوی تولید کرد‪ .‬پرورش یافتگان هزاره نو ( هوا داران‬
‫جنبش دانشجویی دهه شصت و هفتاد سده پیش ‪-‬م‪ ).‬کمتر با سواسانته‪-‬هویتاردس دارند‪ .‬٭‬

‫دگرگونی های ناگهانی ( در کمتر از سی سال ) موجب شد توجه اندکی به تغییرات تدریجی پیوسته ای شود که سنگ زیرین‬
‫ساختمان آن دگرگونی ها را پدید می آورد و از نظر زمانی به گذشته دورتری برمی گشت ‪ -‬می توانید تصاویر تبلیغات امروزی‬
‫آن سی سال پیش مقایسه کنید‪ .‬دگرگونی های پدید آمده نمایانگر رشد تاریخی و جا به جائی هایی در شیوه نگرش آدم ها‬
‫را با از ِ‬
‫به خویشتن از پشت عینک آن دیگری بود‪ ٬‬همین طور در شیوه نگرش آنان به تن خویش و تن آدمهای دیگر‪.‬‬

‫روش غالبی که مانند آینه جلو مان می گیرند تا بدان طریق به خویشتن و تصویر محرمیت متناسب با آن بنگریم‪ ٬‬به تدریج‬
‫دگرگونی می پذیرد‪ .‬سده های بسیار کشید تا به ویژه آداب کالسیک یونانی‪-‬رومی‪ ٬‬همراه با آزادی بیشتری که روی بدن داشت با‬
‫آداب و سنن مسیحی جایگزین گردید‪ ٬‬که بیش از ده سده حرف اول و آخر را در این زمینه میزد‪ .‬مقاسیه تصاویر آن دو دوره‬
‫تفاوت های آنها را عیان می سازد‪ :‬آنچه را که در گلدان های یونانی و در دیوار های رومی به تصویر کشیده شده‪ ٬‬نمی توان در‬
‫هنر الهام گرفته از مسیحیت نشان داد‪ .‬از هنگام نوزائی و روشنگری روش نوینی در زمینه اندیشیدن به خویشتن و تن خویش پدید‬
‫آمد‪ ٬‬تا به واسطه آن هنر برای نشاندادن بدن های هوس انگیز به روزگار کهن برگردد‪ .‬روی آوردن دوباره به تصاویری از این‬
‫دست‪ ٬‬حاکی از درگرگونی یافتن تصویر خویشتن ما می باشد‪ ٬‬که نتیجه آنهم سربرآوردن اخالقیات نوی بود‪ .‬اواخر سده پیش این‬
‫شیوه اندیشیدن شتاب گرفت‪ .‬توده های منتقد چنان افزاش یافته و بزرگ شده بود که تحولی ناگهانی و توده ای پدید آمد ‪ -‬ده‪ ٬‬پانزده‬
‫سال نکشید که کلیسا ها از مردم خالی گشت‪ .‬سنگر ها و دژهای مذهب غالب چنان سوراخ سوراخ گشته بود که پس از تحمل‬
‫یکی دو تکان فروریخت‪.‬‬

‫این پیشینه تاریخی بلند‪ ٬‬همراه با چیرگی و راهگشایی ناگهانی آن روشن می سازد از چه روی ما ‪ -‬من و تو ‪ -‬از دگرگونی گزاف‬
‫برداشت های اخالقی مان در سال های ‪ ۱۹۹۰‬آگاهی بسیار اندکی یافتیم‪ .‬با توجه به برگشتی که روی داده‪ ٬‬برگشتن از الگوی‬
‫انسان گرایی به خود بینی و خویشتن گرایی‪ ٬‬در اینجا سخن گفتن از ’دگرگونی‘ کوچک شمردن آن برگشت و جا به جائی می‬
‫باشد‪ .‬ریشه های اخالقیات نوین را می باید در دگرگونی های اجتماعی بنیادی ِن سده هیجده ُجست‪ .‬پیدایش آرام آرام این اخالقیات‬
‫را می توان با کمک گرفتن از سه چهره و کتاب به تصویر کشید که توسط چهر ٔه چهارم حمایت و در پنجمی شخصیت می یابد‪.‬‬
‫آنها به ترتیب عبارت می باشند از‪ :‬برنارد ماندویل‪ ٬‬آدام اسمیت‪ ٬‬آیان راند‪ ٬‬مارکیز ِد سا ِد و دونالد ترامپ‪.‬‬

‫٭ برای خوانندگان هلندی هزاره ها (میلِنیالز) مردمی بودند که در سال های هفتاد سده پیش به بلوغ رسیدند‪ .‬برای سواسانته هویتاردس هزاره‬
‫ها مردمی بودند که پس از برگشت ( برگ سده پیش) به بلوغ رسیدند‪.‬‬
‫‪55‬‬

‫دیدار مارکیز ِد سا ِد با ترامپ‪ :‬از این بهتر نمی شود!‬


‫در سال ‪ ۱۷۱۴‬کتاب افسانه زنبورها در لندن پخش می شود ‪ -‬یادآوری هایی در باره وز وز جلو کندو‪ ٬‬یا راستگو شدن‬
‫دروغگویان و فریبکاران مطبوعات‪ .‬این کتاب نسخه مفصل افسانه زنبورها می باشد‪ ٬‬که شعریست سرودهٔ برنارد ماندویل‪٬‬‬
‫پزشک و اقتصاد دان هلندی‪ ٬‬به سال ‪ .۱۷۰۵‬آن داستان برآمدن و فروپاشیدن کندوی زنبور را به تصویر می کشد‪ .‬زنبورهای‬
‫ثروتمند و تن پرور ‪ -‬ثروتمند از باره فریبکاری و کالهبرداری ‪ -‬که برای زنبورهای فقیر کار درست می کنند‪ ٬‬زنبورهای‬
‫مذهبی‪ ٬‬زنبورهائی را که به آنان ایمان دارند‪ ٬‬سرکیسه می کنند‪ ٬‬اما کار را به هنرمندان می سپارند‪ .‬زنبورهای حقوق‪-‬دان که با‬
‫کش دادن پرونده های قضائی انبان شان را پر می کنند‪ ٬‬زنبورهای سیاست پیشه که از دادن مالیات خودداری و برای پیروان خود‬
‫کارهای بیهده درست می کنند‪ .‬بدینسان قدرت و ثروت النه زنبور افزایش می یابد‪ ٬‬تا اینکه یکی از آنان در ته آن تونل تاریک‬
‫روشنائی را می بینید و از پرهیزگاری و پاکدامنی سخن می گوید‪ .‬به سخنان او گوش می کنند و زنبورهای النه راستگو و‬
‫درستکار می شوند ( از آنروست که می گویند ریاکاران و فریبکاران درستکار و راستگو شده)‪ .‬پیامد کار آنان کمتر از فاجعه‬
‫نیست‪ ٬‬اقتصاد نمی چرخد و بیکاری بیداد می کند‪ ٬‬النه زنبور ها رو به زوال می گذارد‪.‬‬

‫خوشبختانه کتاب به سبب گزاره ای که به عنوان آن افزوده گشته ‪ -‬تبهکاری در نهان و نیکوکاری در آشکار ‪ -‬و جوهر محتوای‬
‫آن می باشد‪ ٬‬آوازه یافت‪ .‬درستکاری و راستگویی بکار نمی آید؛ نابکاری و تبهکاری‪ ٬‬آزمندی و ریاکاری به رفاه عمومی کمک‬
‫می کند‪ ٬‬چون چرخ اقتصاد از آن طریق می چرخد و رشد می یابد‪ .‬بجای آنکه با چنین تبهکاری ها و کالهبرداری ها دربیافیتم‪٬‬‬
‫می باید در اشاعه آنها بکوشیم‪ ٬‬اگر امکان داشت می باید نیکوکاری را از میان برد‪ .‬این موضع گیری در سال ‪ ۱۷۱۴‬به رسوائی‬
‫بزرگی انجامید‪ ٬‬چرا که آن اخالقیات ملهم از مذهب را فاش می ساخت‪ .‬از آنرو کسانی که جانماز آب می کشیدند‪ ٬‬بجای ماندویل‬
‫می گفتند‪ :‬مان ِد ایول (ایول در زبان انگلیسی به معنی اهریمن و تبهکار می باشد ‪ -‬م‪.).‬‬

‫شصت سال پس از آن آدام اسمیت‪ ٬‬خداشناس و اقتصاد دان استکاتلندی ثروت ملل را انتشار داد ( ‪ .)۱۷۷۶‬این کتاب از باره های‬
‫بسیاری تکمیل دیدگاه های ماندویل می باشد‪ ٬‬اگرچه اسمیت در کار خود از نیرنگ شناخته شده ای نیز بهره ُجسته است‪ :‬ایده هایی‬
‫را که جا انداختن آنها از باره اخالقی با دشواری هایی همراه است‪ ٬‬کوشیده است بکمک واژگان دیگری پوشیده بدارد‪ ٬‬پس از آن‪٬‬‬
‫مردم به راحتی آنرا می پذیرفتند‪ .‬جای تبهکاری در خلوت را منافع خصوصی می گیرد‪ ‘.‬سخن از منافعی خصوصی می رود نه‬
‫از رذالت و پستی در خلوت‪.‬بگذارید مردم تا جائی که می توانند دنبال منافع خصوصی خود بروند ‪ -‬چه کسی می تواند با آن‬
‫مخالفت کند؟ ‪ -‬حاال بشین و تماشا کن‪ :‬این کار به رفاه بیکاران نیز کمک می کند‪ .‬در دفاع از اسمیت می باید بگویم وی در کتابی‬
‫که پیشتر انتشار داده بود ( نظریه احساسات اخالقی ‪ ٬)۱۷۵۹‬تاکید می کند منافع شخصی می باید تابع مسئولیت های اخالقی‬
‫شهروند قرار گیرد‪ .‬در آنجا مراقبت از دیگران تقدم دارد‪ ٬‬که با درک خوب موقعیت خود بی ربط نیست‪ .‬این کتاب اندک اندک در‬
‫سایه کتاب شناخته شده او‪ ٬‬ثروت ملل‪ ٬‬فرو می رود و فراموش می گردد‪.‬‬

‫نیم قرن بعد این ایده ها چنان جا می افتد که دیگر نیازی به پوشیده داشتن آنها نمی شود‪ .‬در رمان اطلس شانه هایش را باال می‬
‫اندازد ( ‪ ٬)۱۹۵۷‬آیان راند نویسنده امریکایی‪-‬روسی بدون پرده پوشی به جوانان التماس می کند به پارسائی خود خواهی و‬
‫آزمندی روی بیاورند‪ .‬نظریه ‘ فلسفی’ آن خانم ‪ -‬عینی بودن ‪ -‬به فراخوانی برای خودخواهی منطقی می رسد تا از آن طریق همه‬
‫چیز را خوب محاسبه کنی و از شرایط مالی بهترین امکان را برای خود فراهم آوری‪ .‬بچه داشتن هزینه برمیدارد‪ ٬‬می خواهی‬
‫بچه داشته باشی؟ اگر می خواهی برای داشتن سکس ازدواج کنی‪ ٬‬راه پر هزینه ای را در پیش میگیری‪ .‬نیکوکاری یکسره‬
‫کاریست پوچ و بیهده‪ .‬اطلس شانه هایش را باال می اندازد هنوز در ایاالت متحده یکی از پرفروش ترین کتاب ها می باشد‪ .‬این‬
‫کتاب دسته ای از کارآفرینان بی رحم را به تصویر می کشد که برای استقرار اقتصاد مورد نظر خود جامعه موجود را نابود می‬
‫کنند‪.‬‬

‫ایده امروزین ’چکه کردن‘ ثروت به ’پائین‘ را آشکارا و به آسانی می توان در استدالل های ماندویل‪ ٬‬اسمیت و راند دید‪ .‬آن‬
‫اصطالح بیش و کم از ’نَشت کردن به پائین‘ حکایت می کند‪ .‬جلو چشم آدم می بینی بکمک استعاره می خواهند بی عدالتی در‬
‫زمینه ای را‪ ٬‬که از باره علمی نیز نادرستی آن به اثبات رسیده است‪ ٬‬به خورد مردم بدهند‪ .‬سیاست پیشگان از چکه کردن به پائین‬
‫برای توجیه و حقانیت دادن به تخصیص امتیازات مالی به شرکت های چند ملیتی و ’سر دسته های‘ صنایع استفاده می کنند‪ .‬اگر‬
‫ثروت آنها افزایش یابد به نفع فقرا خواهد بود‪ ٬‬چون آن ثروت به پائین چکه خواهد کرد‪ .‬از این اصطالح همچنین به عنوان دلیلی‬
‫’علمی‘ جهت کاهش مالیات کسب و کارها و حتی دادن کمک هزینه های دولتی ( یعنی پول مالیات) به شرکت های چند ملیتی‬
‫استفاده می شود‪ .‬اقتصاد دان های برجسته ای مانند یوزف اشتیگلیتز‪ ٬‬پائول کروگمن‪ِ ٬‬کیت راورث و موسسات افتصایی چون س‪.‬‬
‫ه‪ .‬ا‪ .‬پ‪( .‬او‪ .‬ئی‪ .‬اس‪ .‬او‪ = .‬سازمان همکاری های اقتصادی و پیشرفت)‪ ٬‬ب‪ .‬ب‪ .‬پ‪ ( .‬آی‪ .‬ام‪ .‬اف = بنیاد بین المللی پول) و‬
‫بانک جهانی نادرست ِی تاثی ِر به پایین چکه کردن را اعالن کرده اند‪ .‬نمونه ای میاوریم‪ :‬یکی از تحقیقات ب‪ .‬ب‪ .‬پ‪ ٬.‬که بر اساس‬
‫‪ ۱۵۹‬اقتصاد از سال ‪ ۱۹۸۰‬تا ‪ ۲۰۱۲‬صورت گرفته است ( در ماه جون ‪ ۲۰۱۵‬انتشار یافت) درست وارونه آنرا نشان می دهد‪.‬‬
‫‪56‬‬

‫نابرابری افزایش یابنده درآمدها به کاهش رشد اقتصادی می انجامد‪ .‬امتیازات مالی به گروه های پائین به باال رفتن رشد اقتصادی‬
‫کمک می کند‪ .‬آنگاه که حال و روز بیست درصد از مردمی که در پایین ترین رده از درآمد قرار دارند‪ ٬‬بهتر شود‪ ٬‬تاثیر مثبت‬
‫آنرا روی رشد اقتصادی می توان دید‪ .‬اقدامات مالی می باید در این راستا صورت گیرد نه امتیاز دادن به طبقه باال‪۵۵ .‬‬

‫ماندویل و اسمیت روشن اندیش می باشند‪ .‬راند پائین تر از آنها جای میگیرد و آن رشته همچنان سیر نزولی می یابد تا به دونالد‬
‫ترامپ برسد و اخالقیات در شخصیت آدمی پست زیر و رو شود‪ .‬برای روشن شدن مطلب گوشه ای از سخنرانی او در نوادا را‬
‫میاورم‪:‬‬

‫این تنها چیزیست که سراسر عمرم انجام داده ام‪ ٬‬ربوده ام‪ ٬‬ربوده ام‪ ٬‬ربوده ام‪ .‬می دانید که آزمندی من بیشتر و بیشتر می شود‪ ٬‬پول می خواهم‪٬‬‬
‫پول‪ .‬حاال می خواهیم برای امریکا حریص شویم ‪ -‬می خواهیم بربائیم‪ ٬‬بربائیم و بربائیم‪۵۶ .‬‬

‫هنوز چندان زمانی از آن روزها نمی گذرد که با یک چنین سخنرانی سرنوشت مبارزه انتخاباتی آن سخنران به پایان می رسید‪.‬‬
‫اما امروز مردم بگفته های آن شخص آزگار گوش و با وی دم می دهند‪.‬‬

‫ماندویل و اسمیت کتاب های شانرا در روزگاری نوشتند که اقتصاد بازار در آن شکوفان می شد‪ .‬خانم ران ِد فیلسوف با کمونیسم‬
‫روسی خرده حسابی داشت و می خواست آنرا تسویه کند‪ .‬دیدگاه های آنان از آدمی به هر روی از اقتصاد الهام گرفته است‪ .‬این با‬
‫اخالقیات مدافع سرسخت ’اول ‪ -‬خودم‘ سازگار نیست‪ ٬‬بیگمان خواننده نیز انتظار آنرا ندارد‪ :‬دوناتین آلفونس فرانسوا ِد سا ِد‬
‫(‪ .)۱۷۴۰- ۱۸۱۴‬از باره زمانی او اندکی پس از آدام اسمیت آمد‪ ٬‬اما من او را در جایگاه جداگانه ای نشانده ام‪ .‬چون او پیامبری‬
‫است که اخالقیات نوین را به برهنه ترین شکل بیان می کند‪.‬‬

‫نام او بسیار اما تئوری او اندک شناخته شده است‪ ٬‬که دلیل خوبی هم برای آن وجود دارد‪ :‬خوانندگان کنجاوی که در مارکیز به‬
‫دنبال توصیفات اروتیک تحریک کننده هستند‪ ٬‬مخصوصا ً با استدالل های دور و دراز فیلسوف مابانه ای روبرو می شوند و خواب‬
‫از کله شان می پرد‪ .‬تاثیر د ساد در عرصه اروتیک نیست‪ ٬‬بلکه در عرصه اخالقیات است‪ .‬او کشیش اعظم اخالقیاتی است که‬
‫امروزه هیچکس از کمند آن نمی تواند بجهد‪ .‬در ژوستین نوین (‪ )۱۷۹۹‬او می خوانیم‪:‬‬

‫نخستین قانون طبعیت قانون خودبینی است‪ ٬‬که بیشترین حقانیت را دارد و مقدس ترین آنها می باشد [‪ .]...‬اگر خود بینی نخستین قانون و دلیل‬
‫طبیعت می باشد؛ پس نباید چیزی مقدس تر از آنچه که برای مان شادی و لذت آور است‪ ٬‬داشته باشیم‪.‬‬

‫آثار د ساد را می توان به عنوان فراخوانی پر آب و تاب به اخالقیاتی خواند ’که برپایه طبیعت استوار گشته است‘‪.‬در اینجا طبیعت‬
‫به جای فردگرایی‪ ٬‬خودبینی و لذت می نشیند‪ ٬‬همان چیزی که ماکیز آنرا در عبارت ’ گوشه گیری یا بریدن از همه جا و همه کس‘‬
‫خالصه می کند‪ .‬لذت و خوشی را همواره به تنهایی و در تن خود تجربه می کنم‪ .‬هدف غائی زندگی به تحصیل حداکثر خوشی و‬
‫لذت برای خود با بهره کشی از دیگری می باشد‪ .‬دیگری چیزی بیشتر از وسیله بشمار نمی آید‪.‬‬

‫آنچه را که او نمی توانست پیش بینی کند‪ ٬‬جایگزین شدن لذت با زیاده روی در مصرف می باشد و آن ’گوشه گیری‘ که وی از آن‬
‫دم میزد‪ ٬‬به تنهائی می انجامد‪.‬‬

‫تو بهتر از این می توانی!‬


‫دگرگونی های اجتماعی در زمینه نحوه نگرش آدمها به خویشتن و طرز ارتباط آنها با دیگران‪ ٬‬با گذشت زمان در تصویری که از‬
‫خویش به آنها ارائه می دهیم‪ ٬‬خود را نمایان می سازد‪ .‬ریک تورفس‪ ٬‬از وکالی کلیسای کاتولیک‪ ٬‬چند سال پیش در مقاله ای‬
‫نوشت‪ ٬‬زنان جوان همه تالش خود را می کنند تا بیشتر گنهکار دیده شوند‪ .‬اگر از بار گنهکار دانستن آن نوشته بکاهیم‪ ٬‬می توان‬
‫آنرا اینگونه گفت‪ ٬‬زنان جوان همه سعی خود را می کنند تا تصویری را که گمان می کنند دیگران از آنان انتظار دارند‪ ٬‬به نحو‬
‫احسن ارائه دهند‪ .‬پاسخ ایدئولوژیک و آگاهانه به آن می تواند اینچنین باشد‪ ٬‬آنها می خواهند خود را در جایگاه کاال‪ ٬‬در بازار به‬
‫نحو احسن عرضه کنند‪.‬‬

‫به نحو احسن عرضه کردن خود در قالب تصویری که از تو انتظار می رود‪ :‬مشکل درون ِی تفسیر نوین از هویت بخش شده مان‬
‫می باشد‪ .‬می باید بیشتر بکوشی‪ ٬‬تو بیشتر از این می توانی‪ .‬هم بدنم و خودم قابلیت دگرگون گشتن و بهتر شدن را داریم‪.‬‬

‫به عنوان یک فرد همیشه امکان آن هست که بهتر از این کارمان را انجام دهیم‪ .‬نخستین کتاب میشل هویت باک‪ ٬‬نویسنده کتاب‬
‫های پرفروش فرانسوی جهان به مثابه بازار و جنگ (‪ ٬)۱۹۹۴‬توضیح می دهد چگونه می توان به عنوان یکی از بازیکنان‬
‫‪57‬‬

‫اقتصادی‪ ٬‬در میان بازیکنان دیگر سری در میان سر ها درآورد و خودی نشان داد‪ .‬می باید درک کرد که موفقیت اجتماعی همان‬
‫موفقیت مالی است‪ .‬رقابتی که از آن طریق به راه افتاده‪ ٬‬ذهنیت بکش تا زنده بمانی را پدید آورده است؛ حاصل این نیز کار بیشتر‬
‫و اعتماد کمتر به آدمها می باشد‪ .‬بیگانگی از کسی که هستیم‪ ٬‬از بدن مان‪ ٬‬چنان ابعاد بزرگی یافته که مارکوزه نمی توانست آنرا‬
‫پیش بینی کند‪.‬‬

‫در جایگاه تن و بدن همواره می توانم بهتر از این باشم‪ .‬بخش شدگی پیشین در آدمی بر بنیاد ستیز میان اهریمن خوشگذران و‬
‫شهوت پرست روی یکی از شانه ها و فرشته پاکدامنی بر شانه دیگر بود‪ .‬بخش شدگی کنونی برپایه شکاف میان آنچه که هستم با‬
‫آنچه می باید‪ ٬‬با توجه به شکل بدن مورد انتظار داشته باشم‪ ٬‬استوارمی باشد‪ :‬برای مردها شانه های پهن شناگران‪ ٬‬باسن باریک و‬
‫شکم بند بند؛ برای زنها سینه های گرد‪ ٬‬باسن پُر و شکم تخت می باشد‪ .‬البته این روزها دیگر غم پنهان ساختن و سرکوب افکار‬
‫شهوت انگیز را نداریم‪ ٬‬پس برای داشتن بدنی که شکل بی عیب و نقصی دارد‪ ٬‬رژیم های غذائی سفت و سخت می گیریم و‬
‫پروائی نداریم در آن راه بدن خود را با ورزش زیبائی اندام و عمل پالستیکی زیبائی به درد آوریم‪ .‬ناگفته نماند که اگر هم روزی‬
‫به آن خواست خود برسیم‪ ٬‬همچنانکه فیلم مستند خانم سانی ِبرخمان هلندی (‪ ۵۷)۲۰۰۷‬نشان می دهد‪ ٬‬آن موقتی می باشد و تاریخ‬
‫انقضا دارد‪ .‬از آنهم که بگذریم‪ ٬‬پس از همه آن تالش ها تا بخود بیائید می بینید که زنی سی و چهار ساله شده اید‪ ٬‬به هر صورت‬
‫نمی توان جلو گذشت زمان را گرفت‪ .‬خانم ِبرخمان در مستند خود تاثیرگذاری رسانه ها از طریق دستکاری دیجیتال در مواد‬
‫ب بدن کامل توسط آنان را بنمایش می گذارد‪ .‬تکرار آن تصاویر ما را به اینجا رسانده که‪٬‬‬
‫تصویری و به تاخت درآوردن اس ِ‬
‫هنجار نوین کامل بودن شده است‪.‬‬

‫موقتی بودن و تاریخ انقضا داشتن گویای آنست که ما تا چه اندازه خودمان را با فشارها و وسوسه های آن الگو تطبیق داده ایم‪ .‬با‬
‫نگرانی به عقربه های روی وزن سنج نگاه می کنیم‪ .‬ورزش یا تمرین های زیبائی اندام برای تندرست نگهداشتن بدن مان نیست‪٬‬‬
‫آن ها برای چپاندن بدن در قالب ’درست‘ می باشد‪ .‬نگرانیی که از بدنمان داریم در رابطه با مراقبت از آن نیست‪ ٬‬بلکه از فاصله‬
‫ایست که می باید طی کنیم تا به بدن ایده آل برسیم‪ .‬در نتیجه نه تنها با گذشت روز ها خطر کمتر لذت بردن بیشتر تهدید مان می‬
‫کند ‪ -‬که آزادی جنسی منادی لذت بیشتر بود ‪ ٬-‬بدتر از آن روز به روز احساس ما نسبت به آنچه که در بدن مان می گذرد‪٬‬‬
‫کمترمیگردد‪ .‬با همه زحمت ها و دردسر هایی که برای بهتر فروش رفتن بیرون بدن می کشیم‪ ٬‬پیوسته هماهنگی با درون تن‬
‫خویش را از دست می دهیم‪ .‬در دوران گذشته با دنیای احساس های خود هماهنگی نداشتیم‪ ٬‬چون احساس های جنسی گناه‪ ٬‬بد و‬
‫ممنوع بود‪ .‬در دوران کنونی با بدن خود همگونی نداریم‪ ٬‬چون می باید آنرا مطابق اندازه های ایده آل بتراشیم‪ .‬در هر دو آنها از‬
‫میان رفتن هماهنگی عاملی است که بیمار شدن و ابتال به آسیب های روانی را باال می برد‪ .‬خنده دار آنجاست که ما خویشتن را‬
‫مصون از آسیب های محدودیت های اخالقی می بینیم‪ .‬درسته‪ ٬‬ما از محدودیت های گذشته آزاد گشته ایم‪ :‬به ندرت متوجه‬
‫محدودیت های جدید می شویم‪ ٬‬چون آنها خوب در اندرون ما جا خوش کرده اند‪.‬‬

‫اگر ارتعاشات و طنین های محرمیت با تن خویش از دست داده باشیم‪ ٬‬چگونه می توان با تن دیگری محرم شد؟ محرمیت وابسته‬
‫به عشق و شهوت هنگامی نزدیکی و محرمیت واقعی خواهد بود که جرأت کنم و بتوانم آسیب پذیری خود را نشان دهم‪ .‬هنگامی‬
‫همخوابگی میان دو تن و پیکر پرتنش کامل خواهد بود که تظاهر به انزال دروغین از آن رخت بربندد‪ ٬‬سراسر دور عشق بازی‬
‫اجرای بازیکنانی باشد که در عین حال هم تماشاگر و هم داور آن بازی هستند‪ :‬صحنه ای از فیلم که پلک زدن ها‪ ٬‬ناز و نوازش‬
‫کردن ها و تکان های باسن همه می باید به موقع صورت گیرد‪ ٬‬درست همان سان که از اینترنت کپی می شود‪.‬‬

‫همین مساله در موارد بیرون از اتاق خواب نیز صدق می کند‪ ٬‬چون اجبار به کامل بودن تنها به شکل بدن محدود نمی گردد‪’ .‬آنی‬
‫باش که هستی‘ (گفته ای از نیچه) امروزه به این معناست که می باید بهترین باشی‪ ٬‬از استعداد هائی که گمان می رود داری‪ ٬‬پول‬
‫در بیاوری و از آن هم مهم تر‪ ٬‬آنها را بنمایش بگذاری‪ .‬در صورت ناکامی از رسیدن به موفقیت ‪ -‬ثروت و شهرت ‪ -‬می باید در‬
‫رسانه های اجتماعی الیک‪ ٬‬عکس قلب و انگشت شصتی که باال برده شده است‪ ٬‬جمع کنی‪ .‬خنده دار ترین نمونه در این زمینه را‬
‫در تحقیقی که روی گروهی از جوانان آسایشگاهی انجام می دادم‪ ٬‬دیدم‪ .‬رقابت آنها سر آن بود که نشان دهند توی کالس‪ ٬‬شدت ا‪.‬‬
‫دی‪ .‬اچ‪ .‬دی‪ .‬کدامیک بیشتر است‪ .‬این امر در زندگی کاری نیز صادق است ‪ -‬معیار های باال ( استاندارد های تولید که معموالً‬
‫می توان بدست آورد) برای آن نیست که بدان درجه برسی‪ ٬‬بلکه می باید از آنها فراتر روی و این درست هنگامی پیش می آید که‬
‫همکاران ناگزیر می شوند برای رسیدن به آن اهداف باهم به رقابت بر خیزند‪.‬‬

‫ایده آل ها مال همه زمان ها می باشد‪ ٬‬درست همان طور که واقعیت یافتن کامل آنها غیر ممکن است‪ .‬عنوان این بخش ‪ ’ -‬تو بهتر‬
‫از این می توانی!‘ ‪ -‬به سده های میانه برمیگردد‪ ٬‬اما مفهومی که آن روز به آن می دادند کامالً چیز دیگری بود‪ .‬در سده های‬
‫میانه بهتر می توانی به فضیلت و پارسائی برمیگشت اما اکنون آن به موفقیت برمیگردد‪ .‬از این بهتر می توانی به عنوان ایده آل‪٬‬‬
‫این روزها چنان اجباری شده است که ما برای همدیگر آنرا آروز می کنیم ( برای نمونه خودتان بشمارید به بینید در روز چند بار‬
‫می شنوید ’موفق باشی!‘)‪ .‬تفاوت دوم در تشدید یافتن فرایندی استکه به واسطه آن تصاویر ایده آل را توی مغز آدم فرو می کنند‪.‬‬
‫‪58‬‬

‫ساده گفته باشیم از آن خالصی نداریم‪ .‬مگر می شود فضای عمومیی یافت که در آن صفحه تلویزیون‪ ٬‬کامپیوتر و تصویری نباشد‬
‫و اگر بی هوا نگاه کنی بتوانی خودت را ببینی؟ سومین تفاوت آنست که آرمان های کنونی به صورت ارقام نمایش داده می شود و‬
‫به صورت دیجیتال آنها را از روی رقم های شان دیده بانی می کنند‪ ٬‬که پیامد آنهم ’کافی‘ نبودن نمره من است‪ .‬هفته پیش چند‬
‫کیلومتر راهپیمایی کردی؟ در چهار ماه گذشته درآمد تو چه قدر بوده است؟ راستی تا حاال چه مقدار از مقاالت تو انتشار یافته‬
‫است؟ نمره ها در این گستره مرز باالئی ندارد ( برای آن حداکثر نمره ای وجود ندارد‪-‬م‪ .).‬نتیجه به اشتراک گذاشتن دیجیتالی‬
‫نمره ها و دستاوردهای خود برای دیگران‪ ٬‬آنست که احساس کافی نبودن نمره خویش بیشتر تشدید می گردد‪ .‬می باید پیوسته‬
‫بکوشی نمرات بیشتر و باالتری داشته باشی تا جائی که دیگر تاب و توانی برایت نماند‪ .‬آخرین و مهم ترین تفاوت آنست‪ ٬‬از‬
‫بچگی توی گوش مان می خوانند باید موفق شوی و اینکه موفقیت به ’خواست و انتخاب‘ خودما بستگی دارد ‪ ٬‬پس طبیعی است که‬
‫مسئولیت و پیامد های آن گزینش هم بگردن خودماست‪.‬‬

‫دانستن باال کشیدن خویش از نردبان ترقی و موفقیت‪ ٬‬به شرطی که سعی خود را کرده باشیم‪ ٬‬قابل‬
‫ِ‬ ‫سوی دیگر اید ٔه انتخاب خود‬
‫پیشبینی است‪ :‬ترس ( از اینکه نتوانم موفق شوم) و افسردگی ( از اینکه آن کار من نیست)‪ ٬‬که هردو از مهم ترین آسیب های خلق‬
‫و خوی زمانه ما می باشد‪ .‬آسیب های مزاجی مانند تند خو‪ ٬‬ناساز و ناهماهنگ بودن؛ همگونی نداشتن هم با تن و پیکر خود و هم‬
‫آن دیگری‪.‬‬ ‫با از ِ‬

‫هویت جدید و آسیب های دیگر‬


‫اخالقیاتی که دگرگونی های بنیادین یافته‪ ٬‬آینه ای در برابر ما میگیرد که نه تنها نمایانگر نگرش ما به و بینش دگرگونی پذیرفته‬
‫مان از لذت و تن و بدنی استکه داریم‪ ٬‬که بازتاب دهنده هویت تغییر یافته ما هم می باشد‪ .‬دگرگونی های این چنینی را می توان‬
‫از روی جا به جائی های چشمگیری که در برداشت های ما از اسیب های روانی پیش می آید‪ ٬‬اندازه گیری کرد‪ .‬تقریبا ً تا میانه‬
‫های ‪ ۱۹۷۵‬آسیب روان رنجوری همه جا چشمگیر است و بیمار روان نژند پیوسته ناگزیر می شود برای بدست آوردن خواست‬
‫های ممنوعه خود بجنگد‪ ٬‬ممنوعیتی که همه جا بر شانه های او سنگینی می کند‪ .‬پس از برگشت هزاره‪ ٬‬آدم افسرده‪ ٬‬که سپر‬
‫انداخته و شکست خود را پذیرفته‪ ٬‬بدادش می رسد و او را ازآن ممنوعیت می رهاند‪ .‬روان نژندی و افسردگی هر دو بزرگنمائی‬
‫وضعیت عادی می باشد که به دوره ای از زمان متعلق است‪ .‬در روزگار گذشته همه اندکی روان رنجور بودند‪ ٬‬چون کسی را‬
‫نمی دیدی که آروزی ممنوع شده ای نداشته باشد‪ .‬در این روزگار همه بالقوه افسرده می باشند‪ ٬‬چون هیچکس نمی تواند همواره به‬
‫ایده آلی که همه جا آنرا می شود دید‪ ٬‬دست یابد‪.‬‬

‫بهمان سان جابجائی صورت گرفته در درک و دریافت های ما از آسیب های روانی اهمیت دارد‪ .‬روزگاری که در فرهنگ‬
‫ممنوعیت بسر می بردیم‪ ٬‬روان نژندی بیش و کم عادی به نظر می آمد‪ ٬‬حتی بیشتر از آن عادی که برای آن شخص خوب بود‪.‬‬
‫فروید در آن باره می نویسد آدمها از آنروی روان رنجور می گشتند که می خواستند زیادی پیرو اخالقیات باشند‪ .‬امروزه نگرش‬
‫ما به مشکالت روانی پاک دگرگون گشته است‪ .‬ما افسردگی را بیماری و نشانه ضعف می بینیم ‪ -‬اما جرأت نداریم آن را بلند بر‬
‫زبان آوریم‪.‬‬

‫طبق نوشته های سازمان بهداشت جهانی بزودی افسردگی در سراسر جهان مهم ترین آسیب روانی خواهد شد‪ .‬ما داریم به جامعه‬
‫دگرگون گشته ای نزدیک می شویم‪ .‬پیوسته در برابر مواد تصویریی قرار می گیریم که در آنها بدن بی عیب و نقص و موفقیت‬
‫حرف اول و آخر را می زند‪ .‬رقابتی که اکنون بر همه جا سایه گسترده است‪ ٬‬در زندگی فرزندان ما زود هنگام آغاز می شود‪:‬‬
‫کودکان نوپا را آزمایش و سپس ’پیشرفت‘ آنان را به پدر و مادر های شان گزارش می کنند‪ .‬با رسیدن به سن دبستان (در اروپای‬
‫باختری بچه ها از سن چهار سالگی به مدرسه می روند‪ .‬البته این برنامه ریزی ها بر پایه یافته های علمی از رشد مغز کودک و‬
‫روانشناسی می باشد ‪-‬م‪ ).‬آنان را در رقابت ها شرکت می دهند؛ رقابت هایی که در آغاز بیشتر تفریح و سرگرمی می باشد‪ ٬‬اما با‬
‫گذشت روزها و هفته ها رنگ رقابت می گیرد‪ ٬‬از کالس آموزش موسیقی بگیر تا رقص‪ .‬پس از آنکه کمی بزرگتر شدند‪ ٬‬همه‬
‫آنها را در رزومه خود وارد می کنند‪ .‬آنها هم مانند بزرگترها در باره ظاهر شان‪ ٬‬در باره نتایج کار و تحصیل شان و عدم‬
‫موفقیت های شان نگران هستند‪ .‬پیش از این در کتاب هویت اشاره کردم که شناخته شده ترین دشنام‪ ٬‬حتی در میان کودکان و‬
‫نوجوانان ’بازنده یا شکست خورده‘ است‪.‬‬

‫هنگامی که به مطالعه آسیب های روانی می پردازیم‪ ٬‬می بینیم آنها نمونه وارونه ای هم دارند‪ .‬ترکیبی که آن دو آسیب متضاد پدید‬
‫می آورد‪ ٬‬تصویری از زمان آنها را در اختیار ما میگذارد‪ .‬در برابر روان پریشی گذشته هرزگی را داریم‪ .‬از دید فروید هرزگی‬
‫’منفی روان رنجوی می باشد‘‪ ٬‬که به شدت ممنوع بود و بسیاری از آنهایی که در فرهنگ ویکتوریائی زندگی می کردند‪ ٬‬در نهان‬
‫آروزی آنرا داشتند‪ .‬دقیقا ً به همین علت مهم ترین احساس روان رنجوری‪ ٬‬احساس گناه پایان ناپذیر بود‪ .‬بدین سان تهی بودن و‬
‫‪59‬‬

‫داشتن خویشتنی که در افسردگی هست‪ ٬‬در کسانی که موفق شده اند‪ ٬‬جای خود را به خود پرستی بیش از حد و تحسین‬
‫ِ‬ ‫خوار‬
‫خویشتن می دهد‪.‬‬

‫به سخن دیگر این برندگان و پیروز شوندگان‪ ٬‬برنده ساده نیستند‪ .‬آنان گرفتار شدگان دام تنش و استرس می باشند‪ ٬‬که اغلب اوقات‬
‫خود از آن خبر ندارند‪ .‬در سر کار پیوسته وقت کم می آوریم و کم کم اعتماد به خویشتن را از دست می دهیم‪ .‬استرس به جو و‬
‫فضای کاری و حرفه ای محدود نمی ماند‪ ٬‬خیلی وقت ها گفته ای را می شنوم که اگر با خویشتن داری گفته باشم‪ ٬‬بسیار غریب‬
‫می نماید‪’ :‬باید بروم میهمانی‪ ‘.‬شمار آسیب های گره خورده با استرس‪ ٬‬درست مانند بیماری های فرسایشی رو به افزایش است‪۵۸.‬‬
‫این در پرتو آنچه در بخش پیش آورده شد‪ ٬‬بدان معناست که با گذشت زمان‪ ٬‬آدمها کمتر احساس می کنند در بدن شان چه میگذرد‪٬‬‬
‫نمونه شاخص آنهم برن آوت (از پای درآمدن و وادادن به سبب کار و استرس زیاد‪-‬م‪ ).‬می باشد‪ :‬یکی همچنان به تاخت پیش می‬
‫رود تا اینکه محکم به پیش رو برمیخورد‪.‬‬

‫اینگونه بیماری ها همواره با احساس های ترس و افسردگی همراه و حاصل فرایند های فرسایشی می باشد‪ .‬آلن اهرنبرگ جامعه‬
‫شناس فرانسوی حاصل مورد نظر را در عنوان کتابی که نوشته خالصه می کند‪ :‬ال فتیگ دترو سوا (‪ .)۱۹۹۸‬خسته از ’خویشن‘‬
‫بودن؛ از اینکه همواره می باید ’خودمان‘ باشیم‪ ٬‬خسته تر از خسته می شویم‪.‬‬

‫خودمان؟ یا آنچه که به عنوان خودمان در آینه دیگران می بینیم ؟‬

‫دلمردگی یا ترمز بریدگی‬


‫در دهه گذشته‪ ٬‬در گستره روانپزشکی و روانشناسی بالینی برگشت چشمگیری داشته ایم‪ .‬آسیب های توصیف شده توسط فروید‪٬‬‬
‫علی رغم تفاوت های آنها‪ ٬‬زمینه اخالقیات به شدت ممنوع را به اشتراک داشت‪ .‬بی خودی نیست که روان درمانی گذشته گشایش‬
‫و آزادی اندکی به همراه آورد‪ .‬در آسیب خوردگی های کنونی می بینیم عکس آن مشکل نمایان می شود‪’ .‬آسیب های کنترل‬
‫تکانش ها‘ نام مجموعه ای از تشخیص هایی می باشد و در مورد آدم هایی بکار می رود که نمی توانند جلو خودشانرا بگیرند‪ ٬‬به‬
‫ویژه در برابر الکل‪ ٬‬مواد‪ ٬‬سکس یا خیلی ساده تر در رانندگی ( پرخاشگری های رانندگی در همه جا فزونی می گیرد)‪ .‬اگر در‬
‫گذشته برای ظاهر هم شده بود‪ ٬‬ترمز می کردیم‪ ٬‬این روزها ترمز مان بریده و تخت گاز می رانیم‪.‬‬

‫توضیح ساده انگارانه ای که به آن برگشت جنبه اخالقی می دهد‪ ٬‬گناه را بگردن جنبش انقالبی دهه شصت ( سده پیش‪-‬م‪ ).‬می‬
‫اندازد‪ .‬همچنانکه پیشتر نیز گفته شد‪ ٬‬از دید من این دگرگونی ها به زمان دورتری برمیگردد‪ ٬‬که در آن دو گرایش باهم سر‬
‫برآورد‪ .‬نخستین آنها به خوشی و لذت‪ ٬‬به ویژه لذت جنسی برمیگردد‪ .‬دومی به مصرف‪ .‬اجباری که مارکیز د سا ِد در باره لذت‬
‫بردن‪ ٬‬آنهم به تنهایی و تا حد ممکن‪ ٬‬از آن دم میزد‪ ٬‬امروزه با مصرف هرچه بیشتر درهم آمیخته است‪.‬‬

‫تردیدی نمی توان داشت که ما بیشتر از گذشته (از زندگی مان) لذت می بریم‪ .‬از آن گذشته خوشی و لذت بردن‪ ٬‬با همه گوناگونی‬
‫های آن‪ ٬‬تنها نصیب دسته کوچکی از نخبگان (اقتصادی یا اجتماعی‪-‬م‪ ).‬نمی شود‪ .‬در برابر شمار آدم های افسرده روز به روز‬
‫افزایش می یابد‪ ٬‬حتی در غرب ثروتمند‪ .‬افسردگی را از چشم انداز های گوناگونی می توان توصیف کرد‪ ٬‬روشن است که در‬
‫جایگاه یک بیماری‪ ٬‬تفسیری که از آن در کلکته و نیویورک می شود باهم یکی نیست‪ .‬اما نشانه آن‪ ٬‬وارفتگی و ناتوانی از خوشی‬
‫و لذت بردن را همه جا می توان دید‪ .‬برای همین در گذشته آنرا اَن هیدونیا (ناخوشی یا نا شاد بودن) می نامیدند‪.‬‬

‫چنین می نماید آسیب های کنترل تکانش ها در برابر دلمردگی و شاد نبودن‪ ٬‬از تضاد هائی استکه ویژگی زمانه ما را تعیین می‬
‫کند‪ .‬به دیگر سخن خوشی و لذت بیش از حد زیاد یا بیش از حد اندک‪ .‬راستی خوشی و لذت چیست؟‬
‫‪60‬‬

‫‪۵‬‬

‫گفتی خوشی و لذت؟‬


‫در طول مدتی که برای نوشتن این کتاب آماده می شدم‪ ٬‬اگر فرصت مناسبی پیش می آمد‪ ٬‬حتی در مواقعی فرصت مناسب نبود ‪-‬‬
‫کار از خجالت کشیدن و سرخ شدن گذشته بود ‪ -‬از نزدیکان خود می پرسیدم با شنیدن واژه ’محرمیت‘ چه چیزی در یاد تان‬
‫برانگیخته می شود‪ .‬بیشترین پاسخ های داده شده حاکی از یاد و خیال جفتی بود که با هم هم آغوش میشدند‪ ٬‬همخوابگی دلدادگان‪.‬‬
‫عالوه بر این دو تن به صراحت افزودند که منظور شان همخوابگی نبوده است ( ’هم آغوشی و محرمیت با هم جور در نمیاید‪٬‬‬
‫مگرنه؟‘)‪ ٬‬بلکه منظور شان ‪ - ...‬پس چی بوده است؟ به نظر میرسید واژه ای برای آن نمی یافتند‪ .‬در دنباله صحبت ها روشن شد‬
‫میان محرمیت و هماغوشی هم درهمتافتگی تنگناتنگ دیده می شود و هم تمایز‪ .‬در حالت ایده آل هماغوشی با محرم و خودمانی‬
‫بودن همراه است‪ .‬در موارد دیگر هماغوشی جلو خودمانی بودن را می گیرد و جفت ها را از همدیگر دور می کند‪ .‬از رابطه‬
‫میان محرمیت و لذت بردن همین قدر می دانیم که ساده نیست‪.‬‬

‫بحش پیشین این کتاب روشن می سازد که تعلیم و تربیت و جامعه نیز در این میان نقش دارد‪ .‬از ربع آخر قرن گذشته اخالقیات‬
‫یکسره دیگری بر جوامع ما سایه افکن می شود که در آن موفقیت جایگاه بلندی می یابد‪ ٬‬خوشگذرانی و لذت بردن اجبار و وظیفه‬
‫می گردد‪ .‬بیگمان ما بیشتر از گذشته باهم محرم شده ایم‪ .‬اما تنهاتر از پیش گشته ایم و خود را کمتر از گذشته خوشبخت می یابیم‪.‬‬
‫هیاهوی روی آوردن به خوش‪-‬حالی امروزی از درجه سنج های خوشبختی بگیر تا اندازه گیری شادی ناخالص ملی همه موفقیت‬
‫های تجاری می باشد که ما را وامیدارد به مصرف روی بیاوریم‪ .‬به گفته دان درایر‪ ٬‬نابغه تبلیغ از سری آدم دیوانه‪’ :‬خوش‪-‬حالی‬
‫چیست؟ آن دمی پیش از لحظه ایست که به خوش‪-‬حالی بیشتر نیاز دارید‪ ‘.‬این گفته خطری را عیان می سازد که همیشه گوشه ای‬
‫کمین کرده است‪ :‬هرگز برای ما کافی بودنی در کار نیست‪ ٬‬خودمان نیز نیک بر آن آگاهیم که وارد گود موش دوانی تازه ای می‬
‫شویم‪ .‬اینبار تنها با موفقیت حرفه ای پا به میدان نمی گذاریم‪ ٬‬در این دور از بازی‪ ٬‬خوشبختی و لذت را نیز به عنوان پول قمار‬
‫روز میز گذاشته ایم‪.‬‬

‫پرسشی که کمتر روی آن درنگ می ورزیم‪ ٬‬می تواند بگوش مان نا اشنا باشد‪ :‬براستی خوشی و لذت چیست؟ افالطون و ارسطو‬
‫نخستین اندیشمندان باختر زمین بودند که در صدد یافتن پاسخی بدان‪ ٬‬برآمدند‪ .‬مطالعه درک و برداشت آنها روشن می سازد‬
‫کدامین تعابیر و تفاسیر می تواند متصور باشد‪۵۹.‬‬

‫لذت به عنوان تجربه رسیدن به اوج‪ .‬افالطون‪ ٬‬فروید و ِد مان‬


‫در اینکه اوج لذت جنسی برای بسیاری باالترین لذت است‪ ٬‬نمی توان شک کرد‪ .‬اما یادآوری چند نکته بی جا به نظر نمی رسد‪.‬‬
‫نخست و پیش از همه‪ :‬خب‪ ٬‬آن کوتاه است ‪ -‬بیش و کم پنج تا ده ثانیه‪ .‬برای رسیدن به آن‪ ٬‬نخست می باید سعی و کوشش بسیار‬
‫کرد تا بشود زمینه آن هیجان را پدید آورد‪ ٬‬پس از آن هم به یکباره همه آن لذت و تنش فروکش می کند و می خوابد‪.‬‬

‫به همان سان که از شدت و حدت برخوردار است کوتاه نیز می باشد ‪ -‬پس آن تمنای بی تابانه ما برای رسیدن به انزال یا آمدن‬
‫آب مان از چیست؟ آیا آن برای مردها یک اجبار است؟ توضیحی که برای آن داده می شود‪ ٬‬نیاز زیست شناختی مبرم می باشد‪٬‬‬
‫که از دیدگاه فرگشتی خیلی خوب در رفتار ما ریشه دوانیده است و پیامد آن پابرجا ماندن نژاد ما می باشد ( بدون آمدن منی‬
‫باروری صورت نمی گیرد)‪ .‬اید ٔه وجو ِد نیاز مبرم در اساس لذت را‪ ٬‬نخستین بار در افالطون می بینیم‪ ٬‬که در آن درک و برداشت‬
‫بنیانگذار فلسفه غرب از لذت‪ ٬‬دامنه بیشتری دارد تا اینکه صرفا ً در محدوده لذت جنسی بماند‪ .‬لذت هنگامی حاصل می شود که‬
‫کمبود یا نیازی برآورده می شود‪ ٬‬به ویژه کمبودی که نبود آن دردناک است‪ .‬چون گرسنه ام پس می خورم‪ .‬چون تشنه ام پس می‬
‫نوشم‪ .‬همین استدالل را اگر در باره هماغوشی بکار بریم با دشواری روبرو می شویم‪ ٬‬چون بیدرنگ نمی توان دید کمبود در آن‬
‫زمینه چیست‪ .‬بی خودی نیست که افالطون کمتر از لذت جنسی سخن بمیان می آورد‪.‬‬

‫فروید آنرا به مقدار زیادی جبران می کند‪ ٬‬چون او روی جنسیت تاکید می ورزد‪ .‬از اینکه بگذریم‪ ٬‬بیشترین بخش از دیدگاه او با‬
‫آن افالطون سازگار می باشد‪ .‬او نیز انگیزه لذت را در تمایل ما به برداشته شدن دردی می بیند‪ ٬‬که از دید او با رسیدن به‬
‫از ِ‬
‫اورگاسم (اوج لذت جنسی) از میان میرود‪ .‬در مورد فروید درد ناشی از کمبود چیزی نیست‪ ٬‬بلکه آن پیامد تنش شدت یافته است‪.‬‬
‫ارگاسم یا اوج لذت جنسی تخلیه رهایی بخش را در پی میاورد‪ ٬‬از آنرو لذت بخش می باشد‪.‬‬
‫‪61‬‬

‫کمبود دردناکِ افالطون و تنش تشدید یافتهٔ فروید ‪ -‬دیدگاه های آنها در باره لذت‪ ٬‬چندان چنگی به دل نمی زند‪ .‬بی سبب نیست که‬
‫فروید در آغاز‪ ٬‬اصل لذت و خوشی فشنر‪ ٬‬به مثابه انگیز ٔه پایه ای در کارها و رفتارهای ما را‪ ٬‬اصل بی میلی و بی رغبتی نامید‪.‬‬
‫خوشی انجام هیچ کاری نمی باشد‪ ٬‬آن آزمون کوتاهی است از برآورده شدن یک کمبود‪ ٬‬گذار از تنش به آرامش‪ ٬‬که حاصل آن‬
‫استقرار یافتن دوباره تعادل می باشد‪ .‬بکنار از رنگ بدبینانه اندکی که آن نظریه ها دارد‪ ٬‬چند نکته را می توان در مورد هر دو‬
‫نقد کرد‪.‬‬

‫برای افالطون لذت برآورده شدن نیاز می باشد یا پُر شدن جای خالی چیزی که نیست‪ :‬خوردنی برای گرسنگی و نوشیدنی برای‬
‫تشنگی‪ .‬تجربه نشان می دهد‪ ٬‬در خصوص گرسنگی‪ ٬‬خوردنی های دم دست همیشه هم آن نیاز را برآورده نمی کند‪ .‬شامگاهان که‬
‫برای فرونشاندن ‘ کمبود’ خود در یخچال را باز میکنم‪ ٬‬می بینم چیزی را که دلم می خواهد‪ ٬‬آنجا نمی شود گیر آورد‪ ٬‬حتی در‬
‫مواقعی که یخچال پر است‪ .‬در موارد حاد هیچ چیز نیازم را برآورده نمی کند و رو به پرخوری و نوشیدن زیاد می آورم‪ .‬از‬
‫همین رو افالطون لذت را به اخالقیات گره می زند و روی اندازه نگهداشتن تاکید می ورزد‪.‬‬

‫برای فروید خرسندی در اضاء نیاز و دست یافتن به شیئی مورد نیاز نمی باشد‪ ٬‬بلکه عکس آنست‪ .‬وی در تئوری خود از رانش و‬
‫انگیزه جنسی‪ ٬‬می گوید ’شیئی‘ ‪ -‬نامی که او روی محبوب ما می نهد! ‪ -‬بخش پیش پا افتاده و در نهایت شیئی زایدی بیش نیست‪٬‬‬
‫گفته ای که سخت موجب سراسیمگی دلدادگان و دوستداران دلدادگی می گردد‪ .‬در واژه نامه او‪ :‬انگیزش و تمنی ‪ -‬به خودی خود‬
‫انباشته می شود و بجایی میرسد که می باید تخلیه گردد‪ .‬خرسندی و ارضاء حاصل تخلیه تنش می باشد‪ ٬‬که به روش های‬
‫گوناگون می شود آنرا انجام داد‪ ٬‬حتی بدون شیئی (هنوز سخن او بر سر خود ارضائی نیست)‪ .‬نقطه ضعف تئوری او در تعریفی ا‬
‫ست که از بی رغبتی (اون لوست) می کند‪ .‬اون لوست پیامد تنشی است که به شدت افزایش یافته است‪ ٬‬اما فروید نمی تواند به‬
‫همین سادگی انکار کند‪ ٬‬تنش افزایش یافته که زیر عنوان برانگیختگی جنسی آنرا بهتر می شناسیم‪ ٬‬می تواند خیلی لذت بخش باشد‪.‬‬

‫پایان سخن آنکه یک نکته انتقادی هست که در خصوص هر دو آن نویسندگان صدق می کند‪ .‬در توصیفات هر دو آنها لذت تجربه‬
‫ایست بسیار شتابان‪ ٬‬همان دم که نمایان می شود‪ ٬‬از میان میرود‪ .‬با این نگرش می توان گفت مسایعت برای رسیدن به ارضاء‬
‫کاریست بی سرانجام‪ .‬هربار که به آن ’میرسیم‘ آن ناپدید می گردد و ما ناگزیر می گردیم آنکار را دوباره از سر گیریم‪ .‬از اینرو‬
‫سایه آن بر سراسر زندگی می گسترد‪ ٬‬به گفته پائول مویائرت‪ ٬‬استاد فلسفه در دانشگاه لویفن ( در بلژیک ‪ -‬م‪’ ٬).‬کاری تکراری‪٬‬‬
‫درنگ ناپذیر و شتابان برای ’پر کردن آنچه تهی گشته است و تهی ساختن آنچه انباشته شده است‪ ۶۰‘.‬انجام کاری چنین‪ ٬‬سعی‬
‫بسیار می خواهد‪ .‬فیلسوف آلمانی ویلهم اشمیت‪ ٬‬این را با سزیفوس مقایسه می کند که (خدایان یونان باستان او را به باال بردن‬
‫تخته سنگی بزرگ به باالی کوه محکوم کرده اند‪ -‬م‪ ).‬تخته سنگی را با تالش فراوان و سختی بسیار هُل می دهد و به باالی کوه‬
‫می رساند‪ ٬‬اما هر بار تخته سنگ دوباره می غلتد و به پایین می افتد و او ناچار می شود آنرا دوباره از سر گیرد‪.‬‬

‫لذت به عنوان اشتیاق ‪ -‬الکان و کمبود‬


‫اگر درک و فهم ما از لذت تنها اوج لذت جنسی و ارضاء نیاز باشد‪ ٬‬از باره های بسیار قصور کرده ایم‪ .‬همچنانکه از معنای‬
‫دوگانه واژه ’لذت‘ می توان دید‪ ٬‬صور دیگری از آن نیز متصور است‪ .‬واژه لذت در زبان آلمانی و هلندی هم به معنی لذت است‬
‫و هم میل به لذت بردن‪ ٬‬از آنرو می شود آنرا ’ویار یا اشتیاق فراوان‘ دانست‪ ٬‬که در پایان سال ‪ ٬ ۲۰۰۴‬در زبان فالندر به عنوان‬
‫زیباترین واژه سال شناخته شد‪( ۶۱.‬هر سال در این کشورها‪ ٬‬در پایان سال تلویزیون در اخبار و برنامه های گوناگون واژگان‬
‫نوی را که به زبان شان راه یافته است یا واژگانی را که بیشترین کاربرد را داشته‪ ٬‬به اطالع مردم می رساند و آنها را وارد واژه‬
‫نامه ملی می کنند ‪ -‬م‪ ).‬ویار و اشتیاق فراوان می تواند بسیار رنج آور باشد‪ ٬‬تجربه ای که زیاد پیش می آید و احتماالً فروید از‬
‫همان روی شدت یافتن هیجان و تنش را ناخوشایند می دانست‪ .‬من مردان دوره ویکتوریا را در برابر خود این چنین می بینم‪٬‬‬
‫برانگیخته از شهوت و اشتیاق‪ ٬‬بی آنکه امکانی برای ارضای آن داشته باشند‪ .‬اما این تعریف بیشتر با اغراض نفسانی قرابت دارد‬
‫که در آنها‪ ٬‬اگر تخلیه صورت گیرد‪ ٬‬شیئی اهمیت چندانی نخواهد داشت‪ .‬آما در مورد اشتیاق چنین نیست‪ ٬‬چون آن به دلداده ما‪ ٬‬به‬
‫چیزی جایگزین ناپذیر ربط پیدا می کند و برای ما چنان اهمیتی دارد که جائی برای چیزی یا کسی دیگر باقی نمی گذارد‪.‬‬

‫این الکان بود که از اشتیاق‪’ ٬‬آرزومندی‘ یک مفهوم رونشناسی تحلیلی ساخت‪ .‬وی ویژگی کانونی مردها و زنهای هیستریک را‬
‫عدم امکان یا ناتوانی آنان در پذیرفتن ارضاء شدن شان می داند‪ .‬الکان آنرا در اصطالح متناقضی خالصه می کند‪ :‬اشتیاق و‬
‫آروزی یک آدم هیستریک‪ ٬‬داشتن یک آروزی برآورده ناشدنی می باشد‪ .‬از آنرو آنان در زندگی دلدادگی پیوسته از این یک به‬
‫سراغ آن یک می روند‪ .‬بدین سان هرگز نیاز آنان برآورده نمی شود؛ گوئی در اینگونه آدم ها اشتیاق‪ ٬‬به خود تداوم می بخشد و‬
‫لذتی را پدید می آورد‪.‬‬
‫‪62‬‬

‫این برداشت از لذت تفاوتی اساسی با برداشت افالطون و فروید ازآن دارد‪ .‬نقطه عزیمت آنان در این زمینه نیاز یا کمبودی است‬
‫که با مرتفع شدن آن لذت حاصل میشود‪ ٬‬هرچندان هم که کوتاه باشد‪ .‬الکان می گوید کمبود جایگزین شده در پایه و پی آرزومندی‬
‫و اشتیاق هیچگاه به طور کامل برآورده نمی شود‪ ٬‬بدان سبب آن هیچگاه به طور کامل رفع نمی گردد‪ .‬آن کمبود را نمی توان از‬
‫میان برد؛ هر کاری هم در این باره بکنی‪ ٬‬سر آخر به نا امیدی می انجامد‪ .‬پیامد آنرا به روشنی می توان دید‪ :‬همواره دنبال کسی‬
‫یا چیزی می گردیم که بما توهم کامل و بی عیب و نقص بودن را بدهد‪ .‬برای آن نیز ناگزیر می شویم آنکس یا آن چیز را تا حد‬
‫زیادی ایده آل سازی کنیم‪ ٬‬چون هیچکس نمی تواند کمبودهای مارا به طور کامل برآورده کند‪ .‬در نتیجه زن یا مرد ایده آل مان را‬
‫پیوسته باال باال می بریم‪ .‬پس از آنکه زنی یا مردی در چهارچوب تصویر ایده آل ما جای گرفت‪ ٬‬تنها به زمان نیاز است تا‬
‫دروغین بودن آن تصویر ایده آل نمایان گردد‪ .‬از آن پس سوی دیگر و زشت ایده آل سازی هویدا می گردد‪ .‬کسی را که ما‬
‫شایسته ایده آل خود ساخته ایم‪ ٬‬می باید ایده آل ما را برآورده کند‪ ٬‬اگر از پس آن برنیاید‪ ٬‬حساب اش را کف دستش می گذاریم‪.‬‬
‫برای محرم و یکی شدن با دیگری می باید با او همدل و یکدل بود‪.‬‬

‫آن کمبود آغازین چیست که در پایه و پی اشتیاق النه گزیده و به نظر می رسد هرگز از میان نمی رود؟ روانشناسی واشکافی‬
‫کالسیک برای پاسخ به این پرسش‪ ٬‬پای مادر را بمیان می کشد‪ ٬‬که در قیاس با شرکای عشقی بعدی سرآمد همه آنها می باشد‪.‬‬
‫نخستین تجربه دلدادگی را با مادر مان داریم‪ ٬‬کسی که در دوران نوزادی از عشق بدون قید و شرط او ( مانند اگر این کار را‬
‫بکنی‪ ٬‬راستش را بگویی‪ ٬‬یا شاگرد خوبی باشی دوستت خواهم داشت ‪-‬م‪ ).‬بهره مند بودیم‪ .‬اگر این سنگ محک را برای همه‬
‫دلدادگی های آتی بکار بریم‪ ٬‬بیگمان همه آنها را کم رنگتر از آن دلباختگی نخستین خواهیم یافت‪.‬‬

‫شایسته است یادآوری کنیم که این توصیف بر اساس تفسیری خوش بینانه از روابط مادر و کودک می باشد ( هر مادری‪ ٬‬در هر‬
‫شرایطی نمی تواند پاسخگوی نیازهای به ویژه روانی نوزاد و کودک در آن دوره باشد ‪ -‬م‪ .).‬در صدد یک ایده آل سازی (‬
‫معشوقی که در خواب و خیال خود داریم) به دستاویز ایده آل سازی دیگری ( مادر رویائی مان) برآمدن زیاد هم قانع کننده نیست‪.‬‬
‫البته تفسیر جایگزین دیگری نیز هست که به زمان های دورتری برمیگردد‪ .‬این از دست دادن مادر به مثابه نخستین موضوع و‬
‫من آرزومندی وجود داشت‬ ‫شیئی دلدادگی نیست که در اساس اشتیاق آرمیده است‪ ٬‬بلکه از میان رفتن شرایطی است که در آن نه ِ‬
‫و نه مادری عاشق‪ .‬دوره ای که در آن کامل بودنی مینوی حاکم بود‪ .‬منظورم یگانگی آغازین میان مادر و کودک است که با‬
‫زایش کودک پاره می گردد‪ ٬‬که با آن و پس از آن اشتیاق و آرزومندی برای آنچه از دست رفته‪ ٬‬پدید می آید‪ .‬ما هوس دیدن مادر‬
‫مان یا جایگزینی ایده آل برای او را نمی کنیم ( هیچکدام از آنها خواست و آرزوی ما را به طور کامل برآورده نخواهد ساخت)‪.‬‬
‫آرزو و اشتیاق ما به کامل بودن بدون گفتاریست که از هنگام زاده شدن‪ ٬‬برای همیشه از دست داده ایم‪.‬‬

‫این توضیح را سال ها پیش در کتاب عشق در ایام تنهایی پیش کشیدم (‪ .)۱۹۹۸‬اکنون در اینجا می توانم آنرا بیشتر باز کنم‪:‬‬
‫استثنایی مانند من سر برآورد‪ .‬لذت در بخشی از یک کل بودن است‪ ٬‬کلی که در آن نشانی از من نمی بینی تا از آن آگاه هم‬
‫بشوی‪ .‬بعدا ً دوباره سر این مطلب برمیگردم‪.‬‬

‫برای الکان آرزومندی در آرزو و طلب برآورده شدن تمام و کمال و از آنرو غیر ممکن می باشد‪ ٬‬به همین سبب آن از میان نمی‬
‫رود‪ .‬آنچه از قراین پیداست این حالت نوعی از لذت مختص به خود را پدید میاورد؛ نه لذت تخلیه‪ ٬‬نه لذت برآورده شدن نیاز را‬
‫که لذت تنش و هیجان مستمر را‪ .‬از آنرو شکل غریب و غیر قابل درکی دارد‪ ٬‬چرا که رنج و لذت در اینجا بهم گره می خورد‪.‬‬
‫’رنج دلدادگی‘ را مرتبا ً در ادبیات می بینیم‪ .‬در شناخته شده ترین حالت‪ ٬‬شخصیت اصلی داستان عاشق مرد یا زنی‬
‫ِ‬ ‫داستان‬
‫فراچنگ نیامدنی می شود [ در نمونه مبتذل‪ :‬کسی که همسر دارد؛ در نمونه رمانتیک‪ :‬کسی که از طبقه یا خانواده ناهمخوان (با‬
‫طبقه یا خانواده او‪-‬م‪ ).‬می آید]‪ .‬زیباترین بیان آنرا در ویلیام شکسپیر می توان یافت که تا به امروز بزرگترین کاوشگر در روح و‬
‫روان آدمی بشمار می آید‪:‬‬

‫گمان می بردم سرآمد روشنایی و زیبایی هستی‪.‬‬

‫‪۶۲‬‬ ‫اما تو تاریکی شب و زشتی دوزخی‪.‬‬

‫ثث ’ونوس و آدونیس‘ نخستین شعری که از شکسپیر می شناسیم‪ ٬‬داستان مشابهی را گاه به صورت خنده دار‪ ٬‬گاه به صورت‬
‫اروتیک و گاه به صورت تراژیک بیان می کند‪ .‬همه در آرزوی رسیدن به ونوس خدای دلدادگی ( در رم باستان‪-‬م‪ ).‬بسر می‬
‫برند‪ ٬‬اما او خود بدام آروزمندی می افتد و دلباخته آدونیس دلربا می گردد‪ ۶۳.‬مرد جوان با او برخورد سردی می کند و تصمیم‬
‫می گیرد با دوستانش برای همیشه دنبال شکار گراز برود‪ .‬در دنباله داستان خرسی‪ ٬‬زخمی مرگبار بر او میزند‪ .‬بسیاری از‬
‫خوانندگان آن غزل‪ ٬‬این را سرنوشت سزاوار او می بینند ‪ -‬کدام آدم خردباخته ایست که دست رد برسینه ونوس زند؟!‬
‫‪63‬‬

‫شکسپیر با این دو شعر دو پهلو بودن مفهوم اشتیاق را بیان می کند و چهره دیگر لذتی را که از آن می بریم‪ ٬‬عیان می سازد‪ .‬هم‬
‫’غزل ‪ ‘۱۴۷‬و هم داستان ’ونوس و آدونیس‘ نشان می دهد چگونه کسی از هیجان و تنش لذت می برد‪ ٬‬بی آنکه ارضاء شدنی در‬
‫میان باشد‪ .‬برای خواننده یک چنین هیجانی به ویژه دردناک می باشد‪ ٬‬از آنرو بی آنکه خود آگاه شود دیدگاه فروید را اتخاذ می‬
‫کند‪ .‬از چشم وی هیجان و تنش شدت یافته دردناک می باشد و تخلیه آن رهایش شادی بخش را بهمراه می آورد‪ .‬اینکه تنش و‬
‫برانگیختگی نیز لذت بخش می باشد یا نه‪ ٬‬برای او خیلی هم روشن نبود‪.‬‬

‫ت تخلیه و لذت بردن از تشدید تنش هنگامی آشکارتر خواهد گشت که پیوند آن با محرمیت را از نزدیک بنگریم‪ .‬در‬‫تمایز میان لذ ِ‬
‫آرزومندی ناب دیگری چندان اهمیتی ندارد‪’ ٬‬شیئ‘ فی نفسه هدف نمی باشد‪ ٬‬بلکه وسیله ایست برای تخلیه کردن‪ .‬حیوان نر می‬
‫پرد روی حیوان ماده‪ ٬‬پس از آنکه کار پمپ کردن تمام شد‪ ٬‬راهش را می گیرد و می رود‪ .‬در اینجا نشانی از محرمیت نمی بینی‬
‫و معموالً پس از ارگاسم احساس اندُه دست می دهد‪ .‬گالینوس از فالسفه یونان می گوید ’همه جانوران پس از جفتگیری غمگین‬
‫می شوند‘‪.‬‬

‫ی جایگزین ناپذیری را‬ ‫اگر خواست و تمایل به رخت آرزومندی شکیب سوز درآید‪ ٬‬آنگاه آرزومندی‪ ٬‬رنگ رسیدن به دیگر ِ‬
‫میگیرد‪ ٬‬که می خواهیم با وی روابط محرم طوالنی مدت داشته باشیم‪ .‬در آن صورت روابط عشق و عاشقی تنها به دنبال کام‬
‫گیری و تخلیه بیدرنگ نمی باشد‪ ٬‬بلکه به دنبال ذوب شدن تدریجی برانگیختگی می باشد‪ .‬سکس تانترا ( سکسی که با درک ما از‬
‫سکس متقاوت می باشد و در کشور های خاوری با آن آشنایی دارند‪ .‬در این نوع سکس طرفین بیشتر سعی میکنند آگاهانه روی‬
‫کش یافتن زمان برنگیختگی و فروکش کردن آن تمرکز داشته باشند؛ روی اینکه در این لحظه چه احساسی می کنم‪ .‬در این روش‬
‫هدف افزایش تنش و شتاب برای کام گیری نیست‪ ٬‬بلکه آن دو با نفس کشیدن عمیق و لمس کردن‪ ٬‬بهمدیگر کمک می کنند تا‬
‫بغرنج‬
‫ِ‬ ‫آرامش یابند؛ به ارگاسم نیاندیشند‪ ٬‬بیشتر از احساس های خود در آن لحظه آگاهی یابند ‪ -‬م‪ ٬).‬تفسیر غربی از آن سنت‬
‫شرقی در صدد به تعویق انداختن ارگاسم (مردانه) می باشد‪ ٬‬تا از آن طریق یکی شدن جفت ها بیشتر استمرار یابد‪.‬‬

‫تمایل در صدد تخلیه منی می باشد‪ .‬آرزومندی و اشتیاق در صدد ذوب شدن در دیگریست و بهترین حالت آن محرمیت می باشد‪.‬‬

‫لذت به مثابه رود روان ‪ -‬ارسطو و زن‬


‫نیم قرن پس از فروید‪ ٬‬ژاک الکان‪ ٬‬کارشناس روانشناسی واشکافی از اهالی فرانسه‪ ٬‬لذت مورد نظر فروید را ’لذت کیری‘ می‬
‫نامد (چون آن در پیوند با آلت مردانگی می باشد ‪-‬م‪ .).‬با آن گام وی روی ویژگی مردانه بودن آن انگشت می نهد و آنرا روشن‬
‫می سازد‪ ٬‬از این گذشته او روشن می سازد که لذت به کنار از اشتیاق به تخلیه می تواند صور دیگری نیز داشته باشد‪.‬‬

‫برای پی بردن به اینکه دید و بینش افالطون و فروید از لذت‪ ٬‬صرفا ً از چشم انداز مردانه می باشد‪ ٬‬ضرورتی ندارد که حتما ً‬
‫فمینیست باشید‪ .‬برای آگاه شدن از دیدگاه کامالً متفاوتی می توانیم به سراغ ارسطو‪ ٬‬برجسته ترین شاگرد افالطون برویم‪ ٬‬که در‬
‫این زمینه نظرات خاص خود را داشت‪ .‬بینش او از لذت‪ ٬‬اگر بشود آنرا ’زنانه‘ خواند‪ ٬‬گامی فراتر می رود‪ .‬تردیدی نمی توان‬
‫داشت که دیدگاه او‪ ٬‬دیدگاهی مردانه و کیری نمی باشد‪ .‬طریق توصیف لذت از جانب ارسطو کمتر شناخته شده است‪ ٬‬از آنهم که‬
‫بگذریم‪ ٬‬درک آن دشوار می باشد‪ .‬نه از آنرو که توصیف او صعوبت دارد ( توصیف او چنین نیست) بلکه از اینرو که آن یکسره‬
‫از دیدگاه مردانه ای که سایه خود را بیش از هر زمان‪ ٬‬بر روزگار ما گسترده است و نشانه آن رقابت می باشد‪ ٬‬رقابتی که همه جا‬
‫می توان آنرا دید‪ ٬‬همین طور کسب موفقیت هم در اتاق خواب و هم بیرون از آن‪ ٬‬متفاوت می باشد‪.‬‬

‫آن فروید و افالطون جدا می سازد‪ .‬در بینش‬‫آنچه روشن است ارسطو آشکارا لذت بردن را مثبت می داند‪ ٬‬همین دیدگاه او را از ِ‬
‫او از لذت جائی برای شیئی وجود ندارد؛ او از اُوای کیا هیدون می گوید‪ ٬‬لذتی برای خود که به کمبود و درد ربطی ندارد‪ ٬‬بلکه با‬
‫فعالیتی قرین است‪ .‬از همین رو اجباری هم نیست که به هدفی برسی‪ .‬فعالیت خود کافی می باشد‪ ٬‬به شرطی که جلو آن گرفته‬
‫نشود و خوب پیش رود‪.‬‬

‫بچه تاب بازی می کند‪ ٬‬شناگر شنا می کند و نقاش نقش می کشد‪ :‬ما هنگامی لذت می بریم که انجام فعالیتی کامالً خود به خودی‬
‫صورت پذیرد‪ ٬‬چنان که بتوان گفت طبیعی بوده است‪ .‬در مقایسه با ارضاء ’معمولی‘ که افالطون و فروید آنرا تعریف کرده اند‪٬‬‬
‫تفاوت ها را می شود دید‪ .‬لذت ارسطو حاصل ’کسب امتیاز‘ نیست‪ .‬آن پیامد دوره ای از افزایش تنش و پس از آن تخلیه ناگهانی‬
‫هم نیست‪ .‬حتی نمی توان گفت آن حاصل فعالیتی است لذت بخش ( خوردن‪ ٬‬آشامیدن‪ ٬‬مهر ورزیدن)‪ .‬آنچه که کسی از آن خوشش‬
‫می آید‪ ٬‬بگونه ای به وی مربوط می شود‪ ٬‬بخشی از او بشمار می آید‪ .‬حنیف قریشی در کتاب خود هیچ چیز (‪ ۶۴)۲۰۱۷‬می‬
‫‪64‬‬

‫نویسد‪’ ٬‬خود راستین آدمها را هنگامی می شود دید که بیشترین لذت را می برند‘‪ .‬پیرو گفته ارسطو لذت در شیوه ایست که فعالیت‬
‫انجام می یابد‪ :‬بی آنکه مانعی سر راه آن قرار گیرد‪ ٬‬همسو و همساز با خلق و خوی کسی پیش می رود که آنرا انجام می دهد‪.‬‬
‫گذر زمان را احساس نمی کنی‪ ٬‬گذشت زمان را فراموش می کنی‪ ٬‬همچنین به این دلیل که هدفی در کار نیست؛ لذت در کاریست‬
‫که می کنی‪ .‬اینکه لذت تجربه شده اخالقی می باشد یا نه‪ ٬‬به فعالیت بستگی دارد‪ ٬‬نه به لذتی که شخص از آن می برد‪ .‬خواندن‬
‫یک ترانه تا به آخر‪ ٬‬از باره اخالقی‪ ٬‬با قمار کردن یکی نیست‪ .‬غالبا ً آن فعالیتی فردی می باشد‪ ٬‬حتی حضور کسی دیگر مزاحمت‬
‫بشمار می آید‪ .‬ویژگی محرمیت و صمیمیت این لذت‪ ٬‬در خود بسندگی آنست‪ ٬‬از آنرو آدمی از ’ خویشتن ‘ بی خبر و من در‬
‫فعالیت محو میگردد‪.‬‬

‫نامگذاری امروزی برای بسیاری از خوانندگان آشنا خواهد آمد‪ ٬‬چون آن نام یک هفته نامه پرخواننده امروزی نیز هست‪’ :‬روان‬
‫گشتن‘ ‪ ٬‬که در عین حال به معنی نشان دادن شرایطی است بسیار خوشایند و گوارا‪ ٬‬که تحت آن شرایط‪ ٬‬در کاری که انجام می‬
‫دهیم غرق و گم می شویم‪ .‬این برداشت را مدیون روان شناس امریکایی‪-‬مجاری‪ ٬‬میهالی کچیکسنت میهالی هستیم‪ .‬وی در سال‬
‫های دهه هفتاد شیفته هنرمندانی میشد که چنان غرق کار خود می گشتند‪ ٬‬دیگر خبر شان نمی شد در اطراف شان چه میگذرد‪.‬‬
‫نشانه هایی را که میهالی از ویژگی های روان شدن می داند‪ ٬‬به این صورت خالصه می کنم‪ :‬درک و احساس زمان همراه با‬
‫آگاهی از خویشتن رخت برمی بندد؛ گرم کار خود شدن چنان چیره می شود‪ ٬‬که به آدم احساس خوشایندی دست می دهد‪۶۵.‬‬

‫پرسش اینجاست که چه کسی آن احسا ِس خوشایند را می کند‪ ٬‬چون همچنانکه در مورد ارسطو دیدیم‪ ٬‬اینجا نیز با روان شدن‪ ٬‬من‬
‫از صحنه ناپدید می گردد‪ .‬نامگذاری ’روان شدن‘‪ ٬‬به این گونه بود که میهالی از آدمها می خواست تجربیات خود را بیان کنند‪ ٬‬آنها‬
‫بی آنکه بیاندیشند بی اختیار این عبارت را برزبان می آوردند‪’ :‬جاری شدن یا سپردن خود به رود روانی که تو را می برد‘‪ .‬البته‬
‫این تصویر ترسناکی است (هیچکس دوست ندارد رودخانه ای او را ببرد)‪ ٬‬اما در اینجا اشاره آن عبارت به نوعی از رستگاری و‬
‫خوشبختی می باشد‪ :‬شادی و لذتی که در آن من از میانه برخاسته است‪ .‬همچنانکه پیشتر نیز گفتیم‪ :‬لذت در پاره ای از کل بزرگ‬
‫بودن است‪ ٬‬که شور و اشتیاق ما نیز برای رسیدن به آن است‪.‬‬

‫آخرین توضیح و توصیف ’روان شدن‘ با آئین بوداگرائی و تائوگرائی خاوری خویشاوندی نشان می دهد‪ .‬در آنها نیز ترکیبی از‬
‫ناپدید گشتن من و برجسته شدن فعالیتی را می شود دید که بدون برخورد با هیچ مانعی پیش می رود و با آگاهی هایی که در تن و‬
‫بدن موجود است‪ ٬‬پیوند می خورد‪ .‬پیش از بخش پایانی‪ ٬‬به پیوند میان لذت‪ ٬‬آگاهی داشتن به و مراقبت از خویشتن می پردازم‪.‬‬

‫سه شکل مختلف لذت‬


‫پرسش آغازین من در ابتدای این بخش از کتاب ‪ -‬براستی لذت چیست؟‪ -‬به طور ضمنی فرض را بر این می نهاد که گویا تنها‬
‫یک پاسخ به آن وجود دارد‪ .‬اما به نظر می رسد آن پرسش سه پاسخ دارد‪ :‬لذت ناشی از برانگیختگی‪ ٬‬لذت ناشی از تخلیه‪ ٬‬لذت‬
‫ناشی از روان گشتن‪ .‬هر سه آنها را می شود دید و شناسایی کرد‪ ٬‬هر کدام از آنها پرسش هایی را پیش می کشد‪ .‬هرگاه تنها یکی‬
‫از آنها را برجسته کنیم‪ ٬‬به کژراهه رفته ایم و آن دو دیگر را پائین و کم شمرده ایم‪.‬‬

‫برانگیختگی و تخلیه چنان بهم گره خورده که می توان آن دو را بخش های یک کل بزرگ دانست‪ .‬تخلیه ناگهان ِی تنش انباشت شده‬
‫برای ما بسیار لذت بخش می باشد‪ .‬همین مساله را‪ ٬‬با شدت کمتر‪ ٬‬در مورد فرونشاندن کمبودی دردناک (گرسنگی‪ ٬‬تشنگی) نیز‬
‫می توان دید‪ .‬در هر دو آن موارد می بایست پیش از فرونشاندن یا برآورده شدن آن خواست و کمبود‪ ٬‬تنش و برانگیختگی افزایش‬
‫ت حاصل از تخلیه یا فرونشانده شدن را تعیین می کند‪ .‬از آن‬ ‫یابد‪ .‬از آنهم بیشتر‪ :‬میزان و شدت تحریک شدگی یا کمبود‪ ٬‬شدت لذ ِ‬
‫گذشته‪ ٬‬افزایش تنش و برانگیختگی خود موجب لذت می گردد؛ برای همین است در مواقعی که تنش و هیجان کم احساس می‬
‫کنیم‪ ٬‬به دنبال آن می رویم‪ ٬‬از فیلم های ترسناک گرفته تا بونجی جامپینگ ( پریدن از جای بسیار بلند در حالی که طنابی کش دار‬
‫به پا ها بسته شده است تا از افتادن کامل جلوگیری کند ‪-‬م‪ .).‬فیلم های اروتیک برانگیزنده درست به این دلیل برانگیزنده می باشد‬
‫که با نشان دادن پنهان می سازد و با تشویق و تحریک آنرا به عقب می اندازد‪.‬‬

‫الزمه این دوگانه برانگیختگی‪-‬تخلیه فاصله زمانی می باشد‪ ٬‬که روند ویژه خود را دارد‪ :‬نخست برانگیختگی اندک اندک افزایش‬
‫می یابد‪ ٬‬آنگاه به یکباره تخلیه صورت می گیرد‪ .‬تجربه نشان می دهد زمان سپری شده میان آن دو در کیفیت هر دو شکل لذت‬
‫نقش تعیین کننده دارد‪ .‬بهترین هدیه و موهبت کدام است؟ هدیه ای که منتظرش می مانی و در عین حال هم نمی دانی آنرا به تو‬
‫می دهند یانه‪ .‬مهم ترین عامل در گفتن یک لطیفه یا داستان خوب کدام است؟ تشدید تدریجی انتظاری پُر هیجان و پر تنش‬
‫برانگیختگی که پایان آن مانند رهایش آزموده می شود ‪ -‬خنده تخلیه هیجان می باشد‪ .‬بهترین ارگاسم کدام است؟ تخلیه درست‬
‫زمانی صورت گیرد که دیگر بیش از آن تاب نگهداری نداری‪ .‬هر روز دیدن حاجی فیروز‪ ٬‬برای هر چیزی جوک ساختن‪ ٬‬هر‬
‫‪65‬‬

‫ت بدون آرزومندی پیش از آن و برانگیختگی بدون تخلیه پایانی دلسرد کنند خواهد‬ ‫شب ارگاسم بی رمقی داشتن لطفی ندارد‪ .‬لذ ِ‬
‫بود‪ .‬هرگاه زمان سپری شده میان آرزومندی و برآورده شدن آن‪ ٬‬انباشت تنش و رهایش از آن‪ ٬‬به اندازه کافی چشمگیر باشد‪ ٬‬در‬
‫آن صورت بیشترین لذت حاصل خواهد گشت‪ ٬‬هم از انباشت آن و هم از تخلیه آن‪ .‬مساله کایروس ( در یونانی = زمان ‪-‬م‪٬).‬‬
‫زمان مناسب است‪.‬‬

‫سر برانگیختگی‪-‬تخلیه خود از میان میرود؛ از همانروست که ما از نو بدنبال آن میرویم‪ .‬افالطون پیشتر به‬ ‫ت دو ِ‬
‫آنچه پیداست لذ ِ‬
‫خطرات زیاده روی‪ ٬‬پیوسته از نو آغاز کردن آن کار را یاد آوری کرده است‪ .‬از آنرو الزم است محدودیت اعمال شود‪ ٬‬که آنهم‬
‫از دو طریق صورت می گیرد‪ :‬یکی از درون بدن ما کار می کند و یکی را هم جامعه روی ما اعمال می کند‪ .‬ترمز درونی ما را‬
‫ناگزیر از یک دوره آرامش یافتن می کند‪ .‬هر بار پس از آمدن منی شور و هیجان می خوابد‪ ٬‬تا دوباره انباشته شود که مدتی طول‬
‫می کشد‪ .‬پس از آنکه سیر می خوریم‪ ٬‬اشتهای مان می خوابد‪ .‬البته میان ما هستند کسانی که این ترمز های درونی را دور می‬
‫زنند‪ :‬ویاگرا به آنان کمک می کند تا دوباره به راه افتند‪ ٬‬برای جا باز کردن به پرخوری بعدی می باید نخست آنچه را خورده اند‬
‫باال بیاورند‪ .‬اغلت خیلی از آدم ها آن کار را نمی کنند‪ ٬‬آنها از محدودیت ها و هنجارهای اجتماعی که در پیمان های فرهنگی و‬
‫قوانین گنجانده شده پیروی می کنند‪ .‬هنگامی که اینگونه پیمان ها سست می گردد‪ ٬‬امکان دارد مرزها را زیر پا بگذاریم‪ ٬‬از‬
‫پرخوری گرفته تا اعتیاد به سکس‪ .‬سخن گفتن در این زمینه آدمی را به یاد فساد و تباهی در دربار نرون‪ ٬‬قیصر روم‪ ٬‬می اندازد‬
‫که شرکت کنندگان در آن جشن ها و میهمانی ها به سبب بر انگیختگی شهوانی می خواستند همچنان در میهمانی بمانند و نروند‪.‬‬
‫پس بردگان کمک شان می کردند باال بیاورند تا بتوانند همچنان بخورند و میهمانی را از دست ندهند‪.‬‬

‫ت جاری شدنی که ارسطو از آن می گوید‪ ٬‬چندان محدودیتی ضرورت داشته باشد‪ .‬در‬ ‫در نگاه نخست به نظر نمی رسد برای لذ ِ‬
‫این نوع لذت سخن از انجام فعالیتی بال مانع با تمام وجود می باشد‪ .‬در اینجا جاری شدن فی نفسه پیامد فعالیت خاصی نمی باشد‪٬‬‬
‫بلکه حاصل چگونه انجام گرفتن آن فعالیت می باشد‪ :‬یکسره خود به خودی‪ ٬‬بی آنکه هدفی نهائی در میان باشد‪ :‬آن به آزمون‬
‫بسیار فراگیر و پیوسته بالنده ای برمیگردد که خویشتن آگاهی از آن رخت بربسته است‪ .‬برای نمونه میهالی در تحقیقات اولیه خود‬
‫می گوید برخی از نقاش ها چنان در کار نقاشی غرق می شوند که خوردن و نوشیدن را از یاد می برند‪ .‬در مورد هنر ما آنرا می‬
‫فهمیم ( همه چیز برای هنر!) اما تا پای بازی های کامپیوتری و غیره به میان می آید‪ ٬‬آن درک و فهم محو می شود‪ .‬بیگمان لذت‬
‫توصیف شده توسط ارسطو نیز به محدودیت نیاز دارد‪.‬‬

‫اگر الزمه خوشی و لذت اندازه نگهداشتن می باشد‪ ٬‬می باید برای آن دلیل خوبی باشد‪ .‬آیا اگر از حد و اندازه ای در لذت بردن و‬
‫خوشگذرانی بگذریم‪ ٬‬آن زیانبار می شود؟ اگر بی آنکه پایانی در کار باشد‪ ٬‬همچنان به خوشی و لذت ادامه دهم از کجا سر‬
‫درمیاورم؟ خطر نهفته در آن هنگامی آشکارتر می گردد که نگاهی به لذت بردن از مواد بیاندازیم‪ .‬جوان بیست و شش ساله ای‬
‫در یک پایگاه انیترنتی‪ ٬‬در این باره نوشته بود‪:‬‬

‫هرچند از شادی ها و خوشگذرانی های پیش پا افتاده روز های خوش زندگیم (شاید بهترین خوشی های سراسر زندگیم بود؟) سرمست میشدم‪٬‬‬
‫حتی آن هنگام در ژرفای آگاهیم‪ ٬‬ترس گنگی داشتم‪ .‬احساس لذت و خوشی به قدری زیاد بود که گویی صدایی از اعماق ذهنم می گفت‪’ :‬این‬
‫همه زیاده روی خوب نیست‪ .‬این همه لذت برای روح لطیف مردم عادی مناسب نیست‪۶۶ ‘.‬‬

‫اگر آن حد و مرزهایی که ما را محافظت می کند‪ ٬‬فروریزد‪ ٬‬چه پیش می آید؟ پاسخ این پرسش نیز مانند بسیاری از پرسش های‬
‫دیگر اتفاقی یافته شد‪.‬‬

‫اسپیدی گونزالس (آدم های زبر وزرنگ تازه به دوران رسیده ‪-‬م‪).‬‬
‫فلسفه‪ ٬‬شکسپیر و روانشناسی واشکافی مدت هاست خود را با پدیده لذت و خوشی سرگرم می دارد‪ .‬در دهه های گذشته از فرایند‬
‫های زیرین و زیست شناختی آن نیز دید و بینش یافته ایم‪ .‬لذت با تنش و عواطف در پیوند است‪ ٬‬این نیز به هومون ها و از آن‬
‫طریق به اندوکرینولوژی ( چشمه های درون ریز)‪ ٬‬همچنین به نیورولوژی و نیوروترنسمیتر ها راه می سپارد؛ که موجب‬
‫’سرخوشی‘و یا ’خماری‘ ما میگردد‪.‬‬

‫هوس و کشش جنسی داشتن‪ ٬‬شیفتگی و دلدادگی یکی نیست‪ .‬هوس یا تمایل جنسی انگیزه می باشد‪ ٬‬شیفتگی دیوانگی گذراست‪٬‬‬
‫دلدادگی شرایطی ماندگار است‪ .‬تمایل جنسی بیشترین لذت را دارد‪ ٬‬شیفتگی هم رنج دارد و هم لذت‪ ٬‬عاشق شدن احساس خوبی‬
‫می دهد‪ .‬دانشمندانی که در زمینه مغز و چشمه های درونریز کار می کنند‪ ٬‬تفاوت آن سه را در هورمون ها و نیوروترنسمیتر‬
‫نورپینه فرین و سروتونین را در شیفتگی‬
‫های جداگانه یافته اند‪ :‬تسستسترون را در تمایل جنسی و همچنین پرخاشگری؛ دوپامین‪ِ ٬‬‬
‫؛ آکسی توسین و واسوپرسین را در عاشق شدن‪ .‬در عین حال آن سه باهم پیوند تنگاتنگی دارد‪ :‬برانگیختگی ( تستسترون) موجب‬
‫‪66‬‬

‫راه افتادن دوپامین (دلدادگی) می گردد و با رسیدن به اوج لذت جنسی ( اُرگاسم) اوکسیتوسین ترشح می شود که به عاشقی بیشتر‬
‫می انجامد‪ .‬اگر خواهان زناشویی پایدار هستید‪ ٬‬رسیدن به اوج لذت جنسی‪ ٬‬به ویژه برای هردو طرف‪ ٬‬به آن کمک می کند‪.‬‬

‫در تصویر چشمه های درونریز‪ ٬‬تصویر شیفتگی از همه آنهای دیگر برجسته تر می باشد‪ ٬‬چون در آن حالت موادی در مغز ما‬
‫آزاد می گردد که با افیون همانندی های بسیاری را نشان می دهد‪ .‬پیامدهای شیفتگی و کشیدن تریاک همسان می باشد‪’ :‬ویار‘ (‬
‫نیاز شکیب سوز) به آن‪ ٬‬سپس خوشی و سرمستی‪ ٬‬الغر شدن‪ ٬‬وابستگی بسیار به ’مواد‘ و تا حدودی از دست دادن اختیار خود ‪-‬‬
‫بخش آخری از دید بسیاری از زیست شناسان نشان می دهد برای چه ما اقدام به زادن و بچه آوری می کنیم؛ این در عین حال از‬
‫دالیل مهم در برابر بحث کسانی می باشد که می گویند آدمی جانوری خردمند می باشد که کارهایش بر پایه حساب و کتاب (هومو‬
‫اکونومیکوس) است‪.‬‬

‫یاقته شدن اینگونه فرایندهای بدنی می تواند ما را به دام برخی هیاهوهای امروزین‪ ٬‬مانند این یک که می گوید‪ ٬‬ما‪-‬مغزمان‪-‬هستیم‪٬‬‬
‫بیاندازد‪ :‬به این صورت که ‪٬‬پس عاشق شدن نیز امری صرفا ً بدنی می باشد و می شود فاتحه روح رمانتیک را خواند‪ .‬این امور‬
‫در واقعیت پیچیده تر و بغرنج تر از آنست که گمان می رود‪ .‬در بخش نخست این کتاب توضیح دادم که چگونه تعلیم و تربیت ما‬
‫همراه با شرایط روانی‪-‬اجتماعی روی سیستم های نیورولوژیک‪ ٬‬اندوکرینولوژیک و ایمنی خودکار ما تاثیر می گذارد‪ .‬آن‬
‫موضوع در باره تمایالت جنسی‪ ٬‬دلباختگی و عاشق شدن نیز مصادقت بسیار دارد‪ .‬چگونه است که والدو از دیدن زنی با موهای‬
‫سیاه‪ ٬‬با باسنی سفت عنان اختیار از کف می دهد‪ ٬‬اما دختران بلوند با سینه های گرد شوقی در او برنمی انگیزد؟ از چیست که‬
‫یومی بدنبال مردیست که بر او تسلط داشته باشد؟ چگونه است که تمایالت جنسی مردی با سکس تلفنی (با شنیدن گفته های زنی‬
‫در آن سوی خط ‪-‬م‪ ).‬سخت برانگیخته می شود یا زنانی تنها هنگامی به اوج لذت جنسی میرسند ( آب شان می آید ‪ -‬م‪ ).‬که دست‬
‫و پاهای شان را بسته باشند؟ پاسخ این پرسش ها فقط در خصوص آن مرد یا آن زن مشخص صدق می کند که با تجربیات کودکی‬
‫آنها در پیوند می باشد‪ .‬ما درخت نیستیم که با قلمه زنی‪ ٬‬کلیشه ای تکثیر شویم‪ ٬‬ما گونه های یگانه و بی نظی ِر شکل پایه ای و‬
‫زیست شناختی همسان هستیم‪.‬‬

‫تاریخ زندگی های گوناگون حاکی از اعمال جنسی متفاوت می باشد‪ ٬‬که تاییدی است بر تعامل پیچیده میان بدن و پیرامون‪.‬‬
‫پژوهش یکی از زیست شناسان بنام جیمز اولدز‪ ٬‬در این زمینه راهگشا می باشد‪ :‬مداخله وی در پیرامون جانورانی که روی آنها‬
‫آزماش می کرد‪ ٬‬سبب گردید در مغز آنان اتصال نیورولوژیک پیش بیاید‪ .‬اولدز در سال ‪ ۱۹۵۴‬هنگام آزمایش روی موش ها‪ ٬‬به‬
‫طور تصادفی‪ ٬‬دید موش هایی که وی روی آنها آزمایش می کرد‪ ٬‬به فشار دادن دسته کوچکی که در بخشی از مغز آنان تحریک‬
‫الکتریکی پدید می آورد‪ ٬‬معتاد گشته اند‪ .‬در اینجا کاربرد واژه ’معتاد‘ بیشتر بجا می باشد‪ ٬‬چون آن موش ها به موش ها اسپیدی‬
‫گونزالس ( موش های زبر و زرنگ) تبدیل شده بودند که در هر ساعت دسته کوچک را سه هزار بار فشار می دادند‪ .‬اولدز یقین‬
‫حاصل کرد که تحریک الکتریکی یاد شده موجب آزاد شدن دوپامین در مغز آنها میگردد‪ ٬‬همان هورمونی که با انجام عمل سکس‬
‫و مصرف پاره ای مواد اعتیاد آور به برانگیخته شدن احساس و تمنای جنسی می انجامد‪ .‬بدین سان او آن منطقه (نیوکلوس‬
‫اکامبنس) را کانون تمایالت جنسی نامید‪.‬‬

‫از آن پس بود که ما بهتر فهمیدیم چرا می باید به هنگام شادی و لذت اندازه نگهداشت‪ :‬اگر جلو آن موش ها گرفته نمی شد (‬
‫محدود نمی شدند)‪ ٬‬زنده نمی ماندند‪ .‬تحریک مستمر کانون لذت‪ ٬‬حیوان را پیوسته در حالت برانگیختگی نگهمیداشت و اگر آن‬
‫حالت پایان نمی یافت‪ ٬‬موش همه نیرو و انرژی خود را از دست می داد و می مرد‪ .‬این بود توضیح زیست شناختی به خواست و‬
‫حکم اخالقی افالطون مبنی بر میانه روی در لذت بردن‪ .‬تحقیق اولدز موضوع مهم تر دیگری را نیز عیان ساخت‪ ٬‬اینکه ما تا چه‬
‫‪67‬‬

‫اندازه زیاد و از چه راه هایی مستعد دستکاری شدن هستیم‪ .‬هر دو آن نتیجه گیری ها پیامد های اجتماعی و مهمی دارد‪ .‬در گام‬
‫نخست‪ ٬‬در رابطه با بازی ها و قمار کردن‪ ٬‬همچنین در استفاده ما از گوشی های دستی و تبلت‪ .‬در دنباله این بخش دوباره سر این‬
‫مطلب برمیگردم‪.‬‬

‫پس از گذشت نیم قرن یاک پانکسپ‪ ٬‬شاید بشود گفت بزرگترین نیورو بیولوگ روزگار ما‪ ٬‬ایده ’کانون لذت و خوشی ‘‪ ۶۷‬را تعدیل‬
‫داد‪ .‬پانکسپ می گوید برانگیختگی و فعال شدن بیش از حد‪ ٬‬بخشی از رفتار کاوشگرانه ما برای بدست آوردن خوراک برای‬
‫خوردن و جفت برای زاد و ولد می باشد‪ ٬‬که با یافتن خوراک و هماغوش شدن با جفت پایان می پذیرد‪ .‬اما شکل دیگری از کشش‬
‫هم هست که با شکل نخست ترکیب می شود‪ .‬پانکسِپ شکل دیگر لذت را‪ ٬‬که در تخلیه و آرامش پس از آن می شود دید و برای‬
‫نمونه در ارگاسم پیش می آید‪ ٬‬در برابر برانگیختگی قرارمی دهد‪ .‬این فرایند در مغز قابل رویت می باشد‪ .‬در اینجا لذت حاصل‬
‫مواد افیون گونه تولید شده در خود بدن می باشد ‪’ -‬موادی‘ که بدن خود آنها را می سازد‪ .‬بدین سان دوباره می رسیم به دوگانه‬
‫برانگیختگی‪-‬تخلیه‪.‬‬

‫نکته جالبی است‪ :‬فرایند دوم ( تخلیه) به فرایند نخست (جستجو برای بدست آوردن)‪ ٬‬اگر چه برای چند گاهی‪ ٬‬پایان می بخشد‪.‬‬
‫بدین سان نه تنها زمینه نیورولوژیک‪-‬هورمونی دوگانهٔ برانگیختگی‪-‬تخلیه آشکارتر می گردد‪ ٬‬همچنین پیوند ضروری میان آنها از‬
‫باره زیست شناختی نیز روشن می شود‪ .‬برانگیختگی تنها‪ ٬‬می تواند به مرگ بیانجامد‪ .‬تخلیه تنها و استراحت بعد از آن به این‬
‫معناست که شخص نه در جستجوی خوراکی می رود و نه در فکر زاد و ولد است‪ .‬یک چیز دیگر هم روشن می شود و آن اینکه‬
‫نخستین شکل لذت بخودی خود می تواند پیش بیاید‪ ٬‬بدون شکل دوم‪ .‬به هر صورت اگر آن ادامه یابد مرگ آن شخص حتمی می‬
‫باشد‪ .‬ادامه دادن به برانگیختگی به معنی زیرپا نهادن مرزی مرگبار می باشد‪ .‬آمدن منی در واقع نوعی شیر اطمینان به حساب‬
‫می آید‪.‬‬

‫آن چهار سده پیشتر از دید تیزبین ریاضی دان و فیلسوف فرانسوی ب ِلیس پاسکال پنهان نماند‪ .‬وی می گفت آدمی در اندرون خود‬
‫انگیزش دوگانه ای دارد‪ ٬‬که باعث تکانش های متضاد می گردد‪ :‬از یکسر به دنبال هیجان و برانگیختگی است‪ ٬‬از آنسر در طلب‬
‫آرامش می باشد‪:‬‬

‫ثث [‪ ]...‬پس درون او برنامه آشفته ای هست که در اعماق درونی او جای دارد و از چشمش پنهان می ماند که او را وامیدارد نخست تالش‬
‫زیاد بکند ( خسته شود ‪ -‬م‪ ).‬سپس در صدد آسودن برآید [‪.۶۸]...‬‬

‫راه حلی که او پیشنهاد می کند بیشتر برای پرت کردن حواس می باشد‪ ٬‬در نتیجه آدمی دیگر بخود نمی اندیشد‪ ٬‬چون به گفته‬
‫پاسکال آن برای آدمی دردسر فراون به بار می آورد‪ .‬پس از گذشت چندین قرن مردم در باختر زمین‪ ٬‬برپایه آموزش های‬
‫خردمندان خاوری‪ ٬‬راه بخردانه ای یافتند‪ :‬شرط داشتن احساس خوب‪ ٬‬از میان برداشتن من (خویشتن)‪ ٬‬است‪.‬‬

‫پاسکال سده هفدهم از زمان خود خیلی پیشرفته تر بود‪ .‬آدم وقتی متن آورده شده از او در باره دوپهلو بودن لذت را می خواند‪٬‬‬
‫گمان می کند فیلسوف فرانسوی آنرا در خصوص جنسیت گفته است‪ .‬تنها آن نیست‪ ٬‬نمونه ای را هم که می آورد‪ ٬‬هنوز در‬
‫روزگار ما می شود دید‪ :‬او قمار را مثال می زند‪.‬‬

‫بازی و قمار‪ ٬‬کشیدن (دستگیره) و فشار دادن (دکمه)‬


‫در اثر شکسپیر‪ ٬‬ونوس موفق نشد آدونیس را از رفتن به شکار خوک بازدارد‪ .‬در نمونه امروزین‪ ٬‬ونوس می باید همه هنر دلبری‬
‫خود را بکار برد تا بتواند آدونیس اش را از پشت دستگاه بازی یا گوشی هوشمندش بیرون بکشد‪ .‬امروزه کم نیستند مردان‬
‫مجردی که بازی کردن را به قرار گذاشتن ( با دختری) ترجیح می دهند‪ .‬برای کسانی که کناری ایستاده اند و آنها را می نگرند‪٬‬‬
‫باور کردن کار آنها ساده نیست‪ ٬‬چون لذتی که آنان از بازی و قمار می برند‪ ٬‬برای کسانی که بیرون گود ایستاده اند‪ ٬‬ناشناخته می‬
‫باشد‪.‬‬

‫بازی و قمار نیز مانند مواد (اعتیاد آور) دنبال رسیدن به لذت می باشد‪ ٬‬در آنها هم امکان اعتیاد وجود دارد‪ .‬در این کتاب من‬
‫بازی و قمار را در کنار هم میاورم‪ ٬‬برای آنکه در این زمینه ‪ -‬لذت و اعتیاد ‪ -‬تفاوت آنها قابل چشم پوشی می باشد‪.‬٭هر روز‬
‫ساعت های زیادی بازی کردن عادی می شود‪ ٬‬شناخته شده ترین نمود آنرا بویژه در میان جوانان (دوازده تا بیست سال) می شود‬
‫دید که پدر و مادرهای شان نگران آنها هستند اما آنان از هر فرصتی استفاده می کنند تا سری به جهان مجازی خود بزنند‪ .‬در این‬
‫میان شمار فراوان زنان باالتر از چهل سال که به دستگاه های قمار چسبیده اند‪ ٬‬از چشم ها پنهان می ماند‪ .‬آنچه که خوب دانسته‬
‫‪68‬‬

‫ت آدمی‪٬‬‬
‫است‪ ٬‬اینست طراحی بازی ها و دستگاه های قمار آگاهانه بگونه می باشد که با هدف قرار دادن سیستم نیوروبیولوژی لذ ِ‬
‫او را معتاد کند‪۶۹.‬‬

‫هر کس که روی بازی (بازیچه های کامپیوتری ‪-‬م‪ ).‬تحقیق و بررسی کند از یک شگفتی به شگفتی دیگر می رسد‪ .‬پیش از هر‬
‫چیز و در گام نخست‪ :‬اعتیاد به اینها با اعتیاد به مواد از یک ریشه آب می خورد‪ .‬سختی ما در درک اینگونه اعتیاد ها خود نشان‬
‫می دهد که ما سخت به استدالل ساده اندیشانه مادی چسبیده ایم‪ .‬اعتیاد از باره بدنی می باشد‪ ٬‬پس می باید محصول و موادی (‬
‫الکل‪ ٬‬کوکائین ‪ )...‬در کار باشد‪ ٬‬درسته؟ مولکول های شیمیایی ویژه ای پس از رسیدن به بخش های خاصی از مغز‪’ ٬‬ما را‬
‫شنگول و نشئه‘ می سازد‪ ٬‬درسته؟ نه‪ ٬‬چنین نیست‪ ٬‬همچنانکه در مورد سیمپتوم های برگرداندن و دارونما دیدیم‪ ٬‬این خود مغز‬
‫است که برخی از مواد را تولید می کند‪ ٬‬این بار نه بر اساس تصور و تخیل که برپایه کارهایی که فرد مورد نظر انجام می دهد‪.‬‬
‫بازی و قمار باعث می شود تولید دوپامین در مغز ما افزایش یابد‪ .‬ما هم مانند موش های اسپیدی گونزالس پیوسته می خواهیم از‬
‫آن بیشتر بما برسد‪ .‬آنها نمونه های پیچیده آن دستگیره های خوشی و لذت قدیمی می باشد که ما پیوسته دل مان می خواهد آنها را‬
‫فشار دهیم‪.‬‬

‫هدف طراحان بازی و قمار آنست بازیکنان را تا جایی که می شود چنان در بازی گیر بیاندازند که آنها نتوانند از آن دست بکشند‬
‫‪ -‬بزبان طراحان ‪ -‬آن قدر بازی کنند که ’جان شان در آید‘‪ .‬برای رسیدن به آن خواست آنها از تحقیقات روانشناسانه استفاده ( در‬
‫حقیقت سوء استفاده) می کنند‪ .‬به بازیکن توهمی از کنترل را می دهند‪ .‬هر از گاهی هم پاداش می دهند و او ( به هدف میزند)‪٬‬‬
‫بگونه ای که بازیکن هم آنرا می بیند و هم می شنود‪ ٬‬اما اکثر اوقات او یک ذره مانده به هدف را می زند (درست یک کم مانده‬
‫بود بخورد به هدف!)‪ .‬کاری می کنند که همیشه امتیازات کسب شده دور از انتظار باشد‪ .‬طرح و پیشرفت بازی را حتی به قامت‬
‫تک تک بازیکنان می برند و می دوزند ( همه بازی هایی را که یک بازیکن می کند‪ ٬‬ثبت و ضبط می کنند)‪ ٬‬تا برد و پیروزی‪ ٬‬یا‬
‫یک کم مانده به برنده شدن‪ ٬‬درست هنگامی مشخص شود که بازیکن می خواهد دست از بازی بکشد‪ .‬آنها سعی می کنند بازی‬
‫مانند ارگاسم پایان نپذیرد‪ ٬‬تاجایی که بشود‪ ٬‬سعی می کنند بازی کش یابد و آن احساس رهایش از تنش به عقب انداخته شود‪.‬‬

‫اصل اساسی این طراحی ها که از روانشناسی رفتاری به وام گرفته شده‪ ’ ٬‬تشویق و تقویت غیرقابل پیشبینی‘ نامیده می شود‪ ٬‬تایید‬
‫و تقویت گاه و بیگاه رفتار‪ .‬اگر رفتار مشخصی به طور مرتب‪ ٬‬به همان پاداش منجر شود‪ ٬‬پس از گذشت مدتی آن پاداش عادی‬
‫می شود‪ .‬اما هنگامی که هر از گاهی در برابر آن رفتار پاداش دریافت کنیم‪ ٬‬بی آنکه بتوانیم پیش بینی کنیم کی آن پاداش دریافت‬
‫خواهد شد‪ ٬‬در آن صورت ناچار می شویم به امید دریافت پاداش و تسلط بر سیستم‪ ٬‬آن کار را پیوسته و مکررا ً انجام دهیم‪ .‬دید و‬
‫بینش یافتن از این ساز و کار اهمیت بسیار دارد‪ ٬‬چون آن می تواند ما را سرافکنده و سر شکسته کند‪ ٬‬برای نمونه با معتاد یا‬
‫وابسته کردن ما به قمار یا بازی‪ ٬‬یا وابسته کردن ما به معشوق جفاکاری که هر از گاهی تکه نانی خشک ‪ -‬در برابر سوء استفاده‬
‫زیادی که می کند ‪ -‬جلو مان می اندازد‪ .‬بدین سان همه تالش و توان خود را برای بدست آوردن تکه نانی خشک بکار می بریم و‬
‫خبر مان نمی شود دوست و دشمن واقعی ما کیست و غمخوار همیشگی ما چه کسی است‪.‬‬

‫آدم های عادی از درد معتادان به قمار خبر ندارند‪ .‬از آنرو می گویند‪ ٬‬تو که می دانی باز می بازی‪ ٬‬پس برای چه بازی می کنی؟!‬
‫با اینهمه هر روز شمار بازی و قمار کنندگان افزایش می یابد‪ ٬‬به ویژه در میان جوانان و بخشی از بزرگساالن که خوب می دانند‬
‫شانس برنده شدن شان بسیار ناچیز و معتاد شدن شان باالست‪.‬‬

‫توضیح فزونی یافتن شمار معتادان به بازی و قمار به طرز دل آزاری ساده است‪ .‬روش های بازی و قمار دیجیتالی بگونه ای‬
‫طراحی می شود که آنها همه اشکال لذت را در هم می آمیزد؛ از این گذشته آنها این را با ترتیبی صحیح و برپایه ’تقویت نامنظم‘‬
‫دنبال می کنند‪ .‬در این میان دسترسی به اینترنت از طریق وای فای و در همه جا‪ ٬‬کمک می کند تا بازیکنان با آسانی بیشتر به‬
‫صفحه گوشی یا کامپیوتر بچسبند‪ .‬بدین سان بازیکن همه جا آنرا در جیب و یا کیف دستی خود آماده دارد‪.‬‬

‫٭ با آمدن ’جعبه های جایزه‘ به بازار تفاوت بازی و قمار رنگ باخته است‪ .‬در ضمن بازی‪ ٬‬هر بازیکنی می تواند جعبه جایزه‬
‫ای بخرد‪ .‬محتویات جعبه می تواند شامل چیزهایی باشد که به برد او کمک کند‪ ٬‬اما در عین حال می تواند چیزهای به درد نخور‬
‫هم باشد‪ .‬یعنی بازیکن با خریدن آن قمار می کند‪ .‬طراحان هلندی و بلژیکی به جعبه های جایزه روی آورده اند و با این کار آنان‬
‫مرز میان بازی و قمار را زیرپا می نهند‪.‬‬
‫‪69‬‬

‫نخستین لذت ساده است‪ :‬هیجان بازی‪ ٬‬انتظار برد‪ ٬‬سود بردن‪ ٬‬امتیاز گرفتن‪ .‬یکی از مسائل مهم آنست که بازیکن‪ ٬‬خالف دنیای‬
‫واقعی‪ ٬‬احساس کند همه چیز ( دکمه های دستگاه) دست خود اوست‪ .‬اگر این کار را بکنم آن اتفاق می افتد! از این گذشته هر روز‬
‫یاد می گیرم و بازیم بهتر می شود! اما کسی که پشت دستگاه قمار نشسته‪ ٬‬نمی داند‪ ٬‬امکان انتخاب او در چهارچوبی محدود گشته‬
‫است که دستگاه در آن چهارچوب کار می کند‪ ٬‬از آن مهم تر دستگاه هم یاد می گیرد و بر پایه داده های بازی های پیشین او‪٬‬‬
‫بیشتر او را راه می برد‪.‬‬

‫پس از این مقدمات‪ ٬‬بازیکن بازی را آغاز و همه هوش و حواس خود را روی بازی متمرکز می کند‪ .‬این دومین و مهم ترین لذت‬
‫می باشد‪ .‬بگفته خود بازی کنان‪ ٬‬با بازی روان می شوند (خود را بدست جریان بازی می سپارند ‪ -‬م‪ ٬).‬همان لذتی که ارسطو آنرا‬
‫تعریف می کند‪ .‬بازی بر همه چیز چیره می شود‪ ٬‬من در دستگاه مستحیل می گردد‪ ٬‬دیگر نشانی از آگاهی نمی ماند‪ .‬از این دم به‬
‫بعد بردن و پیروز شدن اهمیتی ندارد‪ ٬‬حتی مانع بشمار می آید‪ ٬‬چرا که آن موجب قطع شدن بازی و فعالیت می گردد‪.‬‬

‫آخرین لذت آرامشی است مانند آرامش گورستان‪ ٬‬که در اینجا پس از تخلیه ناگهانی پیش نمی آید‪ ٬‬بلکه تخلیه شدن آهسته روی می‬
‫دهد‪ ٬‬تا همه تنش ها از جان و تن برود‪ .‬می باید همچنان به بازی ادامه تا همه پول ها ته بکشد‪ .‬برخی از بازیکنان شلوار شان را‬
‫کثیف می کنند‪ ٬‬چون مجالی برای رفتن به توالت ندارند ( بازیکنان کارکشته پوشک می بندند)‪ .‬آنان تنها هنگامی دست از بازی‬
‫می کشند که روی صفحه نوشته شود‪ ٬‬گیم اور ( بازی پایان یافت)‪ .‬در بازیچه های کامپیوتری پایانی وجود ندارد؛ بازیکن جان‬
‫های متعدد دارد‪ ٬‬با توجه به اینکه معموالً بازی سر پول اندکی است‪ ٬‬بازیکنان همچنان به بازی ادامه می دهند‪ .‬به همین دلیل می‬
‫بینیم جوانان پس از بازی با کامپیوتر ‪ -‬که هرگز ’پایان نمی یابد‘ ‪ -‬عصبی‪ ٬‬ناامید‪ ٬‬آشفته و سر در گم میباشند‪.‬‬

‫اعتیاد به بازی و قمار رو به افزایش است‪ .‬با این همه اکثریت مردم از پایگاه های کامپیوتری قمار و بازی دوری می جویند‪ ٬‬به‬
‫نظر میرسد آسیب خوردگی آنها محدود می ماند‪ .‬تا اینکه روزی میرسد و همه پی می بریم با ساز و کارهای مشابه‪ ٬‬به معتادان‬
‫دیجیتالی تبدیل شده ایم‪ .‬با اندکی بزرگنمائی بخود جرات می دهم که بگویم اعتیاد به قمار نمونه استاندارد بازیچه قرار گرفتن ما‬
‫از طریق اینترنت‪ ٬‬توسط شخص دیگری می باشد‪ ٬‬که می خواهد ما را به مصرف کردن معتاد کند‪ .‬پیشتر در باره دشواری ونوس‬
‫این دوره و زمانه‪ ٬‬در بکار بردن همه هنر دلبری خود برای کَندن و دور ساختن آدونیس اش از دستگاه بازی و قمار را یادآوری‬
‫کردم‪ .‬اما اکنون آن تصویر را نیز روی صحنه نمی بینی‪ ٬‬چون ونوس دیگر عالقه ای به آن کار ندارد‪ ٬‬مگر غیر از این است که‬
‫زوج های جوان جلو کافه ها و رستوران ها روی صندلی ها نشسته اند و خوش می گذرانند؟ پس از گذشت مدتی می فهمی که‬
‫آنها بیشتر سرگرم صفحه تلفن خود هستند تا همدیگر‪.‬‬

‫بزرگترین ماشین اعتیاد آور گوشی دستی مان می باشد‪ ٬‬که طبق تحقیقات انجام گرفته در امریکا (در سال ‪ ٬)۲۰۱۷‬به طور‬
‫متوسط روزی ‪ ۲۶۱۷‬بار دکمه های آنرا فشار می دهیم ‪ -‬ده درصد باالی این طیف روزی ‪ ۵۴۲۷‬بار آن دکمه ها را فشار‬
‫میدهد‪ .‬علت این امر ساده و روشن است‪ ٬‬سازمان دهندگان اینترنت و رسانه های اجتماعی‪ ٬‬سایت ها و اَپ های خود را دانسته و‬
‫آگاهانه چنان طراحی می کنند که در نتیجه کاربرد آنها ’ تقویت غیر منظم‘ (رفتار ‪-‬م‪ ).‬اتفاق می افتد‪ .‬از اینرو مانند آنست که به‬
‫مغز ما با دریافت ( تولید ‪-‬م‪ ).‬دوپامین پاداش داده می شود ‪ -‬هیچ تردیدی نمی توان داشت که این فرایند به اعتیاد منجر می‬
‫گردد‪ ۷۰.‬دفتر مرکزی آمار هلند در سال ‪ ۲۰۱۷‬اعالن کرد بیست و نه درصد جوانانی که هیجده تا بیست و پنج سال دارند خود‬
‫را معتاد به رسانه های اجتماعی می دانند ( در سال ‪ ۲۰۱۵‬آن نوزده درصد بود)‪ .‬روشنتر گفته باشیم‪ ٬‬این آمار بدان معناست که‬
‫آنها روزی سه تا پنج ساعت (!) جلو صفحه رسانه ها سرگرم هستند‪ ۷۱.‬با توجه به اینکه آمار یاد شده برپایه اظهارات خود‬
‫جوانان می باشد‪ ٬‬می توان حدس زد که آن رقم در واقعیت آن باالتر می باشد‪.‬‬

‫پلئونکسیا (آزمندی‪-‬م‪).‬‬
‫اعتیاد به قمار‪ ٬‬اعتیاد به گوشی های هوشمند‪ ٬‬اعتیاد به اینترنت‪ ٬‬اعتیاد به خرید ‪ -‬همه انواع لذت یک نوع تحریک شدنی است که‬
‫فاقد کرانمندی طبیعی به واسطه تخلیه می باشد‪ .‬بدین سان ما همچنان به راه خود ( بدون برخورد با مانعی) ادامه می دهیم‪ ٬‬که‬
‫چیزی نیست مگر تکرار همان عمل ‪ -‬فاصله ما با لذت برابر است با فشار کوچک انگشت روی مایس کامپیوتر‪ .‬پیامد آن عمل هم‬
‫این است که بیشتر در معرض تصاویر تبلیغی قرار می گیریم؛ تصاویری که با گذشت زمان آنها را کمتر تبلیغی می بینیم اما‬
‫همان ها ما را به مصرف کردن بیشتر تشویق می کند‪.‬‬

‫در آغاز این بخش از نگرش نو آورانه ارسطو به لذت گفتم‪ .‬وی در همان کتاب خود‪٬‬اتیکا نیکو ماکیا‪ ٬‬بخشی را به انصاف و‬
‫عدالت تخصیص می دهد‪ .‬در آن بخش مفهومی هست که در این دوره و زمانه می باید بدان توجه بیشتری مبذول داشت‪ :‬پلئونکسیا‬
‫(آزمندی)‪ ٬‬پیوسته بیشتر خواستن‪ .‬از دید ارسطو آزمندی خصلتی پر خطر برای آدمی می باشد‪ ٬‬چون سبب تنش و ناآرامی در‬
‫‪70‬‬

‫جامعه و در نهایت به دشمنی و جنگ منتهی می گردد‪ .‬سفارش می کنم کتاب اتیکا نیکو ماکیا را بخوانید‪ .‬تحلیل داهیانه ارسطو‪٬‬‬
‫در روزگاری که سیاست و بازار یکی گشته و ارتباطات از طریق تویت کردن برقرار می شود‪ ٬‬به آدم آرامش می دهد‪۷۲.‬‬

‫نکته شایان یادآوری آنست‪ ٬‬ارسطو آزمندی را به تصاحب پول و کاال محدود نمی کند‪ .‬هرگاه مشکل صرفا ً به آنها محدود می‬
‫گشت‪ ٬‬راه چاره آن نیز روی آنها تمرکز می یافت و از طریق تقسیم دوباره دارایی ها‪ ٬‬مثالً از طریق مالیات گیری می شد چاره‬
‫ای برای آن کرد‪ .‬اما از دید ارسطو چنین نیست و آزمندی به شهرت و امنیت نیز سرایت می کند؛ پیوسته از آنها هم بیشتر می‬
‫خواهیم‪.‬‬

‫در بررسی این نکته ارسطو میان طبقات اجتماعی افتراق قائل می شود‪ .‬مردمی که دارائی کمی دارند‪ ٬‬بیشتر کوشش می کنند بر‬
‫دارائی های شان بیافزایند‪ .‬مردمی هم که از طبقه مرفه می باشند‪ ٬‬آنها هم از افزودن به دارائی های شان تغافل نمی کنند‪ ٬‬اما در‬
‫عین حال آن آزمندی را گسترش داده‪ ٬‬از کسب اعتبار و آبرو نیز غفلت نمی کنند‪ .‬از زمره آنها کسب عناوین و مناصب‪ ٬‬به‬
‫دستاویز برافراشتن ساختمان های تحسین برانگیز می باشد‪ .‬می باید به این بیافزایم که این روزها‪ ٬‬دارا و ندار‪ ٬‬همه به دنبال‬
‫’شهرت‘ دیجیتالی می باشند‪ ٬‬با هر روشی که ممکن است‪ ٬‬از ’بیالخ‘ دادن گرفته تا آوردن ’متون علمی‘‪.‬‬

‫هرچه هم برداشت آن خردمند روزگار باستان می خواست باشد‪ ٬‬یک چیز مسلم است‪ ٬‬کسب مال و اموال‪ ٬‬شهرت و امنیت‪ ٬‬داده‬
‫مطلقی بشمار نمی آید‪ ٬‬که گمان کنی در لحظه مشخصی ’بدان‘ دست یافته ای‪ .‬بلکه معیار آن خواست ها و آرزوها نسبی می باشد‬
‫و تنها می توانی بر پایه آن ها بسنجی و ببینی به اندازه کافی برایت میسر شده است یانه؟ آیا این همان انگیزه آزمندی است؟ پاسخ‬
‫ارسطو آنست‪ ٬‬ما در رقابتی پایان ناپذیر و با این ایده که می خواهیم تقسیم دارایی ها برپایه عدل و انصاف باشد‪ ٬‬مدام خودمان را‬
‫با دیگران مقایسه می کنیم‪ .‬مشکل هنگامی سر برمیاورد که یقین پیدا می کنیم دیگری بی آنکه شایسته و سزاوار باشد بیشتر از ما‪٬‬‬
‫برای نمونه از راه پاپوش دوزی و کالهبرداری‪ ٬‬بدست آورده است‪ .‬ارسطو در کتاب سیات خود می نویسد هنگامی که مردم به آن‬
‫یقین برسند‪ ٬‬خیزش و تحوالت سیاسی نیز از راه فرامیرسد‪۷۳.‬‬

‫هنگامی که این متن را می خواندم‪ ٬‬به یاد یکی از پژوهش های فرانس ِد وال افتادم‪ ٬‬که دستاورد های آنرا در یوتیوب هم می توانید‬
‫ببینید‪ .‬وی دو میمیون کاپوسینر (تصویر را ببینید‪-‬م‪ ).‬در دو قفس جای داده بود‪ ٬‬به طوری که همدیگر را می دیدند‪ .‬آنها می باید‬
‫وظایفی را انجام می دادند ( سنگ کوچکی را به آزمایش کننده می دادند) و در برابر آن پاداش ( تکه ای خیار) دریافت می‬
‫کردند‪ .‬هنگامی که یکی از میمون ها در برابر کار مشابه پاداش بهتری ( انگور) دریافت می کرد و به میمون دیگر برای بار دوم‬
‫تکه خیاری داده میشد‪ ٬‬وی از عصبانیت می خواست قفس خود را بشکند‪ .‬دوال از آن آزمایش چنین نتیجه می گرفت‪’ :‬آنچه را‬
‫می بینید‪ ٬‬نمونه ای از اعتراضات والستریت می باشد‪۷۴‘.‬‬

‫فیلم آن آزمایش را در این سایت می توانید ببینید‪.‬‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?v=PnnSjdpoBVw‬‬

‫ارسطو توضیح می دهد که چگونه با قرار دادن مردم در رقابت با یکدیگر‪ ٬‬آزمندی آنان تشدید می گردد‪ ٬‬چون در آن حالت‬
‫پیوسته می خواهیم از دیگری بیشتر داشته باشیم ‪ -‬دارائی بیشتر‪ ٬‬شهرت و امنیت بیشتر‪ .‬در چنین شرایطی بعید نیست که از دوز‬
‫و کلک زدن خودداری نکنیم‪ ٬‬با همه پیامد های آن‪ .‬وی برای این راه حلی را پیشنهاد می کند که صاف و یکراست به کنه مساله‬
‫می پردازد‪ .‬او می گوید قانونگذار نباید همه هم و غمش عدال و انصاف در تقسیم مال و اموال باشد‪ .‬مهم تر از آن توجه به‬
‫آموزشی است که بر آن آزمندی افسار می زند‪ .‬بدین ترتیب آدم ها برای جامعه ای آماده می شوند که در آن تمایالت و انتظارات‬
‫تعدیل یافته است‪ .‬این است راه و رسم به مهمیز کشیدن آزمندی‪ .‬تقریبا ً دوهزار و پانصد سال پیش وی نوشت‪:‬‬
‫‪71‬‬

‫از این گذشته سودی نخواهد داشت که در باره داشتن مال و اموال کم و برابر برای همه‪ ٬‬داد سخن داده شود‪ ٬‬چون یکسان سازی آزمندی و‬
‫انتظارات آنها اهمیت و ضروررت بیشتر دارد تا دارائی شان‪ ٬‬این هم ممکن نیست مگر با آموزشی درخور که قانون آنرا روا می داند‪۷۵.‬‬

‫دستگاه سیاسی ما که به تفکر بازاری تنزل یافته است‪ ٬‬درست عکس آنرا می کند‪ .‬مصرف افزایش یابنده از الزامات اقتصادی‬
‫گشته که به ضرورت رشد دخیل بسته است‪ .‬بی گمان اگر ارسطو زنده بود‪ ٬‬اجبار سیاسی‪-‬اقتصادی به رشد را بی خردی غیر‬
‫اخالقی و آشکارا پر خطر می دید‪ .‬پر خطر برای فرد چون علیه زندگی خوب می باشد‪ .‬پر خطر برای جامعه چون زیان های‬
‫بسیار می آورد و سر آخر به جنگ می انجامد‪.‬‬

‫دیگری دیجیتالی بما ’می آموزد‘ با گذشت هر روز بیشتر بخواهیم‪ ٬‬آنهم به تنهائی‪ .‬در اینجا گوشه گیری دساد به صورتی در میاید‬
‫که مارکیز آنرا بخواب هم نمی دید ‪ -‬آنروز او برای لذت بردن دست کم به بدن دیگری نیاز داشت‪ ٬‬اما امروز صفحه ای آن نیاز‬
‫را برآورده می کند‪ .‬آزمندی‪ ٬‬دم به دم بیشتر خواه ِی امروزی به رخت دیگری درآمده است‪ :‬هرچه بیشتر به تو انگشت شصت به‬
‫فرستند‪ ٬‬نوشته های تورا بیشتر اقتباس کنند و تا جائی که می شود عناوین پر طمطراق ( افتخار) به تو بدهند؛ مدام به تو امنیت‬
‫بیشتر بدهند ( از سیستم های هشدار دهنده گرفته تا ’انجمن های دارای دروازه ورودی‘)؛ تو هم تا جایی که می شود پول در‬
‫بیاری‪ ٬‬تا بتوانی بیشتر خرید کنی‪ .‬آنقدر خرید کنی که دیگر تاب و توانی برایت نماند‪ ٬‬پس از آن می توانی هنر خرید خود را به‬
‫صورت دیجیتالی برای دیگران نمایش دهی تا از تو سرمشق بگیرند و با دیدن فتوحات تو آنها هم در طلب فتوحات بیشتری‬
‫برآیند‪ .‬سپس نوبت به من می رسد تا جلو شما در بیایم و ‪ . ...‬همین طور دست باالی دست بسیار است‪.‬‬

‫هرچه جلو تر می رویم لذت کمتر و دردسر آن بیشتر می شود‪ ٬‬چون مانند موشهای اولدز پایانی برای آن در دیدرس نیست‪ .‬در‬
‫این رهگذر نشانی از محرمیت نمی بینی‪ ٬‬چرا که کمترین سازگاری با بدن خود نداریم‪ ٬‬تا چه رسد با بدن دیگری‪ .‬نگاه ما همواره‬
‫روی آن صفحه کوچک متمرکز گشته است‪.‬‬

‫راستی چه کسی در این میان لذت می برد؟‬


‫در پایان این بخش می خواهم در باره تفاسیر متنوع لذت پرسشی بکنم که شاید خیلی ها پس از شنیدن آن پشت گوش شان را‬
‫بخارانند‪ :‬راستی چه کسی در این میان لذت می برد؟ ساده ترین پاسخ‪ :‬خودم! ‪ -‬همیشه هم ساده نیست‪ ٬‬به ویژه اگر آنرا از نزدیک‬
‫بنگریم‪.‬‬

‫به توصیفاتی که از تجربه جاری گشتن می کنند خوب گوش کنید‪ ٬‬می گویند آدمی خودش را یکسره از یاد می برد‪ ٬‬درست بخش‬
‫بزرگی از لذت در همانجاست‪ .‬هنرمندی سرگرم نقاشی کردن می شود و چهار ساعت بعد به ناگاه می بیند آفتاب دارد فرو می‬
‫رود‪ِ .‬گیمر ( بازیکن بازیچه های کامپیوتری ‪-‬م‪ ).‬با دلخوری ناگزیر می شود سرآسیمه بازی خود را نا تمام بگذارد‪ ٬‬چون یکی به‬
‫در می کوبد‪ .‬دونده دوهای طوالنی همچنان به دویدن ادامه می دهد تا اینکه توان در باخته می افتد زمین ‪ -‬در بخش مراقبت های‬
‫ویژه بیمارستان چشمش را باز می کند‪ .‬در لحظه ای که از خویشتن آگاهی می یابد‪ ٬‬لذت بردن از کله اش می پرد‪ ٬‬در بدترین‬
‫حالت جای آنرا آگاهی از خویشتن دل آزاری می گیرد ( ’مرا باش! که به چی می اندیشیدم!‘)‪.‬‬

‫از موارد کالسیک در اتاق مشاوره سکسولوگ زن یا مردیست که هنگام عشق بازی به مشاهده خود می پردازد‪’ :‬آیا کاری که‬
‫تماشاگر داوری کننده‪ ٬‬هیچ‬
‫ِ‬ ‫می کنم‪ ٬‬برایش خوب است؟‘‪’ ٬‬آیا بهش خوب حال میدهم؟‘ در همخوابگی حضور برجسته من در نقش‬
‫ایده خوبی نیست و اغلب منشاء ناتوانی و جمود جنسی می گردد‪ .‬در خوشایندترین و دلچسب ترین همخوابگی ها آدمی چنان‬
‫تحریک می گردد که عقل و هوشش را فراموش می کند و ’کار سر‘ را بدن بدست می گیرد‪ .‬اکثر چیزهای لذت بخش و کمک‬
‫کننده به همخوابگی خوب ( الکل‪ ٬‬حشیش) نیز برای پاره کردن ترمز ها ‪ -‬به دیگر سخن خاموش کرد کلید های کنترل کننده می‬
‫باشد‪ .‬براستی چه کسی در این میان لذت می برد؟‬

‫این ها همه باهم روی حقیقتی صحه می گذارد‪ .‬در لذت اعتیادی من از مدار خارج و خاموش می گردد‪ .‬در لذت روان گشتن‪ ٬‬لذت‬
‫بردن با از میان برخاسته شدن آگاهی از خویشتن میسر می گردد‪ .‬در حالت برانگیختگی‪-‬تخلیه حضور برجستهٔ من تاثیر بازدارنده‬
‫دارد‪ .‬نتیجه ای که از گفته های باال می توان گرفت اینست‪ ٬‬شرط اساسی و مهم برای لذت بردن از دست دادن کنترل می باشد‪.‬‬
‫خِ رد فان ریل‪ ٬‬استاد فلسفه در دانشگاه لویفن (بلژیک‪-‬م‪ ٬).‬در مقاله وزینی که در آن مواضع افالطون و ارسطو را بر سر مساله‬
‫لذت بردن مقایسه می کند‪ ٬‬به این نتیجه میرسد‪ :‬به نظر میرسد این خارج شدن اختیار از کف ما‪ ٬‬خصلت تصادفی لذت نمی باشد‪٬‬‬
‫که بشود آنرا به وجود شرایط خاصی نسبت داد‪ ٬‬برعکس آن برای کسی که بخواهد از کنه لذت سر در بیاورد‪ ٬‬عاملی عمده بشمار‬
‫می آید‪۷۶.‬‬
‫‪72‬‬

‫این یافته های عجیب و غریب‪ ٬‬اگر بدانیم از کف نهادن کنترل و اختیار آخرین چیزیست که می خواهیم‪ ٬‬از این هم عجیب و‬
‫غریب تر خواهد شد‪ ٬‬چرا که آن ترسناک می باشد‪.‬‬

‫نکته شگفتی آور دیگر آنست که لذت و ترس باهم قرابت دارد‪ .‬وجه مشترک آن دو در من است‪ ٬‬که نقش آن در هر کدام از آنها‪٬‬‬
‫با قرار گرفتن در این یا آن سر قطر‪ ٬‬کامالً متفاوت می باشد‪ .‬لذت به این معناست که من عنان اختیار از کف می دهد و در فعالیت‬
‫مورد نظر محو می گردد تا بدن اختیار آن را بدست گیرد‪ .‬ترس از اینکه عنان اختیار را از دست بدهیم‪ ٬‬به معنای ترس از نابود‬
‫و ناپدید شدن من می باشد‪ .‬این را درگفته های کسانی که از هراسان گشتن رنج می برند ( کسانی که به یکباره ترس بر جان شان‬
‫چیره می شود‪-‬م‪ ).‬نیز می شود دید‪’ :‬احساس می کنم از پای درمیایم‪ ٬‬داغون می شوم و در ترس سنگین و فراگیری که همه چیز‬
‫را در کام خود می کشد‪ ٬‬فرو می روم‪‘.‬‬

‫حیرت آور است که ببینی چگونه تجربه مشابهی ‪ -‬ناپدید گشتن من ‪ -‬در پایه و پی هم لذت و هم ترس آرمیده است‪ .‬هورا‪ ٬‬من‬
‫دیگر از خود خبرم نیست! در آستانه نابودی قرار گرفته ام‪ ٬‬پس بیم و هراس سر برمیکشد! نقل قولی که بخش دوم کتاب را با را‬
‫با آن آغاز کردم ‪ -‬این ویژگی نژاد آدمی است که در برابر لذت رابطه یکسره غیر عادی و عجیبی دارد‪ .‬اکنون می توانم آنر‬
‫روشنتر سازم‪ .‬رابطه ما با لذت دوپهلو می باشد‪ ٬‬از یکسر در طلب آنیم‪ ٬‬از آنسر از آن در هراسیم‪ .‬آنچه را که از آن هراس داریم‬
‫با سخنان منفی یاد می کنیم‪ :‬اختیار از کف می دهم‪ ٬‬گم می شوم‪ .‬برزبان راندن آنچه که در آرزویش هستیم چندان ساده نیست‪٬‬‬
‫برای آنکه با فرود آمدن در جهانی بدون گفتار ربط پیدا می کند‪ ٬‬بگونه ای که حتی از آمدن در یک چنین جهانی آگاهی نمی یابی‪٬‬‬
‫من آگاه موقتا ً به مرخصی فرستاده می شود‪.‬‬ ‫چرا که ِ‬

‫محرمیت و لذت‬
‫محرمیت با نزدیکی در پیوند است‪ .‬دلدادگانی که بهم نمی رسند‪ ٬‬در ادبیات دلدادگی از عشاق کالسیک بشمار می آیند‪ .‬این کتاب‬
‫را با این ادعا آغاز کردم که در جایگاه فرد همواره گونه ای از بخش شدگی را تجربه می کنیم‪ ٬‬بسان شکل دیرین بخش شدگی‬
‫میان جان و تن‪ .‬ما همیشه آن دوپاره را با خود داریم و با آگاهی از اینکه حلقه میان آن دو‪ ٬‬خود مان هستیم‪ ٬‬آن می تواند اشکال‬
‫متنوعی بخود گیرد‪ ٬‬مانند هر جفتی دیگر‪ .‬می توان به خود خشمگین شد‪ ٬‬خود را خسته کرد‪ ٬‬تنبیه کرد و از خود روی برتافت؛‬
‫می توان نیز خود را دوست داشت‪ ٬‬به خود مهربانی و از خود پرستاری کرد‪ .‬می توان از خود فرار کرد‪ ٬‬میتوان نیز خود را‬
‫گرامی داشت‪.‬‬

‫لذت چهره های گوناگون دارد‪ ٬‬در عین حال می تواند چهره ثابت و پیوسته ای هم داشته باشد‪ :‬وقتی لذت می برم که اختیار خود‬
‫من خود را در چیزی یا کسی دیگر گم کنم‪ .‬به سخن دیگر‪ :‬محرمیت و لذتی که با آن همراه است مرهمی است‬ ‫را از کف بدهم‪ ٬‬یا ِ‬
‫به بخش شدگی و شکافتگی درون من و همچنین جدائی از دیگری‪ .‬همچنانکه می خواهم با خود یکی گردم می خواهم با معشوق‬
‫نیز یکی شوم‪.‬‬

‫این دانش و آگاهی از محرمیت و لذت برای من دو موضوع را تصریح می کند‪ .‬نخستین آنها در رابطه با شرط محرمیت می‬
‫باشد‪ .‬دومی نیز توضیح می دهد که چرا بدست آوردن محرمیت چنان دشوار است و کمتر یافته می شود‪.‬‬

‫محرم خود را پذیرفته باشی‪ .‬اگر خودم را شاد و سر حال احساس کنم‪ ٬‬آسانتر‬
‫ِ‬ ‫شتن‬
‫شرط محرم شدن با یکی دیگر آنست که خوی ِ‬
‫می توانم بسوی دیگری کشیده شوم‪ .‬اگر حال و حوصله نداشته باشم‪ ٬‬در صدد داشتن رابطه محرم با کسی بر نمی آیم‪ .‬رابطه بد با‬
‫خودم می تواند پیامد های جدی در روابط من با دیگران داشته باشد‪ ٬‬بویژه با کسی که می خواهم با وی رابطه عاشقانه داشته‬
‫باشم‪ .‬وقتی حال و حوصله خودم را ندارم‪ ٬‬وقتی از خودم بیزارم و بد خود را می خواهم‪ ٬‬آنها مفر و راه خود را بسوی او می‬
‫یابد‪.‬‬

‫دلیل آنکه چرا محرمیت چنان دشوار است و فراچنگ نمی آید‪ ٬‬ترس می باشد‪ .‬اگر محرمیت لذتی را پدید میاورد که موجب ناپدید‬
‫گشتن من می گردد‪ ٬‬پس محرمیت نیز می باید بهمان ترسی بیانجامد که که لذت می انجامد‪ .‬از دست دادن همه کنترل‪ ٬‬در دیگری‬
‫ذوب و آب شدن‪ ٬‬ترسناک حتی هراس انگیز است‪ .‬بعضی از مردم طاقت آنرا ندارند که دیگران در آغوش شان کشند‪ ٬‬از دید آنان‬
‫اگر دست روی شانه شان بگذاری یا دست شان را در دست بگیری‪ ٬‬زیاده روی کرده‪ ٬‬از حد خود فراتر رفته ای‪ .‬همه ما در‬
‫آرزوی محرمیت بسر می بریم‪ ٬‬اما هنگامی که آن به درازا می کشد‪ ٬‬می خواهیم از آن فرار کنیم‪.‬‬

‫از پاسخ هایی که در آغاز این بخش به پرسش ما که با شنیدن واژه ’محرمیت‘ به چه می اندیشید‪ ٬‬داده می شد‪ ٬‬متوجه می شویم‬
‫لذت همخوابگی با محرمیت یکی نیست‪ .‬درست است که بیشتر مردم با شنیدن آن به زن و شوهر می اندیشند‪ ٬‬اما نه ضرورتا ً به‬
‫‪73‬‬

‫زن و شوهری که باهم در کارزار سکس می باشند‪ .‬هنگامی که از آنها خواسته می شد روشنتر بگویند محرمیت به چه چیزی‬
‫مربوط می شود‪ ٬‬پاسخ های داده شده در راستای مهربانی بی هیچ سخنی‪ ٬‬در گوشه دنج و امنی در آغوش هم رفتن‪ ٬‬ره می سپرد‪.‬‬

‫ت‬
‫ب لذ ِ‬
‫هنگامی که پاسخ های دریافت شده را کنار اشکال متنوع لذت گذاشتم‪ ٬‬دیری نکشید که روشن شد محرمیت و در طل ِ‬
‫برانگیختگی برآمدن‪ ٬‬درست نقطه مقابل هم می باشد‪ .‬به دنبال بهترین حالت همخوابگی یا تحریک کننده ترین حریف همخوابگی‬
‫گشتن‪ ٬‬در پی قوی ترین مواد تحریک کننده رفتن‪ ٬‬هیچکدام به محرمیت و با هم محرم شدن‪ ٬‬کمکی نمی کند‪ .‬اغلب حاصل این‬
‫گونه تالش ها آنست که خواب و خیال دوبار از سر آنان بپرد‪ :‬آنها می بینند لذت آنی نیست که دنبالش می گشتند‪ ٬‬از سوی دیگر‬
‫کسانی که بدنبال آن راه ها می روند‪ ٬‬پس از آن کارزار‪ ٬‬خود را تنهاتر احساس می کنند تا پیش از آن‪.‬‬

‫بررسی اندیشمندان کالسیک بما می آموزد‪ ٬‬لذت خطر زیاده روی و دراز کردن بیشتر پا از گلیم خود را همراه دارد‪ .‬پرسش آنها‬
‫در رابطه با خوشبختی مانند پرسش ماست‪ :‬چگونه می توان زندگی خوبی ساخت که در آن لذت جایگاهی بیابد‪ ٬‬بی آنکه دیگری یا‬
‫من از آن رنج ببریم‪.‬‬
‫‪74‬‬

‫‪۶‬‬

‫زندگی خوب‬
‫از میان رفتن مذهب به این انجامیده است که زندگی همین است و می باید بیشترین لذت را از آن برد‪ .‬در روزگاری که ما بسر‬
‫می بریم کم نیستند جوانانی که برای زندکی خود فهرست بلند و باالئی تهیه می کنند تا به آنها برسند‪.‬٭ این روزها ما می خواهیم‬
‫سر مان شلوغ می شود و مجال‬‫همه چیز را امتحان کنیم‪ ٬‬چیزها و جاهای بسیاری را ببینیم‪ ٬‬خیلی چیزها را تجربه کنیم‪ ٬‬در نتیجه ِ‬
‫سر خاراندن نمی یابیم‪ .‬در سطح اجتماعی معیار روشن است‪ :‬زندگی خوب یعنی زندگی موفق‪ .‬سه نسل پیش زندگی خوب‪٬‬‬
‫زندگی توام با پرهیزگاری و فضیلت بود‪ .‬ارسطو نیز در باره زندگی خوب می گفت‪.‬‬

‫سه ایده آل هر یک بشیوه ای جداگانه و در رابطه با اخالقیات به لذت مربوط می شود‪ .‬در زندگی موفق‪ ٬‬از نشانه های موفقیت‬
‫یکی لذت می باشد‪ ٬‬که می باید تا حد ممکن بنمایش درآید‪ .‬در قیاس با زندگی پرهیزگارانه و توام با فضیلت‪ ٬‬اخالقیات این یک‬
‫’گوت مِنش (= آدم خوب)‘ ‪ -‬که روزگارش‬ ‫ضد آن می باشد‪ :‬آزمندی‪ ٬‬به ُرخ کشیدن و بنمایش درآوردن‪ ٬‬کار پسندیده ایست‪ُ ٬‬‬
‫سپری شده است‪ ٬‬دشنام بشمار می آید‪ .‬در زندگی توام با پرهیزگاری لذت خطر داشت و بد بود‪ ٬‬تا جائی که امکان داشت‪ ٬‬می باید‬
‫از آن جلوگیری می شد‪ .‬ایده آل آن بود که کامال پرهیزگار می شدی‪ ٬‬فروتنی و پاکدامنی ازفضائل اجباری بشمار می آمد‪.‬‬

‫زندگی خوب‪ ٬‬بگونه ای که ارسطو سفارش می کند‪ ٬‬مستلزم تفسیر دیگریست‪ ٬‬که در آن خودشناسی پلی می شود میان مراقبت از‬
‫خویشتن و لذت‪ .‬پیوند میان آن دو اهمیت زیاد دارد‪ :‬از آنرو برای خویشتن شناسی نیاز داریم‪ ٬‬که بتوانیم از خویشتن پرستاری کنیم‬
‫و در آن جایی نیز برای لذت بردن (نه کم و نه زیاد) باشد‪ .‬در روزگاری که بسر می بریم من جایگاه کانونی دارد‪ ٬‬از آنرو نباید‬
‫شگفت زده شد که درک و برداشت مان از پرستاری خویشتن فردی می باشد‪ .‬می باید به موقع پیش پزشک رفت‪ ٬‬مرتب ورزش‬
‫کرد‪ ٬‬در باده خواری زیاده روی نکرد‪ ٬‬و چیزی هایی از این دست‪ .‬در آن زمینه (و همچنین گستره های دیگر) خیلی چیزها را‬
‫می شود از ارسطو آموخت‪ .‬داشتن زندگی خوب برای فرد را نمی توان جدا از پولیس ( در زبان یونانی =شهر ‪-‬م‪ ٬).‬جامعه‬
‫پنداشت‪ .‬در زندگیی که با پرهیزگاری جوش خورده است‪ ٬‬مراقبت و پرستاری از دیگری جایگاه کانونی دارد‪ ٬‬اما در زندگی‬
‫موفق جایگاه کانونی از آن خویشتن است‪ .‬در زندگی خوب مراقبت از خویشتن با مراقبت از دیگری بهم گره می خورد‪.‬‬

‫داشتن زندگی خوب برای فرد در رابطه با جامعه‪ ٬‬برپایه شناخت خویشتن و مراقبت و مواظبت از خود‪ :‬تعریف خوشایندیست‪ ٬‬اما‬
‫تعریف اینکه محتوای آن چه می باید باشد و چگونه می باید بدان دست یافت‪ ٬‬کار ساده ای نیست‪ .‬انداختن بدبختی های این زندگی‬
‫به گردن کسی ( دیگری!) کار ساده ایست‪ .‬از آنرو در این بخش از کتاب دنبال پاسخ به پرسش های زیرین می گردم‪ :‬خوبی یک‬
‫زندگی خوب در چیست؟ چه چیزی زندگی ما را پر رنج می کند؟ رابطه میان این دو با دیگری چیست؟ با پاسخ هایی که می شود‬
‫به این پرسش ها داد‪ ٬‬در زیر به بررسی رابطه ضروری میان خویشتن شناسی و پرستاری از خویشتن می پردازم‪ ٬‬چرا که آن دو‬
‫از شروط زندگی خوب می باشد‪.‬‬

‫پس خوشبختی چیست؟‬


‫اگر به دلخواه از رهگذران در خیابانی بپرسید خوشبختی برای آنان به چه معنا است‪ ٬‬می بینید پاسخ آنها تقریبا در این امتداد می‬
‫باشد‪ :‬زندگی معنا داری که درد و رنج آن کم باشد و خوشی و شادی آن برای خودمان و نزدیکان مان بیشتر‪ .‬نکته آخری به‬
‫مهربانی و دوست داشتن برمیگردد‪ ٬‬با همه اشکال آن‪ :‬میان پدر و مادر ها و فرزندان شان‪ ٬‬میان دلدادگان‪ ٬‬میان دوستان‪ .‬در اینجا‬
‫دو عبارت ’خیلی دلم می خواهد ببینمش (دوستش دارم)‘ از زبان فالندر و ’دلم می خواهد از دستش ندهم (دوستش دارم)‘ هلندی‬
‫خوب همدیگر را تکمیل می کند‪ .‬کسی را دوست دارم ببینم‪ ٬‬دلم می خواهد او هم مرا ببیند‪ ٬‬دلم می خواهد کسی که دوستش دارم‪٬‬‬
‫تنگ در آغوشم گیرد و نگهدارد‪.‬‬

‫٭ آن نامگذاری با فیلمی که همین نام را داشت آوازه یافت (‪ .)۲۰۰۷‬در فیلم یاد شده دو مرد باالی شصت سال‪ ( ٬‬جک نیکلسون و مورگان‬
‫فریمن می باشد) گمان می کنند درد بی درمانی دارند و پس از مدتی خواهند مرد‪ .‬پس تصمیم می گیرند فهرستی تهیه کنند از کارها و جاهایی‬
‫را که پیش از مردن می خواهند انجام دهند و یا ببینند‪ .‬در مورد زندگی چی؟ فهرستی از هنگام زاده شدن تا فهرست مردن‪.‬‬
‫‪75‬‬

‫خوشبختی بیشتر برای خودمان و نزدیکان مان‪ .‬پیوند میان خوشبختی و لذت روشن است‪ ٬‬به ویژه اگر بدانیم که واژه ’لذت‘ در این‬
‫دوره و زمانه‪ ٬‬در گوش مردم طنین لذت جنسی و بازرگانی پررنگی دارد‪ .‬هرگاه بتوانیم از آن فاصله بگیریم‪ ٬‬خواهیم توانست‬
‫خوشبختی سرشار از خوشی را به مفهوم هدون (در یونانی = خوشی و لذت) درک کنیم‪ ٬‬احساس مثبتی که در تن خویش می‬
‫توانیم حس کنیم‪ .‬هدون می تواند با خوردنی‪ ٬‬نوشیدنی‪ ٬‬حرکات بدنی‪ ٬‬سکس کردن‪ ٬‬خوابیدن مرتبط باشد‪ ٬‬اما آن چیز ها به تنهایی‬
‫برای ایجاد هدون کافی نیست‪ .‬در بدترین حالت ممکن است از آن خمار شویم ‪ -‬پس از پرخوری های میهمانی نمی توانم تکان‬
‫بخورم‪ ٬‬پس از همخوابگی گیج‪ ٬‬منگ و وارفته می افتم گوشه ای‪ ٬‬پس از ده ساعت خوابیدن خسته و کوفته بلند می شوم‪.‬‬

‫تاثیر هدون (خوشی) به خودی خود از فعالیتی یا چیزی تراوش نمی کند‪ ٬‬آن از نتایج میان رابطه من و تنم می باشد‪ ٬‬که تاثیرات‬
‫متقابل با تن شخصی دیگر نیز در آن نقش دارد‪ .‬در قیاس با بخش شدگی کالسیک و دشمنانه ( که در آن ’لذت بردن گناه بشمار‬
‫می آید‘) یا آزمندی اجباری نئولیبرالی ( بیشتر! و بیشتر! ) به نظر می رسد آن تاثیرات متقابل همزمان می گردد یا از میان‬
‫میرود‪ .‬در پایان بخش پیشین دیدیم که وجه مشترک صور مختلف لذت از میان برداشته شدن احساس‪-‬من می باشد‪ .‬باژگونه آن ‪-‬‬
‫من تشدید یافته‪ ٬‬که در آن خود را میان آنچه که هستم و آنچه که می باید باشم‪ ٬‬منقسم می بینم ‪ -‬ترس آور و رنج آور می‬
‫احساس‪ِ -‬‬
‫باشد‪.‬‬

‫شایان یادآوریست علت درد و رنج را می توان در چیزی یافت که در حالت عادی برای مان شادی آور است‪ .‬اما سرسختی و‬
‫اصرار زیاد در رسیدن بدان‪ ٬‬ما را به موش های اسپیدی گونزالس گرفتار در قفس شهوت تبدیل می کند‪ .‬با آن سماجت و پافشاری‬
‫ما به خوشبختی نمی رسیم که هیچ‪ ٬‬دیگران را نیز گرفتار بدبختی می کنیم‪ .‬زندگی بد پیامد اندازه نگه نداشتن می باشد‪ .‬با شنیدن‬
‫اندازه نگه نداشتن یاد زیاده روی در خوردن‪ ٬‬نوشیدن‪ ٬‬مصرف مواد و سکس می افتیم‪ .‬اما این امر درباره خویشتنداری نداشتن در‬
‫زمینه هایی چون کارزیادی‪ ٬‬ورزش زیادی و زیادی ’سالم خوردن‘ نیز صدق می کند‪ .‬از اینجا می توان پی برد که چرا خردمندان‬
‫کالسیک لذت و اخالقیات را بهم گره میزدند و روی اندازه نگهداشتن تاکید می ورزیدند‪.‬‬

‫بکنار از خوشبختی و لذت‪ ٬‬دومین نشانه زندگی خوب معنا دار بودن آنست‪ .‬ما می خواهیم زندگی مان معنایی داشته باشد‪ .‬زندگی‬
‫عاری از معنی را نمی شود تحمل کرد و طرح این سوال که ’ماما‪ ٬‬ما برای چه زندگی می کنیم؟‘‪ - ٬‬عنوان کتاب پرفروش لو ِد‬
‫زیلنس‪ ٬‬در سال ‪ - ۱۹۳۲‬در روزگار ما بیشتر از هر زمان دیگر مناسبت دارد‪ .‬معانی بدیهی آموزه های گذشته ‪ -‬سیاسی و دینی‬
‫‪ -‬در بهترین حالت بی اعتبار و در حاالت دیگر فاسد و یا یکسره زیانبار گشته است‪.‬‬

‫معنای قدیمی زندگی برپایه آرمان های جمعی بود و بیشتر پدر و مادر بزرگهای ما آنها را با یک دید می شناختند‪ .‬در گذر دو سده‬
‫گذشته آن آرمان ها نیز با دود باروت دوجنگ دود شد و به هوا رفت‪ .‬مذهب و جهانبینی ‪ -‬داستان های بزرگی که خندق های‬
‫زندگی بودند ‪ -‬اعتبار خود را از دست دادند و جای آنها را ایقان نوینی گرفت‪ :‬معنای از پیش تعیین شده ای در کار نیست‪ ٬‬هر‬
‫کسی می باید خود بداند که چه معنایی می خواهد به زندگیش بدهد‪ .‬امروزه ایده یاد شده گسترش یافته است‪ :‬هر کسی می باید‬
‫خودش به هستیش معنا دهد‪ ٬‬آنرا بخواست خود انجام دهد‪ .‬از دید من این گفته یکسره یاوه گویی است‪ .‬هیچکس نمی تواند تنهایی‬
‫به زندگی خویش معنا دهد‪ ٬‬حداقل نه به طور رضایت بخش‪ ٬‬شاهد این مدعا تنها دو تن هستند که می شناسم و به تنهایی کوشیده اند‬
‫به زندگی شان معنا بخشند‪.‬‬

‫نمونه نخست آن‪ ٬‬شخصی است که توانسته است در واقعیت به زندگی خویش معنای خاصی بدهد‪ ٬‬که صرفا ً در مورد او صدق می‬
‫کند‪ .‬در این حالت به آن دیوانگی گفته می شود‪ .‬دانیل پائول شربر‪ ٬‬از قضات آلمانی در اوایل قرن پیش پارانوئید شده بود‪ ٬‬پس‬
‫برای معنا دادن به زندگی خود راه و رسم خاصی یافت‪ :‬او تصمیم گرفته بود زن بشود‪ ٬‬از خدای خدایان‪ ٬‬اورمزد باردار گردد و‬
‫نژاد نوی از آدم ها را پدید آورد‪ .‬وی در تالش برای قانع کردن دیگران از راه خود‪ ٬‬انتظارات خویش را چاپ و پخش کرد‪ .‬باور‬
‫های او آدم های کمی را قانع ساخت یا کسی را قانع نساخت؛ دقیقا ً به همین دلیل آن دیوانگی بود؛ اگر آن کار می توانست معنایی‬
‫به زندگی دهد‪ ٬‬می باید گروهی بدان راه کشیده می شدند‪ .‬اکنون خیال کنید با گروهی پروژه ای اندیشیده اید که بدان باور دارید‪٬‬‬
‫باهم دست بدست میدهید و آنرا پیاده می کنید‪ ٬‬پس از آن می بینید‪ :‬زندگی به ناگهان رنگ خوشایند و بهتری می گیرد‪.‬‬

‫دومین نمونه معنا بخشی به عنوان فرایندی فردی این روزها میان مردم رواج یافته است‪ :‬بدنبال موفقیت رفتن؛ موفقیتی که در آن‬
‫پول نقش معنا دهنده را دارد‪ .‬دشواری این معنا دهی در آنست که برای آن راه پایانی نیست‪ .‬هیچ معیار حقیقی و طبیعی نمی توان‬
‫یافت تا بتوان برپایه آن گفت ِکی به اندازه کافی پول داریم‪ ٬‬به اندازه کافی (در رسانه های گروهی) بما ’بیالخ‘ یا قلب فرستاده اند‪.‬‬
‫ارگاسم پایانی نمی بینی‪ ٬‬کاپیتالیسم کازینو همچنان به بازی ادامه می دهد تا مرده بازیکن بر‬
‫ِ‬ ‫بی پرده پوشی گفته باشم‪ :‬خبری از‬
‫زمین افتد‪ .‬در کتابی که پدر و پسری بنام اسکیدل اسکای در سال ‪ ۲۰۱۳‬نوشته اند‪ ٬‬کوشیده اند به این پرسش که ’چه قدر کافی‬
‫است؟‘ پاسخی بیابند‪ :‬هیچ‪ .‬اسناد و مدارک کافی نشان می دهد هیچ رابطه ای میان پول زیاد و خوشبختی دیده نمی شود‪ .‬آنچه‬
‫مسلم است پول‪ ٬‬پول بیشتر می خواهد‪.‬‬
‫‪76‬‬

‫این ایده که تو یکتنه می توانی به هستی خویش معنا بدهی‪ ٬‬سرابی بیش نیست‪ .‬زندگی معنا دار تنها در پیوند و همبستگی با‬
‫دیگران میسر می گردد؛ دیگرانی که با آنها برپایه آرمان های مشترک‪ ٬‬در صدد دست یابی به اهداف جمعی برمیاییم؛ اهدافی که‬
‫از درست کردن باغچه ای در محل و کمک به کودکانی که سرطان دارند‪ ٬‬گرفته تا حل مشکل ترافیک سنگین دور آنتورپن‬
‫(شهری در بلژیک‪-‬م‪ ).‬یا بنیانگذاری یک حزب سیاسی نوین‪ ٬‬گسترده است‪ .‬اگر کسی عضوی از گروهی می شود که برای‬
‫رسیدن به هدفی می کوشد‪ ٬‬خود را سرزنده احساس می کند‪ ٬‬به ناگاه می بیند در مقایسه با گذشته کارهای زیادی از دستش برمیاید‪.‬‬
‫از آنرو زندگی برایش معنا می یابد و خشنودی می آورد‪ .‬هر شکلی از معنا دهی می تواند از تک شیدایی (کسی که با شور و‬
‫شوق فراوان خود را تنها به یک چیز سرگرم می دارد ‪-‬م‪ ).‬سر برآورد‪ ٬‬جنونی جزمی به بهای از دست دادن خود و دیگران‪.‬‬
‫تبلیغ برای تغذیه سالم با تاکید روی گوشت کمتر و سبزی بیشتر‪ ٬‬بدون تردید ایده خوبی می باشد‪ .‬اما زیاده روی در این باره‪ ٬‬مثالً‬
‫تهدید قصاب ها پا از گلیم خویش بیشتر دراز کردن است‪ .‬اگر گذاشتن زندگی خود برای بهتر ساختن جهان با تارو مار کردن‬
‫دگراندیشان یکی گردد‪ ٬‬به راه کج رفته ایم‪.‬‬

‫در پرتو فراخوان کنونی به بیشتر و بیشتر داشتن‪ ٬‬گفته ارسطو در مورد ’زندگی بهتر‘ بخودی خود آرامش بخش می باشد‪ .‬وی‬
‫چیزی از زندگی بهتر نمی گوید تا چه رسد به بهترین زندگی‪ .‬خوب چندان که باید خوب است‪ .‬الزمه لذت بردن و معنا داشتن به‬
‫عنوان دو جزء تشکیل دهنده زندگی خوب‪ ٬‬اعتدال و خویشتن داری می باشد‪ .‬آنها دقیقاًهسته دیدگاه های اخالقی کالسیک بشمار‬
‫می آید‪ ٬‬که در روزگار ما بیشتر از هر زمان بدانها نیاز است‪.‬‬

‫آدم های اسفنجی ( در مقایسه با مارشملو نوعی شیرینی اسفنجی‪ -‬م‪).‬‬


‫والتر میچل‪ ٬‬استاد دانشگاه استانفورد از پیشگامان در زمینه پژوهش های کنترل خویشتن می باشد‪ .‬وی با پژوهش خنده آوری که‬
‫انجام داد‪ ٬‬به شهرت جهانی دست یافت‪ .‬در سال ‪ ۱۹۶۰‬وی آزمایشی روی شماری از کودکان پنج ساله کرد‪ :‬در اتاقی که برای‬
‫آنها نا آشنا بود‪ ٬‬جلوی هر کدام از آنان یک مارشملو می گذارد‪ .‬به آنها می گوید‪ ٬‬اجازه دارند آنها را بخورند‪ ٬‬اما اگر یک ربع‬
‫صبر کنند و بعد آنرا بخورند‪ ٬‬یک مارشملو دیگر نیز به آنها داده خواهد شد‪ .‬فیلم این آزمایش را که بسیار جالب می باشد‪ ٬‬در‬
‫یوتیوب می توانید ببینید‪ :‬بعضی از آن کودکان که سعی می کردند خود را کنترل کنند ( خویشتن داری نشان دهند) تاب و توان‬
‫شان فرسوده می شد پس انگشت شان را در آن شیرینی ها فرو میکردند‪ ٬‬تکه های کوچکی را گاز می زدند‪ ٬‬توی دست شان فشار‬
‫می دادند‪ ۷۷.‬آنچه بیشتر چشمگیر بود‪ ٬‬آنها کوشش داشتند به آنچیزی که میل و اشتیاق شان را تحریک می کرد‪ ٬‬نگاه نکنند ‪ -‬نگاه‬
‫کردن و دیدن خویشتن داری را سخت تر می کند‪ .‬برخی از آنان توانستند یک ربع صبر کنند و پاداش بگیرند‪ ٬‬بعضی ها هم صبر‬
‫نکردند و بیدرنگ کام شان را با مارشملو شیرین کردند‪ .‬پس از آن میچل آن شرکت کنندگان در آزمایش را چهل سال دنبال می‬
‫کند‪ ٬‬از همین رو پژوهش او معروف می باشد‪ .‬بچه هایی که توانستند یک ربع را صبر کنند‪ ٬‬بعد ها در همه شئونات زندگی کمی‬
‫بهتر از آنهای دیگر بودند‪ .‬آنها زیادی چاق نشدند‪ ٬‬مواد اعتیاد آور کمتر مصرف کردند‪ ٬‬پیشرفت های شان در مدرسه بهتر بود‪٬‬‬
‫ارزش خود را بهترمیدانستند‪ ٬‬در روابط زناشویی و کار موفقیت بیشتری بدست آورند‪ .‬به طور خالصه می توان گفت‪ :‬در مقایسه‬
‫با آدم های بزرگسالی که در کودکی کمتر خویشتنداری نشان داده بودند‪ ٬‬زندگی بهتری داشتند‪.‬‬

‫اینکه چرا قدرت اراده برخی از کودکان نسبت به کودکان دیگر بیشتر است‪ ٬‬در آزمایش نخست پاسخی بدان یافته نشد‪ ٬‬اما این‬
‫موضوع دهه ها پس از آن‪ ٬‬در آزمایش های بسیاری کاویده و بررسی شد‪ .‬ای بسا شماری از خوانندگان این نتیجه گیری را بکنند‬
‫که از عوامل کنترل خود یکی هم عامل ارثی می باشد‪ ٬‬اما می باید دانست که تعلیم و تربیت در این میان نقش بزرگی دارد‪ .‬این‬
‫امر که اعتدال مستلزم تنش و تالشی مستمر می باشد‪ ٬‬اندیشه کانونی دو دبستان اخالقی را تشکیل می دهد؛ دو دبستانی که در نگاه‬
‫نخست رو در روی هم ایستاده است‪ .‬از اپیکور گرایان و رواقیان اغراق کاریکاتور گونه به یاد مان میاید‪ :‬اپیکور گرایان شکم‬
‫گرد که هم از زندگی لذت می بردند و هم از طبیعت؛ در برابر آنها مکتب زهد و ریاضت پوست و استخوانی ها بود که همه فکر‬
‫و ذکر شان به انجام وظایف محدود و معطوف میشد‪.‬‬

‫با این همه همسانی های آن دو دبستان اندیشگی کم نیست‪ .‬نقطه عزیمت هر دو آنها این است که روی آنچه که برای مان بدبختی‬
‫میاورد کنترلی نداریم ‪ -‬به ویژه در زمان جنگ و بیماری ‪ -‬اما روی پیامد های آنها روی خود می توانیم کنترل داشته باشیم‪ .‬در‬
‫حالت ایده آل اپیکور گرا به اَتَ َر اَکسیا [ در یونانی ا َ = پیشوند فارسی بی یا نا‪ ٬‬اکسیا = آشوب و پریشانی (خونسردی‪ ٬‬از دست‬
‫ندادن آرامش‪ ٬‬آسان گیری) ‪-‬م‪ ٬].‬آرامش خاطر می رسد و رواقی به اَپَتیا = بی دردی و بی خیالی‪ ٬‬یا آرامش و خونسردی‪ .‬برای‬
‫سر را ِه خوشبختی ترس و رنج می باشد‪ .‬ترس زیاد به چیزهایی در آینده مربوط می شود که‬ ‫پیروان اپیکور بزرگترین دشواری ِ‬
‫ما از آنها شناختی نداریم‪ ٬‬بگفته او حتی وجود ندارند‪ ٬‬مانند خدایان و زندگی پس از مرگ‪ .‬رنج پیامد آرزوی چیزهای زیادی (‬
‫لوکس)‪ ٬‬قانون (قدرت) و بیهده (آوازه) می باشد‪ ٬‬که موجب ناخشنودی ما می گردد‪ ٬‬چون هرگز به اندازه کافی آنها را نداریم‪ .‬اگر‬
‫‪77‬‬

‫در آن آرزوها بتوانید راه میانه روی را برگزینید‪ ٬‬خواهید دید که آدم خوشبختی هستید‪ .‬هدف زندگی آنست که من‪ ٬‬در جایگاه فرد‪٬‬‬
‫خود را خوشبخت بدانم و لذت ببرم و برای رسیدن بدان‪ ٬‬اعتدال وسیله بشمار می آید‪.‬‬

‫برای رواقی نیز بدبختی حاصل شور و ذوق غیر سالم می باشد (درد‪ ٬‬ترس‪ ٬‬آزمندی)‪ ٬‬چیزهایی که نباید در برابر آنها ضعف‬
‫نشان داد و تسلیم شد‪ .‬هدف زندگی تقوا و فضیلت می باشد‪ .‬زندگی کردن پیرو طبیعت به معنی انجام فضایل می باشد‪ ٬‬که باالترین‬
‫آنها اعتدال است؛ فضیلتی که آدمی بکمک آن خود را از هیجانات بدبختی آور نجات می دهد‪ .‬فضایل درست را بکار ببند‪ ٬‬به عقل‬
‫و منطق پایبند باش‪ ٬‬تا در برابر زندگی خوبی داشته باشی‪.‬‬

‫میانه روی هم می تواند وسیله باشد و هم هدف‪ ٬‬هرچه باشد آن برای رواقی و پیروان اپیکور ضرورت دارد‪ .‬در اینجا باز میرسیم‬
‫به مارشملو‪ .‬از چیست که برخی از کودکان خویشتنداری دارند و برخی ندارند‪ ٬‬آن چگونه پایه و پی یک زندگی خوب را رقم می‬
‫زند؟‬

‫انضباط‪ ٬‬خودگردانی‪ ٬‬خویشتنداری‬


‫این روزها ’آسیب خوردگی کنترل تکانش‘ از تشخیص هایی است که از سوی کارشناسان زیاد به عمل می آید اینگونه تشخیص ها‬
‫‪ -‬همچنانکه در مورد برچسب های روانپزشکی دیده می شود ‪ -‬قضاوتی اخالقی به همراه میاورد‪ .‬بسیاری از عقاید رایج در‬
‫مورد قدرت اراده‪ ٬‬بنا را بر این میگذارد که آن یک ویژگی فردی می باشد‪ ٬‬مانند تاب آوری یا فنریت که آدمهای ضعیف آن‬
‫ویژگی را ندارند‪ .‬در بخش دوم نشان دادم که یک چنین دید و بینشی داوری کننده تا چه اندازه از تفاوت ها و تمایز ها تغافل می‬
‫کند‪’ .‬تاب آوری‘ نتیجه تعامل بغرنج میان تعلیم و تربیت و پیرامون می باشد‪.‬‬

‫این مطلب در مورد کنترل و مدیریت خویشتن نیز صدق می کند‪ .‬پژوهش های بیشماری به پیروی از اندازه گیری های‬
‫مارشملو‪ ٬‬این ادعا را تایید می کند‪ ۷۸.‬اگر کوتاه گفته باشم‪ ٬‬نتایج حاصل در این زمینه به تقریب چنین به نظر می آید‪ :‬اداره و‬
‫مدیریت خویشتن خصلت مادرزادی نمی باشد‪ .‬میزان محدود و مقید کردن خویش‪ ٬‬تا حدود زیاد حاصل تعامل پیچیده فرد و‬
‫پیرامون او می باشد‪ ٬‬که در آن دوران کودکی نقش تعیین کننده دارد‪ .‬از این گذشته‪ ٬‬میزان مدیریت و خویشتنداری فرد با گذشت‬
‫زمان خیلی تغییر می کند‪ .‬کسی که خویشتن دار می باشد‪ ٬‬در همه اوقات و همه جاها آنرا بکار نمی بندد‪ .‬حتی کسی که توانسته‬
‫خویشتنداری و مدیریت خویشتن خوبی را در خود رشد دهد‪ ٬‬لحظات ضعف خود را دارد‪ ٬‬مخصوصا ً هنگامی که استرس دارد‪.‬‬
‫هر گاه کسی برای مدتی دراز سر به سر آدم بگذارد‪ ٬‬خصوصا ً که حوصله نداشته باشی‪ ٬‬باالخره از کوره در میروی‪ .‬سن و‬
‫جنسیت نیز در این خصوص نقش بزرگی دارد‪ .‬خویشتنداری آدمهای بزرگسال بیشتراست تا جوانان‪ ٬‬زنها هم خوشتنداری و‬
‫کنترل خویشتن بیشتری بنمایش می گذارند تا مردها‪ .‬مردم کوچه و بازار می گویند‪ ٬‬وقتی سخن از مسائل جنسی بمیان می آید‬
‫مردها بی حوصله شوند ولی زنها روی خوراکی ها حساسیت دارند‪.‬‬

‫نتایج بدست آمده از تحقیقات در کل دور از انتظار نبود‪ .‬هنگامی که روی نتایج پژوهش ویژه ای دقت می کنیم و می بینیم چه‬
‫عواملی روی خویشتنداری و اداره خویشتن تاثیر می گذارد‪ ٬‬آن موقع است که آنها برای مان جذابیت بیشتر می یابد‪.‬‬

‫در طرح آزمایش اولیه ( ’اگر یک ربع صبر کنی‪ ٬‬برمیگردم و بجای یک مارشملو‪ ٬‬دو مارشملو دریافت می کنی‘ ) پژوهشگران‬
‫نیک می دانستند که اعتماد کودکان به آنها برای طاقت آوردن و شکیبایی داشتن آنان شرط اساسی بشمار می آمد‪ .‬نیم قرن پس از‬
‫آن آزمایش‪ ٬‬مساله اعتماد بچه ها را آزمودند‪ .‬پژوهشگران پیش از آزمایش مارشملو روی دسته ای از بچه های نوپا ( ‪ ۴‬تا ‪ ۶‬سال‬
‫‪ -‬م‪ ).‬به آنها نشان دادند که پژوهشگر آدم قابل اعتمادی نیست ( به قول خود عمل نمی کند)‪ ٬‬اما دسته دیگر دیده بود که پژوهشگر‬
‫به عهد خود وفا می کند‪ .‬پس از آن آزمایش مارشملو کالسیک انجام داده شد‪ :‬بچه هایی که پژوهشگر غیر قابل اعتماد را تجربه‬
‫کرده بودند‪ ٬‬بیدرنگ مارشملو را گذاشتند دهان شان‪ .‬توضیح عمل آنها این نبود که تحمل و خویشتنداری اندکی داشتند‪ ٬‬بلکه با‬
‫توجه به عدم اعتمادی که در آنها به وجود آمده بود‪ ٬‬که بی علت هم نبود‪ ٬‬آنها نقد را به نسیه نفروختند‪۷۹.‬‬

‫ترجمه این رفتار به جهان بیرون از طرح این آزمایش خیلی ساده است‪ .‬بچه هایی که در میان بزرگساالن غیرقابل اعتماد و در‬
‫محیط غیر قابل پیشبینی بزرگ می شوند‪ ٬‬هیچ فرصتی را برای ارضای بی درنگ خواست های خویش از دست نمی دهند‪ .‬آنان‬
‫برپایه تجربیات خویش نیک می دانند که خیلی وقت ها به قول های داده شده‪ ٬‬وفا نمی شود‪ .‬اهمیت هر دو‪ ٬‬هم افراد مشخص دیگر‬
‫(پدر و مادر‪ ٬‬بزرگتر های خانواده ‪ -‬م‪ ).‬و هم دیگرانی که در پیرامون آنها هستند ‪ -‬در مفهوم اجتماعی‪-‬فرهنگی واژه ‪ -‬روشن‬
‫است‪ .‬هرچه اعتماد بچه ها به آنان کمتر باشد‪ ٬‬بیشتر به منافع کوتاه مدت می اندیشند‪.‬‬
‫‪78‬‬

‫دومین عامل تعیین کننده‪ ٬‬وضعیت روحی کودک پیش از آغاز آزمایش می باشد‪ .‬پژوهشگر پیش از آزمایش در میان دسته ای از‬
‫کودکان حال و هوای غم افزا و در میان دسته ای دیگر حال و هوای شور و شادی به وجود آورد‪ .‬روش کار او خود مساله جالبی‬
‫می باشد‪ .‬وی به آنها گفت‪’ ٬‬خیال کنید دارید گریه می کنید‪ ٬‬اما کسی در آن نزدیکی نیست تا بشما دلداری دهد‪ ‘.‬به گروه دیگر‬
‫گفت‪’ ٬‬نقاشی هایی که کشیده اید خیلی زیباست‘‪ .‬در مورد نخست درست زمانی که بچه به آن دیگری نیاز داشت‪ ٬‬از او نشانی دیده‬
‫نمی شد‪ ٬‬در مورد دوم دیگری به بچه ها احساس خوبی می داد‪ .‬در این آزمایش روشن شد بچه هایی که روحیه پرشور و شادی‬
‫داشتند سه برابر بیشتر از بچه های غمگین می توانستند صبر کنند؛ آنها شیرینی ها را بی درنگ نخودرند‪۸۰.‬‬

‫این مساله را می توان از چشم انداز اجتماعی نیز دید‪ .‬گذار از حال و هوای غمگین و رسیدن به غم و اندُه بسیار ‪ -‬افسردگی ‪-‬‬
‫چندان سخت نیست‪ .‬کسی که افسردگی دارد خود را بی کس و بی ارزش می بیند‪ ٬‬احساس می کند همه او را تنها گذاشته اند‪ .‬بی‬
‫خودی نیست که اینگونه آدم ها کنترل خود را از دست می دهند و اغلب شدیدا ً به چیزهایی روی می آورند که از آن ها با ’غذا‬
‫های تسلی بخش‘‪ ۸۱‬یاد می شود (چون به کسانی که آنها را می خورند احساس راحتی و آرامش می دهد‪ .‬این نوع غذا ها اغلب‬
‫شکر و کاربوهیدرات های دیگر را دارا می باشد ‪ -‬م‪ .).‬کسانی که افسرده هستند‪ ٬‬می توانند خود را با غذا های پر کالری تسکین‬
‫دهند‪ ٬‬که پیامد آن هم اکثر اوقات سنگینی وزن است و این نیز دردی می شود روی درد پیشین تا آنها بیشتر خود را بدبخت‪ ٬‬بیچاره‬
‫و شکست خورده احساس کنند‪.‬‬

‫سومین عاملی که باعث کاهش اداره و مدیریت خویشتن می گردد‪ ٬‬عاملی است که بیشتر پیش ترک کنندگان سیگار شناخته شده‬
‫است‪ .‬در چه مواقعی هوس سرکش و مهار ناپذیری برای کشیدن سیگار در آنها سر برمیاورد؟ در لحظاتی که استرس زیاد کالفه‬
‫شان می کند‪ .‬دوره های طوالنی استرس ما را تندخو‪ ٬‬زود رنج و کج خلق می کند و نمی شود آنها را به زیر یوغ واکنش های‬
‫آرام و حساب شده کشید‪ .‬بزرگ شدن تحت شرایطی که ’خطری بزرگ و پیوسته‪ ٬‬آشوب‪ ٬‬جنگ یا نداری‘ سایه سنگین خود را بر‬
‫آن گسترده‪ ٬‬بگفته میچل اساس فرو ریزی اداره و مدریت خویشتن را پدید می آورد‪ ٬‬بگونه ای که می توان آنرا وضعیت و اوضاع‬
‫روان نژندی نامید‪ .‬پیامد شرایطی از این دست موجب دوام و استمرار تنش تشدید شده برای مدت های دراز می باشد که آن نیز‬
‫سبب افزایش میزان کورتیزول ( از هورمون های استروئید که فرایند های بسیاری را در بدن کنترل می کند‪ ٬‬از جمله سوخت و‬
‫ساز و سیستم ایمنی بدن‪ .‬این هورمون در کمک به واکنش در برابر استرس نیز نقش بزرگی دارد ‪-‬م‪ ).‬و آدرنالین می گردد که‬
‫آنهم روی رشد برخی از مراکز مغزی تاثیر منفی می گذارد‪ .‬توجه داشته باشید که علت این چنین فرایندهای بدنی معموالً در‬
‫بیرون بدن می باشد‪ .‬پیامد آنها تنها به تضعیف کنترل خویشتن محدود نمی گردد‪ ٬‬بلکه زمینه ساز افزایش بیماری ها‪ ٬‬ترس و‬
‫افسردگی نیز می شود‪ .‬این مساله را پیشتر در بخش سوم که روی ایمیونولوژی روانی‪-‬عصبی‪-‬چشمه های درونریز بحث و‬
‫بررسی می کردیم‪ ٬‬باز نمودم‪.‬‬

‫خویشتن داری و جلو خود را گرفتن از سوی پری فرانتال (بخشی از مغز که پشت پیشانی جای دارد ‪-‬م‪ ).‬رهبری می شود‪٬‬‬
‫همانجائی که منطقی فکر کردن در آنجا روی می دهد‪ ٬‬در حالیکه واکنش های آنی و برون از اختیار و کنترل در دو منطقه دیگر‬
‫روی می دهد‪ ٬‬در سیستم لیمبیک و آس ٔه اچ‪ .‬پی‪ .‬ا‪ ٬ .‬که روزی ژوزف لُدو‪ ٬‬دانشمند اعصاب‪ ٬‬آنرا ’تند و چندش آور‘ نامید‪ .‬در‬
‫حالت عادی کارکرد بخش پیشین مغز و سیستم ’تند و چندش آور‘ با هم هماهنگ می باشد‪ ٬‬برای نمونه ما پیش از دست زدن‬
‫بکاری نخست می اندیشیم و سپس کاری را انجام می دهیم و در موارد اندکی که خطر جدی می باشد به طور ’غریزی‘ عمل می‬
‫کنیم‪ .‬در حالت تنش حاد و آنی (مثالً هنگامی که ماشینی یکراست به طرف ما می آید) دکمه تفکر خاموش می گردد و کلید منطقه‬
‫’تند و چندش آور‘ روشن ( آنگاه خودم و دوچرخه را به رودخانه می اندازم)‪ .‬اندکی پس از آن دوباره همه چیز به حالت عادی‬
‫برمیگردد‪ .‬بخش پیشین مغز کسانی که تحت استرس و تنش طوالنی بزرگ شده اند‪ ٬‬خوب رشد نمی کند‪ ٬‬از آنرو اغلب سیستم‬
‫لیمبیک امور را در دست می گیرد‪ ٬‬حتی در مواقعی که نیازی بدان نیست‪ .‬از آنرو واکنش بخش ’تند و چندش آور‘ به صورت‬
‫عادت درمیا ید‪۸۲.‬‬

‫هم پژوهش های مارشملو و هم پژوهش های نیورولوژیک اهمیت عوامل پیرامونی را روی رشد خویشتنداری و کنترل خود نشان‬
‫می دهد‪ .‬با این همه می بینیم کودکانی که تحت شرایط سخت و رنج آور همسان بزرگ می شوند‪ ٬‬می توانند تفاوت های زیادی‬
‫داشته باشند‪ .‬بیگمان ناهمسانی های آنها را می باید در آموزش های آنان جستجو کرد‪ .‬از باورهای کالسیک یکی این است می‬
‫شود بکمک تعلیم و تربیت قدیمی‪ ٬‬با سختگیری‪ ٬‬نظم و انضباط‪ ٬‬بزرگساالنی را تحویل جامعه داد که زیر بار محدودیت های الزم‬
‫بروند‪ .‬مکتب فرانکفورتی که هربرت مارکوزه هم از زمره آنها بود‪ ٬‬عیان ساخت یک چنین تعلیم و تربیتی اغلب به پدید آمدن‬
‫’شخصیت اقتدار گرا‘ (کسی که به اقتدار پایبندی دارد‪ ٬‬سیاه و سفید می بیند و می اندیشد‪ ٬‬پرخاشگر و ویرانگر است‪ ٬‬هم و غمش‬
‫سالمتی و سکس است) می انجامد‪ ٬‬که سرکردگان نازی های آلمان نیز از آن بهره بردند‪ ۸۳.‬پژوهش های نوین نشان می دهد برای‬
‫داشتن اعتدال و میانه روی‪ ٬‬شیوه آموزش دیگری را می باید بکار بست‪ .‬پدر و مادر هایی که به کودکان نوپای خود کمک می‬
‫کنند تا خودشان مشکالت شان را حل کنند‪ ٬‬خودشان کارهای شانرا انجام دهند‪ ٬‬بیشترین تضمین را برای رشد میانه روی در آنها‬
‫بکار می برند‪ .‬برعکس‪ :‬پدر و مادر هایی که فرزندان شان را بیش از حد کنترل و خیلی زود در کار بچه ها مداخله می کنند‪٬‬‬
‫‪79‬‬

‫رهبری امور را بدست می گیرند‪ ٬‬آشکارا نشان می دهند به توانائی ها و قابلیت های آنان اعتمادی ندارند؛ در واقع آنها در صدد‬
‫یافتن تاییدی به ترس های خودشان می باشند که سر انجام آنرا نیز بدست می آورند‪ .‬آن کودکان در حقیقت نشان خواهند داد که از‬
‫مدیریت و کنترل خود ناتوان هستند‪ .‬برای چه آنها چنین می کنند؟ بیگمان خویشتن داری و عنان اختیار خود را در دست گرفتن‪٬‬‬
‫از بیرون دریافت می شود‪ ٬‬اگر آن راه بسته شود‪ ٬‬همه ترمز ها پاره خواهد شد‪۸۴.‬‬

‫نتیجه گیری این است که اداره و مدیریت خویشتن پایه و پی مطمئنی را برای یک زندگی خوب فراهم می آورد و آن پایه و پی‬
‫در کودکی ریخته می شود‪ .‬بدین سان ایده ارسطو پس از گذشت بیست و پنج قرن تائید می گردد‪ :‬تعلیم و تربیت و پیرامون می‬
‫باید برای مهار کردن آزگاری باشد‪ .‬پژوهش ها نشان می دهد دو جنبه در آن باره بسیار مهم می باشد‪ :‬بزرگ شدن در پیرامونی‬
‫امن و در میان دیگرانی که قابل اعتماد هستند‪ ٬‬در کنار پدر و مادرها و تعلیم و تربیت کنندگانی که از کودکی به بچه ها کمک و‬
‫آنها را تشویق می کنند خودشان مشکالت شان را حل کنند‪ .‬در کل می توان گفت این نتیجه گیری خوشبینانه می باشد‪ .‬اینکه‬
‫زندگی ما زندگی خوبی خواهد شد یا نه تا حدود زیادی به پیرامون ما بستگی دارد که ما را توانا می سازد در کار ها میانه روی‬
‫در پیش گیریم‪ .‬در این میان نقشی که ارثی بودن بازی می کند‪ ٬‬بسیار ناچیز است‪.‬‬

‫هاین الغر مردنی و زندگی پر درد و رنج‬


‫تا چندی پیش می گفتند زندگی بد علل مشخصی دارد‪ ٬‬که معموالً برای بد شدن آن آنهم عوامل چندی دست بدست هم می داد‪:‬‬
‫قحطی و تنگسالی ( من در میان نخستین نسل از فالندر ها هستم که تنگسالی ندیده ام)‪ ٬‬جنگ ( پدر و مادرم یک جنگ و پدر‬
‫بزرگ و مادر بزرگم دو جنگ را از سر گذراندند) و بیماری ( پس از ‪ ۱۹۵۰‬آنتی بیوتیک و واکسن زدن رایج شد)‪ .‬ما خبرمان‬
‫نیست‪ ٬‬اما در غرب تا حدود زیادی از آن سه بال و تباهی دور گشته ایم‪ .‬جهان روز به روز بیشتر جای امن و آسایش می گردد‪٬‬‬
‫از گرسنگی مردن کم کم از میان می رود و برای دیدن آخرین باری که یک بیماری همه گیر شد (آنفلوآنزای اسپانیایی) می باید‬
‫یک قرن به عقب برگردیم‪ .‬حتی ایدز به یک بیماری مزمن اما درمان پذیر تبدیل شده است‪ .‬اما در مورد گرسنگی‪ :‬در سال‬
‫‪ ۲۰۱۰‬یک میلیون تن از گرسنگی مردند و دو میلیون از چاقی‪ .‬جنگ‪ :‬برآورد شمار کشته شدگان در سده نوزدهم‪ ٬‬به سبب جنگ‬
‫و خشونت پانزده درصد و در سده بیست‪ ٬‬پنج درصد می باشد‪ ٬‬در این مدت کمی که از سده بیست و یک می گذرد آن به یک‬
‫درصد کاهش یافته است‪ ۸۵.‬با این همه نشانی از خوشبینی به پیشرفت دیده نمی شود؛ اکثر مردم باختری آینده را تیره و تار می‬
‫بیند‪ ٬‬شمار آدمهای افسرده و کسانی که از ترس رنج می برند افزایش می یابد ‪ -‬گوش های شنوا به پیشگوئی کنندگان پایان جهان و‬
‫مژده دهندگان فرارسیدن روز رستاخیز روز به روز فزونی می گیرد‪ .‬می باید پرسید‪ ٬‬چرا چنین است؟‬

‫نخستین پاسخ و توضیحی که به آن پرسش داده می شود در رابطه با فزونی گرفتن احساس نا امنی می باشد‪ .‬گوئی مطبوعات و‬
‫دستگاه های سیاسی همپیمان شده اند تا ما را قانع کنند جهان زندگی مان بسیار نا امن و پر خطر گشته است و آن خطر از‬
‫دیگری‪ ٬‬از بیگانه می آید‪ .‬ما درگیر جنگی هستیم! اما آمار حاکی از تهدید دیگریست‪ .‬در سال ‪ ٬ ۲۰۱۰‬در سراسر جهان ‪۷۶۹۷‬‬
‫تن از تروریسم مردند ( تنها شمار بسیار اندکی از آنان در غرب بودند) ‪ -‬که در مقایسه با سه میلیون کشته شدگان چاقی و فربهی‬
‫ناچیز می باشد‪ .‬مرگبار ترین ’حمله‘ در سال ‪ ٬ ۲۰۱۷‬در لندن آتش سوزی در بُرج گرنفل بود‪ ٬‬که نزدیک به صد تن کشته داشت‬
‫و پیامد همکاری دولت با تاچر و سیاست ضد اجتماعی او بود‪ ٬‬که هنوز هم ادامه دارد‪ ۸۶.‬اگر نرم گفته باشیم‪ ٬‬ترس های ما بی‬
‫پایه می باشد‪ ٬‬از آن گذشته تهدید در جلو درخانه ماست‪ :‬آن را توی پارکینگ خانه‪ ٬‬یا در آینه می بینی در میان علل مرگ خشونت‬
‫بار بزرگساالن تصادفات رانندگی و خودکشی بیشترین تعداد را به خود اختصاص داده است‪.‬‬

‫به اینکه چرا ما خود را بدبخت احساس می کنیم‪ ٬‬توضیح دیگری نیز داده می شود‪ :‬چون خیلی خوشبخت هستیم‪ .‬خوشبخت بودن‬
‫خیلی ’عادی‘ شده است‪ ٬‬به این معنی که دیگر کافی نیست‪ .‬اکنون که نه جنگی هست‪ ٬‬نه بیماری یا گرسنگی‪ ٬‬این شرایط برایمان‬
‫عادی بشمار می آید نه خوشبختی‪ .‬اگر هوا همیشه خوب باشد‪ ٬‬دیگر آن هوای ’معمولی‘ به حساب می آید‪ .‬اگر همه چیز داشته‬
‫باشیم‪ ٬‬دنبال چیزی می گردیم که فراتر از همه چیز است‪ ٬‬به ویژه چیزی که در سیستم اجتماعی خیلی ها برای آن چشم و‬
‫همچشمی دارند و اگر آنرا بدست آوریم هم برای ’ رشد‘ شخصی مان کمک می کند و هم رشد جایگاه اجتماعی مان‪ .‬در اینجا نیز‬
‫بی آنکه خود از آن خبر داشته باشیم‪ ٬‬آزمندی در زندگی مان النه گزیده است‪ ٬‬همان که آدم ها را بدبخت می کند‪.‬‬

‫دو توضیح آورده شده برای بدبینی آدم های باختر زمین‪ ٬‬از باره ای به آدمی آرامش می دهد؛ آنها بی پایگی شوم اندیشی را روشن‬
‫می سازد‪ .‬اما هنگامی که به دشواری های زیرین آن احساس ها از چشم انداز دیگری می نگریم‪ ٬‬آن آرامش بخشی رخت بر می‬
‫بندد‪ .‬جنگ‪ ٬‬بیماری و گرسنگی هیچ هم از میان نرفته‪ ٬‬زیر پوست نوی خزیده است که ما آنرا احساس می کنیم‪ ٬‬اما همیشه هم به‬
‫یکسان از آن آگاهی نداریم (آگاهی مان از آن کم و زیاد می شود)‪ .‬در این خصوص آگاهی یافتن کمک می کند‪.‬‬
‫‪80‬‬

‫گرسنگی‬
‫اکنون از زندگی سه نسل میگذرد که ما در غرب گرسنگی نمی بینیم‪ ٬‬اما این به معنی ازمیان رفتن مشکل تغذیه نیست‪ .‬در سراسر‬
‫جهان افزایش باور نکردنی فربهی را می شود دید که پا به پای آن‪ ٬‬دیابت هم از راه می رسد‪ .‬فربه و تنومند شدن آدمها نشانه قابل‬
‫رویت رابطه نادرست ما با غذا می باشد ‪ -‬از انواع کمتر قابل رویت آن انورکسیا ( تالش برای الغر شدن) ‪ ٬‬اورتودکسی (‬
‫وسواس زیاد برای تغذیه سالم)‪ ٬‬بولیمیا ( ولع خوردن همراه با باال آوردن یا خوردن مل ّین برای دفع آن)‪ ٬‬پرخوری را می شود نام‬
‫برد‪ .‬هر روان درمانگری می داند که آسیب های خوردن به سبب مشکل ارتباط با مهم ترین افراد به شخص ( که معموالً پدر و‬
‫مادر می باشند) پیش می آید‪ .‬خوراکی نخستین چیزیست که ما در یک رابطه مهر و دوستی میدهیم و می گیریم؛ بی خود نیست‬
‫که می گویند (در زبان های اروپایی ‪-‬م‪’ ).‬راه عشق از شکم میگذرد‘ (در زبان ما شکم گرسنه دین و ایمان ندارد ‪ -‬م‪ .).‬اگر با‬
‫گذشت هر روز آسیب های خوردن فزونی یابد‪ ٬‬آن چه معنائی در روابط ما با دیگران می تواند داشته باشد؟ کوتاه گفته باشیم‪ :‬ما‬
‫همدیگر را کمتر در آغوش می کشیم و خیلی زود به ’خوراکی های آرامش بخش‘ پناه می بریم‪.‬‬

‫بیماری‬
‫طاعون و آبله از میان رفته است‪ ٬‬طبق پیشبینی های سازمان بهداشت جهانی ما در آستانه تصفیه حساب با آن بیماری ها هستیم و‬
‫دیگر خبری از بیماری های ویروسی و باکتریایی نخواهد بود‪ .‬نزدیکی های ‪ ۲۰۳۰‬افسردگی به ویژه در پیوند با ترس بزرگترین‬
‫آسیب در سراسر جهان خواهد گشت‪ ۸۷.‬سازمان بهداشت جهانی بدون پرده پوشی و رو راست می گوید‪ :‬آنها بیشتر از رویداد‬
‫های تراما زا سر برمیاورد‪ .‬از آن گذشته‪ ٬‬آمار باال روند ٔه خودکشی ها و استفاده بسیار از دارو در غرب چشمگیر می باشد‪ .‬در‬
‫ایاالت متحده ’او‪ .‬دی‪ ( ‘.‬اور دوسیس = مقدار بیش از حد مصرف دارو) بزرگترین عامل مرگ در میان گروه زیر پنجاه سال‬
‫می باشد‪ .‬اگر کسی با شنیدن ’دوا‘ به یاد هروئین یا شیشه بیافتد‪ ٬‬به بیراهه رفته است‪ .‬پرینس‪ ٬‬پاپ استار معروف‪ ٬‬به خاطر‬
‫مصرف بیش از حد مسکن درد مرد‪ ٬‬که هم اکنون بیشترین ’مواد‘ مورد مصرف را تشکیل می دهد داروئی که ‪ -‬طبق آمار ‪ -‬به‬
‫آسانی و با نسخه پزشک می شود بدست آورد‪ .‬نزدیک به سی درصد (!) بزرگساالن در ایاالت متحده از دردهای مزمن رنج می‬
‫برند‪ .‬آنها به آسانی می توانند آن دارو را بدست بیاورند‪ .‬بدن ما خیلی زود به آن دارو عادت میکند‪ .‬در نتیجه بیمار ناگزیر می‬
‫گردد مقدار زیادی از آن مصرف کند ( چون پس از عادت کردن بدن‪ ٬‬دیگر آن تاثیر قبلی را ندارد ‪-‬م‪ .).‬همین مساله در بلژیک‬
‫هم پیش آمد و در فاصله سال های ‪ ۲۰۱۱‬تا ‪ ۲۰۱۵‬مصرف اوکسی کودون طبق نسخه دو برابر شد‪ ٬‬و در هلند در مدت هشت‬
‫سال مصرف آن دارو چهار برابر گردید‪ ۸۸.‬این مواد افیون گونه مستی و خماری می آورد‪ ٬‬که پس از مصرف آن بیمار نه تنها‬
‫دیگر درد ندارد که من را نیز ندارد‪ ٬‬هرچند برای مدتی کوتاه‪ .‬در نیتیجه او ناگزیر می گردد دوباره دارو بخورد‪.‬‬

‫از این گذشته روز به روز روشنتر می شود که درد می تواند بدون آسیب بدنی یا بیماری نیز به وجود آید‪ ٬‬درست مانند لذت‬
‫اعتیاد آور که می تواند بدون مواد اعتیاد آور مشخصی پدید آید ( پیشتر نمون ِه قمار را آوردم)‪ .‬اگر یک چنین دردی برای مدت‬
‫درازی ماندگار شود‪ ٬‬می تواند به بدن صدمه بزند‪ .‬یعنی همه چیز وارونه می گردد‪ .‬گروهی از پژوهشگران با شگفتی فراوان‬
‫دیدند وقتی کسی را که دوست داریم‪ ٬‬ترک مان می کند‪ ٬‬بیش و کم همان تصویری را در مغز پدید می آورد که درد بدنی میاورد‪.‬‬
‫درد های روانشناختی به بدن آسیب میرساند‪ .‬هرچه پیشتر می رویم داستان هیجان انگیزتر می گردد‪ :‬تحقیقات تجربی نشان می‬
‫دهد مسکن های معمولی درد‪ ٬‬درد ناشی از تحریم اجتماعی (کنار گذاشته شدن توسط خویش و آشناها ‪ -‬م‪ ).‬را نیز در واقعیت کم‬
‫می کند‪ ۸۹.‬آنها به مراتب کارآمدتر هستند تا دارو های ضد افسردگی‪ ٬‬مردم زیادی نیز کم کم از آن آگاهی می یابند‪ .‬شکی نمی‬
‫توان داشت که داروهای کاهش دهنده درد‪ ٬‬روی علت آن تاثیری ندارد‪ .‬آیا این تصادفی است‪ ٬‬جامعه ای که به تنهایی و کنار‬
‫گذاشته شدن آدم ها از جمع دامن می زند‪ ٬‬سبب باال رفتن شمار معتادان به مسکن ها می شود؟‬

‫جنگ‬
‫جنگیدن کالسیک ‪ -‬خط مقدم با دو لشگر آراسته در دو سوی آن‪ ٬‬با یونیفورم های متفاوت ‪ -‬را دیگر از یاد برده ایم‪ .‬شاید عده ای‬
‫با شنیدن این گفته نفس راحتی بکشند‪ ٬‬اما امروزه دشمن همه جا هست‪ .‬اقتصاد ادامه جنگ (گاه گام های آغازین جنگ ‪ -‬م‪).‬‬
‫بکمک ابزار دیگریست؛ دشمنان نوین نه تنها کشورهای همسایه مان و سهام داران ناپیدا هستند‪ ٬‬که همکار‪ -‬رقیبان ما و سر آخر‬
‫نیز خود ما هستیم ( به ”اهداف“ خود نرسیدم!)‪ .‬برای ارسطو اساس ستیز‪ ٬‬شورش و سر آخرجنگ را آزمندی پدید می آورد‪.‬‬
‫‪81‬‬

‫اقتصاد به مثابه جنگ دو پیامد دارد؛ پیامد هایی که با جنگ کالسیک قابل قیاس می باشد‪ :‬عدم امنیت و نبود ایقان از ادامه‬
‫زندگی‪ .‬در جهانی که اقتصاد بازار سراسر آنرا در نوردیده است‪ ٬‬هیچکس از امنیت فردای کار خود خبر ندارد؛ همواره کسی‬
‫بهتر‪ ٬‬چاالکتر و ارزانتر از تو (برای بازار کار ‪-‬م‪ ).‬وجود دارد‪ .‬شبکه محافظ همبستگی (میان شهروندان ‪-‬م‪ ٬).‬که با دقت و‬
‫احتیاط فراوان در سده پیش آجر به آجر ساخته شده بود‪ ٬‬اکنون به رهبری رهبران نولیبرال آن رشته ها شتابان پنبه و نابود می‬
‫شود‪.‬٭ اینک دیگری به رخت رقیب و دشمن درآمده است‪ ٬‬نه کسی که بتوانی بی اختیار از او انتظار کمک داشته باشی یا بی‬
‫اختیار بهش کمک کنی‪.‬‬

‫*برای آنکه شک و شبهه ای نماند‪ :‬این به معنی درخواست بسط و گسترش بیشتر سیستم درمان و پرستاری بسیار دیوان ساالر شده ما که هر‬
‫از گاهی نقش پدرخوانده بیمار را دارد و روز به روز به چهره وظیفه سازمان دهنده و تنظیم کننده را می یابد‪ ٬‬نیست‪ .‬بجای آن بهتر است‬
‫جامعه ترکیبی از مراقبت خویشتن و دیگری را‪ ٬‬در چهارچوبی جایگزین آن سازد که توسط دولت به بهترین وجه تنظیم شده است‪ ٬‬اما اجرای‬
‫واقعی آن در دست مردم می باشد‪ .‬شاید یکی از وظایف دولت های امروزی همین می باشد‪ :‬ایجاد چهار چوبی آنچنانی با تخصیص بودجه‬
‫کافی از پول های گرفته شده به عنوان مالیات‪ ٬‬که در آن مردم می توانند به دیگران کمک کنند‪ ٬‬از مهد کودک گرفته تا کمک به کسانی که‬
‫نیازمندند‪ ٬‬از کمک به یکدیگر تا پناهندگان چه به صورت تخصصی و چه برای نیکوکاری‪ .‬ما آدم ها هنگامی که می توانیم بدون پیچ و خم‬
‫های دیوان ساالری بهمدیگر کمک کنیم‪ ٬‬احساس خوشبختی می کنیم‪ .‬با مراقبت از خویشتن‪ ٬‬از طریق مراقبت دیگری‪ ٬‬روشنتر گفته باشم‪٬‬‬
‫مراقبت جمعی حاصل می گردد‪.‬‬

‫خیال پردازی به عنوان پایه و پی زندگی پر از ترس‬


‫نسل نوین غربی های روشن بین و روشن اندیش به پدربزرگ و مادربزرگ های شان می خندند که از دوزخ و لعن و نفرین می‬
‫ترسیدند‪ .‬مگر می شود آدم های عاقل و بالغ یک چنین چیزهایی را باور کنند! در عین حال همان غربی ها از حمالت تروریستی‬
‫یا ’سونامی بیگانگان‘( = سرازیر شدن شمار زیادی پناهنده به اروپا ‪ -‬م‪ ).‬می ترسند! آدمها از آدمها می ترسند‪ ٬‬سفیدها از رنگین‬
‫پوستان‪ ٬‬زنان از مردان‪ ٬‬سالخوردگان از جوانان‪ .‬آنها نیز مانند پدر و مادر بزرگ هایشان نمی بینند که ترس هایشان تا حدودی به‬
‫سبب خیال پردازی می باشد‪ .‬این نیز حقیقتی است که پاره ای از خیال پردازی ها را صاحبان زر و زور دامن می زنند‪ ٬‬چون به‬
‫نفع شان است‪ .‬چه فراوانند سیاست مداران و ایده سازانی که برای مورد توجه قرار گرفتن نظرات خود به رقابت می پردازند‪.‬‬
‫رمز موفقیت در اینگونه رقابت ها روشن است‪ :‬خودت خبر سازی کن‪ ٬‬تا از آن طریق توجه مردم را از واقعیات و رویداد ها‬
‫منحرف کنی‪ ٬‬دم به دم خبر هایی را از طریق تویتر پخش کن و بکوش تا جائی که می شود مردم را رو در روی هم قرار دهی‪.‬‬
‫نکته مهم دیگر‪ :‬در کنار هر چی می نویسی عکسی هم بگذار تا خالیق به فهمند چه آدم با هوشی هستی و تا چه حد گفته هایت‬
‫صحت دارد‪.‬‬

‫در بخش نخست با قدرت تخیل و تصور آشنا شدید‪ ٬‬همان جا که سخن از دارونما و برگرداندن بود‪ .‬این پدیده ها اشکار می سازد‬
‫که چگونه تخیل هم به طور مثبت ( در مورد دارونما) و هم منفی ( در مورد برگرداندن) می تواند عمل کند‪ .‬ترس کنونی از‬
‫گران خطر ناک‪ ٬‬روشن می سازد که چگونه تصویری که دیگری در برابر مان می گیرد‪ ٬‬می تواند ما را از داشتن یک زندگی‬ ‫ِ‬ ‫دی‬
‫خوب باز دارد‪ ٬‬محروم کند‪ .‬بدبختی آنجاست‪ ٬‬تصویر سازی هایی که در آنها دیگری خطر ناک جلوه داده می شود‪ ٬‬زود جا می‬
‫افتد‪ .‬باور به تبهکاری آدمی سده هاست در گوش آدم ها نجوا می شود‪ ٬‬از گناه آغازین مسیحیت بگیر تا هومو هومینی لوپوس اس‬
‫( ’آدمی گرگ آدمیست‘)‪.‬‬

‫تاثیر بزرگ شدن با تصاویر و تخیالت مثبت در باره خودمان و دیگران چه می توانست باشد؟ تصاویری که در آنها‪ ٬‬ترجیحا ً‬
‫برپایه پژوهش های جدی و معتبر‪ ٬‬عادی و واقعی بودن خوب و پسندیده بازتاب داده می شد؟ پائول بلوم‪ ٬‬استاد روانشناسی در‬
‫دانشگاه ییل‪ ٬‬کتاب خوبی ( درست مانند نوزاد ها) در زمینه سرچشمه های نیکی و بدی (‪ )۲۰۱۳‬نوشته است‪ .‬بچه یکساله ای که‬
‫به نمایش عروسکی نگاه می کند‪ ٬‬می خواهد به عروسک ’خوب‘ (که توپ را برمیگرداند) پاداش دهد و عروسک ’ بد‘ را (که‬
‫توپ را برای خود نگهمیدارد) تنبیه کند‪ .‬کودکان نوپا در شانزده ماهگی پس از دیدن یک فیلم انیمیشن در باره ’خرس درستکار‘ و‬
‫شیر ’تبهکار‘ می خواهند خرس درستکار آنها را بغل کند‪ .‬بچه ها از یک و نیم سالگی‪ ٬‬بچه هایی را که گریه می کنند‪ ٬‬ناز و‬
‫نوازش می کنند تا گریه نکنند‪ ٬‬به آدم های دیگر که توانایی های اندکی دارند‪ ٬‬کمک می کنند‪ ٬‬چیزهایی را که از دست شان افتاده‬
‫است برمیدارند و به آنها می دهند‪ ٬‬در را برای آنها باز نگهمیدارند‪ .‬کودکان سه ساله به همبازی های هم سن و سال خود که‬
‫قوانین بازی را زیر پا می گذارند‪ ٬‬اعتراض می کنند؛ آنها هنگامیکه می بینند که بچه دیگری چیزی را می دزدد یا وسیله بچه‬
‫دیگری را خراب می کند‪ ٬‬جلو او را می گیرند‪ .‬همچنین در پایبندی بزرگساالن به اخالقیات نتایج مثبت را می شود دید‪ .‬بهمان‬
‫سان می بینیم سربازان حرفه ای می باید برای کشتن دشمن خیلی خوب و مرتبا ُ آموزش داده شوند؛ آموزش هایی که در آنها‬
‫دیگری را از انسان بودن تهی ساخته فاقد صفات و خصائل انسانی نشان می دهند‪ .‬اگر چنین نبود آنها از تفنگ خود استفاده نمی‬
‫‪82‬‬

‫کردند‪ ٬‬یا به آسمان شلیک می کردند‪ ۹۰.‬ما چندان هم بد و تبهکار نیستیم‪ ٬‬اما هر از گاهی به نظر می رسد پیوندی پنهانی میان‬
‫برخی سیاست مداران و رسانه ها در کار است که این مساله را پوشیده بدارند‪ .‬بی خبری خوش خبری است‪ ٬‬اما اگر خبر خوش‬
‫هرگز پخش نشود‪ ٬‬در آن صورت خوانندگان روزنامه ها خیال می کنند تنها چیزهای بد در جهان روی می دهد‪.‬‬

‫آموزه های رواقیون و پیروان اپیکور هنوز ارزش خود را دارد‪ :‬بسیاری از ترس های ما صرفا ً بر اساس تصور و تخیل می‬
‫باشد‪ .‬اگر آن تخیالت را از سرت بیرون بریزی‪ ٬‬ترس کاهش می یابد‪ .‬یا ترس های بی پایه ات کاستی می گیرد‪ .‬پس از آن می‬
‫توانیم تمرکز خود را روی مسائلی بگذاریم که هم اکنون از آنها بیشتر رنج می بریم‪ ٬‬زندگی ما را تهدید می کند و می باید بیشتر‬
‫از آنها بترسیم‪ ٬‬که در درجه اول آلودگی پیرامون زیستی و دگرگونی آب و هوا می باشد و در جایگاه دوم ملی گرایی‪ .‬بدی و‬
‫آسیب بیشتر آلودگی پیرامون زیستی وتغییرات آب و هوایی در آنست که اندک اندک افزایش می یابد و چندان که باید بچشم نمی‬
‫آید‪ ٬‬در نتیجه هنوز مردم زیادی در خواب خرگوشی بسر می برند‪ .‬در این گونه مسائل‪ ٬‬ملی گرائی به عنوان راه چاره سفارش‬
‫می شود‪ ٬‬اما نگاهی به تاریخ نشان می دهد که برافروخته شدن احساسات ملی گرایانه اغلب جنگ در پی میاورد‪ .‬شماری از مردم‬
‫باور دارند که آن مسائل بدون دخالت ما خود به خود از میان خواهد رفت‪ .‬شاید هم راست می گویند‪ ٬‬اما توجه نمی کنند که آنروز‬
‫دیگر ما نیستیم‪.‬‬

‫روزگاری دیگر‪ ٬‬دشواری های دیگر‬


‫جنگها‪ ٬‬بیماریها و مسائل امروزی با گذشته خیلی فرق می کند‪ .‬روزگاری بود که در آن خشکسالی ها‪ ٬‬بیماری های همه گیر و بال‬
‫های بزرگ‪ ٬‬دامنگیر گروه های بزرگی از مردم میشد و بهترین راه برای برخود با آنها نیز برخورد همگانی با آن بود‪’ .‬گرد‬
‫آوردن مردم در یکجا سختی های بسیار دارد‘ ‪ -‬اما هنگام سختی و نیاز ما بداد هم میرسیم‪ .‬در برابر آنها آسیب های خوردن‪٬‬‬
‫افسردگی‪ ٬‬از تاب و توان افتادن (برن آوت)‪ ٬‬اعتیاد به مواد و درد داشتن را داریم‪ ٬‬که به عنوان آسیب خوردگی یک مرد یا یک‬
‫زن‪ ٬‬مشکل فردی بشمار می آید‪ .‬اگر اوضاع بر وفق مراد پیش رود‪ ٬‬برای آن ناراحتی ها کمک دریافت می کنیم (از پزشک‪٬‬‬
‫بیمارستان‪ ٬‬درمانگر و ‪-...‬م‪ .).‬این نیز هست که اغلب مردم می گویند بیماری گناه خودمان است ( ’اندکی کمتر کار کن!‘ ) یا‬
‫ضعف خودمان است ( ’خب‪ ٬‬کمتر بخور‘) یا ساختگی است (آها‪’ ٬‬درد داره؟ ما اینها را کهنه کرده ایم‪ ٬‬یارو می خواهد کمی لی لی‬
‫به الالئیش بگذارند‘)‪.‬‬

‫انداختن گناه به گردن بیماران فردی‪ ٬‬با ایدئولوژی امروزی و شعارهایی مانند ’نخست بهره گیری از توانایی های خود فرد‘ ( در‬
‫هلند) و ’مسئولیت پذیر کردن (فرد یا بیمار‪-‬م‪ ( ‘!).‬در بخش فالندر بلژیک) خوب جور در میاید‪ .‬با انداختن اینگونه مسئولیت ها‬
‫بگردن خود بیمار‪ ٬‬آنها با کیاست و زرنگی از زیر این پرسش شانه خالی می کنند‪ .‬چگونه است که در این مدت کم با افزایش‬
‫انبوه آسیب های رفتاری مانند آسیب های خوردن‪ ٬‬عالئم اضطراب‪ ٬‬در میان بچه ها و افسردگی و درد های مزمن در میان‬
‫بزرگساالن مواجه هستیم؟ در همه گیری های پیشین علت را ویروس یا بهداشتی نبودن پیرامون زیستی می دانستند‪ .‬برای آسیب‬
‫های خوردن و افسردگی نمی توان ویروس را گنهکار دانست‪ ٬‬همین طور که نمی توان گفت دگرگونی ژنتیکی یک شبه پیش می‬
‫آید‪ .‬می باید علت را در تحوالت اجتماعی جست‪ .‬اما ما (پزشکان) همچنان قرص تجویز می کنیم‪ ٬‬در بهترین حالت قرص و روان‬
‫درمانی را با هم‪ .‬هردو آن راه ها‪ ٬‬چاره را در درمان فردی بیماران می بیند‪ ٬‬که به آدمی این ایده را می دهد‪ ٬‬مشکل پیش خود‬
‫اوست (خود او مشکل است) نه پیرامون او‪.‬‬

‫این هم هست یک انتقاد اجتماعی وارد و موجه‪ ٬‬هنگامی که می کوشد فرد افسرده‪ ٬‬معتاد و یا فردی را که آسیب خوردن دارد‪٬‬‬
‫صرفا ً قربانی ’سیستم‘ جا بزند‪ ٬‬به بیراهه می رود‪ .‬گناه بیماری یا شکست خوردن را به گردن افراد انداختن بهمان اندازه از کوته‬
‫اندیشی است که بخواهیم آنرا یکجا حواله جامعه کنیم‪ .‬در زیر خواهم کوشید برای دیدن ظرافت ها و سایه روشن های درست‬
‫اندیشیدن چهار گروه را توصیف کنم‪.‬‬

‫گروه نخست ‪ -‬که خوشبختانه هنوز اکثریت را دارد ‪ -‬آنهائی هستند که دست شان به دهن شان می رسد‪ .‬آنها توانسته اند‬
‫تحصیالت خود را با موفقیت به پایان برسانند‪ ٬‬کار می کنند و زندگی عادی خود را خوب پیش می برند‪ .‬نکته در خور توجه در‬
‫مورد این گروه آنست‪ ٬‬به نظر می رسد یک چهارم آنان در دوران کودکی دچار رویدادهای تراما زا شده اند‪ ٬‬در نتیجه احتمال‬
‫بیمار شدن شان باالست (تحقیق فلیتی در بخش ‪ ۲‬را ببینید)‪.‬‬

‫گروه دوم کسانی هستند که از آنها همه کارهٔ بیکاره یاد می شود به این معنی که از همه نوع آسیب (از ترس و افسردگی‪ ٬‬اعتیاد و‬
‫کنترل تکانش ها گرفته تا بیماری لب مرزی ‪ -‬این فهرست می تواند بلند باال باشد ‪ -‬اندکی دارند اما در عین حال هم هیچکدام از‬
‫‪83‬‬

‫آنها را ندارند‪ .‬کوتاه گفته باشیم‪ :‬آنها دسته بازندگان هستند‪ .‬اکثر آنان به یقین تحت شرایط روانی‪/‬اجتماعی تراما زا بزرگ شده اند‬
‫و از کودکی بار سنگین آنرا بر دوش می کشند‪.‬‬

‫گروه سوم سودجویان و فرصت طلبان هستند که با زرنگی از دستاوردهای جمعی سود جوئی می کنند‪ .‬اینگونه آدم ها زاده دیروز‬
‫و امروز نیستند‪ ٬‬آنها همیشه بوده اند‪ ٬‬اما من حتم دارم شمار آنها در این دوره و زمانه بیشتر شده است‪ .‬جامعه ای که آزمندی‬
‫فردی را تشویق می کند و آنرا فضیلت می شمارد‪ ٬‬پرورشگاه فرصت طلب ها می باشد‪ :‬کسانی که از سر کارهای شان به خاطر‬
‫دیسک کمر یا فتق مرخصی استعالجی می گیرند‪ ٬‬اما در فیس بوک عکس های خوشگذرانی ها و اسب سواری های شانرا می‬
‫’سر کار‘ تا‬
‫گذارند‪ .‬آموزگاران و استادان استخدامی که سراسر سال را مریض می شوند و تنها یکی دو هفته آخر سال می آیند ِ‬
‫حقوق شان قطع نشود‪ ٬‬جای شانرا به کسی دیگر ندهند‪ ٬‬بیگار نگردند‪ .‬نمایندگان اتحادیه های صنفی که که برای دفاع از حق‬
‫کارمندان و کارگران فرستاده می شوند‪ ٬‬اما از موقعیت خود سوء استفاده می کنند و با آن کار اعتبار و آبروی ’اتحادیه‘ را می‬
‫برند‪ .‬سیاست پیشگانی که سن بازنشستگی را باال می برند‪ ٬‬اما این قانون دامن خود آنها را نمی گیرد‪ .‬کارفرمایانی که ساعات‬
‫کاری را بیشتر می کنند اما ساعات کاری خودشان همان می ماند که بود‪ .‬کارفرمایانی که از طریق بهشت های مالیاتی به ’بهینه‬
‫سازی مالی‘ می پردازند آنهم اغلب با کار چاق کنی این یا آن نماینده مجلس که از اینگونه کارهای جنب ِی چرب و نرم کم نمی‬
‫آورد‪.‬٭ ’مفید بودن آزمندی‘ از پائین تا باال‪ ٬‬آثار مثبت خوب نشان داده است‪.‬‬

‫دلم می خواهد گروه کوچک و چهارمی را هم به این فهرست بیافزایم که کمتر بدان توجه می شود‪ :‬گروهی که از باره عینی در‬
‫محیط امن و در خانواده ای مرفه بزرگ شده اند‪ ٬‬همه امکانات برای رشد و پیشرفت شان مهیا بوده است‪ ٬‬با اینهمه می بینی‬
‫آدمهای بزرگسال مساله دار از آب در میانند‪ .‬به عنوان پزشک حدس میزنم آن محیط های به ظاهر امن‪ ٬‬تراما هایی را در خود‬
‫نهفته دارد‪ .‬نمونه آورده شده در بخش دو از رکسانه گی ( گرسنگی‪ )۲۰۱۷ ٬‬را بیاد آورید که بیست و پنج سال در باره قربانی‬
‫تجاوز گروهی شدن در سن دوازه سالگی لب وا نکرد‪.‬‬

‫آن چهار گروه نشان می دهد علت مشکالت و بیماری ها را نمی توان تنها در فرد یا جامعه دید‪ .‬ساختن یک زندگی خوب حاصل‬
‫خود به خودی خانواده ای که فرد در آن چشم به جهان گشوده و بزرگ شده‪ ٬‬نمی باشد‪ ٬‬همیچنین آن را نمی توان تنها حاصل‬
‫مسئولیت فردی دانست‪ .‬دید و بینشی را که من در این کتاب می خواهم طرح کنم آنست زندگی خوب تا حدود زیادی حاصل طرز‬
‫گران مشخص در زندگی او می باشد‪ ٬‬که در جایگاه نخست آنها مادر و پدر او می باشند‪ .‬جای چنین‬ ‫ِ‬ ‫رشد و تکامل روابط فرد با دی‬
‫رشد و تکاملی‪ ٬‬در مفهومی گسترده‪ ٬‬میان روابط فرد و پیرامون اجتماعی او و جامعه می باشد‪ ٬‬از همین روست که آن می تواند‬
‫تاثیر نیرومندی داشته باشد‪ .‬البته این کمتر به پیرامون فیزیکی ما ربط پیدا می کند ( اگرچه دگرگونی های آب و هوایی می تواند‬
‫سبب تغییراتی در آن گردد) تا پیرامون زیستیی که بگونه نمادین تعیین شده است‪ .‬به سبب فراگیر شدن تاثیر رسانه های اجتماعی‬
‫و دیجیتال‪ ٬‬از نقش مستقیم مادر و پدر نیز آموزش و پرورش دهندگان مشخص در تعلیم و تربیت ما‪ ٬‬در مقایسه با گذشته اندکی‬
‫ی مجرد روی فرد‪ ٬‬در دوره پیش از دیجیتالی شدن از طریق داستان های بزرگ مذهبی‬ ‫کاسته شده است‪ .‬در حالی که تاثیر دیگر ِ‬
‫یا جریانات سیاسی رقم می خورد‪ ٬‬اکنون تاثیر دیگری از طریق جریان بی امان تصاویر و اطالعاتی صورت می گیرد که ما بی‬
‫آنکه خبرمان باشد‪ ٬‬به ساز آنها می رقصیم‪ .‬اگر هم روزی از آن آگاهی یابیم وقتی برای کنترل آن نداریم‪.‬‬

‫هر دو آن مناسبات ‪ -‬با دیگری مشخص‪ ٬‬با دیگری مجرد ‪ -‬برای داشتن رابطه محرم که می خواهیم با خود و بدن خود رشد دهیم‪٬‬‬
‫ضروری می باشد‪ .‬کلید زندگی خوب در آنجاست‪.‬‬

‫٭ارسال و دریافت داده های دیجیتالی شفاف که روز به روز افزایش می یابد‪ ٬‬کنسرسیومی از گزارشگران بدون وابستگی را بر آن می دارد‪٬‬‬
‫هر از گاهی کالهبرداری های مالیاتی جدید را در جهان بر مال سازند ( لوکس لیکس‪ ٬‬سویس لیکس‪ ٬‬ویکی لیکس‪ ٬‬روزنامه پاناما‪ ٬‬روزنامه‬
‫های پارادیزه)‪ .‬با تاسف می باید گفت‪ ٬‬علی الظاهر کارمندان دولت هم از این قاعده مستثنی نیستند‪ .‬در نیمه نخست سال ‪ ۲۰۱۷‬در بلژیک‬
‫رسوائی بزرگی فاش شد که روشن می ساخت دسته بزرگی از سیاست پیشگان پول دولت را به جیب خود می ریختند تا فربه تر شوند‪ .‬درد‬
‫بیشترآنجا بود که لوک هویس‪ ٬‬استاد بازنشسته جامعه شناسی‪ ٬‬این رسوائی را بهانه قرار داد تا ما را از فراموشی بدر آورد‪ :‬بیست و پنج سال‬
‫پیش نیز درست مشابه همین افتضاح کشور را به تب و تاب انداخت‪ ٬‬با همین قسم و آیه هایی امروزی که حتما ً جلو آنرا برای همیشه می‬
‫گیریم‪ .‬نتیجه گیری لوک هویس سخت و برخورنده است‪ :‬فساد هائی از این دست در سیستم های پارتی کراسی ( کشوری که توسط گروه‬
‫کوچکی از سران احزاب رهبری می شود‪ ٬‬نه توسط نمایندگان برگزیده مردم) نهادینه می باشد‪ ٬‬که نه تنها در بلژیک بلکه در هلند نیز راه‬
‫رسیدن به دمکراسی را می بندد‪ .‬اکنون بیش از هر زمان به دمکراسی مشارکتی نیاز داریم‪ ٬‬چرا که راه دیگر درها را بر روی دولت‬
‫پوپولیستی و یا دولت تمامیت خواه مبتنی بر ملی گرایی باز می گذارد‪.‬‬
‫‪84‬‬

‫زندگی خوب میان دیگری و دیگران‬


‫آنچه را که در این بخش از کتاب‪ ٬‬درباره لذت و زندگی خوب نوشتم‪ ٬‬به خوبی می توان با یافته های من در بخش نخست پیوند‬
‫ی نیکخواه ( آدم مهربان دیگر مانند مادر یا پدر ‪ -‬م‪ ).‬در برابر وی می‬‫داد‪ .‬تخیالت آدمی بر اساس انتظارات مثبتی که دیگر ِ‬
‫گیرند‪ ٬‬در واقعیت می تواند درد او را کاهش دهد ‪ -‬این همان چیزیست که بررسی پالسیبو (دارونما‪-‬م‪ ).‬می آموزد‪ .‬بدبختانه‬
‫باژگونه این نیز ددرست است‪ :‬نوسیبو‪ ٬‬انتظارات منقی دیگری‪ ٬‬می تواند در بدن ما مشکالت واقعی به وجود آورد‪ .‬به هر روی‬
‫در هر دو آن موارد از فرایندهای زیرین آنها بی خبر می مانیم‪.‬‬

‫کند و کاوهای نوین روی علل و رشد بیماری های سخت مانند سرطان و آسیب های ایمنی خودکار‪ ٬‬از جمله به نتایج شگفتی آور‬
‫زیرین رسیده است‪ :‬بسیاری از آن بیماران در شرایطی نیستند که احساس های خود را حس کنند‪ ٬‬تا چه رسد به اینکه آنها را بر‬
‫زبان آورند‪ .‬پژوهش های آینده نگر (پژوهش هایی که در دست است یا در آینده نزدیک انجام خواهد شد) و طولی ( که از نظر‬
‫زمانی طوالنی مدت می باشد ‪ -‬م‪ ).‬نشان می دهد آنها مدت ها پیش از آنکه به بیماری دچار شوند‪ ٬‬با سختی هایی در آن زمینه‬
‫دست بگریبان بوده اند‪ .‬این امر بدان معنی استکه تاریخچه پدید آمدن بیماری های ذهنی مشخصی‪ ٬‬با پاره ای بیماری های پزشکی‬
‫ناگهانی و پیش بینی نشده‪ ٬‬نشانه های مشابهی را به اشتراک دارد‪ :‬دسترسی بیمار به و آگاهی او از جهان احساس های خود‬
‫محدود می گردد‪.‬‬

‫دیگری می تواند از راه یابی ما به جهان احساس های مان جلوگیری کند و سبب دید و برداشت غلط ما از آنچه که در بدن مان‬
‫میگذرد‪ ٬‬گردد‪ .‬بدین ترتیب روشن استکه تصویری معیوب و حتی خطا از خود‪ ٬‬در ما رشد می یابد‪ .‬هستند زنان یا مردان زیبایی‬
‫که خود را زشت می پندارند‪ ٬‬دانشمندانی که مورد تحسین دیگران هستند اما خود را کودن می دانند‪ ٬‬این ها همه هستند و زیاد هم‬
‫هستند‪ .‬در ناآگاهی و بی خبری بسر بردن از تنش هایی که در اندرون مان میگذرد‪ ٬‬می تواند شدیدا ً روی بیمار شدن مان تاثیر‬
‫بگذارد‪ ٬‬هم روانی و هم بدنی‪.‬‬

‫آگاهانه آزمودن آنچه که در بدن مان میگذرد و کدامین احساس ها را برمی انگیزد‪ ٬‬حاکی از آنست میان ما و بدن مان هماهنگی و‬
‫همگونی وجود دارد‪ .‬یک چنین همگونی و هماهنگی نزدیک‪ ٬‬محرم و درونی از آسمان نمی افتد‪ ٬‬بلکه آن حاصل تعامل های آینه‬
‫وار در دوران تعلیم و تربیت مان می باشد‪ .‬این مادر و پدر مان‪ ٬‬در مفهوم گسترده تر‪ ٬‬پیرامون مان بوده است که بما گفته چه‬
‫چیزی را احساس می کنیم‪ ٬‬چرا آنرا احساس می کنیم و در آن باره چکار می باید یا نمی باید بکنیم‪ .‬اگر اوضاع بر وفق مراد پیش‬
‫رود‪ ٬‬از آن طریق آگاهی ها و دانسته های سودمندی از جهان احساس های خود کسب می کنیم و یاد می گیریم چگونه با عواطف‬
‫خویش کنار بیائیم‪ .‬این چنین آگاهی هایی به بیشتر و بهتر شدن تندرستی ما کمک می کند‪.‬‬

‫در این ده سال آخر با گذشت روزها بیشتر به چگونگی آن کارکرد پی برده ایم‪ .‬جان و تن مانند کلی واحد عمل می کند‪ ٬‬که‬
‫پیرامون روی آن تاثیر بسیار دارد‪ ٬‬اما ما همیشه هم به یک اندازه از آن آگاه نمی شویم‪ .‬پیرامون زیر پوست ما تنش یا استرس‬
‫پدید میاورد‪ ٬‬در پی آن پاره ای ساز و کار های نیورولوژیک و چشمه های درونریز (اندوکرینولوژیک) بکار می افتد‪ .‬این ساز و‬
‫کارها در گام نخست تاثیر خوبی دارد‪ ٬‬چون آنها به هُشیاری و پایداری ما در برابر بیماری می افزاید‪ .‬اما هنگامی که آن ها برای‬
‫زمانی دراز استمرار می یابد ‪ ٬‬ما بیمار می گردیم‪ .‬تنش و هیجان به تخلیه نیاز دارد‪.‬‬

‫این را که بهترین راه برای تخلیه یا پیشگیری از افزایش زیاد استرس چیست‪ ٬‬می توان در یافته های روان درمانی‪ ٬‬در سال های‬
‫نخست آن دید‪ .‬در همان هنگام که فروید و شارلوت زنده بودند‪ ٬‬شماری فهمیده بودند که تخلیه می تواند‪ ٬‬در کنار روان پاالیی که‬
‫با غرق کردن خود در هنر پیش می آید‪ ٬‬هم از باره روانی و هم از باره بدنی صورت پذیرد‪ .‬کسی که در هفته سه ساعت به‬
‫نرمش یا حرکات بدنی می پردازد ( راهپیمایی‪ ٬‬شنا‪ ٬‬دوچرخه سواری‪ ٬‬یوگا کردن و دویدن ‪ -‬تا هنگامی که در آن فعالیت گم و‬
‫مانند رود روان شوی‪ ٬‬در عین حال به میزان فعالیت یا رکورد خود کمتر اهیمت بدهی‪ ٬‬ماهیت و زمینه فعالیت تاثیر کمی خواهد‬
‫داشت) کمتر تنش و استرس می گیرد‪ .‬کسی که مرتب بتواند پیش یکی دیگر‪ ٬‬که خوب می تواند گوش کند‪ ٬‬از استرس خود بگوید‪٬‬‬
‫کمتر استرس خواهد گرفت‪ ٬‬ولو اندک‪ ٬‬تندرستی خود را حفظ خواهد کرد‪ .‬در هر دو مورد یاد شده‪ ٬‬آگاهی از تنش زیرین مهم می‬
‫باشد‪ ٬‬حتی اگر انگیزه آن آگاهی برای این باشد که بخواهی چاره ای بیابی‪.‬‬

‫بیگمان مثال آخری ‪ -‬آنچه را که در دلت مانده و سنگینی می کند‪ ٬‬بتوانی پیش کسی که خوب به گفته هایت گوش می کند‪ ٬‬برزمین‬
‫بگذاری و سبک شوی ‪ -‬اهمیت چیزی را روشن می کند که اغلب آنرا سرسری می گیریم‪ ٬‬منظورم توجه‪ ٬‬تایید و محبتی است که‬
‫از دیگری می گیریم‪ .‬در حالت ایده آل انواع و صور مختلف پرستاری و مراقبت از خویشتن را با هم می آمیزیم‪ :‬مانند دویدن و‬
‫نرمش کردن (حرکات بدنی) با جمع دوستانی که می توانیم پیش آنها از غم ها ن نگرانی های مان بگوییم‪ .‬شاید عجیب به نظر‬
‫آید‪ :‬ده کیلومتر راه می روی‪ ٬‬کلی انرژی از دست می دهی‪ ٬‬تازه احساس می کنی باطری ات پر شده است! براستی حیرت آور‬
‫‪85‬‬

‫است که هنر نیز همان احساس را به آدمی می دهد‪ .‬تابلو‪ ٬‬کتاب و فیلم خاصی مرا به شدت تحت تاثیر قرار می دهد؛ آن ها در من‬
‫چیزی را بیدار میکند‪ ٬‬که مرا به شور و جنبش میاورد‪ ٬‬پس از دیدن و خواندن آنها سبکبال می شوم‪.‬‬

‫می توان این را آگاهانه بکار برد‪ .‬یک مثال بارز در این زمینه پروژه هنری بی‪/‬کران‪-‬نفس گیر‪ ٬‬در بیمارستان دانشگاهی خِ نت‬
‫می باشد‪ .‬کسانی که برای مدت مدیدی تحت معالجه و مداوای پزشکی شدید قرار می گیرند‪ ٬‬در دوره بهبودی ( بازیابی تندرستی)‬
‫شان معموالً آسیب های تنش پس از تراما را بروز می دهند‪ .‬تنش هائی که آمیزه ای از بیماری و دوا و درمان پدید می آورد‪٬‬‬
‫امکان دارد اینگونه پیامدها به چنان اَشکال و حاالتی درآید که بیمار مشکالت ماندگار دیگری پیدا کند‪ .‬در سال ‪ ۲۰۱۷‬بیمارستان‬
‫دانشگاهی خنت پروژه هنریی را آغاز کرد که در آن عکاسی همراه با بیمار و خانواده او لحظات مهم بیمار و مراقبت های او را‬
‫بازسازی میکردند‪ ٬‬از آنها عکس می گرفتند و سر آخر آنها را در نمایشگاهی به معرض تماشای عموم می گذاشتند‪ .‬دقیقا ً برخورد‬
‫و رویکردی جمعی‪ ٬‬که در آن بیمار می توانست به کسی که خوب می تواند به گفته ها او گوش کند و آنها را به تصویر درآورد‪٬‬‬
‫از درد ها و ترس های خود بگوید سپس آن گفته ها در تصاویر و گفتار هایی با مردم بیشتری در میان گذاشته می شد که به‬
‫فرایند بهبودی او بسیار کمک می کرد‪۹۱.‬‬

‫تنش و تخلیه را می توان به عنوان دو بخش و دوپارهٔ لذت خیلی زیاد‪ ٬‬به ویژه لذت اروتیک دانست ‪ -‬که می باید گفت راه و روش‬
‫بسیار خوشایندی برای تندرست ماندن می باشد‪’ .‬روزی یکبار ارگاسم داشتن ( به اوج لذت جنسی رسیدن) شما را از دکتر بی‬
‫نیاز می سازد‘‪ .‬چیزی در نهاد و سرشت این لذت است که گوئی ما را به تکرار آن وامیدارد‪ .‬در این دوره و زمانهٔ لذت بردن‬
‫اجباری‪ ٬‬به نظر میرسد لذت بردن نیز می باید بگونه ای رخت کسب موفقیت را برتن کند‪ ٬‬اما کسانی که به آنراه کشیده می شوند‪٬‬‬
‫بیشتر دچار رنج و محنت می گردند‪ .‬همیشه و در همه احوال بدنبال تخلیه رفتن ابزار مناسبی برای رسیدن به زندگی خوب نمی‬
‫باشد‪ .‬این یک نیز مانند بسر بردن پیوسته در حالت برانگیختگی غیرقابل تحمل می باشد‪ .‬مصلحت آنست که راه میانه روی را در‬
‫پیش گرفت‪.‬‬

‫اینکه کودک بتواند برای داشتن زندگی خوب در خود اعتدال به وجود آورد‪ ٬‬تا حدود زیادی به پیرامونی بستگی دارد که در آن‬
‫نشو و نما می یابد‪ .‬هرچه فشار و تنش در آن افزایش یابد‪ ٬‬امکان کنترل و اداره خویشتن کاهش می یابد‪ .‬خوشبختانه بزرگساالن‬
‫می توانند با تشویق و کمک کردن به کودک یاد دهند روی پای خود ایستد‪ ٬‬خود کارهایش را انجام دهد‪ ٬‬بیاندیشد و برای وظایفی‬
‫که دارد راه چاره ای بیابد؛ بدین سان تاثیرات منفی پیرامون را کاهش دهد‪ .‬در این راه اعتماد متقابل نقش تعیین کننده ای بازی‬
‫می کند‪ .‬تعلیم و تربیتی که برپایه کنترل بیش از اندازه باشد‪ ٬‬روی کودکان تاثیر منفی می گذارد و بچه هایی به بار می آورد که‬
‫توانایی ایستادن روی پای خود را ندارند‪.‬‬

‫همه این یافته ها ‪ -‬در باره پالسیبو و نوسیبو‪ ٬‬آسیب هایی که با استرس در پیوند می باشد‪ ٬‬لذت‪ ٬‬کنترل و اداره خویش ‪ -‬همه‬
‫ی مجرد و انتزاعی را روشن می سازد؛ دیگریی که منظور من از آن پیرامون اجتماعی‪-‬فرهنگی می باشد‪ ٬‬داستان‬ ‫اهمیت دیگر ِ‬
‫های بزرگی که از آن می شنویم و می بنینم‪ ٬‬از سوی دیگر مراد من از دیگری مشخص‪ ٬‬در درجه نخست از مادر‪ ٬‬پدر و کسانی‬
‫هستند که از ما پرستاری و مراقبت می کنند‪ .‬امروزه رسانه های دیجیتالی در آن زمینه با چنان توانمندی و شیوه ای جایگاه‬
‫کانونی یافته‪ ٬‬که به آسانی نمی توان آنرا هضم کرد‪ .‬تحقیقاتی که در هلند انجام شده‪ ٬‬در بخش ‪ ۵‬بدان اشاره کردم‪ ٬‬این مساله را‬
‫ثابت می کند‪ :‬شمار جوانانی که روزی سه تا پنج ساعت با رسانه های اجتماعی سرگرم هستند‪ ٬‬در مدت سه سال از ‪ ۱۷‬در صد‬
‫به ‪ ۲۹‬درصد رسیده است‪ ٬‬که پیش بینی می شود از این هم باالتر برود‪.‬‬

‫دیگری سرچشمه تصاویر هویت‪-‬سازی می باشد که آدم ها با آنها بزرگ می شوند و تصویر خویشتن خود را بر پایه آن بازتاب‬
‫می دهند ( می کوشند تصویر خویشتن شان باز تابی از آن تصاویر می باشد ‪ -‬م‪ .).‬سر برآوردن شتابان اینترنت به طور کلی و‬
‫رسانه های اجتماعی به طور اخص باعث شده مادر و پدرها نمی دانند یا خیلی اندک می دانند‪ ٬‬چگونه از بچه هایشان (نیز از‬
‫خودشان) در برابر آن محافظت کنند‪ .‬اگر در طول یک نسل سیل خروشان آسیب های جدید راه بیافتد‪ ٬‬می باید چیزی در سطح‬
‫آن دیگری روی داد ه باشد‪ .‬به این معنا که می باید تاثیرات دیگری در کار باشد که پیش از این نبود‪ ٬‬تاثیراتی که بیمار کننده می‬
‫باشد و از پیرامون اجتماعی‪-‬فرهنگی و مادیی ریشه می گیرد که در آن بزرگ می شویم‪ ٬‬زندگی و کار می کنیم‪ .‬محافظت و‬
‫مراقبت در برابر آنها را مدیون مادر و پدر‪ ٬‬اشخاص مهم دیگر در زندگی مان هستیم که از همان کودکی بما یاد میدهند عالئم بدن‬
‫خود را خوب بشناسیم و با آن برخوردی شایسته و بسنده داشته باشیم‪ .‬حاصل آن پدید آمدن آگاهی از خویشتن می باشد که از ما‬
‫در برابر آثار منفی استرس های طوالنی مدت محافظت می کند‪ ٬‬چرا که چنین آگاهی هایی مراقبت از خویشتن را تضمین می کند‪.‬‬
‫افزایش سرسام آور و تصاعدی اختالالت جدید حاکی از آنست‪ ٬‬در آن زمینه خطائی پیش آمده است‪.‬‬

‫شتن خویش ما و هویت ما حاصل تعامل با محیط می باشد‪ .‬کنش و واکنش آغازین میان من و‬ ‫نه تنها آگاهی ما از خویشتن‪ ٬‬که خوی ِ‬
‫دیگر ان‪ ٬‬نه تنها ره یابی به ’خودم‘ را و آنچه را که مرا به شور و جنبش در میاورد‪ ٬‬فراهم می سازد‪ ٬‬که فراتر از من و دیگری‪٬‬‬
‫هویت مرا نیز تعیین می کند‪ .‬هویت مرا تا حد زیادی انتظارات دیگران تعیین می کند و همین طور تصاویر مرتبط با آن‪ ٬‬که در‬
‫‪86‬‬

‫برابرم می گیرند و من خویشتن را با آنها آنها شناسایی و همگون می سازم‪ ٬‬یا از آنها بدم می آید و دوری می کنم‪ .‬بدینسان در دید‬
‫گران مهم (در زندگیم‪-‬م‪ ).‬اهمیت دارد (برای آدم های بزرگسال عشق‬ ‫ِ‬ ‫و برداشت من از هویت نه فقط طرز رابطه گذاری من با دی‬
‫و کار دو گستره بسیار مهم برای تعامل می باشد)‪ ٬‬که در عین حال و به خصوص با رفتاری که نسبت به خودم دارم و می خواهم‬
‫به دیگری نشان می دهم که کی هستم ‪ -‬بدیگر سخن از طریق رفتاری که با بدن خود دارم‪.‬‬

‫ناشناس نزدیک‬
‫تا چند نسل پیش کسی احساس هایش را نشان نمی داد‪ .‬برای بدست آوردن جایگاه کنونی خود‪ ٬‬در آن زمینه گام های بزرگی‬
‫برداشته ایم‪ .‬هفته نامه هایی مانند احساس ( فیلینگ)‪ ٬‬حس خوب و روان شدن‪ ٬‬گواه این مدعی می باشد‪ .‬هر فرستنده تلویزیونی‬
‫امروزه یک برنامه مورد ’مورد عالقه مردم‘ یا شو تلویزیونی ‪ -‬واقعی دارد‪ ٬‬که در آنها آدمها می توانند خود را چنانکه هستند‪٬‬‬
‫نشان دهند و تهیه کننده ای که هر از گاهی می پرسد‪’ ٬‬حاال چه احساسی داری؟‘ و هر بار نیز پس از شنیدن پاسخ دوال و راست‬
‫می شود و می گوید‪’ ٬‬سپاسگزارم که احساس های تان را با ما در میان گذاشتید‘‪ .‬کتاب های خودآموز روانشناسی ‪ -‬در زمینه‬
‫روانشناسی کوچه و بازار ‪ -‬هم بما می آموزد تا جائی که می شود نزدیک احساس های خود بمانیم‪ .‬البته آنها پرسش استانداردی‬
‫دارند‪’ :‬احساس خودت در آن باره چه می گوید‘؟ رهنمود استاندارد آنها هم می گوید‪ ٬‬می باید به خودمان گوش کنیم‪’ ٬‬بویژه می باید‬
‫خودمان باشیم‘‪’ ٬‬خودمان را چنانکه هستیم به دیگران نشان دهیم‘‪ .‬با توجه به دشنام ها و عکس های برهنه بسیاری که در رسانه‬
‫های اجتماعی فرستاده می شود‪ ٬‬به نظر میرسد عده ای آن رهنمودها را خیلی ’ جدی‘ گرفته اند‪ ٬‬اما با این کارها راه به منزل نمی‬
‫برند‪.‬‬

‫همان طور که افزایش پُرنو ( عکس و فیلم های لختی‪-‬م‪ ) .‬نمی تواند به این معنی باشد ما در فرهنگ پُرنو بسر می بریم‪ ٬‬بهمان‬
‫سان ازدیاد احساسات به معنی هماهنگی و همگونی بیشتر با بدن خود نیست‪ .‬در بازار داغ تجربه و ابراز احساس ها می باید‬
‫نکات چندی را یادآور شوم‪.‬‬

‫نخستین نکته این است هیچگونه رابطه علّی میان بیماری های سخت و ناتوانی در ابراز احساس ها دیده نمی شود‪ .‬اگرچه اغلب‬
‫آنها را با هم می شود دید‪ ٬‬علت سرطان را در ناتوانی از ابراز احساس های خود دیدن‪ ٬‬از دیدگاه علمی خطا می باشد و بگونه ای‬
‫گناه را بگردن فرد می اندازد‪ .‬الکسی تایمیا‪ ٬‬رهیابی بسیار اندک داشتن یا هیچگونه رهیابی نداشتن به احساس های خود‪ ٬‬پیامد‬
‫فرایندهای گوناگون می باشد که در آن میان شرایط محیطی نقش بزرگی بازی می کند‪ .‬این ترکیب پیچیده فرایند های زیست‪-‬‬
‫روان‪ -‬جامعه‪ -‬شناختی است که تعیین میکند کسی مریض بشود یا نه‪.‬‬

‫نکته دوم آنست که آگاهی یافتن از احساس ها را نمی باید با احساساتی بودن یکی انگاشت‪ .‬زیادی احساستی بودن بیشتر از‬
‫ناهمسویی و ناهماهنگی با انگیزه ها و رانش هائی می باشد که ما را برمی انگیزد ‪ -‬می توان به آدم خشمگین و تندخویی اندیشید‬
‫که داد میزند و می گوید هیچ هم خشمیگین نیست‪ .‬خود را بدست احساسات سپردن به ویژه هنگامی که آن احساس ها منفی می‬
‫باشد‪ ٬‬مانند خشم و افسردگی‪ ٬‬کار خوبی نمی باشد؛ کسی که این کار را می کند‪ ٬‬خشم یا افسردگیش بیشتر و بیشتر می گردد‪ .‬در‬
‫اینگونه موارد بهتر است اندکی از خود دور شوید و از جایگاه تماشاگر به خود بنگرید و بیاندیشید‪۹۲.‬‬

‫نکته سوم آنست احساس های ما از آسمان نمی آید‪ .‬احساس ها واکنش ما در برابر شرایط می باشد‪ ٬‬به خصوص شرایطی که در‬
‫آن کسی دیگر جایگاه کانونی دارد‪ .‬اغلب در برابر شرایط حاد‪ ٬‬برپایه رویدادهای پیشین‪ ٬‬به طور عاطفی واکنش نشان می دهیم‪٬‬‬
‫در نیتجه بسیاری اوقات عواطف ما با شرایط نمی خواند و همکار یا همسر مان حیران می ماند که چرا ما به یکباره این همه‬
‫عصبانی شدیم‪ .‬اکثرا ً اینچنین رفتارهای ما برپایه انتظاراتی است که داریم‪ ٬‬اما خود از آن ها آگاه نمی شویم‪ :‬انتظار داریم یا می‬
‫ترسیم آن دیگری عکس العمل خاصی از خود نشان دهد‪ ٬‬پس رفتارمان را با آن انتظار هماهنگ می کنیم‪ ٬‬که آنهم موجب تحریک‬
‫آن عکس العمل می گردد‪ .‬کسی که رفتار آدم های تو سری خور را دارد‪ ٬‬توسری هم میخورد‪ .‬برای درک بهتر از انگیزه ها و‬
‫رانش های خود می باید از روابط و مناسبات خود با دیگران درک بهتری داشته باشم‪.‬‬

‫نکته آخری که اهمیت آن بیشتر است روشن می سازد چرا من پافشاری نمی کنم بهتر است به احساس های مان گوش کنیم و آنها‬
‫را پیکان های راهنمای رفتارهای مان سازیم‪ .‬اینگونه رهنمود دادن ها بر پایه افکار نادرست می باشد‪ ٬‬بر این پایه نادرست که‬
‫احساس های من ’درست‘ و ’موثق‘ و نمایانگر خواست ها و آرزوهای من است‪ ٬‬آنها نشان می دهد من کسی هستم‪ .‬در این استدالل‬
‫های خام اندیشانه مردم فراموش می کنند آروزهای شان تا کجا و تا چه اندازه به وسیله رسانه های دیجیتالی و دنیای تبلیغات‬
‫دستکاری می شود‪ .‬تاثیر آنها به دو دلیل‪ ٬‬به صورت تصاعدی باال می رود‪:‬‬
‫‪87‬‬

‫دلیل نخست را پیشتر یادآور شدم‪ :‬رفتار دیجیتالی ما آگاهانه و برپایه پژوهش های روانشناس ِی رفتاری دستکاری می شود تا معتاد‬
‫شویم‪ .‬موفقیت آنرا همه جا می شود دید‪ :‬در خیابان‪ ٬‬در سالن دانشگاه‪ ٬‬در رستوران ها‪ ٬‬حتی در پشت فرمان ماشین مردم سرگم‬
‫گوشی های شان هستند‪ .‬دلیل دوم اینست که آدم های بزرگسال‪ ٬‬در مقایسه با دوره پیش از دیجیتالی شدن‪ ٬‬اکنون بیشتر در معرض‬
‫مشاهده تصاویر قرار می گیرند‪ .‬گذشت آن زمانی که می گفتند تماشای تصاویر برای بچه هاست؛ دیگر کسی از دست آنها رهائی‬
‫نمی یابد‪ .‬اگر گفته ها یا ایده های کسی را بپذیرید‪ ٬‬این امکان هست که روی آنها بیاندیشید‪ .‬تصاویر یکراست راه خود را به درون‬
‫ما پیدا می کند‪ .‬شواهد کافی و بیشتر از کافی وجود دارد که ناخودآگاه تصاویر را دریافت می کنیم و پس از آن‪ ٬‬آنها رفتارهای ما‬
‫را تعیین می کند‪.‬‬

‫بدین سان بی آنکه خود خبر داشته باشیم‪ ٬‬بخش بزرگی از هویت ما را دیگری پُر میسازد‪ .‬از اینرو می توان دید در جستجوی‬
‫کیستی واقعی خود‪ ٬‬خواست و آروزی واقعی خود برآمدن و دست یافتن بدان‪ ٬‬کار ساده ای نیست‪.‬‬

‫من ناشنا ِس نزدیک و محرم به خود هستم‪.‬‬


‫‪88‬‬

‫‪III‬‬

‫محرمیت‬
‫می باید گوشه کوچکی از اندرون خود را هم برای خودمان نگهداریم‪ ٬‬تا بتوانیم آزادی واقعی خود و مخصوصاً اوقات‬
‫گوشه گیری و تنهایی خود را در آنجا بگذرانیم‪ .‬گفتگوهای روزانه مان با خویشتن را در آنجا داشته باشیم‪ ٬‬خیلی‬
‫خودمانی‪ ٬‬بی آنکه با جهان بیرون رابطه و تماسی داشته باشیم؛ [‪ ]...‬ما روحی داریم که می تواند به خود بپردازد؛ می‬
‫تواند با خود همراهی کند‪.‬‬

‫میشل دو مونتین‪ ٬‬نوشته ها‪ ٬‬صفحه ‪۲۸۹‬‬

‫سه دهه پیش‪ ٬‬روزگار دیگری بود‪ ٬‬قاره دیگری‪ ٬‬نیمه شب از راهرو هتلی که بودم‪ ٬‬می گذشتم‪ ٬‬نه کسی بود و نه صدایی شنیده می‬
‫شد‪ ٬‬تنها نشانه زندگی کفش هایی بود که که جلو تقریبا ً همه درها دیده می شد‪ ٬‬تنها استثناء آن بود که پس از هر دو در‪ ٬‬جلو یک‬
‫در خالی بود‪ .‬هر جفت کفش به طرز دیگری کنار هم قرار داشت‪ ٬‬افتاده بود‪.‬‬

‫منظم در یک خط‪ ٬‬با فاصله ای متناسب کنار هم قرار داشتند‪ ٬‬گویی هر آن می توانستند راه بیافتند و بروند‪.‬‬

‫کفش های زنانه ای ( با پاشنه های بلند) که با شلختگی روی کفش های مردانه انداخته شده بود‪.‬‬

‫یک جفت سمت چپ‪ ٬‬یک جفت سمت راست‪ ٬‬در هم مانند مرزی میان آنها‪.‬‬

‫بهمان تعداد میشد جفت های پشت آن درها را در خیال خود دید‪ ٬‬که مانند برخی از آن کفش ها میان شان نزدیکی یا فاصله بود‪.‬‬
‫برخی های شان باهم محرمیت داشتند برخی ها هم نه‪ .‬گویی آن دری که آن جفت آدم ها را از جفت کفش های شان جدا می‬
‫ساخت‪ ٬‬می گفت کمی هم دل تان بمن بسوزد ( امشب را منهم در تنهایی خواهم گذراند)‪ ٬‬که این ایده را به آدمی می داد‪ ٬‬هر کدام‬
‫از آن جفت ها نیز دو نیمه جهان را در خود دارد‪.‬‬

‫من در خود جفتی هستم‪ ٬‬که با خویشتن همان رابطه محرمیت را دارم‪ ٬‬در یک رابطه دلدادگی‪ .‬گاه با وی مهربان هستم‪ ٬‬ازش‬
‫پرستاری میکنم‪ ٬‬گاه با بی اعتنائی ولش می کنم؛ گاه دلم برایش شور میزند‪ ٬‬نگران دنبالش می گردم‪ ٬‬گاه با دشمنی از خود‬
‫میرانمش؛ گاه هراسان بهش فشار می آورم؛ گاه همه بدگمانی هایم رخت برمی بندد‪ ٬‬آزادش میگذارم‪ .‬گاه باهم همساز و گاه‬
‫ناهمساز می شویم‪ .‬هرکدام از ما می توانیم به خویشتن نزدیک یا از خویشتن دور شویم؛ در جستجوی خویشتن برآئیم‪ ٬‬خود را گم‬
‫کنیم‪ ٬‬خود را بیابیم؛ خویشتن را از یاد ببریم‪ ٬‬از خویشتن پرستاری کنیم؛ اگر نتوانیم با خویشتن محرم شویم‪ ٬‬با دیگری نیز نخواهیم‬
‫شد‪ .‬با این تفاوت که گناه آن ناکامی را بگردن دیگری خواهیم انداخت‪.‬‬

‫بیگانگی‬

‫اگر می خواهید راه بروید‪ ٬‬از پاپوش های خود تغافل نکنید و کفش های خوبی بپوشید‪ .‬نخستین پاپوش هایمان را مادران و پدران‬
‫مان برایمان انتخاب می کنند‪ ٬‬تا ما خنده کنان از آنان دور شویم و بسوی جهان بزرگ رویم‪ .‬پس از آن خودمان کفش هایمان را‬
‫انتخاب می کنم‪ ٬‬از میان انواع زیاد کفش هایی که در پشت پنجره کفش فروشی دیجیتالی گذاشته شده است‪ .‬در نگاه نخست متوجه‬
‫نمی شویم انتخاب ما اغلب با از آن همکاران و همسایگانمان یکیست‪ .‬از آن هم شگفت آورتر اینست‪ ٬‬بیشتر کفش های تنگی می‬
‫پوشم‪ ٬‬چرا که آنها ُمد است‪.‬‬
‫‪89‬‬

‫خود آگاهی و پرستاری از خویشتن‬

‫با کفش های تنگ پاها تاول می زند‪ ٬‬راه رفتن به لی لی کردن بدل می گردد‪ ٬‬لی لی کردن هم به لنگیدن‪ .‬اگر می خواهم روی پای‬
‫خود بایستم‪ ٬‬می باید به پاهایم اهمیت دهم‪ .‬برای چه پاهایم تاول زده است؟ چگونه می توانم خودم را از دست آنها برهانم؟ چه‬
‫پاپوش هایی برای پاهای من خوب است؟ برای هر مناسبتی به چه کفش هایی نیاز دارم؟ آیا کفش ها را برای پاهایم می خواهم یا‬
‫جهان بیرون؟ یا برای نگاه های دیگران در آن جهان؟‬

‫دلدادگی‬

‫باهم به گشت و گذار رفتن بسیار خوشانید است‪ ٬‬اما برای آن کار می باید تمرین و تالش کرد‪ ٬‬بردباری نشان داد تا بتوان همگام‬
‫گشت‪ .‬ما همه زنان و مردانی را دیده ایم که یکی شان ده متر جلوتر میرود‪ ٬‬با دوچرخه یا پیاده‪ .‬نمونه موفق گشت و گذار مانند‬
‫رقص باله ایست با حرکاتی که به آسانی باهم همگونی و هماهنگی دارد‪ ٬‬چه در دور گشتن از هم چه در نزدیک شدن بهم‪ .‬آن‬
‫جفتی که خودم هستم با جفت دیگری می رقصد‪ ٬‬که دیگریست‪.‬‬
‫‪90‬‬

‫‪۷‬‬

‫از خویشتن بیگانگی‬


‫ثث ’احساس گناه‪ ٬‬از کمبود همدلی با خود سر برمیاورد‪‘.‬٭ جمله ای که پژواک کنونی آنرا مدیون لوئیس تاس‪ ٬‬از کارشناسان‬
‫روانشناسی واشکافی در هلند هستیم‪ .‬همدلی را با یکی دیگر می کنیم‪ ٬‬با کسی که می خواهیم بهش نزدیک شویم‪ .‬آیا این یکی از‬
‫شروط محرمیت است؟ نیاز به همدلی با و دلسوزی به خویشتن نشانه آنستکه همیشه خود را چندان که باید احساس نمی کنی‪ ٬‬نمی‬
‫دانی چه چیزی تو را برمی انگیزد و به جنبش در میاورد‪ .‬این خالف تصوی ِر خویشتن حسی یا شهودی می باشد‪ ٬‬که در آن خود‬
‫’ژ پن دونک ُژ سویی‪‘.‬‬
‫را در جایگاه مرد یا زن یکدست و یکپارچه می بینیم ‪’ -‬من همینم!’ ‪’ ٬‬من هستم‪ ٬‬چونکه می اندیشم!‘ = ُ‬
‫خنده دار آنجاست که هر دو آن عبارات حاکی از بخش شدگیی است که می خواهد آنرا بپوشاند‪ .‬در یکی کسی فکر میکند همین‬
‫هست‪ ٬‬در دیگری کسی می گوید هست‪.‬‬

‫هویت ما خانه ای را می ماند که اتاق های بسیاری دارد و ما تنها از چند تای آنها خبر داریم‪ .‬مبل های مان را خود مان انتخاب‬
‫کرده ایم‪ ٬‬مطابق سلیقه ’خودمان‘ ‪ -‬خودمان را توی عالمت نقل قول گذاشته ایم‪ ٬‬برای آنکه تاثیر تبلیغات و رسانه ها بیش از اندازه‬
‫می باشد و اگر کسی گمان می کند آنها روی او تاثیری ندارد‪ ٬‬خودش را گول میزند‪ .‬هنوز نیک نمی دانیم آیا آن مبل سه نفره‬
‫مناسب است‪ ٬‬میز و صندل اتاق نهار خوری کامالً با سلیقه من جور درمیاید‪ ٬‬حمام آن طور که دلم می خواهد با قد و قواره من‬
‫مناسبت دارد خودم را در آنجا می توانم باخود نزدیک احساس کنم‪ .‬اما چه کسی روی آن مبل می نشیند‪ ٬‬در آن باره سلیقه چه‬
‫کسی می باید در نظر گرفته شود‪ ٬‬احساس نزدیکی کردن با خودم برای من کدام احساس است؟ یکدلی و همدردی با خود برای ما‬
‫دشوارتر از آنست که گمان می کنیم‪ ٬‬دلیل آنهم ساده است‪ ٬‬در گفتهٔ نزدیکی با ’خودم‘‪ ٬‬آن خودم‪ ٬‬هم از خود کم دارد و هم از من‪.‬‬
‫چون بی آنکه از آن آگاه شویم می گذاریم هویت مانرا دیگری به اندازه مان ببرد و بدوزد‪.‬‬

‫ثث ٭همکارمان فرانس اسخالکویک بمن یادآوری کرد که گفته اولی به این صورت بوده است‪’ :‬سرافکندگی و شرمساری از‬
‫کمبود همدردی با خود می باشد‘‪ ٬‬بهمان گونه هم در کتاب ’درمانگری با اعتراف گیری یکی نیست‪ ٬‬یادداشت هایی در زمینه شرم‘‬
‫آورده شده است‪ .‬اما من نقل قول خود را از کتاب آرون گرونبرگ و شارلوته فان دن بروک‪ ٬‬چاپ فرانکفورت‪ ٬‬اونه نابل= بدون‬
‫ناف‪ ۲۰۱۶ ٬‬آورده ام‪.‬‬

‫پیروی ناخودآگاه‬
‫مفهوم ’از خود بیگانگی‘ تاریخ درازی دارد و در طول این مدت انعکاس های متفاوتی از آن بگوش می رسد‪ ٬‬هم از گوشه‬
‫فلسفی و هم از گوشه روانشناسی‪ .‬بیشتر آنرا در فصل چهار‪ ٬‬هنگام بررسی هربرت مارکوزه یادآور شدم‪ .‬او زودتر از دیگران‬
‫دریافته بود که آزاد سازی سال های شصت به بن بست رسیده است‪ ٬‬برای آنکه یک ایدئولوژی اقتصادی‪ ٬‬بی آنکه دیده شود‪ ٬‬دست‬
‫ب آزاد بی‬ ‫و پای ما را توی پوست گردو می گذارد‪ .‬مارکوزه آن مفهوم را برای نشاندادن از خودبیگانگیی بکار برد که ما در غر ِ‬
‫آنکه خبر مان شود در سرازیری آن افتادیم‪ ٬‬بویژه در سطحی که هرگز تصور آنرا نمی کردیم‪ .‬هنگامی از خود بیگانگی به سراغ‬
‫مان می آید که خود را با ایده هایی که از بیرون بما تحمیل شده است‪ ٬‬شناسایی و همانند پنداری کنیم‪ .‬پیامدهای آن‪ ٬‬ناهمگون و‬
‫ناسازگار شدن با چیزیست که در اندرون مان می گذرد‪ ٬‬آن نیز تاثیر خود را روی بدن مان میگذارد‪ .‬اصطالحی که در پزشکی و‬
‫استرس ماندگار‪ ٬‬از سردرد های تشنجی گرفته تا‬
‫ِ‬ ‫روانشناسی برای آن بکار می برند ’استرس‘ می باشد‪ .‬ویرانی های ناشی از از‬
‫بیماری های ایمنی خودکار (اوتو ایمیون)‪ ٬‬همچنانکه در بخش ‪ ۳‬هنگام بررسی سایکو‪ -‬نیورو‪ -‬اندوکرینو‪-‬ایمیونولوژی آورده شده‪٬‬‬
‫از دیدگاه علمی به اندازه کافی تحقیق و ثابت شده است‪ .‬این که بحث بر سر ویرانگری آن می باشد‪ ٬‬هنوز در آگاهی جمعی بگونه‬
‫ای که باید‪ ٬‬رخنه نمی کند‪ .‬البته آن با از خودبیگانگی کنونی نیز‪ ٬‬که گناه بیماری و آسیب را بگردن خود بیمار می اندازد‪ ٬‬بی ربط‬
‫نیست‪.‬‬

‫ما قرنی را پشت سر گذاشته ایم که پُر از رژیم های دیکتاتوری بود ‪ -‬روسیه زیر استالین‪ ٬‬آلمان نازی زیر هیتلر‪ ٬‬پرتقال زیر‬
‫ساالزار‪ ٬‬اسپانیا زیر فرانکو‪ ٬‬د‪.‬د‪.‬ار‪ .‬کمونیستی (آلمان شرقی‪-‬م‪ .).‬حکومت های تمامیت خواه می خواهد اندیشه و اندیشیدن‬
‫شهروندان را نیز در اختیار خود بگیرد‪ .‬در غرب ما برای آنچه که در بلوک شرق و در چین مائوتسه دون از آن با ’بازآموزی‘‬
‫نام می بردند‪ ٬‬با ’مغز شویی‘ و ’تلقین‘ یاد می کنیم‪ .‬هرکسی که در آن رژیم های خودکامه بزرگ میشد‪ ٬‬شهروند سر به زیر و پا‬
‫براهی می گشت‪ .‬اما در خانه‪ ٬‬در جمع خودی ها و دوستان‪ ٬‬دور از اغیار‪ ٬‬می توانستند آزاد بیاندیشند‪ ’ .‬دی گدانکن زیند ف َری =‬
‫اندیشیدن آزاد است ‘این بخشی از آوازیست که در اواخر سده نوزدهم مبارزان جبهه های پایداری و دگر اندیشان ‪ ٬‬به عنوان شعار‬
‫‪91‬‬

‫شان زنده نگهمیداشتند‪ .‬امروزه از خود بیگانگی بسی فراتر از تلقین می رود؛ آن اندیشیدن و همه هستی ما را تعیین می کند‪.‬‬
‫آزادی اندیشه سرابی بیش نیست‪.‬‬

‫جنبش های رهایی بخش سده گذشته ما را از ستم و استبداد نقش جنسیتی‪ ٬‬طبقات اجتماعی‪ ٬‬ستون بندی های اجتماعی ( از دیدگاه‬
‫اجتماعی تقسیم جامعه طبقاتی به ستون های عمودی می باشد که در آن افراد طبقات مختلف مثالً در انجمن های محلی‪ ٬‬دینی‪٬‬‬
‫فرهنگی‪ ٬‬برخی جنبش های اجتماعی مانند طرف داران حیوانات‪ ٬‬محیط زیست و ‪ ...‬شرکت دارند ‪ ٬‬بهم نزدیک می شوند و بگونه‬
‫ای همبستگی می یابند‪ .‬این هم تدبیری بود برای پیشگیری از شورش های اجتماعی ‪ -‬م‪ ).‬و دین رهانید‪ .‬درهای مدارس یکی یکی‬
‫گشوده گشت‪ ٬‬پس از آن با گذشت هر روز درهای کلیسا ها یکی یکی تخته شد‪ .‬تن ‪ -‬بویژه تن سکسی ‪ -‬و روح باالخره آزاد‬
‫گردید تا هر کاری را که خود می خواهد و دوست دارد بکند‪ .‬زیگمونت باومن فیلسوف لهستانی‪-‬بریتانیایی گفته معروفی دارد‬
‫’هرگز اینهمه آزاد نبودیم‪ .‬هرگز خود را اینهمه ناتوان احساس نمی کردیم‘‪ .‬ما از باره جنسیتی‪ ٬‬مذهبی‪ ٬‬حتی در سطح سیاسی‬
‫آزادی بدست آورده ایم‪ ٬‬به این دلیل ساده که آن حوزه ها اهمیت خود را از دست داده اند؛ امروز آنها تابع و مقهور قدرت‬
‫بزرگتری گشته اند‪ :‬مقهور یک قدرت بزرگ جهانی‪ ٬‬بازار آزاد‪ .‬آزادی امروزی به خود زندگی مربوط می شود‪ .‬شیوه زندگی‬
‫کردن مان را‪ ٬‬حتی کسی را که می باید باشیم‪ ٬‬با گذشت هر روز سیستمی بیشتر تعیین می کند که ناشناخته است و به صورت‬
‫دیجیتالی درآمده‪ ٬‬سیستمی که خیلی چیز ها را برای ما تعیین و تکلیف می کند‪ .‬هنر پیامدهای ناگوار و دل آزاری را که آن سیستم‬
‫می تواند داشته باشد‪ ٬‬بنمایش می گذارد‪.‬‬

‫درسال ‪ ۱۹۵۸‬نمایشنامه نویس فرانسوی‪-‬رومانیائی اوژن یونسکو نوشت که چگونه مردم یک شهر به یک کرگدن تبدیل شدند‪ .‬در‬
‫آغاز تنها یک جفت از آنها بود که مردم یا خوشش شان می آمد یا بدشان‪ .‬اندک اندک شمار آنها بیشتر می شود و مردم بسیار‬
‫نگران می گردند؛ باید آستین باال می زدند و کاری می کردند‪ ٬‬نمی شد همچنان دست روی دست بگذارند و کاری نکنند‪ .‬برخی ها‬
‫از ضرورت کشیدن نخی یا نواری بهداشتی به دور آنها می گفتند تا از کرگدن شدن آدم های دیگر جلوگیری می شد‪ .‬بحث و تعلل‬
‫ادامه داشت تا آنکه به نقطه برگشت ناپذیری رسیدند و دیگر نمی شد جلو کرگدن شدن آدم ها را گرفت‪ ٬‬همه دل شان می خواست‬
‫کرگدن شوند‪ ٬‬مگر یک تن که او هم یک آدم غیر عادی شده بود‪.‬‬

‫هنگامی که هیجده سالم بود و این نمایشنامه سور رئالیستی (کرگدن) را برای نخستین بار خواندم‪ ٬‬از عمق آن چیزی نفهمیدم‪ .‬چند‬
‫سالی از خواندن آن کتاب گذشته بود که فیلم هجوم قاپندگان تن ( دون سیگل‪ )۱۹۵۶ ٬‬را دیدم؛ پس از آن بود که به گستره آن پی‬
‫بردم‪ .‬در شهر کوچکی‪ ٬‬در امریکا‪ ٬‬مردم بیشتری با گذشت زمان گمان می برند که دوستان و اعضای خانواده های شان دوستان‬
‫واقعی و اعضای واقعی خانواده های آنها نیستند‪ .‬درسته‪ ٬‬آنها هنوز مانند گذشته بودند‪ ٬‬اما رفتار شان عوض شده بود‪ ٬‬دیگر مانند‬
‫گذشته فکر نمی کردند‪ .‬شخصیت اصلی داستان پزشکی است که تحقیق می کند‪ .‬وی در آن راه به زیرزمینی میرسد که پر است‬
‫از آدم هایی که نیمی از بدن آدم ها را دارند که همان نیمه به طور کامل رشد کرده است (آنها از دانه های غول پیکری رشد می‬
‫روز‪ ٬‬آن بدن های روئیده‬‫کنند که مانند نخود و لوبیا هستند)‪ ٬‬آنها بسیار شبیه آدم هایی هستند که او می شناسد‪ .‬پس از گذشت چند ِ‬
‫از دانه های غول پیکر ناپدید می شوند‪ ٬‬اما او دیگر دوستانش را نمی شناسد‪ .‬آنها به تسخیر در آمده اند‪ ٬‬نیرویی فرازمینی آنها را‬
‫در اختیار خود می گیرد‪ ٬‬به گونه ای که همه آنها مانند هم می اندیشند‪ .‬او با ناامیدی می کوشد جلو تسخیر شدن را بگیرد‪ ٬‬اما‬
‫شمار آدم هایی که دگرگونی پذیرفته اند همچنان افزایش می یابد‪ .‬هنگامی که محبوب وی می کوشد او را راضی کند دست از‬
‫مقاومت بردارد‪ ٬‬شخصیت اصلی پی می برد که او نیز تسخیر شده است‪ .‬هنوز صحنه آخری فیلم جلو چشمم است‪ .‬او در حال‬
‫فرار از میان ماشین های شاهراهی فریاد می زند‪’ :‬آنها اینجا هستند! آنها اینجا هستند! شما نفرات بعدی هستید!‘‪۹۳‬‬

‫یونسکو و دون سیگل هر دو نشان می دهند چگونه تلقینات ایدئولوژی ( در مورد یونسکو کمونیسم‪ ٬‬در مورد دون سیگل مک‬
‫کارتیسم) گروه افزایش یابنده ای از آدم ها را‪ ٬‬تحت تاثیر قرار می دهد و پس از رسیدن به نقطه اوج خود هویت آدم های بیشتری‬
‫را نیز تعیین می کند‪ .‬ایدئولوژی یی که کم کم به چهره ایدئولوژی تمامیت خواه درمیاید‪ ٬‬آهسته آهسته به از خودبیگانگی کامل می‬
‫انجامد‪ ٬‬پس از آن همه مانند هم رفتار می کنند و مانند هم می اندیشیند و چون چندی می گذرد آن نیز عادی (جدید) می گردد‪.‬‬
‫شخصیت های آن نمایش و آن فیلم به چهره کسانی درمیایند که پیشتر نبودند‪ ٬‬از این گذشته خودشان نیز از این دگرگونی آگاهی‬
‫نمی یابند‪.‬‬

‫آنچه را که از سر میگذرانیم مشابه و قابل مقایسه با وضعیت باالست‪ ٬‬با این تفاوت که مورد ما گامی پیشتر می رود‪ .‬شرایط از‬
‫آنرو مشابه و قابل مقایسه می باشد که یک ایدئولوژی اقتصادی موفق شده است بر هویت ما حاکم شود و آنرا پر کند‪ .‬این یک‬
‫گامی بس بزرگ فراتر رفته‪ ٬‬برای آنکه چیرگی آن بر هویت ما‪ ٬‬توسط ایدئولوژیی خزنده و پنهان از دیدها صورت گرفته است ‪-‬‬
‫بویژه ‪ -‬از آنرو که به توهمی دامن می زند؛ به این توهم که گوئی آن جدا از ایدئولوژی صورت گرفته است‪ .‬فریبکارانه ترین‬
‫نیرنگ در این از خود بیگانگی پنهان‪ ٬‬فراخوان جهان رسانه ها و آگهی ها برای واقعیت بخشیدن به ’فردیت‘ خود می باشد‪ .‬در‬
‫عمل معنی آن فراخوان اینست که همگی‪ ٬‬همان وسایل بیش و کم زاید را بخریم‪ ٬‬همان آشغال ها را بخوریم‪ ٬‬برای کاستن از‬
‫‪92‬‬

‫فشارها و استرس همان کارها را بکنیم‪ ٬‬به مسافرت های یک سان برویم و پس از برگشتن همه مان‪ ٬‬مانند هم عکس های مسافرت‬
‫مان را برای تماشای دیگران در فیس بوک بگذاریم‪ .‬در عین حال همه مان خیال می کنیم یگانه و منحصر به فرد هستیم‪ .‬به گفته‬
‫آدام فلیپس‪ ٬‬روانشناس بریتانیایی از احله روانشناسی تحلیلی‪ ٬‬ما ناخودآگاه پیرو و فرمان بریم‪:‬‬

‫کسی که ناخودآگاه پیرو و فرمان‪-‬بر می باشد‪ ٬‬خود را فرمانبر نمی بیند‪ ٬‬چنین آدمی خود را واقع گرا‪ ٬‬عادی و منطقی می بیند‪.‬‬
‫بگونه ای زندگی می کند که گوئی می داند زندگی واقعی چگونه می باشد‪۹۴.‬‬

‫هرگاه از زندگیی که می کنیم خرسند نباشیم ‪ -‬تا جایی که آن احساس ناخرسندی را می پذیریم ‪ -‬آنرا ناشی از عدم موفقیت خود‬
‫خواهیم دید‪ .‬با خود خواهیم گفت‪ ٬‬می باید بیشتر از این سعی خود را بکنم‪ ٬‬بیشتر از این کار کنم‪ ٬‬انتخاب های بهتری بکنم‪ .‬بدین‬
‫ترتیب‪ ٬‬همچنان پیش می رویم تا اینکه به بن بست می رسیم‪ :‬کارمان را از دست می دهیم‪ ٬‬روابط مان بهم می خورد (’ دیگران‬
‫بهتر هستند‘)‪ ٬‬علیرغم همه کوشش های ما بچه مان در مدرسه همچنان نمرات پایین می گیرد ( معلم گفته امسال رفوزه می شود)‪.‬‬
‫اجبار به بهتر انجام دادن‪ ٬‬ایده آلی که از ما انتظار دارند‪ ٬‬وادار مان می کند بیشتر سخت کوشی کنیم‪ .‬افسردگی و توان درباختگی‬
‫(برن آوت) مخرج مشترک فروپاشی و از پا درآمدنی می باشد که اغلب تنش و فشارهای طوالنی مدت در پی میاورد‪.‬‬

‫تند و خشن‬
‫اینکه در سده گذشته استرس این همه افزایش یافته است‪ ٬‬به سبب یک دگرگونی قابل رویت می باشد‪ :‬در صد سال گذشته شتاب‬
‫افزایش یابنده ای را از سر گذرانده ایم و هنوز هم می گذرانیم‪ ٬‬از ترن بخار بگیر تا اینترنت‪ .‬در سال ‪ ۱۹۹۰‬هنوز از یک ماشین‬
‫تایپ الکتریکی استفاده میکردم‪ .‬در سال ‪ ۱۹۹۲‬شبکه سراسری جهانی راه اندازی شد‪ .‬از سال ‪ ۱۹۹۹‬وایفای به عرصه وجود‬
‫آمد‪ .‬در سال ‪ ۲۰۰۵‬نخست یوتیوب پا به عرصه وجود نهاد و بدنبال آن در سال ‪ ۲۰۰۶‬تویتر سر برآورد‪ .‬در ‪ ۲۰۰۷‬نخستین‬
‫آیفون ها با برنامه های کامپیوتری کار کرد و (اپس) عادی شد‪ .‬در سال ‪ ۲۰۰۹‬میزان داده های دریافت و فرستاده شده با تلفن‬
‫همراه از میزان گفتگو های تلفنی بیشتر شد‪ .‬از ‪ ۲۰۱۰‬آی َپد و تَبلت در دسترس همگان قرار گرفت‪ .‬از سال ‪ ۲۰۱۶‬می توانیم با‬
‫کامپیوتر های مان ارتباط مکالمه ای داشته باشیم‪۹۵.‬‬

‫صد سال پیش شتاب و سرعت به سراغ کاالها رفت ( ترن کمی سرعت بیشتری داشت تا بارج ‪ -‬کلک‪ -‬های رودخانه ای)‪ ٬‬پس از‬
‫آن ارتباطات سرعت گرفت (دستگاه های شگفتی آور پیام های صوتی سریع مانند رادیو‪ ٬‬تلگراف و تلفن سر برآورد)‪ .‬امروزه آن‬
‫شتاب خود ما و زندگی ما را فراگرفته است‪ .‬از طریق تلفن های هوشمند اینترنت به تن ما می چسبد و شتاب به شیوه اندیشیدن‪٬‬‬
‫ارتباط گذاشتن‪ ٬‬کار کردن و آرامش یافتن ما رخنه می کند‪ .‬کوتاه سخن آنکه روی هویت ما‪ ٬‬اینکه کی هستیم تاثیر میگذارد‪٬‬‬
‫همچنانکه آنرا در برخی از اصطالحات این زمانه که به زبان ما راه یافته است‪ ٬‬می شود دید‪ :‬زمان کیفی ( زمانی که همه توجه‬
‫خود را به کس دیگری می دهیم‪ ٬‬بویژه در رابطه مادر و پدرها با فرزندان شان بکار می رود ‪-‬م‪ ٬).‬تعمیر موقتی‪ ٬‬غذای‬
‫حاضری(فست فود)‪ ٬‬یک قرار آنی‪ُ ٬‬چرت کوتاه برای جان گرفتن ( پاور سنپ)‪ .‬در این زمانه خواب برای شارژ کردن باطری‬
‫مان می باشد نه برای استراحت کردن‪’ .‬کار با شتاب بیشتر‪ ٬‬بازی با شتاب بیشتر‘‪.‬‬

‫اغلب برای توجیه شتاب یافتن زندگی و بیگانه گشتن‪ ٬‬پیشرفت های دیجیتالی را پیش می کشند‪ ٬‬در حالیکه آنها در درجه نخست‬
‫ابزارهای فنی شتاب یافتن بشمار می آید نه علت شتاب یافتن‪ .‬علت را می باید در اصل رقابت جست که همه جا بچشم می خورد‪٬‬‬
‫شدن پیوسته می باشد‪ .‬در یکی از قسمت های سلایر انگلیسی پر بیننده آینه سیاه جهان بسیار پوچی را‬
‫ِ‬ ‫و اساس آن احساس ارزیابی‬
‫نشان می داد‪ ٬‬اما آن جهان برای ما بیگانه هم نیست‪ .‬ما بکمک فشار دادن یک دکمه ( با دادن یک تا پنج ستاره) درباره همدیگر‬
‫قضاوت می کنیم‪ .‬نمره تو را همه می بینند و آن زندگی تو را رقم می زند‪ .‬از مدل ماشینی که می توانی اجاره کنی گرفته تا‬
‫کیفیت مراقبت های پزشکیی که دریافت می کنی ( با توجه به بیمه ات ‪-‬م‪ ٬).‬همه به تعداد ستاره هایی بستگی دارد که دیگران‬
‫برایت می فرستند‪ .‬نمره السی ‪ ۴/۲‬است اما می خواهد آن را به ‪ ۵/۴‬برساند‪ ٬‬چون این شرط ورود او به آپارتمان رویا هایش می‬
‫باشد‪ .‬او یک کوچ (مربی) گران قیمتی انتخاب می کند‪ ٬‬دنبال دوستان ‘خوب’ می گردد و از مسائل حاشیه ای پرهیز می کند‪ .‬می‬
‫خواهد موهایش بهترین مدل را داشته باشد‪ ٬‬برای بهتر شدن زبانی که از او انتظار می رود پیوسته تمرین می کند‪ .‬به همه جا سر‬
‫می کشد‪ .‬نتیجه آنست که همه چیز را از دست می دهد و نمره اش صفر می شود‪.‬‬

‫داستان است؟ هر کسی که از اوبرتاکسی ( شرکت تاکسی رانی آلمانی ‪-‬م‪ ).‬استفاده می کند می داند که می باید نظر دیجیتالی خود‬
‫را به راننده بدهد و یکی هم دریافت کند‪ .‬نتایج آنها را می شود دید و تاثیر هم دارد؛ مسافری که ‪ ۴/۸‬یا بیشتر بگیرد ‘حق’ استفاده‬
‫از ‘اوبر ویپ’ را می یابد‪ ٬‬او را سوار ماشین های بهتر با رانندگان بهتر می کنند‪ ٬‬که شخصیت اش را باال می برد‪ .‬با امتیاز بد‬
‫کسی شما را سوار تاکسی اش نمی کند‪.‬‬
‫‪93‬‬

‫مشکل با رقابت نیست و مسابقه گذاشتن می تواند خوب هم باشد‪ .‬آن وقتی مشکل می گردد که سراسر زندگی آدمی به مسابقه‬
‫تبدیل می شود‪ .‬دیریست روزگار این ایده گذشته که‪ ٬‬رقابت تنها به زندگی حرفه ای ما مربوط می شود و در خانه می توانیم با‬
‫خیال تخت استراحت کنیم‪ .‬من خود محصولی هستم که می باید خودم را عرضه کنم‪ ٬‬در رقابت پیوسته با محصوالت دیگر‪ ٬‬در‬
‫پیرامون پهناوری که به بازاری تبدیل شده است‪ .‬برای پاسخ دادن به نیاز بازار ناگزیرم خودم را باال بکشم و از خودم تعریف و‬
‫تمجید کنم‪ ٬‬چون هر موفقیت کوچکی به حساب می آید‪ ٬‬این را میباید به همین صورت پذیرفت‪ ٬‬با شمار تصاویر خاص انگشت‬
‫شصتی که دریافت می کنی و ‘دوستانی’ که در فیس بوک داری‪ ٬‬شمار دنبال کنندگانت در تویتر و شمار تماس هایت در لینکدین‪.‬‬

‫البته آن ها نیز فروشی می باشد‪ .‬در پایان سال ‪ ۲۰۱۶‬موسسه هلندی آگهی های ایده آل م‪ .‬ه‪ .‬آ‪ .‬ا‪ .‬کند و کاوی را را در زمینه گود‬
‫الیف اِیجنسی (نمایندگی زندگی خوب) آغاز کرد‪ .‬گود الیف ایجنسی سازمانی است که به مردم کمک می کند‪ ٬‬از خود شان بهتر‬
‫تعریف و تمجید کنند (خود شانرا بهتر به فروشند‪-‬م‪ ٬).‬البته نخست باید پول آنرا بپردازی‪ .‬با پرداخت حداقل ‪ ۹/۹۵‬ایرو می توانید‬
‫در فیس بوک‪ ٬‬اینستاگرام یا لینکدین واکنش های اضافی بخرید‪ .‬برای خرید دوستان فیس بوکی اضافه‪ ٬‬حداقل می باید ‪ ۲۹/۹۵‬ایرو‬
‫بپردازید‪ .‬اگر بخواهید در میان آن دوستانت هلندی های سرشناس هم باشند‪ ٬‬بهتر است بدانی که در ازاء هر یک از آنان ‪۲۳۹/۹۵‬‬
‫ایرو از کیسه ات می رود‪.‬‬

‫البته این آگهی نیز مانند آگهی های دیگر م‪ .‬ه‪ .‬آ‪ .‬ا‪ .‬جنبه انتباهی و هشدار داشت‪ .‬ویژگی این کند و کاوها آنست که به صورت‬
‫واقعی عرضه می شود؛ این حقیقت که م‪ .‬ه‪ .‬آ‪ .‬ا‪ .‬مبتکر این ایده بود‪ ٬‬بعدا ً فاش می شود‪ .‬نخست آنرا از رسانه های معمول میان‬
‫مردم پخش می کنند‪ ٬‬همراه با فیلم کوتاهی که در آن آدم هایی در حال رقص و خنده دیده می شوند‪:‬‬

‫دلت می خواهد روی دوست دخترت‪ ٬‬رئیس ات‪ ٬‬همسایه ات یا کسی دیگر تاثیر خوبی بگذاری؟ به نشانی خوبی آمده ای‪ .‬ما‬
‫نمایندگی زندگی خوب هستیم‪ ٬‬نخستین دفتر چهره سازی در جهان برای شهروندان معمولی‪ .‬ما با خدمات موفق خود بشما کمک می‬
‫کنیم چهره ای مردم پسند و موفق داشته باشید‪ .‬اطالعات بیشتری می خواهید؟ با گود الیف ایجنسی تماس بگیرید‪۹۶.‬‬

‫بسیاری از مردم با انزجار به آن آگهی نگاه می کردند‪ ٬‬این نشان می داد که آنها آگهی را جدی گرفته اند‪ ٬‬که مساله عجیبی هم‬
‫نبود‪ ٬‬چون پس از آنکه شما مبلغ مشخصی را می پردازید‪ ٬‬شرکت های کوچک و وابسته به گود الیف ایجنسی دست بکار می‬
‫شوند تا‪ ٬‬پیرو سفارش گوگول‪ ٬‬نام‪ ٬‬شرکت و مقاله شما در باالی فهرست جای گیرد‪.‬‬

‫البته نامگذاری گمراه کننده سازمان زندگی خوب آنجاست که آن سازمان اصالً برای زندگی خوب نیست‪ ٬‬مگر آنکه موفقیت های‬
‫بنمایش گذاشته شد ٔه آنرا بجای معیار زندگی خوب در نظر بگیری‪ .‬پرسشی که م‪ .‬ه‪ .‬آ‪ .‬ا‪ .‬پس از فاش شدن داستان پیش می کشد‬
‫اینست‪’ :‬راستی‪ ٬‬این کار را برای کی می کنی؟‘ پیام پرسش نیز روشن است‪ ٬‬می باید از خود پرسید محتوای زندگی خوب چیست‪٬‬‬
‫چه چیز آن برای من خوبست و چه چیز آن برای دیگری‪ .‬در اینجا باز به ارسطو می رسیم که از آزمندی می گفت‪ ٬‬پیوسته زیادی‬
‫خواهی کردن‪ ٬‬هم از شهرت هم از ثروت؛ که بزرگترین مانع بر سر راه زندگی خوب می باشد‪.‬‬

‫رقابت همواره بوده است و نمی باید مشکلی در آن باره باشد‪ .‬بکنار از اینکه زیادی خواهی را در همه جا می توان دید‪ ٬‬اکنون‬
‫مشکل شتاب گرفتن روز افزون بیشتر خواهی می باشد‪ .‬در قیاس با تنها دو سه دهه پیش انتظارات همه ما از خویشتن نیز باال‬
‫رفته است‪ :‬باید این بدن را داشته باشی‪ ٬‬باید خودت را تا آن حد باال بکشی‪ ٬‬باید با ُمد پیش بروی‪ .‬در رسانه های گروهی می‬
‫خواهیم بازدید کننندگان ’دکه ما‘ بیشتر شود‪ ٬‬دنبال کنندگان و ’ بیالخ‘ دهندگان بیشتر داشته باشیم‪ ٬‬تا پیروان آن رسانه هر از‬
‫چندی پیشرفت یا پسرفت ما را از روی نموداری که رسانه ها برای مان می فرستند( برای دانشگاهیان از طریق ریسرچ گیتس =‬
‫دروازه پژوهش‪’ :‬در هفته گذاشت بیشترین نقل قول ها از این مقاله علمی شما بوده است)‘‪ ٬‬ببینند‪ .‬رسانه های اجتماعی از باره ای‬
‫رقابت را از میان برده است‪ .‬تو هیچ وقت به اندازه کافی زیبا‪ ٬‬ورزشکار‪ ٬‬یا امروزی نیستی؛ هرگز به اندازه کافی از تو نقل قول‪٬‬‬
‫تحسین و چاپلوسی نمی شود‪ .‬هرگز با دیگری که در جایگاه رقیب نشسته‪ ٬‬یا دیگریی که خودت هستی‪ ٬‬قابل قیاس نیستی‪.‬‬

‫اجبار به تولید بیشتر و بیشتر از همان چیز‪ ٬‬سرچشمه توان درباختگی می باشد‪ .‬یعنی‪ :‬به بن بست کامل رسیدن‪ .‬یک صد سال‬
‫پیش لوئیس کارول در ماجرا های آلیس در سرزمین آینه ها‪ ٬‬امکان داد ملکه سرخ آنها را به آلیس توضیح دهد‪:‬‬

‫در اینجا برای آنکه بتوانی در همانجایی که هستی بمانی‪ ٬‬باید با همه توان بدوی‪ .‬اما اگر بخوای جلوتر بروی دست کم می باید دو‬
‫آن برابر تندتر بدوی‪۹۷.‬‬

‫بهنگام توان درباختگی ( برن آوت) نه تنها شتاب از میان می رود‪ ٬‬زمان هم باز می ایستد‪ .‬کسی برای توان درباختگی نامزد می‬
‫شود که با همه توان می کوشد از همکارانش بیشتر و تندتر کار کند‪ .‬پس از توان درباختگی همه آن فرایند ها وارونه می شود‪:‬‬
‫دیگر توانی نمی ماند‪ ٬‬زمان و فضا به ’بودنی بی هدف‘ کاهش می یابد‪.‬‬
‫‪94‬‬

‫پیامد دیگر آن بدبینی می باشد‪ .‬به این صورت که بعضی ها خود شانرا کنار می کشند و از بیرون گود زهر به درون آن می‬
‫ریزند‪ .‬بدبینی خود را با دست کشیدن از هرگونه مشارکتی مشخص می سازد‪ ٬‬اما توان درباختگی (برن آوت) پیامد وارونه آن می‬
‫باشد‪ .‬برای کسانی که هنوز ماپت شو را بیاد می آورند‪ :‬استاتلر و والدورف‪ ٬‬دو مردکی که در بالکن بودند‪ ٬‬نمایندگی بدبین ها را‬
‫داشتند؛ آنها خودشان هیچکاری نمی کردند‪ ٬‬اما از عالم و آدم ایراد می گرفتند‪ .‬کرمیت قورباغه ای که مدام سرگرم رتق و فتق‬
‫امور بود‪ ٬‬سر آخر دیگر نمی توانست روی پای خود بایستد‪.‬‬

‫آدم هایی که دچارتوان درباختگی (برن آوت) می شوند‪ ٬‬دوره موفقیت خود را بیاد می آورند که در آن‪ ٬‬علیرغم نشانه های هشدار‬
‫دهنده‪ ٬‬از بی خوابی و اعتیاد به قرص گرفته تا بهم خوردن زناشویی شان برای بار دوم‪ ٬‬یقین داشتند رشته امور را در دست خود‬
‫دارند‪ .‬این گونه آدم ها به خود و سالمتی خود توجهی نمی کنند‪ ٬‬همواره از خود مایه می گذارند‪ ٬‬خود را بدست فراموشی می‬
‫سپارند‪ .‬تا اینکه روزی توان درباخته و وامانده‪ ٬‬خود را در آینه می بینند‪ .‬از آنچه می بینند نگران می شوند‪ ٬‬خود را در آینه نمی‬
‫شناسند‪ ٬‬گوئی کسی دیگر را می بینند؛ شاید هم از خود بیگانگی شان را می بینند‪.‬‬

‫من شکست خورده و ناکار آمدم‬


‫امِ لی ‪ ۴۱‬سال دارد‪ ٬‬مادر دو بچه است‪ .‬او و شوهرش تمام وقت کار میکنند‪ .‬توی خانه نیز بیشتر کارها بگردن اوست تا شوهرش‪.‬‬
‫غر می‬‫این اواخر املی خیلی خسته است‪ ٬‬خوب نمی خوابد‪ ٬‬سر کارش هم زیاد اشتباه می کند‪ ٬‬برای همین همکارانش پشت سرش ُ‬
‫زنند‪ .‬با گذشت روزها درگیری های میان او و شوهرش افزایش پیدا می کند (همخوابگی شان هم دیگر مانند گذاشته خوب نیست)‪.‬‬
‫احساس می کند دارد از پا درمیاید‪ ٬‬مشکل اش را با دکتر خانوادگی در میان می گذارد‪ .‬ناراحتی او افسردگی تشخیص داده می‬
‫شود و دکتر برایش قرص می دهد‪ .‬قرص ها چندان کمکی به او نمی کند‪ ٬‬به ویژه روی علل مشکل تاثیری ندارد ( در این میان‬
‫رغبت او به سکس هم کاهش می یابد)‪.‬‬

‫روز به روز مردم بیشتری خود را شکست خورده احساس می کنند و روی ناراحتی آنان برچسب تشخیصی چسبانده می شود‪.‬‬
‫در مورد زنان آن برچسب اغلب افسردگی است و در مورد مردان توان درباختگی‪ .‬شنیدن مورد آخری خیلی هم ناخوشایند نمی‬
‫باشد‪ ٬‬مرد که نباید ضعف نشان دهد‪ .‬بگمان من شمار بیماری های مرتبط با استرس که عده ای به سبب آنها مدت هاست خانه‬
‫نشین شده اند‪ ٬‬خیلی بیشتر از شمار بیماران افسردگی و توان درباختگی به طور یکجا می باشد‪ .‬کارکنانی که به علت ناراحتی‬
‫های ناشی از استرس خانه نشین می شوند‪ ٬‬رسما ً مریض می باشند‪ ٬‬اما آن تشخیص‪ ٬‬احساس شکست خوردگی آنان را کم نمی کند‪.‬‬
‫برای آنها اندیشیدن در باره خویش به معنی قضاوت در باره خود است که از آنجا هم تا گنهکار دانستن خود گام کوچکی بیش‬
‫نیست‪ .‬نباید از این مساله شگفت زده شد‪ ٬‬چون به قضاوت نشستن در باره خود‪ ٬‬در شیوه نگریستن به خود از دید دیگران نهادینه‬
‫شده است‪ .‬در گذشته گرفتاری ما به آن مساله از آنرو بود که خود را گنهکار می دانستیم ( پیرو داستان آفرینش و رانده شدن از‬
‫بهشت‪ ٬‬در داستان انجیل ‪ -‬م‪).‬؛ این روز ها از آنرو که برای رسیدن به ایده آل مورد انتظار (از خودمان‪-‬م‪ ).‬کم میاوریم‪ .‬در‬
‫فرمل بندی گفته لوئیس تاس که این بخش را با آن آغاز کردم‪ ٬‬جای ’گناه‘ را ’شرم‘ میگیرد‪ :‬احساس شرم به علت فقدان همدلی و‬
‫همدردی با خود‪ ٬‬همراه با توجه زیاد به قضاوت دنیای بیرون‪ ٬‬می باشد‪.‬‬

‫ی مذهبی صورت می گرفت‪ ٬‬که هر از چندی ما را وادار می کرد به بررسی وجدان‬ ‫تا چندی پیش این قضاوت از سوی یک دیگر ِ‬
‫مان بپردازیم ( اشاره به اعتراف در پیش کشیش می باشد ‪ -‬م‪ ٬).‬که نتیجه اجتناب ناپذیر آن تبهکار و گنهکار دانستن خودمان بود‪٬‬‬
‫حتی اگر گناهی نمی کردیم ( ’گناه در فکر و خیال هم گناه بود‘ )‪’ .‬شخم زدن‘ وجدان خود الجرم اعتراف به گناه را در پی می‬
‫آورد‪ ٬‬در میان کاتولیک ها روی صندلی اعتراف و در میان پروتستان ها مستقیما ً به خدا‪ .‬خالصه کالم‪ ٬‬اعتراف به گناه‪ ٬‬پس از آن‬
‫درخواست بخشایش و توبه کردن برای ماندن در صراط مستقیم بود‪ .‬براه راست برو و دیگر گناه مکن‪.‬‬

‫اعتراف گیری از ُمد افتاد‪ ٬‬اما اعتراف به گناه برچیده نشد‪ .‬در طول سال های دهه هفتاد سده پیش جای صندلی اعتراف را اتاق‬
‫درمانگران گروهی گرفت (’بریز توی گروه‘)‪ .‬جستجو‬
‫ِ‬ ‫مشاوره (روانی‪-‬م‪ ).‬روان درمانگر و جشن اعترافِ دسته جمعی پیش‬
‫برای یافتن ’خویشتن واقعی‘ در این متن نوین تا حد زیادی همان نتایج اعتراف را داشت‪ :‬مردها می باید قبول می کردند که در‬
‫درون شان (که گودی چندانی نداشت) همه شان انحراف دارند؛ زنها هم می پذیرفتند که همگی حسود هستند ( به ویژه در رابطه‬
‫با بهترین دوست زن شان)‪ .‬اعتراف گیرندگان تازه به دوران رسیده‪ ٬‬در قیاس با پدران روحانی و پیشگامان سختگیر خود‪ ٬‬می‬
‫کوشیدند پیروان خود را قانع سازند که هسته کانونی و واقعی شان خوب است‪ .‬همه خطا ها و کجروی های تو به سبب خطای پدر‬
‫و مادرت و جامعه می باشد‪ .‬از این گذشته درمانگران به آنها تکالیفی می داد از جمله آنها تجربه اندوزی با لذت بود‪ .‬برای عشق‬
‫و آرامش‪ ٬‬جای دنجی پیدا کن‪.‬‬
‫‪95‬‬

‫روشن بود که دوران شکوفائی نمی توانست برای مدت زیادی دوام بیاورد‪ ٬‬بحران اقتصادی سالهای هشتاد آشکار ساخت در آن‬
‫زمینه نیز می باید کار شود‪ .‬پس از دوران بررسی وجدان به وسیله مذهب و کاوش روان درمانگران برای یافتن خویشتن واقعی‪٬‬‬
‫نوبت رسید به مصاحبه (در باره) انجام وظایف (در اینگونه گفتگوها‪ ٬‬کارمند یا کارگر با مسئول خود در رابطه با پیشرفت کار و‬
‫انجام وظایف خود صحبت می کند‪ .‬مشکالت کاری و راه حل های آن بررسی می شود‪ .‬در کل این چنین مصاحبه هایی‪ ٬‬ارزیابی‬
‫کارکرد آن کارمند یا کارگر در آن سال بشمار می آید ‪-‬م‪ .).‬هدف از آن گفتگوها پیشرفت بود‪ ٬‬حتی اگر کارمند یا کارگر خوبی هم‬
‫بودی می باید پیشرفت می کردی‪ .‬موازین ارزیابی به آنان کمک می کرد با رعایت آنها‪ ٬‬در کارشان زیاد ضعف نداشته باشند‪ .‬در‬
‫صورتی که معیار ها تغییر نمی کرد‪ ٬‬می باید بازدهی آنان از سال پیش‪ ٬‬بیشتر میشد ( رشد اجباری می باشد)‪ .‬در صورتی که‬
‫معیار ها تغییر می کرد ( این قانون بود)‪ ٬‬می باید پس از مصاحبه خیلی چیز ها را در کار رعایت می کردی‪ .‬در این دوره و‬
‫زمانه هرکسی از کار خود راضی باشد می گویند بلند پروازی ندارد‪ .‬به تنی چند از کارکنانی هم که موفق می شوند چست و‬
‫چاالک کارشان را انجام دهند‪ ٬‬می گویند به چالش های نوی نیاز دارند‪ .‬به کارت ادامه بده‪ ٬‬اما می باید بهتر از این باشی‪.‬‬

‫پیشرفت زهرآگین و و گزندهٔ این سیستم در آنست‪ ٬‬همان طور که در مورد مذهب نیز معمول بود‪ ٬‬ارزیابی به طور فزاینده ای‪٬‬‬
‫بگردن خود فرد یا سازمان انداخته می شود‪ .‬آن روز ها کسانی که ایمان عمیق داشتند‪ ٬‬همواره خود را گنهکار می دانستند‪ ٬‬چون‬
‫از برآورده کردن هنجارهای متعالی خداوند قاصر بودند‪’ .‬حضور وجدان خود خوری کنندهٔ دیروزی را در ایقان امروزی آدم ها‬
‫از کم آوردن و ناتوانی شان می شود دید‪ ٬‬که پیامد آن بیگمان شرمساری می باشد‪ .‬بکنار از این‪ ٬‬پیشرفتی که از آن سخن می رود‪٬‬‬
‫صرفا ً به صندلی اعتراف محدود نمی گردد‪ ٬‬بلکه آن پیوسته گسترش می یابد‪ .‬قضاوت (در باره ما‪-‬م‪ ).‬دیگر صرفا ً در ید قدرت‬
‫یک هستی مشخص و نمایندگان او در روی زمین نمی ماند‪ ٬‬بلکه به چنگ قضات ناشناخته در میاید‪ .‬پس از همه آنها نیز فراچنگ‬
‫خودمان می آید‪.‬‬

‫در حالی که تا چندی پیش دانشگاه ها بازرسی می شد ‪ -‬گروهی از کارشناسان از بیرون می آمدند تا روند پیشرفت کارها را‬
‫بررسی کنند ‪ -‬اکنون آنها خود می باید ’خود آزمائی‘‪ ٬‬نقاط ضعف خود را شناسائی و آنها را گزارش کنند‪ .‬کارمندی که ارزیابی‬
‫رئیس اش را در باره کار کرد خود دریافت می کرد‪ ٬‬احتمال داشت در برابر آن ایستادگی کند‪ ٬‬اما کارمندی که ناگزیر می گردد‪٬‬‬
‫کاری که انجام می دهد‪ ٬‬خود با نگاه ’انتقادی‘ ارزیابی کند و ’زمینه های امکان رشد را‘ گزارش دهد‪ ٬‬از آن کاالی لوکس محروم‬
‫می گردد‪.‬‬

‫کند و کاو مذهبی وجدان و مصاحبه انجام وظایف نکات زیادی به اشتراک دارد‪ .‬کند و کاو خویشتنی که امروزه از من خواسته‬
‫می شود‪ ٬‬مرا وادار می کند روی گناهان‪ ٬‬اشتباهات و کمبودهای خود تمرکز کنم؛ آن نه تنها رقابت با دیگری که خصوصا ً رقابت‬
‫باخویشتن را نیز تحریک می کند‪ .‬آن باعث می شود حتی بدون اعتراف به گناه و مصاحبه ای‪ ٬‬خودم را به خاطر کمبودهایم‬
‫گنهکار بدانم‪ .‬تصوی ِر خویشتنی که آن کند و کاو در ما برجای می گذارد گزینشی و بیشتر منفی می باشد‪ .‬همخونی این با خود‬
‫آزمایی مذهبی و روان درمانگری درست سر همین مساله خود را نمایان می سازد‪ :‬بخش منفی‪ ٬‬ناکارآمد و شکست خورده ما‬
‫بیشتر بچشم می آید‪.‬‬

‫در مصاحبه ها و بررسی هایی که به نیت ارزیابی از خویشتن‪ ٬‬با خود و در باره خود دارم‪ ٬‬از اطناب کالم خودداری می کنم‪.‬‬
‫سر کارم‪ ٬‬نه در زندگی خصوصی ام ‪ -‬من خیلی از‬ ‫نمی توانم به آن ایده آلی که (از من) انتظار میرود‪ ٬‬جامه عمل بپوشانم‪ ٬‬نه در ِ‬
‫آن دورم‪ .‬مگر می توانم به خودم بنگرم‪ ٬‬تا چه رسد به بیرون آمدن از خود؟ سهم من شرمساریست‪.‬‬

‫گویی آن شرمساری ها پس از او نیز زنده می ماند‬


‫در گستره آن بخش از ادبیات که پیامبر گونه پیشگویی می کند آینده چه چیزی برای ما به ارمغان خواهد آورد‪ ٬‬نباید فرانس کافکا‬
‫را فراموش کرد‪ .‬وی در سال ‪ ۱۹۲۵‬دادگاه را انتشار داد که ده سال پیش از آن نوشته بود؛ آن داستان استعاره ایست که دقیقا ً با‬
‫رویدادهای روزگار ما همخوانی تنگاتنگ دارد‪.‬‬

‫ژوزف کا‪ .‬شهروند خوب‪ ٬‬سر به زیر و پا به راهی است که هرگز دست از پا خطا نمی کند‪ .‬وی بیهده می کوشد سر دربیاورد‬
‫برای چه می خواهند او را دادگاهی کنند‪ .‬کشاندن او به دادگاه‪ ٬‬برایش کابوسی شده است‪ :‬او را دستگیر کرده اند‪ ٬‬اما زندگی‬
‫روزانه اش همچنان مانند همیشه پیش می رود‪ ٬‬حضور در جلسات دادگاه بخشی از زندگی روزانه او شده است‪ ٬‬همین داستان را‬
‫اندکی ترسناک می کند‪ .‬اگر اصطالح امروزی دادگاه سر‪-‬پایی در آن روز ها بکار برده می شد‪ ٬‬آنگاه می دیدیم منظور کافکا‬
‫همین بوده است‪ .‬ژوزف سعی می کند‪ ٬‬بیگناهی خود را با استدالل هائی به دادگاه ثابت کند که حکایت زندگی بسیار عادی و بیش‬
‫‪96‬‬

‫از حد کسل کننده او دارد‪ .‬اما همه گفته های او به فاصله اندکی علیه خودش بکار برده می شود‪ .‬او به مرگ محکوم می شود‪ ٬‬اما‬
‫هنوز کار به اینجا تمام نمی شود‪ ٬‬چون جمله آخری می گوید‪ ’ :‬گویی آن شرمساری ها پس از او نیز زنده می ماند ‘‪.‬‬

‫نام کافکا به چهره برداشتی درآمده است ‪ -‬در زبان فالندر اگربگوئی‪’ ٬‬باز رسیدیم به کافکا‘‪ ٬‬همه می دانند منظورت چیست‪ .‬این‬
‫اصطالح به معنی دیوانساالری فزاینده می باشد‪ .‬در این میان آنچه که از آن بی خبر می مانیم‪ ٬‬اینست آن دادگاه را امروزه‪ ٬‬می‬
‫شود‪ ٬‬همان طور که در کتاب آورده شده‪ ٬‬همه جا براه انداخت‪ ٬‬چرا که نگاه داوری کننده را همه جا می توان دید‪.‬‬

‫هر کس دیگری را که می بینی فی نفسه یک قاضی است؛ موضوع قضاوت گنهکار بودن من است‪ ٬‬سهم من هم شرمساریست‪.‬‬

‫شرمساری از تنم ( زیادی ریزه میزه هستم‪ ٬‬زیادی الغرم‪ ٬‬زیادی فربه ام)‪.‬‬

‫شرمساری از خاستگاه خودم (پدر و مادرم زیادی مبادی آداب می باشند‪ ٬‬یا عکس آن‪ ٬‬یا زیادی کودن هستند‪ ٬‬مانند والیتی ها‬
‫صحبت می کنند)‪.‬‬

‫شرمساری از بچه هایم (آنها انتظارات ما را برآورده نمی کنند‪ ٬‬بچه های خواهرم همیشه بهترین شاگرد هستند)‪.‬‬

‫شرمساری از حرفه خودم (کاری که می کنم‪ ٬‬خر حمالی است)‪ ٬‬از تحصیالت خودم (دیپلم دانشگاهی ندارم‪ ٬‬دیپلم دانشگاهی من به‬
‫هیچ دردی نمی خورد)‪.‬‬

‫در دیدار و آشنائی با هر کسی خودم را جای او میگذارم‪ ٬‬همه چیز (خودم) را با چشم او می بینم و با بی رحمی قضاوت می کنم‪.‬‬
‫از دید او من آدم مفلوکی هستم‪ ٬‬هیچم‪ ٬‬ننگم‪ ٬‬ننگ بزرگ‪ .‬اگر روزی هم کسی انتقادی بکند‪’ ٬‬کتاب آخری شما‪ ٬‬بد نیست‪ ٬‬اما چنگی‬
‫هم به دل نمی زند‘‪ ٬‬این گفته او را ( ’دیدی حاال!‘ )‪ ٬‬آن انتقاد او را مانند تیری می بینیم که درست به وسط خال زده است‪.‬‬

‫اگر پیوسته دیگری را بجای قاضی بنشانی‪ ٬‬در آن صورت خود را به جای آمیزه ای از خرگوش ترسیده و آفتاب پرست می‬
‫نشانی‪ .‬همواره فرار می کنی و برنگی در میایی که گمان می کنی می باید آن رنگی باشی و در همه آن احوال ترس بر جانت‬
‫چنگ میزند که دیر یا زود چهره واقعی ات نمایان و بی آبرو خواهی شد (’باز هم خطای دیگر‪ ٬‬باید از خودت شرم کنی!‘)‪.‬‬
‫باالخره ’آنها‘ خواهند دید که من کی هستم‪ ٬‬چه دسته گلی به آب میدهم‪.‬‬

‫در برابر ژوزف کا‪ .‬های امروزی آدم های بی چشم و رو ایستاده اند‪ ٬‬که همیشه از درستی دیدگاه ها‪ ٬‬گفته ها و ارزشمند بودن‬
‫خود یقین دارند‪ .‬آیا آن گستاخانی که باد غرور آنها را برداشته‪ ٬‬کسانی نیستند که احساس خواری و شکست می کنند‪ ٬‬اما برای آنکه‬
‫دیگران آنان را از خود نرانند‪ ٬‬آن خودبینی و نخوت را برای پرده پوشی بکار می برند؟ شاید دونالد ترامپ در اعماق وجودش‬
‫نرون سزار آرزو داشت‬‫ِ‬ ‫جوانکی خجالتی است‪ ٬‬دلش می خواهد بهش توجه بشود‪ ٬‬قبول اش کنند‪ ٬‬باهاش مهربان باشند؟ حتی‬
‫رومی ها دوستش می داشتند‪ .‬رسانه های اجتماعی پر است از دونالد های کوچولو که مدام دریوزگی توجه می کنند‪ ٬‬اما برای‬
‫پوشیده داشتن‪ ٬‬آنرا الی بد دهنی و سخنان زشت می پیچند‪.‬‬

‫لوئیس تاس یادآور می شود بکنار از شرمساری‪ ٬‬ترس از رانده شدن (از پیش دیگران) هم هست‪ .‬من یقین دارم که از پس آن‬
‫برنمی آیم؛ برای همین همه توان خود را بکار می برم‪ ٬‬هر کاری از دستم برمیاید می کنم تا مرا به پذیرند و از پیش خود نرانند‪.‬‬
‫رو کردن دست خود پیش دیگری‪ ٬‬آخرین کاریست که خواهم کرد‪ ٬‬مخصوصا ً در پیش آشنایان و کسانی که برایم مهم هستند‪ .‬ما به‬
‫مرد یا زنی ناشناسی که روی نیمکت پارک نشسته است ‪ -‬در نمونه های امروزی‪ :‬کسی که در هواپیما روی صندلی بغلی نشسته‬
‫‪ -‬چیزهای بیشتری می گوئیم تا دوست مان‪ ٬‬چون آخری را فردا باز هم می بینیم‪ .‬درمانگر مان هم می باید بیگانه باشد و بیگانه‬
‫بماند تا بتوانیم همه چیز را برایش بگوئیم‪ .‬برای آنکه کسی را بگذاریم بما نزدیک شود‪ ٬‬بگذاریم ببیند چی و کی هستیم‪ ٬‬می باید از‬
‫ما دور و برای مان بیگانه باشد‪.‬‬

‫هنگامی که هر کس دیگر بالقوه می تواند قاضی باشد‪ ٬‬محرمیت بسیار دشوار می گردد‪.‬‬

‫هم دوره ای های کافکا از آغاز سده پیش‪ ٬‬از شتاب گرفتن زندگی شان ناخرسند بودند‪ ٬‬این شتاب یافتن را‪ ٬‬همراه با از‬
‫خودبیگانگی در فیلم کالسیک چارلی چاپلین‪ ٬‬روزگار نو (‪ ٬)۱۹۳۶‬می توان دید‪ .‬در کمتر از یک قرن اصل همه جا گسترد ٔه‬
‫رقابت‪ ٬‬هم شتاب یافتن را و هم از خودبیگانگی را به سطح باالی بی سابقه ای ارتقاء داده است‪ ٬‬شتابی که ما در جایگاه فرد تجربه‬
‫می کنیم‪ ٬‬عالوه بر اصل رقابت علت دومی نیز دارد‪ .‬در غرب اکثریت مردم به زندگی پس از این جهان باور ندارند‪ ٬‬فقط همین‬
‫زندگی را داریم و می باید بیشترین بهره را از آن ببریم‪ .‬ترس نوین ت‪ .‬ا‪ .‬د‪ .‬د‪ .‬نام دارد‪ ٬‬ترس از دست دادن‪ ٬‬چون تو تنها یکبار‬
‫زندگی می کنی ( در اینجا نویسنده اصطالح انگلیسی را بکار می برد‪ ٬‬یو لیو اُنلی وانس‪ ٬‬زیرا از دید او در بخش فالندر بلژیک‬
‫انگلیسی جای فرانسه را می گیرد و پس از چندی جای انگلیسی را زبان چینی خواهد گرفت)‪ .‬از شعارهای رسانه های اجتماعی‬
‫‪97‬‬

‫که مرتبا ً تکرار می شود‪ ٬‬این است‪’ :‬باید آنجا می بودی!‘ باید آنجا می بودی (تا تو هم توی عکس دیده می شدی) برای خود هدفی‬
‫گشته است‪ ٬‬جدا از اینکه برای چه کاری می باید آنجا بود‪ ٬‬تا از آن راه مردم وادار شوند پیش از آنکه شرایط موفقیت بیان شود‪٬‬‬
‫بدان پاسخ داده باشند‪ .‬ما چنان سخت درگیر آن گشته ایم که هدف را از یاد برده ایم‪ :‬آسایش و زندگی خوب داشتن‪ .‬این گفته کمی‬
‫کهنه به نظر می رسد؛ چون دیگر در تمنای زندگی خوب نیستیم‪ ٬‬دنبال زندگی بهتر یا بهترین زندگی هستیم‪ .‬پیوسته بیشتر انجام‬
‫دادن‪ ٬‬پیوسته بیشتر داشتن‪ ٬‬پیوسته بیشتر بودن را در تورم صفات برتر می توان دید‪ :‬سوپر‪ ٬‬مگا سوپر‪ ٬‬فوق العاده‪ ٬‬بیشتر از فوق‬
‫العاده‪ ٬‬تحسین برانگیز‪ ٬‬تحسین برانگیزتر‪ ٬‬عظیم‪ .‬واژه ها از بیان آنچه که مدام بزرگتر می گردد‪ ٬‬قاصر است‪.‬‬

‫در این میان یک گروه مگا سوپر ( بسیار بسیار بزرگ) سر برآورده است که نمی توان نادیده گرفت‪ .‬بگونه فزاینده ای از کسانی‬
‫که برای درمان پیش من می آیند و نیز کسانی که بیرون از کارم می بینم‪ ٬‬هم از از بلندپایگان و هم دون پایگان آنها را می شنوم‪:‬‬
‫این نمی تواند ادامه داشته باشد‪ ٬‬برای من یکی دیگر تاب و توانی نمانده است‪ .‬اینکه با همه این ها‪ ٬‬ما همچنان ادامه می دهیم به‬
‫سبب اجباری نامرئی می باشد‪ ٬‬از ضرب االجل ها گرفته تا ساعات تعطیلی مهد کودک ها‪ ٬‬تا رسیدن به اهداف‪ ٬‬از پرداخت بدهی‬
‫ها گرفته تا رفتن به میهمانی های اجباری‪ .‬اما هنگامی که از انجام آنها در می مانیم‪ ٬‬آن گاه است که از پیروی ناخودآگاه خویش‬
‫آگاهی می یابیم‪ .‬می بینیم برده وار مطیع انتظاراتی گشته ایم که از یکسو اجباری را روی ما اعمال می کند و از سوی دیگر به‬
‫رخت گزینش هایی درآمده است که از آنها خوش مان نمی آید‪ .‬پس از آنکه سپیده آگاهی بر آن دمید‪ ٬‬پس از نوبت قرص و الکل‪٬‬‬
‫به نتیجه شگفتی آوری می رسیم‪ :‬بسیاری از چیز هایی را که ’برگزیده ایم‘ نمی خواهیم‪ .‬آنها را صرفا ً برای آن پذیرفته ایم که به‬
‫زور به خوردمان داده اند‪ .‬آنها برای خوشبختی ما نیست؛ برعکس از آنها حال مان بهم می خورد‪ .‬اکنون هنگام آن رسیده است که‬
‫از خود بپرسیم‪ :‬چه می خواهیم‪ ٬‬چه آروزویی داریم؟‬

‫شناسایی و هم هویت پنداری یا بیگانه گشتن؟‬


‫واژه از خود بیگانگی این ایده را در آدمی پدید میاورد که در فرایند از خود بیگانه شدن چیزی از حالت اولیه خود‪ ٬‬در این‬
‫خصوص از هویت اولیه به بیراهه رفته است‪ .‬یافتن راه چاره ای به استداللی از این دست ساده است‪ :‬الیه های غیر ضروری و‬
‫من نخستین دوباره نمایان گردد‪ .‬ژان ژاک روسو‪ ٬‬فیلسوف عصر روشنگری باور داشت آدم ها‬ ‫غیر واقعی روئی را می تراشیم تا ِ‬
‫در ژرفای درون خود ’وحش ِی نجیب’ می باشند‪ ٬‬اما تمدن شهری آنها را فاسد و تباه کرده است‪ .‬بازگشت به طبیعت می تواند جان‬
‫تازه ای در سرشت پاک او بدمد‪.‬‬

‫پیامد از خودبیگانی آنست که تفکر و حتی ظاهر ملتی به سبب تاثیر گذاری مستمر از بیرون دگرگونی می پذیرد‪ .‬همان فرایند از‬
‫خود بیگانگی را در سطح فردی نیز می شود دید‪ .‬اما در اینجا به آن نام دیگری می دهند ( بجای از خودبیگانگی‪ ٬‬آنرا هم هویت‬
‫و یکی گشتن می نامند) مفهومی دیگر (که خیلی مثبت می باشد)‪ .‬این عاملی بسیار مهم در رشد و تکامل هویت ما بشمار می آید‪.‬‬
‫از هنگام نوزادی سعی کرده ایم خودمان را به واسطه تصاویر و واژه هایی شناسایی کنیم که مادر و پدر مان در اختیار مان‬
‫گذاشته اند‪ .‬به یمن رفتار آینه وار آنها یاد می گیریم چه احساسی داریم و چرا آن احساس را داریم‪ ٬‬چگونه می باید یا نمی باید با‬
‫آن برخورد کنیم‪ .‬در مفهوم گسترده تر یاد میگیریم کی هستیم‪ .‬بدین سان می شویم ’خودمان‘‪.‬‬

‫فرایند های هم هویت و یکی گشتن‪ ٬‬به عنوان پایه و اساس رشد و تکامل ما ضروری می باشد‪ .‬بدون آنها نمی توانیم هویت خود‬
‫را رشد دهیم‪ .‬کودکانی که از آنان با ’گرگ بچه‘ یاد می شود و بیشتر با جانوران بزرگ می شوند‪ ٬‬بر خالف آنچه که در مورد‬
‫موگلی در فیلم کتاب جنگل می بینیم‪ ٬‬چیزی با آدم های معمولی به اشتراک ندارند‪ .‬هم هویت دنستن ها یا شناسائی های بسیار مهم‬
‫( با تصاویر و تخیالتی که بچشم و گوش مان می رسانند ‪-‬م‪ ).‬در دوره کودکی اتفاق می افتد‪ ٬‬با این همه‪ ٬‬ما در سراسر زندگی‬
‫مان همچنان خویشتن را با تصاویر و ایده هایی که از بیرون میرسد‪ ٬‬شناسایی می کنیم‪ .‬در این میان تصاویری که مانند رودی‬
‫روان از طریق اینترنت می رسد‪ ٬‬به بزرگترین سرچشمه آن همانند پنداری ها تبدیل شده است‪.‬‬

‫از خودبیگانگی و شناسایی خویشتن همسانی های بسیار دارد ‪ -‬محتوای آنرا از جهان بیرون کسب می کینم‪ ٬‬از دیگران‪ ٬‬از دیگری‬
‫‪ -‬با اینهمه میان آنها تفاوت های اساسی وجود دارد‪ .‬از خودبیگانگی‪ ٬‬هویتی را که پیشتر داشتیم‪ ٬‬می پوشاند و جایگزین آن می‬
‫گردد ( پیش از آن کسی کرگدن نبود)‪ .‬در شناسائی که اساس رشد و تکامل ما می باشد‪ ٬‬چنین نمی شود‪ .‬هنگامی که کودک تازه‬
‫راه افتاده ای تصاویر و لغات اولیه را‪ ٬‬که از بیرون در اختیار او گذاشته می شود‪ ٬‬فرامیگیرد‪ ٬‬آن واژه ها و تصاویر هیچگونه‬
‫هویت پیشینی را نمی پوشاند‪ ٬‬چون او هنوز هویتی ندارد‪ .‬این تصور که من از هنگام زاده شدن به عنوان یک مرد‪ ٬‬هویت خودم‬
‫وار گذاشته‬
‫را دارم‪ ٬‬خیال باطلی بیش نیست‪ .‬آنچه من در جایگاه یک نوزاد دارم‪ ٬‬بدن آدم نر می باشد‪ ٬‬که بر بستر تصاویر آینه ِ‬
‫شده در اختیارم‪ ٬‬می توانم و امکان آنرا دارم در خود هویت مردانه رشد دهم‪.‬‬
‫‪98‬‬

‫با توجه به آنچه که در باال آورده شد‪ ٬‬آیا هیچ چیز اولیه ای در آنچه من هستم یافته نمی شود؟ آیا هویت من تنها یک ساختار‬
‫اجتماعی است؟ پیداست که چنین نیست‪ .‬هر نوزدای ویژگی های خود را دارد‪ ٬‬که بخشی از آن ژنتیک می باشد‪ ٬‬همان ها هم به‬
‫نوبه خود واکنش ها و به تبع آن بازتاب های آینه وار از سوی جهان بیرون را تعیین می کند‪ .‬هر کودک سه چهار ساله ای خلق و‬
‫خوی خود را و از آنرو شیوه تجربه احساس های خود را دارد‪ .‬اگر مادر و پدر و در بُعد گسترده تر‪ ٬‬پیرامون‪ ٬‬به آنچه که کودک‬
‫تجربه می کند یا انجام می دهد‪ ٬‬تصاویر و واژه هائی در اختیار او می گذارند‪ ٬‬آن تصاویر و واژه ها می باید تا جائی که میسر‬
‫است در پیوند با تجربه احساس های کودک باشد‪’ :‬تو هم مانند پدر بزرگت زیاد صبر و حوصله نداری‪ ٬‬کمی آروم بگیر‪ ٬‬شکیبایی‬
‫داشته باش‘‪ .‬با آن گفته مادرم جلو من آینه ای می گیرد‪ :‬کاری که می کنم‪ ٬‬به چیزی مربوط می شود که صبر و حوصله نامیده می‬
‫شود؛ گویا از آن باره من شبیه پدر بزرگم هستم و به نظر میرسد مادرم از آن خوشش نمی آید‪ .‬خود آگاهی من افزایش می یابد‪ ٬‬کم‬
‫کم یاد می گیرم احساس هایم را بهتر مدیریت کنم و به عنوان پاداش جای خودم را در زنجیره خانوادگی بیابم ( من مانند پدر‬
‫بزرگم هستم‪ .).‬اینگونه شناسائی ها ما را از خود بیگانه نمی کند؛ آنها به آنچه که تجربه می کنم‪ ٬‬به چگونگی واکنش من به‬
‫پیرامون خود محتوا و مفهوم می بخشد‪.‬‬

‫کنش و واکنش های میان مادر و پدر با کودک امکان دارد به راه خطا رود‪ .‬در بخش ‪ ۲‬به باولبی اشاره کردم‪ .‬وی نخستین کسی‬
‫بود که روی این نکته انگشت نهاد‪ .‬پیامد سیستماتیک پذیرفته نشدن بچه ها از سوی پدر و مادرها آنستکه راه آنان به جهان‬
‫احساس های شان بسته می شود ‪ -‬اینرا می گویند بستن یا قهر تدافعی‪ .‬پژوهش ها نشان می دهد کسانی که از عواطف خود آگاهی‬
‫کم دارند یا هیچ آگاهی ندارند‪ ٬‬احتمال مریض شدن شان به بیماری های سخت بسیار باالست‪ .‬نظریه دلبستگی نوین‪ ٬‬به نوبه خود‪٬‬‬
‫پیامد های بازتاب آینه وار و ’ناهمخوان‘ را تا پدید آمدن آسیب های هویتی بسط داده است‪ .‬نمونه ای از این دست پدر و مادری‬
‫است که به بچه (ای که برای نمونه گریه می کند‪-‬م‪ ).‬می گویند ’گرسنه ات است؟‘ در حالی که بچه توجه (یا محبت ‪-‬م‪ ).‬می‬
‫خواهد؛ یا به بچه میگویند ’ا‪ .‬دی‪ .‬اچ‪ .‬دی‪ .‬داری‘ در حالی که بچه از خستگی بی تابی می کند‪ .‬اینگونه بازتاب های آینه وار از‬
‫آنرو ناهمخوان می باشد که ربطی به تجربه کودک ندارد و کمکی به باال رفتن دانش و آگاهی او از خویشتن نمی کند‪ .‬اگر گودک‬
‫یاد بگیرد خسته است یا بی حوصله شده‪ ٬‬می داند که باید بخوابد‪ .‬اگر یاد بگیرد که بی تابیش از ا‪ .‬دی‪ .‬اچ‪ .‬دی‪ .‬است‪ ٬‬میداند که‬
‫باید قرص بخورد‪.‬‬

‫کودکانی که خود را با یک چنین تصاویر سهو و خطا شناسایی می کنند (که چاره ای هم ندارند) از آنچه که در درون شان می‬
‫گذرد‪ ٬‬بیگانه می گردند‪ .‬واقعیت نیز این ست که در آن لحظه شناسایی و همانند پنداری بیگانه می گردد‪ .‬کودک از هویت آغازین‬
‫خود بیگانه نمی گردد‪ ٬‬بلکه از آنچه که در درون بدنش می گذرد‪ ٬‬بیگانه می گردد و در حالت بسط و تعمیم یافته از مفهوم و معنی‬
‫رفتار خود بیگانه می شود‪ .‬بخش شدگی عادی میان فکر کردن و احساس کردن‪ ٬‬میان منی که وجود دارد و منی که خود را می‬
‫نگرد‪ ٬‬محتوای غیرعادی می یابد‪ .‬در نیتجه دیگر کودک نمی داند خودش یا بدنش چه احساسی دارد‪ .‬شاید هم گمان می کند می‬
‫داند‪ ٬‬اما سخت در اشتباه است‪.‬‬

‫در اینجا از خودبیگانگی به معنی بیگانه گشتن از هویت آغازین خود نیست‪ .‬بلکه همچنانکه روسو توصیف می کند‪ ٬‬بیگانه شدن‬
‫از احساسی است که تن مان می کند‪ .‬بخش شدگی میان جان و تن که در بخش سوم بدان پرداختم‪ ٬‬در اینجا به رخت بخش شدگی‬
‫میان آنچه که می اندیشم و واکنشی که بدنم نشان می دهد‪ ٬‬در میاید‪.‬‬

‫شناسایی و آزادی‬
‫شناسایی (همسان و همانند دانستن کیستی خود با تصویری یا واژه ای که به ما عرضه می شود ‪-‬م‪ ).‬فرایندی کلیدی در رشد‬
‫هویت ما بشمار می آید؛ فرایندی که در آن مادر و پدرمان بما نشان می دهند کی هستیم و کی می باید باشیم‪ .‬در حالت ایده آل‬
‫تصاویر آینه وار آنها با آنچه که کودک تجربه می کند‪ ٬‬همخوانی تنگاتنگی دارد و پدر و مادر انتظارات باال اما واقع گرایانه از‬
‫کسی یا آنچه که او می تواند بشود‪ ٬‬دارند‪ .‬دومین پیشرفت در رشد ما نیز به همان اندازه مهم می باشد‪ :‬پا به پای شناسائی هائی‬
‫چون ’آها‪ ٬‬فهمیدم‘ که شناسائی های ضروری بشمار می آید‪ ٬‬کودک می باید این امکان را داشته باشد که از تربیت کنندگان خود‬
‫فاصله بگیرد تا بتواند گزینش های خود را بکند؛ تصاویر‪ ٬‬ایده ها و ایده آل های دیگری را برگزنید‪ .‬در اصطالح کارشناسی از‬
‫آن با جدا گشتن نام می برند‪ .‬اگر چه آن واژه مفهومی منفی را القاء می کند در این جا معنای بسیار مثتبی دارد‪ ٬‬چون آن برای‬
‫مان (کمی) آزادی می آورد‪.‬‬

‫خیال کنید به عنوان بچه پیوسته همان بازتاب آینه وار را می شنوید‪ .‬همیشه می شنوید که می گویند خنگ و شلخته هستی‪ ٬‬حرف‬
‫گوش نمی کنی‪ .‬پیامد آن قابل پیش بینی است‪ :‬برای تو انتخابی نمی ماند و تو همانی می شوی که مانند تصویر آینه جلوت گرفته‬
‫اند‪ .‬خوشبختانه این گونه شرایط کم پیش می آید؛ در شرایط معمولی در برابر یک رفتار بچه تصاویر آینه وار گوناگونی نگهداشته‬
‫‪99‬‬

‫می شود‪ .‬آن گفته مادر ’تو هم مانند پدر بزرگت زیاد صبر و حوصله نداری‪ ٬‬کمی آروم بگیر‪ ٬‬شکیبایی داشته باش‘ می تواند از‬
‫دید پدر چیز دیگری باشد‪’ :‬چه خوب‪ ٬‬تو هم مانند پدر بزرگت پشتکار داری و تا به هدف ات نرسیده ای‪ ٬‬دست بر نمی داری‪‘.‬‬
‫کودک میان اینگونه تصاویر می تواند انتخاب کند که با کدام یک خود را یکی شناسایی کند‪ .‬بعدا ً که بزرگ شد‪ ٬‬می تواند به‬
‫صورت فعال دنبال تصاویر و ایده آل ها ی نوی برود که با احساس او و کسی که اوست بیشتر سازگاری دارد‪.‬‬

‫در این باره مثالی به یادم مانده که برمیگردد به خاطره یکی از مسافرت هایی که در تعطیالت داشتم‪ .‬جلو کافه ای در آفتاب‬
‫درخشان نشسته بودیم و گفتگوی خوبی داشتیم‪ .‬او سرگرم مطالعه کتاب درسی اش بود‪ ٬‬خود را برای امتحان آماده می کرد‪ .‬در‬
‫هیجده سالگی کاری در شهرداری شهری که زندگی می کرد گیر آورده بود‪ .‬انتخاب آن شغل پیامد منطقی نصیحتی بود که پدر و‬
‫مادرش به عنوان تنها فرزند خانواده مدام به او می کردند‪ :‬درس خواندن و کارکردن هر دو مالل آور است‪ ٬‬همیشه سعی کن از‬
‫هر دو آنها حداقل الزم را داشته باشی ‪ -‬هر دو آنها در این زمینه نمونه بودند‪ .‬پس از شروع بکار‪ ٬‬در شهرداری با جنبه های‬
‫تکنیکی پردازش آشغال آشنا شده بود و با گذشت ماه ها کنجکاوی و عالقه اش بیشتر می گشت‪ .‬چند دوره کوتاه مدت دیده بود اما‬
‫آن دوره ها تشنگی او را نتوانست فرونشاند‪ .‬هنگامی که دیدمش امتحانات سال آخر لیسانس کارشناسی علوم پیرامون زیستی را‬
‫میداد‪ .‬می گفت‪ ٬‬برخالف گفته های پدر و مادرش که به او هشدار می دادند از کار و تحصیل دوری کند‪ ٬‬از دیدن عالقه خود به‬
‫کار و تحصیل شگفت زده شده است‪ .‬در آغاز تردید داشته که دنبال تحصیالت دانشگاهی برود‪ ٬‬اما تشویق های یکی از‬
‫همکارانش که از او سن بیشتر داشته‪ ٬‬او را به ادامه تحصیل دلگرم ساخته بود‪.‬‬

‫جائی که امکان جایگزینی نباشد‪ ٬‬جبنه بالقوهٔ از خود بیگانگ ِی فرایند شناسایی به واقعیت تبدیل می شود‪ .‬اگر همواره به من بگویند‬
‫درس خواندن و سختکوشی در کار از نابخردیست‪ ٬‬طبیعی است که عالقه به کار و تحصیل را از دست می دهم و کار کردن‬
‫برایم مالل آور می گردد‪.‬‬

‫در یک تعلیم و تربیت ایده آل تعادلی میان شناسائی پیشنهاد شده (از سوی والدین و مربیان ‪ -‬م‪ ).‬و فاصله گرفتن بچه از آن‬
‫رهنمودها وجود دارد؛ به سخن دیگر‪ ٬‬میان آنچه که تعلیم و تربیت کنندگان کودک برای او تعیین می کنند و آنچه که او خود‬
‫انتخاب می کند توازنی وجود دارد‪ .‬از آنرو می گویم تعیین کردن که کودک ناگزیر می گردد خود را با آنچه که در برابرش می‬
‫گیرند‪ ٬‬شناسایی کند‪ .‬کودک می باید امکان یابد روی پای خود به ایستد‪ ٬‬تا بتواند فاصله بگیرد و انتخاب های خود را بکند‪.‬‬
‫پژوهش هایی که به پیروی از آزمایش های مارشملو صورت گرفته و در بخش ‪ ۶‬آنرا آوردم‪ ٬‬نشان می دهد پدر ومادر بچه های‬
‫خردسالی که کمک شان می کنند تا خودشان تصمیم بگیرند‪ ٬‬خود پاره ای از کارها را انجام دهند‪ ٬‬پس از بزرگ شدن بهتر می‬
‫توانند به زندگی شان سر و سامان دهند‪.‬‬

‫دل و دماغ نداشتن‬


‫سر حال بودن یا با دم خود گردو شکستن ( در زبان های اروپایی = خود را در پوست خود خوش خوش و خرم احساس کردن ‪-‬‬
‫م‪ ٬).‬از نظر من تعریف بسیار خوبی از رابطه سالم میان روح و جسم ‪ -‬در حقیقت میان اندیشیدن و احساس کردن است‪ .‬یک چنین‬
‫رابطه سالمی را تا حد زیادی مدیون کنش و واکنش های مان با پدر و مادر های مان هستیم‪ ٬‬اما شکل گیری هویت ما و هماهنگی‬
‫نهادینه شد ٔه آن با بدن مان‪ ٬‬در بیرون از خانواده نیز اتفاق می افتد‪ .‬در اوایل رشد و تکامل بچه‪ ٬‬چهره های دیگری نیز در زندگی‬
‫او ظاهر می شود که کودک آنها را سرمشق خود قرار می دهد‪ ٬‬تصاویر و واژه هایی را که آنها عرضه می کنند‪ ٬‬یاد می گیرد‪.‬‬
‫اگر آن چهره ها را بسط دهیم‪ ٬‬می بینیم ضرورتی ندارد که آنها از پوست و گوشت و خون باشد‪ .‬ما واژها و تصاویر را از جهان‬
‫بیرونی پهناورتری ‪ -‬که من در این کتاب از آنها با ’دیگری‘ نام می برم ‪ -‬دریافت می کنیم که آنها را در اختیار مان میگذارد‪ ٬‬یا‬
‫با زور و فشار به خوردمان می دهد‪.‬‬

‫از انتظاراتی که پیوسته جلو چشم مان گرفته می شود‪ ٬‬نوعی تعلیم و تربیت جمعی پدید می آید‪ .‬تا چندی پیش این امر به طور‬
‫عمده به وسیله آموزش و فرهنگ انجام می گرفت‪ .‬در کالس آموزگاران ایده آل هایی را در برابر چشمان دانش آموزن می گرفتند‬
‫که در آثار ادبی ’پایه ای‘ و فیلم ها می شد آنها را دید‪ .‬این چنین بود که در دوران کودکی هرگز واژه ’نژاد پرستی‘ نشنیدم تا‬
‫اینکه در همان کودکی (پس از خواندن کتاب های کودکان بسیاری در کلیسای محل) به طور تصادفی هنگام خواند کتاب نجات‬
‫مرغ مقلد نوشته هارپر لی ( ‪ )۱۹۶۰‬آنرا خواندم؛ هنوز آن رنجشی را که از خواندن بیداد و ستمی که در آن داستان بر مرد‬
‫ی دیجیتال می باشد‪ ٬‬برای آنکه ما را با دستان‬‫سیاهی روا داشته میشد‪ ٬‬در من پدید آمد‪ ٬‬از یاد نبرده ام‪ .‬امروزه آن تاکید روی دیگر ِ‬
‫خالی در برابر بمباران تصویری قرار داده اند‪ .‬صفحات تصویر در همه جا هست‪ ٬‬شاید حتی هنگامی هم که آگاهانه به آنها نگاه‬
‫نمی کنیم (بویژه هنگامی که آگاهانه از نگاه کردن به آنها خودداری می کنیم) ایده آل هایی را که برای مان عرضه شده‪ ٬‬بدرون‬
‫راه می دهیم‪.‬‬
‫‪100‬‬

‫گذار از تاثیر دیگران به تاثیر دیگری‪ ٬‬مانند گذار از شناسایی و هم هویت پنداری (خود‪-‬م‪ ).‬در آغوش خانواده شناسایی و هم‬
‫هویت پنداری (خود‪-‬م‪ ).‬با بحث فرهنگی غالب می باشد‪ .‬در اینجا فرایند تاثیر گذاری بهمان سان می ماند که بود‪ ٬‬با همان خط ِر‬
‫پیامدهای آسیب زایی که در رشد هویت نخستین داشتیم‪ .‬آیا تصاویر آینه واری که جلوم گرفته می شود با آنچه که احساس می کنم‪٬‬‬
‫بیش و کم همخوانی دارد؟ آیا آنها به انتظاراتی مربوط می شود که با امکانات من سازگار می باشد؟ آن تصاویر تا چه اندازه به‬
‫گزینش های من امکان می دهد؟ شناسایی ها و همانند انگاری هایی که بکمک تصاویر غالب فرهنگی صورت می پذیرد‪ ٬‬می‬
‫تواند همخوانی ( با احساس های من ‪-‬م‪ ).‬داشته باشد و در عین حال می تواند نداشته باشد‪ .‬در حالت آخری‪ ٬‬شناسایی و همانند‬
‫پنداری بی برو و برگشت به از خودبیگانگی منتهی می شود و شخص عقایدی را می پذیرد که با احساس های خود او نمی خواند‪.‬‬
‫اگر در جامعه ای این ایده حاکم باشد که زنان نیز ’حق‘ کار کردن و داشتن شغلی را دارند‪ ٬‬امکان آن هست که ایده یاد شده در‬
‫انتظار اجبار به کارکردن به لغزد‪ .‬مادر جوانی که دلش می خواهد برای مدت کوتاهی کار نکند و پیش بچه کوچکش‬ ‫ِ‬ ‫سرازیری‬
‫بماند‪ ٬‬نمی تواند آنکار را بکند‪ ٬‬چون فرهنگ و هنجارها آنرا نمی پذیرد‪ .‬یک نسل پیش‪ ٬‬مادر او درست باژگونه این مشکل را‬
‫داشت‪ ٬‬برای آنکه به او گفته می شد مادرها نباید کار کنند و می باید برای پرستاری از بچه های شان خانه بمانند‪.‬‬

‫خطر از خودبیگانگی ایدئولوژیک در ناپیدا بودن آنست‪ .‬سیستم غالبی که در درون آن بسر می بریم چنان چیره گشته که ما دیگر‬
‫از آن خبر مان نیست؛ آن زندگی کاری‪ ٬‬زندگی زناشوئی‪ ٬‬آموزش و آسایش ما را رقم می زند‪ .‬هدف در همه جا رشد کردن شده‬
‫است‪ .‬حتی روی زناشوئی مان سرمایگذاری می کنیم؛ کودکان می باید ’خود کارآفرین‘ گردند؛ سرگرمی برای پیر مردها و پیر‬
‫زن هاست‪ ٬‬من در اوقات بیکاری خود کارهایی می کنم تا بکمک آنها خودی در رسانه های گروهی نشان دهم‪ .‬در این میان و‬
‫مخصوصاً‪ :‬از خودبیگانگی کنونی تعیین می کند با بدن خود چکار بکنیم‪.‬‬

‫این کتاب را با این توضیح آغاز کردم که ما تصویر خود از بدن مان را‪ ٬‬تا جایی که برای مان میسر است‪ ٬‬با انتظارات پیرامون و‬
‫آن دیگری تطبیق می دهیم‪ُ .‬مد‪ ٬‬آرایش مو و آرایش چهره همواره بوده است‪ .‬تاثیر دیگری روی بدن ما بسیار سطحی می باشد‪.‬‬
‫در بحث هایی که روی بورکینی (لباس شنای مخصوص زنان مسلمان که همه بدن را می پوشاند مگر صورت که از پیوند بورقا‬
‫و بیکینی به وجود آمد ‪ -‬م‪ ).‬می شود باالخره یکی پیدا می شود که آنرا با مونوکینی (لباس شنای یک تکه ای که در مقایسه با‬
‫لباس شنای دو تکه بیشتر بدن را نشان می داد ‪-‬م‪ ٬).‬که در دهه شصت پوشیدن آن در برخی ساحل ها ممنوع شده بود‪ ٬‬مقایسه کند‪.‬‬
‫عده ای می گویند زنان می باید این حق را داشته باشند که خودشان در آن باره تصمیم بگیرند‪ ٬‬به نظر هم درست می آید‪ .‬آیا می‬
‫توان این حق را در مورد زنان جوان و دخترانی نیز قائل شد که می خواهند انورکسیا داشته باشند؟ و از طریق جنبش آنا آنرا از‬
‫اینترنت تبلیغ می کنند؟‪۹۸‬‬

‫گفتن اینکه خانم ها مونوکینی (یک تکه)‪ ٬‬بیکنی (دوتکه)‪ ٬‬بورکینی یا بدن بسیار الغر را انتخاب می کنند آسان است ‪ -‬گزینش‬
‫هایی از این دست بویژه بازتاب کننده ترس ها و تمایالت مردان می باشد‪ ٬‬چه می خواهد مسلمان دو آتشه باشد‪ ٬‬چه مرد پرغرور‬
‫غربی‪ ٬‬چه روشن اندیش‪ -‬دروغینی که دیگاه های سیاسی درستی دارد‪.‬٭ ’انتخاب هائی‘ از این دست‪ ٬‬حاصل سرکوب هائی است‬
‫که کمتر دیده می شود‪ ٬‬برای آنکه قربانی خود را با آن ها شناسائی و همانند پنداری می کند‪ .‬هر از گاهی تاثیر دیگری بسی فراتر‬
‫می رود‪ ٬‬از همین رو کسانیکه می خواهند آن انتظارات را برآورده کنند‪ ٬‬به بدن خود آسیب می رسانند‪’ .‬انتخاب‘ بزرگ کردن‬
‫پستان‪ ٬‬لیپو ساکشن (مکیدن چربی های اضافی بکمک دستگاهی مانند جارو ‪-‬م‪ ).‬و عمل های ’تصحیحی‘ ( زیبائی ‪-‬م‪ ).‬واژن‬
‫نیز تالشی است برای چپاندن بدن در قالب و شکل تحمیل شده‪ .۹۹‬در میان عمل های زیبائی‪ ٬‬خوشگل کردن لیبیا (لب های پائینی ‪-‬‬
‫م‪ ).‬رو به افزایش می باشد‪ .‬در اینجا نیز توضیح اینگونه عمل ها را در پاسخگوئی به تصاویری می توان یافت که آینه برای مان‬
‫نشان می دهد‪ ٬‬در این خصوص آن تصاویر پورنو را اینترنت به ارمغان می آورد‪ .‬گوئی فشاری آدم را وامیدارد مقایسه ای میان‬
‫این روند ها با ختنه مذهبی و اجباری زنان بکند‪ .‬برخی از زنان را برای آن ختنه می کنند که نتوانند لذت ببرنند؛ برخی از زنان‬
‫ی غالب و مسلط‬ ‫خودشانرا ختنه می کنند تا بیشتر لذت ببرند‪ .‬در هر دو آن حاالت زن می باید به تصویری پاسخگو شود که دیگر ِ‬
‫از او انتظار دارد‪.‬‬

‫٭ درست در همان هنگام که این نوشته را به پایان می رسانم ( تابستان ‪ ٬)۲۰۱۸‬در بخش فالندر بلژیک دوباره بحث ها بر سر روسری شدت‬
‫گرفته بود و احزاب بزرگ با توجه به انتخابات پیش رو در برابر آن موضع می گر فتند‪ .‬دیدن سطح پایین بحث ها ‪’ -‬پائین‘ از باره ابتذال و‬
‫غیر اخالقی بودن ‪ -‬براستی تهوع آور است‪ .‬آری درسته‪ ٬‬روسری هم مانند همه رخت های دین‪-‬فرموده حاصل از خودبیگانگی برخاسته از‬
‫تعلیم و تربیت می باشد‪ .‬آری درسته‪ ٬‬برخی از این دستورات دینی مانند استفاده (اجباری ‪ -‬م‪ ).‬از موی مصنوعی یا روسری در خصوص‬
‫زنان تبعیض قائل می شود‪ .‬اگر مقامات دولتی بخواهند در آن باره کاری بکنند‪ ٬‬تاریخ بما می آموزد که ممنوع کردن آن بدترین راه ممکن می‬
‫باشد‪ ٬‬برای آنکه ممنوعیت موجب تشدید آن می گردد ( آن تکه از رخت به نمادی از ’آزادی من‘ درمیاید)‪ .‬اگر برآنید که پیامد های تبعیض‬
‫آلود را بزدایید‪ ٬‬راه بهتر را علوم پیش پای ما می گذارد‪ :‬در آموزش خوب آنها کوشا باشید‪ .‬ممنوع کردن روسری برای دختران‪ ٬‬موجب‬
‫محروم شدن آنان از آموزش معمولی می گردد که آنهم به تبعیض و استمرار آن می انجامد‪.‬‬
‫‪101‬‬

‫حداقل ُکرسِت دوره ویکتوریائی جلیقه بسیار تنگ و قابل رویتی بود که در طول روز بدن زن می باید توی آن چپانده میشد‪ .‬سای ِز‬
‫اندام ایده آل‪ ٬‬کرست ناپیدائی است که ایستادگی در برابر آن کار ساده ای نیست‪ .‬در بیست سال گذشته زنان را درون چنان جلیقه‬
‫سفت و تنگی چپانده اند که کرست زمان ویکتوریا در برابر آن هیچ است‪ .‬درست دوره و زمانه ای که ’انتخاب های‘ تحمیلی به‬
‫بدن آسیب می رساند‪ ٬‬ما در از خودبیگانگی تهوع آوری فرو رفته ایم‪ .‬انتخاب بورکینی با انتخاب ختنه یکی نیست‪ ٬‬همین طور‬
‫تراشیدن موهای زاید زیر شکم با عمل زیبائی لب های پائینی یکی نمی باشد‪ .‬گویا مردها هم در همان سرازیری افتاده اند‪ :‬هشتاد‬
‫درصد از مردان جوان موهای دور و بر آلت خود را می تراشد و یک چهارم آنان همه موهای بدن شان را می تراشد‪ ۱۰۰.‬مدت‬
‫هاست ارولوگ ها با درخواست فزاینده برای بزرگ کردن کیر (این واژه ناپسند از باره اخالقی درست تر از آلت تناسلی گنگ‬
‫می باشد که نامگذاری نادرستی است‪ .‬همان طور که کاربرد اصطالح سرطان سینه بجای سرطان پستان غلط است‪-‬م‪ ).‬مواجه‬
‫هستند و استفاده از استروئید های آنابولیک (هورمون هایی که به طور غیر قانونی مخصوصا ً برای پروار کردن گاو بکار می‬
‫برند) برای ساختن توده ماهیچه ای دیریست که استثنا بشمار نمی آید‪.‬‬

‫’بدنم از ایده هایی که دارم پیروی نمی کند‘‬


‫این سخنان را که ’بدنم از ایده هایی که دارم پیروی نمی کند‘ فیلسوف فرهنگی فرانسه روالند بارتس گفته است‪ .‬وی در دنباله آن‬
‫گفته می افزاید‪ ٬‬شادی هنگامی سر برمیاورد که بدن شروع کند به دنبال کردن ایده های خود‪ ۱۰۱.‬وارونه آن گفته درست تر می‬
‫باشد‪ :‬بدنم با درد و رنج فراوان مرا متوجه ساخت که براه خطا می روم‪ .‬اگر بیش و کم مرتبا ً گردن درد بگیرم‪ ٬‬اگر دکترم بگوید‬
‫از سردرد های تنشی رنج می برم‪ ٬‬می باید بدانم که یک جای روش زندگی من می لنگد‪ .‬به نفع ماست که بدن خود را جدی‬
‫بگیریم‪ ٬‬به ویژه هنگامی که می بینیم ’بدن مان از ایده هایی که داریم‪ ٬‬پیروی نمی کند‘‪ .‬در این استدالل من اکیدا ً از خود بیگانه‬
‫گشته و در گودالی از کارهای نا سالم افتاده است‪.‬‬

‫اگرخودم را با تصاویر و ایده آل هائی همانند پنداری کنم ‪ -‬بهتر است گفت‪ :‬به دستاویز آنها از خود بیگانه شوم ‪ -‬که علیه بدنم می‬
‫باشد‪ ٬‬در آن صورت نخستین بخشی از بدنم که اعتراض می کند‪ ٬‬حتی پیش از آنکه خود پی ببرم چه اتفاقی دارد می افتد‪ ٬‬شکمم‬
‫خواهد بود‪ .‬بخش زیرین شکم جائی است که احساس هایمان در آنجا محسوس می باشد‪ .‬این را در منطق زبان نیز می شود دید‪:‬‬
‫’توی دلم مانده بود و سنگینی می کرد‘‪’ ٬‬از ترس دلم بهم ریخت‘‪’ ٬‬از خنده دل درد گرفته بودم‘‪ ’ ٬‬دلم پیج می خورد‪ ٬‬سرم گیج می‬
‫رفت ‘‪ .‬هرگاه نشانه هایی را که از آن بخش از بدن می آید‪ ٬‬نادیده بگیریم و همچنان براه خود ادامه دهیم‪ ٬‬عالئم تشدید می یابد‪٬‬‬
‫اعتراض از ناخرسندی به درد و سپس به بیماری می رسد‪.‬‬

‫بدن آن اعتراض ها را نشان می دهد ‪ -‬درد می کند‪ .‬آیا به آن گوش می کنیم؟ در صورت نداشتن هماهنگی با بدن‪ ٬‬بدان گوش‬
‫نخواهیم کرد‪ .‬از آنهم بدتر‪ :‬طبق اصل رقابت‪ ٬‬گامی فراتر می رویم و دردی را که داریم بخشی از ’فداکاری‘ برای نایل شدن به‬
‫جایگاه مرد یا زن ایده آل به حساب می آوریم‪ ٬‬پرداخت بهای الزم برای رسیدن به موفقیت‪ .‬این چنین تفسیری از درد نشان می‬
‫دهد چگونه از خودبیگانگی وادار مان می کند عالئمی را که می بینیم و احساس می کنیم‪ ٬‬نادیده بگیریم‪ ٬‬از آن بدتر وارونه جلوه‬
‫دهیم‪ .‬درد را چنان برای خود تعبیر و تفسیر کنیم که به جای برگشتن از راه رفته‪ ٬‬بر سرعت مان بیفزائیم ‪ -‬دیوانگی که شاخ و دم‬
‫ندارد‪.‬‬

‫پیامدهای از خودبیگانگی روی ظاهر بدن ما‪ ٬‬در قیاس با اثرات بیمار کننده و مخرب آن در درون بدن‪ ٬‬قابل اغماض می باشد‪.‬‬
‫همچنانکه در پایان بخش نخست آوردیم‪ ٬‬تحقیقات و بررسی های انجام شده رابطهٔ میان استرس و بیماری های وخیم را عیان‬
‫ساخته است‪ .‬علیرغم طول عمر دراز و تندرستی بهتری که داریم‪ ٬‬می بینیم آدمها در سنین جوانی‪ ٬‬روز به روز بیشتر به بیماری‬
‫ها و آسیب هائی دچار می شوند که به نظر می رسد توجیه مشخصی ندارد‪ .‬ما دلیلی برای آنها نمی یابیم برای آنکه اغلب و‬
‫صرفا ً در گوشه پزشکی‪-‬زیست شناختی دنبال آن ها می گردیم و استدالل های مان نیز بر پایه آنهاست‪ .‬همچنین به این علت که‬
‫پیوسته سعی می کنیم همه چیز را دقیق طبقه بندی کنیم و شسته و رفته در طبقه بندی ها جای دهیم‪ ٬‬حتی اگر ندانیم ماجرا از چه‬
‫قرار است‪ .‬دلیل انجام آن کار به این سبب استکه جای دادن آنها در طبقه بندی ها بما توهمی از امنیت را می دهد‪ .‬در کنار‬
‫افزایش شمار آدمهائی که به دردهای غیرقابل توضیح مبتال هستند‪ ٬‬شاید باال رفتن تعداد آدمهای فربه‪ ٬‬آدم هائی که دیابت و آدمهائی‬
‫آن افسردگی و ترس می باشد‪٬‬‬ ‫که بیماری سیستم دفاعی خودکار دارند‪ ٬‬نیز هستیم‪ .‬در زمینه بیماریهای روانی باالترین جایگاه از ِ‬
‫که در کنار آنها ورج وورجه و شلوغی تعمیم یافته ای‪ .‬دی‪ .‬اچ‪ .‬دی‪ .‬را می بینیم ( ما نسبت به نسل پیش تندتر راه می رویم‪٬‬‬
‫تندتر می خوریم‪ ٬‬تندتر حرف می زنیم) که به ناگاه با وارفتگی‪ ٬‬خود را در چهرهٔ ته کشیدن نای و توان نشان می دهد‪ ٬‬یا به‬
‫صورت عالئم بیماری خستگی مزمن در میاید‪.‬‬
‫‪102‬‬

‫این بیماری ها به یکباره سر برنمی آورد؛ معموالً آنها تاریخچه درازی دارد که در روند آن‪ ٬‬بدن مان عالئم زیادی داده‪ ٬‬اگرچه ما‬
‫آنها را دیده ایم‪ ٬‬اما همچنان به راه خطای خود ادامه داده ایم‪ ٬‬هم به صورت فردی و هم به صورت جمعی‪ .‬مانند دانشجویان سال‬
‫نخست رشته پزشکی در پژوهش دانشگاه جان هاپکینز (بخش‪ ۲‬را ببینید)‪ ٬‬آدمهای بسیاری نشانه های بدن خود را نمی شناسند و‬
‫احساس نمی کنند‪ ٬‬در نتیجه آنها را نادیده می گیرند ‪ -‬احتمال زیادی وجود دارد که آنها در آینده مریض شوند‪ .‬توضیح این را‬
‫پیشتر در بررسی باولبی دیدیم‪ .‬او می گوید بچه هایی که یاد می گیرند به صورت ’تدافعی راه را ببندند‘ پس از آن دیگر احساس‬
‫های خود را آگاهانه حس نمی کنند‪ .‬آنان پس از رسیدن به بزرگسالی با کمک گرفتن از قرص و الکل سرپوش محکم تری روی‬
‫آن احساس ها می گذارند‪ .‬در این میان بدن همچنان از اوضاع خود خبر می فرستد؛ احساس شکم به درد مبدل می شود و آنهم به‬
‫بیماری‪ ٬‬تا اینکه یا به آن احساس ها گوش می کنیم یا از میان مردم گم می شویم و سر از تخت بیمارستان در میاوریم‪.‬‬

‫برای داشتن زندگی خوب‪ ٬‬می باید با بدن مان هماهنگ شویم‬

‫روی پای خود ایستادن و ایستادگی در برابر خیال پردازی‬


‫هنگامی که مریض می شویم‪ ٬‬تصمیم می گیریم از بدن خود بیشتر مراقبت کنیم‪ ٬‬این کار را معوالً با تغذیه سالم و تحرک بیشتر‬
‫انجام می دهیم‪ .‬کسانی که از این در وارد می شوند‪ ٬‬بد نیست بدانند اینگونه تغییرات را در زندگی به طور کامل و به مدت دراز‬
‫ادامه نمی دهیم‪ .‬یک چنین راه حل هایی بعضی اوقات خود علتی بر از خود بیگانگی می گردد‪ :‬باید تغذیه سالم و زندگی بهتر‬
‫داشته باشم‪ ٬‬باید چربی کمتر و هیدروکربور های کمتر بخورم‪ .‬راه چاره هایی از این دست‪ ٬‬نمونه چیزیست که مارکوزه از آن با‬
‫تحمل سرکوبگرانه یاد می کند‪ :‬که می تواند ایستادگی در برابر سیستم باشد ( ما از یک کشاورز واقعی که نزدیک مان زندگی می‬
‫کند‪ ٬‬فقط محصوالت سالم می خریم‪ ٬‬به قیمت خوب) آن نیز می تواند روز به روز بیشتر به چهره اجبار و وظیفه ’اخالقی‘ جدیدی‬
‫برای مصرف دربیاید‪’ ٬‬شما هم محصوالت بیولوژیک می خرید‪ ٬‬درسته؟‘ اما پس از گذشت مدتی دوباره برمیگردیم به همان روال‬
‫پیشین‪.‬‬

‫آخر سا ِل کهنه (برای‬


‫برای تغییر واقعی در زندگی مان ناگزیر از تصمیماتی می باشیم که بُرد و دامنه بیشتر دارد تا تصمیمات ِ‬
‫نمونه سال آینده بیشتر ورزش خواهم کرد و کمتر باده خواهم نوشید)؛ اینگونه تصمیم ها می تواند شیوه زندگی‪ ٬‬آسایش و راحتی‬
‫سر کار بروی (که برای هلندی یک مساله عادی است‪ ٬‬اما برای فالندر‬ ‫ما را رقم زند‪ .‬آیا جدا ً تصمیم داری هر روز با دوچرخه ِ‬
‫نه)؟ آیا جدا ً تصمیم داری هر روز روی بشقاب ات میوه و سبزی های فصلی را داشته باشی؟ آیا جدا تصمیم داری هر روز پس‬
‫ً‬
‫از کار که خانه می آیی گوشی هوشمندت را کنار بگذاری؟ انتخاب ها و تصمیماتی از این دست اگرچه دشواری هایی دارد‪ ٬‬اما‬
‫در مقایسه با انتخاب های ایدئولوژیک و اوضاع اجتماعی و شغلی بچشم نمی آید‪ .‬بسیاری از مردم دوست دارند کمتر کار کنند‪٬‬‬
‫آنها می گویند مقام و موقعیت اجتماعی برای شان مهم نیست‪ .‬تا اینکه ناگزیر می گردند پس از سازماندهی های مکرر‪ ٬‬در‬
‫شرکتی که کار می کنند‪ ٬‬از آن خواست ها دست بردارند‪ .‬دانش ما از خویشتن به نظر می رسد توهمی بیش نیست‪.‬‬

‫ب دیگری کردن‪ ٬‬کار آسانی نیست‪ .‬خبر خوب آنست دوره ما و جامعه ما از نخستین هایی استکه در آنها چنین گزینه هایی‬ ‫انتخا ِ‬
‫میسر گشته است‪ .‬با تاسف می باید گفت که پاره ای عوامل آن آزادی را محدود می کند‪.‬‬

‫نخستین محدودیت عمومیت دارد و از آنرو ناپیدا به نظر می رسد‪ :‬از خود بیگانگیی که در این بخش بدان می پردازیم‪ .‬محدودیت‬
‫جدیدی که آزادی را تهدید می کند‪ ٬‬رقابت اجباری می باشد‪ ٬‬حتی رقابت با خود‪ ٬‬پس از آن آزمندی می باشد‪ ٬‬ضرورت داشتن‬
‫بیشتر و بیشتر‪ ٬‬از همه چیز‪ .‬جامعه شناسی آلمانی‪ ٬‬هارموت ُرزا‪ ٬‬در شناسائی سیستم توتالیتر در آن (در نخستین محدودیت‪-‬م‪ ٬).‬با‬
‫توجه به ساز و کارهای کنترل فزاینده و اجباری که بهمراه دارد‪ ٬‬دمی نیز درنگ نمی کند‪.‬‬

‫دومین محدودیت را نمی توان جدا از اولی دید‪ ٬‬اما این یک بیشتر فردی می باشد‪ .‬روشن گفته باشم‪ ٬‬به موانعی برمیگردد که به‬
‫من و سرگذشت من مربوط می شود‪ .‬اگر در محیط محرومی چشم به دنیا گشوده باشم‪ ٬‬اگر به دارو‪ ٬‬الکل‪ ٬‬قمار و به گوشی‬
‫هوشمندم‪ ٬‬یا نوع مشخصی از روابط معتاد گشته باشم‪ ٬‬در آن صورت انتخاب های من شدیدا ً محدود خواهد گشت‪ .‬در این باره‬
‫بهتر است پژوهش مارشملو و تحقیق امی ورنر در هاوائی را بیاد بیاورید‪ .‬آنها تاثیر پیرامون را روی کنترل خویشتن و در مفهوم‬
‫گسترده تر روی داشتن یک زندگی موفق‪ ٬‬روشن می سازد‪ .‬همان پژوهشگران یادآور می شوند‪ ٬‬آن پیامدها ضرورتی ندارد که‬
‫دائمی باشد؛ آنها را می توان تغییر داد‪.‬‬

‫گزینش های دیگری کردن‪ /‬داشتن با آگاهی آغاز می شود‪ ٬‬با پی بردن به این که یک جای کار می لنگد‪ .‬پس از آن می گردیم‬
‫ببینیم علت آن چیست و تا چه مقدار از آن را خودمان می توانیم درست کنیم‪ .‬تقریبا ً در همه موارد مساله به اینجا ختم می شود که‬
‫‪103‬‬

‫از پیامدهای ازخودبیگانگی آگاهی یابیم‪ .‬کدامین هویت های از خود بیگانه کننده را نادانسته پذیرفته ایم؟ چرا چنین کرده ایم؟‬
‫چگونه می توانیم راه دیگری را در پیش گیریم؟‬

‫همچنانکه پیشتر توضیح دادم‪ ٬‬هویت ما ساختاریست که شامل آموخته های مان از چیزهائی می باشد که در برابرمان گرفته اند‬
‫(شناسایی و همانند پنداری)‪ .‬در عین حال می توانیم از آنها فاصله بگیریم و انتخاب های خود را داشته باشیم (جدا گشتن)‪ .‬انتخاب‬
‫کردن ما خیلی زود آغاز می شود؛ در جایگاه یک بچه دو سه ساله‪ ٬‬در صدد خودگردانی بر می آئیم‪ ٬‬می خواهیم روی پای خود‬
‫بایستیم‪ ٬‬خودمان تصمیم بگیریم‪ .‬با رسیدن به بزرگسالی آن نیز افزایش می یابد‪ .‬گریس پینت فیلسوف فالندر از آن با مقاومت‬
‫تخیل نام می برد‪ :‬از تصاویری که در برابرم می گیرند سرپیچی می کنم‪ ٬‬نمی خواهم مانند آنها بشوم‪ ٬‬در عالم خیال برای خود‬
‫تصاویر دیگری را تجسم می کنم که بیشتر با من جور در میاید‪ ۱۰۲.‬آنهائی که گمان می برند خیال پردازی و تخیل تنها خیال است‬
‫و ارزشی ندارد‪ ٬‬بهتر است پیامدهای برگرداندن و پالسیبو را به یاد آورند‪ .‬تخیل تخته پرش بسیار خوبی برای آغاز دگرگونی می‬
‫باشد‪.‬‬

‫آن کار ساده ای نیست‪ ٬‬اما می شود انجام داد‪ .‬سرگذشت و اصل ونسب ما می تواند بر دشواری راه بیافزاید‪ .‬اما اغلب به آن توجه‬
‫الزم و کافی نمی شود‪ .‬اخیرا ً روان درمانگری‪ ٬‬آزرده خاطر بمن می گفت که همکاران ما در بیمارستان های روانپزشکی‪ ٬‬به این‬
‫مساله که بیماران بخش بزرگی از آسیب های شان را از محیط هایی می خورند که در آنها بزرگ شده اند‪ ٬‬توجه اندکی مبذول می‬
‫دارند‪ .‬خود او با آن مساله درگیر بوده است؛ او از زمره استثنا هائی استکه ورنر در پژوهش خود در هاوائی توصیف می کند‪.‬‬
‫ورنر نشان داد از هر سه کودکی که در مناطق محروم به دنیا می آیند‪ ٬‬یکی موفق می شود زندگی خوبی برای خود بسازد‪ ٬‬در این‬
‫خصوص از حمایت و محبت دیگری به عنوان مهم ترین عامل نام برده می شود‪ .‬روان درمانگر ها در این زمینه با نمونه های‬
‫بسیاری آشنائی دارند‪.‬‬

‫دگرگونی به معنی فاصله گرفتن از تصاویریست که در برابر مان گرفته شده بود؛ دگرگونی به معنی انتخاب محتوای دیگریست‬
‫که زندگی خوبی را برای مان ضمانت می کند‪ .‬محتوای دیگر می تواند شیوه دیگری از کار کردن‪ ٬‬دنبال شغل دیگری رفتن یا‬
‫پایان بخشیدن به رابطه ای بیمار کننده و انتخاب همسری دیگر باشد‪ .‬به ویژه‪ :‬گزینش راه و روش نوی برای برخورد با تن خود‪.‬‬
‫قبالً شرح دادم که هویت آغازینی در کار نیست‪ .‬کار بهتر آنست برای کسی که هستیم یا می خواهیم باشیم محتوای دیگری‬
‫برگزینیم که هماهنگی بهتری را با تن مان میسر می سازد‪.‬‬

‫ما هویت اولیه نداریم‪ ٬‬اما بخش شدگی اولیه داریم‪ ٬‬که در گام نخست میان ما و بدن مان پیش می آید؛ در گام دوم آن میان تصاویر‬
‫مختلفی است که هویت ما از آنها تشکیل شده است و ما آنها را از دیگری گرفته ایم‪ .‬اگر همه چیز خوب پیش برود‪ ٬‬هر کدام از ما‬
‫دسته ای از همسرایانی خواهم بود که آواز هماهنگی از آنان بگوش می رسد‪ .‬در مواقع بحرانی آن هماهنگی نوازندگان و‬
‫خوانندگان از میان می رود‪ .‬درست به همین دلیل بخش شدگی می توانیم از خودمان فاصله بگیریم‪ ٬‬در باره خود بیندیشیم‪ ٬‬با خود‬
‫مشورت کنیم و به این تصمیم برسیم که قسمتی از محتوای خود را که برای مان روشن است‪ ٬‬نمی خواهیم‪.‬‬

‫سرایان دوباره هماهنگی پدید‬


‫فاصله میان من و خودم امکان انتخاب محتوای جدید را میسر می سازد تا بتوانم در درون آن هم ُ‬
‫آورم‪ .‬فقط برای همین هم که شده می باید به بخش شدگی مان خوش آمد بگوئیم‪ .‬اگر با خودم یکدست و همگون بودم‪ ٬‬آن امکان‬
‫پیش نمی آمد‪.‬‬

‫شرط هماهنگی میان بیشتر از یک نوا‪ ٬‬هماهنگی و یکدستی میان من و بدنم می باشد‪ .‬اهمیت آن بیشتر از آنستکه گمان می کنیم‪.‬‬
‫یک چنین هماهنگی مستلزم دانش و کاردانی می باشد‪ ٬‬دانش و آگاهی از اینکه چه چیزی برایم خوبست و چه چیزی نیست‪.‬‬
‫دانشمندان کالسیک ( یونان و روم باستان ‪ -‬م‪ ).‬آنرا می دانستند‪ :‬بنیادی ترین شرط برای مراقبت از خویشتن‪ ٬‬داشتن دانش و‬
‫آگاهی از خویشتن می باشد‪.‬‬
‫‪104‬‬

‫‪۸‬‬

‫دانش و آگاهی از خویشتن‪ ٬‬پرستاری و نگهداری از خویشتن‬


‫در آغاز کار خود به عنوان روانشناس بالینی در جائی کار می کردم که به آن می گفتند خانه مشاهده و مداوای جوانانی که مشکل‬
‫دارند‪ .‬میکائیل از جوانان گروه من بود‪ .‬سیزده سال داشت‪ ٬‬اما ده ساله به نظر می رسید‪ .‬مانند همه بچه هایی که در آنجا بودند او‬
‫نیز از الیه پائین طبقه پائین می آمد‪ ٬‬همان بخشی که جهان چهارم یا پریکِر ِیت نامیده می شود‪ .‬تاریخچه مدرسه رفتن او در اصل‬
‫تاریخچه عوض کردن مدرسه و از این مدرسه به آن مدرسه رفتن بود‪ .‬علیرغم داشتن سیزده سال سن‪ ٬‬شب ها در آن خانه به جای‬
‫خود می شاشید‪ ٬‬هنوز یک هفته ده روزی از آمدنش نمی گذشت که همکاران من متوجه شدند به بدن خود آسیب می رساند ( این‬
‫ها معموالً بازوهای خود را با تیغ می برند و زخم های سطحی ایجاد می کنند ‪-‬م‪ .).‬آن زمان بریدن بخش هایی از بدن خود هنوز‬
‫مشکل زیاد شناخته شده ای نبود‪ .‬با اندام ریز و زبان درشت خود توانسته بود در میان بچه های دیگر گرد و خاک زیادی بکند‪ ٬‬که‬
‫بهش نمی آمد‪ ٬‬مخصوصا ً با آن موهای بلوند فرفری که چهره زیبایش را در میان می گرفت‪ ٬‬به هیچ روی نمی خواند‪.‬‬

‫میکائیل جوان یکدنده ای بود‪ .‬وی برای آنکه شام یا نهار را در جمع بچه های گروه بخورد‪ ٬‬سر قرار هایی که با مربیان خود‬
‫داشت نمی آمد‪ ٬‬یا آنها را بهم می زد‪ .‬حال می خواست آن قرار بازی فوتبال باشد یا نقاشی کردن یا جمع کردن برگ های ریخته‪.‬‬
‫این بهمزدن قرار ها به زور آزمائی میان او و مربیان او منجر شده بود‪ .‬سرسختی و یکدندگی واژه هایی بود که در گزارش ها و‬
‫پرونده او زیاد می دیدی‪ .‬اغلب او را به سبب یکدندگی هایش سرزنش می کردند‪ .‬خودم هم نمی دانم چه طور آن ایده به مغزم‬
‫رسید‪ ٬‬در همان اوایل پذیرفته شدن او در بخش ما (آن بچه ها سه ماه به طور شبانه روزی در بخش ما می ماندند) این فکر را‬
‫کردم‪ :‬اگر بجای سرسختی و لج بازی ’نیروی پشتکار و ایستادگی‘ بکار بریم‪ ٬‬چه می شود؟ در یکی از گردهمایی ها با همه‬
‫کسانی که با میکائیل کار می کردند‪ ٬‬قرار گذاشتیم از آن پس از واژه ’سرسختی و لج بازی‘ استفاده نکنیم‪ .‬یکی دو عبارت مثبت‬
‫مانند ثابت قدم بودن‪ ٬‬پایداری کردن‪ ٬‬به چیزی یا کاری چسبیدن را جایگزین آن یافتیم‪ .‬از این گذشته قرار بر آن شد از روزی که‬
‫عبارات مثبت را در باره او بکار می بریم‪ ٬‬از یک و دو کردن با او نیز پرهیز شود ‪ -‬به مکائیل این آزادی داده می شد که خودش‬
‫انتخاب کند چه فعالیتی بکند‪ ٬‬فعالیت های گروهی را انجام بدهد یا نه‪.‬‬

‫نتیجه کار شگفتی انگیز بود‪ .‬بازتاب آینه واری که ‪ -‬به احتمال زیاد برای نخستین بار در زندگی کوتاه او ‪ -‬برای همان رفتار او‬
‫در برابرش گرفتیم‪ ٬‬خیلی ساده مثبت بود‪ .‬پایداری داشتن‪ ٬‬جا نزدن‪ ٬‬نیروی پشتکار داشتن چیزهایی بود که می شد به آنها افتخار‬
‫کرد‪ .‬همچنین این نیز که یاری رسان ها زور آزمایی با او را کنار گذاشته بودند کمک می کرد‪ .‬آنچه بیشتر شگفتی آور بود‪ ٬‬حل‬
‫مشکل بخودی خود بود‪ .‬پس از مدت کوتاهی میکائیل دست از سرسختی برداشت و با فعالیت های گروهی همراه شد‪ .‬پس از آن‬
‫بود که دیدیم میکائیل نه تنها سختکوش و پایدار بود که کارش را نیز خیلی خوب انجام می داد‪ ٬‬چه در نقاشی کشیدن و چه در‬
‫جمع کردن برگ ها‪ .‬این را نیز به او گفتند و او خوشحال شد؛ وی با غرور میگفت‪’ :‬یا کاری را نمی کنم یا اگر آنرا کردم می‬
‫باید خوب انجام داده باشم!‘ بدین سان او یاد گرفت خود را از دیدگاه دیگری بنگرد و بشناسد‪.‬‬

‫در بخش نخست این کتاب توضیح دادم که چگونه دانش و آگاهی نابسنده از خویشتن‪ ٬‬در مفهوم نابسندگ ِی همخوانی میان اندیشیدن‬
‫و احساس کردن‪ ٬‬بخشی از پایه و پی بیماری ها و آسیب ها بشمار می آید‪ .‬بازتاب های تحقیر آمیز را هم روی این ها بیافزائید (‬
‫بچه لج باز!)‪ ٬‬تا نتیجه آن میکائیل بشود‪ :‬آدمی که آگاهی اندکی از خود دارد‪ ٬‬که بیشتر آنهم چیزهایی منفیی استکه شنیده است‪.‬‬
‫نوشته باالی پرستشگاه آپولو که در دلفی (پرستشگاه آپولو خدای موسیقی‪ ٬‬هماهنگی‪ ٬‬روشنایی و بهبودی در دامنه کوهی در یونان‪-‬‬
‫م‪ ).‬با سنگ تراشیده شده‪’ ٬‬خودت را بشناس‘‪ ٬‬رهنمود ساده فیلسوفان در خاک خوابیده ای نیست که تنها به منافع حقیر خود می‬
‫اندیشیدند‪ .‬فیلسوفان یونانی از کارکرد بازتاب های آینه وار هیچگونه آگاهی نداشتند‪ .‬آنچه آنها از آن آگاه بودند‪ ٬‬این بود که دانش‬
‫خویشتن برای پرستاری و نگهداری آگاهانه از خود ضرورت دارد‪ .‬دانستن این که کارکرد من چگونه است‪ ٬‬چه چیزی برای من‬
‫و بدنم سودمند یا زیانبار است‪ ٬‬پایه یک زندگی خوب بشمار می آید‪.‬‬

‫شتن بی در و پیکر همواره خوب است؟ آیا به ناگزیر به این نتیجه نمی رسم که دکتر جکیل دومی هستم‪٬‬‬ ‫اما آیا داشتن دانش خوی ِ‬
‫که هیوالئی در درونش سکنا گزیده؟ این باور که من بدم‪ ٬‬که آدم ها بدند‪ ٬‬ریشه های ژرفی در ما دارد‪ ٬‬پیامد آنهم این استکه همه‬
‫جا در صدد ثابت کردن آن برمیائیم‪ ’ .‬اگر با هر کسی مطابق شایستگی او رفتار شود‪ ٬‬کسی در امان نمی ماند‪۱۰۳‘.‬‬
‫‪105‬‬

‫آدمهای بد‬
‫ُرژه هنوز شانزده سالش نشده بود که پلیس او را به خانه مشاهده و مداوا که پیشتر از آن یاد شد و من در آنجا کار میکردم‪ ٬‬آورد‪.‬‬
‫پرونده ای که از او بمن دادند‪ ٬‬بیشتر به گزارش دادگاه شبیه بود تا گزارش روانشناسی‪ :‬بزهکاری های کوچک اما بسیار‪ .‬در یکی‬
‫دو هفته نخست رفتار بسیار خوبی داشت‪ ٬‬اما پس از آن رفتارش به سرازیری تندی افتاد‪ .‬در جاهایی که رفت و آمد می کرد‪٬‬‬
‫چیزهائی گم میشد؛ روز به روز پُر رو تر میشد و مقررات بیشتری را زیر پا میگذاشت‪ ٬‬تا اینکه در حین دزدی دستگیر شد‪ ٬‬با‬
‫این همه گناه را بگردن نوجوانان دیگر می انداخت‪ .‬آنچه به عنوان سرپرست خیلی جوان بخش از یاری رسان ها و مربیان می‬
‫شنیدم‪ ٬‬بیش و کم یک چیز بود؛ ’حاال ُرژه چهره واقعی خود را نشان می دهد‘‪.‬‬

‫پوچی ظاهری این داستان کوتاه روشنگر پیش فرضی است که درسطح وسیعی رواج دارد‪ .‬اگر صبر و حوصله داشته باشی‪٬‬‬
‫آدمها ’ذات واقعی‘ شانرا نشان می دهند‪ ٬‬که آنهم همواره بد است‪ .‬به دلیلی که برای خودم هم روشن نیست‪ ٬‬هیچگاه با این ایده‬
‫موافق نبودم‪ .‬منظورم عمومیت دادن آنست؛ بیگمان آدم های بد وجود دارند‪ .‬در دوره تحصیل با کارهای پژوهشگران شناخته شده‬
‫ای مانند استانلی میلگرام (‪ )۱۹۶۳‬و فلیپ زیمباردو (‪ )۱۹۷۱‬آشنا شدم‪ .‬میلگرام نشان داد دو سوم آدم های معمولی‪ ٬‬آدم هایی‬
‫مانند من و شما‪ ٬‬تحت شرایط یک برنامه آموزشی‪ ٬‬آمادگی آنرا داریم‪ ٬‬آدمها دیگر را به شدت تنبیه کنیم‪ .‬میلگرام در آزمایشی به‬
‫برخی از شرکت کنندگان وظیفه آموزگاری شاگردانی را داد که ‪ -‬که در اصل همدستان خود او بودند‪ ٬‬اما از آنان به عنوان‬
‫شرکت کنندگان دیگر یاد میشد‪ .‬آموزگاران می باید‪ ٬‬به طور جداگانه‪ ٬‬از تک تک آن شاگردان پرسش هایی می کردند و در برابر‬
‫پاسخ غلط‪ ٬‬به عنوان تنبیه‪ ٬‬به کسی که آن پاسخ را داده بود‪ ٬‬شوک الکتریکی می دادند که آنها هم به آن وظیفه عمل می کردند‪.‬‬
‫البته با افزایش هر پاسخ غلط به میزان شوک الکتریکی نیز افزوده می شد‪ .‬پژوهش زیمباردو نشان داد در درون یک زندان‬
‫آزمایشی که در آن شرکت کنندگان به زندانی ها و زندانبان ها تقسیم شده بودند‪ ٬‬پس از دو روز ’زندانبانان‘ رفتار آدمهایی را‬
‫داشتند که جنون آزار و شکنجه دیگران را دارند‪ .‬کوتاه سخن آنکه در درون هرکدام از ما هیوالئی ماوا گزیده است‪ .‬یافته های‬
‫میلگرام و زیمباردو در مطبوعات سر و صدای زیادی کرد و توجه فراوانی بدان شد‪.‬‬

‫آنچه آنروز استادان من از آن خبر نداشتند‪ ٬‬این بود هر دو آن پژوهشگران برای رسیدن به نتایج دهشت زای دلخواه‪ ٬‬در پژوهش‬
‫های خود دستکاری بسیار کرده بودند‪ .‬دلخواه برای آنکه هر دو مشتاق استقبال رسانه ها بودند‪ .‬برای میلگرام نتیجه چندان مهم‬
‫نبود‪ ٬‬او مخصوصا ً به تنوعاتی‪( ۲۳‬واکنش های متنوع ‪-‬م‪ ).‬نیاز داشت تا به دستاویز آنها در برابر مطبوعات و رسانه ها ظاهر‬
‫شود‪ .‬او در مصاحبه هایی که با مطبوعات داشت‪ ٬‬در باره آن تنوعات سکوت کرد‪ .‬اما بعدا ً معلوم شد که ’حرف شنوی‘ شرکت‬
‫کنندگان با توجه به طرح های متفاوت آزمایش بسیار تغییر می کند‪ .‬اگر نتایج آزمایش های مختلف را کنار هم بگذارید و میانگین‬
‫آنها را بدست آورید‪ ٬‬خواهد دید ‪ ۵۷‬در صد شرکت کنندگان از دادن شوک های الکتریکی سر باز می زنند ‪ -‬نتیجه گیری درست‬
‫پژوهش میلگرام آنست دستکاری می تواند آدم ها را بسیار مطیع و فرمانبردار کند‪ ٬‬حتی تا آزار رساندن به دیگران‪ .‬زیمباردو از‬
‫او هم جلوتر زد‪ .‬پژوهش های او به شو های تلویزیونی واقع گرایانه بیشتر شباهت دارد تا یک تحقیق علمی‪ ٬‬احتماالً برای همین‬
‫بود که یافته های او هیچگاه در یک نشریه علمی انعکاس نیافت‪ .‬چند سال پس از وی پژوهشگرانی آن آزمایش ها را دوباره انجام‬
‫دادند‪ ٬‬معلوم شد که ’زندانبانان‘ رفتاری عادی دارند‪ .‬نتایج این تحقیقات در یک نشریه علمی انتشار یافت‪ ٬‬اما این بار از سر و‬
‫صدای رسانه های گروهی نشانی دیده نشد‪ ۱۰۴.‬این باور که آدمی بد است‪ ٬‬فروش بهتری دارد‪.‬‬

‫گذشته از تصحیح نتیجه گیری های مردم پسند میلگرام و زیمباردو‪ ٬‬در دهه های گذشته‪ ٬‬در دامن آنچه که روانشناسی ’اخالقی‘‬
‫نامیده می شود نیز تحقیقات زیادی صورت گرفته‪ ٬‬که موجب نرمتر گشتن ایدهٔ بد بودن آدمی شده است‪ .‬بسیاری از این تحقیقات به‬
‫رفتار اخالقی نوزادان و کودکان تازه به راه افتاده مربوط می شود ‪ -‬هرچه آنها خردسال تر باشند‪ ٬‬رفتارهای شان نیاندیشده و خود‬
‫بخودی خواهد بود‪ .‬قبالً به پائول بلوم‪ ٬‬استاد روانشناسی در دانشگاه ییل اشاره کردم‪ ٬‬وی در صدد یافتن پاسخی به این پرسش بود‬
‫که بچه های تازه راه افتاده نسبت به خوب و بد چگونه واکنش نشان می دهند‪ .‬در بخش ‪ ۶‬نتایج شگفتی آور و تحسین آمیز بدست‬
‫آمده را برشمردم‪ .‬در یکی از آزمایش ها بلوم به نوزادان سه ماهه یک فیلم انیمیشن نشان می دهد‪ .‬در آن فیلم یکی از شخصیت‬
‫ها که در حال حرکت است‪ ٬‬به دیگری کمک می کند تا از سرباالیی تپه باال برود‪ ٬‬اما شخصیت دیگر عکس آن کار را می کند‪.‬‬
‫آن بچه ها نگاه خود را از شخصیت پرخاشگر بر می گرفتند و به شخصیت کمک کننده بیشتر توجه می کردند‪ .‬آنها شخصیت‬
‫بدکار و جلوگیری کننده را دوست نداشتند‪ .‬بلوم نتیجه گیری می کند که نوزادان به یک قطب نمای مادر زادی مجهز نمی باشند و‬
‫این پیرامون‪ ٬‬آموزش و پرورش آنهاست که مشخص می کند یک نوزاد در آینده آدم بزرگسال موفق و بلندپایه ای می شود یا نه‪.‬‬

‫واقعیتی را که می شود از پژوهش های میلگرام‪ ٬‬زیمباردو و بلوم بدست آورد‪ ٬‬نشان می دهد آدم ها می توانند خوب یا بد بشوند‪.‬‬
‫یک شرایط پیرامونی به دقت دستکاری شده اکثریت ما را بکارهای غیر اخالقی سوق می دهد‪ ٬‬با این حال ‪ -‬اگر پژوهش های‬
‫میلگرام را از نزدیک بررسی کنیم‪ ٬‬می بینیم ‪ -‬تحت هر شرایطی یک سوم آدمها در برابر فشار بیرونی ایستادگی می کند‪ .‬خبر‬
‫‪106‬‬

‫خوش حال کننده آنست که به نظر می رسد ما تمایل باالیی به اخالقی بودن و نیز امکان انتخاب داریم‪ .‬چندان هم که گمان می رود‬
‫بد نیستیم‪.‬‬

‫پرسش اینجاست که آیا این یافته ها خواهد توانست در برابر دوهزار سال تلقین همراه با اشتیاق ما به شنیدن خبر خوشایند و‬
‫احساسی ایستادگی کند‪ .‬روزنامه را که باز می کنی تا بخوانی‪ ٬‬داستان زن و شوهر پیری را می بینی که سال ها از فرزندان خود‬
‫تغافل کرده اند‪ ٬‬سیاست پیشگانی که پول مردم را باال کشیده اند و کشیشی که سال ها پنهان از چشم مردم از بچه ها سوء استفاده‬
‫می کرده است‪ .‬پیام همه آنها یکی است‪ :‬الیه نازک تمدن و فرهنگ اندوزی را که بتراشی و دور بریزی‪ ٬‬از زیر آن حیوان اولیه‬
‫دو ِرت = که بدنبال کسی است برای بلعیدن‪.‬‬
‫سر بر می آورد‪ ٬‬کوا اِرنس کوم ُ‬
‫یک چنین باوری نه تنها یکسره نادرست است ( حتی در مورد حیوانات)‪ ٬‬که روزگار خویشتن انگاری با آن نیز گذشته است‪ .‬البته‬
‫که آدم های روان رنجور در گذشته خود را بد می پنداشتند ( برای نوع خنده دار می توانید به فیلم های وودی آلین بیندیشید؛ نمونه‬
‫ور ساخته کوپی ُرس می توان دید)‪ .‬آدم دلمرده امروزی دیگر چنین نیست‪ ٬‬این یک خود را شکست‬ ‫دردناک آنرا در فیلم الینه ِ‬
‫خورده می یابد‪ .‬این نیز هست که آنها از باره های دیگر همانند می باشند‪ :‬هر دو آگاهی بدی از خویشتن دارند‪ .‬آدم روان رنجور‬
‫زیادی اخالقی است و از آنرو روان رنجور می گردد که وجدان و وظیفه شناسی زیادی دارد‪ .‬او آدم بدی نیست‪ ٬‬بلکه می کوشد‬
‫زیادی خوب باشد‪ .‬آدم های افسرده و دلمرده برای آن دلمرده می شوند که انتظارات بیش از حد از خود دارند‪ .‬آنان شکست‬
‫خورده نیستند‪ ٬‬آنان کم می آورند‪ ٬‬برای آنکه می خواهند نتایج کارشان بی عیب و نقص باشد‪ .‬هنگامی که پیرامونیان می خواهند‬
‫آدم های افسرده را قانع کنند که آدمهای با وجدانی می باشند‪ ٬‬حتی بیشتر از خیلی های دیگر وجدان و شرف دارند‪ ٬‬بهتر است کمی‬
‫آرام بگیرند‪ ٬‬هر دو آز آن همه حماقت خنده شان می گیرد‪ .‬مگر نمی بینی من از تو خیلی بدتر هستم؟ خیلی کمتر از تو به وظایف‬
‫خود عمل می کنم؟‬

‫این که گفته شود تصویر خویشتن آنها با واقعیت نمی خواند‪ ٬‬دست کم گرفتن آنهاست‪.‬‬

‫خود فریبی‬
‫تصویر خویشتن آدمهایی که خود را بد و شکست خورده می دانند‪ ٬‬اغلب چنان از واقعیت به دور است که دیگران آنرا باور نمی‬
‫کنند‪ .‬کسی که دو مدرک باالتر از لیسانس دارد می گوید آدم کودنی است‪ .‬گوئی خود را فریب می دهد‪ .‬یکی از راه حل ها ساده‬
‫که کارآیی ندارد‪ ٬‬آنست این کسان را با اطالعات درست رو در رو کرد‪ ٬‬بویژه در مواقعی که مساله بر سر شاخص های قابل‬
‫اندازه گیری می باشد و جایی برای بحث باقی نمی ماند‪ .‬مثالی می آوریم‪ .‬کسانی که انورکسیا ( خواست و آرزوی الغری) دارند‪٬‬‬
‫گمان می برند خیلی فربه هستند‪ .‬می توان یک چنین آدمی را جلو آینه روی ترازو گذاشت‪ :‬حاال می بینی چند کیلو وزن داری‪ ٬‬چه‬
‫قدر الغری؟ نه‪ ٬‬او نمی بیند‪ .‬آنچه را که او می بیند‪ ٬‬آشکارا خطا می باشد‪ .‬هنگامی که به این آدم ها امکان داده می شود تا بکمک‬
‫وسایل دیجیتال تصویر خود در آینه را چندان دستکاری کنند که با دیدی که از خود دارند همسان گردد‪ ٬‬آنان به تصویر خود حجم‬
‫بیشتری می دهند‪ .‬من خودم را اینگونه می بینم‪ ٬‬تصویر اولی درست نبود‪.‬‬

‫انورکسیا یک نمونه حاد و افراطی بشمار می آید‪ ٬‬همچنانکه اغلب دیده می شود‪ ٬‬آسیب روانی چیزی نیست مگر کمی اغراق‬
‫بیشتر در چیزی که عادی می باشد‪ .‬داده های عینی نمی تواند خطا های تصویر خویشتنی را که ریشه های عمیقی دارد‪ ٬‬از میان‬
‫ببرد‪ .‬می باید مرزی کشید میان خود فریبیی که در آن هنوز این آگاهی در من هست که می بینیم خودم را دارم گول می زنم و‬
‫خود فریبیی که در آن نه خودی مانده و نه گول زدنی‪ ٬‬پهنه ای که در آن شکاف ژرفی میان کسی که گمان می برم هستم و آنچه‬
‫که در درونم می گذرد‪ ٬‬دهان گشوده‪ .‬مرزی رو به پائین از توجیه‪ ٬‬حاشا و فرافکنی کردن که بسوی قهر تدافعی و گسست راه می‬
‫پیماید‪.‬‬

‫در مورد توجیه ‪ -‬سعی می کنم زود هنگام به رفتار خود دلیلی به تراشم ‪ -‬خوب می دانم که نمی خواهم پا پس بکشم‪ .‬زنی گریه‬
‫کنان می گفت‪’ ٬‬درسته‪ ٬‬من معشوق دارم‪ ٬‬مرتب او را می بینم‪ ٬‬شوهرم از آن خبر ندارد‪ ٬‬اما خودم را گنهکار نمی دانم‪ ٬‬چون از‬
‫هیچکاری برای شوهرم مضایقه نمی کنم‪ ‘.‬پس از آن داستان دیگری گفت‪ ٬‬این بار خود را بسیار گنهکار می دانست‪ ٬‬شرم داشت‪٬‬‬
‫خودش را سرزنش می کرد و به عنوان تنبیه به خودش آسیب میزد‪ ٬‬رفتار خود ویرانگر داشت‪.‬‬

‫در گام بعدی ‪ -‬حاشا کردن ‪ -‬خودفریبی‪ ٬‬بزرگتر و بیشتر می گردد‪’ .‬نه‪ ٬‬معلومه که حسود نیستم‪ .‬اما نمی خواهم زنم هر شب به‬
‫پیچ و تاب هایی که در رقص با مرد دیگری داشت بیاندیشد‪ .‬این کمی زیاده روی می باشد‪ ٬‬درسته؟ ‘‬
‫‪107‬‬

‫اینگونه حاشا کردن از دید فروید‪ ٬‬در بهترین حالت گامی بسوی پذیرفتن آن چیزیست که در درون آدمی می گذرد‪ .‬این با فرافکنی‬
‫فرق می کند‪ ٬‬در فرافکنی همه خواست ها و تمایالت خود را به دیگری نسبت می دهیم و با جان و دل به جنگ آن ها می روم‪.‬‬
‫’زن من هم مانند همه زن های دیگر زن هوس بازیست؛ اگر جلوش را نگیرم از همه مردها دلربایی می کند؛ این به نفع خود‬
‫آنهاست که جلو شان را بگیریم‪ .‬این چنین است که آنها را محبور می کنند خودشان را بپوشانند‪ ٬‬مدارس را دخترانه و پسرانه می‬
‫کنند‪ ٬‬ورزشگاه ها و استخر های شنا را از هم جدا می کنند‘‪ .‬این به نفع خود شان است‪ ٬‬گویای خیلی چیزهاست‪.‬‬

‫درسه مورد یاد شده ‪ -‬توجیه ( یا چهره منطقی دادن)‪ ٬‬انکار و فرافکنی ‪ -‬می توان از خود فریبی سخن گفت‪ .‬چیزی که در موارد‬
‫یاد شده بچشم می خورد‪ ٬‬برخورد آنها با محرمیت‪ ٬‬در مفهوم داشتن رابطه محرمانه (نزدیک) می باشد‪ .‬این مساله در مورد‬
‫نخست‪ ٬‬الغری نیز صدق می کند‪ ٬‬اگر چه در این مورد محرمیت داشتن در برابر تن خود می باشد‪.‬‬

‫دانش و آگاهی داشتن از خویشتن سرچشمه می گیرد ‪ -‬من از آرزوها‪ ٬‬خواست ها و ترس های‬ ‫خودفریبی همواره از نابسندگی ِ‬
‫خود‘ آگاهی ندارم‪ .‬کاستی های خودشناسی از این ها فراتر می رود و واژه ’خودفریبی‘ برای بیان آن بسنده نمی باشد‪ ٬‬چرا که‬
‫شخص دیگر خبرش نمی شود چه اتفاقی دارد می افتد‪ .‬هر دو آن شکل ها را پیشتر در این کتاب آورد ه ام‪ :‬بستن تدافعی راه (قهر‬
‫تدافعی) و گسست‪ .‬در هردو آن موارد بحث بر سر بدن ماست‪ ٬‬که نتیجه آنهم نداشتن دانش و آگاهی کافی از خویشتن می باشد‪.‬‬

‫قهر تدافعی یا بستن دفاعی راه‬


‫هنگامی که بچه از کوچکی می بیند (تجربه می کند) پدر و مادرش برخی از احساس ها و عواطف او را شدیدا ً نفی می کنند‪ ٬‬پس‬
‫از گذشت مدتی آنها را بروز نمی دهد‪ ٬‬حتی دیگر آنها را آگاهانه تجربه نمی کند‪ .‬همچنانکه در بخش دوم آوردم‪ ٬‬جان باولبی‪٬‬‬
‫بنیانگذار تئوری دلبستگی‪ ٬‬از آن با ’بستن دفاعی راه‘ نام می برد‪ .‬بستن راه به این صورت‪ ٬‬به معنی آن نیست که شخص دیگر‬
‫احساس نمی کند (یا آن احساس را تجربه نمی کند)‪ .‬فرایندهای زیرین احساس متوقف نمی گردد‪ ٬‬بلکه بچه تنها راه دسترسی‬
‫آگاهانه بدان را از دست می دهد و آنراه بر روی وی بسته می شود‪ .‬از آنرو دیگر از آن خبر ندارد‪ ٬‬حتی پس از رسیدن به‬
‫بزرگسالی‪ .‬نمونه ها در این زمینه اگرچه خود ستیز می باشد‪ ٬‬اما کم نیست‪:‬‬

‫مرد چهل ساله ای میرود پیش چشم پزشک‪ ٬‬برای آنکه چشمش اشکال پیدا کرده است‪’ :‬دکتر مدام از چشمم آب میاید‘‪ .‬مادرش دو هفته پیش از‬
‫آمدن او به پیش چشم پزشک مرده بود‪.‬‬

‫زن بیست و شش ساله ای که همه نشانه های بدنی وحشت زدگی را بروز می دهد‪ ٬‬چون هیچ احساس ترسی ندارد‪ ٬‬می رود پیش متخصص‬
‫قلب چون گمان می کند قلب اش اشکال پیدا کرده است ( نشانه های بدنی وحشت زدگی بسیار شبیه نشانه های سکته قلبی می باشد ‪ -‬م‪.).‬‬

‫همکار ما که به ستوه آمده‪ ٬‬با خشم فریاد می زند من عصبانی نیستم‪.‬‬

‫مثال های فوق امکان دارد این ایده نادرست را به خواننده بدهد که آن آدم ها مهارت کافی به زبان ندارند‪ ٬‬اما مساله به زبان ربط‬
‫ندارد؛ آنها خوب حرف شان را می زنند‪ .‬کسی که از اِلکسی تایمیا رنج می برد ( از تشخیص احساس های خود ناتوان می باشند‬
‫‪ -‬م‪ ٬).‬از دنیای احساس های خود تا حدود زیادی بی خبر می ماند‪ ٬‬در نتیجه خبرش نمی شود که این مساله تا چه اندازه روی‬
‫رابطه او با دیگران و به تبع آن روی واکنش آنها به او تاثیر می گذارد‪ .‬آدم های دیگر در جایگاه تماشاگر احساس می کنند او آنها‬
‫را دست می اندازد‪’ .‬چطور ممکنه این یا آن واکنش را داشته باشی‪ ٬‬مگر نمی فهمی با آن واکنش چه قدر خودت را و مرا می‬
‫رنجانی؟ مگر می خواهی به دوستی مان پایان دهی؟ چشم هایت را خوب باز کن تا ببینی چکار داری می کنی!‘‬

‫به پیروی از کار نوآورانه باولبی‪ ٬‬ماری آینس ورث و ماری ماین در زمینه رابطه خاص میان پدر و مادر و کودک که در آن‬
‫مسدود کردن راه به صورت تدافعی آموخته می شود‪ ٬‬و پیامدهای آن روی روابط محرمیتی که بعدا ً اتفاق می افتد‪ ٬‬پرداختند‪ .‬کلی‬
‫گفته باشیم‪ ٬‬این کودکان در بزرگسالی یا روابط دوری جویانه‪ -‬خوار دارنده‪ ٬‬یا ترس آلود‪-‬سرسری دارند‪ .‬شکل سومی هم هست که‬
‫از آن با ’سردرگم‘نام برده می شود و در زیر بدان نیز خواهم پرداخت‪ .‬گروه نخست دوری می کند‪ ٬‬دیگران را از خود می راند و‬
‫برخوردی سرد و تحقیر آمیز دارد‪ .‬چنین آدمهایی اگر ببیند که کسی ’تهدید‘ می کند (می خواهد‪-‬م‪ ).‬در آغوش شان بگیرد‪ ٬‬پس می‬
‫روند‪ .‬گروه دوم پیوسته می خواهند به آنها توجه عاطفی شود‪ .‬اما هیچ پاسخی برای آنها کافی نیست و می گویند (گمان می کنند‪-‬‬
‫م‪ ).‬احساس های آن آدم ها واقعی نیست‪ .‬این آدم ها دیگران را محکم و طوالنی بغل می کنند‪ ٬‬یا درست هنگامی این کار را می‬
‫کنند که موقع مناسب نیست‪ .‬هیچکدام از آنها آمادگی محرمیت را ندارند‪.‬‬
‫‪108‬‬

‫گسست‪ :‬بدن جای زخم ها را نگهمیدارد‬


‫هنگامی که به دنیای احساسات خود دسترسی اندکی داریم‪ ٬‬بدان معناست که سازگار ساختن خویش با احساس های دیگری‬
‫(آدمهای دیگر‪-‬م‪ ).‬برای مان بسیار دشوار خواهد گشت‪ .‬اگر هم کار به گسست کشد وضع بد از آن نیز بدتر خواهد گشت‪ .‬در‬
‫بخش نخست هنگامی که روی پیامدهای گذشته تراما زا روی کارکرد روانی بحث می کردم‪ ٬‬آن واژه را بکار بردم‪ .‬قربانیان‬
‫تراما‪ ٬‬پس از یک رویداد تراما زا امکان دارد از ترس و درد چنان راه را ببندند‪ ٬‬که خود نیز دیگر نتواند بدانجا راه یابند‪ .‬آنچه در‬
‫گسست چشمگیر می باشد آنست در تفکر و حافظه شکافی پدید میاید و آنها به دو نیمه کامالً متفاوت‪ ٬‬نیمه آگاه و نیمه ناخود آگاه‬
‫منقسم می شود‪ .‬در شرایط عادی فرایندهای آگاهانه و ناخودآگاه به طور فعال در هم تنیده می باشد‪ .‬در بخش دو نمونه خِ ریت را‬
‫آوردم‪ .‬مگر می شود‪ ٬‬به تو که در کودکی بارها تجاوز شده است‪ ٬‬تو که به عنوان سرباز رویدادهای ترسناکی را از سر گذرانده‬
‫ای‪ /‬یا آنجام داده ای‪ ٬‬حاال بیایی و بگویی چیزی از آنها به یاد نمی آوری؟ حتی تکه پاره های ناپیوسته آنرا که همیشه بهمان‬
‫ترتیب می آید نیز بیاد نمی آری؟ آدم هایی که تحت شرایط عادی بزرگ شده اند و یاد و حافظه شان عادی می باشد‪ ٬‬می گویند‬
‫یک رویداد هر چه ویرانگرتر باشد‪ ٬‬بهتر در حافظه ثبت می شود‪ ٬‬روشنتر در یاد می ماند‪ .‬نیک می دانیم در مورد کسانی که‬
‫آسیب استرس پس از تراما دارند‪ ٬‬آن گفته نمی تواند درست باشد‪.‬‬

‫تنش پس از تراما رنج‬


‫ب ِ‬ ‫بیگمان باورنکردنی ترین و با توجه به زمینه مساله‪ ٬‬کمتر قابل رویت پیامد تراما‪ ٬‬روی کسی که از آسی ِ‬
‫می برد‪ ٬‬گسست می باشد‪ .‬آنچه در این آسیب خوردگی شدید‪ ٬‬بیشتر بچشم می آید ناراحتی های بدنی است که اغلب نیز پیش‬
‫درآمدی برای درمان می گردد‪ .‬آسیب هایی از این دست فهرست بلند و باالیی دارد‪ ٬‬در زیر نمونه هایی را می آوریم که‬
‫عمومیت دارد‪ :‬ناراحتی های خوردن‪ ٬‬خوابیدن‪ ٬‬گوارش‪ ٬‬حساسیت زیاد داشتن یا هیچ احساسی نداشتن‪ ٬‬اعتیاد به الکل و قرص؛‬
‫همچنین در دراز مدت از ناراحتی هایی چون چاقی زیاد‪ ٬‬دیابت و ام‪ .‬اس‪ .‬را می توان نام برد‪ .‬از نکات مهم یکی هم آنست که‬
‫خود بیمار میان ترامای خود و اینگونه ناراحتی ها پیوندی نمی بیند یا خیلی ابزاری از آن سخن می گوید‪ ٬‬گوئی در مورد کسی‬
‫دیگر صحبت می کند ( ’دکتری بهم گفته هنوز نتوانسته ام با آن رویداد ناگوار کنار بیایم‘)‪ .‬یاد مردی می افتم که زنجیره ای از‬
‫ناراحتی ها را در کنار آسیب ترس و افسردگی داشت‪ .‬پس از آنکه با احتیاط و پرسش های دقیق در باره سرگذشتش جویا شدم‪٬‬‬
‫معلوم شد که دو سال پیش در یک درگیری خشونت بار گرفتار شده بود و هفت تیری را باالی سرش نگهداشته بودند‪ .‬مشکالت او‬
‫چند ماه پس از آن شروع شده با گذشت زمان تشدید یافته بود‪ .‬خود وی تا آن هنگام هیچگاه میان آن رویداد و ناراحتی هایش‬
‫رابطه ای ندیده بود‪.‬‬

‫ب کتابی است که استاد روانشناسی امریکایی‪-‬هلندی‪ِ ٬‬بسل فاندرکولک به‬ ‫بدن جای زخم ها را نگهمیدارد ( ‪ )۲۰۱۴‬عنوان مناس ِ‬
‫من آگاه‪ ٬‬به‬
‫نگارش در آورده است‪ .‬فاندرکولک با تحقیقات خود روی تراما شهرت جهانی یافت‪ .‬او توصیف می کند که چگونه ِ‬
‫سبب گسست دسترسی اندکی به گذشته تراما زای خود دارد‪ .‬حافظه این بیماران کارکرد عادی خود را از دست می دهد‪ ٬‬اما بدن‬
‫آنها به مثابه تابلو اعالن نتایج عمل می کند‪ ٬‬به طوری که آثار تراما را می شود روی آن دید‪ .‬فاندرکولک آنچه را که پژوهش‬
‫های گوناگون پیشتر بدان رسیده بود‪ ٬‬تائید می کند‪ :‬احتمال زیادی وجود دارد‪ ٬‬کسانی که در گذشته تراما داشته اند‪ ٬‬به بیماری های‬
‫سخت دچار شوند‪ .‬پژوهش فلیتی را بیاد آورید که در بخش ‪ ۲‬آوردیم‪ :‬از هر ‪ ۱۷۰۰۰‬امریکائی سالم و عادی که کار می کند‪٬‬‬
‫یکی شان در کودکی دست کم یک تراما و اکثرا ً بیشتر از یک تراما داشته اند؛ درست همین گروه از امریکائیان در معرض‬
‫بیماری های سخت و حاد قرار دارند‪.‬‬

‫بیمارانی که نشانه های آسیب تنش پس از تراما دارند‪ ٬‬نمونه خوبی هستند برای موضوعی که در این کتاب سعی کرده ام روشن‬
‫سازم‪ :‬هرگونه آسیب و اختالل جدی در رابطه محرمیتی که با خود و بدن خود داریم‪ ٬‬موجب آنچنان بیماری بدنی در ما می گردد‬
‫که ما را از نظر روحی و روانی زمین گیر می کند‪ .‬سخن گفتن از روابط بهم خورده در آسیب تنش پس از تراما‪ ٬‬در واقع دست‬
‫کم گرفتن آنست‪ .‬در اینجا سخن بر سر بهم خوردن نیست که گسست و پاره شدن است‪.‬‬

‫پیامد گسست آنست که من (شخص ‪-‬م‪ ).‬روی خود و بدن خود آگاهی دقیقی ندارد‪ ٬‬این امر بویژه در مورد کسی صدق می کند که‬
‫پیشتر در کودکی مورد سوء استفاده قرار گرفته است‪ .‬تصویر خویشتنی که یک چنین شخصی از خود دارد‪ ٬‬تا حدود زیادی با‬
‫درک و برداشت آدمهای پیرامون وی از وی نمی خواند‪ .‬پیامد آن به چنان آشفتگی و بهمریختگی در روابط او با دیگران منجر‬
‫می گردد که ایجاد رابطه محرمیت با دیگران را غیر ممکن می کند و آن نیز اکثرا ً به ترامای دیگری منجر می گردد‪ .‬آسیب زایی‬
‫دوباره (ری تراماتایزیشن) از جمله به الگوی روابطی بستگی دارد که از گذشته چنین فردی برجای مانده است؛ گذشته ای که در‬
‫آن از وی سوء استفاده شده است‪ .‬آنیس ورث و مِ ین در کنار دلبستگی های پس زننده‪-‬پرهیز کننده و نگران‪-‬سرسری که پیشتر از‬
‫آنها یاد کردیم‪ ٬‬در این خصوص از ’دلبستگی بی سر و سامان‘ می گویند‪ ’ .‬بی سر و سامان‘ به عنوان یک اصطالح چندان که‬
‫باید شدت و حدت کنش و واکنش های آنها را روشن نمی سازد‪ ’ .‬بی سر و سامان‘ به این معناست که یکی دارد گاز می دهد در‬
‫‪109‬‬

‫حالی که محکم ترمز گرفته است و در عین حال مدام بوق میزند‪ .‬در اینجا نمی توان از خودفریبی گفت‪ ٬‬بلکه می باید بجای آن از‬
‫شتن پاره پاره گفت که مانند سرپوشی نا متناسب روی آتشفشانی از احساسات گذاشته شده است‪.‬‬
‫تصویر خوی ِ‬

‫دچار ترامای دوباره گشتن کسانی که در کودکی سابقه تراما در نیتیجه سوء استفاده داشته اند‪ ٬‬تقریبا ً همواره به سبب مطرود و‬
‫رانده شدن ناگهانی و کامل می باشد؛ بعد ها خود آنان آن رفتار را در دیگران تحریک می کنند‪ .‬نمونه ای از این دست نوجوان‬
‫دوازده ساله ای بود که زن و شوهری اورا به فرزند خواندگی پذیرفتند‪ ٬‬با این امید که رسیدگی ها و محبت های آنان کمکش کند‬
‫زخم های گذشته اش التیام یابد‪ .‬وی کاری کرد که پس از سه ماه آنها به مسئولین مربوطه زنگ زدند که بیایند و او را از خانه‬
‫ببرند‪ .‬در طول آن مدت او هم مهربانی بسیار از خود نشان می داد‪ ٬‬هم بدخوئی‪ ٬‬پرخاشگری غیر قابل پیش بینی‪ ٬‬تند و بی پروا که‬
‫اغلب آن زن و شوهر را به فکر فرو می برد‪ ٬‬چرا به ناگهان چنین می کند‪ .‬آخرین رویدادی که کاسه صبر آنها را سرریز کرد‬
‫دیدن او در حین ارتکاب عملی با دختر کوچک شان بود‪ ٬‬که از نظر آنها زیر پا نهادن حد و مرز خودش بود‪ .‬آن زن و شوهر‬
‫غیرقابل پیشبینی بودن رفتار نوجوان را به مثابه غیرقابل اعتماد بودن او می دیدند‪ ٬‬اما از دید آن نوجوان‪ ٬‬کار آنها برای چندمین‬
‫بار تائیدی بود به اینکه نمی شود به دیگران اعتماد و رفتار آنها را پیشبینی کرد‪.‬‬

‫دانستن این نکته هم مهم است‪ ٬‬در آسیب خوردگی تنش پس از تراما ( آ‪ .‬ت‪ .‬پ‪ .‬ت‪ ) .‬نه تنها روی تراما که روی پس از تراما و‬
‫تنش نیز تاکید می شود‪ .‬بر خالف انتظار معمول ‪ -‬که رویداد فاجعه باری سر کسی می آید و آن شخص به آسیب خوردگی تنش‬
‫پس از تراما دچار می گردد ‪ -‬علت و انگیزه آسیب خوردگی پس از آن را نمی باید در خود رویداد جستجو کرد‪ .‬علت آن در‬
‫تنشی استکه آن رویداد پدید آورده است‪ ٬‬همچنین در این حقیقت که آن تنش و فشارها را نمی توان به طریق معمول و به موقع‬
‫تخلیه کرد‪ .‬از آنرو آنها در بدن انباشته می شود تا پس از گذشت مدت ها سر باز کند‪ ٬‬به صورت ناراحتی و آسیب بیرون بریزد‪٬‬‬
‫که آنهم اغلب به نوبه خویش سرآغازی می شود برای درمان‪ .‬خوشبختی آنجاست که بسیاری از قربانیان رویداد های فاجعه بار‪٬‬‬
‫آ‪ .‬ت‪ .‬پ‪ .‬ت‪ .‬نمی گیرند‪ ٬‬بلکه به آسیب تنش تند دچار می گردند‪ .‬حافظه آنان آسیب نمی بیند ( بعضی های شان با بی حوصلگی‬
‫و دلخوری از آنچه بر سرشان آمده‪ ٬‬می گویند)‪ ٬‬آنان گریه می کنند و می خندند‪ ٬‬از کسانی که اعتماد دارند کمک می خواهند (‬
‫یکی از بیماران من یکی دو هفته رفته بود پیش مادرش بخوابد)‪ ٬‬البته همه این ها به فاصله کمی از تراما روی می دهد ( از همین‬
‫رو آنرا آسیب تنش تند می نامند)‪ .‬پس از گذشت چند ماه آنها دوباره همان آدم سابق می شوند‪ .‬کسی که گرفتار آسیب تنش پس از‬
‫تراما می شود‪ ٬‬آن کارها را نمی کند‪.‬‬

‫از انباشت دراز مدت تنش در بدن‪ ٬‬همراه با عدم امکان تخلیه آن‪ ٬‬به عنوان بستر مهم رشد بیماری ها‪ ٬‬در بخش نخست این کتاب‬
‫به تفصیل سخن گفتم‪ .‬در مورد آ‪ .‬ت‪ .‬پ‪ .‬ت‪ .‬علت تنش روشن است (آن علت تراما است)؛ این که چرا بیمار نمی تواند آنرا تخلیه‬
‫کند‪ ٬‬اهمیت کمتری دارد‪ .‬توضیح من که برپایه تحقیق حاصل شده‪ ٬‬اینست آن بیماران مدت ها پیش از تراما‪ ٬‬به سبب تعلیم و‬
‫تربیت شان با زندگی احساسی خود پیوندی نداشتند‪ ٬‬از آنرو نیز نمی توانند فشارها و تنش ها را تخلیه کنند‪ ۱۰۶.‬ساده گفته باشم آنها‬
‫دانشی از خویشتن ندارند‪.‬‬

‫آ‪ .‬ت‪ .‬پ‪ .‬ت‪ .‬در جایگاه آسیب روانی بزرگنمایی شده آن چیزیست که مردم ’عادی‘ تجربه می کنند‪ .‬در طول این کتاب روشن‬
‫شده است که بسیاری از مردم‪ ٬‬هم در زندگی کاری و هم زندگی خانوادگی‪ ٬‬برای مدت دراز در معرض شرایطی قرار می گیرند‬
‫که تنش زا می باشد‪ .‬بخشی از آنان به دلیل نوع آموزش و پرورشی که داشته اند‪ ٬‬نیز به دلیل سرگذشت شان نخواهند توانست آن‬
‫تنش ها را بشناسند و آنها را از خود زهکشی کنند و دور بریزند‪ .‬از خود بیگانگی کنونی در آن زمینه نقش اساسی دارد‪ :‬شتاب‬
‫یافتن (زندگی‪-‬م‪ ).‬و رقابتی که در همه گستره ها دیده می شود‪ ٬‬موجب تنش می گردد؛ هویت ایده آلی که مانند آینه در برابر آنان‬
‫گرفته می شود‪ ٬‬سبب می گردد بسیاری از مردم از تنش و علت آن خبر شان نشود یا خیلی کمتر خبرشان شود‪ .‬نتیجه این امر‬
‫آنست که آنها نشانه های بسیار همسان با نشانه های آسیب خوردگی پس از تراما را بروز می دهند‪ ٬‬هم از باره بدنی و هم روانی‪.‬‬
‫پیشتر آنها را جمع بندی کردم‪ :‬ترس و افسردگی‪ ٬‬مشکالت زناشوئی‪ ٬‬همین طور مشکالت خوردن‪ ٬‬خوابیدن‪ ٬‬گوارش‪ ٬‬حساسیت‬
‫بیش از حد یا احساس نکردن‪ ٬‬اعتیاد به الکل و قرص‪ ٬‬چاقی‪ ٬‬دیابت‪.‬‬

‫هرچه طوالنی تر با بدن خود هماهنگی نداشته باشیم‪ ٬‬هرچه کمتر با بدن خود هماهنگی داشته باشیم‪ ٬‬از آن بیگانه تر و به تبع آن‬
‫بیمار خواهیم گشت‪.‬‬
‫‪110‬‬

‫دانش خویشتن‪ :‬کدامین خویشتن؟‬


‫اگر برآنیم که از خویشتن پرستاری و نگهداری کنیم‪ ٬‬می باید نخست خود را بشناسیم‪ ٬‬می باید بدانم چه چیزی به بهتر شدن مان‬
‫کمک می کند و چه چیزی بیمارمان می کند‪ .‬اما بهتر است روشن شود در اینجا از کدامین من یا خویشتن صحبت می کنیم؟ از‬
‫کدامین شناخت و آگاهی ؟‬

‫همه ما‪ ٬‬دلمان می خواهد بدانیم کی هستیم‪ ٬‬اما دانستن آن چندان که گمان می رود کار ساده ای نیست‪ .‬از پرسش های دیرین یکی‬
‫این است‪’ ٬‬من کی هستم؟‘ پرسشی که در عین حال این معنا را می رساند که با خودم رو راست نیستم‪ .‬از اینرو برای یافتن پاسخ‬
‫آن میروم پیش دیگری؛ قدیم ها می رفتیم پیش پیشگوها و فال بین ها‪ ٬‬بعدا ً رفتیم پیش پدران روحانی‪ ٬‬امروزه می رویم پش‬
‫روانپزشک ها و روانشناسان‪ ٬‬اگر هم روزگار به کام مان باشد می رویم پیش دلدار‪’ .‬بهم بگو‪ :‬براستی در من چه می بینی؟‘ (به‬
‫این معنی که‪ :‬بهم این اطمینان را بده که ارزش و شایستگی آنرا دارم)‪ .‬اما پاسخ هایی که دریافت می کنیم آن اطمینان را نمی دهد‬
‫و بسیار پیش پا افتاده می باشد‪ .‬برای آن هم دلیل خوبی وجود دارد‪ .‬نقطهٔ آغاز پرسش و هم پاسخ خطا می باشد و این توهم را‬
‫پدید می آورد که من هویتی یکدست‪ ٬‬همگون دارم که نمی شود آنرا تکه و پاره کرد‪ ٬‬اما خیلی خوب می توان آنرا در دسته ای از‬
‫پندار باور به اینکه ’من آنم!‘ باز نمی دارد‪.‬‬
‫ِ‬ ‫شاخص های روانشناسانه جمع بندی کرد‪ .‬ناکارآمدی آشکار این برداشت مارا از‬

‫در آغاز کتاب از نکته مهم دیگری برای ساختن هویت سخن گفتم‪ .‬از طریق فرایندهای شناسائی و یکی انگاری‪ ٬‬محتوا ها را از‬
‫دیگران می گیریم؛ از طریق فرایند های افتراق و دوری گزینی‪ ٬‬از پذیرفتن آنچه که در برابر مان می گیرند یا عرضه می کنند‪٬‬‬
‫سر باز می زنیم و در صدد گزینش های خود را برمیائیم‪ .‬ترکیب آنچه که می گیریم و می پذیریم با آنچه که دور می ریزیم‪٬‬‬
‫فراورده پیچیده ای را پدید میاورد که هویت نامیده می شود‪ .‬نخستین فرایند‪ ٬‬ما را به فرایند دیگری نزدیک می کند‪( ٬‬فرایند‪-‬م‪).‬‬
‫دومی جدا سازی و دوری جوئی را میسر می سازد که آنهم برای مان استقالل به ارمغان می آورد‪ .‬یک چنین فرایند ساخت و‬
‫سازی روشن می کند از چه روی هویت ما از الیه های گوناگون تشکیل شده است و برای چه‪ ٬‬بعضی وقت ها شناسائی آن دشوار‬
‫می گردد‪ .‬اگر می خواهیم پی ببریم هویت ما چه محتوائی دارد‪ ٬‬چه چیزهائی را گرفته و پذیرفته ایم‪ ٬‬چه چیزهائی را نپذیرفته و‬
‫دور ریخته ایم‪ ٬‬هویت چند الیه کارآمدتر می باشد‪.‬‬

‫از نظر محتوا‪ ٬‬هویت ما شامل مناسبات و روابطی چند با دیگرانی استکه مانند دیگران آغازین ( در زندگی مان ‪ -‬پدر‪ ٬‬مادر و‬
‫خانواده ‪ -‬م‪ ).‬هستند؛ طبیعی است که آن نمی تواند تصادفی باشد؛ ما جانوری اجتماعی هستیم‪ ٬‬پس آن کسی را که من در جایگاه‬
‫نوجوان دگر‪-‬جنس‪-‬گرا‪ ٬‬هویت مردانه خود را در رابطه با‬
‫ِ‬ ‫من هستم‪ ٬‬مناسبات من با گروه تعیین می کند‪ .‬من به عنوان یک پسر‬
‫چیزی بدست آورده ام که از دید من جنس دگر می باشد‪ .‬در عین حال من خودم هستم‪ ٬‬برای آنکه به روش خود یادگرفته ام روابط‬
‫و مناسبات ام را با نسل قدیمی و مقامات برقرار کنم‪ .‬پس از رسیدن به بزرگسالی بر همان پایه خواهم توانست مسئولیت بگردن‬
‫بگیرم‪ .‬من از باره مناسباتی که با همگنان (هم ساالن‪ ٬‬همسایگان و همکاران) خود دارم نیز ’خودم‘ هستم‪ .‬یک نکته دیگر که‬
‫آخرین نکته هم نیست‪ :‬من همچنین از باره روابطی که با بدن خود دارم‪’ ٬‬خودم‘ هستم‪ .‬این نخستین رابطه ای است که از دیگری‬
‫(پدر و مادرم) به واسطه تصاویر آینه وار آنها گرفته ام‪ .‬اهمیت آنها را در این کتاب به روشنی می توان دید‪ :‬میزان هماهنگی و‬
‫ناهماهنگیی را که با تن خود دارم‪ ٬‬در مفهمم گسترده واژه‪ ٬‬می توانم روی تندرستی خویش ببینم‪.‬‬

‫من مان است‪ ٬‬که اغلب خودمان را آگاهانه با آن یکی انگاری می کنیم و‬‫هنگامیکه از هویت مان می گوییم‪ ٬‬اغلب منظور از آن ِ‬
‫بیشتر با آن خودمان را به جهان بیرون می شناسانیم‪ ٬‬همان بخش از هویت ما که توهم همگون بودن را بما می دهد‪ .‬برای فروید‬
‫مهم ترین وظیفه من همگون سازی الیه های متفاوت و گاه همستیزی می باشد که هویت ما از آنها ساخته شده است‪ .‬اکثر اوقات‬
‫نیز آن میسر می گردد؛ هر از گاهی من بدان خواست نمی رسد‪ ٬‬در نتیجه آن بخش شدگی به شکل تضاد در میاید‪ .‬در این حالت‬
‫به نظر می رسد من آنی نیست که گمان می کردم‪ ٬‬برای آنکه به ناگاه بخشی از من که پیشتر آنرا نمی شناختم‪ ٬‬پا پیش میگذارد و‬
‫همه توجه من بسوی او کشیده میشود‪ .‬شعله خشمی برافروخته می شود که نمی دانم چگونه خاموشش کنم‪ ٬‬غمی که دست و پایم را‬
‫سست می کند‪ ٬‬احساس فراگیر شکست که نای بیرون آمدن از رختخواب را از من می گیرد‪ .‬بخش دیگری از من‪ ٬‬می خواهد که‬
‫خونسردی خود را دوباره بدست آورم‪ ٬‬آن قدر ها هم بد نیستم‪ ٬‬اما در همان حال روی ضعف من انگشت می نهد‪ .‬در گوشه ای‬
‫دیگر بخش دیگری از من نشسته است‪ ٬‬یکسره پنهان‪ ٬‬این رویداد را می نگرد و از خود می پرسد چه اتفاقی افتاده است و در‬
‫همان حال امیدوار است این توفان را هرچه زودتر از سر بگذراند‪.‬‬

‫در اینگونه دوره های بحرانی می توانید خودتان را با دولت بلژیک مقایسه کنید‪ .‬من مانند نخست وزیر ما‪ ٬‬با لبخند شادی برلب و‬
‫اعتماد به نفس زیاد در سراسر کشور جوالن می دهد و می گوید همه چیز در کشور بر وفق مراد پیش می رود‪ ٬‬پروژه هایی را‬
‫که زیر ’رهبری داهیانه‘ ایشان با موفقیت انجام شده یا در دست انجام است‪ ٬‬بر می شمارد‪ ٬‬در حالی که پشت پرده با درماندگی‬
‫‪111‬‬

‫تالش می کند فراکسون های گوناگون را بهم نزدیک کند‪ .‬دو تن از اعضای دولت با تویت های زیر شکمی‪ ٬‬شو آقای وزیر را به‬
‫نوبت می دزدند و موجب خشم نمایندگان می گردند‪ .‬کسی به مخالفان و پارلمان گوش شنوا ندارد و در این میان هر از چندی از‬
‫پایتخت کشور فرامین تند و تیز رسمی صادر می شود تا افکار را از آنچه میگذرد منحرف کند‪.‬‬

‫در شرایط عادی امکان مقایسه های خوب و خوشایند بیشتر مهیا می باشد‪ ٬‬که نمونه آنرا قبالً هم در این کتاب بکار برده ام‪.‬‬
‫هنگامی که سر خوشَم‪ ٬‬هویت من مانند دسته همسرایانی است که من در جایگاه سردسته همسرایان با آنها دم میدهد‪ ٬‬اما در عین‬
‫حال حواس اش هست که صدا های نازک و غمگین میدان را در دست نگیرند و نواهای نادرست رنگ غالب را به همسرایان‬
‫تحمیل نکنند تا جنبه های عاطفی ما و کودک درون مان بتوانند مانند سوپرانوها و کاونترتنور ها صدای شانرا بگوش ما برسانند‪.‬‬
‫رهبری دسته همسرایان‪ ٬‬هم ورزیدگی می خواهد و هم شکیبایی‪ ٬‬کسی که بتواند به همه گوش کند و بگذارد صدای هرکدام از‬
‫خوانندگان آن ُکر درست سر موقع شنیده شود‪ .‬از این گذشته دسته همسرایان پیوسته اجرا هائی دارد‪ ٬‬که شنوندگان آنها را ارزیابی‬
‫می کنند و رهبر همسرایان با الهام از آن ارزیابی ها تغییراتی را در اجرا ها به وجود می آورد‪.‬‬

‫استعار ٔه دسته همسرایان حاکی از آنست‪ ٬‬یکدستی و یکپارچکی ابراز شده توسط من به جهان بیرون‪ ٬‬در واقع یکدستی توافقی میان‬
‫فراکسیون های گوناگون می باشد‪ .‬در اوقات آسایش و خوشی ت ََرک ها و شکاف های کوچک دیده نمی شود‪ ٬‬اما همان ها در‬
‫اوقات بحرانی دهان باز می کند‪ ٬‬گشادتر می گردد و می ترکد‪ .‬وظیفه رهبر ارکستر‪ ٬‬یا من در یک چنین لحظاتی اهمیت بسیار‬
‫بیشتری می یابد‪ ٬‬چرا که اگریکی از خوانندگان ُکر ناهماهنگ بخواند‪ ٬‬آواز همه همسرایان را خراب خواهد کرد‪ .‬در چنین‬
‫شرایطی می باید مشورت کرد‪ ٬‬پارگی ها را چسب زد و درز ها را گرفت؛ این گونه اقدامات اغلب به پیکربندی نوی می انجامد‪.‬‬
‫ساده تر گفته باشم‪ :‬چون من مرد یا زن یکدست و یکپارچه نیستم‪ ٬‬می توانم درون‪-‬اندیشی کنم (در باره خود و شرایط خود‬
‫بیندیشم‪ ٬‬با دیدی ارزیابی کننده و اغلب انتقادی ‪-‬م‪ .).‬در باره خودم می اندیشم‪ ٬‬با خودم گفتگو می کنم‪ ٬‬بخودم می نگرم و بدین‬
‫سان یاد می گیرم بخش های گوناگونی را که از آنها تشکیل شده ام‪ ٬‬بشناسم‪ .‬برای دست یافتن به دانش خویشتن ناگزیر از درون‪-‬‬
‫اندیشی هستیم‪ ٬‬پس از آنست که راه مدیریت خویشتن و پرستاری از خویشتن هموار می گردد‪.‬‬

‫دانش خویشتن‪ :‬کدام دانش؟‬


‫برای اندیشمندان کالسیک دانش خویشتن‪ ٬‬گنوتی ساوتون (شناخت او‪-‬م‪ ٬).‬وسیله ای مهم برای هدفی مهم‪ ٬‬یعنی پرستاری از‬
‫خویشتن‪ ٬‬اِ پمیلیا هوآتو (پرستاری از او‪-‬م‪ ).‬می باشد‪ ۱۰۷.‬اما هنگامیکه هویت آغازینی در کار نیست‪ ٬‬سخن از کدامین دانش است؟‬
‫آگاهی از روابط و مناسباتی است که هویت ما از آنها پدید آمده و بر پایه تصاویری که از دیگران گرفته ایم‪ ٬‬در اندرون ما کار‬
‫خود را می کنند‪ .‬در جایگاه پزشک بالینی و دانشمند در این سال های آخری به این باور رسیده ام‪ ٬‬نخستین و مهم ترین رابطه‬
‫میان من و بدنم است و پس از آن روابط میان من و دیگری‪ ٬‬که در انواع و اشکال مختلف اجتماعی تظاهر پیدا می کند (اقتدار‬
‫گرا‪ ٬‬جنسیتی‪ ٬‬دیگران برابر)‪ .‬از ترکیب آن روابط الگویی پدید می آید که هویت ما را مشخص می سازد‪.‬‬

‫رابطه نزدیک و محرمی که با بدن خودم دارم‪ ٬‬پایه و اساسی را‪ ٬‬هم برای رابطه محرمیت و هم رابطه هر روزه من با دیگران‬
‫سر کار با دیگری همکاری خوبی داشته باشم که خود‬ ‫پدید می آورد‪ .‬تنها در صورتی خواهم توانست به دیگری مهر بورزم و در ِ‬
‫را شاد و سر حال احساس کنم‪ .‬اگر غمگین و افسرده باشم‪ ٬‬امکان دارد سه بار یکی پس از دیگری ’ از نو‘ همسرانی را برگزینم‬
‫که مرا نمی پذیرند‪ ٬‬در سه جا کار گیر بیاورم و هر بار با همان دشواری ها دست بگریبان شوم‪ ٬‬هر سال درست پیش از شروع‬
‫تعطیالت مانند سال پیش بیمار شوم‪ .‬معموالً پیرامونیان من این گونه چیز های تکراری را زودتر می بینند تا خودم ( ’باز هم‬
‫همان آش است و همان کاسه‘ )‪.‬‬

‫در جایگاه یک الگو من حاصل سرگذشت و تاریخچه خود هستم‪ ٬‬آره درسته‪ ٬‬تاریخ ها خود را تکرار می کنند‪ ٬‬اگرچه هر تکراری‬
‫نطفه دگرگونی احتمالی را بهمراه دارد‪ .‬پیرامون ما روی رفتار ما نقش تعیین کننده ای دارد‪ ٬‬اما امکان منحصر به فردی که آدمی‬
‫برای درون‪-‬اندیشی دارد‪ ٬‬بما امکان رهبری و مدیریت (خود‪-‬م‪ ).‬را نیز فراهم می آورد‪ .‬هنگامی که شیوه برخورد من با بدنم و‬
‫دیگری‪ ٬‬بسوی بهتر شدن زندگی من راه نمی برد‪ ٬‬بهتر است آنرا عوض کنم‪ .‬هدف داشتن زندگی خوب است که با از خویشتن‬
‫بیگانگی ناشی از مد روز و هیاهو های زودگذر در تضاد آشکار می باشد و با بهره گیری از آن هدف می خواهیم این توانایی را‬
‫بدست آوریم که ’ خودمان‘ باشیم‪ .‬برای رسیدن بدان هدف‪ ٬‬دانش خویشتن کمک مان میکند‪.‬‬

‫به طور سنتی ما دانش خویشتن را‪ ٬‬در گذشته از عوالم باال‪ ٬‬از مذهب و فلسفه میگرفتیم و اکنون از علوم می گیریم‪ .‬با این نگرش‪٬‬‬
‫می باید گفت سو گیری آن از سر به پایین می باشد‪ ٬‬از مغز به اندام ها‪ ٬‬که در آن ما آگاهانه رفتارمان را با دید و بینش خردمندانه‬
‫همگون می سازیم‪ .‬ما مغز مان هستیم و بقیه از آن پیروی می کند‪ .‬سنت دیگری نیز هست‪ ٬‬که در آن دانش خویشتن از پا به سر‬
‫‪112‬‬

‫ره می سپارد و اساس آن انجام دادن پاره ای کارها می باشد‪ :‬منظورم از ’انجام دادن پاره ای کارها‘ به معنی انجام دادن تمرین‬
‫هایی است‪.‬‬

‫در حالت نخست الزمه دستیابی بدان دانش‪ ٬‬تحصیل متمادی می باشد‪ ٬‬از آن گذشته می باید آگاهی های عمومی بدست آمده را به‬
‫اندازه نمونه خاصی که خودمان هستیم‪ ٬‬ببریم و بدوزیم‪ .‬پس از آن شایسته است دانش مورد نظر را پیش از بکار بردن‪ ٬‬با واقعیت‬
‫تطببیق دهیم تا در مراقبت از خویشتن دچار سهو و خطا نگردیم‪.‬‬

‫سنت دوم از خود شخص نشات می گیرد و آن عمدتا ً از طریق انجام تمرین هایی روی بدن تاثیر میگذارد‪ .‬شناخته شده ترین آنها‬
‫یوگا می باشد که انجام دادن آن حرکات و کارها به تمرین کننده امکان می دهد‪ ٬‬در طی فرایندهایی که دگرگونی را میسر می‬
‫سازد‪ ٬‬بتواند آنچه را که در بدنش می گذرد‪ ٬‬احساس کند‪ .‬در اینجا نیازی نیست نخست درس هائی را در باره تئوری بیاموزی‬
‫سپس چیزهائی را در عمل با تئوری تطبیق دهی‪ .‬نخست انجام می دهی سپس تاثیر آن نمایان می شود‪ .‬اگاهی پس از تغییر کردن‬
‫حاصل می شود و پیامد دگرگونی پذیری می باشد‪ .‬فهمیدن علم و آگاهیی از این دست‪ ٬‬آنهم از دیدگاه علمی‪ ٬‬که در آن می خواهیم‬
‫همه چیز را به طور منطقی درک کنیم‪ ٬‬دشوار می باشد‪.‬‬

‫توجه و تمرکز نخستین روش‪ ٬‬که به ویژه در غرب بکار برده می شود‪ ٬‬عمدتا ً روی فرد است‪ .‬برخورد دوم که بیشتر با سنت‬
‫کالسیک ها و بینش شرقی ها از آدمی‪ ٬‬قرابت و شباهت دارد‪ ٬‬کمتر به فرد توجه می کند‪ ٬‬بلکه فرد را در کنش و واکنش با‬
‫دیگران می بیند‪ .‬در غرب از زمان افالطون جسم و روح از هم جدا گشته است و تغییر ناپذیری (اشکال و صور ابدی ) جایگاه‬
‫کانونی دارد‪ .‬در شرق و فالسفه پیش از افالطون ( احله پیش از سقراط) چنین نیست؛ برای نمونه می توان به این گفته‬
‫هراکلیتوس اندیشید‪’ ٬‬همه چیز روان است‪ ٬‬هیچ چیز پایدار نمی ماند‘؛ این نیز قابل تامل استکه بسیاری از چهره های اندیشمند در‬
‫تاریخ باختر زمین (از آن میان اسپینوزا و نیوتن از شناخته شده ترین های آنان) با پذیرفتن و دفاع کردن از ایده جسم و روح از‬
‫هم جدا گشته و توهم تغییر ناپذیری دشواری دارند‪ .‬در چنین لحظاتی نظریه های آنان سنت غربی را ترک می کند و آنان از سر‬
‫ناگزیری به معنویت ‪ -‬به چیزی که یک عاِلم جدی‪ ٬‬آنرا جدی نمی گیرد ‪ -‬روی میاورند ‪ .‬آندره کلوکهون در کتاب بسیار قطور‬
‫خود‪ ٬‬همه آدم ها یانوس نامیده می شوند ‪ -‬پیوند میان فلسفه‪ ٬‬علم‪ ٬‬هنر و دین (‪ - )۲۰۰۸‬دید و بینش روشنی از آن می دهد‪.‬‬

‫هر دو آن اشکال دانش اندوزی‪ ٬‬هم رو به سر پائینی و هم رو به سر باالئی‪ ٬‬هریک به روش خود‪ ٬‬توجه و تمرکز پیوسته ای را‬
‫روی الگویی که دارم‪ ٬‬کسی که ’هستم‘‪ ٬‬فرامیخواند‪ .‬منظورم از الگو‪ ٬‬روش های گوناگون رابطه ام با بدنم و دیگران می باشد‪.‬‬
‫احتمال زیادی وجود دارد یک چنین توجه پیوسته و مستمری برایم باعث شگفتی هایی بشود‪ .‬نه تنها میان آنچه که می گویم و می‬
‫کنم تفاوت هایی دیده می شود‪ ٬‬بلکه و به ویژه میان آنچه که احساس و فکر می کنم نیز تمایزی هست‪.‬‬

‫بدست آورن اینگونه آگاهی و دانش ساده نیست‪ .‬یکی از مشکالت مشاهده خویشتن می باشد‪ ٬‬که خود فریبی بزرگترین مانع در آن‬
‫راه بشمار می آید‪ .‬توجیه کردن‪ ٬‬حاشا کردن و فرافکنی برای همه پیش می آید‪ ٬‬قهر تدافعی را در خیلی ها می شود دید‪ .‬حتی اگر‬
‫از موانع سر راه خود آگاهی داشته باشیم‪ ٬‬باز با پیامدهای ناگزیر از خودبیگانگی‪ ٬‬که همه در معرض آن قرار می گیریم‪ ٬‬درگیر‬
‫خواهیم گشت‪.‬‬

‫شتن رو به پائین‬
‫دانش خوی ِ‬
‫هنگامی که میشل دو مونتین اومانیست فرانسوی در آغاز مدرنیته در جستجوی خود برآمد‪ ٬‬به قدر کافی آگاهی داشت که بداند‬
‫آدمی یکپارچه نیست‪ .‬وی می نویسد‪:‬‬

‫هم آدمی کمرو هستم هم گستاخ‪ ٬‬پارسا و شهوت ران‪ ٬‬پرگو و کم گوی‪ ٬‬باکی ندارم که دستم کثیف و آلوده شود تا پس از آن بشویم و تمیز کنم‪٬‬‬
‫باهوش و کودن هستم‪ ٬‬زشت خو و مهربانم‪ ٬‬ریاکار‪ ٬‬دروغگو و راستگو هستم‪ ٬‬فرهیخته و بی دانش‪ ٬‬آزمند و دست و دل باز‪ ٬‬تنگ چشم و‬
‫بخشنده‪ .‬از همه آنها کمی در خود می بینم‪ ٬‬بستگی دارد به اینکه از کدام دنده بلند شده باشم‪ .‬هرکسی که خوب بخود بنگرد آن گوناگونی و‬
‫دوگانگی را در خود خواهد دید‪ ٬‬حتی در ارزیابی خود‪ .‬در یک کالم‪ ٬‬نمی توانم در باره خودم چیزی قاطع و مطلق بگویم‪ ٬‬بی آنکه محدودیت‬
‫ها و تفاوت های ظریف را در نظر نگیرم‪.‬‬

‫او در کاوشی که برای یافتن خویش دارد روش روشن و ساده ای را بکار می برد‪ :‬می رود پیش دیگران‪ ٬‬در این خصوص‪ ٬‬پیش‬
‫فالسفه عهد باستان که محبوب او بودند‪ ٬‬در سال ‪ ۱۵۷۱‬خود را از جمع یاران پس می کشد و در برج امالک خانوادگی واقع در‬
‫پریگور می نشیند‪ ٬‬که امروزه دوردونیه نامیده می شود‪ .‬هنوز مردم می روند برای دیدن اتاق کار او‪ ٬‬در باالترین بخش ساختمان‬
‫که کتاب خانه مدور او قرار دارد‪ .‬وی بیست سال از زندگی خود را در آنجا به خواندن و نوشتن گذراند و داد زیر تیرها گفته‬
‫‪113‬‬

‫های ارزشمندش را کنده کاری کنند‪ ٬‬از آن میان‪’ ٬‬کو سژ؟‘ ‪’ ٬‬من چه می دانم؟‘ نتیجه کارش مقاله معروفی است که تا پایان عمر‬
‫در کار ترمیم و تغییر آن بود‪ ۱۰۹.‬آن نوشته را نه می توان یادداشت های روزانه ( در مفهوم رویداد نگاری) نامید نه زندگی نامه‬
‫خود‪ .‬وی در باره موضوعات متنوعی می نویسد ( از غم و انده‪ ٬‬دوستی‪ ٬‬دروغگویان)؛ اما در پیشگفتار می گوید که یک‬
‫موضوع دارد‪’ :‬ای کسی که این کتاب را می خوانی‪ ٬‬محتوای کتاب خودم هستم‘‪ .‬نخستین چاپ آن کتاب به تاریخ ‪ ۱۵۷۲‬بر‬
‫میگردد و آخرین آن به چاپ ‪.۱۵۹۲‬‬

‫دانش خویشتن از باال‪ -‬به‪ -‬پایین می باشد‪ ٬‬بر پایه دانشی‬


‫مونتین می نویسد‪ ٬‬یادداشت های روزانه نمونه ویژه ای از کسب آگاهی و ِ‬
‫که نویسنده آنها را از کتاب ها بدست آورده است‪ ٬‬از آن گذشته با این هدف که آنرا به دنیای بیرون نشان دهد‪ .‬مونتن از چشم‬
‫فالسفه ای که آنها را بزرگ می دارد‪ ٬‬به مونتن می نگرد ‪ -‬بدین ترتیب به خواننده نشان می دهد که تا چه اندازه دانش اندوخته و‬
‫باهوش است‪ .‬آگاهی و دانشی که وی از خصائل خوب خود در نوشته هایش بنمایش میگذارد‪ ٬‬بیگمان کار بزرگی می باشد‪ .‬بی‬
‫تردید در آن نوشته ها‪ ٬‬خود فریبی نیز رخنه کرده است که نمی توان آنها را نادیده گرفت‪ .‬با گوشه چشمی به روند های کنونی‪ ٬‬در‬
‫روزگار ما مونتن می تواند یک وبالگ نویس یا نظر ساز در تویتر باشد‪.‬‬

‫یادداشت های روزانه محرمانه نیز وجود دارد که تنها نویسندگان شان آنها را می خوانند‪ .‬در جمالت نخستین این کتاب به‬
‫یادداشت های لویز بورژوا اشاره کردم‪ .‬یادداشت های او روشن می سازد که وی چگونه می کوشید به ترس ها و خوشی هایش‬
‫در کار هنری خود شکل و بیان دهد‪ .‬من یک آن هم تردید نمی کنم که وی با آن کار زندگی خود را دلپذیرتر ساخته است‪ .‬در‬
‫دوران سالخوردگی زیاد (نزدیک صد سال زندگی کرد) وی دستمالی را ملیله دوزی کرده بود با این متن‪’ :‬رفتم دوزخ و برگشتم‪.‬‬
‫بگذارید برای تان بگویم که بسیار شگفت انگیز بود‘‪.‬در زیر به یادداشت های او‪ ٬‬همراه با هنر وی‪ ٬‬که از زمره روش های پائین‬
‫به باال می باشد ‪ ٬‬خواهم پرداخت‪.‬‬

‫شاید لوئیز نمی دانست با آن مشاهده مستمر خود‪ ٬‬بدن خود و روابط خود با دیگران‪ ٬‬از خود پرستاری می کرد‪ .‬اما لوئیز از دانش‬
‫خود در باره فالسفه کالسیک آگاهی داشت‪ .‬افالطون در باره هایپونیما ( واژه ای یونانی در اینجا به معنی یادآور‪-‬م‪ ).‬یادداشت‬
‫کردن برای جلو گیری از اَمنیزس (فراموشی‪-‬م‪ ).‬چیز هایی گفته است‪ .‬سنکا یکی از رواقیون بزرگ روم از مشاهده کنندگان تیز‬
‫بین خویشتن بود که از آن طریق قوانین زندگی را تقطیر می کرد‪ ٬‬از آن میان این گفته مهم او می باشد‪’ :‬زندگیت را در دستان‬
‫خویش بگیر‪ ۱۱۰‘.‬یعنی روی پای خویش بایست‪ ٬‬از خودبیگانگی را بخود راه مده‪.‬‬

‫شتن دارای کمیت‬


‫خوی ِ‬
‫مشاهده خود بروش باال‪-‬به‪-‬پایین کار ساده ای نیست‪ .‬چگونه می توانی به فهمی که خودت را گول نمی زنی؟ یک راه قابل اعتماد‬
‫آنست که آن کار را به تنهایی انجام ندهیم‪ ٬‬بلکه همراه یکی دیگر بکنیم‪ ٬‬برای نمونه در چهار چوبی که امروزه از آن با روان‬
‫درمانی نام می برند‪ .‬این شاخه نوینی از سنت بسیار قدیمی می باشد که در آن شخص برای مشورت و چاره جوئی می رفت پیش‬
‫راهنما و مرشد خود‪ .‬علیرغم تفاوت های بزرگ میان مکاتب روان درمانی‪ ٬‬آنها همه از نقطهٔ عزیمت قابل مقایسه ای استفاده می‬
‫شتن نادرستی دارد و‬
‫دانش خویشتن در پیوند است‪ .‬آنکه که از آنها کمک می خواهد‪ ٬‬کسی استکه دانش یا آگاهی خوی ِ‬ ‫کنند‪ ٬‬که با ِ‬
‫اندیشه ها و کارهایی که بر آن پایه می کند‪ ٬‬نادرست می باشد‪ .‬درمان او می باید بگونه ای باشد که کمکش کند تا آگاهی و دانش‬
‫خویشتن درست کسب کند‪ ٬‬سپس آنرا در زندگی خود بکار بندد‪ .‬در آغاز درمان‪ ٬‬درمانگرها انواع و اقسام پرسشنامه های روانی‪-‬‬
‫تشخیصی بکار می برند‪ ٬‬تا بتوانند آن تصویر خویشتن نادرست را رد یابی کنند‪.‬‬

‫همه آن پرسشنامه ها به یک اندازه قابل اعتماد نیست‪ ٬‬اما در این میان انقالب دیجیتالی در آن تحولی پدید آورده است‪ .‬از این پس‬
‫می باید داشتن بینش و آگاهی ژرف در باره خود را فراموش کنید‪ ٬‬همت کنید داده های عینی بیشتر در باره خود گردآورید؛ چه‬
‫قدر وزن داری‪ ٬‬زنش قلب و فشار خونت چه قدر است و چه قدر باال و پائین می شود؛ همین طور نفس کشیدنت؛ چه زمانی سطح‬
‫استرس تو باال می رود‪ ٬‬کی می خوابی‪ ٬‬کی بیدار می شوی‪ ٬‬چه قدر باده می خوری‪ ٬‬چه وقت هایی نهار و شام می خوری‪ ٬‬تا چه‬
‫اندازه خواراکی ها روی قند خونت اثر می گذارد؛ چند وقت به چند وقت عشق بازی می کنی‪ ٬‬با چه شدتی ‪ -‬مقدار داده هایی که‬
‫که می توان با بهره گیری از ’ردیاب ها‘ بدست آورد در حال تندتر شدن است‪.‬‬

‫داده هایی از این دست بی شک از مشاهدات خود و پرسشنامه ها بیشتر قابل اعتماد می باشد‪ .‬اگر از کسی بپرسید در هفته چند‬
‫پیاله باده می خورد‪ ٬‬بی تردید پاسخ او کمتر از میزان واقعی خواهد بود‪ .‬چون باده خواری خود را دست کم می گیرد‪ .‬اگر از او‬
‫بخواهید هر شب یادداشت کند آنروز چند پیاله مِ ی خورده است‪ ٬‬پاسخ دقیق را دریافت می کنید‪ .‬اگر آنرا به طور عینی اندازه‬
‫بگیرید می بینید شمار پیاله های هفتگی بیشتر است (از آنچه که پیشتر گفته بود‪-‬م‪ .).‬خوبی ’خویشتن کمی‘ آنست که خود فریبی‬
‫‪114‬‬

‫ندارد یا کمتر دارد و هنگامی که با روان درمانی همراه می شود‪ ٬‬امکان دارد به رویا روئی هایی منجر گردد که برای آن ها آماده‬
‫نیستیم‪ .‬چرا هنگامی که از مادرم دور می شوم‪ ٬‬دلم می خواهد بیشتر بخورم؟ چرا هر روز یک ربع مانده به آمدن شوهرم استرس‬
‫می گیرم؟ برای چه پیش از هر سخنرانی دو گیالس مشروب می خورم؟ چرا با دویدن همان مسیر‪ ٬‬یک روز بیشتر خسته می‬
‫شوم تا روز دیگر؟‬

‫مقایسه این با تحقیق روانشناسی بالینی تفاوت مهمی را نمایان می سازد‪ .‬آنچه که در اطالعات بدست آمده از ’خود ک ّمی‘ بچشم می‬
‫شتن روانی من‪.‬‬
‫خورد آگاهی هایی در باره بدنم و اگر آنرا گسترش دهیم‪ ٬‬در باره هماهنگی من با بدنم می دهد‪ ٬‬نه در باره خوی ِ‬
‫هنگامیکه اینگونه آگاهی ها در متن روان درمانی با یادداشت های روزانه ترکیب می شود‪ ٬‬پیوندی میان داده های دیجیتالی و‬
‫زندگی روزانه فراهم می آید‪.‬‬

‫دانش خویشتن رهایی می یابیم و می خواهیم آن آگاهی های بدست آمده را بکار بریم‪ ٬‬با مانع دیگری که‬‫پس از آنکه از گردآوری ِ‬
‫بزرگتر هم می باشد روبرو می شویم‪ .‬اکنون می بینم ‪ /‬می فهمم در شرایط خاص چگونه با بدنم رفتار می کنم‪ ٬‬کنار می آیم و آن‬
‫چه تاثیری روی من دارد‪ .‬روان درمانگر من ِبهم توضیح میدهد که کارکرد برخی از ساز و کارها چگونه می باشد‪ ٬‬کدامین الگو‬
‫های منفی‪ ٬‬رفتار و احساس های مرا تعیین می کند‪ ٬‬چگونه می باید با آن برخورد کنم و در صدد تغییر آن برآیم‪ .‬بدین سان پی می‬
‫برم برای بهتر شدن و بهتر کردن زندگیم چه بایست بکنم‪ .‬پرسش اینجاست که آیا آن گام را برخواهم داشت یا نه‪ .‬این ایده که‬
‫دانش و آگاهی درست موجب مراقبت بهتر از خویشتن می گردد‪ ٬‬حاکی از دید و بینش خامی می باشد؛ دید و بینشی که در آن‬
‫گمان می بریم یک هستی خردمند می باشیم‪ ٬‬نخست مسائل را‪ ٬‬با آرامش‪ ٬‬خوب در ذهن مان بررسی می کنیم و سپس تغییرات‬
‫الزم را انجام می دهیم‪.‬‬

‫آنچه که تقریبا ً بی اختیار اتفاق می افتد آنست‪ ٬‬چون آگاهی های ’خویشتن کمی‘ به صورت دیجیتال گردآوری می شود‪ ٬‬آنها را با‬
‫دیگران به اشتراک می گذاریم‪ .‬برداشتن این گام با توجه به مراقبت از خویشتن‪ ٬‬کار خوبی نمی باشد‪.‬‬

‫یک نمونه‪ :‬در گوشی هوشمند خود یک اپ دارم که بکمک آن می توانم بدانم چه قدر راه رفته ام و با چه سرعتی رفته ام و چه‬
‫قدر کالری از دست داده ام ( اگر اطالعات بیشتری بخواهم‪ ٬‬می باید برای آن پول بپردازم)‪ .‬نخستین بار که این اپ را بکار بردم‪٬‬‬
‫با شگفتی فراوان دیدم نام کسانی که در فهرست تلفن من بود و از آن اپ استفاده می کردند‪ ٬‬روی صفحه تلفن نمایان گشت‪ .‬در‬
‫مورد برخی از آنان می توانستم حداقل به بخشی از داده های شان دسترسی داشته باشم‪ ٬‬همین طور آنها هم به داده های من می‬
‫توانستند دسترسی داشته باشند‪ ٬‬مگر آنکه با دسترسی آنها به داده های خود موافقت نمی کردم‪ .‬اگر در آن خصوص موافقت کنید‪٬‬‬
‫آنها می توانند ببینند‪ ٬‬کجا و کی‪ ٬‬با چه سرعتی و برای چه مدتی راه رفته ای‪ ٬‬که طبعا ً برایت یک یا چند ’بیالخ‘ هم می فرستند‪.‬‬
‫بی آنکه خودمان متوجه شویم‪ ٬‬آن راه رفتن که برای مراقبت از خویشتن بود‪ ٬‬تبدیل می شود به خودی نشان دادن؛ پس از آن‬
‫خودت را با دیگران و با خودت مقایسه می کنی ( این سومین رکورد زمانی خوب تو می باشد!)‪ .‬اصل رقابت دوباره برمیگردد‬
‫به میدان‪.‬‬

‫چگونه دانش خویشتن می تواند به از خودبیگانگی تبدیل شود‬


‫پیشتر از مونتن به عنوان یک بلوگ نویس پیشرو یاد کردم‪ .‬نوین ترین ’رد یاب های‘ دیجیتا ِل ’خویشتن ک ّمی‘ مجهز به دوربین‬
‫هایی می باشند تا بکمک آنها مواد تصویری را نیز به اشتراک بگذارید‪ .‬این دوربین ها به دیوانگی نوی انجامیده است‪ .‬دیگر می‬
‫باید سلفی ها را فراموش کرد‪ ٬‬بلوگ نویسی را گذاشت کنار‪ ٬‬اکنون دور‪ ٬‬دور فلوگن می باشد‪ .‬فلوگ کنندگان با گذاشتن یادداشت‬
‫های روزانهٔ دیحیتالی در اینترنت‪ ٬‬که منحصرا ً به مواد تصویری‪ /‬فیلمی محدود می گردد و خود شان در آنها نقش اول را بازی‬
‫می کنند‪ ٬‬به دیگران امکان می دهند در زندگی آنها شرکت کنند‪ .‬بدین سان شما هنرپیشه نمایش واقعیت خود می شوید؛ در آن شو‬
‫ها (که از زندگی واقعی شما می باشد ‪-‬م‪ ).‬کارهایی را که انجام می دهید تفسیر می کنید و توضیح می دهید به چه فکر می کنید‪.‬‬
‫همه کسانی که آن فیلم ها را می بینند‪ ٬‬می توانند نظر شانرا بدهند یا از آنها ایراد بگیرند‪ .‬بدین ترتیب فلوگ کننده‪ ٬‬خود را مشاهده‬
‫می کند و از دیگران باز خورد دریافت می کند؛ چیزی که در نگاه نخست به نظر میرسد روش خوبی برای دستیابی به دانش‬
‫خویشتن باشد‪.‬‬

‫البته می تواند ’چنین باشد‘‪ .‬موفقیت فلوک کنندگان خیره کننده است‪ ٬‬به طوری که غول های عرضه کننده اینترنت از طریق خرید‬
‫تبلیغ و آگهی در فلوگ آنان‪ ٬‬از فلوگ کنندگان حمایت می کنند‪ .‬بهائی که بابت فضای آگهی پرداخته می شود‪ ٬‬به تعداد ’تماشاگران‘‬
‫بستگی دارد‪ .‬فلوگ کنندگان خیلی زود می فهمند از طریق کدام فیلم ها و پیام ها ’تماشاگران‘ آنها افزایش می یابد ( به او الیک‬
‫می دهند)‪ .‬پس از فهمیدن آن‪ ٬‬آنها نیروی خود را روی همین مسائل میگذارند و پیوسته از همان تولید می کنند‪.‬‬
‫‪115‬‬

‫بدین سان از خود بیگانگی دو الیه ای سر برمیاورد‪ .‬فلوگ کننده دیگر‪ ٬‬از طریق گذاشتن خود در معرض دید دیگران‪ ٬‬در پی‬
‫شناخت خویش نیست‪ ٬‬بلکه اکنون در صدد عرضه تصاویری از خویشتن است که‪ ٬‬در پیش دیگران‪ ٬‬موفقیت بیشتری برایش می‬
‫آورد‪ .‬دیگران که گمان می برند کم کم با فلوگ کننده بیشتر آشنا می شوند و او را بیشتر می شناسند‪ ٬‬چیزی را می بینند که‬
‫انتظار دارند ببینند و در این بازار فروش تنها آگهی و مواد تبلیغی گیر شان می آید‪.‬‬

‫بدین سان‪ ٬‬همچنانکه می توان دید از دستیابی به دانش و آگاهی در باره خویشتن‪ ٬‬در باره کسی دیگر یا روابطی که با هم داریم‪٬‬‬
‫بسی دور می گردیم‪ .‬بجای آن‪ ٬‬با تبلیغاتی که از طریق اینترنت می رسد‪ ٬‬فلوگ کننده و تماشاگر هر دو بدرون الگوئی رانده می‬
‫شوند که تکرارا ً همان چیز را تولید می کنند؛ تولید از خود بیگانگیی که پیشتر نیز بود‪ .‬آگهی ها و تبلیغات اینترنتی با شتاب‬
‫سرسام آوری تکامل می یابد‪ ٬‬با دو جنبه روشن‪ .‬نخستین آن دو ’هدف قرار دادن پروفایل‘ نامیده می شود‪ .‬چون غول های بزرگ‬
‫عرضه کننده اینترنت پیوسته اطالعات بیشتری روی ’اهداف‘ شان (یعنی من و شما) بدست می آورند‪ ٬‬آنهم بر پایه موج سواری (‬
‫گشت و گذار ما) در اینترنت‪ .‬آنها بر اساس آن اطالعات‪ ٬‬تبلیغات شان را متناسب ( با رفتار اینترنتی ما‪-‬م‪ ).‬می سازند و ما را‬
‫زیر آنها خفه می کنند‪ .‬کتاب هایی که در اینترنت خوانده یا خریده اید و فیلم هایی که دیده اید ‪ -‬ضمانت می کند که کتاب ها و فیلم‬
‫های مشابهی را برای تان پیشنهاد کنند‪ .‬البته بدتر از این هم وجود دارد‪ :‬یکی از نمونه های شناخته شده زنانی هستند که تبلیغات‬
‫دیجیتالی سمج کشف می کند آنها باردار هستند ‪ -‬پدر خوانده با توجه به سرک کشیدن ها‪ ٬‬گشت و گذارهای آنها در اینترنت زودتر‬
‫از دیگران‪ ٬‬از اینگونه ماجرا ها با خبر می شوند‪.‬‬

‫خطر جنبه دوم به مراتب بیشتر می باشد‪ :‬روز به روز چهره آگهی ها پوشیده تر می گردد و بسختی می توان آنها را به عنوان‬
‫تبلیغ شناخت‪ ٬‬این را در تعابیری نیز که بازار یابان بکار می برند‪ ٬‬می شود دید‪ :‬محتوای حمایت شده (مطالب نوشته های آنالین‬
‫که هزینه های آن توسط شرکت ها و سازمان های تبلیغاتی پرداخت می شود ‪ -‬م‪ ٬).‬تبلیغات جا سازی شده‪ ٬‬بازاریابی دزدکی‪٬‬‬
‫بازاریابی پنهانی‪ ٬‬جاسازی محصول‪ .‬اینترنت با ترکیب اخبار دروغینی که از سوی سیاست پیشگان پخش می شود و دانش‬
‫دروغینی که از سوی دانشمندان ’تاثیر گذاری‘ پخش می شود که در صدد درآمد جنبی برای خود می باشند‪ ٬‬به آنچنان از‬
‫خودبیگانگی بی در و پیکری دامن می زند که در تاریخ ما سابقه نداشته است‪ .‬برای آموزش وظیفه نوی پیش آمده است‪ :‬آموزش‬
‫کودکان و نوجوانان به پرده برداری از روی فریبکاری های دیجیتالی‪۱۱۱.‬‬

‫دانش خویشتن پائین به باال‬


‫داشتن دانش خویشتن برپایه مشاهده خویش و داده های دیجیتالی گردآوری شده در باره بدن مان‪ ٬‬بدون شک برای مراقبت بهتر از‬
‫خود خوب و سودمند است‪ ٬‬اما آنها ما را با همان موانعی رو در رو می کند که روان درمانی می کند‪ .‬اگر چه بینش بدست آمده‬
‫می تواند ارزشمند باشد‪ ٬‬اما کاربست آن و هرگونه اقدامی در جهت مراقبت از خویشتن‪ ٬‬سختی های خود را خواهد داشت‪ .‬آن‬
‫دانش خویشتن از میان برداشته می شود‪ ٬‬چون در اینجا دانش خویشتن و پرستاری از خویشتن بخشی‬‫سختی در روش دوم تحصیل ِ‬
‫از یک فرایند می باشد‪ ٬‬آگاهی بدست آمده در این روش دانش مجسم می باشد بی آنکه در داالن های پیچ در پیچ میان تئوری و‬
‫عمل گیر بیافتد‪.‬‬

‫کهن ترین روش که زمان آغاز آن دانسته نیست‪ ٬‬بی تردید از آن هنر است‪ .‬کسی که کار هنری می سازد‪ ٬‬شور و احساس خود را‬
‫در آن می ریزد‪ ٬‬هر بار از نو‪ ٬‬بگونه ای که آنچه تصور اش را نمی توان کرد ‪ -‬عبارتی که بیشتر برای رویداد های آسیب زا‬
‫بکار برده می شود ‪ -‬به تصویر یا بگفتار در میاید‪ .‬پیشتر نمونه لوئیز بورژوا را آوردم‪ .‬روشن است که آن خانم توانسته است‬
‫بخشی از آسیب خود را‪ ٬‬که در دوران کودکی برایش پیش آمده بود‪ ٬‬از طریق هنر خویش بازتاب دهد و با آن کنار بیاید‪ .‬اما هر‬
‫کسی آن هنر و آن استعداد را ندارد که از این طریق به مراقبت از خویشتن بپردازد‪ .‬به هر روی ما این خوشبختی را داریم ‪ ٬‬با‬
‫هنری که دیگری آفریده است‪ ٬‬می توانیم روان پاالئی یابیم و از آن طریق قسمتی از تنش ها و احساس های مان را تخلیه کنیم‪.‬‬

‫هنر مهارت می باشد‪ ٬‬هنرمند به ویژه با دستانش کار می کند ‪ -‬اصطالح هنرمغزی در خود همستیز می باشد‪ .‬هنگامی که یک‬
‫کار هنری پایان می یابد‪ ٬‬معموالً هنرمند‪ ٬‬شگفت زده تازه می فهمد که چکار کرده است و آن کار در باره خود او چه می گوید‪.‬‬
‫این آزمون پائین به باال‪ ٬‬که در آن دانش و آگاهی پس از تمرین اَعمال و فعالیت هائی سر برمیاورد‪ ٬‬در سنت های غیر‪-‬غربی‬
‫ریشه دارد‪ .‬آنها تنها در مناطق مرزی تفکر غربی دیده می شود‪ ٬‬در نتیجه به نظر میانگین مردم باختر زمین غیر قابل درک و‬
‫حتی مشکوک می باشد‪ .‬همچنانکه پیشتر گفتم‪ :‬از هنگام افالطون ما در باختر کارمان را بر پایه شناخت و منطق پیش می بریم‪٬‬‬
‫از سر به پائین؛ نخست بررسی و اندیشه کردن‪ ٬‬سپس انجام دادن‪ .‬خاوری ها از فعالیت های پائین به باال بهره می گیرند ‪ ٬‬بی آنکه‬
‫غم اندیشیدن و فهمیدن را بخورند‪ .‬به نظر می رسد دستاوردهای کار کردی این روش در رابطه میان جسم و روح بسیار خرسند‬
‫کننده است‪.‬‬
‫‪116‬‬

‫در این روش‪ ٬‬تمرین ها و فعالیت های اولیه موکدا ً متوجه خاموش کردن تفکر شناختی‪-‬منطقی و به واسطه آن تفکر آگاهانه و‬
‫تفکر هدف دار میباشد‪ ٬‬که در نهایت به خاموش کردن و از میانه برداشتن من کنترل کننده می انجامد‪ .‬هدف از آن ایجاد فضا‬
‫برای عواطف و احساساتی است که خود را در احساس های بدنی نمایان می سازد‪ .‬مهم ترین آنها ژرف اندیشی ( مراقبه) و ذهن‬
‫آگاهی ( حالتی ذهنی که از تمرکز روی اگاهی خود در این دم‪ ٬‬و در عین حال از پذیرفتاری احساس ها‪ ٬‬اندیشه ها و حس های‬
‫بدنی خویش پدید می آید و به مثابه شگردی درمانی بکار می رود ‪-‬م‪ ).‬به حساب می آید و مراد از آنها‪ ٬‬از میان برداشتن من بدان‬
‫صورتی که هست‪ ٬‬می باشد‪ .‬جای شگفتی است که این گروه از تمرین ها نوعی از روان درمانی را نیز شامل می شود ‪ -‬از آنرو‬
‫جای شگفتی است چون کار کرد روان درمانی به طور سنتی از باال به پائین می باشد‪ .‬در بخش نخست از روش روان پاالئی‬
‫زم بروئر گفتم‪ .‬در زیر از گون ٔه امروزی آن که ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ .‬یا حساسیت زدائی و پردازش دوباره خاطرات همراه با‬
‫هیپنوتی ِ‬
‫حرکات چشم ( از روش های درمان که در آن با بهره گیری از حرکات چشم آسیب دیدگان ‪ -‬به ویژه جوانانی که دچار تراما شده‬
‫اند ‪ -‬از پاره ای خاطرات آسیب زا ‪ -‬حساسیت زدایی می شود‪ .‬در این روش بیمار در عین حال که حرکات دست درمانگر را به‬
‫دقت نگاه و دنبال می کند‪ ٬‬خاطره خود را تعریف می کند‪ :‬بخشی از حواس او به حرکت دست درمانگر معطوف می گردد و‬
‫بخشی دیگر به تعریف رویداد تراما زا‪ .‬در نتیجه فضای زیادی برای احساسات نمی ماند‪ .‬با تعریف نسخه کمتر احساساتی رویداد‪٬‬‬
‫شنیدن آن‪ ٬‬و به یاد سپردن شدن این نسخه جدید‪ ٬‬که چندین بار در نشست های جداگانه تکرار می گردد‪ ٬‬از حساسیت آن خاطره‬
‫کاسته می شود ‪-‬م‪ ).‬نامیده می شود‪ ٬‬خواهم گفت‪.‬‬

‫دومین گروه از تمرین ها با فعالیت بیشتری همراه است و در آنها بدن کارکرد بیشتری می یابد‪ .‬تشکچه های ژرف اندیشی به‬
‫گوشه ای نهاده می شود و جای آنها را زیر انداز های یوگا یا تاتامی برای ’هنرهای رزمی‘ می گیرد‪.‬‬

‫دوده زدائ ِی دودکش‬


‫تازه بیست سالم شده بود که پس از یک رابطه عشقی شکست خورده‪ ٬‬روزگار برایم سیاه شده بود‪ .‬جهان را پوچ‪ ٬‬تیره و تار می‬
‫دیدم‪ ٬‬افکارم همه دلگیر و دردآورد بود‪ ٬‬دلجوئی های دوستان که برای شاد کردنم بود‪ ٬‬همه حال بدم را بدتر می کرد‪ .‬دلم می‬
‫خواست تنها باشم‪ ٬‬تنهای تنها‪ .‬نمی دانم این فکر از کجا به مغزم رسید‪ ٬‬بهر روی تصمیم گرفتم بروم‪ ٬‬ماهی گیری کنم ( هیچکس‬
‫در خانواده ما یا در میان دوستانم ماهی گیری نمی کرد)‪ .‬ارزانترین چوب ماهی گیری را خریدم‪ ٬‬چوبی بلند با قرقره نخی روی‬
‫آن و قالبی که به نخ بسته بود‪ .‬پس از اندکی جستجو در یکی از کانال های نزدیک خانه جای ایده آلی پیدا کردم‪ ٬‬نه ماهی گیر‬
‫دیگری در آن جا دیده می شد و نه رهگذری که بخواهد با من از در گفتگو درآید ( مگر می خواستند گاز بگیرند؟)‪ .‬روزهای‬
‫بیشماری تا فرورفتن آفتاب چشمم را می دوختم به شناور رنگین نزدیک قالب که کی تکان می خورد یا زیر آب می رود‪ .‬معموالً‬
‫آن در زیر نور آفتاب بی جان غروب‪ ٬‬در آبی که درخشش آفتاب را بازتاب میداد‪ ٬‬در پیچ و تاب بود‪ .‬کانال آن چنان پر از آشغال‬
‫و کثافت بود که ماهیی به قالب من گیر نمی کرد‪ ٬‬در واقع ماهیی در آنجا زندگی نمی کرد‪ ٬‬اما من از آن خبر نداشتم‪ .‬در معدود‬
‫مواقعی هم که ماهی کوچکی به قالب گیر می کرد‪ ٬‬با ناپدید گشتن شناور روی آب‪ ٬‬روند افکار معمول من هم می گسست و‬
‫دلتنگیم بیشتر می شد‪ .‬تا پایان تابستان برسد‪ ٬‬دلشگستگی عشقی منهم پایان یافته بود‪ .‬از آن بیشتر‪ :‬خودم را سبکتر احساس می‬
‫کردم‪ .‬یکی دو دهه پس از آن که با ژرف اندیشی ( مراقبه)‪ ٬‬ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ .‬آشنائی یافتم‪ ٬‬تازه آن هنگام بود که فهمیدم چرا‪.‬‬

‫آنا او که نام مستعار پاینهایم بود‪ ٬‬به عنوان نخستین بیمار روان درمانی به تاریخ پیوسته است‪ .‬در سال ‪ ۱۸۸۲‬وی تازه پا به بیست‬
‫سالگی گذاشته بود که‪ ٬‬مادرش از همه جا امید باخته‪ ٬‬برای کمک رو به ژوزف بروئر‪ ٬‬شناخته شده ترین پزشک وین آورد‪ .‬دختر‬
‫ب خوردن ( زیادی خوردن یا خیلی کم خوردن‪-‬م‪ ).‬و آسیب‬ ‫او از نشانه های آسیب برگرداندن ( فلج شدن و آسیب های بینائی)‪ ٬‬آسی ِ‬
‫گسست رنج می برد ‪ -‬این اصطالحات در آن موقع وجود نداشت‪ .‬ژوزف بروئر او را بخواب هیپنوتیزم برد‪ ٬‬آنگاه از وی خواست‬
‫به نوبت روی یکی از نشانه های آسیب ها تمرکز کند و از آغاز و روند آن بگوید‪ .‬هر بار که او آن روند فکری را از سر‬
‫میگذراند با تخلیه عاطفی و روان پاالئی پایان می گرفت‪ .‬بروئر این روش نوین درمان را پاالیش روانی نامید‪ .‬برتا که استعداد‬
‫ادبی بیشتری داشت‪ ٬‬به آن نام زیباتری داد‪ :‬دوده زدائی دودکش‪.‬‬

‫صد سال پس از آن یک روانشناس امریکایی که غرق در افکار خود راه می رفت‪ ٬‬متوجه شد هنگامی که چشمانش را تند تند از‬
‫راست به چپ یا از چپ براست تکان می دهد‪ ٬‬روند فکری اش عوض می شود‪ ٬‬به طوری که حال اش اندکی بهتر می گردد‪ .‬به‬
‫فاصله اندکی از آن خانم فرانسین شاپیرو‪ ٬‬ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ ( .‬حساسیت زدائی و پردازش دوباره بکمک حرکات چشم) را رشد‬
‫گر درمان (از آن میان دارو درمانی)‪ ٬‬برای درمان‬
‫داد؛ درمانی در زمینه روان درمانی که می دانیم در مقایسه با روش های دی ِ‬
‫ترامای ساده بسیار موثر می باشد‪ .‬آسیب تنش پس از تراما می تواند پیامد ترامای ساده (تصادف رانندگی‪ ٬‬دزدی) باشد‪ ٬‬آن‬
‫‪117‬‬

‫همچنین می تواند تاریخچه طوالنی داشته باشد‪ ٬‬مانند کودکانی که از باره های بدنی‪ ٬‬جنسی و عاطفی از آنان سوء استفاده شده‬
‫است‪ ٬‬یا کسانی که رویدادهای جنگ را از سر گذرانده اند‪ .‬ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ .‬در مورد گروه نخست کارآمدتر می باشد‪.‬‬

‫ساده تر از این نمی تواند باشد‪ :‬از بیمار می خواهی هوش و حواس خود را روی گوشه ای از آنچه را که از رویدادی بسیار‬
‫دردناک در یادش مانده‪ ٬‬متمر کز سازد‪ ٬‬در حالی که با نگاهش انگشتی ( انگشت درمانگر) را که در حال حرکت از راست به‬
‫چپ و از چپ به راست است‪ ٬‬دنبال می کند‪ ٬‬در همان حال‪ ٬‬هر بار خاطراتش را از آنچه در آن باره به یادش می آید‪ ٬‬تعریف می‬
‫کند‪ .‬تا اینکه دیگر چیزی به یاد نمی آورد و اگر مبادرت به ’ اسکن یا پیمایش بدنی‘ کند ( از نظر ذهنی مناطق مختلف بدن را می‬
‫پیماید)‪ ٬‬به نظر می رسد همه تنش ها از میان رفته است‪ ٬‬یا به تصویر جدیدی برمیخورد که پر از تنش است که آنهم نقطه شروع‬
‫جدیدی می شود برای از سر گیری درمان روی آن‪ .‬در اینجا نقش و مداخله درمانگر صرفا ً محدود می گردد به اینکه آن فرایند‬
‫را براه اندازد‪ ٬‬بیمار را تشویق کنه به آن فرایند ادامه دهد و به ویژه حواس خود را روی آنچه که در بدنش می گذرد‪ ٬‬متمرکز‬
‫سازد و همچنان از او بخواهد ’اسکن بدنی‘ بکند‪.‬‬

‫چگونگی کارکرد آن اندک اندک از میان پژوهش ها روشتنر دیده می شود‪ .‬اما اینکه چرا آن کارگر می افتد هنوز دانسته نیست‪.‬‬
‫تاثیر آن می باید با تخلیه احساسات مرتبط باشد؛ آن نوعی از خالی شدن از پایین به باال‪ ٬‬می باشد‪ ٬‬از بدن آغاز می گردد (خیلی ها‬
‫پس از آن خود را از باره بدنی خسته و ناتوان می یابند)‪ .‬تفاوت این با اشکال دیگر روان درمانی بسی زیاد است‪ :‬در این جا‬
‫نشانی از کاوش روی سابقه تراما نمی بینی؛ به دید و بینش عمیق نیازی نیست‪ ٬‬بر خالف انتظاری که معموالً وجود دارد‪ ٬‬از‬
‫مصاحبه درمانی نیز خبری نیست و نقش تاثیر درمانگر بسیار اندک می باشد‪.‬‬

‫دانشگاهیان باختری از این ’چشم بندی ها‘ خوش شان نمی آید‪ .‬عمامه ای سیاه رنگ بر سرت بگذاری‪ ٬‬لباده سیاهی بپوشی و وارد‬
‫سرزمین هاری پاتر بشوی‪ ٬‬اگرچه هنوز چوب دستی جادو را در دست نگرفته ای‪ ٬‬تکان نمی دهی‪ ٬‬و داد نمی زنی‪’ :‬نابود شو!‘‬
‫این کارها با درمان از طریق روان پاالئی بکمک هیپنوتیزم همسانی های زیادی دارد‪ .‬آیا بروئر برای هیپنوتیزم خود از یک‬
‫ساعت پاندولی استفاده می کرد؟ آن برای من روشن نیست‪ ٬‬اما این را نیک می دانم که انگشت حرکت کننده به این سو و آنسو‪ ٬‬در‬
‫روش ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ .‬تاثیر هیپنوتیزم را دارد‪ .‬تمرکز گذاشتن روی یکی از نشانه های آسیب یا روی گوشه ای به یاد مانده از‬
‫تنش پس از تراما جای خاطرات را می گیرد‪ .‬روان‬ ‫رویدادی دلخراش نیز بهمان جا منتهی می گردد‪ ٬‬چرا که نشانه های آسیب ِ‬
‫پاالئی و تخلیه احساساتی کامالً قابل قیاس می باشد‪ ٬‬درست همانگونه که جریانی از تداعی معانی بدان منجر می شود‪ .‬تا آنجا که‬
‫من می دانم میان روش رون پاالئی بکمک هیپنوتیزم و ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ .‬مقایسه اندکی صورت گرفته است (امروزه به هرچه که‬
‫نشان از روانشناسی واشکافی دارد‪ ٬‬با دیده تردید می نگرند)‪ .‬از این رو من نامگذاری ’دوده زادئی از دودکش‘ را بهتر می دانم‪.‬‬

‫درون آگاهی ( مایند فولنِس) و درون اندیشی‬


‫روان درمانی در مفهوم امروزین آن برپایه پژوهش های علمی در دانشگاه ها استوار می باشد‪ .‬از میان بردن نادرستی های‬
‫فکری بیماران می باید به گرگونی های رفتاری آنان بیانجامد‪ .‬آنچه که در آزمایشگاه ها بسیار خوب کار می کرد‪ ٬‬به نظر می‬
‫رسید در دفاتر مشاوره تاثیر قابل مالحظه ندارد‪ .‬از آنرو درمانگرها‪ ٬‬برای کمک به مردم‪ ٬‬دنبال یافتن روش های بهتری برآمدند‪.‬‬
‫این سفر اکتشافی جهت یافتن درمان های پایدارتر‪ ٬‬برخی از آنان را بسوی شیوه ها و راه های شرقی سوق داد‪ ٬‬که اغلب در‬
‫بودیسم و تائوئیسم ریشه دارد‪ .‬مراد از ’شرقی‘ اینست که پایه و اساس نقطه عزیمت و حرکت آنان را دو پاره شدگی میان جسم و‬
‫روح‪ ٬‬که در غرب معمول است‪ ٬‬تشکیل نمی دهد‪ .‬در اینجا روی ’انرژی‘ تاکید می شود‪ .‬از آنرو واژه انرژی را میان عالمت نقل‬
‫قول گذاشتیم که معنی آن چندان هم ساده نیست‪ ٬‬مخصوصا ً که اگر با عینک غربی بدان بنگری ‪ -‬با این همه پیوند آن با تنش و‬
‫تخلیه آشکار می باشد‪ .‬دو تمرین شناخته شده در این زمینه درون اندیشی و درون آگاهی می باشد‪.‬‬

‫درون آگاهی به آدم ها امکان می دهد از آنچه بدن شان احساس می کند‪ ٬‬آگاهی یابند ‪ -‬کار ساده ای می باشد‪ ٬‬مگر نه؟ سال ها پیش‬
‫این فرصت گرانبها را داشتم که یک ماه در منطقه ای سپری کنم‪ ٬‬که کامالً سکوت بر آن حاکم بود‪ .‬خانم میهماندار در آنجا می‬
‫گفت‪’ ٬‬مرتبا ً کسانی که می آیند آنجا ترس برشان میدارد و ناگزیر می شوند اقامت شان را زود هنگام متوقف کنند‪ ‘.‬سکوت امکان‬
‫می دهد به احساس های مان گوش کنیم‪ ٬‬هم به آنچه که می اندیشیم و هم به آنچه که احساس می کنیم‪ ٬‬بی آنکه سر و صدای پوچ‬
‫هر روزی حواس مان را پرت کند‪ .‬بی آنکه سر و صداهای ناخواسته و آزار دهنده هر روز حواس مان را پرت کند‪ .‬برای برخی‬
‫از مردم‪ ٬‬دنیای درونی شان چنان بیگانه کننده است که اندکی پس از آغاز این دوره آنرا قطع می کنند‪.‬‬
‫‪118‬‬

‫درون آگاهی به احساس کردن خود (خود احساسی) می انجامد‪ ٬‬که با خود آگاهی کمی فرق دارد‪ .‬خودآگاهی مستلزم فاصله گرفتن‬
‫و دوباره نشاندن خود در ذهن خود می باشد‪ .‬خود احساسی سازگار شدن من با آن چیزیست که احساس می کنم‪ ٬‬برون آمدن از‬
‫سرم و نشاندن خود در بدنم می باشد‪ .‬تاکید این یک‪ ٬‬روی در این دم و در این جا می باشد‪ ٬‬روی احساس و ادراک تنم و خودم در‬
‫کنش و واکنشی که با پیرامونم دارم‪ .‬هر کس که آنرا بیازماید‪ ٬‬زود پی می برد که ما همواره یا درگیر چیزی هستیم که در گذشته‬
‫روی داده‪ ٬‬یا درگیر آنچه که هنوز در راه است و می باید برسد‪ .‬تمرکز مستمر داشتن روی اکنون (این دم)‪ ٬‬روی پیرامونم و‬
‫واکنش بدنم در برابر آن‪ ٬‬تاثیری آرامش بخش و اغلب ماندگار دارد‪ .‬درون آگاهی را می توان خیلی خوب با فعالیت و حرکات‬
‫بدنی در هم آمیخت‪ .‬آن مستلزم هیچگونه نگرش منفعل نمی باشد‪ .‬این‪ ٬‬آدم را یاد توصیف ارسطو از لذت به مثابه روان گشتن‪ ٬‬می‬
‫من کنترل کننده از میانه بر می خیزد؛ فعالیت جای آن می نشیند‪ ٬‬حتی اگر فعالیت‬
‫اندازد‪ ٬‬که در بخش پنج آنرا بازکردم‪ .‬در اینجا ِ‬
‫به توجه بدون حرکت تقلیل یابد‪ .‬مونتین آنرا زیبا توصیف می کند‪:‬‬

‫هنگامی که می رقصم‪ ٬‬می رقصم؛ هنگامی که می خوابم‪ ٬‬می خوابم‪ .‬آره‪ ٬‬حتی هنگامی که تنها در پارک زیبایی قدم می زنم و پیوسته چیز‬
‫هایی افکارم به خود مشغول می دارد‪ ٬‬دمی دیگر آن را دوباره به راه رفتن‪ ٬‬به پارک‪ ٬‬به تنهایی لذت بخش برمیگردانم‪۱۱۲.‬‬

‫درون اندیشی گامی فراتر از درون آگاهی (درون بینی؟) می رود و مستلزم انفعا ِل فعال می باشد ‪ -‬از آنرو به طور سنتی روی‬
‫بالشتکی می نشینند ‪ -‬تا از آن طریق من تا جائی که می شود از میانه برخیزد و ما بتوانیم بی آنکه متوجه شویم بخشی از جریان‬
‫ب قالب ماهی گیری‬ ‫فکری گسترده تری گردیم‪ .‬بگمانم کارمن در جوانی که پس از آن شکست عشق پیوسته به شناور روی آ ِ‬
‫چشم می دوختم‪ ٬‬چیزی نزدیک به درون اندیشی بود‪ .‬در برخی تعریف های درون اندیشی از بی اندیشگی سخن می رود‪ ٬‬که‬
‫بگمان من درست نیست؛ چون جریان فکری مستمری در کار است‪ .‬شاید بشود آنرا بی‪ -‬منی نامید‪ .‬درون اندیشی نیز مانند درون‬
‫آگاهی تاثیرات آرامش بخش و ماندگار دارد‪.‬‬

‫آگاهی خویشتن چگونه به از خود بیگانگی می انجامد‪ ٬‬بخش ‪۲‬‬


‫امروزه درون‪-‬اندیشی و درون‪-‬آگاهی بخشی از مراقبت از خویشتن بشمار می آید؛ همین را در مورد یوگا می توان گفت که هنوز‬
‫در آن باره بحث نکرده ایم‪ .‬آنها همان کارکرد یوگا را روی آدم هایی دارد که مشکالت روانی یا روانپزشکی چشمگیری ندارند‪.‬‬
‫همه ما استرس داریم‪ ٬‬از همین رو کارها و تمرین هائی که استرس را کم می کند‪ ٬‬برای همه ما سودمند می باشد‪ .‬جان کالم همین‬
‫جاست‪ .‬هر دو آن تکنیک ها می تواند جای آسپرین روحی روانی را‪ ٬‬مثالً در از میان بردن سردرد های ناشی از تنش را بگیرد‪٬‬‬
‫بی آنکه به علل زیرین آن کاری داشته باشد‪ .‬تنش برای مدت کوتاهی ناپدید می گردد‪ ٬‬اما زود هم برمیگردد‪ .‬از ارزش ذاتی آن ‪-‬‬
‫هماهنگی بهتر میان اندیشیدن و احساس کردن که ماندگاری داشته باشد ‪ -‬چیزچندانی‪ ٬‬برجای نمی ماند‪ .‬یوگا‪ ٬‬درون‪-‬اندیشی و‬
‫درون‪-‬آگاهی این خطر را دارد که به ’کمک کوچولوی مادران‘ تبدیل شود ‪ -‬آن نام خوشایندی بود که رولینگ استون ها در یکی‬
‫از آهنگ های شان که همین نام را داشت‪ ٬‬به قرص های مسکن اشاره می کردند‪.‬٭‬

‫بکنار از این که می شود از یوگا و درون اندیشی بجای آسپرین اسفتاده کرد‪ ٬‬خطر بزرگی هم در این کار نهفته است‪ :‬آنها می‬
‫تواند بخشی از شخصیت آدمها و از آنرو موجب از خودبیگانگی آنان گردد‪ .‬مشتی از هشتگ های رسانه های اجتماعی‪ :‬زندگی با‬
‫یوگا‪ ٬‬چالش یوگا‪ ٬‬الهام بخشی یوگا‪ ٬‬همه جا یوگا‪ ٬‬روش زندگی یوگا‪ ٬‬محفل یوگا‪ ٬‬مسافرت کوتاه یوگا‪ ٬‬یوگای ماندگار؛ روح درون‬
‫اندیش‪ ٬‬روش های درون اندیشی‪ ٬‬درون اندیشی برای روزهای بد‪ ٬‬دوشنبه های درون اندیشی‪ .‬امروزه کمتر زنی را می بینی که‬
‫تحصیالت باال داشته باشد و یوگا نکرده باشد‪ ٬‬البته روز به روز بر شمار مردانی هم که در کالس های یوگا شرکت می کنند‬
‫افزوده می شود‪ .‬به نظر می رسد آن به وظیفه جدیدی تبدیل می شود و برخت از خود بیگانگی در میاید‪ .‬در گام بعدی خودی‬
‫نشان دادن و رقابت به میدان میاید‪ .‬دوست دختری داشتم که می گفت در کالس یوگا فقط با چشم بسته می تواند تمرین ها را انجام‬
‫دهد‪ .‬اگر چشم هایش را نبندد به دگران نگاه می کند که آنهم باعث می شود‪ ٬‬خیال کند از همه آنها بدتر تمرین ها را انجام می دهد‪.‬‬

‫٭رولینگ استون ها‪ ٬‬کمک کوچولوی مادر‪: ۱۹۶۶‬‬

‫مادر امروز به چیزی نیاز دارد‪ ٬‬تا او را آرام کند‬

‫اگرچه واقعا ً مریض نیست‬

‫اما قرص زرد رنگ کوچکی آنجاست‬


‫‪119‬‬

‫او دوان دوان می رود بسوی پناهگا ِه کمک کنندهٔ کوچولوی مادر‬

‫آن به روش خود مادر را کمک می کند‪ ٬‬تا آن روز پر مشغله را به پایان رساند‪.‬‬

‫هنگامی که رقابت‪ ٬‬نمایش و خودنمایی در هم می آمیزد درون اندیشی به صورت تضاد خنده داری درمیاید‪ :‬کسانی که چنین می‬
‫کنند‪ ٬‬در درجه نخست روی تشکچه یوگا حالتی می گیرند که برای شان کمترین راحتی را ندارد‪ ٬‬سپس همه هنر های شان را‬
‫بنمایش می گذارند‪ .‬بدین ترتیب راه حل آنها به صورت شکل و تصویری از مشکل درمیاید‪ :‬حاال نشان می دهم کی بهتر بلد است‪.‬‬
‫چه قدر سخت است فهمیدن و پذیرفتن این انتظار که هیچگونه انتظاری در میان نیست‪ .‬همه توجه خود را روی نفس کشیدنت‬
‫بگذار‪ ٬‬روی هم اینجا و هم اکنون؛ بگذار افکارت مانند موجی نرم از نگاه درونیت بگذرد‪ .‬به عنوان یک تکنیک‪ ٬‬این با دیدگاه‬
‫بودایی ‪ -‬که با سنت غربی در تضاد آشکار است ‪ -‬سازگاری دارد‪ :‬نشانی از خود نمی بینی‪ ٬‬هیچ چیز تا ابد نمی ماند و همه چیز‬
‫در حرکت است؛ اینرا با بدنت تجربه کن‪.‬‬

‫من خردمند‪ ٬‬اندیشه ورز و آگاه رهبری نمی شود‪ ٬‬در این فعالیت ها خیلی دوستانه‪ ٬‬تا‬ ‫یوگا‪ ٬‬درون اندیشی و درون آگاهی از طریق ِ‬
‫حدودی با اصرار خواسته می شود من صحنه را ترک کند تا راه برای آنچه که می خواهد پیش بیاید‪ ٬‬باز گردد‪ .‬این استدالل کامالً‬
‫در نقطه مقابل سنت غربی است‪ ٬‬که دلیل روشنی به مشکل اکثر دانشگاهیان و دانشمندان با آن می باشد‪ .‬آن همچنین روشن می‬
‫سازد چرا برخی از انجام دهندگان یوگا‪ ٬‬درون اندیشی و درون آگاهی به یکباره رو به تحصیل و مطالعه متون شرفی می آورند‪.‬‬
‫ی علم ِی متعدد‪ ٬‬این امکان را داشتم که‬‫چون ما می خواهیم به فهمیم‪ ٬‬مدیریت و کنترل کنیم‪ .‬در جایگاه عضو کمیسیون های راه بر ِ‬
‫شاهد تالش های خسته کننده و بیهده همکارانم در چپاندن درون اندیشی و درون بینی در قالب راست و ریست شدهٔ رویکرد‬
‫شناختی کنونی باشم‪ .‬در پایان کار دستاورد های آنها بسیار اندک بود‪ .‬حاصل آنکه بسیاری از آن دانشگاهیان‪ ٬‬آنرا تائیدی بر‬
‫بدگمانی اولیه خود می دیدند‪ :‬از باره علمی چیزی برای گفتن ندارد‪ ٬‬در واقع‪ ٬‬آب در هاون کوبیدن است‪ .‬نتیجه گیری درست‬
‫آنستکه در اینجا به پایان و انتهای شیوه برخورد سنتی و غربی خود می رسیم‪ .‬شکسپیر آنرا می دانست‪’ :‬چیزهای زیادی در‬
‫آسمان و زمین هست‪ ٬‬هوراشیو‪ ٬‬بیشتر از آنچه که در تصورات فلسفه تو هست‪‘.‬‬

‫اگر از آن به تالش های خود برای یافتن توجیهی منطقی (در این خصوص‪-‬م‪ ).‬کمی فاصله بگیریم و دور شویم‪ ٬‬سپس بدان‬
‫بنگریم‪ ٬‬آنگاه می بینیم که آنها خنده دار است‪ .‬کارشناسان بر سر تفسیر درست‪ ٬‬حتی ترجمه درست با هم درگیر می شوند؛ (‬
‫’درون‪-‬آگاهی‪ ٬‬ترجمه واژه ’ساتی‘ در زبان هندی می باشد‘ )‪ .‬می توانید برای دید و بینش ژرف یافتن از راه و روش هشت گانه‪٬‬‬
‫آموزش هائی را دنبال کنید‪ ٬‬می توانید پیشرفت تان را بکمک آزمایش های گوناگونی که روانشناسان تهیه کرده اند‪ ٬‬اندازه بگیرید‪٬‬‬
‫نخست ببینید تا چه اندازه درون‪-‬آگاهی دارید و تا چه اندازه در آن راه می باید پیش بروید‪ .‬یعنی پیمودن راه و رسیدن به بینشی که‬
‫در آن نشانی از خویشتن برجای نمی ماند و آگاهی یافتن از اینکه مطالعه در این زمینه ره بجائی نمی برد‪ .‬مگر می توان با‬
‫مطالعه آثار گردآوری شد ٔه فروید‪ ٬‬لذت و درد اروتیک را تجربه کرد!‬

‫این راه و روش ها ما را به فراسوی علم رهنمون می شود‪ ٬‬که از طریق معنویت بهتر می شود آنرا روشن ساخت‪ .‬این نتیجه‬
‫علَم مبارزه با هر آنچه که به علم کاذب‪ ٬‬باطنی گرایی و مذهب ربط داشت‪٬‬‬
‫گیری یکی از دانشمندان سرسختی است که سال ها َ‬
‫سر دست گرفته بود‪ .‬منظورم سام هریس می باشد‪ ٬‬که با انتشار کتاب بیداری ‪ -‬در جستجوی معنویتی عاری از دین ( ‪)۲۰۱۴‬‬
‫دوست و دشمن را شگفت زده کرد‪ .‬آن کتاب مبین این ضرب المثل است‪ :‬دوباره‪-‬پژوهی همانا خود‪-‬پژوهی است‪ .‬از سفر‬
‫پژوهشی او گزارشی هست که با استفاده از ام‪ .‬دی‪ .‬ام‪ .‬ا‪ ( .‬که بیشتر با نام اکستاسی شناخته شده است) آغاز می شود و به درون‬
‫اندیش ِی دزوقچن در تبت می انجامد‪ ٬‬با توضیحات بسیار در باره کارکرد مغز ما‪ .‬نتیجه گیری او‪ :‬من توهمی بیش نیست‪ ٬‬علوم‬
‫محدودیت های خود را دارد و نمی تواند به راز بنیادی ِن بودن پاسخی بدهد‪ .‬معنویت از طریق تجربه واقعیت و بدن‪ ٬‬به طورمستقیم‬
‫که در آن من از میانه برمیخیزد و مانع از میان می رود‪ ٬‬به آن کار تواناست‪.‬‬

‫یوگا راهی برای سبک کردن دلم‬


‫یکی از دالیل محبوبیت یافتن روش هایی چون ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ ٬.‬درون‪-‬آگاهی و درون‪-‬اندیشی در میان بدبینان و شک کنندگانی‬
‫چون هاریس به سبب کارساز بودن آنهاست‪ ٬‬همان استدالل را در خصوص یوگا نیز‪ ٬‬که روش فعال تری می باشد‪ ٬‬بکار می برند‪.‬‬

‫می باید یادآور شد که یوگا شناخته شده ترین و رواج یافته ترین روش مراقبت از خود می باشد‪ ٬‬از همین رو امکان دارد در کوتاه‬
‫مدت محبوبیت و رواج گسترده ای بیابد یا ‪ -‬از آن بدتر ‪ -‬این را هم می باید بر فهرست کارهائی که انجام دهم‪ ٬‬بیافزایم‪ .‬هرگاه‬
‫‪120‬‬

‫اعمال و روش های پائین به باال‪ ٬‬به رویه های تکنیکی تقلیل داده شود‪ ٬‬بی آنکه در زندگی مان تحوالت دیگری را پدید آورده‬
‫باشیم‪ ٬‬در آن صورت از کارآئی آنها کاسته خواهد شد‪.‬‬

‫تعریف یوگا از باره ای زاید به نظر می رسد‪ ٬‬از یکسر هم کار ساده ای نیست‪ ٬‬چون آن اصطالح شامل تمرین های گوناگونی می‬
‫شود‪ .‬چیزی که همه آنها به اشتراک دارد‪ ٬‬حاالت و حرکات بدنی است که آشکارا روی تندرستی ما تاثیر خوبی دارد‪ .‬تجربه ای‬
‫که در آنها تکرارا ً دیده می شود‪ ٬‬آگاهی یافتن از بدن مان می باشد‪ ٬‬از چیزهایی که برای هماهنگی بیشتر و مراقبت بهتر از بدن‬
‫مان کمک می کند‪ ٬‬اما پیشتر از آنها خبر نداشتیم‪.‬‬

‫یوگا روی آدم هایی که ناراحتی های مشخصی ندارند تاثیر خوبی دارد‪ .‬یعنی روی آادمهای عادی مانند من و شما‪ .‬اما اینکه آن‬
‫روی آدم هائی که آسیب خوردگی های روانپزشکی شدید دارند نیز تاثیر درمانی دارد‪ ٬‬تا چندی پیش شناخته شده نبود‪ .‬در سال‬
‫‪ِ ۲۰۰۴‬بسِل فاندر کولک ‪ -‬نویسنده کتاب بدن جای زخم ها را نگهمیدارد ‪ -‬که پیشتر از آن یاد کردیم‪ ٬‬به عنوان یکی از نخستین‬
‫کسانی بود که در زمینه تاثیر یوگا روی آن دسته از بیمارانی که آسیب خوردگی تنش پس از ترامای درمان ناپذیر‪ ٬‬با سابقه‬
‫طوالنی و پیچیده داشتند‪ ٬‬تحقیق کرد‪ .‬یاری رسان ها امید خود به بهتر شدن این بیماران را از دست می دهند‪ .‬چون به نظر می‬
‫رسد آنها دیگر بهتر شدنی نیستند‪ .‬با توجه به اینکه بسیاری از نشانه های آسیب آنان بدنی می باشد ‪ -‬فهرست این را پیشتر آوردم‬
‫‪ -‬فاندر کولک تصمیم گرفت برای درمان آنها از یوگا بهره گیرد‪ .‬وی به عنوان یک عالم‪ ٬‬نخست تحقیقی در آن زمینه کرد‪ .‬به‬
‫گروهی از بیماران درون‪-‬آگاهی توام با رفتار درمانی دیالکتیکی داده شد‪ ٬‬روشی که در حال حاضر‪ ٬‬در زمینه پژوهش هایی که‬
‫بر پایه علمی صورت می گیرد‪ ٬‬هنر بزرگی بشمار می آید‪ .‬در این روش روی مشاهده خویشتن تاکید می شود تا از آن طریق‬
‫الگوهای رفتاری را در رابطه با دیگران شناسایی کرد و بتوان آن بخش از اداره و تنظیم احساسات را که کارکرد خوبی ندارد از‬
‫یاد برد و با کارکرد های بهتر جایگزین ساخت‪ .‬بروشنی می شود دید که این روشی از باال به پائین می باشد‪ .‬به گروه دیگر که‬
‫مشابه بیماران دسته نخست بودند‪ ٬‬تنها آموزش یوگا دادند که شامل تعداد محدودی تمرین های کالسیک یوگا میشد‪ .‬آموزگاران‬
‫توجهی به یادگیری دقیق و انجام درست تمرین ها از سوی آنان نداشتند‪ ٬‬بلکه توجه آنها به آنچه که هنگام اجرای تمرنیات در بدن‬
‫می گذشت‪ ٬‬به جایگزین شدن پیوسته تنش ماهیچه ها با آرامش و به نفس کشیدن‪ ٬‬معطوف بود‪.‬‬

‫در گروهی که رفتار درمانی دیالکتیک دریافت کرده بود‪ ٬‬نشانی از بهبودی چشمگیر دیده نشد‪ .‬خوانندگانی که با کارهای کلینیکی‬
‫در این زمینه آشنائی دارند‪ ٬‬از آن شگفت زده نخواهند شد‪ .‬همچنانکه پیشتر نیز گفته شد‪ ٬‬بحث بر سر شیوه برخورد با یکی از‬
‫آسیب هایی استکه درمان آن بسیار سخت می باشد‪ .‬شگفت زدگی پژوهشگران هنگامی بود که دیدند‪ ٬‬در گروهی که به آنها‬
‫آموزش یوگا داده شده بود‪ ٬‬تغییرات چشمگیری پدید آمده است‪ .‬ناراحتی ها و نشانه های اسیب کاهش یافته بود ( هنوز زود بود از‬
‫بهبودی سخن گفت)‪ ٬‬شرکت کنندگان از احساس آرامش خود گزارش می دادند‪ .‬آنها احساس می کردند حال شان بهتر شده است‪ ٬‬از‬
‫تن و بدن خود بهتر مراقبت می کردند‪ ٬‬برای داشتن محرمیت و احساسات آمادگی بیشتری نشان می دادند‪ .‬فاندرکولک به آن بخش‬
‫’آموختن زندگی کردن در بدن خود‪ ‘.‬این بهترین پاسخ به آن خواست و آرزوئی است که بخش‬
‫ِ‬ ‫از نوشته خود عنوان روشنی داد‪:‬‬
‫نخست کتاب را با آن آغاز کردم ’کاش با بدن سازگاری بهتری داشتم‪‘.‬‬

‫فاندر کولک نه تنها درمانگریست که دنباله روانی دارد‪ ٬‬بلکه دانشمندیست که می خواهد بداند‪ ٬‬نتایج مثبت یوگا را چگونه می توان‬
‫توجیه کرد‪ .‬در روند کاوش به یافتن پاسخی برای آن پرسش‪ ٬‬توجه او به نفس کشیدن جلب شد‪ .‬یوگا هم مانند بسیاری از روش‬
‫های پائین به باال‪ ٬‬عالقه خاصی به طرز نفس کشیدن ما دارد‪ .‬ترجمه علمی آن عالقه برای من شگفتی آور بود‪ .‬همه ما می دانیم‬
‫که زنش قلب می تواند باال یا پائین باشد؛ زنش باال به هنگام افزایش تنش و تالش و زنش پائن هنگام آرامش و استراحت‪ .‬آنچه را‬
‫که من نمی دانستم تغییر زنش قلب ما در کوتاه مدت بود؛ میان دم و بازدم‪ .‬هنگام فرو دادن هوا قلب تندتر می زند و هنگام بیرون‬
‫دادن آن زنش قلب آهسته می گردد‪ .‬با اندازه گیری سیتسماتیک این تفاوت‪ ٬‬می توان میزان تند و کند شدن زنش قلب را بدست‬
‫آورد‪ .‬به نظر می رسد میزان باالی تند و کند شدن زنش قلب (در کوتاه مدت ‪ -‬م‪ ٬).‬طبق ساز و کارهای نیورولوژیک‪ ٬‬حاکی از‬
‫تندرستی (جسمی و روانی) می باشد‪ ٬‬در حالی که میزان پائین آن ناشی با بیماری های قلبی‪ ٬‬سرطان‪ ٬‬افسردگی و آسیب خوردگی‬
‫تنش پس از تراما در پیوند است‪ ۱۱۳.‬تمرینات یوگا کمک می کند نفس کشیدن ما بهتر شود‪ ٬‬شاید این بخشی از توضیح و توجیه‬
‫مثبت آن باشد‪.‬‬

‫شاید بتوان گفت ’دلم سبک می شود‘ استعاره بی ربطی نیست و بر واقعیتی استوار می باشد‪ .‬آگاهیی که در زبان نهفته است‪ ٬‬هر‬
‫دم مرا بیشتر شگفت زده می کند‪ .‬اگر بدانیم (معنویت در زبان انگلیسی ‪-‬م‪ ).‬از واژه التین اسپریتوس‪ ٬‬به معنی روح می باشد که‬
‫آن نیز ترجمه واژه یونانی پنیوما‪ ٬‬به معنی نفس می باشد‪ ٬‬به درک ما از آن مساله کمک می کند‪ .‬بی خود نیست که در روش های‬
‫سنتی مراقبت از خویشتن‪ ٬‬تقریبا ً به نفس کشیدن توجه خاصی نشان داده می شود‪.‬‬

‫شایسته است به این نکته توجه داشت‪ ٬‬در اینجا با توصیفی از فرایندهای بدنی سر و کار داریم که پایه های تاثیرات مثبت ( در‬
‫یوگا ‪-‬م‪ ).‬را پدید می آورد‪ .‬پیوند میان این گونه فرایندهای بدنی و تغییراتی که یوگا در پی می آورد‪ ٬‬موجب می گردد بیشتر ادمها‬
‫‪121‬‬

‫از واقعی بودن آن یقین حاصل کنند؛ آن خیال پردازی نیست‪ .‬این استدالل با دید و بینش از باال به پائین ما همخوانی دارد‪ ٬‬اما در‬
‫عین حال داده مهمی را نادیده می گیرد‪ :‬تعریف و توصیف به معنی روشنگری نیست‪ .‬مانند پالسیبو‪ ٬‬برگرداندن و ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪.‬‬
‫روز به روز از فریندهای زیرین و بدنی یوگا نیز دید و بینش بهتری بدست می آوریم و امکان تعریف علمی آنها میسر می گردد‪.‬‬
‫اما اینکه چرا انتظاری (پالسیبو)‪ ٬‬تاثیری تراما زا (برگرداندن)‪ ٬‬حرکات چشم (ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ ).‬یا یوگا موجب شروع شدن آن‬
‫چنان فرایندهای نیورولوژیک و اندوکرینولوژیک می گردد‪ ٬‬هنوز بر کسی دانسته نیست‪.‬‬

‫یوگا در مقایسه با ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ ٬.‬درون‪-‬آگاهی و درون‪-‬اندیشی به طور چشمگیری فعال می باشد‪ .‬این موضوع در مورد اشکال‬
‫دیگر مراقبت از خویشتن که در دهه گذشته به صورت مد روز رواج یافته نیز صادق است‪ .‬نخست ’هنرهای رزمی‘ ( جودو‪٬‬‬
‫کاراته‪ ٬‬آیکیدو) را وارد گود کردیم‪ ٬‬سپس گونه های نرم آن را (تای چی‪ ٬‬کی گونگ)‪ .‬به نظر میرسد هنرهای رزمی خیلی فراتر‬
‫از جنگیدن میرود‪ .‬در هر حال آن به مراقبت از خویشتن همراه با ترکیبی از حرکات و تکنیک های بدنی و تمرینات روانی‬
‫مربوط می شود‪ ٬‬که اغلب در آنها روی کنترل و اداره خویشتن تاکید می شود‪ .‬من ندیده ام در باره اثرات مفید این تمرینات‬
‫تحقیقی به عمل آمده باشد‪ ٬‬اما حدس می زنم تاثیر آنها بیش و کم مانند یوگا‪ ٬‬درون‪-‬آگاهی‪ ٬‬درون‪-‬اندیشی باشد و یا در راستای آن‬
‫ها باشد‪ :‬هماهنگی بهتر میان اندیشیدن و احساس کردن که حاصل آنها در حالت کلی احساس آرامش و فراغ بالی می باشد‪.‬‬

‫آن لبخند شناخته شد ٔه همراه با آرامش عمومی که در یوگی می بینیم‪ ٬‬ترفند تبلیغاتی نیست‪ .‬آن حاصل شناخت خود از و با طریق‬
‫بدن می باشد‪.‬‬

‫بهترین های هر دو جهان‬


‫شتن پائین به باال‘‬
‫’دانش خوی ِ‬
‫ِ‬ ‫من روش های مرتبط با سنت های شرقی را با ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ .‬در یک دسته جای داده ام و از آنها با‬
‫نام می برم‪ :‬اما جایگاه این دانش در کجاست؟ می باید به صراحت گفت‪ ٬‬آن دانش و آگاهیی نیست که بر سبیل معمول درک و‬
‫برداشت می شود‪ :‬عینی‪ ٬‬به طور کلی معتبر و قابل آموزش‪ .‬آن به دانش دیگری مربوط می شود‪ ٬‬به طوری که عالم و محققی‬
‫چون هاریس به خود اجازه می دهد برای آن ’معنویت‘ را بکار برد‪ .‬اهتمام ورزیدن برای توضیح آن بکمک کلمات‪ ٬‬به سبب‬
‫ماهیت آن میسر نخواهد شد‪ .‬در اینجا به مرزی میرسیم که در این کتاب پیوسته آنرا می بینیم‪ .‬گمان می کنم برخی از خوانندگان‬
‫از اینکه تکرارا ً به هماهنگی بهتر با بدن اشاره می کنم‪ ٬‬آزرده و خسته می شوند‪ .‬آزرده و خسته می شوند‪ ٬‬برای آنکه نمی گویم‬
‫آن شامل چه چیزهایی می باشد‪ .‬در واقع نمی توانم بگویم آن شامل چه چیزیست‪ ٬‬چون این نیز به همان مرز مربوط می باشد‪.‬‬

‫در حالت ایده آل می توانیم آگاهی و پرستاری از خویشتن را از ترکیب دو روش بدست آوریم‪ .‬روش غربی بر اساس دانش علمی‬
‫می باشد که کاربست آن از باال به پائین است‪ ٬‬با رهنمود های روشن و مشخص در زمینه مراقبت از خود‪ :‬تغذیه خوب و خواب‬
‫کافی‪ ٬‬کار و زندگی خصوصی متعادل ‪ -‬و کارهایی از این دست‪ .‬در خصوص بیماری راهنمائی ها و سفارش ها دقت‪ ٬‬صراحت‬
‫و تاکید بیشتری می یابد‪ :‬آن دارو را فالن مرتبه در روز مصرفت کنید‪ ٬‬تا تمام شدن بسته دارو‪ .‬این که ما به آن سفارش ها و‬
‫راهنمائی ها عمل می کنیم یا نه داستان دیگریست‪ .‬تجربیاتی که درمانگرها و پزشکان به اشتراک می گذارند‪ ٬‬نشان می دهد ما‬
‫همیشه هم بگفته آنها عمل نمی کنیم‪ .‬اعمال و تمرینات پائین به باال‪ ٬‬که در سنت شرقی می بینم‪ ٬‬کارهای مراقبت از خویش می‬
‫دانش بدنی باز می کند‪ .‬در این روش شکاف میان راهنمایی ها و عمل کردن به آنها از میان‬
‫باشد که راه را برای بدست آوردن ِ‬
‫می رود ‪ -‬اما می باید تمرین ها را‪ ٬‬به عنوان بخشی از شیوه زندگی خود‪ ٬‬خوب انجام داد‪.‬‬

‫این دو روش می تواند همدیگر را کامل کند و آمیزه آنها گلچینی از بهترین های هر دو جهان باشد‪ .‬در این میان انقالب نوی در‬
‫حال شکل گرفتن است‪ ٬‬که به آمیختن آن دو نمی پردازد‪ ٬‬بلکه در صدد یکی ساختن آن دو می باشد‪ .‬در زمان ویلهلم رایش‪ ٬‬شاگرد‬
‫خودنمای فروید که برای نخستین بار درمان بدنی و روان درمانی را در هم آمیخت و مفهومی سیاسی بر آن داد‪ ٬‬هنوز لمس کردن‬
‫بیمار تابو بشمار می آمد‪ .‬امروزه درمانگرهای نوی سر برمیاورند که در جایگزین ساختن مبل با تخت ماساژ دمی درنگ روا‬
‫نمی دارند‪ .‬نمونه ای از این دست یوری کالسیوس‪ ٬‬درمانگر کودکان می باشد که دکترای روانشناسی دارد‪ .‬کتاب وی با عنوان‬
‫کار با بدنی که رام نمی شود (‪ )۲۰۱۷‬از روش و برخوردی می گوید که از دوگانگی میان بدن و روح می گذرد و بسی فراتر‬
‫می رود‪ .‬بگمانم در آینده پزشکان و روان درمانگر های بیشتری که آموزش علمی دیده اند بسوی یگانگی و یکپارچگی روی می‬
‫آورند‪ .‬از این پس دوگانگیی در میان نمی بینی‪ ٬‬همه چیز با همه چیز در پیوند است‪.‬‬
‫‪122‬‬

‫‪۹‬‬

‫عشق؟‬
‫مراقبت و پرستاری از خویشتن مدت های مدیدی است که به جوالنگاه بازاریاب های نولیبرال گشته است و از همه می خواهند تا‬
‫سر زنده به سرکار بیایند‪ .‬همه این ها برای بیشتر کارکردن می باشد‪ ٬‬برای نمونه‪ ٬‬تر و‬‫جایی که می توانند هر روز تندرست و ِ‬
‫خشک کردن کارمندان خود توسط گوگول‪ ٬‬به هیچ وجه به خاطر انسان دوستی نمی باشد‪ ٬‬بلکه برای استفاده (بهره کشی‪-‬م‪ ).‬بیشتر‬
‫از انسان به عنوان منبع تولید می باشد ( ’منابع انسانی‘ )‪ :‬پرداخت هزینه های کسی که می خواهد خود را عقیم کند‪ ٬‬هزینه مهد‬
‫کودک برای کسانی که نمی توانند صبر کنند‪ ٬‬فضای مناسب برای تمرین های تناسب اندام و خواب‪ ٬‬یخچال های پر از نوشیدنی ها‬
‫و خوراکی های سالم و ارگانیک در سر کارها‪ .‬همه چیز برای آنها فراهم می کنند تا کارکنان نیازی برای رفتن به خانه نداشته‬
‫سر کار‬
‫باشند‪ ٬‬مرز میان کار و زندگی خصوصی دارد پاک می شود‪ .‬شمار فزاینده ای از صاحبان کار‪ ٬‬به کارمندان شان در ِ‬
‫جلسات یوگا و درون‪-‬آگاهی می گذارند؛ چون این ها هم به بازدهی بیشتر کار کمک می کند‪ .‬اگر مارکوزه زنده بود‪ ٬‬اینجا نمونه‬
‫کر مراقبت از خویشتن کاری‬ ‫های بسیاری از تحمل سرکوبگر را می توانست شناسائی کند‪ .‬از این گذشته بازاریابی بی در و پی ِ‬
‫کرده است که هم و غم مردم به مراقبت از خود ختم شود‪ ٬‬که در بدترین حالت آن‪ ٬‬دیگری را بچشم رقیب می بینند‪.‬‬

‫یک چنین مراقبت از خویشتنی در ستیز با پرستاری و آگاهی از خویشتنی است که من خواستار آنم‪ .‬پرستاری و مراقبت از‬
‫خویشتن امروزه کاالئی فروشی شده است و ما دوباره در جایگاه مشتری ایستاده ایم‪ .‬من واژه شناسی را دوست دارم؛ ریشه یک‬
‫واژه می تواند پیوندهای شگفتی آوری را آشکار سازد‪ .‬واژه کالینت (انگلیسی) و کلیینت (آلمانی) به معنی مشتری‪ ٬‬از واژه کلینس‬
‫التین‪ ٬‬به معنی برده های آزاد شده در رم باستان می باشد‪ .‬آنها پس از آزادی همچنان به اربابان پیشن خود وابسته بودند‪٬‬‬
‫بزرگترین وظیفه آنها این بود که همچنان گوش به فرمان او و در خدمت منافع او می ماندند‪.‬‬

‫درپایان بخش پیشین بر اهمیت یگانگی و یکپارچگی اشاره کردم‪ .‬مراقبت از خوشتن نه تنها پرستاری از تن و روان را‪ ٬‬که در‬
‫یکپارچگی آن دو را در بر میگیرد؛ این شامل مراقبت و نگهداری از پیرامون نیز می شود‪ .‬در سنن کالسیک‪ ٬‬هم یونانی و هم‬
‫شرقی‪ ٬‬مراقبت از خویشتن هیچگاه از مراقبت دیگری جدا نیست‪ .‬در میان یونانیان آن آشکارا معنی و مفهومی سیاسی دارد‪ .‬ریشه‬
‫پولیتیک (سیاست)‪ ٬‬از واژه یونانی پولیس به معنی شهر (پرس پولیس = شهر پارسیان ‪-‬م‪ ٬).‬در این خصوص‪ ٬‬دولت شهری‪ ٬‬می‬
‫باشد‪ .‬پرستاری از خویشتن‪ ٬‬اپی مِلیا (به یونانی)‪ ٬‬برای هر شهروند یونانی به معنای مسئولیت داشتن در برابر دیگران نیز بود‪ ٬‬که‬
‫در آن هر کدام از شهروندان به نوبه خود ماموریت و وظیفه ای سیاسی‪ ٬‬در رابطه با بهتر کردن شرایط جمعی‪ ٬‬بگردن می‬
‫گرفتند‪ :‬اینجا من بخش کوچکی از یک کل بزرگتر می باشد‪ ٬‬که در برابر آن می باید‪ ٬‬وظیفه ای را انجام دهد‪ .‬اگر می خواهی از‬
‫خود نگهداری و پرستاری کنی‪ ٬‬می باید در برابر دیگران و پیرامون نیز خود را مسئول بدانی‪.‬‬

‫در این بخش پایانی رابطه محرمیت مان با دیگری را در جایگاه کانونی می نشانیم‪ ٬‬که با گسترش آن به مراقبت و نگهداری از‬
‫پیرامون مان میرسیم‪ .‬طبق استدالل من این مساله هنگامی امکان پذیر می گردد که بتوانیم نخست پیوند محرمیتی با خود ساخته‬
‫باشیم‪ .‬منظور من از آن هماهنگی میان من‪ ٬‬خودم و بدنم می باشد که در این کتاب بارها روی آن تاکید و تا جائی که امکان داشته‬
‫بیان کرده ام‪ .‬اگر خودم را دوست نداشته باشم‪ ٬‬نمی توانم دیگری را دوست داشته باشم یا از پیرامونم پرستاری و نگهداری کنم‪.‬‬
‫رابطه دوستانه با خودم را مدیون دیگری هستم‪ .‬آنچه را که دریافت کرده ام‪ ٬‬به نوبه خود خواهم توانست به کسی دیگر نیز بدهم‪.‬‬

‫همسایه ات را مانند خودت دوست داشته باش‬


‫این اصل اخالقی بسیار شناخته شده که روزگاری کاربرد داشت‪ ٬‬چندان هم که در نگاه نخست گمان میرود‪ ٬‬ساده نیست‪ .‬در آن‬
‫اصل‪ ٬‬فرض مشخصی نهفته است‪ ٬‬که درستی آن را زیر سوال می برد‪ :‬که خودم را دوست داشته باشم‪ .‬در عمل نسبت به خود‬
‫آمیزه ای از احساسات مختلف را داریم‪ .‬در جامعه پیشین بخش شدگی ما به سبب پارسائی تحمیلی و شهوت پنهانی بیشتر گشت؛‬
‫در جامعه کنونی خیلی زود احساس کمبود می کنیم‪ ٬‬چون به نمونه های ایده آلی که در برابر مان می گیرند‪ ٬‬نمی توان دست یافت‪.‬‬
‫در هر دو حالت از خودمان سرخورده و دل زده می شویم‪ .‬در نتیجه دیر یا زود خشم مان را به بیرون می ریزیم‪ ٬‬سر کسی دیگر‬
‫خالی می کنیم‪ .‬خنده دار اینجاست که در این حالت نیز آن اصل اخالقی را حفظ می کنیم‪ ٬‬اما در مفهوم منفی آن‪ :‬دیگری را به‬
‫همان اندازه دوست داریم که خودمان را داریم‪ .‬به سخن دیگر‪ ٬‬از دیگری همان چندان بیزاریم که از خودمان‪.‬‬
‫‪123‬‬

‫همچنین هنگامی که تباهی و کاستی را تنها در خود می بینیم و خود را خوار می داریم یا از خود بدمان می آید‪ ٬‬داشتن رابطه‬
‫عاشقانه برای مان دشوار می گردد‪ .‬در آن حالت هنگامی که کسی از من خوشش میاید‪ ٬‬من از او دوری می جویم‪ ٬‬چون نگاه‬
‫دوستانه و مهرورزانه او بمن با نگاهی که خود از خویشتن دارم‪ ٬‬نمی خواند‪ .‬اما هنگامی که به کسی میرسم که مرا خوار میدارد‪٬‬‬
‫موید تصویر من از‬ ‫پیوسته از من ایراد می گیرد‪ ٬‬او را آدمی درست و راستگو می پندارم‪ ٬‬از او خوشم می آید‪ ٬‬چون گفته های او ٔ‬
‫خویشتن می باشد‪ .‬اگر در این حالت بخواهم همسر ایده آلی برگزینم‪ ٬‬آن کسی خواهد بود که احساس شکست خوردگی مرا بیشتر‬
‫عیان می سازد‪ ٬‬به سخن دیگر با این ازدواج آن احساس من بیشتر و بزرگتر خواهد گشت‪ .‬چون او را بهتر از خودم می بینم‪ ٬‬او‬
‫در قیاس با من از کمال بیشتری برخوردار است‪ ٬‬بدین سان از او خوشم می آید‪ ٬‬دوستش دارم‪ ٬‬برای آنکه او آنچه را که می باید‬
‫باشم‪ ٬‬بازتاب می کند‪.‬‬

‫در همه آن موارد یاد شده محرمیت دشوار می گردد‪ ٬‬بهمان دلیل که آورده شد‪ :‬منی که احساس خوبی از خود ندارد‪ ٬‬به اندازه‬
‫کافی خود را دوست ندارد‪ .‬یک چنین آدمی چگونه می تواند دیگری را دوست داشته باشد؟ اگر بخواهیم ’همسایگانت را مانند‬
‫خودت دوست بدار‘ (جمله ای از انجیل‪-‬م‪ ).‬را درست تر گفته باشیم‪ ٬‬چنین خواهیم گفت‪ :‬خودت را دوست بدار تا بتوانی دیگری‬
‫را هم بهمان سان دوست داشته باشی‪.‬‬

‫به عنوان یک اصل اخالقی آن بسیار نادرست به نظر می آید‪ .‬آیا دوست داشتن خود‪ ٬‬همان خود شیفتگی است‪ ٬‬کسی که پیوسته با‬
‫خود پسندی در شیشه ویترین فروشگاه ها به خود می نگرد؟ آیا نمونه امروزی آن آدم خودبنینی است که می خواهد با سیل عکس‬
‫هایی که تویت می کند یا در اینستاگرام می گذارد‪ ٬‬آن خودبینی را به اشتراک بگذارد؟ به بین من چه قدر باهوش و زیبا هستم!‬
‫یکی برایش می نویسد‪’ ٬‬دوستت دارم!‘ آن آدم خود شیفته نیز پاسخ می دهد ’منهم‘‪.‬‬

‫این فرض را که دوست داشتن خویشتن به بهای دوست داشتن دیگری بدست می آید‪ ٬‬برای آدم خود پسند به معنی خود بزرگ بینی‬
‫و مرد مردان دیدن خود می باشد‪ .‬از اینرو دوست داشتن خویشتن را در خور سرزنش و ناپسند می دانند‪ .‬این فیلسوف روشنگری‪٬‬‬
‫ژان ژاک روسو بود که با بسط آن مفهوم‪ ٬‬خوانش دیگری از آن ارائه نمود‪ .‬در کنار ’آمور پراپر‘(= بزرگ شمردن خود)‪٬‬‬
‫خرسندی از خویشتن ’آمور ُد سوا‘ (= دوست داشتن خود) هم هست‪.‬‬

‫خود بزرگ بینی ( آمور پراپر = خود‪-‬بزرگ انگاری)‬


‫خودبزرگ بینی صفت خوبی نیست و از باره اخالقی ناپسند می باشد‪ .‬روسو می نویسد‪ ’ ٬‬خود‪-‬بزرگ انگاری‘ ما را به نگاه‬
‫دیگری وابسته می کند‪ .‬در سال ‪ ۱۹۱۴‬فروید با افزودن نرگس گرایی به واژگان روانشناسی‪ ٬‬آنرا گسترش داد و آن خیلی زود در‬
‫میان مردم جا افتاد‪ :‬با داستان نارسیسوس جوان و زیبا‪ .‬وی چنان عاشق خود می شود که مدام با اشتیاق و تحسین به تصویر خود‬
‫می نگرد‪ ٬‬آن چنانکه دیگر به هیچ چیز و هیچ کس توجهی نمی کند‪ .‬برای نرگس گرای (نارسیست) دیگران اهمیتی ندارند‪.‬‬

‫هنگامی که برای نخستین بار نوشته فروید در باره نرگس گرایی را خواندم و سپس‪ ٬‬مخصوصا ً کاربردهای آن در روانشناسی‬
‫واشکافی امریکا را دیدم‪ ٬‬آن با چیزی که در عمل می دیدم‪ ٬‬همخوانی نداشت‪ .‬آدم های نرگس گرائی که من با آنها سر و کار پیدا‬
‫می کردم‪ ٬‬آدم های خود بزرگ بینی بودند‪ ٬‬که تک تک شان به تحسین پیرامونیان خود وابسته بودند‪ .‬من خیلی کم آن تصویر‬
‫نرگس گرای ( خود شیفته ای) را می دیدم که چنان واله خود گشته بود‪ ٬‬که کمترین توجهی به دیگران ندارد‪ .‬تمایز گذاریی که‬
‫فروید پس از گذشت مدتی میان نرگس گرائی اولیه و ثانویه کرد‪ ٬‬می تواند به روشنتر شدن مساله کمک می کند‪ ٬‬البته مشروط بر‬
‫این که درک ما از مساله بدینگونه باشد‪ :‬نرگس گرائی اولیه حاکی از عدم وابستگی به دنیای بیرونی می باشد‪ ٬‬در صورتی که‬
‫نرگس گرائی ثانوی دیوار به دیوار آن چیزیست که روسو از آن با خود برتر بینی یاد می کند‪ ٬‬که در آن شخص خود بزرگ بین‬
‫ی نوین آغاز شد ‪ -‬بحث بر سر ‪ ۱۷۵۵‬است ‪٬-‬‬ ‫ی شهروند ِ‬‫شدیدا ً به دیگری وابستگی می یابد‪ .‬بگفته او همه چیز با فرهنگ اندوز ِ‬
‫که با خود جا بجائی آشکاری از ’دوست داشتن خود‘ به ’خود‪-‬بزرگ انگاری یا برتر شمردن خود‘‪’ ٬‬از آمور دو سوا‘‪ ٬‬به ’آمور‬
‫پراپر‘‪٬‬صورت گرفت؛ دگرگونیی که خطا بود‪’ .‬آمور پراپر‘ آدمی را به رقابت پایان ناپذیر با دیگران وامیدارد؛ در نتیجه پیوسته‬
‫می خواهد از دیگران بهتر باشد‪ ٬‬چیزهای بیشتری داشته باشد ‪ -‬بگذارید قبول کنیم که آن ’دستاورد‘ فرهنگ اندوزی ’نوین‘ می‬
‫باشد‪.‬‬

‫برای روسو یک چنین چرخشی شایسته سرزنش و از باره اخالقی پُر خطر می باشد‪ ٬‬هم برای فرد و هم برای جمع ‪ -‬اگر ارسطو‬
‫زنده می بود‪ ٬‬بیگمان این را تایید می کرد‪ .‬بی سبب نبود که این فیلسوف سویسی در سخنرانیی که در زمینه ریشه ها و پایه های‬
‫نابرابری میان آدمها دارد (‪ ٬)۱۷۵۵‬از ایده خود برتربینی یاد می کند‪ .‬آن بی سبب نبود‪ ٬‬چون بچشم او یکی از عواقب زیان بار‬
‫ی نوین‪ ٬‬نابرابری افزایش یابنده میان آدم ها‪ ٬‬به سبب اصل عمومیت یافته رقابت و آزمندی بود‪.‬‬
‫شهروند ِ‬
‫‪124‬‬

‫دگرگونیی که وی از آن توصیف می کند‪ ٬‬تحولی است که در آن رقابت با دیگری و ارزیابی شدن از سوی دیگری محوریت دارد‪٬‬‬
‫به این معنی که نحو ٔه انجام کارها و تجربه آن از سوی ما کامالً متفاوت می باشد‪ .‬شاید بشود آنرا با مثال ساده ای روشن ساخت‪.‬‬
‫شتن خود‪-‬انگیخته مان باشد‪ .‬فرض کنید‬‫آواز خواندن و پایکوبی کردن برای ما شادی آور است‪ ٬‬شاید هم بخشی از مراقبت از خوی ِ‬
‫سر کار تان تنها هستید‪ ٬‬زیر لب آواز می خوانید و بدن تان را پیچ و تاب می دهید‪ ٬‬بدون نگرانی و دلواپسی‪ .‬تا اینکه به یکباره پی‬
‫می برید همکارتان گوشه ای نشسسته و نگاه تان می کند‪ .‬دست و پای تان را گم می کنید! با نگاه او به خویشتن می نگرید‪ ٬‬می‬
‫ترسید که بد خوانده باشید‪ ٬‬رقص تان ناشیانه بوده باشد‪ .‬آنچه که یک رقص عادی بود به رخت اجرای مهارتی در میاید که می‬
‫باید مورد تائید نگاه های تحسین کننده دیگری ‪ -‬که من حدس می زنم ‪ -‬قرار گیرد‪.‬‬

‫هنگامی که دیگران نگاهم می کنند‪ ٬‬خود بخودی رفتارم را عوض می کنم‪ .‬هنگامی که تنها هستم‪ ٬‬یا کسی دیگر نمی تواند مرا‬
‫ببیند‪ ٬‬آسانتر و روانتر خودم را پیچ و تاب می دهم‪ .‬این را در داستان زیرین نیز می شود دید‪ .‬در یک دوره آموزشی دو روزه‬
‫برای ’رشد شخصی‘‪ ٬‬که در آخر هفته برگزار شده است‪ ٬‬چشم های نیمی از شرکت کنند گان را با چشم بند می بندند‪ .‬کسانی که‬
‫چشم های شان بسته نیست می توانند یکی از کسانی را که چشم های شان بسته است به عنوان جفت رقص خود انتخاب و پایکوبی‬
‫کنند‪ .‬زنی که این داستان را بمن می گفت‪ ٬‬از دسته کسانی بود که چشم شان بسته نشده بود‪’ .‬این واقعیت که جفت رقص من نمی‬
‫دانست من کی هستم و نمی دید چگونه می رقصم‪ ٬‬باعث می شد خودم را آزادتر‪ ٬‬روانتر و تندتر پیچ و تاب بدهم‪ ٬‬در صورتی که‬
‫اگر می توانست مرا نگاه کند‪ ٬‬نمی توانستم به آن راحتی به رقصم‪ ‘.‬خوبی این داستان کوتاه آنجاست که با مثالی که روسو می‬
‫آورد‪ ٬‬همخوانی دارد‪ .‬هنگامی که کسی می رقصد‪ ٬‬در درجه اول او برای آن می رفصد که از آن لذت می برد‪ .‬روسو میگوید‪٬‬‬
‫هنگامی که وی رقاصی میشود که برای تماشاگرانی نمایش رقص اجرا می کند‪ ٬‬آن لذت تغییر می یابد‪ .‬آن دیگر به لذت بردن از‬
‫رقصیدن مربوط نمی شود‪ ٬‬بلکه جای آنرا لذت بردن از تحسین و تائید دیگری میگیرد‪.‬‬

‫گمان می کنید میانگین پایکوبی کنندگان در یک میهمانی رقص سده هیجدهم چند تن می شد؟ من فکر می کنم‪ ٬‬حد اکثر صد جفت‬
‫رقص‪ .‬از خیر سر رسانه های گروهی‪ ٬‬امروزه ما میتوانیم با سراسر جهان به رقصیم‪ .‬خیلی کم پیش می آید که ما تنها باشیم؛ با‬
‫کاربرد پیوسته دستگاه های دیجیتال خود می خواهیم همواره دیده شویم‪ ٬‬همیشه نگاه مان کنند‪ ٬‬همیشه نمایشی داده باشیم‪ .‬نتیجه آن‬
‫وارونه گشتن داستان کوتاه رقصیدن می شود‪ ٬‬که در باال توصیف کردم‪ ٬‬کسی هنگام رقصیدن‪ ٬‬آواز خواندن درست در لحظه ای‬
‫که خیال می کند تنهاست‪ ٬‬گیر می افتد و می بیند همکارش او را نگاه می کند‪ .‬منظورم از وارونه گشتن آنست برخی از مردم‬
‫درست هنگامی شاد و زنده می شوند که ببینند دیگران نگاه شان می کنند‪ ٬‬یا یقین دارند جمعیتی تماشای شان می کند‪ .‬آنها در‬
‫تنهایی هیچ کاری نمی کنند‪ ٬‬دست و دل شان بکاری نمی رود‪ ٬‬خود را احساس نمی کنند‪ .‬آنها خودشانرا کمتر دوست دارند‪ ٬‬این‬
‫نگاه دیگریست که آنان را زنده می کند‪ ٬‬سر شوق می آورد و احساس ارزشمند بودن میدهد‪ .‬روسو پیشبینی کرد‪ ٬‬جامعه ای که در‬
‫آن خود بزرگ بینی حاکم گشته‪ ٬‬آن آدم ها را به استفاده از انواع نیرنگ ها و راه های فریبکارانه برای جلب توجه و تحسین‬
‫دیگران سوق می دهد‪ ٬‬از دروغ گرفته تا ریاکاری و خشونت‪.‬‬

‫دوست داشتن خود ( آمور د سوا)‬


‫نو آوری روسو در این بود که وی در کنار خود برتر بین ِی نرگس گرائی نوع دیگری از دوست داشتن خود را می نشاند‪ :‬آمور د‬
‫سوا = دوست داشتن خود‪ .‬هر کسی عشقی ریشه دار و طبیعی به خویشتن دارد‪ ٬‬که ربطی به نظر آدم های دیگر ندارد‪ .‬هر کسی‬
‫برپایه آن دوست داشتن طبیعی خود‪ ٬‬بی آنکه خواسته باشد‪ ٬‬دنبال چیزها و کارهایی می رود که برایش خوب و سودمند می باشد‪- ٬‬‬
‫چیزی نزدیک به مراقبت و پرستاری از خود ‪ -‬نه آن چیزی که نگاه تحسین آمیز دیگری می دهد‪ .‬از این گذشته برای روسو‬
‫میان این دوست داشتن خود و نوع دومی که آن هم از نشانه های طبیعی آدمیست‪ ٬‬یعنی همدردی‪ ٬‬پیوندی وجود دارد‪ .‬این در اصل‬
‫همان اصل اخالقی ’همسایه ات را مانند خودت دوست داشته باش‘ می باشد‪ ٬‬بدین سان دوست داشتن خود به دوست داشتن دیگری‬
‫می انجامد‪ ٬‬همچنانکه پرستاری و مراقبت از خود‪ ٬‬به پرستاری و نگهداری از دیگری منتهی میشود‪.‬‬

‫دوست داشتن طبیعی خویشتن نه تنها رفتار ما را از وابستگی به نگاه دیگری رها می سازد‪ ٬‬بلکه رفتارما را در راستای‬
‫رفتارهایی سوق می دهد که نیاندیشیده و خود انگیخته و برای مان لذت بخش می باشد‪ .‬یک چنین تجربیاتی خیلی نزدیک به‬
‫توصیفات ارسطو از ’لذت‘ و توصیفات سیکسزنت میهالی از ’روان شدن‘ می باشد‪ .‬در واقع شما فعالیت مشخص و خودانگیخته‬
‫من قضاوت کننده نیز نشانی نمی ماند‪ .‬رهبری‬ ‫ای را انجام می دهید که در آن نه تنها وابستگی به نگاه دیگری از میان میرود‪ ٬‬از ِ‬
‫را بدن در دست می گیرد‪ .‬در فصل قبلی‪ ٬‬در بحث درون‪-‬آگاهی به مثابه مراقبت از خویش‪ ٬‬مثال رقصیدن را آوردم‪ ٬‬همراه با این‬
‫گفته مونتنیه‪’ ٬‬وقتی که می رقصم‪ ٬‬می رقصم و وقتی که می خوابم‪ ٬‬می خوابم‘‪.‬‬
‫‪125‬‬

‫بحث طبیعی امروزه مفهوم دیگری یافته تا آنچه که در سده هیجدهم داشت‪ .‬این را که آدم ها‪ ٬‬حتی جانوران‪ ٬‬گرایشی طبیعی برای‬
‫همدردی دارند‪ ٬‬پس از پژوهش های راهگشای فرانس دوال می دانیم‪ .‬این را که آدمی از همان دو سه سالگی گرایش دارد به‬
‫دیگران کمک کند‪ ٬‬از باره علمی ثابت شده است‪ ٬‬اما اینکه آیا آن در مورد دوست داشتن خود هم‪ ٬‬بگونه ای که روسو آن را‬
‫تعریف می کند‪ ٬‬مصادقت دارد یا نه‪ ٬‬نمی توان به این سادگی نشان داد‪ .‬برپایه تئوری تکامل می توان گفت همه هستی های زنده‬
‫گرایشی طبیعی به حفظ و بقای خود دارند‪ .‬من بر این باورم یک چنین گرایش طبیعی به حفظ و بقای خود است که ما را بسوی‬
‫دیگری‪ ٬‬پیش از هر چیزی بسوی مادر سوق می دهد؛ در آنجاست که با نگاه دیگری آشنا می شویم‪ ٬‬نه آن نگاهی که در اجرای‬
‫نمایشی برای تماشاگران می بینیم‪.‬‬

‫بچه ای که تازه چشم به جهان گشوده نمی تواند پیرامون خود را دگرگون سازد‪ ٬‬اما می تواند نگاه خود را روی چیزی که به‬
‫فاصله سی سانتی متر از او فاصله دارد‪ ٬‬متمرکز کند‪ .‬آیا این تصادفی است که صورت مادر هنگام شیر دادن به بچه سی سانتی‬
‫متر از او فاصله دارد؟ کنش و واکنش چشمی و بینائی میان مادر و کودک برای دیدن و دیده شدن می باشد‪ ٬‬که در آن دیده شدن‬
‫بیشتر اهمیت دارد؛ آن همچنین رابطه ایست برای در آغوش گرفتن‪ ٬‬به سینه فشردن و دوست داشتن‪ .‬در آغاز این کتاب به‬
‫’آزمایش چهره مات اشاره کردم‘‪ ٬‬که در آن می توان کنش و واکنش عاشقانه و همراه با بازی میان مادر و فرزندش را دید‪ ٬‬به‬
‫ویژه پیامدهای به یکباره مات شدن چهره مادر و ناپدید شدن همه نشانه های دوست داشتن از چهره او را‪ .‬پس از آن کودک‬
‫نوزاد گیج می شود‪ ٬‬گریه می کند‪ ٬‬حتی جیغ می زند ‪ -‬می توان دید که چه قدر تنش در بدن او افزایش می یابد‪ .‬پس از آنکه مادر‬
‫دوباره به نقش دوستدارنده‪ ٬‬آرامش بخش و دلجویی کننده برمی گردد‪ ٬‬آن کوچولو آرام می گیرد و دوباره آن بچه شاد و خندان می‬
‫شود‪ ۱۱۴.‬این نگاه پر از مهر و دوست داشتن مادر است که آرامش را به او باز می گرداند‪.‬‬

‫در چشم من پایه های دوست داشتن خود‪ ٬‬در نخستین رابطه دوست داشتن ما نهفته است‪ .‬دوست داشتن خود را ‪ ٬‬که پیرو گفته های‬
‫روسو ’طبیعی‘ می باشد‪ ٬‬تحت شرایط عادی‪ ٬‬خیلی زود هنگام‪ ٬‬در همان اوایل زندگی بهنگام نخستین کنش و واکنش های بدون قید‬
‫و شرط آغازین‪ ٬‬از نگاه های پر از مهر و محبت پدر و مادرمان بدست میاوریم (منظور آن قید و شرط هائی استکه بعدا ً مطرح‬
‫می شود‪ :‬اگر این یا آن کار را بکنی دوستت خواهم داشت‪ ٬‬اگر به گفته های من گوش کنی فالن چیز را برایت خواهم خرید یا‬
‫َبغلِت خواهم کرد‪- ... ٬‬م‪ .).‬نخستین نگاه ها از روی مهر و محبت می باشد‪ ٬‬نیازی نیست که نوزاد برای آن کاری بکند‪ .‬در‬
‫مراحل رشد و تکامل بعدی آن نگاه های پُر مهر پدر و مادر مان مشروط می گردد‪ ٬‬هر بچه نوپایی زود یاد میگیرد برای بدست‬
‫آوردن تحسین و تائید یا تشویق آنها چه رفتاری می باید بکند‪ .‬بدین سان می شود دید بدون فرهنگ اندوزی نوین نیز به نگاه تائید‬
‫کننده دیگری وابسته می شویم‪ .‬پس از آنکه کمی بزرگتر شدیم‪ ٬‬یاد می گیریم با دیگران رقابت کنیم‪ ٬‬که تصادفا ً ‪ -‬علیرغم آنچه که‬
‫روسو گمان می کند ‪ -‬این یک هم از نشانه های طبیعی می باشد‪ .‬رقابت را همراه با همبستگی و همدردی در میان همه جانوران‬
‫پستاندار می توان دید‪ .‬فراخوان روسو در بازگشت به طبیعت‪ ٬‬برای غیر ممکن ساختن خود بزرگ بینی و نابرابری از این‬
‫طریق‪ ٬‬راه حل کارسازی نیست‪ .‬پیشتر در این کتاب گفتم که رقابت فی نفسه دشواری و سختی نمی آورد‪ ٬‬بلکه فراگیر شدن آن در‬
‫همه جا و همه زمینه ها موجب مشکل می گردد؛ البته همراه با سطحی شدن استعداد و تمایل طبیعی ما به همبستگی‪.‬‬

‫با این همه وی نکته مهمی را پیش می کشد‪ :‬هرچه آن دوست داشتن خویشتن آغازین نیرومند تر باشد‪ ٬‬استوارتر روی پای خویش‬
‫خواهیم ایستاد و در آینده بهتر خواهیم توانست خود را از وابسته شدن به تاثیرات جهان بیرونی دور نگهداریم‪ .‬این را در پژوهش‬
‫های تئوری دلبستگی نیز می شود دید‪ :‬کسی که در اوایل کودکی دلبستگی پایدار و امنی را تجربه کرده است‪ ٬‬برپایه اعتماد و‬
‫اطمینانی که در کودکی در چشمان دیگری دیده است‪ ٬‬اعتماد به نفس و ایقان از خویشتن سالمی را در خود رشد می دهد‪ .‬از دید‬
‫داشتن خویش طبیعی در نظر دارد‪ ٬‬مناسب می‬ ‫ِ‬ ‫من داشتن اعتماد و اطمینان سالم و معقول برای تکمیل آنچه که روسو از دوست‬
‫باشد‪ .‬در اینجا منظور من از ’سالم و معقول‘ برآورد واقع گرایانه از ارزیابی خود می باشد‪ .‬دانستن این که به چه کاری توانا‬
‫هستم و ناتوان از چه کاری‪ ٬‬پایه خوبی برای دانش خویشتن می باشد‪.‬‬

‫رشد و تکامل اعتما ِد به خویشتن در بند کنش و واکنش دوستانه و پر مهر میان مادر و کودک محدود نمی ماند‪ .‬اگر بخواهیم‬
‫کودک را از وابستگی به نگاه مادر برهانیم‪ ٬‬به گام دیگری نیز نیاز داریم‪ ٬‬که در نگاه نخست گمان می رود درست در برابر پیوند‬
‫عاشقانه میان مادر و کودک می باشد‪ .‬کودک می باید یاد بگیرد (بتواند) تنها باشد‪ .‬تنها بی آنکه خود را تنها (تنها و ترک شده‪-‬م‪).‬‬
‫احساس کند‪.‬‬
‫‪126‬‬

‫تنهایم نگذار‬
‫برای کودک نوپا لحظه خوابیدن‪ ٬‬لحظه جدا شدن و گسستن می باشد؛ لحظه ای که برای او تنهایی‪ ٬‬ترس و نا امنی را به همراه‬
‫میاورد‪ .‬در این هنگام برای او این پرسش نا آگاهانه‪ ٬‬که از باره بدنی آنرا احساس می کند‪ ٬‬پیش می آید‪ ٬‬آیا مادرم برمیگردد یا نه؟‬
‫بسیاری از مادر و پدرها آئین ویژه ای را برای خواباندن بچه دارند‪ ٬‬که به مرور برای کوچولوی شان آرامش بخش می گردد و‬
‫امنیت می دهد‪ .‬بدین سان بچه می فهمد به پدر و مادر می توان اعتماد کرد‪ ٬‬آنها میروند‪ ٬‬اما باز برمیگردند‪ .‬اگر این به اندازه‬
‫کافی تکرار شود در بچه اعتماد به خویشتن شکل می گیرد و پس از آن می تواند خود گام بعدی را بردارد‪ ٬‬که دل و جرات‬
‫بیشتری می خواهد‪ :‬این که بخواهد خودش ناپدید شود (برود)‪.‬‬

‫بچه های نوپا پس از یکی دو سال (‪ ۴‬تا ‪ ۶‬سال‪-‬م‪ ).‬خیلی زود آن گام را برمیدارند و از آن کار خیلی خوش شان می آید‪ .‬از بازی‬
‫های بسیار خوشایند آنان قایم موشک بازیست‪ :‬من ناپدید می شوم‪ ٬‬تا اون دلش برایم تنگ شود‪ ٬‬دنبالم بگردد‪ .‬بچه های نوپا (‪ ۲‬تا‬
‫چهار سال‪-‬م‪ ).‬با شک و تردید آن کار را می کنند و اگر پدر شان زودتر نتوانند آنان را پیدا کنند‪ ٬‬کمی کمکش می کنند ( ’من‬
‫اینجام‪ ٬‬پشت پرده‘ )‪ .‬پدر و مادر ها به آسانی بازی را ادامه می دهند‪ ٬‬چون غرق کنش و واکنش میان خود و کودک می گردند‪٬‬‬
‫بی آنکه از آن آگاه باشند‪’ .‬باز لیندا را گم کردیم‪ ٬‬کجا رفته؟ من پیداش نمی کنم‪ ٬‬آها‪ ٬‬یافتمش اینجاست‘ ‪ -‬آنگاه کوچولوی آنها با‬
‫صدای شاد و بلندی از پشت پرده می آید بیرون‪.‬‬

‫دل شان برایم تنگ شده بود‪.‬‬

‫دنبالم می گشتند‪.‬‬

‫اگر آنها دنبال تو نمی گشتند‪ .‬چه کار زشتی‪.‬‬

‫دلم می خواهد دیگری آرزویم رابکند‪ .‬هنگامی که برای نخستین بار در هلند این اصطالح را شنیدم ’می توانم برای تان معنایی‬
‫داشته باشم؟‘ (= کاری از دستم برای تان بر میاید؟ ‪-‬م‪ ).‬به قدری ازآن خوشم آمد که در لحظات نخست نمی توانستم پاسخی بدان‬
‫بیابم‪ .‬ما در زبان فالندر آن اصطالح را خیلی کم بکار می بریم؛ معنای پیش پا افتاده آن نیز برایم روشن بود ( چون آن سوال را‬
‫در قسمت پذیرش هتل از من کردند)‪ ٬‬این الیه ژرفتر آن اصطالح بود که مرا تحت تاثیر قرار داد‪ .‬دلمان می خواهد برای دیگری‬
‫بتوانیم کاری و کمکی بکنیم‪.‬‬

‫این باور و این یقین را که آنها آرزوی مان می کنند‪ ٬‬دل شان برای مان تنگ می شود‪ ٬‬در کودکی و با بازی کردن بدست می‬
‫آوریم‪ .‬اما هرگز از آن یقین حاصل نمی کنیم‪ ٬‬هنگامی هم که زنگار تردید بر آن راه می یابد‪ ٬‬دست به هر کاری میزنیم تا آنرا‬
‫بزدائیم؛ دلمان می خواهد برای دیگری ’همه کار‘ بتوانیم بکنیم‪ .‬برخی از آدم ها همواره آن تردید را دارند‪ ٬‬اما آنچه بیشتر در این‬
‫گونه تردید ها بچشم می خورد چیز دیگری را نشان می دهد‪ ٬‬آنها آشکارا برای نزدیکان و دور و بری های شان معنای زیادی‬
‫دارند‪ .‬در بخش پیش اینرا به مثابه کمبود آگاهی از خویشتن تعریف کردم‪ ٬‬که پیامد آن هم فقدان مراقبت از خویش می باشد‪.‬‬

‫از توضیحات آشکاری که برای خود کم بینی پیوسته می آورند آنست‪ ٬‬آموزش و پرورشی که به بچه داده شده‪ ٬‬او را برای‬
‫ایستادگی و پایداری در برابر سختی ها و توقعات باال آماده نساخته است‪ .‬این درست‪ ٬‬اما تعجب آن جاست که روش های دیگر‬
‫تعلیم و تربین نیز همان پیامد ها را دارد‪ .‬منظورم پدرو مادرهایی هستند که همیشه سعی می کنند نگذارند بچه شان چیزی کم و‬
‫کسر داشته باشد‪ ٬‬همواره می کوشند در کنارش باشند‪ ٬‬به او بازخورد مثبت دهند و از کمک کردن به او دریغ نکنند‪ .‬سال های‬
‫گذشته‪ ٬‬موقع امتحانات پدر و مادرهای نگران به من (که استاد دانشگاهم) زنگ میزدند (اغلب مادرها و هر از گاهی هم پدرها)؛‬
‫آنها از من می خواستند توجه داشته باشم که بچه شان در دو سه شب گذشته خوب نخوابیده است‪ ٬‬از آنرو امکان دارد نتوانند‬
‫امتحان را خوب بدهند‪ .‬بد نیست گفته شود که ’بچه‘ آنها در آن موقع حداقل بیست سال داشت ( در فرهنگ اروپایی پدر و مادرها‬
‫در کارهای دختر ها و پسر های شان کمتر دخالت می کنند‪ ٬‬پیش از رسیدن آنها به هیجده سالگی‪ ٬‬از دخالت کردن در کار‬
‫فرزندان شان دست برمیدارند‪ ٬‬بسیاری از آنان از خانه پدری می روند و برای خود در جای دیگری زندگی می کنند‪-‬م‪.).‬‬

‫اگر مادر یا پدری همیشه برای فرزندش باشد و همه چیز را ’برای او لقمه کند‘‪ ٬‬مگر او می تواند از اشتباهات گریزناپذیری که‬
‫برای هر کسی پیش می آید‪ ٬‬چیزی بیاموزد؟ در سال های شصت سده پیش‪ ٬‬دونالد وینی کوت‪ ٬‬از اندیشمندانی که روی بچه ها کند‬
‫و کاو می کرد‪ ٬‬تا حدودی با بی توجهی اصطالحی را بکار برد که امروزه اهمیت بیشتری یافته است‪ :‬مادری که به اندازه کافی‬
‫خوب است‪ ٬‬این روز ها از آن با پدر و مادری که به اندازه کافی خوب است یاد می شود‪ .‬این برداشت در آن روزگار‪ ٬‬به طور‬
‫تصادفی پدید نیامد‪ :‬در آن دوره تعلیم و تربیت در سطح گسترده ای زیر سوال رفته بود ( پیش از آن چنین چیزی دیده نشده بود)‪٬‬‬
‫مادر و پدر ها سعی داشتند بهترین تعلیم و تربیت ممکن را به فرزندان شان بدهند‪ .‬اما اکثر آنان با ناامیدی به فکر فرو می رفتند‪٬‬‬
‫‪127‬‬

‫چون نمی دانستند بهترین تعلیم و تربیت ممکن چگونه است؟ چگونه می باید باشد؟ پاسخی که وینی کوت به آنان داد‪ ٬‬خیال شان را‬
‫راحت می کرد‪ :‬آن حداکثر تالش تان را بگذارید کنار‪ ٬‬بچه ها با کمی سردی و گرمی زندگی را چشیدن‪ ٬‬چیزی شان نمی شود‪٬‬‬
‫ی عادی باشید‪.‬‬ ‫سعی کنید عاد ِ‬

‫پدر و مادر ’به اندازه کافی خوب‘ درست نقطه مقابل پدر و مادریست که در میان ناامیدی همه کوشش خود را بکار میبرد تا‬
‫نمونه پدر و مادر کامل باشد‪ .‬پدر و مادری که به بچه خود چگونگی برخورد با افتادن را یاد می دهند‪ ٬‬در آن راه نخست خود بر‬
‫زمین می افتند‪ ٬‬چون می خواهند نشان دهند همیشه هم پیش او و برای او نخواهند بود؛ خودشان هم بی عیب و نقص نیستند‪ ٬‬هر از‬
‫سر می خورد و می افتد بی آنکه آسمان بر زمین‬ ‫گاهی پای شان می لغزد و می افتند‪ .‬بدین سان کودک یاد می گیرد‪ ٬‬اگر پدرم ُ‬
‫بیاید‪ ٬‬پس منهم هر از گاهی می توانم زمین بخورم‪ ٬‬شکست بخورم؛ دیدن افتادن یا اشتباه مادر یا پدر برای بسیاری از بچه ها‬
‫آرامش بخش است‪ ٬‬پس از آن می توانند نفس راحتی بکشند؛ آنها هم اشتباه می کنند‪ .‬خوب بودن به اندازه کافی خوب است‪ ٬‬هم‬
‫برای کودک و هم برای مادر و پدر‪ .‬اصطالح ’ تا حد ممکن خوب بودن‘ وجودخارجی ندارد و این اصطالح در خود متناقض می‬
‫باشد‪.‬‬

‫در این روزگار موفقیت اجباری‪ ٬‬به اندازه کافی پدر و مادر خوب بودن‪ ٬‬از هر زمان دیگر اهمیت بیشتر دارد‪ .‬چنین پدر و مادری‬
‫به بچه امکان می دهد تا اعتماد او رشد کند و خودش به اندازه کافی خوب باشد‪ .‬وی پس از رسیدن به آنجا ‪ -‬مرا می خواهند‪٬‬‬
‫دوستم دارند‪ ٬‬من به اندازه کافی خوب هستم ‪ -‬آمادگی برداشتن گام بعدی را خواهد داشت‪.‬‬

‫بگذار بروم!‬
‫آن صحنه را همه ما دیده ایم‪ :‬پدری‪ ٬‬مادری یا پدر بزرگی بچه کوچولو را محکم و طوالنی بغل می کند‪ ٬‬بچه دست و پا میزند تا‬
‫در برود‪ .‬نمونه آن در آدم های بزرگ درد آورتر است‪ :‬مردی زنش را مانند اسیری به سینه می فشارد‪ ٬‬در حالی که او از باالی‬
‫شانه وی به دور دست ها نگاه می کند و افکارش جای دیگریست‪ .‬در موارد بدتر جای دوست داشتن را در چنگ خود گرفتن‪٬‬‬
‫پیش خود نگهداشتن و چسبیدن به او می گیرد‪ ٬‬آنهم به دالیلی که هیچ ربطی به کودک یا همسر ندارد‪ .‬هنگامی که دوست داریم‬
‫کسی را ببینیم به این معنی نیست که به او نیاز داریم‪’ .‬عشقی‘ از این دست‪ ٬‬دست و پاگیر‪ ٬‬نفس گیر می باشد‪ ٬‬معشوق را مجبور‬
‫می کند پیش من‪ ٬‬برای من‪ ٬‬هم اکنون و برای همیشه باشد‪.‬‬

‫’دوست داشتن کسی‘ به معنی وقت گذاشتن و وقت داشتن برای اوست‪ ٬‬می خواهد کودک باشد یا آدم بزرگسال‪ .‬هویت ما رشد‬
‫متناقضی دارد‪ ٬‬نخست می باید خود را به اندازه کافی خوب و دقیق‪ ٬‬به اندازه کافی و برای مدت طوالنی‪ ٬‬با آنچه که دیگران در‬
‫برابر مان گرفته اند یکی سازیم و شناسایی کنیم‪ ٬‬آنچه را که از ما انتظار دارند برآورده کنیم تا در گام بعدی بتوانیم درست وارونه‬
‫آنرا انجام دهیم و خودمان را از آنان جدا سازیم‪ .‬هرگاه یقین کنم که دیگری تنهایم نمی گذارد و نمی رود‪ ٬‬مرا همچنان دوست‬
‫خواهد داشت‪ ٬‬آمادگی برداشتن گام بعدی را خواهم داشت‪’ ٬‬بگذار بروم‘‪ ٬‬که اگر تندتر گفته باشیم می شود‪’ ٬‬ولم کن بروم!‘ سرانجام‬
‫آن بچه دو سه ساله روزی نوجوان تندخوئی می شود که‪ ٬‬در پاسخ مادرش که به او می گوید می خواهند بروند پیک نیک‪ ٬‬آیا او‬
‫می خواهد برایش ساالد آماده کند یا ماکارونی‪ ٬‬داد میزند‪’ ٬‬من هیچکدام را نمی خوام‪ ٬‬من اصالً نمی خواهم با شما بروم زاندفورت‬
‫( از سواحل هلند‪-‬م‪ !‘).‬رفتار تندی که امروز آن دختر نوجوان از خود نشان می دهد‪ ٬‬حاصل دوست داشتن زیادی و دست و پاگیر‬
‫دیروزی پدر و مادرش است که اکنون او می خواهد خود را از آن برهاند‪ ٬‬اما پدر و مادر که در آن دم از آن آگاه نیستند‪ ٬‬تنها می‬
‫گویند‪’ ( ٬‬بچه ناسپاس ‘ )‪.‬‬

‫ای بسا برای شماری شنیدن این سخن به نظر غریب آید‪ ٬‬توانائی داشتن به فاصله گرفتن نیز حاصل عشق و محبت می باشد‪ .‬با‬
‫دلی گران می باید گفت باژگونه این نیز درست می باشد‪ :‬کمبود عشق و محبت پدر و مادر به وابستگی بچه می انجامد‪ .‬بچه پنج‬
‫شش ساله ای که پدر و مادرش به او روی خوش نشان نمی دهند‪ ٬‬از مهربانی به او دریغ می ورند‪ ٬‬پس از رسیدن به سن نوجوانی‬
‫و بلوغ‪ ٬‬برای برای بدست آوردن عشق و محبت دست به هر کاری میزند‪ .‬بچه هایی که از آنها تغافل و به آنها بی اعتنایی شده‬
‫وفادار ترین بچه ها می باشند‪ .‬اینگونه کودکان پس از رسیدن به بزرگسالی خود را به هر دری میزنند تا رضایت کسی را که آنها‬
‫را از سرش باز می کند‪ ٬‬نمی پذیرد و از خود می راند جلب کنند؛ به این امید که بپذیرند شان ( برای آگاهی بیشتر در این زمینه‬
‫کتاب زنانی که زیادی عشق می ورزند را بخوانید ‪-‬م‪ .).‬آنها پس از رسیدن به بزرگسالی آدم های زیادی خواه یا سرد و خموده‬
‫می گردند‪ .‬آنها دیگری (کسان دیگر ‪ -‬م‪ ).‬را ول نمی کنند‪ ٬‬چنان به دیگری می چسبند که گوئی التماس می کنند‪’ ٬‬تنهایم نگذار‘‪.‬‬
‫ت به اندازه‪-‬کافی‪-‬خوب‘ دریافت کرده است‪ ٬‬پس از رسیدن به نوجوانی‪ ٬‬توانایی جدا‬ ‫بچه ای که از مادر و پدرش ’تعلیم و تربی ِ‬
‫ساختن خود از آنها را خواهد داشت‪ ٬‬اگر نیاز باشد با اندکی خراش و زخم برداشتن و پاره کردن برخی از بند ها‪ .‬تا پس از‬
‫‪128‬‬

‫گذشت پانزده سال دوباره پیش مادرش برگردد ( ’ماما‪ ٬‬میتونی مانند آن روزها‪ ٬‬بازهم برام از آن آش های خوش مزه درست‬
‫کنی؟‘)‪.‬‬

‫در جایگاه کودک نخست پیوند محکمی با مادر و پدرمان می سازیم تا پس از رسیدن به بزرگسالی آن پیوند را پاره کنیم و آنها را‬
‫را پشت سر بگذاریم‪ .‬تنها هنگامی می توانیم برای خودمان آدمی شویم که آنها دست از سرمان بردارند‪ ٬‬آزاد مان بگذارند‪ .‬نه از‬
‫آنرو که تنها شویم‪ ٬‬برای آنکه بتوانیم دوستانی بیابیم‪ ٬‬با آنها مهرورزی را بیاموزیم‪ ٬‬سپس به دوستی و نزدیکی مان شکل جنسیت‬
‫باز باز است‪ ٬‬برای گذشتن از این دروازه ها می باید آماده شوند‪.‬‬
‫دهیم‪ .‬دروازه های جهان بر روی آنان ِ‬

‫ما دیگری را گم کرده ایم‬


‫امروزه ساختن پیوندهای دلدادگی پایدار رو به کاهش است‪ .‬علیرغم افزایش بسیار چشمگیر امکانات ارتباط گذاری‪ ٬‬تنهایی مشکل‬
‫روزگار ما گشته است‪ ۱۱۵.‬اشاره من تنها به کسانی نیست که عمالً تنها مانده اند‪ ٬‬بلکه مخصوصا ً به کسانی است که احساس‬
‫تنهایی می کنند‪ .‬دختر شانزده ساله ای که از اردوی سه هفته ای با همکالسی ها برگشته است (در کشورهای اروپایی دانش‬
‫آموزان دبیرستانی را اول سال از طرف مدرسه به مسافرت خارج از کشور یا اردو می برند ‪-‬م‪ ٬).‬با شور فراوان از رویداد های‬
‫اردوی سه هفته ای‪ ٬‬بدون وای فای میگوید؛ از صحبت هایش با دیگران‪ ٬‬از اینکه تجربه بسیار خوبی بود‪ ٬‬از اینکه در آن مدت‬
‫توانسته بود ’خودش باشد‘‪ .‬اما دو روز بعد دوباره با تلفن اش سرگرم بود و با کسی حرف نمی زد‪.‬‬

‫بگفته شری ترکل‪ ٬‬استاد مطالعات اجتماعی علوم و تکنولوژی در دانشگاه معتبر ام‪ .‬آی‪ .‬تی‪ .‬در کمبریج ( ماساچوست)‪ ٬‬از‬
‫توانائی ما به باهم بودن با دیگران و داشتن گفتگوهای معنی دار با آنان‪ ٬‬به طرز محسوسی کاسته شده است‪ .‬آن خانم سال هاست‬
‫درباره پیامدهای جهان دیجیتالی روی رفتار ما‪ ٬‬به ویژه روی زندگی اجتماعی ما تحقیق می کند‪ .‬ما پیوسته به دیگران متصل می‬
‫شویم‪ ٬‬اما خبرمان نمی شود که چنین اتصال هایی در سطح ’ اتصال و تماس‘ باقی می ماند؛ خیلی کم پیش میاید که آن اتصال ها‬
‫به سطح ’ گفتگو‘ برسد‪ .‬ارتباطات دیجیتالی حالت کرخت شدگی دارد‪ ٬‬چون در آن ارتباط ها برپایه شنیده ها‪ ٬‬دیده ها‪ ٬‬بوییده ها و‬
‫هر از گاهی احساس کردن ها بده و بستانی صورت نمی گیرد‪ .‬با گذشت روزها کمتر صحبت می کنیم و از آنرو با گذشت روزها‬
‫توانایی مان بدان کاستی می گیرد‪ .‬هم زمان با کاستی گرفتن وقتی که روی گفتگوها می گذاریم‪ ٬‬همدردی و درون اندیشی (‬
‫فرایندی ذهنی که برای باال بردن درک و فهم خود از ارزش های مان‪ ٬‬از کسی که هستیم‪ ٬‬از اینکه چرا اندیشیدن مان‪ ٬‬رفتار مان‪٬‬‬
‫گفتار و کردار مان چنین است که هست‪ ٬‬می باشد ‪ -‬م‪ ).‬مان درباره خویشتن و ارزیابی از خویشتن نیز کاستی می گیرد‪ .‬ترکل می‬
‫گوید‪ ٬‬در پژوهش او روی جوانانی که اساسا ً با رسانه های دیجیتالی با هم ارتباط داشتند‪ ٬‬دست کم در چهل در صد آنها افت‬
‫دلسوزی و همدردی دیده می شد‪ .‬به نظر میرسد جوانانی که از طریق رسانه های دیجیتالی باهم ارتباط دارند کمتر می توانند خود‬
‫را در جای کسی بگذارند که آن احساس ها و افکار را دارد‪ .‬از یافته های دیگر او یکی هم این است‪ :‬کسی که هنگام شام خوردن‬
‫با گروهی از دوستان‪ ٬‬تلفن خود را روی میز می گذارد‪ ٬‬کیفیت گفتگوها را پاین می آورد‪ .‬داستان کوتاه آن دختر شانزده ساله را‬
‫که در اردو احساس خوبی داشت‪ ٬‬با یافته دیگر بهتر می توان توضیح داد‪ :‬هنگامی که آن جوانان هفته ای را در گروه با هم به‬
‫سر می برند‪ ٬‬بی آنکه امکان دسترسی به ارتباطات دیجیتال داشته باشند‪ ٬‬توانائی همدلی و همدردی آنان افزایش می یابد‪۱۱۶.‬‬

‫رسانه های نوین ما را بهم نزدیک می سازد‪ ٬‬اما در همان هنگام از هم دور می کند‪ .‬همه در دسترس ما قرار گرفته اند‪ ٬‬اما با‬
‫همان صفحه ای که دیگری را بدرون راه می دهیم‪ ٬‬خود را از او پنهان می داریم‪ .‬اریک پیکرجیل‪ ٬‬عکاس امریکایی‪ ٬‬تصاویر‬
‫ترس آوری را از کسانی بنمایش می گذارد که در آنها گوشی های هوشمند و تبلت ها از دست آنان حذف شده است‪ .‬نکته ای که‬
‫از آن هم بیشتر اهمیت دارد‪ :‬در آن تصاویر کسی به دیگری نگاه نمی کند‪ .‬نگاهی به وبسایت او به آدمی می آموزد‪ ٬‬آنچه را که‬
‫امروزه در همه جا می بینیم‪ ٬‬با دید دیگری بنگریم‪۱۱۷.‬‬

‫برای اینکه همدیگر را دوست داشته باشیم می باید همدیگر را ببینیم ‪ -‬چیزی که با گذشت زمان تقلیل می یابد‪ .‬ما دیگری را گم‬
‫کرده ایم‪.‬‬

‫به مرور ایام در زمینه محرمیت دیجیتالی کارآمدتر می شویم‪ .‬ایمیل ها‪ ٬‬پیامک های واتس آپ و اس‪ .‬ام‪ .‬اس‪ .‬های کوتاه‪ ٬‬همه‬
‫مشحون از اظهارات و ابرازات عشقی است‪ ٬‬همراه با شکلک های احساسی (اموتیکانز) بسیار که هرگز نمی گذارد دلدادگان‬
‫بیشتر از دو سه کلیک (فشار روی ماوس) از هم دور گردند‪ .‬از سر باز کردن یکدیگر در واتس آپ یا مسنجر بیشتر اتفاق می‬
‫افتد‪ ٬‬اما جدا شدن از همدیگر‪ ٬‬خیلی کم پیش می آید‪ .‬گذشت آن زمانی که اگر می خواستی با کسی رو در رو نشوی راهت را کج‬
‫می کردی‪ ٬‬از آن سر کوچه می رفتی یا از آن محله می کوچیدی‪ :‬در رسانه های اجتماعی همچنان با یکدیگر رو در رو می‬
‫‪129‬‬

‫شویم‪ .‬جفت هایی که از طریق فیس بوک همدیگر را زنر نظر دارند‪ ٬‬دیگر استنثنا بشمار نمی آیند‪ ٬‬آنها اکثریت را تشکیل می‬
‫دهند؛ بدین سان جدائی کش می یابد و به این زودی ها پایان نمی پذیرد‪.‬‬

‫هرچه زمان به پیش می رود‪ ٬‬صحبت کردن حضوری با دیگران برای مان دشوارتر می گردد‪ .‬این را در فیلم آن دختر (اسپایک‬
‫جونز‪ )۲۰۱۳ ٬‬بروشنی نشان می دهد‪ .‬در آن فیلم‪ ٬‬تئودور شخصیت اصلی‪ ٬‬شغل غریبی دارد‪ .‬کار او نوشتن نامه های (نامه‬
‫های!) صمیمی و خودمانی به دیگران است‪ .‬او نویسنده ناشناس روابط خصوصی و نزدیکی است که سفارش دهندگانش‪ ٬‬خود از‬
‫نوشتن آنها ناتوان هستند‪ .‬در فیلم او عاشق سامانتا می شود‪ ٬‬دختری که با او صحبت های عمیق و پرشوری دارد‪ .‬سامانتا صدای‬
‫بدون بدن سیستم خود آموزنده و خودکار پیشرفته ایست که دیجیتالی می باشد ( مانند سیری در دستگاه اپل)‪ .‬پیشرفته از این نظر‬
‫که شخصیت خود را دارد‪ .‬پس از آنکه تئودور پی می برد سامانتا غیر از او با ‪ ۸۳۱۶‬تن دیگر نیز چنین گفتگوهایی صمیمی و‬
‫محرمانه دارد‪ ٬‬احساس می کند سرش کاله رفته است‪ :‬الزمه محرمیت او منحصر به فرد بودن آنست‪ .‬داستان آن دختر‪ ٬‬در آینده به‬
‫نمایش در میاید‪ ٬‬آینده ای که خیلی بدان نزدیکتر گشته ایم؛ بیشتر از آنچه گمان می کنیم‪ .‬مردان زیادی میان خود و صدای زنانه‬
‫تام تام ( نَویگیتور = دستگاه راهنما برای کشتی‪ ٬‬هواپیما‪ ٬‬ماشین‪ ٬‬دوچرخه ‪- ...‬م‪ ).‬خود پیوندی را رشد می دهند ‪ -‬بعضی ها از‬
‫آن لج شان می گیرد‪ ٬‬شماری هم از شنیدن صدای نرم و راهنمائی های قانع کننده او لذت می برند‪.‬‬

‫روز به روز پیامدهای منفی امکانات ارتباط دیجیتالی آشکارتر می گردد و نگرانی ها در آن باره به درستی فزونی میگیرد‪ .‬آیا‬
‫می باید مانند آنچه که الدایت های انگلیسی در سده نوزده با ماشین های بافندگی و نخ ریسی آغازین می کردند‪ ٬‬ماهم تبلت ها و‬
‫گوشی های هوشمند مان را بزنیم و بشکنیم؟ در آغاز سده نوزدهم کارگران انگلیسی‪ ٬‬با سر برآوردن دستگاه های مکانیکی نخ‬
‫ریسی و بافندگی‪ ٬‬هستی خود را در معرض خطر دیدند‪ .‬از آنرو شماری از آنان مانند نِدلود ماشین های نخریسی را خراب می‬
‫کردند‪ .‬آن جنبش با خشونت زیاد سرکوب شد و بسیاری از الدایت ها را به استرالیا تبعید کردند‪ .‬تالش آنان به حل آن معضل با‬
‫چیزی که پیشتر روسو استدالل می کرد‪ ٬‬قرابت داشت ‪ -‬می باید تکنولوژی و فرهنگ اندوزی کنونی را دور ریخت‪ ٬‬می باید به‬
‫طبیعت برگشت! ‪ -‬اما راه پیشنهادی او به دالیل متعدد ناکار آمد و غیر ممکن می باشد‪.‬‬

‫آنچه پیداست می باید یاد بگیریم بروش دیگری با ابزارهای ارتباط گذاری خود‪ ٬‬کار کنیم‪ ٬‬بگفته پروفسور ترکل استاد مطالعات‬
‫اجتماعی علوم و تکنولوژی که پیشتر از او یاد کردم‪ ٬‬کم کم این رسم بیشتر جا می افتد و روز به روز آدم های زیادی هنگام شام‬
‫و نهار یا گردهمائی ها گوشی همراه خود را خاموش می کنند یا به تلفن هایی که می شود‪ ٬‬جواب نمی دهند‪ .‬مساله خنده دار این‬
‫جاست که تا چندی دیگر برای چیزی که ارزش کمتری دارد‪ ٬‬می باید پول بیشتری پرداخت کنیم ‪ -‬یعنی به جاهایی که در آنها‬
‫تلویزیون و وای فای نیست‪.‬‬

‫مشکل انسان امروزی در گوشی هوشمند او نیست‪ ٬‬تنهائی ما حاصل گوشی های مان نمی باشد‪ .‬همان طور که پیشتر گفتم‪ :‬علت‬
‫آن در اصل رقابت لگام گسیخته می باشد‪ ٬‬که در آن حتی با عکس خود در آینه نیز به رقابت برمی خیزیم‪ .‬دیریست که دیگر هدف‬
‫رسیدن به ایده آل نمی باشد‪ ٬‬جای ’به اندازه ‪ -‬کافی ‪ -‬خوب بودن‘ را ’به اندازه ‪ -‬کافی ‪ -‬خوب نبودن‘ گرفته است‪’ .‬خود پسندی‘ و‬
‫آزمندی پیوندی اهریمنی پدید آورده است‪ .‬می باید پیوسته بازدهی بیشتر‪ ٬‬حضور بیشتر و دارایی بیشتر داشته باشم‪ ٬‬تا آنچه که‬
‫پیشتر تولید می کردیم‪ ٬‬بود یا داشتیم‪ ٬‬حداقل می باید از دیگری جلو بزنیم‪.‬‬

‫از دید ما فاصله دیجیتالی میان من و دیگری می تواند نزدیک صفر برسد‪ .‬اما پژوهش های ترکل نشان داد فاصله روانی میان‬
‫مردم بسیار زیادتر گشته است‪ .‬اما آیا اینرا هم توضیح می دهد‪ ٬‬چرا هنگامی که فاصله واقعی کوتاه تر می شود‪ ٬‬خشمگین می‬
‫شویم‪ ٬‬واکنش های تند و تیزی نشان می دهیم؟ تحت شرایط فشار و استرس وقتی فاصله از میان می رود‪ - ٬‬هلند و بلژیک از‬
‫جاهایی هتسند که باالترین تراکم جمعیت را در جهان دارند ‪ -‬به نزدیکی جایی میرسیم که جولیان بارنس نویسنده انگلیسی در‬
‫کتاب خود عشق و غیره توصیف می کند‪:‬‬

‫خوک ها حیوانات بسیار باهوشی می باشند‪ .‬اگر آنها را زیر فشار بگذارید یا به اعصاب شان فشار بیاورید‪ ٬‬مثالً شمار زیادی از آنها را در‬
‫جای کوچکی قرار دهید‪ ٬‬همدیگر را هل می دهند‪ .‬همان مساله را در مورد مرغ ها‪ ٬‬که خیلی هم باهوش نیستند‪ ٬‬نیز می شود دید‪ .‬اما اگر خوک‬
‫ها استرس بگیرند به یکدیگر حمله می کنند‪ .‬دم یکدیگر را گاز می گیرند‪ .‬آیا می دانید پرورش دهندگان آنها در برابر این رفتار‪ ٬‬چکار می‬
‫کنند؟ آنان دُم ها و بعضی وقت ها گوش های آنها را می بُرند تا نتوانند یکدیگر را گاز بگیرند‪ .‬پرورش دهندگان آنها دندان های آنها را نیز‬
‫کوتاه می کنند‪ ٬‬دماغ شان را سوراخ می کنند و حلقه بزرگی از آن می آویزند‪ .‬اما آیا آن کارها جلو استرس خوک را می گیرد؟ نه‪ .‬به همین‬
‫سان است تپاندن هورمون ها‪ ٬‬آنتی بیوتیک‪ ٬‬زینک ( روی) و کاپر ( مس) به آنها‪ ٬‬بی آنکه آنها را در چمنزارها آزاد سازند تا بتوانند روی‬
‫یونجه ها و چمن ها بچرند و بخوابند‪ .‬آنها این چیز ها را الزم دارند‪.‬‬
‫‪130‬‬

‫ما به نویسندگانی نیاز داریم که چشمان مان را باز کنند‪ .‬در آن نقل قولی که از خوک ها آورده شد‪ ٬‬جای آنها را با آدم ها عوض‬
‫کنید‪ ٬‬بجای صنعت تولید گوشت‪ ٬‬صنعت سالمتی را‪ ٬‬بجای هورمون ها و آنتی بیوتیک ها‪ ٬‬داروهای روانگردان را بگذارید‪ ٬‬آنگاه‬
‫به یکباره خواهید دید که این داستانی آشناست‪ .‬استرس باعث شده است ما با گذشت ایام در برابر دیگری حالت بیزاری و انزجار‬
‫داشته باشیم‪ ٬‬به ویژه اگر آنها خیلی نزدیک شوند‪ .‬از یکسر خیلی دلمان می خواهد رابطه خوبی با کسی داشته باشیم‪ ٬‬از آنسر هم‬
‫از خشونت می ترسیم‪ .‬محرمیت می تواند به رخت خشونت درآید‪ ٬‬به ویژه هنگامی که از باره جنسی فعال می شویم‪.‬‬

‫محرمیت و خشونت‬
‫هنوز مدت زیادی از آن هنگام نمی گذرد که واژگان معمولی برای اعمال جنسی را یا نامیدن بخش هایی از بدن را که به مسائل‬
‫جنسی و شهوانی مربوط می شود‪ ٬‬نداشتیم‪ .‬یا آنها را با نام های التین (کونیلینگوس = سکس دهانی برای تحریک زن‪ ٬‬فالتیو =‬
‫سکس دهانی برای تحریک مرد‪ ٬‬مونس ونریس = برآمدگی ونوس) یا واژگان زشت می شناسیم‪ .‬خوشبختانه کسانی که هزاره‬
‫پیش را پشت سر نهاده اند‪ ٬‬از این باره دشواری ندارند‪ .‬آنچه که هنوز هم خیلی کم عوض شده است‪ ٬‬به کاربرد پاره ای‬
‫اصطالحات مربوط می گردد که میان جنسیت و خشونت ترکیبی به وجود میاورد‪ ’ .‬تو کون ما یکی نذار = سر من کاله نذار یا‬
‫دهان مارا سرویس نکن‪’ ‘.‬تو کونت میزارم = می کنمِ ت‪ ٬‬پدرت را درمیاورم‪ُ ‘.‬کسّه = تن فروش است‪’ ‘.‬کیر خر!‘ = از کاری که‬
‫کرده ای بسیار عصبانی هستم‪ .‬اگرهدف از عشق بازی تنها کردن باشد‪ ٬‬آن راه را برای دوری جستن از نزدیکی و محرمیت‬
‫هموار و برای کاربرد خشونت باز می کند‪ .‬محرمیت گامی فراتر از اینترنوس = نزدیکی‪ ٬‬بسوی درون می باشد‪ ٬‬آن بیش و کم به‬
‫معنی رفتن و راه یافتن به درونی ترین بخش می باشد‪ .‬با محرم شدن کسی را به اینترنوس (درون)‪ ٬‬به اینتریور ( اندرون) مان و‬
‫نهایتا ً به انتیموس (خودمان) راه می دهیم‪ .‬اگر کسی ناخواسته بدرون خانه مان بیاید‪ ٬‬ما را به بیم و هراس می اندازد‪ .‬اگر کسی‬
‫بزور بدرون ما بیاید‪ ٬‬آن کار برای مان آسیب زا خواهد بود‪.‬‬

‫دلدادگی و نزدیکی جنسی مرتبط با آن مستلزم فراتر رفتن از مرزهای مشخصی را ایجاب می کند‪ .‬خود را به دیگری می سپارم‪٬‬‬
‫هم از باره روحی و هم جسمی‪ .‬همخوابگی و محرمیت باهم یکی نیست‪ .‬در سال های گذشته بارها در دفتر کارم‪ ٬‬انحاء مختلف‬
‫این گفته را شینده ام‪’ :‬دلم می خواهد با یکی محرم و صمیمی شوم اما تنها چیزی که بدست می آورم همبستر شدن با یکی است‘‪٬‬‬
‫بیشتر کسانی که از این باره خرسند نیستند‪ ٬‬زنها هستند‪ ٬‬اگرچه در این اواخر شمار مردان نیز فزونی می گیرد‪ .‬با هم خوابیدن‬
‫محرمیت و نزدیکی بیشتری دارد تا عشق بازی‪ ٬‬چون بهنگام خواب حالت دفاعی مان از بین می رود‪ .‬باهم خوابیدن نرمتر و‬
‫آرامتر هم می باشد‪.‬‬

‫یکی از یافته های شگفتی آور در باره نزدیکی جنسی اینست که انجام آن مستلزم کاربرد خشونت از سوی مرد می باشد‪ ٬‬که در آن‬
‫از رفتار نرم و نوازشگر به رفتار خشن و سخت‪ ٬‬دخول‪ ٬‬گذار صورت می گیرد‪ .‬با برانگیختگی نرم نمی توان کار زیادی انجام‬
‫داد‪ .‬الزمه محرمیت جنسی برای زنان نیز زیر پا نهادن مرزهای خاصی می باشد؛ چه این اوست که‪ ٬‬در حالت منفعل‪ ٬‬به مرد‬
‫’راه‘ می دهد تا به اندرون او راه یابد و در حالت فعال این اوست که مرد را در درون خود فرو می برد‪ .‬در اینجا قدرت نیز نقش‬
‫دارد‪ ٬‬هم از سوی مرد احتمال کاربرد آن هست و هم زن‪ ٬‬هرچند روش بکارگیری آن ها متفاوت می باشد‪ .‬مرد برای زیر پا نهادن‬
‫مرز‪ ٬‬می تواند از خشونت بدنی استفاده کند؛ امکان و احتمال سوء استفاده در این حالت واقعی می باشد‪ .‬بعضی از زنان در‬
‫تحریک مرد به گذار از آن مرز دمی درنگ را روا نمی بینند‪ ٬‬حتی اگر وی در آغاز کار شوقی بدان نداشته باشد‪ .‬اما دیری نمی‬
‫کشد آن دو چنان هراسان می گردند که امکان دارد همه چیز میان شان پیش بیاید‪ ٬‬منوط بر اینکه پیشاپیش آنها را روی کاغذ (در‬
‫قراردادی) نوشته باشند‪ .‬اگر در گوگول دنبال ’قرارداد های رضایت جنسی‘ ( قراردادهایی که در آنها رضایت داده می شود‬
‫کدامین کارها صورت بگیرد یا نه ‪ -‬م‪ ).‬بگردید‪ ٬‬حتی اپ هایی را می یابید که در آنها ’همه چیز‘ را می توانید در ابتدای روابط‬
‫محرمیت خود در قرارداد قانونی و الزام آور بگنجانید و لذت ببرید‪ .‬چه نوع سکسی را در این رابطه می شود کرد‪ ٬‬چه نوع را‬
‫نمی شود؟ می شود از حالت های محرمیت عکس گرفت؟ پس از بهم خوردن رابطه‪ ٬‬آن عکس ها چه می شود؟‬

‫نباید شگفت زده شد که با گذشت بیشتر روزها‪ ٬‬بیشتر اصطالح پاینبدی‪-‬ترسی (ترس از متعهد شدن به ربطه زناشویی) را‪ ٬‬هم از‬
‫زنان و هم از مردان می شنویم‪ .‬بسیاری از مردم پس از تجربه یک رابطه شکست خورده‪ ٬‬می ترسند دوباره درگیر یک رابطه‬
‫زناشویی پایدار شوند‪ ٬‬هرچند یک چنین ترسی نمی باید مانعی برای ماجراجوئی های جنسی باشد‪ .‬البته داشتن سکس با طرف‬
‫دیگر‪ ٬‬بی آنکه رابطه ای در میان باشد نیز امکان پذیر می باشد‪ ٬‬اما در عمل‪ ٬‬بسیاری از کسانی که از هم جدا می شوند‪ ٬‬تنها می‬
‫ی آشنائی که می خواهیم ’همه چیز‘‬
‫مانند‪ .‬در عین حال همه ما می خواهیم برای دیگران کاری و کمکی بکنیم‪ ٬‬به ویژه به دیگر ِ‬
‫خود را با وی شریک شویم‪ .‬هرچه از دیگران و از تن خود بیگانه باشیم‪ ٬‬نیازمان به تماس‪ ٬‬حتی در شکل بسیار ابتدائی آن‪ ٬‬تماس‬
‫‪131‬‬

‫پوستی‪ ٬‬شدت بیشتر خواهد داشت‪ .‬گوئی دوباره آن کودک سه چهار ساله می شویم و می خواهیم محکم در آغوشمان بکشند‪٬‬‬
‫سر حال احساس کنیم‪ .‬ما گرسنگی پوستی داریم‪.‬‬
‫دوستمان بدارند و نوازش مان بکنند‪ ٬‬تا دوباره خودمان را شاد و ِ‬

‫گرسنگی پوستی‬
‫غم و اندوه انباشته شد ٔه سال های سال زنی پنجاه ساله‪ ٬‬در یک زندگی زناشویی بی روح و دلگیر کننده ای که ادامه منطقی تربیت‬
‫خشک و عاری از محبت اوست‪ ٬‬سرریز می کند ‪ -‬شوهری دارد که آد َمش حساب نمی کند‪ ٬‬تا چه رسد بهش محبت بکند ( اما‬
‫ازش می خواهد برای برآورده کردن نیازهای جنسی اش همیشه آماده باشد)‪ .‬صدایش در نمی آید‪ ٬‬هنگام صحبت کردن مرتبا ً مکث‬
‫دن بروز یافتن دشواری های او در نمود های بدنی‪ ٬‬و ناتوانی او در بیان آنها در‬
‫میکند‪ ٬‬نمی تواند احساس هایش را بروز دهد‪ .‬دی ِ‬
‫گفتار‪ ٬‬برایم حیرت آور بود‪ .‬در نشست های نخست خیلی مکث و سکوت می کرد‪ ٬‬آشکارا در بیان دردهایش سختی داشت‪ .‬با‬
‫توجه به تجربیات قبلی حدس می زنم احتمال متوقف کردن نشست ها زیاد است‪ .‬از آنرو می پرسم‪ ٬‬فیزیوتراپی را می شناسد که‬
‫ب ِهش اعتماد داشته باشد‪ .‬خوشبختانه می شناسد‪ ٬‬با تاکید فراوان سفارش می کنم برود پیش او برای ماساژ کامل بدنش‪ .‬جلسه‬
‫نخست یک ساعت روی میز ماساژ دراز می کشد تا به آن عادت کند‪ .‬در هفته های پس از آن کم کم شروع می کند به حرف زدن‬
‫در باره غمی که در بدنش النه گزیده بود‪ ٬‬آهسته آهسته آنرا احساس می کند‪ .‬در مراحل بعدی پی می برد که چه قدر دلش می‬
‫خواهد با یکی محرمیت جسمانی داشته باشد‪ ٬‬بی آنکه نیازی به عشق شهوانی در میان باشد‪.‬‬

‫پس از آن رویداد غم انگیز ‪ ۱۱/۹‬در نیویورک‪ ٬‬گروهی متشکل از سازمان های گوناگون تصمیم گرفت به بازماندگان آن رویداد‬
‫امکان رفتار درمانی‬
‫ِ‬ ‫کمک های حرفه ای ارائه کند تا آنان بتوانند با تجربیات تراما زای خود کنار بیایند‪ .‬آنان می توانستند از دو‬
‫شناختی و روان درمانی واشکافی یکی را برگزینند‪ .‬یک سال بعد درمانگرها زنگ می زنند و می گویند تاکنون کسی به ما‬
‫مراجعه نکرده است‪ .‬بررسی های بعدی روی ‪ ۲۲۵‬تن از بازماندگان برج های دوقلو‪ ٬‬نشان داد بیشتر آنها از جاهای دیگری‬
‫کمک دریافت کرده اند‪ ٬‬از طریق طب سوزنی‪ ٬‬ماساژ و یوگا ‪ -‬به ترتیب آورده شده‪ .‬روان درمانی همراه با ئی‪ .‬ام‪ .‬دی‪ .‬ار‪ .‬در‬
‫جایگاه چهارم بود‪ .‬در اینجا شکاف میان آنچه را که کارشناسان گمان می کردند برای کمک به آنان بهتر است و آنها را پیشنهاد‬
‫روش از باال به پائین‪ ٬‬که در بخش پیشین آنرا توصیف کردم) با آنچه که بازماندگان بدان نیاز داشتند‪ ٬‬آشکارا‬ ‫ِ‬ ‫روشن‬
‫ِ‬ ‫کنند ( نمونه‬
‫می شود دید‪ .‬کار روی بدن خود آن چیزی بود که آنها می خواستند و به آنها کمک می کرد‪۱۱۸.‬‬

‫محرمیت را نمی شود تعریف کرد‪ .‬همه ما آروز می کنیم رابطه نزدیک مهرورزی‪ ٬‬تماس عشقی و همچنین شاید این روزها‬
‫بیرون از متن جنسی داشته باشیم‪ .‬اگر چه شمار کسانی که خود را تنها احساس می کنند‪ ٬‬افزایش نگران کننده یافته‪ ٬‬اما ما آنرا مهم‬
‫نمی شماریم‪ .‬پرسش این جاست که علت آن چیست‪ .‬پاسخ روشن است؛ علت آن در بخش های پیشین این کتاب به اندازه کافی‬
‫توضیح داده شده است‪ ٬‬همه آنها به دگرگونی های اجتماعی اقتصادی فراگیری برمیگردد که در پنجاه سال گذشته روی داده است‪.‬‬
‫در گزینش هایی است که همه ما ناگزیریم برای شیوه تنظیم زندگی و جامعه خود بکنیم‪ .‬تا هنگامی که تک تک ما ها ناچاریم‬
‫زندگی مان را‪ ٬‬هم زندگی کاری و هم زندگی خصوصی مان را به مثابه شغل آزاد یا پیمانکاری ببینیم‪ ٬‬که در آن شب و روز با‬
‫پیمانکاران دیگر در رقابت هستیم‪ ٬‬آب از آب تکان نخواهد خورد‪.‬‬

‫گرسنه معنا‬
‫مراقبت از خویشتن نمی باید جدا از مراقبت دیگری و مراقبت از پیرامون باشد‪ ٬‬چرا که یک چنین کوته بینی سر آخر ما را بکام‬
‫مرگ می کشاند‪ .‬همچنانکه در آغاز بخش ششم گفتم‪ ٬‬برای داشتن یک زندگی خوب‪ ٬‬در کنار خوشبختی و لذت‪ ٬‬داشتن معنا و‬
‫هدف برای زندگی خوب‪ ٬‬از شرایط اساسی می باشد‪ .‬ما گرسنه معنا هستیم‪ .‬معنا بخشی به زندگی را در بهترین حالت از هدفی‬
‫بدست میاوریم که همدوش دیگران برای تحقق آن تالش می کنیم؛ چیزی که برای آنان احساس خوشبختی می دهد؛ روشنتر گفته‬
‫باشم آن از برنامه ریزی جمعی و مشترک بدست میاید‪.‬‬

‫بجای تشدید فرایند تفرید و پیمانکاری به پروژه های مثبتی نیاز داریم که برای جامعه سودمند می باشد‪ .‬منظورم از ’مثبت‘ آنست‬
‫که نباید برپایه ترس از دیگری استوار باشد‪ ٬‬که نمونه آنرا در سخنرانی های نژاد پرستانه پوپولیست ها می بینیم‪ .‬اگر دقیق گفته‬
‫باشم آن به پروژه هایی اشاره دارد که برای پیرامون مفید است‪ ٬‬از ساختمان گرفته تا محله‪ ٬‬تا شهر‪ ٬‬تا استان و فراتر از آن‪ .‬در‬
‫پیرامون مادی خود می باید به فضای همگانی جان تازه ای دمید‪ ٬‬تا مردم بجای دویدن و سبقت گرفتن از همدیگر‪ ٬‬بتوانند همدیگر‬
‫را ببینند‪ ٬‬باهم مالقات و صحبت کنند‪ .‬برنامه ریزی های شهری و طراحی ساختمان ها می تواند در این زمینه ها نقش بزرگ و‬
‫‪132‬‬

‫تاثیر گذاری را بازی کند‪ .‬در پیرامون اجتماعی مان پروژه های بسیاری را می توان برنامه ریزی کرد که برای دیگران‪ ٬‬همچنین‬
‫برای خودمان معنا و مفهوم دیگری و نوینی داشته باشد‪ .‬جامعه ما که پایه های پیشرفت آن تولید بیشتر می باشد‪ ٬‬تقریبا ً هیچ‬
‫توجهی به گروه های غیر مولد ندارد‪ ٬‬در گام نخست به کودکان و سالخوردگان‪ ٬‬پس از آنها به کسانی که بیماری های مزمن دارند‪٬‬‬
‫مگر آنکه آنها برای شان منبع درآمدی شوند‪ .‬زمان آن فرارسیده که سیستم دارو و درمان را از پایه دگرگون ساخت و مقامات‬
‫مسئول را وادار کرد با پول جامعه آنرا تامین مالی بکند‪ .‬خدمات اجتماعی ( مانند درمان‪ ٬‬آموزش و مراقبت از کودکان) را بجای‬
‫تولید گرفتن‪ ٬‬خطای فاحشی است که حاصل آن کاهش خدمات‪ ٬‬گرانتر و بدتر شدن آنست‪.‬‬

‫من بر این باورم که این چنین گزینش هایی امکان پذیر می باشد و می توان از آن راه به کاهش تنهایی‪ ٬‬افزایش محرمیت و‬
‫نزدیکی کمک کرد‪ .‬پرسش اینجاست که آیا برای انجام آنها وقت کافی داریم‪ .‬پیامد های نشانه های نگران کننده فاجعه محیطی که‬
‫خود مسبب آن بوده ایم‪ ٬‬همه جا پیچیده است و آدمی می باید کر و کور باشد که آنها را نبیند و نشنود‪ ٬‬با این همه ما نمی خواهیم‬
‫کاری در آن زمینه کرده باشیم‪ ٬‬مگر آنکه از آن راه پولی در بیاوریم ( می توانید در گوگول به معامالت مربوط به ’هوای پاکیزه‘‬
‫بگردید)‪.‬‬

‫این حقیقت که روز به روز نوآوری ها و پیشگام شدن های شهروندان در پروژه های اجتماعی و پیرامون زیستی بیشتر می گردد‪٬‬‬
‫امید و خوشبینی را بمن بازمیگرداند‪ .‬همچنانکه با خوشبینی در اقتدار (‪ )۲۰۱۵‬نوشتم‪ ٬‬ما بسوی جامعه دیگری می رویم‪ .‬در عین‬
‫حال من تردیدی ندارم که محرمیت و صمیمیت در آینده‪ ٬‬تحت هرگونه شرایطی‪ ٬‬همچنان دشواری های خود را خواهد داشت‪ .‬هر‬
‫جامعه ای شکل خاص خود را به شکاف و پارگیی که در هویت ما ریشه دوانیده‪ ٬‬خواهد داد‪ .‬برخی از جوامع به آن اشکال بهتری‬
‫می دهند تا جوامع دیگر‪ ٬‬اما هیچ جامعه ای نمی تواند آنرا از میان ببرد‪ .‬کاری که از دست ما برمیاید اینست که با آن بروش‬
‫بهتری برخورد کنم‪ .‬از آنرو به روش بهتر‪ ٬‬چون با انگیزهایی که مرا به حرکت وامیدارد بهتر می توانم هماهنگی داشته باشم‪ ٬‬از‬
‫آنرو بهتر که به دیگری جایگاهی را می توانم بدهم که شایسته اش است‪.‬‬

‫شرط اینکه بتوانم آن کار را بکنم‪ ٬‬داشتن دید و بینش روی خودم است‪ .‬اساس مراقبت و پرستاری از خویشتن‪ ٬‬به داشتن دانش و‬
‫آگاهی از خود وابسته می باشد‪ .‬در این کتاب پیوسته روی داشتن هماهنگی و همگونی میان خود و تن خویش‪ ٬‬میان همسرایان‬
‫گوناگونی که هویت مرا پدید میاورد‪ ٬‬پافشاری کرده ام‪ .‬آنچه تاکنون از گفتن آن خودداری کرده ام‪ ٬‬اینست ما در برابر دو نیروی‬
‫اولیه و متضاد ایستاده ایم‪ .‬دو نیروی متضادی که یکی از آنها ما را بسوی دیگری می راند و دیگری وارونه آنرا می کند‪ .‬از‬
‫آنرو یادگیری چگونگی برخورد با آنها چالش بزرگی را برای مان پدید میاورد‪.‬‬

‫فیلیا و نیکوس = بوسه در جوانی‬


‫دلم می خواهد صبح ها تنها باشم‪ ٬‬چند ساعتی را برای خودم باشم‪ .‬آخر روز را دوست دارم با دیگران باشم‪ .‬پس کشیدن خود به‬
‫گوشه دنجی‪ ٬‬برای یک هفته برایم بسیار آرامش بخش است‪ .‬اما در پایان آن هفته نمی توانم بیدرنگ پیش کسانی که دوست شان‬
‫دارم‪ ٬‬برگردم‪ .‬در طول زندگی خویش دوره های طوالنی داشته ام که در آنها می خواستم خودم باشم‪ ٬‬برای خودم باشم‪ ٬‬هم در‬
‫زنگی حرفه ای هم در زنگی خوصوصی‪ .‬شش سال زندگی در یک مدرسه شبانه روزی قدیمی‪ ٬‬که مجبور بودیم همه چیز را در‬
‫گروه انجام دهیم‪ ٬‬بمن یاد داد چگونه می توانم خودم را از گروه پس بکشم‪ .‬اما در شرایط دیگری که بیشتر طوالنی بود‪ ٬‬درست‬
‫عکس آنرا می خواستم‪ ٬‬دلم می خواست بخش کوچکی از کل بزرگی باشم‪.‬‬

‫شاید این برای شما هم آشناست‪ ٬‬درسته؟ هنگامی که در رابطه ای هستیم‪ ٬‬دل مان می خواهد از آن بیرون بیائیم ‪ -‬و تا بیرون میائیم‬
‫‪ -‬دوباره دل مان می خواند بهش برسیم‪ ٬‬بدستش آوریم‪ .‬نتیجه این پازی پینک پنک میان نیروی های کششی و نیروهای رانشی می‬
‫شود پیشبینی کرد‪.‬‬

‫صد سال پیشتر از افالطون و ارسطو‪ ٬‬امپدوکلوس‪ ٬‬از فالسفه یونانی در جزیره سیسیل که آن زمان مال یونان بود‪ ٬‬مشغول یافتن‬
‫پاسخ به همین پرسش هایی بود که امروز مارا سرگرم می دارد‪ :‬من از کجا می آیم‪ ٬‬بکجا می روم‪ ٬‬جایگاه من در این کائنات‬
‫کجاست‪ ٬‬چگونه می توانم خود را بشناسم و درک کنم؟ یکی از ایده های کانونی وی این بود که همه چیز در سیطره دو نیروی‬
‫متضاد جذب و دفع می باشد‪.‬‬

‫در اینجا ’همه چیز‘ را می توان به معنای واقعی کلمه تلقی کرد‪ ٬‬چون پیرو گفته امپیدوکلس واقعیت دگرگونی پذیر ما پیامد کشش‬
‫و رانش چهار عنصر اساسی می باشد‪ :‬آب‪ ٬‬هوا‪ ٬‬زمین و آتش‪ .‬هر چیز زنده ای‪ ٬‬از آن میان آدمیان حاصل کشش و رانش آنهاست‪٬‬‬
‫در مورد آدمی شاید بهتر باشد بجای کشش و رانش‪’ ٬‬عشق‘ و ’نفرت‘ بکار بریم‪ ٬‬چرا که این یک برای او آشناتر می باشد‪ .‬دانش‬
‫‪133‬‬

‫من برای یافتن کاربردهای زیاد این اصل و قاعده کلی در فیزیک و شیمی‪ ٬‬بی کرانی دانش کیهان شناسی یا ذرات تشکیل دهنده‬
‫اتم بسنده نیست‪ .‬همین قدر می دانم که آن در خصوص کارکرد و انجام وظایف و حتی در شیوه شکل گیری هویت ما صدق می‬
‫کند‪.‬‬

‫در همانند پنداری‪ ٬‬نخستین فرایند شکل گیری هویت‪ ٬‬همه چیز با کشش در پیوند است‪ .‬آنچه دانشمندان کمتر از آن می گویند‪٬‬‬
‫اینست ما خودمان را با کسانی همانند انگاری و شناسایی می کنیم که از باره احساسی و عاطفی مارا به هیجان می آورند‪ ٬‬ما را‬
‫بسوی خود می کشند‪ .‬کسی که به ما بی اعتنایی می کند‪ ٬‬ما را بسوی خود نمی کِشد‪ .‬همانند انگاری های مهم در نخستین رابطه‬
‫عاشقانه میان پدر و مادر و کودک اتفاق می افتد‪ .‬زبان قدرت آنرا بنمایش می گذارد‪ .‬اگر کسی که عاشق یکی دیگر شده است‪٬‬‬
‫بگوید به او کشش یافته است‪ ٬‬در واقع آن احساس را ناچیز نشان می دهد؛ در حالی بیشتر دلدادگان که برای دلدار خود از خیلی‬
‫چیز ها می گذرند‪ ٬‬می خواهند او را بخورند یا دلدار آنها را بخورد‪ .‬جدا گشتن‪ ٬‬دومین فرایند در شکل گیری هویت‪ ٬‬هرگز حالت‬
‫خنثی و بی تفاوت ندارد‪ ٬‬بلکه بیشتر حالتی از دفع کردن و پس زدن را دارد‪ .‬این را نیز در رابطه میان پدر و مادر و کودک می‬
‫توان دید‪ ٬‬که در آن جای عشق را نفرت می گیرد‪ ٬‬بچه می خواهد خود را از پدر و مادر برهاند‪ .‬در اینجا نیز تصویری گفتاری ‪-‬‬
‫ازت حالم بهم می خورد ‪ -‬نشان از ماهیت اصلی آن دارد‪ .‬عشق و نفرت دو انتهای همان شور و هیجان می باشد‪ .‬وارونه عشق و‬
‫نفرت بی تفاوتی می باشد‪ ٬‬که مرگبار است‪.‬‬

‫نخستین احساس مشترکی که در کودکی می کنیم و در اکثر موارد از آن بی خبر می مانیم‪ ٬‬عشق می باشد‪ .‬به فاصله کمی از آن‬
‫دومین احساس فرامیرسد که تندی و تیزی آنرا آشکارا احساس می کنیم‪ :‬ترس از اینکه ترک مان کنند و تنهای مان بگذارند‪ .‬پیش‬
‫از آنکه احساس بعدی برسد‪ ٬‬چند ماهی می گذرد‪ ٬‬آنچه در خصوص این یک چشمگیر می باشد‪ ٬‬اینستکه درست نقطه مقابل‬
‫احساس پیشین می باشد‪ :‬ترس از نزدیکی بسیار‪ ٬‬ترسی که به سبب نزدیکی بیش از حد پدید می آید‪ .‬از همان ایام آغازین گرایش‬
‫و جنبشی همستیز در ما پدید میاید‪ :‬نزدیک شدن به دیگری تا آنجا که امکان آن وجود دارد (’دوستم بدار‘)‪ ٬‬دور گشتن از دیگری‬
‫تا آنجا که امکان پذیر است (’ولم کن!‘)‪.‬‬

‫سرگردان و دو دل ماندن میان تمنای یکی شدن با دیگری و ذوب شدن در او از یک سو‪ ٬‬و آرزوی روی پای خویش ایستادن و‬
‫وابسته نبودن به او از سوی دیگر‪ ٬‬که به ناگزیر جدایی را در پی میاورد‪ ٬‬در آنچه که ماهستیم ریشه دوانیده است؛ این بخش شدگی‬
‫ما با خود به ابهامی دامن می زند‪ ٬‬که بخش جدایی ناپذیری از شخصیت ما می باشد و نمی توان آنرا به نشانه های احتمالی آدم‬
‫های آسیب خورده ربط داد‪ .‬این نشان می دهد که چرا روابط عشقی همواره دست انداز های خود را دارد‪.‬‬

‫فروید ایده امپیدوکلس را برگرفت‪ ٬‬اندکی تاکید آنرا جابجا کرد و نام دیگری روی آن گذاشت‪ :‬اروس و تاناتوس‪ .‬اروس‪ ٬‬انگیزه‬
‫زندگی‪ ٬‬پیوسته در صدد ذوب شدن در کلیت های بزرگتر می باشد‪ .‬در سطح فردی تمایالت جنسی نمونه بارز آن می باشد‪.‬‬
‫تاناتوس‪ ٬‬انگیزه مرگ‪ ٬‬پیوسته در صدد جدا کردن‪ ٬‬جدا شدن می باشد‪ ٬‬تا همه چیز از هم جدا و گسسته گردد‪ .‬نمونه برجسته آن‬
‫پرخاشگری می باشد‪ .‬اروس ما را بهم نزدیک می سازد‪ ٬‬تاناتوس ما را از هم جدا می کند‪ .‬فروید می نویسد‪ ٬‬در شرایط عادی‪٬‬‬
‫کارکرد آن دو انگیزه پایه ای‪ ٬‬باهم و به صورت آمیخته باهم می باشد‪ ٬‬که مقدار هر دو در آن ترکیب کم و زیاد می گردد‪ .‬گاه‬
‫مقدار اروس بیشتر است و گاه مقدار تاناتوس‪ .‬نمونه پیش پا افتاده ای از آنرا در آغاز این قسمت آوردم‪ :‬دلم می خواهد صبح ها‬
‫تنها باشم‪ ٬‬چند ساعتی را برای خودم باشم‪ .‬آخر روز را دوست دارم با دیگران باشم‪ .‬نمونه کمتر پیش پا افتاده آنرا در عشق و‬
‫تمایالت جنسی می بینیم‪.‬‬

‫ابهام و دوگانگی در محرمیت‬


‫در آرزوی محرمیت بودن به معنی داشتن تمنای نزدیکی با یکی دیگر و تماس با کسی می باشد که دوست مان دارد‪ .‬گرسنگی ما‬
‫به پوست نشان می دهد تا چه اندازه برای نزدیکی به دیگری اشتیاق داریم‪ .‬دوگانگیی که در درون ما در کار است‪ ٬‬موجب می‬
‫گردد پاره ای اوقات بخواهیم تنها باشیم و از همان کسی که آرزوی نزدیکیش را داشتیم‪ ٬‬دور گردیم‪ .‬تمایالت جنسی میدانی است‬
‫که در آن آشکارا وارونه آنرا می شود دید‪ .‬در هماغوشی و همخوابگی دو تن کامالً در هم می آمیزند‪ ٬‬اما پس از آنکه با همه‬
‫وجود آنرا حس کردیم‪ ٬‬آن نیز به پایان می رسد‪ .‬سپس در کنار هم دراز می کشیم‪ ٬‬مانند دو تنی که اندکی پیش از رسیدن به اوج‬
‫لذت جسمانی ( ارگاسم) باهم کلیتی را پدید آورده بودند‪.‬‬

‫در یکی از گفتگوهای افالطون بحث برسر سرچشمه عشق می باشد‪ .‬هر کدام از آنهائی که بر سر سفره نشسته اند ‪ -‬در این‬
‫سمپوزیم‪ ٬‬روشنتر گفته باشیم در آن ‘نشستی که برای خوردن است’ ‪ -‬نظر خود را می دهند و ارسیتوفان در این باره داستانی‬
‫دارد‪ .‬به گفته او آدم های نخستین جانوران گردی بودند‪ ٬‬دو ستون پشت داشتند‪ ٬‬با دو پشت و دو سینه‪ ٬‬چهار دست‪ ٬‬چهار پا‪ ٬‬با دو‬
‫‪134‬‬

‫چهره که روبروی هم روی یک سر‪ ٬‬با سه نمود‪ ٬‬مرد ‪ +‬مرد‪ ٬‬زن ‪ +‬زن‪ ٬‬مرد ‪ +‬زن‪ .‬تک تک آن آدمهای دوپشتی به طور تمام و‬
‫کمال خوشبخت بودند‪ ٬‬تا اینکه زئوس خدای خدایان (خدایان یونانی بسیار انسانی بودند) به آنان رشک برد‪ .‬پس آنان را از میان‬
‫برید و دوپاره کرد‪ .‬پیامد آن جدا کردن برای آدمهایی که پدید آمده بودند‪ ٬‬سخت و دشوار بود‪ ٬‬از آنرو آنها جستجوی بی تابانه ای‬
‫را برای یافتن نیمه گم شده خویش آغاز کردند‪ .‬هنگامی که آنها نیمه گم شده خود را پیدا می کردند‪ ٬‬می پریدند در آغوش هم و‬
‫همدیگر را محکم بغل می کردند‪ ٬‬به این امید که دوباره یکی گردند‪ .‬چنان بی تابانه که خوردن و آشامیدن را از یاد می بردند و‬
‫گرسنگی می کشیدند‪ .‬زئوس نیز از آن خوشش نمی آمد‪ ٬‬در حالی که پشیمانی بر او چیره شده بود‪ ٬‬برای بار دوم به جراحی آنان‬
‫آستین باال زد‪ .‬این بار وی ماهیت و جای اندام های جنسی را چنان تغییر می دهد که دو نیمه جدا از هم‪ ٬‬از طریق آمیزش جنسی‬
‫برای مدت کوتاهی می توانند یگانگی خود را دوباره بدست آورند‪.‬‬

‫افسانه اریستوفان را در موارد زیادی می شود بکار برد‪ .‬آنچه که در این داستان برای من جالب می باشد‪ ٬‬اینست که آمیزش و‬
‫جفت گیری برای رسیدن به آرزومندی نمی باشد‪ ٬‬بلکه آن وسیله ایست برای دست یافتن به هدفی دیگر‪ ٬‬که پس از خواندن و‬
‫دانستن افسانه می توان بدان پی برد‪ :‬یگانگی برباد رفته‪ ٬‬ذوب شدن و یکی گشتن کامل با چیزی یا کسی دیگر‪ .‬فیلیا (باالترین‬
‫مرتب ٔه عشق)‪ ٬‬اروس (خدای عشق)‪ .‬آن امکان پذیر است‪ ٬‬اما برای دمی کوتاه‪ ٬‬پس از آن دوباره دو فرد می شویم‪ .‬نیکوس‪٬‬‬
‫تاناتوس‪.‬‬

‫شاید تمایالت جنسی آسان ترین راه برای دستیابی به یگانگیی است که در طلب آنیم‪ ٬‬هرچند هربار حصول آن موقتی می باشد‪.‬‬
‫پس از رسیدن به اوج لذت جنسی (ارگاسم) دوباره از هم جدا می شویم و دو فرد جدا از هم می گردیم‪ .‬کیفیت رابطه عشقی‪ ٬‬در‬
‫یکی شدن از طریق ذوب گشتن در آمیزش نمی باشد‪ .‬کیفیت رابطه عشقی به این بستگی دارد که پس از جفت گیری چگونه از هم‬
‫جدا می شویم و در کنار هم دراز می کشیم‪.‬‬

‫عشق هنگامی پیروز می شود که پس از بازی پینک پنک کشش و رانش‪ ٬‬آمیزش و جدا شدن‪ ٬‬محرمیتی دیرنده پا با خود بهمراه‬
‫آورد‪ .‬محرمیت دیرنده پا به این معناست که‪ :‬نیاز نداشته باشی همیشه پیش دیگری باشی‪ ٬‬همیشه چسبیدن به دیگری که جای خود‬
‫دارد‪ .‬نزدیکی پایدار به این معنی است که در عین بودن با یکی بتوانی تنها باشی‪.‬‬

‫توانائی تنهائی‬
‫آن دوگانگی و کشاکش همستیزی که در اندرون ما در کار است‪ ٬‬امکان دارد ما را بیچاره کند‪ ٬‬همین طور دیگری را‪ .‬آدم ها نمی‬
‫توانند تنها باشند‪ ٬‬همچنین آنها نمی تونند باهم باشند‪ .‬تا آنها با یکی دیگر جور می شود‪ ٬‬می خواهند دوباره تنها باشند‪ .‬تا آنها تنها‬
‫می گردند‪ ٬‬دوباره می خواهند با دیگری باشند‪ .‬این را به هیچ وجه نمی توان استثنا در شمار آورد؛ بسیاری از ماها دیر یا زود‬
‫دوره های این چنینی را از سر میگذرانیم‪ .‬میان دو غایت از این سر به آن سر تاب می خوریم‪ .‬در اینگونه شرایط دنبال گنهکاری‬
‫می گردیم‪ .‬تقصیر خودم است‪ ٬‬چندان که باید خوب نیستم‪ .‬یا‪ :‬آن دیگری چندان که باید خوب نیست‪ ٬‬می باید از پیش او بروم‪.‬‬
‫برای آنکه بتوانیم به دو دلی ها خود چیره شویم‪ ٬‬در میان دوستان دنبال تائید گفته های خود برمیائیم‪ ٬‬اما تا آنها می گویند (’آره‪ ٬‬او‬
‫ارزش تو را نداره!‘)‪ ٬‬با آنها مخالفت می کنیم‪ .‬وقتی هم که کار زار می شود آنرا در وبالگ خود میگذاریم تا عالم و آدم ببینند و‬
‫به ریش مان بخندند‪.‬‬

‫’عالم و آدم‘‪ :‬علیرغم افزایش احساس تنهایی‪ ٬‬ما دیگر کمتر تنها هستیم و با گذشت روزها و هفته ها هم کمتر تنها می شویم‪.‬‬
‫گروهی از پژوهشگران به این نیتجه رسیده اند که آدمها نمی توانند یک ربع ساعت با افکار خود تنها باشند‪ .‬پس از شش دقیقه‬
‫بسیاری از شرکت کنندگان در آزمایش این آمادگی را داشتند که برای ’کمتر شدن تنش خود‘ شوک الکتریکی (سبکی) بخود بدهند‪.‬‬
‫کمتر شدن تنش خود از چی؟ از کی؟ ‪۱۱۹‬‬

‫درمقام کارشناس رواشناسی واشکافی‪ ٬‬من در این زمینه از جایگاه برتری برخوردارم‪ .‬نشست های روانشناسی واشکافی به آدمی‬
‫امکان می دهد‪ ٬‬در حضور شخص سومی و در محیطی امن باخود تنها باشد‪ ٬‬بخود گوش فرادهد؛ این می تواند شگفتی هایی به‬
‫همراه آورد‪ .‬در اینجا چه کسی سخن می گوید؟ یا‪ :‬من با چه کسی به سخن درمیایم؟ در آن باره چه احساس می کنم؟ چه چیزهایی‬
‫را می می گویم؟ چه چیزهایی را پنهان می دارم؟ برای چه آنها را پنهان می کنم؟ در این مورد خاص گفتگوی صمیمی و نزدیک‬
‫میان تحلیل شونده ( آنی که درمان می شود) و خود او‪ ٬‬درست در فاصله میان نشست هاست‪ ٬‬همان هنگام که شخص سوم تحلیل‬
‫کننده زن یا مرد (درمانگر)‪ ٬‬رفته است‪ .‬اغلب در فاصله آن نشست ها‪ ٬‬هنگامی که آدمی با خود تنهاست‪ ٬‬افکار مهمی سر‬
‫برمیاورد‪ .‬این نیز هست که بدون آن نشست ها نیز از آن افکار خبری در میان نخواهد بود‪.‬‬
‫‪135‬‬

‫دونالد وینیکوت ‪ -‬مردی که از ’پدر و مادر خوب به اندازه کافی‘ میگفت ‪ -‬در یکی از مقاالت معروف خود‪’ ٬‬گنجایش تنها بودن‘‬
‫داشتن تمنای توانائی تنهائی را‪ ٬‬نیز‬
‫ِ‬ ‫داشتن توانائی تنها بودن‪ ٬‬به مثابه نشانه غائی و نهایی بلوغ احساسی یاد می کند‪.‬‬
‫ِ‬ ‫(‪ ٬)۱۹۵۸‬از‬
‫ترس از تنهایی را دیده ایم و می شناسیم‪ .‬توانائی تنها بودن (چیز) نوی است و اگر بدانیم که وینیکوت می گوید این امکان به تنها‬
‫بودنی برگردد که در حضور شخص دیگری می باشد‪ ٬‬آن بیشتر برای مان شگفتی آور خواهد شد‪ .‬منظور او از داشتن توانائی‬
‫تنها بودن‪ /‬ماندن‪ ٬‬مانند نوزاد یا کودک سه چهار ساله می باشد‪ ٬‬در حضور مادر یا پدریس که با عشق و عالقه او را تنها می‬
‫گذارند؛ پدر و مادر پیش او هستند‪ ٬‬اما به کار دیگری سرگرم می باشند‪ .‬بعد ها حضور فیزیکی مادر و پدر نیز ضروری نمی‬
‫باشد و کودک می تواند تنهای تنها باشد‪ ٬‬وی آن توانائی را بدست میاورد‪ .‬پس از گذشت این دوره‪ ٬‬او یاد می گیرد در پیش دیگری‬
‫‪.‬نیز تنها شود‪ ٬‬بی آنکه احساس تنهائی کند‬

‫اصل رقابت را بگذارید کنار‪ ٬‬آزمندی داشن را فراموش کنید‪ ٬‬نیاز به تماشاگران را بریزید دور‪ .‬من به دیگری رسیده ام‪ ٬‬بی آنکه‬
‫به تشویق و تمجید او نیازی داشته باشم‪ ٬‬بی آنکه از پذیرفته نشدن در پیش او ترس برم دارد‪ .‬من با دیگری هستم‪ ٬‬بی آنکه او را‬
‫تهدیدی ببینم‪ .‬من پیش دیگری هستم‪ ٬‬بی آنکه به او وابسته باشم‪.‬‬

‫باالترین تجربه در آن زمینه را در آمیزش داریم‪ ٬‬که در عین حال به افزایش محرمیت می انجامد‪ .‬پس از عشق بازی و آمیزش‬
‫خودمان را غمگین و خالی می یابیم ‪ -‬تنها‪ ٬‬بدون دیگری‪ ٬‬اگرچه او کنارمان دراز کشیده است‪ .‬گاهی هم خوشبخت و کامیاب ‪-‬‬
‫تنها‪ ٬‬اما همراه دیگری‪.‬‬

‫به نظر متضاد می آید‪ :‬برای آنکه بتوانیم با دیگران باشیم‪ ٬‬نخست می باید بتوانیم با خود تنها باشیم‪ .‬برای آنکه بتوانیم با دیگری‬
‫محرم شویم‪ ٬‬می باید نخست آرامش و سکوت را بدرون راه دهیم تا آنچه را که می خواهد بر سر ترس ها و آرزوهای مان‪ ٬‬بر‬
‫سر خشم ها و دل شکستگی های مان‪ ٬‬رنج و شادی مان بیاید‪ ٬‬بتوانیم بشنویم‪ .‬گفگوی محرمانه با خویشتن‪ ٬‬روزنه ای را برای‬
‫گفتگو و محرمیت با دیگری نیز باز می کند‪ .‬جفت هایی که تازه همدیگر را یافته اند‪ ٬‬برای صحبت کردن وقت کم می آورند‪.‬‬
‫جفت هایی که سال های سال باهم بوده اند‪ ٬‬از سکوت و آرامش لذت می برند‪ ٬‬آنها به محرمیت رسیده اند‪.‬‬

‫توانائی روی پای خود ایستادن و هم‪-‬هنگام پیوند داشتن با دیگری‬


‫در دوبخش شدگی هویت ما گنگی و دو پهلویی نهفته است که ما را در دو سوی مخالف می فرستد‪ :‬دور شدن از دیگری‪ ٬‬نزدیک‬
‫گشتن به دیگری‪ .‬آگاهی داشتن از دو بخش شدگی مان میان اندیشیدن و احساس کردن‪ ٬‬به یقین کمک مان می کند زندگی خوبی‬
‫برای خویش بسازیم‪ .‬آگاهی یافتن بر آن دو پهلو بودنی که در درون ما و دیگران در کار است و بسیار فراتر از ما می رود و‬
‫حتی جنبه کیهانی می یابد‪ ٬‬می تواند کمک مان کند از آنچه که مارا برمی انگیزد و پیش می راند‪ ٬‬دید و بینش پیدا کنیم‪ .‬اگر همه‬
‫چیز بر وفق مراد پیش برود‪ ٬‬خواهیم توانست اندکی آنرا کنترل و اداره کنیم‪.‬‬

‫همان دوپهلو بودن را در چگونگی تکامل یافتن جامعه ما نیز می شود دید‪ .‬جوامع مختلف از آنرو متفاوت می باشد که یا روی‬
‫گروه تاکید دارد (فیلیا‪ ٬‬اروس)‪ ٬‬یا روی فرد (نیکوس‪ ٬‬تاناتوس)‪ .‬پس از جنگ جهانی دوم‪ ٬‬در غرب روی ’ جمع و باهم بودن‘‬
‫تاکید می شود‪ ٬‬که در بازسازی‪ ٬‬در پدید آمدن دولت رفاه و آسایش و سرانجام در تشکیل اتحادیه اروپا خود را مشخص می سازد‪.‬‬
‫امروزه می توان دید که مرزهای آن آغاز جمع ِی دست و پاگیر زیرپا نهاده می شود‪ .‬در یک چهارم پایانی سده پیش‪ ٬‬راه مان را‬
‫بسوی دیگری کج کردیم‪ .‬شکل اجتماعی نوی پدید آمد‪ ٬‬با آزادی و خودگردانی بیشتر‪ ٬‬که در آن آدم ها توانستند گزینش هایی بکنند‬
‫که تاریخ بخود ندیده بود‪ .‬اما در آنجا نیزمرزی را زیرپا نهاده ایم‪ .‬اتحادیه اروپا در آستانه فروپاشی قرار گرفته است‪ ٬‬ما در‬
‫جایگاه فرد آنچنان غزل خداحافظی را با گروه خوانده ایم که همه در گوشه ای زانوی غم بغل گرفته ایم و زار میزنیم‪.‬‬
‫ناسیونالیسمی که دارد سر برمیاورد‪ ٬‬بیگمان خطرناک خواهد بود؛ اکنون فردیتی که با خون دل بسیار بدست آمده بود‪ ٬‬قرین‬
‫تنهایی گشته است‪.‬‬

‫همانندی های میان رشد و تکامل فردی هویت ما و تکامل جامعه انکار ناپذیر می باشد‪ .‬پس از دوره ای هویت سازی که در آن‬
‫روی جمع و باهم بودن تاکید می شد‪ ٬‬به دوره ای رسیده ایم که کارها باژگونه گشته است؛ ما آشکارا می خواهیم تنها باشیم‪ ٬‬روی‬
‫پای خویش بایستیم و دیگران ’موی دماغ مان‘ نشوند‪ .‬امروزه اکثریت مردم اغلب از جدا گشتن می گویند و کمتر از یکی انگاری‬
‫و هم هویت دانستن می شنوی‪ .‬بزبان امپیدوکلس‪ :‬بیشتر از نیکوس‪ ٬‬کمتر از فیلیا‪ .‬در زبان فروید آن رنگ پیشبینی شومی را‬
‫میگیرد‪ :‬بیشتر تاناتوس‪ ٬‬کمتر اروس‪.‬‬
‫‪136‬‬

‫در این میان باز می بینیم پیشرفت راه دیگری را در پیش میگیرد و اجتماعات نوی سر برمیاورد که افراد بدان ها می پیوندند تا‬
‫در آن پروژه های اجتماعی سهمی داشته باشند‪ ٬‬بتوانند زمانه خود را کارآمدترین ایام سازند‪ ٬‬با اشکال نوین خانواده و پدر و‬
‫مادری کردن‪ ٬‬اشکال نوین کار‪ ٬‬اشکال نوین زندگی‪ .‬نوین ‪ -‬امیدوارم بدین گونه باشد که ‪ -‬آنچنان موفق شویم که دوباره در دامن‬
‫گروه های اجباری گذشته‪ ٬‬که کمتر از آنها رنج نکشیده ایم‪ ٬‬نیافتیم‪ .‬بی آنکه خودگردانی خویش را از دست بدهیم‪ ٬‬می باید‬
‫یادبگیریم دوباره با دیگران پیوند داشته باشیم‪ .‬خودگردانی و روی پای خویش ایستادن‪ ٬‬آن چیزیست که زمانه ما بدان نیاز دارد‪.‬‬

‫آنچه بر شگفتی انگیز بودن این ایده می افزاید آنست که از دیدگاه فرگشتی با کل نگریی که من در علوم سراغ دارم‪ ٬‬سازگاری‬
‫دارد‪ .‬گذشت آن زمانی که جسم و روح را دو هستی جدا از هم می دیدند‪ .‬از این گذشته ما در جایگاه ارگانیسم‪ ٬‬بخشی از یک کل‬
‫بزرگتر می باشیم‪ ٬‬که در آن جایگاه ویژه خود را داریم‪ ٬‬جایگاهی که به پیوند و همبستگی با کل تاکید فراوان دارد‪ .‬ما هنوز چندان‬
‫که باید‪ ٬‬بدان پی نبرده ایم‪ ٬‬برای اینکه هنوز علم در این زمینه کار خود را آغاز نکرده است‪ .‬شاید زمان آن رسیده است که در‬
‫کنار علم‪ ٬‬به معنویت نیز جایگاهی داده شود‪.‬‬

‫توانایی دیدن خویش به مثابه بخشی از کل بزرگ‪ ٬‬همراه و همدوش دیگران‪ ٬‬تضمینی است برای مراقبت و پرستاری بهتر از‬
‫خویشتن که جدا از مراقبت و پرستاری دیگران نمی باشد‪ .‬شاید از این راه فضای بیشتری برای محرمیت حاصل شود‪.‬‬
‫‪137‬‬

‫بجای سخن آخر‬


‫زندگی فردی ما در گرو تاثیر متقابل تنش و آرامش می باشد‪ .‬اگر نتوانیم تنش ها و فشارها را تخلیه کنیم‪ ٬‬بیمار می شویم‪٬‬‬
‫خوشبختی ما آنجاست که می توانیم بروش های گوناگون تنش ها را از خود دور سازیم و به آرامش برسیم‪ .‬کهن ترین آنها‪ ٬‬از‬
‫باره فرگشتی‪ ٬‬روش های بدنی می باشد‪ ٬‬از رقص گرفته تا تخلیه جنسی خود‪ .‬صحبت کردن و درد خود ر ا گفتن‪ ٬‬به ویژه در‬
‫گفتگو با کسی دیگر‪ ٬‬دومین شکل آن است‪ .‬هنر سومین شکل تخلیه تنش و فشار می باشد‪.‬‬

‫آلبرت بونتریدر (‪ )۲۰۱۵-۱۹۲۱‬از آرشیتکت ها و شاعران فالندر بود‪ .‬راهنمای او در طرح هایی که برای ساختمان ها داشت‬
‫را در گفته کوتاه زیر می توان دید‪’ :‬تنها چیزهایی اهمیت دارد که آدم ها برای زندگی با دیگران بدان ها نیاز دارند‪ ‘.‬هنگامی که‬
‫در جوالی ‪ ۲۰۱۷‬به واتاو ( از دهات شمال فالندر) رفته بودم‪ ٬‬در آنجا شعری از او را با عنوان ’سبک سنگین کردن‘ خواندم‪٬‬‬
‫فهمیدم که سخن پایانی برای محرمیت را یاقته ام‪ .‬آن شعر او در باره آرشیتکتچر است‪ .‬آن شعر او درباره روابط است‪ .‬آن شعر‬
‫او در باره ماست‪.‬‬

‫سبک سنگین کردن‬

‫میزان برای همه چیز‬

‫‪ -‬بدان سان که هست ‪-‬‬

‫نزدیکی متناسب می باشد‬

‫از آن میان فاصله گذاری هاست‬

‫هم برای ما و هم در برابر ما‪٬‬‬

‫نه فاصله های از پیش تعیین شده‪٬‬‬

‫نه فاصله هایی که برپایه گمان و بدگمانی است‪٬‬‬

‫بلکه در درک فاصله های چالش برانگیز‪ ٬‬نرمش پذیر و پایدار‪.‬‬

‫آلبرت بونتریدر‬
‫‪138‬‬

‫یادداشت ها‬

‫‪ .۱‬به دعوت بنیاد لوئیس بورژوا (نیویورک) برایم این امکان پیش آمده بود که به مدت یک هفته نگاهی به یادداشت ها‪ ٬‬یادداشت‬
‫های روزانه و دستنوشته های او بیاندازم‪ .‬نتایج آنرا در پیشتر انتشار داده ام‪ .‬در این خصوص‪ ٬‬در ژانویه ‪ ۲۰۱۴‬در آمستردام‬
‫سخنرانیی داشتم که می توانید آنرا در یوتیوب ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?-v=kJPkXdMzQjs‬‬

‫‪ .۲‬کریستیانه مِ ییر توس ‪ ٬)۱۹۹۲( ٬‬صفحه ‪.۱۹۵‬‬

‫در متن اصلی آمده‪’ :‬از آنجا که ترس های گذشته با کارکرد بدن گره خورده است‪ ٬‬آنها در بدن تظاهر می یابد‪ .‬برای من بدن‬
‫مجسمه می باشد‪ .‬بدن من مجسمه من می باشد‪‘.‬‬

‫‪ .۳‬سایت زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.gva.be/cnt/dmf20160824/politie-verplicht-moslima-om-beorkini-uit-te-trekken-op-‬‬
‫‪strand-in-nice.‬‬

‫پلیس ضروری می داند که زنان مسلمان در ساحل نیس از پوشیدن بورکینی خودداری کنند‪.‬‬

‫‪ .۴‬آزمایش چهره مات‪ ٬‬دکتر ادوارد ترونیک‪ ٬‬سایت زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?v=apzXGZebZht0‬‬

‫‪ .۵‬از هر چهار بیمار برگرداندن‪ ٬‬سه تن باور نمی کنند که علت آن را می باید در عوامل روانی دید‪ .‬بیمارانی که آنرا می پذیرند‬
‫شانس بیشتری برای بهبود دارند‪( .‬استون و همکاران‪ ٬ ۲۰۲۲ ٬‬صفحه ‪.)۲۵۵‬‬

‫‪ .۶‬کریش جلد نخست (‪ .)۱۹۹۷‬شناسائی ناشناخته ها ‪ -‬ساز و کارهای روانی اجتماعی پیامدهای پالسیبو‪.‬‬

‫کریش‪ ٬‬جلت نخست ( ‪ .)۲۰۱۱‬پیشنهاد ها‬

‫ثث‪ .۷‬بی بی سی در باره پالسیبو ها فیلم مستند خوبی ساخته است که می توانید در سایت زیر آنرا ببینید‪ :‬ثث‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?v=qTuiQIzbVIs‬‬

‫من اطالعات خودم را از بررسی های علمی زیرین بدست آورده ام‪ :‬میلر و همکاران‪ ٬‬پالسیبو ریدر و هارینگتون‪ ٬‬پیامدهای‬
‫پالسیبو‪ ٬‬کاوشی میان رشته ای‪ .‬نوشته ای از جو مارچانت ( ’دغلبازی رو راست‘ ) در طبیعت (‪ ۱۴‬جوالی ‪ )۲۰۱۶‬نیز دید‬
‫خوبی به خواننده می دهد‪ ٬‬دو فصل نخست کتاب درمان‪ ٬‬نوشته همین خانم نیز بسیار خواندنی می باشد‪ .‬مقاله هایی که بدان ها‬
‫اشاره کردم به اندازه کافی در گاهنامه های علمی به چاپ رسیده است‪ ٬‬از این هم مهم تر آنها از سوی منابع غیر وابسته تحقیق‬
‫شده است ( نشریاتی که از سوی کارخانه های داروسازی حمایت می شود‪ ٬‬علیرغم تبلیغات فراوان در باره آنها‪ ٬‬به خواندنش نمی‬
‫ارزد)‪.‬‬

‫‪ِ .۸‬ب ِندِتی اف‪)۲۰۱۴( .‬پیامد های پالسیبو را ببینید‪.‬‬

‫‪ِ .۹‬بنِدتی و همکاران (‪.)۲۰۰۴‬آن عده از بیماران پارکینسون که در برابر پالسیبو واکنش نشان می دهند‪ ٬‬سینگل نرون های آنها‬
‫در سابتالمیک نیوکلوس فعالیت های اندکی را نشان می دهد‪ .‬دیتریش ان‪ .‬و گوتز سی‪ .)۲۰۰۸( .‬درمان های پالسیبو در علوم‬
‫عصبی ‪ -‬بینش های نوین از بررسی های بالینی و تصاویر عصبی‪.‬‬

‫‪ .۱۰‬نخستین بررسی ها به ‪ ۱۹۸۹‬برمیگردد (اشپیگل دی‪ .‬و همکاران‪ ٬‬پیامدهای درمان روانی‪-‬بدنی روی زنده ماندن بیمارانی‬
‫که سرطان سینه متاستاتیک (سرطانی که تخم افشانی کرده و پخش شده است ‪ -‬م‪ ).‬دارند‪ .‬پژوهش دیگری که در ‪ ۲۰۰۷‬انجام شد‬
‫(آیا مغز می تواند بر سرطان پیروز شود؟) نتایج پژوهش نخست را رد کرد‪.‬‬
‫‪139‬‬

‫‪ .۱۱‬کالمس دی‪ .‬و همکاران (‪ .)۲۰۰۹‬آزمایش کنترل شده ورتبروپالستی برای شکستگی های ناشی از پوکی استخوان در ستون‬
‫فقرات‪.‬‬

‫‪ .۱۲‬سیهونن و همکاران (‪ )۲۰۱۳‬را ببینید‪ .‬جراحی آرتروسکوپی برای پارگی مینیسک دیژنراتیو‪.‬‬

‫‪ .۱۳‬مورمن دی‪ .)۲۰۰۰( .‬تفاوت های فرهنگی روی تاثیر پالسیبو ‪ -‬زخم ها‪ ٬‬نگرانی و فشار خون‪.‬‬

‫ثث‪ .۱۴‬دال فونته فرناندز ار‪ .‬و همکاران ( ‪ .)۲۰۰۱‬انتظار داشتن و ترشح دوپامین ‪ -‬ساز و کارهای پیامدهای پالسیبو در‬
‫بیماران پارکینسون‪.‬‬

‫‪ .۱۵‬کولکا ال‪ .‬و همکاران (‪ )۲۰۰۴‬درمان های آشکار در برابر درمان های پنهان‪ ٬‬روی درد‪ ٬‬نگرانی و بیماری پارکینسون‪.‬‬

‫‪ .۱۶‬از همین در پژوهش های امروزی‪ ٬‬در این زمینه از تکنیک چشم بند دوالیه استفاده می شود‪ :‬نه بیماران می دانند به چه‬
‫کسی چه داده می شود و نه دکترها‪.‬‬

‫گریسلی و همکاران (‪ )۱۹۸۵‬انتظارات پزشکان روی تسکین درد ناشی از پالسبو تاثیر میگذارد‪.‬‬

‫ثث‪ .۱۷‬تیلبورت یی‪ .‬و همکاران (‪ .)۲۰۰۸‬رواداری ’درما پالنسیبو‘ ‪ -‬نتایج بررسی ملی اینترنیست ها و رماتولوجیست های‬
‫ایاالت متحده‪.‬‬

‫ثث‪ .۱۸‬کاپچوک و همکاران (‪ .)۲۰۱۰‬پالسیبو بدون گول زدن ‪ -‬کارآزمایی اتفاقی کنترل شده روی سیندروم روده تحریک پذیر‪.‬‬

‫‪ .۱۹‬بندتی اف‪ .‬و همکاران (‪ .)۲۰۱۴‬مدوالسیون نوسیبو و پالسیبو سردرد هیپوباریک هیپوکسیا شامل مسیر سیکلو اکسیژناز ‪-‬‬
‫پروستاگالندین می باشد‪.‬‬

‫‪ .۲۰‬برای چیرلیدر ( رهبر مشوقین) سایت زیرین را ببینید‪:‬‬

‫‪HTTP://WWW.nytimes.com/2012/01/29/opinion/sunday/adolescent-girl-hysteria.‬‬

‫‪html?action=click &contentcollection=magazine&module=Related-‬‬
‫‪Coverage&region=marginalia&pgtype=article.‬‬

‫در مورد ’جادوگرها‘ سایت زیرین را ببینید‪:‬‬

‫‪https://nl.wikipedia.org/wiki/heksenprocessen-van-Salem.‬‬

‫‪ .۲۱‬اوکلی دی‪ .‬و همکاران (‪ .)۲۰۱۱‬تخیل در از کارافتادگی دست و پا بروش هیستری یا تلقین هیپنو‪.‬‬

‫ثث ‪ .۲۲‬فویلمیر‪ ٬‬پی‪ .‬و کویان‪ ٬‬ایگرگ‪ .)۲۰۱۱( .‬تصویر سازی کاربردی مغز از فلج ناشی از مشکالت روانی در خالل‬
‫برگرداندن و هیپنوتیسم‪.‬‬

‫به سخن دیگر‪’ :‬پس از پدید آمدن ایده بیماری در ذهن بیمار‪ ٬‬آن به ماشین عصبی فرمان میدهد‪ ٬‬با توجه به ایده ای که آن شخص‬
‫از بیماری دارد‪ ٬‬الگویی از بازدارندگی یا فعال شدن را اعمال کند‘ (هورویتز تی و پریچارد جی‪ .)۲۰۰۶( .‬آسیب برگرداندن و‬
‫اف‪ .‬ام‪ .‬ار‪ .‬آی‪.‬‬

‫‪ .۲۳‬اگبرت ال‪ .‬و همکاران (‪ .)۱۹۶۴‬کاهش درد پس از عمل از طریق تشویق و راهنمایی ها روی بیماران ‪ -‬بررسی گزارش‬
‫های دکتر‪-‬بیمار‪.‬‬

‫‪ .۲۴‬آن خانم این را در ‪ ۲۵‬سپتامبر ‪ ۲۰۱۷‬در برنامه تلویزیونی جهان همچنان می گردد‪ ٬‬آنرا اعالن کرد‪ .‬داستان سرگذشت او و‬
‫رویدادهای پس از آنرا که طبق معمول حاکی از گنهکار دانستن بیگناه می باشد‪ ٬‬در سایت زیر می توانید گوش کنید‪:‬‬
‫‪140‬‬

‫‪https://www.nrc.nl/nieuws/2017/10/09/griet-op-de-beek-had-het-niet-goed-kunnen-doen-‬‬
‫‪13393596-a1576466.‬‬

‫‪ .۲۵‬کاهنمن دی‪ .)۲۰۱۱( .‬تند و آهسته اندیشیدن‪ ٬‬صفحه ‪ . ۵۳‬در هلندی با این عنوان ترجمه شده است‪ :‬کج اندیشی های ما‪.‬‬

‫‪ -۲‬تن من و دیگری‬

‫‪ .۲۶‬سایت زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪http://www.npogeschiedenis.nl/izereneeuw/afleveringen/amsterdam-een-kolerstad.hotml‬‬

‫‪ .۲۷‬من در کتاب خود‪٬‬هویت‪ ٬‬پیامدهای سازمان کار کنونی روی هویت مانرا توصیف کرده ام‪ ٬‬از آنرو در اینجا به بررسی ژرف‬
‫آن نمی پردازم‪ .‬اگر می خواهید پیوند میان بیماری و سازمان کار نمایان شود‪ ٬‬عامل استرس (تنش) را بررسی کنید‪ .‬برای همین‬
‫من نشانی آنرا برای تان می آورم‪ :‬ثثث‬

‫‪http://paulverhage.psychoanalysis.be/lezingen/Amsterdamdebaliedec.2013.pdf.‬‬

‫‪ .۲۸‬ورنر ئی‪ .)۲۰۰۵( .‬تاب آوری و بهبودی ‪ -‬یافته های بررسی طولی کائوآی‪.‬‬

‫‪ .۲۹‬ویلکینسون و پیکت در وب سایت خود هرگونه انتقادی را رد کردند‪ .‬در ویکیپیدیا‪ ٬‬می توانید گزارش آنرا بخوانید‪:‬‬

‫‪https://en.wikipedia.org/wiki/The_Spirit_Level:_Why_More_Equal_Societies_Almost_Always_Do_Be‬‬
‫‪tter.‬‬

‫‪ .۳۰‬گرانت آی‪ .‬و همکاران (‪ .)۱۹۸۹‬رویدادهای بسیار ترسناک و دشواری های چشمگیر زندگی پیش از آغاز یا حاد شدن‬
‫مالتیپل اسکلروسیس‪.‬‬

‫‪ .۳۱‬برای آگاهی برای آگاهی تند و آسان نشانی زیرین را ببینید‪:‬‬

‫‪http://dekennisvannu.nl/site/artikel/hongerwinter-achtervolgt-nageslacht-3298.‬‬

‫برای آگاهی علمی هیمانز بی‪ .‬و همکاران (‪ )۲۰۰۸‬را ببینید‪ .‬تفاوت های اپی ژنتیک پیوسته همراه با قحطی و گرسنگی کشیدن‬
‫انسان‪ ٬‬پیش از تولد‪.‬‬

‫‪ .۳۲‬در ویکی پیدیا یک صفحه به آن پژوهش اختصاص داده شده است‪.‬‬

‫‪https://en.wikipedia.org/wiki/Adverse-childhood_experience_study.‬‬

‫‪ .۳۳‬همچنانکه نتایج یک تحقیق در گواتماال نشان می دهد‪ ٬‬تاثیر پیرامون آغازین روی رشد روانی‪-‬اجتماعی آتی می تواند در‬
‫سطح بسیار ابتدای نیز اتفاق افتد‪ .‬این پژوهش اخیرا ً در بنگالدش هم (دوباره) انجام داده شد‪ .‬رسیدن پروتئین کم به بدن در سه ماه‬
‫نخست زندگی با آموزش پایین و درآمد اندک در بزرگسالی مقارنه دارد‪ ٬‬که در پژوهش آخری عوامل دیگری را نیز ( مانند تغافل‬
‫از احساس ها‪ ٬‬بیماری های عفونی و غیره) به آنها افزودند‪ .‬طبق نتیجه گیری مقاله ای در نیچر ‪( ۲۰۱۷‬استورز سی‪)۲۰۱۷ .‬‬
‫تغذیه خوراکی هایی که پروتئین کافی دارد‪ ٬‬رشد نیورولوژیک و پیشرفت روانی‪-‬اجتماعی کلیتی واحدی را پدید می آورد‪ .‬فقر‬
‫چگونه تاثیر خود را روی مغز می گذارد‪.‬‬

‫‪ .۳۴‬شناخته شده ترین پژوهش را در این زمینه‪ ٬‬در سال ‪ ۱۹۷۷‬پیتر استرلینگ و ژوزف آیر منتشر کردند‪ :‬مرگ و میرهای‬
‫ناشی از استرس و سازمان اجتماعی‪ .‬همین دو پزشک بعدا ً نیز زمینه های زیست شناختی استرس را روشن و آشکار ساختند‪ .‬پس‬
‫از آن بود که دیگر کسی نمی توانست با چسباندن برچسب بهانه روی استرس آنرا انکار کند‪ :‬پایه های زیست شناختی مرگ و‬
‫میر ناشی از استرس (‪ .)۱۹۸۱‬در آغاز این سده‪ ٬‬بروس مک اِیون و الیزابت لش ِلی کتابی را انتشار دادند که در آن‪ ٬‬آنها تاثیرات‬
‫استرس طوالنی مدت را روی بیماری ها را‪ ٬‬که روی آنها تحقیق شده بود‪ ٬‬جمع بندی می کردند‪ :‬پایان استرس بگونه ای که ما‬
‫آنرا می شناسیم (‪.)۲۰۰۲‬‬
‫‪141‬‬

‫‪ .۳۵‬پرایس ام‪ .‬و همکاران (‪ .)۲۰۰۱‬عوامل روانی اجتماعی روی رشد سرطان پستان‪ :‬بخش دوم ‪ -‬رویدادهای تراما زای‬
‫زندگی‪ ٬‬حمایت های اجتماعی‪ ٬‬شیوه دفاعی‪ ٬‬کنترل احساسات و تاثیر آنها روی همدیگر‪.‬‬

‫‪ .۳۶‬در گردهمایی روان نژندی بهار ‪ ٬ ۲۰۱۷‬که انجمن روان نژندی هلند برگزار کرد‪ ٬‬موضوع آن گردهمایی تاب آوری بود‪.‬‬
‫می توانید نشانی زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.nvvp.net/voorjaarscongres/archief/2017/videos-2017‬‬

‫‪ .۳۷‬وی پس از انتشار دی‪ .‬اس‪ .‬ام‪ .‬فایو ( کتاب دستی آسیب های روانی‪-‬م‪ ).‬آخرین چاپ کتاب کارهای استاندارد روانپزشکی‪٬‬‬
‫بارها و بارها این سخنان را می گفت‪ .‬خنده دار آنجاست که گفته های او طنین کامل گریزینگر هاست که در سال ‪ ۱۸۴۸‬می‬
‫خواندند‪’ ٬‬بیمار روانی‪ ٬‬بیمار روانی است‘ که استدالل هر دو آنها یکی بود‪ :‬درسته که ما هنوز مدرکی نداریم‪ ٬‬اما آنهم خواهد آمد‪.‬‬
‫برای تفکر انتقادی روی گفته انسل به کالی جی‪ ۲۰۱۵ .‬مراجعه کنید‪ .‬آیا آسیب ها روانی همان آسیب های مغزی است؟ در‪:‬‬
‫روانشناسی و روانپزشکی اخالقی‪ ٬‬جلد ‪ ٬ ۳ ٬ ۱۷‬صفحات ‪. ۱۸۵-۲۰۱‬‬

‫‪ .۳۸‬به زبان خود ورنر‪’ :‬از درس های بزرگی که با دنبال کردن آنها تا رسیدن به سن بزرگسالی‪ ٬‬بدست آوردیم آن بود که فراهم‬
‫آمدن فرصت هائی در دهه های سوم و چهارم زندگی شان‪ ٬‬موجب تغییرات مثبت و پایداری در زندگی اکثر مادران تین ایجر (‪۱۳‬‬
‫تا ‪ ۱۹‬ساله ‪-‬م‪ ٬).‬نوجوانان (پسر‪-‬م‪ ).‬تبهکار و افرادی گشت که در در دوره تنی ایجری با دشواری های تندرستی روانی دست به‬
‫گریبان بودند‘ (نوشته های کج از ایشان است‪ :‬ورنر‪ ٬ ۲۰۰۵ ٬‬صفحه ‪.)۱۲‬‬

‫‪ .۳۹‬گروسارت ماتیچک ار‪ .‬و همکاران (‪ .)۱۹۸۵‬عوامل روانی‪-‬اجتماعی به مثابه پیشگویان موثق مرگ و میر ناشی از‬
‫سرطان‪ ٬‬بیماری ایسکمیک قلبی و سکته ‪ -‬بررسی آینده نگرانه یوگسالوی‪.‬‬

‫‪ .۴۰‬کنیر ا‪ .‬و تموشوک ال‪ .)۱۹۸۴( .‬برخورد سرکوبگرانه با مالنوم بدخیم در مقایسه با بیماران عروقی قلبی‪.‬‬

‫‪ .۴۱‬توماس سی‪ .‬و گرینستریت ار‪ .)۱۹۷۳( .‬ویژگی های روانی زیست شناختی در جوانان به مثابه پیشگویان پنج گانه ‪-‬‬
‫خودکشی‪ ٬‬بیماری روانی‪ ٬‬فشارخون‪ ٬‬بیماری رگهای کرونر قلب و تومور‪.‬‬

‫‪ .۴۲‬برای دید و بینش بهتر‪ ٬‬لدو و براون (‪ )۲۰۱۷‬را ببینید‪.‬‬

‫‪ .۴۳‬نشانی زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://politico.com/magazine/story/2015/10/donald-trump-2016-norman-vincent-peale-213220‬‬

‫‪’ .۴۴‬قهر کردن تدافعی‘ باولبی (‪ .)۱۹۸۰‬دستنوشته ها صفحه ‪.۶۹‬‬

‫‪ .۴۵‬در نخستین گزارش در بلژیک (‪ ٬)۱۹۱۹‬در درجه نخست مرگ و میر کودکان ناشی از کم هوشی مادر و تغافل عمدی‬
‫دانسته شد‪ ٬‬به فاندربروک ام‪ )۲۰۰۶( .‬مراجعه کنید‪.‬‬

‫‪ ۳‬جدا گشتنی ناگزیر‬

‫‪ .۴۶‬نوشته ویلهلم بوخ (‪ ’ )۱۸۳۲ - ۱۹۰۸‬تزان اشمرتز‘ = (دندان درد ‪-‬م‪ ).‬پس از گذشت صد سال هنوز به همان اندازه خنده‬
‫دار و خواندنی است‪.‬‬

‫‪ .۴۷‬گالسر ار‪ .‬و همکاران (‪ .)۱۹۹۹‬دگرگونی های همپیوند با تنش در تولید سیتوکین های پیش التهابی در زخم ها‪.‬‬

‫کوهن اس‪ .‬و همکاران (‪ .)۱۹۹۱‬تنش روانشناختی و آسیب پذیری در سرماخوردگی معمولی‪.‬‬

‫‪ .۴۸‬زوریال ئی و همکاران (‪ .)۲۰۰۱‬پیوند افسردگی و تنش در سنجش های ایمیونولوژیک ‪ -‬بررسی فرا تحلیلی‪.‬‬

‫‪ .۴۹‬کاهنمن (‪ .)۲۰۱۱‬اندیشیدن تند و آهسته صفحه ‪ .۳۰۱‬در هلندی با عنوان کج اندیشی های ما ترجمه شده است‪.‬‬
‫‪142‬‬

‫‪ ۵۰‬کوهن یی‪ .‬و همکاران ( ‪ .)۲۰۰۹‬وحشت زدگی های ترسناک در برابر وحشت زدگی های غیر ترسناک‪ .‬تحقیق عمومی‬
‫جمعیت کشور از منظر بررسی کام اوربیدیتی (همبودی دو یا چند بیماری هم‪-‬هنگام ‪ -‬م‪ .).‬یادداشتی تاریخی‪ :‬فروید صد سال‬
‫پیشتر این را توصیف کرده بود‪ ٬‬هم آسیب وحشت زدگی ( به زبان او نیوروز بیم و هراس) را هم اسیب وحشت زدگی بدون‬
‫وحشت را‪ .‬وی از پدیده های بدنی همراه با آن را ( زنش قلب‪ ٬‬باال رفتن فشار خون‪ ٬‬مشکل نفس کشیدن‪ ٬‬دشواری گوارش و‬
‫غیره) ’همسان های بدنی‘ می نامد‪.‬‬

‫‪ .۵۱‬بررسی اجمالی آنرا در زبان ما‪ ٬‬در کتاب کریستینا فان در فلتز‪-‬کونلیس (‪ )۲۰۱۵‬می توان یافت‪ .‬تصویر تنش ‪ -‬در باره‬
‫همبستگی میان جنبه های بدنی و روانی تنش‪.‬‬

‫‪ ۴‬از لذت ممنوع شده بسوی خوشی افسرده‬

‫‪ .۵۲‬در سال ‪ ۱۹۷۳‬هاری مولیش کتابی به رایش تقدیم کرد‪ ٬‬سنگر جنسی‪ ٬‬که در آن وی کار رایش را آینه ای از زندگی او‬
‫توصیف می کند‪.‬‬

‫‪ .۵۳‬هنگامی که هاری به سالی رسید (‪ .)۱۹۸۹‬نشانی زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?v=3hy7cnueqy).‬‬

‫منظور آن بخش از فیلم است‪ ٬‬پیر زنی که سر میز دیگری نشسته است واکنش نشان می دهد‪.‬‬

‫‪ .۵۴‬آن‪-‬سوفی د َکیزر این ساز و کار را خیلی زیبا و روشن آشکار می سازد‪ .‬وی نشان داد که این ساز و کار به شدت شیوه‬
‫اندیشیدن ما را تعیین می کند‪ .‬چگونه استعاره و خیالپردازی شمه ایست از وصف حال ما ‪ -‬استعارات مانند ویروس می باشد‪ .‬در‪:‬‬
‫هفته نامه استاندارد‪ ۳۱ ٬‬مارس‪ .۲۰۱۸ ٬‬می توانید نشانی زیرین را هم ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.standaard.be/plus/20180331/bijlage/dsw/optimizd‬‬

‫‪ .۵۵‬جمع بندی تحقیق در این زمینه را در نشانی زیر می توانید ببینید‪:‬‬

‫‪https://doxsaludo.woordpress.com/trickle-down-bekend-begrip-met-ongekend-grote/impact/‬‬

‫‪(met dank aan Ludo Couvreur).‬‬

‫‪ .۵۵‬دونالد ترامپ‪ ٬‬علل سخنرانی پیروزی‪ ٬‬نوادا‪ ۲۴ ٬‬فوریه ‪ ٬ ۲۰۱۶‬نشانی زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www./youtube.com/watch?v=hvc_KDUBnOK,‬‬

‫پس از گذشت سه دقیقه و سی ثانیه‪.‬‬

‫‪57. https://www.2doc.nl/documentaires/series/hollanddoc/2010/beperkt.hollandbar.html‬‬

‫‪ .۵۸‬منابع گوناگونی نشان می دهد که در اتحادیه اروپا‪ ٬‬از آن میان در بلژیک و هلند هم مردم زیادی دیگر نمی توانند بدهی‬
‫هایشان را بپردازند‪ ٬‬از آنرو جدایی زن و شوهر ها رو به افزایش است‪ .‬در نتیجه بچه های زیادی در فقر بزرگ می شوند‪.‬‬
‫اینگونه پدیده ها پیوند تنگاتنگی با دگرگونی های اجتماعی دارد‪ .‬از دید من همان پیوند را در باال رفتن بیماری های طوالنی مدت‪٬‬‬
‫کودکانی که آسیب روانی می بینند‪ ٬‬نیز می توان دید؛ اما آن پیوند را در این زمینه نمی توان به سادگی نشان داد‪ .‬برای دیدن آمار‬
‫بیشنر و جمع بندی انتقادی نشانی زیرین را ببینید‪:‬‬

‫‪https://doxaludo.wordpress.com/1-2-3-4-5-6-7-waar-is-wally-gebleven‬‬

‫‪(met dank aan Ludo Couvreur).‬‬


‫‪143‬‬

‫‪ ۵‬گفتی لذت؟‬

‫‪ .۵۹‬موضوع اصلی کتاب فیلیبوس (فلسفه ها )‪ ٬‬نوشته افالطون لذت می باشد‪ .‬ارسطو در آن باره فصلی نوشته است که از دید‬
‫من مهم ترین کتاب در زمینه اخالق و اخالقیات می باشد‪ ٬‬ایتکا نیکومکیا ( که در چهارمین سده از گاه شمار ما نوشته شده است)‪.‬‬
‫برای اینکار بیشترین سود را از نوشته های دو فیلسوف لویفن (دانشگاهی در بلژیک‪-‬م‪ ).‬برده ام‪ .‬از خِ رد فان ریل در زمینه‬
‫برابر نهادن افالطون و ارسطو و پائول مویائرت در زمینه برابر نهی افالطون و فروید‪ .‬کار آنها تحقیقی ژرفتر از مساله را ارائه‬
‫می کند تا آنچه که من در این جا توانسته ام مطرح کنم‪ .‬از اینرو به دوستداران این مطالب پیشنهاد می کنم نوشته های آن دو را‬
‫بخوانند‪.‬‬

‫‪ .۶۰‬مویائرت‪ ٬‬پی‪ .)۲۰۰۸( .‬چه چیز موجب ترس از هوس شهوانی می شود؟ رفت و آمدی میان فروید و الکان از طریق‬
‫افالطون و ارسطو صفحه ‪.۶‬‬

‫‪ .۶۱‬دوست داشتنی ترین واژه در هلند ’عشق‘ است و در انگلستان ’مادر‘ ‪ ٬‬در آلمان ’هابسه لیگکایتن‘ (= چیزهایی که آدمی‬
‫دارد ‪-‬م‪ ).‬منبع‪:‬‬

‫‪https://www.nieuwsblad.be/cnt/dam24122004-018‬‬

‫‪ .۶۲‬آن غزل به این صورت است‪:‬‬

‫دلدادگی من مانند تبی است در گشت و گداز‪ ٬‬که در اشتیاق می سوزد‪.‬‬

‫آنچه که موجب کش آمدن آن بیماری میگردد‪٬‬‬

‫از تباهی جان می گیرد‪ ٬‬چنین است که تباهی ماندگار می گردد‪.‬‬

‫چرا که شهوت بیماری می باید کام یابد‪.‬‬

‫چرا که طبیب عشق هرچه از من خواست‪ ٬‬من آن کردم‪.‬‬

‫تنهایم بگذار و برو‪ ٬‬مانند کودک شیرخواری از داروخواری برهانم‪٬‬‬

‫نیک می دانم که آن اشتیاق من‪ ٬‬مرگ من است‪.‬‬

‫هر پندی و اندرزی آتشی بر آن آتش می افزاید‪٬‬‬

‫هیچ درمانی برای من نمانده است‪.‬‬

‫آن چنان دیوانه و شیدا گشته ام که آرام ندارم‪٬‬‬

‫هرچه می گویم و می کنم از سر دیوانگی است‪٬‬‬

‫بیهده گویی نیز ما را به ساحل سالمت نمی رساند‪.‬‬

‫گمان بردم که نوری و زیبایی‪.‬‬

‫ندانستم که قعر جهنمی و تاریکی شبی‪.‬‬

‫ترجمه به هلندی از پیتر فر استیخن‪.)۲۰۰۸ ٬‬‬

‫‪ .۶۳‬گوشه ای دیگر‪:‬‬

‫او (ونوس ‪ -‬م‪ ).‬می گوید‪’ ‘٬‬ای قلب من‪ ٬‬اکنون که اسیر پاهای عاج گون من گشته ای‪ ٬‬تو از آن منی‪ ٬‬من مرغزار تو خواهم‬
‫گشت‪ ٬‬تو آهوی آن مرغزار‪ ٬‬تا هرجا که خواستی چرا کنی‪ ٬‬چه در تپه ها و چه در دره ها‪ .‬اگر از بوسه های من کامت شیرین‬
‫نگشت‪ ٬‬در چشمه های پایین دست گشتی بزن‪.‬‬
‫‪144‬‬

‫ترجمه (به هلندی) از پیتر فا استیخن‪ :‬شکسپیر‪ ٬‬ونوس و آدونیس‪ ٬‬صفحه ‪.۲۵‬‬

‫ثث‪ .۶۴‬قریشی اچ‪ .)۲۰۱۷( .‬هیچ چیز‪ ٬‬صفحه ‪.۶۲‬‬

‫‪ .۶۵‬فهرست چیزهایی که روان شدن در برمیگیرد‪ ٬‬از این قرار است‪ :۱ :‬تمرکز شدید روی اکنون و این دم‪ :۲ .‬درهم آمیختن‬
‫عمل و آگاهی‪ :۳ .‬از دست دادن خود‪-‬آگاهی بازتابی [خودآگاهیی که روی آن اندیشه می شود ‪ -‬م‪ :۴ .].‬احساس توانایی کنترل و‬
‫عاملیت روی وضعیت یا فعالیت‪ :۵ .‬زوال آگاهی زمانی‪ ٬‬تجربه آدمی از گذر زمان دگرگونی می پذیرد‪ :۶ .‬آزمودن فعالیت به‬
‫عنوان پدیده ای که پاداش درونی می دهد‪ ٬‬در عین حال به آن هنر برای هنر نیز می گویند‪[ .‬ناکامورا‪ِ ٬‬جی‪ .‬و سیکزنت میهالی ام‪.‬‬
‫(‪ .)۲۰۰۱‬روان شدن‪ ٬‬تئوری و پژوهش]‪.‬‬

‫‪ .۶۶‬این نوشته در باره دوا را با آنچه که انجمن دارو در ‪ ۱۱‬جوالی ‪ ۲۰۱۱‬در اینترنت گذاشته است‪ ٬‬مقایسه کنید‪ .‬نشانی‪:‬‬

‫‪http://drugsforum.info/drugs/teveel-genot-t2684-html#p142730‬‬

‫با درود‪٬‬‬

‫جوان ‪ ۲۶‬ساله ای هستم که بیش از نیمسال است شروع به مصرف مواد کرده ام‪ .‬در این مدت چندین نوع از آنها را آزموده ام‪ ٬‬تا‬
‫آنجا که بیادم می آید‪ :‬اکس تی سی ‪ /‬ام دی ام ا ( متیلین دی اوکسی مت امفتامین ‪-‬م‪ ٬).‬گاز خنده آور ( اکسید نیتروژن‪-‬م‪ ٬).‬جی اچ‬
‫بی (گاما هیدروکسی بوتریک اسید ‪-‬م‪ ٬).‬کوکائین‪ ٬‬اسپید (امفتامین ‪ -‬م‪ ٬).‬وید‪ ٬‬حشیش‪ .‬خیلی هم لذت برده ام‪ .‬مخصوصا ً از جی اچ‬
‫بی و گاز خنده آور که (از دید من) پنجره های خاصی را به رویم باز می کند‪.‬‬

‫این را هم می باید بگویم‪ ٬‬نخستین بار که ایکس تی سی مصرف کردم‪ ٬‬اگرچه خیلی از آن سرخوشی عقب افتادگی لذت بردم‪ ٬‬در‬
‫اوج لذتی که داشتم (شاید باالترین خوشی زندگیم؟)‪ ٬‬در آن دم نیز‪ ٬‬در دوردست ترین نقاط آگاهی خویش‪ ٬‬احساسی از ترس داشتم‪.‬‬
‫آن احساس سرخوشی چنان توفنده و بنیان کن بود که گوئی صدائی در پشت سرم می گفت‪’ :‬این خوب نیست‪ ٬‬این سطح از خوشی‬
‫و لذت برای ارواح حساس و ظریف مردم عادی مناسب نیست‪‘.‬‬

‫منظور مرا نادرست برداشت نکنید‪ ٬‬آن ترس من از اعتیاد به مواد نبود و من از آن سخن نمی گویم‪ .‬آن سرخوشی چنان توفنده و‬
‫چندان شدید بود که می ترسیدم به تندرستی روحی و روانیم آسیب بزند‪ .‬آن آگاهی برایم عجیب بود‪ .‬آگاهی از اینکه سرخوشی‬
‫چنان توفنده و بنیان کن است که شاید نتوانی از آن جان سالم بدر بری‪ ٬‬ترس بر جانم افکنده بود‪( .‬برای روشنتر شدن می باید‬
‫یادآور شوم‪ :‬در نخستین باری که ایکس تی سی مصرف کردم‪ ٬‬چون نمی دانستم در همان بار نخست یک بسته را که ‪ ۱۸۰‬میلی‬
‫گرم ام دی ام ا می شد مصرف کردم‪ ٬‬که برای یک تازه کار مقدار زیادیست)‪.‬‬

‫دومین بار که ام دی ام ا مصرف کرده و بسیار سرخوش بودم‪ ٬‬به یک فیلم پورنو نگاه می کردم‪ ٬‬لذت و برانگیختگی من چنان (‬
‫به واسطه مصرف ام دی ام ا ) تشدید یافته بود که دوباره آن ترسی که در دور دست ترین گوشه افکارم بود‪ ٬‬به سراغم آمد‪ .‬گویی‬
‫کسی در ژرفای هستیم می گفت‪’ ٬‬اگر در برابر این سرخوشی وا بدهی‪ ٬‬دگرگون خواهی گشت‪ ٬‬برای همیشه‪ .‬بدین سان یک‬
‫هیوالی سکس بدون فکر و اندیشه می شوی‪ ‘.‬به هر حال آن لذت حد و حصر نداشت‪ .‬آن موقع فکر نمی کردم این را روزی به‬
‫کسی بگویم‪.‬‬

‫همین ترس است که باعث می شود‪ ٬‬علی رغم کشش زیادی که به مواد دارم‪ ٬‬از دست زدن به تبهکاری های روانی سست شوم‪.‬‬
‫ترسم از شدت زیاد تاثیر آنست؛ می ترسم با مصرف دوا تندرستی روانیم را از دست بدهم‪ .‬دیگر آن سیمونی نباشم که هستم‪ ٬‬می‬
‫ترسم عقل ام را از دست بدهم‪ ٬‬چیزی در کله ام کج و کوله شود‪.‬‬

‫دلم می خواهد از این ترس خالصی یابم‪ ٬‬من جوان تندرستی هستم‪ ٬‬زندگی خوبی دارم‪ .‬غم هیچ چی را ندارم؛ می توانم با یقین‬
‫بسیار بگویم ‪ -‬با توجه به گذشته و سرگذشتی که دارم ‪ -‬می توانم در برابر سنگین ترین نشئگی ها تاب بیاورم و به حالت عادی‬
‫برگردم‪ .‬اما آن ترس ول کن نیست‪.‬‬

‫آیا این ترس منطقی است؟ آیا بدن من از من در برابر مصرف بیش از حد آنچه که برای آن ساخته نشده‪ ٬‬از من محافظت خواهد‬
‫کرد؟ یا آن ترس تنها ناشی از مصرف چیزی نو و ناشناخته است؟‬

‫چگونه می توانم ذهن ام را تقویت کنم؟ برای آنکه بتوانم از باره روحی محکم روی پاهای خود بایستم و بتوانم خود را از نشئگی‬
‫بد بیرون بکشم‪ ٬‬بی آنکه چکار می توانم بکنم؟ بی آنکه ترس بر جانم چیره گردد و کنترل خود را از دست بدهم؟ (بگمانم این‬
‫‪145‬‬

‫بزرگترین مساله من است‪ :‬یارای آن را ندارم که بگذارم اختیارم از کف برود‪ ٬‬گویی یکی در اندرون من داد می زند اگر کار به‬
‫آنجا بکشد‪ ٬‬نیمه آدمی خواهم شد‪ ٬‬نیمه دیوانه ای که عقل و خردش را اعتیاد از بین برده است‪).‬‬

‫‪ .۶۷‬اولدز ِجی‪ .‬و میلر پی‪ .)۱۹۵۴( .‬تقویت مثبت حاصل از تحریک الکتریکی ناحیه سپتال و بخش های دیگر مغز موشها‪.‬‬
‫دانش عصب شناسی عاطفی ‪ -‬بنیان های احساس های آدمی و جانوران‪ ٬‬صفحات ‪.۱۶۶-۱۶۸‬‬‫پانکسِپ ِیی‪ِ .)۱۹۹۸( .‬‬

‫‪ .۶۸‬بلیز پاسکال‪’ :‬سرگرمیی بدون هیجان و دلدادگی حوصله او را از بین می برد؛ اگر شرط آن می شد که او بازی نکند‪ ٬‬می‬
‫باید از اینکه می توانست برنده چیزی شود که مجانی هم می دادند آنرا نمی خواست‪ ٬‬بسیار خشمگین می شد‪ .‬او خود موضوعی‬
‫برای دلدادگی آفرید و سپس در برابر این موضوع خود آفریده‪ ٬‬در خویشتن ترس و خشم برانگیخت‪ ٬‬درست مانند کودکانی که پس‬
‫از دیدن چهره زشتی که خود کشیده اند‪ ٬‬از آن می ترسند‘‪ .‬ثث‬

‫‪ .۶۹‬به کسانی که می خواهند در باره این سوء استفاده آشکار از تحقیق علمی بیشتر بدانند‪ ٬‬پیشنهاد می کنم کتاب ناتاشا شول‪٬‬‬
‫معتاد به طرح ‪ -‬قمار با دستگاه در الس وگاس (‪ )۲۰۱۲‬را بخوانند‪ .‬این کتاب به هلندی ترجمه نشده است‪ .‬ماتیو کرافورد در‬
‫کتاب خود ‪ -‬جهان بیرون از مغز تو ‪ -‬فلسفه توجه‪ ٬‬فصلی را به آن اختصاص داده است (‪.)۲۰۱۶‬‬

‫‪ .۷۰‬این ارقام را از یک پالتفرم اینترنتی برداشته ام‪ .‬رو راست گفته باشم نتوانستم تحقیق کنم آنها تا چه اندازه قابل اعتماد می‬
‫باشد‪ .‬وینیک ام‪ ۱۶ .‬جوالی ‪ ٬ ۲۰۱۷‬انگشت نهادن روی وسواس به تلفن ‪ -‬دستمالی کردن تلفن همراه‪ :‬مطالعه و تحقیق روی آدم‬
‫ها و تکنولوژی‪ .‬می توانید در نشانی زیر آنرا بخوانید‪:‬‬

‫‪https://blog.dscout.com/mobile-touches.‬‬

‫سر و‬
‫در نشانی اینترنتی زیرین می توانید مقاله قابل اعتمادی را در باره چگونگی دریافت دوپامین به عنوان ’پاداش‘ در برابر ُ‬
‫مالش دادن یا تند تند ضربه زدن روی صفحه تلفن‪ ٬‬می توانید بخوانید‪ .‬در واقع شرکت های بسیار بزرگ اینترنتی نیز در این میان‬
‫کسانی را که کاربران رسانه های اجتماعی می باشند‪’ ٬‬گاه و بیگاه‘ تقویت می کنند (پاداش می دهند‪-‬م‪.).‬‬

‫‪http://sitn.hms.harvard./edu/flash/2018/dopamine-smartphones/battle-time‬‬

‫‪.۷۱‬‬

‫‪https://www.cbs.nl-nl/nieuws/2018/jongvolwassenen-vaker-verslaafd-aan-sociale-media‬‬

‫‪ .۷۲‬آثار ارسطو به هلندی را می باید سپاسگزار ناشر (آثار‪-‬م‪ ).‬تاریخی باشیم‪ .‬می توانید نشانی زیرین را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.historischeuitgeverij.nl/hu.php?cat=aristotoles.‬‬

‫آشنایی من از زبان یونانی پس از چهل سال زنگ زده است ( در بیشتر کشورهای اروپایی دانش آموزان رشته های باالی‬
‫دبیرستان یونانی و التین را هم یاد می گیرند‪-‬م‪ .).‬بدان سبب از این ترجمه ها بسیار بهره برده ام‪ .‬در این خصوص از تفاسیر‬
‫رایان بالوت نیز‪ ٬‬که از محققین معتبر در دانشگاه تورنتو می باشد‪ ٬‬بهره جسته ام‪ .‬می توانید نشانی زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪http://utoronto.academia.edu/Rbalot.‬‬

‫‪ .۷۴‬فرانس د وال که هلندی است و در ایاالت متحده کار می کند‪ ٬‬مهم ترین زیست شناس روزگار ما می باشد‪ .‬یکی از دالیل مهم‬
‫بودن تحقیقات وی آنست که در مقایسه کردن رفتار آدمی با رفتار حیوان دمی درنگ روا نمی دارد‪ .‬حتما ً به فیلم های وی از‬
‫میمون ها نگاهی بیافکنید؛ نه تنها آنها شگفتی انگیز می باشد که اهمیت فراوان نیز دارد‪ ٬‬چون آن فیلم ها اسنادی در باره مبانی‬
‫زیست شناختی انصاف و صداقت ارائه می کند‪:‬‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?v=meiU6TxysCg.‬‬

‫‪ .۷۵‬ارسطو‪ ٬‬پولیتیکا‪ ٬ ۱۲۶۶ ٬‬صفحات ‪ .۲۵-۳۱‬متنی کامل بدین صورت است‪’ :‬این امکان نیز وجود دارد که برابری دارایی هم‬
‫باشد‪ ٬‬که در آن صورت یا دارایی بسیار زیاد است‪ ٬‬یا بسیار اندک‪ ٬‬به طوری که زندگی در فقر می گذرد‪ .‬بدین سان روشن می‬
‫شود کافی نیست قانون گذار اجازه دهد دارایی همه به یکسان باشد‪ ٬‬بلکه او می باید راه میانه را در پیش گیرد‪ .‬از این گذشته‬
‫‪146‬‬

‫سودی هم نخواهد داشت که کسی برای همه دارایی یکسان تجویز کند‪ ٬‬چون مهم تر از دارایی می باید آزمندی آدم ها را یکسان‬
‫ساخت‪ ٬‬و این میسر نمی شود مگر آنکه آدم ها از قوانین آموزش کافی دریافت کنند‪‘.‬‬

‫‪ .۷۶‬نوشته های کج از من است که از فان ریل (‪ )۲۰۰۱‬گرفته ام‪ .‬افالطون و ارسطو‪ -‬دو پارادایم لذت‪ ٬‬صفحه ‪.۵۱۵‬‬

‫ثث ‪ ۶‬زندگی خوب‬

‫‪.۷۷‬‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?v=QX_oy9614HQ‬‬

‫آزمایش نخست که به سال ‪ ۱۹۶۰‬برمیگردد‪ ٬‬فیلم برداری نشد‪ ٬‬این ها فیلم برداری های بعدی از آن آزمایش می باشد‪.‬‬

‫‪ .۷۸‬فشرده و کوتاه شده این را می توانید در کتاب آزمایش مارشملو‪ ٬‬نوشته میشل (‪ ٬)۲۰۱۵‬ببینید‪.‬‬

‫‪ .۷۹‬کید سی‪ .)۲۰۱۲( .‬نگاهی دوباره به آزمایش مارشملو‪.‬‬

‫سایت زیرین را ببینید‪:‬‬

‫‪http://www.rochester.edu/news/show.php?id=4622en‬‬

‫‪Kidd,C., palmer, H. & Aslin, R. (2013).‬‬

‫میان وعده های منطقی ‪ -‬تصمیم گیریهای کودکان در آزمایش مارشملو‪ ٬‬با توجه به قابل اعتماد بودن پیرامون تعدیل می یابد‪.‬‬

‫‪ .۸۰‬میشل دبلیو‪ ٬.‬ایبسن بی و زایس ا‪ .)۱۹۷۲( .‬ساز و کارهای شناختی و توجهی در تاخیر خرسندی‪ .‬سیمون جی‪ .‬و شوارتز‬
‫ِجی‪ .‬سی‪ .)۱۹۷۴( .‬حالت عاطفی و انتخاب میان پاداش بیدرنگ در برابر پاداش درنگ پذیر‪.‬‬

‫‪ .۸۱‬ورثهایم ها‪ .‬و شوارتز ِجی‪ .)۱۹۸۳( .‬افسردگی‪ ٬‬احساس گناه و مدیریت خویشتن در برابر رویدادهای خوشایند و ناخوشایند‪.‬‬

‫‪ .۸۲‬لودو‪ .‬ژی‪ .)۱۹۹۶( .‬مغز عاطفی‪.‬‬

‫آرنستن ا‪ .‬اف‪ .)۲۰۰۹( .‬مسیر های نشانه های استرس که به آسیب خوردگی ساختاری و کارکردی پوسته پیشین مغز (پرفرانتال‬
‫کورتکس) می انجامد‪.‬‬

‫‪ .۸۳‬بررسی مورد نظر در سال ‪ ۱۹۵۰‬انتشار یافت‪ :‬آدورنو تی‪ .‬دلیو‪ ٬.‬فرنکل‪-‬ببرونسویک‪ ٬‬ئی‪ .‬لوینسون دی‪ِ .‬جی‪ .‬و سانفورد ا‪.‬‬
‫ان‪ .)۱۹۵۰( .‬شخصیت اقتدار گرا‪ .‬از انتشارات هارپرز و برادران‪.‬‬

‫نشانی زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://nl.wikipedia.org/wiki/Autoriterisme_(psychologie).‬‬

‫‪ .۸۴‬برنیر ا‪ .‬کارلسون اس‪ .‬و ویپل ان‪ .)۲۰۱۰( .‬از نظم و انظباط بیرونی بسوی نظم و انظباط خویشتن ‪ -‬نشانه های اولیه‬
‫ی کودکان خردسال‪.‬‬‫آموزش کارکردهای عمل ِ‬
‫ِ‬

‫‪ .۸۵‬بررسی سنگینی جهانی بیماری‪ ٬‬آسیب خوردگی ها و عوامل خطر ساز‪ ۲۰۱۳ .‬در‪ :‬النسِت‪ ۱۸ ٬‬دسامبر ‪ ٬ ۲۰۱۴‬نشانی‬
‫‪:‬زیرین را ببینید‬

‫‪https://www.thelancet.com/themed/global-burden-of-disease,‬‬

‫به نقل از هراری‪ ٬‬وای‪.)۲۰۱۷( .‬‬


‫‪147‬‬

‫بگمانم کاهش خشونت پیشتر توسط نوربرت الیاس در شاهکار وی تاریخ شهروندی (‪ )۱۹۶۹‬به طور اقناع کننده ای استدالل شده‬
‫است‪ .‬اخیرا ً استیفان پینکر در کتابی (فرشتگان بهتر سرشت ما ‪ -‬چرا خشونت کاهش یافته است) همان کار را می کند‪ .‬وی در‬
‫کتاب خود کوشش دارد با ارقام و آمار آنرا مستدل سازد‪ .‬ناگفته پیداست که به وی حمله می شود (در قابلیت اعتبار یک چنین‬
‫ارقامی همواره جای بحث هست) ‪ -‬استدالل تاریخی الیاس از این باره بیشتر قابل اعتماد می باشد‪.‬‬

‫‪ .۸۶‬برای آگاهی بیشتر در باره فربهی‪ :‬باال را ببینید‪ .‬برای آگاهی بیشتر در باره تروریسم‪ :‬پایگاه داده های تروریسم جهانی‪٬‬‬
‫نشانی زیرین را‪:‬‬

‫‪http://www.start.umd.edu/gtd‬‬

‫به نقل از هراری وای (‪.)۲۰۱۷‬‬

‫برای آگاهی بیشتر در باره برج گرنفل‪ ٬‬به مقاله رود خوسن‪’ ٬‬مرگبار ترین حمله ‪( ‘ ۲۰۱۷‬استاندارد‪ ۲۳ ٬‬جون ‪ )۲۰۱۷‬مراجعه‬
‫کنید‪ .‬از این گذشته‪ ٬‬آن اظهارات را آن مرگ ها نتیجه یک دولت ناموفق و شکست خورده می باشد‪ ٬‬فاننشیال تایمز می نویسد‪ ٬‬نه‬
‫یک روزنامه چپی که پر از هیات تحریریه آنرا ’آدم های صالح‘ تشکیل می دهند‪.‬‬

‫‪ .۸۷‬مراجعه کنید به ‪:‬‬

‫‪http://aps.who.int/iris/bitstream/10665/25410/1/WHO-MSD.MER-2017.2-eng.pdf.‬‬

‫و‬

‫‪https://www.ncbi.nlm-nih.gov/puc/articles/PMC303989/.‬‬

‫‪ .۸۸‬برای دستیابی آسان به اطالعات بیشتر نشانی زیرین را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.nytimes.com/interactieve/2017/06/05/upshot/opioid-emidemic-drug-oversose-deaths-‬‬
‫‪are-rising-faster-than-ever,html?hp&action=click&pgtype=homepage&clicksource=story-‬‬
‫‪heading&module=second-column-region&region=top-news&wt.nav=top-news&R=3.‬‬

‫برای آگاهی بیشتر روی داروهای مسکن و اعتیاد به نیو انگلند جورنال آو مدیسین در نشانی زیر نگاهی بیافکنید‪:‬‬

‫‪http://www.nejm.org/doi/full/10.1056/NEJMra1507771.‬‬

‫برای دیدن مرگ و میر زیر ‪ ۵۰‬سال نشانی زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.cdc.gov/mmwr/volumes/66/wr/mm6610al.htm#F1_up.‬‬

‫برای دیدن آمار بلژیک‪ ٬‬استاندارد تاریخ ‪ ۱۰‬آگوست ‪’ ۲۰۱۷‬افزایش یافتن مسکن های مرگبار‘‪ ٬‬را ببنید و برای دیدن آمار هلند‬
‫نشانی زیر را‪:‬‬

‫‪https://www.ftm.nl/artikelen/mislioennederlanders-gebruikt-zware-pijnstillers?share=1.‬‬

‫با سپاس از فلور د مِ ییر که این اطالعات را به من داده است‪.‬‬

‫‪ .۸۹‬کروس ئی‪ .‬و همکاران (‪ .)۲۰۱۱‬طرد اجتماعی تظاهرات جسمانی حسی را با درد های بدنی به اشتراک دارد‪.‬‬

‫آیزنبرگر ان‪ ٬‬لیبرمن‪ ٬‬ام‪ .‬و ویلیامز کی‪ .)۲۰۰۳( .‬آیا رانده شدن (از پیش کسی) درد ناک است؟ بررسی بکمک ام‪ .‬ار‪ .‬آی‪ .‬از‬
‫کنار گذاشته شدن اجتماعی‪.‬‬

‫‪ .۹۰‬اطالعات مربوط به کودکان نوپا و پنج و شش ساله برپایه یافته های انکارناپذیر پژوهش های اخیر می باشد‪ .‬پائول بلوم‪ ٬‬از‬
‫پژوهشگران قابل اعتماد در این زمینه‪ ٬‬نتایج آن پژوهش را در مجموعه ای تحت عنوان بلوم پی‪ .‬جمع آوری کرده است (‪.)۲۰۱۳‬‬
‫‪148‬‬

‫تنها کودکان ‪ -‬سرچشمه نیکی و بدی‪ .‬این را که واکنش نیاندیشیده سربازان در برابر کشتن بیزاری است‪ ٬‬پژوهش های زیادی‬
‫عیان ساخته است‪ .‬می توانید آنرا در گردآوری ارزنده روتخر برخمان در نشانی زیر ببینید‪ :‬ثث‬

‫‪https://decorrespondent.nl/7987/de-vergeten-les-van-duizenden-jaren-oorlog-de-mens-is-veel-‬‬
‫‪minder-gewelddadig-dan-je-denkt/805357531902-oba31056.‬‬

‫‪ .۹۱‬سایت اینترنتی زیرین را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.facebook.com/uzgent/posts/141981384802838.‬‬

‫‪ .۹۲‬آیدوک او‪ .‬و کروس ئی‪ .)۲۰۰۸( .‬از دور ‪ -‬پیامدهای فاصله گیری خود بخودی برای ارزیابی خویشتن جهت تطبیق دادن‬
‫خویش‪.‬‬

‫‪ ۷‬از خودبیگانگی‬

‫‪ .۹۳‬فیلم دون سیگل (‪ )۱۹۵۶‬هنوز در ردیف صد فیلم بهتر شناخته می شود و می توان و آنرا در یوتیوب دید‪:‬‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?v=nA7kGu_W6U4.‬‬

‫در سال ‪ ۱۹۷۸‬فیلم نوی از روی آن ساخته شد که نقش برتر را دونالد سوترلند بازی می کرد و کارگردان آن فلیپ کافمن بود‪.‬‬

‫‪ .۹۴‬فیلپیس ا‪ .)۲۰۱۶( .‬لذت همه چیزهایی که می شود کرد‪ ٬‬صفحه ‪.۸۱‬‬

‫‪ .۹۵‬برای دیدن چشم انداز کلی‪ ٬‬نشانی زیرین را ببینید‪:‬‬

‫‪https://medium.com/@banki_ux/history-of-ux-timeline-infographic-4a2035b5014a.‬‬

‫‪ .۹۶‬این پیشنهاد مبارزه است‪:‬‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?v=hEYKTO_eS-E,‬‬

‫که پس از آن پرده برداشتن از چهره آغاز می شود‪:‬‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?v=a2zzN590UKc.‬‬

‫از این گذشته‪ :‬یک چنین خدماتی از پیش نیز بود‪ ٬‬با پرداخت مبلغی می توانستید نام تان یا نام شرکت تان را در باالی فهرست‬
‫جستجوی ویژه ای جای دهید‪.‬‬

‫‪ .۹۷‬لوئیس کارول‪ .)۱۸۶۵( ٬‬ماجراهای آلیس در سرزمین آینه ها‪ ٬‬اصل آن چنین است‪’ :‬اکنون اینجا می بینید‪ ٬‬تا چه حد باید بدوید‬
‫تا بتوانید همین جا بمانید‪ .‬اگر بخواهید جلوتر بروید می باید دو برابر این تند تر بدوید!‘‬

‫‪ .۹۸‬اینگونه سایت های اینترنتی سال هاست فعال می باشد و بشما فوت و فن هایی را یاد می دهد تا برای نمونه از دور و بری‬
‫های خود مخفی کنید که چیزی نمی خورید‪ .‬برای برخی چیز ها نشانی زیرین را ببینید‪:‬‬

‫‪Https://simplysocilogy.wordpress.com/tag/pro-anna/.‬‬

‫‪ .۹۹‬سایت زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.rtlnieuws.nl/gezondheid/schaamlipcorrectie-populairder-vrouwen-weten-niet-hoe-‬‬
‫‪een-normale-vagina-eruitziet.‬‬
‫‪149‬‬

‫استاندارد (روزنامه ای در بلژیک ‪-‬م‪ ).‬در شماره ‪ ۴‬جوالی ‪ ۲۰۱۸‬خود اعالن کرد میزان عمل زیبایی لب های پایینی در‬
‫سراسر جهان‪ ٬‬در سال ‪ ۲۰۱۶‬دو برابر افزایش یافته است‪.‬‬

‫‪100 http://weekend.kankck.be/lifestyle/beauty/waarom-ook-mannen-hunschaamhaar-scheren-‬‬
‫‪misschien-kunnen-we-het-een-feministisch-movement/artikel-longread-‬‬
‫‪1021537.html?utm_source=newsletter-15/08/2018&itm_medium-‬‬
‫‪Email&utm_compaign=newsletter-RNBAVUKN&M_BT=17501394565968.‬‬

‫‪ .۱۰۱‬بارتِس ار‪ .)۲۰۱۳( .‬لذت متن‪ ٬‬صفحات ‪.۲۳-۲۴‬‬

‫‪ .۱۰۲‬پینت کی‪ )۲۰۱۷( .‬باغ وحشی تخیل‪.‬‬

‫‪ ۸‬آگاهی از خویشتن و پرستاری از خویشتن‬

‫‪ .۱۰۳‬شکسپیر‪ ٬‬هملت ‪ ٬ ۲‬صفحه ‪.۲‬‬

‫ت ماشین شوک‪ :‬داستان ناگفته ٔ آزمای ِش روانشناسی‬


‫‪ .۱۰۴‬یک روانشناس استرالیایی این را روشن ساخت‪ِ :‬پری جی‪ .)۲۰۱۲( .‬پش ِ‬
‫پرآوازه میلگرام‪ .‬کسانی که دنبال آگاهی بیشتر در این زمینه هستند‪ ٬‬می توانند دو مقاله روتخر برخمن را ببینند‪ .‬نخستین آنها به‬
‫میگرام و دومی به زیمباردو می پردازد‪:‬‬

‫‪https://decorrespondent.nl/6013/de-wetenschap-leert-nu-beschaving-is-een-veel-dikkere-laag-dan-‬‬
‫‪gedacht/606132112098-acdbbe56‬‬

‫‪https://decorrespohndent.nl/5812/de-echte-les-van-het-beruchte-stanford-prison-experiment-‬‬
‫‪vertrouwen-is-sterker-dan-haat/586044569352-1a87f4d6.‬‬

‫‪ .۱۰۵‬بلوم پی‪ .)۲۰۱۳( .‬تنها بچه ها ‪ -‬سرچشمه نیکی و تبهکاری‪.‬‬

‫ثث‪ .۱۰۶‬من این را در جای دیگری با عنوان ’آسیب شناسی واقعی‘ به تفصیل توصیف کرده ام‪ .‬مراجعه کنید به فرهاخه پی‪.‬‬
‫(‪ .)۲۰۰۹‬در باره عادی بودن و ناهنجاری های دیگر‪ ٬‬صحفات ‪ ۲۴۱-۲۹۲‬همچنین مراجعه کنید به فرهاخه پی‪ .‬و فانهویله اس‪.‬‬
‫(‪ .)۲۰۰۵‬روان رنجوری واقعی و آ‪.‬ت‪.‬پ‪ .‬ت‪( .‬آسیب تنش پس از تراما) ‪ -‬تاثیر دیگری‪.‬‬

‫ی خویشتن‘‪ ٬‬از طریق مطالعه دقیق‪ ٬‬جان تازه ای دمیده است‪ .‬وی در آن بررسی نشان می‬ ‫‪ .۱۰۷‬میشل فوکو به مفهوم ’پرستار ِ‬
‫دهد چگونه تفکر امروزی ما در باره خویشتن و امور مربوط به آن‪ ٬‬از تاوان روان درمانی گرفته تا مراکز پرورش اندام‪ ٬‬وامدار‬
‫تاریخی است که از سده پنجم پیش از گاهشماری ما فراهم آمده و تا به امروز ادامه دارد‪ .‬ادبیات شگفتی آور و الهام بخش در این‬
‫زمینه را ازجمله در مجموعه ای هلندی بنام آزادی شکننده (‪ )۲۰۰۴‬می توان یافت‪.‬‬

‫‪ .۱۰۸‬میشل ُد مونتین (‪ .)۱۵۸۰‬نوشته ها‪ ٬‬کتاب دوم‪ ٬‬صفحات ‪.۳۹۳-۳۹۴‬‬

‫‪ .۱۰۹‬نوشته ها همه به هلندی ترجمه شده است؛ از این گذشته بخش هایی از آن که به یک موضوع مربوط می شود (مانند‬
‫آزگاری‪ ٬‬تجربه‪ ٬‬دوستی و تعلیم و تربیت) جداگانه چاپ و نشر شده است‪ .‬ورود خوب به شکل و تفکر او را در رمان نویس اهل‬
‫خِ نت‪ ٬‬الکساندر روس‪ ٬‬خواهید یافت (‪ .)۲۰۱۶‬خردمندی شاد ‪ -‬گشتن‪ ٬‬اندیشیدن و زندگی کردن با میشل د مونتن‪.‬‬

‫‪ .۱۱۰‬وی آنها را به شکل نامه انتشار داد‪ :‬سنکا‪ ٬‬نامه هایی به لوسلیوس‪ .‬جلد نخست‪ ٬‬صفحه ‪.۱‬‬

‫‪ .۱۱۱‬لودو کوریور همه اطالعات در باره تاثیر اینترنت را یک جا جمع آوری می کند‪ .‬نشانی زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://doxaludo.wordpress.com/ken-je-selfie/.‬‬
‫‪150‬‬

‫‪ .۱۱۲‬میشل د مونتین (‪ .)۱۵۸۰‬مقاالت‪ ٬‬کتاب سوم‪ ٬‬صفحه ‪.۱۳۱۰‬‬

‫‪ِ .۱۱۳‬بسِل فاندرکولک این را به زبان قابل فهم توضیح می دهد (بدن جای زخم ها را نگه میدارد‪ ٬‬صفحات ‪ .)۲۶۷-۲۷۰‬دستگاه‬
‫عصبی خودکار ما ( همان دستگاهی که بیرون از آگاهی ما تصمیم ها را می گیرد) دو زیر دستگاه را در برمی گیرد‬
‫(سیمپاتیتیک و پاراسیمپاتیتیک) که در حالت ایده آل باهم کارکردی متوازن دارد‪ .‬فرودادن دم بخش سمپاتیتیک را برمی انگیزد و‬
‫بازدم بخش پاراسیمپاتیتیک را‪ .‬از جمله پیامدهای تعادل میان آن دو ما را توانان می سازد خودمان را بهتر کنترل کنیم و در برابر‬
‫شرایط منفی یا تهدید آمیز واکنش مناسب و کافی نشان دهیم‪ٰ .‬‬
‫باژگونه این نیز درست است‪ ٬‬از اینرو می توانیم ها ار ف را به‬
‫عنوان معیار کلی رفاه در نظر بگیریم‪.‬‬

‫‪ ۹‬دلدادگی؟‬

‫‪ .۱۱۴‬آزمایش چهره مات‪ ٬‬دکتر ادوارد ترونیک‪ ٬‬نشانی زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.youtube.com/watch?v=apzXGEbZhtO.‬‬

‫‪ .۱۱۵‬جامعهٔ ’نخست من‘ بیشتر دم دست است‪ .‬نشانی زیر را ببینید‪:‬‬

‫‪https://www.theguarian.com/commentisfree/2017/mar/26/cruelty-lonely-invisible-personal-‬‬
‫‪friendship?CMP=share_AndroidApp_Gmail.‬‬

‫‪ .۱۱۶‬ترکل اس‪ .)۲۰۱۶( .‬از سرگیری گفتگو‪ -‬نیروی گفتگو کردن در روزگار دیجیتالی‪.‬‬

‫کنرات اس‪ ٬ .‬اوبرین ئی‪ .‬اچ‪ .‬و هسینگ سی‪ .)۲۰۱۱( .‬دگرگونی های همدلی گرایشی ( گرایش به تخیل و تصور برای تجربه‬
‫کردن احساس ها و تجربیات دیگران‪ .‬پژوهشگران به ویژه از همدلی گرایشی در برابر همدلی وضعیتی‪ ٬‬که در آن بیدرنگ نسبت‬
‫به محرکی واکنش نشان داده می شود‪ ٬‬سخن می گویند‪-‬م‪ ).‬در میان دانشجویان امریکایی با گذشت زمان ‪ -‬فرا واشکافی‪ .‬می توانید‬
‫به پخش برنامه تلویزیون وی پی ار او با شرکت ترکل و در باره او نگاهی بیافکنید‪:‬‬

‫‪https://www.vpro.nl/programmas/tegenlicht/lees/biografieen/t/sherry-turkl.html.‬‬

‫در نشانی زیر می توانید گفتگویی با ایشان را ببینید‪:‬‬

‫‪https://ww.thegaurdian.com/science/2015/oct/18/sherry-turkle-not-anti-thechnology-pro-‬‬
‫‪conversation.‬‬

‫‪ .۱۱۷‬براستی ارزش دیدن دارد‪:‬‬

‫‪http://www.removed.siciaal/.‬‬

‫‪ .۱۱۸‬متن آورده شده در بسل فاندرکولک (‪ .)۲۰۱۴‬بدن جای زخم ها را نگهمیدارد‪ ٬‬صفحه ‪.۲۳۱‬‬

‫‪ .۱۱۹‬ویلسون تی‪ .‬و همکاران (‪ .)۲۰۱۴‬فقط فکر کن ‪ -‬چالش های ذهن آزاد گشته‪.‬‬
‫‪151‬‬

‫فهرست کتاب هایی که از آنها برای نوشتن این کتاب بهره گرفته ام‬
152
153
154
155
156

You might also like