You are on page 1of 7

‫در زبان عرفی هنگامی که از شخصیت گفته می شود‪ ،‬چنین است که کسی به دلیل آن کس بودن‪ ،‬و چنان شخصیتی

داشتن در بسترهای گوناگون اجتماعی و‬


‫فردی نوعی رفتار پیش بینی شده داشته باشد‪.‬‬
‫به دیگر سخن اگر کسی در هر محیطی یا حتی در یک محیط رفتارهای پیش بینی ناپذیر داشته باشد‪ ،‬نمی توان از شخصیت اش حرف زد‪.‬‬
‫برای مثال می گوییم که خشایار اهل شوخی نیست‪ ،‬اگر بگوییم این جزو شخصیت اوست‪ ،‬انتظار داریم که همه جا چنین باشد(یا تقریبا)‪ ،‬چه در همراهی مجلس‬
‫شاد باشد و چه در مجلس جدی‪ .‬اگر نه اگر کسی با جمع شاد‪ ،‬شوخ است و با جمع جدی‪ ،‬جدی‪ ،‬معموال چنین تبیین و تعریفی برای ش نمی جوییم‪.‬‬
‫در روزمرگی ها چه هنگام است که پرسش از شخصیت آغاز می شود‪ .‬پیش از بحث‪ ،‬بگوییم که ما کال رفتار افراد و خودمان را یا به شرایط بیرون منتسب می‬
‫کنیم یا به درون‪ ،‬یعنی خود شخص (از جمله خودمان)‪.‬‬
‫پرسش این است که چه چیز باعث می شود که به شرایط بیرون بیندیشیم و چه چیز باعث اندیشیدن و جستن علت در درون‪.‬‬
‫اگر خوب دقت کنید خواهید دید که ما نه همانند آدم های شکاک و وسواسی هستیم و نه همانند پژوهشگران‪ .‬در اصل فرمول ما برای علت یابی بسیار ساده‬
‫‪1‬‬
‫است‪.‬‬
‫‪ .١‬اگر کسی رفتاری بکند که همه می کنند ‪ ،‬نمی گوییم مربوط به شخصیت اوست‪ ،‬می گوییم به دلیل شرایط است‪ .‬فرض کنید خشایار به جکی بخندد که همه‬
‫می خندند‪ .‬اما اگر خسرو به جک های بی مزه هم بخندد‪ ،‬می گوییم‪ ،‬خسرو خوش خنده است‪ ،‬شخصیت ش این است‪.‬‬
‫‪ .٢‬اگر کسی همیشه و در همه شرایط یک رفتار را بکند‪ ،‬آن رفتار را به شخصیت او نسبت می دهیم‪.‬‬
‫‪ .٣‬اگر رفتاری از کسی سربزند‪ ،‬که از آن شخص انتظار آن رفتار را داریم‪ ،‬می گوییم خشایار همین است و شخصیت او چنین است‪ ،‬اگر رفتار خشایار خالف انتظار‬
‫ما باشد‪ ،‬می گوییم به علت شرایط چنین رفتاری از او سر زده‪.‬‬
‫این جا‪ ،‬جای خوبی برای یک تلنگر هم هست‪ ،‬که به نام خطای اصلی انتساب ‪ 2‬شناخته شده‪ .‬اگر شرایط یکسان باشد‪ ،‬رفتاری را که در دیگری ببینیم به شخصیت‬
‫او نسبت می دهیم‪ ،‬اما رفتار خودمان را به شرایط‪ ،‬تو گویی در موقعیت خودمان‪ ،‬خودمان را کمتر می بینیم‪.‬‬
‫اصوال ذهن ما طوری ساخته شده که هر بار که با کسی و رفتار او رودررو شود‪ ،‬مجبور به پاسخ به یک پرسشِ نو نباشد‪ .‬ذهن ما هم هر شخص را در قالب یک‬
‫شخصیت می کند و هم از تعداد شخصیت های ممکن آن قدر می کاهد تا بتواند با کم ترین تالش به خودش پاسخ بدهد که این فرد چرا چنین کاری را می کند‪.‬‬
‫حال ببینیم روانشناس چه می کند‪.‬‬
‫در حقیقت روانشناسان در مورد این که شخصیت چیست‪ ،‬عقاید کامال متفاوتی دارند و بسته به روشی که دارند به این سوال پاسخ می دهند‪.‬‬
‫مثال پرآوازه ترین روانشناسان که فرویدی ها هستند‪ ،‬بر دوران کودکی تاکید دارند‪ ،‬از نظر این ها هر شخص یک ساخت روانی دارد‪ ،‬این ساخت همان است که‬
‫دیگران به نام شخصیت از آن بحث می کنند‪ .‬این روش شخصیت شناسی به حدی استوار بر مفهوم ساخت است که روش آن ها را می توان با دیگر ساخت گرایان‬
‫در یک کاسه کرد‪.‬‬
‫به گروه دیگری که امروزی ترین هستند‪ ،‬روانشناسان شناختی گفته اند‪ .‬هسته ی مشترک این ها در شخصیت شناسی این است که می گویند هر کسی یک روش‬
‫فکر کردن دارد‪ .‬آن ها کار ذهن را مطالعه می کنند‪ ،‬ذهنی که با پرسشی روبرو می شود‪ ،‬تفاوت روش راه حل خسرو با خشایار در چیست‪ ،‬حتی اگر به یک نتیجه‬
‫برسند‪ .‬این تفاوت همان تفاوت در شخصیت است‪ ،‬به همین دلیل آن ها یک گام از رفتارگریان پیش تر هستند‪ .‬چون یک رفتار ممکن است از شخصیت های‬
‫متفاوت سر بزند‪.‬‬
‫گروه دیگری هم هستند که از پزشکی و زیست شناسی الهام می گیرند‪ ،‬و تفاوت ها را بر اساس مقدار میانجی های نورونی توضیح می دهند‪ .‬پژوهش های این ها‬
‫کامال تجربی است و گروهی حتی از مدل های جانوری نیز نتیجه می گیرند‪.‬‬
‫آخرین گروه آن ها هستند که از روش های آماری و پرسشنامه و آنالیز صفات و بررسی به اصطالح نوموتتیک استفاده می کنند‪.‬‬
‫اول از همه از گروه آخر شروع کنیم‪.‬‬
‫تصور کنید که دذ یک کالس دانشگاهی به هر دانشجو یک برگه بدهند و بگویند‪« :‬هر کس هر صفتی به ذهنش می آید‪ ،‬بنویسد ‪ -‬صفاتی که مربوط به شخصیت‬
‫باشد‪ .‬مثال کم رو‪ ،‬ترسو‪ ،‬بی پروا و ‪ .»...‬سپس همه ی این صفات را که از همه دانشگاه ها گرد آوری شده‪ ،‬وارد یک کتابچه کنند‪.‬‬
‫پرسش این است که آیا کم رو بودن با ترسو بودن رابطه دارد‪ .‬به فرض آیا می شود گفت بیشتر کم رو ها ترسو هم هستند‪ .‬اگر باشد و اگر این صفت ها را بتوان‬
‫دسته بندی کرد‪ ،‬می توان چند تیپ بزرگ شخصیتی فرض کرد‪ .‬در مورد این کار‪ ،‬یعنی وابستگی دو صفت‪ ،‬در علم آمار زیاد بحث شده و روش های متفاوت و‬
‫آزموده ای برای آن پیدا شده‪ .‬اما در مورد شخصیت نیز چنین کاری کرده اند‪ ،‬و جالب این که فهمیده اند پنج نوع صفت بیشتر نداریم و هر صفت در درون هر‬
‫گروه به نوعی با دیگری ارتباط دارد‪ ،‬و برای وصف یک آدم الزم نیست کتابچه ی فهرست صفات را یک یک ورق بزنیم و روی تک تک صفت بپرسیم‪ .‬به عبارت‬
‫دیگر فقط کافی است پنج گروه از صفت ها را آزمایش کنند‪ ،‬بقیه پیش بینی پذیر است‪.‬‬
‫داستان واقعی از این جا آغاز شد که روانشناس آمریکایی گوردون آلپورت ‪ 3‬گفته بود‪ ،‬هر زبانی برای بیان شخصیت واژه هایی دارد و هر اندازه صفاتی که به‬
‫شخصیت نسبت داده می شود مهم تر باشد‪ ،‬رابطه ی بقیه صفات با آن صفت مهم بیشتر است‪ .‬این را گفته اند فرضیه ی لغوی ‪ .4‬گوردون آلپورت و آدبرت حدود‬
‫ه ژده هزار واژه ی مربوط به صفت و شخصیت را از فرهنگ لغت استخراج کردند و دیدند چهارهزار و پانصد تا از این صفات را به شکل آزمایشگاهی و تجربی می‬

‫‪1‬‬ ‫‪Fritz Heider‬‬


‫‪2‬‬ ‫)‪fondamental error of attribution (bias‬‬
‫‪3 Gordon Alport‬‬
‫‪4 Lexical hypothesis‬‬
‫توان بررسی کرد‪ .‬این ها ماند‪ ،‬تا این که حدود ده سال بعد ریموند کتل ‪ 5‬این فهرست را در صد و هشتاد و یک دسته‪ ،‬مرتب کرد و از دانشجویان خواست تا‬
‫کسانی را که می شناسند با این صفات توصیف کنند‪.‬‬
‫کار کتل سرانجام به تهیه یک پرسشنامه مخصوص رسید که به ‪ 61‬اف معروف است و هنوز هم کم و بیش استفاده می شود‪ .‬این پروژه در همین نقطه نایستاد و‬
‫دوگروه مسائل آن را پیگیری کردند‪ ،‬یکی موسسه ملی تندرستی ان آی اچ ‪ ،‬نورمن و گلدبرگ ‪ 6‬که اکنون استاد بازنشسته دانشگاه است‪ ،‬تالش بسیار پرکاری را‬
‫آغاز کردند و از گردآوری و تحلیل آماری و آزمایش به پنج گروه از صفات رسیدند که معروف شد به بیگ فایو‪ .‬از دهه هزارو نهصد و هفتاد میالدی تاکنون پژوهش‬
‫های بسیار در این فرضیه شده است‪ .‬به کمک اینترنت نیز گنجینه بزرگی از داده های خام در مورد شخصیت درست شده به نام اینترنشنال پرسونالیتی آیتم پول‪.‬‬
‫صفحات وبی هم درست شده که نسخه های کوتاه و فوری از بیگ فایو را تست می کنند‪ ،‬مانند‪.‬‬

‫این روش و این دید به شخصیت به اصطالح نوموتتیک است‪ ،‬یعنی ساخت شخصیت را با بررسی هزاران نفر دیگر و یافتن مشترکات و دسته بندی آن ها توضیح‬
‫می دهند‪ .‬شاید به همان شکلی که بسیاری از ما بدون آزمایش و روش علمی وئ با استفاده از تجربه محدود شخصی انجام می دهیم‪ .‬اما روش های دیگری نیز‬
‫وجود دارند که از بنیاد دیگرگون هستند‪ .‬از جمله روش های ایدئوگرافیک ‪ ،‬یعنی روش هایی که به جای مقایسه هزاران نفر با هم ‪ ،‬از بررسی دقیق تعداد‬
‫معدودی از افراد و ساخت درونی و رابطه درونی صفات در این اشخاص به نتیجه می رسند‪ .‬اما قبل از این که به دیگر روانشناسان بپردازیم‪ ،‬کمی در مورد بیگ‬
‫فایو توضیح بدهیم و پس از آن شما هم یک تست کوچک از خودتان بکنید‪ ،‬ببینید با کی طرف هستید‪.‬‬
‫‪ .١‬پایداری یا ناپایداری عاطفی‬
‫می شود گفت به معنای خونسرد بودن از یک طرف و احساساتی بودن از طرف دیگر است‪ .‬البته این جا منظور از احساساتی بودن‪ ،‬افرادی را نیز در برمیگیرد که‬
‫زود خشمگین می شوند و زود آشفته و مضطرب می شوند‪ .‬یعنی کسی که از نظر عاطفی به شتاب تاثیر می گیرد‪ ،‬در برابر کسی که از نظر احساسی حالت بی‬
‫تفاوت دارد یا تاثیرپذیری اش شدید نیست و نوعی پایداری در خلقش همیشه حس می شود‪.‬‬
‫نکته مهم این است که این نوع احساساتی بودن با کسی که انرژی روانی زیاد دارد و احساساتی هست ولی همیشه «شارژ» است و احساسش به بیرون هم رخنه‬
‫می کند تفاوت دارد‪ .‬این صفت جزو گروه های دیگر است که خواهیم دید‪ .‬به عالوه ناپایداری دقیقا به این معنا نیست که هر لحظه در یک حال باشد‪ .‬بیشتر به‬
‫این معناست که در یک حالت خلقی زیاد نمی ماند و زود به رنگ حس محیط در می آید‪.‬‬
‫‪ .٢‬گشودگي به تجربیأتِ جدید‪،‬از یك طرف کساني که روي خوش به تغییرات نشأت نمي دهند و از جدید هراس دارند یا به سادگي تن نمي دهند و از طرف دیگر‬
‫کساني که پیوسته مي حواه ند کارهاي جدید إنجامینا بد هند و تخیل شان همیشه فعال است‪ .‬إفرادي کنجکاو هستند و به چارچوب ها فقط به ان اندازه توجه‬
‫دارند که مانع خالقییت شان نشود‪ .‬این أفراد در راه و روش زندگي سنتین یستند و بیشتر دوست دارند خودش ان راه حل ها را بیابند‪ ،‬نه این که از راه حل هاي‬
‫أماده استفاده کنند‪ .‬کال به خیلي چیز ها عالقته دارند و در مورد خیلي چیز ها کنجکاو هستند و چیز هاي نو را به کهنه ترجیح مي دهند‬
‫‪ .٣‬برون گرایي این واژه از راه ترجمه وارد زبان فارسي شده‪ ،‬در زبان انگلیسي استور ورت به أدم با نشاط نیز مي گویند‪ ،‬أدمي که "تو خود" ش نیست‪ .‬دوست دارد‬
‫وقتش را با دیگر ان بگذراند‪ ،‬وقتي که با دیگر ان است خوب است و وقتي که تنهاست سرحال نیست‪ .‬برون گرا لزوما أدم پر رو نیست‪ ،‬بیشتر باید گفت آدم‬
‫اجتماعي تا پر رو‪ .‬به همین نسبت کسي که در انتهائیة دیگر برون گرایي است و در آزمون بیگ فأبو رتبه برون گرایي آش بسیار کم است‪ ،‬یعني شخص درون گرا‪،‬‬
‫لزوما خجالتي نیست‪ ،‬بلکه کسي است که تنهاي را ترجیح مي هد‪ ،‬به محض این که به برون گرا پیشنهاد یك کار جمعي بکنند همراه مي شود‪ ،‬اما درون گرا چنین‬
‫‪.‬نیست و باید خیلي سبك و سنگین کند‬
‫‪ .٤‬اهل توافق و مصالحه بودن‪ ،‬کسي که سهي مي کند با دیگران کنار بیاید و براي همین از خیلي چیزها مي گذرد‪ ،‬همیشه دوست دارد به دیگران کمك کند ‪. ،‬‬
‫رفتاري دوستانه دارد‪ ،‬براي فهمیدن دیگري پا پیش مي گذارد و به دیگران خوش بین است‪ .‬با این افراد کنار آمدن آسان است‪ ،‬کساني که در بیگ فایو رتبه پایین‬
‫دارند آن هایي هستند که اهل توافق نیستند و روحیه شکاك دارند و منافع خودشان را فداي مصالحه با جمع نمي کنند‪ .‬آشکار است که جمع افراد اهل توافق را‬
‫‪.‬بیشتر مي پسندد و دوست داشتمي تر هستند‬
‫‪.٥‬حسابگری ‪ .‬بعضي ها از روي احساسشان عمل مي کنند‪ ،‬یك لحظه چیزي را حس مي کنند و همان موقع تصمیم مي گیرند و عمل مي کنند‪ ،‬کمتر به فکر‬
‫آینده این تصمیم هستند‪ .‬افرادي که ظاهري سرزنده دارند‪ .‬عده ي دیگري اما حسابگرند‪ ،‬پیش از هر تصمیمي‪ ،‬زیر و بر آن را خوب وارسي مي کنند‪ ،‬فکر آینده را‬
‫مي کنند و براي تصمیمشان دالیل کامال منطقي و کامل دارند‪ .‬این افراد کارهارا از روي اراده و قصد در دراز مدت انجام مي دهند و دوست دارند همیشه از روي‬
‫نقشه عمل کنند‪ ،‬اگر کسي در این صفت امتیاز زیادي از بیگ فایو بگیرد‪ ،‬ممکن است آدمي کمال طلب و وسواسي باشد‪ .‬گاهي این ها آدم هاي خسته کننده اي‬
‫‪.‬هستند‪ ،‬گاهي نیز کساني هستند که همیشه مي شود روي آن ها حساب کرد چون هر تصمیم یا کاري را از روي نظم خاصي انجام مي دهند‪ ،‬نه از روي احساس‬
‫برخي از کاستي هاي این تست‬
‫اگر کسي بپذیرد که شخصیت بعد پنهان هم دارد‪ ،‬یعني چیزي در درون ما که بالفاصله و بي واسطه بر خود ما آشکار نیست‪ .‬مي داند که با این تست نمي توان‬
‫این بعد را سنجید‪ .‬شاید شناختن این "دیگري" درون من‪ ،‬جذاب تر و آموختني تر از آن باشد که خودم از خودم بي واسطه مي دانم‪ .‬پیشتر توضیح دادیم که‬
‫انتساب هاي ما از "بایاس" پیش داوري بري نیستند‪ ،‬ممکن است حالتي را به شخصیت خود نسبت بدهیم که واقعا بخشي از شخصیت ما نیست‪ ،‬بلکه کار موقعیت‬
‫‪.‬است‬
‫‪.‬اگر ژرف تر باشیم دشواري همیشه در یافتن اندازه ي سهم محیط و سهم شخصیت است‪ ،‬کساني نیز هستند که رفتار آدم را کامال موقعیتي مي دانند‬

‫‪5‬‬ ‫‪Raymond Cattel‬‬


‫‪6‬‬ ‫‪Lewis Goldberg‬‬
‫معني صفاتي و اصطالحاتي که در این تست به کار برده اند با همه توضیح ها‪ ،‬مبهم هستند‪ ،‬اصوال ابهام خاصیت زبان طبیعي است‪ .‬اگر مبالغه کنیم‪ ،‬مي گویم‬
‫فرضا خجالتي بودن براي من یك معني دارد و براي تو معنایي دیگر‪ ،‬به ویژه که محل تاویل است‪ ،‬یعني نام یك چیز نیست‪ ،‬گفتن از کفشي که به پا دارم یك چیز‬
‫‪.‬است‪ ،‬گفتن از خجالت چیز دیگر‪ ،‬اولي یك "چیز" است‬
‫خوبي هاي این تست‬
‫اگر بخواهیم کسي را یا خودمان را با کمترین و ‪،‬موثرترین کلمه ها معرفي کنیم‪ ،‬توجه به این پنج گروه بسیار سودمند است‪ .‬به این شکل از ردیف کردن خروارها‬
‫صفت که تعدادي شان در اصل تکرار دیگري هستند پرهیز مي کنیم‪ .‬بیگ فایو یك چارچوب استاندارد مي سازد‪ ،‬مقایسه کسي با کس دیگر و یك کس در طول‬
‫‪.‬زمان معني دارتر مي شود‪.‬مي شود بیگ فایو آدم ها را با هم مقایسه کرد یا بیگ فایو کسي را در سال ها دوران زندگي گوناگون کنار هم گذاشت و دید‬
‫یادمان باشد که بیگ فایو ارزش پیش گویي محدودي دارد و براي کلیشه سازي و کند ذهني و برچسب زدن به افراد و یك کاسه کردن گوناگوني ها و ساده انگاري‬
‫و تنبلي ذهني ساخته نشده‪ ،‬بلکه براي تیز کردن ذهن است‪ ،‬نمي شود افراد این جهان را در پنج پارامتر و اعداد منسوب به آن ها گذاشت و ادعا کرد یك تست‬
‫همه کاره پیدا شده است‪ .‬در بازار شناخت و ادعا هاي علمي هم جنس هاي خوب و بد‪ ،‬جنس هاي تقلبي و ‪ ...‬پیدا مي شود‪ ،‬اگر نتوان معیاري مطلق پیدا کرد‪ ،‬اما‬
‫‪.‬مي توان گفت که مثال بیگ فایو از گرافولوژي با ارزش تر است‪ .‬گرافولوژي یعني شناختن شخصیت کسي از راه بررسي دست خطش‪.‬‬
‫‪.‬پیش از این که به دنباله بحث بپردازیم کمي در مورد روش شناسي گلدبرگ صحبت کنیم‪:‬‬

‫این چند برگ‪ ،‬بازنویسیِ بدون تغییر‬


‫از چرکنویس‬

‫دستنوشته‬
‫ای است که‬
‫اکنون‬
‫تاریخ آن بر‬
‫من آشکار‬
‫نیست‪،‬‬
‫احتماال‬
‫دوهزارو سه‬
‫ی میالدی‬
‫اول آنالیز فاکتوریال یعني چه؟‬
‫دو صفت کم رویي و بي حوصلگي را در نظر بگیرید‪ .‬بي حوصلگي به معناي این است که کسي نه انرژي دارد نه شوق‪ .‬حال به هرکدام از‬
‫‪.‬این صفات یك مقدار نسبت بدهیم‪ ،‬مثال سه درجه ي‪ :‬کم‪ ،‬تاحدي و بسیارزیاد‪.‬‬
‫‪.‬بي حوصلگي را بي اچ و کم رویي را کي آر و کم را یك تا حدي را دو و بسیار زیاد را سه بگذاریم‬
‫پرسش‪ :‬آیا این دو صفت پیوندي با هم دارند؟‬
‫به عبارت دیگر افراد کم حوصله معموال کم رو هم هستند؟‬
‫پاسخ چنان هم ساده نیست‪ ،‬چون ما براي هر صفت درجه اي نیز تعیین کردیم‪ .‬چطور مي توانیم پاسخي را بیازماییم یا بیابیم؟ کسي مي‬
‫گوید بیاییم یك پرسش نامه بي نام بدهیم به صد نفر از دانشجویان‪ ،‬و از آن ها بپرسیم که آیا شما کم حوصله هستید یا نه و به چه اندازه و نتایج را استخراج کنیم‬
‫شکل‪ .‬سپس فرداي آن روز پرسشنامه ي دیگري بدهیم و بپرسیم آیا کم رو هستید یا نه‪ ،‬فرض کنید نتیجه این شد که هفتاد و پنج نفر از دانشجویان نوشته اند‪،‬‬
‫‪.‬که خیلي کم رو هستند‪ .‬پنجاه نفر نوشته اند کمي بي حوصله هستند‪.‬‬
‫برمي گردیم به پرسش آیا کم رویي با بي حوصلگي رابطه دارد؟‬
‫مي توانیم همین جا پاسخي بدهیم و بگوییم تعداد کم رو ها یا توزیع کم رویي‪ ،‬مانند بي حوصلگي‬
‫است‪ ،‬اما این پاسخ ما نیست و ما را قانع نمي کند‪ .‬ما مي پرسیم آیا کم رویي باعث بي حوصلگي مي‬
‫شود‪ ،‬یا به عبارت بهتر‪ ،‬اگر کسي کم روتر باشد بي حوصله تر هم هست؟‬

‫پرسشنامه مربوط به کم رویی‪ ،‬هفتادو پنج نفر نوشته‬


‫اند که تاحدی کم رو هستند‬

‫بنابر این باید کم بیشتر تالش کنیم تا پاسخ را بیابیم‪ .‬نمي توان اطالعات مربوط به کسان مختلف را‬
‫به صورت تصادفي کنار هم گذاشت و نتیجه گرفت‪ ،‬بنابر این بایدبراي هرکس باید فقط یك‬
‫پرسشنامه باشد و در این پرسشنامه از هر دو صفت پرسیده شود‪ .‬سپس مي توان داده هاي بدست‬
‫آمده را یك جا مرتب کرد نگاه کنید به شکل زیر‪ ،‬به عنوان مثال سي و سه نفر هم تا حدي کم رو‬ ‫پنجاه نفر نوشته اند که کمی بی حوصله هستند‬
‫هستند و هم کم حوصله‪ ،‬هنوز هم نمي توانیم نتیجه گیري کنیم‪ ،‬باید به روش ریاضي آنالیز‬
‫رگرسیون متوسل شویم‪ .‬با استفاده از این روش مي فهمیم که آیا واقعا پیوندي وجود دارد‪ ،‬اگر هست ‪ ،‬پیوندي به گفته ي معروف خطي است‪ ،‬یعني هرچه کم‬
‫روتر بي حوصله تر؟ اما کنجکاو ها به این هم بسنده نمي کنند مي گویند نکند کم رویي و بي حوصلگي هر دو مربوط به یك عامل باشند‪ ،‬یا یك خاصیت اصلي و‬
‫ریشه اي که این هر دو صفت از آن جا زاده مي شوند‪ .‬این خاصیتي را که به تنهایي هر دوي این صفات را توضیح مي دهد (دست کم از نظر پیوند آماري) ‪،‬‬
‫فاکتور یا جزء اصلي گفته اند‪ .‬در این حالت از روش آماري بسیار پیچیده تري استفاده مي شود‪ ،‬معموال به کمك کامپیوتر‪.‬‬

‫شکل سمت چپ توزیع صفات استخراج از پرسشنامه ی دو سوالی‬

‫فرض کنید که در پرسشنامه باال به جاي دو پرسش‪ ،‬سه پرسش باشد و از برون گرایي هم پرسیده شود‪ ،‬به این ترتیب مي توان بررسي کرد که آیا کم رویي و بي ‪.‬‬
‫حوصلگي دو همراه همیشگي درون گرایي هستند یا نه‪ ،‬مثال هرکس برون گراي سه (درون گرا) باشد‪ ،‬کم روي یك و بي حوصله یك هم هست؟ این همان آنالیز‬
‫فاکتوریال است‪.‬‬
‫در شکل سمت چپ توزیع بی حوصله های دو روی کم رو ها‬

‫شکل سمت راست توزیع کم رو های یک روی بی حوصله ها‬


‫‪.‬مسئله دیگر در روش شناسي گلدبرگ کمي تئوریك تر است‬
‫پدیده ها یا پابلیك هستند یا پرایوت‪ ،‬پابلیك ها تمام پدیده هایي هستند که براي همه مشاهده پذیرند‪ ،‬اگر من اخمم توي هم برود هر کس ببیند تایید مي کند که‬
‫این اخمش تو هم است‪ .‬این پدیده ي پابلیك است‪ .‬سپس پرسش نامه اي مي دهیم به خسرو و مي پرسیم ‪ :‬چرا اخمت توي هم است؟ خیسرو پاسخ مي دهد‪:‬‬
‫دندانم درد مي کند‪ .‬این درد را نه مي شود اندازه گرفت و نه مي توان مشاهده کرد‪ .‬این پرایوت است‪ .‬اگر بنا شود که هر کس خودش بداند و بس‪ ،‬دانشمندان چه‬
‫مي کنند؟‬
‫روش هاي بسیاري هست‪ ،‬مثال مي توان از صد نفر که درد دارند‪ .‬خواست که به شدت درد را از یك تا ده شماره اي بدهند و سپس خم ابروي او را با خط کش‬
‫اندازه بگیرند‪ .‬وقتي پیوند این دو برأورد شد‪ ،‬به جاي درد خم ابروي مردم را اندازه بگیرند‪ ،‬مثال به پرستار یك دندان پزشك بگویند به دوربین مدار بسته ي اتاق‬
‫انتظار نگاه کند و اول بیماراني را بپذیرد که خم ابرویشان چنین و چنان باشد‪ .‬در این حالت چیزي به جاي چیز دیگر اندازه گرفته مي شود‪ .‬و هیچکدام از این‬
‫‪.‬روش ها از بند سابجکتیویتي یا ذهنیت رها نشده است‪.‬‬
‫شاید کسي بگوید تنها راه بررسي عیني و علمي اندازه گیري فرکانس عصبي سلول گیرنده ي درد است‪ ،‬اما فراموش نکنید که درد جدا از صاحب درد وجود ندارد‪.‬‬
‫‪.‬پدیده ي درد از کسي که آن را مشاهده مي کند جدا نیست‪ ،‬مثل جذب آهن توسط آهن ربا نیست که بي صاحب باشد‪.‬‬
‫نکته دوم این است که خسرو ممکن است درغ بگوید که درد دارد‪ ،‬یا حتي ممکن است خودفریبي باشد یعني مي پندارد که دردش بسیار است‪ ،‬اما دو روز بعد مي‬
‫گوید خوب که مي اندیشم مي بینم آن روز واقعا درد نداشتم بلکه حالم به دلیل دیگر بد بود و گمان مي بردم دردم بسیار است‪ .‬بنابر این آن روز به دردم شماره‬
‫هشت داده بودم امروز به همان درد شماره دو مي دهم‪ .‬البته دروغ را مي توان با طرح پرسشنامه هاي با هوش‪ ،‬کشف کرد‪ ،‬کما این که در پرسشنامه هایي مثل ام‬
‫ام پي آي بخشي مربوط به ارزیابي دروغ است‪ .‬اما در مورد پیش تر‪ ،‬یعني نوسان در ارزیابي درد‪ ،‬وضع به این سادگي نیست‪ ،‬یك راه این است که میانگین شماره‬
‫هایي را که مي دهم حساب کنند‪ ،‬مثال بین دو و هشت‪ ،‬رتبه ي پنج بدهند‪ .‬راه دیگر این است که بررسي کنند بینند در چه زمینه یا زمینه هایي این نوسانات‬
‫بوجود مي آیند‪ .‬نگاه گنید به شکل زیر‬

‫نکته مهمي هست اینجا‪ ،‬اگر کم رویي و بي حوصلگي من چنان نوساني داشته باشد‪ ،‬که پیوندش با زمینه بیش از پیوندش با کم رویي دیروز و پریروز من باشد‪،‬‬
‫اصال شخصیتي در کار نیست و شخصیت ساخته ی پندار ماست‪ .‬این موضوع را در روانشناسي اجتماعي میان کنش گفته اند‪ ،‬که غیر از مسئله اتریبیوشن است که‬
‫قبال بحث شد‪.‬‬
Lexical hypothesis Envious ‫حسود‬، ‫ در رقابت‬، Energetic ‫فعال‬
Gordon Alport Relaxed ‫راحت‬ Quiet ‫بي سروصدا‬
Raymond Cattel
Lewis Goldberg Moody ‫دمدمي‬ Shy ‫خجالتي‬
Robert McCrae Touchy ‫زودرنج‬ Extroverted ‫برون گرا‬
Fritz Heider
Jealous ‫به چیزهاي خود حسود‬ Sympathetic ‫دلسوز‬
Dispositional
Situational Mellow ‫پخته‬ Harsh ‫سنگدل‬
H Kelley Temperamental ‫آتشي مزاج‬ Kind ‫رئوف‬
McArthur
Consense Fireful ‫هیجاني‬ Warm ‫خونگرم‬
Coherence Deep ‫تودار‬ Cooperative ‫اهل همکاري‬
Specificity Average ‫ هوش معمولي‬،‫معمولي‬ Distant ‫دیرآشنا‬
Attribution
Nomothetic Philosophical ‫فیلسوف منش‬ Cold ‫سرد‬
Idiographic Creative ‫مبتکر‬ Rude ‫فضول‬
Basic error of attribution Intellectual ‫روشنفکر‬ Orderly ‫ منظم‬،‫منضبط‬
Functional analysis
Analysis of regression Ordinary ‫آدم متوسط‬ Careless ‫بي دقت‬
Big five Complex ‫پیچیده‬ Systematic ‫حسابگر‬
Openness Imaginative ‫ خیالپرداز‬،‫تخیل قوي‬ Inefficient ‫بي عرضه‬
Extroversion
Agreeableness Talkative ‫پرحرف‬ Practical ‫اهل عمل‬
Conscientiousness Withdrawn ‫خوددار‬ Sloppy ‫شلخته‬
Stability Bold ‫ جسور‬،‫پررو‬ Disorganized ‫بي نظم‬
Efficient ‫ کاري‬،‫قابل‬
Bashful ‫کمرو‬

You might also like