You are on page 1of 5

‫کائوس در لغت به معنی آشفتگی ‪ ،‬بي نظمي و درهم ريختگي مي باشد و جنبه اي‬

‫منفي دارد‪ .‬براي اولين بار ‪ ،‬اين انسان بود كه با ساخت نخستين شهرها ‪،‬‬
‫نظم را از دل بي نظمي به وجود آورد ؛ كاري خداگونه كه در اسطوره ‪،‬‬
‫كاسموس ناميده مي شود‪ .‬تا به حال برايتان پيش آمده كه شهر‪ ،‬برايتان‬
‫غريبه باشد؟ پيش آمده كه تالش هايتان براي يافتن هويت در شهر‪ ،‬به نتيجه‬
‫اي ختم نشود ؟ اگر شما هم مانند من از كيفيت هايي كه اين عصر براي‬
‫شهرمان به ارمغان آورده گله منديد‪ ،‬بهتر است با انديشه هاي معمار معاصر‬
‫‪ ،.‬كريستوفر الكساندر ‪ ،‬بيش تر آشنا شويد‬
‫كريستوفر الكساندر‪ ،‬معمار و رياضي دان اتريشي را مي توان از منتقدين‬
‫سرسخت معماري و شهرسازي مدرن دانست‪ .‬شهرت وي نه تنها به‬
‫دليل انتقادهاي تندش نسبت به معماري دوران مدرن ‪ ،‬كه به دليل لحن‬
‫مطمئن و قاطعانه اش در تبيين نظريه هايش است‪ .‬مجموعه‬
‫چهارجلدي سرشت نظم ‪ ،‬شامل همه نظريات اوست و شايد مهم ترين‬
‫اثرش باشد‪ .‬اين اثر ‪ ،‬زبان ساخت و گذار از وضعيت فعلي به نوع‬
‫جديدي از جامعه را فراهم مي كند كه ريشه در سرشت بشر دارد‪ .‬وي‬
‫با نقد وضع معماري و شهرسازي موجود ‪ ،‬مباحث خود را آغاز مي‬
‫كند و آشفته بازار موجود را ناشي از آشفتگي در جهان بيني بشر قرن‬
‫بيستم نسبت به جهان هستي مي داند ‪ .‬وي تعريف انديشمندان و فالسفه‬
‫از نظم را ناكافي مي داند و تالش مي كند تا تعريف جديدي از نظم‬
‫ارائه دهد ؛ تعریفی که برمبنای آن بتوان حیات و سرزندگی را آفرید‪.‬‬
‫وي براي تبيين تعريفش از حياتش به مثابه يك پديده ‪ ،‬خود را نيازمند‬
‫به زباني جديد مي داند كه واژگان منحصر به فرد خود را دارد‪ .‬اما‬
‫پيش از آنكه مسئله حيات را حل كند ‪ ،‬مي خواهد به تببين مفهوم نظم‬
‫بپردازد‪ .‬براي فهم دقيق تعريف او از نظم نخست بايد به اهميت اين‬
‫تعريف از ديدگاه او بپردازيم‪ .‬الكساندر معتقد است كه اعمال و افكار‬
‫‪.‬ما از جهان بيني ما نشأت می گیرد‬
‫به باور من در وراي همه مشكالت ما در حوزه هنر و معماري ‪ ،‬اشتباهي «‬
‫بنيادي وجود دارد‪ .‬اشتباهي كه به دليل فهم خاص ما از ذات ماده و‬
‫سرشت جهان رخ داده است‪ .‬به طور دقيق تر ‪ ،‬من بر اين باورم كه‬
‫اشتباه و سردرگمي ما در هنر ساختن از ادراك ما از اينكه ماده چيست‬
‫سرچشمه‌مي گيرد‪ .‬ايده و تصور ما از ماده‪ ،‬الزاما‌ متأثر از درك ما‬
‫از نظم است‪ .‬هنگامي كه درمي یابيم نظم چيست ‪ ،‬مطمئنا راحت تر‬
‫»‪.‬درك خواهيم كرد كه ماده چيست و در نتيجه خود جهان چيست‬
‫او تعريف نظم را الزمه آفرينش حيات و ساختني جاودانه مي داند و نظم را براي‬
‫‪ .‬زنده بودن و آفريدن زندگي مي خواهد‬
‫به طور ذاتي هر كس مي داند نظم چيست اما وقتي من واقعا از خودم مي پرسم «‬
‫كه نظم چيست در نقش يك واقعيت هندسي ژرف كه بتوانم از آن‬
‫استفاده كنم و قادر باشد به من كمك كند تا در يك بنا حيات را خلق كنم‪،‬‬
‫تعريف اين نظم ‪ ،‬كار دشواري است‪ .‬در اينجا بايد بدانيم كه او حيات‬
‫»را چگونه مي بيند كه براي ساختنش نياز به نظم دارد؟‬
‫وی با اشاره به مفهوم حیات و احساس زنده بودن ‪ ،‬اين پرسش را مطرح مي كند‬
‫كه به راستي اين حيات چيست؟ چگونه ممكن است تعريف شود ؟ و‬
‫در پاسخ به اين پرسش مي نويسد ‪ « :‬حيات به معناي جامع آن‪ -‬چه از‬
‫نظر شكلي ‪ ،‬هندسي ‪ ،‬ساختاري ‪ ،‬اجتماعي و زيست شناسي ‪ ،‬مقصود‬
‫اصلي و نهايي من از حيات است‪ .‬چنين حياتي شامل حيات ژرف در‬
‫ساختارهاي هندسي است كه در نمونه هاي تاريخي مشاهده مي كنيم‪.‬‬
‫همچنين شامل جريان زندگي عادي و فعاليت ها و رويدادهاي روزمره‬
‫است كه باعث مي شود ما احساسي از زنده بودن داشته باشيم‪ .‬حياتي‬
‫كه زندگي روزانه پرشوري را براي انسان ها ‪ ،‬حيوانات و گياهان‬
‫‪».‬فراهم مي كند‬
‫الكساندر براي تعريف حيات و ساختارهاي زنده كه ابزار تعريف نظم از ديدگاه‬
‫اوست‪ ،‬تئوري خود را برمبناي كليت و مراكز بنان مي دهد ‪.‬‬
‫الكساندر به كمك فهميدن اين اصطالحات‪ ، k‬آرام آرام به سمت مفهوم‬
‫نظم گام بر مي دارد‪ .‬تعريف مركز از نگاه او ‪ ،‬چنين است ‪« :‬‬
‫مجموعه اي مجزا از نقاط در فضا كه به دليل نحوه ساختارمندي آن‬
‫كه ناشي از بهم پيوستگي دروني و رابطه اش با بستر حضورش‬
‫است‪ ،‬نوعي مركزيافتگي را به نمايش مي گذارد و نسبت به ساير‬
‫بخش هاي فضا محدوده اي از مركزيت نسبي را شكل مي دهد‪ .‬اما‬
‫‪.‬مفهوم کلیت‬
‫الکساندر‪ ،‬كليت را ساختاري مي داند كه از اجزا و عناصري تشكيل يافته كه‬
‫تغييرات اندك و خرد در اجزا منجر به تغييرات اساسي و كالن در آن‬
‫ساختار مي گردد‪ .‬او كليت را پديده اي مستقل از اجزايش معرفي مي‬
‫كند و شناخت و درك آن را متفاوت از شناخت و فهم آن اجزا مي داند‪.‬‬
‫به باور الكساندر ‪ ،‬درك طبيعت ‪ ،‬و همه موضوعات ‪ ،‬حتي رفتار‬
‫ساختمان ها ‪ ،‬تنها از طريق فهم كليت امكان پذير است‪ .‬ا وحيات را‬
‫مخلوق كليت مي داند‪ .‬ويژگي بسيار مهم كليت اين است كه به سادگي‬
‫در همه جا وجود دارد‪ .‬به اين ترتيب هرگاه كه کليت‪ ،‬حيات بيافريند‪،‬‬
‫‪.‬ساختار زنده خلق مي شود‬
‫‪ :‬نظم طبيعت‬
‫نگاه به نظم موجود در طبيعت و فلسفه طبيعت ‪ ،‬همواره بخش مهمي از انديشه‬
‫هاي الكساندر بوده است‪ .‬او با نقد نگاه فعلي انسان به طبيعت ‪،‬‬
‫نگرشي نوين را مطرح مي كند كه در آن انسان بايد توازن و‬
‫هارموني طبيعت در طبيعت را محفوظ و پايدار بدارد و فعاالنه و با‬
‫جديت از آن مراقبت كند و در ترويج ‪ ،‬جست و جو و مطالبه آن‬
‫بكوشد‪ .‬وي در اين باره نوشه است ‪ :‬وظيفه معماري به عنوان‬
‫فعاليتي كه در پيدايش ساختار زنده در سراسر جهان نقش آفريني مي‬
‫كند ‪ ،‬يا نمي كند ‪ ،‬موضوعي حياتي تلقي مي شود گردد كه تمام‬
‫‪.‬طبيعت را تحت الشعاع قرار مي دهد‬
‫به اين ترتيب الكساندر ‪ ،‬با تعريف كليت ‪ ،‬مراكز و ساختار زنده ‪ ،‬به تعريف نظم‬
‫مي رسد‪ .‬او نظم را پديده اي زنده مي داند و معتقد است كه هر چه‬
‫‪.‬مرتبه نظم در هر پديده بيشتر باشد ‪ ،‬آن پديده زنده تر است و برعكس‬
‫او نظم را به مثابه شدن و تحول وآفرينش نظم را فرايند محور معرفي مي كند‪ .‬از‬
‫نگاه او نظم محصولی نيست كه به يكباره خلق شود بلكه از دل‬
‫فرايندي گام به گام و تطبيق پذير با محيط و به آرامي آشكار مي شود‪.‬‬
‫‪.‬به عقيده او ‪ ،‬فرايند ‪ ،‬كليد ساخت حيات است‬
‫اما جايگاه نظريه الكساندر در علم جديد قرن بيستم كجاست؟ نقد مدرنسيم در انديشه‬
‫او چگونه است؟‬
‫شايد مهم ترين نقطه آغاز انتقاد هاي الكساندر به دوران مدرن‪ ،‬تصوير مكانيكي‬
‫اي است كه اين دوران از عالم عرضه مي كند‪ .‬اين تصوير ‪ ،‬ريشه در‬
‫نگاه به نظم در طبيعت و جهان هستي دارد كه در واقع‪ ،‬محصول‬
‫دوران رنسانس و انقالب صنعتي مي باشد‪ .‬در اواخر دوران رنسانس‬
‫ديدگاه متفاوتي نسبت به طبيعت ‪ ،‬پديد آمد‪ .‬ديدگاهي كه به جاي ذي‬
‫شعور و ذي حيات دانستن طبيعت ‪ ،‬آن را به مثابه ماشين و نظم درون‬
‫آن را نظمي مکانيكي مي دانست كه موجودي عاقل‪ ،‬در خارج از آن‬
‫آن را ايجاد كرده است اما از آن موجود منفك گشته است‪ .‬به تدريج ‪،‬‬
‫با افزايش قدرت انسان ‪ ،‬وسوسه سلطه بر طبيعت ‪ ،‬كه پيش از اين‬
‫مقدس و متعلق به عالم ماورا بود ‪ ،‬در ذهن انسان شكل گرفت‪ .‬در‬
‫ادامه و با ظهور انديشه هاي رنه دكارت‪ ،‬نوعي نظام فكري پايه‬
‫گذاري شد كه در آن خداوند و ذهن به يك نوع نظم و طبيعت به نوعي‬
‫ديگر از نظم تعلق دارد‪ .‬به اين ترتيب‪ ،‬قداست زدايي از طبيعت و نظم‬
‫‪.‬موجود در آن ‪ ،‬روياي سلطه بر طبيعت را در انسان به وجود آورد‬
‫پيشرفت هاي علمي در عصر روشنگري و انقالب صنعتي ‪ ،‬منجر به تغيير جهان‬
‫بيني انسان تا به امروزگشت‪ .‬مكانيكي شدن تصوير عالم در انديشه‬
‫انسان ‪ ،‬قداست زدايي از طبيعت و تالش براي سلطه بر آن از مهم‬
‫ترين پيامدهاي عصر روشنگري بود‪ .‬اين جهان بيني جديد ‪ ،‬همراه با‬
‫پيشرفت هاي علمي ‪ ،‬منجر شد تا انسان هر چه بيشتر به تخريب‬
‫‪.‬زيست كره دست بزند‬
‫الكساندر كوشيد ضمن ارائه تعريف جديد از نظم ‪ ،‬با الهام از جهان سنت ‪ ،‬نظريه‬
‫اي نوين را پايه گذاري كند كه پاسخ گوي نيازهاي انسان در دوران‬
‫حاضر باشد‪ .‬او خواستار پايان دادن به تخريب زمين ناشي از معماري‬
‫و شهرسازي مدرن است و بازگشت به قداست و معنا به طبيعت را‬
‫راز جاودانه ساختن مي داند‪ .‬او طبيعت و دوران پيش از مدرن را‬
‫‪.‬صحيح ترين منبع الهام در ساختن جاودانه مي داند‬
‫تا هنگامي كه درك ما از نظم ‪ ،‬مغشوش و يا بي دقت باشد ‪ ،‬ما به ساختن «‬
‫ساختمان هاي زشت ‪ ،‬خانه هايي كه سالمت عادی انسان را تأمین‬
‫نمي كند ‪ ،‬باغ ها و خيابان هايي كه با طبيعت نا سازگار هستند و‬
‫جهاني كه روح ما را از بين خواهد برد ادامه خواهيم داد ‪.‬براي‬
‫معماري خوب ‪ ،‬بايد درك بنيادين خود از سرشت نظم آنچه كه هست‬
‫»‪.‬را تغيير دهيم‬

You might also like