You are on page 1of 8

‫هایدگر و پدیدارشناسی هرمنوتیکی هنر‬

‫*‬
‫شمس‌الملوک مصطفوی‬

‫تاریخ دریـافت مقاله‪1391/03/18 :‬‬


‫تاریخ پذیرش مقاله‪1391/06/25 :‬‬

‫چكيده‬

‫در تحليل هنر به روش پديدارشناسي به دو جريان عمده مي‌توان اشاره كرد‪ :‬پديدارشناسي سوبژكتيو و پديدارشناسي غيرسوبژكتيو‪.‬‬
‫پديدارشناسان سوبژكتيو هنر‌‪ ،‬روش هوسرل را كه مبتني بر كشف معاني و ذوات در ساحت آگاهي است‪ ،‬در تحليل زيبايي‌شناسي‬
‫به كار مي‌برند و لذا زيبايي‌شناسي را به مثابه يك علم تلقي مي‌كنند‪ ،‬اما در پديدارشناسي هرمنوتيكي‪ ،‬عمدة توجه‪ ،‬به ذات هنر‬
‫و نسبتش با حقيقت معطوف است‪ .‬در ميان اين گروه از پديدارشناسان‪ ،‬هايدگر جايگاه خاصي دارد‪ .‬وي از يك‌سو هرمنوتيك را‬
‫با وجودشناسي پيوند مي‌زند؛ چون بر اين عقيده است كه در جريان عمل فهم است كه اشياء ظاهر مي‌شوند و وجود منكشف‬
‫مي‌شود و از سوي ديگر پديدارشناسي را نيز با امر آشكارشونده كه نزد او همان وجود است‪ ،‬مرتبط مي‌داند و لذا پديدارشناسي‬
‫وي جنبة هرمنوتيكي به خود مي‌گيرد‪ .‬هايدگر با اين نگاه در كتاب مشهور خود منشأ اثر هنري‪ ،‬به تحليل اثر هنري مي‌پردازد‪.‬‬
‫وي با نقد زيبايي‌شناسي علمي كه هنر را به حس و لذات ناشي از حواس تقليل مي‌دهد‪ ،‬مي‌گويد كه از رهگذر هنر است كه‬
‫مي‌توان نسبتي وجودي با گذشته برقرار كرد و به شناخت عالم يك قوم تاريخي راه يافت‪ .‬در مجموع هايدگر هنر را محل رخداد‬
‫يا پيشامد حقيقت مي‌داند‪ .‬مقالة حاضر بر آن است نشان دهد كه چگونه هايدگر با به‌كارگيري روش پديدارشناسي هرمنوتيكي‬
‫در تحليل اثر هنري‪ ،‬ضمن گشودن راهي نو به سوي روشن شدن پيوند وثيق ميان هنر و حقيقت‪ ،‬اثر هنري را محل برقراري و‬
‫ظهور عواملي مي‌داند كه فتوح وجود را براي آدمي فراهم مي‌آورد‪.‬‬

‫كليد واژه‌ها‪ :‬هايدگر‪ ،‬پديدارشناسي‪ ،‬اثر هنري‪ ،‬وجود‪ ،‬حقيقت‪ ،‬آشكارگي‬

‫* عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسالمي ‪sha_mostafavi@yahoo.com‬‬


‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،3‬تابستان ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫«آگاهی از چیزی و یا آگاهی به سوی چیزی» است‪ .‬به‬ ‫مقدمه‬


‫عبارتی‪ ،‬آگاهی دارای هم‌پیوندی است که آن را قصد و‬
‫مراد می‌کند و این مابه‌ازاء‪ ،‬نه به طور استنتاجی بلکه‬ ‫‪ Phenemenon‬از فعل ‪( Phainein‬چیزی را به روشنايی‬
‫به طور بدیهی «هست»‪ .‬لذا‪ ،‬هر آنچه به یقین درباره‬ ‫یا به ظهور رساندن)‪ ،‬در اصل به معنای آنچه خود را‬
‫آگاهی خودمان می‌دانیم‪ ،‬درباره مابه‌ازاء آگاهی خود نیز‬ ‫نشان می‌دهد (= پدیدار) می‌باشد‪ .‬واژة ‪ Phos‬به معنای‬
‫می‌دانیم‪ .‬البته‪ ،‬نباید از نظر دور داشت که نزد هوسرل‪،‬‬ ‫نور که در اصل ‪ Paos‬بوده‪ ،‬نیز از این ریشه است‪ .‬برای‬
‫مابه‌ازای آگاهی‪ ،‬شیء‌اي فیزیکی نیست بلکه معنای‬ ‫یونانیان نحوة خاصی از وجود داشتن «ظاهر بودن»‬
‫(= آیدوس ‪ /‬ذات) شیء است؛ یعنی همان چیزی که‬ ‫است‪ .‬جمله معروف آناکساگوراس (‪Opsis adelon ta‬‬
‫هوسرل مدعی است در پدیدارشناسی خود می‌تواند به‬ ‫‪ )phainomena‬ناظر بر این معنا است؛ یعنی «پدیدار‬
‫یقین آنها را بشناسد‪ .‬بنابراين سؤال اصلی پدیدارشناسی‬ ‫مرئی چیزی است که نامرئی است‪ ».‬می‌توان گفت در‬
‫هوسرل این است که جهان اطراف و اشیاء برای من چه‬ ‫این جمله کوتاه تمام ساختار بنیادین چگونگي رسیدن‬
‫معنا می‌دهد و این معانی (‪ )eidos‬چگونه در آگاهی من‬ ‫به شناخت که یونانی‌ها آن را مد نظر داشتند‪ ،‬نهفته‬
‫شکل می‌گیرد؟‬ ‫است‪ .‬به عبارتی‪ ،‬نزد یونانیان باالترین نوع بودن یک‬
‫از پدیدارشناسی هوسرل تفاسیر متعددی به عمل‬ ‫چیز‪ ،‬آشکار بودن است‪ .‬بنابراین‪ ،‬می‌توان‪ ،‬گفت که‬
‫آمده است که در یک تقسیم بندی کلی می‌توان آنها را‬ ‫پدیدارها تمام چیزهایی هستند که با به روشنایی آمدن‪،‬‬
‫به پدیدارشناسی سوبژکیتو یا متعارف و پدیدارشناسی‬ ‫خود را نشان می‌دهند (توجه به این معنای از پدیدار در‬
‫غیر سوبژکیتو تقسیم کرد‪ .‬در پدیدارشناسی سوبژکیتو‪،‬‬ ‫فهم پدیدارشناسی نزد هایدگر الزم است)‪ .‬با این مقدمه‬
‫مبانی و اصول هوسرل و به‌خصوص این اصل مهم‬ ‫کوتاه و در یک نگاه کلی‪ ،‬پدیدارشناسی‪ 1‬را می‌توان‬ ‫‪48‬‬
‫که سوژه معنابخش واقعیت است‪ ،‬مورد تأکید قرار‬ ‫مطالعه و توصیف پدیدار‪ ،‬یعنی آنچه بر حواس انسان‬
‫مـی‌گیرد‪ ،‬ولی در پدیدارشناســی غیــر سوبژکیتو ـ که‬ ‫ظاهر می‌شود‪ ،‬دانست‪ .‬علی‌رغم سوابق استفاده از این‬
‫خود به پدیدارشناسی هرمنوتیکی‪ ،‬اگزیستانسیالستی‪ ،‬و‬ ‫کلمه در آثار کسانی چون کانت‪ ،2‬هگل‪ ،3‬و المبرت‪،4‬‬
‫پسامدرن قابل تقسیم است ـ فرا روی از مبانی هوسرل‬ ‫‪5‬‬
‫قدر مسلم این است که پدیدارشناسی با ادموند هوسرل‬
‫در اشکال مختلف به چشم می‌خورد‪.‬‬ ‫آلمانی‪ ،‬به عنوان روش و نیز مکتبی فلسفی‪ ،‬تأسیس‬
‫انواع متعدد رویکــردهـای پدیدارشناسانــه‪ ،‬اعم‬ ‫شد‪ .‬هوسرل پدیدار شناسی را در معنایی متفاوت از‬
‫از سوبژکیتو و غیر سوبژکیتو‪ ،‬در حوزة هنر نیز قابل‬ ‫پیشینیان به کار برد‪ .‬برای وی پدیدارشناسی شيوه‌اي‬
‫شناسایی است‪ .‬برای مثال‪« ،‬پدیدارشناسی سوبژکیتو‬ ‫بود که به‌وسيله آن فلسفه می‌توانست با ارائه روشی‬
‫هنر به مسائل عمده‌ای نظیر وضع سوژه‪ ،‬ابژه‪ ،‬و ادراک‬ ‫منظم برای تحلیل آگاهی‪ ،‬به عنوان علمی متقن‪ ،‬تأسیس‬
‫حسی زیبایی‌شناسی می‌پردازد و مسائلی از قبیل تحلیل‬ ‫شود‪ .‬هوسرل شعار بازگشت به سوی اشیاء (‪To-The-‬‬
‫زیبایی و حقیقت را در پرتو همین امور مطالعه می‌کند‪،‬‬ ‫‪ ،)Thing‬یعنی توجه و التفات ذهن به داده‌های آگاهی‬
‫در حالی که برای پدیدارشناسی هرمنوتیک هنر در عین‬ ‫را‪ ،‬اساس کار خود قرار داد و با تعلیق (اپوخه ‪)epoche/‬‬
‫حالی که همة این گونه مسائل از جمله ادراک و آگاهی‬ ‫حکم به وجود و یا عدم وجود ابژه‌های مستقل از آگاهی‪،‬‬
‫هنری یا تجزیه زیباشناسیک محل بحث و نقد و تحلیل‬ ‫نشان داد که در مرحله تحویل (‪ ،)reduction‬آگاهی‪ ،‬در‬
‫قرار می‌گیرد‪ ،‬اما افزون بر آن‪ ،‬خود هنر و ذات آن و‬ ‫فرایند معنابخشی (‪ )idedtion‬به داده‌های حواس‪ ،‬ذات‬
‫نسبت آن با وجود‪ ،‬حقیقت و زبان مورد توجه است‪».‬‬ ‫و معنا می‌بخشد‪ .‬همچنین هوسرل با طرح بحث حیث‬
‫(خاتمی‪)75 :1387 ،‬‬ ‫التفاتی (‪ )intentionality‬نشان داد که آگاهی‪ ،‬همواره‬
‫هايدگر و پديدارشناسي هرمنوتيكي هنر‬

‫در نهایت «چیزی» در این دنیاست که محیط فرهنگی‬ ‫هایدگر شاخص‌ترین فیلسوفی است که روش وی در‬
‫و تاریخی‌ای را که در آن پدید آمده است‪ ،‬مشخص‬ ‫تفکر‪ ،‬پدیدارشناسی هرمنوتیک است‪ ،‬زیرا فلسفه خود‬
‫می‌کند‪.‬‬ ‫را‪ ،‬حول محور پرسش از معنای وجود شکل می‌دهد و‬
‫اما‪ ،‬در میانه دهة ‪1930‬م‪ ،‬هایدگر عنایت خاصی به‬ ‫نیز به زعم وی‪ ،‬تنها شیوة ممکن برای تقرب به فهم‬
‫هنر‪ ،‬به‌خصوص‪ ،‬شعر پیدا کرد؛ درست همزمان با توجه‬ ‫معنای وجود پدیدارشناسی است‪.‬‬
‫و تمرکزش بر اندیشة پیش‌سقراطیان‪ .‬در سال ‪1935‬م‬ ‫در واقع‪ ،‬نزد هایدگر پدیدارشناسی نمی‌تواند روش‬
‫رساله منشأ اثر هنری (سرآغاز کار هنری)‪ 10‬را به نگارش‬ ‫کشف ذوات به معنای هوسرلی باشد‪ ،‬بلکه روش وجودی‬
‫درآورد و سپس درس‌هایی دربارة اشعار «ایستر» و‬ ‫است و لذا گونه‌ای هستی‌شناسی است‪ .‬به تصریح وی‪،‬‬
‫«هولدرلین» ایراد کرد‪.‬‬ ‫هستی‌شناسی تنها به عنوان پدیدارشناسی ممکن‬
‫نکتة مهم در این دوره از کار فکری هایدگر‪،‬‬ ‫است؛ و پدیدارشناسی به معنی اصیل کلمه هرمنوتیک‬
‫بی‌توجهی وی به هنر مدرن و سخن گفتن از «مرگ‬ ‫است‪ .‬زیرا هرمنوتیک نه یک روش بلکه وجه وجودی‬
‫هنر بزرگ» است‪ .‬هنر بزرگ نزد وی هنری است که‬ ‫انسان است‪ .‬فهمیدن یا درون‌فهمی‪ ،‬کلید بحث‌های‬
‫در آن حقیقت موجودات به مثابة یک کل خود را بر‬ ‫هرمنوتیک هایدگر است‪ .‬نزد وی فهمیدن به معنای‬
‫وجود تاریخی انسان می‌گشاید (‪.)Heidegger, 1936: 78‬‬ ‫مرحله‌ای از شناخت و یا ابزاری روشی نیست بلکه‬
‫در واقع‪ ،‬بزرگی هنر به این است که در وجود تاریخی‬ ‫نوعی زیستن و طریقی وجودی برای عالم داشتن است‪.‬‬
‫انسان رسالتی تعیین‌کننده به عهده دارد‪ .‬کارهای هنری‬ ‫فهمیدن گشایش دازاین است به سمت عالمی که دارد و‬
‫بزرگ به شیوة خاص خود موجودات را آشکار می‌سازند‬ ‫نسبت‌هایی که در ساحت وجود با موجودات دیگر برقرار‬
‫‪49‬‬ ‫و این آشکارگی را گشوده نگه می‌دارند و لذا بزرگی هنر‬ ‫می‌کند‪( .‬همان‪ 65 :‬ـ‪)70‬‬
‫بزرگ‪ ،‬صرفاً‪ ،‬و در وهلة نخست‪ ،‬به کیفیت واالی آنچه‬
‫آفریده نیست‪ ،‬بلکه به این است که نیازی مطلق است‬ ‫هایدگر و هنر‬
‫(‪ .)ibid‬از نظر وی اوج هنر بزرگ‪ ،‬در هنر یونان (تراژدی‪،‬‬
‫شعر و معماری) و نیز هنر روم و قرون وسطی قابل‬ ‫هایدگر‪ ،‬در كتاب اصلي خود‪ ،‬وجود و زمان‪ ،‬چندان‬
‫مشاهده است‪ .‬البته‪ ،‬هایدگر بعدها‪ ،‬در اثر آشنایی با‬ ‫به هنر و اثر هنری نمی‌پردازد‪ .‬هر چند‪ ،‬هنر به عنوان‬
‫آثار هنرمندانی مانند سزان‪ ،‬کله‪ ،‬استراوینسکی‪ ،‬شوبرت‪،‬‬ ‫تخنه‪ 6‬مطرح است‪ ،‬اما امری اصیل تلقی نمی‌شود‪ .‬آنچه‬
‫تراکل و‪ ،...‬نظرش را تغییر داد و هنر مدرن را‪ ،‬که در‬ ‫مهم است‪ ،‬معنای وجود است که برای فهم آن باید‬
‫ذاتش نیست‌انگار می‌دانست‪ ،‬محلی برای قرار و اسکان‬ ‫به پدیدارشناسی دازاین‪( 7‬یعنی هستنده‌ای که خود‬
‫‪11‬‬
‫آدمی دانست‪.‬‬ ‫ما هستیم‪ ،‬از آن حیث که وجود داریم‪ ،‬و در مقابل‬
‫آن مسئولیم) پرداخت‪ .‬اثر هنری در این وجودشناسی‬
‫نقد استتیک‪ 12‬و سوژه‌باوری‬ ‫بنیادین و نیز تحلیل وجودی دازاین نقشی ایفا نمی‌کند‪.‬‬
‫در واقع «اثر هنری بر خالف صخره و درخت چیزی‬
‫استتیک یا زیبایی‌شناسی که دستاورد باومگارتن است‪،‬‬ ‫حاضر در دست»‪ 8‬نیست که فقط متوجه مشخصات‬
‫علمی است که هدف آن شناخت زیبايی هنری است‪.‬‬ ‫و صفات آن شویم و بر خالف کوزه و چکش چیزی‬
‫به زعم هایدگر‪ ،‬در استتیک‪ ،‬هنر به زیبايی حسی و‬ ‫«آماده در دست»‪ 9‬نیست که ابزار کار و شناسایی ما‬
‫لذات ناشی از آن و تجربة هنری به تجربه حسی کاهش‬ ‫شود‪ .‬اثر هنری نه هدف خاصی دارد و نه به کار می‌آید‪،‬‬
‫می‌یابد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬هنر به قلمرو صنعت و تولید زیبايی‬ ‫از موادی فراهم شده و تبلور آفرینندگی هنرمند است و‬
‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،3‬تابستان ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫به نهایت اوج‪ ،‬گستردگی‪ ،‬و انسجام خود می‌رسد‪ ،‬هنر‬ ‫تبدیل می‌شود و این فرایند در نهایت به مرگ هنر‬
‫بزرگ به پایان کار خود می‌رسد‪)ibid: 84( ».‬‬ ‫بزرگ منجر می‌گردد‪ .‬در حقیقت‪ ،‬از دید هایدگر در‬
‫نبایـد فــراموش کرد که هــایدگر یکــی از ناقدان‬ ‫مشاهدة استتيکی‪ ،‬که به واسطة نسبت سوژه ـ ابژه‬
‫سرسخت مدرنیته است و از دوران مدرن به عنوان‬ ‫معین می‌شود‪ ،‬اثر هنری ابژة حس قرار می‌گیرد‪ .‬این‬
‫دورانی که اوج فراموشی وجود است یا با تعبیراتی مانند‬ ‫شیوة تجربه اثر هنری اطالعاتی را دربارة ذات اثر هنری‬
‫«زمانة حسرت»‪« ،‬سرزمین شب» و‪ ...‬یاد می‌کند‪ .‬از دید‬ ‫برای بشر فراهم می‌آورد‪ .‬این تجربه نه تنها منشأ اعتبار‬
‫وی‪ ،‬غفلت از وجود‪ ،‬نتیجه استیالی تکنیک جدید است‬ ‫ادراک و لذت هنری است بلکه منشأ آفرینش هنری نیز‬
‫که هنر را نیز تحت تأثیر قرار داده است‪.‬‬ ‫هست‪ .‬با این همه‪ ،‬چنین تجربة زیسته‌ای حوزه‌ای است‬
‫به باور هایدگر‪ ،‬در رویکرد زیباشناسانه‪ ،‬ذهن هنرمند‬ ‫که هنر بزرگ در آن می‌میرد‪)Heidegger,1978: 204( .‬‬
‫(= سوژه)‪ ،‬نبوغ وی و مسائل روانی و شخصیتی او اهمیتی‬ ‫هایدگر‪ ،‬در کتاب نیچه‪ ،‬با ذکر شش مرحلة تکامل‬
‫کلیدی پیدا می‌کند و الجرم اثر هنری نیز به ابژه‌ای‬ ‫بنیادین تاریخ زیبايی‌شناسی نشان می‌دهد که چگونه‬
‫تبدیل می‌شود که وظیفه‌اش دادن لذت زیباشناسانه به‬ ‫زیبایی‌شناسی در دوران مدرن به عنوان علمی مدرن و‬
‫مخاطب است‪ .‬به زعم وی‪ ،‬چنین نگاهی که حاصل دور‬ ‫براساس بینش متافیزکی شکل گرفته است‪ .‬این مراحل‬
‫شدن از نگاه انتولوژیک و فروغلتیدن در دام متافیزیک‬ ‫عبارت‌اند از‪ :‬اول‪ ،‬دوران پیش از متافیزیک و دوران هنر‬
‫است‪ ،‬هنر را از رسالت واقعی‌اش که «انکشاف حقیقت»‬ ‫بزرگ‪ ،‬یعنی هنر یونانی و رومی‪ ،‬که هنوز زیبایی‌شناسی‬
‫است دور می‌کند و در نهایت به مرگ هنر بزرگ منجر‬ ‫شکل نگرفته بود؛ دوم‪ ،‬دوران زیباشناسی‪ ،‬یعنی دورانی‬
‫می‌شود‪ .‬دغدغه هایدگر پیوند دادن بین حقیقت و هنر‬ ‫که با افالطون و ارسطو نگاه متافیزیکی به هنر شکل‬
‫است و لذا نزد وی اثر هنری وظیفة سنگین آشکارگی‬ ‫گرفت و هنر به مثابه میسیس واقعی تلقی شد (هر چند‬ ‫‪50‬‬
‫وجود را عهده‌دار است‪ .‬هایدگر در کتاب منشأ اثر هنری‬ ‫هنوز واژة زیبایی‌شناسی به کار نمی‌رفت)‪ .‬سوم‪ ،‬آغاز‬
‫به این مهم می‌پردازد‪.‬‬ ‫دوران مدرن که نگاه سوبژکیتو به هنر با فیلسوفانی‬
‫همچون دکارت و الیب‌نیتس شکل گرفت و راه برای‬
‫منشأ اثر هنری‬ ‫تأسیس استتیک گشوده شد؛ چهارم‪ ،‬دورانی که با کانت و‬
‫باومگارتن آغاز شد و با فلسفة هنر هگل‪ ،‬که بیان تاریخی‬
‫رسالة منشأ اثر هنری‪ 13‬با این پرسش که منشأ و سرآغاز‬ ‫مبنای متافیزیکی هنر است‪ ،‬اوج گرفت؛ پنجم‪ ،‬دوران‬
‫اثر هنری چیست‪ ،‬آغاز می‌شود‪ .‬به گفته هایدگر‪« :‬منشأ‬ ‫هنر جمعی که در اپراهای واگنر متجلی است (واگنر‬
‫آنی است که از آن و به آن چیزی هست‪ .‬آنچه هست و‬ ‫مدعی بود که همة تجربه‌های هنری را در اپراهایش به‬
‫آن گونه که هست‪ .‬آنچه چیزی هست چنان که هست را‬ ‫کار گرفته است)‪ .‬در این دوره استتیک یا زیباشناسی به‬
‫ذات آن چیز می‌نامیم‪ .‬منشأ هر چیزی برآمدگاه ذات آن‬ ‫عنوان علمی مدرن تثبیت شد؛ ششم دوران معاصر (قرن‬
‫است‪ )ibid: 143( ».‬و «ذات هنر را همان جا باید بجويیم‬ ‫بیستم) که به زعم هایدگر زیبايی‌شناسی بی‌اعتبار شده‬
‫که هنر‪ ،‬بی‌شک‪ ،‬هست‪ .‬در اصل‪ ،‬هنر در اثر هنری است‬ ‫و نسبی‌گرایی بر هنر غلبه کرده است و گونه‌ای آشوب‬
‫که به تحقق می‌رسد» (‪ .)ibid: 199‬هایدگر سپس با‬ ‫فکری در نظریه‌های هنر مشاهده می‌شود‪ .‬در این دوران‪،‬‬
‫طرح شیء گونگی اثر هنری بیان می‌دارد که اثر هنری‬ ‫دیگر از هنر بزرگ خبری نیست‪ .‬هایدگر‪ ،‬افالطون را‬
‫در آغاز با شیء تعین می‌یابد‪.‬‬ ‫آغازگر تفکر زیباشناسی می‌داند و تفکر نیچه به هنر‬
‫شیء بودن اثر هنری نشان می‌دهد که اثر مجموعه‌ای‬ ‫را آخرین صورت تفکر استتیکی معرفی می‌کند (‪ibid:‬‬
‫از روابط و شبکة نسبت‌هاست‪ .‬هر چند‪ ،‬منظور وی از‬ ‫‪ .)11-90‬به گفتة وی‪« :‬در آن لحظة تاریخی که استتيک‬
‫هايدگر و پديدارشناسي هرمنوتيكي هنر‬

‫گوگ عالم زن کشاورز را بر روی ما می‌گشاید‪ .‬توصیف‬ ‫شیء آنچه امروز به ذهن متبادر می‌شود نیست و لذا وی‬
‫هایدگر از عالم زن کشاورز با نظر به تابلوی ون گوگ‪،‬‬ ‫سرگذشت این اصطالح را بیان می‌کند و نشان می‌دهد‬
‫نمونه‌ای است از فهم هرمنوتیکی به روش پدیدارشناسی؛‬ ‫که چگونه در طول تاریخ سه تلقی از شیء‪ ،‬یعنی شیء به‬
‫به طریقی که در آن حقیقت وجود موجودات منکشف‬ ‫مثابه جوهر و عرض‪ ،‬وحدت محسوسات و ماده و صورت‬
‫‪15‬‬
‫می‌شود و ما در قرب حقیقت قرار می‌گیریم‪».‬‬ ‫وجود داشته است‪ .‬اما‪ ،‬وی می‌کوشد شیء بودن شیء‬
‫مثال دیگر در کتاب منشأ اثر هنري معبد یونانی‬ ‫را براساس رخدادگی اثر هنری بیان کند و نشان دهد‬
‫«پایستوم» است‪ .‬به نظر می‌رسد‪ ،‬مثال معبد‪ ،‬برای‬ ‫که شیء بودن اثر هنری با ابزاری بودن و وجود تودستی‬
‫پرهیز از تعلق هنر به مثابه میمسیس‪ 16‬مطرح شده‬ ‫داشتن متضایف است (خاتمی‪167 :1387 ،‬ـ‪ .)172‬اما‬
‫است‪ ،‬زیرا هایدگر هنر بازنمودی را هنری متافیزیکی‬ ‫به زعم هایدگر اثر هنری هر چند مانند ابزار محصولی‬
‫می‌داند‪ .‬نزد وی هنر امری بازنما و تقلید چیزی (امری‬ ‫انسانی است‪ ،‬اما بر خالف آنها به وجود آمدنش به خاطر‬
‫واقعی یا کنش انسانی و یا رخدادی) نیست‪ ،‬زیرا در این‬ ‫غایت و استفاده خاصی نیست‪ .‬همچنین اثر هنری مانند‬
‫صورت شأن اثر هنری در حد بازتاب انفعالی واقعیت‬ ‫اشیاء طبیعی چون صخره و سنگ نیز نیست که قائم‬
‫کاهش می‌یابد‪ ،‬در حالی که هنر رسالت مهم انکشاف‬ ‫بالذات‌اند‪ ،‬بلکه اثر هنری اگرچه برآمده از نبوغ هنرمند‬
‫حقیقت را عهده‌دار است و لذا َمنشی فعال و تأثیرگذار‬ ‫است رسالتش این است که ماهیت «چیز»ها‪ ،‬یعنی‬
‫دارد‪ .‬الزم به ذکر است که وقتی هایدگر از میمسیس‬ ‫حقیقت وجود آنها را آشکار کند‪ .‬هایدگر برای روشن‬
‫به عنوان ذات هنر سخن می‌گوید‪ ،‬منظورش این است‬ ‫شدن منظور خود‪ ،‬تابلوی «کفش‌های زن کشاورز» ون‬
‫که اثر هنری محاکات وجود است‪ ،‬یعنی از وجود تقلید‬ ‫گوگ را شاهد مثالی می‌آورد‪ .14‬در این تابلو‪ ،‬فقط با ماده‬
‫‪51‬‬ ‫می‌کند و آن را به شیوة خاص خود عرضه و تولید‬ ‫و صورت و شکل و محتوا مواجه نیستیم‪ ،‬بلکه در این اثر‬
‫می‌نماید‪ .‬وی‪ ،‬در کتاب نیچه‪ ،‬می‌گوید‪« :‬تفسیر وجود‬ ‫حقیقت ابزار و نیز عالم زن کشاورز برای مخاطب آشکار‬
‫همچون ایدوس‪ ،‬تفسیر حقیقت همچون نامستوری را از‬ ‫می‌شود‪ .‬در واقع‪ ،‬در نقاشی ون گوگ‪ ،‬کفش‌ها به عنوان‬
‫پیش مفروض می‌دارد‪ )Heidegger, 1978: 182( ».‬با این‬ ‫یک پای‌افزار‪ ،‬نشانگر کار روستایی است و نیز برمالکنندة‬
‫تلقی میمسیس ذات هنر است‪ .‬در برداشت متافیزیکی‬ ‫عالم زن روستایی؛ عالم کار و تالش و فقر و نداری‪.‬‬
‫از میمسیس (به معنای روگرفت امر واقع) میمسیس با‬ ‫به تعبیر هایدگر «از دهانة تاریک درون کفش فرسوده‪،‬‬
‫وضعیت فاصله داشتن از وجود معنی می‌شود‪( .‬خاتمی‪،‬‬ ‫رنج جانکاه زن کشاورز‪ ،‬از خستگی قدم‌هایش در طول‬
‫‪199 :1387‬ـ‪)200‬‬ ‫شیارهای کشتزاری که باد خزان در آن می‌ورزد‪ ،‬سخن‬
‫بنابراین‪ ،‬از آنجایی که مثال کفش‌ها ممکن است‬ ‫می‌گوید‪ .‬نمناکی و چسبناکی گلی که بر رویة چرمین‬
‫موجب این سوء تعبیر شود که هنر نزد وی میمسیس‬ ‫کفش نشسته است‪ ،‬خود را به رخ می‌کشد‪ .‬کف این‬
‫واقع است‪ ،‬بحث معبد یونانی به میان می‌آید؛ زیرا معبد‬ ‫پاپوش که انزوای دشت را در شامگاه لمس کرده است‪،‬‬
‫تصویر چیزی از خارج نیست‪ ،‬بلکه خود «چیز» است‪.‬‬ ‫ندای رمزآمیز زمین را به گوش می‌رساند‪ .‬در تار و پود‬
‫نمایانگر چگونگی زندگی قومی تاریخی است و آرمان‌ها‪،‬‬ ‫کفش‪ ،‬نگرانی بی‌شکوة نان شب‪ ،‬شادمانی رها شدن از‬
‫ارزش‌ها‪ ،‬و خواست‌های آنان را نشان می‌دهد؛ تولد و‬ ‫بالیا‪ ،‬تشویش زایش و هول مرگ جای گرفته است‪« .‬از‬
‫مرگ‪ ،‬مصیبت و رنج و شادی‪ ،‬نعمت و نقمت‪ ،‬عزت و‬ ‫دید هایدگر این همه را تصویر کفش بر روی تابلوی‬
‫ذلت‪ ،‬پایداری و انحطاط و به طور کلی سرنوشت مردمان‬ ‫ون گوگ به ما می‌گوید‪ ،‬در حالی که برای زن کشاورز‪،‬‬
‫آن دوران‪ ،‬خود را در معبد به نمایش می‌گذارد‪ .‬به گفتة‬ ‫کفش‌ها فقط پاپوش‌های ساده‌ای هستند که او هنگام‬
‫هایدگر معبد همان گونه که بر پای ایستاده است عالمی‬ ‫رفتن به سر کار به پا می‌کند و چنین است که اثر ون‬
‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،3‬تابستان ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫می‌نامیم‪ ...‬آنچه این لفظ گویای آن است نه با یک تودة‬ ‫را به نمایش می‌گذارد و آن را بر روی زمین مستقر‬
‫ماده نهاده در جایی و نه با سیاره‌ای نجومی باید خلط‬ ‫می‌سازد و در استقرار خود‪ ،‬نخست به چیزها منظر‬
‫گردد‪« .‬زمین» آن است که برآینده (یعنی عالم) به آن‬ ‫می‌بخشد و سپس به انسان‌ها نگرشی نسبت به خودشان‬
‫باز می‌گردد‪)Heideger, 1975: 168( .»...‬‬ ‫می‌دهد‪ .‬و بدین ترتیب‪ ،‬اثر هنری نه تنها عالمی را‬
‫در واقع‪ ،‬عالم‪« ،‬افق معنایی دوران پیدایش اثر است»؛‬ ‫می‌گشاید بلکه عالمی را می‌آفریند که خودش نیز به آن‬
‫محیط زندگی آدمی و زمین مبنا و بنیاد اقامت ماست‪،‬‬ ‫تعلق دارد‪ .‬به گفتة وی‪ ،‬اثر هنری به عنوان اثر‪ ،‬منحصراً‪،‬‬
‫همچنین همة آن چیزی است که اثر از آنها پدید آمده‬ ‫به عالمی تعلق دارد که توسط خود آن برگشوده می‌شود‪.‬‬
‫است‪ .‬به عالوه‪ ،‬زمین سمبل رازهاست و لذا فروبسته‬ ‫هایدگر در وجود و زمان عالم را نه مجموعه‌ای از اشیاء و‬
‫است و «باطن» ولکن عالم افشاکننده است و «ظاهر»‪.‬‬ ‫موجودات بلکه شبکه نسبت‌های دازاین با وجود می‌داند‬
‫عالم آشکارکننده است و زمین پنهان‌کننده و در نزاع‬ ‫و لذا در ـ عالم ـ بودن را به عنوان یکی از مقومات‬
‫این دو است که حقیقت رخ می‌دهد‪ .‬به تعبیر هایدگر‪،‬‬ ‫وجود دازاین معرفی می‌کند (‪)Heidegger, 1995: 56‬‬
‫عالم محیطی است که انسان در آن زندگی می‌کند‪ ،‬آنچه‬ ‫وی در منشأ همان معنای پیشین عالم را در نظر دارد‬
‫می‌سازد‪ ،‬آنچه می‌آفریند و ‪ ...‬و زمین جایگاه طبیعی‬ ‫و لذا می‌گوید‪« :‬عالم فقط مجموع چیزهای پیش دست‬
‫عالم است‪ ،‬منشأ مواردی که از آنها ابزار می‌سازیم‪ .‬هر‬ ‫از شمردنی‌ها و ناشمردنی‌ها‪ ،‬شناخته‌ها و ناشناخته‌ها‬
‫چند‪ ،‬از نظر هایدگر‪ ،‬در ابزار ماده مصرف می‌شود و‬ ‫نیست‪ .‬همچنین عالم چارچوب مخیل متصوری که به‬
‫در پس کارایی ابزار محو و ناپدید می‌گردد‪ ،‬ولی در‬ ‫جمع چنین چیزهایی افزوده شده باشد‪ ،‬نیست‪ .‬عالم‬
‫اثر هنری‪ ،‬مادة اثر (که نمایندة زمین است) از میان‬ ‫می‌عالمد (یا تذوت می‌کند) (‪.)Heidegger, 1975: 170‬‬
‫نمی‌رود‪ ،‬بلکه به ظهور می‌رسد «سنگ پایه می‌شود و‬ ‫منظور وی این است که این عالم با به حضور درآوردن‪،‬‬ ‫‪52‬‬
‫آرام می‌گیرد و از این رهگذر تازه سنگ می‌شود‪ .‬فلز به‬ ‫همه چیز را عالمی می‌کند و به وجود بما هو وجود‬
‫درخشش می‌رسد‪ ،‬رنگ به تأللو‪ ،‬لحن به طنین و کلمه‬ ‫نسبت می‌دهد و بدین سان شبکه حضور و نسبت‌ها‬
‫به گفتن‪ )ibid: 171( »...‬و با این فعل ظهور است که عالم‬ ‫را بر پا می‌کند و می‌گذارد عالم‪ ،‬عالم شود (خاتمی‪،‬‬
‫پدیدار می‌شود‪.‬‬ ‫‪ .)190 :1387‬و از این رو‪ ،‬معبد پایستوم به عالم یونان‬
‫عالم و زمین با یکدیگر در نبردند (‪)conflict‬؛ «عالم‬ ‫و کلیسای جامع بامبرگ به عالم مسیحی قرون وسطی‬
‫و زمین بالذات غیر از همدیگرند‪ ،‬ولی هرگز از هم جدا‬ ‫تعلق دارد‪.‬‬
‫نیستند‪ .‬عالم خود را بر زمین بنا می‌نهد و زمین از میان‬ ‫مفهوم «عالم» و «زمین»‪ ،‬که از مفاهیم کلیدی‬
‫عالم فراز می‌آید‪ .‬با این همه‪ ،‬نسبت میان عالم و زمین‬ ‫منشأ است‪ ،‬در فهم مقصود هایدگر مبنی بر این که‬
‫را به هیچ رو نمی‌توان به وحدت تهی متضادهای به‬ ‫چگونه اثر هنری به فهم حقیقت وجود راه می‌برد‪ ،‬نقشی‬
‫یکدیگر نامربوط‪ ،‬بازگرداند‪ .‬عالم که به زمین استوار‬ ‫به سزا دارد‪ .‬وی‪ ،‬درخصوص‪ ،‬معبد می‌گوید‪« :‬بنا آنجا‬
‫است می‌کوشد از آن برگذرد‪ .‬آن که گشایندة خود است‬ ‫ایستاده است و بر پاية سنگی استوار است‪ ...‬روشنی روز‬
‫این فروبسته را برنمی‌تابد‪ .‬اما‪ ،‬زمین که خود نهان‌کننده‬ ‫را به نمایش می‌آورد و گستردگی آسمان را و نیز تاریکی‬
‫است‪ ،‬می‌خواهد عالم را در خود فروکشد و نگه دارد‬ ‫شب را‪ ...‬درخت و سبزه‪ ،‬عقاب و گاو‪ ،‬مار و مور‪ ،‬هر‬
‫‪ ،)ibid: 174( »...‬و بدین ترتیب پیکاری رخ می‌دهد که‬ ‫یک صورتی می‌یابد که دارد و چنان نمودار می‌گردد‬
‫نه به معنای جنگیدن ناشی از ناسازگاری است بلکه‬ ‫که وجود دارد‪ .‬یونانیان این برآمدن را فوزیس (‪)phusis‬‬
‫اصیل است و «هر پیکارجو‪ ،‬دیگری را به ورای خود‬ ‫می‌نامیدند‪ .‬فوزیس چیزی را روشن می‌سازد که انسان‬
‫برمی رساند‪)ibid( »...‬‬ ‫مسکن خود را بر آن و در آن بنا می‌نهد‪ .‬ما آن را «زمین»‬
‫هايدگر و پديدارشناسي هرمنوتيكي هنر‬

‫است که از طریق آن محتوای اثر جلوه می‌کند و مدرک‬ ‫می‌توان گفت که عالم جنبة آشکارگی وجود است‪.‬‬
‫با اثر هنری یکی می‌شود‪ .‬به زعم وی‪ ،‬احساس هنری‬ ‫بنابراين در پی کشف رازهاست‪ ،‬ولی زمین جنبة اختفا و‬
‫چیزی جز مکشوف ساختن نیست‪ .‬بنابراين« اگر حضور‬ ‫پوشیدگی وجود است‪ ،‬پس سازندة رازهاست‪ .‬هر دو به‬
‫عبارت است از خود وجود و اگر مدرک ساحت حضور اثر‬ ‫یکدیگر نیازمندند و با یکدیگر در نبرد و از دل این پیکار‬
‫هنری است و از سویی دیگر اگر اثر هنری چیزی (یعنی‬ ‫است که رخداد حقیقت آشکار می‌شود‪ .‬اثر هنری از نبرد‬
‫وجود) را به ظهور می‌رساند‪ ،‬پس این حضور است که‬ ‫این دو‪ ،‬یعنی نیروی پنهانگر و نیروی آشکارکننده وجود‪،‬‬
‫مدرک و اثر هنری هر دو را بنا می‌کند‪ .‬در این حال‪،‬‬ ‫خبر می‌دهد‪ .‬در واقع‪ ،‬تعبیر هایدگر که اثر هنری جایگاه‬
‫درون‌فهمی ]یعنی برقرار کردن نسبت‌های موجود در‬ ‫بر پا داشتن عالم (‪ )setting up the word‬و فراز آوردن‬
‫درون عالم اثر هنری[ طریقی است برای حضور و نیز‬ ‫زمین (‪ )setting forth the earth‬و محل پیکار این دو‬
‫بنا کردن عالم اثر هنری که بر مدرک ظهور می‌کند»‬ ‫است‪ ،‬اشاره به این دارد که اثر هنری محل پیکار ظهوری‬
‫(خاتمی‪ .)195 :1387 ،‬در واقع‪ ،‬مدرک در ادراک اثر‬ ‫و خفای وجود و در نتیجه «در کار نشاندن حقیقت»‬
‫هنری همواره خود را در بطن عالم تفسیر می‌یابد و از‬ ‫است‪ ،‬چرا که هر حقیقتی‪ ،‬یعنی ظهوری‪ ،‬مستلزم‬
‫این رو است که هایدگر می‌گوید وجود مدرک همچون‬ ‫خفاست‪ .‬به تعبیر جوليان یانگ‪ ،‬منظور هایدگر از اینکه‬
‫تفسیرهایی است بر یک متن‪ .‬معنی اثر هنری همان‬ ‫حقیقت به مثابه آشکارگی مستلزم اختفاست این است‬
‫است که در فرایند آشکارسازی ظهور می‌کند‪ .‬لذا جای‬ ‫که ما از خالل تأمل بر خصلت حقیقت‪ ،‬می‌دانیم که‬
‫معنی هنری خود عالم اثر هنری است و «به سخن‬ ‫تعلق داشتن به حقیقت‪ ،‬یعنی به عالم ما‪ ،‬در کسوف‬
‫درآمدن» اثر هنری نیز به معنی ظهور عالم آن است‬ ‫قرار گرفتن پنهانی و طوالنی دیگر حقیقت‌های ممکن‬
‫‪53‬‬ ‫که این ظهور امکاناتی را در برابر مدرک می‌گشاید‪ .‬از‬ ‫و دیگر افق‌های آشکارگی و نظرگاه‌هایی است که وجود‬
‫طرفی‪ ،‬چون اثر هنری متکی بر رموز و اشارات و عالئم‬ ‫دیگر عالم موجودات ما را آشکار می‌کند‪ .‬هایدگر با‬
‫است‪ ،‬درک آنها در گرو رمزگشایی و تأویل هرمنوتیکی‬ ‫تعبیری که از ریلکه وام گرفته است‪ ،‬وجود را به ماه‬
‫است‪( .‬همان‪196 :‬ـ ‪)199‬‬ ‫تشبیه می‌کند‪ :‬در ورای وجهی از وجود‪ ،‬که به واسطة‬
‫از این رو است که اثر هنری نزد هایدگر می‌تواند‬ ‫ما و بر ما روشن است‪ ،‬قلمرو قیاس‌ناپذیر و به چنگ‬
‫عالم را از اختفا بیرون آورد و آن را نسبت به زمین‬ ‫نیامدنی تاریکی درک‌ناشده وجود دارد‪ .‬با توجه به این‬
‫شفاف سازد و به عبارتی حقیقت را همچون نامستوری‬ ‫نگاه است که می‌توان گفت در اثر هنری‪ ،‬زمین به عنوان‬
‫و آشکارگی عیان سازد‪ .‬و نیز «مورد پذیرش قرار گیرد‬ ‫امری که پنهان گر خویش است از طریق عالم آشکار‬
‫و محافظانی داشته باشد‪ ».‬که البته این محافظان نه‬ ‫می‌شود (یانگ‪73 :1384 ،‬ـ‪ .)76‬هایدگر حتی زیبایی‬
‫تک‌تک افراد‪ ،‬بلکه کل فرهنگ و یا قومی تاریخی است‬ ‫را نیز در پرتو همین نگاه توصیف می‌کند‪ .‬نزد وی‬
‫که پذیرای آن هستند؛ هر چند خود اثر هنری نیز حافظ‬ ‫زیبایی یکی از راه‌هایی است که در آن حقیقت همچون‬
‫آن قوم تاریخی است‪.‬‬ ‫نامستوری به ظهور می‌رسد‪ .‬اثر هنری زیباست‪ ،‬چون‬
‫تأللؤ و درخشش وجود در آن آشکار است و به عبارتی‬
‫نتیجه‬ ‫از طریق زیبایی است که حقیقت می‌درخشد و جلوه‬
‫می‌کند‪« .‬زیبایی امری در کنار حقیقت نیست‪ .‬آنگاه که‬
‫هایدگر از طریق پدیدارشناسی هرمنوتیکی اثر‪ ،‬یعنی‬ ‫حقیقت خود را در اثر بنشاند‪ ،‬زیبایی پدیدار می‌گردد‪.‬‬
‫توصیف آنچه اثر در برابر ما می‌گشاید‪ ،‬نشان می‌دهد اثر‬ ‫بدین سان‪ ،‬زیبایی به رویداد حقیقت تعلق دارد» (همان‪:‬‬
‫هنری برپاکنندة عالمی است که در آن نسبت‌هایی که‬ ‫‪ .)206‬ادراک اثر هنری نیز نزد هایدگر فعلی وجودی‬
‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،3‬تابستان ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫نگارنده در تقریر حاضر از متن انگلیسی با مشخصات کتاب‌شناسی‬ ‫با وجود و حقیقت ايجاد می‌شود‪ ،‬آشکار می‌گردد‪ .‬وی‬
‫ذیل و ترجمه‌های فوق‌الذکر استفاه کرده است‪:‬‬
‫از این طریق راهی به سوی فهم وجود می‌گشاید‪ ،‬و در‬
‫‪Heideget, Martin. (2000), The origin of the work of Art,‬‬
‫نتیجه هنر را با حقیقت پیوند می‌زند‪ .‬ذات هنر عبارت‬
‫‪tra. Albert Hofstadter, Rautledge.‬‬
‫‪ .14‬ون گوگ هشت تابلو از کفش‌های کهنه کشیده بود که گویا به‬ ‫می‌شود از «خود را در ـ کار ـ نشاندن حقیقت» و اثر‬
‫خودش تعلق داشت‪ .‬تابلوی موردنظر هایدگر‪ ،‬تابلویی است که در‬ ‫هنری عهده‌دار تحقق این رخداد مهم می‌شود‪.‬‬
‫مارس ‪1930‬م در آمستردام به نمایش گذاشته شد‪ .‬فرض هایدگر‬
‫در تحلیل این تابلو این است که کفش‌ها به زن روستایی تعلق‬
‫دارد‪ ،‬بنابراين از روابطی خاص که مربوط به عالم زن کشاورز است‬
‫پي‌نوشت‌ها‬
‫سخن می‌گوید‪.‬‬
‫‪1. phenomenology‬‬
‫‪ .15‬حقیقت نزد یونانیان ‪( aletheia‬الثیا) به معنی کشف حجاب‪،‬‬
‫‪ .2‬کانت آنچه بر تجربه بر انسان ظاهر می‌شود‪ ،‬پدیدار نامید؛ در مقابل‬
‫آشکارگی و نامستوری است‪ .‬هایدگر به معنایی از حقیقت که نزد‬
‫وی ظهور وجود است نظر دارد‪ .‬این تعریف از حقیقت در مقابل‬ ‫ذات معقول یا نومن که هرگز بر ما ظاهر نمی‌شود و شهود حسی‬
‫تعریف سنتی حقیقت به معنای مطابقت قرار دارد‪.‬‬ ‫آن برای ما ممکن نیست‪ .‬کانت بر آن است كه شناسایی فقط به‬
‫پدیدارها تعلق می‌گیرد‪ ،‬بنابراين پدیدارشناسی کانت‪ ،‬صرفاً‪ ،‬جنبة‬
‫‪16. imitation / mimesis‬‬ ‫معرفت‌شناسانه دارد‪.‬‬
‫‪ .3‬هگل بر آن است كه پدیدارشناسی همان فلسفة روح است‪ ،‬زیرا‬
‫كتابنامه‬ ‫آنچه پدیدار می‌شود‪ ،‬ظواهر امور نیست‪ ،‬بلکه خود ذات معقول‬
‫)‪ (Geist‬است‪ .‬از این رو‪ ،‬پدیدارشناسی هگل هم وجودشناسی‬
‫است و هم معرفت‌شناسی‪.‬‬
‫خاتمی‪ ،‬محمود‪ ،)1387( .‬پدیدارشناسی هنر‪ ،‬تهران‪ ،‬فرهنگستان هنر‪.‬‬
‫‪ .4‬المبرت ‪1728( Lambert‬ـ‪ )1777‬ریاضی‌دان و فیلسوف فرانسوی‬
‫یانگ‪ ،‬جولیان‪ ،)1384( .‬فلسفه هنر هایدگر‪ ،‬امیر مازیار‪ ،‬تهران‪ :‬گام نو‪.‬‬
‫معاصر کانت است که پدیدارشناسی را نظریه وهم (‪Theory of‬‬
‫‪Heidegger, Martin. (2000), The origin of the work of Art,‬‬ ‫‪ )illusion‬نامید‪.‬‬
‫‪tra. Albert Hofstadter , Rautledge.‬‬ ‫‪5. Edmund Husserl‬‬ ‫‪54‬‬
‫‪Heidegger, Martin. (1978 ), Nietzsche, tra: d. f. kren.‬‬ ‫‪ techne .6‬در یونانی هم به معنای فن و هم به معناي هنر به کار‬
‫می‌رود‪ .‬همچنین‪ ،‬تخنه ناظر به نوعی دانایی فنی و حرفه‌ای است‬
‫‪_______________. (1975), Poetery, language, Thought,‬‬
‫که با ‪ ،poesis‬یعنی آفرینش و ابداع مرتبط است‪( .‬در مقابل‪،‬‬
‫‪tra. Alert Hofstadter, Harper and Row.‬‬ ‫فرونسیس ‪ phronesis‬که دانایی عملی بوده و با ‪ praxis‬مرتبط‬
‫‪_______________. (1995), Being and Time, tra. Mc-‬‬ ‫است) از نظر هایدگر تخنه معرفتی است که وجود موجودات را‬
‫آشکار می‌کند‪.‬‬
‫‪quarrie and Robinson. London.‬‬
‫‪ Dasein .7‬که مرکب از ‪( Da‬اینجا ‪ /‬آنجا) و ‪( sein‬وجود)‪ :‬آدمی‬
‫دازاین است‪ ،‬یعنی عرصه ظهور وجود است که اگر نبود وجود‬
‫ظهوری نداشت‪ .‬تعبیر هایدگر که دازاین روشنگاه وجود است‪ ،‬اشاره‬
‫به این مطلب دارد‪.‬‬
‫‪8. present-at-hand‬‬
‫‪9. ready-to-hand‬‬
‫‪ The origion of the work of art .10‬یا به تعبیری «سرآغاز کار‬
‫هنری»‬
‫‪ .11‬از گفته‌های وی است که «کاش می‌شد آن گونه که سزان نقاشی‬
‫می‌کرد‪ ،‬فکر کرد»‪ .‬بررسی دیدگاه هایدگر در خصوص هنر مدرن‪،‬‬
‫مجالی دیگر می‌طلبد که نگارنده امیدوار است به‌زودی فراهم آید‪.‬‬
‫‪ .12‬کلمه ‪ aesthetic‬به ‪ aisthesis‬به معنای ادراک حسی برمی‌گردد‪.‬‬
‫‪ .13‬از کتاب منشأ اثر هنری چند ترجمه به زبان فارسی موجود است‬
‫از جمله‪:‬‬
‫هایدگر‪ ،‬مارتین‪ ،‬منشأ اثر هنری (مندرج در کتاب شعر‪ ،‬زبان و اندیشة‬
‫رهایی) عباس منوچهری‪ ،‬تهران‪ :‬انتشارات مولی‪.‬‬
‫هایدگر‪ ،‬مارتین‪ ،‬سرآغاز کار هنری‪ ،‬پرویز ضیاء شهابی‪ ،‬تهران‪ :‬هرمس‪،‬‬
‫‪.1382‬‬

You might also like