Professional Documents
Culture Documents
-ارتباط بهواسطۀ زبان امکانپذیر میشود« .زبان» (از منظر علوم ارتباطات) یک نظام ارتباطی-انسانی است که برپایۀ نمادها و
قراردادهای جمعی شکل میگیرد« .نماد» صرفا انتخاب یک نشانه برای هر پدیده است ،تا در زبان قابل انتقال و تعریف شود .هویت
هر نماد ،آن چیزی است که خِرَد جمعی حکم به درستی و پذیرش آن میدهد .زبان پویاست و همواره و پیوسته در حال تغییر
قراردادها و نمادهای درون ارجاع خویش است؛ تغییرات زبانی و جابجایی مفهومی نمادها و قراردادها حاصل تحوالتی است که در
فناوریها ،شیوههای نوین زندگی و دیدگاههای اجتماعیِ مولد آن روی داده است (مانند کلمات جدیدی که با اختراع و اکتشافات و
یا دستاوردهای معرفتشناسانه به زبان جمعی اضافه می شود و یا نمادهایی که در سیر تطور خود معانی متعددی یافتهاند ).باری،
زبان یکی از ابزارهای رمزگذاری پیامها (مفاهیم) در فرایند ارتباط است .زبان کانال و -به تعریف دقیقتر -نظامی است که مفاهیم از
طریق آن با صورتپذیری در کلمات ،تصاویر ،حرکات ،ژست و ...کدگذاری و به دیگری منتقل میشوند و سپس با کدبرداری و
بازخوانی دوبارۀ معنا توسط دریافتکننده فرایند ارتباطی را شکل میدهد.
-زبان بهعنوان یکی از مهمترین دستاوردهای بشر آنچنان جایگاه رفیعی در شناخت آدمی بازی میکند که گاها بعضی از فالسفه
شناخت ما از اطراف را بدون زبان غیر ممکن میدانند .مطالعۀ زبان شامل مطالعۀ معنا (مثال معانی عبارات یا تصاویر) و شیوۀ
کدگذاری آن (مثال نحوۀ قرارگرفتن کلمات به جای یکدیگر) و یا جابجایی زمینههای ارتباطی (مثال تبدیل پیام نوشتاری به تصویر)
و بررسی فرایند تجربههای ارتباطی برقرارکنندگان آن میشود .زبان تنها بهمعنای کالم و نطق نیست؛ بیان ،یکی از نمودهای زبان
است( .کالم و نطق همچون واگویه ،تصویر ،زبان بدن ،ژست چهره ،علیت و داللتهای سابژکتیو از اشیا و طبیعت و ...صورتهای
زبان هستند)؛ بلکه ،به منزلۀ آوردگاه اندیشه و شناخت است .زبان مقدم بر اندیشه و خانۀ اندیشه است؛ تحلیل امکان اندیشیدن را
به وجود میآورد و زبان امکان تحلیل را .به وسیلۀ زبان است که میتوان به مفاهیم فکر کرد و به واسطۀ زبان است که میتوان
اندیشید .مرزهای جهان ما مرزهای زبان هستند (ویتگنشتاین)؛ در پیرامون ما هیچچیز نیست جز چیزی که بهواسطۀ زبان فهمیده
میشود :زبان این همانی وجودی است که به فهم در آید (پس زبان همان وجود سابژکتیو است)( .گادآمر)؛ ما به واسطۀ زبان بر
جهان گشوده میشویم و در آن امکانات شناختی را مییابیم .با این تعریف ،کلمات -بهمثابۀ اجزاء و عناصر بیانی -اینهمانی
اندیشههای تکهتکهشده و کدگذاریشدهاند.
اهمیت زبان توسط فیلسوفان تجربهگرا (همچون جان الک) ،فیلسوفان پوزتویسم تحلیلی و منطقی (همچون ویتگنشتاین،
برتراند راسل به ویژه حلقۀ وین نظیر موریس اشلیک ،رودلف کارناب ،اتو نویراث) ،نشانهشناسهایی (همچون سوسور و سندرس
پیرس) و هرمونوتیستهایی همچون گادآمر درک شد و بهعنوان موضوعی که تمامی ساحات شناختی را در سیطرۀ خود گرفته
است توسط ایشان به شیوههای مختلف مورد بررسی قرار گرفت .در کل ،آنها معتقدند سه ضلعی شناخت انسان مبتنی بر من
(فاعل شناسا) ،طبیعت اطراف (شی) و انسانهای جامعه (تو) است .انسانها جهان طبیعت یا همان شی را تنها به کمک انسانهای
در زبان ،هرچیز جزئی از یک کل به هم تنیده است و اما :الف) هر چیز معنایی دارد .ب)
کارکردی دارد .از این رو ،اصول علمی ارتباطات از هر چیز نشانۀ چیز دیگری است .ج) هر چیز
سه وجه میتواند مورد بررسی قرار گیرد :معناشناسی؛ نشانهشناسی؛ کارکردگرایی
بر اساس بنیادی که جان الک برای فلسفه زبان بنا می کند ،انسانها از یک شی خاص احساسات و انطباعاتی به دست میآورند .هر
یک در ذهن خود ایده ای یا تصوری نسبت به آن شی پدید می آورد .سپس برای آن ایده واژه ای مناسب را در نظر می گیرد و در
نهایت در مکالمه با اطرافیان این واژه ها را به یکدیگر مرتبط می سازد.
علی رغم پیشرفت عظیمی که در فکر الک در فلسفه زبان رخ می دهد ،انتقادات بسیار زیادی نیز بر نظریه او وارد شده است .یکی از
مهمترین این انتقادات آن است که اصول هشت گانه الک اصوال ما را از مکالمه طبیعی که در زندگی روزمره جریان دارد منع
میکند .اشکال از آنجا ناشی می شود که ما از رابطه بین ایده (تصور) و واژه دیگران بی اطالعیم .این بدان معناست که ما نمی
دانیم منظور دوستمان از کاربرد واژه میز واقعا مربوط به تصور میز است یا مربوط به تصور شی دیگری مانند صندلی که او آن را
بیشتر بر واژه میز منطبق می دانسته است .فالسفه زبان ،نظریه جان الک درباره فلسفه زبان را از جمله نظریات فردگرایانه
( ) individualistمی دانند .این بدان معناست که فردگرایان معتقدند برای شناخت جهان زبان شرط الزم نیست .ما به تنهایی می
توانیم شناخت خود را پیشرفت دهیم .به عنوان مثال اگر انسانی بدوا در یک جزیره و بدون هیچ انسانی به دنیا بیاید ،تنها با
مشاهدات خودش می تواند هستی اطراف را آنگونه که االن می شناسد بشناسد .اما نظریه رقیبی به نام نظریه مشارکتی
( ) Collaborativeوجود دارد که انسان های دیگر و بالطبع زبان را در شناخت آدمی موثر می شمارد .لذا دانشمندان قرون معاصر
با اندک تغییراتی در اصول هشت گانه الک این نظریه را اصالح کرده اند.
راسل به عنوان یکی از بنیانگذاران فلسفۀ تحلیلی و استاد ویتگنشتاین است .فلسفۀ «تحلیلی» به منزلۀ مفاهیم مهم فلسفی و زبانی
است که با استفاده از روشها و ایدههای نشأتگرفته از فن منطق ،ارائه می شود .برای بیان قضایای بغرنج احتیاج به زبانی داریم که
بتواند قضایا را به دقت ریاضی بیان کند .منطق همچون ریاضی به ما نتیجه و داده نمی دهد بلکه شالوده و ساختار و قواعد و اصول
تحلیل و رسیدن به داده و نتیجه را فراهم می کند.
راسل -به همراه وایتهد -با دنبالکردن اندیشه فرگه (از بنیانگزاران مکتب منطق ریاضی و منطق گرایی) تالش کرد نشان دهد
ریاضیات شاخهای از منطق است و میتوان نظریه اعداد (حساب) را به گزارههایی که تنها از مفاهیم منطقی تشکیل شدهاند،
فروکاست .به این ترتیب عدد دو با همۀ رده های دوتایی معادل قرار داده میشد و گزاره "دو کتاب وجود دارند" به گزاره ذیل
تحویل میشد" :کتاب xوجود دارد و کتاب yوجود دارد و xبا yبرابر نیست".
راسل و وایتهد امیدوار بودند با دنبال کردن این برنامه ،اثباتهای ریاضی را به اثباتهای منطقی تقلیل داده و نشان دهند منشا صدق
گزاره های ریاضی چیزی جز مفاهیم پیشینیِ زبانی نیست .بخش دیگری از تالش بنیان گزارن منطق گرایی صرف این شد که
نشان دهند می توان با قراردادن مفاهیم در قالب گزاره های منطق ریاضیاتی ،از بسیاری از پرسشهای فلسفی که بر اثر استفاده از
زبان طبیعی پدید میآیند اجتناب کرد.
در نظر راسل ،گزارههای منطقی ناظر به چیزی غیر از جزئیات مشهود و محسوس نیستند ،لذا تنها جزئیاتی قابل نامیدهشدناند که
مورد مشاهده حواس قرار گرفته باشند .معرفت ما از جهان خارج متشکل از تاثرات حسی ما ،یا « دریافت» های ماست .اما از
طرفی ،مواد متشکله جهان منحصر به تعداد محدود دریافتهای افراد بشر نیست؛ بلکه تعداد نامحدودی هم دریافتهای دریافت
نشده هست ـ که ما آنها را «درنیافت» خواهیم نامید.
فرق میان دریافتها و در نیافتها جز این نیست که درنیافتها بوسیله افراد احساس و ادراک نشدهاند .به عبارت ساده ،در هر
لحظهای ،هر فرد مشاهده کنندهای یک جهان سهبعدی خاص خود را ادراک میکند که دارای مکان خاص خویش است .راسل هر
کدام از این جهانهای خصوصی را یک «منظر» مینامد .بنابراین به تعداد افراد ادراک کننده ،منظر ادراک شده وجود دارد .اما بنا
بر آنچه درخصوص نامحدودبودن تعداد درنیافتها گفتیم ،تعداد نامحدودی هم منظر ادراک نشده وجود دارد .یا به عبارت دیگر
تعداد نامحدودی موضوع اشغال نشده وجود دارد که هرگاه افراد ادراک کننده در آن مواضع قرار بگیرند منظرهایی متناظر با آن
مواضع ادراک خواهند کرد.
راسل معتقد است که منطق ا بزار کار فلسفه است ،ولی تا زمان ما این ابزار برای گشودن معضالتی که برعهدهاش گذاشته میشد
دقت و توانایی کافی نداشت .بعالوه تا به حال فالسفه دچار این توهم بوده اند که فلسفه متعهد است برای هر سوالی یک جواب
متقن پیدا کند .بدین ترتیب ،مسایل ما بعدالطبیعی وقتی که با این ابزار مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرند ماهیت خود را آشکار
میکنند ،و در حقیقت معلوم میشود که قسمت عمدۀ این مسائل فی الواقع مساله نیستند ،بلکه بر اثر اشتباه دستوری (گرامری)
بیش از دو هزار سال ذهن فالسفه را به خود مشغول داشتهاند .از طرف دیگر ،باید اعتراف کرد که بسیاری مسائل هست که برای ما
اهمیت اساسی دارند ،و مع هذا توانایی عقلی ما ،و امکانات تجزیه و تحلیل ما ،برای یافتن جوابهای قاطع آن مسائل کافی به نظر
نمیرسد.
ولی ویتگنشتاین بر خالف پوزیتیویستهای منطقی ،از رسیدن به این نتیجه خشنود و خوشحال نبود .او فکر می کرد که مثالً
اخالق و دین و هنر همه در قلمرو امور ناگفتنی قرار می گیرند و امور ناگفتنی به وسیلۀ تشبیه و تمثیل به امور گفتنی تبدیل می
شوند .به همین جهت وی در میگوید :بین زبان بامعنا یا واقعگو و بخشهای دیگر زبان که برای خبر دادن از امور واقع موجود یا
ممکن در جهان مورد استفاده قرار نمیگیرند – بنابراین به مفهوم دقیق کلمه بی معنا هستند – مرز محکمی وجود دارد.
ویتگنشتاین اما در فلسفه دوم خود این ایده را رها کرد و نظریه ابزاری معنا (زبان ،بنیاد جهان) را جایگزین آن نمود و از زبان به
مثابۀ دانش و ابزار فاهمه و نه صرفاً یک ابزار و میانجی سخن گفت .پیشنهاد او در این فلسفه این است که واژه ها را ابزار و جمالت
را وسایل تلقی کنیم .برای آنکه تصور درستی از زبان به دست آوریم کافی است به کاربرد آن در زندگی واقعی نگاه کنیم و ببینیم
مردم با زبان چه می کنند (معنای هر چیز در کارکرد آن نهفته است) .ویتگنشتاین متقدم -در «رساله منطقى -فلسفى»
(تراکتاتوس) -بر این نظر بود که ساختار واقعیت (جهان واقعی) ،ساختار زبان را تعیین میکند و زبان نمیتواند جهان و واقعیت را
برتاباند .این نظریه آنچنان ژرف صورتبندی و معماری شده بود که استاد او -برتراندراسل -را نیز به وجد آورده بود .و اما در فلسفه
دوم ـ در کتاب "پژوهشهای فلسفی" ـ رهیافت نخست را مورد تردید و انتقاد قرار داده و بر این نکته پای فشرد که این ساخت
زبان ماست که چگونگی تفکر ما را درباره جهان واقعی تعیین می کند .یعنی ممکن نیست بتوانیم راجع به جهان بحث کنیم و
حتی درباره آن بیندیشیم ،بدون آنکه از دستگاهی از مفاهیم که زبان در اختیارمان می گذارد استفاده کنیم .مقصد و غرض او در
هر دو دورۀ فکری فهم ساختار و حدود زبان است.
در تحلیل ویتگنشتاین متقدم ،زبان مجموعه گزاره هاست .آنچه ارزش بررسى فلسفى دارد ،کارکرد زبان به مثابه یک دستگاه نماد-
محور است .در تحلیل او ،نماد به منزله یک تصویر عمل مى کند .همچنان که تصویر یک شىء ،مثل چهره یک فرد ،از آن جهت
تصویر آن شىء است که پاره اى خصوصیات آن شىء را در خود دارد و جلوه گر مى سازد ،هر نماد نیز داراى خصوصیات چیزى
است که نماد آن قرار گرفته و آن خصوصیات را نشان مى دهد .تصویر بودن ایجاب مى کند که خصوصیات مشترکى میان مُصَوَر و
مُصَوِر وجود داشته باشد و مصور آن خصوصیات مشترک را عیان سازد.
آموزههاى ویتگنشتاین در «رساله منطقى -فلسفى» پژواکى از نظریه «اتمیسم منطقى» راسل است که پوزیتیویستهاى منطقى و
دیگر پیروان تحلیل زبانى در این دوره را تحت تاثیر قرار دارد .قصد «راسل» این موضع بود که از طریق تحلیل مىتوان حقایقى
بنیادى درباره چگونگى کارکرد هر زبانى را کشف کرد و این کشف هم به نوبه خود ساختار بنیادى آنچه را که زبان به قصد
توصیفش به کار مى رود نشان خواهد داد؛ و مقصود او از کلمه اتمیسم ،این بود که ماهیت ذره اى نتایج را برجسته سازد.
قضایاى متافیزیکى ،اخالقى و الهیاتى به منزله اموری رازآمیز و اظهاراتی بی معنی و نه کذب هستند که تنها مى توانند خود را
آشکار کنند و نمایش دهند اما توصیف پذیر ،قابل بیان و به لحاظ تجربى قابل شناخت نیستند.
منظر دوم ویتگنشتاین ،از شیوۀ جدید نگریستن او به زبان برمیخیزد .نظر ویتگنشتاین متأخر در باب زبان ،آنتیتز آموزۀ متقدم
اوست .ویتگنشتاین متأخر توجه ما را به کاربردهای واقعی و عادی زبان معطوف میکند .طرح «بازیهای زبانی» نشاندهنده این
واقعیت است که به نظر ویتگنشتاین زبان کاربردهای متعددی دارد و واژهها و عبارات فقط در بستر اجتماعی یا در جریان زندگی
معنا دارند :طرح پرسشهایی درباره حدود و مرزهای معناست و نشاندادن آنچه میتوان گفت و آنچه نمیتوان .به نظر او اختالفات
نظری در هر ساحت شناختی ،بهسبب تفاوت در تعدد صورتهای زبانی و معانی مختلف ذهنی از هر کلمه است .نشأت میگیرند.
سرمنشأ هر اختالف نظری را باید در تفسیر نادرست هر جزء زبان جست« :.اختالف نظرها هنگامى حاصل مى شود که زبان به
تعطیالت مى رود».
او در دورۀ دوم تفکر خود ،توجه خویش را به نقشى که زبان در شکل دادن به شخصیت آدمى و در تعامل میان افراد یک جامعه
بازى مى کند ،معطوف داشت .از این جهت کل محتواى «پژوهش هاى فلسفى» بررسى در باب ماهیت زبان و جامعه و ارتباطات
پیچیده میان آن دو است.
-۱واژگان به مانند ابزارها هستند .همچنان که ابزارها براى کارکردهاى مختلف به کار برده مى شوند ،واژه ها یا بیان هاى زبانى
نیز براى کاربردهاى مختلف به کار گرفته مى شوند .زبان همانند ابزار یا آلتى است که مى تواند براى مقاصد بى شمارى استفاده
شود.
-۳افراد ،درگیر بازى هاى زبانى مختلفى هستند و معناى قضیه باید در زمینه آن فهمیده شود یعنى برحسب قواعد بازى اى که
قضیه جزیى از آن است .منظور از بازى زبانى نوعى فعالیت اجتماعى قاعده مند است که در آن کاربرد زبان نقش اساسى دارد :مثالً
استاد فریاد مى زند «نیمه» و وردست باید یک «نیمه» بیاورد .معنى کلمه «نیمه» را کاربردش در فعالیتى که استاد و وردست
انجام مى دهند تعیین مى کند .به عبارت دیگر آدمى زبان را در درون یک جامعه و در جریان «صورت زندگى» فرا مى گیرد .معانى
واژه ها کاربرد آنها در حوزه عمل اجتماعى است ،مفاهیم نیز که به وسیله واژه ها بیان مى شوند در چارچوب «بازى هاى زبانى» و
ظرف تعامل اجتماعى ،معنا و محتواى خاص خود را مى یابند .در فهم معناى یک لفظ باید به کاربرد آن در همان بستر زبانی توجه
شود( .معنا= کارکرد)
در زبان طبیعى هر لفظ داراى کاربردهاى مختلفى است .کاربردهاى مختلف یک لفظ با توجه به صورت هاى مختلف زندگى که فرد
درگیر آنهاست ،تعیین مى شود .به عبارتى دیگر لفظ در هر صورت از صورت هاى زندگى داراى کاربردى است که تفاوت از کاربرد
آن در یک صورت زندگى دیگر است .بر این اساس هر صورت زندگى داراى زبان مخصوص به خود است .بازى هاى زبانى به تعداد
صورت هاى زندگى متعدد است و تعداد معانى یک لفظ به تعداد بازى هاى زبانى است که در آنها کاربرد دارد بر این اساس براى
شناخت معناى یک لفظ الزم است که آن بازى زبانى را که در آن به کار رفته است ،بفهمیم و براى این امر الزم است که در یک
صورت زندگى شرکت کنیم .به بیان دیگر نمى توان به عنوان ناظرى خارجى ،از بیرون یک صورت زندگى بیرون از بازى زبانى
حکمى درباره آن صادر کرد.
هر صورت زندگى -و به تبع آن هر بازى زبانى -داراى قوانین خاص خود است و تسرى دادن قوانین هر یک به دیگرى ناروا است.
تسرى قوانین یک بازى زبانى به بازى دیگر دقیقاً شبیه تسرى قانون دریبل زدن با دست در بسکتبال ،به بازى فوتبال است ،کارى
کامالً نادرست .هیچ گونه قانون مشترکى در تمام صورت هاى زندگى وجود ندارد و درست شبیه بازی است که هریک قواعد خود را
دارند :قوانین حاکم بر هر یک از بازى هاى زبانى ،متفاوت با دیگرى است .بر این اساس ،صورتهاى دیگر زندگى همانند اخالق،
زیبایى شناسى و دین نی ز بازى زبانى خاص خود را دارند که با توجه به همان صورت زندگى ،معنا دار هستند.
.
در نشانهشناسی نظام زبانی بهعنوان یکی از نظامهای نشانهای محسوب میشود که انسان در ارتباطات بینفردی و اجتماعی بهکار
میبرد .در نشانهشناسی چگونگی تعادل سطوح مختلف داللت در متن در نظامهای متفاوت نشانهایی از جمله زبان ،نشان داده
میشود .در واقع نشانهشناسی یکی از ابزارهای مهم و موثر در تحلیل متن هاست .متن نیز میتواند دامنهای گسترده (از متون ادبی
گرفته تا متون تبلیغاتی ،روزنامهها ،رسانهها و…) را در بر گیرد .نشانهشناسی میتواند به شناخت عمیقتر ساختار متن و چگونگی
کارکرد آنها در جهت ایفای نقش مورد نظر کمک کند .اگر ارتباطات را با مفهومی نسبی تلقی کنیم که در درون نظامهای نشانهای
و به طریقی رمزگذاری شده اتفاق میافتد ،تجربه جهان و تعامالت بین انسانی بدون واسطۀ رمزها و نشانهها بهگونه ای ناب ممکن
نیست ،در نتیجه مطالعه همۀ روابط انسانی و اجتماعی و پیامدهای آن در عرصههای فرهنگی ،سیاسی ،اقتصادی و… در حوزۀ
نشانهشناسی و تحلیل متن ،قرار میگیرد.
نشانهشناسی سوسوری
ریشههای شکلگیری نشانهشناسی بیتردید از نظریات فردینان دو سوسور ( )۱۹۱۳-۱۸۵۷زبانشناس و نشانهشناس سوییسی
نشات میگیرد .سوسور (پدر علم نشانهشناسی اروپایی) در جستجوی یک ساختار استوار برای اندیشه به ساختار زبان میرسد :آنچه
بنیاد نشانهشناسی را ساخت .سوسور در نظریاتش بحثهایی را دردر مورد داللت ،دال و مدلول ،نشانه ،نظام زبانی و…مطرح
میکند که بنیانهای شکلگیری این علم را در آینده طرح میکند .او نام سمیولوژی را بر نشانهشناسی خود میگذارد« :علمی که
حیات نشانهها را در بطن زندگی اجتماعی بررسی میکند» (سوسور واژۀ «حیات» را به کار میبرد تا پویایی نظام نشانهها را نشان
دهد و حضور آن را در ارتباطات اجتماعی به وضوح بیان کند) .این رشته با سخنرانیهای زبانشناس سوئیسی فردینان دو
سوسور در دانشگاه ژنو (سوئیس) آغاز گشت و به کوشش شاگردانش اندیشههای او در کتابی با نام «دروسی در زبانشناسی
عمومی» ( )۱۹۱۶به چاپ رسید .وی در «درس زبانشناسی عمومی» در توضیح نشانهشناسی میگوید :میتوان علمی را تصور کرد
که به مطالعه زندگی نشانهها در یک جامعه بپردازد .این علم بخشی از روانشناسی اجتماعی و در نتیجه روانشناسی عمومی
خواهد بود .نشانهشناسی معلوم میکند که نشانهها از چه تشکیل شدهاند و چه قوانینی بر آنها حکم فرماست .سوسور رابطۀ میان
واژه و شیء را دلخواه و پیوند میان واژه و شیء و همچنین واژه و مفهوم را زادۀ یک همگرایی و همرایی اجتماعی میدانست.
سوسور نشانه را با یک الگوی دو وجهی یعنی دال (تصویر صوتی) و مدلول (مفهومی که دال به آن داللت میکند) تعریف میکند.
هر نشانه تشکیل شده از یک دال و مدلول که هر دو بر چیزی داللت میکنند .دال :تصویر ذهنی چیزی است که درک میشود،
مدلول :ارجاع ذهنی دال است ( .فهم ذهنی یک کلمه یا یک تصویر :دال ،ارجاع متصورشده از آن در شخص :مدلول) :دوگانهای که
پارول :گفتار که همان نظام عینی و فعلیتیافتۀ النگ است. النگ :نظام انتزاعی-غیرعینی -بالقوه-ذهنی-اجتماعی زبان |
از آنجایی که مدلول هم سازهای ذهنی است ،بنابراین مصداق در الگوی سوسور جایگاهی ندارد .نشانهها به مفاهیم داللت میکنند
و نه به چیزها و وقتی درباره چیزها صحبت میکنیم ،در سطح مقولههای مفهومی آن چیزها با هم ارتباط برقرار میکنیم .برداشت
سوسور از معنی در نشانهشناسی حاکی از یک رابطه کامال ساختاری است .در این نگاه ،نشانهها به یکدیگر ارجاع داده میشوند و
همهچیز وابسته به روابط است .هیچ نشانهای قائم بر خود ،معنی نمییابد ،بلکه ارزش آن ناشی از رابطۀ آن با نشانههای دیگر است.
در نشانهشناسی سوسوری ،روابط میان نشانهها از خود نشانهها مهمتر هستند .چرا که معنا در پرتوی این روابط ظهور مییابد .مثالً
در ادبیات ،تنها شکل و ترکیب واژهها و ارتباط آنها باهم (دستور زبان ادبی) است که معنای آنها را تعیین میکند .نشانهها قائم به
خود معنی نمییابند و ارزش هر نشانه ناشی از رابطه آن با دیگر نشانههاست .هم دال و هم مدلول مفاهیمی تقابلی و مبتنی بر
جایگاه و رابطه شان با دیگر اجزاء نظام است .ارزش هر نشانه به روابط آن نشانه با دیگر نشانههای درون نظام وابسته است و نشانه را
فاقد ارزش مستقل از این بافت میداند .نشانه چیزی بیش از اجزای آن است ،هر نشانه به دیدگاه ساختاری و هویت نسبی نشانهها
در النگ اشاره دارد .در تحلیل ساختارگرایانه ،تاکید بر روابط ساختاریای است که در هر لحظه و زمان در درون یک نظام داللتگر
جنبه کارکردی دارد و نقشمند هستند.
سوسور در برداشت از معنی بر تمایز تقابلی و سلبی بین نشانهها تاکید میکند (مثل طبیعت/فرهنگ و یا مرگ/زندگی) .سوسور
میگوید :مفاهیم… بهگونهای اثباتی و ایجابی و به موجب محتوایشان تعریف نمیشوند ،بلکه بهگونهای سلبی از طریق تقابل با
دیگر اجزاء همان نظام ارزش مییابند؛ آنچه که مشخصکنندۀ هر نشانه است به بیان دقیقبودن آن چیزی است که نشانههای دیگر
نیستند .البته این نکته زمانی صادق خواهد بود که معنی و صورت جداگانه در نظر گرفته شوند.
برای درک معانی نشانهها ،تکنیکهای تحلیلیای (مثال همزمانی-درزمانی ،بینامتنیت ،استعاره و کنایه) وجود دارد که در آن همگی
به بررسی نشانهها و روابط آنها پرداخته میشود؛ یکی از تکنیکهای تحلیل نشانهشناختی اثر ،تحلیل همزمانی (ساختار مشابهت
یا جانشینی )Paradigmatic Structure :و درزمانی (ساختار مجاورت یا همنشینی )Syntagmatic Structure :است .این
تمایز ساختۀ نظام نشانهشناسی سوسوری است .مطابق این تکنیک ،در نظام نشانهها ،هر نشانه با دو تمهید مجاورت یا مشابهت در
ارتباط با دیگر نشانهها قرار میگیرد .سوسور همزمانی ( )Synchronicرا به معنای «تحلیلی» و درزمانی ( ،)Diachronicرا به
معنای «تاریخی» به کار میبرد .در تحلیل همزمانیِ یک متن ،به روابط موجود در میان عناصر آن و یافتن الگوی تقابلی نهفته در
در زمانی :مدت زمان و سلسله مراتب پشت سر هم در یک رویداد( .همنشینی = مجاورت)
هم زمانی :روابط میان بستر و اجزای یک نشانه ،روابط میان نشانهها ،کلمات و رویدادها( .جانشینی= مشابهت)
نشانههای گفتاری (واژهها) ،بهدلیل توالیشان روابطی را میان خود برقرار میکنند که بر بنیاد ویژگی خطی و یک بعدی زبان استوار
است و بههمین دلیل ،این عناصر یکی بعد از دیگری بر روی زنجیرۀ گفتار ترتیب مییابند .این ترکیبات را که تکیهگاهشان امتداد
زمانی است ،میتوان «زنجیره» نامید .پس روابط همنشین در زبان (بهواسطۀ توالی زمانی) ،تنها متعلق به سطح گفتار (پارول) است.
چرا که النگ ،بهمثابۀ نظام زبان ،یک دستگاه همزمان است؛ و اینکه در زمان و مکان مشخصی و توسط فرد مشخصی ادا شده است
و تولید آن خطی و با گذر زمان همراه بوده است ،کاری ندارد.
از سوی دیگر در خارج از چهارچوب گفتار ،واژههایی که وجه مشترکی دارند در حافظه با یکدیگر ارتباط مییابند؛ به این ترتیب،
گروههایی را تشکیل میدهند که روابط بسیار گوناگونی در آنها حکمفرماست .تکیهگاه این نوع همپایگیها امتداد خطی یا زمانی
نیست؛ جایگاه آنها در مغز است؛ اینها تشکیلدهندۀ بخشی از گنجینۀ درونی انساناند که زبان هر فرد را میسازد .این نوع روابط
را سوسور «متداعی» مینامد .مشاهده میشود که در مورد روابط متداعی ،سوسور بهوضوح معتقد است که خارج از چهارچوب
گفتار (پارول)اند ،امتداد خطی یا زمانی تکیهگاه آنها نیست ،جایشان در مغز است و درونیاند یعنی متعلق به عرصۀ النگاند .رابطۀ
زنجیرهای ،رابطهای «حضوری» است؛ یعنی رابطۀ دو یا چند عنصر که در رشتهای از عناصر موجود حضور دارند .برعکس رابطۀ
متداعی ،عناصر غیابی را در یک زنجیرۀ بالقوۀ ذهنی به هم میپیوندد .سوسور ،عرصۀ روابط همنشین را حضور ،مادیت و تحقق
عینی و بالفعل زبان میداند درحالی که عرصۀ روابط متداعی را غیاب ،بالقوهبودن و ذهنیبودن یعنی عرصۀ النگ می داند.
نشانهشناسی پیرسی
همچنین ،تقریبا هم زمان با سوسور اندیشمند دیگری به نام چارلز سندرس پیرس ( ،)۱۸۳۹-۱۹۱۴فیلسوف پراگماتیست و
منطقدان برجسته آمریکایی ،روی این موضوع در آمریکا کار میکرد .البته مطالعات پیرس ریشه در منطق و شناخت انسانی داشت
و نه ریشه در علم زبانشناسی .پیرس -با سنت پراگماتیستی -آمریکایی -به شیوۀ تولید نشانه اهمیت میداد و شیوههای استداللی
که در ذهن بوجود میآید (استدالل از کل به جزء-از جزء به کل -از جزء به جزء) و ارتباط آن با واقعیت بیرون بهواسطۀ یک مفسر.
پیرس نیز در مورد عواملی دخیل در داللت مانند بازنمون ،تفسیر و همچنین طبقهبندی نشانهها و…مطالب ارزشمندی نوشت که
آنها نیز از متون بنیادین نشانهشناسی تلقی میشوند .پیرس نشانهشناسی را شاخهای از منطق میداند که در آن دانش نشانهها
بررسی میشود .از دید او نشانهشناسی روندی است که در آن ارتباطی بهوسیلۀ نشانهها بر قرار میشود .او نشانه را هر چیزی
نمود یا بازنمون ) :(representamentصورتی که نشانه به خود میگیرد (و الزاما مادی نیست) -
تفسیر ) :(Interpretantتفسیر گرِ معنایی که از نشانه حاصل می شود -
موضوع یا آبژه ) :(objectکه نشانه به آن ارجاع می دهد. -
پیرس بیان میکند که نشانه (در شکل بازنمون /نمود) چیزی است که از جهتی یا بر حسب ظرفیت خود به جای چیز دیگری
مینشیند و کسی را مخاطب قرار میدهد؛ یعنی در ذهن آن شخص نشانهای برابر یا شاید نشانهای بسط یافتهتر به وجود میآورد.
وی آن نشانهای را که نمود در ذهن مخاطب میآفریند ،تفسیر نشانه نخست نامیده است .نشانه به جای چیزی قرار میگیرد ،که
همان موضوع یا ابژۀ نشانه است.نشانه از همۀ جهات به جای موضوع یا ابژهاش نمینشیند ،بلکه با ارجاع به نوعی اندیشه (ایده) که
وی زمینۀ ) (grandنمود نامیده است ،جانشین اثر ابژه میشود.
پیرس تعامالت بین نمود ،ابژه و تفسیر را نشانگی (سمیوتیک) مینامد؛ وی نشانهشناسی خود را با همیننام به کار میگیرد .آنچه
که در الگوی پیرس تازگی دارد اعتقاد به ابژه یا چیزی شبیه مصداق است که در الگوی سوسور جایگاهی ندارد .نمود به دال سوسور
نزدیک است و تفسیر تقریبا همان مدلول سوسوری است .در فرایند نشانگی پیرس ،معنای یک نشانه محتوای درونی آن نیست،
بلکه از تفسیر آن نشانه حاصل می شود .در اینجا بیشتر تاکید بر نقش تفسیرگر است که در آن کاربران نشانهها (نمود) را به نشانهها
(تفسیر) و ارجاعات آن (زمینۀ نمود که نزدیک به آبژه است) متصل میکنند.
پیرس با توجه به نحوۀ ارجاع نشانهها سه نوع نشانه را تعریف و از هم متمایز میکند:
)۱شمایلها یا نشانههای تصویری ( )Iconicکه تصوراتی از چیزها را می نمایند و صرفا از طریق تقلید تصویری آنها بهدست
میآید .این نوع نشانه به نسبت نشانههای دیگر مستقیم ترین شکل ارجاع را دارد ولی از آنجا که همیشه ذهن واسطۀ نشانۀ بازنمون
و آبژه قرار میگیرد ،هیچگاه بیواسطه و مستقیم نیست.
)۲نمایهها یا نشانههای طبعی/عقلی ( )Indexicalکه از طریق ارتباط فیزیکی با چیزها -در یک سلسله روابط زنجیرهوار -به
آنها داللت میکنند.
)۳نمادها یا نشانههای قراردادی ( )Symbolicکه از طریق کاربرد با معنایشان –و بهواسطۀ یک نماد یا عنصر به آبژه -ارجاع و
پیوند یافتهاند .سمبلها ( )Symbolآندسته از نشانههایی هستند که در سیر تاریخی خود در یک جامعه ساخته و پرداخته و بهکار
گرفته شده اند و در توالی زمانی و مکانی خود با تحول و تطور تا به امروز به حیات خود ادامه دادهاند .سمبلها حاصل زیست و
تجربۀ یک اجتماع از خود ،دیگری و هستی هستند؛ از اینرو ،نمادها دچار استحاله میشوند ولی گسسته و نابود نمیشوند.
آرکوتایپها یا کهنالگوها بهمثابۀ اصیلترین نمادهای فرد یا اجتماع ،از بطن یک جامعه خارج و ضامن فرهنگ و هویت آن جامعه
میشوند.
دال (هر مدلول خودش یک دال میشود برای مدلول دیگر و ادامه پیدا میکند). دال/مدلول نمایهای... :دال/مدلول
نشانهشناسی بارت
بارت با تکیه بر دستاوردهای زبانشناختی سوسور مهمترین نظریه در حوزۀ نشانهها را تدوین نمود .در نگاه بارت ،نشانهشناسی
بهطور عمده عبارت است از «شکلی از داللت و معنای صریح» .بارت الگوی سوسوری را ناقص و فقط در برگیرندۀ معنای صریح
میداند؛ وی معتقد است که سوسور از معنای ضمنی نشانهها غافل مانده است .معنای اشیاء و ابزارها در پارهای موارد متضمن
مراتب و شئون معناشناختی و داللتهای انتزاعی وسیع و پیچیدهای است که به روندهای فرهنگی وابسته است .بنابراین هر واژهای
عالوه بر معنای تحتاللفظی و صریح خود ،یک معنای ضمنی نیز دارد .معنای صریح و ضمنی -هر دو -در رابطۀ میان دال و مدلول
پدیدار میشوند و امکان تمایز دوگانۀ مدلول را فراهم میکنند :مدلول صریح و مدلول ضمنی .معنا که برآیند دوگانگی مدلول است
در بافت و زمینۀ نشانه تعیین میشود .نشانه در هر بستر میتواند به داللتکنندۀ تازهای برای نشانهای دیگر تبدیل شود .بارت این
داللت را نشانۀ مرتبۀ دوم مینامد .چنین نشانهای خود به ارزشهای فرهنگی تازهای داللت دارد؛ نشانهای که در بستر خاص خود
میانجی تازهای برای تداعی جنبههای فرهنگی خاص و مشخص شده است .لباس در مرحلۀ اول بهعنوان پوشاکی برای محافظت از
سرما بهکار میرود ،اما در مرحله بعد ،همین لباس بر پایگاه و موقعیت فرد در جامعه داللت میکند و میتواند برای تشخیص
جنبههای اجتماعی نظیر طبقۀ اجتماعی و تفاوتهای مقامی بهکار رود .در اینجاست که نشانۀ مذبور دارای معنای ضمنی میشود.
در شکلگیری معنای ضمنی عواملی چون طبقه ،سن ،جنسیت و… دخالت دارند .بارت معتقد است فقط در سطوحی باالتر از
سطح معنای صریح است که میتوان به سطح رمزگان معنای ضمنی دست یافت .وی میگوید«:معنای صریح نخستین معنی نیست،
بلکه وانمود میکند که چنین است .بر اساس این وهم ،معنای صریح در واقع چیزی بیش از آخرین معنای ضمنی نیست» .بر طبق
این دیدگاه ،معنای صریح در واقع ،خود نیز معنای ضمنی دیگری است؛ معنای صریح در نظر بارت ،یک معنای ناب و حقیقی
نیست ،بلکه این معنا تنها توهمی از یک معنای طبیعی و خالص است که در طی یک فرایند طبیعیشدگی در نشانهها ایجاد شده
است.
بارت سپس به ایجاد مراتب معنایی دوم و سوم و چهارم اشاره میکند؛ همان چیزی که پیرس از آن با نام تسلسل یاد میکند:
«وقتی ما نخست معنای صریح را یاد میگیریم ،همزمان با یادگیری معنای ضمنی غالب ،ما در درون چارچوبی ایدئولوژیک قرار
میگیریم» .در نتیجۀ این تحلیل ،نمیتوان در عمل هیچ مرز قاطعی بین دو گونۀ معنا کشید و معنی همیشه با قضاوت ارزشی
همراه است .در نتیجه ،عبارت معنای صریح فقط اشاره به اجماعی همگانی دارد نه معنای حقیقی ناب .در تحلیلهای بارت از
نشانهها ،داللتهای ضمنی و داللتهای صریح بهمثابۀ سطوح بازنمودی یا سطوح معنایی در نظر گرفته میشوند.
در نگاه بارت ،اسطوره اشاره به دامنۀ وسیعیای از مراتب مدلولهای ضمنی یا الزامیای دارد که سرشار از معانی مرجحاند؛ بنابراین
هر چیزی میتواند اسطوره باشد؛ مشروط بر آنکه از طریق یک گفتمان انتقال داده شود .بارت برای تحلیل خود از اسطوره ،تصویری
از یک سرباز آفریقایی تبار فرانسوی بر روی مجلهای را مثال میزند که در مقابل پرچم فرانسه ادای احترام میکند .این تصویر در
بدو امر بر وفاداری نسبت به پرچم فرانسه داللت دارد ،اما در مراحل بعدی ،به انضباط نظامی ،وطنپرستی و…داللت میکند .بارت
برای این تصویر مراتب متعددی از معنا را بیان میکند و فضای معناشناختی آن را به مفاهیمی مثل تبعیت ،عبودیت استعماری و
امپریالیسم تسری میدهد…« :او حضوری وافر دارد و به شکل تصویری غنی ،کامال مجرب ،خودانگیخته ،معصوم و بیچون و چرا
دیده میشود ،اما در همان حال این حضور رام شده است ،در فاصلهای قرار داده شده است و تقریبا شفاف شده است ،کمی پس
نشسته است و همدست مفهومی شده است که کامال تجهیزشده با آن همراه است :امپراطوری فرانسه»؛
در اسطوره نیت بر جایگاه معنای حقیقی نشانه تکیه میزند و آن را به غیاب میراند .اسطورهها ،نشانهها و رمزها را میسازند و
نشانهها و رمزها نیز بهنوعی خود در خدمت حفظ اسطورهها هستند .بنابراین اسطورهها خود را باز تولید میکنند .این نوع تحلیل
بارت امروزه بهصورت انگارهای علمی برای تحلیل ایدئولوژیهای حاکم بهمثابۀ صورتهای فرهنگی در آمده است؛ ایدئولوژیهایی
که نقش طبیعیسازی را برعهده دارند تا هر امر فرهنگی تصمیم گرفته توسط حاکمان را طبیعی جلوه دهند و آن را بهصورت عقل
سلیم در آورند.
از آنجا که نشانهشناسها در میانۀ دو ساحت معنا و کارکرد (ارجاعات نشانهها) هستند ،پس از پیرس ،معناشناسی و نشانهشناسی
تقریبا در یک سطح قرار گرفت و بر معنای سمیوتیک افزوده شد« :نشانهمعناشناسی» .سمیولوژی و سمیوتیک (دو واژهای که
پیرس و سوسور هر کدام یکی را برای نشانهشناسی خود انتخاب کردند) از نظر لغوی ریشه در کلمۀ سمانتیک (معنیشناسی) دارند.
سمانتیک به بررسی معنی واژگان میپردازد و یا به عبارتی به بررسی اجباراتی میپردازد که زبان برای ساخت معنا تحمیل میکند.
فراتر از سمانتیک رفته و نه تنها زبان انسانی بلکه تمام نظامهای نشانهای را تحتالشعاع قرار میدهد.
و اما «سموتیک» به معنای امروزی آن همزمان به دو ساحت میپردازد :یکی از دیدگاه منطق یعنی نظریۀ عمومی نشانهها و
چگونگی شکلگیری آنها در فکر و اندیشه و دیگری نظریۀ نشانهها و معناها و چگونگی گردش آنها در جامعه .این دو مفهوم
متفاوت از سموتیک ،ریشه دو سنت بزرگ است :یکی سنت آمریکایی (پیرسی) و دیگری سنت اروپایی (سوسوری) .سموتیک،
سموتیک نظریه ارتباط است و واژگان تنها بخش های کوچکی از این ارتباطند و در سطوح مختلف تجزیه /تحلیل پدیدار میگردد.
ساختارهای مختلف روایی ،تجسمی و احساسی در گفتمانها ساخته میشوند که در حافظه جمعی قرار دارند ،قالبهای روایی ثابت
که در گفتمان روزمره کاربرد پیدا میکند و یا شخصی میشوند همانند متنهای ادبی .سموتیک بهعنوان نظریۀ معناشناسی ،سعی
دارد شرایط به دست آمدن و درک و تولید معنا را بررسی نماید.
ریشههای اصلی سمیوتیک در زبانشناسی ،در مردمشناسی و در فلسفه است :الف) در زبانشناسی ،از زبانشناسی سوسور ،تا
نظریههای زبانشناختی یکی از پیروان او یمسلف( ،زبانشناس دانمارکی) و یا معرفتشناسی سمیوتیک گرماس .ب) در
مردمشناسی ،بررسی کاربردهای فرهنگی گفتمان (گفتمانهای فردی از قبیل آیینها ،عادات و مسائلی که در کاربرد عمومی زبانها
رسوب کرده است) .ج) در فلسفه ،الهام گرفتن از پدیدارشناسی در درک معنا( .حتی اصطالح «جلوهگری معنا ،حضور معنا»،
«حجاب معنا» یا «بهتعویقانداختن معنا» که زیاد در سمیوتیک به کار برده میشود ملهم از پدیدارشناسی است) البته این بدان
معنی نیست که سمیوتیک یک شاخه از پدیدارشناسی است .بلکه برعکس به موازات پدیدارشناسی بهعنوان تئوری توصیف معنا در
گفتمان شناخته شده است.
پدیدۀ بیرونی ( )nomenهمان آبژه /پدیدار درونی ( )phenomenهمان سوژه؛ فاعل شناسا تنها میتواند به پدیدار ذهنی خود
دسترسی داشته باشد و نه به پدیدۀ بیرونی.
الزم به ذکر است که ژاک فونتنی سمیوتیک را منشا از زبانشناسی ،مردم شناسی و منطق می داند و در کتاب «نشانه -معنا شناسی
گفتمان» اظهار میدارد :با ضعیف شدن ساختارگرایی ،با گسترش علوم شناختی ،با بازگشت به پدیدار شناسی باید معنا را در
کاربردهای اجتماعی تحلیل کرد و در نتیجه سمیوتیک حوزههای جدیدی پیدا کرده است :تعامالت اجتماعی ،موضوعات روزمره،
اسناد الکترونیکی و غیره .و دیگر ساختار و نظام به تنهایی معنا ندارد و ساختارها پویا شدهاند ،خود خودشان را میسازند و علوم
شناختی جای ساختارگرایی به مفهوم دقیق کلمه را گرفته است .بدین ترتیب چشمانداز سمیوتیک ،گفتمان در عمل و در کاربرد
میشود.
در زبانشناسی ،سه دهۀ بسیار کلیدی با سه کلید واژه وجود دارد :دهه ۶۰-۷۰دهه ساختارگرایی ،دهه ۷۰-۸۰دهه
گفتهپردازی و دهه تعامل .۸۰-۹۰زبانشناسان دهه اول زبان را در ارتباطات میان فرمها در نظر میگرفتند .دوره دوم
که دوره گفته پردازی بود که در واقع ضد ساختارگرایی است و اولویت را به فاعل گوینده میدهد و زبان را در ارتباط با
فعالیت گفتهپردازی در نظر میگیرد .زبانشناسان دهه سوم بعد تعاملی و مسئله بیناذهنیت را در راس تفکراتشان قرار
دادند.
پراگما ) (pragmaواژهای یونانی بهمعنی عمل است .پراگماتیسم (یا کنشگرایی ،عملگرایی کاربردگرایی ،مصلحتگرایی و فلسفۀ
اصالت عمل) مهم ترین حرکت فلسفی آمریکایی مابین پایان جنگ داخلی آن کشور و پایان جنگ جهانی دوم بوده است؛ این مکتب
منبع هرگونه تصمیمگیری را عقل انسان می داند و معتقد است که ارزش هر اندیشه و تفکری به فایدۀ عملی آن وابسته است .این
مکتب فکری بهعنوان روشی در فلسفه ،با اعتراف به غیرممکن بودن اثبات بعضی مسائل ،آنها را با توجّه به کاربردشان در زندگی
انسان میپذیرد .در این مکتب ،نه تنها مسائل فلسفی ،بلکه مسائل مربوط به انسان نیز مورد توجه قرار میگیرد .این نگرش فلسفی،
در جستجوی خود برای ارائه تفسیر کاملی از زندگی انسان ،میکوشد ذهن و طبیعت ،زبان و اندیشه ،عمل و معنا ،و شناخت و
ارزش را به هم مرتبط سازد و بر اهمیت اساسی اندیشه انتقادی ،روش منطقی و آزمون تجربی در تمام حوزههای مختلف
کوششهای انسانی تأکید کند .طرفداران این شیوه ،خود را عملگرا میدانند .از دیدگاه پراگماتیسم ،کلیه تصورات ،مفاهیم،
قضاوتها و نظرات ما قواعدی برای «رفتار» (پراگمای) ما هستند ،اما «حقیقت» آنها تنها در سودمندی عملی آنها برای زندگی ما
نهفته است .سودمندی در عمل یعنی هر چیزی در عمل شایع خوبی را بدنبال داشته باشد .از دیدگاه پراگماتیسم ،معیار حقیقت،
عبارت است از سودمندی ،فایده ،نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی (اصل پرگماتیک «پیامدهای عملی = حقیقت» که ساندرز پیرز
در سال ۱۸۷۸برای اولین بار وارد فلسفه کرد) .در واقع حقیقت هر چیز بوسیله نتیجه نهائی آن اثبات میشود و امکانات عملی و
مصلحت روز بر معتقدات و اصول پیشینی مقدم است.
این مکتب ،با ایدههای مبتکرانه ساندرز پیرس شروع میشود ،بوسیله ویلیام جیمز (در حوزههای روانشناسی ،فلسفه ،فرهنگ و
تجربۀ دینی) تقویت میشود و جان دیویی (در حوزۀ سیاست و آموزش و تعلیم و تربیت) ،عالوه بر گسترش عملگرایی ،از آن برای
ارائۀ «ابزارگرایی» خود استفاده میکند.
پراگماتیست ها عقیده دارند که ذهن فعال است و فعلپذیر و گیرندۀ مطلق نیست ،بلکه جستجوگر است .ذهن با جهانی که منفک
و جدا از خود باشد مواجه نیست ،بلکه بخشی از جهانِ شناخته شده ،بوسیله ذهنی که با آن آشناست شکل میگیرد .حقیقت فقط
ناشی از تطابق افکار انسانی با واقعیت بیرونی نیست ،بلکه قسمتی از واقعیت در نظر انسان وابسته به تصوراتی است که به کمک
آنها به بیان آن میپردازد .معرفت و زبان حاصل داد و ستد میان انسان و محیط وی است و حقیقت نیز صفتی است برای معرفت.
فیلسوفان پراگماتیست معتقدند آن فکری درست است که به کار رود و -به هنگام آزمودن ،به شیوۀ عینی و علمی -نتایج مساعدی
را عاید صاحب خود کند .پس درستی یک فکر منوط به این است که وقتی آن فکر به مرحله عمل گذارده شود ،بتوان نتایج آن را
بطور عینی مشاهده کرد.
همچنین ،فیلسوفان پراگماتیست معتقدند که بهکارگیری هوش زبانی بهترین و مطلوبترین راه ارتباط و کسب معرفت است .ما
اشیاء را وقتی بهتر درک میکنیم که بتوانیم جایگاه و راه حل مسائل را بدانیم .وقتی هوش با مسئلهای مواجه می شود ،راهکارهای
زبانیای را برای حل آن پیشنهاد میکند .راهکاری که بتواند مسأله را به موفقترین شکل ارتباطی حل کند ،راهکاری مناسب است.
خصوصیات معرفت ( شناخت ) از نظر جان دیویی :شناخت -۱وابسته به موقعیت است؛ – ۲نسبی است– ۳ ،غیرمستقیم
است – ۴ ،احتمالی است – ۵ ،ذهنی و حاصل تجربه است.
اهداف شناختی از نظر دیویی -۱ :هدف هر فعالیتی را بایستی در خود آن فعالیت جستجو کرد؛ -۲هیچ هدفی نباید تغییرناپذیر
و غیر قابل انعطاف باشد؛ -۳هدف وسیلهای است که به فعالیتی شخصی معنی میبخشد.
مهمترین اصل در هستی شناسی عمل گرایان اصل تغییر است :همهچیز در جهان (محیط) در حال تغییر و تحول است و هیچچیز
ثابت و پایدار وجود ندارد .جهان آشکارا در مقابل ماست و انسان با ظاهر و آثار طبیعت سرو کار دارد .آنچه فهم بشر به آن تعلق
میگیرد حقایق تجربی موجود در زندگی انسانها است و هیچ چیز فراسوی تجربه قابل درک نمیباشد .تالش انسان نباید مصروف
بحث در وجود مطلق و حقیقت محتوم گردد .تجربه در مفهوم وسیع آن اساس جهانشناسی پراگماتیستها را تشکیل میدهد.
از نظر آنها تجربه شامل احساس ،ادراک ،زبان ،تفکر ،قضاوت ،مقایسه و توصیف سیر عقالنی و توجه به ارتباط امور با همدیگر است
و تجربه محصول تاثیر متقابل فرد و محیط روی یکدیگر است.
عملگرایان بنیاد ارزشها را بیشتر در فعالیتهای خودی و اجتماعی جستجو میکنند ،آنها عقیده دارند ارزشها تا آن حد وجود
دارند که در جریان زندگی فردی و اجتماعی ،بطور مستقیم و غیر مستقیم پیامد عملی دارند و ارزشها از طریق تجربه تحقق پیدا
می کنند .از نظر پراگماتیسم اشیا ء و امور و پدیده ها دارای دو نوع ارزش می باشند :ارزش ذاتی (هرگاه شیئی یا امری را بدون
مقایسه با اشیا ء یا امور دیگر مورد توجه قرار دهیم) و ارزش ابزاری (هرگاه شیئی یا امری را از لحاظ اهمیت و تأثیری که در
وصول به یک هدف دارد یا اشیا ء در امور دیگر بسنجیم)
در نظر پراگماتیستها ،ارزشها (مثال ارزشهای سازمانی در یک مجموعه) مطلق و ابدی نیستند ،بلکه نسبی هستند و با تغییر
شرایط و موقعیتها تغییر میکنند .معیار ارزشها ،مطلوبیت و سودمندی در زندگی فردی و اجتماعی است؛ به عبارت دیگر ،معیار
خوبی یا بدی یک تجربه در نتایج آن است نه در خود آن .قواعد اخالق و کردار ثابت نیستند ،بلکه باید با تغییر فرهنگها و
جامعهها تغییر کنند .این نظر حاکی از آن نیست که ارزش های اخالقی باید از ماهی به ماه دیگر در نوسان باشند ،بلکه بدان معنی
است که هیچ اصل خاصی را نباید بدون توجه به اوضاع و احوالی که در آن ،به آن اصل عمل شده است ،برای همه جهانیان الزامآور
پراگماتیست ها تأکید میکنند که باید -بهصورت مداوم و بیطرفانه و به شیوۀ علمی -ارزشِ ارزشهای خود را نیز بیازماییم و مورد
نقد و بررسی قرار دهیم و آن ارزشهایی را برگزینیم که به نظر میرسد بتواند به حل مسائل ما کمک کند .ارزشها نباید بهوسیلۀ
قدرتی برتر به ما تحمیل شوند ،بلکه باید به دنبال بحثهای آزاد و اطالعات مبتنی بر شواهد عینی مورد توافق قرار گیرند.
هرچه جامعهای که پیچیدهتر میشود ،انتظارات آن از فرد نیز بیشتر میشود .اما فلسفۀ پراگماتیسم هرگونه تعبیر از فردگرایی را که
منتهی به استثمار اجتماعی شود و همچنین هر نظم اجتماعی را که فردیت شخص را در خود مستحیل سازد ،طرد میکند .جان
دیویی امتزاج میان اندیشۀ فردی و تجویز گروهی را «التزام انتقادی» نام نهاده است( .نکتهای که در رفتار سازمانی و علوم ارتباطی
بسیار اهمیت یافته است!) جامعۀ مد نظر او اجتماعی است که شهامت اندیشیدن بهصورت مستقل را دارد و در عین حال ،فرد را با
گروه پیوند میدهد .ویلیام جیمز « :اعتقاد من به مطلق ،اعتقادات دیگر مرا دچار مشکل میسازد ».این اعتقاد با دیگر عقاید من در
تضاد است و من دوست ندارم که فواید آنها را به خاطر این اعتقاد نادیده بگیرم.
فنون ارتباطات و تبلیغات نوین بسیار متأثر از نگرش شناختشناسانه ،هستیشناسانۀ و ارزششناسانه عملگرایان است .با اینکه
متدهای ارتباطی و تبلیغاتی هر جامعه بسته به نوع ساز و کار فرهنگی و زیست اجتماعی متفاوت است ،اما هر جامعۀ عملگرا
میتواند با رویکرد انتقادی خود (که متأثر از اصل پراگماتیک است) موازین و اصول ارتباطی را به طور هوشمندانه بازبینی و تغییر
دهد تا بهرۀ بیشتری از فعالیت خویش داشته باشد؛ چنین اجتماعی بافت زبانی را بر اساس سیستم ارزشی صُلبشده پیش
نمیبرد ،بلکه با بازتعریف ارزشهای پیشینی در بستر امروزین خود بهگونهای برخورد میکند که هم خدشهای به نظامهای ارزشی
اجتماع و اصول ارتباطی نوین وارد نشود و هم مبتنی بر فایدهمندی حال اجتماع باشد .بنا بر نظریات عملگرایان ،یک تعامل
هوشمندانه میتواند ارتباط را به نفع فرد یا نهاد اجتماعی تمام کند .موازین اصول ارتباطی بسته به نوع ارتباط متفاوت است ،فهم و
همسویی با نظام های اجتماعی ،اخالقی ،ارزشی و ( ...که موازین و اصول ارتباطی در یک رابطه را میسازد) و باز طراحی و بازتعریف
قواعد ارتباطی میتواند به موفقیت ارتباطی بینجامد.
ارسطو اولین فیلسوفی است که ۲۳۰۰سال پیش در کتاب خود با نام مطالعۀ معانی بیان ( - Rehtoricaریطوریک) دربارۀ
ارتباط سخن گفته است :ریطوریک یا ارتباط (فن بیان) عبارت است از جستجو برای دستیافتن به کلیۀ وسایل و امکانات موجود
در جهت ترغیب و اقناع دیگران.
ویلبرشرام :ایجاد هماهنگی و اشتراک فکر با گیرنده بر سر یک مورد و مسئلۀ معین بهوسیلۀ پیام را ارتباط مینامند.
تئودور نیوکامب :هرگاه شخصی تاثیری را بپذیرد که دیگری در مورد او اراده کرده است ،دومی با اولی ارتباط برقرار کرده است.
دِیو بِرِلو :ارتباط برقرارکردن یعنی جستجوی پاسخ از طریق گیرنده است.
الرسِن :ارتباط ،بر فراگردی داللت دارد که از طریق آن معانی نهفته در پیام به طریقی تغییر پیدا میکند که ،معنیِ دریافتی همان
است که شروعکنندۀ پیام قصد آن را داشته است.
اُزگود :در ارتباط ،یک سیستم یا منبع روی حالت یا چگونگی سیستم دیگر تاثیر میگذارد .مقصد یا دریافتکننده از طریق انتخاب
عالئم متناوب که امکان حملشدن در کانال را دارد ،با فرستنده مرتبط میشود .عالئمی که پیام محسوب میشوند و به شکل زبانی
یا بیانی هستند.
رابرت گویر :ارتباط روشی است که حداقل ۴عنصر دارد -۱ :تولیدکننده؛ -۲عالمت و نماد؛ -۳دریافتکننده؛ -۴درک
برلسون و اشتاینر :بر عنصر پیام اشاره کردهاند :انتقال اطالعات ،ایدهها ،انگیزهها ،مهارتها و ،...از طریق استفاده از سمبل،
کلمات ،تصاویر ،شکلها ،اعداد ،نمودار و ...عمل یا فراگرد انتقالی محسوب میشوند که به آن ارتباط میگویند.
* ارتباط فرآیندی پویا ،پیوسته ،برگشتناپذیر ،تعاملی و وابسته به بستر و زمینه است.
-ارتباط فرآیندی پویاست :زیرا پیوسته از حالتی به حالت دیگر تغییر میکند .با تغییر احساس و عواطف ،دیدگاهها و توقعات
فرستنده و گیرنده ،ماهیت ارتباط تغییر پیدا میکند.
-ارتباط فرآیندی برگشتناپذیر است :زیرا با ارسال هر پیام امکان حذف یا پاککردن ،بیاثرکردن یا برگرداندن آن را نداریم .تنها
میتوانیم با پیام دیگر ،پیام قبلی را کنترل کنیم.
-ارتباط فرآیندی تعاملی است :چرا که ما پیوسته با خود و دیگران در تماسیم و پیوسته در حال کنش و واکنش هستیم .این
کنش و واکنش با سخن و اعمال فرستنده و گیرنده شکل میگیرد و مرتب این دو در مقام یکدیگر قرار میگیرند.
گیرنده فرستنده
فرستنده گیرنده
فراگرد ارتباطی
-ارتباط فرآیندی محتوایی و زمینهای است :محتوایی است چون مفهوم در قالب پیام کدگذاری میشود و جابجا میگردد.
زمینه ای است چرا که پیام بر اساس بستر و زمینه کدگذاری میشود .مثال مدیر یک کودکستان با کودکان کودکانه سخن میگوید
و اما در ضیافت یک شام با والدین کودکان رسمی و محترمانه!
-۱نظریۀ تقلید (گابریل تارد ،قاضی فرانسوی) :انسانها تحتتأثیر رفتار کسانی قرار میگیرند که در زندگی روزمره با آنها
در تماساند.
-۲نظریۀ شبکههای ارتباطی (گئورگ زیمل ،پدر روانشناسی اجتماعی) :گروه بر رفتار فرد نفوذ و تأثیر میگذارد .تغییر
رفتار انسان نشاندهندۀ قدرت ارتباطی او و نوع ارتباط وی با افراد و همچنین نوع افرادی است که با او مرتبط هستند.
نظریات ۴اندیشمند (جان دیوئی ،چارلز هورتون کولی ،رابرت ازرا پارک و جرج هربرت مید) تأثیر مهمی در علم ارتباطات داشت.
مرکز توجه آنان بر شهرنشینی ،صنعتیشدن ،مهاجرت اروپاییان به آمریکا و مشکالت اجتماعی برآمده از موارد ذکر شده بود .این ۴
اندیشمند امیدوار بودند با فن آوری نوین ارتباطات به بهبود وضعیت جامعه کمک کنند .این چهار اندیشمند اثباتگرا (پوزیتویسم) و
عملگرا (پراگماتیسم) تا پیش از دهۀ ۱۹۴۰میالدی به بررسی مسائل اجتماعی از طریق تحقیقات علوم اجتماعی معتقد بودند.
-۳نظریۀ اصالت عمل یا پراگماتیزم (جان دیوئی نخستین فیلسوف علم ارتباطات و بنیانگذار پراگماتیزم در علوم
ارتباطی) :ارتباطات جمعی ابزار تغییرات اجتماعی است .با رسانههای جمعی و فنآوریهای علمی ارتباطات میتوان
ارزش های اجتماعی در جامعه را بازبینی و بازسازی کرد( .دیوئی در راستای همین هدف روزنامهای با نام «اخبار اندیشه»
را تأسیس کرد!)
حلقۀ اختالل
-۸نظریۀ علم سایبرنتیک (نوربرت وینر ،از مهندسان برتر نظریۀ ارتباطات) :این نظریۀ وینر تنها مختص سیستمها و
دستگاه ها بود و خود از تعمیم آن به ارتباطات انسانی حذر می کرد؛ چرا که ارتباطات انسانی را پیچیدهتر از ماشین
میدانست .مدل وینر شباهتهای زیادی به نظریۀ شانون (نظریۀ ریاضی) داشت ،با این تفاوت که پیامهای مطلق و مجزا
( ) Yes/Noدر نظریۀ ریاضی تبدیل به جریان مداوم اطالعات شده بودند که به سمت آنتروپی و بینظمی گرایش
مییافتند و دستگاه باید مرتب این انحراف تصادفی را با بازگرفتن اطالعات و چککردن آن اصالح کند.
فراگرد ارتباط
* ارتباط فرآگردی است آگاهانه یا ناآگاهانه ،خواسته یا ناخواسته که از طریق آن احساسات و نظرات و ...بهصورت پیامهای کالمی
یا غیر کالمی بیان و سپس ارسال ،دریافت و ادراک میشوند .این فراگرد ممکن است ناگهانی ،عاطفی و یا بیانگر اهداف خاص
برقرارکنندۀ ارتباط باشد.
-۳ایجاد نظریات جدید (سنتز) که تکاملیافتهتر است( .بر اساس نظریۀ هِگِل ،تکامل و تکوین هستی بر پایۀ ارتباطات تز و آنتیتز
در مسیر جبر تاریخ است .نتیجه حاصل از آن ،همنهادشدن تز و آنتیتز یعنی سنتز و حرکت به سمت پدیداری روح مطلق ،سوپر
اگو است).
-۴طبقهبندی اطالعات.
-۸ساخت هویت و استحکام و قوام فرهنگی (با ثبت تاریخ و ضوابط اخالقی ،رفتاری و)...
دنیای بدون ارتباط مانند سنگی جمود و صلبشده است و مانند خَالء غیرقابل زیست.
ب) ارتباط میانفردی :ارتباط با دیگران است( .فردی با فرد دیگر) که به مراودۀ دو فرد (گفتوگو ،مصاحبه ،مذاکره ،همکاری و)...
منجر میشود.
ج) ارتباط جمعی یا گروهی (عمومی) :ارتباط فرد و انتقال پیام فردی به جمعی از مخاطبان است که به صورت مستقیم (چهره به
چهره) یا غیر مستقیم (رسانهای مثل تلویزیون یا رادیو) شکل میگیرد.
در دو ارتباط ب و ج باید به ضوابط اخالقی (ب) ،اصول فرهنگی (ج) ،نحوۀ گردش اطالعات (فراگرد ارتباط) و ارسال پیام ،قدرت و
نحوۀ پردازش دادهها و تحلیل بازخورد اطالعات (بررسی واکنش گیرنده) توجه کرد.
الف) فرستنده یا منبع :فرستنده یا منبع اطالعات ،آغازگر جریان ارتباطی است .در یک سازمان فرستنده پیام ممکن است
رئیسی باشد که می خواهد دستوری به زیر دستانش ابالغ کند یا مرئوسی که می خواهد گزارشی را به رئیس خود تسلیم کند.
ب) کدگذاری :کدگذاری یعنی اینکه مفاهیم ذهنی ،نیازها ،افکار و اندیشهها را به شکل مجموعهای از عالئم مانند کلمات ،ژست
صورت و حرکات بدن یا تصاویر قابل انتقال و قابل درک در آوریم .افکار و ایدههای ما عالوه بر تنوع و گوناگونی ،از کیفیت و
ویژگی های متفاوت فردی و فرهنگی برخوردار است که الزاما به همان شکلهای کلی ،مبهم و فاقد دستهبندی یا کدگذاری مشترک
قابل درک نیست.
-پیام یا ارتباط کالمی شامل عالئم و نمادهای زبانی میشود که بهصورت شفاهی (گفتگو) یا به صورت کتبی (نامه ،آییننامه،
کتاب و )...انتقال مییابد .پیام نوشتاری –چنانچه برداشت شخصی و آمیخته به ذهنیات خوانندۀ نوشتار را در نظر نگیریم-
تکساحتی است و معنا توسط خواننده از قراردادهای محدود زبانی استنباط میشود ،ولی ارتباط شفاهی چند ساحتی است ،چرا که
با طنین صدا ،ژست صورت و حاالت رفتاری و روانی فرستندۀ پیام همراه است.
د) مدیوم و کانال ارتباطی :مدیوم چیزی است در میانه ،که پیام بر آن سوار میشود و همچنین ،بستری است که دادههای پیام
روی آن حرکت و انتقال پیدا میکنند :مدیوم رابط عناصر ارتباطی و واسط انتقال پیام است .هر رسانه (( )Mediaمانند تلوزیون،
رادیو و )...و حتی هر عنصر تشکیلدهندۀ پیام (مانند :حروف و کلمات ،تصاویر و )...و هر تکنیک ،روش ،ابزار و اسباب انتقال آن
(مثال رنگ روغن در نقاشی و یا متداکتینگ در تئاتر و- )...چنانچه عاملیت اصلی در انتقال پیام را داشته باشد -از منظر علوم
ارتباطی مدیوم ارتباطی محسوب میشود .کانال یا راه ارتباطی :مسیر یا ابزاری که ارتباط از طریق آن شکل میگیرد و پیام از
سمت فرستنده به گیرنده انتقال پیدا میکند .با تعریف کانال ارتباطی ،رابطۀ تنگاتنگ کانال و مدیوم آشکار میشود .کانال ارتباطی
بیشتر به ابزار یا امکانات انتقال پیام (مانند تلفن ،صحبت شفاهی ،مکاتبات و نظایر آن) بر میگردد .در علوم ارتباطات و تبلیغات
انتخاب کانال یا رسانۀ درست برای انتقال پیام اهمیت بسیار زیادی دارد .در این رابطه هر وسیله یا مجرایی که به انتقال پیام کمک
بیشتری کند و بتواند پیام را اثرگذارتر ،سریعتر و اقتصادیتر به گیرنده انتقال دهد ،کانال ارتباطی مناسبی است.
هـ) بافت ارتباطی :مشخصکنندۀ نوع ارتباط است ،مثال چند طرفه بودن ارتباط (یکطرفه در ساحت عاطفی-ذهنی ،دوطرفه در
ساحت ارتباطات فردی بر اساس حدود و مرزهای شخصی ،گروهی در ساحت منطق و قراردادهای جمعی ،عمومی در ساحت
هنجارها یا ارزشهای اجتماعی) بافتار ارتباطات کیفیت و نوع ارتباط را رقم میزند که فرستنده قرار است چه چیزی را با چه
کیفیتی ،به گیرنده برساند( .مثال با شوخ طبعی ،با میل وطنپرستی ،با حس تحکم و استیال و)...
و) کدبرداری :کدبرداری فرایند دقت ،تجزیه و تحلیل و پیداکردن معنی و تفسیر پیامهای دریافتشده از طرف گیرنده است .در
این مرحله گیرنده سعی میکند نمادهای بهکارگرفته شده را بر اساس دامنه لغات ،تجربیات و ادراک عمومی خود تجزیه و تحلیل
کند و با رمزهای ذخیره شده در مغز خود آنها را مقایسه کرده تا در نهایت بتواند مفاهیم و منظورهای فرستنده پیام را درک کند.
اگرچه تمرکز و توجه گیرنده در امر رمز گشایی تاثیر فراوانی دارد ،اما اساس فرایند کد برداری به سوابق تجربی و میزان
مشترک بودن رمزها در بین گیرنده و فرستنده پیام وابسته است .بسیاری از سوء تفاهمات و ادراک نادرست پیام ها مربوط به همین
زبان مشترک است.
ز) گیرنده پیام :گیرنده به فرد یا گروهی اطالق میشود که از طرف فرستنده پیام مورد هدف قرار میگیرد و پاسخ مطلوب او
میزان اثربخش ارتباط را تعیین میکند .اگر چه در ابتدای امر گیرنده فعال نیست و بیشتر فعالیتها مربوط به فرستنده میشود .اما
نیمی از کار ارتباط در هنگام انتقال و دریافت و درک آن به گیرنده بر میگردد .نیاز ،خواست و توجه گیرنده عامل
تعیینکننده و اثربخش ارتباط به حساب میآید .اگر گیرنده ای نسبت به دریافت و درک پیام احساس نیاز نکند و یا از روی
با این حال ،هم در کدگذاری پیام توسط فرستنده ،هم در انتقال آن به واسطۀ کانال ارتباطی و هم در کدبرداری پیام و
درک آن توسط گیرنده ،قسمتی از مفاهیم ذهنی منبع بهصورت گریزناپذیر جامیمانند و حتی ممکن است مفاهیم
ذهنی دیگری توسط گیرنده به آن پیام در هنگام درک اضافه شود .مثال همیشه قسمتی از مفاهیم ذهنی فرستنده زمانی
که به نوشتار یا آواهای کالمی تبدیل میشوند از بین می روند و پس از آن ،بافتار و لحن آوایی کالم و یا قواعد و قوالب انشایی
نوشتار بخش دیگری از مفاهیم را تحدید میکند و تغییر میدهد ،حال آنکه هر گیرنده فراخور امکانات ذهنی-بدنی و تاریخی-
اقلیمی خود ممکن است یک نوع برداشت مفهومی از آن پیام داشته باشد .حتی این کالم یا نوشتار وقتی توسط راوی دیگری دوباره
خوانده و تفسیر می شود ،باز ممکن است در آن تحریف و تغییر بهوجود آید .بر این اساس ،ارتباط تالش دو سویه میطلبد:
یعنی اوال ،توجیح رفتار ،اذعان خواسته و یا توضیح مفهوم ذهنی خود و ثانیا ،جلب و ترغیب یا وادارکردن دیگری به
فهم آن.
فرهنگ و ارتباطات
فرهنگ ،مولفهها و مفاهیمی همچون ملیت ،آداب و رسوم ،مذهب ،گرایشهای سیاسی ،طبقات اجتماعی-اقتصادی ،جنسیت،
ریشهها و سوابق خانوادگی ،نوع سرگرمی ،دغدغه های فردی و گروهی و اجتماعی ،شهریت و مدنیت ،وضعیت تأهل ،محل تولد یا
زیست ،وضعیت و موقعیت تحصیلی (رشته و گرید) و ...را در برمیگیرد ( .به تعریف دیگر ،تمامی وجوه انسانی در ارتباط با خود،
دیگران (گروه و اجتماع) همگی مسائل فرهنگی را در بر میگیرند).
-فرهنگ مجموعهای نظامیافته از مفاهیم و مولفهها است که تعبیر و تفسیر مشترکی دارند .فرهنگ پدیدهای ارتباطی است ،چرا
که از طریق فرآیند ارتباط (کتبی ،شفاهی ،کالمی و غیرکالمی) مبادله میشود و یا جریان تاریخی پیدا میکند .فرهنگ نرمافزاری
است که به افراد جامعه -بهمثابۀ سختافزارها -امکان عمل و اشتراک میدهد؛ فرهنگ هم عامل ارتباط و هم در خدمت ارتباط
است .ارتباطات رسانهای و محیطی ،در شکلدهی باور ،رفتار ،عادات ،اخالق و( ...که همگی قسمتی از فرهنگ هستند) ،نقش دارند.
الف) ارتباطات درونفرهنگی :زمانی که فرد با دیگری عُلقۀ فرهنگی دارد؛ مثل دو هوادار فوتبال در یک تیم یا دو تیم متفاوت،
دو همشهری ،دو همکار ،دو همملیتی و...
ب) ارتباط میانفرهنگی :زمانی که فرد با دیگری هیچ علقه یا پیوند فرهنگی مشترکی نداشته باشد و یا این علقه و پیوند ضعیف
باشد؛ مثل یک ژاپنی و یک نیوزلندی وقتی در جلسهای الزامی وارد گفتگو میشوند.
مسألۀ چندفرهنگگرایی
چندفرهنگگرایی حرکتی با نگرشی سیاسی است که تضمین آزادی فرهنگی را مورد هدف قرار داده است .این حرکت در پی
برابری حقوق زن و مرد ،طبقات اجتماعی ،افراد متدین و بیدین ،افراد با تمایالت جنسی یا باورهای سیاسی ،اعتقادی متفاوت و...
است .علت شروع این حرکت (جنبش) در حاشیه قرارگرفتن رنگین پوستها و دیگر گروهها (زنان ،دگرباشهای جنسی و )...توسط
توده و نُرم جامعه (خانوادۀ آمریکایی) بود؛ بهنحوی که این اقلیتها فرهنگ خود را در مقابل نظامهای ارزشی-فرهنگی غالب بیگانه
و مورد تهاجم میدیدند و نمیتوانستند توانایی الزم برای برقراری ارتباط با اکثریت را داشته باشند تا بتوانند به ایفای نقش در
حوزۀ فرهنگ بپردارند .اکثریت نژادی افراد نهتنها تالش برای درک فرهنگ اقلیت را ندارند ،بلکه به موضعگیری در برابر آن نیز
میپردازند .بنابراین رسانههای فرهنگ عمومی و گروههای نخبۀ اقلیت در جریان «صنعت-فرهنگ*» وارد کار میشوند تا این آشتی
یا شناخت را برقرار کنند و ارتباط الزم را میان آن دو (اقلیت و اکثریت) به وجود آورند و حقوق فرهنگی همدیگر را مورد توجه و
احترام قرار دهند.
(نکته *« :صنعت-فرهنگ» یعنی فرهنگ بهمثابۀ مرجعترین و فراگیرترین کاالی اجتماعی ،برآمده از چرخۀ تولید رسانههای صاحبان قدرت که
مصرفکنندۀ آن کل جامعه است .رسانهها و کانالهای ارتباطی گفتمان قدرت به فرهنگ بهمنزلۀ یک صنعت نگاه میکنند .در این تعریف،
فرهنگ ،نظامی از مفاهیم ،معانی ،نمادها و قراردادهای وضعی است که نحوۀ ارتباط افراد یک جامعه را آنگونه که ساز و کار قدرت میخواهد
رقم میزند).
هر فرهنگ بسته به تفاوت منظر (نحوۀ نگرش به /رویارویی با پدیدهها**) و قابلیتها و امکانات زبانی خود و همچنین ،بسته به
تاریخ ،اقلیم و زیست خود ممکن است -به صورت غالب -زبانی «صریح و کاربردی» یا زبانی «استعاری و نمادین» بیابد .در زبان
صریح معانی مشخصتر و محدودتر با سیالیت کمتر توسط فرستنده به گیرنده انتقال مییابد و معنی و کارکرد پیام تا حد ممکن بر
هم منطبق است( .مثال عبارت «خون انسان سالم قرمز است» حاصل زبانی صریح و کارکردی است؛ زبان علم چنین زبانی است) و
اما در زبان استعاری و نمادین بیش از آن که بهمعنای صریح و کارکرد مستقیم واژهها و تسهیل و تسریع فهم پیام توجه شود،
فرستنده معنای موردنظر خود را با کدگذاری خاص و استعالیی ،شخصیتر یا درونگروهیتر ،چندپهلو ،غیرمستقیم و غیرصریح
میکند تا ضمن به تأخیر انداختن معنا گیرنده را -در فهم پیام -به کنجکاوی ،تأمل ،مکاشفه و تفسیر وادارد و در برخی از موارد،
هم بتواند بیشتر از قوای منطقی گیرنده ،بر ناخودآگاه و احساسات وی تأثیر گذارد و هم اینکه بتواند نتایج تأثیر آن پیام بر گیرنده
را در هر لحظه سنجیده و پیام غیرصریح بعدی خود را با کنترل بیشتر تولید کند و انتقال دهد .در این تالش ،فرستندۀ پیامِ نمادین
ضمن اینکه از عواقب احتمالی و واکنشهای احتماال تدافعی و سلبی گیرنده خود را مصون میدارد ،میتواند در مواردی که الزم به
نظر میرسد منظور حقیقی خود از پیام را کتمان کند و هدف خود را با شکل دیگری از پیام دنبال نماید( .عبارت «رودهای جاری
در قلعۀ نوپای مردمان گداخته است» حاصل زبانی نمادین و استعاری است و معنای لغوی و تحتاللفظی آن همان عبارت «خون
** نکته :مثال در مشرقزمین« ،تاریخ» مبتنی بر رویدادها و بر اساس پندآموزی و عبرت از وقایع فهم میشود .به چنین تاریخی
«تاریخ انفسی» میگویند و اما تاریخ در مغرب زمینی «تاریخ خطی» یعنی بر اساس سیر خطی زمان و سلسله وقایع و رویدادهای
در پی همدیگر آن است .این دو نگرش به تاریخ محصول دو گونگی زبان نزد مشرق و مغرب است .زبان مشرقی بیشتر نمادین و
زبان مغربی بیشتر صریح و کارکردی است.
چانه زنی یکی از پیامدهای عملی علوم ارتباطی نزد عملگرایان و برآمده از التزام انتقادی (رویکرد نقادانۀ) ایشان است؛ فرایندی که
در آخر موجب توافق فرستنده و گیرنده میشود :در چانهزنی ،معنای صریح و مشخص در تعامل و تبادل پیام وجود ندارد ،بلکه معنا
و هدف غایی افراد در فراگرد ارتباطی به تأخیر میافتد تا در نهایت رضایت شخصی حاصل شود .چانهزنی یکی از فنون ارتباطی و
اصول زیباییشناختی زبان در میان ایرانیان است.
منطقهای در مغز که امکان ارتباط را در انسان فراهم میکند "کورتِکس" (به معنای لغوی کارکرد مغز در ارتباط:
پیوسته) نام دارد .کورتکس مرکز حافظه (منبع ذخیره اطالعات) و مرکز فعالیتهای ارتباطی است .مناطق نخستین حافظۀ زبانی
در نیمکره چپ کورتکس است( .چرا که سکتههای مغزی در نیمکرۀ راست کمتر اختالالت گفتاری-زبانی ایجاد میکند .حواس
پنجگانۀ ما پیوسته مغز را بمباران اطالعاتی میکند و مغز آن عالئم را تحلیل و تفسیر و بخشی از آن را در حافظه (کورتکس)
ذخیره میکند .با ورود اطالعات (مثال یک تصویر) کورتکس بخشی از این عالئم را -در پاسخ -تحلیل ،محاسبه و پردازش میکند و
اطالعات یا فرمان الزم را از حافظه بازیافت مینماید و به «قوای ادراکی» یا «قوای تصمیمگیری و اراده» ارائه میدهد .به این
عملیات "فرایند سایبِرنِتیک" میگویند؛ چرا که بسیار شبیه پردازش رایانهای است .قدرت پردازش سایبرنتیک حدود سه ماه
بعد از تولد آغاز میشود و در ادامۀ رشد انسان تکامل مییابد.
ستانده یا درک جستجوی تصویر تصویر مداد ،حافظۀ در حافظۀ کورتکس مثال مداد شیء
کدگذاری شدۀ مداد کورتکس را برای کدگذاری و ذخیره استوانهای از
در حافظۀ کورتکس جستجو و بازیافت شده است گرافیتی برای
تحریک میکند نوشتن
در عرصۀ تجاری ،تبلیغات ( )Advertisingیکی از شیوههای ارتباط با مشتریان بالقوه و بالفعل در بازاریابی است .تبلیغات شکل
غیر شخصی ترفیع نوع مشخصی از خدمات و محصوالت و همچنین ترغیب مخاطبین به خرید و استفاده از آن است .ارتباطی که از
طریق کانال و رسانههای منتخب و مناسب (مرسوم یا خالقانه) ارائه میشود .رسانههایی که میتواند یک پیام را به تعداد زیادی از
مخاطبان مورد هدف انتقال دهد و بر ایشان حداکثر تأثیر را بگذارد .عالوه براین ،تبلیغات با القاء ارزشهای جدید اجتماعی برای
جامعۀ مورد هدف ،سعی در ترفیع مجازی جمعی دارد که از آن محصول یا خدمات مورد تبلیغ استفاده میکنند و با این هدف به
همسویی با طبقات و تیپهای اجتماعی و حتی واسازی آن میپردازد.
تبلیغات بازرگانی پیشینهای به قدمت آغاز رقابت خرید و فروش دارد .در قرن پانزدهم و شانزدهم میالدی که می توان آن را آغاز
نظام بازار جهانی در اروپا در نظر گرفت ،تبلیغات به ابزاری مهم در ارتباطات تجاری ،تبدیل شد .کتابی به نام «فنون تبلیغات در
جنگ جهانی» اثر هارولد السول ) ( ۱۹۲۷از نخستین مطالعات دقیق پیرامون تعریف تبلیغات است .مطابق تعریف او ،تبلیغات
منحصرًا به کنترل عقیده با نمادهای مهم ،یا به عبارت روشنتر به گزارش ها ،شایعه ها ،تصاویر و دیگر اشکال ارتباط اجتماعی اشاره
دارد .السول تعریف دیگری از تبلیغات در سال ۱۹۳۷ارائه داد« :تبلیغات در کلی ترین معنی ،فن اثرگذاری بر عمل انسانی از راه
دستکاری نمودگارهاست .این نمودگارها ممکن است شکل گفتاری ،نوشتاری ،تصویری یا موسیقایی بگیرد».
به زعم نشانه شناسانی همچون بیزلی ( )R. Beasleyو دانسی ( )M. Danesiدر کتاب «ترغیب نشانهها در نشانه شناسی
تبلیغات» ( ،)Persuasive sings the semiotics of advertisingتبلیغات ،عبارت است از هر گونه آگهی عمومی که برای
جلب توجه مردم به ویژگیهای« قابل دسترس بودن»« ،کیفیت» و یا «هزینه»ی کاالها و خدماتی خاص ارائه می گردد .در تعریفی
دیگر ،تبلیغ عبارت است از :نشر و پخش یک اصل یا قصد از طریق افزایش یا گسترش و تکثیر طبیعی یک پیام در شرایط زمانی و
مکانی مخصوص و به وسیلۀ رسانههای جمعی گوناگون که نظر افراد جامعه را به یک فکر ،کاال و خدمت معطوف میسازد و آنها را
عالقه مند می کند.
پیام های بازرگانی از جمله بخش های مهم در رسانه های دیداری ،شنیداری و نوشتاری است که کارکردهای چندگانه ای را ایفا
میکند؛ این پیام ها از یک سو به معرفی محصوالت و کاالهای مورد نیاز پرداخته و از سوی دیگر فرهنگ مصرف و مصرفگرایی را
گسترش میدهد .فرزان سجودی در مقالۀ « بررسی کارکردهای متنی و ارتباطی تبلیغات بازرگانی رادیویی» (دومین شمارۀ مجلۀ
زبان و زبانشناسی؛ )۱۳۸۵معتقد است تبلیغات و کارکردهای آن می تواند نقش موثری در شیوه زندگی ،کسب آداب اجتماعی و
دستیابی به رفاه داشته باشد .برای مثال ،اگر طراحی متون تبلیغاتی با توجه به فرهنگ و اجتماع ما صورت نگیرد ،درک و تفسیر
شنونده از آن ناممکن شده ،کارایی مطلوبی نخواهد داشت.
هدف از تبلیغات آگاهاندن مخاطبان و ترغیب آنان به عملی خاص (خرید کاال یا خدمات تبلیغ شده) است ،و به شکل مجموعه ای از
کلمات ،تصاویر ،موسیقی و ...به سمت گیرنده پیام ارسال میشود تا به اهداف خود نایل آید .اهداف تبلیغات بازرگانی را میتوان در
مراحل آن خالصه و به سه مرحلۀ به ترتیب الف) اطالع رسانی ،ب) ترغیب مشتریان و در آخر ،ج) یادآوری تقسیم کرد.
تبلیغات و بازاریابی
تبلیغات بخشی از بازاریابی است که تصمیم گیری در مورد آن نیازمند داشتن دانش در خصوص بازاریابی است و استراتژی تبلیغ
باید مالزم و همراستا با استراتژی های بازاریابی باشد .به باور بسیاری از مدیران بازاریابی و تبلیغات نظیر کوهن (- )Cohenکتاب
عملکرد مدیریت بازاریابی ( -)۱۹۹۱( )The practice of marketing managementهیچ سازمانی ،کوچک یا بزرگ ،انتفاعی یا
غیرانتفاعی ،داخلی یا جهانی بدون داشتن یک سیستم بازاریابی صحیح به موفقیت نخواهد رسید .مفهوم بازاریابی یادآور برنامهریزی
پیش از تولید است و مدیریت صحیح بر تولید ،توزیع و مصرف ،مستلزم آگاهی از وضعیت بازار است که تحقیقات بازاریابی به این
موضوع کمک میکند.
دی .جابر ( )Jobberدر کتاب مدیریت بازاریابی ( :)۱۹۹۷بازاریابی ،دستیابی به اهداف شرکت از طریق ارضا و تامین
نیازهای مشتریان است به گونه ای که ،این کار بهتر از رقبا انجام شود.
سولمن ( )Solemanدر کتاب «بازاریابی :افراد واقعی ،انتخاب های واقعی» ( Marketing: Real people, real
:)۱۹۹۷( )choicesبازاریابی فرایند برنامه ریزی و تامین مفاهیم قیمت گذاری ،ارتقاء فروش و توزیع ایدهها ،محصوالت و
خدمات برای ایجاد تغییراتی است که به ارضا نیازهای افراد و اهداف سازمان منجر شود.
فلیپ کاتلر نیز بازاریابی را فعالیتی انسانی در جهت ارضاء نیازها و خواسته ها از طریق فرایند مبادله می داند.
به طور کلی بازاریابی عبارت است از مجموعه ای از فعالیتهای تجاری وابسته به الف) فرایندهای اقتصادی و پدیده های
بازرگانی ،ب) فرایند مبادله یا انتقال مالکیت محصوالت و ج) فرایند تبدیل عرضه به تقاضا است.
تعاریف گوناگونی که تاکنون برای بازاریابی ارائه شده به مجموعه ای از فعالیتهای هدفمند اشاره دارد که اهم آن را یافتن بازار،
برآورده ساختن نیازهای موجود آینده ،معرفی کاالها و خدمات ،مزایا و ویژگیهای آنها برای رفع نیازمندیهای بشر و توزیع و فروش
کاال برای رسیدن آن به دست مصرفکنندۀ نهایی تشکیل میدهند .اما ،در این حال هر کدام از تعاریف فوق از یک بعد به تعریف
بازاریابی پرداختهاند و به دالیلی چون تفاوت در نظامهای ارزشی ،فقدان نگاه سیستمی و تقلیل بازاریابی به رفع نیاز مشتری
نمیتوانند یک تعریف کامل باشند ،لذا باید بازاریابی را بازتعریف نمود و آن را این چنین معرفی کرد :بازاریابی کلیۀ تالشهای
نظاممند برای شناخت بازار و اقدام مناسب نسبت به انواع تقاضاها با توجه به نظام ارزشی و هدفهای سازمان است.
(روستا ،مدیریت و بازاریابی ،انتشارات سمت)۱۳۹۰ :
در دنیای امروز که مشتریان در کانون توجه شرکتها قرار دارند و رضایتمندی آنها عامل اصلی کسب مزیت رقابتی سازمان ها است،
شناسایی دقیق انتظارات ،تمایالت ،توانایی ها و محدودیت های آنان در خرید محصوالت ،جلب رضایت مشتریان و برآورده ساختن
نیازهای آنها بیش از پیش مورد توجه شرکتهاست .برای دستیابی به مشتریان به نحو بهتر و موثرتر از رقبا ،باید ابزارها و تاکتیکهای
مناسب داشت .یکی از ابزارهایی که به طور گسترده مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است ،تبلیغات و انتخاب شیوه تبلیغاتی
مناسب با توجه به گرایش خریدارن میباشد .تمایل و گرایش خریدارن در هنگام خرید محصوالت ،راهنمای مناسبی برای بازاریابان
در طراحی برنامههای بازاریابی است.
برتری در دنیای پررقابت امروزی نیازمند برنامهریزیهای مناسب در حوزۀ بازاریابی است؛ اما شرایط پیچیده حاکم بر بازار ،ورود
فناوری های جدید اطالعاتی ،تغییرات مداوم در شرایط رقابتی و ...باعث شده است عوامل بسیار متعددی بر انتخاب رهیافتهای
بازاریابی تاثیر گذارد که یکی از مهمترین آنها در نظرگرفتن رفتار رقبا و خواست مشتریان است.
رفتار خریدار عبارت است از :فعالیت های فیزیکی ،احساسی ،و ذهنی که افراد هنگام انتخاب ،خرید ،استفاده و دور انداختن کاال و
خدمات در جهت ارضای نیازها و خواستههای خود انجام میدهند .مجموعه ای از اقدامات و اعمال به هم پیوستهای که مصرف
کننده انجام میدهد تا کاال یا خدماتی را انتخاب کند ،آن را بخرد ،مصرف کند ،از آن سود جوید و نهایتا آن کاال یا خدمات را دور
اندازد یا رها کند( .نکته :از زمانی که شخص نیاز به داشتن کاال یا خدمات را تشخیص می دهد تا زمانیکه آن را میخرد و مصرف می
کند فرآیندی از عملیات پیوسته طی می شود که آن را «فرایند تصمیمگیری خرید» نیز میگویند)
یکی از ترین تئوریها در پژوهشهای بازرگانی «نگرش افراد جامعه نسبت به تبلیغات» است که محققینی نظیر برانر و کوما
( )۲۰۰۰مک کنزی و لوتز ( )۱۹۸۹و موهلینگ ( )۱۹۸۷و دیگران به صورت جدی به آن پرداخته اند .مفهوم نگرش نسبت به
تبلیغات در نزد این محققین به این گونه تعریف شده است:
زمینه برای پاسخ به یک محرک تبلیغاتی خاص به صورت مطلوب یا نامطلوب ،طی یک موقعیت نمایشی خاص (لوتز:
)۱۹۸۵
اگر هدف نهایی تبلیغات ،ایجاد نگرش مثبت نسبت به تبلیغات و نام تجاری باشد ،افزایش احتمال خرید یا یک پاسخ احساسی مثبت
به یک تبلیغ ،می تواند به عنوان بهترین شاخص ارزیابی اثر بخشی تبلیغات باشد .یک پاسخ احساسی مثبت به یک تبلیغ ،رابطه
مثبت و مستقیمی با شناخت نام تجاری و نگرش مثبت نسبت به نام تجاری و اهداف خرید مشتریان دارد (اکر و استیمن ۱۹۹۰ :؛
براون و استیمن)۱۹۹۲ :
آن چه به نظر می رسد این است که هنگامی مشتریان یک تبلیغ را می پسندند ،احتماال آن نام تجاری تبلیغ شده را هم دوست
خواهند داشت و مشتری برای خرید آن نام تجاری آماده تر خواهد شد .این مهم نیست که چقدر زمان ،تالش و یا پول برای یک
تبلیغ هزینه می شود ،بلکه مهم این است که بازاریابان تبلیغات را عنصری کلیدی در جهت تاثیر بر نگرش مصرف کنندگان و در
نتیجه فروش محصوالت و خدمات میدانند .این باور (تئوری عکسالعمل) نشان میدهد که نگرش مصرفکنندگان با رفتار آنها
ارتباط قوی داشته ،به این مفهوم که اثرگذاری تبلیغات بر روی نگرش مصرف کنندگان ،پیام های بسیاری را برای نحوۀ رفتار مصرف
کننده دارد( .کمپل و رایت)۲۰۰۸ :
الف) تبلیغات غیررسانهای :تبلیغات غیررسانه ای نوعی از تبلیغات است که هزینۀ آن به رسانه ها پرداخت نمی شود .به طور
عمده هزینه های تبلیغات غیررسانه ای بر مواردی چون جایزه ،بسته های تخفیفی ،هدایا (با توجه به قوانین محلی) صرف میشود
که بودجه مجزایی از تبلیغات رسانه ای دارد .همچنین برای اطمینان بخشی از اثر این تبلیغات و افزایش سهم حاصله از بازار به طور
مداوم عملکرد شرکت و میزان فروش آن با رقبا مقایسه میشود .
ب) تبلیغات رسانهای ( :)Marketing mediaکانال هایی که از طریق آنها ،پیامها به مخاطبان میرسد؛ در این انتقالِ پیام،
محتوا متاثر از وسیلۀ ارتباطی است .به زعم ا .کرایسل ( )kryselدر کتاب «درک رادیو» فرستندۀ پیام باید پیام خود را در قالب
یک متن ( در کتاب ها و روزنامه ها) ،یا تصویر (در فیلم یا تلویزیون) و یا صدا (رادیو) ارسال کند .در رساندن پیام باید به جنبه های
کیفی توجه شود و در واقع این مورد ،عامل اعتباربخشی به رسانه است .هر چند مردم از نظر عاطفی به رسانه ای خاص وابسته
هستند اما این وابستگی که خود شکلی از هواخواهی است ،مبین نوع خاصی از محتوا نیست .در مورد اثرگذاری رسانۀ تبلیغاتی
مباحث بسیاری مطرح است اما مفهوم تعامل و ظرفیت رسانه از مهمترین آنهاست .این دو مفهوم با گسترش نفوذ فناوری های نوین
ارتباطی جایگاه برجسته تری پیدا کرده است به نوعی که مدل ساده ارتباطی فرایند انتقال مستقیم و یک سویه اطالعات از منبع به
مخاطب را به چالش کشده و امکان دریافت بازخورد و همچنین ظرفیت تحلیل بازخوردها مورد توجه قرار گرفته است.
با درک مفهوم تبلیغات رسانهای و غیررسانهای می توان انواع تبلیغات رسانه ای را تشریح نمود:
)۲رسانه شنیداری :شامل رادیو ،بلندگوهای تبلیغاتی (خیابانی ،مراکز خرید ،نمایشگاهها) و همچون آنها می گردند.
)۳رسانه دیداری -شنیداری و الکترونیکی :این رسانه ها بر حسب نوع فناوری ،در قالب فیلم ،تلفن ،تلویزیون و وسایل ارتباطی نوین
مانند ماهوارهها ،اینترنت و غیره طبقه بندی میشوند .این رسانهها را به طور کلی می توان به دوگروه :الف) رسانههای یک طرفه
مانند تلویزیون و ب) رسانههای تعاملی دو طرفه (مانند تلفن) تقسیم بندی کرد.
نکته :با توجه به گرایشهای اساسی در حوزۀ تاریخچۀ تبلیغات در رسانه های مختلف چاپی و موجی (رادیو و تلویزیون) این گونه
استنباط می شود که در این حوزه استراتژی عقالنیت رو به کاهش و بالعکس احساسات گرایی رو به افزایش است ،یعنی تبلیغات
امروزی دیگر آن چنان برای ذهن عقالیی مصرف کننده طراحی نمیشود و بر کیفیت و قیمت کاال تاکید آنچنانی ندارد بلکه بیشتر
به حالت احساسی مصرف کننده ،شخصیت و سبک زندگی او (استرتژی غیرعقالیی) توجه میشود.
الف) تبلیغات مبتنی بر محصول :در این نوع تبلیغات ،تمرکز تبلیغ بیشتر بر خود محصول یا خدمت یا ایدۀ مورد تبلیغ است و
پیام این نوع تبلیغ مستقیما بر ارتقا و برتریهای واقعی (و نه خیالی و غلوآمیز) مورد تبلیغ تمرکز دارد .در این نوع پیام تبلیغاتی،
نام سازمان ارائهدهنده یا تولیدکننده همیشه در کنار مورد تبلیغ حضور دارد .هدف تبلیغات مبتنی بر محصول ارتقا یک محصول در
نظر مخاطبان مورد هدف با شیوهای بیانی-منطقی است .بازاریابان میتوانند از راههای گوناگون به این هدف دست یابند :از
رویکردهای ساده مانند ارائۀ اطالعات اولیه در مورد محصول گرفته تا تالش برای متقاعدکردن مشتریان به خرید محصول با مقایسه
محصول مورد تبلیغ در مقابل محصوالت رغیب یا همعرض.
ب)تبلیغات تصویری (مبتنی بر ایماژ) :تبلیغات تصویری در مرحلۀ اول ،برای افزایش درک سازمانها از بازار هدف و سنجش
خواستههای آن به اجرا در میآید و در مرحلۀ دوم ،برای معرفی تواناییها و قابلیتهای سازمانی در طراحی و تولید محصول یا ارائۀ
خدمات مورد نیاز بازار هدف .همچنین زمانی که بهدلیل وسعت بازار هدف ،امکان ایجاد ارتباط مستقیم مخاطبین با محصول وجود
نداشته باشد ،تبلیغات تصویری ارجحیت می یابد .این نوع تبلیغ سعی در ایجاد تصویری زیرکانه و قدرتمند از یک سازمان یا یک
برند در اذهان بازار هدف خود را دارد و در این مسیر از لحن خیالین و غلوآمیز پرهیز نمیکند (چرا که این رویکرد نزد
دریافت کنندۀ تبلیغ پذیرفته شده است) و از هر تکنیک ممکن به قصد ماندگاری در ذهن سود میجوید .تبلیغات تصویری معموال
بر محصولی مشخص با قابلیتهای واقعی و در حد توان تولیدی یک سازمان متمرکز نمیشود؛ در این نوع از تبلیغات ،اگر محصول
ج) تبلیغات دفاعی و جانبدارانه :این نوع تبلیغات در همسویی با دغدغههای اجتماعی و مسائل عمومی به قصد نفوذ و
تأثیرگذاری بیشتر بر بازار هدف شکل میگیرد و معموال تبلیغاتی مکمل است .در بیشتر موارد تبلیغات دفاعی در کنار انواع دیگر
تبلیغات میتواند منافع مطلوبی را برای سازمان ایجاد کند .بهعنوان مثال ،دفاع از هوا و محیط زیست پاک برای یک برند فیلتر
هوای اتومبیل.
د) تبلیغات توام با پیامهای عمومی :هنگامی که پیام تبلیغاتی مستتر در یک پیامی فرهنگی ،بهداشتی ،سیاسی ،ایدئولوژیک و...
(مثال نگرانیهای مربوط به یک مشکل رایج در اجتماع) باشد ،سازمانهای غیرانتفاعی در رسانههای خاصی مجاز به تبلیغات رایگان
میشوند؛ برای مثال ،مشکالت اجتماعیای نظیر باالرفتن میزان مصرف مواد مخدر توسط کودکان یا مادران ،فرصتی برای یک
شرکت داروسازی میشود تا از طریق رسانههای جمعی (بیلبوردهای شهری ،تلویزیون ،رادیو و )...بدون هزینه نام خود را مطرح و در
اذهان محکم کند.
نویسندگان مختلفی در قالب روشها و فنون مورد مطالعه در تبلیغات تجاری به رویکردهای زبان شناختی اشاره کرده اند :بازی با
کلمات ،تمهیدات ادبی و سخنورانه یا بالغت های شاعرانه از این نمونه هاست:
گاهی کمبود اعتماد و همکاری اجتماعی بین ارتباط گر و مخاطب ،مشکالتی را برای آگهی دهنده به وجود می آورد که شوخی و بذله
گویی و به ویژه بازی با کلمات می تواند راه حلی باشد که آگهی دهنده تالش کند تا روابط اجتماعی را با مخاطبانش توسعه دهد .اگر
مخاطب به این نتیجه برسد که آگهی دهنده شوخ طبعی و بذلهگویی میکند ،ممکن است در بی اعتمادی خود نسبت به وی تجدیدنظر
کند .کرامپتون معتقد است که یکی از مهم ترین راهبردهای تبلیغات «او را بخندان» است .اینجا منظور ،بازی با کلمات و سخنان
غیرجدی ،غیرادیبانه و حتی هزل است.
شرزر معتقد است امروزه بازی با کلمات که اغلب به قصد شوخی مطرح می شود ،اصالً مناسب موقعیت ها و موضوعات جدی نیست
بلکه عموماً در موقعیت های روزمره و ساده به کار گرفته می شود )Tanaka, 1998( .وی بازی با کلمات را ابزاری زبانی برای جذب و
حفظ تمایل مخاطب می داند .مثال هایی زیر برخی از شوخی های کالمی در آگهی های فارسی است« :هر تن چند گِرَمه؟»« ،حتی یک
مو نباید از سر شما کم بشه !»« ،ما خیلی پولداریم چون هزارجزیره داریم!»« ،جام رو گرفتی؟!» « ،ما همیشه کنار دریا هستیم!» و...
والکر و چاپلین ،تمهیدهای سخنورانه را با عنوان بالغت و شاعرانگی تصویری به شرح زیر برمی شمرند:
)۱تشبیه :که به شدت در عکاسی های تبلیغاتی رایج است و معموالً به واسطۀ کنار هم قرار دادن دو چیز در یک قاب تصویر
صورت می گیرد ،به گونه ای که شباهت آن ها به طور تلویحی به بیننده القاء می شود.
استعاره :نظیر کنار هم چیدن و نمایش کاالهای طراحی شدۀ کمیاب ،که استعاره ای از کیفیت ،کارایی و مدرنیته است. )۲
از سایر صنایع ادبی که در تصاویر تبلیغاتی تجاری هم کراراً استفاده می گردد ،می توان موارد زیر را نام برد
)۳کنایه و مجاز :نظیر نمایش تاج به جای پادشاهی ،و یا دست به جای کارگران کارخانه
)۴اغراق :که در تبلیغات ،به شیوۀ بزرگ نمایی و کوچک نمایی غالباً استفاده می گردد؛
)۵تجانس یا هم جنس و هم شکل بودن بین دو یا چند نمادی که در تصویر به کار رفته است.
)۶تقابل یا تضاد ،نظیر کنار هم قرار دادن دو مفهوم یا شکل متضاد مثل سفید -سیاه ،فقیر -غنی ،دردمند -آسوده ،پیاده -سواره،
باال -پایین و....
)۷هم قافیه بودن که مستلزم تکرار یک یا چند نماد در تصویر است که به آن ضرباهنگ ببخشد؛ نظیر تکرار الگوهای رنگی ،شکل
ها ،و سایه ها .مثل تکرار چند شیشه نوشابه در کنار هم روی میز که هم قافیه گی را می نمایاند.
)۸تقاطع :به معنای ترتیب چیدن کلمات یا تصاویر در یکدیگر است؛ مثالً در تصویری جای سر روی پیکر مادر و کودک جابه جا
شود؛
نمونۀ دستۀ اول :آگهی غذای حیوانات ،جذابیت خود را حتی برای مخاطبِ اصلی اش که سواد خواندن یا دیدنِ حرفه ای را هم
ندارد ،حفظ کرده و با ایجاد بوی واقعی از منبعی در پشت محلّ نصب آگهی و در سطحی متناسب با قدّ حیوان ،وی و در واقع،
صاحبش را تحت تأثیر قرار داده است.
نمونۀ دستۀ دوم :در یک آگهی ،همزمان با نمایش یک ساعت مچی ،دستۀ یک ساز ویلون نیز به تصویر کشیده شده است که دالّ
بر ویژگی هایی چون ظرافت ،دقت و نهایت هارمونی است .آگهی مؤسسۀ آموزشی پارسه نیز از همین دستۀ تلویحی است که یک
کاغذ حل تمرینِ ناموفق و مچاله شده را نشان می دهد که مسئلۀ حل ناشدۀ آن را پارسه حل کرده و به نتیجه رسانده است.
نمونۀ دسته سوم :آگهی کولر گازی پاناسونیک عالوه بر استفاده از نماد تابلوی ورود ممنوع ،و جاسازی کولر در آن ،یک متن
توضیحی دربارۀ ویژگی خاص این کولر ارائه کرده است که درک آن ویژگی تنها به اتکای تصویر سخت است؛ زیرا چنین کارکردی از
استراتژی
استراتژی از کلمۀ یونانی استراتگو ( )Strategoبهمعنای رهبر ارتش گرفته شده است .به طور کلی ،استراتژی هنر غلبه بر دشمن و
شیوههای صف آرایی نیروها برای تحقق اهداف است و تاکتیک ،وسایل و ابزار و مضمونهای تحقق اهداف استراتژیک است.
استراتژیهای تبلیغاتی ابزاری هستند که شرکت میتواند به وسیلۀ آن به هدفهای بلند مدت بازاریابی خود دست یابد .استراتژی
در استراتژی تبلیغات ،سازمان ها ناگزیرند به طور دائم بر رویدادهای داخلی و خارجی و روند تبلیغات سازمان نظارت کنند و در
زمانهای مناسب و بر حسب ضرورت تصمیمات تبلیغاتی خود را با تغییرات پیشآمده وفق دهند .هدف اصلی استراتژیهای
تبلیغات این است که برای سازمانها این امکان را به وجود آورند که در دورههای بلند مدت به شیوهای موفقیت آمیز خود را با
شرایط در حال تغییر وفق دهند .مدیران استراتژیست تبلیغات به ضرورت باید افراد خالق و دوراندیشی باشند که بتوانند
تغییرات فعلی و در حال رخد اد را درک و پیشبینی کنند و واکنشهای مناسبی از خود نشان دهند .عالوه بر این ارائه و اجرای
تاکتیک های تبلیغاتی از وظایف مدیران استراتژیست است.
پرسشهایی که با پاسخگویی به آن می توان برنامۀ استراتژیک تبلیغات را تنظیم کرد :چرا باید تبلیغات صورت گیرد؟
چه تبلیغاتی باید انجام شود؟ چگونه ،توسط چه کسی ،در کجا و چه موقع باید تبلیغات صورت گیرد؟
هر استراتژی شامل تعدادی «تاکتیک» و هر تاکتیک شامل تعدادی «تکنیک» است.
تاکتیک
تاکتیک در لغت بهمعنای تدابیر جنگی و روش جنگیدن در میدان جنگ ،رزمآرایی ،کاردانی و مهارت در فنون جنگی و حتی به
معنای جمیع فنون است .بنابراین تاکتیکهای تبلیغاتی ،شیوههای مبارزه در میدان تبلیغات و رقابت میان شرکتها و موسسات
برای پیشبرد هدفهای ایشان است .تاکتیک تبلیغات راه و راهکارهای خالقانۀ تبلیغاتی برای موفقیت و پیروزی در جنگ تبلیغاتی
با رقبا است که باعث میشود اهداف زودتر و بهتر تحقق یابند( .تبلیغات در عرصۀ رقابتی بازار نوعی جنگ است که در این جنگ
باید با ایده های نو و تاکتیک خاص حرکت کرد .جنگ تبلیغات همان رقابت تبلیغاتی در بازاریابی است که هر موسسه یا سازمان
تالش میکند -به واسطۀ آن -به سودآوری بیشتری برسد)
تاکتیک تبلیغات معرف چگونگی رقابت برای بهدستآوردن سهم بیشتر بازار ،افزایش فروش ،جذب مشتریان جدید ،حفظ و وفاداری
مشتریان و ایجاد و تقویت حس اطمینان و اعتماد در مشتریان است .در رقابت تبلیغاتی ،همیشه حرکتهای پیش و پس رقبا در
بازار باید فهم و حتی پیشبینی شود تا تاکتیکهای درستی در مقابل آن اتخاذ گردد .تاکتیکها همیشه بهینه و بهصرفهاند و برا این
اساس بنا شدهاند که با کمترین هزینه بیشترین عایدات یا نتیجه را به دست آورند.
در علم تبلیغات ،تاکتیک بهمثابۀ یک صفت در کنار عناوین دیگر معانی گستردهتری مییابد:
الف) برنامههای تاکتیکی :برنامۀ تاکتیکی را میتوان طرح و برنامهای مدون برای آمادگی و پیشبرد طرحها و سیستمهای
تبلیغاتی دانست .در این برنامه سعی میشود راهکارها ،فنون و شیوههای پیشبرد اهداف تبلیغاتی مشخص شود .میتوان با ترکیبی
از برنامههای تبلیغاتی و بازاریابی ،برنامۀ تاکتیکی را برای فعالیت تبلیغاتی طراحی و تدوین کرد.
ج) اطالعات تاکتیکی :به اطالعات و دادههای حیاتی که ما را از بازار رقابتی تبلیغات آگاه میسازد و امکان پیشبرد و برنامهریزی
را فراهم میکند اطالعات تاکتیکی میگویند .اطالعاتی که با بهدستآوردن آن میتوان از حرکات بعدی رقیب آگاه شد و واکنش
مناسبی با توجه به آن نشان داد .دقت و صحت عمل یک برنامۀ تاکتیکی در گروی چنین اطالعاتی است.
د) فرماندهی تاکتیکی :عملکرد کنترل و نظارت مدیران و مشاوران و مجریان در فرایند تبلیغاتی برای یک شرکت یا سازمان
است.
تکنیک
واژهای است که ریشۀ یونانی دارد و بهمعنای فن اصطالحات ،قواعد فنی ،فنون ،اطالعات فنی ،رموز و نکات فنی ،صناعت (اسلوب
کار و تمهیدات) ،روش یا فن اجرای کار ،شِگِرد و اصول و ابزار مهارتی و ....است .این واژه در بسیاری از حوزهها (صنعت ،هنر،
مهندسی ،تحقیق و پژوهش ،ورزش ،معماری ،روانشناسی ،بازرگانی و ) ...به کار میرود؛ مثال رنگ روغن یا گواش در نقاشی یک
تکنیک هنری است ،همچنین ذهن سیال در ادبیات یا متد اکتینگ (فاصله گذاری) در تئاتر .در تکنیک ما به حوزه عمل و اجرا
وارد میشویم و شرایط اجرای تاکتیکهای انتخابشده را بررسی میکنیم.
توجه اول :نسبت استراتژی به تکنیک مانند نسبت ذهن به عمل است.
استراتژی= روح کلی؛ تاکتیک= برنامهریزی (تحقق وضعی استراتژی)؛ تکنیک= متریال و ساز و کار اجرایی برنامه
(تحقق عملی تاکتیک)
ب) زبان تکنیکال تبلیغات :زبانی است که متخصصان تبلیغات از طریق آن اطالعات تکنیکی تبلیغات را مبادله میکنند .زبان
تکنیکال تبلیغات برای اثربخشی بیشتر یک تبلیغ طراحی میشود؛ همچنین ،این زبان بیانگر میزان واصلشدن یک تبلیغ به اهداف
تاکتیکی و استراتژیک خود نیز هست .برای سنجش اثربخشی تبلیغ ،در ابتدا باید اهداف تعریف شوند ،سپس برای تحقق این اهداف
برنامههایی تدوین شده و به ا جرا گذاشته شوند و در پایان نتایج به دست آمده با اهداف از پیش تعیینشده مقایسه شوند .میزان
تحقق اهداف هر تبلیغ نشاندهندۀ میزان اثربخشی آن تبلیغ است .نکتۀ مهم در تعیین میزان اثربخشی هر تبلیغ ،وجود زبان فنی
مشترکی است که امکان مقایسه با نتایج بهدستآمده را فراهم سازد :زبان مشترکی میان اهداف تاکتیکی و استراتژیک تبلیغات و
سنجههای اثربخشی در تکنیکهای تبلیغاتی.
ج) معیارهای تکنیکال تبلیغات :اصول فرهنگی و استانداردهای کلی هستند که بیشتر تحت تأثیر قوانین و ارزشهای بنیادین و
فرهنگ کشور یا یک سازمان تعریف میشوند .این معیارها بر مرزهای زبان تکنیکی تبلیغات اثر میگذارند و وانمودههای آن را
کنترل و تصحیح میکنند .برای نمونه ،نقش زن در تبلیغات تجاری کشورهای اسالمی به واسطۀ تعریف جایگاه زن در فرهنگ
اسالمی هیچگاه نمیتواند شبیه به نقش کاالزدۀ وی در جامعۀ غربی باشد.
د) گزارشهای تکنیکی تبلیغات :گزارشهایی که از شیوه و نحوۀ اجرای فعالیت تبلیغاتی ارائه میشود؛ گزارشهایی مکتوب به
همراه اینفوگرافی و نمایه های متعدد که بسیار مفصل و گاهی با آمار و ارقام ارائه میشوند؛ زیرا با تحقیقات بازاریابی و تجزیه و
تحلیل رفتار مصرفکننده همراه است .این گزارشها باید تمامی مشخصات فنی ،شیوههای اجرایی ،اثربخشی ،مزیتها تبلیغ و
نافرجامیهای احتمالی تبلیغ و دالیل آن را مورد بررسی قرار دهد.
هـ) مجریان تکنیکال تبلیغات :به بیان عام ،به مجریان و متخصصان تبلیغات و به بیان خاص ،به طراحان گرافیک،
متحرکسازان ،تصویربرداران ،سازندگان فنی شعارها و روایتهای تبلیغاتی و ...گفته میشود؛ افرادی که تکنیکهای اجرایی
تبلیغات را میدانند و آنها را در موضوع تبلیغاتی به کار میگیرند.
-۳تاکتیک با فضای بیرونی شرکت مرتبط است ،ولی تکنیک بر فضای درونی استوار آن است.
-۵خاستگاه خالقیت و بدعت در تبلیغات در تاکتیک نهفته است و نه در تکنیک .تکنیکها تنها نمود دهندۀ خالقیت تاکتیکی
هستند.
-۶تفکر تاکتیکی (تفکری مبتکرانه ،گسترده ،روان و انعطافپذیر) ،تفکری واگرا و تفکر تکنیکی (تفکری صلبی ،استداللی و
منطقی) تفک ری همگرا است .تفکر تکنیکی همان استدالل یا تفکر منطقی است که به دنبال یک جواب صحیح و قطعی میگردد،
در حالی که تفکر واگرا یا تاکتیکی به راه حلهای مختلفی برای یک مسئله توجه میکند.
-۲روان و سادهبودن پیام تبلیغ به قصد موثر بودن امر تبلیغات (در واقع تاثیرگذاری تاکتیک زدودن چیزهای غیر ضروری و
رسیدن به منطق ساده ،جملهسازی حداقلی و تصویرهای ذهنی صریح است).
-۱وسعت عمل :در تفکر تکنیکی معموال سعی می شود با بررسی زوایای مختلف یک امر یا مسئله بهترین راه برگزیده شده
و مالک عمل قرار گیرد .ولی در تفکر تاکتیکی ،به یک طریق محدود نشده و به راههای هر چه بیشتر برای طرح و حل
یک مسئله اندیشیده میشود .این امر حتی پس از یافتن راههای مناسب ادامه پیدا میکند .برای نمونه در تفکر تکنیکی
به این نتیجه می رسیم که تلوزیون رسانۀ مناسبی برای تبلیغات است ولی از منظر تفکر تاکتیکی مایل هستیم رسانههای
دیگری نیز پیدا کنیم.
-۲مسیر و جهت عمل :در تفکر تکنیکی جهت و مسیر مشخصی دنبال میشود ولی در تفکر تاکتیکی نه تنها یک مسیر
دنبال نمیشود ،بلکه راه و جهتهای مختلفی نیز به وجود میآید.
-۳توالی عمل :در تفکر تکنیکی (تفکر منطقی) هر مرحله باید به دنبال مرحلۀ بعد بیاید و مراحل به یکدیگر وابسته اند؛
(مثال رعایت فرایند بازاریابی در تبلیغات) ولی در تفکر تاکتیکی نیازی به توالی مراحل نیست و میتوان از مرحله ای به
مرحلۀ باالتر رفت .مانند تبلیغات چریکی در معرفی یک کاالی فرهنگی و یا تبلیغات رقابتی برای نامزدهای تبلیغاتی.
-۴چگونگی برخورد با اشتباهات و مسائل نامربوط :در تفکر تکنیکی یا منطقی تالش میشود تا در هر گام از تبلیغات
هیچ اشتباهی رخ ندهد .ولی در تفکر تاکتیکی این امکان وجود دارد که پس از وقوع یک اشتباه ،جواب درست را پیدا
کنیم .در تفکر تکنیکی راههایی انتخاب میشوند که از به نتیجه رسیدن آنها اطمینان کافی وجود داشته باشد ولی در
تفکر تاکتیکی راههای نامطمئن تبلیغات نیز کشف میشوند زیرا ممکن است این راهها به نتایج ارزشمندتری منتهی
شوند.
سیستم تبلیغات :این سیستم (مانند برنامۀ جامع تبلیغاتی) ساختاری از پدیده های علمی ،هنری ،تکنولوژیکی و ...است که دارای
وابستگی اجزا ،روش ها ،معیارهای دایمی و موقتی با رابطه های درونی و بیرونی ،با تأثیرهای احتمالی بر روی ذهن های مخاطبین
است.
الف -اجزای یک سیستم تبلیغات در یک کنش متقابل یا در تعامل با یکدیگر قرار دارند.
ب -سیستمهای تب لیغات با محیط پیرامونی خود مانند فرهنگ ،اجتماع ،اقتصاد و سیاست رابطۀ داده و ستانده دارند؛ یعنی از
محیط تأثیر می پذیرند و بر محیط تأثیر می گذارند .پس باید در امور تبلیغات تمامی عوامل محیطی تأثیر گذار را بررسی کرد .در
یک سیستم تبلیغاتی باید رفتار مصرف کننده را به طور کامل تعریف نمود تا هر پیام تبلیغاتی بتواند ارتباط الزم را با مخاطبین
خود برقرار کند.
ج -سیستمهای تبلیغات گرایش به نظم دارند .یعنی وجود هر نوع بی نظمی در سیستم ،موجب از بین رفتن آن می شود .نظم در
یک سیستم ،پیوند بین عناصر سیستم را نشان می دهد.
د -سیستم تبلیغات به تعادل پویا گرایش دارد .یعنی نظم سیستم تبلیغات در یک قلمروی تعادلی می تواند شکل گیرد .این تعادل
در جهت اثربخشی تبلیغات ،ممکن است تصاعدی (اضافه کردن پارامترهایی به موضوع تبلیغ) یا تنازلی (حذف پارامترهایی از
موضوع تبلیغ) باشد.
در سیستم تبلیغات ،خرده سیستمها نیز وجود دارند که ممکن است ترکیب این خرده سیستمها ،سیستمهای کالنی را در جهت
نیل به هدف تبلیغات تشکیل دهد .رابطۀ درونی اعضا ،رابطه های محیطی ،شبکهها ،درونداد و بروندادها ،موجب حرکت به سوی
تکامل سیستم تبلیغات میشوند .در این مسیر ،هم سویی ،همراهی ،همفکری و همکاری راه رسیدن به هدف را تسهیل میکنند.
تضاد یک اصل سیستمی است که اگر هریک از اجزای سیستم را به طور جداگانه و به نحوی بسازیم که به کاراترین حد ممکن
عمل کند ،سیستم به عنوان یک کل ،به موثرترین حد ممکن عمل نخواهد کرد .مثال انتخاب و مونتاژ بهترین قطعههای برند های
مختلف اتومبیل در کنار هم به ساخت اتومبیلی سالم و کارا ختم نمی شود .چرا که عملکرد یک سیستم بیشتر بستگی به چگونگی
تعامل بین اجزای آن دارد تا به چگونگی عملکرد مستقل آنها.
به عبارت دیگر ،اجزای سیستم تبلیغات را باید به گونه ای طراحی کرد که با یکدیگر تضاد نداشته باشند و به صورت هماهنگ با
هم و به طور موثر و کارا عمل کنند .در تبلیغات اجزا ،پیامها ،رسانه ها ،ابزار ،تکنیکها ،تاکتیکها و مواردی که برای تبلیغات انتخاب
می شوند باید با یکدیگر متناسب و هماهنگ باشند و گرنه در تبلیغات تضاد به وجود می آید و ممکن است بخشی از این سیستم،
تبلیغات هنگامی که جنبۀ آموزشی و ترویج مطالب اخالقی ،مذهبی و علمی داشته باشد ،بیشتر امری تکنیکی است و هنگامی که
بازگوکنندۀ عقاید گروه ها و جمعیت ها یا توضیح دهندۀ پیشرفت ها ،کارکردها و شامل اطالعات واقعی رویدادها ،تغییر
استراتژیها ،خلق کاالها و خدمات جدید باشد ،بیشتر تاکتیکی به نظر می رسد .باید توجه داشت که نقش تاکتیک ها و
تکنیک های تبلیغاتی ،جهت دادن به جریان های از پیش موجود است و نه ایجاد جریانی جدید که مطمئنا
کنترلناپذیر و غیر قابل پیشبینی است.
امروزه با پیشرفت فنآوریهای ارتباطی-تبلیغاتی و شدتگرفتن بازار رقابتی ،تنها سازمانهایی موفقند که خود را با شرایط حاکم
محیطی وفق دهند و با طراحی برنامۀ بازار و در کنار آن برنامۀ تبلیغاتی مناسب و همچنین بکارگیری تکنیکها و تاکتیکهایی
مناسب و خالقانه بر اساس پاسخ به نیازهای مشتریان پیش روند .در تهیۀ برنامۀ تبلیغاتی عالوه بر بررسی جامعهشناختی،
روانشناختی ،سلیقهها ،عالقهمندیها و ویژگیهای ملی ،مذهبی ،اخالقی و اعتقادی بازار مورد هدف ،انتخاب مناسب تاکتیکها و
تکنیکهای اجرایی مناسب در این صنعت از اهمیت باالیی برخوردار است.
خالقیت و نوآوری در عصر حاضر بهعنوان یک نیاز استراتژیک و ضروری برای رقابت در عرصه بازار مورد هدف است .برای رسیدن
به خالقیت در ایدهیابی و راهکارهای خالقانه در انتخاب تاکتیک و تکنیکهای مناسب باید از خرد جمعی و گروهی استفاده کرد.
رویکردهای مختلفی برای این مشاورۀ گروهی وجود دارند:
* طوفان فکری( :شیوۀ خالقانهای برای خلق ایدهها) در این رویکرد ،گروهی مرکب از ۶تا ۱۲نفر به عالوۀ یک رهبر و یک
منشی ،انتخاب شده و نظرات خود را پیرامون یک موضوع -که پیش از جلسه یا حین آن مشخص و طرحشده -آزادانه و با در نظر
گرفتن چهار شرط ارائه میدهند:
-۲کلیۀ نظرات (حتی پوچ ترین و غیر عملی ترین آنها) مورد استقبال قرار گیرد.
بعد از برگزاری طوفان ذهنی طی ۲۵تا ۳۵دقیقه و پس از استراحتی کوتاه ،در انتها اجازه نقد ،تجمیع و استنتاج کلیه نظرات
توسط سرپرست و ....فراهم میشود.
* مشاوره و تصمیمگیری گروهی ( :)NGTاین رویکرد بسیار شبیه به قبلی است (مثال افراد گروه ۶تا ۱۲نفرند) با این تفاوت
که یک فرد مقتدر و تأثیرگذار گروه را هدایت میکند و نقش دبیر جلسه را نیز ایفا میکند .در این رویکرد ،افراد در طی سه مرحله
به خلق ایدۀ نهایی دست مییابند( .خلقکردن با تالش)
-۲ثبت تمامی ایدهها بر روی برد بهنحوی که تمامی ایده های گروه بدون محدودیت کمی نگارش شود.
* سناریونویسی :در این تکنیک با تجزیه و تحلیل دادههای موضوعی و زمینهای ( )Contexتوسط گروه تبلیغات ،یک
برنامهریزی اجرایی زمانمند برای فرآیند تبلیغات طراحی میشود .به عالوه ،چنانچه گروه برای ارائه محصول و ترویج آن در بازار
مورد هدف بخواهند یک روایت هویتمند را پیش گیرند( ،مثال نوشتن یک سناریو برای تیزر تبلیغاتی و حضور آن در بیلبوردها و
صدای آن در رادیو و عروسکهای در شهر و )....امکان استفاده ازین تکنیک را دارند.
* همافزایی فکری ( :)SILدر این تکنیک هر ایده مطروحه درگروه با ترکیب ایدۀ بعدی توسط فردی دیگر هم افزا میشود تا
زمانی که مورد پذیرش جمع قرار گیرد و یک راه حل عملی و کامل برای آن یافت شود.
واژۀ تریز ( )Trizبرگرفته از حروف اول کلمات یک عبارت روسی به معنای "نظریۀ حل خالقانه مسئله" است .موسس و مبتکر
این تکنیک جهانی دانشمند خالقیتشناس روسی به نام گنریچ سائولویچ آلتشولر ) (Genrich S. Alt Sholerاست .از تریز با نام
Trizبه عنوان یک علم راهکارهایی را برای ایدهیابی مخترعین و مبتکرین فراهم میکند؛ دانشی در باب خالقیت که تبلیغات نیز در
جهت اهداف خود از آن استفاده میکند؛ یکی از این اهداف مهم «ایدهپردازی» برای موضوع مورد تبلیغ است؛ علم تریز شامل ۴
فرآیند پلهای و کلی است؛ این چهار فرایند در سیستمهای تبلیغاتی میتوانند این گونه طرح شوند:
-۱شناخت مسئله تبلیغات :در این فرآیند به پرسشهایی نظیر «چه چیزی؟»« ،چگونه؟» و «چرا باید مورد تبلیغ قرار گیرد؟»
پاسخ داده میشود .شناسایی سیستم تبلیغاتی ،اهداف تبلیغات ،منابع و بودجه ،پیشبینی واکنش بازار به تبلیغات ،انتخاب رسانهها
از یک سو و از سوی دیگر ،ویژگیهای محصول (مزیت یا مضرات کاال) ،شعار تبلیغاتی ،هویت ،نام و نشان محصول و ....در این
فرآیند مورد بررسی و نظر قرار گرفته میشود.
-۲فرمولبندی مسئله تبلیغات :در این فرایند عوامل وابسته و غیروابسته به مسئلۀ تبلیغ بهصورت یک فرمول تعریف میشود.
این که در چه زمان و چه رسانهای میتواند برای تبلیغات یک کاال مناسب باشد ،و همچنین ،توجه به ویژگی اجتماعی و فردی
مخاطبان و سطح مالی آنها در این مرحله مورد بررسی و تحلیل و استنتاج قرار میگیرد .این که تناقضات و اشکاالت تبلیغاتی در
یک موضوع مثال ما را متوجه اشکال در انتخاب رسانه و نحوۀ کدگذاری پیام یا انتخاب سیستم تبلیغاتی میکند ،در این فرآیند
جای میگیرد.
-۳جستجوی مسائل از پیش حلشده :گاهی در روند بررسی مسائل تبلیغاتی حلشده ،ممکن است دوباره به مشکالت و
تناقضات ساختاری روبرو شویم؛ تناقضاتی که نتیجۀ اشکاالت پنهانی در مهندسی تبلیغات کاالی مورد تبلیغ است .مثال ممکن است
هزینۀ زیادی برای انتخاب یک رسانه در نظر گرفته شود و به نتیجه نرسیدن سیستم تبلیغات ،مجری تبلیغات را بر آن دارد که
تعداد کمی این رسانه را بیشتر کند .حال آنکه با جستجوی دوباره در این سیستم میتوان دریافت که مشکل از تناقض ساختاری
پیام با قابلیت رسانه بوده است.
-۴استفاده ار الگوهای راهحلهای کشفشده و وفقدادن آن با راهحل مسئلۀ تبلیغاتی خود .گاهی میتوان برای راهحل
مسئلۀ تبلیغات از الگوهای مطمئن تبلیغاتی که موفقیت آن پیشتر تجربه و اثبات شده است ،استفاده کرد.
)۲استخراج یا جداسازی یک مزیت خاص در تبلیغات :به جهت اینکه در ذهن ماندگار شود و تاثیر بیشتری داشته باشد.
)۵جاسازی (تبلیغات تو در تو) :بهکارگیری یک تبلیغ درون تبلیغات دیگر است .مثال تبلیغ اتوموبیل xدر تبلیغ یک فیلم
سینمایی .و یا تبلیغ برند شرکت سازندۀ برشورهای دیداری و شنیداری از خود در یک سفارش تبلیغاتی.
)۶موازنهسازی در تبلیغ (عامل تعادل و توازن) :در تبلیغات باید تعادل و توازن را رعایت کرد؛ چنانچه تاکید بیش از حد بر
روی وجهی از تبلیغات شود چه تاکید بر یک قسمت از مزیت محصول و غافلشدن از مزایای دیگر ،یا تاکید بر روی یک رسانه و
غافلشدن از رسانههای دیگر ،تبلیغات ناموثر و به مرز کلیشه و هَجو جمعی کشیده میشود.
)۷تبلیغات پیشاپیش :قبل از شروع هر فعالیت تبلیغاتی ،بایدکنشها و واکنشهای آن را تجزیه و تحلیل کرد و چنانچه ایرادی
درآن به ذهن رسید برای جبران آن باید به راهکاری خالقانه اندیشید.
)۸معکوسکردن :درمهندسی معکوس (چه در استراتژی ،چه در تاکتیک و چه در تکنیک) میتوان راهکارهای جدیدی را برای
تبلیغات یافت .مثال با واتابی کیفیت یک محصول یا فرم ظاهری تبلیغاتی آن میتوان معانی یا مزایای خاصی از محصول را برجسته
کرد و تاثیر تبلیغات را افزایش داد .مثال نام تجاری نوشابۀ dnLکه معکوس آن ۷uuمیشود.
)۹تغییر ابعاد :بزرگسازی و اغراق در معنا یا فرم .اغراق در قدرت یک جاروبرقی به نحوی که تمام اسباب طبقه پایین را به سقف
میچسباند و یا حجم بزرگ یک اسنک پنیری در اتوبان.
)۱۰ارتعاش تبلیغاتی :بهکارگیری یک تکنیک است به نحوی که مخاطب به واسطۀ کنش رسانۀ تبلیغاتی ناگزیر متوجه آن شود.
مثال خاموش و روشنشدن چراغهای تابلو ،حرکت تابلوهای گردان ،استفاده از پِرفورمِر تبلیغاتی ،ب بهکارگیری صدا در رسانههای
عمومی.
)۱۱تبلیغات دورهای :کمک میکند که پیام تبلیغات فراموش نشود؛ چراکه پیام مکرراً در دورههای متفاوت یا جابهجایی در
مکانهای متعدد مکرراً یادآوری میشود .اما باید جانب احتیاط را رعایت کرد که پیام با یکنواختی و درپی آن بیتفاوتی مخاطب و
حتی عصبانیت افراد مواجه نشود .براین اساس میتوان براصل ۱۲تکیه داشت.
)۱۲تبلیغات دنبالهدار :درتبلیغات دنبالهدار یا سریالی میتوان پیام را با توجه به شرایط اقتصادی ،اقلیمی ،جغرافیایی ،تاریخی،
مناسبتی ،ارزشی و ...طراحی و ظاهر آن را با این مناسبات هماهنگ ساخت .در اینصورت اگرچه پیام تکراری است ،ولی ظاهر آن
در هر دوره با توجه به یک مناسبت متفاوت است و با ظاهری کلیشهای و تکراری جلوه نمیکند.
)۱۳تبلیغات سرعتی (مینیموم فرم ،مینیموم زمان) :دراین نوع تبلیغات حداقل فرم و حداقل زمان انتقال پیام برای مخاطب در
نظر گرفته میشود .طبیعی است که هرچقدر فرم ،کمینه و پیچیدگی پیام ،اندک باشد ،زمان کمتری برای درک آن نیاز است.
)۱۵تبلیغات تبدیلی :در این نوع تبلیغات ،هر موقعیت یا مکان بر ساخت یک رسانۀ تبلیغاتی را دارد .مثل سالن فوتبال که تبدیل
به فضایی برای تبلیغات تجاری میشود و یا یک جلسه سخنرانی علمی که در انتها تبدیل به محیطی برای تبلیغ یک محصول
میشود.
)۱۶تبلیغات بازخوردی :در این نوع تبلیغ ،طراح با رجوع به خاطرات مخاطب نشانهای را از درون خاطرات جمعی وی بیرون
میکشد و دوباره آن را پیش روی اجتماع قرار میدهد( .سیالکردن ذهن مخاطب و جداکردن از سیر زمان .مانند بازپخش یک
فیلم تبلیغاتی قدیمی پیرامون همان محصول ،یا واسازی یک کاراکتر مشهور ملی از گذشته در تبلیغات حال حاضر)
)۱۷تبلیغات واسطهای :انتقال پیام بهواسطۀ یک عنصر شناختهشده ولی بیربط با موضوع انجام میشود( .مانند ابزاری بیربط یا
ستارهای مشهور یا یک حیوان که درخدمت موضوع تبلیغات قرار میگیرد).
)۱۸خودتبلیغی :در این نوع تبلیغات ،خود محصول (ظاهر و فرم محصول ،بسته بندی محصول ،رنگ و مادۀ محصول و )...الگوی
تبلیغاتی آن در هر رسانه می شود .همچنین هر فضا و سیستم تولید ،ارائه و پخش محصول فضایی مناسب برای تبلیغات فرض
میگردد .مثال ماشینهای حمل و توزیع ،دکورهای ویترینهای ارائه ،استندها و ...که شبیه به شکل ظاهری محصول طراحی
میشوند .این نوع تبلیغات برای تبلیغ خدمات نیز بهکارگرفته میشود .مثال زمانی که خود صاحب خدمات ،خویش را تبلیغ کند.
)۱۹کپیکردن درتبلیغات :در این اصل رسانه به دلیل پیچیدگی یا هزینههای زیاد و یا در دسترسنبودن در موقعیت ارائه ،بهکار
گرفته نمیشود و طراح تبلیغاتی ناچاراً تالش میکند تا رسانهای شبیه به آن را -معموال با هزینهای کمتر -درموقعیت تبلیغ بسازد.
مثال شبکهها و کانالهای مجازی (پادکستهای رادیویی یا تلوزیونهای اینترنتی یوتیوب) که با خوراک و دادههای عوام ،مخاطبین
خود را بیشتر میکنند تا از خود رسانهای بسازند که نه هزینههای یک تلویزیون ملی یا رسانۀ جمعی رسمی را دارد و نه محدودیت
زمانی نسبت به ارائه تبلیغات محصول را.
)۲۰تبلیغات ارزان :در این نوع تبلیغات ،خوردهریزها و وسایل دمدستی و متعارفی که روزمره بسیار با آن سر و کار داریم و
درعین حال هزینه تولید آنها بسیار اندک است (مانند هدایای تبلیغاتی مرسوم :کاله ،فلشدیسک ،فندک ،دستمال ،تیغ ،ظروف
یکبار مصرف و- ، )...به جای رسانههای گرانقیمتی مثل بیلبورد -شرایط تبلیغات را فراهم میکنند.
)۲۱تعویض یک سیستم مکانیکی تبلیغات و بهبود آن :بیلبوردهای شهریای که گردان میشوند ،یا یک حجم برجسته بر
روی آن قرارمیگیرد و یا یک قسمت از تصویر دوبعدی از کادر آن بیرون میزند دراین دسته قرارمیگیرند( .استند ثابت یک آشپز
که امروز یک عروسک و مجسمۀ متحرک بادی یا انسانی میشود).
)۲۲پردههای انعطافپذیر یا پوستههای نازک برای جلوهدادن وجذابیت بیشتر آثار تبلیغات.
)۲۵همجنس و همگنسازی درتبلیغات (مثل ساخت یک اِلِمان بزرگ از محصول برای تبلیغ)
)۲۶کنارگذاشتن و بازسازی تبلیغات :دراین اصل طراح یا رسانه و یا پیامهای تبلیغاتی تکراری و کلیشهشده را کنار میگذارد و
یا بازسازی میکند تا آن را نوآورانه جلوه دهد.
)۲۷تغییر خواص فیزیکی و شیمیایی یکجسم :با توجه به این اصل ،حالت کلی یک تبلیغ ،تراکم تبلیغات و میزان
انعطافپذیری آن را میتوان گاها تغییر داد.
)۲۸تبلیغات تغییر فازی :باتوجه به این اصل ،درتبلیغات خود به صورت ناگهانی میتوان از رسانهها و پیامهای عجیب وغریب
استفاده کرد.
)۲۹تبلیغات حرارتی و انبساطی :باتوجه به این اصل ،درتبلیغات یک محصول میتوان از سامانههای الکترومکانیکی یا مکانیک
سیاالت بهره گرفت.
)۳۱محیط پنهان در تبلیغات :تبلیغات محیطی در محیطهایی که افراد توجه زیادی به آن ندارند.
)۱برازندگی ،کمال و تعادل درونی هر آبژه در فضا به نحوی که در بهترین حالت ،زیباترین فرم و بهترین کارکرد قرار گرفته باشد
)۲بکارگیری رنگهای گرم و ویژگیهایی چون هارمونی و هماهنگی اجزای فضا ،قرینگی ،توازن و تعادل ،مطلوبیت و زیبایی ،صاف و
صیقلی بودن در نمود آبژهها
)۳تجسم طبیعتی بینقص ،شکوهمند و خیالانگیز در تصویر و صدا :بهاری همچون بهشت ،تابستانی پر از شور ،پاییزی عاشقانه و یا زمستانی
ایمن و بی دردسر
)۴لوکیشنهای فاخر و اشرافی ،انسانهایی زیبا ،آرام و با اعتماد به نفس با لباس و آرایشی وزین
)۵به کارگیری صدای آرام و مطمئن برای راوی و موسیقیهای اپرایی یا تکنوازیهایی از پیانو
)۶استفاده از لنز واید و نقطۀ دید مورچهای یا پرندهای و حضور نیم سایههای متعدد در فضا
)۷حرکتهای آرام دوربین در گذر از فضایی ثابت و یا حرکت آرام شیئی جاندار یا بیجان از دریچۀ ثابت دوربین
)۹استفادۀ حداقلی از جلوههای دیجیتال صوتی (مثال افکتهای صدایی یا بکارگیری صدای اشیاء مدرن) و تصویری (فیلتراسیون تصویر یا
تدوین پالنها با ریتم تند و یا استفاده از شکل قلمهای مدرن در نوشتار) مگر به نحوی استفاده شود که ریتم فضای مدرن در آن محسوس
نباشد.
)۱۰بکارگیری شاهکارهای و نمونه های عالی موسیقی ،ادبیات ،هنر و ...یا الهام گرفتن از آن
)۱۱استفاده از رسانه های تبلیغاتی متعارف و مرسوم جامعه :رسانه های همگانی
)۱۲استفاده از شیوههای محافظه کارانۀ زبانی بی آنکه بخواهد دافع یا نافی مقبولیت یک موضوع ،برند یا باور فرهنگی -اجتماعی خاصی شود.
)۱۳بیانی عمومی دارد و مضامینی را پیش روی مخاطبین خود می گذارد که ایده آل انسانهاست و لزوما محدود به فرهنگ خاص یا موقعیت
مشخصی نیست.
اسطوره در گذر زمان و بر اساس تجربه های ناب انسانی ،تالش برای شناخت ساحات هستی و باطن انسان و انعکاس و نمایانسازی
حقایق زندگی شکل گرفته است .با اینکه اسطوره دستارورد دوران کهن است ولی مختص به گذشتۀ بسیار دور نیست و همواره
زنده و پویا و در حرکت است .اسطورههای هر قوم و ملتی با تو جه به شرایط اجتماعی ،فرهنگی ،اعتقادی و ...خاص همان منطقه
ساخته و در گذر زمان تکامل می یابند .اسطورهها در قالب تمدنهای باستانی گذشته ،معموال از الههگان ،اشیاء طبیعی ،قهرمانان و
سلحشوران ملی ساخته میشدند؛ با وجود اینکه امروزه از اسطوره تنها یک نام و نشان ظاهری باقی مانده ،ولی باطن ،جوهره و
خاستگاه هر اسطوره هنوز در جوامع معاصر برآمده از آن تمدنهای باستانی حضور دارد؛ در نتیجه میتوان با به کارگیری نماد و
اسطوره در تبلیغات یک موضوع ضمن ایجاد هویتی ملی برای برند ،تأثیرپذیری اجتماع از بیان تبلیغ را افزون ساخت و همچنین
غرور و افتخاری جمعی را در پرتوی موضوع تبلیغ ایجاد کرد( .اسطوره در باطن آدمی وجود دارد و انسان از آن بی اطالع است) از
این رو ،یکی از راهکارهای موثر در ساخت هویت بصری برند -از طراحی و انتخاب رنگ و فرم و نشان گرفته تا طراحی مسکات و
کاراکتر تبلیغاتی -طراحی بر اساس مفاهیم و نمادهای اساطیری است .همچنین ،بهکارگیری اسطورهها و برساختهای
شبهاسطورهای در تبلیغات میتواند با اغراق در امور طبیعی ،به برجستهسازی موضوع برند یاری رساند .این نمادهای اسطورهای یا
شبه اسطورهای میتوانند اشیاء بیجان (مثال یک سنگ زنده و متحرک یا درخت سخنگو و یا ماسک و کاله جادویی) یا جاندار
(مثال اسب بالدار یا ابر انسان) باشند؛ میتوانند عینی (محسوس و پیدا و متجسد) و یا ذهنی (معقول و غیرمتجسد) باشند.
عینیت و شیءوارگی ویژگی همیشگی یک بیان اسطورهای یا شخصیت شبهاسطورهای نیست؛ مثال Sonic Signها نمادها یا
نشانههای صوتی نامتجسد و غیر عینی یک برند هستند که با توجه به ویژگیهای مورد نظر آن برند ساخته میشوند؛ چنانچه
اجتماع چنین نشانه-صدایی را همچون صداهای فراطبیعی -ازلی تلقی کند ،میتواند نشانهای اساطیری و غیر عینی تلقی شود.
همچنین در تبلیغات یک برند ،کاراکتر تبلیغاتی الزاما نباید جسم داشته باشد؛ با تعریفِ رفتار ،اخالق و کنشی خاص برای یک
شخص فرضی (که تنها یک نام دارد) هم میتوان تشخصی غیر آبژکتیو و اسطورهای/غیر اسطورهای ساخت .هر تشخص عینی یا غیر
عینی زمانی بهعنوان یک کاراکتر تبلیغاتی درک میشود که هویت فردی و موجودیت اجتماعی آن مورد قبول جامعۀ هدف قرار
گیرد و جمع آن را -چه ببیند و چه نبیند -به منزلۀ یک شخص موجود در میان خود درک کند .براین اساس الزم نیست که
کاراکتر تبلیغاتی دارای جسم باشد و حتی اگر دارای جسم بود ،الزم نیست که حتما دارای حواس پنجگانه (چشم و گوش و )...و یا
افعال انسانی باشد.
اسطورۀ ابرانسان :اسطوره تجربۀ معرفت شناسانۀ انسانِ تاریخی است .انسانی که در صیرورت تاریخی خود میل به نامیرایی،
جاودانگی ،فائقشدن بر هستی و ...را دارد ،در نهان خویشتن اسطورهای می سازد که نامیرا و جاودانه است و با قدرتهای فرا انسانی
بر تمامی ساحات هستی فائق گشته .تکنیک تبلیغات اسطورهای از چنین تجربهای سود میجوید .این تکنیک خواستنشدنهای
انسان معاصر را (که ریشه در خواستهای گذشتۀ او دارد) به واسطۀ تحلیل اسطورهها شناخته و از این رو اسطورهای مناسب را با
نام و نشان برند و صنعت و تکنیکهای ساختی آن پیوند میزند .توانمندی جسمی و فکری باال ،داشتن هوش یا استعداد در خور
توجه ،غایت زیبایی و تناسب ،سرعت عمل باال ،داشتن خصوصیات اخالقی برجسته ،حاضر و غایبشدن ارادی ،کنترل موقعیت
بهواسطۀ ذهن و ...قدرتهایی فراتر از قدرتهای یک انسان معلمولی است و تبلیغات با هوشمندی این قدرت را از اسطوره به برند
مورد تبلیغ انتقال میدهد و آن برند را تبدیل به اسطوره میکند .گاه با لحن اسطورهای خود باعث برجستهتر و تاثیرگذارترشدن
با اینکه اسطورههای تاریخی ،ارزش و هویتی مستقل دارند ،ولی چنانچه آن اسطوره به صورت مستمر ،مداوم و با برنامهریزی
مشخص در تبلیغات یک برند بکار گرفته شود ،به نحوی که در اذهان جمعی جزیی از هویت آن برند تلقی شود ،درآن صورت آن
اسطوره میتواند نقش کاراکتر تبلیغاتی آن برند را ایفا کند.
ج) تکنیک تبلیغات مدرن :در این تکنیک تبلیغاتی ،سرعت ،دقت و قابلیتهای تکنولوژیک محصول به عنوان یک مزیت بیشتر مورد
توجه قرار میگیرد .در این تکنیک ،مد و مصرفگرایی دو مولفهای اصلی هستند که باعث ایجاد نیاز در مخاطب میشوند .در دوران مدرن،
بزرگشدن چرخۀ تولید و مصرف ،جامعۀ هدف یک برند را وسعت بخشیده ،ارقام مالی تولید و تبلیغ آن را بزرگتر کرده و رقابت سهمگین بین
تولیدکنندگان را پیش آورده است؛ بدین سبب ،مطالعات بازاریابی و تبلیغات مدرن به نسبت تبلیغات کالسیک دقیقتر و با حساسیت بیشتری
انجام میگیرد و بر پایۀ استدالالت منطقی و عقالنی تکنیکهای الزم پیشبینی و سنجیده میشود .سودآوری کلیدواژۀ این تکنیک تبلیغاتی
است .تبلیغات مدرن هر چیزی را از وجه سودآوری و منفعتی که به انسان میرساند ،نشان میدهد؛ ویژگیهای این تکنیک تبلیغاتی عبارت
است از:
)۲مخالفت با زیباییشناسی کالسیک و توجه به زیبایی غیراستعالیی و غیر نوستالژیک و غیر اسطورهای فرمهای تجریدی و انتزاعی :توسع
مفهوم زیبایی در هر موضوع جدید یا در هر حس جدید ،مثال زیبایی در سادگی ،استحکام ،تغییر و خشونت( .زیبایی را در هر چیزی که
تبلیغات کالسیک به آن توجه نکرده بود ،یافتند)
)۳ستایش تکنولوژی ،ماشینیزم و موضوعات مدرن شهری (نظیر سرعت ،زمان ،هماهنگی ،ریتم و دورنمای شهری ،ابرسازههای مدرن و )...و هر
محصول مدرن شهری (به منزلۀ محصولی که سرعت و دقت و راحتی بیشتری را به ارمغان می آورد)
)۴بهکارگیری مفهوم عظمت اجتماع شهری و در عین حال ،فرد انسان مدرن حاضر در شهر؛ به تعریف دیگر ،توجه به فردیت انسانی یا
کلونیهای کوچک حاضر در این اجتماع نظیر گروههای محیط زیستی و بندهای موسیقی و ان جی او ها و( ...نه لزوما نگرش کلنگرانه و
اجتماعی به انسان)
)۶اغراق در موضوعیت انسان و فضا :آیندهنگری و ساخت فانتزی انسان و اجتماع در آینده (انسانی که یا به سبب ساز و کار مدرنیته در جهانی
تخریبشده متولد شده :مثل فردی در جهان بدون خورشید یا بدون آب و یا انسانی که به سبب موهبت مدرنیته در جهانی رو به جلو ،فعال و
متعالی به مقام خداگون و ابرانسانی نائل گشته :مثل انسانی که بالهای مکانیکی دارد و یا در بدن مکانیکی بزرگتر و در جهان فوق پیشرفته در
حال حرکت است)
)۷توجه به الیههای پنهان ذهن و روان انسان (تحت تأثیر روانشناسی فرویدی و یونگی)
)۱۰بهکارگیری طنز و تا حدی استهزا (یعنی بیان تهاجمی ،استهزاآمیز و توهینهای سربسته و طنازانه)
)۱۱توجه به مفهوم روانشناسانۀ فرم و رنگ به جای مفهوم نمادین آن (و در نتیجه بهکارگیری رنگهای خالص و خطوط آزاد و اشکال تند
برای تجسم کیفیتهای عاطفی و تهییچ کننده؛ شدتیافتن رنگ و نور (پاساژهای رنگی زیاد و رنگهایی با تضاد زیاد) و گهگاهی استفادۀ
تصویرهای خاکستری)
)۱۴حرکت سریع دوربین در میان آبژههای ثابت یا متحرک فضا ،جامپکات ،تقطیعها و تدوینهای غیرکالسیک (از اکستریم النگ به کلوزاپ
و اینزرت)
)۱۶بهکارگیری موسیقیهای تکینیکال دیجیتالی که پر سرعت و پر ریتم است (گاه چنین موسیقیای با صداهای واقعی از زندگی شهری
همنشین میشود).
)۱۷جملههای تلگرافی (کوتاه ،و محکم) یا کلمات و جمالت مقطع و تکهتکه با سکوتهای نامتعارف که حالتی تحکمی و پرانرژی به موضوع
میدهند.
)۱۸توجه بیشتر به اصول بازاریابی و مارکتینگ در تبلیغات و پر رنگشدن مفهوم رقابت در عرصۀ بازار مصرف.
)۱۹اهمیتیافتن خواست مشتری :کاتلر ،استاد بازاریابی مدرن« :مشتری پادشاه است».
)۲۰دارای بیانی قطعی و مطمعن و ازخودراضی که به نظر میرسد از سوی یک دانای کل اذعان شده است .این قطعیت و از خودراضیبودگی
گاه به مرز تحکم نزدیک میشود.
د) تکنیک تبلیغات پسامدرن :در این تکنیک تبلیغاتی ،تمامی صورتهای علمی– استداللی بازاریابی مدرن به چالش کشیده میشود و
مولفههایی مورد توجه قرار میگیرد که تا پیش از این کارکرد خالقانۀ آن در تبلیغات مشخص نشده بود .ابهام و پیچیدگی الیههای متعدد
بیانی /زبانی ،بهکارگیری رسانههای نامتعارف و غیر مرسوم ،قاعدهگریزی بصری (فرم و ریخت و ساختار تبلیغ) ،مضمونی (موضوع تبلیغ یا
آبژههای در خدمت موضوع تبلیغ) و مفهومی (معنای صادره از روایت و بیان تبلیغ) و فرافکنی در اصول تبلیغات در این تکنیک تأمل ،درگیری
و حتی در مواردی سردرگمی مخاطب نسبت به تبلیغ را ایجاد میکند؛ این سردرگمی به سبب نگرشی است که در تبلیغات پسا مدرن وجود
دارد :از دست رفتن معنای منظور شده در نزد مولف یا متن تبلیغات و اهمیت یافتن برداشت شخصی مخاطب و در نتیجه تأثیر پذیرفتن از آن.
«ابتکار و خالقیت در بیان» کلیدواژۀ این تکنیک تبلیغات است .این تکنیک هر چیزی را به شیوهای دیگر معرفی و تبلیغ میکند تا به
یادماندنی شود؛ ویژگیهای تبلیغات پسامدرن عبارت است از:
)۲ساختارشکنی شکستن هر ساختار کلی و از پیشتعریف شده در ارائۀ مضمون ،معنا ،موضوع و رسانۀ تبلیغات است؛ ساختارشکنی به
شیوههای متعددی ممکن میشود :الف) از طریق کانونزدایی (توجه به حاشیههای موضوع به جای تمرکز بر خود موضوع) ،ب) آیرونی
(وارونهگویی در معنا و مضمون ت بلیغ) ،ج) پارودی (ایجاد هجو و به سخره گرفتن محتوا ،مضمون و معنای تبلیغ) ،د) ساخت رسانههای ابتکاری
(مثل جعبههای تبلیغاتی) ،هـ)پیام معکوس (جابه جایی مفهوم در تبلیغ؛ مثال به خدمت گرفتن آبژه هندوانه برای تبلیغ یک کفش) ،و)
گروتسک :هم بعدی و هم زمانی چند ساختار متناقض در یک برساخت تبلیغاتی جدید (مثال همزمانی ورود دو ساختار متناقض طنز و غم یا
ترس و شهوت در یک اثر) ،ز) نفی دیگری برای تبلیغ خود و حتی نفی خود برای تبلیغ دیگری (مثال تبلیغ هوندا برای رنو این معنا را در ذهن
مخاطب ایجاد می کرد که هوندا نیاز به تبلیغ ندارد) ،ح) تبلیغات کثیف (تبلیغاتی که نه با تکیه بر برتریهای برند مورد تبلیغ به شیوۀ مدرن یا
کالسیک بلکه با بدنام کردن برند رقیب شکل میگیرد ) ،ط) تبلیغ در تبلیغ (مثال تبلیغهای جانبدارانه و یا تبلیغهای تو در تو) ز) و مهمتر از
همۀ این شیوهها :به چالش کشیدن و پرسشگری به جای حل و استنتاج یک موضوع در تبلیغات (آثار پسامدرن به دنبال جواب و استنتاج
نیستند بلکه تنها پرسشگر و چالشگرند)
)۳استحاله و تعویق معنا و در نتیجه ایجاد ابهام و سردرگمی در ابتدای مواجهه با اثر تبلیغاتی :بر اساس این اصل که «هر چیزی قابل تشبیه به
هر چیز دیگری است» زمینۀ تولید پیامهایی میسر می شود که تصویر یک آبژه در استحالۀ آبژۀ دیگری است و به این سبب که تصویر نه دقیقا
خود آبژه و نه دقیقا آبژۀ دیگری است و در عین حال هم این است و هم آن ،معنا به تعویق میافتد و ممکن است اولین مواجهۀ با اثر تبلیغاتی
باعث سردرگمی مخاطب و ابهام تبلیغات شود.
)۴رجعت به اصول ماقبل مدرن و بازگشت به ارزش های تاریخی کالسیک و بازخوانی شخصی و غیر تاریخی آن که در ظاهر باعث ورود عناصر
کالسیک و ترکیب آن با عناصر مدرن شد .باید توجه داشت که دوران پسامدرن دوران نگرش غیر تاریخی به هر پدیدۀ کالسیک است؛ عناصر
کالسیک در هنر پسا مدرن نه به عنوان آبژهای تاریخی بلکه به عنوان آبژهای مفهومی و با خوانشی فردی /شخصی بهکارگرفته میشوند .توجه
دوباره به اسطوره و نماد و ورود افسانه و کهن الگوها در تبلیغات پسامدرن نتیجۀ چنین رجعت و التقاطی است .بازگشت نماد و اسطوره به
تبلیغات پسامدرن باعث ایجاد حس رمزگشایی در مخاطب و مشارکت وی در فهم اثر میشود .لذا با بازگشت دوباره به مفهوم نمادها مخاطب
بیشتر از دوران مدرن با اثر تبلیغاتی در تعامل قرار میگیرد.
)۵تابو شکنی مفهوم تناسب در زیبایی و تعریف زیبایی در هرج و مرج و غیر متناسبات (بازتعریف زیبایی در زشتی اشیاء و یا بازتعریف
ارزندگی در اشیاء غیر ارزنده؛ عمقبخشی ظاهری و یا تأملبرانگیزی تصنعی در چیزی بیارزش و دون :کیچ )
)۷ویژگیهای مرسوم فرمیک در تکنیک تبلیغات پسامدرن :الف) توجه به عنصر تکرار و زیادهروی در آن ( :مثال تکرار یک تصویر متحرک ۳
ثانیهای در تیزری ۳۰ثانیهای) ب) کمترین شعار و کمترین رنگ ،اصوات و تصویر (به سبب خستگی و اضطراب انسان بحرانزده از جهان
مدرن)؛ ج) ایجاد تصاویر بهظاهر غیر حرفهای و فیالبداهه مانند اسنپ شاتها یا کاراکتری که از حضور دوربین اطالعی ندارد؛ د) فیلمبرداری و
صدابرداری غریب و غیر مرتبط با فضای موضوع؛ ه) استفاده از تکنیکهای فتومونتاژ در تدوین ؛ و) عدم رعایت قانون دستور زبان در پیامها یا
شعارهای تبلیغاتی؛ ساخت کلمههای نامتعارف که از ترکیب دو یا چند عبارت به دست میآیند؛ بهکارگیری کلمات به ظاهر نامربوط در نسبت
با موضوع مورد تبلیغ؛ ایجاد تایپهایی با شکلهای معوج ،به پرسپکتیو رفته و حتی دستنویس و به ظاهر فیالبداهه و حتی برداشتن مرز میان
نوشتار و تصویر.
)۸بازاریابی ضد کاتلری« :مشتری لزوما پادشاه نیست .آنچه اهمیت و ارزش توجه دارد احساسی است که در زمان حال خلقشده است .پادشاه
تبلیغ همان اثر و تأثیر آن است».
)۹توجه به چندالیگی معنا و اندیشه به جای وضوح معنا و شکل پیام :ابهام و چند الیه بودن پیام محصول مرگ متن ،مرگ مولف و اهمیت
یافتن مخاطب در دوران پسا مدرن است .همچنین ،دوران پسامدرن ،دوران پایاندادن به نگاه تودهای به اجتماع انسانی (نگاهی که بر مبنای آن
همۀ انسانها زیر نام انسان مدرن بر اساس یک مجموعه ویژگیهایی ثابت و صلبی تعریف میشدند) است و آغاز توجه به انسان به مثابۀ «فردی
هستنده» با «تجربۀ زیستی متفاوت» از دیگران (اولویت توجه به انسان هستنده منهای جهان/هستی) .فردی که جهانی متفاوت از فردی دیگر
دارد .توجه کمتر تبلیغات پسامدرن به عقل ،توجه بیشتر به حضور بدنی و موقعیت مخاطب -به عنوان جزئی از اجزای تبلیغ -را پیش میکشد؛
از این رو تبلیغات تعاملی (تبلیغاتی که پیام به واسطۀ کنش یا واکنش مخاطب در محیط تبلیغات انتقال مییابد) ،تبلیغات حسی (تبلیغاتی که
در آن سعی می شود تمامی حواس پنجگانه و حتی احساسات مخاطب و در نتیجه کل اندام وی درگیر موضوع تبلیغ شود) و تبلیغات چریکی
(تبلیغاتی که در آن رسانه ،مفهوم و مضمون پیام به شکلی خالقانه ،نامتعارف ،غیر مرسوم و غیر قابلپیشبینی انتقال مییابد و محیط با
دستکاری خود رسانۀ پیام میشود) ،تبلیغات چیدمانی (تبلیغات بر اساس چیدمان اجزای تبلیغ در محیط) ،تبلیغات اجرایی (تبلیغات بر اساس
پرفورمنسهای فردی و گروهی) ،پنج تکنیک مهم تبلیغات پسامدرن محسوب میشوند.
تبلیغات تعاملی( : )Intractiveدر این نوع تبلیغات ،مخاطب جزیی از رسانۀ تبلیغات است؛ چرا که با مشارکت خود ،خواسته یا
ناخواسته ،رضایتمندانه یا نارضایتمندانه نقشی تکمیلی در تولید ،انتقال و فهم پیام تبلیغاتی دارد .درتبلیغات تعاملی ،مخاطب تنها
گیرندۀ منفعل پیام نیست و رسانه لزوما نقش فعال پیامرسانی را به عهده ندارد؛ در این نوع تبلیغات ،پیام در تعامل میان مخاطب و
محیط یا اثر تبلیغاتی فهم می شود ،از این رو ،اثربخشی تبلیغ به حدی زیاد است که پیام آن در ذهن مخاطب بیشتر از یک پیام
تبلیغاتی تک-سویه و غیرتعاملی ماندگار میشود .به عنوان مثال ،تبلیغات پرفورماتیو فردی یا گروهی و یا تبلیغات رسانههایی که
پیام خود را در واکنش به فعالیت خاصی از مخاطب ارائه می دهند از تبلیغات تعاملی به شمار میروند.
تبلیغات حسی ( :)Emotional Advertisingبه مجموعه تکنیکهای احساسی -روانشناختی تبلیغات گفته میشود که با
برانگیختن یک یا چند حس از حواس ظاهری انسانی یا روان-احساسات وی پیام تبلیغاتی را ارائه و تاثیر آن را افزون میسازند:
الف) تبلیغات مولتی مدیا که می تواند با صدا ،تصویر ،بو ،بافت ،فشار و حرکت ،حواس پنجگانۀ انسان را به کار گیرد .این نوع آثار
یا به تلوزیونهای محیطی محدود میشوند و یا اشیایی قابل لمس و در دستگرفتنی هستند.
ب) تبلیغات حسی بر مبنای ترس :یک ویژگی ذاتی بشر است که در تمامی موجودات هستی وجود داشته و ضامن بقاء آنها در
مسیر خطرهای حتمی یا احتمالی است .ترس باعث ایجاد امور متعددی شده است :احتیاط و مراقبت ،بهخاطر سپاری تجربیات،
شکلگیری تمدن ،میل پرستش ،نظمپذیری و نظمدهی ،کشف وساخت و ....؛ ارسطو کاتارسیست (تزکیه نفس یا حس ترحم همراه
باشفقت که در مواجهۀ انسان با یک تراژدی حاصل میشود) را برآیند حس ترس میداند .این حس میتواند با دیگر حواس باطنی-
روانی انسان پیوند بخورد .مثل حسکردن عظمت و واالیی یک آبژه که برآیند آشفتگی و خوف/ترس از قهر و نافهمی آن عظمت
است (به تعبیر کانت دچار جاللیت چیزی شدن = )Sublimeو یا توسعه یک رویا برای فرار از ترس (تصعید به تعبیر فروید) و
حتی فرافکنی فرویدی که برآمده از ترس است .تبلیغات مبتنی بر حس ترس ،برای مضامینی است که یا بازدارندهاند و دوری
جستن از آن الزم و ضروری و حیاتی است (مثل پیشگیری از بیماریهای ایدز و سرطان و ،...جلوگیری از تصادفات در حین
رانندگی ،دوری جستن از گروهک های منافق) و یا مضامینی که مفاهیم واال و ایدئولوژیک را ارائه میدهند (مثل واقعۀ عاشورا ،شب
قدر و ) ...و یا مضامینی هستند که عنصر اصلی آن ترس است( .مثل تبلیغات یک فیلم ترسناک)
ج) تبلیغات حسی بر مبنای طنز :فروید طنز را متمدنانهترین واکنش انسان در برابر چالشها و نامالیمات میداند .به تعبیر وی،
انسان درمواجهه با شرایط سخت یا در مغایرت با فردی دیگر ،به مقابله با آنها میرود ولی اگر قادر به مقابله نباشد یا تصمیم به
مقابله نداشته باشد ،واکنشی همچون خنده را پیش میگیرد .تبلیغات طنز حس مشارکت و صمیمیت میان موضوع تبلیغ ومخاطب
تبلیغ را بیشتر میکند .این تکنیک بیشتر برای موضوعاتی بهکار میرود که یا عمومی ،فرو دست (غیر ایدئولوژیک ،غیر استعالیی)،
د) تبلیغات حسی بر مبنای خشم و نفرت :درفرآیندهای ایدئولوژیک و آرمانخواهانۀ یک جامعه ،تبلیغات حسی مبتنی بر نفرت
وخشم میتواند مخاطبین خود را نسبت به پایداری در برابر یک پدیده تحریک کند .این نوع تبلیغات یا برای موضوعاتی ضدبشری و
ضدانسانی است و یا برای موضوعاتی سیاسی_ اجتماعی که جامعه را نسبت به یک سیاست یا رویداد درون/برون مرزی تهییج
میکند.
هـ) تبلیغات حسی بر مبنای احساساتی همچون هیجان ،غم و اندوه ،اغواگری ،شوکهکردن:
تکنیکهای تبلیغاتیای که غم و اندوه انسان را برمیانگیزند ،معموال برای ایجاد حس همدلی مخاطبین با موضوع بهکار میرود.
شوک ،برآیند یک روایت یا واقعۀ غیر قابل پیشبینی است که در تبلیغات مبتنی بر آن« ،جزیی ناهمگون با روایت» ناگهان در خود
روایت سر بر میآورد و تا پیش از آنکه مخاطب مسئله را تحلیل و پذیرفتنی کند ،جزء ناهمگون به اتمام میرسد .این نوع تبلیغات
برای مضامین بازدارنده بیشتر کاربرد دارد.
تبلیغات مبتنی بر هیجان ،میل زیستی و تحرک انسان را برمیانگیزد و برای هر موضوعی که ریتم و تحرک تند داشته
باشد مناسب است :مثل تبلیغاتی که در آن موزیک پر ریتم Power Baseبههمراه تصاویر ورزشی میل مخاطبین را برای
ورزش کردن بیشتر میکند.
نظام های مرجع (سیستم نظری و عملی ای که جامعه بر اساس آن به مسائل می نگرد و عمل می کند) در فضایی ایدئولوژیک
زمینه سازی الزم برای تأثیرپذیری مخاطب را از آگهی فراهم می کنند .عناصری چون صفت و لقبی که با آن شناخته میشویم،
عکسالعمل و بازتابندگی ،هویت ،خویشتن (خودآگاهی) ،و درنهایت ،تمایل به خرید ،هریک به تنهایی بخشی از این نظامهای
در هر آگهی تجاری ،نوعی نظم معنایی برقرار می شود که سلسله مراتبی از ارزش های اجتماعی را منعکس می سازد و یا اشاعه می
دهد .درواقع ،هر آگهی در حکم تصویری از جامعه ای است که در آن زندگی می کنیم .این تصاویر در مجموع ،سیستمی ایدئولوژیک
را به وجود می آورد که هویتِ ما و معانی پدیده های روزمرۀ زندگی را برایمان تعریف و درک آن ها را آسان تر می کند و نیز لذت ها
و امیال غالباً ناخودآگاه ما را به شکلی نمادین باز می نمایاند .نتیجه آنکه آگهی های تجاری نوعی گفتمان را می سازد که کارکردی
ایدئولوژیک دارد و ابزاری برای ساختن و سامان دادن معانی در زمینه های اجتماعی یا درواقع ،حلقۀ واسطی بین زبان و رفتار
اجتماعی است.
رابطۀ بین تبلیغات تجاری و فرهنگ را شاید بتوان از سه دیدگاه نظریِ مکمل بررسی کرد :در دیدگاه اول ،می توان محتوای تبلیغات
تجاری را برآمده از محتوای فرهنگی جامعه و تحت تأثیر گفتمان (باورها و ارزش های) حاکم بر آن دانست .درحالی که در دیدگاه
دوم ،تبلیغات ،واجد قدرتی خاص و مؤثر فرض می شود که شکل دهندۀ فرهنگ و ارزش های فرهنگی جامعه است .در این نگرش،
می توان مخاطبان آگهی ها را همچون بازیگرانی در نظر گرفت که در میدان بازی تبلیغات و مطابق با مقررات و اصول تبلیغات ،بازی
می کنند .دیدگاه سوم نیز مبتنی بر تفصیل ،یعنی پذیرش رابطۀ متقابل و تأثیر و تاثُّر دوجانبۀ فرهنگ و تبلیغات تجاری است.
دیدگاه دوم با نظریات بنیان گذاران مکتب مطالعات فرهنگی شکل گرفت .ریموند ویلیامز از پیشگامان این مکتب ،در کتاب خود
«مسائلی در مادیگرایی و فرهنگ» به جادوی تبلیغات اشاره میکند .وی تبلیغات را ترجمهکنندۀ نیازهای ذهنی و نیازهای عینی و
شیئی میداند و آن را واجد جادویی فرض میکند که طی آن ،اشیاء به واسطۀ پیوند خود با مفاهیم اجتماعی و فردی صاحب ارزش
می شود( .بشیر و فکورپور ) ۱۳۸۶ ،البته دستیابی به این مفاهیم در الگوهای فرهنگی متفاوت ،با روش های مختلفی انجام میگیرد
که تبلیغات «فراگیرترین و شایع ترینِ » این روشهاست .از نگاه ویلیامز ،جادوی تبلیغات ،همان ارتباط دادن مصرف با امیال انسانی
است ،حتی اگر بین این دو موضوع هیچ رابطۀ واقعی وجود نداشته باشد .در چنین فضایی شما تنها شیء را نمیخرید بلکه همراه با
آن احترام و منزلت اجتماعی ،تبعیض ،سالمتی ،زیبایی ،موفقیت و قدرت سلطه بر محیط اطرافتان را نیز میخرید( .بشیر و فکورپور،
)۱۳۸۶
ویلیامسن نیز معتقد است تبلیغات به واسطۀ پیوند دادن کیفیت های فردی و روابط اجتماعی ضمنی با اشیاء ،اقدام به ایجاد و فروش
هویت می کند و در این بین ،کاالها را سرشار از کیفیت هایی می کند که بسیار فراتر از ارزش مصرفی واقعی آن اشیاء است .به نظر
وی ،این فرایند به گونه ای عمل می کند که کیفیت ها از تصویر به محصول ،و از محصول به شخص منتقل می شود.
اهمیت این گفته زمانی بیشتر درک می شود که توجه شود امروزه تبلیغات تجاری به صورت منبعی حیاتی از اطالعات افراد درآمده
است .شودسن ضمن تأکید بر این جنبه از اهمیت تبلیغات تجاری ،به جنبۀ نشانه گذاری و تعیین نماد در تبلیغات تجاری بیشتر
توجه می کند« :در یک محیط متغیر و غیرشخصی ،نشانه های خارجی از اهمیت بسیار باالیی برخوردار است و مردم مجذوب هر
چیزی می شوند که می تواند به عنوان یک نشانه به کار برده شود .کاالهای مصرفی این ابزارهای نشانه گذاری را بیش از پیش فراهم
کرد و دیدگاه مردم نسبت به کاالها به مثابه نمادهای مشهود از ارزش های درونی تغییر یافت)Schudson, 1986, p.167( .
این در حالی است که پیدایش فرهنگِ مصرف نه تنها زمینه ساز نیاز به سیستمهای جدید نمادها شده بلکه این احساس نیاز بر
شدت پیدایش این فرهنگ نیز تأثیر گذاشته است .موقعیت استراتژیک تبلیغات تجاری در آن است که نیاز به این سیستمها را پاسخ
می دهد.
این دسته از اندیشمندان ،تبلیغات تجاری را نه تنها یک نهاد اجتماعی ،که قدرتی معرفی می کنند که در شیوۀ زندگی مرسوم در
بسیاری از جوامع از دیدگاه اخالقیات ،سلیقه ها ،کودکان و سبک زندگی تأثیر گذاشته است .گیلیان دایر در کتابش با عنوان «تبلیغ
به مثابه ارتباط» بر تأثیر تبلیغات تجاری بر شیوۀ زندگی و رفتار مصرفی بخشهای مختلف جامعه تأکید می کند .او معتقد است
بسیاری از مردم با استفاده از کاالهای تبلیغ شده در رسانه ها تالش دارند خود را همرنگ جماعت و بخشی از جمع کنند و از
احساس ناخوشایند تنهایی و جدایی از دیگران اجتناب نمایند .وی توضیح میدهد که سنجش نفوذ تبلیغات تجاری بر افراد و به
ویژه کودکان از زوایای مختلف قابل بررسی است و میتوان موقعیتها و شرایطی را به یاد آورد که تحت تأثیر تبلیغات تجاری رسانه
ای ،کاالی خاصی خریده شده است.
دیدگاه سوم معتقد به تأثیر متقابل فرهنگ و تبلیغات تجاری است .جیب فاولسِ در کتاب خود «تبلیغات و فرهنگ عامیانه » با
تمرکز بر اهمیت فرهنگی تبلیغات ،که با تصاویر و پیام هایش بیش از پنجاه سال بر فرهنگ عامیانه ما تاثیرگذار بوده است ،تحلیلی
از آنجایی که شخصیت برند کارکردهای زیادی در فرآیند برندسازی و خلق ارزشویژه برند دارد ،افراد زیادی روی مدل های خلق و
ارزیابی شخصیت برند کار کردهاند ،به خصوص که شخصیت برند در بازارهایی که شباهت میان برندها زیاد است برای خلق تمایزات
رفتاری و ارتباط با مخاطبان به کمک برندسازان میآید.
در یکی از تعاریف رایج ،شخصیت برند ادغام میان تجربه مصرفکننده در ارتباط با برند و انتظار از برند به مثابه یک انسان است.
شخصیت برند باعث تمایز برند از رقبای خود نیز میشود .اما اصلیترین پرسش برای برندسازان این است که چگونه میتوانم یک
شخصیت مناسب برای این برند خلق کنم؟
ابتداییترین روش شخصیتسازی در میان برندسازان ،از طریق یک ایده ساده به دست آمد .مگرنه اینکه شخصیت یک انسان تحت تاثیر
هرچیزی است که با او در ارتباط است؛ مانند لباسش ،دوستانش ،منزلش و آنچه که به عنوان شغل انجام میدهد ،پس شخصیت یک
برند هم متاثر از محصوالت و خدماتش خواهد بود.
دیوید آکر معتقد اس ت که ویژگی های مرتبط با محصول (از قبیل طبقه محصول ،بسته بندی ،قیمت ،نوع استفاده ،کارکرد آن و )...و
ویژگی های ذهنی مانند تصویر ذهنیای که ما از مصرف کننده نمونه محصول داریم ،حمایتهای مالی که از برنامهها کردهایم ،سبک
تبلیغات ،سن برند ،کشور مبدا برند ،تصویر ذهنی ما از سازمان و صاحب برند ،شخصیت های معروفی که تاکنون در ارتباطات برند حضور
داشتهاند و ...همه منابع خلق و توسعه شخصیت برند هستند.
همان گونه که می بینیم به علت تعدد متغیرهای موثر بر شخصیت برند نمیتوان برنامه اجرایی دقیقی را برای خلق شخصیت برند
پیادهسازی کرد .بنابراین هر یک از مدل های طراحی شخصیت روی ویژگی هایی خاصی تمرکز میکند تا فرآیند طراحی جنبه اجرایی به
خود بگیرد.
بدون داشتن چنین مدل هایی وظیفه طراحان شخصیت برند ،دادن توضیحات جالب و انتخاب شخصیتی بر مبنای سلیقه شخصی شان
خواهد بود .بنابراین نیاز داریم با مدل های قدیمی تر آشنا شویم تا بعدها با همکاری روان شناسان و برندسازان قادر به خلق مدل های
جدیدتری شویم .برای شروع بد نیست ابتدا به مدل های باز بپردازیم.
پیش فرض در این مدل این است که برخی از برندها برای ما مشتریان نقش وسیلهای را ایفا میکنند که با آن می توانیم شخصیت خود
را به دیگران ابراز کنیم .به همین دلیل برندهایی را خرید کرده و استفاده می کنیم که دارای شخصیت مورد نظر ما باشند ،شخصیتی که
ما آرزو داریم داشته باشیم.
طبق این مدل باید ابتدا مخاطبان هدف برند را مورد تحلیل قرار داد تا بفهمیم چه ویژگی های شخصیتی را از خرید برند می خواهند
داشته باشند .برای مثال ،اگر برای طراحی شخصیت یک برند اتومبیل فعالیت می کنیم ،باید بدانیم مشتریان هدف این نوع اتومبیل
مایلند با سوار شدن بر این اتومبیل در نزد دیگران چگونه دیده شوند و چه شخصیتی داشته باشند ،تا همان ویژگی های شخصیتی برای
برند طراحی شود .نکته مهم در اینجاست که این روش برای محصوالتی است که مصرفکننده با آن درگیری باالیی دارد.
پیشفرض این مدل بر این است که ما دوست داریم با افرادی رفتوآمد کنیم که دارای شخصیت مورد عالقهمان هستند .بنابراین تحلیل
روان شناسانهای از مخاطبان هدف برند صورت میگیرد تا عالیق ارتباطی آنها مشخص شود .برای مثال ،شخصیت برند پپسی براساس
این مدل طراحی شده که بسیاری از مخاطبان برند پپسی دوست دارند اوقات فراغت خود را با آدمی سپری کنند که جوان و شاد ،بهروز
و مفرح باشد ،حتی اگر خودشان دارای این ویژگی های شخصیتی نباشند .بنابراین شخصیت برند پپسی را این گونه طراحی کردند.
دو مدل قبلی شخصیت براساس عالیق مشتریان هدف طراحی شدهبود .اما مدل سوم بر مبنای فواید کارکردی محصول برند طراحی شده
است .تحلیل اولیه روی هویت برند و ویژگی های فیزیکی-ذهنی محصول صورت میگیرد و سپس در انتها ،خروجی های تحلیل به ما
نشان میدهد که مصرفکننده این محصول دنبال دستیابی به چه فوایدی از شخصیت برند است.
برای مثال ،مصرفکنندگان برند هارلیداویدسون ،موتورسیکلتی را میخرند که قوی و خاص باشد .بنابراین به دنبال شخصیت مردانه،
آزاد و مستقل هستند .همچنین شخصیت برند ،فواید کارکردی محصول را نیز نشان میدهد .برای مثال ،باتری انرژی زا برای معرفی خود
از یک ماسکوت یا کاراکتر خرگوش فعال استفاده میکند که ویژگی های شخصیت برند و محصول را در ذهن ما یکی میکند ،خرگوشی
که هیچ گاه انرژی اش تمام نمیشود.
سه مدل باال نیاز به پژوهش روی مخاطبان برند و سپس آنالیز دقیق ویژگی های مرتبط با محصول دارند و در انتهای فرآیند ،شما با
تعدادی ویژگی شخصیتی روبه رو هستید که باید به عنوان شخصیت برندتان سروشکل بگیرند و تقدم و تأخر بیابند تا به عنوان شخصیت
انسانی برای برند باورپذیر باشند .اما مدل های دیگری نیز هستند که از همان ابتدا گزینه های مشخص دارند و شما پژوهش خود را روی
همان ابعاد و گزینههای موجود انجام میدهید.
یکی از معروف ترین این مدل ها ،مدل پنج بزرگ ( ) Big Fiveجنیفر آکر است .جنیفر آکر معتقد بود که پنج بعد اصلی وجود دارد که
می توان شخصیت انسان ها را در آن دسته بندی کرد و البته هرکدام از این پنج نوع شخصیت ،زیرمجموعههایی نیز دارد که در کل ۱۵
چهره مختلف از برند را به ما نشان می دهد.
بعدها گوئنز و همکارانش با بهره گیری از مدل آکر ،مدلی ارائه کردند که کارکرد اصلی اش ارزیابی شخصیت یک برند بود و ابعاد پنجگانه
آن شامل مسئولیت پذیری ،فعالبودن ،حساسبودن ،سادگی و پرخاشگری بود .مقاالت زیادی از سال ۲۰۱۰به بعد به مقایسه این دو
مدل پرداختند .اما آنچه برای آژانس های برندسازی مهم است روش ها و مدل هایی است که امکان ارزیابی شخصیت یک برند موجود یا
امکان خلق شخصیت برای برندی جدید را به آنها بدهد.
مدل های دیگری نیز برای ارزیابی و خلق برند هستند که بر نظریات روان شناسی تکیه دارند .پس از اینکه ایده ارتباط شخصیت انسان و
برند در مباحث برندسازی مطرح شد ،افراد زیادی شروع به طراحی مدل هایی برای خلق شخصیت برند یا تشخیص شخصیت برندها از
طریق همین مفاهیم روان شناسی کردند .برای نمونه ،یکی از معروف ترین این مدل ها ،مدل مبتنی بر کهن الگوهاست که از نظریه
معروف یونگ گرفته شده است .کارلگستاو یونگ معتقد بود که روان انسان شامل سه بخش است:
آنچه که در ناخودآگاهجمعی وجود دارد اصطالحا کهنالگو نامیده میشود که معروف ترین مفهوم در روان شناسی تحلیلی یونگ است .او
این اصطالح را برای نخستین بار در سال ۱۹۱۹مطرح کرد .یونگ کهنالگو را به این شرح توصیف میکند« :تصاویری ذاتی و درونی که
در میان فرهنگها و نسلها یکسان است و تجربههای انسان را به معناهایی باز میگرداند که خود آنها را نساختهایم.
چنین به نظر میرسد که این عناصر و معناها ،ازلی هستند .کهن الگوها نمادها و سمبلهایی هستند که در ناخودآگاهجمعی تمامی
انسانها مشترک است .در واقع کهنالگوها آموختنی یا اکتسابی نیستند بلکه از بدو تولد به صورت طبیعی ،توسط تمامی انسانها از هر
کشور یا هر فرهنگی قابل درک و تشخیص هستند».
مارک و پیرسون مفهوم کهنالگوی یونگ که توسط کمپل به ۱۲کهن الگو تقسیم شده بود را برداشته و برای برندها ۱۲نوع و گونه
شخصیتی مشخصکردند .بنابراین از این طریق میتوانستند متوجه شوند برند مورد نظر چه رفتارها و کارکردهایی را باید داشته باشد.
این دو نفر معتقدند که تمامی طراحان برند می توانند با استفاده از این مدل ،شخصیت برند خود را مدیریت کنند .در این مدل ،در مقابل
هر شخصیت ،شخصیت ضد آن آمده است:
دانا ( :)Sageدانایی و استادی .درک انسان ها .پخته رفتار میکند و به آموزش و تفکر تمایل دارد .مانند بوش و اُرال بی.
دلقک ( : )Jesterشاد و خندان .اوقات خوش را به انسان ها وعده می دهد .حرف هایی را می زند که دیگران جسارت گفتنش را
ندارند .مانند فانتا و چی توز.
حاکم ( :)Rulerقدرت ،پرستیژ ،اعتبار و موقعیت باال را نشان می دهد .مانند مرسدس و شرایتون.
بی گناه ( :)Innocentمعصوم ،نماینده خوبی و صداقت است .برای مشکالت پیچیده راه حل های آسان می یابد .مانند داو و اولکر.
کاشف ( :)Explorerبه دنبال کشف دنیا و لذت هاست .با کشف تازه ها خود را احیا می کند .مانند جیپ و مایلز اند اسمایلز.
شعبده باز( :)Magicianتغییر و تحول را با معجزه هایی که ایجاد می کند ،وعده می دهد .مانند اپل و گوگل.
عاشق ( :)Loverنماینده عشق ،زیبایی و احساسات .همراه شدن با انسان های عاشق .مانند آکس و آلفا رومئو.
قهرمان ( :)Heroدستیابی به تخصصی که دنیا را نجات دهد و رسیدن به اهداف را وعده می دهد .مانند نایکی و دومستوس.
یاور ( :)Caregiverکمک به دیگران .به دیگران به اندازه خودش ارزش و نیرو میدهد .مانند ولوو.
در مواردی که مشخصات محصوالت شرکت ها شباهت زیادی به هم پیدا میکند ،این شخصیت برند است که به کمک شرکت ها میآید.
شخصیت برند معموال پیش از عناصر بصری و حسی هویت و پیام برند طراحی میشود و این اجزا در هماهنگی کامل با آن شکل
میگیرند .بنابراین شخصیت برند باعث یکپارچگی فعالیت های ما میشود .ذکر این نکته ضروری است که برای موفقیت در شکل دادن به
شخصیت برند در ذهن مصرفکننده ،آنچه الزم است همسو بودن ارتباطات یکپارچه بازاریابی (تبلیغات ،روابط عمومی ،ترویج فروش و،)...
عناصر هویت حسی برند (نام برند ،لوگو ،بسته بندی و )...با شخصیت برند است .بنابراین پس از طراحی شخصیت برند ،پایبندی به آن در
تمامی فعالیت های بازاریابی بسیار مهم است.