You are on page 1of 30

‫فصلنامه تحقيقات فرهنگي‪ ،‬دوره دوم‪ ،‬شماره ‪ ،1‬بهار‪ ،1388‬صص ‪17-46‬‬

‫زبان‪ ،‬تفكر و فرهنگ‪ :‬ديدگاهها و برهانها‬

‫‪1‬‬
‫كیوان زاهدی‬
‫استاديار زبان شناسی دانشگاه شهيد بهشتی‬

‫چکیده‬
‫اين مقاله هدفی دوگانه دارد‪ :‬هم به بررسی ديدگاههای متأخر دربارة رابطة ميان زبان‪،‬‬
‫تفكر و فرهنگ ميپردازد و هم به ارائة راهكاری نوين در قالب طرحی جديد بر پاية‬
‫آخرين دستاوردهای رويكرد کمينه گرا ميانجامد‪ .‬محورهای اصلی برای بررسی ديدگاهها و‬
‫برهانها به صورت تمايزاتی سهگانه ارائه ميشود‪ .1 :‬تمايز ميان نگرشهای مبتنی بر وجود‬
‫رابطه ميان فرهنگ و زبان‪ ،‬در مقابل نگرش مبتنی بر نبودن رابطه ميان اين دو؛ ‪ .2‬تمايز‬
‫ميان نگرش همسازی ـ فراگشتی‪ ،‬در مقابل نگرش دگرسازی زبان؛ ‪ .3‬تمايز ميان نگرش‬
‫انگيختگی اجتماعی ـ ارتباطی زبان در مقابل انگيختگی زيستی ـ ژنتيكی‪ .‬فرضيه اصلی اين‬
‫پژوهش در بخش راهكار نوين خود آن است که با در نظر گرفتن آنچه برنامه کمينه گرا‬
‫به ويژه آنچه از سال ‪ ،2000‬به اين سو ارائه کرده است‪ ،‬امكان تأثيرگذاری زبان بر تفكر و‬
‫رمزگذاری فرهنگ در زبان و همچنين تأثيرپذيری زبان از فرهنگ که تحت عنوان قوم ـ نحو‬
‫شناخته ميشود‪ ،‬در عين مفروض دانستن شالوده زيستی ـ ژنتيكی ميسر است‪ .‬از اين منظر‪،‬‬
‫کارکرد اصلی زبان نه ايجاد ارتباط است و نه بيان تفكر‪ ،‬بلكه نقش اصلی و دليل وجودی‬
‫آن اتصال سامانههاي شناختی و اجتماعی ـ فرهنگی به يكديگر است‪.‬‬

‫كلیدواژهها‪ :‬دگرسازی‪ ،‬قوم ـ نحو‪ ،‬کمينه گرايی‪ ،‬موجبيت‪/‬نسبيت زبانی‪ ،‬همسازی‪.‬‬

‫‪1. kzahedi@sbu.ac.ir‬‬
‫مقدمه‬
‫زبان‪ ،‬تفكر ـ به عبارت عام تر شناخت‪ 1‬ـ و فرهنگ‪ ،‬واژهها يا مفاهيمی هستند که زبان شناسان‪،‬‬
‫روان شناسان و جامعه شناسان تاکنون نتوانستهاند تعريفی جامع و مانع از آنها ارائه کنند‬
‫بهگونهاي که دانشمندان و پژوهشگران اين رشتهها در مورد آنها اتفاق نظر داشته باشند‪ .‬در‬
‫واقع‪ ،‬تعريفها و توصيفهايي که از اين مفاهيم ارائه شده است‪ ،‬به گونهاي بازتاب چارچوب‬
‫فكری ـ يا ديدگاه ـ دانشمندان رشتههاي مرتبط با آنها بوده است‪ .‬اگر ديدگاه الکاتوش‬
‫‪2‬‬

‫را در مورد علم و روش علمی به مثابه مفروض‪ ،‬قابلقبول بدانيم‪ ،‬تعريفها و توصيفهاي‬
‫ارائه شده از اين مفاهيم هرکدام نشان دهندة برنامهاي پژوهشی‪ 3‬است که از هستهاي سخت‬
‫شامل مفروضات يا فرضيههاي اصلی و فرضيههايي کمكی تشكيل شدهاند‪ .‬طی سالهاي‬
‫گذشته مشاهده شده است‪ ،‬همان گونه که الکاتوش در مقابل نظريه کوهن‪ 4‬بيان ميکند‪ ،‬روند‬
‫پژوهش علمی به منزلة ساختار اصلی آنچه پيشرفت علمی ناميده ميشود‪ ،‬موجب انقالب‬
‫علمی نمیشود‪ .‬در واقع‪ ،‬برخالف آنچه کوهن ادعا ميکند‪ ،‬هر سرمشق‪ 5‬علمی با سقوط‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫سرمشق قبلی خود ايجاد نمیشود‪ ،‬بلكه علم در قالب برنامههاي پژوهشی الکاتوشی میتواند‬
‫سرمشقهايي موازی را ارائه کند‪.‬‬ ‫‪18‬‬
‫دوره دوم‬
‫پژوهش حاضر با اين مفهوم الکاتوشی به بررسی برنامههاي پژوهشی گوناگون دربارة رابطة‬ ‫شماره ‪1‬‬
‫بهار‪1388‬‬
‫ميان زبان‪ ،‬شناخت (تفكر) و فرهنگ ميپردازد‪ .‬بدين ترتيب تعريف هرکدام از اين واژهها ـ‬
‫زبان‪ ،‬تفكر و فرهنگ ـ هم بر مبنای نوع فرضيههاي اصلی ـ يا مفروضاتی که پژوهشگران و‬
‫عالمان هر برنامة پژوهشی آنها را بدون ارائة دليل تجربی پذيرفتهاند ـ شكل میگيرد و هم‬
‫مبنای نوع نتيجهگيری در مورد روابط ميان آنها است‪.‬‬
‫نكته دوم دربارة اين پژوهش آن است که در مورد برنامههاي پژوهشی مورد نظر‪ ،‬سه امكان‬
‫وجود دارد‪ :‬يكی از آنها درست است‪ ،‬همة آنها درستاند يا همه نادرستاند‪ .‬ديدگاه مورد نظر‬
‫در اين پژوهش که در چارچوب برنامهاي الکاتوشی قرار میگيرد‪ ،‬آن است که همه اين برنامههاي‬
‫پژوهشی ميتوانند درست يا در عين حال نادرست باشند‪ .‬اين ديدگاه همان نگرش موجود در‬
‫‪1. Cognition‬‬
‫‪2. I. Lakatos‬‬
‫‪3. Research Program‬‬
‫‪4. T. Kuhn‬‬
‫‪5. Paradigm‬‬
‫نظريه خائوس‪ 1‬است که برای اولين بار در غرب در حوزة فيزيک در دهة ‪ ،1960‬مطرح شد که در‬
‫نگرش شرقی ـ ايرانی ديرينة بيشتری دارد و ميتوان آن را تا مولوی‪ 2‬جستجو کرد‪.‬‬
‫نكتة سوم مورد توجه پژوهشگر در اين مقاله آن است که در بيان رابطة ميان زبان‪ ،‬شناخت و‬
‫فرهنگ‪ ،‬در بسياری از مواقع‪ ،‬ديدگاههاي ارائه شده‪ ،‬شفافيت ندارند‪ .‬برای مثال‪ ،‬در زبان ديدگاه‬
‫نقشگرايان نهادی اجتماعی و شكلگيری آن تابعی است از فرهنگ و همچنين بيان ميشود که‬
‫زبان در شكل گيری جهان بينی تأثير دارد و فرهنگها در زبان بازنمايی میشوند‪ .‬همچنين‪ ،‬در‬
‫برخی از رويكردها مانند رويكرد شناختی‪ ،‬شناخت انسان پيش شرط الزم برای بيان و واقعيت‬
‫زبانی و فرهنگی است و زبان و فرهنگ به دليل شناخت انسان‪ ،‬موجوديت مييابند و جنبههايي‬
‫شناختیاند‪ .‬همچنين‪ ،‬در ديدگاه صورتگرايانة چامسكی و پيروان او تحول ديدگاهی وجود‬
‫دارد‪ .‬بسياری مانند پينكر‪ 3‬در آغاز برای زبان جايگاهی ارتباطی قائل نيستند‪ ،‬در صورتی که در‬
‫پينكر و جكنداف‪ 4‬اين ديدگاه ديده و به منزلة نقدی از ديدگاه چامسكی‪ 5‬مطرح میشود‪ .‬خود‬
‫چامسكی نيز در بحث فراگشت زبان و دليل ايجاد آن يكسان عمل نمی کند که اين مطلب‪ ،‬در‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫بررسی حاضر مورد نظر خواهد بود‪.‬‬
‫‪19‬‬ ‫نكتة آخر در مورد اين پژوهش که ميتوان از ويژگیهاي تحديدگر حوزه عملكردی اش‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬
‫دانست‪ ،‬اين است که اگرچه ديدگاههايي را که دربارة رابطة ميان زبان‪ ،‬تفكر و فرهنگ است‪،‬‬
‫ميتوان تا قرن ‪ 6‬قبل از ميالد مسيح در هند به طور عام و در کسيرر‪ ،6‬هومبلت‪ ،7‬سوسور‪ 8‬و‬
‫سرآخر فرضيه ساپيرـ وورف‪ 9‬به طور خاص تعقيب و جستجو کرد‪ ،‬بررسی حاضر به ارائه و‬
‫بررسی جريانهاي متأخر ميپردازد‪.‬‬
‫با توجه به اين ‪ 4‬نكته که حوزه پژوهش را تعريف و تحديد کرده اند‪ ،‬هدف از اين پژوهش‬
‫را بايد دوگانه دانست‪ :‬پژوهش حاضر هم به بررسی ديدگاههاي ارائه شده درباره زبان‪ ،‬شناخت‬
‫‪1. Chaos Theory‬‬
‫‪ .2‬همان داستان معروف که در آن افراد مختلف در تاريكی «فيلی» را لمس میکنند و از ديد خود آن را به گونههای مختلف‪،‬‬
‫باز میشناسند که هيچ کدام «فيل» نيست‪ ،‬اما از منظر تماس هريک توصيف و تعريفی درست است‪.‬‬
‫‪3. S. Pinker‬‬
‫‪4. S. Pinker and R. Jackendoff‬‬
‫‪5. N. Chomsky‬‬
‫‪6. E. Cassirer‬‬
‫‪7. W. V. Humboldt‬‬
‫‪8. F. Saussure‬‬
‫‪9. Sapir-Whorf Hypothesis‬‬
‫(تفكر) و فرهنگ ـ همان گونه که از عنوان آن برمیآيد ـ میپردازد و هم به ارائة نظر پژوهشگر‬
‫در قالب برنامه کمينه گرا‪ 1‬به ويژه آنچنانکه از سال ‪ ،2000‬به بعد ارائه شده است‪ ،‬خواهد‬
‫پرداخت‪.‬‬
‫فرضيه اصلی پژوهش اين است که با در نظر گرفتن آنچه برنامه کمينه گرا از سال ‪2000‬‬
‫به اين سو ارائه کرده است‪ ،‬امكان تأثيرگذاری زبان بر تفكر و نيز رمزگذاری‪ 2‬فرهنگ در زبان‬
‫و تاثيرپذيری زبان از فرهنگ که تحت عنوان قوم ـ نحو‪ 3‬شناخته ميشود‪ ،‬در عين مفروض‬
‫دانستن شالوده زيستی ـ ژنتيكی‪ 4‬ميسر است‪.‬‬
‫اين مقاله به غير از مقدمه از چهار بخش ديگر تشكيل شده است‪ :‬بخش پيشينه‪ ،‬بخش‬
‫بررسی ديدگاهها‪ ،‬بخش طرح جديد و بخش نتيجه گيری‪.‬‬

‫پيشينة نظري‬
‫گمانه زنی‪ 5‬و نظريه پردازی درباره زبان‪ ،‬تفكر و فرهنگ از زمانهای بسيار دور در سنت شرقی‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫و غربی وجود داشته است‪ .‬به عبارت ديگر‪ ،‬مرور آثار کالسيک و متأخر نشان میدهد که‬
‫بسياری معتقدند ميان ساختار زبانی و الگوهای شناختی‪/‬فكری و فرهنگ رابطه برقرار است‪.‬‬ ‫‪20‬‬
‫قديمیترين اين ديدگاهها را میتوان در بهارتری هاری‪( 6‬قرن ‪ 6‬قبل از ميالد) در هندوستان‬ ‫دوره دوم‬
‫شماره ‪1‬‬
‫بهار‪1388‬‬
‫يافت که مطابق نظر وی‪ ،‬تفكر «شبدانا» يا همان رمزگذاری زبانی است‪ .7‬در اروپا‪ ،‬فرضيه نسبيت‬
‫زبانی به موضوعی جدی و پراهميت در بحثهاي زبانی در اواخر قرنهاي هجده و نوزده‬
‫تبديل شد‪ .‬در آلمان‪ ،‬به ويژه در آثار يوهان هامان‪ 8‬و يوهان هردر‪ 9‬و ويلهلم فان هومبولت‪ ،‬اين‬
‫بحثها را میتوان مالحظه کرد‪ ،‬به گونهاي که الينز‪ 10‬عنوان سنت هردری ـ هومبولتی را برای‬
‫اين بحثها انتخاب کرده است‪ .‬هومبولت در مقاله مطالعه تطبيقی زبان میگويد که زبان‪ ،‬تأثير‬

‫‪1. Minimalist Program‬‬


‫‪2. Encoding‬‬
‫‪3. Ethno-syntax‬‬
‫‪4. Genetic-Biological Foundation‬‬
‫‪ .5‬در مفهوم پوپری آن‪ .‬پوپر (‪ )6319‬علم را گمانه زنی و ابطال (‪ )Conjectures & Refutations‬ميداند‪.‬‬
‫‪6. Bhartrihari‬‬
‫‪7. Thinking, i.e. ‘shabdana’, is ‘languaging’.‬‬
‫‪8. J. G. Hamann‬‬
‫‪9. J. G. Herder‬‬
‫‪10. J. Lyons‬‬
‫محدودکنندهای بر تفكر دارد‪ .‬ارنست کسيرر نيز همسو با اين طرز تلقی بيان میکند که‪:‬‬
‫تمايزهايی که در اين جا بديهی شمرده ميشوند‪ ،‬تجزيه و تحليل واقعيت در قالب‬
‫اشياء و فرآيندها‪ ،‬جنبههای دائمی و زودگذر ‪ ...‬مقدم بر زبان نيستند‪ ...‬زبان خود چنين‬
‫تمايزهايی را ايجاد ميکند و در حوزه خود بسط میدهد‪( .‬کسيرر‪)12 :1946 ،‬‬
‫يكی ديگر از افرادی که در اين زمينه اظهار نظر کرده است و در ادبيات زبان شناسی به‬
‫ندرت به آن اشاره ميشود‪ ،‬سوسور است‪ .‬الينز (‪ )222 :1981‬ميگويد‪:‬‬
‫ديدگاه سوسور درباره منحصر به فرد بودن سامانه‪1‬هاي زبانی و رابطة ميان ساخت‬
‫[زبانی] و جوهر به طور طبيعی ما را به انگاره نسبيت زبانی رهنمون ميشود‪:‬‬
‫انگارهاي که مطابق با آن‪ ،‬ويژگیهاي همگانی به جز ويژگيهای عام نشانه شناختی‬
‫همچون اعتباری بودن‪ ،‬زايايی‪ ،‬دوگانگی و تجزيه پذيری برای زبانهاي انسانی را‬
‫نمی توان متصور دانست‪( .‬الينز ‪)222 :1981‬‬
‫در اين مقاله مجالی برای بررسی گسترده پيشينة تاريخی روابط ميان زبان‪ ،‬فرهنگ و‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬ ‫شناخت نيست‪ .2‬در آنچه ارائه شده است‪ ،‬به ندرت ميتوان تمايز بارز و قاطعی ميان الگوهای‬
‫‪21‬‬ ‫فرهنگی و الگوهای شناختی‪/‬فكری يافت؛ به اين ترتيب برای بسياری از زبان شناسان فرهنگ‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬ ‫الگوهای جمعی شناخته شده است‪( 3‬انفيلد‪.)4 :2002، 4‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬
‫يكی از گمانهزنیهای بارز و معروف قرن بيستم‪ ،‬فرضيه ساپير ـ وورف است‪ .‬ساپير که در‬
‫سنت مردم شناسی بواز‪ 5‬به بررسی زبان ميپرداخت‪ ،‬مدعی شد فرهنگ بر زبان تأثيرگذار است؛‬
‫از نظر وی فرهنگ فقط شامل افعال و اعمال صرف جامعه يا جماعتی از مردم نيست‪ ،‬بلكه‬
‫شامل معنای رفتار آنان نيز ميشود (انفيلد‪ .)40 :2002 ،‬وی (ساپير‪ ،‬وورف‪)219-221 :1956 ،‬‬
‫مدعی شد که زبان تعيين کننده الگوهای متداول شناختی‪/‬فكری است و بدين گونه اصل نسبيت‬
‫و موجبيت خود را ارائه کرد که بر اساس آن کاربران و گويشوران دستورها و زبانهاي مختلف‬
‫تحت تأثير دستور و زبانی که به کار میبرند‪ ،‬به صورتهاي مختلف جهان را مشاهده میکنند؛‬

‫‪ .1‬نگارنده «سامانه» را معادل ‪ system‬در زبان انگليسی در نظر گرفته است‪ .‬اگرچه در زبان فارسی در حوزة زبان شناسی‬
‫برای اين واژه در انگليسی معادلهای «دستگاه» و«نظام» به کار گرفته شده است‪ ،‬اما نگارنده معتقد است دو واژة اخير‬
‫هرکدام دارای معانی ضمنی خاص خود میباشند و بهترين معادل سامانه است‪.‬‬
‫‪ .2‬برای بررسی دقيق انواع موجبيت زبانی ر‪.‬ك‪ .‬زاهدی (‪.)2008‬‬
‫‪ .3‬ساپير (‪ )1994: 34‬فرهنگ را متشكل از اجماع (‪ )consensus‬و تصديق (‪ )sanction‬مترتب بر معانی میپندارد‪.‬‬
‫‪4. N. J. Enfield‬‬
‫‪5. F. Boas‬‬
‫به عبارت ديگر از جهانبينیهای‪ 1‬مختلفی برخوردار میشوند‪ .‬بدين ترتيب‪ ،‬در فرهنگ بر زبان‬
‫و زبان بر تفكر تأثير میگذارد‪.2‬‬
‫از نظر چامسكی چنين ديدگاهی که شامل نگرشهاي نسبيت گرايانه‪ 3‬و ضدهمگانی گرا‬
‫‪4‬‬

‫است‪ ،‬به طور عام با نگرش ضد ذهن گرايانه‪ 5‬ساختارگرايی آمريكايی بلومفيلدی‪ 6‬و نگرشهاي‬
‫ارتباطی اجتماعی کارکردگرايان‪ 7‬به طور خاص مجموعهای را تشكيل میدهد که وی آن را‬
‫رويكرد زبان بيرونی شده‪ 8‬مينامد‪( .‬چامسكی‪ )16:1986 ،‬اين رويكرد در مقابل رويكرد مورد‬
‫نظر چامسكی قرار میگيرد که وی از آن با عنوان زبان درونی شده‪ 9‬ياد میکند‪ .‬رويكرد اخير‬
‫دارای بنيادی ژنتيكی ـ فردی است‪.‬‬

‫بررسی ديدگاهها‬
‫تمايز دوگانة زبان بيرونی شده و زبان درونی شده چامسكی را شايد بتوان تمايزی مفيد در‬
‫دهة ‪ ،1990‬دانست‪ ،‬اما چنين تمايزی در دهة اول قرن بيست و يكم سادهسازی غيرسودمندی‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫محسوب میشود‪ .‬نه تنها نگرشهای موجود در رويكرد زبان بيرونی شده از يكديگر متفاوت اند‪،‬‬
‫بلكه رويكرد زبان درونی شده را نيز ديگر نمیتوان دربرگيرندة يک نوع نگرش در حوزة زبان‬ ‫‪22‬‬
‫شناسی چامسكيايی‪ 10‬دانست‪ .‬در رويكرد اخير‪ ،‬به غير از ديدگاههاي چامسكی‪ ،11‬ديدگاه پينكر‬ ‫دوره دوم‬
‫شماره ‪1‬‬
‫بهار‪1388‬‬
‫و جكنداف‪ ،‬پينكر و بلوم‪ 12‬و يوری اگه رکا‪ 13‬مطرحاند‪.‬‬

‫‪1. World-views‬‬
‫‪ .2‬بايد توجه داشت آنچه مورد نظر وورف بوده است‪ .‬در سالهاي بعد از وی دارای متغيرهای مختلف گرديده است‪ .‬برخی‬
‫از آنها را ميتوان در آثاری نظير لوسی (‪ ،)1992‬گامپرز و لوينسون (‪ ،)1996‬لی (‪ 2000‬؛‪ )1996‬و گودارد (‪ )2003‬يافت‪.‬‬
‫‪3. Relativist‬‬
‫‪4. Anti-Universalist‬‬
‫‪5. Anti-Mentalist‬‬
‫‪6. Bloomfieldian American Structuralism‬‬
‫‪7. Functionalists‬‬
‫‪8. Externalized Language‬‬
‫‪9. Internalized Language‬‬
‫برای توضيح بيشتر در باره تكوين و تحول آن ر‪ .‬ك‪ .‬زاهدی‪10. Chomskyan Linguistics. 2006 ،‬‬
‫‪ .11‬خود چامسكی از سال ‪ 1998‬تا کنون نظرات مختلف و تا حدودی سردرگم کننده ارائه کرده است که به آنها خواهيم‬
‫پرداخت‪.‬‬
‫‪12. S. Pinker and P. Bloom‬‬
‫‪13. J. Uriagereka‬‬
‫در اين مقاله نگارنده به جای بهره مندی از تمايز فوق‪ ،‬سه تمايز ديگر را پيشنهاد میکند‪:‬‬
‫‪ .1‬تمايز ميان نگرشهای مبتنی بر وجود رابطه ميان فرهنگ و زبان‪ ،‬در مقابل نگرش مبتنی بر‬
‫نبودن رابطة ميان اين دو ‪ .2‬تمايز ميان نگرش همسازی ـ فراگشتی‪ 1‬در مقابل نگرش دگرسازی‬
‫‪2‬‬

‫زبان ‪ .3‬تمايز ميان نگرش انگيختگی اجتماعی ـ ارتباطی‪ 3‬زبان در مقابل انگيختگی زيستی ـ‬
‫ژنتيكی‪.4‬بايد توجه داشت که در ارائة تمايزهای فوق‪ ،‬نگارنده به نگرشهای اصلی اکتفا میکند‪،‬‬
‫زيرا بيان و بررسی تمامی اين رويكردها حتی از گنجايش يک کتاب هم بيشتر است‪.‬‬

‫بررسی نگرشهاي مطرح دربارة رابطة ميان زبان‪ ،‬شناخت و فرهنگ‬


‫ديدگاههاي موجود در مورد رابطة ميان زبان‪ ،‬شناخت و فرهنگ خود به سه زير گروه قابل‬
‫تقسيمبندیاند‪ :‬ديدگاههايي که زبان را تعيين کننده میدانند‪ ،‬ديدگاههايي که شناخت در مفهوم‬
‫عام و فرهنگ در مفهوم خاص را تعيينکننده میدانند و ديدگاهی که هرکدام را حوزهای مستقل‬
‫میشمارد‪.‬‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬

‫‪23‬‬ ‫زبان‪ ،‬تعيينكنندة شناخت و فرهنگ‬


‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬ ‫اگر فرهنگ را مجموعهاي از تفكرهای جمعی و در واقع شناخت و عملكرد شناخت ـ بنياد‬
‫اجتماعی بدانيم‪ ،5‬اصلیترين فرضيه‪ ،‬همان فرضيه وورف‪ 6‬است‪ .‬اين فرضيه خود از دو بخش‬
‫تشكيل ميشود‪ .‬يک بخش آن نسبيتگرايی زبانی‪ 7‬يا همان ضدهمگانیگرايی زبانی‪ 8‬و ديگری‬
‫موجبيت زبانی‪ 9‬است‪ .‬ضدهمگانیگرايی زبانی به اين نظر باز ميگردد که زبانها به طور‬
‫بنيادين و غيرقابل پيشبينی از يكديگر متفاوتاند و دراين باره محدوديتی را نمیتوان اعمال‬
‫کرد‪ .‬موجبيت زبانی نيز اين نظر را بيان میکند که زبان تفكر را تعيين میکند‪.‬‬

‫‪1. Adaptational- Evolutionary‬‬


‫‪2. Exaptational‬‬
‫‪3. Social- Communicative‬‬
‫‪4. Biological-Genetic‬‬
‫‪ .5‬برداشت حاضر برگرفته از ليتون (‪ )1997‬است‪.‬‬
‫‪ .6‬همان فرضيه ساپير ـ وورف است‪.‬‬
‫‪7. Linguistic Relativism‬‬
‫‪8. Linguistic Anti-Universalism‬‬
‫‪9. Linguistic Determinism‬‬
‫بخش اول فرضيه ساپير ـ وورف تا حدود بسيار زيادی نشأت گرفته از ديدگاههاي مردم‬
‫شناسان‪ ،‬به ويژه مردم شناسان تجربه گرا‪ 1‬است و بسياری همچون پينكر آن را زيرمجموعه يا‬
‫پيامد موجبيت زبانی ميدانند‪.‬‬
‫دربارة موجبيت زبانی بررسیهای فراوانی از ‪ ،1950‬انجام شده است و ميتوان گفت‬
‫زبان شناسان ديگر به تعيين کننده بودن زبان اعتقاد ندارند‪ .‬به عبارت ديگر‪ ،‬اين فرضيه از سه‬
‫نسخه قوی‪ ،‬ضعيف و شناختی‪ 2‬برخوردار است‪ .‬در نسخة قوی آن‪ ،‬زبان تعيين کنندة تفكر‬
‫است‪ .‬در نسخه ضعيف آن‪ ،‬زبان بر تفكر تأثير میگذارد و در نسخه شناختی که هانت و آنيولی‬
‫‪3‬‬

‫آن را مطرح کردند‪ ،‬زبان احتمال فكر کردن به شيوهای خاص را افزايش يا کاهش میدهد‪.‬‬
‫الند‪ 4‬میگويد‪:‬‬
‫هانت و آنيولی تفاوتهاي موجود را در توانايی محاسباتی ميان سخنگويان زبانهاي‬
‫مختلف توصيف میکنند‪ .‬برای مثال‪ ،‬کودکان انگليسی زبان ناچارند مجموعه پرتعدادی‬
‫از واژهها را بياموزند که به اعداد اشاره ميکنند‪ .‬کودکان انگليسی زبان‪ ،‬عالوه بر واژگان‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫مربوط به اعداد اصلی ‪ 0‬تا ‪ 100 ،10 ،9‬و غيره بايد کلمات جداگانهاي را برای ارجاع‬
‫به ‪ 11‬تا ‪ 19‬و نيز ‪ 90 ...30 ،20‬بياموزند‪ .‬برخالف کودکی که چينی میآموزد تنها بايد‬ ‫‪24‬‬
‫چهارده واژه اصلی را ياد بگيرد (‪ 0‬تا ‪ 1000 ،100 ،10‬و ‪ .)10000‬برای عدد ‪ 11‬کلمه‬ ‫دوره دوم‬
‫شماره ‪1‬‬
‫بهار‪1388‬‬
‫خاصی در زبان چينی وجود ندارد‪ ،‬بلكه ‪ 11‬معادل ‪ 10‬به عالوه ‪ 1‬است‪ .‬هنگام يادگيری‬
‫حساب‪ ،‬کودکان انگليسی زبان در ابتدا با يادگيری اعداد ‪ 11‬تا ‪ 19‬مشكل دارند‪ ،‬اما‬
‫کودکان چينی با مشكلی مواجه نيستند‪ .‬احتمال میرود اين امر بيان کنندة هزينة بيشتری‬
‫باشد که يادگيری واژگان مربوط به اعداد میطلبد‪( .‬الند‪)20 :2003 ،‬‬
‫بايد توجه کرد که در نسخة شناختی‪ ،‬بخش اول فرضيه ساپير ـ وورف که همان‬
‫ضدهمگانیگرايی زبانی است مورد توجه قرار نمیگيرد يا کنار گذاشته میشود‪ .‬الند در‬
‫بررسی نسخه شناختی اين فرضيه میگويد «هانت و آنيولی به ميزان سادگی يا دشواری طرز‬
‫فكرها با عنوان هزينه محاسباتی اشاره ميکنند و معتقدند که همين هزينه است که احتمال تفكر‬
‫به شيوهای خاص را تحت تأثير قرار میدهد‪( ».‬الند‪)19:2003 ،‬‬
‫‪1. Empiricist Anthropologists‬‬
‫‪2. Strong, Weak and Cognitive Versions‬‬
‫‪3. E. Hunt and F. Agnoli‬‬
‫‪4. N. Lund‬‬
‫بر اساس نسخه شناختی‪ ،‬اگر زبانی برای توصيف شی يا پديدهای واژه يا عبارتی داشته‬
‫باشد‪ ،‬اما زبانی ديگر برای همان شی يا پديده‪ ،‬واژه با عبارتی نداشته باشد‪ ،‬برای گويشوران زبان‬
‫نخست سخن گفتن در مورد شی يا پديدة مذکور آسان تر است‪ ،‬چرا که هزينة آن کمتر است‪.‬‬
‫در حوزة رويكرد شناختی به فرضيه ساپير ـ وورف‪ ،‬پژوهشهای فراوانی انجام شده است‪.‬‬
‫مهم ترين آنها پژوهشهای بروديتسكی‪ 1‬دربارة جنسيت زبانی و پژوهشهای مربوط به حوزة‬
‫قوم ـ نحو است که از آن ميان میتوان به بررسی لنگكر‪ 2‬و ويرزبيكا‪ 3‬اشاره کرد‪ .‬شايان توجه‬
‫است که در اين بررسیها رويكرد ضدهمگانی گرا مطرح نيست و حتی در مورد بررسیهاي‬
‫لنگكر و ويرزبيكا‪ ،‬ساختاری معنايی و همگانی برای زبان متصور است که حوزة شناخت انسان‬
‫را در برمیگيرد‪ .‬همچنين‪ ،‬در اين بررسیها فقط به واژگان محدود نمی شود و به گفته انفيلد‪،‬‬
‫نشانگرهای فرهنگی در ساختار نحوی و ساختواژی زبان نيز وجود دارند(انفيلد‪)232 :2002،‬‬
‫و از نظر وارداف‪ ،4‬بسيار قوی ترند‪( .‬وارداف‪)218:1998 ،‬‬

‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫شناخت و فرهنگ‪ ،‬تعيين كنندة زبان‬
‫‪25‬‬ ‫لوی اشترواس‪ 5‬در شاربونيه‪ 6‬ميگويد‪( :‬اشترواس‪)188 :1961 ،‬‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬
‫تمام آنچه که ميدانيم اين است‪ :‬همة کسانی که روی سياره زمين زندگی کرده اند‪،‬‬
‫حتی قديمیترين و بدوی ترين انسان ها‪ ،‬با مفهوم زبان فراگفته آشنايی داشتهاند و‬
‫همچنين پيدايش زبان به طور دقيق با پيدايش فرهنگ مقارن بوده است‪.‬‬
‫از اين منظر‪ ،‬پيدايش زبان نه تنها وابسته به پيدايش فرهنگ است‪ ،‬بلكه به دليل آن صورت‬
‫گرفته است‪ .‬همچنان که نوبل و ديويدسون‪ 7‬معتقدند‪( :‬نوبل و ديويدسون‪)214 :1996 ،‬‬
‫زبان محصول اکتشافات رفتاری است تا نتيجه رخدادهای زيستی ‪[ ...‬زبان] بيش از آن‬
‫که محصول رويدادهای زيست شناختی باشد‪ ،‬نتيجة کشفهاي رفتاری است‪ .‬تغييرات‬
‫فراگشتی زيست شناختی زمينه را برای شكل گيری رفتار زبانی بهگونهاي که امروز‬
‫‪1. L. Boroditsky‬‬
‫‪2. R. W. Langacker‬‬
‫‪3. A. Wierzbicka‬‬
‫‪4. R. Wardhaugh‬‬
‫‪5. C. Levi-Strauss‬‬
‫‪6. G. Charbonnier‬‬
‫‪7. W. Noble and I. Davidson‬‬
‫وجود دارد پديد آورد‪ :‬استفاده از مجرای گفتاری ـ شنيداری همراه با زمان يادگيری‬
‫طوالنی در دوران نوزادی در يک بافت اجتماعی‪ .‬طبيعت زبان به منزلة يک سامانة‬
‫ارتباطی نمادين‪ ،‬موجب خلق ذهن انسانی شده است که قابليت تطابق با محيطهاي‬
‫مختلف و عمل کردن در آنها را دارد‪ .‬اين ذهن قادر به تجسم مفاهيم‪ ،‬تشخيص ما از‬
‫آنها‪ ،‬اختراع قدرتهاي ماورا طبيعت‪ ،‬بررسی اعمال خود و کاويدن گذشته است‪.‬‬
‫به عبارت ديگر‪ ،‬به عقيده اين گروه‪ ،‬زبان اختراعی فرهنگی است‪ .‬همين گروه معتقدند‬
‫ماهيت زبان به منزله نظامی ارتباطی از نمادها‪ ،‬ذهن انسان را به صورتی خلق کرد که قادر است‬
‫برای بافتهاي مختلف طراحی کند‪ .‬در شرح و بسط اين ديدگاه دسال‪ 1‬مينويسد‪:‬‬
‫اگر چنين فرضی را بپذيريم‪ ،‬امكان مشخص کردن زمان پيدايش زبان در گذشته بشر‬
‫با استفاده از زمان پيدايش فرهنگ وجود دارد‪ .‬برخی از مؤلفان‪ ،‬با تكيه بر اهميت‬
‫پديدة تاريخی بسيار مهمی که حدود دهها هزار سال پيش رخ داده است‪ ،‬زبان را‬
‫ـ آن گونه که ما میشناسيم ـ اختراعی فرهنگی میدانند‪ .‬برای نمونه‪ ،‬ويليام نوبل‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫روانشناس و آين ديويدسون باستان شناس معتقدند پيدايش زبان به چندين هزارسال‬
‫پيش از انقالب عصر حجر برمی گردد‪ .‬حال آن که اين دو شخصيت به خوبی مطلع‬ ‫‪26‬‬
‫هستند که عمر هوموساپينسها در واقع دوبرابر اين زمان است‪ .‬يكی از داليل چنين‬ ‫دوره دوم‬
‫شماره ‪1‬‬
‫اعتقادی مشاهدة تغييرات بزرگ در تاريخ بشر در اين برهة زمانی خاص است‪ .‬چند‬ ‫بهار‪1388‬‬

‫ده هزارسال پيش‪ ،‬در تمامی سيارهاي که انسانها در آن حضور داشته اند‪ ،‬چيزی‬
‫شبيه به يک انقالب فرهنگی اساسی اتفاق افتاده است‪(.‬دسال‪)43 :2007 ،‬‬
‫نقطة قوت اين ديدگاه از نظر دسال آن است که پيدايش زبان در گونة انسانی را به ظاهر‬
‫حل میکند‪ .‬گونهای که بدون هيچ تغيير شناختی عمده ای‪ ،‬در يک برهة زمانی ناگهان به‬
‫صورت قابل توجهی بر محيط اطرافش تسلط مييابد‪ ،‬هنر را کشف ميکند و اولين زمينههاي‬
‫آشنايی خود با معنويت را رقم ميزند‪ .‬با بررسی دقيقتر اين ديدگاه میتوان ديد که ادعا میکند‬
‫زبان محصول اکتشافات رفتاری و فرهنگ است و هم زبان را دليل به وجود آمدن اين جهش‬
‫فرهنگی ميداند‪ .‬همچنين‪ ،‬اين ديدگاه معتقد است زبان ذهن را به وجود آورده است‪ .‬بدين‬
‫ترتيب‪ ،‬ميتوان مشاهده کرد که هم فرهنگ‪ ،‬زبان را به وجود ميآورد و هم زبان‪ ،‬فرهنگ و‬
‫شناخت را که اين يک دور است‪.‬‬
‫‪1. J. L. Dessalles‬‬
‫عالوه بر ديدگاهیهاي فوق در بررسی اين نوع تعامل ميان زبان و فرهنگ‪ ،‬ميتوان به‬
‫مالينوفسكی‪ 1‬اشاره کرد‪ .‬مالينوفسكی (‪ )1923‬آن گونه که در هليدی‪ 2‬نقل شده است‪ ،‬مينويسد‪:‬‬
‫زبان و ساختار آن بازتابی از مقولههاي واقعیاند که از طرز برخوردهای عملی‬
‫کودك به دست میآيند‪ ... .‬اگر نظرية ما درست باشد‪ ،‬چارچوب اصلی دستور به‬
‫طور عمده برگرفته شده از کاربردهای اولية زبان است‪( .‬هليدی ‪)344 :2003‬‬
‫هليدی در تفسير و بسط گفتههاي مالينوفسكی ميافزايد‪:‬‬
‫از ديدگاه مالينوفسكی تمام کاربردهای زبانی در خالل مراحل فراگشت فرهنگی آن‬
‫تأثير خود را بر ساختار زبانی گذاشتهاند ‪( .‬هليدی‪)344 :2003 ،‬‬
‫بدين ترتيب ميتوان ديد که از ديدگاه افرادی همچون هليدی و مالينوفسكی نيز زبان شكل‬
‫گرفته و متأثر از فراگشت فرهنگی است‪.‬‬
‫با بررسی ديدگاههاي ون ولين و الپوال‪ 3‬ميتوان ديد که ديدگاههاي کارکردگرا خود طيفی را‬
‫تشكيل میدهند که آن انگيختگی بيرونی فرهنگی ـ کارکردی و انگيختگی شناختی ـ معنايی وجود‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫دارد‪(.‬ون ولين و الپوال ‪ .)11-15 :1997‬برای نوع اول میتوان ديدگاه هليدی را ارائه کرد‪:‬‬
‫‪27‬‬ ‫فراگشت‪ 4‬زبان با هدف برطرف کردن نيازهای انسان صورت گرفته است‪ .‬از همين‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬
‫رو نحوة شكلگيری و سامانيابی آن ماهيتی کارکردی دارد نه قراردادی‪ .‬يک دستور‬
‫کارکردی در واقع دستوری طبيعی است که در آن هر عنصری را ميتوان با توجه‬
‫به کارکرد زبان توضيح داد و تشريح کرد‪ ... .‬جهت گيری کلی اين است که زبان به‬
‫منزلة پديدهای اجتماعی (نه فردی) در نظر گرفته شود و نظريهپردازی در مورد منشأ‬
‫و مراحل فراگشت آن نيز در پرتو همين ديدگاه و با استفاده از توضيحهاي جامعه‬
‫شناسان (نه روان شناسان) صورت گيرد‪ .‬در عين حال بررسی زبان را میتوان در‬
‫يک چارچوب کلی شناختی نيز مد نظر قرار داد‪( .‬هليدی‪ xiii :1985 ،‬و ‪)xxx‬‬
‫از گروه دوم که همان ديدگاه انگيختگی شناختی ـ معنايی است نيز ميتوان لنگكر را نام‬
‫برد‪ .‬به عقيده وی‪:‬‬

‫‪1. B. Malinowski‬‬
‫‪2. M. A. K. Halliday‬‬
‫‪3. R. D. Van Valin and R. J. LaPolla‬‬
‫‪ .4‬نگارنده فراگشت را معادل واژة ‪ evolution‬در انگليسی به کار برده است‪ .‬در زبان فارسی در مقابل اين واژه بيشتر از‬
‫تكامل استفاده میشود‪ ،‬اما نگارنده معتقد است واژة تكامل معادل نه تنها نادقيق‪ ،‬بلكه نادرستی برای آن است‪.‬‬
‫زبان را نمیتوان مستقل و خودشمول دانست و نمیتوان گفت که امكان توصيف‬
‫آن بدون استفاده از ارجاع به پردازش شناختی ممكن است (صرف نظر از اين که‬
‫چيزی به منزلة قوة زبانی در نظر گرفته میشود يا خير)‪ .‬وجود ساختارهای دستوری‬
‫را نمیتوان به معنای وجود يک سامانة صوری مستقل يا سطح بازنمايی در نظر‬
‫گرفت‪ .‬اينها را بايد سامانههايی به صورت توارثی نمادين دانست که موجبات‬
‫ايجاد ساختار و نمادسازی متعارف محتوای ادراکی را فراهم میکنند‪ .‬واژگان‪،‬‬
‫ساختواژه و نحو به منزلة بخشی از طيف واحدهای نمادين در واقع تنها نتيجة يک‬
‫تقسيمبندی قراردادیاند‪ .‬سخن گفتن از واحدهای دستوری بدون ارجاع به ارزش‬
‫معنايی آنها کاری عبث و مانند نگارش فرهنگ واژگانی است که معانی واژهها در‬
‫آن آورده نشده است‪( .‬لنگكر‪)1 :1990 ،‬‬
‫ديدگاه خود ون ولين و الپوال در ميان اين طيف قرار میگيرد‪:‬‬
‫از نظر دستور نقش و ارجاع‪ ،1‬زبان سامانهاي از فعاليتهاي اجتماعی ارتباطی است و‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫از همين رو‪ ،‬تحليل کارکردهای ارتباطی ساختارهای دستوری نقش بسيار مهمی در‬
‫توصيف نظری اين ساختارها ايفا ميکند‪ ...‬زبان يک سامانه است و دستور نيز‪ ،‬به مفهوم‬ ‫‪28‬‬
‫به کاررفته در سنت ساختارگرايان يک سامانه است‪ .‬آنچه که دستور نقش و ارجاع را‬ ‫دوره دوم‬
‫شماره ‪1‬‬
‫بهار‪1388‬‬
‫از ساير ديدگاهها متمايز ميکند‪ ...‬اين است که ساختارهای دستوری را تنها میتوان در‬
‫پرتو توجه به کارکردهای معنايی و ارتباطی آنها درك کرد‪ .‬با توجه به روابط انتزاعی‬
‫همنشينی و جانشينی که سامانه ساختاری را تعيين ميکنند‪ ،‬دستور نقش و ارجاع نه‬
‫تنها با رابطة ميان رخداد تؤامان و ترکيب در اصطالح صوری آن سروکار دارد‪ ،‬بلكه به‬
‫جنبههاي معنايی و کاربردی اين روابط نيز توجه ميکند‪(.‬ون ولين‪)2 :1993 ،‬‬
‫ديدگاه قوم ـ نحوی ويرزبيكا را میتوان با ديدگاه ميانی ون ولين و نيز ديدگاه شناختی‬
‫لنگكر همسو دانست‪ .‬اگرچه قوم ـ نحو در دو مفهوم خاص و عام قابل طرح است‪ ،‬مفهوم اصلی‬
‫آن که ويرزبيكا بيان ميکند همان مفهوم خاص و محدود آن است‪ .‬ويرزبيكا در بررسی معنايی‬
‫ساختهاي سببـی در زبـان انگليسی نشان میدهد که اين ساختارها دربرگيرنده ارزشهای‬
‫استقالل و خوداتكايی در تعامل فردی ميان گويشوران اين زبان است‪ .2‬در بررسی ديگری وی‬

‫‪1. Role and Reference Grammar‬‬


‫‪ .2‬ر‪ .‬ك‪ .‬ويرزبيكا (‪)2002‬‬
‫نشان میدهد که ارزشهای فرهنگی بسيار مهمی در سازههاي دستوری زبان روسی رمزگذاری‬
‫شدهاند‪ .‬بدين ترتيب وی میگويد مضمون اصلی قوم ـ نحو آن است که «هر زبانی در ساختار‬
‫خود دربردارنده نوعی جهان بينی و فلسفه خاص است» (ويرزبيكا‪ .)313 :1979 ،‬بدين ترتيب‬
‫وی استدالل ميکند «از آن جا که ساختهاي نحوی يک زبان دربرگيرنده معانی خاص زبانی‬
‫و همچنين تدوين کنندة طرز فكرهای متفاوت هستند‪ ،‬نحو يک زبان تا حد زيادی تعيين کنندة‬
‫برش شناختی آن زبان است» (ويرزبيكا‪.)313 :1979 ،‬‬
‫بايد توجه داشت که در رويكرد ويرزبيكا هستهای همگانی وجود دارد که اين هسته معنايی‬
‫است نه نحوی‪ .‬به عبارت ديگر‪ ،‬تمامی زبانها دارای هستة برگردانپذير معنايی هستند‪ .‬از اين‬
‫منظر ديدگاه ويرزبيكا بسيار مشابه ديدگاه لنگكر است‪.‬از نظر لنگكر «نمادسازی مستقيم مفاهيم‬
‫فرهنگ ـ وابسته را میتوان در سازوکارهای دستوری مشاهده کرد‪ »...‬وی معتقد است که‬
‫اگرچه مدلهای شناختی نقش اصلی خود را در حوزة معنايی پيش گونه‪ 1‬ايفا میکنند و «بدين‬
‫ترتيب خود انتزاعی و تا حدود زيادی مقدم بر فرهنگ اند‪ ،‬اما بررسی سازوکارهای دستوری‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫نشان میدهد که عوامل فرهنگی نقش خود را يا در شكلگيری اين مدلها يا در بسط آنها به‬
‫‪29‬‬ ‫موارد غيرپيشگونه ای‪ 2‬ايفا ميکنند‪( ».3‬لنگكر ‪.)44 :1994‬‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬
‫زبان‪ ،‬شناخت و فرهنگ‪ :‬حوزههای مستقل‬
‫ديدگاه چامسكی را بهويژه از سال ‪ 1965‬تا ‪ ،1995‬میتوان يكی از ديدگاههايي قوی دانست که‬
‫در آن زبان مستقل از بافت اجتماعی بررسی میشود‪ .‬تا شكلگيری ديدگاه کمينه گرا و بسط‬
‫آن از سال ‪ ،1995‬زبان در ديدگاه چامسكی و همكاران و پيروان او خاستگاهی زيستی داشت‬
‫که در رويكرد اصول و پارامترها بهويژه در قالب نظريه حاکميت و وابستگی تكوين و گسترش‬
‫يافت‪ .‬حتی در اوايل دورة برنامة کمينهگرا بهويژه تا ‪ ،1998‬ميتوان ديدگاه مستقل بودن زبان از‬
‫بافت اجتماعی و کارکرد ـ مستقل بودن آن را بهوضوح ديد‪ .‬در ‪ 1981‬و پس از دل هايمز که‬
‫تمايز ميان توانش زبانی در مقابل توانش ارتباطی را مطرح کرد‪ ،‬چامسكی به صراحت از حوزة‬
‫عملكرد اجتماعی سخن گفت‪ ،‬اما مبحث کارکرد اجتماعی آن را که در اصطالح وی جزئی از‬
‫‪1. Prototype‬‬
‫‪2. Non-Prototypical‬‬
‫‪ .3‬از آثار و بررسیهاي دستوری لنگكر در اين مورد ميتوان به بررسی ساختهاي مكانی انگليسی و ميكستک (‪)Mixtec‬‬
‫در سال ‪ 2002‬اشاره کرد‪.‬‬
‫توانش کاربردشناختی است‪ ،‬مستقل از توانش دستوری دانست و معتقد بود که دستور به منزله‬
‫بنياد زبان‪ ،‬جايگاهی مستقل ازعملكرد آن دارد و انگيزه وجود دستور را نمیتوان به شرايط‬
‫خارج از دستور در معنای شرايط بافتی ـ اجتماعی نسبت داد‪.‬‬
‫يكی از پيروان اصلی وی در اين حوزه و تا شكل گيری برنامة کمينه گرا‪ ،‬پينكر است‪ .‬وی‬
‫در اثر ‪ 1994‬خود به طور کامل نظريه نسبيت و موجبيت زبانی وورف را به نقد ميکشد و‬
‫پيش از اين نيز در پينكر و بلوم به صورت گسترده و دقيقتر آن را نفی ميکند‪ .‬ديدگاه پينكر‬
‫در اين دوره با ديدگاه چامسكی فقط در يک جنبه تفاوت دارد و آن فراگشت زبان است‪.‬‬
‫پينكر و بلوم معتقدند که دليل شكل گيری زبان‪ ،‬فراگشتی ـ همسازی است‪ .‬در صورتی که‬
‫چامسكی تا سال ‪ 2000‬به صورت غيرصريح به غيرهمسازمحور بودن تكوين زبان معتقد است‪.‬‬
‫از نظر پينكر فرضيه نسبيت زبانی نتيجه مكتب بواز است و بخشی از تالش اين مكتب نشان‬
‫میدهد فرهنگهای رشد نيافته به همان درجه از پيچيدگی و کمال برخوردارند که فرهنگهاي‬
‫اروپايی(پينكر‪ .)54:1994 ،‬در تأييد نظر پينكر به نقل از پاالم‪ 1‬گفت‪:‬‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫يكی از موارد تأسف آوری که در مورد انتقال و تشريح اين ادعای غلط بايد بدان‬
‫اشاره کرد‪ ،‬اين است که حتی اگر ريشههاي بسياری برای انواع مختلف برف در‬ ‫‪30‬‬
‫برخی زبانهاي قطب شمال وجود داشت‪ ،‬از ديدگاه عينی گرا‪ ،‬اين مطلب اهميت‬ ‫دوره دوم‬
‫شماره ‪1‬‬
‫بهار‪1388‬‬
‫خاصی نداشت و تنها به منزله واقعيتی روزمره و معمولی محسوب ميشود‪ .‬پرورش‬
‫دهندگان اسب از اسامی مختلفی برای زاييدن‪ ،‬اندازهها و سن اسبها استفاده ميکنند‪.‬‬
‫گياه شناسان از نامهاي متعددی برای شكل برگها بهره میگيرند‪ .‬طراحان دکوراسيون‬
‫داخلی نامهاي خاصی را به انواع مختلف رنگ بنفش مايل به ارغوانی اختصاص‬
‫میدهند‪ ،‬چاپگرها از نامهاي مختلف و متعددی برای قلمها (‪Carlson, Garamond,‬‬
‫…‪ )Helvetica, Times Roman‬استفاده ميکنند؛ طبيعی است ‪ ...‬آيا آنچه که در مورد‬
‫چاپگرها نوشته ميشود از همان نوع درهم ريختگی است که درباره [زبان] اسكيموها‬
‫در کتابهاي کم کيفيت زبان شناسی به نگارش در ميآيد؟ برای مثال‪ ،‬گزيدهاي از يک‬
‫کتاب درسی زبان شناسی را که به صورت تصادفی انتخاب شده است‪ ،‬در نظر بگيريد‪:‬‬
‫«پر واضح است که در فرهنگ اسكيموها‪ ...‬برف از اهميت بسياری برخوردار است به‬
‫گونهاي که فضايی مفهومی که در زبان انگليسی در يک واژه و در يک تفكر گنجانده‬
‫‪1. G. K. Pullum‬‬
‫ميشود‪ ،‬در اين زبان چندين طبقه متمايزرا در بر ميگيرد‪ »...‬فرض کنيد بخوانيم‪« :‬پر‬
‫واضح است که در فرهنگ چاپگرها‪ ،‬قلمهاي مختلف از اهميت بسياری برخوردارند؛‬
‫به گونهای که فضايی مفهومی که در زبان انگليسی در يک واژه و در يک تفكر گنجانده‬
‫ميشود‪ ،‬در اين زبان چندين طبقه متمايز را در بر ميگيرد‪ »...‬حتی اگر اين گفته درست‬
‫ال بیربط است‪(.‬پاالم‪) 166-165 :1991 ،‬‬ ‫باشد‪ ،‬کام ً‬
‫چامسكی در تمثيلی ميگويد‪:‬‬
‫فرض کنيد يک موجود نخستين باستانی دارای تمامی اجزای معماری ذهنی انسان‪،‬‬
‫ولی بدون قوه زبانی وجود داشته باشد‪ .‬چنين موجودی با ما در حاالت ادراکی‪،‬‬
‫عقايد و خواسته ها‪ ،‬اميدها و ترسها مشترك است‪ ،‬بدون اين که آنها را از طريق‬
‫زبان شكل داده يا متنقل کرده باشد‪ .‬شايد اين موجود دارای آنچه که جری فودور‬
‫‪1‬‬

‫آن را زبان تفكر مينامد‪ ،‬بود‪ ،‬اما هيچ راهی برای ايجاد عبارتهای زبانی مربوط به‬
‫افكار ايجاد شده از طريق زبان نداشت‪( .‬چامسكی‪)77 :1998 ،‬‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬

‫‪31‬‬ ‫نگرشهای فراگشتی ـ همسازی در مقابل نگرشهای دگرسازی‬


‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬ ‫در بخش پيشينه گفته شد‪ ،‬يكی از متغيرهای مطرح در بررسی رابطة ميان زبان‪ ،‬فرهنگ و شناخت‪،‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬
‫تمايز ميان دو نگرش همسازی در مقابل دگرسازی است‪ .‬میتوان در يک تقسيم بندی اوليه‬
‫گفت کليه رويكردهای کارکردگرا مانند رويكردهای هليدی و ون ولين از نگرشهای همسازیاند‪.‬‬
‫درحالی که نگرشهاي صورت گرا خود به دو دسته تقسيم بندی ميشود‪ :‬رويكردهای معتقد به‬
‫همسازی و رويكردهای معتقد به دگرسازی‪ .‬اگرچه نمیتوان به طور کامل چامسكی را غيرفراگشتی‬
‫دانست‪ ،‬اما ديدگاه وی بيشتر با ديدگاه دگرسازی انطباق دارد تا با نگرش همسازی‪.‬‬

‫رويكردهای كاركردگرا‬
‫زبان در رويكردهای کارکردگرا انگيختگی اجتماعی دارد و همان گونه که در بخش نتيجهگيري‬
‫خواهيم ديد‪ ،‬اصلی ترين نقش آن‪ ،‬ايجاد ارتباط اجتماعی است‪ .‬در اين گونه رويكردها‪ ،‬زبان‬
‫به دليل ايجاد ارتباط اجتماعی ميان انسانها پديد آمده است و از اين رو‪ ،‬اين ديدگاهها زبان را‬
‫حاصل تعامل اجتماعی انسان ميدانند‪.‬‬

‫‪1. Jerry Fodor‬‬


‫هليدی زبان را يک نظام نشانهاي اجتماعی میداند و تحول آن را ناشی از تحول اجتماعی‬
‫انسان میشمارد‪ .‬اين نگرش بيرونی به زبان‪ ،‬تحول آن را تحولی بيرونی به حساب ميآورد‪ .‬وی‬
‫با اشاره به رابطة ميان زبان و کارکردهای آن‪ ،‬سؤاالتی مطرح ميکند و مينويسد‪:‬‬
‫اگر فراگشت زبان با هدف انجام کارکردهايی صورت گرفته که به طور کلی ميتوان‬
‫آنها را کارکردهای اجتماعی ناميد‪ ،‬سؤال اين جاست که آيا نتيجه مطلوب در اين‬
‫زمينه به دست آمده و فراگشت مزبور تأثير الزم را گذاشته است؟ آيا ميتوان گفت‬
‫که ماهيت زبان تحت تأثير موارد استفاده آن شكل گرفته و تعيين شده است؟ آيا‬
‫بازتاب کارکردهای اجتماعی زبان را ميتوان در نظام درونی آن به منزلة سامانه‬
‫مشاهده کرد؟ (هليدی‪)300 :1973 ،‬‬
‫هليدی با توجه به نتيجهگيریهاي مالينوفسكی در مورد منشأ کارکردی سامانه زبان که بر‬
‫اساس مطالعات وی بر زبان کودکان انجام گرفته است‪ ،‬ادامه ميدهد‪:‬‬
‫سامانه درونی زبان به صورت تصادفی شكل نمی گيرد‪ .‬اين نظام در واقع‪ ،‬برای تحقق‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫کارکردهای مربوط به زندگی اجتماعی بشر شكل ميگيرد؛ يعنی همان کارکردهايی‬
‫که فراگشت زبان برای دستيابی به آنها انجام ميشود‪( .‬هليدی‪)1973:302 ،‬‬ ‫‪32‬‬
‫بنابراين اظهارات‪ ،‬میتوان گفت که زبان به طور دائم در حال تحول است و شكل آن بر‬ ‫دوره دوم‬
‫شماره ‪1‬‬
‫بهار‪1388‬‬
‫اساس موارد استفادهای که دارد‪ ،‬تعيين ميشود‪ .‬به گفته ولتولينی‪( 1‬ولتونينی‪:)96 :2001،‬‬
‫زبان انسانی‪ ،‬آن گونه که تحليلگران ادراکی در نظر گرفته میگيرند‪ ،‬مفهومی‬
‫اجتماعی است‪ .‬هرچيزی که با عنوان زبان انسانی تعريف و شناخته ميشود‪ ،‬بايد‬
‫به شكلی به يک اجتماع ارجاع داده شود‪ .‬هيچ ساختار شبه زبانی را که تنها يک نفر‬
‫مورد استفاده قرار ميدهد‪ ،‬نمی توان يک زبان انسانی به حساب آورد‪ ،‬مگر اين که‬
‫افرادی ديگر نيز در گذشته‪ ،‬حال يا آينده از آن استفاده کرده باشند‪ .‬اين بدان معنی‬
‫است که مطالعه زبان انسانی بدون توجه به جنبة کارکرد ارتباطی آن کاری بسيار‬
‫دشوار است‪( .‬ولتونينی‪)96 :2001،‬‬

‫رويكردهای صورت گرا‬


‫در آغاز بايد گفت که منظور از اين رويكردها‪ ،‬رويكردهای صورت گرايانهاي است که در‬
‫‪1. A. Voltolini‬‬
‫چارچوب خردگرايی‪ 1‬وجود دارند و ديدگاههاي صورت گرايانه تجربهگرا‪ 2‬همچون ديدگاه‬
‫ساخت گرايانه بلومفيلدی را شامل نمیشوند‪ .‬در چارچوب رويكردهای صورت گرايانه خردگرا‬
‫دو ديدگاه به صورت خاص ديده ميشوند‪ :‬ديدگاه فراگشتی ـ همسازی و ديدگاه دگرسازی‪.‬‬
‫ديدگاه دگرسازی صورت گرا‬
‫يوری اگه رکا و کارسترز ـ مكارتی به اين ديدگاه معتقدند‪ .‬اين نگرش بيان میکند که‬
‫‪3‬‬

‫ويژگیهای ساختاری اصلی قوه زبانی انسان‪ ،‬منطقی کارکرد بنياد ندارند‪.‬‬
‫دگرسازی‪ 4‬را گولد و وربا‪ 5‬چنين تعريف ميکند‪ :‬ويژگیهايي که برای کاربردهای ديگر يا‬
‫هيچ کاربردی تحول يافته و سپس برای نقش کنونی خود هم گزينی شدهاند‪ .‬بدين ترتيب اين‬
‫ويژگیها برای نقش کنونی خود سازگاراند‪ ،6‬اما برای آن طراحی نشدهاند و در نتيجه همساز‬
‫‪7‬‬

‫آن نيستند‪ .‬اين ويژگیها سازگاری خود را مديون ويژگیهايی هستند که به داليل ديگر وجود‬
‫دارند و بدينترتيب سازگاری آنها به دليل ديگری است‪ ...8‬همسازی‪ 9‬نقشمند است [در‬
‫صورتی که] دگرسازی اثرمند است‪( .‬گولد و وربا‪)55 :1998 ،‬‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫چامسكی نيز اگرچه در آغاز دارای ديدگاهی فراگشتی بود‪ ،‬اما به تدريج به ديدگاه دگرسازی‬
‫‪33‬‬ ‫نزديک تر شد‪.10‬‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬ ‫فراگشت فرصت طلب است‪ ،‬مخترعی است که تالش ميکند با استفاده از تمامی موادی که‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬
‫در اختيار دارد‪ ،‬جفت و جور کردن آنها و با اعمال تغييراتی جزئی کمی بهتر از گذشته عمل‬
‫کند‪ ...‬زبان انسان فراتر از محدودة فرآيندهای فراگشتی قرار ميگيرد‪( .‬چامسكی‪)16 :1998 ،‬‬
‫ديدگاه دگرسازی در چامسكی آن چنان که در هچف‪ 11‬به چشم ميخورد مبتنی بر ويژگی‬

‫‪1. Rationalism‬‬
‫‪2. Empiricist‬‬
‫‪3. A. Carstairs-McCarthy‬‬
‫‪4. Exaptation‬‬
‫‪5. S. J. Gould and E. S. Vrba‬‬
‫‪6. Aptus‬‬
‫‪7. Ad-Aptus‬‬
‫‪8. Ex-Aptus‬‬
‫‪9. Adaptation‬‬
‫‪ .10‬درنقد ديدگاه فراگشتی‪-‬ناکارکردگرای (‪ )evolutionary-dysfunctional‬چامسكی رك نيومير ( ‪ )1998‬و سورن‬
‫( ‪.)2004‬‬
‫‪ .11‬هچف سرواژه برای هاوزر‪ ،‬چامسكی و فيچ است‪ .‬اين سه با هم مقالهاي را چاپ کردهاند که در انگليسی نيز به صورت‬
‫سرواژهاي از نام آنان به کار رفته است‪HCF: Hauser, Chomsky and Fitch .‬‬
‫بازگشت است‪ .‬از اين منظر‪ ،‬فراگشت ويژگی بازگشت‪ 1‬به منزلة صفت مشخصة قوة زبانی‬
‫خاص‪ ،‬ممكن است به داليلی غير از زبان صورت گرفته باشد‪ .‬به طور مشخص‪ ،‬ويژگی‬
‫بازگشت ميتوانست در ديگر حيوانات برای حل مشكالت محاسبهای مانند راهبری‪ ،‬کمی‬
‫سازی عددی يا ارتباط اجتماعی در قالب پودمانی که در مقابل ديگر سامانهها نفوذناپذير بوده‬
‫است‪ ،‬شكلگيرد‪ .‬اين امكان وجود دارد که طی مراحل فراگشت‪ ،‬سامانه پودمانی وحوزة وابسته‬
‫ويژگی بازگشت به تدريج نفوذ پذيرشود و حوزة وابستگی آن کاهش يابد‪ .‬اين امر باعث شد‬
‫که انسانها به شكلی منحصر به فرد از ويژگی بازگشت در حل ديگر مسائل استفاده کنند‪.‬‬
‫ديدگاه همسازی صورت گرا‬
‫معروف ترين اين ديدگاه ها‪ ،‬ديدگاه پينكر و جكنداف است‪:‬‬
‫به نظر میرسد اگر امكان فراگشت ويژگی بازگشت در سامانه تشخيص اعداد به‬
‫بازگشت زبانی را بپذيريم و اگر اين فرآيند شامل نوعی همگزينی‪ 2‬باشد ‪ ، ...‬جهت‬
‫رويدادها درست خالف آن چيزی است که در فرضيه هچف بيان شده است‪...‬‬ ‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫ويژگی بازگشتی در زبان از ويژگیهاي همگانی يا به نسبت همگانی انسانی است‬
‫‪34‬‬
‫که به شكلی خودانگيخته در بالندگی فردی انسان پديد ميآيد‪ .‬در صورتی که‬
‫دوره دوم‬
‫شناخت ويژگی بازگشتی در اعداد چنين نيست‪ .‬اکثر فرهنگهاي انسانی مانند تمامی‬ ‫شماره ‪1‬‬
‫بهار‪1388‬‬
‫گونههاي حيوانی فاقد سامانه بازگشتی عددی هستند‪ ...‬اما به جای آن از سامانهای‬
‫برای تخمين زدن مقادير نظير‪ 3‬و سامانة ديگری برای طبقه بندی تعداد کمی از‬
‫تكثرهای عددی کوچک برای کمی سازی اشيا استفاده میکنند ‪ .....‬اين امكان وجود‬
‫دارد که در زبانهايي که تاريخچه فرهنگی شان دارای سامانة اعداد بازگشتی است‪،‬‬
‫آن را از طريق دگرسازی ويژگیهاي بازگشتی زبانی به دست آوردهاند؛ عكس اين‬
‫فرآيند چندان محتمل نيست‪( .‬پينكر و جكنداف‪)230 :2005 ،‬‬

‫زبان؛ وسيلة ارتباطی در مقابل بيان تفكر‬


‫يكی از محورهای ديگری که در بررسی رابطة ميان زبان‪ ،‬شناخت و فرهنگ میتوان به منزلة‬

‫‪1. Recursion‬‬
‫‪2. Co-opting‬‬
‫‪3. Analogue‬‬
‫متغيری مستقل مطرح کرد‪ ،‬کارکرد زبان است‪ .‬از ديدگاه کارکردگرايان و همين طور دستوريان‬
‫شناختی‪ ،‬نقش اصلی زبان‪ ،‬ايجاد ارتباط اجتماعی است‪ .‬در حالی که از ديدگاه صورتگرايان‪،‬‬
‫بهويژه صورتگرايان چامسكيايی‪ ،‬نقش اصلی زبان بيان تفكر است‪ .‬اين تمايز را در قالبی‬
‫ديگر نيز ميتوان ديد‪ .‬گروه اول زبان را دارای بنيادی معنايی میدانند و صورت را در ارتباط با‬
‫ساخت معنايی يا حاصل آن تلقی میکنند‪ .‬اين ديدگاه در ميان کارکردگرايان به صورت کامل‬
‫ديده میشود و در حوزه صورتگرايی از زمان معناشناسی زايشی مطرح شد که در نهايت به‬
‫دستور شناختی لنگكر و زبانشناسیشناختی ليكاف‪ 1‬ميرسد‪ .‬گروه دوم به استقالل صورت‬
‫از معنا معتقدند و بدين ترتيب معنا را حاصل صورت و صورت را که همان نحو زبان است‬
‫دارای خاستگاهی زيستی میدانند نه ارتباطی‪ .‬هليدی يكی از نمايندگان گروه اول است‪ .‬از نظر‬
‫وی «هر زبانی سامانهاي معنايی است‪[ ...‬که] با استفاده از آن معنا خلق ميشود و معانی مبادله‬
‫میشوند» (هليدی‪.)2 :2003 ،‬‬
‫چامسكی نيز به منزلة نماينده اصلی گروه دوم میگويد‪:‬‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫‪ ...‬زبان را نمیتوان به منزلة سامانهاي مناسب برای ارتباط به حساب آورد‪ .‬زبان‬
‫‪35‬‬ ‫در واقع سامانهاي برای بيان معناست که به طور کامل متفاوت است‪ .‬زبان میتواند‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬ ‫برای ايجاد ارتباط هم مورد استفاده قرار گيرد؛ همان گونه که نحوة لباس پوشيدن‪،‬‬
‫اصالح موهای سر يا راه رفتن میتواند چنين کارکردی داشته باشد‪ ،‬اما ايجاد‬
‫ارتباط را نمیتوان به مثابة کارکرد اصلی زبان در نظر گرفت‪ .‬میتوان گفت توجه‬
‫به اين کارکرد برای درك کارکردهای اصلی زبان و طبيعت آن هيچ اهميتی ندارد‪.‬‬
‫(چامسكی‪)75 :2002 ،‬‬

‫طرح جديد‬
‫در سال‪ ،1992‬چامسكی برای اولين بار برنامه کمينه گرای خود را معرفی کرد‪ .‬محوریترين‬
‫اصل اين برنامه حذف تمامی ويژگیهای زبانی بود که به نحوی بتوان آنها را از اصولی کلیتر‬
‫بهدست آورد‪ .‬از نتايج اولية اين رويكرد حذف دو سطح ژ‪-‬ساخت‪ 2‬و ر‪-‬ساخت‪ 3‬و زيرنظريه‬
‫‪1. G. Lakoff‬‬
‫‪2. D-Structure‬‬
‫‪3. S-Structure‬‬
‫حاکميت‪ 1‬بود‪ .‬بررسی دقيق برنامه کمينه گرا از حوصله اين مقاله خارج است اما به صورت‬
‫خالصه به ويژگیهای اصلی آن از نظر چامسكی اشاره ميکنيم‪:‬‬
‫‪ .1‬برنامه کمينهگرا در چارچوب رويكرد اصول و پارامترها است‪.‬‬
‫‪2‬‬

‫‪ .2‬تنها سطوح زبانی مطرح‪ ،‬صورت منطقی‪ 3‬و صورت آوايی‪ 4‬هستند‪.‬‬
‫‪ .3‬پودمان دستوری محصور به سامانههای کنشی شناختی و آوايی است‪.‬‬
‫‪ .4‬فرآيند اصلی نحوی‪ ،‬فرآيند ادغام‪ 5‬است‪.‬‬
‫فرآيند حرکت‪ 6‬خود نوعی فرآيند ادغام است که به دليل اصل تأويل کامل‪ 7‬انجام میشود‪.‬‬
‫از سال‪ ،1998‬به اين سو چامسكی معتقد شد که زبان‪ ،‬سامانهای کامل‪ 8‬است و کاستیهای‬
‫‪9‬‬

‫ديده شده ظاهریاند يا به دليل عملكرد سامانههاي شناختی و آوايی بر زبان تحميل ميشوند‪.‬‬
‫بدين ترتيب چامسكی انگارهای قوی را در برنامه کمينه گرا ارائه ميکند که طبق آن زبان‬
‫راهكاری بهينه برای شرايط تحميل شده از سوی سامانههاي کنشی (شناختی و آوايی) است‪.10‬‬
‫اين ديدگاه نوعی کارکردگرايی را مطرح میکند که اپستين‪( 11‬زيرچاپ) آن را کارکردگرايی‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫درونیگرا‪ 12‬و زاهدی آن را کارکردگرايی کمينه گرا‪ 13‬مينامد‪.14‬‬
‫وی دريكی از موضع گيری هايش در سال ‪2002-‬در مقالهاي که به صورت مشترك هاوزر‪،‬‬ ‫‪36‬‬
‫‪15‬‬
‫چامسكی و فيچ (هچف) نوشته بودند‪-‬زبان را به دو گونه تقسيم ميکند‪ :‬قوة زبانی خاص‬ ‫دوره دوم‬
‫شماره ‪1‬‬
‫يا ‪ FLN‬و قوة زبانی عام‪ 16‬يا ‪ .FLB‬در هچف ادعا میشود که ‪« FLN‬فقط [فرآيند] بازگشت‬ ‫بهار‪1388‬‬

‫‪1. Government‬‬
‫‪2. Principles and Parameters‬‬
‫‪3. Logical Form‬‬
‫‪4. Phonetic Form‬‬
‫‪5. Merge‬‬
‫‪6. Move‬‬
‫‪7. Full Interpretation‬‬
‫‪8. Perfect System‬‬
‫‪9. Imperfections‬‬
‫”‪10. “Language is an optimal solution to legibility conditions [imposed by performance systems].‬‬
‫)‪(Chomsky 2000: 96‬‬
‫‪11. S. D. Epstein‬‬
‫‪12. Internalist Functionalism‬‬
‫‪13. Minimalist Functionalism‬‬
‫‪ .14‬برای توضيح بيشتر ر‪.‬ك‪ .‬زاهدی (‪)2007‬‬
‫‪15. Narrow Language Faculty‬‬
‫‪16. Broad Language Faculty‬‬
‫را شامل ميشود و اين فرآيند تنها مؤلفة منحصر به فرد قوة زبانی در انسان است» (هچف‪،‬‬
‫‪ .)1572 :2002‬در ادامه هچف میگويد «بيشتر [ويژگی های] ‪ FLB‬اگر نه همة آن‪ ،‬بر پاية‬
‫سازوکارهايی است که با ساير حيوانات غير از انسان مشتركاند‪ ...‬در حالی که ما بر اين نظر‬
‫هستيم که ‪ FLN‬ـ که همان سازوکار محاسباتی بازگشت است ـ فراگشتی متأخر و منحصر‬
‫به نوع انسان است» (هچف‪ .)1573 :2002 ،‬در قسمتی ديگر از همين مقاله ادعا ميشود که‬
‫ممكن است فرآيند بازگشت نيز بخشی از فرآيندهای غيرزبانی و به صورت خاص‪ ،‬شناختی‬
‫در حوزه سازوکارهای عددی باشد (هچف‪ .)1578 :2002 ،‬چامسكی اضافه ميکند که باور‬
‫اصلی در برنامة کمينهگرا آن است که تمامی جنبههاي قوة زبانی انسان ممكن است ناشی از‬
‫ويژگیهاي طراحی بهينة آن باشد که اين ويژگیها زبان ـ مستقلاند‪ .‬بدين ترتيب‪ ،‬چامسكی‬
‫در آخرين رويكرد خود وجود پودمانی مستقل برای زبان را زير سؤال برده است‪(.‬چامسكی‪،‬‬
‫‪ 2005‬الف‪9ff :‬؛ ‪2005‬ب‪)4-1 :‬‬
‫افرادی همچون پينكر و جكنداف به وجود چنين پودمان مستقلی معتقدند‪ .‬بدين ترتيب‪،‬‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫زبان در رويكرد اخير چامسكی‪ ،‬ازجنبههاي شناختی است که شالودهاي ژنتيكی دارد‪ .‬به عبارت‬
‫‪37‬‬ ‫ديگر‪ ،‬جنبههايي خاص از شناخت که قوه زبانی را تشكيل ميدهند‪ ،‬پيامدهای توارث ژنتيكی‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬
‫هستند‪ .‬با اين مقدمه نگارنده به طرح فرضيه خود در اين مقاله ميپردازد که رويكرد کمينهگرا‬
‫امكان تأثيرگذاری زبان بر تفكر و نيز رمزگذاری فرهنگ در زبان را ممكن ميکند‪ .‬استدالل‬
‫پژوهشگر چهار قسمت است‪ .1 :‬تمايز ميان نژادمانه و رخ مانه در زيست شناسی؛ ‪ .2‬تمايز‬
‫ميان قوه زبانی در مفهوم حالت آغازين‪ 1‬و سامانه زبانی در مفهوم حالت پايدار‪2‬؛ ‪ .3‬تمايز ميان‬
‫ويژگیهاي واژگانی همگانی در مقابل واژگان يک زبان؛ ‪ .4‬جايگاه معنا در برنامه کمينه گرا و‬
‫شكل گيری دو نوع جهان بينی‪ :‬جهان بينی محدود به شرايط خوانش شناختی و جهان بينی‬
‫حاصل از شرايط فراشناختی ـ فرهنگی‪.‬‬

‫تمايز ميان نژادمانه و رخمانه در زيست شناسی‬


‫از ديدگاه زيستشناختی و در ژنتيک‪ ،‬نژادمانه‪ 3‬يک اندام واره‪ 4‬کلية ويژگیهای رمزگذاری شدهاي‬

‫‪1. Initial State‬‬


‫‪2. Steady State‬‬
‫‪3. Genotype‬‬
‫‪4. Organism‬‬
‫است که منشاء درونی در خود آن اندام واره دارد و از طريق توارث انتقال مييابد‪ .‬در واقع‪ ،‬نژادمانه‬
‫دستورالعملهايي حياتی است که در رمزگان ژنتيكی هر اندام واره موجود است‪ .‬همچنين‪ ،‬رخ‬
‫مانه‪ 1‬تظاهر فيزيكی و بيرونی يک اندام واره است و شامل اطالعات توارثی (نژادمانه ای) به عالوه‬
‫ويژگیهاي غيرتوارثی و اکتسابی است‪ .‬به عبارت ديگر‪ ،‬رخمانه هر موجود زندهاي شامل نژادمانه‬
‫به ارث برده‪ ،‬عوامل پيرا ژنتيكی انتقال يافته و متغيرهای غيرتوارثی محيطی ميشود‪ .‬حال با استفاده‬
‫از اين تمايز زيست شناختی به بررسی نمود زبانی آن ميپردازيم‪.‬‬

‫تمايز ميان قوه زبانی در مفهوم حالت آغازين و سامانة زبانی در مفهوم حالت پايدار‬
‫با استفاده از تمايز ميان نژادمانه و رخمانه ميتوان گفت‪ ،‬حالت آغازين زبان که همان دستور‬
‫همگانی است نژادمانة زبانی است‪ .‬در حالی که حالت پايدار زبان که سامانهاي شكل گرفته را‬
‫تشكيل ميدهد از هستة مرکزی نژادمانهاي و عوامل غيرتوارثی (فرهنگی) تشكيل ميشود‪ .‬از‬
‫نظرچامسكی حالت پايدار از دو مؤلفه تشكيل شده است‪ :‬مؤلفهای که خاص آن زبان است‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫و بايد ياد گرفته شود و مؤلفهاي توارثی است و به تثبيت حالت آغازين مربوط ميشود‪.‬‬
‫(چامسكی‪ )26 :1986 ،‬وی مؤلفة اول را دستور هسته ای‪ 2‬و مؤلفه دوم را حاشيه‪ 3‬مينامد‬
‫‪38‬‬
‫دوره دوم‬
‫(چامسكی‪ 147 :1986 ،‬و ‪ .)221‬ليكن توجه وی معطوف به مؤلفة اول است و مؤلفة دوم در‬ ‫شماره ‪1‬‬
‫بهار‪1388‬‬
‫بررسیهاي وی و پيروانش مورد توجه قرار نگرفته است‪ .‬می توان ادعا کرد که با استفاده از‬
‫تمايز ميان نژادمانه و رخمانه‪ ،‬زبان در حالت آغازين آن همگانی است و خاستگاهی ژنتيكی‬
‫دارد‪ .‬در صورتی که زبان در حالت پايدار آن شامل جنبههای توارثی ـ همگانی و همچنين‬
‫ويژگیهای خاص به دست آمده از محيط است که همان بافت اجتماعی ـ فرهنگی است‪.‬‬
‫با در نظر گرفتن ديدگاه متأخر چامسكی در هچف‪ ،‬نژادمانه زبانی که همان حالت آغازين‬
‫است به شرايط تحميلی سامانههاي شناختی و آوايی محدود ميشود‪ ،‬در حالی که رخ مانة‬
‫زبانی که همان حالت پايدار است نه تنها محدود به اين شرايط ميشود‪ ،‬بلكه شامل ويژگیهای‬
‫اجتماعی ـ فرهنگی است که در زبان‪ ،‬واژگان‪ ،‬ويژگیهاي دستوری يا در ويژگیهاي ساختواژی‬
‫ـ نحوی رمزگذاری ميشود و نمود مييابند‪ .‬به عبارت ديگر‪ ،‬هيچ تضادی ميان موجوديت‬

‫‪1. Phenotype‬‬
‫‪2. Core Grammar‬‬
‫‪3. Periphery‬‬
‫اجتماعی فرهنگی زبان با موجوديت ژنتيكی آن وجود ندارد‪ ،‬بلكه اين دو در دو سطح مختلف‬
‫ـ نژادمانه زبانی و رخ مانه زبانی ‪ -‬مطرحاند‪ .‬اين ديدگاه را میتوان با تمايز سوسوری ميان‬
‫‪ langage‬و ‪ langue‬مقايسه کرد‪ .‬سوسور ‪ langage‬را شامل آن ويژگیهای زبانی مي داند‬
‫طی زمان همواره ثابت اند‪ ،‬در صورتی که وی ‪ langue‬را سامانهاي شكلگرفته ميداند که‬
‫شكلگيری آن منوط و محدود به بافت اجتماعی ـ فرهنگی است‪.‬‬

‫تمايز ميان ويژگیهاي واژگانی همگانی در مقابل واژگان يک زبان‬


‫از نظر چامسكی زبان در حالت آغازين خود شامل مجموعهای از ويژگیها و فرآيندها است‪ .‬اين‬
‫ويژگیها درنهايت به يک واژگان در حالت پايدار تبديل و فرآيندها [که همان فرآيند بازگشتی ادغام‬
‫است] در حالت پايدار با استفاده از واژگان به شكل گيری جمالت زبانی منتج ميشوند (چامسكی‪،‬‬
‫‪ 2000‬الف‪ .)100 :‬با بررسی دقيق تر ديدگاه چامسكی درباره واژگان ميتوان گفت واژگان شكل‬
‫گرفتهاي در حالت آغازين وجود ندارند‪ ،‬بلكه در اين مرحله انسان مجموعهاي از ويژگیها برای‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫درك جهان خارج دارد که به هنگام فراگيری زبان با استفاده از اين ويژگیها واژگان زبانی خود‬
‫‪39‬‬ ‫را در مرحله پايدار شكل ميدهد‪ .‬چامسكی در مورد واژگان حالت پايدار ميگويد‪ ،‬اين واژگان‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬
‫مجموعهاي از واژههاي اعتباریاند‪ .‬به عبارت ديگر‪ ،‬از نظر چامسكی يكی از بخشهاي متفاوت‬
‫ميان زبانها همين واژگان اعتباری است‪ .‬اگرچه وی تفاوت زبانها را به غير از اين مورد به تفاوت‬
‫ناشی از تثبيت پارامترهای حالت آغازين مربوط ميداند‪ .‬جالب اين جاست که خود وی ميگويد‬
‫از آن جا که تفاوتهای واژگانی ارتباط مستقيم و تأثيرگذاری با ويژگیهاي محاسباتی زبان ندارند‪،‬‬
‫وی از بررسی آنها صرف نظرکرده است (چامسكی‪ .)8 :1995،‬ميتوان گفت‪:‬‬
‫‪ .1‬تفاوتهاي زبانی مورد نظر چامسكی به تفاوتهاي تثبيت پارامترها از حالت آغازين به‬
‫حالت پايدار در زبان مربوط ميشوند‪ .‬بدين ترتيب آن چه مورد نظر چامسكی در تفاوتهاي‬
‫زبانی است‪ ،‬تفاوتهاي مربوط به ويژگیهاي محاسباتی است که دامنة تغيير کمی دارند‪ .‬اين‬
‫دامنة تغيير نيز بر اساس آن چه که چامسكی در هچف و ‪ 2005‬الف و ب بيان کرده است‪ ،‬به‬
‫شرايط خوانش سامانههاي شناختی محدود ميشود‪.‬‬
‫‪ .2‬چامسكی به بخش واژگانی زبان و ويژگیهاي ساختواژی حالت پايدار نمی پردازد‬
‫که در واقع بخشی از رخمانه زبانی را تشكيل ميدهند و در شكلگيری آنها عوامل غيرتوارثی‬
‫فرهنگی ـ اجتماعی نقش دارند‪.‬‬
‫‪ .3‬نژادمانه زبانی در حوزة واژگان به ويژگیهايی همگانی محدود ميشوند که خود محدود‬
‫به شرايط پذيرش و خوانش شناختی انساناند‪ .‬درحالی که رخ مانة زبانی که واژگان شكل‬
‫گرفتهاي را تشكيل ميدهد‪ ،‬گزينشی از اين ويژگیهاي همگانی است که حاصل محدوديتهاي‬
‫فرهنگی ـ اجتماعی است‪ .‬الزم به ذکر است اين واژگان شكل يافته ويژگیهای ساختواژی‬
‫دارند که بر دستور رخ مانهاي در حالت پايدار تأثيرگذارند‪ .‬ميتوان نتيجه گرفت در حالت‬
‫پايدار که با يک سامانة شكل گرفته زبانی روبرو هستيم‪ ،‬ويژگیهاي واژگانی و ساختواژی‬
‫شكل گرفته هم به ويژگیهای واژگانی شناختی همگانی محدود هستند و هم دربرگيرندة نوعی‬
‫بافت فرهنگی و اجتماعی هستند که فرد در آن رشد میيابد‪ .‬گزينش ويژگیهاي همگانی‬
‫واژگانی دو گونهاند‪ :‬يكی گزينشهاي متفاوت از مجموعة واژگانی همگانی و ديگری گزينش‬
‫آوايی متفاوت برای هر کدام از واژه ها‪.‬‬

‫جايگاه معنا در برنامه كمينهگرا و شكلگيری دو نوع جهان بينی‬


‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫در آغاز شكلگيری دستور زايشی از نوع چامسكيايی آن سطح معنايی يا همان سطح تفكر که‬
‫به ساخت مفهومی‪ 1‬نيز در ساير مدلهای زايشی معروف است‪ ،‬زيربنای عملكرد فرآيندهای‬ ‫‪40‬‬
‫نحویاند‪ .‬اين ديدگاه در مدل ‪ 1965‬که به نظريه معيار معروف است ديده ميشود‪.‬‬ ‫دوره دوم‬
‫شماره ‪1‬‬
‫بهار‪1388‬‬

‫واژگان‬ ‫‪+‬‬ ‫قواعد ساخت گروهي‬

‫نمود معنايي‬ ‫ژرفساخت‬

‫مؤلفه گشتاري‬

‫روساخت‬ ‫نمود آوايي‬

‫در مرحلة بعدی نمود معنايی هم ناشی از ژرف ساخت است و هم ناشی از روساخت که‬
‫پس از عملكرد محاسبات نحوی شكل گرفته است‪ .‬اين ديدگاه در مدل معيار بسط يافته ديده‬
‫میشود‪.‬‬
‫‪1. Conceptual Structure‬‬
‫در مدل حاکميت و وابستگی نمود معنايی فقط پس از عملكرد نحو و بر اساس صورت‬
‫منطقی تعيين ميشود‪.‬‬

‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬

‫‪41‬‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬

‫در برنامه کمينه گرا نيز در آغاز معنا و نمود معنايی پس از عملكرد نحو تعيين ميشود‪ ،‬ولی با‬
‫دو تفاوت‪ :‬يكی آن که ديگر سطوح درون نحوی که همان ژ‪-‬ساخت و ر‪-‬ساخت هستند‪ ،‬وجود‬
‫ندارند و دوم آن که صورت منطقی به صورت مستقل متصور نيست و آن چه پس از عملكرد نحو‬
‫بر واژگان و انجام عمليات محاسباتی و جداشدن ويژگیهاي آوايی‪ 1‬باقی ميماند رابط معنايی‪ 2‬با‬
‫عنوان ‪ SEM‬است‪ .‬در مدل اخير کمينه گرا تفكر انسان متكی و وابسته به نحو است بدين ترتيب‬
‫مفروض داشتن ساختاری گزارهاي با عنوان زبان تفكر قبل از عملكرد زبانی وجود ندارد‪.‬‬

‫‪1. Spell-Out‬‬
‫)‪2. Semantic Interface (SEM‬‬
‫واژگان‬

‫‪PF‬‬ ‫جداسازي ويژگيهاي آوايي (‪)spell-out‬‬ ‫سامانه محاسباتي (عمليات بازگشتي ادغام)‬
‫)‪(computational system: recursive merge‬‬
‫‪PF‬‬ ‫جداسازي ويژگيهاي آوايي (‪)spell-out‬‬

‫روابط معنايي (‪)SEM‬‬

‫استدالل حاضر همسو با ديدگاه مک گيل وری است‪ .‬وی میگويد ‪SEM‬ها در برگيرنده‬
‫نوع نگاه افراد به جهان هستند که ناشی از عملكرد زباناند‪.‬‬
‫به عبارت دقيقتر ميتوان گفت‪ ،‬دو نوع محدوديت بر جهان بينی ناشی از زبان متصور‬
‫است‪ :‬اولی محدوديت اعمال شده از سوی سامانة شناختی که در سطح حالت آغازين عمل‬ ‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬

‫میکند و بخشی از نژادمانه انسان محسوب ميشود و ديگری محدوديت اعمال شده از سوی‬ ‫‪42‬‬
‫سامانه فرهنگی ـ اجتماعی که در سطح حالت پايدار عمل ميکند و بخشی از رخمانه انسان را‬ ‫دوره دوم‬
‫شماره ‪1‬‬
‫تشكيل میدهد‪.‬‬ ‫بهار‪1388‬‬

‫نتيجهگيری‬
‫اين مقاله در مرحلة اول به بررسی ديدگاههای متاخر در باره رابطه ميان زبان‪ ،‬تفكر و فرهنگ‬
‫پرداخت و آنها را در قالب تمايزی سه گانه ارائه کرد‪ .1 :‬تمايز ميان نگرشهای مبتنی بر وجود‬
‫رابطة ميان فرهنگ و زبان‪ ،‬در مقابل نگرش مبتنی بر نبودن رابطة ميان اين دو‪ .2 .‬تمايز ميان‬
‫نگرش همسازی ـ فراگشتی‪ ،‬در مقابل نگرش دگرسازی زبان‪ .3 .‬تمايز ميان نگرش انگيختگی‬
‫اجتماعی ـ ارتباطی زبان در مقابل انگيختگی زيستی ـ ژنتيكی‪ .‬در مرحلة بعد‪ ،‬راهكاری‬
‫نوين در قالب طرحی جديد بر پاية آخرين دستاوردهای رويكرد کمينهگرا ارائه و نشان داده‬
‫شده است‪ .‬فرضية اصلی مورد نظر در اين پژوهش مبنی بر امكان تأثيرگذاری زبان بر تفكر‬
‫و رمزگذاری فرهنگ در زبان و تاثيرپذيری زبان از فرهنگ در عين مفروض دانستن شالوده‬
‫زيستی ـ ژنتيكی ميسر است‪.‬‬
‫فرضية ارائه شده در اين پژوهش هم بر دگرسازی و هم بر تمايز ميان نژادمانه و رخمانه‬
‫استوار است‪ .‬دگرسازی بر ويژگیهايی تأکيد میکند که برای کاربردهای ديگر تحول يافته و‬
‫سپس برای نقش کنونی خود همگزينی شدهاند‪ .‬بدين ترتيب اين ويژگیها برای نقش کنونی‬
‫خود سازگاراند‪ ،‬اما برای آن طراحی نشدهاند و در نتيجه همساز آن نيستند‪ .‬اين ويژگی ها‪،‬‬
‫سازگاری خود را مديون ويژگیهايي هستند که به داليل ديگر وجود دارند و بدين ترتيب‬
‫سازگاری آنها به دليل ديگری است‪.‬‬
‫همچنين‪ ،‬با توجه به تمايز ميان نژادمانه و رخمانه میتوان استدالل کرد که حالت آغازين‬
‫زبان که همان دستور همگانی را شامل ميشود‪ ،‬نژادمانه زبانی است‪ .‬در حالی که حالت‬
‫پايدار زبان که سامانهاي شكل گرفته را تشكيل میدهد‪ ،‬از هستة مرکزی نژادمانهای و عوامل‬
‫غيرتوارثی ـ به دست آمده از محيط که همان بافت اجتماعی ـ فرهنگی است ـ تشكيل ميشود‪.‬‬
‫بدين ترتيب‪ ،‬هيچ تضادی ميان موجوديت اجتماعی ـ فرهنگی زبان با خاستگاه ژنتيكی آن‬
‫وجود ندارد‪ ،‬بلكه اين دو در دو سطح مختلف ـ نژادمانه زبانی و رخمانه زبانی ـ مطرحاند‪.‬‬
‫فصلنامهعلمی‪-‬پژوهشی‬
‫بر اين اساس‪ ،‬نگارنده استدالل ميکند که سامانههاي شناختی و فرهنگی‪ -‬اجتماعی مكمل‬
‫‪43‬‬ ‫يكديگرند و نيز ارتباط ميان زبان با شناخت و با اجتماع‪ -‬فرهنگ‪ ،‬ارتباطی دو سويه است‪،‬‬
‫زبان‪،‬تفكر و فرهنگ‪:‬‬
‫ديدگاهها ‪...‬‬
‫ولی در دو سطح متفاوت‪ :‬ارتباط زبان با سامانه شناختی در سطح آغازين و نژادمانهاي است و‬
‫ارتباط آن با سامانه اجتماع‪ -‬فرهنگ در سطح پايدار و رخمانه ای‪.‬‬
‫بدين ترتيب‪ ،‬نگارنده نظريهاي جديد ارائه ميکند که در آن کارکرد اصلی زبان نه ايجاد‬
‫ارتباط است و نه بيان تفكر‪ ،‬بلكه نقش اصلی و دليل وجودی آن اتصال سامانههای شناختی و‬
‫اجتماعی ـ فرهنگی به يكديگر است‪ .‬چنين پيامدی تبيين مناسبی بر اين واقعيت است که ظهور‬
‫زبان در نوع بشر همراه و مصادف با دو جهش انسانی بوده است‪ :‬جهش فرهنگی آن چنان که‬
‫لوی اشتراوس‪ ،‬نوبل و ديويدسون و دسال بيان کردهاند و جهش زيستی آن چنان که چامسكی‬
‫و يوری اگه رکا در گسترش و ايجاد پيچيدگی درساختار مغز انسان به آن ميپردازند‪.‬‬
‫منابع‬

Boroditsky, L. (2001) “Does Language Shape Thought?: Mandarin and English


Speakers’ Conceptions of Time”, in Cognitive Psychology, Vol.- (43): 1-22.
Boroditsky, L. , Schmidt, L. & Phillips, W. (2003) “Sex, Syntax and Semantics”, In D.
Gentner and S. Goldin-Meadow (eds.), Language in Mind: Advances in the Study
of Language and Thought, Cambridge, MA: The MIT Press.
__________ (2004) “Can Quirks of Grammar Affect the Way You Think? Grammatical
Gender Categories and the Mental Representation of Objects”, in Manuscript,
Stanford, CA: Stanford University.
Carstairs-McCarthy, A. (1999) The Origins of Complex Language: An Inquiry into
the Evolutionary Beginnings of Sentences, Syllables and Truth, Oxford: Oxford
University Press.
Cassirer, E. (1946) Language and Myth, (tr.) Susanne K. Langer, NY: Harper and
Brothers.
Charbonnier, G. (1961) Entretiens avec Claude Levis-Strauss, Paris: Agora.
Chomsky, N. (1986) Knowledge of Language: Its Nature, Origin and Use, New York, ‫پژوهشی‬-‫فصلنامهعلمی‬
NY: Praeger.
________ (1988) Language and Problems of Knowledge: The Managua Lecture,
44
Cambridge, MA: MIT Press. ‫دوره دوم‬
1 ‫شماره‬
_________ (1995) The Minimalist Program, Cambridge, MA: MIT Press. 1388‫بهار‬
_________ (1998) “Linguagem e mente: pensamentos atuais sobre antigos problemas
[Language and Mind: Current Thoughts on Ancient Problems]”, Lectures Presented
at the University of Brazil, Brasilia: Universidade de Brasilia.
_________ (2000a) “The Minimalist Inquiries”, in R. Martin, D. Michaels and J.
Uriagereka (eds.) , Step by Step: Essays on Minimalist Syntax in Honor of Howard
Lasnik, Cambridge, MA: MIT Press.
________ (2000b) New Horizons in the Study of Language and Mind, (ed.) Neil Smith.
Cambridge: Cambridge University Press.
________ (2002) On Nature and Language, Cambridge: Cambridge University Press.
_________(2005a) “Three Factors in Language Design”, in Linguistic Inquiry , Vol.
(36): 1-22.
_________(2005b) “Biolinguistics and the Human Capacity”, Lecture given at MTA,
Budapest, 17 May 2004, Printed in Noam Chomsky (2006) Language and Mind, 3rd
Edition, Cambridge: Cambridge University Press.
Dessalles, J. L. (2007) Why We Talk: The Evolutionary Origins of Language, Oxford:
Oxford University Press.
Enfield, N. J. (2002) “Ethnosyntax: Introduction”, in N. J. Enfield (ed.) Ethnosyntax,
Oxford: Oxford University Press.
______ (2002). “Cultural Logic and Syntactic Productivity: Associated Posture
Constructions in Lao”, in N. J. Enfield (ed.), Ethnosyntax, Oxford: Oxford
University Press.
______ (2002) Ethnosyntax, Oxford: Oxford University Press.
Epstein, S. D. (To Appear) “On I(nternalist)-Functional Explanation in Minimalism”,
in K. K. Grohmann (ed.), Linguistic Analysis, Special Issue: Dynamic Interfaces.
Goddard. C. (2003) “Whorf Meets Wierzbicka: Variation and Universals in Language
and Thinking”, in Language Sciences, Vol. 25(4): 393-432.
Gould, S. J. & E. S. Vrba. (1998) “Exaptation—A Missing Term in the Science of
Form”, in D. Hull and M. Ruse, (Eds.), The Philosophy of Biology, Oxford: Oxford
University Press.
Gumperz, J. L. & S. Levinson. (1996) Rethinking Linguistic Relativity, Cambridge:
Cambridge University Press.
Halliday, M. A. K. (1973) “The Functional Basis of Language”, in M. A. K. Halliday,
On Language and Linguistics, New York, NY: Continuum.
‫پژوهشی‬-‫فصلنامهعلمی‬ _______ (1978) Language as a Social Semiotic, London: Edward Arnold.
_______ (1985) An Introduction to Functional Grammar, London: Edward Arnold.
45 _______ (2003) On Language and Linguistics, New York, NY: Continuum.
Hauser, M. D.,Chomsky, N. & and Fitch.W. (2002) “The Faculty of Language: What is
:‫تفكر و فرهنگ‬،‫زبان‬
... ‫ديدگاهها‬ it, Who has it, and How did it Evolve?”, in Science , Vol. (298): 1569-1579.
Hunt, E. & Agnoli, F. (1991) “The Whorfian Hypothesis: A Cognitive Psychological
Perspective”, in Psychological Review, Vol. - (98): 377-389.
Kuhn, T. (1970) The Structure of Scientific Revolutions, Chicago: University of Chicago
Press.
Lakatos, I. (1978) The Methodology of Scientific Research Programmes, Cambridge:
Cambridge University Press.
Langacker, R. W. (1990) “Settings, Participants and Grammatical Relations”, in S. L.
Tsohatzidis, (ed.), Meaning and Prototypes: Studies in Linguistic Categorization,
London and New York: Routledge.
______ (1994) “Culture, Cognition and Grammar”, in M. Putz (ed.), Language Contact
and Language Conflict, Amsterdam: John Benjamins.
_____ (2002) “A Study in Unified Diversity: English and Mixtec Locatives”, in N. J.
Enfield (ed.), Ethnosyntax, Oxford: Oxford University Press.
Layton, R. (1997) An Introduction to Theory in Anthropology, Cambridge: Cambridge
University Press.
Lee, P. (1996) The Whorf Theory Complex: A Critical Reconstruction, Amsterdam:
Benjamins.
Lee, P. (2000) “When is “Linguistic Relativity” Whorf’s Linguistic Relativity?”, in
M. Putz and M. Verspoor (eds.), Explorations in Linguistic Relativity, Amsterdam:
John Benjamins.
Lucy, J. (1992) Language Diversity and Thought: A Reformulation of the Linguistic
Relativity Hypothesis, Cambridge: Cambridge University Press.
Lund, N. (2003) Language and Thought, NY: Routledge Modular Psychology Series.
Lyons, J. (1981) Language and Linguistics: An Introduction, Cambridge: Cambridge
University Press.
Malinowski, B. (1923) “The Problem of Meaning in Primitive Languages”, in C. K.
Ogden and I. A. Richards, The Meaning of Meaning, London: Kegan Paul.
McGilvray, J. (2005) “Meaning and Creativity”, in J. McGilvray (ed.), The Cambridge
Companion to Chomsky, Cambridge: Cambridge University Press.
Newman, J. (2002) “Culture, Cognition and the Grammar of ‘Give’ Clauses”, in N. J.
Enfield (ed.) , Ethnosyntax, Oxford: Oxford University Press.
Newmeyer, F. (1998) “On the Supposed ‘Counter functionality’ of Universal Grammar:
Some Evolutionary Implications”, in J. R. Hurford, M. Studdert-Kennedy and C.
Knight (eds.) , Approaches to the Evolution of Language, Cambridge: Cambridge
University Press. ‫پژوهشی‬-‫فصلنامهعلمی‬

46
Noble, W. and Davidson, I. (1996) Human Evolution, Language and Mind, Cambridge:
Cambridge University Press.
Pinker, S. (1994) The Language Instinct, NY: William Morrow and Company. ‫دوره دوم‬
Pinker, S. & Bloom, P. (1990) “Natural Language and Natural Selection”, in Behavioral 1 ‫شماره‬
1388‫بهار‬
and Brain Sciences, Vol.- (13): 707-784.
_______ (2005) “The Faculty of Language: What’s Special about it?”, in Cognition,
Vol.- (95): 201-236.
Popper, K. R. (1963) Conjectures and Refutations: The Growth of Scientific Knowledge,
London and New York: Routledge.
Pullum, G. K. (1991) The Great Eskimo Vocabulary Hoax and Other Irreverent Essays
on the Study of Language, Chicago: University of Chicago Press.

You might also like