You are on page 1of 7

‫مقدمه‬

‫ً‬
‫داشتن سیستم و نداشتن سیستم برای ذهن به همان اندازه فاجعه آمیز است‪ .‬پس مطمئنا باید تصمیم بگیرد که این دو را‬

‫ترکیب کند‪.‬‬

‫فردریش شلگل‪ ،‬آتنائوم ‪-‬فرگمنت‪53 ،‬‬

‫تناقضات? نهفته در آثار نیچه از همان ابتدا دردسرهای زیادی را برای مفسران او ایجاد کرده است‪ .‬در بسیاری از موارد‪ ،‬این‬

‫ناسازگاری‌ها? را می‌توان در یک توالی زمانی مرتب کرد و به عنوان مراحل رشد فلسفی نیچه در نظر گرفت‪ .‬شدیدترین‬
‫ً‬
‫تغییرات? یا جهت گیری های مجدد را معموال می توان به سه تا پنج مرحله تقسیم کرد‪ .‬با بررسی دقیق‌تر‪ ،‬تناقض‌های دیگر در‬
‫ً‬
‫تفکر این فیلسوف? صرفا آشکار می‌شود‪ ،‬که ناشی از استفاده او از یک اصطالح کلی برای تعیین مشخصات? متفاوت‬

‫ارزش‌های? یک حالت واحد است‪ ،‬برای قضاوت در مورد یک حالت از نظر روابط متفاوت آن با حالت‌ها‪ .‬از امور ‪ 2 ،‬یا آن را‬

‫با توجه به جنبه های مختلف ذاتی خود توصیف کنیم‪ .‬با این حال‪ ،‬ناسازگاری در گفتمان بنیادی نیچه همچنان باقی است‪.‬‬

‫دانشمندان نیچه طیف وسیعی از واکنش ها را نشان داده اند‪ .‬برخی معتقدند که به دلیل اظهارات? گیج کننده او‪ ،‬نیچه را نمی‬

‫توان در زمره متفکران بزرگ فلسفی قرار داد‪ ]4[.‬برخی دیگر او را به عنوان هنرمندی که نباید با فیلسوف اشتباه گرفت‪،‬‬

‫«شاعر فیلسوفی که نمی توان? از او انتظار سخت گیری مفهومی داشت»‪ ،‬می دانستند‪ ° .‬یا نویسنده ای بیش از حد تخیل که‬

‫«فرزندان اثیری» را مورد توجه قرار نداده است ( ' ‪ ] 'luftigen Kinder‬ذهن خود را به "نقد و کنترل واقعیت" می پردازد و‬

‫بنابراین به هیچ "هماهنگی" نه با واقعیت و نه با خود دست نیافته است‪ 7.‬همچنین از او به عنوان نویسنده جمالت قصاری که‬

‫تفکرش "گزیده ای تصادفی از گفته های به موقع" را ارائه می دهد‪ ،‬مورد سوء استفاده قرار گرفته است‪8" .‬‬

‫سرانجام‪ ،‬پژوهشگران مختلف کوشیده اند یا نشان دهند که تفکر نیچه در خطوط ماهوی خود منسجم است و یا اینکه او را‬

‫بعد از واقعیت نظام مند کنند‪ .‬محققانی که به دنبال انسجام کلی در آثار نیچه هستند‪ ،‬در رویکردشان به این مسئله تفاوت‬

‫دارند‪ .‬افراطی‌ترین موضع رد می‌کند که هر گونه تضاد مهمی را بتوان در نیچه یافت‪ .‬بنابراین هانس وایهینگر بیان می‌کند که‬
‫ً‬
‫ایده‌های نیچه‪« ،‬علی‌رغم شکل قصیده‌ای و توالی غیرسیستماتیکشان‪ ،‬یک کل کامال منسجم و منطقی رضایت‌بخش را‬

‫تشکیل می‌دهند؛ آنها با ضرورت درونی از یک اصل اساسی واحد سرازیر می‌شوند و در یک دایره یکپارچه ترکیب‬

‫می‌شوند»‪ .‬واهینگر وظیفه خود را جمع آوری "شاخه های پراکنده در بی نظمی ظاهری‪ disjecta ،‬می داند‪ .‬عضو ‪ ،‬در یک‬
‫ً‬
‫سیستم کامال منسجم‪ 10».‬البته‪ ،‬او باید اعتراف کند که عالوه بر «جریان اصلی» که توسط خودش توضیح داده‪ ،‬انواع‬
‫ً‬
‫«جریان فرعی ثانویه» را می توان در نیچه یافت‪ .‬در مورد ده متفکر دیگر‪ ،‬او مشکالت تقریبا غیرقابل مقایسه ای که تفسیر‬

‫نیچه با آن مواجه است را بی اهمیت جلوه می دهد‪.‬‬

‫آلفرد بائوملر‪ ،‬گرچه کمتر از ویهینگر نگران نشان دادن انسجام آثار نیچه نیست‪ ،‬خود را تا حدودی محتاطانه‌تر بیان می‌کند‪ .‬به‬

‫گفته او‪« ،‬شهودهای نیچه» تا زمانی یک سیستم را شکل می‌دهند که فرد بداند چگونه «نوشته‌های ضروری را از‬

‫یادداشت‌های زودگذر تشخیص دهد»‪ " .‬از آنجایی که او ایده عود ابدی را در تضاد با دکترین بنیادی نیچه در مورد اراده? به‬

‫قدرت می‌داند‪ ،‬مجبور است آن را در زمره اظهارات «گذرا» قرار دهد که نمی‌توانند در «نظام» تطبیق داده شوند‪ .‬او آن را به‬

‫عنوان «بیان یک تجربه بسیار شخصی»‪ ،‬یعنی ماهیت مذهبی‪ ،‬به حاشیه می‌برد‪ .‬این بینش که خطوط فکری متناقضی در آثار‬
‫ً‬
‫نیچه وجود دارد‪ ،‬لزوما مستلزم چشم پوشی از «سیستم سازی» نیست‪ .‬می‌توان‪ ،‬مانند گئورگ زیمل‪ ،‬از مجموع گفته‌های‬

‫نیچه «آنهایی را انتخاب کرد که یک کلیت فکری مختصر‪ ،‬یکپارچه و معنادار ارائه می‌کنند»‪ .‬زیمل اعتراف می کند که ‪. ti‬‬

‫نیچه می‌گوید که می‌توان? به اظهارات? نیچه اشاره کرد که «به طرز آشتی‌ناپذیری در تضاد» با دیشا هستند ‪ .‬تفسیری که او ارائه‬

‫می‌کند‪ 14 .‬با این حال‪ ،‬علیرغم برآورد محتاطانه‌تر او از تفسیر تکاملی‌اش در مقایسه با وایهینگر و بائوملر‪ ،‬زیمل نیز در‬

‫پرانتزها‪ ،‬مشکل تناقض را منعکس می‌کند ‪ .‬ارنست امکان دیگر این است که سعی کنیم «کل» نیچه را با تمام تضادهایش در‬

‫نظر بگیریم و در عین حال بر وحدت ذاتی و اصیل کارش تأکید کنیم‪ .‬این امر از بیهودگی با مطرح کردن درونی‌ترین هسته‌ای‬

‫انجام شده است که توسط خود نیچه بیان نشده است‪ ،‬حداقل نه به معنای پایه‌گذاری? تضادها? ‪ .‬به عنوان مثال‪ ،‬گئورگ لوکاچ‬

‫می نویسد که «نظام» « اسطوره های متضاد متقابل و درخشان» نیچه در این است که همه آنها «اسطوره های بیگو » هستند ‪.‬‬

‫اما بورژوازی امپریالیستی برای بسیج علیه دشمن اصلی خود‪ ،‬یعنی سوسیالیسم‪ )15( .‬کارل میتی یاسپرس می گوید که «‬
‫ً‬ ‫ً‬
‫تضاد و چرخش در جنبش اندیشه نیچه» «در آخرین تحلیل‪ ?،‬صرفا ابزاری برای درمان نابجاست ‪ .‬اگر مستقیما چیزی فراتر از‬

‫شکل‪ ،‬قانون و آنچه قابل گفتن است ‪ ،‬یعنی پنهان ترین زمینه وجودی وجود دارد‪ 16 .‬مارتین هایدگر از جست و جوی «‬

‫تفاوت ها‪ ،‬تضادها‪ ،‬و نادیده انگاشتن بیش از حد و شتابزده» چشم پوشی می کند‪ .‬اغلب هم چنین ****** نتیجه برای‬

‫تصویر‪/‬صفحه ‪ ****** 3‬مقدمه ‪ 3‬حفره ‪ -‬سطحی و تصادفی در بازنمایی های نیچه ماندگار شود" تا برعکس‪ ،‬قلمرو تحقیق‬

‫واقعی او را کشف کند‪ .‬بنابراین‪ ،‬هایدگر می‌کوشد آنچه را که نیچه از خود پنهان کرده است‪ ،‬در اضالع نفوذ کند ‪ ،‬اگرچه‬

‫می‌تواند زیربنای ضمنی کل کار او را فراهم کند‪ ،‬یعنی متافیزیکی از ده موجود دیگر‪ .‬ویتز ‪ -‬این گونه تفاسیر مشکل تضادها‬

‫را نادیده می گیرد و به نفع پایه و اساس غیر متناقض تفکر فلسفی نیچه است که توسط خود نیچه تشریح یا حتی در نظر گرفته‬

‫نشده است‪ .‬مفسران مختلف ‪ ،‬بسته به موضع خود‪ ،‬چیزهای بسیار متفاوتی را به عنوان آن پایه شناسایی می کنند‪ .‬با تعدد‬

‫چنین تعابیری‪ ،‬شخص در باتالق تفاسیر متناقض نیچه فرو می‌رود‪ ،‬بدون اینکه مطمئن باشد‪ ،‬فلسفه تضادهای نیچه را در‬

‫ویژگی‌های آن بررسی کرده است‪ .‬لیتز ‪ -‬به نظر می رسد تالش برای استخراج طرز تفکر او از شخصیت خاص او عدالت‬

‫بیشتری را در مورد محتوای خاص آن رعایت می کند‪ .‬خودشهادت‌های فیلسوف حکایت از چنین زمینه روان‌شناختی دارد‪ .‬او‬

‫می نویسد‪« :‬من از هر یک به تنهایی از بین می رفتم‪ 13 .‬از تأثیراتم‪« ?،‬من همیشه یکی را در برابر دیگری بازی می کردم‪( ».‬‬

‫‪ )18‬با نگاهی به گذشته به کارهایش ‪ ،‬نیچه در ‪ Ecce Homo‬از «مجموعه تجربیات دوگانه» صحبت می کند‪،" ences - .‬‬
‫ً‬
‫"دسترسی به جهانهای ظاهرا مجزا" که "در ‪ ،ev - 1‬به عنوان هیچ" تکرار می شود در ذات او هر احترامی وجود دارد‪ .‬زیرا او‬

‫هم منحط است و هم مخالف آن ‪ :‬کسی که خوب ظاهر شده است‪ )19( ».‬حتی لو آندریاس‪-‬سالومه سعی کرد به عنوان پایه‬

‫و اساس میت ها به فلسفه نیچه «شخصیت پیچیده»? خود را درک کند‪ .‬او می نویسد‪ ،‬که در نتیجه «جنگ درونی انگیزه های‬

‫او» دچار «ناهماهنگی عمیق تر» شد‪ ».‬او می نویسد که در مسیر توسعه خود‪ ،‬فلسفه او بیش از پیش به «انعکاس هیوالیی از‬

‫خود» تبدیل شد‪- .‬تصویر»؛ نیچه «روح خود را به روح جهانی» تعمیم داد‪ ]21[.‬من ارنست برترام او نیز در تالش برای‬

‫دگرگونی اسطوره‌ای نیچه‪« ،‬روح خود را از «دوگانگی روح» آغاز می‌کند‪ .‬که نیچه بیهوده برای یگانگی شخصیت خود تالش‬

‫کرد‪ ،‬برترام به فیلسوف « آت » نسبت می دهد ‪« -‬وظیفه آشتی‪ ،‬اتحاد ناسازگارها»‪ .‬به نظر برترام «گویا کل توسعه تصویر‬
‫نیچه به اسطوره‌ای از شک‌باور مؤمن ‪ ،‬افسانه‌ای از کفرگوی خداجو‪ ،‬شخصیتی از پیشگویان‪ :‬از آغاز کارل اما چه تناقضات? از‬

‫روانشناسی استنتاج شوند و چه توسط اسطوره? ها مبهم شده باشند‪ ،‬تقلیل به شخصیت خاص نیچه که زیربنای چنین‬
‫ً‬
‫رویکردهایی است‪ ،‬همیشه با حذف حالت فلسفی مسئله آغاز می شود‪ .‬اگر گفته‌های نیچه صرفا ناشی از خلق و خوی فردی‬

‫او باشد ‪ ،‬دیگر نمی‌توان ادعای صدق این مجموعه‌ای از ایده‌های متضاد را بر حسب مضامین عینی مورد بحث نیچه به طور‬

‫جدی بررسی کرد‪ .‬اگر با مایکل لندمن‪ ،‬کسی بخواهد تضادهای? نیچه را «نه از التقاط شخصی»‪ ،‬بلکه بیشتر به عنوان «بیان‬

‫سرنوشت‌ساز یک عصر متأخر» درک کند‪ ،‬اوضاع متفاوت است‪ 25 .‬مشخصه این دوره متأخر آگاهی انسان از اختالفات‬
‫ً‬
‫فزاینده است‪ ،‬زیرا از زمان رنسانس «زمینه های فرهنگی استقالل یافته اند»‪ ،‬انسجام کیهانی را که قبال «ممکن» بود‪ ،‬در هم‬

‫می شکند‪ .‬اساسا شخصی آنها بیشتر بیانگر تناقضات دنیای مدرن هستند‪ .‬و لندمن به درستی مشاهده می‌کند که نزاع درونی‬

‫نیچه «برای همه ما مشترک است» و از این رو اشتغال به اندیشه او اهمیتی بیش از باستانی دارد‪.‬‬

‫ً‬
‫نیچه اساسا خود را منتقد زمانه خود می داند‪ .‬با این حال‪ ،‬او می گوید‪" :‬هر کس به زمان خود حمله کند‪ ،‬فقط می تواند به‬

‫خود حمله کند ‪ :‬پس اگر خودش نیست‪ ،‬چه چیزی را می تواند ببیند ؟ " ‪ 28‬اما برای اینکه زمان خود در خود مورد حمله‬

‫قرار گیرد‪ ،‬آن خود باید در معرض انواع مختلف قرار گرفته باشد‪ .‬جنبش های معنوی زمان و در نتیجه به آگاهی کامل از زمان‬

‫گسترش یافت‪ .‬بنابراین جاه طلبی نیچه‪ ،‬عذاب او و همچنین شادی او عبارتند از‪" :‬کاوش در کل حوزه روح مدرن‪ ،‬نشستن در‬

‫هر گوشه آن" (‪ .) WP 1031‬اگرچه "شور به استقالل" او همچنان "وابسته ترین روح" را دارد‪ ،‬زیرا بسیار در معرض عصر‬

‫حاضر است و "بیشتر از دیگران? با زنجیر از کوچکترین طناب ها عذاب می کشد‪".‬‬

‫او با تأمل در خود‪ ،‬یعنی در زمان خودش‪ ،‬درمی‌یابد که «همه ما به طور ناخودآگاه‪ ،‬غیرارادی? ارزش‌ها‪ ?،‬کلمات‪ ،‬فرمول‌ها‪،‬‬

‫اخالقیاتی با منشأ مخالف (‪ ) CW‬در بدن خود داریم‪ .‬قرن" عبارت است از "تفاوت بین آرمان ها و تضاد آنها‪ ".‬او با این‬
‫ً‬
‫پرسش مشغول است که آیا این تناقض باید صرفا بیان ضعف‪" ،‬بیماری" یا زوال باشد که او آن را به اشکال مختلف در پدیده‬

‫های خود می بیند‪ .‬زمان‪ ،‬یا اینکه آیا آن همچنین حاوی بذرهای قدرت و سالمت آینده‪ ،‬یک سنتز است یا خیر‪ .‬و او نتیجه می‬

‫گیرد که «می تواند پیش شرط باشد عظمتی که در تنش های خشونت آمیز تا این حد رشد کند» (‪ .)WP III‬آنچه نیچه در‬
‫اینجا فقط یک احتمال می نامد‪ ،‬او در زمینه های مختلف به عنوان اعتقاد خود بیان می کند‪ ،‬یعنی اینکه تضادها در فرهنگ و‬

‫جامعه باید تقویت و تعمیق شوند‪ ،‬زیرا تنها از طریق آنها می توان به چیزی باالتر رسید‪.‬او همچنین برعکس بیان می کند که‬

‫وقتی اضداد به یکدیگر نزدیک شوند‪ ،‬این باید به انحطاط آنها منجر شود (ر‪.‬ک‪.)WP 885 .‬‬

‫ارجاعات کلی به منشأ تضادها در تفکر نیچه می تواند به همان اندازه? که کنایه هایی از غلبه بر آنها در آینده وجود ندارد‪ ،‬ما را‬
‫ً‬
‫از مشکل واقعی فلسفی رها کند ‪ .‬ناهماهنگی ها باید به دقت بررسی شوند‪ .‬پژوهش نیچه تاکنون عمدتا بر تناقض بین‬

‫آموزه‌های اراده به قدرت یا فراانسان و نظریه عود ابدی آن متمرکز بوده است‪.‬‬

‫کارل لویت این را «تضاد اساسی» نیچه می‌داند که «از تعارض اساسی در رابطه بین انسان و جهان ‪ --‬بدون خدا و نظم‬

‫مشترک خلقت» ناشی می‌شود‪.‬‬

‫این تناقض اصلی نیچه است و در سطحی متفاوت از بسیاری? از «ناسازگاری‌های» قابل حل در آثار او قرار دارد‪31 .‬‬

‫به عقیده لویت‪ ،‬در اوج مدرنیته‪ ،‬نیچه با ایده بازگشت ابدی خود‪ ،‬نگاه دوران باستان به جهان را احیا می کند‪ ،‬اما نمی تواند‬

‫این تصور را با اظهاراتش در مورد فراانسان هماهنگ کند‪ .‬لویت با تحلیلی نافذ از متون نیچه ای‪ ،‬اهمیت خاصی را برای‬

‫منشأ ایده عود ابدی قائل است و آن را با ایده «مدرن» فراانسان? مواجه می کند‪.‬‬

‫برعکس‪ ،‬یوگن فینک بر آینده هر دو نظریه نیچه تأکید می کند‪ .‬همانطور که فینک ادعا می کند‪ ،‬نیچه «در مفهوم خود از‬

‫دیونیسوس» فکر می کند «این دو با هم چهره های ژانوس? دارند»‪ .‬او تنها زمانی به «حافظه اسطوره‌ای» متوسل نمی‌شود که‬

‫بخواهد «تصور اساسی واحد سرکش خود را از زندگی بیان کند»‪ .‬بلکه او در «گرگ و میش صبح افسانه ای جدید از الوهیت‬

‫جهان» ایستاده است‪ .‬روح نیچه‪ ،‬تضاد بین اراده به قدرت و عود ابدی را سرکوب نمی کند‪ .‬بلکه او این دو ‪ a‬را در ‪ a‬ترکیب‬

‫می کند وحدت‪ .‬البته خود او «ماهیت عجیب این وحدت» را درک نکرده بود‪32 .‬‬

‫نقص ذاتی در این تالش‌ها و دیگر تالش‌ها برای آشتی دادن تناقضات@ [ ‪ ]Gegensätze‬در فلسفه نیچه این است که آنها به‬

‫اندازه کافی فلسفه تضادهای@ نیچه را در نظر نمی‌گیرند‪ .‬نیچه در پی آن بود که بر تناقضات? [ گگنساتز ] به عنوان سازنده جهان‬
‫ً‬
‫حتی اساسا بیش از آنچه که اظهارات ذکر شده در باال نشان می دهد تأکید کند‪ .‬برای نیچه‪ ،‬کل واقعیت از همان ابتدا با‬

‫«مبارزه» اضداد تعیین می شود‪ .‬او در جریان فلسفه‌ورزی‌اش‪ ،‬خود را ناگزیر می‌بیند که ضدیت‌ها را به تفصیل با وضوح کامل‬

‫توصیف کند‪.‬‬

‫ً‬
‫مطمئنا هدف او ترکیب چیزهایی است که در یک رابطه خاص با مخالفت خود قرار دارند‪ .‬اما بارها و بارها آنچه نیچه‬

‫می‌کوشد در یک وحدت بیان کند‪ ،‬در نهایت از هم می‌پاشد‪ .‬ناسازگاری جایگزین مخالفت صرف می شود‪ .‬هر چه او‬

‫شدیدتر به دنبال غلبه بر آن باشد‪ ،‬آشکارتر ظاهر می شود‪ .‬فلسفه تضادهای او منجر به تضادهای? غیر قابل حل در تفکر‬

‫فلسفی او می شود‪.‬‬

‫نیچه بارها مسئله «تضاد» [ ‪ ] Gegensätzlichkeit‬را موضوع بندی کرده است‪ .‬کتاب حاضر به بررسی گستره این مضمون‬

‫سازی و زمینه ها و ورطه هایی که به آن منتهی می شود خواهد پرداخت‪.‬‬

‫نیچه با کنکاش در ماهیت تقابل‌های «واقعی»‪ ،‬اعتقادات? متافیزیکی و ادعاهای اعتبار منطقی را از بین می‌برد و نظریه خود را‬

‫درباره «اراده? به قدرت» (این استفاده از جمع عمدی است) که در بازی نیروها به یکدیگر مرتبط هستند‪ ،‬شکل می‌دهد‪ .‬او در‬
‫ً‬
‫جستجوی منشأ تضادهای ارزشی که در قرن خود بیداد می کرد‪ ،‬مجبور می شود ایده های تاریخی‪-‬فلسفی خود را که عمدتا‬

‫معطوف به پدیده اخالق است‪ ،‬شرح دهد‪ .‬تحقیق او در مورد اراده‌های قدرتی که تحت مبارزه تضادها? فرو می‌ریزند‪ ،‬مشکل‬

‫نیهیلیسم را برای او باز می‌کند ‪.‬‬

‫تضاد اراده ها نسبت به قدرت به عنوان واقعیت نهایی‪ ،‬درک او از حقیقت را دگرگون? می کند‪ .‬اما دو عاملی که «حقیقت‬

‫جدید» او را تشکیل می‌دهند ناسازگار? هستند‪.‬‬

‫در حالی که نیچه تالش می کند تا انسانی را متصور شود که بتواند بر تضادها? تسلط یابد‪ ،‬او تصویری از انسان فرا انسان را‬

‫خلق می کند [ ‪ .] Übermensch‬اما این رقم به دو تصویر ناسازگار تقسیم می شود‪ .‬یک نوع از انسان بیش از حد که او‬

‫تصور می کند ترکیب همه اضداد است‪ ،‬بله به هر چیزی که بوده‪ ،‬هست و خواهد بود‪ ،‬و بنابراین باید در معرض ادعای نظریه‬
‫عود ابدی قرار گیرد ‪ ،‬که این ‪ Y e‬بدون محدودیت مستلزم آن است‪ .‬نوع دیگر اوورانسان‪ ،‬مرد قوی بی امان‪ ،‬نیز باالترین رشد‬
‫ً‬
‫خود را در رویارویی با نظریه عود ابدی تجربه می کند‪ .‬بعالوه‪ ،‬این نظریه خود ذاتا متناقض است‪ ،‬به طوری که نمی توان آن را‬

‫به عنوان بیان معتبر مجموعه جهانی واحد که توسط تضادها ایجاد می شود تصور کرد‪.‬‬

‫این کتاب ممکن است به نظر برخی‪ ،‬در پایان‪ ،‬به همان نتایجی می رسد که مطالعات نیچه قبلی بود‪ .‬همانطور که خود کتاب‬

‫نشان خواهد داد اینطور نیست‪ .‬برای مثال‪ ،‬ادعای اغلب مکرر مبنی بر ناسازگاری? نظریه اراده به قدرت‪ ،‬یا نظریه فراانسان با‬
‫ً‬ ‫ً‬
‫عود ابدی‪ ،‬صرفا آشکار خواهد بود‪ ،‬در حالی که از سوی دیگر‪ ،‬تناقضات اساسی که قبال توسط مفسران نیچه ذکر نشده‬

‫است‪ ،‬نشان داده خواهد شد‪ .‬آشکار شود‪.‬‬

‫فصول بعدی به دنبال تبیین کار نیچه از نظر نقطه عزیمت فلسفی خود و ردیابی آن از آنجا تا باالترین تحوالت استدالل او‬

‫خواهد بود‪ .‬تنها از این طریق است که می توان پیوندهای? متقابل اندیشه های او و نیز شکست مکرر او در سطوح مختلف‬
‫ً‬
‫فکری را آشکار کرد‪ .‬این سؤال باقی می ماند که آیا فیلسوف اگر مکررا تسلیم «شیفتگی دیدگاه مخالف» شود و از محروم‬

‫شدن از «محرک خصلت معمایی» وجود امتناع کند‪ ،‬ناگزیر شکست می خورد (‪.)WP 470‬‬

You might also like