You are on page 1of 194

‫باسمه تعالی‬

‫‪12‬جلسه تقریر درس‬

‫معنا شناسی‬
‫دکتر پاکتچی‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪2‬‬

‫معنا شناسی ـ جلسه ‪1‬‬


‫يکی از مشکالتی که در محافل مختلف از جمله در دانشگاه با آن مواجه هستيم مشکل اين شناسی هاا‬

‫است‪ .‬می آئيم يک کلمه را جلويش يک شناسی می گذاريم پدرش را در می آوريم ‪ .‬يکی از مشکالت ماا در‬

‫جاهای مختلف اين است که با آوردن يک کلمه مثل معنا و آوردن يک شناسی جلويش می خاواهيم دربااره‬

‫خاودش رو دارد مهااهيم خاودش را‬ ‫يک علم صحبت بکنيم که اين علم مثل هر علم ديگری تعاريف خاا‬

‫خودش را دارد و آخر هام مای تاوانيم باه ياک‬ ‫خودش را دارد شيوه تحليل خا‬ ‫دارد روش شناسی خا‬

‫نتيجه گيری خاصی دست پيدا کنيم ‪ .‬متأسهانه آنچه که در مجامع ما بشادت روا دارد ايان اسات کاه ماا‬

‫دنبال يک عده دلّال علم و کلمه های ويترينی و خوشکل می گرديم بهايش را هم نمای خاواهيم بداردازيم‬

‫ولی پُزش را می خواهيم ‪ .‬مثالً فردی مقاله می نويسد با عنوان ‪ :‬معنا شناسی آجر در هنر اسالمی ‪ .‬انتظار ما‬

‫چيست ؟ انتظار ما اين است که وقتی که می گوئيم معنا شناسی آجر يعنی اينکاه مای خواهاد ياک کاار‬

‫‪ semantic‬در مورد آجر انجام بدهد وقتی که مقاله را شروع به خواندن می کنيم می بينيم که نوشاته در‬

‫فرهنگ معين آمده که آجر خشتی است که در کوره پخته شده است ‪ .‬در فرهنگ دهخدا اينگونه آمده است‬

‫‪ .‬در اشعار سعدی آجر به اين گونه بکار رفته است ‪ .‬بعد يک کمی حرف می زند نقطه تماام ‪ .‬ايان کجاايش‬

‫معنا شناسی شد ؟ ! گاهی اوقات آنچه که به عنوان معنا شناسی ارائه می شود بی معنا شناسی است ولی در‬

‫بهترين حالت شناسی ندارد و معنا را توضيح داده است ‪ .‬به چند کتاب لغت نگاه کرده ته قضيه می خواساته‬

‫بگويد معنای آجر چيست ؟ مثالً عنوانش است ‪ :‬معنا شناسی ايمان در قرآن کريم ‪ .‬ولی ما که نگاه می کنيم‬

‫می بينيم مهردات راغب و مجمع البيان و تهاسير ديگر است ‪ .‬خوب می توانست بگويد معنای ايمان در قرآن‬

‫کريم ‪ .‬به همين سادگی ! اين گرفتاری را متأسهانه در مورد همه شناسی ها داريم ‪ .‬مثالً فرض کنياد کتااب‬

‫انسان در قرآن شهيد مطهری نامش کامالً درست انتخاب شده اسات ‪ .‬انساان در قارآن يعنای مای خواهاد‬

‫توضيح بدهد در قرآن به چه چيزی انسان می گويند و انسان دارای چه ويژگی هايی است و شهيد مطهری‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪3‬‬

‫هيچ وقت نگهته انسان شناسی قرآن ‪ .‬چون به محض اينکه بگوئيد انسان شناسی ‪ ،‬ديگر آن گونه بحث ها را‬

‫نمی توانيد بکنيد ‪ .‬اصالً کالً به فضای ديگری می رويد و به شکل ديگری بحاث را انجاام مای دهياد ‪ .‬فلاذا‬

‫خواهش می کنم قبل از هر چيزی ما نبايد وقتی می شنويم معنا شناسی ‪ ،‬انسان شناسای‪ ،‬نشاانه شناسای‪،‬‬

‫روايت شناسی همان معناهائی که از اين ها بلديم را يک شناسی کنارشان بگذاريم بگوئيم ماا خودماان ياک‬

‫عمری معنا شناس ‪ ،‬انسان شناس بوديم ‪ ،‬خودمان خبر نداشتيم ‪ .‬اين ها حوزه هائی بود که قبالً بلاد باوديم‬

‫الزم نبود جديداً ياد بگيريم ‪ .‬اينطور نيست ‪ .‬هدف در اينجا اين است که اينها اوالً علومی هستند که اختاراع‬

‫شده اند‪ ،‬وجود دارند‪ ،‬الزم نيست که ما بياييم اين ها را اختراع کنيم ‪ .‬هار کدامشاان ‪ 100‬الای ‪ 200‬ساال‬

‫سابقه دارند ‪ .‬در اين زمينه ها کار شده و افراد برجسته ای در اين زمينه ها مطالعه کرده اند ‪ .‬حاال نکتاه ای‬

‫که وجود دارد اين است که ما می خواهيم بيائيم از دستاوردها و روش ها و امکاناتی که باه عناوان ابازار در‬

‫اختيار ما قرار می دهند برای فهم قرآن استهاده بکنيم ‪.‬هدف نهائی ما فهم قرآن است ‪.‬‬

‫ابزارهائی که در درس های ديگر آشنا می شويد‪ ،‬ابزارهای سنتی و کالسيکی هستند که از قديم مهسرين‬

‫‪ ،‬علماء می شناختند و معرفی کردند ‪ .‬آن ها را که ياد می گيريم ‪ .‬ما در قالب اين درس يک سری ابزارهای‬

‫اگر جذابيت پيدا کرد و عالقه مند شديد به اين ابزارها ‪ ،‬آن موقع‬ ‫ديگری هم معرفی بکنيم که البته‬

‫بايد بهای بيشتری بدردازيد‪،‬وقت بيشتری بگذاريد و در اين زمينه مطالعات وسيع تری انجام‬

‫بدهيد ‪ .‬اما معنا شناسی علمی است که تقريباً حدود ‪ 200‬سال سابقه دارد ‪ .‬يکی از شاخصه های زبان‬

‫شناسی است منتهی زبان شناسی را می شود تقريباً به ‪ 2‬بخش تقسيم کرد يک قسم بيشتر درگير مسائل‬

‫ظاهری لهظ است مانند صرف و نحو و مباحثی از اين قبيل ‪ .‬بخش ديگر بيشتر متمرکز روی جنبه های‬

‫معنايی زبان است که می شود معنا شناسی يا ‪ . semantic‬طبيعتاً در طول اين ‪ 200‬سال تعدادی مکاتب‬

‫به وجود آمدند و مقدار زيادی روشن به وجود آمده برای اين که ما بتوانيم يک برخورد علمی و سيستماتيک‬

‫داشته باشيم با معانیِ يک زبان يا معانیِ به کار گرفته شده در يک متن ‪ ،‬يا مجموعه ای از متون‪.‬‬

‫ببينيد شما چيزی به نام تهسير قرآن به قرآن را شنيده ايد ‪ .‬در طول اين ‪ 50 ، 40‬سال اخير افرادی‬

‫آمده اند و شعار تهسير قرآن به قرآن را داده اند ‪ .‬يک سری بحث هائی مثل پيدا کردن آيات نظير و آيات‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪4‬‬

‫قرين و آيات مزدو و مواردی از اين قبيل را هم مطرح کرده اند ‪ .‬ولی غالب در چند مورد يک در باغ سبزی‬

‫نشان دادند و خداحافظ ‪ .‬يعنی اين که شما فکر کنيد ما اآلن يک دانش منسجمی را ‪ ،‬سلسله کتاب هائی که‬

‫نوشته شده باشد ‪ ،‬متخصصينی در اين زمينه کار کرده باشند که چگونه می شود اين آيات متناظر را پيدا‬

‫کرد ‪ ،‬چگونه می شود آيات قرين را پيدا کرد ‪ ،‬چه تکنيکی برای اين کار وجود دارد ؟ من نوعی اگر بخواهم‬

‫بيايم راجع به ايمان در قرآن ‪ ،‬عدل در قرآن ‪ ،‬عمل صالح در قرآن يا هر موضوع ديگری ‪ ،‬يک کار تهسير‬

‫قرآن به قرآن بکنم دقيقاً چه مسيری را بايد بروم ما در اين مورد متأسهانه با يک سری ادعاهای گنده مواجه‬

‫هستيم ولی در عمل يک سری کتاب هائی که مشخصاً در اين مورد تکنيک هائی را توضيح داده باشند ‪،‬‬

‫راهی را گشوده باشند نه تنها نداريم بلکه اگر داشتيم هم مشکلی حل نمی شد به دليل اين که يک نهر دو‬

‫نهر سه نهر بايد بيايند چنين کتاب هائی را بنويسند بعد تضارب آراء به وجود بيايد ‪ .‬اين ايرادهای او را بگيرد‬

‫‪ .‬اون ايرادهای اين را بگيرد ‪ 50‬سال بگذرد ‪ ،‬اينها اصالح بشوند تا ما به يک دستاوردی برسيم که بگوئيم‬

‫اينها مناسب و قابل قبول هست ‪ .‬ما تازه اين داستان را واردش شده ايم و هر کسی هم می آيد دوباره از‬

‫همان خانه اول شروع می کند ‪ .‬از همان شعارهای اول شروع می کنند ‪ .‬نمی گويند که اين شعارها را داده‬

‫اند اين ها را رها کن حاال بيا کمی روی جنبه عملی ‪ ،‬روی تکنيک کار کن ‪ .‬اآلن همه متقاعد شده اند که‬

‫بايد تهسير قرآن به قرآن کرد ديگر اآلن الزم نيست برای کسی روضه خوانده شود که در حل مسائل‬

‫مسلمين بايد به قرآن مراجعه کرد ‪ .‬ديگر الزم نيست برای کسی روضه بخوانيم که تدبر در قرآن الزم است ‪.‬‬

‫اينها را خوانده اند ‪ .‬يعنی اآلن ما بايد برويم دنبال اين که ما چه کار کنيم ؟ و ما در اين زمينه مقداری‬

‫کمبود داريم ‪ .‬اگر کسی به دنبال اين است که تهسير قرآن به قرآن انجام بدهد يعنی چی دقيقاً ؟ من با‬

‫کلمات خارجی می گويم ‪ :‬يعنی ما می خواهيم يک برخورد سيستماتيک با قرآن داشته باشيم ‪.‬‬

‫يعنی ما نمی خواهيم با هر آيه ای مواجه می شويم فقط ( ‪ ) 20 / 51‬ببينيم و ال غير ‪ .‬ما نمای خاواهيم‬

‫هر موضوعی در قرآن می بينيم فقط انهرادی با آن برخورد بکنيم ‪ .‬بلکه ما قرآن را يک مجموعه ی پيوساته‬

‫می بينيم يک مجموعه ی با يک سيستم منسجم می بينيم که وقتی با هر مسئله ای ‪ ،‬موضوعی ‪ ،‬معنائی در‬

‫قرآن مواجه می شويم می خواهيم آن را در پيوست و ‪ ...‬جايگاهش را بينيم ‪ .‬اين می شود تهساير قارآن باه‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪5‬‬

‫قرآن ‪ .‬و شما هر تکنيکی و متدی ارائه بکنيد برای اين که بتواند در يک پيوستار اين ارتباط ها را برقرار بکند‬

‫‪ ،‬يک گام در جهت تهسير قرآن به قرآن برداشته ايد ‪ .‬معنا شناسی يکی از علومی است که ادعا نمی کند که‬

‫می تواند اين کار را انجام بدهد ‪ .‬بلکه اين کار را انجام داده است ‪ 200 .‬سال است که دارد اين کار را انجاام‬

‫می دهد ‪ .‬برای همين است که عرض کردم ما يک عده مسلمين ‪ ،‬يک عده مومنين به اين نتيجه رسيده ايم‬

‫که می خواهيم بيائيم و شب ها که می خواهيم مطالعه بکنيم ‪ ،‬چون خورشيد مای رود و هاوا تارياک شاود‬

‫پس ما احتيا به نور داريم ‪ ،‬عصر می رويم به جای اين که يک چراغ روشن بکنيم که وجاود دارد و هسات‬

‫تصميم می گيريم برويم يک آزمايشگاه درست بکنيم و يک بار ديگر چراغ برق اختراع بکنيم ‪ .‬چون تارياک‬

‫است و می خواهيم روشنائی ايجاد بکنيم ‪ .‬ببينيد اين کار عقالئی نيست ‪ .‬يعنی بهتر است ما آن چراغ برقای‬

‫را که وجود دارد را استهاده بکنيم و آن وقتمان را برای اختراع کردن چيزهائی که وجود ندارد بگذاريم ‪ .‬اين‬

‫هم که ما فقط به دليل اين که از خارجی ها بدمان می آيد بخواهيم تصميم بگيريم که بارويم دوبااره از ناو‬

‫يک علم جديدی به نام معنا شناسی اختراع بکنيم يعنی مثالً برويم ‪ 40‬نهر آدم را پنجاه سال کار کنيم بعاد‬

‫از ‪ 50‬سال يک دفعه مقايسه کنيم بگوئيم اِ ‪ ،‬عجيبه ها ‪ ،‬همه حرف هائی را کاه ماا داريام مای زنايم معناا‬

‫شناس ها در خار آن ها را زده اند و فقط اسم علم هايمان فرق می کند ‪ .‬يک منطقی به نظر نمای رساد و‬

‫هدف ما هم از مطرح کردن اين رويکردها و مسائل اين است که ‪:‬‬

‫الف ) ما با آنچه که از اختراع هايی که قبالً شده آشنا بشويم ‪.‬‬

‫ب ) حاال ببينيم ناقصی هايش چيست ؟ ببينيم که چه چيزی در اين جا وجود دارد که ما در قرآن به آن‬

‫توجه بکنيم و آن را لحاظ بکنيم می توانيم کاربردش را ‪ 2‬برابر بکنيم و بتوانيم استهاده بيشتری از آن بکنيم‬

‫‪ .‬اجماالً موضوع علم معنا شناسی اين است که چه مضاف اليهش يک زبان باشد ماثالً فارسای ‪ ،‬چاه مضااف‬

‫اليهش يک نويسنده باشد مثالً آثار جالل آل احمد ‪ ،‬چه مضاف اليهش يک متن به خصوصی باشد کار معناا‬

‫شناسی اين است که به سراغ مضاف اليهش برود و سعی کند بين معانی که در آن مضاف اليهش وجود دارند‬

‫يک ارتباط سيستماتيک برقرار بکند ‪ .‬حاال اگر مضاف اليه قرآن بود که در بحث ما دنبال همين هستيم کاه‬

‫يک رويکرد معنا شناسی داشته باشيم نسبت به قرآن ‪ ،‬در آن صورت بحث اين است که تا شاما مای گوئياد‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪6‬‬

‫معنا شناسی قرآن ‪ ،‬از نظر علم معنا شناسی اين چيزی که به ذهن خطور می کند اين است که ما به دنباال‬

‫اين هستيم که قرآن را به عنوان يک متن منسجم ببينيم و به دنباال ايان هساتيم کاه بتاوانيم ساازمان و‬

‫ساختار موجود در بين معانی قرآن را در بياوريم يا به تعبير ديگری آن شبکه ی معنائی که معانی قرآن را به‬

‫هم وصل می کند در بياوريم ‪ .‬اگر ما بتوانيم اين شبکه را حتی قسمت قسمت يعنی مثالً آقای دکتر مطياع‬

‫در يک پايان نامه ای شبکه ی معنايی زيبايی را از قرآن درآورد ‪ .‬يعنی اگر شما بخواهيد روزی در حوزه هنر‬

‫‪ 2 ،‬کلمه از قرآن حرف بزنيد می گويند ببخشيد قرآن که درباره زيبايی حرفی نزده ؟ چه حرفی دارد ؟ ولی‬

‫اگر شما بتوانيد شبکه معنايی مربوط به اين حوزه را استخرا بکنيد از قرآن ‪ ،‬آن موقع می توانيد بگوئيد اين‬

‫هست ‪ .‬يا مثالً قبل ترش ايزتسو در کتابش « انسان در قرآن » می آيد و شبکه معنايی ايمان کهر را از قرآن‬

‫در می آورد ‪ .‬حاال اگر آب دريا را اگر نتوان کشيد گر به قدر تشنگی بايد چشيد ‪ .‬اين هم معنا شناسی است ‪.‬‬

‫يعنی يک نهر که نمی تواند کل شبکه معنايی قرآن را در بياورد و تقديم قرآن پژوهان بکند ‪ .‬ولی اين امکان‬

‫وجود دارد که افراد مختلف بيايند و قسمتی از اين شبکه را شناسايی بکنند و مطالعه بکنند و در نهايات ماا‬

‫احساس کنيم که انبوهی مطلب گرفته ايم و از همه مهمتر وقتی که چند کار از اين مدل انجاام مای شاود‬

‫راهش باز می شود يعنی افراد نقطه ضعف ها را پيدا می کنند و متوجه می شوند که چه تکنيکی را بايد باه‬

‫کار بگيرند راجع به هر موضوعی راجع به سياست و حکومت در قرآن ‪ ،‬يا عدالت اقتصادی در قرآن ‪ ،‬تعليم و‬

‫تربيت در قرآن ‪ ،‬و موضوعات مختلف ‪ :‬ديگر ممکن کاری انجام بشود اما تکنيک يکی هست ‪ .‬عبارت از ايان‬

‫که چگونه ما سراغ متن قرآن برويم ‪ ،‬چگونه شناسايی بکنيم مهاهيمی را که به نوعی در ارتبااط باا موضاوع‬

‫منتخب ماست و با چه تکنيکی ما می توانيم ارتبااط شابکه ای باين معاانی را برقارار بکنايم و وقتای کاه‬

‫توانستيم اين کار را انجام بدهيم در واقع توانستيم امکان تهسير قرآن به قرآن را فراهم بکنيم ‪ .‬تهسير قارآن‬

‫به قرآن اين نيست که ما برويم لغات مشابه را پيدا بکنيم و هر آيه ای را که رسيديم بگوئيم فالن اين کار را‬

‫همه می دانند ‪ .‬قسمت سخت تهسير قرآن به قرآن جائی است کاه لغاات مشاابه نيساتند ولای مهااهيم باا‬

‫همديگر مرتبط هستند دقيقاً آنجاست که کار سخت است و پيچيده می شود و اغلب افراد دچار مشکل مای‬

‫شوند ‪ .‬اين هدفی است که در رويکرد معنا شناسی دنبال می شود ‪ .‬کارهائی از اين جنس روی متون مقدس‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪7‬‬

‫‪ ،‬متون غير مقدس زياد انجام شده است ‪ ،‬دايره المعارف های متعاددی دربااره وجاود دارد ‪ .‬تجرباه زياادی‬

‫پشت اين علم نههته است که حيف است از اين تجربه استهاده نکنيم‪.‬‬

‫معنا شناسی ـ جلسه ‪2‬‬


‫مطالعه معنا‬
‫سؤالی که به طوری جدی در حوزه مطالعه معنا وجود دارد اين است که ما چطور می توانيم پديده ای‬

‫را مورد مطالعه قرار بدهيم که هيچ دسترسی مستقيم به آن نداريم ‪ .‬چون معناا ملماوس نيسات ‪ .‬اماا ياک‬

‫مشکل ديگر در حوزه معنا شناسی وجود دارد که به مراتب از آن مشکل پيچيده تر است و آن اين است کاه‬

‫شما هر چيزی را بخواهيد مطالعه بکنيد از يک ابزاری به ناام زباان بارای مطالعاه کاردن آن اساتهاده مای‬

‫کنيد‪ ‬شما به خاطر بياوريد از اول که وارد مدرسه شديد تا امروز با علوم مختلهی آشنا شده ايد رياضای ‪،‬‬

‫علوم تجربی ‪ ،‬ادبيات ‪ ...‬ولی در مورد هر کدام از اين موضوعات که می خواستيد بحث کنيد حرفای بزنياد از‬

‫زبان استهاده می کرديد ‪ .‬يعنی معلم سر کالس می آمد و با زبان فارسی اين‪‬ها را برای شما توضايح مای‬

‫داد و شما هم با او ارتباط برقرار می کرديد‪ ‬اما اآلن ما رسيده ايم به ياک الياه ای از مطالعاه دقيقااً مای‬

‫خواهيم همان ابزار را مورد مطالعه قرار بدهيم ‪ .‬ديگر معنائی در سطح زيرتر وجود ندارد‪ ‬معنائی در سطح‬

‫عميق تر وجود ندارد که ما بخواهيم از يک سطح ديگری به آن نگاه بکنيم ‪ .‬هميشه وقتی که دربااره معاانی‬

‫مربوط به حوزه رياضی و موارد ديگر صحبت می کرديم اگر اين سطح رياضی بود ما می آمديم در يک سطح‬

‫زيرتری که سطح معنا بود در اين سطح معنا راجع به اين حرف می زديم ‪ .‬يعنی يک جا می ايستاديم راجع‬

‫به سطح باالئی حرف می زديم ولی اآلن موضوع مطالعه ما همان ساطح زياری اسات ‪ .‬بارويم کادام ساطح‬

‫بايستيم که آن را ببينيم و بتوانيم در موردش مطالعه بکنيم ‪ .‬با کدام جمالت و کدام کلمات در ماورد خاود‬

‫کلمات و معنايشان صحبت بکنيم‪ ‬اگر ما برای توضيح دادن کلمات و معانی بااز هام از کلماات و معاانی‬

‫استهاده بکنيم همان کلمات و ترکيبات تازه دوره دبستان نمی شود؟‪ .‬يادتان هست در دبساتان آخار کتااب‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪8‬‬

‫فارسی يک بخشی داشت به نام کلمات تازه ؟ در آن جا چه اتهاقی می افتاد ؟ يک سری کلماتی که به نظار‬

‫می رسيد سخت هستند سعی می کرديم آن ها را با کلماتی توضيح بدهيم که به نظر می رسايد آساان تار‬

‫است ‪ .‬ولی ببخشيد اين کلمات آسان تر را ما کی ياد گرفته ايم ؟ ! وقتی که شما در کتاب دوم دبستان مای‬

‫خوانيد نخجير يعنی شکار ‪ .‬تشکر‪ .‬شما به ما گهتيد که نخجير برابر است با شکار ‪ ،‬ولی ببخشيد شکار يعنای‬

‫چه ؟ ! اگر من ندانم شکار يعنی چه؟ مشکل را چگونه بايد حل کنم ؟ فرض بر اين است کاه در مدرساه ای‬

‫قبالً فهميده ام شکار يعنی چه ‪ .‬اين مدرسه کجا باوده اسات ؟ عاالم ذر ؟ در حالات جنينای ؟ قاعادتاً ايان‬

‫مدرسه همان دوره ای است که قبل از اين که وارد مدرسه بشويم طی می کنيم و زباان ماادری را يااد مای‬

‫گيريم و وقتی که ‪ 6‬سالمان می شود و وارد دبستان می شويم خيلی درس ها را قابالً خواناده ايام و خيلای‬

‫مطالب را بلديم ‪ .‬اگر بلد نبوديم که اصالً ديگرهيچ زبانی هيچ معلمی نداشت که بتواند چيازی را بارای ماا‬

‫توضيح بدهد ‪ .‬مشکالت ما می شد شبيه بازی هلن کلن که ديگر نمی توانستيم با محيط پيرامونمان ارتبااط‬

‫برقرار کنيم ‪ .‬اين مشکل دوم به مراتب سهمگين تر و نگران کننده تر از مشکل اول است ‪ .‬مشکل اول فقاط‬

‫سختی بود ‪ .‬همه ماها توان کارهای سخت را داريم ‪ .‬ولی وقتی با مشکل دوم مواجه می شويم با يک چيزی‬

‫شبيه غير ممکن بودن مواجه می شويم ‪ .‬غير ممکن بودن با سخت بودن خيلی تهاوت دارد ‪.‬‬

‫يعنی مثالً فرض کنيد قرار است پرش ارتهاع کار کنيم ‪ .‬مثالً قارار اسات ‪ 3‬متار بداريم ‪ .‬مای گاوئيم‬

‫ببخشيد باالترين رکورد پرش ارتهاع چقدر است ؟ مثالً ‪ 5 / 20‬بعد می گوئيم اگار ‪ 5 / 20‬بااالترين رکاورد‬

‫است از ما می خواهند که ‪ 6‬متر بدريم خوب سعی می کنيم بدريم ‪ .‬اگر ‪ 5 / 20‬می شود پريد پس احتماالً با‬

‫تمرين بيشتر شايد بشود ‪ 6‬متر پريد ‪ .‬حداقل غير ممکن نيست ولی خيلی سخت است اما اگر قرار باشد ‪50‬‬

‫متر بدريم می گوئيم آقا شرمنده ‪ ،‬اين کار شدنی نيست ‪ .‬از يک حدی به آن طرف به نظر می آيد غير ممکن‬

‫است ‪ .‬اين جا هم با يک همچنين مسئله ای مواجه هستيم ‪ .‬درمسئله اول صرفاً بحث دشواری مطرح است ‪.‬‬

‫می گوئيم خيلی خوب سعی می کنيم از عهده آن برآئيم ‪ .‬ولی موضوع دوم اين است که ما در کادام ساطح‬

‫بايستيم تا بتوانيم معنا را مورد مطالعه قرار بدهيم ؟ و وقتی می خواهيم معنا را ماورد مطالعاه قارار بادهيم‬

‫معنا را با چه چيزی مورد مطالعه قرار بدهيم ؟ اين قسمت ‪ ،‬قسمتی است که باعث می شود که افراد وقتی با‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪9‬‬

‫حوزه معنا شناسی مواجه می شوند از همان اوائلش‪ ،‬احساس استيحاش به آن ها دست می دهاد و باه ايان‬

‫زبان شناسان آمريکائی‬ ‫نتيجه می رسند که اين کار شدنی نيست ‪ ،‬چنانکه خيلی از زبان شناسان به خصو‬

‫‪ ،‬رسماً به اين نتيجه رسيده اند که اصالً دور فضای معنا را قلم بگيريد ‪ .‬حوزه معناا حاوزه قابال مطالعاه ای‬

‫نيست ‪ .‬حاال ما آمده ايم مدعی شده ايم که خير‪ ،‬می شود در حوزه معنا شناسای مطالعاه کارد و بعاد باياد‬

‫توضيح بدهيم که چطور چنين چيزی امکان پذير است و بعد به چه صورت می توانيم معنا را ماورد مطالعاه‬

‫قرار بدهيم ‪.‬‬

‫درپنجاه سال اخير کوشش های متعددی داشاتيم‬ ‫ما در واقع در طول يک صد سال اخير به خصو‬

‫برای پاسخ دادن به اين سؤال ‪ :‬که شما چگونه می خواهيد معنا را مورد مطالعاه قارار بدهياد و ايان هاا باه‬

‫مکتب های مختلهی انجاميده اند ‪ .‬يعنی باعث شده که مکتب های مختلهی به وجود آيد که هر کادام از آن‬

‫ها مدعی هستند که روش خودشان را در حوزه مطالعه معنا دارند ‪ .‬من دست کم می خواهم دو مکتب را که‬

‫دو نوع از مطالعه معنا را پيشنهاد می کنند معرفی کنم و يک مقدار دوستان تصور نکنند که وضع آن مقادار‬

‫هم فاجعه آميز و تشتت آور نيست و بعد ببينيم که چطور می توانيم از ايان دساتاوردهای ايان مکتاب هاا‬

‫استهاده بکنيم برای کارهائی که می خواهيم انجام بدهيم ‪.‬‬

‫در واقع شايد با اين تعبير بگويم که مطرح شدن موضاوع سااختار و مطالعاه سااختاری کاه توضايح‬

‫خواهم داد دقيقاً يعنی چه ؟ نه به معنای فارسی که ما به همه چيز می گوئيم ساختار ‪ .‬ما به هر نوع ساختی‬

‫می گوئيم ساختار ‪ .‬نه توضيح خواهم داد دقيقاً منظورمان چيست ؟‬

‫مطرح شدن موضوع ساختار در اوايل قرن ‪ 20‬در دهه ‪ 1910‬و ‪ 1920‬طيف وسايعی از حاوزه هاای‬

‫علوم انسانی را نجات داد ‪ .‬شاخه های مختلف علوم انسانی در آن زمان متهم شده بودند به غير علمی بودن ‪،‬‬

‫تکرار مکررات ‪ ،‬متهم شده بودند به اين که بيشتر اطالعات می دهند تا علم ‪ ،‬اطالعات پراکنده ای که هايچ‬

‫ارتباطی بين اجزائش نمی شود برقرار کرد ‪ .‬ولی مطرح شدن نظريه ساختار در اوائال قارن ‪ 20‬شااخه هاای‬

‫مختلف علوم انسانی ‪ ،‬جامعه شناسی ‪ ،‬روان شناسی ‪ ،‬زبان شناسی ‪ ،‬مطالعات انساان شناسای ‪ ،‬حاوزه هاای‬

‫اقتصاد و خيلی حوزه های ديگر را از بحرانی که در آن درگير شده بودند نجات داد ‪ .‬مههوم سااختار کاه در‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪10‬‬

‫اواخر قرن ‪20‬مطرح شد خيلی ساده است ‪ .‬يعنی چند تا تکه دارد ‪ .‬يک پازل ‪ 5 / 4‬تکه ای است که اگر آن‬

‫ها را کنار هم قرار بدهيم تصوير خيلی واضح و روشنی از يک نظريه در پيش روی شما قرار دارد و من چناد‬

‫تکه را اآلن توضيح می دهم ‪ .‬توجه کنيد که اين چند تکه که برای توضيح دادن مههوم ساختار من مجبورم‬

‫بگويم در عمل شالوده اصلی متد روش ساختاری است ‪ .‬يعنی وقتی شما کامالً حس بکنيد که اين چند تکه‬

‫چگونه در کنار هم قرار می گيرند عمالً هم اگر زمانی خواساتيد از روش سااختاری بارای مطالعاه اساتهاده‬

‫بکنيد همين مسير را بايد برويد بنابراين بحثی را که اآلن مطرح می کنم دو کاربرد دارد ‪:‬‬

‫‪1‬ا شما نظريه مطالعه ساختاری و نظريه ساختار را به خوبی متوجه می شويد ‪.‬‬

‫‪-2‬ا بعداً می توانيد به عنوان قسمت هائی از يک متد از آن استهاده بکنيد ‪.‬‬

‫بحث را با نحو ()‪ 1‬شروع می کنيم ‪ .‬نحو چيست ؟ نحو عبارت است از مجموعه ای از قواعد کاه باه ماا‬
‫کمک می کند کلمات را در کنار هم بچينيم و با آن ها يک جمله بسازيم ‪ .‬در زبان های مختلف نحو داريم ‪.‬‬
‫حاال نوع اين نحو متهاوت است ‪ .‬مثالً يک جايی زبان اعراب رفع و نصب و جر دارد ‪ ،‬يک جائی ندارد ‪ .‬به هر‬
‫حال هر زبانی از جمله زبان فارسی قواعدی دارد برای اين که چگونه کلمات با هم ترکيب بشوند و جملاه را‬
‫تشکيل بدهند ‪ .‬اتهاق کليدی که در نحو می افتد مسئله ترکيب()‪ 2‬است ‪ .‬اين تکه اول پازل اسات ‪ ( .‬از ياک‬
‫آدمی هم اسم ببرم ‪ Ferdinand de sosore :‬ايشان يک زبان شناس سوئيسی است کاه باه عناوان پادر‬
‫زبان شناسی جديد شناخته می شود ‪ .‬يکی از بنيانگذاران نظريه ساختار است ‪ ) .‬سوسور وقتی درباره ترکيب‬
‫صحبت می کند می گويد که ‪ :‬ما چه چيز را با هم ترکيب می کنيم ؟ کلماتی از يک زباان ‪ .‬وقتای کاه ماا‬
‫سراغ يک زبان می آئيم می بينيم که انباشت عظيمی از کلمات وجود دارد ‪ .‬وقتی که می خواهيم يک جمله‬
‫را ترکيب بکنيم ‪ ،‬ترکيب اول کاری نيست که ما می خواهيم انجام بدهيم ‪ ،‬ترکيب دومين کااری اسات کاه‬
‫انجام می دهيم ‪ .‬اولين کاری که انجام می دهيم اين است که چند تا کلمه انتخاب می کنيم تا ماوقعی کاه‬
‫چند تا کلمه از واژگان يک زبان انتخاب نکنيم نمی توانيم که چيزی را با چيزی ترکيب بکنيم کاه ! مسالماً‬
‫گاهی که قبل از گام ترکيب برداشته می شود گام انتخاب است تا اين جاا مطالاب سااده ای گهتاه شاده و‬
‫اين‪‬ها را همه می دانند ولی يک قدم به جلو بود ‪ .‬چون نحويون گذشته هيچ وقت مسأله انتخاب برايشان‬
‫جدی نشده بود و کاری جدی در موردش انجام نداده بودند چون تا اينجايش واضح است که ماا وقتای مای‬
‫خواهيم چند تا کلمه را با هم ترکيب بکنيم قبلش بايد آن‪‬ها را انتخاب بکنيم ‪ .‬قسمت غير واضحش ايان‬

‫‪syntax‬‬
‫‪Combination‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪11‬‬

‫است که اين انتخاب هم برای خودش قواعدی دارد ‪ .‬بايد آن ها را انتخاب بکنيم ‪ .‬قسمت غير واضحش ايان‬
‫است که اين انتخاب هم برای خودش قواعدی دارد ‪ .‬قسمت قواعدش است که مهم است و الّا اصل ايان کاه‬
‫انتخابی صورت می گيرد خيلی واضح است ‪ .‬مثالً شما می گوئيد حسن به مدرسه رفت ‪ .‬می توانيد بگوئيد به‬
‫دانشگاه رفت ‪ ،‬به پارک رفت اين ها همه اش گهتنی است ولی ما نمی توانيم بگوئيم حسن به دياوار رفات ‪.‬‬
‫حسن به صندلی رفت ‪ ،‬حسن به کتاب رفت ‪ ،‬حسن به باران رفت ‪ .‬اين ها حرف های بی ربط و بی معناائی‬
‫است ‪ .‬پس درست به همان اندازه که ما وقتی جمله را می خواهيم ترکيب کنيم اگر قواعدی را رعايت نکنيم‬
‫جمله ما بی معنا خواهد بود‪ .‬وقتی که می خواهيم اين کلمات را انتخاب بکنيم هام اگار قواعاد را رعايات‬
‫نکنيم حرکت ما حرکت بی معنائی خواهد بود ‪.‬‬
‫(‪)3‬‬

‫يک قاعده ای وجود دارد يعنی وقتی می گوئيم انتخاب ‪ ،‬انتخاب از يک ليست است نه انتخاب از کال‬
‫واژگان زبان فارسی ‪ .‬ليستی از تعدادی فعل که می توانند در اين جا قرار بگيرند ‪ .‬ليستی از تعدادی اسم که‬
‫می توانند در اين جا قرار بگيرند و تعداد بسيار زيادی اسم و فعل و حرف اضافه که نمی توانناد در ايان جاا‬
‫قرار بگيرند ‪ .‬پس قاعده دارد و يکی از وظايف ما در مطالعه زبان ‪ ،‬مطالعه قاعده های انتخاب است ناه فقاط‬
‫مطالعه قاعده های ترکيب ‪ .‬بنده سراغ ندارم حتی يک نحوی درباره قاعده های انتخااب چناد خاط مطلاب‬
‫نوشته باشد ‪.‬‬
‫سؤال ‪ :‬قاعده های انتخاب ارتکازی نيست ؟‬
‫عين اين حرف را شما می توانيد راجع به قاعده های ترکيب هم بگوئيم ‪ .‬وقتی يک نهر زباان ماادری‬
‫اش را ياد می گيرد قاعده های ترکيب را هم ياد می گيرد ‪ ،‬قاعده های انتخاب را هم يااد مای گيارد ‪ .‬ولای‬
‫وقتی شما با يک زبان دوم سر و کار داريد مثالً می خواهيد عربی ياد بگيريد و زبان مادريتان فارسی است در‬
‫آن صورت اين ارتکاز از کجا می آيد ؟ ماجرا همچنين ارتکازی داريم ؟ از کجا اين ارتکاز را آورده ايم ؟ فکار‬
‫نکنيد که اين قاعده ها ‪ ،‬قاعده های بين المللی هستند ‪ ،‬خيلی وقت ها ممکن است اين گونه تصور شود که‬
‫قاعده های انتخاب ارتباطی به زبان ندارد و يک چيز عقالئی است ‪ .‬يعنی ما عقالئی می فهميم که يک انسان‬
‫نمی تواند ‪ « :‬برود به باران » اين بی معنی است حاال زبانش عربی باشد فارسی باشد يا هر زباان ديگار ‪ .‬ناه‬
‫مسأله به اين سادگی نيست ‪ .‬يعنی ما عقالئی می فهميم که يک انسان نمی تواند برود باه بااران ‪ .‬ايان بای‬
‫معنی است حاال فرقی نمی کند که چه زبانی داشته باشد ‪ .‬چون فقط بخشی از اين قاعده ها عقالئی هستند‬
‫‪ .‬بخشی از اين قاعده های عقالئی نيستند ‪ .‬يکی از مشکالتی که آذری زبانان موقع فارسی حرف زدن دارناد‬
‫همين جاست ‪ .‬يعنی شخص متقاعد شده که دستور زبان فارسی را در مقام ترکياب باياد يااد بگيارد و يااد‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪12‬‬

‫گرفته ‪ .‬ولی يک سری مسائل زير بنائی تر به نظرش نمی رسد که الزم باشد که ياد بگيرد ‪ .‬چاون فکار مای‬
‫کند که اينها عقالئی است ‪ .‬يا خيلی از ايرانی هائی که می روند اروپا زندگی می کنند و فکر مای کنناد کاه‬
‫فقط بايد قواعد ترکيب را ياد بگيرد و اشتباهات وحشتناکی مرتکب می شوند ‪ .‬بعضی وقت ها ما ياک آذری‬
‫زبان وقت می خواهد جمله بسازدجمله را آذری می سازد ‪ .‬يعنی ترکيبش ‪ ،‬ترکيب فارسی ناب نيست ‪ .‬عرب‬
‫هائی که فارسی ياد می گيرند ‪ .‬علتش اين است که در يک جاهائی ما با انتخاب هائی مواجه مای شاويم باا‬
‫منوهائی مواجه می شويم که اين منوها بين المللی نيستند ‪ .‬اين منوها مال هار زباانی هساتند ‪ .‬هار زباانی‬
‫منوهای خودش را دارد ‪ .‬و در اين منوها انتخاب های آن زبان هست ‪ .‬مثالً در عربی يک کلمه ای دارياد باه‬
‫نام « اليوم » يک کلمه داريد به نام « امس » ‪ .‬وقتی که شما می خواهيد انتخابتان را انجام بدهيد راجع باه‬
‫اين که مثالً می خواهيد بگوئيد « من ديروز به خريد رفتم » وقتی می گوئيد ديروز ‪ ،‬خب من بايد در عربی‬
‫« امس » را انتخاب بکنم ‪ .‬تا اين جايش خيلی واضح است ‪ .‬ما در فارسی و ترکی و هار زباان ديگاری ايان‬
‫کلمه را داريم امّا بعد منوهای ريزتری وسط می آيد ‪ .‬سؤال بعدی اين می شود که چاه موقاع دياروز ؟ مای‬
‫گوئيد مثالً عصر ديروز يعنی اين که کدام قسمت از شبانه روز ديروز شما خريد رفته ايد ‪.‬‬
‫در زبانی مثل زبان فارسی شما کلمه ای داريد که باستانی است به نام « دی » يعنی « امس » بادون‬
‫توجه به اين که صبح است يا شب است يا غروب است ‪ ،‬اين ها ملحوظ نيست ‪ .‬ولی در فارسی امروز کاه ماا‬
‫صحبت می کنيم زمانی که می خواهيد راجع به گذشته نزديک صحبت بکنياد ياک مناو جلاوی شاما مای‬
‫گذارند می گويند که ديروز ‪ ،‬ديشب ‪ ،‬دی ما در فارسی امروز نداريم ‪ .‬يعنای شاما از هماان اول کاه دارياد‬
‫انتخابتان را می کنيد بايد مشخص کنيد که منظورتان کدام قسمت شبانه روز استکه بعاد در مناو دياروز را‬
‫انتخاب بکنيد يا ديشب را انتخاب بکنيد ‪ .‬بنابراين اگر شما شب به خريد رفتيد می گوئيد ديشب رفته باودم‬
‫خريد ‪ .‬اين يک جمله فارسی است که بعضی موقع امثال من آذری زبان نمی سازد چرا ؟ بارای ايان کاه در‬
‫عربی يا ترکی اين گونه نيست ‪ .‬آن جا وقتی که شما می خواهيد انتخابتان را انجام بدهيد اولين انتخابی که‬
‫انجام می دهيد زمان را تعيين می کنيد ‪ 24‬ساعت گذشته « امس » ‪ ،‬بعد در گام بعدی کدام بخاش از ‪24‬‬
‫ساعت گذشته ؟ مثالً در عربی می گوئيد « مساء امس » به اين ترتيب مشخص می شود که اين بخش از ‪24‬‬
‫ساعت گذشته ‪ .‬پس شما با منوئی مواجه هستيد که مجبوريد ‪ 2‬انتخاب انجام بدهيد بعد از آن که ‪ 2‬انتخاب‬
‫را انجام داديد آن دو را با هم ترکيب می کنيد تازه می رسيد باه معناائی کاه در فارسای مساتقيماً از مناو‬
‫انتخاب کرده بوديد ‪ .‬عکس اين هم هست ‪ .‬يک وقت هائی شما در فارسی مجباور هساتيد هماين شايوه را‬
‫عمل بکنيد در حالی که در عربی اين گونه نيست ‪ .‬مثالً فرض کنيد در عربی به غشاء بيرونی يک بافت زنده‬
‫که اگر آن بافت زنده گياهی باشد می گوئيد قشر ‪ ،‬اگر آن بافت زنده يک بافت حيوانی باشد می گوئيد جلاد‬
‫که دو کلمه کامالً متهاوت است که اگر به جای هم به کار برود افتضاح می شاود ‪ .‬يعنای طارف خاود گيااه‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪13‬‬

‫انگاری دارد که می گويد قشرم زخم شده ‪ ،‬همه می خندند در واقع می گويند اين آقا در کدام کالس تافال‬
‫فارسی اش را گرفته که می گويد قشرم زخم شده ‪ .‬اما بنابراين وقتی که شما می خواهيد انتخاب بکنياد باا‬
‫يک منو مواجه هستيد که اين غشاء بافت زنده يک منو است که در آن دو گزينه وجود دارد جلاد ‪ ،‬قشار و‬
‫شما گزينه تان را انتخاب می کنيد ‪ .‬اما در فارسی اين طور نيست ‪ .‬در فارسی شما وقتی که درست بر امس‬
‫« ديروز » و « ديشب » شما وقتی که می خواهيد کلمه ای را انتخاب بکنيد اول می آئيد و می رويد توی در‬
‫واقع بافت های مختلف موجود زنده ‪ ،‬بافت غشائی را انتخاب می کنيد ‪ ،‬بافت غشائی يک معنا دارد برای يک‬
‫فارسی زبان که اين بافت غشائی می تواند راجع به گياه به کار برود ‪ ،‬می تواند راجع به حيوان به کار برود ‪،‬‬
‫‪ ...‬حاال اگر در گام بعد شما مايل بوديد توضيح بدهيد درباره اين که اين پوست متعلق باه چاه ناوع موجاود‬
‫زنده ای است ؟ آيا آن موجود زنده گياهی است يا جانوری ؟ در آن صورت مجباور هساتيد توضايح بدهياد‬
‫بگوئيد پوست درخت ‪ ،‬پوست حيوان يعنی دو انتخاب و يک ترکيب انجام می گيرد و تا شما بتوانياد باه آن‬
‫معنائی دست پيدا بکنيد که در زبان ديگری مثل عربی مستقيماً از منو انتخاب می شود ‪ .‬به اين ترتيب ايان‬
‫يکی از عوامل زبان پرشی است برای افرادی که در يک فضائی ‪ ،‬زبان دوم را ياد گرفته اند ‪ .‬مثالً فرض کنياد‬
‫برای مائی که انگليسی ياد می گيريم وقتی در فارسی می گوئيم « بايد »‪ .‬به ما می گويند کاه در انگليسای‬
‫شما می توانيد بگوئيد ‪ have to ، should ، must :‬می توانيد گزينه های مختلهی را به کار ببريد ‪ .‬ولی‬
‫خيلی فرق معنائی اين ها برای ما فرق معنادار و مشخصی نيست ‪ .‬حداکثر برای ماا توضايح مای دهناد کاه‬
‫وقتی که شما می گوئيد ‪ have to‬يک مقدار حالت دستوری تری دارد ‪ .‬ولی وقتی می گوئيد ‪ must‬يعنی‬
‫بايد ( شل ت ر ) ‪ .‬ما به اين شکل سعی می کنيم مشکالتمان را با اين کلمات حل بکنيم ‪ .‬در حالی که بارای‬
‫کسی که در فضای زبان انگليسی است اين ها هر کدام معناهای خودش را دارد ‪ .‬يعنی او مستقيماً باه ياک‬
‫معنائی دسترسی دارد که ما مجبوريم با ترکيب اين معنا با معانی ديگر‪ ،‬آن را سازيم ‪ .‬درست مثل کاری که‬
‫نقاش با رنگ ها انجام می دهد ‪ .‬وقتی يک گواش ‪ 6‬رنگ می گيريد ‪ 6 .‬تا رنگ در اختيار داريد ‪ ،‬هار رنگای‬
‫که ترکيبی بخواهد شما بايد خودتان بسازيد ‪ ،‬وقتی که يک گواش ‪ 180‬رنگ می گيريد‪ ،‬يک طيف وسايعی‬
‫از رنگ ها را به صورت آماده داريد ‪ .‬تهاوتش در اين است که در حالت دومی شما يک منوی ‪ 180‬تايی داريد‬
‫يعنی بخش عمده کار شما تکيه اش روی انتخاب است و نه ترکيب ‪ .‬اما در حالت اولی شما فقط يک مناوی‬
‫‪ 6‬تايی در اختيار داريد و بخش عمده وزن کارتان را روی ترکيب برده ايد ‪ ،‬کمتر در معرض انتخاب هستيد ‪،‬‬
‫بيشتر در معرض ترکيب هستيد ‪ .‬اما در آن ترکيب هائی که انجام می دهيد دائم انتخاب ترکيب ‪ ،‬اتهاق می‬
‫افتد يعنی شما مثالً می خواهيد رنگ ارغوانی بسازيد ‪ .‬برای ساختن رنگ ارغوانی بايد سراغ رنگ های اصلی‬
‫برويد اول انتخاب هايتان را انجام بدهيد بعد رنگ ارغوانی را بسازيد ‪ .‬دقيقاً در حوزه معنا هماين اتهااق مای‬
‫افتد و در زمينه های مختلهی که يک زبان می خواهد معناهائی را ارائه کند ‪ ،‬دقيقاً شبيه همين پالت رناگ‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪14‬‬

‫يک نقاش چند تا رنگ را به شما ارائه می کند برای انتخاب و بعد شما چقدر مجباور باشايد ترکياب انجاام‬
‫بدهيد ؟ ! به اين ترتيب زبان ها از نظر اين که ممکن است همه آن ها با دنياهای واقعای شابيه هام مواجاه‬
‫باشند ‪ ،‬مثل همند ولی از اين نظر که جعبه ابزارهائی که در اختيار ما قرار می دهند بارای سااخت معاانی ‪،‬‬
‫می تواند در حوزه های مختلف دارای ويژگی باشد که يک وقت شما را وادار به ترکيب بکند‪ ،‬يک وقت شاما‬
‫را بيشتر مجبور به انتخاب بکند با همديگر متهاوت هستند‪ .‬به اين ترتيب‪ ،‬اين تلقی را رها کنيد که ما با يک‬
‫فضای کامالً عقالنیِ بين المللی که متعلق به فطرت بشری است در حوزه انتخاب مواجه هستيم‪ ،‬و اين هايچ‬
‫ارتباطی به اين ندارد که راجع به چه زبانی صحبت می کنيم کامالً موثر است در اين که اين معاانی سااخته‬
‫بشود ‪ .‬مثال هائی که ارائه شد شايد مثال هائی ساده و پيش پا افتاده ای بودند ‪ .‬ولی اين مثاال هاای سااده‬
‫حتی در معنوی ترين معانی هم می توانند اتهاق بيافتند ‪ .‬خيلای واضاح باود کاه مای خواساتم مثاالم را از‬
‫مواردی که قابل درک تر هستند بزنم ولی فرض کنيد شما در زبان عربی يک کلمه داريد به نام « وُدّ » يک‬
‫کلمه داريد به عنوان « حب » و کلمه ديگری به عنوان « عشق » ‪ .‬يا مثالً در انگليسی ياک فعال دارياد باا‬
‫عنوان « ‪ » to like‬فعل ديگری به نام « ‪ » to love‬و يک فعل هم داريد به ناام « ‪ » to please‬ايان هاا‬
‫خيلی فرق معنائی با هم دارند ‪ .‬وقتی که ما می خواهيم در فارسی اين هاا را ترجماه بکنايم ‪ ،‬هماه را مای‬
‫گوئيم ‪ :‬دوست داشتن و يک جائی که احساس می کنيم انگار دوست داشتن کهايت الزم را بارای رسااندن‬
‫معنا ندارد مثالً عشق را کنار آن می گذاريم ‪ .‬ولی در همان موردی هم که عشق را به جايش می گاذاريم در‬
‫مکالمات روزمره عادی مردم همان دوست داشتن را به کار می برند ‪ ... .‬آنچه که به ما کماک مای کناد کاه‬
‫بتوانيم معانی بيشتری را واضح بکنيم ترکيب است ‪ .‬قيدها و کلماتی که در کنار ايان قارار مای گيارد مثال‬
‫دوست داشتن واقعی ‪ ،‬دوست داشتن از ته قلب ‪ ،‬ترکيب هائی که با افزودن قيد و صهت و ‪ ...‬ما به کاار مای‬
‫بريم تا بتوانيم معنا را هدفمندتر و واضح تر بکنيم ‪ .‬اين دقيقاً اتهاقی است که می تواند در حوزه عميق ترين‬
‫و معنوی ترين اصطالحات هم اتهاق بيافتد و فقط مربوط به چيزهای ملموس و ظاهری و روزمرّه نيست ‪.‬‬
‫سؤال ‪ :‬اين کلمات مثل دوست داشتن را وقتی در ترکيب های مختلف به کار می بريم آيا می توانيم‬
‫خودش را که مرتبط باا فضاای جملاه اسات‬ ‫بگوئيم که اين کلمات در هر کدام از جمله ها بار معنائی خا‬
‫دارد ؟ يا نه در همه جمالت يک معنای واحد دارد ؟‬
‫تار مای شاود ‪.‬‬ ‫جواب ‪ :‬يک معنای عام داريم و اين معنای عام هر چقدر که ملموس تر بشود خاا‬
‫ملموس شدنش به چيست ؟ ملموس شدنش به اين است که شما وقتی اين را وارد فضای ترکيب می کنياد‬
‫تر شدن می رود ‪ .‬يعنی ما‬ ‫مثل همين که می گوئيد در يک جمله به کار می بريد ‪ ،‬اين معنا به سمت خا‬
‫مرتب در معنا متمرکز می شويم روی بخش هائی از معنا ‪ .‬مثالً فرض کنيد که شما وقتی می گوئيد انسان ‪،‬‬
‫انسان يک معنای عامی است ‪ .‬شما يک موجودی را در نظار بگيرياد کاه روحاانيتی دارد ‪ ،‬فضاائلی دارد ياا‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪15‬‬

‫رذائلی دارد ‪ ،‬همه اين ها در مههوم انسان وجود دارد ‪ .‬ولی وقتی که شما می گوئيد ‪ « :‬انسانِ کامل » ياک‬
‫دفعه چنين ترکيبی را به کار می بريد ‪ ،‬ببينيد اين جا ديگر مشخص است که منظور از انسان کامل يک آدم‬
‫نيست که رفته بدنسازی و بازوهايش خيلی کلهت شده است ‪ .‬يعنی به محض اين کاه شاما ايان را در ايان‬
‫ترکيب وارد می کنيد هدفمند می شود و به سمت جنبه های معنوی تر انسان می رود چون ما در فرهنگای‬
‫زندگی می ک نيم که کمال را بيشتر در جنبه های معنوی می بيند نه در جنبه های مادی ‪ .‬يا وقتی شما باا‬
‫يک مسابقه کشتی کج مواجه می شويد می گوئيد به نظر من اين مسابقه‪ ،‬يک مسابقه غير انسانی اسات ‪ ،‬از‬
‫پيدا کرده است ‪ .‬اين که از انسانيت به دور است چرا‬ ‫انسانيت به دور است ‪ .‬اين جا ديگر انسان معنای خا‬
‫؟ ! اين ها کلی تمرين می کنند خودشان از نظر جسمی قوی می کنند تا بيايند همديگر را بزنند ‪ .‬کجاايش‬
‫تاری‬ ‫از انسانيت به دور است ؟ در اين که ما وقتی در آن ترکيب به کار می بريم اين انسانيت معنای خاا‬
‫پيدا می کند ‪ .‬فرض کنيد شما می گوئيد موتورهای جستجو در اينترنت دو دسته هساتند ‪ .‬موتورهاائی کاه‬
‫دسته بندی اطالعات در آن ها به صورت ماشينی صورت می گيرد ‪ .‬موتورهائی که دسته بندی اطالعاات در‬
‫آن ها به صورت انسانی صورت می گيرد ‪ .‬ببخشيد اين جا انسان می تواند منظور همه جوانب انسان باشاد ؟‬
‫همه جوانب انسان که در گير دسته بندی اطالعات نيست با يک جنبه ذهنی انسان است که درگيار دساته‬
‫بندی اطالعات است نه همه اش ‪ ،‬يا مثالً می گوئيد کارخانه های اتومبيل سازی به دو شکل کار می کنناد ‪:‬‬
‫رباتيک يعنی ربات ها هستند که کار نصب قطعات را انجام می دهند ‪ .‬بعضی کارخانه ها انسانی هستند ‪ .‬اين‬
‫جا انسان يعنی چه ؟ خوب اين جا انسان يعنی جسم انسان و کار انسان ‪ ،‬يعنی مثالً انسان پيچ را سهت می‬
‫کند ‪ .‬اين جا ديگر انسان به معنای انسان کامل يا انسانی که اطالعات را دسته بندی می کند نيسات ‪ .‬بلکاه‬
‫انسان همان زور و بازو و کار کارگری و اين ها هست که مورد نظر است ‪.‬‬
‫يا مثالً می گوئيد در گذشته بشر قبل از اين که متوجه بشود می تواند از حيوانات برای جا به جائی‬
‫بار استهاده بکند جا به جائی بار به صورت انسانی انجام می شد ‪ .‬يعنی خيلی انسانی و خيلی معنوی ! نه‬
‫انسان را جای حيوان باربر استهاده می کردند ‪ .‬بنابراين‪ ،‬اين جا ما نمی توانيم بگوئيم که انسان چند معنای‬
‫مختلف دارد ‪ ،‬نه انسان چند معنای مختلف ندارد ‪ ،‬وقتی که يک معنا در ترکيب قرار می گيرد هر چقدر که‬
‫تر می کنند تا اين که شما‬ ‫تر و خا‬ ‫عناصر جديد به ترکيب اضافه می شوند مرتب معنايش را خا‬
‫بتوانيد به آن مطلب مورد نظرتان برسيد و در تک تک اين مواردی که به کار برديم فقط واژه های ديگر‬
‫تر می کردند از اين طرف هم هست ‪.‬‬ ‫نبودند که وقتی با انسان ترکيب می شدند ‪ ،‬معنای انسان را خا‬
‫يعنی دو طرفه است ‪ .‬کلمات ا بيشتر از جنبه معنائی ا وقتی در ترکيب با همديگر قرار می گيرند روی هم‬
‫تأثير تحديد کنندگی و مشخص کنندگی را ايها می کنند و اين يک چيز بسيار طبيعی است که در معانی‬
‫اتهاق می افتد ‪ .‬پس پله دوم انتخاب است خيلی که کمتر مورد توجه قرار می گيرد ‪ .‬در اين جا با دو‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪16‬‬

‫اصطالح آشنا می شويم ‪ :‬وقتی می خواهيم کلمات را با يکديگر در يک زبان در ارتباط قرار بدهيم ‪ ،‬يک‬
‫سری ارتباط ها ‪ ،‬ارتباط های چينشی است که اين ها را با هم ترکيب می کنيم ‪ .‬يک سری ارتباط ‪ ،‬ارتباط‬
‫های انتخابی است ‪ .‬هر دو هم از قواعدی پيروی می کنند ‪ .‬به چينش قاعده مند اصطالحاً می گوئيم‬
‫‪ ...............................‬و يا روابط همنيشنی و به‬
‫انتخاب قاعده مند اصطالحاً می گوئيم ‪ .........................................‬يا روابط جانشينی ‪ .‬تا حاال دو قدم‬
‫برداشته ايم و اما قدم بعدی که در درک نظريه ساختار بايد برداريم اين است که اين انتخاب ها ‪ ،‬انتخاب‬
‫های از هم گسيخته ای نيستند ‪ ،‬يعنی يک دفعه با يک انتخابی مواجه بشوم تا خوب تمام شد ! دوباره با يک‬
‫انتخاب ديگر مواجه می شوم ‪ .‬اين انتخاب ها ‪ ،‬انتخاب های از هم گسيخته ای نيستند ‪ ،‬اين انتخاب ها‬
‫شبکه ای و درهم هستند ‪ .‬شما اآلن تصور کنيد من از دارآباد می خواهم بيايم پل مديريت ( دانشگاه امام‬
‫صادق عليه السالم ) ‪ .‬از همان اول در معرض يک انتخاب هستم ‪ .‬يک مسيرم اين است که می توانم از‬
‫اتوبان شهيد صدر بيايم به اتوبان شهيد مدرس و بعد شهيد چمران ‪ .‬يک انتخابم اين است که بياندازم اتوبان‬
‫امام علی عليه السالم ‪ ،‬بروم از اتوبان شهيد همت بيايم و بيافتم در اتوبان شهيد چمران ‪ .‬يک انتخابم اين‬
‫است که از خيابان عادی بروم ميدان تجريش ‪ ،‬از ميدان بيايم زير پل پارک وی بيايم به اتوبان شهيد چمران‬
‫‪ ،‬گزينه ی ديگرم اين است که به کوچه پس کوچه های شمران بروم از پل رومی در بيايم دوباره بروم از بغل‬
‫سهارت دانمارک و از آن پشت ا از فرشته ا بيايم در اتوبان شهيد چمران ‪ .‬پس ببينيد از همان اولی که می‬
‫خواهم راه بيافتام بيايم بايد انتخاب کنم يکی از مسيرها را ‪ ،‬ولی اين يک انتخاب نيست ‪ ،‬وقتی که وارد هر‬
‫مسيری شدم با توجه به ترافيکی که می بينم ممکن است مجبور بشوم باز انتخاب های ديگری انجام بدهم ‪.‬‬
‫يعنی کل اين انتخاب ها به هم ربط دارند ‪ .‬بينيد کُلش اين است که ما يک نظام شهری داريم ‪ ،‬مجموعه ای‬
‫از خيابان ها را داريم که به هم وصل هستند ‪ ،‬و من در هر حال در اين شبکه ی خيابان ها بايد از دارآباد‬
‫خودم را به پل مديريت برسانم ‪ .‬اين گونه نيست که من با چند انتخاب مختلف مواجه هستم که اصالً هيچ‬
‫ربطی به هم ندارند ‪ ،‬نه ‪ ،‬ربط به هم دارند ‪ .‬در نهايت اين ها اجزائی از يک شبکه هستند و دقيقاً وقتی که‬
‫بنده انتخابم را انجام می دهم می گوئيم مثالً اگر اآلن اتوبان شهيد صدر اين قدر شلوغ است ‪ ،‬قاعدتاً اتوبان‬
‫شهيد همت هم شلوغ خواهد بود ‪ .‬چون در اين شبکه ‪ ،‬ترافيک پَس می زند ‪ .‬وقتی ترافيک اين جا سنگين‬
‫می شود يکی بخشی از آن به همت پَس می زند و آن جا را هم شلوغ می کند ‪ .‬اين گونه نيست که بگوئيم‬
‫اين يک انتخاب است و آن هم انتخاب ديگری و هيچ ربطی به همديگر ندارند ‪ .‬نکته ای که بايد کامالً درک‬
‫با توجه به اين که ما همه اش بحث می کرديم‬ ‫کرد در مورد مجموع اين انتخاب ها و ترکيب به خصو‬
‫راجع به اين که هم ترکيب قاعده مند هست و هم انتخاب‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪17‬‬

‫آن قاعده از کجا می آيد ؟ قاعده از رابطه پيوسته و شبکه ای می آيد که اينها با هماديگر دارناد ‪ .‬در‬
‫واقع گام بعدی در نگاه ساختاری اين است که تمام اجزائی که در يک زبان به عنوان معنا وجود دارند ‪ ،‬ياک‬
‫رابطه ی شبکه ای با هم دارند ‪ .‬اين ها همه شان با هم دارند کار می کنند ‪ .‬هر کدام شاان بارای خودشاان‬
‫يک کمدانی مستقل نيستند ‪ .‬هر نقصيه ای اين داشته باشد قاعدتاً با اين نقصيه در قسمت ديگری از شابکه‬
‫بايد جبران بشود يعنی در مجموع ما با يک دستگاه بزرگی مواجه هستيم که مای تواناد کالّ وظاايف معناا‬
‫سازی را در يک زبان انجام بدهد ‪ .‬آنچه که می تواند تهاوت بکند بين اين زبان با آن زبان ‪ ،‬فقاط در توزياع‬
‫اين وظايف است ‪ .‬دقيقاً مثل يک نظام سياسی می ماند ‪ .‬در يک کشوری مثل انگلستان نخست وزير دارياد‬
‫در آلمان صدر اعظم داريد در ايران رئيس جمهور داريد ‪ .‬يعنی چی ؟ يعنی چون مثالً ما نخست وزير يا صدر‬
‫اعظم نداريم يک سری باعث عقب ماندگی ما می شود ؟ ! يک سری کارهايمان انجام نمی شود ؟ ناه ‪ .‬بارای‬
‫اين که ما توزيع متهاوتی داريم ‪ .‬همان وظايف وجود دارند ولی اين جا به شکل ديگری توزيع شده اند ‪ .‬يک‬
‫بخشی از آن وظايف ا تصميم گيری سياست های کالن ا به عهده رهبر است ‪ .‬يکی بخش به عهاده رئايس‬
‫جمهور است همه آن کارها انجام می شود ‪ .‬تهاوتی که وجود دارد اين است که ما در توزيع شيوه ديگاری را‬
‫در پيش گرفته ايم ‪ .‬من يادم هست اواخر قبل از انقالب ‪ ،‬يک کنهرانس اوپک بود کاه مان ليسات شارکت‬
‫کنندگان را می خواندم ديدم که همه کشورهای عضو اوپک يک فردی را دارند به ناام وزيار نهات و قاعادتاً‬
‫کسی که در اوپک شرکت می کند بايد وزير نهت هر کشور باشد ‪ .‬ولی ايران قبل از انقالب وزير نهت نداشت‬
‫( می دانيد که وزارت نهت جزء وزارت خانه هائی است که بعد از انقالب تاسيس شده است ) قبل از انقاالب‬
‫چيزی به عنوان وزارت نهت نداشتيم ) خب چی ؟ اطالعيه بدهيم به اوپک که چون ما وزير نهت نداريم هيچ‬
‫کس را نمی فرستيم ؟ نه وزير امور اقتصادی و دارائی می رفت ‪ .‬چون همان کاری را می رفت انجام مای داد‬
‫که قرار بود وزير نهت انجام بدهد ‪ .‬امروز چی ؟ نه ‪ ،‬امروز ما وزير نهت داريم ‪ .‬وزير اماور اقتصاادی و دارائای‬
‫هم داريم ‪ .‬پس چی کار می کنيم ؟ وقتی اوپک تشکيل می شود هر دوی آن ها با هم می روند ؟ نه ديگار ‪،‬‬
‫چون وظايف توزيع شده است ‪ .‬اين ها چيزهای خيلی طبيعی و روشنی است کاه شاما در ساطوح مختلاف‬
‫جامعه می توانيد مشاهده بکنيد ‪ .‬در حوزه معنا هم همين طور است ‪ .‬يعنی آنچه که باين زباان هاا تهااوت‬
‫ايجاد می کند ‪ ،‬توزيع اين شبکه است ‪ .‬ولی اين که اين شبکه در مجموع می تواند نيازهای اهل يک زبان را‬
‫برآورده بکند اين يک امر از پيش معلومی هست و اين شبکه اگر نقصی هم داشته باشد خودش آن را ترميم‬
‫می کند ‪ .‬اگر معانی جديد الزم داشته باشد ‪ ،‬آن ها را می سازد چون ابزار دارد ‪ .‬برای ساخت معناهای جديد‬
‫ابزار دارد ‪ .‬دائماً در هر زبانی معناهای جديد ساخته می شوند و اين اصالً چيز عجيب و غريبای نيسات ‪ .‬باه‬
‫اين ترتيب گام سوم در درک اين نظامی که با آن مواجه هستيم ‪ ،‬بحث رابطه ای شبکه ای هست ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪18‬‬

‫گام چهارم ‪:‬‬


‫بعد از اين که پذيرفتيم بين معانی يک رابطه شبکه ای وجود دارد يا اصطالحاً شابکه معناائی وجاود‬
‫دارد ‪ .‬شبکه معنائی يعنی يک شبکه ‪ network‬بزرگ ‪ . internet‬يک شبکه معنائی بزرگ که از صهحاتش‬
‫به همديگر لينک وجود دارد و کل حوزه معنائی يک زبان را ‪ ،‬کل مباحث معنائی يک زباان را پوشاش مای‬
‫دهد ‪ .‬اما مسئله بعدی در اين شبکه ای که ما آن مواجه هستيم ‪ ،‬اين است که به چه نحوی در ايان شابکه‬
‫معنا سازی اتهاق می افتد ؟ فرايند معنا سازی در اين شبکه به چه صورتی است ؟‬
‫تا اين جا ترکيب ‪ ،‬انتخاب ‪ ،‬شبکه ‪ .‬همه چيز مرتب است‪.‬اما نگاه ما هم بيشتر توصيف ما وقاع باوده‬
‫است ‪ .‬همه اش نگاهمان به اين بوده که خب اآلن چه جوری بايد کار کند ؟ ‪ ...‬ولای باه محاض ايان کاه از‬
‫توصيف ما وقع فراتر برويم و سؤال ما اين باشد که اين مجموعه چگونه کار می کند ؟ باالخره اين زبان که از‬
‫اول وجود نداشته است ‪ .‬اين همه معنائی که ما در زبان فارسی ‪ ،‬عربی ‪ ... ،‬داريم همه اش در طول زمان باه‬
‫وجود آمده اند ‪ .‬اين همه معنائی که در طول زمان به وجود آمده اند و اآلن باه ياک شابکه معناائی بازرگ‬
‫تبديل شده اند و هر روز هم در حال بزرگ و بزرگ تر شدن هستند ‪ ،‬ما را با چه غولی مواجه می کند ؟ ماا‬
‫بايد تکليهمان را در مورد اين غول بدانيم آيا ما در حال روبرو شدن با يک غولی هستيم که يک زمانی متولد‬
‫شده و اآلن هر روز مرتب می خورد و بزرگ تر و بزرگ تر می شود ‪ .‬بزرگ ترين مشکل ما اين است که بايد‬
‫اين غول را بلد باشيم ‪ .‬ما اگر اين غول را بلد نباشيم دچار مشکالت ارتباطی می شويم ‪ ،‬دچار زباان پريشای‬
‫می شويم و آن موقع اگر يک فکری بکنيم می گوئيم خدايا چقدر راحت زندگی می کردند انسان هائی کاه‬
‫مثالً ‪ 5000‬سال پيش زندگی می کردند چون اين غول آن موقع يک بچه بود و اين ها خيلی راحت با تعداد‬
‫خيلی محدودی معانی سر و کار داشتند ‪ .‬در حالی که ما اآلن با يک غول بزرگی از معانی سر و کار داريام و‬
‫خدا به داد بچه های ما برسد مثالً ‪ 200‬سال ديگر ‪ .‬ولی واقعيت قضيه اين شکلی نيست ‪ .‬چون اين در واقع‬
‫يک سوء تهاهمی است که ممکن است در نگاه اول به ذهن ما خطور کند ‪ .‬معانی به همان شکل که به وجود‬
‫می آيند ‪ ،‬از بين هم می روند ‪ .‬مثل سلول های بدن می مانند ‪.‬‬
‫وقتی که شما تقسيم سلولی را می خوانيد فکر می کنيد که انسان ها باا ياک رشاد سارطانی مواجاه‬
‫هستند ‪ .‬چون وقتی که ما به ‪ 18‬سالگی می رسيم درست است رشدمان متوقف می شود ولی تقسيم سلولی‬
‫که ادامه پيدا می کند ‪ .‬اگر قرار باشد هر سلولی نصف بشود و دوباره به سلول کامل تبديل بشاود و ايان هاا‬
‫بزرگ بشوند و باز هم نصف بشوند بهرمائيد مثالً ‪ 50‬سال ديگر به يک موجود غول آسائی تبديل می شويم ‪.‬‬
‫در حالی که اين اتهاق نمی افتد ‪ .‬اين بزرگ شدن تا يک حدی پيش مای رود بعاد از آن حاد باه بعاد ايان‬
‫جوری نيست ‪ .‬سلول ها تجديد می شوند از اين طرف که سلول های جديد وارد حيات انسانی می شاوند از‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪19‬‬

‫آن طرف يک سری سلول ها می ميرند و از دور خار می شوند ‪ .‬بنابراين تعادل برقرار می شود ‪ .‬پس ما باا‬
‫اين سيستم هم يک مقدار آشنا بشويم ‪ .‬توجه داشته باشيم که اين سيستمی که ما اآلن به عنوان يک شبکه‬
‫به آن نگاه می کنيم ‪ ،‬اين سيستم چگونه در آن فرايندی معنا سازی اتهاق می افتد ؟ وقتی ما معنا سازی را‬
‫ياد بگيريم ‪ ،‬معناميری را هم ياد می گيريم ‪ .‬اگر ما ياد بگيريم معانی چگونه متولد می شوند مکانيزم چگونه‬
‫مردن معناها را هم می فهميم ‪ .‬بنابراين لزومی ندارد که يک بحث مستقلی را باز بکنيم تحت آن عنوان ‪.‬‬
‫اين فرايند را هم اسمش را می گذاريم ‪ . semiosis‬يعنی فرايند معنا سازی ‪.‬‬
‫‪ sem‬يعنی معنا ‪ sis ،‬مخهف ‪ proces‬يعنی فرايند ‪ semiosis .‬يعنی فرايند ساخت معنا ‪ .‬پس ماا‬
‫در روند بحث مان بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که فرايند ساخت معنا به چه شکل اتهاق می افتد ‪ .‬تا‬
‫آنجايی که به بحث ساختار مربوط می شود اجازه بدهيد بحث را جمع بکنيم و يک نتيجه گيری از آن بکنيم‬
‫بعد ببينيم گام بعدی چيست ؟‬
‫سوسور موقعی که در اوايل قرن ‪ 20‬يعنی سال ‪ ، 1918‬نظريه خودش را درباره ‪ structure‬ارائه کرد‬
‫‪ .‬تا سه مرحله را پيش رفت ‪ .‬يعنی مسئله ترکيب را که از قبل بود ‪ .‬ايشان فقط يک بار ديگر مطارح کارد و‬
‫هيچ نوآوری نداشت ‪ .‬مسئله انتخاب و در واقع موضوع قواعد انتخاب ‪ ،‬پارادايم هاا را سوساور مطارح کارد و‬
‫مسئله شبکه بزرگ که سوسور از اصطالح شبکه برای آن استهاده نکرد ‪ .‬اصطالح او ا چاون آن موقاع مثال‬
‫امروز نگاه ‪ ،‬نگاه کامديوتری نبود ا ‪ structur‬يعنی ساختار بود ‪ .‬در واقع اگر از سوسور بدرسيم که چيزی که‬
‫تو به آن ساختار می گوئی يعنی چه ؟ خودش در کتابش توضيح داده می گوياد ‪ :‬در هار زباانی ‪ ،‬مجموعاه‬
‫قواعد ترکيب به عالوه مجموعه قواعد انتخاب برابر است با ساختار ‪ .‬يعنای مای شاود ياک شابکه بازرگ از‬
‫انتخاب ها و ترکيب ها که ما اسم آن را ساختار می گذاريم ‪ .‬اما سوسور در اين حد متوقف شاد ‪ .‬بزرگتارين‬
‫اشکال سوسور در سال ‪ 1918‬آن موقع اين بود که نگاه سوسور به مسئله زبان‪‬به طور کلی يک نگاه ايستا‬
‫بود نه پويا ‪ ،‬نگاه توصيهی بود نه زايشی ‪ .‬يعنی سوسور دنبال اين نبود که اين زبان چگونه زاده می شود ‪ ،‬به‬
‫دنبال اين بود که اين زبان چگونه در وضعيت کنونی اش کار می کند ‪ .‬بيشتر به دنبال اين بود که زبان را در‬
‫مطالعه کند ‪.‬‬ ‫يک مقطع زمانی خا‬
‫دنبال اين نبود که ببيند اين زبان چطوری تحول پيدا می کند ؟ اين زبان چطوری ساخته می شود ؟‬
‫چطوراجزايش از بين می رود ؟ خود سوسور می گويد مطالعه من ‪ ،‬يک مطالعه هم زمانی است ( )‪ 3‬اسات ناه‬
‫يک مطالعه در زمانی ()‪ . 4‬در حالی که به عکس ما امروز به يک مطالعه در زمانی نياز داريام يعنای خاود آن‬
‫‪ ،‬چون ما می خواهيم کار‬ ‫فرايندی که چگونه معانی از بين می روند و ساخته می شوند ؟ برای ما به خصو‬

‫‪synchronic‬‬
‫‪diachronic‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪20‬‬

‫معنا شناسی را روی متنی انجام بدهيم که اين متن زمان نزولش ‪ 1400‬سال پيش است ‪ .‬بناابراين اگار ماا‬
‫يک نگاه هم زمانی داشته باشيم اوالً نگاه برای ما امکان ناپذير باشد ‪ ،‬چون مربوط به ياک زماانی اسات کاه‬
‫امروز ‪ ،‬مدت ها است که سدری شده است و باز سازی آن کار آسانی نيست ‪ .‬دوم اين که ما می خاواهيم آن‬
‫را با زمان خودمان مقايسه بکنيم ‪ .‬به اين ترتيب نياز به يک مطالعه تاريخی و در زمانی داريم ‪ .‬و يک مطالعه‬
‫هم زمانی مشکل ما را حل نمی کند ‪ .‬به طور کلی اين مرحله چهارم است يعنی مرحله ‪ ، semiosis‬مرحله‬
‫ای است که در نگاه ساختاری دياده نشاده باود و در دوره هاای بعادی باه عناوان تکميال نظرياه ‪ ،‬بحاث‬
‫‪ semiosis‬اضافه شده است که ما هم اين جا به آن توجه کامل می کنيم که فرايند معنا سازی به چه شکل‬
‫اتهاق می افتد ‪ .‬شايد در بين همه حرف هائی که زديم اين قسمت از همه مهمتر است ‪.‬‬
‫می خواهم نتيجه گيری کنم ‪ :‬بر می گردم به اول بحث ‪ ،‬دشواری که در حوزه مطالعه معناا مطارح‬
‫کرديم و گهتيم که تا حد احساس غير ممکن ‪ ،‬ممکن است ما را پيش ببرد ‪ ،‬بعد گهتيم ما دو جاواب اصالی‬
‫داريم به اين ‪ ،‬دو مکتب اصلی داريم که به دنبال اين بودند که بيايند و معنا را مطالعه کنند و مدعی بودناد‬
‫که ما برای اين مسئله روش داريم ‪ .‬يکی از اين مکاتب ‪ ،‬مکتب ساختارگرائی است ‪ .‬که می آيد با اين شکل ‪،‬‬
‫يعنی با ‪ network‬ديدن ‪ ،‬شبکه ديدن معناها و با بحث کردن در مورد اين که اين شبکه ها چه رابطاه تاو‬
‫در تويی با همديگر دارند ؟ چه قواعدی بر آن ها حکم فرماست ؟ به ما اين اجازه را می دهد که بياائيم و باا‬
‫شبکه معنائی مثل يک جغرافيا برخورد کنيم ‪ .‬و وقتی با شبکه معنائی مثال ياک جغرافياا برخاورد کارديم‬
‫نسبت اجزای مختلف اين شبکه معنائی به همديگر می تواند در قالب همين نقشه جغرافيا سانجيده بشاود ‪.‬‬
‫مثال می زنم ‪ :‬شما وقتی که در دوره دبستان و راهنمائی تاريخ می خوانديم وقتی که مراحل مختلف تااريخ‬
‫ايران را توضيح می دادند ‪ .‬مثالً در دوره سامانيان ايران کجا بوده است ؟ در دوره هخامنشيان ايران کجا بوده‬
‫است ؟ چطوری می توانستند اين را برای شما ترسيم بکنند ؟ آمدناد روی ياک نقشاه جغرافياا ‪ ،‬ماثالً مای‬
‫نوشت مصر ‪ ،‬افغانستان ‪ ،‬ازبکستان ‪ ،‬اين ها را قشنگ روی نقشه می کشيد و شما می توانساتيد روی نقشاه‬
‫در هر دوره تاريخی نسبت ايران را با کشورهای اطرافش بسنجيد ‪ .‬می توانستيد متوجه بشويد کاه بعضای از‬
‫کشورهائی که اآلن برای خودشان کشور محسوب می شوند يک موقعی داخل خاک ايران بودند مثل اين سه‬
‫جمهوری منطقه قهقاز ‪ .‬به راحتی اين جا به جايی هاا ‪ ،‬قابض و بساط هاا را روی نقشاه جغرافياا مشااهده‬
‫بهرمائيد ‪ .‬اين نگاه ساختاری و شبکه ای به معانی اين امکان را برای ما فراهم می کند که معاانی را در ياک‬
‫مجموعه ای از رابطه های نقشی ‪ ،‬کارکردی در کنار هم بينيم مثل همان مثال هائی که زدم ‪ :‬پوست ‪ ،‬انسان‬
‫‪ ... ،‬که بعد ببينيم که در اين زبان بين معنای الف و معنای ب چه نوع ارتباط جغرافيايی برقرار است ‪ .‬اين ها‬
‫با هم در يک محدوده اند ؟ در ‪ 2‬محدوده اند ؟ اين ‪ 2‬محدوده ‪ 2‬کشور مستقل هساتند ؟ ‪ 2‬اساتان از ياک‬
‫کشور هستند ؟ يعنی می توانيد رابطه ها را با همديگر بسنجيد و در اين نوع نگاه يعنی نگاه ساختاری ‪ ،‬معنا‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪21‬‬

‫شناسی شما ‪ ،‬معنا شناسی نسبت ها است ‪ .‬معنا شناسی نسبت هايی است کاه درون شابکه وجاود دارناد ‪،‬‬
‫معنا شناسی شما ‪ ،‬معنا شناسی جغرافيايی است ‪ .‬معنا شناسی شما ‪ ،‬معنا شناسی ساتاره شاناختی اسات ‪.‬‬
‫چه طوری شما در ستاره شناسی می آئيد بررسی می کنيد که کدام ستاره در کدام منظومه است ؟ در کدام‬
‫کهکشان است ؟ يعنی جا يابی بحث ‪ .‬و شما وقتی که راجع به هر معنائی صحبت می کنيد می خواهيد پيدا‬
‫کنيد که آن معنا در کجای اين نقشه قرار دارد ؟ يا در کجای اين کهکشان قرار می گيرد ؟ اين نوع مطالعاه‬
‫ساختاری البته يک نوع مطالعه ديگر هم داريم که به جلسه بعد موکول می کنيم ‪ .‬و اجمااالً بارای ايان کاه‬
‫ذهنيتی داشته باشيم خالصه عرض کنم که ‪ :‬ناوع مطالعاه ای اسات کاه باه آن گهتاه مای شاود ‪ethno‬‬
‫‪ semantic‬يا معنا شناسی قومی و در آن جا ما از جلد زبان بيرون می آئيم ‪ .‬در معنا شناسی سااختار ماا‬
‫همه اش داخل زبان بوديم ‪ .‬ولی آن جا می آئيم و به مقايسه زبان و فرهنگ می پردازيم و به همان اندازه که‬
‫معنا شناسی ساختاری ‪ ،‬يک معنا شناسی جغرافيايی يا کهکشانی بود ‪ ،‬معنا شناسی جايابی هاا باود م معناا‬
‫شناسی قومی ‪ ،‬معنا شناسی فرهنگی است ‪ ،‬بيشتر معنا شناسی کارکردهای اجتماعی است ‪ ،‬معنا هميشه در‬
‫رابط ه با آنچه در جامعه تحقق پيدا می کند مطالعه و سنجيده می شود پس به کلی از نظر متد و از نظر نوع‬
‫نگاه ‪ ،‬معنا شناسی ساختاری با معنا شناسی قومی تهاوت دارد ‪ .‬خيلی ها تصورشان اين است که می شود که‬
‫اين دو نوع معنا شناسی را با هم تلهيق کرد ‪ .‬در جلسه بعد خواهيم گهت که ايزوتسو چگوناه ايان دو ناوع‬
‫معناشناسی را با هم تلهيق کرده است و آيا در اين تلهيق موفق بوده است يا خير؟‬
‫سؤال ‪ :‬غير از ايزوتسو ‪ ،‬آيا افراد ديگری هم هستند که در حوزه قرآن به مطالعه معنا شناسی پرداخته‬
‫اند ؟‬
‫بهرمائيد غير از ايشان و شاگردانش ‪ .‬چون غير از ايزتسو افراد ديگری هم بودناد کاه هماان مساير را‬
‫دنبال کردند ‪ .‬مثل شيناماکينو ‪ . ....‬اما در فضای بين مستشرقين هم افرادی را داريم مثل باکر که آمده اند و‬
‫سعی کرده اند در حوزه قرآن مطالعات معنا شناسی بکنند ‪ .‬در کل کم است ولی وجود دارد ‪ .‬کم بودنش هم‬
‫به خاطر اين است که مستشرقين معموالً آدمای مسلح و آشنا باه متادهای روز جامعاه خودشاان نيساتند ‪.‬‬
‫غالب مستشرقين از نظر دانش تکنيکی عصر خودشان بين يک تا دو نسل عقب هساتند ‪ .‬علات هام واضاح‬
‫است ‪ .‬برای اين که طرف در دانشگاهی نمياد زبان شناسی و معناشناسی بخواند و بعاد باه عناوان‪‬کايس‬
‫استادی بياد روی اسالم کار کتد‬
‫حتی ايزوتسو که اين کار را در مورد بعضی از مهاهيم قرآنی انجام داده ( بعداً می پردازيم ) اگر از نظر‬
‫تکنيکی به قضيه نگاه بکنيم ‪ ،‬کار او ‪ ،‬بسيار ضعيف است ‪ .‬او کالً باا ياک مکتاب معناا شناسای آشناسات ‪.‬‬
‫خودش هم می گويد ‪ :‬آن هم مکتب بُن لِئووايسگربر ‪ .‬اين يک اشکال که اين مکتب مربوط به بين دو جنگ‬
‫است ‪ .‬يعنی بين جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم ‪ .‬يعنی مال قبل از ساال ‪ . 1945‬ايان خيلای اياراد‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪22‬‬

‫بزرگی است ‪ .‬اشکال دوم وايس گربر آدمی است که نزديک به ‪ 20‬و چندی کتاب دارد ‪ .‬ايزوتسو فقط از يکی‬
‫از کتاب های او استهاده کرده است ‪ .‬اين اشکال دوم و اشکال سوم اين است که ايزتسو آمده و اين تئوری را‬
‫که از وايسگربر گرفته قاطی کرده با يکی دو تا تئاوری ديگار ‪ ،‬تئاوری هاائی کاه عمادتاً مرباوط باه حاوزه‬
‫ساختاری است ‪ .‬معنا شناسی ساختاری برای خودش يک نظام دارد ‪ .‬معنا شناسی قومی ا آقای لِئاو واياس‬
‫گربر شاخص اين نوع معنا شناسی است ا يک نگااه ديگاری دارد ‪ .‬اصطالحاتشاان باا هماديگر فارق دارد ‪،‬‬
‫مبانيشان با هم فرق می کند ‪ .‬ايزتسو آمده يک مقدار از اصطالحات ساختاری را قاطی کرده با معنا شناسای‬
‫قومی ‪ .‬اين که می بينيد دوستان را ارجاع به کتاب ايزوتسو می دهيم ا چاره ای نداريم چون کتابی بهتار از‬
‫آن نيست ا می روند وقتی کتاب را می خوانند و می آيند ‪ ،‬مهاهيمی مثل حوزه معناايی ‪ ،‬شابکه معناايی و‬
‫امثال اين ها در ذهنشان آشهته و قاطی پاتی هست ‪ .‬يعنی بچه هائی که در زمينه معنا شناسی قرآن کار می‬
‫کنند و با ايزوتسو آشنا هستند معموالً اين آسيب را به طور مشترک به ايزوتسو وارد می دانند ‪ .‬قااطی پااتی‬
‫هست يعنی باالخره به او ميگه به من بگو دقيقاً به چه چيزی شبکه معنائی می گويند ؟ دقيقاً بگاو باه چاه‬
‫چيزی حوزه معنائی می گويند ؟ می بينی که تعريف های ضد و نقيضی ارائه می دهند چون خود ايزتسو هم‬
‫ضد و نقيض حرف زده ‪ .‬علتش اين است که در خود ايزتسو دو نظام معنا شناسی با هم مخلوط شده اسات ‪.‬‬
‫در مجموع در حوزه استشراقی چيز دندان گيری در حوزه معنا شناسی پيدا نمی کنيد چون مستشرقين اين‬
‫جور چيزها را بلد نيستند ‪ .‬اين زحمت ايزوتسو مال ‪ 50‬سال قبل است‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪23‬‬

‫معنا شناسی ‪ -‬جلسه ‪3‬‬


‫رویکرد قوم شناختی ‪Ethno-Linguistics‬‬
‫‪ Ethno‬يعنی قوم ‪ Ethnic ،‬يعنی قوم ‪ Ethnology ،‬يعنی قوم شناسی ‪ Ethno-Linguistics ،‬يعنی‬
‫زبان شناسی قومی ‪.‬‬

‫اين رويکرد تقريباً حدود ‪ 2‬قرن سابقه دارد و بنيانگذارش فردی به نام ‪ Wilhelm Vonhumbddt‬است ‪.‬‬
‫دقيقاً به خاطر همين به پيروان اين نظريه معنا ‪ humboidtian‬هم گهته می شود ‪ .‬گاهی گهته می شود‬
‫نئوهومبلتين يعنی کسانی که از نو رفته اند سراغ آراء و عقايد ‪ Humboldt‬که در اوايل قرن ‪ 19‬زندگی می‬
‫کرده است ‪ .‬ايشان از جمله کسانی است که در سال ‪ 1804‬دانشگاه برلين را بنيانگذاری کرده است و معروف‬
‫به آن دوره ای است که هنوز قيصرها در آلمان حکومت می کردند و ايشان آن زمان ‪ ،‬اين نظريه را مطرح‬
‫کرده است ولی در فاصله بين دو جنگ جهانی يعنی اوائل قرن ‪ ، 20‬يک گروهی از نو آمدند و ديدگاه های او‬
‫را مورد مطالعه قرار دادند و يک مکتب بر اساس ديدگاه های او تأسيس کردند در حالی که او اين مطالب را‬
‫به عنوان انديشه های شخصی و بيشتر فيلسوفانه مطرح کرده بود ‪ .‬يعنی اين گروه آمدند واين ديدگاه ها را‬
‫درمورد يک مکتب معنا شناسی پياده کردند که به آن مکتب نئو هومبلتيک گهته میشود گاهی به نام‬
‫مکتب اتنولينگوئيستيک از آن نام برده می شود که بيشتر انگليسی ها با اين تعبير نام می برند ‪ .‬و به طور‬
‫ما اين مکتب را در دو جا داريم ‪ .‬يعنی يک گروه زبان شناس درآلمان و يک گروهی درآمريکا به اين‬ ‫خا‬
‫مکتب توجه کرده اند ‪ .‬شاخص اين مکتب در آلمان فردی است به نام ‪ - Leo Weisgerber‬ايزوتسو از‬
‫روش او استهاده کرده است‪ .‬وايسگربر در بن زندگی میکرد و استاد دانشگاه بن بود و به دليل اينکه اين‬
‫مکتب در بن تأسيس شد به مکتب بن شهرت پيدا کرد ‪.‬‬

‫شخص ديگری که به عنوان فرد محوری در آمريکا میشود از او نام برد فردی است به نام ‪Edward Sapir‬‬
‫‪ .‬بد نيست اطالع داشته باشيد به دليل اينکه ‪ Sapir‬در فضای آمريکا مورد استقبال قرار نگرفت (‬
‫آمريکايیها خيلی عقلشان به اين جورچيزها نمیرسيد زيرا آن ها در زبان شناسی بيشتر دنبال جنبههای‬
‫ملموس زبان هستند و خيلی جنبههای ذهنی برايشان جذابيت ندارد ‪ .‬برای همين ‪ Sapir‬خيلی مورد‬
‫استقبال قرار نگرفت ) ولی در آلمان برعکس مکتب ‪ Humb‬خيلی مورد توجه قرار گرفت و جماعتی از زبان‬
‫شناسان آلمانی مسير او را طی کردند ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪24‬‬

‫علل محدود ماندن اين مکتب در فضای آلمان م متأسهانه اين مکتب به دليل اينکه ‪)1 :‬آثارش به زبان‬
‫آلمانی نوشته شده و تقريباً چيز مهمی از اين آثار به انگليسی ترجمه نشده است و برای همين معموال وقتی‬
‫کتاب به انگليسی نباشد مردم نمیخوانند ! (چون در دنيا اين تصور وجود دارد که اگر حرف مهمی باشد‬
‫اغلب به زبان انگليشی زده میشود بنابراين اگر چيزی به انگليسی گهته نشود حتماً حرف مهمی نيست‪).‬‬

‫‪ ) 2‬مکتب معناشناسی قومی ‪ Weisgerber‬به دليل همين تعبير قومی که در آن وجود داشت به نوعی به‬
‫قوميت اهميت میداد ‪ ،‬چون به قوميت اهميت میداد و چون مکتب درآلمان شکل گرفته بود قاعدتاً قوميت‬
‫آلمانی به نوعی محوريت پيدا میکرد يا به تعبير امروزی تر ناسيوناليسم آلمانی بود ‪ .‬حاال اين اتهاق کی‬
‫افتاده است ؟ ‪ Weisgerber‬داشته در دانشکاه بن کار میکرده که يک دفعه جنگ جهانی دوم اتهاق می‪-‬‬
‫افتد و بعد که جنگ تمام میشود اين احساس به وجود میآيد که اين مکتب به نوعی مروّ تعاليم نازيسم و‬
‫ناسيوناليسم آلمانی است و به همين دليل ‪ ،‬يک مقدارخودِ اين موضوع موجب فاصله گرفتن و کنار رفتن اين‬
‫مکتب از عرصه رقابت مکتبهای معناشناسی میشود ‪ .‬در حالی که ‪ Weisgerber‬نه خودش عضو حزب‬
‫نازی بود نه هيچ وقت طرفدار هيتلر بوده و اگر کسی عميقاً با افکار او آشنا بشود متوجه میشود که او به‬
‫دنبال برتر داشتن هيچ قوم بخصوصی نيست ‪ .‬بلکه او فقط به دنبال نشان دادن رابطهای است که بين زبان‬
‫هر قومی با فرهنگ آن قوم وجود دارد و اين حرف حرفِ بدی نيست و مستقيماً هيچ ارتباطی با ناسيوناليسم‬
‫ندارد ‪ .‬اما به هر حال اين ديد منهی نسبت به موضوع ناسيوناليسم آلمانی‪ ،‬قوم گرايی آلمان و مسئله حزب‬
‫نازی بعد از جنگ جهانی دوم پيش آمد در کنار آلمانی بودن اين متون‪ ،‬در مجموع باعث شده که يک‬
‫مقداری اين مکتب در حاشيه قرار بگيرد وکمتر مورد توجه قرار بگيرد و اين که ايزوتسو به اين مطالب توجه‬
‫پيدا کرده است به خاطر اين است که او يک آدم خاصی است‪.‬اگر شرح حال ايزوتسو را مطالعه کنيد فردی‬
‫است که در فرهنگ ذن بوديسم تربيت شده بعد کانادا می رود و يک دفعه با اسالم آشنا می شود بعدا به‬
‫ايران می آيد و در انجمن سلطنتی فلسهه مشغول فعاليت درباره فلسهه مالصدرا و مالهادی سبزواری می‬
‫شود و مقارن انقالب از ايران مجبور می شود برود و خيلی هم از اين مسئله ناراحت بوده است‪.‬دوباره به ژاپن‬
‫می رود و آنجا قرآن را به ژاپنی ترجمه می کند يعنی يک آدم خاصيست‪.‬يک آدم بين المللی است و به جای‬
‫خاصی تعلق ندارد و بيشتر به دنبال ارتباط بين فرهنگ هاست و در اين فضا مکتب زبان شناسی قومی می‬
‫تواند برای او جذابيت داشته باشد ولی از اين استثناها زياد پيدا نمی شود‪.‬شما اگر به کتاب درآمدی بر‬
‫معناشناسی کوروش صهوی که کتابی متداول در معناشناسيست مراجعه کنيد فکر نکنم يک خط مطلب‬
‫درباره زبان شناسی قومی در آن پيدا کنيد‪ .‬يکی از مشهورترين کتاب هايی که در زمينه تاريخ زبان شناسی‬
‫نوشته شده است کتابی است به نام " تاريخ مختصر زبان شناسی "مال جان رابينز که در اين کتاب کالً در‬
‫بين ‪ 500‬صهحه مطلب ‪ 6 ،‬سطر در مورد ‪ Weisgerber‬دارد و نه بيشتر و اين نشان دهنده مظلوميت‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪25‬‬

‫مکتب معناشناسی قومی و به طور کلی معنا شناسی است چون معنا شناسی در کل در طول دهههای‬
‫گذشته علم مظلومی بوده است و اخيراً از نوع معنا شناسی در بوته توجه قرار گرفته است ‪.‬‬

‫يکی از مهم ترين ويژگیهای جريان معناشناسی قومی اين است که بايد آن را در قالب "تعرف‬
‫االشياءباضدادها "درک کرد و متوجه شد که جريان قوم گرايی – نه به معنای ناسيوناليستيش بلکه به‬
‫معنای اينکه در مطالعات مربوط به زبان به قوم اهميت داده بشود‪ -‬درنقطه مقابل جريانی به نام‬
‫‪ Universalim‬يا جهانی گرائی قرار گرفته است ‪ .‬برای اينکه متوجه تهاوت اين ها بشويم اين تضاد خيلی‬
‫‪ ) Ethnicism‬يعنی درست در همان زمانی که امثال‬ ‫اهميت دارد ‪/ Universalim ( .‬‬
‫‪ Weisgerber‬مشغول تدوين يک مکتب معنا شناسی بر پايه ‪ Ethnicism‬و قوم گرائی بودند در همان‬
‫زمان جماعت بسياری در جاهای مختلف ازجمله انگلستان‪ ،‬فرانسه به دنبال شکل دادن يک جريان زبان‬
‫شناسی و معنا شناسی بودند که رويکردش ‪ universalim‬بود ‪ .‬به چه معنی ؟به اين معنا که‬
‫‪ universalism‬می آيد و می گويد که تمام زبان های دنيا از يک چهارچوب پيروی می کنند ‪ .‬تمام زبان‬
‫به آن ‪ universal language‬زبان‬ ‫های دنيا گونههای متهاوتی از يک زبان هستند ‪ .‬يک زبانی که‬
‫جهانی يا ‪ Supar Linga‬زبان برتر گهته می شود ‪ .‬يعنی هر کدام از ما اگر فارسی يا عربی يا انگليسی يا‬
‫چينی فکر می کنيم ‪ ،‬زبان مادری مان هر زبانی می خواهد باشد در پشت آنچه که فکر می کنيم يک نظام‬
‫سامان يافتهای از مهاهيم معانی وجود دارد که ما در مقام تحقق ‪ ،‬وقتی در سطح رابطه اجتماعی می خواهيم‬
‫افکارمان را با همديگر تبادل بکنيم مجبوريم آن را از آن صورت زبان برتر تنزل بدهيم در قالب زبان های‬
‫عرفی و عادی از آن ها استهاده می کنيم و مثالًآن مطالبی که رويش فکر کرديم به زبان فارسی يا هر زبان‬
‫ديگری منتقل کنيم به مخاطبان خودمان ‪ .‬اگر اندکی فکر بکنيد احساس می کنيم که خيلی از متکلمين‬
‫متقدم ما هم نگاهشان به زبان همين طوری بوده است ‪ .‬يعنی مثالً وقتی اين کلّاب در قرن ‪ 3‬درباره کالم‬
‫الهی صحبت می کند می گويد که کالم الهی ‪ ،‬کالم واحدی است ‪ .‬خداوند اين را در قالب زبان های مختلف‬
‫نازل می کند‪ .‬وقتی کالم الهی در قالب زبان عبری نازل می شود ‪ ،‬می شود تورات ‪ .‬وقتی در قالب زبان عربی‬
‫نازل می شود‪ ،‬می شود قرآن و البته به زعم ايشان وقتی کالم الهی ‪ ،‬در قالب زبان سريانی نازل می شود ‪،‬‬
‫می شود انجيل‪ .‬در حالی که اين تعبير ‪ ،‬تعبير درستی نيست‪ .‬اين نظريه ‪ Supar Lingua‬هاست يعنی‬
‫معتقد است که چنين زبانی وجود دارد فقط وقتی که اين زبان می خواهد در سطح ديگری تحقق پيدا بکند‬
‫‪ ،‬اين شروع می کند به تقسيم شدن به زبان های مختلف در قالب زبان های مختلف ‪.‬‬

‫‪ Noam Chomsky‬زبان شناس و سياستمدار معروف آمريکائی دقيقاً نگاهش ‪ universalim‬است ‪.‬‬
‫اساسا ًتئوری که ارائه داده است عنوانش ‪ universal grammar‬است ‪ .‬يعنی گرامر جهانی و همه اش‬
‫دنبال اين است که يک گرامری ياد بدهد که میتواند راجع به همه زبان های دنيا صادق باشد ‪ .‬يعنی اساس ًا‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪26‬‬

‫تلقی اش اين است که میتواند همچنين گرامری وجود داشته باشد اما ‪ Chomsky‬به يک نکته توجه‬
‫ندارد(بنده از مخالهينشم) و آن اين است که ايشان يک زرنگی ناخودآگاه انجام داده است ‪ .‬وقتی به دنبال‬
‫ويژگی های جهانی می گردد سراغ گرامر می رود ‪ .‬چرا؟ چون گرامر يک مشت قواعد است ‪ .‬آنجا شما بيشتر‬
‫می توانيد ويژگی های مشترک بين زبان ها پيدا بکنيد باالخره هر زبانی يک فاعلی‪ ،‬يک فعلی دارد ‪ .‬هر‬
‫زبانی يک چيزهائی شبيه حرف اضافه دارد ‪ .‬هر زبانی اگر بخواهيد جمله بسازيد يکی چيزی به نام نهاد و‬
‫گزاره پيدا می شود ولو گاهی اوقات پيدا کردن اين ها کار سختی است ‪ .‬وقتی می گوئيم هر زبانی توجه‬
‫کنيد هر زبانی ‪ .‬وقتی شما ادعا می کنيد که درباره همه زبان های دنيا صحبت می کنيد صحبت حدود ‪30‬‬
‫و ‪ 20‬هزار تا زبان است که از اين مجموعه ما تعداد خيلی کمی را می شناسيم ‪.‬‬

‫ادعا کردن در مورد اينکه داريم قواعدی را ارائه می دهيم که در مورد همه زبان های دنيا صادق است‬
‫واقعيت کار سختی است‪.‬تک تک مواردی را که عرض کردم می توانم مثال هايی از زبان ها بزنم که اين ها‬
‫در زبان ها وجود ندارند ‪ .‬زبان هايی است که در آن ها شما به سادگی نمی توانيد نهاد و گزاره را تشخيص‬
‫بدهيد‪.‬‬

‫زبان هايی که فرق بين اسم و فعل به اين شکلی که ما آشنا هستيم نيست‪.‬اما همين آقا زرنگی اش در اين‬
‫است که سراغ ‪ formal‬ترين قسمت زبان‪،‬صوری ترين قسمت زبان رفته است‪.‬در گرامر هم معناشناسی‬
‫داريم ولی معناشناسی در گرامر در حدّاقل خودش است‪.‬اما اگر مرد است بيايد همين بحث را در مورد‬
‫واژگان مطرح بکند‪.‬در مورد واژگان چقدر می شود بين زبان ها مشترکات پيدا کرد ‪ .‬چون شما واژگان را در‬
‫ارتباط با نيازتان می سازيد‪ .‬در يکی از زبان های اسکيمو به نام ناخواتل ‪ 25 ،‬کلمه فقط برای انواع يخ وجود‬
‫دارد‪.‬ما چه نيازی داريم ؟ ما به چنين چيزی نيازی نداريم‪.‬چقدر می شود بين زبان ها مشترکات پيدا کرد ؟‬
‫عرب ‪ 70‬لغت برای انواع شتر دارد‪.‬ما چه نيازی داريم؟ما يک لغت برايمان کهايت ميکند‪ .‬خوب ما هم جاهای‬
‫ديگری نيازهای ديگری داريم که ممکن است برای عرب چنين نيازی وجود نداشته باشد‪.‬بنابراين فردی مثل‬
‫چامسکی هيچ وقت جرأت نکرد در مطالعات خودش به حوزه واژگان نزديک بشود‪ .‬چون به حوزه واژگان که‬
‫می رسيد صحبت کردن از يک چيزی به عنوان ‪ universalism‬به عنوان پيدا کردن مشترکات جهانی کار‬
‫فوق العاده مشکلی می شود ‪ ،‬به عکس ‪ ethnolingivist‬بيشتر تکيه شان روی واژگان بوده است تا نشان‬
‫بدهند چه رابطه ای بين زبان با قوميت ‪ ،‬با فرهنگ قومی وجود دارد و چيزی به نام ‪supera lingua‬‬
‫هرگز برای آن ها مطرح نبوده است ‪ .‬هيچ وقت قبول نکردند ‪ ،‬باور نکردند که در پس زبانی که وجود دارد‬
‫ما يک زبان مشترکی داريم که بين همه آدم های دنيا مشترک است چون اعتقادشان بر اين بود که آن زبان‬
‫مشترک از چه جنسی می تواند باشد ؟ تمام مهاهيمی که در ذهنمان شکل گرفته مهاهيمی است که در‬
‫ارتباط با زندگی روزمره مان شکل گرفته است ‪ .‬اگر زندگی روزمره ما باهم تهاوت دارد ‪ ،‬در آن صورت باهم‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪27‬‬

‫مهاهيم مشترک نداريم ‪ .‬اگر در جايی مهاهيم مشترک پيدا شود‪ ،‬به دليل اين است که باالخره يکسری‬
‫ويژگیهای مشترک هم دارند‪ ،‬همه ويژگی هايشان که غير مشترک نيست ‪ .‬فرض کنيد مسائلی که مربوط‬
‫به جنبه هايی مثل بيولوژيک انسان می شود مثل غذا خوردن ‪ .‬همه آدم های روی کره زمين غذا می خورند‬
‫‪ ،‬همه نهس میکشند ‪ .‬بحث تقابل جنسيتی زن و مرد همه جای دنيا وجود دارد ‪ .‬در اين گونه مسائل‬
‫مشترکاتی هست ولی مقدار اين ها چقدر است و اين مشترکات چند در صد از فرهنگ ما را تشکيل می‬
‫دهند ؟در حاليکه بخش عمده ای از فرهنگ انباشته ای از تجربياتِ زيسته يک قومی است که مال خودش‬
‫است و ارتباطی با قوم ديگر ندارد ‪ .‬بر اين اساس جريان‪ ethnolinguistic‬در تقابل با ‪ universalism‬در‬
‫تقابل با جهان گرائی شکل گرفت و مطالعاتش بيشتر بر روی مطالعه واژگان متمرکز بود‪ wisgerber .‬يک‬
‫بحث را به اين شکل شروع می کند که ‪ :‬ما حتی در امور به ظاهر ملموس ‪ ،‬نه امور ذهنی مهاهيمی مثل‬
‫عشق و نهرت ‪ ،‬نه ! حتی در اموری که در بيرون به ظاهر قابل اشاره به انگشت هست مثالً اين آجر است ‪،‬‬
‫اين صندلی است حتی در آن موارد ‪ wisgerber ،‬می خواهد بگويد که يک فعاليت فرهنگی روی مههوم‬
‫اتهاق می افتد و ما مصرف کننده مستقيم مهاهيم تجديد شده از جهان خار نيستيم ‪ .‬اين نکته مهمی است‬
‫که به عنوان اولين گام برای درک نظريه معنا شناسی قومی بايد توجه داشته باشيد ‪ .‬در مبانی فلسهه بحث‬
‫کلی داريم‪ .‬و اينکه کلی چگونه انتزاع می شود از مصاديق جزئيه ‪ .‬فالسهه قديم به اين نکته توجه کرده‬
‫بودند که آنچه در جهان خار هست مصاديق جزئی است (البته در عالم ماديات) ‪( .‬عالم مثال فرق می کند‬
‫) ‪ .‬فرآيندی اتهاق میافتد به نام انتزاع و شما از مصاديق جزئی يک مههوم کلی را انتزاع می کنيد ‪ .‬آنچه که‬
‫به عنوان مههوم کلی انتزاع می شود آن می شود معنا ‪ .‬به اين ترتيب شما می آئيد با ديدن تعدادی انسان به‬
‫عنوان مصاديق ‪ ،‬مههوم انسان را از آن ها انتزاع می کنيد ‪ .‬اما در نگاه ‪ ethno l..g‬اينگونه نيست ‪ .‬اين‬
‫نگاه يک مقدار نگاه ‪ univers….‬ی است ‪ .‬قوم شناس ها اين گونه به قضيه نگاه نمی کنند ‪ .‬قوم شناس‬
‫میگويد که اين وسط يک اتهاق ديگر هم می افتد ‪ .‬زمانی که شما به سراغ مصداق های خارجی می رويد ‪،‬‬
‫مصداق را که به ذهن آوريد ‪ ،‬بالفاصله مههوم کلی ساخته نمیشود‪.‬وقتی که شما مصداق را به ذهن می‬
‫آوريد آن را در يک کارخانه ای می بريد و در آنجا مقداری آن را چکش کاری می کنيد‪ ،‬شکل و شمايل به‬
‫آن می دهيد‪ ،‬نه به آن صورت خام‪ ،‬رويش کار فرهنگی انجام می دهيد و محصولی که به عنوان مههوم کلی‬
‫در ذهن شما شناخته می شود حاصل آن چکش کاری ‪ ،‬آن دست کاری و آن کار فرهنگی است‪ .‬مثال‪ :‬کلمه‬
‫ای در زبان انگليسی وجود دارد به نام ‪.weed‬اين کلمه به معنای علف هرز است‪.‬وايسگربر می گويد که به‬
‫ظاهر‪ ،‬شما وقتی که در يک کشتزاری قدم می زنيد می توانيد به عنوان يک باغبان به يک علهی اشاره بکنيد‬
‫بگوئيد اين علف های هرز را بکَن ‪ .‬به نظر می رسد که علف هرز يک چيزی است که واقعا وجود دارد‪ .‬حاال‬
‫چون ما در فارسی می گوييم علف هرز‪ ،‬هرز را صرفا به عنوان صهت برای علف به کار ميبريم‪.‬ولی در‬
‫انگليسی دقيقا يک مههوم وجود دارد به نام ‪ . weed‬يعنی آن مثال آن باغبان ِ استاد کار به شاگردش‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪28‬‬

‫ميگويد اين ‪weed‬ها را بکَن‪ .‬ظاهرا می شود اشاره کرد و نشان داد‪ .‬اين شکلی هستند اين ها را بکن‪ .‬ولی‬
‫وايسگربر می گويد چيزی به نام ‪weed‬در جهان خار نمی تواند وجود داشته باشد‪ .‬تک تک آنچه که به‬
‫عنوان ‪ weed‬در جهان خار می شناسيم از نگاه يک باغبان‪ ،‬از نگاه يک آدم عادی ‪ weed‬محسوب‬
‫ميش ود ولی اگر همين را به يک گياه شناس نشان بدهيم می گويد اين مثالً فالن نام دارد ‪ .‬يک نام علمی‬
‫دارد ‪ .‬چون دقيقا در رده های گياهی ‪ ،‬اين گياه‪،‬گياه شناخته شده ای است‪ ،‬به ثبت رسيده است‪ ،‬اسم دارد‬
‫‪،‬برای خودش ويژگی هايی دارد‪ ،‬به هر حال نوعی از گياهان است ‪ .‬چيزی به نام علف هرز که در جهانی‬
‫خار نيست ‪ .‬همان چيزی که ممکن است از نگاه باغبان علف هرز محسوب بشود ‪ ،‬همين را ممکن است در‬
‫منطقه ای ديگر به عنوان يک گياه داروئی بکارند‪ .‬خيلی هم برايشان ارزش داشته باشد‪ .‬اينکه باغبان به اين‬
‫علف ها با ديد علف هرز نگاه می کند برای اين است که مزاحم کشاورزی او است ‪ .‬ولی همين گياه بماهو‬
‫نمی تواند ‪ weed‬باشد چون در ‪ ، weed‬وقتی شما می آئيد يک برچسب روی يک گياه می چسبانيد و‬
‫می گوئيد اين گياه ‪ weed‬است يعنی روی آن ارزشگذاری کردهايد‪ .‬در موردش قضاوت کردهايد و به عنوان‬
‫عنصر نامطلوب آن را مشخص دادهايد يک قضاوت فرهنگی در مورد اين گياه صورت گرفته است و الّا بدون‬
‫اين قضاوت‪ ،‬اين فقط در جهان يک گياه است ‪ .‬گام بعدی مثالً فرض کنيد کلماتی مثل وحشی ‪ .‬شما يک‬
‫حيوانی را به عنوان حيوان وحشی قلمداد می کنيد ‪ . wild‬ببخشيد چه حيوان وحشی در جهان وجود دارد‬
‫؟! هيچ حيوان وحشی در جهان خار وجود ندارد ‪ .‬تمام حيواناتی که دارند زندگی می کنند واقعا دارند‬
‫زندگی می کنند ‪ .‬طبق غريزهای که دارند ‪ ،‬زندگی می کنند ‪ .‬از نظر عمل به غريزه ‪ ،‬هيچ تهاوتی بين شير‬
‫درنده با يک گوسهند نيست ‪ .‬همه اين ها دارند طبق غريزه شان عمل می کنند‪،‬غريزه هايشان با هم فرق‬
‫دارد ‪ .‬آن چيزی که به ما مربوط می شود‪ ،‬ما قضاوت می کنيم ‪ .‬ما تمام حيوانات را در يک محکمه می بريم‬
‫و تک تک محاکمه می کنيم و تک تک روی آن ها برچسب می زنيم ‪ .‬اين حيوان اهلی است اين حيوان‬
‫وحشی است و حتی در مورد بعضی ازحيوانات دچار مشکل می شويم ‪ .‬شايد سختمان باشد که به يک بز‬
‫کوهی بگوئيم وحشی يا اهلی م يا مثال حيوانی مثل فيل ‪ .‬فيل با ما انسان ها که کاری ندارد‪ ،‬گياه خوار هم‬
‫هست ‪ .‬واقعاً ظلم است که به فيل بگوئيم حيوان وحشی ‪ .‬ولی در عين حال به حرف ما هم گوش نمی دهد‬
‫و زندگی خودش را می کند ‪ .‬اين دقيقاً نشان می دهد حتی در مورد آنچه که به نظر می رسد ما در جهان‬
‫خار با آن مواجه هستيم و آنچه که ساخته دست ما هم نيست ‪ ،‬ما با ارزش گذاری فرهنگی مواجه هستيم ‪.‬‬
‫ببينيد اموری که فقط ذهنی هستند اينکه معلوم هست فرهنگی هستند ‪ .‬اموری که عينی هستند و شما در‬
‫جهان خار می توانيد آن ها را مصداق يابی کنيد‪ .‬مصاديق عينی شان قابل نشان دادن است و محصول‬
‫می گوئيد ‪ :‬صندلی ‪ .‬به‬ ‫بشرند باز هم فرهنگی هستند ‪ .‬يعنی شما چگونه می شود که به يک شیء خا‬
‫می گوئيد تلهن ‪ .‬اين ها کامالً فرهنگی هستند ‪ .‬يعنی اگر شما وارد يک فرهنگی بشويد که‬ ‫يک شیء خا‬
‫چنين چيزهائی را نمی سازند برايشان همچنين چيزی هم وجود ندارد يا چيزهای ديگری می سازند که‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪29‬‬

‫برای ما معنائی ندارد ‪ .‬اما حتی آنچه که به نظر می رسد اوالً عينی و بيرون از ذهن ماست مصداق قابل اشاره‬
‫هم هست و ثانيا محصول بشر هم نيست‪،‬خودش هست يعنی محصول طبيعت هست مثل‬
‫حيوانات‪،‬گياهان‪،‬ستارگان ولی زمانی که ما آن ها را وارد فرايند معناسازی می کنيم راجع به تک تک آن ها‬
‫ارزشگذاری فرهنگی انجام می دهيم و وارد ذهنمان می شوند‪.‬مثال ديگری از آسمان ها می زنم ‪ .‬ستاره اگر‬
‫از نگاه آستروفيزيک امروز به آن نگاه کنيد يک جرم معلق در يک فضا است که طبق قواعد خاصی ممکن‬
‫است به دور خودش بچرخد ممکن است به دُورِ جرم ديگری بچرخد‪ ،‬ممکن است از خودش نور داشته باشد‬
‫يا نداشته باشد و نور يک منبع ديگری را بازتاب بدهد ‪ .‬همه اين ها در يک نگاه کامالً ستاره شناختی به اين‬
‫شکل است ‪ .‬اما وقتی شما وارد زبان های عرفی می شويد که مردم با آن صحبت می کنند ستاره ها چيز‬
‫ديگری هم دارند ‪ .‬مثال در ستاره ها می توانيد دنبال بخت و اقبال هم بگرديد ‪ ،‬ستاره ها با يک نوع ارتباط‬
‫متقابل دارند ‪ .‬ستاره ها می توانند به افراد تعلق داشته باشند ‪ .‬می گويد من در ههت آسمان يک ستاره هم‬
‫ندارم ‪ .‬مخصوصاً اگر شما يک کمی در تاريخ بشريت عقب برويد مثالً صد سال يا دويست سال پيش خواهيد‬
‫ديد چه ارتباط تنگاتنگی بين ستاره ها و زندگی انسان ها وجود دارد و راجع به يک ستاره قضاوت می کنند‪.‬‬
‫يک ستاره ای مثل زحل می شود ستاره نحس ‪ .‬يا به عکس ستاره هائی وجود دارند که ستاره های بخت و‬
‫اقبال هستند ‪ .‬در دادگاه محاکمه شده اند و امتياز گرفته اند ‪ .‬پس ما نمی توانيم فرض را بر اين بگذاريم که‬
‫صرفاً داريم يک فرآيند تجريد را انجام می دهيم از آنچه که در بيرون وجود دارد مههوم سازی می کنيم و‬
‫اين مههوم سازی می تواند برای همه آدم های روی زمين به صورت يکسان اتهاق بيهتد ‪ .‬ما در يک فرايند‬
‫دو پلهای اين مههوم سازی را انجام می دهيم ‪ .‬در يک پله با بيرون ارتباط برقرار می کنيم و آن امر بيرونی را‬
‫عکس برداری می کنيم ‪ ،‬وارد ذهن می کنيم و از آن يک مههوم کلی می سازيم و بالفاصله روی آن قضاوت‬
‫هائی انجام می دهيم يکسری ارزش های اضافی (مثبت يا منهی ) را به آن می چسبانيم و بعد وارد چرخه‬
‫مصرف می شود‪.‬از اينکه چنين ارزش گذاری روی معنی انتزاع شده از جهان خار اتهاق می افتد ‪ ،‬اين ها‬
‫وارد چرخه مصرف نمی شوند ‪ .‬پس يکی از گام های مهم در مسير معنا شناسی از نگاه اين گروه اين است‬
‫که آن نظام ارزش گذاری چگونه عمل می کند؟ و بر چه اساسی کار می کنند ‪ .‬در همين جا من يک‬
‫تصويرمی کشم ‪ .‬اگر ما يک چيزی به عنوان جهان عينی داشته باشيم و يک جهان ذهنی ‪ .‬در نگاه کالسيک‬
‫تصور اين بود که ما مستقيماً جزئی هائی را از جهان عينی انتزاع می کنيم و از آن ها کلی می سازيم ‪ .‬اما‬
‫تصويری که وايس گربر و پيروانش ارائه می دهند اين نيست ‪ .‬بلکه می گويد ما اينجا يک پرده ديواری‬
‫داريم که کامالً جهان عينی و ذهنی را از هم جدا کرده است ‪ .‬آنچه که از جهان عينی به سمت اين ديوار‬
‫میآيد و می خواهد از اين ديوار رد بشود و وارد اين جهان ذهنی بشود اينجا در يک فضای ميانی پردازش‬
‫می شود و بعد وارد جهان ذهنی می شود ‪ .‬اين فضای ذهنی چه ويژگیهايی دارد؟اين فضای ذهنی‪،‬‬
‫)‪intersubjectivity‬‬ ‫عنوان‬ ‫به‬ ‫داريم‬ ‫اصطالحی‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪30‬‬

‫) ببينيد در نگاه اول به نظر می رسد هر کدام از ماها به عنوان يک انسان يک ذهن داريم ‪ .‬آنچه که از بيرون‬
‫می خواهد وارد ذهن ما بشود خب که وارد می شود اما اين يک اشکال بزرگ دارد و آن اين است که اگر‬
‫قرار باشد که هر کدام از ايرانيان فارسی زبان مستقيماً با جهان خار ارتباط برقرار کنند و به عنوان يک‬
‫شخص ‪ ،‬اطالعاتی از جهان بيرون کسب کنند و در ذهنشان بر اساس آن ها معنا سازی بکنند ‪ ،‬ببخشيد ما‬
‫چگونه می توانيم با هم ارتباط بکنيم ؟! اين اتهاق اگر قرار باشد برای هر کدام از ما جدا جدا بيهتد و هيچ‬
‫ربطی هم بين ما وجود نداشته باشد‪،‬در آن صورت ارتباط بين ما به چه صورت بر قرار می شود ؟! يعنی وقتی‬
‫که مثالًمی گوئيم خانه ‪ .‬هر کدام از ما ممکن است در يک خانه پدری بزرگ شده باشيم‪ ،‬ممکن است در‬
‫طول دوره زندگيمان در خانه پدريمان چند بار هم اسباب کشی داشته باشيم ‪.‬حداکثر اين است که تصويری‬
‫يا حداکثر چند مورد می باشد و اين تصوير ما می‬ ‫که ما از خانه داريم يک تصوير ناظر به يک مورد خا‬
‫شود‪.‬بعد چگونه ميشود ما می توانيم کلمه مشترک داشته باشيم؟!يعنی وقتی من می گويم خانه‪،‬يک چيزی‬
‫با در نظر گرفتن اينکه‬ ‫است و دوستم چگونه متوجه می شود که من به چه چيزی خانه ميگويم؟!به خصو‬
‫بعضی از اين مهاهيم در مناطق مختلف ايران می توتنند کامال با هم فرق داشته باشند‪.‬يعنی يک جايی خانه‬
‫ها را از سنگ می سازند يک جايی از چوب و يک جايی از آجر‪.‬مثال در شمال جاهايی است مثل کلبه که‬
‫معلوم نيست ديوارش کجاست وخودشان بين خودشان حريم را توافق کرده اند‪.‬يک جای ديگری می بينيد‬
‫نه‪ ،‬بلکه ديوار کامال معلوم است يک در دارد‪.‬اين ها کامال با هم فرق می کند‪ .‬چگونه می شود ما يک مههوم‬
‫مشترک داشته باشيم که همه مان اين معنا را به کار می بريم و قابل انتقال به غير هم هست‪ .‬در حالی که‬
‫تجربيات شخصی هر کدام از ما تجربيات خودمان است‪ .‬شايد با مثال خانه در ذهنتان يک جوری کنار بياييد‬
‫تری بزنم مثال پدر‪ ،‬مادر ‪.‬ديگه که هر کسی يک پدر دارد يک مادر دارد‪،‬عوض نميشود‬ ‫ولی اگر مثال خا‬
‫وبه جز برادر و خواهرهايمان که پدر و مادر هايمان مشترک است تمام ملت ايران به يک چيز ديگری می‬
‫گويند پدر يا مادر ‪.‬چطور ما قادر بوديم که يک مههومی بسازيم به نام پد يا مادر که قابل فهم برای غير هم‬
‫است؟! اينجا مسئله ‪ intersubjectivity‬مطرح می شود که اگر ما پديده ای به نام ‪ object‬و ‪subject‬‬

‫داريم‪object.‬يعنی شيئی که درباره آن صحبت می کنيم و ‪subject‬يعنی فاعل شناسا‪.‬‬

‫در رابطه سنتی ما هميشه تصورمان اين است که يک ‪ object‬وجود دارد(معلوم) و يک(عالم)‬
‫‪ .subject‬يک معلومی وجود دارد و يک عالمی ‪ .‬ولی االن متوجه می شويم که نه ‪ .‬مسئله به اين شکل‬
‫نيست‪ .‬مسئله به اين شکل است که عالم هايی وجود دارد که ما ها باشيم و معلوم هائی هستند ‪ .‬ما يک جور‬
‫هيئتی با اين معلوم ها ارتباط برقرار می کنيم نه فردی ‪ .‬جمعی ارتباط برقرار میکنيم ‪ .‬يعنی اگر قرار است‬
‫مههومی را انتزاع بکنيم خودمان يک نهره اين انتزاع را انجام نمی دهيم در ارتباط با ديگران اين انتزاع را‬
‫انجام می دهيم ‪ .‬يک جوری با هم کنار میآئيم ‪ .‬چون قرار است با هم حرف بزنيم ‪ .‬يعنی اين زبان قرار‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪31‬‬

‫است زبان مشترک ماباشد ‪ .‬اگر قرار باشد که هر کداممان کامالً جداگانه و عايق شده در فضای شخصی‬
‫خودمان با دنيای بيرون ارتباط برقرار بکنيم ما امکان گهت و گو را نخواهيم داشت‪.‬نمی توانيم با هم حرف‬
‫بزنيم ‪ .‬بنابراين رابطه بين ‪ subject‬و ‪ object‬يک رابطهی شخصی و انهرادی نيست يک رابطه جمعی‬
‫است ‪ .‬يعنی ما از اين طرف با اشيائی که در پيرامونمان هستند ارتباط برقرار می کنيم و از طرف ديگر مرتب‬
‫برای همديگر کد می فرستيم ‪ .‬مرتبا با هم چک می کنيم تا به يک حد تعادل برسيم ‪ .‬شما اين مرحله را‬
‫می توانيد اسمش را بگذاريد مرحله کودکی ‪ .‬يک بچه زمانی که ذهنش در حال شکل گرفتن است ‪ ،‬اين‬
‫ارتباط را ندارد ‪ .‬بچه اوائل متوجه خيلی از مسائل نمی شود ‪ .‬يعنی مثالً فرض کنيد من با بچه خواهرم‬
‫شوخی دارم و او خيلی کوچک هست ‪ .‬او ميگه اين مامان من است می گويم نه اين خواهر من است ‪ .‬می‬
‫گويد که نمی شود که هم مامان من باشد هم خواهر تو ‪ .‬چرا ؟چون هنوز نتوانسته ‪ .‬يعنی فکر می کند که‬
‫اگر من مدعی می شوم که ايشان خواهر من است دارم حق ِ مادر بودن او را سلب می کنم ‪ .‬دارم مادر او را‬
‫از او می گيرم ‪ .‬چرا ؟ چون هنوز موفق نشده آن رابطه ‪ intersubjective‬را برقرار بکند ‪ .‬او در ذهنش‬
‫کامالً يک تصوير انهرادی از مادر دارد که حاضر نيست آن را با کسی شريک بشود ‪ .‬چون شخصی و فردی‬
‫نگاه می کند ‪ .‬وقتی مرحله کودکی را طی کرد چه اتهاتی می افتد ؟ کی می گوئيم يک نهر بلوغ اجتماعی‬
‫پيدا کرد ؟ موقعی می گوئيم که او در رابطه با امور مرتبط به حد تعادل برسد ‪ .‬يعنی سطح دانايی اش از‬
‫مهاهيم آنقدر پيام مخابره می کند به پيرامون خودش که به يک حد تعادل برسد ‪ .‬اين موقع است که می‬
‫گوئيم ‪ inter….‬برای او شکل گرفته است ‪ .‬يعنی وقتی که با محيط پيرامونی اش بر خورد می کند ديگر با‬
‫اشياء ارتباط انتزاعی شخصی برقرار نمی کند ‪ .‬بلکه ارتباط انتزاعی جمعی برقرار می کند ‪.‬‬

‫اما اينجا يک سؤال جديدی مطرح می شود و آن اين است ‪ :‬ما برای اينکه با پيرامونمان ارتباط‬
‫‪ intersubjective‬برقرار کنيم بايد انرژی مصرف کنيم ‪ .‬پس بايد در مصرف اين انرژی صرفه جوئی بکنيم‬
‫بايد حواسمان باشد که چقدر انرژی داريم مصرف می کنيم ‪ .‬می گوئيم که در دنيايی زندگی می کنيم که‬
‫چند ميليارد نهر آدم زندگی می کند ‪ .‬ما بايد آنقدر انرژی مصرف بکنيم که با همه اين چند ميليارد نهر آدم‬
‫ارتباط ‪ intersubjective‬داشته باشيم ‪ .‬اصالً چيزی نمی شود ‪ .‬يعنی چند ميليارد نهر که در محيطها و‬
‫خودشان زندگی می کنند به قدری متهاوت هست که اصالً نه شدنی هست چنين چيزی و نه‬ ‫فضاهای خا‬
‫ضرورتی دارد که شما بتوانيد معانيتان را با شش ميليارد نهر تست کنيد ‪ .‬چون در اين دنيا آدمی وجود دارد‬
‫که زمين را سوراخ می کند و در آنجا زندگی می کند ‪ .‬شما می خواهيد با چنين فردی هم رابطه‬
‫‪ intersubjective‬برقرار بکنيد در مورد خانه ؟! يا حتی همين مهاهيم خيلی ساده خانواده ‪ .‬می گوئيد اين‬
‫چيزی نيست ‪ .‬همه آدم های روی زمين مادر دارند خواهر دارند ‪ ...‬همه همين طوری هستند ‪ .‬در حالی که‬
‫چون در نقاط مختلف کره زمين فرهنگ های متنوعی وجود دارد و چون نقش ها و وظايف اعضای خانواده‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪32‬‬

‫نسبت به هم متهاوت هست ‪ .‬خانواده ها از نظر بزرگی و کوچکی با هم متهاوتند ‪ .‬يک جاهائی پنج نسل با‬
‫هم زندگی می کنند يک جائی يک نسل با هم نمی توانند زندگی کنند‪ .‬بنابراين ما نمی توانيم اين قدر‬
‫انرژی مصرف بکنيم که به معانی مشترکی برسيم که برای همه آدم های کره زمين قابل درک باشد چون‬
‫اصالً طرز و شيوه زندگيمان با هم فاصله زيادی دارد ‪ .‬اگر ما بخواهيم مهاهيم و معانی که در ذهنمان هست‬
‫را در اين حد تعميم بدهيم اصالً معانی به درد نخوری خواهند شد ‪ .‬يعنی هر چيزی که ما می گوئيم آن قدر‬
‫مصاديق زيادی دارد که تقريباً هيچ معنای مشخصی را انتقال نمی دهد برای همين است که گام بعدی‬
‫بالفاصله بعد از …‪ inter‬بالفاصله بعد از اينکه قرار شد ما از جلد شخصی انهرادی خودمان در بيائيم بيرون‬
‫و به عنوان اينکه انسان مدنی بالطبع است برای اينکه بتوانيم با ديگران ارتباط بر قرار بکنيم برويم به سمت‬
‫ذهنيت مشترک‪ ،‬بالفاصله گام بعدی اين است که اين ذهنيت مشترک را بايد يک جائی بست ‪ .‬نمی تواند‬
‫آن قدر باز باشد که شامل همه افراد کره زمين باشد‪ .‬کجا بايد بست ؟ شما در عمل می بينيد که هميشه‬
‫چنين محدوده هائی وجود دارد ‪ .‬برای همين است که يک کسی که عربی صحبت می کند با کسی که‬
‫فارسی صحبت می کند دو دنيای متهاوت دارند ‪ .‬چگونه دنيايشان با هم فرق می کند ؟ برای …‪intersub‬‬
‫شان يا برای رابطه ذهنيت مشترکشان يک حد قائل هستند ‪ .‬کسانی که به يک زبان ديگری صحبت می‬
‫کنند بيرون از مرز فرهنگی ما هستند ‪ .‬آن ها در کشور فرهنگی ديگری زندگی می کنند و ما با آن ها آن‬
‫ذهنيت مشترک را نداريم ‪ .‬به اين ترتيب هست که زبان های متعددی شکل می گيرند که هر کدام از زبان‬
‫های مشترک يک ذهنيت مشترکی برای خودشان دارند و افرادی که قرار است به يک تعادل …‪intersub‬‬
‫ی برسند به يک بلوغ زبانی برسند قرار است که رابطه ذهنيت مشترک با يک گروه را داشته باشند نه با همه‬
‫مردمی که روی کره ی زمين زندگی می کنند ‪ .‬اينجاست که وايس گربر يک اصطالحی را اختراع می کند‬
‫به نام ذهن زبانی و معتقد است که اين ذهن زبانی ر ا يک قدرتی حمايت بکند که او اسمش را می گذارد ‪:‬‬
‫جهان بينی زبانی ‪ .‬يعنی ما در يک جامعه ای که زندگی می کنيم ‪ ،‬يک جهان بينی مشترک داريم يعنی به‬
‫نگاه می کنيم ‪ .‬آن نوع نگاه ما به دنيا‪ ،‬آن جهان بينی ما نسبت به دنيا باعث می‬ ‫دنيا به يک شکل خا‬
‫شود که يک ذهنيت مشترکی بين ما بوجود بيآيد يعنی کودکی که در اين فضا بزرگ می شود و قرار است‬
‫اين زبان را ياد بگيرد قرار است اين ذهنيت را ياد بگيرد و بر اساس اين ذهنيت بتواند مهاهيم را از محيط‬
‫پيرامون پيرامون خودش انتزاع بکند و مهاهيم در ذهنش شکل بگيرد ‪ .‬هر وقت که يک ذهن با جهان عينی‬
‫درگير می شود اطالعات از پس يک همچنين حجابی وارد ذهن او می شود نه به صورت قلمبه و يک دفعه‬
‫همين جوری ‪ ،‬به اين شکل اتهاق نمی افتد ‪ .‬در واقع در ارتباط با جهان خار ‪ ،‬دادهها وارد يک کارخانه‬
‫معنا سازی می شود در آن کارخانه با تکيه بر جهان بينی زبانی و مشترکاتی که بين اهل زبان از نظر جهان‬
‫بينی و نگاه به پيرامون هست يک سری ارزشگذاریها‪ ،‬يک سری مارک زدن ها ‪ ،‬يک سری دست کاریها‬
‫روی اين معنا صورت می گيرد و بعد معنا وارد ذهن می شود و برای ما قابل درک و دريافت است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪33‬‬

‫شما هرگز اين قضيه را با ياد گرفتن يک زبان خارجی مقايسه نکنيد ‪ .‬می گوئيم مثالً انگليسی ها به آب می‬
‫گويند ‪ 2 . water‬نکته در آن هست ‪ .‬نکته اول اينکه اين شيوه ياد گرفتن زبان فوق العاده مسخره است‬
‫برای اينکه در اين شيوه – شيوه غير مستقيم – شما زبان انگليسی ياد نمی گيريد بلکه زبان فارسی ياد می‬
‫گيريد که فقط يک به يک ب بين واژههايش با واژههای انگليسی ارتباط برقرار است و اين جاست طرف می‪-‬‬
‫خوردم زمين پدرم در آمد ‪.‬‬ ‫‪I eat the earth my father come out‬‬ ‫آيد میگويد ‪:‬‬
‫ممکن است خنده دار باشد ولی خيلی اتهاق می افتد ‪ .‬نکته دوم اين است که حداقل ما زبان مادريمان را با‬
‫اين روش ياد نگرفتهايم ‪ .‬شما ممکن است برويد ‪ 20‬تا زبان ياد بگيريد ‪ .‬برويد سر کالس ياد بگيريد ‪ .‬ولی‬
‫شما زبان مادری را هيچ وقت سر کالس ياد نگرفتهايد ‪ .‬بلکه در ارتباط ياد گرفتهايد ‪ .‬يعنی يک چيزی را‬
‫ديده ايد که مکرراً گهته شده ما هم که کودک بوديم شروع کرديم اولين کلمات را گهتن ‪ .‬بعد باز خودش را‬
‫ديديم وقتی مورد تشويق قرار گرفتيم متوجه شديم که يک حرکت مثبتی از ما سر زده بعد به کار برديم‬
‫‪.‬اوايل خيلی از کلمات را نابجا بکار برديم‪ ،‬از ما ايراد گرفتند‪،‬تذکر دادند‪ ،‬اينقدر اين اتهاق ها افتاد که ياد‬
‫گرفتيم‪.‬منتها هيچ کدام از اين ها را ياد نمی گيريم ‪ .‬اگر هر فردی يادش بيايد که چه قدر انرژی مصرف‬
‫کرده تا زبان مادريش را ياد بگيرد آن موقع متوجه ميشود که چه کار عظيمی را انجام داده است ‪ .‬حافظه ما‬
‫ياری نمی کند که خاطرات کودکی را در اين حد به ياد بياوريم ‪ .‬آن خاطرات مربوط به دوره ای است که‬
‫هنوز نظام معنايی ما شکل نگرفته و در زمانی که نظام معنايی ما شکل نگرفته‪ ،‬قدرت به حافظه سدردن‬
‫چيزی را نداريم چون حافظه ما هم با اين نظام معنايی کار می کند ‪ .‬آن موقع ما تمام انرژيمان را صرف‬
‫کرديم تا فقط اين نظام معنايی را درست بکنيم برای همين هيچ کس به خاطر نمی آورد که برای به دست‬
‫آوردن اين نظام معنايی چه کار سختی را انجام داده است ‪ .‬ممکن است که ما فکر کنيم که انگليسی ياد‬
‫گرفتن چه قدر کار سختی است ولی از همه اين ها سخت تر‪ ،‬ياد گرفتن زبان مادری است ‪ .‬اما هيچ کس‬
‫سختی آن را به ياد نمی آورد ‪ .‬بر اين ديدگاه اثرات مستقيمی هم بار می شود‪.‬‬

‫سوال ‪ :‬فالسهه در مههوم گيری ‪ ،‬تکيه شان ناظر به مهاهيم کلی است و به همه مصاديق جزئی توجه ندارند‬
‫تا بخواهند ارزش گذاری بکنند مثالًدر رابطه با انسان که انسان مثبت منهی ندارد ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬چرا ندارد ؟‬

‫دانشجو ‪ :‬به هر قومی انسان می گوئيم و نگاه منهی و مثبت نداريم ‪ .‬فلذا در مصاديق جزئی در مقام ارزش‬
‫گذاری نيستند ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪34‬‬

‫استاد ‪ :‬ارزش گذاری که بنده عرض می کنم يک مقدار عام تر از آن چيزی است که در ذهن شما است ‪.‬‬
‫شما شايد تصوير کنيد از ارزش گذاری يعنی اينکه ما فقط نمره مثبت يا نمره منهی به چيزی بدهيم ‪ .‬البته‬
‫اين در مواردی وجود دارد ولی نه در همه موارد ‪ .‬ارزش گذاری به طور کلی يعنی اينکه شما پديدهای را که‬
‫از جهان خار استنباط کرده ايد و داريد آن را انتزاع می کنيد يکسری افزودنی ها به آن اضافه کنيد که آن‬
‫افزودنی ها ربطی به جهان خار ندارد ‪ .‬اين افزودنی ها حتی اگر در زبان فالسهه وجود نداشته باشد در زبان‬
‫عرف وجود دارد ‪ .‬يعنی مثالً شما می گوئيد خانه ‪ ،‬خانه يک ارزش افزودنی دارد ‪ ،‬خانه جايی هست که شما‬
‫در آن احساس امنيت می کنيد ‪ .‬خانه هويت می آورد ‪ ،‬تعلق خاطر می آورد ‪ ،‬پيوندهای خانوادگی می آورد‬
‫‪ .‬اين ها همان چيزی است که ما می گوئيم ارزش گذاری ‪ .‬يعنی شما به آن چيزی که از محيط خار انتزاع‬
‫کرده ايد يک سری مواد افزودنی اضافه می کنيد که اگر اين ها اضافه نشود آن چيزی که از بيرون می آيد‬
‫اين ويژگی ها را ندارد و شما اگر دقت کنيد متوجه می شويد که تهاوت فرهنگ ها دقيقاً در اين ارزش‬
‫گذاری است ‪ .‬يعنی مثالً فرض کنيد يک زنی برقع ميزند به صورتش‪ ،‬اين در فرهنگ عرب شمال آفريقا‬
‫يک ارزش گذاری است‪ ( .‬يک شیء است فقط ) ولی معنای عهت‪ ،‬پاکدامنی‪ ،‬متشرع بودن را به همراه‬
‫خودش دارد ‪ .‬اگر همين شیء را که تا موقعی که پشت ويترين است از نظر شیء بودن فرقی ندارد – شما‬
‫از نظر فرهنگ فرانسوی نگاه کنيد معنای توحش می دهد‪ ،‬معنای هويت زدائی از زن را دارد ‪ .‬اين يعنی‬
‫تهاجم فرهنگی به زن ‪ ،‬اين يعنی بی ارزش کردن زن ‪ .‬اين ها که در خود آن شيئ نيست بلکه اين معانی را‬
‫از آن می فهمند‪ .‬اگر از نگاه ايرانی به قضيه نگاه کنيد اين يعنی يک مقدار افراط در مذهبی بودن ‪ ،‬قديمی‬
‫بودن ‪ .‬ولی نه آن معنای فرانسوی از آن برداشت می کند نه معنای الجزايری را ‪ .‬شايد همين داستان را برای‬
‫يک بندر عباسی تعريف بکنيد ‪ -‬با توجه به اينکه زنان بندر عباسی نقاب به صورتشان می زنند – آن ها باز‬
‫يک معنای ديگری از آن برداشت می کنند ‪ .‬اين ها همه در مورد يک شیء است ولی آن شیء يکسری‬
‫داوری ها‪ ،‬يکسری ارزش گذاری های فرهنگی رويش انجام شده است که آن شیء را معنای ديگری داده‬
‫است ‪ .‬يک صليب که يک نهر به گردنش آويزان می کند در نظام های فرهنگی مختلف ‪ ،‬معانی افزوده‬
‫مختلهی دارد‪ .‬برای بعضی ها سمبل اتصال به خداست ‪ ،‬برای بعضی ها سمبل شرک است ‪ .‬يک نظريه ای در‬
‫زبان شناسی داريم به نام نظريه دو زبانگی ‪ . Multilingualism‬معنايش يعنی اينکه آدم هائی وجود دارند‬
‫که در فضای چند زبانگی بزرگ شده اند‪ .‬مثالً بنده متولد تهران در يک خانواده ی کامالً آذری زندگی می‬
‫کردم‪ .‬اولين جمالتی که از مادرم شنيده ام به زبان آذری بوده است با اين فرهنگ بزرگ شده ام ولی وقتی‬
‫از خانه بيرون می آمدم چون ما در تهران زندگی می کرديم می ديدم که مردم يک جور ديگری حرف می‬
‫زنند‪ .‬اين حتی فرق می کند با افرادی که در يک شهرستان آذری زبان بزرگ شده اند بعد در مدرسه فارسی‬
‫را ياد گرفته اند يا آمده اند در تهران ياد گرفته اند اين فضا را فضای چند زبانگی می گويند ‪ .‬ما در شرايط‬
‫کنونی عصر ارتباطات‪ ،‬همه مان در فضای چند زبانگی زندگی می کنيم يعنی چه ؟ يعنی در يکسری فضاها‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪35‬‬

‫خودمان هستيم در يک فضاهای ديگر همه با هم هستيم ‪ .‬فرض شما اآلن باهم نشسته ايد با هم حرف می‬
‫زنيد همه ايرانی هستيد ‪ ،‬همه شيعه هستيد ‪ ،‬همه ‪ ...‬به يک فضای فرهنگی خيلی کوچکی در کل اين دنيا‬
‫تعلق داريم ‪ .‬بنابراين اشتراک خيلی زيادی هم با هم داريد می توانيم راجع به خيلی از موضوعات‪ ،‬ارتباط‬
‫های خيلی نزديکی برقرار بکنيم ‪ .‬ولی همين دوستان وارد يک اتاق چت بشوند که در آن افرادی با مليت‬
‫های مختلهی در آن وجود دارند يک مسأله خيلی ساده را به طرف مقابل بايد شير فهم بکنند‪ .‬مثالً چند‬
‫وقت پيش يکی از کانال های فرانسه يک برنامه يک ساعتی را در باره عزاداری شيعه در ايران‪ .‬برنامه به زبان‬
‫فرانسه بود و بدون قصد و غرض تهيه شده بود و قصد خراب کاری عليه شيعيان هم نداشتند ‪ .‬ظاهراً در‬
‫صدد اين کار نبودند ولی يک سوء تهاهم بزرگ در برنامه وجود داشت‪ .‬از جمله اينکه يک روضه خوان داشت‬
‫روضه می خواند به زبان فارسی‪ ،‬بعد زير نويس فرانسوی داشت ‪ .‬همه اش راجع به خون و سر بريدن و‬
‫کشتن و زد و خورد و همه اين ها را داشت به فرانسوی زير نويس می کرد ‪ .‬ببينيد شايد ماها که از بچگی‬
‫در اين مراسم ها بوده ايم اصالً شايد ما اين ها را نمی شنويم ‪ ،‬حتی وقتی می شنويم و گريه هم می کنيم‬
‫خيلی به جنبه های خشن قضيه کاری نداريم ‪ ،‬بحث حب اهل بيت است ‪ .‬بيشتر آن جنبه های متا فيزيکی‬
‫قضيه هست ولی شما فکر کنيد اين برنامه از يک شبکه فرانسوی پخش می شود و يک عده مخاطب‬
‫فرانسوی دارد که در عمرشان درباره امام حسين عليه السالم چيزی نشنيده اند ‪ .‬نه اصالً راجع به رسم و‬
‫رسوم شيعه ها چيزی می دانند ‪ .‬می گويند يعنی چه ؟ اين همه آدم را جمع کرده اند دارند مطالبی را می‬
‫گويند که از نظر فرهنگ فرانسوی اين مطالب سانسوری است يعنی اگر برنامه ای ‪ ،‬فيلمی وجود داشته باشد‬
‫که در آن ها يک دهم اين مطالب وجود داشته باشد می نويسد تماشای اين فيلم برای افراد زير ‪ 12‬سال‬
‫ممنوع می باشد ‪ .‬چون در آن خشونت است ‪ .‬خبرنگار می گهت ‪ :‬شما تصور کنيد کودکانی که در اين‬
‫مراسم حضور پيدا می کنند از همان بچگی با خشونت تربيت می شوند ‪ .‬خون ريختن و سر بريدن برای اين‬
‫ها خيلی عادی می شود ‪ .‬در حالی که اصالً اينگونه نيست ‪ .‬اتهاقاً قاتل های ما آدم هائی هستند که در‬
‫اينگونه مراسم ها شرکت نکرده اند و مشکلشان اصالً چيزی ديگر است و افراد شرکت کننده در اينگونه‬
‫مراسم ها ‪ ،‬غالباً افراد سر به زيری هستند ‪ ،‬بچه مثبت اند ‪ .‬ولی چگونه می توان اينگونه مسائل را به آن ها‬
‫فهماند ؟‬

‫ما هم اينگونه هستيم ‪ .‬ما هم وقتی با فرهنگی مواجه می شويم که آن را نمی شناسيم ما هم هزاران معنای‬
‫ديگری از آن برداشت می کنيم چون آن را به چهار چوب جهان بينی زبانی خودمان می آوريم اصالً يک‬
‫چيزهای ديگری از برداشت می کنيم ‪ .‬احساس می کنيم فاجعه ای در حال اتهاق افتادن است در حالی که‬
‫از نظر آن کسی که در آن فرهنگ زندگی می کند نه ‪ ،‬فاجعه ای در حال اتهاق افتادن نيست ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪36‬‬

‫مثال ديگر ‪ :‬فيلمی را از مسيحيان تايلند پخش می کرد ‪ .‬مراسمی دارند که در طول سال يک بار برگزار می‬
‫شود به مناسبت روز به صليب کشيده شدن حضرت مسيح که اصطالحاً روز رستاخيز می گويند ‪ .‬اين ها‬
‫می آيند و يک نهری که خودش داوطلب می شود را به صليب می کشند مثل قمه زدن ما ‪ .‬البته به صليب‬
‫کشيدن واقعی ‪ .‬طرف نمی ميرد ولی صليب می آورند ‪ ،‬طرف را روی صليب می گذارند ‪ 2 .‬تا ميخ به وسط‬
‫‪ 2‬تا دستش می زنند ‪2‬تا ميخ هم به پايش می زنند ‪ .‬خون دارد فواره می کند ‪ .‬اوهم دارد ذکر می گويد ‪.‬‬
‫يک خرده او را می چرخانند و بعد پايين می آورند و زخم هايش را پانسمان می کنند ‪ .‬ما وقتی اين صحنه‬
‫ها را نگاه می کنيم از نظر ما اين توحش محض است ‪ .‬در حالی که شايد برای ما از يک نظر فهمش راحت‬
‫تر باشد برای اينکه چيز مشابهش را ديده ايم ‪ .‬چون مراسم قمه زنی را از نزديک ديده ايم ‪ .‬آن هم در فضای‬
‫اين مايه هاست ‪ .‬بنابراين در خيلی از اين مواد ما در برخورد با يک فرهنگ که نمی شناسيم معانی را از آن‬
‫برداشت می کنيم که ‪ 180‬درجه متهاوت با آن چيزی باشد که در آن فرهنگ هست‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪37‬‬

‫معناشناسی جلسه ‪4‬‬

‫در ادامه بحث رويکرد قوم معناشناسی يک گام جلوتر برمی داريم و آن اين است که در اين فرايند معناسازی‬
‫که در ديدگاه مکتب معناشناسی قومی وجود دارد چه فعل و انهعاالتی اتهاق میافتد و چطور اين فعل‬
‫وانهعاالت قابل مطالعه هستند؟‬

‫من يک بار ديگر اين تصويررا میکشم‪:‬‬

‫اگر يادتان باشد يکی از نتايج جدی در اين نوع نگاه اين است که با توجه به تصرفاتی که ذهن در مورد‬
‫معانی انجام میدهد نبايد به به دنبال تناظر يک به يک بين آنچه در محيط وجود دارد و آنچه که در ذهن‬
‫وجود دارد گشت ‪.‬ولی در عين حال يک مبنای مهمی که درمعناشناسی قومی وجود دارد اين است که معانی‬
‫در فضای زبانی ساخته میشوند ارتباط مستقيمی با محيطی که ملتی درآن زندگی می کنند دارند ‪ .‬پس‬
‫ذهن زبانی ارتباطش با فضای بيرون مستقيم است ‪ .‬زبان‪ ،‬ارتباطش با فضای بيرون مستقيم نيست ‪ .‬بايد بين‬
‫اين دوتا فرق گذاشت ‪ .‬اين نکتهای که بايد به آن توجه شود ‪ .‬يعنی به تعبير ديگر‪ :‬ذهن زبانی را شما به‬
‫عنوان يک کارخانه در نظر بگيريد اطالعاتش را از بيرون میگيرد ‪ .‬آن هايی را که قرار است پردازش کند از‬
‫فضای بيرون میگيرد ‪ .‬زبان مستقيماً چيزی را از فضای بيرون دريافت نمیکند ‪ .‬زبان از محصوالت اين‬
‫کارخانه استهاده میکند‪.‬پس چيزی که در اينجا وجود دارد اين است که اگر ما بتوانيم يک قسمتی را در نظر‬
‫بگيريم و بگوييم بازتاب محيط بيرونی بعالوه افزودههای ذهنی برابر است با معنای توليدشده ‪ .‬در مورد‬
‫بازتاب محيط بيرونی فسَلّمنا ‪.‬اما اين افزودههای ذهنی ازکجا میآيد ؟ منشأش کجاست ؟ آيا ذهن بشری‬
‫چنين توانايی را دارد که يکسری معناهايی از پيش موجود را در خودش ذخيره دارد که میآيد اين ها را‬
‫کنار اين معانی که از بازتاب محيط بيرونی به دست آورده ‪ ،‬با هم مخلوط میکند میشود معنای توليد شده‬
‫؟ واگر چنين معنايی در ذهن وجود دارد آيا اين معنا يک معنای فطری است ؟ يعنی يک ويژگی است که‬
‫مال خود بشراست و بشردرهمه جای دنيا از هر مليتی از هر قوم و قبيلهای باشد اين افزودهها در ذهنش‬
‫هست ؟ مثالً به اين نتيجه برسد که معنا از دو بخش تشکيل میشود‪ :‬يک بخش بازتاب محيط که بسته به‬
‫محيط‪،‬متنوع است‪.‬يک بخش افزوده های ذهنی هستند که فطری هستند و همه بشر مثل همديگر‬
‫هستند‪.‬اتهاقاً در نگرش معناشناسی قومی ما خيلی زود متوجه اين مسئله می شويم که اينگونه نيست ‪.‬يعنی‬
‫چيزی که در اينجا وجود دارد اين است که بيشترين تهاوت بين نظام معنايی زبان ها در همان قسمت‬
‫فطری است ‪.‬پس اگر قرار بود فطری وهمه جهانی باشند و برای همه مردم کره زمين يکسان باشند در آن‬
‫صورت تهاوت بين زبان ها خيلی کم می شد‪.‬توجه شما را جلب ميکنم به دو قوم با دو زبان مختلف که در‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪38‬‬

‫يک محيط واحد زندگی می کنند‪.‬مثالً فرض کنيد در آذربايجان در شهرهايی مثل مياندوآب بخشی از شهر‬
‫آذری هستند و بخشی کرد زبان هستند‪ .‬در يک شهرزندگی می کنند ولی هر کدام نظام معنائی خودشان را‬
‫دارند ‪ .‬ارتباط مستقيمی با محيط ندارد ‪ .‬حتی ما مواردی را داريم که صاحبان دو زبان مدت طوالنی در‬
‫حدود قرن ها با هم در يک محيط زندگی کرده اند ولی کامالً نظام معنايی زبانهايشان با همديگرمتهاوت‬
‫هست ‪ .‬در منطقه عراق در طول قرن های متمادی می بينيم که چطور کسانی که به زبان های ايرانی سخن‬
‫می گهتند و کسانی که به زبان های سامی سخن می گهتند در طی چند هزار سال در اين منطقه با هم‬
‫زندگی کرده اند ولی نظام معنايی شان با همديگر يکی نشده است پس نمی شود چنين نتيجه ای را گرفت‬
‫چون اگر فرض را بر اين بگيريم که بازتاب محيط بيرونی يکسان است و از آن طرف‪ ،‬افزودههای ذهنی هم‬
‫فطری هستند و ارتباطی به زبان خاصی ندارد پس قاعدتاً افرادی که مدت طوالنی دريک منطقه با هم‬
‫زندگی می کنند نظام معنايی شان بايد به سمت همسو شدن برود ‪ .‬در حالی که چنين اتهاقی را در عمل‬
‫نمی بينيم ‪ .‬زبان شناسی قومی بر همين اساس بيشترين تأکيد را بر روی افزوده های ذهنی دارد و می‬
‫خواهيم ببينيم اين افزوده های ذهنی دقيقاً دارای چه ويژگی هايی هستند؟ و چطورمی توانند اين افزوده‬
‫های ذهنی‪ ،‬درگير سابقه قومی يک ملت باشند ؟‬

‫اقسام افزودههای ذهنی ‪ :‬ما سعی میکنيم اين قسمها‪ ،‬را نه استقصاء عقلی بلکه استقصاء عملی و کاربردی‬
‫داشته باشيم و بعضی از قسمهای مهم اين افزودههای ذهنی رابه بحث بگذاريم ‪.‬‬

‫الف ) ارزش گذاری؛‬


‫شايد اولين بحث افزودههای ذهنی بحث ارزشگذاری است ‪ .‬ههته پيش در مورد مثل ‪ weed‬صحبت‬

‫کرديم که چطور يک ارزش گذاری محسوب می شود ‪ .‬اما فقط اين نيست که يک ارزش گذاری است ارزش‬
‫گذاری را در طيفهای خيلی وسيعی میتوانيد در نظر بگيريد که شامل م ارزش گذاری اخالقی‪ ،‬ارزش‬
‫گذاری دينی‪ ،‬ارزش گذاری زيبا شناختی‪ ،‬ارزش گذاری کاربردی ‪ .‬انواع ارزش گذاریهای مختلف که هر‬
‫ملتی با توجه به نگاه و جهان بينی که دارد میتواند اين ارزش گذاریها را انجام دهد ‪.‬‬

‫الف‪ ) 1 -‬ارزش گذاری اخالقی‬


‫ارزش گذاری اخالقی بحث خوب و بد است ‪ .‬يعنی شما بحث می کنيد که چه عملی انجام دادنش خوب‬
‫است ‪ .‬چه عملی انجام دادنش بد است ‪ .‬با وجود اينکه اخالق اوالً و بالذات به عمل انسان مربوط می شود‬
‫ولی ثانياً و بالعرض اخالق می تواند ارزش گذاريش به اشياء هم سريان پيدا بکند به اعتبار مداخله ای که آن‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪39‬‬

‫اشياءمی توانند در انجام دادن آن اعمال اخالقی داشته باشند ‪ .‬فرض کنيد که وقتی شما داريد راجع به‬
‫ابزاری مثل پنجه بکس صحبت میکنيد ‪ .‬چاقوی ضامن دار ‪ .‬خود پنجه بکس و چاقوی ضامن دار به خودی‬
‫خود چيزی نيست که رويش ارزش گذاری اخالقی بشود يک شیء است اگر فرض کنيد يک موزهای تشکيل‬
‫بدهيد به نام موزهی ابزارآالت التی ‪ ،‬وقتی کسی وارد اين موزه میشود میتواند انواع ابزارآالت التی را‬
‫مشاهده بکند ‪ .‬آنجا که میگوييد نگاه ما کامالً علمی است نگاه مردم شناسانه است ‪ .‬آنجا اين اشياء کامالً‬
‫پاک ومنزه هستند چون در آنجا داللتی بر هيچ استهاده سوئی ندارند ‪ .‬استهاده شان علمی است ولی وقتی‬
‫اين ابزار را در فضای جامعه میبينيد اگر در جيب يک نهر چاقوی ضامن دار يا پنجه بکس پيدا بکنيد يعنی‬
‫چه ؟ يعنی اين آقا اهل دعوا است‪،‬يعنی اين آقا دنبال شر است ‪ ،‬آدم ناراحتی است ‪ ،‬پس خود به خود يک‬
‫را کنار بگذاريد يعنی نگوييد که نه !همين‬ ‫ارزش گذاری اخالقی منهی به همراه می آورد ‪.‬کاربردهای خا‬
‫آدم ممکن است در جيبش چاقوی ضامن دار بگذارد و فقط از حق دفاع بکند ما کاربردهای اکثری در معنا‬
‫‪ .‬ببينيد بد نام ترين اشياء میتوانند در يک جاهايی کاربردهای‬ ‫شناسی کار داريم نه با کاربردهای خا‬
‫داشته باشند‪.‬مثالً ترياک به خودی خود ناظر به عمل استعمال مواد مخدر است که از نظر اخالقی‬ ‫خا‬
‫عمل منهی تلقی می شود ولی همين ترياک ممکن است کاربرد پزشکی هم داشته باشد‪.‬‬

‫االن نميخواهيم راجع به استثنائات صحبت بکنيم‪.‬راجع به کاربردهای اکثری میخواهيم صحبت بکنيم‪.‬به‬
‫همين شکل ممکن است با اشيائی سروکار داشته باشيم که بيشتر ناظر به اعمال خير هستند مثالً با يک‬
‫صندوق صدقات مواجه میشويداين صندوق به خودی خود يک شیء است ولی شما تا با اين مواجه می‬
‫شويد به ياد اين میافتيد که به هر حال کمک به هم نوع که از نظر اخالقی کار مثبتی تلقی میشود‪.‬به اين‬
‫ترتيب‪ ،‬نظام اخالقی که در يک جامعه وجود دارد میتواند نه تنها باعث ارزشگذاری اعمال بشود بلکه می‪-‬‬
‫تواند باعث ارزشگذاری اماکن و اشياء بشود ‪.‬فرض کنيد زمان طاغوت وقتی از سينما صحبت میشد بالفاصله‬
‫يک معنای منهی به ذهن افراد خطور میکرد که رويکرد اخالقی داشت‪.‬میتوانيد بهترين شاهکارهای دنيا را‬
‫در سينما نمايش بدهيد و خيلی هم کاربرد فرهنگی مهيد داشته باشد ولی چون اين کاربرد فرهنگی مهيد را‬
‫نداشت‪ ،‬چون معموال ً کاربرد ضد اخالقی داشت خود به خود طرف میگويد شما که همه کاری کرديد‬
‫سينما هم برو‪ .‬اين مثَل ناظر به يک دورهای از تاريخ ايران است که سينما يک فضای غير اخالقی محسوب‬
‫می شد‪.‬پس میتواند اين مههوم اخالقی فقط ناظر به اعمال نباشد‪.‬امکان سريان به اشياء ‪،‬مکان ها‪،‬زمان ها‬
‫داشته باشد‪.‬مناسبت هايی که شما را به ياد انجام دادن يک کار خوب يا ياد انجام دادن يک کار بد میاندازد‪.‬‬
‫پس دايره اش وسيع است هر چيزی که به نوعی می تواند ارتباط داشته باشد با ارزش های مثبت يا منهی‬
‫اخالقی میتواند ارزشگذاری اخالقی به آن سريان پيدا کند و آن بار اخالقی را خود به خود پيدا بکند ‪.‬در‬
‫مورد دين هم اينگونه است‪.‬شما وقتی در مورد دين صحبت می کنيد ميگوئيد دين مجموعه ای از عقايد و‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪40‬‬

‫اعمال است‪ .‬هر دينی برای خودش يک سری عقايد و يک سری دستورات عملی هم دارد اما اين باورها و‬
‫اين دستورات عملی در عمل میتواند سريان پيدا بکند به طيف وسيعی از معنا و مصاديق ديگر‬
‫اشياء‪،‬اماکن‪،‬زمان ها و خيلی چيزهای ديگر ‪.‬يه اين ترتيب فرض کنيد وقتی شما میگوئيد مسجد مفقط‬
‫کلمه ای نيست که بر يک مکان داللت بکند و الغير ‪ .‬بلکه يک ارزشگذاری دينی هم با خودش دارد يعنی‬
‫شما داريد راجع به مکانی صحبت ميکنيد که از لحاظ ارزشگذاری دينی يک مکان مثبت تلقی می شود‬
‫وهمين طور ارزش گذاری های منهی ‪ .‬به هر حال مثالً فرض کنيد شما با اماکنی مواجه باشيد که از نظر‬
‫دينی ضد مذهبی محسوب بشوند ‪ .‬به شکل های مختلف‪ ،‬حاال از مسجد ضرار بگيريد تا اماکنی مثل بت‬
‫خانه ها‪.‬اشياء هم همينطورند ‪ .‬مثالً چيزی به نام مُهر داريد ‪ .‬مُهر به ما هو مُهر يک سهال است‪ ،‬همين سهال‬
‫اگر اندازه اش مقداری بزرگ تر باشد به عنوان خشت در ساختمان مورد استهاده قرار می گيرد‪ ،‬اين بار‬
‫ارزشی را ندارد‪ .‬ولی وقتی در اندازه کوچک درست می کنيد و با آن نماز می خوانيد آن بار ارزشی را پيدا‬
‫ميکند‪.‬‬

‫الف‪ 2-‬ارزش گذاری زیبایی شناختی ‪:‬‬


‫در اين بحث‪ ،‬بحثمان زشت وزيباست ‪.‬چه چيزی زيباست ‪.‬يک نظام ارزش گذاری است‪ .‬وقتی می خواهيم‬
‫درباره زبان صحبت بکنيم صحبت ما از نگاه معنا شناسی قومی نه نگاه سوسور‪،‬يک جهان بينی زبانی پشت‬
‫اين زبان وجود دارد ‪.‬مردمی پشت اين زبان وجود دارند که به اين زبان تکلم می کنند‪.‬اين زبان را می سازند‬
‫و اين مردم يک جهان بينی دارند در جهان بينی آن ها همانطوری که نيک وبد وجود دارد چيزی به نام‬
‫زشت وزيبا هم وجود دارد ‪.‬‬

‫هر ملتی‪ ،‬هر قومی يک نگاه مشترک دارند دراينکه چه چيزی را زيبا ببينند و چه چيزی را زشت ببينند ‪.‬‬
‫هيچ کس دوست ندارد لباسی بدوشد که انگشت نما و مسخره ديگران بشود (من از شما خواهش میکنم هر‬
‫وقت میخواهيد از رويکرد معناشناسی قومی نگاه می کنيد اين ‪ 50،60‬سال اخير را فاکتور بگيريد ‪ .‬اين‬
‫‪60‬سال اخير در تاريخ بشريت دوره هر و مر است ‪ .‬هرکی هرکی است ‪ .‬اآلن به خيابان برويد هر لباسی را‬
‫میتوانيد ببينيد ‪ .‬من راجع به اين دوره صحبت نمیکنم ‪ .‬درخار از ايران هم همين است ‪ .‬يک دفعه می‪-‬‬
‫بينی يکی لنگ به تن دارد و ديگری يک کت وشلوار وکراوات که اصال اين دو تناسبی با هم ندارند‪) .‬به طور‬
‫کلی يک ملت يکی ازنمادهای زيبايی شناختیاش لباسش هست ‪ .‬برای اينکه طرف پارچه را مصرف میکند‬
‫اصالً خودش توليد میکند ‪ .‬طبيعی است که آن پارچه رابه شکلی توليد میکند ومی دوزد که احساس کند‬
‫زيبا و قشنگ است ‪ .‬نمی آيد لباسش را طوری درست بکند که زشت باشد ‪ .‬يکی ازآنجاهايی که شما می‪-‬‬
‫توانيد به عنوان ويترين زيبايی شناسی يک ملت در نظر بگيريد لباسش هست ‪ .‬يکی ديگر خانه سازی است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪41‬‬

‫منظور من اين است که تنها عوامل درگير در لباس يا خانه سازی‪ ،‬زيبايی است بلکه آب وهوا‪ ،‬مسايل‬
‫مذهبی و دينی و عوامل ديگر هم مهم است ‪ .‬ولی در کنار همه اين ها يکی از جوانبی که معموالً شما می‪-‬‬
‫توانيد در معماری و خانه سازی يک ملت‪ ،‬در شهر سازی شان‪ ،‬در لباس پوشيدنشان ببينيد بحث مذاق‬
‫زيبايی شناختی آن ملت است ‪ .‬يعنی يک ملت به يک چيزی میگويند زيبا و به يک چيزی میگويند زشت‬
‫‪ .‬دقيقاً به همين دليل است که ممکن است با يک ملتی مواجه بشويد و نوع لباسشان را ببينيد و بگوييد اين‬
‫چه چيزی است که اين ها به تنشان کردهاند ؟! چرا پارچه را حرام کردهاند ؟! در حالی که از ديد خود آن‬
‫ملت‪ ،‬لباسی که تنشان کردهاند فوق العاده زيباست ‪ .‬مثالً اگر در شهرهای ازبکستان بگرديد يک فرم خاصی‬
‫از لباس دارند که تقريباً مشترک است‪ .‬زنانشان به صورت بلندم حالت پيراهن و مردانشان به صورت کوتاه‬
‫وپيراهن مردانه ‪.‬راه راه هايی شبيه لُنگ حمام و تقريباً همه شان اين جوری ‪.‬تنها تهاوتشان فقط در رنگشان‬
‫هست ‪ .‬رنگ هايش با هم متهاوت هستند ‪ .‬برای اينکه فکر می کند زيباست‪ .‬شما حتی می بينيد در کشوری‬
‫مثل ايران‪ ،‬انتخاب رنگ ها مناطق مختلف متهاوت هستند ‪ ..... .‬مثالً در مناطق روستايی رنگ های تند‬
‫مشتری زيادی دارند ولی در مناطق شهری اينگونه نيست ‪.‬اين ها چيه؟ اين ها ارزش های زيبايی شناختی‬
‫است که می توانند کامالً در ساخت معنا کامالً دخيل باشند و درست مثل ‪ 2‬نوع ارزش قبلی که صحبت‬
‫کرديم‪ ،‬درست است که ارزش های زيبايی شناختی در نگاه اول مستقيم می روند سراغ زشت وزيبا وبيشتر‬
‫برمی گردند به آنچه که ما با حواس پنج گانه مان درک می کنيم ‪.‬آنچه که چشم نواز است آنچه که گوش‬
‫نواز است زيباست آنچه که گوش آزار است می شود زشت ‪ .‬اصالً موسيقی هم همين طور ‪.‬موسيقی که ملت‬
‫های مختلف گوش می کنند دقيقاً بر می گردند به سليقه شان که چه صدايی را زيبا تلقی میکنند و چه‬
‫صدايی را زشت ‪ .‬اما ثانياً و بالعرض اين ارزش های زيبايی شناختی امکان گسترش دارند ‪ .‬يعنی می توانند‬
‫ومکان و زمان و مهاهيم‪ ،‬اموری که ذهنی هستند و قابل حس‬ ‫گسترش پيدا بکنند به اشياء ‪ ،‬اشخا‬
‫نيستند به خاطر ارتباطی که همين مهاهيم دارند ‪ .‬مثالٌ شما راجع به يک مههوم کلی مثل تقارن بگوئيد که‬
‫بعضی از ملتها تقارن را زيبا میبينند و بعضی از ملتها زيبا نمیبينند‪ .‬در حالی که تقارن به خودی خود‬
‫يک مههوم است ولی شما به دليل ارتباطی که اين مههوم با مصاديق خودش پيدا کرده و موضوعی که يک‬
‫ملت نسبت به ارزش گذاری آن اتخاذ کردهاند میتوانيد آن را در طيفهای مختلهی ببينيد‪.‬‬

‫اين هم قراردادی است ‪ .‬فرقی نمیکند ‪ .‬يعنی يک ملتی قرارداد کردهاند که يک چيزهايی رازيبا میبينند ‪.‬‬
‫يعنی در واقع شما وقتی يک ملت را مطالعه میکنيد بايد به اين مسئله توجه داشته باشيد که يک ملت يک‬
‫تلقی دارند از زيبايی‪ .‬مثالً طرف آفريقايی مرتب لبش را میکشد تا خيلی بزرگ شود واين لب هر چقدر‬
‫بزرگتر و کلهتتر باشد خيلی مشتری دارد وخيلی زيباست ‪ .‬در حالی که ماها حالمان به هم میخورد که اين‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪42‬‬

‫چه چيزی غير عادی است ‪ .‬ولی خوب دقيقاً همان توافق هست ‪.‬يعنی اين يک ارزش زيبايی شناختی‬
‫محسوب می شود‪.‬در حالی که در نگاه ايرانی ممکن است ضد زيبايی شناسی باشد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬با وجود فطرت چرا اين قدر اختالف پيدا می کنند؟ منشأش چه چيزی است؟ چرا با هم ‪180‬‬
‫درجه تهاوت دارند؟‬

‫استاد ‪ :‬نگاه معنا شناسی قومی می پذيرد که يکسری ويژگی های فطری در بشر وجود دارد ‪،‬اين را رد نمی‬
‫کند ‪ .‬يعنی هيچ وقت يک معنا شناس نمی گويد که همه معانی بين همه ملت ها تهاوت دارد ‪.‬نه بلکه معانی‬
‫وجود دارد که بين همه انسان ها مشترک هست ‪ .‬علتش هم اين است که مردم دنيا واقعاً در يک چيزهايی‬
‫باهم اشتراک دارند ‪.‬ولی علت اينکه ما همه اش روی تهاوت ها حرف می زنيم به خاطر اين است که قسمت‬
‫تهاوت ها برايمان مهم است والّا چيزهای مشترک هم وجود دارد‪ .‬مثالًفرض کنيد يک سری ويژگی های‬
‫بيولوژيک هست که بين همه آدم های روی کره زمين مشترک هست ‪.‬همه مجبورند برای اينکه زنده بمانند‬
‫غذا بخورند‪.‬همه مجبورند نهس بکشند‪ ،‬همه مجبورند آب مصرف بکنند وتوليد مثل همه مردم دنيا در‬
‫اثرتماس بين دوجنس زن ومرد اتهاق می افتد ‪ .‬هرکدام از اين موارد فقط يک اتهاق نيست يک مجموعه ای‬
‫از مسائل را با خودش می آورد‪ .‬يعنی وقتی که ما به خاطر تأمين نيازهای جسمی مان مجبور هستيم غذا‬
‫بخوريم خود به خود مطرح می شود که‪ :‬چه غذاهايی را بايد بخوريم؟ منشأ غذاهايی را که بايد بخوريم‬
‫تقريباً مشترک است ‪ .‬يعنی يا بايد گياه بخوريم يا بايد حيوان بخوريم ‪ .‬بعد می گوئيم که اين غذا را چطوری‬
‫بخوريم؟ خام يا پخته ؟ دندان های ما معموالً آمادگی زيادی برای خوردن گوشت خام ندارد پس خود به‬
‫خود يک چيزهای مشترک ساخته می شود ‪.‬مثالً خود به خود‪ ،‬بحث طبخ و پختن غذا تبديل می شود به‬
‫يک ويژگی نسبتاً مشترک بين مردمی که در جاهای مختلف کره زمين زندگی می کنند و به طور طبيعی به‬
‫دنبال اين خود به خود‪ ،‬هنر آشدزی مطرح می شود ‪ .‬يعنی هر ملتی در هر جای دنيا يک هنر آشدزی دارند‬
‫خودشان‪.‬اما از آن لحظه به بعد تهاوت ها شروع می شود يعنی ملت هائی که به دليل‬ ‫هر کدام از نوع خا‬
‫تهاوتی که از نظر نگاهشان به زيبايی وزشتی دارند در معنای عام خودش نه فقط ديداری‪ ،‬حتی چشايی کدام‬
‫غذا خوشمزه است کدام نيست کم کم فرم غذايی شان جدا می شود‪.‬هندی می آيد مشت مشت فلهل در‬
‫غذا می ريزد و می خورد و لذت هم می برد و ماها اصالً يک قاشقش را نمی توانيم بخوريم ‪.‬يا حتی در خود‬
‫ايران مثال ًدر مناطق آذربايجان معموالً غذای شيرين دوست ندارند برعکس در مناطق فارس نشين غذای‬
‫شيرين بيشتر خورده می شود هر چه قدر به طرف جنوب برويد مقدار و کميت شيرينی اضافه میشود ‪ .‬اين‬
‫تهاوت ها واقعاً از نظر ذائقه وجود دارد ‪ .‬در منطقه مرزی بين آسيای مرکزی و چين ملتی به نام اويغور‬
‫زندگی میکنند که مسلمان هم هستند ‪ .‬آشدزی جالبی هم دارند از جمله ويژگیهايشان که آدم را به حيرت‬
‫میاندازد اين است که به شدت از شيرينی و شکر پرهيز دارند‪ .‬تا حدی که قهوه را به جای شکر با نمک می‪-‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪43‬‬

‫خورند ‪ .‬اين تهاوت ها هست و اين ها دقيقاً برمیگردد به ذائقههای زيباشناسی در چشايی که واقعاً بين ملت‬
‫ها تهاوت هست ‪ .‬حاال تمام تهاوتهايی که ما با غربیها در غذا داريم همهاش که مربوط به مسائل مذهبی‬
‫نمیشود اينکه فرنگیها خوک میخورند ما نمیخوريم اينکه آن ها مشروب میخورند ما نمیخوريم اين ها‬
‫يک قسمت قضيه است ‪ .‬اينکه ذبح حيواناتشان شرعی نيست يک قسمت قضيه است‪،‬قسمت ديگرش برمی‪-‬‬
‫گردد به طرز درست کردن اين ‪ .‬يعنی واقعاً آن طوری که غذا را درست میکنند ممکن است برای ما مطلوب‬
‫و جالب نباشد ‪(......‬مثال دوست ژاپنی هديه باسلوق مانند ) خيلی داريم روی زيبايی شناسی بحث میکنيم‬
‫ولی اين هم قرار دادی است ‪ ،‬حاال ممکن است قراردادش با اخالق و دين کمی فرق داشته باشد علتش اين‬
‫است که اخالق و دين را آموزش میدهيم يعنی به هر حال آدمی اين حس را دارد که يک زمانی آمدهاند و‬
‫به او اصول دين ياد دادهاند ‪،‬هر آدمی اين حس را دارد که در طول دوره تربيتش در خانواده ‪ ،‬در جامعه به او‬
‫گهتهاند که اين کار اخالقی هست اين کار غير اخالقی هست ولی اگر کمی به حافظهتان مراجعه کنيد‬
‫متوجه میشويد که درباره زشتی وزيبايی و خوشمزگی و بدمزگی ما از بچگی آنقدر شنيدهايم که برای ما‬
‫ملکه شده است‪ .‬يعنی وقتی غذايی را میخوريم احساس میکنيم خوشمزه است‪ .‬چرا خوشمزه است ؟ چون‬
‫طبق قراردادهايی که از بچگی ياد گرفتهايم اين غذا با اين مشخصات خوشمزه تلقی میشود ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬يعنی همهاش اثر تلقين است ؟‬

‫استاد ‪ :‬بله اينها همهاش اثر تلقين است ‪ .‬شما فکر میکنيد ما به خاطر بهداشت است که بعضی از غذاها را‬
‫دوست داريم ؟ مثالً قرمه سبزی خيلی غذای بهداشتی است که اين قدر دوستش داريم ؟‬

‫دانشجو ‪ :‬مثالًدر مثال قهوه با قند اگر آن ها استهادهی زياد بکنند کم کم ذائقهشان عوض میشود ؟‬

‫استاد ‪ :‬يعنی شما فکر میکنيد هيچ وقت قند نخوردهاند ؟ دارند با بقيه زندگی میکنند ‪ .‬آنهاهم قند خورده‪-‬‬
‫اند ولی چرا خوششان نمیآيد ‪ .‬به خاطر اينکه طرف از بچگی در خانوادهای بزرگ شده که درآن خانواده‬
‫چايی را با نمک خوردهاند و اين برای او ملکه شده است وقتی جايی میرود که در آنجا چايی را با قند می‪-‬‬
‫خورند احساس بدی به او دست میدهد و احساس می کند که يک چايی غير عادی است ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬شرايط محيطی تأثيرگذار نيست ؟‬

‫استاد ‪ :‬يعنی چه ؟‬

‫دانشجو ‪ :‬يعنی مثالً نوع اقليمها مثالً اقليم شمال يا درجنوب شيرينی خورد نشان به خاطر آب وهوا ؟‬

‫استاد ‪ :‬ببينيد ممکن است و انکار نمی کنيم که انواع عوامل می توانند دخيل باشند در انتخاب يک معماری‬
‫در يک ساختمان‪ .‬می خواهيم بگوئيم يکی از عوامل موثر هم زيبايی شناسی است نمی خواهيم‬ ‫خا‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪44‬‬

‫بگوئيم تنها عامل موثرزيبايی شناسی است‪ .‬و دليلش هم اين است که شما ‪ ...‬رامی بينيد که در يک اقليم‬
‫زندگی می کنند ولی با هم تهاوت دارند ‪ .‬يعنی درست همان جايی که اويغورها زندگی ميکنند چينی ها هم‬
‫هستند ولی چينی ها طور ديگری چايی میخورند‪.‬آن ها در چايی شکر میريزند و در يک اقليم هم زندگی‬
‫ميکنند ولی دو فرهنگ مختلف دارند هيچ ربطی هم به دينشان ندارد يعنی نمیتوانيم بگوئيم مثالً اسالم‬
‫چون شکر را تحريم کرده است آن ها به جای شکر نمک میريزند نه واقعاً ربطی ندارد‪ .‬اين پسند قومیشان‬
‫است که اين شيوه را ترجيح دادهاند‪.‬‬

‫الف‪-‬سه ‪:‬ارزش کاربردی‬


‫در ارزش های کاربردی بحث ديگر نه خوب و بد است نه زشت و زيباست و نه حالل وحرام است ‪ .‬در‬
‫ارزشهای کاربردی‪ ،‬بحث مهيد و بیثمراست ‪ .‬يعنی شما با يک نگاه کامالً سودگرايانه به دنبال اين هستيد‬
‫که چه چيزی سود بر آن مترتّب هست و چه چيزی سود بر آن مترتّب نيست ‪ .‬روی هر چيزی هم می شود‬
‫آن را تعريف کرد ‪ .‬مثالً اگر بحث مالی است بحث اقتصادی است می توانيد بگوييد اين کار‪ ،‬کاری است که‬
‫سود زيادی دارد و اين کار‪ ،‬کاری است که ضرر دارد يا فاقد سود است اگر بحث کشاورزی باشد بحث ثمر‬
‫داشتن يا نداشتن مطرح است ياعلف هرز و مهيد ‪ .‬الزم نيست فقط ماديات باشد‪..‬اگر بحث علم باشد می‬
‫گوييد از فالن کالس خيلی استهاده کرديم‪ ،‬از فالن کالس استهاده ای نکرديم ‪.‬فالن سايت مهيد است فالن‬
‫سايت به درد نخور است ‪.‬يعنی شما کامالً براساس سود و فايده ارزش گذاری می کنيد و اين فايده و سود‬
‫ممکن است به انواع مطلوبيت هايی که در زندگی مان وجود دارد سريان پيدا کند ‪ .‬مطلوبيت مالی‪ ،‬علمی‪،‬‬
‫عشقی ‪ .‬هر چيزی که به نوعی برای مامهم است که به آن برسيم و حاال اموری که سود دارند برای ما به اين‬
‫معنا که کمک می کنند به مطلوب خودمان برسيم واموری که بی فايده اند يا مضرند يا اموری که کمک نمی‬
‫کنند ما به مطلوب خودمان برسيم ‪ .‬البته در اين نوع نگاه‪ ،‬نگاه مثل احکام خمسه نيست‪ .‬در اين نوع نگاه‬
‫چيزی به نام مباح نداريم اگر می خواهيد از ابزاری استهاده بکنيد که سودی برای شما ندارد می شود ضرر‬
‫چون اساساً در رسيدن به مطلوب شما هميشه منابعتان محدود است و وقت هم محدد است‪ .‬اگر از چيزی‬
‫استهاده بکنيم که سود ندارد يعنی ضرر کرده ايم‪ .‬يعنی يک دانشجو در طول مدت دانشجويی اش يک زمان‬
‫محدودی برای مطالعه دارد ‪ .‬اين اگر برود کتاب غير مهيد مطالعه بکند ضرر کرده است‪.‬اين به معنای عدم‬
‫نهع نيست بلکه عين ضرر است‪.‬نميتواند بگويد مباح است وثواب نبرديم ولی ضرری هم متوجه ما نشده است‬
‫‪ .‬اين ارزش گذاری کاربردی در سطح خيلی وسيعی در معناشناسی ديده می شود ‪ .‬يعنی بسياری از مواردی‬
‫است که معانی براساس اينکه کاربرد دارند يا ندارند در واقع ارزش گذاری می شوند ‪ .‬با توجه به ويژگی معنا‬
‫شناسی قومی به دنبال ارتباط زبان با محيط پيرامون است مسئله ارزش گذاری بر اساس کاربرد خيلی‬
‫توسعه دارد ‪ .‬بخش وسيعی از معانی که با آن ها سروکار داريم معانی هستند که بر اساس ارزش های‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪45‬‬

‫کاربردی ساخته شده اند والّا اگر به ماهيت مادی آن نگاه بکنيد می بينيد که ماهيت مادی آن اسم ديگری‬
‫دارد و به عنوان معنای ديگری شناخته می شود‬

‫ب‪ -‬انتقال معنایی‪:‬‬


‫اما ارزش گذاری تنها کاری نيست که در کارخانه معنا سازی اتّهاق می افتد بلکه کارهای ديگری هم انجام‬
‫می شود ‪ .‬يکی از اتهاقاتی که در مورد معانی می افتد بحث انتقال معنايی است ‪ .‬يکی از بحث های مهم در‬
‫حوزه معنا سازی است انتقال معنايی يک نوع توليد مثل برای معناست ‪ .‬خيلی شباهت دارد به توليد مثل‬
‫انسان‪ .‬چطور می شود از يک معنا‪ ،‬معنای ديگری توليد شود‪ .‬اين انتقال معنايی عمدتاً بر اساس دو محور‬
‫صورت می گيرد ‪:‬‬

‫مجاورت (همراهی)‬ ‫‪-‬‬


‫مشابهت (همسانی)‬ ‫ا‬

‫يعنی اگر معنای‪ A‬داشته باشيم اگر بيائيم به سراغ مصاديق ‪ A‬و يک‪ B‬داشته باشيم که مصاديق اين‬

‫بسازيم ‪.‬‬ ‫‪A‬و ‪ B‬به نوعی معموالًبا هم هستند ‪ .‬می توانيم دوباره برگرديم باال ومعنای نه ‪، B‬معنای ً‪A‬‬

‫انتقال معنايی ‪ .‬يعنی با تکثير معنای ‪ A‬معنای ‪B‬را ساختيم ‪ .‬فيلم های هاليوودی از اين نظر خيلی‬

‫کمک می کنند ‪ .‬مثالً موجودات اهريمنی وجود دارند مثال ًزامبيا که موجودات خيلی شروری هستند يا‬
‫دراکوال که اگر اينها يک فرد عادی را گاز بگيرند آن فرد عادی هم از همان جنس يعنی می شود زامبيا ‪.‬‬
‫يعنی مثالً تا ديروز حسن آقا گل فروش بود‪ ،‬ديشب يک زامبيا گازش گرفت از آن لحظه به بعد تبديل شده‬
‫به يکی از شياطين ‪ .‬مجاورت گاهی اوقات باعث می شود بين معانی اين اتهاق بيهتد يعنی به محض اينکه در‬

‫اثر مجاورت مصداق يک معنا ‪، A‬با مصداق ‪، B‬يک جوری در مجاورت هم بودند که اين بتواند آن را گاز‬

‫بگيرد آن ‪ B‬از ‪ B‬بودن خودش خار می شود يکی از شکل های تکثّر يافته ‪ . A‬اين رابطه بين ‪ A‬و‬

‫‪ B‬می تواند يک رابطه همراهی يا مجاورت باشد می تواند يک رابطه همسانی يا مشابهت باشد ‪ .‬اگر رابطه‬

‫مورد نظرمان همراهی يا مجاورت باشد اصطالحا به آن مجاز گهته می شود ‪ .‬اگر رابطه مورد نظرمان همسانی‬
‫يا مشابهت باشد به آن استعاره گهته می شود ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪46‬‬

‫مثالی برای مجاز واستعاره بزنم ‪ .‬بحث مجاورت مثل مجاورت ظرف ومظروف ‪ .‬يک شيئی درون شیء ديگری‬
‫قرار می گيرد مثالً فرض کنيد که کلمه کليسا در اصل يعنی مجتمع ‪،‬گردهمايی ‪ .‬اما گردهمائی مذهبی‬
‫مسيحیها در يک مکان خاصی انجام می شود ‪ .‬اتهاقاً کنيسه هم در فرهنگ يهودی همين است ‪.‬‬

‫کَنَشَ در زبان عبری يعنی اجتمع ‪ .‬کِنيشه يعنی مجتمع ‪ ،‬همايش‪ ،‬کنهرانس‪ .‬گردهمائی وقتی اتهاق می افتد‬
‫در جايی اتهاق می افتد به ما اين مکان را می دهد که معنای مظروف را يعنی معنای گردهمائی انتقال‬
‫بدهيم به آنچه که از نظر تحقق خارجی يک نوع همراهی دارد با اين ‪ .‬اين ظرف ومظروف با هم همراهی‬

‫دارند و اين همراهی در ذهن نيست بلکه در جهان خار است ‪ .‬در اثر اين همراهی يعنی مصداق ‪ A‬و‬

‫مصداق ‪، B‬مصداق گردهمائی با مصداق محل گردهمائی با هم انجام می گيرد ‪ .‬به اين ترتيب ما ميايم‬

‫‪ A‬چه بود ؟ خود گردهمايی يعنی جمع شدن مومنين به يک‬ ‫را توسعه ميدهيم به ً‪. A‬‬ ‫ومعنای‪A‬‬

‫دين وً‪A‬چه بود؟ محل جمع شدن آن مومنين‪.‬چون معنا را توسعه داديم ما هم به خود جمع شدن مومنين‬

‫يک دين می گوييم ‪.‬کنشيت هم به مکانشان ميگوييم‪ .‬کنشت ‪،‬به فارسی ميشود کنيسه و کليسا‪.‬‬

‫مثال برای مشابهت‪:‬‬

‫فرض کنيد يک معنايی به نام موش که حيوانی موذی است و مااز معنای ‪ A‬وقتی می آييم سراغ مصاديق‬

‫‪ A‬ميبينيم که مصداق موش در بيرون يک تنه و کله و دم دارد بعد در جهان خار با پديده ای مواجه‬

‫ميشويم با نام رايانه و يکی از متعلقات آن که از نظر ظاهر شباهت خيلی زيادی به موش دارد‪.‬‬

‫يک سيمی هم دارد که به حالت دُم آن است‪.‬ما می آييم بر اساس مشابهت اين انتقال را انجام ميدهيم و‬
‫معنای موش را توسعه ميدهيم و می گوييم موش که نبايد حيوانی باشد که فقط در انبارها واين ها پيدا می‬
‫شود‪.‬اگر ما بتوانيم معنای موش را بر اساس مشابهت کمی تعميم بدهيم يک نوع موش است‪،‬منتهی يک‬
‫موش کامدي وتر‪.‬ماووس که به معنای موش است که از نظر معنايی انتقال پيدا کرده به عنوان ابزار رايانه‪ .‬و‬
‫آنجايی که مشابهت است مجاورت نيست و انجايی که مجاورت هست مشابهت نيست‪.‬يعنی وقتی راجع به‬
‫گردهمايی با مکان گردهمايی صحبت ميکنيم خود گردهمايی با مکانش هيچ شباهتی به همديگر ندارند ‪.‬‬
‫فقط مجاور هم هستند‪ .‬اما وقتی راجع به مشابهت صحبت می کنيم مجاورتی در کار نيست اينطور نيست‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪47‬‬

‫که فکر کنيم هر جا رايانه زياد باشد موش هم زياد ‪ .‬بر عکس جاهايی که رايانه هست بهداشت بااليی دارد ‪.‬‬
‫ارتباط مستقيمی در کار نيست ‪ .‬هم استعاره هم مجاز اقسامی دارد که برای ههته بعد می ماند‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪48‬‬

‫معناشناسی جلسه ‪5‬‬


‫نظرات محققان‬
‫ترکیب معانی و استخراج‬
‫در ادامه بحث ارزش گذاری و انتقال معانی بحث بعدی‪ ،‬بحث ترکيب معانی است ‪ .‬به نوعی ما بحث ترکيب‬

‫را در معنا شناسی ساختاری به آن توجه کرده بوديم در اينجا با يک مقدار تهاوت بحث ترکيب را داريم ‪ .‬در‬

‫ادامه بحث ما صحبت در مورد اين است که وقتی که ما وارد فضای ذهنی می شويم در فضای ذهنی روی‬

‫معانی تصرفاتی انجام می دهيم و معانی صرفاً بازتاب آن معناهای خام که از محيط زندگی ما گرفته شده اند‬

‫نيستند و به نوعی رويشان کار پردازش صورت می گيرد يکی از اين فعاليت های پردازش‪ ،‬ترکيب است ‪ .‬در‬

‫اينجا منظور از ترکيب يعنی ما دو معنا را که در دو شرايط مختلف از فضای بيرون انتزاع شده اند در فضای‬

‫ذهنمان با هم ترکيب می کنيم و معانی ازآن می سازيم که آن معنا‪ ،‬معنای خيالی است‪ .‬معنای جديدی می‬

‫سازيم که اين معنا نمی تواند در فضای بيرون تحقق داشته باشد‪ .‬يکی از ساده ترين مثال ها اين است که ما‬

‫از مشاهده انواع حيوانات دريايی‪ ،‬مههوم ماهی را انتزاع کرده ايم ‪ .‬باز از تلقی و تصوری که از يک انسان از‬

‫نوع مونثش داريم مههوم زن را انتزاع کرده ايم ‪ .‬هيچ کدام از اين ها با همديگر ارتباطی ندارند‪ .‬ماهی‪ ،‬ماهی‬

‫است و زن‪ ،‬زن است ‪ .‬در فضای ذهن خودمان می توانيم اين دو معنا را با هم تلهيق کنيم و يک معنائی به‬

‫نام پری دريايی را به وجود بياوريم که در قصه ها با اين مواجه می شويد ‪ .‬در اينجا ما با استهاده از قوه خيال‬

‫دو معنای از پيش موجود را با همديگر تلهيق کرده ايم و يک معنای ترکيبی به دست آورده ايم که اين معنا‬

‫فقط در فضای ذهنی‪ ،‬امکان وجود دارد و خار از فضای ذهنی امکان وجود ندارد يعنی به هيچ وجه نمی‬

‫توانيد دنبال مصداق خارجی بگرديد ‪ .‬مثال ديگر ‪ :‬مههوم پرنده داريم‪ .‬مههوم اسب را هم داريم‪ .‬وقتی اين دو‬

‫مههوم را با هم تلهيق می کنيم اسب پرنده ايجاد می شود که يک حيوان است از نوع حيواناتی که خيالی‬

‫هستند و نمی توانند در عالم خار وجود داشته باشند ولی ما می توانيم در نظام معنائيمان چنين معنائی را‬

‫داشته باشيم‪ .‬ممکن است تصور شود که اين نوع معانی که به صورت ترکيبی به دست می آيد مربوط به‬

‫فضای قصه ها و داستان ها هستند‪ .‬ولی واقعيت غير از اين است ‪ .‬ما می توانيم در فضاهای مختلهی از جمله‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪49‬‬

‫دينی ‪ ،‬ادبی‪ ،‬اسطوره ای و‪ ....‬با مهاهيمی از اين دست سر وکار داشته باشيم‪ .‬مثالً وقتی اسطوره شناسی‬

‫يونان باستان را می خوانيد با انواع موجودات مختلف سروکار پيدا می کنيد که اين موجودات به نوعی درگير‬

‫مسائل خدايان هستند که کامالً هم جنبه دينی دارند و هر کدام برای خودشان يک معنای ساخته شده بر‬

‫اساس ترکيب هستند‪ .‬مثالً فرض کنيد تصور کردن يک خدای بسيار بزرگ به نام خدای دريا در فرهنگ‬

‫يونان باستان در واقع ترکيبی از يک مههوم مرد‪ ،‬مههوم موجودی که دريا زندگی می کند‪ ،‬وقتی که مههوم‬

‫مرد را با مههوم دريا تلهيق می کنيد يک موجود انسان مانندی که در دريا زندگی می کند ساخته می شود‬

‫که شما ضمناً او را به يک عظمت و بزرگی ويژه ای می شناسيد يعنی او را يک موجود فوق العاده بزرگ‬

‫تصور می کنيد و خدای درياهاست از اينگونه موارد در اسطوره ها پر است ‪ .‬در تصوير سازی ها که قرار است‬

‫تصوير سازی صورت بگيرد از پديده ای که خيلی برای ما پديده شناخته شده ای نيست ‪ .‬آن موقع ممکن‬

‫است در فضای قرآنی هم انتظار چنين چيزی را داشته باشيم ‪ .‬مثالً تصويرسازی هائی که در مورد قيامت‬

‫اتهاق می کند يا در مورد بهشت وجهنم اتهاق می افتد ‪ .‬اينجا با مواردی مواجه می شويد که مهاهيم بر‬

‫اساس ترکيب ساخته شده اند ‪ .‬مثالً تصويری که قرآن از غلمان بهشتی ارائه می دهد ‪ .‬يک طرف معنای يک‬

‫پسر جوان و از طرف ديگر نظر درخشندگی از نظر ويژگی هائی که به شاخص بودن و برجستگی از نظر‬

‫زيبايی مربوط می شود مهاهيمی مثل در و مرواريد و امثال اين ها ‪ ،‬مورد استهاده قرار می گيرند و با هم‬

‫ترکيب می شوند و شما با انسانی سروکار داريد که به نوعی از نظر ويژگی های ظاهری و زيبايی و‬

‫درخشندگی‪ ،‬درگونه است اينجا شما با يک مههوم ترکيبی مواجه هستيد‪ .‬چون نمی تواند مصداق خارجی‬

‫داشته باشد ما موجودی از اين جنس را روی کره زمين نديده ايم که بخواهد برايمان توصيف بشود بنابراين‬

‫معنايش بر اساس ترکيب ساخته می شود ‪ .‬موارد بسيارزيادی از اين جنس را می توانيد در قرآن ببينيد‬

‫مواردی از اين قبيل را همچنين در مباحثی مثل آفرينشم زمانی که هنوز آسمان ها و زمين خلق نشده اند‬

‫وقتی که مثالً درباره دخان صحبت می شود که در آغاز (ثم استوی الی السماءو هی دخان ) و مواردی از اين‬

‫قبيل که مربوط به چيزهائی است که جنبه روزمره ندارند ‪ .‬شما نميتوانيد انتظار داشته باشيد وضعيتی که‬

‫در زمان آغاز آفرينش بوده را قرآن می خواهيد با همين چيزهائی که ما هر روز می بينيم مقايسه بکند و با‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪50‬‬

‫همين ها برای ما توضيح بدهد که چگونه بوده است ‪ .‬به همين دليل است که مههوم سازی با استهاده از‬

‫ترکيب صورت می گيرد ‪ .‬دو معنا با هم ترکيب می شوند و معنائی ساخته می شود که آن معنا جديد دست‬

‫کم در زندگی روزمره ما به ازای خارجی ندارد ‪ .‬اما توجه کنيد که اگر ما با استهاده از ترکيب يا به قول‬

‫فالسهه با استهاده از قوه خيال يک معنا سازی انجام می دهيم الزاماً معنايش اين نيست که مصداق آن معنا‬

‫حتماً يک امری خيالی است ‪ .‬مصداق آن معنا می تواند وجود خارجی داشته باشد از اين باب می گوئيم که‬

‫معنا را با استهاده از قوه خيال ساخته ايم که برای ما روزمره نيست ‪ .‬روزمره نبودن الزاماً به معنای خيالی‬

‫بودن نيست ‪.‬‬

‫غلمان‪ ،‬خيالی نيست به هر حال روزی مردم به بهشت خواهند رفت و آنجا واقعی است ‪ .‬آفرينش آسمان ها‬

‫و زمين خيالی نيست و قرآن درباره موضوع واقعی صحبت می کند اما چون ما با آن پديده ها در زندگی‬

‫روزمره ارتباط مستقيم نداريم قدرت اين را نداريم که معنای آن پديده ها در يک رابطه مستقيم از پديده‬

‫هائی که در اطراف ما هستند انتزاع کنيم و بسازيم اين معناها بر اساس ترکيب ساخته شده اند ‪.‬از قوه‬

‫خيال برای ترکيب استهاده می کنيم لکن ممکن است مصداق خارجی داشته باشد‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬چرا ترکیب به وجود می آید ؟‬

‫ما احتيا به معناسازی داريم ‪ .‬يعنی گاهی مجبور هستيم معناهائی را بسازيم که آن معناهارا نداريم و اين‬

‫معناها را برای کارکردی می سازيم ‪ .‬عرض کردم که يک جائی اين معناها ساخته می شوند برای اين که‬

‫استهاده ادبی داشته باشند‪ .‬برای مثال ما داستان می گوئيم ودر داستان مجبور هستيم که انواع موجودات‬

‫مختلف را داشته باشيم‪ :‬طوطی سخن گو‪،‬اژدهای ههت سرا‪ ....‬خيلی وقت ها هم ممکن است مجبور باشيم‬

‫راجع به پديده هائی صحبت بکنيم که جنبه اسطوره ای دارند و ما در فرهنگمان به آن اسطوره ها احتيا‬

‫داريم و بايد آن معناها را بسازيم ‪ .‬خيلی وقت ها ممکن است بخواهيم راجع به موجودات واقعی صحبت‬

‫بکنيم که به دليل اينکه موجودات واقعی روزمره نيستند و امکان اينکه بتوانيم آن معنا را مستقيماً از طريق‬

‫انتزاع از همان اطرافمان بسازيم با اين روش انجام می دهيم‪ .‬مثالً پديده هائی مثل آفرينش‪ .‬اين ها اتهاق‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪51‬‬

‫هائی نيستند که هر روز بيهتد‪ .‬آفرينش يک بار انجام شده و هيچکدام از ماها آن موقع نبوده ايم در اينجا‬

‫مجبوريم از اين روش استهاده بکنيم ‪.‬‬

‫دانشجو‪ :‬این بحث ترکیب در معناشناسی قومی چه جایگاهی دارد ؟ و اصالً چالرا در معناشناسالی‬
‫قومی مطرح شده است ؟‬

‫استاد‪ -‬معناشناسی قومی اينطوری نيست که مثالً فرض کنيد يک حوزه ای از مطالعه معنا باشد يعنی‬

‫بگوئيم فقط معناهائی را مورد مطالعه قرار می دهد که جنبه قومی و فرهنگی داشته باشد ‪ ،‬اينطوری نيست‬

‫اين يکی از مکتب های معناشناسی است‪ .‬يعنی وقتی کسی می گويد من معناشناس قومی هستم او راجع به‬

‫همه حوزه های معناشناسی صحبت می کند نه اينکه بيايد و بگويد اين بحث از حوزه ما خار است و ما‬

‫فقط معناشناسی قومی انجام می دهيم ‪ .‬او اصالً معتقداست که معناشناسی بايد قومی باشد اما در مورد اين‬

‫که ترکيب به چه نوعی به معناشناسی قومی مربوط می شود ؟ ببينيد مگر اصل اوليه معناشناسی قومی اين‬

‫نبود که ما معانی را از جهانی که در آن زندگی می کنيم اخذ می کنيم چون قوم های مختلف در جهان های‬

‫مختلف زندگی می کنند پس معناهائی هم که می سازند با همديگر متهاوت است ‪ .‬يک اسکيمو در جهان‬

‫زندگی می کند که اطرافش کالً يخ است يک کسی در جهان زندگی می کند که اطرافش پوشيده از جنگل‬

‫های انبوه است ‪ .‬اما عالوه بر اين ما وارد بحث ديگری شديم و آن اين بود که ما در زبان در هيچ قومی نمی‬

‫آئيم معانی که به صورت خام از محيط اطرافمان انتزاع شده اند را بر اساس آن يک نظام معنائی را تشکيل‬

‫بدهيم بلکه اين معناهای خام وارد يک کارخانه معناسازی می شود ‪ .‬در آن کارخانه روی اين معانی خام کار‬

‫می شود و از طريق آن کار يک سری معانی کار شده به دست می آيد که آن ها معانی ای هستند که ما در‬

‫حوزه زبان های مختلف از آن ها استهاده می کنيم‪ .‬بعد وارد اين بحث شديم که در اين کارخانه چه اتهاقی‬

‫می افتد ؟ گهتيم چند نوع اتهاق می افتد ‪:‬يکی ارزش گذاری دومی ‪ :‬انتقال و حاال به اتهاق سوم يعنی‬

‫ترکيب معنائی رسيده ايم ‪ .‬يعنی ترکيب معنائی مثل دو تای قبلی اتهاقی است که در اين کارخانه می افتد و‬

‫چون روی معانی می افتد که اهل يک قومی آنها را از محيط زندگی خودشان اخذ کرده اند کامالً حالت‬

‫قومی و فرهنگی پيدا می کند ‪ .‬از يک فرهنگ به فرهنگ ديگری می تواند متهاوت باشد ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪52‬‬

‫مثال ديگری برای جا افتادن موضوع ‪ :‬ما در فرهنگ مختلف ممکن است با موجودی مواجه باشيم که اين‬

‫موجود بر اساس ترکيب دو معنا ساخته شده است مثل جن که ترکيبی از دو معناست‪ :‬يک معنا‪ ،‬معنای‬

‫انسان است يک معنا‪ ،‬معنای نامرئی و ناديدنی است يعنی چه ؟ يعنی ما با انسان مانندی سرو کار داريم که‬

‫قابل روئيت و ديدن نيست در فرهنگ های مختلهی همچنين چيزهائی وجود دارد‪ .‬علتش هم اين است که‬

‫انسان ها در شرايط مختلف هميشه برايشان اين تلقی وجود داشته که در پيرامون ما موجوداتی زندگی می‬

‫کنند که ما آن ها را نمی بينيم ولی آن ها ما را می بينند اين تلقی در طول دوره های مختلف تاريخی در‬

‫بين ملت های مختلف وجود داشته است آدم هائی که ديده نمی شوند ولی آن ها ما را می بينند و می‬

‫توانند روی ما اثر گذار باشند‪ .‬اين پديده را که ما هم به نوعی در فرهنگ اسالمی با آن مواجه هستيم با‬

‫عنوان جن‪ .‬اين جن يک شباهت هائی به انسان دارد چون مثل انسان فکر می کند‪ ،‬تصميم می گيرد و‬

‫خيلی ويژگی های ديگر ولی با اين تهاوت که ديده نمی شود‪ .‬در تهکر ملت های مختلف نيز به نوعی اين‬

‫معنا ساخته شده است ‪ .‬درزبان های اروپائی چنين چيزی را می بينيم‪ .‬در زبان های اروپائی شرق هم می‬

‫بينيم‪ .‬اين يکی از آن معانی است که معنا سازی اش با ترکيب صورت گرفته است‪ .‬برای اينکه ما درباره‬

‫موجودی صحبت می کنيم نه فقط او را نمی بينيم بلکه اصالً خيلی شناختی از او نداريم و امکان اينکه روی‬

‫او مطالعه ای انجام بدهيم نيست‪ .‬بنابراين‪ ،‬اين تصور که ما بتوانيم با مشاهده نمونه هائی از اين موجود‬

‫بتوانيم مههوم کلی از آن ها انتزاع بکنيم تصوری خام و غير قابل قبول است چون ما نمی توانيم مستقيماً با‬

‫اين موجود ارتباط برقرار بکنيم و از آن يک معنائی را استنباط بکنيم چون ما قادر به يک منشا ارتباطی‬

‫نيستيم بنابراين مجبوريم که معنای مورد نظر را با ترکيب بسازيم يعنی تلقی هائی که از يک آدم داريم فکر‬

‫می کنيم که اين می تواند راجع به يک جن هم صادق باشد ولی با مشخصات ديگری‪ .‬يعنی يک چيزهائی از‬

‫آن موجود با آدم فرق می کند‪ .‬همانطوری که تلقی ما از اسب پرنده اين است که يک اسب است با همه‬

‫مشخصاتی که يک اسب دارد با اين تهاوت که اين اسب ‪ ،‬بال دارد و می پرد‪ .‬اين هم نمونه ای از آن معانی‬

‫ترکيبی است اما اين معنای ترکيبی در ملت های مختلف با همديگر متهاوت است‪ .‬تهاوتشان هم دقيقاً به‬

‫مواد خام و اوليه ای مربوط می شود که بر اساس آن مواد خام و اوليه اين مهاهيم ساخته می شوند ‪ .‬مثالً‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪53‬‬

‫ملت های مختلف در مورد اينکه اصالً انسان چه چيزی هست با همديگر متهاوت هستند‪ .‬خود به خود وقتی‬

‫که در تلقی مههوم انسان‪ ،‬ملت ها با همديگر تهاوت دارند ديگر چه برسد به مههومی مثل جن‪ .‬در مورد‬

‫انسان يک طيهی از زبان های دنيا مثل زبان فارسی‪ ،‬انسان را تقريباً همان چيزی می دانند که ما االن می‬

‫دانيم‪ .‬يعنی موجوداتی را که ما فکر می کنيم انسان نيستند را از دايره انسان خار می کنند و موجوداتی را‬

‫که فکر می کنيم انسان هستند داخل دايره انسان می آورند پس اکثر زبان های دنيا از اين نظر برای ما‬

‫خي لی تعجب آور نيستند برای همين است که وقتی عربی ياد می گيريد يا انگليسی ياد می گيريد هيچ کس‬

‫الزم نيست که مههوم انسان را برای ما توضيح بدهد ‪ .‬ولی وقتی که شما مقداری از نظر جغرافيايی و تاريخی‬

‫جابه جا می شويد‪ ،‬متوجه می شويد که دايره تعريف انسان متهاوت است ‪ .‬مثالً در آفريقا ما قبايلی داريم که‬

‫زبان بومی دارند‪ .‬در بين بعضی از اين قبايل که در آفريقا مرکزی در مناطق جنگلی زندگی می کنند يکی از‬

‫ويژگی های اين زبان اين است که مههوم انسان در اين زبان ها خيلی محدود است ‪ .‬نمونه اين معنای‬

‫محدود را همچنين در مناطق سيبری هم مشاهده کنيد ‪ .‬در بين اين قبايل انسان فقط به مردم قبيله‬

‫خودشان گهته می شود و هر موجودی که غير از مردم قبيله خودشان باشد با گاو و گوسهند و ‪ ....‬غير انسان‬

‫محسوب می شوند ‪ .‬آن چيزی که آن ها به آن انسان می گويند يک دايره کوچک و محدودی دارد که فقط‬

‫يک طيف کوچکی را در بر می گيرد و بقيه غير انسان هستند‪ .‬دايره انسان در زبان فرهنگ اين قبايل خيلی‬

‫محدودتر از آن چيزی است که ما می دانيم برای همين است که وقتی از آن ها پرسيده می شود آيا شما‬

‫آدم خوار هستيد ؟می گويند نه ما آدم نمی خوريم چرا يک نهر بايد آدم بخورد ؟ منظور او اين است که چرا‬

‫يک نهر بايد عضو قبيله خود را بخورد‪ .‬بعد می گوئيم شما چند روز پيش يک نهر را گرفتيد خورديد‪ .‬می‬

‫گويد او آدم نبود‪ .‬از نظر ما اين آدم خواری محسوب نمی شود ‪ .‬برای اينکه اين مال قبيله ديگری است‪ .‬چون‬

‫درکی که او از مههوم انسان دارد آن درکی نيست که شما داريد‪.‬او مههوم انسان را خيلی کوچک و محدود‬

‫فرض کرده است و بنابراين بسياری از موجوداتی که از نظر ما انسان محسوب می شوند از نظرآن ها انسان‬

‫محسوب نمی شوند‪ .‬عکس اين مطلب هم هست ‪ .‬ما در مجمع الجزاير مااليا که می شود اندونزی و مالزی‬

‫کلمه معنايش انسان است‪.‬ولی اينجا سو تهاهمی هست‪.‬چيزی که‬ ‫و‪ ...‬کلمه ای به نام ‪orang‬داريم‪ .‬اين‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪54‬‬

‫مااليايی می گويد ‪orang‬با چيزی که ما می گوييم انسان فرق دارد‪ Orang .‬اعم از انسان است‪ ..‬منظور از‬

‫‪ orang‬اما موجودات بيشتری هستند که انسان و فاميل هايش و موجوداتی که شبيه انسان هستند از جمله‬

‫گوريل هائی که در جاهای مختلف کره زمين زندگی می کنند ‪ .‬اورانگوتان يک نوع گوريل است يک نوع‬

‫ميمون بزرگ است که روی‪ 2‬پا راه می رود و شباهت هائی به انسان دارد‪ .‬کلمه اورانگوتان يک کلمه مااليايی‬

‫است و انگليسی نيست و دقيقاً از ‪ 2‬بخش‪ Otan‬و ‪ orang‬تشکيل شده است ‪ .‬به زبان مااليايی يعنی‬

‫جنگل‪.‬اورانگوتان يعنی انسان جنگلی ‪ .‬يعنی از نظر يک مااليی فاميل انسان محسوب می شود‪ .‬اين است که‬

‫آن ها او را يعنی اورانگوتان را نمی خورند ‪ .‬مههوم انسان يک مقدار وسيع تر تلقی شده از آن چيزی که ما‬

‫تصور می کنيم ‪ .‬به همين ترتيب وقتی می بينيم در مورد مههوم انسان چنين تنوعی وجود دارد می تواند‬

‫راجع به جن هم چنين تنوعی وجود داشته‪ .‬من يادم رفت که بگويم حتی از لحاظ تاريخی طيف اطالق‬

‫انسان در بين همان ملت های متمدنی که ما می شناسيم متهاوت است ‪ .‬يعنی در يک طيهی از زمان در‬

‫بين زبان های مختلهی که امروز ملل متمدن محسوب می شوند وقتی گهته می شد انسان‪ ،‬فقط شامل مرد‬

‫بود‪ .‬جنس مونث اين موجود جزء اطالق انسان تلقی نمی شد ‪ .‬اينکه در خيلی از زبان ها مشاهده می کنيد‬

‫که ‪ Man‬هم به انسان و هم به مرد گهته می شود‪ .‬که هم معنای انسان می دهد و هم معنا مرد و آن‬

‫چيزی که مرد نيست انسان نيست يک چيزی انسان نما‪،‬شبيه انسانی است ولی انسان نيست وقتی انسان‬

‫گهته می شود يعنی جنس مرد ‪ woman.‬شبيه انسان است و انسان محسوب نمی شد‪ .‬در زبان های ديگر‬

‫مثالً زبان التين هم وقتی گهته می شود ‪ mortalis‬در واقع هم معنای مرد می داد و هم معنای انسان ‪،‬‬

‫کلمه ‪human‬به زبان التين يعنی مرد که معنای انسان هم می دهد و جالب است‪ homos‬را شنيده ايد‬

‫کلمه‪ homme‬که همين االن ترکيب های مختلف اين کلمه مثالًدر زبان فرانسه يعنی مرد در حالی که از‬

‫نظر لغوی به معنای انسان است‪ .‬اين دقيقاً نشان دهنده اين است که چطور يک مههوم ظاهراً به نظر بدوی‬

‫خيلی واضح و روشن می توانند در بين اقوام و ملل مختلف می تواند معناهای متهاوتی داشته باشد‪ .‬به همان‬

‫ترتيب وقتی راجع به معنای مرکب صحبت می کنيم طبيعتاً اين معنای مرکب می تواند در بين ملل مختلف‬

‫معناهای متهاوتی داشته باشد‪ .‬مثال ديگر ‪ :‬جن در زبان عربی از ماده جن به معنای پنهان شد ساخته می‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪55‬‬

‫شود يعنی مههوم پنهان با مههوم انسان يعنی موجودی که شباهت هايی به انسان دارد با همديگر ترکيب‬

‫می شوند و مههوم جن را درست می کنند در حالی که اين مههوم جن در فرهنگ عربی می تواند دارای‬

‫ارزش مثبت يا منهی باشد و می تواند به انسان کمک بکند يا ضرر بزند برای همين است که در فرهنگ‬

‫قرآنی درباره جن داريم (‪...‬منا المسلمون و منا القاسطون ‪ )...‬بعضی از ما مسلمان هستيم و بعضی کافر و‬

‫ظالم هستيم اما در فرهنگ های مختلف ممکن است در اين مورد تهاوت هايی وجود داشته باشد‪ .‬مثالً در‬

‫زبان انگليسی واژه ای که برای جن است ‪.Daimon :‬‬

‫در نحو ساخت ‪ daimon‬خودش اصالً يک کلمه يونانی ‪.Demon‬در ساختش يک نوع مههوم خدای گونگی‬

‫است و يک نوع معنای شرور بودن يعنی معنای شر و معنای خدا با همديگر ترکيب شده اند و مههومی‬

‫ساخته شده با عنوان خدای گونه شرور‪ .‬وقتی که شما يک معنايی را از خدا و از شر می سازيدنمی شود‬

‫انتظار کارهای خوب داشت ‪ Demon .‬ها ‪ 2‬گونه اند ‪ :‬يک سری ‪ Demon‬خوبند و بعضی بد هستند قاعدت ًا‬

‫شما انتظار داريد که ‪Demon‬شرور باشد مههوم به اين شکل ساخته شده است اگر قرار باشد شما راجع به‬

‫موجوداتی ‪Demon‬صحبت بکنيد که ‪ 2‬حالت خوب و بد دارند اصالً بايد مههوم را از اول جور ديگری می‬

‫ساختيد‪.‬‬

‫در فرهنگ ايران باستان با يک واژه ای مواجه هستيم که شايد االن هم در ته ذهن مان يک تصور تلقی از‬

‫آن داشته باشيم کلمه پری‪ .‬خيلی وقت ها جن و پری را با هم به کار می برند در واقع در فرهنگ ايران‬

‫باستان‪ ،‬پری يعنی جن و پريان موجوداتی هستند شبيه آدم ولی موجوداتی هستند که به صورت عادی ديده‬

‫نمی شود‪ .‬يک نهر حتماً بايد در يک شرايط معراجی در يک شرايط استبصار قرار بگيرد تا بتواند پری ها را‬

‫ببيند در حالت عادی هيچ کس پری ها را نمی بيند‪ .‬فقط در قصه ها ست که يک فردی در شرايطی قرار می‬

‫گيرد که وارد شهر پريان می شود و امکان ديدن پری ها را پيدا می کند‪ .‬حاال پری يک ترکيب معنايی است‬

‫از ما و ((پر )) ی که از نظر لغوی به معنای پيرامون است و در واقع ترکيب معنايی که از آن ها ساخته شده‬

‫يعنی پيرامون ما انسان ها ‪ .‬موجودات پيرامون ما‪ .‬حاال اين موجوداتی که اطراف ما زندگی می کنند نسبت‬

‫به آن ها هيچ نوع داوری منهی هم ندارد و ما نمی گوئيم که اين موجوداتی شرور و بد هستند و چون به‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪56‬‬

‫نوعی مههوم مضاف اليه ما در اينجا وجود دارد‪( .‬پيرامون ما ) اين خود انگاری و اين انتسابی که به خودمان‬

‫می دهيم به نوعی حتی يک معنای مثبت هم برای پری به وجود آورده است ‪ .‬برای همين است که وقتی در‬

‫زبان فارسی می گوئيد پری‪ ،‬خود به خود يک بار معنائی مثبت هم برای پری به وجود آورده است ‪ .‬برای‬

‫همين است که وقتی در زبان فارسی می گوئيد پری خود به خود يک بار معنائی مثبت برای آن احساس می‬

‫کنيد ‪ .‬يعنی فرايند ساخت معنا به گونه ای است که ما نه تنها از آن فرار نمی کنيم و وحشت نمی کنيم‬

‫بلکه يک نوع احساس قرابت داريم ‪ .‬برای همين است که در تصورات ايرانی ها پری هميشه سهيد است و‬

‫سياه نيست‪ .‬در تصور ايرانی ها پری دوست داشتنی است و نهرت زا نيست‪ .‬پری يک موجودی است که اگر‬

‫فردی ببيند ممکن است عاشقش بشود و مجبور باشد هزاران مشقت را برای رسيدن به او تحمل کند‪ .‬و اين‬

‫به هيچ وجه هيچ شباهتی به مههوم‪ Demon‬در فرهنگ يونانی ندارد‪.‬که يک معنائی که ظاهراً مشابه‬

‫همديگر است يعنی جن در فرهنگ عربی و به طور کلی غربی و پری در فرهنگ ايرانی به دليل سه ساخت‬

‫مختلف به دليل اينکه بر اساس سه ترکيب مختلف ساخته شده اند دارای بار معنائی متهاوتی هستند و دقيقاً‬

‫اين بارهای معنائی متهاوت می تواند احياناً در ترجمه ها می تواند سوء تهاهيم های زيادی را ايجاد بکند ‪.‬‬

‫مثالً در ترجمه تهسير طبری آنجا می بينيد که جن به پری ترجمه می شود ولی وقتی شما جن را به پری‬

‫ترجمه می کنيد خود به خود جن ها دوست داشتنی می شوند‪ ..‬از آن طرف در ترجمه انگليسی جن به‬

‫‪ Demon‬ترجمه می شود چطور می شود اين ها اينقدر موجودات خوبی باشند که چه ‪ Demon‬با انصافی‬

‫است ‪ .‬در تلقی او ‪Demon‬ها نمی تواند اينقدر موجود معقول و حق پرستی باشد که با شنيدن قرآن جذب‬

‫قرآن بشود و به پيامبرايمان بياورند چون موجودی شرور است و اينکه از موجود شرور نمی شود چنين‬

‫انتظاری داشت در فرهنگ غربی فاصله ‪ Demon‬و شيطان خيلی فاصله کمی است ولی در فرهنگ عربی‬

‫اسالمی فاصله بين ‪ Demon‬و شيطان فاصله کامالً قابل مالحظه ای است که جن هم مثل انسان می تواند‬

‫شيطانی باشديا الهی باشدمههوم جن در فرهنگ عربی اسالمی کامالً مههوم بين بينی است و بين شرور بودن‬

‫و خير بودن ‪ .‬به اين ترتيب می توانيد تصور بکنيد که پديده ترکيب هم کامالً فرهنگی و قومی می تواند‬

‫باشد ‪ .‬يعنی برای ساخت يک معنا چه نوع ترکيبی رابايد انجام بدهيد ؟‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪57‬‬

‫مثال ديگر‪ :‬يکی از مهاهيمی که اهميت بحث ترکيب را در بحث های قرآنی می رساند مههوم سرنوشت‬

‫است‪ .‬چرا در زبان های فارسی به سرنوشت‪ ،‬سرنوشت می گويند ؟ دانشجو‪ :‬چون روی پيشانی اش نوشته‬

‫شده يعنی حتمی است و واقع می شود ‪.‬‬

‫استاد – به پيشانی چه ربطی دارد ؟ دانشجو – نوشتن يعنی اينکه ثبت شده و تغيير پيدا نمی کند ‪.‬‬

‫خودش ا ست ‪ .‬استاد – ببينيد در اينجا با بحث ترکيب مواجه هستيم‬ ‫سر هم يعنی مال هر کس مخصو‬

‫اين ويژگی فقط مربوط به ايران باستان نيست در بين ايرانی های باستان و فاميل هايش ‪ :‬فاميل های‬

‫اروپايی اش يک تلقی مشترکی وجود داشت و آن همين بود که دوستان توضيح دادند ‪ ،‬يعنی اين ها معتقد‬

‫بودند که هر فردی موقعی که به دنيا می آيد روی سرش يا به تعبير دقيقی روی پيشانی اش اينکه چه‬

‫اتهاقاتی بر او خواهد افتاد نوشته شده است‪.‬خدايان روی پيشانی او نوشته اند که چه اتهاقاتی قرار است بيهتد‬

‫و همان اتهاقات برای او خواهد افتاد‪ .‬به اين ترتيب مههوم سرنوشت بر اساس يک ترکيب ساخته می شود و‬

‫به وجود می آيد ‪ .‬اما نحوه ساخته شدن اين مههوم با نحوه ساخته شدن مههوم قضا در عربی متهاوت است ‪.‬‬

‫در زبان عربی قضا يعنی حکمی صادر کردن در باره فردی که آن حکم الزم االجرا است ‪ .‬هر آدمی که متولد‬

‫می شود در اين طرز تهکر مورد قضا قرار می گيرد و يک حکم برايش صادر شده که در مورد او الزم‬

‫االجراست و اجرا خواهد شد‪ .‬مههوم قضا با مههوم سرنوشت در زبان فارسی می توانند معادل تلقی بشوند به‬

‫دليل اينکه هر دوشان به نوعی راجع به يک چيزی صحبت می کنند البته طرز ساختشان با همديگر فرق‬

‫می کند ‪ .‬سرنوشت در زبان فارسی به صورت ترکيب ساخته شده ولی قضاء در زبان عربی انتقال معنائی‬

‫است يعنی شما مههوم قضا را از کاری که يک قاضی عادی انجام می دهد گرفته ايدو انتقال معنائی داده ايد‬

‫و با استهاده از استعاره و شبيه سازی‪ ،‬انگار که خدايان هم در مورد انسان همين کار را انجام می دهند‬

‫آمديد و مههوم قضا را به معنای جديد قضا و قدربه کار برديد‪ .‬اما االن که مههوم قضا و مههوم سرنوشت‬

‫ساخته شده وقتی شما اين دو را با هم مقايسه می کنيد کامالً با هم فرق دارند‪ .‬ممکن است که به هم خيلی‬

‫نزديک باشند ولی تهاوت های مشخص هم بين آن ها وجود دارد ‪ .‬اين را مقايسه کنيد با يک مههوم مشابهی‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪58‬‬

‫در فرهنگ اروپايی تحت عنوان ‪( destination‬مقصد) انگار که هر انسانی در حال حرکت به سمت يک‬

‫مقصدی است‪.‬وقتی که شما راجع به مقصد فردی صحبت می کنيد می شود‪destination‬‬

‫اينجا هم معنا را بر اساس يک انتقال معنائی ساخته ايد ‪ .‬يعنی زندگی آدم را به يک راه تشبيه کرده ايد که‬

‫يک نهر دارد می رود و هدفی که آدم در راه رفتن معمولی دنبال می کند را شبيه گرفتيد به هدفی که يک‬

‫را بر اين اساس ساخته ايد ‪ Destination.‬آدم در طول زندگی دنبال می کند و مههوم اين هم باز يک‬

‫ساخت ديگری است و اين ساخت هم از نظر معنائی تهاوت دارد با آن چيز که ما در قضا يا سرنوشت‬

‫مشاهده می کنيم ‪.‬يکی از مثال های خوب ديگر مثال خوشبختی است‪ .‬مههوم خوشبختی مههومی است که‬

‫در زبان های مختلف است ‪ .‬تقريباً کم و بيش شبيه به هم است هر کی می خواهد به خانه بخت برود می‬

‫گويند انشاهلل خوشبخت بشوی ‪ .‬يا دعا می کنند که انشااهلل سعادتمند و خوش بخت بشوی ‪ .‬ولی ساخت‬

‫مههوم خوشبختی در فرهنگ های مختلف به دليل اينکه در کارخانه های مختلهی توليد شده است و به‬

‫تکنيک های مختلهی توليد شده معنای خوشبختی در فرهنگ های مختلف با يکديگر متهاوت است مثالً در‬

‫زبان فارسی واژه ای داريد به نام بخت ‪ ،‬تقريباً چيزی معادل قسمت است هر کس يک قسمتی دارد‪ .‬واژه‬

‫فارسی قسمت‪ ،‬بخت می شود هر کس يک بختی دارد‪ .‬در اين قسمت جهانی اگر قسمت قسمت بدی باشد‬

‫اين آدم می شود بدبخت‪ .‬اگر قسمت جالب و موفقيت آميزی باشد اين آدم می شود خوشبخت‪ .‬يعنی شما‬

‫در اينجا مههوم خوشبختی را با ترکيب دو معنا ساختيد‪:‬يک مههوم بخت و دوم مههوم خوش و بر اين‬

‫اساس مههوم خوشبختی را ساخته ايد اما در زبانی مثل عربی مههوم خوشبختی به اين صورت ساخته نمی‬

‫شود‪ .‬شما مههوم سعادت را داريد‪ .‬سعادت از ريشه سعد از نظر لغوی به معنای کمک کردن است چنانچه‬

‫ساعد به معنای ياری رسان داريد در فرهنگ کهن عربی چنين تلقی وجود داشت که هر فردی متولد می‬

‫شود هم زمان با تولدش يک ستاره متولد می شود اين ستاره را طالع می گويند ‪ .‬حاال اين ستاره کارش‬

‫چيست‪ .‬اين ستاره کارش اين است که در طول زندگی اين آدم روی زندگيش تاثير بگذارد و از آن باال‬

‫دائماًزندگی اين آدم را کنترل می کند حاال چه جور تاثيری می گذارد درست مثل آن قسمت که راجع به‬

‫آن صحبت کرديم خدا نکند يک ستاره بد نصيب آدم شود و اگر اين ستاره خوب نصيب آدم بشود به او‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪59‬‬

‫کمک می کند ستاره ای که به آدم کمک می کرد به آن طالع سعد می گهتند ستاره ای که ياری نمی رساند‬

‫به آن طالع نحس (طالع چموش)می گهتند‪ .‬به اين ترتيب بر اساس يک ترکيب معنايی‪ ،‬طالع به معنای ياری‬

‫رساندن يک مههومی ساخته می شود با عنوان سعادت‪.‬سعادت يعنی صاحب طالع سعد بودن‪.‬سعيد يعنی‬

‫کسی که صاحب طالع سعداست يک ترکيب معنايی است‪ .‬ببيند خيلی طبيعی است که سعيد را به خوش‬

‫بخت ترجمه بکنيم ولی وقتی ازديد معناشناسی به قضيه نگاه می کنيم مخصوصا معناشناسی قومی‪ ،‬سعيد‬

‫دقيقاً مساوی معنای خوشبخت نيست برای اينکه در فرايند ترکيبی که برای ساخت آن ها اتهاق افتاده است‬

‫دو مسير کامالً مختلف طی شده است ‪ .‬مههوم سعد و نحس بودن طالع اصالً در کلمه خوشبخت وجود ندارد‬

‫ستاره هر نهر موقعی طلوع می کند که وقتی آن فرد متولد می شود و قبل از آن ستاره ای وجود ندارد و هر‬

‫نهر ستاره خودش را دارد وکاری به ستاره های ديگران ندارد‪ .‬تلقی هر ايرانی از مههوم بخت مثل کنکور می‬

‫ماند ‪ .‬يعنی اگر تو قبول بشوی يک نهر ديگر قبول نمی شود‪ .‬نمی شود همه با هم قبول بشوند ولی تلقی‬

‫عربی از مههوم طالع سعد و نحس يک تلقی کامالً انهرادی است و به ديگران کاری ندارد‪ .‬به هيچ وجه‬

‫معنايش اين نيست که اگر طالع تو سعد بود طالع نهر ديگری نحس باشد کسی جای کس ديگر را تنگ نمی‬

‫کند‪ .‬می بينيد که تهاوت های ريز و ظريهی بين هر دو وجود دارد ولی هر دو بر اساس ترکيب ساخته می‬

‫شوند اما دو نوع مختلف ترکيب‪ .‬با اين مثال ها مشخص می شود که معناسازی بر اساس ترکيب خيلی می‬

‫تواند درگير مهاهيم قرآنی باشد‪ .‬اينگونه نيست که ترکيب فقط برای ساخت مهاهيم تخيلی به کار رود خيلی‬

‫از معانی روزمره ای که در موضوعات مختلف مربوط به جهان بينی و جهان شناسی داريم و به کار می بريم‬

‫بر اساس ترکيب ساخته می شوند برای اينکه به هر حال داريم راجع به موضوعاتی صحبت می کنيم که اين‬

‫موضوعات به صورت ملموس نيستند و قرآن پر از اين موضوعات است برای اينکه بسياری از مباحث قرآنی‬

‫مربوط به آخرت ‪ ،‬مربوط به آفرينش ‪ ،‬مربوط به نحوه اداره کائنات بر اساس همين روش ساخته شده اند‪.‬‬

‫دانشجو – آيا قران مثالً مهاهيمی مثل سعادت که از طالع سعد و نحس گرفته شده را قبول دارد يا نه ؟‬

‫چگونه؟‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪60‬‬

‫استاد‪ -‬مهاهيم يک زبان به هر حال وجود دارد قبل از اينکه قرآ نی بخواهد به زبان عربی نازل بشود اين زبان‬

‫ساخته شده است و به هر حال هر معنائی برای اينکه ساخته بشود يک مسيری را طی کرده است ‪ .‬برای‬

‫اينکه جواب شما را بدهم اشاره می کنم به اينکه اجزاء مربوط به اين تلقی طالع به شکل های ديگری هم در‬

‫قرآن است ‪ .‬از جمله (طائره فی عنقه ‪ )..‬اين هم يک تلقی است که در فرهنگ عربی وجود داشته است که‬

‫هر کس طائری دارد در گردنش و سرنوشتش به نوعی به آن بستگی دارد بايد به اين معنا گرفته شود که‬

‫شما وقتی که از يک زبان می خواهيد استهاده بکنيد خود به خود آن زبان يک فرهنگی را درپيرامون خودش‬

‫دارد و نظام معناشناسيش بر اساس آن فرهنگ پيرامونی اش شکل گرفته است شما نمی توانيد يک‬

‫فرهنگی از نو بسازيد و بر اساس آن فرهنگ معانی را از نو ايجاد بکنيد و برای آن معانی الهاظی را قرار بدهيد‬

‫و بگوئيد ما می خواهيم قرانی را به اين زبان نازل بکنيم اين می شود چيزی شبيه اسدرانتو در حالی که قران‬

‫به زبان عربی نازل شده است ‪ .‬به هر حال نزولش معنايش همين است يعنی نمی توانيم بگوئيم که قرآن به‬

‫زبان عربی نازل شده ولی هيچ کاری به فرهنگ عربی ندارد ‪ .‬وظيهه ما اين است که اين معانی را بشناسيم و‬

‫بدانيم و بعد بتوانيم آن معانی را استهاده بکنيم ولی به هر حال معناشناسی در حوزه قران به خصو‬

‫معناشناسی قومی مستلزم اين است که به اين نظر توجه داشته باشيم ‪ .‬به هر حال واژه اين فرايند را طی‬

‫کرده است همه واژه ها اينگونه است ما داريم تک تک به واژه ها می پردازيم‪ .‬تک تک واژه ها را اگر مورد‬

‫بررسی قرار بدهيد خواهيد ديد که هر کدام يک مسيری را طی کرده اند ‪ .‬هيچ کدام از معانی ‪ ،‬معانی ای‬

‫نيستند که يک دفعه از آسمان نازل شده باشد‪ .‬همه اين ها معانی هستند که وجود داشته قبل از اسالم طی‬

‫فرايندی ساخته شده اند و اسالم از واژه های که وجود داشته استهاده کرده است نيامده از واژه های اختراعی‬

‫استهاده کند که قبالً هم نبوده باشد البته در خود قران هم معناسازی صورت گرفته است ولی با تصرف‬

‫درمعناهايی که وجود داشته ساخته است چون وقتی دين جديد می آيد يک سری باورهائی دارد که قبالً‬

‫نبوده است خود به خود وقتی باورها و مناسک جديد ايجاد می شود معناهای جديد ايجاد می شود اين‬

‫معناهای جديد هم بايد ساخته بشود و شده اند مثل معنای زکات ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪61‬‬

‫استخراج‬
‫نوع چهارم از فرايند ساخت معنا استخرا است)‪.(extraction‬ما با معنايی سر و کار داريم که وجود دارد‬

‫دوباره می خواهيم از نو رويش يک کار جديد انجام دهيم و آن اين است که با حذف برخی از مولهه هايی که‬

‫در ترکيبش وجود دارند يک معنای جديد توليد می کنيم ‪ .‬مثال ‪ :‬مههوم خوردن ‪ .‬مههوم خوردن به معنای‬

‫اين است که يک غذايی را ما از طريق دهان وارد بدنمان می کنيم ‪ .‬غذارا در دهانمان می گذاريم می جويم‬

‫و فرو می بريم در اينجا چند عنصر دخيل وجود دارد يک غذايی بايد باشد که خورده بشود اين خوردن بايد‬

‫از طريق دهان باشد‪ ،‬بلعيدنی وجود داشته باشد شما ممکن است تک تک اين مولهه ها را حذف بکنيد و از‬

‫آن ها معانی جديد بسازيد ‪ .‬مثالً ممکن است چيزی را با دهانتان بخوريد و حتی بجويد ولی بلعيدنی در کار‬

‫نباشد ‪ .‬يک کارکرد جديدی از خوردن ايجاد می شود که با کارکردهای قبلی فرق دارد مثل آدامس خوردن ‪،‬‬

‫ماده ای را داخل دهان می کنيم ساعتی می جويم بعد بيرون می اندازيم در واقع ما اين را نخورديم به‬

‫خوردن‬ ‫معنای اوليه ولی به يک معنای ثانوی خوردن است ‪ .‬يا مثالً فرايند جويدن را حذف بکنيم مثل قر‬

‫يک ماده ای را وارد دهانمان می کنيم می بلعيم اين قسمت که بايد چيزی در دهان گذاشته شود هست ‪،‬‬

‫قسمت بلعيدن هم هست ولی قسمت جويدن نيست يا مثالً آنچه که قرار است وارد دهان بشود اصالً از‬

‫جنس غذا نيست و ما دوباره خوردن را مقداری تعميم داده ايم مثل آب خوردن بله چيزی را می بلعيم ولی‬

‫از جنس غذا نيست اوالً و با لذات خوردن برای غذا است ما آنقدر اين کار برد را زياد انجام داده ايم که ديگر‬

‫در مکالمات روزمره کسی از فعل نوشيدن و آشاميدن استهاده نمی کند ‪ .‬اينجا ما تعميم داده ايم و اين‬

‫تعميم يعنی وقتی که ما توانستيم خوردن را به نوعی تعميم بدهيم و طوری معنايی را از آن استخرا بکنيم‬

‫که بتواند راجع به غير غذا هم صادق باشد يک دفعه اين امکان را برای ما به وجود می آورد که بتوانيم با‬

‫استهاده از يک مرحله استخرا و يک مرحله انتقال معنايی‪ ،‬مهاهيم خيلی انتزاعی تری را بسازيم مثل ربا‬

‫خ وردن (ال تاکلوا الربا‪ )....‬وقتی راجع به ربا خورن صحبت می کنيد عمالً چيزی وارد دهان شما نمی شود‬

‫بلعيدنی صورت نمی گيرد ولی يک مرحله استخرا انجام شده يک مرحله انتقال معنايی از مقوله استعاره‬

‫صورت گرفته و مههوم ال تاکلوا الربا ايجاد شده است يا اصطالحاتی مثل رانت خواری و زمين خواری‪ .‬اين ها‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪62‬‬

‫اصطالحاتی است که بر همين اساس ساخته شده اند و اين فرايند معناسازی را طی کرده اند‪ .‬اين کاربردها‬

‫بعضی وقت ها آنقدر زياد می شود که وقتی اوصافی برای چيزی به کار برده می شود به نظر تناقض آميز می‬

‫رسد مثالً ما چيزی به نام تخته گوشت داريم يا تخته سبزی‪ .‬وقتی می خواهيد از مغازه ای تخته سبزی‬

‫بخريد هنگام خريد می بينيد تخته پالستيکی است ‪ .‬چرا ؟‬

‫اول که مههوم تخته گوشت يا تخته سبزی ساخته شده بر اساس يک ترکيب معنايی‪ ،‬شما تخته ای را تصور‬

‫يعنی خوردن ک گوشت يا سبزی با آن‬ ‫کرده ايد که معنای چوب بودن در آن وجود دارد بعد کاربرد خا‬

‫معنای چوب بودن ترکيب شده و تخته سبزی‪ .‬حاال شما هنگام خريدجنس اين تخته را استخرا می کنيد و‬

‫می گوئيد من چيزی می خواهم که تخته سبزی باشد ولی جنسش برايم مهم نيست و جنسش می تواند‬

‫پالستيکی باشد ‪ .‬بعد می گوئيد يک تخته سبزی پالستيکی به من بدهيد اگر تخته است چطوری پالستيکی‬

‫است ؟ واگر پالستيکی است چطوری تخته است ؟ علتش اين است که ما يک مههوم تخته گوشت سبزی‬

‫ساخته ايم بعد معنی جنس چوب بودنش را در يک فرايندی دور انداخته ايم بنابراين از هر جنس ديگر می‬

‫تواند باشد‪.‬ا مثال ساده ديگرش کلمه صندلی است‪.‬در فرايند ساخت مههوم صندلی بعد از اينکه مههوم‬

‫صندلی ساخته شد ما در يک فرايند ديگری استخرا انجام می دهيم يعنی گهتيم ما اين هيئت ترکيبيه را‬

‫از مههوم صندلی استخرا کرديم وجنش برای ما مهم نيست بنابراين اين هئيت ترکيبيه با هر جنس ساخته‬

‫بشود از نظر ما صندلی است و الزم نيست حتماً جنسش چوب باشد وآن هم از نوع صندل ‪ .‬استخرا يکی از‬

‫شيوه های ساخت معنا است که کامالً با فرهنگ در ارتباط است يعنی اين فرهنگ است که احساس نياز می‬

‫کنيم که از برخی مولهه ها صرفنظر بکنيم ‪.‬‬

‫دانشجو‪ -‬تفاوت انتقال و استخراج در چیست ؟‬

‫استاد – در انتقال شما از يک معنای الف به معنای ب می رويد ولی در استخرا معنا عوض نمی شود يکی‬

‫از مولهه ها يا چند مولهه حذف می شود و به نوعی می شود گهت معنا تعميم پيدا می کند ولی معنا همان‬

‫معنا است و عوض نشده است ‪.‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪63‬‬

‫معناشناسی جلسه ‪6‬‬


‫نظرات محققان‬
‫معرفی مکاتب معناشناسی‬

‫در جلسه امروز يک بحث انتقالی داريم ‪ .‬يعنی چگونه می توانيم دستاورد اين شناختی که روی مکاتب‬

‫معناشناسی داريم را درحوزه قرآن پياده بکنيم ؟‬

‫مقدمه‪:‬‬
‫شايد اولين سوالی که به ذهن شما خطور کنداين است که آيا اصالً اين کار شده است ؟ تا به حال چقدر از‬

‫اين رو ش ها در حوزه مطالعات قرآن استهاده شده است ؟ واقعيت قضيه اين است که ما کالً در حوزه‬

‫مطالعات اسالم شناسی غرب يا اسالم شناسی مستشرقين با يک نقطه ضعف بزرگی مواجه هستيم که در اين‬

‫بحث هم خودش را هم نشان می دهد و آن نقطه ضعف اين است که يک تهاوت بارزی بين اسالم شناسی‬

‫که در يک کشور اسالمی اتهاق می افتد با اسالم شناسی که در يک کشور غربی اتهاق می افتد‪ .‬شما وقتی‬

‫وارد رشته الهيات می شويد اوالً مسلمان هستيد‪ .‬سال های سال با اين دين زندگی کرده ايد ‪ .‬بسياری از‬

‫چيزهائی که ديگران بايد ياد بگيرند شما از اول می دانيد‪ .‬برخی از بحث های مقدماتی مثل عربی را حداقل‬

‫در دوره تحصيلی راهنمايی و دبيرستان گذرانده ايد و اصالً به طور کلی‪ ،‬زبان عربی برای شما سخت نيست‬

‫‪.‬الهبايش همان الهبائی هست که در زندگی روزمره از آن استهاده کنيد خيلی از واژه های فرهنگ اسالمی که‬

‫بارمعنايی خاصی را حمل می کنند عيناً در فارسی به کار برده می شود ‪ .‬اين گونه مسائل خيلی تهاوت‬

‫ايجاد می کنند تا اينکه شما خودتان را به جای يک محقق يا دانشجوی آلمانی‪ ،‬انگليسی ‪ ،‬روس‪...،‬بگذاريد‬

‫که می خواهد بيآيد و با اسالم آشنا بشود‪ .‬آن ها هيچ کدام از مقدماتی که شما داريد ندارد ‪ .‬او بايد همه‬

‫چيز را از صهر شروع کند ‪ .‬شما با سيستم دانشگاهی آشنا هستيد و می دانيد که در سيستم دانشگاهی به‬

‫هر حال يک محدوديت واحد وجود دارد يعنی شما نمی توانيد فردی را بياوريد وروی صندلی دانشکده ای‬

‫بنشانيد و بگوئيد بايد ‪ 840‬واحد بگذرانيد تا به تو ليسانس بدهند ‪ .‬يک محدوديتی وجود دارد ‪ .‬باالخره بايد‬

‫يک تعداد مشخص واحد را بايد بگذرانيد‪ .‬دقيقاً به همين دليل است که بخش مهمی از دروسی را که يک‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪64‬‬

‫نهر برای اينکه رشته ای از اسالم شناسی را بگذراند‪ ،‬بخش مهمی از واحد ها را دروسی تشکيل می دهند که‬

‫از نظر ما درس های پيش پا افتاده ای محسوب می شوند ‪ .‬بعضی از آشنايی ها خيلی کلی که وقتی ما به‬

‫قضيه نگاه می کنيم می گوئيم که اين ها جزء واضحات است و احتيا به واحد گذراندن ندارد ولی برای او‬

‫که از بيرون وارد اين عرصه می شود نياز به گذراندن واحد دارد و بخش مهمی هم زبان است ‪ .‬يک مستشرق‬

‫برای اينکه مستشرق بشود زبان عربی را که قاعدتاً بايد ياد بگيرد و اين حجم قابل مالحظه ای از واحدها را‬

‫تشکيل می دهد ‪ .‬مثالً طرف بايد ‪ 2‬واحد يا ‪ 4‬واحد فقط جغرافيای عربستان ‪ ،‬ايران را بگذراند اصالً بداند‬

‫مکه کجاست ؟ کجای کره زمين هست ؟ چگونه جايی است ؟ ايران کجاست ؟ ‪ ...‬اين جور چيزها را ياد‬

‫بگيرد و يک دفعه متوجه می شود که واحدهايش تمام شد ‪ .‬حاال چرا من اين بحث را مطرح می کنم ؟ اين‬

‫بحث را برای اين مطرح می کنم که شما بايد تصورتان را از جريان استشراق به شدت بايد پايين بياوريد ‪.‬‬

‫يک مستشرق اوالً و بالذات نيامده که مشکالت اسالم را حل بکند ‪ .‬يک مستشرق هدفش اين است که اسالم‬

‫را به جامعه خودش معرفی بکند ‪ .‬نه اينکه بيآيند واسالم را به مسلمانان معرفی بکنند چون حجم دروسی را‬

‫که می گذرانند برای چنين کاری نيست ‪ .‬در گذشته مثالً ‪ 100‬سال پيش ‪ 50‬سال پيش بعضاً مستشرقين‬

‫بزرگ و مقتدری پيدا شدند که دانششان در مورد اسالم در حد واحدهای دانشگاهی نبود بلکه آمده بودند و‬

‫عمرشان را وقف کرده بودند و حرف برای گهتن دارند حاال چه ضد اسالم يا چه درتبين اسالم حتی ايده‬

‫هايی را مطرح کرده اند که برای خود مسلمانان هم جالب بوده است ‪ .‬ولی نبايد تصور کرد که همه مستشرق‬

‫ها از اين جنس هستند ‪ .‬مستشرق به طور عادی يک دانشمند معمولی است نه يک دانشمند خيلی نابغه در‬

‫حدی درس خوانده که بتواند اسالم را بشناسد و به جامعه خودش معرفی بکند ‪ .‬اسالمی که وجود دارد ‪ ،‬قرار‬

‫نيست که اين آدم‪ ،‬شاخ ديوی را بشکند و مشکلی را حل بکند ‪ .‬وجود حجم بسيار زيادی از واحدهای زبان و‬

‫عمومی و جغرافيا و تاريخ ملل اسالمی و کليات اسالمی يک مانع جدی را در راه استشراق به وجود می آورد‬

‫و آن اين است که کسانی که به دانش استشراق می آيند تقريباً دانش ديگری ندارند يعنی وقت ندارند که‬

‫درس ديگری را هم بخوانند ‪ .‬يک چيزی شبيه همان مشکلی که با يک شکل ديگری با آن مواجه هستيم و‬

‫آن اين است که مثالً به صورت سنتی در حوزه های علميه آن قدر فقه و اصول و دروس وابسته به فقه و‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪65‬‬

‫اصول می خواند که فرصت ندارد با علوم ديگری آشنا بشود ‪ .‬اين مشکالت وجود دارد و باعث می شود که در‬

‫فضای استشراقی غرب ما با يک نوع عقب ماندگی متدولوژيک مواجه شويم‪ .‬يعنی وقتی که در خود دانشگاه‬

‫های غربی در يک زمينه ای تئوری هايی مطرح می شود متدلوژی هائی مطرح می شود مستشرق اصالً خبر‬

‫ندارد ‪ .‬علتش اين است که او آنقدر درگير چيزهای ديگری است که در بوته اين وقايع قرار نمی گيرد‪ .‬به‬

‫ندرت اتهاق می افتد که در بين مستشرقين آدمی به داليلی فردی ناراحت است و او اين سد را می شکند‬

‫مثالً فردی را داريم به نام انريکه نالدينوايتاليايی‪ .‬اين فردی است که خيلی حرف برای گهتن دارد مثالً در‬

‫حوزه معتزله يکی از مهم ترين تحقيقات را او انجام داده است و حرف هايی راجع به معتزله زده که‬

‫مستشرقين قبلی نزده بودند حتی برای مسلمانان هم جالب است و کتابش در مورد معتزله به زبان عربی‬

‫ترجمه شده است ‪ .‬حاال چرا اين آدم با بقيه مستشرقين تهاوت پيدا کرده است ؟ علتش اين است که اين‬

‫آدم از زمانی که وارد دانشگاه شده رفته زبان و ادبيات يونان ياد گرفته است‪ .‬اصالً با اسالم و عربی هيچ کار‬

‫نداشته است ‪ .‬دکتری زبان و ادبيات يونانی گرفته و درسش تمام شده است ‪ .‬چند بار برايش مسافرت پيش‬

‫آمده‪ .‬آمده به مصر و يکدفعه از اسالم و جهان اسالم خوشش آمده و از نو می رود و ثبت نام می کند و يک‬

‫دوره عرب شناسی و اسالم شناسی خواندن ‪ .‬برای اين آدم که با فلسهه يونان و متون کهن يونانی آشنايی‬

‫داشته وقتی عربی را ياد می گيرد و با متون کالمی جهان عرب ارتباط برقرار می کند يک دفعه برای او پرده‬

‫ای برداشته می شود و احساس می کند چقدر جالب است مقايسه بين متون يونانی و مباحثی که معتزله در‬

‫کالم مطرح می کنند و يک کشف و انکشافی در واقع اتهاق می افتد و منجر می شود که کتاب معروفش را‬

‫بنويسد ‪.‬‬

‫در مورد تحوالت متدلوژی ما در تمام موارد با افرادی مواجه هستيم که به دليل داشتن يک دانش ديگری‬

‫توانسته اند يک تحولی را به وجود بياورند‪ .‬يوزف شاخت مستشرق آلمانيست‪.‬حقوق خوانده و سال ها وکيل‬

‫بوده است و بعدها عالقمند به اسالم می شود و کتب مختلهی می نويسد‪ .‬چون حقوق خوانده کارهای‬

‫جديدی کرده است‪ .‬در حوزه هايی مثل معناشناسی يک نهر بيآيد و از يک سلسله متدهائی که در يک دانش‬

‫ديگری مثل زبان شناسی اين متدها جا افتاده اند تحول پيدا کرده اند و االن به يک روش کار آمد تبديل‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪66‬‬

‫شده اند استهاده بکند نبايد انتظار داشته باشيم ‪.‬ما تصورمی کنيم کسی که در غرب زندگی می کند و‬

‫مستشرق هم هست به همه علوم اولين و آخرين آگاهی دارد ‪ .‬نه بلکه اوهمان قدر بلد است که درس خوانده‬

‫است به اين ترتيب ما در فضای استشراقی مشاهده می کنيم البته به جزء استثنائات‪ ،‬وقتی يک نظريه متدی‬

‫مطرح می شود ‪2،3‬نسل طول می کشد يعنی تقريباً ‪ 50‬تا ‪ 75‬سال طول می کشد تا آن متد به فضای‬

‫استشراق بيآيد‪ .‬مثالً فرض کنيددرباره تاريخ اسالم وسيره نبوی يک شخصيت محوری در اواخر قرن ‪19‬‬

‫داريم فردی است به نام لئونه کايتانی‪ .‬ايشان ايتالياتی است متخصص تاريخ قرون وسطی است و آمده اسالم‬

‫شناسی‪ .‬آدم های دو رشته ای معموالً همچنين اتهاقی برايشان می افتد‪ .‬او در حوزه اسالم شناسی شروع‬

‫کرده به استهاده کردن از متدهائی تاريخی که در دانش قبلی اش ياد گرفته بود و جزء اولين کسانی از‬

‫مستشرقين هست که صاحب تئوری است‪ 16 – 15 .‬جلد کتاب دارد‪3.‬نسل آرای او پيشتاز بوده است و ‪20‬‬

‫سال پيش مادلونگ خطشکنی می کند و کتاب جانشينی محمد را می نويسد‪.‬مادلونگ در اول کتاب می‬

‫گويد که افکار کايتانی در طول ‪ 80‬سال گذشته بر افکار مستشرقان مسلط بوده است و بعد شروع می کند‬

‫به نقد کايتانی و متدلوژی جديدی را مطرح می کند‪.‬‬

‫يک سنتی در حوزه های استشراقی هست و آن اين است که يک فردی پيدا می شود با اطالعات وسيع به‬

‫طوری که ديگران را تحت تاثير دانش خودش قرار می دهد ديگران از اوتبعيت ميکنند تا اينکه بعد از مدت‬

‫فرد ديگری به عرصه آيد ‪ .‬لذا می شود گهت که فضای استشراقی در جوامع غربی يک فضای خيلی کند‬

‫است‪ .‬يک فضايی است که خيلی متناسب با اتهاقات علمی که در محافل دانشگاهی می افتد نيست ‪ .‬بلکه‬

‫هميشه مقداری عقب است نسبت به تحوالت ديگر علوم مثل زبانشناسی‪ ،‬تاريخ و‪..‬‬

‫معناشناسی از حدود سال های ‪ 1920‬در غرب فعال شدند و گهتنی است‬ ‫محافل زبان شناسی به خصو‬

‫قبل از فعال شدن اين ها محافل استشراقی وجود داشتند‪ .‬به عنوان مثال اولين مجله شرق شناسی در سال‬

‫‪ 1665‬چاپ شده است ‪ .‬در سال ‪ 1920‬از انتشار مجله انجمن شرق شناسی آلمان حدود ‪ 100‬سال می‬

‫گذرد‪ .‬چون اين مجله از سال ‪ 1804‬تاکنون در آلمان شروع به چاپ کرده است ‪ .‬بنابراين از نظر مستشرقين‬

‫دانش هائی نوپايی بوده اند و يک نوع مقاومتی از طرف مستشرقين نسبت به اين دانش ها وجود داشته است‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪67‬‬

‫چون مستشرقين با آن سابقه طوالنی زير بار چند دانشمند نوپا که متدهای نوپائی ارائه می دهند نمی‬

‫رفتند‪.‬مستشرقين تا مدت ها ترجيح می دادند از همان سنت ادبی که از قبل وجودداشته تبعيت بکنند‬

‫واصالًبا دانش های جديد مثل زبان شناسی و معناشناسی آشنا نبودند و فرصتی هم برای آشنا شدن‬

‫نداشتند‪ .‬البته دو روزنه اميد وجود دارد که افرادی دنبال اين رفته اند ‪.‬اولين روزنه اين است که موانعی که‬

‫در جهان استشراق در اين زمينه است درجهان اسالم وجود ندارند ‪ .‬يعنی در جهان اسالم فردی که در يک‬

‫رشته فنی هم درس خوانده ممکن است به مسائل قرآنی عالقمند بشود وشروع به کار بکند تا چه برسد که‬

‫علوم انسانی خوانده باشد‪ .‬بنابراين در جهان اسالم ‪ ،‬در ايران ‪ ،‬در مصر و‪ ....‬افرادی بوده اند و در دانشگاه ها‬

‫زبان شناسی خوانده اند و بعد به دليل عالقه ای که به قرآن از باب مسلمان بودند دارند از دانشی که داشته‬

‫اند در حوزه مطالعه قرآن استهاده بکنند ‪.‬اين اولين راهی بود برای شکستن آن سد ‪.‬‬

‫هستند ‪ .‬افرادی که زيادی درس خوانده اند در طول يک قرن گذشته‬ ‫دومين روزنه اميد مستشرقين خا‬

‫بسيار نادر از اين روزنه ها اتهاق افتاده است ‪.‬يکی از اين مستشرقين خا ‪ ،‬ايزوتسو‪ 5‬است ‪ .‬وی پدر‬

‫استشراق ژاپن است‪.‬ايزوتسو تحصيالت دانشگاهی ندارد و در يک مقطعی به خاطر تحقيقاتی که انجام داده‬

‫بود وزارت علوم ژاپن مدرک دکتری ‪6‬داد‪ .‬يکی از شاخه های بوديسم ‪ ،‬زنبوديسم است وايزوتسو طلبه‬

‫زنبوديسم است‪ .‬ايزوتسو به خاطر آشنايی با تائوئيسم زبان چينی را ياد می گيرد‪ .‬اواز طريق موسی جار اهلل‬

‫(از مسلمانا ن تاتار روسيه که به کشورهای عربی و ژاپن مسافرت می کند ) طی مذاکراتی که با هم داشته اند‬

‫با اسالم آشنا می شود و عالقمند می شود که اسالم را بيشتر بشناسد فلذا به کشورهای مسلمان از جمله‬

‫ايران هم سهر می کند و با زبان فارسی و عربی کامالً آشنا با قرآن و افکار مالصدرا عميقا آشنا می شود‪ .‬چند‬

‫مقاله در اين زمينه می نويسد و بعد که به ژاپن بر می گردد اولين کاری که انجام می دهد ترجمه قرآن به‬

‫سرو کار داريم و مثل ساير افراد نبوده که يک روال‬ ‫زبان ژاپنی است ‪ .‬مالحظه می کنيد که با يک آدم خا‬

‫‪ -1‬توشيهيکوايزوتسو مستشرق ژاپنی ‪ ،‬پدر استشراق ژاپنی ‪ .‬ضمناً الزم به تذکر هست که ژاپن خودش‬
‫غرب به معنای اينکه آلمان و فرانسه هم غرب * نيست بلکه خودش هم شرق است ‪ -2 .‬واقعی نه افتخاری‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪68‬‬

‫هم دارد‬ ‫ويژگی های خا‬ ‫ثابت دانشگاهی را طی می کنند و بعد دنبال زندگيشان می روند ‪ .‬اين آدم خا‬

‫‪:‬‬

‫‪ -1‬غير از زبان ژاپنی‪ ،‬چينی و عربی چندين زبان ديگر هم بلد بود ‪ -2‬بسيار پر مطالعه است و با حوزه های‬

‫مختلف آشنا است و همچنين بسيار کنجکاو بوده است‪ .‬يکی از نشانه های پر مطالعه بودنش اين است که‬

‫عالقمند می شود به مکتب معناشناسی بن و ديدگاه های وايسگربر و سعی می کند از آن در مطالعات قرآن‬

‫استهاده بکند ‪ .‬البته ايشان اين کار را برای غير قرآن هم انجام داده است ‪ .‬مثالً کاری که برای‪ .....‬انجام داده‬

‫از همين سنخ است به انگليسی يعنی کار معنا شناسی روی آن انجام داده است ‪ .‬ايزوتسو يک جريانی را به‬

‫وجود آورد و بعد از او مشاهده اين گونه کارها هستيم ‪ .‬مثالً يکی از شاگردان ايزوتسو به نام شينيا ماکينو‬

‫اين راه را ادامه داد و در کنار کتاب های ايزوتسو يعنی خداو انسان در قران و مهاهيم اخالقی در قران کتاب‬

‫سومی را هم ماکينو نوشت به نام رستاخيز در قرآن که يک کتابی با رويکرد معناشناسی راجع به معاد در‬

‫قرآن بود ‪.‬‬

‫در فضای اروپا هم شاهد کارهای مشابهی هستيم فردی به نام باکر (آلمانی ) که کتابی دارد به نام (انسان در‬

‫قرآن ) به آلمانيست‪ .‬اين کتاب بر اساس مکتب معناشناسی بن انجام گرفته است ‪ .‬نمی دانيم آيا ايزوتسو بر‬

‫باکر موثر بوده يا خودش مستقال کاری انجام داده است‪.‬‬

‫البته غير از اين کتاب ‪ 4‬کتاب ما تعدادی هم مقاله داريم تقريباً حدود ‪ 10‬نهر داريم که روی مهاهيم خا‬

‫قرآنی مقاله نوشته اند‪ .‬مثالً سه مقاله معناشناسی در مورد کلمه (حنيف ) داريم ‪.‬‬

‫در جهان اسالم از نيم قرن پيش‪ ،‬افرادی را از جهان عرب و ايران داريم که دنبال تحصيالت دانشگاهی‬

‫زبانشناسی رفته اند ‪ .‬اما کسانی که در اين بين ‪،‬کار معناشناسی قرآن انجام داده باشند اندکند‪ . .‬علتش هم‬

‫مظلوم بودن معناشناسی در بين شاخه های زبان شناسی است و چون مباحث معناشناسی جزء مباحث‬

‫نظری زبان شناسی است و ته قضيه اين است که طرف بيآيد و کار تحقيقاتی انجام بدهد و مثل رشته های‬

‫کاربردی همچون ترجمه‪ ،‬آموزش زبان‪ ،‬گهتار درمانی و‪ ...‬نيست که خواهان زيادی داشته باشد به همين‬

‫دليل معناشناسی جزء شاخه هايی نيست که مورد استقبال دانشگاه های جهان عرب و ايران قرار گرفته باشد‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪69‬‬

‫تا همين االن شاخه ای نيست که چندين پايان نامه داشته باشيم و يا استادهائی باشند که به طور تخصصی‬

‫در اين زمينه کار بکنند‪ .‬اگر بخواهيد کل افرادی که در جهان اسالم قلم زده اند وکار کرده اند در‬

‫معناشناسی محض ونه معناشناسی قرآن واقعاً ‪ 20‬نهر هم نمی شود در طول قرن گذشته حتی ‪ 20‬نهر هم‬

‫نداريم‪ .‬در ايران در خوشبينانه ترين حالت ‪ 4‬نهر است و اين يک آفت جديست‪.‬‬

‫بررسی ظرفیت های این کار ‪:‬‬


‫يک مشکل جدی در مطالعه معنا در حوزه قرآن انتخاب مکتب است ‪ .‬يعنی شما برای اينکه بخواهيد يک کار‬

‫معناشناسی انجام بدهيد اولين قدم اين است که بگوئيد متد من اين است و برای معرفی متد خودتان يا بايد‬

‫به سمت يکی از مکاتب موجود برويد و يا اينکه تلهيقی از مکاتب موجود ايجاد کنيد ‪ .‬در خود همين دانشگاه‬

‫‪ 6،7‬پايان نامه در حوزه معناشناسی قرآن داشته ايم و در همه اين ها اين معضل بوده است که از کدام‬

‫مکتب می خواهد استهاده بکند با توجه به تجربه علمی ايزوتسو و کارهای ديگری مثل کارهای باکر و ماکينو‬

‫که در پيرامون مکتب بن هستند‪ .‬بنابراين در بين همه مکاتب معناشناسی‪ ،‬تنها مکتب بن برگ برنده داشت‬

‫وتنها مکتبی است که تجربه عملی (حداقل ‪ 4‬کتاب و تعداد قابل مالحظه ای مقاله ) در کارنامه اش دارد ‪.‬‬

‫اما مکاتب ديگر معناشناسی فاقد چنين پيشينه ای هستند و اگر کسی بخواهد بر اساس مکاتب ديگر غير از‬

‫مکتب بن کاری بکند بايد از صهر و بدون الگو و تجربه کار بکند‪ .‬بنده هم که در جلسات گذشته بيشتر‬

‫مکتب قومی را معرفی کردم دقيقاً به خاطر همين بود که اين مکتب ‪ ،‬تنها مکتبی است که تجربه علمی در‬

‫حوزه کار قرآنی دارد ‪ .‬و اين به هيچ وجه معنايش اين نيست که مکاتب ديگر نمی توانند مورد استهاده قرار‬

‫بگيرند بلکه برای استهاده از مکاتب ديگر خيلی کار الزم دارد‪ .‬خيلی انرژی الزم دارد بايد تجربه ای را از صهر‬

‫شروع کرد ‪ .‬و يک سری مکاتب ديگر مثل مکتب نقش گرای لندن يا مکتب معنا شناسی شناختی که‬

‫متعلق به جای خاصی نيست و اخيراً هم يک کتاب به زبان فارسی در مورد اين مکتب ترجمه شده است‬

‫تحت عنوان معناشناسی شناختی‪ .‬مکتب معناشناسی تحولی روسيه و مکتب معناشناسی روايتی پاريس و‬

‫چندين مکاتب ديگر می توانند در حوزه مطالعات قرآنی مورد استهاده قرار بگيرند ولی در عمل هيچکدام از‬

‫آن ها تا به امروز کاری انجام نداده اند‪ .‬بنابراين در ادامه بنده مواردی را کار می کنم(تطبيق مباحث‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪70‬‬

‫معناشناسی بر قرآن) که در اين ‪ 4‬کتاب کار نشده ولی دوستان توجه داشته باشند که اين فقط يک فضا از‬

‫معناشناسی است ‪.‬‬

‫پرسش و پاسخ ‪:‬‬

‫دانشجو – به نظر می رسد نتايج حاصل از مطالعه معنا بر اساس مکتب ساختاری بهتر و دقيق ترباشد چرا از‬

‫اين مکتب استهاده نمی کنيم ‪.‬‬

‫استاد‪ -‬معناشناسی قومی جديدتر از افکار سوسور است يعنی اين ها افکار سوسور را ديده اند و نقايصی را در‬

‫حرف های سوسور احساس کرده اند و اين يک گام به جلو است ‪ .‬بر گشتن به مکتب ساختاری يک گام به‬

‫عقب محسوب می شود ‪ .‬بزرگ ترين ايرادی که به سوسور وارد است و ما هم اشاره کرديم اين است که او‬

‫زبان را در تحول نمی بيند‪ .‬زبان از نظر سوسور يک پديده ايستا است در حالی که در واقعيت قضيه زبان يک‬

‫پديده ايستا نيست‪ .‬يک مبنائی الزم است که بتواند زبان را به واقعيت نزديک تر بکند به نظر می رسد مکتب‬

‫معناشناسی قومی به واقعيت نزديک تر است تا مکتب ساختاری سوسور ‪ .‬مکتب سوسور خيلی ذهنی و‬

‫انتزاعی است و احياناً شما اگر احساس می کنيد به نتايج دقيق تر دست پيدا می کنيد اين دقت‪ ،‬صوری و‬

‫ظاهری است و واقعی نيست ‪ .‬اما يک قسمت از حرف شما شايد اين است که می گويد ‪ :‬برای کار کردن‬

‫روی متنی مثل قرآن لزومی ندارد از فضای متن قرآن بيرون بيائيم و برويم ببينيم که رسم و عادت عرب چه‬

‫بود و بتوانيم از طريق آن معنا را درک بکنيم ‪( .‬همان که در درس نقد ترجمه آمد اضافه شود )اما يک راهی‬

‫وجود دارد ‪ .‬اگر شما تمايل داشته باشيد که صرفاً به صورت درون متنی کار معناشناسی انجام بدهند اين راه‬

‫دارد چون همه مکاتب معناشناسی از شما نمی خواهند که از متن بيرون بيائيد مکاتب متعددی وجود دارند‬

‫مثل معناشناسی نقش گرا که هيچ ضرورتی برای بيرون آمدن از متن نيست و هيچ ضرورتی برای آشنا شدن‬

‫با فرهنگ عرب نيست ولی حرف ها هم از حرف های سوسور خيلی پخته تر است‪ .‬بنابراين فکر نکنيد که اگر‬

‫بخواهيد يک کار درون متنی انجام بدهيد حتماً بايد سراغ سوسور برويد‪ .‬باالخره در مکاتب معناشناسی‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪71‬‬

‫مکاتب متعددی وجود دارند که به شما متدهائی می دهند که بتوانيد به صورت درون متنی روی قرآن کار‬

‫بکنيد بدون اينکه نياز به آشنا شدن به فرهنگ يک قوم داشته باشيد‪.‬‬

‫دانشجو – نتايج مطالعه کداميک از اين مکاتب در حوزه قرآنی کاربردی تر و مهيد تر است ؟‬

‫استاد – نمی شود به اين سوال جواب داد ‪ .‬چون به نظر من همه شان مهيد هستند ‪ .‬چون هر کدام از اين‬

‫دارند و هر کدام در جايی به درد می خورند‪ .‬مثالً فرض کنيد با مسئله ازدوا و‬ ‫ها يک کارآمدی خا‬

‫خانواده سروکارداريد که فرهنگ پيرامون در آن مسئله خيلی نقش بازی می کند‪ .‬ولی ما حوزه های ديگری‬

‫هم داريم که فرهنگ پيرامونی نقشی ندارد مثالً نام های معاد در قرآن که خيلی ربطی به فرهنگ پيرامونی‬

‫ندارد‪ .‬بعضی موضوعات داريم که اصالً در آوردن فرهنگ پيرامونی اش خيلی سخت است و نمی شود در‬

‫آورد‪.‬اطالعات تاريخی درموردش کم داريم‪ .‬مثالً در مورد بت هائی که در قرآن صحبت شده کسی بخواهد‬

‫کار معناشناسی بکند اطالعاتمان در مورد فرهنگ پيرامونی اش خيلی کم است ‪ .‬اين جور جاها مکتب بن‬

‫خيلی کارآيی ندارد و بايد از مکاتب ديگری که تکيه خاصی روی فرهنگ پيرامونی ندارد استهاده بکنيم ‪.‬‬

‫حاال بر عکس اگر با مکتبی سروکار داشته باشيم که بيشتر درون متنی است مثل مکتب لندن‪ ،‬جاهائی که‬

‫تعداد آيات در موردش زياد است مثالً در مورد نحوه برگزاری معاد ‪ ،‬نهخ در صور‪ ،‬حشر که تعداد آيات زياد‬

‫است اين مکتب خيلی به درد می خورد ولی در يک موردی که يک تک آيه داريم مثالً(الرجال قوامون علی‬

‫النساء‪ ).......‬اين مکتب کمک خاصی به ما نمی کند ‪ .‬برای اينکه اين مکتب جايی کار آمدی دارد که آيات‬

‫زياد هستند و ما می توانيم با يک کارمتديک و برقرار کردن روابط سيستمی بين اين ها مهاهيمی را در‬

‫بياوريم‪ .‬پس نمی توانم به صورت يک جمله کلی بگويم مهيدترند و کارآمدترند بلکه همه شان در جای‬

‫خودشان کارآمد هستند ‪ .‬يعنی دقيقاً بسته به سوژه شما دارد البته معنايش اين نيست که شما اگر می‬

‫خواهيد پايان نامه بنويسيد برويد همه مکاتب را ياد بگيريد بلکه بسته به پايان نامه تان ممکن است يکی از‬

‫اين ها را انتخاب بکنيد ‪.‬‬

‫دانشجو – آيا فقط چون نمی توانيم با متن ارتباط برقرار بکنيم به سراغ مکاتب ديگر نمی رويم ؟‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪72‬‬

‫استاد – ببينيد متون اصلی در مورد همه اين مکاتب وجود دارد يعنی هر کدام از اين مکاتب‪ ،‬دانشمندانی‬

‫دارد که کتاب هائی نوشته اند در اختيار ما هم هست ‪ .‬منظور بنده از اينکه نتوانيد با آن ها برقرار بکنيد به‬

‫دليل فقدان تجربه کارروی قرآن است يعنی به دليل اينکه اين نوع کار روی قرآن انجام نشده هر کاری شما‬

‫انجام بدهيد تجربه اول حساب می شود ‪ .‬بسياری از اين متون انگليسی هستند البته بعضاً به عربی هم پيدا‬

‫می شوند ‪.‬‬

‫دانشجو – بحث تلهيق چه طور ؟‬

‫استاد – تلهيق خيلی وقت ها مهيد است ‪ .‬مخصوصاً برای ما که مقلد نيستيم و تعصب خاصی نداريم ‪.‬‬

‫بنابراين اگر بشود بعضی متدها را تلهيق کرد خوب است ولی دو شرط دارد که تحققش خيلی مشکل است ‪.‬‬

‫شرط اول اين است که بايد همه اين مکاتب و متدها را بشناسد و اين گام اول است ‪ .‬شرط دوم اين است که‬

‫اين ها بايد به نحوی کنار هم چيده بشوند و تلهيق بشوند که کامالً يک ارتباط سازمانی و سيستمی پيدا‬

‫بکنند نه يک ارتباط از هم گسيخته بی ربط ‪ .‬چون ممکن است با هم سازگاری علمی نداشته باشند‪ .‬قاعدتاً‬

‫تلهيق احتيا به يک دانش عميقی دارد که شما بتوانيد بر اساس آن دانش عميق‪ ،‬اين متدهائی را که از‬

‫مکاتب مختلف می گيريد بتوانيد طوری کنار هم قرار بدهيد که کامال کارآمدی و کارايی خودشان را حهظ‬

‫بکنند عمالً اتهاقی که در علوم می افتد همين است‪ .‬مثالً همين مکتب پاريس خودش يک مکتب تلهيقی‬

‫است‪ .‬خودش متدهائی را از روس‪ ،‬آلمان‪ ،‬فرانسه و‪ ...‬گرفته و تلهيق کرده و يک مکتب جديدی را تاسيس‬

‫کرده است ‪ .‬بنابراين تلهيق به خودی خود‪ ،‬کار خوبی است به شرط اينکه با دانش عميقی اين تلهيق انجام‬

‫بشود ‪.‬‬

‫دانشجو‪ -‬يک معرفی اجمالی از مکاتب ديگر ارائه بدهيد ؟‬

‫استاد – مکاتبی که وجود دارند و بالقوه می توانند در حوزه مطالعات قرآنی استهاده بشوند همان ‪ 2،3‬تايی‬

‫هستند که اسم بردم ‪ .‬غير از مکتب قومی‪ ،‬مکتب ديگری است به نام مکتب معناشناسی نقش گرا لندن ‪،‬‬

‫نقش ترجمه ‪ function‬است )‪)functionalistic semantic‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪73‬‬

‫اولين تئوريسين هايش مثل فرس‪ ،‬هندرسن و مايکل هاليدی انگليسی بوده اند وقتی می گوئيم مکتب‬

‫انگليسی الزاماً به اين معنا نيست که همه دانشمندانش انگليسی هستند ممکن است از جاهای مختلف باشند‬

‫خانم نبيه السعيد مصريست (همسر مايکل هاليدی) معناشناس بزرگيست و چند کتاب در معناشناسی دارد‪.‬‬

‫ويژگی اين مکتب يکی درون متنی بودنش است ‪ .‬وقتی هم درون متنی کار می کنند عالوه بر دستاوردهای‬

‫سوسور ‪-‬که سر جای خودش است و کسی از آن ها صرف نظر نمی کند مثل نگاه سيستمی به معنا و زبان‬

‫و تحليل روابط جانشينی و همنشينی‪ -‬امايک بحث وجود دارد و آن بحث نقش ‪ function‬است يعنی شما‬

‫معناها را ((در کجاش )) هم سوال می کنيد يعنی مثالً وقتی می گوئيد معنای آخر داريم می گويند اين‬

‫معنای آخر در کجا ؟ معنای آخر زمانی که خودش مستقيماً مسند قرار می گيرد ‪ ،‬معنای آخر‪ ،‬زمانی که‬

‫صهت يوم واقع می شود ((اليوم االخر)) معنای آخر به واسطه اينکه نقش ديگری را ايها می کند ‪ .‬خود آن‬

‫جمله چه نقشی را در متن ايها می کند ‪ .‬مثالً اگر يک سوره را يک متن در نظر بگيرد آن جمله در آن متن‬

‫چه نقشی دارد ؟ آن تک معنای مورد بحث ما چه نقشی در جمله ايها می کند ‪ .‬اين نقش فقط بخشی از آن‬

‫گرامری است و فقط گرامری نيست وانواع نقش های مختلهی است که در معناشناسی نقش گرا به آن توجه‬

‫می شود ‪.‬‬

‫مثالً بحث حمل بار جديد‪.‬فرض کنيد درباره هر معنايی صحبت می کنيد يکی از سواالت که اين مکتب‬

‫مطرح می کند اين است که اين معنا چقدر بار جديد حمل می کند ‪ .‬چه قدر اطالعات جديد به ما می دهد‬

‫دو معنا که با هم مقايسه می شود سوال می شود اين دو از نظر بار جديد داشتن چه نسبتی با همديگر‬

‫دارند؟ ‪ .‬اين بار جديد را از کجا می توان فهميد ؟ از نقش که در جمله و متن ايها کرده است که آيا می توان‬

‫يک حرف تازه بزند يا از چيزی که در قبل بوده صحبت بکند ‪ .‬مثالً وقتی می گوئيد (عم يتساءلون عن‬

‫النباالعظيم ) در مورد اين نبا عظيم بحث می کنيد به اينکه آيا شما در اينجا راجع به موضوعی صحبت می‬

‫کنيد که دارد استناد داده می شود به يک نبا عظيمی که از پيش معلوم است و حرف تازه ای نيست يا بر‬

‫عکس‪ ،‬شما يک نبا عظيم را به عنوان يک حرف تازه مطرح می کنيد ‪ .‬يا مثالً در (اليوم اکملت لکم دينکم‬

‫‪ ....‬يا اقتربت الساعه وانشق القمر ) اين چنين تحليلی خيلی می تواند کار آمد باشد‪ .‬ما هميشه دعوا داريم‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪74‬‬

‫سر اينکه (انشق القمر )دارد يادآوری می کند خاطره انشقاق قمری که در گذشته اتهاق افتاده يا دارد خبر‬

‫می دهد از واقعه قريب الوقوعی در قيامت که انشقاق قمر است و هيچ کس از آن خبر ندارد‪ .‬عين اين بحث‬

‫در مورد (اليوم اکملت ‪ )....‬هم هست و خيلی جاهای ديگر مثل (انما يريد اهلل ليذهب ‪ )...‬شما می توانيد از‬

‫اين متد استهاده بکنيد و اساساً بحث خبر نو و کهنه يکی از بحث های کليدی در معناشناسی نقش گرا است‬

‫تقريباً يک چهارم بحث های اين مکتب متمرکز در اين بحث است ‪ .‬اين ها جزء بحث هائی است که در‬

‫مکتب بن اصالً نداريم علتش اين است که مکتب ين همه ارجاعاتش به بيرون است در حالی که در مکتب‬

‫نقش گرا بيشتر درگير تحليل خود عبارت هستيد و اين باعث شده که متدهای مکتب لندن در حوزه تحليل‬

‫متن يک مقدار قوی تر و ساخت يافته تر باشد ‪.‬‬

‫از مشخصات ديگر اين مکتب اين است که آن تقسيم بندی های سنتی که در تجزيه يک متن داريم به هم‬

‫می ريزد ‪ .‬مثالً می گوييم که يک متن داريم که از تعدای جمله تشکيل شده و يک جمله از تعدادی کلمه‬

‫يک کلمه از تعدای بن و پيش وند و پس وند تشکيل شده و بعد معنا تمام می شود و ديگر جزء ريزتر از آن‬

‫حروف هستند که معنا ندارند ‪ .‬اما مکتب لندن اين طور نيست ‪ .‬مکتب لندن در تجزيه کردن اجزای يک‬

‫متن خيلی انعطاف پذير عمل می کند ‪ .‬يعنی تقسيم بندی ها به اين شکل قاطع و چکشی نيست ‪ .‬بلکه شما‬

‫با تقسيمات انعطاف پذير مواجه هستيد ‪ .‬يعنی می توانيد تقسيمات ميانی و بين بين هم داشته باشيد ‪ .‬اين‬

‫بحث کامالً در بحث سياق مهيد است ‪ .‬چون سياق يک چيزی است که بزرگ تر از جمله است و چيزی‬

‫کوچک تر از متن است‪ .‬يا حتی در مورد يک جمله‪ ،‬مکتب لندن به شما اين اجازه را می دهد که يک جمله‬

‫را بالفاصله مرکب از چند کلمه تلقی نکنيد بلکه از يک جمله می توانيد اجزائی در بياوريد که خود آن اجزاء‬

‫‪clause‬ها از يکسری کلمه تشکيل شده اند ‪ .‬اين ها در مطالعات قرآنی خيلی می تواند مهيد باشد مخصوصاً‬

‫در جمله بندی های عربی که ما از اين نوع ‪clause‬ها خيلی داريم ‪ .‬مثالً ‪clause‬هايی که بعد از موصول‬

‫يا واو حاليه می آيند مثل (ال تقربوا الصلوه و انتم سکاری ‪ )...‬اين در اين گونه آيات بيشتر جواب می دهد تا‬

‫مکتب معناشناسی بن و يکی از تهاوت های برجسته که وجود دارد اين است که معناشناسی بن‪ ،‬بيشتر‬

‫واژه محور است يعنی آنجا تقريباً با اجزای بزرگ تر از واژه سرو کار نداريد معناشناس تمام تالشش بر اين‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪75‬‬

‫است که معنای تک تک واژه ها را مشخص کند ‪ .‬ولی ترکيب واژه ها را به عهده دستور زبان می گذارد ‪ .‬در‬

‫حالی که در مکتب لندن معناشناس تا آخر با شما هست و هيچ قسمتی را به عهده دستور زبان نمی گذارد‬

‫‪.‬‬

‫برای همين است که در مکتب لندن معناشناسی در سطح واژه‪ ،‬جمله ‪ ،‬متن حتی در سطح های ميانی بين‬

‫اين ها هم داريم ‪.‬‬

‫دانشجو – در صورت امکان معرفی از کتابها و آثار بهرمائيد ؟‬

‫استاد ‪ -‬کتابی است به نام نگاهی نو به معناشناسی نويسنده اش پالمر است که از مکتب لندن است که‬

‫توسط آقای کوروش صهوی ترجمه شده است البته اين کتاب معرفی کاملی از اين مکتب نيست علتش اين‬

‫است که پالمر مال زمانی است که اين مکتب داشته تازه شکل می گرفته است و می تواند دورنمائی از اين‬

‫مکتب بدهد ‪ .‬کتاب ديگری به زبان فارسی درباره ی اين مکتب نداريم ‪ .‬ولی به زبان انگليسی خيلی داريم ‪.‬‬

‫يک پيشنهاد ديگر‪ :‬آقای دکتر شعيری کتابی به نام معناشناسی نوين نوشته اند که سمت چاپ کرده است ‪.‬‬

‫اين کتاب‪ ،‬مکتب پاريس است ‪.‬کتاب کوچک و روانيست‪ .‬برای مکتب بن بهترين منبع خدا و انسان در قرآن‬

‫ايزوتسو است ‪ .‬مخصوصاً که ايزوتسو در مقدمه اش مقداری در مورد روشش توضيح داده است در مورد اين‬

‫مکتب حتی به زبان انگليسی هم منبع خوبی نداريم و بنده مطالب خودم را از آثار خود وايسگربر و ترير‬

‫ارائه می دهم يعنی آثار همان زبان به اصلی است ‪.‬‬

‫پاريس هم چنين مشکلی را دارد ولی حداقل چند کتابش به زبان فارسی در مورد اين مکتب نوشته شده و‬

‫بعضی آثار به انگليسی هم ترجمه شده است ‪ .‬اگر تمام کتاب های فارسی که در مورد معناشناسی نوشته‬

‫شده را زير رو بکنيد کل مطلبی که درباره مکتب بن نوشته شده به ‪ 10‬خط نمی رسد ‪ .‬ولی بعضی شخصيت‬

‫ها در ايران خيلی مورد استقبال واقع شده اند مثل چامسکی يعنی در مورد او خيلی زياد کتاب و مقاله‬

‫داريم و بعضی هم کالً خط خورده اند انگار وجود ندارند‪.‬‬

‫دانشجو – از نظر زمان بندی تاريخی مکاتب چگونه هستند ؟‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪76‬‬

‫استاد – از بين ‪ 3‬مکتبی که معرفی کردم مکتب بن در فاصله ای بين ‪ 2‬جنگ شکل گرفته است و به طور‬

‫جدی فعاليت شان در دهه ‪ 1930‬يعنی بين ‪1930‬تا ‪ 1939‬او فعاليت اين مکتب است البته در جهت‬
‫‪7‬‬
‫شکل گيری چون اين مکتب هنوز ادامه دارد واالن مثالً در دانشگاه برلين اين مکتب نماينده دارد‬

‫در مورد مکتب لندن تقريباً دهه ‪30‬و‪ 40‬اين مکتب در انگلستان شکل گرفته است‪ .‬اين مکتب در آن زمان‬

‫که شکل گرفته فردی به نام فرس)‪ (firth‬بنيانگذار اين مکتب بوده او خيلی حرف نزده و يک بنايادهائی را‬

‫گذاشته گرفته است ‪ .‬بنابراين آن دوره ای که مکتب بن کامالً داشته شکل می گرفته مکتب لندن تقريباً‬

‫پايه هايش داشته شکل می گرفته بعد از فرس يکی از شاگردانش به نام مايکل هاليدی اين مکتب را به او‬

‫خودش می رساند ‪ .‬اين اتهاق در دهه ‪70‬و‪ 80‬می افتد يعنی خيلی ديرتر از مکتب بن با اين حال‪ ،‬اين دير‬

‫بودن عيب نيست چون اواز جديدترين دستاوردها استهاده کرده است‪ .‬ايشان نزديک ‪ 90‬واندی سال دارد و‬

‫زنده است ‪.‬‬

‫مکتب پاريس مشخصاً در دهه ‪ 60‬شکل گرفته است ‪ .‬يعنی اولين کتاب رسمی مکتب پاريس به نام‬

‫(معناشناسی ساختاری) نوشته گريماس مال ‪ 1967‬است و االن شاگرد آقای گريماس به نام آقای ژاک‬

‫پونتانی در دانشگاه ليموژ فرانسه در کرسی نظريه پردازی است و االن رئيس دانشگاه هم هست ‪ .‬پس ترتيب‬

‫سوسور‪ ،‬بن‪ ،‬پاريس ‪ ،‬لندن ‪.‬لندن به معنای واقعی از زمان هاليدی است‪.‬هم پاريس و هم لندن تلهيقی‬

‫هستند و از دستاوردهای مکتب های قبلی استهاده کرده اند ‪ .‬کتاب پالمر معرفی کاملی از مکتب لندن‬

‫نيست ولی می تواند دورنمايی از اين مکتب بدهد‪ .‬کتاب آقای صهوی ‪ 80-70‬درصد کتاب خانم سعيد است‬

‫و برخی مطالب را خود آقای صهوی اضافه کرده است‪ 2 .‬چيز اضافه شده است ‪ .‬در برخی فصول ايشان‬

‫نظرياتی دارد که اضافه کرده است که در کتاب اصلی نيست‪ .‬در آن کتاب ايشان فصلی دارد به نام رابطه‬

‫همنشينی و جانشينی که اين ها حاصل تامالت خود دکتر صهويست در حوزه رابطه زبان و ادبيات و عمده‬

‫بحث هايی که مطرح کرده است بحث استعاره و مجاز است در حالی که خانم سعيد اين مطالب را در قالب‬

‫ديگری مطرح کرده است که من آن قالب ديگر را ترجيح می دهم و با تامالت آقای صهوی زياد موافق‬

‫‪ -‬روالندپوسنر ‪،‬آی بر ماخر‬


‫‪7‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪77‬‬

‫نيستم‪ .‬بحث ديگر اضافه کردن مثال هايی است که باعث می شود فهم مطالب راحت تر شود ‪.‬کتاب در‬

‫فضای مکتب لندن است‪.‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪78‬‬

‫معناشناسی جلسه ‪7‬‬


‫نظرات محققان‬
‫اشتقاق قابل درک و اشتقاق فراموش شده‬

‫از اين جلسه به بعد بحث کاربردی تر می شود و می خواهيم مباحث را روی قرآن پياده بکنيم البته اين به‬

‫معنای آن نيست که تصور شود تمام مباحث نظری درباره معناشناسی گهته شده و آنچه که بايد آشنا می‬

‫شديم شده ايم و از اين به بعد سراغ کاربرد می رويم‪ .‬خيلی از اصطالحات هست که هنوز گهته نشده است و‬

‫خيلی مباحث تئوريک هست که آشنا نشده ايد ‪ .‬چون به هر حال معناشناسی برای خودش يک علم است و‬

‫وقتی با يک علم سروکار داريد بايد انتظار داشته باشيد که اين علم هنوز خيلی چيزهای ديگر دارد که هنوز‬

‫فرصت آشنايی با آن ها پيش نيامده است ‪ .‬ولی ما نمی خواهيم در طی اين جلسات شما را فقط با خود‬

‫معناشناسی آشنا بکنيم لذا بحث های بعدی‪ ،‬مقداری قرآنی تر خواهد بود به اين معنا که بحث های نظری را‬

‫خواهيم داشت اما اين بحث ها را در مباحث قرانی پياده سازی می کنيم‪ .‬بعضی از بحث ها که مطرح خواهد‬

‫شد و به صورت عام هم مطرح می شود يعنی تعلقی به مکتب خاصی ندارد و مکاتب مختلف اين ديدگاه را‬

‫به مکتب خاصی دارد مطمئن باشيد بنده متذکر خواهم شد ‪.‬‬ ‫دارند اما اگر بحثی بود که اختصا‬

‫اولین بحث ‪ :‬معناشناسی واژگان‬


‫معناشناسی در سه سطح می تواند مطرح باشد‪ :‬واژه‪ ،‬جمله‪ ،‬متن‪.‬‬

‫در مکتب بن به دليل نگرش تاريخی ‪ ،‬مسئله قابل درک‬ ‫يکی از بحث های مهم معناشناسی به خصو‬

‫بودن اشتقاق‪8‬و اشتقاق فراموش شده است ‪ .‬قبالً مطرح شد که معناها دائماً در حال ايجاد هستند ‪ .‬مثالً در‬

‫مقطع نزول قرآن کريم يک سری معانی وجود دارند منتها اينکه معانی که در زمان قران کريم در قران کريم‬

‫‪8‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪79‬‬

‫به کار برده شده است و از آخرين تولدشان چقدر می گذرد يا به عبارتی دقيق تر از آخرين تولدشان چقدر‬

‫می گذرد؟ بعضی از معانی زمانی که قرآن نازل می شد معانی بسيارکهنی بوده اند بعضی معانی تازه در دوره‬

‫ای نزديک به زمان نزول متولد شده بودند و در قرآن مورد استهاده قرار گرفتند ‪ .‬بحث امروز ما بيشتر در‬

‫مقام درک اين مساله است که واژه ها دائماً معنايشان متحول می شود دائما ساخته می شوند ‪ ،‬دائماً‬

‫معناهای جديد ايجاد می شوند و پرسشی که به وجود می آيد در اين وسط اين است که برای اهل زبان‬

‫کسانی که به يک زبان صحبت می کنند يک معنا يک اشتقاقی دارد (شما وقتی می خواهيد يک معنا ايجاد‬

‫بکنيد در کارخانه معناسازی چند عمليات روی آن انجام می دهيد از جمله ترکيب ‪ ،‬استخرا ‪ ،‬ارزش گذاری‬

‫و‪ ....‬و يک معنای جديد توليد می کنيد ) اين معنای جديد توليد شده را چقدر اهل زبان آگاه هستند که اين‬

‫معنا چه طوری توليد شده است ؟ سوال امروز ما اين است ‪.‬‬

‫چند مثال فارسی ‪:‬‬

‫اهل زبان اصالً نمی دانند واژگان جامعه چه جوری ساخته شده اند ‪ .‬مثالً آجر تخته چه طوری ساخته شده‬

‫اند ‪ .‬اما حتی در مورد واژگان مشتق هم خيلی از مواقع ما به عنوان اهل زبان‪ ،‬اطالعات کافی از فرايند و‬

‫نحوه ساخته شدنشان نداشته باشيم مثالً به نهر دوم يک سهارتخانه می گوئيد کاردار‪ .‬ما می دانيم که کار‬

‫چيست و دار از داشتن گرفته شده ولی اگر از ما بدرسيد چرا به نهر دوم يک سهارت کاردار می گويند ؟ چه‬

‫می گوئيم ؟ باالخره همه کار دارند و بيکار نيستند حتی نهر ‪ 79‬هم کاردارد ‪ .‬ما نمی دانيم که اين کلمه‬

‫چطوری ساخته شده است ؟ چه معنائی ملحوظ بوده که اين کلمه ايجاد شده است ؟ يا در خيلی موارد ما‬

‫هوشياری نسبت به فرايند ساخت کلمه ای نداريم ولی وقتی توضيح می دهند واکنش ما اين است که می‬

‫گوئيم عجب! مثالً کلمه خودکار در چه فرايند ساخته شده ؟ چرا به خودکار ‪ ،‬خودکار می گوئيم‪ .‬ولی وقتی‬

‫توضيح می دهيم که دريک مقطعی مردم با قلمی که در آن جوهر می کردند مثالً با خودنويس می نوشتند ‪.‬‬

‫بعد که جوهر تمام می شد دوباره جوهر پر می کردند ولی يک قلمی اختراع شد که از وقتی شما خريديد‬

‫احتيا به دوات و جوهر ندارد و يک سری تا آخر می نويسيد و اتوماتيک است اسم اين را قلم خودکار‬

‫گذاشتند ‪ .‬ماهنوز هم می دانيم خودکار يعنی چه؟ ولی اينکه چرا به خودکار‪ ،‬خودکار می گوئيم ما نسبت به‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪80‬‬

‫اينگونه موارد غير هوشيار هستيم چون ماجرا وداستان تاريخی اش را نمی دانيم ولی به محض دانستن‬

‫ماجرای تاريخی اش همه چيز برای ما قابل فهم می شود ‪.‬‬

‫بعضی از کلمات آنقدر جديد التاسيس هستند يا آنقدر هنوزدر حال بافت و ساختشان به کار می روند که‬

‫اصالً ما مشکلی در به کار رفتن آن ها نداريم مثالً وقتی به ما می گويند چرا به نويسنده‪ ،‬نويسنده می گويند‬

‫؟ الزم نيست خيلی فکر کنيم که چرا اين اتهاق افتاده است ‪ .‬چون طبيعی است کسی که کارش نوشتن‬

‫است قاعدتاً بايد به او نويسنده بگويند ‪ .‬يا بعضی واژه ها مدت خيلی کوتاهی از ساختشان می گذرد مثالً‬

‫پارک بان که پديده خيلی جديد االحداث است فلذا دقيقاً ما می فهميم چطوری ساخته شده است ‪ .‬فرايند‬

‫ساختش برای ما کامالً قابل درک است ولی اگر ‪200‬و‪ 300‬سال بگذرد به يک معما تبديل خواهد شد که‬

‫برای اهل زبان قابل درک نخواهد بود‪ .‬بنابراين يکی از مسائل دخيل در قابل درک بودن يا نبودن يک واژه‪،‬‬

‫فاصله تاريخی است و فاصله فرهنگی‪ ،‬فاصله بافتی‪ .‬يعنی معنايی در يک فضای فرهنگی ساخته شده و ما‬

‫االن از آن فضای فرهنگی فاصله گرفته ايم و ديگر ساخت معنا برايمان غير قابل درک است و يکی از بحث‬

‫های که وجود دارد بحث تغيير بنيادی زبان است يعنی يک واژه ای برای ساخت معنائی مورد استهاده قرار‬

‫گرفته ولی زبان تغيير کرده است و امروزه که با لغتی مواجه می شويم اصالً متوجه چگونگی ساخت آن نمی‬

‫شويم ‪ .‬بسياری از کلمات که به نظر ماجامد می رسند و در واقع مشتق هستند ‪ .‬اينکه نمی توانيم چگونگی‬

‫ساخته شدنشان را درک کنيم اين است که قواعد زبان تغيير کرده است‪ .‬مثالً در زبان عربی در قرآن ‪،‬‬

‫کلماتی مثل خاتم داريد هنوز هم ريشه ختم در زبان عربی هست ولی می دانيم در صرف عربی وزن فاعل‬

‫نداريم و همه اش فکر می کنيم چطور ختم به وزن فاعل رفته و اين کلمه ساخته شده است ‪ .‬بعد اينجاست‬

‫که کمانه زنی ها و تخيل ها شروع می کنند به کار کردن به دليل اينکه ما دچار تحول زبانی شده ايم ‪ .‬يعنی‬

‫زبان عربی وزن هايی داشته که آن هارا کنار گذاشته و االن کسی که زبان عربی می داند اين وزن ها را به‬

‫عنوان زبان عربی نمی شناسد ‪ .‬يا مثالً در زبان عربی‪ ،‬وزنی به نام فاعوال نداريم می دانيم عاشورا از ماده عشر‬

‫ساخته شده ولی چه جوری؟ و چطوری به وزن فاعوال رفته است؟‪ .‬عکسش هم هست ‪ .‬خيلی وقت ها در‬

‫عربی با واژه هائی مواجه می شويم که وزنشان کامالً شناخته شده است ولی ماده اش برای ما شناخته شده‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪81‬‬

‫نيست ‪ .‬مثالً خيلی از نام های ماه های قمری چنين هستند مثالً صهر ‪ ،‬رجب ‪ .‬در زبان عربی وزن فعل يکی‬

‫از وزن هائی است که هم برای ساخت مصدر بکار برده می شود و هم صهت مشبهه ‪ .‬ولی اين ماده صَهَرَ‬

‫‪ ،‬رَجَبَ چه بوده که به اين وزن رفته است ‪ .‬يا مثالً می دانيم که وزن فعال وزن صيغه مبالغه است ‪ .‬ولی ماده‬

‫شول چه ماده ای است که به وزن فعال رفته و شوال را درست کرده است ‪ .‬اينجا اصطالحاً می گوئيم با‬

‫اشتقاق فراموش شده مواجه هستيم ‪ .‬در اشتقاق فراموش شده الزم نيست همه قسمت ها درگير فراموش‬

‫شده باشند ‪ .‬ممکن است بعضی قسمت های درگير برای ما قابل تشخيص باشد ولی قسمتی هست که برای‬

‫ما قابل تشخيص نيست ‪ .‬يک وقت هم اصالً هيچ قسمتی قابل تشخيص نيست مثالً خيلی از کلمات جامد‬

‫مثل قلم ‪ .‬اگر شما ازيک عرب بدرسيد چرا به قلم‪ ،‬قلم می گوئيد ؟ آيا می تواند جواب قانع کننده ای بدهد ؟‬

‫نمی تواند ‪ .‬در اينگونه موارد حتی ايده ای برای ساخته شدنش نداريم واگر کسی سعی کند درباره نحوه‬

‫ساخته شدن اين ها صحبت بکند خيالبافی می کند يعنی سعی می کند بر اساس تخيالتش‪ ،‬ارتباطی بين‬

‫کلمات برقرار بکند ‪.‬‬

‫به دو دليل‪ ،‬مساله اشتقاق قابل درک و اشتقاق فراموش شده برای بحث معناشناسی قرآن اهميت دارد ‪.‬‬

‫‪ -1‬خيلی مهم است که بدانيم مخاطبين واژه های بکار برده شده در قرآن که آن ها را می فهميدند کداميک‬

‫از اين واژه ها برای مخاطبين ساخت قابل درکی داشته و کدام نداشته به دليل تداعی ها و معانی که اين در‬

‫ذهن يک اهل زبان تداعی می کرده او را به ياد چه چيزهائی می آورده است ‪ .‬يک وقت هست با واژگانی‬

‫سروکار داريدکه اشتقاقش برای عرب آن زمان فراموش شده بوده است و هيچ چيزی را به يادش نمی آورده‬

‫است ‪ .‬اينکه يک واژه ای معانی را به همراه خودش به ياد بياورد و يک سلسله تداعی هائی را ايجاد بکند در‬

‫زبان معموالً اتهاق می افتد و اين ويژگی کامالً عامدانه از سوی يک متکلم حکيم مورد استهاده قرار می گيرد‬

‫‪ .‬بعضی يک متکلم حکيم و آگاه که قدرت انتخاب واژگان را هم دارد از نظر اينکه هر کدام از اين واژه ها چه‬

‫بار اشتقاقی دارد و با چه معانی ديگر در ارتباط هست می تواند انتخابی را انجام بدهد ‪ .‬درانواع کاربردهای‬

‫های معاصر خودمان هم با چنين پديده ای می توانيد مواجه بشويد‪.‬مثال‪ :‬خدمات و سرويس‪ .‬يک فارسی‬

‫زبان معنی خدمات و خدمت را می فهمد ولی سرويس کلمه ای کامال جامد در زبان فارسی است و‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪82‬‬

‫فرنگيست‪ .‬اين ها همه تداعی کننده يک بار معنايی هستند‪ .‬يا خيلی از واژگان که به ظاهر مترادف تلقی می‬

‫شوند از نظر اينکه اشتقاق های متهاوت دارند می توانند تداعی گر مهاهيم مختلهی باشند‪ .‬مثالً شما سه واژه‬

‫اتومبيل ‪ ،‬خودرو و ماشين را مترادف هم بدانيد و هر کدام را در يک بافت مشخص بکار ببريد ‪ .‬اما اينکه‬

‫کداميک را به کار ببريد کامالً بستگی دارد به اينکه چه فضايی را در نظر داريد ؟ چه مخاطبی را در نظر‬

‫داريد ؟ مثالً فرض کنيد فردی از دوستش بدرسد که امروز چطوری به سر کار آمدی ؟ او بگويد با ماشين‬

‫خودم آمدم يا اينکه بگويد با خودروی خودم آمدم ‪ .‬جمله دومی در اين کاربرد است و يا حتی جمله ‪ :‬با‬

‫اتومبيل خودم آمدم ‪ .‬ممکن است به او بخندند به خاطر اين جمله ای که بکار برده است ‪ .‬برای اينکه ما هر‬

‫لهظی را با وجود اينکه ظاهراً مترادف باشند در موقعيتی به کار می بريم به خاطر تداعی ها و ارتباط های‬

‫معنائی که دارد ‪ .‬ولی مثالً نماينده شرکت ايران خودرو که در تلويزيون صحبت می کند بگويد ‪ :‬ما سالی اين‬

‫مقدار ماشين توليد می کنيم ‪ .‬هيچ وقت اينطوری صحبت نمی کند قاعدتا او بايد واژه ای ديگری را انتخاب‬

‫بکند ‪ .‬يک بخشی از اين انتخاب ها به مساله اشتقاق برمی گردد‪ .‬در جاهائی که با يک اشتقاق روشن قابل‬

‫درک مواجه هستيم متکلم انتخاب می کند که واژه ای که به کار می برد چه ارتباطی با چه معانی می تواند‬

‫داشته باشد ‪.‬‬

‫مثال قرآنی‪:‬‬

‫در قران ما موارد بسيار زيادی داريم که واژگان زيادی برای معنايی تقريباً مشترک به کار برده می شوند ‪.‬‬

‫مثالً القيامه‪ ،‬حشر يا راجع به کل جهان پس از دنيا ‪ :‬االخره ‪ ،‬القارعه‪ ،‬الحاقه و تعبيرهای مختلف ديگر ‪ .‬چه‬

‫تهاوتی بين اين ها وجود دارد ؟ غالب اين نام ها هم برای يک عرب‪ ،‬ريشه شناسی معلوم قابل درک دارد ‪.‬‬

‫يعنی يک عرب می تواند رابطه بين حق و حاقه يا قرع يا قارعه را تشخيص بدهد ‪ .‬اين ها کامالً ريشه‬

‫شناسی قابل درک دارند وقتی که به کار برده می شوند ازآن نظر انتخاب می شوند که تداعی گر معناهای‬

‫مختلف هستند ‪ .‬انسان ‪ ،‬بشر‪ ،‬بنی آدم ظاهراً معنای مشترکی دارند ولی خيلی فرق می کنند ‪ .‬وقتی که می‬

‫گويد ‪ :‬ان االنسان علی نهسه بصيره نمی گويند ‪ :‬ان البشر علی نهسه ‪ ،‬انتخاب کرده ‪ .‬يا (قل انما انا بشر‬

‫مثلکم ‪ )....‬نمی گويد قل انما اناانسان مثلکم ‪.....‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪83‬‬

‫اينها انتخاب هائی است که صورت گرفته و انتخاب وقتی انجام می شود بخش مهمی از آن برمی گردد به‬

‫ر يشه شناسی ها که چقدر معلوم است و چقدر فراموش شده اند ‪ .‬جالب است که در مورد بشر و انسان‪،‬‬

‫ريشه شناسی ها تقريباً فراموش شده اند ‪ .‬يعنی اگر از يک عرب پرسيده شود چرا به بشر‪ ،‬بشر می گويند ؟‬

‫خيلی جواب خوب و درستی نمی دهد ‪ .‬اين داستان ها که از بشره و پوست داشتن انسان‪ ،‬همه قصه است ‪.‬‬

‫يا می گويند چون انسان‪ ،‬انس می گيرد‪ ،‬انسان می گويند ‪ .‬اين ها خيالبافی هائی است که عرض شد يعنی‬

‫چون نمی دانند اينگونه تخيل می کنند ‪ .‬ولی بنی آدم يک اشتقاق کامالً شناخته شده ای برای يک عرب‬

‫دارد ‪.‬‬

‫خيلی وقت ها اين ريشه شناسی ها می توانند از باب تداعی به ما کمک بکنند در درک معناهای ضمنی‪ .‬هر‬

‫معنايی يک حوزه مرکزی و يک حوزه پيرامونی دارد ‪ .‬در درک معناهای حوزه پيرامونی‪ ،‬مساله فراموش شده‬

‫بودن يا قابل درک بودن اشتقاق خيلی اهميت دارد ‪.‬‬

‫نکته دوم ‪ :‬ما در مقام کندوکار از روند ساخت يک معنا چقدر بايد عقب برويم؟ مثل افرادی که می خواهند‬

‫پرش طول بکنند چقدر بايد دور خيز بکنيم؟ هميشه بايد يک تناسبی بين آن کاری که بايد انجام بگيرد با‬

‫آن دورخيزی که بايد صورت بگيرد وجود داشته باشد ‪ .‬از زمان حضرت آدم عليه السالم تا حاال زبان ها در‬

‫حال تحول هستند ‪ .‬ما اگر قرار باشد يک معنای قرآنی را مورد بررسی قرار بدهيم چقدر بايد عقب برويم ؟‬

‫بايد حدی وجود داشته باشد‪.‬در بحث معناشناسی تاريخی ما اصطالح)‪ (t-1‬داريم ‪ .‬يعنی يک مرحله قبل از‬

‫ساخت‪ .‬ما در مباحث قرآنی فقط با يک مرحله قبل از ساخت کار داريم‪ .‬يعنی برای ما اين مهم است که اين‬

‫معنائی که در قرآن بکار می رود اين معنا در يک مرحله قبل از اين‪ ،‬چه معنائی داشته است ‪.‬‬

‫دانشجو – چرا بيشتر نمی رويم!‬

‫مهم اين است که اين اشتقاق در زمانی )‪ (t-1‬زمينه ای است که موجب پيدايش )‪(t-2‬شده است‪ .‬و تنها‬

‫اشتقاق قابل درک اشتقاق )‪(t-1‬است‪.‬‬

‫مثال فارسی‪ :‬مثال کلمه جيب فارسی از کلمه عربی جيب ساخته شده است ‪ .‬جيب در عربی يکی از معانی‬

‫اش يعنی هم جيب فارسی ‪ .‬ولی در معنای قديمی ترش به معنای گريبان است ‪ .‬خود کلمه جيب عربی از‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪84‬‬

‫کلمه (گريب ) در زبان سريانی ساخته شده است که اين کلمه هم معنای گريبان دارد ‪ .‬تا اينجا اتهاق مهمی‬

‫نيهتاده است‪ .‬در فارسی ميانه‪ ،‬کلمه گريو به معنای (حلق و گردن ) است و باز در فارسی ميانه متقدم کلمه‬

‫گريو به معنای جان نباتی است و از آنجايی که احساس می کردند جان اينجاست (اشاره به حلق و گردن ) و‬

‫دقيقاً وقتی کسی جانش در می آيد از اينجا بيرون در می آيد اين معنا در يک مجاورت معنايی همچنين‬

‫اتهاق افتاده است ‪.‬‬

‫دانشجو – گريبان به جيب چه ربطی دارد ؟‬

‫استاد‪ -‬ربطش يک ربط بافتی است يعنی مربوط به شکل لباس های قديم است ‪ .‬در قديم‪ ،‬مردان لباس‬

‫های بلند می پوشيدند و جيبشان اينجا(اشاره به گردن ) بوده و برای همين است که گريبان جيب شده‬

‫است ‪ .‬ببينيد يک همچنين مراحلی را طی کرده است ولی اوالً روح ما هم از اين مرحله خبر ندارد ‪.‬‬

‫يعنی يک ايرانی تصور ندارد که ما يک کلمه گريو به معنای جان را آنقدر بال بر سرش آورديم (حدود‬

‫‪1600-1700‬سال ) و آخرش شده کلمه جيب ‪ .‬اين اشتقاق برای يک فارسی زبان يک اشتقاق کامالً‬

‫ناآشناست‪ .‬تازه قبل هم دارد که نگهتم ‪.‬‬

‫معناشناسی ‪ :‬اگر زمان مکالمه مثالً اين موقع باشد که جيب عربی به معنای جيب است )‪ (t-1‬اينکه گهتم‬

‫تنها حالتی که امکان دارد اين است که اگر در يک مقطعی متکلمان زبان عربی جيب را به معنای جيب به‬

‫کار می برند آگاه باشند به خاطر فرم لباس هايشان مطلع هستند که چرا به جيب‪ ،‬جيب گهته می شود چون‬

‫در قسمت گريبان قرار گرفته و هنوز مطلع باشند نسبت به اينکه جيب به معنای گريبان هم هست ما در‬

‫زمان ‪t‬نسبت به وضعيت معنای ‪ t-1‬مطلعيم‪ .‬ولی به طور عادی يک اهل زمان نمی تواند در زمان‪t‬نسيت‬

‫به معنای ‪t-2‬مطلع باشد چون مربوط به مرحله قبل است وقاعدتاً وقتی از يک معنا معنای ديگری ساخته‬

‫می شود به طور عادی آن معنای قبلی ناديده گرفته می شودچون اگرقرار باشد معنای قبلی ناديده گرفته‬

‫نشود آشهته بازاری درست می شود ‪.‬‬

‫حاال فرض کنيم بههميم که اين وضعيت مال زبان عربی کنونی است ‪ .‬در زبان عربی کنونی يک متن توليد‬

‫شده که يک کلمه جيب به کار رفته شده به معنای جيب و متکلم اين زبان هنوز آگاه است نسبت به اينکه‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪85‬‬

‫جيب به معنای گريبان بوده و به اين دليل به جيب ‪ ،‬جيب گهته شده که جيب در لباس های قديمی در‬

‫گريبان قرار داشته ‪ ،‬اين را می داند وهنوز برايش اشتقاق ‪ ،‬اشتقاق قابل درک است ولی آيا اين هيچ تداعی‬

‫در مورد بحث يک بخش از بدن برای اين فرد دارد ؟ اين فرد حداکثر می خواهد ارتباط برقرار بکند بين‬

‫بخشی از لباس تنش يعنی جيب با بخش ديگری از لباس به عنوان گريبان ‪ .‬اين آدم گير لباس است واصالً‬

‫گير بدن نيست و اصالً به اين فکر نمی کند که اصالً از اول به اين دليل به گريبان ‪ ،‬جيب می گهتند که‬

‫گريبان در کنار گردن وحلق قرار گرفته ‪ ،‬اين اصالً در ذهنش نيست ‪ .‬هيچ تداعی هم از بدن ندارد چنانکه‬

‫هيچ تداعی هم از جان ندارد ‪ .‬آيا اگر بيآئيم و اين را مرتب بازسازی بکنيم و به وضعيت قبلش ببريم ما می‬

‫دانيم که اين از نظر علم زبانشناسی و معناشناسی می تواند ارزشمند باشد ولی از نظر درکی که بعضی از‬

‫اهل زبان درزمان ‪t‬دارد آيا کمکی خواهد کرد؟‬

‫توضيح بيشتر در مورد ‪t‬و ‪ t-1‬اين است که اين زمان در معناشناسی اندازه زمانی ندارد ‪ .‬يعنی نمی توانيم‬

‫برگرديم و بگوئيم که در چه حد فاصله ای يک معنا دگرگون می شود و معنای جديد توليد می شود‪ .‬ممکن‬

‫است در طول ‪ 20‬يا ‪200‬يا ‪ 2000‬سال باشد‪ .‬ما نمی توانيم عدد را ارائه بدهيم ‪.‬معناهای مختلف هم در يک‬

‫عدد مشابه زمانی تغيير نمی کنند ‪ .‬ما در زبان فارسی کلمه ‪ 5‬داريم‪.‬اين معنا و لهظش در طول تقريباً‬

‫حداقل ‪ 7000‬سال گذشته هيچ تغييری در آن اتهاق نيهتاده است ‪.‬در حالی که بعضی از معناها با فاصله‬

‫های خيلی کوتاهی تغيير معنا پيدا می کنند مثالً اصطالحی مثل خالی بندی قبل از جنگ نبود و در دوره‬

‫جنگ اين اصطالح خلق شد ‪ .‬اصطالح شهاف سازی در دوران ا‪.‬خاتمی کاربرد جديدی يافت‪ .‬ما نمی توانيم‬

‫راجع به کل معناهای يک زبان‪ ،‬تاريخ بدهيم ‪ .‬کامالً بستگی به موقعيت و شرايط دارد ‪ .‬در مورد زبان عربی‬

‫هم همين طور است‪ .‬برخی از واژ ها که در قران بکار رفته اند چند هزار سال قبل از قرآن هم به همان معنا‬

‫به کار برده می شدند اما برخی واژ ه ها هستند که حتی ‪ 100‬سال قبل هم به همان معنائی که در قرآن به‬

‫کار رفته اند به کار برده نمی شدند‪.‬بعضی از واژه ها معنايشان در قرآن ساخته شده است يعنی خود قران‬

‫معنا سازی کرده است قبل از قران اصالً اين واژه به اين معنا شناخته نمی شده است ‪ .‬بنابراين چه مالکی‬

‫هست برای اينکه وقتی می خواهيم معنايی را مورد کندوکاو قرار بدهيم چقدر بايد عقب برويم ؟ ممکن است‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪86‬‬

‫برای ما احساس بی مالکی به وجود بی آيد ؟ پاسخ اين مساله اين است که اين مساله ارتباط مستقيمی با‬

‫اشتقاق دارد و اينکه اشتقاقی تا چه اندازه قابل درک باشد يا نباشد ‪.‬‬

‫اگر با معنايی سروکار داريم که در زمان مکالمه برای اهل زبان اين معنا اشتقاقش قابل درک بوده بايد به‬

‫عقب برويم چون اشتقاق قابل درک است تداعی اتهاق می افتد يعنی هنوز ارتباط با وضعيت‪ t-1‬برقرار‬

‫است پس مجبور هستيم عقب برويم و اما اگر غير قابل درک باشد و تداعی اتهاق نمی افتد الزم نيست عقب‬

‫برويم ‪ .‬اگر عقب برويم معنا خراب می شود ‪.‬‬

‫مثال ‪ :‬کلمه ناب‬

‫ايرانيان باستان شراب می خوردند‪ .‬از جمله آداب و رسومی که داشتند اين بود که برای اينکه شراب خيلی‬

‫قوی نباشد با آب مخلوط می کردند (در اصطالح فرنگی به شرابی که آب ندارد ‪ ،‬شراب خشک می گويند ‪).‬‬

‫از کلمه آب با اضافه کردن يک پيشوند ا يعنی نهی‪ :‬ا آب يعنی بی آب ‪ .‬اما يک قانون صرفی در فارسی ميانه‬

‫وجود دارد و آن اين است اگر ‪ 2‬حرف پشت سر هم قرار بگيرند يک نون وقايه بين شان اضافه می شود ‪ .‬اين‬

‫نون معنای خاصی ندارد و فقط برای سهولت تلهظ اضافه می شود ‪ .‬چون أ آب تلهظش سخت بوده يک نون‬

‫وقايه اضافه می کنند می شود أناب يعنی بی آب ‪ .‬پس دو گونه شراب داشتند شراب با آب و شراب أناب‬

‫(شراب خشک ) ‪ .‬محض اطالع‪ ،‬عموم واژه های فارسی که در فارسی ميانه باأن نهی شروع شده اند در‬

‫فارسی نو (أ) افتاده است و کلمه أناب فارسی ميانه در فارسی نو شده ناب ‪ .‬کاربرد واژه ناب در معنای‬

‫حقيقی خودش به معنای بی آب است و شما قاعدتاً اين را برای چيزی بايد بکار ببريد که احتمال مخلوط‬

‫شدنش با آب وجود دارد و اين چيز بی آب است ‪ .‬مثل شير ناب ‪.‬اما در فارسی نو واژه ناب تغيير معنايی پيدا‬

‫فهميده می شده و معنايش تعميم پيدا کرده به هر چيز خالص ‪ .‬بنابراين‬ ‫کرده و بيشتر از آن معنای خلو‬

‫مهم است ‪ .‬يا شما می گوئيد اسالم‬ ‫شما می توانيد بگوئيد طالی ناب ‪ ،‬در اينجا آب مهم نيست بلکه خلو‬

‫ناب ‪ ،‬اصالً بحث اين نيست که آب قاطی اسالم کرده ايم اما نکته ای اين جا وجود دارد و آن اين است که‬

‫زمانی که عالم جليل القدری مثل حضرت امام خمينی رحمه اهلل عليه عبارت اسالم ناب را بکار می برد هيچ‬

‫کس در آن زمان ياد شراب نمی افتد ‪ .‬برای اينکه واژه ناب در زبان فارسی اشتقاق فراموش شده دارد ‪ .‬االن‪،‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪87‬‬

‫ناب در زبان فارسی يعنی خالص بدون اينکه هيچ نوع ارتباط معنايی با شراب ‪ ،‬آب داشته باشد ‪ .‬دقيقاً‬

‫اينجاست که اگر واژه هايی وجود داشته باشند که ريشه شناسی فراموش شده دارد و ما آن را باز کنيم کار‬

‫خراب می شود ‪.‬مثال اگر در قرآن ممکن است واژه هايی وجود داشته باشد که در گذشته ی تاريخی‬

‫خودشان با فرهنگ بت پرستی ارتباط داشته باشد ولی در زمانی که قران نازل می شده آن ريشه شناسی‬

‫فراموش شده بوده است برای همين سوء تهاهمی را به وجود نمی آورد ولی اگر شما آن سابقه را بيرون‬

‫بياوريد ممکن است آن سوء تهاهم به وجود بيآيد ‪ .‬بسياری از واژه هايی که مربوط به مسائل حوزه خدايان‬

‫هستند ‪ .‬به هر حال‪ ،‬عرب قبل از اسالم يک نظام دينی چند خدايی داشته است و در اين نظام به هر حال‬

‫يک سلسله معنای وجود دارند ‪ .‬اين سلسله معانی در طول زمان برای عرب دستخوش تحول شده است ‪.‬‬

‫مثل اله ‪،‬رب ‪ ،‬جبت و‪ ...‬اين ها مهاهيمی هستند که به نوعی با مسائل خداشناسی عرب ارتباط داشته اند‪ .‬در‬

‫آن لحظه ای که قرآن نازل می شده بسياری از افراد دوران جاهليت را درک کرده بودند و معانی مربوط به‬

‫الهاظ را در دوره جاهلی می دانستند ولی تصور کنيد اگر اين معانی اگر کامالً ريشه شناسی قابل درک داشته‬

‫باشند ممکن است افراد را ياد معانی بياندازد و تداعی کند که اين تداعی مضر باشد ‪.‬‬

‫مثال ‪:‬حَرَمَ در زبان عربی به چه معناست ؟ ا اين واژه يکی از معناهای پيش از قرآنش به معنای حرمت و‬

‫بزرگ داشتن و احترام است و تعبير مسجد الحرام يعنی مسجد محترم يا واژه حَرَمَ يعنی منطقه ای که‬

‫به عربی هم نيست و در زبان های سامی هم به اين معناست ‪ .‬در‬ ‫حرمت و تقدس ويژه ای دارد‪ .‬مخصو‬

‫دين شناسی يک پديده به نام تابو وجود دارد‪.‬‬

‫تابو به معنای هر چيزی است که شما در يک فرهنگ دينی نسبت به آن حساسيت )‪ (taboo‬ويژه ای‬

‫داريد و حريمی قائل هستيد ‪ .‬مثالً شما از بين حيوانات نسبت به خوک حساسيت ويژه ای داريد و حريم‬

‫خاصی را برای او نگه می داريد ‪ .‬حاال دين ها با در نظر گرفتن اينکه نسبت به همديگر واکنش نهی و تاييد‬

‫دارند ممکن است نسبت به تابوهای همديگر هم اظهار نظر بکنند ‪ .‬يعنی وقتی شما از يک دين عبور می‬

‫کنيد وارد دين ديگری می شويد دين جديد نسبت به تابوهای دين قبلی ‪ 3‬نوع رفتار می تواند داشته باشد‪:‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪88‬‬

‫‪ )1‬تابوی دين قبلی را تاييد بکند ‪ )2‬تابوی دين قبلی را نهی بکند ‪ )3‬تابوی دين قبلی را ارزش معکوس‬

‫بدهد ‪.‬‬

‫مثال ‪ 1‬مثالً خوک در دين يهود تابو بوده در فرهنگ اسالم هم تاييد می شود ‪ .‬آنجا منهی بود اينجا هم‬

‫منهی می شود‪ .‬مثال ‪ 2‬مثالً يک فرايندی مثل صليب در فرهنگ مسيحيت تابو شناخته می شود يک‬

‫برای صليب گذاشته می شود و يک جايگاه کامال ًويژه ای در فرهنگ مسيح دارد و‬ ‫حرمت ويژه و خا‬

‫اسالم چنين چيزی را نهی می کند ‪ .‬مثال ‪ 3‬مثالً ديوها در آئين ايران باستان مثبت شناخته می شدند و‬

‫مورد پرستش بودند وقتی که زردشت می آيد ديوپرستی به يک امر منهی تبديل می شود و افراد‬

‫خواسته می شود که ديوها را ندرستند چون اصالً ارزش پرستيدن ندارند ‪.‬‬

‫مثال قرآنی ‪:‬‬


‫حنف يعنی انحراف و حنيف يعنی منحرف به افرادی که در دوران جاهلی از بت پرستی منحرف می شدند و‬

‫خداپرست می شدند حنيف گهته می شد يعنی ملحد و منحرف‪ .‬افرادی که در دوران جاهلی حنيف شناخته‬

‫می شدند ارزش منهی پيدا می کردند ولی وقتی اسالم می آيد ‪ 180‬درجه قضيه عوض می شود و حنيف‬

‫بودن يک ارزش مثبت تلقی می شود ‪( .‬فاقم وجهک للدين حنيهاً ‪( )...‬ولکن کان حنيهاً مسلماً ) (حنهاء‬

‫هلل‪ )....‬در همچنين مواردی فقط زمانی آن معنا می تواند محهوظ بماند که ريشه شناسی اش فراموش شده‬

‫باشد‪ .‬عرب‪ ،‬زمانی فعلی داشته حنف عن الطريق ای انحراف ‪ .‬بعد از آن آمده واژه حنيف را ساخته است ‪.‬‬

‫مدت ها گذشته حنيف به معنای يک دين مشخص شده است يک گروهی که يکتا پرست بودند واژه حنف‬

‫به معنای انحراف در عربی کاربرد خودش را از دست داده است ‪ .‬چنانچه در قرآن واژه حنف به معنای‬

‫انحراف نيست ‪ .‬به اين ترتيب يک واژه ای به نام حنيف مانده که در دوره های قبلی تر ساخته شده که در‬

‫زمان نزول قرآن به معنای يک دين آشنا بوده ولی ريشه شناسی شناخته شده ای نداشته است و اينطور‬

‫نبوده که وقتی می گهتند حنيف تداعی بشود منحرف است ‪ .‬ولی واقعيت اين است که عرب در آن زمان از‬

‫حنيف معنای منحرف نمی فهميده است و دقيقاً به همين دليل است که شکافتن واژه حنيف و رسيدن به ما‬

‫قبلش برای فهم معنای قرآنی حنيف نه تنها ضرورتی ندارد بلکه موجب بدفهمی می شود ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪89‬‬

‫برمی گرديم به مثال حرام ‪ :‬در واژ ه حرام با همين شرايط مواجه هستيم يعنی اموری که در دوره ما قبل‬

‫اسالم در عرب جاهلی به عنوان تابو شناخته می شدند و اسالم هم آن ها را تابو می شناسد اما با ‪ 180‬درجه‬

‫اختالف فاز يا با تاييد و همچنان واژه حرام در آن به کار می برد ‪ .‬مسجد الحرام در دوره قبل از اسالم هم‬

‫حرمت ويژه ای برای خودش داشته است ‪ .‬بعد از اسالم هم اين حرمت محهوظ مانده است ‪ .‬حرم مکه قبل از‬

‫اسالم حر م داشته بعد از اسالم اين حرمت باقی مانده است ‪ .‬ماه های حرام هم همچنين است ‪ .‬بعضی موارد‬

‫حالت عکس دارد مثالً سائبه ‪،‬حام (ما جعل اهلل من بحيره‪ )....‬اين ها انواع قربانی هايی بودند که در دوره قبل‬

‫از اسالم‪ ،‬مشرکين برای بت های خودشان نذر می کردند وحيواناتی اين نوع نذر در موردشان اتهاق می افتاد‬

‫تابو می شدند ‪.‬اسالم تابو بودن اين ها را می پذيرد ولی از يک جنبه ديگری ‪ .‬حيوانی که برای يک بت‬

‫قربانی می شد از نظر عرب جاهلی تابو مثبت بود ‪ .‬اين حيوان قبالً هيچ ويژگی نداشته ولی چون آورده اند‬

‫برای فالن بت قربانی کرده اند االن ويژگی پيدا کرده و هر کس از گوشت آن بخورد فالن ثواب‪ ،‬فالن‬

‫خاصيت را برايش دارد ‪ .‬از آن طرف برای اسالم اين حيوان تابو است چون برای فالن بت قربانی شده است‬

‫بت اصالً قرار نيست پرستيده شود فلذا بنابراين هر نوع آيينی هم مربوط به اين بت باشد بايد االن مقابله‬

‫شود لذا هيچ کس حق ندارد از آن گوشت بخورد‪ .‬نه دين جديد و نه دين قديم نسبت به اين قربانی ال‬

‫بشرط نيست بلکه هر کدام موضع اتخاذ کرده اند ‪ .‬جالب است واژه حرام ارتباط مستقيمی به تابو دارد ‪.‬‬

‫حيوانی که برای بت الت قربانی می شود هم از نظر جاهلی و هم از نظر مسلمان حرام است ولی به دو‬

‫معنای مختلف ‪ .‬برای آن جاهلی وقتی اين حيوان کشته می شود حرام است يعنی مقدس است برای اين‬

‫مسلمان حرام است يعنی ناپاک است نبايد آن را خورد ‪.‬‬

‫نکته ‪ :‬حرام در قرآن به معنای حرام نيست ‪ .‬يعنی آنچه که انجام دادنش ممنوع است در قران با واژه حرام‬

‫استهاده نشده است اگر شما آيه (قل ال اجد فی مااوحی ‪ )...‬را درکنار آيه (و ما ينطق عن الهوی ) بگذاريد جز‬

‫گوشت خوک گوشت همه حيوانات را می شود خورد و پيامبر از کجا خودش آمده بعضی حيوانات را حرام‬

‫کرده است ؟‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪90‬‬

‫نکته ای که در اينجا هست آيه (قل ال اجد فی ما‪ )....‬در مورد تابوها صحبت می کند ‪ .‬و اين آيه معنايش اين‬

‫نيست که ‪:‬ال اجد محذوراً ‪،‬ممنوعاً منع های ديگری هم می توانند وجود داشته باشند چون تمام منع ها که‬

‫الزاماً از باب تابو نيستند می توانند از باب قانون باشند ‪ .‬يک تهاوتی اين وسط هست که عرض می کنم نمی‬

‫شود با چند حديث اين آيه را به راحتی تخصيص زد آيه ای که صرفاً در مقام بيان عموم نيست بلکه يک‬

‫حصر است ‪ .‬يک عام هميشه می تواند تخصيص بخورد ولی يک حصر قابل شکستن نيست ‪ .‬اين از مواردی‬

‫هست که شايد درک درستی از معنا حرام بتواند خيلی کمک کند برای فهم بهتر اين آيه ‪ .‬به اين شکل است‬

‫که در قران با ‪ 2‬نوع کاربرد حرام مواجه هستيم ‪ -1‬کاربرد حرام در مواردی که ناظر به حرمت مشترکی با‬

‫قبل از اسالم و اسالم هست مثل ‪ :‬مسجد الحرام ‪،‬الشهر الحرام ‪ -2 .‬کاربرد حرام به معنای مواردی که با‬

‫معذوريت های تابويی مواجه هستد مثل محذوريت گوشت خوک ‪ .‬جالب است که اوالً در دوره های متقدم‬

‫هم خيلی کوششی صورت نگرفته تا بين ‪ 2‬کاربرد ارتباط مستقيمی برقرار شود و بعد ها افرادی مثل راغب‬

‫که اصرار داشتند که حتماً وقتی يک ريشه ‪ 3‬حرفی وجود دارد يک جوری بين همه کاربردهايش ارتباط‬

‫برقرار کنند آمدند مهندسی معکوس کردند ‪ .‬يعنی گهتند به اين دليل به ماه های حرام‪ ،‬حرام گهته می‬

‫شود چون جنگ و خونريزی در اين ماه ها حرام است يا به اين دليل به حرم ‪ ،‬حرم گهته می شود چون صيد‬

‫در آن حرام است ‪ ،‬به اين ترتيب به مسجد الحرام حرام گهته می شود چون انجام دادن يک سلسله کارها در‬

‫انجا حرام است ‪ .‬در حالی که بر عکس است بعضی اصالً از اول که اين معنا داشته ساخته می شد معنای اول‬

‫ساخته شده معنای حرمت و قداست هست و در گام بعدی هست که ممنوعيت و محذوريت گرفته است بعد‬

‫بتدريج آن کاربردهای اوليه را عدم تلقی کرده ايم يعنی مثالً مسجد الحرام برايمان حالت علميت پيدا کرده‬

‫و خيلی کاری نداريم که چرا مسجد الحرام و چرا نه مسجد الحالل ؟‬

‫نتيجه گيری ‪:‬‬

‫توجه به فراموش شده بودن يا قابل درک بودن يک اشتقاق در زمان مکالمه می تواند اهميت خيلی زيادی‬

‫داشته باشد در ايجاد معنای ضمنی و تداعی هايی که همراه با آن معنا اتهاق می افتد ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪91‬‬

‫معناشناسی جلسه ‪8‬‬


‫اشتقاق قابل درک‪ :‬تکرار صورت بندی ‪/‬اشتقاق فراموش شده‬
‫يک مرور چند دقيقه ای روی بحث اشتقاق قابل درک و اشتقاق فراموش شده می کنم ‪.‬‬

‫تأکيد می کنم که اين بحث مهمی است ‪ .‬اجازه دهيد از يک زاويه ای به مساله اشتقاق قابل درک و‬

‫اشتقاق فراموش شده نگاه کنيم ‪.‬مسلما تمام معناهايی که در قرآن کريم به کار رفته است‪ ،‬يک فرآيند‬

‫ساخت داشته اند و قديم و ازلی که نبوده است و طی فرآيندی ساخته شده است ‪ .‬اين فرآيند‪ ،‬تاريخی است‬

‫‪.‬‬

‫سؤالی که می تواند وجود داشته باشد اين است که اگر يک معنا در يک فرآيند تاريخی ساخته می شود و‬

‫چيزی شبيه سنگ های رسوبی‪ ،‬اليه اليه روی معنای قبلی قرار می گيرد برای اين که بتوانيم معنايی را در‬

‫زبانی درک کنيم چقدر الزم است که اين معنا را بکاويم ؟ اگرآدم بخواهد يک چاهی بکند و آب درآورد‪20 ،‬‬

‫متر يا ‪ 50‬متر می کند‪ ،‬اگر بخواهد نهت درآورد ‪ 100‬متر می کند ولی تا مرکز زمين که پايين نمی رود و‬

‫باالخره هر چيزی حدی دارد‪.‬حد آن را می خواهيم بههميم ‪ .‬اگر قرار باشد که معنايی را به عقب برويم ‪،‬‬

‫‪ 500‬سال ‪ ،‬هزار سال ‪ ،‬پنج هزار سال ‪ ،‬ده هزار سال ؟! چند هزار سال بايد به عقب برويم و جاهايی اصال‬

‫نمی توانيم به عقب تر برويم چون ابزار نداريم ‪ .‬اين سؤال اصلی ماست ‪.‬‬

‫جواب کلی ای که برای اين سؤال وجود دارد اين است که بايد ببينيم هدف ما از بررسی فرآيند ساخت‬

‫معنا چيست ؟‬

‫هدف ما اين است که معنا را در آن زبان بهتر بههميم چون گاهی اوقات ممکن است که کار معنا شناسی‬

‫تاريخی باشد‪.‬می گوئيم ما با زبان و متن فارسی کاری نداريم و کالً می خواهيم برويم و سابقه معانی را‬

‫درآوريم که آن چيز ديگری می شود ‪ .‬اما کاری که االن درگير انجام آن هستيم معنا شناسی قرآن است و‬

‫غير از قرآن‪ ،‬اوالً و بالذات موضوع بحث ما نيست مگر اين که ثانياً و بالعرض موضوع بحث ما قرار گيرد ‪.‬يعنی‬

‫غير از قرآن‪ ،‬وقتی مورد بحث قرار می گيرد که به فهم معانی قرآن کمک کند ‪ .‬پس آن از موضوع بحث ما‬

‫خار است ‪.‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪92‬‬

‫کالً کسی که رشته اش معنا شناسی تاريخی است‪ ،‬کارش آن است و برای او فرقی نمی کند که در مورد‬

‫چه زبانی صحبت می کنيم ‪ .‬حال که کار ما معناشناسی قرآن است اگر قرار باشد که با فرآيند ساخت معنا‬

‫کار داشته باشيم فقط به اندازه ای کار داريم که به فهم معنا کمک کند ‪ .‬اين اصل بحث ماست ‪.‬‬

‫اما اين به اندازه ای چقدر است ؟ نمی توان سال مشخصی تعيين کرد‪ .‬معانی به اعتباراتی که دارند ممکن‬

‫است تغييرات آن ها خيلی سريع يا خيلی بطیء باشد ‪ .‬بنابراين يک زمان متغييری به عنوان ( تی منهای‬

‫يک ) در نظر می گرفتيم يعنی زمانی که آخرين تغيير قبلی صورت گرفته است ‪ .‬مثال در مورد عدد ‪ 5‬ممکن‬

‫است ‪ 6 – 7‬هزار سال باشد اما مثال در مورد کلمه ای مثل خالی بندی حدود ‪ 25‬سال است ‪ .‬هر دوی اين‬

‫ها ( تی منهای يک ) است يعنی زمانی که آخرين تغيير قبلی صورت گرفته است ‪.‬‬

‫اين رئوس مطلبی بود که در جلسه پيش به آن پرداختيم اما برای اين که بتوانيم اين را در حوزه قرآن‬

‫کريم کاربردی کنيم مجبور بوديم مثال هايی بزنيم و موضوعاتی را مورد بررسی قرار دهيم ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬اگر يک رابطه پلکانی برای کمال نسبت به برگشت تاريخی آن ها در نظر بگيريم اين گونه‬

‫نيست که هر چه عقب برويم بيشتر به آن حقيقت معنايی نزديک شويم ‪.‬‬

‫زبان مورد بحث ما زبان عربی است که قرآن کريم به آن زبان نازل شده است ‪ .‬هر چه از اين زمان به ما‬

‫ن زديک تر می شويد يعنی جلوتر بيائيد از حقيقت معنايی دور می شويد و هر چه عقب برويد باز هم از‬

‫حقيقت معنايی دور می شويد‪.‬حقيقت معنايی چيزی نيست که در ازل و ابد وجود داشته باشد ‪ .‬يعنی زبان‬

‫عربی هزار سال پيش از اسالم با زبان عربی ای که قرآن با آن نازل شده است فرق دارد ‪.‬‬

‫اگر با ماشين زمان به هزار سال پيش از اسالم برويم معنای آن اين نيست که به يک حقيقت معنايی در‬

‫مورد قرآن دست يافته ايم معنای آن اين است که مسير را زيادی به عقب رفته ايم و دچار نافهمی می شويم‬

‫چون زبان هزار سال پيش از اسالم خيلی با زبان قرآن فرق دارد ‪.‬‬

‫آن حقيقت معنايی ای که به دنبال آن هستيم حقيقت معنايی در زبان مورد بحث ماست‪ .‬زبان مورد‬

‫بحث ما زبان قرآن است که چه جلو و چه عقب برويم در هر حال از آن فاصله می گيريم ‪ .‬برای همين‪ ،‬اگر‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪93‬‬

‫گاهی اوقات جا به جا می شويم اين جا به جايی ما جابه جايی حداقلی است در حد اين که وقتی وضعيت ما‬

‫قبل و ما بعد را در نظر می گيريم بتوانيم وضعيت ميانی را بهتر درک کنيم واال آن وضعيت ما قبل و ما بعد‬

‫هم اوال و بالذات موضوع بحث ما نيستند ‪.‬‬

‫اوال و بالذات زبان قرآن ( يعنی زبان تی ) مورد بحث ماست ‪ .‬رئوس مطلب همين بود که عرض کردم و‬

‫جلسه گذشته سعی کرديم با مثال هايی تههيم کنيم که چطور مراجعه به ريشه شناسی قابل درک می تواند‬

‫به مساله کمک کند و چطور ريشه شناسی فراموش شده نه تنها کمک نمی کند بلکه حتی می تواند موجب‬

‫اختالل شود ‪ .‬که نمونه اختالل آن را در مواردی مثل خيف و ‪ ....‬مورد بررسی قرار داديم و مثال های فارسی‬

‫مثل « ناب » هم برای آن زديم که مثال خوبی بود ‪.‬‬

‫يک ياد آوری می کنم و بعد وارد اصل بحث می شوم ‪.‬‬

‫اگر می گوييم ريشه شناسی فراموش شده کمکی به فهم مطلب نمی کند‪ .‬به اين قاطعيتی که می گويم‬

‫نيست ‪ .‬کمک نکردن آن‪ ،‬نسبی است ‪ .‬شايد در جاهايی از بحث امروز به نقطه ای برسيم که در مواردی‬

‫ممکن است ريشه شناسی فراموش شده هم کمکی به فهم مطلب بکند ‪.‬‬

‫اما اجازه دهيد روند اصلی بحث خودمان را ادامه دهيد و جاهايی که بحث اقتضاء کند آن اشارات را‬

‫خواهم نمود‪.‬‬

‫يکی از بحث هايی که در موضوع اشتقاق قابل درک‪ ،‬بحث جذاب و در عين حال مهيدی است پديده‬

‫‪ repeated form‬است که به آن « تکرار صورت بندی » می گويند‪.‬سعی می کنم با يک مثال خيلی ساده‬

‫در فارسی اين مطلب را بگويم و بعد به سراغ قرآن می رويم و نمونه های قرآنی را هم مورد بررسی قرار می‬

‫دهيم ‪.‬‬

‫مثالی که در فارسی می توانم برای آن بزنم کلمه « دشمن » است‪ .‬اين کلمه جامد است و نمی دانيم‬

‫چگونه ساخته شده است ‪ .‬از نظر ما چهار حرف را کنار هم گذاشته اند و « دشمن » شده است‪ .‬اما ما در اين‬

‫جا با يک ريشه شناسی فراموش شده سروکار داريم ‪ .‬دشمن يک معنايی دارد و با يک فرمول و صورت بندی‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪94‬‬

‫ای ساخته شده است که ما آن را فراموش کرده ايم ‪ .‬اين واژه از ‪ 2‬قسمت تشکيل شده است ‪ « :‬دش » ‪« ،‬‬

‫من » فکر نمی کنم باز هم چيزی را حل کند ‪ .‬چون « من » به اين معنايی که در اين جا به کار رفته است‬

‫اصال با آن سروکار نداريد‪ .‬معنای « دش » هم فقط افرادی که خيلی کنجکاو باشند می دانند ‪ « .‬دش »‬

‫يعنی بد و زشت و در کلماتی مثل دشنام ‪ ،‬دشوار ‪ ،‬دشخوار و حتی با تغييرات آوايی اندکی در دژخيم و‬

‫دوزخ و ‪ ...‬اين کلمه به کار رفته است ‪.‬کلمه ای است که در خيلی از واژه های فارسی می توانيد اين بن را‬

‫پيدا کنيد اما امروزه در فارسی اين را نمی شناسيم و جزء واژه هايی است که در فارسی به صورت مستقل‬

‫فراموش شده است ‪ .‬قسمت دوم کلمه « من » در زبان فارسی به معنای انديشيدن و فکر کردن است ‪ .‬اين‬

‫جاست که می توانيد حس کنيد که يک زبان در طول زمان واقعا چه قدر تغيير يافته است و کلمه « منش‬

‫» در فارسی از همين ريشه گرفته شده است ‪.‬‬

‫« منش » يعنی طرز انديشه ‪ .‬در حالی که امروزه معنای ديگری از اين کلمه می فهميم و فکر می کنيم‬

‫که منش به معنای طرز رفتار است ‪ .‬اما منش به معنای طرز انديشه است ‪ « .‬دشمن » در يک صورت بندی‬

‫ای که اين دو بن در کنار هم قرار گرفته اند به معنای « بد انديش » است ‪ .‬مدت زمانی می گذرد و صورت‬

‫بندی ساخت و اجزاء ساخت واژه دشمن به تدريج فراموش می شود و به يک واژه ظاهرا جامد با ريشه‬

‫شناسی فراموش شده تبديل می شود ‪ .‬حال چه اتهاقی رخ می دهد ؟ مجدداً صورت بندی را تکرار می کنيم‬

‫يعنی اگر « دش » را به معنای بد‪ « ،‬انديش » بگذارم و « من » را به معنای انديشنده ‪ « ،‬انديس » بگذارم ‪.‬‬

‫يک بار ديگر اين صورت بندی را به صورت « بد انديش » تکرار می کنيم که از بد به معنای بد و انديش به‬

‫معنای انديشنده تشکيل شده است ‪.‬‬

‫يعنی ما در زبان فارسی دوباره ترکيب بد انديش را ساختيم ‪ .‬االن بد انديش را در زبان فارسی به کار می‬

‫بريم و هيچ گاه هم فکر نمی کنيم که اين کلمه همان « دشمن » است ‪.‬‬

‫تهاوت اين ها در اين است که ريشه شناسی « دشمن » فراموش شده است و ريشه شناسی « بد انديش‬

‫» قابل درک است ‪ .‬يعنی با به کار بردن « بد انديش » همه می دانند که به چه معنايی است و فرآيند‬

‫ساخت آن چيست ‪.‬با همان صورت بندی ساخته شده است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪95‬‬

‫دقيقا همان مولهه های معنايی برای ساخت ترکيب « بد انديش» در گير شده اند ‪ .‬به اين پديده « تکرار‬

‫صورت بندی » می گوييم ‪ .‬يعنی يک زبان به يک معنای ترکيبی احتيا دارد بعد به تدريج کارايی خودش‬

‫را از دست می دهد ‪ .‬خال آن را احساس می کنيد و دوباره می سازيد ‪.‬مدت زمانی ممکن است بگذرد و باز‬

‫هم کارايی خودش را از دست بدهد و باز هم خالء آن را احساس می کند و دوباره می سازد و اين روند‬

‫ممکن است بارها و بارها تکرار شود ‪ .‬چنين چيزی در بين واژه ها و معانی قرآنی هم وجود دارد ‪ .‬به نمونه‬

‫ای اشاره می کنم ‪.‬‬

‫آيا پدران ما در هزار سال پيش هرگز فکر می کردند که ممکن است کسی معنای دشمن را نههمد ؟‬

‫تمام کلمات همين طور هستند و وقتی فردی معنای آن را می گويد آدم احساس می کند که چرا واقعا‬

‫اين را نههميدم ‪ .‬دوزخ ‪ « ،‬دش »‪ « +‬اخت » است ‪ « ،‬دش » يعنی بد و « اخت » هم يعنی جا يعنی جای‬

‫بد ‪ .‬اما ما نمی فهميم که به چه معنايی است اما فارسی است ‪.‬‬

‫بهشت به چه معنايی است ؟ در انگليسی وقتی می خواهيد صهت برترين بسازيد به آخر صهت ‪est‬‬

‫اضافه می کنيد‪ .‬در فارسی هم مانند انگليسی داريم ‪.‬‬

‫به دو شکل « است » و « اِشت » در فارسی ميانه که وقتی به آخر صهت اضافه می شود صهت برترين‬

‫می سازد ‪.‬‬

‫وقتی به کلمه « به » پسوند « اِشت » اضافه می شود « بهشت » می شود يعنی بهترين ‪.‬‬

‫تک تک اين ها را جلوی ما بگذارند می گوئيم جامد هستند در حالی که جامد نيستند و هر کدام از اين‬

‫ها مراحلی را طی کرده است ‪.‬اما طبيعی است که نمی توانيم آن ها را درک کنيم ‪ .‬چرا فکر می کنيم که‬

‫هزار سال بعد فرزندان ما زبان فارسی امروز ما را خواهند فهميد ‪ .‬به شما قول می دهم که فارسی در طول‬

‫هزار سال آنقدر تغيير پيدا می کند که غير قابل درک خواهد بود ‪.‬‬

‫فعلی به عنوان « منيدن » در فارسی ‪ ،‬اصلی ترين فعل برای فکر کردن است که امروزه اصال آن را‬

‫نداريم ‪ .‬انديشيدن که امروزه آن را به معنای فکر کردن به کار می بريم در واقع به معنای نگران بودن است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪96‬‬

‫«انديشناک » يعنی نگران ‪ .‬آدمی که خيلی نگران و مضطرب است ولی امروزه مثال می گوئيم کانون انديشه‬

‫و ‪ ...‬آيا به معنای کانون نگرانی است ؟ خير به معنای کانون فکر است ‪ .‬ما که به پدرانمان وفا نکرديم و کلمه‬

‫ای که آن ها برای چيز ديگری به کار می بردند ما آورده ايم و برای کلمه ديگری به کار می بريم ‪ .‬چه‬

‫تضمينی وجود دارد که هزار سال بعد فرزندان ما اين واژه را به همين معنا به کار برند ‪ .‬دائم در حال تغيير‬

‫است لذا دائماً ريشه شناسی ها و اشتقاق ها فراموش می شوند و در جاهايی صورت بندی ها تکرار می شوند‬

‫‪ .‬در واقع وقتی مرور می کنيد از نظر معنا شناسی می بينيد که صورت بندی ثابت است ولی واژه تغيير می‬

‫کند ‪.‬بد انديش از نظر صورت بندی همان دشمن است اما از نظر واژه فرق می کند ‪ .‬توجه دوستان را جلب‬

‫می کنم به اين که ‪:‬‬

‫وقتی ما راجع به فرمول و صورت بندی ساخت صحبت می کنيم حتی در گرو زبان نيستيم ‪ ،‬يعنی نه‬

‫تنها در گرو زبان هم نيستيم ‪ .‬يک صورت بندی ساخت عينا می تواند در انگليسی و فارسی و عربی هم باشد‬

‫به خاطر اين که نوع نگاه خاصی به موضوع وجود دارد ‪ .‬هر کدام از آن ها با لغت های زبان خودشان می‬

‫سازند اما با همين صورت بندی ‪.‬‬

‫به يک نمونه اشاره می کنم که شايد نمونه خوبی باشد و به قرآن خواهد رسيد ‪.‬‬

‫‪ good‬در انگليسی به معنای خوب است و « ‪ »goods‬به معنای کاال است ‪ .‬در يونانی کهن‪ ،‬کلمه کاال‬

‫‪Good‬‬ ‫‪ Good‬و همان کلمه کاال يعنی کاال ‪ .‬انتقال يافتن از معنای خوب يعنی‬ ‫يعنی‬

‫به معنی ‪ ...‬به اضافه يک مؤلهه تهی يعنی کاال ‪ .‬الزم نيست که حتما چيزی به کلمه اضافه شود ‪.‬‬

‫در صورت بندی می توانيد همان معنا را بر اساس يک انتقال معنايی به معنای جديدی بياوريد و از آن‬

‫کلمه ی ‪ goods‬يعنی کاال را بسازيد ‪.‬‬

‫عين اين صورت بندی در يونانی هم تکرار شده است و اين نشان می دهد که مساله اين نيست که فقط‬

‫به عقل انگليسی ها رسيده که بين معنای خوب و کاال ارتباطی وجود دارد ‪ .‬اين اتهاق در زبان ديگر يعنی‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪97‬‬

‫يونانی هم رخ داده است و در آن جا هم شاهد همين انتقال هستيم ‪ .‬اين هم يک نوع تکرار صورت بندی‬

‫است ‪.‬‬

‫حاال فکر می کنم که مثل روز روشن است که کلمه کاال از زبان يونانی وارد زبان فارسی شده است‬

‫منتهی جديد نيست مربوط به دوره اسکندر و ‪ ....‬است ‪ .‬يکی از دوستان ما در فرهنگستان زبان و ادب‬

‫فارسی در کميته واژه گزينی است و تازه کلمه «کاالبرگ » را به عنوان معادل کوپن اختراع کرده بودند‬

‫‪.‬گهتم اين چه کلمه ای است که برای کوپن گذاشته ايد‪ .‬گهت ‪ :‬گهتيم که يک چيز فارسی باشد ‪ .‬گهتم ‪:‬‬

‫کاال که فارسی نيست و يونانی است ‪ .‬يک کلمه خارجی را برداشته ايد و يک کلمه خارجی ديگر به جای آن‬

‫گذاشته ايد و يک « برگ » آخر آن گذاشته ايد و کلمه را سنگين تر کرده ايد‪.‬البته تهاوتی که دارد اين است‬

‫که در اين جا کاال در يک زمان خيلی قبل تری وارد زبان فارسی شده است ‪.‬‬

‫اين صورت بندی را در واژه های قرآنی هم داريم ‪:‬رابطه بين معنای خوب و معنای کاال ‪.‬‬

‫کلمه « نَعم » در زبان عربی کهن و ديگر زبان های سامی به معنای خوب و کاالست ‪ .‬يعنی هم به معنای‬

‫خوب است و هم به معنای کاال ‪.‬‬

‫اما در اين جا با ريشه شناسی و اشتقاق فراموش شده مواجهيم ‪.‬‬

‫در کجاها به کار رفته است ؟‬

‫از کلمه « نَعم » بر وزن تهعيل يا افعال‪ ،‬فعلی می سازيم به صورت « انعم » و « نعّم » که هر دو جزء‬

‫واژه های قرآنی است که در قرآن بسيار به کار برده شده است ‪.‬‬

‫[ فاما االنسان اذا اکرمه ربه و نعمه فيقول ربی اکرمنی ] ‪ [ ،‬و انعم اهلل ‪] .....‬‬

‫« انعم » و « نعّم » به معنای خوبی کردن و خوبی رساندن است وهمين جاست که واژه « نعمة » ساخته‬

‫می شود و می دانيد که مههوم نعمة و تنعم و انعام و ‪ ...‬تا چه اندازه در قرآن به کثرت به کار برده شده است‬

‫‪ .‬نعيم و ديگر مشتقات ‪ .‬شکل دوم کلمه ی بعد از صورت بندی ساخت ‪ ،‬اين که از معنای خوب ‪ ،‬معنای کاال‬

‫ساخته شود را هم در قرآن داريم ‪ « .‬نَعم » به معنی کاال در زبان عربی جمع بسته می شود و « انعام » می‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪98‬‬

‫شود ‪ .‬انعام يعنی کاال ‪ .‬اما کاال برای عرب چيست ؟ تلويزيون سامسونگ ؟ ! يخچال فريزر ؟! فرد اجالی کاال‬

‫برای عرب در آستانه ظهور اسالم ‪ ،‬دام است ‪ .‬در اين جا با يک تخصيص معنايی مواجهيم که معنای « انعام‬

‫» که در زبان عربی اصالتاً به معنای کاالهاست دچار ضيق معنايی شده به معنای فرد اجالی کاالها يعنی‬

‫چارپايان به کار برده می شود ‪.‬‬

‫پس هر دو واژه را در قرآن کريم داريم ‪ ،‬با اين تهاوت که صورت مهرد « نعم » آن در قرآن به کار برده‬

‫نشده است ‪ .‬دو ترکيب ديگر از اين ريشه هم داريم ‪.‬‬

‫يکی جزء ساخت های قديمی عرب است که امروزه وزن آن برای ما روشن نيست البته برای زبان‬

‫شناسان روشن است اما برای فردی که عربی را از طريق صرف و نحو می شناسد مشخص نيست وزن « فِعِل‬

‫» است که « نِعِم » از آن ساخته می شود و در قرآن به صورت « نِعِما » با آن مواجه می شويد که به معنای‬

‫چه خوب است که معنای اول کلمه است ‪.‬‬

‫صورت ديگر اين کلمه که در زبان عربی تا امروز به کار برده می شود « نِعم » است به معنای خوب « نعم‬

‫المولی و نعم النصير » معنای خوب می دهد و هيچ پيچيدگی ای در کار نيست و آشکار است ‪.‬‬

‫حتی اين کاربرد را می توان در يک تکيه کالم مربوط به عصر جاهلی در آستانه ظهور اسالم هم ديد‪ .‬بر‬

‫اساس روايات می دانيم که قبل از اين که سالم به معنای اسالمی آن در بين عرب روا يابد عرب خيلی‬

‫شيک و امروزی بودند و وقتی به هم می رسيدند و می گهتند ‪ :‬صبح بخير و شب بخير ‪ .‬تعبيری که به کار‬

‫می بردند به درد ما می خورد ‪ .‬وقتی صبح همديگر را می ديدند می گهتند ‪ :‬انعم صباحک معنای اول « نعم‬

‫» به معنای خوب در اين جا مطرح است ‪.‬‬

‫« انعم » يعنی « به خير کرد » اين کاربرد در عربی قبل از اسالم وجود داشته و ما بازمانده های آن را در‬

‫قرآن مشاهده می کنيم بدون اين که مستقيما با خود « نعم » مواجه شويم و بدون اين که خيلی ارتباط بين‬

‫مههوم نعم و انعام به معنای کاال با مههوم نعم به معنای خوب در قرآن خيلی واضح ديده شود ‪ .‬برای اين که‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪99‬‬

‫مدتی از زمان ساخت آن گذشته است ‪ .‬اما فرآيند ساخت با همان صورت بندی در زبان عربی تکرار می شود‬

‫‪ .‬در زبان عربی قرآن با زو معنايی ديگری مواجه هستيم که تکرار همان صورت بندی است ‪.‬‬

‫اين دفعه همان اتهاق با واژه « خير » رخ داده است ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬نبايد نسبتی بين آن ها باشد و صرفا يک صورت بندی است ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬اين نسبت که اين از آن گرفته شده باشد ؟ خير ‪.‬‬

‫چون اصال حواسشان نيست و اگر اهل زبان آن اشتقاق اولی را فراموش کرده باشند به سراغ اين می آيند‬

‫که آن را دوباره بسازند ‪ .‬وقتی آن را دوباره می سازند نمی دانند که دوباره می سازند ‪.‬‬

‫مثال آن را در فارسی برای همين زدم يعنی فردی که در فارسی « بد انديش » را به کار می برد فکر‬

‫نمی کند که اين اتهاق دوباره تکرار می شود و قبال اين لغت را داشته ايم بلکه فکر می کند که جديداً آن را‬

‫می سازد ‪.‬‬

‫يکی از بهترين مثال ها برای تکرار صورت بندی مربوط به جاهايی است که به خاطر يک سری علل‬

‫ثانوی که در زبان شناسی تاريخی تحت عنوان تابوی زبانی از آن ياد می بريم ‪ ،‬آدم ها سعی می کنند که‬

‫صورت بندی ساخت را فراموش کنند ‪.‬‬

‫يک سعی عمدی در فراموش کردن صورت بندی وجود دارد ‪ .‬مثال از جمله تابوهای زبانی هر آن چيزی‬

‫است که به پايين تنه مربوط می شود که تعمدی در فراموش کردن ساخت صورت بندی وجود دارد ‪ .‬وقتی‬

‫که ساخت صورت بندی فراموش می شود دوباره همان صورت بندی تکرار می شود ‪.‬‬

‫در طول هزار سال گذشته نگاه کنيد که در زبان فارسی برای توالت حداقل ‪ 15 – 16‬واژه ساخته شده‬

‫است و وقتی نگاه می کنيم می بينيم که خيلی از اين ها تکرار همان صورت بندی است ‪ .‬به سراغ يک‬

‫ريشه ديگر رفته اند و همان صورت بندی را تکرار کرده اند چون واژه قبلی معنای خودش را از دست داده‬

‫است ‪ .‬يعنی افراد فکر نمی کنند که اين واژه به چه دليل به کار برده می شود و چرا می گويند موال ؟ چرا‬

‫می گويند مستراح ؟ توالت ؟ و ‪.....‬چون تابو است يعنی به اين واژه ها که می رسيم خيلی برای ما سخت‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪100‬‬

‫است که آن ها را تلهظ کنيم و سعی می کنيم خيلی زود از آن ها بگذريم و خيلی به عمق آن ها تهکر‬

‫نکنيم لذا در اين گونه موارد فراموشی صورت بندی خيلی زودتر رخ می دهد اما برخی جاها اين اتهاق ديرتر‬

‫رخ می دهد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬در قرآن هم از اين تابوها داريم ؟‬

‫استاد ‪ :‬مثال « أو المستم النساء » ( در آيه ‪ 43‬سوره نساء ) ‪ .‬از ابن عباس می پرسند که «المستم» به‬

‫چه معنايی است ؟‬

‫موارد مربوط به روابط جنسی هم جزء همين تابو ها محسوب می شوند يعنی آدم ها سعی می کنند که‬

‫با کنايه و به صورت غير صريح در مورد آن صحبت کنند لذا مجبورند يک صورت بندی جديد به کار ببرند و‬

‫ده سال از آن می گذرد معنای آن واضح و روشن می شود لذا دوباره مجبورند که صورت بندی آن را تغيير‬

‫دهند مثال در زبان فارسی و زبان عربی برای نزديکی کردن يک کلمه صريح وجود دارد که هيچ کس از آن‬

‫کلمه صريح استهاده نمی کند و فقط به درد فحش می خورد ‪ .‬اما در مکالمات‪ ،‬کسی از آن کلمه صريح‬

‫استهاده نمی کند لذا مجبورند صورت بندی های جايگزين را بسازند که به جای آن به کار رود ‪ .‬هر کدام از‬

‫اين صورت بندی ها ‪ ،‬اندک زمانی که به کار برده شود صريح می شود و به همان اندازه يک گريزی وجود‬

‫دارد که آن را به کار نبرند ‪ .‬وقتی آن را به کار نمی برند و چيز ديگری به جای آن به کار می برند همين‬

‫اتهاق تکرار می شود ‪.‬‬

‫اين تابو باعث می شود که تاريخ مصرف اين صورت بندی ها کاهش يابد که در اين صورت که تاريخ‬

‫مصرف کاهش می يابد و تکرار بيشتر انجام می شود با يک مثال خوب برای صورت بندی مکرر مواجه می‬

‫شويد که چندين نمونه از آن در قرآن وجود دارد که يکی از آن ها « المستم النساء » است ‪.‬‬

‫در زمان ابن عباس برخی از عرب ها معنای آن را متوجه نمی شدند لذا از ابن عباس معنای آن را می‬

‫پرسند که ابن عباس می گويد اين تعبيری برای نزديکی است ‪ .‬اين نشان می دهد که اين مدتی به کار رفته‬

‫است و دوباره کنار گذاشته شده است و تعبيرهای ديگری به جای آن به کار برده شده است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪101‬‬

‫برگرديم به سراغ خوب و کاال ‪.‬‬

‫يک بار ديگر در زمانی که بسيار به زمان قرآن نزديک است اين صورت بندی تکرار شده است البته اين‬

‫بار با ماده « خير » ‪ .‬خير به معنای خوب را همه شما می شناسيد و اگر به کتاب های « االشباه و النظائر »‬

‫در قرآن مراجعه کنيد خواهيد ديد که علماء قرآنی هم کامال بر اين نکته توجه کرده اند که خير در قرآن به‬

‫دو معنا به کار می رود ‪ :‬خوب‪ ،‬مال يعنی کاال ‪.‬‬

‫در قرآن در بيشتر موارد « خير » به معنای خوب است ‪ .‬از جمله « خيرالبريه » و ‪ ...‬اما در برخی موارد‬

‫مثل « مناعا للخير » که همه مهسرين و کسانی که در مورد مهردات قرآن بررسی می کنند می گويند‬

‫منظور از خير در اين جا مال است ‪ « .‬مناعاً للخير » مثل آن جائی می ماند که می گويد ‪ :‬الذين يمنعون‬

‫الزکاة ‪.‬‬

‫يا مثال « اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا » که راجع به منع خير صحبت می کند که اگر مالی‬

‫را داشته از دادن آن منع می کرد ‪ .‬بنابراين موارد مکرری در قرآن داريم که خير به معنای مال به کار می‬

‫رود ‪.‬‬

‫صورت بندی ساخت خير به معنای مال ( کاال ) از خير به معنای خوب تکرار شده است يعنی همان‬

‫کاری که در مورد نَعم انجام داده بوديد اين دفعه در مورد خير انجام می دهيد ‪.‬‬

‫اما واژه های ديگری هم در زبان عربی هستند که معنای خوب می دهند ولی روی سکو برای پرتاب نرفته‬

‫اند ‪ .‬مثال کلمه « حسن » در زبان عربی هم به معنای خوب است اما هنوز در زبان عربی چيزی که از ماده «‬

‫حسن » ساخته شده باشد و معنای کاال و مال بدهد نداريد‪ .‬اين عمل به صورت اتوماتيک نيست که بگوئيد‬

‫هر جايی که با معنای خير مواجه هستيم خود به خود به عنوان تالی معنای کاال هم بيايد ‪ .‬اين ساخت بايد‬

‫رخ دهد ‪.‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪102‬‬

‫در مورد « نَعم » و « خير » اين اتهاق رخ داده است ‪ .‬اما کلمه حسن و آن چه از آن مشتق می شود و‬

‫کلمه ی طيب به معنای خوب و آن چه که از آن مشتق می شود به معنای مال و کاال به کار برده نشده اند (‬

‫تا اين لحظه ای که با هم صحبت می کنيم ) اما امکان آن در آينده وجود دارد ‪.‬‬

‫« جيّد » به معنای خوب در زبان عربی وجود دارد اما به معنای مال به کار نمی رود ‪ .‬ببينيم در چند صد‬

‫سال ديگر امکان دارد که يکی از اين واژه های با معنای خوب دوباره به سمت تکرار صورت بندی خير بيايد‬

‫؟‬

‫همه اين احتماالت وجود دارد يعنی انگار ما با يک صورت بندی پايدار انتقال از معنای خوب به معنای‬

‫کاال مواجهيم که می تواند در دوره های مختلف تاريخی تکرار شود و حداقل دو شکل آن در قرآن وجود‬

‫دارد ‪ « :‬نَعم » و « خير » با اين تهاوت که شکل « نعم » آن ريشه شناسی فراموش شده است يعنی در زمان‬

‫نزول قرآن خيلی توجهی به اين مساله وجود نداشته که چه انتقالی صورت گرفته است اما در مورد واژه «‬

‫خير » ريشه شناسی آن کامال قابل درک بوده است ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬دامنه تکرار آن اين است که معنای قبلی از بين برود ؟ مثال در مورد « نعم »‬

‫استاد ‪ :‬ديگر معنای کاال از آن فهميده نمی شود ‪ .‬کلمه « نعم » در زبان عربی مثال ‪ 500‬سال قبل از‬

‫اسالم معنای کاال می داده است اما در زمان ظهور اسالم و نزول قرآن « نعم » معنای کاال نمی داده است ‪.‬‬

‫انعام به عنوان يک لغت به معنای چارپايان به کار می رفته است و جالب اين است که هيچ کس مهرد آن‬

‫را نمی دانسته است يعنی اگر به کتب لغوی نگاه کنيد می بينيد که يکی از واژه هايی است که در مورد‬

‫مهرد آن مشکل داريد‪ .‬هر جايی با واژه ای مواجه شديد که با مهرد آن مشکل داريم بدانيد که کاسه ای زير‬

‫نيم کاسه است ‪.‬‬

‫روزی يکی از دانشجويان از مرحوم استاد ما‪ ،‬دکتر ماهيار نوابی که استاد زبان شناسی بود‪ ،‬پرسيد ‪ :‬مهرد‬

‫« أوباش » چه می شود ؟ گهت ‪ [ :‬حضرت آدم ]‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪103‬‬

‫برخی واژه ها که مهرد آن ها مشکل دارد يا حالت مجهول آن ها به کار می رود و معلوم آن ها معلوم‬

‫نيست يا مصغر آن ها به کار می رود و مکبّر آن ها معلوم نيست مشخص می شود که نکته ای دارد و اتهاقی‬

‫در مورد آن ها رخ داده است و آن واژه وضعيت عادی ای ندارد ‪.‬‬

‫با مثال « نعم » و « خير » دو مطلب را توانستيم روشن کنيم ‪ :‬يکی اين که مساله تکرار صورت بندی در‬

‫قرآن کريم هم می تواند وجود داشته باشد و دوم اين که اين تکرار صورت بندی الزاماً محدود به يک زمان‬

‫نيست ‪.‬‬

‫يعنی االن مشاهده می کنيد که فرمول ساخت خوب به اضافه مؤلهه تهی برابر است با کاال را در زبان‬

‫های مختلف داريم و الزاما مربوط به زبان عربی نيست پس خيلی از مواقع ممکن است که يک سری کارهای‬

‫مقايسه ای در اين زمينه بتوانند به کار ما بيايند‪ .‬يعنی اگر در جايی با معنايی در زبان عربی مواجه شديم که‬

‫در آناليز و تحليل آن دچار مشکل بوديم ممکن است که بتوانيم با مقايسه کردن با موارد مشابهی در زبان‬

‫های ديگر اين تحليل را انجام دهيم ‪.‬‬

‫کجاها زبان های ديگر می توانند کمک کنند ؟ آن جاهايی می توانند کمک کنند که ما در قرآن با يک‬

‫اشتقاق فراموش شده سروکار داريم و در زبان های ديگر اشتقاق قابل درک است ‪ .‬اين جاست که مساله‬

‫خودش را بهتر نشان می دهد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬از اين عنوان تکرار « صورت بندی » می توانيم با عنوان « انتقال معنايی » ياد کنيم ؟‬

‫استاد ‪ :‬اين‪ ،‬انتقال معنايی نيست چيزی که ما در اين جا راجع به آن صحبت می کنيم انتقال معنايی‬

‫نيست‪ .‬انتقال معنايی يعنی اين که خود معنا به خاطر لغزندگی و سياليتی که دارد به تدريج به دامنه های‬

‫ديگری گسترش يابد ‪.‬‬

‫« صورت بندی » که راجع به آن صحبت می کنيم آن است که شما می آئيد و يک معنا را با يک معنای‬

‫ديگر ترکيب می کنيد که معنای دوم می تواند لهظ مابه ازائی برای آن وجود داشته باشد مثل « دش »‬

‫«من » و می تواند از نظر لهظی تهی باشد‪ .‬ولی از نظر معنايی تهی نيست ‪ .‬يعنی وقتی که از معنای خوب‪،‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪104‬‬

‫معنای کاال را می سازيد يعنی شيئی که خوب و مطلوب تلقی می شود‪ .‬معنايی را با معنای ديگر ترکيب می‬

‫کنيد و معنای کاال را از آن می سازيد اما آن معنای خوب سرجای خودش هست يعنی برای معنای خوب‬

‫اتهاقی رخ نداده است و دچار انتقال معنايی نشده است يا « دش » و « من » را با هم ترکيب می کنيد و‬

‫معنای « دش » و « من » سر جای خودش است يعنی معنای بد و انديش سر جای خودش است ‪ .‬تهی هم‬

‫که عرض کردم تهی از نظر لهظ است يعنی مابه ازاء لهظی ندارد اما مابه ازاء معنايی دارد يعنی يک معنا به‬

‫اضافه يک معنای ديگر ‪.‬‬

‫اما چون بحث از اين کرديم که گاهی اوقات صورت بندی ها تکرار می شوند مواقعی مطالعه در مورد‬

‫تکرار اين صورت بندی ها می تواند گره گشای يک سلسله مهاهيم باشد ‪.‬‬

‫در اين مورد کلمه روح را به عنوان يک واژه قرآنی انتخاب کرده ام ‪ .‬نگاهی به معنا شناسی واژه « روح »‬

‫داشته باشيم و ببينيم داستان روح چيست ‪.‬‬

‫کلمه ای در قرآن کريم داريم که همه شما با آن آشنا هستيد [ پای تابلو ] کلمه ديگری هم داريم که‬

‫ظاهرا هيچ ارتباطی با آن ندارد و با اين هم آشنايی داريد [ پای تابلو ]‬

‫از نظر اشتقاق ‪ 3‬حرفی می دانيم که ريشه آن ها يکی است اما فکر نمی کنيم که رابطه ديگری بين بين‬

‫ها وجود داشته باشد ‪.‬‬

‫‪ 2‬کلمه از زبان التين می نويسم و معنای آن را می گويم و خودتان قضاوت کنيد که اين يک رابطه‬

‫تصادفی است يا اين که می تواند غير تصادفی باشد ‪.‬‬

‫ريشه « اسدير » در زبان التين که می تواند به آخر آن پسوند « آر » اضافه شود و از آن مصدر بسازد‬

‫يعنی « اسدير آر » يعنی نهس کشيدن ‪ .‬معنای ديگر اين کلمه در زبان التين وزيدن باد است ‪ .‬پس هم‬

‫معنای دميدن می دهد و هم وزيدن ‪.‬‬

‫« اسديريت » يعنی روح که فکر می کنم از طريق زبان انگليسی با اين واژه آشنا هستيد ‪ .‬يعنی اين واژه‬

‫التين در انگليسی هم وجود دارد و به کار می رود ‪.‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪105‬‬

‫اين که از مههوم وزيدن به کلمه روح برسيم يک صورت بندی است که يک مسيری را طی کرده است ‪.‬‬

‫مسيری که می تواند بارها و بارها در زبان های مختلف و همين طور در زمان های مختلف در يک زبان‬

‫مورد استهاده قرار گيرد ‪ .‬به اين ترتيب متقاعد می شويم که رابطه بين « روح » و « ريح » يک رابطه‬

‫تصادفی نيست‬

‫اين نوع موارد سؤال برانگيز در زبان عربی زياد هستند ‪.‬‬

‫در واژه های قرآنی موارد اين چنينی زياد داريم ‪.‬‬

‫مثال همواره اين سؤال برای ما وجود داشته که رابطه بين عقل با عقال و واژه هايی از اين ريشه که‬

‫معنای بستن دارند چيست ؟‬

‫طبيعتا دست ما بسته است و متدی در اختيار نداريم و مجبوريم در همه اين موارد با خيال بافی مشکل‬

‫را حل و فصل کنيم يعنی در ذهنمان رابطه هايی برقرار می کنيم اما زمانی که بتوانيم به زبان هايی‬

‫دسترسی پيدا کنيم که در آن زبان ها‪ ،‬ريشه شناسی کمی آشکار تر است و قابل درک است می تواند به ما‬

‫کمک کند که بتوانيم از اين ريشه شناسی فراموش شده کشف رمز کنيم ‪.‬‬

‫اگر صورت بندی مشابهی را ببينيم بررسی کنيم که چه رابطه ای بين آن ها وجود دارد و اساسا چه نوع‬

‫کلمه ای است ‪.‬چه چيزی باعث می شود که فکر کنيم روح چيزی مرتبط با وزيدن و دميدن است ‪.‬‬

‫اگر به سراغ کاربردهای قرآنی کلمه برگرديم و در تعبير « و نهخت فيه من روحی » تامل کنيم می بينيم‬

‫که روح ‪ ،‬چيزی تلقی شده که قابل نهخ و دميده شدن است ‪ .‬هر تلقی ای که از روح وجود دارد هر چيزی‬

‫که باشد يک چيزی است که می تواند مهعول نهخ قرار گيرد ‪.‬‬

‫بنابراين‪ ،‬همچنان‪ ،‬رابطه ا ی بين روح و ريح برقرار است ‪ .‬بدون اين که بخواهم بحث را قطع کنم می‬

‫خواهم توجه دوستان را به اين نکته جلب کنم که در اوايل جلسه امروز گهتم که مساله ريشه شناسی‬

‫فراموش شده يک مساله قاطع نيست و يک مساله نسبی است ‪.‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪106‬‬

‫وقتی ريشه شناسی فراموش می شود تا حدی فراموش می شود‪ .‬به اين معنا نيست که ريشه شناسی‬

‫مطلقا فراموش شود ‪ .‬خيلی از مواقع درکی که از معانی داريم ممکن است که يک درک تهصيلی نباشد و يک‬

‫درک اجمالی باشد ‪ .‬مثال واژه هايی ممکن است در زبان فارسی به کار ببريد که اصال ندانيد که چيست اما‬

‫در کاربردهايی به کار می بريد يعنی يک درک اجمالی از آن داريد ‪.‬‬

‫همه شما ممکن است بشنويد که ‪ :‬کرباليی عقور بخير ‪.‬‬

‫عقور به چه معنايی است ؟ نمی دانيم ‪ .‬معنای آن را نمی دانيم اما آن را به کار می بريم ‪ .‬يک درک زبانی‬

‫از اين واژه ها داريم اما درک زبانی مبهم و مجمل نه درک زبانی تهصيلی ‪.‬‬

‫در معنا شناسی با تعبيری مواجهيم که به آن « تيرگی معنايی » می گويند ‪.‬‬

‫‪ 2‬نوع المپ داريم ‪ :‬ساده و مات‬

‫داخل المپ ساده کامال ديده می شود اما داخل المپ مات ديده نمی شود ولی با اين حال المپ يا شيشه‬

‫مات که به پنجره انداخته ايد با آجر فرق دارد يعنی اگر در اين جا به جای شيشه مات آجر گذاشته بودند‬

‫اين جا ظلمات محض بود ولی همين که شيشه کار کرده اند ولو شيشه مات ‪ ،‬نور را تا اندازه ای منتقل می‬

‫کند ‪.‬‬

‫در مواردی هم که نمی توانيم با وضوح و شهافيت کافی راجع به معنای چيزی توضيح دهيم همين گونه‬

‫است ‪.‬‬

‫اما چون زبان مادری ماست يک درک غير قابل توضيح و مبهم و تيره از آن واژه داريم ‪ .‬پس وقتی که ما‬

‫راجع به تهاوت بين ريشه شناسی فراموش شده و ريشه شناسی قابل درک صحبت می کنيم بايد حواسمان‬

‫باشد که فاصله بين فراموشی و درک يک فاصله نسبی است نه يک فاصله قاطع ‪ .‬يعنی ممکن است به حدی‬

‫رسيده باشيم که هنوز يک درک جزئی نسبت به ريشه شناسی وجود دارد و بعد به يک حدی رسيده باشيم‬

‫که رابطه‪ ،‬مطلقاً قطع شده است ‪.‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪107‬‬

‫يک عرب در زمان نزول قرآن هنوز رابطه بين مههوم روح با مههوم « راح » به معنای وزيد و دميد را‬

‫متوجه می شود‪ .‬برای همين معنای « و نهخت فيه من روحی » برای او قابل درک بوده است ‪ .‬ولی مثال ما‬

‫در زبان فارسی رابطه بين « دختر » و « شير » را متوجه نمی شويم ‪ .‬کلمه « دختر » در زبان فارسی با‬

‫کلمه « شير » که می نوشيم از يک ريشه گرفته شده اند اما آن را نمی توانيم بههميم و کال همه رگ و‬

‫ريشه ها بريده شده است و هيچ تصوری نداريم که « دوختر » به معنای دوشنده است و « دوخت » در زبان‬

‫کهن به معنای شير است ‪ .‬همين که ما امروزه آن را به معنای دوغ در نظر می گيريم يعنی « دوختر » يعنی‬

‫دوشنده شير ‪.‬‬

‫چرا به دختر‪ ،‬دوشنده شير می گهتند ؟ برای اين که آن ها به صورت عشايری زندگی می کردند و در‬

‫عشاير وظيهه دوشيدن شير با دختر بوده است ‪.‬‬

‫پس رابطه بين « روح » و « ريح » نمونه ای است از مواردی که ما با يک حد ميانی بين فراموشی و‬

‫درک مواجهيم يعنی يک درک مبهم و تيره از معنا وجود دارد ولو اين که شهاف نيست ‪ .‬وقتی به کاربردهای‬

‫قرآنی مراجعه می کنيم می بينيم که اين درک های تيره‪ ،‬گاهی اوقات خودش را در کاربردها نشان می دهد‬

‫‪ .‬يعنی واژه هايی در قرآن وجود دارند که در نگاه شتاب زده اول و نگاه بدوی به نظر می رسد که اين ها‬

‫مترادف هستند و ريشه شناسی آن ها هم که فراموش شده است در حالی که می بينيم که اين ها جای هم‬

‫به کار نمی روند‪ .‬مثال کلمه انسان در قرآن با کلمه بشر ظاهرا فرقی با هم نمی کنند ‪.‬‬

‫در مورد اين که انسان و بشر هم چگونه ساخته شده اند هيچ درک روشنی از نحوه ساخت نداريم ‪ .‬يعنی‬

‫اگر از طرف می پرسيدند که چرا به بشر‪ ،‬بشر می گويند و به انسان‪ ،‬انسان می گويند اين گونه نبوده که‬

‫شروع به توضيح کند ‪.‬‬

‫حتی لغويين و مهسرينی هم که اصرار داشتند که حتما يک توضيحی بدهند و مسير خيال بافی رفته اند‬

‫يعنی بشر را از بشره گرفته اند و بشره يعنی پوست و اين که بشر را از آن نظر بشر می گويند که با بشره‬

‫اح اطه شده است ‪ .‬اين نشان می دهد که تصوری وجود نداشته که چرا به بشر‪ ،‬بشر می گهتند ‪ .‬رابطه انسان‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪108‬‬

‫با انس و ‪ ...‬هم در حد حدس و گمان است ‪ .‬از نظر زبان شناسی می دانيم که چنين چيزی نيست يعنی‬

‫هيچ رابطه ای بين مههوم انس با مههوم انسان وجود ندارد و ريشه های آن را در زبان های سامی می دانيم و‬

‫می دانيم که واژه انسان قديمی تر از آن است که بخواهد ربطی به مههوم « اُنس » داشته باشد و مسير‬

‫ديگری را طی کرده است اما يک درک مبهمی از نظر عرب بين مههوم انسان و بشر وجود داشته است که او‬

‫را وادار می کرده که انسان را به معنايی به کار ببرد که بيشتر به جنبه های معنوی انسان مربوط می شود و‬

‫بشر را به معنايی به کار می برد که بيشتر به جنبه های مادی بشر مربوط می شود ‪ .‬بنابراين وقتی که بحث‬

‫زندگی اين جهانی و جسمانی است بشر به کار می رود مثال ً « قل انما انا بشر مثلکم يوحی الی انما الهکم اله‬

‫واحد ‪» ....‬‬

‫يعنی با مههوم بشريت يعنی به عنوان نوع انسان که متمايز از حيوان است به کار می رود ‪ .‬در حالی که‬

‫در بسياری از موارد وقتی که صحبت از فهم و درک و شعور و مسائلی از اين قبيل است ‪ ،‬انسان به کار می‬

‫رود ‪.‬‬

‫« ان االنسان علی نهسه بصيره » « ليس لالنسان اال ما سعی » « قتل االنسان ما اکهره »‬

‫در هيچ کدام از اين موارد بشر به کار برده نشده است و اين نشان می دهد که کامال يک ساختی به‬

‫صورت مبهم در زمينه اين واژه ها وجود داشته که می توانسته چنين تهاوتی را به وجود اورد ‪.‬فواد‪ ،‬قلب‪ ،‬لب‬

‫و ‪ .....‬واژه هايی هستند که در قرآن به کار برده شده اند‪ « .‬لب » که نمونه خوبی از ريشه شناسی فراموش‬

‫شده است و همچنان آن مههوم تيره در پس آن وجود دارد ‪ .‬لب را در قرآن به صورت جمع الباب مکررا می‬

‫بينيد ‪.‬‬

‫وقتی کلمه ای جمعش به کار می رود و مهرد آن به کار نمی رود بدانيد که اتهاقی برای آن رخ داده و‬

‫جرياناتی دارد و مسائلی برای اين واژه پيش آمده است ‪ .‬کلمه « لب » در معنای اصيل و در کاربرد ( تی ‪-‬‬

‫يک ) معنايی دارد که شايد خيلی برای شما آشنا نباشد ‪ .‬معموال وقتی که کتاب های تهسير و مهردات قرآن‬

‫و ‪ ....‬را می خوانيد وقتی می خواهند « لب » را برای شما تعريف کنند بيشتر به مغز برگردانده می شود ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪109‬‬

‫و اولوا االلباب هم بيشتر به معنای صاحبان خرد ترجمه می شود ‪ « .‬لب » اساسا در عموم زبان های‬

‫سامی و از جمله عربی کهن به معنای « قلب » است ‪.‬‬

‫جالب است که در عبری و سوريانی « لب » دقيقا به معنای قلب صنوبری به کار می رود که به عنوان‬

‫عضوی از بدن داخل بدن است ‪ .‬در اين جا در واقع با يک انتقال معنايی مواجه شده ايم که يک انتقال‬

‫معنايی مبتنی بر مجاز ابزاری است ‪.‬‬

‫يعنی تهکر موجود مبنی بر اين که انسان به وسيله قلب خرد می ورزد و تهکر و تعقل انسان به وسيله‬

‫قلب است ‪ .‬اين تلقی که انسان به وسيله قلب فکر می کند باعث شده که قلب ابزار تعقل شود شما با يک‬

‫انتقال مجازی ابزاری مواجه هستيد يعنی آن چه که ابزار تعقل است دچار انتقال معنايی به خود تعقل و‬

‫خرد می شود ‪.‬‬

‫آن چه ابزار خردورزی است خود خرد می شود و « لب » به معنای خرد است و به اين ترتيب اولوااللباب‬

‫را به معنای صاحبان خرد به کار می برند ‪ .‬اين اتهاق در زبان عربی قبل از اسالم رخ داده است و در قرآن‬

‫هرگز « لب » به معنای قديم خودش يعنی قلب به کار نرفته است ‪.‬‬

‫با توجه به اين که قلب يکی از معانی کليدی در قرآن است و قلب بارها و بارها به عنوان ابزار شناخت در‬

‫قرآن مورد بحث قرار گرفته است عدم ذکر « لب » به اين معنا به وضوح نشان می دهد که اين معنا در زبان‬

‫عربی مسکوت شده است يعنی در زبان عربی واقعا « لب » به معنای قلب به کار برده نمی شده و يک انتقال‬

‫معنايی صورت گرفته بود ‪.‬‬

‫حاصل اين انتقال معنايی يک ريشه شناسی فراموش شده است يعنی اولوا االلباب را به کار می بريم اما‬

‫نمی دانيم که الباب چه مسيری را طی کرده و چه اشتقاقی داشته است ‪ .‬ولی يک ته ذهنی در مورد آن‬

‫وجود دارد ‪ .‬مثل همان رابطه بين نهس و روح که درباره آن صحبت کرديم ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪110‬‬

‫وقتی گهته می شود ‪ « :‬فاعتبروا يا اولوا االلباب » مردم می فهمند که اولوا االلباب يک رابطه ای با بحث‬

‫فهم قلبی دارد‪ .‬يعنی چنين چيزی در فضای مبهم معنايی درک می شده است منتهی ما با يک معنای تيره‬

‫مواجهيم نه يک معنای واضح و آشکار ‪.‬‬

‫اين نکته ‪ ،‬نکته قابل اهميتی است که عقل به اين معنايی که امروزه از آن می فهميم و در دوره مدتی‬

‫بعد از قرآن در فضای اسالمی هم روا يافت و تا حدی متاثر ازمهاهيم يونانی – ايرانی از عقل بود آن عقل‬

‫در قران بازتابی ندارد ‪.‬‬

‫چيزی که در قران راجع به آن صحبت می شود مهاهيمی مثل « لب » است و تعقل هم به صورت فعلی‬

‫در مورد آن صحبت می شود و به کار می رود و نه به صورت اسمی ‪ .‬اين کامال نشان دهنده اين است که‬

‫پيروی می کند يعنی ابزار و‬ ‫مهاهيم مربوط به عقل و عقل ورزيدن در قرآن کريم از يک فرهنگ خا‬

‫معنايی است که متهاوت از آن چيزی است که بعدها از آن می‬ ‫کيهيت رخ دادن آن در يک فضای خا‬

‫فهميدند لذا به نظر می رسد که مههوم عقل و لب به آن شکل که در قرآن مطرح شده برای کسانی که در‬

‫صدر اسالم می فهميدند قابل درک تر بوده است تا برای کسانی که مثال سيصد سال بعد از اسالم با مهاهيم‬

‫يونانی عقل آشنا شده بودند و وقتی با آيات قرآنی مواجه می شدند سعی می کردند اين مههوم قرآنی را در‬

‫قالب مههوم فلسهی و يونانی آن ببرند ‪.‬‬

‫در مورد فؤاد و قلب هم با وضعيت مشابهی مواجه هستيم ‪ .‬يعنی خود کلمه قلب هم در اصل به معنای‬

‫قلب به کاربرده نمی شد ‪ .‬کلمه قلب هم در يک دوره متاخرتری در زبان عربی معنای قلب را پيدا کرده است‬

‫و با آن مههوم درک قلبی که در فرهنگ عربی وجود داشته است مرتبط شده است ‪.‬‬

‫قلب در عربی کهن به معنای عمق است به همين دليل به چاه‪ ،‬قليب گهته می شود و انقلب يعنی زيرورو‬

‫شد ‪.‬‬

‫عمق چيزی را باال آوريد و آن را شخم بزنيد انقلب می شود‪ .‬در ديگر زبان های سامی هم قلب به معنای‬

‫عمق به کار می رود مثال قليب البحر يعنی کف دريا ‪.‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪111‬‬

‫اين که چگونه به معنای عمق آمده و معنای قلب پيدا کرده است نشان دهنده يک طرز فکر و تلقی است‬

‫‪ .‬باالخره يک رابطه ای وجود داشته که موجب اين انتقال شده است ‪.‬‬

‫راجع به زمينه های فرهنگی انتقال قبال با هم صحبت کرده ايم و االن می توانيم از آن استهاده کنيم ‪.‬‬

‫معنای قلب بر اين اساس ساخته شده است که انسان را دارای اليه هايی بدانيم و احساس کنيم که انسان‬

‫يک سطح دارد و يک عمق ‪ .‬سطح آن همان ساحت جسمانی اوست که معموال با آن مواجه هستيد و عمق ‪،‬‬

‫آن ساحت غير جسمانی يک فرد است که جنبه های تعقل و معنوی او در آن قسمت قرار دارد ‪.‬‬

‫قلب‪ ،‬اساسا در زبان عربی در زبان ظهور اسالم هيچ ارتباطی به ساحت جسمانی انسان ندارد و اصال‪ ،‬قلب‬

‫در زبان عربی صدر اسالم به معنای عضو صنوبری به کار برده نمی شود‪ .‬دقيقا به همين دليل است که در هر‬

‫جايی که در قرآن ‪ ،‬قلب به کار برده می شود ‪ ،‬بيشتر آن جاهايی است که با جنبه های معنوی انسان‬

‫سروکار دارد چه از نوع عواطف و احساسات او باشد و چه از نوع تعقل او باشد ‪ « .‬لهم قلوب ال يهقهون بها »‬

‫که به جنبه تعقلی اشاره دارد و « قاسية قلوبهم » که به جنبه های عاطهی اشاره دارد ‪.‬‬

‫اما فؤاد در زبان عربی زمان نزول قرآن واژه ای بوده که به معنای قلب جسمانی به کار برده می شد يعنی‬

‫ناظر به ساحت جسمانی انسان بوده و اسم عضوی از اعضاء بدن بوده است اين که اين واژه چگونه ساخته‬

‫شده داستان و مسير ديگری دارد ‪ .‬اين که اين واژه چگونه ساخته شده داستان و مسير ديگری دارد ‪.‬‬

‫اين که می بينيم در مباحث قرآنی و تهسيری چنين اشاره ای را دائماً مطرح می کنند که فؤاد بيشتر به‬

‫جنبه های جسمانی قلب مربوط می شود و قلب بيشتر به جنبه های معنوی مربوط می شود ‪ ،‬صحيح است و‬

‫می تواند يک مبنای معنا شناسی داشته باشد و مبنای معنا شناسی آن دقيقاً بر اساس انتقال های معنايی‬

‫است که صورت گرفته و يک اشتقاق قابل درک مبهم است است نه واضح و صريح ‪.‬‬

‫با اين توضيحاتی که عرض کردم اجازه دهيد که يک دسته بندی از بحث ارائه دهم ‪ .‬وقتی اشتقاق قابل‬

‫درک را از اشتقاق فراموش شده جدا می کنيم سعی داشتيم نشان دهيم که اين جدايی‪ ،‬نسبی است و مطلق‬

‫نيست يعنی در حد فاصل قابل درک و فراموش شده می توانيم اشتقاق هايی را داشته باشيم که يک درک‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪112‬‬

‫بحث درک مبهم‬ ‫مبهمی از آن ها داشته باشيم و اين ها در انتخاب ها خيلی تعيين کننده است ‪ .‬به خصو‬

‫از اشتقاق در جاهايی اهميت دارد که ما با واژه های شبه مترادف مواجهيم مثل قلب و فؤاد ‪ ،‬روح و نهس و‬

‫واژه هايی که به نظر می رسند مترادف هستند اما در واقع اهل زبان ‪ ،‬از نظر اشتقاق ‪ ،‬يک تهاوت ولو تيره‬

‫ای بين آن ها احساس می کنند ‪ .‬کار ما اين است که به آن تهاوت تيره توجه داشته باشيم ‪.‬‬

‫بحث بعدی که امروزه سعی کرديم به آن بدردازيم و رابطه ی آن را با اشتقاق قابل درک مورد بررسی قرار‬

‫دهيم بحث تکرار صورت بندی بود ‪.‬‬

‫و علت آن اين است که اشتقاق صورت بندی قبلی فراموش شده است که گهتيم در اين جا هم به دليل‬

‫اين که می تواند يک اشتقاق در زبان های مختلف وجود داشته باشد ممکن است که در برخی از موارد‬

‫بتوانيم از زبان های ديگر برای رمزگشايی اشتقاق استهاده کنيم ‪.‬‬

‫پس حاصل کل مباحث ما اين می شود که اگر نتيجه حرف های گذشته را زيادی جدی و قاطع می‬

‫گرفتيم احساس می کرديم که اصال الزم نيست که کار مهمی انجام دهيم م هر جايی که اشتقاق فراموش‬

‫شده باشد که ما با آن کاری نداريم و هر جايی اشتقاق فراموش شده باشد که ما هم صرف و نحو عربی بلديم‬

‫و می توانيم آن را درک کنيم و احتيا به انجام کار خاصی نيست ‪.‬‬

‫اما با اين ‪ 2‬بحثی که امروز داشتيم يعنی بحث تکرار صورت بندی ها و بحث درک تيره از اشتقاق به نظر‬

‫می رسد که ما احتيا به متدهايی داريم که بتوانند اين درک را برای ما آشکار سازند و بر اين اساس بتوانيم‬

‫يک تحليل معنايی ارائه دهيم ‪ .‬باز هم اين بحث را در جلسه ی بعد ارائه خواهيم داد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬نامههوم ‪ ..........‬اگر اين گونه است پس چرا مردم از ابن عباس سؤال می کردند ؟‬

‫استاد ‪ :‬سؤال شما سؤال مهمی است و اين چرا ‪ ،‬جواب های متعددی دارد ‪ .‬يکی از جواب های آن اين‬

‫است ‪:‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪113‬‬

‫فردی که اين سؤال را کرده است ‪ ،‬فرد اجالی آن نافع بن ازرق بوده است که از نظر طبقه جزء تابعين‬

‫محسوب می شود يعنی آن زمانی که از ابن عباس سؤال می کرده چيزی حدود ‪ 50‬سال پس از وفات پيامبر‬

‫و ‪ 73‬سال بعد از نزول اولين سوره بر پيامبر بوده است ‪.‬‬

‫در روند های تاريخی نقاطی داريم که به آن ها نقطه ی عزيمت و انتقال می گوئيم ‪ .‬دوره اسالم يک‬

‫نقطه انتقال است يعنی فرهنگ عرب از يک مرحله ای وارد مرحله ی ديگری می شود ‪.‬‬

‫زمانی که ما با يک نقطه انتقال فرهنگی مواجهيم زبان هم به شدّت متحول می شود يعنی وقتی سؤال‬

‫کنيد که چه می شود که ايرانی ها يک دفعه زبان پهلوی را کنار می گذارند و زبان فارسی نو بوجود می آيد‬

‫؟ به خاطر اين که مسلمان می شوند ‪.‬‬

‫ظهور اسالم به ايران و مسلمان شدن ايرانی ها يک نقطه انتقال است يعنی زبان يک دوره تاريخی اش را‬

‫طی می کند و وارد يک دوره ی جديدی می شود ‪.‬‬

‫يک پاکسازی می کند و يک سری کلماتی را دور می ريزد و يک سری کلماتی را می سازد چون می‬

‫خواهد خودش را با زندگی جديدی وفق دهد ‪ .‬در زبان عربی هم همين اتهاق رخ داده است يعنی يک طيف‬

‫عظيمی از معانی مربوط به دوره ی جاهليت پاکسازی شده اند و طيف زيادی از معانی هم که برای زندگی‬

‫جديد و فرهنگ اسالمی نياز داشته اند ساخته شده است ‪.‬‬

‫بخش وسيعی از آن را خود قرآن دارد و يک طيف وسيعی هم به عنوان اصطالحات متشرعه شناخته می‬

‫شود و بسياری از واژه ها نيز که مربوط به زندگی است و حتی ربط مستقيمی هم به اسالم ندارد ولی چون‬

‫فرهنگ عوض شده است در اين فضای فرهنگی جديد احتيا به واژه های جديد است ‪ .‬لذا وقتی با دوره ای‬

‫مواجهيم که يک دوره انتقال تاريخی سروکار داريم ‪ ،‬زبان يک دفعه شروع به تغيير می کند‪.‬‬

‫زبان هميشه در حال تغيير است اما تغييرات ان افت و خيز دارد يعنی در مقاطعی اين تغيير پر شتاب‬

‫می شود ‪ .‬در دوره ی اسالمی اين اتهاق رخ داده است و دقيقا به همين دليل است که کسانی که ‪ 70‬سال از‬

‫امدن اسالم فاصله داشتند با زبانی اشنا شده اند که با زبان قبلی خيلی فرق داشته است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪114‬‬

‫و مقدار زيادی از واژه ها و مهاهيم عوض شده بود ‪ .‬و همچنين ‪ ،‬اداب و رسوم و طرز زندگی مردم عوض‬

‫شده بود ‪ .‬يک بخش ديگر قضيه به اين برمی گردد که اندکی بعد از وفات پيامبر يعنی در سال ‪ 13‬هجری ‪،‬‬

‫جنگ های فتوح را داشتيم و تقريبا تا حدود سال ‪ 20‬هجری ‪ ،‬بخش بزرگی از جهان توسط مسلمانان فتح‬

‫می شود از جمله ‪ :‬شام ‪ ،‬عراق ‪ ،‬ايران ‪ ،‬مصر ‪ ،‬بخشی از افريقا و ‪ ....‬و عرب ها با ملل جديد سر و کار پيدا‬

‫می کنند و عالوه بر اين ‪ ،‬مجموعه قبايلی که درون عربستان زندگی می کردند با هم متحد می شوند اما‬

‫قبال که با هم متحد نبوده اند و زبان ان ها هم با هم فرق داشته است ‪.‬‬

‫اما االن با هم متحد می شوند و فتوح هم رخ داده است لذا يک زبان عربی جديدی شکل می گيرد که با‬

‫زبان عربی قبلی فرق داشته است ‪ .‬مثال نافع بن ازرق از قبيله ی بنی حنيهه است که جزء اعراب يمنی‬

‫هستند که زبان ان ها با مسلمانان شبه جزيره زمين تا اسمان فرق داشته است ‪.‬‬

‫و معنای خيلی از واژه ها را متوجه نمی شدند اما کسانی که قران در هنگام نزول بر ان ها خوانده می شد‬

‫زبان ان را متوجه می شدند ‪ .‬يک دليل ديگر اين است که کال يکی از خصوصيات کتب مقدس اين است که‬

‫يک نوع خانه گرايی در ان ها وجود دارد ‪ ،‬اساسا يک کتاب مقدس اگر به زبان روزمره باشد و نمی تواند‬

‫گيرايی و جذابيت و بقاء را داشته باشد که به عنوان يک کتاب مقدس تلقی شود ‪.‬‬

‫االن مثال اگر در ترجمه قران را به زبان علماء کيهان و همشهری ترجمه کنيد آن بقاء را نخواهد داشت‬

‫يعنی ادم هر چقدر هم که به دنبال ترجمه روان است انتظار دارد که با زبان روزمره فرق داشته باشد وقتی‬

‫که زيادی روزمره می شود حالت لوس و بی مزه پيدا می کند ‪.‬‬

‫اين را فقط در قرآن نمی بينيد بلکه ويژگی متون مقدس اين است که مقداری غير روزمرگی در آن ها‬

‫وجود دارد ‪ .‬اين غير روزمرگی وجوه مختلهی دارد که شاخص ترين وجه آن خانه گرايی است ‪ .‬يعنی سعی‬

‫بر آن است که از تعابير و اصطالحاتی استهاده شود که مردم می فهمند ولی به صورت روزمره آن را به کار‬

‫نمی برند ‪.‬‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪115‬‬

‫مثال اگر امروز در زبان فارسی می گوييد ‪ « :‬سخنی نغز از امام راحل » ما در زبان روزمره نه سخن به کار‬

‫می بريم و نه نغز و نه راحل ‪ ،‬اما يک فارسی زبان اين ها را می فهمد به اين نوع تعبيرها « ارکائيک » می‬

‫گويند ‪.‬‬

‫يعنی فراموش شده نيستند ولی قديمی هستند ‪ .‬در قرآن موارد متعددی را داريم که در همان زمان نزول‬

‫هم کوچه بازاری نبوده است که مردم آن ها را در کوچه و بازار به کار ببرند اما می فهميدند بعد از اين‬

‫اتهاقات اولين واژه هايی که در معرض فهميده نشدن قرار گرفتند همين واژه ها بودند يعنی واژه هايی که در‬

‫آن زمان ارکائيک بودند ‪ 60 - 70‬سال بعد ‪ ،‬هيچ کس معنای ان ها را متوجه نمی شد ‪.‬‬

‫مثل جبت در « الجبت و الطاغوت » لغت هايی نبوده اند که مردم ان ها را در کوچه و بازار به کار ببرند‬

‫که مثال فحش باشد و به هم بگويند ‪ :‬برو جبت ‪ ،‬برو طاغوت ‪ .‬مثال اين ها کلمات با وقاری بوده اند که خيلی‬

‫روزمره نبوده اند و ‪ 70‬سال بعد از ابن عباس می پرسند که اصال جبت به چه معنايی است ؟ چون اصال‬

‫معنای ان را متوجه نمی شدند ‪.‬‬

‫به چه چيزی ماعون می گهتند ؟‬

‫وقتی کتب تهسيری را نگاه می کنيم می بينيم که خود تابعين هم گاهی اوقات در فهم اين واژه ها دچار‬

‫مشکل بوده اند ‪ .‬بنابراين عوامل متعددی در پاسخ به اين سوال بايد مطرح شود بحث مهصلی است که چند‬

‫بار بيان کرده ام و آن راجع به زبان عربی شمالی و عربی جنوبی است ‪ .‬و اين که زبان قران زبان عربی‬

‫شمالی است اما در دوره فتوح چون عرب شمالی و عرب جنوبی با هم در لشکر عمر بودند و معموال در‬

‫اردوگاه های مشترک بودند زبان جديدی شکل می گيرد که در زبان شناسی به آن عربی کالسيک می‬

‫گوييم ‪.‬‬

‫اين زبان عربی کالسيک آميخته ای از زبان عربی شمالی و عربی جنوبی است در حالی که عربی قرآن‪،‬‬

‫عربی شمالی است ‪ .‬و خود اين امر باعث ايجاد مشکالتی می شود ‪ .‬عربی و صرف و نحوی که شما می‬

‫خوانيد ‪ ،‬لغت و صرف و نحو کالسيک است برای همين است که در جاهايی ايجاد اشکال می کند ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪116‬‬

‫معنا شناسی جلسه ‪9‬‬


‫يک توضيح مختصری بايد در مورد نکته ای بگويم چون بعد از اتمام جلسه قبل احساس کردم که چنين‬
‫در زمانی که صحبت از ريشه شناسی فراموش شده است و گهتگو می شود‬ ‫توضيحی الزم است به خصو‬
‫که وقتی می گوئيم يک ريشه شناسی يک اشتقاق فراموش شده است به اين معنا نيست که آن اشتقاق‬
‫مطلقاً فراموش شده است و هيچ خاطره ای در اذهان از آن نيست بلکه به يک خاطره مبهم و تيره تبديل‬
‫شده است ‪.‬‬

‫احساس کردم که چنين ابهامی وجود دارد که ما درباره چيزی از قبيل علوم غريبه يا جادوگری يا ‪ ....‬صحبت‬
‫نمی کنيم‪.‬وقتی ما درباره يک فرد صحبت می کنيم مثال خاطرات يک آدم در دوران قديم زندگی اش مثال‬
‫فردی که ‪ 70‬ساله است می گويد ‪ :‬درست به ياد ندارم که که کالس اول دبستان چه بر ما گذشت و معلم ما‬
‫که بود اما اين به معنای اين نيست که خاطرات اول دبستان مطلقا فراموش شده است بلکه اين خاطرات‬
‫کمی ‪ ،‬تيره شده است ‪ .‬گاهی در رفتارهايی چيزی باعث تداعی می شود و آن خاطره رو می شود ‪.‬‬

‫تا وقتی که درباره يک آدم صحبت می شود به نظر می رسد که قابل درک است چون هر آدمی يک حافظه‬
‫ای دارد و برخی چيزها ممکن است فراموش شود اما فراموشی هميشگی نيست و با يک مقدار فشار آوردن يا‬
‫يک حادثه ای ممکن است به ياد آيد ولی وقتی درباره يک جامعه صحبت می کنيم چطور ؟‬

‫حداکثر سن شما ‪ 25‬سال است فکر نمی کنم کسی ‪ 2500‬سال پيش را به ياد بياورد ‪ .‬بنده هم از آن دوران‬
‫چيزی به ياد ندارم ‪.‬‬

‫پس چطور ممکن است که صحبت از يک اشتقاق فراموش شده ای باشد که مربوط به قرن ها يا هزاران سال‬
‫پيش است و همواره تصور کنيم که خاطره ای از آن در ذهن داريم ‪ .‬اين خاطره را چه کسی به ما منتقل‬
‫کرده است ؟‬

‫اين سؤال خيلی جدی است ‪.‬‬

‫تا زمانی که در مورد ريشه شناسی قابل درک صحبت می کنيم هيچ ابهامی وجود ندارد ‪ .‬می گوئيم زبانی را‬
‫از پدر و مادر و جامعه پيرامونمان ياد گرفته ايم و بر اساس زبان مادری مان می توانيم معنا و اشتقاق يک‬
‫واژه ای را درک کنيم اما وقتی که درباره چيزی صحبت می کنيم که زبان آن مربوط به قديم است و آن‬
‫موقع ما و ههت جد و آبادمان زندگی نمی کردند خاطره به چه معناست ؟‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪117‬‬

‫مگر اين که به تخيل و خيال پردازی برويم ‪ .‬برخی انديشمندان مثل يونگ و ‪ ...‬معتقدند که بشر يک‬
‫خاطرات دراز مدّتی دارد که در زمانی که متولد می شود اين خاطرات به او منتقل می شود ‪ .‬اما ما اين گونه‬
‫به قضيه نگاه نمی کنيم چون اثبات کردن آن کار بسيار مشکلی است ‪.‬‬

‫چيزی که در اين بين وجود دارد‪ ،‬تا آن جائی که به بحث معنا شناسی و مقداری نزديک تر به کل حوزه‬
‫مطالعات فرهنگی مربوط می شود اين است که ما انتقال انباشت های فرهنگی از نسل قبلی به نسل بعدی را‬
‫خيلی ساده می گيريم در حالی که اين انتقال خيلی پيچيده تر است ‪.‬‬

‫يعنی تصور ما اين است که ما چيزهايی را از تاريخ جامعه خودمان می دانيم که پدر و مادرانمان به ما گهته‬
‫اند يا در کتاب های ما هست ‪ .‬در حالی که يک بخش قابل مالحظه ای از انتقال ميراث فرهنگی يک قومی‬
‫به صورت کامال ناخودآگاه در قالب آموزش های پنهان رخ می دهد و افراد‪ ،‬خودشان هم نمی دانند چه می‬
‫کنند و خيلی جالب است که گاهی اوقات يک نسل می آيد و در مقابل نسل قبلی اش قد بلند می کند و می‬
‫گويد ‪ :‬اصال رفتار نسل قبلی را قبول ندارم و نسل جديد خيلی اين مشکل را دارند می گويند اين چه زندگی‬
‫ای بود که می کرديد ‪ .‬خيلی از ويژگی ها از نحوه ازدوا و انقالب و بحث تعارفات و رک گويی ها و ‪ ...‬را زير‬
‫سؤال می برند ‪.‬‬

‫فلک را سقف بشکافيم و طرحی نو در اندازيم ‪.‬‬ ‫به قول حافظ که می گويد ‪:‬‬

‫اصال می خواهيم جامعه ايران را به يک جامعه جديد تبديل کنيم ‪ .‬اما اين امر تا چه اندازه در واقعيت رخ‬
‫می دهد‪.‬تمام اين شعارهايی که داده می شود در خودآگاه است و در ناخودآگاه نيست ‪ .‬بعد يک دفعه ‪20‬‬
‫سال می گذرد و طرف می بينيد که فتوکدی پدرش است با تمام شعارهايی که گهته بود می بينيم که فقط‬
‫نيم دهم درصد با پدرش فرق می کند و به همين دليل است که يک جامعه در طول يک تاريخ طوالنی و‬
‫دراز خيلی از ويژگی های خودش را حهظ می کند ‪.‬‬

‫شما فکر می کنيد که اين فرزندان اولين باری است که با روش پدرانشان مخالهت می کنند ؟ به شما قول‬
‫می دهم که در طول تاريخ هر فرزندی که رفتار پدرش را نگاه می کرده چيزهايی از زندگی او را نمی‬
‫پسنديده و خودش فکر می کرده که اگر تشکيل زندگی دهد آن روش ها را در پيش نخواهد گرفت اما در‬
‫بسياری از موارد در عمل اين گونه نشده است ‪.‬‬

‫عامل اين مساله اين است که يک بخش مهمی از تجربيات و انباشت های فرهنگی و آموزش ها در يک‬
‫سطح ناخودآگاه رخ می دهد و آن چيزی که ما به عنوان سطح خودآگاه می شناسيم سهم خيلی بزرگی در‬
‫اين جا به جايی ها ندارد ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪118‬‬

‫حتی در کالس درس هم همين طور است ‪ .‬االن آمده ايم و با شما صحبت می کنيم ‪ 2 .‬جور آموزش رخ می‬
‫دهد ‪ .‬يک جور آموزش همين حرف هايی است که بنده می زنم و شما گوش می دهيد ‪ .‬وقتی حرف های‬
‫مرا می شنويد در جاهايی ممکن است احساس کنيد که اشکاالتی دارد و اين حرف را به اين صورت نمی‬
‫توانيم بدذيريم حتی ممکن است ايراد بگيريم و می توانيم با استدالل ايراد وارد کنيم ‪ .‬اين سطح خودآگاه‬
‫است ‪.‬‬

‫اما در طول تاريخ اين گونه بوده است که يک سری آموزش هايی دريافت می کنيم که سطح خودآگاه نيست‬
‫و به همين دليل نقد هم نداريم و همين طور آن ها را ياد می گيريم ‪.‬‬

‫مثال طرز استدالل و طرز برخورد آدم با مسائل ‪ ،‬وقتی طرف ‪ ،‬سر ‪ 10‬کالس و پيش ده استاد درس خوانده‬
‫که همه آن ها به يک نحو با مساله برخورد کرده اند احساس می کند که علم همين است و تعريف ديگری‬
‫ندارد ‪.‬‬

‫وقتی وارد دانشگاهی می شويد که احساس می کنيد طرف آمده تا فقط مدرکش را بگيرد و برود يک بافت‬
‫جا افتاده می شود و آدم فکر می کند که فقط همين است و چيز ديگری غير از اين وجود ندارد ‪ .‬وقتی‬
‫چيزی به عنوان علم مطرح می شود که صرفا يک مشت دانسته هاست که اگر تايپ کنيد و به کامديوتر‬
‫بدهيد ‪ ،‬اعلم علماء می شود ‪ ،‬آدم فکر می کند علم همين است و به اين شکل بخش مهمی از چيزی که‬
‫بايد آموزش داده شود آموزش داده می شود ‪.‬‬

‫با اين توضيح می توانيم درک مناسب تری داشته باشيم از اين که وقتی می گوئيم اشتقاق فراموش شده می‬
‫تواند يک تصوير تيره ای در ذهن ما داشته باشد و روی درک ما از مهاهيم تاثير بگذارد ‪ ،‬منظور اين است ‪.‬‬

‫يعنی هر فردی که به هر زبانی صحبت می کند در آن نظام معنايی که در ذهنش دارد و تمام معانی با هم‬
‫مرتبط هستند هر آن چه که ياد گرفته يک چيز خودآگاه نيست ‪.‬‬

‫چند بار ممکن است از پدر يا مادر يا معلمتان پرسيده باشيد که فالن کلمه به چه معنايی است و آن ها به‬
‫صورت علمی و خودآگاه آن کلمه را برای شما توضيح داده باشند و در ذهن شما جا افتاده باشد ؟‬

‫اتهاقا اگر در ذهنتان يک مروری کنيد خواهيد ديد که به دردنخورترين و کم استهاده ترين معانی ای که ياد‬
‫گرفته ايد آن هايی است که با خودآگاهی بوده است ‪.‬‬

‫مثال در کتاب فارسی خوانده ايد که سنان يعنی نيزه و ‪ ...‬اين ها به درد چه کسی می خورد ما در طول‬
‫زندگی مان چند دفعه با معنای سنان سروکار داريم که ببينيم به چه دردی می خورد‪.‬سوفار به معنای خنجر‬
‫است ‪ .‬نخجير يعنی شکار‪.‬اين ها خيلی کلمات و معانی به درد بخور در نظام معنايی ما نيستند و بر عکس‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪119‬‬

‫آن معانی ای که در نظام معنايی ما پرکاربرد و قابل تکيه هستند و نقش حساس تری بازی می کنند معانی‬
‫ای هستند که ما هر چه به ذهنمان فشار می آوريم به ياد نمی آوريم که چه کسی معنای آن را به ما گهته‬
‫است ‪.‬‬

‫انگار خودمان فهميده ايم که به چه معنايی است و اين که چطور فهميده ايم هم به يادمان نمی آيد ‪ .‬دقيقا‬
‫همين قسمت از مساله است که ناشی از آن ارتباط ها و دريافت های ناخودآگاه است و در اين ارتباط‬
‫ناخودآگاه که نسل ها با هم دارند نظام معنايی يک نسل به نسل ديگر منتقل می شود ‪.‬‬

‫بنابراين‪ ،‬اين امکان وجود دارد که حجم قابل مالحظه ای از اين ارتباطات معنايی از يک نسل به نسل ديگر‬
‫منتقل شود بدون اين که امکان توضيح آن وجود داشته باشد يعنی در بسياری از موارد اگر از ما چيزی را‬
‫بدرسند که چرا اين را می گوئيد جواب قابل مالحظه ای نداريم ولی تا موقعی که به خودمان مراجعه می‬
‫کنيم احساس می کنيم که درکی از اين معنا داريم ‪.‬‬

‫آن چه که در مورد ريشه شناسی فراموش شده ‪ ،‬معانی تيره صحبت کرديم ولو در قالب دانسته های‬
‫خودآگاه ما نسبت به آن زبان مثل اطالعات درباره دستور زبان و علم لغت ‪ ،‬قابل توضيح نباشد ناشی از اين‬
‫تحول ها و ارتباطات غير لهظی است که در سطح آموزش های ناخودآگاه اتهاق می افتد و همان قسمتی‬
‫است که برای ما قابل توضيح نيست و نمی توانيم راجع به آن حرف بزنيم ‪.‬‬

‫اتهاقا در همين آموزش های ناخودآگاه است که فرق بين آدم بومی که يک زبانی را به عنوان يک زبان دوم‬
‫ياد می گيرد معلوم می شود ‪ .‬اين که برخی افراد مثل شافعی و جاحظ و شيخ مهيد تکرار می کرده اند که‬
‫زبان عربی را کسی می فهمد که عرب باشد ‪ ،‬ما زبان عربی را ياد گرفته ايم و زبان مادری ما عربی نيست ‪.‬‬

‫پس مثال سيبويه که استاد زبان عربی است ‪ ،‬چيزهايی را از زبان عربی می داند که در سطح خودآگاه است‬
‫يعنی آن چه که قابل ياد گرفتن است آموخته ايم و چيزهايی که قابل ياد گرفتن نيست را چگونه ياد بگيريم‬
‫اگر برای فردی شرايطی فراهم شده باشد که بتواند مدتی در يک فضای زبانی زندگی کند امکان دارد که‬
‫بخشی از خاطرات غير قابل ياد گرفتن هم به او منتقل شود ‪.‬‬

‫يعنی افراد که مدتی در بالد عرب زندگی کرده اند يا در انگلستان زندگی کرده اند اين امکان برای آن ها‬
‫وجود دارد که بخشی از اين آموزش های ناخود آگاه به آن ها منتقل شود ‪.‬‬

‫لذا ما هم تا اندازه ای اين ويژگی را داريم ‪ ،‬چيزی که اصطالحا به آن « احساس زبانی » می گوئيم يعنی‬
‫دانش زبانی نيست ‪.‬وقتی به يک عرب می گوئيد که چرا می گوئی ‪ « :‬قل انما انا بشر مثلکم » و نمی گوئی ‪:‬‬
‫« قل انما انا انسان مثلکم » می گويد ‪ :‬نمی توان گهت و حتما بايد بگوئی ‪ « :‬قل انما انا بشر مثلکم »‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪120‬‬

‫می گوئيد ‪ :‬چرا ؟ نمی تواند توضيح دهد ‪ .‬چون يک احساس زبانی دارد ولی دانش شکل گرفته ای وجود‬
‫ندارد که آن را توضيح دهد ‪.‬‬

‫موقعی که زبان انگليسی را می خوانده ايد يکی از گرفتاری های شما اين بوده که در کجاها « دِ ( به‬
‫انگليسی ) » در اول يک اسم می آيد و کجاها نمی آيد‪ .‬يک سری قواعد برای شما گهته اند اما برخی اوقات‬
‫نيز از آن قواعد تخطی می شود ‪.‬‬

‫يک انگليسی زبان احساس زبانی دارد و می داند در کجاها بايد بياورد و در کجاها نياورد‪ .‬البته انگليسی زبان‬
‫ها در اين زمينه توافق دارند و دچار اختالف هم نمی شوند ولی ما قاعده داريم و تمام ذهن ما درگير قاعده‬
‫است که کجاها به کار ببريم و کجاها به کار نبريم ‪.‬‬

‫و جاهايی هم ممکن است که از انگليسی زبان ها ايراد بگيريم که اين جا بايد اين را به کار می برديد چرا به‬
‫کار نبرده ايد ‪.‬‬

‫دقيقاً به دليل اين است که احساس زبانی نداريم و زبان انگليسی را سر کالس از يک استاد ايرانی مثل‬
‫خودمان ياد گرفته ايم که آن استادی که می خواسته به ما ياد دهد احساس زبانی نداشته است و فقط اين‬
‫زبان را بلد بوده است ‪.‬‬

‫آن بخش از خاطرات و احساس زبانی که به صورت نا خودآگاه نه در قالب دانش و علم لغت می تواند به‬
‫مخاطب منتقل شود دقيقا همان بخشی است که در آن موضوع اشتقاق های فراموش شده معنا پيدا می‬
‫کند‪.‬‬

‫يعنی مشخص می شود که چطور اين اشتقاق های فراموش شده هنوز هم با وجود اين که نمی دانيم اين‬
‫لغت چگونه ساخته شده است به دليل خاطراتی که به ما منتقل شده است هنوز هم اين اشتقاق های‬
‫فراموش شده برای ما درکی وجود دارد ‪ .‬اين توضيح الزم بود که اين ذهنيت را در دوستان به وجود نياوريم‬
‫که فکر کنند در معنای خيالبافی صحبت می کنيم و فکر می کنيم که افراد همين گونه ای روحی در آن ها‬
‫دميده می شود و می توانند چيزهايی که در چند هزار سال پيش بوده را درک کنند ‪.‬‬

‫دقيقاً به همين دليل است که هر چقدر که زمان گذشته طوالنی تر می شود اين احساس کمتر و اين معنای‬
‫درک شده تيره و تيره تر می شود ‪ .‬هر چقدر که اين فاصله نزديک تر است اين احساس بيشتر و آن معنای‬
‫درک شده شهاف تر و واضح تر است‪.‬بنابراين ما با يک حافظه تاريخی برای يک جامعه مواجه هستيم نه برای‬
‫يک فرد‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪121‬‬

‫يعنی يک قومی که به زبان فارسی يا عربی يا ‪ ....‬صحبت می کنند يک حافظه مشترک دارند که يک چيز‬
‫جادويی نيست بلکه همان دانايی های تيره و نا خودآگاهی است که در قالب آموزش های پنهان بر افراد‬
‫انتقال می يابد ‪.‬‬

‫به بحث اصلی خودمان بر می گرديم ‪.‬‬

‫{ جواب سوال نامههوم ‪:‬نمی خواهم مساله را در فضای بحث های مذهبی ببرم چون موضوع به خودی خود‬
‫يک موضوع مذهبی نيست و می تواند در موضوعات مذهبی هم وجود داشته باشد ‪.‬‬

‫اما داستان نهی بت پرستی توسط حضرت ابراهيم را مثال می زنم ‪ .‬حضرت ابراهيم در يک جامعه ای بزرگ‬
‫شده که همگی بت پرست هستند ‪ .‬پدر او هم بت پرست بوده است ‪ .‬در چنين فضايی بزرگ شده است ‪.‬‬
‫قاعدتاً انتظاری که همه ی افراد از او دارند اين است که او هم همين مسيری را برود که آباء او می روند اما او‬
‫اين مسير را نمی رود و شروع به نهی و نقد بت ها و بت پرستی می کند که اول نقد بت است بعد نقد ‪« ،‬‬
‫انی ال احب اآلفلين » است تا اين که به يکتا پرستی می رسد ‪.‬‬

‫اين مثال يک نمونه فرد اجال و اعالی اين مساله اما در مسائل عادی هم مشاهده می کنيد که خيلی از اوقات‬
‫است که افراد در مقابل درک نا خودآگاه می ايستند مثال ( اميدوارم که دوستان اين قسمت را موقع پياده‬
‫سازی پاک کنند ) من از غزالی خوشم نمی آيد ولی اين آدم ويژگی های مثبتی هم دارد که بايد به آن‬
‫ويژگی های مثبت توجه کرد و آن اين است که اين فرد آدم باهوشی بوده است که در نظام آموزشی درس‬
‫خوانده است در زمان خودش آيت اهلل هم شده است و استاد مسلم فقه شافعی و کالم است و آدم باهوشی‬
‫بوده است و پيشرفت کرده است و به درجه اعال رسيده است و استاد نظاميه نيشابور شده است و بعد هم او‬
‫را به بغداد يعنی مرکز خالفت عباسی و تمدن اسالمی دعوت کرده اند و استاد نظاميه بغداد شده است ‪.‬‬
‫يعنی در بزرگ ترين دانشگاه آن روز اين فرد سمت استادی دارد ‪ .‬ديگر چه چيزی از اين باالتر می خواهد ؟‬

‫در يک مقطعی می بُرد و به مسافرت شام می رود ‪ .‬و چيزی حدود ‪ 5‬سال اصال درس نمی دهد و کالً‬
‫خودش را از اين فضا رها می کند علت آن اين است که احساس می کند که به دور باطل افتاده است همان‬
‫حرف هايی را تکرار می کند که قبلی ها زده اند و همان مسيری را می رود که قبلی ها رفته اند ‪.‬وقتی که ‪5‬‬
‫سال را سدری می کند و در حالت تحير هم بوده است و در شامات و ‪ ...‬می چرخيده است وقتی برمی گردد‬
‫و آن آدم قبلی نيست و شروع به مطرح کردن بحث های جديد می کند که خيلی از باورهای دوره قبلی را‬
‫فرو می ريزد ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪122‬‬

‫به هر حال هر کس که تاريخ تمدن اسالمی را مطالعه کند می داند که غزالی يکی از افرادی است که هنجار‬
‫شکن است يعنی هنجارهای فرهنگی و علمی دوره خودش را فرو ريخته و هنجارهای جديدی را جايگزين‬
‫کرده است و چند صد سال افکار علماء دوره های بعدی را تحت تاثير خودش قرار داده است ‪.‬‬

‫البته بنده در ارزيابی معتقدم که غزالی باعث پسرفت تمدن اسالمی شده است نه باعث پيشرفت آن ‪ .‬برای‬
‫همين گهتم که از او خوشم نمی آيد ‪.‬‬

‫اما به هر حال اين کار را کرده است يعنی اين ويژگی که توانسته از اسارت آموزش های پنهان عصر خودش‬
‫بيرون بيايد [ خيلی مهم است ] مثال يکی از نقد های جالب غزالی که قابل تامل است اين است که می گويد‬
‫يک روز داشتم از خيابان عبور می کردم که ديدم فردی بر سر خودش می زند ‪.‬‬

‫گهتم ‪ :‬چه شده ؟‬

‫گهت ‪ :‬کتاب های من بار االغی بود و االغ رم کرد و رفت و کتاب ها و علم من رفت ‪.‬‬

‫اين چه علمی است ‪ .‬مثل اين که لب تاب مرا بسوزانند و من ديگر نتوانم درس دهم ‪.‬‬

‫بزرگ ترين نقدی که به نظام تعليم و تربيت آن روزگار وارد می کنند اين است که تعليم و تربيت آن روزگار‬
‫بيشتر آموختن از پيش دانسته هاست تا تهکر و تامل و اين بزرگ ترين فاجعه ای است که می تواند در‬
‫فضای علمی رخ دهد و اين دقيقاً يکی از چيزهايی است که غزالی در مورد فضای علمی عصر خودش مورد‬
‫نقد قرار می دهد ‪.‬‬

‫اگر مروری کنيد می بينيد که فضای علمی عصر غزالی فضای حاشيه کردن است و فضای اين که حرف‬
‫جديدی بزنيد و حرفی از خودتان بزنيد نيست ‪.‬‬

‫به هر حال آدم های اين گونه ای در طول تاريخ بوده اند يکی از آن ها شيخ انصاری و شيخ طوسی و ‪...‬‬
‫هستند ‪.‬‬

‫بنابراين در عين حال که چنين هيواليی واقعاً وجود دارد اما اين هيوال يک هيوالی پوشالی هم هست ‪.‬‬

‫يعنی به محض اين که متوجه وجود اين هيوال شويد و به اين هيوال توجه کنيد و ويژگی های آن را بشناسيد‬
‫قادر به انجام کاری نيست ‪ .‬بنابراين خيلی ترسناک نيست ‪ .‬مثل تصويری است که قرآن از شيطان ترسيم‬
‫می کند ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪123‬‬

‫تا موقعی که حواست به او نباشد می تواند هر چيزی را وسوسه کند و ميل آن را در انسان ايجاد کند اما‬
‫وقتی که به وجود شيطان توجه کنيد و از او پرهيز کنيد ‪ « :‬ان کيد الشيطان کان ضعيها » ولی چنين‬
‫چيزی وجود دارد و در روند کارهای علمی ای که انجام می دهيد بايد حواستان باشد که خيلی از اوقات آدم‬
‫‪ ،‬ژست يک آدم منتقد را می گيرد و راجع به نظام آموزشی و پدر و مادرش و جامعه ای که زندگی می کند‬
‫انتقاد می کند و بعد از چند سال سرش را بلند می کند و می بيند که عين آن ها شده است ‪.‬هر چه به‬
‫دنبال علت آن می گردد علت آن را پيدا نمی کند ‪ .‬علت آن اين است که اين انتقاد فقط در سطح ظاهری و‬
‫قشری و پوسته ای بوده است و قسمت های اصلی منتقل شده است به بحث اصلی خودمان برگرديم ‪}.‬‬

‫بحثمان در مورد تيرگی و ابهامات ريشه شناسی بود که در عين حال که خيلی در معنا تاثير دارند خيلی‬
‫برای ما قابل توضيح هستند ‪.‬‬

‫ابهامات را می توانيم در سطوح مختلهی مطرح کنيم که اولين سطح ‪ ،‬ابهام در سطح واژگان است که ابهام‬
‫می تواند هم در مهردات باشد و هم در ترکيب ‪.‬‬

‫يکی از سؤاالتی که برای دوستان پيش می آيد اين است که می گويند ‪ :‬ابهام و تيرگی در قرآن ؟ !‬

‫اصال مبهمات قرآنی يکی از علوم قرآنی بوده و کتاب های مختلهی در مورد آن نوشته شده است ‪ .‬البته دقيقاً‬
‫همين چيزی که راجع به آن صحبت می کنيم نيست ‪ .‬اما تيرگی معنی يکی از ويژگی های طبيعی يک زبان‬
‫است ‪.‬‬

‫دقيقا به دليل فاصله تاريخی که افراد از اشتقاق دارند ‪ .‬بنابراين می تواند در هر زبانی وجود داشته باشد و به‬
‫خودی خودش هم چيز بدی نيست يعنی اصال اين گونه نيست که فکر کنيم هر چه معنا شهاف تر باشد بهتر‬
‫است و هر چه معنا تيره تر باشد بدتر است ‪.‬‬

‫مههوم درجه تيرگی و شهافيت معنايی خودش يک ابزار برای ارتباط برقرار کردن است ‪.‬‬

‫اين تيرگی در سطح واژگان را می توانيم با يک مثال شروع کنيم ‪ .‬يکی از مثال هايی که در قرآن به کار‬
‫رفته است کلمه « تنّور » است ‪.‬‬

‫در زمان نزول قرآن « تنّور » يک پديده ای بوده که در جهان عرب تازه روا يافته بوده و ريشه شناسی‬
‫خيلی شناخته شده ای هم نداشته است منشأ آن هم خيلی واضح و روشن نبوده که از کجا آمده است‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪124‬‬

‫‪ 2‬بار در قرآن کريم در سوره هود و مؤمنون تعبيری داريم که « حتّی اذا جاء امرهم و فار التنور » تنور همان‬
‫چيزی است که ما در فارسی به آن « تنور » می گوئيم ‪ .‬معموال برای گرم کردن خانه و غذا پختن و نان‬
‫پختن از آن استهاده می شده است ‪ .‬البته آن تنوری که شما می شناسيد فقط برای نان پختن از آن استهاده‬
‫می شده است اما در جوامعی که مخترع تنور بوده اند تنور کارکردهای مختلهی داشته است ‪.‬‬

‫يعنی يک خانه چهار ديواری کوچکی بوده يا حتی يک چادر بوده که در وسط آن يک گودالی می کندند‬
‫ومواد حرارت زا در آن می ريختند و آتش روشن می کردند که می توانست چند کار را با هم انجام دهد خانه‬
‫را گرم کند و هم می توانستند غذا را در ظرفی بريزند و داخل تنور بگذارند که بدزد و می توانستند نان هم با‬
‫آن بدزند ‪.‬‬

‫به داليل مختلف ‪ 2‬کارکرد اين تنور برای عرب کارکرد جدی ای نبوده است ‪ .‬مساله استهاده از تنور برای‬
‫ايجاد گرما در سرزمين گرمسيری مثل عربستان مساله جدی ای نبوده يعنی خانه ها و چادرهای عرب ها در‬
‫جايی نبوده که احتيا به يک بخاری در وسط آن باشد ‪ .‬حتی در وسط زمستان هم چنين سرمايی در‬
‫عربستان نبوده که نيازمند چنين چيزی باشند‪.‬نان پختن هم برای عرب ها موضوعيت نداشته برای اين که‬
‫عرب ها نان خور نبودند ‪.‬‬

‫در کل قرآن کريم فقط يک بار در مورد « خُبز » صحبت شده است آن هم در قضيه خواب حضرت يوسف‬
‫يعنی مربوط به مصر بوده است و اساساً نان جزء خوراک روزمره عرب ها در حجاز نبوده است و اصال توليد‬
‫غله نداشتند و جايی نبوده که بروند و گندم و جويی بکارند و توليد غله داشته باشند البته وارداتی بوده و‬
‫اين گونه نبوده که عرب ها اصال گندم و جو را نشناسند حتی نان را هم می شناختند اما نان غذای پايه‬
‫عربستان نبوده است ‪.‬يک بار هم در قرآن نمی بينيد که خدا گهته باشد خدا را شکر کنيد که خداوند به شما‬
‫نان داد و ‪...‬‬

‫حتی آن قدر که در قرآن در مورد خرما و نعمت بودن آن صحبت می شود اين بحث ها را راجع به گندم و‬
‫نان نمی شود و اگر صحبت از گندم و نان باشد صحبت از اقوام ديگر است و صحبت از عرب ها نيست و علت‬
‫آن اين است که اين پديده جدی ای برای عرب ها نبوده است و خوراک روزمره آن ها نبوده است ‪ .‬طبيعتاً «‬
‫تنور » اين کارکرد را برای عرب نداشته است ‪.‬به اين ترتيب نمی توان تصور کرد که تنور پديده ای بوده که‬
‫در چادر هر عربی و هر خانه ی عربی پيدا شود ‪.‬ساخت اين واژه هم در عربستان رخ نداده است و در بيرون‬
‫از عربستان اتهاق افتاده است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪125‬‬

‫اساسا منشاء ساخت اين واژه در بين النهرين است يعنی عراق امروزی‪ 2 .‬کلمه تی نور ساخته شده (در زبان‬
‫اکدی ) و از زبان اکدی وارد زبان آرامی شده است به صورت « تنورا » و از زبان آرامی وارد عبری و عربی‬
‫شده است و به اين ترتيب روا يافته است ‪.‬‬

‫وقتی که يک عرب با واژه تنور مواجه می شده است با واژه ای سروکار داشته که اوال ساخت آن در زبان‬
‫عربی نداده است و بافت اجتماعی قابل درکی هم ندارد ‪.‬برای همين‪ ،‬کلمه « تنور » برای يک عرب در‬
‫آستانه نزول اسالم شبيه کلمه « عقور » برای روزبخير برای شماست‪.‬يعنی اگر از آن ترکيب جدا کنند چيزی‬
‫از آن باقی نمی ماند ‪.‬‬

‫مثل کلمه ساعت در ساعت آب گرم و ساعت خواب می ماند ‪ .‬که شما معنای آن را می فهميد و وقتی هم‬
‫که فردی اين حرف هم که فردی اين حرف را به شما بزند از او تشکر می کنيد و فکر نمی کنيد که فحش‬
‫می دهد و می دانيد که ابراز لطف می کند و شما هم متقابالً تشکر می کنيد‪ .‬اما اگر از شما بدرسند ساعت‬
‫در اين جا به چه معنايی است نمی دانيد ‪ .‬موارد متعددی از اين ها داريم که وقتی يک واژه مهرد را از بافت‬
‫و جمله خودش خار کنيم به دليل اين که ريشه شناسی آن شناخته شده نيست و اساسا در بافت اجتماعی‬
‫ما کارکردی ندارد برای ما غير قابل درک می شود يک عرب در آن زمان تنور در زندگی روزمره اش نداشته‬
‫است ‪.‬‬

‫واژه هم از زبان عربی نيست که مثال ماده « تنر » بر وزن فعول داشته باشيم که عرب بگويد که اگر تنور‬
‫نداريم ماده « تنر » را داريم که بههميم واژه « تنور » به چه معنايی است ‪ .‬بنابراين اگر اين واژه را از اين‬
‫ترکيب آن خار می کرديد کالً بی معنا می شده است ‪.‬‬

‫در برخی از موارد با واژگان اين چنينی در قرآن مواجهيم يعنی واژگانی که وقتی از بافت جمله ای خودشان‬
‫خار می شوند و به صورت يک مهرد به آن ها نگاه می شود به دليل انقطاع آن ها با فضای زيستی جامعه‬
‫مخاطب و همچنين به دليل اين که ريشه شناسی قابل درکی ندارد و نمی توان برای آن واژه در قواعد صرف‬
‫و نحوی زبان ريشه ای استخرا شود کالً تيرگی معنايی در حداکثر خودش دارد ‪.‬‬

‫در ادامه بحثمان خواهيم گهت که « تنور » برای عرب چه معنايی داشته است و آن جايی که می گويد «‬
‫حتّی اذا جاء امرهم و فار التنور » دقيقا به چه معنايی بوده و چه معنايی را می خواسته منتقل کند ‪.‬‬

‫ولی همين مقدار اجماالً به شما عرض می کنم که وقتی کسانی معنی اين واژه را درست متوجه نشده اند و‬
‫با درک های بعدی سعی کرده اند اين ترکيب را معنا کنند چه معانی عجيب و غريبی را از آن استخرا کرده‬
‫اند مثال معنايی که طبری برای اين آيه بيان کرده خيلی جالب است می گويد‪ :‬تنور که ايرانی ها داشته اند و‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪126‬‬

‫می دانيم چيست ‪ « .‬فار التنور » هم به اين معناست که از تنور چيزی بيرون می زند که به طور طبيعی بايد‬
‫آتش بيرون بزند بعد شروع به سر هم کردن قصه کرده است که پيرزنی در بين قوم نوح بوده که يک تنوری‬
‫داشته است که يک دفعه از اين تنور آب بيرون می زند ‪ .‬در حالی که آبی که باعث طوفان نوح شد از آسمان‬
‫آمد و از تنور بيرون نزد ‪ .‬خود قرآن از اين آب صحبت می کند و به وضوح توضيح می دهد که آن چيزی که‬
‫باعث طوفان نوح شد آبی بود که به وسيله باران از آسمان نازل شد نه آبی که از تنور و از زمين بيرون زده‬
‫باشد ‪.‬‬

‫اين خيال پردازی که در برخی از تهاسير مشاهده می کنيد که اتهاقاً مربوط به ايرانی هاست ( به دليل‬
‫تصوری که از تنور داشته اند ) دقيقاً نشان دهنده اين است که وقتی احساس معنايی منتقل نشده و ناگهان‬
‫يک احساس معنايی ديگری از زبان ديگری با يک مهردی مواجه می شود و سعی می کند از آن معنايی‬
‫استخرا کند يکدفعه چه معانی عجيب و غريبی پيش می آيد در حالی که توضيح می دهيم که داستان «‬
‫فار التنور » چيز ديگری است و داستان پيرزن دارای تنور مطلقاً يک داستان ساختگی و ساخته و پرداخته‬
‫يک سری خيال پردازی است ‪.‬‬

‫در بحث اتيمولوژی و ريشه شناسی فراموش شده‪ ،‬گاهی اوقات با ريشه شناسی هايی مواجهيم که مثل تنور‬
‫به همين اندازه از درک زبانی مخاطبين فاصله دارند و به همين اندازه تيره هستند ولی ممکن است که‬
‫مخاطب اين را در يک پيوند با معنايی که وجود دارد سعی کند برای آن شهافيت کاذب به وجود آورد ‪.‬‬

‫ما درباره اشتقاق عاميانه صحبت نکرديم ‪.‬‬

‫در معنا شناسی يک اصطالحی داريم به نام « ريشه شناسی عاميانه »‪ .‬يعنی آدم های معمولی و نه‬
‫دانشمندان و زبان شناسان با احساس زبانی عادی خودشان وقتی نمی توانند لغتی را درست ارزيابی کنند و‬
‫معنای آن را به درستی متوجه شوند با واژه ای مواجه هستند که ريشه شناسی فراموش شده دارد سعی می‬
‫کنند برای آن يک ريشه شناسی بتراشند به اين کار « ريشه شناسی عاميانه » می گويند و اين کار در خود‬
‫زبان رخ می دهد و اشتباه يک زبان شناس مطرح نيست ‪.‬‬

‫بلکه در خود زبان و اهل زبان اين کار را انجام می دهند ‪ .‬با يک مثال معروف زبان شناسان شروع می کنم‬
‫که مطلب جا بيهتد و بعد به مثال قرآنی آن می پردازيم ‪.‬‬

‫مثالی که در زبان شناسی در اين زمينه معروف است کلمه « همبرگر » است که االن يک غذای جهانی است‬
‫که يک مثال برای « ريشه شناسی عاميانه » است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪127‬‬

‫قضيه اين است که در قرن نوزدهم در شهری به نام هامبورگ در المان يک نوعی از کباب وجود داشت مثل‬
‫جايی که می گوييد ‪ :‬کباب بلغاری و کباب بختياری و کباب بناب و ‪ ....‬يک نوع کبابی در شهر هامبورگ‬
‫پخته می شد که آن را الی نان می گذاشتند که فرد می توانست ان را به طور سريع از مغازه بخرد و با‬
‫خودش سرکار ببرد و ‪. ....‬‬

‫در قرن نوزدهم که در آلمان کارخانه های زيادی مشغول کار بودند و افراد که وقت زيادی نداشتند که برای‬
‫خوردن غذا صرف کنند اين نوع کباب يکی از غذاهای مطلوب برای قشر کارگر بود که می توانست بدون‬
‫صرف وقت ناهارش را بخورد به همين دليل خيلی سريع اين نوع کباب هامبورگی نه تنها در سطح آالمان‬
‫بلکه در سطح کشورهای صنعتی روا يافت و اين نوع غذا در تمام شهرهای اروپا طرفدار زيادی پيدا کرد که‬
‫سرعت آماده شدن و سرعت مصرف و قيمت مناسب آن در اين امر مؤثر بود ‪ .‬واژه « هامبورگر » در زبان‬
‫آلمانی يعنی هامبورگی ‪ « .‬إ ر » در اخر کلمه در زبان آلمانی به معنای نسبت است همين االن هم به کار‬
‫می رود مثال برلينر يعنی برلينی و فرانکوفورتر يعنی فرانکهورتی ‪.‬‬

‫و يک پسوند خيلی شناخته شده ای است ‪ .‬اين واژه که وارد زبان انگليسی می شود به عنوان لغتی شناخته‬
‫می شود که کسی معنای آن را نمی داند و نمی دانند که چگونه ساخته شده است ‪ .‬در زبان انگليسی واژه‬
‫ای به صورت « هم » وجود دارد که به معنای مغز ران خوک است و تلقی آن ها اين شد که « برگر » اسم‬
‫خود غذاست و قسمت « هم » ان اسم اين است که از کجای يک حيوان ساخته می شود ‪.‬‬

‫بنابراين اگر می توان از مغز ران خوک يک نوع برگر درست کرد احتماال با گوشت های ديگر هم می توان‬
‫يک نوع برگر درست کرد ‪ .‬در اين نوع اشتقاق اين نوع تلقی به وجود امد که همبرگر از ‪ 2‬قسمت هم و برگر‬
‫درست شده است و قسمت « هم » آن به معنای مغز ران خوک است و قسمت « برگر » ان به معنای يک‬
‫نوع کباب است پس ما می توانيم چيکن برگر هم داشته باشيم يعنی برگری که از جوجه ساخته می شود و‬
‫انواع برگرهای ديگر که دنيا را پر کرده است ‪.‬‬

‫اين نمونه ای از يک « ريشه شناسی عاميانه » است که خود مردم آن را انجام داده اند به قول مولوی ‪ :‬چون‬
‫نديدند حقيقت ره افسانه زدند ‪.‬وقتی طرف نمی داند که لغت از چه چيزی ساخته شده است شروع به‬
‫ساختن تخيالتی می کند ‪ .‬در فارسی هم نمونه های زيادی وجود دارد ‪ .‬به مثال قرآنی می پردازيم ‪.‬‬

‫يکی از مثال هايی که برای اين موضوع انتخاب کرده ام واژه « ربانيين » در قرآن است يعنی ‪ 2‬واژه «‬
‫ربانيين » و « ربيون » هر ‪ 2‬واژه را می شناسيد ‪.‬‬

‫« و کاين من نبی قاتل معه ربيون کثيرا » « و منهم ربانيين »‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪128‬‬

‫ربيون به چه معنايی است ؟ ربانيين به چه معنايی است ؟‬

‫استاد ‪ :‬يعنی در واقع ربانی را به معنای الهی می گيريد ‪ .‬بحث را با ربانيين شروع می کنم ‪.‬‬

‫هيچ توجه کرده ايد که وقتی قرآن درباره ربانيين صحبت می کند مربوط به چه دينی است ؟‬

‫دانشجو ‪ :‬يهود‬

‫استاد ‪ :‬بله يعنی در تمام کاربردهايی که قرآن درباره کلمه ربانيين دارد مربوط به علماء يهود است ‪ .‬اين‬
‫نکته کليدی است که بايد بحث را از اين جا شروع کرد ‪.‬‬

‫درست است که امروزه خيلی راحت می گوييم ‪ :‬عالم ربانی و ‪ .....‬اما در قرآن‪ ،‬واژه ربانی فقط درباره علماء‬
‫يهود به کار رفته است ‪ .‬االن دليل آن را هم متوجه می شويد ‪ .‬کلمه ای در عبری است به صورت « ربة »‬
‫يعنی بزرگ ‪ ،‬کبير و در زبان های سامی ريشه « ربة » به معنای بزرگ و بسيار است ‪ « .‬رب » عربی هم از‬
‫همين ريشه است ‪ .‬به معنای چه بسا ‪ ،‬چه بسيار ‪ « :‬رب حامل فقه الی من هو افقه منه »‬

‫به کار رفته است ‪ .‬قسمت های مختلف‬ ‫« ربة » در عبری چون به معنای بزرگ است در يک کاربرد خا‬
‫تورات توسط علماء يهود تهسير می شده اند تورات از ‪ 5‬سهر ‪ ،‬تشکيل شده است به هر کدام از اين اسهار‬
‫تهسيرهايی نوشته می شده است ‪.‬‬

‫تهسيرهايی که بر تورات نوشته می شد به عنوان سهر بزرگ شناخته می شد مثال وقتی بر سهر « براشيت »‬
‫يعنی پيدايش‪ ،‬تهسير نوشته می شد به آن کتاب تهسير « براشيت ربة » می گهتند يعنی براشيت بزرگ يا‬
‫تهسير براشيت ‪.‬‬

‫اصال نام کتابی در ادبيات يهود است که تهسير سهر براشيت است ‪ .‬يا بر بخش های ديگر تورات هم به همين‬
‫صورت تهسيرهايی نوشته می شد که عنوان « ربة » بر آن بود ‪.‬‬

‫بنابراين خود به خود در يک سير تاريخی‪ ،‬کلمه « ربه » غير از معنای عادی و لغوی خود به معنای بزرگ‪،‬‬
‫معنای تهسير را هم در زبان عربی پيدا کرد ‪ .‬يعنی به عنوان معنای ثانوی « ربه » به معنای تهسير به کار‬
‫رفت ‪.‬‬

‫و در همين راستا در زبان عربی به کسانی که عالم تهسير هستند « ربی » می گويند يعنی يک صهت نسبی‬
‫از آن می سازند ‪ .‬پس « ربی » در زبان عبری به معنای مهسر و عالم تهسير است مثال « ربی ناتام » يکی از‬
‫علماء بسيار معروف يهود است که بسياری از اقوال منقول در تلمود از ربی ناتام وجود دارد ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪129‬‬

‫ربی يک واژه مشهور و جا افتاده يهودی است و به آن چه که مربوط به « ربی ها » و مربوط به « رباها »‬
‫ست يعنی آن چه که مربوط به علم تهسير و علماء تهسير است در زبان عبری « ربانی » گهته می شود ‪.‬‬

‫« ربانی » يعنی مربوط به تهسير تورات و مربوط به عالمان تهسير ‪ .‬همين لغت است که وقتی وارد زبان‬
‫انگليسی شده است به صورت‪ rabinic literature‬شده است که بايد آن را به « ادبيات ربانی » ترجمه‬
‫کنيم ‪ .‬يعنی مجموعه آثار و مولهاتی که مهسرين تورات و ربی ها داشته اند ‪.‬‬

‫اگر يک موقع به کتبی که به نوعی به زبان انگليسی درباره يهود نوشته شده است نگاه کنيد اين واژه را بسيار‬
‫می بينيد وبه يک اسم تبديل شده است که در انگليسی با اين لغت زياد مواجه می شويد و با « رابين »‬
‫}‪{rabin‬‬

‫ممکن است به عنوان فاميلی مواجه شويد ‪.‬‬

‫که تمام اين ها از همين ريشه و اشتقاق ساخته شده است ‪ .‬االن ممکن است به خوبی متوجه شويد که قرآن‬
‫چرا اصطالح ربانی را در حوزه های يهود به کار می برد چون اصال مربوط به علماء يهود است ‪ .‬يعنی کامال‬
‫مشخص است که ربانيين به معنای علماء تهسير تورات است ‪.‬‬

‫تا اين جا يک اشتقاق علمی را انجام می داديم ‪ .‬اما قسمت اشتقاق عاميانه آن چيست ؟ اين است که‬
‫مسلمانانی که عبری بلد نبودند و با فرهنگ يهود آشنا نبودند تا ربانی را می ديدند اين تلقی برای آن ها‬
‫پيش می آمد که مرتبط با « رب » به معنای پروردگار است ‪.‬‬

‫« ان » ان چيست ؟ می گويند ‪ :‬مثل الف و نونی است که در روحانی اضافه می شود ‪ .‬در زبان عربی از برخی‬
‫کلمات که می خواهيم صهت نسبی بسازيم مستثنايی وجود دارد که نمی توان مستقيما ياء نسبت بر سر آن‬
‫ها داخل کرد ‪.‬‬

‫بين اصل کلمه و ياء نسبت يک « ان » اضافه می شود يعنی ما نمی گوييم ‪ :‬روحی ‪ .‬بلکه می گوييم ‪:‬‬
‫روحانی ‪.‬‬

‫نمی گوييم ‪ :‬صمدی بلکه می گوييم « صمدانی » و بر همين اساس هم می توانيم بگوييم از « رب » صهت‬
‫نسبی ربی ساخته نمی شود بلکه تعبير ربانی ساخته می شود يعنی اصال با کلمه ی « ربه » عبری و معنای‬
‫بزرگ و تهسير کاری نداريم و از ان ربانی می سازيم ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪130‬‬

‫البته اين ريشه شناسی وقتی که مورد واکاوی قرار گيرد ‪ ،‬ناسازگاری هايش خودش را نشان می دهد ‪ .‬اگر «‬
‫ربانی » منسوب به رب است چرا در مورد غير يهود به کار نمی رود ؟ البته ما مسلمانان راجع به غير يهود‬
‫هم به کار می بريم اما قران فقط در مورد يهود به کار برده است ‪.‬‬

‫اين نمونه ای از يک ريشه شناسی عاميانه در قرآن است و نشان دهنده اين است که چطور ممکن است که‬
‫واژه ای ريشه شناسی غير قابل درک برای اهل زبان داشته باشد اما اهل زبان بين آن واژه و ريشه هايی که‬
‫در زبان خودشان می شناسند مثل انگليسی ها که ريشه « هم » را می شناختند و عربی که ريشه « رب »‬
‫را در زبان عربی می شناسد ارتباط برقرار می کنند و بعد از برقراری اين ارتباط يک ريشه شناسی جديد‬
‫برای اين واژه در نظر می گيرند ‪.‬در اين تحليل جديد ربانی به معنای الهی و منسوب به رب است به سراغ «‬
‫ربيون » می رويم ‪.‬‬

‫اصل اين کلمه هم « ربه » به معنای بزرگ است اين دفعه مسير ديگری را دنبال می کند ‪.‬‬

‫« ربه » که از نظر لغوی به معنای بزرگ است در کاربرد ثانوی در فرهنگ يهود به معنای « کبرای قوم » «‬
‫بزرگان قوم » است ‪ .‬هر قومی بزرگانی دارد که به اين بزرگان « ربه » می گويند و نسبت آن ‪ ،‬ربی می شود‬
‫يعنی منسوب به بزرگان قوم و جمع بسته می شود و « ربيون » به معنای منسوبين به بزرگان قوم می شود‬
‫‪ « .‬ربه » بزرگ قوم است ‪ « .‬ربی » تابع بزرگ قوم است و هر« ربه » يک سری « ربی » داشته است و‬
‫ربيون يعنی اتباع بزرگان قوم ‪.‬‬

‫« و کأين من نبی قاتل معه الربيون کثيراً » يعنی جماعت بسياری که به دنبال بزرگان قوم افتاده بودند و با‬
‫پيامبران می جنگيدند ‪ .‬اگر کسی ريشه کلمه را بداند معنای واژه بسيار روشن و واضح است ‪.‬‬

‫اما وقتی که به کتب لغوی و تهسيری مراجعه می کنيد می کنيد می بينيد که حداکثر معنايی که برای‬
‫ربيون در نظر می گيرند اين است که می گويند « ربيون » به معنای قوم است ‪ « .‬و کأين من نبی قاتل معه‬
‫قوم کثيراً »‬

‫در حالی که حتی ترکيب نحوی اين جمله هم با اين تهسير سازگاری ندارد ‪ .‬چون می گويد « ‪......‬کثيراً»‬
‫يعنی کثير اصالً صهت ربيون نيست ‪ .‬و با آن تهسير ربيون به معنای قوم نمی سازد و اصالً ربيون از کجا به‬
‫معنای قوم شد ؟ اشتقاق آن چه می شود ؟‬

‫در ريشه شناسی اين واژه با يک تيرگی کاملی مواجه هستيم و مهسرين هم معموال در مورد اين واژه دچار‬
‫سردرگمی شده اند به خاطر اين که با فرآيند ساخت آن آشنا نبوده اند و سعی می کردند صرفاً با حدس اين‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪131‬‬

‫معنا را استنباط کنند ‪ .‬يعنی سعی کرده اند در اين عبارت حدس بزنند ‪.‬هر کس ديگری هم به جای‬
‫مهسرين ما بود چنين حدسی می زد ‪.‬‬

‫بحثمان را با نمونه ديگری از واژه هايی که در قرآن با ريشه شناسی فراموش شده مواجه هستند ادامه می‬
‫دهيم ‪ .‬و اين دفعه پديده ای در مورد برخی واژگان ها رخ می دهد که ما به آن « سرايت معنايی » می‬
‫گوئيم ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬بحث ربيون را چگونه برداشت کرده اند به معنای قوم شد ؟ چه اشکالی دارد ؟‬

‫استاد ‪ :‬بحث ربيون را فقط از اين نظر بحث کردم که از نظر ريشه ای با ربانی ريشه ی مشترک دارند و خود‬
‫به خودی خودش نمونه ای از ريشه شناسی فراموش شده است و بحث ريشه شناسی عاميانه در اين جا رخ‬
‫نداده است چون هيچ کس سعی نکرده بين ربيون و يکی از واژه های زبان عربی ارتباطی برقرار کند ‪.‬‬

‫در لغويين و مهسرين هم چنين چيزی را مشاهده نمی کنيم ‪ .‬فقط گهته اند که اين به معنای قوم است ‪.‬‬
‫آن هم صرفاً حرف زده اند و اتهاق خاصی در اين جا رخ نداده است ربيون خار از بحث ما بود و ربانيين‬
‫مثال برای ريشه شناسی عاميانه بود ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬آن معنايی که مورد نظر شارع بوده فهم می شده است ؟‬

‫استاد ‪ :‬بله در آن زمان فهم می شده است و مهسرين بعدی دچار مشکل شده اند ‪ .‬به نظر من شواهدی‬
‫وجود دارد که نشان می دهد در آن زمان اين معنا را می فهميدند ‪.‬‬

‫موضوع بعدی و مثال بعدی پديده ای به نام « سرايت معنايی » است [ اصطالح انگليسی پای تابلو ]‬

‫يعنی وقتی با هم آيی رخ می دهد و ‪ 2‬معنا با هم به کار می روند يکی از ‪ 2‬معنا دچار اشتقاق فراموش شده‬
‫است و آن يکی که معنای روشن تری دارد معنايش فراموش شده است سرايت می کند ‪.‬‬

‫در زبان روزمره‪ ،‬واژه هايی که با هم می آيند خيلی وجود دارد ‪ .‬ممکن است يکی از ‪ 2‬واژه را نشناسيم ولی‬
‫معنای آن را از معنای ديگری بههميم ‪ .‬مثل ‪ :‬باروبنه که « بنه » برای ما واژه ای نيست که در فارسی با آن‬
‫سرو کار داشته باشيم و ريشه شناسی آن را بلد باشيم اما وقتی اين واژه ( باروبنه ) را می شنويم معنای « بار‬
‫» را که می شناسيم به « بنه » سرايت می دهيم و يک معنای جمعی از بار وبنه متوجه می شويم ‪ .‬نمونه‬
‫بيرونی زياد می توان برای آن مثال زد اما چون وقت تنگ است مستقيما به سراغ مثال قرآنی می روم ‪.‬‬

‫« بومنون بالجبت و الطاغوت » در سوره نساء ‪ .‬جبت ‪ +‬طاغوت‬


‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪132‬‬

‫واژه طاغوت در زبان عربی می تواند بر مبنای طغيان ريشه شناسی شود اين که می گويم می تواند برای اين‬
‫که در مورد اين که چقدر اين ريشه شناسی درست است يا خير بحث داريم ‪.‬‬

‫ولی واژه طاغوت می توانست بر مبنای ريشه طغيان که در زبان عربی وجود داشت معنا شود ‪ « .‬ان االنسان‬
‫ليطغی ان راه استغنی » واژه ای بوده که در زمان نزول قرآن به عنوان يک واژه عادی در کاربردهای زبانی و‬
‫يک عرب می توانست بههمد که در طاغوت معنای طغيان وجود دارد و معنای طاغوت را راحت تر متوجه می‬
‫شد ‪.‬‬

‫ولی واژه « جبت » واژه ای بود که ريشه شناسی فراموش شده داشت‪ .‬در زبان عربی ريشه ای به صورت «‬
‫جبت » نداريم که بگويم بر وزن « فعل » است يا ‪.....‬‬

‫لذا « يومنون بالجبت و الطاغوت » در يک فرايند سرايت معنايی‪ ،‬معنا می شود يعنی معنای طاغوت به‬
‫معنای جبت سرايت کرده است و عموما از جبت اين معنا را برداشت کرده اند که « يومنون بالطاغوت و‬
‫الطاغوت » به همين دليل وقتی به کتب تهسيری مراجعه می کنيد مخصوصا آن چه که از مهسرين عصر‬
‫تابعين نقل می شود می گويند ‪ « :‬الجبت هو الطاغوت » که به دليل تيرگی ای که در معنای جبت وجود‬
‫داشته است در يک فرايند سرايت ‪ ،‬معنای طاغوت را به جبت انتقال داده اند و سعی کرده اند به اين صورت‬
‫شهاف سازی انجام دهند ‪ .‬اما اين شهاف سازی هم شهاف سازی کاذب است نه واقعی اين نمونه ای از سرايت‬
‫معنايی است ‪.‬‬

‫نمونه های متعددی از اين کاربردها در قرآن وجود دارد ‪ .‬البته به قرآن مربوط نمی شود و به مهسرين مربوط‬
‫می شود که کسانی که سعی در تهسير قران داشته اند اين اتهاقات برای ان ها رخ داده است در حالی که «‬
‫جبت » از نظر ريشه شناسی ‪ ،‬ريشه عربی ندارد و يک واژه وارداتی از زبان ديگری است و از نظر معنايی هم‬
‫معنای طاغوت را ندارد ‪.‬‬

‫اگر حوصله داشتيد در جلسه بعد جبت و طاغوت را برای شما ريشه شناسی می کنم ‪ .‬اجماال پيشاپيش‬
‫عرض کنم که طاغوت هم ارتباط مستقيمی با ماده « طغی » در زبان عربی ندارد و خود طاغوت می تواند‬
‫مثالی برای ريشه شناسی عاميانه باشد‪ .‬عرب نمی دانست که اين واژه چگونه ساخته شده است و می گهتند‬
‫از ماده طغی ساخته شده و به وزن فاعول رفته و طاغوی شده و بعد از حرف صد اگر حرف عله در پايان‬
‫کلمه قرار گيرد می تواند به تاء تبديل شود که می شود ‪ :‬طاغوت و مشکل حل و فصل می شود که در جلسه‬
‫بعد بررسی می کنيم ‪.‬‬

‫پس جبت نمونه ای برای سرايت معنايی است و طاغوت نمونه ای برای ريشه شناسی عاميانه است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪133‬‬

‫استاد ‪ :‬بحث ما ادامه بحث تيرگی معنايی و ريشه شناسی فراموش شده بود که ههته پيش راجع به ان‬
‫صحبت کرديم ‪ .‬کل بحث امروز ما راجع به تکنيک هايی بود که افراد در زبان ها برای غلبه بر ريشه شناسی‬
‫فراموش شده دارند ‪.‬‬

‫چون اصوال ريشه فراموش شده افراد را کالفه می کند دنبال اين هستند که به نحوی مشکل تيرگی معنايی‬
‫را حل کنند ‪ .‬امروز ‪ 2‬راه حل را برای حل تيرگی معنايی مطرح کرديم يکی مساله ريشه شناسی عاميانه بود‬
‫و يکی بحث سرايت معنايی ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬تنور جزء کدام بود ؟‬

‫استاد ‪ « :‬تنور » نمونه ای از تيرگی معنايی بود که حل نشده است ‪.‬‬

‫زمانی که بخواهيد به « تنور » در سطح مهرد و فارغ از جمله نگاه کنيد در يک تيرگی کامل قرار دارد‬
‫منتهی در ادامه بحث که به سراغ بحث از جمله رفتيم به سراغ بحث تنور برمی گرديم و خواهيم گهت که در‬
‫سطح جمله چه معنايی دارد ‪.‬‬

‫پس بحث آن رها نشده است و در بحث از سطح جمله به آن می پردازيم ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬اين ها يک سری تکنيک بود که به فراخور موضوعی که وجود دارد به کار می گيريم اما پروسه ی‬
‫شروع و مسيری که بايد پيموده شود چگونه است ؟‬

‫استاد ‪ :‬يک بحثی تحت عنوان « ضوابط کشف » يعنی درست مثل نحوه رسيدگی به يک پرونده است‪ .‬مثل‬
‫وقتی که يک پليس به فردی شک می کند و ‪ . ....‬دقيقا ما در بحث « ضوابط کشف » يکی از بحث های‬
‫اصلی ما بر سر اين است که چطور می توان به يک معنا شک کرد و چگونه می توان فهميد که در اين جا‬
‫کاسه ای زير نيم کاسه است ‪.‬‬

‫نوعی از ناهنجاری معموال در اين موارد ديده می شود که آان ناهنجاری هميشه به صورت عادی الی سبيل‬
‫گذاشته می شود ولی به صورت واقعی و تحقيقی که يک محقق می خواهد آن را بررسی کند بايد به اين‬
‫ناهنجاری ها توجه کند ‪.‬‬

‫مثال همين موضوعی که در مورد طاغوت عرض کردم ‪ ،‬به صورت عادی بايد در اخر آن « ة » باشد اما چرا «‬
‫ت » دارد ‪ .‬از همين جا شک شروع می شود ‪ .‬به صورت عادی اگر از ماده ی طغيان بر وزن فاعول يک اسم‬
‫بسازيد قاعدتا بايد به معنای طغيان گر باشد ولی چرا طاغوت برای بت به کار می رود ‪ .‬اگر ما با بت مشکل‬
‫داريم با خود بت که مشکل نداريم چون بت را تراشيده اند و ساخته اند ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪134‬‬

‫ناهنجاری ها از اين جاها خودش را نشان می دهد و می بينيد که چيزهايی است که جور در نمی آيد ‪ .‬پس‬
‫اين ها نشان می دهد که کاسه ای زير نيم کاسه است يا مثال از وزنی استهاده شده که اين وزن ‪ ،‬وزن عادی‬
‫زبان عربی نيست ‪.‬مثال مگر فاعول يک وزن شناخته شده در زبان عربی است ؟ خود اين يک نقطه شروع‬
‫است ‪ .‬انواع ناسازگاری ها وجود دارد که در مباحث معنا شناسی به آن « انحراف » می گوييم يعنی يک‬
‫چيزی جور در نمی ايد ‪.‬‬

‫چند تست وجود دارد ‪ .‬اول که شروع به مطالعه راجع به معنايی می کنيد چند نوع تست هست که ان ها را‬
‫يکی يکی انجام می دهيم تا انحرافی پيدا شود اگر انحرافی پيدا نشد نشان می دهد که همه چيز درست و‬
‫در روال است ‪.‬‬

‫مثال وقتی می گويد يوم االخر يا « االخرة » کامال در فضای زبان عربی ساخته شده و همه چيز ان هم معلوم‬
‫است و انحرافی وجود ندارد ولی جاهايی که انحرافی وجود دارد بايد شک کنيم مثال يکی از اين ها ناپايداری‬
‫يک حرف است ‪.‬‬

‫وقتی کلمه صراط را می بينيد که گاهی در تلهظش « سين » هم تلهظ می شود ناپايداری است ‪ .‬اين ها‬
‫انواع انحرافاتی هستند که يک معنا شناس از اين جا ها شروع می کند و بحثش را دنبال می کند و بررسی‬
‫می کند که چرا انحرافی وجود دارد ‪.‬و بعد که مشخص شد که چرا انحرافی وجود دارد مشخص می شود که‬
‫چه مسيری را بايد برويم ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬آن واژه هايی که مورد ترديد قرار نمی گيرند و مشکوک به نظر نمی رسند چگونه است ؟ پس با‬
‫توجه به صحبت شما اين معنا شناسی را برای همه واژگان نداريم ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬برای همه واژگان داريم ‪ .‬سطح خود اگاه و ناخود اگاه داريم‪ .‬يک سطح قابل درک داريم و يک سطح‬
‫غير قابل درک ‪ .‬آن چه که اهل زبان آن را به وضوح و شهافيت درک می کنند و آن چه که اهل زبان ان را‬
‫به وضوح و شهافيت درک نمی کنند ‪.‬آن هايی را که درک می کنند کار معناشناسی دارد اما در روال ديگری‬
‫قرار می گيرد ‪ .‬يعنی بررسی می کنيم که در کدام وزن است ؟ معنای آن چيست ؟ ريشه ‪ 3‬حرفی آن به چه‬
‫معنايی است و ‪...‬‬

‫آن جايی که غير قابل درک است اگر غير قابل درک غير قابل درک باشد که تکليف ما روشن است ‪ .‬می‬
‫فهميم که اين را بايد با يک روش های غير معمول ريشه يابی کنيم ‪.‬‬

‫اگر غير قابل درکی باشد که به صورت ظاهری به نحوی ان را قابل درک کرده ايم مثال با ريشه شناسی‬
‫عاميانه يا سرايت معنايی و ‪ ....‬با يافتن انحرافات می توان فهميد که کاسه ای زير نيم کاسه است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪135‬‬

‫مثال طرف يک نامه نوشته و خود کشی کرده است ظاهرا همه چيز مرتب است اما يک پليس يکدفعه نشانه‬
‫ای پيدا می کند که معلوم می شود خود کشی نکرده است ‪.‬‬

‫فردی می خواسته ظاهر سازی کند که او خود کشی کرده است و ما را متقاعد سازد که خود کشی رخ داده‬
‫است ‪ .‬بعد از آن که ان سرنخ پيدا شود دنبال بقيه راه زياد کار سختی نيست ‪ .‬مهم پيدا کردن آن سرنخ‬
‫است ‪ .‬دقيقا فرق بين شرلوک هلمز با کارگاه چپ که وقتی کارگاه چپ وارد صحنه می شود متقاعد می شود‬
‫که او خودکشی کرده است چون مغز او کار نمی کند و اولين چيزی را که می بيند باور می کند ولی شرلوک‬
‫هلمز مثال می بيند که يک ته سيگاری که فقط در آفريقای جنوبی توليد می شود در شومينه است شک می‬
‫کند ‪ .‬يا مثال می گويد چرا اين جا بوی سير می آيد ‪ .‬يک چيزی در اين وسط توجه اين فرد را به عنوان يک‬
‫نکته انحرافی جلب می کند و از همان نکته انحرافی تحقيقات بعدی شروع می شود ‪.‬‬

‫اما فردی که متوجه نکته انحرافی نمی شود همان لحظه ی اول متقاعد می شود که او خود کشی کرده‬
‫است‪.‬‬

‫بنابراين بحث امروز ما راجع به مواردی بود که به ظاهر فکر می کنيم از آن معنايی را متوجه می شويم ولی‬
‫معنايی که به ظاهر از آن متوجه می شويم يک معنای انحرافی است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪136‬‬

‫معنا شناسی جلسه ‪10‬‬


‫بحث در مورد تيرگی معنايی و نحوه غلبه ما بر تيرگی معنايی بود‪ .‬تيرگی معنايی که حاصل از ريشه شناسی‬
‫فراموش شده است و در مواردی که ممکن است ناآشنايی نسبت به کنه معنا و ريشه معنا افراد آن زبان را‬
‫اذيت کند و اهل زبان به دنبال اين هستند که به نوعی بر اين تيرگی غالب بيايند و آن را از بين ببرند ‪.‬‬

‫يکی از آن راه ها‪ ،‬ساختن يک ريشه شناسی بود که تحت عنوان « ريشه شناسی عاميانه » از آن ياد کرديم و‬
‫يکی هم بحث سرايت معنايی بود ‪.‬‬

‫در مثالی که ههته پيش راجع به ان صحبت کرديم بحث راجع به اين بود که به دليل با هم بودن ‪ 2‬واژه ‪،‬‬
‫معنای واژه ای را که می دانيم به واژه ای که نمی دانيم سرايت می دهيم ‪.‬‬

‫در ادامه بايد بگوييم که از سياق جمله‪ ،‬معنايی را به آن قسمتی از جمله انتقال می دهيم که معنای واژه‬
‫برای ما آشکار نيست و سعی می کنيم که معنا را به آن تزريق کنيم ‪ .‬يعنی معنايی را در آن ايجاد کنيم ‪.‬‬
‫مثال آن ‪ ،‬آيه ای از سوره جن است ‪:‬‬

‫و ال ولدا » قبل از اين که وارد مثال شوم توضيح کوتاهی را خدمت‬ ‫« و انه تعالی جد ربنا ما اتخذ‬
‫شما عرض می کنم و آن اين که ‪:‬‬

‫بحث سر اين است که مهسرين يا متدبرين در قرآن را تحت تعقيب و پيگرد زبان شناسی قرار دهيم به دليل‬
‫اين که چرا در جاهايی ريشه شناسی عاميانه کرديد يا اين که کار سرايت معنايی را انجام داده ايد ‪.‬‬

‫اين کار‪ ،‬يک روند طبيعی است که هميشه در زبان رخ می دهد يعنی حتی در زبان فارسی روزمره ای هم‬
‫که صحبت می کنيم عمال اين کاررا به صورت عادی و طبيعی انجام می دهيم ‪.‬‬

‫يعنی واژه ای که در شرايط تيرگی قرار دارد عمال سعی می کنيم در کاربردهايی که داريم به نوعی اين‬
‫تيرگی را جبران کنيم و اين اتهاقی است که به صورت عادی و روزمره در زبان رخ می دهد اما علت اين که‬
‫در مساله قرآن اين موضوع مقداری برای ما جلب توجه کرده است به خاطر اين است که بتوانيم ابزار نقد‬
‫داشته باشيم ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪137‬‬

‫يعنی در مواردی که مواجه می شويم بتوانيم درآوريم که چيزی که ما برداشت کرده ايم تا چه اندازه درست‬
‫است و تا چه اندازه معتبر است و از مأخذی گرفته شده که مأخذ قابل اعتمادی است مثال تهسير قرآن به‬
‫قرآن است يا تهسير قرآن به حديث است ‪.‬‬

‫و تا چه اندازه هم ممکن است با تکنيک های معنا افزايی که به طور عادی در زبان وجود دارد اين اتهاق رخ‬
‫داده باشد‪ .‬طبيعتا اگر معنا افزايی از همين تکنيک های عادی زبان استهاده کرده باشد معتبر نيست و در‬
‫بحث تهسيری نمی توانيم به آن تکيه کنيم ‪.‬‬

‫اما از اين اتهاقات در کتب لغت هم رخ داده است ‪ .‬مثالی که بحثمان را با آن شروع می کنم آيه ‪ 3‬سوره جن‬
‫است آن جائی که « نهر من الجن » آياتی از قرآن را شنيده اند و به سمت قومشان برگشته اند و کلمه‬
‫توحيد را خطاب به قوم خودشان اعالم می کنند و وقتی می خواهند کلمه توحيد را بگويند به زبان جن‬
‫صحبت می کنند‪.‬‬

‫کلمه ای که به کار می برند کلمه ای است که برای هيچ بنی بشری کلمه شناخته شده ای نيست و معموال‬
‫وقتی دوستان ما بخواهند به وحدانيت و عظمت اعتراف کنند هيچ گاه نمی گويند ‪ « :‬و انه تعالی جد ربنا ما‬
‫اتخذ صاحبة و ال ولدا » در خود قرآن کريم هم اين تعبير فقط يک بار به کار برده شده است آن هم به‬
‫صورت نقل قول مستقيم از زبان بنی جان اسالم آورده ‪.‬‬

‫نمی دانم که تا به حال درگير تهسير اين آيه بوده ايد يا خير ‪ .‬اولين چيزی که يک نهر از « جد » متوجه می‬
‫شود « پدر بزرگ » است ‪ .‬اين به چه معنايی است ؟ خداوند که پدر بزرگ ندارد ‪ « .‬لم يلد و لم يولد » ‪.‬‬
‫بنابراين خود به خود اين گزينه خط می خورد ‪.‬‬

‫مسلما در اين جا منظور از جد در اين جا پدر بزرگ نيست ‪ .‬اگر منظور از آن پدر بزرگ نيست ‪ ،‬پس چيست‬
‫؟ داستان گرفتاری تهسيری که در اين آيه داريم از همين جا شروع می شود ‪.‬‬

‫مهسرين شروع به بيان اقوال مختلهی در اين مورد کرده اند و اتهاقا خيلی هم مختلف نيست و تقريبا همه‬
‫اقوالی که در اين مورد دارند خيلی قريب و نزديک به هم است و می توان گهت که عموما اتهاقی که در کتب‬
‫تهسيری رخ داده است از همين قبيل سرايت معنايی است با يک تهاوت و آن اين است که سرايت معنايی نه‬
‫بر اثر سرايت واژه به واژه بلکه سرايت از بافت جمله به کلمه ‪.‬‬

‫می توانيد به جای « بافت » از کلمه سياق استهاده کنيد که در علوم قرآنی زياد به کار برده می شود يعنی‬
‫يک برداشت کلی از بافت جمله صورت می گيرد و اين معنای دريافت شده از اين برداشت کلی در واژگان‬
‫تزريق می شود ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪138‬‬

‫موقعی که انگليسی می خوانديد حتما متن خوانی جزء برنامه شما بوده است موقعی که با شما ريديت کار‬
‫می کرده اند دقيقا همين تکنيک را برای شما مطرح کرده اند‪ .‬در آن جا به شما می گهتند که وقتی يک‬
‫کتاب را می خوانيد ممکن است در حين خواندن کتاب واژه های زيادی باشد که بلد نيستيد ( بسته به اين‬
‫که زبان يک فرد چقدر قوی باشد تعداد اين واژه ها بيشتر يا کمتر است ‪ .‬يک فردی است که از هر صد واژه‬
‫‪ ،‬نود و نه واژه را بلد نيست يا اين که فردی است که از هر صد واژه يکی را بلد نيست ) معموال دومی رخ می‬
‫دهد يعنی وقتی که آدم يک متنی را می خواند مهاهيم کلی متن و رابطه ها را متوجه می شود که متن‬
‫راجع به چه چيزی صحبت می کند ولی يک واژه ای هست که نمی داند‪ .‬اگر بنا باشد آدم يک ديکشنری دم‬
‫دست داشته باشد و هر لغتی را که بلد نيست به ديکشنری مراجعه کند روند مطالعه اش دائما قطع می شود‬
‫و استهاده ای که بايد از مطالعه کتاب بکند نخواهد کرد‪.‬لذا در اين جا به شما آموزش می دهند که سعی‬
‫کنيد بدون اين که نيازی به کتب لغت داشته باشيد بر اساس درکی که از مطلب داريد اين واژه را به عنوان‬
‫ايکس در نظر بگيرد و مطلب کلی را متوجه شويد و بعدا حدس بزنيد که اين واژه چيست‪ .‬اين روشی است‬
‫که به صورت عادی در متن خوانی آموزش داده می شود و اصال در زبان روزمره هم همواره از همين روش‬
‫استهاده می کنيم مثال مردم عادی که پای تلويزيون نشسته اند و فيلم تماشا می کنند مگر همه لغت های‬
‫فارسی را بلدند ؟ در مواردی پيش می ايد که لغت های مختلف را بلد نباشد مخصوصا افرادی که تحصيل‬
‫کرده نيستند تعداد لغت هايی که بلد نيستند زياد است اما هيچ گاه فکر نمی کنند که نههميده اند که‬
‫موضوع داستان چيست و راجع به چه چيزی صحبت می شود ‪.‬‬

‫سريع مساله را درست می کنند و متوجه می شوند که مساله چه چيزی گهت و برداشت کلی را انجام می‬
‫دهند ‪ .‬اين اتهاق در فهم متون هم به طور طبيعی و عادی رخ می دهد يعنی وقتی با متنی مواجهيم که‬
‫معنای اکثريت قاطع واژگان برای ما معلوم است و با معنايی مواجه می شويم که نامعلوم است ‪ .‬يک پديده‬
‫طبيعی است که افراد بر اساس برداشت کلی ای که از سياق دارند از آن برداشت کلی معنايی را استخرا‬
‫می کنند و در آن واژه تزريق می کنند که اين واژه قرار است در اين جا چه نقشی داشته باشد ‪.‬‬

‫در اين آيه « و انه تعالی جد ربنا ما اتخذ صاحبة و ال ولدا » يکی از مواردی است که اين اتهاق حتی برای‬
‫مهسرين هم رخ داده است ببينيم با چه پديده ای مواجهيم ‪.‬‬

‫اگر فرض کنيد که کلمه جد را حذف کنيم « و انه تعالی ربنا ما اتخذ صاحبة و ال ولدا » معنا تمام است و‬
‫اصال صدمه ای به معنا وارد نمی شود پس اولين چيزی که برداشت می کنيم اين است که اين واژه در اين‬
‫متن قرار نيست يک بار معنايی کليدی را به دوش بکشد البته معلوم نيست که اين برداشت ما درست باشد‬
‫يا نباشد ولی در نگاه بدوی به نظر می رسد که اين واژه يک واژه فرعی در متن است نه يک واژه اصلی ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪139‬‬

‫معنا هم بدون آن تمام است « تعالی » هم درست به کار برده شده است و مشکلی وجود ندارد ‪ .‬با «جد »‬
‫چه رفتاری کنيم ؟ بر اساس اين که جمله بدون کلمه « جد » هم تمام باشد و معنای کامل داشته باشد‪ .‬در‬
‫آن صورت‪ ،‬جد بايد معنايی داشته باشد که در زبان شناسی به آن « حشو » گهته می شود ‪ .‬و در نحو قديم‬
‫خودمان از آن تحت عنوان « زائده » ياد می شود ‪ .‬يعنی يک تعبيری که برای تاکيد يا کاربردهای فنی‬
‫ديگری به کار برده شده است ولی مشخصاً قرار نيست که به معنا چيزی را اضافه کند ‪ .‬با اين برداشت‪،‬‬
‫مهسرين ما به دنبال اين بوده اند که معنايی را به کلمه « جد » تزريق کنند که بيشتر يک ارزش کارکردی‬
‫داشته باشد تا يک ارزش معنايی ‪.‬‬

‫يک اصطالحی در مورفولوژی يا سازه شناسی زبان داريم که می گويند يک کلمه می تواند دو نوع ارزش‬
‫داشته باشد ‪ :‬يکی ( سمنتيک وليو ) و يکی هم ( فانکشنال وليو ) ‪.‬‬

‫مثال وقتی می گوئيد ‪ :‬آب‪ ،‬کامالً سمنتيک وليو دارد يعنی دقيقاً بر يک معنای خارجی و يک ما به ازاء‬
‫معنايی در نظام معنايی داللت می کند ولی وقتی می گوئيم « را »‪ ،‬عالمت مهعولی است و معنای خاصی‬
‫ندارد و در نظام معنايی ما به معنای بخصوصی داللت نمی کند ‪ .‬يک نوع عالمت و نشانه بر چيزی است ‪.‬‬

‫« ياء » نکره و « ال » تعريف يک نوع نشانه است و دارای ارزش نقشی هستند تا اين که دارای معنای‬
‫خاصی باشند‪.‬وقتی که با شرايطی مواجه می شويد که بدون کلمه « جد » هم اين معنا می تواند تمام باشد‬
‫احساس می کنيد که کلمه جد در اين جا يک ارزش نقشی دارد تا اين که يک ارزش سمنتيک و معنايی‬
‫داشته باشد ‪ .‬بنابراين در سيستم خودمان به دنبال معانی ای می گرديم که کارکرد نقشی دارند و سعی می‬
‫کنيد ببينيد که کدام يک از آن ها به اين می خورد شما با مههوم ضمير شأن در نحو عربی آشنا هستيد ‪.‬‬

‫در عبارت « انه تعالی جد ربنا »‪ « ،‬ه » ضمير شأن است ‪.‬‬

‫برخی مهسرين گهته اند که کلمه « جد » به معنای شأن است و برخی گهته اند به معنای امر است و بقيه‬
‫هم هر چه گهته اند در همين مايه هاست ‪ .‬يعنی کلماتی که محوری و کليدی نيستند و به نوعی تعلق‬
‫چيزی به خداوند دارند ‪ .‬يعنی « کل ما يتعلق »‬

‫« و انه تعالی شأن ربنا ما اتخذ صاحبة وال ولدا »‬

‫« و انه تعالی امر ربنا ما اتخذ صاحبة وال ولدا »‬

‫و به اين ترتيب يک واژه ای که با تيرگی معنايی مواجه است بر اساس يک برداشت کلی از سياق جمله و‬
‫ت زريق آن معنای استخرا شده به واژه ‪ ،‬واژه معنا دار می شود و معنا افزايی صورت می گيرد و تيرگی آن به‬
‫سمت شهافيت می رود ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪140‬‬

‫اگر فردی از يک مهسر بدرسد که آيا شما می دانيد که کلمه جد در اين آيه به چه معنايی است ؟ می گويد ‪:‬‬
‫به معنای شأن و امر است ‪ .‬اين را هم اضافه کنم که همين دريافت از کتب تهسيری به کتب لغوی هم راه‬
‫يافته است يعنی لغويين هم با تکيه بر اين برداشت تهسيری موقعی که راجع به کلمه جد صحبت می کنند‬
‫توضيح می دهند که يکی از معانی « جد » هم شأن و امر است ‪.‬‬

‫چيزی که در واقعيت وجود دارد اين است که نه مهسرين و نه لغويين هيچ کدام از شعر و نثر عرب يک‬
‫شاهد مثال نتوانسته اند بياورند که « جد » در عربی به معنای شأن يا امر به کار رفته باشد و به صورت‬
‫عادی هم « جد » در زبان عربی به اين معنا به کار برده نمی شود يعنی تمام آن چه باعث شد که آقايان به‬
‫سمت اين بروند که برای « جد » معنايی به عنوان شأن يا امر در نظر بگيرند وجود اين آيه است و در واقع‬
‫يک نوع مهندسی معکوس رخ داده است واال خود « جد » واژه ای نيست که به طور عادی در زبان عربی به‬
‫اين معنا به کار رود ‪.‬‬

‫به صورت الحق که هيچ گاه در عربی به اين معنا به کار نمی رود و به صورت سابق هم که هيچ شاهد مثالی‬
‫برای اين مساله وجود ندارد و در خود قرآن هم فقط يک بار به کار برده شده است که آن هم در همين آيه‬
‫‪ 3‬سوره جن است آن هم از زبان جن ‪.‬‬

‫بنابراين در اين جا با چنين پديده ای مواجه هستيم ‪ .‬البته تکنيک های زبان شناسی تاريخی به ما خيلی‬
‫کمک می کند که مشکل « جد » را حل کنيم ‪ .‬ان هم از طريق ريشه شناسی خود واژه که اگر برای شما‬
‫جالب بود بعدا اين کار را انجام می دهيم ‪.‬‬

‫اين اتهاقی که در اين جا رخ داده است بازيک نوع سرايت معنايی‪ contamination‬است اما نه از واژه به‬
‫واژه بلکه از سياق کلی واژه به يک جمله ‪.‬‬

‫و اين کامال قابل نقد است يعنی اگر دليل قانع کننده ای برای اين نوع معنا افزايی نداشته باشيم اين شيوه‬
‫قابل نقد است ‪ .‬يک مثال ديگری می زنم برای اين که به شما نشان دهم که تا چه اندازه می توانيم با‬
‫مشکالتی از اين قبيل می توانيم مواجه شويم ‪.‬‬

‫با نوع بحث های من در اين کالس آشنا هستيد ‪ .‬يعنی کار ما اين است که به سراغ کلماتی برويم که معنای‬
‫ان را مسلم می دانيم و بعد در آن ها شک کنيم که آيا اين معنا را دارد يا خير ‪ .‬همه شما با دهه فجر‬
‫اشنايی داريد و می دانيد هم که از کدام آيه قرآن گرفته شده است ‪.‬‬

‫« والهجر وليال عشر و الشهع و الوتر و الليل اذا يسر هل فی ذلک قسم لذی حجر »‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪141‬‬

‫يکی از دوستان اين چند آيه را در تابلو بنويسد چون در تک تک واژه های آن بحث دارم ‪ .‬يکی از شما هم‬
‫معنای مشهور اين آيات را بگويد ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬اجازه دهيد سؤاالتم را مطرح کنم ‪.‬‬

‫حجر به چه معنايی است ؟ قول مشهور اين است که « ذی حجر » به معنای صاحب عقل است ‪ « .‬هل فی‬
‫ذلک قسم لذی حجر » آيا برای يک عاقل جای قسمی در اين جا هست ؟ !‬

‫آيا در اين جا مثل قسم های ديگری که در قرآن وجود دارد قسم به پديده های طبيعی است ؟ در قرآن‬
‫مکررا قسم بر پديده های طبيعی را داريم ‪ :‬قسم به آسمان ها‪ ،‬زمين‪ ،‬ستارگان‪ ،‬تين‪ ،‬زيتون و ‪ ....‬ايا در اين‬
‫جا هم با يک پديده ای به عنوان قسم به پديده های طبيعی مواجه هستيم ؟‬

‫استاد ‪ :‬سؤالم را شهاف تر مطرح می کنم ‪ .‬وقتی که می خواهيد به يک پديده طبيعی قسم بخوريد به خود‬
‫پديده طبيعی قسم می خوريد ‪ .‬اما وقتی در طول ‪ 354‬شب سال ‪ ،‬ده شب را استثناء می کنيد در آن‬
‫صورت شما با يک پديده طبيعی سرو کار نداريد و با شب های خاصی سروکار داريد هرچه که باشد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬باالخره شب که هست ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬بله ‪ .‬فرق آن با پديده های طبيعی ديگر که به آن قسم خورده شده اين است که در اين جا اين‬
‫پديده طبيعی ‪ ،‬مقداری جنبه فرهنگی هم پيدا کرده است ‪.‬‬

‫بعد از اين آيات می گويد ‪ « :‬الم ترکيف فعل ربک بعاد ‪ .‬ارم ذات العماد الذی لم يخلق فی البالد و ثمود‬
‫الذين جابوا الصخر بالواد و فرعون ذی االوتاد ‪ » ....‬چه ارتباطی بين اين چند آيه و قوم عاد و ثمود می بينيد‬
‫‪.‬‬

‫مگر مساله عاد و ثمود مساله عيد قربان يا ساعات عبادت بوده است ؟ اين چگونه انتقالی است ؟‬

‫دانشجو ‪ :‬اين ها برای القاء مطلبی که تاکيد می شود ارائه شده است و بر آن مطلب طغيان قوم تاکيد‬
‫بيشتری می کند ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬ايا نبايد قسم آن مطلب ربطی به آن داشته باشد ؟ يا اين که وقتی قسم می خورم به چيزی قسم می‬
‫خورم و بعد راجع به چيزی صحبت می کنم که هيچ ربطی به آن ندارد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬آن جا بحث طغيان و سرکشی از فرمان رب بوده و اين جا بحث عبادت و اوقات عبادت است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪142‬‬

‫استاد‪ :‬فکر نمی کنيد که اگر اين شيوه را در پيش بگيريم در آن صورت می توان همه چيز را به همه چيز‬
‫ربط داد ؟ پس به جای « والهجر وليال عشر ‪ » .....‬هر قسم ديگری می توانست قبل از اين آيه بيايد چون به‬
‫نوعی آدم را به ياد خدا می اندازد و لزومی ندارد که ربطی داشته باشد يعنی اگر قضيه را اين قدر باز بگيريم‬
‫نه عبادت عام ‪ .‬چون اگر اين آيه‬ ‫اين گونه می شود ‪ .‬طغيان نقطه مقابل عبادت است ؟ آن هم عبادت خا‬
‫است نه عبادت عام ‪.‬‬ ‫راجع به عيد قربان و ‪ ...‬صحبت کند عبادت خا‬

‫موضوع عاد و ثمود اين نبوده که حج انجام نمی دادند ‪ .‬حتی يک جای قرآن هم عاد و ثمود به خاطر اين که‬
‫در مراسم حج اختاللی ايجاد کرده باشند مورد سرزنش واقع نشده اند ( حتی يک بار ) مشکل آن ها اين‬
‫نبوده است و مشکالت ديگری داشته اند و اين قابل تامل است ‪.‬‬

‫سوال بعدی اين است که آيا جای ديگری از قرآن را سراغ داريد که در آن حجر به معنای عقل به کار رفته‬
‫باشد ؟‬

‫اين تنها موردی است که حجر در قرآن به معنای عقل به کار رفته است که اين هم بر مشکالت ما می افزايد‬
‫‪ .‬در اين جا با نوع جديدی از سرايت معنايی و شکل جديدی از معنا افزايی مواجهيم که معنا افزايی بر اساس‬
‫پارالل ها و موازی هاست ‪.‬‬

‫يعنی متن را می گرديم و ساخت های مشابه را پيدا می کنيم و بر اساس مشابه انگاری اين ساخت با ساخت‬
‫های ديگر معنايی موجود در ساخت های ديگر را به اين انتقال می دهيم ‪ .‬مثال در کنار « ذی حجر »‬
‫تعبيرهای ديگری مثل اولوا االلباب را در قرآن داريم‪ .‬بعد می گوييم احتماال ذی حجر هم بايد چيزی در آن‬
‫مايه ها باشد البته آن جمع است و اين مهرد ‪.‬‬

‫« هل فی ذلک قسم لذی حجر » آ در آن چه قسم خورديم جای قسمی برای صاحبان ‪ 3 ( ....‬نقطه ) وجود‬
‫دارد ؟ صاحبان ايکسی که انتظار می رود مردم آن را داشته باشند ‪ .‬داشتن آن ارزش و حسن است و عيب و‬
‫عار نيست ‪.‬‬

‫اين چه چيزی می تواند باشد ؟ چيزی که قاعدتا بايد به درک يک موضوع و قسم مربوط باشد ‪ .‬اين را با‬
‫موارد مختلف مثل « افال يتذکر اولوا االلباب » و ‪ ....‬موازی می گيريم و بالفاصله معنای موجود در کلماتی‬
‫مثل « لب و ‪ » ...‬را به واژه حجر سرايت می دهيم و به اين ترتيب حجر به معنای عقل مسجل می شود و‬
‫مورد تاکيد قرار می گيرد ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪143‬‬

‫در حالی که اگر به ادبيات عرب مراجعه کنيد خواهيد ديد که هيچ شاهد مثالی برای به کار برده شدن حجر‬
‫به معنای عقل نداريم و هيچ وقت هم در زبان عربی « حجر و تحجر » به معنای « تعقل » به کار برده نشده‬
‫است ‪.‬‬

‫درست بر عکس وقتی که تعبير « تحجر » به کار برده می شود معنای ضد تعقل را از آن متوجه می شويم و‬
‫هيچ چيزی در زبان عربی چنين چيزی به کار نرفته است ‪ .‬اين جا با فرايند سرايت معنايی از نوع سوم‬
‫مواجهيم ‪ .‬يعنی نه واژه به واژه مثل جبت و طاغوت و نه سرايت معنايی از سياق جمله به يک واژه ای در‬
‫جمله بلکه سرايت معنايی بر اساس مقايسه با پارالل ها و موازی ها و آيات نظير ( تعبير اصطالح قرآنی ) اين‬
‫آيه را با آيات نظير مقايسه می کنيد و سعی می کنيد بر اساس مقايسه با آيات نظير معنايی را به واژه ی‬
‫حجر انتقال دهيد و به اين ترتيب واژه ی حجر به معنای عقل می شود و « ذی حجر » به معنای صاحب‬
‫عقل می شود ‪.‬‬

‫ممکن است که بگوييد فالنی هم نشسته و فقط در معانی ای که لغويين در معنای برخی از کلمات اورده اند‬
‫تشکيک کند ‪ .‬کار بنده اين نيست که در معنای همه واژه ها تشکيک کنم ‪.‬‬

‫علت اين که اين واژه از نظر معنايی مورد تشکيک است منحصر بودن کاربرد آن در همين مورد است ‪ ،‬اين‬
‫که نمونه های ديگری از کاربرد اين واژه نمی بينيد و با صرف اين واژه به عنوان يک فعل مواجه نمی شويد ‪.‬‬

‫همه اين ها جزء ضوابط کشف است ‪ .‬برای اين که متوجه شويد که يک واژه ای در چه موقعيتی است انتظار‬
‫داريد که حالت های مختلف يک واژه را ببينيد ‪ .‬در حالی که حالت های مختلف اين واژه را نمی بينيد و در‬
‫کنار همه اين ها ‪ ،‬ريشه شناسی زبان های سامی هم اصال تائيدی بر اين مساله نيست ‪.‬‬

‫ر » يک از ماده های کامال شناخته شده در زبان های سامی است و در خود عربی هم پرکاربرد‬ ‫ماده « ح‬
‫است اما در هيچ جا نه در عبری نه سوريانی نه اکدی و نه اشوری و نه ‪ .....‬نمونه ای نداريم که اين ماده به‬
‫معنای فهم و تعقل به کار رفته باشد ‪.‬‬

‫بنابراين قبول کردن دشوار و مشکل است و وقتی به متون تهسيری هم مراجعه می کنيم شاهد مثال و‬
‫استداللی برای اين که اين واژه واقعا دارای چنين معنايی باشد به کار برده نشده است ‪ .‬در خود قرآن کلمه‬
‫حجر به معنای ديگری به کار برده شده است که در سوره حجر با آن سروکار داريد و اسم مکان است و‬
‫جايی است که قوم ثمود در آن جا زندگی می کردند و حضرت صالح قوم خودش را در حجر انذار می کرد و‬
‫از نظر تاريخی هم اين نام را داريم ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪144‬‬

‫يعنی کلمه حجر به صورت « هگرا » در شماری از متون يونانی از جمله در کتاب « جغرافيا » است که‬
‫استراگون معروف ترين جغرافی دان يونان صريحا می گويد که ‪ :‬هگرا محلی در عربستان است که قوم ثمود‬
‫در آن زندگی می کنند و در کتب مختلف جغرافيايی ايران اين شهر شناخته شده بوده است و نام آن را‬
‫ضبط کرده اند و دقيقا به صورت « هگرا » اسم آن را ضبط کرده اند يعنی همان واژه ای که در قرآن به‬
‫عنوان محل زندگی و سکونت قوم ثمود و صالح ذکر شده است نام آن يعنی صريحا اين مطلبی که در قرآن‬
‫هم امده است تائيد می کند ‪ .‬در مورد « ذی » هم با يک ابهام کوچکی مواجهيم ‪ .‬ذی در زبان عربی به چه‬
‫معنايی است ؟‬

‫« ذی » معنای وسيعی در زبان عربی دارد و به طور کلی اصلی ترين معنايی که در زبان عربی و ديگر زبان‬
‫های سامی دارد « همراهی و مصاحبت » است يعنی به معنای صاحب ‪.‬‬

‫در فارسی صاحب را فقط به يک معنا به کار می بريم و آن هم به معنای مالک است اما هم « ذی » و هم «‬
‫صاحب » در زبان عربی دارای معنای وسيع تری است و به معنای هر نوع همراهی است ‪.‬‬

‫برای همين است که می گويند فالنی « صاحب رسول اهلل » است يعنی از همراهان پيامبر است و کلمه‬
‫صحابه نيز از همين جا گرفته شده است و صاحب در اين جا به معنای همراه است نه مالک ‪.‬‬

‫کلمه « ذی » هم هر دو معنا را در زبان عربی دارد هم به معنای همراه و هم به معنای مالک ‪ .‬در واقع‬
‫آن به معنای « مالک » است و از جمله کاربردهای‬ ‫معنای عام « همراه » را دارد که يکی از معانی خا‬
‫کلمه « ذی » که در متون کهن عربی قبل از اسالم با آن مواجه هستيم ‪.‬‬

‫يعنی در کتيبه ها و ‪ « .....‬ذی » به اين معنا به کار برده می شود به معنای « اهل جايی » است مثال ذی‬
‫مکه يعنی اهل مکه ‪ .‬در کتيبه ها نمونه های مختلف اين را داريم ‪.‬‬

‫در عربی بعد از قرآن معنای « ذی » محدود شده است و معنای « ذی » در عربی کالسيک يعنی عربی ما‬
‫بعد قرآن محدود شده و بيشتر منحصر به معنای « مالک » شده است ‪ .‬در حالی که در زمان نزول قرآن‬
‫معنای « ذی » معنای عام تری بوده است و به معنای مطلق صاحب با تمام عموم خودش به کار برده می‬
‫شده است ‪.‬‬

‫و از جمله به معنای « اهل جايی » هم به کار برده می شده است ‪ .‬بنابراين يکی از معانی « ذی حجر » هم‬
‫می تواند « ساکن جايی به نام حجر » باشد که اتهاقا در قرآن حجر به اين معنا را داريم ‪.‬‬

‫حجر سرزمين ثمود باشد و ذی حجر به معنای اهالی اين سرزمين باشد و بالفاصله بعد از ان می بينيد که‬
‫داستان عاد و ثمود مطرح می شود ‪ .‬بنابراين داستان شکل گيری پيدا می کند و در اين صورت معلوم نيست‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪145‬‬

‫که منظور از ليالی عشر هم اتهاقاتی که در مورد قوم ثمود افتاده است نباشد ‪ .‬يعنی به شب های ده گانه ای‬
‫قسم خورده می شود که مثال عذابی برای قوم ثمود نازل شده باشد ‪.‬‬

‫و « والليل اذا يسر » آخرين شبی است که اين عذاب تمام شده است همان طور که می گويند ‪ :‬فردای شب‬
‫سيه سديد است ‪ .‬يعنی راجع به قوم ثمود و عذابی که به قوم ثمود نازل شده است صحبت می کند و شب‬
‫هايی که قوم ثمود آن شب ها را سدری کردند و حاال قسمی می خورد و بعد می گويد ايا برای کسانی که در‬
‫اين مکان زندگی می کنند برای اين اتهاقات جای قسمی هست ؟ آيا نديديد که برای قبلی ها چه مسائلی‬
‫پيش امد و کسانی که قبال در همين مکان زندگی می کردند چه اتهاقاتی برای ان ها رخ داد ؟!‬

‫به هيچ وجه نمی خواهم از شما درخواست داشته باشم که حتما اين معنا را بدذيريد فقط می توانم از شما‬
‫درخواست کنم که در اين معنا تامل کنيد که ممکن است « حجر » در اين جا معنای کامال متهاوتی داشته‬
‫باشد اما نکته ای که وجود دارد اين است که اگر ما [ اعم از اين معنای پيشنهادی مرا بدذيريد يا ندذيريد ]‬
‫حجر را علی المشهور به معنای عقل بگيريم با پديده سرايت معنايی بر مبنای پارالل و موازی گيری يا به‬
‫تعبير علوم قرآنی آن بر مبنای آيات نظير مواجهيم ‪.‬‬

‫به طور کلی برای اين که بحث سرايت معنايی را تمام کنم و وارد بحث بعدی شوم نکته ای را ياد اوری می‬
‫کنم و آن اين که در تهاسير ما با پديده ای مواجهيم که گاهی قابل تامل است ‪.‬‬

‫اين که کسانی که در عصر پيامبر زندگی می کردند ژرفای برخی از آيات را درک نکنند و کسانی که بعدا می‬
‫ايند بتوانند ژرفای آن آيه را بيشتر درک کنند کامال معلوم است به قول حديث مشهور امام صادق (ع) که ‪:‬‬
‫« رب حامل فقه الی من هو افقه منه » چيز عجيبی نيست و در مورد آيات و احاديث کامال می تواند معنا‬
‫داشته باشد ‪.‬‬

‫حرفی بر مبنای وحی يا بر مبنای سختی که به وحی متصل است به ما رسيده و سال ها و قرن ها کسی‬
‫متوجه عمق معنای ان نشده است اما االن ممکن است با پيشرفت هايی که در عقل و دانش بشری صورت‬
‫گرفته است چيزی را از ايه يا حديث متوجه شويم که قبلی ها متوجه نشده باشند ‪.‬‬

‫اين را انکار نمی کنم و اين امکان کامال وجود دارد ‪ .‬با اين دخل مقدر ( به قول طلبه ها ) به سمت حالت‬
‫ديگری از دانش افزايی نسبت به آيات قرآن می آيم و ان اين است که شما با ‪ 2‬نوع دانش مواجهيد ‪.‬‬

‫يک دانش متکی بر عقل و يک دانش متکی بر نقل ‪ .‬دانش متکی بر عقل هر وقت برای يک متن مورد‬
‫استهاده قرار گيرد ممکن است که به نتايج جديدی منجر شود که شما بر اساس عقل متکامل عصر خودمان‬
‫يا آيه ای مواجه می شويد و چيزی از ان متوجه می شويد ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪146‬‬

‫اما قاعده دانش متکی بر نقل اين است که هر چقدر از زمان اصلی متن فاصله بگيريد مقدار اين دانش بايد‬
‫کمتر و کمتر شود ‪ .‬چون متکی بر نقل است ‪ .‬فرض اين است که هر چه به زمان اصلی متن نزديک تر شويد‬
‫بايد افراد اگاهی های بيشتری داشته باشند ‪.‬‬

‫امکان اين وجود را دارد که با گذشت زمان برخی چيزها فراموش شود و برخی چيزها به درستی ضبط نشود‬
‫و امکان اين وجود دارد که يک سری کتاب های تهسيری و لغوی از دست بروند و به دست ما نرسند که‬
‫بسياری از تابعين تهسير داشته اند که برخی از ان ها به دست ما نرسيده است ‪.‬‬

‫همه اين امکان ها وجود دارد و هر چه که از زمان متن فاصله می گيريم دانش نقلی ما بايد نسبت به ان چه‬
‫در گذشته وجود داشته کمتر شود و اين راجع به دانش نقلی است نه عقلی ‪.‬‬

‫بنابراين اگر با پديده ای مواجه شويد که در حوزه دانش نقلی ‪ ،‬هر چه از زمان متن فاصله می گيريد‬
‫اطالعات بيشتر و بيشتر می شود بايد شک کنيد ‪.‬‬

‫يعنی احساس کنيد که در اين جا مشکلی وجود دارد و از منبعی استهاده می شود که آن منبع بعدا وارد‬
‫عرصه شده است مثل اسرائيليات که يکی از جاهايی است که شک در مورد آن وجود دارد ‪.‬‬

‫يک مطالعه ی موردی انجام داده ام و فقط آن مقاله را معرفی می کنم و به ادامه بحث می پردازم ‪:‬‬

‫راجع به « احقاف » ‪ ،‬سرزمين قوم عاد مقاله ای در صحيهه مبين چاپ شده است و فکر می کنم در شماره‬
‫ی ‪ 3‬يا ‪ 4‬باشد تحت عنوان « احقاف نمونه ای از دانش افزايی در تهسير »‬

‫در اين جا سعی کردم نشان دهم که چگونه در منابع مختلف تاريخی در آن اوايل مردم چيزی راجع به‬
‫احقاف نمی دانستند و هر چقدر که می گذرد اطالعات اين ها دقيق و دقيق تر می شود تا اين که از حدود‬
‫قرن ‪ 7‬و ‪ 8‬به بعد مهسرين حتی آدرس و شماره تلهن می دهند ‪.‬‬

‫در حالی که هر چه به عصر صحابه و تابعين نزديک تر می شويد می گويند نمی دانيم که احقاف در يمن‬
‫است يا شام و وقتی به قرن ‪ 7‬می رسد دقيقا می گويد که يمن به سمت حضر موت که می رويد به فالن‬
‫جا که رسيديد احقاف است ‪.‬‬

‫چطور در طول زمان اين چنين تدقيق شده است ؟ ما با يک قيف بر عکس مواجهيم ‪ .‬اين دانش عقلی نيست‬
‫و دانش نقلی است ‪ .‬انتظار می رود که هر چه به عصر نزول نزديک تر می شويم اطالعات افراد دقيق تر باشد‬
‫و بگويند می دانيم که احقاف کجاست و فاصله که می گيريم بگويند ‪ :‬می گهتند که در قديم چنين جايی‬
‫بوده اما االن دقيقا نمی دانيم که کجاست ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪147‬‬

‫اگر با چنين وضعيتی مواجه شويد وضعيت عادی و طبيعی است اما اگر عکس باشد يعنی در زمان نزول‬
‫مردم دقيقا نمی دانند کجاست اما ههتصد سال بعد دقيقا به شما ادرس و شماره تلهن می دهند نشان‬
‫دهنده اين است که با مشکلی مواجه هستيم ‪ .‬در معنای واژگان هم با چنين پديده هايی روبرو هستيم يعنی‬
‫می بينيم که در دوره های اوليه برخی واژه ها محل بحث و گهتگو بوده است اما وقتی فاصله گرفته ايم همه‬
‫چيز حل شده است و انگار هيچ مشکلی وجود ندارد ‪ .‬در حالی که لغت هم جزء دانش نقلی است و دانش‬
‫عقلی نيست يعنی اين گونه نيست که بتوانيد با يک قياس و استقرای فلسهی به اين نتيجه برسيد که حجر‬
‫به جه معنايی است ‪ .‬اين را بايد به صورت نقلی حل و فصل کرد ‪.‬‬

‫مگر اين که به منابعی متصل شويم که اعتبار ان منابع مشخص باشد ‪ .‬مثال يکی از راه هايی که برای اين‬
‫مساله وجود دارد اين است که افرادی يک نظر کامال اجتهادی در مورد يک واژه ارائه می کنند و ان نظر‬
‫اجتهادی در منابع ديگری نقل می شود و به يک اصل لغوی تبديل می شود ‪.‬‬

‫در حالی که خود واژه بر اساس استعمال معنايش استخرا نشده است و معنايش بر اساس اجتهاد استخرا‬
‫شده است ‪.‬‬

‫به هر حال بحث اول ما در حوزه غلبه بر تيرگی معنايی ريشه شناسی عاميانه بود و بحث دوم ما بحث‬
‫سرايت معنايی با ‪ 3‬قسمی بود که را جع به صحبت کرديم و االن در ادامه بحث تيرگی معنايی می خواهم‬
‫به قرآن مربوط می شود که مساله ای تحت عنوان اکرونی « بی‬ ‫موضوعی را مطرح کنم که به طور خا‬
‫زمانی » است و آن اين است که شما در مواجه با واژه هايی که زمان مند يا مکان مند هستند آن واژه ها را‬
‫بی زمان يا بی مکان می کنند ‪.‬‬

‫و در واقع اکرونی ‪ ،‬اتروپی هم هست يعنی هم بی زمانی و هم بی مکانی ‪ .‬يعنی واژه هايی که دارای شرايط‬
‫زمان و مکان هستند ‪ ،‬شرايط زمان و مکان ان ها را از بين می بريم و چيزی است به بحثی که چند ههته ی‬
‫پيش در بحث اسناد نهج البالغه در مورد بافت زدايی داشتيم که اين بحث در اين جا به عنوان زمان زدايی و‬
‫مکان زدايی در مورد واژه هاست ‪.‬‬

‫زمانی که با يک متن مواجه می شويد اولين چيزی که به ذهن يک فرد خطور می کند اين است که بگويد‬
‫اين متن تماما محصول توليد شده در زمان و مکان واحد است پس نبايد هيچ تهاوت معنا دار زمانی و مکانی‬
‫در کاربردهای اين متن وجود داشته باشد ‪.‬‬

‫معموال در مکالمات روزمره خودمان در برخورد با متون اين را به عنوان يک پيشهرض تلقی می کنيم و با‬
‫همين پيش فرض با مکالمات يک فرد يا متنی که می شنويم مواجه می شويم ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪148‬‬

‫مثال وقتی يک متنی مثل الميزان را می خوانيد ممکن است انواع مشکالت مختلف را در فهم الميزان داشته‬
‫باشد اما پيش خودش حساب می کند که اين فرد به يک زبان می نويسد و آن زبان عربی تبريز است ‪.‬‬

‫يک فرد اراده کرده و بيست جلد کتاب نوشته است در حالی که واقعيت اين‬ ‫و در يک مکان و زمان خا‬
‫است که وقتی راجع به يک متنی صحبت می کنيد که اين متن در طول يک دوره ی زمانی توليد شده است‬
‫بايد توجه داشته باشيد که عربی يک نهر هم ممکن است که در اين ‪ 20‬سال دچار تغيير شده باشد يعنی در‬
‫جايی تعبيرهايی را به کار می برد و ده سال ديگر تعبيرهای ديگری را به کار می برد ‪.‬‬

‫خود شما اگر نوشته ها و خاطراتی از گذشته داشته باشيد وقتی به آن ها نگاه کنيد تهاوت زبانی را احساس‬
‫می کنيد که زبان اين متن با چيزی که االن می نويسيد فرق می کند ‪ .‬در مورد قرآن يک تهاوت هست و آن‬
‫اين که قرآن کالم خداست ‪ .‬حتی برخی از فرقه های اسالمی معتقد بودند که قرآن قديم و ازلی است ‪.‬‬
‫خوشبختانه شيعه جزء گروه هايی است که معتقد است قرآن حادث است و قديم و ازلی نيست ‪ .‬اما يک‬
‫واقعيت ديگری هم در مورد قرآن وجود دارد و آن بحث نزول تدريجی و با سبب قرآن است يعنی آيات‬
‫مختلف قرآن با سبب نازل شده اند ولو اين که ما اسباب نزول ان ها را ندانيم ولی پيش فرض ما اين است‬
‫که هر کدام از ان ها در موقعيتی نازل شده اند ‪.‬‬

‫يک موقعيتی پيش امده و آيات و سوره هايی نازل شده اند و می دانيم که اگر اسباب نزول برخی از آيات‬
‫االن در کتاب های ما نوشته نشده باشد به اين معنا نيست که اين آيات سبب نزول ندارند ‪ .‬باالخره کل قرآن‬
‫در طول ‪ 23‬سال به تدريج بر پيامبر نازل شده است و هر کدام در موقعيتی نازل شده است ‪ .‬برخی از آيات‬
‫مکی و برخی مدنی هستند و اين آيات می توانند از نظر سبک با هم کامال متهاوت باشند ‪.‬‬

‫و در کتب مختلف بالغت قرآن و ‪ .....‬راجع به تهاوت اسلوب و سبک بالغی قرآن در آيات مکی و مدنی بحث‬
‫های زيا دی وجود دارد ‪ .‬حتی در مورد اسلوب بديعی قرآن در آيات مکی و مدنی بحث های زيادی وجود‬
‫دارد ‪.‬‬

‫لحن شاعرانه ای که در آيات مکی است و اين لحن شاعرانه در آيات مدنی نيست و ‪ ....‬اين تهاوت ها وجود‬
‫دارد ‪ .‬حتی بين خود آيات مکی‪ ،‬آياتی که در عصر اول مکه نازل شده اند و آياتی که در اواخر حضور پيامبر‬
‫در مکه نازل شده اند تهاوت های قابل مالحظه ای با هم دارند و در مورد وجود واژه هايی از لغات مختلف‬
‫عربی در قرآن هم از همان عصر صحابه بحث هايی در بين صحابه وجود داشته که بايد اشاره ای به اين‬
‫مساله بکنيم ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪149‬‬

‫وقتی که يک متن را توليد می کنيد اگر در حد يک مکالمه شهاهی باشد نيازی نداريد که خودتان را به يک‬
‫زبان ادبی خاصی مقيد کنيد ‪ .‬بسياری از زبان ها هستند که مردم در دنيا با آن ها مکالمه می کنند و راحت‬
‫هم با آن مکالمه می کنند ولی به محض اين که مجبور باشند که چيزی بنويسند قادر نيستند که با آن زبان‬
‫چيزی را بنويسند اين همه زبان در افريقا وجود دارد ‪.‬‬

‫و اين همه زبان وجود دارد که سرخ پوستان امريکا با آن صحبت می کنند ‪ ،‬حتی آدم های بدوی که زمين‬
‫را سوراخ می کنند و مثل حيوان برای خودشان خانه درست می کنند و يا روی درختان زندگی می کنند هم‬
‫با هم حرف می زنند و در حد مکالمه قادر به مکالمه با هم هستند اما به محض اين که قرار باشد چيزی‬
‫بنويسند حتی اگر هم بلد باشند نمی دانند که زبان خود را بايد چگونه بنويسند چون داستان نوشتن با‬
‫گهتن از زمين تا آسمان فرق می کند ‪.‬‬

‫به محض اين که می خواهيد بنويسيد اولين سؤالی که مطرح می شود اين است که طبق کدام استاندارد ها‬
‫بايد نوشت ‪ .‬به اين ترتيب مساله ای به نام « زبان معيار » مطرح می شود ‪ .‬اين زبان معيار يا وجود دارد يا‬
‫وجود ندارد ‪ .‬اگر وجود دارد ‪ ،‬آن را بايد آموخت ‪.‬‬

‫االن شما در ايران وقتی که وارد مدرسه می شويد در طی چندين سال کوشش می کنند که به شما زبان‬
‫معيار ياد دهند ‪ .‬فردی اهل نيشابور است ‪ ،‬فردی اهل آبادان ‪ ،‬فردی اهل زابل ‪ ،‬فردی اهل آذربايجان و ‪...‬‬
‫است و هر کدام وقتی می خواهند فارسی حرف بزنند به يک مدلی حرف می زنند ‪ .‬با همشهری خودشان هم‬
‫که بخواهند صحبت کنند کانال روی زبان ديگری می رود ولی وقتی می خواهند بنويسند همگی به يک‬
‫زبان می نويسند ‪ .‬زبانی که شما در مدرسه ياد گرفته ايد يک زبان است ‪ ،‬به آن زبان ‪ « ،‬زبان معيار » می‬
‫گويند ‪.‬‬

‫برای همين است که می توان غلط ديکته ای و انشايی گرفت ‪ .‬موقعی که پايان نامه را می نويسيد نمی‬
‫گويند که ايشان پايان نامه را به لهجه لری نوشته ايشان به لهجه بختياری نوشته اند و ‪ ...‬بلکه همگی به يک‬
‫زبان پايان نامه را می نويسند ‪.‬‬

‫در زبان های ديگر هم همين مورد را داريد ‪ .‬مثال از مغرب اقصی تا عراق ‪ ،‬افرادی به عربی صحبت می کنند‬
‫و اگر در کنهرانسی همديگر را ببينند اصال از زبان همديگر چيزی نمی فهمند ‪ .‬اگر بخواهند هر کدام به‬
‫لهجه خودشان صحبت کنند يک ليبيايی چيزی از حرف های يک عراقی متوجه نمی شود ولی وقتی می‬
‫خواهند بنويسند همه آن ها به يک عربی می نويسند و آن عربی معيار است و اگر در کنهرانسی قرار گيرند‬
‫که قرار باشد واقعا با هم حرف بزنند اگر کتابی حرف بزنند حرف همديگر را متوجه می شوند ولی اگر به‬
‫لهجه خودشان حرف بزنند حرف همديگر را متوجه نمی شوند‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪150‬‬

‫اين مورد در زبانی است که يک زبان معيار وجود داشته باشد اما اگر يک زبان معيار وجود نداشته باشد‬
‫چطور ؟‬

‫يک موقع يک زبانی‪ ،‬زبان معيار ندارد و اصال برای آن ها مهم نيست و اصال به دنبال نوشتن نيستند ‪ .‬يک‬
‫موقع يک زبانی‪ ،‬زبان معيار دارد و نوشتن هم دارد و کتاب هم می نويسند و همه چيز مرتب است ‪ .‬يک‬
‫موقع شما با زبانی سروکار داريد که می خواهد از مرحله شهاهی به مرحله کتبی وارد شود ‪ .‬با زبانی سروکار‬
‫داريد که مساله نوشتن هنوز به صورت جدی در آن مطرح نشده است اما می خواهد مطرح شود ‪.‬‬

‫اين دوره ی انتقال دوره حساس و مهمی است و اين جاست که متوجه بحث چگونه شکل گرفتن يک زبان‬
‫معيار می شويد‪ .‬االن در زبانی مثل زبان فارسی که يک زبان معياری داريد و آن را در مدارس آموزش می‬
‫دهيد فکر می کنيد چگونه به وجود آمده است آيا از روز اول وجود داشته است ؟ يک بار اين اتهاق در دوره‬
‫ساسانی رخ داده است يعنی سعی کرده اند زبان معياری درست کنند و با خط پهلوی بنويسند که متونی در‬
‫آن دوره شکل گرفت و تا مدتی بود تا اين که اسالم وارد اين مملکت شد ‪ .‬آن زبان و الهبا و ‪ ...‬به کنار رفت و‬
‫مدتی مردم شروع به نوشتن عربی کردند بعد دوباره عرق ملی آن ها گل کرد و گهتند ما ايرانی هستيم و چرا‬
‫عربی بنويسيم و گهتند از اين به بعد می خواهيم کتاب هايمان را به فارسی بنويسيم ‪.‬‬

‫چگونه بنويسيم ؟ فارسی ای که آن موقع وجود داشت زبانی با گويش های مختلف در نقاط مختلف و فاقد‬
‫يک زبان معيار بود ‪ .‬زبان معيار پهلوی هم تاريخ مصرفش گذشته بود و قابل استهاده نبود ‪ .‬چه بايد بکنيم ؟‬
‫بايد يک زبان معيار جديد به وجود آوريم ‪ .‬طول کشيد تا اين زبان معيار جديد به وجود آيد ‪ .‬علت اين که‬
‫می بينيد تا مدت زمانی هيچ کتابی به فارسی نوشته نمی شود و بعد يکدفعه از دوره ای به بعد کتاب به‬
‫فارسی نوشته می شود اين است و آن اوايل هم که نوشته می شود چگونه نوشته می شود ؟ ممکن است در‬
‫درس ترجمه های قرآن نمونه هايی از آن را آورده باشم مثال يک نهر می آيد و قرآن را ترجمه می کند و‬
‫ترجمه سيستانی است و ويژگی های لهجه سيستانی را در آن جا مشاهده می کنيد ‪ .‬کتابی است به نام «‬
‫طبقات الصوفيه » از خواجه عبداهلل انصاری که وقتی آن را می خوانيد کامال لهجه خراسانی از متن داد می‬
‫زند يعنی هنوز با يک زبان معيار سروکار نداريد ‪.‬‬

‫مدتی ( چيزی حدود ‪ 2‬قرن ) طول کشيده که يک زبان معيار به وجود آيد و همه سعی کنند که در قالب‬
‫آن زبان بنويسند ‪ .‬به هر حال پروسه ای است که بايد طی شود ‪ .‬در طول اين که اين پروسه طی می شود با‬
‫زبانی سروکار داريد که زمان مند و مکان مند است ولی به محض اين که زبان معيار شکل گرفت کلمات و‬
‫کاربرد آن ها ميخ کوب شده اند ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪151‬‬

‫يعنی قواعد تخلف ناپذير در زبان معيار ياد می گيريد ولی در زبان عادی که هنوز شکل زبان معيار نگرفته‬
‫است کلمات‪ ،‬خيلی آزاد و رها به کار می روند ‪ .‬به اين ترتيب اگر با زبانی سروکار داشته باشيد که در مرحله‬
‫انتقال از صورت شهاهی به زبان معيار است انتظاری که به صورت عادی داريد اين است که در اين زبان ‪،‬‬
‫زمان و مکان هر دو حضور داشته باشند ‪.‬‬

‫پديده آکرونی يا زمان زدايی اين است که تا زمانی که هنوز زبان معياری به وجود نيامده با مدلی که با يک‬
‫زبان معيار مواجه می شويد يعنی فرض را بر اين بگيريد که زبان معيار وجود دارد و طبق زبان معيار رفتار‬
‫کنيد ‪.‬‬

‫سؤالی که دارم اين است که اگر بگوئيد که در قرن ‪ 2‬هجری زبان معيار عربی داريم تا اندازه ای ( نه صد در‬
‫صد ) از شما قبول می کنم اما زمان نزول قرآن کدام زبان معيار است ؟ مگر در زمان نزول قرآن نوشتن به‬
‫عربی يک امر رايج بوده است ؟ چند کتاب به عربی داريد که در آن زمان نوشته شده باشد ؟‬

‫بنابراين زمانی که قرآن به زبان عربی نازل می شود چيزی به نام زبان معيار در عربی نداريم ‪.‬‬

‫تازه اين آغازی برای شکل گيری زبان معيار در عربی است و جالب اين است که زبانی هم که بعداً به عنوان‬
‫زبان معيار در عربی شکل گرفته است که ما از آن تحت عنوان « عربی کالسيک » نام می بريم ‪ ،‬زبان قرآن‬
‫نيست و با زبان قرآن فرق دارد ‪ .‬واژه ها و دستور زبان آن فرق دارد يعنی اين گونه نيست که کامال زبان‬
‫قرآن را معيار زبان عربی گذاشته باشند ‪ .‬حتی رسم الخط آن فرق دارد ‪ .‬يعنی اتهاقی که در رسم الخط‬
‫عربی کالسيک رخ می دهد با اتهاقی که در رسم الخط عربی قرآن رخ می دهد فرق دارد ‪ .‬به اين ترتيب‬
‫يکی از اتهاقاتی که می تواند در بحث شهافيت و تيرگی معنايی مؤثر باشد اين است که می آئيد واژه ای که‬
‫به صورت عادی در شرايط زمان مند و مکان مند با تيرگی معنايی در ظرف زمان و مکانش مواجه است با‬
‫زدودن همه آن شرايط يعنی آکرونی ‪ ،‬آن را در شرايطی قرار می دهيد که همه با هم معادل و برابر فرض‬
‫می شوند و ديگر هيچ نوع تهاوت خاصی در آن بين وجود ندارد ‪.‬‬

‫مثالی می زنم و با اين مثال بحث را تمام می کنم ‪.‬‬

‫در برخی از سوره های قرآن وقتی که راجع به جن و انس صحبت می کنيد می گويد ‪ « :‬شياطين الجن و‬
‫االنس » يعنی شما با تقابل « الجن و االنس » سروکار داريد در برخی از آيات قرآنی مثل سوره ی الرحمن ‪،‬‬
‫با الجان و انسان مواجه هستيد ‪ « .‬خلق االنسان من صلصال کالهخار و خلق الجان من مار من نار »‬

‫در برخی سوره های قرآنی مثل سوره ناس ‪ ،‬اين گونه آورده شده است « الذی يوسوس فی صدور الناس من‬
‫الجنه و الناس »‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪152‬‬

‫در حالی که تک تک اين ها در خود قرآن به معانی ديگری به کار برده شده اند مثال کلمه ناس را در کاربرد‬
‫قرآنی عموما به معنای مردم می بينيد نه به معنای انسان ‪ « .‬يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی » ‪.‬‬

‫يک معنای ديگری است و با آن فرق دارد ‪ .‬کلمه « جنه » را در عبارت « به جنة » هم داريد که به معنای‬
‫جنون است و به معنای جنس جن نيست ‪ .‬البته به هم مربوط هستند اما معنای ديگری است يعنی يک‬
‫ارزش معنا شناسی متهاوتی دارند ‪.‬‬

‫کلمه جان را در عبارت « کأن جان » هم داريم که به معنای مار است ‪ .‬وقتی که راجع به عصای موسی‬
‫صحبت می کند جان به معنای مار و اژدها به کار برده شده است و ارتباطی به جنس جن ندارد‪ .‬يعنی ما با‬
‫زبانی سروکار داريم که کاربردهای آن زمان مند و مکان مند هستند ولی آن را در شرايطی قرار می دهيم و‬
‫آن را فريز می کنيم يعنی آن را در فريزر قرار می دهيم و آن را به يک زبان يخ زده تبديل می کنيم و تمام‬
‫انصاف ها را از آن می گيريم و با آن ها به عنوان واژه های مترادف برخورد می کنيم ‪.‬‬

‫کاربردهای ديگر آن هم مشترک لهظی هستند ‪ .‬در حالی که اگر بخواهيد واقعی تر و منطقی تر با قضيه‬
‫برخورد کنيد اين است که اصال بحث ترادف و اشتراک نيست ‪ .‬بحث اين نيست که واژه جان و جن و جنه با‬
‫هم با هم مترادف هستند و از آن طرف واژه جان به معنای جن و مار مشترک لهظی است يا ‪...‬‬

‫اصال بحث اين نيست بلکه بحث اين است که ما با کاربردهای گويشی متنوع در کنار هم مواجه هستيم يعنی‬
‫يک گويش عربی است که وقتی می خواهد « جن » را به کار ببرد می گويد ‪ « :‬جنه » و وقتی می خواهد‬
‫بگويد ‪ :‬ديوانگی ‪ ،‬می گويد ‪ :‬جنون ‪.‬‬

‫صحبت می کند « جن » را به کار می‬ ‫يک گويش عربی ديگری است که وقتی راجع به يک موجود خا‬
‫برد و وقتی می خواهد راجع به ديوانگی صحبت کند « جنة » را به کار می برد ‪ .‬اين گويش های مختلف‬
‫هستند که در کنار هم وجود دارند و زمان مند و مکان مند هستند و در دوره های مختلف نزول ‪ 23‬ساله‬
‫می توانيد کثرت يک گويش و قلت يک گويش ديگر را مطالعه کنيد ‪ .‬و وقتی تمام اين ها را ناديده می‬
‫گيريد و زبان معياری را که وجود ندارد فرض می کنيد که وجود دارد در حالی که هنوز ادبيات مکتوب به‬
‫زبان عربی شکل نگرفته بود که زبان معياری بوجود آيد وقتی فرض را بر اين می گيريد که با زبانی سروکار‬
‫داريد که واژه های آن تثبيت شده هستند و ساخت جمله ی آن تثبيت شده است‪ ،‬رسم الخط و امالء آن‬
‫تثبيت شده است و همه اين ها را تثبيت شده فرض می کنيد و اين واژه ها و کلمات را زمان زدايی و مکان‬
‫زدايی می کنيد در آن صورت يک نظام معنايی جديدی را به متن تحميل می کنيد ‪ .‬لذا متن بر اساس آن‬
‫نظام معنايی کار نمی کند و آن نظام معنايی بر اساس يک تنوع گويشی کار می کند ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪153‬‬

‫اين تنوع گويشی را از آن می گيريد ويک نظام معنايی فريزر شده جديدی را از خودتان به آن تحميل می‬
‫کنيد که فقط به دنبال توجيه است ‪ .‬با استهاده از تعبيرهايی مثل مترادف و مشترک و ‪ ...‬به دنبال توجيه‬
‫است اما اين توجيه هميشه جواب نمی دهد چون جاهايی کار ساز نيست و جاهايی ممکن است ايجاد‬
‫مشکل می کند ‪.‬‬

‫از جمله مواردی که کارساز نيست و ايجاد مشکل نمی کند يک آيه مثال می زنم ‪ :‬در سوره طارق آيه ای‬
‫هست که می گويد ‪ ( :‬آيه ‪ « ) 4‬ان کل نهس لما عليها حافظ » که به ‪ 2‬شکل مختلف قرائت شده است «‬
‫لمّا » « لما » يکی از آياتی است که وقتی می خواهيد بر اساس زبان عربی معيار اين آيه را بههميد مشکالت‬
‫زيادی را داريد ‪.‬‬

‫يعنی ‪ 2‬حالت دارد اگر« لمّا » بخوانيد به معنای « االّ » و حرف استثناء است و « ان » را هم بايد به معنای‬
‫« ان نافيه » بگيريد که معنای ايه اين می شود که ‪ « :‬ليس نهس اال عليها حافظ » اين يک رکاکتی دارد ‪.‬‬

‫که معموال يک سبيل پرپشتی داريم و ان را الی سبيل می گذاريم و اين سبيل خيلی از اوقات کار ما را راه‬
‫می اندازد ‪ .‬اگر قرار است « ان نافيه » باشد بعد از « ان نافيه » اگر سور موجبه ی کليه بياوريد فقط نهی‬
‫کليت می کند و معنای ايه اين می شود که ‪ « :‬اين گونه نيست که هر نهسی حافظی داشته باشد » يعنی با‬
‫« ان » نهی کل می کنيد ‪.‬‬

‫اگر بگوييد « نيست نهسی مگر ان که برای ان حافظی هست » کل نبايد بيايد بلکه بايد بگوييد ‪ « :‬ان نهس‬
‫لمّا عليها حافظ » اين يک ضعف فصاحت و بالغت است ‪ .‬و اگر اين گونه تهسير کنيد وجود « کل» در ان جا‬
‫غير قابل درک است ‪.‬‬

‫تهسير دومی هم که برای اين ذکر کرده اند اين است که « لما » ( بدون تشديد ) بخوانيم و نه « لمّا » ( با‬
‫تشديد ) ‪ « ،‬إن » را هم « ان مخههه از مثقله » بگيريم و « الم » را الم تاکيد بگيريم و بگوئيم « ان کل‬
‫نهس عليها حافظ » « الم » الم تاکيد ‪ « ،‬ما » ‪ ،‬مای زائده و ان ‪ ،‬ان مخههه از مثقله ‪.‬‬

‫‪ 2‬رکاکت در آن وجود دارد يکی اين که اين ‪ « ،‬ما » زائده ‪ ،‬اصال چرا در اين جا بايد اضافه شود و جای‬
‫اضافه شدن « ما » اضافه بعد از الم تاکيد نيست ‪ .‬و رکاکت دومی هم که در ان وجود دارد اين است که «‬
‫الم تاکيد » بعد از « انّ مثقله » می ايد نه بعد از « ان مخههه » ‪.‬‬

‫چنين مشکالتی را دارد اما ما خيلی راحت اين مشکالت را تحمل می کنيم ‪ .‬به دليل اين که اصرار داريم که‬
‫دستور زبان عربی معيار را به دستور زبانی که در قرآن وجود دارد تحميل کنيم در حالی که هيچ کسی‬
‫سندی به ما ارائه نکرده که قرآن با همان نحوی نوشته شده است که سيبويه و کسايی ان را سامان داده اند ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪154‬‬

‫می دانيد که دعواهای زيادی داشته اند و حتی در جاهايی امثال « مبرد » حرف های عجيبی زده اند گهته‬
‫اند که ‪ 2 :‬جای قرآن هست که ايراد دارد ‪ :‬يکی آن جا که می گويد ‪ « :‬ان هاتان لساحران » که بايد « ان‬
‫هذين لساحرين » شود ‪.‬‬

‫و « احدی ابنتی هاتين » هم بايد « احدی ابنتی هاتان » باشد چون در حالت رفع است نه در حالت نصب‪.‬‬
‫پيش خودش نمی گويد که شايد قواعد دستور زبانی آن زبان با قواعد دستور زبانی ما فرق دارد ‪.‬‬

‫ان شاء اهلل در ههته ی اينده بحث را با ادامه ی بحث اکرونی يا زمان زدايی ادامه می دهيم ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪155‬‬

‫معنا شناسی جلسه ‪11‬‬


‫روزمره زدایی‬

‫در ادامه بحث ‪ ،‬بحثی را تحت عنوان پديده ی « روزمره زدايی » داريم ‪ .‬به نظرم بحث کامل شده است و‬
‫بحث زبان قرآن بعد از اين که پديده زمان‬ ‫ادامه آن همين بحثی است که امروز داريم ‪ .‬در خصو‬
‫زدايی(اکرونی) و انتقال از صورت های گويشی به زبان معيار بعدا تشکيل شده را داريم بالفاصله بعد از آن‬
‫بحث ديگری تحت عنوان « روزمره زدايی » مطرح می شود ‪ .‬روزمره زدايی يکی از رايج ترين پديده هايی‬
‫به قرآن هم ندارد و به نوعی در بحث ترجمه درگير‬ ‫است که در متون مقدس رخ داده است و اختصا‬
‫مساله روزمره زدايی هستيم ‪.‬‬

‫اما االن در حوزه تشخيص زبان قرآن صحبت می کنيم که زبان قرآن دقيقا متعلق به چه فضا و شرايط زمانی‬
‫و مکانی است ‪ .‬در ادامه بحث جلسه قبل اين يک زاويه ديد ديگری است که به همان موضوع می پردازد و‬
‫آن اين است که يکی از ويژگی های معمول متون مقدس اين است که در زبانی که مورد استهاده قرار می‬
‫دهند يک روزمره زدايی انجام می دهند يعنی سعی می کنند زبانی که به کار می برند زبانی باشد که فخيم‬
‫تر و متهاوت با زبان روزمره ای باشد که مردم در کوچه و بازار به کار می برند ‪ .‬به تعبير ديگر اگر امروز‬
‫بخواهد يک متن مقدس نازل شود زبان آن نمی تواند زبان روزنامه همشهری باشد ‪.‬‬

‫انتظار می رود که زبان متن مقدس نسبت به زبان روزمره متهاوت باشد و احساس غير بودن از آن شود ‪.‬‬
‫يعنی مردم بايد احساس کنند که اين زبان می خواهد با آن ها حرفی بزند که از جنس حرف هايی که هر‬
‫روز می زنند نيست ‪ .‬آن چيزی که وقتی درباره زبان قرآن صحبت می کنيم هميشه بحث به اين جا ختم‬
‫می شود ‪ .‬هر وقت بحث ترجمه داشتيم اين بحث مطرح شده و هر وقت بحث معنا شناسی قرآن داشتيم اين‬
‫بحث مطرح شده است که زبان قرآن يک زبان جاودانه است‪ .‬وقتی درباره جاودانگی زبان قرآن صحبت می‬
‫کنيد با وجود فاصله تاريخی که داريد از جاودانگی زبان قرآن صحبت می کنيد‪ .‬همين االن که بعد از هزار و‬
‫چهار صد سال با قرآن مواجه می شويم خودش تا حد زيادی مصداق جاودانگی قرآن هست ولی اگر هزار و‬
‫چهار صد سال در تاريخ عقب برويم و کسانی را در نظر داشته باشيم که در همان زمانی زندگی می کردند‬
‫که قرآن نازل شده است ‪.‬‬

‫سوالی که پيش می آيد اين است که آيا آن ها وقتی قرآن نازل می شد فکر می کردند که پسر خاله آن ها با‬
‫آن ها حرف می زند ؟ اين نکته ای است که بايد به طور جدی به آن توجه کرد ‪ .‬بعدا به آيه ای هم اشاره‬
‫می کنم که « لسان الذی يلحدون اليه اعجمی » ( نحل ‪) 103،‬يعنی اين زبان تا حدی برای عرب آن زمان‬
‫هم تامل بر انگيز بوده که می گهتند‪ :‬آن کسی که اين حرف ها را به پيامبر ياد می دهد‪ ،‬عجمی است و عرب‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪156‬‬

‫نيست ‪ .‬يعنی تهاوت قابل مالحظه ای را بين اين کالم با آن چه که در زبان روزمره خودشان با آن تکلم می‬
‫کردند حس می کردند‪ .‬اين که بارها و بارها به طور تهصيلی می شنويد که افرادی پيش صحابه می آمدند و‬
‫حتی خود صحابه می گهتند که معنای فالن واژه را نمی دانيم به خاطر اين بوده که در همان زمان هم اين‬
‫بايد با‬ ‫متن به زبان کوچه و بازار نازل نشده بود‪ .‬اصال ويژگی متون مقدس اين است که يک تهاوت خا‬
‫زبان عصر خودشان داشته باشند که اصطالحا به آن « روزمرگی زدايی » می گويند که اين « روزمرگی‬
‫زدايی » هم يک وضعيت پارادوکسی و ‪ 2‬پهلو دارد به اين معنا که اگر روزمره زدايی انجام نشود افراد تهاوت‬
‫اين کالم را با کالم عادی متوجه نمی شوند و اگر روزمره زدايی‪ ،‬زياد انجام شود اصال متوجه نمی شوند و‬
‫ارتباطی برقرار نمی شود‪ .‬بنابراين يکی از وجوهی که در متون مقدس و از جمله در قرآن کريم وجود دارد (‬
‫در پديده روزمره زدايی ) به وجود آوردن يک فضای تعادل بين نامههوم شدن زبان و روزمره شدن است ‪.‬‬

‫در زبان فارسی يک سری کلماتی داريم که خيلی روزمره هستند مثال می گويند ‪ :‬يک چايی دبشی بخوريم ‪.‬‬

‫اين « چايی دبش » را نمی توانيد در متون سعدی و حافظ و ‪ .....‬پيدا کنيد و يک چيز روزمره است و االن‬
‫که سر کالس به کار می بريم ممکن است برخی احساس کنند که اين طرز حرف زدن تناسبی با کالس‬
‫ندارد چرا که انتظار داريد که در کالس زبان فخيم تری به کار رود و انتظار نداريد که در کالس‪ ،‬زبان کوچه‬
‫و بازار را بشنويد ‪ .‬آن زبانی که بين رفقای خودتان با آن صحبت می کنيد با زبانی که سر کالس صحبت می‬
‫کنيد فرق دارد اگر زيادی عقب برويم و مثال کلمه ای را به کار ببريم که اصال در زبان فارسی به کار برده‬
‫نمی شود مثال بگوييم « يک چايی ميبکی بخوريم » کال ارتباط قطع می شود و کال بی معنا می شود در‬
‫حالی که اين کلمه هم در زبان فارسی ميانه به معنای « خوب » است‪ .‬ولی به کار بردن کلماتی که برای‬
‫فارسی زبان ها مههوم هستند ولی آن ها را در زبان روزمره اش به کار نمی برد می تواند يک روزمره زدايی‬
‫متعادل باشد مثال وقتی که به جای کلمه خوب که تا حدی روزمره است کلمه « نغز » را به کار ببريد فارسی‬
‫زبان آن را می فهمد اما آن را به کار نمی برد ‪ .‬يا مثال در مکالمات روزمره وقتی می خواهيم چيزی‬
‫معادل(‪ )Very‬انگليسی به کار ببريم می گوئيم ‪ :‬خيلی‪ ،‬در زبان کهن تری کلمه « بسيار » هم داريم که‬
‫يک فارسی زبان معنای آن را متوجه می شود اما واژه روزمره ای نيست که معموال آن را به کار ببريم به‬
‫محض اين که جمله ای می سازيد که در آن « بسيار » را به کار می بريد کالس کالم باال می رود و از حالت‬
‫پسر خالگی بيرون می آيد ‪.‬‬

‫تر شود يعنی واژه ای به جای آن به کار ببريم که کمتر از « بسيار » در‬ ‫اگر اين « بسيار » مقداری خا‬
‫تر می شود ولی تا اندازه ای‬ ‫تر و خا‬ ‫مکالمات روزمره به کار می رود يا اصال به کار نمی رود‪ ،‬کالم خا‬
‫که فرد معنای کالم را متوجه شود ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪157‬‬

‫از آن لحظه ای که معنای کالم را متوجه نشد به اين معناست که بيراهه رفته ايم و از آن طرف پشت بام‬
‫افتاده ايم و مخاطب ما اصال متوجه نمی شود که چه صحبتی با او صورت می گيرد ما چند نوع روزمره‬
‫زدايی داريم ‪.‬‬

‫جلسه پيش که راجع به پديده آکرونی يا بی زمانی – بی مکانی ( بی شرايطی ) صحبت می کرديم بحث از‬
‫اين بود که زبان به طور عادی زمان مند و مکان مند است ‪.‬‬

‫يعنی در همان زمانی که قرآن نازل می شود عرب زبانی را در آن زمان به کار می برده که صد سال قبل و‬
‫صد سال بعد آن را به کار نمی برده است و همه زبان ها در حال تحول هستند‪ .‬وقتی که دور عصر نزول‬
‫خط می کشيد و می گوييد بحث ما در مورد عصر نزول است زمانمند می شود‪ ،‬مکان مند هم هست برای‬
‫اين که قاعدتا دليلی ندارد که پيامبر در جايی که زندگی می کند و در مواجهه با مخاطبينی که دارد کالم‬
‫خدا به زبانی نازل شود که مربوط به جای ديگری است ‪.‬‬

‫مثال پيامبر در مکه و مدينه آياتی را می خواند و کالم قرآن به زبان عربی يمن يا عمان يا شام يا ‪ .....‬نازل‬
‫شود ‪ .‬اين خيلی فرقی ندارد يا اين که قرآن به زبان فارسی برای عرب آن زمان نازل شود انتظار‬
‫اوليه اين است که به زبان زمان و مکان زمان نزول نازل شود ‪ «.‬و ما ارسلنا من رسول اال بلسان‬
‫قومه » يعنی ويژگی های مکانی هم بايد در اين جا در نظر گرفته شود ‪ .‬دقيقا روی همين دو محور‬
‫شروع به بحث می کنيم يعنی روزمره زدايی از آن جايی که روی شرايط کار می کند کارش روی‬
‫شرايط می تواند به معنای زدودن روزمرگی از حيث زمان باشد و می تواند به معنای روزمرگی از‬
‫حيث مکان باشد ‪.‬‬

‫به زدودن روزمرگی از حيث زمان اصطالحا کهن گرايی يا ارکائيسم می گويند لذا ارکائيسم يا کهن گرايی در‬
‫واقع گونه ای از روزمره زدايی است يعنی متنی برای اين که بخواهد مخاطب را از فضای روزمره خار کند‬
‫مواجه کند سعی می کند از کلمات يا ترکيباتی استهاده کند که اين کلمات و ترکيبات‪،‬‬ ‫واو را با کالم خا‬
‫مقداری کهن باشند و بوی کهنگی دهند ولی مههوم هستند ‪.‬‬

‫اگر زيادی کهن باشند به درد نمی خورد ‪ .‬در قرآن مکررا با چنين کاربردهايی مواجه هستيم ‪ .‬در سطح نحو‬
‫که کمی پيچيده تر است وارد نمی شوم و بيشتر در سطح لغت صحبت می کنم ‪ .‬در بحث نحو و ترکيبات‬
‫هم هست اما وارد آن نمی شويم برای اين که نحوی که شما ياد گرفته ايد ماهيتا اکروئيک است يعنی نحوی‬
‫را ياد گرفته ايد که انگار در طول ‪ 2‬هزار سال گذشته ‪ ،‬هرگز ساخت جمله در زبان عربی دچار هيچ تغييری‬
‫نشده است ‪.‬لذا چون اين گونه ياد گرفته اند بحث کردن در مورد اين که در کجاها با پديده کهن گرايی در‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪158‬‬

‫نحو مواجهيم ‪ ،‬مشکل است ‪ .‬لذا از آن صرفه نظر می کنيم و بيشتر روی قسمت مهردات متمرکز می شويم‬
‫که راحت تر می توان با آن ارتباط برقرار کرد ‪.‬‬

‫مهرداتی در قرآن وجود دارند که در آن ها کامال پديده کهنگی را مشاهده می کنيم از جمله اين ها در سوره‬
‫مبارکه ياسين است که ‪ « :‬و نهخ فی الصور فاذا هم من االجداث الی ربهم ينسلون » ( ‪ – 51‬ياسين ) « قالوا‬
‫يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا »در اين جمله ‪ 2‬کلمه « االجداث » و « ينسلون » نمونه ای از آرکائيسم هستند‬
‫اجداث جمع جدث به معنای گور است و ينسلون از ماده « نسل » به معنای روانه شدن است ‪.‬‬

‫هر دوی اين واژه ها را از طريق ريشه شناسی سامی می توانيم در آوريم که واژه های کامال قديمی هستند و‬
‫در زمان قرآن بوی کهنگی از اين واژه ها احساس می شده است ( حتی در همان زمان ) و بعد از قرآن اين‬
‫واژه ها به کار برده نشده اند يعنی واژه ای که در زبان عربی بعد از قرآن برای قبر به کار برده می شود « قبر‬
‫» است و جدث به معنای قبر در زبان عربی به کار نرفته است ‪.‬‬

‫ماده « نسل » به معنای فعلی اش در زبان عربی به معنای روان شدن به کار نرفته است و فقط برخی از‬
‫صورت های اسمی و ثالثی مزيد آن در معنای ثانوی به کار رفته است چون از ماده « نسل » کلمه ای به‬
‫صورت « نسل » ساخته شده است که در اصل مصدر « نسل » است ‪ « .‬نسل ينسل نسال » يعنی روان شدن‬
‫که معنای ثانوی آن مسيری است که در سلسله نسب طی می کنند و پشت به پشت ادامه می دهند يعنی «‬
‫نسل من خالل االسالف »‬

‫يافته است و معنای روزمره و لغوی آن کنار گذاشته شده است ‪ .‬از همين « نسل‬ ‫نسل به اين معنا اختصا‬
‫» به معنای رابطه نسبی بين افراد مجددا فعلی به صورت « ناسل يناسل » و « تناسل يتناسل » ساخته شده‬
‫است و بحث تناسلی و ‪ ....‬که امروزه در فارسی به کار می بريد از همين جا گرفته شده است‪.‬‬

‫اما با « نسل » به معنای روان شدن و راه افتادن در زبان عربی مواجه نمی شويد ‪ .‬اين ها در همان زمان‬
‫نزول قرآن هم واژه هايی بودند که عمال خاطره ای از آن ها باقی مانده بود‪.‬اما « يذهبون » اين گونه نيست‬
‫برای اين که « يذهبون » تا قرن ها بعد هم به کار برده می شود ‪ .‬البته امروزه در عربی « ذهب يذهب » به‬
‫کار برده نمی شود اما تا قرن اخير هم « ذهب يذهب » به کار می رفته است اما با « نسل ينسل » بعد از‬
‫زبان قرآن مواجه نمی شويم و اين خودش بهترين شاهد بر اين واقعيت است که اين لغت در همان زمان هم‬
‫در حال متروک شدن بوده و به سمتی می رفته که ديگر از آن استهاده نشود يا مثال وقتی که قرآن درباره‬
‫بهشت صحبت می کند واژه هايی در مورد بهشت به کار برده می شود که همين ويژگی ارکائيک را دارند ‪.‬‬
‫به عنوان نمونه کلمه « هاويه » است که يکی از نام هايی است که برای جهنم به کار برده شده است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪159‬‬

‫« هاويه » از « هوی يهوی » است به معنای در افتادن ‪ ،‬افتادن در گودال ‪ .‬بعدها ماده « هوی يهوی »‬
‫بيشتر به معنای هوس چيزی کردن و رغبت به چيزی پيدا کردن به کار رفت که آن هم يک نوع افتادن‬
‫است اما افتادن معنوی نه افتادن مادی ‪.‬‬

‫هوی در دوره های بعدی بيشتر به معنای آرزو و هوس چيزی را کردن به کار می رود ‪ .‬مثال می گويد ‪« :‬‬
‫امرأة يهويها » زنی که او را می خواهد يعنی « هوی » به معنای عشق و عاشقی های هوسی روزمره و حتی‬
‫به معنای انديشه های بدعت آميز و نادرست به کار می رود‪.‬در بسياری از کتب متقدم وقتی راجع به فرقه‬
‫های مختلهی صحبت می کردند می گهتند ‪ « :‬اهواء » ‪« ،‬اصحاب االهواء » يعنی صاحبان بدعت ‪.‬‬

‫کلينی می گويد ‪ :‬باب علی الرأی و المواريث و االهواء ‪ « .‬هوی » به اين معانی در عربی متأخر به کار رفته‬
‫است ‪.‬‬

‫در عربی قرآن و زبان متقدم ‪ « ،‬هوی » به معنای افتادن روی چيزی است و « هاوية » از همين ماده ساخته‬
‫شده است و در همان زمانی هم که قرآن نازل می شده است اين واژه يک واژه غير روزمره و مربوط به‬
‫گذشته بوده است يعنی واژه ای است که عرب ها معنای آن را می فهميدند اما لغتی نبوده که به صورت‬
‫روزمره در مورد آن صحبت کنند ‪ .‬دليل آن هم واضح است برای آن که جهنم موضوعی نبوده که زياد به آن‬
‫فکر شود برای اين که عرب ها به آخرت درست و درمانی اعتقاد نداشتند که جهنم يک واژه روزمره و عادی‬
‫بوده باشد لذا خيلی طبيعی است که وقتی قرآن می خواهد درباره جهنم برای عرب ها صحبت کند يعنی‬
‫درباره چيزی که اصال برای آن ها پديده آشنايی نيست مجبور است واژه هايی را برای آن منظور به کار ببرد‬
‫که احساس متهاوت بودن به آن ها دست دهد‪ .‬وقتی درباره نار صحبت می شد فکر می کردند که البد چند‬
‫چوب است که آتش زده اند و ما را هم داخل آن می اندازند اما برای آن که متوجه شوند که آن آتش با اين‬
‫آتش فرق می کند قرآن از ‪ 2‬تکنيک استهاده می کند‪ :‬يک تکنيک اين است که توضيح می دهد ‪ « :‬نار اهلل‬
‫الموقده التی تطلع علی االفئده » « اتقوا ناراً وقودها الناس » يعنی جاهايی با توضيح‪ ،‬تقريب به ذهن می‬
‫کند که اين آتش با آتش های ديگر فرق می کند و در جاهايی هم از تکنيک های معنا شناختی استهاده می‬
‫کند يعنی به جای اين که از يک واژه روزمره استهاده کند از يک واژه غير روزمره استهاده می کند ‪ .‬در مورد‬
‫بهشت و جهنم مکرراً اين موارد را داريم ‪.‬‬

‫وقتی می خواهد در مورد حوريان بهشتی صحبت کند می گويد ‪ « :‬لم يطمثهن انس من قبل و الجان » «‬
‫طمث يطمث » يک فعل کهن در عربی است ‪ .‬در همان زمان هم اين فعل کهن بوده است ‪ .‬هرگز در زمان‬
‫متشرعه و در دوره های بعدی در زبان عربی فعل « طمث » به عنوان يک لغت در زبان عربی به کار برده‬
‫به کار برده‬ ‫نشده است اين يکی از واژه هايی است که با توجه به کهنگی واژه برای رساندن يک معنای خا‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪160‬‬

‫شده است ‪ .‬به هر حال از اين موارد زياد داريم و تشخيص اين که در کجاها با اين پديده روزمره زدايی‬
‫مواجه می شويم هم خيلی دشوار نيست ‪.‬‬

‫در قرآن کريم کامال بين رخداد پديده معنا شناختی روزمره زدايی و آن چه قرار است گهته شود‪ ،‬ارتباط‬
‫وجود دارد ‪ .‬يعنی قرآن وقتی درباره چيزی صحبت می کند که کامال روزمره است يک واژه کامال روزمره به‬
‫کار می برد و وقتی می خواهد درباره چيزی که روزمره نيست صحبت کند و قرار است افراد بههمند که در‬
‫مواجه هستيم از تکنيک روزمره زدايی استهاده می شود ‪.‬‬ ‫اين جا با يک معنای خا‬

‫در قرآن ماده « کتب » به معنای نوشتن است و ماده « سطر » هم به معنای نوشتن است ‪ .‬وقتی درباره «‬
‫کراما کاتبين » صحبت می کند يکی از موارد استثنايی در قرآن است که هم « کتب » و هم « سهر » به کار‬
‫برده می شود ‪ «:‬کراماً کاتبين يعلمون ما سهر » « بأيدی سهره کراماً برره »‬

‫نکته در اين جاست که در آن جائی که خدا درباره استثنايی بودن کاتبان صحبت می کند الزم نيست که‬
‫روزمره زدايی رخ دهد چون خود توضيح اين روزمره زدايی را انجام می دهد ‪.‬‬

‫« کراماً کاتبين يعلمون ما يهعلون » يعنی اين ها علم ويژه ای دارند و کاتبين خاصی هستند ‪ .‬توضيح می‬
‫تواند اين کار را انجام دهد ‪.‬‬

‫بودن و ويژه بودن کاتبان نشده‪ ،‬تکنيک‬ ‫اما در آيه « بأيدی سهرة کراماً بررة » چون توضيحی درمورد خا‬
‫روزمره زدايی رخ می دهد يعنی با همان تعبير « بأيدی سهرة » کار « کراماً کاتبين ‪ » ...‬با توضيحات آن‬
‫عمال انجام می شود ‪ .‬اين جاست که تهاوت بين ماده « کتب » و « سهر » را کامال به صورت مشخص می‬
‫بينيم که اين ها از نظر معنايی اصال تهاوتی ندارند چون قرآن به راحتی اين ها را جايی هم به کار برده است‬
‫يعنی به کاری که مالئکه کراماً کاتبين انجام می دهند می توان گهت‪ :‬کتبوا و هم می توان گهت ‪« :‬سهروا»‬

‫پس تهاوت بين « کتب » و « سهر » چيست ؟ تهاوت در اين است که « سهر » يک واژه آرکائيک است و‬
‫غير روزمره است و به محض اين که می شنويد اين ها « سهرة » هستند کامالً معنا برای شما جا می افتد‪.‬‬
‫يک مثال فارسی می زنم‪.‬در فارسی ‪ ،‬واژه « نوشتن » و « نبشتن » به معنای واحد هستند ‪.‬‬

‫اسم مهعول آن ها هم ‪ « ،‬نوشته » و « نبشته » هر دو يک معناست ‪ .‬اما وقتی درباره « نوشته » صحبت می‬
‫کنيد هر دست خطی که هر کسی نوشته يک نوشته می شود اما به محض اين که « نبشته » را به کار ببريد‬
‫اين احساس دست می دهد که ما در مورد نوشته ای صحبت می کنيم که از کتيبه ها و ‪ ....‬است ومتهاوت از‬
‫نوشته هايی است که به صورت روزمره با آن مواجه هستيم ‪ .‬معنای آن را می فهميم اما برای ما روزمره‬
‫نيست ‪ .‬وقتی می گويند « نبشته » می فهميم که به چه معنايی است اما اين لغتی نيست که هر روز‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪161‬‬

‫استهاده کنيم و خود به کار برده شدن اين واژه بالفاصله ما را در يک فضای متهاوت و ويژه می برد يعنی‬
‫متوجه می شويم که ما با معنايی مواجه هستيم که با معانی روزمره متهاوت است ‪.‬‬

‫مثال قرآنی فراوان است اما بهتر است زياد به اين ندردازيم ‪.‬‬

‫واژه هايی که در قرآن صورت آرکائيک دارند بسيار زياد هستند و معموال در جاهايی به کار می روند که يا‬
‫سخن از قيامت است و احوال و اتهاقاتی که در قيامت و بعد از قيامت رخ می دهد و دليل آن هم واضح است‬
‫چون قيامت يک امر روزمره نيست ‪ .‬قيامت شبيه هيچ چيزی نيست که به صورت روزمره با آن مواجه باشيم‬
‫‪.‬‬

‫« اذا الشمس کورت و اذا النجوم انکدرت و اذا البحار سجرت و اذا البحور بعثرت » اين ها در خود زمان قرآن‬
‫هم لغت هايی نبوده اند که افراد هر روز موقع گهتگو از آن استهاده کنند ‪ « .‬و اذا العشار عطلت »اين ها در‬
‫زمان خود قرآن هم روزمره نبوده اند و ما شواهد مختلهی می توانيم برای اين ارائه کنيم ‪.‬‬

‫بخشی از مستندات ما برای تشخيص اين که يک واژه در آن زمان کهنه بوده است پرسش ها و ابهاماتی‬
‫است که برای مهسرين نخستين در مورد معنای برخی از اين واژه ها وجود داشته است بخشی از شواهد ما‬
‫بر اين که واژه ای کهنه است عدم تکرار آن در قرآن است يعنی واژه هايی که جنبه آرکائيک دارند معموال‬
‫تکرار هم نمی شوند ‪ .‬در بسياری از موارد با اين واژه ها به صورت تک کاربردی مواجه می شويم ‪ « .‬بعثر »‬
‫فقط يک بار در قرآن به کار برده شده است ‪.‬‬

‫« سُجر » و بسياری از واژه های ديگر فقط يک بار در قرآن به کار برده شده اند ‪ .‬اگر يک واژه روزمره بودند‬
‫انتظار اين بود که مکرراً در قرآن به کار روند و شاهد سومی که می توانيم بياوريم يک شاهد برون قرآنی‬
‫است و آن از طريق ريشه شناسی زبان های سامی است يعنی وقتی که واژه ای که در قرآن به کار برده شده‬
‫است پيوستار آن با قبل آن برقرار است و با بعد از آن برقرار نيست نشان دهنده ی آرکائيسم و کهنگی ای‬
‫است که در واژه وجود دارد ‪.‬‬

‫همين گونه ای و در هوا به هر واژه ای که رسيديم نمی گوئيم که اين ها کهنه بوده اند قرائنی وجود دارد که‬
‫اين کهنگی را نشان می دهد ‪ .‬از جمله ی اين ها واژه هايی هستند که به طور کلی به قيامت مربوط می‬
‫شوند و مباحثی که به نوعی مربوط به خدا به ما هو خداست نه خدا به آن اعتباری که ما با او ارتباط داريم ‪.‬‬

‫وقتی که خدا راجع به خدا به عنوان ارتباطی که با او داريم صحبت می کند اتهاقاً خيلی روزمره است ‪.‬‬

‫رابطه عبد و رب و ‪ ...‬مهاهيمی است که در بين عرب فهميده می شده و به کار می رفته است و شما دقيقا‬
‫کاربرد آن را در موارد ديگر هم می بينيد يعنی از مواردی است که در قرآن تکرار می شود و مشخص است‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪162‬‬

‫که واژه روزمره است اما آن جائی که خدا درباره خدا به عنوان خدا به ما هو خدا صحبت می کند آرکائيک‬
‫هستند ‪.‬‬

‫« هو اهلل الخالق البارئ المصور له االسماء الحسنی » « الملک القدوس السالم المؤمن المهيمن العزيز الجبار‬
‫المتکبر » برخی از اين ها آرکائيک هستند مثال قدوس يک واژه آرکائيک است و يک لغت روزمره عربی‬
‫نيست ‪.‬‬

‫« سالم » به اين معنايی که در اين جا به کار رفته است يک واژه آرکائيک است ‪ .‬برای همين هم هست که‬
‫در مورد آن گير داريم که سالم در مورد خدا به چه معنايی است ‪ .‬اين که خدا « سالم » است به چه معنايی‬
‫است ؟ خيلی بايد برای فهم معنای آن به خودمان فشار آوريم يعنی ما با يک لغت و کاربرد روزمره سروکار‬
‫نداريم ‪ .‬اما آن جا که می گويد ‪ « :‬هل اتاک حديث ضيف ابراهيم المکرمين اذ دخلوا عليه فقالوا سالما قال ‪:‬‬
‫سالم »‬

‫« سالم » در اين جا به همان معنای روزمره ای به کار می رود که ما بلديم ‪ .‬اما در اين جا سالم به معنای‬
‫روزمره اش به کار برده نشده است ‪.‬‬

‫از جمله جاهايی که ما با کاربرد غير روزمرگی مواجهيم مواردی است که خداوند راجع به « بدو الخلق»‬
‫صحبت می کند ‪ .‬اوضاع « بدو الخلق » هم جزء اوضاع عادی است يعنی زمانی که آسمان ها و زمين نبوده و‬
‫بوجود آمده است ‪.‬زمانی که انسان نبوده و يکدفعه از خاک خلق شده است ‪ .‬اين ها شرايط عادی نيستند و‬
‫و غير عادی هستند و بايد به نحوی به مخاطب تههيم شود که شما با يک اوضاع غير‬ ‫موقعيت های خا‬
‫عادی مواجه شويد ‪.‬‬

‫اين جاست که می گويد ‪ « :‬السماء و االرض کانتا رتقاً فهتقنا هما » اين هم جزء موارد روزمره نيست ‪ .‬يا آن‬
‫جائی که می گويد ‪ « :‬رفع سمکها » سمک به معنای ستون در عربی همان روز هم يک واژه آرکائيک بود ‪« .‬‬
‫و اغطش ضحها »‬

‫« اغطش » يک لغت آرکائيک است حتی در آن زمان و برای همين است که در دوره های بعدی اين لغت را‬
‫هرگز در زبان عربی نمی بينيد و اصال ماده « غطش » در دوره های بعدی در زمان عربی به کار نرفته است ‪.‬‬

‫« و االرض بعد ذلک صحاها » و همچنين « دحاها » که هر دوی اين لغت ها فقط يک بار در قرآن به کار‬
‫رفته اند ‪ .‬مکرر می توانيم با مواردی از اين قبيل مواجه شويد که در سخن از « بدوالخلق » واژه ها واژه های‬
‫و ويژه ای هستند ‪ .‬بنابراين به نظر می رسد که شناخت بيشتر در مبحث ارکائيسم در قرآن برای فهم‬ ‫خا‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪163‬‬

‫قرآن اهميت خيلی زيادی دارد ‪ .‬يعنی خودش به عنوان يک مبحث تهصيلی به نظر می رسد که اهميت‬
‫داشته باشد ‪.‬‬

‫يعنی واقعا جا داشت که اساسا به عنوان يکی از شاخه های علوم تهسير خود اين موضوع يعنی بحث تهاوت‬
‫زمانی کاربردهای قرآنی با کاربردهای رايج در عصر نزول مورد بررسی قرار گيرد و بالفاصله اگر شما با يک‬
‫پديده ای مواجه می شديد که در آن ارکائيسم اتهاق می افتد برای شما ارزش تهصيلی دارد يعنی متوجه می‬
‫شويد که می خواهد درباره چيزی صحبت کند که متهاوت با آن چيزهايی است که هميشه با آن مواجه‬
‫هستيد‪ .‬مثال يکی از مواردی که محل اختالف بين مهسرين است ‪ ،‬آيات اول سوره نبأ است ‪.‬‬

‫« عم يتسائلون ‪ .‬عن النبا العظيم ‪ .‬الذی هم فيه مختلهون » بحث بر سر اين است که « نبأ عظيم » چيست‬
‫؟ برخی می گويند منظور‪ ،‬قيامت است و برخی می گويند منظور از نبأ عظيم‪ ،‬امامت است و تعبيرهای‬
‫مختلهی راجع به نبأ عظيم در کتب تهسيری مختلف وجود دارد ولی نکته ای که در اين جا وجود دارد اين‬
‫است که « نبأ » که در اين جا به کار می رود يک لغت روزمره است و شما در موارد ديگری هم می بينيد‬
‫مثال « ان جاء کم فاسق بنبأ فتبينوا »‪.‬‬

‫يکی از شواهد ديگری که وجود دارد که « نبأ » يک واژه روزمره در زبان قرآن است اين است که تا قرن ها‬
‫بعد از قرآن هم « نبأ » به معنای خودش در زبان عربی به کار برده شده است يعنی به هيچ وجه با يک‬
‫ارکائيسم مواجه نيستند ‪.‬‬

‫قرينه ديگری که برای اين مساله وجود دارد اين است که تعبير « عظيم » که بعد از « نبأ » به کار برده شده‬
‫است نشان دهنده اين است که « نبأ » يک لغت روزمره است چون لغت روزمره است الزم بوده که توضيح‬
‫داده شود که منظور هر « نبائی » نيست و يک « نبأ عظيم » است ‪.‬‬

‫عين داستان « کراما کاتبين يعلمون ما نهعلون » و « بايدی سهره کراما بررة » که راجع به ان صحبت کرديم‬
‫‪.‬‬

‫يعنی جايی که توضيح داده می شود به اين معنا است که ما با يک روزمرگی مواجهيم و ويژه بودن بايد با‬
‫توضيح بيان شود ‪ .‬ولی جايی که ويژه بودن با خود لهظ بيان می شود احتياجی به توضيح نداريم ‪ .‬در جايی‬
‫که می گويد ‪:‬‬

‫« عم يتسائلون ‪ .‬عن النبا العظيم ‪ .‬الذی هم فيه مختلهون » يعنی توضيحاتی که داده می شود به نظر می‬
‫رسد که واژه يک واژه روزمره است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪164‬‬

‫بنابراين فکر می کنم که توجه به روزمره بودن واژه « نبا » در اين جا کمک می کند به اين که ببينيم کدام‬
‫يک از اين اقوال تهسيری ارجح است و تا چه اندازه اين کاربرد می تواند به قيامت مربوط باشد يا نباشد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬بحث جاودانگی که گهتيد چه مشکلی داشت ؟‬

‫استاد ‪ :‬مشکلی نداشت ‪ .‬هميشه وقتی که درباره قرآن بحث می کنيم دوستان همه فکر می کنند که در‬
‫زمان نزول هيچ کس اختالف فازی را احساس نمی کرده و االن ما هستيم که اختالف فاز را احساس می‬
‫کنيم و بعد سوال می کنند که اين چگونه با جاودانگی قرآن جور در می آيد در حالی که ماهيت کتب‬
‫مقدس اين است که حتی در زمان نزول هم قاعدتا يک اختالف فازی بايد وجود داشته باشد که اين با متون‬
‫روزمره تهاوت داشته باشد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬اين که اختالف عامل خدشه وارد کردن به اين امر هست يا نيست ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬به هيچ وجه ‪ .‬بلکه بر عکس است يعنی نشان می دهد که اختالف فاز يک چيز طبيعی است که بايد‬
‫در کتب مقدس وجود داشته باشد ‪ .‬در زمان های طوالنی اين اختالف فاز بيشتر است و در زمان های کوتاه‬
‫کمتر است اما هميشه وجود دارد ‪ .‬ربط آن ‪ ،‬اين بود ‪.‬‬

‫پس در واقع می خواستيم از آن‪ ،‬اين نتيجه را بگيريم که ارتباط مستقيمی وجود دارد بين اين کاربرد‬
‫روزمره زدايی با موضوعی که قرآن به آن می پردازد ‪ .‬از آن طرف مشاهده می کنيد که وقتی مباحث فقهی‬
‫مطرح است با پديده روزمرگی مواجهيم چون مباحث فقهی مباحث روزمره ای هستند که مردم با آن‬
‫سروکار داشتند ‪ .‬بنابراين در آن جا پديده ای به عنوان روزمره زدايی مواجه نيستند لذا از نظر فنی شناخت‬
‫روزمرگی يا کهنگی يک واژه به ما کمک می کند که متوجه شويم اين واژه ‪ ،‬بيشتر در کدام ساحت صحبت‬
‫می کند و به دنبال بيان چه چيزی است ‪ .‬جالب است که همين االن هم که با هم صحبت می کنيم موقعی‬
‫که می خواهيم يک دستور اخالقی را آموزش دهيم سعی می کنيم که از کلمات حکمايی استهاده کنيم که‬
‫زبان آن ها کمی قديمی تر است ‪ .‬مثال از کلمات سعدی استهاده کنيم که زبان آن کمی کهنه است و به آن‬
‫می ايد که بخواهد پند و اندرز دهد‪ .‬ولی پند و اندرز دادن به زبان عادی همين هايی می شود که در‬
‫تلويزيون درباره مثبت انديشی و مهندسی فکر و ‪ ...‬صحبت می کنند که به نظر من يک چيز يخ و بی مزه و‬
‫غير جذاب است ‪ .‬در بحث اخالقی و پند دادن استهاده از تکنيک روزمره زدايی هميشه در طول تاريخ‬
‫مرسوم بوده است به خاطر اين که گوينده را در يک وضعيت ممتازی قرار دهد ‪ .‬يعنی احساس کنيد که‬
‫گوينده‪ ،‬پسر خاله شما نيست که به او بگوئيد برو به دنبال کارت ‪ .‬ما از اين حرف ها زياد شنيده ايم ‪ .‬اصال‬
‫تو ک ه هستی که بخواهی به من نصيحت کنی ولی وقتی احساس می کنيد که گوينده با زبانی با شما صحبت‬
‫می کند که از يک اختالف فاز زمانی حکايت می کند و يک تجربه اندوخته ای در آن هست و احساس می‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪165‬‬

‫کنيد که افرادی سال ها زندگی کرده اند و اين تجربه ها حاصل آن بوده است بهتر می پذيرد ‪ .‬دقيقا به‬
‫همين دليل است که گاهی عادی و روزمره صحبت می کنيم يک دفعه يک ضرب المثلی می خوانيم که زبان‬
‫آن ارکائيک است ‪ .‬مثال در حال صحبت هستيد و می گوييد گهته اند که ‪ :‬گر صبر کنی زغوره حلوا سازی ‪.‬‬

‫به کار بردن صورت « گر » به جای اگر و « سازی » بدون حرف مضارع « می » در حالی که در زبان روزمره‬
‫می گوئيم ‪ « :‬می سازی » اين ها همه ارکائيسمی است که در اين عبارت وجود دارد و اين ارکائيست مخل‬
‫نيست يعنی می توانيم معنای اين عبارت را بههميم و اين باعث می شود که احساس کنيم که فرد ديگری‬
‫اين حرف را می زند و اين از نظر تکنيک های اثر گذاری روی مخاطب اثر گذار است ‪.‬‬

‫جالب است که در قرآن کريم با اين پديده مواجهيم‪ .‬زبان آيات فقهی با زبان آيات اخالقی فرق می کند ‪ .‬در‬
‫آيات اخالقی بيشتر ‪ ،‬ارکائيسم می بينيد تا در ايات فقهی ‪ .‬مثال « وليکتب بينکم کاتب بالعدل » و موارد‬
‫ديگر لغت های عادی ای هستند که به کار برده شده اند ولی در مورد مسائل اخالقی‪ ،‬زبان ديگری وجود‬
‫دارد مثال ‪:‬‬

‫« اذ قال لقمان البنه يا بنی ال تشرک باهلل و ال تمش فی االرض مرحا » « ان ذلک من عزم االمور » « عزم »‬
‫به معنای اعم واژه ارکائيک است و واژه ای نيست که به طور رايج در همان زمان به کار برده شده باشد ‪.‬‬
‫برای اين که عربی که در ان زمان اين را می شنود احساس کند که لقمان است که اين حرف را می زند‬
‫‪.‬يعنی اين ها واقعا يک تجربه اندوخته مربوط به گذشته است ‪ « .‬ال تصعر خدک للناس و ال تمش فی االرض‬
‫مرحا » عباراتی نيستند که در زبان عربی ان روز هم عبارات کامال روزمره ای بوده باشند اين ها را ادعا نمی‬
‫کنم و حاضرم روی تک تک اين ها را بررسی کنم و شواهدم را بيان کنم که اين ها واژه های روزمره آن‬
‫زمان نبوده اند ‪.‬‬

‫به نظر می رسد که اين بحث‪ ،‬بحثی است که بايد جای آن در علم تهسير ما باز شود ‪ .‬تشخيص اين که واژه‬
‫ای در قرآن در آن زمان تا چه اندازه کهنگی داشته يا نداشته در فهم قرآن خيلی کمک می کند و اصال بابی‬
‫را در حوزه تدبر قرآن برای ما باز می کند ‪.‬‬

‫متاسهانه ما عادت داريم که اکرونيک به قضيه نگاه کنيم يعنی بی زمان به قضيه نگاه می کنم و اصال قبل و‬
‫بعد در اين جا برای ما معنای خاصی ندارد ‪ .‬از نظر ما ‪ ،‬ما با يک سری لغت در کنار هم مواجهيم ‪ « .‬سهر »‬
‫و « کتب » و « سطر » و « نسخ » به معنای نوشتن هستند ‪.‬‬

‫اما چه فرقی با هم دارند ؟ بخشی از فرق آن ها‪ ،‬معنايی است اما بخشی از فرق آن ها هم فرق های زمانی‬
‫است ‪ .‬و فرق زمانی خيلی اهميت دارد ‪ .‬اجازه دهيد از اين بحث عبور کنيم ‪.‬فقط اشاره می کنم که يکی از‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪166‬‬

‫مواردی که ارکائيسم در قرآن زياد است بحث معجزات است يعنی هر جائی که قرآن درباره معجزه يکی از‬
‫انبياء صحبت می کند با واژه های ارکائيک مواجه می شويد ‪.‬‬

‫است ‪« .‬‬ ‫« رب ال تذر علی االرض من الکافرين ديارا » « ديارا » به معنای « احدا » يک واژه ی کامال خا‬
‫انک ان تذرهم يضلوا عبادک و ال تجد الظالمين اال تبارا » « تبارا » به معنای نابودی هم يک واژه ی خا‬
‫است ‪.‬‬

‫و موارد مختلهی از اين کاربردها را داريم ‪ « .‬فدمدم عليهم ربهم بذنبهم سوط عذاب » در اين جا با « دمدم‬
‫» مواجه هستيم که در جای ديگری از قرآن به کار نرفته است ‪ .‬از اين موارد بسيار است ‪ .‬مثال تعبير «‬
‫وفارالتنور » که فقط در داستان طوفان نوح امده است و اين ها کامال معنا دار است ‪.‬‬

‫گهتم که در بحث روزمره زدايی دو نوع روزمره زدايی را می توانيم انجام دهيم يکی اين که مرز زمان را‬
‫بشکنيم يعنی در زمان جا به جا شويم ‪ .‬البته در زمان هم که جا به جا شويم فقط می توانيم به گذشته‬
‫برويم نه به آينده چون لغات آينده هنوز شکل نگرفته اند و به وجود نيامده اند که بتوان از واژه های آينده‬
‫استهاده کرد‪ .‬ولی واژه های گذشته در خاطره هستند پس می توان به سراغ واژه های گذشته رفت اما مکان‬
‫را هم می توان شکست ‪ .‬يعنی جا به جا شدن در مکان هم می تواند جزء مواردی باشد که برای روزمره‬
‫زدايی مورد استهاده قرار گيرد ‪.‬‬

‫در هر زبانی که صحبت می کنيد آن زبان يک مکانی دارد اگر از آن مکان خار شويد يک روزمره زدايی رخ‬
‫می دهد ‪ .‬کم يا زياد باعث می شود که روزمره زدايی کم يا زيادی رخ دهد‪ .‬يکی از تکنيک هايی که به طور‬
‫عادی در زبان ها مورد استهاده قرار می گيرد وام گيری است ‪ .‬يعنی می آئيد و از زبان ديگری که در مکان‬
‫ديگری به آن تکلم می شود واژه هايی را وام می گيريد ‪ .‬وقتی که اين وام گيری رخ می دهد عمال يک نوع‬
‫روزمره زدايی انجام داده ايد ‪.‬‬

‫اول يک مثال خودمانی می زنم و بعد به سراغ مثال قرآنی می روم ‪.‬‬

‫باالخره در مثال يک انگليسی در کشور خودش کلمه ای به نام «‪ »Forest‬به معنای جنگل داشته است ‪.‬‬

‫‪ .‬انگلستان هم جاهايی هستند که درختان انبوهی دارد و يک انگليسی به آن جا«‪ » Forest‬می گويد‪.‬‬

‫وقتی که انگليسی ها وارد جنوب آسيا شدند ‪ ،‬هند و ‪ ...‬را فتح کردند و مستعمره خود کردند ‪ .‬در هندوستان‬
‫با جنگل هايی مواجه شدند که خيلی متهاوت با جنگل هايی بود که در انگلستان وجود داشت ‪ .‬بنابراين‬
‫کلمه « جنگل » را که در هندی به صورت « جونگل » تلهظ می شد از آن زبان گرفتند و در انگليسی به کار‬
‫بردند ‪jungle .‬صورت واژه يکی از واژه های زبان انگليسی است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪167‬‬

‫ولی االن وقتی يک نهر ‪jungle‬به معنای جنگل و ‪ Forest‬را باهم به کار می برد به يک عالم ديگری می‬
‫رود و متوجه می شود که راجع به اين جنگل هايی که دور خودمان است صحبت نمی کنيم بلکه راجع به‬
‫جنگل متهاوتی صحبت می کنيم ‪.‬‬

‫يک لغتی در فارسی داريد به نام « قهوه خانه » که فرهنگی شناخته شده با خودش دارد و وقتی که می‬
‫گوئيد امروز به قهوه خانه رفتيم الزم نيست که ادامه آن را بگوئيد که رفتيم و ديزی و چايی خورديم و‬
‫قليان کشيديم انتظارات مشخصی از آن جا وجود دارد ‪.‬‬

‫اما چند نهر به فرنگ رفته اند و کافه های آن ها را ديده اند و کمی از آن فضا خوششان آمده است و می‬
‫گويند چه اشکالی دارد که فضايی شبيه آن در در کشور خودمان بسازيم ساختند و نام آن را « کافی شاپ‬
‫» گذاشتند ‪ « .‬کافی شاپ » به معنای قهوه خانه است ‪ ( .‬با معنای تحت اللهظی ) اما در واقع با اين کار می‬
‫خواهيم يک روزمره زدايی در مکان انجام دهيم ‪ .‬يعنی به فرد بگوئيم وقتی به کافی شاپ می روی احساس‬
‫می کنی که در فرنگ هستی و برای همين است که افراد وقتی می خواهند گپ روشنهکری بزنند و قرار‬
‫مالقات بگذارند که خيلی با فرهنگ محلی جور در نمی آيد فکر می کنند که کافی شاپ محل مناسبی برای‬
‫اين کارها باشد ‪.‬‬

‫اما چه کسی است که وقتی با جنس مخالف آشنا شده است او را به قهوه خانه ببرد ؟ اين کمی غير عادی‬
‫است ‪ .‬چون آن فضا اقتضاء چنين چيزی را ندارد ‪.‬دقيقاً به همين دليل است که گاهی اوقات افراد صرفا برای‬
‫اين که يک بار ارزشی ادعايی اضافی را مطرح کنند اين جا به جايی ها را انجام می دهند ‪.‬‬

‫مثال طرف می گويد به مديتيشن رفتيم و ريلکس شديم ‪ .‬اين به اين معنا نيست که مديتيشن و ريلکس و ‪...‬‬
‫در فارسی معادل ندارد بلکه به اين دليل است که شخص می خواهد با جا به جايی و وام گيری يک واژه از‬
‫بيرون عمال بگويد که من درموردی ک چيز متهاوتی حرف می زنم ‪ .‬اگر به جای ريلکس بگويد آرام شدم‬
‫يک چيز خيلی عادی و روزمره است ولی وقتی می گويد ‪ :‬ريلکس شدم می خواهد آن را غير روزمره کند ‪.‬‬

‫اين يکی از اتهاقات رايجی است که در زبان های دنيا رخ می دهد ‪ .‬هميشه هم برای ارتقاء معنا نيست و‬
‫گاهی هم برای تنزل معناست ‪ .‬يعنی يک موقع می خواهيد بگوئيد چيزی خراب تر از چيزی است که ما فکر‬
‫می کنيم کلمه نازل تری را از اطراف می گيريد تا سطح موضوع را پايين بياوريد مثال در زبان انگليسی وقتی‬
‫می گوئيد ‪ :‬مارکت يعنی بازار ‪ .‬دقيقا با همان ساز و کاری است که اقتصاد اروپا دارد ولی فردی آمده و يک‬
‫چيزی شبيه بازار شرقی را در لندن يا پاريس بازسازی کرده است يعنی محله ای درست کرده اند و يک عده‬
‫دست فروش جمع شده اند و اجناس خود را می فروشند و هيچ کدام از قواعد مارکت به طور جدی در آن‬
‫جا رعايت نمی شود می گويند به اين بازار می گوئيم ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪168‬‬

‫بنابراين کلمه بازار در زبان انگليسی و فرانسه برای يک مارکت خودمانی بی انضباط به کار می رود‪ .‬يعنی‬
‫مارکتی که افراد در آن خرده فروشی می کنند و خيلی هم انضباط مستحکمی برای آن حکمهرما نيست ‪.‬‬

‫باز هم يک نوع روزمره زدايی است يعنی می خواهد بگويد ما با يک مارکت به معنای مستقل خودش سروکار‬
‫نداريم بلکه با يک بازار مواجهيم يعنی بايد از آن چيزی را انتظار داشته باشيد که از بازار های روز و محلی‬
‫کشور های شرقی انتظار داريد ‪.‬‬

‫اگر از اين مثال های روزمره عدول کنيم و سراغ بحث اصلی خودمان بيائيم بايد عرض کنم که در قرآن کريم‬
‫با اين موارد ‪ ،‬بسيار مواجهيم ‪.‬‬

‫يعنی اين يکی از تکنيک های معنا سازی کامال رايج در زبان ها ی مختلف است و قرآن هم از اين تکنيک‬
‫استهاده کرده است يعنی بهره گرفتن از جا به جايی مکانی برای روزمره زدايی ‪.‬‬

‫موقعی که ما با واژه ای مواجهيم که چه بسا معنای معادلی هم در زبان عربی داشته باشد ولی جا به جايی‬
‫مکانی برای اين صورت می گيرد که مشخص شود که ما درباره امر ويژه ای صحبت می کنيم ‪.‬‬

‫همه وام واژه های قرآنی به نوعی نمونه اين نوع جا به جايی هستند و حوزه های آن ها هم همان حوزه هايی‬
‫هستند که به آن ها اشاره کرديم يعنی همان جاهايی که ما نياز به روزمره زدايی داريم از اين تکنيک هم‬
‫استهاده می شود مثال استهاده از واژه « جهنم » به جای « نار » ‪ .‬به جای اين که بگويد ‪ « :‬يصلون فی النار‬
‫خالدين فيها ابداً » می گويد ‪ « :‬يصلون فی جهنم خالدين فيها ابداً »‬

‫جهنم هم همان معنای آتش را می دهد ولی به صورت روزمره زدايی شده ‪ .‬يعنی جهنم يک واژه عبری است‬
‫و مربوط به يک فضای کامال متهاوت است بنابراين وقتی در قرآن به کار می رود مخاطب متوجه می شود که‬
‫با يک موضوع روزمره سرو کار ندارد ‪.‬‬

‫وقتی که در قرآن کلمه « فردوس » به کار می رود ‪ « ،‬جنة » هم به کار می رود و هر دو معنای بهشت می‬
‫دهند ‪ .‬ولی تهاوت آن ها در اين است که « فردوس » معرب از کلمه ای است که يا مستقيما از فارسی‬
‫گرفته شده يا از طريق زبان ديگری مثل عبری از فارسی گرفته شده است ‪ .‬چون در عبری هم « فردوس »‬
‫يا « پردس » به معنای بهشت به کار می رود و در هر حال اين واژه از فارسی گرفته شده است از کلمه ی «‬
‫پَرَدايسه » در زبان اوستايی که در زبان فارسی ميانه « پردس » شده است و در فارسی امروز به صورت «‬
‫پرديس » به کار می بريم ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪169‬‬

‫طبيعتاً به کار برده شدن يک واژه که ارجاع به فضای ديگری دارد مخاطب را متوجه می کند که با امور‬
‫عادی و روزمره مواجه نيستيد مثال وقتی راجع به پارچه های بهشتی صحبت می کند می گويد ‪ « :‬من‬
‫از حرير بسيار لطيف است ‪.‬‬ ‫سندس و استبرق » « سندس » يک واژه يونانی است و ناظر بر يک نوع خا‬

‫و « استبرق » يک واژه فارسی است که ناظر به يک نوع ديگری از پارچه ابريشمی است ‪ .‬همه اين ها نشان‬
‫دهنده اين است که ما راجع به يک نوع غير صحبت می کنيم که به هر حال مساله ی روزمره ی ما نيست ‪.‬‬

‫به اين پديده « آلتروئيسم » يا « دگرگرايی » می گوئيم و اين را در کنار « کهن گرايی » قرار می دهيم ‪.‬‬

‫« کهن گرايی » عبور کردن و در نورديدن مرزهای زمان است و « دگرگرايی » عبور کردن و درنورديدن‬
‫مرزهای مکان است ‪.‬‬

‫اما نکته ای که هست اين است که شما با پديده تعريب و واژه های معرب در قرآن کامال آشنا هستيد ‪ .‬اما «‬
‫دگرگرايی » فقط به معنای تعريب نيست بلکه موارد ديگری هم دارد ‪.‬‬

‫در خود جهان عرب‪ ،‬فارغ از اقوام غير عربی که دور و بر عرب ها زندگی می کردند ‪ ،‬با دگرهای مختلهی‬
‫مواجهيم ‪ .‬مثال اقوامی که در عربستان جنوبی يعنی در يمن زندگی می کردند ( به قول يونانی ها ‪ « :‬العربيه‬
‫السعيده » ( عربستان خوشبخت )‬

‫يونانی ها به جنوب عربستان‪ ،‬عربستان خوشبخت می گهتند چون آن ها خيلی خوب زندگی می کردند‬
‫برخالف شمال عربستان که زندگی فالکت باری داشتند ‪.‬‬

‫طبيعتاً خود عرب ها يک اختالف فاز قابل مالحظه ای را بين جنوب عربستان با جايی مثل حجاز يا نجد‬
‫قائل هستند ‪.‬‬

‫شام به عنوان سرزمينی که به هر حال در ارتباط مستقيم با تمدن های بزرگ بود و از نظر کشاورزی و آب و‬
‫هوا در شرايط خيلی خوبی قرار داشت با آن چه که در حجاز و نجد ديده می شود تهاوت داشت به اين‬
‫ترتيب بخشی از دگرگرايی می توانست درون فضای عربی باشد و الزاماً در بيرون از فضای عربی نبود ‪.‬‬

‫درون خود فضای عربی هم ارتباطی که می توانست بين منطقه حجاز و نجد ( که محل اصلی زبان عربی‬
‫قرآن است ) با کسانی که در شمال يا جنوب اين منطقه زندگی می کردند وجود داشته باشد می توانست‬
‫مقداری فضای غير را تصحيح کند ‪.‬‬

‫به هر حال اين ها تهاوت های گويشی با هم داشتند و اين جا به جايی های گويشی می توانست رخ دهد ‪.‬‬
‫واژه هايی که در شمال و جنوب به کار برده می شد و عرب ها می توانستند و از آن استهاده کنند ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪170‬‬

‫بعضاً خود عرب مستقيماً ممکن بود که با برخی از پديده ها مثل کشتی سروکار نداشته باشد ‪ .‬عرب هايی‬
‫که در نجد زندگی می کردند اصال با آب سروکار نداشتند ‪ .‬عرب هايی که در حجاز زندگی می کردند‬
‫تجارتشان زمينی بوده نه دريايی ‪ « .‬اليالف القريش ايالفهم رحلة الشتاء و الصيف » که اين ها در طول سال‬
‫بين يمن و شام و جا به جا می شدند البته از طريق زمين و با دريا کاری نداشتند يعنی دريانوردی مساله‬
‫مطرحی برای عرب های حجاز نبوده است ‪.‬‬

‫اما در جنوب يعنی در منطقه يمن‪ ،‬دريانوردی مساله بسيار جدی ای بوده است ‪ .‬يمن همواره جايی بوده که‬
‫محل تجارت با هند و ايران و آفريقا بوده است و دائماً کشتی هايی در حال تردد بودند ‪ .‬قريشی ها هم که‬
‫می رفتند و از يمن جنس می آوردند بيشتر جنس هايی که می آوردند ترانزيت بود يعنی جنس هايی بود‬
‫که از هند و جاهای ديگر به يمن می آمد و آن ها از يمن ترانزيت می کردند ‪ .‬خود يمن توليد کننده ادويه و‬
‫پارچه حرير و ‪ ...‬نبوده است بلکه از هند و چين و ‪ ...‬به آن جا می آمد و طبيعتاً از طريق دريا می آمد ‪.‬‬

‫در شمال هم همين طور بود يعنی در منطقه شام‪ ،‬وجود منطقه مديترانه باعث شده بود که از قديم االيام و‬
‫از زمان فنيقی ها دريانوردی در منطقه شام روا داشته باشد و اين ها دائما در حال تجارت باشند ‪.‬‬

‫جنس هايی که قريشی ها از مکه حمل می کردند و به شام می بردند در آن جا دوباره سوار کشتی می شد و‬
‫به بنادر مختلف اروپا صادر می شد‪.‬بنابراين کشتی برای همه مهم بود به جز عرب حجاز ‪ .‬يعنی در جنوب و‬
‫شمال کشتی مهم بود اما در حجاز کشتی مههوم خاصی نداشت و چيزی نبود که مردم به صورت روزمره با‬
‫آن سروکار داشته باشند‪ .‬در قرآن دو واژه برای کشتی داريم ‪ :‬سهينة و فلک ‪.‬‬

‫قرائنی هم وجود دارد که نشان می دهد معنای اين ها يکی است يعنی اين گونه نيست که فلک يک نوع‬
‫خاصی از کشتی باشد و سهينة نوع ديگری از کشتی باشد ‪ .‬علت آن هم اين است که در سخن از کشتی‬
‫حضرت نوح ( عليه السّالم ) هر دو واژه را داريم ‪ .‬پس معلوم می شود که ما درباره ‪ 2‬نوع کشتی صحبت‬
‫نمی کنيم‪ 2 .‬واژه برای کشتی است ‪ .‬تهاوت آن ها در چيست ؟ تهاوت آن ها در اين است که فلک واژه ای‬
‫شمالی است و سهينة واژه جنوبی است ‪ .‬يعنی فلک واژه ای است که عرب های شمالی برای کشتی به کار‬
‫می بردند و سهينة واژه ای است که عرب های جنوبی برای کشتی به کار می بردند ‪ .‬به اين ترتيب يک نکته‬
‫ديگر در بحث دگرگرايی اهميت می يابد ‪ .‬وقتی راجع به آرکائيسم صحبت می کرديم صحبت از مقدار زمان‬
‫قديم و جديد بودن آن بود ‪ .‬اما وقتی که از دگرگرايی صحبت می کنيم صحبت از اين است که در کدام‬
‫طرف است ؟‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪171‬‬

‫آيا با به کار بردن کلمه فلک می خواهيد به شمال يعنی شام و مديترانه ارجاع دهيد يا اين که به جنوب‬
‫يعنی يمن و دريای خليج عدن و اقيانوس هند ارجاع دهيد ‪ .‬کدام يک از اين خاطرات قرار است که تداعی‬
‫شود ؟‬

‫بنابراين قرآن در جاهايی کلمه سهينه را به کار می برد و در جاهايی کلمه فلک را به کار می برد ‪ .‬اگر اين‬
‫تداعی ها را بدانيم و بشناسيم وقتی درباره داستان موسی و خضر صحبت می کنيم اين سؤال برای ما مطرح‬
‫نمی شود که موسی که پيامبر بنی اسرائيل است و انتظار داريم که موسی را در باال ببينيم يعنی طرف مصر‬
‫و صحرای سينا ‪.‬‬

‫اما بحث در مورد اطراف دريای مديترانه است ‪ .‬چرا کلمه سهينه به کار رفته است ؟ « و اما السهينة فکانت‬
‫للمساکين »‬

‫چه معنايی را می خواهد القاء کند ؟ قرآن فلک را هم به معنای کشتی دارد ولی نگهته ‪ « :‬و اما الهلک فکان‬
‫للمساکين »‬

‫اين ها نکات مهمی است يعنی يک سرنخ است برای اين که بتوان گام های بعدی را برداشت در مورد اين که‬
‫چرا داستان موسی و خضر اصال در کتب اهل کتاب نيست ‪.‬‬

‫بسياری از داستان های قرآنی که راجع به پيامبران بنی اسرائيل و حضرت موسی نقل می شود در تورات‬
‫هست اما داستان موسی و خضر در تورات و تهاسير تورات نيست ‪.‬‬

‫داستان موسی و خضر داستانی است که فقط قرآن نقل می کند و حاال با نکته جديدی مواجه شده ايم و آن‬
‫اين که واژه ای هم که در اين داستان به کار می رود واژه « سهينة » است ‪.‬‬

‫آيا اين واژه و ترکيب احياناً با واژه های ديگری که می توان در داستان موسی و خضر پيدا کرد به نوعی به‬
‫جنوب ارجاعی می دهد و يک فضای جنوبی ايجاد می کند ‪ .‬آيا اين به درک معنای « مجمع البحرين »‬
‫کمکی می کند ؟ به اين ترتيب فضاهای تهسيری جديدی باز می شود که قبال فقط می گهتيم « فلک » و «‬
‫سهينه » با هم مترادف هستند و حرف بيشتری برای گهتن نداريم ولی االن اگر با اين ديد نگاه کنيم شايد‬
‫بتوانيم در تهسير آيات از اين مهاهيم و موضوعات استهاده کنيم ‪.‬‬

‫از جمله موارد ديگری که همين حالت را دارد ‪ 2‬واژه « بحر » و « يم » است‪ « .‬يم » واژه شمالی است و «‬
‫بحر » واژه جنوبی است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪172‬‬

‫هر دو عربی هستند و نمی خواهيم بگوئيم وام واژه هستند و از جايی گرفته شده اند ‪ .‬هر دو واژه عربی است‬
‫و از جايی قرض گرفته نشده است ولی از نظر نسبت جغرافيايی شمال و جنوب « بحر » جنوبی است و « يم‬
‫» شمالی ‪.‬‬

‫وقتی داستان حضرت موسی را می خوانيد‪ ،‬آن جائی که دريا شکافته می شود و داستانی است که دقيقا در‬
‫تورات هم وجود دارد و حدود مکانی آن هم دقيقا معلوم است که راجع به خليج عقبه و نزديک دريای‬
‫مديترانه می شود در نزديکی آن خليج عقبه قرار دارد « يم » به کار برده شده است وقتی راجع به رود نيل‬
‫صحبت می شود و می گويد « القه فی اليم » آن چه صندوقچه که حضرت موسی در آن بوده را بايد داخل‬
‫« يم » می انداختند ‪ .‬ولی جاهای ديگری داريم که کلمه « بحر » به کار برده شده است ‪ .‬و چيزی که در‬
‫اين وسط خيلی جالب است اين است که در داستان موسی و خضر هم می گويد ‪ « :‬مجمع البحرين » ‪.‬‬

‫يعنی وقتی اين را به مساله « سهينه » اضافه می کنيم توجه ما را به جنوب جلب می کند يعنی انگار تمام‬
‫فضايی که برای اين داستان ساخته می شود برای يک عربی که در آن زمان می توانسته اين رابطه ها را‬
‫تشخيص دهد به جنوب ارجاع می دهد نه شمال ‪.‬‬

‫اين بابی است که اگر باز شود به نظر می رسد که نتايج خوب و جالبی در برداشته باشد و اين مبحث معنا‬
‫شناسی تحت عنوان روزمره زدايی اگر به عنوان يک متدولوژی در حوزه مهاهيم قرآنی به کار گرفته شود به‬
‫نظر می رسد که در حوزه تهسير فضای جديدی را باز خواهد و جاهايی که در سابق به بن بست می رسيديم‬
‫االن ممکن است که بتوانيم راه های جديدی را ببينيم ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬با توجه به اين که قرآن نقش فرهنگ سازی دارد ‪ ،‬ساختن کلمات جديد که به کار برده شده اند‬
‫‪....‬‬

‫استاد ‪ :‬بحث بعدی ماست به آن هم می رسيم ‪ .‬يعنی بحث اختصاصی سازی و بحث ساختن واژه های جديد‬
‫و ‪ ...‬را داريم ‪ .‬آن هم جزء گونه های روزمره زدايی است ‪.‬‬

‫استاد ‪ « :‬يم » مربوط به شمال است ‪ .‬ما راجع به خود عرب ها صحبت می کنيم و راجع به مصر صحبت‬
‫نمی کنيم ‪ .‬در زبان عربی در شمال يعنی آن قسمتی که به شام می پيوندد « يم » و در جنوب يعنی يمن «‬
‫بحر » به کار می رود ‪.‬‬

‫جالب است که در زبان های شمال « بحر » به معنای عمق است نه به معنای دريا ‪ .‬در زبان عربی شمال ‪« ،‬‬
‫بحر » به معنای عمق است و در زبان عربی جنوب « بحر » به معنای درياست ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪173‬‬

‫دانشجو ‪ :‬وقتی که لغت شمال به کار می رود برای خود آن ها روزمره زدايی نيست چون لغت خود آن ها در‬
‫قرآن آمده است ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬ما يک عربی داريم که در حجاز زندگی می کند منظورم از شمال ‪ ،‬شمال حجاز است نه خود حجاز‬
‫يعنی منطقه شام و عربی که در شام زندگی می کند ‪.‬‬

‫منظورم از جنوب ‪ ،‬يمن است ‪ .‬قرآن نه در يمن نازل شده و نه در شام و جالب است که برخی از اين مهاهيم‬
‫مهاهيمی هستند که عرب در خود حجاز با آن ها سروکار نداشته است لذا عرب هر دوی اين ها را گرفته ‪،‬‬
‫هم از شمال و هم از جنوب ولی به معنای غير ‪ .‬يعنی او را به ياد غيری می اندازد غيری که در جنوب‬
‫زندگی می کند يا در شمال زندگی می کند ‪.‬‬

‫يک مثال خيلی جالبی که می توانم بزنم کلمه « خبز» است که در قرآن فقط يک بار به کار رفته است‪ .‬آن‬
‫هم در داستان حضرت يوسف که يکی از زندانيان همراه حضرت يوسف خواب می بيند که «خبز» بر سر‬
‫دارم و پرندگان آن را می خورند و « خبز » فقط همين يک بار در قرآن به کار رفته است و دليل آن هم‬
‫واضح است ‪ .‬دليل آن اين است که در زمان نزول قرآن‪ ،‬قوت غالب مردم عربستان غالت نبوده است و به‬
‫طور روزمره برای سير کردن خودشان از غالت استهاده نمی کردند و قوت غالب غذايی بود که از طريق دام‬
‫تامين می شد‪ .‬غذا هايی که از شير و لبنيات و گوشت تهيه می شده است ‪ .‬علت آن هم فقدان کشاورزی در‬
‫عربستان است يعنی عربستان امکان کشاورزی نداشته است ‪ .‬حداکثر دسترسی آن ها به غذا های گياهی‬
‫برخی از ميوه جاتی است که به صورت محدود از جنس خرما و ‪ ...‬توليد می شده است ‪.‬غله به اين معنا که‬
‫گندم و جو بکارند و آن را آرد کنند و با آن نان بدزند پديده هايی نيست که رايج در عربستان بوده باشد و‬
‫اين ها به عنوان قوت غالب از نانی استهاده کنند که از گندم و جو ساخته شده است ‪ .‬به تدريج اين اتهاق رخ‬
‫می داده است ولی در آن زمان‪ ،‬هنوز اين مساله رايج و روزمره ای نبوده است‪ .‬اگر ما ايرانی ها بوديم می‬
‫گهتيم اگر قرار باشد که خداوند از نعمت و برکتش صحبت کند اول نعمت و برکت نان است ‪ .‬اما در قرآن‬
‫هيچ گاه از نعمتی به نام نان صحبت نمی شود و حتی در يک مورد هم که در مورد نان صحبت می شود‬
‫موردی است که ربطی به نعمت بودن نان ندارد و کاربرد آن وجه ديگری و آن هم در مورد مصر است ‪ .‬يعنی‬
‫نان پديده شناخته شده ای برای همسايه است‪ .‬ما هم می دانيم که نان چيست ولی نانی را که برای همسايه‬
‫می شناسيم اگر راجع به چيزی صحبت می شود که اصال عرب نمی شناخت بی ربط بود ولی وقتی راجع به‬
‫چيزی صحبت می شود که عرب می شناسد ولی برای او روزمره نيست معنای ديگری دارد ‪ .‬به اين ترتيب‬
‫هيچ گاه قرآن نمی گويد ‪ « :‬پاستا» « نودل » چون يک عرب هيچ تشخيصی از اين ها ندارد ‪ « .‬پاستا » را‬
‫در ايتاليا مصرف می کنند و « نودل » را در چين و ژاپن مصرف می کنند ‪ .‬ولی وقتی می گويد ‪ « :‬خبز »‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪174‬‬

‫می دانند که چيست چون در مسافرت به مصر يا ‪ ...‬آن را ديده اند‪ .‬خود آن ها هم ممکن است اتهاقی نانی‬
‫خورده باشند اما برای آن ها يک پديده روزمره و هميشگی نيست ‪.‬‬

‫اين هم نمونه ی ديگری از پديده ی روزمره زدايی است ‪ .‬در ايران خيلی از واژه هايی که از اول آمدند و‬
‫خيلی فرنگی بودند االن روزمره هستند وقتی که در کل تهران فقط يک شازده فرمانهرما در شميران تلهن‬
‫داشت و يک ناصر الدين شاه در کاخ گلستان و اين ها با يک خط تلهن با هم وصل بودند تلهن معنايی‬
‫متهاوت داشته با االن که هر فردی در جيبش يک موبايل دارد و هر فردی در کارت ويزيتش چند شماره‬
‫تلهن نوشته است ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬اين اتهاق در زمان نزول رخ نداده است ؟‬

‫‪–3‬‬ ‫استاد ‪ :‬خير در زمان نزول نبوده است و قرن ها بعد آن اتهاق رخ داده است در نجد و حجاز تا همين‬
‫‪ 2‬قرن اخير دريانوردی هيچ گاه مهم نبوده است و در اين ‪ 2 – 3‬قرن اخير است که دريانوردی اهميت يافته‬
‫است‬

‫دانشجو ‪ :‬غير از مساله ی مکان می توان اين مساله را در مورد قبايل مختلف عرب هم در نظر گرفت ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬آن هم مکان می شود يعنی در يک زمان زندگی می کنند اما با هم فاصله ی مکانی دارد و الزم‬
‫نيست که ملت های مختلف باشند ‪ ،‬قبايل مختلف هم باشند امکان دارد ‪ .‬همين بحث شمال و جنوب که با‬
‫هم می کرديم بحث قبائل است ‪ .‬اعراب شمالی و جنوبی با هم تهاوت قبيله ای دارند ‪.‬‬

‫اين بحث ادامه دارد ‪ .‬بحث بعدی ما هم جا به جايی گهتمانی است يعنی بعد از جا به جايی زمانی و مکانی‬
‫بحث روزمره زدايی گهتمانی است که در آن بحث مباحثی مثل اختصاصی و ‪ ...‬را بحث خواهيم کرد ‪.‬يعنی‬
‫آن جائی که يک دين خودش يک سری مههوم سازی می کند که برای خود آن دين هستند ‪ .‬قرار هم‬
‫نيست که جلسه ی بعد ‪ ،‬بحث تمام شود چون بحث ما ‪ 2‬ترمه است يعنی قرار است که اين بحث ادامه‬
‫داشته باشد ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪175‬‬

‫معنا شناسی ‪ :‬جلسه ‪12‬‬


‫روزمره زدایی گفتمانی‬
‫راجع به واژگان و مسائلی که می تواند در بحث ترجمه از نظر واژگان وجود داشته باشد صحبت می کرديم ‪.‬‬

‫درباره روزمره زدايی گهتمانی بحث می کنيم‪ .‬در مورد واژگان و لغاتی که در قران کريم به کار برده شده اند‬
‫يکی از بحث هايی که در فهم قرآن خيلی اساسی است و تاثيرش را در ترجمه می گذارد بحث روزمره زدايی‬
‫است ‪ .‬جلسه پيش درباره روزمره زدايی با جابه جايی زمانی و مکانی يعنی بحث ارکائيسم و آلتروئيسم «‬
‫دگر گرايی » آاشنا شديم و قرار شد که امروز به بحث روزمره زدايی گهتمانی بدردازيم ‪.‬‬

‫اجماال اين ک ه وقتی درباره گهتمان صحبت می کنيم ‪ ،‬شرايطی است که کالم در آن پديد می آيد ‪ .‬شرايطی‬
‫که در آن شرايط ‪ ،‬کالم ‪ ،‬معنای خودش را پيدا می کند و وقتی که کالم از آن شرايط بيرون بيايد معنای‬
‫خودش را نخواهد داشت ‪.‬‬

‫برخی گهتمان ها محلی اند برخی خانوادگی اند و برخی گهتمان ها جهانی هستند ‪ .‬حتی ممکن است در‬
‫فضای دانشجويی و خوابگاهی يک خاطره خانوادگی را که برای دوستتان تعريف می کنيد متوجه نشود که‬
‫قضيه آن خاطره چيست ‪.‬‬

‫علت آن اين است که ان خاطره بر اساس و پشتوانه يک گهتمان خانوادگی شکل گرفته است در حالی که‬
‫دوست شما در جريان آن گهتمان نيست آن مجموع شرايطی که ايجاد معنا می کند و در فضای آن شرايط‬
‫است که معنا که به کار می رود فهميده می شود و خار از آن شرايط وقتی که معنا به کار می رود فهميده‬
‫نمی شود ‪.‬‬

‫کودکان که بسياری از مسائل را متوجه نمی شوند دقيقا به دليل اين است که گهتمان را بلد نيستند ‪.‬‬
‫افرادی که غريب هستند و اهل جای ديگری هستند و وارد شهر يا کشور ديگری شده اند خيلی از مسائل را‬
‫متوجه نمی شوند و خيلی از رفتار های آن ها مثل رفتارهای آدم های خُل وضع می ماند و حتی موجب‬
‫مسخره ديگران می شود گاهی اوقات رفتارهای عجيب و غريبی که انجام می دهند به دليل اين است که‬
‫گهتمانی که در آن قرار گرفته اند متوجه نمی شوند ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪176‬‬

‫اگر آن فرد را به شهر خودش ببرند خيلی آدم عاقلی است و همه چيز او روی حساب و کتاب است اما وقتی‬
‫که در يک فضای جديد می آيد چون گهتمان را متوجه نمی شود نمی تواند به درستی در جريان قرار گيرد‬
‫و ممکن است رفتار او همه را به تعجب وادار کند ‪.‬‬

‫اين بحث گهتمان است ‪ .‬الزاما هم زمانی يا مکانی نيست و ممکن است مربوط به يک طبقه اجتماعی خا‬
‫يا مربوط به يک فرهنگ به خصوصی باشد مثال در فرهنگ مسلمانان يا شيعه گهتمان هايی وجود دارد و در‬
‫فضای آن گهتمان خيلی از کارها معنا دارد ولی خار از آن گهتمان آن کار معنا ندارد يا حداقل آن معنا را‬
‫ندارد ‪ .‬طبيعتا در بحث پديد آمدن متن ها هم اين گهتمان ها کامال تاثير دارند يعنی در واقع اگر بدانيم که‬
‫در آن زمان در چه پاره ای گهتگو می شده است وقتی که متن را می خوانيم اين متن مثل نانی که به تنور‬
‫می چسبد کل اين متن به جای خودش می چسبد ولی وقتی نمی دانيم که در آن فضا درباره چه چيزی‬
‫گهتگو می شده است ونمی توانيم معنای مطلب را درست متوجه شويم ‪ .‬يک مثال ساده بيرون از قرآن برای‬
‫شما می زنم ‪.‬‬

‫يک جمله ای از امام صادق ( عليه السّالم ) نقل می شود که ‪ :‬ال جبر و ال تهويض بل امر بين االمرين ‪.‬‬

‫اين دقيقا موضع شيعه را در مساله جبر و اختيار تعيين می کند اما اين چه چيزی را تعيين می کند ؟ در‬
‫يک نگاهی هيچ چيزی را تعيين نمی کند چون می گويد ‪ :‬ال جبر و ال تهويض ‪ .‬نه جبر را تأئيد می کنيم و‬
‫نه تهويض را ‪ .‬پس شما چه چيزی را تأئيد می کنيد ؟ بل امر بين االمرين ‪ .‬اگر ندانيم آن امرين چه چيزی‬
‫هستند چگونه می توانيم بين آن ها را تصور کنيم ‪.‬‬

‫پس قاعدتا کسی که بخواهد بداند که آموزه حضرت در مورد مساله ی جبر و اختيار چيست اول بايد يک‬
‫تصور روشنی از نظريه جبر و تهويض داشته باشد و بعد تصور کند که « امر بين االمرين » به چه معنايی‬
‫است واال معنای روشنی نخواهد داشت ‪.‬‬

‫مثال در قرآن کريم می فرمايد ‪ « :‬ال تجهر بصالتک و ال تخافت بها و ابتغ بين ذلک سبيال » ( اسراء ‪) 110 /‬‬

‫اين هم چيزی شبيه « ال جبر و ال تهويض بل بين االمرين » است ‪ .‬جهر و مخافته يا تخافت خير‪ .‬بلکه‬
‫چيزی بين اين دو ‪ .‬اگر ندانم که جهر و مخافته به چه معنايی است امر بين االمرين آن را چگونه می توانم‬
‫تشخيص دهم ‪.‬‬

‫در جای ديگری وقتی که راجع به نماز مشرکين صحبت می کند تعبير ديگری را به کار می برد که از نظر‬
‫تهسير قرآن به اين بحث کمک می کند چون می گويد ‪ « :‬و ما کان صالتهم عند البيت االمکاء و تصديه »‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪177‬‬

‫يعنی کامال مشخص است که مشرکين وقتی که مشغول به صالة بوده اند با مکاء و تصديه يعنی با جيغ و‬
‫فرياد بوده است ‪.‬‬

‫منظور از جهر در اين جا معلوم می شود که وقتی به يک عرب می گهتند ‪ « :‬ال تجهر بصالتک » يعنی آن‬
‫بازی ها نباشد ‪.‬‬

‫اما « و ال تخافت » آن به چه معنايی است ؟ قاعدتا طرف بايد منظور از آن را می فهميده است ‪ .‬نماز به‬
‫طريق مخافته نمازی بوده که مسيحی ها می خوانده اند ‪ .‬يعنی اصال نمی شنيدند که چه می خوانده است و‬
‫آن ها می گهتند ‪ :‬آدم بايد خودش باشد و خدا خودش و هيچ کس نبايد صدای آدم را بشنود ‪.‬‬

‫نه تصور روشنی داريم از اين که عرب جاهلی در « عند البيت » چگونه نماز می خواند و نه تصور روشنی‬
‫داريم از اين که مسيحی ها چگونه نماز می خواندند و آن چه که در اين وسط قرار می گيرد برای ما احتيا‬
‫به تبيين دارد يعنی فردی بايد برای ما توضيح دهد که « و ابتغ بين ذلک سبيال » به چه معنايی است و‬
‫چگونه بايد نماز بخوانيم ولی وقتی که در فضای گهتمانی قرار داشته باشيم و مصداق اين ها برای ما روشن‬
‫باشد ‪.‬‬

‫« و ابتغ بين ذلک » آن هم برای ما روشن تر خواهد بود ‪ .‬دقيقا به همين دليل است که کتب فقهی ما بحث‬
‫جهر و اخهات در نماز را مطرح می کنند ولی ارتباط آن با اين آيه چيست ؟‬

‫خيلی جالب است که فقهای ما ظاهرا اصطالح را از قرآن گرفته اند و اگر فرض بر اين باشد که اين اصطالح‬
‫از قرآن گرفته شده است فاجعه است چون به جای « ال تجهر بصالتک و ال تخافت بها » می گويد ‪ « :‬اجهر‬
‫فی بعض صالتک و خافت فی بعضها » به هيچ وجه « وابتغ بين ذلک سبيال » در کار نيست يعنی در تمام ‪5‬‬
‫نمازی که می خوانيم خالف آيه قرآن عمل می کنيم اگر منظور از جهر و اخهات که در قرآن کريم است‬
‫همان باشد که فقها می گويند ولی ظاهرا آن نيست يعنی منظور از اين که می گويد ‪ « :‬ال تجهر » يک جهر‬
‫ديگری است نه اين جهری که فقهاء می گويند نماز صبح و مغرب و عشاء به جهر خوانده شود ‪.‬‬

‫در تخافت هم بايد تأملی کرد که آيا نماز ظهر و عصر را که می خوانيم مصداق « ال تخافت » هست يا خير ؟‬
‫شايد باشد ‪ .‬مسيحی ها نمازشان را آهسته تر از نمازی می خواندند که ما در ظهر و عصر می خوانيم ‪.‬‬

‫برخی وقتی نماز ظهر و عصر می خوانند شما فقط حرکت لبان آن ها را می بينيد اما هيچ صدايی شنيده‬
‫نمی شود ‪.‬‬

‫به هر حال اين يکی از مواردی است که کامال می توان مثال آورد که فضای گهتمانی خيلی در درک معنای‬
‫« ال تجهر و ال تخافت » تاثير دارد ‪ .‬در حالی که صالة يک چيز کامال روزمره ای برای ماست و کامال مبتال‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪178‬‬

‫به است و هر روز و بلکه هر ساعت هر روز با اين مساله دست به گريبان هستيم و به نظر می رسد که اين از‬
‫آن جاهايی است که بايد يک مطالعه جدی صورت گيرد برای اين که يک فضای گهتمانی شناخته شود و به‬
‫درستی متوجه شويم که معنای « و ابتغ بين ذلک سبيال » که مامور به آن هستيم چيست ‪.‬عين داستان «‬
‫ال جبر و ال تهويض بل امر بين االمرين » در اين جا تکرار شده است ‪.‬‬

‫اين نمونه ای است از جايی که می گوئيم با فضای گهتمانی مواجه هستيم اگر اندکی تامل کنيم خواهيم ديد‬
‫که اين بحث فضای گهتمانی مصداق های زيادی می تواند در قرآن کريم و ‪ ...‬داشته باشد و کافی است که‬
‫فقط اين گونه تصور کنيم که عبارتی که گهته می شده مرجع آن عبارت مشخص بوده است ‪.‬‬

‫مثال فرض کنيد که يکی از رجال سياسی در اين اوضاع خطير يک سخنرانی می کند برای کسانی که فضای‬
‫کشور را می دانند و اتهاقاتی که در طی يک سال گذشته و سی و يک سال گذشته افتاده را می دانند و‬
‫زندگی می کنند تک تک اين جمله ها مرجع خودش را پيدا می کند و افراد می فهمند که آن حرف ها‬
‫متوجه چه کسانی است حتی اگر اسم برده نشود و به صراحت بيان نشود کامال می توان فهميد که در مورد‬
‫چه کسی صحبت می کنند ولی طبيعی است که وقتی اين فضای گهتمانی را حذف کنيد چيزی از آن باقی‬
‫نمی ماند ‪.‬‬

‫شما بعد از دو هزار و پانصد سال کتيبه داريوش را می خوانيد که نوشته ‪ :‬خدا اين کشور را از ‪ 3‬چيز بدايد «‬
‫قحطی و خشکسالی و دروغ » می گوئيد کدام دروغ ؟ چه کسی دروغ گهته است ؟ اگر فردی نداند که‬
‫داستان چيست می گويد قحطی و خشکسالی و آشوب و بی سامانی درست است اما دروغ؟!‬

‫هميشه به نظرمان می رسد که آشوب و بی سامانی يک امر سياسی است و خيلی طبيعی است که يک‬
‫پادشاه بگويد خدا کشور را از آشوب و بی سامانی بدايد ‪ .‬قحطی و خشکسالی به نوعی به سياست های‬
‫اقتصادی يک دولت مربوط می شود و خيلی طبيعی است ‪ .‬اما دروغ يک مساله اخالقی است و بيشتر انتظار‬
‫داريم که اين حرف را يک موبد يا روحانی زردشتی بزند ‪ .‬و می فهميديم که پند اخالقی می دهد ولی‬
‫پادشاه اين کشور در کتيبه بگويد خدا کشور را از ‪ 3‬چيز بدايد و يکی از آن ها دروغ است ؟ !دروغ چه‬
‫خاصيتی می تواند داشته باشد ؟ با اين فاصله ای که از متن گرفته ايم نمی توانيم درست متوجه شويم که‬
‫اين دروغ چيست ‪ .‬در حالی که اگر تاريخ اين سلسله را بدانيد متوجه می شويد که اين سلسله ‪ 2 – 3‬بار در‬
‫اثر دروغ به شدت آسيب ديده و پايه های آن متزلزل شده است ‪.‬‬

‫يکی از آن ها اين است که وقتی کمبوجيه پسر کورش مرد‪ ،‬فرزندی به نام برديا داشت ‪ .‬آن مغ بزرگ که در‬
‫واقع آيت اهلل العظمی سيستم هخامنشی ها بود و حتی بيشتر از آيت اهلل العظمی بود چون تمام مقامات‬
‫مذهبی کشور تحت اختيار او بود ‪ ،‬شازده پسری داشت که می خواست بعد از کمبوجيه پادشاه شود ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪179‬‬

‫برديا را آن موقع در تلويزيون و ‪ ...‬نشان نمی دادند که مردم چهره او را بشناسند و بنابرابن او را در سياه چال‬
‫کردند و پسر اين مغ را بر تخت نشاندند و گهتند برديا است که در تاريخ ايران به برديای دروغين معروف‬
‫شد ‪.‬‬

‫اين يکی از آن دروغ هاست که داريوش آمد و اين دروغ را برمال کرد و اين ها را حذف کرد و ‪ 3‬روز در ايران‬
‫مراسم مغ کشی اجرا شد ‪ .‬ملت ايران آن قدر از دست آن مغ عصبانی شده بودند که تا ‪ 3‬روز هر چه مغ می‬
‫ديدند می کشتند تا اين که بر نحوی اين غائله را خاتمه دادند ‪.‬به روحانيون زردشتی مغ می گهتند ‪.‬‬

‫يکی از اصلی ترين مرجع هايی که می گويد ‪ :‬خدا اين کشور را از دروغ بدايد ‪ ،‬اين قضيه است که يک دروغ‬
‫چنين حوادثی را برای يک کشور به وجود می آورد اما ما که می بينيم می گوئيم بله دروغ خيلی بد است ‪.‬‬
‫اما ايشان که در حال موعظه کردن نيست ‪.‬‬

‫اگر قرار باشد کسی انسان را موعظه کند آدم ترجيح می دهد که يک روحانی آدم را موعظه کند تا يک‬
‫پادشاه و او هم قصد موعظه نداشته است ولی چون ما شرايط گهتمانی را نمی دانيم متوجه نمی شويم که‬
‫اين که می گويد خدا اين کشور را از دروغ بدايد به کجا می زند و چه موضوعی مد نظر اوست ‪.‬‬

‫وقتی به آيات قرآنی هم مراجعه می کنيد آياتی را داريم که به همين دليل مهسرين در مورد برداشت از آن‬
‫دچار تعدد اقوال شده اند مثال « عبس و تولی ان جاءه االعمی » قضيه چه بود ؟ دعوا سر چه بوده است؟‬

‫مهسرين در اين مورد خيلی بحث دارند‪ .‬برخی گهته اند عبد اهلل بن ام مکتوم از اصحاب حضرت نابينا بود و‬
‫خدمت حضرت آمد و حضرت از او روی برگرداند که اين قول با سجايای اخالقی پيامبر و اين که «انک لعلی‬
‫خلق عظيم » جور در نمی آيد ‪ .‬از آن طرف می گويند يک فرد ديگری عبداهلل بن ام مکتوم را ديد و روی‬
‫برگرداند و حضرت به او تذکر می دهد که اين رفتار درستی نيست و چيزهای ديگر ‪.‬‬

‫از آن طرف می دانيم که در زندگی پيامبر اتهاقاتی افتاده بود که می توانست خيلی از اين موارد را برانگيزد ‪.‬‬

‫مثال داستان مؤآخات را داريم که پيامبر بين مهاجرين و انصار دو به دو بين افراد رابطه اخوت و برادری‬
‫برقرار کردند ‪.‬‬

‫در قضيه مؤآخات می دانيم که برخی افراد با ترش رويی و ناراحتی برادری ديگری را قبول کردند و احساس‬
‫می کردند که اين فرد از نظر برادری در شأن من نيست و حقم بود که برادر بهتری گيرم بيايد اين اتهاقات‬
‫در خيلی از جاهای قرآن می تواند بازتاب داشته باشد يعنی جاهايی که قرآن می خواهد برخی از اين‬
‫تبخترها و احساسات را نکوهش کند ولی برقراری ربط بين اين ها طبيعی است که در زمانی که اين آيات‬
‫نازل می شد به محض اين که آيه نازل می شد افراد متوجه می شدند که منظور از اين آيه چيست ؟ولی‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪180‬‬

‫االن مهسرين بايد به ما بگويند که منظور از آيه چه کسی بوده است ‪ .‬يا اين که به طور کامال کلی و اجمالی‬
‫در نظر بگيريم که فردی « عبس » به فردی ديگری بدون اين که بخواهيم مصداق يابی کنيم که طبيعتا در‬
‫اين موارد رابطه احساسی ما با عبارت کمتر می شود و با عبارت ارتباط کاملی برقرار نمی کنيم و ارتباط ما‬
‫ارتباط ضعيف تری خواهد بود ‪.‬‬

‫اين داستان در حوزه مهردات هم تا حد زيادی خودش را نشان می دهد و فضاهای گهتمانی ای هست که‬
‫باعث می شود معنايی که از مهردات دريافت می کنيم معنای متهاوتی باشد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬درمورد اين داستان و موارد ديگر قرآن می خواهد يک پيام کلی را به عنوان برداشت کنيم و از آن‬
‫استهاده کنيم ‪ .‬پس اگر قسمت در فضا قرار گرفتن آن حذف شود در حقيقت به موضوع خللی وارد نمی شود‬
‫و ما موضوع اصلی را دريافت کرده ايم حال اگر آن فضا را ندانيم به دريافت ما خللی وارد نمی شود ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬حرف شما را قبول دارم و بارها عرض کرده ام که ادعای من اين نيست که اگر اين موقعيت را ندانيم‬
‫اصال پيامی از عبارت دريافت نمی کنيم ما پيام عبارت را دريافت می کنيم منتهی اگر بدانيم پيام بهتر و‬
‫دقيق تری دريافت می کنيم بحث بر سر دريافت اتم و اکمل است و بحث بر سر درک و عدم درک نيست ‪.‬‬

‫باالخره همين که می گوئيد « عبس و تولی ان جاءه االعمی ‪ » ...‬يک قاعده کلی از آن دريافت می کنيم‬
‫بدون اين که مرجع کلی آن را بدانيم ولی اگر اين برای ما ناظر به يک اتهاق افتاده بود ممکن بود که زوايای‬
‫ريزتر و روشن تری به ما منتقل شود ‪ .‬بنابراين حرف شما را تأئيد می کنم يعنی به همان اندازه که عبارت را‬
‫متوجه می شويم می توانيم از آن دريافت داشته باشيم و عبارات قرآنی هم اين گونه نيست که اقراء به جهل‬
‫کنند يعنی باالخره گوينده کالم خداست و عبارت طوری است که اگر فضای گهتمانی را هم ندانيد معنا را‬
‫برعکس نمی فهميد‪.‬‬

‫در بحث های زبان شناسی وقتی راجع به زبان عادی صحبت می کنيم ممکن است کامال برعکس باشد ‪.‬‬

‫مثال پدری به بچه اش قول داده که اگر امتحانات خود را ‪ 20‬گرفتی يا اين که معدل بااليی آوردی برای تو‬
‫دوچرخه می خرم ‪.‬‬

‫بعد آن پسر کارنامه اش را به پدرش نشان می دهد و معدل او ‪ 10‬است به پدرش می گويد دوچرخه برايم‬
‫می خری ‪ .‬او هم ( به طعنه ) می گويد ‪ :‬بله می خرم ‪ .‬حتما می خرم ‪ .‬فرض کنيد اين را در جايی ثبت‬
‫کنند و سند شود ‪ .‬طبيعی است که در آن شرايط گهتمانی حرف او به اين معناست که قطعا برايت نمی خرم‬
‫و تو اصال ارزش دوچرخه خريدن را نداری و در آن شرايط گهتمانی ‪ 180‬درجه معنای مخالهت پيدا می کند‬
‫واگر فردی بر اساس عبارت بخواهد معنای آن را بههمد معنا را کامال برعکس متوجه می شود ‪ .‬اما در مورد‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪181‬‬

‫قرآن از نظر کالمی می دانيم که قرآن اقراء به جهل نمی کند و کال اقراء به جهل نمی کند و خدا عالم به‬
‫جميع احوال است و می دانسته که اين متن قرار است به صورت نوشته به ما منتقل شود و افرادی وجود‬
‫دارند که ممکن است فضای گهتمانی صدور عبارت را ندانند طبيعتا ما با جنين مواردی مواجه نيستيم ‪.‬‬

‫ولی مواردی مثل ‪ « :‬ذق انک انت الحليم الحکيم » که وقتی راجع به فردی که اهل جهنم است می گويد‬
‫بچش تو حليم و حکيم هستی ‪ 180 ،‬درجه معنای برعکس دارد به دليل شرايط گهتمانی ‪.‬‬

‫يعنی تو هيچ چيز نمی فهمی ‪ .‬پس حق توست که آتش جهنم را بچشی ‪ .‬ولی اقراء به جهل رخ نمی دهد‬
‫چون از قرائن مقاليه متوجه می شويد که در اين جا معنا ‪ 180 ،‬درجه برعکس است ‪.‬‬

‫يا « فبشره بعذاب عليم » بشارت که هميشه به چيزهای خوب است و منظور از « فبشره » « فانذره » است‬
‫و ‪ 180‬درجه معنای مخالف پيدا می کند ‪.‬‬

‫و البته همراه با استهزاء و تمسخر ولی چون قرائن مقاليه وجود دارد و به فهم خواننده کمک می کند اين‬
‫کاربردها را در قرآن داريم ‪.‬‬

‫ولی در جاهايی که فهم عبارت مبتنی بر گهتمان باشد و معنای آن معنای متهاوتی باشد آن هم در شرايطی‬
‫که گهتمان را در اختيار نداريم اگر بدذيريد که چنين چيزی در قرآن وجود دارد شرايط نگران کننده ای‬
‫بوجود می آيد ‪.‬‬

‫ممکن است بگوئيد که آياتی در قرآن وجود دارند که معنای آن خالف عبارت است و هيچ قرينه ی مقاليه‬
‫ای هم وجود ندارد مثل آن مثالی که پدر به پسرش گهت « برايت می خرم »‪.‬‬

‫از نظر زبان شناسی چنين امکانی وجود دارد به دليل مقدمات کالمی می گوئيم اگر چنين چيزی در قرآن‬
‫باشد اقراء به جهل است ‪ .‬باالخره خداوند حکيم می دانسته که افرادی اين قرآن را خواهند خواند که اين‬
‫قرائن را ندارند واال از نظر زبان شناسی چنين امکانی کامال وجود دارد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬فرق اين مورد با موردی که قرآن گهتمان را باز می کند چيست ؟‬

‫استاد ‪ :‬مگر چنين چيزی داريم ؟‬

‫دانشجو‪ :‬مثال داستان ذی القرنين و ‪...‬‬

‫استاد ‪ :‬اين به خاطر اين است که عرب ها در آن فضا نبوده اند ‪ .‬بايد باز کند ‪.‬‬

‫آن چه که مربوط به عصر نزول است می توانيد موردی را بياوريد که خداوند فضای گهتمانی را باز کند؟‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪182‬‬

‫دانشجو ‪ « :‬تبت يدا ابی لهب و تب »‬

‫استاد ‪ :‬فضای گهتمانی آن را از بيرون می دانيم ‪.‬‬

‫بسم اهلل الرحمن الرحيم ‪ .‬تبت يدا ابی لهب و تب‬

‫ابو لهب چه کاری کرده بود ؟ چرا مورد لعن و نهرين قرار گرفته است ؟ اين ها را از بيرون می فهميم و خود‬
‫اين عبارت در اين باره چيزی را نمی گويد ‪.‬‬

‫« ما اغنی عنه ماله و ما کسب » قضيه ی مال او چيست ؟ اين ها را از بيرون بايد بدانيم ‪ « .‬و امراته حمالة‬
‫الحطب »اگر ندانيم که زن ابولهب که بود و چه رابطه ای در اين قضيه داشت قضيه را نمی فهميم ‪.‬‬

‫همه اين ها زير ساخت های گهتمانی دارد که اين ها را از بيرون می فهميم يا بايد بدانيم و اگر ندانيم معنای‬
‫عبارت را نمی فهميم که اين که زن او حمل کننده هيزم است به چه معنايی است که قرار است چه اتهاقی‬
‫رخ دهد ‪ .‬از اين موارد زياد داريم ‪ .‬با يک مقدمه کالمی می توانيم به اين نتيجه برسيم که هيچ کدام از اين‬
‫مواردی که نسبت به گهتمان آن آگاهی نداريم به معنای اين نيست که معنا را بد متوجه شويم يا اصال‬
‫متوجه نشويم ‪.‬‬

‫ولی اين که اگر فضای گهتمانی را بشناسيم ‪ ،‬بتوانيم معنای اتم و اکملی از عبارت به دست آوريم بحث‬
‫ماست و نمی خواهيم بگويم که اگر آن را از نظر گهتمانی نشناسيم فاجعه ای رخ می دهد ‪.‬‬

‫چون ما در فضای معنا شناسی صحبت می کنيم اين موضوع وقتی که روی اجزاء کالم می آيد ( مثل معنا‬
‫شناسی يک واژه ) می تواند فهم ما را از واژه کامال تحت تاثير خودش قرار دهد ‪.‬‬

‫با يک مثال بحث روی واژگان را شروع می کنيم ‪.‬‬

‫درباره واژه ی حنيف و اين که « حنف » به معنای « انحراف » است توضيح داده ايم ‪ .‬حنيف يک مثال‬
‫خوبی برای شروع بحث ماست يعنی فردی که در فضای گهتمانی عصر نزول زندگی می کند دقيقا گروهی را‬
‫به نام « حنهاء » می شناسد و می داند که در زمان جاهليت چه ظلمی به اين ها رفته است و چطور در‬
‫زمان جاهليت اين ها را يک گروه منزوی و منهور و بدعت گذار و منحرف می شمردند ‪.‬‬

‫وقتی راجع به اين صحبت می شود که « ما کان ابراهيم يهوديا و ال نصرانيا و لکن کان حنيها مسلما »‬
‫چيزی که او از اين عبارت برداشت می کند کامال در آن فضای گهتمانی اين نگاه را به وجود می آورد که‬
‫دين حنيف که اين حضرات قبل از اسالم در آن بوده اند يک دين بسيار ريشه دار است و اين دين اين قدر‬
‫قديمی است که حتی ابراهيم هم جزء حنهاء بوده است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪183‬‬

‫اين دقيقا تأئيد کننده اين نکته است که عمال اسالم هم ادامه يک دين کهن و قديمی است و اسالم هم به‬
‫دنبال اين که دين جديدی بياورد نيست و به دنبال احياء دين حضرت ابراهيم است ‪.‬‬

‫برای کسانی که اين سؤال را بکنند که اگر حضرت ابراهيم دينی داشت و مسلمان بود پس چرا در طول اين‬
‫همه قرن های متمادی چيزی به نام اسالم وجود نداشته است و پيامبر ماست که می آيد و دين اسالم را‬
‫معرفی می کند اين آيه عمال در پاسخ می گويد ابراهيم هم مسلمان بود و پيروان او هم وجود داشتند و شما‬
‫هم پيروان او را می شناسيد و پيروان او همان کسانی بودند که در جامعه عرب به نام « حنهاء » شناخته می‬
‫شدند ‪.‬‬

‫در اين جا حنيف بيشتر کلمه ای است که با بار گهتمانی که حمل می کند می خواهد يک سابقه را بيان‬
‫کند و اين کلمه که می خواهد يک سابقه را بيان کند با آن کلمه ای که در زمان جاهليت به کار می رفته‬
‫است حنيف به عنوان يک عده منحرف ‪ ،‬دچار يک تحول معنايی شده است ‪ .‬درست است که مصاديق‬
‫خودش را حهظ کرده است اما دچار يک تحول معنايی شده است ‪ .‬به اين ترتيب ما با يک پديده ی روزمره‬
‫زدايی گهتمانی در اين جا مواجهيم يعنی حنيف به معنای روزمره اش به کار نرفته است و حنيف از معنای‬
‫روزمره خودش خار شده و در واقع ما با يک نوع « هنجار شکنی » سروکار داريم ‪ .‬البته نمی دانم که از‬
‫هنجار شکنی چه برداشتی داريد ‪ .‬چون هر وقت که اين کلمه به کار می رود فکر می کنيم بايد چيزی را‬
‫بشکنيم و خراب کنيم اما اين گونه نيست ‪ .‬به آن کار هنجار شکنی می گويند يعنی هنجاری که در يک‬
‫فضای که برای کاربرد يک واژه وجود داشته می شکنيم و واژه را در کاربرد جديدی به کار می بريم ‪.‬‬

‫در مورد واژه حنيف يک هنجار شکنی رخ داده است ( در فضای گهتمانی ) به اين ترتيب واژه حنيف که در‬
‫گذشته به معنای يک اقليت کوچک در جامعه عربستان شناخته می شده که از دين آباء و اجدادشان‬
‫منحرف شده بودند امروز به عنوان يک اقليت قابل احترام شناخته می شود که بر عکس تنها گروهی هستند‬
‫که دين آباء و اجدادشان را حهظ کرده بودند و زمينه ساز انتقال به ظهور اسالم هستند و عمال حنيف بودن‬
‫با مسلمان بودن برابر است ‪.‬‬

‫به اين ترتيب حنيف سابقه ای برای اسالم است و به عنوان اين که اسالم را نه به عنوان يک دين جديد و‬
‫بدعت بلکه به عنوان ادامه يک دين که از قبل وجود داشته معرفی می شود ‪ .‬در اين جا با يک تحول معنايی‬
‫مواجهيم ‪.‬‬

‫حال تصور کنيد که فردی بخواهد کلمه حنيف را فارغ از همه اين فضاهای گهتمانی ترجمه کند يا بههمد که‬
‫‪ 2‬حالت دارد ‪ .‬يک حالت اين که معنای تحت اللهظی ريشه شناختی کلمه را در نظر بگيريم ‪ « .‬حنف »‬
‫يعنی انحراف ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪184‬‬

‫« ابراهيم يهودی و نصرانی نبود بلکه منحرفی مسلمان بود ‪ » .‬که معنای بی ربط و مضحکی پيدا می کند ‪.‬‬

‫يک موقع اين که بگوئيم حنيف يک معنای ديگری دارد و به معنای « موحد » بگيريم که « ابراهيم يهودی‬
‫و نصرانی نبود بلکه موحدی مسلمان بود »‪.‬‬

‫اما آيا واژه حنيف از نظر سابقه تاريخی و ريشه و ساخت کلمه ارتباطی به توحيد و موحد دارد ؟ خير‪ .‬دقيقا‬
‫معنايی را از خودمان و بدون هيچ مبنای لغوی به واژه حنيف اضافه می کنيم ‪ .‬و واژه حنيف به هيچ وجه‬
‫معنای موحد نمی داده است ‪.‬‬

‫اين واژه در شرايط فرهنگی آن عصر با يک چرخش معنايی مواجه شده است ‪ .‬ولی چرخش معنايی ای که‬
‫در ف ضای گهتمانی آن دوره کامال درک می شده است و ما به دليل فاصله ای که از فضای گهتمانی گرفته‬
‫ايم درک آن برای ما مشکل است لذا برای آن معانی منحوط می تراشيم ‪ .‬مثل « موحد » که به هيچ وجه‬
‫معنای اصلی خود واژه نيست ‪.‬‬

‫در اين پديده ی روزمره زدايی نکته ای که در مورد حنيف مثال زديم اين بود که متن ما بيشتر ناظر به‬
‫گذشته ی آن است و روزمره زدايی انجام می دهد ‪.‬‬

‫گاهی اوقات متن ناظر بر آينده آن است و روزمره زدايی را انجام می دهد پديده ای که راجع به آن صحبت‬
‫می کنيم پديده ای است که به طور اصطالحی بايد نام آن را « اختصاصی سازی » بگذاريم ‪ .‬يا به اصطالح‬
‫امروزی بايد بگوئيم « فرهنگ سازی » ‪.‬‬

‫متن مقدسی مثل قرآن بخشی از مهرداتی است که در مسير يک فرهنگ سازی يعنی می خواهد در کاربرد‬
‫مهردات فضای جديدی را باز کند و در مهردات در يک فضای فرهنگی جديدی به کار روند ‪ .‬در اين جا هم‬
‫باز با يک روزمره زدايی مواجهيم چون واژه ها از کاربرد روزمره ی خودشان فاصله گرفته اند و در يک فضای‬
‫معنايی جديدی به کار می روند ‪.‬‬

‫مثالی که به عنوان شروع برای اين مساله می توانم بزنم واژه « زکات » است که در لغت عربی به معنای «‬
‫پاکيزگی » است و به صورت کاربرد فعلی در عربی به صورت « زکی يزکی تزکيه » به معنای پاک کردن و‬
‫پاکيزه کردن به کار می رود که در قرآن هم به کار رفته است آن جائی که می گويد‪ « :‬قد افلح من زکها و‬
‫قد خاب من دساها » و به صورت اسمی با تعبير « ازکی » به معنای پاکيزه تر در قرآن به کار رفته است و‬
‫مواردی را مکرر داريم که اين ماده به همان معنای لغوی خودش در کاربردهای اسمی و فعلی در قرآن به‬
‫کار رفته است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪185‬‬

‫قرآن واژه « زکات » را اختصاصی اش می کند و در يک معنای مشخصی که از بنياد های فرهنگ اسالمی‬
‫است به کار می برد يعنی فرهنگ اسالمی آمده و اين را تاسيس کرده است به عنوان يک عبادت مالی که‬
‫چند جنبه ای است که يک جنبه عبادی دارد و يک جنبه اقتصادی و فقرزدايی و کاربردهای مختلهی دارد و‬
‫زکات جوانب مختلهی دارد که يکی از جوانب آن اين است که به عنوان يک عبادت محسوب می شود ‪.‬‬
‫کاربردهای اخالقی و ‪ ...‬دارد ‪ .‬وقتی که « زکات » در اين معنای جديد خودش به کار می رود با پديده‬
‫روزمره زدايی مواجه هستيم يعنی در اين جا هم زکات به معنای روزمره اش به کار نرفته است و زکات در‬
‫معنای جديدی به کار می رود که در مورد آن روزمره زدايی رخ می دهد ‪ .‬اين روزمره زدايی يک روزمره‬
‫زدايی ناظر به گذشته نيست چون به دنبال احياء چيزی يا معرفی سابقه ای نيست بلکه ناظر به آينده و به‬
‫دنبال تاسيس بنيادی است ‪.‬‬

‫از جمله ويژگی هايی که در کاربرد « زکات » در قرآن ديده می شود اين است که مشاهده می کنيد که االن‬
‫که زکات در معنای روزمره زدايی شده و اختصاصی شده خود به کار می رود کاربردهايش هم کاربردهای‬
‫انعطاف پذيری نيستند يعنی وقتی که زکات به معنای قديمش به کار می رود در قرآن صرف می شود ‪« .‬‬
‫زکی ‪ ،‬يزکی ‪ ،‬تزکيه ‪ ،‬ازکی و زکی و ‪ » ...‬ولی وقتی که زکات در معنای اختصاصی شده جديدش به کار می‬
‫رود انعطاف پذير نيست و هنوز انعطاف به دست نياورده است ‪ .‬به همين دليل وقتی می خواهد راجع به اين‬
‫صحبت کند که زکات بدهيد نمی گويد « زکوا » « يا ايها الذين آمنوا صلوا و زکوا » بلکه می گويد ‪ « :‬اقيموا‬
‫الصالة و آتوا الزکاة »‬

‫يعنی چون زکات به معنای اختصاصی جديدش به کار می رود متن ‪ ،‬زکات را به همين صورت زکات به کار‬
‫می برد و آن را صرف نمی کند و از آن فعل نمی سازد ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬صالة هم همين گونه است ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬بله در مورد صالة هم همين اتهاق افتاده است برای همين است که می گويد ‪ « :‬اقام الصالة »‬
‫«اقيموا الصالة » « المقيمين الصالة » ولی نمی گويد ‪ :‬المصلين ‪ ،‬به جز يک مورد که بايد راجع به آن‬
‫صحبت کنيم « فويل للمصلين » ‪.‬اتهاقا در اين يک موردی که « مصلين » به کار می رود وقتی که دقت می‬
‫کنيد می بينيد که اصال راجع به صالة که جزء بنيادهای اسالم است صحبت نمی کند ‪.‬‬

‫« فويل للمصلين الذين هم عن صالتهم ساهون و الذين هم يرائون و يمنعون الماعون »‬

‫در واقع اقامه صالتی رخ نداده است حتی اين احتمال که وقتی سوره را می خوانيد با توجه به اين که سوره‬
‫مکی است اين احتمال که راجع به مصلين غير مسلمان صحبت می کند خيلی زياد است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪186‬‬

‫معموال در قرآن راجع به « صالة » ‪ ،‬تعبير « اقامه صالة » به کار رفته است ‪ .‬اشتباهی که کردم اين بود که‬
‫تعبير « مزکين » به اين معنا به کار برده نشده است اما « مصلين » به کار برده شده است ‪.‬‬

‫« مزکين » را اصال نداريم و زکات به معنای اسالمی خودش در قرآن هميشه « ايتاء » به کار برده شده است‬
‫و هيچ گاه به صورت فعلی به اين معنا به کار نرفته است ‪ « .‬مصلين » هم خيلی کم به کار رفته است و‬
‫معموال به همان صورت « اقامه صالة » به کار رفته است ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬کاربرد « صالة » بيشتر به خاطر افاده ی معنای جديدی از نماز است و « مقيمين الصالة » با «‬
‫مصلين » فرق دارد ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬فرقی است که معموال مهسرين آن را می گويند و با آن فرق کاری نداشتيم ‪.‬‬

‫مهسرين وقتی راجع به تعبير « مقيمين الصالة » و « مصلين » صحبت می کنند اشاره ی آن ها به اين‬
‫است که در اقامه صالة يک اقامه هم هست يعنی در واقع همين که فرد قيام به انجام فرايض الهی می کند‬
‫غير از خود فرضيه يک مههوم قيام به فرضيه هم در اين جا وجود دارد يعنی وقتی که می گوئيد «اقيموا‬
‫الصالة » منظور اين نيست که فقط نماز بخوانيد بلکه منظور اين است که نماز را بر پای داريد‪.‬‬

‫اقامه نماز فقط به معنای خواندن نماز نيست و به معنای پاسداری از حريم نماز هم هست ( در برداشت‬
‫مهسرين ) و به اين شکل بين « مقيمين الصالة » و « مصلين » فرق می گذارند مصلين يعنی فقط کسانی‬
‫که نماز می خوانند اما « مقيمين الصالة » يعنی کسانی که از حريم نماز پاسداری می کنند و نماز را در‬
‫جامعه بر پای می دارند ( مهسرين اين گونه می گويند )‬

‫دانشجو ‪ :‬يکی جنبه ی فردی دارد و مقيمين الصالة جنبه اجتماعی دارد ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬با اين نگاه بله اما من زياد با اين نگاه موافق نيستم ‪.‬‬

‫به نظر من اتهاقی که در مورد « اقامه صالة » رخ داده است شبيه اتهاقی است که در مورد « ايتاء زکات »‬
‫رخ داده است ‪ .‬تهاوت آن در ‪ 2‬چيز است ‪:‬‬

‫‪ – 1‬اين که صالة قبل از اسالم هم به شکل ديگری بوده است اما زکات قبل از اسالم در بين عرب جاهلی‬
‫نبوده است ‪ .‬باالخره صالة برای عرب ها پديده شناخته شده تری بوده چون جاهليت هم صالة داشته اند ولو‬
‫با تهاوت های زياد ‪.‬‬

‫زکات به اين معنا که مقداری از مال را در يک شرايط خاصی که به نصاب خاصی برسد بدردازيد و به مصارف‬
‫زکات برسانيد و به مصارف زکات برسانيد در فرهنگ جاهلی وجود نداشت ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪187‬‬

‫‪ -2‬تهاوت ديگری که در اين بين می تواند وجود داشته باشد اين است که در مسير شکل گيری اصطالح ‪،‬‬
‫اصطالح زکات شکل گرفته است ‪ .‬طبيعتا وقتی که اصطالحی شکل می گيرد بعد از مدتی اجازه ی تصرف‬
‫در آن داريد که با آن فعل و اسم بسازيد به همين دليل است که در مورد صالة زودتر امکان ساختن اسم و‬
‫فعل فراهم شده است تا در مورد زکات ‪ .‬زکات هم اگر اندکی پيش می رفت اين شرايط برايش فراهم می‬
‫شد و فراهم شد اما بيرون از قرآن ‪.‬وقتی که به متون بعد از قرآن هم مراجعه می کنيد می بينيد که زکات‬
‫هم به صورت « زکی يزکی تزکيه» برايش فعل ساخته می شود اما اين کار در قرآن صورت نگرفته است ‪.‬‬

‫يک مسير طبيعی است که صالة اين مسير را زودتر از زکات طی کرده است ‪ .‬البته فقط صالة و زکات نيست‬
‫شده باشد متعدد است ‪.‬‬ ‫اختصا‬ ‫‪ ،‬تعبيرات اين چنينی که در قرآن برای معنای خا‬

‫حتی گاهی اوقات اصطالحات ممکن است فقهی نباشند و اصطالحات اخالقی باشند ‪.‬‬

‫مثال مههومی مثل تقوا که در قرآن بسيار تکرار شده است جزء مواردی است که در قرآن يک واژه کليدی‬
‫است و کامال مشخص است که در بنيادهای اخالقی قرآن تقوا يک کاربرد محوری دارد و اين مساله بر هيچ‬
‫کس پوشيده نيست ‪ .‬ممکن است در مورد اين که تقوا دقيقا چيست خيلی حرف زده شده باشد و حرف های‬
‫زيادی برای شنيدن داشته باشيم اما در مورد اصل اين موضوع که تقوا يکی از مهاهيم محوری در نظام‬
‫اخالقی قرآن است فکر نمی کنم که جای ترديدی وجود داشته باشد و در اين موضوع هم ترديدی نيست که‬
‫در دوره جاهليت يک نظام اخالقی توسعه يافته و منسجمی نداشتيم ‪.‬‬

‫يکی از مشکالت اصلی عرب ها اين بوده که نظام اخالقی آن ها خراب بوده است يکی از اصلی ترين تحوالتی‬
‫که بعد از اسالم در فرهنگ عربی مشاهده می کنيم که رخ داده است ‪ ،‬به وجود آوردن يک نظام اخالقی‬
‫برای آن هاست ‪ .‬طبيعی است که تقوا به اين معنا نمی توانسته در بين عرب ها اين جايگاه را داشته باشد که‬
‫در فرهنگ قرآنی دارد و اين هم يکی از مواردی است که يک نوع اختصاصی سازی صورت گرفته است ‪.‬‬

‫اگر جستجو کنيم می توانيم در حوزه های مختلف عقايد و قوانين و اخالق و ‪ ...‬نمونه های از اين موارد که‬
‫فرهنگ سازی رخ داده است پيدا کنيم مثال مههوم نبوت برای عرب قبل از اسالم چقدر معنای واضح و‬
‫آشکاری داشته است ؟ عرب ها که قائل به نبی خاصی نبودند يا حتی برخی از مهاهيمی که مربوط به‬
‫توحيد می شود مثال مههوم « رب » وقتی که در فرهنگ جاهلی به کار می رود متهاوت است و در‬
‫اصطالحی که در قرآن به کار می رود يک نوع اختصاصی سازی صورت گرفته است ‪.‬وقتی فضا ‪ ،‬فضای‬
‫جاهلی است « رب » تعدد پذير است و رب های مختلهی می تواند وجود داشته باشد‪ .‬اين جاست که می‬
‫گويد ‪ « :‬أارباب منهرقون خير لکم ام اهلل الواحد القهار »‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪188‬‬

‫اما وقتی در فضای اسالمی صحبت می کنيد يک « رب » وجود دارد که رب کل دنياست « الحمد هلل رب‬
‫العالمين »‪.‬بنابراين شبيه اتهاقی که در مورد زکات رخ داده است در اين جا نيز رخ داده است به اين معنا که‬
‫ما با يک مهرده ای مواجهيم که در فضای گهتمانی قبل از اسالم و بعد از اسالم دچار يک تحول کلی شده و‬
‫يک معنای اختصاصی در کاربرد جديد پيدا کرده است ‪.‬‬

‫در اين بين برخی از واژه ها هستند که از دور خار می شوند ولی وقتی که راجع به واژه « رب » صحبت‬
‫می کنيد نمی توانيم چنين ادعايی را داشته باشيم ‪.‬‬

‫واژه « رب » در فرهنگ قرآنی هم يک واژه کامال کليدی است يکی از واژه هايی است که بسيار پر کاربرد‬
‫است و مانور خيلی زيادی در آن روی داده است و تاکيد بر يگانگی آن هاست ‪.‬‬

‫بنابراين با شرايطی مواجهيم که مهرده حهظ شده اما معنای آن اختصاصی شده است ‪ ،‬در کنار بسياری از‬
‫مهرده های ديگری که به حوزه شرک و بت پرستی مربوط می شدند و اصال حهظ نشده اند و نيازی به‬
‫نگهداری آن واژه ها نبوده است ‪.‬‬

‫اگر به کتيبه هايی که از عرب جاهلی باقی مانده مراجعه کنيد خواهيد ديد که کلمات و مهاهيم زيادی را در‬
‫مورد معاد و ت وحيد و ‪ ...‬داشته اند که باقی نمانده اند چون به اعتقاداتی مربوط می شده اند که آن اعتقادات‬
‫در اسالم پذيرفته نشده است‪.‬مثال عرب اعتقاد داشت که وقتی انسان می ميرد يک موجودی به نام « صَدی‬
‫» در انسان هست که از انسان خار می شود و به شکل يک پرنده ی نامرئی تا ‪ 3‬روز دور قبر اين مرده می‬
‫چرخد و فرياد می زند‪ .‬بعد از اين که اين ‪ 3‬روز گذشت بسته به اين که اين فرد در طول زندگی اش چگونه‬
‫زندگی کرده باشد اين صدی را به جايی می برند‪ .‬اگر اين فرد در طول زندگی اش خوب زندگی کرده باشد‬
‫اين صدی پر می کشد و به آسمان می رود و به شکل يک پرنده در آسمان زندگی می کند و اگر اين فرد بد‬
‫زندگی کرده باشد صدی را به چاهی به نام برهوت در يمن می برند و در آن جا الی االبد زندانی می شود ‪ .‬به‬
‫هر حال اين باوری بوده و خيلی از عرب ها اين باور را داشته اند‪ .‬کلمه صدا را که امروزه در فارسی به کار‬
‫می بريم از همين ريشه گرفته شده است ‪.‬‬

‫مجموعه ای از باورها هم در پيرامون آن شکل می گرفت ‪ .‬مثال می گهتند اگر فردی برود و روی خاک آب‬
‫بداشد باعث کاسته شدن درد و رنج صدی خواهد بود و کمتر فرياد می زند و علت فرياد زدن او هم از شدت‬
‫تشنگی است و اگر آب بداشند تشنگی او کمتر می شود و کمتر فرياد می زند ‪.‬‬

‫يک مورد ديگر هم اين بوده که وقتی فردی می مرده است و بعد از ‪ 3‬روز که قرار بوده که وقتی صدی به‬
‫جايی برود می گهتند اين صدی احتيا به مرکب دارد که سوار آن شود و به جايی برود ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪189‬‬

‫به اين ترتيب شتری که معموال طرف سوار آن می شده است پای قبر می کشتند و آب گوشتی درست می‬
‫کردند و مردم می خورند که يک خيرات و مبراتی باشد و سر را وسط يک نيزه به صورت ايستاده می زدند و‬
‫‪ 4‬پاچه شتر را با ‪ 4‬نيزه روی زمين طوری قرار می دادند به طوری که آن شتر هنوز سر پاست که آن صدی‬
‫سوار اين شتر شود و برود و به اين شتر « بلية » می گهتند و جمع آن « باليا » می شد به اين کاری که به‬
‫صدی آب دهند و آب روی قبر بداشند « بل الصدی » می گهتند ‪.‬‬

‫اين ها هم برای خودشان مجموعه فرهنگی داشتند و هر کدام از اين باورها برای خودش مجموعه ای از‬
‫واژگان و کلمات داشت اما اين کلمات از بين رفته اند و اين کلمات را در فرهنگ اسالمی مشاهده نمی کنيد‬
‫‪ .‬علت آن اين است که آن عقيده رفته و کلمات هم با آن رفته اند ‪ .‬دست کم اگر هنوز هم کاربرد اين واژه‬
‫ها را در عربی می بينيد در فرهنگ عامه حهظ شده است ولی آن مقداری که به متون دينی خط خورده‬
‫است و در متون دينی بازتاب اين مطالب را نمی بينيد ‪ .‬اين که برخی اوقات نگران اين مساله هستيد که‬
‫اسالم آمده که فرهنگ جديدی را معرفی کند يا اين که به ويژگی های فرهنگی قبلی در قرآن مورد اشاره‬
‫قرار نگرفته است ‪.‬‬

‫عرب ها به خيلی چيزها باور داشته اند که در قرآن مورد اشاره قرار نگرفته است ‪ .‬عرب ها مجموعه ای از‬
‫باورها را در مورد آتش داشتند و تعداد زيادی آتشگاه هايی در جاهای مختلف بال در عرب داشتند که آتش‬
‫هايی روشن بودند که برای هر کدام از آن آتش ها خاصيتی قائل بودند و اين به « نيران العرب» شهرت دارد‬
‫( آتش های عرب ) اگر به کتبی که مربوط به عرب جاهلی است مراجعه کنيد خواهيد ديد که نيران العرب‬
‫برای خودش بحث مهصلی دارد و اين آتشگاه ها برای خودش مراقبينی داشته و کسانی بوده اند که بايد اين‬
‫ها را روشن نگه می داشتند و هر کدام از اين ها برای خودش واژگانی داشته و هيچ کدام از اين ها را در‬
‫قرآن و احاديث مشاهده نمی کنيد ‪.‬‬

‫پس اين که می بينيم واژه ای مثل « رب » باقی مانده و اختصاصی سازی شده است بايد توجه داشته باشيم‬
‫که بسياری از واژه های ديگر هم هستند که کنار گذاشته شده اند و اصال مورد توجه قرار نگرفته اند‪ .‬اعراب‬
‫باورهای بسيار زيادی راجع به غول داشتند و جمع آن « غيالن » داشتند و به انواع غول ها قائل بودند و‬
‫برای اين غول ها خاصيت ها و توانايی هايی قائل بودند ‪.‬‬

‫اين که کدام غول در بيابان زندگی می کند‪ ،‬کدام غول در کوه زندگی می کند و در مواجهه با غول ها چه‬
‫آداب و رسومی را بايد به جای آورد ‪ .‬تائيد هيچ کدام از اين ها را در قرآن و اخبار و احاديث مشاهده نمی‬
‫کنيد ‪ .‬بنابراين اين گونه نيست که الزاما در مورد همه مهاهيم فرهنگی و مهرده هايی که ناظر به اين مهاهيم‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪190‬‬

‫فرهنگی هستند با اين پديده مواجه باشيم که اين ها حهظ شده باشند و به نحوی در فضای اسالمی يک‬
‫تعريف جديدی از آن ها ارائه شده باشد ‪ .‬اغلب اين ها خط خورده اند و کنار گذاشته شده اند ‪.‬‬

‫در بين اين ها موارد بسيار محدود و نادری مثل « اله » و « رب » و ‪ ...‬هستند که اختصاصی شده اند يعنی‬
‫وقتی می گويد « الاله اال اهلل » « اله » حهظ شده اما با « ال » که در اول آن آمده تعدد آن نهی می شود و‬
‫فقط يک « اهلل » در اين وسط به عنوان « اله » تعريف می شود ‪.‬‬

‫دقيقا به همين دليل است که مشاهده می کنيد که در فرهنگ اسالمی در عين حال که « اله » اختصاصی‬
‫داريم واژه « اله » در فرهنگ اسالمی‪ ،‬واژه کليدی و‬ ‫شده است چون برای آن « اله » باقی مانده اسم خا‬
‫مهمی تلقی نمی شود ‪ .‬خود « اله » را خيلی در فرهنگ اسالمی به کار نمی بريم ولو اين که در قرآن در‬
‫جهت اختصاصی سازی آن اقداماتی صورت گرفته است ‪ « .‬هو الذی فی السماء اله و فی االرض اله »‬

‫چون خيلی ها معتقد بودند که در زمين « اله »های ديگری هستند و در آسمان ها « اله » های ديگری‬
‫هستند و با اين ترتيب می خواهد روی يکی بودن تأکيد صورت گيرد اما بعد از اين که اين فرهنگ سازی‬
‫داريم برای خود « اله » موقعيت خاصی‬ ‫صورت گرفت از آن جائی که ما برای تک اله باقی مانده اسم خا‬
‫نيست ‪.‬‬

‫و برای همين مشاهده می کنيد که « اله » تقريبا از گردونه خار می شود ‪ .‬و به عنوان يک واژه ی فرعی نه‬
‫يک واژه ی محوری و کليدی در فرهنگ اسالمی به کار می رود ‪.‬‬

‫به اين ترتيب نمونه های زيادی از پديده روزمره زدايی در قرآن داريم اما با اين حال انبوهی از مهرده ها و‬
‫واژه های ديگر وجود دارند که کال کنار گذاشته شده اند و اصال اقدامی در جهت اختصاصی سازی آن ها‬
‫صورت نگرفته است در اين وقت باقی مانده راجع به کاری که در اين ترم کرده ايم و برای اين که ببينيم‬
‫برنامه ی ما برای ترم آينده چه خواهد بود يک جمع بندی انجام می دهم ‪.‬‬

‫از آن جائی که در حال حاضر کتاب هايی وجود دارند که معنا شناسی را در سطح عام آن به شما معرفی می‬
‫کنند با توجه به وقت محدودمان نيازی نمی ديدم که در اين جا کليات معنا شناسی را بگويم و اين ها‬
‫چيزی است که می توانيد از طريق مطالعه و شرکت در کالس هايی با آنها آشنا شويد ‪.‬‬

‫از آن جائی که عنوان درس « بررسی آراء محققان » بود بيشتر دنبال اين بوديم که در بقيه کاربرد بحث‬
‫های معناشناسی در حوزه قرآن متمرکز شويم بعد از چند جلسه اول که فقط به تنوع مکاتب معناشناسی‬
‫پرداختيم روی کاربرد معناشناسی در حوزه قرآن متمرکز شديم و همان طوری هم که يک گهتگوی کامال‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪191‬‬

‫آزاد با هم توافق کرديم قرار شد که بيشتر روی معنا شناسی با رويکرد قوم شناختی و مکتب بُن متمرکز‬
‫شويم ‪.‬‬

‫لذا اگر تيترهای بحث هايی که در اين جا مطرح می شود با کتاب هايی که االن در زبان فارسی به عنوان‬
‫معنا شناسی منتشر شده است می بينيد که خيلی با هم فرق می کنند يعنی خيلی از اين بحث ها را در آن‬
‫کتاب ها پيدا نمی کنيد و خيلی از آن بحث هايی که در آن کتاب ها هست به آن ندرداختيم و علت آن اين‬
‫است که رويکرد ما رويکرد مکتب بن بوده است و به نوع ديگری وارد بحث شده ايم ‪.‬‬

‫بحث هايی مثل شبکه معنايی و حوزه های معنايی و ‪ ...‬که ايزوتسو خيلی در کتاب « خدا و انسان در قرآن‬
‫» و در مهاهيم اخالقی در قرآن به آن ها توجه کرده است بحث هايی است که هم پايان نامه های مختلهی‬
‫در مورد آن ها نوشته شده است و هم خود ايزوتسو در اين باره کار کرده است و بيشتر ترجيح دادم که‬
‫دوستان را در فضای بحث هايی ببرم که بکرتر است و کمتر در حوزه قرآن به کار گرفته شده است‪ .‬به اين‬
‫در نيم ترم دوم به آن ها پرداختيم بحث های کاربردی بود که روی‬ ‫ترتيب در طول جلساتی که به خصو‬
‫آيات آمديم و روی قرآن کار کرديم و يک سلسله گهتگوها و بحث هايی بوده که به آن پرداخته ايم‪ .‬بحث‬
‫هايی که در ترم آينده بايد به آن بدردازيم خيلی از بحث هاست که هنوز جای پرداختن به آن ها وجود دارد‬
‫‪.‬‬

‫مثال مساله مؤلهه های معنايی و تحليل يک معنا به مؤلهه های مختلف جزء بحث هايی است که تا االن به‬
‫آن ندرداخته ايم که کال برای ترم آينده می ماند ‪ .‬يا بحث هايی که مربوط به حوزه استعاره و مجاز است جزء‬
‫بحث هايی است که اصال به آن ندرداخته ايم و در ترم آينده به آن می پردازيم ‪.‬‬

‫بنابراين هنوز مباحث زيادی مانده که در ترم آينده به آن می پردازيم و نبايد تصور کنيد که قرار بوده که در‬
‫اين ترم درسی را تمام کنيم چون برنامه ی ما برای يک درس ‪ 2‬ترمه بوده است و عمال همين درس را ادامه‬
‫می دهيم هنوز با کاربردها و بحث های زيادی سروکار خواهيم داشت ‪.‬‬

‫امروز ‪ ،‬حتی کارخانه های بزرگ اتومبيل سازی مثل بنز همه ی قطعات را خودشان توليد نمی کنند ‪ .‬بلکه‬
‫مثال کارخانه ی پژو يک موتور توليد می کند و می گويد اين را می فروشم و روی هر ماشينی که طراحی‬
‫کرده ايد سوار کنيد يک ماشين به عنوان سمند طراحی می کنيد و اين موتور را روی آن می گذاريد ‪.‬‬

‫در حوزه علم قرار نيست که از قرآن شروع کنيد و تا فيها خالدون آن برويد و از آن يک نظريه آموزشی برای‬
‫وزارت آموزش و پرورش در آوريد و همان جا هم اجرا کنيد ‪ .‬علی القاعده تقسيم رشته ها تقسيم کار است و‬
‫هر کسی قرار است که قسمتی از کار را انجام دهد ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪192‬‬

‫کسی که در رشته علوم تربيتی کار می کند استهاده از يک پايان نامه ای که يک کار تحليلی در مورد جايگاه‬
‫عقل يا عمل صالح يا حيات طيبه در قرآن انجام داده باشد برايش کامال راه گشاست ‪.‬‬

‫يعنی کسی که در رشته ديگر کار می کند به راحتی می تواند از اين پايان نامه ها استهاده کند و قدم های‬
‫بعدی را هم بردارد چون قدم های بعدی احتيا به تخصصی دارد که احتماال اين فرد نداشته است ‪ .‬نمی‬
‫دانم که اين نگرانی شما بابت چيست و تا به حال هم اين اتهاق رخ داده است و خيلی ها به پايان نامه هايی‬
‫که در اين جا نوشته شده است ارجاع داده اند چرا فکر می کنيد اين قدر دور از مصرف هستند ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ 2 :‬نظريه مطرح است اين که کدام را انتخاب کنيم می بينيم که از قرآن چه بر می آيد ‪.‬‬

‫استاد ‪ :‬بقيه ی آن را ما نبايد انجام دهيم ‪ .‬شما فقط می گوئيد از قرآن چه بر می آيد ‪ .‬اين که يک نهر ديگر‬
‫بيايد و نظريه های مختلف معرفت شناسی را با هم مقايسه کند و ببيند که کالم يک از آن ها با تصويری که‬
‫از قرآن داده ايد جور در می آيد کار شما نيست ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬نامههوم‬

‫استاد ‪ :‬اشکال ندارد ‪ .‬مقدار زيادی از حوزه ی پژوهش و توليد دانش آزمون و و خطاست ‪ .‬يعنی يک فردی «‬
‫عقل در قرآن » را می نويسد و فرد ديگری در رشته ی فلسهه به اين مراجعه می کند که کمبودهايی وجود‬
‫دارد که اين کمبودها را نشان می دهد و يک نهر ديگر در حوزه ی علوم قرآنی می آيد و به صورت مشخص‬
‫در آن قسمتی که کمبود وجود دارد کار می کند و آن کمبود را بر طرف می کند دوباره فرد ديگری در حوزه‬
‫ی فلسهه می آيد و سعی می کند از اين دستاوردهای جديد استهاده کند و گاهی اوقات اين روند ممکن‬
‫است ‪ 50‬سال يا صد سال يا ‪ ...‬طول بکشد ولی اشکالی ندارد و قاعده علم همين است ‪ .‬مگر تا به حال اين‬
‫همه کشهيات و اختراعاتی که صورت گرفته يکدفعه رخ داده است ؟ هر کدام از افراد در حد وسع و توان‬
‫خودشان چند قدم بر می دارند اما مهم اين است که توالی داشته باشد و اين مسير قطع نشود و اال اين که‬
‫احساس کمبودهايی وجود دارد و اين کمبودها بايد بر طرف شود چيز خيلی طبيعی ای است و همه جای‬
‫دنيا اين گونه است ‪ .‬نه اين که فکر کنيد فقط در ايران يا دانشکده ما اين اتهاق رخ داده است ‪.‬‬

‫دانشجو ‪ :‬نامههوم‬

‫استاد ‪ :‬اين قصه سر دراز دارد و اين داستان هميشه هست يعنی در يک موضوعی ممکن است که يک‬
‫فيلسوف فکر کند که اگر خودش مستقيما به قرآن مراجعه کند نتايج بهتری خواهد گرفت و ممکن است‬
‫احساس کند که با پايان نامه ای که در علوم قرآنی نوشته شده نمی تواند ارتباط الزم را برقرار کند ‪ .‬اين‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪193‬‬

‫داستان ها همواره وجود دارد و به اين برمی گردد که رشته های مختلف علمی تا چه حد يادگرفته باشند که‬
‫با زبان هم ارتباط برقرار کنند ‪.‬‬

‫اين مشکل ‪ 2‬طرفه است وقتی در يک کنهرانس خارجی شزکت می کنم و مثال يک محقق ژاپنی است که‬
‫خيلی دوست دارم با او صحبت کنم ‪ ،‬نمی توانم از او طلبکار باشم که چرا فارسی ياد نگرفته ای ‪ .‬او هم می‬
‫گويد تو چرا ژاپنی ياد نگرفته ای ‪.‬‬

‫اشکال ‪ 2‬طرفه است به همان نسبت که به من وارد است به او هم وارد است چرا يک محقق رشته ی فلسهه‬
‫بايد فکر کند که حتما يک محقق علوم قرآنی بايد به زبان او حرف بزند چرا او نبايد زبان يک محقق علوم‬
‫قرآنی را ياد بگيرد ‪ .‬اين اشکال ‪ 2‬طرفه است و هيچ کدام نمی توانند از ديگری طلبکار باشند ‪ .‬نکته ای که‬
‫وجود دارد اين است که بايد به دنبال يک راه حل برای اين مشکل بود و با مطالبه کردن مشکلی حل نمی‬
‫شود ‪.‬‬

‫بايد يک زبان مشترکی را پيدا کرد که اين ارتباط ها برقرار شود ‪ .‬در حوزه های علوم انسانی کوشش های‬
‫زيادی صورت گرفته است ‪ .‬در طول ‪ 60 – 70‬ساله ی اخير برای اين که بتوان اين زبان مشترک را بين‬
‫رشته های مختلف علوم انسانی برقرار کرد تالش هايی صورت گرفته است ‪.‬‬

‫علوم محض اين مشکل را ندارند مثال رشته ای مثل فيزيک و شيمی خيلی راحت می توانند ارتباط برقرار‬
‫کنند اما در علوم انسانی شاخه های مختلف اين علوم ارتباطشان با هم خيلی سخت است ‪ .‬در طول اين چند‬
‫دهه اخير کوشش هايی صورت می گيرد که اين ارتباط برقرار شود ولی به هر حال زمان می برد ‪.‬‬

‫قسمت عمده ای از اين که پايان نامه هايی نوشته می شوند ولی کمتر مورد استهاده قرار می گيرند به خاطر‬
‫اين نيست که آن پايان نامه بد نوشته شد يا آن پايان نامه حرف برای گهتن ندارد بلکه به خاطر اين است که‬
‫به زبانی حرف هايش را زده که برای افرادی که در رشته های ديگر تحصيل می کنند قابل فهم نيست و‬
‫برای اين منظور بايد يک زبان مشترکی را پيدا کرد که امکان ارتباط ميان حوزه های ميان رشته ای را‬
‫برقرار کند ‪.‬‬

‫اگر توجه کنيد خواهيد ديد که وقتی که در کنهرانس خارجی شرکت می کنيد ‪ 2‬راه حل وجود دارد يکی‬
‫اين که يک زبان مشترکی باشد و مثال بگويند همه انگليسی صحبت کنند وقتی همه انگليسی حرف می‬
‫زنند همه می توانند با هم حرف بزنند ‪ .‬يکی هم اين است که وقتی آن ها که شرکت کرده اند انگليسی بلد‬
‫نيستند يا اکثرا انگليسی بلد نيستند شما بايد زبان تک تک آن ها را بلد باشيد ‪ .‬چقدر چنين افرادی پيدا می‬
‫شوند که بتوانند با همه با زبان خودش حرف بزند ‪ .‬در ارتباط علوم هم همين گونه است ‪.‬‬
‫اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‬ ‫صفحه|‪194‬‬

‫اگر مروری کنيد می بينيد که کسانی که در برقراری اين ارتباط بين اين علوم موفق بوده اند غالبا افرادی‬
‫بوده اند که هر دو يا سه علم را بلد بوده اند و اکنون در برقراری ارتباط موفق است ‪.‬‬

‫مثال دانشجويان دانشکده مديريت اين جا ‪ ،‬مديريت را می خوانند و فقه را هم می خوانند قاعدتا انتظار داريم‬
‫که با زبان هر دو آشنا باشند ولی موقعی می توانيم ادعا کنيم که در کارمان موفق شده ايم که بتوانيم يک‬
‫زبان مشترک ايجاد کنيم ‪ .‬بگوئيم دوست عزيزی که در طول عمرت اصال فقه نخوانده ای و استاد اقتصاد‬
‫هستی تو هم با ياد گرفتن اين زبان مشترک می توانی با اين علوم ارتباط برقرار کنی ‪ .‬دوست عزيزی که‬
‫هيچ گاه علوم قرآنی يا معنا شناسی نخوانده ای و رشته ات فقط فلسهه است شما هم با ياد گرفتن اين زبان‬
‫مشترک می توانی با پايان نامه ها و تحقيقات علوم قرآنی ارتباط برقرار کنی ‪ .‬هنوز از اين مساله فاصله داريم‬
‫اين فاصله هم مشکل کشوری ماست و فقط مشکل شما نيست ‪ .‬بايد بر اين مشکل غلبه کنيم که زمان هم‬
‫می برد ‪.‬‬

‫اگر به بحث هايی که تا االن کرده ايم نگاه کنيد می بينيد که اين بحث ها بحث های نسبتا جديدی در‬
‫حوزه ی معنا شناسی است و چيزی نيست که تکرار حرف های ايزوتسو باشد ‪ .‬اگر کتاب های ايزوتسو را‬
‫ببينيد اين بحث ها و حرف ها را در آن نمی بينيد ‪.‬‬

‫لذا تالش من اين است که در حوزه ی همين مکتب هم حرف های جديدی بزنيم پرهيز دارم از اين که‬
‫حرف های تکراری بزنم و بعيد می دانم فکر کنيد که اين بحث هايی که در اين ترم شده است فکر کنيد‬
‫کتاب هايی وجود دارد که می توانيد اين حرف ها را در آن بخوانيد ‪ .‬اين گونه نيست بنابراين چيزی از دست‬
‫نداده ايد ‪.‬‬

You might also like