این متن در شمارٔه هشتمونهم (تابستان )99فصلنامٔه تخصصی فرمونقد منتشر شده
است
مام وطن نقد فیلم «ریچارد جوئل» اثر کلینت ایستوود ّ سجاد نوروزی
فیلم ریچارد جوئل برآمده از ژرفای روح
فیلمسازی است که از عمق وجودش به مردم ّ ّ امنیت ملی آمریکا وابسته است و هیچ و ّ فیلمسازی که این تعلق در او نیست ،نمیتواند ّ امنیت ْ فیلم مانیفست چنین فیلمی بسازد. ّ ّ ملی آمریکا است که سویههای انسانی و ملی آن در کمال سادگی در یک شهروند عادی گمنام رخ مینماید .شمایل قهرمانی در ریچارد جوئل پایان فیلم ،پررنگتر است از شمایل قهرمان برآمده از یک نیروی حفاظتی که بمبی را شناسایی میکند .هنر فیلمساز این است که نه تنها این شمایل را تخریب نمیکند بلکه بر او میافزاید و وجه آرمانی به او میبخشد و این یعنی ایستوود قهرمانش را دوست میدارد. جمالتی که ریچارد در اواخر فیلم به مأموران ّ امنیتی کشوری افبیآی میگوید راهبرد است به نام آمریکا که ریچارد از عمق جان بدان معتقد است و مأموران افبیآی از ژرفای آن غافلاند و این ریچارد هیچکاره است که به آنها میکند. گوشزد را اصلیشان وظایف ظریفکاری ایستوود آنجاست که ضمن ایجاد همدلی با قهرمان خود ،مأموران دولتی حوزهی ّ امنیت را بیحیثیت نمیکند و از نشان و نامشان دفاع میکند .ریچارد اتاق جلسه را ترک میکند و دوربین لوگوی حکشدهی افبیآی را روی شیشه قاب میگیرد و این یعنی نهاد ّ امنیت در طول ریچارد تعریف میشود حتی جایی که آدمهایی که اآلن بر مصدر امورند غافل از وظایف اصلی خود باشند.
فیلمساز روی مرزی باریک حرکت میکند .او
ّ نه به ریچارد ترحم میکند و نه او را دست میاندازد .چاقی ریچارد بخشی از وجود کاراکتر اوست و در ریزترین حرکات و گفتار و کردار او تأثیر میگذارد .چاقی این کاراکتر عالوه بر تأثیر بر روی حرکات و کردار بر روی ّ شخصیت او هم بیتأثیر نبوده است .دیر عصبانی شدن و دقت در شنیدهها و خواندهها و آموختهها در مورد ریچارد بیتأثیر از چاقی او نیست .چاقی و تبعات و خاطراتاش برای ریچارد ّ قصه را به گونهای میسازد که ریچارد جوئل غیر چاق قابل تصور نیست .ممکن است این امر مطرح شود که این فیلم بر اساس یک ماجرای واقعی ساخته شده و چاقی این کاراکتر جزو مستندات ماجرا است .باید گفت که این چاقی به صرف مستند بودن و اعمال شبیهسازی فیزیک چاقی خلق نمیشود. ایستوود و بازیگر غریزی و توانمندش در جزء به جزء صحنهها ،در کوچکترین حرکات دست و پا ،در راهرفتنها و ایستادنها و آه کشیدنها و ّ ...فیزیک و شیمی چاقی را به تکهای جدانشدنی از روح اثر تبدیل میکنند .چاقی ْ ریچارد چاقی خاصی است و او را همچون یک ْ کودک معصوم مینمایاند .کودکی معصوم که در کنار و زیر سایهی مادرش زندگی میکند. ّ فیلم در هر لحظه مستعد این است که به برای ّ ریچارد ترحم بخرد اما هوشمندانه و با ارائهی جدیت و درایت ّ بموقع جزئیاتّ ، شمهای از ریچارد را به نمایش میگذارد .از سویی دیگر رفتار دوربین و میزانسن به گونهای است که هرگز وجه بامزهبودن ریچارد آنقدر زیاد نمیشود که مایههای کمیک بیابد و رنگ و تغییر کرده و شاکلهی حالت قهرمان قهرمانیاش خدشهدار شود. ّ کیفیت فیلم خالی از ایرادهای بزرگ نیست. ارتباط نیمهپنهانی کتی (زن روزنامهنگار) و شاو (مأمور افبیآی) مشخص نیست .شاو چرا این قدر راحت به کتی اطالعات میدهد؟ فیلم تنها در یک صحنه ،اغواگری زن روزنامهنگار را نشان میدهد که بدین وسیله شاو را مجاب میکند که خبری را از سازمان متبوعش درز بدهد .اندازهگرفتن زمان ّ پیادهروی بین پارک محل انفجار و تلفن همگانی توسط واتسون (وکیل) ،کتی و سایر مأموران نمیتواند آن قدر مسئلهی مهمی باشد ً و در فیلمنامه باید کوتاه میشدند چرا که تقریبا قصه به شمار میروند .بدتر بدیهیات ّ ّ جزو ً اینکه در روند ّ قصه این امر تقریبا بدیهی ،بسیار دیر کشف میشود به خصوص در مورد کتی. چرا کتی زودتر از این اقدام نمیکند به ثبت زمان قدم زدن بین آن دو مکان و این کار را برای اواخر فیلم وامینهد؟ از بن ،مسئلهی چرایی خباثتورزی کتی روشن نیست .آیا یک هوس زودگذر رسانهای او را به این کار وامیدارد؟ آیا او ذات پلید و آزارگری دارد؟ ارتباط او و همکار روزنامهنگارش به چه ماجرایی ربط دارد و آیا قصهی ریچارد و بمبگذاری پیوند این ربط به ّ
میخورد؟ کتی قصد اغوای شهوانی واتسون
(وکیل) را هم دارد .آیا کتی زنی هرجایی است؟ چرا ریچارد اشارهای به جوانی که موی دماسبی داشت و شبی قبل از حادثه با کولهپشتی در محل حاضر شد ،نمیکند؟ هیچ کدام در فیلم پاسخ روشنی ندارد .میتوان گفت که فیلمساز این وجه فیلمش را سرسری گرفته است و از سطح به عمق نمیرود .آنچه نجاتبخش فیلم ّ شخصیت ریچارد جوئل است محور بودن است و اعتماد به نفس باالی فیلمساز از گیرا ّ شخصیت برای مخاطب ،به وی این بودن این آسودگی خاطر را داده است که نگران وجوه دیگر فیلم نباشد .برای ایستوود ،جان گرفتن یک مادر معمولی آمریکایی و یک پسر نمونه و سلیمالنفس کافی به نظر میرسد .خوشبختانه ّ شخصیت ریچارد آنقدر فیلم در پرداخت دستش پر است که نگران نقص و عیب جزئیات در ّ بقیهی فیلم نمیشویم و این ایرادها ّ کلیت اثر ضربهای وارد به مقبول بودن نمیسازد. ّ ْ این ّ قصه ،سخت مستعد آن بود که با پایانبندی کینهورزانه و دندانشکنی بسته شود اما ایستوود در کهنسالی ،که البد به حکمت مردمی دست یافته است ،با مناعت طبع از این جنجالها میگذرد و بدی آدمهای خطاکار را به خودشان وامینهد .کتی در سخنرانی بابی (مادر ریچارد) تحت تأثیر قرار میگیرد و از کردهی خود پشیمان میشود و فیلمساز او را همینجا رها میکند .موضع ایستوود و ریچارد در نوع برخورد با مردم ،حتی آنهایی که ظلمی بزرگ مرتکب شدهاند ،یکسان است و قهرمان داستان و فیلمساز از هم تأثیر پذیرفتهاند .در صحنهای از فیلم ،ریچارد و واتسون وارد دفتر روزنامه میشوند .در نمایی از این سکانس، کتی پشت به دوربین و در راست کادر ،با زاویه پشت میزش نشسته و با حالتی مضطرب با ْ واتسون حرف میزند .واتسون ایستاده در سمت چپ کادر و رو به دوربین و رو به کتی است و با او کلکل میکند .در وسط کادر، ریچارد ایستاده است و نیمرخ به دوربین و کتی ً دارد؛ در واقع اصال به کتی نگاه نمیکند .یک پالن بعدتر ،نمای دونفرهی مدیومالنگ ریچارد در راست و واتسون در چپ را داریم که ریچارد همچنان نیمرخ به دوربین دارد و جلوی خود ،یعنی سمت چپ قاب را مینگرد و واتسون رو به کتی دارد که پشت میز نشسته است .پشت سر واتسون بخشی از چهرهی کلینتون ،رییسجمهور ،در تلویزیون دیده میشود .در دو پالن بعدتر ،مشابه همین پالن را میبینیم که چهرهی کلینتون در وسط قرار میگیرد .اینجا تنها جایی است که ریچارد به توصیهی وکیل خود که دایم به او میگوید «هیچ چیزی نگو» عمل میکند و ساکت ساکت است .ریچارد اینجا ساکت است چرا که کتی را فرد مهمی نمیداند .نگاه ریچارد رو به جلو است و پر از انگیزه برای احقاق حق خود. این صحنه تنها جایی است که دو سر اصلی دعوا ،یعنی ریچارد و زن روزنامهنگار ،با یکدیگر مواجه میشوند .بهترین انتخاب همین است که میبینیم .ریچارد با کتی چشم ّ در چشم نمیشود .کتی زنی جذاب و اغواگر ّ جذابیت .ریچارد است و ریچارد در ظاهر فاقد وارد بازی باخته نمیشود .سکوت ،نگاه نکردن و رد شدن از کنار کتی ،هوشمندانهترین برخورد است که صورت میگیرد .و این واتسون است که به پشتوانهی قانون ،محکم و قاطع کتی را سر جای خود مینشاند .مشکل ریچارد این است که همهی مردم را دوست دارد و دلاش میخواهد از جان آنها محافظت کند درحالیکه مردم از جمله کتی و شاو و ّ معصومیت و پاکی او را رسانهچیها و ...این انکار میکنند چون او را قیاس به نفس میکنند و ریچارد را هم به کیش خود میپندارند .با وجود این ،ریچارد و در واقع فیلمساز با همهی خطاهای خطاکاران و رفتارهای ناجوانمردانه و آزارندهشان ،با کرامت و حلم و حکمت مواجه ً میشود .اگر در پایانبندی میدیدیم که مثال کتی یا شاو مقابله به مثل میشود یا کینهای از آنها در دل مخاطب ایجاد شده باشد ،ایدهی فیلمساز که دوست داشتن همهی مردم است، نقض میشد .در پایانبندی این فیلم ،من مخاطب هیچ کینهای از آدمهای خطاکار فیلم به دل نمیگیرم .این صداقت فیلمساز را میرساند و قاب تصویر همه چیز را برمال میکند. من آمریکایی نیستم اما حس نزدیکی عجیبی به ریچارد به عنوان یک دوستدار وطن دارم .با ّ دیدن فیلم دوست دارم ریچارد هممحلهای من باشد؛ همسایهی من باشد .شاید ریچارد واقعی با ریچارد درون فیلم فاصلهی زیادی داشته باشد .همه میدانیم که سینما یک دروغگویی مصلحتآمیز است به زبان تصویر .ریچارد این امنیتبخشقصه موجودی دوستداشتنی و ّ ّ
است که عمق استراتژیک مفهوم ّ
امنیت و صلح و صفا و خانوادهدوستی در او رخنمون شده است .ریچارد بعد از شنیدن خبر تبرئهشدناش در کافه ،کودکانه میخندد و همزمان با دلی سوخته اشک میریزد و فقط یک خواسته دارد. او در این لحظه فقط میخواهد مادرش را ببیند و در آغوش گرم او باشد .او در زندگی فقط مادرش را دارد و فقط او را دوست میدارد و به ّ تبع این دوستداشتن محله و شهر و مردماش را هم دوست میدارد .جمعشدن این ویژگیها در یک فرد به ندرت اتفاق میافتد و شاید ّ واقعیت ریچارد این فیلم برساختی باشد که با تفاوت کند .اما اگر قرار باشد که با سینما دروغی بگوییم چه دروغی بهتر از ریچارد جوئل؟