You are on page 1of 9

‫ادبیات معاصر فرانسه‬

‫ِ‬ ‫ادبیات معاصر فرانسه در جهان دانست‪.‬‬


‫ِ‬ ‫دومینیک ویار را باید یکی از سرشناسترین منتقدین‬
‫از ‪ ۱۹۸۰‬تا امروز مهمترین اثر نویسنده است که برای نخستین بار در سال ‪ ۲۰۰۵‬به چاپ رسید و تنها سه سال بعد‪،‬‬
‫ویرایش‬
‫دوم آن منتشر شد‪ .‬این کتاب نمونههای متعدد‪ ،‬غنی و گوناگونی از ادبیات معاصر فرانسه دارد و به چیزی حدود هزار‬
‫تحوالت ادبیات فرانسه از ‪ ۱۹۸۰‬تا ‪ ۲۰۰۸‬به دست میدهد و بیانیهای میشود‬
‫ِ‬ ‫نویسنده ارجاع میدهد؛ تصویری کلی از‬
‫ادبیات فرانسه سخن میگویند‪ .‬مصاحبۀ زیر که ‪ ۳۰‬اوت‬
‫ِ‬ ‫مرگ ادبیات و علیالخصوص از مرگ‬
‫علیه همۀ آنهایی که از ِ‬
‫‪ ۲۰۱۹‬در پاریس با نویسنده انجام شده‪ ،‬مهر تأییدی است بر تأثیری که این اثر در شناسایی و حتی گاه جهتدهی به‬
‫ادبی معاصر در فرانسه داشته است‪.‬‬
‫جریانهای ِ‬

‫ادبی فرانسه بهویژه در دور ِان معاصر چیست؟‬


‫سیستم ِ‬
‫ِ‬ ‫نقد دانشگاهی در‬
‫سعید صادقیان‪ :‬جایگاه ِ‬
‫دومینیک ویار‪ :‬اگر منظور از نقد دانشگاهی‪ ،‬نقدی است که دانشگاه انجام میدهد‪ ،‬میتوان به نویسندگانی اشاره کرد‬
‫که بهطور خاص به نقدهای دانشگاهی عالقه نشان میدهند‪ .‬این اتفاق به شکلهای مختلفی میافتد‪ .‬برای مثال نویسندگانی‬
‫نویسندگان «داستانهای دایرةالمعارفی» که با دانش دانشگاهی بازی‪2‬میکنند‪.‬‬
‫ِ‬ ‫که لوران دومانز درموردشان کار می ‪1‬کند‪،‬‬
‫ِ‬
‫مضمون ادبی است‪ .‬این مسئله درمورد نویسندگانی مثل پیر سانژ یا سایرین صادق است‪ .‬می ‪3‬توانید برای‬
‫ِ‬ ‫برای آنها این یک‬
‫لطف مطالعات‬
‫نامهای بیشتر به نامنامۀ کتاب دومانز به همین عنوان مراجعه کنید‪ .‬بعد از آن‪ ،‬نویسندگانی هستند که به ِ‬
‫دانشگاهی خود‪ ،‬متوجه شدهاند که فرمهای ادبی در حال دگرگونی است‪ :‬برای مثال «قصههای خویشاوندی» که من‬
‫ِ‬
‫‪6‬‬ ‫‪5‬‬
‫ادبیات میدانی» که در حال‬
‫خود شما دربارهاش کار میکنید‪ ،‬یا « ِ‬
‫دربارهاش کار کردهام‪ ،‬یا «داستانهای زندگینامهای» که ِ‬
‫ادبی در حال گسترش هستند‪ .‬بسیاری از نویسندگان وقتی این فرمها را میبینند‪ ،‬با‬‫حاضر دربارهاش کار میکنم‪ ،‬فرمهای ِ‬
‫ً‬
‫یشاوندی» خانوادۀ خودم را بنویسم؛ من هم میتوانم‬
‫ِ‬ ‫خو‬ ‫قصۀ‬ ‫«‬ ‫مثال‬ ‫خودشان میگویند ایدۀ جالبی است؛ من هم میتوانم‬
‫ای» یک ستارۀ سینما‪ ،‬یک تاریخدان یا یک سیاستمدار را بنویسم‪ .‬برای مثال میتوان به کتاب فیلیپ‬ ‫«داستان زندگینامه ِ‬
‫فورست اشاره کرد که بهتازگی راجع ‪7‬به چرچیل نوشته است ‪ .‬در واقع‪ ،‬نقد دانشگاهی هر‪8‬روز بیشتر از قبل مورد توجه قرار‬
‫ظهور این فرم را نشان میدهد و نویسندگانی که‬
‫ِ‬ ‫میگیرد‪ .‬چون وقتی یک فرم ادبی به وجود میآید‪ ،‬این دانشگاه است که‬
‫ً‬
‫اغلب جوانتر هستند‪ ،‬تصمیم میگیرند که در این فرم بنویسند‪ .‬البته قطعا نویسندگانی هم هستند که در فرمهایی مینویسند‬
‫ً‬
‫که بیشتر با جریان بازار هماهنگ است و کارهایشان با نقد دانشگاهی کامال متفاوت است‪ .‬اما بهطور کلی‪ ،‬نسل نویسندگانی‬

‫‪1‬‬
‫‪Laurent Demanze‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Fictions encyclopédiques‬‬
‫‪3‬‬
‫‪Pierre Senges‬‬
‫‪4‬‬
‫‪Récits de filiation‬‬
‫‪5‬‬
‫‪Fictions biographiques‬‬
‫‪6‬‬
‫‪Littérature de terrain‬‬
‫‪7‬‬
‫‪Philippe Forest‬‬
‫‪8‬‬
‫‪Je reste roi de mes chagrins‬‬
‫ً‬
‫باب‬
‫که از دهۀ هشتاد میالدی‪ ،‬قلم به دست گرفتهاند‪ ،‬عموما افرادی هستند که به دانشگاه رفتهاند‪ .‬بنابراین چیزهایی در ِ‬
‫سر بیاطالعی نیست‪ .‬آنها از کاری که میکنند آگاهاند‪ ،‬هر چند برای اینکه‬‫فرمهای ادبی میدانند و وقتی مینویسند از ِ‬
‫دستشان را نبندد‪ ،‬بیشتر میکوشند فرمها را فراموش کنند یا گاهی با آنها بازی کنند‪.‬‬

‫بندی آثار ادبی از سوی دانشگاه‪ ،‬اتفاقی نوست؟‬


‫س‪.‬ص‪ :‬پس به نظر شما این دسته ِ‬
‫ً‬
‫د‪.‬و‪ :‬بله‪ .‬برای اینکه قبال نقد دانشگاهی بیشتر نقدی بر پایۀ سنت بود‪.‬‬
‫‪1‬‬
‫نقد النسون ؟‬
‫س‪.‬ص‪ :‬حتی ِ‬
‫د‪.‬و‪ :‬النسون دستهبندیهای ایجاد کرده بود ولی نویسندگان النسون نمیخواندند‪ .‬دنیای نویسندگی و دنیای دانشگاه‪،‬‬
‫بهطور چشمگیری از دهۀ هشتاد یا بهطور دقیقتر از اواخر دهۀ هفتاد به هم نزدیک شدند‪.‬‬

‫ادبیات فرانسه مراحل خاصی در نظر گرفت؟‬


‫ِ‬ ‫نقد ادبی و‬
‫س‪.‬ص‪ :‬بهطور کلی آیا میتوان برای تحول رابطۀ میان ِ‬
‫ً‬
‫د‪.‬و‪ :‬بله‪ .‬نخستین مرحله قطعا فرمالیسم است‪.‬‬

‫س‪.‬ص‪ :‬فرمالیسم روس؟‬

‫د‪.‬و‪ :‬بله‪ .‬البته فرمالیسم فرانسه است که فرمالیسم روس را به ساحت ذهن ِی فرانسویها وارد میکند‪ .‬این اتفاق در دهۀ‬
‫فرم‬ ‫ُ‬
‫عد ظاهری و ِ‬‫پنجاه و شصت میافتد‪ .‬در فرانسه به آن ساختارگرایی میگوییم‪ .‬در آن دوران منتقدین تأکید بسیاری بر ب ِ‬
‫ایی‬
‫بازنمایی واقعیت را کنار گذاشته بودند‪ .‬به همین خاطر‪ ،‬بسیاری از نویسندگان بر تجربهگر ِ‬
‫ِ‬ ‫وجوه مضمونی و‬
‫متون داشتند و ِ‬
‫گروه اولیپو همراه شدند‪ ،‬صادق است‪2 ،‬درمورد کسانی که‬ ‫فرمی متون متمرکز شدند‪ .‬این مسئله درمورد نویسندگانی که با ِ‬
‫ِ‬
‫‪4‬‬
‫با رمان نو همراه شدند صادق است و نیز درمورد کسانی که با مجلۀ «تل کل» یا «تایکست» همکاری ‪3‬میکردند صادق‬
‫قوی فرمالیسم وجود داشت که همزمان‪ ،‬هم یک جنبش نظری بود‬
‫است‪ .‬در دهۀ پنجاه و شصت یک جریان بسیار بسیار ِ‬
‫جریان تولید ادبی‪ .‬بعد از آن‪ ،‬در آغاز دهۀ هشتاد نویسندگان تصمیم گرفتند از این چرخۀ فرمگرایانه بیرون بیایند‪،‬‬
‫ِ‬ ‫هم یک‬
‫درگیر خودش بود‪ ،‬به خودش فکر میکرد‪ ،‬با فرمهایش بازی میکرد‪.‬‬
‫سبک فرمالیسم از دنیا فاصله داشت‪ .‬ادبیات ِ‬
‫چون این ِ‬
‫نظام کالمی محبوس است و قادر نیست دربارۀ دنیای بیرون از خودش‬
‫نویسندگان به این باور رسیده بودند که ادبیات در یک ِ‬
‫ً‬
‫حرفی بزند‪ .‬اما از دهۀ هشتاد‪ ،‬به دالیل مختلف‪ ،‬از جمله دالیل کامال هنری و نیز دالیل جامعهشناختی و تاریخی‪،‬‬
‫نو یسندگان خود را محتاج این دیدند که درمورد دنیا حرف بزنند‪ .‬در دورانی که دنیا در حال تجربۀ تغییراتی بسیار بزرگ بود‪.‬‬
‫ِ‬
‫بعد‪ ،‬ادبیات باز به موضوعات بیرون از خود پرداخت (همیشه به همین شکل مسئله را توصیف میکنم)‪ .‬و آنجا ادبیات‬
‫نقد دانشگاهی‬
‫چیزهایی را دید که در بیرون از او بودند و گونهای از نقد هم این مسئله را فهمید‪ ،‬اما نیاز به زمان داشت‪ .‬چون ِ‬

‫‪1‬‬
‫)‪Lanson (Gustave‬‬
‫‪2‬‬
‫‪OULIPO‬‬
‫‪3‬‬
‫‪Tel quel‬‬
‫‪4‬‬
‫‪TXT‬‬
‫نهاد دانشگاه تمایلی به این مسئله نداشت و حتی‬
‫در آن دوران خودش را مجاز به صحبت دربارۀ ادبیات معاصر نمیدانست‪ِ .‬‬
‫‪1‬‬
‫مثل ژانبرنار ِو ِره __‬ ‫مانع آن میشد‪ .‬بنابراین الزم بود من و تعدادی از دوستانم __مثل دومینیک راباته و بعضیهای دیگر‬
‫تثبیت این ایده که دانشگاه میتواند دربارۀ ادبیات معاصر حرف بزند مبارزه میکردیم‪ .‬این کار قابلقبول نبود و دانشگاه‬
‫در ر ِاه ِ‬
‫در آغاز مانع آن میشد‪ .‬اما موفق شدیم حرفمان را به کرسی بنشانیم چون کارهای ما در خارج از فرانسه خوانده میشد و‬
‫همه ما را میشناختند‪ .‬از آن زمان دانشگاه رفتهرفته از خود پرسید این جوانها چه کسانی هستند که به ادبیاتی میپردازند‬
‫که برای ما غریب است‪ .‬آن موقع بود که دانشگاه به این ادبیات عالقهمند شد‪ .‬موفق شده بودیم دانشگاه را مجاب کنیم تا به‬
‫ادبیات معاصر بپردازد‪ .‬به همین خاطر دستهبندیهایی مثل «قصههای خویشاوندی» یا «داستانهای زندگینامهای» که‬
‫همین االن راجع به آن صحبت کردیم‪ ،‬در دهۀ نود از سوی منتقدین مطرح شد‪ ،‬در حالی که در دهۀ هشتاد ایجاد شده بود‪.‬‬
‫ً‬
‫با تأخیری تقریبا ‪ ۱۰‬ساله‪ .‬اینجاست که برمیگردیم به حرفی که قبلتر زدم‪ .‬ما باید این فرمها را توصیف میکردیم تا بعضی‬
‫نویسندگان روی آن کار کنند و در وهلهی بعد آن را تغییر دهند‪.‬‬

‫تحت تأثیر قرار‬


‫آفرینش ادبی را ِ‬ ‫س‪.‬ص‪ :‬این سؤال ممکن است قدری بدیهی به نظر برسد‪ ،‬اما نقد چگونه میتواند‬
‫ِ‬
‫دهد؟ بهعبارت دیگر‪ ،‬آیا نقد همیشه خوانشی پسامتنی باقی میماند یا قادر است افقهای جدیدی در برابر ادبیات بگشاید؟‬

‫د‪.‬و‪ :‬در واقع هر دو‪ .‬نقد افقهای جدیدی قابل نویسندگان میگشاید‪ ،‬افقی روشن و ملموس‪ .‬اما در عین حال خوانشی‬
‫چیز‬
‫پسامتنی نیز هست‪ .‬به این شکل که نویسندگانی وجود دارند که چیزی را ابداع میکنند و بعد‪ ،‬منتقدین متوجه ظهور آن ِ‬
‫جدید میشوند و تحلیلش میکنند‪ .‬وقتی تحلیل کردیم‪ ،‬عدهای دیگر از نویسندگان درموردش حرف میزنند‪.‬‬

‫س‪.‬ص‪ :‬آیا این گفتوگو میان نقد و ادبیات معاصر سابقه داشته است؟‬
‫ً‬
‫ادبی معاصر نپردازد‪ ،‬نویسندگان‬
‫تولیدات ِ‬
‫ِ‬ ‫د‪.‬و‪ :‬خیر‪ .‬این یک چیز کامال جدید است‪ .‬چون تا زمانی که دانشگاه به‬
‫نمیتوانند تأثیر چندانی از کارهای دانشگاهی بگیرند‪ .‬مفاهیم بزرگی مثل رمانتیسم را در نظر بگیرید‪ :‬استاندال بود که این‬
‫مفهوم را به فرانسه آورد‪ .‬دانشگاهها نبودند که آن را ابداع کردند‪ ،‬نویسندگان بودند‪ .‬سورئالیسم همینطور‪ ،‬نویسندگان آن را‬
‫معاصر ادبیاتی شد که در حال چاپ‬
‫ِ‬ ‫تحت تأثیر قرار دهد که‬
‫ابداع کردند‪ .‬بنابراین تفکر نقادانه فقط زمانی توانست ادبیات را ِ‬
‫بود‪ .‬قبل از آن اینطور نبود‪.‬‬

‫نظر شما تحول علوم انسانی در قرن بیستم‬


‫س‪.‬ص‪ :‬رابطۀ بین علوم انسانی و نقد ادبی را چگونه توصیف میکنید؟ به ِ‬
‫فعالیت منتقدین و نویسندگان اثر گذاشته است؟‬
‫ِ‬ ‫چطور بر‬

‫د‪.‬و‪ :‬این مسئلهای بسیار وسیع است‪ .‬رابطۀ علوم انسانی و نقد ادبی‪ ،‬چطور بگویم‪ ،‬دوره به دوره فرق میکند‪ .‬خیلی‬
‫پیچیده است‪ .‬علوم انسانی در اواخر قرن نوزدهم بسط پیدا کرد و در حالی که گسترش مییافت‪ ،‬در تاریخ‪ ،‬در جامعهشناسی‪،‬‬

‫‪1‬‬
‫‪Dominique Rabaté‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Jean-Bernard Vray‬‬
‫ً‬
‫در علوم سیاسی‪ ،‬از ادبیات جدا شد‪ .‬قبل از آن‪ ،‬نویسندگان تاریخدان هم بودند‪ .‬مثال میشله را در نظر بگیرید در ‪1‬آغاز قرن‬
‫نوزده‪ .‬اما در اواخر همان قرن‪ ،‬تاریخدانها دانشمند و متخصص حرفۀ خودشان شدند؛ دیگر نویسنده نبودند‪ .‬با این اتفاق‪،‬‬
‫ادبیات دیگر مجاز نبود از تاریخ حرف بزند‪ ،‬چون متخصصین واقعی تاریخدانان بودند‪ .‬این اتفاق یک تفکیک بود‪ .‬اما در‬
‫ِ‬
‫همان زمان‪ ،‬علوم انسانی ایدههای جدیدی را مطرح کرد‪ ،‬مفاهیم جدید‪ .‬برای نمونه روانکاوی‪ .‬روانکاوی را فروید در وین‬
‫در اواخر قرن نوزده ابداع کرد‪ ،‬اما در فرانسه‪ ،‬نویسندگان بودند که قبل از پزشکان دربارۀ روانکاوی حرف زدند‪ .‬اولین کسی‬
‫‪4‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬
‫ریویر‬
‫که راجع به آن حرف زد‪ ،‬بلز ساندرار بود‪ ،‬دومین نفر آپولینر بود‪ ،‬سومین نفر‪ ،‬نمیدانم‪ ،‬باید ژول رومن یا ژاک ِ‬
‫باشد‪ .‬بنابراین آنجا علوم انسانی رفتهرفته نویسندگان را تحت تأثیر قرار داد و قدری هم نقد را‪ ،‬اما نه زیاد‪ .‬در عوض‪ ،‬بعد از‬
‫تمام‬
‫شناسی ادبیات را داریم‪ِ .‬‬
‫ِ‬ ‫جهانی دوم‪ ،‬نقد ادبی خیلی خیلی تحت تأثیر علوم انسانی بود‪ .‬برای مثال جامعه‬
‫ِ‬ ‫جنگ‬
‫فرمالیسم را داریم که از علوم انسانی میآیند‪ ،‬بهویژه از انسانشناسی‪ .‬لویاشتروس و یاکوبسن خیلی بههم نزدیک بودند‪ ،‬با‬
‫هم بحث میکردند‪ ،‬با هم روی اشعار بودلر کار میکرد ند‪ .‬خالصه بگویم‪ ،‬آنجا علوم انسانی تبدیل به ابزاری برای مطالعۀ‬
‫ادبیات شد‪ .‬ادبیات به یک موضوع مطالعاتی برای علوم انسانی تبدیل شد‪ .‬اما از آغاز دهۀ هشتاد‪ ،‬ادبیات فضاهای تفکر و‬
‫ِ‬
‫خاص خود را بسط داد‪ ،‬با تکیه بر علوم انسانی اما از‬
‫شناختی ِ‬
‫ِ‬ ‫اندیشه را دوباره تسخیر کرد و یک رویکرد تاریخی و جامعه‬
‫دادن کاستیهای علوم انسانی در این یا آن زمینه‪.‬‬
‫گرفتن مفاهیم از علوم انسانی و گاهی با نشان ِ‬ ‫موضعی برابر‪ .‬گاهی با وام‬
‫ِ‬
‫ً‬
‫اینجا بود که علوم انسانی با ادبیات احساس قرابت کرد‪ .‬مثال کارلو گینزبورگ را در بین تاریخدانها داریم‪6.‬گاهی از ادبیات‬
‫مقام تاریخدان ارائه‬
‫تأثیر میگیرند گاهی از فرمهایی که در ادبیات ابداع شده است استفاده میکنند تا کارهای خودشان را در ِ‬
‫ً‬
‫فرم «قصۀ ‪7‬خویشاوندی» تأثیر میگیرد برای نوشتن کتابی دربارۀ پدربزرگ و‬ ‫دهند‪ .‬مثال ایوان ژابلونکا را داریم که از ِ‬
‫‪8‬‬
‫تاریخ «کولژ دو فرانس» است __یعنی یکی از مهمترین‬ ‫کرسی‬
‫ِ‬ ‫صاحب‬
‫ِ‬ ‫مادربزرگش؛ یا پاتریک بوشرون که االن‬
‫خالل دیدارش‬
‫ای» ماکیاولی را از ِ‬‫حال حاضر فرانسه است‪ ،‬یکی از معروفترینها__‪ ،‬او «داستان زندگینامه ِ‬ ‫تاریخدانهای ِ‬
‫ً‬
‫با داوینچی مینویسد ‪ .‬میتوانیم مثالهای مشابهی‪ 9‬در جامعهشناسی‪ ،‬در انسانشناسی پیدا کنیم‪ .‬مثال اریک شوویه یا‬
‫ً‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫َ‬
‫ادبیات میدانی»‪ .‬آنجا میتوانیم‬
‫فیلیپ وسه ‪ .‬بهویژه تمام فرمهای ادبی که در حال حاضر دربارهشان کار میکنم‪ ،‬مثال « ِ‬
‫شناسی‬
‫ِ‬ ‫ببینیم چطور نویسندگان در زمین جامعهشناسی‪ ،‬تاریخ و دیگر علوم انسانی مستقر میشوند و بهنوعی یک معرفت‬
‫ِ‬
‫ً‬
‫کامال ادبی ایجاد میکنند‪ .‬این اتفاق از زمانی افتاد که ادبیات دوباره به دنیا توجه کرده است یا چیزی راجع به دنیا میگوید‪،‬‬

‫‪1‬‬
‫)‪Michelet (Jules‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Blaise Cendras‬‬
‫‪3‬‬
‫‪Apollinaire‬‬
‫‪4‬‬
‫‪Jules Romain‬‬
‫‪5‬‬
‫‪Jacques Rivière‬‬
‫‪6‬‬
‫‪Carlo Ginzburg‬‬
‫‪7‬‬
‫‪Ivan Jablonka‬‬
‫‪8‬‬
‫‪Patrick Boucheron‬‬
‫‪9‬‬
‫‪Léonard et Machiavel‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪Éric Chauvier‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪Philippe Vasset‬‬
‫‪1‬‬
‫گاهی حتی بیآنکه از قالب داستان استفاده کند‪ .‬ما از ‪ ۲۰-۱۰‬سال پیش جریانی داریم که به آن «ناداستان» میگوییم که‬
‫ً‬
‫قلم نویسندگان نوشته میشود‪ .‬این «ناداستان»ها درنهایت به همان موضوعی میپردازند که مثال یک جامعهشناس‬ ‫به ِ‬
‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬
‫قدیمی و مخروبۀ پاریس است‪ .‬یک‬ ‫درمورد آپارتمانهای‬ ‫میپردازد‪ .‬کتابی مثل غیرمسکونی نوشتۀ جوی سورمون ‪،‬‬
‫َ‬
‫جامعهشناس هم میتواند همین مسئله را بیان و در همین زمینه کار کند‪ .‬انی ِارنو برای نوشتن کتابهایش‪ ،‬از ‪4‬دستهبندیهای‬
‫بوردیو مثل «عادتواره»‪« ،‬خیانت به طبقۀ اجتماعی» و غیره خیلی استفاده میکند‪ .‬جامعهشناسی مثل پیر روز َ‬
‫انولون که او‬
‫دادن به تفکرات خودش استفاده میکند‪ .‬بنابراین مبادالتی بین‬
‫هم استاد «کولژ دو فرانس» است از آثار ِارنو برای شکل ِ‬
‫رشتهها وجود دارد که زیاد و زیادتر میشود‪ .‬همین‪ .‬نمیدانم به سؤالت جواب دادم یا نه‪.‬‬

‫ادبی فرانسه متمایز میکند؟‬


‫ادبی آمریکا را از نقد ِ‬
‫س‪.‬ص‪ :‬به نظر شما چه چیزی نقد ِ‬
‫د‪.‬و‪ :‬نقدهای آمریکایی خیلی سوبژکتیو هستند‪ ،‬البته نه همیشه‪ .‬قدری پیچیده است‪ .‬نمیتوانیم راجع به «نقد» آمریکایی‬
‫ادبی آمریکا در سالهای اخیر مفاهیمی را تولید‬
‫حرف بزنیم‪ .‬نقدهای آمریکایی وجود دارند‪ .‬نقدهای متفاوت‪ .‬نقدهای ِ‬
‫ً‬
‫مفهوم «مراقبت» ؛ دستهبندیهایی نیز تولید ‪6‬کردهاند‪ :‬ادبیات همجنسگرایانه‪ ،‬ادبیات ایدز‪ ،‬ادبیات زنانه‪،‬‬
‫ِ‬ ‫کردهاند‪ ،‬مثال‬
‫فمینستی و غیره‪ .‬آنها قدری گرایش دارند شیوۀ ادبیات را به یک شیوۀ مضمونی تقلیل بدهند‪ .‬بنابراین توجه کمتری نسبت به‬
‫کارهای فرمی دارند‪ .‬برای آنها مسئلۀ فرم قدری جانبی است‪ .‬مسئلۀ مضمون است که اهمیت زیادی دارد‪ .‬بهعالوه چون‬
‫مرد سفیدپوست نوشته‬
‫قلم نویسندگان ِ‬
‫اینها مفاهیم جامعهشناختی هستند‪ ،‬آمریکاییها قدری ادبیات فرانسهای را که به ِ‬
‫زبانان غیرفرانسوی نوشته شده‬
‫قلم زنان‪ ،‬مهاجران یا فرانسوی ِ‬
‫شده باشد‪ ،‬نادیده میگیرند و بیشتر به ادبیاتی میپردازند که به ِ‬
‫است‪ .‬شیوۀ آمریکایی قدری شبیه به این است‪ .‬اما شیوۀ فرانسوی هنوز مبتنی بر روایتشناختی است‪ ،‬بیشتر به مسئلۀ فرم‬
‫توصیف خیلی خیلی کلی است اما‬
‫ِ‬ ‫حساس است تا به مضمون‪ .‬فرم بهمثابۀ شیوهای برای برای بیان یک مضمون‪ .‬این یک‬
‫اگر وارد جزئیات شویم‪ ،‬چیزهای بیشتری میتوان گفت‪.‬‬

‫ادبیات معاصر فرانسه‪ ،‬از ‪ ۱۹۸۰‬تا به امروز» از کجا به ذهن شما خطور کرد؟‬
‫نوشتن کتاب « ِ‬ ‫س‪.‬ص‪ :‬ایدۀ‬
‫ِ‬
‫ً‬
‫مثال ژاک َ‬
‫دوپن ‪ .‬کمی هم رمان نو‪ .‬چیزهایی‪ 7‬راجع به کلود سیمون‬ ‫شعر مدرن بود‬
‫تخصص من بیشتر در زمینۀ ِ‬
‫ِ‬ ‫د‪.‬و‪:‬‬
‫نوشته بودم یا دربارۀ ژولین گراک ‪ .‬بعد‪ ،‬در دهۀ هشتاد شروع ‪9‬به خواندن کتابهایی کردم که تازه به بازار میآمد‪ .‬کتابهای‬

‫‪1‬‬
‫‪Non-fiction‬‬
‫‪2‬‬
‫‪L’Inhabitable‬‬
‫‪3‬‬
‫‪Joy Sorman‬‬
‫‪4‬‬
‫‪Annie Erneux‬‬
‫‪5‬‬
‫‪Pierre Rosanvallon‬‬
‫‪6‬‬
‫‪Care‬‬
‫‪7‬‬
‫‪Jacques Dupin‬‬
‫‪8‬‬
‫‪Claude Simon‬‬
‫‪9‬‬
‫‪Julien Gracq‬‬
‫َ‬
‫های دیگر‪ .‬کمکم ‪4‬متوجه شدم سبکهایی بسیار‬ ‫‪3‬‬
‫انسوا ُبن ‪ ،‬پاسکال کینیار‪ 2‬و بعضی‬
‫‪1‬‬
‫انی ِارنو‪ ،‬پیر میشون ‪ ،‬پیر برگونیو ‪ ،‬فر‬
‫ً‬
‫مطبوعات‬
‫ِ‬ ‫زیبا‪ ،‬کارهایی بسیار بسیار قوی‪ ،‬بسیار مهم‪ ،‬محکم‪ ،‬کامال پخته و بسیار غنی وجود دارند‪ .‬اما در همان دوران در‬
‫ادبیات خارجی است و وقتی به دانشگاه‬
‫ِ‬ ‫ادبیات خوب‪،‬‬
‫ِ‬ ‫همه جا میخواندم که ادبیات فرانسه دیگر از بین رفته است‪ ،‬که تنها‬
‫‪5‬‬
‫رفتم استادهایی که داشتم و بعد‪ ،‬همکارانم‪ ،‬وقتی از ادبیات معاصر حرف میزدند به سارتر و ربگریه ختم میشد و بعد‬
‫از آن انگار چیز دیگری نبود‪ .‬متوجه این تضاد شدم‪ .‬یک ادبیات فرانسۀ بسیار قوی‪ ،‬بسیار زیبا‪ ،‬بسیار غنی‪ ،‬بسیار زنده وجود‬
‫داشت که شناخته نشده بود و باید آن را معرفی میکردم‪ .‬از آنجا بود که ایدۀ کار روی این ادبیات به ذهنم رسید‪ .‬از حمایت‬
‫‪6‬‬
‫اهنمایم در دورۀ ارشد در دانشگاه سوربن بود و خودش هم شروع کرده بود دربارۀ‬
‫ژانپیر ریشار برخوردار بودم که استاد ر‬
‫این نویسندگان بنویسد‪ .‬این طور بود که شروع شد‪ .‬کالسهایم را در دانشگاه به موضوع ادبیات معاصر اختصاص دادم‪ .‬در‬
‫واقع‪ ،‬اولین نفری بودم که در فرانسه نویسندگان زنده را به دانشگاه دعوت کردم تا دربارۀ کارهایشان برای دانشجویان حرف‬
‫بزنند‪ .‬آنجا به خودم گفتم اگر بخواهم بگویم این ادبیات زنده است‪ ،‬این ادبیات وجود دارد‪ ،‬نمیتوانم به انتشار یک مقاله‬
‫روی فرانسوا ُبن‪ ،‬یک مقاله روی پیر میشون‪ ،‬یک مقاله روی فالنی دل خوش کنم‪ .‬باید تصویری کلیتر از ادبیات فرانسۀ‬
‫دادن همۀ غنا‪ ،‬تنوع و گرایشهای اصلی‬
‫تحمیل این ادبیات به دانشگاه بود‪ .‬با نشان ِ‬ ‫معاصر به دست دهم و این تنها راه برای‬
‫ِ‬
‫آن‪ .‬همین بود که نوشتن این کتاب را ناگزیر میکرد‪.‬‬
‫ِ‬
‫نقد‬
‫نویسندگان معاصر دیدهاید؟ باز برمیگردم به همان سؤال قبلی‪ ،‬آیا ِ‬
‫ِ‬ ‫نزد‬
‫بازتاب این کتاب را ِ‬
‫ِ‬ ‫س‪.‬ص‪ :‬آیا تا امروز‬
‫ادبی میتواند آفرینش ادبی را تحت تأثیر قرار دهد؟‬
‫ِ‬
‫مقاالت بسیاری در مطبوعات دربارهاش چاپ شد‪ .‬دانشگاه قدری‬
‫ِ‬ ‫د‪.‬و‪ :‬بله‪ ،‬خیلی زیاد‪ .‬در واقع وقتی کتاب به بازار آمد‪،‬‬
‫توجه عالم فرهنگ و همینطور‬ ‫مورد ِ‬ ‫به آن اهمیت میداد اما نهچندان‪ ،‬حداقل نه در آغاز‪ .‬در عوض‪ ،‬کتاب خیلی ِ‬
‫کتابفروشیها قرار گرفت‪ .‬دراینباره دو خاطره تعریف میکنم‪ .‬اولین خاطره مربوط به نشستی در یک کتابفروشی است‪.‬‬
‫دعوت کرده بود‪ .‬در حین ‪8‬بحث‪( ،‬در کتابم‪ ،‬نمیدانم خاطرتتان‬
‫‪7‬‬
‫روبن و ژانمیشل مولپوآ را‬‫کتابفروش َانی ارنو‪ ،‬پاتریک َ‬
‫ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫هست یا نه‪ ،‬انی ِارنو را با پیر میشون مقایسه کردهام و گفتهام آنها با هم «قصۀ خویشاوندی» را ابداع کردهاند) انی ِارنو‪ ،‬در‬
‫کتاب‬
‫خواندن ِ‬
‫ِ‬ ‫حالی که خطابش با جمع بود‪ ،‬اعتراف کرد که در آغاز از خواندن پیر میشون خیلی لذت نبرده بود‪ .‬اما بعد از‬
‫ً‬
‫من‪ ،‬متوجه تمام نقاط مشترک بین آثار خودش و میشون شده بود‪ ،‬در حالی که از لحاظ زیباشناختی کامال متفاوت هستند‪.‬‬
‫کتاب من چشمهای او را گشوده و باعث شده بود دوباره به میشون مراجعه و تحسینش کند‪.‬‬
‫در واقع‪ِ ،‬‬

‫‪1‬‬
‫‪Pierre Michon‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Pierre Bergounioux‬‬
‫‪3‬‬
‫‪François bon‬‬
‫‪4‬‬
‫‪Pascal Quignard‬‬
‫‪5‬‬
‫‪Robbe-Grillet‬‬
‫‪6‬‬
‫‪Jean-Pierre Richard‬‬
‫‪7‬‬
‫‪Patrick Robin‬‬
‫‪8‬‬
‫‪Jean-Michel Maulpoix‬‬
‫‪1‬‬ ‫ً‬
‫دومین خاطره که واقعا برایم جالب است‪ ،‬نشستهایی است که من با همکاری «خانۀ نویسندگان و ادبیات» با عنوان‬
‫‪2‬‬
‫نویسندگان و ادبیات» هر بار که یک کتاب مهم چاپ میشد نشستی‬ ‫«ادبیات‪ ،‬چالشهای معاصر» برگزار میکنم‪« .‬خانۀ‬
‫نشست یک ساعته‪ ،‬یک برنامۀ یک یا‬
‫ِ‬ ‫دربارۀ کتاب برگزار میکرد‪ .‬یک بار‪ ،‬خانمی که آنجا کار میکرد گفت چرا بهجای یک‬
‫دو روزه ترتیب ندهیم تا از نویسندگانی که شما در کتابتان از آنها صحبت کردهاید دعوت کنیم تا راجع به آثارشان حرف‬
‫‪3‬‬
‫یک سالن با‬ ‫بزنند؟ و آن برنامه خارقالعاده بود‪ .‬قرار شده بود برنامه در «خانۀ آمریکای التین» در پاریس برگزار شود‪ .‬ما‬
‫ظرفیت ‪ ۱۱۰‬نفر در نظر گرفته بودیم‪ .‬در مطبوعات هم قدری اطالعرسانی کرده بودیم‪ .‬و در آخر ‪ ۲۵۰‬نفر برای شرکت در‬
‫مراسم آمدند‪ .‬برگزارکنندگان مجبور شدند درهای دو سالن دیگر را باز کنند و از ویدئوکنفرانس استفاده کنند‪ .‬موفقیت این‬
‫ِ‬
‫برنامه بهقدری چشمگیر بود که «خانۀ نویسندگان و ادبیات» تصمیم گرفت این برنامه را ادامه دهیم و از آن سال‪ ،‬ده سال‬
‫میشود که ما این برنامه را با عنوان «ادبیات‪ ،‬چالشهای معاصر» برگزار میکنیم‪ .‬در طول این برنامهها ما تفکر نقادانه را با‬
‫تولید ادبی مواجه میکنیم‪ .‬به نظر خودم که خیلی پربار است و تا به امروز خیلی عالی پیش رفته است‪.‬‬

‫س‪.‬ص‪ :‬به نظر شما مزیت دستهبندیهای ژانری و ژانرهای مفهومی مثل «قصههای خویشاوندی»‪« ،‬داستانهای‬
‫زندگینامهای» و غیره چیست؟‬

‫د‪.‬و‪ :‬نخست اینکه به وضوحی نسبی میرسیم‪ .‬ایجاد این دستهبندیها اجازه میدهد پدیدهای که تا آن زمان قدری‬
‫پراکنده بوده است‪ ،‬آشکار شود‪ .‬اجازه می دهد ببینیم اتفاقی در حال رخ دادن است‪ ،‬فرمی در حال ظهور است و عدهای از‬
‫نویسندگان در حال ابداع چیزی هستند‪ .‬بنابراین این کار مسائل را روشن و واضح میکند‪ .‬اما بعد‪ ،‬نباید این دستهبندیها‬
‫به زندانی تبدیل شود که چیزها را در آن محصور کنیم‪ .‬در واقع‪ ،‬ایده این است که این دستهبندی تفاوت میان آثار را از بین‬
‫ً‬
‫نبرد‪ .‬خودم عموما این طور عمل میکنم که در گام اول ویژگیهای هر یک از دستهبندیها را تعیین میکنم‪ .‬این کار اجازه‬
‫ً‬
‫میدهد که در ادامه وقتی یک اثر به این فرم شباهت دارد‪ ،‬بفهمم به چه دلیلی این اثر خاص است‪ ،‬چون مثال به فالن معیار‬
‫در اثر خیلی پرداخته شده است‪ ،‬ولی در عوض فالن معیار تغییر کرده است‪ .‬در واقع دستهبندی اجازه میدهد در وهلۀ‬
‫نخست به یک جمعبندی برسیم و در وهلۀ بعد آثار را جزئیتر تحلیل کنیم‪ .‬بنابراین این کار کمک میکند به وضوح برسیم‪.‬‬
‫قبل از اینکه دربارۀ «قصههای خویشاوندی» صحبت کنم‪ ،‬کسی نفهمیده بود که این فرم متفاوت است‪ .‬بعضیها فکر‬
‫‪4‬‬
‫میکردند این همان حسبحالنویسی است‪ ،‬بعضی دیگر فکر میکردند این همان «خودانگاری» است‪ .‬کسی متوجه نشده‬
‫بود که در این متون رابطهای خاص با نیاکان در حال شکلگیری است‪ .‬وقتی روی این فرم اسم گذاشتم و توصیفش کردم‪،‬‬
‫به من اجازه داد راجع به تاریخ‪ ،‬مسئلۀ نیاکان‪ ،‬روابط خویشاوندی و غیره حرف بزنم‪.‬‬

‫س‪.‬ص‪ :‬در نهایت‪ ،‬آیا این دستهبندیها و این نامگذاریها نتیجۀ رقابتهای دانشگاهی نیست؟ اتفاقی که مکرر در‬

‫‪1‬‬
‫)‪Maison des écrivains et de la littérature (Mel‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Littérature, enjeux contemporains‬‬
‫‪3‬‬
‫‪Maison de l’Amérique Latine‬‬
‫‪4‬‬
‫اول بخش اول کتاب رجوع کنید‪.‬‬
‫‪ Autofiction‬برای توضیحات بیشتر به فصل ِ‬
‫ادبیات فرانسه افتاده است‪.‬‬
‫ِ‬ ‫تاریخ‬
‫ِ‬
‫د‪.‬و‪( :‬خندۀ بلند) این طرز نگاه قدری بوردیویی است‪ .‬اینکه همۀ اینها در نهایت برای به دست آوردن جایگاه است‪.‬‬
‫اینکه جوانان با نقد آثار قدما‪ ،‬خودشان را تحمیل میکنند و بعد زمانی که خودشان پیر میشوند مورد نقد جوانترها قرار‬
‫میگیرند و الیآخر‪ .‬این ایده‪ ،‬مرا یاد یکی از آهنگهای ژاک ِب ِرل میاندازد‪« :‬بورژواها‪ . »1‬ابتدای آهنگ عدهای جوان ‪2‬هستند‬
‫جوان دیگر‬
‫که میگویند بورژواها مثل خوکاند و آنها را مسخره میکنند‪ .‬در آخر آهنگ همان جوانها پیر شدهاند و عدهای ِ‬
‫پشت سرشان فریاد میزنند و آنها را به خوک تشبیه میکنند‪ ...‬این غلط نیست‪ .‬مسائلی از این دست وجود دارد‪ .‬اما این‬
‫مسئله هم هست که وقتی شما یک اثر انتقادی مینویسید دو حالت دارد‪ :‬یا ایدۀ خاصی ندارید و همان کارهایی را که‬
‫دیگران قبل از شما انجام دادهاند‪ ،‬بازتولید میکنید‪ ،‬یا برعکس‪ ،‬با خواندن آثار قدما متوجه میشو ید چیزهایی هست که‬
‫دیده نشده‪ ،‬تحلیلهایی هست که انجام نشده‪ ،‬دستهبندیهایی هست که نادیده گرفته شده و غیره‪ .‬بنابراین شما تحلیلهای‬
‫جدید‪ ،‬دستهبندهای جدیدی وارد میکنید‪ ،‬نه به این خاطر که خودتان را تحمیل کنید‪ ،‬بلکه به این خاطر که بگویید چیزی‬
‫کم است و من آن را دیدهام و میخواهم راجع به آن حرف بزنم‪ .‬میخواهم بگویم همه چیز را نمیتوان از منظر جامعهشناختی‬
‫دید و باید جایگاه نقد را نیز در نظر گرفت‪ ،‬اینکه چطور عمل میکند و چه چیزی تولید میکند‪ .‬این مسئله هم واقعیت دارد‪:‬‬
‫وقتی که در حرفۀ خود جلو میروی و دستهبندیهایی را به کرسی مینشانی و بعد محققین جوان دستهبندیهای دیگری‬
‫تولید میکنند که با دستهبندیهای شما در تضاد است‪ ،‬موقعیت قدری ناخوشایند میشود‪ ،‬چون اینها فرمهایی هستند که‬
‫شما تولید کردهاید‪ ،‬به آنها دلبستگی دارید‪ ،‬ایمان دارید‪ ،‬اما در عین حال دستهبندیهای جدید اجازه میدهند به نقدها و‬
‫خود‬
‫نوآوریهای دیگران هم توجه کنی‪ .‬فکر میکنم این مسئله مثبت است‪ .‬این باعث ایجاد نوعی رقابت ذهنی میشود‪ِ .‬‬
‫من وقتی کتاب ادبیات معاصر فرانسه را نوشتم در جواب کسانی مثل تودوروف که میگفتند دیگر ادبیات فر‪3‬انسهای وجود‬
‫‪4‬‬
‫حرف آنها‪ .‬ولی هیچکدام قبول نکردند که وارد این‬
‫ندارد یا ژانکلود دومناک که همین را میگفت‪ ،‬نوشتم‪ ،‬برای مخالفت با ِ‬
‫ً‬
‫توصیف ادبیات معاصر به آنها ارجاع داده‬
‫ِ‬ ‫بحث شوند‪ .‬کامال میفهمم چرا‪ .‬چون هیچکدام از آنها‪ ،‬کتابهایی را که برای‬
‫ُ‬
‫بودم‪ ،‬نخوانده بودند‪ .‬آنها با خواندن دو یا سه کتاب از ادبیات معاصر حرف میزدند‪ .‬یک مثال معروف دیگر آنتوان کمپانیون‬
‫است‪ .‬یک بار در یک مجلۀ ادبی نظرش را راجع به ادبیات معاصر میپرسند و او جواب میدهد که ادبیات معاصر «چرند»‬
‫ُ‬
‫است‪ .‬روزنامهنگار قدری پافشاری میکند و از او میپرسد از نویسندگان معاصر چه کتابی خوانده است‪ .‬و کمپانیون جواب‬
‫میدهد این ادبیات بهقدری «چرند» است که آن را نمیخوانم‪ .‬اما آدم چطور میتواند چیزی را «چرند» بداند وقتی آن را‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫نخوانده است‪ .‬البته بعدها کمپانیون نظرش را قدری تغییر داد و فیلیپ فورست و انی ِارنو را به جلسات درس خود در «کولژ‬
‫دو فرانس» دعوت کرد‪ .‬مشکل اینجاست که من این مباحث را راجع به ادبیات معاصر مطرح کردم ولی بحثی پیرامون آن‬

‫‪1‬‬
‫‪Jacques Brel‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Les bourgeois‬‬
‫‪3‬‬
‫)‪Todorov (Tzvetan‬‬
‫‪4‬‬
‫‪Jean-Claude Domenach‬‬
‫کرسی ادبیات «کولژ دو فرانس» بود‪.‬‬
‫ِ‬ ‫‪ Antoine Compagnon5‬در زمان برگزاری مصاحبه‪ ،‬کمپانیون صاحب‬
‫ً‬
‫شکل نگرفت چون رقبای من سالح مناسب برای شرکت در این بحث را نداشتند‪ .‬واقعا دوست داشتم که بحثی دراینباره‬
‫شکل بگیرد‪ .‬بنابراین‪ ،‬رقابتهای دانشگاهی‪ ،‬مخالفتهای آ کادمیک‪ ،‬غنی هستند چون اجازۀ تفکر بیشتر میدهند‪ .‬من‬
‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬
‫محاکمۀ‬‫خیالی‪ :‬برای یک مرز) میگویم‪ .‬در جریان «‬ ‫همین مسئله را درمورد کتاب فرانسواز الووکا (امر واقعی و امر‬
‫تخیل»‪ 3‬که در شهرداری پاریس برگزار شد‪ ،‬هر یک از ما مجبور شدیم به این مسئله عمیقتر بنگریم‪ .‬البته مسائلی مثل‬
‫رقابتهای دانشگاهی را نمیتوان کتمان کرد‪ .‬در این رقابتها چیزهایی هم هست که قدری ناخوشایندند‪ ،‬آن هم وقتی شما‬
‫ً‬
‫یک مفهوم جدید را پیشنهاد میکنید‪ .‬مثال وقتی مفهوم «داستان زندگینامهای» را پیشنهاد میکنم و یک نفر بعد از من میآید‬
‫‪4‬‬
‫خاطر که با من مخالفت کند‪ ،‬فقط به این امید که جامعۀ دانشگاهی‬ ‫و از واژۀ «زیستنگاری» استفاده میکند‪ ،‬نه به این‬
‫تقصیر خودم‬ ‫این‬ ‫(البته‬ ‫کنم‬‫‪5‬‬
‫می‬ ‫استفاده‬ ‫ن‬‫ب‬‫واژۀ او را برگزیند؛ یا وقتی من در کتابی از مفهوم «نویسندۀ درگیر» دربارۀ فرانسوا ُ‬
‫ِ‬
‫بود چون من این مف هوم را آن طور که به دیگر مفاهیم پرداخته بودم‪ ،‬ساخته و پرداخته نکردم) و یک همکار دانشگاهی دیگر‬
‫بسط آن‪ ،‬به نام خودش جا میزند‪ ،‬این مسئله میتواند قدری مأیوسکننده باشد‪ .‬اما این مسئله‬
‫این مفهوم را برمیدارد و با ِ‬
‫اتفاق مهمی نیست‪ .‬به هر حال باید قبول کرد رقابت دانشگاهی وجود دارد‪ .‬اگر‬
‫زندگی روشنفکری است و خیلی ِ‬
‫ِ‬ ‫مختص‬
‫ِ‬
‫شما یک مفهومی را پیشنهاد کنید و جامعۀ دانشگاهی این مفهوم را بپذیرد و با نام شما گره بخورد‪ ،‬هم نشانۀ قدردانی است‬
‫و هم به شما شهرت میدهد‪ .‬همین تابستان گذشته‪ ،‬همایشی در لهستان دربارۀ «قصههای خویشاوندی» برگزار شد که‬
‫شرکتکنندگانش از کانادا‪ ،‬لهستان‪ ،‬چک‪ ،‬فرانسه و ‪ ...‬آمده بودند‪ .‬خیلی احساس غرور میکردم که مفهومی را که ‪ ۲۰‬یا‬
‫‪ ۲۵‬سال قبل ابداع کرده بودم به مفهومی تبدیل شده است که در کشورهای زیادی پذیرفته شده و مورد مطالعه قرار گرفته‬
‫‪6‬‬
‫است‪ .‬این واقعیت دارد که این مفهوم به نام من پیوند خورده است‪ ،‬همانطور که «خودانگاری» به نام دوبروفسکی و «پیمان‬
‫زندگی‬
‫ِ‬ ‫حسبحالنویسی» به نام لوژون ‪ .‬آدم این حس ‪7‬را دارد که چیز‪8‬ی را به جامعۀ دانشگاهی اضافه کرده است‪ ،‬اینکه در‬
‫حرفهایاش موفق شده است‪ .‬به همین خاطر هم‪ ،‬همه سعی میکنند مفاهیم خودشان را تحمیل کنند‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪Françoise Lavocat‬‬
‫‪2‬‬
‫‪Fait et fiction. Pour une frontière‬‬
‫‪ ۷ 3‬اکتبر ‪ ،۲۰۱۷‬همراستا با جنبش «شبهای سفید»‪ ،‬جلسهای با محوریت کتاب فرانسواز الووکا در شهرداری پاریس‪ ،‬تحت عنوان «محاکمۀ تخیل» برگزار گردید‪ .‬در این‬
‫مرزبندی دقیق میان واقعیت و تخیل به مناظره با یکدیگر نشستند‪ .‬نسخۀ تصویری‬
‫ِ‬ ‫موافقان‬
‫ِ‬ ‫جلسه که در قالب یک دادگاه برگزار شد و ‪ ۷‬ساعت به طول انجامید‪ ،‬مخالفان و‬
‫این جلسه را میتوانید در این آدرس مشاهده کنید‪https://www.youtube.com/watch?v=C3Hd0iQP-fk :‬‬
‫‪4‬‬
‫‪Biofiction‬‬
‫‪5‬‬
‫‪Écrivain engagé‬‬
‫‪6‬‬
‫)‪Doubrovsky (Serge‬‬
‫‪7‬‬
‫‪Pacte autobiographique‬‬
‫‪8‬‬
‫)‪Lejeune (Philippe‬‬

You might also like