You are on page 1of 18

‫این متن در صفحٔه فرهنگوهنر روزنامٔه جامجم در تاریخ ‪ 99/9/23‬منتشر شده است‬

‫دوئل‬
‫نقد فیلم «جانیگیتار» اثر نیکالس ِری‬
‫ّ‬
‫محمد بختیاری‬

‫خوبی فیلمهای وسترن این است که از اساس‬


‫درگیر مفهوم نیستند‪ .‬زندگی مثل خون در‬
‫رگهایشان جاری است‪ .‬تفنگ هست و شلیک‪.‬‬
‫زخم هست و خون‪ .‬مرگ هست و زندگی‪ .‬مرد‬
‫هست و زن‪ .‬کشتن و بدست آوردن‪ ،‬زنده‬
‫ماندن هست و ادامه راه‪ .‬مفاهیم در زندگی‬
‫واقعی راهی ندارند‪ .‬آنقدر در زندگی کنش و‬
‫واکنش و حسهای متضاد وجود دارد‪ ،‬آنقدر‬
‫آدمهای اصیل زندگی را عمل میکنند که وقت‬
‫«تعریفش» را ندارند‪ .‬وسترنها درست از وسط‬
‫زندگی گذر کردهاند و سرشار از طبیعت بدوی‬
‫غیرتقلیدی آنند‪ .‬ریو براوو‪ ،‬جویندگان‪ ،‬چه‬
‫کسی لیبرتی واالنس را کشت و‪ ...‬از نمونههای‬
‫دقیق این ژانر هستند‪ .‬جانی گیتار نیکالس‬
‫ری‪ ،‬اما یک فیلم متوسط است‪ .‬فیلم شروع‬
‫خوبی دارد‪ :‬تصویر باز می شود و شخصیت‬
‫محوری در بدو ورود با نمایی النگ در تصویر‬
‫دیده میشود‪ .‬کارگردان محیط آرام را همزمان با‬
‫ورود کاراکتر اصلی با منفجر شدن دو بمب‬
‫پرصدا به چالش میکشد‪ .‬انگار که شخصیت‬
‫قصد برهم زدن محیط را داشته باشد‪ .‬دوربین‬
‫شخصیت و محیط را دنبال میکند‪ .‬صدای‬
‫مکرر شلیک شنیده میشود‪ ،‬اما تصویر باید از‬
‫زاویه کسی دیده شود‪ .‬شخصیت محوری در‬
‫زاویهای های انگل و مدیومالنگشات قرار‬
‫گرفته و مخاطب صحنهی لخت شدن دلیجان‬
‫و کشتن شدن آدمی را همراه با موسیقی پرتنش‬
‫از زاویهی دید او میبیند‪ .‬موسیقی در تشدید‬
‫کردن صحنه و محیط به تصویر کمک کرده‬
‫است‪ .‬کاراکتر اصلی همچنان ولی آرام به دنبال‬
‫تصویر کشیده میشود‪ .‬کارگردان شخصیت‬
‫محوری را از وسط تصویر میگذراند تا‬
‫مخاطب باری را در عمق میدان و نمایی النگ‬
‫و در پس صحنهای تارمانند ببیند‪ .‬نمای بعدی‬
‫از همان نقطهی دید‪ ،‬اما دوربین انگار جلوتر‬
‫میآید تا به صحنه نزدیکتر شود‪ .‬دکوپاژ صحنه‬
‫با تصویری خاکآلود و صدای سوتمانند باد‬
‫و نمای ساختمان‪ ،‬لوکیشن اصلی درام را لرزان‬
‫میسازد‪ .‬شخصیت محوری وارد بار میشود‪.‬‬
‫محیط ساکن و ساکت است‪ .‬از پی‪.‬او‪.‬وی‬
‫کارکنان بیکار بار غریبه ‪ -‬شخصیت محوری‪-‬‬
‫را میبینیم و از پی‪.‬او‪.‬وی او کارکنان و محیط‬
‫خالی از مشتری را‪ .‬نگاهها به غریبه سنگین و‬
‫مشکوک است‪ .‬کارگردان در این قسمت کارکنان‬
‫بار را که بیشتر خاصیت آکسسوار دارند از‬
‫بیسخنی درمیآورد‪ .‬به ترتیب هر سه و پشت‬
‫سرهم و با نخوت با شخصیت محوری دیالوگ‬
‫میکنند‪ .‬او خود را معرفی میکند و علت‬
‫آمدنش را مشخص‪ :‬اسمش جانی گیتار است‬
‫و قرار مالقات با رئیس (ویانا) را دارد‪ .‬تمام‬
‫نماها در این قسمت ‪ -‬تا قبل از آمدن رئیس‪-‬‬
‫مدیوم کلوز است و کاتها از پی‪.‬او‪.‬وی‬
‫شخص صحبتکننده به شنونده میرود و‬
‫برمیگردد‪ .‬در این لحظه ویانا‪ ،‬رئیس‪ ،‬خودی‬
‫نشان میدهد‪ :‬از نمایی لو انگل مدیوم کلوز او‬
‫را میبینیم که به صورت های انگل و مدیوم‬
‫النگ جانی گیتار را تماشا میکند ‪ -‬و نه‬
‫میبیند‪ .‬میزانسن صحنه و جایگاه دوربین و‬
‫اندازهی قابش‪ ،‬لحن صدا‪ ،‬نحوهی ایستادن و‬
‫میمیک صورت ویانا‪ ،‬برتری و غلبهی او را بر‬
‫جانی گیتار میرساند‪ .‬در صحنهی بعد‬
‫کارگردان از صحبت ویانا با کارکنانش ‪-‬از همان‬
‫زاویه و با همان لحن و دستوراتی که به آنها‬
‫میدهد‪ -‬و از زبان آنها شخصیتپردازی‬
‫محکم و غیرزنانهاش را نشان میدهد‪:‬‬
‫«هیچوقت زنی ندیدم که بیشتر مرد باشه‪ .‬مثل‬
‫مردها فکر کنه و مثل اونها هم عمل کنه‪».‬‬
‫از آمدن ویانا در تصویر‪ ،‬کارگردان جانی گیتار‬
‫را به حاشیه رانده است و محور قصه را حول او‬
‫شکل میدهد‪ .‬تا بتواند شخصیت متقابل او را‬
‫وارد قصه کند و کمکم درام وارد فاز ماجرایی‬
‫خود شود‪ .‬فضا آرام و هر کس سرش دوباره به‬
‫کار خودش گرم میشود‪ .‬صداهایی از بیرون‬
‫این سکوت را برهم میزند‪ .‬موسیقی مقدمتا‬
‫فضایی تنشگونه را جلوتر از تصویر آغاز‬
‫میکند‪ .‬در بار دوباره باز میشود و ایندفعه به‬
‫جای شخصی غریبه‪ ،‬جمعیتی آشنا و عصبانی‬
‫با جسدی روی دست‪ ،‬کادر تصویر را پر‬
‫کردهاند‪ .‬دوربین اینسرت اسلحهی کارکنان را‬
‫میگیرد‪ .‬موقعیت آشفته است و بیثبات‪ .‬ویانا‬
‫در همان نمای قبلی محکم ایستاده است و‬
‫جمعیت پرآشوب و طلبکار را زیر نگاه خود‬
‫میگیرد‪ .‬پی‪.‬او‪.‬وی ویانا در نمایی کرودشات‬
‫(نماهای شلوغ و پرازدحام) متوجه این است‬
‫که جمع بر علیه او شوریده است‪ .‬و کسی که‬
‫این جمع را در الیهای زیرین رهبری میکند‪ :‬اما‬
‫است‪ .‬درام از تقابل زن در برابر زن و حساسیت‬
‫و حسادت زنانه پرده برمیدارد‪ .‬هرچند‬
‫«بدمن» فیلم (اما) از اول ماجرا ‪ -‬بدون هیچ‬
‫موقعیت شخصیتپردازانه و منطقیای‪ -‬ادای‬
‫آدمهای بد را درمیآورد‪ ،‬بدون آنکه ذاتی‬
‫شخص و درون شخصیتش باشد‪ .‬او «فقط»‬
‫کینه ای غریب از ویانا به دل دارد‪ .‬عفریته‬
‫بودنش «مفروض» است و باید از بیرون از‬
‫فیلم و قبل از دیدنش این قضیه را مخاطب‬
‫پذیرفته باشد! دیالوگهایی که بین ویانا و اما‬
‫ضربتی رد و بدل میشود تا حدودی مسأله‬
‫رقابت را لو میدهد‪ ،‬ولی در تصویر هیچکدام‬
‫تبدیل به قصه نمیشوند‪ .‬حتی در جایی که‬
‫ویانا میگوید‪« :‬تو میدونی اون اینکار رو‬
‫نکرده‪ .‬همهتون می دونید‪ ».‬مخاطب اقناع‬
‫نمیشود‪ .‬مخاطب باید حرف زدهشده را‬
‫بپذیرد‪ .‬برندهی دوئل و جنگ دونفرهی زنها‬
‫در این ماجرا فعال ویاناست‪ ،‬اما مطمئنا به‬
‫ینجا ختم نمیشود و اولین گره ‪ -‬ناقص‪-‬‬
‫هم ٰ‬
‫فیلم افکنده میشود تا در جایی دیگر باز شود‪.‬‬
‫بعد از اتمام دعوا‪ ،‬بالفاصله «بچه رقاصه» و‬
‫گروه چهارنفرهاش با هیاهو و سرخوشی به‬
‫داخل لوکیشن اصلی فیلم هجوم میآورند‪.‬‬
‫گروهی که در صحنهی قبلی متهم به قتل‬
‫شدهاند‪ .‬جمعیت عصبانی در برابر گروه یاغی‬
‫بچه رقاصه میایستد‪ .‬کاتالیزور صحنه باید‬
‫کسی غیر از این دو گروه باشد‪ .‬شخصیت‬
‫محوری با یک کنش تصویری و سینمایی‬
‫(جمع کردن لیوانی که در حال افتادن است) به‬
‫مرکز صحنه کشیده میشود‪ .‬با شوخطبعی و‬
‫نواختن گیتار حس آشوب را میزداید و در‬
‫عینحال ما میفهمیم که او شخصیتی بیپروا و‬
‫متهور دارد‪ .‬نماهای توشات از ویانا و جانی‬
‫گیتار آنها را کنار هم و در برابر نماهای مدیوم‬
‫شات جمعیت و کلوزآپ بچه رقاصه قرار‬
‫میدهد‪ .‬جانی گیتار در کالم خودش را بیٰباک‬
‫معرفی کرده است‪ .‬سکانس بعدی‪ :‬در‬
‫زدوخوردی که با بارت (یکی از اعضای گروه‬
‫بچه رقاصه) دارد‪ ،‬او را شکست میدهد تا‬
‫کنشگری شخصیتش مکمل دیالوگ شود‪.‬‬
‫همزمان با مبارزهی بیرون‪ ،‬دعوای دیگری‬
‫(کالمی) نیز در درون بار بین ویانا و بچه رقاصه‬
‫در حال رخ دادن است‪ .‬نمای داخلی و بیرونی‬
‫در تدوین همزمان صحنه و کاتهای و رفت و‬
‫برگشت بین این دعواها (دو صحنه در بیرون و‬
‫دو صحنه در داخل)‪ ،‬نمای توشات صحنهی‬
‫قبلی را معنی میکند‪ :‬جانی گیتار حساب‬
‫بارت را میرسد و بچهی رقاصه‪ ،‬ویانا را به‬
‫جانی گیتار میبازد‪ .‬تا اینجا مکان از عهدهی‬
‫قصه برآمده و کارگردان با عوض کردن جای‬
‫دوربین و استفاده از قاببندیهای متنوع و‬
‫میزانسن‪ ،‬بک مکان ثابت را از حالت تئاتریکال‬
‫درآورده است و تبدیل به لوکیشنی سینمایی‬
‫کرده است‪ .‬قصه نیز با جمع کردن آدمها در این‬
‫مکان و شخصیتپردازی آدمهایش‪ ،‬توانسته‬
‫است فیلم را سرپا نگه دارد‪ ،‬اما در بعد از آن‬
‫کمی گیج میزند‪ .‬اساس در همگسیختگی‬
‫فیلم هم در فیلمنامه نهفته است‪ .‬فیلمنامه‬
‫نمیتواند خردهقصههایی که شروع میکند به‬
‫پایان برساند‪ .‬خردهها قصهها در هم تنیده‬
‫نمیشوند‪ .‬هر کدام رها‪ ،‬جدا جدا و بیانتها ول‬
‫میشوند‪ .‬قصهی اصلی را نمیتوانند تعمیق‬
‫کنند و تنش و جنگ آخر را باورپذیر‪ .‬هرکدام‬
‫بهصورت قطعاتی غیرمتصل به خردهقصه‬
‫بعدی الصاق میشود‪ ،‬بیآنکه تمهیدی‬
‫سینمایی و روایی منطقی داشته باشند و از پی‬
‫ِ‬
‫هم آمده و در تکمیل هم باشند‪ .‬آمدن جانی‬
‫گیتار و رابطهاش با ویانا و رابطهی ویانا با بچه‪،‬‬
‫سادهانگارانه برگزار شده است‪ .‬صحنههای‬
‫«عاشقانه» با موسیقی لحظهاش‪ ،‬از دل آدمها و‬
‫قصهی فیلم بیرون نمیآید و کامال نامربوط‬
‫است‪ .‬عناصر دراماتیک قصه که آدمها را به هم‬
‫وصل کند‪ ،‬غایب است‪ .‬اصال معلوم نیست‬
‫چگونه و چرا جانی لوگان به جانی گیتار شیفت‬
‫کرده است‪ .‬اصال برای چه گیتار و نه چیز دیگر‪.‬‬
‫کارکردش چیست؟ سطح بحران بعد از آشتی‬
‫بین ویانا و جانی گیتار گذرا و مجمل است و‬
‫برگشتش‪ .‬فید اوت میشود و دوباره بیمقدمه‬
‫فیداین‪ .‬آن طرف هم‪ ،‬تبدیل نشدن دیالوگهایی‬
‫که آب از لب و لوچه آویزان میکند به سینما‪،‬‬
‫ضربهی اساسی به فیلم زده است‪ .‬چینش‬
‫فکرشده ‪ -‬و نه حسشده ‪ -‬درام و نگاه‬
‫کارگردان به آدمهای قصهاش درست است‪ ،‬اما‬
‫ٔ‬
‫ایده چخوفی‬ ‫در پرداخت کمیتش میلنگد‪.‬‬
‫(استفاده کردن شیئی که در اول داستان به آن‬
‫اشاره شده است‪ ).‬چاقوی بارت و «تورکی» و‬
‫لوستر بار هم دراماتیک نیستند و سردستی‬
‫برگزار شدهاند‪ .‬ساختار و ساختمان درام باید‬
‫طوری رسم شده باشد که مخاطب بپذیرد‪« :‬این‬
‫است و جز این نیست» و احتماالت دیگری بر‬
‫آن مترتب نشود‪ .‬با همهی کم و کاستیهایی که‬
‫در فیلمنامه وجود دارد‪ ،‬پایان آن‪ ،‬فیلم را نجات‬
‫میدهد‪ :‬دوئل ویانا و اما‪ ،‬ایندفعه کنشمندتر و‬
‫سینمایی‪ .‬پژواک صداهایشان در دل کوه‪ ،‬انگار‬
‫تمام از تمام رقابتهای پیشین برمیخیزد‪.‬‬
‫تصویر در دو طرف مساوی است‪ .‬هر دو در‬
‫قابی مدیوم کلوز‪ ،‬پر از خشم و اضطراب‪ ،‬منتظر‬
‫ایستادن روبروی همدیگر هستند‪ .‬حرف آخر‬
‫را مک آلورز میزند‪« :‬از اول هم جنگ بین اونها‬
‫بود‪ ».‬همه کنار کشیدهاند‪ .‬تصویر تکتکشان‬
‫میآید‪ .‬بعد دوربین پی تقابل میرود‪ِ .‬اما در‬
‫حال باال رفتن است و ویانا در باال منتظر‪( .‬ویانا‬
‫همیشه در باال بوده است!) موسیقی حس‬
‫ترس دارد‪ .‬کسی میبرد که ترس را از خودش‬
‫دور کرده است‪ .‬ویانا اولین قدم را جسورانه‬
‫برمیدارد و تصویرش در قاب مینشیند و بعد‬
‫تصویر ِاما از اور شولدر ویانا گرفته میشود‪.‬‬
‫میزانسن با ویاناست‪ .‬خشم کور‪ ،‬شلیک ِاما به‬
‫طرف ویانا را بیحاصل‪ ،‬اما شلیک دومش را‬
‫خال پیشانی بچه رقاصه میکند‪ .‬شلیک‬
‫سومش به طرف جانی که در حال رفتن به‬
‫طرف ویاناست هم‪ ،‬ناکارآمد است‪ .‬ویانا شلیک‬
‫میکند‪ِ :‬اما میافتد‪ ،‬مثل بچه رقاصه‪ ،‬مثل بارت‬
‫و تمام بدمنها‪ .‬ویانا دوئل را میبرد‪ ،‬تا‬
‫خودش‪ ،‬جایگاهش و مردش را دوباره بدست‬
‫بیاورد‪ .‬بلند میشوند و حرکت میکنند تا‬
‫دوباره در جایی دیگر‪ ،‬زندگیشان را سرپا کند‪.‬‬

You might also like